اصل مطلب را آقای مهدی کوهباد از صفحه ی سرکار خانم میترا پور شجری برداشته. از اینجا:
https://www.facebook.com/Siamak.Mehr?hc_location=timeline
—————————————————
ﻣﻦ ﺭﺿﺎ ﺻﻔﺮﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺘﻮﻟﺪ 1350 ﺩﺭﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﺍﺭﺍﮎ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﮐﺮﺝ ﺗﻤﺎﺱ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ. ﺩﺭﺳﺎﻟﻬﺎﯼ 70 ﺍﻟﯽ 74 ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﯿﮑﺎﺭﯼ ﻭ ﺷﺪﺕ ﻓﻘﺮﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﭼﻨﺪ ﻓﻘﺮﻩ ﺳﺮﻗﺖ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﺯﺭﻭﯼ ﻧﯿﺎﺯ ﻭ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭﻣﻬﺮﻣﺎﻩ ﺳﺎﻝ 74 ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﻭﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﺭﺍﮎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺑﻪ ﻗﻄﻊ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﻄﻮﺭﯾﮑﻪ ﮐﻒ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺖ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺭﺩﻣﺎﻝ ﺷﺪﻡ.ﻭﻗﺘﯽ ﺣﮑﻢ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺑﻼﻍ ﺷﺪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﻗﺎﺿﯽ ﺟﻬﺖ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪﻥ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺣﮑﻢ ﺭﺍ ﺻﺎﺩﺭﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﮑﻢ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ 30 ﻣﺮﺩﺍﺩ 76 ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮑﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺟﺮﺍ ﺷﺪ. ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﻓﻘﻂ 26 ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺳﻦ ﻣﻦ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ .
ﺍﯾﻦ ﻭﺍﻗﻌﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺎﮔﻮﺍﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻬﺖ ﺍﺳﻢ ﻗﺎﺿﯽ ﺁﺫﺭﯾﺎﻥ ﻭ ﺷﻌﺒﻪ 4 ﺩﺍﺩﮔﺴﺘﺮﯼ ﺍﺭﺍﮎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﻡ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭ ﺷﺪ ﻭﺁﻥ ﺭﻭﺯﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ. ﺳﺎﻋﺖ 10.30 ﺻﺒﺢ ﻣﻮﺭﺧﻪ 30 ﻣﺮﺩﺍﺩ 76 ﺑﻪ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻡ ﻭﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺍﺯﺯﻧﺪﺍﻧﯿﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺳﺮﻗﺖ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﻬﺎ ﻧﯿﺰﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺣﮑﻢ ﺑﻪ ﻣﺤﻮﻃﻪ ﻫﻮﺍﺧﻮﺭﯼ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺭﺱ ﻋﺒﺮﺗﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯿﺎﻥ، ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﻠﻪ ﻗﯿﭽﯽ ﺁﻫﻦ ﺑﺮ ﺑﺮﻗﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺭﺩﯼ ﺍﺯﺧﻮﻥ ﺑﺮﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﻭﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ
ﺍﺟﺮﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺣﮑﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺑﺪﻭﻥ ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ ﻭ ﺑﯽ ﺣﺴﯽ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺣﮑﻢ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻭﻟﯿﻌﺼﺮ ﺍﺭﺍﮎ ﺍﻋﺰﺍﻡ ﺷﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﻌﺎﻟﺞ ﺑﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻥ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺩﯾﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩ ﻭﺑﺎ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﯿﺪﺍﺩ
ﺑﺮﺳﺮﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻋﺰﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﮔﺮﻭﻫﺒﺎﻥ ﯾﮑﻢ ﺍﮐﺒﺮ ﮐﻨﺪﯼ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺷﻮﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﭼﻪ ﺑﻼﯾﯽ ﺑﺮﺳﺮﻣﻦ ﺍﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﻋﻤﻞ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺪﺍﻭﺍ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﭘﺲ ﺍﺯﺍﻧﺠﺎﻡ ﻋﻤﻞ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯﻗﻄﻊ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﻢ ﺩﯾﮕﺮﺁﺩﻡ ﻗﺒﻠﯽ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻭﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻓﺸﺎﺭﻫﺎﯼ ﻋﺼﺒﯽ ﻭﺭﻭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﻣﻦ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻄﻮﺭﯾﮑﻪ ﭘﺲ ﺍﺯﭼﻨﺪﯼ ﺗﺤﺖ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ 12 ﻗﺮﺹ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻗﻄﻊ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﺩﺳﺖ،ﻣﺮﺍ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﯾﮏ ﺑﺎﺭﻣﯽ ﻣﺮﺩﻡ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺍﺟﺮﺍﯼ ﺣﮑﻢ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﻢ ﻭﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯﻣﻦ ﺩﻭﺭﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺧﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﺮﺣﻢ، ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭﻩ ﮔﯿﺮﯼ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﻫﻢ. ﻣﺪﺕ 5 ﺳﺎﻝ ﺩﺭﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﺩﻡ ﻭ ﻓﻘﻂ 40 ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺍﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﭼﺸﻢ ﺍﺯﺟﻬﺎﻥ ﻓﺮﻭ ﺑﺴﺖ ﻭﻏﻢ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﻏﻤﻬﺎﯼ ﺑﯿﭽﺎﺭﮔﯿﻢ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺷﺪ. 10 ﺩﯾﻤﺎﻩ ﺳﺎﻝ 79 ﺍﺯﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭﯼ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ،
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺍﺟﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﻭ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﭘﺪﺭﯼ ﺳﺎﻟﺨﻮﺭﺩﻩ ﻭ ﺩﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﯽ ﻗﻄﻊ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺍﺯﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
ﻣﺘﻤﺎﯾﺰ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﺯﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺑﺪﺗﺮﯼ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ. ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻭﺭﻭﺩﻡ ﺑﻪ ﻫﺮﺟﺎ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻭ ﺟﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺣﺘﯽ ﺑﯿﻦ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺁﻧﻬﻢ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻗﻄﻊ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﻬﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﻣﻦ ، ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻭﺻﺎﻑ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﯼ ﻧﺮﺳﯿﺪﻡ، ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻧﺪ ﻫﯿﭻ،ﺑﺎﻋﺚ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻧﻤﺎ ﺷﺪﻧﻢ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ.
ﺑﯿﺶ ﺍﺯ 6 ﻣﺎﻩ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﮐﺎﺭ ﻭﻋﺪﻡ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻓﻘﺮ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ
ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﺮﻗﺖ ﺑﺰﻧﻢ، ﯾﮑﺴﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ 19/10/1380 ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﻭ ﺩﺭ ﺷﻌﺒﻪ 1 ﺩﺍﺩﮔﺴﺘﺮﯼ ﺍﺭﺍﮎ ﺗﻮﺳﻂ ﻗﺎﺿﯽ ﺷﻌﺒﻪ ﺑﻨﺎﻡ ﺁﺷﻮﺭﻟﻮ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺑﻪ ﻗﻄﻊ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﭘﺎ ﭼﭗ ، ﺑﻄﻮﺭﯾﮑﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﭘﺎﯾﻢ ﻗﻄﻊ ﺷﻮﺩ، ﺷﺪﻡ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 81 ﭘﺪﺭ ﺳﺎﻟﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ﻧﯿﺰ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺿﺮﺑﻪ ﺭﻭﺣﯽ ﻣﻬﻠﮑﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ. ﺑﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺩﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ 30 ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ ﻣﺎﻩ 88 ﺯﻣﺎﻧﯿﮑﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﯾﮑﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﭘﺲ ﺍﺯ 8 ﺳﺎﻝ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺣﮑﻢ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﯿﭽﯽ ﺁﻫﻦ ﺑﺮ ﺑﺮﻗﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ، ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﭘﺎﯼ ﭼﭙﻢ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻧﺪ،ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭘﻮﭼﯽ ﻭ ﺑﯿﻬﻮﺩﮔﯽ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺷﺪ، ﺧﺼﻮﺻﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺭﻭﺯﻣﺮﻩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ، ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﯿﺸﺘﺮﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮﻣﯿﺸﺪ،
ﯾﮑﺴﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﻗﻄﻊ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﭘﺎﯾﻢ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭﻡ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﭼﺎﺭ ﻣﺸﮑﻞ ﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻤﺮ ﺩﺭﺩ ﻣﺰﻣﻦ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﻮﻡ ﻭ ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭﻡ ﺑﺎ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻗﺮﺻﻬﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻓﺸﺎﺭﻫﺎﯼ ﺭﻭﺣﯽ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﺍﻡ ﺑﮑﺎﻫﻢ ﻭ ﻫﻢ ﺩﺭﺩﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﻗﻄﻊ ﺍﻋﻀﺎ ﺭﺍ ﺗﺴﮑﯿﻦ ﺩﻫﻢ.
ﻣﺪﺕ 2 ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺣﮑﻢ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ 17/3/90 ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﮐﺮﺝ ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﻟﺒﺮﺯ ﺗﺒﻌﯿﺪ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﺍﻋﺴﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺭﺩﻣﺎﻝ ﺭﺍ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺍﻗﺴﺎﻁ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻧﻤﺎﯾﻢ ﻭ ﺍﺯﺍﺩ ﺷﻮﻡ، ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﺑﺎ ﺷﺎﮐﯽ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺿﻤﻦ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﻧﺞ ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻃﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﻫﯿﭻ ﻣﻼﻗﺎﺗﯽ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻏﻤﯽ ﺍﺳﺖ ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﺑﺮ ﻏﻤﻬﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ.
|
جناب مصلح..در پاسختان به آقای نوریزاد ابهاماتی برایم ایجاد شد. اگر این نص صریح قرآن است پس آیا شما آن فقهائی را که اجرای حدود را درست نمیدانند خطاکار میدانید؟ جناب “یاران” در مورد موضع گیری فقیهان که مفصل توضیح داد. شما فبول ندارید؟ اگر این احکام انقدر الهی است چرا در اکثر کشورهای اسلامی اجرا نمیشود؟ اصلا در ایران چرا می ترسند همه جا اجرایش کنند. به این راحتی هم نیست. موفق باشید.
متن ذیل که نظرات آقای دکتر نراقی در آمریکا است حاوی مطالب مهمی میباشد که جهت بررسی علاقمندان می نواند مورد استفاده قرار گیرد.
دین در قلمرو مدنیّت: شرایط مشروعیت مدنی قانون دینی*
| آرش نراقی |
(۱)
نظام حقوق دینی در اسلام که در مکاتب فقهی آن متجلّی است، در شرایط کنونی فاقد مشروعیت مدنی است، یعنی التزام به این نظام حقوقی ناقض حقوق اساسی و مدنی شهروندان است، و بنابراین، تحمیل آن بر عرصه عمومی خلاف اصل عدالت است. از این رو به گمانم، پرسش دشواری در روزگار ما در برابر مصلحان مسلمان قرار دارد این نیست که آیا نظام حقوق مدنی واجد مشروعیت دینی است یا می تواند باشد، بلکه پرسش اصلی این است که آیا نظام حقوق دینی از مشروعیت مدنی برخوردار است یا می تواند برخوردار باشد. به بیان دیگر، بحث درباره مشروعیت مدنی دین بر بحث در باره مشروعیت دینی مدنیت تقدم می یابد.
به فرض تقدّم مشروعیت مدنی بر مشروعیت دینی، دو پرسش اصلی مطرح می شود:
(نخست) آیا می توان قرائتی از نظام حقوق اسلامی داشت که واجد مشروعیت مدنی هم باشد، یعنی یک جامعه مدنی ملتزم به حقوق انسانی و مدنی بتواند آن را در متن خود برسمیت بشناسد؟
(دوّم) اگر پاسخ این پرسش مثبت است، احراز کدام شرایط می تواند به قوانین دینی مشروعیت مدنی بخشد؟
در اینجا من درباره پرسش نخست، یعنی امکان یا عدم امکان چنان قرائتی، بحث نخواهم کرد، بلکه صرفاً به پرسش دّوم خواهم پرداخت، و توضیح خواهم داد که اگر بنا باشد چنان قرائتی عرضه شود، آن قرائت به گمان من باید واجد چه ویژگی هایی باشد و کدام معیارها را محترم بشمارد.
(۲)
آشنایی با جهان مدرن و تحوّل ساختار فکری و اجتماعی در کشورهای مسلمان، جوامع اسلامی را رفته رفته تا حدّی به ضرورت اصلاح اندیشه دینی در سطح نظری و عملی قانع کرده است. البته در جوامع دینی که به سنّت پیوند و پایبندی عمیق دارند و در آنها تقلید بسرعت ریشه می دواند، آرمان اصلاح اندیشه و عمل دینی با مقاومت و دشواری روبرو است. اما در روزگار ما اندیشه اصلاح فکر دینی بدون شک از حدّ نخبگان جوامع مسلمان فراتر رفته است، و خصوصاً با دغدغههای طبقه متوسط جوامع شهری مسلمان پیوندی استوار یافته است، و امروزه می توان آن را جریان فکری و عملی مهمی در جوامع اسلامی تلقی کرد.
اصلاح فکر دینی، و خصوصاً اصلاح نظام حقوقی آن خصوصاً برای دو گروه مهّم است:
نخست، کسانی که مایلند در عین پایبندی به دین، نسبت به مدرنیت و اقضائات آن گشوده باشند. این گروه از سر تعلق ایمانی می کوشند درکی از دین بیابند که با اقتضائات اساسی جهان مدرن (خصوصاً حقوق بشر) سازگار باشد.
دوّم، کسانی که تعلق و پایبندی به دین ندارند، اما در جوامعی زندگی می کنند که مقدرّات زندگیشان ناگزیر تا حدّ زیادی تحت تأثیر نظام حقوقی دینی سنتی است- نظامی که خصوصا میان پیروان آن دین و سایر شهروندان به نحو سیستماتیک تبعیض قائل می شود.
(۳)
به نظر من تلاش برای اصلاح نظام حقوق دینی در اسلام باید با توجه به چند نکته (عمدتاً روش شناسانه) انجام پذیرد:
نکته اوّل آنکه، بسیاری از اندیشمندان مسلمان معتقدند که قرآن اساساً کتاب قانون نیست و نمی توان و نمی باید آن را به مثابه منبع قانون مورد استفاده قرار داد. از منظر ایشان، قرآن کتاب هدایت است نه کتاب قانون، یعنی بیش از هرچیز بیانگر بینش خاصی نسبت به جهان و موقعیت انسان در آن است- بینشی که رکن اصلی آن باور به خدای یکتا و حیات پس از مرگ است. اما حتّی اگر این موضع را نپذیریم، باز هم به گمانم می توانیم تصدیق کنیم که قرآن متضمن حکم یا قانون حقوقی نیست. برای تبدیل یک حکم قرآنی به حکم حقوقی باید مسیری هرمنوتیکی طولانی پیموده شود. برای مثال، نمی توان یک گزاره قرآنی را که صورت امری دارد، بیدرنگ مصداق «فرمان» و «حکم» الهی و به تبع قانون لازم الاجراء برای همگان تلقی کرد. البته در پارهای موارد گزاره امری به معنای صدور فرمانی تکلیف آور است. برای مثال، وقتی که قرآن می گوید: «و اقیموا الصّلاه» (بقره-۴۳) در واقع مؤمنان را به اقامه نماز فرمان می دهد، و اطاعت از این فرمان را بر ایشان فرض می کند. اما وقتی که قرآن می گوید: « فکاتبوهم ان علمتم فیهم خیرا» (نور- ۳۳)، این گزاره امری صدور فرمانی تکلیف آور نیست، بلکه بیشتر از جنس پیشنهاد و توصیه است. یا وقتی که قرآن می گوید: «واذا حللتم فاصطادوا» (مائده-۲)، مقصود این نیست که باید در فضای بیرون از احرام صید کرد، بلکه مقصود آن است که شکار بیرون حریم کعبه بدون اشکال است. حتّی پس از آنکه معلوم شود گزارهای امری در واقع در حکم فرمان تکلیف آور است، باید روشن شود که آیا این حکم مطلق است یا مقیّد (یعنی برای مثال برای تمام افراد در تمام زمانهاست، یا صرفاً فرمانی ناظر به گروه خاصی از انسانها در محدوده مکانی و زمانی معین است)، آیا آن حکم توسط آیات دیگر قرآن نسخ شده است یا نه، آیا موضوع آن حکم تا روزگار ما ثابت و برقرار مانده است یا خیر، و غیره. بنابراین، فاصله حکم قرآنی و حکم قانونی زیاد است، و نمی توان یک گزاره امری را در قرآن لزوماً معادل یک فرمان تکلیف آور برای همگان تلقی کرد.
نکته دوّم آنکه، منابع روایی در فرهنگ اسلامی هم باید مورد نقد و بررسی علمی قرار گیرد. کسانی مانند گلدتیسهر و شاخت تردیدهای جدّی در اصالت روایات و احادیث اسلامی روا داشته اند، تا آنجا که اساساً اعتماد به وثاقت حدیث را یکسره مردود دانسته اند. اما حتّی اگر نفی مطلق اعتبار احادیث را موضعی افراطی بدانیم (که به احتمال زیاد همین طور است)، باز هم باید تصدیق کنیم که عالمان مسلمان در فرآیند نقد و اعتبار سنجی روایات و احادیث اسلامی باید سختگیری بیشتری داشته باشند، و خصوصاً روشهای نقد علمی تاریخی را در مورد منابع اسلامی از جمله احادیث به کار گیرند.
نکته سوّم آنکه، در مقام فهم احکام قرآنی و احادیث نبوی نباید سیاق تاریخی آن احکام و روایات را نادیده گرفت. ارجاع به سیاق در کشف معنای آیات و احادیث نقش مهمی ایفا می کند. یعنی فهم معنای دقیق یک آیه و کشف مراد آن در گرو بستر و سیاق فرهنگی و اجتماعیای است که آن آیه در آن بیان شده است. اما در اینجا مشکل مهمی وجود دارد: بسیاری از پژوهشگران نشان داده اند که آنچه شأن نزول آیات نامیده می شود، احتمالا در قرون بعدی (خصوصا اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم) و عمدتا توسط فقیهان برساخته شده است تا بتوانند با ارجاع به آن بستر تاریخی ساختگی معنایی از آیات قرآنی استنباط کنند که با حکم حقوقیای که پیشتر به آن رسیده بودند، سازگار افتد. نقد تاریخی روایاتی که برای آیات قرآنی بستری تاریخی فراهم می آوردند پیش شرط قرائت تاریخی آیات قرآنی در متن تاریخی آنهاست. بنابراین، اصلاح نظام حقوقی بدون نقد علمی روایات و احادیثی که برای آیات قرآنی سیاق آفریده اند، یا خود مبنای استنباط حکم حقوقی واقع شده است، امکان پذیر نیست.
(۴)
نظام حقوق اسلامی موجود در جهان اسلام تنها یک نظام حقوقی از مجموعه نظامهای حقوقی است که بر مبنای منابع اسلامی می توان بنا کرد. این نظام برآیند گفت و گوی میان منابع دینی و شرایط خاص زندگی اجتماعی و فرهنگی مسلمانان در طول قرون گذشته (یعنی عرف جوامع اسلامی و ماقبل اسلامی) بوده است. اما حقوق یا فقه اسلامی در این شکل واحد و خاص منحصر نیست. حقوق یا فقه کنونی یک شکل از مجموعه اشکال ممکنی است که حقوق یا فقه اسلامی می توانسته است بر مبنای منابع اسلامی بپذیرد. بنابراین، نظامهای بدیل مادام که به شکل مضبوط، سیستماتیک و مبتنی بر اصول تفسیری قابل دفاع بنا شده باشند، از اعتبار دینی کمابیش یکسان برخوردارند. تنوع مذاهب فقهی در فرهنگ اسلامی امری پذیرفته شده است. برای مثال، مذاهب پنج گانه (با احتساب مذهب جعفری) همواره در کنار هم رسمیت و مقبولیت داشته است، و پیروی از هریک از آنها پیروی از حقوق و قانون اسلامی تلقی می شده است. برای مثال، گاه در یک خانواده هریک اعضا پیرو مذهب فقهیای متفاوت از دیگری بود، و با این وجود تمام اعضا در کنار یکدیگر زیست مسالمت آمیز و توأم با احترام متقابل داشتند. اما هیچ دلیلی وجود ندارد که مذاهب مشروع و مجاز در اسلام در این مذاهب پنج گانه منحصر باشد. این حصر کاملاً دلبخواهی و بیمبناست، و فرض مذاهب فقهی بدیل و تازه کاملاً معقول و پذیرفتنی است. به بیان دیگر، کاملاً می توان فرض کرد که فقیهان مسلمان مذهب فقهی بدیل و تازهای به مجموعه مذاهب موجود بیفزایند که علاوه بر مشروعیت دینی واجد مشروعیت مدنی نیز باشد.
به نظر من یک مذهب فقهی یا نظام حقوق دینی برای آنکه واجد مشروعیت مدنی باشد باید دست کم سه شرط اساسی زیر را برآورده سازد:
شرط نخست آن است که این نظام نباید با مصالح اساسی زندگی جامعه دینی- به مثابه جامعهای متشکل از انسانهایی واجد منافع و حقوق و کرامت اساسی- ناسازگار باشد. به بیان دیگر، این نظام حقوق باید پارهای مصالح عقلایی و برون دینی جامعه دینی را به نحو کارآمدی صیانت کند. برای مثال، شاطبی فقیه برجسته مالکی در قرن هشتم که برای نخستین بار کتاب مستقلی درباره مقاصد شریعت نوشت، معتقد بود که شریعت باید مصلحت یا نفع عمومی و خصوصی را در جامعه صیانت کند، یا دست کم نافی آن نباشد. از منظر او نظام حقوق دینی باید در خدمت صیانت از نفس (حیات)، دین، عقل، نسل، و ثروت (یا ملک) باشد. تأمین این مصالح حدّاقل شروط لازم برای قوام و بقای یک جامعه انسانی است، و اگر حکمی از شریعت با این مصالح ناسازگار افتد بیاعتبار می شود. فقیهان روزگار ما می توانند تقدم و ضرورت این مقاصد عقلایی و بیرون دینی را برسمیت بشناسند و درباره نوع و محتوا و شمار آنها دست به اجتهاد مستقل و روزآمد بزنند.
شرط دوّم آن است که مشروعیت دینی باید در چارچوب جواز اخلاقی مشروعیت اخلاقی باشد. ما از متکلمان معتزلی در جهان اسلام آموختیم که افعال خداوند، از جمله دین او، بالضروره تابع اقتضائات اخلاقی، و خصوصاً اقتضائات اصل عدالت است. قانون دینی نباید هیچ تکلیف اخلاقی را نقض کند. یعنی اگر امری اخلاقاً واجب است، قانون دینی حق ندارد آن را حرام یا مباح اعلام کند (البته امر واجب مباح است، اما امر مباح واجب نیست)؛ و اگر امری اخلاقاً حرام است، قانون دینی حق ندارد آن را مباح یا واجب اعلام کند.
البته در نظام حقوق دینی می توان امور اخلاقا مباح را از منظر دینی و برای اعضای جامعه دینی واجب یا حرام کرد. برای مثال، از منظر اخلاقی نوشیدن شراب نه واجب است و نه حرام. در این صورت دین حقّ دارد نوشیدن آن را برای پیروان خود حرام اعلام کند و همچنان در قلمرو اخلاق بماند. بنابراین، یک حکم یا استنباط شرعی در صورتی اعتبار دینی دارد که اخلاقی (و به معنای خاص عادلانه) باشد. این مدعا از جمله به این معناست که شرط حداقلی اخلاقی بودن نظام حقوقی سازگاری با مصادیق حقوق اساسی انسانها ست.
البته اصلاح نظام حقوقی فقط با اتکای به منابع دینی و سنّت حقوقی پیشین امکان پذیر نیست. نظام حقوق اسلامی در روزگار مدرن با مصادیق بسیار متعددی روبروست که در اصطلاح حقوق جدید به آنها «موارد دشوار» (هارد کسس) می گویند، یعنی مسائل مبرمی که پاسخ و راه حلّ حقوقی روشن می طلبد، اما در قوانین و نظام حقوقی موجود هیچ راه حلّی برای آنها پیش بینی و ارائه نشده است. در این موارد، حقوق دان باید خصوصاً به ارزشهای بنیادینی مراجعه کند که اصل نظام حقوقی بر مبنای آنها استوار شده است، ارزشهایی مثل عدالت، انصاف، شفقت، احسان، و غیره. به نظر من اندیشه قرآنی بر مبنای دو ارزش اخلاقی و فرادینی بنیادین بنا شده است: عدالت و شفقت (احسان). بنابراین، حقوق دان مسلمان باید علاوه بر جمع و تفریق قواعد و قوانین پیشین و منابع و اسناد حقوقی موجود، حکم حقوقی خود را چنان صادر کند که با اصل عدالت و شفقت (احسان) سازگار باشد. حکم دینی که ناقض ارزش عدالت و شفقت (احسان) باشد، اعتبار دینی آن هم باید مردود تلقی شود.
و سرانجام شرط سوّم آن است که نظام دینی مشروع و اخلاقی فقط برای پیروان آن دین لازم الاجراء است. یعنی قوانین دینی فقط در درون جوامع داوطلبانه متشکل از پیروان آن دین قابل اطلاق است- یعنی تنها کسانی مشمول آن نظام حقوقی می شوند که مختارانه مایلند زندگی خود را بر وفق دین خود سامان بخشند. قوانین دینی را نمی توان صرفاً به اعتبار دینی بودنشان به قانون مدنی الزام آور در عرصه عمومی تبدیل کرد، و کسانی را که در آن ایمان دینی سهیم نیستند، یا به هر دلیل خود را به آن دین و نظام حقوقی آن متعهد نمی یابند، به پیروی از آن قوانین یا نظام حقوقی الزام کرد. بنابراین، «قانون دینی» را نمی توان و نمی باید به «قانون مدنی» تبدیل کرد. نظام حقوق دینی (قانون دینی) در بهترین حالت، صرفا نظام یا مجموعهای از قوانین است که در متن جوامع داوطلبانه دینی و برای پیروان مختار آن دین لازم الاجراء است و نه بیرون از آن جامعه. بنابراین، حکم شریعت یا قانون دینی (حتّی اگر عقلانی، کارآمد، عادلانه، و اخلاقی هم باشد) نمی تواند به اعتبار دینی بودناش شأن قانون موضوعه یا قانون مدنی بیابد.
البته احکام دینی یا قوانین دینی اخلاقاً و عقلاً مجاز بر دو نوع اند:
(نخست) آن دسته که جز مبانی و دلایل درون دینی دلیل و مبنای عقلی مستقلی برای آنها وجود ندارد؛
(دوم) آن دسته که علاوه بر اعتبار دینی، دلایل عقلانی مستقلی هم در توجیه آنها وجود دارد.
احکام یا قوانین دینی دسته اوّل تحت هیچ شرایطی نمی تواند تبدیل به قوانین الزام آور مدنی در عرصه عمومی شود (چرا که اصل عدالت اقتضا می کند عرصه عمومی به مثابه ملک مشاع عموم شهروندان جامعه بر وفق قوانینی اداره شود که فهم و تصدیق آنها بر مبنایی مستقل برای همه شهروندان، صرفنظر از باورهای دینیشان دسترس پذیر باشد.) اما احکام یا قوانین دینی دسته دوّم، مادام که ناقض حقوق اساسی انسانها نیست و برای مثال، حقوق اقلیتهای جامعه را نقض نمی کند، می تواند از طریق مکانیسمهای دموکراتیک- مثلا احراز رأی اکثریت جامعه- به قانون مدنی و الزام آور برای جامعه مدنی تبدیل شود.
بنابراین، جوامع دینی می توانند در دل جوامع مدنی به رسمیت شناخته شوند، و مقدرّات خود را بر وفق قانون دینی خود تنظیم و تدبیر کنند، مشروط به آنکه دو شرط زیر در مورد آنها صادق باشد:
شرط اوّل- این جوامع داوطلبانه باشد- یعنی نه فقط پیوستن افراد به آن جامعه آزادانه و به اختیار باشد، بلکه خروج داوطلبانه از آن جامعه هم امکان پذیر باشد.
شرط دوّم- قوانین دینی که در متن جامعه داوطلبانه دینی لازم الاجراء است نباید ناقض حقوق اساسی انسانها باشد.
به بیان عامتر، جوامع دینیای را که نظام حقوق دینیشان واجد مشروعیت مدنی است می توان به عنوان پاره محترم یک جامعه مدنی ملتزم به حقوق انسانی و مدنی شهروندان برسمیت شناخت، و به پیروان آن دین اجازه داد که در دل نظام حقوق مدنی جامعه کلان تر، در درون جامعه دینی داوطلبانه خود، بخش عمدهای از مسائل حقوقیشان را مطابق قانون دینی خود حلّ و فصل کنند.
آرش نراقی
کالج موراوین- پنسیلوانیا
۲۷ ماه می ۲۰۱۴
——————————-
* این متن صورت پیراسته سخنرانی است که در تاریخ ۲۵ ماه می ۲۰۱۴ در انجمن پژوهشگران ایران به مناسبت کنفرانس «حق حیات و کیفر مرگ» ایراد شده است.
با سلام مجدد..در مورد مسئله 3199 که مطرح کردید اجازه بفرمائید توضیحی عرض کنم. ببینید در بر خورد با هر جرمی تعریف اولیّه آن بسیار مهّم است. در اینجا بحث فقیه این است که چه کسی را بعنوان دزدی که در شمول تعزیر بدنی قرار می گیرد معرفی نماید. این اصل در جاهای دیگر هم هست. برای مثال سازمان “اف بی آی” جرائم جنائی را تعریف کرده و در یک تقسیم بندی اعلام کرده که 4 فقره هستند و یکی از آنها سرقت است. خود این سرقت گاهی با زور و یا تهدید به استفاده از زور است. ولی کلاهبرداری در بازارهای مالی را در شمول تعریف این دزدی نمیداند. برای آن تعریف جداگانه دارد و مجازات آنهم فرق دارد. در این احکام سرقت هم که از آقای منتظری است ایشان هم به همین اصل وفادار مانده است. در اینجا هم فقیه قائل بر این شده که این نوع جرم که مجرم در آن از زور و یا شیوه های که گفته شده استفاده نکرده در تقسیم بندی تعزیر جسمی قرار نمی گیرد. ولی در نهایت منعی هم بر آن قائل نشده و تعیین نوع مجازات را بر عهده حکومت قرار داده که مثلا ممکن است اعدام شود و یا شیوه دیگری که بنفع جامعه است را اتخاذ نماید. لذا سعی کرده تناسب جرم و مجازات و مصلحت عامه را رعا یت نماید.
کورس گرامی
خیر، الزاما اینطور نیست که همه فقها دارای نظر واحد باشند . و الزاما هم اینطور نیست که اگر فقیهی بگوید که حکم خداست منظورش این است که باید حتما اجرا هم بشود. بنده در یادداشت قبلی نظرات فقیهان را توضیح دادم. حتما عنایت دارید که سیرتطور فقه همراه و درجهت رفع نیاز حقوقی جوامع بشری بوده است و مردم در ادیان مختلف با احکام فقهی زندگی کرده اند. از حدود قرن 19 که نظامات جدیدی بلحاظ قانون گذاری ایجاد شد در این امر تغییراتی حاصل شد گرچه هنوز هم احوالات شخصی برخی از انسانها کماکان متاثر از احکام دینی است.
هر کارشناسی اعم از بقول شما آزاد و یا دینی دارای پیش فرضهائی است که بر اساس آنها تحقیق و نظر میدهد و ما محقق بی پیش فرض نداریم. فقیه هم برای خود پیش فرضهائی دارد و چون پیش فرضهای ایشان در امر استنباط احکام یکی نیست لذا فتاویشان هم با هم مغایرت دارند. نمونه هم زیاد هست و امری عادی هم هست. همین اصل در محققین غیر دینی هم صادق است.
امروزه هم در بسیاری از قوانین اصلی تاثیر مفاهیم دینی غیر قابل انکار است.برای مثال امر ازدواج یک مفهوم دینی است و تعریف خودش را در همه قوانین از دین میگیرد که عقد زن و مرد است در شریعتهای مختلف.
آقا بردیا..ای عزیز دل برادر حال ما را با این مثالت بهم زدی.. واقعا برای اثبات خودت چه ها که نمیکنی.. مثل اینکه تجربه های بدی داشته ای!..آدم لازم نیست حتما چیزی بگه !
جناب یاران
واقعا به خاطر به کار بردن این مثال عذرخواهی می کنم. قصد اثبات خود نیست بل جلوگیری از وقوع جنایت مجدد دولتی است. وگرنه این ناچیز هیچ کس ابن هیچ کس.
باز هم عذرخواهی می کنم.
بدرود
آنیتا گرامی
با تشکر از توجهتان. اگر به متن بادداشت بنده عنایت کنید بنده هم همین را عرض کردم. سیستم قضائی بیمار ما توان اجرای عادلانه قانون را ندارد. از خود متن قانون تا اجرای آن مسئله دار است.
چناب بردیا.. بنده هیچ سئوالی نکردم که شما ناگزیر به ادامه بحث باشید. در ادبیات فارسی این نوع سئوال کردن در حقیقت سئوال نیست. شما هم الزامی به پاسخ نداشتید
درود بر شما
یک توضیح
اول این را بگویم من دیروز درسی از استادم جناب نوری زاد گرفتم که بدون توهین به باور دیگران احترام بگذارم هر چند که مهمل باشد لازم دانستم این توضیح را بدهم که اعتراض بجای ایشان به نوشته من مبنی بر حاوی توهین به برخی از باورهای دینی که اعتراض درستی هم بود این تصور را پیش نیاورد که من فحاشی کرده ام بل بیان واقعیاتی بود که چالش برانگیز است و ریشه باورها را هدف قرار میدهد حالا شاید با ادبیات بی پرده و نامناسب و چون نوشته من در ادامه گفتگو با جناب بردیای عزیز بود این تصور هم برای ایشان پیش نیاید که خدای نکرده به ایشان جسارتی کرده باشم . همین
بردیای نازنین
با تشکر از اظهار نظرت. فکر می کنم جواب مرتضی عزیز ابهام شما را بر طرف کرده باشد. ببین دوست من در مورد بحث حدود بنده نظر خودم را نوشتم و عرض کردم مشکل ما بطور اساسی موضوع حدود نیست. اجازه دهید قدری بیشتر توضیح دهم:
1. بحثهای فقهی در ماهیت خود نظر کارشناسی فقیه برای پاسخ به سئوالی است که مومنین برایشان پدید می آید. در اینجا از فقیه در مورد دزدی سئوال میشود و او در حدّ توانش به آن می پردازد.
2. آیا امکان تغییر آنها هست؟ پاسخ مثبت است چه آنکه فقیه ممکن است با ادّله جدیدی مواجه شود و رای خود را اصلاح کند و یا رای دیگری را بپذیرد. درست مثل هر کارشناس حقوقی دیگری.
3. نظر فقیه و یا فقیهان تا زمانی که قانون نشده برای کسی اجرایش الزام آور نیست. کما اینکه در تاریخ معاصر ایران حدود اسلامی به این شکل هیچگاه وارد قوانین کشور نشده است. از زمانی که نظر فقیه قانون میشود دیگر طرح موضوع شرعی بی مورد است. چون از این مرحله ببعد این حکومت است که می خواهد آنرا اجرا کند.
4. حال حکومت قانونی دارد که می خواهد اجرا کند. وظیفه حکومت فراهم کردن آئین نامه های اجرائی مناسب به لحاظ اجرا و وحدت رویه و در مجموع فضائی است که محاکمه عالدلانه انجام شود. این کار از زمان تحقیق در جرم و تشکیل پروند تا ارائه آن به قاضی و در همان حال امکان بر خورداری متهم از مزایای وکیل و حمایت قانونی و وجود شیوه منطقی و عادلانه تصمیم گیری جریان دارد.
5. نظام عادلانه یعنی اینکه همه با هم در چشم قانون مساوی باشند. مساوات شهر وندان در مقابل قانون و اجرای آن و میزان آن نشان توسعه یافثگی ویا عقب ماندگی یک نظام سیاسی است. بنده بحثم این بود که حال این نظر فقیهان قائل به این مجازات شده است قانون و باید اجرا شود. نظام عادل سیاسی باید بتواند همه را درشمول آن قرار دهد و مطمئن شود که فساد باعث انحراف دادرسی نمیشود.همچنین وحدت رویه در اجرای آن باید بعنوان بخشی از محاکمه عادلانه تامین شود.
6. در حال حاضر اجرای این حدود دیگر موضوع شرعی و یا غیر شرعی نیست بلکه موضوع اجرای قانون است. فساد حاکم بر نظام اجرائی و قضائی کشور عملا امکان وجود محاکم عادلانه را حتی بر اساس قانون خودشان هم از بین برده است. در اجرای آن وحدت رویه ای وجود ندارد و فساد موجود از مرحله تحقیق تا اعلام رای می تواند جای شاکی و متهم را عوض کند.
7. اگر حاکمیت فعلی واقعا اجرای این حدود را امری الهی میداند به تصریح در بیان اجرای حدود این امر از نظر عالمان دین مورد اتفاق است که اجرای حدود بخودی خود موضوعیت ندارند مگر اینکه به عدالت در اجتماع منجر شوند. ما بعلّت قساد حاکم بر کشور الان ارزیابی ماهیتی این قانون برایمان غیر ممکن شده. نمی دانیم آیا واقعا بد است یا خوب. شما آنچه که از اجرای آن مبینید تظاهر فساد در قضا است. بنده به شما عرض می کنم شما مترقی ترین قوانین را هم الان تحویل قوه قضائیه ایران بدهید مطمئن باشید هیچ تغییری نخواهد شد چون فساد از سر تا نوک این سیستم را گرفته است.
8. برای اینکه موضوع روشنتر شود اجازه دهید مثالی بزنم. فرض کنیم این حدود هست و اجرا هم عادلانه است. بنظر شما اگر یکی از این مختلسین میلیاردی را بیاورند و بگویند شما بر اساس قوانین موجود محکوم به قطع دست و یک انگشت پای خود هستی.امّا ما اجرای حکم را تعلیق میکنیم به مدت102 سال. شما اولا باید این چند میلیارد را با هزینه آن به بانک بر گردانی و دیگر اینکه تعهد بدهی که به هیچ.جه منبعد این مار را نکنی. تا 10 سال دیگر با اثبلت دخالت شما در هر اختلاسی این حکم را اجرا خواهیم کرد. بنظر شما اگر این قانون برای همه و بر اساس روشی عاقلانه انجام شود موجب جلو.گیری از وقوع جرم نمیشود؟ آیا مردم بیشتر طعم عدالت را نخواهند چشید؟
9. تعلیم اسلام بر محور قرآن کاملا آشکار است. قرآن به صراحت دستور به “عدل و احسان” میدهد. عدالت صریخترین دستور است. هر حکم و حرفی که اصل عدالت را به هم بزند هیچ شانی ندارد.
10. بردیای عزیز.. برای توسعه ملّی و سیاسی ما نیازمند توسعه درونی هستیم. باید به عنوان شهروندان ایرانی به حرف هم گوش کنیم و همدیگر را متهم به بدیها نکنیم. من و شما ونوریزاد و ساسان و مرتضی و مصلخ و سایرین و فرزندان ما همه با هم یک سرنوشت مشترک داریم و با ید تلاش کنیم تا بیاری هم به خوشبختی که خقّ این مردم است برسیم. دعا میکنم با هم مهربان باشیم.
ﺟﻨﺎﺏ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﻋﺰﯾﺰ
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺤﺚ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﺳﺆﺍﻝ ﻓﺮﻣﻮﺩﯾﺪ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ. ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺑﺎ ﺭﻭﺵ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩﯼ ﺷﻤﺎ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺣﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻪ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ. ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﺮﯾﺪﻥ ﺩﺳﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﻣﺮﯼ ﻇﺎﻟﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺍﺑﻠﻬﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﺑﺎﺭﺯ ﺟﻨﺎﯾﺖ. ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺷﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺑﮕﻨﺠﺎﻧﯿﺪ ﺑﺎ ﺟﺎﻧﯿﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ ﻫﻢ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﺪ. ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﺳﺎﺯﯼ ﭘﻠﺸﺘﯿﻬﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﻧﺎ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺭ ﻧﺸﺎﻧﺪ. ﻗﺼﺪ ﺟﺴﺎﺭﺕ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﻣﺎ ﻭ ﺍﮔﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺁﻭﺭﺩﯾﺪ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺪﻓﻮﻉ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺭﻭﮐﺶ ﺷﮑﻼﺕ ﺑﻪ ﺧﻼﯾﻖ ﻋﺮﺿﻪ ﮐﻨﯿﺪ.
با اشاره به بند ٢نوشته آقاى ياران :
درست مثل هر كارشناس حقوقى ديگر ؟
آيا فكر نمى كنيد يك كارشناس حقوقى آزاد اول فلسفه اجتماعى جرم را بررسى مى كند و بعد تعيين كيفر مى كند و حال آنكه كارشناس دينى براى كيفرى كه ازپيش تعيين شده فلسفه اجتماعى مى تراشد ؟فرض كنيد اين كيفر تعيين شده قطع بينى بود نه قطع انگشآن .آيا كارشناس دينى با اين فرض براى قطع بينى فلسفه اجتماعى نمى تراشيد ؟ اين تازه به اين فرض است كه كارشناس دينى به اسم فلسفه اجتماعى و انسانى به تغيير كيفر و در واقع تبديل كيفر انديشه كند نه به سبب وهن اسلام ..من فكر نمى كنم كارشناس دينى و كارشناس آ زاد هر دو مثل هم و در شرايط يكسان به تغيير كيفر انديشه كنند .يك كارشناس دينى صادق مثل آقاى مصلح خواهد گفت :اين حكم خداست نه حكم بشر . كارشناس حقوقى آزاد دست و پايش با حكمى كه از پيش ابدى شده بسته نيست .انديشه اش مسبوق به حكم نيست بلكه حكمش مسبوق به انديشه است . با سپاس و احترام
ياران گرامى
با سلام
در مورد بند هشت نوشته تان
اين مسأله را ببينيد :
” مسأله 3199 ” كسى كه با حيله و تزوير وجعل اسناد يا با ايجاد مستى يا بيهوشى در طرف و مانند اينها اموال ديگران را تصاحب مى كند دست او را نمى برند ، ولى اموال را از او پس مىگيرند و حاكم شرع او را به هر نحو كه صلاح مى داند مجازات مى كند و عمل او را اعلام مى كند تا وسيله عبرت ديگران شود”.
پس مى بينيد كه قطع عضو شامل حال مختلسين ميلياردى نمى شود بلكه فقط براى دزدان با “آى كيو” پايين مى باشد كه معمولاً واقعاً درمانده اند كه خطرات دزدى معمولى را براى ارقام اندك به جان مى خرند. براى دزدى هايى كه “آى كيو” دزد بالا است نظير اختلاس كه در آن سند سازى مى شود و معمولاً ارقام آن بسيار درشت است و دزد معمولاً درمانده هم نيست، دزد قطع عضو نمى شود بلكه مجازات هاى ديگر مى شود كه ظاهرا حكمى با اين قطعيت برايش وجود ندارد و بسته به نظر حاكم شرع است.
براى همين مى بينيم كه يك دانه درشت فرعى اعدام مى شود و دانه درشت هاى اصلى با دست و پاى سالم راست راست مى گردند.
مسئله خیلی جالب شد. اینکه روحانیون اصلاح طلب نیز با اجرای این احکام نه تنها مشکلی ندارند بلکه با غیرتی مثال زدنی هم از آن دفاع می کنند. جناب یاران هم که به خیل آنها پیوستند! خیلی دوست داشتم نظر جناب عرفانیان را هم در این زمینه بدانم. ایشان که پیرو دکتر سروش هستند نظرشان باید خیلی جالب باشد. اگر جناب عبد الله هم اظهار نظر کنند هم ممنون می شوم. سوالی هم از دوستان دیندار اصلاح طلب دارم. آیا شما قائل به رای مردم هستید؟ اگر نه که هیچ. اگر آری لطفا بفرمایید آیا از نظر شما سکولارهایی نظیر من و ساسانم و مزدک اجازه دارند در ساختار سیاسی حضور داشته باشند یا نه؟ اگر پاسختان به سوالهای فوق آری است. شما بر اساس آمیزه های دینیتان تبلیغ کنید و ما هم بر اساس اصول دموکراتیک سکولار تبلیغ می کنیم، هر چه مردم تصمیم گرفتند همان را گردن می نهیم. آیا با نظر من موافقید؟ اگر آری که بحثی نداریم و اگر نه باز هم بحثی نداریم چون اگر تا قیام قیامت هم که بحث کنیم هم به نتیجه نمی رسیم. شما را به همان قرآن قسم می دهم که تقیه نکنید و پاسخ را صریح و بی پرده بگویید.
ببخشید علت اینکه نام خودم و سایر دوستان را آوردم این است که تقریبا هر یک از ما به نوعی بیانگر یک طیف فکری از جامعه هستیم وگرنه شاید هیچ کدام تمایلی به حضور سیاسی در ساختار حکومت نداشته باشیم. از اشتباهات نگارشی پوزش می خواهم.
جناب بردیا
سلام
1-“آیا شما قائل به رای مردم هستید؟”
آری من اساس مشروعیت هر قانون اساسی و هر مدل حکومتی را به رای مردم میدانم،زیرا که میزان رای ملت است.
2-“آیا از نظر شما سکولارهایی نظیر من و ساسانم و مزدک اجازه دارند در ساختار سیاسی حضور داشته باشند یا نه؟”.
آری در هر ساختار قانونی که مورد تایید اکثریت ملت قرار گیرد،همه شهروندان بر اساس قوانین مصوب مردم یا نمایندگان مردم در ساختار سیاسی و خدمت به کشور حضور می یابند.
3-“” اگر پاسختان به سوالهای فوق آری است. شما بر اساس آمیزه های دینیتان تبلیغ کنید و ما هم بر اساس اصول دموکراتیک سکولار تبلیغ می کنیم، هر چه مردم تصمیم گرفتند همان را گردن می نهیم. آیا با نظر من موافقید؟””.
چنین باد،آری موافقم ،من همیشه گفته ام که همه گروهها می توانند مرام خویش را عرضه کنند و مردم نیز انتخاب کنند ،و مطابق رای اکثریت عمل شود و اقلیت نا موفق (چه مسلمان و چه سکولار) بدون هوچیگری و توهین به افکار و اشخاص به ترویج مرام خود ادامه دهند و مردم را ارشاد کنند تا نبض سیاسی جامعه را بدست گیرند.
4-“”شما را به همان قرآن قسم می دهم که تقیه نکنید و پاسخ را صریح و بی پرده بگویید.””.
ما در این نظرات تقیه ای نداریم رفیق ،مکرر گفته ام تقیه در موارد خوف از نفس خویش یا منسوبان در معرض هلاکت است ،نه اظهار نظرهای این چنینی،نه ما از شما خوفی داریم و نه شما از ما ،ما که شفاف آراء و نظریاتمان را گفته ایم ،دیگر قسم و آیه لازم ندارد.
این از پاسخ سوالاتتنان ،اما رفیق!توصیه ای هم من دارم که اگر انصاف دهی در این توصیه محقم ،و آن اینکه ما اگر احکام الله و احکام قرآنی را که قبول داریم بیان کردیم ،دیگر نباید علامت تعجب در برابر آن قرار دهی که چرا اصلاح طلب به کتاب آسمانی خود اعتماد دارد ،و دیگر آنکه وقتی توافق کردیم که “”ما هم بر اساس اصول دموکراتیک سکولار تبلیغ می کنیم””. ملتزم باشید و باشیم که از ادب خارج نشوید و نشویم و “تف” نثار آراء دیگران نکنید و نکنیم ،زیرا معمولا تف پراکنی تف سربالاست.
با احترام
درود بر شما
همه ما چه موافق و چه مخالف داریم حاشیه میرویم
مشکل اصلی این است که جای دین در حکومت نیست مدعیان که پیش از به سختی مسجدی را اداره میکردند الان با انشالله ماشالله کشور را صاحب شدن ! در غارت و چپاول به روز هستند اما قوانین و افکارشان همچنان به دوره جاهلیت نظر دارد .
متن کامل بیان حد سرقت در توضيح المسائل (فارسي) مرحوم آیت الله العظمی منتظری ص 579 – 580
حد سرقت:
” مسأله 3194 ” اگر كسى با شرايطى كه در مسأله بعد گفته میشود دزدى كند ، پس از ثابت شدن نزد حاكم شرع علاوه بر رد مالى كه دزديده در مرتبه نخست چهار انگشت دست راست او را از بيخ میبرند و كف دست و انگشت شست او را باقى مى گذارند ، و در مرتبه دوم پاى چپ را از وسط قدم مى برند و پاشنه پا را باقى مى گذارند ، و در مرتبه سوم به حبس ابد محكوم مى شود و مخارجش را اگر ندارد از بيت المال مى پردازند ، و اگر براى بار چهارم در زندان سرقت كند به اعدام محكوم مى گردد . و اگر چندين مرتبه دزدى كرده و حد جارى نشده است فقط يك مرتبه حد جارى مى شود .
” مسأله 3195 ” شرايط اجراى حد سرقت ده چيز است :
1 – اين كه سارق بالغ باشد.
2- عاقل باشد.
3- به اختيار خود دزدى كند .
4 – مال دزدى حد اقل معادل يك چهارم دينار – يعنى چهار نخود و نيم طلاى سكه دار برابر ” 0 . 864 ” گرم طلا – باشد .
5 – بداند مالى كه بر مى دارد مال مردم است ، پس اگر اشتباه نمايد و خيال كند مال خود او است حد جارى نمى شود ، هر چند ضامن است .
6 – خود او در مالى كه دزديده شريك نباشد ، پس اگر كسى از مال مشترك نظير بيت المال يا غنائم جنگى به اندازه سهم خود يا كمتر سرقت نمايد ، هر چند گناه كرده ولى حد بر او جارى نمى شود ، اما اگر بيش از سهم خود سرقت نمايد و مقدار زايد به حد نصاب برسد حد بر او جارى مى شود .
7 – مال در جايى محفوظ و دربسته باشد و او حفاظت آنجا را از بين ببرد ، مثل اين كه قفل را باز كند يا بشكند يا ديوار را خراب يا سوراخ كند و يا از ديوار بالا رود . پس اگر ديگرى در را باز كند و او مال را ببرد ، و يا در اماكن عمومى مالى را ببرد حد جارى نمى شود ، هر چند او را تعزير مى كنند .
8 – به طور مخفيانه مال ديگرى را ببرد ، پس اگر ظالمى به زور و به طور علنى در را باز كند و مال را ببرد ، يا به زور مال را از صاحبش بگيرد يا از دست او بربايد ، و يا در مال امانت تصرف كند و پس ندهد دست او را نمى برند ، هر چند ضامن است و تعزير هم مى شود .
9 – اضطرار و ناچارى او را به دزدى وادار نكرده باشد ، پس اگر كسى به عنوان مثال در زمان قحطى و كمبود ، مواد غذايى مورد نياز را بدزدد دست او را نمىبرند . ‹ صفحه 580 ›
10 – سارق پدر صاحب مال نباشد . پس دست پدر را براى سرقت مال فرزند نمى برند ، ولى دست فرزند را براى سرقت مال پدر – در صورتى كه در جايى مخفى كرده باشد – مىبرند . اما سرقت انسان از اماكنى كه متعلق به پدر ، مادر ، برادر ، خواهر و ساير كسانى كه در مسأله ” 2983 ” بيان شده و شرعا ورود انسان به آنجا بدون اجازه جايز است موجب جارى شدن حد نمى شود ، گرچه سارق تعزير مى شود . همچنين است اگر اجير يا مهمان چيزى را كه در اختيار او است بدزدد .
” مسأله 3196 ” اگر كسى مثلا قفل را بشكند و داخل شود ولى پيش از آن كه چيزى را ببرد بازداشت شود حد بر او جارى نمى شود ، بلكه او را تعزير مى كنند .
” مسأله 3197 ” اگر مال در جايى محفوظ و در بسته نباشد سرقت از آنجا موجب جارى شدن حد نمى شود ، هر چند تعزير دارد .
” مسأله 3198 ” اگر كسى از جيب ديگرى چيزى را بدزدد ، چنانچه از جيب لباس زير دزديده باشد و ساير شرايط هم فراهم باشد دست او را مى برند ، و اگر از جيب لباس رو دزديده باشد دستش را نمى برند ، بلكه تعزير مى شود .
” مسأله 3199 ” كسى كه با حيله و تزوير وجعل اسناد يا با ايجاد مستى يا بيهوشى در طرف و مانند اينها اموال ديگران را تصاحب مى كند دست او را نمى برند ، ولى اموال را از او پس مىگيرند و حاكم شرع او را به هر نحو كه صلاح مى داند مجازات مى كند و عمل او را اعلام مى كند تا وسيله عبرت ديگران شود .
” مسأله 3200 ” دزدى به دو راه ثابت مى شود : اول – شهادت دو مرد عادل دوم – اقرار خود سارق ، و بنابر احتياط اقرار بايد دو بار باشد . همچنين اقرار بايد از روى اختيار باشد ، پس اقرارى كه با تهديد و اجبار گرفته مى شود اعتبار ندارد .
” مسأله 3201 ” در دزدى حكم حاكم شرع بايد پس از مراجعه و تقاضاى صاحب مال باشد ، و اگر صاحب مال پيش از مراجعه به حاكم شرع مال را به سارق بفروشد يا ببخشد و يا او را عفو نمايد حكم حاكم شرع محل ندارد ، ولى پس از مراجعه به حاكم شرع وصادر شدن حكم ، فروش يا بخشش و يا عفو حد را ساقط نمى كند .
” مسأله 3202 ” اگر پيش از مراجعه به حاكم شرع سارق توبه كند و مال را به صاحبش برگرداند حد جارى نمى شود .
با درود
یکی از دوستان اشاره ای داشتند به این صورت :
“”حال سوال اینجا است که چگونه چیزی که باعث وهن اسلام می شود را می توان جزو اسلام دانست!؟”””.
در پاسخ باید عرض کنم مطلبی که آن پژوهشگر دینی گفته است ،مطلب صحیحی است و کلیت آن امر مقبولی است،اما اینجا توضیحی لازم است تا سوال کننده بجای فرو افتادن در پارادوکس ذهنی خود بدنبال پاسخ سوالات ذهنی خویش باشد.
توجه کنید که بر اساس موازین عقلی و فقهی که در علم اصول فقه مورد تدقیق واقع شده است ،احکام شریعت ،اعم از احکام خمسه تکلیفیه (وجوب – حرمت – استحباب – کراهت – اباحه) و احکام وضعیه (صحت و بطلان ،طهارت و نجاست و غیرو) تعلق به موضوعات خارجی و افعال مکلفین می گیرد ،یعنی هر حکمی موضوعی دارد که رتبتا بر آن حکم مقدم است و معروض آن حکم قرار می گیرد.این مقدمه اول.
مقدمه دوم: این است که احکام دو گونه اند :1-احکام بعناوین اولیه ،2- احکام بعناوین ثانویه که تابع انطباق عناوین دیگر یا تبدل و تغییر موضوعند ،یعنی موضوعی در شرائط معمول معروض حکمی است به عنوان اولی ،در عین حال همین موضوع ممکن است در شرائط دیگر عرفی و عقلی معروض عنوان دیگری قرار گیرد ،یا اساسا موضوع ماهیتا متبدل به موضوع دیگری شود که تابع حکم پیشینی دیگری از سوی شارع باشد یا معروض حکم عقل واقع شود.بنابر این اجمالا ما احکام اولیه داریم و احکام ثانویه ،چه در احکام تکلیفی و چه در احکام وضعی.
این کلیت ماجرای احکام است بلحاظ کبروی.
اما بلحاظ صغروی ،و بحث حد سرقت که ما نحن فیه است ،آری سخن شما بنقل از دیگران کلیتا صحیح است ،مثلا اگر در باب مجازات سنگسار(که حکم اولی است که به موضوع زنای محصنه تعلق می گیرد) که تحت شرائط بسیار بسیار پیچیده و نادری که حاکی از وقاحت فاعلان عمل زناست به اثبات می رسد ،اگر با تغییرات عرفی و شرائط خاص بشری ،این حکم معروض عنوان ثانوی “وهن شریعت” قرار گیرد،بلحاظ ممنوعیت انطباق عنوان وهن ،حکم اولی سنگسار مجرم متبدل به حکم دیگری از حیث اعدام میشود.
منتها مطلبی که اینجا هست این است که انطباق عناوین ثانوی بر موضوعات عناوین اولی به هوی و هوس و هو و جنجال و هوچیگری و خواست اشخاص نیست ،بلکه متوقف بر کارشناسی موضوعی و موضوع شناسی مبتنی بر عرف و عقل و موازین فقهی است.
تا جایی که من فحص کرده ام (البته فحص تام نیست) در بین فقهائی که به فقه حکومتی و ولایت فقیهان در عصر غیبت قائلند ،و طبعا فقیه منتخب را جانشین معصومان در اجرای احکام اسلام و از جمله اجراء حدود اسلامی می دانند،مرحوم آیت الله خمینی و مرحوم آیت الله منتظری ،بصراحت فتوا داده اند که اگر اجراء سنگسار بر حسب تغییر شرائط عرفی ،و کارشناسی موضوعی معروض عنوان وهن دین باشد ،اجراء آن باید متوقف شود ،و مجازات اعدام بنحو دیگری صورت گیرد،البته باید فحص کاملتری در باب نظرات فقهاء صاحب فتوا صورت گیرد.
اینکه سوال کننده ،ضمن سوال کردن سخن از وحشیگری و پارادوکس می گوید ،بیشتر ناشی از عدم اطلاع از معیارهای فقهی و اصولی و مبتلا بودن ذهن او به پارادوکسهای ناشی از عوامل نفسانی و غیر نفسانی است.
از باب رفع این پارادوکس از ذهن سوال کننده، مثالی از عملکرد عرفی برخی کشورهای دمکراتیک فعلی میاورم ،الان ملاحظه کنید که مثلا در امریکا که حکم اعدام هم وجود دارد ،مثلا برای اجرای اعدام مجرم از صندلی الکتریکی استفاده میشود ،فرض کنید اگر روزی در نظر عرفی و تحقیقات مربوطه مثلا محرز شود که اعدام بنحو صندلی الکتریکی مصداق شکنجه و عناوین دیگر است ،در این صورت مثلا فرض کنید از تزریق ماده ای زود کش استفاده می کنند ،با حفظ حکم مجازات اعدام ،شما در این موارد براحتی مطلب را تصور کرده و می پذیرید ،اما نوبت به اسلام و تبدل عناوین عرفی و تبدلات موضوعی که منجر به تبدل حکم میشود ،که میرسد ،ذهن پرسشگرتان بجای اینکه پارادوکس های ناشی از اغراض خاص را رفع کند ،احکام شریعت را به پارادوکس متهم میکند(تامل منصفانه کنید).
این در مورد حکم سنگسار و احکام اولیه و ثانویه و تبدلات موضوعات احکام.
اما در مورد بحث مورد نظر ما یعنی موضوع اجراء حد قطع ید در مورد سرقت ،که از احکام بازدارنده جزائی است ،سخن ما و حملات ناجوانمردانه توام با خروج از ادب شمایان ،فعلا در مورد حکم اولی قطع دست روی موضوع سرقت از حرز با شرائط خاص آن است که در مورد آن جداگانه خواهم نوشت،الان بحث از حکم اولی و فلسفه جزائی آن است نه حکم ثانوی ،من تاکنون از میان فقیهان معاصر حکومتی و غیر حکومتی مطلبی در باب انطباق وهن بر اجراء قطع ید ندیده ام ،اگر کسی سراغی دارد ارائه کند ،اما میخواهم عرض کنم ،آن مطلب کلی احکام اولی و ثانوی و کارشناسی موضوعات عرفی ،یا تشخیص کارشناسی ناظر به تغییرات موضوعی ،همه حاصل تحقیقات مدرسی و موضوع شناسی های عرفی و کلاسیک فقهی است ،و به هو و جنجال و تف انداختن های شانتاژگران ژاژخای خارج از محیط دین ربطی ندارد ،و اگر روزی کارشناسی و موضوع شناسی عرفی فقیهانه بر این مستقر شد که بر قطع دست سارق (با شرائط محقق آن) عنوان وهن دین منطبق است این موضوع بتبدل عرفی معروض حکم دیگری از عمومات و اطلاقات یا عناوین خاصه موجود در منابع احکام شریعت یعنی کتاب و سنت و عقل قرار خواهد گرفت و ربطی به جنجال سازی جنجال سازان و هوچیگری انان نخواهد داشت.
در خاتمه باید عرض کنم همانطور که دوست عزیز یاران اشاره کرد در باب اجراء یا عدم اجراء کلی حدود اسلامی در عصر غیبت معصومین نظرات متفاوتی بین فقهاء وجود دارد که در وقت مقتضی به آن اشاره خواهد شد.
متشکرم
با سلام
مرتضی عزیز
مسئله اصلی در چرائی اجرای حکم و چگونگی تاثیر آن بر جامعه و شخص مجرم است . این نوع مجازات جدا از غیر عقلانی وغیر انسانی بودن آن و با توجه به مجازات توام مجرم وخانواده او و همچنین بازتاب نامطلوبی که بر افکار عمومی میگذارد و شرایط قحطی و کمبود جامعه امروز ایران(شرایط وحشتناک فقر و بیکاری و……و کمرنگ شدن اعتقادات مردم) کاری عبث و ضد انسانیست. متاسفانه این اسلام نیست که حکم میکند بلکه فقه و برداشتهای فقهی از دستورات دینی که با عقل محدود و محصور در زمان فقها ، رنگ زمان خود را گرفته است ، درآمیخته و بدین شکل تجلی میکند . فقهی که سیره و سنت یکهزار و دویست تا یکهزار وچهارصد سال قبل را ، با وحیی که بصورتی کلی و سمبلیک بیان شده است در آمیخته و آنرا برای این عصر تجویز میکند . درحالیکه آن سنت و سیره مربوط به آن عصر و اصطلاحا ، فرزند زمانه خود بود ، متاسفانه فقه اسلامی و خصوصا شیعه نمی تواند خود را از این حصار برهاند {هر چند توسط متفکرانی چون آیت الله منتظری و یا دیگر اندیشمندان معاصر ، دست وپائی میزند) فقه هنوز از عنصر عقل ، بعنوان یکی از منابع در استنباط احکام استفاده صحیحی نمکند و یا جرات گذشتن از خطوط قرمز را ندارد (خطوطی که شخصیت ها و اقطاب حوزه تعیین کرده اند ) شجاعت و عقل از حوزه ها رخت بربسته و ترس و تقلیدی کورکورانه بر هرتفکر نوینی چنبره زده است .
از زیاده گوئی پوزش میطلبم.
فرهاد عزیز
سلام
تشکر از توجه شما، مطالب شما را بدقت خواندم ،چیزی که در یک نگاه کلی به این چند سطر میتوان گفت این است که حاوی گزاره هایی ادعایی و اثبات نشده است،بهر حال روش عقلانی در تفهیم و تفهم این است که هر فاکت و گزاره ادعایی مقرون به استدلال بر مفاد آن باشد،مجال کم است ،قاعدتا در این نوشتار شما مدعی هستید ،و قاعده عقلایی این است که “البینه علی المدعی”.
اجمالا به چند گزاره شما که مربوط به بحث است پاسخ میدهم و منتظر تفصیل ادله شما بر مدعیات می مانم.
1-گفتید “”مسئله اصلی در چرائی اجرای حکم و چگونگی تاثیر آن بر جامعه و شخص مجرم است “”.
آری محل نزاع همین است ،ما اکنون در این بحث بدنبال چرائی نوع مجازات سارق هستیم ،بگویید شما اصلا به مجازات مجرم در نظم اجتماعی معتقدید یا خیر ،اگر مجازات قطع دست نامطلوب است از نظر شما چرا نامطلوب است ،و اگر نامطلوب است مدل پیشنهادی شما چیست؟
2-گفتید “”این نوع مجازات جدا از غیر عقلانی وغیر انسانی بودن آن و با توجه به مجازات توام مجرم وخانواده او و همچنین بازتاب نامطلوبی که بر افکار عمومی میگذارد””.
الف-شما قطع دست سارق دسترنج مردم را غیر عقلانی و غیر انسانی نامیدید ،شفاف بگویید آیا جرم سرقت انسانی و عقلانی است یا غیر انسانی و غیر عقلانی؟
ب- اینکه گفتید مجازات مجرم توام با مجازات خانواده اوست ،آیا مجازات های دیگر بهر مدلی که پیشنهاد می کنید توام با ناراحتی خانواده مجرم مجازات شده نیست؟اگر مجرم مثلا چند سال به حبس برود باعث خوشحالی خانواده اوست؟!
توجه کنید این نحوه استدلال شما منجر به این میشود که اصلا سارق مجرم را مجازات نکنیم،برای اینکه هر گونه مجازاتی توام با ناراحتی خانواده مجرم میشود ،و نقض اساسی تر این است که شما با این عینک و دید مصالح و مفاسد اجتماعی یک جامعه را نادیده می گیرید ،برای رعایت مصلحت فرد خاطی؟ بنظرم این مورد اتفاق عقلاء و جامعه شناسان باشد که ضمن مراعات مصالح فرد ،در موارد تعارض مصالح جامعه و مصالح فرد ،مصالح جامعه مقدم است ،اینطور نیست آیا؟
ج-چنانکه قبلا بیان کردم ،مجازات قطع ید سارق در فرض قحطی (که از آن تعبیر به عام المجاعه می شود) ساقط است ،زیرا آن فرض فرض اضطرار و عدم اختیار است و چنانکه عرض شد یکی از شروط قطع ید سارق این است که “مختار” باشد یعنی با اختیار دسترنج مردم را بیغما برد.
من البته به وضعیت بد اقتصادی جامعه واقفم و منکر آن نیستم ،و به بانیان حکومتی آن معترض و منتقدم ،اما بنظر نمیرسد وضعیت جامعه ما عنوان “عام القحط یا عام المجاعه” داشته باشد ،بالاخره عنوان قحطی صادق نیست ،البته این یک نزاع صغروی است نه من کارشناس اقتصادی ام و نه جنابعالی ،میتوانیم از کارشناسان اقتصادی استفهام کنیم ،اما ظاهرا و عرفا الان عنوان قحط صدق نمی کند.بنابر این عبثی در کار نیست ،و اگر مجازات بازدارنده قوی در کار نباشد ،ممکن است هر تنبل تنه لش بی تقوایی بخود اجازه دهد که در غیاب شما تمام دار و ندار منزل یا مغازه شما را بار کرده و بتاراج برد،که این عملی زشت و غیر انسانی است.
3- گفتید :””متاسفانه این اسلام نیست که حکم میکند بلکه فقه و برداشتهای فقهی از دستورات دینی که با عقل محدود و محصور در زمان فقها ، رنگ زمان خود را گرفته است””.
در این گزاره شما از یک اسلامی جدای از فقه و برداشتهای فقهاء سخن گفتید و اینکه عقل آنان محدود است.
میدانید که دامنه این بحث طولانی است ،اما چنانکه گفتم البینه علی المدعی ،شما بگویید و ترسیم کنید که آن اسلامی که جدای از اسلام دریافتی فقهاست چیست ،و مرجع و منبع آن اسلام چیست ،یعنی از کچا آنرا دریافت می کنید؟
4- گفتید “” وحیی که بصورتی کلی و سمبلیک بیان شده “”.
من دریافتی از این عبارت معماگون شما ندارم ،لطفا توضیح دهید :
اولا وحی کلی و سمبلیک چیست و چه ویژگیهایی دارد؟
ثانیا وحی غیر سمبولیک و شخصی یا جزئی چیست و چه ویژگیهایی دارد ؟
ثالثا ملاک تمایز و تفکیک وحی کلی و سمبلیک از غیر کلی و غیر سمبلیک چیست؟
رابعا چرا نباید از وحی کلی و سمبلیک پیروی کرد؟
5- گفتید :””درحالیکه آن سنت و سیره مربوط به آن عصر و اصطلاحا ، فرزند زمانه خود بود””.
ما معتقدیم در تعلیمات داخلی کتاب و سنت شاخصه ها و دستورات ثابت و سیالی وجود دارد که قابل انطباق بر حوادث عصری است و دین اسلام دین خاتم است ،و استمرار آن به استمرار امامت در عصر حضور و به اجتهاد فقهاء در عصر غیبت فعلی است.
شما که ادعای فوق را دارید بگویید چرا؟
6- گفتید :”” فقه هنوز از عنصر عقل ، بعنوان یکی از منابع در استنباط احکام استفاده صحیحی نمکیند””.
مطلب چنین نیست دوست من ،منابع نیل به احکام شریعت از نظر ما عبارتند از کتاب و سنت و عقل مستقل و غیر مستقل ،البته اگر از اجماع هم سخنی می رود ،باید دانست که اجماع بخودی خود حجت نیست و از منابع نیل دین نیست ،در فقه و اصول شیعه اجماع از آن جهت حجت است که کشف کننده از سنت یعنی قول یا فعل یا تقریر معصوم باشد ،بنابر این حجیت اجماع نیست رجوع می کند به حجیت سنت.
در هر حال چنین نیست ،که عقل از منابع دین نباشد ،زیرا همان عقل ببرهان تصدیق به مبدا و تصدیق به صدق انبیاء می کند ،و سوای احکام قطعی که در حسن و قبح ذاتی اشیاء دارد و حسن عدل و قبح ظلم را ادراک می کند ،حکم به خضوع در برابر احکام قطعی و معتبر شرع می کند .
البته بحث در باب عقل و میزان و سعه آن بحث دامنه داری است که فعلا برای ورود به آن مجال نیست ،اکنون ما در پیچ و خم مساله دیگری هستیم .
من از توجه شما به مسائل سپاسگزار و خرسندم ،امیدوارم به مطالب مطروحه بیندیشید ،و پاسخ آن سوالات را ارائه کنید.
با پوزش
باسلام
مرتضی عزیز
جدا از تعارفات معمول در مورد مطالب مورد بحث و چرائی قوانین متاسفانه شما بجای پاسخگوئی جواب را با سئوالی مجدد همراه میکنید البینه علی المدعی در مورد مطالب ادعائی فقه (اسلامی) از دیدگاه شما بیشتر صدق میکند .اما آنچه به نظر من میرسد :
1 – آیا نتیجه و بازخورد اجرای قانون در هرجامعه ای بهترین ملاک برای صحت و قدرت آن قانون نیست
آیا نتایج عینی جز از ایجاد انزجار در اذهان نسبت به اجرای اینگونه احکام دلالت ندارد (همانطور که اجرای حد سنگسار و تعزیر با شلاق طبق حکم فقیهان بعد از سالهای ابتدائی حکومت به پست حصارها منتقل شد)
2- مجازات های جایگزین را جامعه شناسان و عقلا و دانشمندان تعیین خواهند کرد و آنچه با شرایط روز وافکار هر جامعه و هر عصر مناسبتر است تشخیص خواهند داد .
3- پرسش اساسی اینجاست که آیا فکر نمیکنید که قطع دست در ایات قرآنی معنائی جز از قطع با شمشیر و قیچی داشته باشد و منظور مثلا دورکردن جلوگیری نمودن ویا ایجاد شرایط مناسب برای طمع بریدن سارق داشته باشد
4 – در مورد فقها به این حدیث توجه کنید : يا ابن مسعود علماؤهم وفقهاؤهم خونة ، فجرة ، ألا إنهم أشرار خلق الله وكذلك أتباعهم ومن يأتيهم ويأخذمنهم ويحبهم ويجالسهم ويشاورهم أشرار خلق الله ، يدخلهم نارجهنم ” صم بكم عمي فهم لايرجعون
آیا منظور از حدیثی از رسول الله در مورد علمای آخرزمان واهل دوزخ بودن آنها جز این است که علما و فقیهان در آین دوره ، استنباط های حقیر خود را بنام دین رحمت ورافت ترویج میدهند (و یا جزو گروه “یحملون اسفارا “نیستند) .
4 -و 5 – وحی { و بطور اخص قران } چنان که مشهود است ، دارای ظواهر و بواطن بسیار است وهمین برداشتهائی گاه کاملا متضاد را باعث شده است . آیا زبان وحی در تمامی آیات اینگAЋ
یک پژوهشگر دینی حرف جالبی می زد: “بعضی از علما معتقدند که احکامی چون سنگسار و قطع دست که باعث وهن اسلام است نمی بایست اجرا شود. حال سوال اینجا است که چگونه چیزی که باعث وهن اسلام می شود را می توان جزو اسلام دانست!؟”
ببینید چه پارادوکس جالبی اینجا است. در حقیقت با اجرای چنین احکام وحشیانه ای بیشتر از همه به خود دین اسلام است که توهین می شود. همینطور که افکار طالبانی بیشترین ضربه را به دین اسلام وارد کرده است، جمهوری اسلامی هم با اجرای چنین احکامی دین اسلام شیعی را دینی پلید و ضد انسانی معرفی می کند.
ساسانم محترم..فرضیات شما بر پایه محکمی استوار نیست و در مباحث عاقلانه ای که شما به آن مشتاق هستید جای بحثهای ماهواره ای نیست. با استنباط شما هم از دین موافق نیستم. با توجه به ورود مزتضی عریز به بجث که مورد انتظار هم بود پیشنهاد می کنم به پیشنهاد ایشان در ادامه بحث رای مثبت دهیم. یعنی در همین صفحه در مورد آن صحبت کنیم و بدون هیجانات اضافی بگوییم و بشنویم و یاد بگیریم. حرف بهتر حتما بهتر است. باز هم ممنون از توجه و عنایتتان.
سلام بر شما
آیا درست است که شمای مدعی مبارزه، دو انسان و دو کاربر فیس بوک را در قالب نشر عکس این دزد به پلیس سیاسی یا برادران اطلاعتیت بشناسانی. آنها شما را به شکار نمی برند کار تو شناسائی صید برای شکارچیان انسان هاست. ضمنا در هر جامعه فرد خاطی باید تنبیه شود. حالا نوع تنبیه و شدت آن به میزان جرم تعیین می شود و مرجع ان حقوق جزا. حالا شما با حقوق جزا اسلامی مشکل داری و آن را نمی پسندی خب صریح بگو ولی برای ارضا خود از چنان شهامت مدنی برخوردار نیستی و استحاله خود را لاپوشی می کنی و اسم خودت را می گذاری مبارز. بابا اگه سکولاریسم را می پسندی چون دیگران ترک کن دیاری را که همه چیزت را از ان داری.
جناب ساسان
با سلام
من بدوا در برابر هتاکی هایی که شما و دوستان احساساتی تان به کلیت اسلام و قوانین اسلام و نظام جزایی آن ابراز کردید بنای صبر و تحمل داشتم که همه ما فی الضمیرتان را بیرون بریزید،البته بعد در کامنتی جداگانه بطور دقیق شرائط اجرای حد سرقت را بیان خواهم کرد و توضیح خواهم داد که برخی مطالب ناشی از نا آگاهی شمایان به جزئیات مطلب است ،اما از آنجایی که دیدم شما بیشتر از همه احساساتی شدید و بهیجان آمدید و پیاپی کامنت گذاری کردید ،شما را مورد خطاب قرار میدهم و مطالب مورد استدلال شما را بسوال می کشم.
1-شما گفتید :””در کشور های متمدن مجازات چنین فردی یک یا دو سال زندان است البته اگر مسلحانه و با خشونت باشد ده سال. اگر تکرار کرد مجازات زندانش دو برابر می شود. تا پانزده بیست سال””.
سوال این است که در همان کشورهای متمدن با این رویکرد که گفتید دو سال زندان و …
آیا مساله سرقت اموال یا سرقت مسلحانه را ریشه کن کرده اند؟
مثلا در جامعه متمدن آمریکا الان سرقت های متعدد و خصوصا سرقت های مسلحانه توام با قتل انجام نمی شود؟
آیا زندانی کردن سارق مسلح یا غیر مسلح اکنون جنبه بازدارندگی داشته است؟پس اینهمه آمار سرقت مسلحانه و غیر مسلحانه در آمریکا ناشی از چیست؟
شما فوری نروید سراغ چند کشور اروپائی خاص ،زیرا باید شرائط آن مناطق را جداگانه و همه جانبه بررسی کرد ،بحث در اینجا عمومی و در سطح بشریت و در همه قاره ها و مناطق ربع مسکون است ،بگویید الان در آمریکای شمالی و جنوبی و افریقا و آسیا و اروپا در سطح کلی ،با تجویز زندان بجای قطع دست ،جرم سرقت را منتفی یا به حداقل رسانده اند؟ لطفا شعاری و تبلیغاتی رفتار نکنید و در مقابل، آمار وقوع سرقت در عربستان سعودی را که بطور کامل این حد اسلامی را اجراء می کند بررسی کنید.
2- گفتید “”فکر کنم چنین مجازاتی برای ترساندن افراد و پیش گیری از دزدی کافی باشد.””
دو نکته در این گزاره شما هست ،یکی اینکه گفتید “فکر کنم”، سوال این است که فکر کنم شما اینجا چه اعتباری دارد؟ شما الان کارشناس جرم شناسی هستید ؟ و ابعاد این قضیه را از حیث مبادی و نتایج آماری یا از حیث روانشناسی جامعه بررسی تخصصی کرده اید؟ لااقل بگویید شما که معمولا در این زمینه ها داد سخن داده و به نفی و اثبات می پردازید ،رشته و سابقه تحصیلی تان چیست که براحتی و بضرس قاطع احکام یک دین را بدون بررسی شرائط و فلسفه اجتماعی آن وحشیانه قلمداد کرده ،و از آنطرف مثلا حکم زندان دو سال یا بیشتر را با یک تعبیر “فکر کنم” مورد اثبات و تایید قرار می دهید؟
و نکته دوم گزاره شما این است که با این جمله “”چنین مجازاتی برای ترساندن افراد و پیش گیری از دزدی کافی باشد.””
اجمالا به لزوم وجود یک عامل بازدارنده، ترساننده و پیشگیرانه از وقوع جرم اذعان کردید.
ما هم معتقدیم فلسفه احکام جزائی و کیفری در اسلام همین نکته است ،تفاوت این است که قرآن نازل از سوی خالق انسان قطع دست را عامل قوی در پیشگیری از این جرم زشت دانسته است،شما هم با حدس و گمان “فکر کنم ” تان چیزی می گویید.
مهم این است که به قبح عمل سرقت و عواقب سرایت آن در یک جامعه توجه کنیم ،و اینکه چه چیزی آن لزوم “بازدارندگی و ترساندن ” را که به آن معترفید بهتر تامین میکند.در واقع باید با توجه به قبح و نتایج فعل سرقت به این نکته توجه کرد که بیغما بردن دسترنج انسانها وحشیانه تر است ،یا قطع کردن دست سارق مجرم و اینکه دیگر او جرات نکند و ضمنا عبرتی هم برای دیگران شود که برای تامین معاش باید به کار و تولید صحیح پرداخت ،نه آنکه دسترنج تولیدی دیگران را بیغما برد؟
3-نکته دیگری که هست این است که این روضه خوانی ها و جنجالهای که شما و همفکرانتان براه انداخته اید برای چیست؟ برای دفاع از انسان بیگناه؟ مگر احکام جزائی اسلام متوجه افراد بیگناه است؟ مگر شرع گفته است بروید دست یک بیگناه را بی سبب قطع کنید؟
خیر موضوع بحث عنوان “سارق “است که مجرم است ،الان اینهمه ابراز احساساتی که در باره این سارق و عکس او شد ،آیا کسی توجه نمی کند که این فرد که حتی بریدن دست رادع و مانع او نشده ،دو سال زندان بطریق اولی رادع و مانع نخواهد بود؟برخی دوستان گفتند به دست او نگاه کنید ،البته من قصد سرزنش یک مجرم را ندارم ولی من میگویم به جای دست او به چشمان او نگاه کنید که براحتی بما نگاه میکند و میگوید دستم قطع شد اما خوب باز ادامه دادم!،یا تلفن را برداشته براحتی با این مطالب و اینکه من فقط 26 سالم بود یا فقیر بودم براحتی خود را محق میداند که دسترنج همنوعان خود را بیغما برده و احساسات برخی را تحریک کند! شما خوب است مطلب و اقاریر این فرد را دوباره بخوانید بعد برای او دل بسوزانید؟
چطور اگر ایشان مثلا شبانه رفت و با شکستن حرز و مامن یک خانواده، ثروت حاصل از تلاش مثلا بیست ساله آنها را به یغما برد،دلتان بحال غارت شدگی ان خانواده نمی سوزد؟! و چطور به قبح و زشتی عمل بیغما بردن آنی یک تلاش مثلا بیست ساله دیگران توجه نمی کنید؟
لازم نیست روضه شرائط اقتصادی و فقر و غیرو این آقا دزده را بخوانید ،این بحث دیگری است که آن شرائط را باید چگونه در جامعه و در سطح حکومت برطرف کرد ،اما بحث این است که دزدی آقا دزده همیشه تابع این شرائط نیست ،شاید تنبلی و تنه لش بودن و تن بکارندادن و امور و عوامل تربیتی و غیرو هم در کار باشد ،والا روی این استدلال باید هرکس با مختصر کمبود و فقر نسبی مواجه شد یکراست از دیوار مردم بالا رفته و حرز و گاو صندوق را شکسته و دسترنج دیگران را به یغما ببرد!
شما حتما باید ثروت و تلاش اقتصادی یک عمر خودتان توسط آقا دزده بغارت رود تا قبح و زشتی این جرم و درد و رنج مال باختگی و مال باختگانرا احساس کنید؟
4-از جمله مواردی که در ابراز احساسات شما دیدم مساله “تربیت و کار روانشناسانه و آسیب شناسانه ” روی آقا دزده است ،می گویید بايد دزد را اول تربيت كرد. مگر ما مىگوييم نبايد تربيت كرد؟! صحبت در اين است كه با آن شخص كه تربيت هم در او مفيد واقع نشده و باز هم دزدى كرده است چه بايد كرد؟
آيا تعليم و تربيت قادر شده است كه بكلى جلو جرم و جنايت را در دنيا بگيرد؟ اگر گرفته بود كه مىبايست مجازات در دنيا بكلى لغو بشود!، پس چرا نشده است؟ اين، دليل آن است كه تعليم و تربيت به تنهايى قادر نيست جلو جرم و جنايت را بگيرد،تعلیم و تربیت امری است که همیشه باید در جامعه در این زمینه ها و غیر اینها باشد ،اما بحث این است که باذعان شما و همه عقلاء باید عامل ترساننده و پیشگیرانه از وقوع جرم نیز باید باشد،باید مجازات سرقت معلوم باشد و تعلیم و تربیت نیز در رتبه سابق و لاحق بر امر سرقت وجود داشته باشد ،شما طوری از مساله تربیت سخن می گویید که گویا ردیف کردن چند گزاره تربیتی و فرموله کردن آن و تزریق آن به کله فرد علت تامه تخلف ناپذیر برای عذم وقوع جرم است ،نیست اینطور آقا،اگر اینطور بود که باید تمام جرایم براحتی از سطح جامعه زدوده میشد .
شما مگر شبانه روز و در عرض سال گزارش سرقت های مسلحانه به بانکها و منازل و غیرو را در همین کشورهای متمدن مشاهده نمی کنید؟ چرا خیال می کنید با بکار بردن چند لفظ قلمبه “جرم شناسی” و “جامعه شناسی” و “تعلیم و تربیت” علامه دهرید و مجازید حدود و قوانین شریعت را وحشیانه و غیر انسانی بخوانید؟من می گویم اگر قطع دست وحشیانه است ،بیغما بردن و تاراج دسترنج مردم و حمایت از تاراجگر که وحشیانه تر است ،چرا از ادب خارج می شوید؟یکی از دوستان فرهیخته شما که در جوامع دمکراتیک هم زندگی می کند ،چند بار لفظ زشت و بی ادبانه “تف” و “تفو” را نسبت به یکی از قوانین جزائی دارای فلسفه شریعت اسلام بکار برد،اگر کسی متقابلا به اصول فکری و محتوای اعتقادی شما هم “تف” نثار کند خوشایندتان است؟چرا بجای استدلال و مباحثه از ادب در سخن گفتن خارج می شوید؟
بهرحال مساله تربیت و توجیه افراد مربوط به پیش از وقوع جرم است ،و البته اینهم از اهرم های بازدارندگی است ،اما پس از وقوع جرم مجازات جنبه بازدارندگی دارد ،و البته باز تربیت هم باید باشد ،بنابر این از این جهت هم مغلطه نکنید.
5- در مورد تامین خسارت مال باخته گفتید:
“”حال کسی که دست و پایش بریده چگونه می خواهد نان شب خود را تامین کند چه برسد به این که به کسی خسارت بپردازد. آیا این دزد حق حیات و زندگی ندارد؟””.
اولا: قطع دست در مرتبه اول بمنزله سلب حیات نیست ،مجازات برای عمل اوست و رادعیت و مانعیت در سطح جامعه ،پس با وجود قطع انگشتان (که ناشی از عمل مختارانه خود اوست) هنوز امکان کار و فعالیتهای مختلف دارد.
ثانیا:اگر این اشکال به مجازات قطع دست وارد است ،به مجازات با حبس های کوتاه یا دراز مدت هم وارد است ،کسی که حبس میشود چطور جبران خسارت مال باخته را کند؟
پس یا باید از مجازات سارق دست برداشت ،یا بلوازم آن در هردو صورت مجازات ملتزم شد.
ثالثا:اینکه گفتید آیا این دزد حق حیات ندارد؟ چرا حق حیات دارد و کسی حیات او را سلب نکرده ،اما شما بگویید تاراج شده و مال باخته هم حق حیات داشته یا نداشته؟
ای بسا بیغما برده شدن هستی یک خانواده منجر به سلب حیات و تلاشی آن خانواده و خانواده های دیگر در یک جامعه شود،شما چرا سلب حیات آقا دزده را بر سلب حیات مال باختگان در جامعه ترجیح می دهید؟!
کسی نیست اینها را به شما حالی کند؟
6-اینجا اضافه کنم که برخی ایرادات نیز که مطرح شده بود متاسفانه ناشی از عدم احاطه به حدود و ثغور مساله حد سرقت است ،مثل بحث توبه و امر بتوبه از سوی اسلام ،این دوستان نمیدانند که اولا قطع دست دزد در مواردی است که درخواست و مطالبه آن از سوی مال باخته صورت گرفته باشد ،و اگر پیش از مرافعه مساله را حل و فصل کنند قطع یدی در کار نخواهد بود،یا اگر پیش از اثبات جرم سرقت در دادگاه (که به دو بینه یا اقرار خود سارق اثبات میشود) اگر سارق توبه و جبران کند ،حدی در کار نیست.
یا اینکه گفتند چرا با دزدان و مختلسان میلیاردی چنین نمیشود ،ما که اولا دفاع از تبعیض نمی کنیم ،می گوییم اگر شرائط سرقت از حرز (که متعدد است و جداگانه خواهم نوشت) در حق هرکسی صادق بود باید حد جاری شود ،اما بحث این است که موارد دیگر عناوین دیگری دارد ،اگر اختلاس است یا افساد اقتصادی و غیرو است اینها هم مجازاتهایی دارد ،و در مواردی حکم اعدام دارد ،در هر حال غرض این است که موارد را نباید با هم مخلوط کرد ،و موضوع گفتار اجراء حد سرقت با شرائط خاص آن است.
در خاتمه عرض می کنم جناب ساسان! اگر مطلبی در ادامه بحث داشتید خواهشم این است که آنرا در همین صفحه که مفتوح است و همه مطالب خود را گذاشته اند بگذارید ،و دوباره با لحن های تبلیغاتی و شانتاژ گونه بحث را به صفحات جدید نبرید،اینطور که مطالب یکجا متمرکز باشد برای تسهیل در دیدن همه مطالب و جمع بندی بهتر است.
متشکرم
ريشه ها ٨٨
جمع بندى
افزوده
چون اين قسمت ٨٨ را چند با يكجا و مسلسل تايپ كردم و محو شد جان مايه مطلب هم از ذهن خودم پرسد و در اين افزوده تقديم مى كردد .اين افزوده به قسمت ٢ مربوط است .
الهى بودن فلسفه هاى افلاطون و ارسطو كه برخى از حكماى ما باور داشتند در چيست ؟آنچه در اين فلسفه ها مشابه امرى الهى تلقى مى شود نسبتش با عالم محسوسات و ممكنات همچون نسبت طبقه دوم به.طبقه اول است . اوسياى ارسطو و عالم مثل افلاطون همسايه ديوار به ديوار جهان خاكى اند . خواهم گفت چطور .عالم صورت هاى افلاطون به زبان خيلى ساده چيزى نيست جز عالم ماهيات كلى كه سردسته و رأس آنها آگاتون يا خير برين يا به قول فارابى خير افضل است . اين طرح از پرسشى كاملا عقلانى برآمده است .، نه از تعبد به كتابى مقدس و شريعتى الهى .از زبان افلاطون مى شود گفت :در جهان پيرامون ما آنچه هست موجودات معين و تك نفره است .آيا شما مى توانيد چيزى كه انسان و انسانيت ناميده مى شود نشان بدهيد ؟آنچه ما مى بينيم اين يا آن انسان معين ،اين يا آن سگ است نه انسان به مفهوم كلى . ديده ايد كه وعاظ و خطبا چقدر مى گويند انسان چنين و چنان است ،دين چنين و چنان مى گويد .ديده ايد كه چقدر زياد از اين كلمات كلى را پشت هم مى اندازند .عدالت ،حقيقت ،انسانيت ،فضيلت ،ديانت ، شرافت ،غيرت ،.آنها يقين دارند كه كسى از آنها نمى پرسد :كه خب ،اول بگو دين ،انسانيت خودش دقيقا چيست و كجاست تا ميان من و شما بر سر اصل مطلب توافقى باشد .و بعد از هاله اين واژه ها همين طور برخى پرتو فكنى كن . در.بيشتر ديالوگ هاى افلاطونى سقراط همين نوع پرسش ها را مطرح مى كند . اين انسان و انسانيت كجاست ؟ سگيت چيست و كجاست ؟ الوهيت چطور ؟تو كه براى حفظ دين رگ گردن قوى مى كنى اول بگو دين چيست و كجاست ؟ااگر مراعات اخلاق و حلال و حرام شرعى و اعتقاد به خدا و وحى و مقدسات است اولا وقتى يرى از اين ها نمانده ديگر از كدام ديانت مى خواهى حراسه كنى ؟ ثانيا هر يك از اين ها خود مسئله اى است ؟ اين روش پرسش سقراط قهرمان كتب افلاطون است.انسان – و نه حسن و حسين و من و تو – كجاست ؟ آيا صرفا لفظ بى معناست ؟ آيا موجودى ذهنى است ؟ پاسخ افلاطون : هيچ كدام . كلى ها در عالم ديگرى به نام عالم صورت ها يا ايدوس ها هستند . ارتباط موجودات جزيي با آنها مثل ارتباط سايه با اصل است .اين ارتباط از نوع خلقت و عبوديت و پرستش نيست .ارسطو مى گويد : نخير ،جناب استاد .انسان ها با قوه لوگوس يا عقل و نطق خود مفاهيم كلى را از همين جزئيات أخذ مى كنند .تصور ها را به هم مى پيوند ما .حكم صادر مى كنند .و قواعد منطق مى تواند آنها را از خطا باز دارد .ارسطو غايت همه حركت ها و تغييرات طبيعى را جوهرى محرك مىداند كه خود ديگر حركت نمى كند .نامش اوسيا است .مى بينيم كه فلسفه ارسطو و افلاطون درست يا غلط از فكر و پرسش برآمده ، پشت سر آنها هيچ متن مقدسي وجود ندارد كه خداى آن قانونگزار دو جهان ، همه چيز دان ،همه جا حاضر ،عالم به سر و علانيه ، از شاهرگ گردن به بنده نزديك تر و در عين حال ذات احد و واحدش دور و ناشناختنى باشد و اين پرسش را پيش آورد كه چطور از واحد كثير خلق يا صادر مى شود يا فيضان مى كند .اين ذات ديگر مشابه طبقه دوم يا همسايه ديوار به ديوار نيست .با جهان طبيعى فاصله اى عظيم دارد كه ابن عربى آندلسى و حكمتى ايرانى آن را با يك سلسله مراتب نزولى از عقل ها يا نورهاى مجرد پر كرده اند .اين سلسله مراتب ربطى به افلاطون ندارد .بلكه تبارش به فلوطين مى رسد كه از قضا در دهه سوم مسيحى مشابه سده هاى سوم و چهارم اسلامى ميان ذات احد تا نيستى مراتبى نزولى -واحد ،عقل ، روح ، طبيعت و ماده قلئل مى شود . به وضوح پيداست كه حكماى فرهنگ دينى افلاطون و ارسطو را در خدمت داده يارى در مى آورند كه معلوم نيست به راستى با جامعه ساده مؤمنين اوليه پيونداستوارى دارد يا نه ، اما يك چيز معلوم است و آن توجيه فلسفى براى نوعى استبداد دينى كه در جامعه اوليه اثرى از آن نبوده است .دوستان عزيز از پاره پاره شدن مطلب و إشكالات تايپى پوزش مى خواهم
.
درود بر شما
خبری از آقا مرتضی نیست
کنجکاور بودم ببینم نظر ایشان چیست ؟
آقای نوریزاد مطلب اول ، اینکه خیلی خوب و بجا بود که این سارق به نوع سرقت خود نیز اشاره ای می داشت . در همان سال هایی ( 1369-1374) که ایشان برای بار اول به عنوان سارق دستگیر شده ، در حومه شهر اراک ” گوسفند دزدی ” بسیار رواج یافته بود و شبانه ” گوسفندان ” روستائیان ” بی نوا ” را که همه دار و ندارشان بود را به سرقت میبردند و روستائیان را از ” هستی اشان ” نابود میکردند . مطلب دوم اینکه ، آیا این قاضی بی وجدان تنها به همین پرونده سرقت رسیدگی کرده ، یا به پرونده سرقت های دیگری نیز رسیدگی و نتیجه احکام آنها هم همین ” حدود ” بوده ، یا دیگر ” وجدان درد ” گرفته و ضمن توبه کردن ، احکام سرقت های بعدی سارقین را زندان در نظر گرفته است !
با درود _ تراژدی این سارق کمی مرا به یاد رمان ” بینوایان ” انداخت . یکی ” سرکار ژاول ” که دائم مواظب ” ژان وال ژان ” بود تا او را به خاطر یک بار دزدی ” نان ” به فلاکت برساند . البته ” ژان وال ژان ” دیگر دزدی نمی کرد و به کارهای نیک روی آورده بود ولی تاوان یک بار دزدی را تا آخر عمر باید به ” سرکار ژاول ” پس میداد . آقای نوریزاد شما درباره این سارق ” ابراز نظری ” نکرده اید ولی با آوردن این عکس سارق و انتشار حکایت او خواسته اید که ما خودمان نتیجه ای را بگیریم که این دزد کجا و دزدی های ” سپاه ” و بنیاد ها ” و ” جهرمی ها ” و ” مه آفرید ها ” و ” زنجانی ها ” و ” خاوری ها ” و … کجا . شاید هم خواسته اید بگویید ” آخر عاقبت آفتابه دزد ها ” این چنین است و دزدان بزرگتر در حاشیه امن و امان . خواسته اید مردم قیاسی با سایر دزدان مانند ” مشنگ اما شتر مرغ چران ” را داشته باشند و دست و پای این سارق را بنگرند و در آسایش و راحتی بودن آن ” مشنگ اما شتر مرغ چران ” را .
دوستان عزیزم
من کمپین حمایت از محیط زیست را برای تنفر از دود و دروغ امضا کردم و به فراخوان آقای دکتر خزعلی و سایر زندانیان سیاسی جواب مثبت دادم .
15 خرداد روز جهانی محیط زیست ساعت 18 الی 20 به همراه فرزندانم با زدن ماسک به نزدیک ترین بوستان محل سکونت خود خواهم رفت . از شما دوستان می خواهم این پیامک را از هم اکنون به تمامی دوستان خود ارسال کنید .
«15 خرداد روز جهانی محیط زیست ساعت 18 الی 20 فراخوان تنفر از دود و دروغ – میلیونها ایرانی ماسک بر دهان در همه بوستانها – ارسال فوری به دوستان»
بی جهت نیست که بنا به فتوای فقها ، دزدی از بیت المال حد ندارد . چون اگر در قبال هر دزدی از بیت المال قسمتی از بدن بزرگان را قطع کنند ، چیزی از آنها باقی نمی ماند تا امت را رهبری کند .
ريشه ها ٨٨
جمع بندى
٣- حكماى ايرانى لوگوس يا عقل بشرى را به عقل هاى متافيزيكى پيوند مى زنند .طرح هاى سياسى آنها همان استبداد هولناك شرقى را به رنگ الهياتى در مى آورند .بسى بعيد است كه اين مردان نابغه از دموكراسى آتنى بى خبر بوده باشند .به يارى ايرانيان علوم. بينى و رياضى نيز شكوفا مى شود اما در عوض متافيزيك و ماوراء الطبيعه را چنان پروار و سنگين بار مى كنند ،كه فيزيك يا گيتى در زير بار آن گوژپشت مى شود . آنها فرهنگ شرق را مىآورد فرهنگ غرب مى كنند .در اين فرهنگ آسمان به زمين مجال تنفس نمى دهد ،متافيزيك با دست هاى مرموزش بر گلوى فيزيك چنگ مى زند .نشانه هاى عشرت و ماتم زدگى زندگى زمينى را در جاى جاى شعر و ادبيات و موسيقى كلاسيك ما مى توان مشاهده كرد .
٤- غربزدگى آل احمد ،بازگشت به خويش شريعتى و آنچه خود داشت احسان نراقى تنها بارقه هايي بودند از جريانى كه در دهه هاى ٤٠ و ٥٠ شرق متعبد را در مقابل غرب متعقل قرار مى داد .اكنون به انگشتآن قطع شده اين مرد ژرف تر بنگريد
پايان جمع بندى
با. پوزش از بابت اشكالات تايپ
عسرت درست است نه عشرت
اصلاحيه: آنها فرهنگ شرق را نياورد فرهنگ غرب مى كنند( غلط)
آنها فرهنگ شرق را هم ستيز فرهنگ غرب مى كنند( درست)
جناب کورس عزیز
سلام
دوستان ما را درگیر بحثهای دیگری کرده اند ،فرصت مطالعه و استفاده از مطالب خوب شما در بحث ریشه ها را پیدا نکردم ،امید که با فراغت آتی موارد دیده نشده را پی گیرم ،به شما همچنان ارادت دارم ،فقط مایلم بطور عبوری در اینجا به تکیه های خاصی که در باره مفهوم متافیزیک یا بقول شما متافوسیکا داشتید اشاره کنم و عرض کنم که ،پیوند عقل بشری با عقل های متافیزیکی پیوندی برهانی و مبتنی بر مقدمات برهانی است ،و نه متاثر از خاستگاههای دینی یه اجتماعی ،همینطور تعبیرات “پروار شدن طبیعت (فیزیک) در ذیل متافیزیک و گوژ پشت شدن فیزیک تحت آن تعبیرات دقیقی نیست ،الان مجال ورود تفصیلی نیست ولی اجمالا میدانید که در دستگاه فلسفه مدرسی حکماء قدیم و مشائیون از ارسطو تا فارابی و بوعلی و خواجه و ابن رشد ،مباحث فیزیک قدیم و هیئت و ریاضی و منطق ،از مباحث تئولوژی و الهیات بمعنی الاعم (امور عامه) و الهیات بمعنی الاخص موضوعا تغکیک شده اند ،اجمالا این نحو تعبیرات نوعی خلط مبحث و جعل ارتباطات امور منفک است ،عرض کردم مجال تفصیل نیست ،اما شما لا اقل همین مجلدات بطبع رسیده از شفای بو علی سینا را ملاحظه کنید ،که شیخ روی کرسی طبیعیات قدیم و هیئت ،غیر از شیخ روی کرسی مباحث ریاضیات شفاست،و همین شیخ روی کرسی الهیات اعم و اخص غیر از شیخ روی کرسی منطق و طبیعی و ریاضی و هیئت است ،و باز شیخ طبیب در کرسی قانون نویسی در طب متفاوت از همه اینهاست ،میدانید که کمال و گستردگی علوم در زمانهای قدیم مثل زمان ما نبوده است،و شیخ با آن نبوغ خارق العاده محیط به علوم عصری خویش بوده است ،اما بتفاوت موضوعی و غایی علوم هر کرسی اقتضائات خاص خویش را دارد ،البته واقفید و واقفیم ابواب مختلف حکمت طبیعی و الهی گاه تداخل موضوعی به حیث تقییدی خاص داشته اند ،مثل اینکه از شوون طبیعی نفس مثل دیدار(ابصار) و سماع (شنیدن) در علم طبیعی بحث شده است ،در عین حال در باب اثبات تجرد نفس هم در کتاب النفس که بخشی از طبیعیات قدیم بوده است بحث شده است و هم به مناسبتهایی در حکمت الهی خاص مورد بحث واقع شده است ،و گاهی نیز تداخل مباحث تداخل تطفلی و استطرادی بوده است ،فرصت تفصیل نیست ،اما اجمالا با اینگونه خلط احکام فیزیک و متافیزیک و استفاده های اجتماعی موافق نیستم.
با سپاس
با سلام به دوستان عزیز..مطلبی که در مورد قطع دست و حدود آمده همانطور که میشد حدس زد از طرف بعضی دوستان به ایراد به اسلام و اینکه اسلام نه تنها به ذات خود دارد عیبی بلکه مسلمین را هم به تباهی می کشاند منجر شد. نکته مشترک حاکمان ایران و گروهی از منتقدان ایشان این است که هر دو اصرار دارند که این اوضاعی را که الان هست دقیقا ناشی از اسلام بدانند و از این مبنا نیز هیچکدام عدول نمی کنند. بنده با این گزاره و فرض موافقتی ندارم و ضمن اینکه کسی را ترغیب به دین و آئین خاصی نمی کنم ولی در عین حال معتقدم بقول کنفوسیوس حکیم”مرد بزرگ به انصاف شناخته میشود” .
نکته ای که دوستان باید به آن توجه کنند این است که اصولا نظریه اجرای حدود در زمان غیبت مورد اتفاق همه فقهیان نیست و در این مورد بعضی سکوت کرده، بعضی مخالفت کرده و گروهی نیز موافق آن هستند. پس آنچه که در نظام قضائی ایران میگذرد تنها یکی از آرا رایج است. دیگرانی هم که با این رویه مخالفند دلایل و استدلال خود را از همان اسلام و قرآن میگیرند.
استناد به قرآن برای تائید آنچه در ایران میگذرد نیز صحیح نیست چه آنکه مستند ساختن این شیوه قصاص به آیه 38 سوره مائده بدون توجه به اینکه سوره 39 نیز در دنبال آن است واقعا تاسف بر انگیز است. در آیه 38 بعد از انکه حکم قطع دست صادر میشود بلافاصله تاکید میشود که این مجازات خداوند است برای سارق و در همانجا تصریح میشود که با توبه وی و اصلاح او این مجازات ساقط است. بعد هم تذکر میدهد این بخشش از سوی خدائی دادگر است. پس در عمل اگرقطع دست را قطعی بگیریم با توبه ای که قطعا سارق خواهد کرد و رّد مال عملا مجازاتی طرح نیست. متاسفانه نطام ظالم حاکم بر ایران بدلیل بر خورد دار نبودن مباشرینش از انسانیت این فجایع را ایجاد میکنند.
در امر سرقت حداکثر حّق مال باخته در خواست مالش است و خسارت ناشی از آن. مجازات از جمله شئونات حکومت است که باید بر اساس مصالح عام و منفعت ملّی به آن بپردازد. منفعت ملّی در ایجاد احساس عدالت و در عین حال تکرار از وقوع جرایم است. آیا کسی که دست و پایش را از دست میدهد بیشتر به سمت جرم میرود یا کسی که دست و پایش سرجایش است و متعهد به بازپرداخت مال مسروقه است؟ این پاسخ دوست حقوقدانی است که از رجعت فرد مورد بحث گزارش به سرقت مجدد تعچب کرده بود در حالیکه عکس ان بیشتر باید ایشان را متعّجب کند.
وجود اختلاف آرا در موضوع “قطع” دست بخوبی نشان میدهد که در این بین توافق و اجماعی در کار نیست و هم اینکه شهروندان ایرانی از این اجکام خشنود نیستند و در عین حال سرقت هم رو به ازدیاد است نشان میدهد که یک جای کار اشکال دارد. از سوی دیگر نبودن دستور العمل واضح قرآنی چگونگی قطع دست نیز بر ابهام افزوده است و لذا تمامی این حدود بطور کامل تابع نظرات آن دسته سوّم از فقها است که سعی کرده اند آئین نامه ای فقهی برای چیزی که در قرآن نیست تدوین کنند.
همچنین تعدد مفاهیم “قطع” و “دست” در فرآن بر پیچیدگی کار افزوده. از سوی دیگر در “قرآن” موضوع استراق سمع هم که نوعی دزدی غیر مالی است آمده که در قوانین ایران به سکوت بر گذار شده. لذا در اظهار نظر در مورد این قصاص بهتر است بجای اسلام به عنوان منشا آن از فقیهان مسلط بر کشور نام برد و باید بدانیم این نظریه فقهی تنها یکی از گزینه ها است که سخت مورد مناقشه است.
گذشته از توضیحات فوق ، جنبه غیر انسانی و دردناک ماجرا در اجرا و یا عدم اجرای این حدود نیست بلکه تبعیض ظالمانه ای است که در اجرا آن وجود دارد. در حالیکه افرادی به عنوان سارقان خورده پا شدیدا مجازات میشوند سارقان بزرگ نه تنها به این نحو مجازات نمی شوند بلکه هنر سرقت ایشان الگوئی برای سارقان دیگر شده است و مصونیت آنان از مجازات و امکان گریز آنان از مجازات و عزیز شدنشان در نزد حکومتیان در حال تباه کردن کشور است. برای مثال رئیس جمهوری که بطور مستقیم بساط فساد را در این مملکت گستراند کماکان در کنار دست رهبر می نشیند و برابر خبرها حدود 30 اتومبیل گرانقیمت دولت را برای مصارف شخصی کماکان در اختیار دارد و کماکان در حال سو استفاده روزانه است.
نتیجه گیری بنده این است که مشکل کشور ما حدود اسلامی نیست بلکه فقدان عدالت در نزد حکومت ایران است. شما در حکومتی که بقا خودش را در ظلم می بیند بهترین قوانین دنیا را هم بیاورید آنها را تباه می کند و امکان ندارد مردم ذره ای از عدالت را لمس کنند. تبعیض در اجرای قوانین در تاریخ بشر همیشه بزرگترین مفسده و ظلم بوده است. ما باید بدنبال عدالت بعنوان حق گمشده خود باشیم. عدالت به مفهومی که ما آنرا در ایران احساس کنیم باید مقصد ما باشد و هر استنباط دینی و شرعی و غیر آن که به مردم طعم عدالت را نچشاند هیچ ارزشی نه در آسمان دارد و نه در زمین.
یاران عزیز
شما مثل این که مجموعه اسلام که شامل قرآن احادیث روایات و سنت پیغمبر است را ندیده می گیرید!
می فرمایید سنت پیغمبر اسلام و ایمه که همگی در موافقت با اجرای احکام است و خود نمونه های بارز اجرای این احکام هستند را ندیده بگیریم؟ شیر بی یال و سر و اشکم؟ اصل بر این است که این احکام اجرا شود به حد مقدور. یعنی تا جایی که قدرت متشرعین امکان می دهد باید این احکام اجرا شود. عدم اجرای آن تنها به دلیل فقدان تسلط آنان بر جامعه به وقوع می پیوندد. هر جا که متشرعین قدرت را به دست گیرند و توان اجرای احکام و حدود الهی را داشته باشند موظف هستند آن ها را اعمال کنند و کوتاهی در این باب مساوی است با کوتاهی در امر دین و معادل است با کفر. بنا بر این مشکل اساسی در وجود چنین احکامی است. مشکل اساسی فلسفه دین است که بر چنین احکامی بنا شده است. من بر عکس شما متشرعین را به هیچ وجه نمی توانم مورد مواخذه قرار دهم. اینان تنها به اعتقادات دینی خود عمل می کنند. مشکل آن است که دین //// و در اختیار خود گرفته و عقل را تنها در راستای پذیرش احکام ابدی الهی و دگم های دینی مختار می داند و اگر رای عقل خلاف این احکام باشد آن را کفر می داند. از دیدگاه غیر دینی موضوع بسیار ساده است. کسی کتاب مقدسی که من آن را کتاب قانون نام می نهم نگاشته و به این فکر نکرده که این کتاب توسط انسان ها به اجرا در می آید. فکر نکرده که قوانین آن باید واضح و مبرهن و بدون هر شایبه ای باشد. فکر نکرده که کتاب قانون نمی باید قابل تفسیر های متناقض باشد. فکر نکرده که امثال طالبان این کتاب را در دست می گیرند و باقرایت آیاتی از آن مسلسل به دست زن و مرد و کوچک و بزرگ را به رگبار می بندند. فکر می کنید طالبان آدم های نفهمی هستند؟ خیر! آن ها پیروی از مفاد این کتاب قانون //// می کنند! نمی توانی به آن ها ایراد بگیری! فورا برایت آیه و روایت و حدیث معتبر ردیف می کنند و به تو اثبات می کنند که به غیر از رضای خدا چیزی در سر ندارند! چطور شما به سادگی سخن از قرایت های گوناگون از اسلام به میان می آورید؟ این چه کتابی است که هر کس به دلخواه هر چه دلش خواست از آن تفسیر و تعبیر می کند؟ همین امکان قرایت های گوناگون بهترین دلیل بر ابطال یک کتاب قانون است. دوست من تنها پیغمبری که می توان به آن اعتماد کرد خرد است. همان خرد و اندیشه ای که فلاسفه راستین را از سقراط و ارسطو تا دکارت و کانت هدایت کرد که تا به امروز رهبری جهان متمدن را بر عهده دارند. همان فلاسفه ای که با ریاضت و فرو رفتن در اعماق معانی به شناخت دست یافتند. شناختی که کاربرد عملی دارد. شناختی که با طبیعت منطبق است. چنین شناختی البته پاسخ گو است چرا که با واقعیات طبیعی همخوانی دارد. از این گونه شناخت است که علم سرچشمه می گیرد. فکر نکن از روی هوا و هوس است خیر دارای نظمی پولادین و منطقی استوار است. همچو ریاضیات می توانی بر آن تکیه کنی. کمی مطالعه کن ببین فلاسفه مطرح دنیا چگونه پاسخ مشکلات را می دهند. البته روز به روز شرایط جامعه بشری دستخوش تغییر و تحول است و هر روز مسله تازه ای بروز می کند که به مدد خرد و اندیشه و عقل برای آن راه حل یافت می شود.
آن چه در ذهن شما رخ داده مقابله دنیای مدرن با تفکرات //// دینی است. متشرعین دینی نیز به این امر واقفند لیکن پاسخی در برابر سیل ادله و براهین منطقی و عقلانی فلاسفه ندارند و به غیر از جیغ و داد و تکفیر کاری از ایشان ساخته نیست. آری شما با این احکام مشکل دارید از نوشته هایتان پیدا است که عقل شما این احکام را نمی پذیرد. لیکن این طرز فکر از کجا سر چشمه می گیرد؟ پاسخ را خود پیش از این داده اید. این مشکلات از آنجا آغاز شد که دنیای متحجر متشرعین در برابر دنیای مدرن قرار گرفت. از آنجا شروع شد که امثال ما متشرعین را با سوالات عقلانی و منطقی برخواسته از دنیای مدرن روبرو کردیم و پاسخی نیافتیم. اگر مدرنیته ای در کار نبود بنده و جناب عالی نیز از عمال همین متشرعین بودیم و با کمال رضای باطن داوطلبانه دست و پای مجرمین را قربتا الی الله می بریدیم و خود مجرم نیز از ما تشکر می کرد که حدود الهی به حمد الله والمنه اجرا شد و دنیا کن فیکون نشد! اگر دستاورد های مدرنیته نبود اکنون سروش ها و شبستری ها و کدیور ها سر به عصیان بر نمی داشتند!
می گویند فلاسفه با یکدیگر اتحاد نظر ندارند! اف بر مغالطه کاران دروغ گو اف بر شیخان جاهل و گمراه! فلاسفه اگر اختلاف نظر دارند در مبانی نیست! در پایه و اساس با یکدیگر متحد الفکر هستند و در شاخ و برگ اختلاف دارند نه در ریشه. هر یک به مثابه پله ای است بر نردبان تمدن بشری. این نردبان پله پله بالا می رود. البته کسی ادعای عصمت ندارد. در مجموع یکدیگر را اصلاح می کنند. اکنون تیوری فضای عمومی یا فضای اجتماعی یورگن هابرماس فیلسوف نامی آلمانی است که حرف اول را می زند. وی معتقد است این فضای عمومی گستره ای است برای تضارب آزادانه آرا و عقاید و از طریق دیسکورس یا همان گفتمان دایمی جاری در آن است که حقایق تازه متولد می شوند و تمدن بشری را به پیش می برند. در جریان این گفتمان است که استدلال بر تر خود را نمایان می سازد و به استدلال حاکم تبدیل می شود و پیروان علم و دانش ناچار به پذیرش آن هستند. تو خود بهتر می دانی که بشر چاره ای به جز پیروی از خرد و اندیشه ندارد. دین هم به جای خود محترم لیکن آنجا که با خرد در تضاد است خرافه است هر چند گفتار پیامبران باشد. وقت آن رسیده که خرافات را رها کنیم.
اسلام دینی هست که در همه جای کتابش که به آن افتخار میکند دم از بخشش و توبه میزند. اما فرصت این کار را به گناهکار نمیدهد و با مجازات های سنگین مثل قطع اعضا بدن راه توبه را بر هر کسی میبندد.
نمیدونم تا کی با چشمان بسته میخوایم به اسلام اعتقاد داشته باشیم و بی چون و چرا این دین و قوانینش رو که هیچ بویی جز وحشی گری نبرده بپذیریم.
ريشه ها ٨٨
ادامه جمع بندى
٢-اطلاعات ما در باره خلافت اوليه اسلامى در اين حد است كه خليفه با ديگران برابر است .حكومت متافيزيكى نيست .قرإن منشأ قوانينى است كه به زندگى زمينى بى اعتنا آنيست.دستگاه قضا وجود دارد و حق الله از حق الناس جداست .پيداست كه قياس اين جامعه دينى با دموكراسى هاى امروزى قياس مع الفارق است .منظور من آن است كه اين جامعه خوب يا بد از آنجا كه جامعه مؤمنان است و هنوز با ف رهنگ هاى عظيمى چون ايران و أندلس و بيزانس و شمال آفريقا درنياميخته از استبدادى خودكامه و شكنجه گر خبرى نيست.جامعه مؤمنان در كشتار اغيار ،تقسيم منافع و غنائم و امور بين خودى همه با هم شريك اند . .حكماى غير عرب با عربى نويسى هايي كه دست معلقه سرايان را از پشت مى بندد اين فرهنگ ساده را چنان پر و بالى مى بخشند كه رقيب فرهنگ يونان باستان مى گردد .در اين مورد سهم ايرانيان از همه بيش تر است .
ريشه ها ٨٨
يك جمع بندى در ميانه راه
١-شانه فرهنگ ما به زير بار سنگين متافيزيكى كهنسال خرد شده است .به همين انگشت هاى قطع شده بنگريد .يك متشرع و متعبد صادق در توجيه اين كيفر هرگز به تناسب آن با زمانه و يافته هاى جرم شناسى و روان شناسى كيفرى نخواهد انديشيد .هرگز نمى انديشد كه آيا اين نوع كيفر تا كنون به ويژه در كلان شهر ها دزدى را كاهش داده است يا نه .و اينكه اگر بناست دزد قطع عضو گردد پس گنده دزد هايي كه ثروت ملى را ملك طلق پدر خود مى دانند بايد از تمام بدن به توان ميلياردها بار قطع عضو گردند .او همچون واعظان دزد بازار صدا و سيما شديدا اراده گراست و گمان مى برد كه براى سربراه بودن حرف هايي از قبيل نيمه پر ليوان و قناعت و آخرت بينى و تغيير نگاه و توليد رضايت كاذب كافى است و چه بسا در جا به افراد نادرى اشاره كند كه در سخت ترين تهيدستى ها چشم به مال ديگرى نمى دوزند و آنها را بايد الگو قرار داد .او هرگز به اين نمى انديشد كه در مقياس اجتماعى چه بسا افراد متشخصى كه اگر در شرايط همين آقا قرارگيرند دست به دزدى مى زنند .او هرگز فكر نخواهد كرد كه امور متغير دنيوى و تاريخى همچون دشمنى إمريكا و انرژى هسته اى را ابدى و ذاتى و مقدس كردن چه زيان هاى جبران ناپذيرى براى يك ملت دارد .او اگر اصلاح طلب و بسيار هم اصلاح طلب باشد در بهترين حالت سمبه هرمنوتيك را قرچ قرچ در متن مى چرخاند تا با تفسيرى چپ اندر قيچى ضرورت تغيير اين احكام را توجيه كند ،اما متشرع و متعبد صادق گوشش به اين حرف ها بدهكار نيست .دليل او خيلى سر راست اين است :حكم خداست ،در قرآن إمده ،منشأ صدورش آسمان است و مجموعه هاى فلكى هنوز از بطلميوس پيروى مى كنند . مسئله در اصل به حقوق ربطى ندارد مگر به عنوان امر ثانوى .ابدى سازى آنچه به متافيزيك و آسمان مربوط است به إسانى تن به تغيير نمى دهد .به علت امكان قطع شدن ادامه را به كامنت ديگر موكول مى كنم .
سلام آقای نوری زاد عزیز با آرزوی سلامتی برای شما استاد عزیز و انساندوست. می خواستم خواهشی از جنابعالی کنم اگر برای شما امکان دارد ما را راهنمایی کنید: چطور ما خارج از کشوری ها می توانیم به این انسان ستمدیده مختصر کمک پولی کنیم؟ شاید با کمک های ناچیز ما زندگی برای این مرد ستمدیده کمی آسانتر شود. لطفا راهنمایی بفرمایید. با عرض سپاس ماه نور
جالب که در کشورهای پیشرفته که اغلب توسط کفار و سکولارها و با قوانین عرفی اداره می شود بر تعداد زندانیان و مجرمان گاه آنچنان کاسته می شود که بسیاری از زندانها را یا می بندند و یا بحالت تعطیل موقت در می آورند .ولی نمی دانم در دیار حاکمیت اسلام و مسلمین با اینهمه قوانین سفت و سخت چرا هر روز بر تعداد زندانها و زندانیان افزوده می شود؟دنیای متمدن نیاز به قوانین متمدنانه و به روز دارد. وقتی رفتار علی خلیفه با برادرش عقیل که نمونه ای از //// و یا احکام سنگسار و بریدن دست و پا و از کوه پرت کردن و یا سوزاندن …که نهایت بی رحمی و توحش است در نزد مسلمان نه تنها قابل قبول بلکه قابل توجیه است یعنی در نظر یک فرد مسلمان معتقد اصول و احکام اسلامی که قرار بوده برای نجات و رستگاری انسان باشد بر جان و حیات انسانها مقدم است و این تناقض همیشه بنفع اسلام حل شده و ملیونها انسان قربانی این احکام ضد بشری و قرون وسطایی شده اند.و همیشه بعلت تقدس یافتن گروهی از مجازات مصون می مانند و دقیقا اینها همان زورمداران و دزدان و جنایتکاران و دغلکاران مقدس شده و بانیان رواج جهل و خرافه و مخ زنهای حرفه ایی هستند که در لباس آخوند و روحانی و خلیفه و امیر …امر به اجرای چنین قوانین ستمگرانه و ضد بشری می نمایند. این گاوهای مقدس شده و بی شرمان نواله خور و بی بصیرتان پر رو و شب پرستان خونخوار و تاریک اندیشان کینه توز و دزدان شریک قافله بخوبی نبض توده مردم را در دست دارند و این بزرگترین چالشیت که روشنگران و روشنفکران جامعه با آن رو برویند.
آفرین بر نوری زاد که وارد فاز دفاع از سارقین هم شد! مرحبا ! مرحبا!
نوری زاد بیسواد و بقیه بیسوادان این سایت بهتر است اندکی معلومات حقوقی خود را افزایش دهند. در قانون مجازات اسلامی قطع دست مجازات کسی است که درب و قفل محصور را بشکند و به محیط داخلی دزدی ورود کند و چنین اقدامی جز با برنامه ریزی قبلی ممکن نیست.
این آقای دزد واقعا کمیاب و نادر است. اگر شیطان هم به جای این آقا بود پس از قطع انگشتان دستش دیگر تا سر حد گرسنگی منجر به مرگ هم دور دزدی را خط می کشید ولی این دیگر چه هیولایی است که باز هم دزدی را رها نکرده است. بقیه اراجیفش هم بهانه و توجیه است.
آقای نوری زاد ! دفعه بعد نوبت دفاع از کدام کار فضاحت بار است؟ این طوری دم از مبارزه با دزدی می زنی؟ مگر این دزدی با آن دزدی فرق می کند؟ این گونه دفاع فقط از همدستان بر می آید. آفرین
می دانم که فرد مغرضی هستی و گفت و گو با همچون کسی اتلاف وقت است ولی برای جوانانی که ممکن است تحت تاثیر این اراجیف قرار گیرند می نویسم تو که برو بزن به صحرای کربلا.
کسانی که در توهم مفید بودن احکام وحشیانه شرع هستید کمی فکر کنید!
سی و پنج سال است که این شرعیات بر مملکت حاکم است.
هر بلایی خواستند متشرعین سر ما آوردند.
ثروتمند ترین کشور دنیا هستیم چه از لحاظ منابع انرژی و چه از لحاظ معادن و چه از نظر استعداد ها.
قوانینمان هم که الهی است پس بهشتی که آیت الله منتظری اول انقلاب وعده داد کو؟
با این قوانین الهی که می گویید ضامن امنیت جامعه است ایران باید امن ترین کشور دنیا باشد. مقایسه کنید آمار جرم و جنایت را فساد دولتی را تلفات رانندگی را وضع آلودگی محیط زیست را در ایران و کشور های کافر دنیا.
اینقدر احمق نباشید گول آیت الله های بی سواد و گمراه را نخورید این ها سر سوزنی سواد ندارند. اکنون علوم انسانی در جهان حرف اول را می زند. این علوم شامل اقتصاد جامعه شناسی روان شناسی و زیر مجموعه های آن است. دنیا با این علوم پیش می رود. از این آیت الله ها بپرسید با قال الباقر و قال الصادق هایشان کدام درد بشر امروزی را درمان کرده اند؟ خروار خروار کتب حدیث و روایت دارند کدام یک پاسخ گوی نظام های اقتصادی پیچیده امروزی است؟ کدام یک پاسخ گوی مناسبات اجتماعی بشر قرن بیست و یکم است؟ شمایی که طلبه حوزه علمیه هستی و وجدانا وظیفه داری مردم را به راستی هدایت کنی بهتر از من می دانی قوانین اقتصادی اسلام به درد لای جرز می خورد. قوانین حقوقی اسلام به درد سطل آشغال می خورد. بروید با قوانین کشور های پیشرفته مقایسه کنید. شرم آور است. از خود نپرسیده اید چرا غرب بر دنیا حکم رانی می کند؟ چرا سر نخ سرنوشت من و تو در دست آمریکا و اروپا است؟ چرا هرچه علم و فن آوری و تکنولوژی است از غرب سرچشمه می گیرد؟ این ها بر مبانی بسیار استوار فلسفی بنا شده عزیزان. فکر نکنید کوزه رنگرزی است و چهار تا حزب اللهی می نشینند از هواپیما های آمریکایی نسخه برداری می کنند و دک و پوز آمریکا را به خاک می مالند. این ها چرند است باور نکنید. آخوند ها به ما خیانت کردند. مملکت را به باد داده اند. دار و ندار ما را به دلیل سیاست های ابلهانه شان به ترکیه و سوریه و لبنان و شیخ نشین های خلیج فارس و آفریقا بخشیدند بقیه اش را هم روسیه سر ما را کلاه گذاشت در ساخت نیروگاه بقیه اش را هم آمریکا و اروپا به طور مستقیم و غیر مستقیم خورد.
اسراییل هم که در پوست خود نمی گنجد! ایران را که از نظر نظامی هیچ است آنچنان بزرگ نمایی می کند و جار و جنجال راه می اندازد تا بتواند غرب را تحت فشار افکار عمومی قرار دهد و با مظلوم نمایی کمک مالی بیشتری دریافت کند.
این آیت الله ها از غرب فقط سکس دیده اند. در غرب تنها به دنبال سکس و شهوات گشته اند و به همین دلیل غرب را آلوده و منحرف معرفی می کنند. آری اگر در مرغزاری به دنبال خار بروی تنها خار می بینی ولی اگر به دنبال گل بگردی همه را گل می بینی! این مثال ها را بزرگانی برای من و توی ساده لوح زده اند تا چشمانمان را باز کنیم و گول مغالطه کاری آخوند های دروغ گو را نخوریم. اگر در غرب به دنبال معرفت و علم و دانش بگردید چشمانتان خیره خواهد شد! بروید زندگی دانشمندان غربی را مطالعه کنید ببینید فرهیختگان غرب با چه مشقت و خون دل و زحمات طاقت فرسا تمدن می سازند و از آن مراقبت می کنند و با چه فروتنی زندگی می کنند و مشعل دار علم و حکمت بشر هستند. این ها را سرمشق خود قرار دهید.
ﺩﺭﻭﺩ ﺑﺮ ﺳﺎﺳﺎﻥ ﮔﺮﺍﻣﯽ
ﺣﻖ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺍﺩﺍ ﮐﺮﺩﯾﺪ
ﺳﭙﺎﺱ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﻪ.
بردیای گرامی
خدمت شما دوست عزیز عرض کنم که نوشته های من به هیچ وجه نشانه فرهیختگی نیست. داستان غریبی است. قضیه بر عکس است دوست عزیز. واقعیت آن است آنچه می گویم بدیهیات عقلی است. باور کنید نیاز به سواد چندانی ندارد. برخی مسایل آنچنان بدیهی است مثل آتش که می سوزاند و برف که سرد است. به همین سادگی است. از سوی دیگر ادعا های ملایان آنچنان ابلهانه است که هر عقل سلیمی آن را رد می کند. البته تجارب زندگی نقش عمده ای در افکار انسان ایفا می کند. باور کنید یک محصل دبستانی هم به راحتی می تواند به تناقضات و دروغ های شاخ دار شیخان گمراه پی ببرد. تفاوت انسان ها در این است که خود را از باور های خرافی برهانند. برای کسی که از آتش دوزخ بیم دارد البته دشوار است خلاف دستورات متشرعین حرف زدن. حتی اگر بداند جفنگ می گویند باز ته دل می گوید بنا بر احتیاط بهتر است مخالفتی نکنم چرا که ممکن است دچار آتش دوزخ شوم! سوال من این است که اگر کار برعکس باشد چه؟ اگر معلوم شود این شیوخ نمایندگان شیاطین هستند و آمده اند ما را به جهنم هدایت کنند تکلیف چیست؟ اگر به پیروی کور کورانه باشد از کجا بفهمیم پیرو شیطان هستیم یا پیرو حق؟ ما باید همواره پیرو وجدان و خرد و اندیشه خود باشیم و حرف حق را از زبان هر کس که باشد بپذیریم. نیازمند شناخت هستیم عزیز. نیازمند استدلال برتر هستیم. باید بگردیم ببینیم استدلال برتر کجاست. چکیده تضارب آرا و افکار اندیشمندان آزاد جهان است. کسی که تو را تهدید به ارتداد و تکفیر و اعدام و شکنجه و چه و چه می کند بدان همین تهدید سند اثبات دروغ گویی اش است. کذاب چنین می کند. کسی که استدلال دارد چنین با تو سخن نمی گوید. کسی که با آزادی فکر و اندیشه و آزادی بیان دشمنی می کند بدان که پیرو شیطان است.
درود بر شما
ساسانم خان
خیلی تندنرویک ترمزهم بگیر؛ ببینم شما چه کاری انجام داده ای، همش غورمیزنی آخوندها ایله و بیله شما کتشلواری ها مگراهل این مرز وبوم نیستید تابحال ازعلوم وتکنیک غرب متمدن دم می زنی خودت وهمپیاله هایت چه کرده اید ؟؟؟؟
فقط بلدی وراجی کنید وفحش بدهید اززمان امیرکبیر مدرسه دارالفنون تاسیس وبازشده است شما دانشگاهیان وروشنفکران دراین صدسال چه کارمثبتی انجام داده اید؟؟؟ پس چرا یک آفتابه هم نتوانستید بسازید بقول رزمارا؟؟؟
مصلح
دوست عزیز یاران گرامی تعبیر درستی داشتید از این سخنان ،در یک جمله اینها روضه خوانی های متخذ از ماهواره های لس آنجلسی است ،تا حرف و سخن مستدل و اقامه دلیل،به اذعان گوینده آن این سخنان نشان از فرهیختگی نیست ،بل نشان از عناد و تعصب نسبت به گوهر دین است،زیرا که تفهیم سخن مستدل نیازمند ژاژخایی و فحاشی و هتاکی به شرایع الهی و متدینان به آن نیست
درود بر آقای نوری زاد
دانشجوی ضد حقوق انسانی
من خودم را به صورت فرضی جای آن سارق میگذارم بار اول به هر دلیلی دست به سرقت میزنم کار زشتی است اما در کشوری که دران چراغ به دست فراوانند چیز غریبی نیست به هر حال من را میگیرند و چنان از هویت انسانی مرا تهی میکنند که گویی تنها سارق روی زمین را یافته اند و راه اصلاح ندارد پس دست میخواهد چکار قطع اش میکنند وقتی که آزاد میشوم خود را درمانده تر از پیش و شرمسار از جامعه میبینم چاره جیست ؟ برای رهایی از این نکبت غیر از خودکشی راهی هست ؟ نه اما وسوسه میشوم قبل از خودکشی یکبار دیگر هم شانس خود را آزمایش بکنم بالاتر از سیاهی که رنگی نیست در واقع دست نداشته مرا تشویق به نوعی سرقت انتقام جویانه میکند که بهای سنگینی بابت آن قبلا پرداختم دو باره مرا میگیرند و میگویند این به راه راست هدایت نمیشه پا میخواهد چکار فطع اش کنید ! اما آنها خوب میدانند که راه راست را از ابتدا با فطع دست بر من بسته اند گناه من گردن آنهاست در اوج پوچی به این فکر میکنم اگر آزاد شدم و توان خودکشی نداشتم دو شانس دیگر برای سرقت دارم ! شانس چی ؟ یک دست و یک پای سالم !
الان دانشجوي حقوقي، تو قطعا در اينده دور يا نزديك رييس قوه قضائي يا جانشين رييسي يا اخوند محن ازه اي
اسم دانش و دانشجو و حق و حقوق را به //// و //// چون خود نگذار .به شجره نامه خود بنگر حتما ////// حق اظهار نظر در موردآزادگان را نه تو داری نه بالاسری هایت
جناب استاد حقوق که همه را از دم گوسفند میخانی آیا بنظر شما سرقت این مرد با دزدان چند میلیارد دلاری قابل قیاس است؟و آیا این احکام قرون وسطلایی باعث جلوگیری دیگران از دزدی شده است؟ جواب معلوم است خیر.پس بیسواد کسی است که چشمان خود را بر واقعیات می بندد و از روی حب و بغض به همه مینگرد.
ﻣﺤﻤﺪ ﺁﻗﺎﻱ ﻋﺰﻳﺰ ﺑﺎ ﺳﻼﻡ
ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﻣﺮا ﺑﺪ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪ, ﻣﻲ ﺩاﻧﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﻫﺴﺘﻴﺪ و اﺯ ﻫﻤﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﺎﻳﺪ ﺯﻳﺮ ﻓﺸﺎﺭ, ﻭﻟﻲ ﻣﻂﻤﺌﻦ ﻫﺴﺘﻢ ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﻲ ﺩاﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﻫﺎ ﺩﻭﺳﺘﺘﺎﻥ ﺩاﺭﻧﺪ و اﺭﺯﺵ ﺯﺣﻤﺎﺕ ﺷﻤﺎ ﺭا ﻣﻲ ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ. ﻣﻦ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻣﻲ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﭼﻨﺪ ﺧﻄ ﻣﻦ ﺷﺒﻴﻪ ﻧﺼﻴﺤﺖ ﺑﻪ ﻧﻆﺮ
ﺑﺮﺳﺪ, ﻳﻜﻲ اﺯ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﭼﻨﺪ ﺧﻂﻲ اﻳﻨﺠﺎ ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺣﻖ ﻃﻠﺒﻲ ﺗﺎﻥ ﻟﻂﺎﻓﺘﻲ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﺗﺎﻥ اﺣﺴﺎﺱ
ﻛﺮﺩﻡ, و اﻳﻦ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﻛﻪ اﻳﻨﺠﺎﻱ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﺳﻌﻲ ﻛﻨﻴﺪ ﺧﺸﻢ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺸﻮﺩ ﻛﻪ ﻟﻂﺎﻓﺘﺘﺎﻥ ﻛﻢ ﻧﺸﻮﺩ.
ﺩﻭﺳﺘﺪاﺭﺗﺎﻥ ﻋﻆﻴﻢ ﻳﻚ اﺯ ﻫﺰاﺭاﻥ
سلام آقا “مصلح”،
فرمودید: “آقایانی که دادسخن داده اید وبراجرای حکم کیفری اسلام پرت وپلا گفته اید وبه حال دزد وجانی دلسوزی کرده اید ،
اگردرجامعه احکام کیفری وتعزیری وبازدارنده ازمنکرات اجرا نشود، آیامال وجانتان درامان خواهدبودبدون اجرای احکام؟؟؟ و الخ”
آیا شما واقعا معتقدید، در تمام کشورهایی که جان، مال، ناموس و آبروی مردم در امان هستند، به خاطر اجرای قوانین این چنین وحشیانه است؟ یا خیلی بیخبرید، یا …
تقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتدیر بی تقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــصیر نیست
جوان گرامی از دید دین هندو شما در زندگی قبلی خود گناهی کردید که باید با این عذاب در این زندگی کارمایتان را پاک میکردید
مثلا نوریزاد هم در زندگی قبلیش گناهی کرده که اینگونه باید تقاص بدهد
اگر خداوند اعتقاد دارید بدانید که این نوع زندگی بدبختها برای تقاص گناهان زندگی قبلیشان است
خوبان این دنیا زندگی قبلی خوب بوده اند ولی اگر سو استفاده کنند در زندگی بعدیشان بدبخت بیمار به دنیا می ایند
من مسلمان بودم ولی همین سوالات و بی عدالتیها باعث شد تحقیق کنم چرا بیعدالتی در دنیا هست و مگر می شود با یک بار زندگی خدا عادل باشد خوب این بنده خدا شرایط محیطش او را به سمت بدبختی سوق می داده یکی هم تو خونه سردار و مرجع و رهبر دنیا می اید شرایط محیطی عالی نصیبش میشه
فهمیدم تناسخ و دین بودایی و هندویی جواب را داده و به ارامش رسیدم و دیگر بی عدالتی در دنیا عذابم نمیدهد
در کشور های متمدن مجازات چنین فردی یک یا دو سال زندان است البته اگر مسلحانه و با خشونت باشد ده سال. اگر تکرار کرد مجازات زندانش دو برابر می شود. تا پانزده بیست سال. فکر کنم چنین مجازاتی برای ترساندن افراد و پیش گیری از دزدی کافی باشد. در طول زندان تحت مراقبت روان پزشک قرار می گیرد و مدد کاران اجتماعی به وی کمک می کنند کاری بیاموزد و پس از آزادی از زندان شغل مناسبی به دست آورد.
بسیار پیش آمده که دزد مجازات نمی شود. به طور مثال یک قاضی آمریکایی فردی که لباس دزدیده بود را محکوم نکرد. قاضی در توضیح گفت این یک فرد مستمند است و مایحتاج اولیه زندگی اش را تامین کرده و چنین اقدامی قابل مجازات نیست. در واقع قاضی روی سخنش با جامعه انسانی بود و مسولیت جامعه برای تامین نیاز های ابتدایی اعضای خود را گوشزد می کرد.
طرف دیگر ماجرا خسارت دیدگان هستند که طبیعی است خواهان جبران خسارت وارده هستند و دزد باید این خسارت را حتی المقدور جبران کند. حال کسی که دست و پایش بریده چگونه می خواهد نان شب خود را تامین کند چه برسد به این که به کسی خسارت بپردازد. آیا این دزد حق حیات و زندگی ندارد؟ حال که دستش بریده آیا به سرباری برای جامعه تبدیل نمی شود؟ خرج زندگی او را چه کسی باید بدهد؟ آیا چنین مجازاتی عاقلانه است؟
ما تا کی باید تحقیر شویم؟ ما عرب وحشی بیابانگرد نیستیم. کسی نیست این را به اسلامیون حالی کند؟
همه ما مى دانستيم كه سالهاست اين احكام اجرا مى شوند ولى چرا فقط با ديدن قربانيان است كه به فكر فرو مى رويم؟
متأسفانه افراد شناخته شده اى نظير آقاى دكتر خزعلى هم هستند كه هيچ ايرادى به اجراى اين احكام ندارند. آن هم در شرايطى كه زمينه هاى جرم زايى در جامعه روز به روز افزايش مى يابد. ايشان زمانى به عنوان نظر اصلاحى در وب سايتشان گفته بودند البته آمپوتاسيون اعضاء بايد بوسيله پزشك ارتوپد انجام گيرد تا براى فرد مورد مجازات، مشكلات بعدى ايجاد نشود! بايد ديد هنوز هم همان نظر را دارند يا خير.
بعيد نيست با تغيير كاربرى جرثقيل و قيچى آهن بر در ايران، اگر تغيرات مورد نظراصلاح طلبان لحاظ شود، پزشكان نيز تغيير كاربرى دهند و بر عكس همه دنيا، به جاى پيوند عضو، اعضاى بدن انسانها را قطع كنند.
بعد از جنگ بین الملل دوم هر گاه از مردم آلمان می پرسیدند چرا به رفتار وحشیانه نازی ها با یهودیان و کولی ها و غیر خودی ها اعتراض نکردید می گفتند نمیدانستیم! این یک حالت روانی خاصی است که جوامع تحت حکومت های متوحش به آن دچار می شوند. دچار نوعی کوری و کری و لالی می شوند. وقتی فاجعه از حد به در شود انسان سعی می کند آن را ندیده بگیرد. ما سر خودمان را در خاک فرو کرده ایم و حاضر نیستیم عمق جنایات را باور کنیم. در واقع به جای مقابله با آن و حل مسله صورت مسله را پاک می کنیم تا وجدانمان آسوده باشد و بتوانیم شب ها با آرامش بخوابیم و پیش خود فکر می کنیم که اصلا چنین چیزی اتفاق نیافتاده است. ما شست و شوی مغزی شده ایم. خدا به دادمان برسد.
دختر خوب و منورالفكرم اميدوارم كه باقي جوانان عزيز كشورهم مثل شما فريب حرفهاي اين اخوندهاي لباس شخصي را نخورند، إز شريعتي كرفته تا بازركان كه نوبر باغ ملي مذهبيها بود، همه يك كرباسند ان زمان ٥٨ هم سازمان مجاهدين هم كه افتخار خود را شاكردي همين قماش مي دانستند، با خط بسيار ضخيمي مي نوشتند { در قاطعيت علي هدف وسيله را توجيه نمي كند } اما به هر عملي مانند رقباي عبا و ردا بوششان دست زدند، من به شما قول مي دهم همين اقاي نوريزاد هم دغدغه دين شيعه را مثل خزعلي، ميرحسين، محمد خاتمي ته دلش بيشتر إز باقي مشكلات يدك مي كشد.
آقا این ها تبلیغات استکبار جهانی است! صهیونیسم بین الملل است! این فرد حتما جاسوس اسراییل است! آمریکا او را فرستاده تا دزدی کند تا دستش را ببرند و بر ضد اسلام و مسلمین از آن سو استفاده کنند! این ها کار اجانب است! کفار و مشرکین و منافقین هستند که اسلام عزیز را این گونه معرفی می کنند! کجا اسلام گفته چنین تصاویر موهنی را در اینترنت پخش کنید؟ بس کنید! تا کی می خواهید آبروی اسلام عزیز را ببرید! من با شما اقدام انقلابی خواهم کرد! من با تکیه بر ملت توی دهن شما خواهم زد! چرا احکام اسلامی را در معرض دید عموم قرار می دهید؟ شما چه دشمنی با اسلام و مسلمین دارید؟
از شوخی گذشته یک پیشنهاد جدی دارم. ما که بچه بودیم در کتاب های تعلیمات دینی به غیر از گل و بلبل از اسلام عزیز چیزی برایمان نگفتند. فکر کنم ضروری باشد که احکام اسلامی همراه با عکس و تفصیلات در کتب تعلیمات دینی کودکان گنجانده شود. البته نه به طور یک طرفه و با شست و شوی مغزی بلکه همراه با توضیحات چند جامعه شناس و روان شناس و جرم شناس بی طرف که این گونه احکام چه عواقبی در جامعه دارد و آیا این که با اجرای آن جامعه امن می شود یا خیر؟
حقوق بشر و این ها پیش کش……..
برای اعتراض به همه ی این ظلم ها به همایش تنفر از دود و دروغ بپیوندید.
وعده گاه ما پنج شنبه 15 خرداد روز جهانی محیط زیست . ساعت 18 الی 20 ماسک بر دهان .
در همه ی بوستان ها و تفرج گاه ها
کمپین همایش ماسک را در فیسبوک امضا کنید .
شخصیت های محبوب و معروف اجتماع مانند آقای محمد نوری زاد این کمپین را امضا کرده اند .
عکس محمد نوری زاد را با ماسک در این کمپین ملاحظه کنید.
این آدم اگر عقلشو به کار ببره با این اوضاع هردمبیل دیگه دست به دزدی نمیزنه … چون برای بار سوم نتیجه منطقی و عقلی باید بگیره که حتماً گردنشو قطع میکنند … لطفاً احساسی نشید … شما بودید چیکار میکردید؟ ها؟
راستی اون آخونده که دست و پای این بابارو برخلاف هم قطع کرده چی فکر کرده؟ فکر کرده این بابا محارب با خدا رسول بوده؟ آخوندای غیر دولتی (بخش خصوصی) اگر این سایت رو میخونند یه راهنمایی بفرمایند…
درود به آقای محمد(کاوه) نوری زاد
وهمه همکاران عزیز ودلسورتان برای اوضاع واحوال فعلی ایران ، تندرست وموفق باشی
دلم کباب شد ، چقدر انسان وقوانین بایستی قسی القلب باشد و شرم ندارد که یک عضوی که طبیعت ویا حالا خدا به او عطا
کرده بدستور الله مدینه قطع شود.آخه این بیچاره که دیکه نمیتواند کار بکند وسر بار جامعه می شود.
در این باره میل دارم دوباره چند کلمه ای بنویسم. چون واقعأ حلقه های اشگ در چشمانم ظاهر شد وخودم را بجای اوگذاشتم.
آدم کرسنه دین وایمان ندارد. آنطور که مورخین آن زمان نوشته اند ، بطور مختصر : بیت المال در زمان خلافت عمربن خطاب تهی گشته و روزانه بسیاری از اعراب از اسلام دوری می جستند
بنا بر این برای پر کردن شکم ها وبنام اسلام ( اکر کفار را کشتی به بهشت میروی و از بیت المال سهمی داری و اگر گشته شدی باز هم به بهشت میروی) بدستور عمر حمله به کشور های همسایه همانند یمن ومصر وایران آغاز کردید
پس از شکست ایرانیان در جنگ قادسیه و انقراض حکومت ساسانی ، چپاول وغارت مال ومنال مردم ایران و گرفتن جزیه
وبردن آن ها به بیت المال و برده گرفتن دختران وپسران جوان وفروش آنها در بازارهای گوفه وشام ومدینه وغیره آغاز کردید
وهر کدام از اعراب که مکنت بیشتری داشتند ، می توانستند با پرداخت دینار ودرهمی ، زنان بیشتری خریده وتصاحب کنند
من نمیدانم به غیر از چند نفری ، چرا فرهیخته گان ومورخین ما مهر سکوت بر لب گذاشته اند وبر روی انسانیت و ایرانیت
سرپوش گذاشته اند و همانند آخوندی بنام علم الهدی مشهدی ، عهده دقیانوس هر مغلطه ودروغ ومزخرفی را بر سرمنابر ترویج میکند. پس این قضات بی طرف ، فرماندهان نظامی ، سپاه وارتش که حقوق بگیر این مملکت هستند وموظف هستند از منافع مردم ومرز های کشور دفاع بکنند ، کجا هستند؟ حقوق از مردم می گیرند ولیکن نوکری وخدمت وچاپلوسی از یک نفر بنام آقای علی خامنه ای را می کنند که حتی برای ایشان هم زیاد شده وغیر مستقیم ایراد گرفته
.
هموطنان گرامی چقدر بی تفاوت ، حرکتی بکن حتی اعتراضی ، حالا تمدن بکنار ، انسانیت ومهر کجا رفته ؟
ضرب المثل است وبی ادبی نباشد پشه که چون پر شود بزند پیل را
متشکر برای امکان ودرج دیدگاه دیگری
جناب نوری زاد
درود بر شما که با این اطلاع رسانی نتیجه اجرای احکام پلید شرعی را در معرض دید قرار دادید. اینهمه محافظه کاری تهوع آور را به کناری بگذاریم و با صدای بلند فریاد بزنیم که ما این قوانین پلید شرع اسلام را نمی خواهیم. قوانینی که بیشتر شبیه قوانین قبیله آدمخواران است تا قوانین یک جامعه متمدن بشری. تفو بر کسانی که از این بی شرمیها پشتیبانی می کنند. تفو بر کسانی که این قوانین شیطانی را با نام خدا و پیامبر خدا به مردم تحمیل می کنند. این دیگر چگونه خدای خونخواری است؟ دوستان متشرع دوباره نیایند و مشتی اراجیف ردیف کنند که اجرای این احکام شرایط خاص دارد و … به خدا شرم کنید از این همه بی شرافتی. وقت آن رسیده که با تمام توان برای مقابله با این قوانین نفرت انگیز دست به دست هم دهیم. درود بر همه کسانی که عزمشان را برای مقابله با این پلیدیها جزم کرده اند. پیروزی نزدیک است به یاری حق. سنگر ها را آهسته و پیوسته فتح خواهیم کرد نه با خشونت و کشتار بلکه با مبارزات بدون خشونت. همینجا درود می فرستم به جناب امیر انتظام که از پیشگامان این نوع مبارزه بودند. تصویر ایشان و همسر محترمشان با آن لبخند زیبا دل هر انسان آزاده ای را از محبت سرشار می کرد.
درود بر شما
جناب بردیا خیلی منطقی و خوب نوشتی اما اگر اشتباه نکنم شما باور مذهبی داری ! من متوجه نشدم این که میفرمایید این قوانین شیطانی را با نام خدا و پیامبر خدا به مردم تحمیل میکنند ! یعنی چی ؟ مگر غیر از اینه که این قانون اسلام و پیغمبره ؟
برداشت من اینه که در این نوشته فهیم و خوب یک رد ماله کشی شاید ناخواسته هویدا است ! یا من اشتباه میکنم ؟
جناب مشیری عزیز
اشتباه می فرمایید. این ناچیز باور انسانی دارم. هر مذهب و مرامی که کرامت انسانی را رعایت می کند را به دیده احترام می نگرم. از طیف مذهبیون هم دوستان شریفی چون جناب نوری زاد و جناب عمادالدین باقی دارم که به دوستیشان افتخار می کنم و دستان شریفشان را می بوسم. اینقدر که این انسانهای شریف مذهبی برای ریشه کن کردن این پلیدیها هزینه داده اند من سکولار نداده ام.
اگر خدا و شیطانی در کار باشد قاعدتا این اعمال باید شیطانی باشد. ممکن است در زمانهایی برای کنترل جرم چاره ای جز اعمال این روشهای وحشیانه نبوده باشد. ولی در عصر حاضر به هیچ وجه قابل قبول نیست.
درود بر شما
جناب بردیای گرامی
باور شما قابل احترام است همینطور دوستان گرانقدر شما منظور من این بود که چیزی که بده بده دیگه برایش تبصره نگذاریم شیطان یعنی چی ؟ /////
////
جناب بردیا با سپاس از وقتی که گذاشتید قصدم پاسخ به شما نبود باور خودم را گفتم .
با احترام
——————
سلام دوست گرامی،
نوشته شما بخاطر توهین به برخی باورهای مذهبی حذف شد.
با احترام
درود بر شما
جناب نوری زاد گرامی
هیچ اعتراضی نیست اصراری هم به انشار نداشتم چرا که برای سایت شما هم بار منفی دارد و بارورم این است که کامنتی که قابل انتشار نیست کلا منتشر نشه بهتره تا به این شکل بی معنی !
من به تعبیر جناب مرتضی هرکول پشت کامپیوتر نیستم حضورا هم با یک روحانی به نظر منطقی و محترم مطرح کردم با حوصله و آرام گوش داد و پاسخی را که میخواستم گرفتم ! چه پاسخی ؟ پاسخ تصویری همراه با سکوت ! چهره خشمناکی که گویی در این رابطه قبلا چند نفری را کشته بود !برداشت من این بود جایی که حرفی برای گفتند ندارند و در مقابل بیان هر گونه حقایقی که برای آن پاسخی ندارند توهین تلقی کرده و میخواهند سر آدم از بدن جدا کنند به همین سادگی !
حالا جناب نوری زاد صرف نطر از توهینی که به آن اشاره کردید میشه بفرمایید حقیقتی هم در آن بود یا نه ؟ نیاز به توضیح نیست درصدی هم بفرمایید ممنون میشوم . سپاس
——————-
سلام جناب مشیری گرامی
بله، سخن شما بر محمل حقیقتی سوار بود که ایکاش به تلخی توهین زخمی اش نمی کردید. دوست من، هزاران عقیده و مرام همین اکنون در هر کجای جهان در ذهن و ضمیر مردمان حیات دارند و به حیات خود نیز ادامه خواهند داد بی آنکه به دهان ما و احتجاجات متقن ما بنگرند. تمثیل عینی اش هندوستان است. شما نمی توانید یک اندیشه را بیخ بر کنید مگر این که به مرور جهالت ها و کدورت های همان اندیشه بر ستون خیمه ی خود تبر بزند. به همزیستی بنگریم دوست من. از این غوغای : من خوبم تو نمی فهمی، دست بشوییم. دنیای آینده، دنیای مدارا و احترام است. مغولان در این سرزمین کم جنایت نکرده اند . نگاه ما به مغولستان امروز و مغولان امروز چگونه است؟ ما بیخ و ریشه ی ظالمین را نشانه می گیریم اما حذف یک عقیده و تیشه زدن به آن جز به رواج دشمنی نمی انجامد.
با احترام
.
جناب بردیای عزیز
با درود
بنده فکر کنم شما کمی کم لطفی در حق آدم خواران کرده اید.
تصور نمی کنم این گونه قبایل با دزدان چنین رفتاری کنند. بندگان خدا طبق آداب و رسوم قبیله ای عادت به خوردن گوشت هم نوعشان دارند. مقاله ای در این باب می خواندم که در پاپوا گینه نو هنوز چنین آدم هایی هستند. البته حکومت مرکزی با آن به شدت برخورد می کند و مجازات می کند ولی آداب و رسوم قبیله ای به این سادگی قابل اصلاح نیست. البته از این بابت شبیه به اعتقادات دینی هست که هرچه به آنان بگویی دست بردارید دست بر نمی دارند.
جسارتا آدم خواران سعی می کنند قربانی را از قبیله مخالف انتخاب کنند و با هم قبیله ای هایشان چنین نمی کنند. با این حال رییس قبیله در مصاحبه افتخار می کرد که گوشت زنان خود را بر دیگران ترجیح می دهد (نوعی ابراز عشق و علاقه آدمخواری!) که در این باب نیز تبعیض جنسیتی متشابه است با تبعیضات جنسیتی دین داران عزیز. وی می گفت که ژاپنی ها از بقیه خوش مزه تر هستند……
جناب ساسان
آدمخواران که از اسمشان پیداست ،آدم می خورند ،تجاهل نکنید ،آدمخواری کجا و قطع دست دزد به مصالح جامعه و جلوگیری از قتل و کشتار و سرقت مسلحانه کجا؟
شما اگر عنایت خاصی به آدمخواران دارید می توانید به کشور گینه سفر کنید و با آنها دمساز باشید ،اما مواظب باشید سر از درون دیگ آدمخواران در نیاورید
آقای بردیا سلام
بنا بود شما رویه تان را عوض کنید وبه اعتقاد یک ملیارد مسلمان توهین نکنید ،خوب دیگران هیچ اما به پدرومادرتان ودیگر فامیل هایتان که مسلمانند توهین نکنید وآنان را وحشی تلقی نکنید.
چه زود ازیادتان رفت شما که ازآنور دنیا بسوی مادست درازکردید ودست دوستی دادید وپوزش طلبیدید چه زودازیادتان رفت؟؟؟
شما که بااین ترس ولرز آمدید ایران وخانواده وفامیل را دیدن کردید وموقع رفتن هم باچه ترس ولرز به دوبی رسیدید تازه ترس ازبدنتان رفت که شمارا نگرفتند.
عزیزمن بااین جرات وشجاعت می خواهید حکومت جمهوری اسلامی ایران راسرنگون کنید وحکومت سکولار بجای آن بنشانید؟؟؟
دوست من بااین شجاعت وادبیات فحاشی وناسزاگوئی هرگزبمقصدنمی رسید مطمئنا.
شما که دروبلاگتان شعارتان اینست :من برای زدودن تاریکی هاوجدال باآن هیچوقت شمشیر نمی کشم بلکه نورافشانی می کنم” پس معلوم می شود آن شعاردروغی بیش نیست بلکه شمشیر ندارید وگرنه مخالفتان راازدم قتل عام می کردید.
واین فحاشی ظاهرتان نمایانگر آن باطن شمااست والسلام
مصلح
جناب مصلح شما دارید از جنایت طرفداری می کنید و آنوقت توقع دارید من به جنایت توهین نکنم؟ مگر من به خدا و پیامبر شما توهین کردم که وا اسلاما سر دادید. من به این احکام وحشیانه توهین کردم که بسیاری از مسلمانان هم از آن تبری می جویند و متنفرند. اگر شما به جنایت اعتقاد دارید من شرمنده ام نمی توانم احترام جانیان را نگاه دارم. لطفا از این به بعد هم پای خانواده را وسط نکشید. پدر و مادر من اگر مسلمانان معتقدی هستند آنها هم از چنین احکامی متنفرند. من ادعای شجاعت هم ندارم ولی آنقدر بوده که حتی یکی از تظاهرات جنبش سبز را از دست ندهم. آن شجاعتی که شما مد نظر دارید که با خون و خونریزی همراه است من ندارم. بله من از نظر شما آدم ترسویی هستم و قرار هم نیست با کشت و کشتار حکومت را عوض کنیم. شمشیر هم نکشیدم، چراغ افروختم همانطور که در سر در وبلاگ گفته ام.
با این همه دوستیمان پا برجا.
ارادتمند
بردیا
با سلام
میگویند : اسلام به ذات خود ندارد عیبی !!!!! ……..
ولی واقعا
هرعیب که هست در دل این دین است
درود به آقای محمد(کاوه) نوری زاد
وهمه همکاران عزیز ودلسورتان برای اوضاع واحوال فعلی ایران ، تندرست وموفق باشید
شنیدن کی بود مانند دیدن .از این همه اجراء رفتار توحش وقوانین بیابان گردان 1400 سال پیش لرزه بر اندام انسان مدرن ومدنی جهان امروز می افتد
با اعمال این قوانین غیر انسانی وصحه گذاشتن وافتخار کردن وعلنی تظاهر کردن ، ماهیت استبدادی ، بی شرمی وضد انسانی
آخوندیسم واسلام ناب محمدی روز بروز آشکارتر و افشا تر می شود. آبرو وحیثیتی در دنیا برای ما ایرانیان با داشتن آن همه
عظمت تاریخی وتمدن ، باقی نگذاشته اند. افسوس وصد افسوس.
من که از شنیدن نام های کوروش ،جمشید، انوشیروان ، فردوسی ، سنائی ، خیام ، منوچهری ، عنصری ،عطار ، سعدی ،
حافظ ، زکریای رازی وابن سینا ، کریمخان زند ، شاه عباس ، شیخ بهائی ، میر فندرسگی ، فراهانی ، امیر کبیر وحتی از دلاوری های ستار خان وباقر خان ودکتر محمد مصدق وو… بخود می بالیدم وغرور داشتم وافتخار می کردم که چه شخصیت های بلند وبارزی در این سرزمین پدیدار گشته اند وجهان ادب بسیاری از آثار ادبی وعرفانی آنها را بزبان های مختلف ترجمه
کرده اند. حالا امروز بخاطر این فجایع انسانی ، سر افکنده واحساس حقارت وشرمنده گی می کنم.
آخوند های تازی تا بحال خوب بهدف خود نزدیک شده اند یعنی حقیر کردن عجم (زبان نفهم و مجوس) همانطور که در 1400 سال پیش سردمداران وخلفای اعراب اسلامی پایه های آن را ریختند.
ولیکن زهی تفکر واندیشه وخیالی باطل ، ایران وایرانی وفرهنگ غنی آن پایدار خواهد ماند.
حافظ بزرک می فرماید:
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند ….چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
……
سرود مجلس جمشید گفته اند این بود ….که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
متشکر برای امکان ودرج دیدگاه دیگری در وب سایتتان
عجبا که آخوندها به این دین و قوانینش میگویند کاملترین دین دنیا!! یک نمونه دیگر از قوانین این دین را که برای فامیل ما اتفاق افتاده است من برای شما میگویم قضاوت هم با شما، البته تا برای خود انسان اتفاق نیفتد نمیتواند کاملا آنرا درک کند.
میدانید طبق قانون اسلام اگر نان آور و مرد خانواده قبل از پدرش فوت کند از ارث پدر محروم میشود!! بجای اینکه بدلیل از دست دادن نان آور و بیوه شدن همسر و یتیم شدن فرزندان این مرد که نوه پدر او میباشند به آنها دو برابر ارث بدهند تا شاید گوشه ای از مشکل نبود پدر را بتوانند جبران کنند بلکه برعکس زن و بچه یتیم او کلا از ارث محروم میشوند!! الآن فامیل ما که فاصله فوت پدرش با فوت پدر بزرگش تنها یک هفته بوده است با حقوق کارمندی مادر بیوه و دو خواهر یتیمش را در یک خانه 30 متری اجاره ای به سختی اداره می کند ولی سه عمویش از ارث پدر در خیابان میرداماد و تجریش خانه های میلیاردی به ارث برده اند به راستی گناه این فرزند چه بوده است که فقط یک هفته زودتر از پدرش فوت کرده است و الآن بچه های یتیم و همسر بیوه اش با بدبختی و نداشتن نان آور زندگی میکنند ولی سه برادر او خانه های میلیاردی به ارث برده اند این یکی از احکام دینی است که به ما بعنوان کاملترین دین!! در تبلیغات معرفی میکنند در بالا عرض کردم تا بر سر انسان نیاید نمیتواند این احکام عصر حجر و ظالمانه و غیر انسانی را درک کند بامید روزی که همه هموطنان ما روشن شوند و خواستار جدائی دین از حکومت شوند تا قبل از اینکه این حکمهای ظالمانه مربوط به اعراب جاهلی که بنام دین اسلام بر ما حاکم شده است برای ما نیز پیش بیاید خودمان و کشورمان را از این هیولا نجات دهیم
آقای اکبری
سلام
این مساله ارث را که به اسلام نسبت دادید ،ممکنه بفرمایید مستند آن چیست؟ و در کدام کتاب یا رساله فقهی شیعه یا سنی نوشته شده؟ نیز در کدامیک از قوانین مصوب در جمهوری اسلامی چنین قانون و ضابطه ای وجود دارد؟
با تشکر
جناب مرتضی، با سلام، آن موردی را که در کامنت فوق گفته ام آن شخص که با حقوق کارمندی از مادر و دو خواهر یتیمش مراقبت میکند آن شخص داماد ما است یعنی شوهر خواهر بنده است خواهرم هم فرهنگی است یعنی زن و شوهر کار می کنند با دو فرزند هم اجاره خانه خودشان و هم اجاره خانه آن خانه 30 متری را به سختی دارند میدهند جدیدا هم با انجام ماموگرافی مشخص شده مادر بیوه دامادمان به سرطان سینه مبتلا شده است که این هم قوز بالای قوز شده است این جلوی چشم من است آنوقت شما از من حدیث میخواهی!؟ مورد دوم دائی بنده است که با هشت فرزند زودتر از پدرش فوت کرده است و او هم هیچ ارثی نبرده است البته پدر بزرگ من فقط یک باغ در روستا و یک خانه هم در تهران داشت که بین بقیه ورثه تقسیم شد و همسر و فرزندان دائی مرحوم من هیچ ارثی نبردند مورد سوم برادر شوهر عمه من است که یک حجره بزرگ چند میلیاردی در میدان بارفروشان تهران دارد او یک پسر و یک دختر بیشتر نداشت پسرش در زمان حیاتش به سرطان خون مبتلا شد و فوت کرد یکسال و نیم بعد هم خودش فوت کرد البته او برای اینکه دو نوه یتیم پسرش طبق قانون اسلام از ارث محروم می شدند زرنگی کرد و در زمان حیاتش منزل مسکونی خود را که 800 میلیون تومان قیمت داشت بنام دو نوه یتیمش کرد ولی حجره چند میلیاردی میدان تره بار به داماد معتادش به ارث رسید من این سه موردی را که در بالا ذکر کرده ام را سوگند میخورم که بی شرف باشم اگر غیر از حقیقت را بیان کرده باشم آنوقت شما از من حدیث و روایت میخواهی!؟ حدیث و روایت را برو از مسئول مطابقت قانون با شرع یعنی شورای نگهبان بخواه ، من واقعیتی که بر سرمان آمده را دارم بیان می کنم من موردی که بر سر خودم آمده است را نیز بیان می کنم دیگر عرضی ندارم همسر بند دبیر آموزش و پرورش است حقوقی که به او میدهند کمتر از حقوقی است که به یک دبیر مرد با شرایط مساوی کاری با همسر من میدهند!! صرف نظر از تفاوت حقوق ماهیانه و دادن حق اولاد و حق مسکن به مرد و ندادن هیچکدام از این حقوق به زن، همسر و فرزندان دبیر مرد را با تعرفه دولتی بیمه خدمات درمانی میکنند و همسر و فرزندان دبیر زن را طبق قانون اسلام بیمه نمیکنند فقط همسرم را بیمه کرده اند من و فرزندم بصورت آزاد مثل همه مردم رفته ایم بیمه شده ایم دو سه سال است که آموزش و پرورش همه کارمندان و خانواده آنها را بیمه طلایی میکند که تعهداتش بیشتر از خدمات درمانی است دبیر مرد خودش و همه اعضای خانواده اش بیمه طلایی شده است ولی دبیر زن را خودش و فرزندش را بیمه طلایی کرده اند و من را که شوهر او هستم طبق قانون اسلام محروم کرده اند!! اینها واقعیتهایی است که در این جامعه به اسم اسلام حاکم شده است آنوقت شما دنبال این هستی تا بگوئی این حدیث را ابوهریره گفته آن یکی را بنی امیه ساخته، این یکی راویش غیر موثق است، ان یکی متواتر نیست، تا کی میخواهی از واقعیتهای جامعه به دور باشی من در بالا شرافتم را در گروی صحت مطالبم گذاشتم آیا شما هم مثل من حاضر هستی اینگونه همه حقایق را یا توجیه میکنی یا انکار میکنی شرافتت را برای دقیق بودن قضاوتهایت به گرو بگذاری!؟ با توجه به کتابهایی که دهها سال بعد توسط راویان مختلف نوشته شده است که معلوم نیست چقدر میتوانسته دقیق باشد!!؟
شاید روایت انجیل از زنی را شنیده باشید که به دلیل ارتباط خارج از ازدواج، محکوم به سنگسار شد و به عیسای پیامبر پناه آورد. عیسای پیامبر وقتی ماجرا را جویا شد، به سنگسار کنندگان گفت که بسیار خوب! ولی نخستین سنگ را کسی بیندازد که تا کنون گناهی مرتکب نشده است. به این ترتیب او آن زن را از مرگ رهاند چون کسی در آن جمع نبود که مطمئن باشد گناهی مرتکب نشده تا بتواند نخستین سنگ را بیندازد.
حالا حکایت امروزه ماست. بی تردید، کسی باید حکم به قطع دست سارق بدهد، یا آن را اجرا کند، یا بر اجرایش اصرار ورزد که گناهی مرتکب نشده باشد. گویند که دروغ سرچشمه ی گناهان است و کدام از ماست که دروغی نگفته باشد. راستی از کجا که منِ نوعی سهمی در وادار شدن آن مرد به دزدی نداشته ام؟
اگر من نوعی در دهه 70، دانشجویی بودم که خوب درس نخواند و با تقلب بالا آمد، شاید صندلی ای را در دانشگاه اشغال کرده بودم که آن مرد قبل از اینکه به دزدی آلوده شود می توانست بر آن تکیه کند و به تاریکی نیفتد. اگر من با سفارش و پارتی، وامی به ناحق نمی گرفتم، از کجا که آن وام به دست آن مرد نمی رسید و شغلی برایش ایجاد نمی کرد؟ یا اگر من فرزندم را با پارتی به فلان اداره نمی فرستادم، از کجا که آن شغل به آن مرد نمی رسید؟ یا اگر من اصرار به رفتن به سفر حج دارم، آیا مسئولیتی در قبال جوانی که می توانست با این ده-دوازده میلیون کسب و کاری راه بیندازد ندارم؟
وقتی به مسئولان و حاکمیت مان می رسد، قضیه بسیار پیچیده تر می شود. مثالی بزنم. مسئولان ما می گویند ذخایر ارزی کشور بیش از 100 میلیارد دلار است که به دلیل تحریم ها در سایر کشورها بلوکه شده و لاجرم غیر قابل دسترسی. اگر این تحریم ها نبود، آیا این مقدار پول نمی توانست صرف ایجاد شغل برای جوانان شود و آنان را از تباهی و استیصال برهاند؟ شاید اصلا بهتر باشد که وارد مقوله مسئولیت حاکمیت در این فجایع نشویم که من بدون ملاحظه می گویم که حکومت، در ذره ذره گرفتاری های کوچک و بزرگی که دست به گریبان آنیم مسئول است و به قول معروف، “پایش گیر”.
اگر جوانی به دزدی رو می آورد، به اعتیاد رو می آورد، افسرده می شود، تن فروشی می کند، آواره غربت می شود، خانواده اش متلاشی می شود و هزار مصیبت دیگر، مسبب واقعی اش کسی نیست جز حاکمانی که خود به بی لیاقتی شان واقفند و صندلی ریاستشان را بتحویل نمی دهند. آن مرد، صرف نظر از جرمی که او را به این وضعیت کشانده، می تواند از تک تک ما، و از تک تک مسئولان غرامت بطلبد.
دست و پای همه دزدان نابکار را باید ببرند . کسی که بخود اجازه می دهد با ورود به حریم شخصی مردم و مصادره اموال به نفع خود ،باید تنبیه شده و به سزای اعمال پلیدش برسد . بیکار بودم ، دولت فاسد بود ، معتاد بودم ، گشاد بودم ، می خواستم یک شبه پولدار بشم ، و…. دلیل ورود به حریم بقیه مردمی که با کار و تلاش و قناعت ، مالی را فراهم کرده اند ، نیست .دست نا مبارک رهبر مسلمین جهان را خدا قطع کرد . دست بقیه مسئولان را باید از ارنج قطع و به جای دیگرشان فرو کنند .
به این میگن:رعفت اسلامی
دوست عزیز رعفت غلطه ،رافت درسته
سخنرانی حضرت آیت الله مشکینی در مجلس خبرگان 1366
حتما ببینید انسان از دیدن این چهره های نورانی انرژی می گیرد!
https://www.youtube.com/watch?v=MkqNU1P4WaI
ایشان می فرمایند
برخی می گویند آخوند ها توان اداره امور را ندارند و باید بروند. اگر شما پست های خود را از دست بدهید که البته چنین نخواهد شد اگر کنار بکشید و گوشه عزلت گزینید آن گاه به شما نگاه خواهند کرد و خواهند گفت: (متن عربی است من نفهمیدم)
ممنون از این که ماندید و کنار نرفتید و هر روز برگ زرین تری بر سابقه خود افزودید و مایه عزت و سربلندی اسلام و مسلمین شدید!
گل بود به سبزه نیز آراسته شد!
می گویند هالو رفت زن بگیرد. هر چه گفت خوب طرف کجاست؟ چه شکلی است؟ گفتند هالوی عزیز مزه اش به همین است که ندیده باشی. صبر کن حجله که رفتی سورپریزش خیلی بیشتره! کیفش خیلی زیاد تره! گفت عجب! و قبول کرد….
ببخشید ملت عزیز و قهرمان ایران که شما را و از جمله خودم را به هالو تشبیه کردم. حقیقت امر آن روز هایی که در خیابان مرگ بر شاه می گفتم گاهی به فکر فرو می رفتم نکند حرف های بختیار درست از آب در آید! این آیات خیلی سوال بر انگیز است. بعد به خودم دلداری می دادم نه بابا مگر می شود چنین احکامی در این دوره و زمانه اجرا شود؟ مگر مردم تن به چنین چیز هایی می دهند؟ گفتم بگذار از شر این حکومت شاهنشاهی خلاص شویم بقیه اش به امید خدا درست خواهد شد.
می گویند به کسی گفتند آقا این کار قبیه است نمی شود کرد گفت ما کردیم و شد!
این است اسلام عزیزی که مقدسین به ما وعده دادند.
پیشنهادی دارم دوستان از این به بعد هر گاه خواستید کسی را به اسلام راستین دعوت کنید کاتالوگی از عکس های اعدام شکنجه تجاوز دست و پا بریده شلاق خورده چشم در آورده بینی بریده گوش بریده و دیگر انواع و اقسام مجازات های الهی همراه داشته باشید تا هر گونه سو تفاهمی همان ابتدای کار مرتفع شود.
در ضمن گروه هایی موسوم به سادیست ها و مازوخیست ها هستند که علاقه وافری به این گونه احکام دارند. پیشنهاد می کنم در فیس بوک عکس ها را منتشر کنید و از این گونه مردم دعوت به همکاری کنید. تقبل الله انشا الله.
کمدی تراژدی است به خدا. خدایا ما را از این وضع نجات ده!
حوب است انها که عربی بلندند این عکس را در سایت های عربی بگذارند تا انها به فکر بیداری اسلامی نیافتند. هر بد بختی دارند ان بهتر است.
سلام
قوانین اشتباه دامن همه ما را میگیرد
وقتی این مطالب رو میخونم یاد جمله آقای نوریزاد به مامور اطلاعات میفتم ” که پسرم من برای آینده فرزندان تو تلاش می کنم”
آقایان وزارتی، برادران سپاهی و…آیا مایلید که روزی روزگاری دست و پای فرزندان شما هم به مانند این عکس بریده شود؟ به خود بیایید.
سلام برناظران ونوری زاد
آقایانی که دادسخن داده اید وبراجرای حکم کیفری اسلام پرت وپلا گفته اید وبه حال دزد وجانی دلسوزی کرده اید،
اگردرجامعه احکام کیفری وتعزیری وبازدارنده ازمنکرات اجرا نشود،
آیامال وجانتان درامان خواهدبودبدون اجرای احکام؟؟؟
آیا می توانید درخانه امنتان امنیت جانی ومالی وناموسی داشته باشید؟؟؟
آیا مال مردم را محترم نمی دانید مثل جانتان وعرضتان ومالتان امنیت خودتان؟؟؟
آیا شماهای متمدن خواهان جامعه امن نیستید؟؟؟
آیا می پذیریدکه تلاش وکوشش 20ساله شماراهمچنین دزدی دریک شب بدزددو ببرد وبخورد وکیفش را بکند شماآنوقت آه وناله ونفرین بردزدوبرحکومت نمی کنید؟؟؟
نمی گوئیداین چه وضعی است وچه حکومت بی عرضه ونالایقی است که برجامعه حاکم است که ازدست دزدهاامان وامنیت نداریم؟؟؟
نمی گوئید حکومت خودش رفیق دزدان وشریک قافله است؟؟؟
من نمی دانم شما هاخواهان چه مسلکی هستید هم درعزا گریه می کنید وهم درعروسی تان؟؟؟
من نمی دانم نوری زاداین داستان دزد را به چه غرضی دراینجاگذاشته است ؟؟؟
اووشماکه ازدست دزدان بیت المال اینهمه ناله می کنید به این دزد دل می سوزانید؟؟؟
این چه رویه ایست که درپیش گرفته اید؟؟؟
من یادم هست که پدربزگ هایمان نقل می کردند درآخردوره قجرها دزد های کله گنده ای بودند ونوچه هائی هم داشتند باساز ودهول غارت می کردند مردم امنیت مالی وجانی نداشتند تااینکه رضاخان حاکم شدواین دزدان راجمع کردوخودش نوعی دیگردزدی راه انداخت واموال مردم راتصاحب کرد.
یک مقداربخودآئید ودزدان بیت المال عمومی را پی گیری کنید وخواستاراجرای حکم برای آن دزدان بنمائید که دراین8سال دوره محمودخان انجام شده است وحامیانش ازاقدامات دولت روحانی دلواپس هستند ،جوابگوی اینهاباشید.
مگرنشنیده اید :ترحم برپلنگ تیزدندان ستمکاری بود برگوسفندان وآهوان وغزالان رعنا.؟؟؟
آنگاه چمنگاه زندگی پراز پلنگ های تیزدندان می شود وزندگی برای همه مشگل خواهدشد.
اینهمه بااحساسات یکطرفه حرف نزنید وننویسید یک مقدار تامل وتفکر وازروی اندیشه سخن بگوئید.
مصلح
———————
سلام مصلح گرامی
من در باره ی این مطلب، می بینید که اظهار نظری نکرده ام بل آن را به داوری شمایان گذارده ام. اگر قطع انگشتان دست و پای این آقا – که دزدی کرده – درست باشد، ما و شما ( شیعیان حاکم) باید کلاه ها و عمامه های خود را بالا تر بگذاریم. چرا که در معرض محضِ عقل، به کاری بس جاهلانه دست برده ایم. نخست این که اسلام من و شما از این نکبت تاریخی سخت آسیب دیده و می بیند. از چه؟ از عملی شدنِ این احکام فرسوده ی تاریخی. که اگر این احکام در دوردست های تاریخ کارکردی هم داشته، اکنون مطلقا در پس و پشت عقلانیت نیز مطرود و جفاکارانه است. بویژه این که در مجاورت اتاق کار جناب شیخ صادق لاریجانی – رییس دستگاه قضا – برادر مشنگش صدها هکتار زمین ملی را بالا کشیده و هزاران نفر چون وی همین اکنون به دزدی های تریلیاردی مشغولند. از بیت رهبری گرفته تا آن بخشدار دوردست مرزی و واسطه های فیمابین شان در شهرداری ها و هرکجا که انگشت بر کلیت کشور بگذارید. که اگر بنا بر اجرای احکام اینچنینی باشد، بطریق اولی سلاخی این جماعت تریلیاردی واجب تر می نماید. من بر این باورم که نکبت های احکامی از این قبیل در درجه ی نخست آبروی اسلام ما و شما را به وحشیگری های تاریخی پیوند می زند و راه گریز ما را به سوی خردمندی و انسانیت مسدود می کند. حال خود دانید. چه، اگر جناب شما بر مصدر امور بودید، احتمالا همین شیوه را تعالی می بخشودید و به اقصی نقاط جهان نیز صادرش می فرمودید. پس سپاس خدای را که همچو شمایی بر مصدر نیست و اکنون دزدان را به همان زندان و تعزیر می نوازند در غیاب شما. این نوشته ی مرا مطلقا حمل بر جسارت و اسائه ی ادب به ساحت خویش احاله مدهید که من و شما – شیعیان – از این نکبت های تاریخی فراوان داریم و حالا حالاها باید تقاص بد فهمی های خود از دینداری را بر طبق گذاریم.
با احترام
.
جناب نوری زاد عزیز
در این میان نکته ای هست که فراموش می شود. به نظر من هیچ گناهی به گردن دین دارانی که از این احکام حمایت می کنند نیسد. این ها تنها به دین خود عمل می کنند.
یک جمله قشنگ اکبر گنجی دارد که می گوید فقهای ما باستان شناسان روابط اجتماعی عهد جاهلیت هستند. من فکر می کنم در فقه شیعه که می گوییم افتخار آن اجتهاد است باید اجتهاداتی در مورد این مسائل و شبیه آن انجام شود وگرنه توضیح المسائل علمای ما اینقدر به هم شبیه است که انگار از روی هم کپی کرده اند. بطور خلاصه ، در این کتاب و سنت و عقل و اجماع ، عقل غایب غایب است. تازه حدیث کل ما حکم به الشرع حکم به العقل را جوری تفسیر می کنند که عقل از آن گم می شود یا عقل را با احادیثی از قبیل العفل ما عبد به الرحمن والکتسب به الجنان جوری تعریف می کنند که در خدمت کتاب و سنت و اجماع باشد که توفیقی هم به برداشت صحیح از آن ندارند. فقط یک چیز می ماند اجماع به مطالب گذشته که بعضا آنچنا ستبر شده که کسی را یارای ایستادگی در برابر آن نیست.
جناب نوری زا باسلام ودرود
جناب ،شما این آیه را منکرهستید{السارق والسارقه فاقطعوا ایدهما} ویاخودرا بکوچه علی چپ می زنید؟
ویاسکولارشده اید اظهارنمی کنید ودرلباس شیعه گری هرفحشی را نثاراسلام وتشیع می کنید؟؟؟
بانص قرآن که نمی شود بازی کرد؟هرفقیه متجدد ونوگرابافقه پویا وزمان ومکانراهم درنظربگیرد بخواهد فتوا بدهد درمقابل نص قرآن نمی تواند خلافش رانظردهد.
بله ماعمامه خویش رابااجرای این احکام بالامی زنیم که حکمی ازاحکام قرآن اجرا شد.
وشما اگرکلاه نداشته خودرا نمی توانیدبالابزنید دین ومذهب دیگری اختیار کنید “لااکراه فی الدین” جلو شما را بازگذاشته است.
برای ما پوزعقلگرائی ندهید، اسلام دین جاودانی وهمگانی تاروزقیامت است ؛خداوندعلیم وحکیم وعقل آفرین مصالحی رادرنظرگرفته وبرای سعادت جامعه احکامی راوضع کرده است وازایرادشمایان عاقل نمایان هم خبرداشته است وچنین حکم حکیمانه وضع کرده است شما خیال می کنید وحشیانه است اما خبرندارید که این توهم وخیال شماها وحشیانه است .
لابد فرداهم یک پزشگی بگوید شراب فوائدزیادی دارد،میگوئید :”الخمر والمیسررجس من عمل الشیطان “نظرکوتاه فکرانه وضدبهداشتی است؟بایدمشروب خوری آزادباشد.
مثل شما مثل آن کسی است که میخواست دربازویش عکس شیررا بکوبدرفت پیش خالگوب واوشروع به کوبیدن کرد،وی گفت کجای شیررا می کوبی گفت یالش را،گفت یال نمی خواهم ،ازدمش شروع کرد گفت دمش را هم نمی خواهم، خالکوب گفت: شیربی یال ودم وبی اشکم ندیده ونشنیده ایم بروید پی کارتان شما این پوزرا بااین جرات وجسارت نتوانید داد.
مصلح
نوری زاد عزیز و مقاوم
چون که 100 اید 90 هم پیش ماست لطفا بازی نخوریدو نگذارید این موارد طرح مطالبه اموالتان را به انحراف ببرد و سایت وزین و مورد اعتماد خودتون را به مواردی که اصل (اگر چه حق الناس حتی بیانش هم واجب است) نیستند به انحراف ببرند
سلام آقای نوریزاد عزیز.
تصور میکنم که این مطلب با این سایت همخونی نداشته باشه.
موضوع فقر و مجازات هایی که در جامعه ما از جنبه سیاسی و از جنبه اعتقادات مذهبی کاملا با هم تفاوت دارند.
سوال من اینست که آیا ما در اینجا داریم مجازات اسلامی را انتقاد میکنیم؟ یا قانون مجازات جمهوری اسلامی؟
در ضمن من متوجه نشدم که این آقا ایرادشون چی بود؟ ناراحت فقر در جمهوری اسلامی بودند یا اینکه مشکلشون این بود که چرا بعد از سرقت ایشون رو به این طریق مجازات کردند؟
راستش منکه اصلان نفهمیدم که پیام این مطلب چی بود.
با آرزوی سلامتی برای شما و خانواده عزیزتون از خداوند.
doust man : dalil sadeh hast, bara dozdi kochi dast mibouran, pa miburan , bara az bin bordan servat melii, mast mali mikonan.
ازدوستان سوال دارم چرانمیخواهید علت رابررسی کنید مگرامثال این اقا ازمادر دزد یا جانی متولدشده اندهر فرد خود رابامحیط زندگی وجامعه وفق میدهدجامعه ای که دران دروغ وریا وارتشا باشد چه انتظاری ازافراد ان جامعه میتوان داشت شادروان پروین اعتصامی شعرخوبی دراین باب سروده ..مست وهوشیار…دزدوقاضی
من مانده ام که اگر اینها واقعا احکام نورانی اسلام است چرا برای روحانیانی که توسط پالیزدار دزدی هایشان افشا شد و همگی مستند به تحقیقات قضایی و گزارش های سازمان بازرسی بود اجرا نمیگردد؟ چرا دار و دسته احمدی نژاد که در کیش زمین های دولتی را با تبانی و اخذ رشوه به بهای بخس فروختند مشمول این حکم نمیشوند؟ چرا مرتضی رفیقدوست مشمول حکم مورد اشاره نشد ؟
مبارک وجدان مسعولین محترم و دلواپس بشود.
چیزی نیست جز ابراز تاسف بر این حکم و اجرای آن
عجبا.اون بیشرفی که حکم به این امر داده با خودش خلوت نکرد که چرا مردم دزدی میکنند؟راستی حکم اقای جهرمی مدیربانک صادرات چی میتونه باشه؟حکم رحیمی معاون اول سابق چی؟چندملیاردبه حسابش ریخته بودند؟حکم ظالم های که مملکت مارو به این روز انداختن چی هست؟حکم اونهایی که جوانان مردم رو به خاطر عقیده اعدام کردن چیه؟اچکام امران قتلهای زنجیره ای چیه؟حکم انانی که مارو از زندگانی بیزارکردن ….
سلام،
به قول دوست دوران قدیم آقای نوریزاد،ای تًف به غیرت نداشتهٔ اکثر آخوندا، که این همه فقر و نکبت را میبینند و دم از دم نمیگشایند، مشکل بزرگشون هم چند تا تار موی خانمهاست و زود فریاد واا اسلاما از خودشون “در میکنن”، انگار تمام اسلام تو تنبون آقایون، باز تًف به غیرت نداشتهٔ اکثر آخوندا، سرداران، “دلواپسان”، “مجلس خفتگان”، …. اگر مهآفرید امیرخسروی دزد بود، سرداران و آیتاللهها رئیس دزدا، این مرد بینوا باید بدون شک از فرشتگان الهی باشه، “مملکت اسلامی از نوع خالصش”
اونوقت بهمون بر بخوره که چرا روزی حق توحش ازمون میگرفتند ! تازه اونوقتا از این کارا هم نمیکردیم ! راستی این فرهنگ که یارو قتل میکنه تا دم قصاص همه دنبال رضایت از اولیای دم هستند ! نمیتونه در این موارد هم بکار بیاد و یه عده دنبال رضایت از مال باخته باشند ؟ مگه مال باخته از کسی که عزیزش با قساوت به قتل رسیده با ارزشتره که از اون داغ دیده توقع بخشش داریم از مالباخته نه !؟ توهین نباشه خدایی این کارا وحشی بازی نیست ؟ حق توحش نیاز نداره ؟ حتی جمله ماموریم و معذور هم کار جلادای این چنینی را توجیه نمیکنه ! خداییش آدم از گرسنگی بمیره نون دست و پا قطع کردن را نخوره ! آقا اگه کسی حاضر به انجام این اقدامات قرون وسطایی نشوند والا قاضی ها هم از دادن این جور حکم ها حذر میکنند!
خلیفه دوم مسلمانان در سالی که خشکسالی در عربستان بیداد میکرد و مردم در فقر گرسنگی به سر میبردند به کارگزاران خود دستور داد از اجرای احکام حد و سرقت خودداری کنند…
درود بر شما
اینگونه فرمایشات با منطق امروز در قالب طنز میگنجد و در هیچ شرایطی این نوع وحشیگری قابل قبول نیست و باعث ننگ بشریت است شکی نیست که خلافکار باید مجازات شود اما اینگونه مجازات که از مرگ هم بدتر است هیچ تناسبی با میزان جرم ندارد ما فقط میتوانیم پپذیریم این قوانین مربوط به بیابانگردان 14 قرن پیش بوده و برای دنیای امروز به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست .از طرفی هم نمیدانم با این حکومتی که ما داریم همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاد ! مشکل یکی دو تا نیست ! عالمی دیگر بباید ساخت از نو آدمی .
اگر قرار بود این حکم برای همه واجدین شرایط اجرا شود،الآن بیشتر کارمندان بانکها و وزارت خانه ها و خلاصه هرجا بخور بخور و پول چای و زیرمیزی و رو میزی هست ،با دست و پای قطع شده بیان سرکار!گرچه اینقدر رو دارن که اون موقع می گفتن ما جانباز جنگیم!
سلام بر هم میهنان گرامی
ضمن تشکر فراوان از ثبت این مطلب توسط معلم عزیز محمد نوریزاد و ضمن عرض پوزشخواهی از آن دسته ماموران فهیم و پاک پلیس میهن چند نکته رو می خواستم با دوستان به اشتراک بزارم:
1. در این زمینه چند سال پیش برنامه ای از مهندس عبدالعلی بازرگان در سلسله برنامه های تفسیر قرآن از ماهواره پخش شد. مجری از ایشان پرسید اینکه در قرآن آیه داریم مبنی بر “بریدن دست دزد” آیا با حقوق بشر، انسانیت و …تضادی ندارد؟
بخشی از پاسخ ایشان این بود که منظور قرآن از بریدن، قطع کردن فیزیکی نبوده است،بلکه منظور کوتاه کردن دست شخص از عمل دزدی است.یعنی مثلا اگر شخص پست دولتی دارد،از پستهای دولتی و دسترسی به اموال بیت المال برای همیشه محروم شود و…فکر می کنم این برنامه را بتوان بر روی YouTube هم پیدا کرد.
البته از جهاتی تفسیر ایشان می تواند درست باشد.مثلا اینکه اگر قرآن منظورش بریدن فیزیکی بود آنوقت باید می گفت از کجا و به چه صورت.همانطور که میدانید بین علما بخصوص شیعه و سنی در مورد محل دقیق بریدن دست اختلاف زیادی وجود دارد.
از جهاتی دیگر هم تفسیر ایشان ایراد دارد. مثلا اگر قرآن منظورش آن بود که ایشان میگوید در آن صورت می بایست شفاف سازی میکرد و برای جلوگیری از هر گونه تفسیر اشتباهی صریحا منظور خود را توضیح می داد. البته این توقعی است که ما از یک کتاب قانون داریم.
2. اما واقعیت چیست؟ واقعیت ، تفسیر مهندس و یا شاید هم تدبیر ایشان در مواجهه با تمدن امروز نیست. واقعیت این است که در حکومتهای اسلامی تشکیل شده در 1500 سال گذشته چنین قانونی وجود دارد و به کرات اجرا هم شده است. چه منظور قرآن آن باشد که مهندس می گوید و چه آن باشد که می شود…زمانی که ما به بررسی حکومتهای اسلامی و نقش و تاثیر آنها می پردازیم می بایست خود را با واقعیت مواجه کنیم نه با عقاید و یا تدابیر خاص روشنفکران دینی.
داستان واقعی این جوان، حکایت از آن دارد که:
الف: در علم حقوق اصلی ساده و ابتدایی وجود دارد و آن اینکه “مجازات باید متناسب با عمل مجرمانه باشد”، همانطور که ملاحظه می کنید در نظر گرفتن “بریدن دست و پا” با یک دزدی کوچک آنچنان نا متناسب است که تمامی وجود انسان را به لرزه در میاورد.آیا همه ما در طول زندگی خود دزدی نکردیم؟ چرا کردیم. دزدی یعنی چی؟ دزدی یعنی حق کس دیگری را بخوری.از عدم رعایت قوانین رانندگی بگیر تا کم کاری های سر کار که الا ماشاالله در ما ایرانی ها رواج دارد تا رشوه گرفتن و پارتی بازی کردن و…آیا به نظر شما مجازات همه اینکارها بریدن دستست؟ آیا ما دزد نیستیم؟آیا برای خود چنین مجازاتی قایلیم؟
آنچه که من میخواهم تاکید کنم این نیست که همه ما دزدیم.منظور من این است که تناسبی بین مجازات “بریدن دست” با “دزدی” وجود ندارد.
ب:در علم حقوق اصل دیگری حکمفرماست و آن “نتیجه بخش بودن مجازات در اصلاح فرد خاطی است و یا در صورت عدم امکان حذف فرد خاطی (اعدام) به صلاح جامعه “، اینها اصولی است که قانونگذار در هنگام نوشتن قانون به آن توجه میکند.
در مجازات فوق آیا این اصل رعایت شده است؟خیر، همانطور که می بینید شما با بریدن دست این فرد امکان کسب روزی حلال را از او گرفتید، لذا اگر در گذشته با اراده خود دست به دزدی زده باشد، اینک به اجبار شما اینکار را انجام میدهد!! چنانچه قادر به انجام آنهم نشود رو به گدایی می آورد.
پ:و اما این قانون مزایایی هم دارد.مثلا چی؟ مثلا اینکه شما می توانید امنیت جامعه را از طریق نیروی انتظامی تامین نکنید. پلیسهایتان را رزرو کنید برای مواقعی که مردم عادی را سرکوب کنند و کاری به کار دزدها و …نداشته باشید.خوب آنوقت تخم مرغ دزدی جامعه را فرا می گیرد؟!! خیر، در آنصورت هر از گاهی یکی از تخم مرغ دزدهای ناشی را که توسط خود مردم گیر می افتد به طرز وحشیانه ای مجازات کنید.همه حساب کارشان را می کنند…این هم یک روش است البته.
با اینکار چند چیز خوب گیرتان میاید، اول اینکه پلیسهایتان را بجای گشت زنی و مراقبت از اموال مردم در مراکزشان نگه میدارید و به آنها میاموزید که وظیفه شان تامین امنیت هموطنان نیست بلکه حمله ، دستگیری و تجاوز به معترضان است.
دوم چی؟ با اجرای هر از گاهی “بریدن دست و پا” و امثالهم “مانند سنگسار” قدرت و اقتدار خود را به نمایش می گذارید و جو رعب و وحشت به پا می کنید، “ببین من اینکاره ام پررویی کنی با تو هم میکنم”، البته گاهی هم میکنید مثلا در مجازات محاربه “دست راست و پای چپ” بعضی ها را بریدید.
بازم بگم؟ یکی دیگه هم بگم. بعضی وقتها میتوانید این نوع جرایم را به معترضین نسبت دهید و بدینوسیله آنها را بترسانید. برای چه؟ مثلا اعتراف گیری. فلانی تو رابطه نامشروع داشتی..می دونی مجازاتش چیه؟ “سنگسار”..به خدا من نه داشتم..ای بابا شاهد داریم.کیه؟ “چها رتا شاهد الدنگ جور می کنیم” از کجا؟ “بابا این همه مامور نون به نرخ روز خور داریم”
یا مثلا دزدی کردی و فلان مامورم شاکی هست…هم آبروی طرف میره هم مجازات سنگین.ببین چرا راهه خوبیه برای اعتراف گیری سیاسی…حالا بازم بگو اینا فکرشون کار نمیکنه!!!
آیا دقت کردین که به همه پرونده های سیاسی یه جوری “رابطه نامشروع” هم میچسبونن؟
به امید تشکیل حکومت عقلا
————————
سلام احمد گرامی
چه مطلب مختصر اما جامع و چند جانبه و خوبی نگاشته اید. سپاس ازشما
سپاس
اگر به فرض محال بپذیریم که قطع دست سارق رواست (که البته “اگر” بسیار بزرگی است)، آیا جایز است که این حکم در جامعه ای اجرا شود که فقر و نکبت و نابرابری و بیکاری از در و دیوارش می بارد؟ این جامعه ی مثلا اسلامی، چه امکانات تحصیلی، فرهنگی و شغلی برای این جوان فراهم کرده که او را اینطور محاکمه می کند؟
طبق گزارش رسمی مرکز آمار، شمار بیکاران فعلی ایران دو و نیم میلیون نفر است (که البته کارشناشان رقم واقعی را بسیار بالاتر براورد می کنند) و همین امروز خبرگزاری مهر نوشته که نرخ بیکاری جوانان به مرز 24 درصد رسیده و پنج و نیم میلیون جوان بیکار تحصیلکرده در راهند. این به این معناست که پنج و نیم میلیون خانواده ایرانی درگیر مسئله بیکاری جوانانشان خواهند بود، و احتمالا افسردگی، خودکشی، اعتیاد، تن فروشی و …همه ی ما گزارش “بچه جوادیه” را خواندیم که در میان تن فروشان و معتادان، شماری تحصیلکرده وجود دارند.
کجایید ای “دلواپسان” بی ریشه و فرصت طلب؟ چرا از شدت نگرانی گریبان چاک نمی کنید؟ شرم بر شما.
درود بر شما
این هم از قوانین اسلام ناب محمدی !
داشتم به این فکر میکردم که اگر این قانون اسلامی در مورد همه دزدان با چراغ هم اجرا میشد حتما اکثریت مسولان و کارگزارن و سپاهیان الان دست وپا نداشتند و تا آخر دنیا رکورد دار کشور معلولان بودیم !