مرزِ مویینِ دیوانگی
یکشنبه 4 اسفند – روز چهل و یکم
بی جهت دمِ درِ شمالی را حساس کردند این اطلاعاتی ها. من که کاری نداشتم الا قدم زدن. همیشه یک سرباز آنجا می ایستاد، دیروز اما چهارتا سرباز آوردند گذاشتن جلویِ در وکاغذ قلم دادند دستشان تا هر اتومبیلی اگر توقف کرد یا بوق زد یا راننده ای داد زد چیزی گفت، شماره اش را بنویسند. خودِ سربازها هم از این وضعیت عصبی شده بودند.
دیروزش شنبه ” بلند بالا ” آمد و مرا به پشت در ورودی خواند و گفت: بیا و با ما همکاری کن و این پارچه ی سفید را از تن در آور. و گفت: به همین زودی نامه ای از طرف دادگاه به منزل شما می آید. برای همسرشما. که برود دادسرا. قاضی، به رسم معمول، یک چند تا سئوال می پرسد و بعدش چی؟ هم وسایلش را تحویل می دهند و هم ممنوع الخروجی اش را رفع می کنند. و با انگشت، ردّ نوشته های روی پارچه ی سفیدی را که به تن داشتم تعقیب کرد و گفت: من مأمورم این دو تا خواسته ی یک و دوی شما را به نتیجه برسانم. که رسانده ام هم. می ماند خواسته ی شماره ی سه که ملاقات با وزیر است و برای آن هرچه خواستی بکن من مسئولش نیستم.
ومن، بلند بالا را باور کردم. چه کنم؟ من آدم هزار بار گزیده شده ام اما همچنان به آدم ها اعتماد می کنم. یعنی راستش را بخواهید به خودم گفتم: مگر می شود دستگاه عریض و طویلی مثل وزارت اطلاعات بخاطر یک موضوع ریزی مثل سه تا خواسته ی ناچیزمن، به دروغ متوسل شود؟ گرچه بازجوی هیولای من درهمان ایام بازجویی می گفت: ما آنقدر به مسائل شرعی مقیّد و پایبندیم که اگر بخواهیم دروغ بگوییم – تا یک متهم را فریبش بدهیم و تخلیه اش بکنیم – می رویم و از مراجعِ بنامِ کشور اجازه ی شرعی اش را می گیریم. با این همه، باور نمی کردم این بلند بالا نیز یکی از پازل های دروغ اطلاعات باشد. حالا این که چرا باور نمی کردم، این را شما بحساب نقطه ضعف من بگذارید. که: زود باورم و خوشبینم. من اساساً به مخاطبانم احترام می گذارم. هرکه هستند. چه بشود که من به یک نفر بگویم: شما دروغ می گویید. که البته اعتراف می کنم: به اطلاعاتی ها و سپاهی ها فراوان گفته ام.
شنبه، شب که از قدمگاه به خانه رفتم دیدم ابلاغیه ای آمده از دادسرا و ازهمان شعبه ی شش به اسم همسرم. راستش را بخواهید خوشحال شدم. احساس کردم این چله نشینیِ من جلوی اطلاعات، آنهم درست در روز چهلم دارد به نتیجه نزدیک می شود. به همسرم گفتم: مژده که ما داریم به آنچه که می خواستیم و حق مان بوده نزدیک می شویم. و برایش از اخلاق خوب قاضی شعبه ی شش گفتم و آن لهجه ی شیرین شمالی اش. از بلند بالا و زحمت هایش نیز.
صبح یکشنبه خودمان را رساندیم به اوین. من بیرون ماندم و همسرم به داخل رفت. چهارساعت بعد، با یک شماره ی مخفی به من زنگ زده شد. که همسرتان وسایلش آماده است شما هم بیایید داخل. رفتم داخل. به همان شعبه ی شش. همسرم را دیدم که سخت برافروخته است و بهم ریخته. بلند بالا و یکی از همکاران اطلاعاتی اش نیز بود آنجا بودند. قاضیِ شعبه ی شش بی اعتنا به همه چیز از اتاق آمد بیرون و رفت به اتاقی دیگر. ازهمسرم پرسیدم: وسایلت کامل است؟ مسئله ی گذرنامه چه شد؟ که دیدم برافروخت که اینها چهار ساعت مرا علاف کرده اند و آخرش می گویند به ما مربوط نیست.
وداستان، این بوده که قاضیِ شعبه ی شش با همان دعوت نامه ی رسمی، طعمه را می کشاند به دفترش و بی آنکه کلمه ای با او سخن بگوید و او را حتی ببیند، در رفتاری غیرقانونی و هماهنگ، می سپاردش به بلند بالای اطلاعاتی و همدستش. که همین قاضیِ شعبه ی شش، یک ساعت و نیم با بلند بالا جلسه داشته و همسرم در راهرو چشم انتظاربوده. سرآخر بلند بالا از جلسه با قاضی بیرون می آید و همسرم را به اتاقی دیگر در ساختمانی دیگر می برد و کاملاً در نقش یک بازجو شروع می کند به بازجویی در برگه های بازجویی. و این که شوهر شما با گردن کلفتی می خواهد به خواسته هایش برسد و با گردن کلفتی هم کاری از پیش نمی رود.
پایان این مقال را بلند بالا به خود من گفت. آنجا که همسرم کاغذ وقلم را پرتاب کرد طرفِ بلند بالا و گفت: من درخواست نمی نویسم. و داد زد: نه وسایلم را می خواهم نه رفع ممنوع الخروجی را. بلند بالا مثلاً شرمگنانه به من گفت: امروز متوجه شدم که مسئله ی ممنوع الخروجی همسرتان به این قاضی مربوط نیست و باید مقامات بالا نظر بدهند. خوب حالا چه باید کرد؟ همسرتان باید درخواستی بنویسد به همان مقامات بالا تا بررسی شود. گفتم: شما گفتی کار تمام است که. گفت: من فکر نمی کردم اینطور بشود. واین، یعنی ورود به یک تسلسلِ باطل. بی هیچ انتها. بلند بالا خودش می دانست اوضاع از چه قرار است اما دروغ می گفت. او البته به وظیفه ی مقدس اطلاعاتی اش عمل می کرد. بلند بالا در همان لحظه که با من سخن می گفت، به تولید دروغ مشغول بود. مثل همیشه. و من چه خام بودم در این سن و سال.
زدیم بیرون. بی آنکه از این همه صرفِ وقت و هیاهو نتیجه ای گرفته باشیم. قاضیِ شعبه ی شش، تنها دو دقیقه، آنهم در حین قدم زدن و انجام کارهای دیگرش با همسرمن سخن گفته بود. و عجبا همسرم را با یک فاطمه ملکیِ دیگر اشتباه گرفته بود و مرتب اصرار می ورزیده که شما اینجا پرونده داشته ای و ما با وثیقه تو را آزاد کرده ایم. همسرم هرچه تقلا می کند که من کجا و بازداشت و وثیقه کجا؟ بعد معلوم می شود نام پدر آن بانویی که قاضیِ محترم در ذهن داشته، یکی دیگر است و ربطی به همسرمن ندارد.
قاضیِ شعبه ی شش را اگر بخواهم توصیف کنم این می شود: یک قاضیِ آینده نگر و مشتاقِ ترفیع پشتِ ترفیع. یک چنین قاضی ای هرگز نمی تواند مستقل باشد. چرا که آینده داشتن برای یک چنین قاضیِ آمده از شهرستان، حتماً به ” هماهنگی” های همه جانبه معطوف است. و او، خواسته بود هماهنگ باشد تا مستقل.
رفتیم خانه و من رفتم قدمگاه. حالا دیگر اوضاع فرق کرده بود. بلند بالا جرأت آفتابی شدن نداشت. او در این مدت به من فراوان دروغ گفته بود تا به هرشکل ممکن مرا از سپید پوشی و حضور درآنجا باز بدارد. ومرتب به نکته های مثلاً خاص اشاره کرده بود و پیشاپیش از من قول گرفته بود که اینها را ننویس. ومن قول داده بودم و ننوشته بودم. دستِ بلند بالا و همکاران عملیاتی اش برای من رو شده بود. با آن حکم جلب های تقلبی شان.
کوله و زیر انداز را درجای همیشگی گذاردم و سپید پوش و پرچم به دوش رفتم طرف سرباز نگهبانِ دم در و دستی برایش بالا بردم و به دلِ یک روزِ حساس و پرتنش پای نهادم. بازی تازه شروع شده بود. کمی بعد دیدم این یک سرباز، شد چهار تا. سرنگهبانِ کلاه قرمز نیز آمد تا خود این عملیات مسخره را رهبری کند و با چهره ای عبوس همه را از اطراف من بتاراند. و حتی اگر اتومبیلی بوق زد و سرنشینانش چیزی به من گفتند، شماره ی پلاکش را بنویسد.
شاید شماره ی سی چهل اتومبیل را نوشتند در آن سه چهار ساعت. من هرلحظه احتمال می دادم ماجرایی رخ بدهد. مثل چی؟ مثل هجوم اطلاعاتی ها و بردن من با یک حکم جلب جدید. چرا؟ چون قدم زدنِ یک سپید پوشِ پرچم به دست برای اطلاعاتی ها، قدم زدن برخط قرمزهایشان بود و خراشیدنِ همان خط قرمزها. انگار من نه بر زمینِ جلوی در، که برسلولهای عصبی شان راه می رفتم. واین، نه چیزی بود که بشود تحملش کرد و به تداومش تن در داد.
به هیچکس اجازه نمی دادند در کنار من بایستد و به هیچ راننده ای و سرنشینی نیز اجازه نمی دادند تک جمله ای به سمت من بپراند. فوراً می راندنش یا با عصبیت شماره اش را می نوشتند و راهی اش می کردند. درآن بلبشوی عصبی، بانویی کهنسال که پالتویی قهوه ای به تن داشت، از کنارم گذشت و یک ” درود به شرفت ” نصیب من کرد. پاهایش درد می کرد و کمی می لنگید. این بانو، درآن غوغای سربازان، پنج بار دیگر به پنج بهانه ازکنار من گذشت. آخرین تک جمله که نه، تک کلمه ای که گفت، آتشم زد. و گلوله ی بغضی در گلویم جا نهاد. مگر چه گفت؟ کوچیکتم.
چیزی به پایان روز نمانده بود که دیدم یک پژوی سفید از داخل آمد و جلوی صفحه ی فلزی توقف کرد. این صفحه ی فلزی از زمین بالا آمده و با تأیید هویت کارکنان به زیر می رود و راه عبوراتومبیل هایشان را می گشاید. کمی بعد کله ی دو نفر را دیدم که با شتاب از داخل به سمتِ در می آمدند. احتمال دادم این کله ها با من کار دارند. به دم در که رسیدند، دیدم یکی از کله ها به مردی پنجاه و چند ساله و سراسیمه تعلق دارد و آن دیگری به جوانی که محافظِ همو بود.
عصبیت سربازان خود بخود بزرگراه را آشفته بود. همه ی نگاهها به سمت من بود. که این دیگر کیست و این چه هیبتی است؟ مرد سراسیمه از همان دمِ در دست بالا برد و به من اشاره کرد که نزد او بروم. نرفتم. من باید از دمِ در پرهیز می کردم. اقلش این که با پای خود نباید به آنجا می رفتم. با زور و با گونی اگر می بردند ایرادی نداشت، من اما نباید با پای خود بدانجا می رفتم.
من که نرفتم، مرد سراسیمه خود پیش آمد. معلوم بود که سری در میان سرهای اطلاعات دارد. دست داد و با اشاره به پوشش سفیدی که بر تن داشتم و با اشاره به اتومبیل های بزرگراه گفت: آقای نوری زاد، این کاری که شما می کنید یعنی تشویش اذهان عمومی. تشویش اذهان عمومی هم یعنی جرم.
عجله داشت. انگار می خواست در مقایسه با بلند بالا به شیوه ی دیگری که شگردِ خودش بود رسوخ کند. گفتم: خوب چه ایرادی دارد، مرا طبق قانون مجازات کنید. به درِ ورودی اشاره کرد و با سراسیمگی گفت: برویم. گفتم: کجا؟ گفت: پیش قاضی، مگر نمی خواهی پیش قاضی بروی؟ به سمت اوین اشاره کردم و گفتم: قاضی آنجاست نه اینجا. و ادامه دادم: درضمن این را هم بگویم چه با حکم و چه بدون حکم، من دیگر با شماها جایی نمی آیم. مگر این که جنازه ام را جابجا کنید. وگفتم: به دوستانتان هم بگویید، اگر از شخص اول دستگاه قضایی هم حکم جلب مرا بیاورند من دیگر با شما ها بجایی نمی روم. و دستی به بازویش نشاندم و گفتم: لطفاً مزاحم کار من نشوید من کار دارم با اجازه. بی آنکه منتظر عکس العمل او بمانم به کار خود مشغول شدم. جای ماندن نبود. مردِ سراسیمه هم برگشت و رفت داخل.
مردی از پله ها به زیر آمد و بی اعتنا به هیاهوی سربازان، ایستاد و با من دست داد و گفت: این دومین بار است که به دیدن شما می آیم. دفعه ی قبل، وقتی رسیدم که شما را برده بودند. بشدت معترض بود نسبت به همه چیز. یک سئوال بیش نپرسید. این که: امیدی هست؟ به وی گفتم: امید را باید ایجاد کنیم. مرد، جانباز جنگ بود. و نا امید ازهمه چیز و همه کس. آمده بود از من سراغِ امید را بگیرد. خوشحالم که وقتی رفت، چیزکی از امید در جیبِ فهمش به یادگار نهاده بودم.
روزهای بعد، روزهای حساسی خواهند بود. تیم بلند بالا بخاطر لو رفتنِ دروغها و خیانت هایشان – که البته کارِ اصلی شان است – دیگر آفتابی نخواهند شد. یعنی مذاکره ای با من صورت نخواهد پذیرفت. اینها از ابتدا نیز بنا نداشتند خواسته های من برآورده شود. یکی از اطلاعاتی ها به من گفته بود: ما اگر به خواسته های تو تن بدهیم، مضحکه ی سپاه خواهیم شد. انگشت نمای خلایق خواهیم شد. که یک نفر آمد و یک دستگاه عریض و طویل اطلاعاتی را به چالش کشید و به خواسته هایش رسید و رفت. این برای اطلاعات یعنی ننگ. و ما این ننگ را نخواهیم پذیرفت.
به همین دلیل می گویم: روزهای بعد، روزهای پرتنشی خواهند بود. احتمال هرحادثه ای نیزهست. چرا که من با خود عهد بسته ام به هیچ حکم جلبی اعتنا نکنم. مرا ببرند اما جنازه ام را. با همان گونی های مخصوصی که دارند. ونیز اعلام می دارم هر حادثه ای در هر کجا اگر برای من و برای تک تک اعضای خانواده ام رخ دهد، مسئولش هم اطلاعات است و هم سپاه و هم دوستان اصلاح طلب. گفته باشم.
تابلویی که برای این مطلب انتخاب کرده ام، در امتداد عاشقانه های من جا دارد. این اثر، بنا به ضرورت روی بافت گونی کارشده است. اندازه اش صد وهفت در هفتاد و هفت سانتیمتر است. باورم براین است که ما گوشمان را به دهان هرپدیده اگر نزدیک کنیم، سرودی می شنویم که کلمه هایش همگی عشق است. قدم زدن های من جلوی وزارت اطلاعات، شاید از این منظر به دیوانگی شانه می زند که مرز میان عاشقی و دیوانگی مویین است.
محمد نوری زاد
پنجم اسفند نود و دو – تهران
به سایت نوری زاد:
Nurizad.info
به صفحه ی نوری زاد در فیس بوک:
https://www.facebook.com/mohammadnourizad
و به صفحه ی نوری زاد در گوگل پلاس سربزنید:
https://plus.google.com/112895614620528557071
mnourizaad@gmail.com
تکلیف علتهای بی معلول هم نا گفته پیداست که همان جوابیست که شما باید بیابید در موارد معلولهای بدون علت!
جناب مزدک
باید عرض کنم که دوباره بجای پاسخ منطقی به پرسشی که خود منشا آن بوده ای اقدام کرده ای به منبر رفتن و ایراد خطبه غراء ،جالب است که در این روش از آخوندها پیشی گرفته ای و دیگران را به پشتک زدن متهم میکنی! .
شما قانون علیت که پایه ای ترین مبنای تفکر بشری است را انکار میکنی ،و ادعای وجود معلولهای بدون علت ،و علت های بدون معلول میکنی ،آنگاه برای روشن شدن محل نزاع وقتی مورد پرسش واقع میشوی که مثالهایی برای وجود معلولهای بی علت و مثالهایی برای وجود علت های بی معلول بیاور ،میگویی معلول بی علت می خواهی من و شما و تمام هستی! ،و وقتی از بخش دوم مورد سوال واقع میشوی میگویی :
“”تکلیف علتهای بی معلول هم نا گفته پیداست که همان جوابیست که شما باید بیابید در موارد معلولهای بدون علت!””.
این پاسخ من بود؟! لا اقل اینقدر آزادگی فکری داشته باش که اگر ادعایی کردی پای آن بایستی.
باید عرض کنم همه این مغشوش سخن گفتن ها و هنگ کردن های مغزی ناشی از انکار همین اصل بدیهی است .
من اینجا تاکید کنم که غرضم از پیش کشیدن این مباحث برخ کشیدن معلومات فلسفی نیست ،بلکه غرض روشن شدن این است که افرادی چون مزدک پایه های تفکرات خویش را بر چه بنیادهای سست و متزلزلی بنا کرده اند ،آنگاه دیگران را متهم به تبعیت از خرافه میکنند.
1- پیش از ورود به بحث علیت به نکته جدیدی هم که در خطابه مزدک بود اشاره کنم که حاوی یکی از اصول اساسی فکری امثال اوست ،به این عبارت مزدک توجه کنید :
“”مثلا آیا هیچ فکر کرده ای چرا من باید در یک ماه رمضان از نان خوردن و نوشیدن و دختر بازی و عرق خوردن و عشق کردن وشاد زیستن محروم باشم فقط بخاطر اینکه عده ای مسلمان میخواهند بگناه نیفتند؟””.
اینطور عبارات که گاه ناخواسته و ساده لوحانه از زبان و قلم اینطور افراد تراوش میکند نمونه روشن خاستگاه فکری اینطور افراد است ،در واقع اینطور عبارات موید همان اصل اصیل و مجرب است که میگوید: ماتریالیسم اخلاقی است که منجر به ماتریالیسم فلسفی میشود، و به آنجا ختم میشود که مزدک با کمال افتخار به کفر و زندقه خویش اذعان کند ،بله آنان که غایت آمالشان دختربازی و عرق خوری است ،تنها مانعی که بر سر راه خویش می بینند ،قیود دینی ناشی از ادیان توحیدی است که برای انسان کردن آنها آمده است ،بناچار برای رهایی مطلق از موانع فسق و فجور و مشتهیات نفسانی سهلترین و راحتترین راه این است که مبدا عالم هستی را انکار کنند ،و بدنبال آن عالم پس از مرگ و حساب و جزاء کردار آدمی را انکار کنند ،این اصل همان است که قرآن کریم از آن اینطور تعبیر کرد 🙁 بل یرید الانسان لیفجر امامه. قیامه/5)یعنی هدف انسان از انکار قیامت و روز جزاء چیست ؟ هدفش این است که میخواهد در زندگانی این دنیایی پیش رو براحتی به فسق و فجور پردازد و باصطلاح آزاد مطلق باشد!
پس چه راهی بهتر از آنکه مبدا و معاد عالم را انکار کند ،و این همان اصل قویم است که ماتریالیسم و مادی گرائی اخلاقی منجر به ماتریالیسم و مادی گرائی فلسفی خواهد شد.
البته اینطور افراد چنین چیزهایی را به لفظ و با فریاد افتخار به کفر خویش بر سر دیگران فریاد میزنند، چرا؟برای اینکه آن نور فطری ندای درونی فطرت انسانی خویش را نشنوند ،غافل از آنکه این ندا که همان فطرت توحید ،و فطرت کمال مطلق خواهی انسان است تا واپسین لحظات حیات آنان را راحت نخواهد گذاشت.
2-و اما مساله علیت و رابطه علت و معلول در جهان هستی ،جناب مزدک!در یک کلمه علیت که اینهمه مورد انکار شما قرار گرفته است یعنی تاثیر و تاثر ،اگر چیزی در چیزی تاثیری داشته باشد ،چه تاثیر از سنخ ایجاد و وجود دادن به آن (فاعل الهی ) و چه تاثیر از سنخ تاثیرات حرکتی (فاعل طبیعی) ما این تاثیر و تاثر را مجموعا علیت می نامیم ،و اصطلاحا آن شیء که تاثیر در شیء دیگر میگذارد را علت آن تاثیر می نامیم و آن شیء که تاثیری را از شیء دیگر پذیرفته معلول می نامیم.
من برای اینکه ذهن شما بیشتر با محسوسات مانوس است مثالی از علیت و تاثیر در پدیده های طبیعی و حرکتی ذکر میکنم ،به ساخته شدن یک ساختمان دقت کن ،یک ساختمان وقتی میخواهد ساخته شود ،نیازمند مواد ساختمانی مثل سنگ و آجر و سیمان و تیر آهن و غیرو هست ،و نیازمند یک معمار طراح که نقشه کلی ساختمان را در ذهن خود طراحی کند ،من از شما سوال میکنم اگر معمار طراحی نکند و آن طرحها را به کارگران منتقل نکند و تا آن کارگران سنگ و آجر و سیمان و غیر اینها را بنحو خاصی جابجا نکنند ،و آنها را مطابق مدل ذهنی معمار مرتب نکنند آیا ساختمان خود بخود وجود پیدا میکند ؟ ما مجموعه این طراحی ها و دستور معمار و جابجایی مواد ساختمانی را به علیت و تاثیر تعبیر میکنیم ،البته چنانکه عرض شد این مثال مثال فاعل طبیعی و حرکتی است ،و غیر از فاعلیت و تاثیر الهی است که مخصوص به فاعل الهی است (معطی الوجود فی الهی فاعل معطی التحرک الطبیعی قائل) آیا شما که منکر قانون علیت عمومی هستی منکر چنین تاثیر و تاثرهایی هستی؟
آیا بارش باران جز این است که مسبب از تبخیر آب دریا و فشرده شدن ابرهاست؟!اینها تاثیر و تاثر نیست ،آیا برای اینکه آب دریا تبخیر شود و به ابر تبدیل شود ،نباید انرژی حرارتی ناشی از نور خورشید در آن تاثیر کند؟! این علیت نیست؟!آیا برای اینکه روز و شب پیدا شود نباید کره خاکی ما حرکتی وضعی بدور خود داشته باشد؟ آیا منکر تاثیر حرکت وضعی زمین در پیدایش شب و روز در دو نیم کره آن هستی؟ و هزاران پدیده از این قبیل که در اطراف شما و حتی در زندگی شخصی شما در جریان است .
شما در مثالی که بگمان خود برای وجود معلول های بی علت زدی گفتی معلول بی علت؟ مثل من و شما و مجموع هستی! ،در مورد مجموع هستی و اینکه کلیت هستی آیا خود بخود بوجود آمده است ،یا اینکه ماده ازلی و ابدی بوده است چنانکه مارکسیستها میگویند ،و اینکه آیا مجموع هستی یک وجود قائم بذات است ،یا هستی متکی به غیر ،سخن بسیار است و نیازمند مقدمات علمی شریفی است ،اما من به انس ذهنی شما به محسوسات تکیه میکنم ،و حوزه بحث را روی همین فاعل حرکت و طبیعی متمرکز میکنم ،اینکه گفتی معلول بی علت مثل وجود من و شما! ،یعنی واقعا تاثیر وجودی پدر و مادر ما و شما در بوجود آمدن من و شما را منکر هستی؟!آیا تا زن و مردی بعنوان پدر و مادر نباشند ،و بواسطه گرایشی طبیعی کنار یکدیگر نروند من و شما بعنوان فرزند وجود پیدا میکنیم؟!دوست من علیت و تاثیر یعنی همین ،شما فرضا اگر روی اغراضی بدنبال انکار علیت و تاثیر بین خدای جهان و جهان هستی ،لا اقل بی تامل کلیت این قانون را انکار نکن ،اساسا شما توجه نداری که علیت مفهومی اضافی است و این تعبیری که کردی تعبیر غلطی است که معلول بی علت! اگر عنوان معلول روی پدیده ای صدق کرد قهرا علت هم در کار است،نمیشود بگوئی معلول بی علت ،باز اگر می گفتی موجود بی علت تعبیر دقیقتری بود ،و همینطور آن تعبیر علت بی معلول !یعنی چیزی علت باشد و تاثیر هم داشته باشد! آنوقت معلولی هم در کار نباشد!این همان پرسش من بود که بنظرم چون مخت هنگ کرد و نتوانستی یک مثال برای وجود علت بی معلول بیاوری بناچار خطبه غراء فوق را که حاوی آرزوهای بر باد رفته در زمینه دختر بازی و عرق خوری بود ایراد کردی!
بهرحال این اجمالا شمه ای بود از بیان مفهوم علیت و تاثیر در عالم طبیعت ،که آنرا در قالب مثالهای همه فهم و بزبان ساده برایت تبیین کردم ،امیدوارم اکنون متوجه شده باشی که اجمالا مراد از قانون علیت عمومی چیست ،و اساسا این سنخ مسائل ربط مستقیمی به مفاهیم دینی ندارد که تو آنها را خرافه و بی محتوا می پنداری ،این یک گام اولیه بود ،که امیدوارم مورد انکار واقع نشود ،تا برسیم به اینکه مشکل مجموع هستی را چگونه باید حل کرد.
جناب مصلح
سپاس که دست دوستی مرا فشردید. در ارتباط با خدا ذهن من به طور دائم درگیر آن است. چکیده آن را می توانید اینجا ببینید:
http://bamdadesokhan.blogspot.com/2013/07/blog-post_17.html
در ارتباط با نوشته آخرم، دوباره آن را با دقت بیشتر بخوانید لطفا. من اثر جناب دوستدار (امتناع تفکر در فرهنگ دینی) را ترجمه نکرده ام. این کتاب به فارسی است و ایشان استاد من هم نیستند. دوست عزیزی کتاب را به من پیشنهاد کرد و من آن را خواندم و در آن پست نظرم را نسبت به کتاب گفتم.
من به حافظ ارادت ویژه دارم و در همان پست از جناب دوستدار خرده گرفتم که چرا به این عارف بزرگ تاخته است. در مورد خیام و ابن مقفع و رازی هم صرفا نظرات ایشان را مرور کردم و خودم نظر خاصی نداده ام.
پایدار باشید
Dear Mr. Noorizad,
These marauding savages do not believe in anything. It is NOT a good idea to getting yourself martyred. Our herdlike nation does not deserve your sacrifices. Please get out of that dungeon that is our ancient land. The country is headed south and the s..t is going to hit the fan shortly. Please gather your family and get out of there!
Steven
درود جناب “اصفهانی” عزیز
در پاسخ به مطلب شما در مورد سئوال آقای فارسانی از جناب نوری زاد؛ من مطلبی ننوشته ام. اما دوست خوبمان جناب “حامد” پاسخی دادند که بنده نیز کاملا آنرا قبول دارم و برای راحتی شما، آنرا در اینجا می آورم (ضمن تشکر از ایشان):
حامد
۱۱:۰۱ بعد از ظهر / اسفند ۴, ۱۳۹۲
جناب اصفهانی عزیز
مطالب آقای عباس خسروی فارسانی را خواندم. اینکه خاتمی و حسن خمینی و طرفدارانشان خواهان دست گرفتن حکومت بعد از خامنه ای هستند، شواهدی بسیاری وجود دارد. اما آقای نوری زاد را در این طیف قرار دادن، کمی بی انصافی است. کف خواسته های آقای نوری زاد، جدایی دین و حکومت است و این کجا با خواسته های حسن خمینی و هاشمی و خاتمی همخوانی دارد. آقای نوری زاد، هاشمی را بعد از خامنه ای دومین فرد مسئول در خسارات مالی و جانی نام بردند. ایشان خمینی را که خلخالی را با کلت به جان مردم بیاندازند، انتقاد نمودند. کدام یک از این کارها را آقایان هاشمی و حسن خمینی و خاتمی به زبان آورده اند؟ آقای خسروی عنوان کرده اند که همه مطالب آقای نوری زاد را خوانده اند اما به نظر من در اشتباهند و باید بیشتر مطابب ایشان را مطالعه کنند. ای کاش مطالبی را که در بالا ذکر کردم ایشان در آن صفحه میگذاشتند. جوابی از آقای نوری زاد در همان جا گذاشته اند که گویای تمامی مطالب هست و پاسخی به تمام پرسش های ایشان می باشد که در زیر آنرا آورده ام.
«تنها چیزی که من به دنبال آنم، پرهیز از خونریزی است. من نه با دستگاهی هماهنگم و نه از جایی برای نوشتههایم فرمان میگیرم. یافتههایم را در قالب نوشتههایم منتشر میکنم. و بابت این نوشتهها هزینههای گزافی نیز چه خود و چه خانوادهام پرداختهایم. قصدم هرگز بر سر کار آوردن آقای خاتمی نیست، یا حتی فردی از همین قماش. بلکه تنها به این میاندیشم که دیگران حتی کمونیستها در این کشور، صاحب حقی هستند که نباید آن را نادیده گرفت. من روزی را آرزو میکنم که اگر کشور در دست بیدینان است، در آن کشور، انسانیت و حقوق شهروندی مردم رعایت شود. همین. هرگز برای کسی و دستگاهی و جماعتی خودم را و هویتم را هزینه نمیکنم. قصدم تنها و تنها جلوگیری از خون و خونریزی در روزی است که باید – آری باید – قدرت به دست خود مردم بیفتد و آنان سرنوشت خود را ترسیم کنند. چه با جمهوری اسلامی و چه بدون آن.»
+++
فقط به این نکته اشاره می کنم که آقای فارسانی که خودشان تهیه کنندۀ کتاب “نجواهای نجیبانه” هستند؛ بخوبی از مواضع جناب آقای نورزی زاد آگاهی دارند و می دانند که اتخاذ چنین مواضع ای، با نگاهِ هیچ کدام از گروه های مورد نظر آقای فارسانی، هماهنگی ندارد.! لذا به نظرم، این تحلیل ایشان در مورد آقای نوری زاد (که احتمالا بدلیل اینکه آقای نوری زاد فرصت لازم را در اختیار ندارد که به همه سئوالات وی پاسخ دهند؛ تقویت گردیده است)، تحلیل درستی نیست.
با تشکر مجدد از “حامد” عزیز.
—————–
سلام حامی گرامی
سپاس که اشتباه مرا اصلاح فرمودید.
و با سپاس و پوزش از حامد گرامی
با احترام
.
به نام خدا
و با سلام
مایلم به آقا یا خانم “ناشناس” عرض کنم که اگر کسی بخواهد کار غیرمنطقی یا قانون شکنی کند، هیچگاه این کار را در ملاء عام انجام نمی دهد. واقعیت این است که آقای نوریزاد با نوشتههای خود، عملا بر صحنه کنش ها و واکنش های کارمندان وزارت اطلاعات با خود، نورافکن تابانده است. حال اگر در این شرایط، آنان هنوز برخورد فیزیکی با آقای نوری زاد نداشته اند، این به معنی “منطقی و قانونمند بودن” آنان نیست.
ضمنا اگر واقعا تا کنون از روشنگری های آقای نوری زاد بهره برده باشید باید بدانید که چیزی به نام “نیروهای خودسر” فقط یک شوخی کودکانه است.
و اما جناب نوری زاد!
دیرینه ترین تصاویر ذهنی من از شما به سالهایی بر می گردد که برنامه “شبهای رمضان” را کارگردانی و اجرا می کردید. به یاد دارم که در یکی از آن سالها، یک سرود مذهبی پخش می کردید که در بخشی از آن چنین می خواندند: ” الله الله، الله الله، ما لنا مولینا سوی الله ” و من در این سالهای پس از کودتای 88 احساس می کنم که شما نه با زبان، بلکه در عمل، با هر نفس، و با هر حرکت قلم، و با هر کلام و با هر گام، در حال زمزمه کردن این جمله اید که : ” ما بنده هیچ کسی جز خدا نیستیم “.
و در نگاه من، قدم زدن های شما در مقابل وزارت اطلاعات، و با آن پارچه سفیدی که بر تن می کنید، ترجمان هروله ای است میان صفا و مروه که حاجیان به تاسی از هاجر در پی آب حیات به جا می آورند.
خداوند قادر متعال، هادی و حامی و نگاهبانتان باد.
دنباله كامنت پيش:مسيح گرامى ؛دامنه ديرباوران همان طور كه اشاره كرده اى هرچه بى انتهاتر باشدبراى رژيم هاى فاشيستى مطلوب تر است .من به جاى فاشيستى با اجازه شما استبداد شرقى را مى گذارم ؛استبدادى كه دو زور را پشتوانه خود مى سازد ؛زور فرهنگ دينى موروثى از پايين و زور تهديد و ارعاب دگر انديشان از بالا .مصداقى تر بگويم :زور تعصبات و اعتقادات جزمى عاميانه از پايين و زور پول و رسانه انحصارى و يكسويه گو و سرنيزه و زندان و سانسور و حذف فيزيكى و فكرى از بالا .باز هم ملموس تر بگويم :زور خرافه و بقعه و ضريح گردانى و منبر و تهديد به جهنم و وعده بهشت و مراسم جوراجور نذر و نياز و قديس سازى از پايين و زور انحصار سلاح و رسانه و پيشگيرى قهر آميز از هر تفسير مغاير با تفسير حكومتى از بالا .غدير خم ،جنبش سبز ،انقلاب ٥٧،تاريخ صدر اسلام ،تفسير كتاب مقدس ،ويژگي هاى سياست خارجى ،جنگ چچن ،بهار عربى ،ليبراليسم ،آزادى ،كرامت انسانى ،عدالت و حق ،فلسفه مجازات مجرمان ،جرم سياسى ،هولوكاست ،پوشش زنان ،كفر ،ايمان ،و…و…و…همه بايد يك تفسير داشته باشند ؛آن هم تفسيرى كه افزون بر وراجى هاى يكسويه و حق بجانب و جاهل پسند ايدئولوگ هاى حكومتى زور حكومتى و اعتقادات موروثى و لا يتغير عوام را پشتوانه خود مى سازد .اين پشتوانه ها از جنس قدرت فكر نيستند .اما مى توانند فضاى عمومى راكه محل حقه رويارويي فكر با فكر و كلمه با كلمه است از پويش باز دارند .تا اين فضا از ترس و تهديد و دخالت زور آزاد نشود ممكن است فشار ستم ملموس باعث انفجار خشم و نفرت فشرده گردد اما تغييرى بنيادى رخ نخواهد داد .اين سايت به نظر من نمونه اى از فضاى باز ،آزاد و سالم را در جهان مجازى فرآهم آورده است .اين دستاورد نوريزاد و دوستان به نام هر پروژه اى كه ناميده مهم نيست .مهم آن است كه شمايي از اساسى ترين نياز براى رهايي از استبداد حكومتى و فرهنگى عرضه مى كند .نكوهش نوريزاد براى گذشته اش ،نگاه توطئه انديش به نوريزاد ،تفتيش ظن آلود كردارها و نوشتار هاى نوريزاد به باور من از خاك و هواى استبدادى بر مى آيد كه با عرض پوزش كمى تا قسمتى از آن در ژرفاى وجود همه ما خانه زاد شده است .در فضاى استبداد شرقى مرد كسى است كه حرفش يكى باشد .زن كسى است كه سياديا احساساتش به بى وفايي تعبير مى شود .چوب ندامت زن همواره سنگين تر از تازيانه شماتت مرد است .اساسا هر تحول اساسى اى ناخوشايندمى نمايد و انسان دگرگون شده به آسانى از بار صليب گذشته اش رهايي ندارد .كيش شخص پرستى و قدرت نوازى توده ها را چنان افسون زده گوينده اى مى كند كه ديگر به گفته هاى وى نمى انديشند،كم كم بر تن گوينده از آن رو كه قدرت دارد جامه اى مى پوشانند يافته از نقدناپذيرى ،قداست،و خطا ناپذيرى .عكس آن نيز صدق مى كند .گفته ها و كرده هاى حاليه فرد به خاطر گذشته اش يا اصلا شنيده نمى شود يا سوء تعبير مى شود .امكانات تعبير سوء نيز بى انتهاست .من به سهم خودم نوريزاد را در گفته ها و نوشته ها و كنش هاى سياسى اش مى شناسم .احساس مى كنم كه اين مرد برانگيخته از عشق مجنون وارى است كه از تحول شگفت انگيزش روييده است .او مرا به ياد حلاج مى اندازد .كه عطار چنين وصفش كرده است :آن قتيل الله ،فى سبيل الله ،آن شير بيشه تحقيق ،آن شجاع صفد ر صديق،آن غرقه درياى مواج ،حسين ابن منصور حلاج كار او كارى عجب بود ……..نقل است كه درويشى در آن ميان پرسيد :عشق چيست؟ گفت. امروز بينى و فردا و پس فردا .آن روزش بكشتند و ديگر روز بسوختند و سيوم روزش به باد بر دادند .يعنى عشق اين است . از همين رو دوست دارم حسب حال سفر درونى اش را بنويسد .
Dear mr mohammad nourizad. Salam. Once again I admire your determination, honesty and loyalty. I am very sorry and disappointed for a regime, an organization that want to behave such this with the citizens. You really
disclose their real faces and personalities . I wish you the best of the bests. and
سلام جناب بردیای استقامت ” قامتت همیشه برافراشته ومقاوم واستوار باشد درزندگی وحقیقت جوئی واصلاحگری وصلحجوئی. واما ازباب العذر عند الکرام مقبول.لیکن بنده خودم را دراین جمله کریم معرفی نمیکنم که حمل بر خودستائی باشد بلکه دوستدارکریم هستم. واما شما که دست دوستی بسوی این حقیر دراز کرده اید احسانی درحق بنده حقیرکرده اید .واحسان راردنمی کند مگرحمار؛ بنده هم شباهتی به حمارندارم دستتانرامی فشارم وارج دوستی را بجا ی می آورم.دوست من بنده کی حکم ارتدادشماراصادرکردم؟حکم بایددرمحکمه صادرشود؛بنده نه حاکم هستم ونه محکمه ای دارم. وبشما مرتد هم خطاب نکرده ام. بله حکم ارتداد اگردرمحکمه صالح اثبات شود قتل است.بااینکه حکم چنین است اگراوقبل ازقتل توبه کند خداوند توبه پذیراست.خیلی ها مرتدومشرک وملحدو…ومرتکب گناهان کبیره دیگر می شوند واگراسم برخی خطاهارابیاورم ازشنیدنش وجدانت ناراحت می شود ؛اماهمین خاطی ازهمه خطاهاپشیمان شودوترک نماید وتوبه کند خداوند باآغوش بازومهربانانه ازهرمهربان اورا می پذیرد ودرقیامت هم هیچ فرشته ای ازگناهانش باخبر نمی شود وبیادخودش هم نمی افتد تاشرمنده شود؛ خداوند چنین غفار وکریم است بربندگانش.برخی ازمفسران قرآن به تفسیر این آیه شریفه که رسیده اند{ یاایها الانسان ماغرک بربک الکریم ؛6 ؛ انفطار.ت:ای انسان ؛ چه چیزتورا دربرابر پروردگاربزرگوارت مغرور کرده است؟ گفته اند: اگرازمن خداونددرقیامت چنین پرسشی کند؛درجوابش گویم ؛کرم وبزرگواری تو ای پروردگار کریم.بگذرم حال می گوئی ازفرصت سوءاستفاده کرده برای ما چه منبری رفته است که ما هم ازاین حرفها بیزاریم. ازدعوتتان متشکرم. بنده هم درویشوار زندگی میکنم شاید ازبیعرضگی ویاازسعادتم وازالطاف خداوندی بوده است که بدنیا ومظاهرش نیالوده ام واززخرفش نصیبم نشده است تاسفری دور ودورتر بروم. اینجا اضافه کنم که چنان خوشذوقی وادیب باهراسمی که آمدم مرا ازقلم الکنم شناختی واین هنرکمی نیست.واما دیدم کتب فلسفی ترجمه می کردید وازاین طرف میگوئی من اهل فلسفه نیستم ؛ وابن مقفع وخیام را ستایش کرده بودی وازحافظ شیرین سخن که “لسان الغیب” درزمان خودش لقب یافته است بخوبی یادنکرده ای واورا بتعبیراستادویادوستت مبهم گو وموهوم گو تلقی کرده بودی ؛ چرا؟ یک سوال دارم ازشما: آ یادروجود خدا وآفریدگار هستی هیچ تامل وتفکری کرده اید؟ اورا چگونه شناخته اید؟ آیا جهان هستی سببی وموسببی ویاعلی ومعلولی را قبول دارید؟ یادم هست به آقا مرتضی گفته بودید خدای منزه ازهرعیب ونقص راقبول دارید.آیا می شود گفته های چنین خدائی را با اعلامیه حقوق بشر دست نوشت بشر مقایسه کرد؟ بفرض که گفتار جناب آقای سروش درموردنزول قرآن برقلبی نبی مکرم-ص- اسلام باهمین الفاظ عربی نبوده است {بااینکه چندین آیات صریح قرآن برخلاف نظراوست }؛ واوگفته :لب مسائل برقلب او نازل شده است واوبلسان عربی به امتش بیان کرده است ؛بافرض صحت نظراوهم قرآن محتوایش کلام خداوند علیم وحکیم وحی وقادر ومرید ومدرک وصادق ومتکلم است؛ و حکم قصاص ودیات مختلف زن ومرد ودزدی وزنا وفحشاء وارتدادومحارب وتعددزوجات وبرده داری وارث متفاوت زن ومرد وتقیه را؛برای زندگی انسانی سالم ومسالمت آمیزرا اوطراحی نموده وبرنامه ریزی کرده است ؛ آیا باندازه واضعان حقوق بشر عقل وعلم وآگاهی نداشته است؟؟؟ بااینکه اگراورا علته العلل هستی ومنزه ازهرعیب ونقص بدانیم ؛ آفریننده بشر وعقل را هم اوبدانیم؛ آیاهیچ صاحب اندیشه ای کار وطراحی وبرنامه ریزی خالق را بامعیار عقل بشری که مخلوق همآن خالق است مقایسه میکند؟ واگر بکند برتر ازبرنامه خالق میداند؟؟؟ واگربداند؛آیااوراصاحب کمترین اندیشه تخطئه نمی کند ؟؟؟تا چه رسد به اولو الالباب ومتفکر واندیشمند وروشنفکر .هرچندتنافی حقوق بشر بااحکام الهی درکمترین موارداست. واجرای احکام الهی متناسب دردست حاکمان خود محور وخشونت گرا خوب وپسندیده نبوده است. وگرنه اثبات زنا به این سادگی نیست مگرشخص زانی خودش اعتراف کندویاچهارشاهدعادل کالمیل فی المکهله دیده باشندویکسان گواهی دهند وگرنه اثبات نمی شود تاحکم صادرشود.وهمچنین است حدسنگسار که مدلول روایات است .وحکم قطع دست دزد فقط درقرآن امد ه است ولی کیفیت اجرای آن را روایات بیان کرده است ولی آنهم اثباتش دارای چندین شرایط است. واحکام ارث ودیه زنان که نصف مردان است دارای حکمتی است که حکیم علی الاطلاق برمبنای حکمتی آنراجعل فرموده است که این فضا محل بحث مفصل آن نیست. بیش ازاین کلام را تطویل ننموده وتصدیع ننمایم .باتشکرازشما ودیگردوستان بخصوص میزبان محترم که نور افشانی می کند ومارا برسریک میز فضائیش مهمان کرده است .والسلام علی من اتبع الهدی وعلیکم جمیعا. دوست شما مصلح .
مسيح ارجمند:خواست شما را أرج مى نهم گرچه برآوردنش بس دشوار است .سفرنامه و او ديسه درونى يا به قول خودمان سلوك باطنى نوشتن اش دشوار و نيازمند خلوت خالصانه و درون كاوى بيرحمانه خويش است .من تأسف خورده ام كه چرا هنوز كسانى مى گويند چرا نوريزاد را نمى كشند تا ما باورش كنيم .البته حديث نفسى در شرح دگر ديسًى درونى مسلما در تحقق آن دو منظورم كه شما فرموده ايد مؤثر است اما اگر اين حديث نفس پيشاپيش جلب اعتماد و رفع شبهه را هدف گيرد ديكر سفر درونى نخواهد بود و چيزى مصنوعى از كار در خواهد آمد .شر استحاله درونى همزمان رويارويي جانفرساى فرد است با خودش فارغ از هر قيد و التزامى .شناخت همه ما از خودمان همواره شناخت بخشى ناچيز و رويه اى از حيات درونى ماست .ماجرا هاى درون بايد كشف شوند .و از پيش قابل برنامه ريزى نيستند .نكته دوم توجيهات ديرباوران است.در اين باره كه مثلا نوريزاد بخشى از پروژه ترميم زشتى چهره اطلاعاتى هاست .اگر درست دريافته باشم شما نه از جانب خود بلكه از ديد و زبان ديرباوران سخن گفته ايد .خب همين جا خطاب به اين ديرباوران مى توانم گفت:نوريزاد و هر بشرى در حكم يك متن است كه تمامش را بايد خواند .نوريزاد كه كه فقط از خوش اخلاقى طنزآلود امثال آقاى بلند بالا سخن نگفته است .او از خيلى جيزها گفته است ؛ از افشاى تراژدى شلر ،از بؤسه بر پاى كودك بهايي،از كشتار هاى زمان خمينى و خلخالى ،از فصاحت هسته اى آن هم چشم در چشم حاكم ،از داد،خواهى بى امان خون قربانيان تمامت خواهان،از رو كردن زندگى پر مصيبت كردها و خوزستانى هاى ستم ديده ،از اعلام بى پرده فساد و دزدى هاى نجومى مقامات ،از قصور حاكميت در پيشگيرى از جنگ هشت ساله ،از وابستگى بيدادگرانه دادگسترى به عمله ظلم ،از خون شويي مجلس نشين ان ،از كرگوشى بر لانه مراجع ،از مثلث بيت و سپاه و جهل ،از ناموس دزدى در دستگاه قضا ،از مداح محورى و جاهل پرورى و نخبه كشى حكومت ،از تاراج مال ملت و خرج إن در سوريه و لبنان ،از هيولايي به نام هيوا تاب ،و از سطر به سطر يك كارنامه سياه .نوريزاد چه مى تواند بكند با كسانى كه از اين سيه نامه آكنده از درد و خون و جنايت صرفا چند صفت خوشايندى را از كل متن كنش و گفتار مدنى ًًًوى بر مى چينند تا با اين خشونت تأويلى تو طئه باورى خود را راست جلوه دهند .شايد بهتر باشد و ممكن تر كه ما باورمندان به نوريزاد توضيح دهيم كه چرا نوريزاد را باور كرده ايم .مطلب من تمام نيست .اگر توفيق يار باشد در كامنت ديگرى آن را ادامه خواهم داد .
مرتضی
۱:۳۶ قبل از ظهر / اسفند ۵, ۱۳۹۲
مزدک جان
سلام
معلول های بی علت را مثال زدی ،پس تکلیف مثال علت یا علت های بی معلول به کجا رسید؟
جناب مرتضی شما آخوندی و در پشتک وارونه زدن (اینو اگر خواستی درک کنی به داستان کشته شدن سیامک در اول شاهنامه و سایت استاد بزرگ جناب جمالی jamali.info مراجعه کن)مهارت داری .آنهمه سؤلات ما را و دیگران را بی جواب گذاشتی و حالا بجای جواب دادن دوباره سؤال مطرح کرده ای!تکلیف علتهای بی معلول هم نا گفته پیداست که همان جوابیست که شما باید بیابید در موارد معلولهای بدون علت!ما جناب سید مرتضی نون مفت گیرمون نمیاد مثل شما آخوندا بلکه از صبح سر ساعت هشت تا ساعت پنج عصر باید کار کنیم و حتی بعضی از تعطیلاتمان را نیز باید در خدمت کارفرما باشیم .در یک کلام روزی ده ساعت باید کار کنیم تا چرخ زندگیمان بچرخد.بنابراین وقت اضافی نداریم که دنبال علت و معلول بگردیم!ما در دنیای واقعیتها زندگی می کنیم و زندگی را نان و مسکن و پوشاک و همین جیفه های دنیایی می بینیم و مثل جنابعالی و هم صنفیها نان را روح نان نمی دانیم و قالی زیرپایمان را روح قالی نمی دانیم .ما مبل را مبل می دانیم و نرمیش را بخصوص پولی را که برایش خرج کرده ایم حس می کنیم! مسلم است اگر ما هم بدون زحمت و مفت نان و خانه و ماشین و اینتر نت با سرعت بالا و…مفت و مجانی گیرمان می امد دنبال علت و معلول بودیم .ولی خدای ما خدمت بمردم است و نون با رنج و زحمت درآوردن و منت کسی را نکشیدن است.اینست که ما علتی و چرایی برای زنده ماندنمان نمی خواهیم چون متکی بخود و خرد و وجدان خود هستیم و خدا در این میان نقشی نمی تواند داشته باشد .چون بود و نبودش را ما سالهاست که حس نکرده ایم .بهمین جهت فکر خود را آزاد و رها از این خرافات میدانیم. و به آنچه که بشریت در طول تاریخ کسب کرده قانییم و اگر نمی توانیم چیزی برآن بیفزاییم با آنچه دیگران در اثر پژوهشهای و رنجهایشان به بشریت داده اند مخالفت نمی کنیم و بر خرافات و اوهام اساس فکری خود را پایه ریزی نمی کنیم.شما هر وقت که از اینهمه جنایت که در ایران امروز بر مردم این سرزمین توسط همکیشانتان روا داشته شده و می شود شوریدید و از نانیکه از خون این مردمان بشما می رسد گذشتید حق دارید که دیگرانی را که سالیان سال به چنین زشتیها و پلاشتیها و نا مردیمها و جنایتها و ترورهای ناجوانمردانه و رنج و ستمی را که همکیشانتان بر ایران و ایرانی رواداشته اند تاخته اند به سؤال گیرید.می دانید چرا من کافر از نوریزاد نه تنها حمایت لفطی بلکه حاضرم در صورت لزوم در برابر دژخیمان و هم صنفهای شما بخاطرش سینه سپرکنم؟چون زیربنای فکریم ارجمندی انسان است نه الله ///// یا خدا بطورکلی!
آری جناب سید فرق من و شما اینست که من در زمین ولی شما و امثال شما نان ما زمینیان را می خورید و نگهدار ///// مدینه اید!و برای توجیه جنایات همکیشان خود و ترس از ازدست دادن نان و نام و هویت کاذبی که از مشتی خرافات گرفته ای بهر دروغی و مغالطه و سفسطه ای دست می یازید و مردم را به قیامت و این اراجیف رجوع می دهید!شما فقط یک نمونه از منافعی که شما آخوندها برای ایران داشته اید را نام ببردید.یا یک نمونه از انسانی که بقول خودت در مکتب انسانساز اسلام رسد کرده و به بشریت یک جو نفع رسانده نام ببرید از خود //// تا شما و دیگر همفکران شما! هر انسانی با یک جو انسانیت و وجدان با نگاهی به کارنامه بیش از 35 سال حکومت همکیشان شما در می یابد که این حکومت اسلامی است و با مطالعه تاریخ صدر اسلام به آسانی در می یابد که اینها از خود محمد و علی و سایر خلفای راشدین در برخورد با دگر اندیشان در بعضی از موارد ملایم تر عمل کرده اند.مثلا این حرف خلخالی که در مصاحبه ای گفت …تازه دشمنان ما باید خیلی شاکر باشند که ما بعد از اعدام آنها زن و بچه هاشان را کنیز و برده نکرده ایم!(نقل به مضمون).می بینی که اینها از محمد تاریخی شما و خلفای راشدین مسلمین و علی تاریخی شما شیعیان 12 عربی بسیار با انصافتر عمل کرده اند!
سید مرتضی می بینی که بحث من و شما //// یا خدا (رب) بطورکلی نیست.بلکه حقوق انسانهاست یعنی حق حیات و زندگی و لباس پوشیدن و شادزیستن و خوردن و آشامیدن و بدون سر خر یک زندگی معمولی داشتن است!مثلا آیا هیچ فکر کرده ای چرا من باید در یک ماه رمضان از نان خوردن و نوشیدن و دختر بازی و عرق خوردن و عشق کردن وشاد زیستن محروم باشم فقط بخاطر اینکه عده ای مسلمان میخواهند بگناه نیفتند؟ تا بهشتشان با حوریهای بسیار از دستشان نرود؟ من که به معادی معتقد نیستم و به آنچه همین دنیا بمن میرسد قانعم و تازه همان را نیز شما بر من حرام کرده اید برای خوشبختی آخرتتان!آیا این به این معنا نیست که شما هم حق خود را مال خود می دانید و هم حق دیگران را مال خود؟اینست که دین و اعتقادات شما برای من چیزی جز مشتی خرافات نیست و من پیغمبر //// را بعنوان پیشوا و رهبرم نمی دانم وقرآن شما را //// نمی دانم و حتی با افتخار مرگ را بر مسلمانی ترجیح میدهم و با صدای بلند میگویم که کافرم و به کافر بودنم و انسانی متکی بخرد خود بودنم افتخار می کنم!و شعارم همیشه این بوده که اگر نمی توانی به انسانی خدمتی بکنی و یا باری را از دوش انسانی برداری لاقل بر دردش دردی تازه وبر دوشش باری بیشتر اضافه نکن!من ملیونها انسانی خردمند و خدمتگذار بشریت را به جنایت پیشه گانی تازی که تو و امثال تو می پرستند و اموال ایرانیان را بی شرمانه برای پرستیدن قبوریکه اصلا معلوم نیست که چه تازیی درآنها آرمیده صرف می کنید زمانیکه ملیونها ایرانی از فقر و بدبختی ناموس خود را می فروشند و بهمین جرم همکیشان شما آنها اعدام و یا به شلاق و سنگسار محکوم می کنند شرافتمندتر و انسانتر می دانم مسلما اگر نام انسان را بتوان بر درندگان اسلامی گذاشت!
واقعن درود بر شرفت آقای نوریزاد، به نظر میرسه این کار اونها بخشی از پروسه به هم ریختن شماست که بلندبالا و تیمش استارت کار را زده اند، اونها قصد دارند شما رو عصبی کنند تا رشته کار از دستتون در بره و دچار اشتباه بشید تا بهانه ای موثر برای توقیف و توقفتان بدست بیارند. خیلی مراقب باشید و به خودتون کاملن مسلط . دارن حتی از کانال خانوادتون فشار عصبی به شما تحمیل میکنند! خواهش میکنم اجازه ندید با عصبی کردنتون شما رو تحت کنترل بگیرند اونا فقط منتظر اشتباه شما هستند تا ازین روال منحصر بفردی که تا به حال در پیش گرفتید منحرف بشید. کیش دادن به اونها و همچنین قابل پیش بینی نبودن، ابتکار عمل رو ازشون میگیره. برقرار و پاینده باشید ما خیلی نگران شما هستیم و دوستتون داریم.
با درود خدمت نوری زاد گرامی و خانواده محترم.
نوری زاد عزیز سلامت و خسته نباشید. اگر این نظام آگاه باشد باید بفهمد که شما و افراد فهیمی مثل شما خیر آنها و نجات ایران را میخواهید و پیش از اینکه در آن گرد باد سخت قرار گیرند به مسیر بیایند. جای تاسف است که وزارت اطلاعات جامعه ما این کیفیت کاری اش است. تمامی نهادها در این نظام از هم پاچیده شده. نهادی نیست که درست کار کند. با ترس و وحشت جامعه را اداره میکنند. از بیتفاوتی مردم هم حتما این نظام آسیب خواهد دید. باید شرایط را تغییر دهند تا همگان در امور مملکت مشارکت داشته باشند. نوری زاد عزیز راهت پُر توان باد. پیروز باشید. با احترام
این دستگاه عریض وطویل خوفیه باآن ادعاهای عدالت واسلام محوری واین یرخوردهای حقیرانه که بادروغ وبی برنامگی وخدعه درارتباط با ابتدائی ترین حقوق انسانی .همراه است . باعلم به انعکاس آن درسایت جنابعالی که تظاهربه خویشتن داری وسعه صدررا به نمایش میگذارند سخت سریازان گمنام را ازچشم انداخته است .جناب نوریزاد تا همین جا هم رسوائی یاطل را رقم زده اید .استقلال قضات رانیز . ..ازجانب ما دعا به جانت
درود به اقای نوری زاد عزیز
تشکر میکنم برای این همه زحمت که برای من و همه مردم ایران میکشید
متن اخر را خوب امده ایدخانواده ام حادثه ای رخ دهد، مسئولش هم اطلاعات است و هم سپاه و هم دوستان اصلاح طلب
دو تای اولی هیچ ولی اصلاح طلب باید فکری به حال خودش کند این من میگویم شما مردم ایران هم بگویید چطور اقای محمد خاتمی میتواند به فکر رفتن به خاکسپاری نسلون ماندلا باشد و به سفارت افریقا برود و امضا دفتر نسلون ماندلا را امضا کندhttp://www.khatami.ir/fa/photo/121/1181.html فلان شیعه مصر میمرد و اقای خاتمی نامه مینویسد و دل جویی میکن با شیعیان مصر ولی نمیتواند سر قبر ستار بهشتی برود و نامه برای سربازان ربوده شده بنویسد و دفتر سربازان و ستار بهشتی را امضا کند اقای محمد خاتمی این استرالیا است که برای یک جوان دلسوزی میکنند https://fa-ir.facebook.com/page.masihalinejad/photos/a.125707227739.107056.123848272739/10152103381032740/?type=1&relevant_count=1 یکمی شرافت داشته باشید
درختان ابستاده میمیرند .خیلی مردی .
آقای نوری زاد این مردم وفا ندارند، یک روز زیر پرچم خوارزم هستند فردا مغول، یک روز زنده باد مصدق می گویند و فردا مرگ بر او، میرحسین بخاطر آنان به حصر می رود و فردا آنانند که هیچ نمی گویند!
جناب نوری زاد مردم ایران استثمار پذیر بوده و هستند، مردمی که نمی دانند چه می خواهند! مردمی که همیشه به بد راضی شدند که بدتر نیاید! چشمان اشک است و دلمان خون! از این مردم ایران زمین
آقای نوری زاد با قاتل ستار بهشتی چه کردند؟ با مرتضوی چه کردند؟ قاتلین و عامرین قتل های زنجیره ای چه و….!
شما را به خدا خود را برای این مردم فدا نکنید
سلام بر نوریزاد
پیشنهاد نامه به رهبری و رفسنچانی و فراخوان خامنه ای به یک مناظره با نمایندگان مردم در باره فضاحت بمب اتمی بسیار عالی است
میتوان از مردم خواست نامه های خود را در صندوقهای پستی- اتوبوسها- اسکناسها و باجه های تلفن و صندوق صدقات کمیته امداد بیندازند
سلام جناب نوریزاد
من روز شنبه شما را در ضلع شمالی ان مکان لعنتی دیدم از اینکه بی هیچ عکس العملی از کنارت با ماشین گذشتم از خودم خجالت میکشم ازت عذر خواهی میکنم و بر شرف و مردانگیت درود می فرستم من اما هیچگاه یادداشتت را در اعتراض به خود سوزی ان جوان یارستانی در مقابل مجلس را فراموش نخواهم کرد و در مقال این همه حق کشی که این حکومت در حقمان کرده خامنای را نمی بخشم و از خدا می خواهم که به من نیز همانند شما شجاعت اعتراض به این همه نامردمی و نامردی را بدهد
نوری زاد عزیز خسته نباشید خدا قوت.
حکومت حتما فیلم سینمایی توحید را خوب یادش هست/ خدایی ناکرده اگر بخواهد تصمیم غلطی در مورد شما بگیرد باید منتظر توحید های
دیگری باشد . حکومت باید بداند که صبر مردم به اتمام رسیده و منتظر جرقه هستند. حکومت باید بداند و خوب می داند که جنبش سبز آتشفشانی است زیر خاکستر، آتشفشانی به وسعت ایران بزرگ. حکومت باید بداند و خوب هم میداند که مردم ایران مردمی هستند
غیر قابل پیش بینی مردمی هستند که در چشم به هم زدنی به خیابان ها خواهند ریخت و چنان سیلی راه خواهند انداخت که ریشه ظلم و
ستم را برای همیشه می خشکاند .
نوری زاد با غیرت و از خود گذشته
در پاسخ به اقای ناشناس که میگه حرکتها نشانه سعه صدر وزارت اطلاعات است باید گفت زیادی به خودت نناز این حرکت شما تنها نشانه این است که وزارتی که باید فراجناحی باشه و امنیت کشور را حفظ کنه در واقع تنها حیاط خلوت و بازوی عملیاتی جناح قدرت طلب و یکه تاز برای تودهنی زدن به مردم است و وزیر فعلی و دولت منتخب مردم را براش تره هم خرد نمیکند و به زبان بی زبانی دارد میگوید وزیر هیچ کاره است .
در پاسخ اقای ملکی ضمن دعا برای ایشان برای برای رسیدن به مقامهای که ارزوشو دارند باید گفت اگرچه سطح شعور شما نشان میده سیب زمین دارای رگهای بیشتری نسبت به شما از لحاظ غیرت حفظ حقوق خود و خانواده هستی چون گویا میشود با یک پست کوچک انها که طالب تصاحب حقوق شما و خانواده ات هستند به ان میرسند
جناب آقای نوری زاد
سلام علیکم
خداقوت آقای نوری زاد اززمانه دلگیر مشو چرا که اساس این حکومت با دروغ بنا شده تمامی این آقایان حکومتی که خودروزی
ازبنیان گذاران این به اصطلاح انقلاب بودن امروزخود اسیر دستگاه ولایت//// اند.تمامی آنها چنان ازجانشان میترسند که جرات هیچگونه اعتراضی راندارند.500سال بنی عباس به نام دین حکومت کردن وبنام اسلام ازهیچ جنایتی فروگذار نکردن وامروز بنام تشیع چنان ظلمی کردن که تاریخ آنها را خواهد نوشت. آن موقع توقع داریم جوانان ازدین گریزان نشوند.اگر اینها
میلیاردها دلار خرج کنندنمی تواننداسیبی که به اعتقادات پاک مردم واردکردن جبران کنند.
یک پیشنهاد:
حالا که شما هرروز با اوین وقاضی و از این مغولات محشورید، به عنوان اولین ایرانی ونماینده مردمی که خود می شناسید شکایت نامه از شخص اول مملکت تنظیم کنید و به به دادگاه ارایه کنید تا در دادگاه تاریخ ثبت شود، این کار فکر نمی کنم غیرقانونی باشه. از ایشان شکایت کنید.
—————-
سلام دوست گرامی
پیشنهاد خوبی است. من یک بار رسما از همه ی مردم خواستم از ایشان شکایت کنند. مشکل همان ترسی است که گریبان ما را گرفته. شاید همین کار را کردم دوست گرامی.
سپاس
اقای ناشناس که صحبت از سعه صدر دستگاه جبار اطلاعات میکنی قضیه رو کامل در جریان باش بعد نظربفرمایید.. اقای نوری زاد اگر برای شما شناخته شده نیست برای امثال رهبر واطلاعات کاملا شناخته شدس و برای ایشون 5 سال زندان وشکنجه قبلا زحمتشو کشیدن حرف اقای نوری زاد انقدر حق هست که جرات انکارشو ندارن … درود به همتت اقای نوری زاد
درموردآن بخش که اگر اموال استادنوری زاد را پس بدهندمضحکه سپاه می شوند؛ من نظر دیگری دارم واگردستگاه اطلاعات و امنیت کشور به خواسته به حق یک استاد که از قضا من او را حامی و دلسوز واقعی رهبری می دانم – البته برای آخرت رهبر – ویا یک شهروندعادی اعتراف وگردن نهد نه تنها مضحکه نیست بل بزرگ وقابل احترام و به آن دستگاه باید امیدوار شد. اما ما بقول ایرج میرزای دانا صورت را داده ایم و کار خود اززیرمی کنیم(مثنوی حجاب) خیابان های تهران و دانشمندان هسته ای که سرمایه مملکت است را با پژوهای 405 و ملارد و شهیدتهرانی ها راکه بضاعت ناچیز امنیتی کشور بود رهاکردیم وازدست داده ایم ، و سفت و سخت چسبیده ایم به کامپیوتر و آثارهنری یک خانواده نخبه (نوری زاد معزز) ، بعبارت دیگر صورت امنیتی را گرفته ایم وسیرت را به باد داده ایم!؟
تا یک ماه پیش هیچ کس حتی تصورش را هم نمی کرد که در اوکراین این همسایه دیوار به دیوار و متحد استراتژیک روسیه تحت تسلط پوتین، رییس جمهورش در ناکجا آبادی مخفی شود و تبدیل به تحت تعقیب ترین فرد ساکن اوکراین شود، و نخست وزیر مردمی اش که به هزاران تهمت همین عالی رتبه ترین فرد دیروز و فراری ترین فرد امروز اوکراین به زندان افکنده شد، چون یک قهرمان از زندان آزاد شود. اینجا همان جایی است که انقلاب نارنجی اش را منحرف کردند و فرصت طلبان بر آن کاخ ها ساختند، اما این حرکت هیچگاه از بین نرفت، همانگونه که جنبش سبز ما همچنان جاری است.
آینده اوکراین اگر چه همچنان مبهم است، اما دست کم باید درس دیگری باشد برای قدرتمداران ما از این اتفاقات که در همسایگی ما و خاورمیانه رخ می دهد. اینها تا کجا می خواهند پشت دیوار حماقت خود سنگر بگیرند و مخفی شوند، تا کی می خواهند تصور کنند که مرگ برای همسایه است و نه برای آنها و تا کی می خواهند همچنان به دیوار پوتین بیاویزند به جای دلجویی از مردم زخم خورده و خسته خراب آباد ایران؟
به آن بالایی های پشت صحنه ای که دم به دم در چگونگی دست به سر کردن نوری زاد تغییر تاکتیک می دهند، امیدی نیست تا خود موجب تغییر شوند، اما آن سیل مسئولان خاموشی که سنگر به سنگر عقب نشسته اند و امید به اصلاح دارند بدون هزینه، بدانند که امروز مردی نیاز به حمایت آنان دارد، مردم هر چه در توان داشته اند در این مدت با ایما و اشاره و مراجعه و بوق و …. از او حمایت کرده اند، حال نوبت شماست که آشکارا ( و نه لابی گری و حرکات پشت صحنه) از او و خواسته های بر حق و قانونی اش حمایت کنید. این حرکت را کوچک مپندارید، ولو به نفع سیاست خود نیز که شده از هزینه ای که نوری زاد می دهد برای خود بهره برداری کنید.
این وزیر بی اختیار وزارت اطلاعات می تواند دستکم در گوشه ای، جایی، به رسانه ای و در جواب خبرنگاری پرسشگر بگوید که حاضر است با نوری زاد دیدار کند.
اينجا جاي اطلاعاتي ها نيست عمو.برو جاي ديگه
سلام ودرود بر شرفت نوری زاد که پوزه این اطلاعات و به زمین مالیدی پایدار باشی
آقای نوری زاد ما باید بفهمیم که حق خواستن سخت است وازکسی که قدرت را خودمان در دستشان گذارده ایم بنابراین شما اسقامت کنید شاید این مردمان باید این روش را از شما بیاموزند من پیشنهاد می کنم که باپارچه سفید که می پوشید همه جا ظاهر شوید ونیز اگر کسانی هستند که جرات وجسارت شما را درک کرده اند نیز باید چنین کنند .در همه جای این شهر شما می توانید این حق خودتان را طلب کنید تا انها برسر شکست شما نتوانند برنامه ریزی کنند وحق مضحک بنظر نرسد ومحترم شود
آقای نوری زاد شما طبق گفته رهبر کوثری خیلی دیگه دارین مشکلات جزیی خودتو نو کش میدین.تشریف ببرین خونه اتون بشینین تا دوستان اصلاح طلبتون مملکتی که سرتا پاشو کثافت گرفته اصلاح کنن
دوست اطلاعاتی من
با سلام باید خدمتت عرض کنم شما باید هم به اداره تون افتخار کنید چون دارید از اونجا نون میخورید.
مطلبی که میخوام به چالش بکشم اون سعه صدر و منطقی و قانونمندبودنی هست که شما مرقوم فرمودید
میدونین مشکل شما ها چیه؟چشم هاتون رو بستین وگوشهاتون رو گرفتین یه اسلحه هم به کمرتون آویزون کردین
و فکر کردین آخر کارهای اطلاعتی هستین. بعد با قدیمی ترین روشهای کا گ ب با مردم رفتار میکنین انتظار دارین صدای کسی هم در نیاد. ؟
نه قربونت برم شما که اینترنت نامحدود بدون فیلتر داری یکم تو نت بچرخ و مطالعه کن تا ببینی امروزه سازمانهای بزرگ اطلاعاتی وقتشون صرف حفظ جان مردم کشورشون میشه تا مردم بتونن در بهترین شرایط ممکن که حق طبیعی یک انسان برای زندگی است بسر ببرند.
این کار رو دوست نداری بکنی یه کار راحت تر یادت میدم , شما ها ادعا میکنید که مسلمانان معتقدی هستید بنابراین به نظر من لازم نیست برای کارهایی که میکنید از یک مرجع اجازه شرعی بگیرید کافیه متن فارسی نامه امام علی به مالک اشتر رو بزنی به دیوار اتاقت (هم تو خونه تون هم تو اداره تون) هر موقع کاری پیش اومد از روش بخونی و ببینی به عنوان یک مسئول چطور بایدعمل کنی.به همین سادگی
راستی دوتا مطلب
اول اینکه نگی اون نامه مربوط به زمان ما نیست و الان همه اش رو نمیشه اجرا کرد از این جور حرفها
که بهت خواهم گفت لطفا دین تون رو از سیاست تون جدا کنید بعد هر کاری خواستین بکنید
دوم برام جواب ننویسی که من اطلاعاتی نیستم که حتی شوخیش هم بی مزست
چون تو اگه بلند بالا نباشی یاآرنولدی یا اون راننده عینکیه
سلام برنوری زاد صبوروبااستقامت وسختکوش ومجاهد وانسان دوست وبردبار وخوش خلق وتیزهوش وظلم ستیز وبی باک ومتهوروخوش قلم وخوشگفتار وموئدب ومتین. این اوصاف را برای شما متملقانه واغراق نمی گویم بلکه دریافتم ازرفتار ونوشتار شمای به اسم ” محمد نوری زاد” عزیز است. اما یک سوال دارم” چرا مسئول هرحادثه ای که برای شما وخانواده ات خدای نکرده اگر اتفاق بیفتد مسئولش دوستان اصلاح طلب هم باشند؟؟؟
—————
سلام مصلح گرامی
مرا با همین اسم و همین شهرت بخوانید. بی اضافه ای حتی. که اینگونه به انصاف و درستی نزدیکتر خواهیم بود. در باره ی اصلاح طلبان، پاسخش آشکار است دوست من. کاش نمی پرسیدید. اینان دوستان مایند. ما از دوستانمان گله نکنیم از که بکنیم؟
سلام جناب ناشناس => ۱۱:۳۸ قبل از ظهر / اسفند ۵, ۱۳۹۲
گفتید => حداقل من دیگر باور دارم که کسانی که به آن دستگاه وارد میشوند انسانهای منطقی و قانونمند هستند !
بله، همهٔ امّتِ اسلام باید سر تا پای این انسانهای “منطقی و قانونمند” را طلا بگیرد، چون بعد از ۴۰ روز هنوز از “چرخ گوشت، گونی، کارد سلّاخی و الخ.” استفادهٔ “منطقی و قانونمند” نکردهاند! خویشتنداری، سلامت نفس، انساندوستی، پاسداشت راستی و درستی این برادران در هیچ جای کهکشان یافت می نشود، گشته ایم ما! من تازه امروز با خواندن مطلب شما فهمیدم زرتشت “پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک” را از این برادران “به سرقت” برده، آخ زرتشت خیلی نامردی!
منطق؟ منطق؟ منطق؟ منطق؟ منطق؟ منطق؟ منطق؟ منطق؟ منطق؟
قانون؟قانون؟قانون؟قانون؟قانون؟قانون؟قانون؟قانون؟
توتوتو مالیدی به الک!
################ راستشو بگو ناقلا رابطهٔ نسبی با “معجزهٔ هزارهٔ سوم” نداری؟###############
یک پیشنهاد برای شخص ناشناسی که ساعت ١١.٣٨ در اینجا پیام گذاشته و از قانونمندی و سعه صدر رفقای اطلاعاتی ذوق زده شده. لطفا یکساعت, فقط یک ساعت برو و کنار نوریزاد بایست ببینیم رفتارشان با شمای ناشناس چه خواهد بود!
عزیزم اسمت را هم می نوشتی بد نبود”یکی از کارمندان وزارت اطلاعات”
با سلام خدمت جناب پدر:
این دوستان اصلاح طلب را خوب آمدید، البته باید اصلاح کنید به ” دوستان بی عرضه ی اصلاح طلب” ….
اینطور هم برازنده شان است و هم به حقیقت نزدیک است.
درود و دستانتان را میبوسم.
جناب آقای نوریزاد،
بگذارید بنویسند.
سه روز قبل از سقوط حکومت آلمان شرقی گورباچوف در مصاحبه ای در میان خیابان گفت:
کسی که اشارات زمان را نفهمد توسط زمان مجازات خواهد شد.
پریروز یک پای دیگر اختاپوس روس که برروی ما چنگ انداخته است قطع شد.
مردم اوکرائین دیکتاتور بدنام و عامل دست پوتین را به بیابان انداختند.
ترسی که به جان این رهبران افتاده قابل وصف نیست. قدم بعدی مردم سوریه است و ایران.
سپس بلاروس و کره شمالی.
حکومت ایران نیمی از کشتی اش زیر آب است.
بمانید در گذر لوطی محمد.
سرتان سلامت
آقای ف ملکی
آقای نوریزاد مقام و منصب بالایی دارند. مقام ایشان در ذهن و قلب مردم جای دارد. اگر منظور شما از مقام، شغل دولتیی است که درامد بالایی داشته باشد، فکر میکنم که حرف آقای نوریزاد را مطلقا متوجه نشده باشید چون اگر ایشان خواستار چنین موقعیتی بودند بسادگی میتوانستند آنرا بدست آورند. هوش، سود و استعداد ذهنی ایشان بسی سرآمد وزیران این مملکت است. شما اگر بلند نظرانه بیاندیشید میتوانید دلیل اعتراض ایشان را درک کنید.
جناب نوری زاد
از این پس “بلند بالا” را بنویسید “بلندبالای دروغگو”
بسیار بسیار بسیار خسته نباشید
به دستور جناب نوری زاد تنها آمدم که بگویم:
جناب یاران و جناب عرفانیان من دست شما را می بوسم. به خدا قسم.
پی نوشت:
جناب سید ابوالفضل، تقریبا با نوشته های شما و پاسخهاتان مخالفتی ندارم. قصد من به هیچ وجه دین ستیزی نیست. بلکه به عکس به دنبال جامعه ای هستم که دین و دنیای مردمان هردو محترم باشد.
جناب مصلح / مهرداد سپاس که نوشته های مرا خواندید ولی حکم ارتداد برای من صادر فرمودید که کار خوبی نبود. طبق چیزی که خود گفتید هم حکم ارتداد قتل است. خدا را شکر که من در سایه دولت استرالیا از گزند به دورم. و باز خدا را شکر که فعلا تا روحانیون قدرت دارند نمی توانم به وطن خودم بازگردم. حقیقتا هیچ علاقه ای به جوانمرگ شدن ندارم. نمیدانم وقتی کسی به زبان می گوید مسلمان است شما چه اصراری دارید که او را مرتد بخوانید؟ در هر صورت من نعوذ بالله قصد جان کسی را ندارم ولی اگر سری به سیدنی در استرالیا بزنید کلبه درویشی است که پذیرایتان هستم. تنها زندگی می کنم و از اینرو می توانیم ساعتها بحث کنیم. خوبی دیگری که دارد، می توانید از نزدیک یک جامعه دموکراتیک سکولار را ببینید و اینقدر از آن واهمه نداشته باشید. من چند سالی که اینجا زندگی می کنم هیچگاه ندیده ام کسی به دین دیگران توهین کند، کسی به دختر خانمی اهانت کند و یا مزاحم ناموس مردم شود. همه ادیان اعم از اسلام، مسیحیت، یهودی و … در کمال آرامش و با احترام در کنار یکدیگرند. اگر من تعبیری به کار بردم که از آن توهین به دینتان یا خودتان برداشت کردید پوزش می طلبم. از اینکه از ندا آقا سلطان و ستار بهشتی پشتیبانی می کنید سپاس. از اینکه گفتید قلم زیبایی دارم خوشحال شدم. دستانم را به دوستی به سوی شما دراز می کنم. دستی که به دوستی دراز شده است را پس نزنید.
دنیای کوتاهی است، آن را با خوبی و زیبایی سرشار کنیم.
سلام ودرود به جناب نوری زاد عزیز درود بر شرفت که خطی عمیق بر چهره این روباه صفتان از خدا ناخبر دنیا پرست وارد کرده ای ما که تا بحال از این انقلاب واز این حزب جمهوری به غیر از ظلم وتبعیز ودروغ وریا وحقه بازی وترس ورعب خفقان وفساد وبی بندوباری وحشت به جان ومال مردم انداختن جهل واشاعه خرافات در ذهن مردم هیچی دیگر ندیدیم اگر کسی به غیر اینها از ازاین حکومت دیکاتوری دینی دیده ممنون میشم مارا راهنمایی کندکسی که خود رانماینده تام الختیار خدا میداند وخود را ولی امر مسلمین جهان وحومه!!!!!!!!!!!میدانداز این بیشتر ازش انتظار نیست کاش نه از روی تعصب بلکه از روی عقلانیت یه نگاهی واقعاعاقلانه ومنطقی بر این کشور می انداخت که بداند مردم چقدر ازاین وضعیتی که اینهابرای مردم درست کردند ناراضی هستند کاش میشدمن نمیدانم کسی که از خدا وپیغمبر ومعاد برای مردم صحبت میکند چطور شب را بر بالینی میگذارد وراحت میخوابد در حالی که میداند شایدبیدار نشود واخرین شب زندگیش باشد وفردا در دادگاه عدالت الهی باید پاسخگو باشد وشاید نه شاید صددرصد به ان دادگاه باور قلبی ندارندکه اگر داشتند وضعیت این نبود از تاریخ گذشتگان درس بگیرید که این دنیا به کی وفا کرده به شماها بکند از روزی بترسید که حتی اجازه یک نفس دیگر را در این دنیا ندارید اخ از این روز واز این همه پشیمانی که دیگر فایده ای نخواهد داشت چرا عاقل کند کاری که باز ارد پشیمانی به امید روزی که انسانیت واحترام واخلاق بر بستر این سرزمین بروید
سلام عزیزتر از جان…… که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها….هرچند برای نوریزاد از اولین روز بسی دشواریها رخ داده… ولی چه باک دلداه و عاشق مردم را حتی اگر چون ابراهیم او را در آتش جور وستم بیاندازند…آتش بر او سلام خواهد گفت و اگر در وجود او مس بشری باشد خواهد سوخت و طلای ناب ناب خواهد شد. خوشا عشق خوشا عشق که او راست خدایا…..مطمئن و حتما پیروزی از آن مجاهدین و تلاشگران راه حق و مردم و شکست و ضلالت نصیب گمراهان و مستان قدرت و ثروت است. تذکر این نکته هم لازم است که همان سیه رویان ولایت مدار ممکن است بعنوان مراجعین سایت با اظهارت احمقانه خود بخواهند این صفحات سایت شما را بیالایند ولی تلاش بیهوده ایست. مردم دستهای آلوده به خون و چرک و جنایت را میشناسند…چهره بی غبار شما را میبوسم و صبر و استقامت بیشتر را آرزومندم
چقدر ابلهانه و احمقانه مطلب نوشتن اینجا این عناصر گمنام اطلاعاتی و شاید هم بلند بالا و همکارانش.
کسایی که اینجا میان و میخونند انقدری باهوش هستند که حرفها و علل سخن شما رو نفهمند . فهم با شما بیگانست نه با ما . با شما که از اعمال زشتتون ذره ای ناراحت که نمیشین که هیچ مفتخر هم میشین و آیا از همچنین موجودی حقیرتر هم مگه هست؟؟
اینکه نوریزاد عامل شناسایی منتقدینه هم ابتکار خودتون نیست. این مطلب بی ارزش رو هم از عده ای شکاک اما کم دقت گرفتید.
چرا کم دقت؟
چون این حکومت وشخص رهبر با تمام ساست و حسابگر بودنش در مورد انتقادها و افشاگریها اونقدر عصبی و کم طاقت نشان داده که لحظه ای انتقادها رو هم تحمل نمیکنه چه برسه به اینها
اونقدر جاه طلبی و خود نمایی تو خودتون دیدید که کافر همه را به کیش خود بندارد. بابا باور کنید مردم مثل شما نیستند و هنوز براشون بی شرمی وفرومایگی عادی نشده
درود بر پدرم نوری زاد
این رویکرد که شما از آن به نقطه ضعفتان تعبیر کرده اید مساله ای بود که شما را سالها سمعا و طاعتا به دستگاه مخوف رهبری مومن داشته بود . حسن ظن یا خوشبینی نسبت به دیگران البته کاری ست نکو اما شما را به یاداوری آنچه شما را به عصیان در برابر ایمانتان به رهبری و این نظام واداشت دعوت میکنم .
حقیقت این است (واین چیزی غیر از دانسته های شما نیست )که دروغ نیروی محرک این نظام است . به نظرم شما در تلفیق مدارا و مبارزه دلتان با مداراست و این را کارمندان ساواک و قضات و بازجوها میدانند . این مدارای شما ،برای آنها یعنی میشود با اصرار بر دروغ امتیاز گرفت. اینها هنوز شما را به نوعی از خودشان میدانند . برای این سیستم چنانکه تا کنون بوده است _و دلیلی بر تغییر رویه منطقا وجود ندارد _ فرد محلی از توجه ندارد چنانکه جمع نیز . اساسا همه ی سیستم های دیکتاتوری اینگونه اند و اینها که مار خورده اند و افعی شده اند که جای خود دارد .
عاشقتم
جناب نوريزاد شما را به مقدسات قسم ميدهم مقداري به اينها فرصت بدين و بيش از اينها روي اعصابشون راه نريد. چمد نمونه راياد اوري ميكنم:::
١- اگر مرحوم منتظري مصلحت أنديش بودند و تاييد مي كردند نظام را و صبر مي كردند تا امام ارتحال پيدا كنند و بعد كم كم به مملكت سامان مي دادند بهتر نبود؟
٢- اگر مجلس ششم جلوي خامنه اي نمي ايستاد و تحصن نمي كردند ، نه اين كه الان بر كرسيها جلوس كرده بودند و ميدان دار مجلس فلاحيانها نبود ند؟
٣- اگر موسوي و كروبي مصلحت انديش بودند و بعد از اينكه خامنه گفت لشكر كشي نكنيد، فورا اطلاعيه مي دادند و پايان اعتراضات را أعلام مي كردند بهتر نبود؟ أيا حالا با در صد بالأيي رئيس جمهور نبودند؟
فكر مي كنيد چه ميشود؟ اگر. بلند بالا أمد و شما را محصور كرد شما چع مي توانيد بكنيد؟ نوشته هاي افشاگرانه شما بهتر است يا در حصر بودنتان؟ مي دانم شما هم خسته شده أيد ولي ما به شما نياز داريم. بخاطر ما اينكار را خاتمه دهيد ء. ممنونتان هستم
سلام برابرمرد ایران زمین
همیشه کلام وصحبتهای نافذ وزیبای شما بغض مرا می شکندو برای مدت کمی ساکتم می کند
تمام امیدماجوانها به سوی شما وامثال شماهاست. بامید پیروزی وخوشحالی واقعی مردم با خرد ایران وامید به بیداری انسانهای خفته وساکت ایران.
فقط آقای نوریزاد عزیز قصد ندارم شبه افکنی کنم چون شما برای من و همه طرفدارانتان ثابت شده ایدولی خواهش می کنم
جواب سوال دیروز مرابدهید.البته اگرممکنه.
((باعرض سلام واحترام
جناب آقای نوریزادعزیز لطفاراجع به لینک زیر توضیح دهید ممنون
http://najvahayenajibane.blogspot.com.tr/2014/02/nurizad-postkhamenei.html
VA:F [1.9.20_1166]))
———————–
سلام جناب اصفهانی گرامی
دوست خوب ما جناب ” حامی ” به این پرسش شما پاسخ گفته اند. دریکی از کامنت ها. بگردید و پیدا کنید.
سپاس
با سلام
من اگر فرض بگذارم که همه حرف های آقای نوریزاد درست باشد بایستی به این اداره اطلاعات افتخار کرد ! نه از این باب که احتمالا به نظر آقای نوریزاد دروغ میگویند ! نه ! از این جهت که دیگر لفظ خودسر به این قشر از کارمندان دولتی نمی چسبد ! این کارمندان هیچی نداشته باشند حداقل آن چیزی که از نوشته آقای نوریزاد استنباط میشود صعه صدر دارند ! تو این روزها حتی یک نفر پیدا نشد که از سر تعصب لطمه ای به آقای نوریزاد وارد کند ! چون آقای نوریزاد همه باورهای آنها را به چالش کشیده ! حداقل من دیگر باور دارم که کسانی که به آن دستگاه وارد میشوند انسانهای منطقی و قانونمند هستند ! حتی از این همه قانونمندی این بنده های خدا آقای نوریزاد هم در تعجب است ! چون بارها از احتمال برخورد این آدم ها با ایشان در روزهای بعد خبر داده و محقق نشده ! یعنی بر خلاف انتظار آقای نوریزاد ماجرا پیش رفته ! باور کنید آقای نوریزاد من گذشته اداره اطلاعات را کاری ندارم اما این اطلاعاتی که شما هر روزه توصیفش را میکنید اداره ای بر مدار منطق و قانون است .
ممنون از روشنگری های شما
در قدمگاه ايستادن و شمارش بوق ماشينهاي عبوري و دست تكان دادن چاره درد اين بنده خدا نيست . من پيشنهاد دارم كه به اين جان بر دست گرفته مدافع مستضعفان مقام و منصبي بدهيد. وزيرش كنيد يا وكيل مجلسش. والله از بيكاري است كه مياد تو دست و پا شما. در ضمن شايد هم دوربين مخفي ازش ساختين براي شناسائي منتقدين و مخالفين
سلام
خسته نباشید
جناب نوریزاد من خارج از کشور زندگی میکنم البته درست چند ماه بعد از اینکه احمدی نژاد رئیس جمهور شد فکر کردم دیگه این مملکت جای زندگی نیست و زدم بیرون دخترم چند هفته ای است که برای تعطیلات امده ایران امروز به من گفت که برایم یه عکس جالب گرفته وقتی فرستاد دیدم عکس شماست اولا خیلی خوشحال شدم که این عکس را گرفته و برام فرستاده ولا نکته جالب اینکه او از همه جا بیخبر فقط پارچه سفید شما را دیده بود و نوشته های شما جلب توجهش کرده بود و این عکس را گرفته بود من البته از طرفداران پرو پا قرص شما هستم چون بین خودم و شما نکات مشترک زیادی میبینم از جمله چندین سال حضور داوطلبانه در جبهه.به هر حال موفق باشید و از اینکه این شجاعت در ما نیست که مانند شما به اعتراض برخیزیم متاسفم
باید اول از اینکه دشمن ما برای ما کاری کند ناامید شد تا بتوان روزنه امید را اگر هست جای دیگر جست و یا به قول شما ایجاد کرد. هرگز نباید به قول دشمنان اعتماد کرد. به نظر من این اطلاعاتیها دوست نیستند که هیچ دشمنند.
بزارین بهتون دست مریزاد بگم که امید رو در ما ایجاد می کنید. هر روز . اگرچه هر روز ناامیدتر می شید از اینکه بشه کاری کرد.
سلام مصلح گرامی
اول از آقای نوریزاد عذر میخواهم که در این صحنه مردانگی که دارید به نمایش میگذارید میبایستی شاه مردان علی در نهایت ذلت
تن به اینچنین پستی وخواری که دوستمان مصلح در رابطه با همسری دخترش با خلیفه دوم داستانی رااعلام کرده داده باشد
واما مصلح عزیز
1-آیا واقعا شما خود را شیعه مولا علی میدانید ویا احتمال بدهم فردی از دشمنان علی وعلی گونه ها هستید منتهی در این
لباس خود را جلوه میدهید
2-اگر علی که شما معرفی میکنید که از ترس اتهام زنا حاضر شده دخترش را فدا کند که دیگر نبایستی لباسی از عدالت برای
او در طول تاریخ انگاشته باشند
3-عمر عاص به استناد تاریخ نویسان در مکر وحیلت از عجایب زمان خود بوده واو نتوانسته به امام علی از این گونه روشها لطمه
بزند و مجبور به خدعه ونیرک وقبول پستی در جنگ صفین شد تا علی را وادار به مصالحه کند
در پایان آقایان مرتضی وسید ابوالفضل ودیگر دوستان هم نوای مصلح بیآئید مارادونا را ول کنیم مواظب غضنفر خودمان باشیم
که با اینگونه مطالب واقعا انسان خجالت میکشد خود را پیرو علی بداند .البته اینگونه گفتارها گردی بر دامن عدالت وعدالت خواهان
تاریخ نخواهد نشاند
سپاس دوستان گرامی
آیا سنگسار یک سنت اسلامی است ؟
**************************
آقای بردیا استقامت گرامی
سلام بر شما
در پاسخ به سوالاتی که شما مطرح فرموده بودید و از من پاسخ آن ها را خواسته بودید ، یکی هم حکم سنگسار بود . پیش از این مقاله ای خوانده بودم . خوشبختانه توانستم این مقاله ی محققانه را که توسط سرکار خانم دکتر صدیقه ی وسمقی تهیه شده ، پیدا کنم . کب این مقاله را در این جا قرار می دهم .
چکیده : در قرآن نه برای زنا و نه هیچ جرم دیگر، مجازات سنگسار تعیین و توصیه نشده است. / درباره اینکه پیامبر اسلام مجازات سنگسار را وضع و یا اجرا کرده باشد سند قطعی ومعتبر در دست نیست. فقها همچون مواردی که قبلاً به آنها اشاره شد به مجموعهای از روایات استناد میکنند که این روایات خالی از اشکال نیستند. / بانی بسیاری از این آداب و سنن و قوانین، اسلام نبوده، بلکه بسیاری از آنها در جاهلیت حجاز ریشه دارد و مسلمانان پس از اسلام نیز از این سنتهای کهن و دیرین دست برنداشتند.
مقاله تحقیقی زیر، که به قلم خانم دکتر صدیقه وسمقی نگاشته شده، به طور تفصیلی تلقیهای رایج در خصوص سنگسار را به لحاظ تاریخی و مذهبی مورد نقد و واکاوی قرار میدهد. این مقاله در شماره شهریور و مهر ۸۹ نشریه «چشم انداز ایران» منتشر شده و در مقدمه این نشریه بر مقاله حاضر، آمده است:
باعث تعجب است که برخی برای طرد و حذف رقیبان خود، آنچنان سنگ مرحوم امامخمینی را به سینه میزنند که حتی به خط امامیهای مشهور و مورد تأیید ایشان نیز رحم نمیکنند، درحالیکه نزدیکترین افراد به ایشان باید از توصیههای امام پیروی کنند. ایشان تأکید داشتند اجتهاد مصطلح کافی نیست و در همین راستا در تحولات فقهی سال ۱۳۶۶ ـ که به انقلابی بزرگتر از انقلاب سال ۵۷ معروف شد ـ تصریح کردند احکام اجتماعی قرآن بر احکام فرعی و فردی اولویت دارد و در همین زمینه گفتند حتی برای حفظ مصلحت مردم و نظام میتوان حج و نماز را متوقف کرد؛ اگر به فرض حکم سنگسار را یک حکم فرعی بگیریم ـ که با استدلالهایی که در مقاله زیر و مقالههای دیگر آمده، اینگونه نیست ـ چرا به مصالح مردم، دین و نظام جمهوری اسلامی ایران، دلسوزانه اندیشده نمیشود و امر به معروف که در اسلام آمده و شرط آن اثرگذاری است، بر سر یک موردی ـ که البته آزاردهنده است و برخورد خاص خود را میطلبد ـ دنیا و مردم ایران را علیه خود خشمگین میکنیم.
دکتر بهاءالدین خرمشاهی در پژوهشهای قرآنی خود با اشاره به مقاله دکتر محقق گفتهاند: «حتی یهودیان معاصر نیز با اینکه حکم سنگسار در کتابشان آمده آن را اجرا نمیکنند، درحالیکه اصلاً چنین حکمی در قرآن نیامده و در قرآن احکامی داریم که زناکاران باید با زناکاران ازدواج کنند. اگر اینها سنگسار شوند چگونه میتوانند با هم ازدواج کنند؟ یا اگر کنیزی زنا کند حکمش نصف بانوی آزاد است. اگر حکم بانوی آزاد سنگسار باشد که نصف سنگسار چه معنا میدهد؟»
متن کامل مقاله خانم دکتر صدیقه وسمقی را به نقل از نشریه چشم انداز ایران، به علاقهمندان اندیشههای نوگرای اسلامی و خوانندگان کلمه تقدیم میکنیم.
* * *
رجم یا سنگسار یکی از شیوههای مجازات در دنیای قدیم است. این روش مجازات نسبت به دیگر روشها کمتر مورد استفاده بوده است. میتوان این مجازات را یکی از سختترین مجازاتها دانست که در موارد خاص اعمال میشده است. در آیین یهود «رجم»، مجازات زناکاران دانسته شده است. در قرآن نیز در شرح داستان پیامبران به رجم اشاره شده، آنجا که کافران فرستادگان خدا را تهدید به رجم میکنند، مثلاً در آیه ۱۸ سوره یاسین منکران به فرستادگان خدا میگویند: «قالوا انّا تطیرنا بکم لئن لم تنتهوا لنرجمنکم و لیمسنکم منّا عذابٌ ألیم»، یعنی منکران گفتند (ای مدعیان رسالت) ما وجود شما را به فال بد میگیریم اگر از ادعای خود دست برندارید شما را سنگسار خواهیم کرد و از ما به شما رنج و شکنجه سخت خواهد رسید. آیات دیگر نیز حاکی از آن است که در دورههای مختلف منکران، مدعیان پیامبری را به رجم تهدید میکردند. قرائن موجود در آیات، همانند آیه مورد اشاره که بهدنبال تهدید به سنگسار، منکران میگویند که از ما به شما عذاب و شکنجهای سخت خواهد رسید، بیانگر آن است که سنگسار از مجازاتهای سخت و شدید بوده است. شیوه اجرای این مجازات که مرگ تدریجی همراه با شکنجه را در پی دارد نیز مؤید همین مطلب است که این روش، از روشهای دردناک مجازات بوده است. پیش از اسلام در میان اعراب حجاز و قبایل گوناگون آن سرزمین سنگسار معمول نبود. قبایل گوناگون عرب مجازات زناکار را سنگسار نمیدانستند. در روایاتی آمده است که پس از اسلام یهودیان نزد پیامبر آمدند و در بارة مرد و زن یهودی که زنا کرده بودند، از وی سوال کردند، پیامبر از آنان درباره مجازات رجم که در تورات آمده سوال کرد و سرانجام دستور داد آن زن و مرد طبق آئین یهود سنگسار شوند.(۱) اگرچه نمیتوان به روایاتی که اخبار آحادند استناد کرد، اما از نظر تاریخی شاید بتوان مواردی همچون روایت را قرینهای دانست برای چگونگی آشنایی مسلمانان با مجازات سنگسار و اجرای احتمالی این مجازات در جامعه مسلمانان اولیه. زنا در میان اعراب حجاز شایع بود و شدت و ضعف زشتی این عمل در قبایل گوناگون متفاوت بود، از همینرو مجازات یکسانی برای آن وجود نداشت، بویژه نسبت به مردان، مجازات شدیدی اعمال نمیشد. اما مردان با توجه به تسلطی که بر زنان داشتند، آنان را در صورت ارتکاب زنا مجازات میکردند و گاه آنان را به قتل میرساندند. قرائن و شواهد تاریخی نشان میدهد که پس از اسلام نیز زنا همچنان در میان تازهمسلمانان وجود داشت.
درباره مجازات زنا به سه آیه از قرآن میتوان رجوع کرد، این سه آیه عبارتند از:
آیات ۱۵ و ۱۶ سوره نساء: «والتی یأتین الفاحشه من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعة منکم فان شهدوا فا مسکوهن فیالبیوت حتی یتوفاهن الموت او یجعل الله لهن سبیلا» (درباره آن دسته از زنانتان که مرتکب فحشا میشوند پس باید چهار نفر را علیه آنان به شهادت گیرید. پس از آن که شاهدان شهادت دادند زنان را در خانه حبس کنید تا آن که مرگ آنان فرارسد و یا خداوند راهی برای ایشان قرار دهد.)
«و اللذان یاتیانها منکم فآذوهما فان تابا و اصلحا فاعرضوا عنهما ان الله کان تواباً رحیماً» (و درباره مردانی از شما که مرتکب فحشا میشوند پس آنان را آزار دهید. اگر توبه کردند و اصلاح شدند، پس از ایشان دست بردارید که خداوند توبهپذیر و مهربان است.)
آیه دیگر آیه دوم سوره نور است: «الزانیه و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائة جلده و لا تاخذ کم بهما رافه فی دینالله ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر و لیشهد عذابهما طائفةٌ منالمؤمنین»، (درباره زن و مرد زناکار، پس هر یک را صد تازیانه زنید و در دین خدا نسبت به آنان رأفت روا مدارید و گروهی از مؤمنان را بر مجازات ایشان شاهد بگیرید.)
چنانکه ملاحظه میشود در قرآن نه برای زنا و نه هیچ جرم دیگر، مجازات سنگسار تعیین و توصیه نشده است.
در دو آیه سوره نساء به فحشا اشاره شده و مجازاتهایی مانند نگهداری و حبس در خانه و آزار و اذیت برای مرتکبین آن توصیه شده است. در آیه سوم صریحاً به زنا اشاره شده و مجازات مرد و زن زناکار صد تازیانه دانسته شده است. میان این آیات و برداشت از آن، اقوال و نظرات گوناگونی وجود دارد. جالب آن است که نظرات گوناگون همه مستند به روایات است. اینک بهطور مجمل به ذکر آرای گوناگون صحابه و تابعین درباره این آیات میپردازیم:
گروهی مانند عکرمه و عباده بن صامت در روایتی گفتهاند که آیه نخست با آیه دوم منسوخ شده و آیه دوم نیز درباره زنان و مردان غیرمحصن با صد تازیانه و یکسال تبعید و درباره مردان و زنان محصن و محصنه با صد تازیانه و سنگسار نسخ شده است. گروهی دیگر مانند قتاده و محمدبن جابر گفتهاند که آیه نخست مخصوص زنان شوهردار و آیه دوم مخصوص افراد ازدواج نکرده است. این دو آیه با حکم تازیانه و سنگسار نسخ شده است.
جمعی دیگر مانند ابن عباس و مجاهد و ابی جعفر النحاس گفتهاند که آیه نخست مخصوص زنای زنان اعم از محصنه و غیر محصنه است و آیه دوم مخصوص زنای مردان محصن و غیر محصن است که این دو آیه با حکم سنگسار و تازیانه نسخ شده است.(۲)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان(۳) به بیان اقوال گوناگون درباره این آیات و جمع آن با آیه جلد (آیه ۲ سوره نور) و نیز جمع این آیات با آنچه سنت خوانده میشود میپردازد. او میگوید که این آیات در خصوص زناست و اشاره میکند که روایت شده هنگام نزول آیه جَلد پیامبر فرمود، این (حکم تازیانه) همان سبیل یا راه نجات است که خدای تعالی برای زنان زناکار (در آیه ۱۵ نساء) وعده داده است.
علامه طباطبایی میگوید: به ابومسلم نسبت دادهاند که آیه اول برای بیان حکم (فحشا) میان زنان و آیه دوم برای بیان حکم لواط میان مردان است و هیچیک از این دو آیه نسخ نشده است. وی این عقیده را رد کرده و تأکید میکند که این آیات مخصوص زناست. او در برابر این پرسشها و ابهامات که چرا در آیه اول فقط به زنان اشاره شده و مجازات آنان نگهداری در خانه تعیین شده است و در آیه دوم به زن و مرد، هر دو اشاره شد و مجازات آنان آزار و اذیت تعیین شده، سکوت کرده است. بهعلاوه آیه دوم میگوید که در صورت توبه و اصلاح از آزار آنان دست بردارید و حال آنکه در آیه اول به نگهداری در خانه تا هنگام مرگ اشاره شده است. علامه طباطبایی میگوید که بر اساس آیه دوم زن و مرد زناکار باید اذیت و آزار شوند. آزار زن زناکار طبق آیه اول حبس دائم در خانه است. با توجه به این عبارت آیه دوم که «اگر توبه کردند و اصلاح شدند از آنان دست بردارید» با حبس دائم سازگار نیست. پس میتوان نتیجه گرفت که منظور از اعراض، خودداری از آزار است، نه حبس. او به عقیده برخی اشاره میکند که گفتهاند مقصود از زنان در آیه اول زنان شوهردار و در آیه دوم دوشیزگان است. و مقصود از ایذاء، حبس دائم است و در صورت توبه فقط دوشیزگان از حبس رهایی مییابند. او نهایتاً بدون اینکه دلیلی دراینباره ذکرکند، عقیده خود را چنین بیان میکند که آیه نخست درباره زناست. او میافزاید که آیه دوم نیز درباره زناست زیرا در سنت اثبات شده که حد لواط قتل است. او معتقد است که آیه اول در مقام بیان حکم زنای محصنه است و این حکم موقت بوده و سپس با حکم رجم نسخ شده است، اما آیه دوم در مقام بیان زنای غیرمحصنه یعنی آزار و اذیت اعم از حبس، کتک زدن با لنگه کفش و زشت گفتاری و غیر آن است.
او معتقد است که آیه دوم با آیه جَلد (آیه ۲ سوره نور) منسوخ شده است.
فقها، قائل به نسخ دو آیه مذکور میباشند، از همینرو برای زنا و دیگر مصادیق فحشا مانند لواط و سحق(۴) به مجازاتهایی مانند نگهداری در خانه و آزار و اذیت فتوا ندادهاند. در منابع فقهی برای زنا مجموعاً با توجه به شرایط زناکار مجازاتهایی مانند قتل، تازیانه، تازیانه و تبعید و نیز سنگسار ذکر شده است. ما بنا نداریم درباره همه این مجازاتها به بحث بپردازیم، بلکه میکوشیم روند دستیابی فقها را به حکم شرعی که در بحث حاضر سنگسار است مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
چنانکه بیان شد از طرق گوناگون به این نکته اشاره شده که دو آیه ۱۵ و ۱۶ سوره نساء نسخ شده است، یعنی مجازات نگهداری در خانه و آزار و اذیت نسبت به کسانی که مرتکب فحشا میشوند معتبر نیست. افزون بر موارد یاد شده روایتی نیز در وسایل الشیعه از امیرالمؤمنین به این شکل نقل شده: «از جمله قوانین مردم در جاهلیت این بود که زن زناکار را در خانه حبس میکردند تا آنگاه که مرگ او فرامیرسید و اگر مردی زنا میکرد او را از مجالس خود طرد میکردند و به وی ناسزا گفته و آزارش میدادند و غیر از این مجازات دیگری را نمیشناختند. خداوند تعالی در آغاز اسلام چنین گفت: (والتی یأتین الفاحشه من نسائکم…) و (واللذان یاتیانها منکم…) پس از آنکه عده مسلمانان زیاد شد و اسلام قوت یافت و مردم از رفتارهای دوره جاهلیت ترسیدند، خداوند این آیه را نازل کرد: (الزانیه و الزانی فاجلدوا…)»(۵) این روایت نیز در واقع بیانگر نسخ دو آیه سوره نساء است. بیان این نکته نیز ضروری است که بر اساس منابع تاریخی ـ چنانکه قبلاً آمد ـ جازات زنا در جاهلیت معمولاً حبس در خانه ویا آزار و اذیت نبوده است.حال در اینجا این پرسش مهم مطرح است که آیا میتوان با روایاتی از این دست قائل به نسخ قرآن شد؟ اگرچه اشخاص گوناگونی سخن از نسخ دو آیه مذکور(نساء: ۱۵و۱۶) راندهاند، اما سخن آنان مانند یکدیگر نیست و همین نکته قابل تأمل است. آیتالله خوئی معتقد است(۶) که آیات مذکور نسخ نشده است و دلایلی را در این رابطه ذکر میکند که به اهم آنها اشاره خواهد شد. او معتقد است که قرآن را نمیتوان با خبر واحد نسخ کرد، چرا که موضوعات مهم با خبر واحد اثبات نمیشوند. او برای عدم نسخ آیه اول با آیه جَلد و یا سنت رجم که دیگران بدان معتقدند چنین استدلال میکند که خداوند در درباره آیات ۱۵ و ۱۶ سوره نساء پس از آنکه فرموده زنان مرتکب فحشا را در خانه نگهدارید وعده میدهد که راه نجاتی برای آنان قرار خواهد داد؛ راهی که از عذاب رهایی یابند. حال چگونه تازیانه و سنگسار راه نجات زن خواهد بود؟ آیا زن عاقلی که در خانه نگهداری میشود و در رفاه به سر میبرد راضی به سنگسار و تازیانه میگردد و راه نجات خود را این میداند؟! اصولاً چگونه ممکن است تازیانه یا سنگسار راه نجات زن باشد؟ اگر این راه نجات است، پس راه عذاب چیست؟ آیتالله خوئی با این استدلالها نتیجهگیری میکند که آیات مذکور منسوخ نشدهاند. او در بیان مراد و معنای این آیات احتمالات گوناگونی را مطرح میکند. بدین ترتیب که ممکن است منظور از فاحشه، مساحقه (رابطه جنسی دو زن با یکدیگر) باشد. همانطور که منظور از فاحشه در آیه دوم لواط است. آیتالله خوئی برخلاف بسیاری که ضمائر موجود در آیه دوم را به زن و مرد ارجاع داده و مراد آیه را زنا میدانند، ضمائر مثنی را به دو مرد ارجاع داده و مقصود از فاحشه در این آیه را لواط میداند. وی میافزاید که ممکن است منظور از فاحشه در آیه اول اعم از مساحقه و زنا باشد. منظور آیه، هر یک از دو احتمال مذکور که باشد حکم، همانا وجوب نگهداری زن مرتکب فحشا در خانه است تا آنکه خداوند گشایشی برای او ایجاد کند و اجازه خروج از خانه را بیابد. این گشایش یا با توبه صادقه که مانع از ارتکاب دوباره فحشا شود بهوجود میآید و یا با از دست دادن قابلیت ارتکاب فحشا به دلیل پیری و مانند آن و یا با تمایل زن به ازدواج با مردیکه او را از فحشا حفظ کند و یا مواردی از این دست.او به این ترتیب مانند دیگران معتقد نیست که آیه اول مختص به زنان شوهردار است. آیتالله خوئی حکم نگهداری در خانه و آزار و اذیت را، باقی و معتبر میداند و برای جمع میان این حکم و حکم جَلد و رجم اینگونه به تحلیل میپردازد که حکم نگهداری در خانه برای آن تشریع شده که از ارتکاب مجدد فحشا جلوگیری شود و حکم دوم (تازیانه و سنگسار) جریمه ارتکاب مجدد فحشاست و نیز بازداشتن زنان از ارتکاب فحشا. به نظر میرسد آیتالله خوئی معتقد است تا زمانی که مرتکب فحشا، دست از عمل زشت خود برنداشته، باید در خانه حبس شود. یعنی تازیانه زدن نیز مانع از حبس نمیشود، نکته دیگری که از سخن او به دست میآید این است که وی قائل به این نیست که سنگسار حتماً باید سبب مرگ زناکارشود. او میگوید: «بله اگر زن به واسطه سنگسار یا تازیانه بمیرد وجوب نگهداری در خانه از بین میرود، در غیر این صورت حکم نگهداری در خانه همچنان باقی است، تا آنکه خداوند راهی قرار دهد.» او در مورد آیه دوم نیز معتقد است که مقصود از فاحشه، مورد لواط است و نه غیر آن. اما توضیح نمیدهد که چگونه میان مجازات آزار و اذیت در مورد لواط با مجازاتهایی که فقها براساس آنچه که سنت میخوانند برای لواط قرار دادهاند جمع میکند. فقها برای مرتکب لواط قائل به مجازات مرگ با روشهای گوناگون مانند سنگسار، سوزاندن، پرتاب از بلندی و مانند آن شدهاند. حال اگر حکم این آیه را باقی بدانیم، حکم دیگر را که با سنت برای فقها ثابت شده چه باید کرد؟ آیتالله خوئی به این پرسش بزرگ پاسخ نداده است. او در آیه اول میان مجازات نگهداری در خانه و مجازات تازیانه و سنگسار به نحوی جمع کرد، اما در آیه دوم موضوع را مسکوت گذاشت. یکی از نکات مهمی که در بیانات آیتالله خوئی وجود دارد این است که وی خبر واحد را در امور مهم معتبر نمیداند و به این نکته بارها اشاره کرده است، اما رجم یا سنگسار را که آن نیز با خبر واحد به ما رسیده است رد نکرده، بلکه آن را ثابت شده با سنت قطعیه میداند.(۷) ما در اینجا درصدد نیستیم که درباره بیانات آیتالله خوئی یا علامه طباطبایی و دیگران به طور جزئی به مناقشه بپردازیم، مهم آن است که دریابیم شیوه استناد و استدلال فقها به آیات و روایات چگونه است و آنچه که به نام حکم شرعی استنباط میکنند از چه میزان اعتبار برخوردار است.
تا اینجا بر ما معلوم گشت که قرآن مجازات مرتکبین فحشا را نگهداری در خانه (برای زنان) و آزار و اذیت (برای مردان) دانسته است. درباره اینکه آیا مقصود از فحشا در این آیات زناست یا اعم از آن، اختلاف نظروجود دارد. روایات موجود در اینباره نیز کمک چندانی به فهم دقیق قرآن نمیکند. چنانکه ملاحظه شد آیتالله خوئی علیرغم روایات متعدد، قائل به نسخ این آیات نیست، زیرا روایات مذکور عقل وی را مجاب و قانع نمیسازد. مجازات دیگری که در قرآن برای زنا صریحاً آمده است (اعم از مرد و زن) صد تازیانه است. قرآن اشارهای به مجازات سنگسار ندارد، درحالیکه فقها سنگسار را حکم شرعی و مجازات قطعی زناکاری میدانند که دارای احصان است، یعنی زناکاری که همسر دائم دارد و منعی از معاشرت با همسر برای وی وجود ندارد. حال این پرسش مطرح میشود که سنگسار چگونه به عنوان مجازات شرعی به فقه راه یافته است و سند آن چیست؟
سند سنگسار
درباره اینکه پیامبر اسلام مجازات سنگسار را وضع و یا اجرا کرده باشد سند قطعی ومعتبر در دست نیست. فقها همچون مواردی که قبلاً به آنها اشاره شد به مجموعهای از روایات استناد میکنند که این روایات خالی از اشکال نیستند. پیش از ورود به هر بحثی دراینباره بهتر است ابتدا به روایاتی که برای مجازات سنگسار به آنها استناد میشود اشاره کنیم. برخی روایات حاکی از آن است که زناکار دارای احصان، رجم میشود ولی تازیانه نمیخورد. در یکی از این روایات، راوی سخن امام را چنین تفسیر کرده که برای یک گناه نمیتوان دو حد (رجم و تازیانه) قائل شد، این در حالی است که برخی روایات رجم و صد تازیانه را مجازات زناکار دارای احصان دانسته است. فقها روایاتی را که مجازات محصن را فقط رجم دانسته گاه حمل بر تقیه کردهاند، درحالیکه علت تقیه معلوم نیست و معمولاً هرگاه که تعارضات موجود را نمیتوانند حل کنند تقیه را به عنوان یک راه حل مطرح کرده از این تعارضات عبور میکنند. در روایاتی آمده که زناکار فاقد احصان فقط صد تازیانه میخورد و زناکاری که همسر دارد ولی با او معاشرت نکرده و بدین ترتیب فاقد احصان است افزون بر آن که صد تازیانه میخورد تبعید نیز میشود.
در روایاتی دیگر بهطور مطلق آمده است که پیرمرد و پیرزن (در صورت ارتکاب زنا) صد تازیانه خورده رجم میشوند و مرد و زن ازدواج نکرده صد تازیانه خورده یکسال تبعید میشوند. این در حالی است که بر خلاف روایات موجود، فقها برای زن زناکار قائل به مجازات تبعید نیستند.
در روایات دیگر مجازات پیرمرد و پیرزن متفاوت دانسته شده مثلاً آمده است که علی(ع) پیرمرد و پیرزن (زناکار) را صد تازیانه زده، رجم کرد. محصن و محصنه را (فقط) رجم کرد. زن و مرد ازدواج نکرده را تازیانه زد و یکسال تبعید نمود. این در حالی است که در روایتی دیگر چنین آمده است: «روزی عمر با پنج نفر که آنان را در حال زنا گرفته بودند آمد و امر کرد که بر آنان حد اقامه شود. علی در آنجا حاضر بود گفت: ای عمر حکم آنان چنین نیست. عمر گفت: تو بر آنان حد اقامه کن. علی اولی را جلو آورد و گردن او را زد، دومی را رجم کرد، سومی را حد زد، چهارمی را نصف حد زد و پنجمی را تعزیر کرد. عمر متحیر شد و مردم تعجب کردند. عمر پرسید ای ابا الحسن برای پنج نفر در موضوعی واحد، پنج حد متفاوت اجرا کردی! علی گفت: اولی ذمی بود که از ذمه خارج شد و حد او جز شمشیر نیست، دومی مرد محصن بود که حد او رجم است. سومی محصن نبود که حد او تازیانه است. چهارمی برده است که نصف حد به او زدیم و پنجمی مجنون بود (که حد از او ساقط است).(۸) این روایت بیشتر به داستان شبیه است و به نظر میرسد راوی برای بیان مجازاتهای مختلف زنا چنین داستانی را ساخته است. اینکه پنج نفر مرد زناکار را در حال زنا گرفته باشند و عمر بدون توجه به شرایط آنان برای همه مجازات یکسان تعیین کرده و در این میان از زنانی که با این مردان زنا کردهاند خبری نیست، به قصه و داستان شبیه است. در هر حال این داستان به عنوان یکی از روایات مورد استناد در کتاب معتبر روایی شیعه آمده است. روایاتی که در وسایلالشیعه آمده معمولاً روایاتی است که از فیلترهای متعدد رد شده و راویان آنها مورد اطمینان فقهای شیعه میباشند. این روایت صرف نظراز محتوای آن که به نظر معقول و قابل قبول نمیرسد دارای نکاتی قابل توجه است. مطمئناً عمر پیش از صدور دستور برای اقامه حد آنان را محاکمه کرده، شهود متعدد (چهار شاهد) بر آنان شهادت دادهاند. چگونه عمر در طول محاکمه متوجه شرایط متفاوت پنج مرد زناکار نشده برای همه آنان یک مجازات تعیین کرده و آن را حد زنا دانسته است. هنگامی که علی(ع) مجازاتهای متفاوت را تعیین میکند عمر و مردم تعجب میکنند. از این روایت چنین فهمیده میشود که مردم از مجازاتی که عمر تعیین کرد و از قرائن فهمیده میشود که آن مجازات صد تازیانه بوده تعجب نکردند اما از مجازاتهای دیگر تعجب کردند. به نظر میرسد مردم با مجازاتهای دیگر برای زنا آشنا نبودند. در صدر روایت اشاره میکند که عمر دستور داد بر آن پنج نفر حد اقامه شود. در ذیل روایت نیز درباره مجازات فرد غیرمحصن، لفظ حد را بهکار میبرد و درباره چهارمی که برده است به نصف حد اشاره میشود.
بدین ترتیب فهمیده میشود که لفظ حد در ذیل روایت به معنای صد تازیانه به کار رفته و این همان مجازاتی است که در صدر روایت، عمر به آن امر کرد. در این روایت مجازات محصن فقط رجم است و نه تازیانه و رجم، به مجازات تبعید نیز اشارهای نشده است. فقها بر اساس اینگونه روایات مجازاتهای هشتگانهای را برای زناکار در منابع فقهی آوردهاند. بسیاری از آنان مجازات زناکار محصن را رجم و صد تازیانه میدانند. در منابع فقهی آمده است که مجازات مرد بالغ محصنی که با دختر بچه یا زن دیوانهای زنا کند صد تازیانه است، اما مجازات مرد بالغ غیرمحصنی که با زن عاقله و بالغهای زنا کند صد تازیانه همراه با تراشیدن سر و تبعید است.
این فتاوا از این دست روایات به دست آمده است. در این فتاوا مجازات مردی که دارای احصان است و با دختر بچه و یا زن دیوانهای زنا کرده کمتر از مجازات مردی است که احصان ندارد و با زن بالغه و عاقلهای زنا کرده است. درحالیکه در مورد اول مردی که دارای احصان است به دلیل دارا بودن احصان به طور منطقی باید مجازاتش بیشتر باشد. او علاوه بر زنا در حال احصان، دختر بچه و یا زن دیوانه را فریب داده و این خود جرمی بزرگ و اضراری جبران ناپذیر است، درحالیکه در صورت دوم مرد از یکسو فاقد احصان بوده، از سوی دیگر با زنی عاقله و بالغه و با رضایت او زنا کرده است. عجیب است که مجازات اولی کمتر از مجازات دومی است. فقها در واقع به دلیل تعارضات میان روایات میکوشند خود به تفسیر آنها بپردازند و با این تفاسیر برخی روایات را بر برخی دیگر حمل میکنند، آنگاه در این میان فتاوایی ظاهر میشود که گاه با عقل و منطق سازگار نیست. ما نمیخواهیم به تحلیل یکایک روایات بپردازیم، بحث ما در مورد سنگسار و مستندات آن است و با بیان روایات میخواهیم به این نتیجه برسیم که آیا با این گونه روایات و مستندات میتوان سنگسار را حکم شرعی خواند؟ روایتی که به تفصیل آن را بیان کردیم نشان میدهد که مردم با مجازاتی غیر از صد تازیانه برای زناکار آشنا نبودهاند و دیگر مجازاتها، آنان را شگفتزده کرده است. مهمتر از روایاتی که درباره رجم به آنها اشاره شد روایاتی هست که در آنها ادعا شده مجازات رجم در قرآن آمده است. حاصل این روایات آن است که آیهای از قرآن که درباره رجم زناکار بوده حذف شده است. در وسایلالشیعه در این باره دو روایت آمده است. در روایتی «سلیمان ابن خالد میگوید: از ابی عبدالله پرسیدم که آیا رجم در قرآن آمده است؟ امام گفت: بله. گفتم: چگونه؟ گفت: الشیخ و الشیخه فارجموهما البتّه فانّهما قضیا الشهوه» یعنی پیرزن و پیرمرد را البته رجم کنید که آنها شهوترانی کردهاند.
در روایتی دیگر عبدالله بن سنان از ابی عبدالله نقل میکند که رجم در قرآن به این شکل آمده است: «اذا زنی الشیخ و الشیخه فارجموهما البتّه فانهما قضیا الشهوه.» در منابع روایی اهل سنت نیز آمده که عمر بن خطاب ادعا کرد که آیه رجم در قرآن بوده است. در «الموطّأ» مالک طی روایتی طولانی و مفصل آمده که عمر بن خطاب گفت: «مبادا آیه رجم را از بین ببرید و کسی بگوید که در کتاب خدا دو حد وجود ندارد. پیامبر رجم کرد ما نیز رجم میکنیم. قسم به کسی که جان من در دست اوست اگر مردم نمیگفتند که عمر به کتاب خدا افزود مینوشتم: (الشیخ و الشیخه فارجموهما البتّه) و ما این را خواندیم.»(۹) هیچیک از شیعه و اهل سنت این ادعا را که در قرآن آیه رجم وجود داشته، نپذیرفتهاند. منابع تاریخی و روایی حاکی از آن است که عمر بن خطاب اصرار بر اجرای رجم داشت، تا آنجا که ادعا میکرد رجم در قرآن آمده و او خود آن آیه را خوانده است. حال با توجه به مجموع آیات و روایاتی که درباره مجازات زنا و رجم به ذکر آنها پرداختیم به بحث و تحلیل پیرامون موضوع میپردازیم.
رجم، سنتی غیراسلامی
در مجموعه روایاتی که در باب مجازات زنا آمده روایتی را نقل کردیم مبنی بر اینکه آیات ۱۵ و ۱۶ سوره نساء نسخ شده است. این روایت خبر واحد است و چنانکه آیتالله خوئی نیز معتقد است نسخ قرآن با خبر واحد ثابت نمیشود، چنانکه آیهای جدید با خبر واحد به قرآن افزوده نمیشود. با چنین اعتقادی این ادعا که آیه رجم در قرآن بوده رد شده است. اگرچه فقها ادعای وجود آیه رجم را نپذیرفتند اما با خبر واحد عملاً قائل به نسخ آیات ۱۵ و ۱۶ سوره نساء شدهاند. به همین جهت در منابع فقهی مجازات نگهداری در خانه و آزار و اذیت نسبت به کسانی که مرتکب زنا یا لواط میشوند دیده نمیشود، حال آنکه این مجازاتها از آیات قرآن به دست میآید.
از دیگر سو چنانکه بیان شد در منابع روایی شیعه توسط راویانی که شیعیان روایات آنان را قبول دارند و معتبر میدانند به امامان شیعه این ادعا نسبت داده شده که آیه رجم در قرآن بوده است. فقها و نیز دانشمندان علوم قرآنی این روایات را علیرغم اعتبار راویان آن نپذیرفتهاند. چگونه است که با خبری واحد آیات قرآن نسخ میشود و خبرهای دیگر پذیرفته نمیشود و چگونه است که مجازات تصریح شده در قرآن ترک میشود و مجازاتی از خارج قرآن با مستنداتی مناقشه برانگیز جایگزین آن میگردد؟
اخبار آحادی که حکایت از مجازات رجم دارند چنانکه دیدیم متفاوت و قابل مناقشه هستند. این اخبار نیز توسط راویانی نقل شده که اعتبار آنان همانند راویان روایات مردود است، یعنی روایاتی که در آنها ادعا شده که آیه رجم در قرآن وجود داشته است. همانطور که گفته شد علیرغم وجود روایات متعدد، آیتالله خوئی قائل به نسخ آیات ۱۵ و ۱۶ سوره نساء نشده است، این در حالی است که بسیاری از مفسرین و فقها قائل به نسخ این آیات شدهاند. در رابطه با مطالبی که بیان شد چند پرسش مهم مطرح میشود؛ نخست آنکه چرا فقها قائل به نسخ آیات مذکور در باب مجازات فحشا شدهاند؟ دیگر آن که منشأ پیدایش روایاتی که مدعی است آیه رجم در قرآن بوده چیست؟ و پرسش دیگر آن که علت پیدایش مجازات رجم در منابع فقهی کدام است؟
در پاسخ به پرسشهای بالا باید گفت از آن جا که فقها نتوانستهاند میان مجازاتهای تصریح شده درآیات ۱۵ و ۱۶ سوره نساء و مجازات تازیانه از یک سو و رجم که در روایات آمده از سوی دیگر جمع کنند قائل به نسخ این آیات شدهاند، درحالیکه دلیل معتبر برای نسخ وجود ندارد. دلیل مهم دیگر برای اعتقاد به نسخ این آیات رویه معمول فقها در بذل توجه فوقالعاده به سنت است. آنان در استنباط احکام شرعی اخبار آحاد را با این همه تشتت و ضعف در اعتبار، به آیات قرآن ترجیح داده، مقدم میدارند و با تخصیص و تقیید آیات قرآن با اینگونه اخبار آحاد، رویه خود را توجیه میکنند. اخباریگری در تاریخ فقه به جایی رسید که برخی معتقد شدند ما قرآن را بههیچوجه نمیتوانیم درک کنیم و حتی قرآن متروک و اخبار و احادیث، جایگزین آن شد. نفوذ این جریان فکری در فقه عیان و آشکار است که بحثی مفصل میطلبد.
درباره منشأ پیدایش مناقشات درباره رجم و این ادعا که در قرآن آیه رجم وجود داشته، با توجه به قرائن موجود میتوان گفت که رجم مجازاتی اسلامی نیست، اسلام این مجازات را نیاورد. به نظر میرسد افرادی پس از پیامبر کوشیدند مجازات رجم را اجرا کنند و با مخالفت مردم روبهرو شدند. درباره این که چه کسی کوشیده مجازات رجم را وارد اسلام کند و آن را توجیه نماید، سند قطعی در دست نیست. منابع تاریخی نشان میدهد که عمر بن خطاب بر این امر اصرار داشته است. اگر رجم در زمان پیامبر اجرا شده بود قطعاً همه مردم روستای کوچک مدینه از آن آگاه میشدند و دیگر نیازی به توجیه آن و اصرار بر اجرای آن وجود نداشت. شواهد نشان میدهد که رجم در زمان پیامبر اجرا نشده است، از همینرو پس از پیامبر مردم نسبت به اجرای آن اعتراض کردهاند. البته همانطور در روایتی از «الموطأ» آمده این احتمال وجود دارد که پیامبر حکم رجم را نسبت به یهودیان با توجه به آیین آنان صادر کرده باشد. همچنین ممکن است یهودیان در زمان پیامبر در مدینه مجازات سنگسار را اجرا کرده باشند و بدین ترتیب این سنت با توجه به مشکلاتی که در نقل و ثبت سنت وجود داشته، با سهلانگاری به اسلام منتسب شده باشد. در همین رابطه می توان به استدلال شافعی درباره وجوب رجم اشاره کرد. وی با توجه به این که پیامبر نسبت به دو یهودی براساس تورات حکم رجم نمود، افزون بر این که نتیجه میگیرد اجرای رجم بر اهل کتاب واجب است معتقد است که رجم بدینترتیب جزء شریعت پیامبر نیز شده است (به نقل از اصول سرخسی، جلد ۲، ص ۱۰۰). به نظر میرسد رجم بدین ترتیب و با توجه به تعریف گسترده سنت، به سنت و از آنجا به فقه راه یافته است. (درباره تعریف سنت توسط اصولیون میتوان بهطور جدی مناقشه کرد. همچنین در اینکه آیا با رجم دو یهودی در صورت صحت خبر، این فعل پیامبر جزئی از شریعت آن حضرت شده باشد میتوان بحث کرد بویژه که قرآن درباره زنا، خود مجازاتهایی را بیان کرده است.)
مدافعان این شیوه مجازات کوشیدهاند آن را به اسلام نسبت دهند. مناقشات تا بدان حد سخت بوده که حتی مجبور به طرح این ادعا شدهاند که رجم در قرآن وجود داشته است. به احتمال قوی این ادعا برای مجاب کردن مردم و مخالفان رجم مطرح شده است. قرائن موجود در روایتی که از وسایلالشیعه نقل شد نیز گویای همین نکته است.آن روایت نیز بیانگر آن است که مردم مجازاتی دیگر جز تازیانه را برای زنا نمیشناختند. هنگامی که قرائن مختلف را کنار یکدیگر میگذاریم به این نتیجه میرسیم که رجم وارد زندگی مسلمانان شده است. مدافعان آن کوشیدهاند ادعای وجود رجم در قرآن را، هم به بزرگان اهل سنت نسبت دهند و هم به بزرگان شیعه. پس از پیامبر بویژه پس از گسترش اسلام، امور مردم به دست والیان متعدد افتاد که بسیاری از آنها مردمانی بیابانی، بیسواد و مأنوس با آداب و سنن جاهلی بودند. کتب تاریخی روایتگر حوادث بسیاری در این رابطه است. اعراب بیاباننشین حجاز مسلماً در طول ده سال حیات پیامبر در مدینه دست از همه آداب و سنن و افکار جاهلی برنداشتند، بویژه آنکه بسیاری از آنها در اواخر دوره حیات پیامبر به اسلام گرویدند. پیش از این بارها اشاره کردیم که زنا در میان اعراب حجاز بسیار رایج بود. روزی «طفیل بن عمرو بن طریف الدوسی» نزد پیامبر آمد و مسلمان شد. او گفت که در قبیله دوس، زنا و ربا بسیار رایج است. پیامبر برای هدایت آنان دعا کرد. درباره مغیرهبن شعبه نیز که والی عمر در بصره بود آمده است که وی زنا کرد و پس از آن برای اقامه نماز صبح به مسجد رفت و به عنوان امام جماعت جلوی مردمان ایستاد که شاهدان زنا با او دعوا کرده، وی را نزد عمر بردند.(۱۰)
زیادبنابیه دبیر مغیره، یکی از چهار شاهد بود. او به گونهای شهادت داد که مغیره از مجازات رهایی یافت. در منابع تاریخی از مغیره به عنوان یکی از اصحاب بزرگ پیامبر یاد شده است. قرائن نشان میدهد که پس از اسلام نیز زنا رواج داشته است. شاید عمربن خطاب برای بازداشتن مردم از ارتکاب زنا مجازات سخت رجم را وضع کرده باشد. یهودیان نیز که در کنار مسلمانان میزیستند قائل به چنین مجازاتی برای زناکار بودند. در هر حال مجموعه این روایات نمیتواند مستندی مطمئن و معتبر برای شرعی خواندن مجازات سنگسار باشد. بسیاری از فقها مانند سید مرتضی، ابن زهره و ابن ادریس خبر واحد را معتبر ندانستهاند. در میان متأخرین نیز آیتالله خوئی خبر واحد را بویژه در امور مهم، معتبر نمیداند. آیا اسلام چیزی را مهمتر از خون و جان انسانها دانسته است؟ در صورتی که معتقد باشیم حفظ جان و خون انسانها بر همه چیز مقدم است و یا آن را از امور مهم بدانیم، نمیتوانیم با این اخبار آحاد، که به نمونههایی از آنها اشاره شد مجازات رجم را ثابت و اجرا کنیم.
از بحثهای گذشته درمییابیم که:
۱ـ رجم در قرآن به عنوان مجازات زنا و مجازات هیچ جرم دیگر نیامده است.
۲- اسلام بیتردید برای جان و خون انسانها بیش از هر چیز ارزش و احترام قائل است.
۳- با خبر واحد امور مهم ثابت نمیشود.
۴- حفظ خون و جان انسانها از مهمترین امور است.
۵- اخبار مربوط به رجم از جمله اخبار آحاد بوده، محتوای این اخبار قابل مناقشه است.
۶- فقها روایات مربوط به ادعای وجود آیه رجم در قرآن را به درستی نپذیرفتهاند، درحالیکه راویان این روایات، روایات دیگر را نیز نقل کردهاند.
هنگامی که در روایات موجود درباره یک موضوع مهم که به جان و آبروی انسان بازمیگردد این همه اختلاف و مناقشه وجود دارد، اعتبار آن روایات عقلاً ساقط میگردد و نمیتوان به آنها استناد کرد، بویژه برای صدور حکم شرعی. افزون بر آنچه در ردّ مجازات رجم بیان شد باید افزود که روایات رجم مخالف با قرآن است و این مهمترین دلیل برای رّد این دست روایات است. اما دلیل مخالفت این روایات با قرآن این است که آیات ۱۵ و ۱۶ نساء نسخ نشده است و دلیل معتبری در این رابطه در دست نیست. با توجه به عدم نسخ این آیات، مجازات ارتکاب فحشا برای زنان (و چنانکه فقها و مفسرین در تعبیر آیه ۱۵ گفتهاند) بویژه زنان شوهردار، نگهداری در خانه است. حتی آیه قرآن برای رهایی از این مجازات وعده راه نجات را میدهد، که به نظر میرسد آن راه نجات، توبه و بازگشتن از ارتکاب حرام است. از آنجا که مجازات زنای محصنه در قرآن نگهداری در خانه آمده است، مجازات رجم با آن مخالفت دارد. شیخ انصاری در رسائل در مفهوم مخالفت با کتاب میگوید: «عنوان مخالفت در جایی صادق است که دو دلیل درباره یک موضوع حاکی از دو حکم مخالف باشد.» چنانچه نسخ آیه ۱۵ نساء را نپذیریم بیتردید روایاتی که به عنوان دلیل رجم به آنها استناد میشود با این آیه در تعارض خواهد بود و به همین دلیل این روایات مردود است. فقها نیز شاید برای دفع این تعارض از یکسو و ترجیح روایات و اخبار بر قرآن از سوی دیگر قائل به نسخ آیه ۱۵ و ۱۶ شدهاند. آیه ۱۶ نساء نیز حکم لواط را آزار و اذیت به نحوی که مردم خود مناسب و مفید و بازدارنده میدانند، دانسته است. روایات مربوط به مجازات لواط نیز با این آیه در تعارض قراردارد، زیرا دلیلی معتبر برای نسخ این آیه نیز وجود ندارد. حتی اگر برخی ادله نسخ این آیات را بپذیرند، با توجه به اینکه برخی دیگر نسخ را نپذیرفتهاند نمیتوان به طور قطع قائل به نسخ شد و با ادلهای مشتبه مجازات سختی مانند رجم و یا قتل و مانند آن را ثابت نمود، زیرا در هر حال روایات مذکور از جهات گوناگون اعم از ضعف آنها به دلیل اینکه خبر واحدند و از نظر معنا و مضمون و نیز مخالفت با قرآن قابل مناقشه میباشند. پر واضح است که هیچ مجازاتی بویژه مجازاتهایی که جان انسانها را تهدید کند با ادله غیر قطعی ثابت نمیشود.
حال با توجه به موارد یاد شده چگونه مجازاتی مانند رجم ـ رجمی که به کشتهشدن میانجامد ـ به منابع فقهی راه یافته است؟
رویه فقها نشان میدهد که آنان به روایات، بیش از قرآن اهمیت میدهند، آنان حتی در مواجهه با روایات گوناگون در یک موضوع به روایات خاصی گرایش مییابند و میکوشند گرایشهای خود را توجیه کنند. موضوع مهم در اینجا این است که گرایش فقها به کدام دسته از روایات بیشتر است و چرا؟ مثلاً درحالیکه با آیات قرآن و روایات موجود میتوان اثبات کرد که دیه و ارزش جان همه انسانها با هم برابر است، چرا فقها تمایل دارند عدم برابری را ثابت و توجیه کنند؟ و یا مثلاً وقتی که با توجه به عدم وجود رجم در قرآن و تشتت و مناقشه برانگیز بودن روایات رجم و ادله عقلی، این مجازات را میتوان رد کرد، چگونه است که فقها میکوشند، ثابت کنند این مجازات مشروع بوده و فراتر از آن، حکم شرعی است؟ در بحث پیرامون اعتبار و حجیت خبر واحد، میبینیم که اصولیون و فقها ابتدا حجیت خبر واحد را مفروض گرفته، سپس به دنبال اثبات و توجیه آن میروند. هنگامیکه هیچیک از ادله اعم از قرآن، سنت و عقل نتوانست این ادعا را ثابت کند و هر یک با اشکالاتی روبهرو بود باز هم کوشیده و طریق دیگری را برای توجیه ادعای خود جستوجو میکنند، مثلاً ملاحظه میشود آنجا که قرآن، سنت و بنای عقلا نمیتواند حجیت خبر واحد را اثبات کند، نهایتاً برخی برای برون رفت از بنبست به وجود آمده عمل اصحاب را دلیل برای حجیت قرار دادند. ذهن فقها معمولاً متوجه موضوعات عبادی است. تصور اینکه سنت که مبتنی بر اخبار آحاد است بیاعتبار شود و به تبع آن احکام عبادات مخدوش و تعطیل گردد، برای آنان دشوار و سخت است. آنان موضوعات گوناگون را نیز از یکدیگر تفکیک نکردهاند و با روایات مربوط به همه موضوعات اعم از نماز واجب و مستحبی و غسلهای واجب و مستحبی تا نماز میت و یا قصاص و دیات و حدود ـ صرفنظر از میزان اهمیت موضوعات ـ یکسان برخورد میکنند. حتی میتوان گفت که فقها در برخورد با روایات مربوط به طهارت و نماز، دقت بسیار بیشتری نسبت به روایات قصاص و حدود و مانند آن مصروف داشتهاند. فقها خالی الذهن به سراغ ادله نمیروند، بلکه ابتدا مفروض را در ذهن به طور مسلم دارند و میکوشند با ادله به اثبات آن و به عبارت دیگر به توجیه آن بپردازند، از همینروست که در کیفیت استفاده آنان از آیات و روایات، ابهامات و پرسشهای گوناگونی وجود دارد. اینکه پیشفرض ذهنی آنان چگونه شکل گرفته است، خود موضوعی مهم و قابل بحث است.
منبع : سایت کلمه
ارادتمند
سید ابوالفضل
بشدت معترض بود نسبت به همه چیز. یک سئوال بیش نپرسید. این که: امیدی هست؟ به وی گفتم: امید را باید ایجاد کنیم. مرد، جانباز جنگ بود. و نا امید ازهمه چیز و همه کس. آمده بود از من سراغِ امید را بگیرد. خوشحالم که وقتی رفت، چیزکی از امید در جیبِ فهمش به یادگار نهاده بودم.
خب گرامی تشویش افکارعمومی (آقایان حاکم) یعنی زنده کردن امید و نشاط در بین مردمان نا امید و بریده کم جرمی نباید باشد.
کاش ما را هم راهی بود به حریم مراجع بنام کشور ، تا اجازه ای میگرفتیم برای معصیتی . البته معصیتی خرد و نه در حد دروغ گفتن که بنا به اموزه های دین ، در حد جنگ با خداست . اقتضای آن را هم یک جوری جور میکردیم خودمان .
سلام به همگي
چند پيشنهاد:
1- بمنظور حمايت //// از نوريزاد آزاده، ////
2- دوستان خارج از كشور در اين امر جلودار شوند.
3-هنگام عبور از كنار نوريزاد با ماشين، واسه اش بوق بزنيم
4- نوشته هايش را در سايتهايمان ترويج كنيم
5- نوشته هايش را چاپ و در بين فاميل و دوستان پخش كنيم
خسته نباشي آزاده مرد
سلام براستادبررگوارم جناب نوریزاد”
نفرمایید آقای نوریزاد!مردم پشت شماودرامتداد راه شمایند .فقط میترسندوتااین ترس باقیست نان آقایان در روغن است!!!!!!!!!!!!بیاییدهمه باهم در این ایام دراین تجمعات سبدکالا دادبزنیم:ای خاک بر………………..!
damet garm…………mabada degar bar faribad dahand……………….