سر تیتر خبرها
دختری  با بغض های  در کمین ( روز نود و یکم)

دختری با بغض های در کمین ( روز نود و یکم)

دختری با بغض های در کمین

دوشنبه دوازدهم خرداد – روز نود و یکم

یک: من امروز سه شنبه سیزدهم خرداد به اصفهان می روم برای شرکت در مراسم سال روز وفات آیت الله طاهری اصفهانی. پس در قدمگاه نخواهم بود. قرار بعدی ما روز شنبه منتها از ساعت پنج بعد از ظهر به بعد در قدمگاه.

دو: دیروز تا رسیدم به قدمگاه، دختر جوان و خوش روی و شاد پوشی را دیدم که یک سینیِ مقوایی در دست گرفته و به سمت من می آید. در این سینی، دو لیوان آب طالبی بود با یک نی در هر کدام. یکی برای خودش یکی برای من. این دختر، سرشار از شرم و پرسش بود. این که: بازگشتن از مسیر گذشته، چه طعمی دارد؟ و آیا شدنی است آقای نوری زاد؟

گفتم: دخترم، هرچه سن و سال آدمی به محدوده ی پیری و کهنسالی نزدیک می شود، این بازگشت، مشکل تر و گاه ناشدنی خواهد بود. مثلاً بازگشت یک آیت الله هشتاد ساله، به سادگی ممکن نیست. و حال آنکه یک جوان یک مرد میانسال با کمی مطالعه و دریافت آگاهی مسیرش را اصلاح می کند. چرا؟ چون آن پیر، با گذشته اش خوش است و این جوان به شوق آینده در تکاپوست. گفتم: از هر هزار آیت الله، یکی منتظری می شود. که باز گردد و به داشته هایش پشت کند. اما همین جناب منتظری نیز در گوشه هایی از باورهای شیعیِ خود سخت متعصب است و حتمی نگر. و این، نه مشکل آقای منتظری که گرفتاریِ کلی بشر است. ما انسانهای فرسوده و پیرشده، از چیزی که بدان دل بسته ایم – هرچند اشتباه – به دشواری دل می کنیم.

گفتم: شما یک آیت اللهی را که هشتاد سال در اشتباه بوده مگر می توانی به راه آوری؟ این آیت الله، حتی از اندیشیدن به بازگشتِ پیشنهادیِ شما نیز می هراسد. چرا؟ چون شما وی را به واژگونی گذشته ی هشتاد ساله اش فرا می خوانی. و حال آنکه او از همان گذشته ی آنچنانی اش ارتزاق می کند و از همان گذشته بساط ها برای خود آراسته. کمی که صحبت کردیم دانستم این دخترِ با نشاط و شرموک، به دنبال نسخه ای است برای آرامشِ درونی اش. به وی گفتم: ای بچشم دخترم. من نسخه ای برای تو تجویز می کنم که با آن به آرامش برسی. بشرطی که مزاحمی به اسم خودت را از میان برداری. شکل و شمایل این مواجهه را نیز به تو خواهم آموخت.

به وی گفتم: شنیدنِ دروغ آیا دوست می داری؟ نه، پس دروغ مگو دخترم. دوست داری دیگران مؤدبانه با تو سخن بگویند و مؤدبانه با تو رفتار کنند؟ بله؟ پس با ادب باش با دیگران. گفتم: دوست نداری وقتی خطا کردی، دیگران آبرویت را بر نیاشوبند و حتی با تو مدارا کنند؟ حتما دوست داری. پس اگر کسی خطایی کرد، با وی مدارا کن. گفتم: تو حتماً دوست داری در رفاه باشی و موفق و ثروتمند و اهل خرد. پس اگر در توان تو بود، همین ها را از اطرافیانت دریغ مکن. و در یک جمله: آنچه را که برای خود می پسندی برای دیگران نیز بپسند. و آنچه را که برای خود نمی پسندی، برای دیگران نیز مپسند.

گفتم: اگر همین یک سخن را شاخصی برای درستیِ راه خود بدانی، هرگز از این که یکی نماز می خواند یا نمی خواند، با حجاب است یا بی حجاب، خدا را باور دارد یا ندارد، تو را دوست دارد یا ندارد، بر نمی آشوبی. چرا؟ چون به او نیز بقدر خود حق می دهی که صاحب اختیار و انتخاب باشد. این دختر، در دانشگاه شهید بهشتی اقتصاد می خوانده. سال سوم بوده که عمویش می میرد. به جنازه ی عمویش نگاه می کند و از خود می پرسد به کجا می روی با این رفت و آمدهای بیهوده؟ اساساً درس برای چه وقتی قرار است پایان کارت این باشد؟ زندگی برای چه؟ درسش را رها می کند. خانواده اش به اصرار او را به مجارستان می فرستند. دوسال و نیم بعد باز می گردد. در حالی که معماری خوانده در مجارستان تا حدودی. اکنون در دانشگاه آزاد درس می خواند. در یکی از شهرستانها. و خیلی نیز راضی است. می گفت: هیچ کجا ایران نمی شود. به او گفتم: اینهمه بی قراریِ تو و رفت و آمدهای بی سرانجام تو بخاطر این بوده که تو از خودت فرار می کرده ای. اکنون که با خودت کنار آمده ای، زیبایی های اطرافت را نیک تر می بینی.

دو: در انتهای صحبت این دختر شادپوش، پسر جوانی آمد و با رفتنِ دختر گفت: مسیر زندگیِ من درست معکوسِ این خانم است. او از خارج دلزده شده و به ایران باز آمده، من اما از اینجا دلزده ام و دارم به خارج می روم. این مرد جوان، در عاشورای سال 88 گلوله ای به رانش می خورد و بعد از جراحی می گیرندش و چهل و پنج روزی به زندانش می اندازند. خودش می گفت: در زندان یک توبه نامه ای نوشتم و همین توبه نامه باعث شد بیرون بیایم وگرنه دوسالی برایم بریده بودند. جوان، فوق لیسانس مکانیک داشت و کارش اینجا بد نبود. می گفت: چرا من نباید درکشورم باشم و در اینجا خدمت نکنم؟ می گفت: می دانم پایم را که از اینجا بیرون بگذارم، آوارگی ام شروع می شود اما چه کنم که از اینجا و از نکبت هایش خسته و دلزده ام.

سه: یک جوان شاد و خوش لباس آمد و نشانی داد که مرا به یاد داری آقای نوری زاد؟ هر چه تلاش کردم او را بجا نیاوردم. باز نشانی داد که فلانجا مقابل دادسرا بودیم و فلان کس نیز بود. باز گفتم: نه. وقتی دیدم ول کن نیست و مرتب نشانی می دهد به او گفتم: یک روز نشسته بودیم با چند نفر که آقای قرائتی نیز بود در آن جمع. بنده خدایی به آقای قرائتی می گفت: یادتان هست در منزل ما آبگوشت خوردیم با هم؟ آقای قرائتی گفت: نه یادم نیست. طرف گفت: آبگوشتش تند بود و شما گفتید چه خوشمزه است! آقای قرائتی گفت: نه یادم نیست.

طرف در آمد که: نان سنگگ گرفته بودم خشخاش داشت شما گفتید عجب نانی! آقای قرائتی که دید طرف ول کن نیست گفت: بگذار یک چیزی برایت بگویم. این خدا، شصت سال است که به من روزی می دهد من سال به سال یادش نمی افتم، شما یک بار به ما آبگوشت داده ای انتظار داری من به خاطر داشته باشم! و به جوان گفتم: این فراموشی را بگذار به حساب ذهنِ پیر و فرسوده ی من. جوان گفت: این حرکت شما اگر هم در کوتاه مدت اثر نداشته باشد، حتماً در دراز مدت مؤثر خواهد بود.

چهار: یک مرد شصت و پنج ساله و کوتاه قامت از یک اتومبیل پیاده شد و آمد و صورتم را بوسید و با صدای بلند گفت: این دومین بار است که به دیدن شما می آیم. و گفت: مرا حلال کنید آقای نوری زاد. من و شما در صدا وسیما کار می کردیم. شما تهیه کننده بودید و من صدا بردار. یک روز که من برای کار شما آفیش شدم، آن روز، کمی سر به سرتان گذاشتم و شما را رنجاندم و کارتان را لنگ گذاشتم از سرِ شیطنت. حلالم کنید. و با اصرار پرسید: حلالم می کنید؟ حلال!

پنج: سیب، با پیرمرد سیب آور آمد. که کوله پشتیِ کوچکی به پشت بسته بود و نوار سبزی به مچ. به وی گفتم: عزیزم، نکند بخاطر این که من اسم شما را پیرمردِ سیب آور نهاده ام، در تنگنای اخلاقی گرفتار شوید و مرتب برای من سیب بیاورید! گفت: نه، من سیب را سلامتی می دانم. هر روز یکی با خود به محل کار می برم. این روزها یکی نیز برای شما می آورم. پیرمرد سیب آور، اهل مطالعه نیز هست. از مجله یا فصلنامه ی “مدرسه” گفت که به انتشار عقاید آقای محمد مجتهد شبستری می پرداخت و بعد از شش شماره توقیف شد. به چه دلیل؟ به این اتهام که در مصاحبه ای با آقای مجتهد شبستری، وی قرآن را تجربه ی شخصی پیامبر دانسته بود. گفتم: راز این که حاکمان ما بر هرمشعلی که راه اندیشه را می نماید، پف می کنند صرفاً بخاطر این است که خودشان بی سواد اند. وگرنه اندیشه را با اندیشه باید پاسخ گفت نه با زندان و بگیر و ببند. گفتم: یکی بیاید و بشکل علمی از ولایت فقیه دفاع کند اگر توانست! حالا مطلقه اش بماند.

شش: دختری آمد با دو شاخه ی گل رُز در دست. سی و دو سه ساله می نمود. عینکی طبی – که قابش زردیِ کم رنگی داشت – بر زیبایی چهره ی اش افزوده بود. چند تار موی سفید از لابلای موهای سیاهش سرک می کشیدند و خود را نشان می دادند. این دختر، تجسمی از هم نسلان خود بود که در انقلابی با شعارهای کوفتی اش به خاک نشسته اند. نمی دانم چرا تا گل ها را به دست من داد بغضش شکفت. و همین که گفت: من حرفهای زیادی در سینه دارم، سخت گریست. ای خدا، این چه ورطه ای از ورشکستگی است که ما جوانان گل تر از گل خود را به اندوهی ژرف در انداخته ایم بی خیال از عواقبش.

دخترم سخت گریست اما بی صدا. و سریع گریه اش را فرو خورد و خود ندانست با همان موج اشکی که به چشمانش دواند، چه آتشی در دل من شعله ور کرد. گفت: من تنها مانده ام آقای نوری زاد. همه ی دوستانم رفته اند. گفت: نسل من بی پناه است. و پرسید: این نسل، تا کی شاهد غارت شدنِ خودش باید باشد؟ من در جوابش چه می گفتم؟ که زبانم بسته بود از هر سخن. دست بردم و گوشه ای از شال سرش را بالا بردم و بر آن بوسه نشاندم. باز چشمان او بود و موج اشک. اعتراض کرد. که نکنید این کار را. و خود دست برد و گوشه ی پرچم سرخ رنگم را بالا برد و به صورت کشید و بر آن بوسه زد. سیب را به او دادم و پرسیدم: می دانی این را چه کسی به من داده امروز؟ بغض و لبخند را با هم آمیخت و با اطمینان گفت: پیرمرد سیب آور.

هفت: یک اتومبیل آمد با سه بانو. دو بانوی جوان، و یک بانوی میان سن که چادری بود و جلو نشسته بود. بانوی چادری گفت: یک بار هم آمده ام اینجا. شما را بخدا اگر کاری احتیاجی هست ما را خبر کنید. و گفت: آمده ام بگویم چیزی نخورید از هر چه که به شما می دهند. دوست داشت پیاده شود و صحبت کند که سرباز دمِ در شلوغ کرد و هیاهو درانداخت. بانوی چادری به دخترش که پشت فرمان نشسته بود اشاره کرد که راه بیفتد. دو شاخه گل رُز را به او به یکی از بانوان داخل اتومبیل هدیه دادم.

هشت: توفانی تند و پر خاک از راه رسید و بساط همگان را بهم زد. در راه که باز می آمدم، پیادگان را می دیدم که از دست توفان و رگبارِ چرک به سمت سر پناهی می دویدند. و موتور سوارانی را دیدم که در زیر پل ها پناه گرفته بودند. این توفان، خسارات فراوانی بجای نهاد و یک چند نفری را نیز کشت. در جاهای دیگر، ورود توفانی به این سهمگینی، قدم به قدم رصد می شود و همگان از آمدنش مطلع اند اما در اینجا، توفان که می آید و می گذرد، خسارتهایش خبرساز می شود.

نه: آقای نعمت زاده وزیر صنعت معدن تجارت خبر داده که طبق رأی دادگاه لاهه، ایران بابت لغو قرار داد کرسنت – برداشت گاز از میادین ایران توسط یک شرکت اماراتی – باید 18 میلیارد دلار غرامت به آن شرکت اماراتی بپردازد. می گویم: اگر عرضه ای در کار بود، این 18 هزار میلیارد دلار از بیخ گلوی آن مسئول و مسئولانی باید بیرون کشیده می شد که از بهترین فرصت های شغلی بهره برده اند و تا توانسته اند شعار داده اند و با امضای یک قرار داد اینچنینی کشور را تا بدین حد طنز اما اسفبار بدهکار بی کیاستی های خود کرده اند. راستی این 18 میلیارد دلار چرا باید از جیب مردم برداشته شود؟ و این که با این 18 میلیارد دلار برای این کشور چه ها که نمی شد کرد!

تازه خبر رسیده که امروز – سه شنبه – احمدی نژاد در مشهد سخنرانی دارد. می گویند: این قرار داد در عهد احمدی نژاد با آن شرکت اماراتی بسته شده است اما جماعتی نیز می گویند: پای همین جناب بیژن زنگنه وزیر نفت فعلی هم در میان است. شما فکر می کنید با این غرامت شگفت، این جنابان کمترین گزشی در خود احساس می کنند و مثلا ناهاری که می خورند بکامشان تلخ می شود و خوابشان بر می آشوبد؟ حاشا و کلا!

ده: امشب ساعت ده در شبکه ی تلویزیونی صدای آمریکا، من و دوستان به ” لگام” – لغو گام به گام اعدام می پردازیم در برنامه ای با حضور آقای مهدی فلاحتی. من که در سفرم شما اما تماشایش کنید. این عکس، به روزی اشاره دارد که سرکار خانم نسرین ستوده – عضو مؤثر لگام – با همسر خوبش و فرزندانش به نمایشگاه آثار عاشقانه ی من آمده بود.

محمد نوری زاد
سیزده خرداد نود و سه – تهران
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
نشانی قدمگاه: بزرگراه همت – غرب به شرق – بعد از خروجی پاسداران – زیر پل عابر پیاده – ساعت چهار بعد ازظهر. پنجشنبه ها و جمعه ها و روزهای تعطیل قدمگاه تعطیل است. امروز سه شنبه مسافرم و در قدمگاه نیستم.
Share This Post

درباره محمد نوری زاد

88 نظر

  1. هوادار مارکس و انگلس

    نوشتی به سفری. کجا به سلامتی ؟ با خانواده یا باز خانواده نجیب را همراه نمی بری زیرا ادعای قهرمان شدن داری. برادر من! روزای تعطیل یکدست تو دست بانوت و دست یارت بذار و دست دیگر در دست دخترت به مهر تا کنی خانواده خود آباد و قهرمان ، تو در راهی قرار داده شدی و در طالع . ناخودآگاهت نوشته شده که میخواهی پدر ملت شوی چون مصدق بنابراین برای این مقام شامخ باید تمرین را از خانواده آغاز کنی تا با غلط گیریت در خانواده بتوانی در سطح ایران نقش پدر ملت را ایفا کنی. پیروز باشی پدر آتی ملت ایران آینده

     
    • هوادار جان برو شما هم هواداری تو کن تو رو چه به این جفنگ بافیهای بی مورد اونم اینجا.وقت با ارزشت و به جای پاچه خواری حروم خوندن حرفهای آقای نوری زاد نکن.بجنب یه کاروان میلیاردی دیگه هم دارن میدزدن مبادا به تو نرسه

       
  2. در رابطه با چند اظهار نظری که در مورد مرحوم آقای منتظری و ولایت فقیه شد لازم میدانم چند نکته را تذکر دهم:
    1) آنچه که اقای منتظری طرح کرده نظریه ای درفقه شیعه است. ضروی است به مسئله تئوری و نظریه بودن دقت شود.
    2) آنچه که در جمهوری اسلامی پیش آمد ارتباطی به نظریه ایشان ندارد. مهم این است که گروهی که این نظریه را اجرا می کنند دارای چه تفکری هستند. ابن بخش کار از خود نظریه مهمتر است.
    3) اگر کسانی که مجری این نظریه شدند دارای تفکرات و اعتقادی در مورد حّق مردم و آزادی بودند و به جای اینکه چه کسی حکومت کند دنبال این سئوال بودند که چگونه باید حکومت کرد شکل کار بکلی تغییر می کرد. این چیزی نیست که بشود انکار کرد.
    4) این موضوع نه در مورد ولایت فقیه بلکه در مورد هر نظریه دیگری مطرح است. مثلا نظام سلطنتی در ایران توسط خاندانی که معتقد به دیکتاتوری است یکجور عمل می کند و در انگلستان و هلند همان فانون منشا برکت است.
    5) نظریه آقای منتظری ناظر بر چگونگی حکومت بود در حالیکه از نظر روحانیون حاکم موضوع برقرای و تثبیت روحانیون و افراد خاصی در حکومت بود. همین دوگانگی موجب بروز اختلاف بین ایشان و دیگران شد.
    6) همچنین ولایت فقیه ایشان با ولایت فقیه آقای خمینی و خامنه ای فقط در لفظ مشابه بود و در معنا هیچ مشابهتی نداشت. این انصاف نیست که صرفا چون ایشان ولایت فقیه را طرح کرده متهم وضع موجود شود. اگر کسی می خواهد اینطور استدلال کند باید توضیحات بعدی ایشان را هم بشنود.
    7) در مورد باورهای شیعیان در مورد حوادث تاریخی اینکه ما آنها را باور کنیم یا نکنیم زیاد اهمیتی ندارد و مشکل هم این نیست. مشکل دخالت دادن این حرفها در تضییع حقوق اهل سنت و یا ایجاد دشمنی در میان مسلمانان است. آقای منتظری الحق به این شیوه باور نداشت. مشکل باور های شیعی ما در اینجاست. ایشان واقعا بری از این موضع بود.

     
  3. درود بر دکتر عزیز
    ملافه سفید کشیده بر تخت پیرمردی رنجور در بیمارستان را که می بینی باید ارزوی سلامتی کنی برایش این رسم انسانیت است اما عجیب برعکس بود خندیدم و گفتم این هم دارد میرود زودتر برود به همان حورالععععععععین که غلیض ارزویش را دارند برسد.این نشانه چیست؟ یا من انسانیتم نابود شده یا ان که بر تخت خوابیده انسان نیست گرگیست که بعد پاره کردن قلب بسیاری ،انسانها ارزوی مرگش را دارند نه زندگانیش.چرا باید انسان در عمر کوتاه خود مردم را به چنان رنجی بکشاند که مرگش را ارزو کنند .کاش درسی می گرفتند اینها از این رفتن ها.چه راحت برای خود توجیه می کنند منافق کشته ای تا به حال؟ولی نمی پرسند اصلا منافق یعنی چه اصلا دینی که دشمنان خود را منافق می نامد خود مگر چیست؟اصلا چه کسی در دل دیگریست که بداند منافق است یا نیست؟اصلا چرا محاکه نشود؟اصلا چرا پنهانی کشته شود؟اصلا منی که اورا می کشم یک بار به حرف هایش گوش کرده ام؟اصلا چرا فجیع باید کشته شود مانند یک حیوان سلاخی شده؟….چه بسیارند عاملان کور و کر که فقط دستور می شناسند.

     
  4. ريشه ها ٩٢( دنباله كامنت پيش )
    فرهنگ
    حكمت ايرانى
    فردوسي و حكمت حماسى
    نام فردوسى در اين نوشته به معناى شاهنامه است نه شخصى كه قرن ها پيش به سرانجام محتومى پيوسته كه ما نيز دير يا زود به آن خواهيم پيوست .ما از زنده سخن مى گوييم نه از مرده .دعوا بر سر شيعه يا سنى يا گبر بودن فردوسى را به آنانى مى سپريم. كه اكثرشان شاهنامه را نخوانده اند اما دوست دارند فردوسى آنى بوده باشد كه دلخواه شان است چرا كه ديگر با اعتبار جهانى فردوسى كارى نمى توان كرد حتى اگر بيخدا بوده باشد .اين در مورد رازى و خيام و ابوريحان نيز صدق مى كند . آنچه زنده است متن است و بر كسى پوشيده نيست كه متون ادبى قديم بنا به رسم از ستايش خدا و سپس رسول الله و سپس شاه زمان إغاز مى شدند.شاهنامه اين ترتيب را كمى به هم مى ريزد .پس از ستايش يزدان ستايش اول آفريده يزدان يعنى خرد مى آيد .د
    اما خواندن هر متنى زمانى. درست تر است كه خواننده از ورأى جزئيات به آن جان مايه كلى اى ره يابد كه من را از ساير متون ممتاز مى كند .به گمان من البته از فردوسى نمى توان چشم داشت كه از آزادى و حقوق انسان و دموكراسى به معنايي سخن گفته باشد كه در زمانه او اصلا مفهومى نداشته است ،فردوسى نيز چون هر انديشمندى فرزند زمانه خويش بوده است ،با اين همه در جان كلام و حكمت او مضامينى ورأى زمان خودش نهفته است كه همواره تازه و جهان شمول است .
    او در چه زمانى مى زيسته ؟ پس از دو قرن سلطه مطلق خلفاى عرب و سپس سركوب وحشيانه قيام هاى مسلحانه اى چون قيام هاى سرخ جامگان و سياه جامگان و سپيد جامگان و غيره و سپس نقشى كه عرفان حلاج در مقام اپوزيسيون ايفا مى كند ، اعدام هولناك او كم كم ايرانيان روح مقاومت خود را در برابر متجاوزان از دست مى دهند .ايران چون طعمه اى از دوسو هدف گرگان متجاوز گشته است .از يك سو دستگاه ضعيف شده خلافت باج و خراج مى طلبد و از سوى ديگر تركان غزنوى بر مال و جان و ناموس ايرانى مسلط گشته اند .در ميان عامه رسم استرحام به جاى مقاومت هاى پر شكوه بابك و ابومسلم و ما زيار نشسته است .ايرانيان به جاى مبارزه با متجاوزان نژاد پرست بر سر خود مى كوبند و از آسمان انتظار فرج و معجزه دارند . آسمان اما دود آه خلق خوارى كشيده را نمى بيند . ايرانيان كه زمانى انشغاب مذهبى را با طلب استقلال ملى درآميخته بودند اكنون از مذهب صرفا محمل تسلى ساخته اند و مجالى ديگر مى طلبد كه اين روحيه استرحام را با شواهد شعرى بسيار نشان دهيم .حافظ البته در سده هشتم مى گويد
    عقاب جور گشاده است بال بر همه شهر
    كمان گوشه نشينى و تير إهى نيست
    اما اين. ماجراى بى عملى و درون گرايي و توسل به آه و ناله رسمى است كه از بعد از سركوب قيام ها آغاز مى شود .فردوسى در زمانى بهنگام پيامى نابهنگام سر مى دهد . حكماء و عرفا به مدارس و عزلتگاه ها خزيده اند و هر يك به نحوي به اصولى ذهنى و ناتاريخى در آويخته اند .فردوسى كه هرچه از عظمت كارش بگوييم ،كم گفته ايم همچون هگل خويشكارى انسانى و كار خدايي را وارد تاريخ مى كند ؛تاريخ به مفهومى عام كه اسطوره و حماسه را نيز در بر مى گيرد .غرقه شدن يك ملت در زمان حال فاجعه اى ملى است .آدمى اگر گذشته را به ياد نياورد آينده اش نيز چيزى جز ابدى شدن حالش نيست .چرا كه هر تفكرى از تذكر و ياد آغاز مى شود . ما اگر خاطره و حافظه نداشته باشيم قادر به تفكر نيز نخواهيم بود .تفكر اين خاطره تاريخى ناآگاهانه را آگاهانه و خودآگاهانه مى كند . فردوسى صرفا راوى خنثاى گذشته ها نيست .بل مى كوشد گذشته ها به آگاهى و شعور و وجدان ملى و حتى جهانى رفعت دهد . اين فرو افتادگى در اكنون ابدى در اين زمانه بليه اى جهانى است با اين تفاوت كه در ميهن عزيز ما حاكميت تغيير ستيز با زور و ارعاب حتى به اهل انديشه اجازه نمى دهد تا گذشته را در معرض نقد قرار دهد .شما را به مقاله اى از آلن بديو در باره وضعيت اكراين ارجاع مى دهم كه در سايت راديو زمانه به فارسى نيز ترجمه شده است .اگر زبان خارجى مى دانيد كتاب معناى ساركوزي از همين نويسنده نيز وافى به همين مقصود است .هيچكس كم ترين اعتراضى به بديو نكرد وقتى ساركوزى را حرامزاده ناميد . شگفتا كه حكومتى كه خود را انقلابى مى نامد هرگونه تغييرى در اصول بقاى خود را ضديت با ارزش ها مى نامد .ملتى كه در زمان حال پاى در گل ماند آينده اش نيز همين حال خواهد بود مگر بيگانگان از بيرون آينده اش را به نفع خودشان تعيين كنند .در زمان فردوسى ايرانيان تسليم شده به قضا و قدر نيازمند تكانه اى بودند كه آن ها را به بازانديشى قدرت گذشته وادارد .توجه بايد كرد كه در آن زمان سلاح سرد براى همگان به آسانى دسترس پذير بود و مقاومت تا حد زيادى مى توانست آسان تر از زمانه ما باشد كه حكومت ها دربرابر ملت هاى بى سلاح به مدرن ترين ابزار كشتار انبوه مجهزند .حكمت حماسى فردوسى در اين مضمون نهفته است كه رستگارى و فضيلت انسانى تنها به دانايي بسيار يا وارستگى عرفانى و فردى نيست .در شاهنامه رستگارى اى نمى يابيم كه از رستگارى مردم و جهان جدا باشد .فردوسى زيستن با بيداد را رذيلت مى داند هر چند فرد براى خودش در قرب حقيقتى آسمانى رحل افكنده است . از همين رو نه فقط به مردم خواب آلوده زمان خودش بل به انسان ها در هر زمانى مى آموزد كه نبرد با قدرت نيازمند قدرت است ،نه صرفا دانايي و از آن بدتر استرحام و آه و فغان

     
    • “”فردوسي و حكمت حماسى
      نام فردوسى در اين نوشته به معناى شاهنامه است نه شخصى كه قرن ها پيش به سرانجام محتومى پيوسته كه ما نيز دير يا زود به آن خواهيم پيوست .ما از زنده سخن مى گوييم نه از مرده .دعوا بر سر شيعه يا سنى يا گبر بودن فردوسى را به آنانى مى سپريم. كه اكثرشان شاهنامه را نخوانده اند اما دوست دارند فردوسى آنى بوده باشد كه دلخواه شان است چرا كه ديگر با اعتبار جهانى فردوسى كارى نمى توان كرد حتى اگر بيخدا بوده باشد .اين در مورد رازى و خيام و ابوريحان نيز صدق مى كند . آنچه زنده است متن است و بر كسى پوشيده نيست كه متون ادبى قديم بنا به رسم از ستايش خدا و سپس رسول الله و سپس شاه زمان إغاز مى شدند.شاهنامه اين ترتيب را كمى به هم مى ريزد .پس از ستايش يزدان ستايش اول آفريده يزدان يعنى خرد مى آيد””.
      (پایان کلام جناب کورس)

      با سلام به جناب کورس

      1-البته ممکن است هنگام نوشتن این فرازها دیدگاهی کلی داشته اید و نظر به من یا فرد خاصی نداشته اید ،اما بر همان فرض کلی نیز توضیحی در ذیل گفتار گزنده شما لازم است.
      در باب سرنوشت محتوم و لزوم بررسی متون زنده حق با شماست ،اگر تعریض شما به گفتگویی است که با جناب بیکنش مفسر شاهنامه داشته ام ،باید عرض کنم بحث از حیات و ممات فردوسی بحثی تطفلی و دوستانه ما بین دو دوست بود ،تعبیری ایشان داشت که توضیحی اعتقادی از مرا در پی داشت ،شما آن گفتگوی کوتاه را سنجه این ارزیابی ها قرار ندهید.ما نیز مثل شما زنده ایم و از زنده ها و زنده یادها سخن می گوییم ،اما سخن گفتن از مرگ و حیات نیز در جای خود رواست.

      2-اینکه فرمودید:
      “”دعوا بر سر شيعه يا سنى يا گبر بودن فردوسى را به آنانى مى سپريم. كه اكثرشان شاهنامه را نخوانده اند اما دوست دارند فردوسى آنى بوده باشد كه دلخواه شان است””.

      باز من شخصی از اول هرگز اصراری بر این مباحث این چنینی نداشته و ندارم ،دوستانی بوده اند که ابراز نظری کرده بودند و در مواردی از ما درخواست ابراز نظر کردند،ملاحظه کنید همین بحث جدید مسلمان بودن یا نبودن فردوسی علیرغم اذعان به عدم ترتب فائده بر آن از سوی جناب بیکنش مفسر شاهنامه مطرح شد ،و مطالب اصالی و تطفلی من در آنجا پیامد سوال و درخواست ایشان بود.
      اینکه گفته اید: دعوا بر سر گبر سنی یا شیعه بودن فردوسی را بکسانی می سپاریم که دوست دارند فردوسی آنی باشد که دلخواهشان است ،چنانکه عرض شد ما (یعنی من شخصی) از ابتدا چنین ادعایی نکردیم ،اما شما میدانید اگر این مساله از طرف هرکسی مطرح شود بهرحال یک سوال تاریخی پژوهشی است ،اینکه ما نیازی ضروری برای جستار در این مقوله احساس نکنیم یا ضرورت اصلی را غور در متن شاهنامه بدانیم ،مساله تاریخی را از مساله بودن آن خارج نمی کند ،من از ابتدا ادعایی در این باب نکردم و ضرورتی هم بر ورود به آن حس نکردم ،و اگر بحث از آن از هم اکنون مسکوت بماند من نیز سکوت می کنم ،اما فکر می کنم جمله اخیرتان که کسانی دوست دارند فردوسی آنی باشد که دلخواهشان است از نظر مصداقی شامل دیدگاهی مثل دیدگاه جنابعالی نیز می شود ،معیار و سنجه نیز در این مساله خواندن تمام یا بعض شاهنامه نیست ،شناخت اجمالی از حماسه سرائی و حماسه خوانی فردوسی امری است که از مطالعه مقالات و دیدگاههای کارشناسی کارشناسان نیز بدست می آید ،و لزوما بند دیدگاه کلی شما از اهداف سراینده آن حماسه ،یا برداشتهای خاص شما یا جناب بیکنش از برخی ابیات شاهنامه نیست.
      اگر نخواهید امری دلبخواه طرفین باشد باشد باید فرصت احتجاج به طرفین داده شود و در احتجاجات تدبر شود،و الا این نیز مثل مساله حدوث و قدم مساله ای جدلی الطرفین خواهد شد که منتج به نتیجه علمی که نخواهد شد هیچ ،بلکه چه بسا به سرنوشت چوب و چماق تکفیری که معتزله و اشاعره نثار هم می کردند دچار شود.

      نقدی که به شما وارد است این است که دیدگاه طرف مقابل نسبت به فردوسی و شاهنامه را، و اینکه یک دیدگاه نیز این است که فردوسی حقیقتا مسلمان بوده و شعر حماسی او نیز ناظر به اهدافی که در ذهن شما هست نبوده را ،رمی به عدم خوانش شاهنامه یا حکم دلبخواه می کنید و از لزوم نگرش زنده به متن شاهنامه بر محور دیدگاهی که خود می پندارید سخن می گویید ،و درواقع می خواهید بگویید مهم نیست ابوالقاسم فردوسی مسلمان باشد یا شیعه یا سنی یا گبر باشد ،در عین حال چند سطر بعد به توجیه دیدگاه خود می پردازید که:
      “”آنچه زنده است متن است و بر كسى پوشيده نيست كه متون ادبى قديم بنا به رسم از ستايش خدا و سپس رسول الله و سپس شاه زمان إغاز مى شدند””.

      جناب کورس عزیز ،اگر ضرورت به ورود به چنین ابحاثی نیست ،چرا خود ورود و احتجاج می کنید ؟ و اگر ضرورتی هست ،پس چرا ورود کردن دیدگاه مخالف به این بحث را بر نمی تابید؟!
      منصفانه بپذیرید که نسبت تاریخی شما و دیدگاه مخالف شما، با شخص فردوسی علی السویه است ،اگر شما حمد و ثنای بر خدای متعال و خداوند جان و خرد و ستایش پیامبر اسلام و اهلبیت او و تذکر حدیث سفینه را براحتی حمل بر تقیه و خوف از سلاطین وقت می کنید ،باید به دیدگاه مقابل نیز این حق را بدهید که این سخن تخمینی را براحتی نپذیرد ،و نباید براحتی دیدگاه متقابل را موصوف به صفات خاصی کنید.
      مثلا اگر دیدگاه تقیه به این صورت که تصویر می شود صحیح بلا خدشه است :

      1-چرا این کار داب همه مولفان و مصنفان و شعرا و عرفا نبوده است؟

      2- چرا فردوسی به این صورت مبسوط ، خدا ،پیامبر، و اهلبیت و حدیث خاص را در ابتدای شعر حماسی خویش درج می کند؟

      3-چرا فردوسی ذکری از مدح آن سلطان وقت که بزعم شما خوف از او باعث اظهار ارادت فردوسی به شریعت اسلام شده است بمیان نیاورده است؟
      خوب یکی از راههای اعمال تقیه های رایج که در ابتدای کتب برخی از فقهاء هم بوده است این بوده است که مدح سلطان وقت می کرده اند ،چرا فردوسی چنین نکرده؟

      4- بنظر می رسد آن رسم رایجی که بقول شما سیره مستمره بوده است ناظر به مدح سلطان بوده است ،نه آنکه کسی فی الواقع گبر باشد ،اما برای جلب رضایت سلطان با این کمیت و در مقام بیان بتفصیل اظهار ارادت به یک مکتب و آورنده آن و آل او کند.

      5- جناب کورس ،علاوه بر اینها ادعای تقیه از اصل دین باید مشفوع به دلایل و قرائن قوی و مستند باشد ،باید روشن کرد که حوزه اعتقادی سلاطین معاصر فردوسی چه بوده است ؟
      اگر سنی مذهب بوده اند ،چرا فردوسی سخن از حدیث سفینه رانده است؟ و اگر شیعه بوده اند سند تاریخی چنین ادعایی چیست؟

      اینها سوالاتی تاریخی است که حقیقتا برای خود من هم حل نشده است که به آن آرام گیرم ،متعجبم چطور شما ازکنار این سوالات و ابهامات تاریخی گذشته و به رای خویش سکون پیدا کرده اید.

      6-چنانکه عرض شد دیدگاه مقابل شما این است که خیر فردوسی واقعا مسلمان بوده و از سر ارادت به اسلام و پیامبر و اهلبیت آن ابیات را سروده است ،و بر این اساس که محتوای شعر او حماسه است ،بکلی آن هدفی که شما پی می گیرید مبنی بر خاستگاه متکی بر فرار از دو قرن سکوت ،و اینکه محتوا و هدف غایی فردوسی دین ستیزی یا عرب ستیزی یا تقابل با مهاجمان عرب بوده است،بکلی زیر و رو خواهد شد و بهرحال شما لا اقل باید بلحاظ درون متنی شاهنامه بتوانید شواهد معتبر و مستند بر دعاوی خویش اقامه کنید.
      آری دیدگاهی هم هست که شعر حماسی فردوسی تنها شعر حماسی وطن دوستانه است و فردوسی نیز اسلام را به اختیار پذیرفته است،باید روشن کرد که نافی این نظر چیست؟ .
      بقول شما شخص فردوسی بسرنوشت محتوم انسانها از این جهان رفته است ،و واسطه اثبات هر حکمی از ما ناظران متاخر تاریخی نسبت به شاهنامه و اعتقادات فردوسی ،خود شاهنامه و شواهد متقن تاریخی است،بنابر این به دیدگاه متقابل نیز مجال ابراز نظر مخالف دهید .

      سپاس و احترام

       
      • جناب مرتضی ارجمند و جناب کورس گرامی
        بدوا به لحاظ مداخله در مباحثه بسیار اموزنده شما پوزش خواسته ولی چون جناب مرتضی اخطاری مبنی بر امکان منتهی گردیدن موضوع به طرق مجادله معتزله و اشاعره ، دادند لذا با اجازه شما دو بزرگوار و جهت پیشگیری از بروز جدالی حماسی به سبک دو مکتب یاد شده ؛ لازم به عرض است که چنانچه موضوع بحث به سوال بنده نیز مرتبط می گردد ، هدف من از طرح سوال مذکور به هیچ وجه کشف دین احتمالی جناب فردوسی توسی نبود , بلکه انچه از این پرسش مد نظر من بود واکنش حکیم به طرح چنین سوالی از وی ، بود ، زیرا من تصور می کنم اصولا این سوال برای او فاقد معنا و مفهوم بود و وی برای پاسخ این سوال شاید حداکثر جوابی که داشت یک لبخند دوستانه بود و دیگر هیچ ، که در فرصتی دلایل این ادعا را عرض خواهم کرد ولی عجالتا به همین بسنده می کنم که به گمان من این پرسش برای وی اساسا قابل هضم نبود زیرا او تفاوتی بین اسلام مسیحیت و سایر ادیان نمی دید همانگونه که هیچ فرقی نیز بین دینداری و بی دینی برایش معنا نداشت زیر این تفاوتها برای ما و از نقطه نگاه ما قابل مشاهده است و اگر ما بخواهیم بر وسعت و پهنه دید خود بیفزاییم ناچاریم نقطه دید خود را از فضای بسته اطراف برگیرم و از مکانی بالاتر به قضایا بنگریم و بدیهی است هر قدر نقطه نگاه ما اوج بگیرد و بالاتر رود ، تفاوتهای موجود نیز برای ما کم رنگ تر و کم رنگ تر می گرد تا جایی که دیگر ما قادر به دیدن اختلافات جزیی نخواهیم بود و اگر باز بر وسعت دید خود اضافه کنیم ، تفاوتهای بزرگتر و کلی تر نیز از نگاه ما محو خواهد شد و فی المثل ما که تا دیروز در وسعت بسته و محدود نگاهمان حتی به تفاوت خطوط چهره دیگران نیز توجه داشتیم اکنون که پهنه دید خود را وسعت بخشیده ایم ،دیگر این تفاوتهای جزیی ، از دید ما محو شده اند و اگر باز نقطه نگاه خود را ارتقا بخشیم اختلافات بیشتری از نگاه ما خارج می شود و از ان دیدگاه اگر ارتقا مورد نیاز را یافته باشد دیگر تفاوت رنگ انسانها نیز از نگاهمان بدر می رودو به همین منوال هرچه افق دید ما وسعت می گیرد به همان میزان تفاوتهای موجود ، از نگاه ما خارج می گردند ، اکنون اگر در شاهنامه جستجو کنیم که افق دید فردوسی را کشف کنیم و بدانیم او از چه نقطه ای به موضوعات می نگریسته که از چنان وسعت دید شگرفی برخوردار بوده ، انگاه یقین خواهیم کرد که از ان بلندایی که او می نگریسته ، اختلاف نژاد و مکان و دین و….. اصولا قابل رویت نیست ولذا به فردوسی حق خواهیم داد که اساسا سوال ما را درک نکند ودر پاسخ فقط لبخنی دوستانه تحویل ما دهد. با احترام.

         
        • انچه فوقا بیان گردید مبنی بر اینکه هر چه بر وسعت دید ما افزوده گردد و از بالاتر بنگریم ، اختلافات موجود نیز به همان میزان از دید و نگاه ما بدر خواهند رفت را می توان با زمانی مقایسه کرد که ما در هواپیمایی که در حال اوج گرفتن است نشسته ایم و درحال نگریستن به زمین هستیم ، در چنین حالتی نیز به هر میزان که نقطه دید ما اوج می گیرد و بالاتر می رود ، بر پهنه و وسعت نگاه ما افزوده می شود و در عین حال به همان میزان نیز اختلاف های موجوداز نگاه و دید ما ، خارج می شود و جای انرا مشابهت و یکسانی و وحدت می گیرد.
          همچنین بیان می گردد که نگاه من در نوشته فوق به هیچ وجه سمت مبانی عرفانی یا متوجه نظریاتی چون وحدت وجود ویا توحید عرفائی یا موضوعاتی از این قبیل نیست.با احترام مجدد.

           
        • درود بر دوست گرانمايه ؛بى كنش عزيز
          من اين پاسخ شما را پس از درج پست خودم ديدم .پاسخى بجا كه اگر آن را ديده بودم خود را درگير پاسخ به دريافت هاى جناب مرتضى نمى كردم .من با شما همداستانم اما در مقام پاسخگويي به دوستى كه بر جزئياتى از قبيل دين فردوسى دست مى نهد ناچارم پاسخگو باشم . حرف من هم حرف شماست . وسعت ديد فردوسى چنان شگفت انگيز است كه شايد اگر زنده بوداين جدل ها را با لبخندى دوستان بدرقه مى كرد . براى شما و استاد مرتضى كه با مقام علمى بالايي كه در حكمت و فقه اسلامى دارند فروتنانه در اين سايت شريف حضورى مؤثر دارند آرزوى شادكامى دارم .همچنين زبانم قاصر است كه از نوريزاد آزاده تشكر كنم كه مجال نوشتن بي سانسور را فرآهم آورده است .در ضمن مشتاقانه چشم به راه نوشته هاى بديع بى كنش در باره شاهنامه هستم

           
        • جناب بی کنش گرامی

          با سلام

          اوکی شما یک احتمال از بسیاری احتمالات را در پاسخ این سوال بیان کرده اید ،در حقیقت لبخند احتمالی حکیم ابوالقاسم فردوسی حماسه سرای نامور ایرانی (چه مسلمان شیعه و چه مسلمان سنی و چه گبر و چه ماتریالیست فلسفی) را حاکی از این دانسته اید که ایشان اگر در زماننا هذا وجود میداشت ،انسانی پلورالیست و نسبی گرا می بود .
          بهرحال اینهم احتمالی است معنا دار همچون لبخند ژوکوند صادره از مونالیزا، که ممکن است از سوی هرکسی جوری تفسیر شود.
          اما بهر حال از ابتدا عرض شد که این مطلب از مباحثی است که جدلی الطرفین است،یعنی ادله دو قول مقابل ادله غیر برهانی و غیر جزمی است که موجب اقناع طرف مقابل نخواهد بود،نظیر بحث حدوث و قدم جهان که بنظر برخی از حکماء ادله دو طرف جدل بیهوده غیر اقناعی است.
          مهم فهم دقیق معانی بلند شعر حماسی فردوسی و فاکت های حکیمانه اوست که مفتاح فهم آن بدست امثال شماست.
          اما بنظرم آن بحث از جنس حکمت ابوالقاسم فردوسی و اینکه او حکیم به چه معنایی است، بحال خود باقی است و بحث مفیدی است،که امیدوارم دوست بزرگوارمان آقای کورس آنرا پی گیرند.

           
      • درود بر استاد ارجمند جناب مرتضى
        ١- دوست عزيز قبل از اينكه من از ٦٠ هزار بيت فردوسى شاهد بياورم بر اينكه حماسه ميدان كارزار و عمل اجتماعى است شما از همين مختصر نوشته هاى من جمله اى ذكر كنيد كه اولا بر مسلمان نبودن فردوسى و ثانيا بر موحد نبودن فردوسى و ثالثا بر تقيه كردن فردوسى و رابعا بر پوزيتيويست بودن فردوسى دلالت كرده باشد .من با اينكه مطالب شما و دوست عزيز آقاى بى كنش را با طيب خاطر مى خوانم و حتى در حد مجال به پست هاى گذشته اى كه مطالبه در آنها نقد شده سر مى زنم اما حقيقتا هيچ اطلاعى از گفتگوى شما و آقاى بى كنش ندارم و جدا كردن متن از مؤلف مرده براى من يك اصل است .اما اين به آن معنا نيست كه كسى حق ندارد در باره شخص فردوسى تحقيق كند .اصلا من چه كاره ام كه مانع اين حق شوم .بنابر اين مبنا هاى بسيارى از گفته هاى شما با عرض پوزش دريافت اشتباه است .مثلا :اگر كسى به رسم أديبان در مدح خدا و شاه در آغاز كتب شان اشاره كند ،اين كجايش مى رساند كه آنها تقيه يا سانسور كرده اند .اين رسم بوده و در آن شكى نيست ،اما اينكه نويسنده تقيه كرده يا نكرده يك احتمال است كه چون خود نويسنده زنده نيست بايد از متن اتخاذ شود البته اگر مسئله بحث ما باشد كه من گفته ام مسئله بحث من نيست و دو قرن سكوت را نيز حمل بر سلطه مطلق خلفاى عرب كرده ام نه مسئله اعتقادى .فقط يك جا گفته ام كه ايرانيان انشغاب مذهبى را با استقلال طلبى درآميختند .
        ٢- يك مبناى شما اگر درست فهميده باشم اين است كه فردوسى مبسوطا خدا و اهل بيت را ستوده اما سلطان را مدح نكرده است .فردوسى در آغاز كتاب پس از مدح هاى مرسوم ديگر از قضا سلطان محمود را مبسوط تر از ساير ممدوحين مرسوم مدح كرده است . با ابتدا از اين بيت :
        جهان آفرين تا جهان آفريد
        چون مرزبانى نيامد پديد
        و سپس قريبا ٥٠ بيت در مدح سلطان آورده كه اگر ملاك مبسوط بودن تعداد أبيات باشد پس سلطان را مبسوط تر از يزدان و خرد ستوده است .من البته نمى توانم ثابت كنم كه منظورم كنايه به هيچ شخصى نبوده است چون هركس خودش از نيت خودش خبر دارد .اينكه در فرهنگ دينى سانسور و تهديد و تفتيش دگر انديش وجود داشته و در اين مورد صدها گواه تاريخى موجود است چنانكه قبلا هم عرض كردم به اين معنا نيست كه حكومت هاى غير دينى سانسور نداشته اند اما سانسور فرهنگى -آن را با تقيه خلط نكنيد -در فرهنگ دينى قوى تر بوده و جماعت و حكومت را را در سركوب دگر انديش همدست كرده است .اين ربطى به رابطه شخص با خدا ندارد .
        ٣- شما آيا وقتى از دوزخ يا شب اول قبر يا معجزه يا وحى در يك بحث راجع به فرهنگ سخن مى گوييد آيا خود را موظف مى دانيد كه اصل مطلب را رها كنيد و به اثبات و مبرهن كردن اين فقرات بپردازند .تازه من از امور ماوراء الطبيعى سخن نمى گويم .حرف من خيلى ساده اين است :كه شاهنامه فرم ادبى اش خود شاهدى است بر برانگيختن عمل و اتكا به نيروى روح و جسم براى مبارزه با شر و جور زمانه .شاهنامه صرفا دانايي و زهد فردى و ختم قرآن كردن در چاه به صورت واژگون -را چنانكه عطار در باره ابو سعيد كه معاصر فردوسى بوده مى گويد- راه رستگارى نمى داند بل هيچ رستگارى اى در شاهنامه نمى يابيم كه به رستگارى مردم بى ارتباط باشد .دوستان براى آنكه بدانند كه اين يك شگفتى و استثناست خود بايد آثار عرفا و حكماء زمان فردوسى را تورقى كنند .مقدور من دادن سرنخى است .
        در پايان نفهميدم منظور از برنتابيدن نقد چه بود . نوشتن در اين سايت علاوه بر دلايل خودش خوشامد گويي به نقد است اما فقط فحش نيست كه نامربوط است .برخى ايراد ها هم بر اساس مطالبى است كه در نوشته و گفته نيامده است .با توجه به ضيق وقت من حق دارم به اين إيرادها پاسخ ندهم هرچند احترام آقايان در جاى خود محفوظ است .حالا ممكن است در اين فضاى پرستيزه بگويند :فلانى پاسخ نداد چون جا زد .بگويند .مهم نيست .قياس به نفس كرده اند

         
        • يك اصلاح پوزش خواهانه
          چون مرزبانى نيامد پديد (نادرست)
          چنو مرزبانى نيامد پديد ( درست)

           
          • پس کورس گرامی احتمالا بی پاسخ گذاردن درخواست های مکرر من از جنابعالی در پست (اکبر خوش کوشک در قدمگاه) که در چندین کامنت و پس از کامنت طولانی دیگری که همانجاخدمت جنابعالی نگاشتم ، نشر گردیده ، به جهت عدم رویت 4یا 5 کامنت بنده خطاب به شما در ان صفحه ، می باشد.

             
          • بى كنش گرامى
            به پستى كه فرموديد مراجعه كردم .حق با شماست .متأسفانه كامنت هاى ارزشمند شما را همين الان كه ساعت چهار و چهل و سه دقيقه بامداد است ديدم .معمولا به پست هاى قبلى وقتى برمى گردم كه دوستان نقدى كرده و من پاسخ داده باشم . برمى گردم كه اگر طرف گفتگو باز پاسخ داده بشد بسته به مورد يا با تشكر آن را بپذيرم يا باز پاسخ دهم يا گاه نيز بحث را مفتوح بگذارم .اى كاش اشتعالات زندگى اجازه مى داد تا همه وقتى صرف اين گفتگوهاى بسيار پربار كنم . من با شتاب به آن پست برگشتى تا شما را خبر كنم .اكنون اجازه دهيد دوباره به پست اشاره شده برگردم و كامنت شما خطاب به خودم و نيز گفتگوي شما و آقاى مرتضى آن گونه كه سزاوار شما عزيزان است با دقت بيشترى بخواهم .كامروا باشيد .

             
        • درود بر استاد گرامی آقای کورس

          اوقات شما بخیر

          نکات مقدماتی:
          نخست :پوزش از شما و خوانندگان بخاطر تاخیر جواب،در راه تهران برای دیدار با مادر و بستگان بودم،و مطالب شما و جناب بیکنش را آخر وقت پنجشنبه دیدم و اکنون صبح جمعه در تهران فرصت نوشتن پدید آمد.

          دو: اینکه همچنان ارادت و اخلاص من به نیکخواهی شما باقی است ،بنظر میرسد نوع و لحن گفتار و انتخاب واژه ها اندکی سبب ابهاماتی شده است ،اما بحث من تنها بحث نظری دوستانه متکی بر برخی شواهد کلامی در گفتار سابق شما بود ،که نیاز به رفع ابهام ثانوی دارد.

          سه: اینکه نوع پاسخ شما اگرچه رافع برخی ابهامات بود و من از این بابت شاکرم ،اما اصل بحث را تبدیل به سالبه به انتفاء موضوع کرد ،زیرا گفتید که مساله و بحث من این نبود که فردوسی گبر بوده است یا مسلمان ،اگرچه انصاف دهید الفاظ انتخابی آن عبارت شما و صدر و ذیل آن ایهاماتی داشت،در هرحال بنظر میرسد با مطالب جدید شما و ورود جناب بیکنش بقصد تراضی خصمین!و توضیحاتی که دادند ادامه این بحث منتفی است ،اما من لازم میدانم برای تداوم و استحکام رشته دوستی و ارادت ،برخی سوال یا ابهامات شما را مختصر پاسخ دهم:

          1-چنانکه قبلا عرض شد موضع من در باب نوع اعتقاد جناب فردوسی از ابتدا موضعی لابشرط بود ،لابشرط اصطلاحی فلسفی است که در مباحث عرفی شاید معادل بی تفاوت باشد ،از این جهت در نوبت قبل که بحثهایی بین دوست فاضل آقا مصلح و دیگران پدید آمد من فقط ناظر مستفید بودم و ورودی به بحث نکردم ،اما پدید آمدن این بحثها در این نوبت ،معلول سوال خاصی بود که جناب بیکنش گرامی مطرح کردند که شما از آن اظهار بی اطلاعی کردید،و تصادفا عبارات ابتدائی گفتار اخیرتان که مورد نقد من واقع شد تجانسی با آن سوال داشت،در هر حال شان نزول این گفتار این بود والا چنانکه عرض شد موضع من در باب اعتقاد فردوسی موضع لا بشرط بود ،اگرچه در هر حال این مساله موضوع پژوهشی تاریخی است ،همچنانکه موضوع پژوهشی متن شناسانه از شاهنامه فردوسی نیز هست .
          البته ممکن است کسی به دیدی پراگماتیستی و عمل گرایانه بگوید هیچ نفعی بر یافتن پاسخ این مساله مترتب نیست ،و هر مساله غیر نافع در مرحله عمل بحکم پراگماتیسم و اصالت عمل باید از عرصه پژوهش خارج شود.
          امیدوارم این توضیح رافع آن تعبیر پایان گفتارتان باشد که فرمودید “نامربوطی سخن نیز از جنس فحش در فضاهای پرستیزه است”
          خواستم بگویم بجهت ارادتی که هست هرگز در پی ستیزه با شما نبوده و نیستم ،و طبعا سخن نامربوط موضوع گفتار پیشین نبود زیرا موضوع سخن فقط حول آن عبارت منقول از شما بود.

          2-مقصود از برنتابیدن نقد که مورد سوال شما واقع شد ناظر به این عبارت شما بود که ابتدا فرمودید :””دعوا بر سر شيعه يا سنى يا گبر بودن فردوسى را به آنانى مى سپريم. كه اكثرشان شاهنامه را نخوانده اند اما دوست دارند فردوسى آنى بوده باشد كه دلخواه شان است””.
          که این جمله کنائی حاکی از این بود که نسبت به اعتقاد فردوسی لابشرطید،اما در عین حال در پایان عبارت اینطور می فرمایید که :

          “”بر كسى پوشيده نيست كه متون ادبى قديم بنا به رسم از ستايش خدا و سپس رسول الله و سپس شاه زمان إغاز مى شدند””.
          که مفید این معناست که نسبت به اعتقاد فردوسی لابشرط نیستید ،و آن رسم در ابتدای شاهنامه را رسمی حاکی از تقیه و عدم اعتقاد فردوسی می دانید و ورود به این بحث را سزاوار نمیدانید.
          اما در عین حال در ذیل عبارت رویکرد فردوسی در مدح پیامبر و آل او و حدیث سفینه را توجیه به رسم رایج که موهم تقیه ای بودن رویکرد است می کنید.
          این اشکال قبلی من بود که البته در توضیحات تکمیلی روشن کردید که آن رسم فقط رسم مستمر است ،اما اینکه فردوسی در حال تقیه بوده است یا خیر موضوع دیگری است که نیازمند پژوهش تاریخی و تدبر در 60 هزار بیت متن شاهنامه است.این سخن تکمیلی شما بود که با آن موافقم.

          3-در مورد مبسوط بودن مدح خدا و پیامبر و اهلبیت او و حدیث سفینه در ابتدای شاهنامه ،غرض من این بود که مبسوط بودن مدح احتمال در مقام تقیه بودن را ضعیف می کند،زیرا طبیعی است که اگر کسی در مقام تقیه باشد اکتفا به رفع ضرورت اجمالی می کند(الضرورات تتقدر بقدرها) ،نه اینکه بتفصیل و در مقام بیان داد سخن دهد.
          جناب کورس! بطور کلی عرض کنم مساله در مقام تقیه بودن امر سهلی نیست و نیازمند شواهد و قرائن محکم است ،ما این مطلب را در بحثهای فقهی و دریافت های محتوائی از روایات هم داریم که برای اثبات و احراز مقام تقیه ،باید اموری از قبیل شرائط محیطی سوال کننده از امام ،و شرائط محیطی خود امام در مقام پاسخ، و جو حاکم، و موضوع مورد تقیه، و آن کسی که از او تقیه می شود(یعنی خوف از کیست و از چیست) و قرائن دیگر را لحاظ و اثبات کرد،این بحث اختصاصی به گزاره های فقهی ندارد ،در مانحن فیه نیز اگر فرضا جزم غیر قابل خدشه در باب نوع اعتقاد فردوسی وجود نداشته باشد ،برای ادعای در مقام تقیه بودن فردوسی باید فاکتورهای مختلفی را احراز و اثبات کرد ،مثلا باید دید حساسیت سلطان یا سلاطین وقت به چه گرایشی بوده است ،مثلا آیا سلطان محمود غزنوی چه گرایش عقیدتی و چه تصلب هایی داشته است که فردوسی از آن احتراز می کرده است ؟ آیا سلطان محمود ماتریالیست و لامذهب بوده است؟یا مسلمان شیعه ،یا مسلمان سنی؟ روی این احتمالات جهات اعمال تقیه سمت دیگری می گیرد.عنایت کردید؟

          مطلب دیگر که از پایه های تثبیت تقیه ای بودن گفتار فردوسی است ،این است که اساسا از کجا احراز شده است که فردوسی متدین به اسلام نبوده است ؟یا مثلا گبر بوده و برای امکان تالیف و تصنیف سروده های خویش نیازمند ظاهر سازی و موافقت ظاهری با سلطان مسلمان وقت یا توده مردم بوده است،در اینجا راهی جز تمسک به متن تاریخ و متن شاهنامه نیست ،و این همان نکته ای است که عرض کردم باید بقول شما روی 60 هزار بیت شاهنامه به این لحاظ زوم کرد ،و این جستار و اینگونه بررسی در شاهنامه منافاتی هم با آن ندارد که بقول شما “حماسه میدان کارزار و عمل اجتماعی” باشد یا “فرم ادبى شاهنامه خود شاهدى است بر برانگيختن عمل و اتكا به نيروى روح و جسم براى مبارزه با شر و جور زمانه””.
          اینها مقبول است و بحث من اینها نبود ،بحث من این بود که احراز و اثبات مقام تقیه امر آسانی نیست و متوقف بر مقدمات و شواهد و قرائن حالیه و مقامیه گوناگونی است.
          بهرحال این خود بحث جداگانه و سوالی تاریخی است ، و سوال تاریخی با اعمال دید و عینک پراگماتیستی از سوال تاریخی بودن خارج نمی شود،و من نیز ورود ابتدائی و اختیاری به این بحث نداشتم ،هرچه می کشیم از دست این جناب بیکنش است که با طرح سوال خود ما را به ورطه جدل انداختند!(این البته مزاحی دوستانه با بیکنش گرامی بود).
          آن نکته هم که گفتید فردوسی حدود 50 بیت در مدح سلطان محمود سروده است ،سبب مزید اطلاع من و امتنان از شما شد ،من قبلا هم گفته ام متاسفانه تاکنون موفق به خوانش تمام شاهنامه نشده ام ،هرچه بوده یا مراجعات مقطعی بوده ،یا در اثناء گزارشات کتب یا مقالات دیگران (شاید این معلول ضیق وقت یا این جهت بوده که خیلی علاقه ای به شعر نداشته ام) ،بهمین جهت هم هست که از بحثهای متسلسل و خوب دوستمان بیکنش استقبال کرده ام و از آن استفاده کرده ام.

          در هر حال چنانکه گفتم غرض من تنها بحث و استفهام نظری بود و نه ستیزه و جدل های غیر مربوط و من تنها روی الفاظ گفتار پیش گفته شما بحث کردم و سوالاتی را برای تعقیب بحث مطرح کردم.از این جهت اگر احساسی از لحن گفتار من داشته اید بابت آن پوزش می طلبم و تاکید می کنم که سوء نیتی در میان نبوده است.
          بنظر میرسد با این سمت بحث و توضیحات شما و حکمیت جناب بیکنش موضوع ادامه بحث از نوع اعتقاد فردوسی در اینجا منتفی شده است ،اگرچه برای من روی حس کنجکاوی باب این بحث مفتوح است و به بررسی های تاریخی و مراجعات دقیقتر به متن شاهنامه ادامه خواهم داد.
          از گفتگوی با شما بهره مند شدم

          سالم و پایدار باشید

           
          • جناب مرتضى از دقتى كه در ارائه پاسخ ، به خرج داده ايد و نيز نوع نگارشتان كه الحق شيوا و تا حدودى نيز منحصر به فرد خودتان مى باشد و نيز تفكيك دقيق مطالب و ترتيب بندى انها كه در ساير نوشته هايتان نيز هميشه مشهود است و همچنين تلاش به منظور عدم خروج از دو مقوله ادب و منطق كه از خصيصه هاى قلم شما ومشترك موجود در تمام نوشته هايتان است بى اندازه لذت مى برم.
            پايدار باشيد.

             
  5. سلام بر پدرم نوری زاد
    در خبر خواندم که آقای مهدوی کنی دچار عارضه قلبی شدند اونم تو روز 14 خرداد. کم کم این 14 خرداد داره واسه روسا و زمامداران و کله گنده های این نظام ترسناک میشه . به علاوه که آقای خمینی هم شعری برای آن سروده و انتظار فرجی از آن دارد . با خودم فکر میکنم چه خوب میشه سران نظام سر بند همین ترس مثل سریال سلطان و شبان یکی دو روز واسه اینکه این بلای فرج از سرشان رفع شود یک رعیت را به جای خود بر مسند حاکمیت بنشانند تا دست کم یک دو سه روزی خلق نفسی بکشند. چشماتونو ببندین و تصور کنین سالی یک بار یک رعیت ساده که جونش برای حاکمان ما ارزشی نداره و از قضا میخوان همه ی بلاهاشون بخوره تو سر این رعیت دگر اندیش تا نسلشون بر بیفته ، بشه حاکم جمهوری اسلامی ایران . وای اگه بشه چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

     
  6. “””گفتم: از هر هزار آیت الله، یکی منتظری می شود. که باز گردد و به داشته هایش پشت کند. اما همین جناب منتظری نیز در گوشه هایی از باورهای شیعیِ خود سخت متعصب است و حتمی نگر. و این، نه مشکل آقای منتظری که گرفتاریِ کلی بشر است”””.
    (پایان فرمایشات جناب نوریزاد)

    با سلام به جناب نوریزاد و سایر دوستان

    با اینکه نوعا در اینطور مطالب سکوت را ترجیح میدهم اما این گفته جناب نوریزاد و مجادلات تندی که دوست ارجمندم آقا مصلح در ذیل آن داشتند مرا برآن داشت که توضیحی در این باب عرض کنم تا هم حق و حرمت مرحوم استاد عالیقدر آیت الله منتظری قدس سره حفظ شود ،و هم رشته دوستی آقایان نوریزاد و مصلح گرامیان قطع نشود ،و هم حقیقت فدای مصلحت نشود.
    1-ابتدا از دوست فاضل ارجمند آقا مصلح سلمه الله می خواهم در اینطور مواقع ضمن اینکه حتما انتقاد و ایراد خویش را به جناب نوریزاد یا هرکسی که دیدگاه مخالف دارد وارد کنند اما در عین حال مدارای بیشتری نشان دهند و فقط حول محور مورد انتقاد ابراز نظر کنند ،با پوزش از ایشان (ذکر فان الذکری تنفع المومنین).

    2-مرحوم استاد عالیقدر آیت الله العظمی المنتظری حقیقتا از نوادر فقهاء در این اواخر بوده اند که ضمن خدمات بزرگ علمی شاگردان زیادی را در زمینه فقه و اصول و فلسفه اسلامی تربیت کرده اند ،که بسیاری از مسولان جمهوری اسلامی از شاگردان ایشان بوده اند ،آنچه که من از ایشان در قریب به پانزده سال تلمذم از ایشان دیده ام ،چیزی جز تیزهوشی علمی و اطلاعات و حافظه قوی و سلاست بیان و شجاعت و اخلاص و صداقت و قناعت و بی میلی به دنیای فانی نبوده است ،بگذریم از آنهمه صدمه ها و شکنجه هایی که در زندانهای ساواک و شاه تحمل کردند،که کمتر کسی مثل ایشان تحمل کرده بود ،بیاد دارم در بخشی از خاطرات خویش نوشته اند که در یک روز پیش چشم من متناوبا 400 سیلی به صورت شهید محمد منتظری ره زدند تا روحیه مرا خرد کنند ،و نتوانستند مرا متزلزل کنند ،و خود ایشان را هم بسیار شلاق زده بودند و شوک های الکتریکی زیادی به ایشان وارد کرده بودند.ایشان در همان زندان رژیم شاه هم شروع به تدریس فلسفه و فقه کرده بودند که بزرگانی مثل مرحوم آیت الله طالقانی هم در آن شرکت می کردند.
    ایشان یک همچو انسان ملا و عالم واقعی و وارسته و مبارز بود ،البته بعد از انقلاب هم خدمات زیادی داشتند ،و مع ذالک متاسفانه قدر ایشان در این انقلاب آنچنان که باید دانسته نشد.قصد مبالغه ندارم ولی بی تکلف میگویم من کمترین شاگرد او قاصرم از بیان فضائل و علمیت و معنویت این مرد بزرگ و آزاده.
    اما در عین بزرگی بزرگان چنانکه تعبیر خود حضرت ایشان بود که بزرگی بزرگان نباید مانع انتقاد و ایراد به آنان شود،بزرگان هرقدر هم بزرگ باشند ،مقام عصمت ندارند،البته باید پاس و احترام بزرگان را داشت و در عین حال ایرادی اگر هست باید شجاعانه گفت ،روی همین جهت هم بود که با اینکه بهمراه مرحوم شهید آیت الله مطهری نزدیکترین و برجسته ترین شاگردان ایشان بود،اما در عین حال در موارد اختلاف نظر با ایشان ضمن حفظ احترام انتقاد های خویش را هم بیان می کرد ،از جمله همان اختلاف نظر ایشان در قضیه گروههای محارب که منجر به کناره گیری ایشان از مقام نیابت رهبری شد ،خود ایشان بارها می فرمود با اینکه می توانستم چند ماه یا کمی بیشتر و کمتر صبر کنم و مقام رهبری را آنطور که میخواستم در اختیار بگیرم و برخی نیز چنین توصیه هایی داشتند ،ولی وجدان انسانی من و تکلیف شرعی که احساس می کردم بمن اجازه نمی داد اگر کجی یا انحرافی از اهداف اصلی انقلاب می دیدم سکوت کنم ،و می فرمود در قضیه اعدامها شبها تا صبح خوابم نمی برد.
    من خود بیاد دارم که صبح یکی از روزهای درس خارج فقه ایشان برای تدریس آمده بودند ،و پیش از درس صحبت از ماجرای ذبح شدن مسلمانان در جمهوری مسلمان نشین چچن را بمیان آورد که بحث آنروزها بود و متاسفانه جمهوری اسلامی دچار بی عملی مفرطی بود ،ایشان در رنج شدید بود ،بیاد دارم از شدت خشم بخاطر بی تفاوتی ما برای حفظ روابط با روسیه کلاش ،می لرزید و چهره مبارکش همچون لبو سرخ شده بود.
    در هر حال سوای ملایی و سوادش یک انسان وارسته و شجاع و صمیمی و صادق بود که هیچگاه حقیقت را فدای مصلحت نمی کرد ،و به شاگردان نیز سفارش میکرد :قولوا الحق ولو کان مرا،یعنی حق را بگویید ولو تلخ باشد.
    غرضم این است که ایشان فرد بزرگی بود و در عین حال خود و دیگران را مصون و معصوم از خطا نمیدانست،بنابر این ایراد و انتقاد محترمانه به ایشان و دیگران با حفظ حریم و حرمت منعی که ندارد هیچ بلکه لازم است.

    3-اما در عین حال من با کمال احترامی که برای آقای نوریزاد قائلم ،اینطور گزاره نویسی که در طلیعه سخن نقل شد را در باره اینطور بزرگانی امثال ایشان را شایسته نمیدانم ،زیرا
    انتقاد به ایشان گاهی راجع است به اقوال یا عملکردهایا عزل و نصب هایی که مثلا ایشان پیش از انقلاب یا بعد از آن داشته اند،این بنظر من با حفظ حرمت و احترام رواست ،اصلا خود ایشان هم بسیار انتقاد پذیر بودند ،هم در زمینه کارها و اقوالشان و هم در زمینه آراء فقهی به صحبت شاگردان خود خوب گوش می داد و کسی را تحقیر نمی کرد ،و در مواردی رای خود را تعدیل می کرد،این صفت او بود.حتی می دانید ایشان یک گفتگوی انتقادی تحت عنوان “انتقاد از خود” دارند که با یکی از فرزندان خویش انجام داده است ،و ضمن آن بسیاری از کارهای از اول انقلاب را اعم از بخشی از قانون گذاری ها یا عملکردها را اشتباه می دانست ،و آن قسمتی را که مربوط به خود ایشان بود بصراحت می گفت من اشتباه کردم ،مثل مساله حمایت از تسخیر سفارت امریکا ،که ایشان برخلاف مرحوم آیت الله خمینی استادشان جزم پیدا کرده بود که این ماجرای اشغال سفارت و گروگان گیری طولانی از اشتباهات مهلک استراتژیکی بود که ای بسا بسیاری از مشکلات متاخر انقلاب ناشی از آن بود،بهر حال ایشان یک همچو انسان بزرگ و واقع بینی بود.
    اما میخواهم خدمت جناب نوریزاد عرض کنم ،سوای اینطور ایرادات که رواست ،در موارد مربوط به امور اعتقادی یا امور فتوایی مربوط به مبادی و اسناد فقهی اینگونه کلی تعبیر کردن که “”اما همین جناب منتظری نیز در گوشه هایی از باورهای شیعیِ خود سخت متعصب است و حتمی نگر””.
    سخن سنجیده ای در باره آن انسان شریف و آزاده نیست ،اشتباه نشود من نمی گویم در مسائل علمی یا اعتقادی یا فقهی نمیشود به یک فقیه ایراد کرد یا آراء او را مورد سوال قرار داد،نه من اینرا نمی گویم ،من می گویم اینگونه کلی و مبهم” باورهای متعصبانه و حتمی نگر” را به ایشان نسبت دادن موهم است ،نه تناسبی با حریت های فکری ایشان دارد و نه تناسبی با حریت و صداقت گوینده این سخنان ،من توصیه ام بعنوان یک برادر دینی به جناب نوریزاد این است که نه در مورد شخص مرحوم آیت الله منتظری قدس سره،بلکه در باره هر فقیهی و هر حکیمی و هر انسانی از اینگونه نسبت کلی دادن بپرهیزند ،و اگر مطلب خاصی را مصداق باور متعصبانه یا حتمی نگری یا خرافه و این تعبیراتی که می شود می دانند آنرا مشخصا تعیین کنند که مثلا آیت الله منتظری در فلان باور یا فلان فتوا متعصب یا حتمی گرا بوده اند ،آنگاه این مطلب خاص را ببحث در عرصه عمومی بگذارند تا همه ابراز نظر کنند ،که این موضوع اختصاصی هم به آیت الله منتظری ندارد.
    اساس این تاکید من بر اجتناب از نسبت کلی مبهم دادن که موهم نقض حرمت آن بزرگ است این است که میدانید یک فقیه یا مجتهد نمیتواند بر اساس هوی و هوس و میل شخصی اقدام به فتوا کند و چیزی را به شریعت نسبت دهد ،بلکه فقیه تابع اسناد و متون دینی و احکام عقلی است ،بنابر این اگر فقیه باستناد مدارک فقهی و در چهار چوبه فهم خود از متن شریعت اصرار بر حکم یا قتوایی داشت بنظرم نمی توان این جزمیت روشمند را به تعصب یا حتمی نگری متهم کرد ،بله اگر کسی ببحثهای تخصصی اسناد اجتهاد یک فقیه را مورد بررسی و مناقشه قرار داد می تواند نتیجه دیگری مغایر با آن نظر بگیرد ،که این دیگر بحث کارشناسی فقهی است .من فکر می کنم کمترین مفسده اینگونه گزاره های مبهم و کلی و نسبت های این چنینی و رواج آن این است که طبعا همه یکدیگر را به این وصف متصف کنند ،زیرا که بهر حال هر انسانی بستگی به گزاره های با استدلالهایی دارد ،این روا نیست که شخصی شخص دیگر را بجهت اعتقاد و التزام برهانی یقینی به گزاره یا گزاره هایی متهم به تعصب یا جزم گرایی یا دگماتیزم کند.بنابر این بنظر من بهترین راه روشنگری در همه عرصه ها و مقولات ،پرهیز از کلی نگری و مبهم گویی یکسویه و ورود به موارد خاصه مورد ادعا شود.

    با پوزش از تصدیع
    ———————–

    سلام مرتضای گرامی
    سپاس از شیوایی سخنی که با شماست. یک این که من از هر هزار آیت الله، یکی را بر کشیده ام همچون جناب منتظری. پس این اطلاق، بیرون کشیدن یک از میان هزار است. که البته در این قرنها کمتر نصیب کسی شده است. درهمین یک جمله، ملاحظه می فرمایید که نگاه من به جناب ایشان چگونه است. دو این که: در بخش دیگر سخن، من گفته ام جناب منتظری هرچه که باشد اما یک شیعه است با مختصاتی که ما از شیعیان سراغ داریم. که : خلفا را غاصب می دانند و حتی یکی شان را قاتل فاطمه و همگانشان را بر باطل و دیگران را نیز مشرک و از اینجور برداشتها. مثلا نگاه جناب منتظری به بهاییان که نو آوری و رهایی ایشان را در آن می شود دید هنوز در امتداد یک تعصب بطئی است. از این مناظر است که من آن را نه به جناب منتظری که: به گرفتاری بشر – بخاط عقیده و مرام و شاکله ای که اختیار می کند – اطلاق داشته ام.
    با احترام

    .

     
    • درود بر شما
      مخترع ولایت فقیه !
      آقا مرتضی برای دوستداران خیلی منطقی و خوب مینویسی
      من به عنوان کسی که روحانیون را قبول ندارم اما در مقایسه با سایرین به ایشان احترام می گذاشتم منتها از وقتی فهمیدم ولایت فقیه اختراع ایشان است نظرم کلا عوض شد !

       
      • جناب مشیری درود برشما

        ممنون از محبت شما ،مرحوم استاد بزرگوار آیت الله منتظری در باب نظریه ولایت فقیه که به آن معتقد بودند ،و با تدریس مباحث آن چند جلد کتاب در این باب تالیف کرده اند ،از ابتدا با ولایت مطلقه فقیه موافق نبودند ،و طوری که اظهار کرده اند ،به بازنگری قانون اساسی رای منفی دادند،و با توسعه اقتدار حوزه ولایت فقیه مخالف بودند ،ایشان این اواخر بنوعی نظارت عالیه بر اجرای قوانین شرع قائل بودند،و سبک استدلالهای ایشان بر موضوع ولایت فقهاء و شرائطی که برای ولی فقیه قائل بودند ،بکلی با نظرات رایج و استدلالهای دیگران متفاوت است که مجال ورود به آن در اینجا نیست ،و در باب نظارت خبرگان رهبری بر نحوه عملکرد ولی فقیه تاکیدات خاصی داشتند و این سبک نظارت ضعیفی که الان در خبرگان رایج است را نمی پسندیدند و می گفتند ،دادن اختیارات مطلقه به فرد غیر معصوم جائز الخطا بدون نظارت قوی امر معقولی نیست و بفساد می انجامد ،در باب نظارت استصوابی نیز بلحاظ اینکه رئیس آن مجلس خبرگان قانون اساسی اول انقلاب بودند ،مکرر شهادت دادند که مقصود ما از دادن حق نظارت بر انتخابات ،نظارت بر کلیت انتخابات برای اجتناب از تقلب و تخلف بود ،و نه نظارت استصوابی بر کاندیداها،و ایشان بصراحت نظارت استصوابی را یک تفسیر به رای و بدعت آشکار می دانستند،از ابتدای انقلاب نیز ایشان یکسونگر نبودند،هرجا ایراد و اشکال داشتند می گفتند.
        در هرحال فکر نمی کنم استناد به ادله فقهی و گرایش به یک نظریه یا تئوری فقه برای یک فقیه و مرجع تقلید ذنب لا یغفری باشد که انسان نتواند در باره حسنات ایشان سخن نگوید ،بنظرم ارزیابی ها باید نسبی باشد و مطلق گرائی در همه عرصه و از جمله در ارزیابی کاریزما و کارنامه و شخصیات اشخاص امری نامطلوب است ،مثلا اگر کارنامه جناب نوریزاد من حیث المجموع خوب باشد ،برخی خطاهای نظری یا عملی معدود و محدود نباید منجر به یکسو نگری و حکم به نفی مطلق شود.
        بنظرم در مورد شخصیت این فقیه وارسته مطالعه جامعی نداشته اید ،توصیه می کنم لااقل کتاب مبسوط خاطرات ایشان را مطالعه کنید تا بمیزان بزرگی شخصی و شخصیتی ایشان پی ببرید.
        در هر حال غرضم این بود که ارزیابی ها باید منصفانه و نسبی باشد ،و کارنامه افراد را باید من حیث المجموع مطالعه کرد ،نه باید ایده یا شخصیتی را مطلق کرد و پرستید ،و نه باید بلحاظ برخی امور قلیل یکسره کسی را نفی و طرد کرد ،مهم آن است که ببینیم فقیهی که بولایت فقیه بمعنای حق حکومت فقهاء قائل است رویکردهای شخصی او در باره مظالم یا خطاها چگونه بوده است.این مساله مهمی است،من به ایده شما احترام می گذارم ،اما بنظرم دیدگاه های ایشان در باب ولایت فقیه و باید ها و نباید های آن بسیار کارآمدتر و به روزتر از دیدگاههای مرحوم آیت الله خمینی بود ،ایشان بولایت انتخابی مشروطه و مقیده فقیه معتقد بود و بر خلاف دیگران ،انتخاب مردم را یک پایه مشروعیت ولایت فقیه می دانست ،یعنی بولایت نصبی در باره فقهاء معتقد نبودند،معتقد بودند که اگر مردم به ولایت فقیه رای ندادند،فقیه دیگر مشروعیت نخواهد داشت و نباید به زور و غلبه اصرار بر تصدی کند ،همان که خود علی علیه السلام با اینکه پیشوای منصوب بود عمل کرد.
        سخن در این باب طولانی است و مجال کم.

        موفق باشید

         
        • درود بر شما
          جناب مرتضی ی گرامی
          ممنون از پاسخی که دادید به هرحال من که نمی توانیم با شما مسابقه دین بگذارم هر چقدر هم بحث کنیم نهایتا من بازنده ام ! اما به فرمایش شما که ارزیابی ها باید نسبی باشد به نظر منطقی و قابل پذیرش است و جا دارد که درودی نثار ایشان کنیم که با پشت پا زدن به جایگاه رهبری در مخالفت با جنایات ده شصت ایستادگی کرد اما قبول بفرمایید که بدعتی بدی بنام ولایت فقیه به یادگار گذاشت که خسارتهایش شمار ندارد اگر اشتباه نکنم زمانی که ایشان را از جانشینی رهبری بر کنار کردند و گفتند که ضد ولایت فقیه است باعث اعتراض ایشان میشود و میگوید من خودم این را اختراع کردم و حالا مرا به ضدیت آن متهم میکنید ! در واقع ولایت فقیه کاربرد نا سزاگویی هم دارد که به مخالفان میگویند ضد ولایت فقیه !
          با احترام

           
          • سلام بر دوست گرامی جناب مشیری

            الان مجال نیست ،باید وقتی در باب مفهوم کلی ولایت فقیه از دیدگاه فقه شیعه مبسوطا با شما سخن گویم ،مساله این تلقی شما که “ولایت فقیه اختراع ایشان است” نیست ،حقیقتا اینجور نیست ،از باب تقریب بذهن می گویم ،این مثل مفهوم “دمکراسی” است که بتعبیر دوست عزیزمان کورس ،دموکراسیها در عالم خارج از ذهن متحققند ،نه یک دمکراسی ،غایت اینکه بشر بدنبال آن کمال مطلوب و غایت نهایی و ایده آل از دمکراسی است که کلا ریشه اقتدار گرایی و تسلط مطلقه فردی برکنده شود.
            در باب ولایت فقیه که یک مشترک لفظی است نیز باید گفت ولایت فقیه ها وجود دارد .
            اما خود من بصراحت بگویم ادله ولایت فقیه بمعنای ولایت بر تشکیل حکومت را ناتمام می دانم ،اما معتقدم باید بخواست مردم در اجراء یا عدم اجراء قوانین شرع احترام گذاشت ،و اجراء و مراعات قوانین شرع لزوما بمعنای تسلط فردی یک فقیه نیست ،می توان به نظارت های فقهاء بر اجراء قوانین اسلام در یک دمکراسی بومی اندیشید ،نطیر آن ایده ای که در صدر مشروطه از سوی بزرگانی مثل نائینی و آخوند خراسانی مطرح شد،و نظیر عملکرد آیت الله سیستانی حفظه الله در عراق کنونی ،بی آنکه لازم باشد فقیه در امور غبر تخصصی خود تصدی گری یا مباشرت کند ،این دید فقهی من است.
            بقول داریوش ارجمند( با اشاره انگشتان ) افتاد؟!
            (این البته مزاحی دوستانه بود )،من برای نظرات شما احترام قائلم ،و منش حق جوئی شما در فهم گفتارها را می پسندم

             
    • جناب آقای نوریزاد

      سلام

      با تشکر از ابراز لطف و توجه شما ،غرض کلی من از نوشته فوق روشن است ،البته اشاره به مصادیقی کردید که ورود به آنها دارای ذیل طویلی است و کتابها و آرآء گوناگونی در آنها به افراط و تفریط وجود دارد ،البته اگر فرصت شد بتناسب بحث هایی که در ذیل کامنت ها با دوستان عزیز مطرح می شود بقدر میسور به اینها خواهیم پرداخت ،و اینکه معیارهای اصلی یا فرعی در مذهب تشیع چه چیزی هست و چه چیزی نیست ،و در کجاها افراط و در کجاها تفریط واقع شده یا می شود.

      با سپاس و احترام

       
  7. به عكس ها نگاه كنيد !!
    يكي مثل ستار بهشتي جوان سالم و درشت هيكل ميبرن و چند روز بعد جنازه أش راتحويل خانواده ميدن آب از آب تكان نميخوره !!!
    يكي مثل أيشان ، مهدوي كني ، را كه پايان راه زندگي أش است را با چه تجهيزاتي ميخواهند نگه دارند كه نميرد !!! مرگ كسي را آرزو كردن خوب نيست و خيلي بد است كه رييس جمهوري كه حرف حق و اميد ميزند به عيادت مادر ستار بهشتي نرود ولي عيادت پيري برود كه مدتهاست در كماست و امروز علنا أعلام شد !!!

    http://fararu.com/fa/news/192982

     
  8. با سلام

    جناب مرتضى عزيز

    جناب بي كنش اصل ونسب عربي دارند ولي عرب زبان نيستند

    اين امر چگونه ممكن است؟

    خيلي از ايرانيان أصل ونسب عربي دارند ولي با گذشت قرنهاي متمادي وآمدن نسلهاي مختلف زبان عربي را فراموش
    كرده اند

    مانند خاندان أشعري در شهر مقدس قم كه أصل ونسب عربي دارند ولي به زبان فارسي صحبت مى كنند

    و به همين صورت ساير خاندان ….
    ……………………………………………..
    خاندان شیبانی از خانواده‌های معروف کاشان

    نسب خاندان شیبانی کاشان به قبیله بنی شیبان از قبایل عرب می‌رسد. از شاخه‌های دیگر بنی شیبانی در ایرن، خاندان خزیمه علم است. جد اعلای شیبانیان کاشان، امیر غیاث الدین شیبانی از مشایخ عرب بود که به همراه پدر خود جلال الدین محمد نعیم شیبانی و برخی دیگر از مریدانش از فارس به کاشان مهاجرت کرد و بیدگل ساکن شد.

    غلامحسین شیبانی
    میرزا محمد مهدی شیبانی، حاکم کاشان
    موسی شیبانی (ذکاء السلطنه)
    میرزا محمود شیبانی (محاسب الممالک)
    مهدی شیبانی، نماینده کاشان در مجلس شورای ملی، معاون نخست وزیر
    فرج الله خان ندیم الدوله
    سرلشکر حبیب الله شیبانی
    عبدالحسین شیبانی (وحیدالملک)
    میرزا علی محمدخان شیبانی (مجیرالدوله)
    میرزا نصرالله خان جلیل الملک
    ———————————-

     
    • الاخ الاعز سماحه عبدالله

      السلام علیک یا اخی

      الحق معک ،کنت زعمت ان صدیقنا سماحه بیکنش نظیر احد اخواننا العرب السکان فی ابادن و اهواز،حتی علمت الان ما هو الواقع ببرکه ما افاد هو نفسه و ما افدتم.
      شکرا لکم و لافاضاتکم ،کما تری انی قاصر فی افاده المعانی بلسان العرب جیدا،فی الواقع هذا عربی قمی! علی حد تعبیر شیخنا الاستاد ره، عفوا لک انی لا استطیع ان اکتب و اتکلم بالعربیه جیدا ،لکنی استطیع ان افهم المکتوبات العربیه فقط. و هذا من معایب العامه للطلاب کما تری.

      اشکر لک مره اخری

      وفقکم الله ،والسلام علیک و رحمه الله
      نلتمس منک الدعاء

       
      • عليكم السلام ورحمة الله وبركاته

        سماحة السيد العزيز

        الله ينوّر قلبك بالعلم والدّين

        ويشرح صدرك بالهدى واليقين

        وييسر أمرك ويرفع مقامك في علّيين

        ويحشرك في جوار النبي الأمين

         
  9. با درود به دوستان گرامی این مقاله از جناب ماهان محمدیست در سایت gooya news.com. که من بجش زیادی را در این سایت گذاشته ام بنابراین اگر تشکریست باید از جناب ماهان محمدی تشکر کرد. در ضمن چندین مقاله بسیار خوب بمناسبت سالمرگ //// جماران در همان سایت بنامهای …
    1.غلام، به مناسبت بيست و پنجمين سالمرگ خمينی، محمود رفيع.

    2.کاريزمای جنايت، مسعود نقره‌کار.دکتر نقره کار از پزشکان و نویسندگان ایرانی است که مقالات و کتب بسیاری بخصوص در مورد رابطه لمپنیسم و جاهلیسم و روحانیان و نقش لمپنها در برآمدن حکومت کنونی نوشته.همچنین کتاب بچه های اعماقش…
    3.خمينی، در چهار اپيزود و سه خط، ماهان محمدی

    من چون معتقدم که جنایات اسلامیان را ما ایرانیان باید هر روز و هر ساعت و بر هر کوه و برزنی فریاد بزنیم تا عقب افتاده ترین ادمها هم بیدار شوند هر فرصتی را برای رساندن این پیام غنیمت می شمارم و از هر منبعی که بتوانم استفاده می کنم.بنابراین دوستان سپاس و درود بر هموطنان آگاهی باد که با این تیز بینی و با یاد آوری گذشته ای دردناک سعی در بیداری نسلهای سوخته و رنجور ایران می نمایند تا دگر بار در دام روایتی دیگر از اسلام روشنفکران دینی و مشاطه گران اسلامی نیفتند.

     
    • من در اینگونه تبلیغ و ترویج منطق سکولاریسم که در این نوشته داشتی ،اشکالی نمی بینم (گرچه با محتوای آن مخالفم)،ایکاش همه گفتارهایت اینطور منطق داشت تا نیازی نباشد صاحب سایت بتعبیر خودت فحش هایت را سلاخی کند و هاشور بزند ،البته فحش بحکم عقل هر انسان عاقلی می باید سلاخی شود ،زیرا ماهیت فحش چیزی جز سلاخی شخصیت حقیقی یا حقوقی دیگران نیست ،پس دو کوشش کن:

      1-ضمن تبلیغ و ترویج مرامت که مرام سکولاریسم است ،از سلاخی شخص و شخصیت ها اجتناب کن تا هاشورها کم شده و فحش هایت سلاخی نشود

      2-سعی کن خودت فکر کنی و مطلب بنویسی ،مثل این نوبت که کلام کوتاهت منطق داشت ،نه آنکه دائم تولیدات فکری دیگران را کپی پیست کنی.

      اگر این دو شرط را مراعات کردی من حاضرم با تو بر سر یک یک مدعاهایت گفتگو کنم.

      این گوی و این میدان

       
  10. بچّه جوادبه

    رهبر فرزانه:
    “ نقشه امام، کار اصلی امام، بنای یک نظم مدنی سیاسی بر اساس عقلانیت اسلامی بود. مقدمه لازم این کار این بود که نظام پادشاهی که هم فاسد(فسادهای گوناگون) بود هم وابسته(یک روز به انگلیس و یک روز به آمریکا) بود و هم دیکتاتور و مستبد بود و رای مردم و خواست مردم برایش مطرح نبود. هرکدام از اینها یک فصل بلند و یک کتاب است. مقدمه آن کار بزرگی که امام می خواست انجام بدهد، ریشه کن کردن این نظام فاسد وابسته دیکتاتور بود. همت را بر این گماشت و نظام پادشاهی ریشه کن شد. مساله این نیست در کشور ما که نظام پادشاهی برود و به جای او یک نظام پادشاهی یا شبه پادشاهی دیگری بنشیند. مساله این است که آن خصوصیاتی که نظام پادشاهی داشت باید ریشه کن می شد و امام بزرگوار، ریشه کن کرد. “

    ما اهالی بی سواد جوادیه و شهریار ببین چقدر پرت بودیم..آقا مسئله این نیست که پادشاهی بره و مشابه اش نیاد..هرگز..هم پادشاهی می تونه بیاد هم شبه پادشاهی..یعنی مثل شبه وبا!..عجب. آن فساد و دیکتاتوری و وابستگی هم قرار بود برود نه اینکه یک فساد و شبه فساد و دیکتاتوری دیگه جاش نیاد.. ما در جوادیه و حومه قراره هفته دیگر برویم بیت رهبری برای اعتکاف یکماهه تا طلب عفو کنیم برای شوت بودنمان..آی آقای ما جون هر کی دوست داری ما رو ببخش..چقدر بد فکر کردیم..
    حالا هی بگو چرا چی انقلاب کردی؟.خوب معلومه دیگه..”آقا” در حرم “آقا” فرمودند برای تولید انرژی هسته ای، موشک هوا کردن، میمون به فضا فرستادن، 18 میلیارد به امارات دادن، به بشار اسد بطور اساسی حال دادن، اشاعه شبه فساد؛ شعار اینکه “ما اینیم” که تو اعتیاد خرف اوّل و آخر رو در منطقه و جهان میزنیم، کودتای انتخاباتی بر علیه خودمون میکنیم وووو…بازم بگم؟ بابا عجب روئی داری..

     
  11. باز هم با درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
    و همکاران گرامیتان، تندرست وموفق باشید

    هم میهن گرامی ما، مزدک بدرستی و مو بمو گفته ها و نظریات و عملکرد خمینی را قبل وبعد از انقلاب توضیح وتشریح نمودند.
    من خودم شنیدم هنگامی که خبر نگار فرانسوی در نوفلو شتاو از خمینی سئوال کرد که شما چه نوع حکومتی را در ایران
    طالب هستید ، ایشان گفتند : مثل حکومت شما در فرانسه (بمعنای سکولار ، جدائی دین از دولت ، احزاب وسندیکا های آزاد ، آزادی روزنامه ها و بیان ، انتخابات آزاد ونه انتصابی بمدت محدود. برابری بین زن ومرد طبق قانون ، آزادی تجمع وتظاهرات،حق حیات بویژه غیر قانونی وانسانی نبودن اعدام ، فطع انکشتان دست وپا، سنکسار و زندان وشکنجه دکر اندیشان و اقلیت ها ووو…)
    ،
    متأسفانه او همه را با کلمات زیبا و پر طمطراق گول رد و همه هم گول خوردنند. چونکه استبداد خودش سال ها در دامن ایده لوژی آخوند در غلتیده بود وآنها از هر گونه افشا در مورد ذهنیت وماهیت آخوند جلوگیری می کردنند . نمونه گشتن احمد کسروی بدست فدائیان اسلام و غیره

    تمام این مشکلاتی که امروز مردم ایران گریبانگیرش هستند دلیلش وجود استبداد قدیم و استبداد دینی جدید است وبویژه
    عدم شناخت به تاریخ و وقایع تاریخی ملی و دینی و بنا بر این از خود بیگانگی

    اعمال ورفتار آخوند ها و پر مدعا و قسی القلب بودن آنها از جهان بینی 1400 سال پیش سر چشمه می گیرد و بقول مولانا :

    ماهی از سر گنده گردد .. نه ز دم

    متشکر برای امکان ودرج دیدگاه دگری در وب سایت تان

     
  12. با سلام

    در باره ى اسم يكي از فرزندان حضرت علي عليه السلام به نام عثمان

    عثمان بن علي بن ابي طالب و نام مادر او فاطمة بنت حزام مشهور به امالبنين است

    ام البنين 4 پسر به نام عباس -عبدالله-جعفر-عثمان داشت كه همگی در كربلاء شهيد شدند

    ————

    واما در بين عربها اين اسامي مرسوم بوده است وحتى نام يزيد نيز بسيار معمول بوده است و معناى خوبي هم دارد

    ولي به سبب جنايتهاي شخصي مثل يزيد بن معاوية اين نام منفور شد

    جالب است بدانيد كه در بين شهداي كربلا از اصحاب امام حسين نام 4 نفر از شهدا يزيد بوده است

    يزيد بن ثبيت العبدي
    يزيد بن حصين الهمداني المشرقي
    يزيد بن مظاهر
    يزيد بن مغفل الجعفي
    ————————-
    يزيد بن مظاهر برادر حبيب بن مظاهر است
    در مقتل منسوب به ابومخنف و برخی منابع متأخر آمده است که یزید بن مظاهر اسدی روز عاشورا راهی میدان نبرد شد و این گونه رجز می‏ خواند:
    أنا یَزیدُ وَ ابی مَظاهِرْ • اشْجَعُ مِنْ لَیْثِ الثَّری مُبادِر
    وَ الطَّعْنُ عِنْدِی لِلطُّغاةِ حاضِرْ • یا رَبِّ إنّی لِلْحُسَیْنِ ناصِرْ
    وَ لِابْنِ هِنْدٍ تارِکٌ وَ هاجِرْ • وَ فی یَمینی صارِمٌ وَ باتِرْ
    من یزیدم، پدرم مظاهر است. از شَرزِه شیران بیشه ‏زار شجاع‏ترم.
    نیزه‏ ام برای -در هم کوبیدن- ستمگران آماده است، پروردگارا! من یاریگر حسینم.
    و از پسر هند روی گردانم، در حالی که در دستم شمشیری بران است.
    او پس از کشتن پنجاه نفر از دشمنان، سر انجام به شهادت رسید

     
  13. سلام بر پدرم نوری زاد
    سلامتی پدر؟ ظاهرا تو جریان مراسم آیت الله طاهری باز بگیر و ببند شد . شما خوبید؟

     
  14. خمينی، در چهار اپيزود و سه خط، ماهان محمدی

    ……..
    يک) ايران قبل از انقلاب

    مردی که برای رضای خدا وبرپايی اسلام شاه را نصيحت کرد وگفت: ای آقای شاه، دارند “اغفال می کنند تو را! احکام اسلام ارتجاع است؟ چرا نشر اکاذيب می کنيد؟” و گفت ما با اسرائيل و بهائيها مخالفيم.

    و در سال ۱۳۴۱ به حضور همايونی نوشت: «حضور مبارک اعليحضرت همايونی
    پس از اهدای تحيت و دعا، به طوری که در روزنامه ‏ها منتشر است، دولت درانجمنهای ايالتی و ولايتی، «اسلام» را در رأی دهندگان و منتخبين شرط نکرده؛ و به زنها حق رأی داده است. بر خاطر همايونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دين مبين اسلام و آرامش قلوب است. مستدعی است امر فرماييد مطالبی را که مخالف ديانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامه‏های دولتی و حزبی ‏حذف شود.
    و گفت: «وظيفه دينی همه ماست که بگوييم و بخواهيم که قانون شرکت نسوان در انتخابات، انجام نشود. اگر تمام دنيا- يکطرفه- بگويند: بايد بشود! من يکی می‏گويم: نبايد بشود. اين کشور، قانون اسمی ‏اش قانون امام جعفر صادق است و بايد تا موقع ظهور امام زمان، اين قانون باقی بماند.

    دو) فرانسه در تبعيد

    پاريس خمينی: «بشر در اظهار نظر خودش آزاد است.»
    «اولين چيزی که برای انسان هست آزادی بيان است.»
    «مطبوعات در نشر همه‌ی حقايق و واقعيات آزادند.»
    «اسلام يک دين مترقی و دموکراسی به معنای واقعی است.»
    رژيم ايران به يک نظام دمکراسی‌ای تبديل خواهد شد که موجب ثبات منطقه می‌گردد.»
    «اختيارات شاه را نخواهم داشت.»
    «حکومت اسلامی ما اساس کار خود را بر بحث و مبارزه با هر نوع سانسور می‌گذارد.»
    «اسلام، هم حقوق بشر را محترم می‏شمارد و هم عمل می‏کند. حقّی را از هيچ‌کس نمی‏گيرد. حق آزادی را از هيچ‌کس نمی‏گيرد. اجازه نمی‏دهد که کسانی بر او سلطه پيدا کنند که حقّ آزادی را به اسم آزادی از آنها سلب کند.»
    «اقليت‌های مذهبی به بهترين وجه از تمام حقوق خود برخوردار خواهند بود.»
    «اسلام جواب همۀ عقايد را به‌عهده دارد و دولت اسلامی تمام منطق‌ها را با منطق جواب خواهد داد.»
    «در حکومت اسلامی همۀ افراد دارای آزادی در بيان هرگونه عقيده‌ای هستند.»
    «جامعۀ آيندۀ ما جامعۀ آزادی خواهد بود. همۀ نهادهای فشار و اختناق و همچنين استثمار از ميان خواهد رفت.»
    «اسلام با آزادی زن نه تنها موافق است بلکه خود پايه گذار آزادی زن در تمام ابعاد وجودی زن است.»
    «زن‌ها در حکومتِ اسلامی آزادند حقوق آنان مثل حقوق مردها. اسلام زن را از اسارت مردها بيرون آورد و آنها را هم رديف مردها قرار داده است، تبليغاتی که عليه ما می‌شود برای انحراف مردم است. اسلام همۀ حقوق و امور بشر را تضمين کرده است.»

    و حاصل تمام اين گفته ها که نتيجه زندگی پاريسی بود و در همان نوفلوشاتو هم جا ماند، چيزی نشد جز ولايت مطلقه فقيه و رهبری با اختيارات فرماندهی کل قوا و قدرت عزل و نصب هر مسئول و مقامی، و جمهوری اسلامی که تنها گزينه برای رای دهی بود آنهم نه يک کلمه بيشتر و نه يک کلمه کمتر.

    سه) ايران دوازدهم بهمن ماه پنجاه و هفت بهشت زهرا

    خمينی که تصويرش به ماه رفت، مردی که امام شد هنگام ورودش به ايران گفت: «ما پنجاه سال است که در اختناق به سر برديم، نه مطبوعات داشتيم، نه راديوی صحيح داشتيم، نه تلويزيون صحيح داشتيم، … من دولت تعيين می‌کنم، من تو دهن اين دولت می‌زنم، من دولت تعيين می‌کنم، …

    امامی که حکم و حدود الهی را در يد با کفايت گذاشت تا او را پنج روز بعد از بازگشت از پاريس حاکم شرع کند تا کمتر از شش ماه تقريبا ۵۵۰ نفر بنابر حکم او و بدون اينکه فرصتی برای حضور وکيل و دادستان در اختيارشان قرار بگيرد، محکوم به ‌اعدام شوند.

    امامی که مشی حکومت را بر اساس گفته هايش در پاريس چنين تعريف کرد« جمهوری اسلامی نه يک کلام بيشتر و نه يک کلام کمتر» و گفت«مردم برای «جمهوری» نمی آيند به شهادت برسند، مردم برای «اسلام» می گويند ما شهيد می خواهيم بشويم.»

    مردی که در مورد اشغال سفارت آمريکا گفت: «اين خواست تمام ملت ما بوده»

    امامی که نامه ای به گورباچف نوشت و او را به اسلام دعوت کرد و گفت: «جناب آقای گورباچف، مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکيت و اقتصاد و آزادی نيست، مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بيهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرينش است.»

    امامی که نه ولايت ميخواست و نه حکومت و سياست و گفت: «من چنين چيزی نگفته‌ام که روحانيون متکفل حکومت خواهند شد. روحانيون شغلشان چيز ديگری است.»

    امامی که در مقابل استکبار جهانی با اتکا به خدا و اسلام گفت: « انگليس از آمريکا بدتر است.آمريکا از اسراييل بدتر است.شوروی ازانگليس و آمريکا بدتر است.اسراييل هم از آمريکاست و آمريکا از همه بدتر است.

    امامی که به حق اسوه ايستادگی بود درباره جنگ گفت: «هر روز ما در جنگ برکتی داشته ايم، با تمام قدرت، بيست سال هم اين جنگ طول بکشد ما ايستاده‌ايم…»، و گفت: «جنگ نعمت است.»

    چهار) پايان جنگ و جام زهر و ارتحال

    مردی که آمد و امام بود و ولی فيقه و رهبر شد و در مقابل استکبار ايستاد امامی که امروز در مرقد مطهرش بودم بارها شنيد که تشنگان امامتش فرياد ميزدند ” حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله ” و او ميگفت:همه احزاب يک حزب است؛ حزب‌الله ، حزبمان را حزب الله کنيم ، خودمان را جز حزب الله قرار دهيم.. .اگر کسی انحرافی ديد به آقايان اطلاع دهد.

    امامی که قرار بود قدس را از طريق کربلا آزاد کند و اسرائيل را نابود، دراوج مقاوت و ايمان در پايان پيروزمندانه جنگ گفت: خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودين و خانواده‏های معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده‏ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشيده‏ام،« و احساس شرمساری می‏کنم. »

    امامی که در وصيت نامه اش چنين فرمود:«اسلام و حکومت اسلامی قدرت آن دارد که قلم سرخ بر ستمگريها و چپاولگريها و فسادها و تجاوزها بکشد وانسانها را به کمال مطلوب خود برساند. و مکتبی است که برخلاف مکتبهای غيرتوحيدی ، در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سياسی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد.

    و اين دکترين مردی بود که با تمام وجود و ايمان به اسلام از هر مخالفت و اعتراضی برای جلوگيری از تصويب حق زنان در مشارکت سياسی و حق رای برای آنان فروگذار نکرد و همين سرآغازی بود برای امام شدنش تا بعد از پانزده سال دوری از کشور با ايمان و اتکا به مردمی که او را به ماه بردند، آنچه نتوانست در مدت غيبتش انجام دهد به سرانجام برساند تا بعد از گذشت يازده سال از بازگشت به ايران زمانی که با قلبی مطمئن به ديار آخرت رفت ثمره گفته ها و ايمان و اعتقاد راسخش به اسلام و سَنتز ولايت مدارش بيش از چند هزار اعدامی و دويست و سيزده هزارکشته در جنگ و سيصد و نود و هشت هزرارو پانصد معلول و نزديک به دوازده هزار مفقود الاثر و سالانه فرارهزارو پانصد نخبه از کشور وچند هزار آوره در کشورهای ديگر وزندان هايی که هيچ گاه از مخالفان خالی نبوده باشد وچوبه های داری که هنوز هم در حال گرفتن جان انسان هاست.

    امروز کنجکاو به گورستانی رفتم که حرمی در آن بنا شده با نام مرقد مطهر، که گفته های صاحب آن، حکم اعدام پدرم شد ، امروز روبروی سنگ قبری ايستادم تا بپرسم، چرا مزار برادرم که ابتداء نامش با رنگ قرمز نوشته شده شهيد آنقدر از پدرش دور است، و در کنار مرقد تو بيگانه و ناپيدا؟ امروز در حالی روبروی آن سنگ ايستاده بودم که نه کينه ای در خود احساس ميکردم و نه خشمی، تنها افسوس بود و افسوس از آن همه گفته که چيزی بجز ويرانی و کشتار و ترور و آوارگی و تبعيد و زندان و سياه پوشی و سياه روزی و چوب و چماق و آقازادگی در بر نداشته. همان گفته هايی که اين سرآغاز را برای بيان احساس بازگشت به ايران داشت؛ ” هيچ ” سرآغازی که از همين قبرستان و در زمين مردگان برای زندگان با اين گفته ها شروع شد «ما در اين مدت مصيبتها ديديم؛ مصيبتهای بسيار بزرگ مصيبتهای زنهای جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفلهای پدر از دست داده. من نمی‌توانم تشکر از اين ملت بکنم که همه چيز خودش را در راه خدا داد.

    امروز در مقابل سنگی ايستاده بودم که نامش بر فرودگاهی است که شاهد بدرقه دوستی بود که در سايه گفته ها و اين نام برای هميشه از ايران رفت تا هنوز هم اجرا شود آنچه که در مورد دانشگاه گفت: «بايد جلويشان را بگيريد. مسائل را به آن‌ها بگوييد؛ در دانشگاه بنويسيد، منتشر کنيد. کسانی که برخلاف اين هستند، برويد يکی يکی پيش آن‌ها، برويد بگوييد شما اينکاره هستيد. شما چه می گوييد باز به ما؟ چطور می خواهيد يک دانشگاه را در دست بگيريد در صورتی که اخلالگر هستيد؟ يک اخلالگر دزد که نمی تواند دانشگاه را اداره کند…»

    …..

     
    • چه گفتی مزدک! زیبا گفتی.
      اما من بیشتر از خمینی به اصطلاح روشنفکران اطراف ایشان شامل بازرگان، بنی صدر، یزدی و … را مقصر می دانم. این نا روشنفکران قدرت طلب کم خرد فکر کردند این پیرمرد را می اندازند جلو و حرف خودشان را از دهان او به مردم می گویند و احساسات مذهبی مردم را تحریک و مردم را همراه می کنند و وقتی بر شاه پیروز شدند خود حکومت خواهند کرد و این پیرمرد را نیز تا قم بدرقه خواهند کرد. و الا آقای خمینی قبل از اینکه آن حرف های زورنالیستی را در نوفل لوشاتو بگوید کتاب ولایت فقیه را نوشته بود و در نجف تدریسش کرده بود. و دیدیم که همین کوته فکران از آن پیرمرد رودست خوردند که زمانی اقای بنی صدر می گفت ما فکر نمی کردیم یک پیرمرد 80 ساله اینقدر قدرت طلب باشد. این آقای به اصطلاح روشنفکر فراموش کرده است که هر انسانی از بدو تولد تا لحظه مرگ اگر فرصتی دست دهد سلطه گری خواهد کرد.
      منتهی قدرت طلبی افراطی این آقایان چشم عقلشان را کور کرده بود. و همین قدرت پرستی باعث شد فرصت بدست آمده در دوره کوتاه بختیار را غنیمت ندانند و شد آنچه شد.

       
  15. دنیای وارونه

    اگه میشه چی میشد اینجوری میشد سخنان امروز پیری فرزانه !
    بسم الله ارحمان الرحیم
    إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ

    غزیزان من گوش کنید و اینقدر شعارهای پوک ندهید من امروز رودر بایستی را کنار می گذارم و بی پرده می گویم که در روزهای اخیر فیلمی منتشر شده که نشان از ثقلب گسترده و مهندسی شده در انتخابات 88 را دارد و در این فیلم زیرکانه تمام مسولیت آن را به گردن این حقیر نهاده اند میدانید که من جسم ناقص و جان ناقابلی دارم و اندک آبرویی که آن را هم شما به من داده اید همه را در طبق اخلاص میگذارم و آن را فدایی رمز گشایی این فیلم میکنم بالاخره هر انسانی ممکن است اشتباه کند و من هم مدعی معصومیت نیستم در آن سال شوم خود من هم شک کرده بودم که شاید تقلبی در کار است که کاندید نا متعادلی گوی سبفت در آرا را ربوده ! و افسوس که خود را قانع میکردم که اگر تقلبی شده باشد 500 هزار نه یک میلیون نه اینکه یازده میلیون ! این بود که توکل کردم بخدا ! اما امروز دریافتم که این داستان از مرز تقلب گذشته و نوعی کودتا بوده که گارگردانی پشت پرده آن را هم به این حقیر سراپا تقسیر نسبت داده اند از همین تربیون به برادران قاچاقچی میگویم بی شرمی هم حدی دارد من یک رای بیشتر نداشتم حالا شاید اشتباه من این بود که رایم علنی بود و گفته بودم که نظر یک موجود نا متعادلی به من نزدیکتر است این اشتباه را من می پذیرم اما این سخن دلیلی نبوده که شما کودتا کنید تفو بر شما و بر عیرتی که ندارید من به عنوان ولی امر مسلمین ایران و حومه چه جوابی دارم به سران جنبش سبز و عزیزان در بند بگویم چه شرمی سنگینی با من است که با خانواده های داغدار سخن بگویم اگر اغراق نباشه تفو بر خودم ! من قول میدهم که تا قبل از مرگم تمام آسیبهای رسیده به کشور را سروسامان بدهم به شکلی که تمانم روحانیون را به مسجد برگردانم لشکر عظیم غارت و مفتخور سپاهیان و قاچاقچیان را بتارانم و شایستگان آنها را در ارتش بکار گیرم دست از پشتیبانی بشار اسد قاتل و تروریستهای منطقه بردارم و به کارهای تروریستی سپاه نا پاک قدس پایان دهم نمایندگان خودم در اصطبل شورای اسلامی و سایر عرصه های غیر فانونی و عناصر نامتعادل و ویزه خوار را در هزارتوی بیت خودم را به دستگاه مستقل قضایی بعد از سروسامان گرفتن معرفی خواهم کرد و خود را نیز !

     
    • اگه میشه چی میشد اینجوری میشد . . . . .

      من را یاد داستانی انداخت که زیر می آید:
      ولی اگر بشه چه دوغی میشه:
      یکن بر لب دریا نشسته بود و قاشق قاشق ماست میریخت توی دریا.
      دوستش که از آنجا رد میشد او را دید و پرسید رفیق چه میکنی؟
      گفت دارم دوغ درست میکنم.
      دوستش گفت بابا اینطوری که دوغ درست نمیشه برادر!
      و ایشان گفت: ولی اگر بشه چه دوغی میشه!
      حال بدانیم که:
      اگر صد سال بر مشکی زنی دوغ / / / همان دوغ و همان دوغ و همان دوغ!
      اگر صد سال دیگر هم به پای آقای خامنه ای صبر نیم وضع از این بهتر نخواهد شد درست بمانند محمدرضاشاه که با وضع موجود جای دارد به ایشان رحمت بفرستیم.

       
    • آقای حسین!
      با این نوشته تان به شکل چند پیچیده و مرموزی آگاهانه یا نا آگاهانه دارید ایشان را از اتهام تقلب و کودتا تبرئه می کنید. چه مدارک و دلایلی دارید که ایشان ابعاد کودتا را نمی دانستند؟ اگر قرار باشد عذرخواهی کنند باید حقیقت بگویند نه لاف و دروغ. باید بگوید من مسئولیت کودتا را می پذیرم چون از نظر قانون اختیارات بی حد و حصری دارم و الان آماده محاکمه هستم. و مردم و خصوصا آسیب دیدگان تصمیم می گیرند که ببخشند ایشان را یا مجازات کنند.
      ضمناً تاکنون در طول تاریخ بشری سابقه نداشته دیکتاتور جنایتکاری تا لحظه مرگ پشیمان شده باشد. بنابراین به جای نشستن و گفتن “بزک نمیر بهار میاد …” باید کاری کرد تا دیکتاتور مجبور به عقب نشینی شده و سرنگون شود.

       
  16. پیرو یاداشت قبلی در مورد تلاش خبر گذاری درباری تسنیم برای تقویت مشروعیت آقای خامنه ای امروز مصاحبه ای با آقای رحمیمیان از روحانیون مقرّب ترتیب داده اند تا فضائل بیشتر “آقا” را برای مردم بگویند. البته سئوالی که مطرح است این است که این همه تلاش برای حل ابهامات در رابطه با “آقا” دلیلش چیست که حتما بزودی معلوم خواهد شد.
    آقای رحیمیان بر شیوه جاری مداحان، پاچه خواری درباری را به اوج رسانده است و در این سن وسال آخرت نداشته خود را به دنیای تباه قدرت فروخته است. ایشان گفته است:” زهرا مصطفوی، دختر امام (ره)، بعد از عزل آقای منتظری برای آینده رهبری احساس نگرانی می‌کند و به امام می‌گوید که شما الان کسی را ندارید، امام بلافاصله و قاطعانه می‌فرمایند داریم، همین آقای خامنه‌ای” البته ایشان بخوبی مبدانند که خود خانم مصطفوی بعدا تصریح کردند که مرحوم پدرشان آقای هاشمی و دیگری را هم گفته بود. این توسل به حرفهای بی معنا برای اثبات شایستگی رهبری واقعا خنده دار است.

    اماّ در اینجا نکته دیگری هم هست که دوست ندارم زیاد به آن وارد شوم و فقط از جناب رحیمیان سئوال میکنم آیا واقعا ایشان نظرشان نسبت به آقای خامنه ای همیشه همین بوده است؟ آیا زمانی که ایشان در دفتر امام بودند وقتی آقای خامنه ای تماس می گرفت و در خواست وقت ملاقات می کرد ایشان چیز دیگری نمی گفت؟ آبا مطمئن است که کسی آنجا چیزی نشنیده است؟ ما دنبال درست کردن دردسر برای ایشان نیستیم ولی اگر دستمال یزدی خود را جمع نکند آنوقت آن صحبتها می تواند طرح شود تا معلوم شود ایشان این درسهای حوزوی و اخلاقیشان چقدر بدردشان می خورد و این دستمال یزدی پهن کردن جقدر برایشان مفید است!

     
  17. http://dw.de/p/1CAZd
    این لینک هم خبری دیگر راجع به قرارداد کرسنت(به نقل از دویچه).
    جناب نوری زاد شما هم حتما مطالعه بفرمایید.شاید خوب یادتون نباشه ولی مال همون زماناس که با سید علی تو بیت گل کوچیک میزدین……

     
  18. استاد عزیز

    ببخشید کمی درگیر با خارش مغزی خودم بودم که در اثر خواندن کتابی ایجاد شده بود.

    خوشبختانه به روز آخر نمایشگاه رسیدم. هنگامی که وارد شدم از طرفی به خاطر استقبالی که از نمایشگاه شده بود خوشحال بودم و از اینکه بخاطر شلوغی نزدیک شدن به شما سخت، ناراحت. با خمسر عزیز تر از جانم گوشه ای ایستادیم شاید فرستی جهت عرض ادب دست دهد که ناگهان خودتان گفتید بگذارید به تازه واردان هم سری بزنیم و مستقیم به سوی ما آمدید.

    در نمایشگاه همسرم دست بر هر اثر گذاشتند از پیش خریداری شده بود. در نمایشگاهتان خانمی با دوربین عکاسی با چند نفر در حال بحث و گفتگو بود که ترجیه دادم سکوت کرده و از بیانات زیبای آن بانوی نیک سیرت و نیک صورت استفاده کنم.

    سفر شیرازتان برایم یاد آور خاطراتی تلخ و شیرین شد. ای کاش قبل از سفر می توانستم آدرس یم دوست بهایی را به شما می رساندم که لطف کرده خبری از او بگیرید. عزیزی بنام روح ا… خالقی که حقی عظیم به کردن من دارد. مدتی در بازداشتگاه اطلاعات هم سفر بودیم. برایم جالب بود که کسانی که مرا بازداشت مرده اند ممکن است همان کسانی باشد که با شما برخورد کرده اند و همین هم برایم افتخاریست. و حدث می زنم آن بازجوی بی ادب که به شما اهانت مرد همان بازجوی من بوده باشد.

     
  19. یکی از آلمان

    جناب نوری زاد , پدر بزرگوار سلام
    چندی است که مشکلی برای من و عزیزانم که در ایران هستند پیش آمده و شما نازنین را همچون مرحمی بر درد دل خویش یافتم .

    من بعنوان دانشجو از ایران خارج شدم و در آلمان زندگی میکنم /////من واقعا نمیدانم که چه باید بشود اگر این وضعیت ادامه پیدا کند ؟
    از شمابزرگوار مشورت و راهنمائی میخواهم.

    پاینده باشید
    ————————–

    سلام پسرم.
    پاسخ شما را بصورت خصوصی نوشتم و ارسال کردم
    سپاس

     
  20. صحبت از آقاى قرائتى شد. ايشان واقعاً با مزه است و به جز آن، مهارتى دارد كه خيلى به درد نظام مى خورد; بلد است به سؤالات دشوار، باسخ هاى آسان و عامه فهم بدهد.

    مثال هايى از سخنان ايشان در حوزه شخصى و ايمانى كه نمى توان به بامزگى شان نخنديد:

    نماز:
    اذان زنگ تيليفون خداس. روز قيامت مى پرسه بندهء من چرا هر چى تيليفون مى زدم گوشى را ور نمى داشتى با من حرف بزنى؟!

    فلسفه مهدويت:
    شهردارى يه چراغ مى ذاره مردم مى شكنن. يكى ديگه مى ذاره مى شكنن. تا يازدهمى. مى گه دُوازّهمى را نمى ذارم تا آدم بشين بعد!

    اين مهارت روحانيون براى جذب و اقناع عوام بسيار كار آمد است و مى دانيم كه به جز كسانى كه منافعشان از طريق اليگارشى حاكم تأمين مى شود، طرفداران نظام عمدتاً از عوامى تشكيل مى شوند كه خوراك فكرى و ايمانى شان را امثال قرائتى مى دهند و الحق كه در اين كار مهارت دارند.

    هر گاه سخنان قرائتى را مى شنوم آن شخصى برايم تداعى مى شود كه عكس مار را كشيده بود و به روستاييان مى گفت اين معلم دروغگوست و مار اينست كه من مى گويم نه خطوطى كه او كشيده. وروستاييان هم حرف او را پذيرفتند.
    البته كه هر گاه سخنان، هم قد فهم آنسان باشد، مقبول تر از سخنانى مى افتد كه فهم انسان مجبور باشد براى رسيدن به آن قد بكشد.
    و بعد هم بايد فهم را در همان سطح نگهداشت و به چالش ها اجازه حضور و بروز نداد چون فهم كوتاه را مى توان سوار شد ولى وقتى قد كشيد نه.

    اما هر چه سخنان غير سياسى اش بامزه است، وقتى وارد سياست مى شود، چنگى به دل نمى زند.
    درست مثل روضه كه در آن تبحر ندارد و به گفته خودش هر وقت روضه مى خواند، همه به جاى گريه كردن مى خندند!

    مثال سخنان سياسى:
    درسهايى از قرآن، روز قبل از انتخابات دوم خرداد ٧٦:

    مى گيم چرا مى خواى به فلانى رأى بدى؟ ميگه قشنگ لباس مى پوشه! دليل آبكى!
    ( دال دليل و ب آبكى را با كسره بخوانيد)
    مى گيم ديگه چى؟ مى گه ريشش هم قشنگه! ( خنده حضار) بازم دليل آبكى!
    ( ز بازم را با كسره بخوانيد)
    مى گيم ديگه چى؟ مى گه زبون خارجيم بلده! دليل آبكى!
    ( ز زبون را با كسره بخوانيد)
    مؤمن نبايد دليلش براى رأى دادن آبكى باشه.
    به آقاى نور رأى بدين!

    بعد از اعلام نتايج:
    خدا از ما رو كم كنى كرد!

    ( مردم نه، خدا!)

     
  21. كفتند بشين سر درس و كتابت تو را چه به كار سياسي ؟ بشين بخوان و درس ها را يكي پس از ديكري پاس كن. بشينم بخوانم پاس كنم و به خيل عظيم بيكاران جامعه اضافه شوم.اقاي نوريزاد عزيز باور بفرماييد جايي كه حرفهايت شنونده ندارد انجا برايت ميشود جهنم! من در كلاسي حاضر ميشوم كه حتي نام ستار بهشتي را نشنيده اند چه برسد به نوريزاد و ملكي و ستوده و كوهر عشقي و…اين جهنميست كه هر روز بايد تحمل بشود البته به زور قرص هاي ضد افسردكي! خواستم بي ادبي مرا ببخشيد نتوانستم خدمت برسم و عرض ادبي كنم. دوستتان دارم .

     
  22. مشتاق علیشاه

    با سلام : خواستم یادآوری کنم که این آقای خسرو معتضد که با دقت فراوان در گذشته هایی که گذشته کند و کاو میکند آیا با آن عینک ته استکانی که دارند این قراردادهای ننگین و بی شرمانه که امروزه و در حال، اتفاق می افتد رو وارسی میکند که چه بلایی رو سر این ثروت ملی مردمی ما در میاورند. خوب حکومت قبلی که طاغوت بود و چپاول گر و همه ثروت ملی رو توی جیب آمریکا میریخت و پدران ما هم با هوچی گری شما رم کرد و تظاهرات کردند و انقلاب و نتیجه ی این انقلاب شد این چیزی که با تمام گوشت و پوست و استخوان خود و هم نسلان و نسلهای بعدحس میکنیم و خواهند کرد . باید یادآوری کنم قسمتی از سخنرانی آیت الله خمینی رو در بهشت زهرا که گفت(( پدران ما گذشته گان ما به حکومتی رای دادند و راضی شدند که ما الآن این حکومت و نوع آن را قبول نداریم و باید عوض شود اگر در آیندگان نه چندان دور اگر مردم هم از این تصمیم و رای ما بر این حکومت ناراضی شدند باید که نوع حکومت عوض شود )) چیزی تو این مایه حرف و این نوع گفتار حال چرا دارند تبلیغ حول حولکی میکنند که ولایت فقیه چنین و است وچنان و طوری آیه و حدیث جور میکنند که ولایت فقیه رو از ولایت امام زمان بالاتر و با ارزش تر میکنند و چنان حرف میزنند که انگار زبانم لال امام زمان حضرت مهدی ناتوان از ایجاد حکومت الهی است باید اینان حکومت رو تاسیس کنند بعد به دست امام زمان برسونند .

    نمیدونم چرا یاد این شعار افتادم که ( ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند) با این شعار این رو میخوان برسونند که بنده خدا علی ابن ابیطالب عرضه ی حکومت و مردم داری را نداشت با ترس و رعب و تبلیغ بیمورد مردم رو دور خودش جمع کنه
    کلی بدون توجه کردن به این شعار توهین به ساحت مقدس امام اول شیعیان .

    یا اینکه الآن دارند با دراویش شیعه که ارادت خاصی با امام علی دارند مبارزه میکنند خودشون دراند با شیعه گری مبارزه میکنند و قتل و غارت و زندانی این عده مردم و حلال میدونند چرا ؟ چون مثل این دکانداران دینی عمل میکنند فقط نگران کالاهای دینی خودشون هستند

     
  23. ريشه ها٩٢( قسمت هاى ٩٠ و ٩١ ذيل پست :أكبر خوش كوشك در قدمگاه )
    فرهنگ دينى
    فردوسى و حكمت حماسى
    حماسه قلمرو كارزار است .قهرمان حماسه حتى آنگاه كه بنا به پيش گويي ها يا آگاهى خودش از بازى بدسگال روزگار مى داند كه شكست خواهد خورد دست از عمل نمى شويد و به گوشه گيرى عارفانه و طلب يك آزادى درونى و بى عمل پناه نمى جويد .مى ايستد و مى جنگد .فردوسى بارها بر تقدير نابكار و بيدادگر نفرين مى كند :/يكى بد كند نيك پيش آيدش. جهان بنده و بخت خويش آيدش يكى جز به نيكى زمين نسپرد همى از نژندى فرو پژمرد / فردوسى در مقام راوى نمى تواند فضاى موبد زده اى را ناديده انگارد كه زروان اكرانه ( زمان بيكران ) حاكم برين آن است و خير و شر هر دو از زادگان او هستند . به مفهومى عقلانى تر در شاهنامه فرد انسانى در تقدير ماوراء الطبيعى يا در كلى اى چون جامعه ،كاست و طبقه ،دين و آيين و جهان آن قدر مستحيل و فنا نمى شود كه از او چيزى باقى نماند ،تن يا گيتى انسانى همان قدر ارجمند كه جان ،رياضت (تمرين ) يا مته متا ( شوق آموختن ) كه بعدها به رياضيات ترجمه مى شود ،در شاهنامه تنها به روح و نفس منحصر نمى شود .گذرانه اشاره كنم كه در دوره سبك خراسانى برخى از شاعران ديگر نيز چون عنصرى و نظامى و سوزنى لقب حكيم گرفته اند .دوران دوران حكماء است و يك معناى حكيم جامع علوم زمان بودن است .در دوره هاى ديگر تاريخ شعر فارسى ديگر خبرى از لقب حكيم نيست مگر در دوران بازگشت ادبى كه همراه بازگشت به سبك خراسانى حكيم قاآنى نيز داريم . براى مثال سعدى و حافظ و مولوى را حكيم ناميده نشده اند .من بر اين نكته واقفم . اما فارغ از اين رسوم زمانه متن شاهنامه حكمتى را عرضه مى كند كه صرفا دانايي به مفهوم امروزى معلومات و محفوظات نيست . در اين حكمت فرد به تن و به جان ارجمند است و از كاربرد ضمير من شرمنده نيست .تن فردى بايد تمرين كند تا نيرومند شود / ز نيرو بود مرد را راستى -ز سستى گژى زايد و كأستى / فردوسى قرن ها پيش از فرانسيس بيكن مى گويد كه دانايي توانايي است .در شاهنامه شاد خوارى. كمان كشى و تمرين رزم از آيين پهلوانى اما در عين حال :خور و خواب تنها طريق دد است -بدين بودن آيين نابخرد است / فردوسى تن را خوار نمى دارد . فرد را در يك كلى بزرگ محو نمى كند اما نه براى آزادى او در دنباله روى از خواهش هاى شخصى بل براى آنكه اين فرد براى خويشكارى و اداى سهم اختيار و اراده خود در برابر شر و ستم كلى توانا گردد .
    فردوسى خون.ريزى و كين توزى را اصل نمى داند ،اما اين را مى داند كه با نيروى شر و بيداد صرفا با سخن نمى توان پيكار كرد .نيروى مادى را نيروى مادى از پا درمى إورد .حتى امروزه كه همه جا سخن از مبازات مدنى و مسالمت آميز است ،خردمندانه نيست كه هيچ جايي براى خشونت نگه نداريم .داستان سياوش در شاهنامه به قول شاهرخ مسكوب /مى خواهد با راستى از دروغان:از سودابه و گرسيوز و أفراسياب در امان ماند .راستى و مهربانى پاكباز سياوش سرچشمه دل و دست نرم رفتارى است كه …تا دم مرگ از بدى اميد نيكى دارند ….پس آن همه فضائل كه مايه كمال سياوش بود مايه نقصان و ناتوانى اوست ./ (سوگ سياوش ،صص،٦٨-٦٩) انسان كامل و دانا بدون قدرت تنها شايد با مرگ مظلومانه روح خود را در آيندگان استمرار بخشد و خون سياوش در شاهنامه چنين نقشى دارد .حماسه ميدان عمل و اعمال قدرت فرد است در ستيز با امرى كلى كه شر و ستم مقدر است .براى انسانى كه در جهانى ستمكار فروافتاده چه چيزى كلى تر ظلمى كه از همه سو بر او نازل مى شود . در زمانه اى كه عارفان به كنج خلوت از خلق بريده و حكما به مجلس بحث هاى انتزاعى خزيده اند ،حكيم طوس انسان هاى خوار گشته را به آن فرامى خواند كه براى رويارويي با شر زمانه بر نيروى خود اتكا كنند و در برابر اهريمنان چون قهرمانان حماسه عمل كنند .شاهنامه از اين نظر در زمانه خود مستثنا و نامكرر است .

     
  24. جناب آقای نوریزاد با سلام و عر ض ارادت خدمات شما بنده خواهشی از شما دارم و ان اینکه از هموطنانی که از شما در خواست راهنمایی برای مهاجرت به خارج میکنند لطفآ از قول من بفرمایید که اگر مشکل خاصی در کشور خودتان ندارید سعی کنید همانجا بمانید چون به غیر از آوارگی و درد سر چیزی نصیبتان نخواهد شد من ٣٤ سال است که در فرانسه زندگی میکنم و با ایرانیان زیادی در ارتباط هستم که اکثرا حدود ٩٠ الی ٩٥ در صد به کارهای نازل مانند رانندگی تاکسی یا سیگار فروشی و کارگر رستوران مشغول میباشند البته ایرانیانی هم هستند که بسیار مو فق هستند ولی متاسفانه تعدادشان بسیار کم است اگر به شهرهای پاریس یا برلین و یا رم رفته باشید خواهید دید که اکثر راننده های تاکسی ایرانی یا آفریقایی میباشند که با کمکهایی که دولت برای نیازمندان پرداخت میکند میتوانند سر پای خود به ایستند خواهشن به آندسته از ایرانیها که عزم مهاجرت به غرب را دارند بفرمایید که قبل از رفتن اطلاعات جمع آوری کنند

     
    • دوستی که شغل آبرومندی هم داشت و تحصیلاتی ، وسوسه رفتن به خارج به جانش افتاده بود . می گفت در یک سالی که در امریکا درس میخوانده است ، در زمان ستم شاهی ! شبها در یک سوپر مارکت کار میکرده و هنوز با صاحب آن سوپر مارکت مکاتبه دارد و قصد دارد برود در همان مغازه مشغول کار شود . گفتم ، شغل و موقعیت فعلی را میخواهی رها کنی برای کار در یک مغازه در آن ور آب ؟ گفت که اقلا در آنجا ، شب که میخوابم نگران نیستم که نصف شب سربازان گمنام امام زمان به خانه ام بریزند و می گفت که چندی پیش از سفر باز می آمدیم . فرزند چهار ساله ام با دیدن برادران پاسداری که راه بندان درست کرده بودند ، چنان تنها نوار موسیقی مجاز موجود در ماشین را با وحشت زیر صندلی پنهان کرد که من به گریه افتادم . در دوران طلایی امام راحل عظیم الشان .

       
  25. دوست عزیز مثل اینکه یک اشتباهی در محاسبه شما است ماهی ١٨ میلیون دلار ٦ میلیارد نمیشود میشود ٢١٦ میلیون دلار .در ضمن با هیچ مبنایی ٦,٥ میلیارد جور در نمی اید چگونه شما حساب کردید

     
  26. تمام اينها به كنار ، به قول معروف پول مياد و ميره ! خسارت جواني و عمر هدر رفته ما چقدره ؟ ميشه خريدش !؟ مفت فروختيم رفت !! ديگه بر نميگرده
    أصلا ميشه براش خسارت تعيين كرد !؟

     
  27. درود به اقای نوری زاد عزیز
    دختری درکمین و ایرانی فراموش کار از ناپدید شدن حامد صداقتی چقدر بد ملتی هستیم و چقدر زود فراموش میکنیم هم وطنانمان را از میلیون ادم ایرانی خواهش میکنم در مورد حامد صداقتی حرف بزنند بی تفاوت نباشید میدانم اگر حامد بود برای ما کار هایی انجام میداد دست در دست هم دهیم تا حامد و حامده به گرو گان گرفته نشوند
    حامد صداقتی ورزشکار ایران را ازاد کنید شرف داشته باشید صدای حامد باشید تا ازاد شود
    حامد صداقتی ما فراموشت نکردیم و برای ازادیت در هر کجا شود مطلب مینویسیم تف به انکه تورا فراموش کند تف

     
  28. درود به اقای نوری زاد عزیز
    دختری درکمین و ایرانی فراموش کار از ناپدید شدن حامد صداقتی چقدر بد ملتی هستیم و چقدر زود فراموش میکنیم هم وطنانمان را از میلیون ادم ایرانی خواهش میکنم در مورد حامد صداقتی حرف بزنند بی تفاوت نباشد میدانم اگر حامد بود برای ما کار هایی انجام میداد دست در دست هم دهیم تا حامد و حامده به گرو گان گرفته نشوند
    حامد صداقتی ورزشکار ایران را ازاد کند شرف داشته باشد صدای حامد باشد تا ازاد شود

     
  29. ازمسعود دیانی:

    با وحیدهای یامین پورها
    قصه ای به بهانهٔ فاحشه خوانی‌های این روزهایشان
    ده سال و بیشتر از آن عصر پاییزی گذشته است. کنار رودخانهٔ جاجرود بودم. شلوار شش جیب آمریکایی پوشیده بودم. مادرم از لبنان برایم خریده بود. هوا را دود سفید گرفته بود. سوارانی بر اسب هاشان تیز می‌تاختند. باد می‌آمد و موهایم بلند بود. نمی‌دانستم این باد دارد فرفرهٔ روزگار را چرخ می‌زند. اگر می‌دانستم به بغل دستی‌ام می‌گفتم. بغل دستی‌ام هم نمی‌دانست روزگار چرخ می‌خورد. بغل دستی‌ام لبنان بود. کنار ساحل قدم می‌زد. با هم کنار رودخانهٔ جاجرود قدم می‌زدیم. من یک شلوار شش جیب آمریکایی پوشیده بودم. بعدها آخوند شدم. یک روز لب ساحل خزر با شلوارک قدم زدم. یک آخوند دیگر لب ساحل دریاهای لبنان با شلوارک قدم زده بود. بغل دستی‌ام نمی‌دانست روزگار چرخ می‌خورد. خدا روی کوه، کنار مجسمهٔ مریم نشسته بود و فرفرهٔ روزگار ما را فوت می‌کرد. من لب ساحل خزر، کنار رودخانهٔ جاجرود، فکر می‌کردم نسیم می‌آید. من یک صبح بهاری توی دماوند، زیر سایهٔ خنک درخت گیلاس نشسته بودم. پیرمردی که روبرویم بود می‌گفت خودتان را گرفتار سنت‌های خدا نکنید. ما گرفتار سنت‌های خدا شدیم.
    من یک بچه طلبه بودم. بغل دستی‌ام محمد نوری زاد بود. کنار رودخانهٔ جاجرود چهل سرباز را می‌ساخت. آخوندی که در لبنان با شلوارک کنار ساحل قدم زده بود محمد علی ابطحی بود. نوری زاد از این قدم زدن، از این شلوارک، از این ساحل، از این آخوند فیلم داشت. آبرویش را برد. با هم کنار رودخانهٔ جاجرود قدم می‌زدیم که تهدیدش کرد. پشت تلفن. تحقیرش کرد. به مقدساتش، به سید و مولا و آقایش توهین کرده بود. باید چنین تاوانی پرداخت می‌کرد. از هم که جدا شدیم متنش را نوشت. داد به رسانه‌ها. آبروی آخوند را برد.
    خدا فوت کرد. چرخ زمانه برگشت. سهل تر از فرفره ای که چرخ می‌خورد. از خدا بی خبرانی دیگر یک روز فیلم‌های خصوصی خانواده‌اش را آشکار کردند. یک روز برایش زن‌های صیغه ای ساختند. یک روز خبر تجاوزش به دخترش را ساختند و پرداختند و دست به دست چرخاندند. یک روز از دل آن تجاوز جنین بیرون آوردند. یک شب هم شمارهٔ او و خانواده‌اش را دادند به سایت‌های فروش و تبلیغ فحشا. من در این تمام این یک روزها پیش از آنکه دست سیاه و آلودهٔ جریانات قدرت را ببینم، جاجرود را می‌دیدم، دودهای سفید را، اسب هایی را که تیز می تاختند، برگ ریزان درختان را، و نسیمی را که فوت خدا بود.
    آقای یامین پور!
    و آقایان و خانم‌های یامین پورها!
    خدا ترس دارد. بترسید.
    همین

     
  30. نوری زاد صبور و مقاوم
    در مورد قرارداد گازی کرسنت چند موضوع هست که بیان میشود اصل قرار داد بخاطر فروش گازهائی که در حال سوختن بوده و از مخزن مشترک با امارات کاری سود اور بوده لاکن نورچشمی هایئ در دولت بلاهت احمدی نزاد به دنبال شیرینی سنگین کامشان از اجرائی شدن قرارداد خود داری میکنند که زوج رحیمی و کردان ملعون اصلی ترین باج خواهان این قرارداد بوده اند که با ورود سرداران قاچاقچی و اصرار به دریافت سهمی سنگین از این قرارداد و قرارداد سواپ نفت با پشتیبانی سنگین وزیر وقت دولت بلاهت و حماقت احمدی نژاد این کار هم که سود بسیاری برای ایران داشت متوقف میشود در خصوص صادرات گاز کرسنت متاسفانه بدلیل منصب شخص فاسدی مثل رحیمی در دیوان محاسبات با ایجاد ترس در حکومت بدنبال سهم سنگین خود و کردان و سرداران قاچاقچی محرز است البته بعد از 8 سال هم امارات تمام گاز مربوطه رد ناحیه مشترک رابه یغما برده و تنها سهم ایران سوخته شدن گاز و عدم برداشت حتی یک گرم بوده و حالا هم باید کشور تاوان این فساد را بدهد البته با توجه به حمایت شدید مقام عالی سلطنت ولایت مطلقهو قطعا بخاطر رسیدن سهمی به ایشان و بیت مکرمشان شدیدا دفاعی جانانه از رحیمی و احمدی نژاد و سرداران قاچاقچی در این خسارت عظمی تا یک سنت اخر را باید از گلوی مردم ایران زده شود و پرداخت گردد

     
  31. بچّه جوادبه

    ما یه قرارداد گازی بستیم با امارات..هیچ گازی هم نه استخراج کردیم و نه فروختیم..بعد 2 تا رئیس جمهور بلند و کوتاه اومدند و رفتند و دعوا شد سر نرخ گاز..بعد چی شد؟ 18 میلیارد باید بدیم تا شیخ محمد اماراتی راضی بشه.

    نتیجه اخلاقی: ” پشتیبان ولایت فقیه باشید تا کشور آسیب نبیند”.

     
  32. 1. امروز در سایت خبرگزاری بین المللی “تسنیم” مطلبی در ج شده تحت عنوان ” نگاهی به سلوک و ساده زیستی مقام معظم رهبری”. در این مقاله بلند بالا نکاتی جالب وجود دارد که پرداختن به آنها خالی از لطف نیست. لطفا اوّل به این بخش از مقاله مذکور نگاه کنید:

    ” حمله به جایگاه رهبری در جمهوری اسلامی، فصل مشترک حلقه‌ی وصل و پیمان نانوشته‌ی همگی جریان‌های جبهه‌ی مقابله با نظام اسلامی به شمار می‌رود که در دو محور کلی «مشروعیت زدایی از اصل ولایت فقیه» و «ایجاد جنگ روانی برضد شخص رهبری انقلاب»، دنبال می‌گردد. زنده کردن شبهات نخ نما پیرامون مفاهیم مرتبط با ولایت فقیه، تشکیک در ریشه‌های فقهی ولایت فقیه در تاریخ تشیع، دیکتاتوری و ضد دموکراتیک خواندن ولایت مطلقه فقیه، پافشاری بر ایده‌ی شورای رهبری به جای رهبری فردی و… اجزای محور نخست «مشروعیت زدایی از اصل ولایت فقیه» محسوب می‌شود.” بر اساس این نظریه که در حقیقت نظر بیت معظم است ” پافشاری بر ایده‌ی شورای رهبری به جای رهبری فردی” از جمله این دلایل است که مطرح کننده این نظر ضد اسلام و ولایت است و جز دشمنان انقلاب است. خوب خالا بهتر است ببینیم چه کسی و یا کسانی در این تعریف می گنجند.
    2. در ادامه این مقاله اینطور آمده:” ” البته در نهایت با رأی گیری بین فردی یا شورایی بودن رهبری، 45 نفر به رهبری فرد و بیش از 20نفر نیز به شورای رهبری رأی می‌دهند و در عمل بحث شورایی بودن رهبری منتفی می‌گردد” البته تا به حال هیچکس معنی بیش از 20 نفر را نفهمیده است. این نقل قول از آقای هاشمی است. یعنی در حالیکه مجلس خبرگان 83 نفر بوده اند آقای هاشمی هیچگاه جدول آرا را به کسی نگفته اند. جمع این دو عدد میشود 65 رای و هنوز سر نوشت 18 رای نا معلوم است. حال اگر کلمه” بیش از 20 رای” را بمعنی باقیمانده باقیمانده اعضا بگیریم در حقیقت نوع آرا به این صورت است: 45 رای به رهبری فردی و 38 رای به رهبری شورائی. یعنی با تعریف بیت رهبری که همان نظر رهبر با بصیرت است در آن مجلس 38 نفر از خبرکان ضد اسلام و لایت و خائن به ایران و اسلام بوده اند.
    3. حال ببینیم نفرات شاخص طرفدار “شورای رهبری” چه کسانی بوده اند. بر اساس آنچه در یک پرسش و پاسخ در این مورد از قول آقای هاشمی که در تاریخ 16 آذز 1385 به خبرگزاری آفتاب گفته است اینطور آمده :” در همان موقع بحث بر سر اين بود كه ولايت فقيه بر عهده يك فرد باشد يا يك شورا. طبق اصول قانون اساسي براي ما مشكل بود كه يك فرد را براي اين امر مهم انتخاب كنيم يا يك شورا را، كه رهنمودهاي امام (ره) براي ما راهگشا شد. … در آن زمان ما حتي اعضاي شوراي رهبري را هم مشخص كرديم كه بر اساس آن، آيت‌‏الله مشكيني، مقام معظم رهبري و آيت‌‏الله موسوي اردبيلي سه عضو اين شورا بودند. عده‌‏اي طرفدار فرد بودند و عده‌‏اي شوراي رهبري را ترجيح مي‌‏دادند. در آن زمان مهمترين مخالفت با رهبري يك فرد را، خود مقام معظم رهبري داشتند. بنده نيز رهبري فرد را نقد كردم. … در نهايت در مجلس خبرگان رهبري رأي‌‏گيري كرديم و بر اين اساس، 45 نفر به رهبري فرد و بيش از بيست نفر نيز به شوراي رهبري رأي دادند. بنابراين قرار شد كه يك فرد به عنوان ولي‌‏فقيه انتخاب شود، عده‌‏اي آيت‌‏الله گلپايگاني و عده‌‏اي آيت‌‏الله خامنه‌‏اي را مطرح كردند، اما در نهايت آيت‌‏الله خامنه‌‏اي با كسب دو سوم آراء رهبر انقلاب اسلامي شدند.» به گفته هاشمي رفسنجاني، آيت‌‏الله خامنه‌‏اي پيش از اينكه كانديدا شوند، اعلام كردند كه بنده ولايت فرد را قبول ندارم، به همين دليل كانديدا نمي‌‏شوم كه پس از يكسري صحبت‌‏هايي كه انجام داديم، ايشان را متقاعد به كانديداتوري كرديم كه در نهايت براي رهبري نظام رأي آوردند. اينجا بود كه مجلس خبرگان، اقتدار و عظمت خود را نشان داد.
    4. بر اساس این گزارش مستند خود آقای هاشمی و شخص شخیص خود جناب خامنه ای از طرفداران شورای رهبری بودند و جالب اینکه جناب خامنه ای از مخالفین رهبری فردی بودند ولی بدلایلی این نظرات تغییر تاکتیکی کرد. این حرفها یعنی اینکه اولین “ضد انقلاب” و دشمن اسلام و ولایت خود شخص رهبری است! و بعد هم آقای هاشمی ! و بعد هم 38 نفر از اعضای مجلس خبرگان و بعبارت دیگر 45% اعضای مجلس خبرگان آنروز که با اقتدار از اسلام دفاع کردند علاقمند به شورای رهبری بودند ضد انقلابند که درراس آنها خودآقای خامنه ای می باشد.
    5. خبرگزاری در ادامه این مقاله به حمله به کسانی میپردازد که مقام علمی رهبر را قبول ندارند و میگوید: “..ومعظم‌له به صورت مداوم، طعمه‌ی بمباران روانی و شبهه پراکنی‌های تکراری دشمنان قرار گیرند. زیر سؤال بردن مرجعیت و دانش فقهی رهبرمعظم انقلاب تردید افکنی در مرجعیت و صلاحیت علمی رهبر معظم انقلاب و طرح این مسأله که سابقه‌ی حضور و تحصیل ایشان در حوزه، در حد رسیدن به مرحله‌ی اجتهاد نبوده است یا ایشان، سلسله مراتب تدریس مرسوم در حوزه‌ها را در کارنامه‌ی علمی خود ندارند، از جمله ابهام‌هایی است که رسانه‌های معارض از خلال آن درصدد خدشه وارد کردن به موقعیت علمی و فقهی رهبر انقلاب هستند.”
    6. در رای گیری مجلس خبرگان همانطور که آقای هاشمی گزارش میدهد 3/2 به ایشان رای دادند. یعنی 3/1 اعضا معتقد نبودند که ایشان صلاحیت این کار را دارد. به این روایت مخالفین نیز که باید 28 نفر باشند از ضد انقلاب و دشمنان اسلام بودند مه همگی نیز از اعضا مجلس خبرگان بودند!
    7. نتیجه ای که میتوان از این دست تبلیغات بچگانه گرفت صرفا در ماندگی بیت رهبری از مقابله با اوضاع فعلی و عدم توان تثبیت مشروعیت آقای خامنه ای است. نبودن هیچ دستاورد بدرد بخوری در دوره رهبری ایشان و گسترش فساد و بی کفایتی و بالا رفتن ضریب فلاکت و بی اعتباری پول و پاسپورت و هزاران بدبختی با ور نکردنی عملا جائی برای تبلیغات نگذاشته و نا چارند به این استدلالاتی که از قضا باعث سئوالات بیشتری در مشروعیت ایشان میشود متوسل شوند.. احتمالا آن 3/1 مخالف رسمی ایشان الان به بیش از 3/2 رسیده و اگر همان مجلس الان تشکیل شود نتیجه اش مشخص است. این خرفها و تشبثّات یعنی سلامی بر پایان.

     
    • راوبان اخبار و ناقلان شیرین گفتار نقل کرده اند در مجلس عوام کشور فخیمه انگلیس دو سه روز قبل از انتخاب جناب ایشان به سمت سلطنت ولایت مطلقه اخباری مبنی بر قطعی بودن انتخاب ایشان به رهبری انگلیس شایع شده و بیشتر هم سخنگوی ان مربوط به لردهائی بوده که روابط بسیار صمیمی مالی با عزیزان موتلفه و بنگاههای اقتصادی خاص بوده است و علت عدم تحریم بانک سینا که بصورتی کاملا ویژه متعلق به شخص مقام سلطنت ولایت مطلقه میباشد و دارای شعب متعددی در انگلیس و امریکا و دارای گردش سنگین میباشد برای همه تعجب اور است در ضمن بزرگترین سرمایه گذاری های ایران در دولت فخیمه متعلق به بنیادها و نهادهای کوچک و بزرگ ایشان میباشد صد البته شو تسخیر سفارت دولت فخیمه با اشاره و دستور خاص مقام عالی سلطنت و برای رد گم کردن بوده بیشتر مثل شو نعلین پاره و شو محاکمه نمایشی برارد با بصیرت سعید مرتضوی و رحیمی که در مراسم سالگرد امروز 14/12/92 هردو در جایگاه ویژه بدستور رهبری در کنار برادر وحید رئیس دفتر ایشان قرارداشتند این یعنی خود سخنهای بسیاری دارد وصد البته مردم ایران بیشتر بازیچه هستند تا مورد توجه شخص مقام عالی سلطنت ولایت مطلقه

       
  33. دور باد استبداد

    زنده باد نوری زاد

     
  34. جناب آقای نوری زاد و دوستداران ایشان!
    خواهشاً برای ابراز محبت به ایشان برایش خوراکی نبرید که ایشان هم به لحاظ حفظ ادب بی احتیاطی کنند و میل بفرمایند. این آب طالبی بردن هم دیگه از اون کارهاست. خواهر من درست است که شما از سر صدق و صمیمیت و برای اینکه ایشان گلویی تازه کنند برایشان آب طالبی در سینی می برید (یعنی ایشان یا باید بخورند یا بریزند دور و الا آب میوه بسته بندی را می تواند در کوله اش نگهدارد و نخورد ولی آن آب طالبی را اگر نخورند قطعا به شما بر خواهد خورد.) خوب آیا دوست دارید دشمنان ایشان از این حربه استفاده کنند و به ایشان آسیبی برسانند و آنوقت بیاندازند گردن مردمی که به دیدارش می آیند؟

    ****** خواهشاً برای ایشان خوراکی هدیه نبرید. با نخوردن یک آب طالبی یا سیب یا … ایشان دچار سوء تغذیه نمی شوند به خدا *******
    *** آقای نوری زاد! خودتان چیزی بگویید لطفاً ****
    *** آقای اباذر نوری زاد عزیز! شما هدیه خوراکی به پدرتان را ممنوع کنید ***
    *** خواهر عزیزم دختر اقای نوری زاد! شما مطلبی بگویید ***
    *** مادر عزیزمان سرکار خانم نوری زاد! شما لطفا بفرمایید ***
    *** دوستداران نوری زاد! لطفاً اطلاع رسانی کنید که برای ایشان خوراکی کسی نبرد ****

    * به امید ایرانی آزاد و سربلند *

     
    • سلام. کاملا موافقم. ایشان را در چنین معذوریت های اخلاقی قرار ندهیم. به جای بردن هدایای اینچنینی برای ابراز ارادت، می توان قطعه شعری تقدیم ایشان کرد، یا تک شاخه گلی، یا تعظیمی فروتنانه به رسم ادب، یا فقط یک جمله “خسته نباشید”. از یک هنرمند مسئولیت پذیر، با زبان خودش تشکر کنیم.

       
    • مصباح يزدي ( غير منفور )

      سلام كاملا موافقم و من اينجا أقاي نوريزاد را در معذورات شرعي قرار مي دهم و به روح رسول خاتم و خون امام حسين و جان حضرت قائم قسمش مي دهم كه از هيچ كس خوردني و أشاميدني نه بگيرند و نه مصرف كنند. ما دوستداران ايشان به إندازه كافي نگران شان هستيم ديگر به دغدغه اضافي نياز نداريم.

       
    • صدام قبل از ملاقات با افراد آن ها را وادار می کرد دستشان را بشویند ظاهرا سمی هست که از طربق دست دادن منتقل می شود. فردی که دست می دهد پادزهری خورده و در برابر سم ایمن است.
      سرویس مخفی روسیه یکی از مخالفان دولت را با پولونیوم مسموم کرد. وی که ساکن انگلیس بود پس از مشاهده علایم مسمومیت به بیمارستان مراجعه کرد که پزشکان چیزی نیافتند. پس از معاینات دقیق تر معلوم شو وی با پولونیوم مسموم شده و علاجی ندارد. وی به خاطر می آورد که شخصی هنگام عبور از کنار وی نوک تیز چتر خود را به پای وی فرو کرده و از این طریق سم را منتقل کرده است.
      البته اگر من جای اطلاعاتی های عزیز بودم تمام نیروی خودم را به کار می بستم تا مبادا صدمه ای به نوری زاد وارد آید…….

       
  35. سلام آقای نوری زاد عزیز و گرامی،
    خسته نباشید!

    ندای سبزآزادی نوشت:
    وزیر اطلاعات به روزنامه کیهان رفت
    ایجاد شده در: 06/03/2014 – 16:04
    سایت روز نو خبر داده که روز یکشنبه، وزیر اطلاعات ضمن حضور در مؤسسه کیهان با حسین شریعتمداری، نماینده رهبری در کیهان گفت و گو کرده است.

    براساس این گزارش محمود علوی پس از یک ساعت و نیم گفت‌وگو با حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان در نماز جماعت مؤسسه کیهان حضور یافت و ضمن شرکت در جشن میلاد امام حسین علیه‌السلام به ایراد سخن پرداخت.

    وزیر اطلاعات ایستادگی و مقاومت در برابر سلطه‌گران را وظیفه همه کسانی دانست که خود را پیرو مکتب عاشورا می‌دانند و بر تبعیت از ولی فقیه که ادامه دهنده راه حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام است، تاکید دارند.
    http://www.irangreenvoice.com/article/2014/jun/03/43885
    – – – – – – – – – – – – –

    دشمن دانا بلندت میکند/ / / برزمینت میزند نادا دوست!

    وزیراطلاعات گفت”و بر تبعیت از ولی فقیه که ادامه دهنده راه حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام است، تاکید دارند.”

    اگر راه آقای خامنه ای ادامه راه امام حسین (ع) است بنده از امام حسین هم تبری میجویم. آقایان عمامه بسر ها یا شعور ندارند یا به حرفی که از دهانشان بیرون می آید فکر نمیکنند! با دوستانی مانند آقای محمود علوی وزیر اطلاعات ما امام حسین بی نوا احتیاج به دشمنان دیگر ندارد که سعی در بی ارزش کردن تمام فداکاریهای وی و ازبین بردن حرمت واحترام او کنند! البته ازکسانی که با حسین شریعتمداری هم نماز شوند نباید بیشتر انتظار داشت!

     
  36. با درود به چناب بی کنش گرامی! دوست ارچمند اولا من بخاطر زحماتیکه در شناساندن شاهنامه میکشید بعنوان یک ایرانی بسیار از شما سباسگزارم.دوست اچمند انتقاد من نه ازشما بلکه از فرهنگ دینخویی ایرانیان بطورکلی است و نه با عرب و عربی.زبان عربی زبانی شیوا و گسترده و مثل زبانهای دیگر زیبایی خاص خود را دارد و مردمان عرب هم همانطور که بارها من نوشته ام مردمانی با آداب و رسوم و فرهنگ خویشند. ای کاش بچای تبلیغ مشتی خرافات و وارد کردن اصطلاحات دینی در زبان ما بما و فرزندان ما درست عربی را بعنوان یک زبان می آموختند.ولی بدبختانه هدف مسلمین از اول تا بحال تدریس زبان عربی بعنوان زبانی زنده در ایران نبوده بلکه مشتی خرافات مذهبی را وارد زبان فارسی کرده اند که هیچگونه کاربرد ی برایمان ندارد.مثلا شما نگاه کنید به تدریس عربی در مدارس ما آیا با اینهمه بودچه و نیرو چنددر صد ایرانان زبان عربی را فرا ی گیرند.بنابراین آنچه را من نوشه ام نه از روی تعصب و ضدیت با عربی است بلکه ضدیت با بکاربردن کلماتیکه بوی مذهب می دهد برای توصیف کسیکه بقول خود شما مبارزه اش با تعصبات مذهبی بوده.زیرا ذهن ما ایرانیان آنچنان گرفتار دین و مذهب است که کمونیستهای ما از مسلمانانمان مذهبی ترند. وای بحال عوام! امیدوارم توانسته باشم منظورم را برسانم والا تلخی کلام مرا با شیرینی بیان خود عجین کنید !

     
  37. ﻣﺤﻤﺪ ﺁﻗﺎﻱ ﻋﺰﻳﺰ ﺑﺎ ﺳﻼﻡ
    ﺑﺎ اﺟﺎﺯﻩ ﻳﻚ اﺷﺎﺭﻩ ﻛﻮﭼﻚ ﺑﻪ ﺻﺤﺒﺘﺘﺎﻥ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻢ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺗﻐﻴﻴﺮ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ, ﻣﻦ ﻧﻆﺮ ﺷﻤﺎ ﺭا ﺭاﺟﻊ ﺑﻪ ﻧﻘﺶ ﺳﻦ و ﺳﺎﻝ
    ﻗﺒﻮﻝ ﺩاﺭﻡ ﻛﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺳﻦ ﺑﺎﻻ ﻣﻲ ﺭﻭﺩ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺩﺭ اﻧﺴﺎﻥ اﺯ ﻧﻆﺮ ﻓﻜﺮﻱ ﻳﺎ اﺗﻔﺎﻕ ﻧﻤﻲ اﻓﺘﺪ ﻳﺎ اﮔﺮ ﺑﻴﻔﺘﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﻪ
    ﺳﺨﺘﻲ,ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ اﺯ ﺁﻥ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺧﻤﻴﺮ ﻣﺎﻳﻪ اﻧﺴﺎﻥ اﺳﺖ ﺣﺎﻻ ﻣﻲ ﮔﻴﻢ ﮊﻥ ﻳﺎ ﻫﺮ ﻭاﮊﻩ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﻪ ﺑﺨﻮاﻫﻴﻢ
    ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ. ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ اﮔﺮ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﺟﻮﺭ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻓﻜﺮ و ﻋﻤﻞ ﻛﺮﺩﻳﺪ ﻣﻦ ﻣﻂﻤﻌﻦ ﻫﺴﺘﻢ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻧﺘﺎﻥ ﻛﺸﻤﻜﺸﻲ
    ﺑﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭا ﺑﺮﮔﺮﺩاﻧﺪ ه ﺳﺮ ﺟﺎﻱ اﺻﻠﻲ ﺗﺎﻥ, ﺑﻪ ﻧﻆﺮﻡ اﮔﺮ ﺁﻗﺎﻱ ﺟﻨﺘﻲ ﻫﻢ ﺗﻐﻴﻴﺮﻱ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ ﻧﻪ ﻓﻘﻄ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ
    ﺳﻦ ﺑﺎﻻ ﺑﻠﻜﻪ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭﺵ ﻣﻦ ﻣﻲ ﮔﻢ اﻳﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﻤﻴﺮﻣﺎﻳﻪ اﻳﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻴﻢ.
    ﺩﻭﺳﺘﺪاﺭ ﺷﻤﺎ ﻋﻆﻴﻢ

     
  38. جناب مرتضی و مصلح گرامی این متن سخنرانی محسن کدیور در ارتباط با حجاب در قرآن است. با توجه به تحقیقات قرآنی شما می خواستم بدانم نظر شما در این رابطه چیست. به دلیل متن طولانی پوزش می خواهم

    محسن کدیور
    مسئله پوشش شرعی بانوان در زمره اموری است که بیشترین پرسشها را از من در بر داشته است. در گذشه به اختصار در این مسئله اظهار نظر کرده ام. در پنج سال اخیر در این زمینه تأملات تازه ای کرده به نکات جدیدی رسیده ام.*
    بحث حجاب شرعی حداقل سه بخش می تواند داشته باشد: حجاب در قرآن، حجاب در روایات و حجاب در فتاوا. نخستین جلسه این بحث به «حجاب شرعی در قرآن کریم» اختصاص دارد. در این باره فراوان بحث شده است. مستقیما سر اصل مطلب می روم و از پرداختن به مباحث غیرضروری پرهیز می کنم.
    پرسشهای بحث این است مسئله اصلیِ قرآن در حوزه پوشش و حجاب چیست؟ در این زمینه چه تکلیف یا تکالیفی را برای زنان و مردان مومن تعیین کرده است؟ مشخصا کدام اعضای زن می باید شرعا از انظار عمومی پوشیده باشد؟ آیا این تکالیف معلّل (همراه با ارائه علّت حکم) است یا علت و فلسفه حکم برما پوشیده است؟ این احکام به چه میزانی متأثر از شرائط زمانی مکانی عصر نزول و به چه میزانی قابل تعمیم به همه زمانها و مکانها و شرائط است؟ حداقل پوشش قرآنی چیست و چه ابعادی از پوشش تابع عرف محلی و زمانی است؟

    شناخت زمینه نزول آیات حجاب
    مقدمه اول. توجه به وضعیت پوشش مخاطبان اولیه قرآن در فهم آیات حجاب تاثیر بسزا دارد. اعراب حجاز در زمان نزول قرآن اولا غالبا بسیار فقیر بودند. این فقر مفرط در پوشش آنها تأثیر فراوان می گذاشته است. ثانیا در مقایسه با جوامع آن دوران کاملا غیرمتمدن و عقب مانده بودند. ثالثا فساد، انحطاط اخلاقی و فحشاء در آنها رایج بوده است. تک تک این عوامل سه گانه به لحاظ شواهد تاریخی و مستندات قرآنی قابل اثبات است و در بحث جداگانه ای به آن خواهم پرداخت.
    مقدمه دوم. در آن دوران لباس دوخته رایج نبوده است. پارچه های بلندی همانند احرام حج یا لنگ حمام امروزی مهمترین تن پوشها بوده است. پارچه هایی که بخشی از آن برای خروج سر و گردن بریده شده است. لباسها یکپارچه و واحد بوده و از لباس زیر و رو خبری نیست. به دلیل فقر شدید اقتصادی همین لباسهای ندوخته بلند هم نیست و بخشهایی از دستها و پاها لخت است، چه برسد به سر و گردن و بخشهایی از سینه ها. بخشهایی از بدن که توسط همین لباسهای ندوخته پوشانیده شده است به راحتی از شکافهای جانبی در زمان حرکت یا وزیدن باد قابل رویت است، چه در مرد چه در زن.
    مقدمه سوم. در میا عرب جاهلی عریانی امر چندان مذمومی نیست. در زمان طواف در حج زن و مرد لخت مادرزاد طواف می کردند، تا در لباسی که در آن گناه کرده بودند به محضر خدایان نروند! کوشش چندانی برای پوشیده نگاه داشتن آلات جنسی زن و مرد به کار گرفته نمی شد، چه برسد به دیگر اعضای بدن از قبیل سر و سینه.
    مقدمه چهارم. مسکن اعراب حجاز نیز متناسب با وضعیت اقتصادی، تمدنی و اخلاقی پیش گفته بود. حانه های سنگی یا گلی متعلق به اشراف بوده و غالب مردم در خانه هایی از حصیر خرما یا خیمه و چادر زندگی می کردند. خانه ها علی الاغلب فاقد اتاقهای متعدد، فاقدِ در و حتی پرده بودند. دیده شدن اندرون خانه و اهل آن بسیار عادی بود.
    مقدمه پنجم. خانه ها مجهز به سرویس بهداشتی نبود، افراد در صحرا، در پستی زمین دور از خانه قضای حاجت می کردند. محیطی سرپوشیده و محفوظ بنام مستراح وجود نداشت. در این حالت دیده می شدند و سخن می گفتند و احیانا مورد آزار هم قرار می گرفتند. تفاوتی هم بین زن و مرد نبود.
    مقدمه ششم. به دلیل کمبود شدید آب، استحمام نیز امری رایج نبود. حمام خصوصی وجود نداشت. حمام عمومی نیز کنار رودخانه ها و تالابها و برکه ها بود. محیطی سرپوشیده و محفوظ در کار نبود. جداسازی زمان استحمام هم در کار نبود. عریانی کامل در زمان به آب زدن هم پدیده‌ی رایجی بود.
    مقدمه هفتم. با توصیفات پیش گفته در عصر جاهلی روابط جنسی نیز انضباط خاصی نداشت. بی بند و باری، فحشاء، تعویض همسران و غیر آن رایج بود. نحابت و عفاف عرف جاری نبود، و روابط باز جنسی مذموم نبود.

    مسائل اصلی قرآن در امر حجاب
    در چنین محیط و زمینه ای آیات قرآن کریم در باره انضباط روابط جنسی و پوشش زن و مرد نازل می شود. قرآن از آغاز زندگی مؤمنانه در حوزه خانواده را با ممنوعیت کامل هرگونه رابطه جنسی خارج از خانواده و محدودیت تعدد زوجات و مقررات ارتباط با بردگان تعریف کرد. از سال پنجم هجری به بعد (یعنی کمتر از شش سال به وفات پیامبر) آیات پوشش نازل شد. رعایت حریم خصوصی خانه ها و آداب ورود به خانه دیگران قدم بعدی بود.
    مهمترین مسائل قرآن درباره پوشش امور زیر است:
    اول. پوشاندن شرمگاه و آلات جنسی و مقابله با عریانی در شرائط مختلف الزامی است. پوشاندن شرمگاه نخستین نمود مومنانه زیستن در حوزه زندگی خانوادگی و اجتماعی است.
    دوم. پوشاندن درست و کامل اعضای باطن بدن توسط همان لباسهای متعارف. مومنان می باید بدنشان را در حد متعارف بپوشانند، لباسهایشان را رها نکنند تا اعضای بدنشان دیده شود. حد متعارف آن روز در مورد بانوان که لباس آن را می پوشانید از زیر گردن تا زانو و از بازو تا آرنج بوده است. زنان مومنه مجاز نیستند به گونه ای لباس بپوشند که این اعضایِ پوشیده آشکار شود.
    سوم. آنچه باقی می ماند سه بخش بدن است که در آن زمان با لباس پوشانیده نمی شده است: یکم. بخشی از سینه، دوم. سر و گردن، سوم. دست از آرنج و پا از زانو به پائین.
    آیات قرآن کریم مرتبط با مسئله پوشش عبارتند از:
    دسته اول. آیات استیذان: نور ۲۸-۲۷ و ۵۹-۵۸ و احزاب ۵۵-۵۳ و ۳۳-۳۲.
    دسته دوم. آیات پوشش شرمگاه: اعراف ۳۳-۱۹ در داستان آدم و حوا.
    دسته سوم. آیات زنان پیامبر، حجاب و جلباب: احزاب ۳۳، ۵۳ و ۵۹.
    دسته چهارم. آیات زینت و خمار: نور ۳۱-۳۰ و ۶۰.
    از آیات فوق حکم لزوم پوشش شرمگاه بدون هیچ مشکلی بدست می آید. برای یافتن پاسخ به این پرسش که قرآن پوشش چه بخشهایی از بدن زن را لازم دانسته است بحث را بر اهم آیات دسته سوم و چهارم متمرکز می کنم، یعنی آیات ۵۹ احزاب و ۳۱ نور.

    آیه ۵۹ سوره احزاب
    یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ۚ ذَٰلِکَ أَدْنَىٰ أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ ۗوَکَانَ اللَّـهُ غَفُورًا رَّحِیمًا (احزاب ۵۹) «ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: پوششهای خود را بر خود فروتر گیرند، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیکتر است؛ خداوند همواره آمرزنده رحیم است.»
    این آیه زنان مومنه را نیز علاوه بر زنان و دختران پیامبر در خطاب شریک کرده است. دو نکته در آن حائز اهمیت است: نکته اول ادناء جلابیب به خود و نکته دوم علت این حکم شناخته شدن و مورد آزار واقع شدن بیان شده است.
    پوشش متعارف اعضای پنهان بدن
    جلابیب جمع جِلباب معانی سه گانه ای دارد: اول. ملحفه (چادر مانند) که تمام بدن را می پوشاند و روی دیگر لباسها قرار می گیرد، دوم. مقنعه و خمار (روسری) که سر ویا سر و صورت یا علاوه برآن سینه و بازوان را می پوشاند، سوم. پیراهن و لباس گشادی که نیم تنه بالایی یا همه اندام بدن را دربرمی گیرد.
    جلباب از دو ناحیه مبهم است، یکی از اینکه کدامیک از معنی سه گانه اراده شده ملحفه، مقنعه یا پیراهن و دیگر اینکه با آن چه عضوی از بدن قرار است پوشیده شود؟ سر و گردن یا سینه یا تمام بدن؟
    قدر متیقن از جلباب «پوشاک» است. آیه در مقام بیان نحوه استفاده از پوشاک برای تحصیل غرض ذیل آیه است. تاکید آیه بر ادناء جلابیب است نه بر معرفی یا توصیه جلباب.
    إدناء دو معنی دارد: اول. نزدیک کردن. دوم. فرود آوردن و فروهشتن و پائین آوردن. بنا بر هر دو معنا مقصود این است که جامه های رها و ول را به خودتان نزدیک کنید، به اندامهایتان بپوشانید، لباسهایتان را جمع و جور کنید.
    با توجه به توصیفی که از پوشاک غالبا ندوخته و از دو سو شکاف دار و رها در آن دوران شد، آیه می خواهد بگوید پوشاکتان – هرچه که هست – به گونه ای استفاه کنید که بدنتان را بپوشاند و اندام پنهانتان آشکار نشود. شکافهای جامه را هرگونه می توانید محافظت کنید. آیه پوشاک جدیدی معرفی نمی کند. پیام تازه آیه این است: بدنتان را درست با پوشاکتان بپوشانید. آیه نفیا و اثباتا با پوشش سر و مو کاری ندارد.
    علت پوشش
    اما نکته دوم: درست پوشیدن لبسه به شناخته شدن برای آزار ندیدن نزدیکتر است. در مورد شناخته شدن دو احتمال است: اول. شناخته شدن به عفاف و پاکدامنی و نجابت در مقابل هرزگی و آلودگی و ناپاکی. بیشک نحوه پوشاک حکایت از این دو سبک زندگی می کند. قران زنان مومنه را به سبک اول توصیه کرده تا با زنان گروه دوم که خود تمایل به فحشاء دارند اشتباه نشوند و در نتیجه کمتر مورد آزار بیماردلان قرار گیرند.
    دوم. شناخته شدن به حر و آزاد بودن در مقابل کنیزان. معنای این احتمال این است که با تمایزِ پوشاکی زنان آزاد از کنیز بیماردلان با فهم اینکه صاحب این پوشاک پوشیده زن آزاد است متعرض او نخواهند شد. اما تالی فاسد ان این است که کنیزان نجیب را در قبال بیماردلان بی دفاع رها کرده ایم. احتمال دوم متعارض با مسلمات قرآنی و موازین اسلامی است.
    بر اساس احتمال نخست ادناء جلابیب به بیش از پوشانیدن سینه ها علاوه بر دیگر اندامی که با لباس پوشانیده می شوند اشعار (مادون دلالت) ندارد. پوشانیدن مو و سر اگرچه یکی از معانی جلباب است اما با توجه به دیگر معانی آن و قرائن قطعیه عصر نزول نمی تواند حکم مستفاد از آیه باشد هرچند با آن مخالفتی نیز ندارد. برای تحقق این علت منصوص همین که زن مومنه بدن خود را حفظ کند کفایت می کند.

    آیه ۳۱ سوره نور
    قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ۚ ذَٰلِکَ أَزْکَىٰ لَهُمْ ۗ إِنَّ اللَّـهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ ﴿۳۰﴾ وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا ۖ وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّ ۖ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَىٰ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ ۖ وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ ۚ وَتُوبُوا إِلَى اللَّـهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿نور ۳۱﴾
    «به مؤمنان بگو چشمهای خود را [از الودگی جنسی] فروگیرند، و دامان خود را [از ارتکاب فحشاء] حفظ کنند؛ این برای آنان پاکیزه‌تر است؛ خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است! و به زنان با ایمان بگو چشمهای خود را فروگیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را – جز آن مقدار که نمایان است- آشکار ننمایند و خِمار خود را بر سینه خود افکنند (تا سینه با آن پوشانده شود)، و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدر شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران همسرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان هم‌کیششان، یا بردگانشان [=کنیزانشان‌]، یا افراد سفیه که تمایلی به زن ندارند، یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند؛ و هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود. و همگی بسوی خدا بازگردید ای مؤمنان، تا رستگار شوید!»
    این آیات مهمترین آیات پوشش در قرآن کریم است. مردان به دو تکلیف موظف شده اند: بهداشت چشم و پرهیز از نگاههای آلوده و پاکدامنی یا پوشانیدن شرمگاه. زنان نیز عینا به همین دو تکلیف موظف شده اند. اما زنان به دلیل ویژگی های بدنی علاوه بر آن دو تکلیف اضافی نیز دارند: اول آشکار نکردن زینتهای غیرمتعارف و دوم پوشانیدن سینه و گریبان با خِمار.
    زینت آشکار و پنهان
    نکته اول. در مورد زینت سه بار در آیه بحث شده است: یکم. زنان مومنه زینتهایشان – جز زینتهای آشکار- را ظاهر نکنند. دوم. این زینتهای متعارف را جز بر گروه خاصی از زنان و مردان و کودکان – محارم – خویش ظاهر نسازند. سوم. به گونه ای راه نروند که زینتهای پنهانشان آشکار شود. مراد از زینت در آیه زینت طبیعی یعنی اعضای بدن زن یا تن و پیکر زیباست. زینتهای عارضی و الحاقی (آرایش و زیور) در قرآن با واژه «تبرّج» یادشده است.
    زینت به دو دسته تقسیم شده: اول متعارف و آشکار (معاری)، دوم پنهان و غیرمتعارف (عورت). زینتهای متعارف و آشکار نیازی به پوشش ندارد. زینتهای غیرمتعارف و پنهان تنها می تواند بر افراد خاصی که در آیه مشخص شده اند آشکار شود و در مقابل دیگران باید پوشیده بماند.
    «ماظهر منها» یعنی آنچه از بدن زن آشکار بوده است در عصر نزول ساعد، ساق، صورت، گردن و مو بوده است. این مقدار از پوشش امری عقلایی و در اغلب جوامع متعارف همین مقدار بوده است. اعراب حجاز همین مقدار را نیز به دلایلی که گذشت درست نمی پوشانیدند. آیه در مقام بیان لزوم پوشش آن است، همان که در آیه ۵۹ احزاب هم مورد تاکید قرار گرفت.
    «لایبدین زینتهن» عدم ابداء زینت یعنی مواظبت بر آشکار نشدن زینت پنهانی و اعضای بدن است که با لباس پوشانیده می شود از سینه تا زانو، بالاخص با لباسهای یکپارچه و ندوخته آن دوران. زنان آن عصر نسبت به حفظ اعضای اصلی بدن (عورت: از سینه تا زانو و بازو) مقید نبودند. قرآن در این آیه زنان مومنه را از آشکار کردن این مواضع – جز دربرابر محارم – نهی اکید می کند. پیام اصلی آیه نهی از برهنگی است. درآوردن لباس در برابر نامحرمان مجاز نیست.
    پوشانیدن جیوب با خِمار
    نکته دوم. درباره «ولیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ» است. خُمُر جمع خِمار پوشاکی است با سه معنی یکم. روسری یا سرانداز، دوم. رداء (پارچه ای برای پوشاندن نیم تنه بالا) و سوم. إزار و لنگ (پارچه ای برای پوشاندن نیم تنه پائین). با توجه به معانی مختلف خِمار قدر متیقن آن «پوشاک و پوشیدنی» است و دلالت آن به روسری و مقنعه نیازمند قرینه است.
    جُیوب جمع جَیب به معنی شکاف است. مراد از شکاف سه مورد می تواند باشد: اول شکاف حاصل از جدایی طرفین لباس که در آن دوران بشدت رایج بوده است. ناحیه
    سینه زنان و بالاخره اشاره به شرمگاه. احتمال اول تاکیدی بر «لایبدین زینتهن الا ماظهر منها» ست و سخن تازه ای نیست. احتمال سوم نیز بیان دیگری از حفظ فرج است که در آیه‌ی قبل آمده است. مراد اظهر از جیوب شکاف ناحیه سینه است. این احتمال که هر سه مورد را شامل شود و مطلق شکاف و بستن دریچه های محتمل شهوترانی اراده شده باشد نیز بعید نیست.
    ضرب خِمار بر جیوب به معنای پوشاندن سینه ها با خِمار است. از زیر گردن تا زانو و بازو – عورت و زینت – باید پوشیده می شد، بخش شکاف سینه به دلیل رواج برهنگی آن صریحا مورد تاکید قرآن کریم قرار گرفته است و زنان مومنه را از آشکار کردن آن موضع نهی کرده است. پیراهنهای زنانه (دِرع) و خِمار (سربند) به گونه ای نبوده است که جیوب (گریبان، شکاف سینه) را بپوشاند. مفاد آیه این است که دو طرف خِمار را به گونه ای استعمال کنید که سینه هایتان کاملا پوشیده باشد. خِمار (اگر به معنی سرانداز است) را آویزان رها نکنید یا پشت سرتان گره نزنید و اگر به معنی رداء (شال و پارچه نیم تنه بالاست) جمع و جور استفاده کنید تا یقینا سینه تان پوشیده بماند. ناگفته نماند اگر خِمار به معنی سرانداز هم باشد به عمامه عربی نزدیکتر است تا به روسری شرعیِ ساتر ِمو.
    در هر صورت آیه نه صریحا و نه التزاما دلالتی بر پوشش مو و سر ندارد. دلالت مطابقی آن پوشش بالای سینه است. از آنجا که از واژه خِمار از حیث اینکه کدامیک از معنی سه گانه (سرانداز، رداء و ازار) اراده شده مبهم است و با توجه به احتمال شبه عمامه در معنای سرانداز نسبت دادن روسری ساتر مو به آن نیازمند قرائنی است که در آیه موجود نیست. بعلاوه قرائن قطعی در عصر نزول از قبیل میزان پوشش زنان آن دوران چنین احتمالی را جدّاْ مستبعد می سازد.

    حاصل بحث
    نتیجه اینکه مستفاد از این آیات و دیگر آیات قران کریم این است که مردان و زنان مومن موظف به پاکدامنی و دور نگاه داشتن نگاههایشان از آلودگی هستند. زنان مومنه علاوه بر این دو تکلیف ایمانی، شرعا موظفند بدنشان را که زینت طبیعی است در برابر افراد نامحرم حفظ کنند و اجازه ندهند از گردن تا زانو و بازویشان در هیچ شرائطی در معرض نگاه افراد نامحرم قرار گیرد. بویژه موظفند سینه خود را با پوشاک مناسب از دیده ها پنهان نمایند. در مورد پوشش ساق پا، ساعد دست، گردن، صورت و مو دلیل قرآنی در دست نیست.
    و عبارت «ماظهر منها» در عصر نزول بر این مواضع دلالت می کرده است. اینکه در فتاوای فقهی «ماظهر منها» منحصر در وجه (گردی صورت) و کفین (دستها از مچ به پایین) و قدمین (از قوزک پا به پایین) شده است، یقینا مستند قرانی ندارد و برخاسته از مفاد روایات است. اصولا از قرآن نیز انتظار نمی رود در این جزئیات وارد شود.
    به نظر می رسد این حداقل از پوشش بدن زن مؤمنه (گردن تا زانو و بازو) که عقلایی نیز هست از احکام ثابت دینی است و با شرائط متفاوت زمانی مکانی کاهش نمی یابد. پوشش بیش از آن البته به چنین شرائطی بستگی دارد. والله عالم.
    نیازی به ذکر نیست که بحث حجاب شرعی برای عمل، با قرآن تمام نیست و نیاز به بررسی روایات مرتبط و سنت پیامبر (ص) و سیره ائمه (ع) است. بحث در مفاد روایات و میزان دلالت آنها و سنت و سیره اولیاء دین را در جلسه بعد بررسی خواهم کرد

     
    • “”در مورد پوشش ساق پا، ساعد دست، گردن، صورت و مو دلیل قرآنی در دست نیست.””

      “”اینکه در فتاوای فقهی «ماظهر منها» منحصر در وجه (گردی صورت) و کفین (دستها از مچ به پایین) و قدمین (از قوزک پا به پایین) شده است، یقینا مستند قرانی ندارد و برخاسته از مفاد روایات است””.

      آقای بردیا شما بخشی از مجموعه مطالب ایشان را اینجا درج کرده اید که اختصاص به بررسی میزان دلالت آیات قرآن در زمینه حجاب است ،عنایت کنید که در پایان این گفتار اینطور گفته اند :
      “”نیازی به ذکر نیست که بحث حجاب شرعی برای عمل، با قرآن تمام نیست و نیاز به بررسی روایات مرتبط و سنت پیامبر (ص) و سیره ائمه (ع) است. بحث در مفاد روایات و میزان دلالت آنها و سنت و سیره اولیاء دین را در جلسه بعد بررسی خواهم کرد””.

      اگرچه در جزئیات برداشتها و استظهارات ادبی و عرفی در همان بحثهای قرآنی نیز اختلاف برداشتهایی وجود دارد ،اما همانطور که ایشان در پایان بحث اشاره کرده است ،دلیل احکام شرعی اختصاص به آیات قرآنی ندارد ،و در قرآن معمولا کلیات احکام فرعیه شرعیه ذکر شده است ،که تقریبا پانصد آیه است ،اما جزئیات و تفاصیل احکام در سنت نبوی معتبر و اخبار معتبر اهلبیت روشن می شود ،اینطور نیست که فقیه و مجتهد در استنباط احکام اکتفاء به ظاهر قرآن کند ،اگرچه ظاهر قرآن حجت است ،اما برحسب روایت ثقلین متواتر بین شیعه و اهل سنت (انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهلبیتی ما ان تمسکم بهما لن تضلوا من بعدی ،و انهما لن یفترقا حتی بردا علی الحوض ،یعنی من در بین شما مسلمانان دو شیء نفیس یا دو شیء سنگین بجای می گذارم که از یکدیگر جدا نمیشوند و جدا نباید بشوند ،قرآن و عترت من ،و ایندو نفیس از یکدیگر جدا نخواهند بود تا در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند) سخنان امامان معصوم که بطرق معتبر بما رسیده باشد مرجعیت علمی دارد ،و بر اساس این روایت متواتر و روایات کثیره دیگر ،موسس و آورنده دین اسلام یعنی حضرت خاتم الانبیاء ،سنت و عترت را قرین کتاب قرار داده است ،و در روایات دیگر تعبیر شده است که ثقل اکبر قرآن کریم و ثقل اصغر روایات معتبره از اهلبیت که حاکی سنت هستند می باشد ،همچنین عقل مستقل و غیر مستقل نیز از منابع احکام است .
      بنابر این اسلام عبارت از قرآن تنها ،یا سنت و روایات تنها نیست ،بلکه ایندو ثقل اکبر و اصغر (قرآن و سنت یا عترت) بموازات هم اسلام را بوجود می آورند.
      بهر حال حاصل جمع بین استظهارات قرآنی و روایات وارده از اهلبیت و عترت ،فتوای مشهور فقهاء است که پوشش مورد نظر اسلام همان پوشش بدن بهر ساتری (چادر یا غیر چادر فرق نمی کند) است بطوریکه ظاهر بدن را بپوشاند و محاسن بدن زن پدیدار نشود ،و تنها وجه (صورت) و کفین تا مچ استثناء شده است.
      اگر توجه به توضیحات فوق داشته اید (که قرآن بتنهایی منبع احکام نیست) و سخنان ایشان را که ظاهرا فقط مربوط به مباحث دلالت و استظهارات قرآنیه بوده است اینجا درج کرده اید،متاسفانه باید گفت مغالطه کرده اید ،و اگر بی توجه بوده است (و فرض من نیز چنین است ) همانطور که بیان شد در باب مساله حجاب و پوشش که اصل آن از ضروریات قرآنی است اکتفاء به نتیجه البحث قرآنی نباید کرد ،باید دید ایشان در حاصل جمع روایات چه مطالبی را برداشته کرده است ،اگر خواهان تعقیب و تنقیب بحث از نظر ما هستید ،آن بحث روایی را هم درج کنید تا بررسی شود که موارد اختلاف نظر کجاست.
      نظر ایشان هرچه باشد محترم است ،اما شما بدانید که حاصل جمع مشهور بین فقهاء از قرآن و روایات معتبر همان است که در پوشش زن فقط وجه و کفین مستثنی هستند.

      موفق باشید

       
    • قسمت دوم بحث قبلی
      باز هم از طولانی بودن بحث پوزش می خواهم
      جناب مرتضی سپاس که پاسخ گفتید. منتظر پاسخ مجدد شما هستم. خودم هم قسمت دومش رو نخونده بودم ولی چون شما گفتید رفتم پیدا کردم و اینجا آوردمش:

      پ. ن.: رفیق جان من که اصلا چیزی نگفتم که شما منو به مغالطه متهم می کنید! قسمتهای بعدیشو لطفا نخواید چون همین قسمت هم خیلی تخصصی و خسته کننده هست.

      تأملی در مسئله‌ی حجاب (۲)

      محسن کدیور

      در این بخش به حجاب در روایات پرداخته می شود و بخش روایات در دو قسمت روایت شیعه و روایات اهل سنت بررسی می شود

      این نوشتار شامل یک پیشگفتار، هشت مقدمه، ده بحث، جمع‌بندی و نتیجه است. خوانندگانی که حوصله بحثهای فنّی مفصّل را ندارند، می‌توانند به مطالعه مقدمه، جمع‌بندی و نتیجه اکتفا کنند.

      پیشگفتار
      بحث اجمالی میزان دلالت آیات قرآن کریم

      به حجاب شرعی بانوان گذشت. حاصل آن این بود که زنان مؤمنه علاوه بر تکلیف عمومی پاکدامنی و دور نگاه داشتن نگاه از آلودگی، شرعا موظفند بدنشان را که زینت طبیعی است در برابر افراد نامحرم حفظ کنند و اجازه ندهند از گردن تا زانو و بازویشان در هیچ شرائطی در معرض نگاه افراد نامحرم قرار گیرد. بویژه موظفند گریبان و سینه خود را با پوشاک مناسب از دیده ها پنهان نمایند. در مورد پوشش ساق پا، ساعد دست، گردن، صورت و مو دلیل قرآنی در دست نیست.
      اگرچه یکی از معانی جِلباب (احزاب ۵۹) و خِمار (نور ۳۱) روسری است اما اولی به معنای ملحفه و پیراهن گشاد و دومی هم به معنای رداء و ‌إزار در لغت عربی استعمال شده است، و در دو آیه بیش از مطلق پوشاک از آنها قابل استفاده نیست، یا حداقل به تنهایی ظهوری در سرانداز و روسری ندارند. ‌إدناء جلابیب یعنی جامه های رها و ول را به خودتان نزدیک کنید، به اندامهایتان بپوشانید، لباسهایتان را جمع و جور کنید. ضرب خمار بر جیب به معنای پوشاندن گریبان و سینه با پوشاک است. هیچیک از آیات قرآن دلالت مطابقی بر پوشش سر و مو ندارد و اثباب چنین حکمی تنها به استعانت روایات میسر می شود.

      در دومین بخش به حجاب در روایات پرداخته می شود. به علت طولانی بودن بحث، بخش روایات در دو قسمت روایت شیعه و روایات اهل سنت بررسی می شود. در نخستین قسمت حجاب در روایات شیعه تحقیق می شود و حجاب در روایات اهل سنت در قسمت بعدی ارائه خواهد شد.

      برخی پرسشهای فراروی روایات به این شرح است: روایات موجود از پیامبر (ص) و ائمه (ع) به چه میزان حجاب شرعی بانوان را اثبات می کنند؟ مشخصا پوشش مو و سر و گردن مستند به چه روایاتی است؟ آیا اینکه «تمام بدن زن عورت است و تنها مواضعی از آن که دلیل معتبر بر جواز ابراز و نظر به آن وارد شده باشد می تواند بدون پوشش باشد» مستند معتبری به پیامبر (ص) یا ائمه (ع) دارد؟ یا اینکه اصل بر برائت است و تنها مواضعی از بدن زن می باید پوشانیده شود و نظر به آن حرام است که دلیل معتبری در دست باشد؟ آیا دیده نشدن زن توسط مردان و ندیدن زن مردان را مستند معتبر شرعی دارد؟ زینت ظاهر زن از زبان پیامبر (ص) یا ائمه (ع) در تفسیر آیات سوره نور چیست؟ آیا روایات باب حجاب شرعی متواتر یا مستفیض است؟ آیا دلالت روایات بر پوشش مو و سر و گردن دلالت مطابقی و مستقیم است یا غیرمستقیم و التزامی؟

      مقدمات هشت گانه

      مقدمه اول: مطابق موازین حداقلی علم الحدیث روایات موجود در جوامع روایی بدون ارزیابی سندی آنها قابل انتساب به پیامبر (ص) و ائمه (ع) نیست. نمونه هایی که در این بحث ارائه می شوند منحصر در روایات معتبره (صحیحه و موثقه) است و روایات غیرمعتبر تنها برای نقد احکام غیرقابل انتساب به دین اشاره می شوند. این روایات را از چهار موضع بحث در کتب فقهی طهارت، صلوة، حج و نکاح که به نحوی به بحث حجاب و پوشش می پردازند استخراج کرده ام.(۱) به عبارتی روایت مستند فتاوی فقهی را گردآورده ام.

      مقدمه دوم: در این روایات معتبر احکام منتسب به پیامبر (ص) و امیرالمومنین (ع) بسیار اندک و انگشت شمار است. کلیه احکام حجاب از چهار امام نقل شده است امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا (علیهم السلام) یعنی بین سال ۹۴ تا ۲۰۳ هجری و مشخصا قرن دوم هجری. البته در دیگر مسائل هم اکثر روایات از همین چهار امام است چرا که در دوران آنها امکان بیان بیشتری نسبت به بقیه ائمه بوده است. اما تفاوت مسئله حجاب با بقیه مسائل شرعی در این است که در این مسئله کمترین حد انتساب به پیامبر (ص) و امام علی (ع) به چشم می خورد. در روایات معتبر حجاب جز در بحث نماز چیزی از فاطمه زهرا (س) هم به چشم نمی خورد. این حدس جدی است که حدود حجاب در قرن دوم به شکل متصلب درآمده باشد و در قرن نخست به مستوای قرآنی -که توضیحش گذشت – نزدیکتر بوده باشد.

      مقدمه سوم: بحث فعلی من محدود به روایات شیعه است.(۲) با توجه به اینکه حجاب شرعی به شکل رایجش بین شیعه و اهل سنت نسبتا یکسان است، تفحص در روایات اهل سنت موضوع بحث مستقلی است که در فرصتی بعدی به آن خواهم پرداخت. به نظر می رسد بسیاری از این احکام نخست در عصر خلفا در نیمه اول قرن اول صورت روایت به خود گرفته و در نیمه دوم همین قرن رسمیت بیشتری یافته است، به نحوی که در قرن دوم در شرف تیدیل شدن به جزئی از هویت اسلامی بوده است. به اجمال اشاره کنم وضعیت روایات اهل سنت در مسئله حجاب متصلب تر و مضیق تر از روایات شیعی است. مقایسه روایات فریقین در مسئله حجاب نوری بر بسیاری ابهامات بحث خواهد انداخت.

      مقدمه چهارم: برخلاف انتظار روایات معتبر مستقیم بحث حجاب شرعی بسیار کمتر از حد انتظار است. تواتر لفظی و تواتر معنوی درکار نیست. تعداد روایات معتبر حتی به حد استفاضه هم نمی رسد. اکثر این روایات معتبر غیرمستقیم و بالملازمه بر حجاب سر و مو دلالت دارد. بسیاری از مسائل به یک تا سه روایت معتبر متکی است، البته در بحث پوشش زن در زمان خواستگاری روایات بیشتر است. پرسشهایی که از چهار امام یادشده صورت گرفته نشان می دهد که برای اصحاب ایشان در قرن دوم حجاب شرعی امری متعارف نبوده لذا از آن می پرسند. این پرسشها موید این است که در قرن اول بخصوص در زمان پیامبر (ص) و امیرالمومنین (ع) حجاب رسمی فعلی سنت غالب نبوده است، و الا یک قرن بعد، از بدیهی ترین احکام حجاب پرسیده نمی شد، نمونه آن پرسش بزنطی از امام رضا (ع) درباره محرمیت خواهرزن است، هکذا فضلای اصحاب امام صادق (ع) درباره زینت ظاهر. حجاب بتدریج متصلب تر می شود تا آنجا در زمان امام عسکری (ع) سخن از لزوم نقاب و برقع است(۳) و این نیمه قرن سوم است.

      مقدمه پنجم: اکثر قریب به اتفاق مفسران، راویان، محدثان، فقیهان و متکلمان مرد بوده اند و جوی کاملا مردسالارانه بر متون دینی سایه افکنده است. در حقوق مردان و تکالیف زنان نهایت گشاده دستی و در حقوق زنان و تکالیف مردان نهایت اقتصار صورت گرفته است. یک نمونه پیش پاافتاده آن عدم تلازم حکم عدم وجوب پوشش بدن مرد و حرمت زن نگاه به آن و تلازم حکم وجوب پوشش بدن زن و حرمت نگاه مرد به آن است. این وجهه مردسالارانه در مسئله حجاب حدکثری زن به افراط «تمام بدن زن عورت است الا ماخرج بالدلیل» و ساتر حداقلی مرد (پیش و پس وی بالخصوص که حتی اطراف آن را نیز شامل نمی شود!) به وضوح به چشم می خورد. من در بحث فعلی صرفا روایات را گزارش و بر اساس مبنای سنتی تفسیر می کنم و سخن خود درباره حجیت و دلالت آنها به بحث بعدی – فتاوی – موکول می کنم.

      مقدمه ششم: ساتر شرعی به دو نوع ساتر صلوتی و ساتر غیرصلوتی تقسیم می شود. نوع اول پوششی است که در هنگام نماز باید رعایت کرد حتی اگر ناظری نباشد، و نوع دوم پوششی است که با وجود ناظر در دو موقعیت ناظر نامحرم و ناظر محرم باید رعایت کرد. روایات این دو نوع متفاوتند. بحث اصلی در ساتر غیرصلوتی در برابر ناظر نامحرم است. اما ساتر صلوتی و ساتر در برابر محرم در مقدمات بعدی توضیح داده می شود.

      مقدمه هفتم: ستر صلاتی
      در مورد پوشش وقت نماز چهار دسته روایت در دست است:

      دسته اول: روایاتی که پوشاندن سر در زمان نماز را لازم می داند:
      ۱- صحیحة زرارة، قال: سالت أباجعفر (ع) عن أدنى ما تصلی فیه المرأة، قال: درع وملحفة فتنشرها على رأسها وتجلّل بها. (التهذیب ج۲ ص۲۱۷ ح۸۵۳، الاستبصار ج۱ ص۲۱۷ ح۱۴۷۸، الوسائل، ابواب لباس المصلی، باب۲۸، ح۹، ج۴ ص۴۰۷)
      زراره از امام باقر (ع) از کمترین لباسی که زن در آن نماز می خواند می پرسد. فرمود: پیراهن و ملحفه ای که بر سر می اندازد و خود را با آن می پوشاند.
      ۲- صحیحة علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر (ع) سأل عن المرأة لیس لها إلا ملحفة واحدة کیف تصلی ؟ قال: تلتف فیها وتغطی رأسها وتصلی ، فان خرجت رجلیها ولیس تقدر على غیر ذلک فلا بأس. (الفقیه ج۱ ص۳۷۳ ح۱۰۸۳، الوسائل، ابواب لباس المصلی، باب۲۸، ح۲، ج۴ ص۴۰۵)
      علی بن جعفر از برادرش امام کاظم (ع) از زنی می پرسد که تنها یک ملحفه دارد چگونه نماز بخواند؟ فرمود خودش را در آن می پیچد و سرش را می پوشاند و نماز می گرارد، پس اگر [روی] پاهایش بیرون ماند و بر غیر آن قدرت نداشت اشکالی ندارد.
      دلالت مطابقی این روایات لزوم پوشاندن سر است، موی سر نیز به تبعیت سر لازم است پوشانیده شود. از روایت نخست پوشش کامل سر بدست می آید و روایت دوم پوشش روی پاها را در صورتی که پوشاندن برایش میسر نباشد مجاز دانسته است.
      اما این روایات بر پوشاندن موی بلندی که از حد سر بیرون است و از حد گردن گذشته است دلالت نمی کند.
      درباره پوشاندن مو روایتی درباره نماز فاطمه زهرا در دست است:
      صحیحة الفضیل عن أبی جعفر (ع) قال : صلّت فاطمة (ع) فی درع وخمارها على رأسها، لیس علیها أکثر مما وارت به شعرها واُذنیه». (الفقیه ج۱ ص۲۵۷ ح۷۸۹، الوسائل، ابواب لباس المصلی، باب۲۸، ح۱، ج۴ ص۴۰۵)
      فضیل از امام باقر (ع) روایت می کند که فاطمه (س) در پیراهنی بلند و خِماری بر سر نماز گزارد، بر [سر] او بیشتر از این نبود که با آن موها و گوشهایش را پوشانیده بود..
      فعل فاطمه زهرا (س) فی حد نفسه حداکثر دلالت بر جواز و افضلیت می کند.

      دسته دوم: روایتی که دلالت بر جواز نماز با سرِ باز و بدون روسری دارد.
      موثقة ابن بکیر عن أبی عبدالله (ع) قال: لا بأس بالمرأة المسلمة الحرة أن تصلّی مکشوفة الرأس. (التهذیب ج۲ ص۲۱۸ ح۸۵۷، الاستبصار ج۱ ص۳۸۹ ح۱۴۸۱، الوسائل،أبواب لباس المصلی، ب۲۹ ح۵، ج۴ ص۴۱۰)
      ابن بکیر از امام صادق (ع) روایت می کند که اشکالی ندارد که زن مسلمان آزاد با سر باز نماز بگزارد.
      در این موضوع همین یک روایت معتبره در دست است. روایت دیگری از همین راوی با سند ضعیف هم موجود است.(۴)

      دسته سوم: روایات جواز نماز کنیز بدون روسری
      صحیحة محمد بن مسلم عن أبی جعفر (ع) قلت: الأمة تغطی رأسها إذا صلّت ؟ فقال : لیس على الأمة قناع. (الکافی ج۳ ص۳۹۴ ح۲، التهذیب ج۲ ص۲۱۷ ح۸۵۵، الوسائل، أبواب لباس المصلی، ب۲۹ ح۱، ج۴ ص۴۰۴)
      محمد بن مسلم از امام باقر (ع) می پرسد آیا کنیز در زمان نماز سرش را می پوشاند؟ فرمود: بر کنیز مقنعه [واجب] نیست.
      صحیحة عبدالرحمن بن الحجاج عن أبی الحسن (ع) قال : لیس على الإماء أن یتقنّعن فی الصلاة. (التهذیب ج۲ ص۲۱۷ ح۸۵۴، الوسائل، أبواب لباس المصلی، ب۲۹ ح۲، ج۴ ص۴۰۴)
      عبدالرحمن بن حجاج از امام کاظم (ع) روایت می کند که بر کنیز مقنعه گذاشتن در نماز [واجب] نیست.

      دسته چهارمی را نیز باید افزود و آن روایات جواز نماز دختر بچه قبل از بلوغ بدون روسری است که در بحث هفتم در دنبال خواهد آمد.

      نتیجه: یکم. در مورد نماز تنها یک روایت معتبر بطور صریح درباره پوشش مو در دست است، آن هم متعلق به کیفیت نماز فاطمه زهرا (س) است که از آن استفاده وجوب بر غیر نمی توان کرد. امادیگر روایات همگی درباره پوشش سر یا عدم پوشش آن است، و بالملازمه بر پوشش موی موضع سر (و نه موی مسترسل و رهاشده بر گردن و شانه و کمر) دلالت دارد.
      دوم. مفاد روایات دسته اول لزوم پوشش آن است. مفهوم روایات دسته سوم نیز لزوم پوشش سر و به تبع آن موی زنان آزاد در نماز است. مفاد تک روایت دسته دوم جواز نماز بدون سرانداز و روسری است.
      سوم. آیا جواز نماز بدون روسری در جایی است که نامحرم نباشد؟ موثقه ابن بکیر مطلق است. در مورد کنیز یقینا چنین قیدی لازم نبوده است.
      چهارم. روایات معتبر درباره پوشش سر در نماز متعارض هستند. اینکه تکلیف عملی در قبال این روایات متعارض چیست، در قسمت بعدی – فتاوی – بحث خواهد شد.

      مقدمه هشتم: حداقل پوشش در برابر محارم
      مطابق آیه ۳۱ سوره نور آشکار بودن زینت باطن در برابر محارم مجاز است. عورت به دلیل قرآنی و ادله متواتر روایی واجب الستر است، در معتبره حسین بن علوان از امام صادق (ع) عورت «بین ناف تا زانو» تعیین شده است.(۵) یعنی پوشاندن و نگاه کردن به این موضع بدن برای محارم ممنوع و غیر آن مجاز است.
      در مورد خصوص موی محارم روایت زیر در دست است:
      معتبرة السکونی عن جعفر بن محمد عن أبیه (ع): قال لا بأس أن ینظر إلى شعر أمه أو أخته أو ابنته. (الفقیه ج۳ ص۳۰۴ ح۱۴۶۱، الوسائل، أبواب أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۰۴ ح۷، ج۲۰ ص۱۹۳)
      سکونی از امام صادق از پدرش امام باقر روایت می کند که اشکالی ندارد که [مرد] به موی مادر یا خواهر یا دخترش بنگرد.
      به نظر می رسد حد مجاز محارم در روایات گسترده تر از عرف متشرعه باشد. دیگر زنان نیز برای زن در مسئله پوشش حکم محارم دارند.

      ابحاث ده گانه

      بعد از این مقدمات هشت گانه اکنون طی ده بحث به بررسی ابعاد مختلف ساتر غیرصلوتی در برابر نامحرم می پردازم:

      بحث اول: حدود زینت ظاهر

      آیات سوره نور آشکار کردن زینت ظاهر و نگاه به آنان را مجاز دانسته و ابراز و نگاه به زینت باطن را تنها برای محارم مجاز دانسته است. اهم روایاتی که در مقام تبیین زینت ظاهر و باطن برآمده اند به شرح زیر هستند:
      ۱-صحیحة الفضیل: سألت أبا عبد الله (ع) عن الذراعین من المرأة هما من الزینة التی قال الله: (ولا یبدین زینتهن إلا لبعولتهن) قال: نعم وما دون الخمار من الزینة وما دون السوارین. (الکافی ج۵ ص۵۳۰ ح۱، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح، ب۱۰۹، ح۱، ج ۲۰ ص ۲۰۰)
      فضیل از امام صادق (ع) از دو ساعد زن می پرسد که آیا از زینتی است که خداوند درباره ان فرموده «و زینتهایتان را جز برای شوهرانتان اشکار نکنید»؟ فرمود: بله و پائین تر از خمار و مچ دست از زینت [یادشده] است.
      بر اساس این روایت ساعد بالاتر از موضع النگو، و نیز بدن پائین تر از موضع خِمار، زینت باطن شمرده شده است. اما موضع خمار ظاهرا گریبان است ومادون آن سینه به پائین را شامل می شود.
      -۲موثّقة أبی بصیر عن أبی عبدالله (ع) سألته عن قول الله (عزوجل) : (وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا) قال : الخاتم والمسکة وهی القُلْب». (الکافی ج۵ ص۵۲۱ ح۴، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۰۹ ح۴، ج۲۰ ص۲۰۱.

      ابوبصیر از امام صادق (ع) از قول خداوند می پرسد «و زینتهایتان را جز آنچه که آشکار است اظهار نکنید»؟ می فرماید: انگشتر و النگو که همان دستنبند است.
      در این روایت به انگشتر و النگو اشاره شده و بالالتزام موضع آنها یعنی از انگشتان دست تا مچ را شامل می شود.
      ۳ -موثقة مسعدة بن زیاد: سمعت جعفراً وسئل عما تظهر المرأة من زینتها، قال : الوجه والکفین. (قرب الإسناد ص۴٠، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۰۹ ح۵، ج۲۰ ص۲۰۲)
      مسعدة بن زیاد از امام صادق (ع) می شنود که از او از آنچه زن از زینتش اظهار می کند پرسیده شد، در پاسخ شنید: صورت و دو دست [تا مچ].
      این روایت مستند فتوای مشهور بر وجوب ستر وجه و کفین است. بر اساس آن صورت و دو دست (از انگشتان تا مچ) زینت ظاهر شمرده شده، ابراز یا نگریستن به آن جائز است.
      ۴ -بسند صحیح عن سعد الاسکاف عن أبی جعفر (ع) قال : «استقبل شاب من الأنصار امرأة بالمدینة وکان النساء یتقنّعن خلف آذانهن فنظر إلیها وهی مقبلة، فلما جازت نظر إلیها ودخل فی زقاق قد سماه ببنی فلان فجعل ینظر خلفها، واعترض وجهه عظم فی الحائط أو زجاجة فشقّ وجهه، فلما مضت المرأة نظر فاذا الدماء تسیل على ثوبه وصدره، فقال: والله لآتینّ رسول الله (ص) ولاُخبرنّه ، فأتاه، فلما رآه رسول الله (ص) قال: ما هذا؟ فأخبره، فهبط جبرئیل بهذه الآیة: (قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا . . .). (الکافی ج۵ ص۵۵۹ ح۱۴، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۰۴ ح۴، ج۲۰ ص۱۹۲)
      سعد اسکاف از امام باقر روایت می کند: جوانی از انصار با زنی در مدینه مواجه شد، در آن زمان زنان روسری هایشان را در پشت گوش گره می زدند، جوان به او نگریست در حالی که از روبرو می آمد، وقتی که از برابرش گذشت، نگاه جوان به او افتاد، جوان داخل کوچه ای شد که آنرا بنی فلان می گفتند، و او همچنان به پشت آن زن می نگریست، که ناگاه صورتش با استخوان یا شیشه ای در دیوار برخورد کرد و صورتش را شکافت، وقنی زن رفته بود، به خود امد، دید که خون بر لباس و سینه اش جاری شده، با خود گفت به خدا قسم حتما نزد پیامبر رفته او را از آنچه رخ داد باخبر خواهم کرد. پس چنین کرد، وقتی پیامبر او را دید پرسید این چیست؟ پس قصه بازگفت، پس جبرئیل با این آیه نازل شد «به مردان مومن بگو که چشمهای خود را فروبهلند… »
      این روایت که شأن نزول آیه ۳۰ و ۳۱ سوره نور است خبر از این می دهد که زنان حجاز مقنعه های خود را پشت گوش گره می زدند و در نتیجه ظاهرا گردن و سینه آنها لخت بوده است. کانه آیه بر این دلالت می کند که زنان مقنعه خود را از جلو گره بزنند تا گردن و سینه آنها هم پوشیده شود. البته حدیث در این مورد صراحتی ندارد و اینگونه از آن برداشت شده است.
      در این احادیث پوشش مو مسلم انگاشته شده و به آن پرداخته نشده است. خمار در حدیث نخست و قناع در حدیث اخیر به معنای پوشش مو دانسته شده است. در سه حدیث نخست پرسش از مواضع زینتِ مجاز بوده است. این مواضع در وجه و کفین تعیین شده است. کلیه اعضای بدن از جمله مو در زمره زینت باطن خواهد بود که پوشش آن لازم خواهد بود. هر سه روایت سخنان امام صادق (ع) است.

      بحث دوم: جواز تخفیف حجاب زنان سالخورده

      آیه ۶۰ سوره نور به زنان سالخورده (با این تعبیر که دیگر امیدی به ازدواج ندارند) اجازه داده است که ثیابشان را بکناری نهند بشرطی که تبرج نکرده باشند (آرایش زننده). مراد از ثیابی که این دسته از بانوان می توانند از تن بدر کنند چیست؟
      ۱. صحیحة الحلبی عن أبی عبد الله (ع) أنه قرأ (أنْ یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ) قال: الخمار والجلباب قلت: بین یدی من کان؟ فقال: بین یدی من کان، غیر متبرجة بزینة، فإن لم تفعل فهو خیر لها، والزینة التی یبدین لهن شئ فی الآیة الأخرى. (الکافی ج۵ ص۵۲۲ ح۱، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۱۰ ح۲، ج۲۰ ص۲۰۲)
      حلبی از امام صادق روایت می کند که آیه «لباسشان را بکنَنَد» را قرائت می کرد، فرمود خمار و جلباب را. پرسیدم : در مقابل هر کسی؟ پاسخ داد: در مقابل هر کسی [از مرد و زن]، بدون اراستن به زینتی، البته اگر چنین نکنند [لباس را در نیاورند] برای ایشان بهتر است. و زینتی که ایشان آشکار می کنند چیزی در آیه دیگر [«الا ماظهر منها» در آیه ۳۱ نور است و مابقی بدن در زمره زینت باطن] است
      ۲. صحیحة محمد بن مسلم، عن أبی عبد الله (ع) فی قول الله عز وجل (والقَواعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً) ما الذی یصلح لهن أن یضعن من ثیابهن؟ قال: الجلباب. (الکافی ج۵ ص۵۲۲ ح۳، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۱۰ ح۲۱، ج۲۰ ص۲۰۲)
      محمبن مسلم از امام صادق (ع) در قول خداوند «و زنان ازکارافتاده ای که امیدی به ازدواج ندارند» آن لباسهایی که صلاح است بکنَنَد کدام است؟ فرمود: جلباب.
      ۳. صحیحة حریز بن عبد الله عن أبی عبد الله (ع): أنه قرأ ” یضعن من ثیابهن ” قال: الجلباب والخمار إذا کانت المرأة مسنة. (الکافی ج۵ ص۵۲۲ ح۴، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح، ب۱۱۰ ح ۴، ج۲۰ ص۲۰۲)
      حریز بن عبدالله از امام صادق (ع) روایت می کند که آیه «لباسشان را بکنَنَد» را قرائت می کرد، فرمود جلباب و خمار زمانی که زن سالخورده باشد.
      این سه حدیث ثیاب مورد بحث آیه را به جلباب و خمار تعبیر کرده است. زنان سالخورده مجازند جلباب و خمار نپوشند. اگر جلباب و خمار به سرانداز و روسری معنی شوند این احادیث بالالتزام دلالت بر جواز باز بودن موی سر آنها و در نتیجه عدم جواز باز بودن موی سر دیگر زنان دارد. ذیل حدیث موی خواهر زن که در بحث بعدی می آید صریح در جواز باز بودن مو و ساعد اینکونه زنان و عدم جواز در دیگر زنان و قرینه ای بر این است که مراد از جلباب و خمار در این احادیث سرانداز و روسری است.

      بحث سوم: حرمت نظر به موی خواهر زن

      در بحث حجاب خواهرزن از جمله محارم نیست، اگرچه ازدواج همزمان با دو خواهر مجاز نمی باشد.
      صحیحة البزنطی عن الرضا (ع): سألته عن الرجل یحل له أن ینظر إلى شعر أخت امرأته؟ فقال لا، إلا أن تکون من القواعد، قلت له: أخت امرأته والغریبة سواء؟ قال: نعم، قلت فما لی من النظر إلیه منها؟ فقال: شعرها وذراعها. (قرب الإسناد ص١۶٠، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۰۷ ح۱، ج۲۰ ص۱۹۹)
      بزنطی از امام رضا (ع) می پرسد آیا برای مرد جایز است به موی خواهرزنش نگاه کند؟ فرمود: نه، مگر خواهر زن از زنان ازکارافتاده باشد. دوباره پرسیدم: آیا خواهرزن و زن غریبه همانند هستند؟ فرمود: بله. گفتم در این صورت[اگر ازکارافتاده باشد] به چه عضوی از او می توانم نگاه کنم؟ فرمود: مو و ساعدش.
      این حدیث به سه حکم دلالت دارد: اول. حرمت نظر به موی خواهرزن، دوم. حرمت نظر به موی زنان غیر محرم که در حدیث از آنها به غریبه یادشده است. سوم، جواز نظر به مو و ساعد زن سالخورده (تفاوتی بین خواهرزن سالخورده و غریبه سالخورده از این حیث نیست). این حدیث محکمترین مستند لزوم پوشاندن مو بر زنان و حرمت نظر مردان به آن است و واژه مو عینا در آن ذکر شده است و مستقیما دلالت بر حرمت نظر به موی خواهرزن و زنان غریبه دارد، البته به شرطی که وجوب پوشش در زنان و حرمت نظر از سوی مردان با هم ملازم دانسته شوند.

      بحث چهارم: جواز نظر به محاسن زن در زمان خواستگاری

      در زمان خواستگاری زن می تواند محاسن خود را نپوشاند و خواستگار می توان به آن مواضع بنگرد، واضح است که چنین نگاهی خالی از ریبة و لذت نخواهد بود، با این همه مجاز است.
      ۱-صحیحة عبد الله ابن سنان: قلت لأبی عبد الله (ع): الرجل یرید أن یتزوج المرأة أینظر إلى شعرها؟ فقال: نعم إنما یرید أن یشتریها بأغلى الثمن. (الفقیه ج۳ ص۲۶۰ ح۲۴، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۳۶ ح۷، ج۲۰ ص۸۹)
      عبدالله سنان از امام صادق (ع) می پرسد مرد می خواهد با زنی ازدواج کند آیا می تواند به مویش بنگرد؟ فرمود بله، می خواهد [زوجیت] او را به گران ترین بها بخرد.
      مرد می تواند در زمان خواستگاری به موی زن آینده اش بنگرد. عبارت ذیل روایت مهریه و صداق است.
      ۲ -صحیحة غیاث بن إبراهیم عن جعفر عن أبیه عن علی (ع) فی رجل ینظر إلى محاسن امرأة یرید أن یتزوجها، قال: لا بأس إنما هو مستام فإن یقض أمر یکون. (التهذیب ج۷ص۴۳۵ ح۱۷۳۵، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۳۶ ح۸، ج۲۰ ص۸۹ )
      غیاث بن ابراهیم از امام صادق (ع) از پدرش [امام باقر (ع)] از امام علی (ع) نقل می کند درباره مردی که به زیبایی های زنی که قصد ازدواج با او را دارد می نگرد. فرمود: اشکالی ندارد، او طالب خریداری کالایی است که اگر امر جاری شود [و ازدواج صورت گبرد، زیبایی ها در اختیارش] خواهد بود.
      مرد می تواند در زمان خواستگاری به محاسن بدن زن بنگرد، او طالب ازدواج است و اگر قسمتش باشد همسرش خواهد شد. در این حدیث محاسن زن مشخص نشده است.
      ۳ -معتبرة البزنطی عن یونس بن یعقوب: قلت لأبی عبد الله (ع): الرجل یرید أن یتزوج المرأة یجوز له أن ینظر إلیها؟ قال: نعم وترقق له الثیاب لأنه یرید أن یشتریها بأغلى الثمن. (علل الشرائع ص۵٠٠ ح۱، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۳۶ ح۱۱، ج۲۰ ص۹۰ )
      بزنطی روایت می کند که یونس بن یعقوب از امام صادق (ع) درباره مردی که قصد ازدواج با زنی را دارد می پرسد آیا جایز است به او نگاه کند؟ فرمود بله و زن مجاز است لباس نازکتر به تن کند، چراکه مرد می خواهد [زوجیت] او را با گران ترین بها بخرد.
      در زمان خواستگاری پوشیدن لباس نازک تر از لباس عادی نیز مجاز است.
      مفهوم این روایات وجوب پوشش مو و دیگر محاسن زن و حرمت نظر به آنها در غیر زمان خواستگاری است.

      بحث پنجم: جواز نظر به مو و دستان زنان اهل ذمه

      نظر به مو و دستان زنان اهل ذمه که حجاب شرعی مسلمانان بر آنها واجب نیست مجاز است. واضح است که حکم جواز کلیه زنان اهل کتاب بلکه مطلق زنان غیر مسلمان را دربرمی گیرد. نه پوشش مسلمانان برآنها لازم است نه نظر به مواضعی که عادتا نمی پوشانند حرام است. توجه داشته باشیم که اهل ذمه در پناه حکومت اسلامی زندگی می کردند و پیامبر (ص) پوشیدن مو را را برآنها اجبار نکرده بود. مفهوم این حدیث این است که پوشش مو و دستان بر زنان مسلمان واجب بوده است.
      معتبرة السکونی عن أبی عبد الله (ع) قال: قال رسول الله (ص): لا حرمة لنساء أهل الذمة أن ینظر إلى شعورهن وأیدیهن). (الکافی ج۵ ص۵۲۴ ح۱، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۱۲ ح۱، ج۲۰ ص۲۰۵ )
      سکونی از امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل می کند که فرمود: نگاه کردن به مو و دستان زنان اهل ذمه حرمتی دارد.

      بحث ششم. جواز نظر به سرِ زنان بادیه نشین

      موثقة/صحیحة عباد بن صهیب: سمعت أباعبدالله (ع) یقول : لا بأس بالنظر إلى رؤوس أهل تهامة والأعراب وأهل السواد والعلوج، لأنهم إذا نهوا لا ینتهون. (الکافی ج۵ ص۵۲۴ ح۱، الفقیه ج۳ ص۳۰۰ ح۱۴۳۸، علل الشرائع ص۵۶۵ ح۱: ذکر لفظ اهل الذمة بدل العلوج، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۱۳ ح۱، ج۲۰ ص۲۰۶ )
      عباد بن صهیب از امام صادق (ع) می شنود که فرمود نگاه به سر [زنان] اهل تهامة [اطراف مکه]، عربهای بادیه نشین، حواشی شهرها و بی دینهای غیرعرب اشکالی ندارد، زیرا زمانی که نهیشان می کنند قبول نمی کنند.
      این روایت نظر به سر بادیه نشینان را مجاز دانسته است. علت آن هم این شمرده شده که چون نهی از منکر می شوند قبول نمی کنند و به پوشاندن سرشان اقدام نمی کنند. اگر همچنان که در نسخه وافی آمده (والصحیح : لأنّهن إذا نهین لا ینتهین) مقصود زنانی است گوششان بدهکار حجاب نیست، وقتی خودشان برای خود احترامی قائل نیستند، نگاه به ایشان حرام نیست. به هر حال این روایت نیز بحث از رأس است و بالالتزام بر مو دلالت می کند. اگر نگاه به موی زنان لابالی مجاز باشد، مفهومش عدم جواز نظر به موی زنان مؤمنه و وجوب پوشش بر ایشان است.

      بحث هفتم. لزوم پوشش سر دختر بالغه و پوشاندن سر زنان از پسر بالغ

      درباره زمانی که بر دختران واجب است حجاب شرعی را رعایت کنند و زنان در قبال پسران موظف به رعایت حجاب هستند در روایات زیر تعیین شده است:
      ۱- صحیحة عبد الرحمن بن الحجاج: سألت أبا إبراهیم (ع) عن الجاریة التی لم تدرک متى ینبغی لها أن تغطی رأسها ممن لیس بینهما وبینه محرم؟ ومتى یجب علیها أن تقنع رأسها للصلاة؟ قال: لا تغطی رأسها حتى تحرم علیها الصلاة). (الکافی ج۵ ص۵۳۳ ح۲، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۲۶ ح۲، ج۲۰ ص۲۲۸ )
      عبدالرحمن بن حجاج از امام کاظم (ع) از دختری می پرسد که هنوز [امور جنسی را] درک نکرده است، چه زمانی باید سرش را از نامحرم بپوشاند؟ و چه زمانی در نماز مقنعه بر سر بگذارد؟ فرمود سرش را نپوشد مگر زمانی که نماز بر او حرام شود (یعنی زمانی که عادت شود که معنایش بالغ شدن اوست). این حدیث به دو حکم اشاره می کند:
      اول. بر دختر بالغ واجب است سرش را در نماز و از نامحرم بپوشاند.
      دوم. دختر نابالغ می تواند بدون روسری و با سر باز نماز بخواند و لازم نیست در مقابل نامحرم سرش را بپوشاند.
      بار دیگر پوشانیدن سر مطرح است و بالملازمه به پوشانیدن مو نیز دلالت می کند.
      ۲- صحیحة البزنطی عن الرضا (ع) أنه قال: یؤخذ الغلام بالصلاة وهو ابن سبع سنین ولا تغطی المرأة شعرها منه حتى یحتلم). (الفقیه ج۳ ص۲۷۶ ح۱۳۰۸، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۲۶ ح۳، ج۲۰ ص۲۲۹ )
      بزنطی از امام رضا نقل می کند که پسربچه در هفت سالگی به نماز واداشته می شود و زن مویش را از وی تا محتلم نشد نمی پوشاند.
      بر مبنای این حدیث زن موظف است موی خود را از پسر بالغ بپوشاند، در حالی که می تواند با سر باز در برابر پسر نابالغ ظاهر شود.
      ۳- صحیحة البزنطی عن الرضا (ع) قال: لا تغطی المرأة رأسها من الغلام حتى یبلغ الغلام. (قرب الإسناد ص۱۷۰، الوسائل، أبواب أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۲۶ ح۴، ج۲۰ ص۲۲۹)
      بزنطی از امام رضا نقل می کند که زن سرش را از پسربچه تا زمان بلوغ پسربچه نمی پوشاند.
      مفاد این حدیث همانند حدیث قبل است با این فرق که در این حدث پوشش سر است و در قبلی مشخصا پوشش مو مطرح شده بود.
      نتیجه: دختران و پسران قبل از بلوغ مکلف محسوب نمی شوند، نه سر و موی دختر لازم است پوشانیده شود چه در نماز چه در برابر نامحرم، و نه زنان لازم است موی خود را در برابر پسران نابالغ بپوشانند. اما بعد از بلوغ دختران باید سر و موی خود را در نماز و در برابر نامحرم بپوشانند و زنان نیز موظفند در برابر پسران بالغ همانند مردان سر و موی خود را بپوشانند.

      بحث هشتم: دخالت نیت در نگاه به زنان

      در بحث نگاه روایتی است که می تواند مبنای قاعده‌ای فقهی قرار گیرد: توقف حکم نگاه به زن بر نیت مرد.
      صحیحة علی بن سوید: قلت لأبی الحسن (ع): إنی مبتلى بالنظر إلى المرأة فیعجبنی النظر إلیها، فقال: یا علی لا بأس إذا عرف الله من نیتک الصدق، وإیاک والزنا فإنه یمحق البرکة ویهلک الدین. (الکافی ج۵ ص۵۴۲ ح۶، الوسائل، أبواب النکاح المحرم، ب۱ ح۳، ج۲۰ ص۳۰۸ )
      علی بن سوید از امام رضا (ع) می پرسد من [کارم به گونه است که] مبتلا به نگاه به زنان هستم، پس [گاهی] از نگاه به آنها خوشم می آید [آیا کار حرامی انجام می دهم؟]. فرمود: ای علی [بن سوید] اگر خدا نیت تو را [در نگاه] صادق بداند اشکالی ندارد، اما از زنا بپرهیز که برکت را [از کارَت] زایل کرده دینت را نابود می کند.
      راوی به جهت شغلش (از قبیل پارچه فروشی یا رنگرزی) با زنان سر و کار دارد، در حین داد و ستد چشمش به آنها می افتد و آنچنان که مقتضای طبع بشری است از زیبائی لذت می برد و از جمالشان متمتع می گردد، آنچنانکه آدمی از نگریستن به هر امر جمیلی از انسان و غیر انسان لذت می برد. پاسخ امام (ع) جواز مشروط است، مشروط به نیت صدق و نظر پاک خالی از شهوت، نظری انسانی به امور زیبا که توأم با لذتی برخاسته از طبیعت بشری است، نه نظری برخاسته از غریزه‌ی جنسی همانند نگاه مرد به همسرش. مگر ممکن است انسان به منظره‌ی زیبا یا صورتی باجمال بنگرد و لذت نبرد؟ آری دو گونه لذت را باید بدقت از هم تفکیک کرد و این امر شدنی است. نظر پاک که حلال است و نظر ناپاک که تیری از کمان ابلیس است و امام (ع) با اشاره به زنا که مقدمه‌ی آن زنای چشم است از نگاه ناپاک برحذر می دارد و امکان نگاه پاک و نیت صادقه را خاطرنشان می سازد. این روایت مورد اهتمام شیخ اعظم انصاری بوده است (کتاب النکاح ص ۵۴). به دلیل حساسیت، توضیحات این روایت را با تلخیص و تشریح از آیت الله خویی نقل کردم .(تقریرات مبانی العروة، کتاب النکاح ج۱ ص۵۴)

      بحث نهم: نمونه ای از برخی مشهورات فاقد مستند معتبر

      روایات متعددی در حوزه زنان است که فراوان نقل می شود اما فاقد مستند معتبر است. به برخی از این مجموعه کثیرالتعداد اشاره می کنم:
      ۱- روایة محمد بن علی بن الحسین قال: قال النبی (ص): اشتد غضب الله على امرأة ذات بعل ملأت عینها من غیر زوجها أو غیر ذی محرم منها. (عقاب الأعمال ص۳۳۸،الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۲۹ ح۱، ج۲۰ ص۲۳۲)
      شیخ صدوق از پیامبر نقل می کند غضب خداوند بر زن شوهرداری که چشمش از غیرشوهرش یا غیر محرمش پر شده است شدت می گیرد.
      سند آن به دلیل چند فرد مجهول در بین رواتش جداْ ضعیف است.
      ۲- روایة الحسن الطبرسی عن النبی (ص): إن فاطمة قالت له فی حدیث: ” خیر للنساء أن لا یرین الرجال ولا یراهن الرجال”. (مکارم الأخلاق ص۲۳۳، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۲۹ ح۳، ج۲۰ ص۲۳۲.
      طبرسی از پیامبر (ص): فاطمه (س) در حدیثی به او گفت: بهتر برای زنان این است که مردان را نبینند و مردان هم آنها را نبینند.
      روایت مرسله، غیر مسند و ضعیف است.
      ۳- روایة أحمد بن أبی عبد الله البرقی: استأذن ابن أم مکتوم على النبی صلى الله علیه وآله وعنده عائشة، وحفصة. فقال لهما: قوما فادخلا البیت: فقالتا: إنه أعمى، فقال: إن لم یرکما فإنکما تریانه. (الکافی ج۵ ص۵۳۴ ح۲، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۲۹ ح۱، ج۲۰ ص۲۳۲) ضعیفة مرسلة
      ۴- احمد بن ابی عبدالله برقی: ابن ابی مکتوم [نابینا] از پیامبر اذن دخول طلبید، در حالی که عایشه و حفصه نزد ایشان بودند، به آن دو فرمود برخیزید و به درون خانه روید. گفتند او نابیناست. فرمود اگر او شما را نمی بیند شما که او را می بینید.
      روایت مرسله و ضعیف السند است.
      ۵- روایة الحسن الطبرسی عن أم سلمة قالت کنت عند رسول الله (ص)، وعنده میمونة فأقبل ابن أم مکتوم وذلک بعد أن أمر بالحجاب، فقال: احتجبا، فقلنا یا رسول الله ألیس أعمى لا یبصرنا؟ قال: أفعمیاوان أنتما ألستما تبصرانه. (مکارم الأخلاق ص۲۳۳، الوسائل، أبواب مقدمات النکاح وآدابه ب۱۲۹ ح۴، ج۲۰ ص۲۳۲ )
      طبرسی از ام سلمه روایت می کندنزد پیامبر بودم و میمونه نیز نزد ایشان بود که ابن ام مکتوم خواست وارد شود، و این بعد از نزول آیه حجاب بود. فرمود: خود را بپوشانید. عرض کردیم ای پیامبر خدا آیا او نابینا نیست و لذا ما را نمی بیند؟ فرمود: آیا شما هم نابینا هستید و او را نمی بینید؟
      روایت مرسله و ضعیف السند است.

      بحث دهم: آیا تمام بدن زن عورت است!؟

      عورت چیزی است که آدمی آشکار شدن انرا ناخوش دارد. به آلت تناسلی و مقعد در زن و مرد عورت اطلاق می شود. اصطلاح دیگری بتدریج در میان مسلمانان رایج شده و بتدریج متصلب شده است که زن کلا عامل فتنه و وسیله اغوای شیطان است، بدن زن تماما عورت است، به این معنی که باید جز بر همسر و محارم پوشیده بماند. برای برحذر ماندن از آفات برخاسته از زن و بدن او بهترین جا برای زن کنج خانه است. در این زمینه به دو روایت که وضعیت سندی بهتری دارند اشاره می کنم:
      هشام بن سالم، عن أبی عبد الله (ع) قال: قال رسول الله (ص): النساء عی وعورة، فاستروا العورة بالبیوت، واستروا العی بالسکوت. (الکافی ج۵ ص۵۳۵ ح۴، مجالس الطوسی ج۲ ص۲۷۶،الفقیه ج۳ ص۲۴۷ ح۳: قال (ع): +انما، الوسائل، ابواب مقدمات النکاح، ب۲۴ ، ح۴، ج۲۰ ص۶۶) باب ۱۳۱ ح۱
      هشام بن سالم از امام صادق (ع) روایت می کند که پیامبر (ص) فرمود زنان عاجزالبیان [از آنچه شایسته گفتن است] و عورت هستند، عورت را با خانه و ناتوانی شان را از بیانِ [آنچه شایسته است] با سکوت بپوشانید.
      صحیحة مسعدة ابن صدقة، عن أبی عبد الله (ع) قال: قال أمیر المؤمنین (ع): … فإن النبی (ص) قال: النساء عی وعورة فاستروا عیهن بالسکوت واستروا عوراتهن بالبیوت. (الکافی ج۵ ص۵۳۴ ح۱، الوسائل، ابواب مقدمات النکاح، ب۲۴ ، ح۱، ج۲۰ ص۶۵) که همان مضمون روایت قبلی است.
      اینگونه روایات – بر فرض صدور – ناظر به زنان آن مقطع زمانی مکانی بوده که غالبا کم فرهنگ و بیسواد بوده اند و قابل تعمیم به همه زمانها و مکانها نیست، هرچند برخی محدثان و فقیهان از آنها قاعده «المرأة عورة» را استخراج کرده پنداشته اند اصل اولی وجوب پوشش تمام بدن زن است مگر آنچه از آن با دلیل معتبر از تحت این اصل خارج شود و آن هم نهایتا وجه و کفین است. درباره بی اعتباری این استدلال در بخش فتاوا به تفصیل بحث خواهد شد و اثبات می شود که این صورت بندی از بنیاد بی پایه است.

      جمع بندی

      تفحص در روایات با سند معتبر شیعی در مسئله حجاب نشان می دهد که:

      یکم. در احکام حجاب هیچ حکمی به پیامبر (ص) نسبت داده نشده است الا دو مورد: یکی حکم جواز نگاه به مو و دستان زنان اهل ذمه و دیگری عورت بودن زن. دومی دلالت مستقیمی به مسئله حدود حجاب ندارد.
      دوم. هیچ حکمی در مسائل اصلی حجاب به امیرالمؤمنین (ع) نسبت داده نشده است الا جواز نظر به محاسن زن در زمان خواستگاری.
      سوم. در میان روایات معتبر از بانوی اول اسلام فاطمه زهرا (س) هیچ عبارتی درباره حجاب دیده نمی شود. در بحث حجاب تنها یک روایت معتبر درباره کیفیت حجاب ایشان در زمان نماز از امام باقر (ع) در دست است. ام المؤمنین خدیجه قبل از نزول آیه حجاب از دنیا رفته بود.
      چهارم. اکثر قریب به اتفاق احکام حجاب در زمان چهار امام در قرن دوم هجری ابراز شده است: امام محمد باقر، امام جعفر صادق، امام موسی کاظم و امام علی بن موسی الرضا علهیم السلام.
      پنجم. در احکام حجاب روایات متواتر لفظی و معنوی وجود ندارد.
      ششم. اکثر احکام حجاب خالی از روایات مستفیض است و بسیاری از این احکام متکی به چند خبر واحد معدود با سند معتبر است.
      هفتم. در وجوب پوشش مو در نماز روایات معتبر مختلف هستند.
      هشتم. حد ساتر غیرصلوتی در برابر محرم در روایات از حد متعارف اقلی تر است.
      نهم. اینکه مراد از زینت ظاهر در قرآن وجه و کفین است متکی به فقط یک خبر واحد معتبر از امام صادق (ع) است. در دو روایت دیگر در یکی موضع انگشتر و النگو و در سومی پایین تر از خمار و بالاتر از مچ زینت ظاهر و ساعد از جمله رینت باطن دانسته شده است.
      دهم. ثیابی که زنان ازکارافتاده می توانند نپوشند توسط امام صادق (ع) جلباب و خمار تفسیر شده است. یکی از معانی جلباب و خمار سرانداز و روسری و معنای دیگر آن ملحفه و شال بلندی است که بالاتنه را می پوشاند. در روایت امام رضا این مواضع مجاز به مو و ساعدها تعبیر شده است.
      یازدهم. بزنطی از اینکه خواهرزن و غریبه در پوشش مویشان مانند هم هستند در اواخر قرن دوم بی اطلاع بوده و امام رضا (ع) لزوم پوشش موی خواهرزن را اعلام می کند. مفهوم این حکم وجوب پوشش دیگر زنان و حرمت نظر به موی آنهاست.
      دوازدهم. در زمان خواستگاری مرد می تواند به محاسن زن از جمله موی او نگاه کند و زن می تواند از لباس نازک تر از حد معمول استفاده کند. این احکام همگی از سوی امام صادق (ع) صادر شده. ایشان جواز نظر به موی زن در زمان خواستگاری را از امام علی (ع) نقل کرده اند. مفهوم این احکام وجوب پوشش موی زنان و حرمت نظر به ایشان در غیر زمان خواستگاری است.
      سیزدهم. نگاه به مو و دستان زنان غیرمسلمانی که در میان مسلمانان زندگی می کنند مجاز است، بلکه نگاه به مواضعی که بطور متعارف زنان غیرمسلمان نمی پوشانند مجاز است. امام صادق (ع) این حکم را از پیامبر(ص) نقل کرده است. مفهوم آن عدم جواز نگاه به مواضع یادشده از زنان مسلمان و در نتیجه وجوب پوشش آنها بر زنان مسلمان است.
      چهاردهم. به سر زنانی که سر خود را نمی پوشانند و در برابر نهی از منکر نیز مقاومت می کنند می توان نگریست. این روایت منقول از امام صادق (ع) به این معناست که اولا در زمان ایشان بخشی از زنان حاشیه نشین حجاب شرعی را رعایت نمی کردند. ثانیا امام (ع) غیر از نهی از منکر تجویز نکرده است. مفهوم این روایت نیز وجوب پوشش سر بر زنان مؤمنه و حرمت نظر مردان به زنانی است که حرمت خود را پاس می دارند.
      پانزدهم. بر اساس روایاتی از امام کاظم و امام رضا (علیهما السلام) دختران بعد از بلوغ باید سر و موی خود را در نماز و در برابر نامحرم بپوشانند و زنان نیز موظفند در برابر پسران بالغ همانند مردان سر و موی خود را بپوشانند.
      شانزدهم. امام رضا (ع) در مورد نگاه مردان به زنان معتقد است نگاه پاک با نیت صادق ممکن است و باید چنین نگاهی را از نگاه آلوده‌ی هرزه تفکیک کرد.
      هفدهم. روایتی که با این مضمون به فاطمه زهرا (ع) نسبت داده شده «برای زنان بهتر است که مردان را نبینند و مردان هم آنها را نبینند» همانند روایت دال بر لزوم رعایت حجاب زنان در برابر نابینا به دستور پیامبر (ص) فاقد سند معتبر است و قابل انتساب به پیامبر (ص) یا فاطمه زهراء (س) نیست.
      هجدهم. به امام صادق (ع) نسبت داده شده است که این جمله را از پیامبر (ص) نقل کرده است که «زنان عورت هستند، عورت را در خانه بپوشانید.» بر فرض صدور چنین عبارتی بحث در این است که آیا این درباره مطلق جنس زن است یا زنانی با شرائط خاص فرهنگی در آن زمان حجاز.

      نتیجه

      اول. بر اساس موازین علم الحدیثِ سنتی احکام اصلیِ حجاب شرعی از اواسط نیمه اول قرن دوم هجری مبتنی بر روایات امام جعفر صادق (ع) غیرقابل انکار است: زنان مؤمنه شرعا موظفند بدن خود را به استثنای وجه و کفین در برابر نگاه نامحرم بپوشانند. موی سر از جمله مواضعی است که باید پوشانیده شود.

      دوم. در چهارچوب فقه سنتی، احکام این روایات حجاب قرآنی را تفسیر و تضییق می کنند. فتاوای مبتنی بر این روایات با روش اجتهاد مصطلح در قسمتهای بعدی خواهد آمد.
      سوم. روش اجتهاد در مبانی و اصول با روایات موجود برخوردی نقادانه دارد که حاصل آن در قسمت انتهایی این سلسله مقالات خواهد آمد.

      نویسنده از انتقاد صاحب نظران استقبال می کند. والحمدلله*

      ــــــــــــــــ

      یادداشتها:
      * درس گفتار مورخ ۸ مرداد ۱۳۹۱جلسه مجازی با دانشجویان ایرانی دانشگاه بین المللی سنگاپور
      (۱) در این بحث از تقریرات دروس مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم موسوی خوئی به شرح زیر استفاده کرده ام:
      – التنقیح فی شرح العروة الوثقى، کتاب الطهارة، تألیف المیرزا علی الغروی التبریزی
      – مستند العروة الوثقى، کتاب الصلاة، تالیف الشیخ مرتضى البروجردی
      – معتمد العروة الوثقى، کتاب الحج، تألیف السید رضا الخلخالی
      – مبانی العروة الوثقى، کتاب النکاح، تألیف السید محمد تقی الخوئی
      (۲) روایات بحث حجاب را از کتاب وسائل الشیعة شیخ حر عاملی طبع ۳۰ جلدی موسسه آل البیت (ع) روایت کرده ام. نشانی منبع اولیه روایات از کتب اربعه و غیر آن قبل از وسائل ذکر شده است.
      (۳) مکاتبة الصفار إلى أبی محمد (ع) فی الشهادة على المرأة هل یجوز أن یشهد علیها من وراء الستر وهو یسمع کلامها إذا شهد عدلان بأنّها فلانة بنت فلان ، أو لا تجوز له الشهادة حتى تبرز من بیتها بعینها ، فوقّع (ع) : تتنقّب وتظهر للشهود. (الفقیه ج۳ ص۴۰ ح۱۳۱، التهذیب ج۶ ص۲۵۵ ص۶۶۶، الاستبصار ج۳ ص۱۹ ح۵۸، الوسائل، أبواب الشهادات ب ۴۳ ح ۲، ج۲۷ ص۴۰۱ )
      (۴) روایة ابن بکیر عن أبی عبدالله (ع) قال : لا بأس أن تصلّی المرأة المسلمة ولیس على رأسها قناع. (التهذیب ج۲ ص۲۱۸ ح۸۵۸، الاستبصار ج۱ ص۳۸۹ ح۱۴۲۸، الوسائل، أبواب لباس المصلی، ب۲۹، ح۶، ج۴ ص۴۱۰.)
      (۵) موثقة الحسین بن علوان عن جعفر عن أبیه (ع) قال: إذا زوّج الرجل أمته فلا ینظرنّ إلى عورتها ، والعورة ما بین السرّة والرکبة. (قرب الإسناد ص۴٩، الوسائل، أبواب نکاح العبید والاماء ب ۴۴ ح۷، ج۲۱ ص۱۴۸)

       
      • جناب بردیا
        سپاس از توجه شما

        رفیق! اگر چنانکه گفته اید ورود به مباحث تخصصی و نفی و اثبات ها و استظهارات فقهی در مدالیل ادله فقهی برای شما ملال آور و خسته کننده است ،پس چه اصراری به درگیر کردن من در جزئیات مطالبی که نخواهید خواند یا کسالت آور خواهد بود هست؟!
        بنابر این اگر غرض شما دانستن رای کلی و مشی فقهی من در این مساله است ،باید عرض کنم فعلا رای مستند من همان رای مشهور فقهاء در لزوم پوشش کامل و استثناء وجه و کفین برای زنان است ،البته تبدل اجتهاد و تجدید نظر دوباره در اسناد فقهی هر مساله ممکن است،اما رای نهایی فعلا از نظر من همین است.
        بنابر این سودی برای شما نخواهد داشت اگر من هم در جزء جزء روایات و اجزاء آن و استظهارات مفصل وارد شوم ،و مطول را مطولتر کنم ،اجمالا بدانید که در مسائل فقهی ،بر اساس مبانی و مبادی مختلف و اختلاف برداشت ها و استظهارات گوناگون یا تکیه بر مقدمات مختلف بحث ،ممکن است اختلاف نظر وجود داشته باشد،من اکنون اطلاعی از نتیجه بحثهای قرآنی روایی تاریخی عقلی ایشان ندارم ،اگر فرصت شد ملاحظه خواهم کرد ،اما بدانید که ورود به جزئیات بحثها و نقل آراء مختلف و ادله آنها و بررسی جزئی استظهارات دیگران در اینگونه مسائل قرآنی روایی مفصل تناسبی با فضاهای محدود اینجا و اوقات محدود ندارد و سبب تطویل و اطناب ممل و صرف وقت بسیار است.
        امروزه البته به مدد فضای مجازی نت و ارتباطات سریع و وثیق ،امکان سر زدن به سایت ها و دیدن تفاصیل بحثها هست ،اما می بینم که شما هم نظرخواهی جزئی و تفصیلی می کنید و هم در عین حال اظهار ملال و خستگی از ابحاث مطول می کنید! .
        سر این مطلب نیز چنانکه سابقا بشما عرض کرده ام این است که ورود به محتواهای فنی و تخصصی بدون داشتن پیش زمینه های فنی و تحصیلی موجب همین رنج و ملال است ،البته بررسی کلی نظرات و اینکه رای آقایی چیست و رای آقای دیگری چیست ،مقدور شما هست ،اما بدانید که نوع مسائل فقهی از این قبیل بحثهایی است که خود شما فوقا نقل کرده اید ،اساسا اجتهاد یعنی کوشش فنی و تخصصی در فهم حکم خدا از کتاب و سنت ،و این مستلزم گذراندن ترم های گوناگون ادبی قرآنی روایی و رجال و درایه ای و تفسیری و غیر اینها از مبادی است.

        برای تقریب به ذهن عرض می کنم شما اگر متخصص فیزیک کوانتوم باشید ،و دیگری نیز ،من بعنوان یک عامی نا آشنای به مبادی فیزیک کوانتوم و غیر کوانتوم ،چه حظی خواهم برد اگر در گزاره ای فیزیکی که بند مباحث تئوریک وسیعی است از شما خواستار تفاصیل بحث شوم ،و از متخصص دیگر نیز چنین درخواستی کنم ،در حالیکه خود بقاعده فقدان تخصص،امکان و حوصله ورود به تفاصیل بحثهای کارشناسی بین آندو را نداشته باشم و دچار ملال و صرف وقت بیهوده شوم.
        باید عرض کنم که در باب احکام شریعت ،اگر کسی به کلیت شرع یا احکام آن معتقد نباشد ،ورود او به جزئیاتی که مبتنی بر مبانی اصولی و فنی خاص است ثمری جز ملال و اتلاف عمر ندارد،مگر اینکه برگردد و به مبانی تئوریک و اصول اساسی شریعت بیندیشد.
        من در یکی از بحثها دیدم دوست سکولار پر حرارتی از روایات امامان اهلبیت تعبیر به “من درآوردی”! می کرد ،خوب اگر کسی بطور اصولی بمبانی شریعت اسلام نا آشنا یا منکر آن باشد طبعا چنین تعبیری می کند ،فکر می کنید اگر کسی روایات معتبر عترت و اهلبیت پیامبر را که خط مشی و محور اساسی تفسیر و استمرار شریعت است به حکم خود آورنده شریعت ،من در آوردی بداند ،سودی دارد که برای او مجموعه روایات را بمیدان بیاوریم و شروع به احتجاج و استدلال بر جزئیات کنیم؟!
        غرضم شما نیستید،مقصودم بحث کلی است و اینکه بحثها باید روشمند باشد.
        اما اگر کسی شرایع وحیانی را ببرهان پذیرفته باشد ،در احکام عملی و عمل به شریعت از دو حال خارج نیست ،یا با طی مراحل خاص معرفتی به قوه اجتهاد و استنباط از متن شریعت رسیده است ،که بنابر این در احکام عملی به رای خویش عمل می کند ،و اگر به این مرحله و ملکه استنباط احکام نرسیده باشد ،طبعا بحکم فطری عقلی لزوم تبعیت از کارشناس مربوطه ،در احکام عملی به کارشناس مربوطه مراجعه می کند ،که در محل خود مورد تدقیق واقع شده است که این جنس تقلید تقلید مذموم نیست و مورد ارتکاز و عمل عقلاست ،نظیر رجوع به پزشک در باب امراض جسمی یا روحی.

        با سپاس از بذل توجه شما

         
        • جناب مرتضا
          سپاس از پاسخ شما.
          منظورم از خسته کننده بیشتر برای سایر عزیزان بود وگرنه خودم با اشتیاق هر دو مطلب را به طور کامل خواندم. تا کنون فکر می کردم لزوم پوشش مو مستند قرآنی دارد و در زمان پیامبر اسلام هم مرسوم بوده است ولی تحقیق جناب کدیور خلاف آن را نشان می دهد. باید همان اول این را می گفتم که شما را درگیر جزئیات نکنم. پوزش مرا بپذیرید.

           
  39. فرانسه حدود ۱۰ میلیارد دلار جریمه شد و حالا خود سیستم الهی به ۱۸ میلیارد دلار جریمه. تمامی کشورها نفع برداری کردند و میکنند و آخوند ها مردم ما را با شعار توخالی سرکیسه کردند. تا مشروعیت نظام خود را از غیر ایرانی طلب کنند و این سلسله مذاکرات ۵+۱ بازیچه ای نکبت و کثیفی است که تنها امید و خوش خوشان شدن رهبر است برای مشروع گرفته شدن نظامش از خارجیان

     
  40. یکی بیاید و بشکل علمی از ولایت فقیه دفاع کند اگر توانست! حالا مطلقه اش بماند…
    آقای نوری زاد در نظریه آن مرحوم قرار بوده ولایت مطلقه فقیه به مبسوط النظر بودن و ابتناء بر کارشناسی ها دلالت کند که چنین رویکرد نظری، بالطبع با مردم پیوست محکم می یافته است؛ متأسفانه اغلب سردمداران حتی دوم خردادی روی مبسوط الید بودن تأکید اضافه گذاشته اند و نظریه ای که می توانسته جایی در تاریخ معنا پیدا کند، به تاریخ ابهام و … پیوسته است.

     
  41. مصباح يزدي ( غير منفور )

    چقدر ما مردم بد بختي هستيم، هي مي گوييم از بي تجربي مسئولان است، از بي كياستي مسئولان ، بابا حقيقت را قبول كنيم كه يك أدم ////////// سر رشته مملكت داري را بدست گرفته و ما را و مملكت ما را به روز سياه نشان ده، زمان شاه ما عربها را با ديده حقارت و عقب افتاده و قرون وسطايي نگاه مي كرديم،كمترين و محترمانه ترين پسوندي كه استفاده مي كرديم عرب ملخ خور بود، حالا با كوچكترين فرصت براي رهايي از اين اهريمن رواني و خرابيهايي كه بوجود أورده خود را به عربها مي رسانيم تا جلوه اي از پيشرفت فيزيكي و أزادي هاي فردي را در ديار أنها نظاره كنيم. سال أخر حكومت شاه جنت مكان يك زلزله أمد و همين أخوندها توي مغز مردم كردند كه بخاطر فساد حكومت است، حالا هم طوفان أمده و مي گويند بخاطر بد حجابيه، بابا همه اينها اگر خشم خدا بأشد بخاطر دزديها و جنايات و رذالت و پستي و بي شرفي و بي ناموسي و كشتار و غارت أخوند هاي دروغگو ست، بياد داريد كه خميني از يك طرف در سخنراني أعلام كرد روحانيها توي سياست دخالت نكنند، از طرف ديگر به بازرگان دستور داد در هر وزارت خانه يكي از معاونان بأيد روحاني باشد. اين حكومت سنگ بنايش پيكرهاي جوانان ما و ملاتش دروغ و عوامفريبي با معماري و نظارت ماه نشين قرن ما است كه بعد از او هم با هدايت و دروغ هاي هاشمي //// أمور أن به يك //// سپرده شد. همه به ياد داريد كه هاشمي در مجلس خبرگان شهادت داد كه امام ( /// ) هنگامي كه خامنه اي در كره بودند گفتند ايشان لياقت رهبري را دارد، و بر همين أساس به او رأي دادند ، در صورتيكه أقاي اردبيلي مي گويد نگران بعد از خميني بوديم و همراه رئيس جمهور خامنه اي و رئيس مجلس هاشمي رفتيم به او گفتيم اگر منتظري را كنار بگذاريد چه كسي جانشبن شما ميشود ؟ كه ايشان گفتند يكي از شما سه نفر، ببينيد اين هاشمي چگونه ما را و مملكت ما را به يك ////سپرد، كسي كه خودش گفت افكارش به احمدي نژاد نزديكتر است. نزديك است كه پاسداران دلير و ارتشيهاي شارفت مسند ما بساط جهل را برچينند. به اميد أن روز

     
  42. ایران داد عمارلویی

    سگ را اگر به زور به شکار ببرید عوض شکار پاچه خودتان گزیده خواهد شد. جناب نوری زاد سلام در منطقه ما ضرب المثل معروفیست که خدمتتان مینگارم خواهش لظف بفرمایید با بینش خوب خود انرا بپرورانید در جواب جنابان نمایندگان بی وکالت از خدا ایت الهیان خاتمی و علم الهدا و..خواهشن اگر خوب برشتش کنید و با سیخ و میخ بر کله گان این ذوالشعوران بی منطق بکوبیدنشان.ضرب المثل ولایت ما که هم ولایتی جناب مرحوم مغفور واقعن کم تقصیر مه افرید امیر خسروی بدینگونه میباشد که چنانچه سگ را به زور و ضرب به شکار ببرید؛عوض صید شکار خود پاچه از دست میدهید و گزیده خواهید شد.بنده خیلی کم از رایانه سر رشته دارم و دوست میدارم این ضرب المثل را در تیتر اصلی و به نام خودتان و برای مردم یتیم ایران از بهشتیان تا جهنمیان و حضران صاحب جمع و مالکین این دو دیار افسانه ای بنویسید.خاطرات خوب و بد و انتیک گونه ای دارم که اگر امفتامین های بزرگان و ملاکین ایران شهر رخصت دهند شاید بنویسمشان.خدا یار و یاور قلوب پاک و بی شیله,پیله میباشد.

     
  43. جناب نوری زاد سلام برشما وناظران محترم

    گویاشماباآیت الله ها بزرگ شده ای وگویا اینان را نردبان ترقی خود قرارداده بودی وبه هدفت نرسیده ای چنین پرت وپلا می بافی ،این چنین نیست وجدانا؟؟؟
    ازهزاران آیت الله یکی بمانندمنتظری -ره-درمی آیداوهم به برخی امور متعصب بود”
    خوب به چه اموری به نظرشما متعصب بود؟؟؟

    شایدبازشما بقول آن روانشناس :پرت وچرت بگوئی بگذار من بگویم ؛بله او-رحمه الله علیه- متعصب دردینش بودکه مفتکی مثل شما باافترا به دیگران دینش را ازدست ندهد ،اخلاص ووجدانش را ازدست ندهد،ایمانش را ازدست ندهد،اومتعصب ملتش وانقلابش بود که واژگون شدغصه می خورد وتعصب می ورزید،اومتعصب جوانان وطن بود که بخاطر اشتباهی پرپرشدند،اومتعصب راستی ودرستی درگفتار ورفتاربود؛اومتعصب لطمه نخوردن آخرتش بود؛دریک کلام اومتعصب حیات طیبه وپاکیزه ای برای خود ودیگرهموطنان بود،اوبرای مذهبی که اختیارکرده بود متعصب بودنه مثل تو که مذهبت را متهم به آلودگی خرافات می دانی ،اوچنین نبود.واین تعصب هادارای ارزش هستند وقیمتی البته نه پیش شما سکورلارهای بی قیدوبند ورهاازتعصب هرامرارزشمند.وقاعدتا بایدهرانسانی به اعتقادات صحیح خویش متعصب است همچنانکه بناموسش متعصب است.

    اگرشما این تعصب هارا نداری پس چه داری؟؟؟
    اسمت را چه بگذاریم؟؟؟ نوری زاد بی تعصب برهمه فضائل وارزش های انسانی؟؟؟
    خودت را درکجا ودرچه مقامی فرض کرده ای؟؟؟

    ماکه بمانندخودت نمی توانیم به هرشایعه بی سندومدرک درموردشما حکم کنیم که آن میلیاردها تومان که گرفتی فیلم بسازی ونساختی وخوردی ،پس شماهم دزدی .فرق شما بادیگردزدان چیست البته بنا برادعای آن دوست وهمکارت ،واقع چیست مانمی دانیم وشماراهم بدزدی متهم نمی کنیم .

    پس شما هم باسند ومدرک حرف بزن وکاری نکن که برخی ناظران برایت بنویسندکه نوشته هایت دیگرباری ندارد وخودت راگم کرده ای وچرت وپرت می گوئی. ویادیگری گفته است نیاز به معالجه روانی داری وگرنه این مریضی مزمن می شود ومعالجه اش دشوارگردد.
    عزیزم مگرحرف حساب قحطی است مگردردها یکی دوتااست که چسبیدی به افتراگوئی به آیت الله ها؟؟؟
    مگراین ناپاسداران شکم گنده کم دزدی کرده اند وکم پاچه خواری می کنند ؟؟؟نصف اقتصادایران رابلوکه قانونی خودکرده اند چراازدزدی اینها نمی گوئی؟؟؟چراازکودتایشان که محمودخان فاسدومفسدرابرسراین مملکت گماشتند وداروندارمارابدست دزدانی بمانندخودش ببادفنا داد،نمی گوئی چرا؟؟؟

    اگر8سال جنگیدند درعوض باندازه 50سال دزدیده اند ،حال بکشندکنار چه چیزی ازجون این ملک وملت می خواهند؟؟؟
    نباشد که مامورهمین ناپاسدارهای دزدهستی مانمی دانیم وشمارا مامورکرده اند برضدآخوندها وآیت الله هاقلمفرسائی کنی وازمیدان بدرشان کنید وآنوقت باانجام کودتائی باهم هرغلطی را انجام دهید؟؟؟
    فاین تذهبون؟؟؟
    مصلح

     
    • رفیق جان
      شما دوباره عصبانی شدی که! عصبانی که می شیم کلی نمره منفی می خوریم. یه وقت دیدی پایان سال قبول نشدیا. از ما گفتن بود.
      جناب مصلح یه شوخی کردم تا شاید از این حالت عصبانیت در بیاید.
      من منتظر جواب شما به تحقیق قرآنی جناب کدیور در باب حجاب هستم.

       
    • جناب مصلح گرامی با سلام خدمت شما:
      مگر فکر میکنید بالای منبر هستید که اینهمه فریاد میزنید و تهمت پرانی؟ به جای اینهمه تهمت به آقای نورزاد همان کاری را بکن که به ایشان پیشنهاد کرده ای. یعنی با سند ومدرک حرف بزن.
      چه سندی بهتر از اینکه شما اینجا یک لیست از اسامی روحانیون صادق شجاع وبا تقوی که مورد احترام گروه کثیری از ملت باشند مانند آیت الله منتظری یا آیت الله طاهری یا آقای محمد خاتمی عزیر یا شیخ شجاع ما کروبی یا آیت الله گرامی دستغیب و . . . بدهید! اگر هرکدام خطائی هم کرده باشند اشکالی ندارد چون بشر جائزالخطاست.
      چون به نظر بنده هم ایران پر شده است از عمامه به سر های ریاکار دزد دروغگو و دنیا پرست.
      آقای آیت الله منتظری هم معصوم نبودند و انتقاد بر ایشان وارد است و نشانه ی بیدینی یا بی ایمانی یا حتی نداشتن ارادت واحترام به ایشان نیست! شما اگر انتقاد آقای نوری زاد از آیت الله گرامی منتظری را درست نمیدانید آنرا بیان کنید و با دلیل و سند گفته خود را ثابت کنید! ممکن است آقای نوری زاد اشتباه کرده چه اشکالی دارد؟ شما به ما نشان دهید!
      در جائی دیگر عصبانی شده اید که چرا آقای نوری زاد مذهب را آلوده به خرافات میداند! ایشان که نگفت مذهب یعنی خرافات؟! وبله مذهب آلوده به خرافات بسیار زیادی شده است والا همه به راه راست هدایت شده بودیم. اینهمه امام زاده تقلبی که از اول انقلاب تا بحال بر پای شده نشانه چیست؟ وقتی مردم ضریحی که ازجواهرات ساخته شده و روی یک کامیون در حال انتقال است را زیارت میکنند چه فرقی با پرستش گوساله سامری توسط بنی اسرائیل در آنزمان دارد؟ و اصولا خود ائمه میدانستند که مذهب پراز نادرستی ها و خرافات خواهد شد وگر نه راجع به “حدیث محکم” و سفارش در مراقبت در پذیرش حدیث ها نمیکردند.
      در جائی دیگر از نوشته خود ثابت کرده اید از جنس ملا هستید. آنجا که نوشتید:

      “ماکه بمانندخودت نمی توانیم به هرشایعه بی سندومدرک درموردشما حکم کنیم که آن میلیاردها تومان که گرفتی فیلم بسازی ونساختی وخوردی ،پس شماهم دزدی .فرق شما بادیگردزدان چیست البته بنا برادعای آن دوست وهمکارت ،واقع چیست مانمی دانیم وشماراهم بدزدی متهم نمی کنیم .”

      این را میگویند ملا بازی. در حالیکه آقای نوری زاد را غیر مستقیم متهم میکنید خودتان را از این کار نادرست منزه میدانید؟!درست وصادقانه آنبود که هیچگونه منتی گردن نوری زاد نمیگذاشتید و از این تهمت ناروا هم اسمی به میان نمی آوردید!

      در جای دیگر نوشتید:

      “شما سکورلارهای بی قیدوبند ورهاازتعصب هرامرارزشمند.وقاعدتا بایدهرانسانی به اعتقادات صحیح خویش متعصب است همچنانکه بناموسش متعصب است.”

      اول اینکه تمام سکولار ها را بی قید بند خطاب کردن کار بسیار نا صوابی است.

      دوم اینکه تعصب چیزخوبی نیست که شما آنچان به آن چسبیده اید! چه خواهید کرد اگر پنج سال دیگردر اثر رشد (انشاالله) متوجه بشوید آنچه را که به آنها تعصب داشتید همه اشتباه بوده است؟ تعصب از روی نادانی و نا آگاهی است. شما که ملا هستید پس تعصبی که معتقدان ادیان دیگر به دین خود دارند را چه مینامید؟ و اصولا اگر فرد به آنچه که ایمان و اعتقاد دارد تعصب بی چون و چرا داشته باشد آیا هرگز راهی برای اصلاح و رشد خواهد داشت؟!

      همان بهتر که اینگونه از روان شاد آیت الله گرامی منتظر پشتیبانی نکنید چون بیشتر صدمه میرساند!

       
  44. درودي ديكر بر مردمي فلك زده كه ٣٥ سالست أسير بيكفايتي مشتي بي وجدانند، اقاي نوريزاد ١٨ ميليارد دلار اينجا ٢٠ ميليارد دلار در تركيه كه اردوغان ان را هديه الهي ناميد ٢٠٠ ميليارد ( البته به كفته اينها ) هزينه برنامه ماجراجويانه اتمي، ٤ ميليارد دلار فقط در يك وحله برداشت جوجه خروس اقتصادي بابك زنجاني ٢ ميليارد و ٧٠٠ ميليون دلار سركيسه كردن شركت مس كرمان توسط دو برادر، اين ارقام متعلق به ٤ يا ٥ سال كذشته است ووووووو ميشود تا فردا نوشت، تعجبي ندارد در فساد اقتصادي بين ١٧٧ كشور ١٤٤ شديم جاي شكر دارد كه كشورهايي مثل افغانستان و كره شمالي و سومالي بعد إز ما قرار دارند. فساد مكر در بخش اقتصاد است، سه هزار بورسيه غير قانوني در رده هاي دكترا و كارشناسي ارشد، جاي تعجب نيست كه تعداد دكترهاي فارق التحصيل إز تعداد حاجيان حج عمره بيشتر شده، در خبرها خواندم كه يك دانشجوي مقطع دكترا كه با تقلب إز كارشناسي به كارشناسي ارشد و إز انجا غير قانوني تر به مقطع دكترا ورود كرده در يك جنجال جال ميداني خود را مضروب كرده و شكايتي عليه رييس دانشكاه علامه تنظيم كرده، البته اين دانشجوي دكترا خواهر زاده /// مي بأشد و احتمالا اين جنجال سازي ها را إز دايي جانش ديكته دارد، اقاي نوريزاد مي شود يك جايي را يك سازمان يا نهاد يا اداره يا وزارتخانه را نشان دهيد كه در ان فساد تا مغز استخوانش ريشه ندوانيده بأشد،  

     
  45. http://dw.de/p/1CAsU
    اینم لینک خبر راجع به قرار داد کرسنت به نقل از دویچه.

     
  46. آقای نوری‌زاد، شما بهتر می‌دانید که این اطلاعاتی‌ها یه روده راست تو شکمشان نیست. به ویژه اینها که خودشان را نماینده خدا رو زمین می‌دونند. اما کاش به خوش کوشک گیر می‌دادید. اکبر خوش کوشک فرصت خیلی خوبی بود که بیشتر باهاش حرف می‌زدید. اما چند نکته: اول اینکه ایشان به شما توصیه کرده است که با اینها (اطلاعاتی‌ها) در نیافت چون اینها مثل خود شما جبهه‌ای بودند. من نمی‌دانم ما تا کی باید بهای این جنگ خانه‌مان سوز را بپردازیم. برادر من، همه از وطنشون دفاع می‌کنند. منتی در این کار نیست. شما یک چوب تو سوراخ یه مرغ بکن، از لونهش دفاع می‌کنه. تازه شماها جبهه رو هم انحصاری کرده بودید. مرحوم عزت‌لله سحابی می‌گفت فرزندش که به جبهه رفته بود، وقتی فهمیدند بچه کیست، بیرونش کرده بودند. می‌گفت اینا جبهه رفتن رو هم منحصر خودشون کرده بودند. شنیدم که چند تا از بچه‌های چپ هم که رفته بودند، همین کار را باهاشون کرده بودند. یکی را هم که شنیدم همانجا گذاشته بودند تنگ دیوار و کشته بودنش. این جنگ تحمییل شده به مردم ایران، ناجی جمهوری اسلامی بود اگر نبود نمی‌تونست مخالفانش را تار ومار کند و جای پای خودش را سفت کند. هنوز هرچه می‌شود جنگ را بهانه می‌کند. تا کی این جنگ مثل چماق باید تو سرما بخورد؟ تا حرف می‌زنیم می‌گن ارزش‌های ما را زیر سوال بردید. نه اینکه شماها سی سال است انسانیت ما را زیر سوال نبردید. ارزش‌ها، فرهنگ و دینی که انسانیت آدم را زیر سوال ببرد، او را حقیر و ذلیل کند، به چه درد می‌خورد؟ دین باید در خدمت انسانیت باشد نه انسان در خدمت دین. نکته بعدی در باره قتلها: جناب خوش کوشک، یا بعد از شصت سال عمر راه را عوضی رفتی یا ما را هالو گیر آوردی! ببینم محمدمختاری تفنگ گرفته بود سمت امثال شماها که کشتیدش؟ پوینده طناب انداخته بود دور گردن شما؟ فروهر کارد آجین تون کرده بود؟ که میگی نکشی می‌کشنت؟ محمد شریف، احمد میرعلایی ووو آنقدر این فهرست طولانی است که آدم نمی‌داند کدام را نام ببرد. هر چی می‌کشیم از این خودشیفتگی آن «آقا»ست. آن آقا که تو کله آدمایی مثل شما تهاجم فرهنگی رو فرو کرد. این آقا فوبیا دارد و مریض است. فکر می‌کند که همه دارند بهش تهاجم می‌کنند. از این ترس می‌خواهید چی بیرون بیاید؟ معلوم است، مظلوم کشی. جمهوری اسلامی مظلوم کش ترین نظام تو این عالم است. هر جا که بهش زور کنند، حرف گوش کن می‌شود. در عوضش نویسنده می‌کشد. روشنفکر زندان می‌کند. دانشجو می‌گیرد. کارگر رو له میکند. اما این خودشیفتگی از کجاست؟ چرا اینها فکر می‌کنند بهترین مذهب و بهترین دین را دارند؟ چرا اینها فکر می‌کنند برای همه مسائل بشری در همه زمان‌ها و مکان‌ها تنها جواب را دارند؟ اینها ترس دارند که غرب به فرهنگشان حمله می‌کند. تو که فکر می‌کنی کاملترین فرهنگ را داری که مو لای درزش نمی‌رود، چرا می‌ترسی؟ چرا می‌ترسی که با فرهنگ‌های دیگر رو در رو شوی؟ خود این غربی‌ها هم به فرهنگ خودشان انتقاد دارند. فقط اجازه می‌دهند که هرکس عقیده‌اش را بیان کند. بی‌رحمانه هم جواب هم را تو روزنامه و کتاب و تلویزیون می‌دهند. حالا شماها که فکر می‌کنید از آستین خدا افتادید رو زمین، جواب فرهنگ را با قتل و غارتگری ودشنه و شکنجه و طناب دار می‌دهید. به ما چه که تو نگران هلال شیعه هستی؟ ما نگران خودمونیم، نگران تاراج رفتن ممکلت توسط مشتی دزد و عفریته اطلاعاتی، نگران فقر روز افزون، نگران تحقیر شدنیم، نگران آلوده شدن هواییم، نگران آزاد نبودنیم. نگرانیم که نمی‌تونیم راحت حرف بزنیم بدون اینکه کسی اذیتمون نکند. نگران بیکاری هستیم، نگرانیم که بچه‌های ما به خاطر تو سری خوردن، اعتماد به نفسشون رو از دست بدهند و زندگیشون در اعتیاد تباه شود. نگرانیم که نمی‌تونیم سربلند زندگی کنیم. نگرانیم که همیشه یکی هست که به خاطر قدرتش (حالا یا شاه باشه یا آخوند یا هر آدم خودکامه) تو زندگی ما سرک بکشه. نه ما نگران شیعه و ولایت فقیه شما نیستیم به ما هم مربوط نیست. صد سال سیاه می‌خوام هلال شیعه‌تون نباشه، وقتی قراره که هستی و مملکت و شرف و عزت ما رو به خاطر فرهنگ غیرانسانی ضاله‌تون به باد بدید.
    تازه اگر خوش کوشک بازنشسته شده، چطور هنوز تو جایی مثل وزارت اطلاعات راهش می‌دن؟

     
    • میرمهد امتیاز منفی به شما دادم چون مخالف شاه شدی و انقلابی چپی ۱۳۵۷هستی و این نکبت ۳۵ سالیست بر کشور ما و به دنیا آوردید و هنوز از انقلابتان دفاع میکنید. راستی از عکس امام توی ماه چه خبر ؟

       
  47. درود همیشگی به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
    وهمه همکاران شما وبه ایرانیان که برای شناخت وسر بلندی ایران فدم بر میدارند.

    چه زیبا وبا آرمان ها ی بلند واند زهای شکیبانه . مرو به هند و بیا با خدای خویش بساز ..بهر کجا که روی آسمان همین
    رنگ است. آلبته آسمان و لیکن روی زمین شرایط ورنگها ملون تر هستند .بگذریم. بلا های آخوندی کم بود که کم آبی و ریز گرد ها وطوفان و(بلا های طبیعی) هم به آن اضافه شد. مسبب اصلی کیست؟ در یک کلام استبداد. وحالا استبداد دینی.

    این صحبت با هموطنان گرامی مسلمان ایران زمین است که سرشان را در زیر برف فرو برده اند.و وقایع تاریخی را قلب وتحریف می کنند بزبانی ساده :

    فرض می کنیم من در همسایگی شما مسلمان ، بز پرست هستم . نامه ای برای شما می فرستم ودر آن تمجید ، تحسین ، تعریف که بز ملوس است و از روی جوی می پرد ووو.. قید می کنم .وشما را دعوت می کنم که بز پرست بشوید شما دعوت را رد می کنید . من یاران بز پرست را جمع می کنم و با شمشیر ونیزه و یا حا لا با تفنگ وتوپ و تانگ بخانه شما حمله ور می شوم . شما هم شمشیر بر می کشی که از خود دفاع کنی . شما از نظر ما کافر حربی هستی و بایستی کشته بشوی ولیکن شما مسلح نیستی واز ترس کشته شدن سکوت وکوتاه می آئی.
    بنا براین پس من سه شرط میگذارم 1.بز پرست می شوی 2. وگر نه ، خانه ات رابایستی ترک بکنی 3. ویا اگرمی خواهی در خانه ات بمانی ، بایستی خفه بشوی و روزانه ویا ماهانه ویا سالیانه جزیه (مالیات ، حق وحساب ، رشوه ) پرداخت نمائی.
    خوب ، بعد از جنگ قادسیه وحمله اعراب کرسنه وبیابان گرد به ایران ، غیر از این بوده. تاریخ طبرستان وایرانیانی که در گلکته و بمبئی هندوستان زندگی می کنند را خوانده ای ویا شنیده ای ( مثال : سفر نامه به هند سعید سیرجانی ،این رادمرد وفرهیخته که بدست دژخیمان واهریمنان رژیم آخوندیسم بقتل رسید. بنام قتل های زنجیره ای )

    چرا فریاد آمریکای جنایتکار می زنیم چونکه در یک کلام ، تحت لوای دمکراسی به زور و تهاجم ، چپلول وغارت می کند

    اسلام هم تحت لوای برابری ومساوات و//// کرده و هنوز هم می کند .
    یکی از دلایل لعن ونفرین وعروسک سوزاندن عمربن خطاب توسط ایرانیان شیعه همین است. حلا صرفنظر از بهانه خلیفه اول ، دوم ، سوم وو.. : جنگ قادسیه وحمله به ایران و تجاوز وغارت بدستور عمر.

    منطق ، خرد وانسانیت حکم می کند شما اگر مسلمان هستی ، بمن مربوط نیست ومن هم اگر بز پرست هستم ، بتو مربوط نیست . ودر تحلیل نهائی داشتن دین وآئین ، برداشت های شخصی است وبهیچ کس مربوط نیست. تبلیغ می توانیم انجام دهیم و لیکن نه با زور واسارت وغارت وکشتار یکدیگر.

    انسان متمدن ومدرن با شرف و با وجدان این را می گوید در غیر اینصورت توحش است و با هیچگونه تقیه ومصلحت و ماله کشی صاف نمی شود.

    باز هم از پیامبر بزرگ ومعلم ایران رمین خواجه حافظ شیرازی:

    هر که در دل تخم وفا سبز نکرد…. زرد روئی کشد ازحاصل خود گاه درو

    آتش رزق و ریا خرمن دین خواهد سوخت …. حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو

    درهرحال خوب همه ما را سر کار گذاشته اند و با لا طائلات وخرافات و فال و طائات و اوهامات سر مان را کرم کرده اند که از غافله علم و پیشرفت عقب بمانیم و از طریق شنا خت واقعیت ها به حقایق نرسیم.

    با آرزوی تندرستی وموفقیت وتشکر برای امکان ودرج دیدگاه دگری

     
  48. كمال افتخار

    جامعه پژمرده جوان افسرده نخبه فراري ابلهان برصدر عاقلان درقعر استبداد زنده آزادي مرده جوانمردا ن درگور پاچه خواران در سور اخلاق دريده توحش رهيده خدا غميگين آخوند خوشحال!!!!!!!!!!!در سالروز مرگت سر از گور بر آور وببين دستپختت را.

     
  49. اتفاقاتی نظیر پرداخت غرامت گازی، که بلاشک ناشی از بی تجربگی و سوء مدیریت مسئولان است، بسیار می افتد در این سرزمین، فقط کسی باید آمار آن را یکجا گرد آورد. در دوران مدیریت یکی از وزیران نفت دولت قبلی، قراردادهای سواپ نفت به صورت یکجانبه از سوی ایران لغو شد. می گویند ظرفیت سواپ نفت ایران حدود 400 هزار بشکه است و ایران بابت سواپ هر یک بشکه نفت خام، 1.5 دلار عایدی داشت. می شود چقدر؟ بله، 600 هزار دلار در روز، یا 18 میلیون دلار در ماه، یا شش و نیم میلیارد دلار در سال.

    غرامتی 18 میلیارد دلاری هم که حالا باید پرداخت شود بابت قولی بود که ایران به عربها برای صادرات گاز داد و زیرش زد. هم غرامت می دهیم، هم در دنیا خود را کشوری معرفی می کنیم که پای قراردادها و امضاهایش نمی ایستد. اگر لازم باشد، از دیوار سفارتشان هم بالا می رویم.

     
    • من در محاسبه اشتباهی کردم که به این ترتیب تصحیح می شود. 600 هزار دلار در روز، یا 216 میلیون دلار در سال. سپاس از تذکر دوستان.

       

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

85 queries in 1161 seconds.