امروز می روم به عیادت بزرگمرد ایران: مهندس عباس امیر انتظام
در تماسی که امروز با همسر محترم جناب امیر انتظام – ماندلای ایران – داشتم، دانستم بزرگمردِ ما در بیمارستان ایرانمهر بستری است. ساعت سه بعد از ظهر به دیدنش می روم با غرور. نشانیِ بیمارستان؟ خیابان شریعتی – دو راهی قلهک.
محمد نوری زاد
ششم خرداد نود و سه – تهران
|
نوری زاد عزیز شما پرچم دار جسارت و بی پروائی هستی. تو با جسارت از رفتگان یاد می کنی از ماندگان در حبس و غل و زنجبر سراغ می گیری و از فعالان سیاسی غافل نمی شوی. تو کیستی و چیستی ؟ تو راز سر به مهر عالمی . متشکر که از عباس میرانتظام سراعی گرفته ای.
گناه هر چی که گذشت به گردن ما بودو هست
از ما اگر بتی شکست بتهای تازه جاش نشست
هیچ کس بغیر از خود ما از خود ما فریب نخورد
هیچ کس بغیر از خود ما مار و به بیراه نبرد
دکتر سارا شریعتی در مراسمی که برای قدردانی از سعید مدنی، جامعه شناسی که به شش سال زندان محکوم شده برگزار شد، گرفتن استقلال از نهاد دانشگاه را نوعی “حمله” به این نهاد دانسته و گفته اند که جامعه دانشگاهی حق دارد از سرمایه های خود دفاع کند. ایشان در بخشی از سخنرانی ساختارشکنانه شان در دفاع از یک زندانی سیاسی فرهیخته، تعارف و ملاحظه را کنار گذاشته می گوید: “جامعه دانشگاهی باید جایگاه و شأن این استاد را به حوزه سیاسی یادآوری کند و بگوید استادی را که شما بنا به ملاحظات خودتان او را محاکمه میکنید، جامعه علمی از او تجلیل به عمل میآورد و پژوهشهایش رفرنسهای جامعه علمی است.” درود بر این بانوی فرهیخته و احترام برانگیز.
لینک مطلب برای علاقمندان:
http://kaleme.com/1393/03/07/klm-185910/
ممنون از اطلاع رسانی خوب شما
ما لیاقت چنین فرهیختگانی را نداریم
جهالت ما بی منتهی است.
سبوعیت از مستبدان عجیب نیست
بلکه سکوت مرگ بار ما است که مایه تاسف و شرمساری است.
ما دچار مدینه ظاله ای شده ایم که فارابی توصیفش کرده.
دچار حاکم جاهلی که تصور می کند فاضل است …….
و ابلهانی که کور کورانه به گردش می گردند.
بزرگ مردان ایران که یکی شان حقا جناب آقای امیر انتظام میباشد که سرشار از نجابت و بزرگ منشی و خلوص میباسد.
وهمچنین مردان بزرگی مانند ستار بهشتی و …………. این آخری مردی کارتن خواب که 180 میلیون تومان طلا پیدا کرده بود را به صاحبانش و در مقابل آخوندهای سیری ناپذیر و چاپلوس و حقیر به معنای فقر انسانیت اگر باور نمیکنید این کلیپ را از یک آخوند ببینید .
https://www.youtube.com/watch?v=ZnJ6ljlO1a8
کسی از ایشان خواسته برای دموکراسی مبارزه کند؟ من که نخواسته ام وی در کمال اختیار این کار را کرده و میدانسته تبعاتش چیست پس منت نگذارید
همینطور شما نوریزاد هیچکس از شما نخواسته بنابرایت هر اتفاقی بیفتد به ملت ایران ربطی ندارد تصمیم شخصیتان بوده است و مختارانه پای در این راه نهاده اید
نکته بین
لطفا اسمت را به کشمش و یا سیب زمینی یا لومپن عوض کن
دو رکعت نماز میت بر تو خواندن بر هر کس واجب است
آقا ساسان
با سلام
اینرا از باب حمایت از نکته بین نمی نویسم ،اما بدانید که نماز میت اصلا یک رکعت هم ندارد تا چه رسد به دو رکعت ،بلکه اساسا نماز میت یک مجموعه مرکب از پنج تکبیر و پنج دعا ماثور یا غیر ماثور است که مجازا از آن تعبیر به نماز شده است.
رکعت اصطلاحی از نماز است که مشتمل بر حمد و سوره و رکوع و سجدتین باشد،در حالیکه این مجموعه دعاء اصلا رکوع و سجده ندارد و بدون وضوء و با کفش هم خوانده میشود.
متاسفانه باید عرض کنم اینطور گاف های گهگاه شما حاکی از میزان اطلاعات شما از احکام اسلام است،که در مواردی با غلظت و تندی به آنها حمله می کنید.
نمونه ای از انسان های ناسپاس که در میان ما کم نیستند.
به نکته بین
نمونه ای از انسان های ناسپاس
چرا نباید امیر انتظام و دراویش پاپتی ما در زندان باشند وقتی دزدان نظام در حال غارت ثروت مردم هستند قوه قضائیه که نمیتواند دسته خود را ببرد اما یکی را باید ببرد تا اقتدار را نشان دهد. چهار تا جوان شاد یا در فیسبوک یا ستار بهشتی یا خانم ستوده ……اینها که نمیشود کاری بشان نداشت
پرسش: چه کنیم که بعدها پشیمان نشویم؟
پاسخ: به تجارب بشريت احترام بگذاريم و از آن درس بگيريم. بى اعتنايى به سخنان خردمندان بشريت كه از تجارب گرانبهاى تاريخى سرچشمه مى گيرد، بزرگترين خطاست كه پس از انقلاب رخ داد.
برتراند راسل اندیشمند بزرگ قرن بیستم در بارهء حکومتهای دينى و نحوهی حکمرانیشان میگوید : «در حکومتهای تئوکراسی فرمان روایان از نوع مردمان متعصب خواهند بود؛ چون متعصباند، سختگیر خواهند بود؛ و چون سختگیر هستند ، عدهای با آنها مخالفت خواهند کرد و چون با آنها مخالفت کردند، سختگیرتر خواهند شد. میل به قدرت در آنها حتی پیش چشم خودشان در ردای شور و شوق دینی پدیدار خواهد شد. بنابراین مهارش نخواهند کرد. از اینجاست که چوبه دار و پشته هیزم آدم سوزی پدید میآید…»
دلائل عقلانى جداكردن دين از دولت را دريابيم. به جاى آنكه خواهان ادامه حكومت دينى، ولى با قرائت ديگرى از دين مانند قرائت ملى- مذهبى ها شويم، خواهان جدايى قطعى دين از دولت شويم.
به اين فراز از نامه مهندس بازرگان به آيت الله خمينى كه “ياران” گرامى ارسال نمودند توجه كنيم؛ اين مرد نيك نفس، پس از آوردن ادله و شواهد بسيار از قرآن، براى پرهيز از جنگ و وجه دفاعى جنگ به اينجا مى رسد كه:
“ضمنا فکر میکنیم که آیه «و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدینالله» (که به دنبالش در هر دو سوره بقره و انفال جمله توقف و تخفیف «فان انتهوا…» آمده است) به منظور تحدید و تعطیل جنگ در داخل امتی است که مورد حمله و تجاوز کفار قرار گرفته مانع اقامه دینشان شدهاند، نه برای تعرض و توسعه قتال به سراسر جهان، به قصد مسلمان کردن یا کوتاه کردن دست همگی آنان، آنطور که بعضیها تصور و توجیه مینمایند.”
خوب، ايشان اينگونه فكر مى كرد و آيت الله خمينى اينگونه فكر نمى كرد و اين آيه را به نحو ديگرى تفسير مى كرد كه منجر به تبديل شعار ” جنگ جنگ تا پيروزى” به شعار ” جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان” و ادامه جنگ شد. به همين سادگى.
آقاى بازرگان نمى تواند به ايشان بگويد كه معنى آيه آنست كه ما فكر مى كنيم نه آنچه شما مى گوييد زيرا آيت الله خمينى هم مى تواند بگويد آن زمان كه شما در فرانسه ترموديناميك مى خوانديد، ما در حوزه ها علوم اسلامى مى خوانديم و تفسير ما تفسيراصلى اين آيه است.
مشكل حكومت دينى اين نيست كه فردى مثل بازرگان در رأس باشد يا فردى مثل آيت الله خمينى، مشكل اينجاست كه تفسير پذيرى منابع دينى به نحوى است كه راه را براى قرائت هاى مختلف باز مى گذارد كه البته طبيعى است و اگر دين در جايگاه حكومت نباشد، اين تفاوتها تنها به بحث هاى نظرى محدود مى شود ولى اگر دين در جايگاه حكومت باشد، مى تواند بسته به نوع تفسير، به فجايع انسانى و يا در بهترين حالت به سردرگمى در قانونگذارى و بحث هاى تمام نشدنى و فرصت سوز منجر شود.
مى توان سؤال آن جوان ازآقاى نوريزاد را به اين صورت پرسيد: در چه صورت حتماً دوباره پشيمان خواهيم شد؟
پاسخ : در صورتى كه به جاى جدا كردن دين از دولت، باز هم به دنبال حكومت دينى اما با قرائت ديگرى از دين باشيم تا راهى را كه انسان خردمند با درس گيرى از تجارب تاريخ، بدون نياز به تكرار تاريخ مى آموزد، از نقطه صفر تاريخ دوباره آغاز كنيم.
حتي فكر نمي كردند كه دستهايي در خفا شروع به إز ميدان بدر كردن اينان بأشد، البته خاين هم در ميانشان بود يكي مثل دكتر بيمان كه در مهر ماه ٥٧ نامه اي به تفصيل براي اقاي خميني مي فرستد و بيو كرافي يك به يك اعضاي نهضت ازادي و جبهه ملي را برايش بازكو مي كند كه جه إفرادي إز اين جماعت مذهبي خالص و مخلص هستند و مي شود اعتماد كرد. با رفتن شاه و امدن خميني و استقرار نظام بعد إز ان رفرندوم نهضت ازادي و كلا ملي مذهبي ها ماموريتشان را انجام داده بودند و إز طرف ديكر يك مشت فرصت طلب و شياد و جاني امثال حسن ايت و موتلفه إسلامي دوره خميني را أحاطه كرده بودند و جب و راست براي حريف ملي مذهبيشان بيش خميني سوسه مي امدند. دوستان طرح كنار زدن نهضت ازادي در واقع زماني كلي خورد كه ياسر عرفات نامه اي مي نويسد به جه كسي؟ مطمعن تر إز افاي طالقاني بيدا نمي كند، إز طريق هاني الحسن كه ان موقع رييس دفتر PLO در تهران بود كه شخصا ان را به دست أيشان برسانند، موضوع نامه جه بود؟ اينكه سازمان سياه إز طريق سازمان امل لبنان قصد شكاف و انشعاب در داخل نيروهاي فلسطيني را دارد. هاني الحسن هم نامه را در تهران به فرزندان اقاي طالقاني مي رساند كه معلوم نيست اين موضوع جطور لو مي رود و كروهي را به فرماندهي سيد محمد غرضي مامور دستكيري فرزندان اقري طالقاني مي كنند. كه اصل موضوع ان است اطرافيان كنوني اقاي خميني بيشتر قصدشان رسيدن به مطالب ان نامه بود كه در ان نامه ليست تعدادي إز مأموران سيا امده بود، يكي إز نفرات ان ليست دكتر مصطفي جمران بود. به هر حال إز ان زمان خميني و اطرافيانش ديكر به ملي مذهبيهاي نهضت ازادي اعتماد نداشتند بخصوص به خارج نشينان اين نهضت امثال دكتر يزدي، صادق قطب زاده، مصطفي جمران، ابوالحسن بني صدر ووووووو إز طرفي جون إز خط قرمز ملي مذهبي ها اطلاع كامل داشتند و ان جيزي نبود جز رعايت منافع امريكا و غرب اين بود كه بهترين إمكان و ابزار را حمله دانشجويان به سفارت امريكا به دستشان داد. أفاي اصغر زاده كه إز طراحان ان حركت بوده بارها اعلام كرده كه قصدشان فقط أشغال سفارت به مدت كوتاهي بوده شايد براي جند ساعت، اما اطرافيان تازه اقاي خميني اين حركت را به نفع خود مصادره كردند و خنجر بر كلوي رقيب ملي مذهبي خود نهادند. اما سوال اينجاست جرا ان مداركي را كه بر عليه اقاي امير انتظام افشا مي كردند كه جيزي جز همان مذاكرات مخفي ٥٦ به بعد بين ملي و مذهبيها و دولت امريكا نبود فقط بر عليه أيشان استفاده كردند جرم جاسوس امريكا به بيشانيش نهادند او كه تنها نفر مذاكره كننده با امريكاييها نبود؟ جوابش شايد اين بأشد بي كس و كار تر إز اقاي امير انتظام بيدا نكردند. يك قرباني دست و با بسته. كرجه اقاي بازركان إز هر تريبوني به حمايت أمي انتظام أقدام مي كرد، حتي در مجلس فيلمش موجود است، اقاي بازركان در مورد بي كناهي امير انتظام مي كويد و هاشمي رفسنجاني كه رياست مجلس را داشت با فرياد به او مي كويد تكليف أمي انتظام كه روشن است تو إز خودت دفاع كن. تا مطلب بعدي موفق باشيد.
آقای نوری زاد،
دلم برای افطار های شب رمضان تنگ شده ، ولی نه آن افطاری های که الان میدن چون حالم ازهمه شان بهم میخورد، راستش را بخوای آن افطاری های که توی زمان شاه بود، مادرم سفره افطاری را پهن می کرد پدر بزرگم هم با نوه هاش ميشستن سر سفره همه اعتقاد داشتن ، پسرها ی فامیل اگر لبی هم تر میکرد ن همیشه احترام همه چی را داشتن. یاد خرمشهر سرسبز افتادم مردم چقدر خوشحال بودن ان موقع ها کشورهای عربی خلیج فارس عاشق ایران وایرانی بودند ولی حالا ؟یاد ورود خمینی افتادم مردم باچه شوقی خیابان ها را آب جارو میکردن !واقعا بی انصافی است دوران قبل از 57 را طاقوت نامید به نظر من بعد از 57 دوره طاقوت است.وقتی سال 57 رادیو ملی ایران بی طرفی ارتش را اعلام کرد پدرم از خوشحالی مرا در آغوش کشید وگفت که این روز را هیچ وقت فراموش نکن ، بعد ها هرموقع آن خوشحالیش را یاد آوری میکرد م احساس شرم میکرد!
درودي ديكر بر ازادي و صلح جويي و اقاي نوريزاد و همكاران و كاربران سايتش و هموطنان ارجمند، يكي إز معماهاي اين نظام جريان محاكمه و حبس ٢٨ ساله اقاي امير انتظام است، طبق معمول سنواتي نه جوابكويي و نه مسئولي در رابطه با اين ظلم وجود دارد، اما دوستان براي اينكه بيشتر با اصل ماجرا اشنا شويد اماده يك سفر به كذشته باشيد، در كامنتي نوشتم كه مابين سال ٥٦ تا حمله به سفارت امريكا يك سري ملاقاتها و كفتكوها در باره اينده كشور بعد إز انتقال قدرت إز نظام شاهنشاهي بين سران نهضت ازادي كه ان زمان وكالت تمام و كمال خميني را هم در كيفشان داشتند. و خود اين اشخاص حتي تصور نمي كردند كه در عرض حند
با درود بر نویسندگان و خوانندگان تارنمای آقای نوری زاد گرامی!
شوربختانه برخی به نوشته ی خود و نیز به نوشته ای که با آن هم اندیشند، بارها رتبه ی بسیار خوب و نیز به نوشته ای که با آن هم اندیش نیستند، بارها رتبه ی بسیار بد می دهند! دوستان، این کار درستی نیست، کسی که نوشته اش درج می شود، خودش پروانه ندارد به خودش رتبه دهد، و هنگامیکه هم می خواهد به دیگران رتبه دهد، تنها می تواند یکبار رتبه دهد! هر چند این رتبه دهیها ارزش ویژه ای ندارد، ولی باز باید آزاده بود و ماننده گردانندان دستگاه اهریمنی اسلامی نبود!
سپاسگزارم
ترازنامه جمهوری اسلامی
ذیلا گزارش عملکرد ٣٥ ساله جمهوری اسلامی بملت ایران عرضه میشود. بر تک تک ایرانیان فرض است که آنچه را در این لیست نادرست و اغراق آمیز یافتند حذف و کمبودهارا اضافه نمایند.
آنچه که جمهوری اسلامی از ایرانیان گرفت : آنچه که جمهوری اسلامی بملت ایران داد:
شاه و شاهزاده رهبر و آقازاده
منویات ملوکانه فرمایشات رهبری
ساواک وزارت اطلاعات , اطلاعات سپاه . حراست, …
مسافرت بدون ویزا به اکثرممالک اروپایی و آسیایی پناهجویان زندانی در سراسر دنیا
صلح و احترام متقابل با کشورهای همسایه جنگ “تحمیلی” با صدها هزار کشته و معلول
همزیستی مسالمت آمیز همه ادیان و مذاهب اختلافات گسترده مذهبی و عدم امینت
مالی و جانی اقلیتها
سرمایه گذاری در صنایع آلمان, نفت دریای شمال سرمایه گذاری در حمص و حزب الله
و هتلهای بین المللی
تاسیس پالایشگاه در هند و آفریقای جنوبی تاسیس بانک بابک زنجانی در مالزی
تولید ٦ میلیون بشکه نفت در روز تولید یک ملیون و 200 هزار بشکه نفت در روز
دله دزد و ژاندارم مرغ خور دزدان میلیاردی و سرداران چپاولگر
رشد اقتصادی %١٦ رشد اقتصادی %٦-
سرانه تولید ناخالص ملی ٣٣٠٠ دلار سرانه تولید ناخالص ملی ٣١٠٠ دلار
مدیران و وزیران با درجه دکترا از هاروارد و ام ای تی مدیران و وزیران با مدرک دکترا از دانشگاه
هاوایی و پیام نور
کراوات جای مهر روی پیشانی
دلار هفت تومانی دلار ٣٣٠٠ تومانی
مجلس سنا شورای نگهبان , مجلس خبرگان , مجمع
تشخیص مصلحت , …
مجلس شورای فرمایشی مجلس شورای فرمایشی !
هما – مدرنترین خط هواپیمایی خاورمیانه هجا – فرسوده ترین ناوگان هوایی منطقه
پنجمین ارتش دنیا از نظر تجهیزات سپاه برادران قاچاقچی
سپاه دانش و بهداشت و عمران بسیج , لباس شخصیها و نیروهای خودسر
صاحبان صنایع و مدیران متخصص رانت خواران تازه بدوران رسیده و بی تجربه
صادرات تولیدات غذایی و صنعتی به تمام منطقه واردات هم چیز از دوبی و ترکیه
مشروب فروشی و بار مشروب سازی در زیر زمینها
شهر نو و اماکن مشابه دربعضی شهرستانها خودفروشی زنان شوهردارو دختران محصل در
سرتاسر شهر
اعتماد و احترام به روحانیون بدبینی و عناد نسبت به همه عمامه بسرها
عدم آزادیهای سیاسی عدم آزادی در همه شئونات زندگی
انواع موسیقی و رقص و آواز نوحه خوانی
تحصیل مجانی یا تقریبا مجانی در دانشگاهها شهریه های میلیونی دانشگاه آزاد اسلامی
جوانان شاغل , شاد وامیدوار به آینده بهتر جوانان بیکار , افسرده , نا امید و معتاد
پایبندی به خانواده , دین و اخلاقیات جامعه سرگشته , از هم گسیخته و دروغگو
طبقه متوسط در حال رشد گسترش فقر و اختلاف طبقاتی
رقابت بین المللی برای سرمایه گذاری در ایران فرار روز افزون سرمایه ها از مملکت
میلیونها مغز متفکر و انسان کارآزموده و فعال چاه دوقلوی جمکران
نا تمام …. ادامه دارد ….
دوست عزیخلصه کنید بفرمایید ددها وآدمکشان وچپاولگران اموال عمومی پیامبری نداشتند ک به برکت جمهوری اسلامیاین طبقان منفوردرتاریخ هم صاب پامبرومامانشدند ه مختص خودشان است .
سلام دوستان
همايش ماسك (تنفر از دود و دروغ) را در 15 خرداد فراموش نكنيد.
وعده ي همه ي ما ايرانيان در شهرها و روستاها ماسك بر دهان
ساعت 18 الي 20 در همه ي بوستان ها
باورهایم یکی پس از دیگری فرو می ریزد، حس بد تفاله چایی بودن، تا رنگ دهی چای لب سوز و لب دوز بودن… ملاک سن و سال دیگر چند عدد در شناسنامه نیست، جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی و این پیرمرد، خسته است، خیلی خسته است…
نه آرمان می بینی که پیرمرد همچنان قبراق و سرزنده با تنی خسته و رنج دیده ولی نشکسته و امید وار خار چشم دشمنان ایران و ایرانیست! همین امیر انتطام را می گویم که بیش از عمر تو در بی رحمانه ترین وضعی و بی شرمانه ترین و رذیلانه ترین وجهی گرفتار در چنگال حرامیان اسلامی زیستن را به امید آزادی بر خود حرام کرده و با وجود تمام سختی ها آرزوی حس بد تفاله چایی از خود را بدل جنایتکاران اسلامی حاکم گذاشته.دوست عزیز شما و ما و هزاران هزار ایرانی قربانی بانیان جهل و خرافات و تباهی شده ایم ولی ما خود حق شکستن خود و دیگر ایرانیان مقاوم را نداریم.دوست عزیز زندگی روزی به پایان می رسد و مرگ تنها عدالتی است که خوشبختانه دست بشر تا کنون از تجاوز به آن دور مانده.بنابراین چنین عدالتی را خودسرانه بر هم زدن انهم به بهای زندگی اگر کوته فکری نباشد بی عدالتی است!
دوست عزیز در همان غرب مشکلات روانی یکی از مهمترین دغدغه زندگی شهروندان است.و بخصوص در مورد post trauma stress syndrom موضوعی بسیار شناخته شده در روانشناسی و روانپزشکی است. و در اینباره بعد از جنگ جهانی تحقیقات ارزنده ای شده.چرا به یک روانشناس و یا روانپژشک مراجعه نمی کنید؟شما و هزاران هزار قربانیان حکومت قرآن و ناب محمدی دیگر متعلق بخود نیستید که به این راحتی احساس هیچ و پوچ بودن کنید. شما متعلق بمردمی هستید که بسیاری سر زیر برف دارند. و بسیاری نیمه خوابند و اندکی بیدار! شما با کوله باری از درد و رنج جرقه ای برای عصیان چنین مردمی هستید بر ضد نا اهلان و جنایت پیشه گان اسلامی حاکم.بنابراین نقش خود را ناچیز نشمرید! آرمان عزیز بخوان با من شعر زیبای آرش کمانگیر را از زنده یاد شیاووش کسرایی و تکرار کن چنین شاهکار امید بخشی را به روان چنین انسانی(از تعلقات حزبی اش بگذر) درود بفرست!
گفته بودم زندگی زیباست
گفته و ناگغته ای بس نکته ها اینجاست
اری آری زندگی زیباست
زندگی اتشگهی دیرنده پا برجاست
گر بیفروزش رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست!
……
ترس بود و بالهای مرگ کس نمی جنبید چون از شاخه برگ از برگ
….
لشکر ایرانیان خاموش خیمه گاه دشمنان پر جوش
….
مرز را پرواز تیری میدهد سامان!
……
اری اری زندگی زیباست!
……..
دوست غزیز هیچ چیزی بجز زندگی و خرد انسان مقدس نیست!گرفتن چنین تقدسی ضد زندگی و اژیست!
چه خوب كه در اقيانوس غم، هنوز مى توان زورق هايى از شادى يافت و به آنها درآويخت.
يكى شادى ديدن اين دو چهرهء خندان و زيبا،
و يكى خنده اى از سر ناباورى از شنيدن خبر احضار مارك زاكربرگ به دادگسترى استان فارس!
آقاى نوريزاد خوب است سفر شيراز شما ختم به خير شد اگرنه ممكن بود با بنيانگذار فيس بوك هم سلول شويد!
زاكر برگ كه سهل است .او هنوز زنده و قبراق است .اين ها روح مرده را هم به دادگاه إحضار مى كنند .نديد در دادگاه نمايشى سال ٨٨ مرحوم ماكس وبر را هم به خيال خودشان محكوم كردند ؟.
بهانه اى بود براى سپاس از نوشته هاى نازك بينانه شما .كامروا و خوشدل باشيد
اقای مرتضا شما چه محققی هسپید که کتاب تجارب الشریعه را تاکنون ندیده اید و با اثار علامه بزرگ پرفسور سوزن باف هیچ اشنایی ندارید و کتاب گرانبهای مبانی الشریعه فی الامتزاج الاحکام و کتاب اقبال المصلحین فی الدموع العوام را قبول ندارید؟ ارزوی طول عمر پر برکت و همراه با افتخار برای شما دارم. موفق و موید باشید.
با درود به طالبان حقیقت
برای اینکه عیار صداقت خادم الحرمین سابق و خادم الاهرام مصر لاحق روشن شود ،من تمام کدهایی که ایشان برای معرفی و استناد هجویات خود ارائه کردند را به سرچ گوگل سپردم،کدهایی مثل :
1-علامه یا بتعبیر ایشان پروفسور “سوزن باف”،اگر کسی در گوگل نامی از این شخص پیدا کرد ما را نیز خبر کند،البته بله یک مورد در میان میلیونها سایت در فضای مجازی وجود دارد ،و آن صفحه و پست “یک ایده خوب ” سایت آقای نوریزاد است ! که ادعای صادقانه جناب خادم الحرمین سابق که به خادم الاهرام تغییر کاربری داده اند ذیل آن وجود دارد!
2-ادعا کردند که کتاب “تجارب الشریعه” در سال 1333 توسط نشر زمخشری بطبع رسیده است! دوستان لطف کنند ببینند اصلا نشر زمخشری پیدا می کنند؟!
همینطور آیا در سرچ گوگل کتابی بنام “تجارب الشریعه ” وجود دارد؟! کتابی به این نام و با تصحیح پروفسور سوزن باف! ما که نیافتیم.
3-در اینجا هم از دو کتاب گرانبها بنامهای “مبانی الشریعه فی الامتزاج الاحکام”! و “اقبال المصلحین فی الدموع العوام”! نام بردند که نشانی از آن در موتور شگفت انگیز سرچ گوگل نمی یابید! بنظرم اگر کمی اصرار کنید احتمالا موتور سرچ گوگل از شدت رسوائی و غلظت این دروغ منفجر شود!
البته دوستانی که عرب زبان هستند یا به قواعد ادبیات عرب اشراف دارند خود واقف به ناشیگری هم در این دروغ سازی هستند،زیرا در تعبیر اول نمی گویند “مبانی الشریعه فی الامتزاج الاحکام” ،بلکه اگر هم چنین کتابی پا بعرصه وجود می گذاشت باید تعبیر می شد “مبانی الشریعه فی امتزاج الاحکام”،زیرا امتزاج مصدر است و مصدر بصورت معرف و با الف و لام به فاعل یا مفعول خود اضافه نمی شود و صفت و موصوف بودن ایندو کلمه هم مفهوم معقولی ندارد،و همینطور تعبیر دروغ و جعلی “اقبال المصلحین فی الدموع العوام”! چون مفاد این تعبیر جعلی این میشود که اقبال و توجه کردن مصلحان در اشکهایی که عوامند! یعنی عوام صفت اشک واقع شده است! آیا اشک انسان عوام یا غیر عوام دارد؟! در حقیقت در جعل عناوین دروغ هم ناشی هستید ،چون باید می گفتید “اقبال المصلحین فی دموع العوام” یعنی اقبال و توجه اصلاح کنندگان در اشکهای مردم عوام ،یعنی باصطلاح ادبی “دموع” مضاف و “العوام” مضاف الیه باشد و اضافه هم باصطلاح اضافه لامیه یا ملکیه باشد ،یعنی اشکهایی که متعلق به عوام است.
البته من از باب حمل بر صحت گفتار دیگران هردو نحوه غلط و درست تعبیر را به سرچ گوگل سپردم ،ولی پاسخی نیافتم که چنین کتابهایی پا بعرصه وجود گذاشته باشد.
4-بهرحال اینکه نویسنده (خادم الحرمین قدیم و خادم الاهرام مصر جدید) از من می پرسد آیا چنین کتابهایی را قبول داری؟ پاسخ این است که وقتی چیزی نیست یا لااقل در دسترس من نیست چگونه می توانم آنرا قبول یا رد کنم؟!بقول طلبه ها “ثبت العرش ثم انقش” شما اول وجود این کتب را برای ما اثبات کن تا بعد برویم سراغ تحلیل و توصیف آن.
5- به جناب خادم الحرمین یا الاهرام مصر (فرقی نمی کند) یاد آور میشوم گفتگوی ما فعلا در باره کتاب “تجارب الشریعه” و هجویات و توهین های جعلی موجود در آن نسبت به ساحت پیامبر اسلام و صحابه ایشان است و نه کتابهای دیگر علامه سوزن باف (اصلا چنین علامه ای وجود دارد؟!)
6- بار دیگر در این عرصه عمومی از خادم حرمین یا اهرام مصر ،در خواست می کنم که چند چیز را مشخص کند:
الف- مولف، و نه مصحح مجعولی بنام علامه سوزن باف (اصلا سوزن را می بافند؟! باید گفت خیر سوزن را نمی بافند ،دروغ را که از گناهان کبیره و از زشت ترین اوصاف مذموم اخلاقی است می بافند!) ،بهر حال بگویید مولف این کتاب مجعول کیست و در چه سال شمسی یا قمری یا میلادی می زیسته است؟
ب- اینکه ادعا کردی مصحح این کتاب پروفسور سوزن باف است ،ظهور در این دارد که پس این کتاب نسخه یا نسخ قدیمی دارد ،ممکن است بفرمایید نسخه منحصر یا نسخ دیگر آن در کدامیک از کتابخانه های داخل یا خارج از کشور وجود دارد؟
ج- اظهار تعجب کردی از اینکه من چطور تاکنون کتاب “تجارب الشریعه ” را ندیده ام،خوب دوست من کتابی که نشانی از آن در محیط سرچ گوگل و ویکی پدیا وجود ندارد (جز ذیل همان پست یک ایده خوب سایت نوریزاد که عبارت ادعایی شماست) و بادعای خودت در سال 1333 (شمسی، قمری، میلادی؟!) بطبع رسیده ،که اگر بسال شمسی باشد 6 سال پیش از تولد من مثلا در زمان شاه بطبع رسیده ،من از کجا آنرا بیابم ،از شما هم هرچه درخواست شناسنامه دقیق کتاب را می کنم نشانه های جعلی دریافت می کنم ،خوب من محقق چطور در موردی ارزیابی کنم که نه در فهارس کتب و نه در نرم افزارهای جمعی کتب و نه در گوگل و ویکی پدیا وجود دارد؟!
پس گزینه ای نمی ماند جز اینکه این نوشته ها یا جعلیات خودت است ،یا جعلیات کسی مثل خودت است که از او اخذ کرده ای تا با توهین و هجو علنی (مجازات آنرا که میدانی؟) پیامبر عالیقدر دو میلیارد مسلمان در جهان، نابخردانه عواطف آنان را جریحه دار کنی.
د-راه دیگری هم پیش رویت گذاشتم و آن اینکه اگر چنین کتابی در دست توست ،لطف کن عکس یا پی دی اف کل آنرا به ایمیل صاحب این سایت بفرست تا بعد از دریافت آن ارزیابی خودم را راجع به آن ابراز دارم.اما اینرا بدان که صرف اینکه دو طرف ورق پاره هایی حاوی هجو و توهین و دروغهای تاریخی رامحدود به دو مقوا کنند و آنرا کتاب بنامند دلیل بر اعتبار و سندیت مطالب آن نیست ،من اصلا فرض می گیرم “تجارب الشریعه” بصورت یک مجموعه و شمایل یک کتاب وجود داشته باشد ،اما مهم ریفرنس ها و استناد های محتوایی آن است،مهم این است که آن هجویات را چه کسی نقل کرده است و در کدامیک از تواریخ قدیم و جدید شیعه و سنی یا روایتگران خارج از اسلام وجود دارد ،این مهم است ،وگرنه اگر کسی جفنگیاتی را بهم ببافد و آنرا کنار هم گذاشته و کتاب بنامد که دلیل بر صحت مطالب آن نیست.
در پایان من باز برسم دوستی و انسانیت ،توصیه می کنم که دست از این عمل زشت و غیر اخلاقی انسانی برداری ،و اگر اعتقادی به پیامبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله سلام الله علیه هم نداری ،بروش اخلاق انسانی و جوانمردی ملتزم باشی و از هجو و توهین به پیامبر دو میلیارد مسلمان در جهان پرهیز کنی ،زیرا این عمل زشت (مسخره کردن قدیس های دیگران) آثار وضعی سوء در دنیا و عقبی را در پی دارد.
با پوزش از خوانندگان
( اصلاح نوشتار قبلی ) آقای نوریزاد ، قبل از آقای امیر انتظام که در برابر خواسته های ” برادران ” می بایست ( به جاسوسی ) اعتراف کند که نکردند و الآن هم در مرخصی از زندان و بیمار هستد ، نورالدین کیانوری رهبر حزب توده را هم که از پیروزی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی تماما” به دلایل خودش دفاع میکرد ، ” برادران ” تا زمان مرگ در زندان نگه داشتند که از این پیرمرد به کار ناکرده ای اعتراف بگیرند که از شوروی سابق اسلحه وارد ایران کرده علیه امنیت ملی کشور ! ، این پیرمرد هیچگاه به کار ناکرده علیرغم شکنجه اعتراف نکرد. ” برادران ” ارزشی ما برای فشار بیشتر به کیانوری ، همسر ایشان یعنی ” مریم فیروز ” را هم مدتها در زندان نگه داشته بودند . این زن و شوهر در زمان شاهنشاه هم بدلیل کودتا علیه شاه زندانی بودند ( بهزاد نبوی هم که در زمان شاهنشاه زندانی بود ، چند روز پیش از زندان بعد از 5 سال آزاد شد ، علیرغم فشار شدید به این مرد 70 ساله ، ایشان علیه ” میر حسین ” اعترافی نکرد ) .
درود به آقای محمد(کاوه) نوری زاد
و همکاران ودوستداران شما وتمام ایرانیان شریفی که دلهایشان برای سر افکندی فعلی ایران زمین می سوزد.
پیام به آخوند ها !
خواهش می کنیم ، تمنا می کنیم ، استمداد می طلبیم ، در خواست مینمائیم به ریش پر خون حبیب بن مظاهر حاضریم هر چه از ما طلب دارید وهنوز در مدت این 1400 سال بدهکار شما آخوند ها هستیم ،از خمس وزکات تا دیه وحق امام وغیره ، تمام وکمال بپردازیم به شرط اینکه عمامه، عبا ، تسبیح ، نعلین ، مهر و انکشتر عقیق خود را بردارید وبه مدینه منور ه الله خودتان ویا به هرگور و بهشت وجهنمی که مایل هستید بر گشت نمائید وما ایرانی ها را راحت بگذارید ودیگر مزاحم زندگی ما ایرانیان نشوید.
بسیاری از پیامبران ، شعرا وعارفین وفیلسوفان ایران زمین منجمله حافظ شیرازی به خوبی و به درستی و با دلی پر درد ، این قشر و جماعت آخوند را می شناخته اند . بیت شعری از خواجه حافظ شیرازی را در اینجا می نویسم :
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگو …. من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
و یا (در تصیحح های مختلف منجمله دکترغنی وعلامه قزوینی)
دور شو از برم ای زاهد و افسانه مگوی ….من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
با تشکر از امکان ودرج نظر دگری در وب سایتتان
تندرست وموفق باشید
درود بی پایان بر راد مرد ایران مهندس عباس امیر انتظام
درود بی پایان بر بانوی بزرگوار ایران همسر محترم ایشان
سلام
من میخوام برم دیدار آقای نوریزاد در قدم گاه و به جای کارت شناسایی هم پرینت این خبر رو میبرم. اگر برادران ازم کارت خواستند اینو میدم بخونن .
پیشنهاد میکنم دوستان هم بد نیست این پرینت همراهشان باشد.
علوی: وزارت اطلاعات یقه مردم را نمیگیرد
http://fararu.com/fa/news/191999/%D8%B9%D9%84%D9%88%DB%8C-%D9%88%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%DB%8C%D9%82%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%D9%86%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D8%AF
آقای نوریزاد ، قبل از آقای امیر انتظام که در برابر خواسته های ” برادران ” می بایست ( به جاسوسی ) اعتراف کند که نکردند و الآن هم در مرخصی از زندان و بیمار هستد ، نورالدین کیانوری رهبر حزب توده را هم ” برادران ” تا زمان مرگ در زندان نگه داشتند که از این پیرمرد به کار ناکرده ای اعتراف بگیرند که از شوروی سابق اسلحه وارد ایران کرده علیه امنیت ملی کشور ! ، این پیرمرد هیچگاه به کار ناکرده علیرغم شکنجه اعتراف نکرد. ” برادران ” ارزشی ما برای فشار بیشتر به کیانوری ، همسر ایشان یعنی ” مریم فیروز ” را هم مدتها در زندان نگه داشته بودند . این زن و شوهر در زمان شاهنشاه هم بدلیل کودتا علی شاه زندانی بودند ( بهزاد نبوی هم که در زمان شاهنشاه زندانی بودند ، چند روز پیش از زندان بعد از 5 سال آزاد شد ، علیرغم فشار شدید، علیه ” میر حسن ” اعترافی نکرد ) .
با عرض خسته نباشی خدمت بزرگ مرد ایران زمین.
من به وجود شما افتخار میکنم شما گاندی ایران هستین، ببخشید که کلمه که شما را توصیف کنم و از شما تشکر کنم پیدا نکردم. یکی از آرزوام شهید شدن در راه آزادی ایران همچون پدرم میباشد،هر چند پدرم برای دفاع از خاکمان در برابر رژیم بعث شهید شدن. این را بدان که بزودی خواهم آمد و خودم را پیشمرگ شما خواهم کرد و در کنار شما خواهم بود. یک خواهش از شما دارم، لطفا این را در صحفه قید بفرمایید که دوستان از اوردن هر گونه هدیه اعم از خوراکی،نوشیدنی،گل و غیره خوداری کنند، بدلایل نگفته و ممکن.
دوستدار شما و ایران آزاد
مسعود از جامعه یارستان کرمانشاه مقیم نروژ.
امروز دز سایت آیت الله سیستانی تعدادی پاسخ به سئوالات در مورد حجاب آمده است که بس تامل انگیز است. برای آشنا شدن دوستان با موضوع بحث32 سئوال و جواب را عینا نقل مینمایم:
پرسش: تا چه حد می توان به فرزندان در مورد نماز و حجاب اجبار کرد؟
نسبت به بالغین باید امر به معروف و نهی از منکر کند و بدون اجازه حاکم شرع بنابر احتیاط واجب زدن و مانند آن جایز نیست ولی می تواند از روشهایی مانند منع بعضی کمکها استفاده نماید.
پرسش: آیا مرد اجازه دارد که حجاب را به همسر و فرزندان خود تحمیل کند؟
مرد نمی تواند همسر خود را مجبور کند به رعایت کردن حجاب ولی می تواند او را از بیرون رفتن منع کند حتی با حجاب. پس می تواند شرط کند که اگر حجاب کامل پوشید حق دارد خارج شود. و اما در مورد فرزندان بالغ نمی تواند آنها را مجبور کند و تنها از راه تبلیغ صحیح و ارشاد و امر به معروف باید آنها را وادار نماید.
پرسش: آیا والدین حق دارند که حجاب را به فرزندان بالغ تحمیل نمایند؟
حق دارند ولی نه با کتک ومانند آن.
بنده قصد ورود به بحث حجاب را ندارم و برای آقای سیستانی هم این حّق را بطور کامل قائل هستم که برای مقلّدین خود هر نظزی دارند را اعلام کنند و ایشان هم پیروی کنند. امّا در این میان دو مشکل وجود دارد و آن اینکه این اهل و عیال فرد مومن مقلد ایشان که قصد مقاومت و یا سئوال را دارند و بطور قطع از مقلدین جناب سیتانی هم نیستند چرا صرفا بلحاظ ارتباط خویشی با مقلد ایشان باید خکم مجتهدی را که از او تقلید نمی کنند را تحمل کنند؟. دیگر آنکه در یک خانواده سالم و ایمانی آیا اصل بر تکلیف مداری است یا افراد “حقی” هم دارند؟ آیا فرزند هیچ حق اعتراض به حجاب و نماز و یا بر فرض قبول داشتن آنها حق رعایت نکردن آنها را ندارد؟ ضرورت اجبار ایشان به کنار گذاشتن حق فکر کردن و اعتراض را ایشان از کدام اصل و پایه فقهی و شرعی استنباط کرده اند؟
نکته بسیار جالب و در عین حال مشترک در زندگی پیامبران و مصلحین بشری صفت ” معترض” بودن ایشان است. آنها بدون استثنا بر الزامات تکلیفی زمان خود اعتراض کرده اند و اصلا تمدنهای بشری بر مبنای دگر اندیشی و اعتراض به دگمیات پدیدار شده اند. واقعا در نزد آقای سیستانی حق فکر کردن اولاد و عیال یک خانه کجاست؟ توصیه ایشان به محروم کردن اهل خانه که شامل زن و فرزندان و بخصوص دختران است از خدمات، آیا تجویز نوعی زندان انفرادی و حصر خانگی ویرانگر از سوی پدر تکلیف مدار خانه بر دیگران نیست؟ آیا پدر خانه “حق” دارد که در این تکلیف خود تجدید نظر کند؟ اصلا جامعه ای با چنین شهروندان روبات و مکلّف چه عاقبتی میتواند داشته باشد؟ آیا اصلا این جامعه شایسته آزادی و زندگی خوب است؟ آیا چنین خانه ای شایسته نام “خانه” است یا دایره اجرای احکام؟
متاسفانه عملکرد تعدادی از فقیهان بسیار با آموزه های اصلی ادیان در تناقض است. جناب عیسی ناصری بر علیه فقیهان یهودی که معابد را تجارت خانه های شرعی کرده بودند شورید. خود موسی پیامبر بر علیه دینی که فرعون رایج کرده بود و مردم را تکلیف مدار می خواست قیام کرد. پیامبر اسلام هم به همین نحو عمل کرد. سقراط حکیم در آتن قربانی خواست خود برای داشتن “حّق” سئوال کردن در باره خدایان شد.جالب این است که در تعلیمات انبیا این اعتراض و در خواست “خق” کردن به جهاد در راه خدا توصیف شده. واقعا این بسی عجیب است که آقای سیستانی برای بر خورد با فرزند و همسری که برایش سئوال ایجاد شده این چنین راه های تنبیه را به مقلدین خود می آموزد. در اسلامی که خدایش به تصریح به پیامبرش یاد آوری میکند که خداوند امنیت و رزق و برکات خود را بی دریغ به کافر و مومن میدهد ولو در کنار خانه خدا باشند چه جای این شیوه ها؟ ضروی است آقای سیستانی توضیخ دهند که این احکام را از کدام اصل استنتاج کرده اند؟ آیا این شیوه به سعادت اهل آن خانه می انجامد؟ بنظر ایشان آیا به مردی که در خانه این چنین با اهل آن بخشونت بر خیزد میتوان نام پدر و همسر داد ؟ بنظر ایشان عاقبت این خانواده چه میشود؟ خدمت ایشان عرض میکنم که مشکل مسلمانان ” تکلیف” نیست بلکه گم کردن گوهر “حّق” در غوغای دنیا سالاران آدمحوار است.
حضرت آقا، لطفا یک فتوی بدهید که ” بر همه علما و اهل اسلام تکلیف است که “حّق” سئوال کردن اهل خانه و مسلمین را محترم بدارند و به آنان حق بدهند که “تکلیف” خود را خردمندانه خود انتخاب کنند.شما این بگوئید و اثر آن را ببینید.
با سلام
یاران عزیز
لااقل در بین مراجع تقلید امروزی آیت الله سیستانی از بقیه مراجع نسبت به اصل {{ آگاه به زمان خویش بودن }} نزدیکتر است
و فتاویش امروزی تر از هم سنخ هایشان است
دوست گرانمایه یاران عزیز
با سلام و تشکر از نکته سنجی های شما
باید عرض کنم من عموما با برداشت های شما موافقت دارم ،اما در اینجا با شما در برداشتی که از فتوای آیت الله سیستانی حفظه الله داشتید نمیتوانم موافق باشم ،زیرا :
1- در مورد این سوال و جواب که :
“”پرسش: آیا والدین حق دارند که حجاب را به فرزندان بالغ تحمیل نمایند؟
حق دارند ولی نه با کتک ومانند آن.””
الف- اگر در تعبیر سوال و هوشمندی و دقت در پاسخ توجه کنید ،آن ایرادات که موید به شواهد دیگری در دنباله گفتارتان بود محلی پیدا نمی کند ،تامل کنید که ایشان مساله را تنها از آن سویی که مربوط به تکلیف والدین است نبیین کرده اند ،یعنی اگرچه تعبیر سوال این است که آیا والدین می توانند تحمیل حجاب کنند به فرزندان ،اما تعبیر هوشمندانه جواب و مثال کتک و مانند آن که اظهر مصادیق تحمیلند را که خارج می کند ،خودبخود منصرف به این میشود که حوزه حوزه تحمیل نیست ،بلکه حوزه ایجاب وظیفه برای والدین حوزه ارشاد و تعلیم محترمانه است،ضمن اینکه اگر عنایت کنید در ذیل پاسخی که در مورد حجاب همسر داده اند به همین نکته ای که عرض شد تصریح شده است.
پس با خروج موضوعی اموری مثل کتک و مانند آن عمل مکلفانه والدین منحصر میشود به ارشاد و وعظ و بیان احکام الهی و نه بیش از آن،یعنی وظیفه شرعی امر بمعروف و نهی از منکر که بعهده همه از جمله والدین است به ایشان گوشزد شده.این از ناحیه والدین
ب-بر اساسی که ذکر شد در سوال و جواب مذکور ،مساله تکلیف اجتهادی یا تقلیدی فرزندان مسکوت است و مورد سوال قرار نگرفته است ،البته این مساله در فقه نظایر زیادی دارد که در موارد تزاحم و اختلافات حقوقی یا تکلیفی ،مبنای رایج این است که هر طرف عمل به اجتهاد یا تقلید از مرجع خود می کند ،بنابر این فرزندان (که علی الفرض مکلفند زیرا که غیر بالغ از این بحثها خارج اند) اگر مجتهدند به اجتهاد خویش و اگر مقلدند به تقلید خویش از مرجع خود عمل می کنند ،اما توجه دارید که ثمره این طور تزاحم ها جایی ظاهر میشود که اختلاف فتوا بین دو طرف تزاحم وجود داشته باشد ،در حالیکه در باب حجاب میدانید که اصل پوشش از احکام ضروری و مورد اتفاق فقهاست ،بنابر این ما به التوافق که پوشش ضروری است ،مورد اختلاف نیست ،پس همانطور که ایشان هم در جواب فرموده اند ،مساله تحمیل به کتک و نظایر آن نیست ،بلکه مساله فقط امر بمعروف و نهی از منکر و ارشاد جاهل و تعریف و آگاهی او بوظایف متفق علیه است،و در این تصویری که شد حقوق و تکالیف در جای خود محفوظ است.
2- در مورد همسر البته مساله متفاوت از فرزندان است ،در آنجا فقهاء به دلیل خاص چنین حقی برای شوهر قائلند،البته باب اجتهاد مفتوح است ممکن است فقیهی در این دلیل خدشه کند و الزام به عدم خروج را فقط مربوط به مواقع و مواردی بداند که با حق استمتاع زوج منافات داشته باشد نه مطلقا ،و ممانعت مرد از خروج همسری که مراعات حجاب نمی کند مقدمه عملی برای تحقق نهی از منکر است ،اگر چه در فرض استلزام عسر و حرج در ادامه زندگی حق طلاق توافقی، یا طلاق خلعی برای زن، و حق طلاق برای مرد وجود دارد ،که در اینطور موارد دادگا ههای خانواده هم می توانند رافع مساله عسر و حرج باشند ،عنایت دارید که رابطه و تعلق زوجیتی در این فرض با آن فرض ارشاد فرزندان متفاوت است.
با پوزش و احترام
سلام آقای نوری زاد عزیز و گرامی
درود بسیار بر آقای عباس امیر انتظام بزرگمرد ایران که عمر خود را ایثار کشور و درستی و صداقت کرد!
آقای امیرانتظام شمارا بسیار دوست دارم و برایت آرزوی سلامتی وطول عمر میکنم!!
هموطن کوچک شما!
جناب امیر انتظام – ماندلای ایران دوستت داریم و ما را ببخش که مثل تو استوار نایستادیم/
با تشکر از بچه جوادیه عزیز.. اینجا قطعا ایران نیست. ویرانه ای است که باند دزدها و وطن فروشها برای ما بجای گذاشته اند.
این نتیجه حکومتی است که وزیر دادگستریش پیک موتوری است و رئیس جمهورش تدارکاتچی و رهبرش مخالفش را حصر خانگی با بی قانونی تمام میکند و تازه ماما ها را هم خیلی دوست دارد واز طریق اجنه فهمیده که ملّتهای دنیا به ایشان علاقه دارند ولی دولتها نمی گذارند. یعنی به زبان دیگر همه ملتها دوست دارند بیایند زیر بلیط “آقا” تا هم مورد تجاوز قرار بگیرند، هم اموالشان را بدزدند، هم احمدی نژاد بشود رئیس جمهورشان، هم جنتی بشود مسئول امر به معروف و هم تازه تن فروش پیدا کنند که برند تو ساختمان آجری!! بعد هم زنهای دنیا بشن ماشین جوجه کشی آقا تا بجای بچّه های ایشون هم آدم تولید کنند! بعد هم این بچّه ها بشند معتاد و در اقتصاد مقاومتی مواّد خرید و فروش کنند!!
راستی آقا مجتبی چند تا فرزند دارد که بقیه باید 14 تا داشته باشند؟ تناسب هم ببندیم چون ایمان ایشان از بقیّه بیشتر است قاعدتا باید 140 فرزند داشته باشد! رهبر عزیز ما حداّقل 600 تا نوه لازم داره تا بقیّه هم کلید رو بزنند!!
خانواده یک زن پاکستانی او را در مقابل دادگاه عالی لاهور سنگسار کرد
۱۳۹۳/۰۳/۰۶
یک زن ۲۵ ساله پاکستانی روز سه شنبه در مقابل ساختمان دادگاه عالی لاهور پاکستان سنگسار شد.
به گفته پلیس و وکلای مدافع این زن ، حدود ۲۰ نفر از اعضای خانواده و بستگان این زن، از جمله پدر او، به علت خودداری این زن از اردواج با پسر عمویش و ازدواج با مرد دیگری، او را سنگسار کردند که به مرگش انجامید.
پدر این زن با شکایت به دادگاه، شوهر او را به آدم ربایی متهم کرده بود و به پرونده در دادگاه رسیدگی می شد. به گفته پلیس افرادی که در سنگسار دست داشتند بجز پدر این زن از محل گریختند .
گروه های مدافع زنان می گویند حدود ۱۰۰۰ زن پاکستانی هر ساله بدست اعضای خانواده شان در جریان قتل های ناموسی کشته می شوند.
بی کنش:بنده ادیب نیستم ولی فکر میکنم تلخوش معنای دیگری دارد:تلخ و شیرین,چرا؟عرق تلخ و شراب شیرین است و…هم از خلر و هم از شراب ناب شیراز؛دراز نویس و دراز خوانی ما را زیادت است چون نفس به کوپن وابسته است,
تازیانه بهرام
اين ماجرا داستان گم شدن تازيانه ي بهرام فرزند گودرز دلاور پير ايران در جنگ هماون است. در اين جنگ كه به سرداري توس با تورانيان در مي گيرد، سپاه ايران دچار شكست مي شود و بسياري از پهلوانان از پاي درمي آيند. و از آن جمله از هفتاد و هفت فرزند و نبيره ي گودرز نيمي به خاك هلاكت مي افتند و يكي از شاهزادگان ايراني به نام «ريونيز» در ميدان نبرد به خون خويش درمي غلطد و براي اين كه نگذارند تاجي كه بر سر اين شاهزاده ي جوان است به دست تورانيان افتد، جنگي سهمناك پيش مي آيد تا در آن ميان بهرام فرزند بزرگ گودرز كه از دلاوران به نام ايران است با نيزه تاج را از فرق ريونيز بر مي گيرد و با جنگ و گريز خود سپاهيان خسته را به دامان كوه مي كشد، تا چند ساعت كه از روز برجاي مانده سپاه آسايش گيرد و گريختگان گرد آيند و خود را براي نبرد بامداد ديگر آماده سازند. چون خورشيد سر به شانه ي كوهسار مي نهد و شب فراز مي آيد، بهرام پيش پدر مي رود و اجازه مي طلبد كه به ميدان جنگ بازگردد و تازيانه اي را كه در هنگام برداشتن تاج از سر ريونيز به زمين انداخته، پيدا كند. مبادا دشمن آن را بيابد و چون نام بهرام بر آن نوشته است از جمله ي غنايم بسيار ارزنده ي نبرد مايه ي فخر دشمن و بدنامي پهلوان ايراني گردد . گودرز پير، پسر از از اين تهور بي سود و زيان بخش منع مي كند و برادرش گيو چندين تازيانه كه دسته ي آن ها از زر و سيم است و فرمانرواي ايران به پاداش مردانگي ها به وي هديه كرده است مي آورد كه آن ها را بردارد و از رفتن به ميدان جنگ و جستجوي تازيانه ي چرمي منصرف شود. اما بهرام از آن ها نيست كه سرزنش رابه آساني تحمل كند و نثار برادر را نمي پذيرد
.
چنين گفت با گيو بهرام گُرد
كه: «اين ننگ را خوار نتوان شمرد
شما را ز رنگ و نگار است گفت
مرا زان كه شد نام با ننگ جفت»
بهرام يكه و تنها به ميدان نبرد باز مي گردد و در ميان كشتگان و زخم داران به يكي از سپاهيان ايراني مي رسد كه هنوز در تن رمقي دارد. ناله ي مرد مجروح بهرام را متأثر مي كند و از اسب فرود آمده، پيراهن خويش را مي درد و زخم مرد مجروح را مي بندد.
بدو گفت: «منديش كاين خستگي است
تبه بودن آن ز نابستگي است
چو بستم كنون سوي لشكر شوي
و زين خستگي زود بهتر شوي»
بدان خسته بهرام گفت: «اي جوان
بمان تا كنون باز آيم دوان
يكي تازيانه بر اين رزمگاه
ز من گم شده است از پي تاج شاه
چو آن باز يابم بيايم برت
به زودي رسانم سوي لشكرت»
پس از اين مردانگي، پهنه ي نبرد را گردش مي كند تا در ميان انبوه كشتگان تازيانه راپيدا مي كند و براي برداشتن آن از اسب فرود مي آيد. در اين هنگام اسبان جنگي تورانيان شيهه كشيدن آغاز مي كنند و اسب بهرام لجام مي گسلد و به طرف ماديان مي رود و بهرام را در ميان سپاهيان دشمن پياده مي گذارد. دلاور سر در پي اسب فراري مي نهد و پس از كوشش بسيار وي را در ميان دشمن پيدا مي كند و سوار مي شود ولي اسب از بازگشت به سوي سپاه ايران تن مي زند و هر چه بهرام بر آن مهميز مي زند، از جاي نمي جنبد. بهرام از شدت خشم شمشير بر سر اسب فرود مي آورد و دامان مردي بر كمر زده و پياده به سمت سپاه ايران آهنگ بازگشت مي كند، بدان نيت كه در سر راه، سپاهي مجروح ايراني را نيز با خود ببرد. اما خروش اسب، سواران توران را متوجه مي كند و عده اي را براي پيدا كردن راز آن همهمه و خروش به ميدان جنگ مي كشاند و چون چشمشان به بهرام مي افتد، گردش را مي گيرند، تا وي را زنده دستگير كنند و پيش سپهدار خويش، پيران ببرند. بهرام كمان را زه مي كند و با تير و نيزه گروهي از سواران را از پاي در مي آورد و همه از پيش وي مي گريزند و خبر پهلواني و دلاوري و جسارت جنگ آور پياده كه گروهي عظيم را از پيش برداشته براي پيران مي برند. پايان اين نبرد، يعني جنگ يك تن پياده با انبوه دشمن معلوم است. از لشكرگاه تورانيان سواران بي شمار بيرون مي ريزند و گرد بهرام را مانند حلقه ي انگشتر مي گيرند. بهرام سرانجام از تيرباران گروه سپاه از پاي در مي آيد و يكي از پهلوانان توران به نام تژاو از پشت سر دست پهلوان را با ضرب شمشير قطع مي كند ولي از شدت شرمساري روي از وي برتافته و وي را خسته و مجروح در ميدان رها مي كند. چون شب از نيمه مي گذرد و بهرام به لشكرگاه باز نمي گردد، نگراني گيو براي سلامتي برادر افزايش مي گيرد. ناگزير يكه و تنها به ميدان نبرد مي رود و پس از جستجوي بسيار برادر را پيدا مي كند كه در آخرين رمق زندگاني است و كارش از پزشك گذشته است؛ و هم اين كه از ناجوانمردي تژاو توراني آگاهي پيدا مي كند به انتقام خون برادر به لشكرگاه توران ـ كه در آن جا تژاو به طلايه داري مأمور است ـ نزديك مي شود. تژاو براي گرفتار ساختن آن يكه سوار ناشناخت جلو مي آيد ولي گيو چنان وانمود مي كند كه از پيش وي مي گريزد و تژاو را كه در پي اوست از لشكرگاه دور مي سازد و آن گاه وي را با كمند گرفته بر سر جثه ي نيمه جان برادر مي آورد و به انتقام خون پهلوان جوان ايراني وي را از پاي در مي آورد و سپس تن بي جان برادر را بر اسب تژاو بسته به لشكرگاه ايران مي آورد و وي را به آيين پهلوانان به دخمه مي سپارد.
در دخمه كردند سـرخ و كبود
تو گفتي كه بهرام هرگز نبود
شد آن لشكر نامور سوگوار
ز بهرام وز گـــردش روزگار…….
متن فوق که ار ادرس بhttp://kplu.persianblog.ir/1386/7/گرفته شده ، سیار زیبا و دلنشین است.
فقط در انتها گیو به اتفاق پسر خود ، بیژ ، در پی یافتن بهرام می روند.
ممنون از زحمات شما. بی کنش.
نوریزاد عزیز نه خودنماست نه طالب شهرت، انصافا خیلی مرده خیلی!
من تحسینش میکنم. شاید تاریخ و که بنویسن اسمی از نوریزاد نیارن اما نوریزادها در تاریخ موثرن
درود از صمیم قلب بر تو ای نوریزاد عزیز
فقط لطفا از مذهب هم دور نشو (هرچند میدونم دور نشدی) ما باید پایه های ایمان خودمون رو قوی کنیم تا مرد میدون باشیم
با درودی بی پایان به نوری زاد عزیز
این بی رحمی در حق این مرداز درون ایمان میجوشد ایمانی که سنگ شده ا ست.
ایمان=توحش
طالبان=توحش
بوکوحرام=توحش
القاعده=توحش
صهیونیسم=توحش
ولایت فقیه=توحش
جناب مصلح باسلام
من متاسفانه نتوانستم پاسخ سوالت شما را بیابم ، که به این سبب از جنابعالی پوزش می طلبم ، لیکن زمانی که در جستجوی پاسخ بودم ، به متنی برخوردم که گرچه پاسخگوی سوالات شما نیست ولی مطالعه ان شاید به یافتن جواب سولات شما -که من نیز به دانستن پاسخ انها مشتاق شده ام-کمک کند ، من با اجازه جناب نوریزاد به جای لینک مطلب مورد اشاره ، عین انرا در زیر می اورم زیرا شاید مطالعه ان برای برخی از دوستان دیگر نیز خالی از لطف نباشد:
دیوان حافظ هرباركه به اهتمام ادیبی منتشر می گردد حاوی تعلیقات و تصحیحات تازه ایست كه بیشترآن ها مورد رد و قبول نقادان نكته سنج واقع می شود.
یكی ازآن ها رد و قبول «تلخوش» و «بنت العنب» است در بیت زیر كه با تفاوت نسخه ها آن بیت را به دو صورت نوشته اند، یكی این كه متداول است:
آن تلخوش كه صوفی ام الخبائش خواند.
اشهی لنا واحلی من قبله العذارا
و دیگری بدین صورت كه در چاپ استاد خانلری آمده است:
بنت العنب كه زاهد ام الخبائثش خواند
اشهی لنا واحلی من قبله العذار
این نكته پیش از استاد دكتر خانلری مورد تامل دو ادیب بزرگ معاصرعلامه علی اكبر دهخدا و علامه مجتبی مینوی بوده است.
علامه علی اكبردهخدا در لغت نامه ذیل پسوند «وش» افاده فرموده اند كه: «… گمان می كنم استعمال آن در مبصرات است نه در مذوقات چنانكه در بیت حافظ:
آن تلخوش كه صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا واحلی من قبله العذارا
یا اشتباه است و اصل «آن تلخ و خوش» بوده است.»
اما علامه مجتبی مینوی برای شناخت نسخه های كهن دیوان حافظ مشخصاتی قائل بودند، یكی آن بود كه در این بیت به جای «تلخوش»«بنت العنب» مضبوط باشد،یعنی آن را چنین اصیل می دانستند كه:
بنت العنب كه زاهد الخبائثش خواند
اشهی لنا واحلی من قبله العذارا
اما نظر استاد پرویز ناتل خانلری كه در آخردیوان حافظ كه به تصحیح ایشان منتشر شده این است:
«… دراین مصراع دو نسخه ی قدیمتر و دو نسخه ی دیگر«بنت العنب» ثبت كرده اند،و باقی نسخه ها به جای آن عبارت «آن تلخوش» دارند. گمان من بر آن است كه ثبت نسخه های قدیمتردراین مورد اصیل است، عبارت «بنت العنب گذشته از تناسب با «ام الخبائث» در شعر فارسی سابقه دارد، ازآن جمله دراین بیت خاقانی:
مرا سجده گه بیت بنت العنب به
كه ازبیت ام القرا می گریزم
تركیب «تلخ وش» هم غریب است،زیرا كه پسوند «وش» برای همان دیدینهاست نه چشیدنی ها،و من مورد مشابه این تركیب را جای دیگر ندیده ام.» (ص 999)
اما این نظرات مورد رد و قبول صاحب نظران است:
جسمی را اعتقاد بر این است كه شاعران بزرگی چون حافظ خلاق المعانیند،ازاین جهت در دیوان آن ها بسی تركیبات تازه و بدیع چون «تلخ وش» یافته می شود، بنابراین هیچ ایرادی در استعمال آن نیست، بخصوص كه درنسخ كهن دیوان حافظ «تلخ وش» ثبت است.
اینان كه بذوق متكی اند دلائل و شواهدی در اثبات نظرخویش ارائه نمی دهند حتی جواب دستوریان را نمی دهند كه می گویند در زبان فارسی پیوند «وش» برای چشیدنی ها نیامده است.
گروهی دیگر نظر علامه دهخدا را می پذیرند كه صحیح آن «تلخ و خوش» است، و در تائید از شاعران شاهد می آورند كه «می» را به «تلخ وخوش» توصیف كرده اند، چون این بیت معنائی در حدیقه:
تلخ و شیرین چو می به طعم و اثر
همچو دشنام یار و پند پدر
یا این بیت خاقانی:
ای تازه گل كه چون ملی از تلخی و خوشی
چند از درون به خصصی و بیرون بدوستی
اما نسخه شناسان این نظر را مردود می دانند،زیرا تاكنون ندیده اند كه در نسخه ای بجای «تلخ وش» «تلخ و خوش» باشد.
گروه سوم آنانند كه نظرات استاد مینوی و دكترخانلری را می پذیرند كه به جای «تلخوش» «بنت العنب» را صحیح و اصیل می دانند.زیرا در چند نسخه قدیم چنین مضبوط است. روشن است كه ایراد دستوریان برتركیب «تلخوش» در این جا مرتفع است،اما براین نظر سه ایراد است:
یكی این كه «بنت العنب» تركیبی زمخت و عربی است و زبان لطیف حافظ تاب چنین لغتی را ندارد.
بر این ایراد استاد خانلری جواب فرموده است كه هم «بنت العنب» لغتی متداول در نزد شاعران پارسی گوی،و هم دراین بیت مناسب «ام الخبائث» است.درهرحال فراوانند كسانی كه نظردكترخانلری را تایید می كنند،و می گویند ترجمه ی این اصطلاح در نزد حافظ روان بوده است،و ابیات زیر را ازدیوان او گواه می آورند:
جمال «دختررز» نور چشم ماست مگر كه در نقاب زجاجی و پرده ی عنبیست
برسان بندگی «دختررز» برخوانید تا حریفان همه خوان از مژه ها بگشایند
دوستان «دختررز» توبه ازمستوری كرد عد بر محتسب و كار به دستوری كرد
ازخرد بیگانه شو چون جانش اندربر بكش «دختررز» را كه نقد عقل كابین كرده اند
به نیم شب اگرت آفتاب می باید ز روی «دختررز» نقاب انداز
فریب «دختررز» طرفه می زند ره عقل مباد تا به قیامت خراب طارم تاك
عروسی بس خوشی ای «دختررز» ولی گه كه سزاوار طلاقی
«دختررز» چند روزی شد كه از ما گم شدست
رفت تا گیرد سرخودهان وهان حاضرشوید
اما ایراد دوم این است كه دراقدم واغلب نسخی كه خود این استادان یافته اند دراین بیت «تلخوش» مضبوط است و «بنت العنب» دراقل نسخه هاست.پس وجه مرجح همان «تلخوش» است كه دراقدام و اغلب و اكثر مكتوب است،و برنادر حكم نتوان كرد.
ایراد سوم آن است كه رندان می گوید «ام الخبائث» یا «شراب» «ماء العنب» است نه «بنت العنب»،چنانكه خاقانی گوید:
صحبت «ماه العنب» مایه نار الله است ترك چنین آب هست آب گرم داشتن
كه شاعران فارسی گوی آن را «خون رزان» و «آب انگور» و «خون رز» نامیده اند كه همگی ترجمه ی اصطلاحات و تعبیرات خمریات تازیان است. اما «بنت العنب»،«انگور» است كه شاعران فارسی گوی آن را «دختر رز» و «دخترجمشید» نامیده اند.پس «بنت العنب» در این جا غلط است چون برابر و به معنی «ام الخبائث» نیست، بخصوص كه افتراق معانی هر یك در اشعار خواجه ی شیراز روشن است. چنانكه ازاشعاری كه دربالا ذكرشد دریافته می شود كه «دختررز» اشاره به «انگور» است، و از«ماء العنب» یا «آب انگور» كه به اختصار آن را «آب» یا «خون» نامیده است دریافته می شود كه مقصود «شراب» یا «خمر» یا «ام الخبائث» است،چنانكه از ابیات زیربرمی آید:
چو شود گر من و تو چند قدح باده خوریم باده از «خون رزان» است نه از خون شما
امام شهر كه بودش سر نماز دراز
به «خون دختررز» جامه را طهارت كرد
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش رندرا «آب عنب» یاقوت رمانی بود
یا رب چه نغمه كرد صراحی كه «خون خم»
با نعره های غلغلش اندر گلوببست
خیز و دركاسه ی زر«آب طربناك» انداز پیشترزآنكه شود كاسه ی سرخاك انداز
عرض و مال از درمیخانه نشاید اندوخت هر كه این «آب» خورد رخت به دریا فكنش
مستی به «آب یك دو عنب» وضع بنده نیست
من سالخورده پیر خرابات پیرورم
واعظ زتاب فكرت بی حاصلم سوخت ساقی كجاست تا زنده «آبی» برآتشم
نجوید جان از آن قالب جدائی كه باشد «خون جامش» دررگ و بی
«خون بباله» خور كه حلالست خون او در كار باش كه كاریست كردنی
مستی عشق نیست درسر تو رو كه تو مست «آب انگوری »
ساقی بیاور «آبی» ازچشمه ی خرابات
تا خرقه ها بشوئیم از عجب خانقاهی
آری ،ای خوشا خسته كه از دوست جوابی دارد،آنهم چنین جوابی بجاودرست .پس اگر در این بیت بجای” تلخوش “”بنت العنب “باشد،كلام ی معنی و غلط خواهد شد.
اما در این میان رندی دگرگفت حافظ مست از می وحدت بوده چون او نمی دانسته كه شراب از«ماء العنب» است یا از «بنت العنب» زیرا درهمان اشعاری كه او اشاره به «دختررز»و یا به اختصار«دختر» دارد غالباً قصد شراب را كرده نه انگور،و نه تنها او بلكه دیده اند كه شعرای تازی گوی و پارسی گوی دراشعارخود «بنت العنب» را به معنی «ماء العنب» آورده اند.
پس این مطلبی است كه تازه و شایسته ی بررسی و تحقیق دیگرست،و بهتراین است كه دامن گفتاردراین موضوع بیش از این به فراخی نگراید و دامن آن جمع كرده آید.
گروه چهارم آنانند كه گویند «تلخوش» یك غلط املائی است و صحیح آن «طلخوش» است، و این غلط ازاشتباه كاتبان و ناسخان سرچشمه گرفته و رایج و معمول گشته است. اینان درتشریح نظر خود گویند كه در زبان فارسی چون «خ» و «ق» بدل از دیگری آید «طلق» را به صورت «طلخ» توان نوشت،و طلق در لغت به معنی «سه یكی یا شراب مباح»است،چنانكه خاقانی گوید:
دربهشتم می خورم طلق حلال ایراكه روح خاك می شد تا پذیرد جرعه ی حمرای من
درده كیمیای جان زآتش جام زیبقی طلق حلال پروران طلق روان گوهری
پس چون پسوند «وش» به «طلخ» كه شكل دیگر«طلق»است بیفزایند تركیب «طلخوش» حاصل خواهد گشت كه به معنی “میگون” و “شراب مزه”است،اما همین” طلخ” املای قدیمی است كه از “تلخ”بمعنی” بد مزه و نامطبوع” و بهمین علت كاتبان كم مایه ی دیوان خواجه “طلخوش” را “تلخوش” پنداشته و نوشته اند و سپس بدین املا معمول و روان گشته است نسخه شناسان و زبان شناسان این وجه را نمی پذیرند و آن را مردود می شمارند.نسخه شناسان می گویند تاكنون در هیچ نسخه ای ضبط “طلخوش “ندیده اند،پس این وجه را نمی پذیرند. زبان شناسان می گویند در كلمات تركی مستعمل درفارسی «ق» به «خ» بدل شود،همچون “چماق” و “چماخ”. اما این قاعده برطلق كه عربیست روانیست،بخصوص كه در هیچ متنی “طلق “را به املای “طلخ” ندیده اند.پس چون چنین ابدالی را نمی پذیرند این وجه نزدشان مردود است.
اما گروه ششم روش آموختگانند كه می گویند بیهوده سخن بدین درازیست،زیرا آنچه گفته اند نه برآئین تصحیح استوار است و نه معیارتحقیق سنجیده ،زیرا اگر بنابراصول تصحیح باشد یا باید اقدام نسخه ها را اصیل دانست و یا متن را از اغلب و اكثرنسخه ها برگرفت.پس اگر بر رعایت این دو اصل آن بیت تصحیح شود،وجه مرجع و اصیل تلخوش است،كه هم متكی بر ضبط اقدام است و هم مطابق ضبط اغلب، زیرا از ده نسخه ی قدیمی كه استاد پرویز ناتل خانلری بدست داشته اند در شش نسخه «آن تلخنوش» مضبوط است،پس اصیل و مرجع آنست كه بگوییم
آن تلخوش كه صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
حال برای كمال تصحیح باید به دقت نگریست و دید كلمات و جملات این بیت منتخب براصول نو قواعد زبان فارسی و فنون ادبی و بلاغی استواراست و معنی حاصل ازآن روان و گویاست یا مبهم و معیوب.دراین جا گمان بر این آید كه تلخوش تركیبی غریب است پس لازم آید كه دیوان شعرای عصر او را باز نگریست تا به یقین دریافت كه این تركیبی است غریب یا مستعمل .
اینجاست كه دریافته می شود كه “تلخوش “تركیبی است بر شیوه ی اصطلاحات و تركیبات متداول شاعران آن زمان و امثال و نظایر آن در نزدشان مقبول بوده است و روان ،چنانكه “شكروش به معنی شیرین مزه” و “آتش وش به معنی گرمناك” و “شمع وش به معنی سوزناك “دراشعار این شاعران آمده است
مجیرالدین بیلقانی فرماید:
توشه ی جان ازلب لعل “شكروش “برده اند گوشه ی دل درخم زلف معنبر بسته اند
خواجه فرماید:
شكرحكایتی ز دو لعل “شكروشش ” عنبرشمامه ای ز دو زلف معنبرش
سلمان ساوجی فرماید
درآرزوی زمزم “آتش وش “لعلت جان هرنفسی بر لب خشك آمده ما را
سعدی فرماید:
“شمع وش “پیش رخ شاهد یار دمیدم شعله زنان می سوزم
اما دراینجاست كه ادیان نكته سنج می گویند “شكروش “و “آتش وش “و” شمع وش” تركیباتی است استعاری حال آن كه “تلخوش” تركیبی است تشبیهی و میان آن دو فرق بسیاراست چون یكی تركیب اسمی است و دیگری تركیب وصفی پس در پذیرفتن آن تامل باید.
آری ،نكته ایست دقیق و سنجیده و ایرادیست بجا و پسندیده اما جواب را این است كه حافظ اصطلاحات و تعبیرات می و میخانه را ازخمریات تازیان گرفته یعنی گاهی آن مصطلحات را بترجمه درشعر خویش آورده و گاهی خود آن كلمات را اخذ كرده است و گاهی چنان پسندیده كه هر دو را در شعرش روا دارد و ازآن هاست.
المصفی و الصاف و الصافی: كه به می صاف و باده صافی و هم ترجمه آن ها را به می بیخش و شراب روشن در اشعارش آورده است مانند:
كنون كه بركف باده ی صافیست بصد هزار زبان بلبلش در اوصافست
هرگزبه یمن عاطفت پیرمی فروش ساغر تهی نشد ز”می صاف” روشنم
ما را كه درد عشق و بلای خمار گشت یا وصل دوست با”می صافی” دوافكند
می بیغش است بشتاب وقتی خوش است دریاب
سال دگر كه دارد امید نوبهاری
الصهبا:كه آن را به شراب ارغوانی و می سرخ و می گلگون و می گلرنگ ترجمه كرده و هم خود این كلمه را در اشعارش آورده است، چون:
سال ها دفترما در گرو” صهبا” بود رونق میكده از درس و دعای ما بود
بیارآن “می گلرنگ “مشكبو جامی شرار رشك و حسد در دل گلاب انداز
هزارآفرین بر “می سرخ” باد كه از روی ما رنگ زردی ببرد
“شراب ارغوانی” را گلاب اندر قدح ریزیم نسیم عطرگردان را شكردرمجمراندازیم
گرچه با دلق ملمع” می گلگون” عیب است مكنم عیب كزو رنگ ریا می شویم
لعتیق:كه ترجمه آن را به “باده ی كهن” و “می سالخورده” دراشعارش روا داشته چون
دو یارزیرك و از “باده ی كهن” دومنی فراغتی و كتابی و گوشه ی چمنی
غم كهن به “می سالخورده” دفع كنید كه تخت خوشدلی این است و پیردهقان گفت
الزنجبیل را به “خمربهشت” و “باده ی بهشتی” ترجمه نموده است:
گر”خمربهشت” است بریزید كه بی دوست
هرشربت عذبم كه دهی عین عذاب است
آنچه او ریخت به پیمانه ی ما نوشیدیم اگر از “خمر بهشت” است و گر از باده ی مست
می خور كه عمرسرمد گردرجهان توان یافت
جز”باده ی بهشتی” هیچش سبب نباشد
الزلال:كه دراشعارش آن را تعبیر به “می زلال” و” می صاف روشن” كرده است .
روان تشنه ی ما را به جرعه ای دریاب چومی دهند زلال حضر جام خصت
هرگز به یمن عاطفت پیرمی فروش ساغر تهی نشد ز می صاف روشنم
المراح و المروح را بهمین صورت و گاهی به معنی شراب فرح بخش و آب طربناك ترجمه نموده است چون:
تخت زمرد زدست گل من چمن “راح” چون لعل آتشین دریاب
صبا به مقدم گل “راح “روح بخشدباز كجاست بلبل خوشگوی گو برآرآواز
خیزو دركاسه “زرآب طربناك” انداز بیشترزان كه شود كاسه سرخاك انداز
كنون كه می دمد از بوستان نسیم بهشت من و شراب قرح بخش و یارحورسرشت
المدام:خود این اصطلاح درنزد او بیشتر رایج بوده است تا ترجمه ی آن یعنی می انگوری:
ما درپیاله ی عكس رخ یار دیده ایم “المدام و المدام” یا احساب
نه به هفت آب رنگش به صد آتش نرود آنچه با خرقه ی زاهد “می انگوری” كرد
المصبوح و الصبوحی: هردو كلمه در اشعارش بهمین صورت مصطلح است:
بنوش جام «صبوحی» به ناله ی دف و چنگ ببوس غبغب-ساقی به نغمه ی نی و عود
تاكی “می صبوح” و شكر خواب بامداد هشیارگرد هان كه گذشت اختیار عمر
اللذة:آن را به ترجمه باده ی خوش گوار و شراب خوش گوار و می خوش گوار بنامیده چون:
گلبن عیش می دمد ساقی گلمذار كو بادبهاری می وزد باده ی خوشگوارکو
“شراب خوش گوارم” هست و یار مهربان ساقی
ندارد هیچكس باری چنین عیشی كه من دارم
صوفی گلی بچین و موقع به خار بخش
وین زهد خشك را به “می خوشگوار” بخش
العرة:كه به ترجمه شراب تلخ و آن تلخ و دختر تلخ و باده ی تلخ آورده است:
باده گلرنگ تلخ تیزخوشخوار سبك نقلش از لعل نگارو نقلش از یاقوت خام
هركه آن تلخم دهد حلوا بها جانش دهم ور بود پوشیده و پنهان بدوزخ در روید
دخترشبگرد تند تلخ گلرنگست و مست گر بیا بیدش بسوی خانه ی حافظ برید
درجام جهان “چو تلخ” و شیرین بهمست این ازلب باده خواه و آن از لب جام
“شراب تلخ”صوفی سوز بنیادم بخواهد برد
لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم
“شراب تلخ” می خواهم كه مرد افكن بود زورش
كه تا یك دم بیا سایم زدنیا و شرو شورش
پس چنانكه ملاحظه فرمودید شراب تلخ و آن تلخ و دخترتلخ و باده ی تلخ اصطلاحی است برابر و به معنی شراب می باشد و ترجمه ی المره و درمقابل اللذه آمده است. پس آن ها جانشین اسم می باشند.ازاین هم كه بگذریم درآثارفارسی تلخ در مقابل شكر آمده است.ازاین جهت غالب تركیباتی كه با شكر حاصل می شود با تلخ هم محصول است چنانكه درمقابل “شكرآشام” “تلخ آشام” آمده است و یا هم “شكربار”گفته اند و هم تلخ بار و تركیبات دیگری چون “شكرنوش “و “تلخ نوش” و”شكرآلود” و “تلخ آلود” بر زبان ها روان و در آثار فارسی مضبوط است.
با مطالعه ی این تركیبات شكر و تلخ كه در مقابل هم آوردیم دانسته می شود كه “تلخ “چون “شكر” نام عصاره ی گیاهی است كه آن را می نوشیده اند و این معنی هم ماخوذ از عربی است زیر كه “المر”به مایع منجمد خوشبوی و تلخ مزه كه از درخت تراویده مانند “صمغ صبر”معنی شده است. و بهمین معنی اسمی است كه با “كاف” و “هـ” تشبیه از آن اسامی دیگری ساخته اند.یعنی مایع كیسه ی صفرا را “تلخه” گویند و “كاسنی تلخ” را “تلخك “نامند،كه هردو طعم و خواص “صبر” را دارند. همچنین نقاشان “صبر”را برای رنگ آمیزی بكار می برند و آن را “تلخ” و “رنگ تلخ” گویند چنانكه از این بیت صائب هم دانسته می شود:
گرندارد ماتم ایمان این دل مردگان ازچه دارد جامه ی خود كعبه ی اسلام تلخ
پس دانسته شد كه “تلخ اسم” است و” تلخوش”چون “شكروش” تركیبی اسمی و مستعارمنه است و ایراد وارده بر آن مرتفع است.
باری اینان بدین دلائل معتقدند كه تلخوش در این بیت براصول و موازین تصحیح و تحیق صحیح است،بخصوص كه ازنظر فنون شعری تلخوش درمقابل “احلی “آمده و چنین وجه بدیعی دربنت العنب نیست پس بنت العنب نسخه بدلی نادرومتروك است و حتی در اینجا نامناسب و غلط است و از نظر فنون شعری هم وجهی بدیع ندارد.
اما آخرین گروه مشكل پسندانند كه نظرات هیچ یك ازاین گروه خاطرشان را اتفاق پسند نمی افتد،درجواب اینان گفته اند:
هرچند نیست مشكل اثبات مدعی را چون نیست شیخ حافظ معذوردار ما را
آینده-دانشمند استاد دكترپرویز خانلری با انتشاردیوان حافظ به اسلوب كاملاً علمی و به سبكی انتقادی یكی ازمهمترین كارهای ادبی زمان حاضر ایران را به دوستداران شناخت غزل اصیل حافظ عرضه كرد. ایشان بعضی از مرجحات ضبط كلمات را پیش ازاین دررساله ای كه در مجله ی یغما منتشر كردند و همچنین به تفاریق دریادداشت هایی در سخن گفته اند با همه ی این ها باید منتظر تحقیقات وسیع ایشان باشیم كه در دست تهیه و طبع دارند و اصولاً به همه ی نكته هایی كه ذهن ها را به خود می كشد خواهند پرداخت.چاپ نوشته ی علاقه مندانه ی دوست فاضل به مناسبت اهمیتی است كه طبع جدید آقای دكتر خانلری ازدیوان حافظ در محیط فرهنگی ایران دارد. ضمناً این ابیات ابن یمین را در استعمال بنت العنب نقل می كنم.
كشی كه اهل خرد باشد آن سزد از وی كه همچو روغن از آب از شراب بگریزد
وراتفاق فتد ساعتیش با احباب
كه بی حجاب به بنت العنب در آویزد
سلام جناب آقای بی کنش گرامی
باتشکرازتحمل زحمات شما درتحقیق واژه “تلخوش” دربیت خواجه حافظ:آن تلخوش که صوفی ام الخبائثش خواند/// اشهی لنا واحلی من قبله العذاری.
اماباعرض پوزش عرض می کنم که مشگل معنائی ومحتوائی اش حل نشد مگرآنکه همانرا بگوئیم چون نیست خواجه حافظ معذوردارمارا.
زیراکه مقصوداز”صوفی “پیامبر اعظم-ص- است که گفت :الخمر ام الخبائث .شراب مست کننده آب انگور ،مادروریشه پلیدی هااست،وتلخوش اشاره به همآن شراب وآب انگور است ؛بااین وصف صریح آن ،خواجه گفته است :اشهی لنا واحلی من قبله الذاری.چگونه اشهی واحلی می باشد؟بااینکه می داند وخبرمی دهدازرمخبرصادق ومصدق که خمر مادرپلیدی هااست؛این مادرپلیدی ها چگونه مورداشتها وگوارای وی است؟
وبااین تصریحات کنائی که الکنایه ابلغ من التصریح درادبیات قوم است که مقصودش همان خمر مایع مسکراست ،وجهی ندارد که به” می “کنایه ازمحبت دوست ومحبوب ومعشوقش باشدتعبیروتفسیرگردد که درابیات دیگر بکاربرده است بمانند :بمی سجاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید.ویا آنجاکه گوید :
شراب تلخ می خواهم که مردافکن بودزورش/// که تایکدم بیاسایم زدنیا وشروشورش. این شراب تلخ همان باده محبت وعشق به محبوب است که مشتاق دیدارآن یاراست ومی خواهد خودرافنای اوکند ووجه اوشود وآن باتسلیم جان درمقابلش بلقایش برسد وازشروشوراین جهان ماده که خاصیتش شروشور است ،آسوده گردد.
پس بهترآنست که همانرا بگوئیم که ناقدان بصیرگفته اند :چون نیست خواجه حافظ معذوردارمارا، ازتفسیر این بیت خواجه اگرازخواجه باشد.
باتشکراززحمات شما
مصلح
مصلح عزيز
باسلام مجدد
دقت و ريزبينى شما درخور تقدير است ، با فمايشات شما موافقم ، ظاهر مطلب همانست كه جنابعالى فرموديد ، فقط مطلبى كه هضم ان قدرى مشكل است ان است كه حافظ و بكارگيرى عبارات و مفاهيمى كه متضمن اساعه ادب به پيامبر مسلمين باشد ، قدرى دور از ذهن و ممتنع القبول مى باشد ، البته ممكن است مدعيان عالم بر شريعت و مفتيان در زمان حافظ در بالاى منابر خود با ريا و تزوير اين سخن پيامبر را تكرار مى كرده اند و “صوفى” در اين بيت اشاره بدانها باشد و نه به پيامبر.
مضاف بر اينكه نه حافظ و نه هيچ كس ديگر قبل از وى از پيامبر با عنوان صوفى نام نبرده كه در اين بيت بتوانيم با توجه به سابقه موضوع بگوييم منظور حافظ از ذكر واژه صوفى پيامبر است ، بهر حال به قول دوستان روحانى الله اعلم.
در پايان سخن مجدداً از جنابعالى به جهت ناتوانى خود در اجابت فرمايش شما عذرخواهى مى كنم.
جناب مصلح عزيز
من به جهت ناتوانى در اجابت فرمايش جنابعالى مراتب عذرخواهى خود را طى چندين سطر براى شما ارسال كردم كه به جهت استفاده از مرورگرى ديگر و فراموشى در ذكر نام خود احتمالاً با نام ناشناس منتشر خواهد گرديد ، لذا بدين جهت نيز عذرخواهى خود را به نحو مضاعف خدمت جنابعالى اعلام و ابلاغ مى كنم ، با احترام مجدد؛بى كنش.
مقام معظم رهبری امروز یکی از آن جملات تاریخی را فرمودند که دودمان غرب را بباد می دهد. فرمودند : یکی از فساد های غرب بی بند وباری جنسی و تبرّج زنانه است..دوستان یادشان باشد که تبرّج مردانه اصلا نداریم.حالا ما اهالی جوادیه این گزارش رو تقدیم می کنیم تا شما با دوستانتان یک مسابقه 20 سئوالی ترتیب بدید که این گزارش مستند مال کدوم کشور منحرف غربه؟.شاد باشید و مرگ بر غرب فراموش نشود.
================================================================
گزارشی از زندگی تنفروشان در یک ساختمان آجری در پایتخت
خانه میخک قرار نیست محله جمشید و ساکنان محله غم را جلوی چشم بیاورد، اما کلونی است برای محافظت از زنان آسیب دیده؛ معتاد، تن فروش، بیمار.
آفتاب: شیما سادات عطری در خبرآنلاین نوشت: حوالی میدان اعدام؛ در کوچه پس کوچه های تنگ خیام هیچ کس از جمع شدن تن فروشان و معتادان زن در یک ساختمان آجری خبر ندارد. زنانی که شب های خود را شاید در خوابگاه های انبار گندم و آزادی، محله ای در حول و حوش مولوی تهران، به صبح برسانند، اما صبح ها برای جان و جلا گرفتن سری به خانه آجری کوچه نخست می زنند. حمام می روند، آرایش می کنند، سیگار می کشند، گپ می زنند، معاینه می شوند و حتی پای کامپیوتر می نشینند.
بی هویت بودن این خانه ادعایی است که روانشناس و مسئول مرکز میخک دارد؛ ادعایی که اگرچه در میان پرس و جوی آدرس از این و آنِ محل، در میان زنان درست از کار در می آید؛ اما در اشاره دست پسر جوان به خانه کوچک بی نشان، محلی از اعراب ندارد: “دنبال چه می گردی؟ اینجاست.”
این خانه قرار نیست محله جمشید، شهر نوی زمان های گذشته و ساکنان محله غم را جلوی چشم بیاورد؛ اما برای شاهدی از دهه 60 ؛ تصویر، تصویر ناشناخته و مبهمی است از زنانی که به نام تن فروش شناخته می شوند. مجبور است از در خانه به بیرون سرک بکشد تا آنجا را پیدا کنم. درست پشت در ورودی کاغذ بزرگی زده شده که کنترل HIV و شعار زندگی کردن با ایدز را فریاد می زند. تا چشم کار می کند پله های تاریک پایین رونده و بالا رونده ای است که دیوار های کنارش از هشدار های استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری، ایدز و بیماری های مقاربتی پوشیده شده است.
از پله های این خانه، زنان معمولی محل هم بالا می روند؛ به این بهانه که اینجا جای خاصی برای آدم های خاصی نیست و مردم محل باید وجود این خانه در این کوچه را تاب بیاورند. اما حکایت زیر زمین، حکایتی دیگر است؛ حمام، انباری، کمد، کامیپوتر، فضایی که با یک پلاستیک سرتاسری آویزان شده از سقف به زمین از باقی زیر زمین جدا شده و نام اتاق سیگار گرفته و صندلی های غرق دودی در آن جا خوش کرده است. میز وسط بیشتر شبیه سالن زیبایی است جایی که دور آن می نشینند و آرایش می کنند. در جواب سلامت، سلام های بلندی می شنوی و یک خوش آمدی. به همین سادگی وارد جمع زنانی می شوی که در خیابان آنها را به دیده تحقیر می نگری و از آنها دوری می کنی؛ زنان آسیب دیده از اعتیاد، از خانواده های گسسته، از زنان روسپی خیابان گرد و از معتادان به شیشه و الکل.
میاییم، می گوییم و می خندیم
تعدادشان زیاد نیست. می توانی با انگشتان دست بشماری. اینها تنها معدودی از 600 عضو این خانه اند. دور نشسته اند از دو نفری که در نشئگی مصرف شیشه اند؛ با یک نان بربری به دست و یک لیوان خالی و از دنیای اطرافشان چیزی نمی فهمند نه حتی حضور غریبه ای که آنها را رصد می کند. دور میز بزرگ وسط اما در جواب کنجکاوی هایت جواب هایی می دهند: “شما بیاوریدش ما خودمان کمکش می کنیم.”
این پاسخ شیرین در مقابل سئوالی است که از نحوه انتقال زنان آسیب دیده به این مرکز پرسیده می شود: “الان دیگه نمی شه یقه معتاد رو بگیری، بگویی ترک کن. باید خود معتاد تمایل داشته باشه که تو این مسیر بره. شما اگر صد بار هم ببریدش کمپ، دوباره می یاد بیرون و می زنه. مگه این که واقعا خسته شده باشد. من خسته بودم.”
دندان های ریخته شده فک بالایش حتی پشت خروارها رژ لب هم پنهان نمی شود: “35 سالمه و سه تا بچه دارم. 16 سال مشروب خوردم و از 18 سالگی هم که وارد دانشگاه شدم مواد مصرف کردم. الان 3 سالی می شود که گذاشتم کنار؛ اینجا هم کاری نداریم، روزها میاییم، دور هم می شینیم و می گوییم و می خندیم.”
می گوید جلسه دارد و برای رفتن آماده می شود؛ در جواب کنجکاوی من می گوید: “دیگر کجایش به تو ربطی ندارد.”
دختر جوان سرخ پوشی را همراهش راه می اندازد. به نظر معتاد هم نمی آید:”از شهرستان برای خریدن جنس به تهران، کیش و قشم می روم؛ شوهر و یک بچه 5 ساله هم دارم. اینجا هم همراه عمه ام آمده ام. کار خاصی ندارم.” روانشناس مرکز اما از رابطه جنسی او با مردان زیادی به واسطه عمه اش می گوید و این که خانواده اش از این ارتباط ها بی اطلاع هستند.
یک مقدار هروئین کشیدم؛ از 19 سالگی تا 40 سالگی
مسئول سابق خوابگاه آزادی هم زنی 52 ساله است که سفیدی موها و افتادگی صورت و دندان هایش خیلی بیشتر روی سنش گذاشته است: “اعتیادم چیز زیاد مهمی نبود. از 8 سالگی مشروب می خوردم و یک مقدار هم هروئین کشیدم؛ از 19 سالگی شروع کردم تا 40 سالگی. هروئین رو در کمپ ترک کردم؛ 2 سال و 6 ماه و 5 روز تو ترک بودم که لغزش کردم به سمت شیشه و برای اولین بار شیشه زدم. بعد از آن، هم می خوردم و هم می کشیدم. مصرفم را روزی یک گرم کرده بودم. دیگر می خواستم بمیرم؛ آخرسر هم خودکشی کردم. یک روز 2 گرم شیشه را خوردم و 3 گرم هم کشیدم؛ اما نمردم. الان 2 -3 سال است که پاک شده ام.”
اینجا را تمیز کن، بخواب
او کسی است که شیرین را به این مرکز آورده است: “در خوابگاه آزادی ما امکانات زیادی نداشتیم. من بچه ها را به اینجا آوردم چون از نظر تست سرطان، هپاتیت و HIV خدمات به ما می دهند. در خوابگاه آزادی کمی هم از نظر هزینه تحت فشار بودیم و نمی توانستیم آذوقه خودمان را تامین کنیم؛ برای خوابیدن باید آنجا را نوبتی نظافت می کردیم و اگر هم این نبود باید شبی هزار یا دو هزار تومان برای ماندن پول می دادیم. حتی از نظر پوشاک و لوازم بهداشتی مثلا شامپو هم در مضیقه بودیم و در همان زمان هم بچه ها از خانه میخک لوازم مورد نیازشان مثلا شامپو را تامین می کردند. کمپ ها هم رایگان نیستند؛ علاوه بر این که همه جور آدمی را آنجا می آورند، از آگاهی می آورند، مظنون به قتل، متهم می آورند و… در خوابگاه آزادی آن زمان حدود 30 نفر می خوابیدند. مردها اما خوابگاه خودشان را دارند؛ یه جایی توی جاده کرجه”
خیلی زیاد نمی کشیدم؛ حواسم بود
سارا دختر لیسانس کامپیوتر یکی دیگر از افرادی است با ظاهر امروزی و مرتبش پشت لپ تاپ نشسته و خودش را در حال کار نشان می دهد: “شیشه می کشیدم. الان هم 3 ماه است که پاک شده ام. این دومین بار است که ترک می کنم. اول های دوران کارشناسی ام بود که دوستم شیشه رو بهم تعارف کرد. گفت سر حال می یای. اون موقع هم کار می کردم هم درس می خوندم؛ خسته بودم. کشیدم؛ خوشم اومد. الان قیمت ندارم اما اون زمانی که من می خریدم، خوبش گرمی 30 تومان بود؛ آشغالش هم گرمی 20 تومان بود.”
تمایل زیادی به حرف زدن دارد و این ویژگی او را در میان زنان کلافه میخک متمایز می کند. 27ساله است و برخلاف بقیه هنوز سرحال است: “خیلی زیاد نمی کشیدم؛ حواسم بود. ولی خوب بابام فهمید و 206 ام رو از من گرفت؛ البته اون خودش هم معتاد بود. می گفت تو باید دندون هایت بریزد تا آدم شوی. راست هم می گفت؛ وضعمان خوب بود و من همیشه جنس خوب کشیدم و تپل هم می خوردم. هیچ وقت دنبال مواد نمی رفتم؛ مواد رو برایم دم خونه آوردن و کشیدم. ولی باز با این حال دو بار فرار کردم. جنس داشتم اما از اونجایی که اعتیاد داشتم؛ همیشه نگران بودم که این جنس آیا فردا هم هست یا نه؟ یک بار هم رفتم کمپ برای ترک؛ ولی دوباره دچار لغزش شدم. ”
گشت سیار در سوراخ سنبههای شهر
جمع شدن زنان آسیب دیده برای یک گپ دوستانه با هم سلکان، گرفتن وسایل پیشگیری از بارداری رایگان و درمان بیماریهای مقاربتی کار گشت سیار است. همه کارکنان این خانه، زن هستند؛ حتی گشت سیاری که با پای پیاده خیابان ها و پارک های اطراف را به دنبال زنان آسیب دیده می گردد. مبصر این مرکز همین مامور گشت است؛ گشتی که بدون ماشین در سوراخ سنبه های این شهر بزرگ و در حوالی میدان شوش و مولوی دنبال زنانی چون خودش می گردد و آب مقطر و سرنگ بین تزریقی ها پخش می کند. پدهای الکلی و آب های مقطری که به گفته روانشناس این مرکز صرف تمیز کردن زخم های بدنشان می شود.
او می گوید: “گشت سیار هم یکی از همین بچه هاست. 10 ساله که پاک است. از زمانی که باردار شد دیگر مواد نزد. یکی از وظایف ما این است که برای اینها کار درست کنیم، اما خوب این کار بسیار سختی است. چه کسی حاضر می شود به اینها کار بدهد. دو نفر از پرسنل ما از همین آدم ها هستند، بعد از پاک شدنشان ما آنها را به کار گرفتیم و به عنوان پرسنل خودمان به آنها حقوق می دهیم. حتی در پروتکل ما وجود یک نفر مبتلا به HIV مثبت هم دیده شده است. اما واقعیت این است که با این کار ما هم مدام در معرض خطر قرار می گیریم. محیط کاری ما به اندازه کافی پرخطر هست؛ با این وضعیت ما دچار مشکل خواهیم شد.”
اینجا از متادون خبری نیست
گلدان های اینجا هم به جای گل های مصنوعی با کاندوم های رنگی تزئین شده اند. چیزی که مرکز میخک را به عنوان مرکز حمایت از زنان آسیب دیده اجتماع از خانه مشابهش خانه خورشید جدا می کند نه تنها متادونی است که در آنجا هست و در اینجا اثری از آن دیده نمی شود؛ بلکه وجود زنانی است که در اینجا از طبقه مرفه تری هستند. مسئول مرکز از عضویت زنان با سواد در این مرکز می گوید و از اعتیاد زن جوانی که کارشناس ارشد یکی از دانشگاه های صنعتی معتبر است. مثال می آورد: “خیلی از اینها درآمدهای خوبی هم دارند. کسی را داریم که سن کمی دارد و مهندس هم هست. او به واسطه زنی در ساختمان های نیمه ساخته لواسان کار می کند و گاهی 500 هزار تومان در روز از برقراری ارتباط جنسی با کارگران افغانی درآمد دارد.”
این کارشناس ارشد روانشناسی که خودش نیز دختر کم سن و سالی است؛ جذب زنان پاک شده و متمایل به ترک در این مرکز را تمایز دیگر این مرکز می داند: “بیشتر کسانی که به این مرکز می آیند تن فروش هستند؛ و بیشترین دغدغه ما ارائه خدمات پیشگیری از باداری، ابتلا به HIV و بیماریهای مقاربتی است. ما تلاش می کنیم که آنها را متقاعد کنیم تا کاندوم را از ما بگیرند و استفاده کنند. اما این که چقدر این خدمات موثر است و نتیجه دارد نمی دانیم. البته در این مدت که من اینجا هستم تنها 6 مورد ابتلا به HIV داشته ایم و آنها را هم ارجاع دادیم.”
همه چیز باز هم به پایه های معروف خانواده برمی گردد. پایه های زندگی این زنان اما از پای بست ویران است. دختران فروخته شده دیروز و زنان بی سرپناه امروز نه تنها جایی برای زندگی ندارند که حتی جای فامیل پدر نیز در شناسنامه شان خالی است. روانشناس مرکز می گوید: “این ها معمولا خانواده های آشفته ای دارند. چه پدر و مادر و چه همسرشان. زنان احساساتی و وابسته تر هستند، زمانی که همسرشان مصرف کننده مواد می شود به علت وابستگی زیادی که دارند؛ و در برخی موارد حتی می خواهند عشقشان را به او ثابت کنند، معتاد می شوند و پاک شدن آنها خیلی به ندرت اتفاق می افتد.”
آنها به فکر بچه دار شدن و فروختن بچه هستند
در لابه لای دفاتر این مرکز که با حمایت انجمن سلامت خانواده ایران (انجمن تنظیم خانواده سابق) و اتحادیه اروپا اداره می شود؛ عضویت بالغ بر هزار زن مستند است. هزار زنی که تنها 600 نفر از آنها به تعبیر مسئول مرکز مددجوی فعال (زنان آسیب دیده) محسوب می شوند. مددجویانی که روزانه به طور میانگین 20 نفری از آنها به این مرکز سر می زنند.
به گفته مسئول مرکز خانه میخک هر روز هفته از صبح تا ساعت 3 بعد از ظهر تمام تلاشش را برای ارائه خدمات پزشکی، مامایی، روانشناسی و جنسی می کند. ” تمام سعی ما این است که به آنها استفاده از کاندوم در رابطه های جنسی را آموزش دهیم و از باردار شدن آنها جلوگیری کنیم. البته آنها چندان برای باردار نشدن و استفاده از وسایل پیشگیری رغبتی نشان نمی دهند چون بیشتر آنها به فکر بچه دار شدن و فروختن بچه هستند.”
او می گوید: “دختری 23 ساله معتاد به شیشه به اجبار خواهرش به این مرکز آمده بود، HIV مثبت هم بود؛ اما خودش معتقد بود که سالم است و در عین واحد با چندین مرد خانواده دار رابطه جنسی داشت. اینقدر میزان رابطه این دختر بالا بود که در طول مشاوره فقط تمام تلاشم این بود که سبد کاندوم را در کیفش خالی کنم. اما او به هیچ عنوان قبول نمی کرد که باید در رابطه های جنسی اش از کاندوم استفاده کند؛ در میان مشاوره هم فرار کرد.”
امتناع از استفاده از وسایل پیشگیری در حالی است که مامای شاغل در خانه میخک از ابتلای اکثر آنها به بیماریهای مقاربتی و دستگاه تناسلی می گوید: “اکثر آنها برای درمان زگیل تناسلی تحت درمان هستند. ما به آنها نسخه دارویی می دهیم و چون با داروخانه ی نزدیک به اینجا هم قرار داد داریم می توانند به طور رایگان داروها را دریافت کنند. به آنها کاندوم های مردانه و زنانه نیز تحویل می دهیم. خیلی از طرف های رابطه این افراد تمایلی به استفاده از کاندوم ندارند و ما به این دلیل نحوه گذاشتن کاندوم زنانه را به زنان آموزش می دهیم؛ البته آنها از این داروها و کاندوم ها استفاده نمی کنند؛ در اولین فرصت آنها را می فروشند و خرج مواد می کنند.”
میخک؛ یکی از دو پروژه انجمن سلامت خانواده ایران است؛ جایی که زنان گذشته از مرز نابودی درمان می شوند؛ اما در مرکز کاج، آسیب دیده ها جوان های زیر 25 سال هستند. جوان هایی که قبل از رسیدن به سی سالگی حتی دندانی هم برای از دست دادن ندارند.
برچسب ها: زندگی تنفروشان ، ساختمان آجری ، تهران
سلام،اقای نوریزاد شما از شکایت حسینخان انصراف دادین؟چون این اقا همچنان با سایت مزخرفش داره میتازونه. و ادعاکرده سایتش رو واگذارکرده ولی اینطور نیست چون قلم سخیف این اقا مشخصه. امیدوارم خدا تقاص همه ما رو از این حسینخان بگیره.
سلام بر همه دوستان،
اما بد نیست کمی هم بخندیم با اخباری که از این قوه قضائیه و دیوانگانی که بر آن جلوس کردند! خبر از این قرار است:
یک قاضی ایرانی مارک زوکربرگ، مدیراجرایی فیسبوک و بنیانگذار اصلی این شبکه اجتماعی را به دادگاهی در استان فارس احضار کرده است.
خبرگزاری ایسنا امروز سه شنبه ۶ خرداد (۲۷ مه) کلیک این خبر را به نقل از روحالله مومننسب، “معاون فناوری اطلاعات و رسانههای نوین مرکز فضای مجازی بسیج کشور” منتشر کرده ولی توضیح بیشتری در مورد نام قاضی احضار کننده یا شهر محل فعالیت وی نداده است.
موضوعات مرتبط
قوه قضائیه ایران، رسانه، جامعه ایران
بسیاری از محافظه کاران حاکم بر جمهوری اسلامی، فیسبوک را از ابزارهای جاسوسی کشورهای غربی علیه حکومت و زمینه ساز انحرافات اخلاقی در جامعه ایران می دانند.
آقای مومننسب در اظهارات امروز خود تاکید کرده است که بر اساس رأی قاضی، “مدیر صهیونیست شرکت فیسبوک یا وکیل قانونی آن باید برای دفاع از خود و جبران مافات به دادگستری این استان مراجعه کند.”
چطوره این قاضی شجاع خود نتانیاهو رو به جرم صهیونیست بودن و نخست وزیر اسراییل بودن به ذاذگاه احضار کنه تا مردم دنیا گمی بخندن !!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام بر بزرگ مرد خستگی ناپذیز قدم ایا بر چشمانمان می گذاری؟مرا که یادت هست؟ ]مقدم شما مبارک است برای من
دقایقی پیش با آقای امیر انتظام(ماندلای ایران) در بیمارستان عیادت تلفنی داشتم و از روحیه ی بسیار بالای ایشان روحیه و انرژی مضاعف گرفتم.البته ایشان از حضور جناب نوری زاد در لحظاتی قبل از تلفن بنده یاد کردند که حتما ایشان امروز یا فردا در سایت از آن یاد خواهند کرد.
درود ما را به ایشان برسانید
دستمان از دیدار کوتاه است……
با سلام
عجايب هفتگانه ى دبي
http://www.youtube.com/watch?v=wcspZ6MHasc
جالب است بدانيد كه ثروت امارت دبي از راه تجارت آزاد حاصل شده است نه از طريق درامدهاي نفتي
فقط حدود يك درصد از ذخاير نفت كشور امارات در امارت دبي قرار دارد و 99% ذخاير نفتي در امارت ابوظبي
قرار دارد
دوست عزیز چیزهائی که شما به انها میگوئید عجایب هفتگانه جز بازی بیش نیست چرا فجایع انسانی انجا برای کار گران سریلانکائی و هندی و …. را نمیگوئید شما میدانید در باز انقلاب ایران که توسط شرق و غرب شکل گرفت تمام توسعه دبی و امارات بدلیل حاکمیت دزدان و نالایقان در ایران و انتقال سرمایه ایرانیها و نعمات جنگ ایران و عراق و ………. در انجا شکل گرفته یا در ترکیه تمام توسعه ناشی از جنگ ایران و عراق و تحریم های خود خواسته ایران صورت پذیرفته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ انهم بدلیل حاکمیت مشتی متوهم و نالایق و ضد ایران بعد از انقلاب طرح ریزی شده شرق و غرب در سال 57 ؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام جناب عبدالله
ایا موفق با یافتن نام شاعر و یامتن کامل ان شدید؟
با سلام
در اين وبلاگ مطالب خوبي در باره ى ابوفراس حمداني وجود دارد
http://ainshinghaff.blogfa.com/post-17.aspx
با سلام
اين سايت را نيز مطالعه بفرماييد
http://motarjemarab.blogfa.com/post/342
درود اقای نریزادمن یک جوان روستاییم دیدار شما شده برام ارزو به امید ان روز.
حامد عزيز
باسلام
همانگونه كه دوست عزيز و فرهيخته جناب برديا اشاره كردند نگارنده اين قسمت با قسمتهاى اول و دوم يكى است.
اما اشفتگى موجود در كلام و تكرارموضوع به خاك افتادن بهرام و تازيانه و سرباز مجروح در جملات و مقايسه انها بايكديگر ، تعمداً و به جهت معانى ژرفى است كه در پس اين موضوعات قرار گرفته ، ليكن چون در ابتداى اين داستان مقرر شد من صرفاً به روايت داستان بپردازم و شرح و تفسير ان بر عهده خوانندگان قرار گيرد ، سعى نموده ام ضمن اجتناب از شرح معانى و تفسير ابيات ، صرفاً با تكرار برخى عبارات و مقايسه موضوعات با يكدگر ، توجه خواننده گان را به معانى بكار رفته در پس واژگان و عبارات داستان جلب نمايم كه اين ، گونه اى ناهمخوانى در جملات را ، در پى داشته است.
بهرام و تازيانه عليرغم كوتاهى ان، يكى از مهم ترين داستانهايى است كه فردوسى در پس تك تك ابيات و كلمات ان، معانى عميق و مفاهيمى اساسى را به گونه اى تحسين برانگيز بكار برده و كليدهايى نيز جهت كشف اين معانى در اختيار خواننده قرار داده كه هريك از ما مى توانيم با صرف وقت و دقت به برخى از انها دست يابيم .
در اين داستان مى بينيم ؛ بهرام كه نامش به خاك افتاده ، جان مى بازد تا نام خود را از خاك باز گيرد و همزمان سربازى را مى بينيم كه تن به خاك مى بازد تا جان باز گيرد ، اين و موضوعاتى چون افتادن تازيانه در پى برداشتن تاج شاه ، پيشنهاد گيو به بهرام مبنى بر دادن هفت تازيانه به وى ،بستن زخمهاى سرباز مجروح ، رميدن اسب بهرام ، اشنايى پيران با بهرام و مكالمه ان دو ، يافتن بهرام تازيانه اش را در ميان تل اجساد ،بر اميخته بودن تازيانه با خاك و خون بسيار و قطع دست بهرام از جمله كليدهايى هستند كه فردوسى براى گشودن رموز اين داستان و دستيابى به مفاهيم مستتر در پشت واژگان و ابيات ، در اختيار ما قرار مى دهد و چنانچه بتوانيم بر معانى و موضوعات اساسى و جهان شمول داستان واقف گرديم انگاه با طرح اين سوال كه ايا بهرام موفق به برگرفتن نام خود از خاك شده يا نه؟ به اساسى ترين مبحث داستان برخواهيم خورد.
انتظار مى رود دوستان علاقه مند هريك با بيان انچه از اين داستان برداشت مى كنند ، من و ساير دوستان را از يافته هاى خودبى نصيب نگذارند،همانگونه كه ساسانم گرامى يكى از اين معانى را به زيبايى تمام بيان كرده.
ساسانم گرامى
بر خود لازم مى دانم از شما به جهت ارايه برداشت زيباى خود از داستان ، تشكر كنم.
همانگونه كه بيان فرموده ايد ،قهرمانان شاهنامه در نگاه فردوسى ، حتى اگر از دشمنان نيز باشند مانند پيران چون به دو راهى ماندن به ننگ و مردن به نام بر مى خورند ، همواره مرگ با نام را بر زيستن در ننگ ترجيح مى دهند ، در ادامه بخشى از شاهنامه كه بيان كرديد مطلب با اهميت ديگرى از حيث محتوى و معنى ، امده كه مربوط است به فرار فريبرز و سپس دو بخش كردن درفش توسط بيژن ، كه خواهش بنده از جنابعالى انست كه با قلم شيواى خود در ادامه مطلب ، انرا نيز بيان فرماييد زيرا مطلب مورد اشاره نيز حاوى درسهاى اموزنده فراوانى مى باشد. با تشكر مجدد از شما و ساير دوستان.
درود اقای نورزاد.یک جوان روستاییم دیدن شما برام شده ارزو.