چند ماه پیش به چند گالری سر زدم تا ببینم برای نمایش برخی از آثار هنری ام می توانند کاری بکنند. اولش کلی استقبال و بعدش تلفن می زنیم و بعدش: هیچ. چه ایرادی دارد؟ من یکی یکی آثارم را نشان شما می دهم. چه نمایشگاهی برتر و دلنشین تر ازاین؟
این تابلو یک اثر نسبتاً بزرگ چهار تکه است. گردشی از یک بیت شعر مثلاً. روی گونی کار کرده ام. خودم که خیلی دوستش دارم.
موج: این اثر را نمی دانم در چه سبک و سیاقی جای دهم. رفت و آمد رنگ مرا به این سوی کشانده و حاصلش این شده که می بینید. من اما اسمش را ” موج” نهاده ام. شاید به این خاطر که موج اگر آسودگی اختیارکند می میرد. و ما: موجیم که آسودگیِ ما عدم ماست!
تاریخ خلق اثر: تابستان نود و دو
ابعاد: هفتاد در صدو ده
جز عشق نشاید!این اثر، یکی از تابلوهایی است که من با واژه ی ” عشق” برآورده ام. بله عشق، همان گوهر هماره ی هستی. که اگر گوش دل به دهان هر پدیده را بسپریم، جز عشق از او نشنویم. و به کانون هر پدیده اگرکه فرو شویم، جز عشق نبینیم.
شوق: حالا چرا این اسم را برای این تابلو انتخاب کرده ام واین شوق ازکجای این اثربرمی جوشد داستانی دارد که بماند برای بعد. اندازه اش یک متروپنج درهفتاد وپنج. تابستان نود و دو کشیدمش
دراین تابلو، من عین و شین و قاف را در یک قاب سه گوش جای داده و درهم تنیده ام. به چه دلیل؟ عشق که دلیل نمی خواهد. بی دلیل. همینجوری.
این تابلو یک اثر چهار تکه است. بازهمان سه حرف مجزای عشق.
این تابلواز سه قاب مستقل اما همگن برآمده است. که هرکدام این قاب های مستقل، یک متر درازا دارد و چهل سانتی متر پهنا. عنوانش؟ شعله های سبز. راستی شعله مگرسبز می شود؟ چرا که نه؟ بهار مگر آمیزه ای از اشتعال شکوفه ها با افقِ حیاتِ آدمی نیست؟ پس چرا یک درخت، یک جامعه، به اشتعالی سبز در نیفتند و به افق های مطلوب خود نظر نکند؟
چلچله ها: این اثررا درتابستان سال نود و یک درروستای پدری برآورده ام. مادرم تا آن را دید گفت: به کوچ چلچله ها می ماند. اندازه اش: یک وده در هشتاد.
اسم این تابلو را ” آتش” نهاده ام. بخاطر گرمایی که باید در مدار فهممان باشد و نیست.
در این تابلو از بافت های پارچه ای سود برده ام. جوری که انگار عین و شین و قافِ ” عشق” را در مخمل پیچیده باشم. عاشق باشید.
این اثر، بنا به ضرورت روی بافت گونی کارشده است. اندازه اش صد وهفت در هفتاد و هفت سانتیمتر است. باورم براین است که ما گوشمان را به دهان هرپدیده اگر نزدیک کنیم، سرودی می شنویم که کلمه هایش همگی عشق است. قدم زدن های من جلوی وزارت اطلاعات، شاید از این منظر به دیوانگی شانه می زد که مرز میان عاشقی و دیوانگی مویین است.
این تابلو تکه پاره های کلمه ی عشق است که بدین شکل در هم تنیده ام. عاشق باشید.
این تابلو هم در عِدادِ آثار عاشقانه ی من جای دارد.
این تابلو هم به موتورِ هستی اختصاص دارد. به: عشق!
محمد عزیز سلام
تصدقتان گردم الهی به سلامت و عین عافیت بوده باشید .
بی صبرانه در انتظار تصاحب اثارتان هستم
فروش اینترنتی حرکت خوبی است، شاید در صورت صلاحدید از محل فروش این آثار آن دانش آموز ماهشهری هم آبرومندانه تر زندگی کند…
جناب نوریزاد عزیز
پیشنهاد می کنم قروش اینترنتی آثارتان را در سایت خود راه اندازی کنید ما مشتاقانه آمادگی خرید آثارتان را داریم
“فتبارک الله احسن الخالقین”
خدا یار و نگهدار نوریزاد عزیز است.
درسته برادر عزیز چه نمایشگاهی باشکوه تر از کعبهُ دل دوستداران شما؟