سر تیتر خبرها
قبرستان ارامنه ی مسجد سلیمان

قبرستان ارامنه ی مسجد سلیمان

یک:

نوشته های امروز، بیست ودوم دیماه نود و دو را تقدیم می کنم به زندانی سیاسی:

محمد رضا پورشجری

این هموطن پنجاه وسه ساله ی ما، جرمش تنها نوشتن ونقد و واخواهی وعده های بزرگان انقلاب اسلامی بوده است. وی نه ازدیوارکسی بالا رفته بود ونه مالی اندوخته بود ونه بساطی ازبند وبست های متداول بزرگان و اطرافیانشان برای خود پرداخته بود. محمد رضا پورشجری وبلاگ نویسی بود که دریک خانه ی کوچک مجازی، مسئولان نام آوراسلامی را به مفسده های جاری شان ارجاع می داد وآنان را ازآه مظلومان وسرانجام تلخ شان پرهیزمی داد.

محمد رضا پورشجری را به شیوه ای که انگار بخواهند یک سارق وآدمکش بین المللی را به توربیندازند، دربیست ویکم مهرهشتاد ونه دستگیروبه زندان می برند. هشت ماه تمام اورا درسلول های انفرادی آزارمی دهند. سرآخرچهارسال حبس برای اوتدارک می بینند وکمترین اعتنایی نیزبه بیماری وی نمی کنند. پورشجری دراین مدت دوبارسکته ی قلبی کرده وبه تنگی نفس دچارشده است. وبلاگ پورشجری ” گزارش به خاک ایران” نام داشت ووی با اسم مستعار”سیامک مهر” مطالبی را درآن قلمی می کرد. جرمش؟ ازهمان جرمهای دمِ دست قضاتِ مرعوب. چه؟ توهین به رهبری. دیگرچه؟ توهین به مقدسات اسلام.

من می گویم: وقتی حکومتی یک نویسنده ویک منتقد را به جرم توهین به مقدسات اسلامی زندانی می کند، این یعنی همو خود متصف به صفات حسنه ی اسلامی است وهمونیزحافظ ونگاهبان سفت و سخت مقدسات اسلامی. اکنون اما شما به من بگو کدام سلسله ازسلسله های تاریخیِ این سرزمین به غارت رفته، بقدرحاکمانِ نظام اسلامیِ ما به همین مقدسات اسلامیِ موردنظرلطمه وآسیب وخراش وزخم وارد آورده است؟

محمد نوری زاد

بیست ودوم دیماه نود و دو – تهران

مسجد سلیمان، شهرخاطره های خاموش

این شهردردوسوی یک دره، یا بهتربگویم دردوسوی دامنه ی تپه ها وکوههای کم ارتفاعی که احاطه اش کرده اند بنا شده است. اساس مسجد سلیمان به خاطره هایی بند است که به گذشته های دورمربوط است. به دوره ی حضورانگلیسی ها و” اولین” هایی که آنان دراین منطقه ی فراموش شده بفکروذهن و زندگی مردم راه دادند ونام مسجد سلیمان را برتارک دارایی های نفتی خاورمیانه نشاندند. انگلیسی ها آنقدر معرفت داشتند که به ازای برداشتن و بردن ذخایرنفتی مسجد سلیمان، شمارگانی ازمراودات انسانی را دراینجا به صحنه آورند و دست مردم بی نشان و ازیاد رفته ی اینجا را بگیرند و آنان را با پدیده هایی چون ورزش واحترام وحق وکاروکارگرو زندگی آشنا کنند.

 من درمسجد سلیمان به مردی شصت وسه ساله برخوردم که با حسرت جاهایی را نشان من داد وگفت: دراینجا ما باشگاه سوارکاری داشتیم. باشگاه چوگان. باشگاه فوتبال. اینجا سینما بود. اینجا رستوران. اینجا سالن اجتماعات بود. اینجا جلسات کارگری تشکیل می شد. درآنجا تیم فوتبال ما دو یک تیم انگلیسی ها را برد. آنجا درمانگاه بود. آنجا باشگاه مهندسان بود. آنجا استخر. آنجا باشگاه کارگران. آنجا خانه های سازمانی. آنجا مدرسه. وبعد ادامه داد: همه ی اینها درشرایطی بود که تهران که نه، خیلی ازکشورهای خاورمیانه هم این چیزها را نداشتند.

امروزاما مسجد سلیمان را باید درفهرست شهرهای محروم ودردمند کشورمان جای دهیم. شهری که باید موزه ای زنده ازخاطرات وعکسها وآثارشریف کارگری واستخراج تاریخی نفت می بود ومردمان ازهرکجا برای بازیافت آن خاطره ها به مکانهای شگفت آوروجذاب این شهرسفرمی کردند و درآنجا با گنجینه هایی ازمطالب علمی ومکتوب وموجود آشنا می شدند، اکنون به شهری درمجاورت ویرانگی بدل شده است.

تلاش دولتها برای جابجایی مسجدسلیمان درهمان محدوده ی شهری اش، نه که ازبُن مایه ی جامعه شناختی بی بهره بوده است، بی سرانجام رها مانده است. شما با نخستین شمایلی که ازشهرمی بینید به این نتیجه می رسید که پول فراوانی برای آبادانی به این شهر داخل شده اما این پولها ازآنجا که درمسیردرست خودش هزینه نشده، هرگزنتوانسته مشکلات زیرساختی این شهر را برطرف کند.

من دریک نگاه، مسجد سلیمان را شهری دیدم با کوله باری ازخاطرات صدساله بردوش، که برای احقاق حق خود به هرکجا که سرفرومی برد وبه هرشیوه ای که متوسل می شود تا قدروقیمت و تاریخ خود را نشان مسئولان بدهد، راه بجایی نمی برد وکسی نیزاعتنایش نمی کند. من درمسجد سلیمان دیدم که نفت می تواند هیچ ارتباطی با رفاه و خوشبختی نداشته باشد. نفت مسجد سلیمان را سابقاً انگلیسی ها می بردند و این روزها خودِ ما. منتها با یک نگاه نافذ به سوریه و لبنان وغزه وخزعبلاتی مثل سایت های اتمی نطنزواراک و فُردو، شما می توانید ردّ پولهای نفت مسجدسلیمان را درآنجاها بیابید و به رازفلاکت مسجد سلیمان وسایرشهرها وروستاهای محروم این دیارپی ببرید.

محمد نوری زاد

بیست ودوم دیماه نود و دو – تهران 

زندان مسجد سلیمان

ما نمی دانیم دراین زندان چه بیگناهانی نگهداری می شوند. اما ازیکی شان خبرداریم. که؟ پیمان عارفی. همو که چندی پیش مادر و همسرش را در جاده های منتهی به مسجد سلیمان ازدست داد. روزی که در تهران و درمراسم ختم آن دو عزیز، دو بازوی پیمان را گرفتم و بر گونه هایش بوسه زدم و به او گفتم: ما در کنار توایم، هنوز به مسجد سلیمان نیامده بودم. اینجا یکی از میادین انتهایی شهر است. زندان که بر بلندی مشرف برشهر بنا شده، کمی از اینجا فاصله دارد. رو به زندان می ایستم و دست بر سینه به پیمان و دیگرانی چون او که جرمشان انسان بودن است، سلام و درود می گویم.

محمد نوری زاد 
بیست و دوم دیماه نود و دو – تهران

قبرستان ارامنه ی مسجد سلیمان

شما درهرگوشه ی مسجد سلیمان با خاطراتی شنیدنی ودیدنی مواجهید که درهیچ شهری مشابه آن را نه می شنوید و نه می بینید. دراین میان قبرستان ارامنه شما را به سالیانی اشارت می دهد که دراینجا یک زندگی متوازن فنی ومهندسی وکارگری درحوزه ی استخراج وانتقال نفت جاری بوده است. درست همان چیزی که اکنون ازآن خبری نیست.همین قبرستان ارامنه که این روزها با کم لطفی شهرداران و مسئولان شهری مواجه است تا کنون چندین بار برای روفتنِ آن دورخیز کرده اند، می تواند سالانه پذیرای گردشگران فراوانی باشد که دوست دارند به اینجا سفرکنند تا با گوشه هایی ازفرهنگ حضورارامنه ونقش آنان درفن استخراج وانتقال نفت وهمکاری آنان با مهندسان وکارشناسان انگلیسی آشنا شوند. دراین قبرستان، درکنارکارگران ومهندسان انگلیسی،  جمعی ازهموطنان ارامنه ی ما خفته اند. کسانی که سرزمینشان را دوست می داشتند و برای اعتلای کشورشان سرازپای نمی شناختند.

محمد نوری زاد

بیست ودوم دیماه نود و دو – تهران 

همایش همگانی

درکنارقبرستان ارامنه، به مزارشهدای جنگ نیزسرمی زنم. می بینم دراینجا چه ارمنی چه مسلمان، چه شهید وچه غیرشهید، چه با دین وچه بی دین همه درکنارهم آرام گرفته اند. به این می اندیشم اگرهمگان با دین بودند ویا همگان بی دین، دنیا چه تهی می نمود. تهی ازدیگری ودیگران. وبازبه این می اندیشم که برای آبادانی این سرزمین، همه باید دست بکارشویم. آری همه . وما را برای حضوردراین همایش همگانی گریزوچاره ای نیست. بگذارجماعتی ازنابخردان شعارمرگ براین وشعارمرگ برآن سربدهند. ما خود شعارزندگی سرمی دهیم.

محمد نوری زاد

بیست ودوم دیماه نود ودو – تهران

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

56 نظر

  1. آقای نوری زاده:ببخشید میشه بگید زاده کدوم شهر هستید

     
  2. آقای مرتضی !
    با نوشته تان نا امیدم کردید! انتظار صداقت و امانت داری بیشتر در خواندن و نقل قول کردن جملات نوشته ام را داشتم و صد البته به این دلیل که سالیان سال خاک کتابهای اسلامی را خورده اید و به قول خودتان دین پژوه و مدرس فقه هستید انتظار داشتم هم متن را دقیق بخوانید و هم به پرسشهائی که مطرح کرده بودم پاسخی بدهید اما شما ترجیح دادید فقط با کلمات بازی بازی کنید و تنها با دو جمله ام خود را سرگرم نمائید!

    کامل خواندن نوشتۀ دیگران و توجه به سؤالاتی که پرسیده شده است و پاسخ دادن به آنها را نوعی احترام به خود و البته به صاحب نوشته میدانم . چه اشکالی دارد که بجای بی اعتنائی به سؤالاتی که جوابی برای آنها ندارید بنویسید که فعلاً پاسخی برای آنها ندارم! نوشتن امر بسیار محترمی است نون و الکیبورد و ما یسطرون! لذا لزومی نمی بینم که زین پس برای نوشته هائی که نوعی فرار از جوابگوئی است پاسخی بنویسم .

    ” در ابتداء لازم است تشکر کنم از لحن بسیار تند شما ….”
    متوجه نشدم که “لحن بسیار تند” چه جای تشکری میتواند داشته باشد؟! اگر این تشکر لازم بوده چرا دلیلش را ننوشته اید و اگر دلیلش مهم نبوده چرا اصلاً تشکر کرده اید؟! فکر میکنم اگر نیت تان را با جملات کاملتری توضیح دهید و آن را لابلای کلمات پنهان نکنید نوشته تان مفهوم کاملتری پیدا میکند .

    “بسیار متعجبم با این اظهارات شداد و غلاظ و با تقطیع جملات این بنده مرا متهم به طرفداری از داغ و درفش و تندروی و شمشیر کشی و خونریزی میفرمایید.”
    “آنچه که محسوس است این است که جنابعالی بنوعی مبتلا به نیت خوانی و استفاده های خاص از برخی الفاظ برای نسبت دادن مطالبی که مبتنی بر پیش فرضهای غیر واقعی یا اثبات نشده است هستید ”
    کلمات تنها وسیلۀ ارتباطی بین انسانها هستند و لازم است که برای انتقال درست مفاهیم با دقت بیشتری استفاده شوند. توصیه میکنم هم مسئولیت کلماتی که به کار میبرید را بطور کامل بپذیرید و هم لااقل از این پس آنها را با دقت بیشتری استفاده کنید تا مجبور نباشید دیگران را مبتلا به نیت خوانی بدانید!

    شما در اولین نوشتۀ خود بدون نوشتن حتی یک جمله در محکوم کردن رفتار غیر انسانی که در حق سیامک مهر انجام شده به انتقاد از نوری زاد که شکنجه و زندان انفرادی کردن سیامک مهر را محکوم کرده است پرداخته اید و نوشته اید مادامی که سیامک مهر منطقی بنویسد پاسخش نقد منطقی است لیکن متاسفانه ایشان نوشته اش عناصر توهین آمیز داشته است پس پاسخش نمیتواند نقدی منطقی باشد . منصفانه قضاوت کنید آیا این جملات در کنار هم چیزی جز تأئید ضمنی داغ و درفشی که بر سیامک مهر رفته است معنا میدهد؟! این نیت خوانی نیست این یک استنتاج منطقی از مجموعۀ جملاتی است که نوشته اید!

    روش جزء جزء کردن یک نوشته و به قول شما تقطیع جملات برای پاسخگوئی بهتر و مشخص تر انجام شده و به شرطی که منجر به تقطیع مفاهیم نشود نه تنها ایرادی محسوب نمیگردد بلکه نوعی مهارت است . دو پاره کردن یک جمله یا پاره پاره کردن یک پاراگراف و نقد کردن یک پاره از آنها بطوریکه مفاهیم را تغییر دهند البته که محل اشکال است یعنی کاری که شما انجام داده اید .

    شما فقط با استناد به “فحش و ناسزا فقط فحش و ناسزاست” و بدون آنکه به قسمت دوم جمله یعنی “معنای توهین به مقدسات گذاشتن بر آن محل اشکال است” توجهی داشته باشید و همچنین با جدا کردن “اصلا هیچ جرمی اتفاق نیفتاده ” از یک پاراگراف کامل که توضیحاتی برای به کار بردن این جمله دارد بندهای 5 و 4 از نوشته تان را به تفسیری غیر واقعی و نقدی یکسویه از جملاتی با معانی تقطیع شده تنزل داده اید!

    ” لطفا جزء جزء مطالب ایشان که بنظر شما صحیح میرسد مطرح کنید ”
    ” آماده بحث دقیق از تک تک محتواهای ادعایی در آن گفتار هستم ”
    من و شما اختلافاتی ریشه ای و اساسی داریم اینکه شما مرا به ورود به جزئیاتی دعوت میکنید که از اساس مطلب مورد پذیرش نیست دعوتی بیهوده ، غیر منطقی و نابخردانه است! بحث اصلی بر سر درست بودن یا نبودن مطالب سیامک مهر نیست تا بخواهیم به جزئیات آن ورود کنیم بلکه بحث بر سر وجود مفهومی بنام “مقدسات” و “جرمی” به نام “توهین به مقدسات” است . مطلب به این سادگی را چرا درک نمیکنید!

    ” شما که از ابتدا فرضا خدای جهان یا پیامبران و کتب سماوی را مقدس و محترم نمیدانید ”
    کلمات “مقدس” و “محترم” مفاهیمی کاملاً جداگانه دارند البته که مدعیان پیامبری و عقایدشان مانند هر انسان معمولی دیگر محترم هستند اما برخلاف شما آنها را به هیچوجه مقدس نمیدانم!

    ” ولی التزام به قانونی که از طرف اکثریت به تصویب رسیده است امری ناگزیر است ”
    نه اسلام و قوانین اسلام را قبول دارم ، نه جمهوری اسلامی و قوانین آن را و نه اکثریت مورد قبول شما را بنابراین هیچگونه مقدساتی را در هیچ بخشی از اسلام به رسمیت نمیشناسم ، هر گونه مجازاتی را تحت عنوان آخوند ساختۀ توهین به مقدسات محکوم میدانم و تا زمانی که آزادی بیان ، رسانه های آزاد و رفراندوم بدون تقلب در ایران حاکم نباشد ادعای تصویب قانون با تعداد اکثریت را ادعائی اثبات نشده تلقی میکنم .

    ضرب المثلی هست که میگوید شیطان در جزئیات است! چرا که فقط با ورود به جزئیات است که امکان از این شاخه به آن شاخه پریدن ، طفره رفتن از پاسخ به مسائل ریشه ای ، به حاشیه کشاندن بحث و منحرف کردن توجه از مشکلات اساسی به وفور وجود دارد . در ضمن برای فهم مسئله ای به این سادگی که “انسان” با همۀ عظمت و شکوهی که در خلقت جسم و روحش وجود داشته است نمیتواند ارزش و اعتباری معادل “عقایدش” داشته باشد اینهمه توضیحات پر پیچ و خم و فلسفه بافی چرا؟! این همان نکته ایست که آنیتای عزیز خوب به آن توجه کرده است : “شما توهین به عقاید را با توهین به اشخاص مقایسه کردید که به نظر من قیاس مع الفارق است. ”

    در پاسخ به آنیتا هم توضیحاتی نوشته اید با ادبیاتی ثقیل و دلایل فلسفی ، حوزوی ، طلبگی و آخوندی که نه اینجا حوزه علمیه است و نه مخاطب شما یک طلبه یا آخوند . فکر میکنید چند درصد مردم جامعه از هر قشری کارگر ، معلم ، کارمند ، مهندس ، پزشک میتوانند شمایان را بفهمند و با این مفاهیم ارتباط برقرار کنند؟ در ضمن چه کسی تعیین کرده است که آنچه شما در این مورد میگوئید باید ملاک قضاوت باشد صرف بودن در جمهوری اسلامی ضرورتی برای پذیرش و التزام به قوانین آن ایجاد نمیکند!

    ” شما مدافع مدعاهای مذکور در آن مقاله هستید یا مدافع لحن عصبی و توهین آمیز و فحاشی های آن هستید”
    ” نیک بیندیشید که فعل توهین و ناسزا و فحاشی آیا محکوم به حسن عقلی است یا محکوم به قبح عقلی ”
    ” همانطور که فحاشی به مقدسات دیگران را فقط باد هوا یا نقل ونبات میدانید آیا فحاشی به نوامیس خویش را هم نقل و نبات میدانید؟”
    همانطور که نوشته بودم و البته مانند بسیاری از قسمتهای دیگر مورد توجه شما قرار نگرفت ” از توهین کردن و ناسزا گفتن حمایت نمیکنم” لذا همۀ جمله سرائی ها و بازی با کلماتی که برای متهم کردنم به حمایت از ناسزا گوئی از اساس بیهوده است! هیچ انسان عاقلی فحاشی را نقل و نبات نمیداند و از کلیت نوشته ام نمیتوانید چنین مفهومی را استنباط کنید . هر قانونی هم که در یک جامعۀ دموکراتیک مبتنی بر حفظ کرامت انسانها نه در جمهوری اسلامی در مورد فحش و ناسزا برقرار شود همانند سایر قوانین چنین جامعه ای باید مورد احترام باشد .

    در ضمن اگر هم فحش و ناسزائی به عزیزان من داده شود حتی همردیف با همۀ آن مطالبی که سیامک مهر نوشته است از آنجائیکه خودم را با هیچ چیزی حتی با عزیزانم “هم هویت” نکرده ام میزان ناراحتی ام نیز آنقدر نخواهد بود که احساس کنم هویتم به مخاطره افتاده و یا انسانیتم خدشه دار شده است و البته این جرم هم باید همان مجازاتی را داشته باشد که فحش و ناسزا دادن به محمد و اولیا و قرآن و تمام مقدسات شما!

    “در پایان گفتارتان ما را امیدوار فرمودید در این جمله که :البته بی دین شدم اما بی خدا و خالی از معنویت نشدم
    من از این گفتار شما بسیار خرسند شدم”
    مکارم شیرازی : همین که شخص عقاید دین یا یکی از ضروریات دین را منکر شود و ابراز کند مرتد است.
    بدون شک ابراز امیدواری و خرسندی شما از بی دین شدن کسی که قبلاً مسلمان بوده و ظاهراً در اسلام عزیزتان ارتداد نام دارد واقعی و صادقانه است چرا که در دل چیزی داشتن و بر زبان چیز دیگری راندن گویا در اسلام رفتار منافقانه نام گرفته است که یقیناً در شأن دین پژوه مدرس فقهی چون شما نیست!!

    ” مختصاتی از خدائی که پذیرفته اید و مختصاتی از معنویتی که به آن معتقدید برای ما رسم فرمایید ”
    مختصات خدا و معنویت مهم نیست مهم این است که اعتقاد به این خدا و آن معنویت چه خاصیتی برای شما و جامعه و جهان میتواند داشته باشد! از وقتی که اسلام را به همراه خدایش رها کرده ام نمیتوانم مختصاتی از خدای جدید در ذهنم ترسیم کنم تنها میتوانم وجودش را در وجودم حس کنم . هر گونه فکر کردن به خداوند و برای او مانند دعای جوشن کبیر شبهای قدر که بسیار با مادرم میخواندم صدها اسم و لقب درست کردن او را تا حد فکر تنزل میدهد درحالیکه جایگاه خداوند در قلب انسان است نه در ذهن او . اما از آنجائیکه شما عاشق فلسفه و بازی با کلمات هستید و حتماً مختصات خیلی کاملی هم برای خدای خودتان ترسیم کرده اید مختصات خدای مرا در نقطۀ مقابل مختصات خدای خودتان قرار دهید!!

    ” و توضیح دهید که منشا معرفتی آن خدا و آن معنویت چیست؟”
    ادبیات سنگین نوشته هایتان نشان میدهد که سالهاست تار و پود وجودتان را فقط با آموزه های اسلام و فقه و فلسفه سخت گره زده اید و لذا اسلام را تنها منشاء شناخت خدا و رسیدن به معنویت میدانید . برای شما باور اینکه کسی با خواندن کتابهائی جز قرآن و فقه و فلسفه خدا را بشناسد و به معنویتی برسد تقریباً غیر ممکن است اما واقعیتها قرار نیست که خودشان را با ذهنهای محدود ما منطبق کنند این ما هستیم که باید جریان زندگی و افکارمان را مدام پایش کنیم و ببینیم که آیا منطبق بر واقعیتها هستند یا برخاسته از توهمات پوچ!

    همانطور که نوشته بودم ” نویسندگان و استادانی بزرگ با کتابها و تعالیمی شگفت انگیز که نه ادعای فرستادۀ خدا بودن آنهم از نوع خاتمش را داشتند و نه گفتارهای پر تناقض و گیج کننده گنجینه های با ارزشی برای این رهائی و کشف معنویت درونی بودند . ” نویسندگان و کتابهای فراوانی برای آموزشهای معنوی وجود دارند اگر تشنه باشید آب در دسترس است به شرطی که فرق آب و سراب را بدانید! اگر به آرامش قلبی واقعی که هیچ چیز نتواند خللی در آن بوجود بیاورد دست یافتید و توانستید بدون شلاق احساسهای گناه و ملامت و تقصیر و خشم تصمیم بگیرید و زندگی کنید این آب است که نوش جان میکنید در غیر اینصورت همۀ آنچه را که روی آن زندگی معنوی با خدا نام گذاشته اید سرابی بیش نیست!

    به شما کتابی معرفی کردم امیدوارم آن را بخوانید همچنین خواندن کتابهای “آگاهی” و “انسان در اسارت فکر” از دیگر کتابهای محمد مصفا و بخصوص کتاب “نیروی حال” اثر اکهارت تول ترجمۀ مسیحا برزگر را توصیه میکنم تا ببینید که یک بی دین چگونه میتواند بینشی داشته باشد که اگر همۀ رساله های مجتهدین فسیل شدۀ حوزه علمیه قم را روی هم بگذارید با ارزش یک جمله از این کتاب برابری نمیکند! اگر چه ممکن است مطالب این کتاب ابتدا به نظرتان نادرست و حتی مسخره بیاید اما ادامه دهید و نترسید چیزی را از دست نمیدهید آنچه که واقعی است از دست نمیرود و آنچه که توهمی است در برابر واقعیت فرو می پاشد!

    آقای مرتضی!
    توصیه میکنم که خودتان را برای پرسشهائی سخت و نفس گیر آماده کنید پرسشهائی که “اظهارات شداد و غلاظ” من در برابر آنها هیچ است! منتظر پرسشهائی باشید که مانند طوفانی سهمگین بر شما و همۀ کسانی که با عمامه یا بی عمامه اسلام پژوهی میکنید خواهد وزید . فجایع این 35 سال و ظلمهائی که بر ایرانیان رفته است با جماعت آخوند گره خورده و آخوندها هم خود را به اسلام گره زده اند . در عنقریب روزی که نسیم آن با نوشیدن زهر توافق اتمی وزیدن گرفته است زمانی که سلسلۀ آخوندیان به پایان خود سلام کند از حوزوی ها پرسشهای زیادی از عملکردشان وجود خواهد داشت . فکر نمیکنم که در آن روز مردمی که با پوست و گوشت خود ظلمهائی را که با نام اسلام و برای حفظ اسلام از همه طرف بر آنها باریده لمس کرده اند ، فرصتی دیگر به ادعاهای متوهمانه ای چون “من اسلام را فقط عبارت از یک باور فردی نمیدانم بلکه اسلام را -که کاملترین ادیان و خاتم آنهاست -عبارت از یک پروگرام جامع فردی و اجتماعی برای سعادت بشر میدانم” بدهند!!

    هنگامیکه کمیته های حقیقت یاب تشکیل شوند و از عملکرد آخوندها گزارشهائی تهیه و رسانه ای کنند همچنین از پشت پرده حوزه های علمیه ، شورای نگهبان ، مجلس خبرگان و بهارستان ، جماران و پاستور ، امامان جمعه ، امپراطوری مالی واعظ طبسی و دهها پستوی دیگری که این جماعت برای خود ساخته اند دیگر برای اسلام فرصتی دوباره نخواهد بود آن زمان فقط زمان حسابرسی و طرح پرسشهائی بسا غلاظ تر و شداد تر است!!

     
  3. خواهر گرامی آنیتا خانم
    سلام
    تقریبا با اکثر مطالب جدیدتان موافقم البته باز هم سوء تفاهم های کوچکی در کار هست که مختصرا عرضه میشود
    1- عرض نکردم ذائقه هنری ام اجل است بلکه بعکس عرضه داشتم ذائقه هنری ندارم یا بسیار ضعیف است ،از قدیم متاسفانه عنایتی به اشعار و رمان نداشته ام که نوعا مورد انتقاد اخوی ها و دوستان خویش واقع شده ام! ،البته گاها اشعار مولوی و حافظ را مورد مطالعه قرار داده ام ،نمیدانم شاید نقص من است ،حتی الان که در عبارت خویش تجدید نظر کردم می بینم شاید تعبیر فانتزیک نادرست بوده! و من باید شاید تعبیر سمبولیک را بکار می بردم که این حاکی از عدم تبحر من در این مقولات است. بهرحال از مباحث علمی فلسفی کلامی و مبانی علوم دینی و اجتماعی بیشتر لذت می برم و سعی کرده ام اوقات عمر نزدیک به پنجاه ساله ام را بیشتر صرف پژوهش های قرآنی فلسفی کلامی و مکاتب کنم تا مباحث تخییلی و شعر و رمان ،همین جا بیادم آمد مطلبی از رساله عهدیه شیخ الرئیس ابوعلی سینا برای شما نقل کنم که در آنجا شیخ با خدای خویش پیمانها می بندد که چه کارهایی را انجام ندهد و چه کارهایی را حتما انجام دهد ، یکی از کارهایی را که عهد میکند انجام ندهد همین خواندن رمان و قصه است ،زیرا بنظر شیخ که غوطه ور در عقلانیات و مباحث عقلی بود صرف عمر در رمان که غالبا متکی به واقع نیست صحیح نبوده است.اگرچه ممکن است این نظر شیخ مورد قبول امروزیها واقع نشود ولی در هر حال هر انسانی فقط یک عمر دارد و نه بیشتر ،و هر انسانی مخیر است چگونه این سرمایه یکباره عمر را دخل و خرج کند.
    در هر صورت من عرض کردم که علاقه به رمان ندارم درعین حال آن رمانها را هم خواندم خصوصا آن قسمت که من و سید ابوالفضل را نواخته بودید!

    2-از عنایت شما به قانونمداری ممنونم، نیز با تمثیلی که در مورد عزیزان مظلوم در حصر یعنی آقایان موسوی و کروبی کردید موافقم ،حقیقت تلخ همان است که اشاره کردید ، در حالیکه مطلوب آن عزیزان اجراء بی تنازل قانون اساسی بوده است ،قریب به چهار سال است که مظلومانه و بر خلاف شرع و قانون آزادی آنان سلب گردیده است ، در حالیکه عمل آنان اعتراضی مدنی به تقلب و تخلف و بی اخلاقی و فساد بوده است ،مع الاسف امروز اکثر پیش بینی های آن بزرگان تحقق یافته است در حالیکه بجای تشکر و تبجیل از بصیرت عمیق آنان اینگونه با آنها رفتار میشود . مطابق اصل 27 همان قانون اساسی که این مظلومان خواستار اجراء بی تنازل آن بودند راه پیمائی و اعتراض و ابراز عقیده مسالمت آمیز بدون حمل سلاح و بی آنکه مخل به مبانی دینی باشد آزاد است ،و در یکی از اصول همان قانون اساسی است که هیچ کس حتی با وضع قانون نمیتواند آزادیهای مشروع و قانونی ملت را سلب کند ،و در ماجرای سال 88 که بعدها فتنه نامیده شد آقایان موسوی و کروبی و حامیان آنها چنین کردند ،بگذریم که آن نشاط شور انگیز و خروشان بسیار بسیار بد مدیریت شد و متاسفانه کشور عزیزمان هنوز که هنوز است دچار عواقب آن خطاهاست .
    در هر حال چنانکه شما اشاره کردید اگر فرضا آقایان موسوی و کروبی متهم به خلافی بوده یا هستند چرا نمی باید از همان ابتدا محاکمه علنی عادلانه می شدند تا معلوم شود فتنه ناشی از آنها بوده است یا مبدا فتنه دیگرانی بودند که اکنون کشور ما را به چنین وضعی کشانده اند، آیا آن سمیات که آن فرد در مجلس مناظره به رگهای جامعه ما ریخت موافق با شرع اسلام و قوانین و اخلاق بود؟ آیا در آنجا مدعی العموم نمی باید جبران عواطف جریح دار شده جامعه را می کرد؟ البته اکنون همانها که از آن فرد حمایت بیدریغ و غیر منطقی میکردند متفقا سیره و منش و مدیریت او را می نوازند! نوشدارو پس از مرگ سهراب!

    3-در باره مقالات آقای بیژن رادان حق با شماست ،البته من هنوز فرصت بررسی و نقد آن مطالب را پیدا نکرده ام اگرچه بطور عبوری عبارات منقوله شما را مرور کرده ام.

    با تشکر از توجه شما
    موفق باشید

     
  4. آقاى مرتضى

    با سلام

    البته آن قصه، اصلا قصه فانتزيكى نبود بلكه بيان طنز آميزى بود از يك واقعيت غم انگيز. با اين حال اگر شأن ذائقه هنرى شما اجل از اين نوع نوشته هاست، هيچ اصرارى ندارم آن را بخوانيد اما براى خودم جالب بود كه آنچه در آن نوشته آوردم دقيقا براى آقاى نوريزاد اتفاق افتاد.

    بگذريم. در مورد قانون مدارى با شما موافقم. ولى وقتى حتى كسانى كه خواستار اجراى بدون تنازل قانون اساسى جمهورى اسلامى هستند، بدون هيچگونه محاكمه اى در زندانند، همانگونه كه گفتيد قانون گريزى در سطح حاكمان وجود دارد وقوانين جمهورى اسلامى، امامزاده اى هستند كه متولى اش حرمتش را نگه نمى دارد پس از زوار توقع نداشته باشيد. عواقبِ آنارشى مسؤلين است كه بصورت قانون گريزى در مردم عادى رخ مى نمايد.

    هرگز نگفتم بايد از هر متهمى حمايت كرد. گفتم مانند آقاى نوريزاد، از مظلوم ، از هر نحله فكرى كه مى خواهد باشد، حمايت كنيد نه فقط از برادران دينى خودتان. اگرنه ديرتر يا زودتر، جرقه بى عدالتى به خرقه خودتان هم اصابت مى كند.

    در مورد مقاله مورد بحث، اگر دقت كرده بوديد من در همان نوشته از شما دعوت كردم نظرتان را راجع به آن مطلب بفرماييد يعنى به هرگز آن را بعنوان سند غير قابل بحث مطرح نكردم بلكه به عنوان يك مقاله كاملا قابل بحث و البته قابل اعتنا مطرح كردم و اگر دقت كرده بوديد مى ديديد كه حتى دوستانى مثل آقاى برديا و مزدك، انتقادات خويش را به آن بيان كرده بودند و من هم از نظرات آنان بسيار استفاده بردم.

     
  5. خواهر گرامی آنیتا
    سلام
    1-باید عرض کنم که من تمام کامنت های دوستان از جمله کامنت های شما و قصه فانتزیک شما را هم خوانده ام اگرچه متاسفانه ذائقه هنری من در باب قصه خوب نیست و تمایلی به خواندن رمان ندارم و فقط بگفتارهایی می پردازم که حاوی مطالب مهم و مستدل باشد بنابر این اگر در مورد قصه ها اظهار نظر نمیکنم حمل بر بی اعتنایی نشود.

    2-نکته دیگر این است که من دفاع از نظام نکردم من دفاع از قانون و قانونمداری می کنم و بنظرم میرسد بسیاری از مشکلات و عقب ماندگیهای ما شرقیها ناشی از عدم التزام و اعتناء به قانون است چه در سطح مردم عادی و چه در سطح حاکمان ، چنانکه عرض شد حتی داشتن قانون بد و رعایت آن بهتر از عدم قانون و آنارشی است.البته در یک جامعه آزاد افراد و گروهها از سویی باید با روشنگری قوانین را بسمت کمال مطلوبتر ببرند و از طرفی احزاب و شایستگان سیاسی باید با مبارزات سیاسی قانونمند سعی کنند سکان های قانون گذاری و اجرایی کشور را بدست گیرند و قوانین مورد نظر خویش را بتصویب برسانند ،اما این سخن شما که میگویید بنحو مطلق باید از هر متهمی دفاع کرد بنظرم منجر به هرج و مرج و عدم حکمیت قانون میشود ، البته من از کسی که متهم به اتهام ناروا باشد حمایت میکنم چنانکه واکنش مرا در مورد اتهامات برادر نوریزاد لابد دیده اید ، من توصیه ام این است که در این موارد فقط از آزادی بیان در چهارچوب قانون حمایت قاطع کنیم و در مورد پرونده های قضایی این چنینی منتظر اطلاعات بیشتر و کم و کیف اتهام و استدلال دادرس و دفاع متهم بمانیم آنگاه دفاع از مظلوم البته از وظایف شرعی و عقلی من و شما و دیگران است

    3- نکته سوم من این است که ملاحظه میشود شما خواهر گرامی در نوع کامنت های خود عباراتی از مطالب آقایی بنام بیژن رادان نقل کرده و توصیه به خواندن آن میفرمایید ،البته روشنگری و باشتراک گذاردن مطالب با دوستان امر نیکوئی است ،لکن توجه داشته باشید که آن مطالب سند غیر قابل اشکال نیست که به آن اکتفاء شود ، البته من نوع آن نقلیات شما را دیده ام و برای نویسنده آن هم احترام قائلم لکن آن مطالب خود مورد بحث و نظر است و باید در جای خود مورد نقد واقع شود و اینطور نیست که چون بمذاق جنابعالی خوش آمده است بهیچوجه قابل نقد وبررسی نیست

    تشکر از توجه شما
    موفق باشید

     
  6. آقاى مرتضى

    پيشنهاد مى كنم قصه مرا زير پست ” همچنان قدم زدن ……” بخوانيد.

    شاهد هم از غيب رسيد. احضاريه سپاه براى يك برادر دينى شما آقاى نوريزاد. به جرم توهين به مقدسات آنهم نه هر نوع توهين به مقدسات بلكه سنگين ترين نوع يعنى از نوع توهين به كلام الله.
    بجاى توهين به مقدسات گفته اند توهين به كتاب الله آنهم به عنوان اولين اتهام، كه هم ضربه كارى تر باشد و هم بگويند درد ما دين است نه افشاگرى هاى نوريزاد در مورد عملكرد اقتصادى سپاه.

    اگر شمامؤمنين در موارد استفاده نظام از حربه توهين به مقدسات، از متهمين ( هر كس كه باشد) حمايت كنيد نه از نظام، اين حربه را از دست نظام مى گيريد وگرنه منتظر باشيد با چنين احضاريه اى يك روز در خانه خودتان را بزنند. درست مثل عنوان خودى- غيرخودى كه سكوت رضايتمندانه شما باعث شد دايره خودى ها هر روز تنگ تر و تنگ تر شود تا خودتان هم از آن به بيرون پرتاب شديد.
    حالا دوستان مؤمن بفرمائيد سياهى لشكر سپاه شويد و به خاطر توهين به كلام الله، رگ گردن كلفت كنيد.

     
  7. خواهر گرامی خانم آنیتا
    سلام

    1-در باره دو نکته توضیحی شما باید عرض کنم ،سابقا در برخی کامنت های توضیحی (که متاسفانه لابلای صفحات مختلف و پراکنده گم میشوند!) عرض شد که فعل توهین و تحقیر از دیدگاه عقل عملی انسانی محکوم به قبح و زشتی است ، در این جهت تفاوتی مابین متعلق توهین نیست ، توهین چه متعلق به ذوات و اشیآء خارجی باشد و چه متعلق به عقاید و اوصاف ذهنی اشخاص باشد محکوم به قبح عقلی است ، بگذریم که اساسا از نظر فلسفی عقاید و آراء حقایق خارجی قائم بذات نیستند بلکه اوصاف نفسانی قائم به نفوس انسانی هستند ، مثلا اگر جنابعالی معتقد به سکولاریسم هستید و آنرا پاس میدارید این نظر و عقیده بعنوان یک وصف انسانی قائم بذات شماست و باید مورد احترام من که مخالفم باشد ، بنابر اگر خدا ناکرده بنده توهین به سکولاریسم کردم این توهین با واسطه یا بیواسطه توهین به شما هم هست.ولی اگر من به سکولاریسم معتقد نباشم و دلیل بر خلاف آن داشته باشم یا ادله اثباتی آنرا مورد مناقشه برهانی قرار دهم این امری نیکو و محکوم به حسن فعلی عقل عملی است ،بنابر این چه انگیزه ای در میان است که بجای اقامه برهان و ترتیب صغری و کبری در قیاس به توهین و تحقیر محتواها اعم از محتواهای دینی و غیر دینی بپردازیم؟ بگذریم از اینکه اساسا پرداختن به توهین و تحقیر خود دلیل روشنی است بر خالی بودن چنته شخص از بحث عقلانی متکی به شواهد عقلی و نقلی ، و شاهد دیگری است بر بی شخصیتی و عدم تربیت صحیح انسانی فاعل توهین. بنابر این خواهشمندم دیگر از این مباحث بدیهی و فطری گذر کنیم و تنها به گفت و شنود عقلانی بسنده کنیم.

    2- ایراد شما به قانون است و چنانچه سابقا عرض شد ایراد به قانون رواست ،لکن بدانید که حتی قانون ناقص نیز بهتر از عدم قانون ،و آنارشی است، بنظر من مبنای عقلانی قانون همان چیزی است که عرض شد ، البته میتوان در نحوه و حد و اندازه مجازات ها مباحث حقوقی و قانونی کرد ،مثل اینکه شما تصدیق میفرمایید که قوانین راهنمائی و رانندگی برای حفظ نظم و عدم اختلال در جوامع لازم است ،یعنی این کلیت مورد تصدیق عقل شماست ،لکن ممکن است بحث کنید که مثلا جریمه تاسیس شده برای گردش به چپ ظلم و اجحاف آمیز است و مثلا کاهش یابد.

    با تشکر از توجه شما
    مرتضی

     
  8. مرتضاى گرامى
    مى بخشيد كه من در مكالمه بين شما و هيچكس دخالت مى كنم ولى لازم ديدم دو نكته رابيان كنم
    ١- گفته ايد : “همانطور که فحاشی به مقدسات دیگران را فقط باد هوا یا نقل ونبات میدانید آیا فحاشی به نوامیس خویش را هم نقل و نبات میدانید؟!”
    شما توهين به عقايد را با توهين به اشخاص مقايسه كرديد كه به نظر من قياس مع الفارق است. توجه بفرماييد:
    ” در یک جامعه‌ی آزاد همه‌ی باورها نقدپذیر و شوخی‌پذیرند و توهین تنها در مورد اشخاص حقیقی و حقوقی معنا می‌دهد نه در مورد عقاید.”

    “بخشى از مقاله “چه کسی اسلام‌ستیز است: مسلمانان یا کافران؟” نوشته بیژن رادان

    “آیا نقد مذهب بدون اهانت به مقدسات دینداران ممکن است؟

    تفاوت نژاد با فرهنگ

    باورهای مردم مذهبی را می‌توان مسخره کرد ولی نه نژادشان را. نژاد بیولوژیک است و تغییردادنی نیست ولی مذهب فرهنگی و ذهنی است. این که ضدیهودی‌گری در بریتانیا غیرقانونی است به خاطر مخالفت با نژادگرایی (راسیسم) است وگرنه نقد و تمسخر مذهب یهودیت یا عهد عتیق که منع قانونی ندارد.

    مسئله‌ی دیگر این است که آیا مرزی بین آزادی بیان و اهانت به دین و تحریک حس نفرت نسبت به اقلیت‌ها وجود دارد یا نه. اینهم یکی از موضوعات جنجالی چند سال پیش در انگلستان بود، چونکه وزیر کشور(جک استرا) سعی داشت که لایحه‌ی جدیدی به مجلس ببرد که طبق آن تحریک حس نفرت نسبت به اقلیت‌های مذهبی (از جمله مسلمانان) ممنوع میشد. البته مجازات چنین عملی اعدام یا بریدن زبان نبود، بلکه فقط زندان یا جریمه‌ی نقدی بود. این لایحه با مخالفت بخش وسیعی از مردم، از چپ و راست و میانه مواجه شد. البته تحریک حس نفرت نسبت به اقلیت‌های نژادی در انگلستان نژادگرائی محسوب میشود و جرم است. اعتراض اصلی این است که مذهب از مقوله دیگری است، مذهب یک نفر میتواند کفر یک نفر دیگر باشد. مفهوم “اقلیت مذهبی”، بر خلاف “اقلیت نژادی”، معنای روشن و ثابتی ندارد. این پیش‌فرض که همه‌ی مسلمان‌ها یک جور می‌اندیشند توهین به هوشمندی و فردیت مردم مسلمان است. در یک جامعه یا جهان چندفرهنگی نمی‌توان از مذهب به روش سنتی دفاع کرد.

    این مسئله‌ی ظریفی است. چون برای دفاع خردگرایانه از اسلام به رهبران مذهبی نوع جدیدی نیاز است، که به علت عقب‌ماندگی تاریخی، در میان مردم مسلمان به ندرت یافت می‌شوند. همینطور ظرفیت تسامح و رواداری مسلمانان خیلی پائین است. مثلاً در غرب با مسحیت و یهودیت هر جور میشود شوخی کرد: در کتاب، فیلم، تلویزیون ونمایش. از این نوع شوخی‌ها هیچوقت با اسلام نمیشود. چونکه خود مسلمانها، یا غیرمذهبی‌هائی که از جوامع اسلامی می‌آیند، باید این کار را شروع بکنند. این کار هم در یک جامعه‌ی سنتی تابوی بزرگی است، جدای از عواقب ناگواری که دارد. حتی غربی‌ها هم، تا آنجا که به رسانه‌های اصلی و محیط‌های آکادمیک غمربوط میشود، برخورد غیرسنتی با اسلام ندارند. این موضوع نباید مایه‌ی مباهات هیچ مسلمان آزاداندیشی باشد. چونکه برخورد غربی‌ها از یک موضع پدرمآبانه (patronising) است. نباید به اسباب‌بازی بچه دست زد وگرنه ناراحت میشود.”

    اين در مورد اهانت به عقايد.

    ٢- فرموده ايد طبق قانون مملكت كه توسط اكثريت تصويب شده توهين و ناسزا به عقايد جرم و مستوجب مجازات است.

    اينجا هم شما را به سخن آقاى نوريزاد ارجاع مى دهم :

    “بانیان فلاکت اساسا شأنی در تعذیب یک خاطی ندارند. وبعد این که: پاسخ یک توهین کلامی زندان و شکنجه نیست. چرا؟ چون همچنان شبهات پای برجاست.”

    آقاى مرتضى. قوانين جمهورى اسلامى در زمينه هاى بسيارى ناكارايى خود رانشان داده اند. شما نمى توانيد بخاطر آنكه احساساتتان جريحه دار شده به قوانينى متوسل شويد كه مقبوليتى در نزد خرد جمعى ايرانيان ندارند. چطور آقاى خمينى در بهشت زهرا گفت گيرم پدران ما به چيزى رأى دادند، دليلى ندارد الان ما آن چيز را قبول كنيم. چرا قوانين بسيار عقب مانده و نا كارآمد بايد تا ابد وبال گردن ملت ما باشد در حاليكه در جوامع پيشرفته، قوانين سيالند و مرتب با تغييرات در خرد جمعى آن ملت هماهنگ مى شوند؟

     
  9. مزدك گرامى

    ضمن تأييد نظر شما، من هم باور دارم عنوان ” ايران اسلامى” مغلطه اى بيش نيست و مصادره كردن ايران به نفع جمعى از ايرانيان (شيعيان) است. با اجازه آقاى نوريزاد مقاله اى از آقاى بيژن رادان در اينجا مى آورم تحت عنوان:

    “از اسلام گرايى تا ايران ستيزى”

    پس از انقلاب ۵۷ اسلام سیاسی با تمام توان به جنگ ملیت ایرانی رفت

    «چقدر سیلی بخوریم از این ملیت … ما اصولاً کشوری را بنام ایران نمی شناسیم»(رهبر جمهوری اسلامی،۲۱ بهمن ۱۳۶۴)

    “اسلام‌ می‌خواهد که‌ همه دنیا یک‌ عائله‌ باشد و یک‌ حکومت در همه دنیا” (صحیفه امام، ج۱۳، ص۱۶۶)

    جمهوری اسلامی ایران چند ویژگی منحصر به فرد دارد، از جمله اینکه تنها حکومتی در جهان است که سیاست رسمی‌اش تضعیف حس هویت ملی است. این موضوع تصادفی یا حاشیه‌ای نیست و به ماهیت قدرت سیاسی در حکومت اسلامی برمی‌گردد. جمهوری اسلامی نماینده‌ی سلطه‌طلبی مذهبی و ایده‌ی امپراتوری‌سازی اسلامی است.

    ناگفته پیدا است که پروژه‌ی ساختن امپراتوری مذهبی در دنیای امروز توهم محض است، هرچند توهم محض رشته‌ی تخصصی رهبران حکومت اسلامی است.

    چه از نظر تاریخی و چه به لحاظ منطقی، حس هویت ملی، و نه دینی، شرط بنیادی تحقق دموکراسی و حاکمیت باثبات در جهان امروز است. کشمکش اصلی در ایران در واقع رویاروئی اسلام‌گرائی با ملی‌گرائی است. ملی‌گرائی یعنی اینکه همه‌ی ایرانیان برابرند و هیچ مذهب یا قومی هیچ حق ویژه‌ای ندارد.

    ملی‌گرائی شهروندی

    برخی می‌گویند ملیت هم مانند مذهب نوعی تعصب است وهم با اسلام‌گرائی مخالف اند و هم با ملی‌گرائی (ناسیونالیسم). ولی آیا مذهب و حس هویت ملی از یک سنخ و ریشه‌ اند؟

    به گمان من این بدبینی به درک محدودی از مفهوم ناسیونالیسم برمی‌گردد، یعنی ناسیونالیسم را نه به صورت ملی‌گرائی شهروندی (civic nationalism) بلکه به صورت نژادگرایانه و قومی‌اش می‌فهمند. نازیست‌های آلمان دچار این نوع ناسیونالیسم قومی بودند ودر فکر ایجاد یک امپراتوری آلمانی. فرانسه به اشغال آلمان درآمد و فرانسوی‌ها به دفاع از هویت ملی خود برخاستند. ملی‌گرائی فرانسوی‌ها هم نوعی ناسیونالیسم بود. جریان اصلی ملی‌گرائی در ایران از این گونه‌ی دوم است، تلاشی است برای آزادسازی هویت ایرانی و پایه‌ریزی یک دولت ملی.

    بسیار شنیده‌ایم که می‌گویند انقلاب اسلامی حمله‌ی دوم یا چندم اعراب به ایران بود. این برداشت به این صورت فرافکنی است و البته که پذیرفتنی نیست، چرا که انقلاب اسلامی ربط چندانی به عربها نداشت. اما، انقلاب اسلامی پیروزی دوباره یا چندباره‌ی ایده‌ی سلطه‌طلبی مذهبی و امپراتوری‌سازی اسلامی در ایران بود.

    پس از شکست ساسانیان، تاریخ ایران تاریخ رویاروئی اسلام سیاسی با ایده‌ی ایرانشهر است. در انقلاب مشروطیت با شکل گرفتن مفهوم مدرن دولت و حس هویت ملی این رویاروئی به اوج تازه‌ای رسید. جنگ “مذهبی‌ها” با «ملی‌ها» کشمکش اصلی فرهنگ و سیاست در تاریخ معاصر ایران است.

    هویت اسلامی و هویت ایرانی

    افراد مسلمان میتوانند هویت اسلامی داشته باشند، ولی آیا یک هویت جمعی اسلامی مشخص وجود دارد که بر پایه‌ی آن بتوان دولتی باثبات تشکیل داد. مشکل این است که اولاً همه‌ی ایرانیان مسلمان نیستند و در ثانی همه‌ی مسلمان‌ها را هم نمی‌توان مجبور کرد که یک جور مسلمان باشند. اسلام از نظر تاریخی، بیشتر مایه‌ی اختلاف بوده‌است تا مایه‌ی اتحاد.

    بر عکس، هویت ملی بر پایه‌ی پذیرفتن حداقل‌ها بنا شده. حس هویت ملی همان خودآگاهی جمعی ایرانیان است، یعنی حس برخورداری از سرزمین و تاریخ مشترک، یعنی خواست آزاد مردم برای برپائی دولتی مردم‌سالار.

    با پیشرفت فرهنگ، تجربه‌ی دینی شخصی‌تر می‌شود و هویت دینی تنها در گروه‌های کوچکتری از افراد همفکر معنا پیدا می‌کند. آزادی مذهب و عقیده در یک حکومت ملی مردم‌سالار تحقق می‌یابد نه در یک حکومت دینی.

    تفاوت هویت ملی با فرهنگ ملی

    برخی صحبت از ایران اسلامی می‌کنند (هر چند منظورشان ایران شیعی است). می‌گویند چه بخواهیم چه نخواهیم هویت ما دوگانه است: هم اسلامی است و هم ایرانی. می‌گویند دست کم «بخشی از هویت ما اسلامی است». اما این خلط معنای “هویت ملی” با «فرهنگ ملی» است. بخشی از فرهنگ ما اسلامی است، نه بخشی از هویت ملی ما. در مفهوم شهروندی «ملت»، مذهب و عقیده آزاد است. از اینکه بخشی از هویت برخی از ایرانیان اسلامی است، آنهم اسلامی با روایت‌های متفاوت و متضاد، نتیجه نمی‌شود که بخشی از هویت ملی ما اسلامی است.

    هویت ملی با فرهنگ ملی یکی نیست. فرهنگ ملی سپهر بسیار بزرگتری است. اسلام بخشی از فرهنگ ما است. همه‌ی ما چه بخواهیم چه نخواهیم تحت تأثیر فرهنگی اسلام، کم یا بیش، خوب یا بد، قرار گرفته‌ایم. هویت ملی اما چیز دیگری است. هویت ملی همان خودآگاهی جمعی ایرانیان است. خودآگاهی ملی فراتر از سپهر باورها و آگاهی‌ها است. انواع و اقسام دینداری، و هم این طور انواع و اقسام بیدینی، بخشی از فرهنگ ما است؛ ولی هیچ دینی نمی‌تواند بخشی از هویت ملی ما باشد.

    نقش ملی-مذهبی‌ها

    هویت ملی و هویت اسلامی در دو سطح مختلف جریان دارند. ملی-مذهبی‌ها می‌خواهند که از این هر دو یک هویت بسیط بسازند. مشکل این است که با این هویت نمی‌توان«ملت» ساخت، حداکثر می‌توان حزب ساخت، آنهم با تعریف و تحدید روایت خاصی از دین.

    از نظر تاریخی، ملی-مذهبی‌ها همیشه کاتالیزور به قدرت رسیدن اسلام‌گراها بوده‌اند. شاید مهدی بازرگان، از ملی-مذهبی‌های نامدار، در سالهای پایانی عمرش به همین نتیجه رسیده بود، که تغییر عقیده داد و گفت که دین برای تهذیب اخلاق و فکر آخرت است و نه بدست‌گرفتن قدرت سیاسی(نقل به مضمون).

    از نظر فرهنگی هم، ملی-مذهبی‌ها، ناخواسته، کاتالیزور رشد اسلام‌گرائی بوده‌اند. ملی-مذهبی‌ها و روشنفکران دینی، میراث‌خوار سنت اسلام سیاسی اند و هویت ملی را با بخش گزینش‌شده‌ای از فرهنگ ملی ما اشتباه می‌گیرند. آشفتگی فکری ملی-مذهبی‌ها و روشنفکران دینی بیشترین صدمه را به شفافیت فرهنگ سیاسی در ایران معاصر زده است.

    نواندیشان دینی، یکبار برای همیشه، باید مذهب را از شناسنامه‌ی هویت ملی جدا کنند. نواندیشان دینی درد دین دارند و نگران اسلام‌گریزی مردم اند. بجای بحث نظری با غیرمذهبی‌ها در توجیه روایت‌های نرمتری ازاسلام‌گرائی یا تلاش برای حفظ خرافات به نام دفاع از مقدسات ، باید به میان مردم مسلمان بروند و در عمل، رهبری جریان‌های توده‌گیر رفرم دینی اسلام را دلیرانه به عهده بگیرند.

    ایران‌ستیزی

    نمونه‌های ایران‌ستیزی و ضدیت با هویت ملی در جمهوری اسلامی فراوان اند، از تخریب و تحقیر آثار ملی گرفته تا تحریف تاریخ. ایران‌ستیزی پدیده‌ی تازه‌ای نیست و وجه غالب تاریخ ایران در هزار و چند صد سال گذشته است. منتها برای نخستین بار حکومت در ایران، با استفاده از تکنولوژی مدرن و درآمد هنگفت نفت، به جنگی هولناک با هویت ملی ایرانیان رفته است. به عنوان نمونه، هزینه‌ای که صرف تحریف تاریخ و تحقیر هویت ایرانی در سریال‌های تلویزیونی تبلیغی، مانند “مختارنامه”، می‌شود باورنکردنی است.

    در نبرد اسلام‌گرایان با هویت ایرانی، هدف وسیله را توجیه می‌کند، حتی اگر این وسیله در مواقع لزوم، استفاده‌ی ابزاری از حس هویت ملی باشد. مثلاً در جنگ «اسلام علیه کفر»، هرگاه لازم شد، سرود «ای ایران»هم پخش می‌شود. هم این طور در شعار «انرژی هسته‌ای حق مسلم ما است»، یک نکته‌ی ساده در مورد واژه‌ی«ما»، به صورت مبهم، ناگفته می‌ماند: این نکته که منظور از «ما»همان مای رهبران خودخوانده‌ی امت اسلام است و نه مای ملت ایران.

    رهبران فکری حکومت بارها این سخن را تکرار کرده‌اند که «ایران” صرفاً ابزاری است برای تقویت و گسترش سلطه‌طلبی اسلامی. تنها دفاعی که در حکومت اسلامی از ملیت ایرانی می‌شود، در موارد بسیار نادر، به همین منظور است. نمونه‌اش آيت‌الله حائری شيرازی که اخیراً با تاكيد بر اينكه « نبايد نسبت به مليت سهل‌انگاری كنيم»، گفت: «اگر حساسيت ما نسبت به ملیت كم باشد، خيلی ضرر خواهيم كرد. ما بايد ملی‌گرائی را بشدت جدی بگيرم تا یک پشتوانه قوی برای دين ما باشد.» او هم چنین گفت: «هدف نهائی انقلاب اسلامی ملت ایران برای جهان شمولی اسلام بوده است.»

    انقلاب ۵۷ و کلاه بزرگ

    محسن رضائی اخیراً گفت «بازرگان بزرگترین کلاهی بود که امام بر سر آمریکا گذاشت»، که از آن منطقاً می‌توان نتیجه گرفت که انقلاب بزرگترین کلاهی بود که امام بر سر مردم ایران گذاشت.

    جنبش ۵۷ بر پایه‌ی یک دروغ بزرگ شکل گرفت. تصوری که اکثر مردم و نیروهای سیاسی، ساده‌دلانه، از خواسته‌های اصلی جنبش ۵۷ داشتند همان شعارهای آزادی و عدالت اجتماعی بود. تعریفی هم که رهبر انقلاب از “جمهوری اسلامی” ارائه می‌داد همیشه با تأکید بر آزادی‌های سیاسی و برابری حقوق زنان و مردان بود. به همین دلیل این جنبش توده‌گیر شد. بعدأ معلوم شد که این گفته‌ی رهبری انقلاب از نوع «خدعه» و تقیه شرعی بوده‌است. در شور انقلابی سال ۵۷ هیچکس «کشف‌الاسرار»و «ولایت فقیه» خمینی را بازبینی نکرد و آنها هم که خوانده بودند، موقتأ مطالب این دو رساله را به فراموشی سپردند.

    از کلیشه‌های رایج یکی این است که انقلاب ۵۷ تومار ۲۵۰۰ ساله‌ی پادشاهی را در ایران درهم‌پیچید. حتی برخی از غیرمذهبی‌ها هنوز دلبستگی عاطفی عمیقی به این واقعه‌ی تاریخی دارند. به باور آنها اتفاق فرخنده‌ای رخ داد، در حالیکه انقلاب ۵۷ دروغی بزرگ بود و نظام پادشاهی تغییری نکرد و پادشاهی ولایت فقیه جانشین پادشاهی غیرمذهبی شد، و اسلام سیاسی با تمام توان به جنگ ملیت ایرانی رفت.

    انقلاب مشروطیت، و نه انقلاب ۵۷، رویداد فرخنده‌ی تاریخ چندهزار ساله‌ی ایران است. پادشاهی سنتی، در انقلاب مشروطیت ایران درهم‌پیچیده شد. برعکس، انقلاب اسلامی شکست کامل انقلاب مشروطیت بود. مشروعه‌طلبی بر مشروطه‌طلبی پیروز شد، و شیخ فضل‌الله نوری، که مخالف مشروطه بود، قهرمان کتاب تاریخ در حکومت جمهوری اسلامی شد.

    از انقلاب مشروطیت تا انقلاب ۵۷، دوره‌ی استثنائی تاریخ ایران پس از اسلام است. این همان دوره‌ی کوتاه ولی بی‌نظیری است که برای نخستین بار هویت ملی نیمه‌جان ما، نه تضعیف، که تقویت شد. از ناسیونالیسم خام و رمانتیک این دوره بسیار گفته‌اند. با توجه به آنچه که بر ایران رفته بود، و پس از این دوره بر ایران رفت، تنها صرف وجود این ناسیونالیسم، صرف نظر از محتوای آن، پدیده‌ای شگفت‌انگیز است.

    خدعه‌ی بزرگ یا آرزواندیشی

    آرزواندیشی (انشاءالله که گربه است) یک ویژگی فرهنگی و از خلقیات ما ایرانی‌ها است.

    مسئله‌ی اصلی این نیست که انقلاب ۵۷ خدعه‌ی بزرگ رهبری بود یا آرزواندیشی نیروهای سیاسی یا هر دو. بزرگترین اشتباه بیشینه‌ی نیروهای سیاسی اشتباه در تشخیص هویت بود. موضوع تنها این نیست که “ما برای آزادی انقلاب کردیم ولی استبداد مذهبی جانشین استبداد غیرمذهبی شد”. مسئله این است که این “مائی” که انقلاب کرد چه جور “مائی” بود. مسئله این است که “ما”ی رهبری خودساخته‌ی امت اسلامی بر “ما”ی هویت‌طلبی ملی ایرانی پیروز شد. به معنی دقیق کلمه، انقلاب ۵۷ خودکشی دسته‌جمعی ملت ایران بود.

    جان‌سختی هویت ایرانی

    حس هویت ملی زندگی مستقل خودش را دارد. ایده‌ای است که دوست ندارد بمیرد، اما همیشه پیروز نیست. از سومر، اکّد، آشور، و بابل اکنون چه مانده‌است؟ ملیت ایرانی هم قاعدتاً سده‌ها پیش باید نیست و نابود می‌شد. جان‌سختی هویت ایرانی براستی شگفت‌انگیز است.

     
  10. بنام خدا
    با تشکر از جناب هیچکس محترم
    نکاتی در اظهارات شدید و غلیظ شما مشاهده میشود که اجمالا به تک تک آنها می پردازم ودر ابتداء لازم است تشکر کنم از لحن بسیار تند شما و در عین حال بسیار متعجبم با این اظهارات شداد و غلاظ و با تقطیع جملات این بنده مرا متهم به طرفداری از داغ و درفش و تندروی و شمشیر کشی و خونریزی میفرمایید.
    1-آنچه که محسوس است این است که جنابعالی بنوعی مبتلا به نیت خوانی و استفاده های خاص از برخی الفاظ برای نسبت دادن مطالبی که مبتنی بر پیش فرضهای غیر واقعی یا اثبات نشده است هستید که به برخی از آنها اشاره میکنم
    2-مدعای من این بود که سخن نویسنده آن متن محتوایی توهین آمیز و متکی بر مستنداتی دروغ و غیر واقعی است که باید جداگانه به آن پرداخت ، اگر چنانچه این مدعا مورد انکار شماست لطفا جزء جزء مطالب ایشان که بنظر شما صحیح میرسد مطرح کنید تا مورد تامل قرار دهیم. ضمنا روشن فرمایید که آیا شما مدافع مدعاهای مذکور در آن مقاله هستید یا مدافع لحن عصبی و توهین آمیز و فحاشی های آن هستید ، متاسفانه اگر مدافع قسمت دوم هستید من اهل این سبک مجادله تند که بقصد خنک شدن دل و خالی کردن دق دلیها از دین و دینداران است نیستم ، ولی چنانکه عرض شد آماده بحث دقیق از تک تک محتواهای ادعایی در آن گفتار هستم ،باز تاکید میکنم من ایراد و سوال محتوایی راجع بهر یک از مقدسات را روا میدارم لکن فحش و توهین و تهمت را حتی نسبت به بت های بت پرستان ناصواب و خروج از فطرت سالم انسانی میدانم.
    3-به این نکته بطور کلی توجه کنید که هر فعل صادره از یک انسان قطع نظر از اینکه موضوع چه حکمی از احکام حقوقی قانونی و جزائی در هر نظام و مملکتی و تحت هر کیش و آیینی موضوع احکام اخلاقی نیز هست ،و شما بعنوان یک انسان متفکر عاقل نمیتوانید ذهن خویش را از احکام عقلی متکی به حسن و قبح ها فارغ کنید، نیک بیندیشید که فعل توهین و ناسزا و فحاشی آیا محکوم به حسن عقلی است یا محکوم به قبح عقلی ،این عیار و معیار هیچ ارتباطی هم به محتواهای داخلی ادیان ندارد، فرضا شما ترک دین خود را کرده باشید ترک احکام قطعی عقل برای شما ممکن نیست (خواهش میکنم به این نکته اخلاقی خوب بیندیشید که پایه رفع بسیاری از اشکالات و سوالاتی است که تا پایان گفتار خویش به آنها ادامه و اصرار داشتید).
    4-اینکه فرمودید اصلا هیچ جرمی اتفاق نیفتاده لطف کنید تلقی خویش را از مفهوم حقوقی جرم روشن کنید ، بنظر من از نظر حقوقی قطع نظر از ریشه ها و منشا ها جرم از نظر حقوقی عبارت است از فعل یا ترک فعلی که منجر به تخلف از یک قانون در محدوده جغرافیایی که آن قانون بتصویب قانونگذاران منتخب آن جغرافیا رسیده است، این چیزی است که حتی در دمکراسی های رایج در جهان مورد تسالم عقلاء است ،البته ما و شما میتوانیم از نظر حقوقی ناقد و منتقد به هر قانون باشیم ولی التزام به قانونی که از طرف اکثریت به تصویب رسیده است امری ناگزیر است وگرنه جوامع منتهی به آنارشی و هرج و مرج خواهند شد. فرضا اگر قانون مفادش این باشد که توهین به فلان عقیده یا فلان شخص جرم است و مجازاتش مثلا فلان قدر جریمه نقدی یا مثلا شش ماه حبس است در اینجا اگر فردی عرفا و بر اساس موازین مرتکب آن جرم شد اگر کسی بگوید من این قانون را قبول ندارم و مرتکب نباید مجازات شود این فرد در ورطه دیکتاتوری و خود محوری افتاده است .
    5-اینکه گفتید فحش و ناسزا فقط فحش و ناسزاست سخن عجیبی است! البته معلوم است که هرچیزی همان چیز است و باصطلاح سلب شی از خودش محال است ، لکن عزیز من اگر در محدوده حقوقی و قوانین مقنن گفت که فحش و ناسزا جرم است که شما نمیتوانید بگویید خوب فحش وناسزا فقط فحش وناسزاست! زیرا چنانکه پیشتر عرض شد شما نمیتوانید خود را و هویت خود را از احکام عقلی متکی بر حسن و قبح فارغ کنید ،تامل کنید که خوب فحش و توهین محکوم است عقلا و اخلاقا و قانونگذار بر این اساس قانونی را وضع کرده است ما اگر فرضا به چیزی معتقد نیستیم چرا آنرا با فحش و ناسزا بمباران کنیم ، خوب است از ابتدا با دلیل و مدرک عقلی حسی وجدانی آنرا در ترازوی نقد قرار دهیم ، من برای تنبه شما اینجا مثالی از وجدانتان میزنم :شما که از ابتدا فرضا خدای جهان یا پیامبران و کتب سماوی را مقدس و محترم نمیدانید و فحش و ناسزا به آنها را فقط فحش میدانید آیا همین حالت نفسانی را نسبت به فحش به نزدیکان و محترمین و عزیزان خویش دارید؟یعنی همانطور که فحاشی به مقدسات دیگران را فقط باد هوا یا نقل ونبات میدانید آیا فحاشی به نوامیس خویش را هم نقل و نبات میدانید؟!نیک تامل کنید
    6-بالاخره در پایان گفتارتان ما را امیدوار فرمودید در این جمله که :”البته بی دین شدم اما بی خدا و خالی از معنویت نشدم”
    من از این گفتار شما بسیار خرسند شدم فقط سوالی از محضرتان دارم و آن این است که بفرمایید لطف کنید و مختصاتی از خدائی که پذیرفته اید و مختصاتی از معنویتی که به آن معتقدید برای ما رسم فرمایید و توضیح دهید که منشا معرفتی آن خدا و آن معنویت چیست؟
    با احترام و تشکر
    دوستدار شما مرتضی

     
  11. با درود به دوستان . موضوعی که هموطنان مسلمان ما در نظر نمی گیرند طرف مورد خطاب اسلام و قوانین اسلامی است.قوانین اسلامی تنها برای مسلمین است و نه برای غیر مسلمین.چون از نظر اسلام افراد یا مسلمان هستند و یا کافر و ملحد وزندیق و اهل کتاب و بطور کلی غیر مسلمان.جرم اینها همه از نظر اسلام معین و مشخص است و بحثی نه از دید اسلام و نه مسلمین در آن نیست.بنابراین آنچه که بعنوان قوانین شرعی/اسلامی است مربوط به مسلمین و جامعه مسلمان است نه برای دیگران. در حقیقت غیر مسلمین نه تنها هیچ گونه تعهدی نمی توانند به قوانین اسلامی داشته باشند بلکه حق دارند که تنفر خود را از آن اشکارا فریاد بزنند! چون نه به آن رای داده اند و نه به ان اعتقادی دارند و نه اسلام به آنها چنین اجازه ای را می دهد.بهمین جهت این قوانین ظالمانه و بر ضد حقوق شهروندیست و بیشتر درون گروهیست تا برای تمام مردم یک کشوری با ادیان و افکار و عقاید مختلف. و بهمین دلیل مفاهیمی چون کشورهای اسلامی و یا کشور اسلامی و یا کشورهای مسیحی و یهودی و کمونیست …غلط ونادیده گرفتن حقوق شهروندی و ضد حقوق بشر است.چون با نامیدن مثلا ایران بعنوان کشور مسلمان و بدتر از آن شیعی دوازده عربی حقوق تمام کسانی را که نه مسلمانند و نه شیعی زیر پا گذاشته ایم.1400 سال است که قوانین اسلامی در کشورهای اسلام زده و ایران برای پایمال کردن حقوق دیگران با زور به مردم حقنه شده و با توسل به آن هر جنایتی و چپاولی و تجاوزی کرده شده.ولی چون این قوانین بر تبعیض و نادیده گرفتن حقوق گروهای مختلف مردم و برتری دادن مسلمین بر غیر مسلمین و در ایران بلا زده ما شیعه دوازده عربی بر همه بنا شده قوانینیست ضد حقوق بشر و مستبد پرور و جلو پیشرفت جامعه را گرفته و باعث به انحراف کشیده شدن تمام کوشها و مبارزات آزادیخواهانه شده است.و بدتر از همه اینکه با وجود این همه حق کشی و جنایت و تبعیض و تجاوز به حقوق دیگران مسلمین خود را آنچنان صاحب اختیار جان و مال و زن و فرزند …دیگران می دانند که مثلا اگر غیر مسلمانی اجازه یافت در کشور خود زندگی کند باید سپاسگزار آنها باشد!اصولا مسلمانان خود را همیشه در همه جا صاحبخانه و صاحبان اصلی هر سرزمینی را که به بلای اسلام گرفتار کرده اندخارجی تلقی کرده اند.بنابراین هموطنان مسلمانی که هم دل در گرو اسلام و هم مردم و هم ایران هستند باید این موضوع را بخوبی درک کنند و بردیگرانیکه اعتقادات اسلامی آنها را نقد می نمایند خرده نگیرند زیرا چیزی را که شما مقدس کرده اید برای دیگران پشیزی ارزش ندارد تا چه رسد به تقدس!ولی همه ما در انسان بودن خود مشرکیم و همین نقطه اشتراک را دریابیم و تنها بهمین خاطر بهمدیگر احترام بگذاریم و چون همه در زندگی و زنده بودن مشترکیم زندگی انسان را می توانیم مقدس بدانیم و از تجاوز به آن بپرهیزیم هر چند مخالف اعتقادات اسلامیمان باشد.35 سال بشدیدترین وجهی قوانین قصاص اسلامی در ایران حاکم بوده ولی تمام پژوهشها دال بر افزایش جرم و جنایت و تجاوز و دزدی…در ایران است.ولی در کشورهایی که اعدام را لغو کرده و با قوانین عرفی به جنگ مجرمان رفته اند شرایط بسیار بهتر از ایران است.چون درایران جنایت پیشه گان و اوباشان حکومتی که در حقیقت خود باید بر صندلی محکومان بنشینند قاضی و حاکم و داروغه اند.اینست که قوانین اسلامی چون همه گیر نیست بنابراین نمی توان انتظار رعایت آن از من کافر داشت.چون من بهیچ دلیلی نمی خواهم که مثلا چون توی مسلمان می خواهی به بهشت بروی یکماه رستوران نروم و ننوشم و نخورم که تو راحت باشی .با توجه به ستم و تجاوز به حقوق دیگران توقع شما بیش از آنست که دیگران اهمیتی دهند.چون دین شما و اعتقادات شما مشکل شماست و کسی به شما اجازه خرج کردن از نقدینه اش را نداده و نه خواهد داد!اصولا طریقه زندگی مسلمانی شما برای ما غیر مسلمین عذاب آوراست .زن و بچه و مادر من چرا نباید بخاطر اینکه شما مسلمین اینقدر متمدن نیستید و به رشد فکری نرسیده اید که جلوی خود را بگیرید راحت لباس بپوشند و موی پریشان کنند و راحت و آزاد از زندگی لذت ببرند؟با وجود ایندر یک حکومت دمکراتیک و با با قوانینی عرفی و جدا از بنیان دین (لاییک) اکثریت مردم ایران حق شما را برای برگزاری مراسم دینی تان محترم می شمارند ولی این تا جاییست که به حقوق دیگران تعرض نکنید و دست از دست درازی به حریم دیگران بردارید و قوانین خود را بر قوانین عرفی جامعه مقدنم ندانید.ما نه تنها مخالف دین شما نیستیم بلکه خواستار جامعه ای هستیم که همه با هم و با حفظ اعتقادات خود در سربلندی و آزادی و شادی و احترام بهمدیگر در کنار همدیگر زندگی کنیم و کسی به حقوق دیگران تعرض نکند.

     
  12. جناب حامد عزیز
    با تاملی مجدد در این عبارت شما که گفته بودید:”فکر نمیکنم این جمله که دین اسلام ساختگی است (بر پایه مستندات)، توهین به مقدسات دین اسلام باشد”.
    متوجه مقصود اصلی شما شدم و سوء تفاهم رفع شد ،بله حق با شماست اگر کسی تکلم به این قضیه کند که :اسلام دینی ساختگی یا بشری است نه آسمانی، آنگاه با بیان شواهد و براهین در پی اثبات این مدعا باشد،هیچ توهینی به اسلام یا مقدسات نکرده است، تصور ابتدایی من با توجه به نوشته آقای پورشجری این بود که منظور شما از مستندات همان مطالب مذکور در نوشته ایشان است
    بهر حال مهم مقام استدلال و اقامه برهان است که مستندات هر مدعا باید فارغ از توهین ، دروغ ، شعار ،مغالطه و عوامفریبی باشد
    در هر حال از تذکر شما سپاسگزارم

     
  13. جناب مرتضی دوست عزیز و گرامی
    فکر می کنم در گفت و گوی میان من و شما سو تفاهمی هست که در اثر ناشی گری من به وجود آمده
    در این گفت و گو من هر جا سخن از اسلام به میان آورده ام منظورم باور های دینی نیست
    تمام حرف من مخالفت با اسلام حکومتی یا همان استبداد دینی است
    هدف من انتقاد از آن بخش از اسلام است که مدعی است تمامی بشر را می خواهد به زور به بهشت راهنمایی کند و در این راه دست به تشکیل حکومت استبدادی می زند و قوانین خود را بر جامعه تحمیل می کند
    در مورد اعتقادات فردی جای زیادی برای گفت و گو نیست موسی به دین خود و عیسی به دین خود
    با آرزوی شادی!

     
  14. سلام و درود
    با تشکر از جناب نوری زاد که هنوز این صفحه را مفتوح گذاشته اند و متعهد به انعکاس کامنت های مطول و مختصر بنده و عزیزان دیگرند.
    من در واقع از ادامه گفت و شنود با دوستان بسیار بسیار خرسند و مفتخرم
    باید عرض کنم غیر از تحصیلات ممتد حوزوی اساسا شغل من پژوهش و مطالعه و بررسی مسائل محتوائی دینی است از این جهت ملالی از ادامه چنین مباحثاتی نیست و امید است که باعث رشد و تعالی هرچه بیشتر در من و دیگر دوستان گردد منتها در این اسلوب بحث برخی ایرادات هست که بخشی از آن به ضیق وقت و اشتغالات علمی من مربوط میشود و بخشی به ضعف بنده در تایپ کردن باز میگردد، و همین جا خدای خویش را گواه میگیرم که با اینکه با چند دوست محترم مواجهه علمی دارم لکن بدقت تک تک نظرات این عزیزان را آنالیز و یادداشت کرده و تاکنون پاسخگو بوده ام و همینطور قصد بررسی بقیه فرمایشات را دارم.
    یک بخش هم برمیگردد به طولانی شدن این صفحه و چگونگی جمع آوری و مراعات و لحاظ اجزآی فرمایشات این عزیزان ، مثلا من هنوز بدنبال پاسخگوئئ به مطالب برخی از دوستان هستم که امروز دیدم ساسان عزیز انبوهی از مطالب و قضایایی که هریک باید در محل خود بررسی و در ترازوی نقد واقع شود را روی میز مباحثه گداشته اند! آنهم نه در این صفحه بلکه در صفحه سیاسی نوینی که امروز ایجاد کردید که طبعا آن مطالب مخاطبان و کامنت گذاران خاص خود را دارد، باصطلاح امریکایی ها همه گزینه ها را لحاظ و روی میز نهادند(این البته شوخی دوستانه ای بود).
    با توجه به این مشکلات بنظرم میرسد اینطور مباحث از قسمت عمومی کامنت های ذیل مطالب شما جدا شود و با تعیین یک موضوع واحد آن موضوع به نظرخواهی و بحث گذاشته شود ، مثلا عنوانی در پیج اول سایت شما ایجاد شود بنام “گفتگوی آزاد” که اسباب تشتت و پراکندگی و ملالت فراهم نگردد ، من واقعا نمیدانم الان با این کندی در تایپ کردن که متاسفانه ضعف من است و با انبوهی از دعاوی مختلف که از طرف دوستان مطرح میشود چگونه مطلب را به انجام برسانم !؟ضمن اینکه طبیعت ماجرا این است که هر مطلبی بازخورد و واکنشی از طرف من و دوستان را بدنبال دارد و نمیدانم آیا چنین روشی مفید است یا خیر، ضمن اینکه من از مزاحمت برای سایت شما دچار شرمندگی هستم.
    البته شما صاحب سایت هستید و اولی و احق به تصمیم گیری ، ضمن اینکه دوستان هم ابراز نظر کنند ادامه بحث به چه اسلوبی تداوم یابد.
    دوستدار همه انسانهای حقیقت جو
    مرتضی

    ——————

    سلام آقا مرتضای گرامی
    سپاس ازحوصله و تعهد جنابعالی در فراهم آوردن یک فضای صمیمی و تهی از تعصبات بی دلیل. پیشنهاد می کنم همه ی پرسش ها و ابهامهای دوستان را فهرست کنید و یکی دو تایی ازآنها را که کاربردی ترند و مورد اقبال همگان اند برگزینید و همانها را درمعرض مداقه قرار دهید. اگرکه مقبول افتد.
    با احترام و سپاس

    .

     
  15. مرتضاى گرامى با سلام
    پاسخ شما را در پست جديد آقاى نوريزاد دادم تا شايد دوستان بيشترى آن را بخوانند.

     
  16. درود بر همه دوستان و بر نوريزاد آزاده :خواب به چشمانم نمى آيد .نكند دولت روحانى منشور شهر وندى اش را نقش بر آب كرده باشد .دلنگران نوريزادم .
    در ادامه كامنت قبلى مى خواستم به آقا مرتضا عرض كنم :
    دوست گرامى :چقدر احساس ناتوانى و ترس مى كند آن نظام قدرتى كه تكيه گاه خود را دين و اعتقادات مادرزادى و طوطى صفتانه يك قوم قرار داده است و تحمل وجود چند انديشه متفاوت را در ميان هفتاد ميليون ايرانى ندارد و مى خواهد با داغ و درفش قرون وسطايي همه اين هفتاد ميليون يك دست فكر كنند ؛فكر كه نه ،تكرار رسوم و اعتقادات آبا و اجدادى ..چرا در اين تكرار فكر نيست؟ چون هر اعتقاد مادر زادى به محض آنكه انديشيده شود لاجرم اختلاف هم پيش مى آيد .يكى از آن عقيده سربرمى تابد ،يكى ديگر آن را دربست مى پذيرد ،يكى آن را بر وفق عقل خود تغيير مى دهد ،كسانى كافر مى شوند ،كسانى مؤمن مى مانند .برخى از مؤمن مانده ها مى ترسند حتى به اعتقادات خود فكر كنند تا مبادا در اوين اخروى تا ابد به حبس ابد محكوم شوند ،برخى ديگر ايمانشان به قول آن حديث معروف ايمان نوكران و تاجران نيست بلكه از سر عشق به خدايشان است .اين ها را نه فقط خرد تآييد مى كند بلكه تجربه تاريخى نيز گواهى مى دهد كه نهاد هاى تمامت خواه قدرت حتى در تاريك ترين دوره هاى قرون وسطى قادر نبوده اند انسانها را همه از نظر ذهنيات يك دست كرده و مانع اختلاف آرا شوند.دليلش آن است كه خدا يا طبيعت به انسان شعور داده است و شعور ماشين مكانيكى كه هميشه نتايجش يكسان باشد نيست .اينجا دخالت قدرت در انديشه يا بخردانه اختلاف را -آن هم در يك ملت هفتاد ميليونى در سده بيس و يكم-مى پذيرد يا در كمال نابخردى با استخدام متعصبان و اوباش و تهى مغزانى كه از فرمانبرى كسب هويت مى كنند هر تفاوتى را با چماق و زندان سركوب مى كند .از همين جا فرد مظلوم ديگر نمى تواند مثل يك آكادميسين بى غرض حرف بزند و حق هم دارد .كافرى كه با قلم از آنچه درست مى داند دفاع مى كند شرف دارد بر مؤمنى كه با مشت و شمشير حرف مى زند و از شكنجه دادن اسير پندار اجر اخروى دارد .آقا مر تضا از اين خطرناك تر چيزى هست كه عده اى از زدن شما احساس ثواب بردن بكنند ؟من احساس مى كنم شما فرد متدين و با وجدانى هستى .به همين دليل از صحبت با شما لذت مى برم و الان وظيفه
    هر مؤمنى از نوع شما را آن مى دانم كه دين را از دست اهريمنان دين فروش نجات دهد تا فضاى تنفس فكر هم براى شما و هم براى من از ستيزه و كينه پاك شود،با احترام و آرزوى شادكامى براى شما و همه .

     
  17. تا حق دادن حکم فتوای قتل یا جهاد از ریشه ، کنده نشود
    نخواهیم توانست به آزادی وحاکمیت ملی وعدالت برسیم
    واین فقط با گسترش فرهنگ ایران ممکنست

    اینکه در فرهنگ ایران، جان و خرد انسان مقدس (گزندناپذیر) است، یعنی چه؟
    یعنی، هیچ قدرتی، حق کشتن انسان و آزردن خردش را ندارد …
    یعنی، کشتن به حق، برضد حق هست.
    حقی که امر به کشتن بدهد، نا حقست …
    یعنی، هیچ ملائی، حق فتوای قتل و فتوای جهاد ندارد …
    یعنی، هیچکسی حق ندارد، امر به معروف و نهی از منکر بکند …
    یعنی، هیچ کتابی و پیامبری و رهبری و آموزه ای، جز جان وخرد انسان، مقدس نیست …
    یعنی، هیچکس، حق سلب آزادی از خرد انسان در اندیشیدن ندارد، چون خرد انسان، از جانش میجوشد …
    یعنی، فقط خرد انسانی، حق نگهبانی و سامان دادن جان یا زندگی را دارد …
    یعنی، فرقی میان بودائی و یهودی و مسلمان و زرتشتی و ترک و عرب و کرد و چینی و هندی نیست …
    یعنی، گرانیگاه و سرچشمه حقوق انسانها، جان وخرد انسانهاست، نه ایمانشان به عقاید و ادیان و مکاتب و ایدئولوژیها …
    یعنی، حکومت دینی و ایدئولوژیکی، سلب آزادی از خرد انسانیست که از جان میجوشد …
    یعنی، «زندگی» برتراز «همه حقیقت ها»ست

    زنده یاد hsjhn منوچهر جمالی.www.jamali.info

     
  18. سلام بر نوری زاد و درود بر همت والایش!
    آقای مرتضی! برادر دینی آقای نوری زاد
    “۱-ظاهرا توجه کافی به نقد و ایراد من نسبت به جناب نوری زاد نکردید …”
    توجه من مانند بقیه منتقدان شما جز به “کلماتی” که نوشته اید به چه چیز دیگری میتواند باشد؟!
    نوشته تان را مرور میکنم :
    “۳-چیزهایی را بی دلیل به بنده نسبت دادید که من از آنها دورم ، آیا در گفتار من اثری از شمشیر و خونریزی بود؟ ”
    لازم نیست مستقیماً حرف از خون و شمشیر بزنید همینکه انتقاد نوری زاد را از شکنجه و زندان
    یک انسان آنهم فقط به خاطر نوشتن و نه هیچ اقدام دیگری “یکی از قضاوتهای شتاب زده و غیر منطقی ”
    میدانید نه برای من و نه برای سایر منتقدان نوشته تان ابهامی باقی نگذاشته اید که شما در طیف
    مدافعان خون و شمشیر قرار دارید حالا نه به آن شدت و غلظت!
    ” مادام که سخن ایشان صبغه علمی و نقد غیر توهین آمیز علمی داشته باشد
    پاسخ آن پاسخ علمی روشمند است، لکن متاسفانه در گفتار نقل شده از ایشان عناصر توهین آمیز مکرر
    نسبت به پیامبر اسلام و قرآن کریم و برخی یاران و صحابه ایشان دیده میشود ”
    ” مادام.. ” ” پاسخ آن پاسخ علمی روشمند است ” “لکن متاسفانه ”
    آیا این کلمات برای یک عقل سلیم مفهوم دیگری به جز تأئید ضمنی رفتار داغ و درفش و حتی توجیه
    آن میتواند داشته باشد؟! آیا در نوشته خود به جز انتقاد به نظر آقای نوری زاد حتی یک جمله در مورد
    محکوم کردن شکنجه سیامک مهر نوشته اید؟!

    ” آقای پور شجری اگر با توهین به مقدسات اسلام مطابق قانون کشور مرتکب جرم شده باشد
    فقط باید مورد مجازات قانونی قرار بگیرد نه اینکه کتک بخورد یا به انفرادی بی معنا برود ، توجه کنید
    که حتی مجرم نیز در اسلام باید عادلانه و مطابق قانون کیفر ببیند ”
    ” آقای پور شجری قطعا مرتکب توهین به مقدسات ما اعم از پیامبر و قرآن و اولیاء اسلام شده است ”
    اصل مطلب همین است که اصلاً جرمی واقع نشده که نیاز به مجازات داشته باشد آنهم از نوع عادلانه!
    فحش و ناسزا فقط فحش و ناسزاست و معنای توهین به مقدسات گذاشتن بر آن محل اشکال است .
    چه کسی تعیین کرده است که اسلام و پیامبر و قرآن و اولیاء اسلام مقدس هستند؟!
    چه کسی تعیین کرده است که توهین به این مقدسات چیست که باید مجازات قانونی داشته باشد؟!
    آیا به پشتوانۀ میلیاردی مسلمانان این حق را برای خودتان قائل شده اید؟!
    یا خدا مستقیماً از طریق نامه و ایمیل و فیسبوک این حق را به شمایان اطلاع رسانی کرده است؟!

    دین فقط و فقط یک روش یک راه یک ابزار است که یک انسان از جنس من و شما ( به اقرار خودش )
    آن را در یک مقطع زمانی و برای مثلاً رسیدن به کیفیت بهتری از زندگی عرضه کرده است فقط همین!
    هیچ جنبۀ مقدسی در هیچ کجای آن وجود نداشته است . مقدس کردن اسلام فقط و فقط ریشه در
    جهل و/یا سودجوئی پیروان محمد دارد و بس! ناسزا گفتن به پیامبر یا قرآن و یا حتی خدای اسلام
    همان حکمی را باید داشته باشد که ناسزا گفتن به هر انسان و کتاب و مکتب دیگری!

    از توهین کردن و ناسزا گفتن حمایت نمیکنم آن را یا نشانۀ ضعف شخصیتی میدانم و یا نشانۀ شدت
    خشم و ناراحتی فرو خفته ای که مجرای سالمتری برای بیرون ریختن آن وجود نداشته است اما اگر
    قرار باشد انسانی بخاطر توهین به مقدسات حتی یک روز زندانی شود چه برسد به اینکه کتک بخورد
    و شکنجه شود آن را به هر صورتی محکوم میدانم . مهم نیست که از چه کلماتی استفاده کرده و
    مهم نیست که به چه مقدساتی فحش داده باشد در هر حال او را شایستۀ مجازات زندان نمیدانم!

    و اما شمایانی که برای خودتان مقدسات اسلامی درست کرده اید و از توهینهای کلامی به مقدسات
    خود ساخته تان برآشفته میشوید آیا نسبت به توهینهای عملی و اجرائی اسلام به زنان چه واکنشی
    نشان میدهید؟! آیا برای من و هزاران زن ایرانی که طبق لا اکراه فی الدین اعتقادی به اسلام نداریم
    ارزش قانونی به اندازۀ نصف مرد داشتن بالاترین توهین تلقی نمیشود؟! آیا میتوانیم خواهان مجازات
    توهین کنندگان بشویم ؟! آیا اصلاً میتوانیم به چنین توهینی اعتراض کنیم؟!

    ” بله منهم با امور خلاف که مطابق تعالیم متعالی اسلام نیست مخالف هستم”
    این ” تعالیم متعالی اسلام ” چیست؟ خوراکی است یا پوشاکی است؟! از چه جنسی است؟!!
    ایکاش میتوانستید گوشه ای از دنیا را نشان دهید که ” تعالیم متعالی اسلام ” توانسته باشد آباد کند!
    ایکاش بعد از 1400 سال میتوانستید خدمات اسلام را به بشریت فهرست کنید و بگوئید که فلان مورد
    و بهمان مورد پیشرفت علمی و تکنولوژیکی و تعالی انسانی فلان مردم در بهمان گوشۀ دنیا به دلیل
    ” تعالیم متعالی اسلام ” بوده است! مگر نه اینکه معجزۀ محمد قرآن است و در آن تمام احکام و قوانین
    لازم و کافی برای خوشبخت کردن انسانها در تمام دورانها و زمانها وجود دارد!

    ایکاش به جای اینکه نگران توهین به قرآن و مقدسات اسلامی بودید به فکر حیثیت از دست رفتۀ دینی
    بودید که طی 35 سال گذشته در ایران چه خونهای ناحقی را به زمین ریخته است البته شما هم موافق
    این وضعیت نیستید پس اعتراضی جانانه کنید اعتراضی که هم به گوش مسئولان برسد و هم خبرش به
    گوش ما برسد نه اینکه ظالم را رها کنید و بر سر مظلوم فریاد بکشید!

    و ایکاش اندکی تاریخ نیز مطالعه میفرمودید تا ببینید که اسلام چگونه و به چه صورت بر ایرانیان وارد شد
    آیا زور و اجبار و هجوم و کشتاری در کار نبود؟! آیا تمدن 7 هزارسالۀ ایرانیان با آنهمه سرزمینهای پهناور
    حاصلخیز و ثروتمند با گزارشهای سلمان فارسی خرج تقویت دین عربهای چادر نشین نشد؟! آیا تمدن
    7 هزار سالۀ ایرانیان با هجوم اسلام سیر قهقرائی پیدا نکرد؟؟ چطور شده است که ایرانیانی که قبل از
    ورود اسلام به راستگوئی مشهور بودند اکنون دروغ گفتن جزئی از زندگیشان شده است؟! شاید اگر
    به این پرسشها و صدها پرسش دیگر پاسخ داده میشد نه سیامک مهر مجبور به ناسزاگوئی میشد
    و نه اصلاً اسلام در جایگاه فعلی اش در ایران میتوانست باقی بماند!

    ” من نمیدانم گرایش ایمانی و ایدئولوژیک شما چیست ، ”
    ” فرض می کنم شما از منکران خدای متعال و طبعا وحی و نبوت هستید
    یا مثلا معتقد به تز مارکسیسم هستید ،”
    از نظر شما انسانها دو دسته هستند یا با دین و معتقد به خدا و یا بی دین و منکر خدا در ذهن شما
    بی دین بودن و با خدا بودن با هم نمیگنجد! این هم از برکات هویتی شدن دین است که ایکاش اندکی
    و فقط اندکی نیز به مقولۀ هویتی شدن دین که نوشته بودم میپرداختید و علاوه بر دفاع از نظراتتان
    در این مورد هم چند خطی مینوشتید و اظهار نظری میکردید .

    من گذشته ای دینی دارم گذشته ای با پایبندی به قوانین اسلام . مادرم اعتقادات دینی غلیظی دارد
    و جای مهری بر پیشانی که نشاندهندۀ نمازهائی طولانی است تحت تأثیر مادرم و البته شناسنامه
    تا سن 25 سالگی در کویری به نام اسلام دنبال سراب میگشتم .

    نه تأثیر مثبتی از اسلام در زندگی خود میدیدم و نه در زندگی هر مسلمانی که میشناختم . اسلام را
    دینی متناقض یافتم پر از احساس گناه که تو را به هیچ آرامش عمیقی نمیرساند صدها سؤال و مشکل
    را بی پاسخ میگذارد پیامبری دارد که در مکه و مدینه دو شخصیت متفاوت دارد با دو خدای متفاوت!
    وارد جزئیات نمیشوم که جایش اینجا نیست . به اسلام شک کردم و پس از سالها کنکاش به این یقین
    رسیدم که باید رهایش کنم و به دنبال اعتقادی باشم که ضعفهای وحشتناک اسلام را نداشته باشد .

    البته به دلیل شدت القائاتی که از زمان کودکی نسبت به اسلام و پیوند زدن آن با خدا وجود دارد
    ابتدا از رها کردن اسلام به شدت احساس گناه میکردم و میترسیدم فکر میکردم که بی خدا میشوم اما
    با استقامت در برابر این احساس گناه دروغین و باورهای نادرستی که جامعه در ضمیر ناخودآگاه فاقد
    قدرت استدلال کودکیم زورچپان کرده بود توانستم از چنگال این دروغهای زشت هیولاگون خود را برای
    همیشه رها کنم و زنجیر اسارت دین را از دست و پای روحم باز کنم! البته نویسندگان و استادانی بزرگ
    با کتابها و تعالیمی شگفت انگیز که نه ادعای فرستادۀ خدا بودن آنهم از نوع خاتمش را داشتند و نه
    گفتارهای پر تناقض و گیج کننده گنجینه های با ارزشی برای این رهائی و کشف معنویت درونی بودند .
    البته بی دین شدم اما بی خدا و خالی از معنویت نشدم!

    آقای مرتضی !
    از دین برای خود هویت نسازید هویت انسانی بسیار بسیار فراتر و گسترده تر از هویت دینی است .
    اگر چنین کنید تقدسی برای دین باقی نمیماند و توهین به مقدسات همانقدر بی معنا میشود که
    توهین به اتومبیلتان که شما را به مقصدی میرساند یعنی همان کارکردی که دین باید داشته باشد .
    کتاب تفکر زائد اثر محمد جعفر مصفا را حتماً مطالعه بفرمائید .

     
  19. دوست ناشناس محترم
    با سلام می پردازم به مطالب و سوالات شما
    1- مطالبی را پیرامون قانون قرآنی قصاص ابراز کردید و شواهدی از سخنان آقای رحیم پور ازغدی، من ابتدا عرض کنم که کاری به مطالب تلویزیونی مطروحه از طرف ایشان ندارم ، بلکه بر بسیاری از مطالب ایشان نقد و اعتراض دارم ، و اساسا این روش ایشان که یکطرفه بصورت سخنرانی در تلویزیون یا اماکن دیگر انبوهی از مطالب و مقولات گوناگون را کنار هم گذاشته بصورت یک سخنرانی ارائه میکند روش نادرست و غیر برهانی میدانم ، ایشان در هر مقوله سیاسی اجتماعی فرهنگی که میخواهد ورود کند باید در مقابل کارشناس مخالف بنشیند و یکی بگوید و یکی بشنود مثلا اگر میخواهد لیبرالیسم یا سکولاریسم یا کمونیسم یا هر ایسمی را نقد کند این بصورت سخنرانی خطابی یکطرفه نباشد بلکه در هر مقوله با یک کارشناس مخالف مباحثه برهانی کند ، این روش فعلی شبیه مونو لوگهای منبر گونه است که مخاطبان خاص خود را دارد.

    2-یکی از احکام مسلم قرآنی قانون قصاص است که جزئیات آن در روایات و فقه اسلامی مطرح شده است ،قرآن در (البقره/179) میفرماید :”و لکم فی القصاص حیاه یا اولی الالباب لعلکم تتقون”.
    مساله قصاص مطابق تایید قرآن و تاریخ و حتی در تورات و انجیلهای تحریف شده فعلی از احکام وحیانی و آسمانی بوده است و هیچ ربطی به فرهنگ قتل و خونریزی در جزیره العرب که شما به آن اشاره کردید ندارد.
    این قانون بطور کلی همانند قوانین جزائی دیگر اسلام دارای فلسفه ای اجتماعی است، و آن عبارت است از جنبه بازدارندگی از قتل و خونریزی ، در اسلام مساله قتل (البته قتل بناحق) آنچنان مورد احترام و تاکید قرار گرفته که در روایاتی که در مقام بیان گناهان کبیره است قتل را قرین و بدیل شرک بالله قرار داده است ، حفظ حرمت خون انسانها در آن پایه از اهمیت بوده است که برای جلوگیری و عدم اعتیاد به قتل و سرایت این بلیه حکم متقابل قتل جعل شده است تا کسی تجری و جسارت رفتن بسمت چنین جرم عظیمی پیدا نکند، شما تامل کنید اگر بجای جعل چنین مجازات بازدارنده ای مثلا جانی قاتل را رها کنند یا حبس کنند یا مجازات بجرایم نقدی و امثال آن کنند آیا آن خاصیت بازدارندگی تحقق پیدا میکند؟آیا مجازاتهایی این چنینی- یعنی مادون- قتل ضامن کافی برای جلوگیری از جنایات محتمل که در جوامع انسانی در هر آن و لحظه و در هر مرافعه کوچک و بزرگ محتمل الوقوع است می باشد؟!
    بنابر این مساله قصاص اینطور نیست که بتلقی شما ناشی از فرهنگ قتل و خونریزی در شبه جزیره عربستان بوده باشد زیرا چنانکه عرض شد این قانون سابقه وحیانی در ادیان بزرگ دیگر نظیر یهودیت و نصرانیت هم داشته است.
    3-جدای از فلسفه جزائی اجتماعی فوق الذکر در روایات تفسیری فقهی ما به فلسفه دیگری که وجدانی هم هست اشاره شده است و آن عبارت است از مساله تشفی خاطر اولیاء مقتول ، این مطلبی عینی است من شما را بوجدانتان ارجاع میدهم با عرض پوزش از نوع تمثیل :اگر جنایتکاری فرضا پدر یا مادر یا هر عزیز دیگرتان را بنحو فجیعی و با قساوت و بعمد قطعه قطعه کند و بقتل برساند حال نفسانی شما چیست؟آیا براحتی میتوانید از کنار آن جانی گذشته و اکتفاء به مثلا ده سال حبس وی یا جریمه نقدی وی یا حتی آزادی وی کنید؟!این حالت شما همان لزوم تشفی است که به آن اشاره شده علاوه بر فلسفه اجتماعی بازدارندگی.
    البته میدانیم و میدانید که قرآن و اسلام در عین حال راه عفو و مدارا را هم به اولیاء مقتول پیشنهاد فرموده است ،لکن در عین حال حق انتقام محفوظ است و این حق باقی است تا کسی تجری و جسارت چنین عمل شنیعی را پیدا نکند.
    4-با تحلیل عقلی و نقلی که مختصرا عرض شد چه جای این است که بفرمایید این حکم اکنون وبال گردن اجتماعات است؟!و این نهایت کم لطفی شماست که خاستگاه چنین حکم حکیمانه با پشتوانه ای را که متکی به حکم عقل و وجدان و فطرت بشری است فرهنگ قتل و خونریزی در شبه جزیره عربستان بدانید، اینکه میگویم کم لطفی برای این است که توجه نفرمودید که دین اسلام نه تنها تحت تاثیر آداب و رسوم جاهلی نبود بلکه با تاثیر گذاری نافذ بسیاری از احکام زمان جاهلیت را منسوخ کرد ،مثل مساله ربا، مثل مساله برده داری ، مثل مساله زنده بگور کردن دختران ، و مثل مساله ارث نبردن زنان و نظایر اینها.

    5-در این بخش به همین سوال شما اکتفا میکنم و بقیه سوالات و ابهامات شما را در نوشته بعدی خدمتتان ارائه میکنم.

    با احترام و آرزوی توفیق شما

     
  20. بنام خدا
    با سلام و تشکر از همه دوستان
    سوالات و ایرادات مختلفی مطرح شد که بجهت ضیق وقت و محدودیت بناچار بتفکیک و با ذکر اسامی دوستان به آنها می پردازم، از آنجا که ظاهرا مطالب مطرح شده از سوی خواهرمان خانم آنیتا تقدم زمانی دارد ابتدا به مطالب ایشان می پردازم:
    1-از اینکه در این بخش به لزوم احتراز از تعبیرات زشت و التزام به نقد پاک اذعان کردید و نهایتا نقد پاک و متین را ماندگار دانستید بسهم خود سپاسگزارم

    2-در عین حال مطالب آقای پورشجری را همچنان پربار دانستید ، لکن متاسفانه باید عرض کنم این تلقی شما ناشی از قلت اطلاع شما به حقایق اصیل اسلامی و دلبستگی به مطالب دروغ و غیر مستندی است که در آن گفتار خودنمائی میکند، البته صرف ادعای بنده یا ادعای شما حل کننده ماجرا نیست ، من امیدوارم با گذر از این مراحل بدوی و خلاصی از بند الفاظ یا شعارها با تفاهم متقابل و پرداختن به جزء جزء مطالب مطروحه پی جوی جمال حقیقت باشیم. پیشنهاد میکنم شما یک بیک آن مواردی را که به حقیقت نزدیک می بینید مطرح فرمایید تا با تکیه بر برهان و شواهد عقلی و نقلی واقع را بیابیم. در اینجا شما را به یک نکته روانشناختی تذکر میدهم که گاها ممکن است انسان در مواجهه با یک متن تحت تاثیر مجموعه ای از مطالب غیر مستند و دروغ قرار گیرد که بنوعی ناشی از تکرار مطالب تلقینی و القآء شده است بخصوص اگر کسی پیش از مطالعه آن متن قضاوت نهایی خود را در آن موضوع کرده باشد و با مطالعه آن مطالب تنها اکتفاء کرده باشد به نوعی تقویت روحیه در آن موضوع ، در حالیکه لازمه یک پژوهش روشمند و عقلانی- چنانکه در علم منطق ارسطویی تبیین شده است-این است که انسان اندیشمند اجزاء مختلف مطلب مورد نظر را تحلیل و تفکیک کند تا در مقام استنتاج دچار مغالطه و کجراهه روی نگردد.
    3-تعبیری که فرمودید:” دینداران همیشه متکلم وحده و منتقدین محکوم به خود سانسوری و سرکوب بوده اند”.ظاهرا با واقعیت های تاریخی هماهنگ نیست ، و داده های تاریخی بیشتر حاکی از این است که بیشتر دینداران مورد هجوم و آزار و شکنجه از طرف بیدینان و شکاکان و منکران خدا و انبیاء بوده اند و شاهد آن قتل بسیاری از انبیاء الهی و پیروان آنان و تنگناها و مشکلات دیگر بوده است،البته ممکن است مراد شما تاریخ بعد از انقلاب باشد که من با اینکه اجمالا اصل انقلاب ملت شریف ایران را قبول دارم لکن از هرآنچه که در این سی و اندی تاریخ بعد از انقلاب اتفاق افتاده دفاع نمی کنم و بسیاری از امور را اشتباه و خلاف اسلام اصیل میدانم و با شما موافقم که برخی از عملکردها تیشه بریشه دین زده است و متاسفانه باعث دین گریزی نسل جوان گردیده است ، هزاران تاسف.

    4-شما در بخشی از اظهاراتتان مساله مقدسات را آلت و ابزاری برای خودکامگی دانسته اید، قبلا عرض کردم در یک بحث عقیدتی و نظری باید تنها بحث نظری و تئوریک کرد و نمیتوان با عنایت به عملکرد های خارجی بهر علت را معیار سنجش حقایق قرار داد . نزد من مقدسات عبارتند از خدای سبحان و پیامبران و فرشتگان و کتب اصیل آسمانی و ادیان توحیدی و همه فطرتهای انسانی بما هو انسان ، آنچه که در این زمینه مطلوب است بنظر من پرهیز از هتک و بی احترامی به این مقدسات و هرآنچه که نزد انسانهای دیگر مقدس است ،حتی بگویم قرآن ما میفرماید :”حتی به بتهای بت پرستان هم توهین نکنید زیرا ممکن است آنان نیز متقابلا الله شما را توهین کنند”(الانعام/108) و نکته همین است که در این آیه است یعنی وقتی بنابر هتک و توهین و دشنام باشد بجهت خودخواهی غریزی که در بشر هست این عمل به اقدام متقابل می انجامد و در فضای دشنام و ستیز و عصبانیت کو نور عقل که فصل الخطاب اختلافات باشد؟!
    5-در مورد تسمیه و نامگذاری انسانها همانطور که قبلا عرض شد این از حداقلهای آزادی های انسانی است زیرا فلسفه تسمیه و نامگذاری کمک به تمایز و تشخیص اشیآء از یکدیگر است نه بیش از آن ، البته در اسلام ما و روایات ما برخی اسامی که حاکی از خضوع و بندگی نسبت به خدای متعال است بنحو استحباب مورد تاکید قرار گرفته است مثل عبد الله و عبد الرحمن و امثال اینها و عبد انسانهای دیگر یا غلام انسانهای دیگر سفارش نشده ولی به این نکته عنایت کنید که اگر کسی عبد الحسن یا عبد الحسین یا غلامحسین و غلام حسن و امثال این اسامی اختیار کرد مرادش تنها اظهار ارادت و محبت فراوان است نظیر اینکه در عرف عامیانه فارسی خودمان میگوییم : مخلص شما یا چاکر شما یا ارادتمند شما ، آیا اینها عبارت از پرستش و بندگی است؟ خیر در اسلام پرستش تنها مخصوص خالق هستی است و حتی انبیاء عظام همه بندگان مخلوق او هستند ، پس این مطالب را با دقت ملاحظه کنیم و عبودیت بمعنای پرستش را با چیزهای دیگر خلط نکنیم.
    7-در باره اسم شریف شما من بی احترامی نکردم فقط سوال متقابل بود در قبال ابهامی که داشتید برای انصاف دادن ،در هرحال شما با هر نام و با هر آیین بعنوان یک انسان محترمید و اختلافات فکری تنها در چهارچوبه مباحث مستند و عقلانی قابل حلند.
    8- در مورد سوال اساسی شما گفتید من پاسخ ندادم من تاکنون چند مرتبه اظهار داشتم که ناراحتی من بعنوان یک پژوهشگر دینی از توهین و قساوت و جزم اندیشی نسبت به اسلام اصیل به این معنا نیست که من از هرآنچه که امروز در کشور ما بنام دین انجام گرفته یا می گیرد دفاع و حمایت کنم ، باید عملکردها را جدا جدا بررسی کرد ، ممکن است گاهی ایراد شما به یک قانون باشد که چهارچوبه بحث خاص خویش را می طلبد و ممکن است گاهی نارسایی یا ظلمها ناشی از عمل نکردن به یک قانون باشد، من عرض میکنم به برخی از قوانین نقد دارم و به عمل نکردن به برخی از قوانین نیز ایراد دارم ،بنظر من قانون اساسی ما با اینکه وحی منزل نیست لکن مجموعا قانون مترقی هست و کارشناسان بزرگی در ابتدای انقلاب زحمت آنرا کشیده اند ، شما فصل سوم یا فصل حقوق ملت را ببینید که مطالب خوبی دارد بگذریم که متاسفانه به آن کامل عمل نشده است بلکه گاها نقض شده است ،یک مورد را مثال میزنم :در یکی از اصول همین بخش آمده که جرایم سیاسی باید بطور علنی و با حضور هیئت منصفه و وکیل متهم در دادگاه صالح بررسی شود ، در حالیکه ما هنوز بعد از سی و چهارسال هنوز نتوانستیم جرم سیاسی را تعریف کنیم تا چنین اصلی موضوعیت پیدا کند ، سهل است بسیاری از منتقدین و مخالفین سیاسی را که موضوع این اصل هستند تحت عنوان امنیتی محاکمه میکنیم ، من صراحتا با چنین رویکردهایی که بیانش مجال واسعی می طلبد مخالف و منتقد هستم.امیدوارم پاسخ سوال شما را داده باشم و متوجه شده باشید که حساسیت این بنده به هردو جهت است .فقط انتظارم از منتقدین رویکردها این است که همه عملکردها به انگیزه های گوناگون را بپای اسلام اصیل محمدی نگذارند ،البته در دایره اسلام اصیل محمدی بدون توهین و هتک جای سوال و نقد همیشه هست و اصل پذیرش اسلام تقلیدی و کورکورانه نیست ،آنچه ارزشمند است اسلام متکی به تحقیق و پژوهش دقیق و روشمند است.

    9-در پایان با تشکر از توصیه خواهرانه شما باید عرضکنم که نقد مسلمانی فقط بیانگر گوشه ای از حقیقت است نه تمام حقیقت ، بهر حال این مطلب مطلبی عینی است و نیازمند سختی استدلال نیست که در بسیاری موارد عملکرد بد مسلمانان و عمل نکردن به قانون صحیح اسلامی موجب پیدایش تنفر از اصل مسلمانی شده است ،گاه از سوی توده مسلمانان و گاه از سوی حاکمانی که به اسم اسلام حکومت کرده اند.
    با پوزش از تطویل
    موفق باشید

     
  21. آقای مرتضی گرامی

    از کجای نظر من این مطلب را برداشت کردید که نسبت های دروغ دادن و فحاشی مستندات محسوب میشوند. مقاله دکتر غروی که منجر به بازداشت ایشان شد، نمونه ای از یک مقاله بر پایه استدلال میباشد. آقای پورشجری هم اگر از ادبیات مودبانه و ارجاعات کاملی در مقاله شان بکار میبردند, از نظر من هیچ مشکلی نداشت.

    موفق باشید.

     
  22. سید ابوالفضل

    جناب بردیا استقامت گرامی
    سلام بر شما
    من با همه ی آن جه گفته اید موافقم . مثل همیشه . زیرا از سخن شما جز درستی و مهربانی و دلسوزی چیزی فرو نمی بارد . در ضمن من از شما سوالی نکردم و حتی به نوشته ی قبلی شما هم معترض نبودم . تنها گفتم آن چه در آن نوشته ی آقای پور شجری آمده ، از نوع ” اندیشه” نیست که بخواهیم آن را با “اندیشه” پاسخ دهیم . من نه تنها برای چنین نوشته ای زندان و شکنجه و به قول شما داغ و درفش را روا نمی دارم ، بلکه حتی پاسخ دادن به چنین نوشته ای را هم لازم نمی دانم . او با آن نوشته ی سبک و سخیف ، خود را از مدار بحث و مجادله ی احسن خارج کرده . پاسخ من به چنین نوشته هایی اغلب “بی اعتنائی ” است .
    پایدار و سرافراز باشی دوست خوب ما .
    ارادتمند
    سید ابوالفضل

     
  23. خانم آنیتای گرامی

    درود بر شما که نوشته خودتان را هم نقد کردید. برای من هم آن نوشته شما کمی مایه تعجب بود.

    سپاس از خردمندی شما
    بردیا استقامت

     
  24. دوستان گرامی
    با پوزش
    مطلبی که در نقل قول از جناب رحیم پور ازغدی ارسال داشته ام اشتباها با نام ناشناس منعکس شده که به این وسیله اصلاح می کنم

     
  25. آقا مرتضاى عزيز:شما مى فرماييد با نوع برخورد با آقاى پور شجرى مخالفيد.خب،مگر نوريزاد غير از اين گفته .عبيد زاكانى در سده هشتم هجرى در رساله دلگشا مسلمان و مسجد را به باد هجو و ناسزا گرفت و او را زندانى نكردند .محتواى نوشته هر چه ،آيا گرفتن و زدن كسى به اين سبب كه مافى الضميرش را بيان كرده آن مافى الضمير را تغيير مى دهد؟دوست عزيز،اعتراض را بهتر است متوجه كسانى كنيم كه در لباس دين چنان ستم هاي كردند كه بيش از جمع تمام ملحدان تاريخ بشرى باورهاى دينى را سست و نابود كردند.خودشان با كنششان كرور كرور نو كيش ساختند و خودشان نو كيشان را به زندان انداختند.خودشان اكثر جوانان را دين ستيز و دين گريز كردند و خودشان آنها را گرفتند و زدند و درواقع خودشان را زدند.ما در اينجا براى چه مى نويسيم؛براى خودمان و عقايد شخصى مان يا براى جامعه؟ اگر مى خواستيم با تهذيب فردى طبقه اول بهشت را براى شخص خود پيش خريد كنيم كه مى رفتيمبه غار خلوت خود .از يك جامعه قريبا هشتاد ميليونى نمى شود به شيوه روانشناس هاى تلويزيون ضرغامى انتظار داشت تا همه در هر شرايطى معقول و آرام و بدون خشونت رفتار كنند.وقتى حكومت ستمگرانه مى خواهد همه جان ها و تن ها و ذهن ها را كنترل كند،آقاى پور شجرى كه سهل است ،مجرمان كيف قاپ و خفتگير نيز واكنشى هستند در برابر شرايط ظالمانه اى كه در برابر اوليه ترين نيازهاى حياتى يك ملت بى اعتناست.انسان به ويژه در مقياس اجتماعى صرفا عقل نيست .احساس هم هست،خشم هم هست ،درد هم هست .كسى كه آهنگ اصلاح دارد بايد بيش از پافشارى بر باورهاى شخصى خود آنچه را مى خواهد اصلاح كند از همه جهات بشناسد .يك دسته از مؤمنان غالبا سالخورده ما از زمان شاه مؤمن بوده اند و جمهورى اسلامى هم آنها را مؤمن نكرده .مؤمنان دست ساخت جمهورى اسلامى مداحى است كه همزمان گاوصندوق متحرك و ششلول بند هم هست .اين حكومت نه اجازه داد تا اخلاق حرام و حلال دينى كمى جامعه را حفظ كند و نه اجازه داد تا اخلاق مدنى و انسانى شكل بگيرد .در ضمن وقتى شرايط گفتگو براى همه برابر نباشد در مقياس ده ها ميليون نفرى خشونت رفتار و گفتار نيز نه فقط ناگزير بلكه گاه حق ستمديده است .دوست عزيز الان يك طرف اصلى اين بحث در زندان است .آيا بهتر نيست اول از شرايط برابر و امن گفتگو براى همه دفاع كنيم تا جريان زندكگى جمعى معقول تر و آرام تر شود؟اگر چنين نكنيم روزى فراخواهد رسيد كه خشم ها و فرياد هاى بغض كرده منفجر شود .آن روز نه از تاك نشان خواهد ماند و نه از تاك نشان .بنابراين نوريزاد دارد گام درست برمى دارد:سر عقل آوردن هيولايي به نام جنون جمعى .

     
  26. دوستان گرامی
    جسارتا احساس می کنم برخی اوقات دوستان چه موافق و چه مخالف از اصل مطلب غافل می شوند و گفت و گویشان از مسیر اصلی که همانا مخالفت با استبداد دینی است منحرف می شود

    مشکل ما با دینداران محترم در اعتقادات ایشان نیست هر کس آزاد است به هر چه می خواهد اعتقاد داشته باشد در مورد وبلاگ جناب پور شجری ما در مورد محتوی گفتار ایشان بحث نمی کنیم بحث در آن است که چنین گفتاری مستحق زندان نیست این گفتار با توجه به شرایطی که حاکمان مستبد بر کشور تحمیل کرده اند چیزی نیست به غیر از فریاد اعتراض و دادخواهی
    مشکل آنجا است که گسترش اعتقادات مذهبی حساسیت مردم را در ظلم ستیزی از میان می برد و زمینه ساز سرکوب و اختناق می شود ملایان حاکم از احساسات مذهبی مردم سو استفاده می کنند و رفتار های مستبدانه و غیر انسانی خود را توجیه می نمایند و کار را به آنجا می رسانند که مردم تماشای جان کندن انسان ها بر طناب دار را مثل نمایش سیرک می پندارند

    دوست عزیزمان جناب مرتضی فرمودند
    ++
    من همین جا تاکید کنم که مدافع نوع برخورد با ایشان بهر شکل نیستم و آرزو دارم که ایشان و هر انسان دیگری سالم و آزاد باشد و بیندیشد و اندیشه خویش را اظهار کند . تنها چیزی که این بنده گفتم و بر آن تاکید دارم این است که هر انسان متفکر و آزاده ای باید سعی کند در اظهارات کلامی و قلمی خویش حریم دیگران و آراء دیگران را پاس دارد و از اهانت و تحقیر و فحاشی و ناسزا گویی بپرهیزد آنگاه با فکر و قلم بهداشتی و انسانی به نقد و بررسی آراء دیگران بپردازد
    ++
    که بسیار قابل قبول است و برای من جای بحث ندارد ایشان بر حق آزادی پور شجری صحه گذاشته اند و نظر خودشان را در مورد نوشته های وی ابراز داشته اند که در این باره بحثی نیست

    جناب سید ابولفضل می فرمایند
    ++
    محتوای اظهارات این دوستان این است که آقای پورشجری اظهار نظری کرده که در چارچوب اندیشه ورزی و نقد اسلام بوده و باید به وی پاسخ داده می شد و البته سزای چنین کسی زندان و داغ و درفش نیست
    ++
    اصل مطلب هم همین است دوست گرامی با شما کاملا موافقم

    من به شخصه هیچ علاقه ای ندارم در باره آن چه در 1400 سال پیش از این اتفاق افتاده قضاوت کنم لیکن هنگامی که میبینم افرادی این وقایع کهنه و پوسیده را مستمسک اعمال و جنایات خود در قبال بشریت قرار می دهند ناچار می شوم در آن کند و کاو کنم تا ریشه مسایل را لا اقل برای خودم دریابم

    با این حال خیلی کوتاه به دوستانی که در ابتدا طلب سند و مدرک تاریخی می کنند و بلافاصله هر گونه سند و مدرک را در باب وقایع صدر اسلام غیر معتبر می خوانند توصیه می کنم اگر طالب حق و حقیقت هستید خود به جست و جو در این باب بپردازید و خود در باب صحت و سقم آنچه تاریخ نویسان عرضه کرده اند قضاوت کنید

    دوست گرامی جناب مرتضی از اینجانب سند خواسته اند که جداگانه مطلبی فرستاده ام ایشان در باب حقوق انسان از دیدگاه اسلام و مقایسه آن با مکتب اومانیسم نیز سخن به میان آوردند که بحثی جداگانه می طلبد و من از ایشان برای طرح این موضوع تشکر می کنم

     
  27. با سلام به مرتضاى گرامى

    به شما حق مى دهم. قضاوت من در مورد نوشته هاى آقاى پورشجرى تا حدى عجولانه بود و در عين اينكه نقدهايشان را كماكان از نظر محتوا بسيار پربار مى دانم، به نظر من هم لازم است در سخن از تعابير زشت پرهيز كرد. اين حقيقت كه دينداران هميشه متكلم وحده و منتقدين محكوم به خودسانسورى يا سركوب شدن بوده اند، و وجود حكومت دينى كه با تبر دين تيشه به ريشه ايران زده و مى زند، مى تواند باعث شود كه نقد ها بسيار كوبنده و يا آلوده به ناسزا شوند و مورد استقبال بسيار هم قرار گيرند ولى نهايتاً نقد پاك و متين ماندگارى و تاثير بيشترى دارد.

    البته بايد گفت آنچه امروزه توهين به مقدسات ناميده مى شود در واقع حصار حصينى است كه خودكامگان به دور خود افراشته اند تا با پناه گرفتن در آن، به آسودگى، به چپاول اين كشور ادامه دهند و آن را به هيچ عنوان مجوزى براى آزار و زندانى كردن ايشان نمى دانم.

    ديگر اينكه من هيچ ايرادى به نام هاى مذهبى ندارم و بسيارى از عزيزانم يا دين باور و يا داراى اسامى مذهبى هستند ولى سوالى برايم مطرح است كه چرا انسان آزاده و سرافراز بايد مراتب خاكسارى را به آنجا برساند كه فرزندش را بندهء بنده خدا بنامد نظير عبدالحسين و عبدالرضا، عبدالعلى و غيره. برايم جالب است افرادى كه خود را ملى- مذهبى مى دانند در اكثر جنبه هاى شخصيتى و حتى نامهاى فرزندانشان صبغه مذهبى شان بسيار غليظ تر از صبغه ملى است و به نظر مى رسد تعادل بين وطن خواهى و دين خواهى نا ممكن است و ورود دين هميشه مهر وطن را به حاشيه مى راند.
    اما در مورد نام خودم آنيتا نامى اوستايى و به معنى آراستگى، مهربانى و خوشرويى است و من ايرادى در معناى آن نمى بينم.

    اما شما به مهمترين سوال من پاسخ نداديد: من نيمه اول نوشته آقاى پور شجرى را كه مافيا دانستن اسلام بود را فقط نقل قول كردم و از شما پرسيدم چرا اين نيمه رگ غيرت شما را به جوش آورد و نيمه دومش كه بيان فاجعه اي است كه امروز بر ايران ما مى گذرد نه؟
    تنها مسلمانى كه مى بينم رگ غيرتش براى رنج انسانهايى كه در گرداب فاجعه دارند دست وپا مى زنند بيشتر از اهانت به مقدسات كذايى به جوش مى آيد محمد نوريزاد است. ولى حيف كه نوريزاد يك استثناء است نه يك قاعده. و كلام زرين ايشان را به شما خاطر نشان مى كنم كه عملكرد حاكمان هزاران بار بيشتر از نقد ها و ناسزا ها به اسلام و پيامبرش آسيب مى زند. آن را دريابيد.

    در پايان يك توصيه خواهرانه به شما دارم: اين سخن بسيار تكرارى كه اسلام خوب است و ايراد از مسلمانى ماست را كنار بگذاريد و استدلال هاى خرد پسند براى پاسخ به انتقاداتى كه به اسلام مى شود به كارببريد.

    با آرزوى تندرستى و رهايى آقاى پورشجرى و همه كسانى كه رنجهاى هم ميهنانشان آرام و قرار را از آنان كرفته است. و با آرزوى پايدارى و ايمن ماندن آقاى نوريزاد از خطراتى كه بيان اين رنجها برايش پديد مى آورد.

     
  28. قابل توجه آنیتا خانم

    آنیتا خانم همه تحلیهای آبکیتان مثل این مورداست که میگویید عبدالعلی یک نام مشرکانه است کلمه علی دراین اسم یعنی خدا وبه معنی بلندمرتبه بی همتاست . اگر در فهمت نسبت به این مورد شک کردی لازم میشود نسبت به بقیه مطالبت هم کمی شک کنی .

     
  29. جناب مرتضی دوست گرامی
    شما مرا به یاد اوضاع و احوال خودم در سال 57 می اندازید
    قتل و خونریزی جزوی از فرهنگ اعراب 1400 سال پیش از این بود
    قوانین مربوط به قصاص (سند؟ قرآن مجید) از همین فرهنگ بر آمده و امروزه وبال گردن ما و شما است

    نمونه ای که مثال زده بودم را می توانید از زبان جناب رحیم پور ازغدی یکی از آشنایان به تاریخ اسلام نیز بشنوید
    گاف دیگر جناب ازغدی اعتراف به پرداخت صله از سوی اهل بیت به برخی شعرای مدیحه سرای است که به گفته ایشان فاقد اخلاق بوده اند.
    در واقع به گفته ایشان اهل بیت مدیحه سرایان قلم به مزد خود را از هر قماش که بودند مورد تفقد قرار می دادند
    این نکته شما را به یاد برخی مداحان و نوحه خوانان عزیز و ارجمند اهل بیت امروزی نمی اندازد که مدت هاست خبرساز شده اند؟
    زیاد به کتاب های درسی مدارس و دانشگاه ها و حوزه های علمیه و احادیث گزینشی که به خورد ما می دهند اعتماد نکنید
    سعی کنید نگاهتان به تاریخ مکتبی نباشد!! زیرا نتیجه اش گاف های جناب ازغدی خواهد بود
    تاریخ را باید بدون پیش داوری و بدون تعلقات فکری و توجیهات دینی سنجید
    فتح ایران به دست اعراب ده ها سال به طول انجامید و در این مدت قتل عام ها و جنایات فراوان صورت گرفت آنچه جناب مرتضی مطهری فرموده اند که انگار ایرانیان با دسته گل به استقبال اعراب آمدند را فراموش کنید

    http://fararu.com/fa/news/175712/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE-%D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%85%E2%80%8C%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B2%D8%BA%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C

    http://fararu.com/fa/news/176196/%D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%85-%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B2%D8%BA%D8%AF%DB%8C

    رحیم پور ازغدی
    کد خبر: ۱۷۶۱۹۶
    ۲۳ دی ۱۳۹۲ – ۱۷:۳۷
    حسن رحیم‌پور ازغدی٬ عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی یکسان دانستن هنرمند «ارزشی» و «غیر ارزشی» را «کاسبی» دانسته و گفته است پیامبر اسلام دستور به قتل شاعران «مبتذل» داده بود.

    به گزارش مهر٬ رحیم‌پور ازغدی پنجشنبه گذشته طی سخنانی در سینما «فلسطین» تهران این مطلب را بیان کرده است.

    رحیم‌پور ازغدی گفته است: «پیامبر هم بعد از فتح مکه همه را بخشید به جز شاعرانی که شعر مبتذل و توهین‌آمیز حتی در مورد بدن و چهره زنانی که به اسلام پیوسته بودند می‌سرودند. پیامبر در مورد این‌ها {شاعران} گفت هر جا که هستند آن‌ها را به قتل برسانید ولو اینکه به پرده کعبه آویخته باشند.»
    برچسب ها: رحیم پور ازغدی ، پیامبر ، شاعران مبتذل

    پاسخ رحیم‌پور ازغدی به سخنان روحانی
    کد خبر: ۱۷۵۷۱۲
    تاریخ: ۲۰ دی ۱۳۹۲ – ۰۹:۴۰
    در حالی که دو روز قبل رئیس جمهور در جمع هنرمندان از تقسیم هنرمند به ارزشی و غیر ارزشی انتقاد کرد رحیم پورازغدی در سخنانی اظهار داشت: می گویند هنر به ارزشی و ضدارزشی تقسیم نمی شود و هنرمند ارزشی و غیرارزشی هم نداریم، یکی کردن اینها کاسبی است.

    به گزارش مهر، جلسه سخنرانی حسن رحیم پور ازغدی با موضوع مفهوم یابی اسلامی در سینمای دینی عصر پنج شنبه ساعت 18 در سالن شماره یک سینما فلسطین برگزار شد.
    ……….
    ……….
    این عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در تکمیل سخنانش اضافه کرد: اگر گفتیم آدمها را خط کشی نکنیم و آدمها را دفع نکنیم مسئله دیگری است. اهل بیت حتی برای شاعر شراب خوار که شعر عدالتخواهانه سروده است هدیه و صله فرستاده اند. یعنی هنرمندی را که تقوای اخلاقی نداشته و شعری در مسیر تقوا گفته است بدون تأیید فساد شخصی اش، شعرش و هنرش را صد در صد تأیید کرده اند و برایش صله و هدیه فرستاده اند و حتی از او خواسته اند شعرش را تکرار کند و خودشان هم ابیاتی به آن اضافه کرده اند.
    ………….
    ………….
    این استاد دانشگاه در توضیح حساسیت امور فرهنگی گفت: انقلاب اسلامی وظایف مادی داشته و دارد اما یک انقلاب مادی نبوده، اصلا شروعش یک حرکت غیر مادی بوده است. شروع انقلاب توهین در یک مقاله به امام بود. اولین شهیدش هم یک طلبه در قم، و فرزند آقای خزعلی بود، آنهم در عکس العمل به یک کار ظاهرا فرهنگی. پیامبر هم بعد از فتح مکه همه را بخشید به جز شاعرانی که شعر مبتذل و توهین آمیز حتی در مورد بدن و چهره زنانی که به اسلام پیوسته بودند می سرودند. پیامبر در مورد اینها گفت هر جا که هستند آنها را به قتل برسانید ولو اینکه به پرده کعبه آویخته باشند.

    گفتنی است رییس جمهوری دو روز قبل در سخنان خود در دیدار جمعی از هنرمندان و اعضای تشکل های فرهنگی وهنری، گفته بود، تقسیم هنرمندان به ارزشی و غیر ارزشی بی معناست زیرا هنر خود ارزش است.

    رییس جمهوری تصریح کرد: هنرمند جهان را بازآفرینی می کند و کار او در مسیر ارزش های الهی است.

     
  30. جناب سید ابوالفضل و مرتضای عزیز

    قرارمان این بود که از مجادله بپرهیزیم ولی چون سوال فرمودید پاسخ می گویم. خود شما عزیزان جواب سوال خود را در نوشته تان داده اید. مسلم است که نوشته آقای پور شجری از جنس توهین به مقدسات بود. ولی همانطور که خود شما هم فرمودید پاسخ چنین شخصی زندان انفرادی و شکنجه نیست. پاسخ او روشنگری افرادی چون شما است. اتفاقی که در جمهوری اسلامی می افتد خیلی ساده است، پاسخ توهین را با داغ و درفش و جنایت می دهند و اتفاقا با این حماقتی که مرتکب می شوند کار را به نفع توهین کننده تمام می کنند. به عبارت ساده تر حرف او را به اثبات می رسانند (به نام دین جنایت می کنند). گرهی را که به سادگی می توانند با یک میزگرد ساده و چهار تا آدم با شعور باز کنند به کلافی سر در گم تبدیل می کنند و همه را به جان هم می اندازند.

    یک مثال ساده می زنم: اگر شما در ابتدای نوشته تان بگویید “این دینداران خرافاتی” یا بگویید “این بی دینهای ابله” نوشته شما از لحاظ منطقی فاقد ارزش است چون قبل از استدلال به حریف کلامیتان توهین کرده اید و مطمئن باشید هر آدم کم سوادی هم می تواند آن را تشخیص دهد.

    با احترام
    بردیا استقامت

     
  31. سلام و درود بر برادر نوریزاد و همه کامنت گذاران
    من سخن کوتاهی داشتم در واکنش به جناب نوریزاد و نقد کلامی مختصری داشتم نسبت به نوشته ای که در وبلاگ آقای پور شجری وجود دارد که بنظرم مشحون است از توهین های ناروا و برخی اکاذیب که مربوط به دین اسلام و قرآن و سیره و کلام ائمه اطهار نیست .
    من همین جا تاکید کنم که مدافع نوع برخورد با ایشان بهر شکل نیستم و آرزو دارم که ایشان و هر انسان دیگری سالم و آزاد باشد و بیندیشد و اندیشه خویش را اظهار کند . تنها چیزی که این بنده گفتم و بر آن تاکید دارم این است که هر انسان متفکر و آزاده ای باید سعی کند در اظهارات کلامی و قلمی خویش حریم دیگران و آراء دیگران را پاس دارد و از اهانت و تحقیر و فحاشی و ناسزا گویی بپرهیزد آنگاه با فکر و قلم بهداشتی و انسانی به نقد و بررسی آراء دیگران بپردازد
    در این مسیر آنچه کاربر و نافذ است تکیه بر منطق و استدلال و شواهد عقلی حسی تاریخی و غیره است و کسی که الفاظ گفتار خویش را از ابتدا آلوده به دشنام و بدبینی و هرزه گویی میکند معلوم است که کالای قابل عرضه ای ندارد
    مطلبی که عرض شد مطلبی است که مورد تصدیق عقلاء و هرآن کسی است که به قواعد طلایی اخلاق پایبند است این مطلبی نیست که تابع ایدئولوزی خاصی باشد همین جا تصریح کنم که معتقدم هر انسانی می تواند نسبت به همه امور دینی اعم از گفتار و رفتار ژیامبر گرامی اسلام و محتوای قرآن و احادیث ائمه اسلام سوال و نقد داشته باشد ولی سوال و نقد جدای از توهین های گفتاری است باید بحثها روشمند و باصطلاح امروزیها مبتنی بر اپیستمولوزی صحیح بحث باشد مثلا اگر دوستی از اساس منکر وجود خالق هستی باشد چه فایده ای مترتب است که بیاید شروع به فحاشی به ادیان و نبوت و پیامبران کند؟!
    این شخص باید صحبت از ادله اثبات خالق کند تا به حقیقت بار یابد
    اگر کسی خدا را پذیرفته است لکن منکر لزوم بعثت انبیاء یا ژامبر گرامی اسلام است بیاید سوال و بحث از این مورد کند نه اینکه چون بی اعتقاد است با اتکاء به برخی داده های تاریخی مشکوک یا غلط شروع کند به فحاشی به پیامبر اسلام
    سخن من این بود
    در حالیکه با دقت در نظرات دوستان دیدم چیزهایی فرموده اند که نامربوط است
    البته میتوان به آنها پاسخ تفصیلی داد لکن این صفحه و سایت مربوط به نوریزاد عزیز است و ممکن است ایشان نخواهند بیش از حد این صفحه مفتوح باشد یا طولانی خسته کننده شود . در عین حال من بطور اشاره به برخی مطالب غیر منصفانه بعضی از دوستان محترم اشاره میکنم
    1- جناب داریوش پارسی گفتند هر اعتقادی قابل احترام نیست و مثال به هیتلریسم زدند
    پاسخ ایشان این است که هرر اعتقادی محترم نیست یعنی اگر ببرهان و دلیل آن اعتقاد مورد قبول آن نیست ولی سوال این است که هر اعتقادی مورد تصدیق من نبود باید به افرادی که به آن اعتقاد معتقدند توهین کرد؟! نازیسم و هیتلریسم مادامی که نوعی اندیشه است و قواعد و براهینی دارد باید با آن بصورت آکادمیک و منطقی مواجه شد و اگر چنانچه این عقیده بعرصه زور و جنگ منتهی شد چنانکه سرنوشت هیتلر چنین شد عرصه عرصه جنگ میشود
    2-جناب حامد که ما را مورد لطف هم قرار دادند فرمودند اظهار گزاره “دین اسلام ساخته دست بشر است ” بر پایه مستندات توهین نیست
    پاسخ من این است که من هم با شما موافقم که اظهار چنین گزاره ای توهین نیست لکن مهم این است که سخن مستند و مدلل باشد باشد بعبارت دیگر مفهوم این سخن انکار نبوت پیامبر اسلام است که باید بصورت مستدل و در چهاچوبه های استدلالی روشمند با کارشناسان دینی مطرح و دنبال شود لکن هو و جنجال و نسبت های دروغ دادن و فحاشی در عرف عقلاء عالم مستدات محسوب نیست
    3_جناب بامداد سخن فرمودند پاسخ اندیشه اندیشه است و پاسخ توهین به مقدسات دفاع کلامی از مقدسات است
    این سخن ایشان صحیح است ولی ما چرا از ابتدا باید سخن خویش را به توهین و هتک متکی کنیم بهر حال آنکه توهین را کبرای استدلال خویش میکند معلوم میشود سخن او فاقد منطق و پایه صحیح عقلانی یا فاکت های مطابق با واقع است . البته هر جامعه هم نظامات و قوانینی دارد که رعایت آنها بسود همه است چنانکه برخی از دوستان مثال سیگار کشیدن و مشروب خوردن را زدند که با اتکاء به عقلانیت جمعی در برخی کشورها ممنوع شده و ارتکاب آن طبعا مجازاتی دارد
    حال اگر کسی قانون را زیر پا گذاشت و مجازات شد باید گفت این خلاف آزادی است؟ توهین و تحقیر نیز چنین است اگر با اتکاء به قوانین و فهم عرفی کسی مرتکب شد مجازات عادلانه او منافاتی با حق اندیشیدن و نقد و استدلال ندارد
    5 جناب ساسان گفتند در صدر اسلام براحتی دست به شمشیر برده می شد تا حرفی بکرسی نشانده شود!
    پاسخ این است که این گزاره شما متکی بر چه شواهدی است؟
    در اسلام البته جنگ و قتال هم وجود دارد لکن محتوای تمام جنگهای صدر اسلام جنگ دفاعی بوده است در این مجال سخن طولانی است لکن اگر شما شواهدی بر مدعای خویش دارید بفرمایید تا بررسی شود.
    اینکه فرمودید انسان حقوقی دارد که در اسلام نادیده گرفته میشود سخنی کلی است که باید مدلل شود بله ما معتقدیم که خالق انسان منشا ثبوت حقوق انسانی و خدا انسان را واجد حقوق خویش آفریده است البته اومانیستی که معتقد به خالق انسان نیست مبدا ثبوت حقوق انسان را خود انسان میداند لکن اینجا بحث متمرکز است بر اینکه خالق هستی ببرهان خالقیت خویش سرچشمه حقوق انسانی است و شما اگر در احکام صحیح اسلام مطالعه کنید توجه به انسان و حقوق انسان و سعادت انسان را می یابید بله انسان گل سر سبد هستی است و مسجود و معلم فرشتگان است . به این آیه توجه کنید : و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر. در این زمینه شما را ارجاع میدهم به رساله نفیسی از فقیه وارسته مرحوم آیت الله منتظری که بر اساس این آیه و شواهد عقلی و نقلی فراوان اثبات کرامت و صاحب حق بودن انسان نموده اند.
    توصیه من به شما این است که وقتی بحثی تجریدی در باره حقیقت و محتوای اسلام دارید فورا نروید سراغ وقایع خارجیه ای که بنام اسلام واقع شده یا می شود زیرا ممکن است بسیاری از امور ناشی از مسلمانی ما و نحوه برداشت ما از اسلام باشد. اسلام بذلت خویش ندارد عیبی هرچه عیب است از مسلمانی ماست. سخنی منسوب است به عالم آزادیخواه سید جمال الدین اسد آبادی که سفرهای زیادی به غرب وشرق عالم داشت ایشان گفته است در ممالک غرب چرخیدم در آنجا مسلمان ندیدم لکن اسلام وجود داشت و در شرق و ممالک اسلامی گشتم مسلمان فراوان بود لکن از اسلام خبری نبود!
    6- از کنار سخنان آنیتا خانم میگذرم فقط به ایشان عرض میکنم که وقتی شما سخن آقای پور شجری را به این دلیل پربار میدانید که حاوی تعبیرات زشت نسبت به اصلاح طلبان و نو اندیشان مذهبی است! دیگر باب گفتگو و مباحثه را می بندید
    یا وقتی به نام گذاری افراد مذهبی ایراد می گیرید معلوم است که به حد اقلهای آزادی انسان هم معتقد نیستید . آیا به دیگران نیز متقابلا این حق را می دهید که به نام محترم شما یعنی آنیتا ایراد گیرند و آنرا ریشخند کنند؟!
    من هم اگر ظلم و ناروایی در این کشور بنام دین و غیر دین واقع شود مخالفم و محکوم میکنم ولی وقتی شما این تعبیر را که اسلم عبارت است از سازمان مافیائی و گانگستری می پسندید پس به دیگران هم حق بدهید در این عبارت آنچه که مورد اعتقاد شماست را قرار دهند و بگویند این اعتقاد شما گانگستری و مافیائی است. آیا شما چنین منطق و گفتاری را خردمندانه میدانید؟!
    با آرزوی توفیق برای همه دوستان و پوزش از اطاله سخن

    ——————-

    سلام آقا مرتضای گرامی
    همین که صبورانه و با آرامش به ابهام ها و نقدها و تندگویی ها پاسخ فرموده اید ازشما تشکرمی کنم. ما را – اگرکه مدعی مسلمانی هستیم – چاره ای جز همین رویه ی انسانی و مدنی نیست. که: هم شنونده ی شنوایی باشیم و هم پاسخگویی شایسته و بقدر مقدور. از ادبتان نیز یاد کنم که سپاس من متوجه ی او نیز هست. مردمان با ادب، دوست داشتنی ترند.
    روی گلتان را می بوسم نازنین
    با احترام

    .

     
  32. سید ابوالفضل

    آهانت و آزادی
    **********
    توصیه ی آقای نوریزاد و ناخرسندی ایشان از بحث های اهالی سایت که با محتوای اهانت به دیگران و نیز نامرتبط به موضوع پست اصلی بود ، مرا متقاعد کرد که از ورود به چنین بحث هایی پرهیز کنم . اما مطلبی که دوست خوبمان آقای “مرتضی” در سایت قرار دادند ، موجب شد که موجی از تحرکات آقایان و خانم های همفکر اقای پور شجری در این سایت به راه بیفتد . محتوای اظهارات این دوستان این است که آقای پورشجری اظهار نظری کرده که در چارچوب اندیشه ورزی و نقد اسلام بوده و باید به وی پاسخ داده می شد و البته سزای چنین کسی زندان و داغ و درفش نیست . برخی هم مطالب آقای پورشجری را تلویحا درست و قابل دفاع دانستند و نتوانستند شعف خود را از انتشار آن پنهان کنند .
    گرچه ظاهر سخن اکثریت قریب به اتفاق دوستان همان است که گفته شد ، لیکن باطن آن چیزی جز اسلم ستیزی نیست . آن هم از نوع کور و بی منطق آن . تمامی کسانی که مانند آقای پور شجری و برخی از این دوستان به تاریخ اسلام و بزرگان دینی می تازند و دروغ های بی شرمانه ی برخی مولفین داخلی و خارجی را بازنشر می دهند ، حتی یک دلیل مستند تاریخی برای این دروغ ها ندارند . این افراد اغلب درک بسیار ناقصی از تاریخ صدر اسلام دارند و مطالبی را که نشر میدهند نه منطبق با مدارک مستند تاریخی است و نه با عقل و منطق سازگار است .
    به سرتاسر نوشته ی آقای پورشجری (که “مرتضی” آن را نقل کرده ) ، نگاه کنید . به جز گزاره هایی حاوی قضاوت های نامستند ، چه چیزی در ان هست که قابل نقد کردن باشد . متاسفانه از این قضاوت های نابخردانه نتایجی حاصل شده که نویسنده با اتکا به آن ها به خودش حق داده که دهانش را باز کند و به هرکه دلش خواست هر نسبت ناروایی را نسبت دهد . فرقی هم نمی کند که این فرد پیامبر دینی مانند اسلام باشد که برای پیروانش قابل احترام است . این رویه متاسفانه در نوشته های اکثر حامیان ایشان هم به چشم می خورد . دوست خوبم بردیا استقامت گفته پاسخ اندیشه ، اندیشه است . بسیار خوب . من سوالم از ایشان این است که آیا به اعتقاد ایشان می شود بر آن چه که آقای پورشجری نشر داده اند ، نام “اندیشه” نهاد ؟
    اگر بخواهیم مثل خود آقای پور شجری یا دوستان حامی ایشان رفتار کنیم ، می شود نوشته ای حاوی قضاوت های کاملا متفاوت و متضاد در خصوص موضوع مورد نظر فراهم کرد ، و از آن ها نتایج کاملا برعکس استنتاج کرد و مبتنی بر آن هر چه ناسزا و توهین است نثار ایشان و سایر دوستان همفکر ایشان نمود . به نظر دوستان این رویه معیوب راه به جایی خواهد برد ؟ آیا منفعتی از آن حاصل خواهد شد؟
    این دوستان که با استناد به یک آیه از قرآن که می گوید : ” خداوند دوست نمی دارد که کسی به گفتار زشت (عیب مردم) صدا بلند کند مگر آن که ظلمی به او رسیده باشدو خداوند شنوا و داناست ” دستاویزی بر می آورند که با استناد به آن ادعا می کنند که اسلام ناسزاگویی را مجاز دانسته و حتی تمامی عادات بد برخی از ایرانیان در ناسزاگویی را مربوط به مسلمان بودن آنان می دانند ، اینک با دستمایه قرار دادن چیزی به نام آزادی اندیشه” این ناسزاگویی های آشکار را تطهیر می کنند . می گویند “اندیشه” است . باید اندیشه را با اندیشه جواب داد .
    من می گویم آری اندیشه را با اندیشه پاسخ می دهیم ، شما آیا صلاح می دانید که ناسزا را نیز با ناسزا جواب دهیم ؟ اگر بگویید “آری” آن گاه این اندیشکده تبدیل خواهد شد به “چاله میدان” . اگر می گویید ” نه ” ، به ما بگویید چگونه با این بد رفتاری ها مقابله کنیم . شاید بگویید ناسزا را نیز با اندیشه پاسخ دهیم . راستش را بخواهید من برای چنین مهملاتی ارزش چندانی که بخواهم آن ها را مستندا پاسخ بگویم ، قائل نیستم . من اغلب از کنار آن ها می گذرم . برافروخته هم نمی شوم . از این یاوه ها از زمان خود پیامبر تا کنون بسیار زیاد وجود داشته . اگر لازم بود خود پیامبر با آن ها مقابله می کرد . این افراد به جای آن که بتوانند چهره ی اسلام را مشوه کنند ، آبروی خود را می برند و نشان می دهند که تا چه اندازه میان تهی و تهی مغزند .
    اما توصیه ام به دیگران و خودم این است که به اعتقادات و باورهای دیگران بی احترامی نکنیم . در مورد آن چه مطمئن نیستیم ، زود و عجولانه قضاوت نکنیم . اگر به باورهای دیگران اعتقادی نداریم و حتی اگر آن ها را نادرست و حتی جاهلانه می دانیم ، آن ها را مستندا و مستدلا نقد کنیم و در معرض قضاوت دیگران بگذاریم . از بی ادبی و ناسزاگویی و فحاشی بپرهیزیم .
    ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم——- جامه ی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
    عیب درویش و توانگر به کم و بیش بداست——کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
    گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید—– گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم.
    ارادتمند
    سید ابوالفضل

     
  33. بصيرت؟
    أيا خامنه اي بعنوان رهبر كه با امام زمان هم رابطه دارد داراي بصيرت است؟ كه از احمدي نژاد كه تحريم ها را كاغذ پاره ميناميد و خامنه اي هم أو را تاييد ميكرد.
    أيا همين بي بصيرتي رهبر دليل لازم و كافي براي بركناري خامنه اي نيست.
    من ب عنوان يك إيراني خواستار استيضاح خامنه اي هستم.

     
  34. هنوز اتوبوس به ایران نیامده بود و اگر هم آمده بود ما دور از پایتخت خبری از امدنش نداشتیم . جاده ها هم اسفالت نبود و جاده های اصلی کشور شن ریزی شده بود که به آن “شوسه” میگفتند . در آن دوران مطمئن ترین وسیله نقلیه تانکر های سبز رنگ مارک لیلاند شرکت نفت بود ، با رانندگان غالبا ارمنی آن ، که هم با انصاف بودند و هم قابل اطمینان و مهربان .

     
  35. جناب نوری زاد عزیز

    فشار افکار عمومی و جامعه مدنی باید حاکمان جمهوری اسلامی را به سمتی سوق دهد که کلام را با داغ و درفش پاسخ ندهند. دوستان دینداری که از توهین به مقدساتشان رگ گردنشان متورم می شود و زندان، قتل و شکنجه را برای توهین کننده تجویز می کنند، باید بدانند که با این روش تنها دین خود را لجن مال می کنند. ضربه ای که جمهوری اسلامی به اصل دین اسلام زده است در کل تاریخ اسلام بی سابقه است. اینهمه نفرت از دین که در جامعه ما به وجود آمده است جز به دلیل همین جنایات جمهوری اسلامی در دفاع از دین نبوده است. پس ای دوستان دیندار، شمشیرهاتان را غلاف کنید و اگر حرفی برای گفتن دارید آن را در حوزه اندیشه به میدان آورید نه در پستوهای اوین، نه با شکنجه و کشتار و جنایت. نمونه مسلمانانی را که به دلیل این جنایات به ضد اسلامهای بسیار سر سختی تبدیل شده اند در همین وبلاگ ببینید و بخوانید که شما با دین خود چه کرده اید.

    پاسخ کلام، کلام است.
    پاسخ اندیشه، اندیشه است.
    پاسخ توهین به مقدسات، دفاع کلامی از مقدسات است.
    پاسخ توهین به افراد، اعاده حیثیت از آنها و حد اکثر جریمه نقدی است.
    پاسخ توهین به سیاست مداران، دفاع آنان از خودشان است (اصولا سیاست مدار جماعت باید تا می تواند از مردم و مطبوعات فحش بخورد تا پرر رو نشود!)

    اینها همه الفبای قانون در جوامع دموکراتیک است که باید نقطه آغازی برای آزادی بیان در جامعه ما باشد.

    با احترام
    بردیا استقامت

     
  36. وای بر این موجود دوپا

    بعد از خواندن نوشته اقا مرتضی دلم گرفت ازاین همه بی انصافی وقساوت قلب وخشم وکینه وچشمهای بدبین وانگشتان بی تعهد .
    دلم گرفت ازااین موجود دو پای عجیب که تاچه حد میتواند پست شود وسفید را سیاه وسنگین را سبک وروز راشب و آرام را تند وشیرین را شور ونور را تاریکی ببیند .
    متاسفم برای آزادی که اینگونه به حریمش تجاوز میشود ونویسنده این سطور خود را ناجی انسان میداند و راهنما وبیدار کننده انسان .
    راستی غیر مسلمانانی مثل گاندی وهمین ماندلای زنده یاد اینگونه به اسلام می نگریستند ؟
    من نمیگویم ما مسلمانان فرشته ایم وهیچ عیب ونقصی نداریم که داریم ویکی دوتا هم نیست ومیدانم همین ضعفهای ما پیروان دین اسلام در جسارت این مار مولکهای بی چشم ودم به اسلام موثر هستند اما هر انسان آزاده ای میداند که
    قضاوت شما چقدر به صحت نزدیک است . راستی اگر چنین تفکری حکومتی شود آن جامعه به کجا میرود؟
    من نه حکومتی هستم ونه طرفدار وضع موجود اما حیف وصدحیف بر این موجود دوپا .

     
  37. از بركت كامنت آقا مرتضى سراغ وبلاگ آقاى پورشجرى رفتم و ديدم كه چقدر پربار است. مثلا ايشان در مورد اصلاح طلبان، نواندیشان دینی و ملی- مذهبی ها، صفت ” روانپاره ، بی وطن و مادرستیز” را بكار برده اند كه به نظر من بسيار خلاقانه و با مسماست زيرا عملكرد آنان در اين سالها نشان داده كه عِرق مذهبى شان بسيار قوي تر از عرق ملى شان است. عشق مفرطشان به اسلام و شخصيت هاى آن را مى توان در نامگذارى فرزندانشان هم ديد مثلا يك فرد ملى- مذهبى كه تحصيلكرده هم هست أنچنان عشق مفرط و غير عادى به امام على اش دارد كه اسم فرزندش را گذاشته ” عبدالعلى”، كه اين نام حتى در استاندارد هاى دين خودش هم يك نام مشركانه است. از همينجا مى توان ديد كه كفه مذهبى شخصيت اينها بسيار سنگين تر از كفه ملى شان است.
    اگر آقاى پورشجرى با ادبيات ملايم ترى نقدهاى بسيار گرانقدر و پر محتوايشان را نگارش مى كردند، به گمان من مخاطب بسيار وسيعترى مى داشتند. البته بايد دانست شمشير تيزى كه در ايران دارد مى درد و غارت مى كند، دولبه است و با لبه ديگرش مثل يك قلم تراش، قلمِ ملايمِ ناقدانِ دلسوز و دردمند را تيز تر و تيز تر مى كند. متاسفانه از اين سردمداران نمى توان انتظار داشت شعور درك اين مطلب را داشته باشند كه خودشان اين قلم را به اين تيزى تراشيده اند و چون نوك تيز قلم ايشان درست منبع ارتزاق چرب و چيلى آقايان را نشانه رفته حتما بايد شكسته شود.

    براى آقاى پورشجرى سلامت و رهايى آرزو دارم.

     
  38. خدمت آقا مرتضی …این مطالبی که آوردهاید که ایشان بر علیه پیامبر و علی آورده نه جرم است و نه موجب آزار.این حرفها نه جدبد است و نه اختصاص به ایشان دارد. از زمان خود پیامبر بد تر از اینهم مطرح شده و حتی به لحاظ دینی هم مشکلی ندارد. اگر ایشان این حرفهایشان را در یک فضای آرام و با ادله کافی ثایت کنند وظیفه شرعی ما به لحاظ آموزه های قرآنی این است که از چنین دینی اصلا پیروی نکنیم. این بدتزین سناریوی محتمل است که تازه عین تعالیم قرآن لست. ایشان هم اگر آدم منصفی بود و قانع شد که اشتباه کرده باید معذ رت خواهی کرده و حرف خود را اصلاح کند. موضوع به همین سادگی است.
    از نظر حاکمان فعلی اصلا مشکل در حرف حساب زدن یا نزدن نیست.مهم این است که قدرت ایشان به خطر نیفتد. امروز دادگاههای ایران در سایه رهبری امام زمانی شده است دادگاه خانوادگی لاریجانی ها!. یکنفر اگر از دهنش در برود و چیزی ذر مورد برادران 4+1{(صادق،محمد جواد،علی و باقر(همگی در دولت)+فاضل(بخش خصوصی) } چیزی بگوید ، حالا می خواهد شاکی باشد یا نباشد سر وکارش با دادستانی است..همین پرونده خنده دار خانم فاطمه هاشمی را نگاه کنید که چه افتضاحی است. دادستانی فکر کرده علی لاریجانی شکایت کرده آنوقت محکمه راه انداخته…بعد از 5+1 فکری هم باید برای 4+1 که فدرت داخلی هستند کرد..

     
  39. با تشكر بسيار از آقا مرتضى كه باعث انتشار نوشتهء آقاى پورشجرى شدند. من به شخصه هرگز قبلاً سخنان ايشان را نشنيده بودم.

    واكنش دوستمان مرتضى آشكار كنندهء يك واقعيت بسيار غم انگيز در اكثرِ دين باوران است و آن اينكه اين دوستان، غيرت و هويت ملى خود را به تمامه با عشق به اسلام تاخت زده اند و اين معاملهء نامبارك، آورد به سر ايران آنچه را كه امروز مى بينيم.

    خلاصه سخنان پورشجرى در دو بخش:
    ١- اسلام سازمان مافيايى و گانگسترى است كه توسط پدر خوانده اى به نام محمد، هزار و چهارصد سال پيش در عربستان شكل گرفت و با شمشير در دنيا گسترش يافت،
    ٢- اسلام در ايران به تشكيل رژيمى منجر شد كه باعث مرگ صدها هزار ايرانى، آوارگى ميليونها و تحقيرو افسردگى ميليونها ايرانىِ مانده در وطن، و غارت و خرابى ايران است

    واكنش مسلمانانِ معتقد از جمله آقا موتضى به بخش اول :
    ( در حال برجستگى رگ گردن ) پورشجرى حقش است كه زندانى شود چون حرف هايش دروغ و توهين به مقدسات ميليارد ها مسلمان است. واى بر نوريزاد بى رگ و بى غيرت كه براى چنين كسى دل مى سوزاند.

    واكنش مسلمانانِ معتقد از جمله آقا موتضى به بخش دوم كه در زمان حال رخ داده و آن را با چشم مى بينند،:
    ( بدون برجستگى رگ كردن) خوب البته ما هم انتقاد داريم ولى اين مسائل كجا و آن فاجعه بزرگ توهين به مقدسات كجا.

    آقا مرتضى خدا وكيلى بى رگى و بى غيرتى نسبت به بخش اول اين سخن بدتر است يا بخش دوم؟؟؟؟

     
  40. درود بر استاد گرامی

    آقای مرتضی گرامی

    به شما حق میدهم و آقای پورشجری یاید از ادبیات متفاوتی استفاده میکردند. به نظر میرسد آقای پورشجری پس از تحقیق به این نتیجه رسیده اند که دین اسلام ساخته دست بشر و پیامبر اسلام به دروغ ادعای پیامبری نموده است. باید این تحلیل ها بر پایه مستندات منتشر شوند. فکر نمیکنم این جمله که دین اسلام ساختگی است (بر پایه مستندات)، توهین به مقدسات دین اسلام باشد. کسانی مثل شما که مخالف این تحلیل هستند، باید این تحلیل را نقد کنند و خوانندگان نظرات برای خودشان تصمیم گیری خواهند نمود.

     
  41. جناب آقای مرتضی
    با تشکر از وبلاگی که مثال زدید و با این کار سر صحبت برخی مسایل را باز نمودید باید خدمت شما عرض کنم من عقیده دارم هر موضوعی را باید با توجه به ظرف زمان و مکان خود مورد نقد و بررسی قرار داد
    به طور مثال باید دید چرا در صدر اسلام به راحتی دست به شمشیر برده می شد تا حرفی به کرسی نشانده شود
    البته این دیدگاه خالی از اشکال نیست چرا که برخی امور ظرف زمان و مکان نمی شناسد و به هیچ وجه قابل توجیه نیست لیکن شاید کمکی باشد برای برخی دوستان که تجزیه و تحلیل برخی مسایل ناگوار برایشان کمی دشوار باشد
    به طور مثال حکم قتل شاعران هزل گو به دستور پیامبر اسلام
    شاید چنین اقدامی از دیدگاه بشر امروز پسندیده نباشد لیکن ما چه می دانیم پیامبر در چه شرایطی قرار داشت و چه چیز باعث شد چنین دستوری صادر کند
    تا اینجا درست؟
    خوب پس مشکل کجاست؟
    کمی تامل کنید کمی بیاندیشید ببینید می توانید بر پایه وجدان خود مشکل را بیابید؟
    شاید این توضیح به ادامه گفت و گو کمک کند
    تصور کنید کسی در دنیای امروز همان فتوی را صادر کند آیا می توان پذیرفت؟
    اگر بگویید خیر که مساله را دریافته اید و بحث تمام است
    شاید شما بگویید آری. نمی دانم شاید بگویید اگر پیامبر دستور دهد درست است باید اجرا شود
    آیا من حق ندارم بپرسم اولا کو پیامبر؟ در ثانی حتی اگر پیامبری هم امروز ظاهر شود و فتوی چنین قتلی صادر کند آیا انسان حق ندارد بپرسد چرا؟ چند بیت شعر هزل را باید با شمشیر پاسخ داد؟
    فلاسفه دوران روشنگری در مغرب زمین دریافتند که انسان به سبب انسان بودن خود دارای حقوقی است که کسی حق زیر پا گذاشتن آن را ندارد این یکی از اساسی ترین پایه های مدرنیته است که روحانیون به شدت با آن مخالفند زیرا تبعات آن را به خوبی می دانند در مکتب اسلام انسان دارای حق نیست حق از آن خداست و ……. متوجه عرایضم هستید؟
    در یک جمله می خواهم عرض کنم هنگامی که شما منطق اسلامی را بپذیرید وارد یک نظام ارزشی وارونه ای شده اید که مخرجش جمهوری اسلامی ایران است
    در این نظام ارزشی انسان ها بی ارزشند آنچه ارزش و اصالت دارد دیدگاه های اسلامی و سنت پیامبر اسلام است که در آن کم دست به شمشیر برده نشده
    مدرنیسم اما می گوید هدف ما انسان است سعادت انسان خوشبختی انسان ما می خواهیم دنیایی بسازیم که در آن انسان ها در خوشبختی و سعادت و برادر وار در کنار هم زندگی کنند البته هیچ انسانی بدون خطا نیست اگر کسی خلافی مرتکب شد مجازاتش باید با توجه به پیشرفت علوم انسانی و علوم اجتماعی عادلانه باشد اگر کسی شعری نوشت و هزلی گفت به قول شاعر
    حافظ ار خصم عدو گفت نگیریم بر او ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
    این به معنی بی غیرتی نیست!!! باور کنید عین علم و دانش است و اوج انسانیت!!!!!
    الان در غرب سیگار کشیدن را در مکان های عمومی ممنوع کرده اند و برخی در پی محدودیت بیشتر آن هستند
    در مذمت شرب مشروباط الکلی نیز گفت و گو همواره بوده و با وضع قوانین و مقررات سخت گیرانه با سو استفاده از مشروباط مبارزه می شود با پیشرفت علم خرد جمعی به سمت پرهیز بیشتر از این ماده سمی حرکت می کند
    این ها در سایه پیشرفت علم به دست آمده است آری در سایه علوم اجتماعی و جامعه شناسی و روانشناسی مدرن همان که برخی پیشوایان شما غیر اسلامی می دانند
    حال شما بر مقدسات اسلامی پای فشاری کنید در حالی که نمی توانید پاسخ این سوال ساده را دریابید که چرا ما عقب مانده ایم و غربی ها پیشرفته

     
  42. گاهی گداری در چند پاسخ دیده میشود که ///// میگویند باید به اعتقاد افراد احترام گذاشت.
    خوب هچ فکر کرده اید که هر اعتقادی قابل احترام نیست؟ یک نمونه: نازی ها اعتقاد دارند که نژاد آریائی بر تر از همه است، و با همین اعتقاد دنیا را به خاک و خون کشیدند و بیش از سی چهل میلیون را به کشتن دادند، از جمله سوزاندن بیش از شیش میلیون یهودی (که مبینیم باعث شعف پیروان اسلام ناب محمدی است إ بیاد آورید کشتا ر یهودیان بنی قریضه).
    پس بایدبا این حساب به به اعتقادهای این نازی های آدمکش احترام گذاشت إ
    بعد میگویند که این کیش اگر بر حق نبود که بیش از یک میلیارد پیرو نداشت إ این هم از آن حرفها است، خوب تا زمان گالیله همه دنیا(چندین صد میلیون) اعتقاد داشتند خورشید به دور زمین میگردد؛ پس با این حساب باید گفت چون چند صد مبلیون معتقد بودند خورشید دور زمین می گردد پس باید درست باشدإ
    امیدوارم این اسلامیون متعصب ///// یک روزی پیرو خداوند جان و خرد شوند //////

     
  43. تقدیم به سیامک مهر هر چند که قلمش می توانست آرام تر بچرخد.ولی مسلمین راهی برای دگر اندیشان باز نگذاشته اند و جنبشی که می شد بخوبی بسوی یک جامعه مترقی و سکولار و دمکراتیک با قوانینی لاییک بر مبنای حقوق بشر هدایت شود متاسفانه روزبروز رادیکالتر میگردد و از این رهگذر همه ضربه خواهیم خورد درست مثل جنبشهای قبلی!
    “گوهر شریعت اسلام، رحمانیت و رحمت است. این حقیقت را هنگامی میتوان بخوبی شناخت که بیادآورد که « الله »، حکیم است، وهمه افعالش با « حکمت » سروکاردارند، از این رو نیز احکام اسلامی و حکومت اسلامی نیز همه جوهرحکمت دارند. حکمت چیست؟ حکمت، بکاربردن « شرّ» برای رسیدن به « خیر» است. از آنجا که الله، عالم به همه چیزهاست و غایتش، رحمت است، و میداند که انسان، جاهل و ظالم (تاریک کننده حقیقت) وکنود است، با « غضب » که « شرّ » است، میکوشد که انسان را به « رحمت بی نهایتش » برساند. اینست که با دادن عذاب و شکنجه و تهدید و قتل، به انسان « رحم » میکند و شامل رحمت گسترده خودش میکند. هرگونه عذاب و نقمت و تهدید وشکنجه گری الله به انسان، به غایت همین ایجاد « رحمت ورحمانیت » اوست. مسئله بنیادی، اینست که باید دیده ژرف داشت و در زیر قهر و عذاب و شکنجه الهی، این رحمت بی نهایت الله رادید و ازآن به حد اعلی لذت برد. روشنفکران دینی، بجای ساختن اسلامهای کذائی رحمانی، باید به ملت بیاموزند که چگونه در زیر پوشش قهر و غضب الله، میتوان مغز لذید رحمت الله را چشید. باید شیوه های گوناگون « ماسوخیسم » را به موءمنان بیاموزند تا از عذاب و شکنجه و کشتار حکومات اسلامی، رحمت بی اندازه الله را ببینندو ازآن کام ببرند.”(منوچهر جمالی)

    ————————

    سلام مزدک گرامی
    من شخصا در نوشته ای با عنوان: تئوری انرژی های سرگردان (که درهمین سایت موجود است)، به تحلیل آیات عذاب درقرآن پرداخته ام. دراین نوشته تلاش کرده ام به چهره ی غضب آلود خداوند در آیات عذاب بنگرم. آنچه که دراینجا می خواهم بدان تأکید کنم این است که: هیچ مسلمانی از آیات عذاب و تجسم رنج های آخرت، لذت نمی برد. بل تأثیرآن را در رفتار امروز خود مراد می کند. شاید برای بشر تاریخ که مرزی برای خواسته های حریصانه ی خود قائل نمی شده، چاره ای جز نشان دادن عذاب های اخروی نبوده است. کمی که منصفانه به موضوع بنگریم می بینیم این جدل چندان معطل کننده ی فهم و عمر بشر نبوده است. بل آنچه که دراین میان به توفندگی دچارشده بساطی بوده که مفسران دینی و بویژه عالمان دینی یا همین آخوندها از رواج نا مربوط این آیات برای رونق بخشودن به مدار کسب وکارشان بهره برده اند. یعنی سفره ای درمیان بوده که بغارت مبتلا شده.
    با احترام

    .

     
  44. آقاي نوريزاد گرامي
    انصاف داشته باشيد! نوشته شما در پاسخ مرتضي نقض غرض است
    مخاطبان شما مخالف نقد نيستند اما به هر حال مشخص است که نوشته آقاي پورشجري سراسر افترا و بي ربط گويي و فحاشي است. اين مطالب ناورا و سراسر دروغ چه ربطي به بدکرداري ديگران دارد؟ شما بايد دعوت به منطق و عقلانيت کنيد نه توجيه رفتار غيرمدني و فحاشي و توهين.
    آيا زشتي کردار ديگران توجيه گر زشت گويي آقاي پورشجري است؟ حتي گمان کنيد که ايشان يک مخاطب داشته، کارش زننده است چون هيچ پايه و اساسي ندارد. خود شما بهتر و خيلي بهتر از من اين را مي دانيد.
    انتظار مي رود همگان را به سلامت رفتار و گفتار دعوت کنيم تا ادعاي آزاده و خيرخواه بودن خود را ثابت نماييم
    واکنش‌هاي زشت، هيچگاه زشتي هاي ديگر را از بين نمي‌برد. مثل خون را با خون شستن است!
    آيا درست است به اسلام و مسلماني ناسزا بگوييم چون روحانيت و امامان جمعه چنين و چنان مي کنند و مي‌گويند؟
    آيا شما منادي آزادي نيستيد؟ اگر چنين است، راه را بر جفنگ گويي درباره اديان ببنديد و احترام بگذاريد به کساني که به ديني پايبندند.
    چطور پاي زشت‌نگاري درباره مسلمانان به ميان مي آيد، شما حساسيت «احترام به عقايدتان» زايل مي شود؟
    آيا در منشور سازمان ملل و حقوق بشر، احترام به عقايد ديگران اين چنين تعريف شده است؟
    اگر کمي بيانديشيد مي بينيد که دست کم در اين يک مورد، راه درستي را نپيموده‌ايد و اصرار بر اشتباه مي‌کنيد

    ——————-

    سلام آقا رضای گرامی
    من با روح سخن شما موافقم. اما دوست خوب ما، وقتی جامعه ی امروز ما با ساطور کارگزارانی که خود را مأموران اسلام ناب می دانند به این فلاکت دچارشده، شما نمی توانید از یک جوان از یک شهروند بخواهید که این اسلام را با اسلام واقعی منفک کند. کمی که منصف تر باشیم خواهیم دانست که بانیان فلاکت اساسا شأنی در تعذیب یک خاطی ندارند. وبعد این که: پاسخ یک توهین کلامی زندان و شکنجه نیست. چرا؟ چون همچنان شبهات پای برجاست.
    با احترام

    .

     
  45. جناب” هیچکس” محترم
    با تشکر از توجه شما به چند نکته عنایت فرمایید:
    1-ظاهرا توجه کافی به نقد و ایراد من نسبت به جناب نوری زاد نکردید
    توصیه میکنم بار دیگر آن مقدمه کوتاه را بخوانید تا با توجه به پیش فرض های ذهنی خود دچار چنین موضعگیریهای یکطرفه نشوید
    2-نقدی که بنده متوجه آقای نوری زاد کردم یک نقد درون دینی مابین دو برادر دینی بوده است ، طبیعتا گفتار با کسانی که خارج از محدوده ادیان توحیدی مشی میکنند منطق و روش خاص خود را دارد
    3-چیزهایی را بی دلیل به بنده نسبت دادید که من از آنها دورم ،آیا در گفتار من اثری از شمشیر و خونریزی بود؟ آیا من از نحوه برخورد با آقای علی اصغر غروی حمایت کردم؟ بنده هم همانند شما معتقدم که برخورد حکومتی متداول با ایشان ناصواب و غیرکارآمد بوده است ،سخن ایشان قطع نظر از مطابقت با واقع و برهان ، گفتار و مقاله ای بوده است که تنها نیازمند پاسخ علمی بوده است، نه داغ و درفش و مطالبه طومار و طومار نویسی
    4-در مورد آقای پورشجری مادام که سخن ایشان صبغه علمی و نقد غیر توهین آمیز علمی داشته باشد پاسخ آن پاسخ علمی روشمند است، لکن متاسفانه در گفتار نقل شده از ایشان عناصر توهین آمیز مکرر نسبت به پیامبر اسلام و قرآن کریم و برخی یاران و صحابه ایشان دیده میشود که اموری است که هیچ نسبتی با نقد علمی ندارد و صرفا متکی بر پیش فرض های نفی و انکار اساس ادیان است
    من نمیدانم گرایش ایمانی و ایدئولوژیک شما چیست ، لکن فرض را دست بالا میگیرم و مثلا فرض می کنم شما از منکران خدای متعال و طبعا وحی و نبوت هستید یا مثلا معتقد به تز مارکسیسم هستید ،از شما سوال میکنم نقدی که من یا هر معتقد به ادیان به مارکسیسم باید اینطور باشد که شروع کنم به فحاشی به مارکس و انگلس و تروتسکی و دیگران و همه آنها را وحشی و خونخوار و غیر ذالک بدانم! یا اینکه نقد مارکسیسم عبارت است از نقد محترمانه و مودبانه اصول اساسی آن ؟! آیا نقد ماتریالیسم تاریخی عبارت است از فحاشی و نسبت های دروغ دادن به تئوریسین های آن یا نقد محتوایی آن ؟
    آقای پور شجری اگر با توهین به مقدسات اسلام مطابق قانون کشور مرتکب جرم شده باشد فقط باید مورد مجازات قانونی قرار بگیرد نه اینکه کتک بخورد یا به انفرادی بی معنا برود ، توجه کنید که حتی مجرم نیز در اسلام باید عادلانه و مطابق قانون کیفر ببیند و من هم همانند شما اگر در جمهوری اسلامی برخوردی غیر قانونی با ایشان شده باشد با آن مخالفم.
    سخن من با جناب نوری زاد فقط بعنوان نقد درون دینی برادرانه این بود که آقای پور شجری قطعا مرتکب توهین به مقدسات ما اعم از پیامبر و قرآن و اولیاء اسلام شده است و لذا سوال من این بود که چرا ایشان از کنار این مطلب گذشته اند و حمایت یکسویه نموده اند ، البته ایشان اعتذار جستند به اعمالی که در جمهوری اسلامی واقع میشود ، بله منهم با امور خلاف که مطابق تعالیم متعالی اسلام نیست مخالف هستم
    5-در هر حال عصاره سخن این است که شما مساله نقد علمی را با توهین و فحاشی یکی دانسته اید ، در حالیکه میدانید حتی در جوامع آزاد امروز تفاوت است مابین سخن علمی محترمانه حتی در باره مقدسات هر آیین و مسلک و مذهب ،و مابین فحاشی و توهین به آنها به انگیزه نفی آنها
    بیاد داشته باشید این سخن زیبای نابغه بشریت یعنی ابو علی سینا که فرموده است پذیرش یا نفی هر مدعایی باید برهانی و مدلل باشد و هر انسانی که چیزی را بدون دلیل و برهان بپذیرد یا نفی کند از فطرت انسانی خویش خارج شده است
    موفق باشید

     
  46. من یک ارمنی هستم

    سلام جناب نوری زاد
    پدرمن اینجا کارمی کرد ماها چیزی یادمون نیست وقتی ازدنیا رفت بارکردیم اومدیم شیراز اما هیچوقت پدرم نتونست از نظم انگلیسی ها نگه هرجا می نشست از نظمشون می گفت ما خیلی زور زدیم قبرشو حصار بکشیم نذاشتن خواستیم سنگشو عوض کنیم نذاشتن تا این که سنگش شکست خراب شد نمی خوان اونجا اسمی از انگلیسی ها ارامنه باشه متاسفم

     
  47. استاد عزیز بعد از دیدار با شما حسرت خوردم که ای کاش پدرم زنده بودن و با شما هم صحبت میشدن پدری که کارگر بود و کارگر که همیشه برای احقاق حقوق پایمال شده کارگران اقدام به تشکیل سندیکا میکرد اما همیشه با تهمت کمونیست بودن و آشوبگری مورد مواخذه ی قرار میگرفت اخراج شد و به زندان رفت اما هیچوقت از اندیشه های حق طلبانه ی خودش دست نکشید حتی در اون لحظاتی که خیلی از همراهانش از خواسته هاشون صرف نظر کردن . هنوز با کتابهایی که میخوند (شوکران اصلاح و تلقی فاشیستی از دین و حکومت ) افکار آزادیخواهیش رو برای خودم زنده میکنم . شما در قلب ما جای گرفتید براتون آرزوی موفقیت دارم

    ——————
    سلام پسرم. درود همه ی ما به ایرانیان پاک نهادی چون پدر شریف شما که در تنهایی های خوف آور دستگاههای امنیتی به انتشار سخن درست اهتمام می ورزیدند و از تبعات آن نیز نمی هراسیدند. به امید دیداری مجدد.

     
  48. آقای مرتضی!

    مطالب نوشته شده بوسیله سیامک مهر فقط و فقط نقدی است تند و تیز بر اسلام عزیز شما که
    خونهای زیادی به ناحق برای چنین نقدهائی ریخته شده است. اگر شما و همفکران شما اسلام
    را از تقدس ساخته و پرداخته بشری که ریشه آن فقط دو چیز بوده و هست جهل و/یا سودجوئی
    خارج کنید خواهید فهمید که پاسخ چنین نقدهائی با قلم است نه با شمشیر!

    اما از آنجائیکه اعتقادت شما و همفکران شما به اسلام از هیچگونه پشتوانه عقلی و منطقی و
    قدرت استدلال و استنتاج برخوردار نیست در مواجهه با هر گونه نقدی کم می آورید و برای اینکه
    بر ضعفهای خود سرپوش بگذارید و آن را پنهان کنید دست به شمشیر می برید و خون می ریزید!
    اگر سلمان رشدی مطلب مینویسد به جای به چالش کشیدنش با مناظره و استدلال فرمان قتل میدهید!

    نقد سیامک مهر از نظر شما توهین آمیز است و شایستۀ زندان و شکنجه آیا نقد آقای غروی هم
    توهین آمیز بود که اسیر اوینش کرده اید؟! متاسفانه شما مسلمانانان شناسنامه ای که از اسلام
    برای خود هویتی امن و گرم ساخته اید هرگونه نقد بر آن را تهدیدی برای حیات روانی خود میدانید!

    شما و همفکرانتان دلتان نه به حال اسلام سوخته است و نه به حال مسلمانان شما فقط نگران
    تهدید هویت کاذب خود هستید و نگاه کنید که برای حفظ این هویت چه جنایتها چه رانت خواریها
    چه ظلمها چه حق کشیها با توجیهات من در آوردی کرده اید تا بتوانید صدای همیشه بیدار وجدانی
    که همواره از درون نهیبتان میزند و هرگز خاموش نخواهد شد را خفه کنید!

    به جای اینکه آینه بشکنید هم شهامت پذیرش نقصهای جدی که اسلام عزیزتان دارد را داشته باشید
    و هم مهمتر از آن قدرت استدلال و منطق و پاسخگوئی تان را تقویت کنید تا مجبور نشوید
    برای حفظ اسلامی که آمده بود انسانیت عربها را اعتلا ببخشد خون ایرانیان را بر زمین بریزید!

    تا زمان باقی است هویت اصیل و واقعی خود را پیدا کنید که همان فطرت انسانی شماست
    فطرتی که مشترک با همه انسانهاست و رنگ و نژاد نمیشناسد. فطرتی که دروغ و دزدی
    و ظلم و جنایت را بر نمی تابد و برای هیچکدام از اینها هیچگونه توجیهی را با هر عنوانی
    و با هر مصلحتی نمی پذیرد. فطرتی که اجازۀ قربانی کردن انسانها برای حفظ دین را نمیدهد!

    هویت دینی از هر نوعی که باشد نوعی هویت عاریه ای و مصنوعی است که شما را تبدیل
    به برده ای برای حفاظت از آن به هر قیمتی حتی به قیمت زیر پا گذاشتن ساده ترین اصول
    انسانی میکند. نمیتوانید ادعا کنید که یک مسلمان هستید در حالیکه هنوز در ابتدائی ترین
    اصول فطری انسانی در جا میزنید!

    خواندن کتاب تفکر زائد نوشتۀ محمد جعفر مصفا را به شما شدیداَ توصیه میکنم تا از اسارت
    توهم خطرناکی که انجام هر گونه اعمال ضد انسانی را توجیه میکند رها شوید!

     
  49. آقا مرتضی با تشکر برای روشنگری بیشتر برای اسلام شناسی

     
  50. با سلام
    برای اینکه لا اقل یک نمونه از قضاوتهای شتاب زده و غیر منطقی آقای نوری زاد روشن شود من آخرین نوشته ای که هم اکنون روی وبلاگ فیلتر شده “گزارش به خاک ایران ” که مربوط به همین آقای پور شجری با اسم مستعار سیامک مهر وجود دارد را بعین الفاظ نقل میکنم تا خود خوانندگان محترم سایت آقای نوریزاد قضاوت کنند که این نوشته توهین به مقدسات اسلامی هست یا خیر، البته امیدوارم آقای نوریزاد آنرا سانسور نفرمایند.
    از جناب نوریزاد که خود را متدین به دیانت اسلام میدانند و همانند ما خود را منتقد کجیهای رفتاری حکومت جمهوری اسلامی میدانند انتظار میرود خلط مبحث نکنند بین توهین به مقدسات چند میلیارد مسلمان و توهین به رهبری و امثال آن و توجه کنند که فرق است مابین نقد و انتقاد علمی به مسائل و پدیده های بعد از پیدایش اسلام و توهین به مقدسات و اولیاء اسلام و اهلبیت ، متاسفانه باید به ایشان عرض کنم که اگر توجه به اینچنین نوشته های دارند و آنرا توهین به مقدسات و اصول اسلامی نمیدانند در حقیقت بجهت کینه و نفرتی که نسبت به حاکمان جمهوری اسلامی پیدا کرده اید با خلط مبحث بنوعی بی رگی و بی غیرتی نسبت به اصل اسلام و اولیاء اسلام مبتلا گشته اید.
    اینک متن کامل نوشته کذائی موجود در وبلاگ گزارش بخاک ایران که نوشته اخیرتان را برسم تقدیر و پاسداشت بوی تقدیم کرده اید:
    ” مافیای مدینه
    ( آموزش اسلام در یک جلسه!)

    در صفحات تاریخ اسلام بطور خلاصه خوانده ایم که مردم ساکن مکه، پس از آنکه از مزاحمت ها و خرابکاری ها و نفاق افکنی های اراذل و اوباشی که به گرد محمدابن عبدالله جمع شده بودند به ستوه آمده و تحمل تجاوزها و اخلال گری های آنان در زندگی روزمره و آرامش شهر بر مردم گران آمده بود، مصمم شدند که با دارودستهء محمد به مقابله برخیزند. تعقیب عمال و آدم های محمد با فراز و نشیب ها و هزینه ها و سختی هایی همراه بود، اما سرانجام مردم مکه موفق شدند آنها را از شهر خود برانند و آرامش را به زندگی خود بازگردانند.
    شصت هفتاد نفری که به سرکردگی محمد در بیابان ها آواره شده بودند، پس از یک دورهء گرسنگی و سختی و سرگردانی در صحراهای خشک، عاقبت به شهر مدینه که فاصلهء کوتاهی از مکه داشت رفته و در آن شهر ساکن می شوند.
    بخش اصلی و هیجان انگیز تاریخ اسلام از همین زمان شروع می شود که نطفه های سازمانی مافیایی و گانگستری مرکب از اوباش گریخته از مکه، بعلاوهء شمشیرکش ها و گردنه بگیرها و قطاع الطریق های مدینه که به دو قبیلهء اوس و خزرج وابسته بودند شکل یافته و ظهور می یابد. تشکیلاتی مافیایی که بعدها در« سازمان روحانیت شیعه» در ایران، به کمال انسجام ساختاری و کارآمدی و گستردگی و سودآوری فرارویید.

    در این زمان شورای مرکزی مافیای مدینه تشکیل می شود که شامل محمد در مقام پدرخوانده و ده تن از لاشخورهای مکه و مدینه موسوم به عشرهء مبشره از قرار ابوبکر ـ عمر ـ عثمان ـ علی ـ طلحة بن عبیدالله ـ زبیر بن عوام ـ عبدالرحمن بن عوف ـ سعد بن ابی وقاص ـ سعید بن زید و ابوعبیدة بن جراح است.
    از این گروه دوتن به پدرخوانده نزدیک ترین بودند. عمر و علی.
    عمر مردی زیرک و باهوش و در عین حال قسی القلب و دگم و راست کیش بود. از جنم آدم هایی که در قضاوتشان، برای کمترین گناه، اشد مجازات را در نظر می گیرند. بطوریکه فرزند خود را به جرم نوشیدن شراب تا کمی بیشتر از سرحد مرگ تازیانه می زند.(لازم به توضیح است که مفهوم گناه در مشرب مافیای مدینه به معنی مخالفت و سرپیچی از احکام پدرخوانده و یا همان پیامبر می باشد.) بعد از مرگ محمد و در دوره ای که عمر به مقام پدرخواندگی دست یافت، حوزهء فعالیت و سیطرهء مافیای مدینه با درایت و سیاست وی به اقصی نقاط عالم گسترش یافت.
    اما علی ابن ابی طالب ملقب به قتال العرب، گدازاده ای بی سواد و لمپن بود که به دلیل خوی وحشی گری و متجاوزش، هرکجا که محمد به کثیف ترین و رذیلانه ترین اعمال نیاز داشت، حاضر به یراق بود. قتل و ترور و سربریدن و مثله و پاره پاره کردن انسان ها و بوی خون علی را نشئه می ساخت. جالب اینجاست که سیرت علی بر خلاف معمول در اکثر افراد، اما در صورتش به کمال متجلی بود. قد کوتاه با پاهایی از بالاتنه کوتاهتر، بازوهای پیچ پیچ و قوی، شکم برآمده، دندان های پیش آمده، چشم های ورقلمبیده. علی علی الظاهر بسیار شبیه شرک بود. با این تفاوت که شرک هیولای نازنینی است.
    این دو تن پس از مرگ پدرخواندهء مافیای مدینه، سرنوشت تاریخی آنچه را که بعدها به« دین اسلام» شهرت یافت و به شعبه ها و سازمان های تبهکاری ریز و درشت تقسیم شد، تا حدود زیادی دگرگون ساختند. البته شرح آنچه سپس تر بر این دگرگونی مترتب گردید موضوع این نوشتار کوتاه نیست. اما لازم است بدانیم که مافیای روحانیت شیعه که امروز بر ایران حاکم است، پیشینه و ریشهء سازمان و تشکیلات خود را به علی منسوب می داند و بعد از محمد اورا پدرخوانده می شمارد.

    کلاً مافیای مدینه نظیر نمونه های مشایه آن در دوران معاصر ما از جمله مافیای سیسیل در ایتالیا و یا دارودستهء ال کاپون در شیکاگوی نیمهء اول قرن بیستم، حول دو محور و خواست و مطالبهء اساسی اما با حاشیه های بسیار شکل گرفت: پول و زن.
    مافیای مدینه برای نخستین بار با حمله به کاروانی تجاری در نقطه ای بنام بدر که کاروانیان برای استفاده از چاه های آب آن منطقه توقف کرده بودند و قتل عام بازرگانان و محافظان کاروان، مزه و طعم پول و طلای فراوان را چشیدند. قریب نهصد تن را به قتل رساندند و زنهای و بچه های همراه کاروان را به کنیزی و بردگی بردند. در این نوع پورش به کاروانها و قبایل، گاهی پدرخواندهء مافیای مدینه بلافاصله و همان روز، به زنی که شوهر و برادران و بستگانش را به قتل رسانده و به کنیزی گرفته بود تجاوز می کرد.

    در مرامنامهء مافیای مدینه که سال ها بعد به سرپرستی یکی از آدمهای محمد بنام عثمان گردآوری و تألیف شد و به قرآن موسوم گشت به صراحت از اهداف و مقاصد لاشخورهای مدینه سخن رفته است. به عنوان مثال پدرخواندهء مافیای مدینه زمانی که آدم هایش از دزدی باز می گردند به آنان می گوید:” آنچه به غنيمت برده‏ايد حلال و پاكيزه بخوريد.” یعنی کیفشو ببرید و هیچ هم وجدانتان معذب نباشد! هرچند صاحبان اموال را « فراز گردنشان را زده باشید و همهء سرانگشتانشان را قلم کرده باشید.» انفال 12 و 69
    همچنین در مرامنامهء مافیای مدینه آمده است که پدرخوانده مجاز است همسرانی که مهرشان را داده و کنیزانی که از غنیمت جنگی به دست آورده و دختران عموهایش و دختران عمه هایش و دختران دایی و خاله اش و زنانی که خود را به او بخشیده اند… و کلاً تمام زن های روی زمین را بگاید! (احزاب 50)

    پیش از این تاریخ، دزدها و راهزنان و حرامی های سرزمین حجاز و نجد و اطراف آن بصورت گروه های کوچک و پراکنده و مستقل به کاروان هایی که غالباً کالاهایی را به مقصد شامات و روم حمل می کردند دستبرد میزدند و یا به قبیله ها و طایفه هایی با جمعیت کم که قدرت دفاع از خود نداشتند هجوم آورده و به قتل و غارت و برده گیری می پرداختند. اما محمد در مدینه اغلب این دارودسته های غارتگر را گردهم آورد و متحد و مجاب ساخت که تحت گروهی واحد و قوی، هم موفقیت بیشتری در دزدی ها و حملات خود به کاروان های تجاری و طوایف خواهند داشت و هم با هجوم به شهرها و سرزمین های آباد و ثروتمند دور و نزدیک درآمد و سهم بیشتری از غنایم نصیب آنان می شود.
    در حقیقت محمد با تبیین«ایدئولوژی دزدی» که به دین اسلام شهرت یافت و تدوین مرامنامه مافیای مدینه که قرآن خوانده می شد، به غارت و چپاول رسمیت بخشید و چنان قداستی برای دزدی و قتل و غارت و برده داری تراشید که اگر راهزنی و جنایت و چپاول تا آن زمان فرضاً نزد برخی افراد نکوهیده بود و وجدان بعض راهزنان را گهگاه دچار عذاب می نمود، از آن پس دزدی و جنایت به عنوان کاری نیکو که بعد از مرگ نیز پاداشی برای آن در نظرگرفته شده عمومیت یافت و رفته رفته اکثریت مردم ساکن شبه جزیره در این شغل شریف به محمد پیوستند. از طرفی حضور اعضای وحشی مافیای مدینه که مسلمان خوانده می شدند، در میان هر قبیله و شهر و آبادی، آنچنان رعب و وحشت و اضطرابی در دل ساکنین می افکند که جملگی به خواسته ای آنان تن می دادند. مخالفت و مقاومت در برابر دزدان و جنایتکاران مدینه تقریباً غیرممکن بود.

    دزدان مدینه زمانی که موفق شدند مکه را تصرف کنند و رؤسای گردن کلفت قبایل همچون ابوسفیان را با خویش همراه و هم پیمان نمایند، به چنان قدرت مخوفی دست یافتند که تقریباً هیچ نیروی معارضی در سرزمین عربستان قادر به مقابله با آنان نبود. در این زمان آدمها و شمشیرکش های محمد به همه سو گسیل بودند و از هر قبیله و عشیره ای طلب باج می کردند و چناچه با مخالفت روبرو می شدند همه را قتل عام می کردند و زنان و کودکانشان را برده می ساختند و اموالشان را غارت می کردند. طبق مرامنامهء مافیای مدینه یک پنجم از برده ها و اموال و غنایم سهم پدرخوانده می شد.
    مافیای مدینه فریضه ای بنام« جهاد» برای اعضاء خود در نظر گرفت که طبق آن حداقل سالی یکبار موظف بودند به مردمان دیگر سرزمین ها حمله برند و آنان را غارت کنند. به این طریق هرگاه اموال و ثروت های مسروقه مصرف و تمام می شد، در فرصتی دیگر و با حمله و جهاد، برای سال پیش رو تأمین آذوقه و پول و برده و زن می کردند. این مرام و طریقه و شریعت، همان روشی است که بعدها به اقتصاد اسلامی و یا اقتصاد توحیدی معروف گشت.
    ( در ایران معاصر، اجرای اقتصاد توحیدی و نقش و وظیفهء مجاهدان و جهادگران در صدر اسلام را بازاریان سنتی به عهده گرفته اند. یک پنجم از انفال و غنایمی را که جهادگران اسلام پس از قتل عام و غارت غیرمسلمانان به پدرخوانده های مافیای مدینه پرداخت می کردند، امروز بازاریان با غارت عامهء مردم ایران به صورت خمس به مراجع تقلید و آیات عظام و سایر پدرخوانده های مافیای روحانیت شیعه می پردازند. بازاریان سنتی که مؤمنین و متدیننین و شرکای واقعی مافیای اسلام را شامل می شوند، دست در دست روحانیت، فریضهء جهاد با کافران و مشرکان یعنی سنت غارت مقدس در اسلام را به شکل بسیار زیرکانه ای با انحصار و احتکار نان و خوراک و مواد و نیازهای مصرفی جامعه بجا می آورند. مافیای روحانیت شیعه نیز هرزمان که بازاریان با مشکلی مواجه شوند مانند جریان تنباکو به حمایت از منافع ایشان بر می خیزد. به غیر از بازاریان هیچ گروه و قشر و طبقه ای در ایران امروز بطور مستقیم خمس و زکات و سهم امام به آخوند نمی دهد.)

    همانگونه که کم و بیش به نوع فعالیت گروهای مافیایی و گانگستری آشنایی داریم، می دانیم که این گروه ها در هر منطقه ای که فعالند با مراجعه به هتل ها و رستوران ها و فروشگاه ها و یا از افراد متمول طلب باج می کنند و چنانچه جواب رد بشنوند، گروهی را می فرستند تا این مکانها را به آتش بکشند و تخریب کنند. سپس آدمهایی دیگر از همان گروه با این ادعا که ما امنیت شما را تضمین خواهیم نمود باج خواهی می کنند.
    نسبت گانگستریسم و تشکیلات مافیایی و یا تبه کاری سازمان یافته به دعوت و بشارت محمد، بیشتر از هرکجا در مفهوم « کافر ذمی» نمود و واقعیت می یابد. در منابع و مهملات اسلامی و در ذیل تعریف« کافر ذمی» آمده است:” کافر ذمی، غیرمسلمانی است که جان و مالش در پناه اسلام است”.
    جالب اینجاست که هیچ زمان هم به این سؤال پاسخ داده نشد که مگر جان و مال غیرمسلمانان از جانب چه نیرویی به غیر از مجاهدان اسلام مورد تعرض واقع می شده که اسلام با ازخودگذشتگی به نجات ایشان مأمور گشته است؟ نه تنها جان و مال غیرمسلمان که حتا جان و مال خود مسلمانان نیز همواره از جانب اسلام و مجاهدان اسلام مورد تجاوز و تعرض و تهدید بوده است. پیدایش و ابداع و اختراع اصل تقیه نزد شیعیان، تمهید و تهیه ای به جهت حفظ خود از تجاوز دیگر فرقه های اسلامی بوده است و هرگز هیچ نیرو و قدرت و گروهی به غیر از اسلام و مسلمانان و به دلیل تفاوت های ایمانی و عقیدتی و اندیشه ای و وجدانی کسی را مورد تعرض قرار نمی داده است.
    کافر ذمی باید پول و جزیه می داد تا جان و مالش را مجاهدان اسلام از تعرض خود مصون بدارند و در غیر این صورت باید مسلمان می شد و زکات می پرداخت. در هر حال باید باج می داد.

    مافیای مدینه در ایران

    عبدالغنی الرصافی در کتاب« شخصیت محمدی» می نویسد:
    « سراقه بن مالک نزد پیامبر بود. هنگامی که سراقه قصد بازگشت نمود، پیامبر به او گفت: ای سراقه نظرت چیست اگر دستنبندهای کسرا را بدست خود کردی؟ سراقه گفت: منظورت کسرا فرزند هرمز است؟ محمد گفت: آری.
    در اینجا می بینیم که قصد محمد روشن و آشکار است، او می خواهد به سرزمین فارس دست یازد و دارایی کسرا را بچنگ بیاورد. حتا دستیندهایش را سراقه بن مالک مدلجی بدست خواهد کرد.
    محمد در جنگ خندق بار دیگر هدفش را آشکار ساخت، که در این باره حلبی و ابن هشام و سیره های خود از قول سلمان چنین نقل می کنند:
    در قسمتی از خندق مشغول کندن بودم که با زمین سخت برخوردم و پیامبر در نزدیکی من بود، چون دید کار بر من سخت شده است پایین آمد و کلنگ را از دستم گرفت و با آن، چنان ضربتی بر زمین کوبید که جرقه ای در زیر کلنگ برق زد، سپس ضربه ای دیگر و همان شد، و برای بار سوم باز هم جرقه زد، به او گفتم: ای رسول خدا این چه بود که با هر ضربه کلنگ برق زد؟ گفت تو هم آنرا دیدی سلمان؟ گفتم آری، گفت: در ضربه اول، الله یمن را برای من گشود، و در دومی شام و سمت غرب را و در سومی، الله سمت شرق را بر من گشود.
    و در روایتی، هنگامی که کندن زمین سخت، بر سلمان مشکل گردید، رسول الله کلنگ را از دست او بگرفت و ضربتی بر آن سنگ زد، و یک سوم آنرا خرد کرد و برقی ظاهر شد، رسول الله تکبیر گفت و فرمود: کلیدهای یمن را دریافت کردم، دروازه های صنعا را از همین جایی که ایستاده ام همچون نیش سگان می بینم، سپس ضربت دوم را وارد کرد و یک سوم دیگر آنرا خرد کرد، و برقی از سمت روم ظاهر شد، رسول الله تکبیر فرمود و گفت: کلیدهای شام را دریافت کردم، بخدا قصرهای سرخ آنرا می بینم و ضربت سوم را فرود آورد، و باقیمانده سنگ را خرد کرد و جرقه ای پدیدار شد، رسول الله تکبیر فرمود و گفت: کلیدهای فارس را دریافت کردم، به خدا از همین جا که ایستاده ام، قصرهای حیره و مداین را همانند نیش های سگان می بینم، و شروع به وصف گوشه و کنارهای فارس برای سلمان کرد.»

    هجوم گرازوار مسلمانان به ایران و تسلط مافیای مدینه بر جان و مال مردم ایران یکی از تلخترین و دردناکترین صفحات تاریخ ایرانزمین را رقم زده است. کفتارهای اسلام با شمشیرهایی برهنه به مدت دو قرن در دریایی از خون ایرانیان به پیش می تاختند. مردان جوان و زنان و کودکان را در زنجیر می کردند و در بازارهای برده فروشی مکه و مدینه به حراج می گذاشتند.
    ( امروز یقین بدانیم که اگر در زمان حیات خود محمد، مجاهدان و جهادگران و وحوش مسلمان به ایران هجوم آورده و ایرانیان را به اسارت می گرفتند و در بازارهای مکه و مدینه به عنوان برده و غلام به فروش می رساندند، قطعاً از میان آنان پهلوانی ایرانی مانند قاتلان عمر و علی پیدا می شد و برمی خاست تا محمد عرب را هم به درک واصل کند. همانطور که یک ایرانی بنام فیروز نهاوندی معروف به ابولؤلؤ عمرابن خطاب خلیفهء دوم را به قتل رساند؛ همانطور که ایرانی ِ اصیلی بنام بهمن جازویه ملقب به ابن ملجم علی ابن ابیطالب معروف به قتال العرب را سقط کرد.)

    قرن ها پس ار هجوم وحوش مسلمان و لاشخورهای مدینه به ایران، مافیای مدینه به شکل سازمان روحانیت شیعه دگردیسی یافت. این تشکیلات مافیایی پس از سده ها که بصورت جنینی و انگلی به آشامیدن خون جامعهء ایران مشغول بود، ناگهان در سال 57 با یورشی بی محابا ظهور کرد و بر تمامی منابع و ثروت های ملی ایران تسلط یافت. اموال و املاک و حتا خانهء شخصی افراد را مصادره کرد و یکصدهزارنفر را اعدام کرد و به قتل رساند و بالغ بر پنج میلیون تن را آواره ساخت.
    مافیای روحانیت شیعه در دوران جنینی و در دورانی که مردم ایران به خواب اسلامی ِ عمیقی فرو رفته بودند، از محل خمس و زکات و سهم امام و موقوفات و کلاً آنچه که به وجوهات شرعیه موسوم است، جهت توسعهء سازمان تبهکاری و گانگستریسم شیعه استفاده می کرد و بر بستر مردابی ِ حوزه های علمیه و مدارس مذهبی و مساجد و حسینیه ها و هیئت ها و تکایا، بطور سنتی با جذب فقرا و گرسنگان روستایی و حاشیه نشین و نیز جذب افرادی بی مصرف و مفتخور با ارواح تنبل و کاهل، مانند پشه و مگس تخم ریزی می کرد و بر خیل ناسخون می افزود و در حقیقت با عضوگیری بی وقفه و انبوه طلبه ها، سازمان مافیایی خود را گسترش می داد.
    منوچهر جمالی ایرانیار بزرگ می نویسد:
    ” سکولاریسم اینست که: سرمایه ملت ایران، « غنیمت = انفال » نیست، و نباید « خرج دوام و ترویج شریعت اسلام » گردد، بلکه باید در« تضمین نیرومندی و رفاه ملت ایران »، سرمایه گذاری شود. خمس و زکات و اوقاف نیز، سرمایه ملت ایران محسوب میشوند.
    خمس و زکات و اوقاف، باید تابع حاکمیت ملت گردد.
    مسئله بنیادی دموکراسی وسکولاریزاسیون آنست که از دید حقوقی، « ملت، اینهمانی با خدا می یابد». طبعا هم قانونگذار و قاضی میشود و هم دارنده کل قدرت اقتصادی میشود، و می بایست کل اموال ِ سازمانهای دینی (اوقاف) و علما و ملازمانشان را که از ملت، غصب کرده اند، مصادره کند و به خود بازگرداند. کلیه قدرتهای قضائی وحقوقی و اقتصادی، باید ازعلما و فقها و سازمانهایشان و ملازمانشان، سلب گردد.”
    ( منوچهر جمالی- چاشنی های اندیشه)

    بیش از سه دهه تجربهء حکومت اسلام و حاکمیت و سلطهء مطلق مافیای روحانیت شیعه بر ایران، به روشنی نشان داد که اسلام در یک کلام یعنی دزدی، یعنی تبهکاری و جنایت مداوم. اسلام آموزه ای است اهریمنی برای نفاق افکنی و ویرانگری.
    ایران آخور تاریخی اسلام است. کفتارهای اسلام در تمامی تاریخشان از ایران تغذیه کرده اند. نه فقط رشد و گسترش شوم و نکبت بار اسلام در حقیقت مدیون تهاجم قادسیه و چپاول ثروت های مردم ایران است، بلکه اسلام در هر برهه ای که دچار ضعف و ذبونی گشته با حملهء مجدد به ایران و چپاول ثروت های ملت ایران دوباره فربه شده و خوک گرسنهء وجودش را سیر و پروار کرده است. همانگونه که پس از هجوم سال 57 با غارت و مصادرهء اموال ملی و مردمی، مافیای روحانیت شیعه که به حقارت و گدایی و روضه خوانی و گورستان گردی دچار شده بود، جانی دوباره یافت.

    به هوش باشیم که مافیای مدینه و مجاهدان و جهادگران اسلام برای سومین بار و این مرتبه در قالب اصلاح طلبان و ملی- مذهبی ها، با برافراشتن پرچم سبز الله و با پروژهء« اسلام رحمانی» و به کمک قدرت های سلطه گر غربی که حفظ اسلام به عنوان اصلی ترین عامل عقب ماندگی جوامع مسلمان دغدغه آنهاست، قصد حمله به ایران دارند.
    siamakmehr@yahoo.com

    # posted by سیامک مهر @ 6:54 AM

    —————————————-

    سلام مرتضای گرامی
    گرچه برای من بسی دشوار می نمود اما همه ی نوشته ی شما و ضمیمه اش را منتشرکردم. اکنون توجه شما را به این چند مورد جلب می کنم:
    یک : خدا وکیلی تعداد خوانندگان وبلاگ این زندانی چند نفر بوده اند؟ دویست، هزار، ده هزار؟
    دو: میزان نفوذ سخنان این زندانی درهمان وبلاگ، در نسبت با مثلا سخنان مراجع و دارندگان تریبونهای رسمی دولتی و غیردولتی چقدر بوده است؟
    سه: میزان لطمه ی این زندانی به مقدسات اسلام، در نسبت لطمه ای که مثلا بیت رهبری و بیوت مراجع و بدنه ی روحانیت و قصابانی چون خلخالی و فلاحیان و حسینیان و دولت های بعد از انقلاب بویژه دولت احمدی نژاد و دستگاه نا مربوط قضایی و نامربوط تر مجلس اسلامی به مقدسات اسلامی چقدر بوده است؟
    می بینید که این بنده ی خدا، دریک حرکت فردی، نظرخود را درباره ی اسلامی که دراینجا شکل حکومتی یافته و بزعم حکومتیان همان ناب اسلام است، آنهم دریک وبلاگ کوچک با مخاطبانی اندک منتشرمی کرده است. من قبول دارم که اگر همه ی هیمنه ی نظام اسلامی مثل گل پاک بود و پاکی منتشرمی کرد و درمسیرپاکی قدم برمی داشت، نگارش یک چنین مطلبی حتما توهین به مقدسات محسوب می شد. اما دراین چنگاچنگ غارتگری، انصاف داشته باشیم که نوشته های آقای پورشجری، اگرتوهین به مقدسات تلقی شود، رفتار اسلامیان این نظام، حتما دریدن و روفتن و درهم کوفتن همه ی دار وندار تشیع و اسلام اثنی عشری خواهد بود.
    با احترام وادب

    .

     
  51. باز هم جنگ نیوز
    وبسایت معلوم الحال همچنان به لجن پراکنی نسبت به آزادی خواهان ادامه می دهد
    از ادبیات این وبسایت احتمال می دهم افراد کم سن و سال و کم تجربه ای در آن دست دارند
    اینان متوجه نیستند با اقدامات احمقانه خود موجب افزایش اعتبار و آبرو برای مبارزان می شوند
    طبق قانون تمامی افراد مادامی که در یک دادگاه صالح محاکمه نشده و مورد اتهام به اثبات نرسیده باشد بی گناه به شمار می آیند و کسی حق زیر پا گذاشتن حیثیت و آبروی آنان را ندارد و آن کس که خلاف این را مرتکب شود خود مجرم و گناهکار است
    تصور می کنند مردم همچون خودشان نادان و بی خرد هستند
    مشخص است کسانی که فاقد استدلال هستند و ناتوان از پاسخ گویی به انتقادات چاره ای به غیر از فحاشی و لجن مال کردن مردم معترض ندارند
    در ضمن از پادو های این وبسایت متشکرم جرا که به من کمک می کنند با آزادی خواهان بیشتری آشنا شوم و وبلاگ های تازه ای را کشف و مطالعه کنم!
    در نهایت اینقدر ترسو نباشید و وابستگی خود را به دستگاه های امنیتی انکار نکنید
    شماره تلفن مردم و یا نتایج تفتیش از منازل افراد را که محرمانه است چه کسی در اختیار شما قرار می دهد؟

     
  52. درود بر نوريزاد :چه به درستى نوشتهاى اگر ديگرى نبود دنيا تهى بود .با اجازه اضافه مى كنم : تهى از انسان و انسانيت. اگر انسان نبود تنها طبيعت بود و جانورانى كه از طبيعت خود پيروى مى كنند.پس آيا حكومت هايي كه مى خواهند همه مثل يك تن فكر كنند و اسم اين رجعت به طبيعت بدوى را وحدت كلمه مى گذارند با انسان و انسانيت دشمنى نمى ورزند؟آيا دشمنى با إزادى و گونه گونى انديشه و اعتقادات مى تواند سرانجامى جز زندان و حذف خونبار داشته باشد ؟آيا اصلا اينكه حكومتى به جاى پاسدارى از فضاى آزاد و برابر و امن گفتگوى انديشه ها خودش مبلغ و پاسدار يك ايدئولوژى زمينى يا آسمانى باشد،به ما اجازه نمى دهد تا به حاكمانش بگوييم مذهب خود را براى خودتان نگه داريد و مته در مغز يك ملت كه به طور واقعى مليت عامل همبستگى افراد آن است نچرخانيد ؟آيا شما حاكمان گستاخ و عربده جو رفته ايد آن بالا تا خادم مردم باشيد يا خادم عقيده و مذهب خود ؟ اگر به راستى به حقانيت مذهب خود باور داريد ،بسيار خوب ،تشريف بياوريد پايين و مثل يك شهروند بى زور و زر از حقانيت مذهب خود دفاع كنيد و آن رسانن هاى غصب شده را هم در اختيار مردم بگذاريد؟آيا اين انسانى است كه يك وبلاگ نويس تنها و آزاده را صرفا به خاطر بيان افكارش را از آزادى محروم كنيد و آن وقت خودتان بدون رضايت مردم پول و ثروت ملى و سلاح و رسانه ها را قبضه كنيد به اين عنوان كه به مذهبى اعتقاد داريد و آن را حق مطلق مى دانيد ؟اعتقاد داريد كه داريد چه ربطى به ملت دارد ؟شما هم مثل يك ارمنى ،يك كرد،يك بهايي،يك سنى ،،يك متدين ،يك بى دين ،بياييد پايين و كلمه را با كلمه و فكر را با فكر جواب دهيد ؟فكر كرديد چون اكثريت مردم از مادر شيعه متولد شده اند شما ذاتا حق داريد نماينده اذهان يك ملت باشيد ؟آيا اين در ذات خود خدعه و كلاشى نيست ؟ اين ها هم به شرطى است كه به راستى اعتقادى هم داشته باشيد اما ظواهر نشان مى دهد كه شما به چيزى جز حفظ قدرت زور و حساب هاى بانكى نجومى تان هيچ اعتقاد ديگرى نداريد .اين آقاى نوريزاد تا چندى پيش شما را باور داشت و اكنون ديگر مشروعيت شما به چشم ايشان دروغى بيش نيست .ايشان دلاورانن پرچم آزادى ايران را شهر به شهر به حركت درآورده ،چون شرافت و جرأت دارد اما گمان مى كنيد ديگر كاركنان در سازمان هاى تحت امر شما هنوز به حقانيت شما باور دارند ؟بحران مشروعيت شما از بحران ديگرى سر درآورده كه من اسمش را بحران تعارض افراد و سازمان مى گذارم .چرا؟چون آگاهى رو به رويش است و فريب رو به ريزش .

     
  53. به جناب سیدعیسی نوری

    سلام
    برادر عزیز من یک اهل تسننم که متاسفانه در ایران متولد شده ام البته ایران هم برایم قابل احترام . یکی از مشکلات اتکا به تاریخ همین است که مورخانی با دید ها وافکار گوناگون دست به قلم می شوند و وقایع تاریخی را می نگارند ومتاسفانه کسانی مثل شما به عنوان سندی که مو لای درزش نمی رود قبول می کنند و نشر میدهند . البته تاریخ وتاریخ نویسی لازم است اما استفاده از اسناد تاریخی باید بسیار با احتیاط ومقایسه ای یاشد وبرای کم کردن خطا در استفاده باید به نوشته چند مورخ در مورد هر مسئله مراجعه نمود ونکات مشترک آنها را به عنوان کم خطا ترین مطالب استفاده کرد .
    درهمین سی وچند سال بعد از حکومت محمد رضا میتوانی به نظریات مورخین در مورد حکومت فعلی ایران توجه کنی وفاصله وحشتناک اختلاف آرای آنها را ببینی .
    اما آنچه می توانیم الآن هم در این ارتباط به آن توجه کنیم آخرین باز مانده دنیایی که باچشم هم دیده میشود وقدمت وصحت تاریخی آن مشخص است قبر پیامبر -ص-واصحاب ویاران با وفایش ازجمله حضرت عثمان – رض – است که همگی
    جز مقداری خاک وچند تکه سنگ ساده نیستند آیا اگر حضرت عثمان کاخ داشت قبرش هم مثل کاخش آراسته نمیشد؟
    آیا فرقی بین قبر پیامبر وسا یر یارانش از لحاظ سادگی دیده میشود ؟ پس کمی تامل کن واحتمال خطا در این گزارش تاریخ راهم بده . والبته مقایسه کن بارگاه های موجود در ایران را با قبر پیامبر و بقیه یارانش .
    البته ما اهل تسنن میدانیم که این بارگاهها به چه منظور روی قبر این بزرگان ساخته شده اند ومهمتر اینکه فکر واندیشه خود شان بری از این زرق وبرق و کاخ و… بوده است .
    لازم به ذکراست من شخصا برای دکتر شریعتی احترام فراوان قایلم تا حدی که اورا معلم خود میدانم اما کیست که خالی از خطا باشد؟
    در پایان با این چند جمله از دکتر شریعتی برای همه آرزوی سلامتی وسعادت دارم :
    دوست دارم گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ وبازیگوش و او یکریز وپی درپی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد بدینسان بشکند در من سکوت مرگبارم .
    یک هموطن اهل تسنن.

     
  54. محمد نوری زاد

    غاع

     
  55. سید عیسی نوری

    سلام و دورود خدا بر شما مجاهد و مبارز فی سبیل االله.خواستم عرض ادبی کرده باشم و گفته باشم اقاجان شما زنده اید و زنده خواهید ماند تا نام امام حسین ع زنده است…شما را به خدای حسین ع سپردم…حق یار و نگهدارتان..ارادتمند سیدعیسی نوری……………………….. امروز دیگه کافی نیست : یکی بگه : من با مذهب مخالفم ؛
    یا یکی بگه : من معتقد به مذهبم.
    این دو تا حرف بی معنی است.
    باید بعد از این ، تکلیفشو معلوم کنه که : کدام مذهب را معتقده ؟!
    مذهب ابوذر و مذهب مروان حکم ، هر دو اسلامه ، اما میان این دو ، فاصله بین “لات” و “الله” است. ..
    خوب به اسلام معتقدی ؛ به کدام اسلام معتقدی ؟ یک اسلام که در کاخ عثمان ، سر در آخور بیت المال ، غارت میکنه مردم را. ..یک اسلام که در ربذه ، تنها و خاموش در تبعید میمیره. ..به کدام معتقدی؟
    ” سخنرانی اسلام شناسی 26″دکتر شریعتی

     
  56. سلام و درود دوست من!

    مدام می گویی و می نویسی. پیام می دهی، خبر می رسانی. نصیحت می کنی، اعتراض می کنی و اخطار می دهی! شما و بسیاری دریافته اید که آنچه را در ذهن و قلب تان هست چیزی نیست که یک گروه اقلیت افراطی و تندرو می خواهد و همین ها باعث می شود تا تو را در هیئت بدکاران و معترضان در نظر آورند و حتی جانت را به مخاطره اندازند. این چکیده و برداشت از خبری بود که من در باره شما و خانواده محترمتان از یک سایت بی نام و نشان دریافتم. شکی نیست که این حرکت یک جوسازی و حرکت شیطانی بوده و روشن است که این اخبار و شایعات از یک ذهن معیوب و زخم خورده استخراج می شود. به یقین این گونه تصویرسازی های منفی عاملی است برای رد گم کردن، پنهان ساختن و پوشش دادن به آنچه که اینان مایلند باشد یا نباشد. تجربه نشان می دهد اینان اخبار و داستان هایی که می سازند تعدادشان اندک اما تکراری و کلیشه ای است ( رابطه های جنسی. قاچاق و خرید و فروش مواد مخدر جاسوسی و وابستگی به بیگانه و …) لاکن افشاء اصل حقایق برای آن که جریان یابد و بر کرسی بنشیند، نیازمند فاصله است و البته صبر؛ و آگاهی بخشیدن به ساده دلان و معصومانی که این قوم آنان را عوام می خوانند.

    آنچه که باید، درباره شما دوست خوبم روشن است، اما چیزی که از درون این اخبار دست ساز و کذب بیرون می آید نشانگر تفکر و ماهیتی است که از انزوا و به حاشیه رفتن احساس وحشت کرده است و مایل است برای ماندن از تمام مرام های انسانی و اخلاقیات بگذرد. خراب کردن و خراب شدن دو سراشیبی تندند که اینان تصمیم گرفته اند به ذوق و سلیقه خود از میانه ی آن دو بگذرند. اینان این شیوه را انتخاب کرده اند. انتخابی که ارادی، به عمد و اختیاری است. آنچه که این جماعت کوچک در برخورد با شما مرتکب شده اند تازگی ندارد. نمونه اش را بارها در بگم بگم های آن هاله ضد نور دیده بودیم. اینها دریافته اند که می توانند خود را با این کار سرگرم کنند و البته می کنند چون راه دیگری برای شان نیست. داستانی سر هم می کنند، خبری می سازند و شایعه ای را سفارش می دهند؛ و آنچه از این کوزه های چاق و باریک و دراز و کوتاه به بیرون می تراود از فرط پیش پا افتادگی و تکرار، انسان را به حیرت وا می دارد که: چه رابطه شگفت انگیزی میان ادعای روشنگری و بصیرت با بلاهت وجود دارد؟ بلاهتی که مدام ریزش و رویگردانی هواداران آنان را در پی دارد. به واقع اینان در فکر و اندیشه مرشدند و عادت مرشد وارونه سخن گفتن و فریفتن است. جاه طلبی، مقام پرستی و وام داری مانع می شود تا به گفته ها و خواست های دیگرانی که این قوم اندک از سهم نان و نام شان برای خود گلیمی بافته اند و جایگاهی فراهم ساخته اند، اعتنا کنند. غرض آن که اینان خود را تعریف کرده اند و تو نیز در این سالها خود را تعریف کرده ای. نوری زادی که من می شناسم اندیشه های سرد و منجمدی را که عنان از کف داده و به برادری و سامان دهی ایران اعتقادی ندارد، در نظر نمی آورد و پس از این نیز باز هم از آرامش سخن خواهد گفت و به راه و روش خود همچنان آواز زندگی سر خواهد داد. کیست که نداند همین سر دادن آواز زندگی است که دشمنان را در انزوای کامل به درون خویش فرو خواهد برد!!

    شاد و تندرست باشید.

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

79 queries in 1101 seconds.