سر تیتر خبرها
دستِ دین از مدارس کوتاه ( بقلم حمید آقایی)

دستِ دین از مدارس کوتاه ( بقلم حمید آقایی)

مطابق ماده سیزده میثاق بین المللی حقوق اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی (ICESCR) والدین حق دارند آزادانه نوع و شرایط تحصیلی فرزندانشان را آنگونه که تناقضی با عقاید مذهبی و هنجارهای اخلاقی اشان نداشته باشد، انتخاب و فراهم کنند. این ماده که با الهام از حقوق اساسی بشر و آزادیهای مصرح در اعلامیه جهانی حقوق بشر تنظیم شده، اما در واقعیت امر بدلیل مشکلات عملی، نتوانسته بخوبی به اجرا در آید. در عالم تئوری، این ماده بدین معنی است که دولت ها برای نحله های مختلف مذهبی و فرهنگی باید امکانات آموزشی برابر و درخورِ اعتقادات مذهبی اشان فراهم آورند.

اما با توجه به این واقعیت که در شرایط فعلی نه تنها اختلافات مذهبی کاهش نیافته بلکه تعمیق و بر تعداد گونه ها و گرایشات جدید فرهنگی و مذهبی نیز افزوده شده است و همچنین با عطف به محدودیت های بودجه ای و مشکلات اداری و اجرایی، بنظر می رسد که این طرح غیر عملی باشد. تجربه نیز نشان داده است که اقلیت های دینی، قومی و فرهنگی همواره در معرض تبعیض و محرومیت از امکانات آموزش مساوی قرار داشته اند.

از سوی دیگر اگرچه والدین حق دارند و باید آزاد باشند که آموزشی را برای فرزندانشان انتخاب کنند که تناقضی با فرهنگ و عقایدشان نداشته باشد، اما نسل نوجوان نیز مطابق روح حاکم بر اصول جهانی حقوق بشر از این حق برخوردار است که بنحوی آموزش و تعلیم داده شود که در زندگی آینده خود مستقل، آزاد و با اتکا به آموخته های خویش بتواند راه و روش زندگی خود را انتخاب نماید.

بنابراین تنها راه عملی و قابل اجرا ایجاد یک نظام آموزشی عمومیِ سکولار و خنثی نسبت به مذاهب و ادیان است، نظامی آموزشی که مبتنی بر روح حاکم بر اصول جهانی حقوق بشر، هدفی جز تربیت انسان های آزاداندیش و آزادمنش نداشته باشد.
تفاهم نامه اخیر وزارت آموزش و پرورش جمهوری اسلامی با حوزه علمیه قم اما نماد آشکار دیگری از این واقعیت است که در زمینه فرهنگ و اندیشه، دشمن اصلی جمهوری اسلامی همانا سکولاریزم و آزاد اندیشی است. بی جهت نیست که رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با مداحان و نوحه خوانان از رشد سکولاریزم حتی در مراسم عاشورا ابراز نگرانی می کند و می گوید: “هیئت ها نمیتوانند سکولار باشند؛ هیئتِ امام حسینِ سکولار نداریم“. و بی حکمت نیست که مقامات جمهوری اسلامی ایران و بویژه آیت الله های حوزه علمیه قم، در مناسبت های مختلف از رشد سکولاریزم در جامعه ایران ابراز نگرانی می کنند و مطابق معمول آنرا به دشمنان جمهوری اسلامی نسبت می دهند.

در حقیقت جمهوری اسلامی، بویژه پس از آغاز جنبش سبز و زمانی که خطر جدیِ رشد سکولاریزم و آزاد اندیشی در زمینه مذهب را حتی در میان برخی از جناح وابسته بخود و نسل دوم پس از انقلاب اسلامی احساس کرد، برنامه های خود را برای مقابله با این خطر گام بگام به اجرا گذاشته است. پس از سرکوب جنبش سبز و دستگیری و حصر رهبران آن، جمهوری اسلامی و مبلغان ایدئولوژی آن حمله تازه‌ای را به علوم انسانی آغاز کردند. حمله با این ادعا پیش برده شد که علوم انسانی رایج سکولاریستی و غربی هستند، و بنابراین نباید در جامعه اسلامی تدریس و ترویج شوند. اکنون اما بنظر می رسد که جمهوری اسلامی پس از حمله به علوم انسانی در سطوح دانشگاهی قصد دارد مدارس و آموزش و پرورش کودکان را نیز تحت کنترل ایدئولوژیک خود در آورد و پروژه “انسان سازی” خود را از مدارس ابتدایی آغاز نماید.

بدنبال تفاهم نامه بین وزارت آموزش و پرورش و حوزه علمیه قم قرار است مدارس دولتیِ وابسته به حوزه های علمیه تاسیس شوند که مدیریت آن بعهده یک روحانی خواهد بود. با توجه به بودجه سرسام آور حوزه های علمیه قابل پیش بینی است که این مدارس تبدیل به یک رقیب جدی برای مدارس غیر انتفاعی که در دست بخش خصوصی هستند و دولت کنترل تمام عیار روی آنها ندارد، گردند. بویژه که مدارس تحت پوشش حوزه علمیه، با پشتوانه های مالی هنگفت، در آینده قادر خواهند بود که بخشهای بسیار گسترده دست تنگ و فقیر جامعه ایران را، که توانایی ثبت نام فرزندانشان در مدراس غیر انتفاعی را ندارند، بسوی خود جذب کنند. مطابق مفاد این تفاهم نامه، دولت موظف شده است که منابع مالی این مدارس را تامین کند و زمینه های لازم برای شرکت فعال روحانیون و “اساتید” حوزه علمیه در آموزش و جلسات و ارتباطات با والدین را فراهم آورد.

اینگونه اقدامات جمهوری اسلامی، علی رغم ادعای وجود یک دمکراسی ظاهری و محدود در ایران، شباهت های بسیاری با برنامه ها و طرحهای نظامهای توتالیتر برای کنترل آموزش و پرورشِ نسل جوان دارد. آدلف هیتلر گفته بود که “کنترل کتاب را بدست من بسپارید، من کنترل دولت و نظام حکومتی را در دست خواهم گرفت.” و جوزف استالین می گفت که “ایده خطرناکتر از سلاح است” و ولادیمیر لنین می خواست که “تربیت کودکان چهار ساله را به او بسپارند تا وی پس از یک نسل یک نظام سوسیالیستی بسازد”.

اگرچه جمهوری اسلامی و سایر نظامهای دیکتاتوری، در قرن بیست و یکم، دیگر قادر نیستند نظامی کاملا توتالیتر، شبیه نمونه های شناخته شده آن تحمیل کنند؛ و بعلت رشد فرهنگی مردم، ارتباطات باز و جهانی و کنترل های بین المللی مجبورند شکلی از دمکراسی کنترل شده را بپذیرند و رعایت کنند، اما همواره سعی داشته و دارند که بویژه در زمینه آموزش و پرورش افکار توتالیتر و تمامیت خواه خود را پیاده نمایند.

البته سیستم آموزش و پرورش در نمونه های تاریخی از نظامهای توتالیتر، بظاهر سکولار بوده است اما در عمل و در واقعیت امر مستقل نبود و تنها یک تفکر خاص را نمایندگی می کرد: یا می خواست انسان را مطابق افکار نژاد پرستانه خود تربیت کند و یا مطابق یک برداشت خشک و منجمد از سوسیالیسم وکمونیسم انسان طراز مکتب بسازد.

تجربه های ناموفق اما بسیار وحشتناک اینگونه کنترلهای دولتی بر سیستم آموزشی باعث گردیدند که طرفداران سکولاریزم برای ممانعت از سواستفاده از این اندیشه، علاوه بر سکولاریزم بر فلسفه سیاسی “سکولار اومانیسم” و در زمینه سیاست و جامعه بر مدل “سکولارپلورالیسم” تاکید کنند و آنرا بارورتر سازند.

در این راستا “سکولار اومانیسم” بتدریج تبدیل به فلسفه سیاسی جدیدی می گردد برای تحقق یک جامعه مدرن و آزاد که در آن دستِ مذاهب، ادیان و ایدئولوژیهای توتالیتر از تنظیم روابط اجتماعی و بویژه از سیستم های آموزشی کوتاه شده باشد. در طول دهه های اخیر، یکی از تلاشهای جدی طرفداران سکولار اومانیسم ایجاد و حمایت از آموزش سکولار و مدارس عمومی بوده است. مدارسی که سمبل خنثی بودن نظام آموزشی نسبت به ادیان، مذاهب و ایدئولوژی ها هستند و به ادیان بدیده یک واقعیت تاریخی و مکتوب وقابل تحقیق و بررسی های علمی نگاه می کنند، بدون کوچکترین نشانه گرایشی به یکی از نحله های دینی و ایدئولوژیکی. بگفته اومانیست ها “مدارس باید یک متحد استراتژیک برای سکولاریسم و امانیسم باشند” و همواره با تبدیل خود به محیطی علمی برای عبور از سنت به مدرنیته، در این موقعیت باقی بمانند.

در راستای تلاش برای کوتاه کردن دست ادیان از نظام آموزش عمومی، برخی از کشورها از جمله فرانسه حتی پا را فراتر از نظام آموزشی سکولار گذاشته اند و یک نظام آموزشی لائیک که اصولا اجازه تاسیس مدارس مذهبی را نمی دهد، اجرا کرده اند. طرفداران نظام آموزشی سکولار اما معتقدند که در یک نظام دمکراتیک نمی توان مانع ایجاد مدارس مذهبی شد و وظیفه دولت (بدون دخالت در برنامه های آموزشی) فقط ایجاد شرایط برابر برای تمامی بخشهای اجتماعی که خواهان مدارس خاص خود هستند می باشد. بعبارت دیگر وظیفه دولت حمایت و حفظ سکولاریزم و آزادی مذاهب در یک جامعه است، بدون اینکه خود از یک مذهب و یا ایدئولوژی خاصی حمایت کند.

در کشورهای مدرن و امروزی اما تفاوت چشمگیری بین نظامهای آموزشی سکولار و لائیک دیده نمی شود و حتی در مدارسی که سنتا کاتولیک و یا پروتستان هستند نیز دانش آموزان تربیت مذهبی نمی گیرند. در این مدارس مسیحیت تنها بعنوان یک واقعیت تاریخی، در کنار سایر عقاید مذهبی و فرهنگی، آنهم در چهارچوب مطالعه تاریخ عقاید و افکار فلسفی و مذهبی تدریس می شود.

در کشورهایی مانند ایران اما بنظر می رسد که تا رسیدن به این حد از رشد که جامعه بطور کلی سکولار شود و اعتقادات مذهبی از روابط اجتماعی و بویژه آموزش رخت بربندد می باید همچنان بر ضرورت وجود یک نظام آموزشی لائیک و صد در صد جدا از اعتقادات مذهبی تاکید کرد. البته بسیار طبیعی است که چنین نظامی تنها در کادر یک نظام حکومتی لائیک و پلورال امکان پذیر است. نظامی که در آن اصالت فرد انسان و آزادی های او مطابق اصول جهانی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده باشند.

در یک نظام آموزشی سکولار وظیفه مربیان و معلمان تنها ایجاد زمینه های لازم برای تشویق دانش آموزان به یادگیری از طریق خلق نمونه ها و کادرهای تحقیقاتی (paradigm) جدید می باشد. آنان در حقیقت معلمان و پیامبران آزاد اندیشی و خلاقیت هستند تا نمایندگان یک ایدئولوژی و یا یک مذهب خاص. در این رابطه آموزش نظریات علمی و فلسفی با این هدف صورت می گیرد که دانش آموزان با آموختن آنها توانایی لازم را برای خلق کادر ها و نمونه های تحقیقاتی جدید در جهت بکار گیری، اجرایی کردن و یا تعمیق نظریات علمی و فلسفی کسب کنند.

از جمله نظریات بسیار مهم که می تواند زمینه های بسیار مساعدی برای درک بهتر موقعیت انسان در این جهان فراهم آورد نظریه تکامل چارلز داروین است، که بر مبنای آن کادر جدیدی برای درک و فهم دانش آموزان از جهان هستی خلق می شود؛ کادر جدیدی که معتقد است که بر خلاف نظریات دینی، جهان هستی مستقلا بر پای خود ایستاده و توسط خدا خلق نشده است، و انسان نیز پس از طی یک پروسه بسیار طولانی و پیچیده تکامل به این نقطه از رشد رسیده است. این کادر و نمونه تحقیقاتی بر خلاف مذاهب که بر ایمان استوارند، بر شک و تردید، جستجو تحقیق استقلال و خلاقیت و ابتکار انسان استوار است.  

علت تاکید بر استفاده از نظریه تکامل بعنوان یک پارادیم در این واقعیت نهفته است که هدف حمله و مبارزۀ نظریه پردازان مذهبی با مدرنیته و علم در درجه اول نظریه تکامل بوده است، زیرا مطابق این نظریه دیگر وجود خدا برای خلق جهان و انسان ضروتی نخواهد داشت. به همین علت است که این نظریه بیش از هر نظریه دیگری تحت سانسور در نظامهای آموزشی بوده است و ایدئولوگهای جمهوری اسلامی آنرا بطور کلی تحریم کرده اند و صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز به اشکال مختلف برنامه های مستند تلویزیونی را که بنحوی مبلغ نظریه داروین هستند، از جمله راز بقا، تحت کنترل شدید قرار داده و می دهد؛ و یا از طریق اینترنت مستنداتی تحت عنوان فروپاشی نظریه داروین پخش می گردد. در همین زمینه یک کارشناس و پژوهشگر امور رسانه ای (حجت الاسلام شاهرودی) در مصاحبه خود با صدا و سیمای جمهوری اسلامی می گوید: دو نکته ای که در باب این نوع مستندها مطرح است، یک حجم بالای آنها و دیگر «جهت حاکم بر آنها»ست؛ یعنی به نظر می رسد تلاش این شبکه و نیز شبکه چهارم سیما، تکیه مدام بر مستندهایی است که مربوط به بنیان های علم می باشند و از سویی در گزینش این مستندها، بالاتفاق شاهد مستندهایی هستیم که بر تئوری های ماتریالیستی و نظریاتی که مبنای عالم را «ماده» می دانند، استوار است. نظریاتی که شروع عالم را با ماده و خاتمه آن را نیز به ماده می دانند و در این بین، هیچ اثری از خلقت خداوند و ربوبیت او قابل ملاحظه نیست.

اما با وجود مبارزه جدی و پیگیر جمهوری اسلامی با سکولاریزم و اومانیسم، و کنترل مدارس کشور و تحمیل شرعیات بر دانش آموزان، روز بروز مردم، جوانان و کودکان از دین حکومتی فاصله می گیرند. زندگی دوگانه بسیاری از دانش آموزان، مابین خانه و مدرسه، که از یک سو تحت کنترل شدید حکومت است و از سوی دیگر در محیط امن خانه و خانواده، بطور مجازی هم که شده آزادی را از طریق میادین اجتماعی دیجیتال تنفس می کنند، نمونه بارزی از این تحول در زیر پوست جمهوری اسلامی است. این تحولات آن اندازه دامن گستر شده اند که رهبر جمهوری اسلامی را نگران از تحلیل رفتن اسلام سیاسی و حتی سکولار شدن مراسم عاشورا کرده است. مبارزه مدنی زنان جامعه ایران در زمینه حجاب، نتایج کاملا معکوس تعالیم اجباری اسلامی بر کودکان و دانش آموزان و هشدارهای دائمی سران جمهوری اسلامی مبنی بر سکولار شدن جامعه ایران همگی گواه بر مبارزه دائمی بین سنت و مدنیته، سکولاریزم و مذهب، آزادی اندیشی و تعبد در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی می باشند.

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

15 نظر

  1. با درود به جناب آقای نوریزاد عزیز،
    با گفتن “واقعاً” چیزی واقعاً نمیشه. حلوا با خوردن دهان را شیرین می‌کند. اگر مختصات جغرافیایی هوشمندی ذاتی داشت کارش این نبود که فقط برای کمتر از ۵ در صد از خشکیهای قابل سکونت و دارای جمعیّت در کرهٔ خاکی، ۱۲۴ هزار پیامبر معین کند و آن ۹۰ درصد باقی‌ کرهٔ خاکی را از وجود پیامبران محروم. و این لشکر بی‌ کرانی از دانشمندانی که چهرهٔ کرهٔ خاکی را امروزه روز در تمامی عرصه‌ها به اینجا رسانده اند که شاهدیم، نه‌ از مختصات جغرافیایی امثال “اول” و “ثانی‌” و “ثالث”‌ها سر بر آورده اند و نه‌ کمترین اعتنایی و التفاتی و وقتی‌ و انرژی یی صرف جان و روح و حدیث و فقه و روایت کرده اند. و آن خاستگاه و زایشگاه ادیان هنوز که هنوز است مشغول نبرد‌های جانانهٔ هفتاد و دو ملتی هستند و بی‌ اعتنا به حافظ بزرگ که فریاد زده بود “چون ندید‌ند حقیقت ر‌ه افسانه زدند ” و اگر پیام حافظ را نوش گوش خرد می‌‌کردند، شاید یک سهم نیم در صدی هم در معرفی تعدادی دانشمند به این ۲۰ درصدی‌های هفتاد و دو ملتی می‌‌رسید. ۲۰ درصدی‌ها یی که از عالم و آدم طلبکارند و حتی یک نیمچه ادیسونی به عالم بشریت ارزانی نداشته اند و دین و باور را ابزار و تجهیزات و مهمات سر گردنهٔ خود برای غارت و تجاوز و رواج تزویر و ریا و سالوس و عقب افتادگی انبوه مریدان و حواریون خود کرده اند و با آمدن ۱۲۴ هزار پیامبر هم هنوز به نیمچه تمدنی نرسیده اند و در قرن ۲۱ کًم ما را گرفتار عصر حجر و هاجر امثال جنتی‌ها و مصباح‌ها کرده اند.

     
  2. اگر واقعا بدنبال حقیقت هستید و با نگاه سطحی به موضوعات نمیخواهید جهان را بررسی کنید برای آنکه واقعیت آموزش های دینی اسلام را دریابید لطفا کتاب آداب تعلیم و تعلم در اسلام نوشته شهید ثانی را مطالعه فرمایید .

     
  3. با درود به نوریزاد عزیز،
    سر کار آنیتا، با درود، تقریباً همهٔ معتقدین به هر دین یا مذهبی، به این دلیل اهل اعتقاد به آن دین یا مذهب هستند که در خانواده‌ای که بدنیا آمده اند، آن دین یا مذهب را داشته اند. یعنی‌ محل تولد و اعتقاد والدین تعیین کنندهٔ نوع اعتقاد یک نوزاد در آینده است. نوزاد که بالغ و عاقل شد باید از زمین و زمان دلیل و حجت بتراشد که دین وی مثلا بر حق‌ترین دین و مذهب است و برای این اثبات گاه همهٔ عمر مجبور باشد رگ گردن کلفت کند و حتی برای رساندن اصل و نصب خود به پیامبری که آورندهٔ دینش هست، نیز خنده دار‌ترین آسمون ریسمون‌ها را بهم ببافد. هر یک ساعت بالغ بر ۱۰۰ گزار نوزاد در دنیا متولد می‌‌شوند، کی‌ برای آنها تعیین کرده و می‌‌کند که در آینده چه نوع باور یا اعتقادی داشته باشند؟ در درجهٔ اول محل تولد یعنی‌ در و دیوار و خشت و گلی که یک نوزاد در آنجا بدنیا آمده یا می‌‌آید.

     
  4. سید ابوالفضل

    آقای سام گرامی
    سلام بر شما
    نوشته اید : ” البته برای پدر و مادر حقی برای انتخاب “نوع و شرایط تحصیلی فرزندانشان آنگونه که تناقضی با عقاید مذهبی و هنجارهای اخلاقی اشان نداشته باشد” قائل نیستم. پدر و مادر حق ندارند از عدم توانایی کودکان در تحلیل عقلی و مستقل سو استفاده کنند و کودک را مطابق ایدئولوژی خودشون بار بیارند.”
    خوب اگر پدر و مادر حق ندارند مدرسه ی مناسب برای فرزندشان انتخاب کنند ، چه کسی این حق را خواهد داشت ؟
    آیا این حق را برای جامعه قائل هستید ؟ یعنی برای دولت ها ؟ شما در ادامه نظر خودتان را این جور بیان کرده اید :
    ” معتقدم همون طور که در متن اشاره شد ” نسل نوجوان نیز مطابق روح حاکم بر اصول جهانی حقوق بشر از این حق برخوردار است که بنحوی آموزش و تعلیم داده شود که در زندگی آینده خود مستقل، آزاد و با اتکا به آموخته های خویش بتواند راه و روش زندگی خود را انتخاب نماید.” ” .
    متاسفانه این کلی گویی ها که با کلماتی مثل ” بنحوی” که در بیان اظهارات شما آمده ، مشکل را حل نمی کند . مثلا به چه نحوی باید این کار صورت بگیرد تا جوانان بتوانند در زندگی آینده ی خود مستقل و آزاد ، بار بیایند . اگر منظورتان آموزش دولتی است ، که نتیجه ی آن می شود ، کره ی شمالی . پرورش یافتگان آموزش و پرورش دولت کره ی شمالی ، نه انسان مستقل ، بلکه ربات هایی هستند که جز فداکاری برای رهبر و دولت چیزی یاد نگرفته اند . آن ها یک عمر یاد می گیرند که با “دشمن” باید جنگید .
    در هر حال هیچ فرد یا نهادی احتمالا به اندازه ی خانواده ، به دنبال مصلحت نوجوان و کودک نیست . پس احتمالا مصلحت اندیشی آن ها بهترین منفعت را برای آینده و زندگی او خواهد داشت . مگر این که من منظورتان را خوب متوجه نشده باشم و یا شما خوب ننوشته باشید .
    ارادتمند
    سید ابوالفضل

     
  5. با درود بر دوستان و جناب نوریزاد و دوست گرامی خانم آنیتا با کامنتهای بسیار پر بار و با ا رزششان .با اجازه جناب نوریزاد من بخش پایانی جمعه گردیهای آقای نوری علا در سایت گویا نیوز را بعنوان یک کامنت آوردم تا با مراجعه بتاریخ پر درد و رنج ما از زبان فریدون آدمیت بعلت عقبمانده گی خود پی ببریم. بخصوص افکار کسانی مثل مرتضی مطهری پدر پسری که گویا این روزها سمبل ازادیخواهی برای کسانی گردیده بسیار جالب است.

    چند نمونه از تضاد مذهب با مدرنيته

    می دانيم که «مدرنيته» بر بنياد انسان مداری، سکولاريسم، آزادی و دموکراسی بنا شده است و کافی است، برای اجتناب از طولانی شدن سخن، به مورد يکی از اين «بنيادها»، مثلاً آزادی، و مقاومت نشان داده شده در برابر آن از جانب مذهب و دکان داران اش، توجه کنيم.

    مطالعهء تاريخ معاصر کشورمان بخوبی آشکار می سازد که، در سراسر دو قرن گذشته، اين دينکاران امامی بوده اند که همهء چيز غرب مدرن را نجس و ناپاک و زشت دانسته و عليه آن فتوا داده اند. آنها بوده اند که با «آزادی» و «مردم سالاری» مخالفت کرده اند و اکنون نيز، در قالب تقلبی «جمهوريت»، به انکار حق حکومت مردم و تأکيد بر لزوم تسليم آنها به ولايت فقيه سخن می گويند.

    فریدون آدمیت در کتاب «اندیشهء ترقی و حکومت قانون در عصر سپهسالار» دربارهء ميرزا حسين خان سپهسالار می نويسد که او: «در پی اساسی بود مبتنی بر نظم و قانون و تجدد و نو آوری…. در همین دوره بود که احترام به قانون و اهمیت آن گسترش یافت. دورهء او، دورهء شکوفایی روزنامه های نسبتاً آزاد و انتشارات جدید بود. انتشار روزنامه های وقایع عدلیه و نظامی و وطن، که در تاریخ مطبوعات ایران نخستین روزنامه های مستقل هستند و خارج از حیطه دولت اند، از اقدامات ارزنده ای ست که باید در کارنامهء درخشان میرزا حسین خان بر دیگر کارهایی که او مبتکر یا پیشگام ایجاد آنان بود افزود».

    اما هم او، در برابر اين اقدامات، از کارشکنی ها و مخالفت های آخوندها ياد می کند و عصارهء مواضع شان را در اين سخن حاج ملا علی کنی می بيند که: «کلمهء قبیحهء آزادی به ظاهر خیلی خوش نماست و خوب، و در باطل سراپا نقص است و عیوب. این مسئله بر خلاف جمیع احکام رسل و اوصیا و جمیع سلاطین عظام و حکام والا مقام است. به این جهت… اصل شرایع و ادیان، در هر زمان، خود قید محکم و سخت و شدیدی بوده و می باشد که ارتکاب مناهی و محرمات ننماید، معترض اموال و ناموس مردم نشوند، و چنین بر خلاف مقاصد و انتظام دولت و سلطنت است که هر کس هر چه بخواهد بگوید و از طریق تقلب و فساد نهب اموال نماید و بگوید “آزادی” است. و شخص اول مملکت همه را آزاد کرده و در معنی به حالت وحوش برگردانیده است».

    و سپس توضيح می دهد که مخالفت روحانیون با مشیر الدوله ریشه در اين امر اساسی تری داشته که صدراعظم تجدد خواه ايران در دوران صدارت اش اجازهء مداخله آنان در امر دولت را به ایشان نمی داد.

    در جريان انقلاب مشروطيت نيز، که می خواسته به تحقق آرمان های مدرنيته (از جمله آزادی) بيانجامد، اين شيخ فضل الله نوری بود که می گفت: «اگر منظور و مقصودتان از مشروطیت اجرای قانون الهی و حفظ احکام اسلام بود، چرا خواستید اساس آن را بر حریت و مساوات قرار دهید؟ در حالی که هر یک از این دو موذی ِ رکن قویم قانون الهی است. قوام اسلام بر عبودیت است نه به آزادی. بنای اسلام به تفریق و جمع مختلفات است نه به مساوات.»

    و اين داستانی است که تا به امروز هم همچنان ادامه داشته. مثلاً، مرتضی مطهری می گويد: «آزادی قلم و لسان از جهات کثیره منافی با قانون الهی است. اگر نه، تو بگو فایدهء این آزادی چیست که این کلمه قبیحه را نشر می‌دهی؟ و بنای قرآن این است که آزادی نباشد. اگر فردا یهود و نصاری و مجوس و بابیه آمدند پای منبر و محراب ما، القای شیطنت کردند، نشر کلمهء کفریه خود را کردند، ایجاد شبهه کردند و قلوب صافیه مومنین را تضلیل کردند، تو می‌خواهی چه کنی؟»
    حال، تنها کافی است اين سخنان را با ماده اول اعلاميهء جهانی حقوق بشر، که مهمترين دست آورد مدرنيته است، مقايسه کنيم تا به کنه فاجعهء نشستن مذهب به جای سنت پی ببريم:

    «همۀ افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظِ حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای عقل و وجدان هستند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.»

    باری، اگر به نتايج غياب مفاد همين يک مادهء ساده در سند قانون اساسی حکومت اسلامی (که مذهب آخوندهای دوازده امامی را مذهب رسمی کشور دانسته و بدينسان ملت ايران را حداقل به دو گروه خودی و ناخودی تقسيم می کند) بنگريم در می يابيم که کل اين سند بر بنياد انکار مدرنيته، در همه شقوق آن، گذاشته شده است.

    گوهر کلام

    من اينها همه را گفتم تا بگويم که مشکل استقرار مدرنيته در ايران وجود سنت های ملی ما (که بخاطر تکثر و گوناگونی جمعيت های عضو آن نمی توانند مذهبی باشند) نيست بلکه با سنت های اختصاصی آن نهاد مذهبی است که به خطا «مذهب رسمی» خوانده می شود و اعوان و انصار اش (که خود را «روحانيت» می خوانند) پاسدار آن و عايق بين جامعهء رنگارنگ ايرانی و مدرنيته اند.

    بر اساس اين نکات است که عقيده دارم ما تنها زمانی می توانيم شاهد استقرار درست و کامل مدرنيته در ايران باشيم که «مذهب رسمی داشتن» را از قوانين اصلی و نهادهای مختلف حکومتی حذف کرده و «روحانيت» را به حوزهء اصلی کارش (که ابلاغ احکام به اصطلاح «الهی» به پيروان مذهب خويش است) محدود سازيم و اجازه دهيم که سنت های ملی ما راه را برای استقرار سکولار دموکراسی، که ميوهء سياسی مدرنيته است، هموار سازند.

    و همين جا می توان پرسيد که «آيا بالاخره، ما ايرانيان دوران ظهور مذهب در قالب سنت و تضاد مذهب با مدرنيته را به پايان می بريم؟»

    من کف بين نيستم اما به آينده نگری اعتقاد دارم و می بينم که، خوشبختانه، مردم ما، هر روز بيشتر از روز پيش، سنت های ملی و همخوان با مدرنيتهء خود را پاس داشته و حتی، به مدد مطرح کردن گستردهء آنها، می کوشند تا با حکومت يک مذهب خاص مبارزه کنند.

     
  6. سرکار خانم آنیتا
    بسیار زیبا نوشته و به مسئله دقیقی پرداخته اید.
    از این نوشته تان لذت بردم.

     
  7. متن خوبی را انتخاب و منتشر کردید.

    البته برای پدر و مادر حقی برای انتخاب “نوع و شرایط تحصیلی فرزندانشان آنگونه که تناقضی با عقاید مذهبی و هنجارهای اخلاقی اشان نداشته باشد” قائل نیستم. پدر و مادر حق ندارند از عدم توانایی کودکان در تحلیل عقلی و مستقل سو استفاده کنند و کودک را مطابق ایدئولوژی خودشون بار بیارند. نمونه شرم آور این قضیه آمریکا هست که بعضی خوانواده ها به دلیل مذهبی بودن بچه ها رو به مدرسه نمیفرستند و در منزل آموزش میدن تا ایدئولوژی و خرافاتشون رو نسل به نسل منتقل کنند. یک عده هم به دولت فشار میارند که نظریه تکامل در مدارس آمورش داده نشه چون با اعتقاداتشون تناقض دارد. اصولا هیچ گونه حق مالکیتی برای پدر و مادر نسبت به فرزند قائل نیستم.

    به عکس معتقدم همون طور که در متن اشاره شد ” نسل نوجوان نیز مطابق روح حاکم بر اصول جهانی حقوق بشر از این حق برخوردار است که بنحوی آموزش و تعلیم داده شود که در زندگی آینده خود مستقل، آزاد و با اتکا به آموخته های خویش بتواند راه و روش زندگی خود را انتخاب نماید.”

     
  8. با درود بر استاد گرامی
    متن بسیار خوبی بود.
    ایران تا قبل از سال انقلاب ۵۷ ایرانی سکولار بود و جنبش مشروطه بدنبال حفظ سکولاریسم و تشکیل مجلس موسسان بود تا کشور توسط قانون اداره شود نه بر اساس تصمیمات پادشاه کشور. متاسفانه رضا شاه و محمد رضا پهلوی علیرغم خدمات بسیار، دستاورد مشروطه را زیر پا گذاشتند و روی به یک حکومت دیکتاتوری آوردند و زمینه را برای انقلابی دیگر در ایران و روی کار آمدن حکومت آخوندی فراهم کردند. در انقلاب ۵۷، نه تنها دیکتاتوری از بین نرفت و شخص محمد رضا پهلوی با خمینی جایگزین شد بلکه سکولاریسمی که سالها در ایران داشتیم از دست دادیم و اگر انقلاب مشروطه را یک انقلاب مدرن بنامیم، انقلاب ۵۷ را باید یک انقلاب ضدمدرن نامید. کار ما الان بسیار سخت تر شده است و باید برای هر دو حذف دیکتاتوری و برقراری سکولاریسم تلاش کنیم. خوشبختانه اکثر نسل های مثل من که بعد از انقلاب بدنیا آمدهایم از این دو مشکل آگاهیم و از نظر آگاهی از انقلابیون ۵۷ بسیار جلوتریم. وظیفه ماست که اطلاع رسانی گستردهای برروی سکولاریسم انجام دهیم و جمعیت بیشتری را با مزیت های چدایی دین از حکومت آشنا کنیم. از تمامی افرادی که در داخل و خارج کشور برای آزادی ایران تلاش میکنند صمیمانه تشکر میکنم.
    مملکت را جان من، آزاد کن، آباد نه … زانکه آبادش کند آزادی،ار آباد نیست

     
  9. انيتاي عزيز مقاله بسيار پر محتوا وقانع كننده اي نوشته بودي من كاملا با جنابعالي همنظرم = بلاي جوامع افراط و تفريط است .به اميد روزي كه ما ايرانيان هنگاميكه بر اثر فشاربيش از حد در حال انفجاريم كمي عاقلانه رفتار كرده و تفاوت بين علم و خرد را بخوبي دريابيم وبتوانيم هريك را در جاي خود استفاده كنيم .فقط به اين نكته كوتاه اشاره كرده و در ميگذرم عالمان بي خرد هم گاه باتصميمات نابجايشان باعث بروز مشگلات و ناهنجاريهايي ميشوند كه ديگر هيچ برون رفتي برايش پيدا نميشود.درود بر نوريزاد عزيز كه اين امكان را مهيا كرده تا تبادل افكار صورت گيرد.جاويد ايران سر فراز…….

     
  10. سرکار خانم آنیتا

    درود بر شما
    نوشته شما بسیار دقیق، منطقی و مستدل بود. واقعا از خواندن آن لذت بردم.

    پایدار باشید
    بردیا استقامت

     
  11. جناب نوری زاد عزیز

    حضور روحانیون در مدارس می تواند به فاجعه ای غیر قابل کنترل تبدیل شود. روحانیونی که دختران 9 ساله را مکلف می دانند و در زمینه مسائل جنسی بسیار بد سابقه هستند را نمی بایست به مدارس راه داد.

    به خاطر می آورم که در دوره دانشگاه، یکی از دختران دانشجو از نماینده ولی فقیه که استاد معارف هم بود سوالی کرده بود و پاسخی هم شنیده بود. ظاهرا پاسخ برای آن دختر دانشجو قانع کننده نبود و استاد معارف به ایشان گفته بود که بعد از اتمام کلاس بحث را ادامه می دهند. پس از پایان کلاس، امر بر آن روحانی مشتبه شده بود که گویا آن دختر خانم نظر جنسی نسبت به ایشان داد و از همین رو پیشنهاد صیغه به آن دانشجوی محترم داده بود. دختر دانشجو از این بی شرمی نماینده ولی فقیه چنان برآشفته بود که فریادش به آسمان بلند شده بود. در نهایت این خبر در محیط دانشجویی چنان پخش شد که استاد را به شهری دیگر فرستادند تا به کار خود ادامه دهد!

    عموم روحانیون شیعه در زمینه مسائل جنسی دچار انحرافات بسیار مخربی هستند که متاسفانه فقه تشیع هم دستشان را تا حدود زیادی آزاد گذاشته است. نمونه آن تعدد زوجات و ازدواج با کودکان است که در دنیای متمدن جرمهای بسیار سنگینی است ولی در رساله این آقایان به تفصیل در مورد آن توضیح داده شده است. اصولا رساله توضیح المسائل را که می گشایید بیشتر موارد به پایین تنه مربوط است و به راحتی می توان سطح سواد و آگاهی این قشر را از همین کتاب بی ارزش سنجید.

    در زمینه انحراف جنسی و ارتباط با کودکان پسر هم که قشر روحانی از مسیحی گرفته تا مسلمان و … بسیار بدسابقه هستند. و آوازه انحرافاتشان در همه جا پیچیده است. متاسفانه بسیاری از آنان به جای شرمسار بودن از این مسئله، آن را به صورت جوکهای مبتذل و مهوع لوث می کنند.

    حال شما ببینید که کودکان معصوم را با چه اطمینانی می توان به دست این قشر کم خرد و نادان سپرد؟

    پایدار باشید
    بردیا استقامت

     
  12. یکی از فرصت های طلایی که بعد از2خرداد جناب خاتمی از دست داد وسکان این امر مهم رابه دستور رهبر به فرد بدون صلاحیت[خان مظفر!]سپرد،آموزش وپرورش بود وبعد از شخم زدن این فرد، آقای حاجی!….. او استدلال می کرد مهاجرانی ونوری در صورتیکه خوب کارکنند وهنر وفرهنگ وتوسعه سیاسی در کشور راه خود رابرود بقیه امور درست می شود! درصورتیکه اگر16 سال پیش تنها وتنها بنیان وزارتخانه آموزش وپرورش را درست گذاشته بود الان ما گرفتار دخالت این افراد غیر مسئول نبودیم

     
  13. بسمه تعالي
    كمي دقت وتيزبيني به اين تابلو افتخار شايد مارا وادارد به تأملي درخور كه علي الاصول بيشترين دغدغه دين را بايد خالق هستي و كتاب آسماني نازل شده ازطرف او دربر داشته باشد .كه فرمود :
    لااكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي
    و همچنين :
    فبشر عبادي الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه
    بطور مثال چراگروندگان به اسلام دركشور سكولار، لائيك فرانسه جهت حفظ حجاب خود بامجاهدت وصلابت ، مقاومت ميكنند
    وما دريك كشور اسلامي ، شيعي دغدغه سكولاريزه شدن جامعه راداريم .
    حداقل ديدگاه اوليه ميتواند اين باشد كه خداوند :
    اولا : برمحتوا ، استحكام وپشتوانه هاي عقلي دين خود علم دارد
    ثانيا : بنا برهمين استدلال بهترين راه ماندگاري وقوام دين خودرا براساس انتخابي ميداند كه انسان در كمال آزادي پس از
    تحقيق و تبيين آن بنابر فطرتش بر مي گزيند(ونقش حكومتها تنها بستر سازي مناسب است كه با عمل به حق وصداقت وراستگويي وامانتداري وعدالت ، جلوه اي ازبارقه هاي الهي را درعين قدرت به زيبا يي وبا قول احسن عينيت بخشند وبدينوسيله جذب قلوب نمايند كه اي جهانيان با تمسك به دين الهي اينگونه جامعه اي درخور بشريت ارزاني شما ميگردد)
    لذا به پيامبر خود مي فرمايد كه
    (وماارسلناك الا مبشرا ونذيرا) آيه 105 سوره اسري-ونفرستاديم تراجز براي آنكه مومنان رابشارت به رحمت دهي وكافران راازعذاب الهي بترساني
    آيه 54 سوره اسري – انتهاي آيه (وماارسلناك عليهم وكيلا) وماتورا اي محمد وكيل ونگهبان بندگان قرارنداديم، برتوتنها رسالت واتمام حجت است
    (لازم بذكر است معاني آيات عين ترجمه مرحوم الهي قمشه اي است )
    لذا اگررفتار حاكمان خارج از تعاريف ودستورات دين مبين است اين نشانه اي است بر اتكا به نفس خود نه اجتهاد شريعت

     
  14. “آينده مذهب در ايران حضور محترمانه در يك جامعه سكولار يا حضور منفور در راس هرم قدرت؟ بستگى به خودمان دارد”

    بارها شنيده و ديده ايم كه زوجهاى ايرانى پس از مهاجرت، آمار طلاق بالايى دارند كه برخى، از آن به عنوان كم ظرفيت بودن زنان ايرانى ياد مى كنند كه به محض ورود به جوامع غربى، فرهنگ خود را واگذاشته، متأثر از فرهنگ كشور ميزبان بناى ناسازگارى گذاشته و از آزادى موجود در جوامع غربى سوء استفاده مى كنند. اما من فكر مى كنم اين واقعيت، ريشه ديگرى دارد. به گمان من، بسيارى از زوجها در زندگى به دلائل مختلف به مرحله طلاق عاطفى از يكديگر مى رسند و مواقعى كه اين طلاق، رسمى نمى شود دليل آن سد هاى فرهنگى و قانونى موجود در جامعه از قبيل قبح سنتى طلاق، ناامنى مالى زنان، ناامنى اجتماعى زنان بويژه نگاه حريص مردان گرسنه به زنان مطلقه، تبعيضات قانونى مانند نداشتن حق طلاق توسط زن، دادن حق سرپرستى فرزندان به پدر و غيره است كه باعث مى شود زنان، با وجود طلاق عاطفى، در عمل، بالاجبار در خانه و زندگيشان بمانند اما به محض آنكه اين موانع برطرف شود، طلاق از مرحله عاطفى به مرحله رسمى مى رسد. به بيان ديگر، افزايش نرخ طلاق پس از مهاجرت به معنى كم ظرفيتى زنان و سوء استفاده آنان از آزادى هاى غربى نيست بلكه عدالت قانونى و نبودن موانع فرهنگى در آن جوامع باعث مى شود طلاق بالقوه به بالفعل تبديل شود.

    در مورد سكولاريسم هم همين شرايط صادق است. به گمان من درصد قابل توجهى از مردم ايران، عمدتا در طبقات بالا، متوسط و تحصيلكرده، كه مى توانند با توجه به وزن اجتماعى شان در فرداى ايران بسيار تاثير گذار و تعيين كننده باشند، مذهب رااز نظر عاطفى طلاق داده اند ولى به دليل تنگنا هاى فرهنگى و قانونى ناشى از جامعه سنتى و نيز ديكتاتورى مذهبى، اين طلاق را علنى نكرده اند. فردا روزى كه نسيم آزادى بوزد، آنان كه دل در گرو مذهب دارند نبايد ازابعاد سكولاريسم و يا احتمالا ً لائيسمى كه در ايران رخ خواهد نمود متعجب و يا هراسناك شوند زيرا خواه نا خواه، برداشته شدن فشار، پديده اى كه سالها به شكل ناپيدا وجود داشته را، رسمى و علنى خواهد كرد.
    واقعيت ديگر اين است كه طبق قانونِ عمل و عكس العمل، به دليل آنكه شعائر مذهبى با فشار، بمباران مهوع و نفرت انگيز تبليغاتى و تبعيضات قانونى به مردم زورچپان شده است، مرحله رهايى فنر فشرده شدهء قهر و خشمِ پنهان مردم هم ممكنست همراه با نمايه هاى بسيار افراطى ضد مذهبى باشد كه بايد مديران ايران فردا با بر خوردارى از علم جامعه شناسى و روانشناسى اجتماعى، آمادگى داشته باشند كه اين موج كوبنده تفريط را كه نتيجه افراط سالها حكومت توتاليتر مذهبى است، عاقلانه و با سعه صدر مديريت كنند تا موج بگذرد. اگر اين موجِ كوبنده و ناگزير، مديريت و هدايت شود، پس از مدتى از انرژى كوبنده و مخرب آن كاسته شده و نيروها در جامعه به تعادل و آرامش مى رسند و اگر صحيح مديريت نشود، برخورد مخرب با دين باوران كه مى تواند تخريبِ روانى (نقد هاى كوبنده و تمسخر) ويا فيزيكى باشد ، نهايتا باعث بازتوليد و رشد ناگزير بنياد گرايى مذهبى، يعنى ضد خود مى شود و جامعه سالها به عقب بر خواهد گشت.

    اگر سردمداران جامعه پس از انقلاب ٥٧، بويى از علم جامعه شناسى برده بودند و موج ناگزيرِ توفنده و كوبندهًً گروههاى خام و پرشور سياسىِِ مذهبى و غير مذهبى كه در واكنش به اختناق، سركوب و استبداد ساليان دراز ايران، برخاسته بود را با مدارا مديريت كرده بودند، آن موج به جاى تخريب مرگبار و گسترده اى كه به بار آورد به درياى آرامى از باورهاى متنوع ولى پخته و معتدل بدل شده بود و اكنون آن دختران و پسران پر شور، پر احساس و با انگيزه، آن جانهاى شيفته، آن گرانبها ترين سرمايه هاى ملى ايران، بجاى پوسيدن در گورهاى دسته جمعى، داشتند در ميانسالى در جامعه اى آزاد، دموكراتيك و باثبات، خاطرات آن روزهاى خامى، هيجان و جنون را با خنده و عبرت براى فرزندان و نوه هايشان بيان مى كردند.

    به همين دليل بسيار مهم است كه بتوانيم درهر فضاى ممكن ( از جمله همين فضاى بسيار با ارزشى كه آقاى نوريزاد فراهم كرده اند) از هم اكنون براى فردا تمرين كنيم. تمرين خوشرويى به جاى عصبيت، سعه صدرو مدارا به جاى كم حوصلگى و خود مطلق بينى، نقد صريح، منطقى ومستدل بجاى تمسخر و فحاشى و در نهايت پذيرش نظرات منطقى هرچند مخالف باور هاى مألوفمان باشد. و از اين راه، همزيستى مسالمت آميز با يكديگر چه دين باور و چه دين ناباور را ياد بگيريم و از فاجعه اى ديگر و بازگشت به عقب در فرداى آزادى ايران، جلو گيرى كنيم.
    اينجا موقعيت را مغتنم مى شمارم و از دوستانى كه براى شخص من و شايد بسيارى ديگر منبع الهام هستند و به هر علت اين جمع را ترك كرده اند از جمله مريم، دانشجو، دربدر و مزدك خواهش مى كنم براى اين هدف مهم به اينجا بازگردند.

     
  15. به فرزندان خود پرواز بیاموزید مملکت رو هواست ، محمود احمدی نژاد
    به فرزندان خود سوار کاری بیاموزید مملکت خر تو خر است ، حسن روحانی

    به فرزندان خود شنا بیاموزید مملکت در حال غرق شدن است . رییس جمهور بعدی
    اگه مملکت غرق نشد حتما زیر آبی بلد باشید که اختلاس های روی آب زود لو میره ، رییس جمهور بعدی بعدی که هم سرهنگ هست هم حقوقدان
    امیدوارم تا أون موقع این کامپیوتر های آقای نوریزاد را این کارشناس وزارت فهیمة اطلاعات پیدا کنه ! وزیر اطلاعات هم رفته تمام فنون با هم آموزش ببینه بعید میدونم وقت ملاقات بده .

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

77 queries in 0894 seconds.