یک: صبح رفتم بازار تا در تجمعِ اعتراضیِ دراویش مظلوم و خانواده های مظلوم ترشان حضور یابم. دیدم اوضاع بد جوری امنیتی و اطلاعاتی و انتظامی است. اتومبیل ها و نفربرهای آنچنانی و نیروهای ضد شورش و مردانِ عمدتاً جوانِ اطلاعاتی و بانوانِ چادریِ آموزش دیده آنچنان در هم تنیده بودند و اطراف دادستانی را پرکرده بودند که هر حضور معترضانه ای می توانست به ضرب و شتم و عصبیت و قلع وقمع انجامد.
از وسط اطلاعاتی ها رد شدم و دستی بالا بردم و به کپه هایشان سلام گفتم و رفتم نشستم روی یک نیمکت درست مقابلشان. چند نفرشان آمدند و رفتند و زیرچشمی مرا پاییدند و من برای هرکدامشان دست بالا بردم که یعنی: بله این منم اشتباه نمی کنید. از دراویش اگر چه کسی آنجا نبود اما “هست” شان بود. وهمان هستِ دراویش بود که جماعتِ اطلاعاتی و انتظامی را به آنجا کشانده بود.
دو: سپید پوشیدم و پرچم به دوش شروع کردم به قدم زدن. بزرگراه، پرجنب و جوش بود. مثل همیشه. بوق زدن ها و دست تکان دادن ها و شعارها و تک جمله ها و عبارت ها و داد زدن ها و لبخند ها و انگشتانی که پیروزی را وعده می دادند و خلاصه همدلی ها و همراهی ها فراوان بود. درآن میان به راننده ی پنجاه ساله ی یک پیکان وانت اشاره کنم که در حال عبور لبانش را غنچه کرد و از دور بوسه ای بر گونه ام نشاند و داد زد: خیلی جیگری!
سه: “حمزه کرمی” زنگ زد. که چه؟ که دیشب خواب تو را دیدم. کمی نگران بود. گفتم: جای نگرانی نیست. همین که مرا توفیقی بوده که به خواب تو راه یابم، این خود افتخاری است بزرگ. حمزه کرمی را از روزهای تلخ زندان می شناسم. نوروز 89. او شاید تمثیلی از شقاوتِ آشکار جماعتی است که به هر شیوه ی ممکن بنا بر سیطره و حکومت دارند. داستان روزها و شب های تلخ حمزه کرمی در زندان بسیار بسیاردرد آوراست. که بازجوی اصلی و بازجویان کمکی، او را ساعت ها به شدت می زدند و شنیع ترین فحش های ناموسی و تهمت های کثیف و سخیف را بر او بار می کردند و کله ی او را در کاسه ی مستراح فرو می بردند و می زدند و نهایتاً او را بیهوش برکف سلول وا می نهادند و می رفتند.
در آن روزهای تلخ، حمزه کرمی چندین بار اقدام به خودکشی کرد. چرا که مرگ، و رهاشدن از چنگ هیولاهایی که مشت و لگد و دهان فحاششان حتی در نیمه های شب خستگی نمی شناخت، چه خواستنی می نمود. او دو ماه تمام شکنجه شد تا از او همان اقراری را بگیرند که بدان احتیاج بسته بودند. کودتایی صورت پذیرفته بود و بضرب شکنجه باید حواشیِ آن فراهم می آمد.
حمزه کرمی نیک می دانست که او یک قربانی است و لاغیر. قربانیِ که؟ هاشمی رفسنجانی. او با هر مشت و لگدی که می خورد و با هرناسزای وقیحانه ای که می شنید، می دانست که این مشت و لگدها و فحش ها و تهمت ها از کجا آب می خورد. پروژه ی لجن مال کردن هاشمی رفسنجانی توسط آقا مجتبی خامنه ای و با روی کار آوردنِ ناقص الخلقه ای چون احمدی نژاد رسماً کلید خورده و در سال 88 به اوج خود رسیده بود.
به راستی حمزه کرمی کیست؟ فرماندار نمونه ی سالهای سخت. مشاور و همکار میرحسین موسوی. همخون و هم قسم با مقوله ی جنگ هشت ساله. و کسی که همسرش را از میان همسران شهدا بر می گزیند. همراه و همدل با دولت هاشمی و بعدها با خود و خانواده ی وی. که اگر نقطه ضعفی نیز در کار حمزه کرمی باشد به همین مقطع پایانی مربوط است.
هاشمی اما خود می دانست که در زندان به حمزه کرمی چه می گذرد. می دانست که او را اگر می زنند و با فحش های رکیک مچاله اش می کنند، همه بخاطر اوست. می دانست چه هیولاها و چه دژخیم هایی را برحمزه کرمی گمارده اند تا به هاشمی بفهمانند: دوره اش تمام شده. وهاشمی، مثل همه ی محافظه کاران درسکوت فرو شد و هیچ به روی خود نیاورد. تفاوت میرحسین و کروبی با هاشمی از همینجاها آشکار می شود. که آنان، پابپای آسیب دیدگان بودند و به خانه هایشان رفت و آمد می کردند و هاشمی اما از چاردیواریِ مجمع بیرون نیامد که نیامد. راست می گویند که دوستان واقعی را در تنگنای حادثه ها و احتیاج ها و تنگدستی ها باید شناخت.
هاشمی درآن دوران تلخ، هیچ اعتنایی به حمزه کرمی نکرد. آنچنان که در زندان، هم شکنجه ها کارگر افتاد و هم حمزه کرمی از نفس. در یک نمایش بزرگ، وی را با دیگرانی چون او به دادگاه بردند و بزعم خود آبرویش را بر طبق رسوایی نهادند و اعترافات او را از رادیو و تلویزیون نه یک بار که چندین و چند بار پخش کردند.
آنچه که مرا وا داشت تا به داستان حمزه کرمی فرو شوم، اشاره به نامه ای است که وی می نویسد و از زندان بیرون می دهد. درآن نامه به چند و چون شکنجه ها و فحش ها و نسبت های نا روا می پردازد. خانواده اش چه می کنند؟ آن شکنجه نامه را به هاشمی می رسانند. هاشمی چه می کند؟ وقت می گیرد و پیش رهبر می رود و به اصرار، کلمه به کلمه ی آن شکنجه نامه را برای رهبرمی خواند. بعدها که حمزه کرمی از زندان بیرون می آید و به دیدن هاشمی می رود تا بگوید ای نارفیق چرا مرا در آن وادیِ بلا تنها گذاردی، هاشمی داستانِ آن روزش با رهبر را برای کرمی بازمی گوید. که چه؟
هاشمی به کرمی می گوید: رهبر، راضی به این نمی شد که من شکنجه نامه ی تو را برایش بخوانم. نظرش به این بود که من نوشته را به او بدهم تا سرفرصت مطالعه کند. اما من اصرار کردم که نه، می خوانم. و خواندم. خط به خط که شکنجه نامه را می خواندم و جلو می رفتم، می دیدم که صورتِ رهبر رنگ به رنگ می شود. جوری که در پایانِ نامه، منِ هاشمی بدون تردید باورم شد که یا خود رهبر دستورِ آن شکنجه ها را صادر کرده یا قدم به قدم در جریان آن شکنجه ها بوده است.
چهار: دو نفر با یک دوربین نسبتاً حرفه ای آمدند و شروع کردند به فیلمبرداری از رفت و آمد من. خیالشان از سرباز دمِ در راحت بود. پرسیدم: اطلاعاتی هستید؟ نه نگفتند و به کار خود ادامه دادند. مگر برای من فرقی می کرد؟ که اینها اطلاعاتی هستند یا نیستند؟ مرا پشت به بزرگراه ایستادند و دو پرسش مطرح کردند. یکی این که: بدنبال چیستی از این قدم زدن ها؟ و دو این که: نمی ترسی آیا؟ هر دو پرسش را پاسخ گفتم. در پاسخ به دومی گفتم: مرا تا کنون بارها به کلانتری و دادگاه و دادسرای مستقر در زندان اوین برده اند و حتی همینجا – وسط بزرگراه – مرا زمین زده اند و صورتم را شکافته اند. و ادامه دادم: من به یکی از این اطلاعاتی ها که شاهد برخورد خونینِ همکارانش با من بود گفتم: این چند قطره ی خون بجای خود، من در بدن یکی دو لیتر خون دارم که اگر لازم باشد همه اش را همینجا جاری می کنم.
پنج: جوانی آمد لاغرو نظیف و خوش سیما. ساده پوش و خواستنی. من، آمدنِ دکتر مهدی خزعلی به قدمگاه را نقطه ی عطف روزهای اعتراض خود نام نهاده بودم. اما آمدن این جوان خوش سیما را نقطه ی عطف دوم و حتی نافذتر نام می نهم. این جوان آمد و برگونه ام بوسه ای نشاند تا من نیز گونه هایش را ببوسم. دسته گلی با خود داشت. به دستم داد. گل ها؟ میخک های سفید و قرمز که با یک روبان سفید آذین شده بودند.
ابراز همدلی کرد. گفت: برای شما یک کتاب نیز آورده ام. دست به جیب برد و بیرونش کشید. دیگرچه؟ یک نامه هم داشت. نامه را گرفتم و سپاسش گفتم. او که رفت، کتاب را که در کاغذی سفید کادو پیچ شده بود، وا گشودم. چه بود؟ انجیلِ عیسی مسیح. مزامیر و امثال.
نامه ی جوان، هرجمله اش با ادب و مهر آمیخته بود. درست مثل صورت خواستنی خودش. که فکر نمی کنم درهمه ی عمرِ نچندانش به کسی تندی کرده یا ناروایی مرتکب شده باشد. نامه اش این گونه پایان می یافت: …… کار بزرگِ شما مرا وا می دارد که به تواضع سکوت کرده و اجازه دهم شوق و اشتیاقِ درونی ام در برابر این درستی و پاکی، ذرات وجودم را شعله ور سازند. از کلام خداوند برایتان می نویسم که آمینی است برحرکت نجات بخش شما:
“خوشا به حال فقیران در روح، زیرا پادشاهی آسمان از آن ایشان است. خوشا به حال نرم خویان، زیرا آنان زمین را به ارث خواهند برد. خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت، زیرا آنان سیر خواهند شد. خوشا به حال رحیمان، زیرا به آنان رحم خواهد شد. خوشا به حال پاکدلان، زیرا آنان خدا را خواهند دید. خوشا به حال صلح جویان، زیرا آنان فرزندان خدا خوانده خواهند شد. خوشا به حال آنان که در راه پارسایی آزار می بینند، زیرا پادشاهی آسمان از آن ایشان است. خوشا به حال شما، آنگاه که مردم به خاطرمن، شما را دشنام دهند و آزار رسانند و هرسخن بدی به دروغ علیه تان بگویند. خوش باشید و شادی کنید زیرا پاداشتان در آسمان عظیم است. ” متی 5: 3- 12 “
شش: مدتی است عده ای بسیجی، وقت و بی وقت با شماره های متفاوت به من و به اعضای خانواده ام زنگ می زنند و فحش می دهند و متلک می بارند. دراین مدت تلاش کرده ام تا آنجا که ممکن است با آنان صحبت کنم و صبورانه به اراجیفشان پاسخ بگویم. نتیجه اما جز گستاخی اینان هیچ نبوده. با خود گفتم شاید بد نباشد شماره تلفن این بسیجیان مکرم را در اینجا بیاورم تا شاید برادران سپاه که دستی بر سرمخابرات دارند، به نوچه هایشان یک تشری بیایند و از این رفتار نادرست بازشان بدارند. که البته خود می دانم انتظار من بیجاست. از قدیم گفته اند: مگر چاقو دسته اش را می برد؟:
09199749863 – 09100943380 – 09199348029 – 09196406605 – 09366488035
هفت: در این تابلو از بافت های پارچه ای سود برده ام. جوری که انگار عین و شین و قافِ ” عشق” را در مخمل پیچیده باشم. عاشق باشید.
محمد نوری زاد
بیستم اسفند نود و دو – تهران
به سایت نوری زاد:
Nurizad.info
به صفحه ی نوری زاد در فیس بوک:
https://www.facebook.com/mohammadnourizad
و به صفحه ی نوری زاد در گوگل پلاس سربزنید:
https://plus.google.com/112895614620528557071
mnourizaad@gmail.com ایمیل شخصیِ محمد نوری زاد:
بنام خدا
می پردازم به بخش دوم از گفتار دوستمان “دانشجو”.
خوانندگان به این عبارت دقیق شوند :
“”بیایید و یک دم بی طرفی پیشه کنید و فرض نمایید که فاقد دین هستید ؛ یا دستکم دین اسلام یا مسیح یا موسی را ندارید. آنگاه بگویید که : اگر کسی ادعا کند که ماه را نصف کرده یا دریا را شکافته ، شما می پذیرید؟””.(پایان نقل قول).
1-اکنون محتوای این گفتار را تحلیل می کنیم ،در این نحوه گفتار که از ویژگی های خاص گوینده آن است از مخاطبان در خواست میشود ذهن خویش را از تنفس در فضای دین و جهان بینی دینی و مبانی و ملزومات آن فارغ کرده و باصطلاح یک دم بیطرفی پیشه کنند! همین جا باید ایستاد و سوال کرد آیا واقعا پیش فرض ذهنی فارغ کردن ذهن از جهان بینی دینی و مبانی و لوازم و ملزومات آن لزوما مساوق با بیطرفی است؟!
باید پرسید چرا اگر کسی بخواهد بدنبال بحث ماهوی از کلیت معجزات یا معجزاتی خاص از پیامبری خاص باشد باید ذهن خویش را فارغ از جهان بینی الهی و محتوا و ماهیت دین کند؟!
پاسخ روشن است زیرا چون اساس تفکر چنین گویندگانی حس و جهان بینی حسی است، باید ذهن مخاطب خود را از لزوم بررسی استدلالی و برهانی هرگونه جهان بینی دیگر فارغ کنند تا بتوانند به نتایجی که در ادامه گفتار خود پی میگیرند برسند؟
در اینجا آیا فارغ کردن ذهن از دینی فکر کردن و در چهار چوبه جهان بینی الهی و دینی اندیشیدن معنا و مفهومی جز حسی اندیشیدن ،و جهان بینی را منحصر کردن در جهان بینی حسی دارد؟! آیا این معنای بیطرفی است؟!
در واقع باید گفت چنین رویکردهای فکری و پیش فرضهایی مثل اینکه بیایید بیندیشیم که اگر دین از ابتدای تاریخ بشر وجود نداشت چه اتفاقی می افتاد ،مفهومی جز اصالت دادن به حس و جهان بینی حسی نیست،پس چرا اینگونه افراد این رویکرد را بی طرفی می نامند؟!
پاسخ روشن است ،زیرا اینان چون از مواجهه روشمند و استدلالی در بررسی انواع جهان بینی و روشهای بررسی مقوله شناخت گریزان هستند،سهل ترین راه برای قبولاندن مرادات خویش را این میدانند که فضای ذهنی خود و مخاطب خود را از بررسی جهان بینی ها (اعم از جهان بینی علمی یا جهان بینی فلسفی یا جهان بینی مذهبیو بالجمله جهان بینی مادی یا جهان بینی الهی) فارغ کرده پس از آن ورود به پرسش و استفهام های شکاکانه ای کنند از پدیده ها و مقولاتی که مبتنی بر جهان بینی دیگری غیر از آن جهان بینی که آنان اختیار کرده اند(حسی -علمی ) می باشد! ،آنگاه نام چنین رویکردی را بیطرفی و پژوهش بیطرفانه علمی بگذارند!
2-چنانکه در نوبت قبلی عرض شد ،اکنون خوانندگان میتوانند ،نکته آن تعاریف خاص مفهومی را دریابند،ابتدا با یک تعریف عجیب و غریب و هدفدار مفهوم” دروغ ”
را آنچنانکه خود میخواهند تعریف کرده تا بر این اساس آنچه که در فرازهای دیگر مورد نظرشان است نتیجه بگیرند!
“”دروغ یعنی سخنی که با منطق و استدلال ، یا واقعیات اجتماعی ، نمی خواند! ”
آنگاه در فراز بعد مخاطب باید بعنوان بی طرفی و بدون تامل و فرو رفتن در بررسی های عقلانی و روشمند از اقسام جهان بینی ها ،ذهن خود را باصطلاح فارغ (و در واقع مسلح به جهان بینی حسی!) کرده ،آنگاه با این سوال مواجه شود که:
“” اگر کسی ادعا کند که ماه را نصف کرده یا دریا را شکافته ، شما می پذیرید؟! “”
این یعنی چه؟ یعنی اینکه ای ذهن بیطرف حس گرای علم زده تو چاره ای نداری جز آنکه معجزات انبیاء را درو غ (چیزی که با منطق و استدلال و واقعیت های اجتماعی نمی خواند!)بدانی!.
آیا چنین رویکردهایی جز سفسطه و مغالطه نام دیگری میتواند داشته باشد؟!
3-کسی که دروغ را عبارت از چیزی میداند که با منطق و استدلال منافات دارد آیا خود را لحظه ای ملزم میکند به اینکه تحلیل ماهوی قائلین به اعجاز و استدلال های آنان را وارسی کند؟
من مدتی قبل اجمالا در پاسخ از سوالاتی بیان کردم ،که در محل خود در کتب کلامی و تفسیری مفصلا تبیین شده است که معجزه که مقارن با دعوت و ادعای هر پیامبری است (و اگر چنین پدیده ای نباشد هر روز کسی بعنوانی میتواند ادعای پیامبری کند) پدیده ای است از سنخ خرق عادات نه خرق قانون علیت عمومی و قوانین حاکم بر طبیعت ،یعنی مثلا شکافته شدن دریا یا اژدها شدن عصا یا انشقاق ماه اموری نیستند که لازمه نقض قانون علیت باشند ،بلکه این امور خرق عادت است ،در حقیقت هیچ معلولی بی علت نیست الی الابد ،و این پدیده ها (شکافته شدن دریا و انشقاق قمر و غیرو) نیز معلول های بی علت نیستند ،لیکن مساله این است که ما احاطه به همه علل و معلولها نداریم ،اژدها شدن عصا امر محالی نیست ،منتها ممکن است پشتوانه آن یک سلسله علل و معلولهای باشد که معلوم ما نیستند.
امروز ممکن است بشر به اسباب و وسائلی که در دست دارد دریا را بدو بخش تقسیم کند (منکرین آیا از درک چنین تصوری عاجزند؟) سخن الهیون این است که قدرت و علم مطلقه آن خالقی که جهان و قوانین حاکم بر آن را آفریده و آگاه به همه اسباب و مسببات است اقتضا دارد که اگر بخواهد در آن زمان که ابزارهای عادی و اکتشافی بشری اقتضای چنین کاری را ندارد ،از طریق اسباب و عللی که معلوم بشر نبوده و نیست دریای احمر را شکافته و اجازه دهد موسی و یارانش از آن عبور کند.
حال اگر پایه تحلیلی معجزات انبیاء باتکاء قدرت و علم مطلق چنین باشد ،باید گفت چنین دعاوی با منطق و استدلال (کدام منطق و استدلال؟ همان منطق و استدلالی که جهان و شناخت را منحصر در محسوس میداند!) و با واقعیت های اجتماعی (کدام واقعیت های اجتماعی؟ نمیدانم مرادشان چیست)سازگار نیست؟!
4-من در اینجا چون دوست ما معجزه شق القمر را به سوال کشیده است بنحو اجمال به این معجزه پیامبر اسلام که در قرآن نیز آمده است اشاره ای میکنم.
بله معجزه دو پاره شدن ماه در صدر اسلام یکی از معجزات فعلیه پیامبر اسلام(سوای معجزه قولیه قرآن) بوده است ،قرآن در سوره قمر فرموده است :
(اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَر،وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِر.القمر 1و2)
یعنی ساعه(قیامت)نزدیک شد و ماه شکافته شد ،(باز کفار) اگر نشانه ای ببینند اعراض کرده و می گویند اینهم سحری مثل سحر های مستمر گذشته است.
باید دانست که ماجرای شق القمر (دو پاره شدن ماه به در خواست کفار و به اعجاز پیامبر ) را چندین نفر از صحابه ایشان مثل انس بن مالک و عبدالله بن عباس و عبدالله بن مسعود و جبیر بن مطعم . عبدالله بن عمر و غیرو نقل کرده اند،این ماجرا در صحیح مسلم و صحیح بخاری که از اهم کتب روایی اهل سنت است به طرق متعدد نقل شده است ، و ابو جعفر طبری در تفسیر خویش به سی و پنج سند آنرا گزارش نموده و چنانکه در تاریخ هست حذیفه یمانی در شهر مدائن ضمن خطبه ای آنرا توضیح داد.
امام فخر رازی از اعیان علماء و متکلمان اهل سنت میگوید این نقل حذیفه بتنهایی در حکم خبر متواتر است زیرا در آن هنگام هنوز مردمی که عهد پیامبر خدا را درک کرده بودند زنده بودند و پای منبر حذیفه نشسته بودند و میتوانستند او را تکذیب کنند،بنابر این شق القمر مساله پنهانی نبود که از مردم آن روزگار مخفی مانده باشد،و حذیفه نمی توانست در حضور آنان دروغ بسازد، این سخن امام رازی است .
مساله مهم این است که شق القمر در کتب شیعه و اهل سنت بعباراتی بسیار نزدیک بهم وارد شده است و حاصل آن مضمون این است که اهل مکه از پیامبر دلیلی بر نبوت خود خواستند و آنحضرت ماه را شکافت و فرمود گواه باشید.
این معجزه چنانکه گفته اند در شب بدر بود و در اول شب که ماه هم تازه طلوع کرده بود، کوه ابو قبیس که در شرق مکه است وقتی ماه شکافته شد یک نیمه آن بسمت جنوب کوه و نیمه دیگر آن بسمت شمال آن رفت،کفار پس از مشاهده این معجزه گفتند جادوئی دیگر است (سحر مستمر) ، گروهی گفتند محمد چشمان ما را سحر کرده است ، صبر میکنیم کاروانها و مسافرانی که از بیابان می آیند از آنان می پرسیم ،در نقل های فراوان آمده است که وقتی از کاروانهای بین راه پرسیدند نیز تصدیق به رویت کردند و فهمیدند که چشم بندی نبوده است زیرا جادو گران دیگر نمی توانند در مردم دور و غائب چشم بندی کنند یا تصرف در قوه خیال آنان نمایند.
مرحوم علامه ذوالفنون آیت الله شعرانی قدس سره در کتاب راه سعادت خود از جلد دوم کتاب اظهار الحق ص 105 از مقاله یازدهم تاریخ فرشته نقل میکنند که اهل ملیبار هندوستان بعهد رسول شق القمر را دیدند و پس از آنکه علتش بر والی شهر محقق گشت اسلام آورد.
نیز در کتاب شرح المواقف میگوید : معجزه شق القمر متواتر است و بسیاری از صحابه مانند ابن مسعود و غیر او آنرا روایت کرده اند.
مرحوم آیت الله شعرانی نیز مینویسد :”عوام مسلمانان از بعض قصص و حکایات که در کتب حدیث شیعه و سنی از آن اثری نیست معتقدند ماه از آسمان فرود آمدو بر گرد کعبه طواف کرد و از گریبان پیامبر بدرون رفته و از آستینهای او خارج شدو در آسمان بهم پیوست! و دسته ای از عوام متجدد بر این دسته قدیمی ایراد میکنند که ماه به آن بزرگی چگونه در آستین و گریبان پیامبر جای گرفت!
البته اینها سخنان بی اساس است و در احادیث و اخبار فقط شکافتن ماه است در آسمان و آمدن آن بزمین در هیچ حدیثی مذکور نیست.
(راه سعادت آیت الله علامه شعرانی).
این اجمال ماجرای معجزه شق القمر است، البته طبیعی است آنان که ابتدا دروغ را به خلاف استدلال و منطق و خلاف واقعیت های اجتماعی تعبیر و تفسیر میکنند ،و بدنبال آن ذهن مخاطبان را به فراغ از اندیشه دینی می خوانند ،یا تاریخ را تا آنجا که مطابق درک و فهم و استنباطات خودشان است قبول دارند ،این گونه وقایع موکول به حضور پیامبر و ظرف و ظروف خاص خود را رمی به دروغ کنند یا آنرا موافق واقعیت های اجتماعی امروز ندانند.
با پوزش از تطویل
در نوبت بعد به فرازی دیگر از سخنان دوستمان خواهم پرداخت
کلا فه جان چراکلافه شدی ؟مقصودبنده اینست که همه مدعی عقل وعلم اند حتی نوری زادی که آنوری بود اینوری شده است .
آیا تاسال 88عقل نداشت ؟یاحالا؟
یک شخصیت مستمراست ماهیتا وذاتا این تحولش به چه سبب است ؟آیا قبلا ظلم نبود ؟
مقصودبنده اینست که ازخردجمعی خوب استفاده نمی شودتبادل افکاروتضارب آرا بنحوحقیقی محقق نمی شود.
متملقان وچاپلوسان اطراف حاکم برای منافع خویش ، منتقدان راسرکوب ومنزوی می کنند ،ونوری زادهم ازآن جمله بود.
همین آقای خامنه ای چندسال پیش به منتقدان ولای فقیه می گفت :اینها ولایت فقیه را نمی شناسندونمی دانندچیست ،اگرولی فقیه یک خطائی بکند خودبخودازمقامش منعزل می شود.
این حرف حقی است ومبنای فقهی داردکه اگرحاکم اسلامی خطائی عمدی بکند دیگرازعدالت ساقط است واوازمقامش منعزل خدائی است وبقیه حکومتش حکومت جوروجائر است.
حال سوال اینست مگراززمان شروع قتلهای زنجیره ای عدالت اوزیرسوال نرفت ومخدوش نشد؟ وخودبخودمنعزل نگشت؟
انتقادکدام منتقدرا پذیرفتند؟چراازقدرت کنارنرفتند؟چراازخاتمی اینهمه غضب ناک هستند؟که چرا این قتل هاراافشاکردی؟
چرا آقای رضوان نماینده امام درپایگاه نوژه که منتقد ایشان بود الآن ازاوخبری نیست؟ چرا آیت الله منتظری -ره-محصورشدوخانه اش چنددفعه غارت شد ؟وچرا آقای صانعی ودستغیب وووو..درانزوا هستند؟چون منتقدبودند؛شماها ازکدامشان که طرفدار خردجمعی بودند دفاع کردی ؟یانوری زادکجاوکی وچگونه دفاع کرد؟مگرهمین نوری زاد نبود ؟ حالامتحول شده است وعاقل وعقلگرا؟ مقصودم اینست که همین متملقان چاپلوس ابزارسرکوبی منتقدان ومصلحان بودند واز حاکم بتی درست کردند باعریض وطویل چنانی {لایسئل عمایفعل} که این همه گرفتاری را برای ملت ومیهن ودینمان ببار آورده است.
بنده مخالف خردجمعی وترقی وپیشرفت وتوسعه نیستم.عرضم اینست که این آقایان متدین ومتشرع وطرفدارعدالت درتمام سطوح بودند ،اینگونه ازآب درآمدند .وای بحال آن روزی که مخالفان دین برسرکارآیندوبگویند همین عدالت است که ما می گوئیم بایدبشکل مدرنیته غربی زندگی کنیم چادروروسری پوشیدن ممنوع وخلاف مدرنیته است مساجد خراب گرددودین منسوخ شودومورداستهزاء وتمسخر شود بشکل ترکیه.
آن وقت هرچه فریادکنید بجائی نرسدوپدر نوری زاد بگوید:{اوزوی قارااولسون اوغول بونمنین حکومتی دور؟} واما برای ناشناس ازدین برگشته خوب میشودودلبخواهش می باشد وآنوقت ابزارانتقال مفاهیم را می یابدکه چیست.
باعرض پوزش ازنوری زاد عقل گرای مشعشعانی.باسپاس مصلح
مصلح جان تو هم حتماً مى خواهى بگويى بايد بر اساس دستورات الهى يا همان سخن خدا باشد كه بالاتر از عقل هر بشرى است و چون سخن خدا را بايد كارشناسان دين يعنى بشرى مثل جنابعالى يا مرتضى تفسير كند پس نتيجه مى گيريم كه بايد عقل امثال شما ملاك باشد.
مصلح جان اگر بنا بر اين باشد همين سى وپنج سال كه اينطور بوده براى ما بس است. ديگر نخواستيم. شما يك امپراطورى اسلامى در قم تشكيل دهيد و آنرا بر اساس همين روش يعنى عقل خودتان اداره كنيد، از بقيه مردم هم نظر خواهى كنيد هر كس خواست به او اقامت بدهيد بيايد آنجا با قوانين شما زندگى كند، هر كس هم نخواست بگذاريد بيايد بيرون. بعد هم مردم را راحت بگذاريد تا بر اساس خرد جمعى، زندگيشان را هدايت كنند. به ما هم اجازه ورود ندهيد. ما هم قول مى دهيم براى گرفتن ويزاى قم در صف سفارتخانه تان نايستيم.
اگر هم كشور هايى كه براساس دموكراسى اداره مى شوند به نظر شما بر اساس زور و تزويراند نه عقل عاقلان، شما هم همه محصولات آن ها را تحريم كنيد و با عقل خودتان زندگى كنيد و بجاى اينترنت و دوش حمام، برگرديد به همان چراغ پيه سوز و شيرجه زدن توى خزينه!
جناب ناشناس ونوری زادگرامی باسلام ”
اینکه هردوجنابتان عقل رامحورومعیاردرامردین واجتماع وزندگی قرارداده اید ودادوفریادازعقل می زنید؛این سخنی است درست وصحیح؛واول ماخلق الله هم عقل است بنابرکلام رسول خدا،وثواب وعقاب هم برمعیارعقل است ،واین همه اصول واحکامی که ازفرمایش پیامبر: “لاضررولاضرار فی الاسلام”درخطاب به سمره شده است؛همه این تحلیل هاازآن وقواعدفقهی دیگرازروی عقل عاقلان وعالمان بوده است.
حال به نظرشما عقل کدام عاقل را معیارقراردهیم بهتراست؟؟؟
اگر عقل یک فردرا ،مثلا عقل نوری زاد را یاعقل شمای ناشناس رامعیارقراردهیم دیگرعاقلان گله مندهستند حتما ؛
پس ناچارخواهیدگفت که خردجمعی را ملاک قرار دادن بهتر است.این همان دموکراسی است که مدعیانش درهیچ کجا به آن عمل نکرده اند مگررفورمی وتظاهری؛بلکه زوروتزویر خیلی دخیل بوده است نه عقل عاقلان.
باز هم سوال سرجای خودبی پاسخ است که عقل کدام عاقل درامور جمعی واجتماعی معتبراست؟؟؟
منتظرپاسخ هردوبزرگوار ویادیگر ناظران هستم.
باسپاس مصلح
جناب ناشناس عزیز
سلام بر شما
از تذکر شما متشکرم
1-نقد و ایراد من به گفته های دوستی که بنام دانشجو امضاء می کند مبتنی بر آشنائی با فقه و اصول نبود ،سخن بر سر آن بود که کسی که در مباحث معرفتی ورود میکند و چنین تعاریف مخدوشی را پایه هجمه به بنیان های معرفت دینی قرار می دهد ،لا اقل باید ملتزم به استناد به تعاریف منطقی رایج بین عقلاء عالم در حد و رسم اشیاء و مفاهیم باشد ،تا در سخن خود به ورطه مغلطه در حق خود و دیگران نیفتد ،تذکر اول من به ایشان ناظر به این بود و چنین بیانی هیچ استلزامی با آشنائی با مبانی فقهی و اصولی نداشت.
2-ابراز لطفی کردید و بنده را به استعمال سفسطه و مغلطه متهم کردید ،در خواستم این است که اولا از پوشش امضاء ناشناس خارج شوید زیرا ناشناس در این سایت زیاد است ،ثانیا چنانکه از دکارت بدرستی نقل کردید که تعاریف جامع پایه علوم است ،لطف فرموده تعریف دقیقی از سفسطه و مغلطه ارائه نمائید.
ثالثا محبت نموده از سابق تاکنون و از این ببعد هرجا به مغالطه ای از سوی این بنده برخوردید مشخصا تذکر دهید سپاسگزار خواهم شد.
3-در مورد استناد به نقل اگر گفتگو با شما تداوم یافت لطف کنید توضیح دهید که غرض شما آن است که ما در درک مفاهیم دینی باید کلا و راسا ادله نقلی را کنار گذاشته و تمسک به دلیل عقل کنیم و تنها عقل را مستند شناخت دین و مفاهیم دینی بدانیم ، یا غرض شما لزوم آسیب شناسی در مورد تمسک به نقل و ادله نقلی است.
اگر فرض اول مورد نظر شما و جناب نوریزاد که سخن شما را اجمالا تایید کردند است ،باید عرض کنم ما در مبانی معرفتی شیعه چنین مبنائی نداریم که عقل تنها منبع دریافت های معرفتی قضایای درون دینی باشد ،از نظر ما منابع دین عبارتند از قرآن و سنت (قول -فعل – تقریر معصومین) و عقل ،البته اگر سخن از اجماع هم میرود از نظر اصول فقه شیعی اجماع بما هو اجماع حجیتی ندارد ،بلکه حجیت اجماع (اگر در موردی متحقق باشد) بدین لحاظ است که کاشفیت از سنت معصومین دارد. این مبنای ماست ،و از نظر ما عقل مستقل و غیر مستقل نیز از منابع قوی دین است .
در واقع عقل در مقابل دین نیست، بلکه عقل از منابع دین و در مقابل نقل است.این مبنای ماست .
کسانی که از عقل و لزوم تمسک به عقل سخن میگویند من با آنان در چنین مرامی تباینی ندارم ،اما اگر عقل را تنها منبع درک معرفت دینی میدانیم ،چنین رویکردی ناصواب و خلاف مقتضای حکم خود عقل است ،شما اگر چنین مرامی دارید بنده حاضر به ادامه گفتگو در چنین موضوعی هستم.
4 – شما سخن از نارسائی ذاتی ابزار (کلام و نقل) انتقال معانی سخن گفتید ،
خرسند خواهم بود اگر توضیح بیشتری در کم و کیف ذاتی بودن نارسایی این ابزار ارائه فرموده ،و بفرمائید که آیا مآل این سخن از نظر شما این خواهد بود که ما اساسا نقل (تمسک به قرآن و روایات ) را از حوزه معرفت شناسی دینی (چه در حوزه جهان بینی و چه در حوزه احکام عملی و چه در حوزه اخلاق) خارج کرده و تنها عقل بشری را معیار علم و عمل خویش قرار دهیم یا خیر؟
در این مورد توضیح بفرمایید تا پس از آن به لوازم التزام به چنین مبنائی برسیم.
با تشکر از تذکر و توجه شما
جناب آقا مرتضی سلام ایراد شما به نظر دانشجوی عزیز در باب تعریف دروغ وارد است.اما ای عزیز همه که اصول فقه والفاظ نخوانده اند تا حد تام و ناقص را بدانند.اگر چه بقول دکارت پایه علم از تعریف شروع میشود .اما شما هم در دادن پاسخ از سفسطه ومغلطه کم استفاده نمیکنید خودتان هم میدانید چرا که وجدان بهترین محکمه بی قاضی است.
شما میدانید که تمام فقه حول دو محور میچرخد:دلالت و سند.من خلاصه میکنم چون به خیرالکلام شدیدا اعتقاد دارم.از شما خواهش میکنم به این نکته توجه فرمایید که تمام دعواهای ما بر سر نقل معانی است.شما چقدر ابزار نقل معانی:کلام.خط وایما واشاره را رسا میبینید.ما در یک گفتگوی دو نفره مکرر باید فهم همدیگر را تصحیح کنیم.این یعنی نارسایی کلام یا عدم توجه کافی مخاطب.حال ما ساعتها وقت میگذاریم وکتابها مینویسیم که مثلا کلام پیامبر اکرم به سمره ابن جندب در باب لا ضرر چه بوده تا بخواهیم معنای مراد ایشان را کشف کنیم.حال من این مطلب را عرض کردم الان شما ممکن است بنویسید که به فلان دلایل مخاطب سمره نبوده و….مطالب غیر مرتبط دیگر.جان کلام من نا رسایی ذاتی ابزار انتقال معناست.ما سالهاست که بنای زندگیمان را بر نقل نهاده و از عقل غافل شده ایم.تلاش کنیم به خرد روی آوریم.در اینکه عقل چیست مناقشه را کنار بگذاریم ودر باب رسایی یا نا رسایی نقل کمی بیاندیشیم.
————–
سلام دوست گرامی
شما در این نوشته ی کوتاه به جان سخن من در این سالها اشاره فرموده اید. در مقوله ی مفاهیم و آموزه های دینی ما اگر بنا بر عقل و مشعشعات عقلانی بگذاریم، قطعا بسیاری از خرافاتی که به یک مفهوم دینی الصاق شده اند و برای خود جایگاهی انفکاک ناپذیر اختیار کرده اند به دور ریخته می شوند و اتفاقا همان مفهوم، تماشایی نیز می شود.
سپاس ازشما
.
سلام دوباره برابر مرد ایران جناب اقای نوری زاد من هنوز جوابی از سوی شما دریافت نکرده ام. با حتارام قورخماز
دوست عزیز حسن آقا
باسلام سخنان دوستی که با عنوان محترم “دانشجو” خود را معرفی میکند که خطاب به شما ایراد شده بود را امروز با تامل خواندم ،همانطور که نقد کلی جزئی شما نسبت به ایشان را خواندم ،بنظرم همانطور که شما تعبیر کردید اینگونه سخنان یک مغزا و محتوا بیشتر ندارد و آن عبارت است از دین ستیزی متعصبانه و متعمدانه با تکیه بر سیانتیسم افراطی و مغلطه گر .
من امهات گزاره های ایشان را برای بحث و بررسی تفکیک کرده ام تا خود خوانندگان ملاحظه کنند که چگونه یک مجموعه خوش آب و رنگ از گزاره های مختلف و سفسطه آمیز غیر تحقیقی را کنار هم گذاشته و آنچه خود میخواهند استنتاج میکنند. آنگاه اگر همانند نوبت قبل کسی فریب این مجموعه نمایشهای سفسطه آمیز را نخورد و جزء جزء فاکت ها و گزاره های ادعایی را بسوال کشید ،و توضیح خواست ،به بهانه تندی سخن ناقد از پاسخ گوئی طفره رفته ،بسراغ مانیفست جدید خویش میروند.
مقدمه را کوتاه کرده و برای پرهیز از اطاله سخن و ملالت خوانندگان در هر نوبت و در کامنت های جداگانه به فقرات مطروحه از سوی ایشان می پردازم تا اگر ایشان لازم دیدند فقره فقره پاسخ گویند و دوباره نروند سراغ انشاء چند صفحه جدید با دعاوی تازه.
1- از مفهوم دروغ آغاز میکنم ،به عبارت ایشان عنایت کنید :
“دوست خوبم . دروغ چیست و چگونه راست را از دروغ می توان تشخیص داد ؟
دروغ یعنی سخنی که با منطق و استدلال ، یا واقعیات اجتماعی ، نمی خواند و به قصد فریب ، خودنمایی ، سوء استفاده و… گفته می شود ؟”
این تعریف دروغ از نظر ایشان است،در واقع باید گفت با این گونه تحولات در مقام تعریف مفاهیم و اشیاء باید مولفین کتابهای تعریفات مثل جرجانی و ابن سینا و فارابی کتب خویش را ببوته فراموشی سپرده و برای اخذ تعاریف اشیاء و مفاهیم به جناب ایشان مراجعه کنند.البته واقعیت این است که اینگونه تعریفات مقدمه برای ذوالمقدماتی است که در فقرات دیگر ایشان آمده است!
از قصد و غایت دروغ که بحث دیگری است گذر میکنیم ،آیا واقعا دروغ مفهومش این است که کسی خلاف استدلال سخن بگوید؟
یعنی اگر فرضا کسی نا خواسته و به اشتباه در مقام استدلال صغری یا کبری و مقدمه ای ناصواب در سخن خود بکار برد معنای آن این است که این شخص دروغگوست؟!
اگر افلاطون که معروف است قائل به حدوث جهان هستی بوده است برهانی اقامه کرد ،و ارسطو برای اثبات قدم عالم برهان او را ابطال کرد مفهوم این مساله این است که پس افلاطون در باره حدوث عالم دروغ گفته است؟! یا میگوییم افلاطون خطا کرده است؟!
ملاحظه میکنید که برای آب رنگ دادن به گفتمان های علمی جدید و ستیزه با ریشه ادیان ملتزم به چه مطالبی میشوند؟
آیا دروغ یعنی سخنی که با واقعیت های اجتماعی نمی خواند؟!
بی آنکه روشن کنند که کدام واقعیت های اجتماعی را میگویند ،آیا واقعیت های اجتماعی گذشته معیار است یا واقعیت های اجتماعی کنونی؟ بی آنکه تعریف و توضیحی از مفهوم کلی واقعیت های اجتماعی بدهند و معیار واقعیت و معیار اجتماع را روشن کنند ،همینطور مطلبی را اظهار کرده و خواننده را به گزاره های بعدی منتقل میکنند!
آنگاه وقتی مخاطبان سمجی از این مفاهیم کلی و مبهم استفسار میکنند ،میگویند چند مورد از استفسارهای شما را دیدم و چون سخن شما حاوی جملات تند بود از ادامه پاسخ گوئی منصرف شدم!
آیا واقعا این گونه روشها روشهای علمی تحقیقاتی و منجر به رشد است؟
اکنون می پردازم به تحلیل محتوائی مفهوم و واژه دروغ ،البته از مفهوم دروغ در علومی مثل ادبیات و منطق و معانی بیان و فقه و روایات تعبیرات مختلفی شده است ،مثل “کذب” و “غیر مطابق للواقع و نفس الامر “که در منطق بکار میرود ،یا “کذب الخبر” و “قول خبری غیر صادق” که در معانی بیان و ادبیات بکار میرود ،یا “خلاف واقع” که در علم فقه یا روایات از آن تعبیر میشود .
همه اینها حاکی از یک مطلب است و آن عبارت است از اینکه قول خبری یک مخبر صادق نباشد و مطابقت با واقع و نفس الامر نداشته باشد. این مفهوم اجمالی عرفی کلمه دروغ است.
توضیح مختصری بدهم ،هر گاه یک متکلم سخن میگوید اراده نفسانی او از دو حال خارج نیست ،یا در مقام انشاء (ایجاد) مفهومی که در ذهن دارد می باشد ،مثل اینکه امر میکند به مخاطب فلان کار را بکن ،یا فلان کار را نکن ،در واقع در اینجا آن واقعیت مورد اراده متکلم در خارج وجود خارجی ندارد ،و متکلم با امر یا نهی یا وعده و غیر اینها از مفاهیم انشائی در صدد ایجاد آن واقعیت است ،اینگونه گفتارها را که هیچ جنبه حکایت و مرآتیت از خارج ندارند را مفاهیم انشائی(ایجادی) می نامیم ،اکنون باید دانست که اینگونه قضایا و گزاره های انشائی معروض اوصافی مثل کذب و صدق (راست و دروغ ) نیستند ،زیرا نمایندگی از حکایت از واقع خارجی نمی کنند.
اما یک قسم قضایا هم هستند که ما به آن” قضایای خبری” می گوییم ،یعنی قضایایی که وقتی از یک متکلم صادر میشوند مفاد آنها گزارش و مرآتیت و حکایت از واقعیت های موجود خارجی است .
اکنون باید توجه کرد که اینگونه گزاره هاست که معروض اوصافی مثل صدق و کذب یا راست دروغ میشوند ،اگر مخبر خبر داد که مثلا آمریکا یه روسیه حمله کرد ،مدعای این گزاره که حکایت از وقوع چنین فعلی از سوی امریکاست ،از دو حال خارج نیست ،یا واقع خارجی چنین است و قهرا این گزاره منطبق با آن واقع است ،یا خیر چنین واقعیتی در خارج اتفاق نیفتاده و این گزاره منطبق با واقع نیست ،در صورت اول گزاره مطابق (راست-حقیقت )است ،و در صورت دوم گزاره غیر مطابق (دروغ و غیر حقیقی)است ،از این جهت در جای خود گفته شده است که :صدق الخبر مطابقته للواقع و نفس الامر، و کذب الخبر عدم مطابقته للخارج و نفس الامر.
این تحلیل ماهوی مفهوم راست و دروغ است ،حقیقتی است عرفی که ارتباط مستقیمی هم با دین و دیانت ندارد که ساینتیست های جدید از آن وحشت کنند.
غرضم این بود که شما ملاحظه کنید که برای اینکه سخنان خودشان را با آب و رنگ جدید با اهداف خاص عرضه کنند چگونه چنین مفاهیم واضح عرفی را از جایگاه واقعی خود منسلخ کرده چنین تعریفات بی مبنائی را به خواننده عرضه میکنند ،آیا واقعا بررسی چنین مفاهیم روشنی نیازمند استعمال کلمات پر طمطراق “استدلال و منطق و واقعیت های اجتماعی “،است؟!
در گفتار بعدی به گزاره های دیگر این دوستمان خواهم پرداخت.
با سپاس از همه
سلام
آقای نوریزاد عزیز
نوشته اید:” فاروق به من قول داده در بهشت گورستان سنندج جایی برای من دست و پا کند برای فردایی که در پیش است.”
لطفاً از این حرفها نزنید، دلمان می گیرد.
با سلام..شعارهای جدید آقای خامنه ای در رابطه با اقتصاد مقاومتی نه ارزش بحث کردن نه مناقشه کردن.طرحی که در حقیقت یک شعار عوامفریبانه است برای دوره دیگری بعد از پرونده هسته ای و جلو گیری از سئوال و جواب در مورد بلائی که سیاستهای ایشان بر سر ایران و ایرانی آورده است. شعار از ابزار شستشوی مغزی است و ایشان این هنر را از کمونیستهای متخصص جنگ روانی خوب آموخته است. از این به بعد باید شاهد سیاستهای وحشیانه ای در حق کسانی باشیم که به بهانه عدم قبول طرح آقا و یا ایراد به آن روانه زندانهای آقا مجتبی بشوند که چرا این شعار را محقق نکرده و یا بر آن ایراد وارد کرده اند.
روحانیت شعبه آخوندیسم روانشناسی و سیاست شناخته شده ای دارد و آن این است که بهیچوجه حاضر به پشرفت ایران نیست و به همین دلیل دشمن اصلی ولایت فقیه کسانی هستند که در سر سودای توسعه دارند. بر خلاف شعارهای دهان پر کن قطع وابستگی به نفت همانطوز که امروز کاملا مشخص است نه تنها موضوع قطع وابستگی به نفت هیچگاه مطرح نبوده بلکه بر عکس این وابستگی هر روز نیز بیشتر شده. مخالقت فعال و کار شکنی آقای خامنه ای و بیتش در کار دولتهائی که عزم اصلاح اقتصاد را داشته و موافقت تاریخی و همکاریش با دولت احمدی نژاد در ویران کردن ایران و هیچگونه شکایت و یا گله گذاری از آن خود حکایت سرّ ضمیر ایشان است. امّا جرا این چنین است؟
رشد و توسعه وقتی در سیاستهای کشور جایگاه پیدا کند افکار نو و شیوه های جدید نیز مطرح میشود و دریچه ای به روی جهان دیگری گشوده میشود. در عصر تحول ژاپن امپرطور وقت نگران آن نبود و بلکه بر عکس آنرا تشویق هم میکرد تا ژاپن جدید ساخته شود. آخوندها در طول تاریخ ایران نوع دیگری عمل کرده اند و همواره از پیدایش افکار جدید وجشت داشته اند چون تمام امپراطوری مبنی بر تکلیف دینی و ترس مذهبی را به چالشی جدّی فرا می خواند. به هیم دلیل جناب خامنه ای همّت بزرگی در ریشه کن کردن علوم انسانی بخرج داد چون علوم انسانی ابدئولوژی را نفد می کنند.
شعار اقتصاد مقاومتی فریبی عوام فریبانه بیش نیست که هیچ پایه و اساسی هم ندارد. رهبری بی تدبیری که کشور را به اینجا کشیده و نظام فاسدی که هر روز خود را بیشتر تکثیر می کند را چه جای این حرفها؟ کشوری که با همه دنیا ارتباطش قطع شده و نطام قضائی فاسدی که کوس رسوایش بر سر هر کوچه و بازار در حال نواختن است را چه توانی برای اینکار؟ آقا ی خامنه ای ؛آن واعظ مسجد کرامت مشهد را که مجیز گویی هایش از گودرزی و نماز پشت سر آن مرحوم برای ثواب خواندن و بعد اعدام کردن او به دسیسه هنوز در خاطر جمع آنروز است بخوبی می داند که وضع امروزکشور نهایت ایده آل اوست. اینهمه جمله پردازیهای متناقض در باره مذاکرات و ایحاد تزلزل دائم در این کار و رها کردن شریعتمداری و توکلی برای پرونده سازی بی حکمت نیست. حضرت آقا گوئی تا کنون در کره مریخ تشریف داشته اند و الان نزول اجلال کرده اند.
این را همه دولتیها هم میدانند. دوستی از قول دو تن از مسئولین عالیرتبه کشور نقل میکرد که یکیشان از دیگری پرسیده بود که نظرش در باره حرفهای آقا چیست؟ و دیگری به تمسخر گفته بود ” یک مشت یاوه”!!
نوری جون
ببخشیدا ما یه کم خودمونی شدیم باهات، شرمنده.
این خوشا ها که نوشتی از انجیل متی یا متا (ما که حقیقتا ؟؟گیجه گرفتیم از این نگارش پارسی یا فارسی)، یه جوری همچین دل صاب مرده ما رو قلقلک داد که پاک کار و بار فراموشمون شد. دیشبم اصلا خوابم نمی برد. این حضرت عیسی یا عیسا رو بالای یه کوهی میدیدم که حواریون و مردم دورش جمعن و هی داره می گه خوشا… خوشا… اقا همچی یه جورایی ما رو برد به عالم هپروت که نگو. آقا ما قبلنم از شما پرسیدیم جوابمونو ندادین. مگه شما مسلمون نیستی؟ چرا از انجیل آیه میاری اونم متی یا متا. حد اقل می رفتی از برنابا که رفیق ما مسلمونا است آیه میاوردی. هی من هرچی میخوام نیام تو سایتت نمیشه. شدم عین این معتادا. منو از کارو زندگی انداختی خدا از سرت نگذره. هی این اوسای ما میگه چه غلطی می کنی پشت این کامپیوتر مکانیکی نطنز، هی من مجبورم بگم دارم آب و روغن سانتریفیوژا رو چک می کنم. اونم همیشه میگه آره ارواح عمه ات. منم یواشکی ریز ریز می خندم. فک کنم خودشم ناقلا هر از گاهی میاد تو سایتت.
—————-
سلام دوست خوش قریحه ی من
من در آن نوشته امانت داری کرده ام. یک جوان مسیحی نامه ای برای من نوشته و من بخش هایی از آن را برگزیده ام تا همدلی ام را با او نشان بدهم. راستی شما که نطنز هستی ببین می شود این سالن های هسته ای را برای یک مسابقه ی گل کوچیک برای ما رزرو کنی. گل کوچیک آنهم ده بیست متر زیر زمین باید تماشایی باشد. خبرم می کنی نازنین؟
با احترام
.
باز خونت رو کثیف کردی مزدک جان؟
حالا کی گفت تو ایرانی مسلمانی؟!من قاطبه ملت ایران را گفتم نه امثال ترا.
شما کما فی السابق به صدور و تولید انگل در قالب های کلامی ادامه بده.
ولی باز توصیه من این است که اول مشکل فهم قانون بدیهی علیت و معلولیت و
علتهای بی معلول و معلول های بی علت را حل کنی .
کسی که هنوز توی این قدمهای ابتدایی معرفتی متحیر است چطور میتواند وارد مبحث مقایسه یاسای چنگیزی با قرآن کریم شود؟!باز رفتی مطالب سایت اون آقارو کپی پیست کردی؟
دوست من فکری بحال قانون علیت کن که سنگ بنای معرفت است.
جناب عرفانیان
چون بر خلاف همیشه مختصر و مفید و بدون اطاله کلام و در هم آمیختن مقولات گوناگون اشاره به چند نکته کردید ،ابتدا پاسخ این نکات را داده و بعد توضیحی در باره آن در خواست سوالاتتان میدهم.
1-مطلبی که در باره مقوله فرهنگ فرموده بودید مورد انکار من نیست ،و در حقیقت مطلب شما تاییدی بود بر آنچه من خطاب به جناب دانشجو بیان کرده بودم ،ایشان بر اساس دریافت هایی که از مقوله فرهنگ و دین و اسلام و ایران دارند گفته بودند که فرهنگ اسلام در کشور ما فرهنگ بیگانه است و باید ایرانیان کوشش کنند فرهنگ بیگانه را از خود بزدایند…،من بطور کوتاه عرض کردم که فرهنگ حد و مرز نمی شناسد ،و اگر فرضا در جغرافیائی ملتی فرهنگی را (ولو فرهنگ دینی) پذیرفته باشد که خاستگاه حدوث آن فرهنگ مثلا در عربستان بوده است ،یک فرد یا افرادی بعنوان اقلیت نمیتوانند آن ملت را متهم به بیگانه پرستی کنند و بدنبال آن تعیین تکلیف کنند که چنین کنیم یا چنان ،سخن من این است که پذیرش فرهنگ دین و فرهنگ اسلام مبتنی بر این نبوده است که مهد و خاستگاه پیدایش آن دین در کدام یک از اقطار زمین بوده است ،از نظرما پذیرش دین یعنی پذیرش عقلانی محتوای آن خواه آورنده دین عرب باشد یا عجم باشد زرد پوست باشد یا سرخپوست ،سخن من این بود ،اکنون شما نیز بدرستی تایید کردید و اشاره کردید به امتزاج قهری فرهنگ ها در جهان امروز ،من با شما در این جهت موافقم که اگر مفاهیم مدرنی نیز پدید آمده است باید به آن عنایت کرد و متناسب فرهنگ هر منطقه آنرا هضم و بومی کرد.بنابر این در این جهت تمایزی نیست.نیز در لزوم پالایش فرهنگی با شما موافقم بهرحال فرق نمی کند اینها سخن عزیزی که نام بردید باشد یا نباشد ،سخن باید فی نفسه برهانی و صحیح باشد نه باعتبار سخن اشخاص بودن.
2-اشاره به سخنی کردید که خطاب به برخی از دوستان گفته بودم ،من آن سخن را خطاب به دوستی گفتم که سابقا در پایان بحثی خود گفته بود که من خدا و پیامبر و قرآن و روح را قبول ندارم ،آن دوست مطالبی در باره برخی افعال خدا و امت های سابقه بیان کرد که من توضیحاتی دادم که ظاهرا ایشان قانع نشدند ،آنگاه من چنین سخنی را بیان کردم که مشکل نوع ایرادات ایشان این است که خدای متعال را بحق و بصفات واقعی نشناخته است یا باور ندارد .شان نزول آن سخن من این بود.
اینکه مشکل جامعه ما آخوند زدگی است یا معنای اخوند زدگی چیست ،و تفسیر دین به چه معناست ،مطالب دیگری است که بباید بجای خود بررسی شود.
3-اما در مورد سوالاتتان ،اولا باید عرض کنم سوالات شما سوالات روتینی است،گمان نکنید که اگر پاسخ داده نشد کسی عاجز از ورود در آن مطالب بوده است.
من فرد صریحی هستم و خیلی اهل تعارف نیستم ،من آن کامنت شما را بدقت خواندم ،سوالاتی را ردیف کرده بودید ،البته اسمی هم از این بنده نبرده بودید ،لکن لحن گفتار شما همانند گفتارهای قبلی دوستانه نبود ،در واقع لحنی تحقیر گونه و از موضع بالا بود ،شما براحتی میتوانستید اگر مخاطب کلامتان من بودم بگویید فلانی لطفا به این سوالات پاسخ بده ،دیدم شما با یک لحن تحقیر آمیزی شروع کرده بودید که متخصص ها به این سوالات پاسخ دهند! و چه و چه ،بعد هم در ادامه سوالات در انتهای کلامتان مطالبی فرمودید که نادرست و خود حق پندارانه بود ،جایی گفتید سی سال است از وطن دور افتاده ایم و اکنون باید درد دلمان را به آقا مرتضی بگوییم؟!
دوست عزیز اولا من از شما دعوت کردم که بمن درد دل کنید؟!
و ثانیا من بر اساس گفتارتان تازه پی بردم که شما در یکی از کشورهای خوب و مرفه و دمکرات اروپایی در حال زندگی هستید ،خوب خوشا بحالتان ،پس دیگر درد دل تان چیست؟!
درد دل آنجا معنا پیدا میکند که شخص در کنار مردم سرزمین اش زیست کند و با درد های آنان همراه باشد و در کم و زیاد زندگی با آنان همراه باشد ،شما وقتی آنجا در ناز و نعمت زندگی می کنید ما از کجا بدانیم شما درد دل دارید؟! علاوه ،درد دلتان این است که بمن طلبه یک لا قبا که خود بوضع فعلی کشورمان منتقد هستم دائم طعنه های گوناگون بزنید و تعبیر متخصصان و غیرو را برخ بکشید؟!
روایتی داریم اخلاقی که میگوید (سل متفقها و لاتسال متعنتا) هرگاه میخواهی از کسی سوال کنی سوال کن برای فهمیدن نه آنکه سوال کنی برای عاجز کردن او،
صریح بگویم من برداشتم از آن کامنت این بود که سوال شما از قسم دوم بود نه از قسم اول ،یعنی شما مطالبی را اختیار کرده اید و با این گونه طرح سوالها و مقدمه و موخره چیدن ها بدنبال تحقیر طرف مقابلید.
شاهدی هم بیاورم که بدانید بی توجه به گفتارهای شما نیستم ،مدتی قبل در کامنتی سخن از تناقضات قرآن گفتید ،من برای روشن شدن مدعای شما و محل نزاع از شما خواستم مواردی که بنظرتان تناقض رسیده لیست کنید تا با هم گفتگو کنیم ،بعد دیدم شما بجای پاسخ در کامنتی ما را به غرور و امثال ذالک متهم کردید ،از آنجا فهمیدم که شما قصد گفتگوی حقیقت ساز علمی ندارید ،مطالبی را بهم می آمیزید و نتایجی گرفته پیش میروید ،بدین لحاظ از گفتگو با شما کناره گرفتم.
من از سن و سال شما بیخبرم ولی من فردی پنجاه ساله هستم ،بچه نیستم که بازی از کسی بخورم ،شما روشتان را تصحیح کنید ،اگر مطلب و سوالی داشتید کوتاه و مختصر مطرح کنید نه آنکه چیزهای تحقیر آمیزی مثل آنچه در آن کامنت سوالات مطرح کردید بگویید آنگاه متوقع باشید کسی وقت بگذارد و صمیمانه به شما پاسخ دهد.
من از شما فقط متوقعم بدون تحقیر و توهین همانند این نوبت که سوالاتی مطرح کردید طرح سوال کنید.
با سپاس و آرزوی توفیق شما
خوب دو
برادر ایمانی
جناب فاروق
سلام علیکم
مطالب شما تاکنون دور از نظر نبوده است ،چه مطالبی که راجع به آیات تطهیر ابراز کرده بودید و چه مطالب دیگر ،و اکنون که به آیه اولی الامر ورود کرده اید.
میدانید که ورود به این مباحث طولانی است ،و نکاتی که بیان میکنید نکات تازه ای نیست ،قرنهاست که این مطالب در کتب کلامی و تفسیری شیعه و سنی مورد بحث و نظر قرار گرفته است ،من به انگیزه های ورود شما به چنین مباحثی در موقعیت فعلی یا در این فضای محترم واقف نیستم ،و تاکنون هم به سبک و سیاق بیان شما که سعی در بیان مطالب خود و استدلال بر آن داشته اید سوای ایرادات محتوایی اشکالی نداشتم ،لکن دو تعبیر در گفتار شما در باب معنای اولو الامر دیدم که تازگی داشت ،یکی آنکه مخالفان تفسیر شما از اولو الامر رابه خیانت متهم کرده بودید ،و دیگر آنکه آنان را روحانی دین فروش لقب داده بودید ،آیا شما اینچنین خواسته بودید بر قوت برهانی مطالب خود بیفزایید؟! یا سزاسیمه از آن شدید که یکی از دوستان بناروا شما را روحانی فکل کراواتی نامیده بود؟!
توصیه من به شما:
اولا این است که چه در داخل ایران هستید و چه در خارج آن هرگز بدنبال ایجاد تنازع و اختلاف بین برادران شیعه و برادران سنی نباشید ،تعبیراتی مثل خائن دانستن یا دین فروش دانستن دیگران مگر چیزی جز آتش زدن به هیمنه اختلافی است که استعمار گران تدارک دیده اند؟
و ثانیا روش ابحاث علمی این نیست که در محتوای استدلال به مخالف خود بد و بیراه بگوییم.
شما آزادید سخن و استدلال خویش برای اثبات حقانیت آنچه که حق می پندارید را بیان کنید ،اما لطفا از این تعبیرات فرمایش نکنید.
و ثالثا عنایت کنید که الان در وضع فعلی جامعه مسلمین در داخل و خارج کشورمان وقت طرح چنین مباحث کلامی تاریخی و تنش ایجاد کردن بین برادران اسلامی ایمانی است؟
نیک تامل کنید
موفق باشید
——————–
سلام مرتضای گرامی
به نکته ی درستی اشاره فرموده اید. فصل مناقشات مذهبی سپرس شده گرچه جماعتی از آن نان می خورند. فرهیختگان هر کیش و مرام و مذهب، مدتهاست که از این وادی عبور کرده اند و به نیکبختی انسانی می اندیشند. فرو شدن به اختلافات فرعی ما را از اصل و اصالت انسانی باز می دارد. من البته به فاروق گرامی دلبستگی دارم و ایشان را فردی فرا نگر می دانم . فاروق به من قول داده در بهشت گورستان سنندج جایی برای من دست و پا کند برای فردایی که درپیش است.
با احترام
.
جناب ناظر
سلام
سخن شما در ابتدای گفتار سخنی سیاسی و دلسوزانه است ،ولی برای تایید هر سخن صحیح مجاز نیستیم که بطور مبهم و با تکیه به حافظه و بی استناد دقیق به هر سخن غیر مستندی تمسک کنیم.
از شما خواهش میکنم اگر مستندی برای آن مطلبی که از حافظه نقل کردید دارید برای روشنگری بیان فرمائید.
با سپاس
علیکم السلام
حسن آقای گرامی
من سخن شما را سخنی تحقیقی میدانم و با آن مخالفتی ندارم، بازگشت سخن شما به این است که علیرغم التزام به معصومیت حاملین وحی و الهام ،پرسش از آنان و پرسش از صدر و ساقه دین رواست ،من نیز با شما هم رایم ،و اضافه میکنم که این اساس (تشویق به پرسشگری و اجتناب از عبوسیت و تحکم) سیره آن بزرگان بوده است ،حتما جناب شما با تاریخ جد و جهدهای علمی امامان بزرگوارمان خصوصا امام باقر و امام صادق و امام رضا علیهم السلام و مباحثات و مناظرات عالمانه و منطقی آن بزرگواران با مخالفان و منکران آشنائی دارید.
البته گفتگوی تاکنون ما با دوستان عزیز دیگر ناظر به حیثیت درستی که شما به آن اشاره کردید نبوده است ،باصطلاح علمی سخن ما با آنان در (ما حقیقیه) و (هل بسیطه) در مفهوم عصمت اولیاء بوده است و نه آنکه آیا میتوان خود معصوم را یا صدر و ساقه دین را مورد سوال قرار داد یا خیر.
حیثیت مورد اشاره شما در حقیقت همان بررسی و وارسی و تفسیر آنچیزی (وحی و الهام) است که معصومین حامل آن بوده اند که شما با آن مثال مفهوم آنرا ملموس تر کردید ،البته سخن در کم و کیف بررسی و تفسیر محتوای دین فراوان است.
ضمنا در عبارت جنابعالی تعبیر “فرهنگ تحکمی دین” وجود داشت که برای من نامفهوم بود ،و چون بنای من این نیست که تا مراد گوینده را بتمامه درنیافته ام در مورد آن حکمی کنم ،از شما میخواهم این تعبیر را توضیح دهید ،که آیا مقصود شما آن است که عناصر و مفاهیم درونی دین فی نفسه و ذاتا تحکم آمیز است ،یا آنکه اشاره شما به تحکم مفسران دین یا حکومتهایی که بعد از اسلام بنام دین حکم رانده اند بوده است؟
تشکر از توجه شما
آقا مرتضاى عزيز و همه دوستان گرانمايه :در پاسخ به آقا مرتضى درباره euophony يا تلائم يا خوش آوايى موسييقايي واژه بست در مصرع / ميان بندگى را ببايدت بست / در بيان اين عبارت /قافيه يا واژه آخر بيت / سهل انگار ى اى رخ داده كه اصلاح مى كنم .واژه آخر بيت به ويژه در غزل ممكن است قافيه باشد يا رديف نه فقط قافيه .پوزش مى خواهم …. البته نمى دانم چرا هنوز كامنت هاى من در انتظار بررسى ذكر شده اند .و شايد به اين دليل تنها خودم مى توانم آنها را ببينم .به هر حال من به پاس أرج گذارى به پرسش ها و ابهامات دوستان كوشيدم در نخستين فرصت به آنها پاسخ دهم
با درود آقای نوری زاد گرامی، من هم کسی هستم 51 ساله و به شدت شبیه شما، تقریبا با همین روند تکاملی، فقط بازگشت من از سال 70 آغاز شد و البته باز هم با این تفاوت که تنها آیینم خدایی است که ویژه ی خودم پیدا کرده ام و دیگر هیچ. خوشبختانه پس از مدت ها دیروز و امروز توانستم شما را جلوی درب وزارت اطلاعات ببینم، ولی هر دو بار برخلاف روزهای پیشین که خود راننده بودم، اختیارم دست فرزندانم افتاده بود و نگذاشتند پیاده شوم و پیشتان بیایم. چون در طول این چهار سال بارها شاهد کتک خوردن و گاز خوردن و افتادن ها و بیمارستان رفتنم بودند و می گویند تا حالا به حد کافی شانس آورده ای، دیگر بس است و بهتر است کمی احتیاط کنی. ولی قلبم فشرده است و احساس خفقان میکنم که چرا تنهایتان گذاشته ایم. ولی بدانید که ما با شماییم و اگر زمانش نیاز باشد همانند تمام این چند سال، که حتی یک روز را هم قضا! نکرده بودیم، باز هم می آییم.
اقای نوری زاد عزیز سلام من خیلی نظر دادم وجواب خواستم ولی جواب ندادی ناجار از کردستان راه افتادم که حضوری خدمت برسم صبح ساعت نه که رسیدم تا ساعت دوازه منتظر موندم نیومدی پرسیدم گفتندبعدا اینکه پیشونیشو زخمی کردند وقت اداری نمی یاد واقعا اینطور هست اگه راست باشه نه به دبدنت میام ونه به سایتت سرمیزنم هنورم تهران هستم اگه جواب بدی ممنون میشوم تا تکلیفم باخودم روشن شود
—————
سلام علی آقای گل
من این اواخر همیشه بعد از ظهرها به آنجا می روم. از دو به بعد . شما سه که بیایی حتما مرا خواهی دید. مگر این که…از من قهر نکن نازنین. باور کن من برای دیدن چهره ی گل تو مشتاق ترم.
با احترام و پوزش
سلام بر نورزداد بزرگ و عزیز
الا ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون…
بخدا تو از همین قبیله ای.
سر سبز سرفرازان گل سرخ دار باشد
خنک آن خجسته تارک که در این شمار باشد
موفق باشید
ﺑﺎ ﺳﻼﻡ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ اﮔﺮ ﺩﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪ اﻡ ﻏﻠﻄ ﻧﻮﺷﺘﺎﺭﻱ اﺳﺖ
ﺑﺮاﻳﻢ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺑﺎ ﺗﺎﺑﻠﺖ ﻛﻤﻲ ﺩﺷﻮاﺭ اﺳﺖ
ﺩﺭ ﺟﻤﻠﻪ اﺧﺮﻡ ﻣﻨﻆﻮﺭﻡ اﻳﻦ ﺑﻮﺩ,
اﺯ اﻧﺴﺎﻧﻴﺖ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺗﺎ اﻧﺴﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﺭاﻫﻴﺴﺖ ﻃﻮﻻﻧﻲ.
ﺩﻭﺳﺘﺪاﺭ ﺷﻤﺎ ﻋﻆﻴﻢ
با درود به جناب بی کنش!دستت درد نکند با نوشته های بسیار بجا و مفیدت در مورد شاهنامه.بخصوص که بخوبی تقابل دین و ایدیولوژی با آزادی را نشان داده اید.اصولا یکی از پایه های تفکرات سکولار همین در چهارچوب خاصی نبودن است که خود آزاد اندیشی و آزادمنشی را در پی دارد چیزی که بقول استاد منوچهر جمالی در ادیان نوری(زردشتی یهودی مسیحی و اسلامی بهایی..) وجود ندارد بلکه با تقابل نور با تاریکی سعی در بریدن زبانهای منتقد و نابودی دگراندیشان نموده اند.استاد جمالی تخقیقات گرانبهایی در مورد اسطورها و فرهنگ ایران و مقایسه اش با ادیان نوری دارد و پژوهشهای ژرفی در شاهنامه و. عرفان و اشعار اسدی طوسی و دیگر ادیبان ایران نموده. او معتقد است که فرهنگ اصیل ایران فرهنگ زنخدایی یا سیمرغی بوده که نمایندگانش خانواده سام و زال و رستم است.اگر وقت کردید حتما به سایت ایشان سری بزنید. jamali.info
درمورد پرسش دوم شما ما جز بحث و انتقاد و افشاگری در مورد مشتی //////// بنام دین و قانون به با زور بما حقنه کرده اند چاره ای دیگر نداریم.با تجربه ای که ما از انقلاب 57 داریم نا آگاهی تودهای ملیونی و گمراهی مشتی روشنفکر نما و حرافانی همچون شریعتی باعث گمراهی مردم شد و آفت اسلام را به کل جامعه پراکند و مشتی ///// را که تا دیروز برای 5 ریال معلق می زدند بر تخت پادشاهی نشاندند.بنابراین ما اگر بخواهیم گذشته نکبتبار اسلامی را از فرهنگ و زبان و زندگی خود بزداییم و جلوی دوباره گزیده شدن از اسلامهای رنگا رنگ را بگیریم چاره ای جز بحث و انتقاد و نشاندادن اسلام واقعی بمردم نداریم.
در مورد پرسش سوم زیاد مطمیین نیستم ولی گویا فردوسی با آوردن اشعار دقیقی به تحقیر ایشان و یا بقول امروزیها به زندگی خصوصی ایشان هم انتقادی کرده …جوانیش را خوی بد یار بود…یا اینکه او را در حدی نمی دیده که توانایی چنین کار بزرگی را داشته باشد!
با درود به جناب نوریزاد عزیز
چه دعایی کنمت بهتر از این خنده ات از ته دل گریه ات از سر شوق
روز گارت همه شاد سفره ات رنگارنگ تنت سالم و شاد که بخندی همه عمر
ﺧﺪﻣﺖ ﺣﺴﻴﻦ ﺁﻗﺎ
اﺯ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﺧﻮاﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩﻱ ﻧﻮﻉ ﺣﻜﻮﻣﺖ و ﻳﺎ ﻣﺴﻠﻜﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺩﺭ ﻧﻆﺮ ﺩاﺭﺩ ﺭا ﺑﻴﺎﻥ ﻛﻨﺪ
ﺑﺮاﺩﺭﺟﺎﻥ ‘ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﻓﻘﻄ و ﻓﻘﻄ ﺩﻭ ﻧﻮﻉ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﺩ ‘ ﻳﺎ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻳﺴﺖ و ﻳﺎ ﻣﺮﺩﻣﻴﺴﺖ.
ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ‘ ﻣﺎ ﺣﻜﻮﻣﺖ اﺳﻼﻣﻲ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ﻣﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻋﺪﻩاي ﺭا ﺩاﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ اﺳﻼﻡ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﻳﺎ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ
اﮔﺮ ﻣﺎ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﺸﺮﻭﻋﻴﺘﺶ ﺭا اﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ‘ ﺩﮔﺮ ﺟﺎﻱ ﭼﺎﻧﻪ ﺯﻧﻲ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﻳﻌﻨﻲ
ﺣﻜﻮﻣﺖ اﻛﺜﺮﻳﺖ. اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺎ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﺣﻘﻮﻕ اﻗﻠﻴﻴﺖ ‘ ﺣﻜﻮﻣﺘﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﺮ اﻗﻠﻴﻴﺘﻲ اﻣﻜﺎﻥ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ اﻛﺜﺮﻳﻴﺖ ﺭا ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
ﺑﺎ ﻳﻚ ﺭﻓﺮاﻧﺪﻭﻡ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺮاﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻲﺁﻭﺭﻧﺪ
ﺧﺪﻣﺖ ﺁﻗﺎﻱ ﺑﺎﮊﻥ ﺩﻫﻜﺮﺩﻱ
اﻱ ﻋﺰﻳﺰ ‘ ﻣﻦ ﻣﻴﺪاﻧﻢ ﺩﺭﺩ اﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﭼﻴﺴﺖ ‘ اﻳﻦ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺮﺩﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻩ و ﺩﻳﺪﻩ ﻛﻪ ﺁﺏ ﺑﻪ ﺁﺳﻴﺎﺏ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﻛﻪ ﻟﻴﺎﻗﺖ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻲ ﺭا ﻛﻪ اﺷﻐﺎﻝ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﻧﺪاﺭﻧﺪ ‘ و اﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻥ ﺑﺮ ﻛﻒ ﻧﻬﺎﺩﻩ و ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺟﺒﺮاﻥ ﻣﺎﻓﺎﺕ اﺳﺖ
اﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ ﭘﺸﺖ ﻧﻜﺮﺩﻩ ‘ ﺑﻠﻜﻪ اﻳﻦ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ و ﺧﺪا ﭘﺸﺖ ﻛﺮﺩﻩ ‘ اﻟﺒﺘﻪ اﮔﺮ ﻫﻤﻴﻦ اﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ اﻣﻜﺎﻥ ﺭاﻱ ﮔﻴﺮﻱ ﺣﺘﻲ ﻓﻘﻄ ﺑﻴﻦ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﺖ ﻣﻘﺪﻭﺭ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﻣﻂﻤﻴﻦ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮ ﺧﺮ ﻣﺮاﺩ ﺳﻮاﺭﻧﺪ و ﻳﻜﻪ ﻣﻴﺘﺎﺯﻧﺪ ‘ اﻗﺒﺎﻟﻲ ﻧﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺩاﺷﺖ
ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﻧﻮاﻧﺪﻳﺸﺎﻥ ﺩﻳﻨﻲ ﺗﻮاﻥ ﺭﻭﻳﺎﺭﻭﻳﻲ ﺑﺎ ﻃﻼﺏ ﺣﻮﺯﻩ ﺭا ﻧﺪاﺭﻧﺪ ‘
اﻳﻦ ﺩﻳﮕﺮ اﺯ ﺁﻥ ﺣﺮﻓﻬﺎﺳﺖ ‘ ﻣﺮﺩ ﻣﻮﻣﻦ ‘ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺻﺎﺣﺐ اﻧﺪﻳﺸﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺭا ﺑﻪ ﻋﺰاﻳﺶ ﻧﺸﺎﻧﺪﻩاﻳﺪ ‘ ﻳﺎ ﻓﺮاﺭﻱ ﺩاﺩﻩاﻳﺪ ﻳﺎ ﺯﻧﺪاﻥ ﻛﺮﺩﻩاﻳﺪ و ﻳﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻙ ﺳﭙﺮﺩﻩاﻳﺪ ‘ﻣﻴﺪاﻥ ﺭا ﺟﺎﺭﻭ ﻛﺮﺩﻩاﻳﺪ و ﻧﻔﺲﻛﺶ ﻣﻲﻃﻠﺒﻴﺪ ‘ ﻓﻘﻄ ﻳﻚ ﻧﻤﻮﻧﻪ ‘ ﺟﻨﺎﺏ ﻋﺒﺪاﻟﻜﺮﻳﻢ ﺳﺮﻭﺵ ‘ اﻳﻦ ﻧﺎﺯﻧﻴﻦ ﻣﺮﺩ ‘ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻗﺴﻢ اﮔﺮ ﻛﻮﭼﻜﺘﺮﻳﻦ اﻣﻴﺪﻱ ﺑﻪ ﺑﺴﺘﻦ ﻃﻮﻣﺎﺭ ﻓﻠﺴﻔﻴﺶ ﺩاﺷﺘﻴﺪ ‘ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺭاﺩﻳﻮ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ اﻳﺮاﻥ ﻃﻮﻣﺎﺭﺵ ﺭا ﺩﺭ ﻫﻢ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻳﺪ ‘ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻓﻘﻄ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻛﻮﺭﻫﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ اﺩﻋﺎﻱ ﺑﻴﻨﺎﻳﻲ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺭا ﻛﻮﺭ ﻛﺮﺩﻧﺪ ‘
اﺯ ﺁﻥ اﺳﺘﺎﺩ ﻋﺰﻳﺰ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯﻱ ﻛﻪ ﻋﻤﺮﺵ ﺭا ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﺮﺩﻣﺶ ﮔﺬﺭاﻧﺪﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﺪ ‘ ﺁﻗﺎﻱ ﺁﻗﺎﺟﺮﻱ ‘ اﺯ ﮔﻔﺘﻪاﺵ ﺭﻧﺠﻴﺪﻩﺧﺎﻃﺮ ﺑﻮﺩﻳﺪ
اﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺩﻳﻦ اﻓﻴﻮﻥ ﺗﻮﺩﻩﻫﺎﺳﺖ ‘ﻧﻘﻞ ﻗﻮﻝ اﺯ ﻣﺎﺭﻛﺲ. ‘ ﺣﺪاﻗﻞ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩﻱ و ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻔﺘﻪاﺵ ﺭا ﻣﻲﺁﻭﺭﺩﻱ
ﻣﮕﺮ اﻭ ﻧﮕﻔﺖ ﻛﻪ ﺩﻳﻦ ﻫﻢ ﻣﺼﺮﻑ ﺩﻭﮔﺎﻧﻪ ﺩاﺭﺩ ﻣﺜﻞ ﭼﺎﻗﻮ ﻣﮕﺮ اﺯ ﺑﻴﻦ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﻮﻥ ﻛﻢ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺧﻂﺮ ﺩﻳﻦ ﺭا اﺯ ﻛﻔﺮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩاﻧﺴﺘﻨﺪ
ﻣﮕﺮ ﺣﺘﻲ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﻧﮕﻔﺖ ﺧﻂﺮ اﻳﻦ ﺣﺠﺘﻴﻪ اﺯ اﺳﺮاﻳﻴﻞ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺳﺖ ﻣﮕﺮ ﺣﺘﻲ ﻳﻚ ﺑﺎﺭ ﺷﺪﻩ ‘ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ‘ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺩﻳﻦ ﺑﺴﺎﻁ ﻇﻠﻢ و ﺳﺘﻢ ﭘﻬﻦ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﻣﮕﺮ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺻﻔﻮﻳﻴﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺩﻳﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﺩﻡ ﺧﻮاﺭ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ‘ ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ ﻛﻢ ﻭﻗﺎﻫﺖ ﺩﻳﺪﻩاﻳﻢ ‘
ﻓﻘﻄ ﻳﻚ ﻧﺼﻴﺤﺖ ‘ اﮔﺮ ﺟﻮﻳﺎﻱ ﺣﻘﻲ ‘ ﻳﻚ ﻟﺤﻀﻪ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻦ ﻣﺜﻞ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﺑﺮﻳﺪﻩاﻱ و اﻭﺿﺎﻉ ﺭا ﭼﻨﺎﻥ ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ ﻛﻪ اﻭ ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﺪ
اﺯ ﻓﺮﺩاﻱ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺁﻥﮔﻮﻧﻪ ﺑﺒﻴﻨﻲ ‘ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺟﺎﻳﺶ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺑﻮﺩ
اﮔﺮ ﺗﺎﺏ ﺗﺼﻮﺭﺵ ﺭا ﺩاﺷﺘﻲ ‘ﻳﻌﻨﻲ ﺑﻴﻦ ﺩﻭ ﮔﺰﻳﻨﻪ ﺁﺯاﺩﻱ ‘ ﻭﻟﻲ اﮔﺮ ﺗﺼﻮﺭﺵ ﻣﻮ ﺑﺮ اﻧﺪاﻣﺖ ﺭاﺳﺖ ﻛﺮﺩ و ﺩاﻧﺴﺘﻲ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ اﮔﺮ اﻳﻦ ﺩﺭﻭﻍ ﺭاﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻮاﻥ اﻳﺴﺘﺎﺩﻥ ﭘﺎﻱ ﺁﻥ ﺭا ﻧﺪاﺭﻱ ‘ﺑﺪاﻥ ﻛﻪ ﻓﻘﻄ ﻳﻚ ﺭاﻩ ﺩاﺭﻱ و ﺁﻥ ﭘﺎﻳﻔﺸﺎﺭﻱ ﺑﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺎﻃﻠﻲ ﻛﻪ ﺗﺎ اﻣﺮﻭﺯ ﭘﺎﻳﺶ اﻳﺴﺘﺎﺩﻩاﻱ .
ﺟﻨﺎﺏ ﺁﻗﺎﻱ ﻣﺮﺗﻀﻲ
ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺎ ﻓﺮﻫﻨﮓ اﻳﺮاﻧﻲ اﺳﻼﻣﻴﺴﺖ ‘ اﮔﺮ اﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﻴﺪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ‘ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺮﺑﻲ ﺭا ﻫﻢ اﺿﺎﻓﻪ ﻛﻨﻢ
ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺎ اﻳﺮاﻧﻴﺎﻥ اﻣﺮﻭﺯ ﻣﺨﻠﻮﻃﻲ اﺯ اﻳﻦ ﺳﻪ ﻓﺮﻫﻨﮓ اﺳﺖ ‘ اﻳﺮاﻧﻲ ‘ اﺳﻼﻣﻲ ‘و ﻏﺮﺑﻲ
ﺳﻤﺒﻞ ﻓﺮﻫﻨﮓ اﻳﺮاﻧﻲ ﻣﺎ ﻋﻴﺪ ﻧﻮﺭﻭﺯ ‘ و ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﻲ اﺳﺖ ‘ ﺳﻤﺒﻞ ﻓﺮﻫﻨﮓ اﺳﻼﻣﻲ ﻣﺎ ﻗﻴﺎﻡ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ و ﻗﺮﺁﻥ ‘ و ﺳﻤﺒﻞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺮﺑﻲ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ و ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺁﺩاﺏ ﻣﺪﺭﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺎ ﺑﺮاﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ
ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﻫﺮ ﺳﻪ ﺁﻧﻬﺎ اﺣﺘﻴﺎﺝ ﺑﻪ ﭘﺎﻻﻳﺶ ﺩاﺭﻧﺪ ‘ اﮔﺮ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺨﻮاﻫﺪ ﺟﺎ ﺭا ﺑﺮ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺗﻨﮓ ﻛﻨﺪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺸﮕﻞ ﺧﻮاﻫﻴﻢ ﺧﻮﺭﺩ
ﺁﻥ ﭼﻪ ﺑﻴﺎﻥ ﻛﺮﺩﻡ ﺧﻼﺻﻪ ﻧﺎﻗﺼﻲ ﺑﻮﺩ اﺯ ﻓﺮﻣﺎﻳﺸﺎﺕ ﺟﻨﺎﺏ ﺳﺮﻭﺵ
ﺑﻪ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﺪ ( مشکل اصلی شما مساله توحید و نسبت عالم هستی با خالق آن است ، )
ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻗﺴﻢ ﻣﺸﻜﻞ ﻫﻴﭽﻜﺪاﻡ اﺯ اﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻧﻪ ﺧﺪاﺳﺖ ﻧﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ اﺳﺖ ‘ ﻣﺸﻜﻞ ﺁﺧﻮﻧﺪ و ﺁﺧﻮﻧﺪﺯﺩﮔﻴﺴﺖ
ﻣﺸﻜﻞ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺧﻮﺩ اﺯ اﺳﻼﻡ ﺭا ﻗﺎﻟﺐ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘و اﺯ ﺩﺳﺖ ﻗﻀﺎ ﺗﻔﺴﻴﺮﺷﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺩﺭ ﺻﺪﺭ ﻧﺸﺎﻧﺪﻩ و اﺯ ﻧﻌﻤﺘﻬﺎﻱ ﺑﻴﺸﻤﺎﺭﻱ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩاﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﺧﻼﺻﻪ ﺳﻘﻒ ﻣﻌﺸﺖ ﺭا ﺑﺮ ﺳﺘﻮﻥ ﺷﺮﻳﻌﺖ اﺳﺘﻮاﺭ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ
ﺩﺭ ﺿﻤﻦ اﮔﺮ ﻭﻗﺖ ﻛﺮﺩﻳﺪ ﺑﻪ ﺳﻮاﻻﺕ اﻳﻦ ﺟﺎﻧﺐ ﻫﻢ ﺟﻮاﺑﻲ ﺑﺪﻫﻴﺪ ‘ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩﻳﻢ ‘ﺧﺪا ﺑﻪ اﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﻛﺮﺩ
“بدا به حال آنان كه دست خودشان نيز آنقدر به سياهكارى آلوده است كه شنيدن آلام آنها و نزديكانشان، هيچ همدلى در ما بر نمى انگيزد.
بدا به حالشان كه از كرده هايشان ابراز ندامت نمى كنند و براى همين بى همدرد و بى همدلند. بدا به حالشان كه با سياهكارى هايشان، همدلان بالقوه را سنگدل كرده اند. بدا به حالشان كه وقتى جيك جيك مستونشون بود، ياد زمستونشون نبود”
از انجيل آنيتا
آقای نوریزاد شماره تلفنهای اشاره شده یا جواب نمیدهند یا خیلی رفتار عجیب و غریب دارند یکی از آنها به جای جواب ضرب میگیرد یا آهنگ میگذارد، یکی فقط گوش میکند،دیگری با بی ادبی از جای دیگر صدا در میآورد هیچ کدام این شهامت را ندارند که جواب بدهند و در باره مزاحمت تلفنیشان توضیح دهند ظاهرا خودشان هم میدانند که کارشان زشت و ناجونمردانه است.
تقدیم به مادر ستار بهشتی
گوهر عشق
همه گوهر دارند
و همه عشقی نیز، به تمنای وصالی دارند
گوهر عشق جهانی و همه میدانند
گوهر عشق تو را دزدیدند
و پس از روزی چند
به تو گفتند که باید
گوهرت را بسپاری تو به خااک
آری ای مادر مردان شجاع
این جماعت که تو را معلوم الحال
یا که …………. میدانند
نتوانند که گوهر بسپارند به خاک
گوهر پاکت را، مادر مرد سترگ
تو سپردی در خاک
یادمان باشد ما، گوهری در خاک است
که از آن میترسد، سفله ای مجهول الحال!
لیک بر مردم شهر، وضع او معلوم است
خوب میدانند
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
در دل مردم شهر، جای خوبی دارد
21-12-92
گمان مي كنم نظر بهلول نرسيده مجددا ارسالش مي كنم
استاد نوری زاد علاقمندانت ترا ماندلا و گاندی می بینند. آنوقت حضرتعالی تو ذوق شان میزنی و میگوئی چند قطره خونمو ریختین من در بدن یکی دو لیتر خون دارم که اگر لازم باشد همه اش را همینجا جاری می کنم. برادر من! ماندلا و گاندی مصلحان نرم خوی جامعه خود بودند و اهل مبارزه مسالمت آمیز. ولی شما از خون و خونریزی سخن می گوئی. در ضمن هر انسان حدود ۴ الی ۵ لیتر خون دارد. باز شما دچار خودشیفتگی شده و این بار بجای درشت نمائی خود بزرگ بینانه، رفتار خون خود کم بینی را پیشه کردی. ماشاالله بشما نمیاد که یکی دولیتر خون داشته باشی. با چنین جاه و جلال و مال منال خودت را با ما فقیران برابر ندان.
سلام آقای مرتضی گرامی
تشکر از وقت وحوصله ای که صرف مینمائید برای انتقال وروشنگری بحث معصومیت .قبلا عرض کنم که قرض من دسترس کردن
اولیا دین است وآن قداستی که قابل درک وفهم عامه نباشد را پاک کردن وجلوی بهره ناصواب از این طریق را بستن.خلاصه اینکه
نتیجه مطالب من اینستکه از هر انسانی حتی معصوم به تعریف اخیر شما میتوان سئوال کرد وایراد گرفت نهایت اینکه سطح
سئوال کننده وموضوع سئوال ونتیجه گیری از آن بسیار گسترده است . اینکه دوستان بسیاری به بحث معصومیت مانند تابو
مینگرند ریشه در فرهنگ تحکمی دین بطور عموم دارد که در ایران هم بشدت با سوابقی که بر آن گذشته جای خود را گرفته است
واما در متن اخیر شما که معصومیت را خارج از موضوعات (عمل به واجب ودوری از حرام) در چند بند بدرستی وعقلانی طرح
کرده اید این حکم کلی مستفاد میشود که کسیکه حامل مفاد رسالت از طریق وحی ویا الهام میباشد میبایستی در حمل این
مفاد در ابعاد مختلفش بری از خطا باشد . حال من موضوع را کمی ساده تر میکنم . اگر راننده کامیونی باری را از گاراژی به
قصد رساندن به مقصدی بار میزندمیبایستی از بسیاری از خطاها مصون باشد.خطای در تشخیص درست بار خطا در مسیر
خطا در مقداروحجم بار وبسیاری از مصونیتها.حال میتوان گفت که راننده بایستی پاکدست باشدخبره کار باشدوبیک معنی
معصوم در محدوده عمل حمل ونقل باشد.حال سئوال اینستکه آیا این بار در مقصدباسکول نمیشودآیا محتویات آن مقداری وکیفی
کنترل نمیشودفقط به این دلیل که ایشان تمام تجربیات گذشته شان نشان از صحیح عمل کردن به مسئولیتشان بوده.من فقط
میخواهم تاکید کنم که معصوم راهم میتوان به سئوال وشک کشاندتا این حساسیت درست عزیزان در مقوله عصمت برطرف شود
با احبرام
بچّه جوادیه: آهای خبر و اخبار ..ای ملّت رشید بیائید که نوبر آمد..ای اهالی جوادیه وکوچه در دار و هفت چنار و سلسبیل بیایید…خبر خبر
دخو: اوهو..سر آوردی..می دونی تا اینا جمع شن 200 تاشون از آلودگی مردند..خجالت بکش
بچّه جوادیه :نجات پیدا کردیم دخو جان.اقتصاد مقاومتی اومد..چه کمالاتی داره لامصب..روسای قوا هم قول دادند که یاری کنند
دخو: خوب حیف نون..همین یعنی کشک!..مگه اینا از کره مریخ اومدند..همه که قبلا بودن!..همه با هم گند زدن به روزگار مون
بچّه جوادیه :نه نه دخو جان تند نرو میخوری به دیوار..ببین همه که نبودند!..این همه منفی بافی و همدستی با دشمن دیگه چیه؟
دخو: آقا بیا بشماریم..باشه؟..هر کی باخت سه دور دور میدون کشتارگاه سواری بده!
بچّه جوادیه :باشه دخو جون..بشمار لاریجانی بود؟..بعله..داداش کوچیکه؟..بعله!..رهبر؟.بود!..تشخیص مصلحت؟ بود..مجلس؟ بود..روحانی؟..بود
دخو: ببین بد بخت..تا یکسال دیگه هم بگم باید بود بود کنی!..دولا شو بینم!
بچّه جوادیه :آقا.صبر کن.یک چیرهائی هم نبود؟..ببین شرف؟ نبود..مردونگی؟ نبود..اسلام؟ نبود..راستگوئی؟ نبود..دیدی دخو جون..فکر کردی می تونی حریف بچه جوادیه بشی؟..یالا دولا شو!
دخو: ببینم حالا باید جلوی کی مقاو مت کنیم؟
بچّه جوادیه :جلوی اشتون!! چرا چون رفته پیش فعاّل زن.
دخو: خوب باید می رفته پیش فعّال مرد؟
دیدم حریفش نمی شم و کولی بده هم نیست و بصیرت هم نداره..رفتیم پیش حاج آقای محل برای رفع اختلاف..گفت برای اینکه با حقایق آشنا شوید هر کدام روزی سه بار باید به من کولی بدهید تا هم جیگرتون حال بیاد هم بصیرت مقاومتی پیدا کنید!.گفتم حاج آقا شما که یه عمره دارید از ما کولی می گیرید..گفت نه عزیزم..این کولی مقاومتیه.. فرق داره..روایت داریم..دولا شید ببینم…بیچاره دخو..مهمونه..فکر نمی کرد اینجوری بشه..چی فکر می کردیم چی شد.. خدایش این مقاومتی نفس ما را گرفته..حاج آقا 30 دور شد نمی آی پائین؟..دیگه مقاومت نمونده..
جناب نوریزاد، از هاشمی رفسنجانی توقع چی دارید؟ در زمان ریاست ولی نه کیاستش، در کلیه جنایات رژیم دست داشته است. من برای آقای حمزه کرمی از صمیم قلب متاسفم. ایشان مثل خیلیهای دیگر گمراه بودند که به آدمی مثل هاشمی رفسنجانی اعتماد کردند و با این اعتمادشان زندگی خیلیها را نابود کردند.
سایت خودنویس متعلق به نیک آهنگ معروف است ، که اهنگ نیک او در پروژه حرف کشیدن از زبان مهدی هاشمی برای مقامات امنیتی نظام مقدس به گوش همه رسیده است . الکاسب حبیب الله .
این ملایان چنان چهره ای از دین مندی رحمت ارائه کرده اند که جوان پاک دلی نزد ادمی چون نوری زاد بیاید و نسخه ای از انجیل به او هدیه دهد ، همراه با پیامی از انجیل .
شنیده ای را نقل میکنم از روی حافظه که ظاهرا حدیثی قدسی است . “یکی از پیامبران (نام او در حافظه نیست) داوطلب ساختن کعبه میشود و از خداوند ندا میرسد که تو صلاحیت ساخت کعبه را نداری که دستت به خون آوده است . آن پیامبر پاسخ میدهد که ریختن آن خونها در جهاد در راه تو بود . ندا میرسد که درست ، اما آنان نیز بندگان من بودند .”
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست
“سهراب سپهری”
بسم الله
درجواب جناب دانشجو “باسلام ،درمورد عذاب قوم ثمود.
آنچه که درقرآن بعنوا ن عوامل عذاب وهلاکت قوم ثمود آمده است بدینسان است :
اسکتبار،اطاعت ازمصرفان ومفسدان،اعراض ازآیات خدا،پی شدن ناقه،تکذیب انبیا وقیامت،طغیان وظلم وعصیان،
فسادوکفروگناه وموعظه ناپذیری.
وامااوصاف وصفات قوم ثمود:
استهزاء پیامبرخویش ،افسادوفسادانگیزی؛بت پرسی،بی تقوائی ،تکبر،تکذیبگری،خوشگذرانی،دروغگوئی ،دشمنی باخدا، شقاوت وطغیانگریوظلم ؛عجله وشتاب ثمودیان برنزول عذاب الهی؛عصیان وسرکشی ثمود،ازفرمان پروردگار؛خشم وغضب ثمودیاندربرابردلایل روشن پیامبرخویش،کفرثمود به پروردگار؛کوردلی ثمودیان نسبت به هدایت الهی =واما ثمودفهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی …}فصلت/17} وگمراهی آنان بوده است.
وامابچه شیرخوار ویادرشکم مادرراهم عذاب شامل شد،واین مساله عینا درعذاب وهلاکت قوم نوح هم می باشد؛
بدین سبب است که حضرت نوح درنفرینش چنین درخواست کرد:پروردگاراازاین قوم دیاری وفردی هم اگرچه بچه هایشان باشد؛
باقی نگذار،زیراکه اگربچه هایشان هم بمانندکافر وفاجر وفزندان آنها نیزکافروفاجروگمراهگر بندگان توخواهند شد:=وقال نوح رب لاتذرعلی الارض من الکافرین دیارا. انک ان تذرهم یضلواعبادک ولایلدوا الافاجراکفارا}نوح/26-27}.
مساله درموردعذاب قوم ثمود هم عینا همینطوراست که درقوم نوح می باشد.
ارادتمند منصفان ،مصلح
Aghaye Nurizade aziz dar mamlekati ke 10% az jameite an ra bache haye kar tashkil mi dahand va dar joloye cheshmane napake in namardoman bache haye bi gonah ra mi foroushand. shoma che entezari az in dive sefatan darid? dar eslame nabe mohamadi chenin jenayati rokh mi dahad va inghadr inha bi sharmand ke be jaye residegi be in bache haye bi nava mashghoole gharatgari hayeshan hastand. vaghean in doore az tarikh nangin tarin va siah tarin doorane iran hast va khahad bood. nabood bad in setam va in setamgarane napak. omidvaram ke doorane asayeshe shoma ham fara resad. va irane ma az changale in okhtapoose khoon khar nejat biabad. ba doroud bar shoma azad marde irani
رستم و اسفنديار
بخش نهم
بيامد دمان ، تا لب هيرمند
به فتراك بر ، گرد كرده كمند
از اين سو خروشى برآورد رخش
وز آن سوى ، اسب يل تاج بخش
(يل تاج بخش -يل تاج بخش)
اسفنديار تنها يك هدف در سر دارد و ان نيز ، بستن دست رستم است ، نگرش اسفنديار به موضوع صرفنظر از رذالتى كه در بر دارد ، تا حدودى نيز رنگ و بوى حماقت بر ان نشسته ، بر مبناى محاسبات اسفنديار ، رستم مى بايست بيدرنگ حاضر به بسته شدن دست خود گردد و بى هيچگونه مقاومتى خواست و اراده شاه مبنى بر بسته شدن دستش را پذيرا گردد، زيرا به نظر اسفنديار بسته شدن دست رستم براى مدتى كه انها به دربار برگردند زيانى براى رستم در بر ندارد واز همين رو ميباشد كه به محض رسيدن به سيستان بى هيچ مقدمه اى براى رستم پيام ميفرستد كه ؛ براى بسته شدن دستش اماده شود و اكنون نيز كه ميخواهدبراى اولين بار رستم را ملاقات كند ، كمندى با خود به منظور بستن دست رستم به دنبال دارد ، در انديشه اسفنديار، رستم بى هيچ مقاومتى حاضر به بسته شدن دستش ميگردد و به همين جهت او هيچ سلاح ديگرى باخود حمل نميكند با اين اطمينان كه مقاومتى از رستم نخواهد ديد،
اما رستم تا چه زمانى رستم است و نمادى از ازادى و ازادگى ؟ بديهيى است كه ، اسارت به معناى عدم ازادى است ، لذا بستن دست رستم چيزى در پى نخواهد داشت جز عدم ازادى و مرگ ازادى، يعنى مرگ مرگ رستم ، تعجيلى كه اسفنديار در بستن دست رستم از خود به نمايش ميگذارد و اطمينان او از اينكه رستم بلادرنگ حاضر به بستن دستش ميگردد ، حاكى از عدم درك ماهيت ازادى توسط اسفنديار (دين) ميباشد ، اسفنديار (دين) بندگى شاه (خداوند) را هم وظيفه و هم اسباب افتخار ميداند، و ازادى را نوعى ناهنجارى و خروج از بندگى ميداند ، او قادر به درك ماهيت و ذات ازادى نيست زيرا همه شناخت او ، در تعبد شاه (خدا) ، خلاصه ميگردد ، و دقيقا از همين رواست كه انتظار هيچگونه مخالفت و مقاومتى را از رستم ندارد و بر اين اساس نيز هيچ سلاحى جز سلاح اسارت به همراه نميبرد.
نزديك شدن اسفنديار و رستم به يكديگر و ديدن همديگر از دور، اولين واكنش را در اسبهاى ان دو ، برمى انگيزد؛
از اين سو خروشى بر اوردرخش
ازانسوى ، اسب يل تاج بخش
اين بيت نيز از ابياتى است كه بار سنگينى از مفاهيم جهان شناختى و جهان بينى را به دوش ميكشد و توضيح انرا به بخش هاى بعدى و زمانى كه دلائل و قرائن كافى براى اثبات معانى تعبيه شده در اين بيت ، حاصل گرديد ، محول ميكنيم.
چنين تا رسيدند نزديك اب
به ديدار هر دو گرفته شتاب
هر دو در حاليكه در دو طرف اب هستند براى ديدار همديگر شتاب به خرج ميدهند ، ليكن وجود اب اسفنديار را از ادامه حركت به سمت رستم مانع ميگردد، اما؛
تهمتن (رستم) ز خشك اندر آمد به رود
پياده شد و داد يل را درود
رستم از رود عبور كرده و به نزد اسفنديار ميرسد ، از اسب پياده ميشود و به اسفنديار درود ميفرستد، و خطاب به اسفنديار اينگونه سخن اغاز مينمايد ؛ كه من از خداوند يگانه (از خداوند يگانه) هميشه درخواستم اين بوده كه تو را به اينجا راهنمايى كند تا من بتوانم با تو بنشينم و بايكديگر سخن از نيكى ها و خوبى ها ياد كنيم و پاسخ سوالات يكديگر را نيز بدهيم .
بيت معروف زير از جمله سخنانى است كه رستم در اولين ديدار خود ، خطاب به اسفنديار، بيان ميكند:
همه ساله بخت تو پيروز باد
شبان سيه بر تو چون روز باد
( شبان سيه بر تو چون روز باد- شبان سيه بر تو چون روز باد – شبان سيه …چون روز باد- شبان سيه ….چون روز باد)
اسفنديار نيز از اسب پياده ميشود و رستم را به بر ميگيرد و او را افرين ميگويد و تحسين ميكند سپس رستم به اسفنديار ميگويد تنها خواست و ارزوى من اين است كه تو از رود عبور كنى و به عنوان مهمان ، به خانه من وارد شوى ، اسفنديار برادر خود پشوتن را شاهد ميگيرد بر اين ادعا كه ؛ شاه اجازه ماندن و توقف در سيستان را به او نداده و همچنين مى افزايد كه شاه حتى اجازه جنگ كردن با مردم اين ناحيه را نيز به من نداده !! و در همان اوج تعارفات دوستانه وصميمى كه مبادله ميكند به رستم ميگويد:
تو ان كن كه بر يابى از روزگار
بر آن رو كه فرمان دهد شهريار
تو خود بند بر پاى نه بى درنگ
نباشد ز بند شهنشاه ننگ
(تو خود بند بر پاى نه بى درنگ / نباشد ز بند شهنشاه ننگ)/( تو خود بر پاى خود بند بنه/ بند شاه سبب ننگ نيست / بند شاه”خدا” ننگ ندارد ، /بندگى خداوند از اسباب افتخار است )……
به رویین تنان میمانی ای بزرگمرد….تنها پاک بازان میدانند که چه میزان جان بر کف شده ای…همتت روزافزون و والایش روحی ات گرامی باد….
نیت کردم ۱۱۰ بار به هر کدوم زنگ زدم تا یک کم حالیشون بشه نیمه شب زنگ زدن چه حالی داره . حالا حالاها این زنگ زدن زدامه داره تا شمارههاشون رو ببندند
اشتونی که جمهوری اسلامی را می شناسد و خامنه ای را نه
اشتون تا همین مرحله نشان داده ، جمهوری اسلامی رابهتر از برخی سیاسیون هموطن ما می شناسد .اما برای شناخت واقعی خامنه ای ، اشتون راه درازی در پیش دارد و در این راه نباید فریب همراهان حکومت – چه اصلاح طلب و چه اقتدار گرا- را بخور
دوشنبه ، 19 اسفند 1392
سید مجتبی واحدی
در مورد ملاقات کاترین اشتون با سعید جلیلی در تهران ، سخنان طنز و جدی بسیار گفته شد. اما چرا اشتون به ملاقات جلیلی رفت؟ مگر او نمی داند نه تنها جلیلی در روند جدید مذاکرات نقشی ندارد بلکه روش او در پیگیری پرونده هسته ای به حدی از افتضاح و هزینه سازی رسید که در جریان مناظرات انتخاباتی، حتی علی اکبر ولایتی – مشاور عالی رهبر- به جلیلی اعتراض کرد و هزینه سازی های وی را مورد انتفاد قرار داد. اشتون امروز در تهران از ولایتی شنید که برنامه مذاکراتی دولت روحانی ادامه پیدا خواهد کرد. پس چرا اشتون بخشی از زمان اقامت کوتاه خود در تهران را به دیدار با دبیر معزول شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی اختصاص داده است؟ پاسخ این پرسش را باید در واقعیت های ساختاری جمهوری اسلامی جستجو کرد که خانم اشتون بدون فریفتن خود و دیگران ، آن را درک کرده اما کسانی از سیاه و سبز و بنفش در ایران ، چشم خود را بر آن می بندند. خود فریبان یا دیگر فریبان همان ها هستند که از چند ماه قبل با شعفی ظاهری ، پایان دوران احمدی نژاد را جشن گرفته اند . آنها آنچنان از ایجاد تغییر در ایران سخن می گویند که گویی همه چیز در ایران به دست احمدی نژاد بوده و اکنون با رفتن او ، زندگی در حال شیرین شدن است . سخنی که این گروه می گویند و قاعدتاً خود به آن باور ندارند قبل از هر چیز تبرئه خامنه ای از همه جنایات و مفاسد سالهای گذشته است ، به گونه ای که انگار ، او نه نقشی در ایران سوزی های پیشین داشته ،نه در آینده می تواند در برابر برنامه های اصلاحی بایستد. اینان به راحتی گوش وچشم خود را بر سخنان خامنه ای که نشان می دهد گفتمان احمدی نژادی همچنان بر کشور حاکم است می بندند . اما اشتون چه ؟ آیا او هم باید واقعیت ها را نادیده بگیرد و خود را درمورد حقایق ایران ، فریب دهد؟
اشتون از مقامات جهانی است که تغییرات رفتاری و گفتاری خامنه ای بر سر موضوع هسته ای را با دقت رصد کرده و می داند آنچه موجب تغییر ناگهانی در رفتار هسته ای جمهوری اسلامی شده ، درک رهبر جمهوری اسلامی از خطری بوده که حکومت او را تهدید می کرده است . خانم اشتون می داند که سعید جلیلی و تفکر احمدی نژادی ، انتخاب های اولیه و اولویت های مورد علاقه خامنه ای هستند . اشتون خطر ماجراجویی های جمهوری اسلامی را به خوبی تشخیص می دهد و نمی خواهد شاهد بازگشت خامنه ای به مسیر سابق باشد. اما با درک صحیح از واقعیت های انکار ناپذیر جمهوری اسلامی ، امکان بازگشت گروه جلیلی و نزدیکان خامنه ای به روند مذاکرات را منتفی نمی داند. او براساس همین پیش بینی و درمیان ناباوری سیاستمداران ایرانی به ملاقات جلیلی می رود تا از دیدگاههای فعلی گروهی از اطرافیان بانفوذ خامنه ای مطلع شود و بتواند وظایف جهانی خودرا انجام دهد. اشتون علاوه بر شناخت دقیق از ساختار جمهوری اسلامی ، نقش اصلاح طلبان و اعتدالیون در قدرت بخشی مجدد به خامنه ای را به خوبی تشخیص داده است. لذا فریب برخی تبلیغات که تنها مصرف داخلی داشته و با هدف دلخوش ساختن حامیان روحانی و گروهی از سبزها بیان می شود را نمی خورد. او می داند که در ادامه روند فعلی و تا زمانی که جمهوری اسلامی بر ایران حاکم باشد قدرت واقعی در اختیار خامنه ای و باند نظامی مسلط بر اوست که اکنون ازوحشت سقوط ، تن به مصالحه با جامعه جهانی داده اند . اشتون یقین دارد که اگر روحانی توانسته ریل مذاکرات هسته ای را عوض کند این کار با موافقت خامنه ای بوده است و اکنون هم دلیلی ندارد که همه امتیاز ناشی از حل موضوع هسته ای را در اختیار کسانی قرار دهد که قدرت گیری واقعی ایشان ، به معنای کاهش اقتدار رهبر است. پس کاترین اشتون تلاش می کند ارتباط خود با باند وابسته به رهبر را حفظ نماید و آنان را به همراهی با روند فعلی مذاکرات تشویق نماید. اشتون احتمالاً به جلیلی گفته است که آنچه برای جامعه جهانی مهم است توافق هسته ای با ایران می باشد فرقی هم نمی کند که توافق کننده ، چه کسی است.تا اینجای کار نشان می دهد که اشتون بهتر از برخی ایرانیان ، واقعیت های قدرت در جمهوری اسلامی را می شناسد. اما او ظاهراً از نیات درونی خامنه ای بی اطلاع است و نمی داند که برای خامنه ای ، “حفظ وحشت جهانی از ایران هسته ای” بسیار مهم است.به عبارت دیگر خامنه ای هیچگاه با انتخاب خود ، ابعاد نظامی از برنامه هسته ای را کنار نخواهد گذاشت و این نکته ای است که اشتون نمی داند یا گمان می کند قادر خواهد بود خامنه ای را به تغییر نگاه در این زمینه تشویق نماید. البته اگر خانم اشتون هم مانند برخی سبزها و بنفش ها فقط به دنبال کار تبلیغاتی و تثبیت جایگاه خود باشد راه درستی را در پیش گرفته است . او تا همین مرحله نشان داده از برخی سیاسیون هموطن ما ، جمهوری اسلامی را بهتر می شناسد حتی اگر از بعضی پیچیدگی هی آن بی اطلاع باشد یا بخواهد خودرا بی اطلاع نشان دهد .اما برای شناخت واقعی خامنه ای ، اشتون راه درازی در پیش دارد و در این راه نباید فریب همراهان حکومت – چه اصلاح طلب و چه اقتدار گرا- را بخورد
اﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻋﺰﻳﺰ ﺳﻼﻡ
ﻣﻲ ﺧﻮاﻫﻢ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ اﻳﻦ ﺳﻮﭘﺎﭖ اﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﺑﺮاﻱ ﺭﮊﻳﻢ ﻛﻪ ﻫﻲ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺷﻤﺎ و ﺩﻳﮕﺮ اﻥ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﺎ ﻛﻪ ﻣﻂﺮﺡ ﻣﻴﺸﻪ ﺳﻌﻲ ﻛﻨﻢ ﭼﻨﺪ ﻣﻂﻠﺐ ﺭا ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﺗﻮﺿﻴﺤﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭاﻛﻤﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﻛﻨﺪ.
ﻣﻦ ﭼﻮﻥ اﺯ ﺳﺎﻝ 1983 ﺩﺭ اﻟﻤﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﻓﻀﺎﻱ اﻳﻨﻂﺮفﺭا ر ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺸﻨﺎﺳﻴﻢ.ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ اﺯ اﻣﺪﻧﻢ ﺑﻪ اﻳﺮاﻥ ﺑﻪ اﻳﺮاﻥ ﻧﻴﺎﻣﺪﻡ ﻭﻟﻲ ﺣﺪﻭﺩ ﺷﺎﻧﺰﺩﻩ ﻫﻔﺪﻩ ﺳﺎﻝ اﺳﺖ ﭼﻮﻥ ﭘﺪﺭ ﻭﻣﺎﺩﺭﻡ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ اﻳﺮاﻥ اﻣﺪﻩ اﻡ. ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻴﻦ ﻓﻀﺎﻱ اﻳﺮاﻥ ﺭا ﻫﻢ ﻧﺴﺒﺘﺎ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻢ.
اﮔﺮ اﻃﻔﺎﻗﺎﺕ اﻭﻝ اﻧﻘﻼﺏ ﺭا ﺑﮕﺬاﺭﻳﻢ ﻛﻨﺎﺭ ﻭﻳﻜﻜﻢ اﺯ اﻥ ﺩﻭﺭاﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ. ﻣﻦ ﺳﻌﻲ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﺗﻮ اﻭﻥ ﺩﻭﺭاﻥ ﻳﻌﻨﻲ ﺑﻌﺪﻱ اﻥ ﺩﻭﺭاﻥ اﻭﻟﻴﻪ
ﺑﻌﻀﻲ. اﺯ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻬﺎ ﻭﻣﺠﻠﻬﻬﺎﻱ اﻥ ﺩﻭﺭاﻥ اﻳﺮاﻥ ﺭا ﺑﺨﻮاﻧﻢ و ﺑﺒﻴﻨﻢ ﻣﺜﻼ ﺁﺩﻳﻨﻪ اﻳﻦ ﻓﻘﻄ ﻣﺜﺎﻝ اﺳﺖ اﺯ اﻳﻦ ﻣﺜﺎﻟﻬﺎ ﺻﺪﻫﺎ اﺳﺖ, اﻭاﻳﻞ ﺗﻌﺠﺐ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ اﺯ ﭘﺮﺑﺎﺭﻱ ﻣﻂﺎﻟﺐ, ,ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺳﻮﭘﺎﭘﻲ ﻛﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻜﺮﺩﻳﻢ ﻣﻴﮕﻔﺘﻨﺪ ﻣﮕﻪ ﻣﻴﺸﻪ اﻳﻨﻬﺎ اﺯ ﺧﻮﺩﺷﻮﻧﻨﺪ ﻭﺳﻮﭘﺎﭖ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺩﺭﻧﻬﺎﻳﺖ ﻣﻴﮕﻔﺘﻨﺪ ﺑﺒﻴﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﭼﻴﺰﻫﺎ ﻣﻴﮕﻨﺪ ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﺭﻫﺒﺮ اﻧﺘﻘﺎﺩﻱ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﻨﺪ. ﺳﻮاﻝ ﻣﻦ اﺯ اﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ اﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺏ اﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﻏﻠﻄ اﻥ ﻧﻆﺎﻡ اﺷﺎﺭﻩ ﻣﻴﻜﻨﺪ,ﻣﺜﻼ ﻧﺒﻮﺩﻥ اﺯاﺩﻱ ﻣﻂﺒﻮﻋﺎﺕ, ﺯﻧﺪاﻥ ﻭﺷﻜﻨﺠﻪ, ﺷﻮﺭاﻱ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ, ﻣﺠﻠﺲ ﺧﺒﺮﮔﺎﻥ, ﻭﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﻣﻬﻢ ﺩﻳﮕﺮ
اﮔﺮ اﮔﺮ اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ. ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﺷﻮﺩ اﻳﻦ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﻏﻠﻄ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﺵ اﺩاﻣﻪ ﺩﻫﺪ.ﺟﻮاﺏ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻪ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮﺩ.
ﺗو ﻣﺎ ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ اﻳﻦ ﺑﻪ اﺻﻼﺡ ﺳﻮﭘﺎﭘﻬﺎﻱ اﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﻧﺪاﻥ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭﺑﻬﺎﻱ ﺳﻨﮕﻴﻨﻲ ﺑﺮاﻱ اﻳﻦ ﻧﻮﺷﺘﻨﻬﺎ ﻭاﻋﺘﺮاﻇﺎﺕ ﺩاﺩﻧﺪ ﻭﻫﻨﻮﺯ ﻫم
ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ.
ﺣﺎﻻ ﺷﻤﺎ ﺑﺠﺰﻉ اﻥ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ. ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺮﻳﻊ ﺑﻪ اﻗﺎﻱ ﺧﺎﻣﻨﻪ اﻱ ﻫﻢ اﻋﺘﺮاﺽ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺳﻮﭘﺎﭖ.اﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻱ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﺎ ﻭﺧﻴﻠﻴﻬﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﻭاﻗﻌﺎ. ﺯﺣﻤﺖ ﻣﻴﻜﺸﻨﺪ ﺑﻌﻀﻴﻬﺎ ﻣﻦ ﻣﻴﺪاﻧﻢ ﻛﻮﭼﻜﺘﺮﻳﻦ ﺣﺮﻛﺖ ﺭا ﻫﻢ ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ, ﻭﻟﻲ ﺑﺎ ﻳﻚ ﻛﻠﻤﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭا ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ, ,ﺳﻮﭘﺎﭖ,,
اﻥ ﻓﻴﻠﻤﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺭاﺟﻊ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ اﻗﺎﻱ ﺭﻓﺴﻨﺠﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻳﻮﺗﻴﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ ﺭﻱ ﺑﻪ اﻳﺸﺎﻥ ﻓﺤﺶ ﻣﻴﺪاﺩﻧﺪ ﻣﺜﻞ. ﺑﻘﻴﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻲ ﺑﺪ اﺯ اﻳﻦ ﺩﺳﺖ ﺩﻝ ﻫﺮ اﻧﺴﺎﻥ ﺁﺯاﺩﻩ اﻱ ﺭا ﺑﺪﺭﺩ ﻣﻴﺎﻭﺭﺩ.ﭼﻪ اﺯ اﻳﻦ ﺭﮊﻳﻢ. ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﭼﻪ ﺑﺪ ,ﺑﻌﻀﻲ اﺯ اﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺳﻮﭘﺎﭖ
ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺧﺘﺮ اﻗﺎﻱ ﺭﻓﺴﻨﺠﺎﻧﻲ ﻣﻴﮕﻔﺘﻨﺪ ﻭﻟﺶ ﻛﻦ ﺣﻗﺴﻤﺖ اﺳﺖ ﻣﭙﺮﺳﻴﺪﻡ. ﭼﺮا ﻣﻴﮕﻔﺘﻨﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ اﻳﻨﻜﻪ ﻫﻤﺸﻮﻥ ﺑﺎ ﻓﻬﻤﻨﺪ.
اﺯ اﻧﺴﺎﻧﻴﺖ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺭاﻫﻴﺴﺖ طﻃﻮﻻﻧﻲ
ﺩﻭﺳﺘﺪاﺭ ﺷﻤﺎ ﻋﻆﻴﻢ
بنام خدا
سلام وعرض ادب
بحثی کوتاه بر موضوع اولی الامر در قرآن ، اولی الامر چه کسانی هستند ؟؟
در قرآن آیهای در مورد مبانی دین داریم: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا (٥٩نساء)
برادران! استدلال طولانی نمی کنم، مَثـَلی است درکُردی که می گویند: کسی، اگریک من نان خورده باشد، یک مثقال هم عقل ومنطق دارد. ازاین مثل استفاده می کنم، کسی که یک کتاب عربی علم اصول را مطالعه کرده باشد، اینقدرمی فهمد که «اولی الامر» یعنی چه اشخاصی؛ درکتابهای اصول(اصول فقه)،سه رکن معرفی می شوند، برای مسلمانها که ازآنها باید پیروی کنند: اول، کتاب(کلام خدا) وبعد سنت(کلام و رفتاروتقریرات تشریعی رسول خدا- ص-) وبعد اجماع (رأی اتفاقی به تمام آراء یابه اکثریت آرای شورای دانشمندان امت درهرزمان). تفسیرساده این آیه را درهرکدام ازکتابهای اصول می توانید پیداکنید «اطیعواالله واطیعوا الرسول واولی الامرمنکم» یعنی اطاعت کنید ازکتاب، سنت واجماع.
درجایی قرآن اشاره می کند به آنکه مشکلات اجتماعی برای مسلمانان پیش میآید، و وقتی با مشکل مواجه میشوند، دچار دستپاچگی خواهندشد؛ درچنین مواردی، لازم است انسانهای آگاه ازمقیاسها ومبانی دین استفاده کنند، و راه صحیح چاره جوئی دربرابرمشکلات را پیداکنند. وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الأمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِی الأمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلا قَلِیلا (نساء٨٣).
یستنبطونه منهم. مراد این است که: هرگاه حادثهای یامشکلی برای جامعه پیش میآید، به جای اینکه مردم هرکدام ازطرف خودشان، مبادرت به اظهار رأی وچاره جویی بکنند، درحیات پیامبر-ص- به ایشان وبه دانشمندان امت مراجعه کنند، وبعد ازوفات ایشان، این کار را برگردانند به همان دانشمندان( اولی الامر). آنها می توانند با استنباطی که ازکتاب وسنت وآگاهی ازاوضاع جامعه دارند، راه درست وچاره مشکل اجتماعی ِروز را پیداکنند. خائنین خجالت نمی کشند که معنی اولی الامرراعوض می کنند!! معنای ساده اولی الامر را تعریف کنیم، این است که: مسلمانها، یک مبنای اساسی، یک اصول وموازین کلی، دراختیاردارند، یعنی: قرآن یا کتاب. مقداری توضیح وتفسیراین مبانی کلی ازطرف حضرت رسول-ص- یعنی حدیث یاسنت.
اصل مدارک انسانهای مؤمن برای مواجهه بامشکلات زمان وحل مسائل روزهمین دو مورداست. اما این طبیعی است که وقتی انسانها هرچقدرهم مخلصانه، ذهنشان را درمورد مسائل معضل وپیچیده به کار می اندازند، این احتمال مطرح است، که دچارآراء متفرق بشوند.
اسلام برای اولین باردرتاریخ حیات بشر، تک روی واستبداد را منتفی نموده است. ادارهی جامعه بشریت، با در اختیارقراردادن مبانی اساسی که ذهن را توانامی سازد، به دست شوراسپرده شده است. اما شورای اولی الامر، نه اشراف وامتیازداران! وحکومت فرد و وراثت را باطل اعلام نمود.
دراسلام برای اداره جامعه بحث ازقوه مجریه نیست، بحث ازارتش وقوه قضائیه نیست تمام قوا دراختیارشورا است.
اگربخواهیم کلمه دمکراسی راتعمیم بدهیم، برای معنای «مردمی بودن حکومت» به معنای واقعی آن نه حکومتهای
(دمکراتیک امروزی) مابین دمکراسی اسلامی ، بادمکراسی های روز، تفاوت بسیاراست، باید کلمه را تعمیم بدهیم، والا معنای دمکراسی، خیلی خیلی کوچکتراست ازآنکه بتواند معنای رژیم وسیستم حکومت اسلامی را تفهیم بکند. ولی با توسعهای درمعنای این کلمه یعنی:«آزادی رأی انسانها، وحکومت مردم، نه حکومت فرد یاگروه» بااین تفسیر، تفاوت دمکراسی اسلامی با دمکراسیهای ممالک بسیار پیشرفته دنیای امروز را ملاحظه می کنید.
یک فرد، امکان اشتباه، همیشه برایش مطرح است. اما جماعت اولی الامرچطور؟ یدالله مع الجماعة، وهمچنین«لاتجتمع امّتی علی الظلالة» یعنی: چنین جماعتی راه خدا را گم نمی کند، یعنی جماعت صاحبنظران، کسانی که به نسبت مسائل آگاه هستند.
درنظراسلام اگرمشکلی ازمشکلات جامعه، درشورای اشخاصی که صلاحیت دارهستند مطرح، و درموردش تبادل نظرشد، وشورا به اتفاق آراء یا به اکثریت آراء، مطلبی را در زمینهی آن مسأله اعلام کرد، برای تمام مسلمانها، آن رأی شورا، جای کتاب وسنت را دارد، یعنی اجازه نداردانسان مسلمانی، از فرمان شورا خارج شود.
با این حساب، تکلیف«اطیعواالله واطیعواالرسول واولی الامرمنکم»، به اعتباراینکه حضرت ابوبکر رئیس قوهی مجریه است (نه به اعتبارشخصیت فردیش) شامل اوهم می شود، ابوبکر، به اعتباررئیس قوه مجریه، از اولی الامرنیست، یک شاه ِ مَی خواره، ازاولی الامراست!؟ لعنت برتو روحانی دین فروش!
[
اینگونه به مبانی دین خیانت کردند، معنای مطالب ومسائل قرآن راتحریف کردند. آنچه برای مسلمانها اطاعتش الزامی است، اجماع است. وهیچ مسلمانی نباید ازآن رأی تخطّی کند. اما رأی یک فرد حتی اگر خود اوهم از اولی الامر باشد آن اعتبار را ندارد.
فقط شورا است که خدا این منزلت را به آن داده است. « امرهم شوری بینهم » که درتوصیف یک جامعه اسلامی خداوند اینگونه میفرماید که: این جامعه، کارشان از راه شورا اداره میشود، نه از راه فرد، یا گروهی غیراولی الامر .
فرهنگ اکثریت ملت ایران فرهنگ اسلامی ایرانی است و ما ایرانیان مسلمان هستیم و به چنین امتزاجی مفتخریم،از نظر ما قبول فرهنگ اسلام منافاتی با ایرانیت و فرهنگ ایرانی ندارد…(آخوند مرتضی)
آیا اسلام فرهنگ است؟آیا چیزی بنام فرهنگ اسلامی وجود دارد؟ایا ما ایرانان مسلمان هستیم؟و به چنین امتزاجی افتخار می کنیم؟
اگر همین روایت سنتی از اسلام را بعنوان مرجع قبول کنیم (هرچند هیچگونه مدرک علمی و قابل قبولی چنین چیزی را تایید نمی کند و تمام مدارک اسلامیان که شامل روایات و قصه های هزار و یکشب طبری و بلاذری…است و ارزش علمی ندارند) قرآن که کتاب مسلمین است جز //////// داستانهای اقوام و مللی که هیچ گونه تاریخ شناخته شده ندارند و یکسری از روابط اعراب بدوی و خشن و برداشته هایی از کتب قبل از خود مثل تورات و انجیل چیز دیگری نیست.بنابراین اگر چنین نوشته ها و قوانین شرعی در قرآن را که بیشتر قوانین جامعه وحشی و بدوی اعراب زمان محمد بوده فرهنگ بنامیم ربطی به اسلام ندارد و حرف از فرهنگ اسلامی زدن حماقت است! ولی می توان گفت که اسلام چنین فرهنگ خشن و ضد تمدن و قبیله ای را تیوریزه کرده و برای تسلط و حکومت کردن مقدس و دستاویز نموده .یک مقایسه بین یاسای چنگیز و قرآن بخوبی از عقب مانده گی چنین قوانینی حتی در زمان خودش پرده بر میدارد.برای همین هم بوده که اسلام در مکه که مهد تولدش بوده(طبق روایات سنتی والا هیچ مدرک علمی در دست نیست) نتوانسته پیروان چندانی پیدا کند و در مدینه هم موفق به گسترش چندانی تا زمانیکه دست به شمشیر نبرده اند و به کشتن و ترور و تجاوز و …نپرداخته اند نشده است.این یعنی اسلام نتوانسته اجتماع قبیله ای انروز اعراب را بدون مقاومت تسخیر نماید.و جالب اینجاست که پس از آنهمه کشتار و خونریزی و ترور و غارت و چپاول…درست بعد از مرگ محمد بیشتر قبایل اعراب دست از اسلام می شویند و از فرصت استفاده نموده و به ایین خو.د بر می گردند و خروج اعراب از اسلام زوری انچنان بوده که ابوبکر و سایر رهبران اسلامی را ترس فرا می گیرد و با سرکوبهای شدید دوباره پس از چندین سال بر اوضاع مسلط می شوند.در ایران طاعون زده ما سالیان سال ایرانیان بهر نحوی که توانسته اند با اسلامیان و تازی پرستان ایران(مرتضی هم صنفی ها و اسلاف ایشان) جنگیده اند.این پیکار هم در زمینه فرهنگی (نظیر فردوسی اسدی طوسی و عرفان حافظ و مولوی …تاصایب تبریزی بزرگانی چون تقی زاده و عشقی و عارف و کسروی بزرگ و میزا آقا خان کرمانی …)و چه در زمینه نظامی ( قرمطی ها و خرمدینان و ابن مقفع سیاه جامگان ..).بنابراین ادعای ایرانیان مسلمان و مفتخر بودن ایرانیان از امتزاج تیوری ترور و قتل و جنایت و گدایی و نامرد پروری و دروغ و کین و وحشی گری(اسلام) با فرهنگ ایرانیان که رادی و جوانمردی و بخشندگی و گذشت و کار و کوشش و نکوهیدن گدایی و تن پروری و مهر ورزیدن و مدارا و همه چیز را سیاه و سفید ندیدن و انسانها را به جنس دوم و اول ویا خودی و غیر خودی تقسیم نکردن و نجس نشمردن انسانها بخاطر باورهایشان ادعایی بی پایه و نشان از بیگانه بودن با فرهنگ ایران است.مسلما آخوندیکه قبله و عشق و امید و /////// تازیست و تازی پرستی را افتخار میداند ولی بزندگی انگلی در ایران عادتی دیرینه دارد بصرفش نیست که فرهنگ ایران را یاد بگیرد.اگر کتابی را ایرانیان مقدس بدانند آن شاهنامه است(هرچند که از نظر من هیچ نوشته ای و یا فردی و یا موجودی بجز جان بطور کلی و خرد انسان مقدس نیست و هدف هر عقیده ای اگر خوشبختی انسان دراین جهان نباشد باید دور ریخته شود.) نه چیز دیگری.در ضمن شما (جناب مرتضی و /////// شما )درایران متولد شده اید و با زور ایران را تسخیر کرده اید و ایرانیان را یا بمسلخگاه برده اید و یا از خانه و آشیانه شان بیرون رانده اید شما قاتلان مردم ایران هستید.برای اینکه حرف مرا باور کنید کافیست که یک رفراندوم گذاشته شود تا بفهمید که چند در صد از مردم ایران از شماها هواداری می کنند.شماها آدمکشید و متجاوزان به حقوق مردم ایران که سالیان درازی همچون /////////شما پیروان محمد عرب و مسلمان هستید بله متولد ایرانید ولی ایرانی نیستید و نخواهید بود چنانچه ایرانیان مسلمان نخواهند شد!. غصب اگر سالها و قرنها هم طول بکشد به مالکیت تبدیل نخواهد شد.خوشبختانه حکومت قداره بندان اسلامی دراین 35 سال باعث شده که ایراناین بسیاری به پژوهشهای ژرف و عمیقی در تاریخ و ادبیات و اسطورهای ایران پرداخته و نسل کنونی ایران هیچ ارزشی برای خرافات /////////
الله
جواب جناب فاروق
جناب فاروق سلام برشما؛امیدوارم که گفتار ونوشتارعلمای اسلاف خوش را زیرپا نگذاشته باشید.
آیه تطهیررا بزرگانی ازعلمای شما که ازاستوانه های علمی بوده اند بادکراحادیث مستندومتواترازرسولخدا-ص-وشان نزول آیه مذکوررا، درمورد{ محمدوعلی وفاطمه وحسنین -ع- }نازل شده است،آورده اند ازجمله آنان ،اشخاص ذیل هستند :
۱-الدرالمنثورسیوطی ،ج ،۵/۱۹۸؛
۲-تفسیرالرازی۶/۷۸۳٫
۳-تفسیرنیشابوری،ذیل آیه ۳۳/احزاب.
۴-صحیح مسلم،۲/۳۳۱٫
۵- الخصائص الکبری ۲/۲۶۴٫
۶-الریاض النضره ۲/۱۸۸٫
۷-تفسیرطبری ۲۲/۵٫
۸-مسنداحمد حنبل ۴/۱۰۷٫
۹-سنن بیهقی ۲/۱۵۰٫
۱۰-مشگل الآثار ،۱/۳۳۴٫
۱۱-صحیح ترمذی ،ج۵/۳۱،ح۳۲۵۸،وص۳۲۸،ح۳۸۷۵،وص۳۶۱،ح۳۹۶۳٫
۱۲-مناقب علی بن ابی طالب،از ابن مغازلی شافعی،ص۳۰۳،ح۳۴۷و۳۴۹/
۱۳-صحیح مسلم کتاب الفضائل باب فضائل اهل البت،ج۲/۳۶۸٫
۱۴- شواهدالتنزیل،حسکانی حنفی،ج۲/۳۳،ح۶۷۶-۶۸۱٫
هنوزبیش از۱۴ مورددیگر هم ازکتابهای دست اول شما هست برای پرهیز ازاطاله کلام ذکرنکردم. که همه این علمای بزرگ ازام سلمه وازعایشه وآن دوازپیامبر نقل کرده اندکه آیه تطهیر فقط درمورد پنج تن آل عبا است ودرموقع نزول آیه زیریک عبا ودرخانه فاطمه ونزدیک خانه ام سلمه بوده اند ؛که پیامبر به اهلبیتش دعا میکرده اومی شنیده است وگفته است یارسول الله آیامن هم ازجمله اهل بیت شماهستم؟پیامبر فرمود نه،ولی تو بخیرهستی ؛وبدین خاطر به آل عبا مشهورهستند.
پس جناب فاروق حداقل به تفسیر کشاف زمخشری نگاهی به تفسیروشان نزول آیه میکردی واظهارلحیه می نمودید بهترنبود؟
امیدوارم این مدارک وشواهد فوق شما وناظران محترم راکفایت کند.
ارادتمند همه منصفان
مصلح
از این شعر لذت بردم از هر که باشد کارش قابل تقدیر است. هموطن جناب نوری زاد برای شما و هموطنان دیگر ارزوی روزهای خوب را دارم.تنها داروی درمان کننده این جامعه اگاهی اگاهی اگاهی.بدرود.
ای سرو قامت سلام
تعجب نفرمایید که به آزادگی شما افسوس بخورم.
باور بفرمایید تمایل دارم ساعت حضور شما را بدانم و در انجا حضور یابم و جلویتان تعظیم کنم.
به یاد داشته باشید دو هفته پیش یک توصیه کوچک به شما داشتم که هنگام نوشتن “رعایت فاصله بین کلمات ” را انجام دهید که از قرار معلوم بلافاصله پذیرفتید و پاسخ میلی ارسال نمودید که:
عزیز اگرچه مشکل بینایی دارم ولی از این پس آن را رعایت می کنم
و البته رعایت کرده اید و به همین خاطر نوشته هایتان خواندنی تر شده است.
حال می فهمم شما در بروز کردن خود توانمندید و ماهر و همین است راز سرفرازی شما یعنی اصلاح اشتباهات بعد از فهمیدن . این به راستی خصلتی و موهبتی است نیکو و مایه حسرت چون منی و خیلی های دیگر .
دوستدار شما
برادر یک جانباز شهید
بین ساعت ۱۲ تا ۱ شب زنگ زدم مرتب به این ملعونها ۲ نفر بسته بودند بقیه ٔبر میداشتند و حرف نمیزدند لال شده بودند حالا بین ۲ تا ۳ صبح هم خواهم زد تا صبح این برنامه ادامه داره.
درود بر محمد نوری زاد عزیز
یک درخواست دارم اقای محمد نوری زاد بزار راحت ترم بگم دادا محمد اگه میشه یک خواهش کنم این عکس روی فیسبوک بزاری اخه ستار دادا همه ما جواناست خیلی مردی دادا محمد این بزار تا حکومت و خیلی ها که چشما نشان بسته است و گوششان کر است بفهمند دادا ستار و مادرش هنوز زنده است فدا داداhttps://fa-ir.facebook.com/page.masihalinejad/photos/a.428485867739.232757.123848272739/10152153666577740/?type=1&relevant_count=1
درپاسخ به پرسش حسن گرامي ، در زيرپست « پرواز هاي بي آسمان » ۴:۳۴ قبل از ظهر / اسفند ۱۸, ۱۳۹۲
با درود به شما و همه عزيزان ِ خواننده.
دوست خوب . من با دين سرجنگ ندارم وآن ديني را كه برمبناي « دئنا » يا آيين خرد ورزي است و سبب رشد وجدان ، و آگاهي و شعورانسان مي گردد نه اين كه محترم مي شمارم بلكه ، تقديس هم مي كنم .
آنچه مرا مي رنجاند يك بام و دوهوا بودن برخي افراد و تفكرات آن هاست.
به عقيده اي اين ناچيز، نخستين مرحله اي كه انسان نيك طلب و خيرخواه بايد طي كند ، تعيين تكليف با خودش است.
بايد درآغازببينيم كه ما ، نيكي را به عنوان نيكي مي خواهيم يا تصيميم گرفته ايم آن را چون ابزاري براي رسيدن به هرهدفي ، اگرچه بد ، مورد استفاده قراردهيم ؟
به عنوان مثال ، آيا خواستاران رشد ، كمال و انسانيت ، دروغ را بد مي دانند يا كساني را كه به آن ها دروغ مي گويند بد مي خوانند؟ به ديگر سخن، آيا ما ، مجاز هستيم دروغ بگوييم يا از درغگو حمايت كنيم ؟ يا بايد دروغ نگوييم و هركه دروغ گفت ، يا حامي دروغگو شد براو بشوريم؟
اگر دروغ بد است من ، تو، او، ندارد. نفس دروغ بد است . حال دروغگو هركه باشد.
انسان ِ خواستار خوبي و سلامت تن و جان ، حتي اگر پدريا فرزندش دروغ گفت، بايد با او مخالفت كند. چرا كه افراد را بايد با راستي و درستي سنجيد نه اين كه راستي و درستي را با افراد.
دوست خوبم . دروغ چيست و چگونه راست را از دروغ مي توان تشخيص داد ؟
دروغ يعني سخني كه با منطق و استدلال ، يا واقعيات اجتماعي ، نمي خواند و به قصد فريب ، خودنمايي ، سوء استفاده و… گفته مي شود ؟
حال اگر عزيزي ، هرچه عزيز و گرامي ، بيايد و سخني بگويد كه اين سخن نه با تجربه نوع بشر، و نه با عقل و منطق ، جور درآيد ، به صرف عزت او، بايد چشم برهم نهاد ، و نه اين كه او را نكوهش نكرد بلكه درتاييد سخنش هزار دليل و برهان ِ غيرمحكم هم آورد؟
دوست عزيز. من با اديان مخالف نيستم .
من با هرچه سبب رشد و پيشرفت بشر و از جمله من ِ ناچيز شود موافقم و به آن ها احترام مي گذارم اما ، با هرچيزي كه سبب رشد من و امثال من نمي شود و مرا از رفتن باز مي دارد مخالفم.
بياييد و يك دم بي طرفي پيشه كنيد و فرض نماييد كه فاقد دين هستيد ؛ يا دستكم دين اسلام يا مسيح يا موسي را نداريد. آنگاه بگوييد كه : اگر كسي ادعا كند كه ماه را نصف كرده يا دريا را شكافته ، شما مي پذيريد؟
آيا چنين سخني با علم و دانش و خرد و استدلال و تجربه ، همخواني دارد ؟
درچنين مواردي تكليف فرد با كساني كه چنين دعوايي دارند يا آن هايي كه ازچنين مدعياني حمايت مي كنند چيست؟
اگر شما مسلمان نبوديد آيا اين سخن را باور مي كرديد ؟
اگر شما مومن به اسلام نبوديد آيا به كساني كه مي خواهند اين سخن را راست ودرست جلوه دهند، درستكار مي گفتيد؟
اگر مسلمان نبوديد ( اين موضوع بسيار مهم است ) به عنوان يك بي طرف، يك غيروابسته ، يك طالب حقيقت و راستي ، به گوينده ي چنين سخناني ، يا مدافع اين گويندگان ، نام دروغگو يا حاميان دروغگويان نمي داديد ؟
شك نيست كه فلاسفه و متفكرين دچار اشتباه و خطا شده اند و مي شوند اما ، بازگويي خطاي فيلسوفان و دانشوران ، به راحتي امكان پذيراست ؛ و هيچ رگ گردني را متورم نمي كند و هيچ دستي را به شمشير نمي برد.
مشكل دراين است كه نقد انديشمندان از سقراط تا راسل ، نه خطري در بردارد و نه جاني را مي گيرد اما نقد قديسان ديني ، هم خطرناك است و هم گاه ، جان ستان مي شود.
در رابطه با نقش اديان و انديشمندان ، در ايجاد جنگ ها ، و اين كه اين نگارنده نقش شاه و شيخ را خيلي پر رنگ كرده ام ؛ عرض مي كنم: شما جنگ هاي بزرگ بشر را از آغاز بشماريد و هرجا كه شاه و شيخ درآن دخيل بوده ، از اين مجموعه كسرنماييد تا معلوم شود نقش شاه و شيخ ، درجنگ ها چه بوده و نقش فيلسوفان و انديشمندان، چقدر.
فرموده ايد كه :«… آیا شما تکذیب میکنید که در دنیای عرب وایران واندلس وشمال آفریقا وهند همین علما وفلاسفه با انشائ هستی شناسی اولیه وخالص اسلام به کار خود رونق دادندوافکار ومتون یونان قدیم ودیگر منابع را گرد آوردند و دیدگاها وحرفهای جدید را به نسلهای بعدی منتقل کردند .»
به سخن خودتان توجه بفرماييد كه اظهار داشته ايد« …منابع را گرد آوردند».
بله درست است. آن ها منابع را گرد آوردند، اما فلسفه و دانش را ازكجا آموختند؟ ازكجا دانستند كه اين علوم ارزشمنداست؟ اين را اعراب مهاجم به دانشمنداني كه بسياري از آن ها ميلي به پيروي از اسلام نداشتند آموختند؟ يا اين دانشمندان ادامه جويندگان علمي بودند كه ريشه هاي آن به تمدن ِ يونان و ايران و مصر و امثالهم مي رسيد؟
شما تا عصر ترجمه يعني حدود سد و پنجاه سال پس از اسلام ، چيزي به اسم فلسفه در بين مسلمين نمي بينيد. همين طور علوم ديگر را نيزدربين كساني كه شمشيرشان عامل پيروزيشان بود نخواهيد يافت.
بايد هم چنين باشد ، چون شمشير و قلم در يك دست جاي نمي گيرند. چنان كه دو پادشاه دريك اقليم نمي گنجد .
مبنا را برحديث هاي جعلي نگذاريم . از كساني كه مدعي هستند اسلام به علم بها مي داد ، كتاب هايي را كه درباب علم و فلسفه از آغاز اسلام تا سد و پنجاه سال بعد، توسط اعراب نوشته شده است را بخواهيم تا معلوم شود اين ها تا چه اندازه راستگو و مخالفين آن ها دروغگويند.
اگر دين اسلام دانش دوست و علم پرور بود بايد خود نيز آثاري براي ارائه مي داشت ؛ نه اين كه آثار فسلفي ، يا پزشكي ، يا شيمي ِ فلان كشور و فلان فرهنگ را ، كه آن هم توسط دانشمندان ملل ديگرترجمه شده است ، را به نام خود ثبت كند ؛ و سپس دربوق و شيپور بدمد كه اين اسلام بود كه اين همه دانشمند بوجود آورد.
براي اين كه متهم به ياوه سرايي نشوم ببينيد از بين همه دانشمنداني كه به دليل وحدت زبان در جهان اسلام ، انديشه هايشان را به زبان عربي نوشته اند ، چند نفرشان ازعربستان هستند ؛ و درصد اين ها نسبت به مردم آن روز ِ مسلمان چند است؟ آيا مي توان فقط يك درصد از دانشمندان عرب زبان را عرب نژاد خواند؟ اين ها كه مي گويند اسلام مشوق دانش و علم است چرا خود دراين كار شريك نبوده اند؟
اين كه قومي بيايد و فرهنگ قومي ديگر را به اسم خود مصادره كند نشانگر عظمت فرهنگي آن ها نيست.
اگر حمل بردشمني نشود ، بايداز اين كاربه اسم سرقت ادبي يا علمي ياد كرد. ديگري بگويد و بنويسد و من نام خود را برآن بنهم . اسلام اگر چيزي در چنته داشت چرا پيش از ترجمه ي آثار ملل ديگر آن را رونمايي نكرد؟
و اين كه فرموده ايد : « … آیا درزمان حکمرانی ادیان اینهمه فلاکت بود …» نيازي نيست تاريخ را ورق بزنيم و راوياتي را مرور كنيم كه راست و دروغش برما معلوم نيست. اندك نگاهي به وضع خود در اين سي و چند ساله ، و نگاهي كوتاه به اطراف و اكناف جهان پاسخگوي اين پرسش شما را مي دهد.
دوست خوبم . براي ساعتي نه موافق و نه مخالف دين باشيد و به آنچه گفته شد و مي شود ، به عنوان يك حقيقت جو ، بي طرفانه بنگريد ، و سپس اگر آن را مطابق واقعيت ها يافتيد به اين ناچيز آفرين نگوييد اما هرگاه آن ها را خلاف واقعيات ديديد مرا نفرين كنيد.
اگر به كسي كه معتاد به ترياك است و آسيب هاي مالي و تحقيرهاي اجتماعي را هنوز متوجه نشده است ؛( چنان كه بسياري از مردم اين سرزمين به علت عادت به افكار موجود، متوجه زيان هاي مالي و تحقيرهاي جهاني نشده اند ) از زيان هاي ترياك بگوييد و دراين باره سدها دليل بياوريد ، خواهيد ديد كه ازعملكردش دفاع خواهد كرد و ازخواص افيون سخن ها خواهد گفت. چرا ؟ چون خونش مسموم شده است وسم زدايي ، و ترك عادت برايش رنج آوراست.
فرهنگ موجود ، دو ويژگي را درما نهاده است . نخست ، ترس را در ما پرورانده ؛ و سپس ما را ازكودكي و پيش از اين كه توان تشخيص خوب از بد را داشته باشيم ، تحت تلقينات خود قرارداده ، تا به تفكري كه مورد نظر زعماي فرهنگي است عادت كنيم .
خوف از خدا ، را از كودكي در رگ و خون ما ريختند تا ما را از نافرماني و پرسشگري بازدارند. ما را ترسو بار آورده اند نه براي اين كه خدا ترسناك است بل، به اين دليل ، تا به سخنان كساني كه منافع شان دراين گونه تفكر است ترديد نكنيم.
شما تا به حال درجايي خوانده يا شنيده ايد كه هركس درپي فهم و دانش نرود و تحقيق و پژوهش نكند ، به جهنم خواهد رفت؟
اما بسيار شنيده ايد كه هركس خدا را قبول نكند ( و آن هم خدايي كه روحانيون مي گويند) كافر و مشرك است و عذابي شديد در انتظارش مي باشد.
چرا دانش و پژوهش ، كه پايه و مايه پيشرفت بشراست و انسان هرچه دارد از آن دارد ، امري واجب نيست و ترك آن مجازاتي ندارد اما دو ركعت نماز ، اگر به عمد ترك شود ، شايسته ي تنبيه و مجازات است؟ به عقيده شما، آيا اين مجازاتِ ترك نماز از ترس ِ تركِ عادت وضع نشده است؟
مگر اين همه امكاناتي كه امروز دراختيار بشراست به خاطر نمازهاي او بوجود آمده اند يا براي كوشش بشر در يافتن علم ودانش؟
حرف كساني را كه حديث مي آورند و مي گويند فلاني گفته يك ساعت تفكر بهتراز هفتاد سال عبادت است ، را باورنكنيم چون اگر چنين بود امام چهارم به جاي شب و روز نمازخواندن و سجده كردن و نام سجاد گرفتن ، به انديشيدن و تفكر مي نشست و ديگر بزرگان دين ، شب و روز در حال مطالعه و آزمايش بودند و سدها كتاب در باب علوم مختلف مي نوشتند. چنان كه پيش ، و پس از آن ها ، توسط ديگران نوشته شد.
و بازحرف كساني كه مدعي اند بزرگان دين به پرورش شاگردان ِ دانشمند مثل فلان و فلان و فلان اشتغال داشتند نيز قابل باورنيست. چون به غيراز سقراط ، ديگر انديشمنداني كه شاگردانِ دانشمند تربيت كرده اند خود نيز به نوشتن مي پرداختند و كتاب هايشان را تقديم بشريت مي كردند.
اين ها مي گويند طلب علم فريضه است و واجب ؛ و اگر دين در چين باشد بايد به دنبال آن رفت ؛ اما همانطور كه در تاريخ خوانده ايد ، درتمام مدت عمرشان حتي يك مدرسه نساختند و جز آتش جنگ و دعوا و دعوي براي حكومت كاري نكردند.
اگر راست مي گفتند چرا خودشان به چين نرفتند تا كسب علم كنند؟
ما نمي توانيم تا ابد موش آزمايشگاهي كساني باشيم كه دائم مي گويند : تا به حال حكومت اسلامي را كسي نتوانسته پياده كند؛ و گرنه اسلامِ ناب بهترين روش زندگي است . اين ها به عقيده من ، نادرست مي گويند . اگر درطي 1400 سال اين آيين را نتوانستند پياده كنند بي ترديد در طي چهارده هزار سال آينده نيز نمي توانند.
قرار نيست بخش بزرگي از بشريت نابود شود تا متعصبين ديني با قرار دادن انسان به جاي خوكچه ي هندي ، كارآموزي كنند كه شايد ، شايد ، شايد ، روش اداره اجتماع را بياموزند.
دوست عزيز. وقتي معتادي دست از اعتياد مي كشد ، يا كودكي ، دنياي كوچك و بسته شكم مادر را ترك مي كند و پا به دنياي بزرگ مي گذارد ، رنج بسياري مي برد . ما نيز وقتي مي خواهيم عادت هايمان را ترك كنيم و وارد دنياي بزرگ بشريت شويم ، بايد رنج ببريم و سختي بكشيم .
رنج ترك اعتياد ، سختي دور ريختن ترس ، و تحمل رنج ِ گذر از باريكه شك و باورهايي كه همه ي عمر به آن خو گرفته ايم كار آساني نيست.
درتاييد تفكر ديني فرموده ايد كه :« …آموزه های ناب آن پشت ابرنمیماند… ».
به باور اين نگارنده آموزه نابي دركار نيست . اين ها مشتي ادعاهاي بي پشتوانه اند كه دائم از سوي مدعيان مطرح مي شوند اما يك بار، يك نمونه ، از آن آموزه هاي ناب ارائه نمي شود. آموزه اي كه از ديگر آموزه هاي فرهيختگان تاريخ بشر سر؛ و از آن ها بهترباشد.
درباره اين كه مرقوم داشته ايد ، نگارنده علم زده شده است بايد عرض كنم .
من هرچه مي بينم از جوراب پايم تا ساختماني كه درآن زندگي مي كنم . از غذايي كه مي خورم تا دارويي كه براي رفع درد بيماري ها استفاده مي نمايم . از لباس و پوشاك تا اين كامپيوتري كه درحال نوشتن با آن هستم ؛ و خلاصه ، همه و همه و همه ، ساخته و پرداخته علم است.
شما نيز به اطراف خود بنگريد و درعالم خيال همه آنچه دستاورد علم است را نفي كنيد . آنگاه خواهيد ديد كه درغاري زندگي مي كنيد كه نه آتشي براي گرماست، و نه چماقي براي دفاع، و نه تن پوشي براي حفاظت ازهوا. هيچ چيز نيست . درست مثل اجتماع حيوانات.
حال بياييد و دستاورد هاي دين را در اطرافتان ببينيد . خودتان قضاوت كنيد . چه خواهيد ديد ؟
آيا جز مشتي حرف و ادعا ، چيزي خواهيد يافت ؟ آيا درميدان عمل ، با هيچ روبرو نخواهيد شد ؟ كاري به گفته هاي اين ناچيز نداشته باشيد و فرض را براين بگذاريد كه نويسنده ي اين سطور ياوه گويي بيش نيست. خودتان بي توجه به من و امثال من به اطراف و اكناف خوب نگاه كنيد و برمبناي ديده ها ، نه شنيده ها ، اثرات علم و دين را درجامعه ببينيد ، و باهم بسنجيد ، و سپس داوري كنيد.
اگر شما نيز به همان جا رسيديد كه اين ناچيز رسيده است ، و همان هايي را ديديد كه من ديده ام ، اين پرسشم را نه به نگارنده ، بلكه به خود پاسخ دهيد كه : آيا منصفانه است انسان به ارباب و ولينعمتي كه همه چيز دراختيارش نهاده، دل نبندد و او را ستايش نكند؟
بااحترام .
دانشجو
سلام خسته نباشید دعاگوی همیشگی شما امیدوارم سال 1393 سالی با خبرهای خوش برای مردم ایران باشد …………….اندکی صبر سحر نزدیک است.
نوشته امروز شما درباره آقای هاشمی، بار دیگر یک واقعیت تلخ را یاداور شود و آن اینکه غریزه سیری ناپذیر حُبّ قدرت در انسان ها، جز برای قلیلی که خود را با خودسازی و تهذیب نفس مهار کرده اند، اغلب به ایجاد تنفر از یکدیگر و حذف رقیب و حتی حذف دوستان سابق ختم می شود. در سال های آغازین انقلاب که انقلابیون به حذف دیگران مبادرت می کردند، شاید بهتر بود در آینه ای، تصویر آینده خود را که به وسیله دوستان آن روز و رقبای فردا حذف می شوند می دیدند و با اندکی تسامح، اجازه نمی دادند مخالفان و دگراندیشان آنگونه قلع و قمع شوند. بدون اینکه بخواهم عملکرد مرحوم بازرگان را نقد کنم، همیشه از دیدن فیلمی که نمایندگان مجلس وقت، او را حین قرائت نطقی آرام، به باد فریاد و ناسزا گرفتند و حتی با او که بی دفاع می نمود درگیر شدند، متاثر می شدم با این باور که این خشونت های عریان، اگر مهار نشوند، روزی دامان ساکتان را خواهند گرفت.
حُبّ قدرت و انصاف، هیچگاه در یک فرد عادی جمع نمی شوند و کسی که اولی را طلب کند، ناگزیر باید از دیگری دست بشوید، و این قاعده استثنا پذیر هم نیست. تاریخ چندهزار ساله ما مملو از داستان هایست که رقبای سیاسی، یکدیگر را برنتابیدند و حتی به خشونت برای حذف یکدیگر متوسل شده و طومار رقبا و حتی اعضای خانواده خود را در هم می پیچیدند… و کیست که نداند تاریخ تکرار می شود ولو با توجه به شکل و زمان ، اندکی فرق کند.
اقای استقامت اکثریت مردم دردگرسنگی ومشگل معیشتی دارند که تابه حال هیچ کدام از دولتهائی که امدندو رفتند فکری جهت رفع این مشگل نکردند بیمه ما نیز چنین است که از کل هزینه ازمایشها فقط 20 درصد بیمه میپردازد لذا ما از این امام زاده معجزی ندیده و نخواهیم دید
درجواب بی کنش”جناب بی کنش باسلام ،شماچه اسم بامسمائی داریدیعنی،هیچ کنش وانعطافی دروجودشمانیست.
شمادرجزمیت وجهلتان استواریدوبمعنای حقیقی دگماتیزم هستید؛ودروغ های شاخداری به فردوسی نسبت داده اید که اونه مسلمان است ونه شیعه ،درحالی که فردوسی درص12 شاهنامه درستایش پیامبر واهل بیت نبی دادسخن داده است و خودرا شیعه و”خاک پی حیدرم”معرفی کرده است. جناب ماگفته اورابپذیزیم یادروغ شمارا؟؟؟
دیگراینکه فردوسی -ره-درشاهنامه درهمه داستان هایش مبارزه عقل وجهل، حق وباطل، وجوانمردی وناجوانمردی رابه تصویر کشیده است ،یابهتر بگویم تقابل انسان های نیک اندیش وبداندیش رابه تصویر کشیده است،که همانا به تعبیر قرآن تقابل صاحبان نفوس آرام ومطمئن وصاحبان نفوس شروآمربه شرور وبدیها می باشد ،به تصویرکشیده است.
شما که ریزه خوار سفره دیوان اوهستید هنوز این رمزرا نگشوده ایدواورا هم بدروغ ،متهم به نامسلمانی کرده اید؛ بهتر است این بساط را جمع کنید وبه اوتهمت نزنید وجوانان راگمراه نکنید.
ماسه شخصیت مهم بنام های طوسی داریم :ا-شیخ طوسی-ره- فقیه ومفسرمتبحروپرآوازه درفقه است.
2-خواجه نصیرالدین طوسی ریاضی دان ونجومی وفیلسوف نامی که “اشارات”بوعلی راشرح داده است؛ ودرسلوک عرفانی واخلاقی کتاب “اوصاف الاشراف “او کتابی فارسی و موجز وپرمحتوا ،سرآمد کتب عرفانی وسلوکی است.
3- فردوسی موئلف شاهنامه است ؛هرسه این بزرگان ازافتخارات شیعی وایرانی است وهرسه بزرگوار ازقرآن بهره وحظ وافری برده ودیگرانرا رهنمابوده اند.
حال شما که مسلمان نیستید وبه قرآن وآورنده اش محمد مصطفی-ص- اعتقاد ندارید ؛خیلی خوب مااصراری برمسلمان شدن شمانداریم چون {لااکراه فی الدین }ازآموزه های قرآنست.
اما حق ندارید پیامبر خدا محمد -ص- راکاذب ودروغگومعرفی نمائید وبگوئیدقرآن کلام خداوند نیست،محمد دروغ گفته است.
زیرا که این حرف شما توهین بزرگی به یک میلیاردمسلمان واعتقاداتشان هست.
ثانیا همین قرآن الآن هم معجزه باقیه محمد-ص- ازسوی خداونداست که آشکارا دادمی زند:اگر میگوئید این قرآن کلام خداوندوازسوی اونیست چند سوره ویاچند آیه مثل آنرا بیاورید؟؟؟اگر جن وانس کمک یکدیگر هم باشیدنمی توانید یک سوره مثل آنرابیاورید:{23/بقره؛و38/یونس،و13/هود}.
ثالثا اگرمدعی هستید که قرآن کلام خدانیست ومحمد-ص- دروغگو وافترا به خدابسته است ؛ودراین ادعا اصراردارید ومبلغ آن به دیگران هم هستید ،بنده بنام “مصلح” حاضرم درحضوریک جمع که آقای نوری زادهم شاهد باشند،باشما به مباهله بپردازم ؛وحقانیت قرآن راکه کلام خدا ونداست اثبات نمایم.
مباهله اینست که ازخدابخواهیم لعنت ودوری ازرحمتش را بردروغگو قراردهد واورا هلاک گرداند.
اگرمن در ادعای حقانیت قرآن دروغ می گویم مرا ازرحمتش دور وهلاک گرداند؛ویا اگرشما دروغ میگوئید :که قرآن کلام خداوند نیست شمارا ازرحمتش دور وهلاک گرداند.
بنده داوطلب هستم که این مباهله را باشما انجام دهم.
باسلام ودرود برهمه ناظران منصف ونوری زادعزیز وگرامی .مصلح
در پاسخ به دو سوال کاربر محترم جناب بی کنش
درودون علیکــــم!!
شما در ذیل پست “رنگ و ننگ” از کاربران نظرخواهی کرده اید در مورد دو موضوع، یکی اینکه آیا این بحث و جدل های دینی مفید و نتیجه بخش است؟ و دوم آیا خواندن و بررسی شاهنامه در زمان حاضر میتواند موثر در حل مشکلات جامعه باشد؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ، اولویت آن را در چه حد ارزیابی می کنید؟
اینها که میگویم نظر شخصی من است خطاب به جناب بی کنش، حوصله بحث بی فایده با نخود آش!! را ندارم لطفا احترام خود را حفظ کنید و مزاحم نشوید.
در مورد سوال اول شما، بنده اگر امکانش بود همین الآن به شما نشان میدادم تا ببینید دندان جلوی فک بالای من شکسته است و پر کرده ام میدانید چرا؟ در عزاداری هیئت ها دیده اید که آن وسط عده ای داغ میکنند!! و گردباد مانند درست میکنند و به سر خود میزنند و فریاد میزنند وای عرب کشته شد!! دوغ عرب خورده شد!! من نیز زمانی یکی از آنها بودم که در حال بالا و پائین پریدن!! آرنج یکی دیگر به فکم خورد و دندانم شکست!! الآن هم مواضع مرا در این سایت می بینید!! این روشن شدن دو دلیل داشت یکی تجربه تلخ و ننگین 35 سال حکومت آخوند و دوم آگاه شدن از طریق فضای مجازی!! برادرانم هم یکی مرید نخودکی بود بخاطر طی الارض!! و دیگری مداح و هیئت دار!! که آنها هم مثل خود من روشن شده اند بخاطر جلوگیری از طولانی شدن کامنت توضیح نمی دهم این مقدار در پاسخ به سوال شما که موارد معین را خواسته بودید کفایت میکند.
700 سال پیش حافظ فهمید که گفت واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند ــ چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند!! این پستی که امروز نوریزاد از پشت صحنه رفسنجانی و خامنه ای در مورد حمزه کرمی گذاشته است تفسیر همین سخن حافظ است شرم بر ما که بعد از 700 سال هنوز نفهمیده باشیم!! از صدر تا ذیل دین اسلام همین است ما باید به مردم خواهان آگاهی ،بگوئیم از دین اسلام محال است دمکراسی بیرون بیاید!! از دین اسلام محال است آزادی بیرون بیاید!! با حضور موجودی بنام آخوند، محال است ایران روی خوشبختی ببیند!!
بدنم لرزید وقتی خواندم اگر نوح ماهی 100 میلیون توان حقوق می گرفت و هیچ خرج نمی کرد تا امروز نتوانسته بود اندازه 25 هزار میلیارد تومان دزدی بابک زنجانی
45 ساله پول جمع کند!! بابک زنجانی را قرارگاه خاتم الانبیاء سپاه به وزارت نفت معرفی کرده!! وزیر نفت چه کسی بوده!!؟ سردار رستم قاسمی رئیس قرارگاه!! یکروز میشنویم آستان قدس رضوی 12 هزار میلیارد تومان 10 روز مانده احمدی نژاد دولت را تحویل بدهد دزدی کرده است!!چیت چیان وزیر نیروی این مملکت در تلویزیون آنرا افشا می کند اصلا آب از آب تکان نخورد فورا خامنه ای عبایش را روی آن انداخت دیگر هیچکس جرات نمیکند اطلاع رسانی کند!! و حالا مقامات می گویند دزدیهای چند برابر این مبلغ هم هست که هنوز افشا نشده است!!
ای آتش به قبرش ببارد آنکس که این شعر را سروده است ، اسلام به ذات خود ندارد عیبی!! هر عیب که هست از مسلمانی ماست!! چقدر مردم را آخوندها با این یک خط شعر فریب داده اند!!؟ یک دانشگاه پزشکی را فرض کنید که در طول 14 قرن هر چه فارغ التحصیل پزشکی داشته است بجای معالجه بیماران، آنها را کشته است و حالا بعد از 14 قرن بگوئیم این دانشگاه!! به ذات خود ندارد عیبی!! هر عیب که هست از فارغ التحصیلان است!! کی باید ما بفهمیم این دانشگاه نیست طویله است!! هر که در این طویله برود آدمکش و دزد بار میآید!!
از جناب بی کنش اجازه میخواهم در مورد سوال دوم پاسخ دهم که سرنوشت ایران و تعیین تکلیف این کشور از آخوند و این دزدها در پاسخ سوال دوم است.
جناب بی کنش، حدود 5 میلیون هموطن ما در غربت داغدارند! هر کدام از اینها را اسلام به طریقی داغدار!! کرده است اینها دلشان برای وطن لک میزند اینها نمی خواهند در غربت بمیرند و دفن شوند در داخل کشور اکثریت قریب به اتفاق جوانان یعنی نسلی که باید مملکت را بدست بگیرد از دین زده شده اند نه نماز میخوانند و نه به هیچیک از آداب اسلامی پایبندند!! در دانشگاهها نیز وضع به همین منوال است تمام اقوام کشور بواسطه ظلم اخوندها رنجیده خاطر هستند کسی که مخالف این حکومت باشد و مجددا پرچم اسلام را در دست داشته باشد!! دیگر نمیتواند این مردم زخمی شده را متحد کند!! اینجاست که نقش شاهنامه و فردوسی برای نجات ایران از این وضع فلاکت بار نمایان میشود!!
بفرمایش شما شاهنامه هم اساطیری است هم حماسی و هم تاریخی، هر سه این وجه در شرایط فعلی نجات دهنده ایران است درفش کاویانی بعنوان نجات دهنده پرچم سه رنگ ایران باید برافراشته شود!! کاوه آهنگرها بمیدان بیایند رستم ها عزم میدان کنند یعقوب لیث صفاری ها پای در رکاب باشند فرهیختگان و دانشمندان ایران بمیدان قلم بیایند و بنویسند پرچم شاهنامه مثل عید نوروز است متعلق به همه ایرانیان است همه از هر قوم و قبیله و مذهب و دینی در زیر آن جمع خواهند شد در همین سایت شروع کنند به فراخوان و آگاهی دادن، اگر نوریزاد بر نتافت!! به کمک هموطنان خارج از کشور سایتی جدید افتتاح و همه را برای هماهنگی به آن سایت فرابخوانیم .
همانطور که میدانید آخوند به هیچ تشکلی اجازه فعالیت نمیدهد حتی تشکلهای صرفا صنفی مثل انجمن صنفی معلمان و یا انجمن صنفی مطبوعات و .. همه را سرکوب کرده است فقط یک حزب و تشکیلات سراسری برای خود آخوندها که مرکز هدایتش در قم میباشد آزاد است که تا اعماق روستاها آنرا گسترش داده اند و یک حزب هم برای پر کردن شکم آخوند که بدروغ نام آنرا حزب گذاشته اند بنام حزب موتلفه!! آخوند به هیچوجه به مردم اجازه متشکل شدن نمیدهد و از طرفی ما تا متشکل و دارای شورای فرماندهی نشویم قدرتمند نمیشویم!!
پیشنهاد میکنم در زیر پرچم شاهنامه فردوسی کلید این پروژه را بزنید و از دیگر فرهیختگان نیز دعوت بحضور کنید افراد مبرز نمایان خواهند شد و با نظر کاربران و مردم همراه شورایی از تمام اقوام تشکیل دهید اگر در داخل ایران امن نبود بخارج از ایران نقل مکان کنند و همانند خمینی از خارج از ایران حرکت مردم را فرماندهی و هدایت کنند.
به همه وطن پرستان هشدار میدهم مرگ خامنه ای نزدیک است او برای پیروزی با ایجاد وحشت ( النصر بالرعب) تندروترین نیروها را حاکم کرده است با مرگش یا مجتبی خامنه ای که معتقد بود در 88 باید در کف خیابان مردم را می سوزاندیم!!با زور اسلحه سپاه و بسیج حاکم خواهد شد و یا یک شورای ولایت فقیه مجدد از آخوندهای امتحان پس داده تشکیل خواهند داد و یا مثل سگ و گربه جناحهای مختلف برای تصاحب قدرت بجان هم می افتند و خون و خونریزی می کنند و سرنوشت وطن نیز نامعلوم خواهد شد!! ما در آنروز برای حفظ و نجات ایران باید اعلام حضور کنیم و مثل سونامی ژاپن که خانه های چهار طبقه را بدون خراب کردن بروی آب میبرد!! با حضور قدرتمند مردم در صحنه تمام نقشه های آخوندها را بدون خونریزی خنثی کنیم و این به تلاش و کوشش امروز ما بستگی دارد که بتوانیم مردم را در زیر بیرقی که هیچ تبعیضی برای هیچ وطن پرستی قائل نباشد گردهم آوریم و این پرچم همان پرچم شاهنامه فردوسی میباشد بقول معروف شاهنامه را آخرش خوش است!!
بدرودون علیکم!!
برقرار باشید
بى كنش عزيز :پاسخ من به پرسش دوم شما در باره مباحثه دو شخص كه باورهاى خود را مسلم و بى چون و چرا مى دانند : اين مباحثه ها تا آنجا كه هيچ يك از طرف هاى بحث امكان تهديد طرف ديگر به زورى خارج از فضاى رويارويي فكر با فكر و كلمه با كلمه نداشته باشد ذره ذره و به طور فرسايشى گشايشى در پى خواهند داشت ؛هم گشايش در ره يافت به حقيقت مطلب و هم گشايش در آزاد انديشى و نقد شنوى يا روش گفتگو .تعصب مالكانه و كودكانه خودش رنگ زور دارد .از اين تعصب است كه زبان با ناسزا و لعنت و ابراز زبانى نفرت به خشونت آلوده مى شود .از خشونت زبانى است كه خشونت فيزيكى بر مى آيد .البته يادآورى مى كنم كه بحث ما بر سر فضاى گفتگوست نه جايي كه در برابر اعتراض به ستم بر سر شما چماق مى كوبند .فضاى گفتگو در اين سايت البته فقط مى تواند سر مشفى براى فضاى عمومى گفتگو گردد .آيا شما احساس نمى كنيد كه حضور آقاى نوريزاد و دوستان شكيبا نسبت به روزهاى اول چقدر زبان ها معقول تر شده است ؟راه ده هزار مترو از گام اول آغاز مى شود و ما جزئى محو شونده از يك فرايند هستيم .دوست ناديده ام بنا نيست كه ملحد در بحث با مؤمن مؤمن شود يا بر عكس .رويارويي فارغ از زور سرنيزه ،زور ارعاب ،زور ستيزه و كينه و حرص پول ،زور سلاح و سرمايه و سلطه رسانه اى نه در ايران كه در تمام جهان راه ايدئال نزديك شدن انسان ها به حقيقت و عدالت و آزادى است .اين مباحثات بخشى از فرايند عظيم ترى است . البته نقد شخصى من اين است كه وقتى دو تن در مبانى اختلاف دارند اول به مبانى بپردازند ؛از جمله پرسش هاى مينائي شما در باره حقيقت وحى و نبوت .و از آن مهم تر وجود خدا .با آرزوى ديدار شما و همه دوستان .يادم رفت در پاسخ پرسش سوم اظهار عجز كنم .من هر چه در باره علت درج هزار بيت دقيقى در شاهنامه بگويم حدس و گمان شخصى است .شايد فردوسى اداى دين كرده به آغازندگان راهش ،شايد خواسته برساند كه شاهنامه تداوم كارى است بزرگ .چون نيست خواجه حافظ معذور دار ما را .
داستان رستم و اسفنديار(تقابل دين و ازادى )
بخش هشتم؛
رستم ازرده دل روى به سوى رود هيرمند ميگذارد؛
بيامد دمان تا لب هيرمند
دلش تيز گشته زبيم گزند
رستم لب رود هيرمند توقف ميكند و در انتظار ميماند تا بهمن امدنش را به اسفنديار اطلاع دهد؛
عنان را گران كرد بر پيش رود
همى بود تا بهمن ارد درود
بهمن به پيش پدر ميرسد اولين سخن اسفنديار به بهمن انست كه؛
بپرسيد از او فرخ اسفنديار
كه پاسخ چه كرد ان يل نامدار؟
بهمن كه هنوز از شكوه و عظمت افتاب سپيده دم در بهت و حيرت است پاسخ رستم را براى پدر بيان ميكند و مى افزايد كه؛
بدو گفت: چون رستم پيلتن
نديده بود كس به هر انجمن
و رستم را اينگونه وصف ميكند؛
دل شير دارد تن ژنده پيل
نهنگان بر آرد ز درياى نيل
و به پدر ميگويد ؛اكنون نيز رستم بدون زره و نيزه و بدون سلاح (بدون سلاح -بدون سلاح) به ديدن تو امده است و من نميدانم چه رازى را ميخواهد با تو در ميان گذارد؛
بيامد كنون تا لب هيرمند
ابى جوشن و خود و گرز و كمند
( ابى همان “بى” به معناى بدون ميباشد)
به ديدار شاه آمدستش نياز
ندانم چه دارد همى با تو راز
اسفنديار به علت اينكه بهمن رستم را در سخن خود ستوده دچار حسادت ميگردد و بهمن را نزد انجمن خوار و تحقير مينمايد و بيان ميكند كه ؛ زيبنده انسان سر افرازى نيست كه راز خود را به زنان بگويد و يا اينكه كودكان را براى انجام كارى بزرگ برگزيند و خطاب به بهمن ميگويد؛
تو گردنكشان را كجا ديده اى ؟!
كه اواز روباه بشنيده اى
كه رستم همى پيل جنگى كنى
دل نامور انجمن بشكنى
اسفنديار به بهمن ميگويد انچه تو از رستم ديده وشنيدى اواز روباه است و تو كجا گردنكشان و جنگاوران را ديده اى كه اكنون بتوانى با مقايسه ان رستم را مردى جنگ اور، معرفى كنى ؟ و سبب ايجاد ترس در سپاه شوى ؟
سپس اسفنديار براى رفتن نزد رستم دستور ميدهد كه اسبش را اماده كنند؛
بفرمود كآسب سيه زين كنند
به بالاى او زين زرين كنند
كسانى كه با شاهنامه اشنايى دارند ، ميدانند كه فردوسى در اشعار خود حتى يك كلمه زايد و بى مصرف نيز بكار نميبرد ، او شاعرى نيست كه مجبور گردد به منظور رعايت وزن يا گذر از تنگناى قافيه ، از كلمات و جملات اجبارى يا بى مصرف و خالى از بار معنايى كه خود اراده ميكند ، استفاده كند و يكى از ويژگيهاى بارز او نيز همين موضوع ميباشد ، حال با وصف مذكور چرا فردوسى رنگ اسب اسفنديار را نيز بيان ميكند؟ و همچنين چرا از زبان اسفنديار انجا كه ميگويد “….به بالاى ان زين زرين كنند” ، حتى نوع رنگ زين را نيز بيان ميكند؟
فردوسى از ذكر اين رنگها ، در پى رساندن چه معنايى ميباشد ؟ زيرا اگر بيان رنگ اسب و رنگ زين ان فاقد معناى مشخصى باشد ، انگاه فردوسى كار بيهودهاى را صرفا جهت تكميل بيت مورد نظر انجام داده ، حال اينكه همه ميدانند سخن فردوسى اينگونه نيست و مطلقا خالى از مواردى اينگونه ميباشد.
پاسخ اين سوال را احاله ميدهم به بخش هاى اينده كه به قرائن بيشترى در خصوص پاسخ اين موضوع، بر ميخوريم ، زيرا پاسخى كه اكنون بيان نمايم ، ممكن است ساخته و پرداخته ذهن من تصور گردد ، نه حاصل انديشه فردوسى.
به هر روى اسب اسفنديار اماده ميگردد و اسفنديار به همرا صد نفر از سپاهيانش براى ملاقات با رستم رهسپار رود هيرمند ، در نزديكى ، ميگردد، رستم تنها و بدون سلاح به ديدار اسفنديار امده ليكن اسفنديار به همراه صد نفر از سواران خود و با همراه داشتن سلاح به استقبال رستم ميرود:
پس از لشكر نامور صد سوار
برفتند با فرخ اسفنديار
بيامد دمان تالب هيرمند
به فتراك بر گرد كرده كمند
براى اثبات سخن قبل ، در خصوص اينكه فردوسى تك تك كلماتى را كه بكار ميگيرد با هدف مشخص و انگيزه خاص، ميباشد ، مجددا نگاهى به بيت اخر مى اندازيم؛
بيامد دمان تا لب هيرمند
به فتراك بربسته پيچان كمند
شايد در بادى امر مصرع دوم زايد بنظر برسد يا حداكثر استفاده انرا به منظور بيان مسلح بودن اسفنديار، محسوب كنيم ، ليكن عمده اهميت اين چند بيت ، در همين مصرع نهفته ميباشد و على الخصوص در نوع سلاحى كه اسفنديارهمراه دارد .
فردوسى حتى در نوع سلاحى كه اسفنديار به همراه دارد ، از رويكرد اصلى داستان غافل نميشود . در اينجا همانگونه كه از متن شعر مشخص ميگردد ، اسفنديار فقط و فقط يك سلاح حمل ميكند و ان چيزى نيست جز يك كمند، سلاحى كه تنها به منظور بستن دست يا پا و به اسارت در اوردن، مورد استفاده قرار ميگرد ، يعنى دقيقا به همان منظورى كه اسفنديار در پى ان است، هدف اسفنديار نابودى و كشتن رستم نيست زيرا شمشير يا گرز يا كمان به همراه ندارد ، هدف او صرفا اسارت و تحت امر خود دراوردن (اسارت و تحت امر در اوردن )ازادى و ازادگى است….. .
در پايان اين بخش لازم ميدانم مراتب قدردانى خود را از برادر و دوست عزيزم جناب دانشجو به ايشان ابلاغ نمايم؛
دانشجوى عزيز ؛
من از خوانندگان دائمى مطالب پربار جانبعالى هستم و صميمانه اعتراف ميكنم از هرنوشته شما درسى جديد فرا ميگيرم ، باور كنيد يكى از ارزوهاى من ملاقات جنابعالى و ساير دوستان است تا ضمن اشنايى، از شما و سايرين به جهت فراگيرى درسهاى زياد ، حضورا تشكر كنم و افتخار ملاقات اين عزيزان نصيب بنده گردد، پاينده باشى ، با عرض ادب واحترام بيكران.
جناب بردیا ممنون از گزارش پر محتوی شما مدتی بود جاتون خالی بود….
در مورد گزارشتون باید عرض کنم که آری یکی از ثروتمند ترین کشور های دنیا از لحاظ منابع مادی و معنوی هستیم ولی نمی دونم چرا امام زمان به جای این که این منابع رو تو ایران خرج کنه میره سراغ کفار غرب زده که هیچ بلکه خود غربی ها و نظرش بیشتر اون طرف ها رو گرفته تا مای بیچاره ……
با سلام و عرض اردت خدمت جناب نوری زاد
و همه انسانهای آزاد اندیش
تحلیلی که نویسنده ارائه کرده بیانگر طرز تفکر که عرض کنم ، طرز تفکر نکردن بخشی از ما مردمه ، مصداق همون صحبتی هست که میگه با مغزهای مسدود چه میشه کرد ؟
بى كنش عزيز در ذيل پست رنگ و ننگ به بخشى از پرسش نخست شما پاسخ دادم .چكيده اش اين است : فردوسى و حافظ و سهروردى و مانند آنها زبان كمابيش آگاهانه پويش هاى تعيين كننده و متحول ساز فرهنگ موروثى و جبرى و سخت پوستى هستند كه ايرانى ها به هركجا كه در بروند آن را چون قفسى در درون خود حمل مى كنند .براى گذار به وضعيت آزادانه تر ما گريزى جز اين نداريم كه باز خوانش آثار اين فرهنگخدا در برابر به آن موضعى آزادانه و آگاهانه برسيم . مطالعه آنها بخشى از تلاش براى گذار از حاكميت و قدرت فرهنگ ناخودآگاه و آوردن آن به سطح خودآگاه است .اما در باره اولويت اين ضرورت :اول يرى در كار نيست .هر كس بايد كار خودش را بكند .روح مدرن شوندگى روح فرهنگى اى اين عصر است .اين جريان مثل تقديرى برگشت ناپذير است كه دوستان متدين ما نيز با تلاش در گفتگوى عقلانى با مخالفانشان در آن سهم بسزايي ادا مى كنند .هر چند ظاهرا مدرن ستيز بنمايند .مقصود من از مدرن شدن تجديد حيات فرهنگى خودمان از سرچشمه گذشته خودمان است .در اين كار هركس بايد فارغ از اولويت بندى سلسله مراتبى از بالا كه خودش ميراث استبداد است به طور افقى و هم يارانه كار خودش را بكند اما به قول اصغر فرهادى در مراسم أسكار سياست همه زندگى ما را اشغال كرده است .اين يعنى درد وجدان شاهنامه پژوه را بر مى انگيزد كه به جاى كار خودش نسبت به ستم رذيلانه زورمندان ساكت ومشينا و بر همين منوال فيلمساز و مورخ و فيلسوف و روانشناس و كارگر فنى و درويشان بى آزار و روحانيانى كه حقيقت را بر قدرت ترجيح مى دهند و چوب بدنامى صنف خود را مى خورند كه از هر چيزى براى قدرت و ثروت بهره مى گيرند ،هم از معنويت خيالى و هم از تكنولوژى و اورانيوم و هم از شهدا .بله ،بهتر است تقسيم كارى در كار باشد كه هر كس در جاى خود باشد .دوست گرانمايه احتمالا شما وقتى از شكنجه ديو خويانه حمزه كرمى مى شنويد دردمندانه به درد عاجل همنوع و هموطن خود مى انديشيد .هر روز يكى را به جرم شرافت مى گيرند .مشتى دزد بى شرف كركس وار به بهاى فقر و فساد فاجعه بار چوب حراج بر ثروت ملى بسته اند و همين ها تقريبا نود در صد حاكميت و مملكت را مال خود مى دانند چون در تجمع درويشان شريف مى توانند چون سگان پارس كنان موبايل پير مردى را يشكنند ؛تف به تصوير خود افكنند .واكنش در برا بر اين مظالم به جاى خود ،نقد فرهنگ هم به جاى خود
تعامل و همنشینی با تنروهای افراطی و تداوم این همزیستی نقش روشن سیاسی دینی ملا هاشمی رفسنجانی بوده و هست. که ملا خاتمی رییس جمهور دوران پیشین هم منش مشابهی بود. شخصیت انسانی اینگونه افراد دارای مسیولیت های بزرگ بسیار خیانت گونه و ضربه آور به جمعیت کشور خواهد بود تا تندرو ها و افراطی ها
سلام بر نوریزاد
این موجودات دست به /////// و نامرد اگر به جایی بند بودند با خط ثابت یا موبایل 0912 با شما تماس میگرفتند
مسلم بدانید که پشه هم نیستند و وجود و ///// رویارویی با شما را ندارند- هنوز هم فکر می کنند شما نفوذی رهبری یا ساواک اسلامی هستید
آمار سرانگشتی جنگ درسوریه به نقل ازایسنا:کشته 140هزار تن/55هزارغیرنظامی که 10هزارتن کودک و5000زن درمیان آنهاست/مفقود17000تن ،زندانی ده ها هزارتن ،آوارگان6ونیم میلیون داخل،و550هزار تن دراردوگاه ها،تخریب40درصد بیمارستان ها ،کاهش تولید ناخالص ملی35درصد ،سقوط ارزش پول ملی80درصد ،کاهش صادرات نفت96درصد/…. سهم مسئولین ایران وروسیه دراین فجایع؟…..البته می دانیم خدای بزرگ درکتاب مبین به صراحت اعلام فرموده{ فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره ومن یعمل مثقل ذره شره یره/صدق الله/}
به آقا مرتضاى عزيز :شما درست مى فرماييد .مى گويند :/در تنگناى قافيه خورشيد خر شود ./البته خورشيد ًو كه خر مى شود با املاى خور است و فردوسى هم از اين موارد دارد .از غلط هاى معروف بزرگان ادب يكى آوردن تر تفصيلى به دنبال صفت اولى است / هلاك من اولى تر است از خون بيگناهى را ريختن / كه شما بهتر مى دانيد كه اولى تر لفظا يعنى :برترتر يا برتر ترين .منوچهرى گاه جمع اندر جمع دارد مثل :عجايبها و شمايلها .من متوجه بودم كه استادان سخن به ويژه در شعر گاه استثنا ئا خلاف قواعد سخن گفته اند اما اين استثنا قاعده نبوده .در مصرع / ميان بندگى را ببايدت بست / من بنا را بر حق ويژه قاعده شكنى ننهاده ام .واقعا هم در يك كامنت با اين در دسر هاى اينترنتى مقدور نيست كه توضيح دهم كه جرا حتى به لحاظ صنائع بديعى بست بر ببست تر جيح دارد .قافيه يا واژه آخر يك بيت از نظر ضرباهنگ و ريتم موسييقايي و حالت اختتاميه اى كه دارد مهم تر از آن است كه آن را فداى تبديل ببايدت به بيايد كنند .گرچه بيايد به تنهايي از ببايدت تلائم بهترى دارد .اين رشته البته سر دراز دارد :يكى از دوستان شعر درخشان شاملو را در رياى مرگ وار طان در يكى از پست ها نهاده بود ،بايد با صداى بلند قافيه شكست و بست و رفت را با كشش فتحه روى حرف اول اين كلمات خوانده يا شنيده شود تا احساس كنيم كه شاملو وقتى كل شعر را به /زمستان شكست و رفت / همچون ضربه نهايي تمام مى كند چه شاه كارى آفريده .اين ضرباهنگ نه صرفا جزيي از شعر بل ريتم ًسايه أفكن بر كل آن است .بست در بيت فردوسى هم همين حالت دارد .به گوش موسيقى شناس بيشتر از ببست مى نشيند. حافظ و سپس خيام به باور من در موسقى ضرباهنگ نهايي سر آمد شاعرانند .البته همه اين ها با معيار هاى كلاسيك موجه اند و نه حتى با سليقه شخصى من .يك زبان شناس كاربرد گرا مى تواند همه را ابطال كند و بگويد درستى و نادرستى واژ ها را كاربرد عملى تعيين مى كند و براى خودش دلايل قوى دارد .پر توان و پايدار باشيد .
در بدن یک انسان بالغ حدود پنج لیتر خون وجود دارد. پس لطفا نگویید یکی دو لیتر
سلام
حدس می زنم این فیلم برداران از رسانه میلی آمده باشند بخواهند
یک فیلمی بسازند علیه نهضت سبز و شما و مردم در سال جدید مردم را خون به دل کنند
به هر حال از بی حیا هر چیزی بر می اید و دروغ لوازم کار است برای ایشان
مراقب خود باش برادر از قوم اشقیا، تو که چوبه دار بر دوش می کشی !
نوری زاد صبور و مقاوم
انالله وانا الیه راجعون
امروز تهوع اور ترین فرمایشات ///// جهت فریب مردم بدبخت و مظلوم و مفلوک ایران بیان شد : اقتصاد مقاومتی چرا این /////// این شیوه را برای فریب انتخاب کرده بدلایلی که بنده بشخصه ان را با پوست و گوشت خود لمس کرده ام
1- سرپوش نهادن بر چپاول بیش از هشتصد میلیارد دلار درامد کشور بوسیله سنگ استرجا و مجسمه بلاهت و تحجر و نزدیکترین نظر به ایشان یعنی رئیس دولت تحقیر ملی احمدی نژاد
2- سرپوش نهادن به فرار بالغ بر هزار میلیارد دلار دارئی مالی و فرار نیروهای جوان و فهیم و نخبگان کشور که اگر ارزش مالی بر انها بگذاریم بالغ بر دهها هزار میلیارد دلار میشود ناشی از تفکرات /// ضد ملی ایشان
3- سرپوش گذاشتن بر فساد وحشتناکی که کشور را به قهقرا برده و تمام مسئولیت متوجه شخص ایشان میباشد و این موضوع برای فریب مردم میباشد تا از ایشان سوال نشود چرا با ایجاد چتر حمایتی برای این مفسدین تماما با دستورات شما توسط قوه بی کفایت و مفسدی بنام قضائیه و رئیس بی لیاقت و مفسدش و انهائی که در این قوه باید حافظ منافع ملی و مردم باشد حتی اجازه بازخواست کوچکی از امثال احمدی نژاد و رحیمی و مرتضوی و سردار قاسمی بیسواد و سرداران فاسد و قاچاقچی سپاه و بسیاری از اعضا مثلا بیت ایشان و ………… بشود و چرا با اینهمه ریخت و پاش بیت شما مردم باید تاوان سوء مدیریت و بی تدبیری و بی لیاقتی شما را با شرمنده زن و بچه بودن ناشی از سیر کردن شکمشان و خرج دارو و درمان انها داشته باشند ؟؟؟؟؟؟؟
4- چرا باید بنگاههای اقتصادی عریض و طویل و بی حساب و کتاب شما از بنیاد مستضعفان و ستاد اجرائی و…. نباید به مردم واگذار شود مگر شما تافته جدابافته از مردمید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اری اقتصاد مقاومتی یعنی شما و وابستگان به شما و سرداران قاچاقچی دستشان در چپاول اقتصاد باز باشد و تا میتوانند برای چپاول مردم به کمک و چتر حمایتی قضات فاسد و ملیجک و دادستان فاسد و فریبکار و شریک دزد و و رفیق قافله چپاول شوند و از امروز دیگر هیچ قدرتی جرات نگاه چپ به انها ندارند و از هم اکنون به مردم ایشان دارد هشدار میدهد که همین است و بس بازهم سوتدبیر و بازهم سوء مدیریت و باز هم مصادره اموال مردم و زدن و هتک حرمت و تجاوز به حقوق انسانها گویا شو نعلین پاره هم درس شگردی بود برای بیان این شیوه جدید راهزنی انهم به حمایت راس سلطنت و چه باید گفت که فقط ایشان روی محمد رضا پهلوی و پدرش و سایر سلاطین بر باد دهنده منافع ملی را سفید کردهاند
با سلام جناب نوري زاد عزيز: آيا ميسر است با توجه به خيانتهايي كه توسط نمايندگان مردم و دولت در گذشته به ايشان (مردم) و آراءشان روا شده و اينبار هم قطعاً با حضور شوراي نگهبان از نامزدي افراد مستقل و كساني كه داراي هويتي هستند و براي آن ارزش قائلند. جلوگيري خواهد شد مردم و گروه ها بصورت نمادين شناسنامه هاي خود را آتش زده و آن را در معرض ديد همگان بگذارند. كه يك اقدام اعتراضي و پيشگيرانه براي دخالتهاي دوباره شوراي نگهبان در دور جديد انتخابات باشد. و در عين حال جرمي هم متوجه ايشان (مردم) كه اينكار را ميكنند نباشد.با تشكر شاهين پرواز
مطلب شماره پنج با کمال معذرت فقط چرت و پرت بود و بس.این آقای لاغر خوش سیماعقیده داره که :”کار بزرگِ شما مرا وا می دارد که به تواضع سکوت کرده و اجازه دهم شوق و اشتیاقِ درونی ام در برابر این درستی و پاکی، ذرات وجودم را شعله ور سازند” بعد چهار تا جمله از انجیل رو دنبال هم دستچین می کنه از پاداشهای خداوند که مفهوم اصلیش “پاداش پس از مرگ و در سرای باقیه”. خب هموطن دلرحم و مهربان و خداباور و مسیح باور من، اگرخودت به حرفهایی که میزنی ایمان داری این گوی و این میدان و خیلی فارسی تر تو که خودت لالایی بلدی چرا خوابت نمی بره؟همین ” سکوت کردن ها ” و دلرحم بازیها و تواضع کردن ها و ادا و اطوارهای مذهبی بوده که نسل من و ما رو سی و چندین ساله که تباه کرده .آنچه که ما الان بهش احتیاج داریم ” وعده و وعیدهای پس از مرگ” نیست،تواضع و سکوت و کرنش در مقابل ظلم نیست، مباحث حقوقی و مرامی و فلسفی نیست، بلکه اراده و قاطعیت است و آنچه کارساز هست، حرف نیست، عمل است و منطق حق نیست منطق قدرت و اراده ملی هست.
استاد نوري زاد علاقمندانت ترا ماندلا و گاندي مي بينند. آنوقت حضرتعالي تو ذوق شان ميزني و ميگوئي چند قطره خونمو ريختين من در بدن یکی دو لیتر خون دارم که اگر لازم باشد همه اش را همینجا جاری می کنم. برادر من! ماندلا و گاندي مصلحان نرم خوي جامعه خود بودند و اهل مبارزه مسالمت آميز. ولي شما از خون و خونريزي سخن مي گوئي. در ضمن هر انسان حدود 4 الي 5 ليتر خون دارد. باز شما دچار خودشيفتگي شده و اين بار بجاي درشت نمائي خود بزرگ بينانه، رفتار خون خود كم بيني را پيشه كردي. ماشاالله بشما نمياد كه يكي دوليتر خون داشته باشي. با چنين جاه و جلال و مال منال خودت را با ما فقيران برابر ندان.
3داستان از عملکرد هاشمی 1/بعد از ترور آقای مطهری در سخنرانی خود درقم بین دعوا نرخ تعیین میکند وبا صدای بلند ترور ایشان را به مخالفین خودش منتسب میکند :….بدبخت ها حالا دیگرهمه فهمیدند که شما ها اقای مطهری را شهیدکردید؟!…..درحالیکه بعدا گروه فرقان مسئول شناخته شد وجالب تر آنکه یک واعظ هم درحضور آقای خمینی روضه کربلا خواند وچون او گریه کرد ودستمال بر چشمان گذاشته بود هنوز هم درسالگرد مطهری آن عکس را مطرح میکنند واین گونه وانمود میشود گریه برای مطهری است!..2 دوستی تعریف میکرد درپروژه ای باآقای مهندس عبدالعلی بازرگان درسال1366 بودم روزی به او گفتم سلام مرا به پدرگرا میتا ن برسانید بفرمایید شما که کهنه کار سیاست بودید زمانیکه حکم نخست وزیری را به شما میدادند متوجه نشدی چرا ازطریق هاشمی آن حکم برایتان خوانده شد؟.وبدان معنا نبود همه کار ها دست اوست!3 نامه قبل از انتخابات88 یکی از اسناد مهم است که هاشمی درپایان آن شعر معروف سعدی علیه الرحمه را قید میکند….سرچشمه شاید گرفتن به بیل.چو پرشدنتوان گذشتن به پیل ـوقبل از امضا:[دوست دیروزــامروزــفردایتان ]ــ همه چیز دراین فردایتان مستتر است او درعملکرد فردای رهبر به هر شکل دوستی خود راادامه خواهد داد ودر مقابل هرکار ودستور او معترض نخواهدبود!….تا آنجاکه دیدیم در گوش پسرش دعا خواند واورا به زندان فرستاد….این اعمال درحالی صورت میگیرد که بارها روحانیون بر سرمنبر گفته اند[پیامبر فرمود از دوطایفه بر امتم نگران نیستم،مومنین که ایمانشان آنان حفظ میکند وکافرین که کفرشان باعث هلاکت آنان است ولی از طایفه منافقین که امتم رابه تباهی میکشانند دربیم هستم]
جناب آقای نوریزاد،
شما با گردشی عظیم در رفتار و کردار و معتقدم در پندارخویش پس از کودتای 88 همانکاری را کردید که سخت ترین دشمن مسیح که ساولوس خوانده میشد که همان پاولوس شد که از مقدم ترین حواریون خود مسیح گردید انجام داد. همانکاری را که خالد ابن ولید انجام داد همانکاری که حر انجام داد. چند جمله در باره نکته اول نوشته شما:
درویشان ایران و فقرای جهان به بخشایشگری این رهبر گناهکارو دروغگو احتیاجی ندارند. آنها درد دیگران را با جان میخرند و به جای وبه همراه شکنجه شدگان در زندان های مخوف این حکومت ضد انسانی و تاکید میکنم ضد الهی رنج میبرند و آنرا خود ریاضت و امتحان الهی میدانند. کاری که این حکومت میکند تازیانه بر دریا زدن است.
من خود درویش نیستم ولی کاری است آسان بدست آوردن اطلاعات زیر که مردمی زیاد بدلیل تبنلی در نمی یابند یا وقتشان را بیشتر صرف فیسبوک و موبایلهایشان میکنند یا صرف در آوردن نان شب:
شما خود میدانید که اطلاعاتی ها با جناب نورعلی تابنده ملقب به مجذوبعلی شاه قطب سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی معروف به گنابادی در زندانهای خود چه کارها که نکردند.
میدانید که با حاج علی آقا تابنده ملقب به محبوبعلیشاه برادرزاده و قطب پیش از ایشان چه کردند و او چگونه در سنی کم مرحوم شد.
میدانید که برادر ایشان و پدر محبوبعلیشاه حضرت حاج سلطانحسین تابنده ملقب به رضاعلیشاه که خود فقیهی بزرگ بود و با خود آیت الله خمینی در اصفهان همدرس و محشور و نزد رهبر قبلی انقلاب از چنان احترامی برخوردار بود که از تخریب حسینیه دراویش در تهران در اوائل انقلاب تنها با پادرمیانی خود رهبر انقلاب جلوگیری شد.
شاید میدانید که پدر جناب مجذوبعلیشاه و رضاعلیشاه حضرت حاج محمد حسن بیچاره گنابادی ملقب به صالح علیشاه دوره رضاشاهی را و محمد رضاشاهی را پشت سر نهاده بود. مردی بزرگوار، انسانی عالیقدر و فقیهی معتبر.
پدر ایشان مرحوم نورعلیشاه دوم را همین متعصبان در نزدیکی قم مسموم کردند.
شما شاید میدانید که پدر مرحوم نورعلیشاه دوم یعنی مرحوم ملا محمد بیدختی گنابادی ملقب به سلطانعلیشاه را همین مردم متعصب در حال گرفتن وضو برای ادای نماز صبح در تاریکی صبحگاهی در خانه اش در دهکده بیدخت گناباد شهید کردند و بهمین مناسبت به آقای شهید معروف بود.
این تاریخچه خانواده ای بود که دراویش گنابادی بهمین مناسبت گنابادی خوانده میشوند. شاید شما بدانید که ایشان شاگرد و سالک در درگاه سعادت علیشاه اصفهانی بود. پیرو همان سلسله ای که نورعلیشاه اول هم در همان طریقت شهید شده بود. سلسله ای که به شاه نعمت الله ولی میرسد و اگر در سلسلة الاولیا بنگرید تا زمان دوازده امام حتی پیامبر اسلام باز میگردد.
شاید بدانید که برای چندمین بار آزار و تعقیب دراویش از زمان بقدرت رسیدن ملاها در بارگاه صفوی بخصوص در دوره شاه طهماسب با چنان شدتی آغاز شد که به غربت و هجرت آنها به هندوستان و به ایالت دکن منجر شد که تعدای ابتدا در زمان محمدشاه قاجار بازگشتند. اگر قبرستانهای قراء اطراف جاهائی را که بعد ها مانند قم، گلپایگان و خمین و خوانسار به مراکز فقها تبدیل شدند بررسی کنید از نوشته بسیاری از سنگ قبرها درخواهید یافت که این متشرعین متعصب و پیروان سیاهدل آنها چه بلائی بر سر عرفا و اهل سلوک در ایران آورده اند. چگونه جرات میکنند دینشان را دین رافت بنامند. دین آنها دین تنفر است.
این کوردلان پس از هزاروچهارصد سال هنوز یک چیز را نفهمیده اند و آنهم این است. اگر کشور ایران و ملت ایران در تمام جهان یک چیز برای گفتن یا برای افتخار دارد آن ادبیات فارسی و دقیقتر بگوئیم شعر فارسی است و قلب شعر فارسی و محتوای آن مدیون به عرفان است. اینان که هیچ اگر صدبرابر بدتر از اینها بیایند حافظ را و حلاج را از ذهن این ملت نخواهند برد همانطور که سیاوش مانده است و شیخ طوسی رفته است. ایرانی اگر سنی باشد یا شیعه مفتون حافظ است. اگر مسیحی باشد یا کلیمی، اگر بهائی باشد و حتی خداناشناس و حتی ضد خدا مدیون حافظ است.
علی دشتی که گویا توسط همین متعصبین از بین برده شد در مقدمه ای بر حافظ نوشته بود “حافظ پس از قرآن”. هیچ کتابی پس از قرآن بیش از دیوان حافظ در خانه ایرانیان یافت نمی شود. او سه چیز را لکن ننوشته بود:
اولین را شاید خود زنده نماند تا ببیند: دیوان حافظ در هر خانه چندین بار موجود است و قرآن اگر اهل خانه مسلمان باشند اکثرا تنها یکبار.
دومین را مشاهده نکرده بود: حافظ دیگر متعلق به ایرانیان و فارسی زبانان نیست. او در همه دنیا افتخاری است برای هرکه آنرا خواندن تواند.
سومین را شاید ترسید بنویسد: قرآن را بیشتر مردم از ترس در خانه دارند، از ترس آمرزیده نشدن. ولی دیوان حافظ را ازعشق خود به حافظ دارند و آنچه او میگوید که حافظ خود در آن نوشته است:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده علام دوام ما
این کوته فکران چه میاندشند که میپندارند با بریدن سبیل یک درویش میتوانند جلوی سلوک را بگیرند. آتشی که اینان میافروزند ریش خودشان را و جنگل خود آنها را میسوزاند و آتشی را که در دل هر سالک هست بیشتر میافروزد.
چه میکنید ای بیخبران؟
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
سلام مرد غيور دوران
بزرگ مرد . از ساعت سه تا كي هستي تا بياييم از نزديك شما را زيارت كنيم و روحيه بگيريم.
خدا كمي به دولت مردان ما درايت دهد و تندروهاي سنتي را هدايت كند تا مملكت روي آسايش و آرامش بگيرد.
—————-
سلام حمید گرامی
شما اطراف سه تشریف بیاورید. چهار هم خوب است.
با احترام
.
سلام مرد غيور از ساعت سه تا چند هستي ؟ مي خواستم از نزديك زيارت كنم شما رو
چقدر زيبا مي نويسي و دل نشين .هميشه آنچه از دل بر آيد لاجرم بر دل نشيند.
سلام بر پدرم نوری زاد
از اینکه یک خط درمیان حاضر می شوم عذر خواهم . نزدیک عید است و مشغول خانه تکانی ام . اما هر روز کارهای روزانه ام را با خواندن و مرور سایت شما می آغازم و با همسر جان گاهی حرص میخوریم گاه میبالیم گاه افسرده میشویم گاه میگرییم گاه دلیر میشویم اما همه روز فرصت اظهار نظر ندارم گاه جایی برای حرف زدن هم نمیبینم . اما امروز مطلبتان در باره ی حمزه ی کرمی عزیزمان جانم را نشانه رفت هستی و بودنم را هدف گرفت . اف و تفو بر گوشهایی که زجر او را میشنوند و خم به ابرو نمی آورند ننگ بر اراده ای که او را اینچنین در بند حرامیان خواست . شرم بر بی شرمی آن اراده ی کلی که جوانان و پیران آزادی خواهش را چنین لهیده میخواهد چنین رنج کشیده میخواهد . کوتاه باد دولت و فر و شکوهت و دیگر هرگز دور با چون شمایانی نیفتد . آمین .
سلام استاد
مصاحبه شما را با آقای فضائل عزیزان شنیدم. آنقدر این مصاحبه درست و منطقی و هوشمندانه بود که به همسرم گفتم بشنو سخن یک انسان را. که می گوید: من اصلاح طلب نیستم یک انسان طلبم. من لینک این مصاحبه را اینجا می گذارم تا دوستان دیگر هم این را بشنوند و لذت ببرند:
http://azizanpress.com/index/1392/12/19/mohammad-nourizad-talks-in-azadtv/
بعدش دیدم سایت خودنویس چه از این مصاحبه برآشفته همه مطلب نویسنده را نیز در اینجا می آورم. پیشنهاد می کنم دوستان پیش از خواندن مطلب زیر حتما مصاحبه را بشنوند تا بتوانند بین دو نفر قضاوت کنند. یک انسان خردمند چون نوری زادرا و نویسنده زیر را که معلوم نیست از چه در رنج است:
—————
آیا محمد نوری زاد کارگزار ” کارگزاران” است؟
دیروز آقای فضائل عزیزان در برنامهای با آقای محمد نوریزاد مصاحبه کرد. ایشان شب قبلش هم با بنده تماس گرفته بود و از من دعوت کرده بود تا در این برنامه شرکت کنم؛ اما بنده از آنجا که در این باره شخص دیگری را داناتر و در نتیجه شایستهتر از خود میدانستم، آقای عزیزان را به ایشان ارجاع دادم. فرد مذکور هم ظاهرا به دلایلی نتوانست در این برنامه حضور داشته باشد، فلذا قضیه منتفی شد. به همین دلیل، ضمن اینکه از آقای عزیزان به جهت دعوت بنده به برنامهشان و به چالش کشیدن صادقانه آقای نوریزاد سپاسگزاری میکنم، قصد دارم چند نکته را درباره فرمایشات آقای نوریزاد در این مصاحبه روشن کنم.
در این مصاحبه، آقای نوریزاد، علیرغم تمام کلیگوییشان و طفرهای که در باب بیان جایگاه حقیقی خود میرود – کمااینکه همیشه میرود، یک نکته را به وضوح روشن میکند، و آن اینکه ایشان – بر خلاف ادعای صریح شخص خودش – به دنبال «اصلاح» رژیم جمهوری اسلامی است، چرا که معتقد است که راه آلترناتیو، راه اسلحهکشی و خونریزی است. به عبارتی، ایشان همان ادعای همه مخالفان «ولایت» فعلی و موافقان کلیت رژیم را تکرار میکند، که براندازی بی برو برگرد مساوی است با خونریزی. این در جایی است که درگیریهای سال ۱۳۸۸ که ظاهرا فقط به قصد بازپسگیری «رای» رخ داد کم از یک انقلاب کشته و زخمی و آواره و آسیبدیده روحی بر جای نگذاشت. بماند که رژیم در حالت عادی خود ماشین کشتار و خونریزی است، هم در داخل و هم در خارج از کشور.
آقای نوریزاد به همچنین معتقد است که در «رفراندوم» کذایی سال ۱۳۵۸، نود و هشت درصد واجدین شرایط واقعا به جمهوری اسلامی رای دادند، و بعد «بزرگان» نظام وعدههای خود را فراموش کرده و ملت و مملکت را به خاک سیاه نشاندند. در این باره ترجیح میدهم چیز زیادی نگویم، که نادرستیاش اظهر منالشمس است. خشت اول این نظام از همان ابتدای کار کج نهاده شد، چرا که جوهر فکریاش فاسد و خراب بود. آن رفراندوم هم چیزی نبود مگر ابزاری برای موجه جلوه دادن دروغی که تا به امروز امتداد یافته؛ و کماکان به همان ترتیب به توسط امثال آقای نوریزاد ابزار موجه جلوه دادن دروغهای دیگر قرار میگیرد.
شاهد این مدعا، ادعای دیگر ایشان در باب قدرت قاهر رژیم است که به فرموده ایشان، مردم را یارای مقابله با آن نیست، و در نتیجه نقش مردم در بود و نبودش را به صفر میرساند. این همان ادعایی بود که اخیرا با آن مردم را به پای صندوقهای رایگیری برای ریاست جمهوری هم کشاندند. گفتند: شما که رای دادن یا ندادنتان توفیری نمیکند، پس بروید رای بدهید شاید معجزهای شد؛ اگر هم نشد چیزی را از دست ندادهاید. همه اینها در حالی بود که کمی بعدتر مشخص شد که این «انتخابات» هم مثل دیگر انتخابات در حوزه جمهوری اسلامی از سر تا به پا مهندسی شده بوده، چرا که تغییر سیاست کلی نظام در پی ترس از فروپاشی این را میطلبیده است.
آقای نوریزاد به عنوان الگو برای عمل خود و همراهان و پیروانش به فروپاشی شوروی «از درون» هم اشاره میکند، که در حقیقت ادامه همان پروژه اصلاحطلبان حکومتی از اواسط دهه هفتاد شمسی است که جناح مخالف آن را سرکوب کرد و ناکام گذاشت. چنانکه علی خامنهای، سرداران سپاه، و جمعی از راستیهای تندروی رژیم همیشه به درستی گفتهاند، قصد امثال نوریزاد و آنها که در پشت سر او سنگر گرفتهاند همانا «انقلاب مخملی» به تقلید از کشورهای اروپای شرقی و جمهوریهای شوروی سابق است تا در عین انتقال نسبی قدرت، مانع فروپاشی «ساختار قدرت» شده و بدین ترتیب بخشی از جمهوری اسلامی را کماکان در راس حکومت نگاه دارند. و این در حالی است که این کلیت جمهوری اسلامی است که فاسد است، و در نتیجه باید از بیخ و بن برافتد تا ایران رنگ آزادی و دموکراسی را ببیند.
بدین ترتیب، مجموع مواضع آقای نوریزاد در این مصاحبه حقایق بسیاری را روشن میکند. از قضا بنده و امثال بنده هم همیشه همین را گفتهایم که آقای نوریزاد در خط «اصلاحات» و «آلترناتیوسازی برای آپوزیسیون برانداز» است، و این پدیده – چنانکه ایشان مدام اصرار میکند – چنان «فردی» هم نیست، و ارتباطات سازمانی با جناح هاشمی/خاتمی دارد؛ سندش هم موجود است و بارها در معرض عموم قرار گرفته. در این قضیه «کارگزارانی»ها و «مشارکتی»ها پشت سر نوریزاد هستند؛ و نوریزاد «کارگزار» این جناح جمهوری اسلامی است؛ جناحی که بارها ثابت کرده که علیرغم نزدیک نشان دادن خود به مردم، تنها و تنها به دنبال کسب قدرت برای خود است، و موقعش که برسد سر مردم را به تاق میکوبد، کمااینکه تا به امروز هم بارها چنین کرده است.
این جناح از جمهوری اسلامی در طول سالیان دراز دستپروردههای خود را به عنوان «مخالف» نظام به خارج از کشور صادر کرده و بعد از اینکه حسابی بازارشان را گرم کرده، آنها را سر بزنگاه در راه جلوگیری از سقوط نظام از یک طرف و امتیاز گرفتن از جناح مقابل از طرف دیگر بسیج کرده است. شبکه تلویزیونی بیبیسی فارسی، در راستای منافع دولت علیاحضرت ملکه، مسکن و ماوا و تریبون اینگونه «مخالفان» جمهوری اسلامی است. شیوه کار این مخالفان موضعی، خیلی ساده، بدین ترتیب است که مدتی راهنمای راست میزنند و سپس سر بزنگاه به چپ میپیچند. نمونه این مخالفان، برخی از «زندانیان سیاسی» سابق هستند که امروز به اسم «آپوزیسیون»، مناقب «عالیجناب سرخپوش» سابق را میسرایند. «آخرالزمان» که میگویند همین است.
به قول آگاهان، اینها «خندق» نظام هستند، و مخالفان واقعی نظام، بر سر راه براندازی باید اول از این خندق – که این روزها بدحوری هم «بیآب» شده – عبور کنند. این اصطلاح را البته ظاهرا «ملی-مذهبی»ها درباره خودشان باب کردهاند. فکر میکنم مرحوم حسن حبیبی این را به صراحت اعلام کرده بود. به هر ترتیب، آقای نوریزاد در این مصاحبه به خوبی روشن کرد که آنچه امثال بنده، در راستای مردمسالاری و منافع ملی ایران، مدام با نگرانی بر آن اصرار میورزیم ریشه در حقیقت دارد. از این بابت از ایشان سپاسگزارم؛ و امیدوارم در «چرخش»ی دیگر به مسیر حقیقتجویی راستین قدم بگذارند.
با آرزوی سلامتی برای ایشان و آگاهی برای جامعه ایران
بیستم اسفندماه یکهزار و سیصد و نود و دوی خورشیدی
جناب نوری زاد عزیز
در پست رنگ و ننگ به موضوعی برخورد کردم که بد ندیدم تجربه شخصیم را با شما در میان بگذارم. در استرالیا (و تا آنجا که می دانم در انگلیس و کانادا) یک پوشش بیمه همگانی وجود دارد که اینجا به آن Centrelink می گویند. تمام شهروندان استرالیا و همچنین کسانی که ویزای اقامت دارند تحت پوشش این بیمه هستند. بیمارستانهای دولتی به طور کامل هزینه درمان را پوشش می دهند. این بیمارستانها اگرچه مانند بیمارستانهای خصوصی هتل مانند نیست ولی امکانات و خدمات بسیار خوبی دارد. مثلا در بیمارستان خصوصی می توانید اتاق اختصاصی داشته باشید ولی در بیمارستانهای دولتی بیماران را با پرده از هم جدا کرده اند. پزشکان و پرستاران اینجا واقعا فرشته اند. با بیماران چنان با عطوفت برخورد می کنند که دیدنی است…
ظاهرا اوباما قصد پیاده سازی چنین بیمه ای را در آمریکا هم داشته است که هنوز موفق نشده است. به نظر من چنین پوشش بیمه ای می تواند از بسیاری از جرم و جنایتها و دزدیها بکاهد. بسیاری از انسانها به این دلیل طمع، دزدی و یا فساد می کنند که به نوعی بیم جان دارند. اگر بدانند که بیمارستانها به صورت مجانی آنها را درمان می کنند ناخودآگاه این جرایم کم می شود.
علاوه بر این اگر درآمد سالانه کسی از حد مشخصی بیشتر باشد و خود را تحت پوشش بیمه خصوصی قرار ندهد، دولت استرالیا او را جریمه می کند. طبیعتا قشر مرفه مجبور می شود که بیمه خصوصی داشته باشد و با توجه به خدمات بهتر بیمارستانهای خصوصی به آنها مراجعه می کند. به همین دلیل این خدمات مجانی به قشر کم درآمد تعلق می گیرد و هزینه گزافی بر دوش دولت نخواهد بود. البته تمام اینها مستلزم بررسی دقیق و آماری درآمد تک تک افراد جامعه است که امیدوارم دولت جدید با توجه به تیم اقتصادی ورزیده ای که دارد به این امرم مهم کمر همت ببندد.
فردین ( با صدای ایرج) در یکی از فیلم ها می خواند :
خدایا دلبرم نارو به من زد شرمسارش کن
ز شهر آواره اش کن سوی غربت خوار و مارش کن
تقاص ما رو از او پس بگیر و در همین تهرون
مثال من دچار اخم و تخم صاب کارش کن
صفا کردم باهاش اما رو دست خوردم بد آوردم
تو هم این پر جفای بی صفت را بد بیارش کن
به سازش هر چه رقصیدم به ساز من نمیرقصه
خدایا یا بکش این دلبر و یا سازگارش کن
و این حکایت اکبر است با سید علی که به نظر می رسد این دلبر قصد سازگار شدن با ملت و خواسته هایش ندارد، پس شاید نزدیک باشد که درویشی مستجاب الدعوه همان دعایی که در حق حجاج یوسف کرد در حق ایشان کند.
بعضی وقت ها چه آدم های نازنین و کمیابی به دیدنتان می آیند. شنیدن وصفشان هم آدم را سر شوق می آورد.
روزی به رهی مرا گذر بود/خوابیده به ره جناب خر بود/از خر تو نگو،که چون گهر بود/چو صاحب دانش و هنر بود/گفتم که جناب در چه حالی؟/فرمود که وضع باشد عالی/گفتم بیا خری رها کن/آدم شو بعد از این صفا کن/گفتا که برو مرا رها کن/زخم تن خویش را رها کن/خر صاحب عقل و هوش باشد/دور از عمل وحوش باشد/نه ظلم به دیگری نمودیم/نه اهل ریا و مکر بودیم/راضی چو به رزق خویش بودیم/از سفره کسی نان نه ربودیم/دیدی که تو خری کشد خری را؟/یا آنکه برد ز تن سری را؟/دیدی تو خری که کم فروشد؟/یا بهر فریب خلق کوشد؟/دیدی تو خری که رشوه خوار است؟/یا بر خر دیگری سوار است؟/دیدی تو خری شکسته پیمان؟/یا آنکه ز دیگری برد نان؟/دیدی تو خری که حریف جوید؟/یا مرده و زنده باد گوید؟/دیدی تو خری که در زمانه/خرهای دیگر پیش روانه؟/یا آنکه خری ز روی تزویر/خرهای دگر کشد به زنجیر؟/هرگز تو شنیده ای که یک خر/با زور و فریب گشته سرور؟/خر دور ز قیل و قال باشد/نارو زدنش محال باشد/خر معدن معرفت و کمال است/غیر از خریت ز خر محال است/تزویر و ریا و مکر و حیله/منسوخ شده است در طویله/دیدم سخنش همه متین است/فرمایش او همه یقین است/گفتم که ز آدمی سری تو/هرچند به دیده ما خری تو/بنشستم و آرزو نمودم/بر خالق خویش رو نمودم.
(کارو)
شما از تبار آنانید که پیش از آنکه روزگار دماغشان را به خاک بمالد خود بدین کار در بارگاه خدایشان مبادرت می ورزند و از این بابت برای من بسیار محترمید. کسیکه به این مقام برسد تنها منظر او خداست. من در گفتار و رفتار شما آیات الهی میبینم. نمیخواهم غلو کنم. همه انسانیم. اما به حال شما غبطه میخورم که در مسیر صراط المستقیم به سرچشمه وصلید و در هوش و درایت شما مصادیق مؤمنینی که به آیات الهی تسلیمند را می بینم. خدایاتان حفظتان کند! امید که خداوند به شما فیض مراقبت از پیامهای خودش را از راه فطرت حنیفتان و هزار راه خاص خود عطا کند. در پناه حق.
درود بر شما آقای نوری زاد. من دیروز از دبی به تهران پرواز داشتم و تو هواپیما قبل پرواز نشتم چند پست آخر شما رو خواندم.
و وقتی فهمیدم که میتوانم شما را در درب وزارت ا ط ل ا ع ا ت ملاقات کنم خیلی به هیجان امدم و از فروردگاه امام مستقیما به وزارت واقع در پاسداران آمدم ولی متاسفانه شما آنجا نبودید ( ساعت 4:40 دقیقه بعد از ظهر )
از شما میخواهم ساعتی که در آنجا تشریف دارید را بگویید.
با تشکر.
————–
سلام عارف گرامی. من هر روز ساعت سه بعد ازظهر آنجا هستم. پوزش که نبودم بخاطر کاری که پیش آمد ورفتم. سپاس
سلام آقای نوری زادمن یه مرزنشین هستم یه بچه دهاتی به قول تهرونی ها….من مجذوب دست نوشته های شماومصاحبه هاتون ودرکل قدرت بیانتون واون صداقتتون شدم واینکه حرف دل ماوخیلی ازمردمان این سرزمین خفته درخواب رومیزنید.میخام بگم دوستتون دارم وازصمیم قلبم برای شما آرزومیکنم که درمسیری که قدم گذاشتیدموفق وسربلندباشید.خوشحالم که هستی …..
جناب نوری زاد
مقدمه نمیچینم ، مثل همه نمیگم من خواننده شما هستم … اگر نبودم که اصلا چه نیازی بود برای شما بنویسم …
چند وقتی هست که کلا سکوت کردم … در مورد تمام اتفاقات … اما نوشتهٔ امروز در مورد آون دختر تو خیابون مجبورم کرد چند خطی براتون بنویسم …
من تنفروش نشدم ، خانوادهام مشکل دارن ،اما بدبخت نیستیم … تو شرایط به ظاهر خوبی تحصیل میکنم و از شرایط عجیب این روزهای ایران به دورم … اما من و امثال من هم بغض داریم … بغضی که حتا اجازه شکسته شدن هم نداره … میدونین چرا ؟!!! چون تا میخوایم حرف بزنیم ، متهم به این میشیم که بیرون گود نشستیم ….
جناب نوریزاد ، که شما رو مثل پدرم دوست دارم ، ما هم از همون مملکتیم ، ما هم ریشه در همون خاک داریم … ما هم اونجا پدر و مادری داریم که اگر خیلی شانس داشته باشیم فقط سالی یک بار میتونیم ببینینمشون …
من کسی رو متهم نمیکنم ، نه نسل قبل از ما که به جای همه فکر کردن و تصمیم گرفتن ( که در واقع همین تاریخ رو رقم میزنه )و نه نسل خودمون که همیشه دنبال مقصّر هستیم نه راه حل …
جناب نوریزادِ عزیز که برای گرفتن اموالتون روزهاست جلوی وزارت ارشاد قدم میزنید ، اگه میشه بپرسید ما تقاص تنهایی و سرگردونی و غم غربت رو از کی پس بگیریم … مگه اینها اموال ما نیستن …
من ۷ سالِ که ایران نیستم و تا این لحظه هنوز هم آرزو میکنم روزی برسه که بتونم تولد ۶۰ سالگی پدرم رو همراهی کنم ، هنوز هم حسرت این رو دارم که سر رو شونهٔ مادرم بذارم که هر روز پیرتر از قبل میشه ، غم این رو دارم که نمیتونم با بردار مریضم تو خیابون قدم بزنم ….
آقای نوریزاد با احترام و با همهٔ علاقهی که به شما و شهامت بلندبالاتون دارم میخواستم بگم ، ما رو هم فراموش نکنین … ما اموالی رو از دست دادیم که تا زمان مرگ هم نمیتونیم از کسی پس بگیریم …
روز خوبی داشته باشین
امید و همدلی و عشق چیزیه که اونها ازش واهمه دارن…نامردها اعتماد به نفس و شجاعت مردم رو ازشون گرفتن ..مردم حقشون رو یادشون بردن! من دوست داشتم به جای چند هزار نفر چند میلیون نفر از حرکت شما آگاه باشند و حمایت کنند. امیدوارم همیشه پیروز و سلامت باشید.
سلام
همينكه ميدونم يكي توي ايران داره جور جهالت و از خود وادگي أمثال پدر من رو با قدمهاي استوارش جلوي در وزارت اطلاعات ميكشه از خدا ممنونم.
توي داشگاه كيوتو درس ميخونم
هر جا درخواست ويزا ميدم براي كنفرانس و غيره دست رد به سينه ميزنن. همينكه ميبينن پاس ايرانيه ميندازنت تو پروسه طولاني كه اعصابتو بهم ميريزن.
يكي از دوستان دوران دانشگاه كه دختر خانم خيلي محجوبي از فرط افسردگي داره از دست ميره
چند روز پيش توي اسكايپ غرورشو شكوند و التماسم ميكرد كه برم باهاش ازدواج كنم. دختر بيچاره از فرط فشار روحي جسمي تمركز نداره.
ديروز كه مطلب شما رو راجع به اون دختري كه انگشت رو پيشونيتون كذاشته بود زار زار توي تنهاييم گريستم از ظلم رفته به ما فرزندان انقلاب.
همين حالاشم اشك بالشم رو خيس كرده
ما چي از ملت ژاپن كم داشتيم
ما به خدا امام زمان نميخوايم
ما دين سياسي نميخوايم
ما تفكر جهادي و عقيدتي نميخوايم
ما احترام ميخوايم
وقتي ازمن سؤال ميكنن چرا نميري وطنت سرم رو پايين ميندازم
هر چي بگم تف سر بالاست
موسوي و كروبي رو هم خدا دوست داشت كه تا وقتي توي قيد حيات هستن دارن از گناهاشون پاك ميشن
عزیز دل ، نور امید ، چشه سو (مازندرانی)
داشتم تکرار برنامه صفحه اخر رو میدیدم یاد مطلبتون برای عنوان جدید رو پارچه سفیذ تنتون افتادم این جمله رو دیدم :
هیچگاه ندیده ام کسانی که بهشتی پس از مرگ را وعده میدهند خود برای رسیدن به آن بهشت عجله ای داشته باشند .
پاینده و استوار
مـــــــــــــــــــــــــــــــــرد
درود ایزد یکتا بر نوری زاد عزیز، مردی از مردان ایران زمین که هم نوری زاد است و هم زاینده ی نور. جناب نوری زاد بنده دانشجوی شمال کشورم، بابل و اهل و ساکن اصفهان
روز جمعه که قصد رجعت به دیار خود اصفهان را داشتم به زیارت روی ماهتان با سواری به تهران آمدم و پرسان و البته لرزان به جلوی در شمالی اطلاعات آمدم اما خبری از نوری زاد نبود، چرا!؟ چون در گزارش روز شنبه خواندم که نوری زاد جمعه به قدمگاه نمی رود. خلاصه اندکی خاطرم مکدر شد آن هم فقط به جهت نداشتن افتخار رویارویی با شما و شاید شنیدن چند کلمه ای از زبان شیوا و گویا و منطقی جناب عالی که همیشه حقیر را به طرز عجیب تحت تاثیر قرار می دهد و البته بارها اشک از چشمانم جاری ساخته،
همان جا بوسه ی ادب بر قدمگاه تان زدم و درودی به شرف و مردانگی ات فرستادم و به خانه برگشتم.
دیشب وقتی برای پدر بزرگوارم حضور خود در جلوی وزارت اطلاعات برای دیدارتان را تعریف می کردم و بعد از آن گزارش شنبه ی شما را خواندم برای مدتی سکوت کرده بود و خودخوری می کرد ، بعد از آن وقتی خبر کذب و ناجوانمردانه شکایت همسرتان از شما و نیز خبر و عکس زخمی شدن صورتتان را به ایشان نشان دادم به یکباره اشک از چشمانش جاری شد و به سبب ارادتی که نسبت به شما دارد شکایت ظلم شان را در نمازشان به پیشگاه خدای بی کسان برد.
پیروز سربلند باشید
ارادتمند
سلام من چندین بار تا حالا برای شما پیام داده ام ولی شما هیچگاه جواب مرا نداید سوال من اینست که اسلامی که در جامعه امروز ما حاکم است چه نوع اسلامی است عدالتی که برما حاکم است چه نوع عدالتی است چرا درکشورهای غربی با اینکه اسلام مذهب رسمی ان نیست دستورات اسلام همه اجرا می شوند چرا درکشورهای عربی که بقول علمای ما که انها را سلفی وتکفیری خطاب میکنند سنت های اسلام بی کم وکاست اجرا می شوندوهیچ گاه هیچ کدام از مشکلاتی که ما گرفتار ان هستیم را ندارنداما در کشور ما که هروز دم از شیعه دوازده امامی می زنیم حق پایمال می شود خون به ناحق ریخته می شود در زندگی مسلمانان تجسس می شود دراستخدام ادارات مردم تفتیش عقاید می شوند حق مظلوم به ظالم داده می شود و سرمایه مردم باعناوین مختلف کسر یا مصادره می شودتملق وچاپلوسی در کشور بیداد می کند ریا فضای جامعه را مسموم کرده این مشکل ازکجاست چه کسی مصبب ان است ایا باید این فکر را به خود راه دهیم که این همه شهید واین همه ویرانی وخسارت ثمره اش این بوده یا نه یاباید به خود القا کنیم که عاملی امده وثمره این خونها وخسارتها را یک جا به یغما برده
سلام استاد ، امروز برايم پيامكى آمد مبنى بر برگزارى مراسم بزرگداشت سرداران شهيد برادران باكرى. در يكى از مطالب شما اشاره كرديد به مراسمى كه خانواده و همسران اين شهيدان عزيز بخاطر ندادن مكان از طرف هيچ ارگان در زيرزمينى نمور اين مراسم برگزار شده،هم ميخواستم بپرسم در اين مراسم خانواده وهمسران اين شهداء شركت دارن يا مورد تأييد است؟ هرچند كه احتمالا حكومت ميخواهداز اين شهداء استفاده ابزارى نمايد، ولى در مرحله اول حضور خانواده وهمرزمان واقعى اين عزيزان همانند شما و بعد مردم معمولى چون من كه تعريفم از شهداء با شهيد حكومتى فرق دارد باعث ميشود از مصادره شهدا توسط عده خاص جلوگيرى كنيم
————–
سلام هانی خوب. این مراسم و شبیه این همیشه بدون حضور خانواده ی باکری ها و همت برگزار می شوند.