سه شنبه 26 فروردین – روز شصت و ششم
یک: کفش ها و جوراب هایم را در آوردم و پای برهنه بر قدمگاه پای نهادم. مردی با شتاب آمد و طلبکارانه اما صمیمانه گفت: من یک ساعت است اینجا معطلم. روی گلش را بوسیدم و از وی پوزش خواستم و به ساعت حضورم در قدمگاه اشاره کردم که از سه و نیم عصر به بعد است. زمان مناسبی که ادارات تعطیل شده اند و مردم کم کم در حال بازگشت به خانه های خویش اند. مرد، کت و شلواری روشن و بهاری برتن داشت. معلم بود. از اردبیل آمده بود. در طول سه دقیقه ای که با هم صحبت کردیم، سه بار پرسید: خب، چایی که داری بخوریم؟ بمیرم، ترک ها چای بسیار می نوشند. من نیز. مسافران که مگو! و او، مسافر بود.
معلم اردبیلی گفت: آقای نوری زاد، به اینها بگو اعتبار معلم و معلمی را به ما بر گردانند. سابقاً معلم یک اعتباری داشت. اکنون، ابتدایی ترین چیزی که ندارد همین اعتبار است. سابقاً معلم با دانش آموز می جوشید و از هر در سخن می گفت و وی را می پرورید. اکنون اما کافی است یک معلم بخت برگشته سخن به وادیِ دیگری براند. سراسیمه او را به حراست می خوانند که چرا این گفتی؟ وگفت: چند بار مرا به حراست خوانده باشند خوب است؟ اینها معلم را ذلیل کرده اند. معلم یک اجر و قربی داشت. حریتی داشت.
گفت: مردم سه دسته اند. اهل فهم، که تعدادشان اندک است. اهل جهل، که اینان نیز اندک اند. و: عوام. که اینان بسیارند. زمان که پیش می رود، عوام، رشد می کنند و بر شمار فهمیدگان جامعه افزوده می شود. اینجاست که یک جامعه را سالم و پویا می نامند. در این سی و پنج سال اسلامی، اینها کاری کرده اند که این چرخه معکوس و معیوب شده. یعنی بجای این که سر ریز مردمِ عوام به سمت خردمندی باشد، به سمت نادانی و جهالت است. معلم اردبیلی سخن بسیار داشت. دوست داشت حالا حالاها در کنار من بنشیند و سخن بگوید. حتی روی زیر انداز فسفری من نشست. با این که می دید سرباز دم در مرتب به او اشاره می کند که برو. از من قول گرفت که به اردبیل بروم در یک سفر.
دو: جوانی آمد لاغر و قد بلند و زیبا روی. چندی دیگر باید به سربازی می رفت. و حال آنکه از آن منزجر بود. او را متقاعد کردم که سربازی رفتن، با همه ی کاستی ها و نادرستی هایش، یک امر و اجبار ملی است. و نباید از آن گریز کرد. گفتم: دو پسرِ من، درست در شرایطی که جماعتی، از گسیل فرزندانشان به سربازی پرهیز می کردند، به سربازی رفتند و باز آمدند. و گفتم: خودت را به ” حال” بسپر پسرم. اینجوری زمان زود می گذرد. در ” حال” زندگی کن و به افق های دور بنگر. گفت: آمده ام در آغوش شما جا بگیرم و کمی از شجاعت شما را با خود ببرم. تنگ در آغوشش فشردم و دم گوشش گفتم: شجاعت در پذیرش حق است. و ایستادگی بر آن. و همانجا دم گوشش گفتم: دو تا از مأموران اطلاعات دارند می آیند این طرف. فعلاً شجاعت می گوید برو. خندید و نرم رفت.
سه: دو مأمور اطلاعات با یک پژو 405 آمدند و توقف کردند. یکی شان پیاده شد و آمد و دست داد و به پاهای برهنه ام نگاه کرد. اینها با هر نو آوریِ من ظاهر می شوند تا گزارشی برای بالاتری ها ببرند. گفت: دیروز نبودی؟ گفتم: مگر می شود نبوده باشم؟ بودم اما کمی زود رفتم. به پاهای برهنه ام اشاره کرد: پاهایتان زخمی نشود؟ صورت مرد اطلاعاتی را که همیشه با من مؤدب و مهربان بوده است، بوسیدم و گفتم: دیشب رفتم تئاتر ” سقراط”. در این نمایش، سقراط از ابتدا تا انتها همه اش پای برهنه بود. بخود گفتم من هم به تآسی از سقراط پای برهنه کنم. و مابقی اش را به او نگفتم: تا مگر از شوکرانش نیز نصیب برم در گذر از دالان جهل.
چهار: مرد غرید و نفس کشی طلب کرد و گفت: غلط کرده اند اموالت را برده اند. برویم ببینم کی جرآت کرده؟ با اشتیاق گفتم: برویم. این، جانانه ترین حمایتی بود که تا امروز از من شده بود. مرد، لاغر و قد بلند و چارشانه بود. وبظاهر معتاد. از پله های پل عابر فرود آمد و مستقیم آمد طرف من. دو دستش را از پشت بهم داده بود. با نگاهی به نوشته های روی پارچه ای که به تن کرده بودم پرسید: به ما می گویی داستان از چه قرار است؟ گفتم: اینها اموال مرا چهار سال و نیم است که برده اند و نمی دهند. غیرتی شد و غرید و نفس کشی طلب کرد و گفت: غلط کرده اند. برویم ببینم این شهرداری چی ها چرا اموالت را برده اند. گفتم: برویم اما اینهایی که برده اند اطلاعاتی ها هستند. اینجا بود که نشئگی اش پاک پرید و با نهیبِ سرباز دمِ در فی الفور عقب جست و رفت و دستهایش را از هم گشود و در حال دور شدن به من گفت: هیچکس نمی تونه به من بگه خفه شو.
پنج: سه بانو آمدند. هر سه متین و موقر و پوشیده. آمدند تا به من شوق بدهند و همراهی شان را با من امضاء کنند. نهج البلاغه ی نفیسی را با خود آورده بودند به رسم هدیه. ازشان اجازه خواستم که اگر نوجوانی جوانی بانویی مردی آمد، بتوانم این را به او بدهم. اجازه دادند. عزیزانشان در زندان بودند. بی دلیل. گفتم: در این سی و پنج سال، وقیح ترین توصیفی که می شد برای یک جماعت ردیف کرد، ما به اسم اسلام و مسلمانی بلوکه ی خود کرده ایم برای همیشه ی تاریخ . بویژه در باره ی زندانیان. یکی شان روز تولدش بود. دفترچه ای در آورد تا برایش چیزی بنویسم. نوشتم: فردا از آنِ شما، از آنِ ما. و نوشتم: ” فردا” یی باشیم.
شش: کمی بعد، سه بانوی دیگر آمدند. با هم اما از سه نسل. هر سه نیز سوخته. بی آنکه بقول خودشان جایی را روشن کرده باشند. نسل هایی که حسرت یک شادمانی بدیهی به دلشان مانده است. نسل هایی که گرسنه ی آزادی اند. و حاکمان، لقمه ی آزادی را از گلویشان بیرون کشیده و دست و پای اندیشه و رهایی شان را به زنجیر شقاوت بسته اند. گفتم: عزیزانم، گرچه نشاط جوانی شما رفته و رخت بربسته، این شقاوت اما بدانید که پایدار نیست. گفتم: اینها کاری کرده اند که ما به حمل بیماری خو کنیم. مثل حمل یک کوله پشتیِ پر از میخ و سیخ. که دیگر جزیی از بدن ما شده باشد. این سه بانو که رفتند، به ورودیِ وزارت نگاه کردم و گفتم: نوازندگان، با هرمهارتی که دارند، تنها بخشی از ظرفیت سازها را بر می کشند. روزی را تجسم کن که سازها، با همه ی استعدادشان به تکاپو در افتند. بهشت، آنجاست. جایی که نغمه ها، جای مناسب، و گوش های قابل یافته باشند.
هفت: در این عکس، جماعتی از جوانان ما، سینه خیز به سمت زیارتگاه می روند و صورت به خاک می سایند. این جوانان، مطلوب حاکمیت اند. چرا که زلف اینان به دور دست های خرافه گره خورده است.
هشت: دوستانی که احتمالاً از قدم زدن های من جلوی درِ شمالی وزارت اطلاعات یا از گزارش های سفر من به شهرهای خوزستان بی خبر بوده اند، می توانند نوشته های مرا در اینجاها مطالعه کنند:
https://www.facebook.com/mohammadnourizad
http://nurizad.info/
محمد نوری زاد
بیست و هفتم فروردین نود و سه – تهران
|
سلام اقای نوریزاد . از شما بعیده !! شما که دم از احترام به عقاید میگذارید چرا ؟ از بند شماره 7 ناراحت شدم ! من یکی از همین خرافه پرستان هستم چرا به کسانی که عشق به اهل بیت ع دارند خرافه پرست میگویید و انها را مسخره میکنید ؟ چرا فکر میکنید تمام کسانی که هیئت میروند موافق ظلمهای نظام هستند !!! اقای نوریزاد از شما بعیده تمامی بچه هیئتی ها رو با یک چوب برانید !!! لازم به ذکر است جریان تشیع واقعی هیچ ربطی به اتفاقات و ظلمهای مسولین ندارد ! اقای محترم خیلی از مراجع هستند که کاری با ولایت فقیه ندارند و این شکل حکومت رو اصلا قبول ندارند !! چرا ؟ چرا ! من عاشق امام حسین ع هستم این عشق هم هیچ حد ومرزی نداره ! اصلا مجنونم ! سر مو میشکونم ! به خودم اسیب میرسونم ! به کسی ربطی نداره ! من اینطور راحتم !!! به نظر من همه باید تو کشور ازاد زندگی کنند !!! مسیحی و سنی و …. حتی لاییک و بی دین !!! ولی با یه قانون درست حسابی ! وقتی من دوست دارم سینه خیز برم حرم کسی جلومو نگیره ! کما اینکه نظام جمهوری اسلامی این کار منو شرک میدونه و جلوگیری از این کار میکنه و حتی بارها پیش اومده عزاداران امام حسین ع رو دستگیر میکنن !! (خمینی شهر) !! پس همه باید ازاد باشند ! شاید بگید زن و بچه ی مردم از اینکه من روز عاشورا غرق خون هستم بترسند ! بله ! میتونند تو روز عاشورا از خونه بیرون نیان ! اگر ازادی باشه و همه به هم احترام بذارند ! مثلا اون روزی که مختص رقاصه هاست من نمیام بیرون یا از اون خیابون رد نمیشم ! به همین راحتی مسایل حل میشه ! هر کسی تفکر خودش رو داره (خوب یا بد به خودش مربوطه ) نه به نوریزاد و نه به هیچ کس دیگر !! در ضمن این جوانهایی که تو عکس میبینید به هیچ وجه مطلوب حاکمیت نیستندو حتی مخالف حاکمیت هستند !! بهتره یه نگاهی به رساله ی خامنه ای بندازی ! کلا با این کار مخالفه !! اقای نوریزاد مثل اینکه خبر نداری !! بچه هیئتی ها دو گروه شدند !! بعضی ها پابند ولایت فقیه و به جلسات اقایون مطیعی و کریمی و حدادیان و … میرن و قطعا مطلوب حاکمیت ! اما گروه دوم پابند ولایت علی ع هستند و در تمام جهات مولایشان علیست ( به کسی ظلم نمیکنند ، کسی رو به زور وادار به تشیع نمیکنند و کلا سرشون تو لاک خودشونه و سیاست رو از دیانت جدا میدونند ) و به هیئت های خاص میرن …. و مراجعشون ….. هستند !! اقای نوریزاد باید از این طیف مذهبی ها عذرخواهی کنی !!! چون همه رو به یک چوب راندی !!! و اگر عذرخواهی نکنی مشخص میشه تو هم از همون طیف خودخواه حاکمیت هستی !!! یا علی ع
—————–
سلام عبدالحسین گرامی
منظور من خرافاتی است که پای تشیع را از رفتن باز داشته است. وگرنه ما چرا باید از کربلا، آنچنان در چلو قیمه اش فرو شویم که مطلقا سراغی از جباران حال حاضر نگیریم. همین نازنین. اگر شما به کربلا اینگونه می نگرید و به آموزه های شیعی اینگونه، من از شما پوزش می خواهم . اما اگر برای حسین سینه می زنید و سراغی از راه و رسمش نمی گیرید من چرا باید پوزش بخواهم . این بانیان و نام آوران عرصه جاهلیت اند که باید پوزشخواهی کنند بخاطر تغییر چهره ی اسلام و شیعه و یکتا پرستی و مفاهیم قرآنی و به راه انداختن دکانی به اسم خرافات شیعی و جهالت گستری غلیظ. موافق نیستید نازنین؟
جناب نوریزاد ! عشق به حسین بن علی ع با همان چلو قیمه و سینه زنی و با چشم دل شروع میشود ! اما عده ای در همین مرحله درجا میزنند ! و گروه دوم همراه دل با چشم عقل به حادثه کربلا مینگرند ! انشاالله که بنده هم به موضوع کربلا با دل و عقل بنگرم !!! واگر اینطور نبود قطعا به قول شما جباران حال حاظر را نمیشناختم ! و ممنون از اینکه جواب نوشته ام را دادید . به امید ایرانی ازاد برای همه و انشاالله که در راهتان پیروز و موفق باشید. یا علی ع
بزرگ..وار!
در بند 5، آوردهاید:
“عزیزانشان در زندان بودند. بی دلیل”
چون ما (یعنی نوریزاد) بیخبر از اصل ماجراییم، پس اینطور مینویسیم:
میگفتند: “عزیزانشان در زندان بودند. بی دلیل”
در این شکل گفتن، مسئولیت راست یا دروغ این ادعا میافتد به گردن متکلم، و خیال ما راحت میشود که فردی را که درست نشناختهایم، بیجهت تایید یا تکذیب نکنیم (مثل موردی که در مورد “استاد” طاهری گفته بودید و بعدا با کمال شجاعت، مجبور شدید که قضاوتتان را قدری اصلاح کنید.
شما به اندازهی کافی در دور و برتان مسئله و مشغولیت انسانی و اخلاقی و اجتماعی دارید و به همین خاطر بهتر است که انرژی و وقتتان در بحثهایی تلف نشود که خیلی هم اهمیت ندارند.
لطفا اگر صلاح دیدید، اشکالی ندارد که این کامنت را حذف کنید ولی جتما دنبالاش کنید.
با احترام ،
رضا
سلام خدا بر اندیشمند فرزانه جناب آقای محمد نوری زاد عزیز.. سال نو و میلاد حضرت زهرا(س) را خدمت شما تبریک و تهنیت عرض می کنم سربلند و پیروز باشید
اخرش نگفتید ولی من باز می پرسم :
ان بانوان چون پوشیده بودند موقر هم یودند یعنی کسانی که بقولی بد حجابند بنظر شما موقر توشون پیدا نمی شه.
————————-
این سخن شماست امید گرامی. سخن خود را به دهان کسی مگذار دوست من
ضمن تشکر از توجه و جواب شما
جناب نوریزاد این سخن من نیست برداشت من از سخن شماست،چون من همه نوشته های شما را دنبال میکنم،همه جا دوکلمه یانوی موقر و پوشیده کتار هم قرار گرفته یکجا توی نوشته های خودتان بمن نشان دهید که یکی از این دوکلمه تنها بکار رفته باشد.
سلام نوری زاد محترم
چرا دیدگاه مرا حذف کردید من که به کسی توهینی نکرده بودم . مگر شما نمی گویید همه مطالب را منتشر می کنید من که نه توهین کردم نه بی ادبی فقط خلاصه حرفم این بود که عوام و عوامفریبی رهبر عامل مشکلات است آیا این حذف دارد؟!!!!!!!!!!!!!!
سلام جناب نوری زاد
یکی از پیام های این نوشتار در مورد یک نفر است با اسم محفوظ که برای دیدار شما به قدمگاه آمده و وصف دیدار شما را در قدمگاه نوشته است. خیلی جالب و قابل توجه است. بهتر بود پیغامی در زیر متن او برایش می نوشتید.
با سلام
آن جوان که چندی دیگر باید به سربازی برود، حق داشت که از آن منزجر باشد. آنطور که برادرهایم از سربازی رفتنشان می گویند، بطور خلاصه می توان گفت: مجموعه زحمتها و رنجهایی است که بیش از نود درصد آن اعمال نه تنها فایده ای ندارد بلکه مضر نیز هست. مابقی هم برمی گردد به طرز نگاه فرد. ولی چه کنیم که با واقعیات روبرو هستیم و چاره ای جز قبول آن نیست.
به جوانانی که آن صحنه ی ناخوشایندِ سینه خیز رفتن را ایجاد کرده اند می گویم: اگر توانستید فقط یک نفر را با دلیل و منطق به قبول این رفتارتان قانع کنید، مطمئن باشید هیچکس بر شما خرده ای نمی گیرد. باور کنید هیچ راهنمایی جز عقل نداریم.
خانم محبوبه
با سلام
این عمل هیچ پشتوانه منطقی و دینی ندارد در منطق دین و قرآن و روایات چیزی از این سنخ اظهار ارادتهای غلو گونه وجود ندارد منطق قرآن نیز ارتقاء دادن کرامت انسانی انسان است (ولقد کرمنا بنی آدم …..و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا.الاسراء 70) اینگونه رفتارها چیزی جز غلو و احساسات بی مبنا که گاهی ممکن است خدای ناخواسته سر از شرک (قرین کردن مخلوقات ضعیف با خدای متعال و موثر دانستن آنان)در آورد حال آنکه در منطق ادیان توحیدی و خصوص دین قویم اسلام عبودیت و خضوع فقط و فقط مختص به ذات بیکران باری تعالی است که عالیترین مرحله عبودیت انسانی در سجده بر آن ذات بی همتا جلوه گر میشود
بنابر این باید مراقب بود اظهار ارادت ها به ما سوی الله و انسانهای دیگر از شائبه شرک یا غلو منزه باشد.
با احترام
جناب نوری زاد
سلام
چرا دیروز چهارشنبه پارچه را از تن درآوردید و بدون آن قدم زدید؟
——————–
سلام نیمای گرامی
من پانزده دقیقه ی پایانی را بدون پارچه ی سفید قدم زدم. علتش این بود که همان زمان دوستی باید می آمد و با هم می رفتیم. من دیدم نیامد و من هم بساط را جمع کرده بودم. با خود گفتم بیکار نباشم. پرچم را برداشتم و شروع کردم به قدم زدن تا آن دوست بیاید.
ريشه ها ٣٨ (دنباله كامنت پيش )
فرهنگ:
مصداق واقعى اين واژه نامه قدرت ساخته را مى توان از روى آثار آنها شناخت .آثار روشنفكران يعنى آنچه اگر آنها نبودند رخ نمى داد .روشنفكران از أفق امروز كه بنگريم به هيچ وجه يك كل يك دست نيستند .اما قدرت انقلابى براى مسلط كردن يك فرهنگ جديد ميل شديدى دارد تا هرچه را از آن بيم دارد در يك بسته بپيچد و سپس آن را بالكل بدنام كند .اين شگرد فرهنگ سازى پيشينه اى به قدمت خود تاريخ فرهنگ دارد . زنديق هاى قديم در واقعيت مردمى بودند اكثرا آزاده كه در برابر فرهنگ مسلط برخلاف همگان بنده وار تسليم نمى شدند .حكومت اما ابتدا اين واژه را در كل منفور و هولناك مى كرد و سپس مخالفانش را حتى اگر زنديق نبودند با انگ زنديك يا زنديق در تنور پرسيخ يا پر ميخ مى انداخت يا زنده زنده مى سوزاند .كليسا فهرستى از ممنوعات و محرمات داشت كه به هيچ وجه متون قانونى شباهت نداشت كه مثلا مواد و اصولى را در قالب جمله بيان كنند . اين فهرست شامل تعدا دى عنوان و عبارت بود كه هر يك را مى شد صد جور تفسير كرد .حوصله و همتى مى خواهد تا كسى تاريخ انگ زنى را بنويسد .روشنفكران هم همه همسان نبوده اند .در تاريخ خودمان روشنفكر چپ داريم ،روشنفكر ليبرال داريم .روشنفكر ملى گرا داريم .حتى فرض مى كنيم افراد مزدورى هم بوده اند كه نقش روشنفكر إيفا كرده اند اما به راستى اگر از دوران قاجار و عصر مشروطيت منور الفكرها ى درس خوانده در فرنگ در روزنامه هاى خود از ترقى اروپا در سايه هاى نظام هاى دموكراتيك و از شروع جهانى ديگر با سيستم نقليه و آموزش و توليد صنعتى و توپخانه و آرتش مدرن خبر نمى دادند آيات عظامى كه بعدا البته در حركتى تعيين كننده در لزوم مشروطيت رساله ها نوشتند از كجا متوجه مى شدند كه پارلمان و عدالت خانه و قنستيتاسيون اصلا چه و چگونه است .در نتيجه در دنياي كه رو به مدرن شدن مى رفت ما هنوز وسيله نقليه مان اسب و الاغ و جنگ افزار ما تير و كمان و شمشير و روش تكثير كتاب هايمان نسخه نويسى مى ماند و در دنياى قديم. درجا مى زديم گرچه به سبب پيشينه تمدنى و فرهنگى مان از مستعمرات آفريقايي پيشرفته تر بوديم .حالا ورود بعدى تئاتر و رمان و روزنامه و غيره بماند .در عصر مشروطه نوعى همكارى و مجادله ميان روشنفكر و روحانى ديده مى شود .اما اين رابطه بحثى در دهه چهل و پنجاه بعضا ستيز آلود مى شود . روشنفكر آخوند را تمسخر مى كند و آخوند روشنفكر را يا غربزده يا ملحد و كمونيست مى نامد. در عين حال از نظر روانى برخى از آخوند ها ميل دارند با ذكر نام هاي فرنگي اى چون الكسيس كارل و ديل كارنگى و فيتيله پيچ كردن داروين و فرويد و ماركس بر روى منبر ،إن هم در سه سوت ،مشترى بيشترى از ميان جوانان جذب كنند . به مبلغان ايدئولوژيك نظام در تلويزيون حكومتى دقت كنيد .عناد پايان ناپذيرى با روشنفكرى دارند كه به هيچ وجه برايش امكان حضور در اين رسانه و پاسخگويي برابر نيست .اين يعنى زور فرهنگى سابق اكنون به زور حكومتى نيز آراسته شده .شما را نمى دانم ،اما من در اين مبلغان كه در ميدان خالى مى تازند هيچ انصاف علمى و حس حقيقت جويي نمى بينم .سخنرانى شان به شدت بوى محكوم كردن و انگ زنى و بازجويي مى دهد .گاه با خود مى گويم اين ها كه در عرصه عمومى با اين زور كلامى و حق به جانبى ابدى سخن مى گويند اما حتى نمى توانند يك مقاله قابل دفاع در يك نشريه خارجى و حتى داخلى بنويسند كاملا معلوم است كه چون به خلوت مى روند آن كار ديگر مى كنند .
واژه هاى فرهنك خود ساخته حكومتى بايد مغشوش شوند و به جاى معنا هاله مازاد ى از فدايت يا لعنت در پيرامون آنها تنيده شود كه احساس برانگيخت و خردسوز باشد .به جاى ليبرال نبايد گفت آزادي خواه .اينجا ديگر لازم نيست پارسى پاس داشته شود .باز رحمت بر كسى كه دموكراسى را كرد مردم سالارى . هزاران نفر فرياد مى زنند انرژى هسته اى حق مسلم ماست اما اين حق به إنها داده نمى شود كه بدانند اصلا اين حق مسلم چيست و چه در دى از در د هاى عاجل آنها را دوا مى كند .در يك سفر استانى احمدى نژاد گفت مردم دنيا حالشان از دموكراسى به هم مى خورد .اى كاش مى گفت مردم سالارى تا شايد يكى از خودش بپرسد چطور ممكن است مردم از اينكه خود سالار خود باشند تهوع بگيرند. مسئله اين نيست كه اينان آدم با سواد ندارند .مسئله آن است كه مفاسد و مظالم شان به قدرى رسوا و عيان است كه اگر تمام پرفسور هاى انديشه سياسى جهان هم بخواهند بر اين فرهنگ ضد استكبارى انقلابى عدالت پرور !!!ماله بكشند به همين أراجيف گويي ها مى افتند .پس بهترين شيوه قانون پاولوفى است .در باره منفور سازى انقلاب رنگى و سپس اسناد آن به جنبش سبز زيدى گفت :اين ها خود را لو مى دهند و علنا مى گويند ما تمامت خواهيم چرا كه از سال ١٩٦٦ تا ١٩٩٩ اين نوع مقاومت مدنى بدون خشونت در گذار ٥٠ دولت توتاليتر به دموكراسى نقش إيفا كرده است ..
اساسا فرهنگ سازى از بالا الزاما به دين ربط ندارد اما انقلاب. دينى واژه هاى دينى را هم به همين سرنوشت دچار مى كند .محارب ،مرتد ،توهين به اعتقادات عامه ،سب نبى معنايشان بايد مغشوش گردد و آنچه از آنها مى ماند هاله حرمت انگيز يا نفرت بار آنها باشد .در شورى استالينى نيز ديكتاتورى پرولتاريا و خلق و خود واژه كمونيست ربطى به معناى واقعى خود نداشتند .از اينكه پر حرفى ام را تحمل كرديد پوزش مى خواهم . ادامه دارد
تا زمانی که ملت بیدار نشوند و خود را اسیر پول قدرت و … کنند همین آش و همین کاسه حود من بیسال طلول کشید که بیدار شدم .آقای رفسنجانی همین مقدار طلول کشید که بیدار شد.چه بسا بیشتر ازین بود ولی ریس جمهور و رییس مجمع بندهایش بود ..
با درودی بی پایان به نوری زاد عزیز
هرکس به ایران خدمت کرد بدبخت شد
درد ما را درمانی نیست سوز جان را پایانی نیست کسانی که با دفن ایرانشناس شهیر امریکایی آقای ریچارد فرای در اصفهان مخالفت میکنند حتی شاید قبل از فوت او ومطرح شدن دفنش در اصفهان به او فکر نکرده بودند این روزها امام جمعه اصفهان که به عربده کش معروف وبیشترین حساسیت او نسبت به حجاب بانوان است به شکلی است که وقتی مطالبی را برای خطبه ها آماده کرده ودر مسیر اگر خانمی به اصطلاح بی حجاب از جلو ماشین او رد شود کلیه مطالب خطبه را فراموش میکند وپشت تریبون که قرار میگیرد شروع به فحش دادن به خانمها میکند وغصه میخورد که چرا این خانمها از خانه برون امده اند امروز اهل معامه سیاسی شده ودفن آقای فرای را با عدم پذیرش نماینده جدید ایران در سازمان ملل میخواهد طاق بزند به اصطلاح از آب گل آلود ماهی بگیرد ترفند او اگر روزی به کمک توده ایها رنگ لعابی داشت امروزه دیگر کفگیرشان به ته دیگ خورده ودچار پرت پلا گوئی شده اند وشعبان بی مخ های خود را هم جمع کرده وبی آبروئی خود را دادمیزند اومضحکه مردم شده است یک روز در مورد کتاب شبهای پیشاور صحبت میکند یک روز آغاز سال هجری قمری را میخواهد تغییر دهد از حجاب خانمها جانش به لب رسیده وامروز اهل معامله سیاسی شده ونمایندگان مادام العمرمجلش شورای اسلامی وشورای شهری که نماینده مردم نیستند را هم پشت سر خود دارد . خنده دار این است که خود را نماینده مردم واز طرف آنها میخواهد تصمیم بگیردآقای فرای در اصفهان نباید دفن شود شاید به این دلیل باشد که آقای فرای انقدر به آخوندها در تحقیقات خود بها نداده ونام نیکوئی از آنها به میان نیاورده اینها چطوربه جلال آل احمد عرق خور مارکسیست بها میدهند چون در چند جا مدح آخوندها کرده وبهانه به دست آخوندها داده تا غرب ستیزی آنها قابل توجیه باشد وپاداش خود را با نام گذاری چند بزرگراه ومکانهای عمومی دریافت کرده است. اصولا آخوند مشتری آدم لا ابالی است اگر در داستانهائی که سر منبر نقل میکنند توجه کرده باشید قهرمانان آنها آدمهائی هستند که روزگاری به اذیت وآزار مردم مشغول بوده اند با آخوند آشنا میشوند وقرب ومنزلت پیدا میکنند و هیچ مردمی چنین آدمهائی را ارج نمی نهند به جز آخوند و سعی میکنند مردم را به چنین درجاتی نزول دهند وبعد با شفاعت نداشته خود از آنها دلجوئی کنند شعبان بی مخهای از این قماشند رفتارشان همانطور که در عکسها نمایان است طالبان را به یاد میآورد که در افغانستان در اولین اقدامهای خود به تخریب مجسمه های بودا پرداختند ودنیا را به تعجب انداختند واینها با رنگ به مقبره آرامگاه پوپ و همسرش در اصفهان میخواهند ننگ رفتار خود را پاک کنند که محال است.ما چه کنیم با این فلاکت….
آقای ali گرامی
لطفا دوغ را با دوشاب قاطی نکنید ( مارکسیسم ، توده ای ، آخوند ها ،آل احمد ، عرق خوری و …..)
شما که مطالب درست و دلسوزانه ای را در جهت وصیت مرحوم ریچارد فرای ایرانشناس امریکایی برای دفن او در اصفهان تحت عنوان نادرست ” هرکس به ایران خدمت کرد بدبخت شد ” آورده اید چه نیازی داشتید برای اثبات ادعایتان دوغ را با دوشاب قاطی کنید . توضیح چند مطلب را لازم می دانم امیدوارم با وجدان انسانی در بیان مطالب بیشتر تامل و دقت فرمایید :
1- همه می دانند مخالفین دفن فرای در اصفهان- بازندگان انتخابات 92- نه از سر ” غرب ستیزی ” بلکه بدلیل کارشنکی و اخلال در روند مذاکرات خردمندانه دولت روحانی در مسایل هسته ای این غوغا را برپا کرده اند تا قدرت از دست رفته را به نحوی باز گردانند.
2- آل احمد نه بلحاظ مارکسیست بودن بلکه دقیقا بخاطر ضدمارکسیست شدن بعدی اش در جمع گروه خلیل ملکی مورد احترام جمهوری اسلامی است ، او چند صباحی در سازمان جوانان حزب توده فعالیت کرده بود و باقی عمر خود را در ضدیت با آن سپری فرمود ، ” غرب ستیزی ” او هم شبیه همین آقایان بود که شما بدرستی اشاره فرمودید.
اما در مورد ” عرق خوری اش ” من اطلاع دقیقی ندارم ولی می دانم هیچ ارتباطی به مارکسیسم ندارد.
3- توده ایها به درست یا نادرست هیچوقت از این نوع ” غرب ستیزی دروغین ” و آخوندها حمایت نکرده اند من لیست برخی از روحانیون مورد حمایت آنها را برای اطلاع شما ذکر می کنم :
امام خمینی ، آیت الله بهشتی ، آیت الله منتطری ، آیت الله طالقانی ، آیت الله مطهری ، آیت الله صانعی ، آیت الله طاهری هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی و … نظایر آنها ئیکه جزو دلسوزان اسلامند.
با این توضیحات بهتر می توان در خصوص تاریخ و گذشتگان ، اشخاص و آینده قضاوت درستی کرد – با احترام
جناب نوری زاد
با سلام
من از عاشقان شمایم . من امروز چهارشنبه (27/1/93) به زیارت شما آمدم. از شهرستان. البته در تهران کار داشتم .ولی دیدن شما در برنامه ام بود. کارم را انجام دادم و خودم را به قدمگاه رساندم .قبل از رسیدن به محل، امید دیدن شما را نداشتم. آن طرف خیابان بودم . قلبم می زد. برایم هیجان داشت که آیا من این شیرمرد ایران زمین و یگانه روزگار کنونی ایران ترس زده را خواهم دید. کمی که از پله های آن طرف پل عابر، بالا آمدم مردی که سفید پوش بود و تصویرش را در سایتش به دفعات دیده بودم شناختم. به همراه پسر کوچکم . خودم را به سمت شما رساندم. ولی شما پارچه سفید را از تن به در آورده بودید و پرچم بدست با یک پیراهن آستین کوتاه قدم برمی داشتید. خیلی برایم جالب بود که آنچه را که در طی دو ماه قبل هر روز در سایت می خوانم الان به عینه دارم می بینم. ولی نمی دانم که چرا پارچه را از تن درآوردید.
آقای نوری زاد، خیلی محکم قدم بر می داشتید. خیلی ، خیلی. انگار روز اول قدم زدن های شماست. در دل آفرین گفتم بر این بزرگمرد دوران. آقای نوری زاد باور کنید گریه ام گرفته بود . شما دو بار مرا دیدید. دست در دست پسرم . در یک قدمی شما بودم .شاید به خاطر بیاورید . البته خیلی طول نکشید. ابهتی داشت چهره و قدم های شما . وزارت پیش چشمم خوار آمد. دو سرباز هم جلو در بی تفاوت ایستاده بودند. ولی نتوانستم. نتوانستم به آرزویم برسم . من دوست داشتم شما را در آغوش بکشم و از این قامت و بدن، ذره ای نترسی و شجاعت بگیرم . ولی نشد .
آقای نوری زاد من گریه کردم . چرا باید نااهلان بر مسند باشند و این مرد باخرد در این جا در حال قدم زدن.
چرا باید مردم دور و بر اینقدر بی تفاوت باشند.
چرا همه به کار خود مشغول بودند و شما تنها بودید. خیلی غصه خوردم .
اقای نوری زاد بعد از دیدن شما منقلبم . حالم خوش نیست . بخاطر خیلی چیزها. نمی توانم خیلی حرفها را تایپ کنم. من یک روز باید با شما حرف بزنم. من نیاز دارم که شما کمی با این دلباخته و شیفته خود سخن بگویید.
آقای نوری زاد دیگر نمی توانم ادامه دهم.ببخشید….
با درود بر آقای نوری زاد
امروز چارلی چاپلین 125 ساله می شود!
16.04.1889
در دو راهی زندگی، تابلوی راهنمایی نیست!
چارلی چاپلین
با سلام : برای بار دوم است که با شما مکاتبه میکنم تمامی نوشته های شما را تا دقت می خوانم و پیگیر آن هستم به امید الله متعال مشکل شما حل می شود ( البته با استقامت و پشتکار خودتان ) حرف های شما واقعا به دل میشینه و یک سوأل دارم چکار کنم که بتونم مثل شما خودمونی و قشنگ بنویسم . از خرمشهر هستم
سلام جناب آقای نوریزاد،تداوم و استقامت جنابعالی در کنار وزارت اطلاعات بسیار قابل تحسین افکار عمومی این سرزمین ماتم زده است و اثرات خودش را در آینده دور یا نزدیک نشان خواهد داد،پیشنهاد میکنم در ادامه این گزارشات و برای اینکه خوانندگان از این گزارشات یکنواخت خسته و کسل نشوند در کنار این گزارشات تحلیلهای جذاب خودتان را نسبت به مسائل جاری کشور مانند گروگان گری سربازان ایرانی، پیشنهاد اقتصاد مقاومتی رهبر که اگر در این مورد صداقتی داشت و در صدد رفع بحرانهای اقتصادی مردم بود و برای حرف خودش اعتباری قائل بود و سال جدید را سال رفع بحرانهای اقتصادی نامگذاری کرد، میتوانست به بنیادهای زیر حمایتش دستور دهد که از حالا به بد دولت اجازه نفوذ و بازرسی دفاتر حساب رسی بنیادهای رهبری و جمع آوری مالیات را خواهند داشت با اینکار رهبری نشان میداد که دنبال یک حساب و کتابی است در این کشور بحران زده،ویا مطلب مربوط به ایران شناس معروف آقای نلسون فری و هیاهوی که تعداد اندکی برای خاک سپاری ایشان بپا کردند،همه این مطلب میتواند جذابیت جالبی را در گزارشات روزانه شما ایجاد کند.ارادتمند س.
**********
فريتس وولف (پژوهشگر المانى):
فردوسى بى شك سرآمد حماسه سرايان جهان است
شاهنامه فردوسي بي ترديد اثري سترگ است که براي غربيان و اروپاييان، حکم فرهنگ، تمدن و سند هويت ايرانيان را دارد. اگرچه شاهنامه حکيم فردوسي، نماد باورهاي ايراني است، اما با مطالعه آن مي توان با اساطير، جغرافيا، تاريخ، فلسفه، ادبيات، زبان و هنر سرزمين کهن ايران نيز آشنا شد. اين اثر ارزشمند ادبي، در هيچ قالبي محدود نشده است و در جغرافياي خاصي هم نمي گنجد.
اين اثر ادبي پندارها، باورها و حکايت هاي ايراني را با بهره گيري از الگوهايي کهنه ناشدني به تصوير درآورده است تا آن جا که هنوز هم از سوي ايران شناسان، شاهنامه پژوهان و ادب دوستان بيشتر نقاط جهان کارآيي دارد، آن هم به شکلي زيبا ، دلنشين و تاثيرگذار.
شايد به همين خاطر است که انديشه هاي اين شاعر پرآوازه فارسي زبان، بيشتر شاعران و نظريه پردازان اروپايي و غربي را به بازخواني و ترجمه شاهکار بي بديلي چون شاهنامه، سوق داده است. هر زمان شاهنامه را مي خوانيم، نمي توان تصوير حماسه هاي زيبا، ظريف، باشکوه و سرشار از زندگي آن را، از خاطر برد. چرا که بدون كمترين ترديدى فردوسي را سرآمد شاعران حماسه سراي جهان مي دانم. در سروده هايش چنان چيره است که هيچ فيلسوف، مورخ و شاعري درهيچ زبانى و در هيچ فرهنگى توان هماوردي با وي را ندارد. به جرأت مي توان گفت در تمامى ادبيات كلاسيك و نوين جهان زيباترين، ستايش آميزترين واژه هاي مبارزه و پيروزي را تنها مي توان در شاهنامه فردوسي سراغ گرفت.
اين اثر سترگ ادبيات ايران به دلايل بسياري اديبان و شاعران سراسر جهان را به شدت تحت تاثير قرار داده است تا آن جا که بيشتر آن ها را وادار به تحسين و ستايش فردوسي کرده است. شاهنامه هنوز و تااينده مديدى اين توانايي را دارد که جنبه هاي ناگفته و نامکشوفي از ادبيات حماسي را، به جهان عرضه کند. فردوسي به عنوان شاعري بلندمرتبه و سخنوري بي بديل نامش را جداي از مرزهاي ايران زمين، در ديگر کشورها نيز به ثبت رسانده است.
بي شک او پدر شعر فارسي است. شاهنامه او جزو کم شمار آثاري است که در تک تک ابياتش، فرهنگ، هنر، تمدن و زبان ايران موج مي زند. بيشتر داستان هاي حماسي شاهنامه، روايتي از ابعاد گوناگون شايستگي قهرمانان ايران زمين را براي ديگران بازخواني مي کند.
شاهنامه فردوسي شاهکاري بي بديل است که هرچه زمان مي گذرد لايه هاي پنهان آن، دستمايه خلق تحقيقات و مطالعات بسياري از بزرگترين انديشمندان جهان قرار مى گيرد.
***********
هلموت بوتشر(شاعر اتريشى):
شاهنامه بزرگترين منشور جهانى انسانيت و ازادگى است
اسطوره هاى مغرب زمين در برابر قهرمانان شاهنامه كم مى آورند
اگرچه فردوسي شاهنامه را به عنوان سندي از زبان، هويت، تمدن و ادبيات پارسي و ايران زمين سال ها پيش سروده است، اما بي هيچ اغراقي بايد اذعان کرد با توجه به داستان هاي سرشار از اسطوره پردازي شاهنامه، بيشتر اسطوره هاي مغرب زمين در مواجهه با قهرمانان فردوسي پارسي زبان کم مي آورند. بزرگان ادبيات مغرب زمين پس از اشنايى با قهرمانان شاهنامه تلاشهاى بى شمارى به خرج دادند تا با تقليد از فردوسى به خلق شخصيت هايى در حدو اندازه قهرمانان شاهنامه بپردازند ، ليكن نتيجه تلاش انها گرچه به خلق شاهكارهاى بزرگى انجاميد ولى هرگز موفق به خلق قهرمانانى همپايه با قهرمانان شاهنامه نشدند، گوئى روحى جادويى در وجود قهرمانان شاهنامه دميده اند كه رمز و راز ان تنها در انحصار فردوسى مى باشد. با بررسي ادبيات برخي کشورها، مي توان به بازتاب و تاثير داستان هاي شاهنامه در رمان هاي حماسي غرب و اروپاي قديم پي برد. آرامش، نيکي، حکمت و زندگي در سراسر اثر ارزشمند فردوسي مي درخشند. جادوي کلام در سراسر سروده هاي ارزشمند اين شاعر ايراني، حکمت، عرفان، صلح، مبارزه، پايمردي و جاودانگي است. در بيشتر فصل هاي شاهنامه ، مي شود شاهد نبرد ميان خير و شر بود. او در شاهنامه اش قهرماناني را بازآفريني مي کند که ردپاي آن ها را در هيچ اثر ادبي ديگر، نمي توان سراغ گرفت. در دهه هاي اخير بيشتر همسايگان ايران، از جمله اعراب، ترک ها و هندي ها با شاهنامه انس و آشنايي بيشتري دارند و اين کتاب جاودان را به زبان هاي مادري خويش ترجمه کرده اند.
با بررسي، مطالعه و دقت در اشعار شاهنامه، مي توان نشانه هاي پررنگي از فرزانگي، خرد، عدالت، همدلي و آزادگي و آرمان گرايي را پي گرفت. شاهکاري چون شاهنامه به عنوان نمادي از انديشه، تمدن، زيبايي شناسي و قهرمان پردازي، بسياري را در سراسر گيتى مبهوت خود ساخته است.
فردوسي در اثر بي نظيرش، با زباني حماسي و پرشکوه، عظمت، دلاوري و بزرگي ايران را روايت مي کند. فردوسي به سياوش، کاوه آهنگر، رستم، اسفنديار، افراسياب، تهمينه و بيشتر شخصيت هاي شاهنامه رنگي شرقي مي دهد و آن ها را از قهرمانان ديگر سرزمين هاي کهن، متمايز مي سازد. اغراق نيست اگر مدعي شويم اين شاعر چيره دست پارسي زبان، با قدرتي بي نظير و با ترسيم هنرمندانه رخدادها، مبارزات و رويارويي قهرمان هاي داستان هايش، شاهنامه را به عنوان بزرگترين منشور جهانى انسانيت و آزادگي ، به بشريت عرضه داشته
********
آدولف آوريل :
براى فردوسى رزم ها و بزم هاى قهرمانان شاهنامه بهانه اى است تا انديشه هاى جهانى خود را با زبان شعر پيوند دهد
در بيشتر ابيات شاهنامه فردوسي آهنگ دلنشيني سرشار از حماسه، نيايش و ستايش موج مي زند. اين شاعر پارسي گوي سخنش را در نهايت انسجام و صلابتي بي مثال آغاز مي کند و به پايان مي رساند.
مهارت، چيرگي، استادي و سخنوري فردوسي در سرودن اشعار شاهکار يگانه اش به گونه اي است که اوج هنرمندي اش را در بيان تصويري حکايت هاي حماسي خاطرنشان مي سازد. در سراسر شاهنامه نشانه هايي از رزم و حماسه پردازي عيان و آشکار است. اما نکته قابل تأمل اين است که در اين اثر جاودان جداي از ادبيات، حکمت و اخلاق شرقي نيز با اشعار فردوسي عجين شده است. امتيازي که بيشتر آثار و منظومه هاي بزرگ ادبي جهان، از آن محروم اند. ستايش راستي، رعايت عدالت، ميهن دوستي، بيداري، دانش و خردورزي، در بيان فردوسي به گونه تمثيل داستاني تجلي دارد. اگرچه بيشتر داستان هاي اثر بي همتاي فردوسي سرشار از موسيقي کلام است اما متاسفانه اين وجه از شاهنامه کمتر مورد پژوهش قرار گرفته است. انديشه هايي که فردوسي در شاهنامه خويش بر آن ها تاکيد کرده است، با احساسات انسان دوستانه همخواني دارد. شايد مهم ترين آرايه شاهنامه، دعوت فردوسي به آرمان هاي انساني، خردورزي، نيکوکاري و پرهيز از زشتي ها و کژي ها است. مرام پهلواني، دلاوري، کرامات انساني، راستي، پاکدلي و هم چنين وفاداري به عهد، از جمله صفاتي است که سراينده شاهنامه خواننده اش را به آن ها فرامي خواند. به سبب همين ويژگي ها فردوسي اثرش را به گونه اي سروده است که رنگ کهنگي نخواهد گرفت چرا که پس از خواندن ديگرباره آن، شوق و اشتياق خواننده برانگيخته مي شود تا به سبب سخن آفريني و سخن آرايي وي لحظات نابي را تجربه کند. يک اثر ادبي جداي از ارزش هاي ادبي، مي بايست با فصاحت و شيوايي تمام، سرمشق سخنوري و سخن داني باشد و شاهنامه نيز از اين قاعده مستثنا نيست.فردوسي به عنوان سرآمد سخنوران پارسي زبان، شاهنامه اش را هم چون شعري ناب، آيينه تمام نماي زمان کرده است. براي فردوسي رزم ها، بزم ها، جنگاوري ها و قهرمان پروري هاي شاهنامه، بهانه اي است تا انديشه هاى فراملى و جهانى خود را ، به زبان شعر پيوند بزند.
**********
يوزوف گورس (مترجم المانى شاهنامه):
قهرمانان شاهنامه الگوهاى هستند براى تمامى دوران
شاهنامه نقطه عطفى در ادبيات جهان است
قهرمانان شاهنامه هم چون شخصيت هايي هنرمند، سروده هاي فردوسي را رنگي از نقش و نگار بخشيده اند. اگرچه او براي سرودن منظومه بي مثالش رنج هاي زيادي را از سر گذرانده است، اما با اين وجود افتخار دارد که با بهرهگيري از دانش، آگاهي و شعور، معمار فرهنگ ملي، ايراني و اسلامي باشد. شايد يکي از مهم ترين ويژگي هاي بياني فردوسي دعوت او به آرمان گرايي، ستم ستيزي، حکمت و اخلاق است. قهرمانان شاهنامه هر کدام با خلق زيباترين، دلنشين ترين و تاثيرگذارترين لحظات، يک صدا نواي آزادي و فضيلت هاي اخلاقي را بر زبان مي رانند.
بي شک اين شخصيت ها مي توانند الگو و سرمشقي براي همه دوران ها باشند. فردوسي با توجه به زماني که در آن مي زيسته و نيز شرايطي که اثرش را به رشته نظم کشيده است، به خوبي ويژگي هاي ملي ايران زمين را بازتاب داده است. در ادبيات جهان کم تر اثرى را سراغ داريم که مانند شاهنامه هم پاي رعايت الگوها و بيان ادبي، مروج ارزش هاي اخلاقي و انساني باشد. نمي توان منکر اين شد که فردوسي وشاهنامه اش، نقطه عطفي در عرصه ادبيات جهان است ، زيرا با تاثيرگذاري بر نويسندگان، شاعران و نظريه پردازان غربي و اروپايي سبب خلق آثاري در ديگر نقاط جهان شده است که تا حد بسيار زيادي توانسته اند بدرخشند.
آن چه بيشتر شاهنامه پژوهان و شاعران شيفته اثر ارزشمند فردوسي، به عنوان ويژگي هاي منحصر به فرد به آن اشاره دارند، خردورزي، خويشتن شناسي، گذشت، همدلي و حرمت نهادن به مقام انسان است. فردوسي در شاهنامه يگانه اثر سترگ و ارزشمند خويش، غناي زبان فارسي را به بياني شيوا، رسا و فصيح به نمايش مي گذارد.
اگرچه فردوسي در شاهنامه از تاريخ سخن به ميان مي آورد اما در حقيقت او به اين طريق، با بهره گيري از اسطوره هاي ملي و ميهني، با مخاطبش سخن مي گويد. بايد اذعان کرد که شاهنامه فردوسي، نمايه اي از هويت و فرهنگ ملي- ميهني ايران است. هر کدام از شخصيتهاي داستان هاي شاهنامه به خصلتي اخلاقي آراسته اند. شاهنامه بيش از آن که داستان قهرمان پردازي باشد، آيينه تمام نماي حقيقت و انسانيت است.
**********
امروزه اكثر مراكز مهم ادبى جهان و دانشگاهها از شاهنامه به عنوان ملاك و معيار سنجش كيفيت اثار ادبى بهره مى برند ، بسياري از شاهكارهاي ادبيات نمايشي، ادبيات شفاهي و حماسه سرايي جهان امروز در تطبيق با بخشهاي مختلف شاهنامه فردوسي مورد ارزيابي و تحليل قرار مي گيرند.
مقايسه تطبيقي داستان اسفنديار با آشيل يوناني و زيگفريد آلماني، انطباق سخنان شاهنامه با فلسفه كانتي، نقاط مشترك نقش اجتماعي شاهنامه با حماسه ملي يوگسلاوي، تطبيق ساختار دراماتيك نمايشنامه «آنتيگون» سوفوكل با داستان جريره شاهنامه، افسانه شناسي تطبيقي درباره فرزندكشي «پاريس» از تروا و افسانه اي ايرلندي با داستان رستم و سهراب و انطباق داستانهاي بسيار ديگر شاهنامه با شاهكارهاي بزرگ جهان ادبيات همچون «مكبث» شكسپير و … امروزه قدرتهاي بي نظير شاهنامه در حوزه ادبيات و به ويژه ادبيات حماسي را به دنياي ادبيات ثابت كرده است. به راستي كدام شعر و داستان و نمايشنامه و كدام منظومه و ديوان را مي توان به اين بزرگي يافت كه به همان اندازه كه در برگيرنده تمامي مشخصات ريز و درشت فرهنگ ملت خويش باشد، زبان و بياني جهاني داشته و در مقايسه با بزرگترين آثار از ملتهاي مختلف جهان ، با سر و گردنى بلندتر ظاهر گردد؟
تاكنون ترجمه هاي بسياري از شاهنامه فردوسي در سراسر جهان به انتشار رسيده و حتي در بسياري از جاها ادبيات كشورهاي مختلف را تحت تأثير قرار داده است. ترجمه شاهنامه در آلمان از سال 1800 به وسيله اشخاصي چون هاگمان، لودلف، وال ، والنبورگ ، ويلكن و فون هامر پورگشتال انجام گرفته و همواره رو به فزوني است.
علاقه شديد گوته شاعر بزرگ آلماني به اشعار فردوسي را نيز مي توان در يادداشتها و مقالاتي درباره ديوان شرقي- غربي او مشاهده كرد. مهمترين ترجمه هاي آلماني شاهنامه توسط يوزف گورس (1820)، آدولف فريدريش ،فون شاك (1851) و فريدريش روكرت (1890) به انتشار رسيده اند و چاپ مهم فرانسوي يوليوس مول (1838) و آثار تحقيقي آگوست وولرس ، تئودور نولدكه ، هرمان اته ، فريتس ولف و… نيز در اين زمينه در ميان كارهاي متعدد ديگران به روي شاهنامه قابل تأمل هستند. هر چند شمردن تعداد ترجمه ها و تحقيقات شاهنامه در ميان نويسندگان و پژوهشگران خارجي و تعداد زياد تحقيقات تطبيقي بر روي اين اثر بزرگ حماسي به ويژه در دانشگاهها و مدارس اروپايي كاري دشوار است، اما تأثيرات انكارناپذير داستانهاي شاهنامه را به راحتي مي توان در ادبيات جهان مورد ارزيابي قرار داد؛ هاينريش اشتيگليتس ، شاعر بزرگ آلماني يكي از اديباني است كه به شدت تحت تأثير شاهنامه قرار داشته است. وي در كتاب معروفش، پيكره هاي شرقي كه جلد دوم آن در سال 1831 به چاپ رسيده، ضمن ستايش فردوسي، درباره زندگي او از زمان كودكي در طوس و ملاقاتش با عنصري در غزنين و دستور محمود غزنوي مبني بر تهيه يك حماسه و سرانجام مرگ حكيم در توس شعري زيبا دارد كه اينگونه به پايان مي رسد:
او (محمود) گنجينه هاي بي شمار، از گوهر و مرواريد، گرد مي آورد
و دوازده اسب مي بايد كه بي هيچ درنگي
با اين بار به سوي توس، به نزد شاعر بشتابند؛
به دروازه شهر نزديك مي شوند-
مردمي جنازه اي را از شهر بيرون مي آورند.
**********
هوفمان فون فالرسلبن هم در ابتداي شعر شش قطعه اي اش درباره فردوسي چنين گفته است.
شاه مي گويد: خورشيد رحمت من مي درخشد
بر همه خدمتگزارانم، چه دور و چه نزديك
همه هدايايي گرفته اند، همه به ثروت رسيده اند،
همه در اوج عزت زندگي مي كنند؛
هر كه مرا خدمت كرد و شاد،
از رحمت من نصيب برد
تنها به شاعر توس، فردوسي است
كه مديونم…
شكسپير در يكى از سروده هاى خود به شرح ملاقات خود با فردوسى در عالم خيال ميپردازد و گفتگوى خيالى خود با فردوسى روايت مى كند.
با آن كه شاعران بسياري چون هلموت بوتشر ، اوتو اشتسل اتريشي، يوزف ويكتور ويدمان ، شاعر معروف سوئيسي و بسياري از كساني كه در مورد شاهنامه و فردوسي نوشته اند، علاقه خيلي زيادي به رابطه شاعر بزرگ با محمود غزنوي نشان داده و زندگي شاعر را به اندازه اثرش بزرگ دانسته و رفتار او را همچون حماسه هايش در مقابل محمود ستوده اند و بزرگ داشته اند.
***
مي گويند، در سالروز بيرون آمدن هركولانيوم از خاك بر پله هاي همه مدارس و دانشگاههاي يونان شاخه هاي گل مي گذارند؛ ديده ايم كه يونانيان با چه هزينه و سرمايه هنگفتي نام سوفوكل و آشيل و… را در دنيا تبليغ مي كنند؛ فرانسوي ها براي اشاعه فرهنگ و زبانشان شركتهاي بزرگ فيلمسازي را وادار به فروش رايگان آثار سينمايي شان به زبان فرانسه مي كنند؛ شنيده ايم هيچ كس حق ورود به موزه ملي بريتانيا را ندارد مگر اينكه نخست از اتاق شكسپير عبور كند؛ ايتاليايي ها و مصري ها نقاشي ها و نقوش فرهنگيشان را بر كاغذ و سنگ و ليوان و قاب به رايگان در اختيار گردشگران و جهانگردان قرار مي دهند و…..
*******
اما ما با فردوسى چه كرده ايم:
شاملو:
حضرت فردوسى در بخش پادشاهى ضحاک از اقدامات اجتماعى او چيزى بر زبان نياورده به همين اکتفا کرده است که او را پيشاپيش محکوم کند، و در واقع بدون اينکه موضوع را بگويد و حرف دلش را رو دايره بريزد حق ضحاک بينوا را گذاشته کف دستش.
شما برويد دربارهى اين گرفتارى ( مار بر دوش ضحاک )مسخره از فردوسى بپرسيد، چرا مىبايست براى تهيهى اين ضماد کسانى را سر ببرند؟ چرا از مغز سر مردگان استفاده نمىکردند؟ به هر حال براى دست يافتن به مغز سر آدم زنده هم اول بايد او را بکشند، مگر نه؟ خوب، قلم دست دشمن است ديگر.
چيزى که فردوسى از شما قايم کرده و درجاى خود صدايش را بالا نياورده انقلاب طبقاتى او بوده؛ ثانياً با کمال حيرت درمىيابيد آهنگر قهرمان دورهى ضحاک جاهلى بىسروپا و خائن به منافع طبقات محروم از آب در مى ايد
وقتى که رد اسطورهى ضحاک را توى تاريخ بگيريم به اين حقيقت مىرسيم که ضحاک فردوسى درست همان گئومات غاصبى است که داريوش از برديا ساخته بود.
بر اثر تبليغات سويى که فردوسى بر اساس منافع طبقاتى و معتقدات شخصى خود براى (خراب کردن ضحاک )کرده به بدترين وجهى لجنمال مىکنيم و آنگاه کاوه را مظهر انقلاب تودهاى بهحساب مىآوريم در حالى که کاوه در تحليل نهايى عنصرى ضدمردمى است.
دكتر منوچهر اقبال:
اخیراً شاهد هستیم که برخی بی مایگان و بلکه فرومایگان، اینطور در اذهان برخی جوانان و نوجوانان خام ما کرده اند که فردوسی را شاعری ایران پرست و غیر اسلامی جلوه دهند، تا بدین وسیله به اهداف شوم ناسیونالیستی خود نائل آیند؛ لیکن اینجانب [: دکتر منوچهر اقبال] بارها تأکید کرده ام که هرچندشاهنامه کتابی پر از دروغ و افسانه است و یکی از اسباب عقب ماندگی فکری ما ایرانیان بوده و هست؛ ولیکن، فردوسی به یقین شاعری مسلمان و شیعی مذهب و پایبند به اصول اسلام بوده و این علاوه بر آن حقایقی است که از هجویّۀ او در ذمّ [: بدگویی] سلطان محمود غزنوی و دیگر اشعار او در مدح اسلام و خاندان پیامبر اکرم(ص) به دست می آید و انشاء الله در موضع مقتضی، پیرامون آن به شرح می پردازیم.
مطهرى:
این همه سر و صدا برای عظمت فردوسی، و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره، و دعوت خارجیان از تمام کشورها برای احیاء شاهنامه، و تجلیل و تکریم از این مرد خاسر زیان بُردهی تهیدست برای چیست؟! برای آن است که در برابر لغت قرآن و زبان عرب که زبان اسلام و زبان رسول الله است، سی سال عمر خود را به عشق دینارهای سلتان محمود غزنوی به باد داده و شاهنامهی افسانهای را گرد آورده است
حبيب تارى ورديان:
ارزشگذاری نابرابر و تحقیرآمیز زن به وضوح در شاهنامه قابل مشاهده است تا جایی كه زنان را به عنوان موجوداتی ناپاك معرفی كرده و با مظهر پلیدیها (اژدها) در یك ردیف قرار میدهد. در واقع شاهنامه روایتی از نبرد میان خوبی و بدی است كه در قالب چهرههای اسطورهای بیشمار بیان میگردد و ظاهراً فردوسی زنان را جزء گروه شر میداند.
آیا با توضیحات پیش گفته صحبت از فردوسی بعنوان شاعر ملی جفا در حق دهها شاعر بزرگ دیگر این سرزمین نیست؟ شاعری كه چنین نگاهی به شخصیت جمعیت بشری دارد میتواند شاعر ملی باشد؟ آیا ترویج افكار فردوسی در تضاد با كاهش خشونت و گسترش فرهنگ گفتوگو، مذاكره، مشورت و همفكری در سطح جامعه چند قومی ایران نیست؟ چطور میتوان هم افكار شاهنامه را ترویج داد و هم در ساختارهای اجتماعی، آداب و رسوم، باورها و نگرشهای اجتماعی كه از اقتدار و نابرابری اعضای جامعه حمایت میكنند رخنه كرد و شرایط را به طرف حقوق مساوی تغییر داد؟
در شرایطی كه خود فردوسی در مثنوی یوسف و زلیخا از سرودن شاهنامه ابراز ندامت و پشیمانی میكند آیا بزرگداشت فردوسی پاسداشت خود فردوسی است یا بزرگداشت افكار برتریطلبی نژادی، جنسی و غیره
******************************************
جهان سر به سر حكمت و عبرت است
چرا بهره ما همه غفلت است؟!
دوست گرامی جناب بیکنش
با سلام
مطلبی که به مرحوم آیت الله مطهری نسبت دادید جملاتی است که از آقای سید محمد حسینی طهرانی نقل میکنند ،و این جملات ربطی به مرحوم مطهری ندارد ،شما اگر در نرم افزار مربوط به آثار مرحوم مطهری کلمه فردوسی را سرچ بفرمایید در می یابید که در موارد متعددی ایشان از شعر حماسی فردوسی تجلیل و به برخی اشعار شاهنامه استشهاد کرده است.
از شما که فرد محقق و زحمتکشی هستید انتظار میرود در اسناد مطالب تامل و دقت بیشتری بفرمایید.
با سپاس و احترام
جناب بی کنش عزیز سلام
فردوسی بزرگ جواب اراجیف بدگویان را با این شعر به خوبی داده است
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می بری وزحمت ما می داری
——————————
سلام دوست گرامی
ظاهراً مثل این که این شعر از حافظ است. بگردید و یک بیت دیگر پیدا کنید از فردوسی برای استحکام سخن تان.
جناب نوریزاد بسیار عزیز
اشتباه سهوی بنده را ببخشید لذا متن قبلی را به این شکل اصلاح مینمایم :
جناب بی کنش عزیز
سلام
خواجه شمس الدین حافظ شیرازی در این شعر جواب یاوه گویان را به صراحت داده است
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری وزحمت ما میداری
ريشه ها٣٧ (قسمت هاى ٣٥ و٣٦ ذيل پست :حاج آقا يك سؤال )
فرهنگ:
ضد انقلاب ،طاغوتى ،مفسد فى الأرض ،مستكبر ،مستضعف يا پابرهنه ، تخصص/تعهد ،ليبرال ،چپى ،منافق ،مرفه بي درد،غربزده ، حزب الله ، ضد ولايت فقيه ، ملى گرا ،لانه جاسوسى ،اسلام آمريكايي ، مرتد ،،روشنفكر ،بي حجاب و بد حجاب ، حقوق بشر ، تشويش اذهان عمومى ، هويت ،سنت ،فرهنگ ، استكبار جهانى ، ولى امر ،امت هميشه در صحنه ، مردم سالارى دينى ،جريان انحرافى ، فتنه ، انقلاب رنگى ،جنگ نرم ،آرتش سايبرى ، تهاجم فرهنگى ، ساكتين فتنه ،و غيره . اين ها واژه هايي هستند كه آنها را از نو بايد شناخت ؛ اين ها سر فصل هايي از كتاب سرخه انقلاب ٥٧ هستند. در رسانه هاى حكومتى آن قدر تكرار شده اند كه ديگر كسى به معنا و مصداق آنها كارى نداشته باشد و فقط با شيوه قانون پاولوفى در موقعيت هاى خاصى آنها را فرت و فرت تكرار كند برخى از اين واژه ها مكرر بايد لعنت شوند .برخى بايد به هاله تقدس آراسته شوند .برخى ديگر بايد به انگ هايي هولناك و مرگ آور تبديل شوند .كم تر فرصت داده اند كه مفهوم لغوى و نيز مصداق واقعى اين كلمات شفاف و سپس نقد گردند . اين حاكم است كه اختيار دار معنا بخشى به آنهاست .روشنفكران ؟ /عناصر مزدور يا وابسته يا فريب خورده كه سر سره هاى آنها ،ميرزا ملكلم خان ،آخوند زاده ،طالبوف و …،در عصر مشروطه مسبب تمام بدبختى هاى امت مسلمان ما شده اند .فريب آنها را نخوريد .اين ها به هويت و فرهنگ ما لطمات زيادى زدند !!!!/ گويي قبل از آنكه عباس ميرزا از ژوبر فرانسوى علت عقب ماندگى كشورش را بپرسد حاكمان مستبد ما چه جواهرات گران بهايي بوده اند كه روشنفكران با سوغات فرنگى مشروطيت و جمهورى و پارلمان آن ها را از ما گرفته باشند .تپه هايي از چشم هاى از كأسه درآمده ،برج هايي از سرهاى بريده ، قتل عام هايي در حد نسل كشى ، اندر مى هايي با صد ها و هزاران زن عقدى و صيغه اى ، دربارهايي مالامال از عشرت و شهوت وخون و دروغ و تملق و دسيسه ، رعيت هايي توسرى خورده و بى حقوق و در معرض فقر و وبأ و طاعون ،گرما به هايي با خزينه هايي آلوده ،قشونى كه در برابر توپ و تفنگ مى بايست با شمشير بجنگد ،و شكست هاى جبران ناپذير ،بى سؤالى ،خرافه ،جن گيرى و رمالى .توجه بفرماييد .من نمى گويم ما شاعران و حكيمان و دانشمندان بزرگ نداشته ايم . ما سعدى و حافظ و خيام نداشته ايم . از قضا از تأمل در آثار همين بزرگان مى توان دريافت كه پيش از ورود انديشه هاى مدرن چه قدر ريا ،زور ،و ظلم در فضاى عمومى ما رائج بوده و به قول حافظ از كران تا به كران لشكر جولان مى داده است . روشنفكران صدر مشروطه در پاسخ به همان پرسش تاريخى عباس ميرزا به عامه و علما خبر مى دهند كه مشكل ما استبداد مطلقه ظل الله هاست .روحانيان كه به فرنگ نرفته بودند تا خودشان با ابتدا به ساكن از سيستم مشروطيت آگاه شوند .بعدا اختلافى پيش مى آيد .روحانى مشروطه خواه مى گويد منبع قوانين بايد شرع باشد و رو شنفكر با اين محدوديت مخالفت مى كند .تا جايي كه من مى دانم هيچ كس هم ديگرى را به جاسوسى و مزدورى متهم نمى كند .حتى فضل الله نورى در نهايت مى گويد / اى گاو مجسم مشروطه مشروعه نمى شود / كه متأسفانه سرانجام قربانى خشونت انقلابى مى شود .مى نمايد كه فضاى پيش از انقلاب مشروطه به مراتب مباحثه اى تر از فضاى پر دود و كينه دهه پنجاه بوده است .روشنفكر ،ليبرال ،دموكراسى خواه و ملى گرا در فضاى دهه پنجاه است كه به اتهام تبديل مى شوند .به همين ترتيب مى توان هر يك از اين سر فصل ها را از پرده هاله هاى تقدس و يا لعنت برون انداخت .كه چه بشود .خواهم گفت
با سلام
من یزدیم و اینگونه رفتارها را مخصوصا در ماههائی که بقول ظریفی جماعت شیعه استخوان سبک میکنند برای تسکین وجدان و تمدید قوا ، برای رذالتها وکثافتکاریها و ریختن گناهانشان تا سال بعد ، بسیار دیده ام و همانطور که شما گفته اید ، حکومت نیز بر این طبل میکوبد و این چراغ را بسیار روغن میرساند که به گفته رهبر اسبق این (گونه) عزاداریهاست که ما ؟؟؟! را زنده نگاه داشته است . به امید آن روز که این دکان خرافه پرور بسته شود و دست و دستگاه کاسبان این تجارت شوم ، برای حتی عوام نیز شناخته شود .
درود بر شما
عجب عکس تهوع آوری است دینی که انسان را تا این درجه به حقارت و فرومایگی بکشاند باید از ریشه خشکاند حالا نفرمایید که دینشان خود ساخته است اینگونه حرکات دیگه قابل ماله کشی نیست اصل اصله ! چقدر تضاد در دین داریم از یک طرف میگویند در دین اجباری نیست و سرشار از خوبی و انفاق و مهربانی است از طرف دیگر دین گریزان را سر میبرند ! چرا ؟ چون حدیث داریم که علی اول هم قبل از اختراع شعبون بی مخها شخصا سر میبریده !
یکبار از یک روحانی آشنا در مورد دلیل حکم مرگ برای کسانی که از دین اسلام به دین دیگری روی می آورند پرسیدم ؟گفت و تاکید کرد که در قبول اسلام هیچ اجباری نیست ولی اگر کسی اسلام را پذیرفت دیگر نمی تواند روی برگرداند چون تبلیغ بر علیه اسلام میشود اگر هم کسی از دین برگشت نباید فاش کند وگرنه خونش حلال است ! گفتم حاجی آقا خیلی وحشتناکه چرا اینقدر خشن ! گفت کفر نگو نادان این حکم خدا و پیغمبره ! و به نفع جامعه مسلمین است ! گفتم من که متوجه نمی شوم ! گفت بگذار یک مثالی برایت بزنم اسلام کامل ترین دین است و اگر کسی از اسلام روی برگرداند مثل این است که از کلاس 12 برگشته کلاس یک ! گفتم خوب به کسی چه ؟ دیدم حاجی آقا سکوت معنا داری کرد و چشمانش مثل احمد خاتمی وزغی شد و بی میل نبود حکم خدا و پیغمبر را روی من آزمایش کنه ! گفتم حالا متوجه شدم خداحافظ .
خود را به اتیش بکشید. خلاص؛؛ جناب نوری زاد گل تنها؛؛در کویر ایران:یادش به خیر دکتر شریعتی و کویریات و گل ارزوها؟جناب نوری زاد از خوانندگان بخواهید که راه ها و متدهایی برای در خواست که شاید گره گشوده و برخواست شما زودتر به پایان برسد.اولین و شاید بهترین این باشد که اعلام بفرمایید چنانچه تا تاریخ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اجابت حاصل نشود با بنزین یورو 2 احمدی نژاد /البته بار کشتی؛ متاسفانه در تنگه هرمز به گل نشسته است جهت یاداوری قراربود بنزین صادر؛ و ایدز و سرطان وارد نماید که نمود انرا که تاتار نکرد؛/ خود را به اتیش میکشم و خود را فدا میکنم. شور و مشورت بد نیست سفارش قران است شاید فرجی حاصل اید.البته بنده از عوامیون و..هستم. قد و قواره و فهمم به همین راه شما را هدایت میکنم.شاید خود را فدا؛تا ملتی به ارامش برسد.
سلام. این شما و کارهایتان نیست که تکراری خواهد شد. این ترس ماست که تکرار شده است.
سلام
بله آقای نوری زاد گفته :
شجاعت درپذیرش حق است ، ایستادگی مکن ،اینجاوزارت اطلاعات است …ورفت .
این سخن حقی است وبس استوار.
پس شما هم این حقیقت را بپذیرید که شما باشعبان بی مخهامرجعیت مارا کشته اید ودفن هم کرده اید دیگرتوقع شجاعت ازآنان نداشته باشیدکه غیر معقول است.
جمهوری پنجم – حرکت قوها بر روی آب
نوری زاد ارجمند با سلام و عرض تبریکات صمیمانه به شما و خانواده محترم بمناسبت آغاز سال جدید !
می دانم خواهید گفت ” خواب بودی خیر باشد ” 27 روز از عید گذشته حالا عید را تبریک می گویی ؟ حق با شماست ، درستش هم این بود حالا که ما هم مثل خیلی ها تعطیلات نوروزی را به گشت و گذار و سفر فرنگ و زیارت و اینجور جاها نرفته بودیم و در خانه بست نشسته بودیم، دست همسرجان را می گرفتیم و برای عید دیدنی ” نوری زاد و خانواده اش ” می آمدیم تهران ، هم دوست “خیالبافی ” مثل خودمان را زیارت می کردیم هم گلی بر 5 مزار عزیزان خفته در بهشت زهرای دهه شصت – جمهوری اول – می نهادیم و خلاصه دل را صفا می دادیم و از این حرفا ……
خیال نفرما از دیدن شما ترسی داریم و دوست نداریم دست شما را از نزدیک بفشاریم و به شما بگوییم ” خسته نباشی جوان ” ، نه خیر ما با این شجاعت دنکیشوت وار از هیچ احدی نمی هراسیم ، آنروزهایی که نوری زاد جوان در سنگر ولایت و در کنار “شهید آوینی ” سرود آرمان و عشق می سرودند ، ما در بهت طلب پول گلوله نشسته بر سینه عزیزانمان و شیرینی نشان دادن مزار آنها ، در انتظار طلوع آفتاب از پشت تپه های زندان اوین سرود “زنده باد انقلاب زنده باد امام خمینی ” می سرودیم. حالا قبول می فرمایید ما از دنکیشوت هم شجاع تریم و از شما هم خیالبافتر ؟!
از شما چه پنهان نوروز امسال نه از کانال ماهواره ای ” من و تو ” خبری بود و نه از مجلس 53 نفری خانوادگی ما ، اغلب اهالی ” احزاب خانگی ” – اشاره به داستان کوتاه احزاب خانگی در مجالس نوروزی 8 فروردین 92 – همه در سفر های نوروزی بسر می بردند و من و همسرم تنهای تنها – مثل نوری زاد-در منزل بست نشسته بودیم تا ببینیم امسال را رهبری چه نامگذاری می نمایند، دوست داشتیم سال سال ” آشتی و و حدت ملی و آزادی دگراندیشان ” نام گیرد ، حالا تو بگو ما خیالباف نیستیم !
امسال همسرجان هم از ما عیدی نمی خواست ، آخر او توانسته فصولی از کتاب ” پیر پرنیان اندیش ” را بطور مجانی از اینترنت بدست آورد اما او از من یک قول عجیب غریب گرفته بود که بیا و یک ماه به ” سایت نوری زاد ” سر نزن تا از این تشویش درونی که مدتی است همراه تو گردیده خلاص شویم و من که طلا و جواهر برای او نمی گرفتم براحتی تسلیم شدم. این بود ماجرای دیر تبریک گفتن عید من به شما و خانواده محترم .
اما نوری زاد عزیز در غیاب شما چه آرامشی بر قلبم حاکم بود ، نه فکری نه اندیشه ای نه غمی نه غصه ای همه چی در امن وامان !!!
حس می کردم جامعه مثل یک ” قو ” در اقیانوسی آرام در حال حرکت است تا اینکه دوباره به سایت تو آمدم ، وای چه غوغایی است آن پایین اقیانوس ، چه ولوله ایست آن زیر پوست شهر وقتی شما پازدن تند ” قو ها” را آن زیر تماشا می کنی ، واقعا مبهوت می شوی از این نطام طبیعت .
اخیرا آقای دکتر ابراهیم یزدی دوره های انقلاب ایران را به پنج جمهوری تقسیم کرده است ، دهه شصت جمهوری اول، دوره رفسنجانی جمهوری دوم، دوره خاتمی جمهوری سوم ، دوره احمدی نژاد جمهوری چهارم و حالا جمهوری پنجم !
با احترام – علی محمدی
هموطن گرامی که فرهنگ زبان فارسی ما را بهم نزدیک می کند.
سینه خیز حتی چند کیلومتر بطرف زیارتگاه، این هم یک روش سنتی پرستش بعضی از بودائی های چینی و تبتی ها است. هر چه جنس بنجل و آداب خرافی است عوام الناس وارد ایران می کنند و حکومت جهل و نادان وپول پرست وقدرت طلب آنهارا تأئید وپشتیبانی می کند. اشاعه جهل و بذر افشانی خرافات بین مردم مسند قدرت وپایه های اسبداد را محکم می کند (نقل وقول تحت الفظی : غم وعزاداری و قمه و رنجیر وسینه رنی وخود را عداب ورنج دادن نگهدارنده و حافظ اسلام هستند) پایه و اساس تفکرو جهان بینی از سر چشمه خراب وکل آلود است. ایزد یکتا را پرستش کردن که این همه دستک ودفدک و دولا و راست شدن و تیغ ردن و کل وخاک بر سر پاشیدن و زار وشیون براه انداختن و صورت را چنگ انداختن و دست ها و پا ها و آرنخ و زانوان را زخمی ومجروح نمودن ، ندارد. کجا شد و کجا رفت آن مکتب طبیعت را دوست داشتن و عرفان ایرانی را ارج نهادن ؟ هفت شهرعشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم این کوچه ایم. به امید قیام انسان های فرهیحته ودلسوز بهر نوع برای نجات مردم شریف وکهنسال ایران زمین .
سلام آقای نوریزاد
ببخشید من به عنوان یه شاگرد شما یه پیشنهاد دارم:
روی پارچه سفیدتون مطالب زیادی در مورد سپاه بنویسید، این نوشته ها دو فایده داره اول اینکه سپاه فشار میاره به اطلاعات و میگه وسایل نوریزاد رو بدید و شما زودتر به نتیجه میرسید، دوم اینکه معلوم میشه که اطلاعات توسط سپاه اشغال شده و اطلاعات موم دست سپاهیان هست.
بعد از سال 88 با خودم فکر میکردم و توی خیالات میرفتم و میگفتم ای کاش یکی پیدا میشد یه وسیله ای اختراع میکرد که بشه با نور لامپ روی ابرها مطلب نوشت(مانند پرژکتور)، البته جوری که نشه منبع اصلی نور رو پیدا کرد، تا همه مردم حتی مردم عادی که به اینترنت دسترسی ندارند این مطالب رو ببینند.
حالا با دیدن نوشته های شما میبینم خیالات من در اون زمان داره به واقعیت میپیونده و با این تفاوت که این نوشته ها روی ابرها نیستند و روی پارچه های سفید شما هستند.
درود و سلام بر شما آقای نوری زاد ارجمند
این تصویر متاثر کننده شاید واضح ترین اشاره به وضع حال ملت ایران است. ملتی که تا پیش از روی کارآمدن روحانیت در عرصه حکومت، سودای سروری جهان را داشت، شاد بود و به سرعت به سمت جهانی شدن حرکت می کرد، امروز در چنین مرداب جهالتی اسیر شده.
شما تغییر ادبیات را پس از انقلاب ببینید. همه هم و غم حاکمیت این بود که مردم را مجاب کند که بد بخت و ذلیل و بیچاره اند و بعد از چند سال اتفاقا آن را به واقعیت تبدیل کرد. ایران به خاک افتاده امروز همان گربه شاداب خاورمیانه بود که اعتبار و عزتی در جهان داشت.
امروز 20 و چند شبکه صداوسیما، دیوانه وار در مسیر جهل گستری حرکت می کنند و مخاطبان این جعبه جادو سال به سال تهی تر و افسرده تر می شوند.
سلام آقای نوری زاد
در ادامه ماجراهای این چند روز دفن آقای ریچارد فرای امروز در سایت الف به این نوشته برخوردم:
“((امید حسینی نویسنده وبلاگ آهستان در آخرین یادداشت خود نوشت:
۱- امروز موقع بازگشت به خانه، اخبار ساعت ۲ رادیو ایران را گوش می کردم که در آن گزارشی پخش شد درباره ریچارد فرای و ماجرای این روزهای او در اصفهان. این گزارش بعد از اشاره به سوابق فرهنگی فرای در زمینه ایران شناسی به مخالفت ها با دفن او در اصفهان پرداخت و سپس به سراغ آقای احمد سالک رییس کمیسیون فرهنگی مجلس و از مخالفان اصلی دفن ریچارد فرای در اصفهان رفت. آقای سالک می گفت که از نظر ما فرای یک جاسوس است و نباید در ایران و اصفهان دفن شود. خبرنگار از او پرسید که سوابق جاسوسی فرای به قبل از انقلاب مربوط می شود یا پس از آن؟ آقای سالک پاسخ داد که بعد از انقلاب و در زمان آقای خاتمی که چند روزی در ایران بود. خبرنگار پرسید یعنی در همان چند روز جاسوسی کرده؟ ! آقای سالک پاسخ داد نمی دانم، در پرونده اش معلوم است! خبرنگار باز هم پرسید در آن چند روز از کدام مراکز و در چه زمینه هایی جاسوسی کرده؟ سالک پاسخ داد نمی دانم. باید پرونده اش را ببینم!
۲- موقتا بحث ریچارد فرای و جاسوسی و این حرفها را کنار بگذارید و درباره این مساله فکر کنید که رییس کمیسیون فرهنگی مجلس، هنوز از جزئیات پرونده ای که با آن مخالف هست، خبر ندارد! یادم هست که حدودا یک سال پیش خبرنگار فارس با یکی از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس (نماینده قزوین) مصاحبه ای انجام داده و از او درباره علائقش به فیلم و شعر و رمان پرسیده بود و جناب نماینده هم خیلی راحت پاسخ می داد که من در این زمینه ها آشنایی چندانی ندارم، ولی هرچیزی که مورد تایید آقاست، من هم به همانها علاقه دارم! (نقل به مضمون) این وضعیت کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی است و باقی قضایا… همین یکی دو هفته پیش هم یک نماینده محترم دیگر در مصاحبه ای گفته بود که با توجه به نامگذاری امسال به نام سال اقتصاد و فرهنگ و … و با توجه به دغدغه های فرهنگی رهبری، من از کمیسیون کشاورزی استعفا می دهم و به کمیسیون فرهنگی می آیم! لابد تصور کرده که بعد از این مهاجرت بزرگ، فرهنگ مملکت هم مثل کشاورزی سر و سامان پیدا می کند.
۳- حالا دوباره به موضوع ریچارد فرای مرحوم برگردیم. من درباره ادعای مخالفان مبنی بر جاسوس بودن فرای هیچ قضاوتی نمی کنم. چون اصلا مدرکی ندارم ولی فرض می کنم که حق با آنها باشد یعنی ریچارد فرای واقعا جاسوس باشد، سوال من این است که آیا هیچ راه دیگری برای حل این مساله وجود نداشت؟ یعنی حتما همیشه برای ختم هر مساله ای، عده ای باید با داد و فریاد به خیابان بیایند و با رنگ و اسپری، بر در و دیوار شهرها و خانه ها، شعار بنویسند تا بر پیچیدگی یک موضوع اضافه کنند؟
به نظرم با توجه به شهرت ریچارد فرای و خدماتی که در زمینه فرهنگ ایران و ایران شناسی انجام داده و با توجه به وصیتش و قولی که مسئولان سابق به او داده بودند و از همه مهمتر به خاطر معطلی دو هفته ای جنازه اش در تاجیکستان، اخلاق و فرهنگ دوستی ما ایرانیان حکم می کرد که این جار و جنجال ها را کنار بگذاریم. حتی اگر با دفنش در کنار زاینده رود مخالف باشیم، می توانستیم این را به بهانه ای دیگر (مثلا ممنوعیت دفن در محل مربوطه، مسائل زیست محیطی، عمرانی و …) مربوط می کردیم و جنازه ریچارد فرای را در محلی دیگر به خاک می سپردیم، نه اینکه با داد و فریاد و شعار علیه یک چهره فرهنگی که تمام عمرش را وقف ایران کرده بود، چهره فرهنگی خودمان را اینطور به دنیا نشان بدهیم! باور کنیم که همیشه بهترین راه برای حل یک مشکل، راحت ترین و ساده ترین راه نیست ))”
واقعا وقتی اون قسمت های نوشته درباره نمایندگان مجلس رو خوندم خنده بلندی سر دادم و بعدش به شدت غمگین شدم.. نماینده ای که سردسته مخالفین دفن فرای هست اصلا از پرونده بو قول خودشون جاسوسی هیچ چیز نمیدونه!!! و نماینده دیگری فکر میکنه با رفتن از کمیسیون به کمیسیون دیگر همه چیز حل میشه!! نماینده دیگری هم مانند اکثریت نمایندگان سر رشته ای از کمیسیون تخصصی! مربوطه خود ندارند و بو قول خودشان هر چیز رهبری بگه!!!
یاد حرف شما افتادم درباره این سیصد نماینده آدم نما!!
واقعا اگربجای این افراد که اکثرا سن و سالی هم دارند چند جوان مثلا سی و چند ساله که دارای دانش و اطلاعات حقیقی هستند در مجلس بود بهتر نبود؟؟؟
نه اقای نوری زاد بخدا طلب کار نبودم.منظورم این بودکه یک ساعتی میشدهمین دورو ورا منتطربودم.به هرحال بسی جای خوشحالی ومسرت است بزرگ مردانی چون شما رادر اغوش فشردن ودرد دل کردن وگوش به نصایح وگفته ها واموزه هایتان دادن.برقرار وشادوخرم باشید.
جناب نوري زاد خان آروم آروم نوشته هايت به كجاها كه نمي رسد. البته بگونه اي مي نويسي كه تناقض مند است. مثلا در گزارش بیست و هفتم فروردین نود و سه نوشته اي: « کفش ها و جوراب هایم را در آوردم و پای برهنه بر قدمگاه پای نهادم ». قربان يك مسلمان كجاها كفش و جوراب از پا بدر مي آورد؟ شما بهتر مي دانيد جداي از حضور در كيان خانواده كفش از پا بيرون مي شود هرچند عده اي داراها دمپائي روفرشي پوشند. اما همين عده نيز در راه رسيدن به اماكن متبركه و مقدس كيلومترها پابرهنه سفر كنند و يا بدون كفش وارد مكان مقدس مي شوند. شما اين شيوه خاص و البته مقدس را در كنار قدمگاه يا همان وزارت اطلاعات آورده اي . شما خيلي هنرمندانه چنان نوشته اي كه دو سر موضوع از نوشته شما حض و لذت وافر ببرند. سكولارها مي گويند كه شما شيوه مرتبط با مكان مقدس را از مقام خاص به عرصه فرشي وارد كرده ايد و مسرور شوند. اما نيك و دقيق كه بنگريم متوجه خواهيم شد كه اطلاعاتي ها هم، سهمي مي برند زيرا شما واژه مقدس قدمگاه را به وزارت اطلاعات اطلاق كرده ايد و بعد از مدتها قدم زدن با كفش اكنون بدون هراس از تاول زدن يا خراش برداشتن كف پا اكنون كفش و جوراب از پا بدر آورده اي يعني با رفتاري خاص و مذهبي به قدمگاه رفته اي. حالا منظور شما كدام سر موضوع است سر اينكه سكولارها بيشتر خوشحال مي شوند يا اطلاعاتي ها شما خودت بگو؟
——————-
سلام عبدالحسین گرامی
پای برهنگی من بیش از آنکه وجهه ای خرافی داشته باشد متأثر از نمایشی بود که شب قبلش دیده بودم. در این نوشته هم اشاره کرده ام. سقراط در آن نمایش هماره پای برهنه بود. و سرآخر جام شوکران سرکشید. جام زهری که جهل بدست او داد. خواستم یک جورهایی با جناب سقراط همذات پنداری کرده باشم. همان یک روز بود نازنین
سپاس
ســــــــــــــــــلام خوبید؟
خواستم بگم شما هیچ وقت تکراری نمی شید چون تو هر قدم شما نفس یک ایرانی وجود داره , هرگز شنیدید که نفس کشیدن تکراری بشه؟
با سلام به نوری زاد صبور و مقاوم
چه تفاوتی است بین تحجر کامل این عکس و تحجر کامل سربریدن انسانها در مقابل چشم انسانها ؟؟؟؟؟؟؟؟ ایا جهالت فرقی مکند ؟؟؟؟؟؟؟ ایا بلاهت باعث رشد و شکوفائی حکومتهای فاضلابی و متعفنی مثل ایران و عربستان و…………. نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا انسان اشرف مخلوقات با معجزه الهی عقل اینهمه به دنائت و پستی و حقارت با چهره دین میفتد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام جناب نوری زاد
با پای برهنه راه رفتن یکبارش بد نیست اما ادامه دادنش شاید موجب درد پا وبیماری می شود و شمارو از پا می اندازد
موفق باشید
درود بر همه كاربران، اقاي نوريزاد نمي دانم جطور نوشته قبليم نصف و نيمه قطع و اتومات إرسال شد، شايد كار إز ما بهتران است؟ نمي دانم شما جطور؟ إز ترس كفتم إز حكومت فأميلي هزار دستان كفتم، عكسي را نشان داديد و اين عزاداران ! كارل ماركس ١٦٠ يا ١٧٠ سال قبل إز خصلت نظامهاي ديكتاتوري كفته و اينكه حكومتهاي توتاليتر سعي در تزريق ايدولوزي خود به مردم زير سلطه دارند، و مي بينيم كه بي ربط نكفته إز هيتلر تا استالين و ماعو و موسوليني بكير تا نظام سراسر كل و بلبل ج إسلامي ايران، مختصري در باره هركدام إز اينها خوانده ام يا ديدن فيلمهاي مستند در باره زندكينامه و عملكرد اين ديكتاتورها البته در اينجا امكانات و اطلاعات بيشتر و منصفانه تر است، باور كن اقاي نوريزاد در غرب ما مردم ايران معروف شديم به دوبل مورال يك كساني را ميبيني كه مي ايند هزار داستان بناهندكي سر هم مي كنند انجه قر و فر و كازينو و ديسكو را تجربه مي كنند اخر سر هم بارها ديده ام سفره ابوالفضل بساط مي كنند حسن و حسين و ديك قيمه همانها كه خودتان اشاره كرديد، سؤال اينست اينجا جرا اين كارها را مي كنند اينجا كه ديكر سايه أمنيتي نظامي ج إسلامي كه بالاي سرشان نيست، من خود دو جواب براي اينها دارم يكي همان رندي شارلاتاني هم اين دنيا هم ان دنيا را داشتن، يكي هم همان ترس كه در واقع جيزي جز اولي نيست، هر وقت ان دسته إز مردم خوب ايران كه متاسفانه كم هم نيستند دست إز اين خصلت بد دو شخصيتي بودن برداشتند ديوار ترسشان هم بدون اينكه خود بدانند فرو ريخته، نظر شما جيست؟
نوریزاد عزیز سلام.
به کار خود ایمان داشتن باعث میشود جان به کف در مقابل ظلم سر فراز باشی.ملت کم کم بیدار میشود حتی اگر من و تو و ما نباشیم .ستم ماندنی نیست حتی اگر در لفافه دین پیچیده شده باشد.که البته این پیچیده شدن در لفافه دین خود کمال بی دینیست. دیاری که مهد تمدن و مهربانی بود اکنون مهد ترویج خشونت و مرگ و زندان و تعدی و ستم گردیده .درکشوری که قرار بود عدالت برقرار گردد ستم و ظلم برقرار گردیده .درکشوری که نهاد های حکومتی باید با رای مردم انتخاب شوند برایش فیلتر میگذارند.انتخاباتی بیمعنی .قوای سه گانه که باید به درد مردم برسند خود باعث درد و بیعدالتی شده اند .قوه مقننه هر روز قانون وضع میکند که خود آن را زیر پا میگذارد .قوه مجریه همان قوانین را آنطور که خود دوست دارد اجرا میکند ..قوه قضائیه الت ستم و ظلم گردیده .خود ظلم میکند و خود رسیدگی میکند و خود به زندان می اندازد .اعدام میکند .خداوندااااااا سزای این ظالمان را تو خود بده و ملت را یاری کن تا مزه عدالت را بچشند .
تنها راه عصبی شدنشان لخت شدن است.
salam
man 12 sale france zendegi mikoknam va hanuz be iran bar nagashtam.inghadr in darde deli ke daram nagoftani hast ke faghat be shoma mishe gofto bas.daeie man namayande majles hast be esme aghaye taheri va chandi pish ba 5 namyandedige umadan paris.kasi ke man hata be ehterame umadanesh muhamo kutah kardam va be shoghe didanesh hameye decoratioone khunamo ye kam eslami tar kardam chun ba un shenakhti ke azash dashtam yek momene vaghei bud vali chizaei man in 5 namayande didam ke bavaresh vase hich kas asun nist..faghat chan moredesho bazgu mikonam baratun.duste khube daeie man aghaye hoseini namayandeye ahvaz bud ke be zabane arabi mosalat bud va be rahati ba har khanume arab zaban ertebat bar gharar mikardan..
1.riakari va shahvate gheire ghabele conrole yeki az hosnashun bud va be rahati pul kharj kardan baraye yek saet ba yek faheshe gozarundan.
2.sms haei ke mardome az moshkelat va gereftari hashun baraye ina ferestade budan faghat mesle joke shendane jok mimund ke ba shendianesh mikhandidan va badesh nobate nafare badi bud..be khoda ghasam hata sms pedari ke farzande 19 salasho mikhastan edam konan va talabe komak mikard.
3.kharidhaye anchenani faghat 2 mored in 5 nafar 13hezar euro euro atr va odekolon kharidan va nazdik be 3 hezar euro chai az behtarin forushgah dar chemps elyse kharidan.
3.in aghayun hich eteghadi na be jomhurie eslami na be eslam va khoda daran va rakiktarin shukhiharo mikardan.
4.dar yek jomle ensan namahaye bi dardi ke faghat be shekam va zire shekam fekr mikradan.
man az in dalil in etefaghato vasatun goftam chun ba yek dele por omid be didare daeiei raftam ke bad az 12 sal ba didanesh ashk tamame suratam ro por kard va badan fahmidam lahazati ke man por az ehsase shoghe residan be daeimo dashtam ishun dashtan tu zehneshun baresi mikardan che tor be man in ghadr nazdik beshan ke az tarighe man be morade deleshun tu paris beresan.
midunam ziad harf zadam vali ina faghat ye bakhshe kuchiki az chizaei ke man didamo bavaresh baram sakhte.
va age faghat be khatere madaram nabud gheide hamaro mizadam va tamame axaei ke az in aghayuno daram mizashtam ru net.
che konam ke taghate azab keshidano madaramo nadaram.dar payan aghaye nurizade aziz bedun ke tu ghalbe kheilia ja dari.tarikh ino sabet khahad kard..
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سره مستودع فیها بعدد احاط به من علمه
سلام آقای نوری زاد بزرگوار ، برادر انقلابی و عزیزم .! نمیخام خیلی داستانو طولانی کنم و قصه رو بعد خوابتون تموم کنم !
من یه دانشجوام . یه کسی ک خیلی از دنیام نفمیدم ولی اینو فهمیدم ک اون دنیارو میفهمم !
آقای نوری زاد عزبز چن سالی هست ک حضرتعالی متاسفانه تغییر جبهه دادین و از دشمن دشمن تر شدین !
شاید مشکل شما این بود خیلی هیجانی و با ذوق بودید و همین باعث شد ک خیلی زود افکارتون با چرخ روزگار بچرخه
فک نمیکنم حضرتعالی آقای اکبر گنجی رو یادتون رفته باشه ک اول انقلاب با دخترای مردم با پونس استقبال میکرد ولی همین آدم الان میگه امام زمانی وجود نداره !
فک نمیکنم جنابعالی زبیر رو یادتون رفته باشه ک تو اون حمله به خانه حضرت زهرا تنها کسی بود ک شمشیر کشید ولی همین آدم تو جنگ جمل جلو امام زمان خودش وایستاد و تهش امام زمانش گفت قاتل و مقتول جهنمین !
نمیخام شمارو با این آدما مقایسه کنم ولی شما بهتره خودتونو با اینا مقایسه کنید !
آقای نوری زاد بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل گفت بهترین سرمایه های ما در ایران اصلاح طلبان هستند . آقای شیمون پرز گفت اینا ب نمایندگی از اسرائیل دارن در ایران میجنگن و هیچوخت این صحبت های اسرائیل ها توسط این آقایون تکذیب نشد و این آقایون تو عاشورا از حرمت شکنان ب امام حسین حمایت کردن و این ینی ب امام حسین توهین کردند ! شما چجوری از این آقایون دفاع میکنین ؟!
شما دغدغتون اینه ک رهبری با مردم بد برخورد کرد ؟! ولی آخه با افرادی ک مادرو با بچش میکشن . مغازه های مردم بی گناه رو آتیش میکشن .! ماشین پلیسو آتیش میزنن . چن تا جوونو بدبخت بی گناه رو میکشن . موتور سوار بی گناه رو میکشن و بعد موتورشو آتیش میزنند ، به امام حسین توهین میکنن . چن تا عزادار بی گناه رو لخت مادر زاد میکنن و مکیشن !
حالا به نظر حضرتعالی باید با این افراد چجور برخورد کرد ؟! اسلام براما فصل الخطابه . اسلام چی میگه به نظرتون .؟!
این فتنه کاملا طراحی شده و هدفش انقلاب مخملی بود و ر مورد فتنه 88 همینو بگم ک شما برید کتاب ( سایه عقابها طرح سری حمله آمریکا ب ایران ) نوشته ی آقای امیررضا پورحلم ضیابری ک ساکن فرانسه هستن و اپوزیسون محسوب میشوند رو بخونید ک سال 84 چاپ شد . تواین کتاب سناتور جان مک کین ( رقیب آقای اوباما تو انتخابات 2008 آمریکا بودند و جمهوری خواه هستن ) میگه ما باید در ایران انقلاب مخملی رو اجرا کنیم . همینطور ک در اوکراین و گرجستان اجرا کردیم . وشاید رنگ این انقلاب سبز باشد .!!. همینطور روزنامه کیهان 3 روز قبل انتخابات تیتر زد آشوبی در راه است و اشوبگران یه رنگی رو انتخاب میکنن ! . وهمینطور آقایون موسوی و کروبی کمیته ی صیانت از آرا رو چن روز قبل انتخابات تشکیل دادن . شما برید ماظره آقایون شریعتمداری و کواکبیان در تاریخ 22 دی 88 رو ببینید اونجا کامل آقای شریعتمداری با سند نشون میده ک تموم این فته رو پیش بینی کرده بود .! ایشون از کجا خبر داشت ؟! آیا علم غیب داشت ؟؟!!
آقای نوری زاد عزیز من در اون حدی نیستم که ب جنابعالی بگم چیکار کنید چیکار نکنید ولی به عنوان یه نصیحت باید خدمتتون عرض کنم ک فتنه 88 کاملا طراحی شده از قبل بود و هدفش براندازی نظام بود و رهبری اینو ب خوبی فهمید و با جدیت مقابله کرد و گرنه اگه شل گرفته بود نظام قطعا سقوط میکرد و خون اون همه شهید پاک دسته گل ک رفتن واس این انقلاب پر پر شدن پایمال میشد و باید اون دنیا ب این برگوارن جواب بدیم و مدیون این عزیزان هستیم
در مورد مفهموم ولایت فقیه باید خدمتتون عرض کنم من و امثال من اگه ب رهبری اعتقاد داریم چون با این کارمون داریم خودمون ب خدا اثبات میکنیم . ما ک انقلاب کردیم شعارمون این بود ک خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما . دلیل اصلی انقلابمون این بود وگرنه قبل انقلاب هم نماز میخوندیم هم حجاب داشتیم هم حج میرفتیم و … ولی باید آزمون پس بدیم . ببینید امام خمینی گفت برید خرمشهرو آزاد کنید همه یه کله رفتند . داریم میگیم خدایا این ولی فقیه ک معصوم نیس میگه برو اینطوری رفتم اگه اون ولی معصومو بفرستی چیکار میکنم ؟ اینه ولایت فقیه
ما عاشقه چش و ابروی رهبری نیستیم فقد اونو میخایم و به حرفش گوش میکنیم چون با این کارمون داریم خودمونو ب خدا اثبات میکنیم و این باعث میشه خدا بهمون اعتماد کنه و ولی معصومو بفرسته . ما مث بچه های یه کوچه هستیم ک میزدیم پروژکتورارو میشکوندیم . 11 تا پروژکتو.رو شیکوندیم . اداره برق اومد پروژکتورو برداشت و ما بی نور شدیم . بعد از چن سال یه عده ریش سفید جمع شدن رفتند اداره برق گفتند ما ضمانت میکنیم ک پروژکتورو نشکونن ولی اداره برق یه لامپ 100 بهمون داد و گفت اگه ببینم اینو نمیشکونید و پاش وایمیستید اون پروژکتوره رو میارم . اینه ولایت فقیه . ولی فقیه ممکنه اشتباهم بکنه و این طبیعه چون ایشون معصوم ک نیس !
ما باید واسه آوردن امام زمان خودمون در عمل ب خدا اثبات کنیم و آزمون پس بدیم و خودمون نشون بدیم و این امتحانو داریم با اطاعت از بهترین و عادل ترین و باتقواترین فرد دینمون ک توسط چن تا مقام برجسته دینمون انتخاب شده انجام میدیم و خودمون دایم ب خدا نشون میدیم
آقای نوری زاد من خودم نه اصلاح طلبم نه اصولگرا من حزبم اسلامه و تا موقعی ک افکارشون در چارچوب اسلام باشه قبولشون دارم حالا میخاد اصولگرا باشه میخاد اصلاح طلب باشه
در پایان میخام ازتون خواهش کنم ک راه واس برگشتنون هست و همه با کمال میل از شما استقبال خواهند کرد و ازتون میخام و تقاضا دارم ک راه گمراهی رو کنار بگذارید و به صرط مستقیم تشریف بیارید
آقای نوری زاد شبکه های بی بی سی و صدای آمریکا هیچوخت عاشق چش و ابرومون نیست ونبوده ک اومده لله واسمون مفت مفت داره خبر میگه و پول خرج میکنه !
امام خمینی همیشه اینو گوشزد میکرد ک مردم به صدای استکبار گوش ندن و بهتره ک حضرتعالی ب این شبکه ها خوش بین نباشد و باهاشون مصاحبه نکیند !
آقای نوری زاد هرکاری ک میکنیم و هر تفکری ک داریم و هرجور ک هستیم چارتا نکته رو همیشه یادمون باشه
1… یادمون باشه 300 هزار تا جوون پاک دسته گل واس من و شما رفتن خون دادن . پرپر شدن . گوشت جلو تانک شدن تا من و شما بتونیم راحت و با آسایش زندگی کنیم و راه و آرمان اونارو ادامه بدیم
2… یادمون باشه مادر همین شهیدا مارو قسم دادن ک خون بچه هاشون پایمال نشه
3… یادمون باشه ک بابت ثانیه ثانیه زندگیمون باس اون دنیا جواب داشته باشیم
4… یادمون باشه ک ب خدا قسم 30 و40 سال عشق و حال ارزش 50 هزار سال آتیش جهنمو نداره
یه لحظه هایی هست ک دلم خیلی برات تنگ میشه اسم اون لحظه ها رو گذاشتم . ” همیشه ” …
یا امام زمون منتظرم ….
شما ظاهرا” اخبار صدا و سیما رو با دقت و وسواس گوش میکنید ولی ظاهرا” انصاف رو کلا” فراموش کرده اید.