سر تیتر خبرها
قدمگاه

قدمگاه

من امروز از ساعت پنج در قدمگاه هستم.

محمد نوری زاد
هفده خرداد نود و سه – تهران
Share This Post

درباره محمد نوری زاد

40 نظر

  1. سپاس کورس گرامی سپاس

     
  2. با سلام به پدرم نوری زاد و جناب کورس
    حضرت کورس تقاضامندم به داستان کی خسرو و بخصوص غیبت ایشان در چشمه بپردازید و لطف فرموده توضیح دهید این بیت به چه معناست
    خردمند از این کار خندان شود
    که زنده کسی پیش یزدان شود
    با تشکر

     
    • درود بر شما
      معناى اين بيت آن است كه اين گونه پيش خدا رفتن با عقل جور در نمى آيد .كيخسرو را مرگ در ًنر بوده ،بل اين اوست كه خود براى هستى بخشيدن به آرزويش زنده زنده و پيش از نزول ناخواسته اجل از بيرون مرگ از گيتى را برگزيده است .خودتان حتما مى دانيد كه معناى اين بيت روشن است .اما اگر آن را در متن – و نه جدا از متن – مورد تأمل قرار دهيد شايد با من موافق شويد كه خنده دار بودن اين گونه از گيتى رفتن از زبان و منظر نظر همان پهلوانانى است كه از آغاز دگرگونى رفتار شاه را نشانه ديو زدگى يا ديو-انگى و ناسپاسي و غرور كأوس وار، و حتى رحمه ت

      درود بر شما :به گمانم معناى ظاهرى بيت را بهتر از من مى دانيد .معناى ظاهرى و برون -متنى كه روشن است: .خرد از اينكه كسى پيش از نزول اجل با خواست خود زنده زنده پيش خدا برود خنده ش مى گيرد .چون در اين مجال به عللى براى من دشوار است كه مستقيما چندين صفحه
      ماقبل اين بيت را نقل كنم خواهش مى كنم خودتان به متن رجوع بفرماييد .شماره بيت ٣١١٣ است .من تنها به نشانه هاى مهم اشاره مى كنم .گوينده اين بيت پهلوانانى هستند كه كيخسرو را تا لب چشمه همراهى كرده اند .زمان :پس از ناپديد شدن كيخسرو است . اينان همان پهلوانانى هستند كه ظاهرا با كيخسرو هم دين اند .فردوسى شاه را خسرو پاك دين مى نامد و چون خسرو پيش از رفتن زند و أوستا مى خواند پس پاك دينى بايد همان دين زرتشت باشد . اين يلان از آغاز پرده نشينى خسرو هم به او نسبت هايي چون ديوزدگى و ديوانگى و گمراه شدگى توسط ابليس و حتى بد نژادى داده اند .چرا كه كيخسرو از مادر تو رانى است .به علاوه غرور كاوًس در تلاش به آسمان رفتن و زمين خوردن او را به ياد مى آورند
      بر إن چشمه يكسر فرود آمدند
      ز خسرو بسى داستانها زدند
      كه چون اين شگفتى نبيند كسى
      و گر در زمانه بماند بسى
      بدين رفتن شه كه ما ديده ايم
      ز گردنكشان نيز نشنيده ايم
      دريغ آن بلند اختر و راى او
      بزرگى و گردى و بالاى او
      خردمند از اين كار خندان شود
      كه زنده كسى پيش يزدان شود
      سپس گيو به دفاع از فضائل خسرو مى پردازد .سخنان گيو لحن تمسخر ندارد .در ادبيات ساسانى گيو هم پيك ( شبيه بارناباس در ادبيات مسيحى ) و هم دريابنده پيغام سروش است

      درود بر شما
      احتمالا مقصود شما معناى ظاهرى نيست .اين معنا روشن است :آدم عاقل از اينكه كسى هنوز نمرده پيش خدا برود خنده اش مى گيرد ،اما كيخسرو كه كار اين جهان را به كمال داد و نيكى و مهر و آبادى رسانده است در همين زندگى ديگر كارى براى خدا باقى ننهاده و علت وجودى اش را در گيتى بهين شده از دست داده است پس به خدا مى پيوندد و اين وصل به صورت محو جسمانيت ظاهر مى شود و خودش هم قبلا مى گويد كه ديگر مرا نخواهيد ديد جز در خواب
      كنون چون بر آرد سنان آفتاب
      نبيند از اين پس مرا جز به خواب
      بيتى كه اشاره فرموديد از زبان پهلوانانى است كه قبلا هم به كيخسرو نسبت هايي چون ديو زدگى ،ديوانگى و خرد باختگى و گمراه شدگى به دست ابليس و حتى بدنژادى داده اند -كيخسرو از مادر تورانى است .مكان :سرچشمه .زمان : پس از ناپديد شدن كيخسرو .
      بر آن چشمه يكسر فرود إمدند
      ز خسرو بسي داستانها زدند
      كه چون اين شگفتى نبيند كسى
      و گر در زمانه بماند بسي
      بدين رفتن شه كه ما ديده ايم
      ز گردنكشان نيز نشنيده ايم
      دريغ آن بلند اختر و راى او
      بزرگى و گردى و بالاى او
      خردمند از اين كار مندان شود
      كه زنده كسى پيش يزدان شود
      اين علامت پرسشى است كه شاعر در زبان پهلوانان مى اندازد . شاعرى كه در آغاز كتابش امر الهى را ورأى طاقت انديشه و خرد خوانده است

       
      • من چند بار پاسخ را به علت محو شدن صفحه نظرات از نو تايپ كرده ام اما الان مى بينم كه همه پاسخ ها دريافت شده مى توانيد فقط آخرى را بخوانيد .بابت اين ناشيگرى از شما و نوريزاد عزيز پوزش مى خواهم

         
      • زهرا خانم ارجمند : پيامد تحقيق بيش تر در باره پرسش شما دريافته كه آن قدر هم كه تصور مى كردم معناى بيت ياد شده قطعى و شفاف نيست .يك معناى ممكن ديگر اين است : خردمند از اينكه كسي زنده به نزد خدا برود شادمان مى شود .حالا كه آقاى بى كنش مرا مكلف فرموده اند كه سفر كيخسرو را نيمه كاره نگذارم اگر توفيق يار باشد در قسمت بعدى ريشه ها در اين باره نوشته اى ناقابل تقديم خواهم كرد .به ويژه آنكه شايد تجديد نظرى در باره جنبه آخر آلزمانى غيبت كيخسرو لازم باشد .مضمونى كه مرا به نقد شاهرخ مسكوب برانگيخت .در هر حال نظرات من در اين باره نظرات خواننده اى معمولى است نه نظرات يك شاهنامه شناس متخصص .من به تأثير فرهنگى شاهنامه كار دارم اما چه مى شود كرد كه خاطر دوستان نيز عزيز و آمرشان مطاع است

         
    • با سلام به زهرا خانم ،در شرح خانمي بنام دكتر ميترا مهرآبادي كه در نرم افزار شاهنامه وجود دارد ، بيت مورد سوال شما (يعني بيت 22538 شاهنامه) را اينگونه شرح كرده است :

      “”فرو رفتن پهلوانان در ميان برف

      سر مهتران از شنيدن آن سخن كى خسرو گران شد. پس آن دليران با درد بخفتند. چون خورشيد از كوه سر برآورد، شاه از چشم آن بزرگان ناپديد
      شرح مهرآبادى، ج:2، ص: 330
      شد«1» .
      پس همگى از آنجا در جستجوى شاه به سوى ريگ و بيابان روى
      شرح مهرآبادى، ج:2، ص: 331
      نهادند و همه‏جا را بگشتند. ليك در هيچ جا نشانى از خسرو نديدند. پس همگى آزرده و كوفته و با دلى تنگ از براى آن كه شاه را در هيچ كجا نيافته بودند، همچون بيهوشان، خروشان و با دلى پر از اندوه و گداز به پيش آن چشمه بازگشتند. هر كه از ايشان به پيش آن آب فرود آمد، بر شاه گيتى درود فرستاد. آنگاه فريبرز آنچه را كه خسرو گفته بود، به ايشان بگفت و سپس گفت كه: خرد با جان پاك خسرو يار بادا.
      امشب از پيش اين چشمه نرويم و در همينجا چيزى بخوريم و بيآساييم. زيرا كه زمين گرم و نرم و آسمان نيز روشن است. پس رفتن از اينجا را روا نمى‏دانم. و بدين سان همگى در پيش آن چشمه فرود آمدند و در باره خسرو بسيار سخن راندند و گفتند: براستى كه اگر چه كسى بسيار نيز در گيتى بماند، به مانند اين شگفتى را نبيند.
      اين گونه رفتن شاه را كه ما ديديم، از گردنكشان نيز نشنيده‏ايم. دريغ آن اختر بلند و انديشه و بزرگى و پهلوانى و بالاى او هر خردمندى هم كه بشنود كسى زنده به پيش يزدان رفته، به اين كار خواهد خنديد. چه كسى در گيتى ميداند كه او را چه بود؟ ما چه مى‏توانيم بگوييم؟ همانا كه گوش را ياراى شنيدن اين سخن نباشد””.

       
  3. ريشه ها ٩٩ ( قسمت ٩٨ ذيل پست قبلى )
    همان عنوان كلى
    فردوسى:
    قسمت پايانى
    در عصرى تاريك و غم آلود شاهنامه ايرانيان را به فضاى آفتابى حماسه اى وارد مى كند كه ياد تاريخ و سرگذشت پيشينيان إنها را زنده مى كند و به آنها هشدار مى دهد كه در حكمت كهن ايرانى دروج (پيمان شكنى )و ترس و سرسپردگى به روزگار بدسگال و چرخ تقدير و قضا چقدر خوار بوده است .ياد إور مى شود كه رسم خدايي در هر دين و آيينى جز در كردار ى كه هدفش زيستن دادگرا نه و خردمندانه و ستم ستيز و رهايي إنسانها از زبونى و خوارى و فرمانبرد آرى از حاكمان دشمن و دژانديش است ،نيست .فردوسى به هر حال مرد روزگار خود بوده ،اما در عين حال شاهكارش از مرزهاى روزگاران فرامى گذرد و أفق نگاهش چه بسا چيزهايي مى بيند كه حتى در عصر مدرن فيلسوفان آنها را تئوريزه كرده اند .او به ايرانيانى كه پشتشان به زير با مصائب خم گشته و ارتباطى ميان إنها و نخبگان شان برقرار نمى شود خطاب مى كند كه به جاى روحيه عزلت گزينشى و فرار از دنيا پهلوان وار در برابر شر و بيداد سينه سپر كنند و بارندى و عيارى به دشمنان نه گويند .او به روح به خواب رفته در صومعه ها مى آموزد كه دليرى خود را به كار اندازد و قدرت خاموش گشته خود را بازيابد .دشمن در شاهنامه تنها مردم بيگانه نيست بل بً انديشى ،دروغ ،آزار و بيداد است .فراموش نبايد كرد كه فردوسى به هر حال در فرهنگ دينى زيسته است و اگر هم حكمت او را با آن كانت مى سنجيم از نظر ساختار كلى و شيوه معرفتى و به ويژه محوريت اخلاق وظيفه گراست كه در فلسفه كانت نيز ريشه در مسيحيت پروتستان دارد . حكمت رفتارى فردوسى نه تنها همسان با اخلاق مصلحت جو و سود انديش پراگماتيستى نيست بل ضد آن است .كيخسرو حتى در نقش ديوانه در برابر شكوه تاج سلطانى كه بيم جان در او درج است دروغ نمى گويد .شاهنامه در ادبيات ايران خو رشيدى است كه در پرتو نور آن زندگى پلشت و ترس خورده ايرانى مى تواند به جوش و خروش آيد و گردن فرازانه از باتلاق مرگناك ابتذال سربرافرازد .حكمت حماسى اما اگر با خرد و اخلاق همبسته نباشد بسى به سادگى مى تواند خادم شر و اهريمن گردد و اين نيز از چشم فراخ بين استاد طوس پنهان نمانده است .

     
    • كنجناب كورس سلام
      .ممنون از نوشته هاى ارزشمندتان ، ليكن بنا به پيمانى نگفته و يا نيم گفته شما شرح رفتن كيخسرو نزد خدا را تقبل فرموديد ، حال اينكه تنها در حاليكه هنوز فقط چند بيت انرا شرح نوشته ايد ، صحبت از ادامه ندادن مى كنيد؟! باور بفرماييد بدون شما نه لطفى دارد و نه حسنى و نه ثمرى، لذا انتظار نمى رود ما را در ميان راه رها كنيد، پس حداقل تا پايان سفر كيخسرو ما نيز با كيخسرو به اميد شما همسفر مى شويم .

       
    • جناب كورس سلام
      .ممنون از نوشته هاى ارزشمندتان ، ليكن بنا به پيمانى نگفته و يا نيم گفته شما شرح رفتن كيخسرو نزد خدا را تقبل فرموديد ، حال اينكه تنها در حاليكه هنوز فقط چند بيت انرا شرح نوشته ايد ، صحبت از ادامه ندادن مى كنيد؟! باور بفرماييد بدون شما نه لطفى دارد و نه حسنى و نه ثمرى، لذا انتظار نمى رود ما را در ميان راه رها كنيد، پس حداقل تا پايان سفر كيخسرو ما نيز با كيخسرو به اميد شما همسفر مى شويم

       
  4. درودي ديكر بر ازادكان و صلح جويان و اقاي نوريزاد و همكاران و كاربران سايتش و خصوصا هموطنان ارجمند، اقاي نوريزاد با اجازه شما خواستم بعضي اوقات طنزي يا واقعياتي كه در اين ٣٥ سال اتفاق افتاده كه مادر هر طنزيست بيان كنم، دوستان محترم هم عنايت كنند همراهي كنند إز دل و دزدي و مظالم اين حكومت كفته اند و كفته اند و مي شود تا فرداي قيامت كفت و نوشت يك زنك تفريح در اثنا فكر بدي شايد نباشد، سعي مي كنم در كامنتهاي بعدي جند سطري هم طنز كه ريشه در واقعيات جامعه و مردممان دارد، به ناف نوشته هايم ببندم، اما قبل ان ديشب يك هموطن را ديدم كه او هم همكار است و كفت كه مي خواهد به ايران برود و سوال كرد كه كاري ندارم، در جوابش كفتم نه دوست عزيز كاري ندارم برو و خوش بكذره! اما دوست عزيز تو كه تازه ايران بودي خير است كه زود و زود راهي ولايت مي شوي؟ جوابي به من داد كه بلافاصله ياد شما افتادم البته جيزي به او نكفتم و إز هم جدا شديم، اقاي نوريزاد شما يك شمشير يا تبر بردار و كردن مرا بزن و قول مي دهم كه بنويسم كه خونم كردن خودم است و يك اسكار يا نوبل هم به اقاي نوريزاد بدهيد إز بابت ان جواب هموطنم كه كفتم براي جه به ايران ميروي؟ حالا جوابش جه بود؟ يك جند روزي ميخوام برم تفريح من كه كاري ديكر ندارم و بجه ها هم بزرك شدند و رفتند دنبال زندكيشان و بعد إز ان خيال دارم برم مشهد زيارت و يك خونريزاني نذر دارم، به شوخي كفتمش نكند خون علم الهدا را مي خواهي بريزي؟ نذرت قبول!! خنديد كفت كه نه هر بار كه ميروم يك كوسفند نذر دارم، كنجكاوانه برسيدم كه انجا در حرم جطوري مي شود كوسفند قرباني كرد با ان همه شلوغي؟ اصلا إمكان جنين كاري هست؟ سري تكان داد و كفت نه بابا اصلا احتياج نه به كوسفند هست نه به قصاب، برسيدم جطور؟ كفت انجا باجه هايي هست كه ميروي و قيمت يك كوسفند را كه حالا ٦٠٠ هزار تؤمان است نقد برداخت مي كني و در مقابل يك قبض دريافت مي كني كه شما يك فروند كوسفند يا بز يا شتر يا كاو نذر ثامن الااعمه كرده اي، نمي دانستم بخندم يا بكريم بر اين بي خردي أدمها، اين هم إز آدمي كه بقول خودش ٤٠ سال است در ايتاليا و المان زندكي كرده، انوقت إز يك دهاتي ساده جه انتظار بايد داشت، تازه براي توجيه عملش مي كفت كه مكر من تنها اين كار را مي كنم انجا تازه بايد توي صف باايستي براي اين مقوله، كفتم دوست عزيز إز كجا مي داني كه ان مبلغ به جيب واعظ طبسي و علم الهدا و ملايان مفتخور نمي رود، تو اكر هم تذري داري همان ٦٠٠ هزار تؤمان را به حساب يك يتيمخانه بريز، يا به شخصي كه مريض داري مي كند بده يا اين همه كودك خياباني در همان تهرانت ارزوي يك وعده شمم سير دارند بده، جرا خودتان به دست خودتان به قطر شكم و كردن اخوندهاي مفتخور أضافه مي كنيد كويا حرفهايم در او اثر مثبت كذاشت و قول شرف داد كه إز اين به بعد همين كار را بكند، تا ببينيم جقدر براي شرفش ارزش قايل است، مي بينيد اقاي نوريزاد نمي شود همه تقصيرها را هم كردن ملايان مفتخور كذاشت، اين مردم تنبل كاري به اعتقادات مذهبيشان ندارم فقط به خاطر اينكه حال جستن و دور زدن ندارند و مي خواهند سريع ديني إز كردن خود بردارند همان نيت خيرشان را هم راحت به جيب مفتخوران مي ريزند.  

     
    • مانی گرامی

      این سربریدن حیوانات به مناسبت های گوناگون که از رسم بد اعراب به ایران هم رسیده است، بسیار مایه تاسف است. همانگونه که میدانید یک فرد که به سفر حج واجب مبرود باید یک گوسفند را قربانی کند تا سفرش مورد قبول خداوند قرار بگیرد! شما این جرکت را مقایسه کنید با رفتار مجنون که نظامی به زیبایی به تصویر کشیده است.مجنون زمانیکه از خانواده خود جدا میشود و سر در بیایان می گذارد، دارای دو چیز مادی بوده است: یکی اسب و دیگری یک تفنگ. جالب اینجاست که مجنون هر دو این دو چیز را به دو نقر که گوزن و آهویی را به دام انداخته بود و درصدد کشتن آنها بودند، داده و آن دو گوزن و آهو را رها می کند. مجنون که نام اصلی ار قیس می باشد و لقب مجنون را مردم برروی او می گذارند به این دلیل که میگویند او دیوانه شده است. مجنون در موقعیتی با این شکارچیان روبرو میشود که به شدت از حوادثی برمیگشته که بشدت ناراحت بوده ولی با این حال چه تصمیمی میگیرد. شما این حرکت مجنون را با حاجی های خودمون قیاس کنید تا ببینید تفاوت از کجا به کجاست. تازه چند سالی است که گوسفندانی را که سر می برند به مردم میدهند. در گذشته یعنی بیش از هزار سال گوسفندانی که سر میبریدند را همگی چال میکردند.

       
      • دوست گرامی حامد عزیز

        با سلام بالاخره فلسفه قربانی ها و ذبایح در شریعت همین است که مذبوح مورد استفاده دیگران و خصوصا فقرای جامعه قرار گیرد ،البته اگر در آنجا بجهت کثرت موارد قبلا موجب اتلاف می شده است امر نادرستی بوده است که اصلاح شده است ،بهرحال اینکه از باب دشمنی با حیوانات نبوده که جنابعالی جنبه های احساسات و عواطف را در بحث غلبه داده اید،شما وقتی چلوکباب برگ و شیشلیک و چنجه و جوجه کباب را در پذیرائی ها نوش جان می کنید یا در سفره ضیافت منزلتان قرار می دهید و می گویید به به چه کبابی! ،اینها همان حیواناتی هستند که قربانی ادامه حیات انسانی شما واقع شده اند و در حقیقت با قربانی انسان و ماکول او شدن ارتقاء وجودی پیدا کرده اند ،چطور در این موارد که شما نوش جان می فرمایید جایز است ،اما در مواردی که به احکام شریعت ربط پیدا می کند ،مورد استنکار شما واقع میشود؟!
        بقول معروف بائک تجر و بائی لاتجر؟!

         
  5. سلام
    من مدتى سكوت كردم تا ببينم اين افراد لامذهب سايت دست از سر فردوسى برمى دارند ، ديدم خيرولكن نيستند، لذا براى اثبات مسلمانى فردوسى چند بيت از كتاب او صفحه ١٤٧ جلد درم را در زير مى نويسم تا همه بدانند فردوسى چه دينى داشته و ديگر به او تهمت نزنند:
    شنيدم كه در صبح روزى دراز
    بشد رستم از جا براى نماز
    نمازش بخواند و پس از ان دعا
    كه يارب منم يك سگ روسيا
    سپس فكر بكرى به ذهنش رسيد
    كه يك حالت معنوى بد شديد
    كه بهر زيارت رود سوى قم
    وليكن بديد اسب او گشته گم
    تضرع كنان كاى خداى رحيم
    كجا رخش من گشته اينك مقيم
    به ناگه دو تا كافراز مرز چين
    از ان بادمين چشمكان لعين
    پديد امدند و به پيش امدند
    ولى دل فگار و پريشان بدند
    چو رستم بديد اندو نامحرمند
    مر او را فراوان نيامد پسند
    ادامه دارد.

     
    • با سلام به آقا مهدي

      البته واضح بود كه اين شعر فردوسي نيست و تقليدي فكاهي از وزن شعري شاهنامه است،ولي بهر حال بايد به سراينده آن دستخوش گفت كه با مهارت از وزن شعري شاهنامه تقليد كرده است،تا ببينيم نظر تفسير گر محترم شاهنامه چيست.
      اما وجود نام قم در اين ابيات جعلي مرا بكنجكاوي انداخت ببينم اصلا كلمه قم در شاهنامه هست يا خير ،در نرم افزار شاهنامه توليد شركت نور سرچ كردم تصادفا دو مورد آورد! كه آنرا درج مي كنم ببينيم نظر جناب بيكنش چيست ،و چه توضيحي در مفاد ايندو بيت دارند:

      1- بفرمود تا عهد قم و اصفهان نهادند بزرگان و جاى مهان
      (گشاد نامه دادن كيخسرو گيو را ص 614 بيت 22365)

      2- دگر بهره زان بد قم و اصفهان نهاد بزرگان و جاى مهان

      ( بخشيدن كسرى ، پادشاهى را به چهار بهر و چاره كردن خراج را ص 1037 بيت 37594)

      عجيب است كه مصرع دوم هردو بيت هم مضمون است ولي در مطلع يكي “نهادند” تعبير شده و در مطلع ديگري “نهاد”.
      بنظر مي رسد كلمه “نهاد” بهتر وزن شعري را حفظ مي كند،از جناب بيكنش ميخواهم اظهار نظر كنند كه اين اختلاف ناشي از اختلاف نسخ است يا نكته اي در تفاوت تعبير وجود دارد؟

      با تشكر از طنز شعري جناب مهدي

       
  6. به نام خدا
    رستم و اسفنديار-فصل ٢قسمت٢
    —————————–
    اين قسمت و چهار قسمت اتى را به دوستان عزيز اقايان —[حامى ، حامد ، عبدالله ، برديا و بردبار] ، —تقديم مى كنم، چرا كه در اين سياه ترين شب ، تنها با همراهى فرزانگان است كه مى توان در زير تابش پر فروغ انوار شاهنامه ، تا رسيدن به روز ، از حركت باز نايستاد.
    *********
    اگر به بررسى متون مذهبى مربوط با ان دوران بپردازيم ، با دشوارى بسيار مى توان ردپاى مختصرى از رستم يافت در حاليكه اين متون آكنده و مالامال از نام اسفنديار (كه تلفظ صحيح ان يا اسفندداد بوده و يا اسفندياد ، زيرا ما در زبان خاص ان دوران اسامى تركيبى با “يار” را
    نمى توانيم ببينيم ) است ، علت اين امر نيز تلاشى است كه در اين دوران براى زدودن نام و ياد رستم انجام مى گيرد.
    به هر روى اين تلاش ها هيچ سودى در بر ندارد و صرفا بر ميزان كينه و دشمنى موبدان و شاه مى افزايد و نهايتا اين كينه و عداوتهاى يكطرفه (يكطرفه ، زيرا رستم اساسا از اين تلاشها و اقدامات بى خبر است) اين دو پهلوان پير و جوان را رودر روى هم قرار مى دهد ، و ويژگيها و زمينه هاى اين رويارويى چنان اثرى از خود برجاى گذارده كه دامنه ان به سرعت ، از نبرد حاكميت و دين با رستم ، فراتر رفته و به جدال حاكميت و دين با مردم تبديل شده ، مردمى كه رستم نمايندگى انها را پذيرفته و دين وحكومتى كه اكنون تمام حيثيت خود را روى اسفنديار سرمايه گذارى كرده ،اين نبرد جدالى است بين ازادى و بندگى ، بين راستى و دروغ ، بين شرافت و قساوت ، بين انسانيت و رذالت ، بين حريت و عبوديت و بين مردمى و نامردمى ، اما همه اين موضوعات وجه بيرونى داستان است كه از ان زياد سخن گفته شده ، بنابر اين ما به سراغ لايه زيرين داستان مى رويم كه شخصيت ها هريك بنا به ويژگى هاى خاص خود به نمادى تبديل مى شوند؛
    فردوسى در روايت منظوم اين داستان با بهره گيرى از خصيصه غالب هر يك از شخصيتها به بيان مفاهيم رمزى ، كه خود در اغاز شاهنامه بدان اشاره كرده ، مى پردازد ، فى المثل به جهت وجهه مذهبى اسفنديار و ارتباط تنگاتنگ وى با دين و نيز شخصيت دينى و مقدس او و نيز به جهت انجام جنگ هاى جهادى و …در اين قسمت ، از او در نقش نمادين دين ، بهره مى گيرد.
    بر اين اساس در داستان رستم و اسفنديار نقش نمادين برخى از شخصيت هاى داستان عبارت است از:
    رستم نمادى است از ازادى و ازادگى
    اسفنديار همانگونه كه بيان شد نمادى است از دين و مذهب
    گشتاسب (پدر اسفنديار و شاه ايران) نماد خداى اديان است
    سيمرغ نماد علم و دانش است
    پشوتن نماد واقع گرايى است
    ديديم كه اسفنديار (دين) در ظاهر به منظور اجراى دستور گشتاسب (خدا) ولى در واقع براى دستيابى به قدرت( تاج و تخت ايران) راهى سيستان مى گردد تا رستم (ازادى) را دست ببندد (محدود كند) و با بستن دست رستم ، خود به پادشاهى دست يابد.
    اسفنديار چون به هيرمند مى رسد بى انكه از رود عبور كند. كنار اب سراپرده مى زند و پسرش (زاده خود) بهمن را با پيامى نزد رستم مى فرستد، رستم در شكارگاه است و بهمن بر بلنداى كوهى مشرف به شكارگاه مى رود تا قبل ازان رستم را مشاهده كند ، با ديدن رستم ؛
    به دل گفت بهمن كه اين رستمست
    و يا ا فتا ب سپيد ه د م ا ست
    و گفتيم دليل اينكه بهمن ، رستم را چون “افتاب سپيده دم” مى بينيد ، بدان جهت است كه در شعرسياهى و شب به معناى استبداد و خفقان است و سپيدى و روز به معناى ازادى است و در اينجا چون اسفنديار قصد بستن دست رستم -كه نماد ازادى است -را دارد و بستن ازادى و نبود ان ، همان سياهى و شب است ، لذا بهمن كه زاده اسفنديار است ، از شب به سوى رستم (ازادى يا همان روز) مى ايد و انكه از شب به روز ايد ، در سپيده دم به روز خواهد رسيد و اولين چيزى كه از روز بيند ، افتاب سپيده دم است.
    بهمن سعى مى كند با غلطاندن سنگى به طرف رستم و ايجاد گرد و غبار و هياهو رستم را از ميدان بدر كند ليكن موفق نمى شود.
    بهمن پيام پدر را به رستم مى دهد رستم تصميم مى گيرد خود نزد اسفنديار رفته و پاسخ دهد.
    رستم براى ديدار اسفنديار به لب رود هيرمند مى ايد. اسفنديار چون از امدن رستم با خبر مى شود ، فرمان مى دهد اسب “سياه”! را زين كنند و؛
    بيامد د ما ن تا لب هيرمند
    به فتراك بر، گردكرده كمند
    اسفنديار با اطمينان از اينكه رستم امده تا به ميل خود دست به بند دهد ، انگونه كه در بيت مذكور امده ، تنها سلاحى كه همراه مى اورد يك كمند است (سلاحى براى بستن).
    اسفنديار از رستم تن به بند دادن را طلب مى كند و رستم اسفنديار را به سوى مردمى و انسانيت فرا مى خواند
    در پايان اين ديدار مقرر مى شود رستم به خانه خود رفته و گاه خوردن نهار اسفنديار كسى را در پى او فرستد تا رستم به خوان اسفنديار ايد.
    چون وقت خوردن غذا فرا مى رسد اسفنديار كسى را پيمان شكنى كرده و رستم را به خوان خود فرا نمى خواند رستم كه لب از خوردن در انتظار خرام فروبسته ، چون مى بيند كسى در پى وى نيامد رخش (رخشنده) را بر مى نشيند و به نزد اسفنديار مى رود تا علت اين بى حرمتى را دريابد ، اسفنديار چون رستم رستم را در خشم مى يابد ، در توجيه بدعهدى خود ، به دروغ توسل جسته و علت فرانخواندن رستم به خوان خود را ، گرمى هوا و درازى راه ، ذكر مى كند و از رستم مى خواهد اكنون كه خود رنج امدن متحمل شده با او به خوردن شراب نشيند.
    با احترام.

     
    • بی کنش گرامی

      سپاس قراوان جهت توجه شما به ما و همچنین نوشته زیبایتان. البته این نوشته همانگونه که اشاره کردید در گذشته آورده بودید ولی برای دوستانی که از هم اکنون به جمع ما پیوسته اند، مفید است. امسال در نمایشگاه کتاب نخستین کتابی که خریداری کردم، شاهنامه فردوسی بود و شروع به خواندن نمودم و هم اکنون در داستان سیاوش به سر می برم و هر چقدر میخوانم، تمام نمیشود! اشتیاق مرا به شاهنامه دوچندان نمودید و از وقتی که می گذارید، سپاسگزارم. با اینکه درگیر کارهای پایان نامه خود هستم امل سایت نوری زاد و نوشته های دوستان گلی همانند شما و خواندن شاهنامه را تلاش می کنم از دست ندهم.
      از همه دوستان همفکر خود همچون مزدک، ساسانم، حامی، بردیا، آنیتا، هیچکس، کوروس، بچه جوادیه، مهدی و مشیری سپاسگزارم. همچنین از دوستان ضد فکری من همجون مرتضی، مصلح، یاران و عبدالله هم ممنونم که باعث بالابردن کیفیت سایت شده اند.

       
      • جناب حامد

        سلام

        تشکر از ابراز لطف شما

        اشاره به خرید کتاب شاهنامه کردید ،توصیه می کنم حتما نرم افزار شاهنامه تولیدی شرکت نور را هم تهیه کنید که فوق العاده پربار است ،قابلیت سرچ ،شروح مختلف،نسخه های مختلف به زبانهای مختلف ،بخش پژوهش،بخش لغات ،بخش ام پی تری و قرائت صوتی ،نگارخانه،کتب مربوط به شاهنامه،و ….،از ویژگیهای عالی این نرم افزار است.

        در امر پایان نامه موفق باشید

         
  7. ستار بهشتی کشته شد. سپس با احکام قضات ویژه و دادستان رأی به بی گناهی عوامل بازجو و امنیت داده شد.
    دو نکته آشکار از این قضاوت و احکام پدیداز شد.
    ستار بهشتی در بندهای امنیتی و بازجوها.
    اگر ماموران امنیت بازجو قوه قضایی احازه شکنحه اسیر و زندانی را ندارند پس چرا رهبری و شیخ لاریجانی و دادستان و رییس جمهور با همه امکانات صدا و تصویری که در اختیار دارند ء بطور مرتب تاکید به پی گیری هر نوعی از ضرب و شتم و تهدید مقابل بازجو ها نمی کنند ؟
    اینحا همین میشود که مردم میشوند قاضی و به سادگی نظر میدهند که شکنجه و تهدید و قتل صورت گرفته. و احکام افراد بالای نظام با آرم الله از اعتبار ساقط ومیگردد.
    بسا هزینه دادن به الله برای اقتدار گرایان مهم نبوده و بهشت پیشنهادی اینان همه فریب و ریاست.

     
    • درود بر شما جناب بی کنش گرامی
      سپاسگزارم.
      حضورِ مدام من در این اندیشکده، پس از درس آموزی از استاد گرانقدر جناب آقای نوری زاد و دنبال نمودنِ نوشته های ایشان؛ در گروِ نوشتارِ ارزشمند شما و دوستانِ دیگری چون کورس عزیز، آنیتا خانم گرامی، جناب دانشجو(که مدتی است، جایشان خالیست)، جناب ساسانم و بردیای عزیز و دیگر دوستان اندیشمندم، حتی جناب آقا مرتضی(که تفاوت عمده در نگرش داریم)؛ می باشد.

      بی کنش گرامی
      از آدرسی که برای شنیدنِ فایل های صوتی شاهنامه(که با صدای دلنشین جناب آقای قادر پناه اجرا گردیده است) قرار داده بودید نیز سپاسگزارم. اذعان میکنم که فایلهای صوتی که قبلا تهیه کرده بودم، دارای جاذبۀ بسیار کمتری از این فایل های جدید، بوده اند. من تمامی فایل های جناب قادر پناه را دانلود نموده و آنها را در بسته های 50 تایی، در حافظۀ گوشی خود قرار داده و در اکثر اوقات به آنها گوش می سپارم. ضمن آنکه تمامی این اطلاعات را در اختیار دوستان و بستگان خویش نیز قرار داده و می دهم. باز هم سپاس.

      مشتاقانه منتظر ادامه نوشته های شما و جناب کورس عزیز، در مورد شاهنامه و فردوسی، هستم.

       
      • جناب آقاي حامي

        سلام

        بحث و جدلي اگر بوده بحث و جدل دوستانه ناشي از همان تفاوت در نگرش بوده است،وگرنه ما به نگرش شما احترام مي گذاريم ،و ارادتمند شما و دوستان ديگري كه مودبانه ديالوگ مي كنند هستيم.

        تشكر از محبت شما

         
  8. با درودی بی پایان به نوری زاد عزیز

    ترس عامل بقای خرافه دینی واستمرار بقای حکومت دینی

    بارها شنده ایم روحانیان برای دکان داری وچپاول مردم ومانع شدن از اعتراض مردم آنها را تهدید به غذاب دنیا وآخرت کرده اند همین روزها طوفان تهران وتهدید یکی از روحانیان به نقد بودن تنبیه مردم از طرف خدا شنیده ایم .مصباح یزدی در مشهد قهر خدا رانقد وبا ترساندن مردم از محرومیت از نعمت های دنیا مشروعیت حکومت آخوندی را به مردم قالب می کند .سخنی گفته است تا مردم نه تنها از عذاب آخرت بترسند بلکه ترسشان از محرومیت نعمتهای نقد زندگی باشد.او با مقدمه ای برای ایجاد ترس در مردم ومنصرف کردن آنها از اعتراض به آنچه هستی آنها را به خاکستر تبدیل کرده میگوید.”” اما در این میان اگر کسی بگوید چشم اصلا نعمت نیست، اصلا چه ربطی به خدا دارد. این بدترین کفران نعمت است. خدا از این نمی گذرد. می فرماید اگر سپاس نعمت به جا بیاورید نعمتتان را افزون می کنم اما اگر کفران و حق نشناسی کنید منتظر عذاب باشید.””او این را میگوید تا بعد از آن نتیچه بگیرد که نعمت وجود نظام جمهوری اسلامی چیست.بلا واسطه میگوید””” در این دوران خدا به ما نعمتی داد که در طول 1400 سال مشکل میشود نظیری برای آن پیدا کرد. در مقابل نعمت وجود امام و نظام اسلامی آن هم در زمانی که تمام دنیا علیه نظام و ایران و اسلام بوده اند، نظیر این نعمت را در طول تاریح نمی توانیم پیدا کنیم.”””شما ببینید برای ساکت کردن مردم به چه ترفندهائی متوسل میشود چطور میخواهد کشوری را که تبدیل به خاکستر کرده اند را از اعتراض بازدارند ودر پایان نعمت را تمام میکند ومیگوید”” بالاترین خدمت به بشریت حفظ نظام اسلامی است. استدلال های او برای مشروعیت بخشیدن به نظام را وقتی ردیف میکنیم مبینیم معیارهای او از قبیل تقوا وایمان هیچکدام قابلیت اندازه گیری راندارند که بشود به عنوان دستاورد ارائه کرد.

     
  9. بچّه جوادیه

    ایران کشور یزرگی است. در این ملک اگر کسی از رئیس جمهور منتخب و مورد تائید رهبر حمایت کند بازداشت میشود. اگر کسی به راننده رهبر اخم کند بازداشت میشود. اگر کسی به یک رئیس جمهور که در آسمانها با ملائک پالوده می خورد و در زمین فساد می کند خرقی بزند بازداشت میشود. وای چقدر یازداشت میشیم..مردیم از خوشی!!

     
  10. روایت غلامعلی رجایی از دیدار با بهزاد نبوی

    جرس: غلامعلی رجایی درباره گفته‌های بهزاد نبوی درباره دوران زندان
    می‌نویسد:مهمترین نکته در حرفهای این یار شهید رجایی این بود که می گفت
    در پرونده من در رژیم شاه مساله سه هزار نارنجک بود لذا برای زندان کشیدن
    توجیه و انگیزه داشتم اما برای این زندان که در نظام جمهوری اسلامی بود
    هیچ انگیزه ای نداشتم چون کاری نکرده بودم که برای آن می بایست به زندان
    بروم.

    غلامعلی رجایی در وبلاگ خود از دیدار با بهزاد نبوی می نویسد:

    قبل ازظهر امروز جمعه با بعضی از دوستان صدیق و رفیقان شفیق به منزل
    مهندس بهزاد نبوی در شهرک غرب رفتم. خیلی ها آمده بودند. جا برای نشستن
    نبود. می گفتند در این ۱۶ روز همیشه اوضاعش همینطوربوده است. دیدارخوبی
    بود.

    در ابتدای دیدار کسی از ایشان پرسید آقای مهندس شنیده ایم شما سید هستید
    اما سیادت خود را آشکارنمی کنید؟ سوال عجیبی بود. بهزاد نبوی و سید؟ همه
    منتظر پاسخ مهندس شدند. با شوخ طبعی خاص خود گفت: سید بودن به بعضی ها می
    آید ولی به من نمی آید! بدینصورت تایید کرد که از نسل سادات است. بعد با
    همان لحن مطایبه ادامه داد: همانطور که نبیره حاج ملاهادی سبزواری هستم
    ولی این نسبت هم به من نمی آید! حرفش را زد! توی دلم گفتم حالا که نبوی
    ادعای سیادت می کند حتما کیهان از خجالت این آقا سید درمی آید! نمی شود
    چیزی به طعنه در این باره ننویسد! اگر ننویسد که کی؟ هان؟ نیست!

    مهندس نبوی درحالی که می گفت همه ما در محضر خداهستیم! یعنی دراین فضا
    شنود کامل برقرار است! حرفهای زیادی از وضعیت خود در این دوران سیاه ۵
    ساله گفت. البته حرفهایی را که می توانست بزند. همانطور که انتظار می رفت
    از سر دلسوزی نظر کارشناسی و پخته اش را هم برای ادامه وضعیت سیاسی
    کشورارائه داد. گفت من به بازجو هم می گفتم ما به اصل نظام معتقدیم. با
    خنده می گفت: سالها قبل که به مکه رفته بودم بعضی گفتند هدف من از مکه
    رفتن من و همبرگر خوردن من در مک دونالد ارتباط برقرار کردن با امریکا
    بوده است!

    می گفت: بازجواسامی کسانی را که اصرار داشت ارتباط مرا با آنها کشف کند
    در بازجوییها می گفت. اسامی یی بودند که من تا زمان بازجویی آنها را
    نشنیده بودم!

    می گفت در زندان روزنامه جوان و کی هان! و اطلاعات و.. را می خوانده است.

    می گفت وقتی دکتر روحانی رسید به او نامه ای نوشتم که ما داریم حبس مان
    را می کشیم به ما خیلی کار نداشته باش به روابط خارجی و اقتصاد کشور
    رسیدگی کن بعد با خنده گفت روزنامه جوان در این باره نوشت فلانی به
    روحانی نوشته بجای تلاش در جهت آزادی ما به رابطه با امریکا فکر کن!! بعد
    به خانمش گفت تکه روزنامه ای را که از زندان آورده از اتاق کارش بیاورد
    که آورد و متن آن را برای همه خواند. می گفت چند بسته تکه بریده های
    روزنامه ها را با خود بیرون آورده است و دوستان زندان بان حتی در حمل
    آنها تا بیرون زندان به او کمک کرده اند.

    مهندس نبوی مثل همیشه شوخ بود و تیکه بنداز بخصوص به دوستانی که باز
    نشسته سپاه بودند و سالها با وی ارتباط داشتند. بعضی ازدوستان عرب
    خوزستان هم در این دیدار بودند که مهندس از حضورشان تشکر خاصی کرد.

    مهمترین نکته در حرفهای این یار شهید رجایی این بود که می گفت در پرونده
    من در رژیم شاه مساله سه هزار نارنجک بود لذا برای زندان کشیدن توجیه و
    انگیزه داشتم اما برای این زندان که در نظام جمهوری اسلامی بود هیچ
    انگیزه ای نداشتم چون کاری نکرده بودم که برای آن می بایست به زندان
    بروم.

    می گفت بعضی پیشنهاد می کردند درخواست عفو بنویسم ولی من وقتی با خودم
    خلوت می کردم می دیدم اگر اینکار را بکنم معنایش این است که کاری کرده ام
    که مستوجب زندان شده ام لذا باید درخواست عفو بکنم. اینگونه نبود و من
    کاری در جهت تضعیف نظام نکرده بودم.

    مهندس از بازجوها گفت و از اینکه بجز یکی از آنها بقیه رفتارشان با وی
    خوب بوده است و بقول خودش آنجوری که گاهی برخی جوانان را می زدند ایشان
    را نمی زده اند! البته این حرف را به کنایه گفت که می شد فهمید گاهی هم
    کتکی نوش جان می کرده است آن هم در این سن و سال!

    اگرچه مهندس نبوی حرفهای زیادی زد اما خیلی حرفها را هم نمی تواند بزند و
    نمی خواهد بزند و حق هم دارد که نزند. خدا کند حال که فراغتی پیدا کرده
    اگر این فراغت ادامه ای داشته باشد این حرفها را بنویسد و به دل تاریخ
    بسپارد. می گفت قصد دارد خاطرات این سال هایش را بنویسد.

    در حرفهای مهندس نشانه هایی از مزیت اعتدال و نمونه هایی از مذمت تند روی
    می دیدم می گفت دو طرف باید بدانند لزوما چون مخالف هم فکر می کنند
    آدمهای بدی نیستند. در دوطرف ادم های خوبی هستند.

    می گفت بازجوی او اسیری بوده که ده سال از جوانی خود را درعراق بوده
    بنابراین نمی شود گفت او نمی تواند آدم بدی باشد ولی با تفکر وی می شود
    مخالف بود.

    می گفت اصولگراها می توانند خاتمی را آدم خوبی بدانند ولی با تفکرش مخاف
    باشند. می گفت همین را در سفر مکه به مرحوم عسکراولادی گفته است.

    می گفت در نقد اصلاحات هم حرفهایی دارد!

    مهندس روحیه خوبی داشت اما قد او کمی خمیده شده است. موقع خداحافظی که
    پای آسانسور ایستاده بود و با یکایک دوستانی که به دیدارش آمده بودن
    روبوسی می کرد وقتی تقریبا همه رفتند در حالتی که با او چند کلمه سخن
    گفتم از سر ملاطفت دست به انحنای کمرش کشیدم و متاثرشدم. به او گفتم
    دکتری حاذق را می شناسم گفت خیلی دکترها دیده اند ولی باشد. قرارشد با
    ایشان هماهنگی کنم. نزدیک به دوساعت آنجا بودیم و نفهمیدیم چگونه زمان
    سپری شد.

    از مهندس برای درج در تاریخ خیلی سوال داشتم اما وضعیت را مناسب ندیدم.
    انشالله بماند برای دیداری دیگر.

    وقتی از منزل بهزاد نبوی خارج می شدیم به دوستی گفتم چه روزگار تلخی شده
    است. این همان بهزاد است که مرحوم گل آقا – کیومرث صابری – به من در باره
    او می گفت یک روز به شهید رجایی که اعتقاد زیادی به بهزاد داشت، گفتم چرا
    این همه بهزاد، بهزاد می کنی تا بعضی بهانه ای بدست بیاورند و به تو حمله
    کنند. گفت: کیومرث، تو بهزاد را نمی شناسی. تو خیال می کنی من این روزها
    بهزاد را شناخته ام؟ من بهزاد را از زندان شناخته ام و کشف کرده ام. شهید
    رجایی تا آخر پای بهزاد ایستاد و مخالفتها را تحمل کرد.

    خدایا! به بعضی ها بفهمان با زبان غیر زندان باید با امثال بهزاد حرف زد.

    ۵ سال زمان کمی نیست. یک روز آن هم زیاد است.

    نمی شود این همه از میان مسئولان اولیه نظام افراد ضد نظام داشته باشیم.

    اشکال در نحوه نگرش بعضی هاست.

    محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم

    آیا گوش شنوایی هست؟

     
    • چه جمله ای گفتند مهندس نبوی:
      گفت من به بازجو هم می گفتم ما به اصل نظام معتقدیم.

      از ایشان بعید نیست چون از مریدان خاتمی است و پایبند به نظام!

       
  11. برادران محترم و خواهران محترمه
    هر بار که من نیت می کنم جهت ارشاد شما و نجات شما از سقوط در جهنم ، مطلبی تحریر کنم ، سایر برادران من را منع می کنند و می گویند اینها(شما) مشتی زندیق هستند که همانگونه کد قران امده خدا عامدا گردی بر چشمهایشان پاشیده تا موفق به یافتن حقیقت و نجات نگردند. که البته امیدوارم اینگونه نباشد زیرا من به نجات شما امیدوارم، اما برادران چشم و گوشتان را باز کنید , اکنون دنیا به دنبال نابودی ما می باشد تا اسلام از بین برود.
    شما اطمینان داشته باشید که دنیا فقط از رهبر ما ترس دارد و بس. ایا برادران می دانید اگر سایه رهبر بر سر ما نبود وضع ما چگونه بود؟یکی از اساتید کاملا اگاه من یک روز سر کلاس اداب تبعیت از ولی امر مسلمین سوگند یاد کرد که اگر مقام ولایت نبود حالا امریکا همه زن و مردها وحتی کودکان ما را هم اسیر کرده بودند و به کشورشان برده بودند و هر کدام ما را در خانه یک امریکایی می گذاشتند تا فقط …بقیه اش را شرم دارم بگویم, این استاد ما قسم خورد که طرح نابودی اسلام را هم از طریق طرح خاور میانه بزرگ داشته اند و اسم اصلی طرح هم بوده تضعیف اسلام در خاور میانه و قصد اجرای انرا داشته اند که مقام ولایت خوشبختانه با درایت بالای خود متوجه می شوند و انها ازترس رهبر ما حتی ان طرح خود را هم انکار می کنند، حالا شما فرض کنید استغفرالله خدای ناکرده رهبر ما نبود و انه می توانستند طرح را اجرا کنند در ان صورت باور کنید وضعیت ما هم می شد مثل وضعیت کره جنوبی که در انجا سربازان امریکایی به هر کس که خواستنند می توانند تجاوز بکنند و احدی هم حق اعتراض ندارد. ایا تن انسان با دیدن این جنایات در کره جنوبی به لرزه نمی افتد؟ به خدا اگر رهبر ما نبود ما الان در حد کره جنوبی بودیم نه امثل الا اقای دنیا.
    برادران ترا بخدا به خود بیایید و قدر رهبر را بدانید من هنوز به نجات شما امید دارم زیرا خدا رحمان رحیم است.

     
    • علی آقا جاویدان

      ای خدا از دهنت بشوند نه نه جان راست میگی به مولا خدا آقا و اسلام را برامان نگهدارد ما هم هواسمان هست که یک موقع ///

      علی شکت از کرمانشاه

       
    • طنز نویس جان از جمله بندیهایت معلومه موقع تایپ کردن خودت هم کلی خندیدی ! البته ما هم از خنده بی نسیب نبودیم و حتما از واکنش و عصبانیت دیگران هم لذب خواهی برد ! اما من پیشنهاد میکنم شادیهای واقعی را جستجو کن و برای شروع به آهنگ هپی گوش کن .

       
  12. با سلام
    جناب نوریزاد عزیز
    سی و پنج سال سانسور گفته ها و اندیشه های مخالف بسنده نیست که شما هم هر گفته ونوشته ای که به خط قرمزهای دینی نزدیک میشود را سانسور میکنید لااقل از مزدک و ساسانم وحسین و آنیتا و بردیا و غیره در خواست کنید جو را متشنج نکنند چرا که مخاطبان شما از قشری هستند که قوه تعقل و یا تشخیص سره و ناسره را ندارند و این نوشته ها آمار بازدیدکنندگان را پایین میآورد و لایک نمی کنند!!!!!
    جناب استاد یا مخاطب خویش را نابالغ و کم خرد میدانید و یا به تشخیصشان مشکوکید . و یا از درافتادن در دور باطل دورهای تاریخی اجتناب می کنید و یا ….
    در هر صورت لطفا اعلام نمائید تا کامنت گذاران محترم تکلیف خویش را بدانند . ناگفته نماند که من نیز از انحراف افکار از موضوعات روز به دعواهای بی نتیجه و عبث (که هیچکدام از طرفین دعوا را تاثیری نخواهد داشت) ناخوشنودم.

     
    • سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی
      خسته نباشید!

      فرهاد گرامی با سلام خدمت شما
      از آنجا که سطح ادبیات و دانش من بالا نیست و فردی هستم که ادعائی به دین ندارد با سواد معمولی از گفتارشما مقصودتان را آنطور که باید درک نکردم.
      میبینم که اسم من را جزو افرادی آورده اید که فضا را متشنج میکنند. البته در جاهائی دیدم شخص دیگری هم هست که به نام حسین گاهی کامنت میگذارد. من آن حسین هستم که همیشه با جمله “سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی” کامنت خودش را شروع میکند!
      بعد از نگاهی به یکی دوتا کامنت های افراد دیگری که نام بردید به این نتیجه رسیدم که باید جزو گروهی باشم که شما آنان را به کسانیکه ” قوه تعقل و یا تشخیص سره و ناسره را ندارند” دسته بندی کردید. چون به کلی ماندم که شما در این کامنت چه میگوئید!
      خواهش من از شما این است که به من محبت کنید واگر خطائی در کامنت نویسی من میبینید زیر آن انتقاد کنید تا خود را اصلاح کنم. آخرش آنست که ما در موضوعی با هم موافقت نکنیم.
      البته از من انتظار نصر مسجع یا نوشتار بسیار روان را نداشته باشید که من سوادی معمولی دارم و ازادبیات بالائی برخوردارنیستم در نتیجه چنین توانائی درمن نیست ولیکن انتظار دلیل وسند وگوش شنوا و طعنه نزدن/متلک نگفتن/و.. داشته باشید! وهمچنین بدانید از آن افرادی هستم که معتقد است جواب های هوی است!
      به هر حال فرهاد گرامی شما وقتی فرد یا افرادی متهم به متشنج کردن فضا میکنید این دین را به آنان دارید که توضیح دهید کجا وچگونه. آنچه که آنرا تفهیم اتهام می نامند.

      در پایان عرض کنم که من هم بعضا کامنتها را از نظر محتوا یا روش بیان نمیپسندنم ولیکن معتقد هستم که این وبسایت متعلق به آقای نوری زاد است و زحمات و مخارج و بالاتر ازهمه مسئولیت آن با ایشان. در نتیجه ایشان این حق را دارد که هر مطلبی یا کامنتی را منتشر کند یا نکند وبنده وقتی کامنت میگذارم هیچموقع متوقع انتشار آن نیستم! از آقای نوری زاد هم بسیارسپاسگذار هستم که این موقعیت را برا همه فراهم آورده.
      با محبت و احترام

       
      • با سلام
        حسین گرامی و عزیز
        ابتدا از این موجب آزردگی خاطر شما شده ام متاسفم و این که منظورم را درست انتقال نداده ام . در کامنت قبل من از آقای نوری زاد و سانسورهای ایشان گله مند بودم و اعتراضم به قلع وقمع کردن بعضی از نوشته هائی بود که با طرز فکر و یا سیاستی که ایشان میپسندد ، همراه نیستند .(بدون استناد به دلیلی قانع کننده) و از ایشان درخواست کردم تا :
        هر چه برخود نمی پسندی بر دیگران روا مدار را اول از همه ، خود رعایت فرمایند (شعارهائی برای دختری با بغض هائی …..) ویا اینکه به کسانیکه اظهار نظر میکنند ، خطوط قرمز را نشان دهند و حریم ها را معین کنند (این مطلب به توهین نزدیک شده است و یا بوی قومیت گرائی میدهد ویا افکار عمومی مخاطبان مرا(که فرداها باید مرا حمایت کنند تحت تاثیر قرار میدهد!!! ….) همان چاقوی ممیزان و سانسورکنندگان حکومتهای دیکتاتوری است . وسلام

         
        • سلام فرهاد عزیزوگرامی
          ممنون که پاسخ دادی وخوشحال شدم. دوم من را اصلا آزرده نکردی بلکه من فقط متوجه نمیشدم که موضوع چیست. درنهایت پیام من این بود که یک کمی خودم را معرف حضورتان کنم و بگم اگر انتقادی داری به من بگو برادرولی مثل اینکه یک کمی هم روده درازی کردم.
          بهر حال فرهاد عزیز خوشحالم که این چند کلمه مکالمه را باهم داشتیم و امیدوارم که موضوع شما وآقای نوری زاد عزیز هم منتفی شود. من چون نمیدانم چی سانسور شده وچرا در این مورد اظهارنظرنمیکنم.
          موفق و پایدارباشید

           
  13. ماجرای قتل ابوالفضل سپهر، عضو کمیسیون تحقیق مجلس خبرگان رهبری

    http://nafas1388.blogspot.ca/2014/06/blog-post_7.html

     
  14. با سلام
    بی کنش جان نام آن سایت مهوع : صلح نیوز :!!!! بود

     
    • فرهاد گرامى
      .درودى به گرمى اتشفشان دماوند بر شما (البته اگر در اين هواى گرم تابستان ، درود گرم را ارزشى مانده باشد)
      از دقت نظر جنابعالى در تصحيح اشتباه اينجانب ، صميمانه سپاسگذارى مى كنم.
      پرتوان باشيد و سربلند.

       
  15. = آقای نوریزاد خداوکیلی یه خبر ورزشی هم بگذارید … چی میشه … ؟؟؟
    – پیروزی جوونهای تیم ملی والیبال در مقابل برزیل کار بزرگی بود که دل ملت رو شاد کرد… خداوکیلی … !!! همش که نباید رئیس جمهور سابق رو … چیز … نقد کنیم؟
    – من که فکر میکنم فوتبالیستها (سرداران میلیاردر) یکصدم این هم نتونند موفقیت کسب کنند … چون مبنای کارشون فساد هست …. نظر شما چیست؟؟؟

    ———————

    سلام خوشبخت گرامی
    امروز اتفاقا از قدمگاه که آمدم به ست سوم بازی والیبال رسیدم و از این پیروزی شادمان شدم مثل همه. من در ایام جوانی بازیکن والیبال بودم و به این بازی علاقه دارم. سپاس که مرا به علاقه های فردی ام مراجعه دادید.
    سپاس

     
  16. اسماعیل محمدی

    دکتر جان تورو خدا یه کمی حواست بخودت باشه. امروز و فردا هم تهران در معرض توفان است. نشد بهت خبر بدهم امروز نروی . ولی به خاطر اینکه مبادا خدانکرده توفان و گردباد ببردت یا زبونم لال درختی بیفته روت، فردا حتما نروی بیرون یا اگر رفتی چشمت به آسمان باشد. ابر تیره سیاه متمایل به زردی شد پناه بگیرید. علت این دغدغه من تاثیر نقش شما در مبارزه برای مستضعفان ایران و خاورمیانه است دلاور.

     
  17. سلام جناب نوريزاد
    نتيجه دادگاه شكايت از سايت مفترى (كه اگر اشتباه نكنم تنسيم نيوز بود) به كجا انجاميد؟ در صورت عدم وجود معذوريت شرحى از جلسه رسيدگى بنويسيد و نيز راى دادگاه ، چنانچه منتج به صدور گرديده.

     
    • جناب نوريزاد با عرض پوزش
      من فراموش كردم كه انتشار جريان دادگاه قبل از قطعيت حكم در رسانه ها ممنوع و قابل پيگرد مى باشد، لطفا به اين موضوع توجه كنيد. با احترام.

       
  18. با درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
    وهمکاران گرامیتان

    رحمت ایزدی به ستار بهشتی زنده یاد ، تحسین به مادر صبور و مقاومت او و نابود باد ضالمین ،جباران ، ستمکاران وقدرت طلبان ، پول پرستان حکومت آخوندی ایران

    هر چند وقتی ودر هر فرصتی بدستور آخوند های ریا کار و مزور عده ای شعار ، انرژی هسته ای حق مسلم ماست ، را سر می دهند . هموطن گرامی ! شعار اضلی ما در درجه اول واولویت :

    آزادی ، عدالت اجتماعی و اسقلال ملی است.

    تندرست و موفق باشید
    متشکر برای امکان و درج مطلب بالا در وب سایتتان

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

83 queries in 0965 seconds.