شقه شقه کردن آحاد جامعه به طرفداران رهبری و مخالفانش، آنچنان ما را زمینگیرِ این خصلتِ قهقرایی کرده که مگر مشابهش را در اعماق کور و دور تاریخ سراغ گرفت. مثلتِ: سپاه، بیت رهبری، جهل، با خط کشی میان مردم، هم درها را به روی خواسته های خود گشوده است، و هم چیزی به اسم خجالت را از گردونه ی مراودات مدنی بیرون انداخته است.
سابقاً یک چیزکی به اسم خجالت درکار مسئولان این دیار بود. که وقتی خطا می کردند و ضایعه به بار می آوردند، نرم و بی صدا کنار می کشیدند تا مباد آن آبروی مختصر، بیش از پیش آسیب ببیند. اینجا، در ایران اسلامی، خطا کاران و ضایعه آفرینان، از رهبر گرفته تا پایین تری ها، به محض آشکار شدن شکست ها و بی کفایتی ها، برطبل طلبکاری می کوبند که: بله، این منم، هر که معترض است جرأت کند و جلو بیاید!
من می گویم: زندانی کردن میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و کروبی، و دیگرانی که بی هیچ دلیل عقل پسند زندانی اند، به آنچنان نفرتی از پتانسیل داخلی و جهانی برخورده است که مثلث فوق الاشاره، برای تداوم این روند باید مدام هزینه کند و چیز چندانی نیز نصیبش نشود. من به چشم خود می بینم که این سه، و دیگرعزیزان معترض ما آزاد می شوند و فضا برای تنفس آن مثلث نا بجا تنگ و تنگ تر می شود. یادم هست یک واعظی با هیجان ازغیرتِ خروس می گفت. این که خروس نسبت به عیال خود غیرت مند است. و همو سرآخر به این ترجیع مراجعه می کرد که: جانم خروس!
محمد نوری زاد
بیست و شش بهمن نود و دو – تهران
|
آقا مصطفی! چه ادبیات دلنشین و خوشایندی دارین! کسی که نمیتونه با منطق و در پی اون آرامش حاصل از این منطق نظراتش رو ابراز کنه به ناسزا متوصل میشه. لطفا در ادبیاتتون تجدید نظر کنین و آستانه تحملتون رو برای شنیدن نظرات مخالف بالا ببرین.
درود
آقای نوریزاد عزیز یه سوال شما می دانید که در این به اصطلاح قانون اساسی رژیم ایران دخالت نیروهای نظامی در سیاست منع شده ولی ما هرروزه می بینیم سرداران سپاه در مسائل سیاسی به وضوح اظهار نظر می کنند حتی هشدار و تحدید می کنند دولت و ملت را حال انکه ارتش بخت برگشته که اسمش ارتش است ولی چیزی از ان باقی نیست چنین نیست و کسی نمی اید سیاسی سخنی بگوید .چرا سر این به اصطلاح جمهوری این کشور نهیبی نمی زند که توی نظامی اگر با دیگر در مسائل سیاسی تخالت کردی به دادگاه می کشیمت؟چرا می ترسد و عقب نشینی می کند ایا از کشته شدن به ابزار رزمی انها می ترسد یا از خود انهاست؟
جناب آقا مصطفی
با عرض پوزش دو نکته را خدمتتان معروض میدارم:
1- در مورد جناب دانشچو، که به اذعان بسیاری از موافقین و مخالفین حاضر در این اندیشکده، فردی متعادل و اندیشمند است؛ نوشته اید: ««ادبیات دانشجو مقتضایش همین ادبیات است وبس»»
2- خطاب به بنده نیز نوشته اید: ««… بیش ازاین سوال نکن.»» !!!!
چشم!! سمعا و طاعتا. شنیدم و اطاعت کردم!!
ولیکن دوست عزیز، تصور نمی نمایید که اینجا “مسجد و منبر” شما نیست که بگویی “کن” و سپس “یکن” شود؟!
اینجا محل ترکتازی و “تک گویی” نیست!!
اینجا محل ترساندن دیگری و طرف مقابل را به “خفه شدن” وادار کردن، نیست!!
اینجا محل گفتگوی دو طرفه و مفاهمه است.
اینجا …
جناب حامی ادبیات دانشجو مقتضایش همین ادبیات است وبس بیش ازاین سوال نکن.
دانشجوی گرامی
با سلام و تحیت و تشکر از پاسخ شما در این بخش
با توجه به نکاتی که مطرح کردید لازم دیدم برخی نکات را متقابلا خدمت شما عرض کنم
1-اشاره ای داشتید به مساله اجتناب از بحث ،ببینید دوست من ،یکوقت هست ما در مقام مقاله نویسی و روان نویسی هستیم که خوب طبعا مقاله را مینویسیم و ارائه میکنیم و چنانکه قبلا عرض شد شما خوب و روان می نویسید ،ولی یکوقت پرسشی مطرح میشود که طبعا هر پرسشی پاسخی و استدلالی بدنبال دارد و پس از آن هم ممکن است پاسخ مورد مناقشه و قبول و رد واقع شود ،و در بحثی که از یک نکته تاریخی (مساله دستور خسرو پرویز به دستگیری پیامبر یا قتل او) پیش آمد مساله چگونگی و اقسام رویکردهای ممکن ما نسبت به تاریخ پیش آمد که این طبعا باید روشن شود خصوصا اینکه این بحث (چگونگی رویکرد به تاریخ و تلقی تاریخ و تحلیل تاریخ) از مباحثی است که نقش بسیار مهمی در آن سوال اول شما (نفع و ضرر ادیان) ایفاء میکند ،بنابر این ضرورت این بحث همچنان پایدار است ،خصوصا اینکه نکاتی در این جوابیه شما بچشم می خورد که بعضا غیر قابل قبول ، و در برخی موارد متناقض است ،که عرض خواهم کرد.
2-در ابتدای گفتارتان فرمودید :””دوست عزیز. تواتر تاریخی دال برصحت روایات نیست””.
سخن بر سر این است که چرا؟ بنظر میرسد شما از دو نکته غفلت یا تغافل میکنید ،یکی اینکه بنای زندگی مردم در معاش و صنایع و علوم بر نقل است ،یعنی حتی در علوم تجربی نیز (سوای از اتکا به ابزارهای تجربی روز) مساله نقل (بازگویی و تحلیل داده های نقلی در هر عرصه) نقش بدون تردیدی دارد ،منتها چیزی که مهم است این است که نقل باید صحیح باشد و بقول شما دروغ نباشد ،لکن باید دید معیار در تلقی نقل صحیح چیست؟ که در ادامه خواهم گفت.
و نکته دوم مورد غفلت، مساله تدبر دقیق در مفهوم تواتر است ،تواتر این نیست که چند نفر بطور پراکنده در زمانهای متفاوت از مضمون گزاره ای خبر دهند ،در معنای تواتر گفته اند :”اخبار جماعه عن واقعه بحیث یمتنع عادتا تواطوهم علی الکذب”، یعنی تواتر عبارت است از خبر دادن گروهی از واقعه ای (ولو در زمان ما) بطوریکه عادتا توافق آنها بر کذب غیر ممکن باشد ،مثلا اگر گروهها و افراد زیادی مکرر به ما خبر دهند از شهر زیبایی در شرق آسیا که توکیو نام دارد ،این کثرت و تکرر خبر از افرادی که نوعا با هم غیر مرتبط هم هستند و عادتا ممکن نیست تفاهم بر کذب کرده باشند ،سبب حصول علم جزمی میشود برای ما که شهری به این اوصاف وجود دارد ولو اینکه خود ما تاکنون به آنجا نرفته باشیم .
عنایت کنید که این تکیه گاه نقلی و حصول علم اساس بسیاری از مراودات بشری در تجارات و صنایع و تبادلات است .
اکنون تصور کنید که این حلقات متکثر باز در زمان های پیشتر از حلقات قبل تر خود مطلبی را نقل کنند، این حلقات متکثر در زمانهای مختلف واسطه ارتباط ما با آن واقعه بسیار قدیمی هستند که رخ داده است.
نگویید امروزه ما بمدد رسانه ها و ابزارهای جدید مثلا شهر توکیو را رویت حسی میکنیم و … ، این مطلب درست است در وضع امروز ما ،بحث ما در اصل معنای تواتر است قطع نظر از ابزارهای جدید ،تا زمانهای بسیار دور ،زیرا که تصدیق میکنید که مثلا مساله پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز را که دیگر با ابزارهای فعلی نمی شود رویت کرد (محسوسات دور و غیر قابل دسترس) .
از اینجا می فهمیم که واسطه دریافت های ما از مسائل تاریخی باید نقل متواتر و متکی به قرائن و شواهد قوی عقلی و حسی باشد ،نه نقل های تک تک و نادر و بدون قرینه.
این اجمالی از مفهوم تواتری است که نزد عقلاء عالم (نه فقط دینداران) موجب حصول علم و وثوق است.
از این بیان معلوم میشود که این گزاره شما که فرمودید :”” تواتر تاریخی دال برصحت روایات نیست””. گزاره ای ناصواب است و عکس آن صادق است.
3-در ادامه مطالب عجیبی ارائه فرمودید :
“”چنان که امروز هم برخی شیعیان ، سنی ها ، خارجی ها، کمونیست ها ، پی درپی ، درتایید حکومت موجود می نویسند.
مهم این است که راست می گویند یا دروغ؟ ما کدام را بنگریم ؟ آدم های کشته شده و شکنجه شده را ؟ جنگ و خرابی ها را ؟ بی احترامی به نیمه حساس جامعه را ؟ اقتصاد ورشکسته را ؟ زندان های پُر را ؟ آمار وحشتناک بیکاران را ؟ ترک تحصیل ِ غیرمعمول ِ محصلان را ؟ … یا تعریف و تمجید تاریخ نویسانی که به خاطر منافع شخصی یا اسارت درتلقینات ، به آفرین گفتن به حکومت ِ فعلی پرداخته اند؟””.
دوست عزیز من ، ما در باره چگونگی تلقی فاکت های تاریخی صحبت میکردیم و اینکه چه راهی برای بررسی پدیده های دور و نزدیک تاریخی داریم ،نه بحث از مسائل روز خودمان یا دروغ هایی که کم یا زیاد گفته میشود در تایید فلان عمل یا عملکرد ،میدانم که غرض شما شاهد آوردن از امکان یا وقوع کذب است ،بله درست است همیشه دروغ هم وجود داشته اکنون هم وجود دارد و بعد هم خواهد بود ،مهم آن است که رویکرد ما در تلقی تاریخ و تحلیل تاریخ چیست؟
و مهم آن است که تواتر علم آور معیار بررسی هست یا نیست ،شما چرا بحث را از مسائل تجریدی به مسائل روز می کشانید؟!در اینجا بحث در موضع و مبنای ما در بررسی و تحلیل تاریخ است نه وقایع یومیه.
توضیحا عرض میکنم ،در قبال تاریخ سه رویکرد بیشتر امکان ندارد :الف-رویکرد افراطی :یعنی ساده لوحانه هرچه که در تاریخ مکتوب پنج هزار ساله بشری وجود دارد همه را قبول کنیم!
ب- رویکرد تفریطی: کلا درب بررسی و تلقی تاریخ را بسته و آنرا کنار بگذاریم! در واقع فاتحه تاریخ را بخوانیم و همه میراث مکتوب را دروغ فرض کنیم!
ج-بررسی نقادانه علمی و متکی بر احراز نقل صحیح از طریق تواتر، یا تجمیع قرائن و شواهد قوی داشته باشیم(یا بتعبیر شما رویکرد عقلانی ،نزاع در لفظ نداریم).
بنظرم برای همه واضح است که رویکرد افراطی منتهی به جهل و خرافه و پسرفت خواهد شد.
و رویکرد تفریطی منجر به انقطاع و جدایی تجربیات و زحمات پیشینیان با ما خواهد بود و اساسا این رویکرد بنظرم وقوعا هم مشکل دارد ،زیرا بشر دم بدم از گذشته خود پند می گیرد و با تکیه بر پیشرفتهای قبلی آنها را پلکان برای ترقیات آتی قرار میدهد.
بنابر این رویکرد صحیح رویکرد متعادل بررسی و تحلیل تاریخ با اتکا به نقل صحیح و متواتر یا متکی به قرائن مورد وثوق است ،و این مطلوب ماست.
در اینجا قهرا یک اندیشمند باید با پذیرش این معیارها در تاریخ غور کند.
جنابعالی قهرا باید رویکرد خودتان را بر این معیارها بنا کنید نه اینکه در بررسی تاریخی دوگانه رفتار کنید ،مثلا فرمودید :
“” درتاریخ بصورت متواتر از نیکی های فلانی یاد شده است. از صلح دوستی او. از اخلاقیاتش. از اصلاح جامعه ووو. اما نتیجه ای که عملکرد او داشته همان بوده که فلان کشورگشای خونریز داشته است. با این تفاوت که اولی تقدیس شده و دومی تقبیح””.
من در اینجا جزم ندارم که مراد شما از فلانی که بوده است ،بحث من در رویکرد تبعیضی است ، بحث این است که آیا تاریخ متواتر حجت هست یا خیر؟ اگر شما کلا تاریخ را کنار میگذارید و”” تواتر رادال بر صحت روایات نیست”” تلقی میکنید پس منطقا حق ابراز چنین گزاره هایی را هم ندارید، و اگر تاریخ متواتر را حجت میدانید (یعنی سبب حصول علم) پس ماجرای متواتر پاره کردن نامه پیامبر و صدور دستور دستگیری یا قتل او توسط خسرو پرویز را هم باید بپذیرید!
و اگر آنجا پذیرفتید و اینجا نپذیرفتید ،نتیجه منطقی این رویکرد تبعیض آمیز این است که:پس هرجا تاریخ بنفع تحلیل من است می پذیرم ، و هرجا بنفع تحلیل من نیست نمی پذیرم! ،که اینرا باید تحلیل منفعت طلبانه تاریخی نامید. و در حقیقت این یک تناقض معرفتی است.
یا فرمودید:
“”من تاریخ را تا جایی که با عقل و براهین تایید شود می پذیرم””
بسیار خوب ما نیز از عقلگرایی و رویکرد عقلایی (از جمله پذیرش متواترات)
استقبال میکنیم ، لکن دوست من این چه رویکرد عقلی است که در واقعه واحد منقول بتواتر بخشی از آن (پاره کردن نامه پیامبر) عقلانی و مقبول است ، اما بخشی دیگر (فرمان دستگیری پیامبر یا قتل او ) غیر عقلانی و غیر مقبول؟!
واقعا چه برهان عقلی در بخش اول هست که موجب تصدیق است و چه برهان عقلی در بخش دوم هست که موجب تکذیب است؟!با اینکه یک ماجراست و یک نقل است و یک تواتر است، بنظرم این تبعیض و تفکیک امری غیر عقلانی و غیر منطقی است.
یا فرمودید:
“”قرارنیست عقل خود را به دست مشتی دغل باز بدهم و به خیال این که این ها مکرر وپی درپی گفته اند حرفشان را بپذیرم””.
مقصود شما از مشتی دغل باز کیست؟ اینهمه کتب تاریخ و تاریخ نویسان همه دغل بازی و دغل بازان هستند؟ چون خبری متواتر خلاف معتقد جنابعالی است ناقلان آن دغل بازند؟!و اگر خبری مطابق با منویات شما باشد همه راستگو و صادق اند؟
بنظرم باید رویکرد این باشد که با قبول معیار صحیح تلقی تاریخ و اعمال آن معیار،در همه جا یکسان رفتار کرد، نه اینکه دوگانه محوریت نفع و ضرر من معیار قرار گیرد.
4-پاسخ مطالب و شقوقی که در مورد تحریف کتب آسمانی فرمودید این است که این فرضها مربوط به زمانی است که دینی که ناسخ تمام ادیان است آمده باشد و دیگر خود نسخ پذیر نباشد ،چنانکه مساله خاتمیت دین اسلام به اعتقاد ما چنین است ،و قرآن که کتاب آسمانی آخرین است بوعده الهی (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون. الحجر/9) به بیانی که اکنون مجال ورود به آن نیست مصون از هر تحریف لفظی (زیاده یا نقیصه) بوده و خواهد
بود ،لیکن ادیان قبلی که هریک بواسطه دین بعدی نسخ شریعت میشده است ،خطوط کلی آنها در معارف و وظایف عملی تا زمان ظهور و ناسخیت دین بعدی محفوظ بوده است ،اگرچه بخشهایی از آن کتب دستخوش تحریف و زیادتی و نقیصه پیروان آن قرار گرفته باشد ،اینکه گفتید مگر خدا قدرت حفظ نداشته است ،بله خدا قدرت حفظ داشته است ،لکن آن ادیان چون ادیان آخر نبوده اند و با حفظ خطوط کلی شریعت مورد نسخ شریعت بعدی قرار می گرفته اند مشمول چنین امری که اکنون در باره قرآن ساری است نبوده اند.
با سپاس از عنایت شما
جناب هیچکس ویادانشجوی کینه توز”شما همان هیچ کسید یعنی کسی نیستید که قابل جواب گوئی باشید شما واجداد ایرانی شما اگر عرضه داشتید باآن تمدن باسابقه تان مغلوب یک مشت اعراب بادیه نشین پاپتی چلپاسه خور نمی شدید.شما همانهائی هستید که رزمارای بهائی نخست وزیر شاه میگفت ایرانی نمیتواند یک لوله هین وآفتابه بسازد.واین تمدن شاهی شما بودکه درهمین قرن اخیر نخست وزیرش مدعی آن بود شما سزاوار همانید.وامادانشجوهم نیستید زیرا که ازدانش بهره ای نبرده ایدچون دانشجو درکلاس دانش آموزی زانوی ادب میزند ودانش میآموزدنه اینکه باآلودگی های مغزی وذهنیش تعفنات گندیده ذهن خویش رادرفضای سایت جناب نوری زاد گندافشانی می کند.شمارا وامثال شمارا هیچ پیامبری حتی زرتشت هم که قبول داریدنمی تواند هدایت نمایدزیرا که آنکسرا که خداگمراه کرده است هیچ کس نمی تواند اورا هدایت نماید تاچه رسد به آقامرتضای عزیزما که خود دانشمندفاضلی هستندصبور وبردباروخوش قلم ومتین وبزرگوار. شما گیرتان درعلم توحید وخداشناسی است.بنا برمسلک خودتان آن یزدان پاک بی همتاوحکیم وعالم وقادروحی ومرید ومدرک را چه کار ه عالم می دانید؟؟؟ اول باید این مساله را حل کنید بعد سراغ پیامبرانش بروید که تربیت شده خاص اوهستند وبه اذن اومردم را به پرستش او می خوانند.بله حضرت موسی سامری را نکشت بلکه خداوند مبتلا بدردی کردکه همیشه می گفت بمن نزدیک نشوید وکوساله اشرا سوزاند وگردش راهم بدریا انداخت.وراجع بتوبه آن گروه بنی اسرائیل گوساله پرست که از موسی درخواست توبه کردند خداوندامر کردشرط قبولی توبه ایشان کشتن همدیگر است وهمین کاررا می کردندکه خداوند بموسی دستورداد تادست نگهدارند وتوبه شان پذیرفته شد .کجای این مساله مشگل است وباعقل وفهم ناسالم شما جوردرنمی آید؟؟؟واین مساله درآیه 54سوره بقره مطرح است.
جواب آقا مصطفی به جناب دانشجو در مورد “حرکت به سمت سکولاریسم”:
«« مصطفی
۹:۰۰ بعد از ظهر / بهمن ۲۶, ۱۳۹۲
جناب دانشجو بهمین خیال باش یک قران هم بده آش ولی مراقب باش موقع خوردن دهانت نسوزد.»»
ببخشید آقا مصطفی، با عرض معذرت. سوالی در ذهنم بوجود آمده است. و آن اینکه: آیا براستی شما با این ادبیاتتان، واقعاً یک “روحانی” (آنهم از نوع غیر وابسته به حکومت و احتمالا “آزاده”) هستید؟؟؟!!!
جناب هیچکس ..اگر به این حرف خودت باور داری که دوره ادیان دیگر تمام شده و نیازی هم به آن نیست چرا این همه جر و بحث می کنی و این جناب مرتضی را مورد سوال قرار میدهی..خوب چیزی که دوره اش تمام شده انقدر نگرانی ندارد..خونسرد باش..
بعنوان آخرین جواب به آخرین نوشته خانم یا آقای هیچکس
سابقا هم عرض شد ،کلام و ادبیات گفتاری شما یادآور مانیفست های تند و عصبی گروههای سیاسی خاص است که به چیزی جز منکوب کردن مخاطب خود و خود حق پنداری یکسویه قانع نیست.
چنین منطقی پیش و بیش از آنکه در پی حق جوئی یا احتمال حق بودن دین کنار گذاشته شده خود باشد ،دنبال قیل و قال کلامی و اثبات وجودی کسی است که هیچکس است.
من همان معنویت و وجدان و عرفانی را که در پایان کلامتان بی نیاز کننده خودتان از مطلق ادیان دانسته اید را گواه میگیرم که فقط یک فرد هستم نه یک گروه ،خود می اندیشم ،خود مطالعه میکنم ،و اتکایم به خدای متعال ،و پس از آن چیزهایی است که سالها خدمت اساتید بزرگوارم اندوخته ام.
این پیشداوری شما نیز همانند سایر پیشداوری های معرفتی دیگر ناصواب و ناشی از خود حق پنداری یکسویه است.
من نمیدانم شما نیز از قبیل افرادی هستید که متفاوت امضاء میکنند ،و تحت هر امضاء روش و ادبیات متفاوت را پی میگیرند ،تحت امضائی میگویند خداحافظ دیگر پرسشی نخواهم کرد ،و تحت امضائی دیگر سوالات علمی فلسفی میکنند ،و وقتی پاسخ میگیرند متشبث به روشهای دیگر میشوند یا خیر ،لکن بدانید که انسان بما هو انسان اگر هم اعتقادی به مبدا و معاد نداشته باشد بمقتضای انسانیت و عدالت خویش باید انسان باشد ،با انسانهای دیگر و همنوعان خود ادبیات کریمانه داشته باشد و بدیده تحقیر به آنان ننگرد،از خشونت کلامی تهوع آور بپرهیزد ،و آنچنانکه توهین و ادبیات فحش گونه نسبت به خود را ناروا میداند و بر نمی تابد ،از فسیل خواندن و توهین به انسانهای دیگر بپرهیزد ،آیا آن اومانیسم انسان محور و معنویت سوای از دین شما را دعوت به چنین ادبیات دگم و متکبرانه و تهی از منطق میخواند؟
بدانید که گفتار و کلام انسانها نازله روح آنان است ،و هر انسان جان و کمالات خویش را در کلام خویش متبلور میکند ،بنابر این انسان خردمند مراقب محصولات کلامی خویش است ،و از ابتدا (خصوصا در عرصه های معرفت و پی جویی حقیقت ) کلام خویش را مشحون از اشتلم های خودخواهانه نمی کند .
منطق گفتگو منطق و ادبیات خاص خود را دارد ،شما پیش از ورود به بحث در دهها دادگاه انکیزیسیون امثال مرا محکوم به اعدام کرده اید! و تنها بعد از حکم یکسویه دگماتیک سوال از نقطه نظرات من میکنید .
توصیه میکنم شما همچون دانشجوی گرامی باشید ،از اول تا کنون با یک هویت مجازی واحد مطلب نوشته است و مسئولیت مکتوبات خویش را هم بعهده دارد ،یک ادبیات واحد انسانی را حفظ کرده است و با حفظ معیارهای اخلاقی و ادب در گفتار از همنوعان خویش استفهام میکند ،پاسخ میدهد ،کلامی را می پذیرد و کلامی را رد میکند.
دوست من چنین باش
بدرود
ناشناس گرامی
سلام
خیر من محسن کدیور نیستم من مرتضی هستم،طلبه کوچکی از قم
امیر المومنین علی علیه السلام فرموده است : “انظروا الی ما قال و لا تنظروا الی من قال”.
تامل کنید در آنچه گفته میشود ،نه گوینده آن سخن
با سپاس
با سلام برجناب نوریزاد و دوستان عزیز
در مجموعه مباحث و سئوال و جوابهائی که بین عزیزان رد و بدل میشود یک عنوان بطور مداوم در حال تکرار است و ان اصرار برخی از دوستان دربرتر دانستن “سکولاریم ” است. البته من در اینجا بطور کامل با سرکار “آنیتا” موافقم که در شرایط ما اصلا مناظره اثبات حق و باطل بودن دین و مشخصا اسلام امری صرف برای سر گرمی است و هیچ معلوم هم نیست که فایده ای هم داشته باشد.
بنده در این میان میخواهم یک در خواستی از همه بکنم که اگر موافق هستید روی موضوعی بحث کنیم که هم باعث ارتقا فکری ما شود و هم برای اهل فکر و در نتیجه اینده این کشور مهم باشد. بر خوردهای ساده انگارانه ای که بر اساس آن برای هر ناکامی اجتماعی ایرانیا ن یک نسحه ساده و بعضا هم تکراری بنویسیم بنظر نمی رسد که با خرد و تعقل زیاد سنخیت داشته باشد.
آیا مشکل ایران با جامعه بطور کامل دینی حل میشود؟ آیا مشکل این است که حاکمیت بد اخلاق است و بد رفتار؟ آیا معجون معجزه آسا و ناشناخته ” سکولاریسم” رافع مسائل ما است؟ اصلا این دارو ترکیب و اجزا و تعریفش چیست؟ آیا یک سکولار بطور غریزی اهل دموکراسی است؟ و اصلا چرا دموکراسی خوب است؟ از این سئوالات زیاد میتوان طرح کرد.
آن چیزی که بنده بر اساس آنچه در اسلام و ادیان ابراهیمی دیده ام و آنچه که از متفکرین و نظریه پردازان اجتماعی دریافته ام این است که یک مفهوم مشترک و در عین بسیار مهم وجود دارد که همه از آن غفلت میکنیم. تمام مصلحین بشری به طور صریح و یا در معنا در طلب ” عدالت ” بوده اند . این مورد مناقشه ترین مفهوم در هر اجتماعی است.
بنظر نمی رسد کسی را در ایران و یا هر جای دیگری بیابیم که بخواهد از عدالت بد بگوید و یا بتواند انرا نفی کند. بنظر میرسد خود ” عدالت” یک مفهوم فرادینی و اصلا چون پدیده ای جدا در خلقت است و در عین حال بر مذاق همه هم خوشایند و شیرین. من پیشنهاد میکنم در مورد این مفهوم و چگونگی تعمیق آن و یا درک درست ومشترک از آن با هم گفتگو کنیم تا بدانیم که چه چیز را نداریم و دنبال جه باید باشیم. امیدوارم دوستان به این پیشنهاد عنایت نمایند
آقامرتضي سلام.من تمام نوشتهاي شمارومي خوانم و با دقت آنها را تعقيب مي كنم نوشتهاي شماشبيه نوشته هاي آقاي كديوراست.وجدانن شما محسن كديورنيستيد؟
اگر مدعیان یک طرز تفکر ، عملکرد نادرستی داشته باشند ، آن طرز تفکر نادرست است .مسلمانانی هستند که عملکرد آن ها نادرست است . پس اسلام نادرست است .(سید ابوالفضل)
جناب سید ابوالفضل من این سؤال شما را بارها پاسخ داده ام.در مورد اسلام بحث یک فرد و یک گروه و یا حزب نیست.بحث بر سر خود اسلام و اینکه قرآن کتابیست که هیچ حقی برای دگر اندیشان قایل نیست.شما همان شعار الله اکبر و لا اله الا الله را که در نظر بگیرید یعد سور بسیاری از نابودی کفار و غیر مسلمین در قرآن را هم به آن اضافه نمایید.بعد خود محمد که آورنده اسلام است را که نمی توانید بگویید عملکردش مطابق قرآن نیست.او که خود قرآن ناطق بود .درست بهمین علت است که من اسلام را نه یک دین بلکه ایدیولوژی حکومتی میدانم و این نطر کسی مثل خمینی و خود محمد و خلفای راشدین و سایر حکام اسلامی هم بوده.زیرا آنها بر مبنای همین طرز برداشت حکومت تشکیل داده اند.
ولی در مورد سکولاریسیته و حکومت عرفی شما بنظرم برداشتی درست ندارید.حکومتهایی غربی سیستمی سکولار دارند ولی نظام اقتصادی حاکم بر این جوامع سرمایه داریست. موضوع مهمی را که ما باید در نظر بگیریم جدا کردن سیستم حاکم بر یک جامعه و رفتار حکومت با شهروندان آن کشوراست با سیاست خارجی!بدبختانه شما مسلمین هم از نوع حکومتی و هم غیره حکومتی این دو را از هم جدا نمی کنید.ولی کشورهای غربی این دو موضوع را از هم جدا می کنند و حتی اینرا در بسیاری از رفتارهای دیپلماتهای آنها می توان مشاهده کرد.سیاست داخلی این کشورها بر احترام به حقوق شهروندیست و سکولاریسته و قوانین عرفی (لاییک) را در داخل کاملا رعایت می کنند نمونه اش فرانسه یا سوید…ولی سیاست خارجی این کشورها بر مبنای منافع ملی گذارده شده و ان جنایاتی که شما مثال می آورید از ان بدترش را هم اگر منافع ملی شان به خطر بیفتد انجام میدهند.چیزی که در مورد حکومت اسلامی در ایران طاعون زده درست برعکس است.حرف من بعنوان یک مدافع حکومتی آزاد و سکولار با قوانین عرفی که بنیان دین و دولت از هم جدا باشد و حقوق شهروندان رعایت شود برای خارج از ایران نیست بلکه برای مردم ایران است.مسلما چنین دولتی دارای سیاستی خارجی مبتنی بر منافع ملی ماست نه دیگران !
سلام نوری زاد عزیز،
به شما، اندیشه، همت ، آزادگی و استقامت شما درود فراوان میفرستم. از خوانندگان همیشگی صفحه شما هستم و از صمیم قلب سلامتی شما و خانواده ارجمندتان را آرزومندم.
این عکس جایزه سوم تک عکس
World Press Photo 2014
را دریافت کرده
https://www.worldpressphoto.org/awards/2014/general-news/amir-pourmand
عکس جوان ۲۳ سالهای که لحظاتی قبل از اعدام سر بر شانه جلاد خود نهاده است، جایزه سوم تک عکس World Press Photo 2014 را گرفت. علیرضا مافیها، ۲۳ ساله و محمد علی سروری، ۲۰ ساله به جرم زورگیری و ضرب و جرح با سلاح سرد و سرقت ۷۰ هزار تومان در سحرگاه یکشنبه اول بهمن ۹۱ در پارک هنرمندان تهران به دار آویخته شدند.
با دیدن این عکس تمام سلول های وجودم را درد عمیقی در بر گرفته است. این درد را چگونه میشود فریاد کرد
دزد بزرگ، دزد کوچک را به نام قانون سر می برد.
به امید ایرانی ایاد و سرافراز
بعنوان آخرین نوشته خطاب به آقای مرتضی!
با بهانه تراشی و قهر کردن و بی پاسخ گذاشتن سؤالاتی که پرسیده بودم ثابت کردید که نمیخواهید زیرا که نمیتوانید به عرصه سؤالات کلی ورود کنید نه تنها شما بلکه هیچیک از حوزوی ها و طلبه ها و حتی مجتهدین جامانده در صدها سال
قبل (تعبیری مؤدبانه تر از فسیل شده!) پاسخی برای چنین سؤالاتی ندارید! چنتۀ شما در این موارد پر از خالی است!
فقط چند مثال برای اثبات مدعایم کافی است:
شما ترجیح میدهید این سؤال را ” شمایانی که برای خودتان مقدسات اسلامی درست کرده اید و از توهینهای کلامی
به مقدسات خود ساخته تان برآشفته میشوید آیا نسبت به توهینهای عملی و اجرائی اسلام به زنان چه واکنشی نشان میدهید؟! ” نادیده گرفته و بی پاسخ بگذارید اما برای پاسخ به سؤالی در مورد ازدواج محمد با همسر زید و توجیه کردن درستی آن کامنتهای طولانی بنویسید!
شما ترجیح میدهید این سؤال را بی پاسخ بگذارید که “ایکاش بعد از 1400 سال میتوانستید خدمات اسلام را به بشریت فهرست کنید و بگوئید که فلان مورد و بهمان مورد پیشرفت علمی و تکنولوژیکی و تعالی انسانی فلان مردم در بهمان
گوشۀ دنیا به دلیل ” تعالیم متعالی اسلام ” بوده است!” و به جای آن دهها خط در مورد فواید اسلام شعار بدهید که
“من اسلام را عبارت از یک پروگرام جامع فردی و اجتماعی برای سعادت بشر میدانم” بدون هیچ مثال واقعی!!
شما ترجیح میدهید این چالش تاریخی را نادیده بگیرید که ” اسلام چگونه و به چه صورت بر ایرانیان وارد شد آیا زور و اجبار
و هجوم و کشتاری در کار نبود؟! آیا تمدن 7 هزارسالۀ ایرانیان با آنهمه سرزمینهای پهناور حاصلخیز و ثروتمند با گزارشهای سلمان فارسی خرج تقویت دین عربهای چادر نشین نشد؟! آیا تمدن 7 هزار سالۀ ایرانیان با هجوم اسلام سیر قهقرائی
پیدا نکرد؟؟ “و بجای آن در پاسخ به پرسش”دانشجو”ی عزیز بهانه بیاورید که “عادت به ورود به مباحث غیر تخصصی ندارم
و برای آن حریم ممنوعه قائلم” !!
اسلام شناسان بخصوص از نوع حوزوی هیچگاه علاقه ای برای مواجهه با چالشهائی مانند جایگاه زن در اسلام ، نقش اسلام در سیر تمدن بشر بخصوص آریائی ها و بررسی تاریخ هجوم اعراب به ایران ندارند چرا که ورود به این بحثها آغاز
پایان سلطۀ دین اعراب بر ایران این گل سر سبد خاورمیانه است. فکر میکنید اگر کسروی ها و سعیدی سیرجانی ها بوسیلۀ مافیای آخوندی کشته نشده بودند و میتوانستند آزادانه و از طریق رسانه ای واقعاً ملی که در چنگ آخوندهای
بی مایه ای امثال قرائتی و پناهیان، مداحان لمپنی مانند ارضی و حدادیان و بیمارانی مانند ازغدی قرار گرفته است
عقاید و تحقیقات تاریخی خود را مطرح کنند در ایران چند نفر حاضر میشدند مسلمان باقی بمانند؟!
اسلام شناسی شمایان نیز چیزی نیست جز انبوهی سرسام آور از مطالب فقهی و فلسفی کلیشه ای قرنها قبل برای تفسیر جملات عربی قرآن و احادیث که صد البته ضرورتاً با دو مهارت حوزوی سفسطه و مغلطه نیز پشتیبانی کامل میشود چرا که برای رفع و رجوع کاستی هائی که خودتان هم به آن واقف هستید اما توان ابراز آن را ندارید بسیار لازمتان میشود!
شمایان هرگز خود را در سه کنج سؤالات کلی و بحثهای تاریخی گیر نمی اندازید اگر هم گیر افتادید با استفاده از همان
دو مهارت شروع میکنید به بهانه تراشی های ظاهراً منطقی مانند”از گفتارها در فضای متشنج و توهم آلود اجتناب میکنم”
“چنین عرصه ای خارج از حوزه تخصصی و پژوهشی اینجانب بوده است” و یا با گزینش کردن چند جمله از یک نوشته
بدون توجه به سایر قسمتهای آن که البته توجه به آنها نیز به صلاحتان نیست و زدن برچسبهائی که در ادبیات مسلمانان
به وفور وجود دارد مانند کافر ، مشرک ، مرتد ، منافق ، نجس و توهین به مقدسات خود را از دایرۀ بحث مخاطب و البته از پاسخگوئی خلاص میکنید و در واقع فرار را بر قرار ترجیح میدهید!
بطور کلی هر گونه مباحثه ای برای اثبات وجود ضعفهای کاربردی اسلام با شمایانی که این دین را جامعترین و کاملترین
راه سعادت بشر میدانید و سرمایۀ عمر خود را برای حفاظت از این باور هزینه کرده اید پیشاپیش محکوم به شکست است چرا که بر اساس این باور بر همۀ شما واجب است که با هزاران ترفند فقهی و فلسفی و به کار بردن صدها حدیث و آیه
به مخاطب خود ثابت کنید که اسلام بهترین و کاملترین است و هیچ خدشه ای به هیچ کجای آن وارد نیست. به این ترتیب راه بر هر گفت و شنود عقلانی و منطقی که در آن تبادل اطلاعات و تصحیح نظرات وجود دارد بسته میشود. به همین دلیل است که بحث کردن با شمایان تقریبا ًهیچگاه به هیچ نتیجه ای نخواهد رسید و دوری است باطل و البته به دلیل استفاده از ادبیات ثقیل فقهی و فلسفی و حوزوی که فقط در حوزه ها قابل فهم است در نهایت برای مخاطب جز سر درد و سرگیجه و به دور دایره ای گشتن نصیبی نخواهد داشت!
در قرآن آیه ای است که میگوید برای هر قومی پیامبری از همان قوم برگزیده ایم پیامبر عرب برای اعراب فرستاده شده و تاریخ نشان داده که آریائی ها نمیتوانند دین اعراب را هضم کنند. عاقلانه این است که هر قومی دین و تاریخ خود را
بشناسد و با آن زندگی کند و اگر کاستی وجود دارد به رفع آنها بپردازد. اسلام برای ایران یک وصلۀ ناچسب و ناجور و
یک زائدۀ بیگانه است و گواه این مدعا سراشیب تمدن آریائی با هجوم اعراب است!
شما که علاقمند به ” بحث عقلانی متکی به شواهد عقلی و نقلی ” هستید آیا از نظر عقلی و نقلی دین اعراب
صحرا نشین که تمام تمدنشان (البته اگر بتوان اسم آن را تمدن گذاشت!) بتکده ای با بتهای سنگی بود، برده داری و
برده فروشی در آن رواج داشت و یکی از آئین هایشان زنده به گور کردن دخترکان بیگناه چه حرفی میتواند داشته باشد
برای تمدنی که حداقل دو هزار سال قبل از ظهور اسلام یکتا پرست بوده و هزار سال قبل از ظهور محمد بنای عظیم
تخت جمشید و لوح کوروش بعنوان اولین منشور حقوق بشر داشته و در این تمدن زنان مقامهای بلند پایه داشتند.
مسلمانان محترم فقط اندکی توجه و عنایت بفرمائید:
یکتاپرستی حداقل دو هزار سال قبل از ظهور اسلام و تمدنی شگفت آور هزار سال قبل از ظهور محمد!
” مگر ما در عرصه شعاردهی های سیاسی و حزبی بودیم یا هستیم؟”
چه شما بخواهید چه نخواهید چه خوشتان بیاید و چه نیاید اسلام مدتهاست که با سیاست گره خورده و نمیتوانید
خودتان را بعنوان یک مدعی دو آتشه و مدافع اسلام از لطمات سنگینی که این دین بر ایرانیان طی دو هجوم 1400
سال پیش و 35 سال پیش وارد کرده است کنار بکشید! نمیتوانید اسلام را از 35 سال دروغ و دزدی و فساد و جنایتی
که در حق ایرانیان شده تفکیک کنید! شاهد این مدعا مخالفتها و نوشته های گاه بسیار تند اغلب کامنت نویسان این
سایت است که شما خودتان آنها را به قضاوت فرا میخوانید اما به نظراتشات و اینکه در اقلیت هستید توجه نمیکنید.
آقای مرتضی!
امیدوارم بودم که با سوابق دین پژوهی تان و کامنتهای طولانی ظاهراً پر محتوا میتوانستید پاسخهای قانع کننده به
سؤالات و ابهاماتی که داشتم بدهید تا اگر به خطا عطای اسلام و خدایش را به لقایش بخشیده ام اشتباهم را
جبران کنم اما بار دیگر بر درستی مسیری که با عقل و منطق و تحقیق و نه بصورت شناسنامه ای و کورکورانه و با
مشتی خرافات و فشار جامعه برگزیده ام مهر تأئید زدید و از این بابت از شما تشکر میکنم! البته شک دارم که کامنتها
را خودتان به تنهائی بنویسید احتمالاً به همراه برادران طلبه دور هم جمع میشوید و ب با استفاده از copy/paste از
جزوات و کتابهای درسی فقهی و فلسفی کامنت میگذارید تا مبادا در دفاع از اسلام کم بیاورید!!
نوع نگاه شما به اسلام و بی عیب و نقص دانستن و مقدس شمردن آن است که راه را برای اظهارات شداد و غلاظ باز میکند. هرگاه از برج عاجی که برای دین خود ساخته اید پائین بیائید، پایتان را بر زمین بگذارید و دست از بازیهای کودکانۀ مقدس سازی بردارید آنگاه خواهید دید که برخوردها به مراتب منطقی تر خواهند شد. اگر به همین دلیل چالشهائی که پیش روی شما گذاشتم تلخ و گزنده بود موجب نشود که کتابهای پیشنهادی ام را مطالعه نکنید چرا که از صمیم قلب و
برای همۀ انسانها آزادی از هویت جعلی را آرزومندم. بدرود!
****************************
با سپاس از “دانشجو” برای پیشنهادی که برای گذر از جزئیات و ورود به مباحث کلی داده اند اجازه میخواهم که در مورد نقش دین و کارکردهای آن بعنوان فردی که سالها در کشمکش حفظ دین اسلام یا ترک آن بودم مطالبی را در نوشته ای دیگر بنویسم . بخصوص در مورد اینکه:
عصر ادیان به پایان خود نزدیک میشود اکنون بشریت تشنۀ معنویت و معرفتی است که تاریخ معاصر ثابت کرده ادیان در
دادن آنها به بشریت عصر اینترنت و ماهواره ناتوان است و البته رسیدن به آنها نیز نیازی به دین ندارد!
تو سایت بالاترین اومده اقای نوریزاد دستگیر شده صحت داره؟
اقای نوریزاد از خیلی وقت پیش مطا لب شما را دنبال میکنم خدا شما وامثال شما را نگهدارد حرکت ومواضع شما در دفاع از مظلوم ومنافع کشور وافشای دیکتا تور وفساد حاکم دروجدان تاریخ ثبت خواهد شد
بادرودی بی پایان به نوری زاد عزیز بعداز سی وپنج سال فریب دیگر مردم حکومت را جدی نمیگرندمردم راه خود میروند وشکاف بین حاکمیت ومردم روز به روز افزایش می یابد نگاه مردم به حاکمیت پرهیز از حیوان درنده است حاکمیت دیگر با مردم نمیتواند وارد گفتگوشود.رابطه عاطفی روحانییت ومردم در پائین ترین سطح خود میباشد تهدید مخالفان تنها عربده ای است که بگوش میرسد واعتباری را که در زمان خاتمی به عنوان اصول گرا یدک میکشیدند با عملکرد احمدی نژاد چنگی به دل نمیزند هرچند بدون احمدی نژاد هم راه دیگری نداشتند گفگوی تمدنهای خاتمی را به گفتگوی ادیان تبدیل کردند ودر درون خود امروز در خاورمیانه با انفجار های انتحاری جهنمی ساخته اند که استقرار هر دولت اسلامی به یک سال ودوسال هم نمیرسد نمونه های آن در تونس مصر وناکامی انها در سوریه شاهد خوبی است نوری همدانی خمس نفت را میخواهد وناله از کمبود روحانی میکند آرزوهائی که به زبان آوردن آن رسوائی وننگ را برای گوینده به دنبال دارد.وعدهای سر خرمن جز رسوائی برای گوینده آن به همراه نداشته .مسیر انقلاب اسلامی دولت اسلامی جامعه اسلامی وکشور اسلامی در خم اول کوچه درتدلیس وفریب خودرسوا شده .واین 35 سال فرصتی تاریخی را به مردم وصاحب نظران داده تا به دیده عبرت به گروهی که در طول تاریخ به شیوه انگلی زندگی میکردند بنگرد وبعد از این هیچوقت آنها را جدی نگیرد همانطور که اروپا دیگر کلیسا را جدی نمیگیرد.روشنگری تنها راه رهائی ونجات است ما نباید مانند حاکمیت دچار هوچی گری ونفاق شویم چون این روشها اعتماد مردم را به مسیر اصلاح بد بین میکند هدف ویرانگری نیست بلکه اصلاح است ما بهترین نیروهای خود را از همان کسان میگیریم که روزی فداکارانه در اختیار حاکمیت بودند وامروز نگران ریزش همین کسان میباشند امروز خروجی حاکمیت همچون سیل و ورودی آن همچون جوی باریکی است که نشانی از خشک شدن سرچشمه میباشد.
با سلام
استاد عزیز فکر کنم در ترسیم مثلث میبایست تجدید نظر کنید که اینان یک نقطه بیش نیستند جهل وجهل و جهل
بیت رهبری و سپاه دو چهره جهلند و رهبر نماد جهل . چرا که سلطان باورنمیکند هیچ لباسی برتنش نیست و چون ابزارهای جهل دو سویه هستند ، //////// را در زیر چادر جهالت خویش به خواب خرگوشی فروبرده اند و هم عوام الناس را و وای از هنگامیکه جهالت به حربه دین و ایدوئولوژی مسلح شود
جناب دانشجو بهمین خیال باش یک قران هم بده آش ولی مراقب باش موقع خوردن دهانت نسوزد.
سلام
وقایع روز سی و یکم را نمی نویسید؟
درود بر شما،
شما نوشته امروزتان را با گلایه از “شقه شقه کردن آحاد جامعه به طرفداران رهبری و مخالفانش،” آغاز کرده اید. نویسنده نکته بینی سال ها پیش از اینکه دودستگی در جامعه ما به این مرز نگران کننده برسد، از قول پادشاه یک سرزمین خیالی به اطرافیانش نوشت:
“مردم را به دو دسته تقسیم کنید و به یک دسته حقوق و و مواجب بدهید که مراقب آن دسته دیگر باشند. دسته اول به طمع مواجب یا از ترس قطع شدن مواجب، مرید شما می شوند، و دسته دوم، از ترس دسته اول، مطیع و منقاد شما. به این ترتیب، مملکت خود به خود اداره می شود بی آنکه شما زحمتی بکشید یا دغدغه ای داشته باشید.”
“دموکراسی یا دموقراضه”
مهدی شجاعی
جناب نوریزادمن هم همچون زمانی دیوانه چکش بدست اینها بودم .اماازانتخابات 88کامل متوجه شدم که اینهابه مراتب ازگرگ خطرناک ترندچراکه گرگ فقط می کشد.امااینها به نام دین می کشند.امامن ازاولین نامه شمابه …شماراشناختم وهمیشه پیگیرمطالب شما هستم .موفقتان می بینم چراکه حرکت کردید…..
نوريزاد گران مايه اين اساسى ترين مسئله اى است كه بر آن دست نهاده اى .اين بنا از آغاز بر خشت كژى نهاده شد كه هيچ اثرى از انديشه انسانى در ًتركيب آن نبود . حالا چرا و چطور ؟ شك نيست كه هر جامعه اى به ويژه جامعه چند قومى ايران يك دست نيست و نمى تواند باشد حتى اگر خود هيتلر هم زنده شود و با ابزار امروزى بخواهد از كثرات فكرى ،سياسى ، مذهبى،قومى ،نژادى وغيره يك كمونيسته يا امت واحده بسازد در نهايت سرش به سنگ مى خورد هر چند تا هم كه كوره آدمسوزى راه اندازد .چيزى كه يك ملت را با حفظ كثراتش وحدت مى بخشد يا بايد خود مليت باشد يا حقوق مشترك ملى و انسانى و شهروندى و مشاركت برابر و عادلانه اقليت و اكثريت در سرنوشت سياسى و ملى و انسانى .اما خشت وحدت اين بنا از آغاز بر چيزى بولدوزر مانند نهاده شد كه لازمه اش حذف و طرد كثرات بود و تنها در جو افسون زده و جنون آميز انقلابى مى توانست أكثريتى را پشت بند خود كند كه به يك تن سرسپرده بودند و با شعار حزب فقط حزب الله چنان اركستر پر جنجال و ناموزونى راه اندازند كه حتى رييس جمهور و نخست وزير هم نتواند جلودارشان باشد تا چه رسد به نواى سازهاى سولو ى انديشمندان و روشنفكرانى چند .طنز تلخ ماجرا اينكه بانيان اين خشت كژ تا همين امروز نيز كه آن اكثريت اقليت شده و به موازات آن دايره انتخابات دموكراتيك نيز تا حد كودتاگرى و ديكتاتورى شبه دموكراتيك تنگ و تنگ تر شده حاظر نيستند نقش خود را در خشونت آفرينى و جنگ افروزى آن سال ها قبول كنند .بله هرسياست عادلانه ،انسانى و دموكراتيكى رمز موفقيت اش در ايجاد وحدتى است كه لازمه اش قتل كثرت ها نباشد .ورنه هر معلمى مى تواند با خفه كردن صداى همه دانش آموزان و واداشتن آنها به اطاعت بى چون و چرا و گوسفند وار از خود وحدتى برقرار كند ؛به بهاى نخبه كشى ،به بهاى منع هر روايتى از هر رخدادى جز روايت اصحاب زور .سال ٨٨ واقعه اى رخ داده ،هيچ تحقيق بى طرفانه اى در باره آن مجال بروز ندارد مگر نتيجه اش همان باشد كه حاكم زورمند مى گويد .در غير اين صورت وزير رأى اعتماد نمى گيرد ،فيلمساز فيلمش از دايره داورى حذف مىً شود ،نوشته مجوز نشر نمى گيرد .امام جمعه و رئيس جمهور منتخب از سيل تهمت و ناسزا ايمن نمى مانند .بايد يا مثل حاكم فكر كنى يا بميرى .وحدت به بهاى حذف غير خود بالاخره روزى به حذف خود حاكم نيز منجر خواهد شد
افاي دكتر لطفا بفال نييك بگيريد ببينيد چقر ر رفتار ها حت در ظاهر عوض شده كا ر شما شاهكار مبرزه مدني است موفق باشيد.
واقعیت تلخی رایکی از پزشکان متخصص روان شناسی میگفت وآن اینکه مراجعین به مطب ما محدود است چرا که همه فکر میکنند روان سالم دارند ودرصورت مراجعه جزو مجنونان هستند!…..دراین ارتباط اگر ازهیئت متخصصان روانشناسی [ انتخاب شده از اساتید دانشگاهها] رفتار وگفتار وپندار بسیاری از حکومتگران رانظر خواهی کنیم بعیداست حتی یکی از آنان ،ایشان راسالم بداند..
اندر احوالات مقام بزرگ
گله ای گرگ هار لباس میش بر تن کرده اند و گرد مقامی می گردند و آن مقام می ترسد از جان خود و خانواده اش ، نه شجاعت ایستادگی دارد و نه شهامت اعتراف. گاه گاهی از شدت ناامیدی جیغ و داد می زند و خط و نشون می کشد و به به و چه چه گرگها را می شنود ، گاه گاهی به اندرون می رود و سر در گریبان بر خود نفرین می فرستد. قبل از هر چیزی باید به فکر این مقام بود تا از زندان توهم و نفرت وجودی اش آزاد شود این مقام که دز ذهن و فکر خویش زندانی است سخت بیمار است و نیاز به مداوا اما گرگ ها نمی گذارند و با هدایت گرگ ها هر کسی که ندای آزادی سر دهد را می دزدند و به سیاهچال می اندازند.
قدرت فساد می آورد.وقدرت مطلق مطلقا فساد می آورد.حق پنداری .زورمداری را درپی دارد .حال ولایت مطلقه فقیه که خودرا مطلقا محق دانست ورسالت ازناحیه خدارا پشتوانه خودمیداند وهر حرف وانتقاد را اهانت به مقدسات ووحی الهی وخط قرمز تلقی میکند انتطار عدالت ودموکراسی رامیتوان امید داشت ….زهی خوش خیالی ..زهی خیال محال ….همین
سابقاً یک چیزکی به اسم خجالت درکار مسئولان این دیار بود. که وقتی خطا می کردند و ضایعه به بار می آوردند، نرم و بی صدا کنار می کشیدند تا مباد آن آبروی مختصر، بیش از پیش آسیب ببیند. اینجا، در ایران اسلامی، خطا کاران و ضایعه آفرینان، از رهبر گرفته تا پایین تری ها، به محض آشکار شدن شکست ها و بی کفایتی ها، برطبل طلبکاری می کوبند که: بله، این منم، هر که معترض است جرأت کند و جلو بیاید!(نوریزاد)
میدانید چرا؟بدلایلی که من قبلا در کامنتی نوشتم و مورد اعتراض شما هم قرار گرفتم.کامنت را با جواب شما در زیر میاورم.خوشحالم که بحرف مزدک عبوس رسیده ای .تمام کسانیکه یک جو صداقت داشته باشند بهمین جاخواهند رسیدفردوسی بزرگ سالها پیش چه زیبا گفته!
سر بدسگالان ببر داشتن …از ایشان امید بهب داشتن
سر رشته خویش گم کردنست…..به خان اندرون مار پروردنست
درختی که تلخست وی را سرشت….گرش بر نشانی به باغ بهشت
گر از جوی خلدش بهنگام آب….ببیخ انگبین ریزی و شهد ناب
سر انجام گوهر ببار آورد ….همان میوه تلخ بار اورد!
و یا در نامه منتسب به رستم فرخزاد ببرادرش پیر طوس جنین می سراید!
….
بپوشند از ايشان گروهي سپاه ز ديبا نهند از بر سر كلاه
نه تخت و نه تاج و نه زرينه كفش نه گوهر و نه افسر و نه بر سر درفش
برنجد يكي ديگري بر خورد بداد و ببخشش كسي ننگرد
شب آيد يكي چشم رخشان كند نهفته كسي را خروشان كند
ستاننده روز و شب ديگريست كمر بر ميان و كله بر سرست
ز پيمان بگردند و از راستي گرامي شود كژي و كاستي
پياده شود مردم جنگجوي سواري كه لاف آرد و گفتگوي
كشاورز جنگي شود بي هنر نژاد و گهر كمتر آيد ببر
ربايد همي اين از آن و آن از اين ز نفرين ندانند باز آفرين
نهان بهتر از آشكار شود دل شاه شان سنگ خارا شود
بد انديش گردد پسر بر پدر پدر همچنين بر پسر چاره گر
شود بنده بي هنر شهريار نژاد و بزرگي نيايد بكار
بگيتي كسي را نماند وفا روان و زبانها شود پر جفا
ز ايران و از ترك و ز تازيان نژادي پديد آيد اندر ميان
نه دهقان و نه ترك و نه تازي بود سخنها به كردار بازي بود
همه گنجها زير دامن نهند بميرند و كوشش به دشمن دهند
بود دانشومند و زاهد بنام بكوشد از اين تا كه آيد بدام
چنان فاش گردد غم و رنج و شور كه شادي به هنگام بهرام گور
نه جشن و نه رامش و نه كوشش نه كام همه چاره و تنبل و ساز دام
پدر با پسر كين سيم آورد خورش كشك و پوشش كليم آورد
زيان كسان از پي سود خويش بجويند و دين اندر آرند پيش
نباشد بهار از زمستان پديد نيارند هنگام رامش نبيد
چو بسيار از اين داستان بگذرد كسي سوي آزادگان ننگرد
بريزند خون از پي خواسته شود روزگار مهان كاسته
دل من پر از خون شد و روي زرد دهان خشك و لبها شده لاژورد
…..
۱:۱۷ قبل از ظهر / بهمن ۱۱, ۱۳۹۲
درود آنیتای گرامی!خیال کردی آخوندی که خودش را تیولوگ بخواند بهمین راحتی دم به تله من و شما و امثال ما می ده؟آخوند سه چیز را در حوزه یاد می گیرد.۱٫پررویی و بی شرمی۲٫سؤاستفاده از هر چه یعنی ماکیاول اگر در اطلاعی درباره حوزهای اسلامی می داشت هیچوقت آن تز مشهورش را بنام خود نمی کرد بلکه می گفت هر که می خواهد انگلی زندگی کند و مورد احترام هم باشد به حوزها رود!۳٫طلبکاری. این جماعت چه جنایت کنند و چه تجاوز به مال و ناموس …کنند و چه ملیونها نفر را اواره و خانمان سوز کنند باید طلبکار باشند!
——————
سلام مزدک گرامی
یعنی هیچ آخوندی از سه گزینه بیرون نیست؟ یعنی دراین گزینه های شما هیچ استثنایی وجود ندارد؟ دوست من، شما وقتی یک اصل مسلم را بصورت یک قاعده ی حتمی مطرح می کنید باید آنچنان به علمی بودن آن اطمینان داشته باشید که قرنها هیچ دانشمندی نتواند درآن خلل وارد آورد. مسلمات ریاضی وفیزیک را نیز اینگونه مطلق نگری نمی کنند. درهرصنفی آدمهای ناجورهستند دوست من. یکی کمتریکی بیشتر. اما این که همه ی یک صنف خوب باشند و همه ی دیگری بد کمی نامنصفانه می نماید.(نوریزاد)
با احترام
.راستی جناب مرتضی شما خود را دین پژوه نامیده اید و من چندین بار از شما این سؤال را پرسیده ام اما شما تفره رفته اید.درضمن همانطور که من قیلا هم بشما و هم به سید ابوالفضل گفته ام شماها در ایران متولد شده اید ولی فکر و ذکر و عشق و ایمان و خواسته های شما ایرانی نیست و شماها(تمام مؤمنین مسلمان) خطری بسیار جدی برای استقلال و سربلندی و پیشرفت ایرانید.و من شکی ندارم که مخالفت شماها با ایرانی آزاد و دمکراتیک با قوانین عرفی (لاییک) بر مبنای حقوق بشر که درآن تمام افراد با هر نوع عقیده ای برابر باشند از همین اینجاست.چون فردای استقلا ایران از دست شما تازی پرستان شماها باید پاسخگوی اینهمه جنایات و بیداد و فقر و قهقرایی را که بر ایرانیان تحمیل کرده اید چه مستقیم مثل ارازل حاکم و چه غیر مستقیم مثل شماها که به تیوریزه کردن این جنایات سرگرمید باشید!
جناب دانشجو! من هیچوقت مشتی جنایتکار و ارازل و اوباش را بدوستی بر نگزیده و دوست هم نخواهم داشت.این جنایتکاران تا آنجا که توانسته اند به ایران و ایرانی ظلم و ستم روا داشته اند و کشور را به زانو درآورده اند و به رواج فقر و بدبختی و گدایی که ارمغان اسلام است پرداخته اند وهنوز هم دست بردارنیستند.دربهترین حالت اگر خردی در سر داشته باشند که بعید بنظر می آید خود را بدست عدالت خواهند سپرد و درآنصورت وظیفه ماست که از حق آنها یعنی محاکمه در یک دادگاه صالح دفاع نماییم همین!ولی چنین چیزی از این حرامیان بعید بنظر می آید و گویا خود را ناشیانه بدست سرنوشت سپرده اند.وسرنوشت جنایتکاران هم معلوم است!
مرتضاي خوب را سلام مي گويم و عرض احترام مي كنم .
پاسخ به بخشي از نوشته ي ۱۲:۱۳ قبل از ظهر / بهمن ۲۶, ۱۳۹۲
با اين كه مي كوشم از بحث بپرهيزم بازهم ، گاه ناچارمي شوم به پاسخگويي بپردازم. دوست عزيز. تواتر تاريخي دال برصحت روايات نيست. چنان كه امروز هم برخي شيعيان ، سني ها ، خارجي ها، كمونيست ها ، پي درپي ، درتاييد حكومت موجود مي نويسند.
مهم اين است كه راست مي گويند يا دروغ؟ ما كدام را بنگريم ؟ آدم هاي كشته شده و شكنجه شده را ؟ جنگ و خرابي ها را ؟ بي احترامي به نيمه حساس جامعه را ؟ اقتصاد ورشكسته را ؟ زندان هاي پُر را ؟ آمار وحشتناك بيكاران را ؟ ترك تحصيل ِ غيرمعمول ِ محصلان را ؟ … يا تعريف و تمجيد تاريخ نويساني كه به خاطر منافع شخصي يا اسارت درتلقينات ، به آفرين گفتن به حكومت ِ فعلي پرداخته اند؟
درتاريخ بصورت متواتر از نيكي هاي فلاني ياد شده است. از صلح دوستي او. از اخلاقياتش. از اصلاح جامعه ووو. اما نتيجه اي كه عملكرد او داشته همان بوده كه فلان كشورگشاي خونريز داشته است. با اين تفاوت كه اولي تقديس شده و دومي تقبيح.
براي فهم راست و دروغ ِ تاريخ نويسان چه بايد كرد؟ آيا جزمطالعه ي آثار به جا مانده ، چه آن هايي كه مكتوب است و نام تاريخ و روايت را دارند ، وچه اثرات اجتماعي ، وعملكرد پيروانشان ، راه ديگري هم هست؟
من تاريخ را تا جايي كه با عقل و براهين تاييد شود مي پذيرم . قرارنيست عقل خود را به دست مشتي دغل باز بدهم و به خيال اين كه اين ها مكرر وپي درپي گفته اند حرفشان را بپذيرم. كثرت گوينده نشانگردرستي گفته نيست . اگر كثرت طرفداران نشانه درستي طرز فكرآن ها بود بايد همه دينداران ِ جهان به دين بودايي كه بيشترين پيرو را دارد بپيوندند.
پاسخ به برخي سخنان مطرح شده در ۱۲:۵۲ بعد از ظهر / بهمن ۲۵, ۱۳۹۲
مرتضاي عزيز.
فرموده ايد:« دو موردی را که از سیره حضرت موسی (ع) و عیسی (ع) شاهد آوردید ،مستند به تورات و انجیل های محرف فعلی است که ما بین جمع آوری آنها با زمان آندو بزرگوار فاصله زمانی زیادی بوده است.»
يعني: اين كتب تحريف شده ( محرف) است. اگر اين كـُتب همان هايي نيستند كه خداوند بزرگ فرستاده است ؛ چند پرسش پيش مي آيد.
1- يا پيامبران آن اديان خيلي سهل انگار بوده اند ، كه كتاب ِ بزرگ پرودگار ِ سپهر را اندازه فلان متاع دنيا ندانسته اند تا در زمان خود به نوشتن و تاكيد برنگهداري آن اقدام كنند.
2- يا كتابي از آسمان نيامده و وحيي دركار نبوده و اينان يا منسوبين شان براي هدفي خاص اين ادعا را كرده اند.
3- يا . كتب موجود از ذات مقدس احديت است و هيچ كس توان دخل و تصرف و زياد و كم كردن آن ها را نداشته و ندارد اما ، چون از مكتب و مرامي ديگراست ، و به ميل ما ، و در راستاي افكار مانيست ، ما به آن ها تهمت تحريف و چيزهايي از اين دست مي زنيم .
4- يا كتاب از پروردگار بزرگ بوده و خداوند عالم هم تاكيد برحفظ و نگهداري آن كرده اما شرايط اجازه ي اطاعت فرمان ذات مقدس را نداده است ؛ كه دراين صورت ، بايد گفت: خدايي كه توان حفظ كتاب خود را ندارد ، چگونه مي تواند جهان به اين بزرگي را محافظت كند؟
5- ويا ؟
درپاسخ به نوشته ي ۱۱:۳۴ قبل از ظهر / بهمن ۲۵, ۱۳۹۲
دوست خوب.
به چند دليل ، كه يكي از آن ها، گفت وگوي شما با ديگر عزيزان بود ، از پاسخ بخش هايي از نوشته ي ۱۱:۳۴ قبل از ظهر / بهمن ۲۵, ۱۳۹۲ شما خودداري كردم . اميدوارم اين كار حمل بربي ادبي من نشود.
دركامنتي كه موارد 22 گانه را نوشته بودم ، به شما پيشنهاد دادم تا هم زمان و هر بار در زير يك پست مستقل ( منظورم همان كامنت مستقلي است كه يك بار و آن هم در زمان معين نوشته مي شود) نظرات خود را بنويسيم و نقد و بررسي آن ها را به خوانندگان واگذاريم ، و چنانچه نيازشد، پس از اتمام بند هاي مورد توافق ، به نقادي آن ها بپردازيم.
يك بارديگر به عرض مي رسانم ، چون بيان مطالب ما ، به درازا خواهد انجاميد ، و طبعا وقت زيادي از سردبيرانديشكده ، جناب نوري زاد ، خواهد گرفت ، مايلم ، بدون اعلام ِ اجازه آن بزرگوار اقدام به اين كار نكنم.
دوست عزيز. مصطفاي گرامي. سلام برشما . در پاسخ به اين كه فرموده ايد: « اگراحمقانه وابلهانه نیست بنظر شما پس دست بکارشوید چراواایستادید؟؟؟ »
به عرض مي رسانم : ما نه ايستاده ايم . ما مشغوليم . همانطور كه مي دانيد ، هيچ چيز خلق الساعه نيست. هرچيزي درهستي ، به تدريج شكل مي گيرد. سكولاريسم نيز از اين قاعده مستثنا نيست.
با احترام . دانشجو