هوای آفتابی و نچندان سردِ روزگذشته با همه ی قشنگی و برکتی که با خود داشت، به افسوسِ بزرگی نیز مزیّن بود که من در ادامه بدان خواهم پرداخت. برف ها درحال آب شدن بودند. برف های روی درختان و سرِدیوارها و لب بام ها و کف پیاده روها. و برف های نشسته برسرِ پل عابرنیز. که درست درچند قدمی درِ ورودیِ وزارت اطلاعات، کپه کپه و تلپ تلپ ازهمان بالا پیش پای من، روی یک رهگذر یا روی یک اتومبیل پخش می شدند و برای لحظه ای هیجان و انبساط خاطری فراهم می آوردند.
یکی ازاین کپه ها بر شیشه ی اتومبیلی فرود آمد که راننده اش روحانی بود وعمامه به سرنداشت. فرود یک کپه برف، آنهم در دوقدمی وزارت، آنهم ناگهانی و غافلگیرکننده، آنهم روی شیشه ی جلو، وهمه ی اینها برای یک روحانی، شرایط برای یک سکته ی فوری مهیا کرده بود که شکرخدا بخیر گذشت و روحانیِ میانسال از این مهلکه جان سالم بدر برد واین پرسش را اما در من بجای نهاد که: اینان چرا درحینِ رانندگی عمامه های خود را برمی دارند؟
مگرنه این که در قاموسی که خودِ روحانیان برای خود نگاشته اند، لباس روحانی، بیانگرِ دنیایی ازپاکی و زیبایی و تعهد و بایستگی ست؟ پس چرا باید اینهمه برکت را که به هربهانه می تواند در سفره ی نیاز مردمان نشانده شود، از مخاطبانِ مستحق شان دریغ می دارند؟ آنهم بدین شکلِ ناجور. که شما روحانی باشی و درحین رانندگی عمامه و عبا را برداری؟
این پسندیده نیست مگراین که درپس این کُنشی که باب شده، یک واقعیتِ حتمی دست به عمامه و عبای روحانیانِ ماشین سوار می برد وآن را برمی دارد و برمی کَنَد و آرام درکنار می نهد. حالا این واقعیت چیست؟ ازخود روحانیان اگر بپرسید می گویند: مردم تکه ومتلک می اندازند. که می گویم: اگر شما به راهی که می روید اعتماد و اعتقاد داشته باشید هرگز ازمتلک مردم بخود نخواهی پیچید. متلک که هیچ، آسیب هایی که پیامبران در راه تبلیغ دیدند آیا آنان را به فروخوردن و فروبردن ذات رسالتشان مجبور کرد؟
جوانی که دانشجو بود و به قول خودش دو بار مرا درهمینجا دیده بود، آمد و دستکش دست راستش را درآورد ودست داد و شتابزده این را گفت و رفت. که: خانه ی ما تهرانپارس است. شما فکرکنید آنجا شعبه ی دیگری از خانه ی خودتان است. این گفتگوی کوتاه، ازچشم یک دوستِ اطلاعاتی دورنماند. که با اتومبیل سمندش ازکنار ما می گذشت تا به داخل برود. او با نگاه ممتدی که با تبسمی نمکین آمیخته بود، دوستی اش را ابراز کرد و رفت.
بازبانوی جوانِ مانتویی آمد. همو که چندی پیش درهمینجا کتاب قلعه ی حیوانات را به من هدیه داده بود. با دیدنش گفتم: دخترم چرا خودت را به زحمت می اندازی؟ تو یکباردیگرهم به اینجا آمده بودی با آن کتاب خوبی که به من هدیه دادی. که او با چهره وجمالی که با یک جورشرم وحیای فروتنانه همخانه بود گفت: شما آن روز به من یک دسته گل نرگس دادید. من هم برایتان گل نرگس آورده ام. و دست به کیسه ای پلاستیکی برد ودسته گلی زیبا و طناب پیچ بیرون آورد و به دست من داد. بانوی شرموکِ ما ازجایی دور، ازغرب تهران به دیدن من آمده بود.
وقتی به اوگفتم من راضی نیستم که شما این همه راه را به اینجا بیایید برای دیدن من، گفت: من اغلب سایت آقای عبدالعلی بازرگان را مطالعه می کنم. ایشان هر روز یک آیه را ترجمه می کنند. امروز به این آیه پرداخته اند که: هرکه به عمل صالح روی بَرَد، خداوند مهرش را دردل دیگران می نهد. وگفت: این کارِشما یک عمل نیکوست. وشاید بهمین دلیل است که مهرشما دردل ما نشسته. وگفت: ما نباید شما را تنها بگذاریم. شما که تنها باشید، اینها باورمی کنند که شما تنهایید و با شما همان می کنند که با دیگران کرده اند. ما باید ازهرکجا به دیدن شما بیاییم تا هم شما به خواسته ی خود برسید وهم ما نشان بدهیم که قدر دوستان خود را می دانیم و برایمان مهم است که درکنارشان باشیم.
به اوگفتم: دخترم، من اگرپنج سال وشش سال پیش بود شاید هرگزشهامت ورود به این مخاطره را نداشتم. همین دلگرمی های شمایان است که مرا به وجد می آورد ومهرتأیید برمسیر من می زند. گفتم: باورکن دخترم روزی که من شروع کردم به قدم زدن دراینجا، کسی که خبرنداشت. تنهای تنها بودم. من بودم و هیمنه ی اینها. و درهمان تنهایی، خودم را برای سیصد وشصت وپنج روز قدم زدن دراینجا مهیا کردم. گفت: نه خدا نکند، دوست داریم شما ازاین آزمون پیروز بدرآیید و باز به سفربروید وبقول خودتان لایه های زیرین شهرها واستان ها را نشان ما بدهید. سخن پایانی اش این بود: شما در زمانی پای به صحنه گذاردید که نا امیدی همه ی ما را فرا گرفته بود. شما امید را در دل های مرده ی ما زنده کرده اید.
او رفت. با دسته گلی که به من داده بود. و شوقی که درمن جوشانده بود. والبته تعهدی که به تک تک سلولهای انسانیِ من بند کرده بود. ایستاده بودم وبه دورشدن او می نگریستم. بخود نهیب زدم: قدم بزن ومایست. اینجا آوردگاه مردمی است که تو را به نمایندگی ازخود به معرکه ای درمجاورتِ مهلکه گسیل کرده اند. مباد ازسخنان نرم و دلنشین شان باد در آستین اندازی و به سپاس ازخود مشغول شوی وبه همان تله ای گرفتارآیی که دون صفتان مشتاقِ اطوارِآنند.
دون صفتانی که هماره مست ازمجیز اطرافیان خویش اند وهیچگاه به این نمی اندیشند که آن سوتراز مجیزِ مجیزگویان، حفره ای است به عمق جهالت، و به خوفناکی جهالت، وبه عنقریبیِ جهالت، وبه زیستن ومردن وفراموش شدن درمتن جهالت. جهالتی که آذین یافته و برای خود دم و دستگاهی پدید آورده ازخِرد. به خود گفتم: آهای ای محمد، مباد که این محبت ها را به حساب بانکیِ منِ شخصی ات واریزکنی وبه خود غره شوی ودراین میانه ناگهان گم شوی!
همه جا خیس بود. ازپل عابرآب می چکید ونیمی ازمسیرقدم زدن های مرا مواجه کرده بود با بارش قطره های سرد. دسته گلِ اهداییِ بانو را در کوله ی خود جای دادم. جوری که گل هایش بیرون ماند وساقه ها درداخل. پیرمردی می خواست ازیک اتومبیل کرایه پیاده شود. مأموری آمد و به راننده اشاره کرد که برو اینجا جای ایستادن نیست. پیرمرد داد زد خانه ام اینجاست. مأمورتأکید کرد که نمی شود اینجا توقف کرد. همین که به سمت درِ ورودی برگشت، به پیرمرد گفتم: پیاده شوید. گفت: نمی گذارد که. گفتم: پیاده شوید با مسئولیت من. پیرمرد یک نگاهی به یال وکوپال وپرچم ها ودسته گل نرگسِ من کرد وپیش خود گفت این بابا حتماً یک کاره ای است که اینجا ایستاده با این ید و بیضاء. پیاده شد. می رفت وبرمی گشت وبه این موجود عجیب وغریب پرچم به دوش وگلِ نرگس به کوله نگاه می کرد.
مردی چهل ساله با ریش پرفسوری، اتومبیلش را درهمان حوالی پارک کرد وبا نگاهی عاقل اندرسفیه به سمت من آمد وپرسید: داستان این پرچمها چیست؟ درنگاهش یک طنزپنهان سوسو می زد. که یعنی این بابا ای بسا چارچوب های فکری اش بهم ریخته وازتعادل خروج کرده و این بند وبساط را ازخود آویخته واحتمالاً داستانی دارد وبد نیست ازداستانش سردرآوریم. به دسته گلِ بیرون زده ازکوله ام وبه پرچمها نگریست. که لابد این تشکیلات با این دسته گل جور درنمی آید. شاید بخاطرناهمخوانی آن پرچمها و دسته گل بود که برخود لازم دید ازمن بپرسد داستان ازچه قراراست. وقتی گفتم بخاطراموالم اینجایم، کمی تخفیف داد و احساسش را ترمیم کرد و امتیازکی در طبَقِ من نهاد وگفت: بله، اتومبیل مرا ازهمینجا دزدیدند. ازکجا؟
زیرچشمی بدون این که سربگرداند محلی را درهمان اطراف نشان من داد. وگفت: نگذاشتند صدای من دربیاید. مرد ریش پرفسوری خدا حافظی کرد و رفت اما پنج قدم نرفته بود که بازآمد. یک پرسش اما هنوز داشت. این که: اینها به شما اعتراض نمی کنند چرا اینجا ایستاده اید؟ گفتم: چرا، اما من خودم را به اینها تحمیل کرده ام. جوری که کلانتری و دادگاه و تهدیدشان نتوانسته مرا از این که اینجا باشم وقدم بزنم باز بدارد. هرکاری کرده اند باز فردایش آمده ام اینجا.
دکترمهدی خزعلی زنگ زد که: گل نرگس دارید؟ گفتم: یک دسته ی زیبا. گفت: دارم می آیم سمت شما تا ازشما گل نرگس بخرم، هستی که؟ گفتم: هستم. تا غروب. با تلفن صحبت می کردم که دیدم یکی ازمأموران اطلاعات درکمین نگاه من است وهمچنان که با اتومبیلش به سمت درِ ورودی می رود به من می نگرد. تا صورت برگرداندم و برایش دست بلند کردم گل ازگلش شکفت. او با همان نگاه آمیخته به لبخند، می خواست همراهی اش را به من بنماید. در روزهای نخست این من بودم که درپیِ شکارِنگاه اطلاعاتی ها بودم اما اکنون کم کم ورق درحال برگشتن است. این روزها آنان اند که به نحوی نامحسوس به من می فهمانند که با قدم های من همراه اند. اگرچه بصورت ظاهرگرفتارِ این مخوفگاه اند.
امروزخانواده های بسیاری درحین عبورازبزرگراه یا خیابانی که به محله های اطراف راه می برد، برای من بوق زدند و دست بالا بردند. یکی ازاینها مردی بود که گذرِسخت روزگارمچاله اش کرده بود. کلی خرت وپرت همراه داشت. ازپله ها به زیرآمد و همانجا دو انگشتش را به دهان برد وسوتی محکم برکشید. سوتی حرفه ای وبلند آهنگ. درمسیربه او برخوردم. خسته نباشیدی به من گفت و با این سخنِ من که: عجب سوتی، صورتش به تبسمی محو و ناپیدا نشست. گفت: چند باری شما را اینجا دیده ام. داستان را برایش گفتم. بفکرفرو رفت.
گفت: سال پیش برای یک پیرمرد وپیرزن – همینجا دو خانه آنطرف تر- خرید می کردم. یک روزپیاده می رفتم که اینها آمدند گیردادند به من که اینجا چه می کنی؟ (درهمین اثنا پژوی 206 حفاظت فیزیکی با دو مأمورِ آشنا ازوزارت بیرون آمد. یکی ازمأموران با نگاهی پرسشگرانه به من و مرد مچاله نگریست. پژو اما به راه خود رفت) مرد مچاله که دندان های جلویش ازتغذیه وبهداشت نا مناسب نیم سوزشده بود و چند چین عمیق درصورتش جا خوش کرده بود، ادامه داد: ازمن مدارک خواستند. همراهم نبود.
گفت: سه روزتمام مرا در بازداشتگاه نگهداشتند تا بستگانم آوردند و مرا خلاص کردند. مرد مچاله باز دوانگشتش را به دهان برد وسوت جانانه ای سرداد. درآنسوی بزرگراه، پیرمردی باید صدای سوتِ مرد مچاله را می شنید. عبوراتومبیل ها اما صدای سوت وی را درنیمه راه می بلعیدند. پرسیدم: برای که سوت می کشی؟ گفت: آن پیرمرد باید بیاید اینطرف تا با هم برویم خانه سمتِ تهرانپارس. سوت سومش آنقدر بجا و پرصدا بود که پیرمرد ازکاویدنِ ناخن های خود سربرآورد وبا دیدن مرد مچاله دراین سوی، به سمت پل دوید. مرد مچاله رفت اما این سخنش را به من سپرد: خدا لعنتشان کند.
ای خدا، جوان ریش حنایی آمد. با دسته ای گل نرگس. وجعبه ای کوچک پُرِخرما. او پیش ازاین به من قول داده بود که دیگرنیاید. کمی شاید زیادی نگرانش بودم. گفت: آمده ام بگویم شما را بخدا کمی به خانواده تان برسید. گفتم: صبح ها را با آنها هستم و عصرها می آیم اینجا. گفت: فردا – جمعه – را نیایید. گفتم: نه نمی آیم. می خواهم بروم روستا پیش پدر ومادرم.
درهمین هنگام بود که اتومبیلی چرخید وآمد و درکنارمن توقف کرد. سه نفرازآن پیاده شدند. دکترخزعلی بود و دو دوست دیگر. دکتربا خودش یک کیف پراز کتاب آورده بود. ریش حنایی با آنها دست داد و صلاح را دراین دید که صحنه را به نفع دکترخزعلی و دوستان ترک کند. ازهمه ی صحبت های دکترهمین یک جمله ی وی را می آورم و مابقی را به نوشته ی خود ایشان پیوند می زنم. گفت: شما با این کارتان اُبّهتِ اینها را شکسته اید.
درمیان صحبت ها، مسیرسخن به سمت مدیرسایت صلح نیوز رفت. که چندی پیش رفته بود دفتر دکترخزعلی و پوزش خواسته بود. دکترگفت: این فرد، می لرزید و می گفت مأموران اطلاعات متن فحاشی علیه خزعلی ونوری زاد را شخصاً آوردند و دادند به من که منتشرکنم. ومن، اختیاری ازخود نداشتم. وگفته بود: من از این که به دفترشما – خزعلی – آمده ام دارم می ترسم ومی لرزم. به دکترخزعلی گفتم: کاش ذره ای هم بخاطرِ کُنهِ نوشته های وقیحانه اش می لرزید.
هرچه کردم که دسته گل نرگسِ ریش حنایی را به دکتربدهم نگرفت. سه شاخه ازآن بیرون کشید. به دوستان دیگرهم تعارف کردم. وقتی رفتند، من به این مهم فروشدم که نقطه عطف این سی روزهمین امروزاست با آمدن دکترخزعلی. همه ی آنانی که به دیدن من آمده اند عزیزوشریف اند اما من اززاویه ای دیگربه این نقطه ی عطف می نگرم. این که این سه نفر، تنها سه نفری بودند که دراینجا به دیدن من آمده اند و نترسیده اند. این نقطه ی عطف باید تعمیم یابد و گسترده شود. ومن، درپیِ همین معنایم. که: ما چرا باید بترسیم؟ برای چه؟ مگرخطایی مرتکب شده ایم که ازافشای آن هراس کنیم. عجبا که خطاکاران و آدم کشان ومال مردم خورها درامن و امانند و غارت شدگان درهراس وترس.
خانمی عینکی وساده پوش که ظاهراً او را باید درفهرست بدحجابان جای دهیم، اتومبیلش را درجایی دور پارک کرد و آمد مقابل من ایستاد وگفت: من چند پرسش ازشما دارم. یک این که چرا شما را به زندان انداختند؟ وبعد این که شما با اعتنا به مردمی به دهان شیرمی روید که اغلبشان فریبکار و بی تفاوت و ناهمگون و فرصت طلب و خود محورند. گفت: آسمان ایران خیلی تاریک است. گفتم: من درهمین تاریکی یک شمع کوچک روشن کرده ام. گفت: یک دست صدا ندارد. گفتم: حالا می فرمایید من چه بکنم؟ گفتم: اگرمردم به گمان شما بی تربیت اند، عده ای ازآسمان که نباید برای تربیت شان پایین بیایند. ما خودمان باید همدیگر را تربیت کنیم. من شما را و شما خصلتی ناجور ازمرا.
درمیانه ی صحبت ما یک بانوی جوان مانتویی اما با حجاب کامل آمد وجمع ما را کامل کرد. اوگفت: من یک هفته است که شما را در برف وسرما وسوز اینجا دیده ام. می ترسیدم بیایم بپرسم جریان ازچه قراراست. الآن دیدم پنجشنبه است و اینجا خلوت، ماشینم را زدم کنار وگفتم بیایم بپرسم. این بانو وقتی دانست که ماجرا ازچه قراراست، کلی همدلی کرد وبا رویی خوش بلافاصله با خانم بدحجاب دوست شد.
صحبت های ما سه نفر، به درازا انجامید. دو بانوی با حجاب و بدحجاب آنچنان صمیمانه ودوستانه با من و با خودشان همراه و همدل بودند که من برای لحظه ای تجسمی ازیک محفل فهیمانه را لمس ودرک کردم. بانوی بدحجاب گفت: من فکرمی کنم شما برای پس گرفتن اموالتان نیست که اینجا هستید. شما بخاطرمن بخاطرما اینجایید. گفتم: حتماً همین گونه است. من بسیارابله باشم اگرکه تنها برای خودم سینه چاک کنم. وگفتم: کافی است اراده ی من درمنافع خودم متوقف ومتمرکز شود، بلافاصله من فرومی ریزم واینها نابودم می کنند.
بانوی با حجاب که پالتویی نیزپوشیده بود سخت ازسرما می لرزید. بانوی بدحجاب که لباس چندانی نیزبه تن نداشت، بی واهمه ازسرما ایستاده بود و فوج پرسشهای خود را می کاوید ویکی یکی انتخابشان می کرد وبرای هرکدامشان پاسخ می خواست. یک کنفرانس سه نفره ی سرپایی. کجا؟ جلوی درِشمالی وزارت اطلاعات. دسته های گل را به این دوبانوی خوب تقدیم کردم. یکی به بدحجاب ویکی به باحجاب. وما، چه وقت ها وهزینه ها وخسارت های هنگفتی صرف کرده ایم برای یک مقوله ی کاملاً فردی دراین سالهای جریانِ جهل.
نشانیِ متن دکترمهدی خزعلی را که درآن به دیداردیروزش با من پرداخته، می آورم:
http://www.drkhazali.com/index.php?option=com_content&view=article&id=2415:1392-11-17-15-52-59&catid=231:1388-11-13-13-52-05&Itemid=447
محمد نوری زاد
هجدهم بهمن نود و دو – تهران
به صفحه نوری زاد درفیس بوک هم سربزنید:
https://www.facebook.com/pages/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%AF/568620139875017
جناب مرتضی گرامی
شما را در منحرف کردن بحث، استاد یافتم.
فرموده اید:
“من از شاگردان و خوشه چینان خرمن مرحوم علامه آیت الله منتظری رضوان الله علیه هستم و خاطرات منتشر شده از ایشان را در همان ابتدای انتشار از بدو تا ختم خوانده ام و مکرر به آن مراجعه داشته ام پذیرش موارد انتقادی صحیح ایشان در مورد تخلفات در جمهوری اسلامی مساوق با پذیرش تمام ادعاهای آقای مصداقی نیست حجم مطالبی که ایشان یکسویه ارائه میکند بسیار زیاد است و عادتا پذیرش این حجم اطلاعات از مسائل خلاف از فردی به صرف ده سال زندانی بودن بسیار مشکل است ملاحظه کنید خود مرحوم آیت الله منتظری که که فرد دوم نظام بوده اند آیا این حجم تخلف را گزارش کرده اند؟
دوست من گزارش باید مستند باشد و بصرف گردآوردن مجموعه ای و گذاشتن دو جلد در طرفین آن و کتاب نامیدن آن دلیل صحت محتوای آن نیست مگر آنکه گزارش مستند باشد یا کسی بنای خویش را بر خوش بینی نسبت به مولفی گذاشته باشد.”
من کچا گفتم که:
چون ایشان ۱۰ سال زندان بودند، پس کلیه مطالب شان صحیح هستند.
به جای اینکه به این جمله بپردازید که سخنان آیت الله دست غیب با سخنان آقایان مصداقی و منتظری در تضادند، فرموده اید که حجم تخلفاتی که جناب مصداقی عنوان نموده اند زیاد است و با حجم مطالب آقای منتظری نمی خواند. تخلفی در کار نبوده آقا مرتضی، بحث بر سر جنایت بر علیه بشریت است که شما آن را به تخلف تخفیف داده اید. فرض کنید همه صحبت های جناب مصداقی دروغ است. شما که آقای منتظری را قبول دارید، چند هزار نفری را که تابستان سال ۶۷ بدون محاکمه و با فرمان اموار بزرگوارتان (صفحات ۵۲۰ و ۵۲۱ خاطرات منتظری) به قتل رساندند را با این جمله آیت الله دست غیب “زندانیان از شکنجه ها حفظ و بدون محاکمه رستند” که شما آورده اید قیاس کنید تا به دروغات و مغالطات این شخص پی ببرید. به این جنایت فکر کنید، مهم نیست که ۲۰۰۰ نقر کشته شده اند یا ۵۰۰۰ نفر. کمی انصاف داشته باشید و سعی در پوشاندن موضوع اصلی و کتمان آن با مطرح کردن مسائل حاشیه ای نداشته باشید.
دوستدار شما
دوستان گرامی مرتضی و ابوالفضل
طلب همه پرسی قانون اساسی از حقوق اولیه مردم است
در صورتی که این حق از طریق مجاری قانونی احقاق نشود چاره ای به غیر از نافرمانی مدنی باقی نمی ماند
هرگز معتقد به کشت و کشتار و از همه بد تر انقلاب نیستم و این را سم خطرناکی برای ایران می دانم
امید من آن است که با افزایش سطح آگاهی عمومی فشار افکار عمومی به حدی بالا رود که حاکمان چاره ای به غیر از تمکین در برابر خواست قانونی مردم نداشته باشند
بگذارید به جای حدس و گمان مردم در یک فضای آزاد و بدون ترس و هراس خود تصمیم بگیرند چه می خواهند
نتیجه این همه پرسی نقطه پایانی بر بسیاری از تشنجات و اختلافات خواهد بود و بر وحدت ملی خواهد افزود
وحدتی که امروزه کشور بیش از هر زمان به آن احتیاج دارد
وحدتی که نه از ترس و با زور شمشیر بلکه از راه اعمال حقوق قانونی مردم به دست می آید
سرکار خانم بد حجاب
نوشته اید که بار دوم برای دیدار نوری زاد با چادر به درب شمالی وزارت اطلاعات مراجعه کرده اید و چادرتان را تحمیلی دانسته اید و مبارز طلبیده اید و چه و چه … شجاعت تان را می ستایم که هر چند قدم اول تان در قامت و هیبت بد حجابی اصیل تان بوده، اما قدم دوم در مبارزه را شجاعانه با پنهان شدن زیر چادر بسیار محکم برداشته اید! تا امثال شما پرچمدار مبارزه هستید، جمهوری اسلامی هیچ غمی از این گونه مبارزه طلبی ها ندارد!!! بلکه این حکومت همه چیز دارد الا یک کسری مهم و آن مبارز طلبی هایی نظیر آنچه شما انجام داده و می دهید!!!
مزدك گرامي
سلام
با اينكه بنا نداشتم با شما به گفتگو بپردازم ،زيرا اذعان كرده بودي كه قانون عليت و معلوليت و ترتب معلول بر علت در جهان هستي و در انديشه انسان را انكار داري ،در عين حال بدلايل انساني و از آن جهت كه ورود در گفتگوي من و جناب حامد نمودي و پزسشي نمودي كه باز حاكي از عدم آگاهي شما به اصطلاحات در فن فلسفه الهي و روان شناسي فلسفي بود لازم ديدم اجمالا به سوال تو دوست عزيز پاسخ دهم.
عنايت كن دوست من ،در منطق و حكمت الهي وقتي انسان را تعريف ماهوي ميكنند و ميگويند :الانسان حيوان ناطق ،كه اين تعريف از ذاتيات و ماهيت انسان است كه اصظلاحا به آن تعريف به جنس و فصل تعبير ميشود ،در ينجا حيوان و حيوانيت جنس انسان است كه حاكي از بخش جسماني و پيكره مادي اوست
و اما تعبير ناطق و نطق كه منطقيين و حكما از آن تعبير به فصل مي كنند ناظر به جوهره ديگري در انسان است كه از آن تعبيرات مختلفي ميشود مثل روح روان نفس و امثال اينها.
دوست من كلمه نطق و ناطق در اين تعريف ماهوي به دو معناست ،يك بمعناي همين نطق و گفتار
و دوم نطق بمعناي ادراك كليات مفهومي و تعقل است ،در مباحث روان شناسي فلسفي با براهين قاطع ثابت شه است كه درك كليات مفهومي و باصطلاح تعقلات انساني ناشي از بخش جسماني انسان نيست و وعاء و ظرف كليات جوهري است وراء جسم انسان ، و مغز و تمام بخشهاي آن و همه ابزارهاي حسي ر اختيار آن بمنزله آلت و ابزار نفس ناطقه انساني است ،در واقع نفس مجرد انسان كه از بدو پيدايش جنيني انسان به بدن انسان تعلق مي گيرد( و نفخت فيه من روحي) موجودي مجرد از ماده و خصوصيات مادي است و بدن و مغز و اعصاب انسان تحت تسخير اوست ،فقط اشاره اي وجداني ميكنم به آن ،اين نفس و روح همان “من ” ادراكي و وجداني در همه ماهاست كه از كودكي تا آخريت لحظه حيات مورد وجدان همه انسانهاست ، اين من بري از ماده است و به عروض پيري و ضعف قواي انساني نه تنها ضعيف نميشود بلكه هر روز عاقلتر و تكامل يافته تر ميشود ، دوست من اين نفس مجرد كه هيچ حد يقف ادراكي ندارد و دائم برحسب رشد علمي و ادراكات جديد فربه تر ميشود همان من وجداني من و تو و همه انسانهاست.
دوست من اينها خرافه نيست ،اينها مسائل مبرهن و وجداني است نيازمند به تعمق و پيگيري است ، با تاسف بايد عرض كنم در واقع عقل گراها (راسيوناليستها) بجاي بكار گيري خرد خويش در اين مباحث ،با كنار گذاردن چينش منطقي بحثها يكراست بسراغ احكام و فروعاتي كه ناشي از وحي است ميروند.
دوست عزيزم! اين كه گفتي اگر ناطق بمعناي نطق در گفتار باشد چون تلفظ انسان به الفاظ امري مبتني بر حركت است و حركت از خصوصيات ماده است پس نفس مادي است يا اصلا نفس نداريم.
مطلب صحيحي نبود ،زيرا (قانون عليت در عرصه معرفت در همين زيرا ها بكار ميرود) اگر فرضا در كلمه نطق و ناطق در تعريف ماهوي انسان بمعني نطق در گفتار باشد نطق و تكلم يعني بكار گيري دهان و لبها و زبان و دندان براي تلفظ به الفاظ ،ما ميگوييم بله اينها همه مادي و تحريكي است ، لكن اين تحريكات به دستور و اراده نفس ناطقه است ،بالتر از آن چنانكه عرض كردم خود انديشيدن و تفكر نيز فعل نفس مجرد است ،و نفس با استخدام مغز و اعصاب و حواس خمس انساني آنها را بكار ميگيرد و به تعقل و استنتاج و اسدلال مي پردازد ، دوست من اين مسائل در محل خود تبيين شده است و حكماء و فلاسفه ايهمانند ارسطو و افلاطون و غير آنها اينها را حتي پيش از اسلام برهاني كرده اند،اينها مسائل علمي الهي و روانشناسي فلسفي است نه اوهام و خرافات ،بايد اينها را آموخت ،بايد مقابل استاد زانو بزمين زد ، و بايد روغن چراغها خورد و رنج شب بيداري ها براي درك چنين مسائلي را هموار كرد ،اينها واقعيات وجودي توست ،با يك جمله و يك كلمه و يك ريشخند ميتوان خود را از رنج درك معارف راحت كرد ،لكن اين حقايق و حقايقي چون وجود خداي متعال و معارف مربوط به مبدا و معاد انسان هميشه مواجه با توست ،به آنها روشمند بپرداز و اطز طعنه در گفتار در عرصه هاي گوناگون معرفتي بپرهيز .
براي تو دوست گرام عاقبت خير مسالت ميكنم ،اگرچه از هم اكنون خود را آماده امواج الفاظ تند و در هم و برهم در پاسخهايت كرده ام.
پايدار باشي
جناب آقای نوریزاد،
ما در تهران لوطی صالح داشتیم و شعبان بی مخ.
دیر زمانی است که ایران در دست شعبان بی مخ ها است و لوطی صالحی نیامده است تا گذری را بگیرد و برای مردم تشنه در این بیابان خشک از آسمان باران بطلبد.
اجازه بدهید امروز یکی از سنت های قدیم تهران را زنده کنیم. من از جنابعالی خواهش میکنم اجازه دهید این پل عابر پیاده را که امروز من برای اولین بار تصویرش را هم دیدم گذر لوطی محمد یا گذر نوریزاد بنامیم.
دیرزمانی است اینجا دیگر درب شمالی وزارتی نیست. آنها دیگر ابهتی ندارند. آنها تنها اهن و تلپی دارند که خودشان را و نه مردم را جوگیر کرده است.
اینجا تهران است. اینجا گذر لوطی محمد است.
حامد جان سلام
من از شاگردان و خوشه چینان خرمن مرحوم علامه آیت الله منتظری رضوان الله علیه هستم و خاطرات منتشر شده از ایشان را در همان ابتدای انتشار از بدو تا ختم خوانده ام و مکرر به آن مراجعه داشته ام پذیرش موارد انتقادی صحیح ایشان در مورد تخلفات در جمهوری اسلامی مساوق با پذیرش تمام ادعاهای آقای مصداقی نیست حجم مطالبی که ایشان یکسویه ارائه میکند بسیار زیاد است و عادتا پذیرش این حجم اطلاعات از مسائل خلاف از فردی به صرف ده سال زندانی بودن بسیار مشکل است ملاحظه کنید خود مرحوم آیت الله منتظری که که فرد دوم نظام بوده اند آیا این حجم تخلف را گزارش کرده اند؟
دوست من گزارش باید مستند باشد و بصرف گردآوردن مجموعه ای و گذاشتن دو جلد در طرفین آن و کتاب نامیدن آن دلیل صحت محتوای آن نیست مگر آنکه گزارش مستند باشد یا کسی بنای خویش را بر خوش بینی نسبت به مولفی گذاشته باشد.
موفق باشید
جناب آقای نوری زاد
با سلام خدمت شما
من همان بدحجابی!!! هستم که چند روز پیش خدمت شما رسیدم
اما دیروز به گونه ای دیگر ، با حجاب کامل یا همان چادر خودمان!! ( راستی شما میدانید این پوشش از چه زمانی مال خودمان!! شده؟) آمدم، کجا؟ در میعادگاه شما، درب شمالی وزارت اطلاعات، که متاسفانه شما حضور نداشتید( ترافیک سنگینی بود احتمالا در ترافیک مانده بودید) ، با اون چادر احساس میکردم از “خودم” دور شدم ، مگر نه اینکه من همون آدم بودم با همون بینش با همون تفکر ولی در پوسته ای متفاوت ، که در واقع امر تغییری حاصل نمیکرد.
جناب نوری زاد ، هردوی ما علیرغم تفاوت و تضاد دارای نقطه مشترکی هستیم، ” مبارزه ” ، هر کدام در سنگر خودمان و با ابزار خودمان. شما مبارزی هستید از ” خوارج ” و من مبارزی هستم که برخود میبالم که هرگز زیر پرچم جمهوری اسلامی سینه نزدم و هرکز کسی ” مولای ” من نبوده.
سالهایی که شما و دیگرانی از جنس شما( با همه احترامی که برای شما و شجاعتتان و روشنگری و مبارزه امروزتان قاعلم) خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته، باعث قوام این حکومت شدید تا جایی که خودتان هم چوبشان را خوردید، بله آقای نوری زاد عزیز ” انقلاب فرزندان خود را می خورد ”
سالهایی که پسر همسایه آن سمت کوچه در زندان جمهوری اسلامی بود فقط به جرم هواداری از مجاهدین یا منافقین ، پسر همسایه آن سمت اعدام شد فقط به جرم اعتقاد و هواداری از چپها، اینها از ابتدا با هر آنچه نام تفکر، اندیشه و دگر اندیشی داشت مخالف بودند، نظام های اینچنینی همه را عین خود می خواهند تا جایی که رعیت را در خود هضم می کنند و نهایتا به شکل خود در می آورند، من در آن سالها آموختم که دستاورد این نظام چیزی بجز تباهی و فقر و رنج و خفقان و از همه مهمتر مغزهای خشک و منجمد که فاقد هرگونه قدرت تعقل و اندیشه اند ( مگر نه اینکه اسلام دین تقلید است) نیست.
سخن کوتاه اینکه: من هرگز به حجاب اجباری یا بی حجابی اجباری تن نداده و نخواهم داد، این لباس ابزار مبارزه من است، همان پرچمها و دسته گل نرگس شماست.
من یک ” زنم ” ، در کشوری زندگی می کنم که برای ” زن ” بودن باید تاوان داد، باید مبارزه کرد، در سرزمینی زندکی میکنم که با نام دین بر من و بر زندگی من ستمها روا می شود ، با اینهمه من یک ” زنم ” . باید با مردان زیادی مبارزه کنم و اسفا گاهی با زنانی نیز برای شناساندن ” حق ” خودشان به خودشان . شاید امروز زندکی در این سرزمین برای من و زنانی چون من سخت و ناگوار باشد اما من چون شما به آینده امید فراوان دارم ، آینده ای که در آن سرزمین من هدیه بهتری برای فرزندانش داشته باشد.
(در پایان جناب نوری زاد ، این پیغام را به حساب دیداری گذاشته و برای روشنگری مردانی که خواننده متنهای شما هستند هر اندازه از پیغام من را که صلاح میدانید و تا جایی که به دیگران مربوط است در صورت صلاحدید خودتان لطفا در گزارش های روزانه اعمال فرمایید)
با سپاس فراوان
جناب ساسان گرامی
با این نحوه برداشت شما از وقایع سال 88 موافق نیستم ،آن جنبش از اول تا آخر جنبشی اعتراضی به تقلب یا تخلفات وسیع در انتخابات بود نه اینکه جنبشی برای سرنگونی جمهوری اسلامی بوده باشد ،آقایان موسوی و کروبی از خدمتگذاران و بانیان این نظام بوده اند و هرگز نمیتوانسته اند بدنبال براندازی نظام باشند ،این تلقی شماست ،تلقی مقابل تلقی و رویکرد اصلاحی است ،چه رویکرد اصلاحی نسبت به قوانین اساسی و قوانین موضوعه و چه رویکرد اصلاحی به عملکردها و قانون گریزی ها ی مسولان و نهادهای مختلف ،من بصراحت بگویم من طالب اصلاحات در ساختارهای قانونی از اساسی گرفته تا قوانین موضوعه و عملکردها و رعایت حقوق همه صاحبان حقوق مصرح در قانون اساسی هستم ،این خاص شماست که خواستار تغییر کلی نظام و تعطیل و حذف قوانین اسلامی و تحکیم قوانین سکولار هستید.البته من برای نظرات شماها احترام قائلم.
با سپاس
قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
به امید دریا
سلام
درود بر شما ثابت قدم و اسوتار بمانید.
جناب نوری زاد
سلام
معمولا صفت های زیادی برای توصیف یک انسان به کار برده می شود : انسان بزرگ انسان شجاع و غیره. اما به نظر من که البته وام دار حضرت مولانا هستم بهترین صفت برای انسان خود واژه انسان است. آقای نوری زاد شما انسان “انسان” هستید.
بنده در خارج ایران گذار عمر می کنم و این عذر ملاقات نکردن با شما زیر پل عابر پیاده است. ببخشید.
در نهایت اینکه تاثیر افکار و قدم های مثبت شما محدود به داخل ایران نیست و شامل همه می باشد.
جسم و روحتان سالم
دهم فوریه
جناب مرتضی گرامی
به شما و همه کاربران و حتی آقای نوری زاد توصیه میکنم صفحات ۵۲۰ و ۵۲۱ خاطرات آیت الله حسینعلی منتظری را مطالعه کنید. بعد از خواندن به مغالطات و دروغ پردازیهای آیت الله دست غیب پی خواهیم برد (من منکر سخنان انسان دوستانه ایشان جهت آزادی زندانیان سیاسی نیستم و به ایشان احترام میگذارم). امکان دارد آیت الله منتظری دروغ پراکنی کرده است. ناراحتی من از آیت الله دست غیب این است که اگر شهامت راستگویی ندارید، لطفا سکوت کنید و دهان خود را به دروغ و مغلطه آلوده نکنید. بیاییم راست گویی را به فرزندانمان و نسل های دیگر بیاموزیم. هدفم تحریک مردم نیست و مخالف هر نوع خشونت هستم. اگر خامنه ای به سمت مردم بیاید، نه تنها او را با این همه سابقه تاریک میبخشم بلکه تمامی مردم را به گذشت فرا می خوانم و مطمئنم مردم ایران زمین آنان را خواهند بخشید. الگوی من نلسون ماندلا است و بیایید در راه او قدم برداریم همانند نوری زاد. فراموش نمی کنیم اما خواهیم بخشید.
آقا مرتضی، فرمودید مطالب آقای مصداقی مستند نیستند. اگر کتاب های ایشان را خوانده بودید این حرف را نمی زدید. برای همینشما را به ارجاعات کتاب آواز های ققنوس ها ایشان که همان مطالب کتاب خاطرات آیت الله منتظری است، ارجاع دادم. از گذاشتن آن صفحات خودداری کردم، چون اینجا جمهوری اسلامی ایران است!
به امید آزادی ایران
جناب سید مرتضی گرامی میتوانید در جواب جناب حامد! ۲-روح یا نفس ناطقه انسانی که حقیقت و هویت واقعی انسان است و این پیکر محسوس (دست و پا و سر و چشم و غیرو) آلت و ابزار اوست ،این حقیقت انسانی موجودی است مجرد از ماده و خصوصیات مادی و برخلاف بدن فساد پذیر نیست ،و مرگ عبارت است از جدا شدن این حقیقت از آن پیکر .
پس از مرگ آن پیکر محسوس در عالم طبیعت متلاشی شده و با فعل و انفعالات شیمیایی تجزیه و پراکنده میشود ،لکن آن حقیقت انسانی باقی است .
این اجمالا صورت مساله است ، که فلاسفه الهی برهانهای مختلفی بر آن اقامه کرده اند ، سوای از اینکه در دلایل
میشه لطفا مثالی از این روح یا نفس ناطقه انسانی که حقیقت و هویت واقعی انسان است یساورید؟اگر ناطقه است که میشود حرکت چون حرف زندن و نطق کردن حرکت است و انچه حرکت میکند ماده است.بنابراین چیزی بنام روح و یا نفس ناطقه و مجرد از ماده و خصوصیات مادی … جز مغلطه و سفسطه وبازی با کلمات نیست!
نظر شما پیش از انتشار، بررسی خواهد شد.
جناب نوری زاد
جنابعالی در ابتدای مطلبت از سر جهل و بی اطلاعی توضیحی طعن آلود درباره عمامه از سر برداشتن روحانیون نوشتی و وقتی من توضیح شایسته را ارائه کردم و داوری عجولانه و جهولانه تان را نشان دادم، این گونه پاسخ داده اید: «من هرگز نسبت به کسی وکسانی کینه و عناد ندارم الا این که دزد اموال مردم و آبرو و حیثیات مردم باشند و مردم را به خرافه و جهل دعوت کنند». خوب شما افراد این سایت را به جهل دعوت کردی و خرافه ای را از پیش خود به آنان خوراندی، آیا مرد و مردانه با خود عناد می ورزی؟ جنابعالی حتی حاضر نشدی نسبت به مطلب جهولانه ات از خوانندگان عذرخواهی کنی؟!
اما جای من در میان روحانیون کجاست؟ جای خاصی نیست الا اینکه برای کسی چون شما که در اکثر نوشته هایت سراسر دعوت به دروغ و جهل و خرافه می کنی، تأسف بخورم. من مدتها فکر می کردم که چرا دستگاه امنیتی و قضایی به این همه افترا و دزد خواندن این و آن توسط شما در این سایت حساسیت مؤثری نشان نمی دهد، به این نتیجه رسیده ام که گویا نیروهای امنیتی و قضایی عاقل شده اند و فهمیده اند که بهترین تبلیغ برای آنان و حکومت، همین نوشته های سراسر اتهام و توهین شما به مراجع تقلید و متدینان است و مطالب شما برای رسوا کردن خودتان کافی است.
اصولا ما دوست داریم کسانی را که جدی جدی در گیر خط مقدم هستند را تهییج کنیم ولی خودمان را قاطی این مسخره بازی ها نکنیم !؟!؟ دکتر نوری زاد در این میانسالی بجای تدریس و تحقیق در گوشه پژوهشکده خود کوله ابوذری بر دوش کشیده و به جنگ مظاهر قطعی زر و زور و تزویر شتافته و ما از دور برایش دست تکان می دهیم !. هم خطر ندارد و هم هیجان دارد ولی نوری زاد در پی چیست ؟؟ نوری زاد بر امده از عمق وجدان مردمی است که آخرین پیام های صلح جویانه را در گوش دیکتاتور نجوا میکند . مردمی بشدت ترسیده و خسته و فرو کوفته . چه باید کرد ؟؟ بمانیم تا صبح دولتمان بدمد ؟ … واقعا غیر از ترسیدن و از دور دست تکان دادن کاری نمی توان کرد ؟ روی صحبت با چهره های بزرگ است که باید مردم را تنها نمی گذاشتند و در روزهای سخت کاری می کردند . باید تکانی بدهید به خودتان . این جان های شریف در حال از دست رفتن هستند . و نگذارید نورانیت درخشان نوری زاد خاموش شود .
درود بر استاد گرامی
جناب کورس عزیز
تحلیل تان بسیار درست و منطقی است و البته موجز. ای کاش برادران مسلمان ما هم همین موضوع را درک کنند. بر عهده ماست که این تصویر شما را ترویج داده تا بستر مناسبی برای پایگیری، رشد و شکوفایی نهال آزادی فراهم کنیم.
پبروز باشید
سلام يك خواننده گرامي
هنوز فرصت نكرده ام
بزودي باب گفتگو با ناب دانشجو را خواهم گشود
ممنون از توجه شما
آقای ساسان گرامی
سلام بر شما
در انتقاد به آقای دستغیب نوشته اید :
” جنبش ۸۸ کم مانده بود به نتیجه برسد
آقایان که در حصر هستند!! آمدند و فرمودند قانون اساسی اجرا باید گردد ….
با این کار آب پاکی ریختند رو دست مردم و همه رو مات و مبهوت و سپس خانه نشین کردند
موسوی و کروبی باید بخاطر خدمتی که به خامنه ای کردند نشان افتخار دریافت می کردند ولی محصور شدند
شعار های نیم بند کار را خراب می کند
ما نیازمند همه پرسی قانون اساسی مجلس موسسان و قانون اساسی تازه ای بر اساس موازین حقوق بشر هستیم
تفکیک قوا دمکراسی و قوانین عاری از خرافات و مبتنی بر آخرین علوم و دستاورد های جامعه شناسی روز
مردم به کمتر از این قانع نیستند
شعار های انحرافی مردم را از تکاپو می اندازد
و مستبدان را شادمان”
من با احترام به نظر شما ، اما معتقدم نظر شما انحرافی است . فکر می کنید اگر همین الان یک همه پرسی برگزار شود ، نتیجه چه خواهد بود ؟ آیا فکر می کنید مطابق خواست شما اکثریت مردم به یک سیستم سکولار رای خواهند داد . اگر چنین فکر می کنی ، به باور من اشتباه می کنی .
علاوه بر این فرض کنیم که بخواهیم هم اکنون یک رفراندم برگزار کنیم . آیا به نظرتان این رفراندم را همین دولت مستقر ، برگزار کند ؟ تا زمان برگزاری رفراندم ، اداره ی جامعه به دست کی باشد ؟ همین دولت ؟ پس کی ؟
مبارزه ی مسالمت آمیز برای اصلاح جامعه می تواند به تغییر قانون اساسی نیز منجر شود . اما به تدریج و به خواست مردم و پس از آگاهی آن ها . من به شخصه خواهان انقلاب و کشت و کشتار و خون ریزی نیستم . نتیجه ی آن را هم به فرض وقوع ، سودمند و مطابق خردمندی نمی دانم . راه اصلاحات البته سخت و دشوار و تدریجی است . اما نتیجه اش از این جهت که مبتنی بر خرد جمعی است ، پایدار و سودمند خواهد بود .
میر حسین به درستی گفت ، مشکل ما نبود قانون نیست . عدم اجرای قانون است . او حتی گفته بود که با قانون زمان شاه هم می شد ، که کشور هم چنان به پیش رود ، مشروط بر آن که اجرا می شد . شعار ” اجرای بدون تنازل قانون اساسی ” می تواند به فرض وقوع ، جامعه را هم چنان به پیش برد ، تا زمانی که اکثریت جامعه به خواست تغییر قانون اساسی برسد . در آن صورت حتی در همین قانون اساسی نیز ، ساز و کار تغییر قانون اساسی پیش بینی شده . مطرح کردنرفراندم قانون اساسی در این شرایط کشور که اکثریت جامعه ، ضرورت آن را درک نکرده ، یک شعار انحرافی بیش نیست . به نظر شعار ” اجرای بدون تنازل قانون اساسی ” ، عاقلانه تر و سودمندانه تر است .
ارادتمند
سید ابوالفضل
جناب مرتضی گرامی
دروغ و مغالطات ایشان مربوط به صدرو انقلاب هستند. آن نامه را حتما بخونید. یه نامه های امام خمینی منتشر شده توسط آیت الله منتظری رجوع کنید تا امام بزرگوارتان را بیشتر بشناسید. در لابلای متن های آقای نوری زاد هم این موارد نقض حقوق بشری را در آن دوران میبینید. به این جمله از دکبر صادق زیباکلام در تقریبا ۳ ماه پیش در دانشکده حقوق دانشگاه تهران کفایت می کنم:
انقلاب جمهوری اسلامی ایران فرزندان خودش را اگر بیشتر از انقلابهای دیگر نخورده باشد، کمتر نخورده است.
بیشتر این قربانیان (بدون محاکمه) در حدود چند هزار نفر تا سال ۶۸ که امام بزرگوارتان زنده بودند، کشته شدند.
نامه موسوی اردبیلی به احمد خمینی را مطالعه کنید در شهریور ماه ۶۷.
موفق باشید
از قرار گاه ملت ایران
به قرار گاه ابوذر و ……..
کاسه کوزتون رو جمع کنین تا دیر نشده
35 سال //////// تو مملکت کافیه
بیشتر از این خودتون رو مسخره نکنید!!!!!
عنوان شعبان بی مخ شایسته ی چه کسانی است
**************************************
شعبان جعفری که در تاریخ معاصر کشور ما به ” شعبان بی مخ” معروف شده ، چه بسا بسیار شریف تر از بسیاری از کسانی باشد که ما آن ها را به این عنوان می کوبیم . آن مرحوم هرچه بود نوعی از جوانمردی و مردم دوستی را با خود داشت و این ویژگی او که در حد توان و به وقت ضرورت ، پشتیبان افتادگان و ضعیفان بود ، البته ستودنی است . اما از آن جا که در برهه ای از تاریخ ، ( چنان که گفته شده ) ، با اتکا به چوب و چماق و قمه ، به حمایت از استبداد برخاست و موجب به شکست انجامیدن نهضت ملی و بازگشت استبداد گردید ، به نمادی از بی خردی تبدیل شد و هر جا که می خواهند بی منطقی و در عین حال قلچماقی کسی را آشکار کنند ، او را با این عنوان معرفی می کنند . من البته از روح آن مرحوم عذر می خواهم که می خواهم کسانی را که در این نوشته خواهد آمد ، با او مقایسه کنم . زیرا فکر می کنم که شعبان جعفری ، شریف تر از این گونه افراد است . او نادان بود و قلچماق . اینان داعیه ی علم و خرد ورزی دارند و در بی منطقی گوی سبقت را از وی ربوده اند . شعبان جعفری ، جوانمرد بود ، حتی در مقابل دشمنانش . اینان ناجونمردند ، حتی در مقابل کسانی که آن ها را دوست خطاب می کنند .
این بخشی از نوشته ی کسی است که خود را خردمند و دیگران را نادان می داند . ببینید :
” الهیات!کلام!بخوان وراجی برای ثابت کردن اینکه الله اکبر است و جز او خدایی نیست!به چه درد ما و جامعه میخورد ؟حتی باندازه یک صناربدرد ما که نمیخورد هیچی بلکه مردم و کشور را هم بخاک سیاه نشانده!حرف هم بزنی با تیع ابوالفضل (حالا این بی دسته هم برای ما دسته دارشده) و بقیه شعبون بی مخها فرقت مثل فرق شمر علیه السلام عزیز که بقبرش نور بباره که پسر عموی خود حسین را خود می شناخت شکافته می شود.می بینید که دوست گرامی کار ما با مشتی شالارلتان و مفتخور و انگل افتاده که بر بضاعتی و اموال و منابع وسیع یک کشور دست انداخته اند و به هیچ روی حاضر به از دست دادن آن نیستند!چون کافیست که یک دلیل از دلایل دگراندیشان را بپذیرند. چنین پذیرشی یعنی پایان مفتخوری و زندگی انگلی!”
در این پاراگراف که اوج ابتذال و بی منطقی نویسنده را آشکار می کند ، نا سزا ست که ردیف می شود . اوبرای این که نشان دهد که سید ابوالفضل ” بی دسته ” ( ما که متوجه نشدیم یعنی چه ) حتی حاضر شده از شمر ذالجوشن هم مدد بگیرد . این شمر که به قول او علیه السلام است و ایشان اخیرا پی برده اند که پسر عموی امام حسین ( ع ) هم بوده ، خوب امام حسین را شناخته . و حتما به دلیل همین شناخت بوده که با او جنگیده . آیا منفور تر از شمر هم در فرهنگ ما وجود دارد . ایشان حاضر شده رفیق شمر بشود تا نشان دهد که سید ابوالفضل ” بی دسته بوده و حالا دسته دار شده ” . این به نظر من اوج ابتذال است .
از نظر ایشان بقیه شارلاتان و مفتخور و انگل هستند ، مگر این که در سلک او در آیند . او فکر می کند که اگر دیگرانی که مثل او فکر نمی کند اگر یکی از دلایل دگراندیشان را ( دقیقا یکی از دلایل آن ها ) بپذیرند ، این یعنی پایان زندگی انگلی و مفتخوری آنان . به عنوان مثال اگر من بپذیرم که شمر پسر عموی امام حسین (ع) بوده و چون به همین دلیل فامیلی شناخت خوبی از او داشته و رفته به کربلا و امام حسین را کشته و خانواده اش را اسیر نموده ( احتمالا از این جهت که شمر خیلی آگاه و دانشمند و سکولار بوده و حسین ( ع) نعوذ بالله نا آگاه و ووو) ، آن گاه من دیگر مفتخور نیستم و زندگی انگلی ندارم .
من یک سوال از این نویسنده ی خیلی با دانش و محقق دارم . اگر می شود بگویند انسان با دسته و بی دسته چگونه انسان هایی هستند .و چه تفاوت ها یی باهم دارند . از این نظر که ایشان خیلی خیلی محقق هستند ، می خواهم تصوری از خودم به دست بیاورم و بدانم که پیش از این که بی دسته بوده ام ، چگونه بوده ام و اکنون که دسته دار شده ام ، چگونه ام .
اگر شعبون بی مخ نماد انسانی باشد که به جای عقل و تدبیر و خردمندی ، از اشتلم و تهدید و قلچماقی ، استفاده می کند ، می خواهم به من بگویید ( ویا حداقل برای خودتان تحلیل کنید ) که کسانی مثل سید ابوالفضل و مرتضی ” شعبان بی مخ” هستند و یا نویسنده ی نوشته ای که یک پاراگراف از نوشته اش را ملاحظه فرمودید .
ارادتمند
سید ابوالفضل
آقای حامد گفته اند که در صفحه فیس بوکشان از حمایت از آقای نوری زاد منع شده اند.
حال یک نکته:
ما ملتی فهیم هستیم و این عبارت “فهیم” همان واژه ایست که به هنگام انتخابات و فراخوان راهپیمایی ها ما را به دفعات با آن خطاب می کنید.
از سوی دیگر، ما ملتی هستیم تشنه حقیقت و فرهیخته، که به سادگی تسلیم دروغ و خرافه نمی شویم. ما فریب نوری زاد را نخورده ایم، بلکه گفته های او را مطابق با حقیقت یافته ایم.
حال من پرسشی دارم. چگونه است که در این “نظام مقدس”،
1-نخستین نخست وزیرش که برای این انقلاب بسیار هم زحمت کشید، برای برکناری تحت فشار قرار می گیرد،
2- نخستین رئیس جمهورش به خیانت متهم می شود و از کشور می گریزد،
3-نخست وزیر دوران جنگش سالهاست در حبس خانگی به سر می برد،
4-قائم مقام رهبری اش سال ها در حصر خانگی بسر برد،
5-رئیس جمهور دوران سازنگی اش می شود “خواص بی بصیرت” خطاب شد،
6-رئیس جمهور دوران اصلاحاتش “سران فتنه” خطاب شد،
7-رئیس مجلس دوران اصلاحاتش در حصر بسد می برد،
8-حامیان رئیس جمهور “پاکدستش” از او تبری می جویند
9-فیلمساز دوران دفاع مقدسش “فریب خورده” خطاب می شود
و…
بسیاری از افرادی که در بالا ذکر شد، از یاران آقای خمینی بوده اند. آیا به جای تهدید، بهتر نیست در سالگرد این انقلاب، برای مردم بگوییم که این انقلاب چرا اینقدر خروجی داشته است؟
جناب حامد عزیز
من مطالب و انتقادات آِیت الله دستغیب حفظه الله نسبت به وضعیت امروز کشورمان را مطالب بحق و دلسوزانه ای میدانم ،ظاهرا آن بخش از مطالب ایشان که مربوط به صدر اول انقلاب است مورد قبول شما نیست ،بسیار خوب نباشد ،لکن شما از نسبت دروغ به یک مرجع آزاده و شجاع و صادق دینی اجتناب کنید ،یا لا اقل آن بخشهایی را که دروغ می پندارید به بحث بگذارید.
در مورد نوشته های آقای ایرج مصداقی من برخی از نوشته های ایشان که معمولا هم در سایت گویا نیوز منعکس میشود را خوانده ام ،قصد قضاوت یکطرفه و نهائی در مورد آن ندارم ،لکن مطالب ایشان معمولا مطالب طولانی حاوی ادعاها و نسبت های فراوان به افراد و جریان های مختلف است ،و نوع مطالب آن مستند نیست ،مگر اینکه بنای کسی این باشد که با خوش بینی تام و تمام به ایشان هرچه ایشان ابراز داشته است را تلقی بقبول کند ،و از آنطرف سخن یک عالم جلیل و راستگو را رمی به دروغ کند
موفق باشید
کاش علمای ما هم گاه توجه شان را از دامن زنان و دختران ، که از ان جا مرد به معراج میرود ، بر می گرفتند و نگاهی هم به چهره انان می انداختند تا شرم وحیای موجود در ان را می دیدند . گر چه بعید میدانم که شرم و حیا را بشناسند و تشخیص دهند . چرا که بسیار از آنان شنیده ایم که ، لا حیا فی الدین .
“امامزادگان مانند «ویتامینها» هرکدام خاصیت مخصوص خود را دارند”
درسالروز ولادت با سعادت امام عسکری(ع) حجتالاسلام محمد تقدیری با حضور در خبرگزاری فارس، گفت: برخی از امامزادگان قبل از امام رضا(ع) به ایران آمدند، و بر اثر فشارهایی که در زمان موسیبن جعفر(ع) بود برخی از نوادگان و فرزندان ایشان و نوادگان امام حسن مجتبی(ع) به ایران سفر کردند.
استاد حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم(ع) گفت: مرحوم آیتالله بهجت(ره) معتقد بود که امامزادگان ما مانند ویتامینهایی هستند که هریک خواص خاص خودشان را دارند و باید هر کدام از آنها را جداگانه زیارت کرده و خواستههایمان را از آنها بخواهیم.
از بیتالمال سوئدی تا بیتالمال ایرانی!
«در فرودگاه زوریخ در صف تحویل چمدان ایستاده بودم که ناگهان کسی مرا صدا کرد. هنگامی که برگشتم، پشت سر خود، وزیر خارجه سوئد را دیدم. این بار سوم بود که او را طی یک هفته میدیدم. ضمن اینکه با هم صحبت میکردیم 10 درصد از توجه من به این مسأله بود که ببینم کسی او را همراهی میکند یا خیر. او هم مانند دیگران در صف ایستاده بود تا چمدان خود را تحویل داده و کارت سوار شدن به هواپیما را بگیرد. … من و او، چمدان خود را تحویل دادیم و مانند افراد عادی، کارت پرواز گرفتیم و چون به مقصدهای مختلفی میرفتیم از هم خداحافظی کردیم.»
آفتاب: صادق حسینی در عصر ایران نوشت: این خاطره دکتر سریعالقلم استاد دانشگاه و مشاور رییسجمهور از مواجههاش با یک مقام عالیرتبه سوئد بود اما من میل دارم تجربه شخصیام از مواجهه با یک عضو کابینه اسبق را با شما مرور کنم.
این دولتمرد اسبق که از پایان مسئولیتش 8 سال میگذرد و نامش را برای تمام پستهای این دولت مطرح میکرد! و اینک رییس یک فدراسیون ورزشی است، هر بار که برای ماموریتهای کاری! عازم خارج از کشور میشود حتماً میبایست از صندلیهای فرستکلاس یا بیزنسکلاس استفاده کند. خوب به خاطر دارم که زمانی که این فدراسیون ورزشی توانایی پرداخت هزینههای جاری خود را نداشت، این مقام مسئول سابق نهتنها از صندلی فرستکلاس صرف نظر نکرد، بلکه حق ماموریت دلاری خود را نیز بلافاصله دریافت میکرد.
در یک برآورد خوشبینانه، این دولتمرد اسبق در طول 8 سال گذشته چیزی در حدود بیش از 3 برابر پول اضافهتر بابت راحتی خودش به بیتالمال مسلمین تحمیل کرده است و البته هیچ نهادی هم از او سوال نمیکند که آیا به این میزان به مردم ایران خدمت کرده است؟ با چنین امکاناتی که مردم در اختیارش گذاشتهاند توانسته است چندین برابرش کار کند؟ چه اتفاقی میافتاد اگر این مقام مسئول سابق یا سایر مقامات مسئول با پروازهای اقتصادی به ماموریتهای خود میرفتند و اصولا چرا خون مدیران ایرانی از وزیران سوئدی رنگینتر است؟
پرواضح است چنین روشهایی مختص به این فرد نیست و البته بخشی زیادی از افراد سیاسی و دولتی ایران که از بیتالمال بهرهمند هستند نگاهی این چنینی دارند. آنها منت بر ما مردم میگذارند و حقوقهای ناچیز، حقالجلسات اندک و پاداشهای ناقابل هیاتمدیرهها را به سختی قبول میکنند تا روزگار ما بهتر از قبل شود و صد البته این تقصیر ماست که وضعیت بدتر از قبل میشود!
دکتر سریعالقلم میگفت: مقامات کشورهای اسکاندیناوی فقط باید سوار بخش Economy پرواز شوند و اگر میخواهند سوار بخش Business بشوند باید مابهالتفاوتش را خودشان پرداخت کنند.
و سوال سادهای که خواننده این خاطره در ذهنش میماند این است که سوئد بیتالمالش بیتالمالتر است یا ایران ما؟
سوئد با نه و نیم میلیون جمعیت، 550 میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی و حدود 44000 دلار درآمد سرانه، از منظر شاخصهای توسعهیافتگی، جزو پیشرفتهترین کشورهای جهان است. این کشور، میزبان حدود 130 هزار نفر مهاجر ایرانی نیز هست.
درود برشما آقای نوریزاد پیرو ایجاد حساب جعلی به نام شما در گوگل پلاس تقاضا میکنم وضعیت این صفحه را برای دوستان روشن بفرمایید . سپاس
————-
سلام بانوی خوب
من سابقا صفحه ای در گوگل پلاس داشتم که بود و من هراز گاهی سری به آن می زدم. دوستی خوب این صفحه را واگشایی کرده بود. ومن نحوه ی استفاده از آن را نمی دانستم و نمی دانم هنوز نیز. شاید همان باشد. دوستی دیگر نیز این پرسش را کرد. رفتم ودیدم صفحه ای است که همه ی مطالب من اتوماتیک وار به آنجا منتقل می شود. من اما چگونگی استفاده ازآن را یا مدیریت آن را نمی دانم. اگر کسی هست که در مطالب آن دخل و تصرف می کند آن یک نفر من نیستم و کسی دیگر است. اما اگر نه، تنها مطالب هر روزه ی من بدانجا می رود چه ایرادی دارد. باشد.
سپاس ازشما
.
جناب مرتضی عزیز
هر چه خواستم سکوت کنم دیدم نمی توانم
بیانیه آیت الله دستغیب را می گویم
بسیار زیبا و انقلابی
لیکن انحرافی
دوست من
جنبش 88 کم مانده بود به نتیجه برسد
آقایان که در حصر هستند!! آمدند و فرمودند قانون اساسی اجرا باید گردد ….
با این کار آب پاکی ریختند رو دست مردم و همه رو مات و مبهوت و سپس خانه نشین کردند
موسوی و کروبی باید بخاطر خدمتی که به خامنه ای کردند نشان افتخار دریافت می کردند ولی محصور شدند
شعار های نیم بند کار را خراب می کند
ما نیازمند همه پرسی قانون اساسی مجلس موسسان و قانون اساسی تازه ای بر اساس موازین حقوق بشر هستیم
تفکیک قوا دمکراسی و قوانین عاری از خرافات و مبتنی بر آخرین علوم و دستاورد های جامعه شناسی روز
مردم به کمتر از این قانع نیستند
شعار های انحرافی مردم را از تکاپو می اندازد
و مستبدان را شادمان
در مطلب اخیر از آن دو خانم با صفت بی حجاب و با حجاب کامل نام برده اید فکر میکنم شایسته نیست آدمها را اینگونه
تفکیک کنیم شاید اگر میگفتید خانم جوان و خانم جوانتر بهتر بود این دسته بندی بیشتر به فرهنگ همین سیستم حاکم
میخورد که آدمها را از روی پوششی که دارند ارزیابی میکند در حالی که ای بسا آن خانم بقول شما بد حجاب ایمانی
قوی تر از ما داشته باشد
یک مثال برای شما بزنم در تلویزیون جمهوری اسلامی دوتا مجری هستند که هردو خانم اند اولی با روسری و چادر و پتو
و لحاف جلوی دوربین میآید ودر کانال یک و دو اخبار میگوید بنام خانم زهرا رکوعی که رفتاری جلف و سبک دارد و دومی
با مانتو و روسری در شبکه شش بنام خانم شریفی نیا که بسیار سنگین و با وقار است و هر فکر بیماری را به احترام به
خود مجبور میکند حالا با معیار شما کدام یک بد حجاب اند ؟
————-
سلام دوست خوب
بله من کاملاً با شما موافقم اما اگر کمی به دقت مطلب را مطالعه می فرمودید به این برداشت می رسیدید که: من از زبان حکومتیان به آن دو نگریسته ام. برای چه؟ برای منکوب کردن نگرششان.
سپاس
سلام آقا مرتضي! چرا دعوت دانشجو رو جواب نمي دي؟
آقای خامنه ای کمی هم از دوست قدیمتان بیاموزید. آقای رفسنجانی سه فرزندش در چنگال عدالت سید علی گرفتار شده اند. به احترام قانون این مملکت. آیا اینقدر شجاعت دارید که دستگاه عدالت شما آقا مجتبی را به محکمه بخواند. کم نیستند اتهام هایی که هیچ کدام پاسخ داده نشده اند. به خبر زیر نگاه کنید . چرا فکر می کنید جمهوری ولایت فقیه بهترین سیستم حکومتی است ؟ ترا به خدا زندگی پادشاه اسپانیا و خانواده اش را بخوانید ببینید کدامیک مسلمان تر هستید. و این هم تازه ترین خبر:
دختر پادشاه اسپانیا در ارتباط با پرونده فساد مالی به دادگاه احضار شد .شاهزاده کریستینا، جوانترین دختر خوان کارلوس، پادشاه اسپانیا، در ارتباط با رسوایی مالی که به قراردادهای تجاری همسرش مربوط می شود، به دادگاه احضار شده است.این اولین بار در تاریخ اسپانیا است که یکی از اعضای خانواده سلطنتی به دادگاه احضار میشود.براساس ادعاهای مطرح شده، همسر شاهزاده کریستینا مظنون به اختلاس میلیون ها دلار از اموال عمومی کشور است.شاهزاده کریستینا و همسرش ادعاهای مطرح شده در این مورد را رد کرده اند.براساس گزارش های دریافتی شاهزاده کریستینا ۴۸ ساله امروز با حضور در دادگاه به شماری از سوالات قضات در جلسه ای که پشت درهای بسته تشکیل شده، پاسخ می دهد.در حالی که قضات از او به عنوان مظنون به دست داشتن در اختلاس و پول شویی نام برده اند ،گفته شد بخشی از سوالات مربوط به این می شود که شاهزاده کریستینا تا چه حد از آنچه شوهرش انجام داده، مطلع بوده است. در مادرید، جزئیات مربوط به این رسوایی مالی طی سه سال گذشته تیتر رسانه های اسپانیا را به خود اختصاص داده است.خانواده سلطنتی اسپانیا گفتهاند که این پرونده شهرت و اعتبار آنها را خدشه دار کرده و افت محبوبیت پادشاه این کشور در سال های اخیر ناشی از این رسوایی مالی بوده است.
سلام
سپاس از آقای دکتر خزعلی و دوستانشان که نوریزاد عزیز سر زد. امیدواری زیادی دارم که این حرکت نمادین به حرکت بزرگ مردمی تبدیل شود.و میدانیم که نوریزاد عزیز مختصات و مشخصات این شیوه حرکت و اعتراض را آنهم در بدترین شرایط و نسبت خود با حکومت،ترسیم کرده است. بنابراین میتوان آن حرکت بزرگ را با همین مختصات و شیوه و مشخصات ترسیم کرد.
نکته مهم اینکه ما مردم و رسانه ها ی مبارزه نباید بی تفاوت باشیم و غفلت کنیم .بلکه باید گام به گام ،روز به روز و خیلی با آرامش نگذاریم ارزش حرکت نوریزاد به محاق و فراموشی برود.
باز هم سپاس
(نوشته ای از میترا پورشجری، دختر محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) وبلاگنویس زندانی:)
«اعتصاب درمان پدرم تنها تیتر خبری گذرا و یک روزه نیست، خطر جانی او جدی است و در وضعیت حاد جسمیش این را نمیشود اعتصاب درمان نامید! او دارد با جانش بازی میکند! قمار و بازیِ مرگی که مسؤلان زندان و دولتمردان جمهوری اسلامی ایران او را وادار به آن کرده اند…»
بیش از سه سال و نیم است که پدرم –محمدرضا پورشجری- را به صرف بیان عقاید و نظرات خود در وبلاگ شخصیش، بدون حق دفاع از خود و داشتن وکیل و برخورداری از حقوق اولیه، اساسی و انسانی –که هر زندانی به فرض ارتکاب جرم از آن برخوردار است- در حبس نگه داشته اند. شکنجه های روحی و جسمی و شرایط حاد جسمی، او را مجبور کرد که در زندان دست به خودکشی بزند، که خوشبختانه نافرجام ماند (هرچند که با فشارهای مضاعفی که در طی این مدت به وی روا شده، مرگِ ذره ذره با زجر از هر خودکشی یا اعدامی تلخ تر بوده است)
از یک سال و نیم پیش پدرم را بدون اعلام هیچ دلیلی و به بهانه ی دروغین انتقالش به بیمارستان از زندان رجایی شهر به ندامتگاه مرکزی کرج –که فاقد بند سیاسی بوده و محل نگهداری مجرمان خطرناک و سابقه دار است- منتقل میکنند. اینک ایشان در شرایط اسفبار و بسیار هولناکی به سر میبرند و علاوه بر بیماری حادِّ قلبی و پروستات، به تازگی مشکل بینایی و قند خون نیز به دردهای جانکاهِ پدرم افزوده شده است.
مأموران زندان اما بجای انتقال او به بیمارستانی خارج از زندان برای پیگیری بیماری او (و در حالی که پیشتر پزشکان بند مداراک پزشکی دالِّ بر عدم تحمل کیفر و نیاز مبرم به عمل قلب را ارائه داده اند) از نظر روحی نیز پدرم را شکنجه میدهند و با انتقال های هفتگی بی مورد و بدون پیگیریِ عمدی به بیمارستان با دستبند و پابند و سپس برگرداندنش به زندان، سبب فشار بیشتر روحی و جسمی بر وی میشوند. در حالی که به دلیل بیماری قند خون در پی هر بار انتقال پدر با پابند، زخم های دور پایش وضعیت بسیار بدی پیدا میکند.
در پی این فشارها، پدرم اعلام کرده است که ازاین پس نه تنها با مأموران به بیمارستان نخواهد رفت، بلکه دست به اعتصاب درمان و عدم مصرف داروهایی که ماهیتش را نمیداند، میزند.
من پیش از هر زمان دیگری نگران سلامتی و به خطر افتادن جان ایشان هستم، با توجه به اینکه سابقه ی دو بار سکته ی قلبی در زندان را نیز دارد، اعتصاب درمان –که تنها ابزار دست پدرم برای اعلام اعتراض به وضعیتش است- بسیار خطرناک و جان فرسا است.
اعتصابِ درمانِ پدرم، تنها تیتر خبری گذرا و یک روزه نیست، خطر جانی او جدی است و در وضعیت حاد جسمیش این را نمیشود اعتصاب درمان نامید! او دارد با جانش بازی میکند! قمار و بازیِ مرگی که مسؤلان زندان و دولتمردان جمهوری اسلامی ایران او را وادار به آن کرده اند.
هرگونه خطری که جان محمدرضا پورشجری را تهدید کند، مسؤلش رهبر جمهوری اسلامی و رییس دولتی است که حلقِ پر از لحنِ اعتدال گرایانه، مدبّرانه و امیدبخشش، گوش خلق را پر کرده است. رییس جمهور این دولت چطور میتواند شعار اعتدال بدهد، بی آنکه حتا یادی از مشکلات و مصائبِ امثالِ پدر من کند و گامی در جهت بهبود وضعیت بردارد؟!
گاهی در مصاحبه ها و گزارش ها که از بیماریهای پدرم یاد میکنم، با خود میگویم که یک انسان چطور میتواند در شرایط جهنمی زندان با این همه بیماری دوام آورده، مبارزه کرده و هنوز لحن پُرصلابت و قوی ایستادگی را حفظ کند؟
85 درصد از رگهای قلبی اش دچار انسداد شده، قند خون بالا، مشکل بینایی، ورم پروستات، دیسک کمر، سنگ کلیه، سینوزیت مزمن، و دریغ از رسیدگی و درمان ابتدایی یکی از آنها!…
از 25 دی ماه، در پی رفت و آمدهای بی ثمر به بیمارستان های مختلف و تنها برای رفع تکلیف، پدرم از رفتن به بیمارستان خودداری نموده و خواستار این شده که تنها نزد دکتر قلب خود -آقای تقی زاده- در بیمارستان رجایی عودت داده شود. اما تاکنون هیچ توجه ای به این خواسته ی او نشده است.
در حالی که وضع جسمی ایشان رو به وخامت میرود و در چند روز گذشته با حالت تهوع شدید و سرگیجه های فراوان و لمس و بی حس شدن پاها مواجه شدند، بیم آن میرود که در ادامه به وضعیت خطرناکی منجر شود.
این همه شکنجه و عذاب برای چیست؟ محمدرضا پورشجری تنها نویسنده ی وبلاگی بوده که نظرات شخصی خود را در آن درج می کرده است!
تنها هدف او استفاده از حق آزادی بیان و اندیشه و اصرار و پافشاری برای این حق بدون هیچ حصر و استثنایی بوده است؛ چیزی که حق هر فرد است و بایستی شنیده شود…
8 ماه انفرادی و شکنجه، تبعید به بند جرایم خاص و اشرار، هم سلولی بودن با قاتلین، منحرفین جنسی ، کودک آزاران، زورگیران و… زندانی را برای مداوا با دست بند و پابند به خارج از زندان بردن، در راه به بهانه ی واهی از صف خارج کردن و شوک برقی زدن و بدون درمان به زندان بازگرداندن و دو شب بدون غذا و محل خواب در قرنطینه نگه داری کردن!… اینها مجازات کسی است که تنها می نوشته و ابزارش قلمش بوده است!؟ اینها را چه میتوان نامید؟ عدل و رأفت اسلامی یا اعتدال و تدبیر و امید دولت؟!…
عمیقا” نگران وضعیت حاد جسمی پدر خود هستم و از تمام نهادهای بین المللی، فعالین حقوق بشری میخواهم که در زمینه ی نجات جان پدرم –محمدرضا پورشجری- اقدام عملی و مؤثری انجام دهند و به دولتمردان جمهوری اسلامی ایران نسبت به خطر جانی که او را تهدید میکند، هشدار میدهم.
میترا پورشجری
7 فوریه 2014
http://www.iranglobal.info/node/29830
http://www.iranpressnews.com/source/166450.htm
قدرتمندان و صندلی های چسبناکشان”
هى نشين رو صندليت يه جا بده ما بشينيم
بسه هرچى كه ديدى يه كم بزار ما ببينيم
لم دادى رو منبرت مردمو كوچيك مى بينى
خودتو يه رهبر كامل و آنتيك مي بينى
يا تو كه شاه شدى و رو تخت شاهى لم دادى
مى دونى به مردمت به جاى شادى غم دادى؟
ميگن اين روزا ديگه صندلى ها عوض ميشن
اگه سفت بچسبيشون باعث صد مرض ميشن
اون امام راحلی که با هواپیما اومد
آخرش مقوا شد با کاغذ اعلی اومد
ما كه شاعر شديم و روى زمين سر مى كنيم
با همين خاكى بودن آهنا رو زر مى كنيم
شاعر رادیو پس فردا
آقای خامنهای صبح امروز (شنبه ۱۹ بهمن) در دیدار جمعی از فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی، با ادعای حضور برخی «عوامل دشمن» در داخل کشور، تأکید کرد: نباید با غفلت از این عوامل، اجازه داد که آنها از برخی نقاط ضعف استفاده و در حرکت کشور خلل ایجاد کنند. رهبر بار دیگر تأکید کرد: تنها راه حل مشکلات اقتصادی کشور، نگاه به ظرفیتهای بیشمار درونی است و نه نگاه به بیرون و برداشته شدن تحریمها. به دشمن نمیتوان چشم دوخت و از دشمن نمیتوان انتظار داشت. رهبر ایران همچنین با اشاره به برخی اظهارنظرهای مقامات امریکایی مبنی بر اظهار دوستی با ملت ایران، افزود: آنها در این خصوص نیز دروغ میگویند. از یک طرف میگویند با ملت ایران دوست هستیم اما از طرف دیگر این ملت را تهدید میکنند و انتظار هم دارند که جمهوری اسلامی از قدرت دفاعی خود بکاهد و این، واقعاً تمسخیرآمیز است”
کاش کمی صداقت با مردم خودمان داشتیم کاش کسی کسی می گفت دشمن و فتنه همان خودی است که در وجود ماست. فتنه را اگر سری هست ماییم.
خیلی دلم میخواست این جوان ریش حنایی را ببینم که در سایت دکتر خزعلی در عکسی مشاهده گردید.
خدا کنه با انتشار عکسش، دیگه نره اونجا.
آخه دوست عزیز، چرا با رفتنت داری کار بقیه رو خراب میکنی؟!
بنده خدا نوری زاد با چه زبانی بگه آقا جون نیا اینجا، آمدنت دردسر ساز نه کمک کننده.
آدم خودش باید عقلش به بعضی چیزا برسه!
نوری زاد
تو کاوه آهنگری
لیکن تنها کاوه آهنگری
تنهایی
چاره چیست؟
باید بشوی دو تا کاوه آهنگر
چهار تا هشت تا ……. هزاران و ده ها هزار و میلیون ها کاوه آهنگر
بنا بر این راهت را ادامه بده و تردید نداشته باش
خیلی ها منتظر هستند خودت را حذف کنی تا جشن بگیرند
بگویند از شرش خلاص شدیم!
دل آن ها را شاد نکن
حرکت نیاز به رهبری دارد
تو مال خودت نیستی مال مردمی
از وجود خودت از سلامتی ات حفاظت کن
حرکت های احساسی نتیجه ای ندارد
چند تایی چند روزی افسوس می خورند و اوضاع می شود همان آش و همان کاسه
گفت و گوی ملت ها با زبان هنر
تا //////////هر آخوندی که نتواند دید
http://www.youtube.com/watch?v=qErAR500Wpo
سلا م مجدد آقای دانشجو
من در همین صفحه قبلا در مورد همسانی دین شناسی وانسانشناسی مطلبی آورده ام ولی با نوشته آقای عرفانیان وجواب
شما به آقای مزدک خواستم زمینه فکری دیگری را طرح کنم
حتما خوب میدانید که فلسفه هگل مبنا واساسش بر اصل قانون علت ومعلول در هستی بنا شده ولی او در بساری از موارد که
به بررسی تاریخی واجتماعی برخورد میکرد انگشت روی علت اصلی وعلت مهم واساسی در سلسله علل آن مقوله میگذاشت
حال میخواهم از شما سئوال کنم که علت اصلی وتاثیر گذار بر وضع اجتماعی حال حاضر ایران که ما را به این وضع رسانده چیست
.اگر این سئوال را مثلا در افقانستان جویا شوید حتما جواب دیگری دارد .دوست عزیز گذشته این کشور مستندات زنده ای را آشکار
میکند که استبداد حد اقل از زمان انقلاب مشروطه درد وعلت اصلی بدبختی کشور بوده .با عذر فراوان کسی به خرش زورش
نمیرسد پالانش را میزد .این استبدار لباس وپالان دین را در حال حاضر پوشید وچشم اسفندیار اکنون ما استبداد است .این پالان
واین گونه دین جامعه درد وعلت ثانوی است .استبداد از خدا میخواهد که یقه او را رها کنیم وبا بحث ویا در نهایت نزاع به
مسائل دین جامعه بپردازیم که عوام را آخوند بتواند در این وادی به بازی بگیرد ما نبایستی در زمین دشمن به بازی گرفته شویم
اگر چه ممکن است ناراحت شوید ولی در واقع ما مرد استبدادشکن نیستیم وگرنه همچون نوریزاد گیوه ها را ورمیکشیدیم
اگر تابو شکن خود را به آب وآتش نزند واز همه چیز نگذرد اهل فدا واز خود گذشتگی نباشد راه بجائی نمیبرد .در تحلیل نهائی
همه چیز به استبداد زیر پوست دین بر میگردد
با احترام
درود بر استاد گرامی
دوباره دقیقاٌ همان پیام قرارگاه ابوذر اما این بار با نام قرارگاه عاشورا برایم فرستاده شده است. دقیقاٌ یک پیام از طرف دو قرارگاه!
درود بر استاد عزیز
این مطلب را برای قیسبوک من از طرف قرارگاه ابوذر فرستادند.
هموطن گرامی
شما تحت تاثیر تبلیغات محمد نوری زاد قرار گرفته اید، اقدامات محمد نوری زاد در راستای خواست بیگانگان است. از جمله سایت هایی که وی را حمایت میکنند رادیو فردا، خبرنامه گویا و بالاترین هستند که همگی در عناد و تعارض با نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران هستند.
این پیام به منظور آگاه سازی شما عزیز هموطن ارسال شده است ، بی شک با افرادی که به صورت سازماندهی شده به دنبال حمایت از اقدامات ضدامنیتی نوری زاد هستند برخورد صورت خواهد گرفت. از شما عزیز هموطن میخواهیم کمی با تعمق و تفکر بیشتر رفتار کنید.
رصد فیس بوک قرارگاه سایبری ابوذر
19 بهمن – سالگرد انقلاب اسلامی ایران گرامی باد
در جواب به ابنها:
من هم آقای نوری زاد یک چان ناقابلی دارم که فدای وطنم خواهم نمود، برای رفع تبعیض و نابرابری در ایران زمین. به شما افتخار می کنم.
استوار باشید
در پاسخ به فراخوانى دوست عزيز آقاى دانشجو :دين اصولى دارد و فروعى .اصول آن مجموعه پاسخ هايي است به اساسى ترين پرسش هاى انسان در باره سرچشمه و غايت هستى جهان و انسان و معناى زندگى .اگر اين پرسش ها به جد براى انسانى مطرح باشد لا جرم نمى تواند به پاسخهاى از پيش آماده بسنده كند .بلكه خود رأسا و شخصا و بدون هراس از از دست دادن سرمايه فرهنگى موروثى اش با آزاد انديشى و غور در آثار متفكران مى كوشد به پاسخ برسد .نتيجه هم از پيش معلوم نيست ؛فقها مى فرمايند اصول دين تحقيقى. است نه تقليدى و در عين حال اگر تحقيق به الحاد برسد محقق بيچاره را تكفير مى كنند و او را مرتد و مهدورالدم اعلام مى كنند .دين تا آنجا كه پاسخى در ميان پاسخ هاى ديگر است و در شرايط امن و برابر گفتگو در قلمرو همگانى از خود دفاع مى كند هيچ زبانى ندارد .اگر هيچ پيامبرى هم در كار نمى بود انسان از آنجا كه قوه اختيار و پرسشگرى دارد باز مى پرسيد كه من از كجا آمده ام،جهان چگونه به و جود آمده ،غايت من و جهان چه مى شود .آزادگان يونانى پاسخ هاى متكثرى به اين پرسش ها دادند .به رغم فدا شدن سقراط با بدون چندان درد سرى از عصر أساطير عبور كردند و بنيانگذار فلسفه و دموكراسى شدند .ضرر دين از وقتى آغاز مى شود كه عقيده خود را متكى به قهر و حكومت و زورفرهنگ تقليدى و طوطى وار عامه مى كند ؛اينجا فرقى نمى كند كه آقاى دست غيب حاكم و مدافع چنين حكومتى شود. يا آقاى خامنه اى يا استالين و دين الحادى اش .چنين حكومتى بى برو و برگرد زيان آور است و زبانش هم تفكر كشى و انسانيت سوزى و سركوب آزادى است .حتى يك نمونه حكومت عقيدتى سراغ نداريم كه كارش به اين زيان ها نكشيده باشد .حكومت بأيدفضاى تبادل انديشه را حراست كند تا انديشه ها در فضايي هرچه عارى تر از دخالت زور و پول و انحصار رسانه اى با هم گفتگو كنند .درود بر نوريزاد و همه دوستان
به نظر من این صحنه باید سانسور بشه خیلی خشنه!!
(ولی سوتی باحالیه!! کار دنیا رو باش کی فکرش رو می کرد این صحنه معنی و مفهومش 180درجه بچرخه!!)
http://www.youtube.com/watch?v=KjrPou4gIcA
جناب عرفانیان
نوشتید
++
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻳﻚ اﻳﺮاﻧﻲ ﻛﻪ ﻛﺸﻮﺭﻡ ﺭا ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﻡ ‘ ﺗﺎﺳﻒ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ ﻛﻪ ﭼﺮا ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩاﻡ اﻳﻦ ﺑﺤﺜﻬﺎﻱ ﭘﻮﭺ ﺑﻲااﺭﺯﺵ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺷﺪﻩاﻳﻢ و ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﻫﺰاﺭاﻥ ﻛﺎﺭ ﻣﻬم و ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ و ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻱ ﻣﺎ اﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﺑﺮ ﻫﺪﺭ ﻣﻴﺮﻭﺩ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
++
دوست عزیز
تاریخ عبرت آموز است
تاریخ دو وجه دارد
یکی آنچه به واقع در گذشته اتفاق افتاده
یکی برداشت هایی که ما از آثار به جا مانده داریم
آنچه به واقع اتفاق افتاده به طور صد در صد قابل استخراج نیست بلکه گاهی مسایل برعکس می شود
آنچه ما امروز از آثار مشهود برداشت می کنیم لیکن اهمیت دارد چرا که خواه ناخواه در زندگی امروز اثر می گذارد
بنا بر این بحث و گفت و گو در باب امور تاریخی بسیار با ارزش و مهم است
مشکلی که در بلاد اسلام است آن است که دینداران علم گریز هستند. منابع دینی خود را فرض می گیرند و سعی می کنند جهان را بر مبنای این مفروضات بشناسند و از این راه به بیراهه می روند
در بلاد کفر و جهل مدت ها است که علم حاکم شده و دین به خود اجازه تجاوز به حدود علم را نمی دهد
در این بلاد اتفاقی رخ داده و آن عصر روشنگری و خرافه زدایی نامیده می شود
در بلاد اسلام تا کنون چنین اتفاقی رخ نداده است
یکی از مقتضیات عصر روشنگری پرداختن به تاریخ و زدودن خرافات از آن است
تاریخ دانان کافر و جاهل بلاد کفر بدون هیچ پرده پوشی و هیچ تقدس گرایی تا حدی که توانسته اند جزییات تاریخ کلیسا را برملا کرده و مراعات هیچ مقدسی را نکرده اند
از این رو است که کسی در بلاد کفر به خود اجازه نمی دهد و جرات نمی کند با پرداختن به خرافات مردم را اغفال کند و بلایی که امروزه بر ما می رود بر سر مردم خود بیاورد
باور بفرمایید اگر کافران مغرب زمین لحظه ای کوتاهی کنند و همین امروز دست از مطالعه و پژوهش بردارند هستند خرافه پرستانی که بلافاصله مقدرات امور عوام الناس را به دست می گیرند و همان می کنند که در قرون وسطی کردند
دوران روشن گری امری است حتمی که ما را گریزی از آن نیست نمی توان مانع حس حقیقت جویی مردم شد و نباید هم از آن ترسی به دل راه داد
جناب وبگرد
لطف کن به نسخه از بیانیه تخیلی رو برا شورای نگهدان مجلس خفتگان و همه آیت الش … ها بفرست حتما نگه میدارن برا روز مبادا لازمش دارن! و اون روز چه روز زیبایی خواهد بود…….
دورود برتو که شجاعانه روشنگری میکنید خداوند نکهدارت باشد
با درود بر استاد دوست داشتنی
جناب مرتضی گرامی
نمیدانم مطالب نامه آیت الله دستغیب را قبول دارید یا نه. پر از دروغ و مغلطه. برای پی بردن به مغالطات آن، نامه بلند ایرج مصداقی (۱۰ سال زندانی رژیم جمهوری اسلامی) به آقای نوری زاد را مطالعه کنید. این هم آدرسش:
http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-429.html
موفق باشید
آزادی گمشده ی انسان ایرانی است.
عشق در دل ماند و یار از دست رفت
دوستان دستی که کار از دست رفت
ای عجب گر من رسم در کام دل
کی رسم چون روزگار از دست رفت
بخت و رای و زور و زر بودم دریغ
کاندر این غم هر چهار از دست رفت
عشق و سودا و هوس در سر بماند
صبر و آرام و قرار از دست رفت
گر من از پای اندرآیم گو درآی
بهتر از من صد هزار از دست رفت
بیم جان کاین بار خونم میخورد
ور نه این دل چند بار از دست رفت
مرکب سودا جهانیدن چه سود
چون زمام اختیار از دست رفت
سعدیا با یار عشق آسان بود
عشق باز اکنون که یار از دست رفت.
روشنک خانم:
از لینک زیر برای تبدیل پینگلیش خود به فارسی نویس استفاده کنید.
http://www.behnevis.com/
جناب نوریزاد سلام خدمت شما از آریزونا به دوستی شما افتخار میکنم به رسالت بزرگی که به دوش گرفتیید افتخار میکنم شما برای این رسالت مبعوث شدهاید بدانید برای هر قدمی که بر میدارید هزاران دعا از سرتا سر دنیا همراهتان است مسی برای وجدان بیدرتن مسی برای پیدریتن دا همراهی با انسانهای معضلم و در بیدار کردن وجدانهای خوابه قدرت مادران مسی برای این همه شهامت .شما ثابت کردید که مادی و مردانگی در کشور عزیزمان نمرده خداوند یار و نگهدارتان در این حرکت تریخیتن شما به تاریکه پر از دلاورانه مبارزه ایررنن در رسای آزادی و آزادگی پیوستید با اسم بزرگتان در تاریخ ثبت شد از هر دور دستهای رهگشیتن را میفشارم خوشا به ساعدات همسر و فرزندتان باری داشتن شما به فدای اقدمتن.
بعد از تبدیل یه ویرایش انجام دهید( اگر کیبورد فارسی ندارید در نوشتن کلمات با حرف لاتین تغییر دهید مثلا به جای Dostietan بنویسید doostie shoma”)
با تشکر
با تشکر
اصولا ما دوست داریم کسانی را که جدی جدی در گیر خط مقدم هستند را تهییج کنیم ولی خودمان را قاطی این مسخره بازی ها نکنیم !؟!؟ دکتر نوری زاد در این میانسالی بجای تدریس و تحقیق در گوشه پژوهشکده خود کوله ابوذری بر دوش کشیده و به جنگ مظاهر قطعی زر و زور و تزویر شتافته و ما از دور برایش دست تکان می دهیم !. هم خطر ندارد و هم هیجان دارد ولی نوری زاد در پی چیست ؟؟ نوری زاد بر امده از عمق وجدان مردمی است که آخرین پیام های صلح جویانه را در گوش دیکتاتور نجوا میکند . مردمی بشدت ترسیده و خسته و فرو کوفته . چه باید کرد ؟؟ بمانیم تا صبح دولتمان بدمد ؟ … واقعا غیر از ترسیدن و از دور دست تکان دادن کاری نمی توان کرد ؟ روی صحبت با چهره های بزرگ است که باید مردم را تنها نمی گذاشتند و در روزهای سخت کاری می کردند . باید تکانی بدهید به خودتان . این جان های شریف در حال از دست رفتن هستند . و نگذارید نورانیت درخشان نوری زاد خاموش شود .
از لینک زیر برای تبدیل پینگلیش خود به فارسی نویس استفاده کنید.
http://www.behnevis.com/
جناب نوریزاد سلام خدمت شما از آریزونا به دوستی شما افتخار میکنم به رسالت بزرگی که به دوش گرفتیید افتخار میکنم شما برای این رسالت مبعوث شدهاید بدانید برای هر قدمی که بر میدارید هزاران دعا از سرتا سر دنیا همراهتان است مسی برای وجدان بیدرتن مسی برای پیدریتن دا همراهی با انسانهای معضلم و در بیدار کردن وجدانهای خوابه قدرت مادران مسی برای این همه شهامت .شما ثابت کردید که مادی و مردانگی در کشور عزیزمان نمرده خداوند یار و نگهدارتان در این حرکت تریخیتن شما به تاریکه پر از دلاورانه مبارزه ایررنن در رسای آزادی و آزادگی پیوستید با اسم بزرگتان در تاریخ ثبت شد از هر دور دستهای رهگشیتن را میفشارم خوشا به ساعدات همسر و فرزندتان باری داشتن شما به فدای اقدمتن.
بعد از تبدیل یه ویرایش انجام دهید.
با تشکر
جناب فرهاد عزيز
سلام
شما همان آقا فرهاد هستيد كه سوال پرسيده بوديد؟
در كامنتي كه در اين صفحه گذاشتيد متوجه مقصود شما نشدم ، يعني آن مطلب كوتاه را از من نقل كرديد؟
مراد چه بود؟
جناب آقای عرفانیان درودوسلام برشما” دموکراسی که شما وما طرفدارآن هستیم حاکمیت اکثریت بارعایت حقوق اقلیت است .باز بهمانی می رسیم که الآن هستیم.شما یک فکربکر وایده جدیدی ارائه نفرموده اید که درمان درد اسبداد شود.چنانکه آقای نزیه درزمان نوشتن قانون اساسی فعلی باتصویب اصل ولایت فقیه “گفت :ازاستبداد چکمه خلاص شدیم باستبداد نعلین گرفتار آمدیم. اما عرض بنده اینست که هرقانونی خردورزان برآن توافق کردند واکثریت ملت هم پذیرفت .آنقانون موبمو باید درجامعه مقدس وحاکم باشد نه اینکه به یک اصلش بچسبند وبقیه فراموش شود.وگرنه این جنگ تاآخر ادامه دارد.
جناب نوری زاد، جنابعالی در عبارات خود بسیار بر جهالت می تازید، اما متأسفانه اکثر بررسی ها و داوری هایتان مبتنی بر اظهار نظر و داوری عجولانه و جهولانه است. خوب برادر محترم، این قدر که از جهل می نالید، اندکی هم برای رفع آن در خودتان تلاش کنید و وقتی مطلبی را نمی دانید، از اهلش بپرسید. نمونه واضح جهل و عدم پرسش و جستجوی شما در ابتدای همین مطلبتان آمده، پاسخی از سر نادانی به پرسشی ساده که به راحتی می توان به جواب درست آن دست یافت. چرا جماعت روحانی معمولا هنگام رانندگی عمامه از سرشان برمی دارند؟ جواب داده اید: چون مردم متلک می گویند!!
اندکی تأمل می توانست شما را به این نتیجه برساند که چنین جوابی به فرض آن که توسط کسی گفته شده باشد نادرست است، چون افرادی که به جماعت روحانی متلک می گویند، متلک گفتن شان اختصاص به رانندگی آنان ندارد و در هر فعل و رفتاری به آنان متلک می گویند و البته این افراد به بسیاری از مردم دیگر هم متلک می گویند. ضمناً مگر برداشتن عمامه موجب پنهان شدن وضعیت یک روحانی می شود؟ کسی که به یک روحانی با عمامه متلک می گوید، بدون عمامه هم او را می شناسد و به او متلک می گوید.
جواب صحیح، البته غیرمنتظره و حاوی نکته اخلاقی بس مهمی است. پس از رواج رانندگی در شهر تهران و بتدریج دیگر شهرها و طبعاً رانندگی کردن تدریجی روحانیون از دهه چهل به بعد، بزرگانی همچون مرحوم آیت الله مجتهدی و حق شناس و لنگرودی و دیگر عرفا و فقها، همواره به طلبه ها و روحانیون توصیه می کردند که سنت امامان معصوم (ع) را در سبک کردن عباء و رداء و عمامه به هنگام فعالیت های پر تحرک تبعیت کنند، سنتی که دقیقاً عقلایی هم هست و موجب پرهیز از بروز حالات و صورت های نامأنوس با فرض تحرک مؤثر همراه با عمامه و عبا می شود. لذا روحانیون این عادت را باب کردند که موقع رانندگی عمامه و عبا را برمی دارند.
جناب نوری زاد، جنابعالی به قدری از روحانیون نفرت کور پیدا کرده اید که برای آنان از پیش خود هر چه مناسب می دانید می سازد و به آنان نسبت می دهید و در مورد نگاه مردم به آنان هم همین گونه اظهار نظر می کنید. اما بدانید این مردم تهران اعم از متدین و غیرمتدین به اندازه ای برای سادات روحانی احترام قائلند که من به عنوان یک طلبه سید کمتر اتفاق افتاده منتظر تاکسی بایستم و مردم عادی با ارادت و اصرار من را سوار نکنند و به مقصد نرسانند.
——————–
دوست طلبه ی ما سلام
من هرگز نسبت به کسی وکسانی کینه و عناد ندارم الا این که دزد اموال مردم و آبرو و حیثیات مردم باشند و مردم را به خرافه و جهل دعوت کنند. درهمین بخش دیدگاهها و نظرات ما دوست خوبی داریم که روحانی است و سید نیز هست و من شخصا بارها به صبوری و متانت وعلم ایشان دست مریزاد گفته ام. البته قبول دارم که از آخوند مفت خور بیزارم. و نیز به روحانیان فهیم و مستقل و اندیشمند احترام ویژه ای قائلم. و مراجع فعلی را بجز معدودی از دم مردود می دانم و کاسب. شما دوست من بگردید و جایگاه خود را دراین میان پیدا کنید.
با احترام
.
جانشین فرمانده نیروی انتظامی در اولین یادواره شهید شاطری ضمن بیان خاطره ای از شهید شاطری گفت: اگر شرمنها(معاون وزیر خارجه آمریکا) شاطری ها را می شناختند زبان به گزافه گویی باز نمی کردند.
“به گزارش مهر، سردار احمد رضا رادان جانشین فرمانده نیروی انتظامی در یادواره شهید شاطری به خاطره های خود از شهید شاطری اشاره کرد و گفت: شهید حسن شاطری به خصلت بشاش،خلاق و فعال بودن معروف بودند. حاج حسن در روزهای آخر جنگ کسل بودند آن روز با ایشان صحبتی نکردم بعد از حضور در کردستان مجددا دیدم حاج حسن کسل است.
وی ادامه داد: در محله بین بوکان و مهاباد بودیم که گفتم حاج حسن خیلی کسلی گفت؛ جنگ جنوب تمام شد دلخوش بودیم به جنگ کردستان و غرب حالا اگر به مرگ طبیعی مردیم فردای روز قیامت آیا جلوی رفیقهایمان می توانیم ادعا کنیم، گفتم حتما نمی توانیم راهش چیه؟ گفت آقای رادان من راهم را پیدا می کنم و شرمنده نمی شوم تو ببین راهت را چطور پیدا می کنی.”
اینها حرفهای سردار رادان ، قهرمان کهریزک است که اینروزها که فحش دادن به “وندی شرمن” ثواب نماز شب را پیدا کرده، ابراز شده. ایشان از شهید حاج حسن چه یادی می کند. کسی که بروایت این آقا برای اینکه خودش به بهشت برود به خون و خونریزی در کردستان امید بسته بود. اگر شهدای ما همه اینجوری بودند که خیلی جالب میشود. ایران ویران شود تا یکی به بهشت برود و بعد هم که جنگ تمام میشود زانوی غم بغل میکند و میشود عارف!!
اماّ از حرف او معلوم میشود که آن شهید زیاد هم به این سردار امیدی نداشته و لذا خواسته زیاد دنیالش نیاید!.به هر حال او که نیست و وضعیت این برادر هم روشن پس زیاد جدی نگیریم!
به ایشان باید عرض کنیم اتفاقا بر عکس حرف شما “شرمن” هم شما را خوب شناخته و هم آن شهید بزرگوار را!. در حال حاضر با بودن سردار رشیدی چون جنابعالی در راس ناجا که هم با بابک زنجائی نقت می فروشد و پولش را کف می رود،در کهریزک آن می کند که هیچ متجاوزی در ایران نکرد، مردم را در زیر ماشین خودشان زیر میکند و زنها و نوامیس خودش را بباد کتک میگیرد، چرا “وندی شرمن” چیز دیگری بگوید!! شکسته نفسی می فرمائید سردار..کیست شما را نشناسد؟..حتّی مادر مرحوم ستّار بهشنی هم شما را میشناسد..نه خودتان را دست کم نگیزید…حیف از شماست!!
ایران و آمریکا؛ گفتوگو به چهار زبان
چهارشنبه 5 ربیع الثانی 1435هـ – 5 فوریه 2014م
عطاءالله مهاجرانی
چرا گفتم چهار زبان؟ به این دلیل که باور دارم ایران و آمریکا با زبانهای متفاوتی با یکدیگر صحبت میکنند. باراک اوباما در سخنرانی ۲۸ ژانویه خود بیشتر به مسایل داخلی آمریکا پرداخت، ولی به شکل خلاصه به روند صلح بین اسراییل و فلسطین و همچنین دو موضوع افغانستان و ایران نیز اشاره کرد. اوباما در صحبتهایش در مورد ایران بر سر موضوع اصلی تاکید داشت: مذاکرات،سلاح اتمی و جنگ. این بخش از صحبتهای او ابهام بسیار زیادی داشت و همین موضوع باعث شد تا هیچ پیام روشنی از صحبتهایش دریافت نشود.
اوباما گفت: «این مذاکرات سخت خواهد بود و ممکن است به نتیجه هم نرسد. ما به روشنی میدانیم که ایران حامی گروههای تروریستی مثل حزبالله است که همپیمانان ما را تهدید میکند. ما همچنین میدانیم که عدم اعتماد بین دو کشور تنها بر اساس آرزوها از بین نمیرود. مذاکرات کنونی بر اساس اعتماد نیست و هر توافق طولانیمدتی که به آن دست یابیم باید بر اصولی استوار باشد که ما و جامعه جهانی قادر به اثبات صحت آن باشیم. باید مطمئن شویم که ایران قصد تولید بمب اتمی را ندارد. روشن است که اگر جان اف کندی و رونالد ریگان توانستند با اتحاد شوروی مذاکره کنند، اکنون نیز آمریکا با اعتماد به نفس و قدرت میتواند با دشمنانی به مراتب ضعیفتر مذاکره کند.»
اوباما در این سخنرانی گفت: «مجازاتهای اعمال شده علیه ایران باعث ایجاد فرصت مذاکره شد، ولی بگذارید خیلی روشن بگویم که اگر کنگره در شرایط کنونی بخواهد تحریمها علیه ایران را افزایش دهد، با آن مخالفت خواهم کرد. به خاطر امنیت ملی آمریکا باید به دیپلماسی فرصت موفقیت بدهیم. اگر رهبران ایران بخواهند از این فرصت سوء استفاده بکنند آن گاه من نخستین کسی خواهم بود که خواستار افزایش تحریمها شده و آماده هستم تا تمامی گزینههای ممکن را برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای اجرا کنم. با این حال اگر رهبران ایران از این فرصت استفاده کنند، آنگاه ایران میتواند گام بزرگی در پیوستن مجدد به جامعه جهانی بردارد. بدین ترتیب ما موفق خواهیم شد تا یکی از بزرگترین تهدیدهای امنیت ملی آمریکا در زمان کنونی را بدون توسل به جنگ حل کنیم.»
در طرف ایرانی نیز میتوانیم دو زبان کاملا متفاوت را مشاهده کنیم: زبان تندروها و زبان میانهروها. به عنوان مثال احمد خاتمی خطیب نماز جمعه تهران روز ۳۱ ژانویه گفت که درایت آمریکاییها شبیه گاو است.
این ادبیات تنها میتواند به نفرت و خشونت دامن بزند و با نص قرآن کریم در سورههای احزاب و طه منافات دارد: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سدیدا» و «فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی.»
مقایسه اوباما با بوش باعث میشود تا به این نتیجه برسم که دوره ریاست جمهوری اوباما فرصت مناسبی برای کشورهای اسلامی و عربی است تا تشکیل دولت مستقل فلسطینی را بیش از پیش تبلیغ کنند. در عین حال باید مشکلات اوباما با نومحافظهکاران و لابی اسراییلی را درک و از آن استفاده کنیم.
اوباما تاکید کرد که هنوز تمامی گزینهها بر روی میز قرار دارند. این سخن یعنی اینکه گزینه جنگ علیه ایران نیز هنوز حذف نشده است. این گونه اظهارات به شکل طبیعی از طرف افراد با تفکر مشابه در ایران پاسخ داده میشود. فرمانده سپاه پاسداران ایران گفته که جنگ با آمریکا آرزوی آنها است. تفاوت آشکاری میان دو دیدگاه وجود دارد. اوباما میگوید که جنگ آخرین گزینه قطعی است در حالی که طرف مقابل آرزوی جنگ دارد.
تحلیل اظهارات اوباما نشان میدهد که او در اغلب اوقات بر پیشرفت و شکوفایی آمریکا و بهبود زندگی آمریکاییها تاکید دارد. او از دانشجویان و کارگران صحبت کرده و بیشتر سخنان خود را به پیشرفت آمریکا اختصاص داد. در ایران اما شرایط تفاوت دارد. تندروها تنها از جنگ و چگونگی تعامل با آمریکا سخن میگویند بدون اینکه به مشکلات داخلی ایران اشارهای بکنند.
خوشبختانه اوباما به شکل مستقیم مذاکرات گروه ۵+۱ با ایران را تایید کرده و پیامی قدرتمند به کنگره ارسال کرد مبنی بر اینکه از حق وتو در مقابل تحریمهای بیشتر ایران استفاده خواهد کرد.
معتقدم که ما در برابر دو فرهنگ، دو تفکر و دو روش زندگی کاملا متناقض قرار داریم: فرهنگ زندگی و فرهنگ مرگ. متاسفانه بیشتر انقلابها مثل انقلاب ایران و انقلاب اکتبر روسیه و همچنین انقلاب فرانسه فرهنگ مرگ را بر کشورهایشان حاکم کردند. هنگامی که به شرق یا خاورمیانه نگاه میکنیم، میبینیم که ما مشغول کشتن یکدیگر هستیم و کودکان خود را به اجرای عملیات انتحاری تشویق کرده و خانههایمان را با دست خود ویران میکنیم. به آنچه در سوریه و مصر جریان دارد نگاه کنید. دیروز حسنی مبارک در قفس دادگاه بود و امروز نوبت محمد مرسی رسیده است. به همین ترتیب هر کدام از ما در قفس زندگی میکنیم، زیرا تصورمان این است که رقبای ما هم در قفس هستند و ما قادر به زندگی بدون انتقام و نفرت نیستیم. ما میخواهیم نفرت را با نفرت درمان کرده و خون را به خون بشوییم و این حلقه گمشدهی دائمی در تاریخ ماست.
آخرین نکتهای که باید به آن فکر کنیم، تفاوت بین رفتار روسای جمهور آمریکا و کشورهای منطقه مثل ایران است. روسای جمهور آمریکا در پایان دوره ریاستشان با احترام زیادی مواجه میشوند. به کلینتون، جورج بوش پدر و پسر و جیمی کارتر نگاه کنید و در مقابل آنها را با نمونههای ایرانی مقایسه کنید. بنیصدر نخستین رییسجمهور ایران در پاریس و در تبعید به سر میبرد. رجایی در یک انفجار کشته شد. هاشمی رفسنجانی با سیل اتهامات وارده به اعضای خانوادهاش مواجه است و محمد خاتمی حتی اجازه نیافت تا در مراسم تشییع جنازه نلسون ماندلا شرکت کند. این نتیجهی مستقیم فرهنگ مرگ است.
باید بدانیم وقتی افسران ارتش و پلیس به جای تصمیمگیران سیاسی مینشینند، گسترش فرهنگ مرگ امری حتمی است. در واقع تمامی تندروهای جهان به نوعی سعی دارند فرهنگ زندگی را نابود کنند. در ایران، ما باید با تجربهای به غایت دشوار دست و پنجه نرم کنیم. در هشت سال اخیر از خیانت و تقلب رنج کشیدیم تا اینکه رییسجمهور جدید و دولتاش بر سر کار آمدند و از زندگی و صلح صحبت کرده و تلاش کردند تا روابط ایران با همسایگاناش را بهبود بخشند.
به همین دلیل معتقدم که باراک اوباما نباید از زبان نومحافظهکاران در سخنرانیها خود استفاده کند. آنها نمایندگان ویژهای دارند که تفکراتشان را نمایندگی میکنند. دولت حسن روحانی، دولت تدبیر و امید نامیده شده است. باور کنید هر کدام از ما در ایران، افغانستان، عراق، لبنان و سوریه به امید و تدبیر چنگ زده است؛ زیرا جنگ در حال نابود کردن امیدهایمان است. در ادبیات و افسانههای باستانی ما وقتی پدر، پسرش را میکشد در واقع آینده را کشته است، زیرا پدر نماد گذشته است.
لطفا به این خبر نگاه کنید تا اوج خباثت لاریجانی ها را درک کنید.او به تونس رفته به عنوان میهمان و آنجا بر علیه یک مهمان دیگر که امریکا باشد و مورد احترام میزبان است شروع کرده فحش دادن. شما در این رفتار اوج بی شعوری و حماقت را می بینید آنوفت به دیگران درس ادب میدهند. بیچاره ملتی که باید تاوان این نفهمی ها را بدهند.
خاورمیانه
آخرین به روز شدن: جمعه 7 ربیع الثانی 1435هـ – 7 فوریه 2014م KSA 22:05 – GMT 19:05
خروج آمریکایی ها از جشنی در پارلمان تونس در اعتراض به لاریجانی
جمعه 7 ربیع الثانی 1435هـ – 7 فوریه 2014م
Balatarin
دبی – العربیه.نت فارسی
هیئت نمایندگی آمریکا در جلسه بعد از ظهر جمعه ۷ فوریه مجلس موسسان تونس که به جشن تصویب قانون اساسی جدید این کشور اختصاص داشت، بعد از ظهر جمعه در اعتراض به سخنرانی علی لاریجانی رئیس هیئت نمایندگی ایران، جلسه را ترک کرد. سفارت آمریکا در تونس در بیانیهای اعلام کرد عملی از سوی نماینده ایران سر زد که نباید صورت میگرفت و او از تریبون جشن که باید به تمجید از دستاوردهای تونس استفاده میکرد، برای محکومیت ایالات متحده استفاده کرد.»
این بیانیه افزوده است: «نمایندگان آمریکا که در جلسه مجلس موسسان تونس حاضر بودند، به دلیل اتهامهای باطل و اظهارات نامناسب نماینده ایران درباره آمریکا، جلسه را ترک کردند.»
از سویی رسانههای محلی تونس گزارش دادهاند که هیئت نمایندگی آمریکا در جلسه مجلس موسسان در اعتراض به سخنان علی لاریجانی که در آن به اسرائیل حمله کرد و آن را «سرطان» توصیف کرد، جلسه را ترک کرد.
جلسه مجلس موسسان تونس برای برگزاری جشن تصویب قانون اساسی جدید این کشور با حضور رئیس جمهور، نخست وزیر، رئیس پارلمان و مهمانان خارجی از جمله هشت رئیس جمهور، بعد از ظهر جمعه برگزار شد. محمد منصف المرزوقی رئیس جمهوری موقت تونس در راس استقبال کنندگان از فرانسوا اولاند رئیس جمهوری فرانسه، محمد ولد عبد العزیز رئیس جمهوری موریتانی، میشل سلیمان رئیس جمهوری لبنان، ابراهیم بوبکر کاتیا رئیس جمهوری مالی، ادریس دیبی رئیس جمهوری چاد، ماکی سال رئیس جمهوری سنگال، علی بنجو رئیس جمهوری گابن و الفا کوندی رئیس جمهوری غنا قرار داشت.
این در حالی است که مغرب، کویت، قطر و بحرین به اعزام هیئتهای نمایندگی از سوی خود اکتفا کردند. شاهزاده فیلیپ ولیعهد اسپانیا، عبد الملک سلاسل نخست وزیر الجزایر و شماری از روسای هیئتهای پارلمانی از جمله ایران، اردن، مالت، ایتالیا، بلژیک و آلمان نیز در این مراسم حضور داشتند.
به گمان من این ها نقطه پایان انحراف دین اسلام در تاریخ خواهند بود و همان امامی که منتظرش هستند بساطشان را بر خواهد چید . امیدوارم این چنین باشد.
Jenabe norizad salam khedmate shoma az arizona be dostiyetan eftekhar mikonam be resalate bozorgi ke be dosh gerefteeid eftekhar mikonam shoma baraye in resalat mabos shodeeid bedanid baraye har ghadami ke bar midarid hezaran doa az sarta sare donya hamrahetan ast mesi baraye vojdane bidaretan mesi baraye paydariyetan da hamrahi ba ensanhaye mazlom va dar bidar kardane vojdanhaye khabe ghodrat madaran mesi baraye in hame shahamat .shoma sabet kardid ke madi va mardanegi dar keshvare azizeman namordeh khodavand yar va negahdaretan dar in harekate tarikhitan shoma be tarikhe por az delavarane mobareze irarenan dar resaye azadi va azadegi peyvastid ba esme bozorgetan dar tarikh sabt shod az hare dor dasthaye rahgoshayetan ra mifesharam khosha be sadate hamsar va farzandetan barye dashtane shoma be fadaye aghdametan♥
من نیما ابراهیمزاده فرزند بهنام ابراهیم زادهام و از شما سئوالی دارم؟
از شما سئوالی دارم؟ من بکجا باید پناه ببرم، کجا باید فریاد بزنم و بگم به چه جرمی باید اینقدر درد و رنج بکشم؟
شما بگویید جرم من چیست؟
آهای!!
شما انسانها٬ شما وجدانهای بیدار، شما که سازمان درست کردهاید ومی گوئید مدافع حقوق کودکان هستید٬ شما که میگوئید نهادهایی هستیم که کودکان سرطانی را مورد حمایت قرار میدهیم٬ شما که مدافع حقوق انسان وانسان دوست هستید٬ شماهایی که مثل پدر من کارگر هستید: من امروز به شما نیاز دارم فردا شاید خیلی دیر باشد.
من در این روزهای سخت به شما روی آورده ام٬ از شما چیزی نمیخواهم جز اینکه خواهان آزادی پدرم باشید. من در این روزهای سخت شیمی درمانی میخواهم پدرم را در کنارم داشته باشم٬ من درمقابله با سرطان میخواهم پدرم را نیز در کنارم داشته باشم. آیا این خواست زیادی است؟ شما بگوئید؟
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۲, ساعت ۱۲:۰۰ قبل از ظهر
یک بیانیّه تخیّلی!
محمدایوب کاظمی
من باید الگوی دینداری و کرامت و خوش اخلاقی و گذشت و فداکاری و بزرگواری می بودم که نبودم!
فرض کن منِ طلبه یک لا قبا، کاره ای هستم! و می خواهم برای ملت بزرگ ایران که نه، برای آحاد مردم جهان بیانیه ای صادر کنم؛ آن هم آخرین بیانیه ای که دیگر بعد از آن هیچ ارتباطی با هیچکس نخواهم داشت!
بسم الله الرحمن الرحیم
وَاتَّقُوا يَوْمًا تُرْجَعُونَ فيهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ!( این آیه که آخرین آیه ای است که بر پیامبر ص نازل شده، می فرماید: بپرهیزید و مراقب باشید از روزی که به سوی خدا باز می گردید؛ در آن روز هر کسی هر آنچه در دنیا کاشته است درو خواهد کرد و به کسی ظلم نمی شود)
ملت بزرگوار ایران!
این آخرین ارتباطی است که با شما عزیزان دارم و بعد از آن هیچ معلوم نیست که چه بشود! در این مهمترین ارتباطم با شما می خواهم نکاتی چند یاد آور شوم، خواهش می کنم به قول دوست عزیزم جناب قرائتی، زیادی گوش بدهید!
قبل از هر چیز بگویم که من در کمال صحت جسم و روان، شهادت می دهم که خداوند متعال، خالق و مبدأ و منشأ همه هستی است و غیر از او موثری در وجود نیست؛ اشهد ان لا اله الا الله و شهادت می دهم که حضرت محمدص آخرین پیام آور خدا و دین کامل را برای همه زمانها و مکانها از جانب خدا آورده است و قرآن و ائمه ع را برای هدایت بشریت از جانب خدا به همه جهانیان معرفی کرده است و این دین که هیچ اشکالی در آن نیست، دین همه مردم تا قیام قیامت خواهد بود و غیر از آن، هیچ دینی برای هیچ انسانی پذیرفته نیست؛ اشهد ان محمدا رسول الله! این را گفتم که برادران تندرو که فقط خودشان را حزب اللهی می دانند، بدانند که حزب اللهی فقط به ریش و شعار و انگشتر نیست و …! به قول دوست عزیزی می گفت: ریش با دیش هیچ منافاتی ندارد!
بگذریم که دارد از شکل بیانیه خارج می شود!
خواستم بگویم که اگر دچار اشتباهی در عمل شدم، اما چارچوب عقیده ام همان دین ما انزل الله است، اعتراف می کنم که در مقام عمل اشتباهاتی را مرتکب شده ام و در این فرصت استثنایی می خواهم به پاره ای از آن خطاها و خبطهایم اشاره کنم و از ملت عزیز ایران و همه کسانی که نسبت به آنها جفا کرده ام اعتذار بطلبم که منِ رو سیاه را ببخشایند!
البته عزیزان دلم باید بپذیرند که من مثل خود آنها هستم و هرگز ادعای بالایی نداشته ام و همچنان که شما هم می دانید، فقط معصومین ع از خطا مبرا هستند و غیر از آن بزرگواران، هیچ کس مصون از خطا و اشتباه نیست! پس به من حق می دهید که اگر خطایی کرده ام، ادعایی نداشته ام!
سرتان را به نیاورم و بروم سر اصل مطلب!
عزیزانم!
اکنون که به فکر حق الناس می افتم، تمام چهار ستون بدنم می لرزد؛ چرا که خودم می دانم که چه حق الناس هایی را ضایع کرده ام! حقیقتا از عواقب ناگوار از بین بردن حق الناس می ترسم و همچون بچه ای بی پناه می خواهم از شما تقاضا کنم که هر کس بر گردن من حقی دارد، حلالم کند! آیا می شود؟! بزرگواران! آیا بنده حقیری که به اشتباه خود اعتراف می کند را می بخشید؟ زمان هایی بوده است که جو مرا گرفته و خبط هایی مرتکب شده ام و دل شما را به درد آورده ام و حرف هایی زده ام که فضا را تیره و تار کرده است، افراد بزرگواری را از خود تارانده و بر وجهه الهی شان خدشه وارد کرده ام؛ اعتراف می کنم که این حسادت لعنتی مرا وادار به این کار کرده است؛ خدایا! مرا ببخش! ملت بزرگ ایران مرا ببخشید! دستم از زمین و آسمان کوتاه است!
بارها شده است برای به دست آوردن دل این و آن، همان کسانی که اکنون که پرده از روی واقعیت افتاده و بصیرت حاصل شده، معلوم شده است که هیچ ارزشی نداشته اند که هیچ! انسانهایی شیطان صفت و چند رویی بوده اند که فرسنگها از صراط مستقیم دور افتاده اند و منِ بیچاره و نادان به خاطر جلب قلوب آنان چه بلاهایی بر سر بعضی ها که نیاورده ام و اکنون با همه وجود شرمنده ام!
دستم بشکند تا نامه های فراوانی را امضاء نمی کردم که انسانهای بی سر و ته را بر مقامهای بالا بنشانم که عملکردشان روی بدخواهان تاریخ را سفید کرد؛ دستم بشکند تا علیه برخی بزرگان و استوانه های مورد احترام مردم مطلب نمی نوشتم و آنها را در میان اجتماع بد نمی کردم.
اعتراف می کنم آن چنان که باید نتوانستم در تبلیغ دین بکوشم و اگر چیزهایی هم گفته ام با حاق دین، زاویه ای بیش از 90 درجه داشته است! اگر در این مدت ضربه ای بر دین زده ام که حتما زده ام، استغفار می کنم! اگر در این مدت بر دلهای مهربان و با صفای شما باران کینه و خشونت و تبه کاری فرو باریده ام، استغفار می کنم و طلب بخشش! اگر کارها و سخنان من وضعیت دینی و دنیایی شما را دچار خسران و عقب افتادگی کرده است، استغفار می کنم و خاضعانه از همه شما طلب عفو دارم! من با چه روی سیاهی بزرگان شما مردم را مورد خطاب قرار دهم؟ من حاضرم دست همه بزرگانی که بر آنها جفا کرده ام را ببوسم!
من باید الگوی دینداری و کرامت و خوش اخلاقی و گذشت و فداکاری و بزرگواری می بودم که نبودم! باید همه در پناه اندیشه آرامش بخش و عملکرد مبتنی بر خدمت و بزرگ منشی و کفتار مبتنی بر مهر و عطوفت و حق طلبی ام جان می گرفتند و می بالیدند که اینگونه نشد! خلاصه این که مهربانان! من آنی نبودم که باید می بودم! آیا حلالم می کنید؟! آیا از سر تقصیرات من در می گذرید؟! چه جفاهایی که بر خیلی ها رفت و من می توانستم جلوگیری کنم و نکردم؛ چه کارهایی که کردم و کردند و می شد که اینگونه نباشد و نکردم! چه حرفهایی زده شد و زدم که می شد این جور نباشد و کردم!
ملت بزرگ ایران!
ای کاش می دانستم که کسی از من دلخوری ندارد تا لحظات زندگی ام بدون عذاب وجدان می گذشت و ای کاش فقط عذاب وجدان بود، با پرونده سنگین در روز قیامت چه کنم؟! یادم می آید، یک نفر می خواست استخدام شود، ازروی ناجوانمردی و شاید هم نادانی! علیه او طوری صحبت کردم که رد صلاحیت شود! در حالی که به مراتب از خود من که رئیس یک اداره سطح بالاتری هستم، بهتر بود! آیا خدا از گناه من در می گذرد؟ آیا فرزندان آن فرد که به روز سیاه نشسته اند از من می گذرند؟ آیا ملت به خاطر محروم شدن از چنین فرد لایقی از من می گذرند؟ ندانم! ندانم!
وقتی که فکر می کنم، می بینم هنوز تا اینجای کار چیزی نگفته ام و باید مطالب خودم را در بیانیه های بعدی به اطلاع شما عزیزان برسانم! پس تا فرصتی دیگر بدرود!
سلام بر پیر گل فروش خسته نباشید .
من آنقدر با اشتیاق و ولع و پر از اشک نوشته های تو را می خوانم انگار که تو در حال گرفتن انتقام ملتی از آنها باشی یا انگار که خواستار بازگردندان اموال دزدی شده از ملتی هستی. هر چند تو را مهربان تر از آن می دانم که بخواهی از کسی انتقام بگیری و من نیز. من اما از آن نسل ایرانیانی هستم که اگر خود از صدا و نگاهشان تنفرشان را نخوانی از محافظه گری قادر به ابراز آن نیستند. چه شرم آور و تحوع بر انگیز است این احساس ترس من. من اما با خود می گویم اگر تا دیروز ترسیدی قرار نیست فردا هم بترسی خودت را اماده کن. ممنونم که شجاعت را در کنار مهربانی برایمان به ارمغان آوردی.
Dear nourizad,
Salam and hope your struggles end up to getting positive reply for thr three true request. I read your events and comment every day. what a writing you have. I wish they appreciate your writing atleast.
Regards
عیب «جامجم»، نقص «پاستور»
داوود محمدی . سردبیر شرق
در سپهر سرشار از «شوک» سیاست میهنمان، رخداد سادهای همانند «پخش زنده» گفتوگوی رییسجمهور با مردم هم چالشبرانگیز شد. پس از آنکه این گفتوگو در ساعت مقرر روی «آنتن» شبکه سراسری سیما نرفت، گمانهزنیهای بدبینانه آغاز شد و زیرنویس وجود «نقص فنی» نهتنها مخاطبان را اقناع نکرد، بلکه بر عمق و گستره شایعات افزود. اکنون که غبارها فرو نشسته و واقعیت ماجرا عیان شده باید پرسید ریشه این «تاخیر» پرهزینه سیاسی کجاست؟ علتیابی «روبنایی»، جستوجوگران را به سمت شناسایی اختلافنظر مسوولان «جامجم» و «پاستور» بر سر انتخاب «مجری»، بهعنوان عامل تاخیر یکساعتونیم در پخش گفتوگو سوق میدهد اما واکاوی «زیربنایی» نشان میدهد که آبشخور اصلی تاخیر، «مساله اعتماد» به مسوولان «جامجم» است؛ رسانهای که لقب «ملی» را یدک میکشد، کارنامهای از خود برجای گذارده که اعتماد به این رسانه را دشوار میسازد. رفتار صداوسیما با دو دولت احمدینژاد هنوز از اذهان مردم و ناظران پاک نشده است. «رسانه ملی» در حمایت صریح و ضمنی از احمدینژاد، سنگ تمام گذاشت؛ نقاط ضعف دولت را لاپوشانی کرد، خدمات آن را با ذرهبین و گاهی تلسکوپ، برجستهسازی و آمیخته به ذوقزدگی به تصویر کشید، «آنتن» را از منتقدان دولت دریغ کرد و حتی گاهی در تاختن تبلیغی به منتقدان احمدینژاد، از دولت سبقت گرفت و آنان را با انواع اتهامات نامستند و توهینهای ناروا، نواخت. در چنین فضایی، طبیعی بود که «توافق» برای زمان و چگونگی حضور رییس «دولت مهرورز»، بهراحتی حاصل میشد. احمدینژاد، هرگاه اراده کرد -با مناسبت و بیمناسبت- روی «آنتن» رفت.
بابت مجری «گفتوگو» هم دغدغهای نداشت، سوالات «هدایتشده» بود تا مبادا، پرسشی، خاطر سکاندار «پاکترین دولت تاریخ ایران» را مکدر سازد. هنوز هم میتوان در فضای مجازی، فیلمی را دید که نشان میدهد «مجری» گفتوگو با احمدینژاد هنگام آمادهشدن برای اجرای برنامه، سوالاتی که «باید» بپرسد و نپرسد را با مسوولی چک میکند. خروجی خنثی و یکطرفه این گفتوگوها چنان واضح و آزاردهنده شد که صدای اعتراض برخی اصولگرایان را نیز درآورد اما میزان رضایت احمدینژاد از «تکگویی» در «گفتوگو» با رسانه ملی، بهجایی رسید که «مجری» ثابت این برنامهها مورد تفقد قرار گرفت و با انتصاب بهسمت «مدیرکل رسانهای نهاد ریاستجمهوری»، او از «جامجم» به «پاستور» نقل مکان داده شد. مدیران رسانه ملی نیز از ایفای نقش بازوی رسانهای دولت خرسند بودند و «در مورد انتخاب مجری توسط روسای محترم قوا» به ارسال نامه نیمهشب و «استعلام» از «رییس محترم شورای نظارت بر سازمان صداوسیما»، نیازی احساس نمیکردند.
اما سمتوسوی تحولات کشور این نکته را به اثبات رساند، آنان که در فهرست «حذفشدگان» و «هدف انتقاد» رسانه ملی قرار داشتند، نماد اراده سیاسی اکثریت ملت بودند، آخرین نمونه بارز و غیرقابل مناقشه تحولاتی از این جنس، انتخابات 24خرداد بود که نتایج آن از واقعیت تبدیل «رسانه ملی» به «بلندگوی اقلیت» پرده برداشت. پس از انتخابات هم «جامجم» عینک واقعبینی برچشم نزد؛ رسانهای که به سهم خود و بهدلیل حمایت از احمدینژاد و چشمپوشی از کژکرداری «دولت پاکدست» باید به جبران اشتباه میپرداخت، دوربین و میکروفن خود را به شکار میراث ویرانهای هشتساله فرستاده و مسوولیت بازسازی سریع آوارهای عظیم برجایمانده را روی شانههای نحیف دولت چندماهه تازهمستقر میاندازد. همزمان، رویه نوین «تریبون» دادن به منتقدان دولت را در دستور کار قرارداده. با این اوصاف؛ میتوان به مسوولان «پاستور» حق داد که مقابل مطالبات مسوولان «جامجم»، ایستادگی کنند تا گفتوگوی «رییسجمهور» بهعنوان «عالیترین مقام اجرایی کشور» را به شیوه مطلوب خویش و نه منطبق با سلیقه رسانه ملی، روی «آنتن» بفرستند.
اما همینجا باید یادآور شد پایمردی چهارشنبهشب دولتمردان، صرفا از زاویه «سیاسی» قابل دفاع است ولی از منظر «رسانهای»، نقص و کاستیای برای «دولت پاسخگو» محسوب میشود. شایسته دولت روحانی نیست در راهی قدم گذارد که قله موفقیت آن، پخش زنده «گفتوگوهای هدایتشده» نظیر دوره احمدینژاد باشد؛ گفتوگوهایی که اگر زمینه پذیرش مردمی داشت، حداقل، محبوبیت ملی احمدینژاد و پیروزی انتخاباتی اصولگرایان را در پی میآورد که نیاورد و از قضا، فاقد تریبونها در رسانه ملی و حذفشدگان توسط «جامجم» را با رای ملت، روانه «پاستور» کرد. بنابراین؛ سیاست رسانهای دولت، نیاز مبرمی به «بازنگری» دارد. اگر بناست گفتوگویی از رییسجمهور، روی «آنتن» رود، زیبنده است پرسش و پاسخها چالشی و از جنسی باشد که حلاوت پخش آن برای مدت طولانی در یاد مخاطبان بماند. پخش چنین گفتوگوهایی با حضور مجریانی که اگر بخشی از «دکور» برنامه نباشند، فقط سوال کلیشهای میخوانند، تمامی سخنان رییسجمهور را با کلام و سر تایید میکنند و هیچ نکته مبهم یا قابل انتقادی در لابلای سخنان روحانی نمییابند، جذاب نیست؛ گفتوگوی تاثیرگذار نیازمند حضور مجری / کارشناس یا کارشناسان منتقد حامی و در حالت «ایدهآل»، محتاج پرسشگری رقبای سیاسی واقعگراست. وگرنه، گفتوگوهای خنثایی، در معرض قضاوت مخاطبان قرار خواهد گرفت که ماهیت «ضدتبلیغ» خواهد یافت. در این نگاه، «انتخاب شخص مجری»، زیر سایه « ارزیابی توان حرفهای مجری» قرار میگیرد. نکته مهمتر آنکه؛ در برهه زمانی سیطره فضای مجازی- اعم از شبکههای اجتماعی، خبرگزاریها، سایتها و… – بر افکارعمومی، گذاشتن تمام یا بیشتر تخممرغهای اطلاعرسانی در سبد «جامجم» و دلبستن به نتایج آن، نگاه ناکارآمدی است که دولت «تدبیر و امید» را به سر منزل مقصود نخواهد رساند. استفاده مناسب از ظرفیت حیرتانگیز نهفته در فضای مجازی و مکتوب و نیز افزایش تعداد حضور رییسجمهور در جمع خبرنگاران نشریات و گفتوگوی اختصاصی با آنان- بدون لحاظ گرایش سیاسی نشریات- در زمره راهکارهایی است که در میانمدت و بلندمدت، دستاوردهای ماندگاری برجای خواهد گذاشت و به تقویت پایگاه اجتماعی روحانی منتهی خواهد شد.
تیم رسانهای دولت باید بر دغدغه «ضریب ریسک بالا»ی اینگونه اقدامات فایق آیند و فراموش نکنند؛ رمز سبقت انتخاباتی روحانی، حضور موفقیتآمیزش در گفتوگوهای چالشی و مناظره تلویزیونی با رقبا بود و اکنون نیز از نامزدی که با شعار «تدبیر» پیروز انتخابات شد، انتظار میرود تجلی عینی این شعار را در همه عرصهها و از جمله، حوزه حیاتی «رسانه» و نحوه «پاسخگویی دولت» به نمایش گذارد و روشهای نوین را جایگزین شیوههای منسوخ پیشین کند.
http://sharghdaily.ir/?News_Id=32104
نوری زاد
مواظب باش اشتباه نکنی
ایران تونس نیست
کار های بزرگ نیازمند مردان بزرگ و برنامه ریزی ریز و هوشمندانه است
راهی که می روی بهترین راه است
خسته نشو
سحر نزدیک است
اگر مردم ما اگاه شوند مى دانند كه دشمن شان جهل و نادانى است و گروه بر اين مركب سوار ند و مردم نيز سوارى مى دهند و يكديگر را مقصر مى دانند واين به دهان اقايان خوش مزه شده است
ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﻮاﺳﺖ ﺟﻨﺎﺏ ﺩاﻧﺸﺠﻮ
اﻳﻨﻜﻪ اﮔﺮ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﻧﺒﻮﺩ ‘ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮﻱ اﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﺪا ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ‘ ﺑﺸﺮ اﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭ ﭼﻪ ﻭﺿﻌﻴﻴﻲ ﺑﻮﺩ ‘ ﺳﻮاﻝ ﭘﺮ ﻣﻌﻤﺎﻳﺴﺖ.
ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﻋﺎﻟﻤﻲ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺸﺮﻳﻴﺖ ﻇﻬﻮﺭ ﻣﻴﻜﺮﺩ اﻃﺎﻋﺖ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺭﻭﺵ ﺑﺮاﻱ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺮﺩﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺟﺎﻫﻞ اﺯ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ ‘ ﻫﺰاﺭاﻥ ﻧﻔﺮ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ اﺯ ﻋﻠﻢ ﻋﺎﻟﻤﻲ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺒﺮﻧﺪ ﺑﺪﻭﻥ اﻳﻨﻜﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺁﻥ اﻣﺮ ﺭا ﺑﺪاﻧﻨﺪ اﻳﻨﻜﻪ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻋﻮاﻡ ﺭا ﻣﻂﻴﻊ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻛﻨﻨﺪ ﻫﻨﺮﻱ ﻣﺴﺘﻘﻞ اﺯ ﻋﻠﻢ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﭘﺎﻱ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺑﻪ ﮔﺸﺎﺩﻩ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ و ﻏﻴﺮ اﺯ ااﻳﻦ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺴﺖ ﺑﺎﺷﺪ و ﺗﻤﺎﻡ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﺁﻥ ﻣﻜﺘﺐ ﺧﻮﺩ را ﭘﺎﻳﻪ ﺭﻳﺰﻱ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺟﺎﻫﻞ ﺁﻥ ﺩﻭﺭاﻥ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﻠﻢ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﻣﻮﻻﻧﺎ. ﭼﻮﻥ ﺳﺮﻭ ﻛﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﻛﻮﺩﻙ اﻭﻓﺘﺎﺩ. ﭘﺲ ﺯﺑﺎﻥ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﮔﺸﺎﺩ. ‘ ﻣﺎ ﻓﻘﻄ ﻳﻚ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺩاﺭﻳﻢ و ﺁﻥ ﺗﺎﺭﻳﺨﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻣﺎ ﮔﺬﺷﺘﻪ اﺳﺖ ‘ ﺑﺎﻭﺭ ﺑﻪ ﺧﺪا ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﻛﻪ ﺑﺎﺯﺩاﺭﻧﺪﻩي ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﻔﺎﺳﺪ ﺑﻮﺩﻩ ‘ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﻋﺎﻣﻞ ﺟﻬﻞ و ﺧﺮاﻓﺎﺕ و ﺟﻨﺎﻳﺎﺕ ﻓﺮاﻭاﻥ ﻧﻴﺰ ﺑﻮﺩﻩ اﺳﺖ ‘ ﻇﺎﻫﺮا ﻣﺬﻫﺐ ﻭﺳﻴﻠﻪﻳﺴﺖ ﻣﺜﻞ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﻪ ﻣﺼﺮﻑ ﺩﻭﮔﺎﻧﻪ ﺩاﺭﺩ ‘ اﮔﺮ ﺩﺳﺖ اﻫﻠﺶ ﺑﻴﻮﻓﺘﺪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺷﺎﻋﺮ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﺭا ﺁﻧﭽﻨﺎﻧﺘﺮ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ و ﺑﺎﻟﻌﻜﺲ ‘ اﮔﺮ ﻣﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻮﺟﻮﺩاﺕ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﺟﻠﺐ ﻣﻨﻔﻌﺖ و ﺩﻓﻊ ﺿﺮﺭ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﺭﻳﺰﻱ ﺷﺪﻩاﻧﺪ ‘ ﺳﭙﺲ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻣﻨﻔﻌﺖ و ﺿﺮﺭ ﺭا اﺳﺎﺱ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺑﺸﺮﻱ ﺑﺪاﻧﻴﻢ ‘ و اﺩﻋﺎ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩﻱ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﻣﻨﻔﻌﺖ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩﻫﺪ و ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺟﺬﺏ و ﺿﺮﺭ ﺭا ﺗﺸﺨﻴﺺ و ﺁﻥ ﺭا اﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻓﻊ ﻛﻨﺪ ﺑﻪ ﻛﻤﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ‘ اﻟﺒﺘﻪ اﻳﻨﺠﺎ ﻣﻨﻔﻌﺖ ﻓﻘﻄ ﺑﻌﺪ ﻣﺎﺩﻱ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﻧﻴﺴﺖ
ﺑﻪ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﻣﻦ ﺧﺪا ﭘﺮﺳﺘﻲ اﻣﺮﻱ ﺫاﺗﻴﺴﺖ ‘ ﭼﺮا.? ‘ ﻣﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻩاﻡ و اﻳﻦ ﺟﻮاﺏ ﺣﺎﺻﻞ ﺁﻥ اﺳﺖ. ﻳﻚ ﺑﭽﻪ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻲﺁﻳﺪ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﻤﻴﺪاﻧﺪ ” اﻭ ﻧﻤﻴﺪاﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺪاﻧﺪ ‘ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻧﺪاﻧﺪ و ﻧﺪاﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﺪاﻧﺪ ‘ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﺪاﻧﺪ ‘ اﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ اﺣﺴﺎﺱ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻛﺎﺫﺏ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎ اﺻﻠﺶ ﺗﻔﺎﻭﺗﻲ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﻛﻮﺩﻙ ﺑﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻴﻔﻬﻤﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﺗﻮاﻥ اﺳﺖ و ﻧﺎﺁﮔﺎﻩ ﺳﭙﺲ ﭘﺪﺭ و ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭا اﺯ ﻧﻘﻂﻪاﻱ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻗﺎﺩﺭ ﻣﻂﻠﻖ و ﺩاﻧﺎﻳﻲ ﻣﻂﻠﻖ ﻣﻲﺑﻴﻨﺪ و اﻳﻦ ﺗﺼﻮﺭ ﺑﻪ اﻭ ﺁﺭاﻣﺶ ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘ اﻭ ﺑﺮاﻱ ﺗﻤﺮﻛﺰ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺁﺭاﻣﺶ ﻧﻴﺎﺯ ﺩاﺭﺩ ‘ و ﺗﻤﺮﻛﺰ اﻭﻟﻴﻦ ﺷﺮﻁ ﻳﺎﺩﮔﻴﺮﻳﺴﺖ
اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺩاﻧﺎﻳﻲ ﻣﻂﻠﻖ و ﻗﺎﺩﺭ ﻣﻂﻠﻖ ﺩﻭ ﻣﺸﺨﺼﻪ اﺻﻠﻲ ﺧﺪا ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﻛﻮﺩﻙ ﻫﺮ ﺩﻭﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺩﺭ ﭘﺪﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﺘﺠﻠﻲ ﻣﻴﺒﻴﻨﺪ ‘ ﻣﻲﺗﻮاﻥ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻛﻮﺩﻙ ﭘﺪﺭ و ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺧﺪا ﻣﻲﭘﻨﺪاﺭﺩ و ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﻛﻮﺩﻙ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﭘﺪﺭﺵ ﻗﺪﺭﺕﻣﻨﺪﺗﺮﻳﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﻧﻴﺎﺳﺖ ‘ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ اﻭ ﺭا ﺩاﻧﺎﻱ ﻣﻂﻠﻖ ﻣﻴﭙﻨﺪاﺭﺩ ‘ اﻭ ﻧﻤﻴﺪاﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﺳﻮاﻻﺗﻲ ﺧﻮاﻫﺪ ﺩاﺷﺖ ﻛﻪ ﭘﺪﺭ ﻫﻢ ﺟﻮاﺏ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﻧﻤﻴﺪاﻧﺪ
ﻛﻮﺩﻙ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻂﻠﺐ ﭘﻲ ﻣﻴﺒﺮﺩ ﻛﻪ ﭘﺪﺭﺵ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭا ﻧﻤﻲ ﺩاﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﻛﺎﺭ ﺭا ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺮ اﻭ اﻳﻦ ﻭاﻗﻌﻴﺖ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺁﺭاﻣﺶ اﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﻛﻤﺘﺮ ﻣﻴﺸﻮﺩ. و ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺁﺭاﻣﺶ اﻭ ﻛﻤﺘﺮ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺗﻤﺮﻛﺰ اﻭ ﻛﻪ ﻻﺯﻣﻪ ﻳﺎﺩﮔﻴﺮﻳﺴﺖ ﻫﻢ ﻛﻤﺘﺮ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﭽﻪﮔﻲ ﺧﻴﻠﻲ ﺁﺳﺎﻥﺗﺮ ﻳﺎﺩ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮔﺴﺎﻟﻲ .
ﺩﺭ اﻭﻝ اﻳﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻛﻤﺎﻝ ﻫﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ‘ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻣﻨﻔﻌﺖ و ﺿﺮﺭ اﺳﺖ ﺑﺮاﻱ اﻳﻦ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻣﺎ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺑﻪ ﻋﻠﻤﻴﻢ و ﺑﺮاﻱ ﻛﺴﺐ ﻋﻠﻢ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺗﻤﺮﻛﺰﻳﻢ ‘ ﺑﺎ اﻳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻣﺎ ﻫﻤﺎﻥ اﺣﺴﺎﺱ ﺩﻭﺭاﻥ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﺭا ﺑﺎﺯ ﻣﻲﻳﺎﺑﻴﻢ و ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ اﻭ ﺁﺭاﻣﺶ اﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺩﻭﺭاﻥ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﺭا ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻲﺁﻭﺭﻳﻢ و ﺑﺎ ﺗﻤﺮﻛﺰﻱ ﻛﻪ اﺯ اﻳﻦ ﻃﺮﻳﻖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻲﺁﻭﺭﻳﻢ ﻣﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ ﺑﺮ ﻋﻠﻢ ﺧﻮﺩ ﺑﻴﻔﺰاﻳﻢ
اﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﺧﻼﺻﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻦ اﺯ ﺧﺪا و ﺧﺪا ﭘﺮﺳﺘﻲ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩاﻡ ‘ ﺷﺎﻳﺪ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻋﻠﺘﻬﺎﻱ ﻛﻪ ﭼﺮا ﺧﺪاﺑﺎﻭﺭاﻥ اﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﺑﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﺧﻮﺩ ﺗﻌﺼﺐ ﻣﻲﻭﺭﺯﻧﺪ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﻣﺤﻘﻘﺎﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﺗﺮﺳﻲ ﻧﺪاﺭﻧﺪ ﺑﻠﻜﻪ اﻳﻦ ﻣﻘﻠﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻛﻮﭼﻜﺘﺮﻳﻦ ﺗﻠﻨﮕﺮﻱ ﺑﺮ اﻳﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﻣﻴﻠﺮﺯﻧﺪ. ‘ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ ﻣﺎ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﻲ و ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﻭﻇﻴﻔﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ اﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪاﺩﻧﺪ و و ﺳﻂﺢ ﻋﻠﻮﻡ ﺩﻳﻨﻲ ﺭا ﺑﻪ ﻓﻘﻪ و ﺧﺮاﻓﺎﺕ ﻧﺰﻭﻝ ﺩاﺩﻧﺪﻭ اﻳﻦ ﻋﻠﻢ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺖ ﺳﻂﺢ ﻣﻘﻠﺪﻳﻦ ﺭا ﺑﻪ ﻣﺤﻘﻘﻴﻦ اﺭﺗﻘﺎ ﺑﺨﺸﺪ ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺳﺨﺖ ﻣﻴﮕﻴﺮﻧﺪ
ﺣﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ اﺯ اﻳﻦ ﺑﺤﺚ
ﻋﺪﻩاﻱ اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﺎﺯﮔﻲ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﭘﺮﺑﺮﻛﺖ ﺑﺤﺜﻬﺎﻱ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺭا ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﺪا و ﻣﺬﻫﺐ ﺁﻏﺎﺯﻳﺪﻩاﻧﺪ ‘ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﺁﺧﺮ اﻳﻦ ﺑﺤﺜﻬﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺗﻮﻫﻴﻦ و اﻓﺘﺮا ﻣﻲاﻧﺠﺎﻣﺪ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ اﻭﺿﺎﻉ ﻣﺎ اﻳﺮاﻧﻴﻴﺎﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻠﺘﻬﺐ اﺳﺖ ‘ ﺷﺮاﻳﻄ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﺢ ﺑﺮاﻱ ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎﻱ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﻣﻬﻴﺎ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﺑﺎ اﻳﻦ ﺑﺤﺜﻬﺎ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ ﻛﺴﻲ ﺭا ﻗﺎﻧﻊ ﻛﺮﺩ ‘ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺜﺎﻝ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺤﺜﻲ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ اﺯﺩﻭاﺝ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ اﺳﻼﻡ و ﺯﻥ ﭘﺴﺮﺧﻮاﻧﺪﻩ اﻭ ﺩﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ ﻫﻢ اﻛﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺯ ﺗﻮﻫﻴﻦ و اﻓﺘﺮا ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ‘ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﻣﺎ اﮔﺮ ﺣﺘﻲ ﻓﻴﻠﻢ اﻳﻦ ﻋﺮﻭﺳﻲ ﺭا ﻫﻢ ﺩاﺷﺘﻴﻢ و اﻋﺘﺮاﻑ ﺯﻳﺪ ﺭا ﺑﺎﺯ ﺑﺮاﻱ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪﻥ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻛﻤﻜﻲ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩ ‘ ﺷﻤﺎ ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻫﻤﻴﻦ اﻧﻘﻼﺏ اﻳﺮاﻥ ﺑﻴﻨﺪاﺯﻳﺪ و ﺗﺤﺮﻳﻒ ﺁﻥ ﺭا ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﻣﺜﻼ ﻋﻜﺲ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﺭﻭﺯ ﻭﺭﻭﺩﺷﺎﻥ و ﺟﻤﻌﻲ ﻛﻪ ااﻭ ﺭا ﻫﻤﺮاﻫﻲ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ و ﻫﺰاﺭاﻥ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﻪ ﺑﻌﻀﻲﻫﺎ ﺻﻼﺡ ﻧﺪاﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ ﺁﻥ ﺭا ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﻭاﻗﻌﻴﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﻣﻨﻌﻜﺲ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺿﺒﻄ و ﺛﺒﺖ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ ﺩﻟﻴﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﭼﺮا ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﺬﻫﺐ ﺭﻭﻳﮕﺮﺩاﻥ ﺷﺪﻩاﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺑﺤﺜﻬﺎ و ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎﻱ ﺟﺎﺭﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺣﺎﻛﻤﺎﻧﻤﺎﻥ و ﻧﺎﻛﺎﻣﻲﻫﺎﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﻲ و ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﻣﺮﺑﻮﻁ اﺳﺖ’ ﻳﻚ ﮔﻨﺪﻡ ﻋﻤﻞ اﺯ ﻫﺰاﺭ ﻛﻮﻩ ﺩﻻﻳﻞ ﻓﻠﺴﻔﻲ ﻛﺎﺭاﻳﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺩاﺭﺩ ‘ ﺣﺪاﻗﻞ ﺩﺭ اﻳﻦ اﻧﻘﻼﺏ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﺳﺖ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﺎﻟﻴﺴﺖ اﺯ ﻋﻠﻢ و ﻣﻌﺮﻓﺖ
ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﺗﻼﺵ اﻳﺮاﻥ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮ اﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻛﺜﺮﺕ ﺩﺭ اﺫﻫﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ اﻣﺮﻱ ﻛﺎﻣﻼ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺷﻮﺩ . ﺑﺤﺚ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺣﻖ و ﺑﺎﻃﻞ ﺑﻮﺩﻥ اﺩﻳﺎﻥ و ﻳﺎ اﻳﺪاﻭﻟﻮﮊﻳﻬﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ اﺩاﻣﻪ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﻭﻟﻲ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﻛﻪ ﻳﻜﻲ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻪ ﻛﺮﺳﻲ ﻧﺸﺎﻧﺪﻩ و ﻓﺮﺻﺖ ﺭا ازز ﺭﻗﺒﺎ ﺳﺘﺎﻧﺪﻩ اﺳﺖ ‘
اﻳﻦ ﺑﻬﺤﺜﻬﺎ ﻗﺒﻞ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ ﺣﻖ ﻃﻠﺐ ﺑﺎﺷﺪ اﻧﻌﻜﺎﺱ ﺟﻨﮓ اﺭاﺩﻩﻫﺎﺳﺖ ‘ اﺻﻮﻻ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮ اﻫﻞ ﻋﻠﻢ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﻘﻴﻘﺖ اﻣﺮﺭﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﺎﺩﺭ و ﺩﻭﺭ از ﺩﺳﺘﺮﺱ اﺳﺖ و ﭘﺸﺖ اﻳﻦ ﺟﺪاﻟﻬﺎﻱ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﻋﻠﻤﻲ ﻏﺮﺿﻬﺎ و ﻣﺮﺿﻬﺎ ﻧﻬﻔﺘﻪ اﺳﺖ ‘ اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺩﺭ اﻳﻦ اﺩﻋﺎ ﺫﻳﻨﻔﻊ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺤﻂﺎﻁ ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ اﮔﺮ اﻳﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺗﻜﻠﻴﻔﻲ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﻣﻘﻠﺬاﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ ﺑﺸﺮ اﻣﺮﻭﺯ ﭼﺎﺭﻩاﻱ ﺟﺰ اﻳﻦ ﻧﺪاﺭﺩ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺗﻜﺜﺮ ﺭا ﺑﭙﺬﻳﺮﺩ و ﺣﻘﻮﻗﻲ ﻣﺴﺎﻭﻱ ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻪ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻗﺎﻳﻞ ﺷﻮﺩ ‘ اﻳﻦ ﺣﻘﻮﻕ ﻫﻴﭻ اﺭﺗﺒﺎﻃﻲ ﺑﻪ ﻋﻘﻴﺪﻩ اﻓﺮاﺩ ﻧﺪاﺭﺩ و ﺑﻪ ﺻﺮﻑ اﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺷﺎﻣﻞ ﺣﺎﻟﺶ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ اﻳﻦ ﺭا ﻫﻢ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﺨﻮاﻫﻴﺪ اﻭﻝ اﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺭا ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻨﻴﺪ و ﺑﺎﺯ ﺑﺤﺜﻲ ﺑﭽﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪاﻱ ﺑﻪ ﺭاﻩ ﺑﻴﻨﺪاﺯﻳﺪ و ﻋﺪﻩاﻱ ﺭا از ﺣﻘﻮﻗﺸﺎﻥ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﻛﻨﻴﺪ ‘ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﺑﺮاﻱ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﺩاﺩﻥ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺑﺤﺜﻬﺎﺳﺖ . ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ اﺯ ﺟﺎﻱ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﺤﺜﻬﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ و ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪاﻱ ﻧﺮﺳﻴﺪﻩاﻧﺪ ﺟﻨﮕﻬﺎﻱ ﺧﻮﺩ را ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ و ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪاي ﻧﺮﺳﻴﺪﻩاﻧﺪ’ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻃﺮﻓﻴﻦ ﺩﻋﻮاﺳﺖ و ﻗﺒﻮﻝ اﻳﻦ ﻭاﻗﻌﻴﻴﺖ ﻛﻪ ماا ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭا ﻗﺎﻧﻊ ﻛﻨﻴﻢ و اﻣﻴﺪﻱ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺭﻓﻊ اﺧﺘﻼﻓﺎﺕ اﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺟﻨﮓ ﻧﺪاﺭﻳﻢ.
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻳﻚ اﻳﺮاﻧﻲ ﻛﻪ ﻛﺸﻮﺭﻡ ﺭا ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﻡ ‘ ﺗﺎﺳﻒ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ ﻛﻪ ﭼﺮا ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩاﻡ اﻳﻦ ﺑﺤﺜﻬﺎﻱ ﭘﻮﭺ ﺑﻲااﺭﺯﺵ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺷﺪﻩاﻳﻢ و ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﻫﺰاﺭاﻥ ﻛﺎﺭ ﻣﻬم و ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ و ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻱ ﻣﺎ اﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﺑﺮ ﻫﺪﺭ ﻣﻴﺮﻭﺩ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
————————-
سلام و سپاس عرفانییان گرامی
بخاطر این نوشته و روح همگرایی ای که در آن است.
سپاس
.
با درود به دوست خوب ، دردمند ولي تند نويسم مزدكِ عزيز.
نوشته هايتان را با دقت خوانده و مي خوانم و اندكي از درد ِ جانكاهي كه درنهان داريد را درك مي كنم.
دوست نازنين . مي دانم كه فرياد شما از سر درد است و فغانتان از شدت نامردمي هايي كه طول تاريخ براين مردم و ازجمله ، برشما رفته است. اما ، تنها شما نيستيد كه دردمنديد.
شما بهتر از من مي دانيد كه بسيارند كساني كه بيشترازمن و شما رنج ظلم ظالم را كشيده ، و شلاق ستم گـُرده هايشان را بريده ، وهمسر يا فرزند ، برادر يا خواهر ، پدر يا مادرشان شان به ناحق كشته يا آسيب ديده اند . و چه بسيارند آن هايي كه غم نان دارند و تامين جان ندارند و اگر چه شب و روز مي كوشند بازهم به جهت مديريت نادرست ، به پياده هايي مي مانند كه گزمه ها با كمند و شلاق و شمشير، سواره درپي آنانند و آنان ، پياده درپي نان ِ سواره.
دوست عزيز. همان گونه كه درگذشت نيز عرض كردم ، به قول آن بزرگوار« صبحت از پژمردن يك برگ نيست … آه جنگل را بيابان مي كنند…»
سخن برسراين نيست كه ظلم بيداد مي كند چون تاريكي شب را فقط كور، يا مغرض است كه مي تواند منكرشود. همه ما ظلم موجود را مي پذيريم چه شما ، چه مرتضاي گرامي ، چه سيدابوالفضل عزيز و چه من ناچيز.
آنچه محل اختلاف ماست علت اصلي يا به سخني بهتر، بزرگترين علت ِ بوجود آمدن شرايط كنوني است. بايد با شكيبايي و تبادل نظر اين بزرگترين را بيابيم و چيزي را به حسب ظاهر، در ايجاد شرايط موجود بيشتردخيل است را رد يابي و شناسايي كنيم.
اين كه هريك نگاهي خاص داشته باشيم امري بسيار طبيعي است. سه نفر از سه صنف بريك شيئ به سه صورت و از سه زاويه مي نگرند.
يك نقاش ، يك هيزم شكن ، ويك نجار، به يك درخت به سه شكل نگاه مي كنند. اگر چه درخت واحد است اما نگاه ها متفاوت است.
حال بفرماييد كه اگر آن ها بريكديگر خرده بگيرند كاري درست كرده اند؟
از ديد اين نگارنده ، نگاه نقاش زيباترين نگاه است اما ، از ديد هيزم شكن نيزهمين است؟
اگر خيلي مشتاق تغيير ديد هيزم شكن هستم نبايد با او گلاويزشوم . بايد نخست منبع درآمدي برايش بيابم ؛ سپس او را به كلاس نقاشي و ادبياتي كه درختان را تقديس مي كنند ببرم .
اگر اين كارها انجام شوند ، نيازي نيست كه به او بگويم قطع درخت ِ سبز، قطع زندگيست ، چون خود او به اين نتيجه خواهد رسيد.
دوست خوبم . ازنوشته هايتان برمي آيد كه شما فرد كم مطالعه اي نيستيد . بي ترديد قانون علي را مي دانيد و از اصل مهم هرمعلولي علتي دارد و آن علت را علت ديگريست، آگاهيد.
شما خوب مي دانيد بسياري از كساني كه امروز پرچم مخالفت با تفكرحاكم را برداشته اند همان هايي هستند كه درگذشته مدافع سرسخت اين تفكر بوده اند. چه اتفاقي افتاده كه موافقين سرسخت ديروز ، مخالفين ِ جان بركف امروزشده اند؟
شايد افرادي چون من ، به دليل سواد كم يا ضعف تحليل ، به قول بعضي، گول دشمنان را خورده باشيم اما ديگران چه ؟ اين همه موافق ِ مخالف شده ، بي سوادند و گول خورده و مُقلد؟
اگر سخنم سبب سوء تعبير نگردد و دوستاني چون آقا مرتضي و سيد ابوالفضل محترم و ديگر گرامياني كه چون من نمي انديشند ،آن را به خود نگيرند ، بايد عرض كنم ، علل سبب شده تا به قول برخي ، بعضي چشمايشان بازشود، يا ازضربه هايي كه خورده اند ازخواب بيدارشوند ، يا ازآنچه ديده اند هشيارگردند يا يا يا . يعني علل يا علتي سبب شده تا موافقي مخالف و يا برعكس شود .
من از فلسفه و كلام و امثالهم چيزي نمي دانم اما ،گويا درفلسفه سخني است كه مي گويد « هرگاه علت يا عللي ظهوريابند معلول ناگزيرازايجاد است»
اگر علل فراهم شوند معلول خواه و ناخواه بوجود مي آيد و اين قانون درباره همه ازجمله اين ناچيز و جناب مرتضي و ديگران صادق است.
عزيزِ گرامي. شكيبا باشيد و با حوصله. اجازه بدهيد اراده ي حاكم برهستي يا به گفته ي برخي ، جريان تاريخ ، سيرخود را طي كند و دراين فرايند، ما نيز به اندازه فهم و توانمان انجام وظيفه كنيم و بي اين كه دمي از رفتن بمانيم ، صبورانه راه را طي و با همراهان مهربان باشيم . مهم نيست كه سرانجام چه خواهد شد و ديگران چه خواهند كرد. مهم اين است كه من چه مي كنم و تا چه اندازه به عنوان يك انسان ، اداي دين و انجام وظيفه مي نمايم.
دوستدارشما.
دانشجو
سلام استاد گرامی .
مدتی است فقط خواننده ی مطالبت هستم و هیچ کاری از دستم برنمی آید بجز دعای خیر برای شما و خانواده ی محترمتان و از خودم شرمنده! تا اینکه به جمله این خواهر محترم برخوردم که گفته :”ما نباید شما را تنها بگذاریم. شما که تنها باشید، اینها باورمی کنند که شما تنهایید و با شما همان می کنند که با دیگران کرده اند. ما باید ازهرکجا به دیدن شما بیاییم تا هم شما به خواسته ی خود برسید وهم ما نشان بدهیم که قدر دوستان خود را می دانیم و برایمان مهم است که درکنارشان باشیم….”
و همین چند جمله ساده شوری در دلم افکند که اگه هیچ کاری از دستم برنمی آید حداقل بدینوسیله سلامی و عرض ادبی از راهی دور که به لطف تکنولوژی از بین رفته به ساحت پاک شما ارسال کنم و برای شما در این راهی که در پیش گرفته ای صبر و استقامت از خداوندمتعال بخواهم.
آدمی باتولد موجودیت پیدا میکند وبا انتخاب هویت .انتخابت را ارج گذاریم
نظر دهندگان محترم
1 -آقای خامنه ای را گفتند یا علی گفته هنگام تولد حالاهم پا را فراتر گذاشتهاند و ایشان را رسول کردند .
” نماینده رهبر جمهوری اسلامی در سپاه پاسداران که پیش از این “تبعیت محض” از آیت الله خامنه ای را موجب رضایت امام دوازدهم شیعیان و فراهم کردن زمینه ظهور وی اعلام کرده بود طی اظهاراتی، ضمن افزودن شروط جدیدی برای ظهور امام زمان گفت:”هروقت مردم حاضر باشند امام زمان هم ظاهر میشود.”
علی سعیدی طی سخنانی در حوزه علمیه تهران با تکرار اینکه “یکی از مهمترین شروط ظهور تبعیت از ولایت فقیه است” اظهار کرد:”بعد از انقلاب کسانی که به این انقلاب کمک کردند دقیقاً در مسیر ظهور امام زمان قرار گرفتند و افرادی هم بودند که بدا به حالشان در مقابل این انقلاب توطئه کردند و نقشه ریختند اینها بدون شک در تقابل با امام زمان هستن و00000ادامه ماجرا.
یکی از بزرگان در قدیم گفته بود خدایا ایران را از چاپلوسان و خشکسالی محوفوظ بدار.
2 – سبد کالا نشان داد که وضعیت فرهنگ اکثر ما ملت ایران بر چه روال است. به نظر من حالا حالا ها گرفتار اینچنین رژیمهائی مانند رژیم ولایت مطلقه فقیه خواهیم بود.
3 – دنیا خوب با ما بازی میکتد. با قطره چکان خودمان پول خودمان را قطره قطره به ما میدهد و هنوز قطرلت به زمین نیفتاده رو هوا قطره پول را میگیرند و جایش مایحتاجمان را با چندین برابر قیمت به ما میفروشد. رژیم ولایت مطلقه فقیه اسم این را گذاشته نرمش قهرمانانه و پیروزی هسته ای. تعدادی آخوند را هم بعنوان اصول گرا اجیر کرده که هر از گاهی سخن پراکنی بکنند که سر مردم گرم شود.
4 – اقای خامنه ای کنار گود نشسته که اگر موفق شدند بگوید من کردم و اگر باختند بگوید دیگران کردند.
5 – از یکطرف آقای حسن فریدون (وحانی) به دانشگاهیان میگوید وارد صحنه شوید و از طرفی دیگر هر نفسی را در سینه خفه میکند و هر کسی کوچکترین سخنی گفت اورا به شکنجه گاه رژیم ولایت فقیه میسپارند. به این میگن مردم سالاری دینی اقای خامنه ای!!
6 – اما فکر کنم بر همگان روشن است که در اینده نه چندان دور خواهیم گفت خدا پدر احمدی نژاد را بیامرزد. چنانچه در زمان او میگفتیم خدا پدر خاتمی را بیامرزد. بعد از روحانی هم خواهیم گفت خدا پدر روحانی را بیامرزد.
7 – آنچه حداقل برای من روشن شده است اینست که اگر بساط کلیسا 400 سال طول کشید تا برچیده شود، بساط استبداد کنونی چندین صد سال بیشتر طول خواهد کشید تا برچیده شود. علتش: بسیار ساده است، کافیست به دور و بر خود و به جامعه ایران نگاهی اجمالی بیندازیم.
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) – که پله اول پیشرفت ایران بسوی دموکراسی و ازادی میباشد – در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
مهدی
36 سال پیش در چنین روزهایی و زمانی که آخوندها وجاهت دیگری داشتند، نه تنها عمامه هایشان را قایم نمی کردند، بلکه سوار بر گرده انقلابی شدند که فرزندانش عمدتا چریکها و مجاهدین و فداییان و توده ای ها و مصدقی ها و نهضت آزادی چی ها بودند، افتخار هم می کردند.
اما حالا از شرم تخریب این کشور فلک زده باید هم که عمامه هایشان را قایم کنند، کاش به خود بیایند و بدانند که اگر اصلاحات جدی در این کشور صورت نگیرد، روزی خواهد رسید که باید عباهایشان را نیز پنهان کنند و ریش هایشان را بزنند تا بتوانند خودشان را به جایی برسانند که قایم شوند.
با سلام و خسته نباشید به پیر محمد شهریاری /موفق و سربلند باشید
سلام اقاي نوريزاد عزيز.فقط خواستم بگم ما از امريكا هم با شما هم دليم.من هررزو صبح بعد از روشن كردن لپ تاپم اولين كاري كه ميكنم خوندن مطالب شماست.كاش همه ما مثل شما شجاع بوديم و مسئوليت پذبر.كاش حداقل همه از خانواده خودشون شروع ميكردن.كساني كه اگاهي پيدا كردن واقعا وظيفه دارن كه حداقل خانواده خودشون نزديكانشون شاگردانشون همكارانشون يا هر جامعه كوجيك يا بزرگي كه باهاش در ارتباطن رو اگاه كنن.اين كاري كه ميشه كرد و هزينه اش هم كمتر از راه هاي ديگه است.تجمعات و اعتراضات و ….تاثير داره ولي اينكار بنظر من ارزشش در شرايط فعلي بيشتره.من قبول دارم كه اكثريت به قول شما نگران استخدام و حقوق اخر ماه و …هستن و ناچارا سكوت اختيار كردن ولي هيچ چيزي بي زحمت حاصل نميشه.بايد يه بهايي داد .واسه قبولي تو كنكور ادما گاهي چند سال زخمت ميكشن و بهاي چيزي كه ميخوان و ميدن ما حاضربم واسه همچين هدفايي سالها وقت بذاريم ولي واسه هدف به اين بزرگي و مهمي كاري نميكنيم.جيزي كه فقط به ما و ادماي اين دوره محدود نميشه اينده فرزندان ماروهم شامل ميشه.ما به عنوان پدرمادر فقط مسئول پوشاك و خوراك ادمي كه به اين دنيا مياريمش نيستيم.من به عنوان يه زن 29 ساله از مادر شدن هراس دارم اقاي نوريزاد.من عاشق وطنم هستم.عاشق ايرانم.ولي بايد دور از وطنم خانوادم…باشم.چرا؟چون به اهداف و ارمانها و ارزوهاي خودم و شوهرم كسي بها نداد.واسه اينكه هرجقدر هم بفهمي ازت انتظار دارن مثل يه حيوون خودت و بزني به نفهمي و سكوت كني تا هرغلطي ميخوان بكننن تا دورز بيشتر بر سر قدرت باشن.بخش زيادي از مردم ايران نااميد شدن.ديگه كورسوي اميدي نميبينن در مقابلشون كه تلاشي بكنن.اقاي خاتمي و هم فكران ايشون براي من قابل احترامند ولي عده زيادي هستند كه با اقاي خاتمي هم فكر نيستن.حرف اقاي خاتمي و خيلي هاي ديگه اينه كه بايد اين نظامي كه بدست امده هرجور شده حفظ بشه.ولي امثال من مخالف اين حرفند.من احساس ميكنم دين هيچ وقت نبايد با سياست قاطي بشه كه اگر اين اتفاق بيفته هميشه از احساسات و اعتقادات ادمها سواستفاده ميشه براي مقاصد حاكمان و رهبران.خداوند مارو ازاد و با اختيار خلق كرده چرا بشر دوپا بايد اين ازادي رو سلب يا محدود كنه؟به نظر من اگر افرادي مثل شما كه تعداد زيادي از افراد جامعه به خصوص جوونا با شما همدلن بايد فكري كنيد.منظورم اين نيست كه الان شما ساكتيد نه.همين الان با يه كوله راه افتادين و جونتون و تو مشت گرفتين و اين همه ادم پشت شمان.نميدونم ولي احساس ميكنم بايد بيشتر روشنگري صورت بگيره.ادمهاي زيادي نياز به راهنمايي دارن.نياز به دونستن حقيقت دارن.من ادم مذهبي نيستم.ولي حداقل بايد روشنگري واسه يه سري ادم مذهبي هم بشه ،افرادي كه واقعا فكر ميكنن هركاري كه اون اقاي بالادستي كرد نبايد حتي به درستيش شك كرد چون ايشون نايب امام زمان هستن.يا اينو براي امثال ماها تكرار ميكنن كه مسلموني كه اعتقاد به ولايت فقيه نداره از دنيا بره كافر مرده.يكي بايد اين ادم ها رو روشن كنه كه پدر من مادر من كافر مردن اينه كه تو به ظلمي كه داره ميشه واقفي ولي سكوت كني و خودت و بزني به خواب.كافر مردن اينه كه تو كه اشرف مخلوقاتي خودتو بزني به نفهمي و چوپان لازم داشته باشي.من اصلا موافق اين نيستم كه شما و امثال اقاي خزعلي خودتونو بندازين تو اتيش و جان خودتونو و خانوادتونو به خطر بندازين به خاطر بقيه ولي ايكاش بشه كه اصولي تر اين مبارزه با تاريكي و ظلم صورت بگيره.ما همه به اميد فرداي روشنيم.به قول شما حتي همون اطلاعاتي هايي كه واضح و اشكار با شمان و به ظاهر كار ديگه ميكنن كه خواست قلبيشون نيست.ولي ايا فكر نميكنيد بازي خوردن بسه؟همين جناب روحاني كه انقد وعده سرخرمن دادن الان به قول شما حتي تونسته بره داخل اون ساختمون مخوف اطلاعات؟ديگه ازادي مهندس موسوي و خانم رهنورد و شيخ و ديگر زنداني هاي بيگناه بماند.چرا با اينكه قبل انتحابات همه به وضوح ميدونستن كه عروسك گردان اصلي تما اين بازيهاي رد صلاخيت و چه وچه كس ديگري است باز همه رودست خوردن و رفتن راي دادن و الان ميگن اين روحانيم هيچ كاري نميكنه.به نظر شما چيكار بايد كرد كه اين ملت فراموشكار كمي عاقلانه رفتار كنن؟؟؟در ضمن مشكلي براي جوان ريش حنايي پيش نخواهد امد با عكسي كه اقاي دكتر خزعلي در وبسايتشون قرار دادن؟اين اولين كامنت من بعد از مدت هاي مديد خوندن وب سايت شماست.به بزرگي خودتون روده درازي من رو ببخشيد.من خوب نميتونم حرف بزنم ولي تمام سعيمو در زندگي ميكنم كه كمي بفهمم پدر عزيز.
این جوان ریش حنایی به نظر نمی اید آدم متعادلی باشد.عکسش را در وبلاگ خزعلی دیدم.
این خانم مانتویی هم اگر ازدواج کرده بود و خانه و زندگی ای برای خودش داشت آنقدر بی کار نبود که از اون سر شهر پا بشه بیاد به تو سر بزنه.
در این سه نوشته آخرت تقریبا ذکری از ماموران اطلاعات نیست. همه اش شر و ورهای فیلمنامه گون خود توست. اگه برخورد و درگیری با اطلاعاتی ها نداشته باشی خوانندگان را از دست می دهی. حالا گفته باشم
درود بر نوری زاد خوب
درخواستی داشتم شما نگارش بس زیبایی دارید و خواننده را بدنبال خود می کشانید یکی از گرفتاری های سالهای پس از انقلاب گرچه به گذشته های دور هم بر می گردد ولی بسیار پس از سال 57 بارز شده است ورود سخنانی با نوشتار و گفتار گاهی بسیار ناهمگون از زبان عربی است برای نمونه چندی پیش یک در نوشته ای از سوی همین وزارت اطلاعات که از صدا و سیما پخش شد از کلمه جواسیس چند بار بهره برده بودند که حتی برای خود عرب ها هم کمی غریب بود. شما در نوشته های خود می توانید دنبال رو فردوسی شوید.
آقا مرتضی :
سکوت گاهی بهترین پاسخ است !!!!!!
احمد جنتی، دبير شورای نگهبان ايران گفته است که آيت الله خمينی، بينانگذار جمهوری اسلامی، آرزو داشت که ايران با آمريکا وارد جنگ مستقيم و رو در رو شود.جناب نوری زاد در تمام جهان پیران نماد خردمندی و نیک نفسی و خیر خواهی برای مردمان خود و جهان هستند.متاسفانه بنگرید این پیر سن چه فرمایش سخیف و چه آتشی بر می افروزد. این کشور و مردمان آن چه برای او و خاندان و دودمان و هم لباسان او ننمودهاند که وی چنین قصد نابودی نهایی آنرا دارد؟مگر نقل قول شده نگفت که وقتی حرفی را از من بپذیرید که در صدا و سیما موجود باشد این حرف در کدام مرجع رسمی ضبط شده؟آقای جنتی پدر روا نیست حال که شهد این کاسه را نوشیده اید در انتهای عمر مردمان صاحب و این کاسه را به دم تیر زورمندان عالم بسپارید و نکند خدای نکرده معتقدید دیگی که برای من بله من نجوشد بهتر است سر …. ویا قصد دارید از مردم انتقام شعار جنتی لع….را بگیرید.شما هرگز تاریخ دویست سال اخیر و چگونگی ادعاهای پوچ در دوره فتح علی شاه و فال اسیری ها و روحانیون متوهم را خوانده اید؟نتیجه انهمه لاف زدن از دست رفتن بخش عظیمی از خاک ایران گردید وگرنه امروز ما با اتحادیه اروپا هم مرز بودیم و دارای قدرت ژئو پلیتیکی بیشتری .اصلا گیرم اسرائیل نابود ایا مشکل شما با جهان حل خواهد شد؟ایا حامیان آن خوب یا بد رحمی به ملت ایران خواهند کرد؟در آن روز چه کسی پاسخ گوی خسارات عظیم بر ملت ایران خواهد بود؟ایا در اینجا مدعی العموم کجاست تا از حضرتش طلب دلیل کند و بگوید در کجا دقیقا این حرف را از دهان رهبر وقت شنیده و تحریک به جنگ با کشور خارجی از مصادیق بارز جرم مندرج در قانون مجازات نیست؟
در تایید صحبت های شما . من در سایت آقای خزعلی هم پیام گذاشتم که خیلی خوب کاری کردند ایشان هم به دیدن شما آمدند . اگر باز هم افراد مشخص و معروف به دیدن شما بیایند و مردم عادی هم که می آیند خیلی جالب و موثر خواهد بود . انشاء الله . موفق و تندرست و شاداب باشی دلاور .
باسلام و خسته نباشید من هرروز مقالات شماراوگزارشهارا می خوانم من اصفهان هستم کاش تهران بودم و دسته گلی خدمتتان تقدیم می کردم اما افسوس شاید یک روز به تهران بیایم و شماراببینم وعرض ارادت کنم اما از اینجا برای سلامتی و عزت روز افزون شما هرروز دعا می کنم عرض ارادت واحترام من دل سوخته راپذیرا باشید به امید آزادی همه اسیران دربند آمین…………………..
بادرود وعرض ادب به پیشگاه حضرت شما ودیگرهمراهان :این بنده ناچیز که حدود ده سال دانشجوبوده ام (البته نه دانشجوی تنبل بلکه تقریبا میشود درگروهی جایم داد که عاشق مطالعه وعلم بودم وحاصل این ده سال یک فوق دیپلم از یکی از کشورهای غربی،یک کارشناسی دررشته مدیریت ،ویک کارشناسی دررشته های مهندسی بوده است )وهمه اینها مربوط به پیش از انقلاب بوده وربطی به ویژه خواران ویاهمان رانت خواران این دوره سی وپنج ساله ندارد .قصدم این نیست که بگویم مدرک دارم ؛ویا چنین وچنان وبقول شیخ عطار (یعنی آنکاو میزند این شیوه لاف —خرجوابش میدهد چند از گزاف .وآن داستان شیخ ابوبکرنیشابوری ومریدانش …) درحالیکه ازفهم وشعور یک کارگرعادی هم (چون ستاربهشتی )برخوردارنیستم .والحق باید پای مادرایشان را ببوسم که چنین فرزند شجاعی تقدیم به مام وطن کرد .اما یکروز ناچارشدم بعنوان محو آثارسرشکستگی همه این مدارک راپاره کرده ودوربریزم ودستگاه دولت هاشمی رفسنجانی را برای همیشه وعلیالرغم سابقه بیست ساله ترک کنم وبگویم اگراین نان است که من باید بندگی کنم برمن حرام وخداحافظ ./وخداوند شاهداست حتی 50000 هزارتومان پول نداشتم که چندماهی بتوانم مخارج خانواده شش نفری را تامین کنم .اما ازخداوند خواستم تا نان حلالی هرچند اندک بدهد تابه زیر بارمنتشان نباشم .
ولی این حقیربارها وبارها خوانده وشنیده بودم که انسانهای خوب حرف زن ،خوب کارکن نیستند وبقولی پرگوی بیهوده گوی است وامروز می بینیم که با اینکه آقای خامنه ای خیلی خوب حرف میزند ودرحرافی هیچ کم نمی آورد ؛ازمحاسبه یک 2ضربدردو عاجزمانده (واینکه من کمترایشانرارهبر میدانم به این علت است که بعداز به اصظلاح پیروزیانقلاب دیگربه رهبری نیازنبوده که آقای خمینی ویا ایشان بخواهند چنین جایگاهی داشته باشند )وایشان تصورمیکنند دو ضربدردو میشود مثلا یک عددی نزدیک به صد ویا حتی بالاتر .چرا به این نتیجه رسیده ام ؟برای اینکه ایشان اگربه اندازه کلاس چهارم ویا پنجم دبستان هم ریاضیات را درک میکرد ،میگفت جمعیت این مملکت حدود 75000000 است .ازاین جمعیت تقریبا بیست وپنجدرصد برادران عزیز اهل سنت اند ؛یعنی بین 15000000 تا بیست میلیون نفر (درحالیکه خودشان به بیش از این تعداد معتقدند .اگرحدود 300000 بهائی به اضافه همین تعداد کلیمی وبه اضافه حدود یک میلیون ارامنه وآشوریها را حساب کنیم وبعد زرتشتیها ودیگرا اقلیتهای دیگروحتی دراویش عزیزمانرا هم به آن اضافه کنیم میتوانیم با جرات بگوئیم نزدیک به سی تا سی وپنج میلیون ازجمعیت ایران شخص آقای خامنه ای را نه قانونا ونه شرعا رهبرخود نمیدانند وبشدت ازایشان متنفرند .باقیمانده حدود چهل میلیون است که 80درصدازاینها زخم خوردگان وزجرکشیدگان ومتنفرین از کل این دم ودستگاه وبخصوص شخص ایشان هستند که بانی وباعث تمام فجایع تحمیلی برخود میدانند .الباقی نزدیک به 8000000 میلیون میماند که اگر بالای هجده سال را نگاه کنیم باز این عدد به یک پنجم تقلیل مییابد که ممکن است از روی درک وشعور ونه بخاطر رانتها ویا ویژه خواریها از ایشان حمایتی داشته باشند که حقیر با جرات وشهامت بعرض شما وهمه دوستان میرساندکه اگرهمین امروز جیره ومواجب شخصی چون مصباح را قطع کنند ،فردانه اینکه خامنه ای را قبول ندارد ؛ازدین اسلام هم رویگران میشوند ..میگویید نه بسم الله تمام مشاغلی که مصباح وهمین رسائی شارلاتان ویا کوچک زاده از آنها بهرمندند بگیرید ببینید اینها به جلد اصلی خودشان که همان ددمنشی وخوی درندگی هست برمیگردند یا خیر ؟!!!وبه اولین کسیکه حمله میکنند ،آقای خامنه ای هست یا خیر ؟
حال ایهاالناس شما بگوئید دودوتای آقای خامنه ای چندتا میشود ؟
نتیجه این هشت سال تاراج اموال مردم، دین زدگی جوانان، بی خاصیت شدن مجلس و قوه قضاییه بود
بیانیه آیت الله دستغیب در آستانه سالگرد انقلاب
متن کامل بیانیه ی آیت الله دستغیب به شرح زیر است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ
سلام بر ملت مسلمان وعزیزو آزاد، مردم ایران و همیشه سرافراز.
ایّام ایّام الله است و یادآور انقلاب اسلامی مردم ایران است، آن انقلابی که بقول امام امّت (رحمه الله ) “انفجار نوربود”، آن انقلابی که بقول امام امّت” خداوند این انقلاب رابه پیروزی رساند”، آن انقلابی که بقول امام امّت “جهت پیاده شدن احکام اسلامی بود”، و”این مردم که خود حاکم بر خود باشند یعنی حکومت مردم بر مردم باقوانین برگرفته از قرآن و سنّت؛ یعنی جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد”. وبقول امام امّت” ملّت خود برای خود باید تصمیم بگیرد و برهمین پایه و پایه قرآن و سنّت که خواست قریب باتّفاق مردم است قانون شکل بگیرد”.
و ولایت فقیه به معنای استبداد نیست؛ بلکه دیده بان بر اجرای صحیح قانون و زندگی آزاد همراه با فهم و شعور و بروز استعدادهای مستعدّین در دین و دنیا ومردم را از تاریکیها و ظلمات نفس و شیاطین جنّی و انسی بیرون آوردن و بسوی نور یعنی توحید و نبوّت و معاد و امامت و متعهّد به احکام شرع نمودن.
واین انقلاب یعنی همه ناظر بر یکدیگر و کمک نمودن به یکدیگر، (وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ .توبه۷۱) و در عین حال جان و مال و آبروی افراد محفوظ باشد. که البته یک مملکت بپا خواسته و رها شده از مستکبرین ومستبدّین داخل وخارج احتیاج به قانون دارد.
ابتداءً قانون مادر یعنی قانون اساسی؛ وچقدر بجا و خوب بود کار امام امّت که صدق وصفای او دین او اعتقاد به معاد او وفداکاری او برای ملّت ، اقدام به تهیه قانون اساسی کرد ازفقهاء ومجتهدین و سرشناسان جامعه ایران اسلامی از اقتصاد دانان ، سیاستمداران حوزه و دانشگاه، با رأی ملت به عنوان خبرگان،-رحمت وسلام بر روانت ای امام امّت- قانون اساسی تدوین شد، و مردم با شوق و شعف به این قانون رأی دادند، و برای حفظ این قانون سفارش ها کرد، و هرچند در این قانون ولایت فقیه قرارگرفت و اختیاراتی به این منصب واگذار شد، امّا خبرگان ملّت ناظر بر شرائط و صفات او که لازمه اش نظارت بر زیر مجموعه این منصب است گردید. و شورای نگهبان مأمور بر نظارت بر قانون اساسی شد تا مجلس شورای اسلامی با تصویب قوانین از کلّیات قانون اساسی خارج نشود .
بالاخره مردم با امید به آینده و شور و شعف خود حافظ ونگهبان انقلاب شدند حوزه و دانشگاه با یکدیگر همکاری کردند، سپاه و بسیج به همراهی ارتش در دفاع از حریم سرزمین ایران و برای این مردم جان بر کف شدند، و وزارت اطلاعات با رعایت قوانین حافظ جان و مال و ناموس آبروی مردم گردید، انتظامات خود را فدایی ملّت خواند، قضات با توجه به احکام شرع و تماس به مراجع احکام را بر طبق قرآن و سنّت صادر کردند، زندانیان از شکنجه ها حفظ و بدون محاکمه رستند، بیت المال بدست اولیاء عادل صرف ملّت گردید، استعدادها شکوفا و مردم آزادانه بدون دخالت حتّی ولی فقیه با رعایت کامل قانون، رأی به مجلس شورای اسلامی دادند، خبرگان با امضای مراجع و رأی آزاد ملّت انتخاب شدند. قوّه قضاییه از مجنهدین مسلّم و عادل ودلسوز به ملّت همانند مرحوم شهید آیت الله دکتر بهشتی منصوب شد و رئیس جمهور با رأی آزاد مردم انتخاب گردید. خلاصه مجلس از مردم، خبرگان از مردم، رئیس جمهور از مردم و ولی فقیه از مردم؛ دنیا را بهت زده کرد، هرجا ایرانی رفت وآمد می کرد سرافرازانه بر خود می بالید ومردم کشورهای دیگر غبطه می خوردند.
بالاخره در سنه ۱۳۶۸هجری شمسی، چهاردهم خرداد روح شریف امام امّت به ملأ اعلی رفت و وصیّتنامه ای پرمحتوا بر جای گذاشت، وهمه مردم را برحفظ این انقلاب توصیه کرد، و تأکید کرد “نگذارید این انقلاب بدست نا اهلان بیافتد”. که از جمله نا اهلان انجمن حجّتیه و افکار آنان بود: “باید ظلم وفساد جامعه رابگیرد تامقدمه ظهور حضرت مهدی علیه السلام فراهم شود.”
امّا بتدریج آن افکار ظهور پیدا کرد و زمزمه بی معنی بودن جمهوری اسلامی ومعنادار بودن حکومت اسلامی ظاهر شد! و با تصویب نظارت استصوابی، از طرفی دست مراجع از امضاء و تأیید نامزدان خبرگان کوتاه و از طرفی افرادی باید انتخاب شوند که همسو با شورای نگهبان باشند، و حقّ انتقاد به امور کلّی نداشته باشند! آری سپاه و بسیج که از دخالت در امور سیاسی ممنوع بودند بعنوان حفظ دستاوردهای انقلاب وارد صحنه شدند. وزارت اطلاعات که مأمور حفظ جان و مال و آبروی افراد بود به جایی رسید که گلوگاه امور را دردست گرفت یعنی صلاحیت افراد مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان باید تحت نظر او امضاء و تأیید شود. و این اواخر با دردست داشتن اجازه از قاضی مقهور، جان و مال و ناموس و آبروی افراد متهم مورد تعرّض واقع شد. و دادگاه ویژه به همراهی وزارت اطلاعات حوزه های علمیه را تحت نظارت خویش درآورد، و اگر مرجعی انتقاد می کرد مورد هجوم سپاه و بسیج قرار می گرفت.
خلاصه کار بجایی رسید که نزدیکان امام همانند آیت الله هاشمی رفسنجانی به انواع تهمت ها متهم شد. حجت الاسلام والمسلمین خاتمی با آنهمه محبوبیت مردمی که داشت مبغوض عندهم گردید تا آنجا که در راهپیماییها عکسهای سران آمریکا بهمراهی عکس ایشان و بعضی مراجع و محبوبان امام امّت در تابلوها نمایانده شد.
مدتی بعد نوبت رسید به شخصی که فاقد صفات ریاست جمهوری بود، چهارسال گذشت و کم و بیش خود را از پشت پرده ظاهر کرد تا سال ۱۳۸۸که بامرد صالح و دوستدار امام امّت (رحمه الله) و انقلاب و نظام، با تأیید شورای نگبان یعنی مهندس میرحسین موسوی که بر حسب وظیفه وتکلیف پا به میدان گذاشته بود وارد رقابت انتخاباتی شد. اما مثل اینکه باید کس دیگری یعنی همانکه چهارسال قبل بوده، رئیس جمهور گردد!
خوب روز انتخابات دستگاههای اجرایی چه کردند! افراد و دوستان میرحسین را گرفتند و بازداشت شدند! صندوقها و تعرفه ها نحوه دیگر شد و با عجله شخص مورد نظر را معرفی کردند و در اعتراضات مسالمت آمیز عده ای را بازداشت و زندانی و پس از مدتی میر حسین موسوی و همسرایشان و جناب کروبی را به حصر محکوم کردند، و در بازجویی های زندانیان آنچه از دستشان می آمد انجام دادند و محاکم قضایی هم بحکم آنها حکم کردند! این سه بزرگوار هرچه فریاد زدند ما را علناً محاکمه کنید و بعد رأی دهید، جوابی نشنیدند. با وجودیکه اکثریت مردم به نحوه های مختلف آزادی آنها را خواستار بودند اما خبری نشد و اگر صدایی بلند می شد محکوم و بازداشت و تحت بازجویی قرار می گرفت، و یا حمله به خانه و مسجد و مدرسه علمیه انجام می گرفت.
چهار سال گذشت نتیجه این هشت سال: تاراج اموال مردم، محاصره حوزه و دانشگاه، فرار مغزها از کشور، زدگی جوانان از دین و دیانت، علنی شدن فساد و فحشاء، بی خاصیت شدن مجلس و قوه قضاییه، سرافکندگی ایرانیان در دنیا و قریب الوقوع شدن جنگ جهانی.
و بالاخره در سال ۱۳۹۲ مثل اینکه متوجه شدند که اوضاع به طرز بدی پیش می رود و همه در خطر هستند، تا مقداری قانع شدند که شخص متعادل را در کنار کاندیدای خویش معرفی کنند، که معلوم شد آنها قریب چهارمیلیون و ایشان هیجده میلیون رأی آورده.
خوب! آقایان عزیز آخر خواست ملت را گردن بنهید زندانیان سیاسی را آزاد کنید، میرحسین موسوی وهمسرش و حجت الاسلام والمسلمین کروبی را از حصر رها سازید آخر از چه می ترسید؟! بگذارید تا حدودی تلافی این سالهای گذشته از رکود جبران شود و دل مردم بخصوص جوانان را به خود متمایل کنید وحوزه ودانشگاه را از این خمودی که نتیجه هشت سال گذشته بود رها سازید.
مراجع که غالباً در تهدید از اعتراض بودند واگر انتقاد می کردند بوسیله عده ای خودسر ولی سازماندهی شده و تحت عنوان ولایتمدار، مورد تعرض قرار می گرفتند بگذارید به تکلیف خود عمل کنند. اینقدر دم ازفتنه نزنید، صداوسیما می بایست وابسته به شخص خاص وجناح خاص نباشد. مجلس راکه اکثریت آنها دوست دارند مستقل باشند آزاد بگذارید، زندانها را اسلامی کنید، سپاه وبسیج از سیاست جدا شوند تا بالاخره نسل جدید بفهمد که انقلاب اسلامی چه بوده ولذّت آزادی دین را بچشند. این کارها از هزاران تبلیغات صدا وسیما بهتر است. خلاصه این ضایعات فرهنگی در حوزه ودانشگاه، واقتصادی در همه زمینه ها خصوصا اموال عمومی، ورعب و وحشت که همه حاصل هشت سال گذشته بود واز ناحیه عدم اجتهاد انجام گرفت، اگر اصلاح نشود وضع همان خواهد بود که بود .
سیدعلی محمد دستغیب
۱۳۹۲/۱۱/۱۷
سلام آقای نوریزاد عزیز
سلام آقای دانشجو گرامی
دین در ابتدائی ترین مرحله دعوت مصلحان متعددی در طول تاریخ حضور انسان در جغرافیای زندگیشان به واقعیتی بوده که توضیح
خواهم داد .وقتی میگویم متعدد که در فرهنگ دینی ما نیز منعکس واز یکصدو بیست وچهار هزار سخن بمیان آمده که به کنایه
منظور همان زیاد بودن آن مصلحان را گویا است منظورم انحصار طلبی هائی است که ذاتی انسان بوده وما حالا دین خود را
تبلیغ میکنیم وبقیه هم بایستی حرف ما را تکرار کنند واین البته در تمام فرهنگها رایج است .
در ابتدا این را میبایستی بعنوان یک محقق انسان تاریخی درک کنیم که حضور این مصلحان در هر زمان و موقعیتی همچون دیگر
مراحل تکاملی انسان دیده شود . بعنوان مثال طی مراحل غار نشینی ویا حضور آتش در اعصار گذشته انسان ویا رشد مراحل
کشاورزی حتمی والزامی گذر تاریخ تکامل انسان بوده وحضور مصلحان نیز جهت رشد وتکامل عقلی وفکری آنها الزامی بوده
ونبایستی تصور کرد که حادثه ویا موقعیتی خارج ازطی رشد وتکامل انسان منظور بوده وخدائی آن بالاها یکهو تصمیم کرفته
فردی را که خوشش آمده بعنوان رسول خودش دلبخواهی برای جامعه ای انتخاب کند
یکی خط است زاول تا به آخر برو خلق جهان جمله مسافر
و اما این مصلحان چه میگفتند .این ها در یک کلمه همگی با هم متفق بودند وآنهم اینکه انسان در ذات وخمیره واقعی خودش
در جهت رشد نیاز دارد که به حقیقت خود را تسلیم کند .درست مانند آنکه گیاه برای رشد میبایستی به نور خورشید خودش را
برساند .واز عناد وسرپیچی از آنچه نیاز ولازمه اوست خودداری کند ویا بالعکس .چطور که انسان خودش را در لبه پرتگاه محفوظ
میکند حقایق بیرونی ودرونی انسان نیز اینگونه توسط ایشان تشریح وبه معنای دیگر یاد آوری شده .البته براساس موقعیتهای
تاریخی وجغرافیائی وسطح تجربه وفکری هر جامعه کوچک وبزرک این تشریح بالمآل فرق داشته است.
بطور خلاصه ادیان مختلف در حقیقت دین واحد وسخن واحدند ودین شناسی واسلام شناسی چیزی جز یک بحث نیست .
واز طرف دیگر به این نکته پای میفشارم که دین شناسی وانسان شناسی نیز یک بحث است به این معنی که اگر انسان با
همان حقیقتی که دارد شناخته شود باز تاب خیالی وگویشی آن همان است که از دین به آن تعبیر شده است . بنا بر این
کسی که در صدد تحقیق درحق وباطل دین برآید در حقیقت خواهان یک توضیح تفصیلی از انسان است. واقعیت وجودی
انسان اگر آنگونه که هست شناخته شود همان بایستها ونبایستها را به همراه خواهد داشت که دین به انسان عرضه میکند
و اگر آنچه به عنوان دین ارائه شده غیر از آن بایستها ونبایستها باشد دروغی بیش نیست واز این طریق میتوان دریافت که
دین پدیده ای خیالی است که از جهل ها وترس ها وامید ها ناشی شده ویا برعکس واگوئی از راست ترین حقیقت هاست
که در ارتباط با حقیقت انسان وبرخاسته از ضرورتهای وجودی اوست.
امید وارم فعلا در این حد از گذشته وفهم دین توضیحات کافی باشد .حتما عزیزان بخصوص محققین اینگونه مباحث اذعان
دارند که دین هم همچون بسیاری از مقولات انسان تاریخی به ضد خود بنا برمقاصد واهدافی بدل گردید که آنهم مقوله
دیگریست که در این بحث مجال آن نیست که البته سکون در هیچ مرحله تکاملی انسان معنی ندارد واین کنش وواکنشها
خوشبختانه حتمی ونیاز انسان میباشد وانسان بصیر نبایستی بر آن خرده بگیرد
با احترام
سلام
ميگم آيا آقاي خاتمي إصلاحات و رفسنجاني مجمع تشخيص به سخنان شما تا حدودي اعتقاد دارند يا خير ؟ اگر آري چرا صفحه فيس بوك شما را لايك نكرده اند ؟ آيا انها هم مثل خيلي از ما كه سخنان شما را أرج مي نهيم ميترسند ؟ أصلا كسي كه ميترسد شايسته رياست جمهوري و رياست مجمع هست ؟ كه به رهبر گير داديم شايسته رهبري نيست ؟ خوب رهبر هم از مردم ميترسد كه پس از استعفا مردم پوستش را بكنند !! عجب روزگاري است ، مردم از رهبر ميترسند و رهبر از قيام مردم هراس دارد . عجب هراس خانه اي است ! همه از هم هراس دارند و ميخواهيد مملكت را أداره كنيم ! دنيا هم أصلا اين هراس را نميبيند و ما را نميدوشد !؟
ديگر نميتوانيد بگوييد كه مصلحت است الان از فلان چيز يا فلان كس ترسيد يا نترسيد ؟! ترسيدن كه مصلحتي نيست ، هست آقاي رييس مجمع تشخيص مصلحت ؟
سلام آقای نوری زاد. چند روزی هست که ماجرای شما را می خوانم. در ابتدا از خودم پرسیدم که چی بشود. اما وقتی بیشتر خواندم فهمیدم حرکتی حتی کوچک باز هم به درد می خورد. وقتی به گذشته خودم نگاه می کنم متوجه می شوم تمام مشکلاتم به خاطر ترس بوده است. ترس از نه گفتن.ترس از فکر افراد. ترس از خانواده و ترس از خودم. اما شما هم نترسیدید و الان تمام اموالتان را گرفتند. ممنوع الخروج اتان کردند. حق کار کردن ندارید.نترسیدن چه فایده ای دارد؟
الان از خودم می پرسم شما که در داخل هستید دیگر نمی ترسید که شما را بازداشت کنند؟
خانواده اتان را بدبخت کنند؟
این نترسیدن های شما به کجا رسید؟
چرا این مبارزه های بی خود را می کنید؟
به نظرتان افرادی که در اطرافتان هستند انسان درسی هستند؟
شاید یکی از این افراد همانند سال ۶۷ دست به اعدام داشته باشد؟
اعتراض شما الان درست است؟
با سلام آقای نوریزاد چگونه میتوان فیلمها رو دانلود کرد ؟ چونوبت رسدزین جهان غربتش – ترحم فرستند بر تربتش / بد و نیک مردم چومی بگذرند – همان به که نامت به نیکی برند
بردبارى و شكيبايي پاها را پايدار و دل ها را اميدوارو نگاه ها را روشن مى كند پيروز باشيد
نوریزاد عزیز درود بر تو که انسانیت و شرف را معنا یی تازه بخشیده ای! ایران بلا زده ما به شما عزیزانی بسیار نیازمند است!
درود آقای نوریزاد. من در گوگل پلاس با صفحه ای به نام شما مواجه شدم که مدت زیادی هم نیست که راه اندازی شده. در سایت شما اثری از لینک گوگل پلاس ندیدم. خواستم برای اطمینان از شما بپرسم که آن صفحه به شما تعلق دارد یا جعلی است؟ سپاسگزارم. پیروز باشید.
———–
سلام آقا محمد گرامی
من در آنجا صفحه ای ندارم. اما دوست دارم داشته باشم
سپاس
سلام آقاای نوری زاد
خسته نباشید
امیدوارم سخنان ما گرمایی باشد برای گرم کردن پاهای شما در این هوای سرد تا استوار قدم بزنید و کوچک کنید غول ترس ما از ان برادران را!
راستی چه خوب درباره دو بانوی به اصطلاح بد حجاب و با حجاب که راحت سخن می گفتند و با هم نیز دوست شدند.. به شخصه نظرم این است که اکثریت ملت ما بدون توجه به ظاهر هم ، همدیگر را قبول دارند و به آسودگی با هم زندگی می کنند اما امان از افرای چون علم الهدی که بر منابر بد حجابان را مستحق عذاب و عتاب دنیوی و اخروی می داند. گویی خدایی می کنند بر منابر ….
پیروز باشید
اند ک اندک جمع مستان می رسند…….به خانم محترمی که گفتند بایک گل بهار نمیشود توصیه می کنم این سخن معلم روستا[صمد بهرنگی] را هم بشنوند که میگفت :..یک شمع درتاریکی بالاخره روشنایی بخش است اگرچه یکی است…..