مثل این که سرانجام آیت الله ها و بیت معظم رهبری دست بدست هم دادند و رضایت به این دادند که: نشان دادن سازها و ادوات موسیقی در سیمای جمهوری اسلامی ایرادی نداشته باشد. پرسش این که: اکنون – دیماه سال نود و دو – درحوزه ی احکامِ اعتقادیِ شیعی چه روی داده که حضرات بر فتاوای غلیظ و آنچنانیِ خود خط بطلان کشیده اند و پای ازسرِ حکمِ حرام بودنِ نشان دادنِ ادوات موسیقی برداشته اند؟
پایان سخن این که:
چه عمرها و چه عاطفه ها و چه استعدادها وچه بخت واقبال ها و سرنوشت ها و چه جوانی ها و چه اعتمادها وچه ایمانها برسرهمین فتوای طنز باد هوا شد و رفت. همین!
محمد نوری زاد
یکم بهمن ماه نود و دو – تهران
———————————
بعد التحریر:
ظاهراً اینجور که دوستان خبرم کردند، تهیه کننده ی برنامه ای که درآن ادوات موسیقی نشان داده شده بود، دگرگونی در خط مشی صداوسیما را نفی کرده وگفته که آن برنامه اشتباهاً روی آنتن رفته است. یعنی در برهمان پاشنه ی قبلی می گردد و زیاد قند در دلهایتان آب نکنید. دوستان موسیقی دان ما چه با شتاب شادمانی خود را از این واقعه ی بزرگ ابراز کردند وچه زود آن شادمانی ها فرو کشید. آیت الله ها با رساله های کهن خود بجایگاه نخست خود باز رفتند و بر سریر منبرهای احکام هشتصد سال پیش نشستند، و جوانهای مستعد ما به کجا؟ به زیر زمین ها.
راستش را بخواهید کنار زدن آن فتوای خط قرمزی، برای خود من نیز کمی دور از ذهن می نمود. آیت اللهی که هشتاد سال بر پینه ی فتاوای فرسوده پیشانی ساییده است، مگر به این سادگی ها ازآن مفاهیم عتیقه دل می کند؟ بقای بسیاری از این آیت الله ها به همان مفاهیم فرسوده بند است. باز این بگویم که: نشان ندادن ادوات موسیقی از تلویزیون، یکی از بزرگترین نشانه هایی است که انگشت اشاره به سمت بیوت بسیاری ازآیت الله های شیعه دارد. بیوتی که گویا درآن از گوهر عقل مدد گرفته نمی شود.
با امتنان و پوزش
محمد نوری زاد
نشانی فیس بوک نوری زاد:
https://www.facebook.com/pages/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%AF/568620139875017
|
کوه اهن مردى چنان استوار درود بر شما درود بر شجاعت کاو ه وار شما .چه بگوىم سخنى نىست مى وزد از سر امىد نسىم تا زمزمه اى ساز کند لىک در همه ره نارونى نىست
جناب میر آقا طلبه سلام
کجدار و مریز
و ضمنا برو برادر کمی تاریخ تحول فلسفه در مغرب زمین را بخوان
موید باشی
میراقا طلبه جانباز
طبق گفته شما همین فقها اگر مریض شوند به پزشک متخصص مراجعه میکنندو بنسخه و دارویش عمل میکنند.
حال پرسش من این است که : آیا مردم باید به اصل دین که قرآن کریم است مراجعه کنند یا به گفتار آیت الله ها که روایت و حدیث است ؟ در ضمن در حال حاضر کمترین مدرک تحصیلی دیپلم است و اگر در مملکت بیسواد وجود دارد متولد و بزرگ شده در این حکومت هستند.
اندر جواب حامی وگلابتون گرامیان ودوستان دیگر ” عرض میکنم: سلام برشما عزیزان .شما چه میدانید که فقهای بزرگ ما اززمان شیخ مفید وشیخ الطائفه یعنی شیخ طوسی -ره- تازمان فعلی حالا چقدر زحمت کشیده اند وخبرجعلی وضعیف را ازصحیح ومستند آن جدا کرده وبدست ما رسانده اند وبرطبق مبنایشان فتوا داده اند؟؟؟شما که باین فن آگاه نیستید چگونه ارزیابی میکنید وازپیش خود حکم میکنید؟؟؟پس درامور پزشگی ویا دیگر علوم وفنون هم ناخوانده ملائید وصاحب نظر؟؟؟همین فقها اگر مریض شوند به پزشگ متخصص مراجعه می کنند وبنسخه ودارویش عمل می کنند.اما تقیه نه بمعنای تایید ظلم است بلکه امر بمعروف ونهی ازمنکر موئثر واقع نشود سکوت وآنهم یکنوع مبارزه است اگر تایید نباشد درحالی که بیشترشان مخالفت صریح راابراز داشته اندومنزوی گشته اند مگر دراین جامعه نیستید بله برخی موئیدحاکمیت اند.اما اگر همگی ومتحد اعتراض می کردند موئثر واقع می شد. واما شماها که بمراجع پول نمی دهیدچرابیهوده مثل نوری زاد بخل می ورزید؟؟؟اگر این بخل ازکیسه خودتان باشد باز جادارد واما ازکیسه دیگران بخل بیهوده است وبجائی هم نمی رسد.وازعلی آقای گل تشکر میکنم که حامی بنده است وازسایت آیت الله صانعی برایتان استفتاءدرموردموسیقی ونظرات مبنائی ایشان را دراینجا درج کرده اندوجناب ساسان وبردیا استقامت رادعوت می کنم بمطالعه آن درمورد معنای “کافر “وملحد ورفتار حکومت بااقلیتها ودگر اندیشان ودرمورد حقوق بشر مورد تایید ایشان.بدرود عزیزان.
اندرجواب جناب سیدابوالفضل معزز .هزاران درود برشما” این آقای نوری زاد عزیز تازه چند سال است که ازخواب بیدارشده است وچنین می تازد آنهم چون ازکاربرکنار کرده اندوبخاطر آن نقد نامه اولشان که من ازخواندنش بوجدآمدم اما میدانید که که مراجع شجاع مارا چه کسانی لط وپاره کردند؟؟؟وچه ظلمها که برآنان نکردند؟؟؟ این آقای نوری زادهم درآن ظلمهاباکیهانیان سهم کمی نداشتند. بگذرایم وبگذریم .ایشان ازسال88 برگشته اندالبته بیرون کرده اند.واین تلاشهای ستودنیش شاید جبران گذشته رابنماید. اما اصل جواب شما : بنده حقیر هم ازدیرزمانی از سال77مثل شما فکر می کردم وسکوت علما ومراجع اصیل رادرمقابل این مظالم مقصر می دانستم وبین دوستان همین گفتگوبود وبنده هم اصرار می ورزیدم که دوست عزیزم گفت مگر می توانند؟؟؟باچندانگ ساختگی اویاآنانرا درصورت اتحاد دوسه نفری چنان سخیف جلوه میدهندوازحیز انتفاع بدر میکنند وچندنفررامثال زدکه خودتان اطلاع داریدودربین مراجع کسی باندازه مرحوم آیت الله منتظری ازجایگاه انقلابی درمیان انقلابیون وبعدها دربین مردم برخوردار نبود .دیدید چگونه بااو برخورد کردند ؟ با روحانیون اصلاحاتی هاوبایاران انقلاب وامام ومیرحسینی که خودش آورده بود تابا خاتمی مقابله کند وامااوکنار کشید ودراعتراض میرحسین ومردم حامیش چه کشتار ظالمانه ای براه انداختند وباجناب کروبی وزهراخانمش بدون اثبات جرمی چنان صحنه را ترسیم کردندوبنام فتنه گر محصورنمودند وبقیه را هم بهمین اتهام زندانی کرده اندحتی شیخ الوزرای امام را وووسخن کوتاه کنم دیدم حقیقت وواقعیت است امر بمعروف ونهی از منکراثری نداردکه هیچ عکس نتیجه می دهدولذا سکوت اختیار کرده اندوتقیه باین معنی نه اینکه مرتکب دروغی باشندنعوذبالله یعنی کجدارومریض رفتارمیکنندتافرصتی پیش آیدالبته برخی ازایشان باکنایه وباهمان سکوت ویابرخی مثل آیت الله دستغیب وصانعی واردبیلی بالصراحه مخالفتشانرا اعلام کرده ومی کنندواز مظلوما ن حمایت ودلجوئی وهمدردی میکنندکه خودتان مطلع هستید. بدرود ارادتمندشماآقاسید ابوالفضل وآقامرتضی بنده فانی میراقا.
با درود به نوریزاد عزیز،
حالا گیرم که علما بنا به خیالجات آقای طلبه چیزی بگویند و هیاهو و بلوایی هم راه بیفتد. کیها هستند که سیاهی لشکر بلواها و هیاهو جاتند؟ اینها را شما نکند نشانهٔ نفوذ و اقتدار علما و مراجع میدانید؟ بلوا و هیاهویی که بخاطر عمامه زمین زدنهای امثال نوری همدانی و ناصر مکارم راه میافتد، به خاطر بر قراری شبکه ارتباطاتی مواجب بگیرانی روز مزد هست که با گاردهای حمایتی امنیتیها هماهنگ میشود تا مراجع درباری توّهم بفرمایند که میرزای شیرازیند و امثال جنابعالی هم آسم آن را نفوذ علما بگذارند. طلبه جان، روحانیت برای همیشهٔ تاریخ آینده دست خود را رو کرد و رفت و کارش تمام شد. چار تا روحانی با شرف و شجاعی همچون آقای منتظری و طالقانی و قابل و امثالهم مگر از نظر آماری به درصد هم در بین روحانیون میرسد؟
جناب میراقا من به کسی توهین نکردم نوشتم آن زمان گذشت که به مکتبخانه میرفتیم و هر چیزی که ملا میگفت قبول میکردیم در ضمن آیه 6 از سوره لقمان هیچ ربطی به موسیقی نداره که آقای صانعی برای خود تفسیر کرده اند. در قرآن کریم دو نمونه آیات است 1-آیات محکم که احتیاج به تاویل و تفسیر نداره2-آیات متشابهات که تاویل و تفسیر آنها را خداوند و راسخون در علم میتوانند تفسیر کنند.راسخون در علم فقط پیامبر و اعمه هستند(آل عمران 7)
آیه6 از سوره لقمان میفرماید: بعضی از مردم سخنان باطل و بیهوده خریداری میکنند تا مردم را از روی جهل و نادانی گمراه سازند و آیات الهی را به استهزا و سخریه گیرند برای آنها عذابی خوار کننده است. ترجمه آقای مکارم شیرازی
جناب میراقا آیه 6 از سوره لقمان یکی از آیات محکمات است که معنی داره ولی احتیاج به تفسیر نداره.موفق باشی.
آقای میر آقای گرامی
سلام بر شما
این کامنت شما که نوشته اید :
” اگرازعلما یک اعتراض شود می دانید بسرش چه می آورند ؟؟؟ یک لکه کثیف جلوه میدهند وبایکوت ووو… آنوقت که باهم متحد بودند گذشت با شاه ودارودسته اش مبارزه کردند البته باپشتیبانی ملت .اما مگر برخوردشان باآیت الله منتظری را مشاهده نکردی؟؟؟”
به نظرم نظرتان صحیح نیست . اولا که عده ای از این آقایان مراجع هیچ مخالفتی با اینان حاکمان اقتدارگرا ، ندارند که بخواهند ابراز کنند ، تا مورد غضب قرار بگیرند . آن ها (مراجع و حاکمان ) با هم هماهنگ هستند . اغلب آن ها معتقدند که حکومت اسلامی است و باید از آن حمایت کرد . حکومت اسلامی هم که به کسی ظلمی نمی کند . پس همه چیز خیلی هم خوب است . پس به چه چیز انتقاد یا اعتراض کنند . همین که سهم شان برسد ، کافیست .
اگر برخی از آن ها اعتقادی به حکومت اسلامی آقایان ندارند ولی شجاعت ابراز آن را ندارند که خیلی بد است . از شرایط یک مرجع اعلم مگر شجاعت نیست ؟ اگر قرار باشد که پوست مردم کنده شود ، ثروتشان به باد رود ، خانه خراب شوند و جان ومال و ناموس شان به تاراج رود و ان گاه این آقایان بنشینند و نظاره کنند و دم برنیاورند ، تا مگر از سوی حاکمان متهم نشوند ، وجودشان به چه دردی می خورد ؟ چرا عده ای مانند آقایان صانعی ، دستغیب و منتظری اعتراض کنند و زجر ببینند ولی این دیگران تماشا ؟!این ها بیشتر از این که در کنار مردم باشند ، دوشادوش حاکمیت و توجیه کننده ی ان هستند . به نظرم خیلی برایشان تعصب به خرج نده . آن ها خود باید بتوانند از عملکردشان دفاع کنند که نمی توانند .
ارادتمند
سید ابوالفضل
سلام آقای طلبه جانباز ازقم
آیا این مجتهدین که عموما دارای ذهن های بسته بوده و از علوم و مسایل جدید جهان بی خبر می باشند، می توانند تشخیص دهند که کدام نوع از موسیقی و یا کدام نوع ساز، “حرام” است و کدام نوع آن “مجاز” است؟؟؟
شما خودتان بهتر می دانید که استناد این آقایان به احادیث و روایاتی است که حداقل 150 سال بعد از فوت پیامبر، نوشته و تدوین گردیده و فاقد اصالت می باشد. احادیث و روایاتی که بسیاری از آنها، ساخته و پرداخته جاعلین حدیث و یا افراد وابسته به دربار بنی امیه و یا توسط شیعیان غالی و … ، می باشد. آیا شما می خواهید ما به اشاره این مجتهدین و با استناد به این احادیث، بگوییم : “سمعا و طاعتا. فهمیدیم موسیقی حرام است؟؟؟”
اگر این حضرات، رقمی بودند و ارزشی داشتند، به توصیه های بعضی از آیات قران که شما ها می گویید: “اسلام مخالف ظلم و ستم بوده و یاور مظلومین است و سکوت در مقابل ظلم و ظالم، نشانگر تایید آنها است” ؛ گوش می کردند و در مقابل ارتزاق از “جیب” مردم، ذره ای در مقابل این ظلم و ستم، موضع می گرفتند. نه آنکه برای جان بی ارزش خود “تقیه” پیشه کنند!!!!!
اینها “تقیه” پیشه میکنند که چه شود؟ که چند صباحی بیشتر زندگی کنند؟ که سالم بمانند و به ارشاد مردم بپردازند و به آنها بگویند که موسیقی حرام است و هنگام ورود به توالت ابتدا کدام پایتان را جلو بگذارید؟ و یا … مثل آقای بهجت که سالیان زیادی این ظلم وستمها را دید و چیزی نگفت و مرد.(بگذریم از اینکه ایشان و امثال ایشان، نه تنها چیزی نگفتند بلکه سیستم حاکم را گاهی تایید نیز کردند)!!!!
http://1saanei.org/?view=01,00,00,00,0#01,02,09,4143,0
وبسایت ایت الله صانعی
ایت الله صانعی ایت الله منتظری ایت الله بیات ایت الله دستغیب از مراجع شجاع نیستند
§ سؤال: جنابعالي از شخصيتهايي هستيد که از سويي به دفاع از فقه جواهري معروفيد و از طرفي ديگر در مجامع بين المللي به طرفداري از حقوق بشر شناخته ميشويد. به عنوان مقدمه از شما خواهش ميکنم، ويژگيها و مؤلفههايي را که براي فقه جواهري مد نظر داريد، بفرماييد؛ و نيز بفرماييد که آيا متد فقهي خود حضرت عالي هم تماماً وفادار به فقه جواهري است، يا اينکه متد و شيوه نويني را براي استنباط فقهيتان پي ريختهايد؟
آيـةالله:
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
عنايتي که به فقه جواهري هست، به لحاظ خصوصياتي است که در آن وجود دارد.آن خصوصيات عبارتند از:
1 ـ کثـرت استنبـاط؛ يعنـي هـر فـرعـي را در هر مسئلهاي پيدا کنيد، ميبينيد که در آن مسئله به طور کلي در جواهر بحث شده و فرع آن نيز مطرح گرديده، و اين گوياي دقت و استعداد صاحب جواهر و احاطهاش به فقه است. اين يک خصوصيت است.
2 ـ خصوصيت دومي که فقه صاحب جواهري دارد اين است که به نظرات فقها عنايت دارد و آنها را بررسي ميکند و بعد خودش نتيجه گيري ميکند. يعني اين طور نيست که يک بحث منهاي نظرات فقها را مطرح کند، و خودش به خودي خود نشسته باشد و نظري بدهد، چون اين کار، اشتباه است، حداقل اين که وقتي به ديدگاه آنها مينگرد، گويا با دانشمندان صحبت کرده و نظر داده، اما اگر خود انسان بخواهد بدون نظر دانشمندان نظري بدهد، نادرست است. صاحب جواهر اين امتياز را دارد که به نظريات و سخنان آنها نظر دارد و بعد هم يک مطلب را استنباط ميکند.
3 ـ امتياز سومي را که صاحب جواهر دارد اين است که به نظر آقايان و فقها عنايت دارد. يعني به عبارت ديگر ايشان به مطلب و شهرتي که بين فقها باشد، معمولاً عنايت دارد. اين هم يک جهت ديگري است که براي ايشان متصور است.
4 ـ خصوصيت چهارمي که در جواهر هست اين است که در هيچ مسئلهاي وارد نشده جز اين که هر سخن و هر دليلي در رابطه آن مسئله بوده، متعرض شده است. يعني از حرفهاي شيخ طوسي گرفته، شيخ مفيد و ابن جنيد گرفته، از قرن دوم و سوم هجري تا رسيده به مقدس اردبيلي و کساني که صاحب نظرهاي خاصهاي بودهاند. و خلاصه اين که او توانسته يک فقه 50 صفحهاي را ـ اگر با طبعهاي جديد حساب کنيد ـ به حدود 42 جلد چهارصد صفحهاي برساند، يعني 50 صفحه را گسترش داده و شده است42 جلد چهارصد صفحهاي.
اينها امتيازاتي است که آن فقه دارد، و اين که عنايت به فقه جواهري است، يعني دقت در مسائل، يعني احاطه به مسائل، يعني فرعي را فروگذار نکردن. اين طور نبوده که مطلبي را بگويد و ساده از کنار آن بگذرد. به عبارت ديگر، سطحي بحث نکردن، و دقت در نکات ريز آن. عنايت به فقه جواهري اين است که با همان روش و دقت و با احاطه، وارد مسائل بشود.
وقتي انسان با آن روش و آن احاطه وارد مسائل شد، ممکن است نظر آخري که ميدهد همان نظر صاحب جواهر باشد و نيز ممکن است نظري غير از نظر صاحب جواهر باشد، چون صاحب جواهر، نظرها را معمولاً نقل کرده است، يا اگر هم نقل نکرده، انسان وقتي به اقوال در يک مسئله و سخنان بزرگان در يک بحث و احتمالاتي که ايشان دادهاند، وارد آن بحث ميشود، براي خودش هم احتمال به وجود ميآيد، که ممکن است چنين باشد يا ممکن است چنان باشد و به دنبالش مطالبي استفاده ميشود. پس اين که بنده به فقه جواهري معتقدم، يعني فقهي که همراه با تعمق و تأمّل در ادله و سخناني که در هر مسئلهاي گفته شده، و بيان جزئيات آن مسئله و اکتفا نکردن به يک امر تنها. فقه جواهري آن زمينه را براي انسان درست ميکند.
منتها آن زمينه درست ميشود و بعد ميآيد سراغ کتابهاي مقدس اردبيلي(قدس)، و آن وقت مطالبي پيش ميآيد که نتيجهاش اين ميشود که شما ميفرماييد شما طرفدار حقوق بشر هستيد. شبيهش امام امت; است، ايشان با اين که فقه جواهري را قبول دارد، اما ميبينيد که در بعضي از مسائل که جرأت کرد، يکي دو مطلب را بيان کرد، البته نتوانست و عوام زدگي مانع شد از اين که به طور کلي بيان کند، اما امروز چون در جامعه ارتباطات زياد شده و زمنيه مناسبي براي پذيرش اين فتاوا به وجود آمده، بنده جرأت ميکنم ميگويم و مطرح ميشود. امام; در آنجا يک بحثي دارد که راجع به معادن زيرزميني که خيلي هم به امام اعتراض شد که اگر يک کسي يک زميني دارد و زمينش را حفر کرد، و نفت در آنجا پيدا شد، امام ميفرمايد اين از آنِ حکومت است[1]، يعني از آنِ ملت است. جزو انفال است و از ملت است، نه اين که از شخص باشد. گفتهاند وقتي زميني را مالک شد، عمق آن و هواي آن را هم مالک است، به جهت آن که عقلا بنايشان بر اين است که اگر کسي مالک جايي شده است، يعني عمق زمين و هوايش را هم مالک است، ولي امروز همان عقلا اين منبع نفت را ملک اين آقا نميدانند، بلکه ميگويند اين از آن همه ملت است. همان عقلايي که ديروز آن طور ميگفتند، امروز اين طور ميگويند، پس اگر صاحب جواهر امروز هم بود در کنار امام قرار ميگرفت، امام آن استدلال را برايش ميکرد که شما ميگوييد که اگر کسي زميني را دارد خاکهاي زيرزمينش را تا عمق صدمتري و دويست متري مالک است، بله اين از باب بناي عقلاست که شارع هم اين بنا را امضا کرده است، شارع هم اين را قبول کرده، ولي امروز عقلا به نحو ديگري نسبت به اين مسئله مينگرند. عقلا اين معدن را از آن او نميبينند، بلکه از آنِ همه ملت ميبينند.
باز شبيهش در باره بُعد هوايي منزل، بنده مالک هوايي منزلم هستم، ميتوانم ده طبقه، بيست طبقه بسازم، اما اين تا يک جايي است که عقلا مرا مالک هوايي منزل ميبينند، اما اگر ميخواهد هواپيمايي با دوازده هزار پا ارتفاع از روي منزل بنده بگذرد، نميتوانم بگويم که راضي نيستم از بالاي سر منزل من بگذري، چرا که عقلا مرا مالک آن دوازده هزار پا نميبينند، بلکه مرا فقط مالک هر طبقهاي که بتوانم بسازم، ميدانند. آن مقدار را از آنِ ملت ميدانند، يعني از آن حکومت برخاسته از ملت ميدانند، که او بايد در آن دخالت کند. اين جمع بين هر دو درست است، يعني هم فقه، فقه جواهري است ـ يعني دقت و احاطه به ادله، يعني توجه به بحثهايي که در مسئله شده ـ و هم برداشت کردن به نحوي که با حقوق بشر ميسازد، ولي زيربنا همان زيربناي فکري صاحب جواهر است.
§ سؤال: بنابراين به لحاظ متد، شما همان فقه جواهري را ميپذيريد؟
آيـةالله: فقه جواهري و فقه شيخ انصاري را من کاملاً به آن معتقدم.
§ سؤال: آيا تقسيم فقه به فقه سنتي و فقه پويا از نظر شما از وجاهت برخوردار هست؟
آيـةالله: مقالهاي داريم که خدمتتان ميدهند؛ در آنجا مفصل نوشتهايم در حدود سه سال قبل، که فقه پويا يعني همين فقه، يعني برداشتهاي اين شکلي، به اين ميگويند: فقه پويا. براي فقه پويا مثالي ميزنم: ما در قرآن ميبينيم که خدا به همه انسانهايي که خلق کرده، بدون تفاوت ميگويد: (فَتَبارَكَ اﷲ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ)،[2] براي همه انسانها ميگويد: (وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي)[3] من از روح خودم در آنها دميدم. همه انسان اين يادگار الهي را دارند. خوب وقتي خدا به خودش آفرين گفته، حالا اگر ما در جايي رسيديم به اين که روايت، يا نظري از کسي آمده که ميگويد مثلاً زنها يا فلان جمعيت، از حقوق شهروندي و از حقوق انساني محرومند، ميگوييم اين محروميت با آن آفرين به خودش هماهنگي ندارد، چون اينها در آفرين، با هم مساوياند، پس چه طور شده که در حقوق انساني، اين يک حق بيشتري از حق او دارد؟ با همين پويايي فقه پيش ميرود و با پويايي فقه هم نبايد کسي مخالفت کند.
§ سؤال: يعني به نظر شما فقه جواهري، همان فقه پوياست؟
آيـةالله: فقه جواهري زمينه فقه پوياست، البته در بعضي از جاها نظريات گذشتگان را رد کرده، ولي زمينه ساز فقه پوياست.
§ سؤال: پس از نظر متدي، متد فقه پوياست و اگر صاحب جواهر هم الآن زنده بود، همين طور ميگفت؟
آيـةالله: بله.
§ سؤال: به نظر ميرسد که در آثار جنابعالي توجه ويژهاي به عقل و عدل شده است.
آيـةالله: بله درست است. حق همين است.
§ سؤال: ميخواستم ببينم که ماهيت عقل در استنباط فقهي شما با آن عقل جمعي و تجربي که انباشتي از تجارب تاريخي انسانها محسوب ميشود، تفاوتي دارد، يا آن عقل جمعي هم شعبهاي از همان عقلي است که منبع فقه محسوب ميشود؟
آيـةالله: شما براي عقل جمعي يک مثالي بزنيد تا من عرض کنم.
§ سؤال: بارزترين مثالش همين اعلاميه حقوق بشر است.
آيـةالله: اين که ميفرماييد عقل جمعي، عقول انسانها محترم است و اساساً اسلام حاکميت افراد را در زندگي محترم ميداند، خود پيغمبر هم موظف بوده که با افراد مشورت کند و نظر اکثريت را در پياده کردن قوانين اجتماعي و در آنچه که در اختيار انسان قرار دارد، مراعات نمايد.
از باب مثال، اداره يک مملکت احتياج به وزارت کار و آموزش و پرورش دارد، اين وزارت کار را جايش را در کجا قرار بدهيم، چگونه برنامهريزي کنيم، احتياج به نيروي نظامي و انتظامي دارد، براي اينها چگونه برنامهريزي کنيم، در اين برنامه ريزيها نظر جمع محترم است در امور زندگي که به خود انسانها مربوط است، نظر جمع در پياده کردن آن قوانين کلي، محترم است. به پيغمبر خطاب ميشود: (وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ)[4] که در رابطه با جنگ احد[5] هم هست ميفرمايد: با اينها مشورت کن و بعد تصميم بگير، خوب بر چه تصميم بگيرد؟ بر نظريه خودش، ولو اين که مخالف با اکثريت باشد؟ اين را که عقل هيچ کس نميپذيرد، چون فرض اين است که پيغمبر هم يک انسان است، اگر نظريهاش با اقليت موافق است ولي با اکثريت مخالف است هيچ عقلي نميگويد که نظر اقليت را اتخاذ کند، چرا که، همه نظر اکثريت را محترم ميدانند. «مشورت کن»، يعني نظر اکثريت، والاّ عمل به نظر اقليت خلاف عقل، انديشه و فکر است. و اگر نظر سومي را نيز بگيرد، خلاف عقل است؛ براي اين که جامعهاي که بناست حرکت کند، شما يک انسانيد، يک انسان چه طور نظرش بر همه ده نفر مقدم است؟ چون پيغمبر در مسائل، به عنوان يک بشر حرکت ميکرده، (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ)[6] نه اين که با علم غيبش حرکت ميکرده، چون اگر ميخواست با کمک از علم غيبش جامعه را اداره کند، نميتوانسته الگو بشود: (لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)[7] او الگوست و الگو بودن به عنوان يک بشر حرکت کردن است.
بنابراين، در پياده کردن آنها عقل جمعي، محترم است. همان است که امام هم فرمودند: «ميزان رأي ملت است»،[8] اما نسبت به يک سلسله از کليات حقوق، کليات حقوق را که اين به نام منشور حقوق بشر نوشته شده است، اين منشور حقوق بشر، کليات و افکار بشر است. اين را بايد ببينيم بندهاي که معتقد هستم حقوق انسانها را وحي تعيين ميکند، بنده بايد با انديشه خودم ببينم که با وحي ميسازد يا نه، اگر ديدم هر مقدارش با وحي هماهنگي دارد، بپذيرم و هر مقدارش که هماهنگي ندارد قبول نميکنم، چون من معتقدم کليات را وحي بايد بيان کند و فرض اين است که مثلاً اين جا خلافش را بيان کرده، مثل مسئله ارث بردن که گفته است زن و مرد مساوي يکديگر ارث ميبرند.[9] يکي هم ـ ظاهراً ـ مثل مسئله طلاق که حقوق بشر آن را حق هر دو ميداند نه فقط حق مرد.[10] وگرنه زنان هم ميتوانند درس بخوانند، ميتوانند وزير بشوند، بله اسلام هم همين را گفته است. اسلام در باب زن و مرد در امور اجتماعي و اجرا هيچ فرقي نگذاشته است. منشور حقوق بشر را نرسيدهايم به دقت نگاه کنيم، يک دفعه همين طوري ميگوييم همهاش خلاف است به نظر من بايد ديد کجايش خلاف است. مثلاً در خونبهاي انسانها به نظر من با هم، موافق است. در فقه، انسانها جانشان به قدر جان هم ارزش دارد، حقوق شهروندي براي همه انسانهاست. مذهب و نژاد و رنگ و قيافه و جغرافيا و امثال اينها در حقوق، هيچ دخالتي ندارند. اين به صورت کلي، اما در جواب ارث هم جواب دارد که آنچه وحي آورده، با موازيني که خودمان داريم آن هم جواب دارد و ميشود همان حقوقي که ديگران ميگويند، منتها بايد نشست با انسانها صحبت کرد و گفت: در اين محيط اين طور است و وقتي من با بعضي از آنها صحبت کردم باور کردند در روايات هم سؤال و جواب شده که چرا زني که ضعيف است حقش کمتر از مرد است . اين در روايات جواب داده شده.[11] اين را بايد مورد به مورد بررسي کرد. يک بنده الهي و معتقد به خدا که قائل است به اين که قوانين کلي و حقوق را وحي تعيين ميکند، اگر عقل جمعي مخالف با وحي باشد، نميپذيرد. يک وقت او تعيين نکرده و گفته هر کسي هر حقي دارد محترم است، بشر ميآيد يک سري حقوق قرار ميدهد مثل حق کپي رايت و حق طبعي که قرار داده شده است، حق تأليف که بشر قرار داده و بنده عرض ميکنم طبق آن اصل کلياي که ميگويد هيچ کس بدون رضايت ديگران حق تصرف در مال و آنچه ارزش دارد را نداشته[12] و ندارد، پس هر چه را مردم حق دانستند و خلاف شرع نبود مشمول آن اصل کلي ميباشد و آن حق محترم است و جزو حقوق ميباشد و حقوق محترم است اين را حق ميداند، اين حقوق را يک وقت خودش بيان ميکند، يک وقت مردم اين را حقوق ميدانند، و لذا حق طبع، حق کپي رايت، و برخي حقوق ديگر محترم است و بزرگان ما هم اين را داشتهاند. اين طور نيست که الآن باشد، بزرگان ما هم همين حقوق را محترم ميدانستند، تنها امام امت(رحمه الله) بود که در نجف حق طبع را قبول نکرد،[13] وگرنه بزرگان ما قبول ميکردند.
بله، اگر در حقوق بشر جايي است که حقي را با انديشه جمعي اين عده ـ اين عده هم که ميخواهند براي همه بشر تعيين تکليف کنند و اين اشکال ديگري است ـ تعيين کردهاند، اگر در آن مورد رسماً وحي بر خلافش باشد، من آن را نميتوانم بپذيرم و نميپذيرم و آن انسانها نيز بايد به من اجازه بدهند که من نپذيرم، چون به هر حال من معتقدم به اين که وحي حق را تعيين ميکند. آن که اشکال را رفع ميکند اين است که در اين حقوق بشر، موارد استثنا بسيار کم است و شايد نباشد ولي به هر حال، بسيار کمش را هم بايد جواب داد.
§ سؤال: نتيجه اين ميشود که عقل جمعي در جايي که مخالفت صريح با وحي الهي نداشته باشد، مانعي ندارد و معتبر است.
آيـةالله: بله همين طور است.
§ سؤال: ولي در جايي که مخالفت باشد و در تضاد قرار گيرد…؟
آيـةالله: ما وحي را مقدم ميداريم. خود حقوق بشر هم بايد اين جازه را بدهد، آن هم نميتواند بر من تحميل کند. توجه کنيد، بنده که يک الهي هستم و معتقدم که خدا اين طور قرار داده، بايد به بنده حق بدهند. آنها ميگويند در منشور حقوق بشر اين گونه آمده است، خوب اين اکراه نسبت به من است و حق من دارد تضييع ميشود. خود حقوق بشر هم نميتواند اين را بر من تحميل کند، اما اين جهت را هم بايد دقت کرد که براي نگاه به حقوق بشر به همين روشي که بنده دارم پيش ميروم بايد نگاه کرد. براي نمونه عرض کنم: از برادران اهل سنت يک وقت يک عدهاي از آمريکا آمده بودند، يک آقايي آنها را آورده بود و از دانشمندانشان بودند هفت هشت سال قبل، با آنها صحبت کردم خيلي لذت بردند منتها تا بشر به آن جا برسد، گذشت زمان لازم دارد.
تمام آيات قرآن را شما نگاه کنيد، هر چه که بحث است راجع به کافر است، کافر را ميگويد اين طور است. مثلاً: (لَنْ يجْعَلَ اﷲ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمؤْمِنِينَ سَبِيلاً)[14] اگر معنايش اين باشد که هيچ کافري نميتواند هيچ سلطهاي بر مسلمان پيدا کند، اين معنايش اين است که هيچ کافري نميتواند فرمانده نيروي نظامي بشود. نميتواند وزير بشود. نميتواند امير بشود، چون (لَنْ يجْعَلَ اللّه لِلْکافِرِينَ عَلَى الْمؤْمِنِينَ سَبِيلاً). ـ اگر معنايش اين باشد که اين نيست، بر فرض که اين باشد ـ چه کسي نميتواند؟ «کافر»، کافر کيست؟ هم از نظر لغت حساب ميکنيم هم از نظر خود قرآن حساب ميکنيم: «کفر» يعني «ستر» يعني پوشاند،[15] پوشاندن احتياج دارد که بداند و بپوشاند، اگر نداند پوشاندن نيست، ستر صدق نميکند بعد از نظر قرآن، همه جا کافر به همراه عذاب آمده است کافر را عذاب ميکنيم کافر مخلد در جهنم است،[16] اين، آن کافري را ميگويد که ميداند يا آن که نميداند؟ چون اگر نميداند که نميشود عذابش کرد، قبح بلابيان که معني ندارد،[17] پس آن کافري را ميگويد که ميداند، دانسته بر خلاف حرکت ميکند، دشمني ميکند بر خلاف، معناي کافر اين است. فرض کنيم اسلام آمده اين را از يک سري از حقوقش محروم کرده است. اشکال از حقوق بشر نيست. ميگويد شما با اين که ميداني اين مرام بر حق است داري بر خلاف آن تبليغ و حرکت ميکنيد آن وقت ميخواهي از اين مرام استفاده کني؟ اگر کفر را اين گونه که ما معني کرديم، معني کنيد، بسياري از مشکلات حل ميشود، چون از جمعيت هفت ميلياردي دنياي کنوني، چند نفر کافرند؟ خيلي محدود. آن فردي که در جنوب آفريقا زندگي ميکند، دهري است و خدا را قبول ندارد و فکرش به اين حرفها نميرسد، آن آدم کافر است؟ نه، غير مسلمان است ولي کافر نيست، خوبان اين همه جمعيت را خدا به جهنم ميبرد؟
نميشود ببرد، بگويد چون شما خدا را قبول نکرديد، پيغمبر اسلام يا انبياي گذشته را قبول نکرديد، همه را به جهنم ميبرم، اين عذاب بدون دليلي است و اين قاصر است و نميدانسته، ميماند يک انگشت شماري در جامعه، از نظر عقيدتي عرض ميکنم. حالا آن انگشت شمار را اسلام ميگويد از يک سري حقوق محروم باشد، کافر را وقتي به اين معني بگيريم، صدها مشکل ما حل ميشود. ميگوييم: مذهب دخالت ندارد مرام در حقوق دخالت ندارد، رنگ دخالت ندارد، ولي وقتي به معناي غيرمسلمان ببينيم ميگوييم همه دارندگان اين شناسنامههاي غير اسلامي فلان حکم را دارند، چون شناسنامههاي اسلامي ندارند، يعني ميگوييم يک دارنده شناسنامه اسلامي اگر هزار جنايت کند، حقوق دارد اما آن آقايي که قاصر است و اصلاً جنايتي نکرده، حقوق ندارد.
§ سؤال: اين متد را فقه جواهري در اختيار شما قرار داده است؟
آيـةالله: با همان زمينه به دست آوردهايم و بعد ميبينيم قرآن و روايات[18] اين طور ميگويد و بسياري از مشکلات حل خواهد شد. هيچ گاه اسلام عقل يک نفر را بر ديگران مقدم نداشته، حتي نبي مکرم اسلام را، چون او نيز به عنوان بشر[19] دارد زندگي ميکند. يک وقت مسئله قانون خدا را ميخواهد بگويد، خود او بايد بگويد، چون او است که با وحي سر و کار دارد، به خلاف ديگران که با آن سر و کاري ندارند. يک مجتهد يک وقت به عنوان اين که ميگويد من استنباط کردهام، بله استنباطت براي خودت و براي کسي که به دنبالت ميآيد، محترم است، اما در مورد پياده کردن و اجرا او هم يک نفر است مانند ديگران، اين طور نيست که چون به گونه خاصي است، محترم است، يا چون انيشتين است، يا چون فيلسوف است و يا چون شيخ انصاري است، رأيش بر ديگران مقدم است.
§ سؤال: بر اين معني عقل جمعي را ميتوانيم از منابع احکام به حساب بياوريم؟
آيـةالله: نيازي نيست که عقل جمعي از منابع باشد، کليات هست، عقل جمعي در اجرا ميتواند در کنار ادله به فهم ما کمک کند. اين نمونه را برايتان بگويم از فقه جواهري[20] و فقه امام امت،[21] ببينيد ربا حرام شده است، شدّتش هم خيلي زياد است، مسلمانان هم دارند مرتب راجع به ربا بحث ميکنند و ميخواهند بانک بدون ربا درست کنند، خوب اين حرام شده است. از يک طرف، آقايان فقهاي[22] ديگر که شايد يکي از آنها صاحب جواهر هم باشد، گفتهاند که نه يک رواياتي داريم که ميگويد حيله باب ربا ميتواند ربا را درست کند، يعني من صد تومان به شما قرض ميدهم به صد و بيست تومان، منتها صد تومان قرض ميدهم که به من بدهي، يک جعبه کبريت هم ميدهم به بيست هزار تومان، اين را ميگويند حيله باب ربا، امام قم که بود، معتقد بود حيله هست، من يادم هست يک شب در بيروني منزلشان ـ آقاي حيدري نهاوندي که در حزب شهيد شد ـ گفت که اين چيست که شما ربا را با حيله حلال ميدانيد؟ امام فرمود که: شما خيال ميکنيد که ربا را فقط پيرزن ميگيرد؟ سرمايه دارها ميگيرند کاسبي ميکنند. فکرش اين طوري بود و با آن حيله، حلال ميشود. نجف که مشرف شدند، به طور کلي نظرشان تغيير کرد و گفتند اصلاً حيل باب ربا در اسلام درست نيست،[23] اين را ميگويند عقل و انديشه، اين جا کارساز است. فرمودند: معني ندارد که اسلام اين همه داد و قال کند و صورتش را زخم کند که يک درهم ربا، از هفتاد زناي با محارم بدتر است،[24] يک جاي ديگر آن را حلالش کند، خوب همه آن را حلال ميکنند، و دليلي ندارد که از اين راه استفاده نکنند، در نتيجه لغويت آن لازم ميآيد. انديشه اين جا به کار ميرود، با انديشه فردي يا جمعي وقتي حرکت کنيم اين معني را ميفهميم.
مسئله ديگري که بنده اخيراً گفتهام اين است که ما وقتي ميرويم سراغ ربا ميبينيم ربا حرام شده براي اين که ظلم به جامعه است و جلوي کار و فعاليت را ميگيرد و حرام شده براي اين که يک کسي مدام ثروتش بالا ميرود و يکي کمتر ميشود.[25] ما دو گونه ربا داريم: يک وقت ربا دهنده يک آدم پولدار است و ميخواهد با پولي که از من ميگيرد و ربا به من ميدهد ميخواهد با آن کار و کسب به وجود بياورد، خودش صد ميليون تومان دارد، من هم پنجاه ميليون تومان دارم که از خودم و نتيجه زحمات پنجاه ساله من ميباشد، واجب نيست که قرض الحسنه به او بدهم، خوب من چه کار کنم با پولم؟ او ميگويد که پولت را به عنوان بخشي از سرمايه به من بده که همه ضرر و نفعش مال خودش باشد، صدي اين قدر در سال به تو ميدهم، اين کجايش ظلم است؟ به من ظلم شده؟! ظلم نشده، بلکه پول من به جريان افتاده است، جلوي کار گرفته شده است؟ نه، کارش به جريان افتاده است. بنابراين گفتهايم ربايي که براي مخارج زندگي و درماندگي زندگي باشد، حرام است و حکومتها بايد اين را اداره کند که اينها مرتکب نشوند، هيچ راهي هم درستش نميکند. اما آن که براي امور اقتصادي و توليدي است، اشکال ندارد.
آقايان يک روز آمدهاند جعاله درست کردهاند، يک روز مشارکت مدني درست کردهاند، يک روز مضاربه درست کردهاند. حالا فرض کنيم بر دنيا حاکم شدهايم و اسلام را حاکم کرديم، نشستهايم در بانک، طرف ميآيد ميگوييم که با جعاله با تو برخورد ميکنيم نه من ميفهمم جعاله چيست نه او، يا ميگوييم با مشارکت مدني يا مضاربه حل ميکنيم منتها ضرر را شرط ميکنيم که براي خودمان باشد. نه من ميفهمم چه دارم ميگويم نه او، نه کار پيش ميرود، مسخره ميکند ميگويد اين چيست؟ به قول مرحوم وحيد بهبهاني[26] در بحث ربا ميگويد صرف لفظ عوضش ميکند؟ اين که همان است شما با آن جعاله و مشارکت مدني همان نتيجه ربا را داريد ميگيريد، منتها داريد عوضش ميکنيد، خوب راحت بياييد اين را که بنده عرض ميکنم بگوييد، اين قرض دادن، اين گونه قرضها مشمول ادله ربا[27] نميشود، لذا ظلم نيست، بازار هم تعطيل نميشود، و لذا به نظر بنده بهرههاي بانکي همهاش حلال است؛ و اين برداشت با تأمل و تعمق در روايات به دست ميآيد.
§ سؤال: انديشه حقوق بشر بر اين اصل بنيادي استوار است که انسان بما هو انسان، حقوقي دارد اما ظاهر قضيه اين است که سابقه فقهي ما نگاه تکليف مدار داشته تا نگاه حق مدار، هيچ وقت براي انسان به خاطر انسان بودنش، به خاطر وجودش، حقي در نظر نگرفته است.
آيـةالله: نه اين طور نيست. بله در خيلي از مسائل رفتهاند سراغ ادله و استنباطشان آن جور منطبق شده، ولي آن جا هم انسان مدار است ديگر.
§ سؤال: اصولاً فقه به دنبال بيان تکاليف است… .
آيـةالله: چرا، فقه به دنبال حقوق هم بوده است، منتها نميتوانستند بيان کنند، يا اشکال به آنها نميشده است. در باب انسان، کشتن يک انسان، بزرگترين گناه است.[28] تضييع حق يک انسان بزرگترين گناه است. حقوق را معين کردهاند ديگر. در باب ظلمْ اسلام ميگويد ظالم گناهکار است، کمک کننده به آن هم گناهکار است، راضي به ظلم هم گناهکار است. از اين بهتر ميتواند حقوق مردم را معلوم کند؟ ظلم يعني تضييع حق مردم، اسلام بالاترين حرف را در اينجا دارد که ميگويد: ظالم خودش که گناهکار است هيچ، آن که کمک هم ميکند، شريک ظلم است، هيچ، آن هم که نشسته و راضي است خوشش ميآيد[29] از او، يعني از قلب گرفته تا عمل خارجي، شما چه موقع در حقوق بشر اين طور ميبينيد؟ يعني اگر بنا بود ما ميخواستيم فرهنگ سازي کنيم، اسلام ميگويد فرهنگي بسازيد که هيچ کسي از ظلم خوشش نيايد، هيچ کس به ظالم کمک نکند، ظلم يعني تضييع حقوق مردم.
§ سؤال: حتي در اين گونه موارد هم سياق بيان، بيان حکمي است، يعني حکم براي ظالم صادر ميکند و ميگويد اين کار، خلاف حکم الهي است.
آيـةالله: يعني حرام است، يعني گناه است.
§ سؤال: اما حقي که در انديشه حقوق بشر هست ظاهراً… .
آيـةالله: آن هم همين را ميگويد، اشکال انديشه حقوق بشر اين است که ضمانت اجرا ندارد. اين ضمانت اجرا هم دارد، اين ميگويد گناه است جلويش را بايد بگيرند، آن فقط بيان ميکند. الآن حقوق بشر هيچ ضمانت اجرايي که ندارد، فقط نشسته قطعنامهاي ميگذراند. اما در اسلام وقتي روي ظلم تکيه شده؛ يعني ضمانت اجرايي دارد. «حرام» ضمانت اجرايياش را درست ميکند. وقتي ميگويد حرام است يعني طرف گناه مرتکب شده و بايد مذمّتش کرد، بايد جلويش را گرفت و اگر توان باشد بايد تعزيرش کرد و تنبيهش کرد.
§ سؤال: يعني در انديشه فقهي شيعه هم انسان به خاطر انسان بودنش حقوقي دارد؟
آيـةالله: بله انسان محترم است. (لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ).[30] به نظر بنده انسان حقوق دارد و نژاد و رنگ مطرح نيست.[31] (فَتَبارَكَ اﷲ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ)[32] همه انسانها مثل همند.
§ سؤال: يک مسئله ديگر اين است که نظريه حقوق بشر، انديشهاي است که مبتني بر مباحث بنياديتري، مثل اومانيسم و جدايي دين از سياست است… .
آيـةالله: اشتباهشان اين است. جدايي دين از سياست، دين به يک معني عين سياست است و سياست عين ديانت. سياست يعني تدبير امور جامعه. اسلام عين سياست است، يعني براي امور جامعه قانون دارد، براي همسايه حق قرار داده، براي شهروند حق قرار داده، براي رفيق حق قرار داده، کار و کاسبي را گفته، چگونه داد و ستد کنيد، قوانين جزايي دارد، قوانين حقوق مدني دارد. ارتباط با خدايش قانون دارد. حالا ارتباط با خدا هم مدني است، براي اين که ميگويد: نمازت را با جماعت بخوان، يعني با هم باشيد، اسلام هم دينِ عين سياست است، يعني قوانين اسلام براي تدبير امور جامعه است و به نظر بنده آن قوانين، جامعه را ميتواند به صلاح برساند. اين معناي دين عينِ سياست است. اما اگر معناي عينيت دين با سياست اين باشد که بنده هر چه ميگويم بايد عمل شود، اين هيچ ربطي به اسلام ندارد، خود پيامبر هم اين گونه حکومت نميکرده است، هماني است که امام امت فرمودند: «ميزان رأي ملت است».[33] تدبير امور جامعه با مردم است، در قانون اساسي هم آمده است که حاکميت از آن مردم است.[34] منتها اين اسلام عين سياست است، رو به رو شده با يک سري از کارهاي ما، که شدهايم مستبد، شدهايم خودخواه، حالا بنده به عنوان متفکر تا شما يک حرفي ميزنيد، ميگويم: کافري، اين حرفها را نزن. چرا از حقوق بشر حرف ميزنيد! يک سري هم با قدرت سرنيزه. اين ميشود جداي از اسلام . ولي اسلام عين سياست است، يعني عين تدبير امور جامعه است.
§ سؤال: من به سؤال قبل بر ميگردم، « انسان بما هو انسان حق دارد »؛ يعني حقي که هيچ کس نميتواند از او بگيرد، حتي خدا هم نميتواند سلب کند.
آيـةالله: خدا که خودش قرار داده، سلب نميکند. اگر سلب کند ظلم است.
§ سؤال: خوب، حقي است که خدا داده است.
آيـةالله: خدا داده ولي نميتواند پس بگيرد، چون ظلم است.
§ سؤال: پس در نگاه فقهي ما اين حقي است که خدا به بندگان داده است؟
آيـةالله: بله خدا داده است. در قانون اساسي هم آمده است حق حاکميت از آن خداوند است که به بشر داده است.
§ سؤال: اين را ميتوانيم به عنوان تفاوت بين حقوق بشر غربي و حقوق بشر اسلامي بدانيم؟
آيـةالله: بله. يعني اين ضمانت اجرايي دارد ولي آنها ندارند. اين را مربوط به يک جايي ميداند يک پشتوانهاي برايش قرار ميدهد که اگر انسان به آن عنايت کند، خود به خود اجرا ميکند. حقوق بشر در اسلام ضمانت اجرايي دارد. يکي همان تکاليفي که فرموديد ضامن اجرايياش است، يکي هم اين که ميگويد: از طرف خدا و آفريننده من قرار داده شده است به دنبال شکر و سپاسگزاري او آن حقوق را عمل ميکند. ضمانت اجرايي است، اما منشور حقوق بشر سازمان ملل، ضمانت اجرايي ندارد.
§ سؤال: در خصوص مفهوم عدل و ظلم با توجه به اين که برداشت عقلاي عالم در تغيير است، چه ميفرماييد؟
آيـةالله: بله اين مانعي ندارد. ما اين را نوشتهايم. بنده چيزهايي را که خلاف عدل ميدانم ميگويم. چون خلاف عدل است کنار گذاشته ميشود، چون قرآن امر به عدالت دارد[35] و روايات مخالف قرآن بايد کنار گذاشته شود.[36] يک روزي هم ممکن است خلاف عدل نباشد برميگرديم، آسماني به زمين نميآيد. ولي آن کلي، سر جاي خودش است. قرآن دنبال عدل است. متد ما اين است که سخني بر خلاف عدل، معتبر نيست و ارزشي ندارد. روايات اگر بر خلاف عدل بود، يعني بر خلاف قرآن بود اين روايات ارزش ندارد، يعني يک جايياش اشکال دارد، يا اشتباه شده، يا جعل کردهاند، يا درست به دست ما نرسيده، يا يک معنايي بوده که ما نميفهميديم، نميتوانيم به اين روايات اعتماد کنيم و لذا اين روايات را بنده ميگذارم کنار، اما اگر روزي بشر رسيد به يک جايي که گفت: اين عين عدل است، آن برميگردد.
§ سؤال: يعني تبيين عدل و مصاديق آن را عقل جمعي بر عهده دارد؟
آيـةالله: بله.
§ سؤال: به عنوان مثال اگر چند سال پيش ميخواستيد فتوي بدهيد، ممکن بود ديه زن و مرد را قائل به تنصيف بشويد؟
آيـةالله: بله.
§ سؤال: گذشت زمان و مکان تأثير دارد؟
آيـةالله: بله مؤثر است. اصلاً اين اشکالهاي در زمان قبل نبوده و لذا توجه به آن نميشده است.
§ سؤال: مثلاً مصداق ظلم هم ممکن بوده است اين طوري باشد؟
آيـةالله: بله، مصداق ظلم هم به آن توجه ميکردند، ميگفتند، ولي اصلاً توجه نبوده است و به قول امام(رحمه الله) که فرمودند: زمان و مکان در اجتهاد مؤثر است.[37] يعني به عبارت ديگر، اين که اين حکم خلاف عدالت است ظلم است يا نه، اين عقل جمعي است که در اينجا ميتواند کار ساز باشد، يعني انديشه و افکار و برداشتهاي جمعي.
§ سؤال: جنابعالي متن مقدس مثل سنّت معصومين را تاريخمند ميدانيد يا فراتاريخي؟ تاريخي به اين معني که اصول ثابتي در آنهاست… .
آيـةالله: از حرفهاي بنده بر آمده که اصولش هيچ قابل تغيير نيست. و هيچ گاه هم تغيير نکرده است اين تغيير در انديشههاي بشر و در برداشتهاست. برداشتها تغيير ميکند نه اين که خود آنها تغيير کند. يک کسي از روايات راجع به کافر آمده، ميگويد: همة غير مسلمانان کافرند، اين يک برداشت است. يک برداشت دقيقتر ميگويد: غير مسلمانان کافر نيستند، بلکه غير مسلمانند. کافر يک نحوه ديگر است و اين دو گونه برداشت است که با هم فرق دارد. يا يک آقايي ميگويد که: دختر به مشرک نبايد داد، به کفار نبايد دختر داد. خوب آن يک برداشت است، اما بنده برداشتم وقتي همان آيه را توجه ميکنم، ميبينم که سرّش اين است که آن مشرکان و کفار (يدْعُونَ إِلَى النَّارِ)[38] و خداوند (يدْعُوا إِلَى الْجنَّةِ)2 آنها به طرف آتش ميکشند و خدا به طرف بهشت. خوب به حکم اين علت و فلسفهاي که در ذيل اين آيه آمده است. بنده عرض ميکنم بله اگر مشرکي است که ميخواهد زن بگيرد اغوائش کند و به شرک ببرد، نبايد به ازدواج او در آيد، اما ازدواجهاي الآن چه وقت اين گونه بوده است؟ مرد و زن با هم زندگي ميکنند و کاري به مذهب و مرام هم ندارند. بله، اگر جوري است که ميخواهد ازدواج را زمينه تبليغ فکري قرار دهد نبايد با او ازدواج کند، اما اگر اين طور نيست، تازه آن هم مشرکي که اينطور فکر ميکند، کي ما مشرک داريم؟ چه کسي هم خدا را ميپرستد هم ديگري را؟ زردشتيها هم اين طور نيستند. بنابراين، اين يک متد فقهي است.
§ سؤال: اين که شما ميفرماييد يعني از يک آيه دو برداشت شده که برداشت شما دقيقتر است. اما ممکن است بعضيها بگويند: اين آيه تاريخي است به اين معني که حکمي که در اين آيهها آمده مربوط به زمان پيامبر و به خاطر جوّ حاکم بر آن دوران است.
آيـةالله: اشتباهشان اين است. نميتوانند بگويند، چون آيات براي هميشه آمده است: (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ)[39] بعضي از جاها مقطعي است اما در همهجا نميشود، در قوانين کلي نميشود اين طور باشد. بعضي از جاها مقطعي آمده است. در قرآن هم مثلاً اگر آياتي راجع به برده و عبيد دارد، مقطعي است، يعني مال آن زمان است. اگر يک روز ديگري هم باز دنيا به طرف بردهداري رفت باز آن آيات مطرح ميشود، اما اين که بگوييم نه اين مربوط به آن زمان است و براي بعد، مفيد نيست اشتباه در برداشت است، چون قرآن براي هميشه آمده است، نه براي يک زمان. البته در آيات قرآن بيشتر بايد تحقيق کنيم که آيا اين طور هست يا نه، ولي در روايات داريم مقطعي که قابل برگشت هم نيست. مثلاً زن ميگويد که مرد، مهريه من را نداده است. مرد ميگويد من دادهام. خوب چه کسي بايد ثابت کند؟ چه کسي بايد گواهي و امارات و شواهد بياورد؟
§ سؤال: مرد.
آيـةالله: مرد که ميگويد من دادهام. در روايات[40] دارد که زن بايد شاهد بياورد. اگر زن شاهد نياورد، مرد يک قسم ميخورد و قضيه تمام ميشود. اين برخلاف قواعد است، ولي شهيد اول[41] ـ که من معتقدم اينها به حساب حريتشان شهيد شدند، و بلکه حريتشان در فقه شيعه، و اين ادامه يافته تا امروز هم که يک سري را شهيد ميکنند براي حريتشان البته به صورت ديگر ـ ميفرمايد که: اين مال آن زمان بوده، چون آن وقتها مهريه را نقد ميدادند به طرف، بنا بر اين بوده که مهريه را نقد بدهند و وقتي بنا بر اين بوده، گمان و ظاهر حال اين است که مرد مهريه را داده است، غالب اين بوده است. غلبه هم اماره است.
§ سؤال: در واقع تعارض اصل و ظاهر است.
آيـةالله: ظاهر است. اين ظهور بر آن مقدم است. اين از اين جهت بوده است. اين روايت مال آن روز بوده است که مهريه را ميدادند، برخلاف قواعد هم نيست. يا مثلاً در لوازم خانه در روايات دارد که اين لوازم خانه را اگر خواستند جدا شوند، بايد بدهند به زن، تعليل آورده است که اين عروس است که جهيزيه ميآورد.[42] حالا اگر يک روزي در جامعه بشري، دامادها جهيزيه بياورند، به شکل ديگري باز ميگردد. مقطعي به اين معني که براي يک زمان صادر شده و براي زمان ديگر نيست، نه، ولي زمينهاش در آن روز بوده است، ممکن است يک روز ديگر هم باشد. در قرآن چنين چيزي را نداريم.
§ سؤال: آنچه من از فرمايشهاي شما فهميدم، اين بود که در خصوص حقوق بشر با توجه به اين که فقه جواهري حق را از ناحيه خدا ميداند و انديشه حقوق بشر در غرب، حق را خودبنياد ميداند، بدون اين که خدا داده باشد يا کسي آورده باشد، ما دو راه بيشتر پيش رو نداريم، يا بايد حقوق بشر را بر مبناي حقوق اسلامي تعريف کنيم و يا بايد تک تک مواد ناظر به حقوق بشر را بر اساس منابع دينيمان جرح و تعديل کنيم و بسنجيم و ببينيم کدامش درست است و کدامش نادرست است.
آيـةالله: با هم تضادي ندارد، اينها با هم جنگي ندارد. ما ميگوييم مبناي حقوق بشر خداوند است، ولي آنها ميگويند خود بشر است.
ما ميگوييم خداوند اين حقوق را براي بشر قرار داده نبايد اين را به هم بزنيم، بايد تک تک موارد را ببينيم که آيا بر حسب نظر يک الهي اين حق به بشر داده شده يا نه، آن هم که حق ميدهد به عنوان بشر ميدهد، منتها اين آقايان ميگويند ما اين حقوق را براي بشر کشف کرديم با عقلمان، ما عرض ميکنيم بله شما اين حقوق را با عقلتان کشف کرديد، ولي ما وحياني بودن آن را تأييد ميکنيم، آن جايي که وحي آمده باشد قبول ميکنيم، ولي آن جا که وحي نيامده باشد، از باب درک عقلي باز قبول ميکنيم، ولي آن جايي که بر خلافش باشد، رد ميکنيم.
§ سؤال: بر اين اساس، اين اختلاف بنيادين… .
آيـةالله: هيچ اثري ندارد، اختلاف بنيادي هيچ اثري ندارد که به طور کلي رد کنيم يا امضا کنيم. هيچ ضرر و نفعي ندارد منتها آن که ما ميگوييم، امتيازش بر آن اين است که ضمانت اجرايي دارد. يا به فرمايش شما يکي ضمانت اجرايياش تکليف است و يکي هم از طرف خدايي است که من به آن معتقدم و همه چيزم را فداي او ميکنم.
§ سؤال: به عنوان آخرين سؤال، جناب عالي اختلافات فقهيتان با فقهاي پيشين، بسيار زياد است، تا جايي که من يادم هست بالغ بر دويست مورد است. بعضي از آقايان به صورت نظريه، مکانيزمي عرضه کردهاند که با توجه به آن بشود احکام جديدي صادر کرد، به عنوان نمونه گفتهاند: امروزه احکامي اسلامي است که عاقلانه و عادلانه باشد و با دو قيد ديگر. ولي جنابعالي با توجه به متد فقه جواهري تک تک موارد را رجوع کردهايد به ادله و حکمش را بر اساس ادله درآوردهايد.
آيـةالله: آنها هم همين کار را بايد بکنند.
§ سؤال: آيا امکانش هست که بر اساس فقه جواهري يک مکانيزمي عرضه شود؟ يک قاعده طلايي کلي عرضه شود؟
آيـةالله: قاعده کلي که نميتواند کارساز باشد، بايد بيايد در موارد. ما نميتوانيم بگوييم عادلانه، هر چه را که ما عدل ميدانيم، بگوييم و کاري نداشته باشيم که قرآن چه گفته است، هيچ نرويم سراغ اين که آيا قرآن اين را عدل دانسته يا نه، خوب ممکن است يک جايي در قرآن اين را عدل ندانسته باشد و ظلم بداند، بايد اين را توجه کنيم و بعد پياده کنيم. بنده هم همين را ميگويم، بنده ميگويم احکام نوراني اسلام بر اساس عدل و استدلال منطقي قرار دارد و انديشه بشري نيز اين موضوع را تصديق ميکند. منتها بايد رفت سراغ ادلهاش، ممکن است در آن جا چيزهايي باشد که من نفهميده باشم، ممکن است يک چيزي را بگويد که عقل من به آن نرسيده است.
§ سؤال: تفاوتش اين است که جناب عالي زحمت تک تک احکام را کشيدهايد.
آيـةالله: بايد اينطور بشود، قاعده کلي نميتواند باشد. هيچ علم و دانشي نميتواند آن طور باشد. شما نميتوانيد در پزشکي با قاعده کار کنيد، بايد مورد به مورد درس بخوانيد و مسائل را بررسي کنيد. يک مهندس ميتواند با يک مبناي کلي همه چيز را پياده کند؟ بايد برود مورد به مورد… .
§ سؤال: براي اين که بفهميم حکمي عادلانه است بايد تمام سابقه فقهي آن حکم را بررسي کنيم؟
آيـةالله: بله بايد ببينيم.
§ سؤال: مثلاً براي اين که بفهميم تنصيف ديه… .
آيـةالله: عادلانهاش را که ميفهميم عقلا عادلانه ميدانند.
§ سؤال: صرف اينکه اين تنصيف عادلانه نيست، ما نميتوانيم از اين حکم، صرف نظر کنيم؟
آيـةالله: برميگردد به اين که اگر ما ديديم روايات تنصيف کرده است، اولاً: بايد آن روايت را با فقه جواهري هماهنگ کنيم، تا تعمق و ژرفنگري در فقه ما از بين نرود، که اين خدمتي است به فقه شيعه، چون اگر بخواهيم منهاي آن بحث کنيم، همه اين فقه شيعه و عمق آن از بين ميرود، در حقيقت امکان تعمق در فقه وجود دارد، ولي ما از آن استفاده نکردهايم.
ثانياً: ممکن است در آنجا يک نکاتي باشد که ما وقتي به آنها توجه کنيم و به بشر بگوييم، بشر بگويد که نصف عادلانه است و از انديشهاش بازگشته و ميگويد عادلانه است والاّ بنده هم همين را ميگويم. بايد رفت ادله را بررسي کرد، اول از راه خود ادله به دست بياوريم، اگر نتوانستيم و ديديم دليل دارد ميگويد حکم اين است و لاغير و به ما هم نفهمانده که اين عادلانه است، تعيين نکرده که اين عادلانه است، ميگوييم اين روايات و اين ادله خلاف قرآن است و خلاف عقل است پس کنار زده ميشود.
از وقتي که در اختيار ما گذاشتيد، متشکرم.
——————————————————————————–
[1] . صحيفه امام 20: 402 ـ 403.
[2] . مؤمنون (23): 14.
[3] . (فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ). حجر (15): 29.
[4] . (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اﷲ لِنتَ لَهمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَـتَوَكَّلْ عَلَى اﷲ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمتَوَكِّلِينَ). آل عمران (3): 159.
[5] . تفسير الميزان 4: 56، ذيل آية 159؛ تاريخ طبري 2: 189ـ190.
[6] . )قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا). کهف (18): 110.
[7] . (لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اﷲ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اﷲ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اﷲ كَثِيراً). احزاب (33): 21.
[8] . صحيفه امام 8: 173.
[9] . در اعلاميه جهاني حقوق بشر چنين حکمي نيامده است. ليکن در احکام و قوانين مدني غرب ارث زن و مرد بهطور مساوي تقسيم ميگردد.
[10] . «زن و مرد وقتي به سن ازدواج برسند ميتوانند بدون هيچ قيد نژادي و ملي و ديني ازدواج کنند و خانواده بنيان گذارند، آنان به هنگام زناشويي و در اثناء و هنگام انحلال آن داراي حقوق متساوي ميباشند». منشور جهاني حقوق بشر سازمان ملل متحد، ماده 16 ـ 1.
[11] . أحول ميگويد: قال ابن أبي العوجاء: ما بال المرأة المسکينة الضعيفة تأخذ سهماً واحداً وَ يأخذ الرجل سهمين؟ قال: فذکر ذلک بعض أصحابنا لأبي عبدالله(علیه السلام) فقال: «إنّ المرأة ليس عليها جهاد ولانفقة و لا معقلة، و إنّما ذلک علي الرجال، فلذلک جعل للمرأة سهماً واحداً و للرجل سهمين». کافي 7: 84، باب علّة کيف صار للذکر سهمان و للاُنثي سهم، حديث1؛ وسائل الشيعة 26: 93، أبواب ميراث الأبوين و الأولاد، باب 2، حديث 1. جهت اطلاع بيشتر مراجعه شود به همين باب، احاديث 2 و 3.
[12] . قال رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلّم): «لايحلّ مال امرء مسلم، إلّاعن طيب نفس منه». عوالي اللئالي 3: 473، حديث 3. جهت اطلاع بيشتر مراجعه شود به احاديث 1، 2 و 4 همين باب؛ و وسائل الشيعة 5: 120، أبواب مکان المصلّي، باب 3، حديث 1 و 3، و 14: 572 أبواب المزار، باب 90، ذيل حديث 2.
[13] . تحرير الوسيلة به نقل از تعليقة بر تحرير از آية الله صانعي 2: 656.
[14] . (الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِن كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِّنَ اﷲ قَالُواْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ وَإِن كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُم مِّنَ الْمؤْمِنِينَ فَاﷲُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَن يَجْعَلَ اﷲُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمؤْمِنِينَ سَبِيلاً). نساء (4): 141.
[15] . المنجد 2: 1600 «کفر».
[16] . (الله وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ). بقره (2): 257، (فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَابًا شَدِيدًا وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ). فصلت (41): 27، (وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ). سوره ص (38): 27، و….
[17] . (مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً). اسراء (17): 15. جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به: وسائل الشيعة 15: 369، أبواب جهاد النفس و ما يناسبه، باب 56.
[18] . همان.
[19] . کهف (18): 110.
[20] . جواهرالکلام 23: 332.
[21] . تحرير الوسيلة به نقل از تعليقة بر تحرير از آية الله صانعي 1: 525.
[22] . شرائع الإسلام 2: 41 ـ 42؛ مسالک الأفهام 3: 332؛ مفاتيح الشرائع3: 64؛ جواهرالکلام 23: 391 ـ 397.
[23] . کتاب البيع 2: 403 ـ 418، و 5: 528 ـ 532؛ تحرير الوسيلة به نقل از تعليقة بر تحرير از آية الله صانعي 1: 527. (مسألة 7).
[24] . قال الصادق(علیه السلام): «درهم ربا أشدّ من سبعين زينة ک
جناب اقای متخصص شما میشه لطف کنید تخصص خودتونو در حوزه موسیقی و فقه بفرمایید در چه زمینه ای هست تا بتونیم با هم حرف بزنیم؟
آقای نوریزاد
شما واقعا فکر میکنید میتونید در مورد هر مسئله ای نظر بدید حتی یه مسئله فقهی تخصصی.
مگه شما اجتهاد دارید؟
ظاهرا شما تو همه علوم متخصصید
دست بردارید انتقاد باید دقیق و منصفانه باشه
این فتوا از قدیم بوده حالا بگذریم از این که صدا و سیما هم داره اشتباه میکنه اصلا اصل این آهنگها ایراد داره
درود بر نوريزاد و همه دوستان :گرفتيم كه بنا به يك نص صريح و بى برو و برگرد. از كتابى كه مقدسش مى خوانيد ثابت كرديد كه موسيقى حرام است .كو گوش شنوا .ريتم و رقص و صوت زيبا از آنجا كه در ذات تمايل گوش و احساس بشرى است از دوران انسان هاى اوليه تا كنون بخشى از زندگى انسان بوده است .حالا اگر دينى آن را ممنوع كند آبروى خودش را برده .حرمت موسيقى مثل حرمت نفس كشيدن است .مى گوييد عقلانى نيست .خب،ايمان هم كه ركن اول هر دينى است عقلانى نيست چه اگر عقلانى بود از همان آغاز مثل سقراط و أرسطو و كانت و هگل خود را فقط به استدلال ملزم مى كرد نه به معجزه.
آیت الله ها بدانند که خداوند در قرآن می فرماید:
وای بر کسانیکه با دست خویش چیزی را می نویسند و می گویند از طرف خداست
آقای نوری زاد – شما که از مراجع ایراد می گیرید . چقدر از فقه و فقاهت سر رشته دارید ؟ متاسفانه نه آن دوران که ترک تازی می کردید ( دوران اصلاحات) بر علیه اون نگون بختها و نه الان که زده اید به سیم آخر !
حد اعتدالی از شما نمی بینیم .
آیت الله ها با رساله های کهن خود بجایگاه نخست خود باز رفتند و بر سریر منبرهای احکام هشتصد سال پیش نشستند،
—————-
آقای نوری زاد ، چرا هشتصد سال ؟! چرا نگفته اید 1400 سال ؟
بازهم سلام بر نوری زاد عزیز” شما خودتانرا بسیم آخرزده اید چه کرده اید؟؟؟ اگرازعلما یک اعتراض شود می دانید بسرش چه می آورند ؟؟؟ یک لکه کثیف جلوه میدهند وبایکوت ووو… آنوقت که باهم متحد بودند گذشت با شاه ودارودسته اش مبارزه کردند البته باپشتیبانی ملت .اما مگر برخوردشان باآیت الله منتظری را مشاهده نکردی؟؟؟ ووو…. باید فرصتی پیش آید انقلاب را احیا کنیم والسلام.
جناب گلابتون عزیز بنده که خلاف این فتوی را عرض نکرده بودم بلکه بمستند این فتوی از آیات قرآن اشاره کرده وبفتوای آیت الله منتظری دراین مورداشاره کرده بودم .وبه آقانوری زاد عرض کرده بودم که نشان دادن یا ندادن آلات موسیقی هیچ رطی بفقهاء عظام ندارد چرا بآنان توهین روا داشته ای ؟؟؟جالب است بدانید که مستند آقای صانعی آیه 6سوره لقمان است که بنده درآنجا ذکرنکرده بودم:{ومن الناس من یشتری لهوالدیث لیضل عن سبیل الله بغیرعلم ویتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین } مفسرینوفقهاء عظام لهو الدیث ولغو را به غنا تفسیر کرده وآنر حرام دانسته اند که ایشان همتوضیح داده اند که غنای محرم کدام است. موفق باشید گلابتون جان حالا معلوم شد بارشد فکری بمیدان آمده ای ومستند مباحثه داری. والسلام علیکم وعلی من اتبع الهدی.
جبران خلیل جبران: در کنار آنی نشسته بودم که قلبم را دوست داشت و به سخنانش گوش می سپرد. جانم در حال ولگردی به سوی فضائی بیکران بود، آنجا که جهان خواب می نمود و جسم چون زندانی تنگ.
صدای جادوئی و افسونگر محبوبم در قلبم رخنه کرده بود…
و اینچنین بود موسیقی، دوستان من… چرا که آنرا در میان نفسهای همانی شنیدم که دوستش داشتم… در میان کلماتی که لبانش نجوا میکرد… با چشمان حسّ شنوائیم، قلب محبوبم را دیدم.
دوستان من، موسیقی زبان روح است. نوای او به سان نسیم بازیگوشی ست که تارهای قلب را به ارتعاش در می آورد. وقتی انگشتان ظریف و حساسش بر درِ احساساتمان می کوبند، خاطرات مدفون شده در اعماق گذشته را بر می انگیزانند… لحن غم انگیز او یادآور اندوه و نوای بی دغدغه و آسوده اش یادآور نیکبختی ست.
صدای تارها، یا اشکمان را در ترک “عزیزی” سرازیر می کند یا آرامشی را که خداوند به ما اعطاء نموده، به لبخند وامیدارد.
جان موسیقی از روح بر میخیزد و روحش از قلب.
زمانی که خداوند انسان را آفرید، موسیقی را چون زبانی متمایز از سایر زبانها به او اعطاء نمود. انسانهای اولیّه آواز حمد و سپاسشان را در پهنۀ دشتهای وحشی می سرودند و این نوا قلب پادشاهان را مسحور نموده و آنها را از سریر پادشاهی به زیر می آورد.
“جان”های ما چون گلهای لطیف و حسّاس در معرض وزش باد سرنوشت هستند. با نسیم صبحگاه می لرزند و در زیر شبنم افتاده از آسمان، سر خم میکنند.
آواز پرنده، انسان را از خواب و تعلیق بیرون کشیده و به خواندن سرود ستایش، دعوتش می نماید، ستایش “خرد جاودانه”، …همانی که آواز پرنده را خلق نمود.
چنین نوائی ما را به پرسش از خود وامیدارد، پرسش در فهم اسرار نوشته شده در دفترهای عتیق.
آیا پرندگان در حال احضار گلهای مزارعند، هنگامیکه آواز می خوانند؟ آیا با درختان حرف میزنند و یا خود بازتاب زمزمۀ جویبارند؟… چرا که انسان با درک خود قادر به فهم کلام پرنده نیست ، و نه درک نجوای جویبار و نه زمزمۀ امواجی که به نرمی ساحل را می خراشند.
انسان با درک خود قادر به فهم کلام باران نیست، زمانی که بر روی برگ درختان می افتد و یا هنگامیکه ضربه بر پنجره ها می زند.
ولی قلب انسان قادر به حسّ و جذب معنای این صداهاست که بر احساسش می نوازند.
“خرد جاودانه” اغلب در زبان اسرارآمیزی با او سخن میگوید؛ گفتگوی “طبیعت” و “جان”، هنگامی ست که انسان سردرگم و بی صداست.
و با این وجود آیا انسان با شنیدن این نغمه ها اشک نریخت؟
و آیا این اشکها شاهد گویائی بر درک و فهم او محسوب نمی شوند؟
نغمۀ الهی!
دخترِ “جانِ” عشق،
جام تلخکامی و عشق،
رویای قلب انسان، میوۀ اندوه،
گل شادی، عطر و گل احساس،
زبان عاشقان، افشاگر اسرار،
مادر اشک عشقهای پنهان،
الهام بخش شاعران، آهنگسازان و معماران،
انسجام اندیشه در پاره های کلمات،
تدارک بینندۀ “عشقِ” ساخته از “زیبائی”،
شراب قلبی که در دنیای خواب به وجد می آید
دلگرمیِ مردان جنگ و حامیِ “جان”ها
اقیانوس رحمت و دریای مهر…
ای نغمه!
در اعماق تو، ما قلب و جانمان را به ودیعه میگذاریم، و تو به ما می آموزی که با گوشهایمان ببینیم و با قلبهایمان بشنویم.
“موسیقی” گزیده ای از “صدای خرد جاودانه” جبران خلیل جبران
مترجم: فروغ طاعتی
نوريزاد به راستى و از بن جان به خاطر همه چيز با شرمندگى سپاس و درود ناچيز خود را نثار قدوم تان مى كنم .هرگز در تمامى عمرم كسى را چنين نستوده ام .،سايت شما گشايش ٍو بى سابقه در برخورد انديشه ها پديد آورده است .عمل سياسى شما چراغ ايستادگى در برابر سفاكان را روشن نگه داشته است. از اين فرصت با اجازه شما از همه دوستان تشكر مى كنم .از اهل ديانت و از مخالفان كل دين و نيز از همراهان خودم كه مدافع جدايي دين از دولت اند .يكى از نتايج دين حكومتى فاجعه ضرر جبران ناپذير ملى است كه اكنون به قطع آن مى گويند منافع ملى ،آن هم به تدبيرك كسانى كه خودشان در ايجاد اين ضرر نقش داشته اند.براى اطلاع بيشتر ارجاع مى دهم به مقاله ,,واكاوى مسئله اتمى ايران و دروغ هاى بزرگ آن ،،به قلم مهران مصطفوى در سايت راديو زمانه.ساسان ،ابو الفضل ،بامداد سخن ،مزدك، مرتضى،و ديگر دوستان به ويژه آنيتاى نازك بين و تيزانديش را درود مى فرستم كه به سايت اين مرد بزرگ رونق مى بخشيد .دلم براى دربه در هم تنگ شده .به اميد روز ديدار.
دوستان نشان دادن ادوات موسیقی اتفاقی و از سر اشتباه نبوده بلکه دقیقا همان تغییر رویه صدا و سیماست اما قصه قصه همان قورباغه ای است که اگر یکباره او را داخل اب داغ بیندازند می جهد اما کم کمک که اب را گرم و داغ کنند قورباغه نمی فهمد چه اتفاقی دارد می افتد. نرم نرم که ادوات موسیقی نمایش داده شوند لابد از نظر اقایان شائبه مخالفت با احکام شرعی پیش نمی اید و خود به خود عادی می شود چنین موجوداتی هستیم ما! بله!
من یکی از مقلدین ایت الله صانعی هستم هم پیانو میزنم و هم مرکز فروش الات موسیقی دارم
این دو استفتا از ایتالله صانعی بود که موسیقی را به خودی خود حرام نمی دانند بلکه حرمتش را محتوایی می دانند
) آيا اجراى كنسرت هاى موسيقى (سنتّى و…) مجاز است؟ برگزارى كلاس هاى موسيقى چه طور؟
ج ـ در صورت انجام نگرفتن فعل حرام ديگرى همراه آن، همانند محتواى باطل و غير آن، فى حدّ نفسه مانعى ندارد. همچنين هر موسيقى اى كه حرام باشد، يعنى داراى محتواى باطل و براى شب نشينى هاى كثيف و ظلمانى باشد، تعليم و تربيت آنها هم حرام است، امّا كلاس، محض يادگرفتن، كه هم مى شود در راه مشروع از آن استفاده نمود و هم غير مشروع و هدف، آن باشد كه در راه مشروع از آن استفاده نمود، جايز است. 30/2/78
به نظر حضرت عالى، استماع غنا چه حكمى دارد و چه غنايى حرام است؟
به نظر اين جانب تبعاً لبعض الأعلام من الفقهاء(قدس سره) حرمت موسيقى و غنا، حرمت محتوايى است و هر صوت و غنا و موسيقى اى كه در آن ترويج بى بند و بارى و بى عفتى باشد و يا براى عياشى و هوسرانى عياشان و هوسرانانِ خودخواه و غير متعهد و يا ترويج باطل و تخدير افكار و به انحراف فكرى كشاندن انسانها باشد و يا از اسلام، چهره اى ناخوشايند و خلاف سهولت و عدالت نشان دادن و… باشد امثال موارد، در همه و همه، غنا و موسيقى اش هم حرام است، و عامل و خواننده و مستمع، مرتكب دو حرام شده اند و حتى اگر آيه اى از قرآن هم براى ترغيب به كار حرام و باطل با غنا خوانده شود، غناى آن هم حرام است، چه رسد به غنا و موسيقى نسبت به سنت و مسائل ديگر اسلامى.
(س 3) چه نوع از آلات و وسايل موسيقى حرام است؟ چه نوع موسيقى اى حرام است؟ و معيار و ملاك تشخيص موسيقى حلال از حرام چيست؟
ج ـ هر نحو موسيقى و غِنا و اصوات و لهوالحديثى كه موجب گمراهى انسان از راه خدا و سعادت گردد، اجرا و شنيدن و تهيّه ابزار و وسايل مخصوص آنها يا درست كردن به قصد چنين استفاده اى، همه و همه، حرام و معصيت است، و ناگفته نماند كه ترويج و تشويق بى عفّتى و بى بند و بارى و گناهان فكرى و بدنى و تنبلى وكَلّ بر جامعه شدن و اعتياد به موادّ مخدر و الكل و ديگر معاصى، همه و همه، ضلالت عن سبيل الله است و از همه راه هاى منجر به آنها بايد جلوگيرى شود؛ و هر موسيقى اى كه موجب و سبب آنها باشد، موسيقى حرام است و هيچ تفاوتى بين انواع و ابزار و ادوات آنها نيست. آرى، موسيقى هايى كه داراى اين نحو از اضلال نباشند و همراه با حرام ديگرى مانند اختلاط زن و مرد و ابتذال در مجلس نباشند، نمى توان گفت حرام است و ظاهراً جايز و مباح است.
جناب میرآقا قضاوت را به عهده خوانندگان این سایت میگذارم
سلام براستاد گرامیم جناب نوریزاد
جناب آمیزآخوند تقیه برای کی وچی وتاکی؟درزمانی که قدرت وثروت هزارهزاررانت وزهرماردیگه مال شماست تقیه یعنی چسبیدن به جیب وحفظ محتویات آن،تقیه اگه خوب بودکه تمامی مبارزان زمان شاه هم ازترس جان ومال تقیه میکردند.!!!!!!!!
سلام علیکم
عقده ای و دبستانی هم نیستیم . ما از این ها که می گویید هم خود را کمتر می دانیم
ولی برادر طلبه بهتر بود بجای عصبانی شدن توجه می کردید به اصل موضوع . شاید نکته ای در ان بوده باشد
منظور حقیر این بود که استدلال در حوزه های علمیه همگی برمبنای عقل است . خود شما هم همین را می گویید
منتهی عقلی که با روش شناسی ابتدایی مرحوم شیخ طوسی آغاز شده و فقه شیعه و غیر شیعه هیچ وقت
عقل و همت و شجاعت آنرا نداشته که پروتستانتیسمی در آن راه بیاندازد .دلالت حقیر به مطالعه نه از باب بی سوادی شما بود . بلکه تقاضا کردم مطالعه کنید همین تاریخ تطور و تحول فلسفه در غرب را . انصاف بدهید شرق یا غرب کدام اینک مشعل دار عقل و علم و فلسفه است . با مقدس کردن و اشتلم و حوالت دادن به جهنم که معلوم نمی شود عاقبت محاجه عاقلان به کجا می رسد .اگر غرب و حتی همین کلیسای موجود تحول د راندیشه خود نمی داد که هنوز سوار چهار پایان بودیم و دعای رفع بلا می فروختیم .بروید سری به کتاب خانه های دنیا و حتی مجازی بزنید و ببینید
این فرهنگ روحانیت در ایران قرون اخیر ما را تا کجا فرو کوفته است . من نمی خواهم بگویم خودم یک فرد متدین به اسلام و تشیع هستم ولی برادر جان هستم . همین شیعه گری مرحوم کسروی اگر با کمی عصبیت نوشته نشده بود باید مورد توجه قرار می گرفت . اون بیچاره مگر چیزی به غیر از خرافات زدایی گفته بود !؟!؟ مگر این ایراد های او ولو گستاخانه وارد نیستند!؟!؟برای مثال عرض می کنم ببینید احکام قصاص دیگر امکان اجرا دارند!؟ اگر کسی چشم کسی را کور کرد
باید چشم او را کور کنیم !؟ولی چگونه می توانیم به همان دقت حادثه اول به قصاص آن عمل کنیم ؟ مگر امکان عملی برای اجرا داریم . ؟یا مگر ندیدید در افغانستان طالبان برای قصاص فرد را به بیمارستان می بردند تا پزشکان دست فرد را درست عین فرد قربانی قطع کنند!؟ این کار حکم اسلام را اجرا کرده ولی واقعا چقدر عاقلانه است !؟خوشحال می شوم راهنمایی کنید .اردادتمند شما نو پای پیش دبستانی و لی پر از سوال
با درود خدمت جناب نوری زاد و کلیه خوانندگان عزیز یاد دارم قبل از انقلاب-بخوانید نکبت نه انقلاب – منظور در زمان تاغوت نه یاقوت فعلی ااااا اگر شما جهت استخدام به ادارات دولتی دعوت می شدی فکر می کنید چه می پرسیدند ؟ااا شما چه گلی را دوست دارید چه رنگی را دوست دارید چه نوع موسیقی را دوست دارد وچه کتابهایی را می خوانی در حقیقت روان شما را در حد توان ورق می زدند .حال با نحوه استخدام افراد و چیز مزخرفی مثل گزینش در زمان یاقوت فعلی کاری نداریم اااااا تنها در مورد موسیقی مایلم به عرض برسانم -این نظر اینجانب است – و بگویم اصولا کسی که موسیقی دوست ندارد به لحاظ روانی مشکل دارد حال عنان یک جامعه را دست چنین افرادی همچون میرزا اقا طلبه جانباز دادند میشه این اوضاعی که داریم . جالبه خود جناب خامنه ای قبل از انقلاب با صدای روان شاد بانو مرضیه زیاد محشور بود -در این زمینه از داماد عزیزشان شیخ علی تهرانی جویا شوید – از میرزا اقا طلبه جانباز هم تقاضا میشه به سنخ ادمیت بپیوند ومثل ما ادمها لباس بپوشه واین لباس مفت خوری را هم بدور بیاندارد کافی است امتحان کنید یک بار با لباس اخوندی و یک بار با لباس ادمیت در اتوبوس واحد سوار شید فرقها را حس می کنید این انقلاب اگر همش نکبت بود یک ثمر داشت و ان هم پوچ بودن افکار شما حقیقت دین هم چیزی فراتر از یک سری اخلاقیات -که انهم نیاز نداره لزوما دین دار باشید- نیست. انسانیتم ارزوست . با احترام
—————
سلام شهرام گرامی
کاش این مطلب خوبتان را با توهین به یک روحانی – که بهرحال برای خود یک صنف اند و هرصنفی بد و خوب دارد – نمی آمیختید.
بهترنبود؟
دوست دارید با ما چگونه سخن بگویند؟ با دیگران همانگونه سخن بگوییم.
.
داستان یا واقعی درهر صورت حکایتی جالب است: حکایت کنند در منطقه ای از ایران گروههای مختلف مردم دسته دسته مدتها به بیرون شهر می رفته وطلب باران میکردند اما دریغ از یک قطره باران!….تا اینکه روزی در شهر جارچی همه مطرب ها ونوازندگان را برای دعای باران فرامی خواند! وهر کدام ساز مخصوص خود را میاورند وبه خارج از شهر روانه میشوند. همه آنها رامسخره می کنند ومی گویند روحانیون وکشاورزان وکسبه و.. دعایشان مستجاب نشد چه برسد به این افراد!……درمحل مصلی سرپرست ایشان می گوید همه به صورت دایره قرارگیرند وشروع به نواختن کنند وخود در میانه به رقص می پردازد…درزمان اوج وشور !..عرق چین راروی زمین گذاشته فریاد می کند آ خدا!…ما هرکجا این ر اگذاشتیم جلو بندگان تو خالی بر نداشتیم حالا تو وکرمت من تا این اندازه آب می خوام!……وناگهان رعدوبرق وباران شدید..به طوری که وقتی به شهر برمیگردند از لباس ها وساز ودهل ودف وچنگ و…آب می چکیده!
كسى كه پيشاپيش اعتقاد خود را مقدس و حق مطلق مى داند ،هرگز نمى تواند با انديشه هاى ديگر از موضع برابر بر خورد كند .او درباره اعتقاد خود هرچه مى گويد تبليغ است نه تحقيق.از همين روست كه طلبه معترض به نوريزاد از توهينى كه در زندان ها بر انديشمند و خبرنگار و نويسنده و وكيل و وبلاگ نويس و اصلا بگو انسان روا مى دارند خدشه اى به خاطر مباركشان وارد نمى آيد اما افزودن كلمه ساز به آيات عظام بر ايشان گران آمده است .
جناب میر آقا طلبه جانباز از قم!تو از موسیقی جه میدانی و چه می فهمی ؟خود آن فقها و علمای اعلام و همین رهبر ت از موسیقی چه می فهمندوای وای کفر؟شما را چیزی جز اوای مرگ و نیستی در سر نیست بهمین جهت همیشه عزادارید.جشن اصولا پدیده ای سکولار است زیرا درآن انسانها همه برابرند و موسیقی و شادی نیز.شما درست می گویید و کسانیکه به شما ایراد می گیرند قران را درست درک نکرده اند. اسلام و قرآن برای قبرستان است نه برای زندگی.
جناب مرتضی گرامی با درود! من جوابی در زیر گل نرگس به شما داده ام یعنی در زیر کامنت خود شما چنانچه از تیغ سانسور جاندر اورد !
سلام برنوری زاد مکرم .دراعتقاد مکتوب دوخطی شما هیچ شکی نیست مگراینهمه افراد درخفاوعلن گناهانی را مرتکب می شوندمگرتحذیرچماقی برسرشان کوفته می شود؟؟؟وبازداشته می شوند؟؟؟ علما که هیچ مگرخداوند فوراکتکشان میزند؟ بلکه عقوبتشان در آخرت است. عرض بنده این بود که توهین وتحقیر فقهاوعلما اززبان شما ی ادیب وسخنورناروا بود آنهم موضوعی که {نشان دادن یاندادن آلات موسیقی ازسیما} چه ربطی بآنها دارد؟؟؟ میدانید که فقها حکم اجتهادی موضوعی را بیان می کنند بنظرواجتهاد خودشان که حکم فلان موضوع چنین است مثلا حکم لواط چنین است اماماموری ندارند که شماراازعمل لواط منع کنند.بشما برنخورد بلکه مثال زدیم قصدتوهین نبود. بلکه شمامی توانیدهنوز که درمحکمه ای ثابت نشده است توبه کنید وخداوندهم غفاراست. پس شما نه اصل منظوررا دریافته اید ونه سطح فاجعه را شکافته ایدبلکه خودرافریب داده اید .بدرود نازگل
———————-
سلام میراقای گرامی
من هم ازشما بخاطر مدارای قلمی تان و تلاشتان برای پرهیزاز سخنان عجولانه و تند و تیز سپاس دارم. این نکته که شما فرموده اید علما و مراجع مأمور ندارند و کاری به این ندارند که فلانی فلان می کند یا نه، به سالهای پیش از انقلاب مربوط است. اکنون اما آقای ضرغامی مگر جرآت می کند پای از احکام مراجع آنسوتربگذارد؟ تلفن بیت مراجع بصدا درمی آید. که وااسلاما چه نشسته اید که اسلام از دست رفت. من خود شاهد بوده ام که ازبیوت مراجع به همین صدا و سیما و به خیلی جاها زنگ می زنند و خط ونشان می کشند. همین آقای صافی گلپایگانی اگر بدانید چه فتاوای عهد کهن دارد که راه را بر بسیاری از جلوه های مدنی بسته است. ایشان کافی است عمامه از سربربگیرد. من اطمینان دارم پیراهن مندرس فلک زدگی ما ایرانیان در خانه ی مراجع دوخت و دوز می شود. مراجعی که در دوران کهن جا مانده اند و هرگز به دوره ی خود که نه، به پنجاه سال گذشته نیز تعلق ندارند.
راستی یک پرسش جناب میرزاقای گرامی
مگرنه این که یکی از شرایط مرجعیت، شجاعت است؟ شما یک نمونه یک نمونه یک نمونه یک نمونه یک نمونه یک نمونه یک نمونه یک نمونه مرجع شجاع پیدا کنید که در گفتن سخن حق شجاع باشد و از عمله های حکومتی و شعبون بی مخ های همان حوزه های علمی نهراسد؟ تلاش کنید یک نمونه مرجع شجاع برای ما نام ببرید. مرجعی که شجاع نباشد، مابقی داشته هایش باد هواست.
با احترام
.
با سلام و احترام
اینکه به روحانیت انتقاد بشه خیلی خوبه ولی کافی نیست اونچیزی که بین عامه مردم میگذره خیلی اونورتر از انتقاده!فحش و ناسزا رو که هر روز میشه بین مردم شنید.مساله اینه که اطلاعات ابتدایی و دقیقی از این جماعت نیست. ما خیلی چیزا از این صنف منحوس نمیدونیم.تو ایران چندتان؟ نیازهای مالیشون از کجاست؟ارتباطشون با حکومت چه جوریه؟منافعشون چه جور تامین میشه؟ ارتباطات بین خودشون چه جوریه؟ با دولتهای خارجی ارتباط دارن یا نه؟ ارتباطشون با بازار چه جوریه؟ مثل قدیما ارتباطشون با لاتها برقراره؟ دعواهای بین مراجع وجود داره؟ از کجا آب میخوره؟آیا با گروهای تروریست اسلامی ارتباط دارن؟……. خیلی سوال در مورد شون وجود داره……
قابل توجه آقایان علما:سال1347 من درمجلس عروسی یکی ازبستگان بودم .چون مطرب دعوت نکرده بودند مردی دوره گرد ازیکی از شهرستان ها با کمانچه آمد ومجلس را گرم کرد وجوانان ونوجوانان[مانندمن] را شاد وسرگرم کرد.هنگامیکه سفره انداختند او کمانچه را در طاقچه اطاق گذاشت ودر حالیکه همه مدعوین با ولع به خوردن چلو خورشت مشغول بودند از آب حوض خانه وضو ساخت وبا آرامش کامل در کنار سفره وکنج اطاق اقامه نماز نمود ودرآخر غذای کمی که مانده بود[قدری خرده نان ، برنج سرد وکمی خورشت!] خورد وتنها کسی بود درسرسفره که دودستش رابلند کرد وشکرانه نعمت به جای آورد!….
[three_fourth]جناب آقای گلابتون وجعفر آقا تعلیقه شماکه حاکی ازجهلتان بود ملاحظه شد بنظرم هنوز هم طفل دبستان هستید وبحدبلوغ فکری نرسیده اید.ومارا باطفلان عاری ازعقل واندیشه واهل عقده وکینه بحثی ومحاجه ای نیست.
——————–
سلام دوست ما جناب میرآقا طلبه ی جانباز از قم
اگر گلابتون و جعفرآقا عقل کل بودند که نیازی به ما و شما و دیگرانشان نبود. همه ی ما یک چیزهایی کم داریم که به سراغ همدیگرمی رویم. کودکان دبستانی را نیز باید قدردانست. که در مواجهه با اینان باید خود از برج عاج به زیرآمد و زبان کودکی باید گشود. وحال آنکه از نگاه همان کودکان دبستانی، خود ما گاه کودکان پیش دبستانی نیز نیستیم. دوست من، طلبه ای که نتواند توهین و کنایه و کوچک شماری دیگران را از زبان و قلم خود دور کند، همان به که به کاری دیگر روی برد وکار تبلیغ را به اهلش وا بگذارد. که در مرام مبلغان واقعی و عاشق، ” خود”ی درکار نیست.
با احترام
.
برادر طلبه مان بر اساس مفاد آموزشی خود به موضوع نظر کرده و جواب می دهد
علت خطای ایشان و علمای شیعه و غیر ه در مصداق استدلال است . موضوع موسیقی و مصداق ایاتی که ایشان
ذکر کرده اند متاسفانه در دایره ای که برای معرفت شناسی روحانیت شیعه جعل می کنند قرار نمی گیرد .
مطلقا این غلط است – و دیدیم که غلط بود -که بخواهیم حرام و حلالی که ایشان وضع می کنند را برای همه
پدیده های نوظهور عصر مان پاسخگو و مکفی بدانیم . این تمامیت نگری و جزم اندیشی و مقدس سازی
ارثیه ای نیست که از زمان پیامبر اسلام دست بدست شده تا امروز از طریق” علمای” شیعه برای مردم سروری کند
بلکه اگر منصف باشید و کمتر تحت تاثیر سو گیری های صنفی باشید اعتراف می کنید این رویه از زمان شیخ الطایفه
و کاملا برا اساس استدلال های جامعه شناسانه و تاریخی و و سند شناسانه وی و هم ردیفان ایشان ، استدلال شده و نه اینکه وحی شده باشد .برادر طلبه با ساده کردن صورت مساله و عوام فریبی باری به مقصد نمی رسد . چگونه است که دو سوم احکام رساله های عملیه احتیاط واجب است و فقیه عالیقدر تواضع و فروتنی و احتیاط می کند و از حکم قاطع پرهیز می کند و تا ما جوان بودیم اول رساله های عملیه فقیهان می نوشتند که انشاالله عمل به این رساله مجزی است و اینک کمتر از این احتیاطات در کلام مراجع حکومتی و مومنین یافت می شود ؟برا ی بانکداری و اقتصاد و دادو ستد و بورس و هنر وبسیاری از موارد کجای شریعت پاسخی هست ؟کاش به اندازه همین پاپ حاضر انصاف داشتید و بصیرت وقتی حتی برای پدیده ای مخرب مثل سقط جنین بجای دستور و امر کردن فقط به تنذیر و تشویق اکتفا می کند . اینکه یک پدیده محرک قوای جنسی است و ادله شما براحساس جنسی فرد فقیه بنا شود و بعد از این احساس فقیهانه بگردیم در میان ایات و دستاویزی پیدا کنیم را می گویند تحجر و انحطاط در استدلال ! من به این برادر طلبه توصیه می کنم نه از باب ایراد گیری ، گاهی به رفتار و کردار و سخنان این پاپ که از هم صنفان خودشان هستند توجه کنند . در مورد حتی پدیده مخرب هم جنس گرایی هم وی خود را حاکم مردم جانمی زند و مردم را به عمق وجدانشان دلالت می کنند.
برادر جان ، علمای شیعه و طرفداران تقیه کرده ایشان بهتر است یا بیشتر کتاب بخوانند و حسینی شوند و تقیه را بهانه سکوت پر منفعت خویش نکنند و یا بروند در دامن امن و آسایش ولایت و از موهبت رو به پایان آن درون خود را پر کنند و پایشان را به عرصه آزادگان و حسینیان داخل نکنند.انا لله وانا الیه راجعون
این پیام گذار محترم موسوم به “میراقا طلبه جانباز ازقم” حداقل “پنج تهدید” در عنوان شش کلمه ایش بود، متن و نتیجه گیری انتهای آن پیشکش.
اینکه ایشان “میر” است به مفهوم امیر و پادشاه و در نتیجه صاحب ملک و امت،
“آقا” ست یعنی بزرگ و مولا و سرور،
مهم تر از آن اینکه ایشان “طلبه” است که علاوه بر امارت و مولایی و سروری، امت (همان مردم سابق) بدون تایید و کسب اطمینان عدم خلاف بودن اعمالشان از ایشان، آب نیز نباید نوشیدندی،
بعد هم که “جانباز” است، البته نه از آن درصد انبوهی که فقط جانشان را فدا کردند و سالهاست به حال خود رها شده اند،
و نهایتا اینکه از “قم” است، پایتخت اسلامی ملک و مرکز تولید و صدور “میرآقا” ها به اقصی نقاط ایران و لبنان و … از پول نفت متعلق به این نسل و نسل های آینده.
سخنم با شما است میرآقا(طلبه جانباز از قم)
همانطور که بدن احتیاج به مواد غذایی داره روح هم احتیاج به غذا داره و غذای روح موسیقی است.
شما هم دلخوش به فتواها نباش چون این فتواها برای زمانی بود که مردم به مکتبخانه میرفتند و خبری از تحصیلات عالیه نبود و عکس مار را قبول میکردند نه نوشته شده مار.
در ضمن از این آیات قرآن کریم که نوشته اید هیچکدام راجع به موسیقی یا شعر گفته نشده (فرقان 72) آنها کسانی هستند که شهادت باطل نمیدهند و هنگامیکه با لغو بیهودگی برخورد کنند بزرگوارانه از آن میگذرند. (المومنون 3) و آنها از لغو و نیهودگی رویگردانند.(القصص 55) و هر گاه سخن بیهوده بشنوند از آن روی برمیگردانند. ترجمه مکارم شیرازی
دوست عزیز میرآقا دوران طفولیت بشر به سر آمده و با اینهمه اختراعات و اکتشافات دوران بلوغ بشر شروع شده
کاش فقط ساز را نشان نمی دادند. چه بسیار هنرمندان نازنینی که از این کشور رفتند. بعضی در غربت به خاک رفتند و گروهی نیز در کشور خود پیش از آنکه مجالی دوباره یابند که مردم خود را از شرابهای شادمانی خود بنوشانند به خاک رفتند . شاید بهتر باشد بگوییم دق کردند. محمودی خوانساری، حبیب اله بدیعی و …
در جایی در سال 58 استاد کسایی می فرمایند که خداوند به این مردم بیشتر از اینها شعور موسیقی بدهد. راست می گوید که شعور مردم آنچنان نبود که درکی از موسیقی این گوهر گرانبها داشته باشند و بدانند که با انقلاب چه به روز خود و کشورشان می آورند و کشور را به دست پیامبران نقمت می سپارند. جماعتی که نظر و آوای بهشتی را حرام و خون خلق را حلال نمودند.
راستی چه انتظاری است از فقیهانی که هنر را با پیمانه جنسی ( سکسی) می سنجند و هنوز در بند تنبان خویشند. به باور اینان اگر آوای بهشتی آدمی را مسحور گرداند حکما مسحور جنسی می شود و به حرام می افتد. دیو آدم را نبیند غیر تین، مثال همین فقیهانست.
جناب مرتضای عزیز
در ابتدا تشکر کنم به دلیل رعایت ادب و متانتی که در نوشته هاتان به چشم می آید. راستش را بخواهید بنا نداشتم به نوشته ها ی شما پاسخ مستقیم دهم ولی با توجه به موضوع این پست که به نوعی به شریعت اسلام باز می گردد بر خود واجب دیدم که مختصری از نوشته های شما را نیز نقد کنم.
ابتدا بگویم که درخواستی که از شما دارم بسیار فراتر از توان عموم انسانها است و شاید به جرئت بتوانم بگویم که یک در هزار آدمیان اینگونه که من از شما انتظار دارم عمل نمی کنند ولی “من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم”.
همه ما تقریبا به گونه ای می اندیشیم که از آن بهره ببریم. به طور مثال شما به گفته خودتان درس فقه در حوزه تدریس می کنید و طبیعتا منافع اقتصادی از این محل کسب می کنید. و خیلی طبیعی است که از احکام فقه دفاع کنید. من می خواهم شما را به دیدن دنیایی دعوت کنم که بسیار متفاوت است. چشمهاتان را بر هم نگذارید و دستتان را به من دهید. من شما را به جایی می برم که پیش از اینها رفته ام، چندین و چند بار و باز رفته ام و باز گشته ام. راه را خوب بلدم و شما گم نخواهید شد. هر وقت که خواستید می توانید دوباره به منزل قدیمتان باز گردید، در یک چشم به هم زدن شاید.
دوست گرامی من، فرموده اید که اسلام برای تمام زمینه های فردی و اجتماعی (و شاید فکر کنید علمی و اقتصادی) برنامه دارد. ظاهرا منظورتان همین فقه تشیع است. اصلا بگذارید هر دو فقه تشیع و تسنن و حتی سایر مذاهب اسلامی را در هم بیامیزیم ببینیم چه نصیبمان می شود.
الف) حکم سنگسار
ب) حکم سوزاندن انسانها
پ) حکم پرت کردن از کوه
ت) حکم قطع دست و پای انسانها
ث) حکم ارتداد و تکفیر
ج) توصیه به مباهته
چ) تعدد زوجات
ح) حکم به کتک زدن زنها
خ) حکم شلاق زدن
د) احکام مربوط به برده داری (کنیز و غلام)
ذ) احکام ارث (زنان نیم مردان)
ر) احکام دیه (زنان نیم مردان. غیر مسلمان نیم مسلمان)
ز) احکام مربوط به هنر از جمله موسیقی، مجسمه سازی، نقاشی و …
س) تقیه (دروغ مصلحتی)
و بسیاری دیگر که اگر بخواهم همینطور ادامه دهم حروف الفبای فارسی را ممکن است کم بیاورم.
این است آن برنامه های فردی و اجتماعی که اسلام برای بشر عرضه می کند؟ واقعا به عنوان یک مسلمان، عرق شرم بر پیشانیتان جاری نمی شود از اینهمه بی اخلاقی و فسادی که در دینتان رواج یافته است؟ به نام خدا؟ کدام خدا؟ مگر قرارمان آن خدای تنزیهی نبود که مظهر همه خوبیها و پاکیها است؟ این است آن خدای تنزیهی که به چنین آلودگیهایی دستور می دهد. (لطفا دوباره بر ندارید یک اشکال از نوشته من بگیرید و به روش سفسطه که در حوزه آموخته اید، تمام حرفهای مرا را مخدوش کنید. خواهش می کنم با من این معامله را نکنید چرا که من به تنها چیزی که در این لحظه می اندیشم خیر شما است)
حالا دستتان را به من بدهید. این قفسی که در آن زندگی می کنید پر است از فضولات انسانی. بیایید، نترسید، به من اعتماد کنید. بیایید کمی اوج بگیریم، تنها اندکی از این قفس سیاهی که از دوران کودکی ما را در آن محصور کرده اند، دور خواهیم شد. از هر هزار پرنده تنها یکی می تواند از این قفس خارج شود، شاید شما یکی از آنها باشید. شاید جاودان شوید و نامتان برای همیشه در تاریخ به نیکی باقی بماند.
حالا که کمی از آن قفس دور شدیم به اطرافتان نگاهی بیندازید. به کلیسای کاتولیک نگاه کنید. قفس اینها بسیار آلوده تر از ما مسلمانان بوده است. سیصد سال پیش اینها هر عقیده ای را که اندکی با نظر رسمی فاصله داشت می سوزاندند و تباه می کردند ولی نتوانستند اندیشه بلند انسانی را محصور کنند. مغلوب آن اندیشه بلند شدند و شکست سختی خوردند. در کمال شگفتی این شکست، بزرگترین پیروزی کلیسای کاتولیک بود. آلودگیهای قفسشان را با آب زلال دانش شستند و روفتند و گوهر ناب انسانی را از آن بیرون کشیدند. این است که پاپ مقدسشان به تاسی از پیامبر رحمت، بر پای دخترک بزه کار مسلمانی بوسه می زند. این است که کلیسا دیگر مکانی برای سوزاندن و تکفیر و تفتیش عقاید نیست. مکانی است برای کمک به مستمندان، برای دعا و نیایش و برای کمک به صلح پایدار در جهانی عاری از خشونت.
از اندیشه های کفرآمیز من دل آشوب گرفتید می دانم، نگران نباشید گذرا است. دوباره که به قفس برگشتید حالتان خوب خواهد شد. شاید دیگر مرا نبینید دوست من ولی وصیت من به شما این است که گاهی قفس خود را ترک کنید، دور از چشم هم کیشان تکفیریتان، اتفاقی نمی افتد. مطمئن باشید. راه برای بازگشت به قفس همیشه باز است. تنها اتفاق مبارکی که ممکن است بیفتد این است که شما نیز به جرگه اندک مرغانی بپیوندید که به نظافت این قفس آلوده همت گماشته اند.
زیاده عرضی نیست
بردیا استقامت
دوم بهمن ماه 1392
مسولين ميگن رقيق سازي أورانيوم را داوطلبانه انجام داديم و برخي مسولين ميگن ٣٠ دي روز عزاي عمومي است ! من يه سؤال تو ذهنم هست ، همان طور كه مسولين متحدا ميگن برنامه ما صلح آميز است كه بنا را بر صحت آن ميذارم ، چرا طبق أصل ٤٤ كليه مراكز هسته اي كه برنامه آن صلح آميز است را به بخش خصوصي واگذار نميكنند و دولت بار حقوقي اين قضيه از دوشش برداشته بشه و بره به كإرهاي ديگه مملكت برسه ؟ أصلا ٥١ درصد بده به خصوصي داخلي و ٤٩ درصد هم بزاره برا فروش خارجي ، اين طوري هم سرمايه ميان داخل ، هم ديگه دولت دخالت تو سياستهاي اين مراكز ندارد و تحريم هم ديگر معني ندارد . بخش خصوصي اگر توجيه اقتصادي داشته باشه كه ميخره اگه نداشته باشه كه تخريب كنن بره .
أصلا ميتونن مجاني بدن بخش خصوصي خودشون برادران سپاه و بگن از اين به بعد از جيب مبارك تان اگر ميصرفه بچرخونيد و برق توليد و بفروشيد ، اگه ضرر ده است . مال بد بيخ ريش صاحبش ، أسب پيشً كش كه دندان أش را نمي شما رند . تخريب كنيد برود . اگه سود اقتصادي دارد هم نوش جانشان . حداقل مردم گرفتار تحريم نيستند . هزينه آدامه پروژه را هم متحمل نميشوند . بد ميگم آقاي روحاني ، آقاي خامنه اي ؟؟
ضمن سلام به جناب آقای نوری زادوصبح بخیر به ایشان دررابطه باانشای فوق ومحتوایش اینکه موسیقی مطرب وغیر مطربش کدام حرام است وکدام شنیدنش ویانواختنش حلال است یانه ویا آنقسم که شبه ناک است باید پرهیز کردیانه ؟ این کارفقیه است .پس یاباید خود فقیه باشی که فتوایت هرگونه بود بآن یاعمل می کنی ویانه .ویااینکه مقلد یک فقیهی می باشید اگرخواستید رفتارت طبق احکام اسلامی باشد. وامانشان دادن ویاندادن آلات موسیقی هیچ تغییری درحکم ایجاد نمی کند. پس بی ربط بعلمای شیعه توهین وتحقیرمکنید ودرثانی ناصب رئیس صداوسیما یک نفراست ومسئول تنظیم برنامه اش به اومربوط است نه همه علمای شیعه. واما فتواهای هشتصد ساله نگوئید بلکه هزاروچهارصدساله واززمان نزول قرآن که دراوصاف عبادالرحمان چنین می سراید:{ والذین لایشهدون الزورواذامرواباللغو مرواکراما .فرقان/72} وآیات دیگر:{والذین هم عن اللغو معرضون .المئومنون /3} و آیه{واذاسمعوااللغو اعرضواعنه …القصص/55} لغورابرکارباطل وبیهوده معنی وترجمه کرده اند وموسیقی مطرب وآوازه خوانیهای باطل وبیهوده ویابتعبیرفقیه عالیقدر:ضمناهرموسیقی حرام نیست درخصوص غنانهی صریح واردشده وآن هرصداوآهنگی است که مهیج شهوت جنسی باشدویاتعادل عقل رابرهم زند.ص580 استفتائات}وروایات وارده دراین باب نیزبسیاراست. مستند فتاوای علما آیات وروایات وعقل سالم است. پس جناب نوری زاد بدون تحکم میگویم پایت راازگلیم خویش درازتر مفرمائیدو آنچه که درحیطه تخصص شمانیست واردنشویدمگر ایات قرآن وروایات صحیح ومستند به اعتقادشمافرسوده شده است ؟؟؟به بزرگان وفقهاءنامدار شیعه توهین روامداریدکه ظلم وگناه بزرگی است .ودیگراینکه می دانیدبرا ی علمای ربانی محذوراتی موجوداست ودرحال تقیه هستند همچنانکه شیعه بقول شیخ بهائی -ره-همیشه درحال تقیه بوده اند .این بنده ناقابل استدعا دارم که این تیتر{سازهاوآیت الله ها…}راازسایتتان حذف کنید.والسلام علی من اتبع الهدی.
——————-
سلام طلبه ی گرامی
معتقدم علما که هیچ، حاکمیت اسلحه به دست نیز نه اجازه دارد و نه می تواند که انسان را از شنیدن موسیقی برحذر دارد. چه موسیقی غنا باشد وچه نباشد. این به خود فرد مربوط است که چه را بشنود و چرا نشنود. فکرمی کنم با همین یک خط عمق فاجعه را واشکافتم. بدرود نازنین
انگولک به خبرها
اگر خواهی بشی آگه زاوضاع زمونه
بخون اخبار ما رو دونه دونه
1- خبر اوّل مربوط به خواهر مسئول خانم ابتکار یا همان “مری ” خانم لانه است. ایشون دیروز در شورای شهر فرمودهاند تیراندازی به گوزن زرد یک هشدار بما بود ولی ما رو نشناختن. اوّلا به تیراندازان محترم توصیه میکنیم لطفا قبل از هشدار دادن به خواهرمان یک سری به لانه جاسوسی بزنند و بدانند با کی طرفند. همچنین به خانم ابتکار هم توصیه میکنیم برای دادن پاسخی دندان شکن به تهدیدات چند سگ زرد بیاورند در پارک رهاکنند تا هر کسی که جرات کند به آنها نزدیک شود بداند با شغال مواجه خواهد شد چون سگ زرد برادر شغال است. ولی احتمالی هم است که به همین دلیل اصلا کسی به آنها تیراندازی هم نکند و همه راحت شویم.
2- ما نفهمیدیم این مصدّق مدل ما یعنی آقای ظریف چرا از پس گرفتن دعوت برای ژنو دلخور شده. یک منبع آگاه گفته که موقع تماس تلفنی این دوتا برزگوار بان کی مون از ظریف پرسیده با ژنو موافقی؟ آقا جواد هم که دیده یارو حالیش نیست گفته “یس”. بعد هم گفته “پس بفرست” یعنی دعوت نامه رو. بعد که کاغذ رو گرفتن یکدفعه گفتن ما که گفتیم “ژنو 1” رو قبول نداریم.اونام گفتن ای زبل. قهر قهر.حالا ما از جناب مصدقّ وطنی تقاضا می کنیم قبل از گفتن بعله اوّل مطمئن شوند طرف داره خواستگاری می کنه یا طلاق میده؟ همینجوری نگو “یس”..میان ژنو تا ژنو خیلی فرق است عزیز..این ژنو هم چه بلائی شده برای ما.
3- آقا یکی بیاد این حاج آقای رسائی رو بگیره.امروز روز سی دی را که روز اجرای بیانیه ژنو است تسلیت گفته.چه حاج آقائی..ماه..بعد گفته متاسفانه بعلت نماینده مردم بون نمی تونم چیزی بگم..حاج آقا جون، بالاخره ما در دیماه چیکار کنیم؟ 9 دی رو جشن بگیریم در حمایت از ولایت بر علیه 20 میلیون گوساله و بزغاله و یا اینکه سی دی رو عزا بگیریم بر ضد ولایت به خاطر فاجعه ژنو؟!..آقا یک پیشنهاد وسط..از 9 دی تا سی ام را بعنوان هفته ولایت 39 جشن میگیریم..همینجوری بدون هیچ دلیلی در این ایّام به همدیگه فحش میدیم..نظرتون چیه حاج آقا؟..راستی نشریه براه است؟ یارانه رسید؟..جنتی حال داده یا نه؟..بریم ارکستر سمفونی رو؟
4- آقا این عبّاس جدیدی چقدر ناز نازی است..میگه این دوتا خانومی که کشته شدند باعث لطمه به غرور ملّی شده..عباّس تو هم اینجوری شدی؟..بابا بی خیال..تو این مملکت بی تا رو به جای بارون می فروشند و زیور پوست کشی می کنه و شکیب آقائی و کیانوش پادوئی، نادر می شه دکتر ، تازه ضرغام میگه این اسمها و جاها خیالی است !!کجای کاری برو دائی طاها رو بچسب..
5- این قاضی سراج رئیس سازمان بازرسی هم آدم جالبی است..حالا که همه چی رو بردند یاد مبارزه با فساد افتاده.بعد یک سئوال تاریخی هم طرح کرده که توپ توپه.ایشون پرسیده بعد از 10 سال از فرمان 8 ماده ای رهبر برای مبارزه با فساد چه کردهایم؟..ما نفهمیدیم ایشون داره از کی سئوال میکنه؟ ما که بعد از این فرمان فقط بیژامه پایمان مانده.. در ضمن به ایشون قول میدیم دیگر مثل بابک زنجانی پیدا نشه..میدونیین چرا؟..چون دیگر چیزی نمونده ببرند به غیر از همون که عرض شد..راحت بخواب قاضی جون..راحت راحت..
http://fararu.com/fa/news/176875/%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B3%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%A6%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86
نمیدونید این اجرای گروه پالت چقدر بامزه بود.با سازهای نامرئی
اشتباهی !؟ ینی چه جوری اشتباهی؟