سر تیتر خبرها
یک مرد،  یک تراژدی !

یک مرد، یک تراژدی !

 

بعد از فاجعه ها و جنایت هایی که در بطن وزارت اطلاعات رخ داد و ” قتل های زنجیره ای” نام گرفت، وزارت اطلاعات، بفرموده، به کشتنِ ” سعید امامی ” یکی از امین ترین مدیران ارشد خود مصمم شد تا پرونده ی این قتل ها را ببندد و انگیزه های پس و پشتش را پنهان سازد. روزی که رهبر، این قتل هارا به اسراییل و صهیونیست ها نسبت داد، وزارت اطلاعات به حرفه و شگردِ همیشگی اش دست برد تا برای این ادعای دروغین و نادرست رهبر سند سازی کند.

درهمین راستا، وزارت اطلاعات، همسر سعید امامی را به سلول های مخوف و انفرادی خود سپرد تا این بانوی بی گناه توسط بازجوهای هیولا وشِ اطلاعات به آنچنان تنگنایی در افتد که به هرچه مورد اعتنای رهبری است اعترافانیده شود. همسر سعید امامی بی آنکه از جنایات شوهرش خبر داشته باشد، و با آن که امین بیت رهبری بود و در سفرهای داخلی و خارجی با خانم خجسته ( همسر رهبر) همراه بود، به ناگاه باید عامل و جاسوس اسراییل معرفی می شد تا اطلاق آن قتل ها به اسراییل درست از آب در آید.

آنچه که در سلول های بازجویی بر سر این بانوی بی گناه فرو بارید، آنچنان حیوانی و آنچنان دژخیم گونه است که جز در حکومت های درنده و وحشی نظیرش را نمی توان یافت. دو هیولای اطلاعاتی مأمور می شوند این بانوی بی خبر و بشدت مذهبی را به ورطه ای از سخیف ترین واژه ها و نسبت های جنسی و ناموسی در اندازند تا از او برای آنچه که رهبر بدان اعتنا بسته بود، اعتراف بگیرند.

درست در این ورطه ی درندگی است که رضا ملکیان معروف به ” رضا ملک ” یکی از مدیران ارشد اطلاعات که فردی درستکار و پاک نهاد بود، هیولاگونگی همکارانش را بر نمی تابد و به یک جور هاراگیری و خودکشیِ حرفه ای فرو می شود. چه می کند؟ فیلم های بازجویی از همسر سعید امامی را از آرشیو اطلاعات بیرون می کشد و به اصلاح طلبانِ دولت و مجلس می سپرد و آنان این فیلم ها را در مجالس خصوصی و در خود مجلس نشان رقیب می دهند و خلاصه غوغایی می پردازند.

اصلاح طلبان با انتشار این فیلم ها، گرچه به تحکیم موقعیت خویش پرداختند اما خود رضا ملک را رها کردند تا دژخیمان اطلاعات با وی آن کنند که نمونه اش را مگر بتوان در سلولهای آنچنانی شوروی سابق سراغ گرفت. رضا ملک در دوازدهم تیرماه سال هشتاد بازداشت می شود و مستقیماً به سلول های مخوف اطلاعات برده می شود.
در آن سال، این کار رضا ملک، پتک محکمی بر حیثیت اطلاعات وارد آورد. جوری که بعد ها هرچه اطلاعات تلاش کرد وجهه ی خراش خورده ی خود را ترمیم کند و به اقتدار سال های پیشین خود باز گردد، نتوانست که نتوانست.

همینجا بود که رهبر از اطلاعات بکلی نا امید شد و به تأسیس ” سازمان اطلاعات و امنیت سپاه ” دستور فرمود و شد آنچه که نباید می شد. اطلاعات اما در وحشیانه ترین شکل ممکن، رضا ملک را شش سال – آری شش سال – در سلول های انفرادیِ خود به تلخ ترین شکنجه های جسمی و روانی فرو فشرد. اطلاعات از همان نخستین روزهای باز داشت، یکی از هیولاترین مأموران خود را بر وی می گمارد تا از رضا ملک داستانی برآورد که از آن پس هیچ مأموری هوس نکند: انسان باشد.

بازجوی رضا ملک، باید او را به وادیِ مرگی تدریجی فرو می فرستاد. یکی از کارهای آن بازجو، متلاشی کردن کانون خانواده ی رضا ملک بود. برای او خبرهایی جعل می کند که همسرت به تو خیانت کرده و  بنیان خانواده ات از هم گسسته.  خلاصه بعد از شش سال انفرادی، و تحت فشار مجامع بین المللی رضا ملک را به بند عمومی منتقل می کنند. دو سال بعد، یعنی در سال 86، رضا ملک با زیرکی از داخل زندان فاجعه های جاری کشور را و بویژه فاجعه های جاری زندان اوین را رو به دوربین می گوید و فیلم آن را بیرون می فرستد.

در این فیلم، او با شخصیت های حقوق بشری و بین المللی صحبت می کند و اسراری چون: شکنجه ی خود ، شکنجه گاههای 209 ، شهادت در مورد قتل زهرا کاظمی ، بازداشتگاههای مخفی ، قتل عام های دهه ی شصت ، تجويز داروهای روان گردان برای زندانيان عقيدتی ، بررسی اسناد ساواک ، انتخاب آقای خامنه ای به رهبری ، نقش دستگاه های امنيتی در سياست خارجی رژیم ايران ، نقش دستگاه های امنيتی در توسعه ی تروريسم بين الملل و موارد دیگری را بر ملا می کند. انتشار این فیلم، خشم اطلاعات و قاضیان گوش بفرمان دستگاه قضا را می انگیزد. قاضی مقیسه به جرم انتشار همان فیلم و با دلایلی چون: تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب، پنجاه ضربه شلاق برای وی تجویز می کند.

سرآخر سال گذشته بعد از تحمل یازده سال زندان و شکنجه، روز آزادی رضا ملک فرا می رسد. او را به دادسرای اوین می برند تا در طبقه ی زیرینِ آن، وی پنجاه ضربه شلاقش را نوش جان کند و از درِ زندان خارج شود. حکم شلاق رضا ” تعزیری ” بود. اما فرد شلاق زن، برخلاف حکم که باید آرام زده شود و جایی نیز کبود نشود، دست ها را بالا برد و تا توانست محکم زد. رضا ملک می توانست سکوت کند و مثل پیمان عارف، از در زندان خارج شود و در بیرون از زندان به اعتراض هایش ادامه بدهد. اما او با هر ضربه ی شلاق، فریاد بر آورد: مرگ بر/////. پنجاه ضربه شلاق و پنجاه فریاد مرگ بر ////. قاضیِ اجرای احکام که همانجا بوده، بلافاصله فریاد های رضا ملک را صورتجلسه می کند و او را تفهیم اتهام کرده نزد قاضی می برند. قاضی در همان روز، دو سال دیگر برای او زندان تجویز می کند. بله، رضا ملک را از دو قدمیِ طنزی به اسم آزادی، به زندان باز می گردانند.

اکنون رضا ملک بیش از دوازده سال است که در زندان است. و دراین دوازده سال، همه چیزش را از او گرفته اند الا امید و ایستادگی اش را. او شاید همین امسال و یا سال بعد آزاد شود. اگر که داستان دیگری برای او نپردازند. سلام بر آزادگی. و سلام بر رضا ملک.

محمد نوری زاد
یازده فرورودین نود و سه – تهرانShare This Post

 

درباره محمد نوری زاد

85 نظر

  1. با سلام
    درسته این اتفاقات درست جایی میافته که دم از انسانیت و اسلام و درستی دارند ولی ای کاش میشد فیلمهایی که فرمودید رو هم دید و به واقعیت خیلی چیزها پی برد . ما مردم این کشور منتظر نشستیم تا کسی بیاید و اوضاع و شرایط را درست کند … کاش واقعیات رو با ادله کافی دید

     
    • می توانید فیلم ان را از یوتیوب دانلود کنید.همچنین اعترافات همسر سعید امامی را.برای دانلود نیاز به نرم افزار مخصوص است که ان راهم از اینترنت دانلود کنید.

       
  2. آقای نوری زاد ما آن قدر ها دروغ شنیده ای و ان قدر بازی داده شده ایم که امیدوارم یاد گرفته باشیم خوش باور نباشیم. چه خوب که از آدمی که طلمی به او رفته می گویید اما کاش مستند بگویید. زیرا من نمی توانم حتی برای دوستانم بازگو کنم شان. اگر حقیقت نباشند چه؟ من به این دروغ جاری دامن زده ام. تنها دلیلی که می تواند مرا همراه این دست نوشته ها کند قابلیتی است که در نامردمی اینها سراغ دارم

     
  3. لعنت الله علی القوم الکاذبین

     
  4. در سال 88 چند روزی رو با ایشان در اندرزگاه 8 بودم.اصل ماجرا و جریان شکنجه هایش را برایم تعریف کرد واقعا وحشتناک بود.

     
  5. آقای نوری زاد از من بپذیرید بعنوان یک جوون همونطور که حرف بسیاری از طرفداران حکومت را بدون سند و مدرک محکم نمیپذیرم حرف شمارو هم نپذیرم !

    چه سندی !؟ چه مدرکی !؟

     
  6. آيا نظر امام براي اسلام و انقلاب اين بود؟ با اين كارهاي استاليني مي خواهند بر قلب ها حكومت كنند؟
    بسيار ناراحت شدم از اين همه ظلم و ستم و….در حكومتي كه با نام اسلام اين كارهاي كثيف و غير انساني را انجام مي دهد.

     
    • همین امامی که ازاو یاد کردی بانی همه این دروغها وجنایتها و قتل عامها است.درزمان خود او خون پاک بسیاری از جوانان به ناحق و برای بقای همین رژیم برزمین ریخته شد.

       
  7. با سلام. بیان این نکته بی ربط در باره معلقات سبع و مفهوم جاهلیت تنها با این توجیه برایتان فرستاده می شود که ریشه بسیاری از انحطاط ها و توهمات مالوف مان را در عوام گرایی و ندانستن روش تحقیق می دانم بر این اساس به دوستان مشتاق این بحث عرض می کنم که جاهلیت هیچ ربطی با تعصب و جهل و سواد و بیسوادی ندارد. جاهلیت در نگاه قرآن را با مفاهیم عقل و دانش برآمده از دنیای یونان و عصر مدرن آمیخته نکنیم این خطایی است که ایزوتسو آن را پروراند و ما هم گفته های او را در بهترین حالت بلغور می کنیم.(نگاه کنید به مقاله جاهلیت در دانشنامه حج و حرمین شریفین که در اینترنت موجود است) نیز با تاکید و متکی بر تحقیق می گویم که از دوره پیش از اسلام هیچ جمله و کلمه ای باقی نمانده. معلقات سبع و دیگر قطعات شعری به شکل شفاهی به دست مسلمانان رسیده یا ساخته شده یعنی هیچ متن مکتوب و معتبری پیش از سده سوم هجری به دست ما نرسیده نه مکتوب کتابی و نه مکتوب آثار باستانی از قبیل لوح و پوست و .. .آیا این معلقات متعلق به شاعران پیش از اسلام است؟ بسته به اینکه شما دویست سال نقل شفاهی را معتبر بدانید یا نه موضوع فرق خواهد کرد.از این رو طه حسین باور داشت و شواهد مختلفی را نشان می داد در تایید این باورش که شعر عصر جاهلی مخلوق شاعران قرن دوم و سوم هجری و محصول تنازعات آن دوره است و..در باره جاهلیت اگر درک کردیم که به چه معناست آنگاه یاد می گیریم یکی از عوامل مهم انحطاط ما آمیختن دنیای سنت و مدرنیته و مفاهیم متعلق به این دو دنیا را مبهم و تاریک کردن است. نتیجه این ابهام کردنها اینکه یک محصول دنیای مدرن به نام آزادی را از آیه لااکراه فی الدین استنتاج می کنیم و مثل ایازی کتابی می نویسییم با عنوان آزادی در قرآن. اما در این میان از خود نمی پرسیم که پس چرا قرآن آزادی را توضیح نمی دهد و مثل مثلا ارسطو و افلاطون و لاک و کانت قلمرو و محدوده آن را مشخص نمی نماید.نکته بنیادین این است: دنیای سنت دنیای حدود الهی است ودنیای مدرن دنیای حقوق بشر. یک دنیا معنا و تمایز میان این دو نوع نگاه و معرفتشناسی وجود دارد. از خوشبختی بهره ای نمی برد آن قوم که نداند در کجا ایستاده و چه رختی بر تن دارد!

     
  8. بنام خدا

    و با سلام

    می پردازم به بخش هشتم از کلکسیون ارائه شده توسط کاربر محترم “شیرین هوشمند”، که اختصاص دارد به مساله خمیازه کشیدن و عطسه کردن .

    عبارتی که ایشان در کلکسیون ذکر کرده اند چنین است :
    “””8. در زمینه عطسه و خمیازه
    پیامبر (ص) فرمود: خمیازه از شیطان است و اگر یکی از شما خمیازه کشید دیگران آنچه (از ورد) می‌دانند را بخوانند و اگر گفت “ها” شیطان می‌خندد:
    النبی صلى الله عليه و سلم قال:
    التثاؤب من الشيطان، فإذا تثاءب أحدكم فليرده ما استطاع، فان أحدكم اذا قال “ها” ضحك الشيطان. (صحیح بخاری/ کتاب الادب/باب إذا تثاءب فليضع يده على فمه)

    خمیازه از شیطان و عطسه از الله است:
    التثاؤب من الشيطان و العطسه من الله عز وجل. (الکافی/جلد2/ صفحه 654 )

    فرستاده الله فرمود:
    الله عزوجل هنگام نماز خواندن عطسه را دوست دارد و از خمیازه منتفر است:
    رسول الله (ص) قال: ان الله عزوجل يحب العطاس و يكره التثاؤب في الصلاه. (جامع الحادیث الشیعه/السید بروجردی/ جلد16 / صفحه74)

    اگر کسی عطسه کرد و سپس دستش را بر سوراخ بینی‌اش گذاشت و گفت” الحمدلله رب العالمین حمدا کثیرا کما هو و اهله و صلی الله علی محمد النبی و آله و سلم” از سوراخ چپ بینی‌اش حشره‌ای کوچکتر از ملخ و بزرگتر از مگس خارج می‌گردد، تا زیر عرش الله می‌پرد و برای او تا روز قیامت طلب بخشش می‌کند:
    من عطس ثم وضع يده على قصبه أنفه، ثم قال:
    “الحمد لله رب العالمين حمدا كثيرا كما هو أهله و صلى الله على محمد النبی و آله وسلم” خرج من منخره الأيسر طائر أصغر من الجراد و أكبر من الذباب حتى يسير تحت العرش، يستغفر الله له إلى يوم القيامه. (الکافی/جلد2/صفحه657)”””.
    (پایان نقل عبارت کاربر شیرین هوشمند).

    بررسی :
    در این فقره کلکسیونر محترم یک روایت از کتب اهل سنت (صحیح البخاری ج 4 ص 95 و ج 7 ص 125) نقل کرده است و سه روایت از کتب حدیثی شیعه.
    ابتدا می پردازم به روایت صحیح بخاری :
    اولا : مکرر ذکر شد که روایات عامه از نظر حدیث شناسی شیعه حجیتی ندارند بدلائلی که در محل خود مطرح شده است ،علاوه اینکه باز هم متاسفانه این روایت در صحیح بخاری از ابوهریره کذاب جعال حدیث نقل شده است ،بنابر این سند روایت صحیح بخاری از اساس مخدوش و ضعیف است.

    ثانیا:قطع نظر از سند روایت، متن حدیث که: (النبی صلى الله عليه و سلم قال:
    التثاؤب من الشيطان، فإذا تثاءب أحدكم فليرده ما استطاع، فان أحدكم اذا قال “ها” ضحك الشيطان) مربوط است به پیدایش خمیازه در نماز نه مطلقا و در حالات دیگر .

    توضیح اینکه کلمه “تثاوب” در لغت عرب بمعنی آن چیزی است که ما در لغت فارسی به آن (دهان دره و خمیازه کشیدن ) میگوییم ،البته معلوم است که افعالی مثل دهان دره یا خمیازه کشیدن فی نفسه افعالی اختیاری نیستند ،و خود اینها موضوع هیچ حکمی نیستند و قهرا بجهت طبیعی و غیر اختیاری بودن آنها معقول نیست که مورد مذمت یا نکوهش قرار گیرند،پس غرض از اینطور احادیث (فرضا سند درست هم باشد) چیست؟
    پاسخ این است که چون افعالی مثل دهان دره و خمیازه کشیدن افعالی ناشی از کسالت و خستگی یا پر بودن شکم از غذا و خواب آلودگی است و همه این حالات از حیث اسباب آنها در اختیار انسان است ،یعنی انسان میتواند با تنظیم اوقات غذا و استراحت خود و جدا کردن این اوقات از اوقات نماز که اعظم عبادات است ،از تلاقی این حالات (دهان دره و خمیازه ) با حالت نماز که در حضور خدای خود ایستاده است و با او سخن می گوید، جلوگیری کند و با روحیه ای با نشاط و با حضور قلب و بدون کسالت و پیدایش چنین حالاتی که دور از ادب حضور است مراسم عبودیت را بجا بیاورد .
    در واقع نکته توجیهی اینطور روایت ها این است که انسان علاج اسباب و مقدمات اختیاری این امور را کند نه آنکه مذمتی متوجه فعل غیر اختیاری باشد.

    با توجه به مقدمه فوق ببینیم ترجمه روایت صحیح بخاری چیست :
    پیامبر فرمود تثاوب (دهان دره و خمیازه ) در نماز از شیطان است (یعنی مورد توجه شیطان است که مخالف عبودیت انسانهاست) پس هرگاه یکی از شما مبتلا به تثاوب(خمیازه ) در نماز شد تا جایی که میتواند آن را رد کند (از آن خودداری کند و حالت طبیعی نماز را حفظ کند)،زیرا که هرگاه یکی از شمایان در نماز تثاوب (دهان دره ) کند و قهرا دهان اش را باز کند و (ها) گوید شیطان می خندد (زیرا به هدف خویش که سبک کردن مراسم عبودیت و انجام عبادت با کسالت و بی توجهی است رسیده است).
    ملاحظه می کنید که مفاد روایت اولا تنبه دادن اولیه به از بین بردن زمینه کسالت در نماز است تا عبد عبادت را با فراغت و حضور ذهن و ادب حضور بجا آورد و ثانیا فرموده است که اگر هم غفلتا چنین شد مثل حالت خارج از نماز دهان را باز نکنید یا بدن را به حالت خمیازه در نیاورید.

    این حاصل مراد حدیث است ،اکنون ملاحظه کنید که کاربر “شیرین هوشمند” یا کلکسیونر های اصلی چگونه مفاد حدیث را ترجمه کرده اند :

    “” پیامبر (ص) فرمود: خمیازه از شیطان است و اگر یکی از شما خمیازه کشید دیگران آنچه (از ورد) می‌دانند را بخوانند و اگر گفت “ها” شیطان می‌خندد!””.
    (پایان ترجمه خانم شیرین هوشمند).

    ملاحظه میفرمایید که ناآشنائی به لغت (اگر بخواهیم حمل بر صحت کنیم) عرب یا متاسفانه برخی اغراض انسان را به چه ورطه ای از تحریف و خلاف گویی می افکند، ایشان عبارت (فلیرده ما استطاع ) را که فعل امر از لغت رد یرد است که بمعنی ممانعت و دفع و جلوگیری است و معنا این است که اگر هم حالت تثاوب (خمیازه و دهان دره در نماز ) پیش آمد تا جایی که میتوانید از آن ممانعت کنید (مثلا دهان را باز نکنید و با مراعات ادب جلوی دهان خویش را بگیرید) ،ترجمه کرده اند به اینکه هرگاه یکی از شما در نماز خمیازه کشید دیگران آنچه از ورد میدانند بخوانند!!
    دیگران ورد بخوانند چون شخص دیگری در نماز دچار خمیازه شده است!
    واقعا آدم بیاد مراسم ورد خوانی سرخپوستان امریکا یا قبایل آدم خوار افریقایی می افتد!! البته ممکن است هدف سازندگان چنین کلکسیونهایی ایهام همین مطلب هم باشد و متاسفانه افرادی مثل خانم شیرین هوشمند هم (اگر خود سازنده اینطور کلکسیون ها نباشند) بدام چنین کلکسیونرهای تحریف گری می افتند.
    من در اینجا خطابم را متوجه خانم هوشمند و آن کلکسیونرهای حرفه ای می کنم و عرض می کنم واقعا ارزش دارد که یک انسان متفکر و عاقل بجای بررسی آنهمه معارف عقلانی در اصول و فروع دیانت اسلام و قرآن کریم و صدر و ساقه دین ،با ذره بین و میکروسکوپ بدبینی بگردد چند روایت ضعیف السند که نهایت این است که مثلا فقیه بگوید خمیازه کشیدن در نماز مکروه است ،یا روایاتی که باید بصورت روشمند و دقیق مورد تدقیق قرار گیرند را جمع آوری کرده و بصورت کلکسیون (آموزه های ناب محمدی) با یک کلیک در عرصه های عمومی رها کرده و بخیال خود طومار دین اسلام را بهم بپیچند؟!
    مگر خود ما متدینان به اسلام منکریم که در طول تاریخ بعد از ظهور اسلام ،دسیسه ها و جعل های فراوانی در زمینه حدیث شده است؟ و مگر ما اسلامیون معتقدیم که هر حدیثی در هر کتاب صحیح است و باید به آن عمل کرد؟
    البته دقت و تامل در صدر و ساقه دین و پرسش و بررسی و سعی در زدودن جوهره واقعی دین از ناخالصیها و خرافه ها وظیفه همه و خصوصا کارشناسان دین است ،لیکن زدودن ناخالصی و خرافه از ساحت دین امری است ،و جمع آوری مطالب ضعیف و بی پایه و آنها را بعنوان جوهره دین و (آموزه های ناب دین محمد) معرقی کردن امر دیگری است که این دومی دور از اصالت انسانیت و خردمندی و حقیقت جوئی انسانی است.
    بعلت طولانی شدن مطلب بررسی سند و مفاد سه حدیث شیعی را به کامنت بعد واگذار میکنم.

    با سپاس

     
  9. بنام خدا

    با سلام بر دوستان

    بخش پایانی از کامنت خانم شیرین هوشمند در زمینه روایاتی که در مورد خروس نقل کرده بودند قسمتی است که مطابق با برخی روایات از پنج خصلت مثبت در خروس نام برده است که خصلت انبیاء هم بوده است ،عبارت کامنت گذار چنین است :
    “”در عیون اخبار الرضا نوشته شیخ صدوق جلد ۱ صفحه ۲۷۷ و خصال شیخ صدوق جلد ۱ صفحه ۱۹۸، از قول امام رضا بیان شده که خروس ۵ صفت پیامبران دارد:
    ۱- شناختن وقت نماز.
    ۱- غیرت.
    ۳- سخاوت.
    ۴- دلیری.
    ۵- جماع زیاد کردن.””.
    (پایان عبارت کامنت گذار شیرین هوشمند).

    پاسخ :مطلب مورد اشاره ایشان صحیح است ،روایتی به این مضمون داریم که در برخی کتب حدیثی وارد شده است ،آدرس عیون اخبار الرضا که یکی از کتب مرحوم صدوق است همین است که ایشان ذکر کرده اند ،البته آدرس کتاب الخصال مرحوم صدوق را نادرست داده اند ،آدرس صحیح :الخصال ج 1 ص 298/ح 70 است.
    علاوه بر اینها این روایت با اندک تفاوتی در “من لایحضره الفقیه ” شیخ صدوق ج 1 ص 482/ح 1393نیز آمده است.
    همینطور مرحوم کلینی در کتاب الکافی ج 6 ص 550/ح 5 این روایت را بسند خود نقل کرده است.
    و صاحب کتاب وسائل الشیعه مرحوم شیخ الحر العاملی این روایت را از هرسه کتاب صدوق (الفقیه – الخصال – عیون اخبار الرضا ) نقل کرده است ،رجوع شود به وسائل الشیعه ج 4 ص 110-113/ح 4643و 4652.

    اولا:باید عرض کنم این روایت ها چه در سه کتاب مرحوم شیخ صدوق که سند حدیث را به امام رضا (ع) رسانده است، و چه در کتاب کافی که سند را به امام کاظم (ع) رسانده است ،از حیث سند ضعیف و غیر قابل استناد فقهی است

    ثانیا:برای من معلوم نشد که غرض کاربر “شیرین هوشمند” یا آن سایت یا اشخاصی که ایشان مطلب را از آنها اخذ کرده است از ذکر این حدیث چه بوده است ،البته میتوان از عنوان کامنت (درسهایی از آموزه های ناب محمدی) اجمالا آنرا حدس زد لیکن خوب بود بهر حال ذیل هر روایت ایرادی را که به آن وارد است ذکر میکردند.
    در هر حال روشن است که از نظر متد حدیث شناسی شیعه این روایت ضعیف است زیرا در زنجیره روات آن برخی روات مجهول یا توثیق نشده وجود دارد و در برخی اسناد روایت مرفوعه یا مرسله است یعنی یکی از راویان آن از سند افتاده است.
    ولی ما فرض میکنیم این روایت از امامان صادر شده باشد ،شما چه مضمون غیر منطقی یا غیر اخلاقی در آن دیده اید که آنرا بعنوان ریشخند اسلام ناب گزینش کرده اید؟ یا مفاد این حدیث مستلزم چه محال عقلی است یا با چه برهان عقلی منافات داشته که شما آنرا ذکر کرده اید؟
    خوب ما می سنجیم ،در این روایت اشاره به پنج خصلت مثبت در انبیاء شده است که آن خصلت ها در حیوان شگفت انگیزی بنام خروس نیز وجود دارد ،و از باب تحریض و تشویق به این خصلت های مثبت ،از باب تمثیل و توجیه به فرد محسوس دم دستی اشاره به وجود این خصال در خروس شده است و انسانهای دیگر را هم دعوت به داشتن چنین خصلتهای نیکی کرده است،خصلتهایی که وجود آنها در این حیوان امری عینی و غیر قابل انکار است .
    این خصلتها عبارتند از :سخاوت ،شجاعه، قناعه (بتناسب سعه و حد وجودی این حیوان) ،آشنائی به اوقات نماز و اعلان اوقات نماز و نکاح زیاد و غیرت داشتن نسبت به اهل خود.
    البته برخی اوصاف این حیوان شگفت انگیز روشن و عینی است و نیاز به توضیح ندارد ،اما مثلا کثره طروقه (کثرت نکاح) که در واقع انگیزه بر تکثیر نسل و بقاء نوع است ،اگر مورد تایید و تذکر واقع شود با توجه به فلسفه آن آیا امر قبیح و زشتی بوده است؟
    آیا غیرت داشتن نسبت به ناموس خود و تشویق به داشتن اوصافی مثل سخاوت شجاعت و قناعه در قالب تمثیلی فوق مساله عجیب یا قبیح یا مسخره ای بوده که باعث طرح این حدیث شده است؟!
    در واقع میتوان گفت اینطور روایات اخلاقی( اگرچه سند آنها هم ضعیف باشد) از آنجا که تخالفی با عقل و احکام عقلیه ندارد بلکه مضمونی این چنینی موافق با احکام عقل عملی و اوصاف اخلاقی است ،در ردیف روایات موعظه و اخلاق است و نه تنها تقبیح و قدحی متوجه آنها نیست بلکه دارای وجه حسن است.
    و بالاخره از وصف وقت شناسی شگفت انگیز این حیوان بگوییم که در نوع و غالب افراد آن ،چیزی که مایه شگفتی است این است که مقارن داخل شدن اوقات نماز چه در صبح و سحر و چه در وقت اذان ظهر و چه در شبانگاه شروع بخواندن میکند ،و بتعبیر روایت اعلام وقت صلاه میکند .
    این واقعا امر شگفتی است و کسانی که اهل نماز و بهنگام خواندن نماز هستند توجه به این خصلت شگفت این حیوان دارند،بطوریکه این ویژگی و اینگونه روایات بقرینه برخی روایت های دیگر برخی از فقهاء مثل مرحوم نراقی صاحب مستند الشیعه را وادار به قبول این نظر کرده است که اتکاء به صدای خواندن خروس برای اعلان داخل شدن وقت نماز کفایت میکند (مستند الشیعه ج 4 ص 97)،اگرچه این نظر منفرد و شاذی است و گرایش غالب فقهاء این است که روایاتی که اتکاء بر اعلان خروس برای داخل شدن وقت را کافی میدانند مربوط به فرضی است که مثلا هوا ابر باشد و انسان دسترسی به ابزارهای دیگر برای استعلام وقت نماز نداشته باشد.
    در هر حال روشن شد که آوردن اینگونه روایات بقصد تمسخر و ریشخند ناشی از ناآگاهی گرد آورندگان آن به واقع و حکمت این مضامین و یا ناشی از زیر پا گذاشتن موازین اخلاقی و خروج از دائره انصاف است.

    در کامنت بعدی به ادامه مطالب خواهم پرداخت

     
  10. با سلام

    بخشی دیگر از روایاتی که کامنت گذار محترم “شیرین هوشمند” در کلکسیون موجود در همین صفحه گرد آوری کرده است باز هم اختصاص دارد به “خروس” البته به لسانی سمبولیک و حاکی از حقایقی که توضیح خواهم داد.
    در اینجا دو سه روایت متحد المضمون ذکر شده که اشاره دارد به اینکه برای خدای متعال خروسی هست که پاهای او در تخوم ارض (طبقات زیرین زمین یا هفتمین زمینی که پایین تر از زمین ما وجود دارد)، و گردن و سر او در عرش الهی ثابت است ،و بالهای او فضاهای اطراف او را فراگرفته،هرگاه نیمه شب و ثلث آخر شب فرا میرسد بالهای خویش را تکان داده سبوح و قدوس گویان تسبیح پروردگار خویش میکند ، و به تبعیت از او خروس های زمین شروع بخواندن میکنند.
    متن روایت بنقل کتاب کافی چنین است:
    الْحُسَيْنُ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ دِيكاً رِجْلَاهُ فِي الْأَرْضِ السَّابِعَةِ وَ عُنُقُهُ مُثْبَتَةٌ تَحْتَ الْعَرْشِ وَ جَنَاحَاهُ فِي الْهَوَى إِذَا كَانَ فِي نِصْفِ اللَّيْلِ أَوِ الثُّلُثِ الثَّانِي مِنْ آخِرِ اللَّيْل‏ ضَرَبَ بِجَنَاحَيْهِ وَ صَاحَ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنَا اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبِينُ «1» فَلَا إِلَهَ غَيْرُهُ رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ فَتَضْرِبُ الدِّيَكَةُ بِأَجْنِحَتِهَا وَ تَصِيحُ «2».
    (الکافی ج 8 /ح 406 ص 272-273).
    این حاصل مضمون روایت کافی است ،که تقریبا در دو روایت دیگری که ایشان نقل کرده اند هم آمده است.

    بررسی:

    1-دو روایت دیگر که متحد المضمون با روایت کافی هستند از نظر سلسله سند و روات موجود در آنها ضعیف هستند ،لیکن سند روایت کافی سند صحیحی است ،بهمین جهت و بلحاظ اتحاد مضمونی آندو روایت با روایت کافی اکتفاء بنقل روایت کافی کردم،بنابر این با فراغت از سند می پردازیم به محتوای دلالتی این روایت.

    2-البته کامنت گذار خانم “شیرین هوشمند”توضیحی در وجه اشکال به روایت ذکر نکرده است و فقط اکتفاء به ذکر روایت کرده است ،اما با توجه به تعبیر عنوان انتخاب شده برای کامنت (اسلام ناب محمد) و بقرینه موارد دیگر طرح شده میتوان حدس زد که غرض ایشان ریشخند و ایهام این مطلب است که اسلام ناب همین هاست که ایشان جمع آوری کرده اند یا آن سایت یا مرکزی که این مطالب را گرد آورده است و ایشان از آنجا کپی برداری کرده اند.
    در هرصورت روشن است که مضمون این بخش برای ایشان امری عجیب یا خرافی یا غیر ممکن بوده است ،آیا چنین است؟

    3-باید عرض کنم چنین نیست ،و باید دید اینگونه تعبیرات سمبولیک مبتنی بر حقایق ماورائی (متافیزیکی) که قابل توجیهات علمی و فلسفی است ،با کدام عیار یا جهان بینی و بر اساس کدام شناخت مورد ارزیابی قرار میگیرد.
    اگر معیار کسی در مساله شناخت و جهان شناسی این باشد که هستی منحصر در ماده است و ماوراء ماده امر معقولی نیست ،طبعا چنین فردی بر این اساس حق دارد که در تصور موجودی (خروس عظیم الجثه) با این شاخصه ها دچار اشکال شود و آنرا انکار کند یا مورد ریشخند و استهزاء قرار دهد ،زیرا خروسی جسمانی با این خصوصیات که سر او در سماوات هفتگانه و پاهای او در اعماق زمین و بالهای او از دو جهت عرضی فضای وسیعی را اشغال کند (غیر از اینکه محسوس نیست و با چشمان ما رویت نمیشود) طبعا با اجسام زیادی در طول و عرض و عمق تداخل و مزاحمت خواهد داشت ،پس طبعا وجود او مستحیل است و حسا هم ما چنین موجودی را نه با چشم غیر مسلح و نه با ابزار مشاهده نمی کنیم.
    اگر مبنا چنین باشد من به انکار کننده و یا استهزاء کننده حق میدهم که از دیدن چنین تعبیراتی در روایات(البته در روایات زیاد دیگری مطالبی با این خصوصیات در وصف فرشتگان آمده است) متعجب شده و آنها را به عنوان انکار در کلکسیون خود جمع کند.
    لیکن دارندگان چنین مبنائی بحکم خرد و عقل آیا باید وارد گزاره های دینی که مبتنی بر اساسی غیر از اساس مادیین و حس گرایان است شوند؟یا باید منطقا در مساله شناخت و بررسی انواع جهان بینی بطور مبنائی با تئولوژیست ها و الهیون و کسانی که هستی را مساوق ماده نمیدانند و برهانا به متافیزیک و هستی های طولی دیگری معتقدند وارد گفتگو و مناظره شوند؟
    آیا خردمندانه است شما محتواها و گزاره هایی را که مبتنی بر اساس دیگری
    در مساله شناخت و جهان بینی است برخ متدینان بکشید؟
    در واقع در یک کلمه میخواهم بگویم چاره کار آمپریست ها و آگنوستی سیست ها و پوزیتیویست ها این نیست که وارد در قضایا و محتواهای درون دینی شوند و به ریشخند و تمسخر بپردازند ،مگر آنکه کلا اخلاقیات و قاعده طلایی اخلاق را کنار بگذارند که این با ادعاهای اومانیستی آنان ناسازگار است!
    بنابر این چاره کار معرفتی آنان این است که پیش از برداختن به روبناها به زیربناها بپردازند،زیرا حتی در مسائل علمی حسی نیز چنین نیست که مثلا یک فیزیکدان بدون پرداختن به زیر بنای تئوریک فیزیکدان دیگر بر فروعاتی که فیزیکدان دیگر بر تئوری خویش مبتنی کرده است خرده گیرد.

    4-مکرر عرض کرده ام که در اسلوب حدیث شناسی شیعه ،ما در اصول عقائد و امور عقیدتی تکیه بر خبر واحد ظن آور نمی کنیم ،و عمل به خبر واحد ظن آور مربوط است به مسائل عملی و فقهی ،اما در امور عقیدتی تکیه ما یا بر خبر متواتر یقین آور است ،و یا استناد به براهین عقلی.
    ما در اینجا با یک خبر واحد صحیح السند مواجه هستیم ،اگر توانستیم با معیارهای صحیح عقلی و مسلمات قرآنی مضمون آنرا درک کنیم آنرا تبیین کرده و معتقد میشویم ،و چنانچه درک درستی از آن نداشتیم ،علم آنرا به اهلبیت علیهم السلام رد میکنیم ،و در عین حال مکلف به اعتقاد نیستیم زیرا معیار پذیرش در باب اعتقادات عقل است.
    اکنون میگوییم البته که بر اساس موازین فلسفی و داده های علوم جدید تداخل اجسام باطل است ،و وجود یک شیء عظیم جسمانی با این خصوصیات و ابعاد در زمین و فضا ممکن نیست ،لیکن بنظر ما چنین تعبیراتی اشاره به موجوداتی جسمانی با این خصوصیات ندارد ،بلکه اشاره به موجوداتی مجرد از ابعاد مادی است که در لسان قرآن و روایات از آنها تعبیر به فرشتگان و قوایی که مجری اوامر الهی در عوالم جسمانی و غیر جسمانی هستند میشود.
    البته کسانی که با مفاهیم فلسفی آشنا هستند میدانند که موجودات مجرد از ماده (متافیزیکی) از اوصاف لازم در ماده (داشتن طول و عرض و عمق و اشغال مکان و غیرو) منزه هستند ،و بر این اساس بودن موجودی با خصوصیات وصف شده در روایت مستلزم محالاتی مثل تداخل اجسام و غیرو نیست،زیرا جهان منحصر در جهان محسوس نیست ،و هستی به هستی مادی و غیر مادی تقسیم میشود ،و نسبت موجود مجرد به موجودات مادی قدر محسوسی ندارد ،و احاطه آن سنخ از موجودات بر جهان تنگ مادی (با همه طول و عرض سماوات و ارض) از قبیل احاطه محیط به محاط است.
    مگر ما نمیگوئیم ،خدای هستی آفرین، موجود نامتناهی مجرد از جسم و اوصاف جسمانی است ،در عین حال چنانکه قرآن شریف فرمود (و هو معکم اینما کنتم.الحدید/4 ).
    او با شماست(با همه اشیاء) هرکجا باشید ،نه محدود به زمین است و نه محدود به آسمانهاست (هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله.الزخرف/84) او خدایی است که در آسمانها خداست و در زمین نیز خداست ،و این موجود مجرد با همه اشیاء است و محدود به آنها نیست زیرا احاطه قیومی بر اشیاء دارد.
    برای تقریب به ذهن بطور اشاره عرض میکنم (و آنها که با مسائل فلسفی آشنا هستند می دانند) که در فلسفه اشراق که مبدا آن هم افلاطون الهی و اتباع او تا شیخ شهاب الدین اشراقی و مرحوم ملاصدرای شیرازی هستند، بر حسب برهان عقلی بغیر از اعتقاد به عقول طولیه مجرده (که در لسان شرع از آنها تعبیر به فرشته یا ملائکه شده است) معتقد به عقول عرضیه متکافئه هستند که از آن تعبیر به رب النوع میکنند ،میگویند برای تک تک انواع طبیعی موجود در عالم طبیعت و اجسام رب النوع هایی هست (عقول عرضیه متکافئه) که آن انواع طبیعی موجود در عالم جسمانی تحت تدبیر و اداره آن رب النوع ها هستند .
    بنابر این چه استبعادی هست که خروسی بعنوان رب النوع خروس های موجود در طبیعت بتناسب وجودی خویش در عالمی وراء طبیعت که محیط به عالم اجسام است وجود داشته باشد و مثلا با خواندن او تمام خروس های موجود در زمین بخوانند،اینها که مستلزم هیچگونه محال عقلی نیست،آنچه که محال است وجود خروسی جسمانی با این ابعاد و در زمین و آسمان است،که این فرض مستلزم محالات یا تداخل اجسام محال است ،اما موجود مجرد از ماده که محیط به اجسام است هیچگونه تداخل یا تزاحمی با اجسام ندارد ،و چنانکه عرض شد آنان که چنین استبعادهایی میکنند پیش از ورود به محتواهای درون دینی باید به مساله شناخت و جهان بینی بپردازند.

    بررسی بخشهای بعدی را بنوبت بعد وا می گذارم

    با سپاس

     
    • جناب مرتضی عزیز
      در دانش درون دینی شما جای بحثی نیست. اشکال وقتیست که این دانش موجد تعصب شود قدرت تععقل را تحت الشعاع قرار دهد. لطفا این جمله خویش را با کمی تعمق بخوانید و استبعاد ان را خود درک کنید:
      ‘ بنابر این چه استبعادی هست که خروسی بعنوان رب النوع خروس های موجود در طبیعت بتناسب وجودی خویش در عالمی وراء طبیعت که محیط به عالم اجسام است وجود داشته باشد و مثلا با خواندن او تمام خروس های موجود در زمین بخوانند،اینها که مستلزم هیچگونه محال عقلی نیست ‘

       
  11. سلام برادر نوری زاد
    سال نو برای همه مان همراه باشد با آزادی از قید و بندهای مادی و رسیدن به اخلاق ناب
    و سلامتی کامل و آزادی سیاسی و اجتماعی برای همه ایران
    چگونه می شود فیلم های رضا ملک و خانم امامی را دید ؟
    اگر چه دوستان می گویند تحمل دیدن این فیلم ها را ندارم

     
  12. حاشیه بروم و از آقاى مرتضى بپرسم :آیا بجز معلقات سبع هیچ اثر مکتوب دیگرى از دوران پیش از بعثت در حجاز وجود داشته است ؟جستجوى اینترنتى من ناموفق بود ور نه مزاحم نمى شدم
    (بخشی از کامنت آقای کورس در سلسله گفتارهای ریشه ها 18)

    با سلام به آقای کورس عزیز و عذر تاخیر در جواب بسبب اینکه این کامنت ریشه ها را با تاخیر مشاهده کردم.

    در پاسخ باید عرض کنم که من تاکنون از این زاویه به تاریخ مقارن ظهور اسلام در عربستان و عصر جاهلیه (بتعبیر قرآن) زوم نکرده بودم و مطلب باید مورد بررسی بیشتری قرار گیرد.البته برخی نکات از وضعیت عرب جاهلی مقارن ظهور اسلام از متن قرآن و روایات و گزارش های تاریخی قابل استخراج است.
    اجمالا همانطور که شما هم اشاره فرمودید آنچه معروف است این است که اعراب در عصر جاهلیت بازارى داشتند به نام «بازار عُكاظ». در ماههاى حرام كه جنگ قدغن بود، اين بازار عرصه هنرنماييهاى شعرى بود. شعراى قبايل مختلف مى‏آمدند و شعرهايى را كه سروده بودند در آنجا مى‏خواندند. شعرهايى كه در آن بازار انتخاب مى‏شد به ديوار كعبه مى‏آويختند.
    هفت قصيده‏اى كه به «معلَّقات سبع» مشهور است از اشعارى بود كه بالاتر از آنها به نظر عرب نمى‏رسيد. مدتها به همان حالت باقى مانده بود. بعد از آمدن قرآن خودشان آمدند و آنها را جمع كردند و بردند.
    لبيد بن زياد از شعراى درجه اول عرب است. پس از نزول قرآن، وقتى مسلمان شد بكلى ديگر شعر نگفت و دائماً كارش قرآن خواندن بود.
    به او گفتند: چرا حالا كه مسلمان شدى، ديگر از هنرت در دنياى اسلام استفاده نمى‏كنى و شعر نمى‏گويى؟
    گفت: ديگر نمى‏توانم شعر بگويم. اگر سخن اين است، ديگر آن حرفهاى ما همه هجو است و من آنقدر از قرآن لذت مى‏برم كه هيچ لذتى براى من بهتر از آن نيست.
    در هر حال همانطور که اشاره کردید برحسب گزارش تاریخ بجز معلقات سبع که در بین اشعار آنان باصطلاح تاپ بود اثر مکتوب دیگری مشاهده نشده است یا لا اقل من ندیده ام.
    اما بنظرم با توجه به همین نکته که شما اشاره فرمودید خوب است به لم و اساس این مطلب و ارزش تحولات فرهنگی که بعثت پیامبر اکرم و نزول قرآن در آن محیط بوجود آورد را صد چندان میکند توجه کنیم.
    گزارشات تاریخی اجمالا حاکی از این است که محیط عربستان پیش و مقارن ظهور اسلام یک محیط توحش و تعصب و بی فرهنگی و دوری از علم بوده است ،گروهی بیسواد و بتعبیر قرآن امی (هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین .الجمعه/2)
    او خدائی است که مبعوث کرد در بین بیسوادها (نادان و بی فرهنگ ها) رسولی را تا آیات الهی را بر آنان تلاوت کند و به تزکیه و تهذیب اخلاقی آنان همت گمارد و کتاب و حکمت را به آنان آموزش دهد ،زیرا که آنان پیش از این (بعثت) در گمراهی آشکار بودند.
    این تصویری است اجمالی که قرآن از بی فرهنگی و جهالت آنان ارائه میفرماید ،و در آیات مختلفی تحت عنوان (الجاهلیه – الجاهلیه الاولی و غیرو) اشاره به سنت های مبتنی برجهالت و تعصب آنان میکند (مثل رباخواری – دفن دختران – خونخواری- قتل و غارت -ظلم به زنان -و غیر اینها) .این شمای کلی عصر جاهلیت مقارن با ظهور اسلام و قرآن است که بدیهی است که هیچ میانه ای با علم و تالیف و بها دادن به این مقولات نداشته باشند.

    اما نکته مهمی که در اینجا هست توجه بسیار عمیق و شدید آنان به خطابه های اثرگذار و شعر و فصاحت و بلاغت است ،در این مقوله آنان ید طولائی داشتند ،و بغیر از همان معلقات سبع که بجهت مقبولیت مکتوب و به کعبه آویزان شده بود آنچه سکه رایج بود همین انشاد شعر و دادن پاداش و پول در قبال آن و خطبه های گوناگون بوده است،و همین نکته اساس یکی از وجوه اعجاز قرآن که فصاحت و بلاغت است می باشد ،بطوریکه قرآن در آن فضا باصطلاح تحدی به آوردن یک آیه مثل قرآن در فصاحت و بلاغت کرد در میان قومی که استاد شعر و فصاحت و بلاغت و خطبه بودند و آنان عاجز از چنین کاری شدند.
    من در اینجا برای تحکیم مطلب برخی عبارات برخی نویسندگان را در تصویر دوره جاهلیت مقارن ظهور اسلام و تحولات عمیقی که قرآن و پیامبر در آن محیط ایجاد کردند را برای جنابعالی نقل و ریفرنس میکنم:
    1- بلاذری در تاریخ خود میگوید : در دوران جاهلیت مقارن ظهور اسلام تنها زنی بنام “شفاء” دختر عبدالله بن عدی خواندن و نوشتن میدانست!.
    نیز بلاذری گفته است : نزدیک ظهور اسلام فقط یازده نفر از مردم اوس و خزرج (دو قبیله بزرگ معروف ساکن مدینه) با صنعت خظ آشنا بودند!

    2- “در جاهلیت عرب مقارن ظهور اسلام مردم بیسواد و امی بودند ،و مطابق نقل واقدی ،در مکه پیش از اسلام فقط 17 نفر از قریش با سواد بودند،و شاعر بدوی عرب “ذوالرمه” با سواد بودن خود را پنهان میکرد! و میگفت قدرت نوشتن در میان ما بی ادبی شمرده می شود !
    (تجلیات ایرانی ص 36-37).

    3-جاحظ در کتاب معروف “البیان و التبیین” نقل کرده است که روزی یکی از امرای قبیله قریش کودکی را دید که به مطالعه کتاب سیبویه (یکی از ادیبان ایرانی) مشغول است،فزیاد برآورد که شرم بر تو باد! این شغل آموزگاران و گدایان است!،در آن روزگار آموزگاری یعنی تعلیم اطفال در میان عرب بسیار اسباب خواری و خفت بود زیرا حقوق آنان شصت درهم بیش نبود.
    (تاریخ ادبیات ،دکتر صورتگر ص 10).(البیان و التبیین ،الجاحظ ج 1 ص 316).

    4- کتابی داریم بنام “جمهره خطب العرب” که البته بعد از ظهور اسلام تالیف شده است ،در این کتاب مولف مجموعه ای از خطبه های اعراب در عصر جاهلیت و پس از اسلام را گرد آوری کرده است.

    مقصودم از این مزاحمت و استشهادها این است که مجموعه گرایش اعراب جاهلی و سطح فهم آنان خلاصه می شده است در انشاد اشعار و خطبه ها و تفاخر و خودنمائی نسبت به یکدیگر در زمینه فصاحت و بلاغت ،بنابر این از کسانی که در آن جهالت ها و تعصبات قبیله ای و خونریزی و غارت ها بوده اند توقعی نبوده است که به علم و تمدن و تالیف کتاب دست بزنند.
    البته برای یک محقق منصف همین زمینه تحقیق خوبی است که پیامبر و قرآن او در آن محیط جاهلی چه تحول فرهنگی عمیقی در آنان از جهات اخلاقی و دور ریختن سنن جاهلی و گرایش به سواد آموزی و تشویق به علم و علم آموزی بوجود آورد.

    با سپاس و پوزش از تصدیع

     
  13. سلام آقای نوری زاد،

    متاسفانه جوابتون قانع کننده نبود ومثل اکثر نوشته هاتون پر از ضد و نقیض بود..برای مثال چطور رئیس قوه قضائیه رو ” لاشخور” خطاب می کنید اما وقتی نوبت به رئیس مافوق و دستور دهنده ی این “لاشخور “میرسه یاد “بخاطر خصلت های فردی ام از اطلاق کلمه های خاص برای دیگران پرهیز می کنم” می افتید؟؟ شما نامه های سرگشاده تون رو برای امثال این “لاشخور” منتشر نکردید بلکه خطاب به رئیسش منتشر کردید چون آگاه بودید و هستیدکه امثال به اصطلاح رئیس قوه قضائیه و دیگران از خودشون استقلالی ندارن و فقط دستورات خامنه ای رو اجرا می کنند که همه قوای سه گانه کشور بعلاوه نهادهای زیر و درشت رو در کنترل داره ( حتی در همین فیلم آقای رضا ملک در یوتوپ، این آقا داره صراحتا میگه که تمام اعمال و شکنجه های بند////… اوین داره با آگاهی و به فرمان ////////// صورت میگیره) اما با اینحال باز هم حاضر نیستید که این شخص رو ” دیکتاتور” یعنی “کسی که دیکته می‌کنه” خطاب کنید .آقای محترم، شما مختارید بعد از یک عمر مجیز گویی رهبر در کیهان و برنامه های تلویزیونی ، خامنه ای رو هر جور که مایل هستید خطاب کنید اما این اجازه رو ندارید که دیگران رو از گفتن حقیقت ماهیت ////////// که به عنوان رهبر، جوابگوی جنایات و غارتگریها ی زیر مجموعه تحت کنترلش هست منع کنید.
    اگر پاسختون رو گذاشتید اینم باید بزارین

    ——————-

    سلام بانوی خوب
    من بعید می دانم رییس قوه ی قضاییه را لاشخور نامیده باشم. بل احتمالا دستگاه قضایی را لاشخورخانه گفته ام. که این دو البته تفاوت فراوانی باهم دارند. بانوی خوب، می شود تقاضا کنم یک وبلاگ بزنید و بخش های تند و خارج از تحمل مرا در آن بیاورید و مابقی اش را که در حد تحمل من است برای من ارسال فرمایید؟ شما که نمی خواهید من برای انتشار فحش ها و ناسزاهای یک نوشته فرا خوانده شوم؟ گرچه من خود تا جایی که ممکن است عرصه ی نگارش را به وادی رعایت می کشانم.
    با احترام

    .

     
    • آقای نوری زاد ، بازی با کلماتتون رو بزارید کنار و با میهمانان سایت صادق باشید.
      1.می فرمائید که ” من بعید می دانم رییس قوه ی قضاییه را لاشخور نامیده باشم. بل احتمالا دستگاه قضایی را لاشخورخانه گفته ام. که این دو البته تفاوت فراوانی باهم دارند. “وقتی شما یک مجموعه اداری رو لاشخور خانه می نامین مفهومش این میشه که کارکنان اون مجموعه رو از رئیس تا پائین هم لاشخور می دونین که در این “لاشخور خانه” مشغول به کار هستند
      2.در مورد حد تحمل شما هم فقط همین یادآوری که خودتون ماشالله دست به سانسورتون خوبه و اظهار عقاید میهنمانان سایت رو خوب قیچی می کنید و دیگه کارتون به جایی کشیده که به مقالات خودتون هم رحم نمی کنین .البته هر چند تا امروز که عقاید دیگر میهمانان سایتتون رو خوندم ذرده ایی از بی ادبی و بی فرهنگی رو مشاهده نکردم به جز اینکه شما نام ” علی خامنه ای ” رو هم به لیست ناسزاها و الفاظ رکیک اضافه و مشمول سانسور کردین.با همه اینها فراموش نکنین که ما نسلی هستیم که دست پروده شما و امثال شما هستیم که در عرصه های فرهتگی و ادبی با قلم بی فرهنگی و بی ادبی در راه تحقیر و تحمیق ما، بازداشتن ما از رشد و نشاط و زندگی، و دعوت ما به پذیرش و پرورش دروغ و ریا و چاپلوسی پرورش یافتیم و لاجرم به “بی تربیتیِ ملی” دچار شدیم ( نمی دونم چرا یاد مقاله ی مفصل شما در مورد “سیدمحمدعلی ابطحی” و شلوارکش در سواحل بیروت اقتادم ) !!!

      با سپاس

      ——————-

      سلام بانوی خوب
      من وقتی دستگاه قضایی را لاشخور خانه توصیف می کنم، اطمینان دارم شما بانوی خوب مطلقا کارکنان آنجا را جوری تصور نمی کنید که نشسته اند و لاشه ی گوسفندی را به دندان می کشند. بل مرادم به لاشه ی عدالتی است که اینان در آن دستگاه از هم می درند.
      بانوی خوب
      یک سخن منتقدانه هیچ نیازی به ناسزا ندارد. شما نقد کنید به هرکجا و به هرکس من آن را منتشر می کنم. فقط شرایط مرا کمی – وتنها کمی – متوجه باشید.
      سپاس

       
  14. جناب نوری زاد؛درورد.
    من از صبح که فیلم آقای ملک و سعید امامی و همسرشون رو دیدم.مدام به این فکرمیکنم اگه قرارباشه هرکسی که در قدرت قرار میگیره با مخالفان خودش مثل نفرقبلی رفتارکنه؛پس چه فرقی بین ساواک و اطلاعات و آقایان خاتمی و احمدی نژاد و رهبر و موسوی و اصلاح طلب و اصولگرا هست؟!همه این ها اگه قرار باشه مثل هم با انسانی اینچنین رفتار کنند پس چطور میشه امیدی به تغییر داشت؟؟ کشته شد و خون داد و چیزی عوض نشه؟؟فقط پوسته و ظاهر قضایا عوض بشه و در باطن همونی بمونه که از قبل بوده و حتی بدتر! من دچار نا امیدی عظیمی شدم کاش حرفی بزنید که دلم به آینده ی بودن در این سرزمین گرم بشه !

     
  15. رضا ملک! ای قهرمان، ای آزاده، ما به تو می بالیم و نامت را بر بلندای فلک فریاد می زنیم.

    “این تویی در آن طرف، پشت میله ها رها/ این منم در این طرف پشت میله ها اسیر”

    به امید اینکه هر کسی در هر جایگاهی یک “رضا ملک” باشد.

     
  16. با سلام

    تشکر از برادر عزيز مرتضى وساير دوستان

    از کتاب يوم الخلاص فى ظل القائم المهدى اىن مطالب را نقل مى كنم

    فقهاء آخر الزمان

    ورد عن نبينا الاعظم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) قال: ( صنفان من الناس إذا صلُحا صلَح الناس ،وإذا فسدا فسَدَ الناس: العلماء والأُمراء).
    وسئل أيضاً:( أيُّ الناس شرٌّ ؟ فقال : العلماء إذا فسدوا ) .

    ترجمه:از پيامبر عظىم الشأن صلى الله علىه و آله وسلم رواىت شده :2 گروه از مردم اگر صالح شوند مردم نيز صالح ونىکوکار

    خواهند شد و اگر فاسد شدند مردم نيز فاسد خواهند شد و آن 2 گروه علما و امرا هستند

    و نىز سوالى از اىشان پرسىده اند به اىن صورت که :

    بدترين مردم چه کسانى هستند و اىشان فرمودند:علما هنگامى که فاسد شوند

    منظور رسول اكرم (ص) از علما در اىن جا علماى دىن مى باشد ىعنى روحانىون

    احوال و اوضاع ايران وساىر سرزمىنهاى اسلامى امروزه به همين صورتى است که نبى معظم اسلام

    در حدود 1400 سال قبل بيان نموده اند

    در حديث دىگرى در باره ى فقها از امام على عليه السلام به اىن صورت روايت شده

    إذا قلَّ الفقهاء الهادون وكثُر فقهاء الضلالة والخونة وإذا كثر الشعراء ..

    هنگامى که تعداد فقهاى هدايت کننده به راه راست کم شود و تعداد فقهاى گمراه کننده و خائن زياد شود

    و تعداد شعرا نيز فزونى ىابد ………………

     
  17. سلام اقای نوری زاد چطوری حرفهای شما را باور کنم

    —————

    سلام ساسان گرامی. تصاویر بخش عمده ای از نوشته ی مرا می توانید در یو تیوپ مشاهده کنید.
    با احترام

     
  18. Thank You Mr. Nourizad…. I
    I am amazed at some of the thing I heaer about IRAN and Happens in IRAN…v
    This is a wonderful media for knowing IRAN and IRANIANS…v
    I have Nothing but the Deepest Respect for People of IRAN…v
    I Feel a Deep Sadness for my Fatherland…v
    Thank You

     
  19. ///// انروزی که پرونده سیاه تو رو شود چه خاک بر سر خانواده خودت خواهی کرد کجا خواهند رفت خانواده فاسد تو دور نیست انروز که دست شیطان رو شود و پرونده این همه ستمکاری همه جا پراکنده شود ننگ بر دورغ ننگ بر خدا فروشی ننگ بر شکم بارگی و قدرت پرستی

     
  20. آقای نوریزاد . درود برتو و رحمت به اون شیری که خوردی . من از شدت عصبانیت خونم به جوش و قلبم به درد آمده . اصلاً قادر به نوشتن نیستم و نمی دونم به اون خدائی که این چیزا را می بینه و بازهم سکوت میکنه چی باید بگم . قادر مطلق !!!

     
  21. سلام و درود بر برادر ایمانی آقا عبدالله گرامی

    لازم دیدم بسهم خودم از کوشش های علمی شما و پایداری مثال زدنی شما در برابر ناسزاها و بد و بیراه های برخی افراد تشکر وافر نمایم.
    امیدوارم در نشر معارف اسلامی و دفاع از حقیقت پایدارتر باشید

    فاستقم کما امرت
    اللذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الاالله و کفی بالله حسیبا

    موفق باشید

    برادر ایمانی شما مرتضی

     
  22. چه حقیقت هولناکی

     
  23. بنام خدا
    درجواب شیرین هوشمنددرمورداعجاز
    جواب شماوصاحب مقاله را خداونددرقرآن درآیات 23بقره ،و27-28یونس و13 هود، و102-105نحل،داده است وشمارا به تحدی ومبارزه طلبیده است که اگرمی گوئید قرآن معجزه باقیه پیامبرنیست یک سوره مثل آنرا بیاورید وهرگزنتوانید بیاورید اگرچه جن وانس هم کمکتان باشد.
    واین ایرادتازه ای نیست بلکه اعراب بقول شماجاهلی هم درزمان نزول قرآن داشته اند ودرآیات سوره نحل مورداشاره بازگوئی کرده است .
    وامافرمایش شهیدصدرکاملاصحیح است زیرعقلا ازمحتوای پیام پیامبر می فهمند که درادعایش صادق است بلکه عوام محتاج معجزه هستند تاایمان بیاورند.
    پناه می برم بخداکه پروردگار مردمانست ازشر خناسان وسوسه گرودست پروردگان شیطان جنی وانسی ،چنانکه فرموده است :{قل اعوذ برب الناس … الذی یوسوس فی صدورالناس. من الجنه والناس.}آخرین سوره قرآن.
    مصلح

     
    • جناب مصلح
      صحیح است که در قران کریم نه تنها محال بودن اوردن یک سوره بلکه حتی یک ایه مانند ایات قران امده ؟

       
  24. با سلام جناب آقای نوریزاد __ من نمی دانم که آن زمانی که شما در زندان بودید ، ریخت و قیافه های بازجوهای خود را میدیدید یا نه . یا اگر بازجوهای خود را بیرون از زندان ببینید می توانید آنها را شناسایی کنید ؟در وزارت بازجویانی هستند که تهی از فکر و مغز آدمی و در نهایت هیچ خلق و خوی انسانی ندارند ، زیرا که از بزرگانی در امر بازجویی دستور میگیرند که آن بزرگترها خودشان از تربیت و هم نشینی با ” رفقای ” اتحاد جماهیر شوروی سابق و از کمونیست ها بوده اند که نظام ما بیشتر برای حفظ امنیت و قدرت و سرکوب مردم با این ملحدان رفاقت کرده و همه اندیشه امنیتی و سرکوب مردم کشور خود را از تجربه سرکوب 70 ساله روس ها بدست آورده اند . آقای نوریزاد از نوع و یا مشابه ” اضافه زندانی ” از عماد الدین باقی ” که بگذریم در بین زندانیان سیاسی مانند رضا ملک کم نبوده اند که روز آزادی آنها مجددا” آنها را به بهانه ای به زندان بر میگردانده اند به یک مورد آن اشاره میکنم . بعد از تقلب در انتخابات ( یا به قولی جانباز اصلاحات جناب آقای حجاریان ” که احمقی تیر به مغز ایشان شلیک کرد ” تدلیس در انتخابات ” سال 1388) و سرکوب مردم و دستگیری دیگر افراد تأثیر گذار در مخالفت با تقلب انتخابات که بگیر و ببند در هر سطحی شروع شد . یکی از این افراد دستگیر شده ” حجت الاسلام شیخ محمد تقی خلجی ( پدر “مهدی خلجی “که شما حتما”می شناسید و گاه گاهی مصاحبه های روشنگرانه او را از VOA و یا BBC مشاهده کرده اید ) از علما و نویسندگان متون دینی در شهر قم بود که یک سال از عمر شریفش را در زندان جمهوری اسلامی گذراند ( در زمان حکومت شاهنشاهی هم ایشان به خاطر افکار انقلابی خود مدتها در زندان رژیم شاهنشاه بودند ) .ایشان را بازجو ها ابتدا گروگان گرفته و بدون دلیل انسانی ، اسلامی ، موجه و مردانه پسند زندان و مجازات کردند با همان شیوه ای که شما و دیگر عقلا و خود شیخ محمد تقی خلجی از بی قانونی و خلاف شرع در وزارت نام می برید . مثلا” شیخ محمد تقی خلجی را در ابتدا وزارت به مدت ” شش ماه ” دستگیر و گروگان گرفته تا اینکه فرزند ایشان مهدی خلجی تحت فشار قرار گیرند تا از امریکا به وطن غصب شده باز گردند ( همان روش ابلهانه ساواکی های زمان شاه را که برای اینکه زنده یاد دکتر علی شریعتی را دستگیر کنند ، رفته بودند ” محمد تقی شریعتی ” پدر پیر و سالخورده و عالم روشن ضمیر دکتر شریعتی را از خراسان گروگان گرفته تا اینکه دکتر شریعتی به خاطر پدر نازنینش خود را تسلیم کرد). اعتراض شیخ محمد تقی خلجی درباره اینکه کجای قوانین اسلامی و قانون اساسی جمهوری اسلامی این اجازه را داده که پدر را بجای فرزند دستگیر کنند! آن بازجو جواب داده بود که ما خودمان کارمان را میکنیم و به اسلام و قوانین کشوری فعلا” کاری نداریم . پس از آنکه وزارت از برگشتن مهدی خلجی به ایران نا امید شدند، تصمیم میگیرند که پدرش را پس از ” شش ماه ” از حالت گروگانی آزاد کند و ایشان را تا دم در زندان می آورند و بازجو هنگام آزادی و بدرقه ایشان از زندان ، از شیخ محمد تقی خلجی چند سئوال میکند که پس از شنیدن پاسخ انقلابی و دندن شکن ، مجددا” شیخ را به مدت ” شش ماه ” اضافه زندانی میدهند . سئوال ۱_ ساواکی های زمان شاهنشاه بهتر بودند یا بازجوهای جمهوری اسلامی ؟ جواب شیخ به بازجو : ساواکی های کرواتی زمان شاه بهتر بودند ، چون هم دانش و عقل داشتند و هم سن و سالی و تجربه ، که شما هیچکدام از آنها را ندارید . سئوال ۲_ تفاوت اخلاق ساواکی های شاهنشاهی با بازجو های فعلی را چگونه می بینید ؟ جواب شیخ : آنها خیلی ” مرد تر و جوانمرد تر از شما بودند ، چون ساواکی ها مرد بودند و روبروی ما می نشستند و سئوال جواب میکردند ولی ما شش ماه است که از شما مردی نمی بینیم و هر روز در روی صندلی روبروی دیوار می نشینم و با دیوار مصاحبه و صحبت میکنم و چهره “کودکانه “شما را هرگز ندیده ام .سئوال ۳_ از کجا میدانی که من جوان و کودکم ؟ جواب شیخ : من آنقدر عمر و روزگار گذرانده ام که وقتی روبروی دیوار که مینشینم از نوع صدا ، به قد و اندازه ، سن و سال و جنس افراد پی می برم و به همین دلایل شما را خام و جوان و فاقد عقل و درک می بینم .

     
  25. آقای نوری زاد، پیرو اینکه گفتید در وب سرچ کنید فیلم های “رضا ملک” را پیدا می کنید

    در صفحه یوتیوبی که فیلم ها یملک بود، یک فیلم هم در مورد شما ساخته بودند

    تحت عنوان “شکنجه های محمد نوری زاد+18”

    که در آن سعی بر تخریب شما داشتند با لوده گری.

    در خصوص این فیلم هم کمی توضیح می دهید؟

    ——————

    سلام دوست گرامی
    این فیلم، یکی از چند حرکتی است که سازمان اطلاعات و امنیت سپاه برای ” خراب ” کردن من ساخت و منتشر کرد.

     
  26. عجب، پس اصل قضیه فیلم های بازجویی زن سعید امامی این بود.

    ممنون به خاطر توضیحات…

     
  27. دوست و برادر عزیز ایمانی
    آقا مصلح گرامی

    سلام علیکم

    از تذکر و تفقد مشفقانه شما نسبت به این بنده کوچک خدا سپاسگزارم.

    آری من نیز مدت زمانی است با خود و خدای خود عهد بسته ام که از گفتگو و تخاطب با کسانی که بر مدار ادب و احترام و پرهیز از درشت گوئی و درشت خوئی حرکت نمی کنند خودداری ورزم و تنها با انسانهایی که با سرمایه بزرگ انسانی یعنی ادب در گفتار ،سلوک علمی و گفتگو و نفی و اثبات و پرسش و پاسخ دارند مخاطبه کنم ،اگرچه از آنانی هم که گفتارشان مشحون از درشتی و نفرت است کینه ای بدل ندارم و در سخن یک یک آنها با تامل می نگرم و برای آنان از خدای متعال توفیق و کامیابی می طلبم .
    راستی چرا من با کسانی همچون آقا کورس و بی کنش و یاران و باصفا و برخی دیگر از دوستان تصادم و اصطکاکی ندارم با آنکه در اموری با آنان متفاوت هستیم؟
    زیرا آنان انسانهایی هستند که در عین تخالف عقیدتی انسانند و برای دیگرانی غیر خود بقاعده طلائی اخلاق کرامت و احترام قائلند ،این تقابل تقابل انسانی است ،زیرا اساس، ادب و انسانیت و آن قاعده طلائی است که هر بدی بر خود نمی پسندی بر دیگر همنوعانت مپسند.

    تشکر از مراحم و تذکرات شما
    ملتمس دعا

     
  28. اقای نوریزاد، شما نه تنها خود سانسوری میکنید، بلکه ،با جوابی که به خانم رویا دادید، توجیح هم میکنید. شما با اینگونه نوشتن حتی تحقیقات تاریخی را مشکل ساز میکنید، و به نحوی قاتل را تبریه!

    در عین حال، ممنون که به این موضوع پرداختید. سپاس!

     
  29. با سلام

    در مطالب بعضى دوستان مانند مزدک چنان نفرتى از اسلام وجود دارد كه در صورت رسىدن به قدرت احتمالا

    شهرهاى مذهبى قم ومشهد را با خاک يکسان نموده و مردم اىن 2 شهر را از دم تىغ خواهد گذراند

    و اقعا اگر قرار است چىن تفكرى در آىنده ى اىران حاکم شود همىن ولاىت فقىه با همه ى انتقادى که از آن دارىم بهتر

    است باقى بماند

     
  30. بنام خدا

    با سلام

    به بخش دیگری از مطالبی که کامنت گذار محترمه خانم “شیرین هوشمند” تحت عنوان آموزه های ناب محمدی عرضه داشته اند می پردازیم:

    در این بخش بر اساس همان رویه قبلی روایاتی را از برخی کتاب های سنی و شیعی نقل کرده اند در مورد خروس ،و ترجمه های خاصی که در واقع برای ریشخند و تحقیر ارائه کرده اند (حال یا خود ایشان چنین کرده اند یا از جایی آنها را کپی کرده اند که هردو روش دور از صواب و انصاف است).

    الف- حدیثی را به این صورت : “”ان النبی صلى الله علیه و سلم قال:
    اذا سمعتم صیاح الدیکه فاسألوا الله من فضله، فإنها رأت ملکا و إذا سمعتم نهیق الحمار فتعوذوا بالله من الشیطان، فإنه رأى شیطانا. (سنن ترمذی/ کتاب الدعوات/باب ما یقول إذا سمع نهیق الحمار. و صحیح مسلم/ کتاب الذکر وا لدعاء و التوبة و الاستغفار/ باب استحباب الدعاء عند صیاح الدیک””.
    از کتاب صحیح مسلم( یکی از معاجم روایی اهل سنت) نقل کرده اند ،آدرس آن البته صحیح است و من برای تکمیل زحمات ایشان جلد و صفحه آن را هم ذکر میکنم (صحیح مسلم ج ۸ ص ۸۵).

    اولا :چنانکه اشاره مکرری داشتم از نظر ما(شیعه) حتی روایات فقهی کتب اهل سنت حجیتی ندارند ،تا چه رسد به حکایت چنین مطالب سست و بی پایه و اسناد آن به پیامبر گرامی اسلام در این زمینه ها.

    ثانیا : صحیح مسلم این روایت را از ابوهریره کذاب و دروغگو نقل کرده است که ضرب المثل دروغگوئی است و حتی خود اهل سنت نیز برای نقل او اعتباری قائل نیستند ،اصلا ابوهریره ریشه یهودی داشته است و بظاهر اسلام آورده است ،این شخص در زمان معاویه مبالغ هنگفتی پول از وی دریافت کرد برای جعل احادیثی در مناقب امویان و در مذمت علی و آل علی ،در مورد ابوهریره و شیرین کاری هایش کتابها نوشته شده است ،و بنظر میرسد اصلا ورود او به اسلام و جعالی حدیث توظئه ای حساب شده از سوی یهود در صدر اسلام بوده است برای تخلیط در نقل های حدیثی.

    ثالثا : ترجمه تحت اللفظی این عبارت این است که :هرگاه صدای خواندن خروس را شنیدید (تفال) پس از فضل خداوند سوال و درخواست کنید ،زیرا او فرشته ای را می بیند که چنین صدا میکند! ،و هرگاه صدای حمار (الاغی) را شنیدید پس از شر شیطان به خدا پناه برید ،زیرا که الاغ وقتی شیطان را می بیند چنین صدا میکند.(پایان ترجمه بنده).
    البته عرض شد که این عبارت اصلا روایت معتبر نیست.

    اکنون به عبارت خانم شیرین هوشمند توجه کنید :
    “”رسول الله گفت: اگر بانگ (قوقولقوقو) خروسی را شنیدید پس از الله درخواست بخشش نمائید؛ زیرا خروس فرشته‌ای را دیده است و اگر صدای خر(خر در قرآن) را شنیدند به الله پناه ببرید، زیرا او شیطان را دیده است””.

    البته ایشان نیز عصاره ترجمه عبارت را درست آورده اند یا درست نقل کرده اند ،لیکن ملاحظه کنید به پرانتز هایی که در عبارت بکار برده اند،آیا با وجود عبارت “اگر بانگ خروسی را شنیدید”که ترجمه کامل است نیازی به تعبیر (قوقولقو قو) بود؟!
    و آیا با وجود عبارت “واگر صدای خر را شنیدید” که ترجمه وافی به مقصود است نیازی به تعبیر (خر در قرآن ) بود؟ اصلا عبارت (خر در قرآن) جزء این متن بظاهر روایت بود؟و موضوع بحث موضوع خر در قرآن بود؟
    غرض من مته به خشخاش گذاشتن نیست و اگر هم اکنون ایشان اقرار به اشتباه خویش کنند من باب این بحث را می بندم ،ولی می خواهم در حضور ناظران در عرصه عمومی از ایشان سوال کنم ،آیا جمع آوری برخی امور موهوم و بدون سند و محتوا آنهم غالبا از کتب اهل سنت و ترجمه و توضیحات سخیف و تحقیر آمیز ،و نسبت دادن آنها به مقدسات چند میلیارد مسلمان ،و به پیامبر اسلام ،محملی جز ریشخند و تمسخر و نتیجه ای جز جریحه دارکردن عواطف انسان های زیادی در جهان دارد؟ آیا روشهایی این چنینی روشهایی خردمندانه و حق جویانه است؟آیا اینها نقادی دیانت اسلام است؟
    گیریم مثلا من به آیین بودا یا زرتشت یا حتی مرام کمونیستی اذعانی ندارم و آنها راخرافه بدانم ،اما تحقیر و ریشخند محتواهای این ادیان و مرام ها در حضور معتقدین ّبه آنها اقدامی انسانی و منطبق با قاعده طلایی اخلاق است که میگوید هرچه بر خود نمی پسندی بر دیگران نیز مپسند؟

    در این روش ها تجدید نظر کنیم

    با سپاس

     
  31. فلسفه سبزه گره زدن
    افسانهً آفرینش در ایران باستان و مسئلهً نخستین بشر و نخستین شاه و دانستن روایاتی دربارهً کیومرث حائز اهمیت زیادی است. در اوستا چندین بار از کیومرث سخن به میان آمده و او را اولین پادشاه و نیز نخستین بشر نامیده است. گفته های حمزه اصفهانی در کتاب ملوک الارض و گفته های مسعودی در کتاب مروج الذهب بر پایهً همان آگاهی است که در منابع پهلوی وجود دارد.
    مشیه و مشیانه که پسر و دختر دوقلوی کیومرث بودند روز سیزده فروردین برای اولین بار در جهان با هم ازدواج نمودند. در آن زمان چون عقد و نکاحی شناخته شده نبود آن دو به وسیله گره زدن دو شاخه پایهً ازدواج خود را بنا نهادند. این مراسم را بویژه دختران و پسران دم بخت انجام میدادند و امروز هم دختران و پسران برای بستن پیمان زناشویی نیت می کنند و علف گره می زنند. این رسم از زمان کیانیان تقریباً متروک شد ولی در زمان هخامنشیان دوباره شروع شده و تا امروز باقی مانده است.

    ۱.توجه آقای احمد خاتمی رو جلب می‌کنم به این موضوع که این داستان قدمتی به تاریخ ایران دارد.

    ۲. به کیومرث پادشاه ایران باستان به مقتضای آن زمانی‌ که به سر می‌برد کاملا حق میدهم که فرزندانش با هم ازدواج کنند و خون آریایی و ایرانی‌ مصون بماند از ترکیب با خون تازی و بربر و خصوصاً خون آدم کثیف و وطن فروشی چون /////// کامنت گذار محترم…

     
  32. وقتی که /////////// بعد از سر بریدن رییس قبیله یهودی همان شب با زنش هم خوابگی میکند ماموران جانشین پیغمبر هم همچین کارهایی میکنند.

     
  33. ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ. ﻋﺰﻳﺰ ﺑﺎ ﺳﻼﻡ.
    ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ. ﻋﺰﻳﺰ ﻭﻗﺘﻲ اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ ﻋﺠﻳﺐ و ﻏﺮﻳﺐ ﻭﻏﻴﺮ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺭﻭ ﺁﺩﻡ ﻣﻲ ﺷﻨﻮﺩ, ﻛﻪ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ اﻳﻦ ﻣﻂﺎﻟﺐ
    ﺭا ﻗﺒﻞ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻨﻮﻳﺴﻴﺪ ﻭﻳﺎ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻣﻴﺪاﻧﺴﺘﻨﺪ, اﻟﺒﺘﻪ اﻳﻦ ﺭا اﺯ اﻳﻦ ﺑﺎﺑﺖ ﻣﻴﮕﻢ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﻧﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ
    اﻓﺸﺎﮔﺮﻱ ﺷﺪﻩ اﻳﺪ, ﻛﻤﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻣﻲ ﺩاﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻭاﻗﻌﻴﺖ اﺯ ﭘﺮﺩﻩ ﺩﺭ اﻓﺘﺎﺩﻩ اﺳﺖ.
    ﺑﻪ ﻣﻦ اﺯ ﻳﻚ ﻃﺮﻑ اﺣﺴﺎﺱ ﺗﻌﺠﺐ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻱ اﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﻏﻴﺮ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﻋﻤﻞ ﻣﻲ ﻛﻨنﺪ ﺩﺳﺖ ﻣﻴﺪﻫﺪ, ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ
    ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩﻡ ﺟﻮاﺏ اﻳﻦ ﺳﻮاﻝ ﺭا ﻣﻴﺪاﻧﻢ ﻭﻟﻲ اﻻﻥ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻫﻢ ﺑﺎﺯﺵ ﻛﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﺑﺤﺜﻲ اﺳﺖ ﻋﻤﻳﻖ,
    و اﺯ ﻃﺮﻓﻲ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻱ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﻭﺗﻨﻔﺮ ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺗﻲ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻓﺮﺩا
    ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻴﻬﺎﺕ ﺟﺪﻳﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺯﺷﺖ و ﻏﻴﺮ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺩﻳﮕﺮاﻥ اﻧﺠﺎﻡ ﻣﻲ ﺩﻫﻨﺪ, اﻟﺒﺘﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﺒﺎﺷﺪ
    ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺑﻌﻀﻲ,
    ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺟﻮاﺏ اﻳﻦ ﺳﻮاﻝ ﺭا ﻫﻢ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩﻡ ﺩاﺭﻡ ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ
    ﺁﻗﺎﻱ. ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻋﺰﻳﺰ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ
    ﺩﻭﺳﺘﺪاﺭ ﺷﻤﺎ ﻋﻆﻴﻢ

     
  34. برادر بزرگوار اقاى نوريزاد؛
    لطفا مقاله شيرين هوشمند در مورد باغ فدك را كه حذف نموديد ، منتشر كنيد ، تا ما را از دانستن ان محروم نكرده باشيد.
    در جايى كه شخصى چون مرتضى هر روز معادل دهها صفحه در سايت قلم فرسايى ميكند و چيزى از ان هم حذف نميشود، اجازه دهيد ديگران نيز فرصتى برابر با او ، داشته باشند.
    شما چگونه و با كدام معيار، مطلب شيرين هوشمند را خارج از موضوع ، براورد ميكنيد و انرا حذف مينماييد ولى روزانه دههاصفحه مطالب مختلف مرتضى و ديگران را ، داخل در موضوع ارزيابى و انرا منتشر ميكنيد؟؟!
    لطفا ملاك اين تشخيص را اعلام فرماييد تا كسى زحمت بيهوده نكشد.
    يااينكه ملاك، خواست شما، به عنوان مدير و صاحب سايت ، ميباشد ؟
    لطفا در صورت امكان و عدم اعتقاد به تبعيض بين افراد، در بيان مطالب و يا نظراتشان ، مقاله ياد شده را منتشر فرماييد، مضاف بر اينكه من و شايد بسيارى ديگر از دوستان علاقمند مطالعه اين مورد خاص هستيم .
    بااحترام.

     
  35. با درودی بی پایان به نوری زاد عزیز
    تحمل وآزاداندیشی شما شایسته ستایش است میتوان گفت این سایت از میراثهای فرهنگی کشور عزیزمان ایران خواهد شد که چگونه همه با تفاوت دیدگاهها براحتی به اظهار نظر میپردازند این فرهنگ تحمل وبردباری را باید ارج نهیم وسرمشقی باشد برای نسلهای آینده. تنها قدرتمندان وخشک اندیشان وتمامیت خواهان هستند که انتقاد را برنمیتابند وآزاداندیشان را به غل وزنجیر میکشند. بعضی ها انتقاد میکنند که چرا آقا مزدک وآقا مرتضی با هم کلنجار میروند وجای این حرفها اینجا نیست ویا وقت این حرفها نیست اتفاقا ما در تمام سطوح نیاز به بحث وبررسی داریم در سال 57 با تکیه بر برندازی از همه چیز غافل شدیم وبدون اینکه ببینیم چه چیزی در کمین ماست بی ترمز به پیش رفتیم مارکسیست ها چنان مست تحلیل تاریخی خود بودند که همه چیز را در نهایت به نفع خود و پیروز نهائی صحنه نبرد با امپریالیسم میدیدند واز آخوند مرکبی برای رسیدن به آرمان شهر خودساخته بودند وخود از اولین قربانیان بودند به شکلی که سران آنها میگفتند ما خدا را زیر سوال نخواهیم برد هرچند در عقایدشان خدائی وجود نداشت .اتفاقا نیاز امروز ما بحثی عمیق در مبانی فکری نظامی سیاسی است که در آینده در این سرزمین دوست داشتنی با ید حاکم باشد واین تباهی ونکبتی را که طی این سالها ملت عزیز ما متحمل شده نداشته باشد. مشتریان این سایت کاملا معلومند واگر بعضی وقتها پارازیتی هم وجود داشته باشد با گذشت زمان رنگ میبازد وقتی سایت شما را با سایت //// مقایسه میکنم این //// مدعی آزاداندیشی تیغ سانسورش در کامنت های خود از سایت های حامی حکومت هم شدیدتر است وفقط میخواهد خود را مطرح کنند وفردا هم میخواهد طلبکار همه باشد آقای نوریزاد سایت شما سرمایه ملی است آینه ای است تا ملت ما خود را در آن ببیند زیبائیهایمان را ارج نهیم وزشتی ها را برطرف کنیم تا تابلوئی شایسته ملتی با فرهنگ عرضه کنیم فرهنگ آزاداندیشی لازمه نبرد باتباهی هاست رسانه های ما در آینده به سایت اقای نوریزاد به عنوان یک معیار نگاه خواهند کرد وحاکمان هم خواهند دانست مردم آنها را رصد میکنند ونوریزاد هائی خواهد امد که هرکجا کژی پیدا شد شجاعانه بر براندیشه های تاریک بتازند …با آرزوی سلامتی و پشتکار برای شما

     
  36. سلام برآقاسید مرتضی عزیز مان

    سلام علیکم طبتم
    ازشمابرادر عزیز خواهشمندم که وقت شریفتان را به گزافه ویاوه گوئی ایشان واستادشان نپردازید ؛بنده درچند سطردرجواب ایشان می نویسم کفایت است .والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته مخلصتان مصلح

     
  37. ريشه ها ١٩ ( دنباله كامنت پيش )

    انقلاب : انقلاب ١٩١٧ روسيه و انقلاب آمريكا هردو پيامد جنگ بودند ؛ اولى پيامد جنگى بين المللى بود و دومى پيامد جنگى داخلى .اين نكته البته قابل تأمل است اما اگر انقلاب فرانسه را مدل تمام عيار يك انقلاب گيريم ، عناصر متشكل يك انقلاب نخست تركيدن بغض خشم و نفرت انباشته توده اى است كه قبلا ميل آزادى اش مجال ابراز در جامعه مدنى و تحقق حقوق شهروندى و تشخص هاى متكثر و متمايز صنفى و قومى و طبقاتى و مذهبى نيافته است و از همين رو خشونتى انتقام جويانه و مى كشم مى كشم ها ناقوس انقلاب را به صدا در مى آورد .اين پتانسيل رها شده فرصتى به نخبگان مى دهد تا خطابه ها ايراد كنند ،نقش پيشاهنگ إيفا كنند و براى نظام آينده و ايدئولوژى و مرام آن طرح افكنند . اين نخبگان البته از آسمان نيفتاده اند و چه بسا از سال ها پيش ايده هاى خود را منتشر كرده يا حتى دست به كنش هاى مسلحانه فردى يا گروهى زده اند .به قول چپ هاى وطنى موتور كوچك را به اميد موتور بزرگ انقلاب به حركت درإورده اند .نقش آنها را نمى توان ناديده گرفت اما تا فضاى عمومى به حركت در نيايد انقلاب نيز رخ نمى دهد .حركت فضاى عمومى نيز از رها شدن ميل سركوفته آزادى آغاز مىشود .هرچيز ديگرى در اين ميان نقش كاتاليزر إيفا مى كند نه عامل اصلى . پيش بينى ناپذير بودن آغاز انقلاب مثل پيش بينى ناپذيرى مرگ است .مرگ حتما رخ خواهد داد ،اما كى ؟ هيچ كس نمى داند . شايد تعجب كنيد اگر بگويم :داستايفسكى تقريبا نيم قرن پيش از انقلاب روسيه در رمان جن زدگان آن را با ريز بينى و بسيارى از پيامد هاى موحش آن ،استبداد وحشتناك آن ، ترور ها ،دسيسه ها و آتش هاى مغز سوز آن پيش بينى كرد .وى با شم هنرمند انه اش در روانشناسي توده و شناختى كه از چپ گرايان زمانش داشت ماجرا را اين طور مى ديد كه نخستين حركت هاى توده مذهبى روسيه به دست نيهيليست ها و انارشييست ها و سوسياليست ها حتى به بهاى آتش افروزى در شهر ها و سالن هاى تئاتر -آن موقع هنوز سينما وجود نداشت – مصادره خواهد شد . ايدئولولوژى انقلاب ها بعدا از راه مى رسد .انقلاب حتى نخبگان را غافلگير مى كند . فقر و آشفتگى و ضعف حكومت در اواخر جنگ جهانى أول زمينه ساز شورش شد .ماركس تنها نظريه پرداز انقلاب بود كه طبقه كارگر را به جاى كل توده نشاند و انقلاب را طبقاتى كرد .روسيه دقيقا جايي بود كه بنا به نظريه ماركس نمى توانست محل انقلاب سوسياليستى باشد .

    اما انقلاب آمريكا در واقع از نبرد بر سر ماليات چاى آغاز شد و خواست برخوردارى نماينده در پارلمان انگليس نه تركيدن بغض فروخورده ساليان .خشونت مردم انقلابى انتقادى است از ستم و سركوب طولانى استبداد .انقلاب آمريكا بى خشونت نبود .بي گذشته بود .
    ادامه دارد.پايدار و پرتوان باشيد

     
  38. سلام آقای نوری زاد.
    خیلی جالب بود. خیلی جالب. اما آیا میدانید چه چیزی خیلی بیشتر برایم جذابیت خواهد داشت؟ اینکه بعد از فروپاشی و نابودی نظام جمهوری اسلامی که البته خیلی نزدیک خواهد بود، تمام این جنایات رو خواهد شد.شبانه روز. در همه کانالهای تلویزیون. در همه روزنامه ها.کتابها. موبایل مردم. در هر جایی و توسط هر رسانه ای. پس از آن آگاهی خواهد بود و بعد از آن نفرت و کینه، که در حقیقت به صورت انفجاری در عظیمترین ابعاد خود ظهور پیدا خواهد کرد.نفرتی که هر روز بیشتر در عمیقرین وجود انسانی نفوذ پیدا خواهد کرد و سینه به سینه و نسل به نسل منتقل خواهد شد. حالا این مسئله، یعنی فرو افتادن همه پرده ها و رو شدن حقایق عظیم را، در کنار فرو ریختن دیوار و سدی که ده ها سال بر دور جان و اندیشه و حتی جسم ملتی که توسط مدعیان خدا و دین کشده شده؛ قرار دهید.چه نتیجه ای میگیرید؟ دافعه در درون و جاذبه از بیرون خیلی شدید خواهد بود.مسیحی اش، مسیحی تر از پاپ و ضد دینش، ضد دین تر از هر ضد دینی خواهد بود. غرب زدگی اش غربی تر از غرب خواهد بود. واقعا دیدن حال و روز و قیافه بعضی ها در آن دوران بی نهایت لذت بخش خواهد بود. آنقدر لذت بخش که شاید به تحمل تلخی این همه سال از عمر، بیارزد. خیلی چیزها دیگر به افسانه خواهد پیوست…..شاید حکمت اینهمه صحبت از مبشرات ظهور توسط بعضی ها همین باشد..چون اگر نیابد، آنوقت کلاهشان عجیب پس معرکه خواهد بود. راه فرای هم برایشان ابدا وجود ندارد. به صغیر و کبیرشان رحم نخواد شد. خلاصه لپ کلامشان این است که: آقا جان، جان مادرت زود بیا که ما ری… بدجوری…….. من فقط به عشق آن روزها زندگی میکنم.

     
  39. با سلام

    عذر تقصىر

    برگرفته از: کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن»، نوشته‌ی جان دیون پورت

    تحقیق و گردآوری: آذر طاهری
    «جان دیون پورت»، (1789-1877 م.) [1] ، محقق و پژوهشگر انگلیسی قرن نوزرهم میلادی است. او مطالعاتی در زمینه اسلام و پیام‌آور آن انجام داده و کتابی با عنوان « An Apology for Mohammed and Koran» در سال 1869 میلادی به رشته تحریر درآورده. این کتاب با عنوان «عذر تقصیر به پیشگاه محمد (ص) و قرآن» به زبان فارسی ترجمه شده است. «دیون پورت» در کتابش سعی نموده فارغ از تعصب و به دور از امواج افکار حاکم در آن زمان، شخصیت محمد (ص) و پیام او را بررسی کند.

    او در مقدمه کتابش درباره هدف و انگیزه خود در نوشتن کتابش چنین می‌نویسد:

    «تحقیقات و بررسی‌های حاضر، اثر ناچیزی است. ولی با منتهای صداقت و علاقمندی سعی شده ‌است تا دامن تاریخ حیات محمد از لکه تهمت‌های کذب و افتراهای ناجوانمردانه تطهیر شود و نیز جهد کافی در دفاع از صدق دعوی او که یکی از بزرگترین نیکوکاران و خیرخواهان جهان بشریت است، به کار رفته است.»[2]

    این اندیشمند انگلیسی در ارتباط با دیدگاه متعصبانه و نادرست برخی افراد درباره محمد (ص)، چنین تذکر داده:

    «آیا ممکن است باور کرد که آن مردی که چنان اصلاحات بزرگ و پایداری را در کشورش ایجاد کرد، در همان کشوری که مردم قرن‌ها در منجلاب بت‌پرستی غوطه‌ور شده ‌بودند و بت‌پرستی با زشت‌ترین صورتی جایگزین یگانه‌پرستی شده‌ بود … و باز تکرار می‌کنم که آیا ممکن است باور کرد چنان مصلح بزرگ و غیوری، فریب‌کار باشد و یا تمام دوران زندگی او مقرون با نفاق باشد؟ آیا می‌توانیم تصور کنیم که رسالت الهی او فقط اختراع و ابداعی از خودش بوده است؟»[3]

    «دیون پورت» معتقد بود نمی‌توان در برابر چنین مردی سکوت کرد و زبان به تکریم او نگشود:

    «هرگاه وضع اعرب را قبل از ظهور محمد در نظر بگیریم و با اوضاع بعد از قیام او مقایسه کنیم و هرگاه اندک تفکری در شعله عشق و علاقه‌ای که در قلوب یکصد و شصت میلیون پیروان او[4] برافروخته شده و تا به امروز به همان حال باقی است، توجه داشته‌ باشیم، به خوبی احساس می‌کنیم که اگر از تمجید و تکریم چنان مرد بزرگ و فوق‌العاده‌ای خودداری کنیم، بی‌شرمی و بی‌انصافی است و باز اگر ظهور او را تصادفی کورکورانه بدانیم مثل این است که درباره قدرت قاهر و نافذ خدای متعال شک کرده‌ایم!»[5]

    [1] -John Davenport

    [2]- عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، جان دیون پورت، ترجمه غلامرضا سعیدی، به کوشش و مقدمه سیدهادی خسروشاهی، انتشارات اطلاعات، تهران، سال 1388. ص 29.

    [3]- همان، ص 160.

    [4]- این آمار مربوط به زمان انتشار کتاب یعنی سال 1869 میلادی است.

    [5]- کتاب عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ص 30.

     
  40. آزیتا خانم کریمی

    با سلام و تشکر از ابراز لطف و توجهتان

    1-روایاتی که در آن کامنت مطرح شده است و تا این قسمتی که بررسی شده از نظر سند ضعیف اند چه روایت های عامی مذهب و چه روایت های شیعی که کامنت گذار مطرح کرده بودند ،بنابر این وقتی سند ضعیف باشد که نمی توان گفت ضعیف نیست ،و بیان ضعف سند روایت در یک بررسی تلازمی با دور مصطلح در منطق ندارد.

    2-ببینید مطلب اینطور که شما فرمودید نیست ،بلکه متدولوژی بررسی روایت ها در مباحث علمی اینطور است که ابتدا باید احراز صحت سند شود ،خصوصا در مباحث فقهی عملی که میخواهد منجر به فتوای عملی شود ،اگر سند روایت ضعیف بود آن حدیث دیگر قابل استناد نیست ،لیکن در بحث های مفهومی و دلالی از محتوای روایت میتوان اظهار نظر کرد ،اگر روایت باصطلاح نص (تصریح) غیر قابل تاویل باشد همان نص است و دیگر قابل احتمال دیگری نیست ،ولی اگر نص نباشد بلکه ظهور در معنایی داشته باشد،در صورت وجود قرینه های داخلی و خارجی اعم از قرائن لبیه (عقلی) و لفظیه میتوان آن احتمالات را مطرح کرد و مثلا به قرینه ای گفت ،اگرچه این روایت ضعیف و غیر قابل استناد است ،لیکن بر فرض صدور روایت از امام محتمل است که آن معنای معقول و منطقی مراد باشد.
    بهرحال اینگونه احتمالات در بررسی های روایی خصوصا آنجاها که چند گروه روایت با هم متعارض میشوند برای فقیه در مواردی کارساز یا قرینه بر فهم مطلب از روایات صحیحه است.

    اینهایی که عرض شد در فرضی است که سند ضعیف باشد ،همین مطالب در فرض صحت سند روایات هم مطرح است ،یعنی در بررسی دلالتی و محتوائی روایت ممکن است احتمالاتی (در فرض نص نبودن) مطرح باشد که باید آن احتمالات را با تکیه بر قرائن داخلی و خارجی و عقلی و مقایسه آن با متن قرآن و روایات دیگر بررسی کرد و نتیجه گیری کرد.
    البته نمی خواهم بیشتر ذهن شما را درگیر اصطلاحات خاص روایی رجالی و فقهی کنم ،فقط خواستم اجمالا بگویم بعد از بررسی سندی روایت ایرادی ندارد احتمالات معقول را بیان کرد و این ربطی به قائل سخن ندارد.

    3- در پاسخ به سوال دوم شما باید عرض کنم اگرچه سوال شما فرض غیر واقع است ،زیرا واقع از دو حال خارج نیست ،یا سلسله سند روایت مشکل دارد که در اینصورت روایت قابل استناد نیست ،اگرچه چنانکه عرض کردم میتواند با تصرف محتوائی متکی بر قرائن بعنوان تایید در مباحث مورد استفاده باشد.
    و اگر فرض کنیم سلسله سند روایت صحیح است، در این صورت یا محتوای روایت مربوط به مسائل اعتقادی است یا مربوط به فروعات عملی فقهی است ،اگر مربوط به فروعات فقهی باشد ،و با آیه قرآنی متعارض نباشد، فقیه به محتوای آن فتوا میدهد و به آن عمل میکند و همینطور مقلدین او.
    و اگر زمینه و محتوای روایت مسائل اعتقادی باشد مبنای کلامی و مباحث اصولی شیعه این است که خبر واحد در اعتقادیات علم آور نیست و صرفا مفید یک مظنه و گمان است ،که البته شما میدانید که در مباحث اعتقادی و جهان بینی فقط یقین و علم و قطع حجت است و در اینجا برخلاف مباحث فقهی از ظن نباید پیروی کرد ،(ان الظن لا یغنی من الحق شیئا) که در قرآن هست ناظر به همین بخش است ،البته اگر مفاد خبرواحد در اعتقادیات مخالف براهین عقلی و اصول و پایه های مبرهن شیعی نباشد انگیزه هم بر انکار آن روایت نداریم ،میگوییم ممکن است از امام صادر شده باشد ،ولی مکلف به پذیرش هم نیستیم .
    و اگر روایت روایت متواتر باشد که لابد شما که دانشجوی رشته حقوق هستید میدانید و در اصول فقه( مبحث خبر )تحقیق شده است که خبر متواتر علم آور و مفید جزم است ،مثل خبر متواتر ثقلین ،یا خبر متواتر غدیر ،البته تعداد خبر متواتر زیاد هم نیست.
    این نکته را هم در پایان عرض کنم که شاید بفرض سوال شما نزدیکتر هم باشد و آن اینکه حتی اگر روایتی سندا هم صحیح باشد لیکن از نظر محتوا مخالف با نص صریح قرآن باشد یا مخالف برهان های عقلی ناشی از مقدمات صحیح عقلی باشد ،ما بسفارش خود امامان این روایت را کنار میگذاریم ،این معیار را خود امامان ارائه کرده اند که روایتی را که معارض قرآن است به دیوار بکوبید (فاضربوه علی الجدار) و ما آن را نگفته ایم.

    4-در مورد تدریس باید عرض کنم خیر فعلا من بجهت اشتغال به پروژه های تحقیقاتی و همکاری با برخی مراکز پژوهشی فرصت تدریس ندارم،اما اگر سوالاتی در این زمینه ها دارید من در فرصت هایی که در فضای محترم سایت جناب نوریزاد حضور دارم در خدمت شما هستم ،بشرط اختصار و کوتاهی سوالات .

    از توجه شما خوشحالم و برای شما آرزوی توفیق در تحصیل دارم

    موفق باشید

     
  41. افشاگری رضا ملک از زندان در یوتیوب:
    قسمت اول:
    http://www.youtube.com/watch?v=FQnE3u5gkuk

    قسمت دوم:
    http://www.youtube.com/watch?v=49w9_88hOuA

     
  42. درودون علیکـــــم!!

    آقای نوریزاد، من در ذیل این پست مطلبی از کاربر محترم خانم شیرین هوشمند دیدم که از مطالب شخصی بنام حجت اله نکوئی کامنت گداشته اند می خواستم از شما درخواستی داشته باشم با توجه به مطلب این پست که در مورد زندانی و شکنجه شدن رضا ملک نوشته اید و از شما هم بابت این اطلاع رسانی به سهم خودم ممنون میباشم اگر برای شما ممکن است مطلبی هم در مورد حجت اله نکوئی بنویسید نمیدانم که شما میدانید یا نه؟ ولی تا آنجایی که بنده میدانم حجت اله نکوئی یکی از کارمندان وزارت ارشاد اسلامی قم میباشند که پس از اینکه در مورد اسلام مطالبی را مطرح می کنند و گویا هفت سخنرانی داشته اند ناگهان در سال 89 مفقود میشوند و از آن تاریخ تا کنون نه زنده او معلوم است و نه مرده او مثل سعید زینالی!! اگر برای شما امکان دارد یک تحقیقی در مورد او بنمائید و یک مطلبی هم برای او بنویسید تا این مرد از مظلومیت بیرون بیاید من به سهم خود متن یکی از سخنرانیهای او را با این عنوان “تحقیقی بودن اصول دین، پیش فرضها و لوازم منطقی” در سایت شما می آورم تا خوانندگان با دیدگاههای او بیشتر آشنا شوند.

    متن سخنرانی حجت اله نکوئی( مفقود شده از سال 89 تا کنون):

    تحقيقی بودن اصول دين،پيش‌فرض‌ها و لوازم منطقی

    مقدمه
    در فرهنگ ديني ما مسلمانان «تحقيقي بودن اصول دين» از بديهات اوليه شمرده مي‌شود و تقريبا هيچ‌كس، عالم يا عامي، در آن شكي نمي‌ورزد و خدشه‌اي وارد نمي‌كند. در ابتداي بيشتر رساله‌هاي عمليه مراجع تقليد بر روي اين موضوع تاكيد و گفته شده است كه:
    تقليد در اصول دين جايز نيست و مسلمان بايد در اين مورد تحقيق كند و اصول دين را با دليل و برهان بپذيرد.
    حكم عقل و وجدان انسان نيز البته جز اين نيست، يعني تقليد و تعبد كوركورانه، آن هم در مسائل مهم و سرنوشت‌سازي چون انتخاب دين، مخالف عقل و وجدان و فطرت انسان است و دينداران نيز به همين دليل «تحقيقي بودن اصول دين» را پذيرفته‌اند، نه به خاطر آنكه فقيهان بدان فتوا داده و يا حكم كرده‌اند. به عبارت روشن‌تر، تحقيقي بودن اصول دين، خود تقليدي نيست، بلكه يك اصل كاملاً بديهي است كه عقل همه آدميان از جمله دينداران آن را تأييد مي‌كند.///////

    —————————-
    بابکم گرامی
    متن سخنرانی ایشان را قبلا یکی از دوستان در در ذیل پست “پرسش های محمد نوری زاد و پاسخ های دکتر علی اصغر غروی” به تاریخ 2 مهر 92 قرار داده بودند. علاقمندان می توانند به کامنت 1:39 قبل از ظهر این تاریخ مراجعه کنند.
    با احترام

     
  43. ريشه ها١٨ (قسمت هاى ١٥ تا ١٧ ذيل پست پيش )
    انقلاب : رضا ملكيان اين كوه استوار شرف انسانى ،در عين حال كه از يك انقلاب بر آمده است حكومت به اصطلاح انقلابى و ضد استكبارى و دشمن ستيز با وى رفتارى كرده است كه هيچ دشمنى با اسير خود نمى كند .راستى چرا ؟ يكى از خوبى هاى اين سايت در آن است كه هر نظرى را در معرض و محضر صاحب نظران ديگر قرار مى دهد ،به هيچكس اجازه نمى دهد كه از بالاى منبر خودگويه بسرايد و جمعيتى نيز آن پايين فقط به حركات دهان گوينده هاج و وأج نگاه كنند و بعضا به آنچه اصلا نشنيده اند احسنت گويند .تبارشناسى منبر بخشى لاينفك از تبارشناسى انقلاب است .اينجا خوشبختانه منبرى در كار نيست .اينجا تلوزيون ضرغامى هم نيست كه در آن امثال ازغدى و قرائتى در ميدان بى رقيب جولان دهند و در زمين خالى خالى ببندند و به قول قديمى ها در حمام زنانه مرد باشند. در اين فضاى بينا اذهانى آزاد كسى را مجال عقل كل بودن نيست .همه دوستان از روحانى و مؤمن گرفته تا جوينده و ملحد جرأت كرده زير نگاه هاى مو شكاف ايده هاى خود را در معرض نقد قرار دهند .در اين فرايند اگر ادامه يابد در دراز مدت ستيزه ها نيز جاى خود را به تحقيق هم يارانه خواهند داد .كامنتى خواندم از دوست مؤمن آقاى مصلح كه همه را فراخوانده بودند به هم فكرى براى تغيير قانون اساسى .آيا اين فراخوان در تلوزيون غصب شده يا حتى فيضيه امكان مطرح شدن دارد ؟من ضمن خوشامد به اين فراخوان از دوستان مسلمان و قرآن شناس از جمله آقاى فاروق كه مدتى است غايب اند خواهش و پرسشى دارم . آيا ولايت فقيه منشأ و مستند قرآنى دارد ؟حاشيه بروم و از آقاى مرتضى بپرسم :آيا بجز معلقات سبع هيچ اثر مكتوب ديگرى از دوران پيش از بعثت در حجاز وجود داشته است ؟جستجوى اينترنتى من ناموفق بود ور نه مزاحم نمى شدم .آرى ، چرا چنين رفتارى با باورمندان به انقلاب ٥٧؟ پاسخ شما را نمى دانم .پاسخ من اما كوتاه و ريشه اى است . ريشه يعنى چيزى كه همه شاخ و برگ ها به آن برمى گردند .جرم اصلى اين مؤمن از جان گذشته شاهد بودن است .گوهر عشقى نيز .اينان شاهدانند و آنچه در جهت انكار شان ( مثلا حذف تصوير اين ًشيرزن و شلاق زدن آن شير مرد ) تفى است كه به تصوير خوش مى افكنند .خودشان نمى خواهند تصوير خودشان را ببينند .ورنه هر بچه اى مىداند كه در عصر اينترنت حذف تصوير گوهر هاى عاشق مانع از پخش اين رسوايي نمى شود گرچه نداند كه اينترنت يوم تبلى السراير را دارد اينجهانى مى كند .آدم آزاده هر قدر هم كه دشمن خارجى را دستاويز دژمنشى داخلى كند با چشمان باز به تصوير مى نگرد و سپس مى پرسد :راستى اين تصوير غده اى چركين در بدنى ، وسيله اى زشت براى هدفى زيبا ،جنايتى مصلحت آميز براى حفظ آرمان هاى انقلابى و ارزش ها ست يا نه ، اين تصوير شاهدى بر شكست تمامى آرمان ها و گواهى بر فساد كل بدن و نشانه اى از ذات همه انقلاب هايي است كه همه از چپ تا ليبرال تا سوسياليست و تا اقوام و اهل اديان مختلف و تا مردم عادى دست به دست هم آن را به حركت در مى آورند و سپس يك روبسپير ،يك حزب بولشويك ، يك جماعت حزب اللهى ،يك كميته مركزى مهار آن را از ديگران مى قاپد و از موضع زور به اسم وحدت همه كثرات را جز خود حذف مى كند ؟ تجربه بر شق دوم گواهى مى دهد .اين شاهدان بر ذات حذف گراى هر حكومت ايدئولوژيكى گواهى مى دهند .شعار مشترك و بى استثناى همه حكومت هاى انقلابى ائدئولوژيك اين بوده :مرگ بر ضد ايدئولوژى من . .باز هم بحث به انقلاب آمريكا به عنوان يك استثنا كشيده مى شود .ادامه دارد .پايدار و پرتوان باشيد .

     
  44. ۱۱:۵۴ بعد از ظهر / فروردین ۱۰, ۱۳۹۳
    عبدالله گوش کن واحترام بگذار : هرودت تاریخ نویس یونانی می گوید ایرانیان مردمانی بسیار نجیب می باشند که از ابتدای تاریخ سرزمینشان یکتا پرست بوده ودر لغات پارسی معادلی برای دروغ ودزدی وجود ندارد واصولا ایرانیان چیزی به نام دزدی را نمی شناسند وشعار مذهبی آنان متکی بر نیکی در گفتار کردار ورفتار می باشد
    حال اجداد عربت را مقایسه کن در تاراج کاروانها و زنده بگور کردن دختران و بت های متعدد پرستیدن وجنایتهای بیشمار در حق بشریت که هنوز که هنوز است در قرن بیست ویکم عربستان عزیزت در دوران بربریت به سر می برد

     
  45. با درود به دوستان فیلم بازجویی از خانم سعید امامی در یوتیوب هست و نهایت ///// ماموران اسلامی را که چیزی جز تکرار ماموران صدر اسلام نیست ولی مدرنتر مشاهده می کنید.دیدن چنین فیلمهایی برای کسانیکه یا مغرضانه و یا از روی نا آگاهی و تعصب بر اینکه ایرانیان اسلام را آزادانه پذیرفتند مفید است مسلما اگر کمی صداقت و وجدان داشته باشند!

    جناب نوریزاد مقاله ای راجع به نابودی یک خانواده ایرانی بنام …ابراهيم محمد‌رحيمی … توسط همین دذخیمان اسلامی … من در سایت گذاشتم .ولی شما گویا تنها به این خاطر که طرف هوادار مجاهدین بوده انرا حذف کرده اید. دوست گرامی ما باید بین یک سازمان و حقوق انسانی یک فرد تفاوتی قایل شویم.من از سعید امامیها و یا دژخیمانیکه با او کار میکردند و هنوز هم کار می کنند مخالفم ولی هیچگاه برخورد دوگانه و غیر انسانی و غیر قانونی را با آنها تایید نمی کنم.شما خود میدانید که در قبرستانها در شهرستانهای بسیاری محلی بنام لعنت آباد هست مثل خاوران که هزاران تن از جوانان این آب و خاک را در آنها زنده بگور کرده اند.شما پیش از جنبش 88 با آنها مخالف بوده اید ولی اکنون حرفهایی را می زنید که از بیشتر انچه آنها آن زمان می گفته اند اگر رادیکالتر نباشد ارامتر نیست.من در تعجبم که شخصی مثل شما چرا مثلا یکبار به خاوران سر نزده اید و از هزاران انسانیکه در جهنم اسلامی خمینی نابود شده اند نامی نبرده اید؟و اگر کسی نامی از آنها بیاورد هم در سایت قرار نمی دهید؟شما بیشترین نیروی خود را معطوف حوادث بعد از 88 کرده اید که بسیار با ارزش است ولی گویا زنده بگور کردن و آواره کردن و در سلاخ خانه ها زیر شکنجه های قرون وسطی نابود کردن و از هم پاشاندن هزاران خانواده توسط همین برادران دینی تان را در عمل نادیده گرفته اید!؟مسلما گاه گاهی نظری گذرا کرده اید ولی لاقل من حرکتی سمبلیک مثلا رفتن به خاوران با مادران داغداریکه 35 سال غصه مرگ شده اند را من ندیده ام.امید وارم که اشتباه کنم!

     
  46. با سلام

    شخصیّت و سیرت‏ رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم‏ از نظر دانشمندان شرق و غرب

    نوشته:دکتر فضل الرحمان انصاری

    ترجمه و اقتباس:محمود حکیمی

    ترجمه از:مجله world Muslim League

    مقدمه
    //////////////////
    //////////////
    ////////////
    //////////////////

    پایان مقاله
    ————————

    سلام عبدالله گرامی
    شما یک کتاب را در اینجا کپی پیست کرده اید و من ناگزیر آن را بدلیل حجیم بودن و بی ارتباط بودن و این که چیزی از قلم خود شما در خود ندارد حذف کردم.
    پوزش
    با احترام

     
  47. آقای نوری زاد، دیگه کار به جایی کشیده که شما خود سانسوری می کنید ؟ هر جا آقای رضا ملک، مر گ با ذکر نام //// کوثری آورده رو سانسور کردین!!! چند وقت پیش هم در برنامه افق صدای امریکا به آقای بابک داد ایراد می گرقتین که از کلمه ” دیکتاتور” برای ////// کوثری استفاده نکنه.نمی دونم بعد از این همه فجایع و غارتگری ها چه اتفاق خاصی دیگه باید بیافته تا بشه این کلمه رو در مورد ////// به کار برد.شاید هم به قول یکی از کاربران سایت که همین چند روز پیش ذکر کرده بود ،شما اینجا فقط مستاجر هستید و صاحب اصلی سایت کس و یا کسان دیگه ایی با برنامه ایی خاص در پشت پرده هستند و شما مامورین و معذور.

    ———————-

    سلام بانوی خوب
    اداره ی یک سایت در داخل محدودیت هایی دارد. گرچه من از این محدودیت ها پای فراتر نهاده ام اما بخاطر خصلت های فردی ام از اطلاق کلمه های خاص برای دیگران پرهیز می کنم. حتی برای زشتکاران. بهر حال نمی شود یکجا همه ی دیوارها را فرو ریخت. درعین حال که من و شما باید به روح یک سخن بها بدهیم و از توقف بر حذف یک کلمه یا یک اسم برنیاشوبیم.
    با احترام

    .

     
  48. با عرض سلام

    دلىل اىن همه نفرت از اسلام مايه تاسف است

    و اىن تنفر معمولا در افرادى دىده مى شود که در ظاهر شىعه هستند

    من دوستان زىادى از اهل سنت دارم در دوران دانشگاه با آنها آشنا شدم

    تا الان ندىده ام ىک سنى اهل استان کردستان به اسلا م اهانت نماىد و معمولا نماز مى خوانند

    روزه مى گىرند و ساىر اعمال مذهبى انجام مى دهند

    به همىن صورت هموطنان ترکمن در استان گلستان نىز معتقد به اسلام هستند

    ولى در مىان افراد به ظاهر شىعه تنفرى عمىق نه تنها نسبت به اسلام و عربها بلکه نسبت به همه اقوام و ملتها

    وجود دارد نوعى خودشىفتگى و غرور وتکبر و خود برتر بىنى وجود دارد و آرزوى دوران قبل از اسلام در بىن آنها موج

    مى زند

     
    • آقا عبدالله برای منم مایه تاسف است که ////////// هنوز چزو ساندیس خوران ولایت فقیه!! هستید . هنوز نمی خواهید قبول کنید اکثر افرادی که شیعه زاده هستند باعث ننگ و شرمساری خود میدانند که به آنان شیعه بگویند وآنان را همردیف جنایتکاران /////// بدانند.

       
  49. من کمی از فیلم بازجویی همسر سعید امامی رو دیدم اما هنوز متوجه نشدم ایشونو به چه جرمی دستگیر کردن؟

     
  50. خدمت برادر مرتضي و خواهر شيرين
    برادر مرتضي خيلي باحالي . بابا ايوالله . متعهدانه قلم بزنيد. راست مي گي ها .
    بايد مثل آخوندا نسبت به همه چيز متعهد بود . اين شيرين خانم هنوز دهنش بوي شير مي ده. نمي دونه تعهد يعني چه . براش روشن و واضح بگو تا شيرين شيرفهم بشه . شيرين خانم تعهد يعني مراقبت كامل از دين و ايمون تا برادراي روحاني و زحمت كش ما بتونن با خيال راحت مملكت رو بسازند و بازم ركورد شكني هاي تاريخي بكنند. دزدي هاي چند هزار ميلياردي رو كه يادته ؟ اعتياد. طلاق. بيكاري. زنداني ها . اعدام ها . مي بيني چه ركوردها زده ايم . درباره دين حرف نزن چون اگه اسلام نبود آخوند نبود و اگه اخوند نبود جمهوري اسلامي نبود و اگه جمهوري اسلامي نبود اين همه ركورد نمي زديم. متعهد باش دختر جان.متعهد.
    برادرمرتضي فرموده براساس وجدان پاك انساني …
    واي واي حاج مرتضي . ديدي اين فلان فلان شده ها عرش خدارو لرزوند. وجدان پاك انساني مي گه السلام يعلو ولايعلي … وجدان پاك انساني مي گه زنارو بكن تو چادر و بعد كه اون بدبختارو عادت دادي به زندوني شدن بگوخودش مي خواد… وجدان پاك انساني مي گه درمقابل سه تا فلسطيني كه بعد از كلي آدم كشي و ترور كشته شدند خودتو تيكه پاره كن اما براي يك اتوبوس بچه دبستاني كه دراسراييل توسط مسلمين منفجر ميشه انگار نه انگار.
    آهاي شيرين . بچه جان شيرفهم شد كه وجدان پاك انساني چيه . اينقدر برعليه پاك ترين و نجيب ترين مردتاريخ كه فقط ده بيست تا زن و اونم تو ده ساله آخر گرفته بدگويي نكن. وجدان پاك انساني داشته باش. مگه تو زن نيستي؟ كم اين دين به تو و امثال تو حق و حقوق داده. اگه شما زن هارو تو كيسه نمي كرد و لولو مي خوردتون مي دونيد چي مي شد. نيگا كن به غرب پدرسوخته كه زناشو محترم نشمرده و ولشون كرده به امان خدا . ببين همه ي زناشون چيز شدند. وجدان پاك انساني داشته باش بچه. درباره كسي كه ايييييييييييييييييييييييين همه امتيازبه زنا داده وجدان داشته باش و حرفاي بد بد نزن. اگه اسلام نبود اونوقت كي مي خواست دختراي 9 ساله رو عقد كنه. كي مي تونست بخاطرخدمت به زن ها به مردا بگه چهارتا چهارتا عقدي و سي تا سي تا صيغه بگيرند. ببين اين دين چه خدمتا به تو و امثال تو كرده . بد كاري كرده تو رو نصف آدم حساب كرده ؟ بدكاري كرده ميگه تو عرضه ي قضاوت نداري و شهادتم بدرد عمه ات مي خوره . كم اين دين به زن جماعت خدمت كرده كه حالا يه زن اومده و حرفاي بدبد مي زنه. وجدان پاك انساني داشته باش و برعليه ديني كه تو رو از فرش به عرش كشونده حرف نزن.
    حضرت اخوي مرتضي گفته .آنها را با كارشناسان ديني درميان بگذاريد .
    راست مي گه شيرين خانم . راست مي گه . واسه چي روشنگري مي كني . مگه اين كارشناساي ديني بوق اند. اول بايد اينا ببينند و بعد كه خوب سبك سنگين كردند و فهميدند واسه مغازه اونا ضرري نداره ، كارشناسانه اجازه انتشار بدن. اصلن شيرين خانم مگه ارشادو واسه خنده گذاشتن. بايد تو سايت نوري زادم يك اداره ارشاد باشه تا خداي نكرده كارآخوندا خراب نشه .
    عالم بزرگ حاج مرتضي فرموده .از اثرگذاري در اذهان غفلت نورزيد.
    راست مي گه . بابا هزار سال جد اندر جد زور زدند كه ///////// و بقيه رو مقدس و بي گناه كنند . يه دفعه شيرين نامي مياد و شيرين كاري مي كنه و كاسه كوزه اينارو به هم مي زنه . خانم محترم. مبادا ازتاثيرگذاري حرفات تو جامعه خرافات زده غافل بموني . بذار حاج آقا مرتضي و هم كيشان تاثيرگذارباشند و با دوره هايي كه براي خركردن ( ببخشيد بي ادبي شد . خام كردن ) مردم ديدن مشغول اثرگذاري هاي خود باشند. شما حق نداريد اثرگذارباشيد مگردرراستاي منافع شيوخ محترم.
    شيخ فرمود شيرين كاري نكن شيرين . شيرفهم شد. اهه.

     
  51. سلام
    اونچه که در این پست آوردید بسیار وحشت آور بود…همیشه برام سواله که چطور ممکنه یک انسان که وقتی متولد میشه بسیار لطیفو ظریفه، کم کم تبدیل به چنین موجود ترسناکی بشه…همیشه این برام سواله که چرا وقتی فرشته ها به خدا گفتن که این انسان روی زمین خون خواهد ریخت…خدا پاسخ داد من چیزی میدانم که شما نمیدانید…ای کاش به ما هم میگفت که بدونیم…درسته که خون ریختن همه اونچه که انسان روی زمین انجام میده نیست…انسانهای خوب هم هستن و خدارو شکر که هنوز هستن…ولی این سوال همچنان برای من هست…

    در پاسخ به آقای رضا
    در نظرات پست قبل فقط یک نفر از من سوال پرسید که آقای بابک بودن که من هم محترمانه پاسخگو بودم…اما شما…پیرو کدوم اندیشه اید که به خودتون اجازه توهین به افراد رو میدید…؟همین قدر که یک انسان باشید کافیه که پیرو اخلاقیات و ادب و احترام باشید.
    من نظرم فقط اینه که باید به دنبال نیکی بود حالا این نیکی در هر دین و مذهبی که میخواد باشه…نکات مثبت همدیگرو ببینیم و یکجا جمع کنیم…خوبی ها رو تقویت کنیم…تا توان غلبه بر بدی رو داشته باشیم.
    هرکسی برای خودش الگویی داره…شیعه علی(ع) رو نماد خوبی و عدالت میدونه…زرتشتیان عزیز زرتشت پیامبر( که درود خدا بر او باد) رو نماد درستی و نیکی میدونه…حالا اگر همه اینها ایرانی باشند علاوه بر اونها کورش بزرگ رو هم محترمو عزیز میدونه و نماد درستی. شیعه علی رو به خواب میبینه…مسیحی، حضرت مسیح ( که سلام خدا بر او باد در روزی که به دنیا آمد و در روزی که میمیرد و در روزی که زنده برانگیخته خواهد شد) و اهل سنت، جناب عمر خطاب رو…در واقع بنظرم این ذهن افراد هست که خوبی رو در قالب این افراد مجسم میکنه. همه به دنبال نیکی هستیم حالا هر کس به زبان خودش و با هراسمی اون رو صدا میکنه.برا یکی اهورامزدا.برای دیگری یهوه.برای یکی الله…اینها همه یکی هستن. و از بدی گریزانیم. از ظلم گریزان.از دروغ گریزان.از توهین و بی حرمتی به هر شکلش گریزان.
    چرا به دنبال اشتراکات نباشیم؟ آیا نمیشه که یک مسلمان در دعاهاش از خدا بخواد که کمکش کنه که صاحب گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک بشه؟البته که میشه. آیا نمیدونید که هموطنان مسیحی و زرتشتی ماهم در ماه محرم برای امام حسین (ع) عزاداری میکنندو نذری میدن. چرا؟ چون اونها امام حسین(ع) رو نماد خوبی و درستی میدونن. خوبیها متعلق به همه هستن. خداوند در قرآن پیامبر رو رحمتی برای جهانیان معرفی میکنه…
    بیاید اختلافات و جزییات رو کنار بگذاریم و به اشتراکاتو نکات مثبتمون بپردازیم.
    با احترام

     
  52. دروود بر شرفش . /////

     
  53. به حق الناس اعتقادنداری برارد؟

     
  54. با سلام
    وقتی در آن سالها از بازجویی ها فیلم برداری میشده .. وقتی میبینیم در تمام تجمعات از جمعیت فیلم برداری میشه وقتی میبینیم حتی در دستگیری اراذل هم فیلم برداری انجام میشه پس فکرش رو بکنید از اون سال ها تا الان چه فیلم هایی از بازجویی ها و رفتار اطلاعاتی ها وجود دارد.. پس قطعا فیلم بازجویی ستار هم وجود دارد و نیازی به نظر چند ماهه پزشک قانونی درباره علت مرگ نبوده و نیست فقط کافی است آقایان فیلم بازجویی را ببینند.. فقط کافی است رضا ملک دیگری با وجدان در اطلاعات وجود داشته باشد تا بسیاری از این مدارک افشا شود اما حیف که نیست و نیست و نیست
    موفق باشید

     
  55. خانم شیرین هوشمند

    سلام

    اجازه بفرمایید من ابتدا به طور کامل به مطالب آنجا بپردازم،آنگاه به مطالب این مقاله هم خواهیم رسید.
    البته جنابعالی خوب است متعهدانه قلم بزنید، و بر اساس وجدان پاک انسانی از انعکاس مطالب بی اساس و ضعیف در عرصه های عمومی بپرهیزید،یا اگر مطالبی مورد سوال شماست پیش از آنکه بصورت کلکسیونی آنرا منتشر کنید بطور جزء جزء آنها را با کارشناسان دینی در میان بگذارید ،گیریم که اصلا شما معتقد به آن مطالب باشید ،لکن از اثر گذاری آن مطالب در اذهان غفلت نورزید.

    موفق باشید

     
  56. درود٬این نشان وواقعیتی ازعظمت حکومت ناب محمدی
    ////// است.

     
  57. این گروهی که نو رسیدستند/ عشوه جاه و زر خریدستند
    سرباغ و دل زمین دارند / کی دل عقل و شرع و دین دارند

    دل سیاهان تیره هوشانند / جاه جویان و دین فروشانند
    همه باز آشیان شاهین خشم/ همه طوطی زبان کرکس چشم

    گشته گویان ز بغض یکدیگر/کاین فلان ملحد، آن فلان کافر
    همه از راه صدق بی خبرند/آدمی صورتند لیک خ..د

    همه جویای کبر و تمکینند/همه خصم شریعت و دینند
    همه درعلم سامری وارند / از برون موسی و از درون مارند

    همه بسیارگوی کم دانند/همه چون غول در بیابانند
    دیو ز افغانشان حذر کرده/ آنچه زو گفته زان بتر کرده

    در نفاق و خیانت و تلبیس/در گذشته به صد درک زابلیس
    مال ایتام داشته به حلال/خورده اموال بیوه و اطفال

    داده فتوا به خون اهل زمین/ از سر جهل و حرص و از سرِ کین
    هیچ نایافته ز تقوی به وی/تهی از آب مانده همچو سبوی

    سنایی

     
  58. درود بر شما
    یک مملکت اسلامی همه اش باید امام زمانی باشد ! از سخنان گهربار حجت السلام خمینی ( آقای آقامون )
    درد اینجاست با تمام افشاگریهای که میشود این حکومت ابلهان همچنان با بی شرمی هر جه تمامتر به جنایات خود ادامه می دهند این یعنی پایبند بودن به حقوق بشر اسلام ناب محمدی /////////// ! یعنی حتی خداحافطی با قانون نیم بند ساخته و پرداخته خودشان ! احمد شهیر را هم که نماینده اسراییل خواندند یعنی حقوق بشر هم باطل اعلام شد ! چرا نیاید نتیجه گرفت که یارو خودش عامل اسراییل است ! لطفا از این به بعد بجای ///// بفرمایید یارو .

     
  59. سلام جناب نوري زاد عزيز.
    سعيد ////////// هستم از اعضاي كميته گزارشگران حقوق بشر. الان مطلبتون رو در ارتباط با رضا ملك خوندم، و چقدر خوشحال شدم كه در مورد اين إنسان بزرگوار مطلب نوشتيد و يادش را زنده كرديد. من در سال ٨٣ به مدت هفت روز در راهروي هشت يا نه بند دويست و نه با رضا ملك هم بند بودم. اون زمان هنوز فضاي عمومي بند ٢٠٩ به صورت راهرو بود و به شكل اتاق در نيامده بود. بعد از آن آشنايي ٧ روزه كه تمامش در صحبت با رضا ملك سر شد و من چقدر لذت بردم از همين نشيني با او و مقاومتش. تا پيش از آن ما چند بار اخباري در رابطه با رضا ملك منتشر كرده بوديم و قرار شد كه اگر مطلبي داشت به همان روش هاي خودش از زندان به دست من برساند. كه فكر مي كنم چند ماه بعد بود كه ٢ نامه از همان بند ٢٠٩ با دست خط خودش به بيرون فرستاد، كه يكي خطاب به سازمان هاي حقوق بشري بود و يكي هم يك نامه پر از انتقاد به علي يونسي. از اين نامه ها فقط يك كپي گرفتيم ، كه يك نسخه پيش مرحوم أمير ساران ماند، كه متاسفانه در زندان گوهردشت فوت كرد، و يك نسخه هم پيش من. كه هنگامي كه تصميم به خروج از كشورهاي گرفتم اين نامه ها را همراه خودم آوردم. البته يك نامه را منتشر كرديم، و نامه خطاب به علي يونسي را به خاطر شرايط خود رضا منتشر نكرديم. اگر مايل هستيد اين نامه را اسكن كنم و براتون إرسال كنم.

    ضمن اينكه يك درخواستي داشتم، در مورد يك زنداني كه الان در ياسوج در تعبيد به سر ميبره
    او هم از كارمندان مزارات اطلاعات بود و فكر مي كنم حتما ميشناسيدشان
    سيد حسن جلالي
    من در سال ٨٨ تقريبا به مدت ٢ ماه در سلول أيشان بودم، و وضعيت واقعا وحشتناكي داشتند. و دقيقا براي من يادآور وضعيت رضا ملك بود
    و اون طور كه معلوم بود قرباني يك جريان و تسويه حساب شخصي شده بود.
    ممنون ميشم كه پيگير وضعيت ايشان هم باشيد.
    من متاسفانه بدترين اشتباه زندگيم رو انجام دادم و از ايران خارج شدم، و هر روز پشيمون تر از روز قبل هستم. راستش نميدونم چرا بهتون احساس نزديكي مي كنم، گفتم يك درد دلي هم باهاتون بكنم
    سپاس از شما
    سعيد

     
  60. جناب نوری زاد
    با عرض ادب
    – بدون اینکه قصد دخالت در چگونگی گرداندن سایت شما را داشته باشم، فکر نمیکنید عده ائی سایت شما را تبدیل به فیضیه و مسجد و حسینه و تکیه و صدا و سیمای و رسانه های غصب شده توسط اقای علی خامنه ای تبدیل کرده اند و بحثهای بی محتوای مذهبی و دینی که رژیم ولایت مطلقه فقیه 24 ساعته از رادیو تویزیون غصبی پخش میکند و به خورد مردم میدهد، راه انداخته اند. فکر نمیکنید که بهتر باشد این مخلوقهای خدا که در خرافات تازی 1400 سال پیش گیر کرده اند سایت شما را رها کنند و از طریق ای میل یا هر روش خصوصی دیگر با یکدیگر تا آنجا که دلشان میخواهد از دین و مذهب برای هم تعریف کنند .
    – این دسته از دین ومذهب زده ها واقعا با چه روئی از دین و مذهب میگویند در حالیکه در طول 1400 سال تا کنون یک جامعه مسلمان مرفح و پیشرفته از لحاظ علمی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی وجود نداشته است. کافیست یک نگاه به کشورهای پاکستا ن وعربستان و شیخ نشینهای خلیج همیشه فارس و ایران و سوریه و یمن و افغانستان و و و و و و و در زمان جاری نگاهی کرد.
    – البته اگر رژیم ولایت مطلقه فقیه این جرئت و شجاعت را داشت (البته میدانیم که خرافه گو نه شجاعت دارد و نه جرئت)که رادیو و تلویزیون و رسانه ها را به ملت بر میگرداند، آنوقت به نظر من بحثی نبود که خرافه زده ها و مروجین خرافه نیز در سایتهای مانندسایت شما اظهار نظر میکردند.
    به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) – شروع تاسیس دموکراسی و ازادی- در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
    مهدی

     
  61. نوريزاد بزرگ اين چيز ها را نبايد فراموش كرد و لازمه فراموش نشدن چيزى در اذهان عمومى يادآورى هاى مكرر است .به ياد بايد آورد و ريشه و بنيان را بايد پي جويي كرد .من ريشه اين شرارت هاى ديوسارانه را در آن وحدت كلمه اى مى يابم كه مفهومش اين بود : يا مثل من فكر كن يا بمير .اما در كشورى با اين همه كثرت قومى و مذهبى و فكرى مگر همسان سازى همه واقعيت هاى گونه گون با ذهن نائب خدا ممكن است ..نائب خدا مى گويد اگر مته اى نداريم تا خواست و فكر خودمان را در مخ ها فرو كنيم در حرف كه مىتوانيم ديگرى را وادار كنيم تا كلمه اش با كلمه خودمان وحدت پيدا كند .واى به حال آن واقعيتى كه از ما فرمان نبرد ما گفته ايم شصت و سه در صد پس جنتى هم بايد بگويد شصت و سه در صد .ما گفته ايم اسراييل پوينده و مختارى و فروهر را كشته ، پس دهان همسر سعيد امامى هم بايد حرف دهانش را با حرف ما متحد كند .اين ذات اين نظام است نه غده فاسدى كه خود نظام با دست هاى خودش بكندش و اصلاح شود .اين ها مى گويند انقلاب ما برخلاف همه انقلاب هاى ديگر ايدئولوژى ساختگى ندارد بلكه بر اساس فطرت است .راست مى گويند، چون اين حضرات ////بالفطره اند .

     
  62. حکومت عدل علی

    آقای خمینی در وصیت نامه اش گفته بود:” با دلی آرام و نفسی مطمئن به….. میروم”

    نمی دانم با اینهمه نفرین و لعنت مردم ستم دیده آیا باز هم در آن دنیا آرام هستند؟ اگر خدائی باشد آنگونه که میگویند، قطعا آقای خمینی بخاطر فریب کاری و آنچه که از خود بجا گذاشت نباید در آرامش باشد.

    حق الناس واقعا لطیفه ای بیش نیست.

     
    • در یک مجله سپاه در یک درمانگاه سپاه خواندم .احمد خمینی خواب امام! را میبیند و از چگونگی وضع او میپرسد..پاسخ میدهد ..سخت سخت سخت میپرسد چرا با حرکت دست میگوید اگر در دنیا دستت را تکان دهی اینجا میپرسند چرا تکان دادی..و بعد آن ایشان روش زندگی خود را تغییر میدهد و گوشه عزلت میگزیند و در اخر …

       
  63. مصباح يزدى ( غير منفور )

    دردود بر نوريزاد كه واقعا زاده نوري و چون نور افكني بسيار قوي بر تاريكيهاي ذهن ما نور افشاني مي كنيد. فكر مي كردم إون فيلم شكنجه خانم امامي را اكبر گنجي كه خود اطلاعاتي بود كش رفته بود. اين فيلم أقاي ملك را كه از زندان بيرون داده بود از كجا مي شود تهيه كرد؟ متشكرم

    ——————

    سلام دوست گرامی
    اسم رضا ملک را در گوگل جستجو کنید مجموعه ای از فیلم ها و نوشته ها ظاهر می شود.
    سپاس

     
  64. ازيتا كريمى

    مرتضى عزيز
    فراموش كردم از نوشته هاى قبلى شما تشكر كنم چون من يك دانشجوى دختر هستم كه در رشته حقوق دانشگاه قم تحصيل ميكنم و هر روز در مسير تهران قم فقط نوشته هاى شما را مطالع ميكنم زيرا مطالب حقوقى وخصوصا مباحث اصول فقه مانند قاعده درا را خيلى زيبا و قابل فهم توضيحح ميدهيد ومن اگر چه در اين درس خيلى ضعيفم ولى مطالب شما برايم قابل فهم است ، باز هم تشكر ميكنم لطفا پاسخ سوال هاى من راصريح بدهيد ، باى.
    راستى شما جايى كلاس درس اصول فقه براى تدريس داير داريد ؟ يا اينكه تدريس خصوصى اصول فقه داريد ياخير؟

     
  65. جناب نوریزاد بسیار عزیز. سال نو را به شما و خانواده تبریک میگویم. بی اندازه تشکر از مقاله بسیار اگاهانتون. همیشه زنده و پاینده باشید.

     
  66. ازيتا كريمى

    خمرتضى خوب
    من از اول تا اخر اظهارات شما در پاسخ هوشمند را خواندم ، تمام سخن شما فقط و فقط در اين دو مطلب ميچرخيد و بهدور مبتلا بود:
    ١/ اين احاديث داراى اسناد ضعيف هستند و به احتمال زياد مجعول است
    ٢/ اگر مجعول نباشند و صحت داشته باشند احاديث خوبى هستند چون گوينده انها منظورش فلان و بهمان بوده
    اكنون من از شما خواهش ميكنم كه صرفنظر از اصالت يا جعليت اين احاديث صراحتا بفرماييد كه ايا سخنان گفته شده در اين احاديث معقول است يا خير ؟ لطفا اينگونه پاسخ ندهيد كه اگر گوينده انها امام يا پيامبر باشد ، سخنان درستى است ولى اگر گوينده شمرباشد ، خزعبلاتى بيش نيست،
    و يك سوال ديگر ؛ اگر در عالم فرض(تاكيد ميكنم ؛ در عالم فرض) به اين نتيجه رسبديد كه اين احاديث جعلى است و اين سخنان نزد شما چرت باشد ولى بعدا فهميديد كه سخنان امامان استايا انگاه بر چرت بودن انها باقى ميمانيد يا اينكه نظرتان عوض ميشود ؟ لطفا صريح جواب دهيد و از اما و اگر گويى بپرهيزيد

     
  67. برادر عزيز ؛ عبد+الله
    ارى حق با شماست ، متاسفانه در يك مورد در ايران قبل از اسلام با فوت يكى از شاهان ، همسر ش كه زنى ديوانه بوده، پسر تازه به بلوغ رسيده خود را ، به همخوابگى با خود ترغيب مينمايد و على قول شما مرتكب عمل شنيع همخوابگى با محارم ميگردد، ليكن اين موضوع مربوط به دوران قبل از اسلام است و خود ميدانيد كه در ان دوران ايرانيان گبر و اتش پرست و كافر بودند ، ليكن با تشرف به دين اسلام ايرانيان به زشتى و قبح اين عمل شنيع ، در پرتو انوار اسلام واقف شدند و اسلام براى انها قبح اين عمل شنيع را اشكار كرد و به انها اموخت كه از اين عمل شرم اور اجتناب كنند ، ارى دوست من ايرانيان پس از اينكه اسلام انها را از خواب جهالت به در اورد ، راه و رسم انسانيت را نيز فرا گرفتند ، اسلام به انها ياد داد كه همخوابگى با محارم از گناهان كبيره بوده و مرتكب ان نيز از اهالى دوزخ خواهدبود، ارى اسلام شناعت اين عمل كريه را برايشان اشكار كرد و به انها اموخت كه در عوض اين فعل ناپسند ، به تمتع جنسى از طفل شيرخواره روى اورند ، ارى اسلام به انها اموخت كه كسب لذت جنسى از طفل يك روزه از طريق تفخيذ ،امكانپذير است و الله نيز انرا مباح ميداند (البته بعدا فقها به اين نتيجه رسيدند كه اگر در اثر مقاربت با طفل يك روزه ، طفل بميرد پرداخت ديه به خانواده طفل لازم است) ، ارى دوست من اسلام نه تنها ايرانيان را از جهالت نجات داد بلكه به انها اموخت كه در عوض ازدواج با محارم ، ميتوان حتى با طفل يك روزه نيز ازدواج كرد و هر گونه بهره جنسى نيز از طفل يك روزه كسب نمود ، به غير از دخول ، ولى ساير اعمال جنسى چون تفخيذ و ارضا با استفاده از وسط پاها و ران و كفل اطفال يك يا چند روزه، مباح و ممكن است
    ارى همچنين ايرانيان مجوس واتش پرست اموختند كه در عوض همخوابگى با محارم ، ميتوانند در اقدامى شجاعانه و در عملى كه شديدا مورد پسند الله است ، به هر نامسلمانى حمله كرد و مردان انها را از دم تيغ گذرانيد و اموالشان را نيز تصاحب كرد و كودكان ذكور انها ، (كه خود به خود به علت نامسلمان بودن پدرانشان ، نسل اندر نسل تا يوم القيامه برده ميباشند) ، را در بازار برده فروشان به حراج گذاشت و همسر انها و فرزندان دختر انها ( كه همچون پسران انها خودبخود تبديل به كنيز گرديده اند و از شمار انسان خارج و تبديل به اموال گرديده اند ) ، را نيز براى كسب لذت جنسى خود و دوستان ، زنده نگاهداشت و پس از انكه از جماع با انها سير شدند ، يا انها را با كنيزانى ديگر، تعويضشان كرد و يا با فروش، انها را به پول ، تبديل شان نمود.
    ارى عبدالله گرام ؛ پس از تابش انوار لبريز از معرفت اسلام بر قلبهاى تيره ما ، فهميديم كه افرادى چون كورش بزرگ شايد به علت تاثير فرهنگ كفر اميز ايران باستان ، به قدرى از انسانيت فاصله گرفته اند كه با فتح كشورهاى ديگر ، در اقدامى مغاير با شرع وسنت ، نه تنها مردمان را از دم تيغ نميگذرانند!! بلكه حتى از تجاوز به زنان و كودكان انها نيز امتناع ميكنند!! و از اين غنائم چشمپوشى ميكنند!! و به اين نحو خود را از نعمت هاى خدادادى محروم ميكنند!! و در اقدامى كاملا غير شرعى ،نه تنها هيچكس را به اسارت نميگيرند !! بلكه اسراى موجود در ممالك فتح شده را ، نيز ازاد ميكنند!! و اينگونه مرتكب كفران نعمت ميگردند! و در اقدامى غير اسلامى برده دارى را ممنوع و غارت ملل مغلوب را جرم اعلام ميكنند!!!!!! و بر خلاف شريعت ، هر گونه بهره بردن و التداذ جنسى از زنان و دختران ملت شكست خورده را ، ممنوع ميكنند !!!و در اقدامى جنون اميز و تهوع اور ، كشتار و ازار و اذيت كافران راممنوع كرده !!و در عوض . كفار را در اجراى مراسمشان و داشتن هر گونه عقيده اى ازاد گذارده !!و عجيب تر از همه اينكه، تمام انسانها را اعم از مشرك و غير مشرك و مغلوب و فاتح و… را برابر ميدانند!!….
    ارى عبد+الله با خرد ، مومن عزيز ، ….هم وطن من ، ما بايد از اين اعمال غير مشروع اجدادمان تا ابد سرافكنده باشيم ، و كاشم از ده هزار سال قبل از اين ، اسلام اورده بوديم تا امروز مجبور نباشيم شرمندگى اعمال اجدادمان ، چون كورش و داريوش را بر دوش خود حمل كنيم ، و اى كاش عبدالله من و تو چشمانى بازتر از خدا دريافت كرده بوديم تا با استفاده از انها فقط ميديديم و ميديديم و ميديديم و…..

     
  68. آقای مرتضی‌ ممنون از جواب محترمانه و مفصل شما.

    برخی‌ از توضیحات شما منطقی‌ بود و می‌پذیرم.

    پرسشی دارم:

    در این مقاله آقای حجت الله نیکوئی اثبات بین کرده که معجزه اصولا وجود ندارد و قابل اثبات نیست. پاسخ شما چیست و چرا شما و بقیه مسلمانان هنوز به خرافاتی مثل معجزه اعتقاد دارید؟

    نگاهی نقادانه به معجزه
    نگاهی نقادانه به معجزه

    پيشگفتار
    دلالت معجزه بر صدق مدعيِ نبوت
    دليل اول: حكمت الهي
    دليل دوم: اعجاز، تنها فعل خدا
    یك نتيجه شگفت‌انگيز
    یک پرسش نهایی
    بعثت پيامبران خلاف حكمت الهي
    پی نوشتها

    پيشگفتار
    ديديم كه ادله ضرورت نبوت نمي‌توانند لزوم ارسال رسل را به نحوي عقلي و پيشيني اثبات كنند؛ اما آيا اين بدان معناست كه خداوند در طول تاريخ هرگز پيامبري به سوي بشر نفرستاده است و همة‌ مدعيان نبوت دروغ گو، شياد و يا توّهم‌زده بوده‌اند؟ در يك نظر ابتدايي پاسخ اين پرسش منفي است. گويي مي‌توان فرض كرد كه خداوند نه به دليل ضرورت و نه به اين دليل كه بر او واجب بوده، بلكه به هر دليل ديگري (كه ممكن است به عقل بشر نرسد) پيامبراني را مبعوث كرده است. بنابراين هرچند ادله ضرورت نبوت با مشكلات حل‌ناشدني مواجه‌اند، اما احتمال وجود پيامبران الهي (در گذشته، حال و يا آينده) هنوز منتفي نشده است. بسيار خوب، من فعلاً‌ با اين مدعا مخالفتي نمي‌كنم و آن را مي‌پذيرم. اما چگونه مي‌توان پيامبرانِ راستين را (به فرضِ وجود) از مدعيان دروغين باز شناخت؟ مدعي نبوت ادعا مي‌كند كه از طرف خدا مأموريت يافته است تا ما انسان‌ها را به راهي خاص هدايت كند كه سعادت حقيقي دنيا و آخرت جز با پيمودن آن راه ميسر نمي‌شود. او مدعي است كه خداوند با او سخن گفته و حقايق و تعاليم خاصي را به او وحي كرده و ما نيز بايد به آن حقايق ايمان بياوريم و زندگي خود را با تعاليم وحيانيِ او تنظيم كنيم تا به نجات و رستگاري برسيم و در غير اين صورت بايد منتظر عذاب الهي و شقاوت ابدي (پس از مرگ) باشيم. حال چگونه مي‌توانيم يقين حاصل كنيم كه او واقعاً راست مي‌گويد؟ در خوش‌بينانه‌ترين حالت فرض مي‌كنيم كه ما با فردي كه اكنون ادعاي نبوت مي‌كند، عمري نشست و برخاست داشته و از نزديك با او آشنا بوده‌ايم و ديده‌ايم كه زندگي پاك و سالمي داشته و هيچگاه به دنبال زخارف دنيوي نبوده و سلامت نفس و صداقت و امانتداريِ او براي ما مسلم است؛ اما آيا با همة اين فرض‌ها _ كه البته هيچكدام نيز يقيني و قابل اثبات نيستند _ مي‌توان به قطع و يقين گفت كه او در ادعاي خود (مبني بر دريافت وحي و مأموريت الهي) صادق است؟ پاسخ مسلماً منفي است. اينها هر چند ممكن است احتمال صدق او را بالا ببرند، اما به دو دليل هرگز نمي‌توانند مدعاي او را با قطع و يقين اثبات كنند: اول آنكه به لحاظ عقلي و منطقي نمي‌توان از گزارة «زيد تاكنون دروغ نگفته و مردم را فريب نداده و بدنبال زخارف دنيوي و هواهاي نفساني نبوده است» نتيجه گرفت كه «اكنون نيز چنين است و تا آخر عمر نيز چنين خواهد بود». انگيزه‌ها و عوامل مختلفي ممكن است شخصي راستگو و درستكار را به فكر دروغ گفتن و فريب مردم بيندازد (اين انگيزه‌ها گاهي ممكن است اخلاقي،‌ انسان‌دوستانه و از روي دلسوزي باشد)؛ دوم اينكه ممكن است مدعي نبوت قصد دروغ گفتن ندارد ولي دچار توهم شده باشد. به عبارت ديگر ممكن است شخصي كه داراي زمينه‌ها و شرايط فكري، روحي و رواني خاصي است، تجربه‌اي روحي و معنوي را از سر گذارنده و از روي توهم و يا به خطا گمان كند كه به او وحي شده است. انسان‌ها به دلايل گوناگون و تحت تأثير علت‌ها، شرايط و زمينه‌هاي مختلفِ عصبي، روحي و رواني مي‌توانند دچار توهمات عجيب و غريب شده و ادعاهاي بزرگي بكنند. اين واقعيت در علوم روانشناسي و روانپزشكي به اثبات رسيده و امروزه جزو بديهيات محسوب مي‌شود. بنابراين حتي اگر فرض كنيم كه مدعي نبوت قصد دروغ گفتن و فريب دادنِ مردم را ندارد،‌ باز هم نبوت او به معناي واقعي و به قطع و يقين اثبات نمي‌شود. چرا كه ممكن است خود دچار اوهام و خيالات شده باشد. هر پیامبری پیش از آنکه بخواهد نبوت خود را برای دیگران اثبات کند، ابتدا باید به این پرسش پاسخ دهد که: تو خودت چگونه فهمیدی و یقین کردی که واقعاً خدا (یا فرشته‌ای از طرف خدا) با تو سخن گفته و تو را مأمور هدایت انسانهای دیگر کرده است؟ از کجا یقین داری که دچار توهم نشده‌ای و یا آنچه شنیده‌ای و دریافت کرده‌ای وحی الهی بوده نه القائات شیطانی؟ می‌بینید که با مسئله سختی روبرو هستیم. پس تكليف چيست؟‌ اگر واقعاً پيامبراني وجود داشته و يا دارند،‌ چگونه مي‌توانيم از روي قطع و يقين و به نحوي برهاني به اين واقعيت پي‌ببريم كه آنها واقعاً و حقيقتاً پيامبران خدا هستند؟‌ اينجاست كه متفكران اسلامي «معجزه» را به عنوان مهمترين و محكمترين (و به عبارتي: تنها) نشانة محکم و قطعی نبوت معرفي مي‌كنند. به اعتقاد عموم عالمان اسلام ارائه معجزه از سوي مدعيِ نبوت مي‌تواند به نحوي برهاني دلالت قطعي و يقيني بر صدق و واقعيتِ ادعاي او داشته باشد. اما معجزه چيست و چگونه مي‌تواند برصدق نبي دلالت كند؟ متفكران اسلامي معجزه را اينچنين تعريف مي‌كنند:
    معجزه امري است خارق‌العاده كه از جانب خداوند و بدست پيامبر صورت مي‌پذيرد، در حالي كه با ادعاي پيامبري و تحدي [= هماورد طلبي] همراه است و با مدعاي پيامبر مطابقت دارد و قابل تعليم و تعلم نيست و ديگران از انجام آن ناتوان‌اند[1]
    مطابق اين تعريف، معجزه سه خصوصيت اصلي دارد: اول اينكه خارق‌العاده و يا به عبارتي دقيق‌تر بر خلاف جريان طبيعي حوادث و پديده‌ها در جهان است و لذا ريشه در علل و عوامل مافوق طبيعي دارد؛ دوم اينكه مدعي نبوت فقط با اتكا به قدرت و اذن الهي و بدون اينكه در اين مورد از كسي آموزشي ديده يا تمرين و ممارستي داشته باشد، موفق به انجام آن عمل مي‌شود، و سوم اينكه معارض ندارد،‌ يعني هيچ‌كس نمي‌تواند مثل (و يا برتر از) آن را بياورد. تنها با اين شرايط است كه مي‌توان نام فعل خاصي را كه مدعي نبوت انجام مي‌دهد، «معجزه» گذاشت و سپس (مطابق برهاني كه پس از اين مي‌آيد) نبوتِ آورندة آن را به نحوي قطعي و يقيني نتيجه گرفت.
    اما در اينجا معمايي وجود دارد كه تا حل نشود، معجزه در مقام اثبات، مفهومي بي‌مصداق شده و كاركرد خود را تماماً از دست مي‌دهد. سئوال اين است كه با توجه به تعريف فوق چگونه مي‌توان معجزه‌بودنِ يك فعلِ شگفت‌انگيز خاص (مانند تبديل عصا به اژدها) را اثبات كرد؟ فرض كنيد شما در زمان حضرت موسي زندگي مي‌كنيد و با ادعاي او مبني بر نبوت مواجه مي‌شويد. سپس از او طلب بينّه مي‌كنيد و او هم در مقابل چشمان شما عصا را به اژدها تبديل مي‌كند. از كجا با قاطعيت (و به نحو برهاني) مي‌فهميد كه كار او واقعاً‌ مصداقِ معجزه است؟ به عبارت دقيق‌تر چگونه بر شما ثابت مي‌شود كه كار او (تبديل عصا به اژدها): الف. خرق‌عادت و برخلاف جريان طبيعي حوادث و پديده‌ها در طبيعت است و عللي مافوق طبيعي دارد، ب. قابل تعليم و تعلم نيست و ج. معارض ندارد (هيچ‌كس نمي‌تواند مثل آن را انجام دهد)؟ تأملي اندك اين واقعيت را آشكار مي‌كند كه در اينجا هيچ راهي براي رسيدن به قطع و يقين وجود ندارد. به عبارت ديگر ما هيچگاه نمي‌توانيم يقين كنيم كه فلان عمل شگفت‌انگيز كه از طرف يك مدعيِ نبوت انجام گرفته است، واقعاً و دقيقاً مصداق معجزه (بنا به تعريف فوق) است و در نتيجه نوبت به مرحلة بعد يعني «نحوة دلالتِ معجزه بر صدق نبي» نمي‌رسد. به نظر مي‌رسد كه توضيح دقيق‌تر اين مطلب ضروري باشد: مطابق تعريف عالمان اسلام اولين خصوصيت معجزه‌ «خارق‌العاده بودن» و يا «خارج از چارچوب قوانين طبيعت بودن» است. اما من چگونه مي‌توانم به وجود اين خصوصيت در فعل مورد نظر پي‌ببرم؟ در اينجا دو مشكل حل‌ناشدني وجود دارد: اول اينكه من هيچگاه نمي‌توانم به همة قوانين و اسرار طبيعت علم پيدا كنم تا پس از آن قضاوت كنم كه آيا فلان كار شگفت‌انگيز در چارچوب قوانين طبيعت مي‌گنجد يا نه؛ دوم اينكه اصولاً دانشِ بشر نسبت به طبيعت دانشي تجربي و استقرايي و لذا غيرقطعي و غيريقيني است. بنابراين وقتي با پديده‌‌اي مواجه مي‌شويم كه با شناختِ ما از طبيعت و قوانين آن ناسازگار است، با اين شك و ترديد مواجه مي‌شويم كه شايد آنچه ما پيش از اين به عنوان قانون طبيعت مي‌دانستيم، واقعاً قانون طبيعت نبوده است و ما در اشتباه بوده‌ايم. از اينها گذشته، ما هنوز نسبت به بسياري از استعدادها و توانايي‌هاي شگفت‌انگيز و اسرارآميز انسان جاهليم و لذا ممكن است در مواجهه با بسياري از اعمال شگفت‌انگيز كه از برخي انسان‌ها سر مي‌زند، به تبيين‌هاي ماورائي روي آوريم و اين رويكرد شايد خطا باشد. دومين خصوصيتِ معجزه اين بود كه آورندة آن از راه آموختن از ديگران و تمرين و ممارست موفق به انجام معجزه نشده باشد؛ باز هم اين پرسش رخ مي‌نمايد كه من چگونه و از چه راه مي‌توانم بفهمم كه مدعيِ نبوت‌ آن فعلِ شگفت‌انگيز را از كسي نياموخته است؟ من هرچقدر هم در زندگي او و گذشته‌هايش تحقيق و جستجو كنم، نمي‌توانم در اين مورد به نتيجه‌اي قطعي و يقيني برسم؛ سومين خصوصيت معجزه اين بود كه «هيچ‌كس نتواند مثل آن را انجام دهد». من حتي اگر بتوانم با جستجو در سرتاسر كرة‌ زمين و پرس و جو از همة مردم جهان در اين مورد كه «آيا كسي مي‌تواند مثل فلان عمل شگفت‌انگيز را انجام دهد يا نه» با پاسخِ منفيِ همة مردم جهان مواجه شوم (يعني يك استقراء تام كه البته ناممكن است) بازهم نمي‌توانم يقيين كنم كه فعلِ مدعي نبوت واقعاً بلامعارض است، زيرا اين استقراء تام حداقل پنجاه سال طول مي‌كشد و در اين مدت ممكن است كودكان خردسالي كه مورد پرس ‌و جو قرار نگرفته‌اند و اكنون پس از پنجاه سال تبديل به مرداني كامل شده‌اند، قادر به انجام آن فعل باشند. اگر خوب دقت كنيم اين استقراء هيچ‌گاه تمام شدني نيست و بنابراين به نتيجه نمي‌رسد، زيرا فرد جواني كه امروز به سئوال من پاسخ منفي داده است، ممكن است چند سال ديگر به هر طريقي به راز آن كار پي‌برده و قادر به انجام آن شود و اين احتمال در همة موارد و در همة زمان‌ها وجود دارد. بنابراين هيچ راهي براي يافتن پاسخي قطعي و يقيني براي اين سئوال كه آيا در سراسر جهان كسي ديگر هم پيدا مي‌شود كه بتواند آن فعل‌ خاص را _ كه مدعيِ نبوت به عنوان معجزه آورده است _ انجام دهد يا نه» وجود ندارد. پس هيچگاه نمي‌توان با قطع و يقين فعلي خاص را _ هرچقدر هم كه در نظر ما شگفت‌انگيز باشد _ مصداق معجزه دانست و اين مشكل، ما را در پي‌بردن به واقعيت و صدق نبوت هر مدعي دچار بن‌بست مي‌كند. اين مشكل در مورد معجزات پيامبران پيشين _ كه از طريق نقل‌هاي تاريخي به دست ما رسيده است _ نيز صدق مي‌كند. سئوال اصليِ من اين نيست كه چگونه مي‌توان به قطع و يقين دريافت كه معجزاتِ نقل شده در كتاب‌هاي آسماني و يا منابع تاريخي (مانند معجزات منسوب به موسي و عيسي) واقعاً رخ داده‌اند و دروغ و افسانه نيستند (هر چند اين نيز سئوالي مهم و البته بي‌پاسخ است كه ما را به بن‌بستي ديگر مي‌كشاند). مي‌پرسم: با فرض بر اينكه داستان تبديل عصا به مار توسط موسي واقعيت دارد و ساخته و پرداختة افسانه‌سازان نيست، چگونه مي‌توان به قطع و يقين فهميد كه در كارِ او حيله و نيرنگي نبوده است؟ فرض كنيم كه عده‌اي از ساحران و شعبده‌بازانِ آن زمان _ كه شاهد ماجرا بودند _ نيز تصديق كرده‌اند كه كار موسي از نوع سحر و شعبده نبوده است، ولي تصديق آنها نمي‌تواند شك و ترديد ما را بطور كامل از بين ببرد،‌ زيرا آنها فقط «متخصص در سحر و شعبده‌بازي» بوده‌اند نه معصوم! هر متخصصي هر چقدر هم كه در كار خود تخصص داشته باشد، ممكن است در تشخيص و درك موضوع خطا كند. ممكن است دانش و تجربة ‌موسي در سحر و شعبده‌بازي بسيار فراتر از ساحرانِ دربار فرعون بوده و از روش‌ها و فنوني استفاده كرده است كه ساحرانِ حاضر در صحنه نسبت به آنها بي‌اطلاع بوده‌اند و از آنجا كه در برابر موسي به نحو چشمگيري شكست خورده و از كار او فوق‌العاده شگفت‌زده شده‌اند، گمان كرده‌اند كه كار موسي از نوع سحر و يا شعبده‌بازي نبوده و او واقعاً‌ عصا را به گونه‌اي معجزه‌آميز تبديل به مار يا اژدها كرده است. از اين گذشته، گواهي ساحران (به عنوان متخصصان در موضوع سحر) حتي اگر درست باشد نيز مشكلي را حل نمي‌كند. آنها حداكثر مي‌توانند سحر نبودنِ عمل موسي را تشخيص دهند، نه معجزه بودن آن را. نمي‌توان گفت كه اگر معلوم شد عمل موسي از نوع سحر و شعبده نيست، پس حتماً معجزه است. ساحران نيز بايد به اين سئوال پاسخ دهند كه (حتي اگر فرض كنيم عمل موسي از نوع سحر نبوده است) چگونه مي‌توان اثبات كرد كه او اين كار را از كسی نياموخته است و در سراسر جهان نيز هيچ‌كس نمي‌تواند مثل آن را انجام دهد؟ چگونه مي‌توان فهميد كه كار موسي «خارق‌العاده» و يا خلاف جريان طبيعي پديده‌ها و حوادث اين جهان است؟‌ تا زماني كه وجود اين اوصاف در فعل موسي به قطع و يقين اثبات نشود، نمي‌توان نام آن را معجزه گذاشت.

    دلالت معجزه بر صدق مدعيِ نبوت
    هر چند بنا به دلايلي كه پيش از اين آمد، معجزه (صرف نظر از اينكه در مقام ثبوت واقعاً رخ مي‌دهد يا نه) در مقام اثبات قابل تشخيص نيست، اما در اينجا فرض مي‌كنيم كه مدعي نبوت، فعل شگفت‌انگيزي انجام داده است كه خصوصيات اصليِ معجزه (خارق‌العاده بودن، قابل تعليم و تعلم نبودن و معارض نداشتن) را دارد و مي‌توان بنا به تعريف، نام آن را معجزه گذاشت. حال نوبت آن است كه بپرسيم: آيا معجزه دلالت بر واقعيت و صدق نبوت دارد؟ به اعتقاد عالمان اسلام، انجام معجزه توسط مدعيِ نبوت، مطابق براهيني كه در اينجا مي‌آيد، به نحوي قطعي و يقيني دلالت بر صدق او در اين ادعا مي‌كند:

    دليل اول: حكمت الهي
    … وقتي مدعي نبوت … براي ادعاي خود نشان و معجزه‌اي مي‌آورد كه با حفظ ساير شرايط،‌ اختصاص به او دارد و ازتوان ديگران خارج است، از آن استنتاج مي‌شود كه وي با عالم غيب و الوهي ارتباط دارد و در ادعايش صادق است. به ديگر سخن، خداوند با اعطاي معجزه به پيامبر خود در حقيقت نشان و سند تأييد و تصديق نبوت وي را امضا و صادر كرده است، و گرنه لازم مي‌آيد كه خدا با فراهم ساختن قدرت معجزه بر غير پيامبر به طور غير مستقيم، شخص كاذب را تصديق كند و مردم را به سوي جهالت و خلاف غايتِ خود سوق دهد، لذا چنين رهيافتی با توجه به صفات خير خواهي و حكمت و تنزه خداوند از قُبح، نادرست است. به تعبير ديگر، از عدم تكذيب مدعي نبوت و سكوت خداوند در برابر خوارق وي، رضايت و تأييد مدعي نبوت كشف مي‌شود [و محال است كه خداوند با دادن قدرت معجزه به مدعيان دروغينِ نبوت، آنها را تاييد و تصديق كند و موجب گمراهيِ مردم شود].[2]
    اما اين برهان با مشكلات فراواني روبرو است، زیرا پيش‌فرض‌هاي نادرست و يا اثبات‌ناشدة فراواني دارد. در اينجا به بعضي موارد اشاره مي‌كنم:
    1. اين استدلال در قالب يك قياس استثنايي اقامه شده است، به اين شكل كه: ‌الف.اگر خدا قدرت معجزه را به مدعي دروغين نبوت بدهد، با اين كار در حقيقت او را تأييد كرده است، ب. محال است خداوند دروغگو را تأييد كند، در نتيجه: خداوند هرگز قدرت معجزه را به مدعي دروغين نبوت نمي‌دهد و اين بدان معناست كه انجام معجزه توسط يك مدعي نبوت نشانة صدق اوست.
    اما مقدمة اول اين استدلال (الف) كه گزاره‌اي شرطي است، از كجا آمده و دليل آن چيست؟ اصولاً وقتي مي‌خواهيم براي اثبات دلالت منطقي معجزه برصدق مدعي نبوت دليل بياوريم، باید براي همين گزارة‌ شرطي دليل بياوريم. چرا كه مخاطبان مدعي نبوت با فرض اعتقاد به وجود خداي عالم و قادري كه خالق هستي و علت‌العلل همة پديده‌هاي آن است، پذيرفته‌اند كه هر كس هر چه دارد در نهايت از خداست و بنابراين مي‌دانند كه مدعي نبوت با علم و قدرتي كه خدا به او داده موفق به انجام معجزه شده است. آنها همچنين مي‌دانند كه خداي عادل و حكيم هرگز دروغگو را تأييد و تصديق نمي‌كند. اما سؤال اصلي آنها اين است كه به چه دليلي بايد اعطاي قدرت معجزه به مدعي نبوت را به معناي تأييد و تصديق او بدانيم و نه چيز ديگر؟ ممكن است (به عنوان مثال) خداوند براي امتحان عقول آدميان و يا امتحان خود مدعي نبوت اين قدرت را به او اعطا كرده باشد. تا وقتي كه در مورد هدف و غرض خداوند از اين كار احتمالات متعدد و مختلف وجود داشته باشد، نمي‌توان يك احتمال را بدون هيچ دليلي بر احتمالات ديگر ترجيح داد.
    استدلال مورد بحث به شكل ديگري هم اقامه شده است و آن اينكه:
    اگر خداوند حكيم به مدعي دروغين نبوت – كه تحدي هم مي‌كند – قدرت بر اعجاز اعطا كند و يا چنين قدرتي را از او سلب نكند، اغراي به جهل و (به عبارتي ديگر) اضلال كرده است و اضلال و اغراي به جهل برخلاف حكمت (خداي) حكيم است[3].
    اما اعطاي قدرت معجزه به مدعي دروغين نبوت لزوماً اغراي به جهل و اضلال مردم محسوب نمي‌شود، مگر اينكه از پيش معتقد باشيم: «انجام معجزه توسط يك مدعي نبوت، عقلاً و منطقاً دلالت بر تأييد و تصديق الهي و صدق مدعاي او مي‌كند.» اما دليلي بر اين مدعا (يا پيش‌فرض) اقامه نشده است و لذا عاقلان و نكته‌سنجان انجام معجزه توسط مدعي نبوت را لزوماً نشانة صدق او نمي‌گيرند و فريب نمي‌خورند و گمراه نمي‌شوند. بنابراين تقرير فوق از برهان مورد بحث نيز دچار دور و مصادره به مطلوب است. شهيد محمد باقر صدر متوجه اين اشكال شده و براي حل آن، دليل فوق را به‌گونه‌اي ديگر بازسازي كرده است. تقرير صدر چنين است:
    مقدمه اول: هرچند ظهور معجزه في‌نفسه و به دقت عقلي…. برنبوت مدعي دلالت ندارد، اما برحسب فهم متعارف مي‌تواند چنين دلالتي داشته باشد. پس به همين مقدار، اغراي به جهل حاصل مي‌شود….
    مقدمه دوم: اغراي به جهل (يا اضلال مردم) قبيح است.
    پس: اظهار معجزه در دست مدعي كاذب قبيح بوده و خلاف حكمت الهي است[4].
    معناي استدلال شهيد صدر اين است كه اگر پاي قواعد منطقي و دقت‌ها و نكته‌سنجي‌هاي عقلي در ميان باشد، معجزه به خودي خود و في‌نفسه دلالتي بر صدق مدعي نبوت نمي‌كند و لذا عقل‌ورزان به دلیل دقت‌ها و نکته‌سنجی‌های سخت‌گیرانه عقلی و منطقی انجام معجزه را نشانه نبوت مدعی تلقی نمی‌کنند. اما بالاخره از آنجا كه عوام در اثر جهل به قواعد عقل و منطق و عدم دقت و نكته‌سنجي، انجام معجزه توسط مدعي نبوت را دال بر صدق او مي‌دانند و لذا هر كس معجزه انجام دهد، بسياري از مردم ادعاي نبوت او را مي‌پذيرند، پس خداوند نبايد قدرت معجزه را به مدعي دروغگو بدهد، چون در اين صورت باعث گمراه شدن و فريب خوردن مردم مي‌شود. اما این تقرير از برهان نيز با مشكلاتي مواجه است. پيش‌فرض اثبات‌نا‌شده و بلكه واضح‌البطلان استدلال شهيد صدر اين است كه خداوند بايد جلوي فريب خوردن و گمراه شدن افراد عامي و ساده‌لوح را _ حداقل در مسائل كلان عقيدتي _ بگيرد، اما خداوند چنين تضمينی نداده و در عمل (يا در عالم واقع) نيز در بسياري موارد چنين نكرده است. فريب خوردن و گمراه شدن انسان‌هاي ساده‌لوح و عامي (حتي در مسئله دين و عقيده) داستاني است كه از اول خلقت تاكنون ميلياردها بار اتفاق افتاده است. اعمال شگفت‌انگیز مرتاضان هندي و سرخ‌پوستان آمريكايي نيز موجب فريب و گمراهي انسان‌هاي زيادي شده و می‌شود. اگر پيش‌فرض مذكور درست باشد، در اين موارد نيز خداوند بايد قدرت انجام اين اعمال را از آنها بگيرد (توجه كنيد كه دليل عقلي تخصيص‌بردار نيست). ممكن است بگوييد كه اعمال شگفت‌انگيز مرتاضان نبايد موجب فريب خوردن مردم شود. زيرا اعمال آنها بلا‌معارض (بي‌رقيب) نيست و افراد ديگري نيز پيدا مي‌شوند كه بتوانند مانند كارهاي آنها را انجام دهند، در حالي كه معجزه بلامعارض است و هيچكس نمي‌تواند مثل آن را انجام دهد. اما اين اشكال وارد نيست. اولاً افراد عامي و ساده‌لوح بنا به فرض، با اين اصول و قواعد آشنا نيستند و به اين تفاوتها توجهي ندارند. ثانياً محور اصلي در استدلال بازسازي شده شهيد صدر «فريب خوردن و گمراه شدن عوام در اثر جهل و ناداني و عدم توانايي در اعمال دقت‌ها و نكته‌سنجي‌هاي عقلي و منطقي» است و بلامعارض بودن يا نبودن اعمال مرتاضان و يا مدعيان ديگر تاثيري در اصل مطلب (باور آنها) ندارد. اگر پيش‌فرض مورد بحث درست باشد، خداوند بايد قدرت انجام خوارق عادات را از مرتاضان هندي هم بگيرد و نگذارد عده‌اي از عوام فريب خورده و جذب آنها شوند. ثالثاً اصولا همه دعوا بر سر اين است كه چرا بايد بلامعارض بودن عمل مدعي نبوت را نشانة صدق او دانست. اگر (به شيوه‌اي كه در برهان صدر آمده است) به اين سوال چنين پاسخ داده شود كه: «چون عمل بلامعارض، موجب باور آنها و لذا (در صورت دروغگو بودن مدعی) فريب خوردنشان مي‌شود» ، آنگاه اين سوال پيش مي‌آيد كه: «مگر فقط عمل بلامعارض (معجزه) موجب باور و فريب خوردن مردم مي‌شود؟» اعمال خارق‌العاده و شگفت‌انگيز مرتاضان و جوكي‌هاي هندي و جادوگران سرخ‌پوست آمريكايي نيز بسياري از آدميان را فريب داده و مي‌دهد. به اين نكته مهم بايد توجه كرد كه آنچه موجب فريب خوردن آدميان در اين موارد مي‌شود، خارق‌العاده بودن عمل است نه بلامعارض بودن آن، (بگذریم از اینكه اصولاً بلامعارض بودن شرطي است كه هرگز به معناي واقعي كلمه حاصل شدني نيست). با مبناي شهيد صدر (و به شيوه‌اي كه در استدلال او آمده است) مي‌توان صدق مدعاي مرتاضان (مبني بر ارتباط آنها با ماوراء‌الطبيعه و حقانيت راه و روش آنها) را اثبات كرد، بدين صورت كه: «درست است كه اعمال شگفت‌انگيز و خارق‌العاده مرتاضان به دلايل متعدد (و از جمله معارض داشتن) به خودي خود و في‌نفسه دلالت بر صدق مدعاي آنها نمي‌كند و حقانيت اعتقادات و راه و روش آنها را نشان نمي‌دهد، اما برحسب فهم متعارف مي‌تواند چنين باشد (و براي همين است كه هر روز عده بي‌شماري از مردم سراسر جهان و حتي افراد باسواد و تحصيلكرده با مشاهده همين اعمال شگفت‌انگيز جذب آئين آنها مي‌شوند). پس به همين مقدار، «اغراي به جهل حاصل شده است». بنابراين اگر استدلال صدر درست و معتبر باشد، بايد نتيجه بگيريم كه مرتاضان هندي هم در مدعاي خود صادق‌اند، چرا كه اگر صادق نبودند، خداوند قدرت انجام اين كارها را به آنها نمي‌داد و يا از آنها سلب مي‌كرد تا موجب اضلال مردم نشود. از اينها گذشته، خداوند علاوه بر حكيم بودن، عادل و خيرخواه و مهربان هم هست، پس مطابق مبناي صدر و به اقتضاي برهان او نبايد قدرت ظلم و تجاوز و غارتگري را به كسي بدهد، چرا كه در اين صورت اولاً خودش عامل اصلي ظلم و ستم شده است و ثانياً حداقل بسياري از مردم عادي (در اثر جهل به قواعد عقلي و فلسفي و عدم دقت و نكته‌سنجي در مباحث خداشناسي و جهان‌شناسي) از وجود ظلم‌ها و بدي‌ها و شرور اخلاقي و انساني (به طور طبيعي و ناخودآگاه) عدم وجود خداي عادل و حكيم را نتيجه مي‌گيرند و گمراه مي‌شوند. اما مي‌بينيم كه در عالم واقع خداوند قدرت ظلم و تجاوز را به انسان‌ها داده است. مطابق تفكر دينی براي حل اين مشكل گفته مي‌شود: خداوند براي امتحان انسان‌ها (و يا به دلايلي كه شايد‌ ما نتوانيم بفهميم) قدرت‌ها و امكاناتي در اختيار آنها گذاشته است. آدميان مي‌توانند از اين قدرت‌ها و امكانات در جهت خير و نيكي استفاده كنند، اما اگر كسي در جهت كارهاي خلاف و يا ظلم و ستم به ديگران و يا فريب دادن مردم از آنها استفاده كند، مقصر خودش است و در حقيقت اوست كه مرتكب ظلم شده است نه خدا. همين سخن یا توجیه را در مورد معجزات و كارهاي خارق‌العاده مدعيان نبوت و مرتاضان و ساحران و… هم مي‌توان گفت. اين افراد با سوء استفاده از قدرت‌هايي كه خداوند به ايشان عطا كرده است، عده‌اي را فريب مي‌دهند و گمراه مي‌كنند و در حقيقت عامل و مقصر اصلي فريب و گمراهي مردم همين مدعيان دروغگو هستند. از اين واضح‌تر مثال شيطان است. خداوند شيطان را آفريده و به او مهلت و اجازه داده است تا آدميان را وسوسه کند و فریب دهد. از طرفی می‌دانیم که بسیاری از آدمیان در اثر ضعف قوة عاقله و یا ضعف ايمان فريب شيطان را مي‌خورند و اين همه فجايع تاريخ در اثر همين وسوسه شدن‌ها و فريب خوردن‌ها رخ داده و مي‌دهد. آيا در اينجا مي‌توان گفت كه خداوند خودش عامل اصلي همه اين گمراهي‌ها و فجايع ناشي‌ از آن در طول تاريخ است؟
    2. مطابق اين استدلال:
    «سكوت خداوند در برابر معجزات و خوارق‌ عادات يك مدعي نبوت به معناي رضايت و تأييد مدعي نبوت است. بنابراين اگر خداوند در برابر معجزات مدعيان دروغين نبوت سكوت كند، در حقيقت دروغگو را تأييد و تصديق كرده است»
    اين سخن دو اشكال عمده دارد: اول اينكه چرا بايد سكوت خداوند را علامت رضا دانست؟ ممكن است سكوت خداوند دلايل متعددي داشته باشد (از جمله امتحان مدعي نبوت و يا آزمايش عقول آدميان). دوم اينكه اصولاً سكوت يا عدم سكوت خداوند چگونه براي آدميان احراز مي‌شود؟ به نظر من حتي اگر فرض كنيم كه سكوت علامت رضاست، باز هم دليل مورد بحث عقيم مي‌ماند. چرا كه وقتي يك مدعي نبوت براي اثبات مدعاي خود معجزه مي‌آورد، عقل آدمي (به دلايلي كه پيش از اين آمد) ندا مي‌دهد كه «انجام معجزه منطقاً هيچ دلالتي بر صدق مدعي نبوت ندارد» و از آنجا كه عقل (بنا به فرضی که خود دینداران هم آن را قبول دارند) حجت الهي و رسول باطني است، نداي عقل نداي خداست. به عبارت ديگر خداوند در اينجا سكوت نكرده، بلكه به واسطة عقل آدميان مدعاي مدعي نبوت را به چالش كشيده و در حقيقت تكذيب كرده است.
    3. در استدلال مورد بحث به يك نكتة مهم هم توجه نشده است و آن اينكه مطابق اين استدلال، مخاطبان اوليه يك مدعي نبوت بايد مدتي بلاتكليف بمانند! فرض كنيد شما اولين كسي هستيد كه مدعي نبوت ادعاي خود را با او در ميان مي‌گذارد و سپس برايتان معجزه‌اي انجام مي‌دهد تا (به زعم خود) ادعايش را اثبات كند. در اين حالت _ كه هنوز هيچكس معجزة او را نديده و به او ايمان نياورده است _ شما چگونه و با چه دليلي مي‌توانيد معجزة او را نشانة‌ صدق مدعايش بدانيد؟ آيا استدلال فوق در اينجا كارآيي دارد؟ پاسخ به وضوح منفي است، زيرا هنوز كسي به او ايمان نياورده است تا شما مطابق استدلال مورد بحث نتيجه بگيريد كه او در ادعاي خود صادق است. اين احتمال وجود دارد كه هيچ‌كس معجزه او را نشانة‌ نبوتش نداند و لذا به او ايمان نياورد. براي حل اين مشكل بايد از پيش و با يك برهان قاطع اثبات كنيم كه: هرگاه يك مدعي نبوت معجزه‌اي ارائه دهد، قطعاً عده‌اي به او ايمان خواهند آورد. اما اين گزاره به روش عقلي و پيشينی قابل اثبات نيست و تاكنون نيز هيچ برهاني به نفع آن اقامه نشده است. بنابراين استدلال مورد بحث براي مخاطبان اولية‌ يك مدعي نبوت استدلالي بي‌معنا و عقيم است. اقامة‌ چنين برهاني اعتراف تلويحي به اين واقعيت است كه معجزه في‌نفسه و به خوديِ خود هيچ دلالتي بر صدق مدعي نبوت ندارد. مخاطبان اولية‌ مدعي نبوت بايد صبر كنند و منتظر بمانند تا ببينند كه آيا كسي به او ايمان خواهد آورد يا نه؛ اگر پس از مدتي بالاخره عده‌اي به او ايمان آورند، آنگاه (مطابق استدلال مورد بحث) مي‌توانند صدق مدعي را نتيجه بگيرند (صحت و سقم اين استنتاج بحث ديگري است)، اما اگر كسي سخن مدعي را باور نكند و به او ايمان نياورد، نبوتِ او اثبات نمي‌شود. حال تصور كنيد اگر همة مخاطبان آن مدعي (بنا به اقتضاي برخورد و نگاه منطقي) بخواهند به همين نحو عمل كنند، چه پيش مي‌آيد؟ نتيجه‌ اين مي‌شود كه هيچكس به او ايمان نمي‌آورد!

    دليل دوم: اعجاز، تنها فعل خدا
    بسياري از متكلمان قديم و بعضي از متكلمان جديد براي اثبات دلالت معجزه بر نبوت به اين دليل متوسل شده‌اند:
    نفس معجزه چنان خارق‌العاده شگفت‌انگيز و محيرالقول است كه عقل خود به خود با مشاهدة آن، فاعل آن را منحصر به باري‌تعالي مي‌كند و براي‌ آن فاعل انساني قائل نيست. پس از نفس مشاهده اعجاز علم به ارتباط آورنده آن با مقام الوهي حاصل مي‌شود[5]
    اين دليل نيز چيزي را اثبات نمي‌كند. در اينكه معجزه (بنا به فرض وقوع) فعلي بسيار شگفت‌انگيز است، شكي نيست. اما آدميان با ديدن معجزه، فاعليت آن را لزوماً به خدا نسبت نمي‌دهند. آنچه عقل پس از مشاهده معجزه بدان حكم مي‌كند اين است كه عمل مذكور با علم و قدرتي كه خداوند به مدعي نبوت داده انجام شده است (نه اينكه فاعل آن لزوماً خداست) اما همانطور كه در نقد دليل قبل متذكرشدم، دادن قدرت انجام معجزه به مدعي نبوت لزوماً به معناي تأييد و تصديق مدعاي او نيست. علاوه براين حتي اگر پذيرفته باشيم كه فاعل معجزه نمي‌تواند انسان (مدعي نبوت) باشد، باز هم نمي‌توانيم فاعل آن را منحصر به باري‌تعالي كنيم، چرا كه ممكن است نيروهاي ماوراء‌طبيعي (ملائك و يا شياطين) فاعل اصلي معجزه باشند. به عبارت ديگر، غيرانساني بودن مساوي خدايي بودن نيست.
    دليل فوق تقرير ديگري نيز دارد كه بدين گونه است:
    با مشاهده يك عمل خارق‌العاده از سوي مدعي نبوت …. اين نكته بدست مي‌آيد كه لابد فاعل معجزه داراي يك خصوصيت و ويژگي خاص و فراطبيعي است …. آن خاصيت، داشتن نفس نبوي و قدسي است…[6]
    اين تقرير نيز راه به جايي نمي‌برد. فرض كنيم كه انجام معجزه توسط مدعي نبوت دلالت بر وجود يك ويژگي‌ خاص و فراطبيعي در او مي‌كند، اما به چه دليل بايد بگوييم كه اين ويژگي عبارت است از «داشتن نفس نبوي و قدسي»؟ ارتباط با ماوراء‌الطبيعه لزوماً به معناي داشتن نفس قدسي و ارتباط با خدا نيست، اين ويژگي مي‌تواند به معناي داشتن نفس شيطاني و ارتباط با شياطين باشد. بنابراين انجام معجزه لزوماً دلالت بر نبوت نمي‌كند.

    یك نتيجه شگفت‌انگيز
    اگر بپذيريم كه انجام معجزه توسط مدعي نبوت به هيچ وجه نمي‌تواند صدق مدعاي او را اثبات كند، به اين نتيجه مي‌رسيم كه هدف و غرض خداوند از اعطاي قدرت معجزه به يك مدعي نبوت هرگز نمي‌تواند «تأييد و تصديق مدعاي او» باشد. چرا كه خداي عالم و حكيم خود مي‌داند كه اگر مدعي نبوت در برابر اين سوال مردم كه: «ما از كجا بدانيم تو واقعاً پيامبر خدا هستي» انجام معجزه را به عنوان نشانة نبوت خود مطرح كند، مردم از او خواهند پرسيد: «ما از كجا بدانيم كه هدف خداوند از اعطاي قدرت معجزه به تو، تأييد و تصديق مدعاي تو بوده است و نه چيز ديگر؟». آنگاه مدعي نبوت بايد با دليلي محكم و خدشه‌ناپذير اثبات كند كه هدف خداوند از اعطاي قدرت انجام معجزه به او تأييد و تصديق او بوده است. اما چنين دليلي وجود ندارد و راه اثبات اين مدعا بسته است. بنابراين خداوند مي‌داند كه از اين راه نمي‌تواند مدعي را تاييد و تصديق نموده و حجت را بر مردم تمام كند. پس اگر مدعي نبوت انجام معجزه را به عنوان دليل صدق خود مطرح كند، اتفاقاً معلوم مي‌شود كه پيامبر نيست!

    یک پرسش نهایی
    تا اينجا بحث ما پيرامون معجزه و مسائل مربوط به آن جنبه­ انتزاعي داشت، بدين معنا كه فرض مي­كرديم حضوراً با يك مدعي نبوت مواجه شده و از او دليل خواسته­ايم و او هم براي اثباتِ نبوت خود فعلي شگفت‌انگيز و خارق­العاده (مانند تبديل عصا به اژدها) انجام داده است؛ آنگاه بحث مي­كرديم كه آيا آن فعل واقعاً مصداقي از معجزه (مطابق تعريف متكلمان اسلامي) هست يا نه، و اگر مي­توان نام آن را معجزه گذاشت، آيا دليلي قطعي وجود دارد كه دلالت معجزه بر نبوتِ مدعي را اثبات كند.
    اكنون فرض مي­كنيم كه معجزه اولاً به لحاظ مصداقي قابل تشخيص است و ثانياً دلالت بر نبوت مي­كند. اما پرسش مهم اينجاست كه آيا مدعيان نبوت در تاريخ (مانند موسي و محمد) واقعاً معجزاتي انجام داده­اند يا اينكه داستان­هاي مربوط به معجزات آن­ها همگي افسانه و اسطوره­اند؟ آيا موسي واقعاً عصا را به مار (يا اژدها) تبديل كرد؟ آيا محمد واقعاً شق­القمر كرد و (در يك مورد ديگر) درختي را با فرمان خود از جايش حركت داد و به نزد خود آورد؟ پاسخ مثبت به اين پرسش­ها هنگامي معقول و پذيرفتني است كه بتوان با شواهد و مداركي محكم و معتبر وقوع اين حوادث در گذشته را به نحوي قاطع اثبات كرد. اما آيا چنين كاري شدني است؟ چگونه؟
    فراموش نكنيد كه ما در زمان حاضر عملاً و حضوراً با معجزه­اي از طرف يك مدعيِ نبوت روبرو نشده­ايم، اما از دوران كودكي­مان تاكنون هزاران بار به ما گفته­اند كه (به عنوان مثال) هزار و چهارصد سال پيش پيامبري به نام محمد ظهور كرد و فلان معجزات را براي اثباتِ نبوت خود انجام داد. آنگاه از ما خواسته مي‌شود كه به نبوتِ او ايمان بياوريم و همه­ زندگي و هستي و نيستيِ خود را وقف عمل به تعاليم او كنيم تا به سعادت آخرت برسيم و از شقاوت ابدي در آخرت نجات يابيم. در برابر اين مدعيات سنگين و سهمگين آيا حق نداريم يك بار و فقط يك بار بپرسيم كه آيا محمد واقعاً معجزه­اي انجام داد يا اينكه داستان­هاي مربوط به معجزات او همگي ساختگي­اند؟
    اما در اينجا با مشكل بزرگي روبرو هستيم كه اثبات قطعيِ وقوع معجزات در زمان­هاي گذشته را ناممكن مي­كند و آن «ظنيت علم تاريخ» است. تاريخ علمي ظنی است، يعني وقوع هيچ حادثه­ تاريخي را _ خصوصاً اگر مربوط به گذشته­هاي دور باشد _ نمي­توان به نحوي قطعي اثبات كرد و اين در معرفت­شناسيِ دوران معاصر از بديهيات است. به عبارت ديگر ما در اينجا با يك بن­بست معرفت‌شناختي مواجه هستيم و راه گريزي از آن نداريم. فراموش نكنيد كه پذيرش يا عدم پذيرش يك دين مسئله­اي بي­نهايت مهم، حساس و سرنوشت­ساز است و تصميم­گيري در چنين مسئله­اي نبايد بر مبنايي ظني و سُست باشد.
    متكلمان مسلمان براي اثبات مدعاي خود به كتب و منابع تاريخي و روايي خودشان استناد مي­كنند و مي‌گويند: «وقوع معجزات به دست محمد در تواريخ معتبر (مانند سیره ابن‌هشام، تاریخ طبری و…) آن هم به‌طور متواتر آمده و اين اثبات مي­كند كه آن داستان­ها دروغ و افسانه نيستند». اما همه­ سخن در اين است كه (با صرف نظر از ظنيت تاريخ) اولاً منابع و اسناد و مدارك مورد نظر متكلمان اسلامي _ كه همگي به دستِ مسلمانانِ مؤمن نوشته شده­اند _ واقعاً تا چه حدّ مي­توانند واقع­نما و معتبر باشند، و اعتبار آن­ها چگونه اثبات مي­شود؟ ثانياً تواتر دقيقاً به چه معناست و چگونه مي­تواند قطعيت وقوع يك حادثه­ تاريخي را اثبات كند؟ و ثالثاً آيا اخبار مربوط به معجزات محمد واقعاً متواترند يا اينكه تواتر آن­ها نيز ادعايي ساختگي (از طرف مسلمانان مؤمن) است؟ تحقيق در مورد اين مسائل را به عهده­ خواننده­ انديشمند مي­گذارم، چرا كه در اين اوراق مختصر مجال ورود به اين بحث­ها نیست. هدف من از طرح اين پرسش­ها فقط و فقط ايجاد انگيزه براي تحقيق و مطالعه و تأمل بيشتر و عميق­تر در باب دگم­هايي است كه از كودكي به ذهن ما فرو رفته است و نه چيز ديگر. مي­خواهم بگويم در اينجا با مسئله­اي بسيار مهم و خطير مواجه هستيم و نبايد در پذيرش انديشه­هاي ديني ساده­لوحانه و خوش‌باورانه عمل كنيم.

    بعثت پيامبران خلاف حكمت الهي
    تا اينجا من چهار مشكل عمده پيرامون معجزه را مطرح كردم. اول آنكه اصولاً راهي براي پي بردن به اينكه فلان عمل شگفت‌انگيز، واقعاً معجزه است يا نه وجود ندارد؛ و اين ناشي از آن است كه هرگز نمي‌توان با قطع و يقين، به وجود اوصافِ معجزه در فعل مورد نظر اذعان كرد، و همين به تنهايي براي نفي رابطه ‌معجزه با صدق مدعي نبوت كافي است. زيرا وقتي مدعي نبوت عمل شگفت‌انگيزي انجام مي‌دهد، ابتدا بايد معلوم شود كه آيا در اينجا واقعاً‌ معجزه‌اي (مطابق تعريف) صورت گرفته است يا نه، و سپس (در صورت مثبت بودن پاسخ) به اين انديشيد كه آيا آن معجزه دلالت بر صدق مدعي مي‌كند يا نه. وقتي مرحله‌ اول با بُن‌بست روبرو باشد، نوبت به مرحلة دوم نمي‌رسد. دوم آنكه حتي با فرض وقوع معجزه، استدلالي كه براي اثبات دلالت منطقيِ معجزه بر صدق مدعي ارائه شده است، استدلالي ضعيف است و شكاف منطقي بين معجزه و نبوت با اين ادله ضعيف پر نمي‌شود، سوم اينكه (بنا به دليلي كه پيش از اين تحت عنوان يك نكته شگفت‌انگيز آوردم) انجام معجزه توسط مدعي نبوت نه تنها نبوت او را اثبات نمي‌كند، بلكه برعكس، عدم نبوت او را اثبات مي‌كند. مشکل چهارم ظنیت علم تاریخ است که مانع از آن می‌شود تا آیندگان بتوانند به وقوع معجزات توسط مدعیان نبوت در گذشته یقین حاصل کنند (و بر اینها بیفزایید نکته پنجمی را که پیش از این بدان اشاره کرده‌ام و آن اینکه: هر پیامبری پیش از آنکه بخواهد نبوت خود را برای دیگران اثبات کند، ابتدا باید به این پرسش پاسخ دهد که: تو خودت چگونه فهمیدی و یقین کردی که واقعاً خدا و یا فرشته‌ای از طرف خدا با تو سخن گفته و تو را مأمور هدایت انسانهای دیگر کرده است؟ از کجا یقین داری که دچار توهم نشده‌ای و یا آنچه شنیده‌ای و دریافت کرده‌ای وحی الهی بوده نه القائات شیطانی؟)
    مجموع اين مطالب مي‌تواند شك و ترديدي مهيب نسبت به اصل نبوت ايجاد كند، زيرا به نظر مي‌رسد كه راهي مطمئن و قطعي براي پي‌بردن به واقعيت و صدق مدعاي افرادي كه ادعاي پيامبري مي‌كنند، وجود ندارد. اگر خداوند مي‌خواست پيامبراني به سوي بشر بفرستد، لاجرم راهي براي حل اين مسئله قرار مي‌داد، ولي گويي چنين راهي وجود ندارد، پس (حداقل به احتمال قوي) ارسال رسل واقعيت ندارد، زیرا خلاف حکمت الهی از آب در می‌آید. به عبارت دیگر نتیجه شگرفی که از مطالب فوق می‌توان گرفت این است که بعثت پیامبران با حکمت الهی ناسازگار است، و این نکته‌ای است شنیدنی. تا به حال همیشه می‌شنیدیم که حکمت الهی اقتضای ارسال رسل را میکند، ولی کم کم به این نتیجه می‌رسیم که اتفاقاً ارسال رسل خلاف حکمت الهی است. زیرا از طرفی خداوند به انسان عقل داده است تا از آن برای کشف حقیقت و تشخیص حق از باطل استفاده کند و فریب نخورد، و از طرفی دیگر همین عقل در برخورد با مدعیان نبوت راهی برای کشف حقیقت ندارد و آدمی اگر بخواهد به مقتضای عقل و منطق عمل کند، نمی‌تواند نبوت مدعی را باور کند. نتیجه این می‌شود که اگر خداوند پیامبرانی مبعوث کند، عاقلان و نکته‌سنجان از ایمان آوردن و پذیرش مدعای آنها خودداری می‌کنند و حتی گاهی به اقتضاي همان عقلي كه خدا به آنها داده است، در برابرشان موضع‌گیری می‌کنند و در عوض افراد عامی و ساده لوح و خوش‌باور به آنها ایمان می‌آورند[7] آیا این خلاف حکمت نیست؟ من براي تقويت مدعاي خودم، دو پرسش مهم را مطرح مي‌كنم:
    1. اگر خداوند مي‌خواست انسان‌ها را به راهي خاص هدايت كند كه عقل از كشف آن عاجز است، آيا نمي‌توانست با همة انسان‌ها (در حد توان و ظرفيت‌شان) ارتباط برقرار كند و همانگونه كه پيامبران را (بنا به فرض دينداران) مورد عنايت و توجه و تربيت خاص خود قرار داد، با ديگران نيز همينگونه رفتار كند؟ آيا اين روش،‌ ضمن اينكه عادلانه‌تر و حكيمانه‌تر بود، ‌موفق‌تر از آب در نمي‌آمد و مانع بوجود آمدن اين‌همه اديان و مذاهب و فرقه‌هاي مختلف و اختلافات و جنگ‌هاي درون‌ديني (بين پيروان و فرقه‌هاي درون يك دين) و برون‌ديني (ميان پيروان اديان مختلف) نمي‌شد؟
    2. فرض كنيم هدايت مستقيم همه انسان‌ها (به هر دليلي) ممكن نباشد، اما اگر خداوند مي‌خواست انسان‌ها را به راهي خاص هدايت كند، آيا نمي‌توانست در همه زمان‌ها و در سراسر كره زمين پيامبراني مبعوث كند (تعدد و استمرار نبوت) تا از طرفي هيچ انساني از نعمت هدايت محروم نشود، و از طرفي ديگر حتي‌الامكان مانع تحريف‌ها و بد‌فهمي‌ها و كج‌فهمي‌ها ولذا اختلافات و تشتت آرا و شك‌و‌حيرت‌ها و يا جنگ‌ها و دعواهاي فردي و فرقه‌اي شود؟[8]
    پاسخ اين پرسش‌ها معلوم است. اما نتيجه اين مي‌شود كه اگر خداوند قصد هدايت آدميان به راهي خاص را داشت، يا از روش هدايت مستقيم استفاده مي‌كرد، و يا حداقل در همه زمان‌ها و در همه مناطق كره زمين پيامبراني را مبعوث مي‌كرد. اما هيچ‌كدام از اين دو محقق نشده است، بنابراين خداوند قصد هدايت آدميان به راهي خاص (آنچنان که متکلمان مسلمان می‌گویند) را نداشته است. به عبارتي ديگر نبوت به شكلي كه در تاريخ رخ داده (و به نتايج تلخ و ناگواري كه شاهد آن هستيم منتهي شده) نمي‌تواند منشائي خدايي داشته باشد. اين مطلب هنگامي واضح‌تر و روشن‌تر مي‌شود كه به ناسازگاري بسیاری از تعاليم مدعيان نبوت با اصول مسلم عقلي و اخلاقي و واقعيات علمي نیز پي‌ببريم.[9]

    پی نوشتها
    [1]. سعيدي مهر، محمد: آموزش كلام اسلامي، ج 2، ص 38، همچنين رجوع كنيد به : قدردان قراملكي، محمد حسن: معجزه در قلمرو عقل و دين، ص 63-42؛ احمدي، محمد امين: تناقض نما يا غيب نمون، ص 80-65.
    [2]. قدردان قراملكي، محمد حسن: معجزه در قلمرو عقل ودينِ، ص 203.
    [3]. احمدي، محمد امين: تناقض نما يا غيب نمون، ص 381 _ همچنين رجوع كنيد به: سعيدي مهر، محمد: آموزش كلام اسلامي، ج 2، ص 45_44.
    [4]. همان، ص386-385
    [5]. قدردان قراملكي، محمد حسن: معجزه در قلمرو عقل و دين، ص 209
    [6]. همان، ص 211-210
    [7].حتی آن دسته از عاقلان و فرهيختگان هم که نبوت مدعي را پذيرفته‌اند، در حقيقت مرتکب خطای عقلی شده‌اند.
    [8]. اين پرسش‌ها را پيش از اين و به نحوي دقيق‌تر و مبسوط‌تر مطرح كرده‌ام. براي درك بهتر مطلب به بند‌هاي 5 و 6 نقد دليل اول ضرورت نبوت در صفحات مراجعه كنيد.
    [9]. در بخش سوم اين كتاب به عنوان نمونه به به نقد محتواي قرآن خواهم پرداخت.
    ارسال شده توسط

     
  69. امان الله اسماعیل پور

    سلام نوریزاد.قطعا تنفر من را از حکومتم بینهایت میکنی.متاسفم از اینکه در کشوری نفس میکشم که آلوده به خیلی چیزهاست.مطمئنا اینها افسانه نباید باشد.فقط نمیدانم چرا خداوند روی برگردانیده از این بلاد.آیا تا به چه موقع این ستم ها باید ادامه داشته باشد.افتخار میکنم به تو که جانت را بدست گرفته ای و روز به روز جنایات مخفی را افشا میکنی.این روشنگریها دین تو به مردم ایران است که ادا میکنی.امیدوارم خداوند از حلقوم تو حقیقت را بگوش مردم دنیا برساند .خداوند مستدام بدارد شما را .

     
  70. حالم گرفته شدولی ممنون از اطلاع رسانی

     
  71. دوستان عزير ،
    امروز ما شاهد به گل تپيدن تعدادى از دوستان در مقابل سخنان هوشمندانه شيرين هوشمندعزيز بوديم ، ايا خفت و خوارى بيش از اين هم ممكن است ، نگاهى به پاسخهاى اخوند مرتضى بياندازيد تا خود ببينيد اين دوستمان به قدرى دست پاچه شده و /////////// در افتاده كه فقط مكرر چون گرامافون سوزنش گير كرده و چنين ////ميكند : اين از احاديث ضعيف است و امام با اين كار خواسته قبح فلان عمل را نشان دهد!!
    ايا توجيهى از اين مضحك تر ميتوان يافت ، حاج اقا مرتضى گرام چه شد شما را ؟ ///////////// خوب عزيزم چرا هول شدى مرد خدا؟ جواب وايكباو اعلام كن بگو؛ تمامى احاديث موجود در مذهب كه در كتب حلى ، كلينى ، غرالى و ستير نارامح( معكوس قرائت فرماييد ) امده در نظر مردم مظحك است ولى در واقعيت يا سند انها ضعيف است يا نمايش عملى قبح اعمالى چون نزديكى با سگ و خوك و شتر و …است.
    مرتضى مصلح عبدالله هدى و ساير نارامح عزيز من نگران حتل شما هستم كه مبادا از فرط شرم مرده باشيد زيرا دلم به حالتان ميسورد كه با اين همه ادعا اكنون سراندرپا به گلاب اغشته شده ايد و بوى گلابتان ايران را فرا گرفته ، ارتماسى لازم امد برايتان ، پس بشتابيد.

     
  72. نظر دهندگان محترم
    خرافه و خرافه گری و خرافه گو و جهل چو بیرون رود – عقل و خرد بدر آید
    1- اقای علی خامنه ای متوجه شده که زمان بی روح شدن جسمش بس نزدیک است وهمین موضوع شبانه روز را از او گرفته است.
    2 – هر گونه بدی و کژی که بشریت میتواند تصور کند جزو ذات رژیم ولایت مطلقه فقیه میباشد. به نظر من آنچه رژیم ولایت مطلقه فقیه را موفق به ادامه حیات میکند، جهل و خرافات دینی و مذهبی نهادینه شده در فرهنگ اکثر ما ایرانیها میباشد.
    3 – توصیه من به هم وطنان این است که کتابهای دینی و مذهبی مخصوصا قرآن را به زبان پارسی بخوانید، کتاب قلعه حیوانات جورج اورول را بخوانند(این کتاب علاوه بر نشان دادن ایدولوژی پوچ و تو خالی کمونیستی مانند حزب خائن توده و حزب وطن فروش مسعود رجوی به نحوی بسیار زیبا رژیم ولایت مطلقه فقیه را بازگو میکند)، کتابهای افرادی مانند زنده یاد کسروی را بخوانند. افرادی را میشناسم که پس از مطالعه کتب دینی مخصوصا قرآن به زبان پارسی پی به فاجعه خرافات و جهل دینی مذهبی نهادینه شده در فرهنگ اکثر ما ایرانیها برد ه اند.
    4 – جیغ بنفش اقتصاد مقاومتی آقای علی خامنه ای و ابراز نگرانیش از فرهنگ فرار به جلو و بی تقصیر نشان دادن خودش از اوضاع فلاکت بار امروز ایران است.
    5 – ایران و ایرانی زمانی روی خوش خواهد دید که:
    – آخوند همانند کشیش مسیحی ادامه حیات دهد.
    – قانون اساسی زمینی تدوین و اجرا کند.
    – کسی حتی نداند باور و دین پدر یا مادرش چیست.
    – واژه های مذهبی و دینی تازی از ادبیات پارسی حذف گردد.
    – و بلاخره ایران و ایرانی زمانی روی خوش خواهد دید که عقل و خرد را سر لوحه زندگی قرار دهد و علم و دانش بجوید.
    به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت و حکومت) – شروع تاسیس دموکراسی و ازادی- در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
    مهدی

     
  73. با درود و خسته نباشید خدمت نوری زاد عزیز و خانواده گرامی.
    با احترام

     
  74. چقدر غم انگیز بود این ماجرا و چقدر شگفت انگیز بود اینهمه ایستادگی و از اینهم شگفت آور تر ، اینهمه سکوت و بی تفاوتی در جامعه.

     
  75. jenabe nurizad ,besyar agahane bud.
    ba sepas va droud bar shoma

     
  76. پارسا ایرانی

    جناب نوری زاد سلام و درود
    یاد مطلبی افتادم که شباهت سیستم های ایدئو لوژیک را نشان میدهد
    احتمالا شنیده اید که هیئتی چند نفره از یکی از کشورهای شوروی سابق برای دیدن و انجام یک سری از امور حزبی با استالین ملاقات میکنند بعد از ملاقات استالین می خواهد پیپ بکشد ولی هرچه میگردد پیپش را پیدا نمی کند موضوع را به ریس اطلاعات آن زمان خودش میگوید و اعلام میکند که من به این هیئت چند نفره شک دارم موضع را پی گیری کن .در نهایت پس از یک هفته برسسی ها (شکنجه ها ) یک روز آن ریس اطلاعات خدمت استالین میرسد تا گزارش دهد که قربان از همه هیئت 7 نفره بازجویی کردیم که 4 نفر اعتراف کردند که پیپ را برداشتند 2 نفر در حال اعتراف گیری فوت کردند یک نفر هم بیگناه است که یکدفعه اسنالین گفت ولی من یک روز بعد پیپم را پیدا کردم زیر میز افتاده بودو. فراموش کردم بهت بگم

    پاینده باشید

     
  77. به گزارش مهر، آیت‌الله احمد جنتی، ظهر یکشنبه در همایش مسئولان نظارتی شورای نگهبان که در دانشگاه شهید بهشتی مشهد برگزار شد، اظهار کرد: در حال حاضر باید برای انتخابات مجلس خبرگان رهبری برنامه ریزی کرد زیرا عده ای به دنبال نفوذ در مجلس خبرگان رهبری هستند.

    وی ادامه داد: انتخابات خبرگان رهبری بسیار کلیدی و حساس است چرا که به رهبری و ستون انقلاب ارتباط دارد بنابراین در این راستا نیازمند هوشیاری و بصیرت هستیم تا مسئولیت سنگین شورای نگهبان را به نحو مطلوبی اجرا کنیم.

    آیت الله جنتی با تاکید بر اینکه تاکنون در برگزاری انتخابات در کشور به خوبی کار شده است، افزود: افرادی که مسئله تقلب در انتخابات را مطرح کرده ‌بودند با مشخص شدن انتخابات سالم مجرم شناخته شدند و این در حالی است که با آنها مسامحه شد و حکم اعدام لحاظ نشد تا بتوانند توبه کنند.

    خوب دقت کنیم کسی که مهمترین رکن اجرای اسلام ناب محمدی است قضاوتش این چنین است: جزای ادعا ی تقلب اعدام است! مرحبا به این اسلام, آفرین به این آیت الله که حجت را تمام کرد و اسلام ناب محمدی را بمردم شناساند. رضا ملک با چنین دژ خیمانی طرف است.

     

Mohsen ارسال پاسخ به لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

79 queries in 1145 seconds.