روی سخن من با بسیجیانی است که هنوز از مردی و مردانگی سرشارند. هنوز به رسمِ هم نامانِ دیرینِ خود، آکنده از ادب و مهر و مردم اند و آرزوهای نیک بر دل دارند. بسیجیانی که به رسمِ هم نامانِ دیرینِ خود، خود را به مردار بو گرفته ی دنیا نفروخته اند و بر نقطه ی درستی و خِرد و خواهش های خوبِ انسانی پرگارند. و بنا به فرمایش امیر مؤمنان، بیش از آنکه وابسته ی آدمیان باشند، به برجِ بلند حقیقت وامدارند. روی سخن من در این مقالِ مختصر، نه با آنانی است که بر خردِ خام خویش قفل بسته اند و در منتهای بی خردی گرفتارند. کسانی که اسمی از بسیج بر خود نهاده اند اما بی چاک و دهان و فحاش و آلوده و بیمارند.
عزیزانم، مرا اکنون با شمارشِ خسارت های یک به یک پولی و اعتباریِ سال های سپری شده، و خسارت های نجومیِ هسته ای کاری نیست. که اگر ما را لیاقتی بود یک زمانی، این حق را از گلوی نابکارانی که نسل های بر نیامده ی ما را نیز بدهکار بی کیاستی های خود کرده اند، بیرون خواهیم کشید. و نیز با خسارت های بنیادین و اعتقادیِ این سالهای پس از انقلاب. که به دست بی لیاقتِ آخوندهای حکومتی صورت پذیرفته است.
من کاری به این ندارم که چرا ما در میان کشورهای اکنونِ دنیا بی اعتبار و مفلوک و جا مانده و حقیر و بی کار و بد کار و شعارخوار و گرفتاریم. بل همه ی همّ شما را به خسارت یا غرامتِ هجده میلیارد دلاریِ اخیر مسئولینی ارجاع می دهم که در داستان “کرسنت” به کشورمان تحمیل کرده اند و خم به ابرو نیز نیاورده اند. عزیزانم، ما را توان مقابله با این مفتخواران و نفت خوران نیست. شما را که هست، نگذارید این بی لیاقتان و بی مقداران، این بدهکاری عظما را از کیسه ی مردم بپردازند و همچنان بر سرِ کار باشند.
شما اگر در این سالهای معلّق، با شعارهای تند و تیز و پرتاب الفاظ الفت یافته اید، بر سرِ این جماعت بی مقدار فریاد برآورید و بر حق مردمی انگشت بگذارید که صدایشان را سرکردگان نظام اسلامی سالهاست فرو خوابانده اند و در عوض ترس را به جانشان فرو تپانده اند. نگذارید این خسارت هجده میلیارد دلاری در حد یک خبرِ تأسفبار به حاشیه رود و به ورطه ی فراموشی افتد. همه ی آنانی را که در این خسارت هنگفت سهیم بوده اند به معرکه ی پاسخگویی و پوزش و پرداخت فرا بکشید و اجازه ندهید بار سنگینِ خسارت، بر شانه ی این مردم بی پناه و نسل های بر نیامده ی ما و شما نهاده شود.
این خواستِ من نیست که بر طَبَقِ تقاضا نهاده می شود. این تمنّای مردمی است که دستگاه های ارعابِ حاکمیتِ اسلامی زبانشان را به لکنت انداخته و آنان را از هرگونه اعتراض باز داشته است. شما را سوگند به روح شهدایی که ما و شما وامدارشان هستیم تا قیامِ قیامت، به سهولت از کنار این فاجعه ی ملی عبور نکنید. صرفاً به اسم این که نوری زاد پیشنهاد دهنده ی این اعتراض است، روی از آن بر مگردانید. چه: خود اطمینان دارم من آنی را بر قلم جاری کرده ام که در دل شما تکاپوها دارد. به گلِ روی تک تک تان بوسه می زنم و بر این بوسه افتخار می کنم.
محمد نوری زاد
هفده خرداد نود و سه – تهران
مگر در مهندسی انتخابات شکی بود که حالا با این فیلمها برطرف گردد.مگر گروهی که به هیچگونه شکایتی پاسخگو نبودند و بعد دیگران را به بی قانونی متهم می کردند که باید از راه قانونی یعنی مراجعه به شورای نگهبان عمل کنند هرگز به این پاسخ دادند که چطور شورایی که هشت نفر از آن مستقیم یا غیر مستقیم از یکنفر حمایت کرده و حتی یکی از آنها پارا فراتر گذاشته و در کمپین انتخاباتی بسان یک طرفدار دو آتشه حاضر شده عادل خواهد بود.مگر منکر واقعه کهریزک نبودند و کشته شدگان ان را مننژیت دار اعلام نکردند.مگر هزار سناریوی مضحک برای ندا آقا سلطان نساختند.مگر دو کشته شده 25 بهمن 89 را بسیجی شیعی ولایتمدار معرفی نکردند حال آنکه یکی از آنها یک کرد سنی پاوه ای بود.مگر در نیرنگ دستان امثال معاویه را از پشت نبستند.مگر دادگاههای مضحک بی سر و ته و به دور از هرگونه شان قضاوت و بدیهیات حقوقی تشکیل ندادند.مگر آن پیر /// در خطبه نماز جمعه نگفت 50 ملیارد دلار به سران فتنه از سوی عربستان پرداخت شد و جماعت بی خرد حاضر از او هرگز پرسیدند که این رقم هنگفت از کدام مجرا و به چه صورت ارسال و دریافت شده است.مگر چپ و راست بدستور آن مقام گنهکاری که خود را در مقام الوهیت می بیند به کشتار مردمانی دست نیالودند که خونشان حرمت خانه خدا را داشت.مگر نکردند آنچه را باید می کردند.پس این فیلمها و امثالهم چیزی را دگرگون نمی کند.فقط سندیست در بستر تاریخ معاصر ما تا آیندگان بدانند چه بودیم و چه کردیم.
آقای نوریزاد سلام – 1- بسیجی امام خمینی کسانی بودند که در جبهه جنگ برای آنکه اسرافی نکنند تا گناهی کرده باشند، اطراف ” نان خشک ” شده که کمی خمیر بود را دور نمی ریختند که گناهی نکرده باشند و اسرافی نیز . زنده یاد بسیجی شهید ” حمید بحیرایی ” که در خیابان غیاثی منشعب از خیابان 17 شهریور می باشد اینگونه بود . آقای زنگنه میداند که اینان هم که قرار داد ” کرسنت ” را مفتضحانه با خسارت میلیاردی به بیت المال از کیسه ملت پارهنه از دست داده اند ” بسیجی نوین ” امروزی بوده اند که ” آقا آقا ” کردنشان گوش فلک را کر کرده است .2- آقای نوریزاد خوب است که یک نامه هم به وکیل الدوله و مجلس السلطنه بهارستان ، آقای توکلی بنویسید در باره همین قرارداد ” کرسنت ” که این روزها دنبال کشف ” رانت ” 650 میلیون یورویی بانک مرکزی به … است و با تمام توضیحاتی که مسئولین بانک مرکزی و وزارت صنعت و معدن داده اند ، ایشان هنوز ولکن ” مامله ” نیست .شاید که ایشان از بسیجیان بهتر بتواند این ضایعه و خسارت اقتصادی را پیگیری کند .
باید اموال اونایی که این خسارت رو به مردم تحمیل کردن مصادره بشه همه انها
جناب م- خ بجای شکلک دراوردن و تمسخر بفرمایید و بنویسید تا ما تاریخ را از شما یاد بگیریم.متاسفانه جناب نوریزاد حتی دوران ترس و وحشت و تجاوز صفوی را هم جز خط قرمز خود کرده. آنچه را ایشان توهین تلقی کرده اند این بوده که من اشاره ای را به دوران صفوی و از قول سیاحان اروپایی کرده بودم و دلیل اینکه چرا محمود افغان به ایران حمله کرد. و کثافتکاریهای اخوندها را دران زمان و توجیه و دلیل اینکه موجودی پست و رذیل مثل اقا محمد خان قاجار دستور تجاوز جنسی به خان زند که اسیر اوست و رابطه چنین پستی و رذیلتی را با جنایکاران کهریزک با پدیده شوم آخوند در زمان صفوی نوشته بودم همین!
و رابطه عقب نشینی قهرمانانه سید علی و زهر جام خمینی … را باصلح حسن!
ريشه ها ٩٨ ( قسمت ٩٧ ذيل پست قبلى )
همان عنوان كلى
حكمت حماسى
واژه مردم در شاهنامه بارها به كار رفته است .در گفتگوى شگفت انگيز و هنرمند انه افراسياب و كيخسرو در قسمت پيش يك چيز ديگر نيز دريافتنى است و چه بسا چيزهاى ديگرى كه غنا و چندلايگى اين گفتگو در خود نهفته دارد و از ديد من نهان است . هركس ديدگاهى دارد و بخشى از متن را مى فهمد .من البته قصد ندارم بحث فردوسى را ادامه دهم ،اما چه خوب است كه بى كنش گرانمايه از ديدي ديگر شايد بر شاهنامه خوانى متمركز شده اند .هر متن (text ) از متن بزرگترى كه همبافته يا زمينه (context) ناميده مى شود برآمده است .اين همبافته كه متن شاهنامه به يارى عنصر يا عامل سومى به نام مؤلف در آن پديد آمده است فرهنگ دينى است .رازى و ابن مقفع آيا در اين فرهنگ آزادانه تفكر كرده اند ؟ بعيد نيست كه از سلطه اين فرهنگ قدرى رها شده باشند ،به ويژه آنكه أفق فرهنگ يونانى و هندى نيز بر آنها باز شده است .خيام چطور ؟خيام دلير انه همه جزم ها را به پرسش مى كشد ،اما پرسش را رها مى كند و خوش باشى در لحظه را پيشه مى كند .
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هيچ كسى نيز دو گوشى نشنود
كين آمدن و رفتنم از بهر چه بود
گردون يعنى چه ؟ اگر نظام فلكى مقصود است معلوم است كه نه فقط خيام بل هيچ دانشمند و متفكرى سودى براى آن نداشته و چيزى بر آن نيافزوده ،اما اگر منظور تاريخ بشرى است ،پس خيام به خطا مى رود .در تاريخ است كه آمدگان و رفتگان و نا آمدگان به شرطى كه صرفا به زندگى خود ننگرند هريك سهمى در پيشرفت آن ادا كرده و فرهنگ و تمدن اساسا حاصل همايش و هم افزايي و تبادل همين سهم هاست .مثلا به فرض كه خيام شاعر و رياضيدان يكى بوده باشد جبر و مقابله خيام سود گرانى به تاريخ “علم رسانده است .ابن مقفع و رازى نيز شكافى بر پوسته سخت فرهنگ دينى ما وارد آورده اند .اما آنچه در تكوين و تغيير فرهنگ نقش بيشتر داشته – حالا چه مثبت و چه منفى – آثارى است كه تأثير بيشترى در روح يك قوم نهاده اند و شاهنامه بخشى از وجدان ملى ايرانى شده است .فردوسى هنوز زنده بود كه مشايخ دربارى او را برم ًو و زنديق خواندند ،در عين حال اين هجويه او عليه سلطان محمود بود كه در گوش خلق نشست و نه مدائح مرسوم او .مرحوم مادر من اين هجويه را حفظ بود .هزار سال به عقب برگرديم :فردوسى پس از فرار از تعقيب آدم هاى محمود به طوس مى رود .اكنون پير و فرسوده است .عمر و جوانى اش را براى كار كارستانشان فداكرده ،اندوه گنانه در باز گذر مى كند ،جمانى موزون و آشنا گوشش را تيز مى كند .كودكى دارد بينى از هجو نامه اش را مى خواند :
اگر شاه را شاه بودى پدر
به سر بر نهادم مرا تاج زر
فردوسى از هوش مى رود و ديگر به هوش نمى آيد
در ديالوگ افراسياب و شبان در قسمت قبل چون نيك بنگريم در مى يابيم كه كيخسرو براى خود هيچ نمى خواهد .همچون عنصرى و فرخى و قصيده سرايان مداح سلطان شهوت ديگ آن نقره و طلا ندارد .از نوجوانى حكيم است و مى داند كه گيتى إميختگى رنج و شادى و درد و مرگ است حتى در بهترين وضعش .او از همين رو در عين نوجوانى از افقى وسيع تر ديدگاه دژكامانه و حقير افراسياب به گردون مى نگرد ،اما همه هم و غمش آن است كه مردم را از بيداد سگ هاى شكارى نجات دهد و هستى و چرخ ستمكار را از رو ببرد ،با چه ؟با هستى بخشيدن به اراده اش و با سوختن ترس و مصلحت .اين است كه كيخسرو كه سهروردى قديسش خوانده است از همان إغاز در گفتگو با حاكم بد انديش خود را وارسته و آزاده اى معرفى مى كند كه راهش به سوى خدا از ميان مردم مى گذرد .ادامه در ذيل پست بعدى
اصلاحيه ١- ببرم و و زنديق بايد قرمطى و زنديق بشود ٢- جمانى موزون بايد صدايي موزون بشود .٣- مصراع سوم رباعى خيام : وز هيچ كسى نيز دوگوشم نشنود ٤- بيت هجويه فردوسى :اگر شاه را شاه بودى پدر /به سر بر نهادى مرا تاج زر
با پوزش
جناب كورس سلام
.ممنون از نوشته هاى ارزشمندتان ، ليكن بنا به پيمانى نگفته و يا نيم گفته شما شرح رفتن كيخسرو نزد خدا را تقبل فرموديد ، حال اينكه تنها در حاليكه هنوز فقط چند بيت انرا شرح نوشته ايد ، صحبت از ادامه ندادن مى كنيد؟! باور بفرماييد بدون شما نه لطفى دارد و نه حسنى و نه ثمرى، لذا انتظار نمى رود ما را در ميان راه رها كنيد، پس حداقل تا پايان سفر كيخسرو ما نيز با كيخسرو به اميد شما همسفر مى شويم .
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2014/06/140607_mgh_iran_oil_complaint.shtml
آقای نوری زاد عزیز برادر گرامی٬
خرج که از کیسهء مهمان بود
حاتم طایی بودن اسان بود
این فرومایگان را باکی نیست از این بدترکرده اند و این قصه همچنان ادامه دارد۰۰۰۰۰۰
نوری زاد عزیز
خود می دانی چه کار سختی است از پوست خود خارج شدن دیوار ها و حصار های فکری را شکستن حق گو و حق جو شدن
فکر نمی کنم بسیجی ها کور و کر و لال باشند. کار جمهوری اسلامی و سران فاسد آن اظهر من الشمس است. با این حال برای کسی که تمام عمرش فدایی رهبر بوده آسان نیست اعتراف کند عمری را در گمراهی به سر برده. مسله غیرت هم هست. آسان نیست بپذیرد نزدیک ترین کسش آری معبودش!!!! جاهل و نادان است. این همه مردم را زدند و کشتند و زندانی کردند اموال عمومی را حیف و میل کردند دادگاه های فرمایشی و محرمانه برگزار کردند و شاهدان خطا کاری های خود را سر به نیست کردند و ما را تحمیق کردند. این ها از دید کمتر کسی پوشیده است. تصور من این است که بسیجی ها و سپاهی ها هرگز رو در روی ملت نخواهند ایستاد.
با سلام بر پدرم نوری زاد و خواهرم فائزه
در تکمیل فرمایشات خواهرم باید بگویم نه تنها این فریبکاران و بی مایگان عزت و شرف این مرز و بوم و مردمانش را به حراج گذاشته اند که وقیحانه ما را وا میدارند تاوان بی عرضگی ها و بی تدبیری هایشان در عرصه ی بین المللی را نیز بپردازیم _ نمونه اش افتضاح کرسنت و در ادامه افتضاح صادرات گاز _ اخم هم نکنیم شعار هم بدهیم به وقتش در خیابان نیز حاضر شویم و جز حفظ نظام به چیز دیگری نیاندیشیم . عجب برزخیست . اینجای دنیا که ما هستیم عجب برزخی ست .
با سلام به پدرم نوری زاد
و عابرین این وبگاه
سپاس جناب فرهاد همانطور که اشاره کردم شاعر این شعر آقای احمد قدیانی پسر آقای ابوالفضل قدیانی دربند و محبوس رژیم ستم شاهی و رژیم ستم آخوندیست.
پایدار باشید.
قضیه کرسنت بیانگر حجم خسارتهایی است که کشور از بابت وجود باندهای فساد مالی نظامی متحمل میشود. یک بار کشور بابت عقد قراردادهای خسارت بار توام با فساد متضرر میشود و بعد از آن بابت جنگ باندهای فساد . یک باند دیگر بر سریر قدرت مینشیند و بدون توجه به منافع ملی حالا بدلیل اینکه رشوه را این باند دریافت نکرده بدون هیچ پشتوانه قانونی از اجرای قرارداد سرباز میزند و شروع به کارشکنی میکند تا به طرف خارجی بگوید که حالا دیگر نوبت ماست. و آن کس که متضرر است ما هستیم که سر خود را در برف کرده ایم و کار را به فقیه عالم ؟ مدیر و مدبر ؟ و آگاه به زمان ؟ سپرده ایم.
درودي ديكر بر ازادي و ازادكان و اقاي نوريزاد كاربران و همكاران سايتش و هموطنان ارجمند، مطالبي كه كاربران عزيز به عنوان نظر منعكس مي كنند، متنوع و اموزنده اما بعضي جاها انتقاداتي در خود دارند، كه به موقع به ان اشاره مي شود، اما نفر أول خود شما اقاي نوريزاد فكر نمي كنيد اين فراخوان براي بسيجيان سندان سرد كوبيدن است؟ اينها خواسته يا ناخواسته يك مشت مزدور حكومتي هستند، كه اكاهانه در اين راه با در ركاب ولايتمداران شده اند. خود من شخصا تصميم كرفته بودم كه هيج وقت در باره ان فاجعه ٥٧ يا جنك خانمانسوز ٨ ساله هيج وقت صحبتي نكنم، همين جا هم وقتي نزد دكتري ميروم يا به استخر ميروم إز من بارها برسيده اند اين زخمها را به جه دليل بر تن مي كشم؟ تنها در جوابشان مي كويم كه دو ديوانه ابله دعوايشان كرفت و اين وسط عده اي كشته و مجروح و مفقود شدند، من هم يكي إز ان مجروحانم، خيليها ان زمان به منطقه رفتند با منطقها و دلائل مختلف، خب ميشد همه جيز ديد، فداكاري، إز خود كذشتكي، رشادت، اما در كنار اينها أنقدر كثافتكاري و فريب و ترس و وحشت ديده مي شد كه شرم إز ابراز ان دارم. تعجب ميكنم كه اقاي نوريزاد إز ان سألها فقط فتح را به روايت كشيدند كه در واقع فتحي هم نشد علي رغم ان همه هزينه و خسارات جاني و مالي، وجدان نداريد اكر حرفهاي مرا حذف كنيد جون جديدا مي بينم حتي روي اسم حيواناتي مثل كركس و كفتار را هم هاشور مي كشيد، دوستي در مورد هيتلر و ارنست روم نوشته بودند كه با اجازه خودشان مطالبشان را تصيح كنم، بعد إز جنك جهاني اول تشكيلات و سازمانهاي مختلفي بوجود امد و فعال شدند، يكي إز ان سازمانها ناسيوناليستهاي متعصبي بودند كه اكثرا در بدنه ارتش المان بعد إز جنك بودند و اعتقاد و يقين داشتند كه خيانت يهوديها و كمونيستها باعث شكست المان شده بود، يكي إز اين نظاميان سركردي به نام ارنست روم بود كه إز نظر اخلاقي شخصي تهاجمي، بي خرد يك شعبان بي مخ الماني كه زخم صورتش بر زشتي و كراهت نفسش مي افزود، وقتي هيتلر بعد إز جنك به بادكانش بر مي كردد و با مافوقش كه ارنست روم است مواجهه مي شود و او إز أفكار و عقائد هيتلر مطلع مي شود او را به عنوان جاسوس و نفوذي در تشكلهاي كمونيستي انتخاب مي كنند ( هيتلر به عنوان يك سرباز بياده در يكي إز هنكهاي بياده بايرن داوطلب مي شود اما بر خلاف سربازان ديكر كه اكثرا إز سواد انجناني برخوردار نبودند او لااقل دبيرستان را تمام كرده بود و نقاشي مي كرده اما به دلايلي نمي تواند وارد اكادمي هنرهاي زيبا در وين شود ) و در واقع اين هيتلر است كه در سايه قدرت ارنست روم ترقي مي كند
سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی
خسته نباشید!
محمدرضا نَقدی فرمانده نیروی مقاومت بسیج را بهتر بشناسیم.
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
محمدرضا نقدی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
سردار سرتیپ پاسدار محمدرضا نَقدی فرمانده نیروی مقاومت بسیج [۱] و رئیس پیشین سازمان حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی ایران در نیروی انتظامی جمهوری اسلامی است که او در آبان ماه سال ۱۳۸۴ به حکم رئیس جمهور ایران محمود احمدی نژاد به سمت ریاست ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز منصوب گردیده بود.
محمدرضا نقدی در سال ۱۳۳۲ در شهر نجف به دنیا آمد. پدرش شیخ علیاکبر ثمانی از روحانیان مجاور شهر نجف بود. در سال ۱۳۵۸ وی به همراه خانوادهاش توسط دولت عراق اخراج شد و در پی آن به شهر نقده رفتند.
پس از آن شهرت نقدهای را برای خود برگزید که بعدها با نام نَقَدی معروف شد. او در سال ۱۳۵۹ وارد مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق شد. نقدی در سال ۱۳۶۱ وارد سپاه پاسداران شد و سپس به عضویت سپاه بدر درآمد و به سرعت معاون اطلاعات و عملیات لشکر شد. او تا سال ۱۳۶۴ در لشکر بدر بود، اما از این سال به سپاه لبنان منتقل شد و جزو نیروی قدس سپاه شد. او در زمان پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از مسئولان هماهنگ کننده دفتر قطعنامه در ستاد کل نیروهای مسلح بود. [۲]
شکنجه شهرداران
بلافاصله پس از رویداد دوم خرداد و پیروزی اصلاح طلبان اخباری از بازداشت و دستگیری گسترده شهرداران تهران و نهایتاً خود غلامحسین کرباسچی منتشر شد. دستگیری و بازجویی از این افراد توسط حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی به فرماندهی نقدی انجام میگرفت.وی دستورکارگذاری شنود دردفتروزیران ،معاونان وبرخی دیگرمقام ها راصادر میکرده است. وی چندی بعد در دادگاه نظامی به اتهام شکنجه متهمان به ۸ ماه حبس قطعی محکوم شد گرچه هیچگاه خبری از زندانی شدن وی در رسانهها منتشر نشد.[۳]
اتهامات
حمله به کوی دانشگاه تهران (۱۸ تیر ۱۳۷۸)[ویرایش]
از اتهامی که اصلاحطلبان به وی میزنند این است که در حمله به کوی دانشگاه تهران (۱۸ تیر ۱۳۷۸) و دیگر مسائل دانشجویی او از کسانی بود که به همراه سردار ذوالقدر و نجات و دیگران طرح سرکوب دانشجویان و حتی عزل محمد خاتمی رییس جمهور وقت را داشتند.[۴]
ضرب و شتم عبدالله نوری
وی همچنین از سوی اصلاح طلبان متهم به دست داشتن در ضرب و شتم عبدالله نوری و مهاجرانی (دو وزیر خاتمی) در دوران اصلاحات شد.[۵]
فساد مالی هواداران احمدی نژاد
وی بعنوان معاون رییس جمهور و رییس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز منصوب شد. او از سالهای جنگ با رحیم مشایی همکار بوده است.[۶] اما همکاری وی با دولت احمدی نژاد دیری نپایید. افشای پرونده شرکت «بهزیست بنیاد» که متعلق به اطرافیان احمدی نژاد بود پایان همکاری این دو شد و او از سمت خود برکنار شد. این شرکت در قاچاق کالاهای پتروشیمی دست داشت و یکی از نزدیکان احمدی نژاد هم در این ارتباط تحت تعقیب قرار گرفت.[۷][۸]
در دوران جنگ، نام بسیج و بسیجی، چهره مردان نازنینی را به ذهن متبادر می کرد که داوطلبانه خود را به آتش توپ و تانک دشمن می سپردند برای دفاع از میهن. آن روزها حرفی از سهمیه و امتیاز و امکانات ویژه برای بسیجیان نبود. آنها خانواده و شغل و دلبستگی هایشان را در طبق ایثار گذاشتند برای معامله ای که یک سر آن بلاشک کشته، مجروح، و اسیر شدن بود یا از دست دادن شغل و موقعیت تحصیلی. یقینا ایران امروز هم چنین مردان غیرتمندی که حسابشان از چماقداران بی منطق جداست کم ندارد.
راستی، امروز جایی خواندم که روحانی شریفی به نام رحمت الله بیگدلی، به هرزه نگاری های اخیر یک مجری تلویزیونی واکنش نشان داده و خواستار اجرای حکم شلاق برای وی، به دلیل تهمت به خانم مسیح علینژاد عزیز شده است. من این مرد شریف را نمی شناسم اما به شجاعت ایشان آفرین می گویم چون در زمانه ای که بازار اتهام های جنسی توسط مدعیان ولایتمداری علیه مخالفان پر رونق است، هر اعتراض کوچکی در رسوا کردن این بیماردلان فرومایه، ارزشمند است.
آقای یامین پور! جناب ضرغامی! روزنامه 9 دی! سایت صلح نیوز! کیهانی ها! 20:30 ها و….، گیرم که زنان شریف و آبرومند اما سنت شکن این سرزمین همگی به زعم شما “فاحشه” باشند. اما فاحشه ای که تن خود را ساعتی چند به کیسه ای زر بفروشد، بر فریبکاران و بی مایگانی که ذهن و قلم و انسانیتشان را عمری به حراج گذارند و کیسه زری هم دریافت نکنند شرافت دارد. ندارد؟ دامنه آلودگی ای که زنی تن فروش می پراکند کجا، و عفونتی که شما با قلم و رفتار مبتذل و خیال بیمارتان منتشر می کنید کجا.
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری دل بستی
گفت شیخا هر آنچه گویی هستم
اما تو چنان که می نمایی هستی؟
(خیام)
آری جناب ساسانم ،شما اصاله القدرتی هستید ،و فقط دنبال قدرتید
اما بگویم ،معیار بحث های نظری ،و بررسی ادیان و مکاتب ،عینک قدرت نیست،باید ارزیابی ها فی حد ذاته باشد،نه آنکه اگر مکتبی قدرت را تقدیم شما کرد خوب است و اگر تقدیم نکرد بد است ،مراقب باشید بورطه ماکیاولیسم نیفتاده باشید.
(آخوند مرتضی)
داشتم به کامنتها نگاه میکردم کامنتی از کاربری بنام خوشبخت دیدم که سؤالی را مطرح کرده بود در مورد تیراندازی در هنگام خاکسپاری حسن بن علی دومین امام شیعیان 12 عربی. بعد به افاضات آخوند مرتضی برخوردم انن دو کامنت مرا بیاد جریان صلح امام حسن انداخت!
بعد از کشتن علی مردمیکه با او بیعت کرده بودند با پسرش حسن بیعت می کنند و اما پس از مدتی به این نتیجه می رسند که حس اهل جنگ نیست بنابراین مردم از اطرافش پراکنده شده و با معاویه بیعت میکنند و حسن هم که چاره ای نداشته به صلح با معاویه تن در می دهد با سه شرط!
1.منع لعنت بر علی بر منابر در حاکمیت معاویه
2.ازادگذاشتن حسن و اولا علی برای زندگی کردن در مدینه و پرداختن 5 هزارهزار درهم(5 میلیون) از مالیات مسلمین به آنها!
3.بخشیدن دارابگرد که شهری بسیار آباد و مهم در زمان ساسانیان بود به حسن تا درآمد مالیاتی اش از آن آنها باشد.
معاویه با فرستادن سفیری پیش حسن شروط حسن را قبول میکند بجز شرط لعنت نفرستادن به علی ولی میگوید تنها شبی را که حسن در شام است می تواند استثنا کند! /////
———-
سلام دوست گرامی
ادامه کامنت شما به دلیل توهین امیز بودن حذف شد.
با احترام
آورین آورین مزدک خوب تاریخ میدانی آورین
جان مولا کمی از اون حس بیا بیرون
درود به آقای محمد(کاوه) نوری زاد
وهمکاران گرامیتان
حکومت استبدادی ، قدرت طلب و پول پرست فضیلت ندارد . او زمینه رذالت و فساداخلاقی :
چاپلوسی ، بنده گی ، بی تفاوتی ، از خود بیگانگی ، صفت کدائی ، نا جوانمردی ، دنباله روی ، بدبینی ، کژی(دروغگوئی)، خرافات ، اوهامات ، عوام فریبی ، بی وفائی ، تعصب ، تکبر ، تزویر وریا را پیشه ساختن ، دزدی وجنایت ، طمع وحرص و آز ، حسادت ورزیدن ، نا مروتی وبی عدالتی ، واقعیات را وارونه جلوه دادن ، حقوق دیگران را محترم نشمردن ،مدارا نکردن ونبخشیدن ، لاف و گزاف گفتن ، ادب نداشتن ونام انسان را به نگوهی نبردن ، عشق و زندگی را بی معنی دانستن ، فریب دادن ، ادعای همه چیز وخود را عقل کل دانستن و خلاصه تمام زشتی ها وپلیدی ها را بر سر هر قصبه و بر زنی ومنبری گسترش و ترویج می کند . برای حفظ قدرت وثروت و برای دور نگهداشتن دلهای مردم از یکدیگر.
یادم نیست که کدام عارف برجسته ایرانی گفته است :
دو چیز تیره گی عقل است :
دم فرو بستن بوقت گفتن …. وگفتن به وقت خاموشی
تندرست وموفق باشید که بسیاری از تابو ها را شگستید
و متشکر برای امکان ودرج دیدگاه دگر اندیشی
با سلام
از اين پس مطالبي از كتب ادبي وكشكولهاى مختلف براى دوستان نقل مى كنم كه خالى از لطف نيست
ناودان كعبه از جا كنده شد
مردي حبشي با زن و دخترش به مكة آمدند روزي هر سه زير ناودان كعبه توقف كردند مرد حبشي اين 2 بيت شعر را خواند
دقدقها فتندي ………………..تبلي كرابزندي
طبلكمو كموها………………..بيند يند يندي
ناگهان ناودان كعبه كه از جنس طلا بود از جا كنده شد و در دامنش افتاد خدمتگذاران كعبه دويدند و آن را از او گرفته
و به جاي خود نصب كردند چبزى نگذشت كه بار دوم از جاى خود تكان خورد و در پيش روى حبشي قرار گرفت 3 بار
اين عمل تكرار شد .امام سجاد عليه السلام در مسجد الحرام تشريف داشتند فرمودند :ناودان را به حبشي بدهيد
زيرا به خدا قسم كه آن را خداي كعبه به او داده است .
پس ناودان را به حبشي دادند.مردم به امام عليه السلام عرض كردند :حبشي در دعاي خود چه گفت ؟
حضرت ترجمه اشعار حبشي را با اين 2 بيت عربي بيان فرمود
مستتر بخرقة عن العرى …………………. مجتنب عن أكل اموال الورى
فها انا و زوجتي وابنتي…………………….كما ترى يا من يرى ولا يُرى
از برهنگی خو د را با كهنه پاره ای پوشيده ام ……………………واز خوردن مال مردم اجتناب مي كنم
اين منم و زنم و دخترم ………………………………….آن چنان كه مى بيني اي كسي كه مي بيني وديده نمي شوي
منبع=نزهة الجليس سيد عباس مكي
با سلام
معما (لغز)
حشيش منقلب حا-ها نمودم……………………..زبنگی رسته وغوغا نمودم
………………
معما
چو ده با سي گرفتم بعد هفتاد…………………….يقين دان نام او صد بار گفته
……………………
سلام جناب عبدالله
در مورد اول به نظر مى رسد سخن از مصرف شيشه به جاى حشيش باشد زيرا منقلب حشيش مى شود شيشح و سپس مى گويد حا را تبديل به ها كردم كه جمعا عبارت شيشه را مى سازد (البته شيشه ماده روان گردان نسبتا جديد است لذا اگر جواب درست باشد شعر جديدى است.
اما مورد دوم ظاهراً اشاره به نام حضرت على است. صحيح است يا خير؟
با سلام
جواب كاملا صحيح است
سخنی با عزیزان هموطنم
تاریخ بخوانیم تا بیاموزیم و از آنچه در طول تاریخ این سرزمین بر ما رفته آگاه شویم و خطاهای گذشته را تکرار نکنیم
برای شروع کتاب جامعه شناسی خودمانی را معرفی میکنم که میتوانید از لینک زیر دانلود کنید
http://p30download.com/fa/entry/38735/
اما در باب پیداش لباس شخصی ها هم بد نیست مطلب زیر را بخوانید
س آ (پیراهن قهوه ای ها)نیروی شبه نظامی حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان بود، این نیروی شبه نظامی در افزایش قدرت آدولف هیتلر بین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ نقش برجسته ای داشت.رنگ لباس گروه اس آ خاکی بود. گروه شبه نظامی اس آ تا قبل از قدرت گیری آدولف هیتلر و حزب نازی (۱۹۳۳) نقش پررنگی را در حزب نازی ایفا می کرد اما پس از قدرت گیری آدولف هیتلر و پس از جریان شب دشنههای بلند به تدریج کنار گذاشته شد و اس اس جایگزین آن شد گرچه هرگز به طور رسمی اس آ منحل نشد.
م
ظهور
پس از آنکه آدولف هیتلر به حزب نازی پیوست به دلیل آنکه وی قدرت سخنوری بسیار خوبی داشت، به آسانی و به سرعت به عنوان سخنگوی حزب نازی انتخاب شد، در گام بعدی آدولف هیتلر پس از آنکه به ریاست حزب رسید نام حزب را با افزودن واژه سوسیالیست به حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان تغییر داد. هیتلر سپس به فکر تبلیغات وسیع برای حزب بود وی می دانست که فعالیتهای هر حزب مطمئناً مخالفانی خواهد داشت بنابراین به فکر ایجاد یک گروه شبه نظامی برای مهار و سرکوب مخالفان بود. در ۴ نوامبر ۱۹۲۱ یک جلسه عمومی بزرگ در مونیخ توسط حزب نازی تشکیل شد، هیتلر در جریان سخنرانی در این تجمع به اهمیت وجود گروه شبه نظامی و ضرورت برخورد با مخالفان حزب اشاره کرد، در جریان این جلسه عمومی رسماً نام اس آ (پیراهن قهوه ای ها) برای گروه شبه نظامی حزب نازی انتخاب شد.پس از آن رهبری گروه اس آ به ارنست روهم واگذار شد. در سالهای پس از ۱۹۲۰ اس آ درگیریهای بسیاری با گروههای کمونیستی و گروههای مخالف حزب داشت که تقریباً اکثر این درگیریها در خیابان صورت می گرفت. اعضای اس آ را معمولاً طبقه ضعیف و کارگران تشکیل می دادند و اعضای اس اس را معمولاً طبقه متوسط جامعه تشکیل می دادند.
اگر هنوز هم به “علمای عظام” امیدی بسته اید خبر زیر را بخوانید و انگشت حیرت بدندان بگیرید:
“ولی الله سیف، رئیس کل بانک مرکزی ایران به قم رفته و با تعدادی از مراجع و روحانیون بلند پایه این شهر دیدار کرده است. همزمان، اکثر این مراجع با دریافت جریمه دیرکرد پرداخت وام توسط بانکها مخالفت کرده و آن را حرام دانسته اند.
آیت الله ناصر مکارم شیرازی، آیت الله جعفر سبحانی، آیت الله حسین نوری همدانی و آیت الله عبدالله جوادی آملی با ابراز این نظر که بخشی از کارکرد نظام بانکی جمهوری اسلامی ماهیت ربوی دارد، همگی گفته اند که جریمه ای که بانکها برای دیرکرد وام از بدهکاران می گیرند، حرام است.
اظهارات مراجع تقلید قم در حالی منتشر می شود که موضوع وام های هنگفت بانکی بحث روز محافل مالی در ایران است و افرادی که چنین وامهایی از بانک ها دریافت کرده اند از بازپرداخت آنها خودداری می کنند و بانک ها قادر به پس گرفتن این وام ها نیستند.
آمار رسمی منتشر شده نشان می دهد که حجم وام هایی که بانکها پرداخت کرده اند و قادر به بازپس گیری آنها نیستند به بیشتر از ۸۰ هزارمیلیارد تومان میرسد و این مبلغ در ردیف معوقات بانکی ثبت شده است.
بخش عمده این بدهی های کلان در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد ایجاد شده است. در آغاز دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، جمع معوقه های بانکها، یعنی طلب بانکها از وام گیرندگان از هفت هزار میلیارد تومان فراتر نمی رفت که در این دوره به بیش از ده برابر افزایش یافت.
به دلیل افزایش سریع نرخ تورم در طول سالهای اخیر، بسیاری از کسانی که وام بانکی دریافت می کردند ترجیح می دادند پول بانک را پس ندهند و به جای آن جریمه دیرکرد وام را بپردازند. دلیل آنان این بود که نرخ جریمه دیرکرد بسیار کمتر از نرخ تورم و نرخ بهره بود و همچنین، در صورت بازپرداخت وام، دریافت وام بانکی مجدد بسیار دشوار و زمان بر بود…………
معلوم نیست به چه دلیل تعدادی از مراجع تقلید و روحانیون ارشد همزمان دریافت جریمه دیرکرد وام را حرام دانستهاند. در هر حال، این فتاوی می تواند در شرایط کنونی دست بانکها را بیش از پیش ببندد و بدهکاران بیشتری را به خودداری از بازپرداخت وامهایشان ترغیب کند. نتیجه چنین وضعیتی، بدتر شدن شرایط نامطلوب نظام بانکی جمهوری اسلامی است.”
اینها همه اینکاره هستند یک بام ودوهوا یک ووقت ازگرانی انتقاد مکنند وازطرف دیگر دفاع از رانت خواران البته اگر فردی وام جهت ایجاد کارخانه گرفته ورااندازی ان به تاخیر افتاده باید کمک کرد ول این وامهاییکه گرفته شده وبجای هرینه درمحل مربوطه اقدام به خرید وفروش دلار ساختمان واردات کرده اند درحد محارب میباشند
از دوستی که رتبه بسیار بد به این نوشته داده اند تقاضا دارم جهت روشن شدن بنده مشخص کنند که این رتبه را به فتوای مرجع تقلیدشان دادند یا به خبری که در این باره منتشر شده!
آقای نوریزاد با سلام
من دیروز به بهشت زهرا رفته بودم در کنار قبر شهدای جنگ. در آن جا نواری از نوشته های شما یا آوینی با صدای آوینی مربوط به فیلم های روایت فتح پخش می شد که در آن دوران به شستشوی مغزی بسیجیان و در واقع همه ملت مشغول بودید. از خمینی یک خدا ساخته بودید که در ظلمت تاریک تاریخ سر برآورده بود و ما باید به او لبیک می گفتیم چرا که سخن سیدالشهدا است که از زبان خمینی بیرون می آید و در این جبهه ها ما بدر و حنین و خندق و کربلا را می بینیم. چنان با کلمات بازی می کردید و خمینی را حق مطلق و جنگ را نبردی جهانی برای حکومت حق نشان می دادید که هیچ بنگاه شستشوی مغزی حتی گوبلز هم نمی توانست این گونه تأثیر گذار سخن بگوید. اگر چه من هر هفته یک بار به صفحه شما سر می زنم و مطالبتان را می خوانم اما هنوز هم نمی توانم دلم را در مورد کسانی مثل شما، آوینی و آهنگران که به صورت مستمر مشغول شستشوی مغزی ما بسیجی ها بودید صاف کنم.
آقای نوری زاد
جواب آقارضارابدهید
چراساکت مانده اید؟؟؟
با سلام
شهر انرژي پاک -شهر مصدر ابوظبي
قابل توجه بسيجيان عزيز
http://www.youtube.com/watch?v=Llzq9YMsPP8
بسیجیان را هر روز با این خیال خام که با امریکا مشغول مبارزه هستند به سر کار مینرند. دیذم یک عده جوان های همه یک شکل همه ریشو کمر بند هایی به سقف اتاق بسثه بودند و حرکات رزمی را که گفته بودند ورزش سربازان امریکایی است با هیجان انجام میدادند. با هر حرگت نعره می زدند که دل هر سرباز امریکایی نه دل شیر را میلرزاند.
مفلوکان بیچاره نمی دانند که هرگز سرباز امریکایی به این سرزمین برای گرد ازمایی ما نخواهد امد. انان با جهالت های ما کار دارند و فقط نفت ما را میخواهند.انقدر جهالت داریم که اگر 1000 سال دیگر نفت داشتیم انان هیچ مشکلی نداشتند. ولی نفت ما 20 سال دیگر تمام میشود و انان در حال ترک خاورمیانه هستندو هنوز دو زاری مان نیافتاده است. منند ان کس که از طبقه 20 داشت میافتاد کسی از پنجره طبقه 18 از او پرسید حالت چطور است گفت فعلن خوب است.
حمعیت امریکا و المان از 30 سال پیش تا حال تغییر نکرده است مال ما 2 برابر شده است. خالا میخواهیم باز هم جمعیت را دو برابر کنیم تا با این ورزشهای رزمی سربازان امریکایی را از پای در اوریم.
خدایا او را که عقل دادی چه ندادی و او را که ندادی چه دادی.
نکته ظریفی را اشاره کردید
این بسیجی ها نمی دانند هر نعره ای که می زنند موجب رضایت خاطر بیشتر آمریکا است!
تصورش را کنید هزار میلیارد دلاری که ملایان به هوا دود کرده اند در کشور سرمایه گذاری می شد. ایران اکنون ابر قدرت منطقه بود نه بخاطر موشک های از رده خارج شده بلکه بخاطر اقتصاد و رفاه و تولید فکر و فلسفه و دانشمند و علم و هنر. این ها پایه های ابرقدرتی است نه موشک و بمب. کشوری که این ها را داشت نیروی نظامی مقتدر بومی نیز تولید می کند. مشخص است که آمریکا روسیه و دیگر قدرت های دنیا مایل نیستند ایران به قدرت منطقه ای و رقیبی برای آن ها تبدیل شود. آیت الله ها با به خاک سیاه کشاندن ایران بزرگترین خادمان آمریکا هستند.
با سلام
شهر مصدر در ابوظبي شهر انرژى خورشيدى
مطالبى در باره ى اين شهر جديد وپیشرفته به رشته تحرير در خواهد آمد
ابتدا اين ويديو را ببينيد
http://www.youtube.com/watch?v=o2E5PMk28p4
ماکه نفهمیدیم اینا شعبون بی مخن ، عزیز بسیجین، فردا احتما لا اراذل و اوباش و پس فردا هم جان بر کفان این مرزو بوم.
واللله باللله تاللله ما که نفمیدیم؟؟؟
متاسفانه والدین ساده انگار و بعضا گناهکار با گسیل فرزندان خود در سنین کودکی و نوجوانی به کلاسهای آموزشی مساجد که تحت سیطره حکومت آخوندیست راه را برای شستشوی مغزی نونهالان و امیدهای آینده باز گذاشتند و اکنون این جوانان ساده لوح همچون نوارهای کاست قدیمی میمانند که بر روی آنها یه صوت یکنواخت ضیط شده پلاک زیرینش را هم شکسته اند تا دیگر هیچ صوتی بر روی آنها ضیط نشود. مشتی بی مقدار گناهکار و فاسد چشم به دهان آخئندهایی دوخته اند که خود را واسطه خلق و خدای خویش میدانند و به رهنمود ایشان راه بهشت میپیمایند!!! بقول فردوسی:
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم
راه نجات از این حکومت ظام و جهل و جور و فساد التماس به عروسکهای خیمه شب بازی ایشان و جلادان و خون آشامانی نیست که جان و مال و ناموس خود را به دست آخوندهای ریاکار و مزور سپرده اند تا بهشت برین و حوری قلمانهای وعده داده شده از سوی این آخوندهای یس مقدار را در خیال به آغوش کشند. راه رهایی از این بختک شوم ولایت رژیم جنایتکار و بیرحم و شفقت آخوندی همانطور که میرحسین عزیز گفت بسط و گسترش آگاهیست و در کنارش بیداری غیرت فروخفته در فرد فرد ایرانیان است که آنچه بر ایشان میرود را تنها نظاره گر هستند و باصطلاح روشنفکرانش صرفا نقاد!!!.
آری برادر عزیز و گرامی جناب نوریزاد،
من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه برمیخیزند
راه رهایی از این همه خفت و خواری خیزش قهرمانانه است نه نرمش خوار و خفیفانه ای که ملای ریاکار قهرمانانه اش میخواند.
حکومت بظاهر جمهوری اسلامی همچون بیمار درکماییست که به زور دستگاه اکسیژن تنها ضربان دارد و سالهاست که مرگ مغزی شده درایت و کیاست و دلسوزی بظاهر مسوولینش بر سر کسب قدرت و ثروت به خباثت و رذالت و بی مهری تبدیل شده درندگان مرده خوار و میراث خوار چشم انتظار توقف این ضربان هستند تا تیر آخر بر پیکر وطن زنند و آنچه ازایران بجا مانده را بکلی ویران کنند.
به این حدیث شریف باور قلبی دارم که میفرماید ملک به کفر میماند و به ظلم نه زنان رنج دیدیه ما در این 35 سال، خانواده های کشته شدگان در جنک و اعدامیان که هر د شهیدند در راه آرمانهای خویش، زندانیان و خانواده هایشان، ایرانیانی که به سبب ظلم ناروای این رژیم سفاک و بی لیاقت عزیزان خود را در این دیار رها کرده برای جرعه ای آزادی جلای وطن کردندو فم غربت بجان خریدند و همه آن آسیب دیدگان این حاکمان منفور از خدا و انسان و از همه مهمتر فریب خوردگان پاسدار و بسیجی و اطلاعاتی و …. که رزق و روزی خود را در دستان بی کفایت و آلوده به خون این حکومت جستجو کردند به زودی زود بساط این حکومت جایر و باطل را جمع خواهند کرد و این تجربه تلخ 35 ساله جمهموری اسلامی درس عبرتی خواهد شد برای ایرانیان آینده تا بیاد آورند :
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
مردم پاک و صبور میهنم ایران هرگز انتقام خون های ریخته شده و ظلم های رفته بر ایشان در این 35 سال حکومت جهل و خرافه را با خون زندان و اعدام جبران نخواهد کرد که محاکمه این سفاکان پلید در دادگاههای عادلانه خواسته اکید ایشان است. طلب مجازاتشان را از خداوند منان خواهیم خواست که وقتی شخص خود بر قصاوت و بی لیاقتیش نسبت به بی نوایان آگاه شود سرنوشتی مشابه بازرس ژاور را برای خود رقم خواهم زد ولی باز اگر به مردم روی آورند همان مردم آنها را از خودکشی رویگردان خواهند کرد.
کجا مادر ستار بهشتی، مادر سهراب اعرابی و هزاران مادر داغدیده دیگر میتواند انتقام مرگ فرزندش را با قصاص قاتل بگیرد بلکه باید فرصتی باشد تا نگاه دردمند این مادران شریف مستقیم در نگاه منفور و خالی از انسانیت حاکمان شرور بیفتد باشد که واژه خجالت و شرم را برای یکبار هم که شده در زندگی نکبت بار خویش تجربه کنند.
بامید آگاهی تا رهایی
رضا
با سلام به پدرم نوری زاد
امروز مطلبی در سایت الف منتشر شد با این موضوع
“تعدادي از حاضران در مراسم شب ۱۴ خرداد در حرم امام خميني كه توانسته بودند در حمايت از آقاي روحاني با شعارهاي «الله اكبر» از رئيسجمهور حمايت كنند و اخلالگران را ناكام نمايند، بعد از پايان مراسم، بازداشت و بعد از ساعاتي بازجویي كتبي و دريافت مشخصات از آنان، آزاد شدند.
شاهدان عيني گفتند: بازداشت كنندگان لباس شخصي برتن داشتند و داخل ميني بوس بودند. همين گزارش حاكي است يك جانباز هم كه به دستگيري اين افراد توسط لباس شخصيها اعتراض كرده بود بازداشت شد.”
پدرم این لباس شخصی های همیشه حاضر در صحنه در مواقع لزوم مگر کسی غیر از بسیجی ها هستند؟ این کرها و کورها . کاری به حمایت کنندگان از روحانی ندارم مگر ما کم بی مروتی از اینان دیده ایم ؟ این چه سوال و درخواستی ست پدر من ؟ اینان سالهاست راه خویش را از مطالبات بدنه ی اصلی مردم جدا کرده اند زبان اینان چماق و باتوم و اسلحه است . آنچه محتوای درخواست شماست پیش زمینه ای با مضمون حق طلبی و حنیف بودن لازم دارد که از قضا برای ورود به کسوت بسیجی شدن_ همان شعبان بی مخ شدن _ نخستین امتحان ، سنجش پایین بودن درک عمومی از حق است . این فرعون پرستان کجا ناله های ما را میشنوند؟ کاش دور دورِ ِ ما شود و به قول احمد قدیانی پسر ابوالفضل قدیانی عزیز و بزرگوار “عصای موسویان مار شود” و حقمان را از این نام حق را به محاق بُردگان بگیریم .
با جیغِ جغد، فاجعه تکرار میشود
وقتی دهان ِ دره پدیدار میشود
این دره پیش رو و تو بر تاخت میروی؟
خوش باش و باش! اسب ِ تو طیار میشود!
با حکم تو دو خط موازی به هم رسید…
حين ِ سقوط، جاذبه انکار میشود!
قومی پیات روانهی ِ این مسلخاند و آه
از جهلها که پردهی ِ پندار میشود…
پایان ِ چندشآور ِ این قصه دیدنی است
وقتی تن ِ تو طعمهی ِ کفتار میشود…
***
فریادهایمان همه بر این امید بود
سالار ِ مست ِ قافله هشیار میشود….
***
کُشتی و بند میزنی و داغ مینهی
اینگونه باز “فاجعه تکرار میشود”:
فوجی عظیم از غُل و زنجیر میرهند
چون واپسین مسیح جلودار میشود
فرعون! توبههای ِ تو آن دم شنیدنی است
چون کوه ِ موج بر سرت آوار میشود
ای ساحر ِ بزرگ! چه تدبیر میکنی؟
بنگر! عصای موسویان مار میشود…
با سلام
زهرا خانم
موافقم بسیج از اوج عاشق بودن تا حضیض رذالت و دریوزگی سقوط کرده است و امروز دکانی است البته در محله بدنام شهررررررر (نو) ؟!!!! عذر خواهیم از نوشتن این کلمه ، از روسیاهی اینان چیزی کم نمی کند .
با تشکر از مطلب زیبایتان لطفا نام شاعر را نیز اعلام کنید
من فكر ميكردم چرا در قرآن روي دروغ نگفتن اينهمه تاكيد شده است .
1) چندي قبل خاطره اي از دكتر ابراهيم يزدي را ميخواندم كه گفته بود نقل به مضمون : “ايشان و قطب زاده و بني صدر مصاحبه هاي امام را ترجمه ميكردند، و ؟آنچه امام خميني ميگفت ، آنرا تغيير ميدادند و بصورت عامه پسند ترجمه ميكردند مثلا در مورد حقوق بشر و دموكراسي و آزادي و دانشگاهها و….” اين موضوع باعث شد كه استقبال نسل جوان از امام بيشتر شود و بعد از انقلاب با موضع گيريهاي امام خميني معلوم شد كه اكثر آن موضع گيري ها دروغ بوده و دروغ گويان كه به مصلحت ” البته از ديد خودشان دروغ گفته بودند ” در اين دنيا عذابشان را چشيدند .
2) 2) آيت الله شريعتمداري كه به منظور نجات آقاي خميني از زندان شاه ، بدروغ به آقاي خميني درجه اجتهاد را داد ، بعد از انقلاب دچار آن بلايا شد كه ديديم
پس بياييد در هيچ مورد دروغ نگوييم حتي اگر به مصلحت باشد ، چون مصلحت را ما با اطلاعات مان تشخيص ميدهيم و ممكن است واقعا مصلحت نباشد ، ما فقط راستگويي و امانتداري را پيشه خود سازيم و براي هر دروغي كه كوچك و چه بزرگ واقعا از خدا بترسيم
بسجيان عموما امروز حقايق ميدانند بمنظور مصلحت انقلاب و اسلام ، آنطوريكه سردمداران حكومت ميخواهند ، مصلحت ره به آنها نشان ميدهند ، آنها بنا به همان مصلحت آلت دست طاغوتيان ميشوند
مردم حرف های فارسی خمینی را میشنیدند و نه ترجمه انگلیسی او را. خود او دروغ میگفت و مترجمان نیازی به ترجمه دروغ نداستند.
سلام
سایت جام نیوز ، مطلبی را درباره شما منتشر کرده
http://jamnews.ir/detail/News/357082
ای دوست
من آن خبر را خواندم. چیز جدیدی نبود. مزدوران این سایت برای همین استخدام شده اند که فحاشی کنند یا افترا و تهمت بزنند یا مردم را با اخبار دروغ و هوچی گری به بیراهه و گمراهی بکشانند. این سایت به مانند کیهان و فارس نیوز از پشتیبانان کودتا گران و چپاولگران و جنایتکاران حکومتی است!
در این سایت جزو اخبارش آمده بود:
– – – – – – – –
“در دولت احمدی نژاد، مشکلات مردم حل شد
سخنگوی دولت دهم گفت: در دولتهای نهم و دهم در پرتو گفتمان و اندیشههای امام و انقلاب، مشکلات مردم حل شده و به امید عدالت احیا شدهاست. . . . . .”
– – – – – – – – – –
فکر کنم همین برای شناسائی این سایت کافی باشد!
به نام خدا
ادامه داستان رستم و اسفنديار
—————————
در دوران سلطنت گشتاسب ، زرتشت پيامبر ظهور مى كند ، شاه به همراه تمامى اعضا خانواده سلطنتى به كيش اين پيامبر مى گروند و اين سرآغازى مى گردد بر ظهور پديده شومى كه تا زمان حاضر نيز ، وجود منحوس و نامباركش ، جز نگون بختى تاريخى مردمان ايران زمين ، هيچ پيامد نيكى ، در بر نداشته است ، زيرا گرويدن شاه به دين زرتشت ، عملاً دين و سياست را در هم مى آميزد.
از اين زمان به بعد، رستم بطور كلى از دستگاه حاكميت و پادشاهى ايران فاصله مى گيرد و حاضر به حضور در هيچ جنگى نمى شود و انگونه كه در شاهنامه امده حتى از نوشتن يك نامه به شاه ايران نيز ، امتناع مى كند.
در شاهنامه علت دورى گزيدن رستم از حاكميت ، ذكر نشده ولى در تمامى كتب تاريخى مربوط به ان دوران (كه نام برخى از اين كتب به همراه عين عبارات انها ، در يكى از قسمتهاى قبل بيان گرديد) متفقاً ، علت دورى گزيدن رستم از گشتاسب ، در گرويدن شاه به دين ، ذكر شده ، زيرا رستم بر اين باور بوده كه چنانچه شاه ، هر دينى بپذيرد ، صلاحيت شاهى خود را از دست خواهد داد زيرا ديگر چنين شاهى از بى طرفى در برابر همه مردم ، خارج مى شود.
اسفنديار پسر گشتاسب ، شاهزاده پرتوان ايرانى كه او نيز مانند پدر، به كيش نو گرويده ، سردار جنگ هاى جهادى و اعتقادى اين دوران مى گردد و به قول خودش (در مكالمه اى كه سالها پس از ان با رستم دارد) ، انقدر بت پرست مى كشد كه از كشتگان خاك پيدا نيست!!!
موفقيت اسفنديار در جنگ هاى مذهبى ، نام وى را بعنوان جهان پهلوان ، سر زبانها مى اندازد ، پهلوانى كه گرچه نماينده دستگاه دين و سلطنت است و مورد حمايت اين دو نهاد ، ليكن همين وابستگى ، سبب گرديده او در بين مردم ، از هيچ جايگاه و مقبوليتى ، برخوردار نباشد.
در طرف مقابل دستگاه دين و سلطنت كه اكنون ديگر در هم آميخته ، مردم قرار دارند كه نمايندگى انها را رستم برعهده دارد ، جهان پهلوانى كه اكنون اگر چه ديگر حضورى پر شور چون گذشته ندارد و به قول استاد توس گوشه اى از جهان گرفته است ، ليكن جايگاه او همچنان نزد مردم پايدار است و از حمايت همه جانبه مردم برخوردار است .
پايان بخشيدن رستم به هر گونه رابطه خود با حاكميت ، سبب ان نمى شود كه حاكميت نيز او را فراموش كند و باز به قول فردوسى از زبان اسفنديار خطاب به رستم : …كه شاهان تو را چون فرامش كنند!؟–
اكنون دستگاه حاكميت رستم را به عنوان يك مانعى محسوب مى كند كه حاكميت را ، در برگزيدن هر نوع رفتارى با مردم ، محدود مى كند ولذا دستگاه سلطنت براى داشتن ازادى عمل در اعمال هر نوع حاكميتى بر مردم و انجام هر رفتارى با انها ، نخست بايد اين مانع را از ميان بردارد ، ليكن محبوبيت فوق العاده رستم و جايگاهش نزد مردم ، اين امكان را از حاكميت سلب نموده است.
بنابراين لازم است ابتدا جايگاه رستم نصيب كس ديگرى گردد و سپس محبوبيت و حمايت هاى مردمى وى ، به سمت و سوى ديگرى هدايت شود و دراين ميان اسفنديار ، مناسبترين گزينه است.
ليكن پيوند مردم و رستم به سهولت حاصل نشده كه آسان گسستنى باشد ، بلكه اين ارتباط ، حاصل يك عمر جانفشانى رستم در برابر دشمنان كشور است و اينكه او ثابت كرده در سخت ترين شرايط كه دشمنان از هر سوى بر مردم تاخته اند ، او هرگز پشت به انها نكرده و مردم را تنها نگذاشته و مهمتر از همه اينكه ؛ پيروزى هاى مكرر رستم در تمامى ميادين ، او را نزد مردم به تكيه گاهى مطمئن و شكست ناپذير ، تبديل كرده است.
دقيقا به همين دليل است كه دستگاه حاكميت نيز براى اينكه بتواند جايگاه رستم نزد مردم را نصيب اسفنديار كند ، اينگونه شايع مى كند كه اسفنديار توسط زرتشت پيامبر در ابى شستشو داده شده كه اين اب او را ، رويين تن نموده و ديگر هيچ سلاحى بر بدن او كارگر نمى افتد.
حاكميت در پى ان است كه به اين ترتيب اسفنديار را نيز نزد مردم ، همانند رستم ، شكست ناپذير جلوه دهد تا مردم ويژگى هاى رستم را در اسفنديار نيز مشاهده كنند و به اين ترتيب اسفنديار ، راه خود براى اشغال جايگاه رستم نزد مردم ، باز كند.
شاهد اين ادعا را مى توان در داستان هفتخوان
اسفنديار ، به وضوح ديد؛
وقتى حاكميت مشاهده مى كند كه تبديل اسفنديار به پهلوانى رويين تن و شكست ناپذير ، هيچ تغييرى در جايگاه او نزد مردم ، ايجاد نكرد ، تلاش مى كند ويژگى هاى ديگر رستم را نيز ، به اسفنديار منتسب كند.
مهمترين موضوعى كه سبب شهرت رستم گرديده ، داستان “هفت خوان” او مى باشد ، كه طى ان وقتى كاووس و سپاهيان ايران براى تسخير مازندران به انجا لشكر مى كشند ، در نبرد با لشكريان مازندران ، تعداد زيادى از سپاهيان ايران كشته مى شوند و بقيه انها نيز به همراه كاووس به اسارت ديوان مازندران در مى ايند ، با رسيدن اين خبر به ايران ، زال به رستم كه در ان زمان جوانى بيش نيست ، ماموريت مى دهد كه ، به تنهايى براى ازاد كردن ايرانيان از اسارت ديوان ، به مازندران برود، رستم در اين سفر با هفت خطر بزرگ مواجهه مى شود كه با پيروزى در هر هفت مرحله ، موفق به گذر از هفت خوان و نجات كاووس و سپاهيان ايران از بند ، مى شود و اين موضوع نام رستم را عالمگير مى كند.
اكنون كه اسفنديار با عناوين رويين تنى و شكست ناپذيرى نيز ، توفيقى در فتح قلوب و دلهاى مردم ، بدست نياورده ، حاكميت بر ان مى شود تا به تقليد از رستم ، براى اسفنديار نيز داستانى مانند هفت خوان رستم ، ساخته و پرداخته كند ، تا شايد اينگونه مردم با ديدن ويژگى هاى رستم در اسفنديار ، جايگاه رستم نزد خود را ، به اسفنديار ببخشند.
در هفت خوان اسفنديار ، داستان اينگونه اغاز مى گردد كه ؛ ارجاسب پادشاه توران ، با لشكريان خود به ايران حمله كرده و موفق به شكست گشتاسب مى گردد ، دو دوختر گشتاسب به نامهاى به آفريد و هماى را نيز به اسارت در مى آورد و انها را به توران برده و در دژ مستحكمى به نام “رويين دژ” انها را در بند مى كند، سپس اسفنديار براى نجات خواهران ، به رويين دژ رفته و موفق به رهاندن و بازگرداندن انها به ايران مى شود.
اسفنديار نيز همچون رستم طى اين سفر با هفت خطر مواجه مى شود كه بر همه انها غلبه مى كند. به اين ترتيب حاكميت تلاش مى كند كه اسفنديار را مانند رستم ، گذشته از هفت خوان و لايق اعتماد و اتكا مردم ، جلوه دهد تا از اين طريق شايد جايگاه رستم ، نصيب او گردد.
نكته ظريفى را كه در اينجا بايد مورد توجه قرار داد اين است كه ، در جنگ مازندران كه كاووس و سپاهيان ايران به اسارت ديوان مازندران در مى ايند ، رستم شركت نداشته و پس از اسارت انها ، براى نجاتشان به مازندران مى رود و در باور مردم ، اگر رستم از ابتدا در كنار انها حضور داشت ، امكان شكست و اسارت انها منتفى بود ، در موضوع اسفنديار نيز براى اينكه اين سوال كه -اگر اسفنديار رويين تن و شكست ناپذير بوده ، پس چگونه ايرانيان شكست خورده اند؟- پيش نيايد ، اينگونه گفته مى شود. ، كه چون گشتاسب در اثر بدگويى شخصى به نام “گرزم” از اسفنديار ، نسبت به او ، بدبين شده و او را در محلى به نام “گنبدان دژ” به بند مى كشد ، بنابر اين در زمان حمله تورانيان به ايران ، اسفنديار در بند بوده به همين جهت گشتاسب ناگزير از شكست مى گردد.
ادامه در فرصتى ديگر.
دوست عزيز جناب بيكنش
با سلام
من متوجه نشدم اين توضيحاتي كه ارائه كرديد مربوط به كدام قسمت شاهنامه بود،يعني اين مطالب برداشت كلي شما از مجموعه ابيات شاهنامه بود ،يا مربوط به فرازهايي خاص؟
در اين مورد پيشنهادي بنظرم رسيد ،و آن اينكه در هر نوبت مجموعه ابياتي را كه مي خواهيد تفسير كنيد ،يكجا در مطلع كامنت درج كنيد ،آنگاه به شرح و تفسير آن بپردازيد
با تشكر از زحمات شما
با سلام مجدد دو سوال ديگر از خوانش اين قسمت برايم پيش آمد:
1-اينكه فرموديد :
“””در شاهنامه علت دورى گزيدن رستم از حاكميت ، ذكر نشده ولى در تمامى كتب تاريخى مربوط به ان دوران (كه نام برخى از اين كتب به همراه عين عبارات انها ، در يكى از قسمتهاى قبل بيان گرديد) متفقاً ، علت دورى گزيدن رستم از گشتاسب ، در گرويدن شاه به دين ، ذكر شده ، زيرا رستم بر اين باور بوده كه چنانچه شاه ، هر دينى بپذيرد ، صلاحيت شاهى خود را از دست خواهد داد زيرا ديگر چنين شاهى از بى طرفى در برابر همه مردم ، خارج مى شود.””.
مفيد اين معناست كه وجود “رستم شاهنامه” وجودي اسطوره اي و سمبوليك و غير واقعي نيست؟ آيا درست فهميدم؟
بر اين اساس كه علت دوري گزيدن رستم از حاكميت در شاهنامه ذكر نشده ،اگر ممكن است مستند تاريخي اين مطلب از كتبي را كه مورد اشاره قرار داديد ذكر فرماييد.
2- اينكه اسفنديار نماينده دستگاه دين و سلطنت است و مورد تنفر مردم ،مستفاد از ابيات شاهنامه است يا كتب تاريخي؟
سپاس از كوشش شما
سلام بر جناب مرتضى
ممنون از بذل توجه جنابعالى
١- اين قسمت در حقيقت ادامه داستان رستم و اسفنديار در قسمت هاى گذشته مى باشد كه جهت ياداورى اشاره اى به سوابق داستان دارد.
٢- من در هيچ جا سخنى در تنفر مردم از اسفنديار به ميان نياورده ام و بديهى است كه عدم برخوردارى اسفنديار از مقبوليت مردمى و نيافتن جايگاه رستم نزد مردم ، الزماً معادل نيست با تنفر مردم از وى.
٣-در خصوص موضوع رستم در كتب تاريخى ، تعدادى از موارد را در بخش سيزده يا چهارده داستان رستم و اسفنديار برشمردم كه جنابعالى را به ان ارجاع مى دهم.
٤- رستم به نظر من شخصيتى تركيبى دارد ، زيرا از طرفى روايت او در كتب متعدد تاريخى و متون مذهبى نمى تواند تماما برخاسته از تخيل باشد ، فى المثل انگونه كه بنونت فرانسوى اثبات كرده تاليف كتاب درخت اسوريك مربوط به دوره اشكانيان است كه اگر چنين باشد رستم يكى از سرداران اشكانى بوده با اقدامات دلاورانه زيادى كه در دفاع از كشور در زمان خود انجام داده ،
و از طرف ديگر وجود شخصيتى واقعى دقيقا مطابق انچه در شاهنامه امده موضوعى غير ممكن است مانند طول عمر وى.
بنابراين به نظر مى رسد كه وى از شخصيتى تركيب يافته كه يك پاى در واقعيت دارد و پاى ديگر در تخيل
٥- اما موضوع بحث در خصوص واقعى يا تخيلى بودن شخصيت رستم از حيث نتايج و فايده مترتب بر ان (تاكيد مى كنم از حيث فايده) موضوعى است همرديف با بحث در خصوص نوع دين فردوسى.
انچه حائز اهميت است به نظر من ويژگى هاى اين شخصيت و حكمتى (تاكيد بر واژه حكمت)است كه فردوسى در قالب رمز و راز در ، پس اعمال منتسب به اين شخصيت ، قرار داده است.
رستم چه تخيلى و چه واقعى بوده باشد اكنون معدوم (به قول جنابعالى جسمانى) مى باشد اما ويژگى هاى وى و درسى كه فردوسى از طريق او به ما مى دهد ، هميشه موجود خواهد بود .
رستم دستان
اما در وصف اين شخصيت و ريشه نام او مى توان گفت؛ نام رستم دو بهر مىباشد .بهر نخست از واژه رئوذ به معنى بالش و نمو است .روى در فارسى كه به معنى چهره و صورت ظاهر است كه كلمه مذكور از ريشه فعل رئود كه به معنى باليدن است مىباشد .از همين واژه رستن و روئيدن مىباشد .بهر دوم از واژه تهم است (-تهمتن )بنابر اين رستم درست به معنى تهمتن است يعنى كشيده بالا وبزرگتن و قوى پيكر ، و از اين روى در فرهنگها رستهم ضبط شده كه به خوبى بهر دوم اسم محفوظ است .و در يشتها .جلد 2،صفحه 139اينچنين امده؛ رستم جهان پهلوان -پور زال دستان پور سام سوار پور نريمان پشت و پناه ايرانيان نماينده فرّ و شكوه ايران باستان ،به تن چاره جوى و به دل مهربان ،نمونه بزرگوارى و شرف و افتخار ،فدايى ايران ،دوست فروتنان و درماندگان و دشمن دروغ و كژى و پيمان شكنى .تهمتن .پيلتن .شيرگير ،شيرخوى ،ديوبند ،خداوند رخش ،يل شيراوژن تاجبخش ،بازوى ايران ،اميد ايران ،نويد ايران ،سپهدار سپهكش ،شيرفش تندر بانگ آذرخش خشم ،راست گفتار راست كردار نيكو انديش .پيل رفتار بر آرنده نهنگان ز درياى نيل .
دوست عزیز جناب بیکنش
با سلام و تشکر از مطالب مفیدتان
1-در مورد کلمه تنفر و منفور بودن اسفندیار ،غرض خاصی در میان نبود ،در واقع نوعی تفنن در تعبیر از عدم مقبولیت بود ،البته عند التامل حق با شماست که عدم مقبولیت مردمی لزوما بمعنای منفور بودن نیست ،و می توان گفت عدم مقبولیت مردمی دارای دو فرد است :فرد نامقبول منفور ،و فرد نامقبول غیر منفور.
پس درمانحن فیه (اسفندیار شاهنامه) با اتکاء به تفسیر و اشراف شما به شاهنامه باید گفت اسفندیار فرد نامقبول غیر منفور بوده است.
2-سوال از واقعی یا تخیلی بودن وجود رستم از آنجا پیش آمد که شما در عبارت پیش گفته اشاره ای به کتب تاریخ نمودید ،و میدانید که کتب تاریخ مکتوب ناظر به شخصیتهای واقعی (و نه شخصیتهای تخیلی اسطوره ای ) است ،این منشا سوال من بود ،اینطور که از پاسخ شما دریافتم ،احتمال داده اید (احتمال بود یا جزم؟) که رستم هم شخصیت حقیقی داشته است و سردار شجاعی از سرداران سلسله اشکانیان بوده است ،پس بدین لحاظ وجود واقعی داشته است و در کتب تاریخی ثبت شده است ،و در حقیقت فردوسی یک شخصیت حقیقی (سردار اشکانی) را باصطلاح ادبی به استخدام بیان حکمت خود در قالب شخصیت افسانه ای رستم در آورده است.
و هم شخصیت اسطوره ای تخیلی مبالغه آمیز داشته است که یکی از قهرمانان حماسه شاهنامه ای است ،و در واقع فردوسی با الهام از یک شخصیت تاریخی واقعی شخصیت سمبولیک و حماسی درون شاهنامه خویش را خلق کرده است.
که شما از آن تعبیر کردید به “”وى از شخصيتى تركيب يافته كه يك پاى در واقعيت دارد و پاى ديگر در تخيل””.
که بیاد دارم در نوبت دیگری هم این تعبیر را در پاسخ سوال کلی من از حقیقی یا خیالی بودن شخصیتهای شاهنامه بکار برده بودید.
نمیدانم دریافت درستی از پاسخهای شما داشتم یا خیر؟
3- اما قطع نظر از اینکه عدم مقبولیت همیشه ملازم با منفوریت نیست ،و در نتیجه اسفندیار مبتلا به عدم مقبولیت مردمی بوده است ولی منفور هم نبوده است ،پاسخ این سوال که “” اسفنديار نماينده دستگاه دين و سلطنت است مستفاد از ابيات شاهنامه است يا كتب تاريخي؟””.
داده نشد.
در هر حال از پاسخ های شما بهره مند شدم.
سپاس
سلام جناب مرتضى
من در متنى در يكى دو روز گذشته از شما جهت ريزبينى و تفكيك مطالب تشكر كردم كه نامم را تعمداً در ان كامنت ذكر نكردم ولى اكنون كه به خصيصه هاى نوشتارى شما كه انجا ذكر كردم، مطمئن شدم نوىسنده ان كامنت را معرفى كردم . در موارد مورد اشاره حق با شماست پ. پاسخ سوال انتهاى متن را نيز در نوشته هاى اتى پيدا خواهيد كرد . فقط تقاضاى من از شما اين است كه در صورت امكان و عليرغم مشغله هاى مختلف ، داستان رستم و اسفنديار از شاهنامه را مطالعه اى بفرماييد تا ما نيز بتوانيم از نظرات ارزشمند شما در اين باب بهرمند شويم و هم در مكالمات امكان اعلام ادرس فراهم ايد .
با تشكرى ويژه از شما فرزانه ارجمند.
سلام جناب بیکنش
چون قسمت پاسخ ذيل مطلب شما وجود نداشت اين پاسخ كوتاه را با پوزش اينجا گذاشتم.
تشکر از مراحم شما ،اخیرا نرم افزاری تحقیقی و پژوهشی در مورد شاهنامه که تولید مرکز تحقیقات کامپیوتری نور است را تهیه کرده ام ،هنوز توفیق گشایش و نصب آنرا نیافته ام ،ولی برخی میگویند نرم افزار پیشرفته و خوبی است و قابلیت سرچ و بررسی نسخ مختلف و برخی شروح در آن وجود دارد ،نمیدانم شما آنرا در اختیار دارید یا خیر؟ اما شاید در اختیار داشتن آن به من امکان مشارکت در بحثهای شاهنامه ای را بدهد،اگرچه چنانکه مکرر گفته ام تسلطی بر مبانی شعری و کتب شاعران ندارم ،و سوال و جوابها صرفا جنبه کنجکاوی و اقتناص حقیقت دارد و نه نفی و انکار ،و من در این زمینه ها از شمایان آموخته و می آموزم.
سپاس و تشکر
سپاس …..سپاس…..سپاس
درود بر شما
یاری اندر کس نمی بیتم یاران را چه شد .. دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
اما
میرسد روزی که باید برسد .
خبر را بخوانيد
http://fararu.com/fa/news/193113
بيخود نيست ممنوع الخروج از كشور شده ! مانده كه پشت نظام نگهداره !
اگر عجله نکنیم، به زودی در دادگاهی دیگر، وادار به پرداختن جریمه ای دو میلیارد دلاری هم به ترکیه هم بابت گرانفروشی گاز خواهیم شد. مجموعا 20 میلیارد دلار. اگر می خواهید بزرگی این رقم را برای ایران اندازه بگیرید، کافیست بدانید که کل صادرات نفتی کشورمان در سال گذشته، 42 میلیارد دلار بود.