در باره ی 9 دی 9 دی، تمثیل بارزی است از حاکمیت شکننده و متزلزلی که به نفس تنگی افتاده و برای اکسیژن گیری، سراسیمه بر هر حبابی سر فرو می برد و بر هر حبابی خانه می سازد. 9 دی آنجا برای حاکمیت ما موجب غرور بود که همزمان و همسان به طرف مقابلِ خود نیز امکان جولان بدهد تا متر و مقیاس و بایستگی اش در نسبتِ با جلوه گریِ همان طرف مقابل به داوری انجامد. نه این که همه ی قلعه ها را فرو بریزد تا بر همان حباب لرزان اسم “کهن دژ” بگذارد.
محمد نوری زاد
|
آقای دیکتاتور
چرا نظر منو پخش نکردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
معلومه که 9 دی روی شما یزیدیا واقعا اثر کرده و حسابی پوزتون رو به خاک مالیده که اینقدر دارید به همدیگه امیدهای الکی میدید
شماها انقدر ضعیفید و پراکنده هستید که با یه نهیب ملت همتون عین کف روی اب محو شدید
همتون دچارر توهمید
اگه اینقدر زورتون زیاده و جمعیتتون زیاده پس چرا 35 ساله که نتونستید هیچ غلطی بکنید
مگه ندیدید تو مصر و … که مردمشون خواستند انقلاب کنن با وجود اینکه آمریکا و اسراییل و عربستان و باقی دیکتاتورهای امثال شما نخواستند و آخر مردم پیروز شدند
چرا با وجود اینکه آمریکا و اسراییل و …. پشتتون هستند شماها هیچ کاری ازتون بر نمیاد؟؟؟؟؟؟
جوابش فقط یه حرفه و اونم اینه که مردم نمیخوانتون
آقای نوری زاد متوهم
چرا نمیهوای قبول کنی که مردم باهاتون نیستن؟؟؟؟؟
چرا اینقدر دیکتاتور بازی در میاری اونوقت به ماها میگی دیکتاتور؟؟؟؟؟
د اگه مردم شماها رو میخواستند که خیلی قبلتر از این ها خودشون دوباره انقلاب میکردند
و نیازی به آدمهای صد تا یه غاز و متوهمی مثل شما هیچ نیازی هم نداشند
وقتی دروغ گویی این منتصبان به خدا و پیغمبر را در شهر در تلوزیون می بینم وقتی توان و جایگاهی برای بیان حقایق نمی بینم و مردم را که فریب این دروغگوها را می خورند می بینم توان فریادم نیست حتا با خدا هم قهرکردم چون یاران او هستند که مارا به این منجلاب انداختند.حکومت شیطان یعنی این حکومت معاویه باید بیاید درس یاد بگیرد.
ما هم 9 دی را جشن می گیریم چون در این روز
1) ما دریافتیم که چقدر وجودمان برای نظام سنگین است که برای حذف مان با تمام توشه و توان به میدان آمده
2) ما دریافتیم که هر چه آقایان در برپایی با شکوه تر آن تلاش می کنند یعنی ما روز به روز زنده تر و قویتر می شویم
3) ما دریافتیم که تا چه اندازه برجسته ایم که هر بار برای رویارویی با ما نیورهای بیشتری را بسیج می کنند
4) ما دریافتیم که تا چه حد به هدف خود نزدیکیم که این اندازه هجمه های تبلیغی را شدت بخشیده اند
5) ما دریافتیم که تا چه حد برحقیم که برای مقابله با ما از هر ظلم و بی عدالتی اجتناب نمی کنند
6) ما دریافتیم که تا چه حد فهیمیم که برای مقابله با ما تا چه اندازه کج اندیشی رواج دارد
7) ما دریافتیم که تا چه حد قدرتمندیم که برای شکست ما تمام نیوهای خود را به صحنه می آورند
8) ما فهمیدیم که دشمنان ما تا چه حد زبون هستند که حتی برای نجات خود به هر چیزی دست میزنند
در سالروز حماسه 9 دی !!!!!! دستگیری و حبس بسیجی مخلص اقتصادی، سرباز شجاع و کوچک ولایت، سر به دار بابک زنجانی بر رهبر مسلمین جهان !!!!! مبارک باد.
این کامنت رو آقای ساسان جایی دیگه برای پست دیگه ای نوشته بودن.
موضوعی که مطرح کرده بودن برای من خیلی جالب بود
با اجازشون دوباره اینجا ،پایین این پست ،مینویسمش:
«متوجه ماجرا نیستین داداش
تو خیابون ریختن کار اپوزیسیونه نه طرفدارای حکومت
تو خیابون ریختن یعنی حق ما رو ندادین از راه قانونیش مجبور شدیم بریزیم تو خیابون آره داداش
کسی که حاکمه و قدرت دستشه اگه راست میگه باید همه پرسی کنه تا تکلیف همه رو روشن کنه
تو خیابون ریختن طرفدارای حکومت شبیه به جوکه عزیز خودتون رو مسخره نکنین»
دشمن نادان هم نعمتی است.
دشمن نادان، نعمت است. خودشان کتاب ۹ جلدی “دائره المعارف فتنه!” را منتشر کرده اند و عملا” ثابت کرده اند که جنبش اعتراضی هنوز زنده و پوياست و آنقدر هم بزرگ و قدرتمند است که بايد ابعاد آن را با يک “دائره المعارف” شناخت! فقط يک دشمن نادان می تواند برای جنبشی که می گويد “مُرده است”، اينطور وسيع و رايگان تبليغات کند. فقط همين امروز، دو هزار برنامه حکومتی در سراسر کشور ترتيب داده اند تا نهم دی را گرامی بدارند.[لينک ۱]
دشمن نادان، نعمت است. سايت رسمی خامنه ای، تصويری از به اصطلاح “پوشه پرونده فتنه ۸۸” منتشر کرده و به سبک فيلمفارسی های قديمی با “خط قرمز گل درشت!” روی آن نوشته: “نابــخشودنی!!” از حاميان رهبر می پرسم: آيا احمدی نژاد محصول بصيرت رهبرتان نبود؟ آيا سخنان اخير رئيس ديوان عدالت اداری را نشنيده ايد که از دروغگويی و فساد گسترده در دولت “مورد نظر رهبر” سخن گفته است؟ برای جانبداری رهبر از دولت دروغ و فساد، چه بهانه و توجيهی داريد؟[لينک ۲]
آيا نوع رهبری خامنه ای که حکومت و کشور را به چنين ذلتی انداخته، “بخشودنی” است؟! گيرم مردمی را که شعارشان “دروغ ممنوع” بود و در کف خيابانها و کهريزک و زندانها مظلومانه کشتيد، مردمی “فتنه گر و نابخشودنی” لقب بدهيد. با بی بصيرتی اين رهبر فرظانه(!) چه می کنيد؟ رهبری که دار و ندارش را در در نرد قمار احمدی نژاد به فنا داد و شريک دروغها و فساد و دزديهای اوست و عاقبت هم آن جام زهری را نوشيد که می گفتيد تا پای شهادت(!) هم به خفت نوشيدن آن تن نخواهد داد.
دشمن نادان، نعمت است. درباره تظاهرات حکومتی يا همان “حماسه ۹ دی!” بقايی معاون احمدی نژاد پته آن حماسه(!) را روی آب انداخت و گفت که دولت احمدی نژاد؛ کارمندان دولتی را با دستمزد و دادن هدايای تشويقی به خيابانها فرستاد تا آن تظاهرات را “مردمی” جلوه بدهند. اگر تظاهرات ۹ دی جعلی نبود و اگر اکثريت مردم با نظام همراه هستند، چرا در ۶ دی (عاشورای ۸۸) با ماشين پليس از روی مردم رد شديد؟ و چرا برای ۲۵ بهمن به اين “فتنه گران محدود!” اجازه تظاهرات نداديد تا تعداد اندکشان فاش شود؟ و چرا از دو روز قبل از ۲۵ بهمن، حکومت نظامی برپا کرديد؟ چرا بعد از ۴ سال، هنوز هم “کابوس سبز” می بينيد و با “منطق پشکلی” و با دهانهايی کف کرده و عصبانی حرف می زنيد و خط و نشانهای تکراری می کشيد؟ اينها آيا چيزی به جز زنده بودن آتش اعتراضاتی است که می دانيد با کمترين جرقه ای، فراگير خواهند شد؟
خدای را سپاس می گوييم که دشمنان اين مردم ستمديده و اين خاک سوخته را از “احمق ها” قرار داده است. احمق هايی که خودشان “هيزم جهنم خود” هستند. حتی يک دشمن احمق هم، سرمايه بزرگی است که در روزهای سخت، ما را به پيروزی دلگرم و اميدوارتر می کند. اينها که يک قبيله اند؛ شبيه “انبار هيزم” برای هزار شب سرد نااميدی کفايت می کنند. اما سوگند به زمان، که “صبح اميد” زودتر از اين فرا خواهد رسيد.
عباپوشان لات!
اگر “دوست دانا” نداريد و يا چنانچه دانايان جامعه اسير و دربند و گرفتارند، آرزو کنيد “دشمن نادان” نصيبتان شود! داشتن “دشمن نادان”، نعمت است. دشمن نادان، حتی اگر “آيت الله!” هم باشد باز هم با منطق «عباپوشان لات» سخن می گويد و آبروی خودش و حکومتش را می برد. چنين دشمنانی يا مثل آيت الله سعيدی منطق “پشکلی و شتری” دارند و يا مثل آيت الله علم الهدی مردم معترض را “بزغاله و گوساله” می نامند. و يا مانند حجت الاسلام طائب می گويند در عاشورای ۸۸، معترضان بين مردم آبجوی صلواتی!! توزيع می کردند! خدايی داشتن چنين دشمنان نادانی، نعمت نيست؟ [لينک ۳]
دشمن نادان، نعمت است. يک «عباپوش لات» (به اسم شاگرد مصباح!) گفته حاضر است خودش موسوی و کروبی را اعدام کند! اين بيچاره “اسم” هم دارد؛ اما سی سال است به عنوان “شاگرد مصباح” مشهور شده و اسم خودش از يادها رفته است! او برای اينکه با اسم خودش صدايش کنند، هزار پاچه گرفته و حتی حاضر است روی پشگل شتران عايشه، لِزگی برقصد! ولی بيچاره حتی اگر اورانيوم ۹۰درصدی هم در آشپزخانه اش توليد کند، باز هم لقبش “شاگرد مصباح يزدی” است. قاسم روانبخش تنها يک چاره دارد و آن اينکه با همين لات بازيها سری توی سرها درآورد. وگرنه “رهبر مصباح” هم سايز گفتن اين حرفها نيست. چه رسد به “شاگرد مصباح”!
آيت الله سعيدی «نماينده رهبر در سپاه»، رنگ سبز جنبش اعتراضی مردم را به “رنگ سبز پشکل شتران عايشه در جنگ جمل” تشبيه کرده و آب هم از دک و دهانش راه افتاده! انگار خودش رنگ و طعم آن را مزه کرده باشد! سعيدی نمی فهمد که با اين منطق(!)، رنگ “سبز لجنی” يونيفورم سرداران قاچاقچی سپاه، رنگ «تيره تر» از همان چيز شتران(!) است! و رنگ «قهوه ای» عبای رهبر معظم و آخوندهای حکومتی هم شبيه…! بماند. [لينک ۴]
بماند که اگر بنا بر اينجور تشبيهات باشد، آقای خامنه ای شبيه ترين فرد به “عبيدالله بن زياد” فرمانده قتلگاه کربلاست. ما از داشتن اين دشمنان نادان خوشحاليم. دشمن نادان، با بی بصيرتی و “منطق شتری پشکلی و بزغاله ای”، و با دستان و زبان و منطق ابلهانه خودش، به قهقرای هلاکت و نابودی می رود. در اين ترديد نکنيد.
نهم دی “روز اميدبخشی” است!
برگزاری مراسم حکومتی ۹ دی، هزار نکته اميدبخش و معنادار برای ما دارد. يکی؛ تماشای دست و پا زدن ذليلانه يک حکومت جائر و ستمکار است که از هيچ جنايتی برای بقای خود دريغ نکرد؛ ولی هنوز هم کابوس فروپاشی می بيند! و برای آب ريختن بر اين کابوس آتشين، هر ساله مراسم فرمايشی برگزار می کند.
با تمام اينها يک «ملت بی شمار»، شاهدان هميشگی حقارت و انزوا و خلوت “لشگريان بی سردار و بی سرباز ۹ دی” هستند. چه چيز بالاتر از اين که هر سال، با تکرار اين مراسم فرمايشی، بر انزوا و فلاکت استبداد دينی شان مُهر تأييد می زنند؟ چنانچه بالاتر هم ذکر شد، امسال سازمان تبليغات اسلامی اعلام کرده دو هزار مراسم در سراسر کشور برای گراميداشت نهم دی برپا می کند! اينها نشان چيست؟
نهم دی؛ سالروز شادمانی و پايکوبی لشگر شياطينی است که نعره کشان، از روی خون بيگناهانی عبور کردند که در عاشورای ۸۸ زير چرخ ماشين های پليس له شده بودند. آنها در نهم دی هر سال، ياد قربانيان و مظلومان جنايات ۸۸ را در خاطر فراموشکار برخی از ما زنده می کنند و بر ما نهيب می زنند تا فريب بازيهايشان را نخوريم و حقيقت را از ياد نبريم. چه لطفی از اين بالاتر؟
نهم دی؛ نشان داد اين حکومت به پشتوانه “پول و سانديس و اضافه حقوق و کارکنان دولتی” در نهايت می تواند يک ميدان را برای ساعتی تسخير کند. چه اميدی از اين بيشتر، که دشمن خودش، فلاکتش را جار می زند؟ چه دستآوردی بالاتر از اينکه به يادمان می آورند؛ عربده کشی شان در نهم دی، از سر وحشت از اعتراضات ميليونی مردم معترض و مخالف در سال ۸۸ است، نه از سر اقتدار حکومت موريانه زده شان. آنها ديگر با چه زبانی و چگونه ثابت کنند که قدرت و پتانسيل اعتراضی مردم، خوابشان را آشفته کرده است؟
ما نهم دی، و به قول زندانی مقاوم ابولفضل قديانی “روز نکبت استبداد دينی” را از خاطرمان پاک نخواهيم کرد. روز اوج درماندگی حکومتی که با تجاوز در زندانها و له کردن و کشتار مردم در روز عاشورا برای بقای خود زمان خريد، اما ماندگار نخواهد بود. حکومتی که به بی آبروترين و شکننده ترين و منزوی ترين حکومت اسلامی(!) در سراسر دنيا و در ميان کشورهای مسلمان شهره شده است. هرچه عربده شان در “نهم دی” بلندتر شود، نشان از اين واقعيت دارد که به “فروپاشی حتمی” حکومتشان باور بيشتری پيدا کرده اند. و چه اميدی از اين بالاتر؟
ما با اميدواری و اشتياق، به تماشای “رقص نابودی” آنها نشسته ايم تا روزی که از پای در آيند و فرو افتند. آنها نمی دانند که شنيدن اين نعره های وحشت و ترس شان در روزهايی مثل نهم دی، چه اندازه لذتبخش و شنيدنی و اميدبخش است.
فرصت نوشتن / روزنوشته های بابک داد
http://www.babakdad.blogspot.com
فيسبوک همگانی بابک داد
https://www.facebook.com/babakdad.page
منابع اين يادداشت:
لينک ۱- دو هزار مراسم برای نهم دی امسال
http://www.digarban.com/node/16249
لينک ۲ – رئيس ديوان عدالت اداری: رئيس جمهور سابق به مردم دروغ میگفت.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/12/131226_l03_montazeri_ahmadinejad.shtml
لينک ۳ – طائب: معترضان در عاشورا به مردم «آبجوی صلواتی» می دادند!
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/225182
لينک ۴ – نماينده رهبر در سپاه، نماد جنبش سبز را به پشکل شتران عايشه تشبيه کرد.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/12/131227_l45_saeedi_green_movement.shtml
ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول
Copyright: gooya.com 2013
نظر دهندگان محترم
شیخ مصباح یزدی پابوس آقای خامنه ای گفته: مردم چه کاره اند!!
بلا خره با دستور آقای خامنه ای در خصوص زادوولد، مردم کاره ائی میشوند.
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) – شروع تاسیس دموکراسی و ازادی- در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
مهدی
با درودی بی پایان به نوریزاد عزیز اگر حماسه های یک کشور مانند 9دی شکل گیرد چقدر شرم آور است نسلهای بعد بخواهند ان را گرامی دارند رای آقای جلیلی را میتوان حداکثر تلاش یک حاکمیت رسوا بحساب آورد و9دی درهمان ردیف است مردم اصلا نمیدانند چه اتفاقی افتاده که چنین حماسه ای رخ داده جالب است سخنران آن احمدی نژاد است
بازى كردن در بازى نابرابر كار كثيفى است نوريزاد عزيز .هر راه پيمايي كه البته حق مسلم شهروندى و انسانى است پيام يا پيام هايي دارد كه بدون سلاح و صرفا با كلمات و بيان شعار ها بناست اعلام شود .در وهله نخست اصلا مهم نيست كه اين پيام يا پيام ها درست يا نادرست اند .درست و نادرست وقتى تعيين مى شود كه شرايط و فضا براى مخالف و موافق آزاد ،امن ،و برابر باشد .تختى قهرمان محبوب كشتى در يكى از مسابقات وقتى ديد دست حريف آسيب ديده به دست آسيب ديده دست نزد .بچه كه بوديم هر وقت مى ديديم پاسبانى دارد انسانى را مى زند كه نمى تواند دست روى پاسبان بلند كند احساس بدى داشتيم .اگر مى توانستيم بيانش كنيم چيزى مى گفتيم از اين دست :اين ظلم است .اين پاسبان به لباسش متكى است و اگر طرف تلنگرى به او بزند مى شود زدن سرباز اعليحضرت حين انجام وظيفه .اينجا پاسبان اگر شرف داشته باشد از امتياز لباسش براى زدن كسى كه نمى تواند جوابش بدهد استفاده نمى كند.در يك بازى فوتبال اگر يك تيم دوپينگ شود ،داور يك سره به نفعش سوت بزند و هواداران آن تيم در امنيت كامل با هفتاد بلند گو و پذيرايي شعار بدهند اما تيم ديگر با پاى برهنه و زخمى حركت كند و هر حركتش با يك چماق ناكار شود و هوادارانش را اصلا به استوديوم راه ندهند و همان بيرون قلع و قمعشان كنند اگر كسى يك جو و فقط يك جو وجدان و شرف داشته باشد در اين بازى اصلا بازى نمى كند تا زمانيكه شرايط برابر شود . نه دى پرده از چهره حكومتى برداشت كه هيچ فهمى از شرايط برابر گفتگو ندارد و اين يعنى :مى داند كه اگر مخالفانش را سركوب نكند و پاسخ كلمه را با گلوله ندهد در برابر كلمه رسوا مى شود .بايد يك طرف را بزند و بگيرد و حبس و شكنجه و مورد تعدى جسمانى و جانى قرار دهد و به تير هاى يك سويه ماشين توليد انگ و بهتان و اتهام ببند و طرف ديگر را آزاد بگذارد و دستخوش دهد و با پول بخرد تا بلكه به حيات سست پايه خود ادامه دهد .حالا بماند كه كدام طرف عددش بيشتر يا پيامش درست تر است .حكومتى مخالفانش را به فجيع ترين شكلى سركوب مى كند و هوادارانش را با علم و كتل و بلندگوهاى متحرك و با همه امكاناتى كه در اصل متعلق به همه است بسيج مى كند .و تازه نسخه اين بيعدالتى را به سوريه هم صادر مى كند .نوريزاد عزيز هر آنچه من مى گويم شما به اختصار گفته ايد .من از سايت ارزشمند شما استفاده مى كنم تا شايد برخى از هموطنان عزيز را كه فريب تبليغات آبكى و نخ نما شده ضرغامى و دار و دسته دزدان و دين فروشان را مى خورند به خود آيند و شركت در اين بازى هاى كثيف را به خاطر جيفه حقير دنيا دست كم نگيرند .عدالت چيزى نيست كه همچون آزادى خيلى نيازمند توضيح باشد .بى عدالتى فشارى است كه هر ستمديده و ستم ستيزى آن را با گوشت و پوست و چشمش احساس مى كند .به همين دليل اين روز را به جرآت مى توان روز نمايش عريان تبعيض خودى و غير خودى ،روز عجز حكومت تك صدايي در سده ٢١،و به قول قديانى دلاور روز نكبت استبداد دينى ناميد .نه دى تلاش مذبوحانه قاتلان و خونريزانى براى تطهير خون بود .با چه ؟با توسل به مقدسات موروثى .زبانزدى است روسى كه مى گويد وقتى به آن كار كثيف آلوده شدى بايد تا آخرش بروى .نه دى آغاز كه نه ،قلب كار كثيفى بود كه از ثمرات آن نوميدى و دين گريزى و گريز به مذاهب ديگر و گسترش اعتياد و بيكارى و دزدى و كيف قاپى و خود فروشى بود .نه دى آغاز غارت ثروت ملى به دست گدانندگان اين روز بود .نه دى جواز بيعدالتى ملت سوز به دست دولت عدالت پرور بود .نه دى تا آنجا كه من با مردم سر و كار دارم روز عزاى عمومى اكثر مردم و جشن و رقص چپاولگران ثروت ملى بود .نه دى استارت درازدستى اختاپوس سرداران اعظم بر اقتصاد و سياست بود .آغاز جولان دار و دسته دزد پرور و جانى نواز احمدى نژاد و بى لگام شدن دستگاه سانسور و دروغ بود .اگر آن روز برخى از هموطنان ساده دل ما نمى دانستند امروز ديگر بحث بر سر رخ داده هاست نه مغلطه بازى هاى مجلسيان و جواد لاريجانى و حداد و سعيدى و امثالهم .
بعد از 24خرداد92 این موجودات عقب مانده به دنبال بیان داغ دل خود هستند چون با همه توان خود فقط4 میلیون رای آورده بودند..این داغ را در چند بار از جمله رسیدن به 9دی نشان داده اند…..هرکس به سخنان باهنر درمجلس بعد از سخنان مطهری توجه کند اورا درمانده ای می بیند که نمی داند چه خاکی بر سرکند!….که از270 نفر یک نفر قدری از واقعیت را گفته ….واصرار دارد که9 دی جاودانه!…شده….
در شهر من فردوس مردم بيشترين راي را به آقاي روحاني دادند ولي هنوز احمدي نژاد رئيس جمهور است.
مسئوليت ادارات و دواير دولتي همه دستچين شده دولت احمدي نژاد اند . كمتر مسئول دولتي نام روحاني را بر زبان ميراند. ويا جرات مي كند بر زبان آورد. همان افرادي كه بشدت مخالف روحاني بودند دراماكن دولتي تريبون به دستند .از امام جماعتشان گرفته تا سايرين
معاون فرماندارش دراماكن و دواير دولتي با همان شدت و حدت قبل بر مواضع كساني مي تازد كه روحاني را از صندوق برآوردند.
سوال بزرگ اينجاست كه آيا ما اشتباه كرديم كه راي داديم يا اشتباه كرديم كه به روحاني راي داديم؟!!!
هر روزی که از جانب تندرو ها نامگذاری شد
پشتوانه رسوائی تاریخی آنها خواهد بود برای سرپوش گذاشتن روی بی عدالتیها و خونریزی فرار رو به جلو
سلام بر نوری زاد!
9 دی فقط نمادی برای شکنندگی و ضعف حاکمیت نیست بلکه نشاندهندۀ عمق تاسف بار
جهل و خامی گروهی از مردم ایران است که با وجود دو رقمی بودن سن شناسنامه ای خود
از نظر عقلی و منطقی هنوز در سن یک رقمی شان در جا میزنند! پیر میشوند اما بزرگ نمیشوند!
چنین جماعتی همیشه در تاریخ بوده اند ، به راحتی میتوان آنها را به هر سو کشاند و
با هیاهو و جنجالهای پوچ و برای دفاع از مشتی واژه های خالی شده از محتوا آنها را به
لگدکوب کردن مفاهیم اصیل همان واژه ها به حرکت درآورد!
اگر تمامیت خواهی و زیاده طلبی ولایت مطلقه در سال 88 نبود این انتخابات نیز به مانند سایر انتخابات باب میل حکومت پایان می یافت اما این بار به خواست مردم خداجوی و یاری خداوند اینان ( ولایت مطلقه و سپاهیانش ) رسوای عالم و آدم شدند الان هم هر چه کلاغان حکومت صبح تا شب بالای منبر و پشت تریبون چون جغد شوم فریاد در تاریکی شیطانی شان می زنند و فتنه فتنه می کنند جز سیاهی و تباهی در انتظارشان نخواهد بود و بدانند که خون نداها و سهراب ها بزودی یقه شان را خواهد گرفت .کاشکی قبل از تحقق وعده الهی مبنی بر پیروزی خون بر شمشیر توبه کنند و بر طبل رسوایی شان بیش از این نکوبند که ریسمان شیطانی شان بیش از حد نخ نما شده است.
تاریخ انتشار: ۰۹ دی ۱۳۹۱, ساعت ۵:۳۷ قبل از ظهر
پیشنهاد ابوالفضل قدیانی برای نامگذاری ۹ دی بعنوان “روز نکبت استبداد دینی”
“مستبد همه چیز دارد جز مشروعیت مردمی”
جـــرس: ابوالفضل قدیانی، یکی از مسن ترین زندانی های سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین در اطلاعیه ای در آستانه ی نهم دی پیشنهاد داده است همانند فرهنگ مقاومت نهضت فلسطین که سالروز تاسیس اسراییل را “روز نکبت” نام نهاده، نهم دی ماه را که نمایش دهنده حقارت و واماندگی استبداد در برابر خواست آزادی خواهانه ملت ایران است، روز “نکبت استبداد دینی” نام نهیم.
به گزارش کلمه، نهم دی ماه سال ۸۸ سه روز پس از عاشورایی که مردم عزادار و معترض به دست نیروهای امنیتی به خون کشیده شدند در حرکتی نمایشی همایش بیعت دوباره ای برگزار شد. ابوالفضل قدیانی معتقد است که تلاش حاکمیت به کمک رسانه های ملی و وابسته برای تبدیل این روز به یوم الله، در پی کسب مشروعیت جهت ارایه وجهه ای مردمی است که مستبد بهتر از هر کس دیگری می داند که نقطه ی ضعف اش کجاست و پایه های حکومتش را چگونه همین عدم مشروعیت می لرزاند.
وی همچنین با بیان اینکه که اصلاح طلبان بدلی از هم اینک آماده سازی می شوند تا در انتخابات شرکت کنند تاکید می کند که قابل پیش بینی است که ستاد مهندسی انتخابات به اصطلاح آزاد، دستکم دو کاندیدا را با برچسب اصلاح طلبی روانه میدان انتخابات نماید تا بازیگران نمایش “استراتژی شکست دلخواه” باشند. بر اساس این استراتژی تنظیم شده برای اصلاح طلبان بدلی، کاندیداهای اصلاح طلب ریاست جمهوری از ابتدا به منظور شکست در انتخابات شرکت می جویند و در واقع همچون سیاه لشگران ایفا کننده نقش “کتک خور” در فیلم های فارسی عمل می کنند. همچنین از ایشان انتظار می رود که با حضور نامیمون خویش تمرکز و وحدت اصلاح طلبان واقعی و هواداران جنبش سبز را مخدوش سازند.
متن کامل این نامه به شرح زیر است:
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ
آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مىدهیم که در زمین خواستار برترى و فساد نیستند و فرجام [خوش] از آن پرهیزگاران است
سوره القصص آیه ۸۳
اصحاب و دست پروردگان استبداد این روزها به واسطه آنچه یوم الله نهم دی می نامند ساز خوش رقصی کوک می کنند و پایکوبان و سرمست ازجام حکومتی هستند که تضمین بقای آن را حاصل سفاکی و جنایت در عاشورای ۸۸ می دانند و مگر نه آن که تا سال ها پس از عاشورای حسینی امویان روایت ها جعل می کردند در فضیلت شادمانی و سرور در ایام عاشورا، جشن ها بر پا کرده و مدیحه سرایان شان جنایت را “حماسه” وصف می کردند پس اگر نزد امویان قتل امام حسین (ع) و یارانش در کربلا که قیام نکردند جز برای “اصلاح” امور جامعه حماسه است، چرا مداحان بارگاه حاکم جائر از “حماسه نهم دیماه” مدایح نسازند و صله نستانند؟!
در فرهنگ مقاومت نهضت فلسطین، سالروز تاسیس اسراییل را نام “نکبت” نهاده اند و چه نیک است که ما طرفداران جنبش سبز نیز نهم دی ماه را که به تمامی نمایش دهنده حقارت و واماندگی استبداد در برابر خواست آزادی خواهانه ملت ایران است روز “نکبت استبداد دینی” نام نهیم و همواره به یاد داشته باشیم که حقارت جائران در این روز از جمله اموری است که هرگز نباید از یادها فراموش شود چرا که فریاد و خطابه حضرت زینب (ع) در بارگاه یزید آن هنگام که پیروزمندانه باده ی فتح می پیمود چنان او را رسوا ساخت که تا امروز نیز کوس آن به گوش می رسد.
این روز “نکبت استبداد دینی” همچنین علاوه بر آنکه نشانه ای است از عجز مستبدانه حکایت از شکوه عظمت جنبش سبز ملت ایران نیز دارد چرا که بی شک یکی از عوامل بر پایی نمایش مضحک و رسوای نهم دی۸۸ را باید در حسادت مستبد ایران نسبت به راهپیمایی ملی میلیونی هوادران جنبش سبز به ویژه روز ۲۵خرداد همان سال جستجو کرد. در واقع برگزار کنندگان مراسم نه دی که به خوبی از عدم اعتماد به نفس ولی فقیه خود آگاه بوده اند با ترتیب دادن این نمایش قصد داشتند به هر شکل ممکن عقده عمیق بخل و حسادت و کینه توزی خود را اطفاء نمایند که البته داغ جنبش سبز آن چنان است که برگزاری صد نه دی دیگر نیز علاج کار نخواهد شد.
اما مستبد امروز ایران و دستگاه تحت امرش به واقع از این یوم الله سازی در پی چه هستند که هنوز پس از سه سال تمامی قوای خویش را بسیج می کنند تا این روز را گرامی دارند؟ پاسخ از نظر این جانب برای آنان که اندکی با تاریخ استبداد در ایران به ویژه در دوره معاصر آشنایی دارند به راحتی قابل درک است.
مستبد همه چیز دارد جز مشروعیت مردمی، مستبد می داند که اگر تمام امکانات و دارایی های کشور را نیز تیول خود سازد آنچه او همواره فاقد آن است پذیرش از سوی قاطبه ملت است بنابراین کوشش در جهت ارایه وجهه ای مردمی و مقبول عموم در صدر برنامه ها و آرمان اوست. مستبد همچنین بهتر از هر کس دیگری می داند که نقطه ی ضعف اش کجاست و پایه های حکومتش را چگونه همین عدم مشروعیت می لرزاند.
پس از کودتای ۲۸ مرداد، رژیم پهلوی به راهی رفت که در آن همه چیز کسب کرد جز مشروعیت. محمدرضا پهلوی که از پشت گرمی دشمنان خارجی رهبر جنبش ملی یعنی دکتر محمد مصدق نیز بهره مند بود پس از کودتا قدم به قدم جلو آمد و بساط استبداد خود را چنان گسترد که دیگر اثری از نظام پارلمانی نیم بند مشروطه به جای نماند. شاه کوشش می کرد تا به ازای از دست دادن مشروعیت حکومت اش به واسطه ی آنچه پیشرفت و توسعه سریع اقتصادی می پنداشت با تامین رفاه و بهبود وضع معیشت مردم و کارآمد جلوه دادن حکومت کودتایی خویش رضایت عمومی را به دست آورد اما همگان دیدند که چگونه تمامی آن تلاش ها و فعالیت ها از آنجا که بر بنیان فاسدی نهاده شده بود، سرانجامی در پی انقلاب اسلامی و ضد استبدادی سال ۵۷ فرو پاشید و حکومت نامشروع کودتایی سرانجام سرنگون شد. وضع امروز جامعه ما نیز از این جهت مشابه به آن دوران است.
کودتاگران پس از کودتای ۲۲ خرداد علیه آرای عمومی و ارتکاب جنایات گسترده از کشتار گرفته تا حبس تمامی مخالفان و منتقدان، امروز پس از سه سال و نیم به هر طرف که روی می کنند با بحران مواجه اند. نظام از جامعه جهانی طرد شده است و سنگرهای او در خاورمیانه یکی پس از دیگری از دست رفته است. انسجام ظاهری چاکران دربار به پریشانی محض بدل گشته و هر چه فریاد وحدت بر سر آنها می کشد گویا گوشی برای شنیدن وجود ندارد. بحران اقتصادی و معیشتی به مراحل دشوارتری وارد شده و عدم کار آمدی که اکنون مبتنی بر کودتا هم شده است تصویری دایمی برسر سفره اقشار مختلف مردم است. این بحرانها و افزون تر از آنها که سخن از آن مقصود این نوشتار نیست همچنین روز به روز عمیق تر و گسترده تر خواهد شد. حاکم جائر نیز همانند محمدرضا شاه مخلوع به خوبی می داند که منشاء تمامی این بحران ها و گرفتاری ها در عدم مشروعیت نظام اوست اما او نیز مانند دیگر مستبدان شهامت و درایت لازم برای بازگشت از مسیری که رفته است ندارد و از این رو می کوشد بدون پرداختن به اصل موضوع با توسل به شیوه های نخ نما و مندرس، مشروعیتی دروغین برای خود فراهم سازد که ۹ دی از جمله آنهاست و همچنین است ادعای انتخابات آزاد.
هفت سال پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد بحران اقتصادی که در سال های ۳۸ و ۳۹ به اوج خود رسیده بود محمدرضای شاه مخلوع را بر آن داشت که در آستانه انتخابات مجلس بیستم اعلام کند که انتخابات به صورت آزاد برگزار خواهد شد. با این همه در حالی که رهبر منتقدان و مخالفان یعنی دکتر مصدق در حصر خانگی بود و احزاب و چهره های منتقد امکان هیچگونه فعالیتی نداشتند این ادعا گزافه ای بیش نبود. شاه مخلوع به جای آنکه مشکل خود را از طریق مذاکره و واگذاری قدرت به منتخب واقعی ملت و اصلی ترین مخالف یعنی، “زندانی احمدآباد” حل کند، اندکی بعد در مرداد ۱۳۳۹ در گفتگویی منظور خود را از آزادی انتخابات توضیح داد، اظهاراتی که مطالعه مجدد آن عبرت آموز است ونشانی است از روحیه مشترک وحقارت مستبدانی چون پهلوی دوم و ولی فقیه امروز. شاه در آن مصاحبه گفت: “…در قسمت انتخابات فعلا آزادی به حدی رسیده است که بعضی ها گذشته را به کلی فراموش کرده اند و فکر می کنند که مردم ایران خیلی زود همه چیز را از یاد می برند. البته مردم بدین قبیل افراد و اظهارات آن ها با نظر مزاح و شوخی نگاه می کنند ولی واقعا برای همه کس روشن است که اوضاع سال های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ (اشاره به جنبش ملی نفت و نخست وزیری مصدق) دیگر در مملکت قابل تکرار نیست…”
مشابه این عبارت را همین روزها بسیار می شنویم.
اعوان و انصار ولی فقیه و شخص وی که از هم اکنون خود را برای مهندسی انتخابات ریاست جمهوری سال آینده آماده می کنند دایما دم از آزادی انتخابات می زنند و وعده مشارکت حداکثری مردم در آن رای می دهد که نشانه ای خواهد بود از مشروعیت نظام استبدادی، اما رهبری نیز این نکته را از قلم نمی اندازد که انتخابات آزاد است مگر برای اصلاح طلبان واقعی و هواداران جنبش سبز. مستبدانی که هر روز ادامه حکومتشان برگ سیاهی است در تاریخ این مملکت و نیز ورقی دیگر در کارنامه جنایاتشان، عوض آنکه بر صفحه تلویزیون ظاهر شوند و عذر تقصیر به پیشگاه ملت آورند و خود را تسلیم محاکمه ای عادلانه و ملی نمایند، به رهبران سرافراز جنبش سبز آقایان موسوی و کروبی که قریب دو سال را در حبس غیر قانونی و ظالمانه به سربرده اند پیغام می دهند که توبه کنند و فعالان اصلاح طلب غیر زندانی را کرارا به نهادهای امنیتی فرا می خوانند که بایستی از موسوی و کروبی تبری بجویید. در جریان همان انتخابات به اصطلاح آزاد مجلس بیستم نیز دربار می کوشید با آن دسته از فعالان جبهه ی ملی که با مصدق مرزبندی می کردند مذاکره کند و جواز شرکت ایشان در انتخابات را پس از اطمینان از وفاداری آنها به شاه به دست آنها بدهد. پدیده ای که امروز نیز به همان شکل در فضای سیاسی کشور در جریان است، موضوع اصلاح طلبان بدلی که از مدت ها پیش در محافل و رسانه ها طرح شده است به درستی اشاره به چنین رویکردهایی دارد.
اصلاح طلبان بدلی از هم اینک آماده سازی می شوند تا در انتخابات شرکت کنند. قابل پیش بینی است که دربار آقای خامنه ای به عنوان ستاد مهندسی انتخابات به اصطلاح آزاد، دستکم دو کاندیدا را با برچسب اصلاح طلبی روانه میدان انتخابات نماید تا بازیگران نمایش “استراتژی شکست دلخواه” باشند. بر اساس این استراتژی تنظیم شده برای اصلاح طلبان بدلی، کاندیداهای اصلاح طلب ریاست جمهوری از ابتدا به منظور شکست در انتخابات شرکت می جویند و در واقع همچون سیاه لشگران ایفا کننده نقش “کتک خور” در فیلم های فارسی عمل می کنند. همچنین از ایشان انتظار می رود که با حضور نامیمون خویش تمرکز و وحدت اصلاح طلبان واقعی و هواداران جنبش سبز را مخدوش سازند. با این همه همچنان که در بوق و کرنا کردن روز نکبت استبداد دینی (نهم دی) مرهمی بر زخم پر عفونت عدم مشروعیت نمی گذارد، برگزاری چنین انتخابات فرمایشی نیز دوای درماندگی استبداد نخواهد بود.
رهبر کنونی نظام کودتایی باید بداند که بدون تن دادن به مطالبات سیاسی و اجتماعی جنبش سبز به عنوان فراگیر ترین و موثرترین نیروی سیاسی مخالف و منتقد وضع موجود توانایی حل بحران های متعدد پیش رویش را ندارد. وی بایستی از تاریخ درس بگیرد و متوجه شود که کودتای ۲۲خرداد و جنایات پس از آن را نمی توان درزگرفت و دور زد.
آقای خامنه ای اگر واقعا به دنبال حل بحران هاست بایستی نسخه ای که برای فلسطین و سوریه می پیچد را خود عملی سازد.
گفتگوی ملی و راهکارسیاسی در کنار انتخابات و رفراندم آزاد جهت نمایش خواست و اراده ملی دوای درد ایران امروز است. برای او بهتر است به جای آنکه بر طبل دروغین انتخابات آزاد بکوبد به حصر و حبس مخالفان خود از جمله رهبران جنبش سبز آقایان موسوی و کروبی پایان دهد و معضلات خود را با مهمترین و جدی ترین مخالفان و منتقدانش حل و فصل نماید که در این صورت دیگر نیازی به ناز و کرشمه پنهانی و خط و نشان کشیدن علنی برای جامعه جهانی و غربی ها نخواهد بود.
از سوی دیگر دمکراسی خواهان و طرفداران حاکمیت ملی که امروز ذیل چتر متکثر و متنوع جنبش سبز گرد آمده اند در مواجه با انتخابات آتی حتما به دور از تشتت و افتادن در دام فریب های ریاکارانه جبهه استبداد می دانند که راه دشوار تحقق دمکراسی بدون قید و شرط و متضمن حقوق بشر بعنوان هدف نهایی جنبش سبز، مسیری طولانی است که مقطع انتخابات ریاست جمهوری بهار آینده تنها یک منزل از آن است و مبارزه بی وقفه مبتنی بر جنبش اجتماعی و تنیده شده در زندگی با امید و آگاهانه شهروندان شهروندان هوادار پیش و پس از این انتخابات همچنان ادامه خواهد داشت.
ما أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَى مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ انیب
سوره هود آیه ۸۸
تا آنجا که بتوانم جز اصلاح نمى خواهم، و توفیق من جز به [اراده] خداوند نیست، که بر او توکل کرده ام و به او روى آورده ام.
ابوالفضل قدیانی
زندانی اوین بند ۳۵۰
دیماه ۹۱
روز ملی نکبت بقول آقای قدیانی!
با سلام
این حکومت جهل و جور مرتب شعارهای مفت و آبکی می دهد. در روز 9 دی کذایی شما بگو اصلا 200 هزار نفر آمده بودند. من خودم دورادور از خیابان های مجاور می دیدم.البته این رقم هم تخمینی است. اما جالب و غم انگیز و طنز آمیز اینکه تعداد بسیار زیادی که کارمند دولت و حقوق بگیر سپاه و بسیج و ازال اوباشی که در روزهای قبل مردم را درخیابان ها می زدند و می کشتند. همه به خیابان های مجاور سرازیر شده بودند. و در حال در رفتن از این راهپیمایی کذایی؟؟؟
این حرکت مضحک را با اعتراضات پس از انتخابات مقایسه کنید. اصلا از نظر تعداد قیاس مع الفارق است. البته نه فکر کنید مردمی که در اعتراضات شرکت کرده بودند دل در گرو جمهوری اسلامی داشتند. نه . اینان برای سرنگونی جمهوری اسلامی آمده بودند. و اگر رهبری مسئول و آگاه داشتند. در همان 2 و 3 روز نخست اعتراضات این حکومت جهل و جور را به زیر کشیده بودند.
اما مطمئنا موسوی و کروبی در طلب سرنگونی حمهوری اسلامی نبودندو و دل در گرو ارزش های طلایی امام داشتند!!!! : یعنی تجاوز به دختر کان کم سن وسال و اعدام فردای تجاوز. و اعدام بهترین خلبانان و افسران ما که در حمله عراق می توانستند در مدت بسیار و بسیار و … کوتاه تر عراق را شکست بدهند. مصادره اموال مردم. غارت کارخانه ها. از بین بردن ارزش های اخلاقی و…
پروردگار این سرزمین از شر دروغ و خشکسالی و نادانی(جهل) و اوباش جمهوری اسلامی برهاند
به گفته ی یکی از زندانیان سیاسی روز 9 دی روز نکبت نظام بود .
در این روز حکومت فاسق و فاسد دین را بازیچه بازیچه و بازیچه کرد تا بلکه بتواند دامن ننگین و آغشته به خونش را با احساسات پاک مردم
بشوید . سران حکومت بدانند خون بر شمشیر پیروز است . اگر رهبر حکومت بر نفس زیاده طلبی و اقتدار طلبی خود غلبه می کرد و تقلب
نمی کرد این همه خون جوانان حق جوی و خدا جوی بر زمین نمی ریخت. و کلاغ های حکومت که از صبح تا شب بانگ فتنه فتنه بر منقار
خونین میزنند بدانند و آگاه باشند که اگر چه بطور موقت حریف نداها و سهراب ها شدند اما بزودی شیرزنان و آزاد مردان ایران زمین با یاری
خدای بزرگ چنان حقشان را از حلقومشان بیرون می کشند که درس عبرتی باشد برای تمام رهبران تمامیت خواه و زیاده طلب. پس تا دیر
نشده بهتر است سران حکومت و کلاغ هایشان توبه کنند بلکه در این دنیا بتوانند از مردم حلالیت بگیرند وگرنه همچنان باید از وحشت
ظلمهایی که کرده اند همچنان منقار بر شب تارشان فرو برند و قرین شیطان بانگ فتنه فتنه سر دهند.
9 دی وقاحت حکومتی اوباش سالار را به رخ می کشاند که در بی شرمی و پرده دری گوی سبقت را از تمام کشورهای مستبد خاورمیانه ربوده است. 9 دی بلاهت عریان مردمی را به نمایش می گذارد که به جای انتقاد از حاکمانشان، چاپلوسیشان را می کنند. 9 دی نشان از جهالت آنانی دارد که به تحریک شیادان حاکم بر سرزمینی فلک زده، به جان همنوعانشان می افتند. افسوس، افسوس از اینهمه بی خردی که به نام دین، خدا، پیامبر و امام بر سر ما بی نوا مردم آوار می شود.
سالروز 9 دی را به همه آزادی خواهان تسلیت می گویم
بردیا استقامت
9دی روز نکبت استبداد دینی
*********************
جناب آقای ابوالفضل قدیانی ، زندانی سرافراز سبز ، اولین بار این عنوان را برای این “یوم الشیطان” برگزید . اقتدارگرایان ناتوان از پاسخگویی به ملت معترض در این روز نکبت بار، دست به خدعه های کثیفی آلودند . فریب کاری ، دروغ ، و سبوعیت را باهم در آمیختند تا از آن ملغمه ای شعبده وار برآورند و صدای ملتی را در گلو خفه سازند .
بر خلاف ادعاهای دروغشان آنان بودند که حرمت عاشورا را زیر پا نهادند و با بی رحمی تمام با اتوموبیل هایشان از روی سینه ی جوانان معترض ، به قصد و عمد عبور کردند ، معترضین را از بالای پل به پایین پرتاب کردند ، با تیر مستقیم آنان را هدف قرار دادندو از هیچ نوع وحشی گری فرو نگذاشتند .
آن گاه دستگاه دروغ پردازی و توطئه به کار افتاد . صدا و سیمای دروغپردازان ، همراه با رسانه های مکتوب و شیطان دروغپردازی مانند شریعتمداری ، بلند گویانشان را فعال کردند . به اعتقاد من کثیف ترین خدعه ی آن ها سواستفاده از احساسات مذهبی مردم بود . آنان به دروغ تبلیغ کردند که معترضان به امام حسین (ع) و عاشورا اهانت کرده اند . برعکس ، در آن روز مردم با الهام گیری از قیام امام حسین(ع) بر علیه ظلم و ظالمین به خیابان ها آمدند . فریاد آن ها بر علیه استبداد حاکم بود . این اعتراض دقیقا در راستای اقدام امام حسین (ع) بود .اقتدارگرایان با این دروغ بزرگ سعی در تهییج مردم و توجیه وحشیگری خود و به خیابان کشیدن مردم نمودند .
چون اطمینان داشتند که استقبال چندانی از دعوتشان برای راهپیمایی به عمل نخواهد آمد ، تظاهراتشان را به جای میدان آزادی در میدان انقلاب برگزار کردند تا بتوانند با حقه هایی که دوربین های سیما متخصص آن هستند ، آن را بزرگ نشان دهند .سپس سپاه و بسیج دست به کار شدند تا از تمامی روستاها و نقاط دور افتاده ی شهر مردم را سوار اتوبوس کنند و به صحنه بیاورند . ( و این عوام الناس نادان که به بهای یک ساندیس و یک ساندویچ آمدند!) . ادارات دولتی نیز با دستور به کارمندان و نیز آموزش و پرورش با آوردن دانش آموزان ، سعی کردند که طرفداران اقتدارگرایان را “عظیم” نشان دهند . با این حال همه دیدند که آن ها توفیق چندانی در این کار نیافتند .
سپس نوبت به تبلیغات گسترده در خصوص پیروزی! مردم ! و لزوم برخورد با معترضان فرا رسید. پرده ی بعدی شعبده . دستگیری و زندانی نمودن مردم معترض . و مجازات سنگین برای دستگیر شدگان و ایجاد رعب و وحشت در بین مردم معترض . آنان مردمی را که به پرتاب سنگی به سمت نیروهای مسلح ، متهم بودند ، محارب نامیدند . و حکم محارب ؟ اعدام !
و با این اقدامات تصور کردند که به قول خودشان “فتنه” را “جمع” کردند . زهی خیال باطل ! آن ها نیز مانند اسلاف مستبد خود فراموش کردند که به “نیزه می توان تکیه کرد اما روی آن نمی توان نشست” . هنوز هم اگر فکر می کنند فتنه را جمع کرده اند ، یک بار اجازه دهند تا مردم آزادانه به خیابان بیایند و نظر خودشان را بگویند . آن گاه خواهند دید چه چیزی را جمع کرده اند و چه چیزی را گسترده اند . مردم یک نمونه از عملکرد خودشان را در انتخابات ریاست جمهوری نشان دادند . مردم در آن انتخابات ، با “نه” ی بزرگ خود ، اقتدارگرایان را غافل گیر کردند . اقتدارگرایان باید منتظر حرکت توفنده ی مردم باشند . کاش زودتر بفهمند و پیش از آن که همه چیز در مسیری غیر قابل بازگشت و نامعین قرار گیرد ، به خود آیند .
ارادتمند
سید ابوالفضل
جناب دکتر نوریزاد مدت چهار سال است که یک سوال مرا ازار میدهد وبرای ان جوابی نمی یابم شما اگر جواب انرا میدانید مرا هم از سرگشتگی نجات دهید واما ان سوال: ”اگر خاطرتان باشد رهبری معظم ما بعد از راهپیمایی ملیونی سال ۸۸ مردم وسران مخالفان را مورد خطاب وشماتت قرار داد که: اردوکشی خیابانی روش موجه وقابل دفاعی نیست بلکه باید با رجوع به صندوقهای رای بدنبال مطا لبات بود و…..”پس چه شد که به فاصله چند ماه همان اردو کشی خیابانی در نهم دیماه برای طرفداران ایشان شد یوم الله وحماسه ملی?!!
همسرم به خاطر باورهایی که امروز مورد حمایت و اقبال اند خائن شناخته شد
amirentezam
(درد دل الهه میزانی (امیرانتظام) در آغاز سی و پنجمین سالگرد محکومیت همسر)
سرنوشت چنین بود که او همچنان باشد تا ببیند چگونه اقدامی که سی و چهار سال قبل یک ضد ارزش مطلق قلمداد میشد اکنون یک ارزش تمام عیار است.با ستایش مینگرم که چگونه دولت مرد وقت ماکه مورد احترام و عنایت اکثریت مردم بوده و منتخب آنهاست، از سوی طرفدارانش برای تمام تلاشهای به حق و درستی که در جهت نجات کشور و مردم از ورطه نابودی و رهایی از تنگناهای موجود، مورد حمایت و اقبال قرار میگیرد. دولتمردی که منافع ملی را در آشتی با دنیا میبیند و در این راستا از توطئههای داخلی و فرافکنیها دلسرد و نومید نمیشود. مگر نه اینکه همسرم به خاطر همین باورها خائن شناخته شد؟ ولی بعدها این اقدامات ارزشمند تلقی شده و مجریان آنها در پای پلکان هواپیما مورد تشویق و حمایت قرار گرفته و از آنها سپاسگزاری به عمل میآید؟!
درد دلی با همه عزیزانی که حمایتشان در طول این دوران سخت،
پیمودن راه را بر من آسانتر گردانده و همچنین با آنانی که شاید
تمایل به شنیدن قِصّهی غصههایم داشته باشند
با سپاس از خدایی که نا باورانه تنفس در هوا و فضایی که متعلق به آنم و در میان هموطنان حق شناس و بزرگواری که همواره پشتیبان و حامی اینجانب و همسرم بودهاند، را همچنان برایم میسر گردانیده است. تحمل سی و پنجمین سال از دوره محکومیتی که در واپسین روزهای سال ۱۳۵۸ به ناروا بر همسرم تحمیل گردید را آغاز می نمایم. بیان احساسم را در این برهه از زمان تا حدی دشوار می یابم زیرا که در واقع مجموعهای از حسهای درهم و متضادی هستند که احساس نهایی قابل لمس را پدید آوردهاند: حس سربلندی اما آسیب دیدگی، دل شکستگی اما همواره عاشقی امیدوار، نامطمئن از میزان پایداری جسمانی همسرم اما دلی سرشار از آرزو برای آینده و امید به قطعیت روشن شدن حقیقت و…
امروز، همسرم سی و چهار سال سخت و پر مشقت را با غرور و سربلندی پشت سر می گذارد. شکرگزار به درگاه خدایی هستم که تا به امروز ذلت، خواری، و سرافکندگی را بر وی و بر من روا نداشته است.
سالهای نفس گیری را پشت سر گذاشتهایم و این واقعیت تلخی است که حتی غیر دوست نیز هرگز نمیتواند منکر آن شود: سالهای هیستریک پایانی دهه پنجاه با هیجانات افسارگسیختهای که به همراه داشت و در پی آن سالهای تمام نشدنی تیره و غم بار دهه شصت که یک شمهی تراژیک آن دیدن جوانان رعنا و عزیزمان بود که مانند برگهای پاییزی در جبهه های دفاع از میهن پرپر شده و مظلومانه قربانی یک جنگ تمام عیار تحمیلی و صد البته جنونآمیز گردیدند. و یا آنهایی که در عنفوان جوانی و سراپا شور و احساس قدم در راهی گذارده بودند که اکنون بایستی تاوان عقایدشان را میدادند. و اما دهه هفتاد با پشت سر گذاردن صدها هزار شهید و مصدوم و معلول جنگی، و هزاران کشته راه عقیده آغاز گردید که از همان اوایل نشانههایی از عقلانیت، مروت، و سازندگی بیشتر را به همراه داشت. کور سوی امیدی از دور دستها چشمک زنان دهه هفتاد را وارد نیمه خود کرد که تلاطمهای مهار شدهای را در بر داشت. این آرامش نسبی برای همسرم هم موقعیتی را فراهم نمود تا وی هم تغییری را تجربه نماید: او که تا آن زمان هفده سال را بی وقفه در زندان گذرانده و سالیان دراز محروم از لمس کردن حتی یک روز در آن سوی دیوارهای بلند و خوفناک زندانهای اوین، قزل حصار، و… بود، در شرایطی قرار گرفت که منجر به نوعی اخراج اجباری از زندان به مدت دو سال گردید و در آغاز آذر ماه ۱۳۷۵ او را به گونه ای از مرخصی اعزام نمودند که باز هم اجباراً بازگشتی به دنبال نداشت. سردرگم، فراگیری و تمرین چگونه زیستن در خارج از زندان را آغاز نمود. حس خاصی تا مدتها رهایش نمیکرد: نه آزاد بود و نه اسیر، بلکه بلاتکلیف. زیرا مسئولین قضایی و امنیتی وقت برآن شده بودند که با بهرهگیری از هرگونه رأفت و حس بخشندگی، فرصت ادامه تحمل کیفر را این بار در خانه خودش برای او میسر نمایند!
تفاوت های به وجود آمده بین تقریباً سه دهه به واقع چشمگیر و در برخی موارد حیرت آور بود. بنابراین مدتی طول کشید که خود را در شرایط جدید بیابد. البته این آزادی مشروط، تعلیقی، یا هر نامی که بر آن نهیم، را آسان به دست نیاورده بود. مدتها تلاش کرده بود که یک تنه و با نیرو گرفتن از حس خوشایند بیگناهی و آرامش وجدان، صدای فریادهای خاموش خود را از درون فضای مخوف و طاقت فرسای زندانها از طریق قلم، پیام و اعلام جرم علیه تمام کسانی که بدون داشتن هرگونه دلیل و مدرک محکمه پسند و قابل توجیهی سرنوشتش را اینگونه ظالمانه رقم زده بودند به گوش عدالتخانه تاریخ برساند. شاید گوشهایی تصمیم گرفته بودند بخشی از اصوات رها شده در بینهایتِ او را به درون خود راه دهند! علت هرچه بود نتیجه نامطلوب نبود زیرا جسم رنجور و تا حدی درد کشیدهاش که در مقایسه با وخامت حال و وضعیت پیچیده فعلیاش قابل قیاس نمیباشد، در شرایطی قرار گرفت که میتوانست آلام و آسیبهای جبران ناپذیر وارده را تا حدی تحت کنترل پزشکان قرار دهد.
اما این وضعیت نیز دیری نپایید زیرا به دلیل انجام مصاحبهای جنجال برانگیز با یکی از رسانههای خارجی پس از ترور آقای اسداله لاجوردی که با استناد به تجربیات و مشاهدات و سالها حضورش در زندان بود و هیچیک از مطالب بیان شده ناشی از غرض ورزی شخصی نبود، در پی شکایت خانواده ایشان به دادگاه احضار و در هفدهم شهریور ۱۳۷۷ از همانجا به زندان اوین برگردانده شد. البته پس از اخذ وثیقه از اینجانب، ظاهراً حکم آزادی موقت همسرم صادر شد و زمانی که با در دست داشتن حکم آزادی موقت برای ترخیص او به زندان مراجعه نمودم، در آنجا به من گفته شد که اصلاً موضوع چیز دیگری است و او برای ادامه تحمل کیفر اولیه به زندان برگردانده شده و فقط به هنگام فرا رسیدن ابدیت، همسرم می تواند از زندان آزاد شود!
روزی نو از روزگاری کهنه بدینسان آغاز گردید. پیرو این بازداشت مجدد، دو جلسه محاکمه تشکیل شد که خود یک ماجرای تراژیک-کمدی است زیرا این محاکمات بدون حضور همسرم، وکلاء ، و خود من و به طور غیر علنی تشکیل گردید و حکم صادره که صد البته در کفه ترازوی عدالت قرار داده شد بدون حضور متهم و وکلایش و… به وی ابلاغ گردید! این در حالی بود که علت عدم حضور وی را در جلسه محاکمه، مجهول المکان بودن او اعلام نموده بودند! عجبا که چه روزها و چه حوادثی که بر همسرم و من گذشت و چه صحنهها و سناریوهایی که شاهد اجرایشان بودیم.
باری آن دوره نیز با سختی های خاص خود گذشت ولی در کل نمیتوان انکار نمود که در مقایسه با دهه شصت و اوایل دهه هفتاد شرایط به نحو قابل قبولتری متحول گردیده بود و این موضوع را فقط افرادی چون او که سالهای زیادی را در زندان گذرانده بودند میتوانستند مورد ارزیابی قرار دهند زیرا که زندان به هر شکلش برای هر تازه واردی بسان یک کابوس هولناک میماند که خاطرهاش تا ابد ماندگار است گو اینکه در کنار خوف، فوایدی را نیز در راستای آموختن و پخته شدن و شناختن هرچه بیشتر و بهتر اقشار جامهای که در آن زندگی میکنیم برای فرد در بند ارمغان میآورد که یکی از بارز ترین آنها ارج نهادن بر موهبت آزادی و آزادانه زیستن و پی بردن به ارزش واقعی آن است، البته نه به هر قیمتی!
و اما آن دوران نیز همچنان با آرامشی درونی و روحی تزکیه شده تر از قبل برای او آغاز گردید. لکن در این دوره بر مشکلات جسمانیاش روز به روز افزوده میشد زیرا هر عارضه جدیدی منشعب از بیماری و عارضهای دیگر بود، چرا که هیچیک از مشکلات جسمانی او از ابتدا فرصت درمان اساسی نیافته بودند. نهایتاً پس از گذراندن بیش از سه سال و نیم و صرفاً به دلیل وخامت وضعیت جسمانیاش، مسئولین ذیربط به مخاطره آمیز بودن این شرایط پی برده و با استناد به گواهی پزشکان سازمان پزشکی قانونی کشور که به دفعات همسرم را تحت معاینات مختلف قرار داده بودند، حکم مرخصی استعلاجی برای او صادر گردید، زیرا بیماریها را اغلب غیر قابل علاج تشخیص دادند.
هم اکنون نیز همسرم در مرخصی استعلاجی است و تا کنون این مرخصی با توجه به گزارشات پزشکی در زمانهای مختلف تمدید شده است.
من هرگز از راه طولانی و دشواری که تاکنون پا به پای همسرم پیمودهام، پشیمان نبوده و گلهای از روزگار ندارم. برعکس، خداوند را شکر گزارم که هنوز به رغم تمام رنجها و مشقتهای رفته بر من، هنوز هستم و از هر لحظه بودن، تجربهها به دست میآورم. نهتنها به عنوان یک همسر، بلکه به عنوان یک انسان، این تکلیف را بر خود واجب میدانم که تا آخرین توان، از او که سی و چهار سال از بسیاری حقوق فردی و آزادیهای تضمین شده اجتماعیاش محروم بوده، که شاید سنگینترین آنها محرومیت از دیدار سه فرزندش میباشد، حمایت کنم و تلاش کنم تا وی به حقوق از دست رفته خود برسد و امیدوار باشم که روزی دادگاه اعاده حیثیت برای او تشکیل گردد.
روزگار بازی ها دارد و گاهی هر یک از ما را در برابر “عجب” ها قرار میدهد. من نیز چون دیگرانی که در حوضچه اکنون زندگی شناورند گاهی در عجب قرار میگیرم و دو حس خوش و ناخوش را توأم تجربه میکنم. در حال حاضر این دوگانگی احساسی به طور کامل در ذهن من پدید آمده است: حس خوشم ناشی از رویدادهای اخیر عرصه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورمان است که میبینم بالاخره جامعه خسته به جا مانده از دههها تجربههای تلخ و تنشهای طاقت فرسا، اکنون میرود تا به آرامش نسبی برسد و پشت خمیده از فشارهای اقتصادی، اجتماعی، بینالمللی آن آرام و آرام، راست میگردد تا دوباره جایگاه واقعی و شایسته خود در میان جوامع بینالمللی را باز یابد. بدون شک دلیل دیگر این حس خوش ناشی از ذهن و دل امیدوارم به آیندهای روشن است که به خاطر آن تلاش میکنم تا دوام و بقای همسرم را آنقدر میسر گردانم که روزی با سربلندی و افتخار و با اثبات بیگناهی خود، اعاده حیثیت نموده و در راه سربلندی کشور و جامعه آخرین دِین خود را نسبت به آنها ادا نماید.
اما حس نا خوشایندم برخاسته از مشاهده حوادثی است که حداقل در مورد اینجانب میتواند بزرگترین پارادوکس را در ذهنیت تاریخی یک ملت ایجاد نماید: سی و چهار سال قبل همسرم که سالها با عشق و آرزوی خدمت به وطن با پیروی از پدران معنویاش یعنی دکتر مصدق و مهندس بازرگان، مقاطع تحصیلی را یکی پس از دیگری با موفقیت پشت سر نهاده تا بتواند با مشارکت در حرکتهای ملیِ درونِ جامعه به این آرزو جامه عمل بپوشاند، بالاخره در بزرگترین تحول تاریخی کشورمان در موقعیتی قرار میگیرد که بتواند از طریق همکاری خالصانه با اولین دولت غیر شاهنشاهی در تاریخ ایران زمین، که نوپا و آسیب پذیر، لکن مصمم و صادق، آمده بود تا به ریاست انسانی به واقع مخلص و با تقوا چون مهندس بازرگان، فردای بهتری را برای ملت ایران رقم بزند، عاشقانه خدمت به وطن را در کنار این بزرگ مرد تمام و کمال آغاز نماید. هدفش سربلندی ایران بود و بس و در این راستا بی وقفه تلاش میکرد که هرگز نگذارد کوچکترین حقی از ملت ایران ضایع شود و با اجرای تمامی مفاد قراردادهایی که با کشورهای مختلف از جمله ایالات متحده داشتیم، منافع ملی کشورمان را حفظ نماید.
تلاش در پیشگیری از هرگونه ماهیگیری در آب گل آلود آن زمان، آزادسازی حسابهای بلوکه شده کشور، استرداد اموال و وصول طلبهای ناشی از وامهای داده شده و هر اقدام قانونی دیگر که میتوانست ایران را مستقل و قوی گردانیده و از وارد آمدن هرگونه ضربه به حیثیت ملی، فرهنگی و… جلوگیری نماید در رأس سیاستهای بینالمللی دولت موقت قرار داشت. او نیز که عهدهدار سمتهای مختلف بود و به دلیل اعتمادی که مهندس بازرگان به وی و نیات صادقانهاش داشت، در بسیاری از امور در کنار ایشان و تحت نظارت انجام وظیفه مینمود، و در این راستا به مذاکره با دولتهای مختلف میپرداخت. ولی نتیجه این تلاشها چه تلخ و ناگوار بود: همسرم که با امید و انرژی غیر قابل توصیف، بی وقفه مشغول خدمت بود ناگهان متهم به ارتکاب زشتترین و نابخشودنیترین گناه از نظر یک انسان ملی گرا شد: جاسوسی برای بیگانه. به متعاقب آن به ناصواب ترین روشها محاکمه و نهایتاً بدون آنکه ارتکاب این جرم ننگ آور اثبات گردد، محکوم شناخته شد و برای ابد راهی زندان گردید. زندگی سیاسی، اجتماعی و فردی او چنان به ناگاه دچار طوفان شد که با ریزش بنای آمال و آرزوهایش اگر کمی دچار ضعف میشد بدون شک فوراً به زندگیاش پایان میداد. ولی آفریدگار چنان قدرت و اعتماد به نفسی در وی ایجاد نمود که با خود عهد کرد تا اثبات بی گناهی از پای ننشیند.
چقدر شنیدن شعارهایی همچون مرگ بر امیرانتظام، و امیرانتظام باید اعدام گردد، برایش عذاب آور بود، آنهم از سوی کسانی که بعدها چرخش روزگار نشان داد که چه بودند و چه شدند، در حالی که امیرانتظام همچنان استوار و مصمم ایستاده بوده و هست تا شاهد چگونگی گذشت سی و چهار سالی باشد که اکنونش باز تضاد دیگری را رقم زده است. سرنوشت چنین بود که او همچنان باشد تا ببیند چگونه اقدامی که سی و چهار سال قبل یک ضد ارزش مطلق قلمداد میشد اکنون یک ارزش تمام عیار است.
با ستایش مینگرم که چگونه دولت مرد وقت ماکه مورد احترام و عنایت اکثریت مردم بوده و منتخب آنهاست، از سوی طرفدارانش برای تمام تلاشهای به حق و درستی که در جهت نجات کشور و مردم از ورطه نابودی و رهایی از تنگناهای موجود، مورد حمایت و اقبال قرار میگیرد. دولتمردی که منافع ملی را در آشتی با دنیا میبیند و در این راستا از توطئههای داخلی و فرافکنیها دلسرد و نومید نمیشود. مگر نه اینکه همسرم به خاطر همین باورها خائن شناخته شد؟ ولی بعدها این اقدامات ارزشمند تلقی شده و مجریان آنها در پای پلکان هواپیما مورد تشویق و حمایت قرار گرفته و از آنها سپاسگزاری به عمل میآید؟! شاید در چنان برخوردهایی با مرحوم بازرگان و امیرانتظام حکمتی نهفته بود و در چنین رفتاری با رئیس جمهور محترم و وزیر محترم خارجه حکمتی دیگر؟! تاریخ باید قضاوت کند که خواهد کرد. تا باشیم و ببینیم چرخش این فلک را…
الهه میزانی(امیرانتظام)
به نقل از وبسایت مهندس امیر انتظام
استاد گرامی من بر عکس شما فکر میکنم حاکمیت حق دارد که تظاهرات نه دی را به رخ مخالفان خود بکشد نه از این جهت که نه دی متر و معیاری برای سنجش مقبولیت حاکمیت یا احیانا فزونی طرفداران آن بر حامیان جنبش سبز باشد که مروری بر عکس های هوایی آن دوران قلت نفرات شرکت کننده در میهمانی شربت و ساندیس را به روشنی نشان میدهد. بلکه به این دلیل که نه دی متر و معیاری بر جهل و عوام زدگی اقشاری از مردم ساکن روستاها و شهرهای کوچک ما و قدرت نفوذ شبکه بسیج و امامان جمعه در تحمیق و تحریک آنها است . مردمی که سالهای سال توسط همین حاکمیت مطلقه زور و تزویر چپاول شده اند به راحتی توسط گروهی بسیجی و روحانی مفت خور فریفته میشوند . با دروغهای شاخدار تحریک میشوند و از طرفداران جنبش سبز و مردم طبقات متوسط ارث پدرشان را میخواهند. من خودم شاهد بودم که در روستای پدری ما پیرمرد هفتاد ساله همسایه ما سوار اتوبوس سپاه شد و به تهران رفت تا به قول خودش جلوی توهین به امام حسین(ع) اعتراض کند. وقتی من از او پرسیدم که کدام توهین در روز عاشورا به امام حسین (ع) شده است گفت همانها که تلویزیون میگوید. به او گفتم تلویزیون راست نمیگوید من خود شاهد بودم که این سپاهیان بودند که در ماه حرام و روز عاشورا به مردم عزادار طرفدار جنبش سبز که مانند سالارشان بر علیه ظلم و ستم حاکمیت اعتراض میکردند گلوله شلیک میکردند و آنها را از روی پل به پایین پرت میکردند پیرمرد حرفی برای گفتن نداشت اما با عجله به راه خود ادامه داد تا از اتوبوس جا نماند. در واقع حاکمیت به ما میگوید تا چنین مردم ساده دلی وجود دارند که به من امام جمعه چنین راحت سواری میدهند شما را چه به اعتراض ؟
آملی لاریجانی و عمل به سیره ی پدر
چاپ
ایمیل
مجموعه: یادداشت منتشر شده در یکشنبه, 01 دی 1392 19:05
سید هادی طباطبایی: 1-آیت الله صادق آملی لاریجانی -رئیس قوه ی قضاییه- اخیراً ادعا کرده اند که مخالفت با حکم اعدام، در واقع مخالفت با حکم اسلام است؛ زیرا قصاص نص قرآن کریم است.[1] در برابر نصوص اسلامی همانند حکم قصاص، نمی توان گفت که کدام قرائت چه می گوید زیرا ما یک اسلام بیشتر نداریم که مرجع معتبر آن هم فهم روشمند و مضبوط مراجع تقلید و علمای دین است.
2-آیت الله لاریجانی زمانی که کرسی تدریس فلسفه ی اسلامی در قم را داشت، در نشستی علمی، نظریه ای را طرح کرده بود که آنرا “اجتهاد متوسط” می نامید. این جلسه در 15 اسفند ماه 87 در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی در قم برگزار شده بود. بر اساس آن نظریه، افرادی که هنوز به درجه اجتهادِ مطلق نرسیده اند اما از برخی تخصص های دینی برخوردارند، می توانند که خود اجتهاد بورزند و در مواردی که با مبادی نظری یک فتوا مخالفت دارند، به آن عمل نکنند. صادق لاریجانی در آن جلسه گفته بود که بر اساس این نظریه، صاحب نظرانی که با مدارک فتوایی مرجع تقلید خود مخالفند، می توانند به حکم مرجعِ خود ملتزم نمانند و در عین حال نیز خلاف شریعت عمل نکنند. آملی لاریجانی حتی تصریح کرده بود که اساتید دانشگاهی که در برخی از حوزه های علمی به تخصص لازم نائل آمده اند، می توانند و باید به نظر خود عمل بکنند. بر اساس این ایده ی لاریجانی، بسیاری از دانشمندان علمی و دانشگاهی می توانند در احکام مختلف بر رای مرجع خود پای بند نمانند. در آن جلسه اما بر صادق لاریجانی تذکر دادند که باید مراقب پیامدهای حساس و خطرناک نظریه اش باشد. صادق لاریجانی اما به شدت بر این موضع خود تاکید کرد. بر طبق این ایده ی لاریجانی، اساتید دانشگاه نیز سهمی در استنباط احکام فقهی دارند و می توانند که بر مرجع تقلید خود خرده بگیرند. در نظر صادق لاریجانی، ایراد نخبگان دانشگاهی از مراجع دینی امری معقول و مقبول است.
3- این روحیه علمی در نقد مبانی فقهی، گوهره ی مکتب تشیع است. یازده قرن پیش، سید مرتضی علم الهدی از بانیان اصول فقه شیعه، محققان را قَسم داده بود که در مورد هیچ یک از دلایل، از دیگری تقلید نکند و به حسن ظن در ادله ی دیگران ننگرند. سید مرتضی بر اساس عمل به این قَسم بود که به اساتید خود نقد می کرد. شیخ مفید،- از اعاظم فقه شیعه- بر اساس همین رویکرد، بر شیخ صدوق انتقاد کرد که : “شیخ صدوق از دایره ی صواب خارج شده و در طریقه ی اهل حدیث قرار گرفته است”. شیخ مفید حتی به کار گیری عقلانیت در فقه شیعه را تا بدانجا برده بود که مدعی شد: امام زمان برای این تا به حال ظهور نکرده است که می داند اعتقاد اغلب پیروان بر اساس تقلید است و از راه ادله ی عقلی نیست. این روحیه ی بزرگان فقهی شیعه است. بر هر حکم فقهی ادله ی عقلی بار می کنند.
4- در بسیاری از احکام فقهی شاهدیم که فقیهِ زبر دستی بر می خیزد و حکمی صادر می کند که تا به حال مغفول مانده بود. مقدس اردبیلی در باب یکی از احکام فقهی بر این باور بود که هر چه تا کنون فقهای شیعه گفته اند بر اساس یک اشتباه و رای ناصواب بوده است. وی در باب حکم فقهی “لوث و قسامه” بر این باور بود که فقهای شیعه استنباط ناصوابی از آراء اهل سنت کرده اند و این رای به عنوان حکم غالب در فقه شیعه در آمده است؛ در حالی که بر اساس مبانی فقه شیعه، این رای نمی تواند صواب باشد. از اینگونه موارد در فقه شیعه بسیارند. گفته می شود که در قرن هشتم هجری، رای غالب فقهای شیعه بر حرمت نماز جمعه در زمان غیبت بوده. در سال 702 هجری قمری یک علوی شیعی پس از گذاردن نماز جمعه به همراه اهل سنت کشته شده بود. در آن زمانه، قول مشهور فقیهان بر این بوده که نماز جمعه در غیبت امام جایز نیست، بویژه که پیش نماز از اهل سنت باشد.
عمل کردن بر اساس قول مشهور، نمی تواند گرهی از کار امروز فقه شیعه بگشاید. گفته می شود که از ویژگیهای حوزه ی نجف، عدم التزام به قول مشهور است. این ویژگی است که می تواند باعث گشایش در فقه شیعه شود. این رویّه در منش میرزا هاشم آملی هم وجود داشت. میرزا هاشم، پدر آملی لاریجانی بود. وی از شاگردان شیخ عبدالکریم حائری، سید ابوالحسن اصفهانی و میرزای نائینی بود. صالحی نجف آبادی از قول آیت الله ابراهیم جناتی نقل کرده است، زمانی که میرزا هاشم آملی مریض بودند به منزل ایشان رفتم تا احوالشان را بپرسم. پس از احوالپرسی از معظم له یکی از روحانیون که در آنجا حاضر بود وقتی که با نام من آشنا شد پرسید: شما همان آقای جناتی هستید که بحثی درباره اصالت طهارت انسان نوشته و خواسته اید بگویید : کافر پاک است؟ گفتم آری من هستم. گفت به چه دلیل چنین چیزی می گویید؟ من قدری در این مساله بحث کردم و دلیلهای کسانی را که می گویند کافر نجس است را ذکر کردم و به نقد و رد آنها پرداختم و گفتم دلیل قانع کننده ای برای نجاست کافر نداریم. آن روحانی وارد بحث اجتهادی نشد و حاضر نبود و یا نمی توانست سخنان مرا نقد علمی کند و چون نتیجه ی بحث من یعنی پاک بودن کافر با ذهنیت او در تضاد بود و از طرفی نمی توانست با این مساله با شرح صدر و وسعت نظر برخورد کند و طاقت تحمل آن را نداشت سخت برآشفت و بر سر من فریاد زد و گفت: شما می خواهی بگویی گورباچف پاک است؟ من باز قدری بحث اجتهادی کردم و توضیح دادم که چرا دلیلهای فقهایی را که می گویند کافر نجس است را قبول ندارم. او بیشتر عصبانی شد و این بار با خشم بیشتری فریاد می زد که بالاخره تو می خواهی بگویی که گورباچف پاک است؟ آیت الله میرزا هاشم آملی که در طول بحث با دقت به استدلالهای من گوش می داد رو کرد و به آن روحانی که از شدت خشم به خود می پیچید فرمود: بله من هم می گویم : گورباچف پاک است. به حکم دلیلهایی که ایشان می آورد. مگر با خشم و غضب و فریاد می توان مساله علمی را حل کرد؟ آن روحانی وقتی این برخورد آیت الله آملی را دید سکوت کرد و من نفس راحتی کشیدم. آیت الله میرزا هاشم آملی در اواخر عمر خود این رای را پذیرفته بود و خلاف روّیه ی سایر فقها حکم کرده بود. معدودی از فقهای شیعه هستند که چنین رایی را پذیرفته اند. مرحوم سید محسن حکیم نیز از فقهایی بود که به این رای فقهی قائل بود و کافر را نجس نمی دانست. میرزا هاشم آملی اما با شهامت علمی خود، بیان کرده بود که بر اساس ادله ای که بیان شده، بر این حکم ملتزم است و ادله ی عقلی را ره گشا به مقصود می داند.
5- دغدغه ی انطباقِ احکام فقهی با تغییرات زمان، از اوایل انقلاب هم مورد توجه فقها بود. در خرداد ماه 1371 میزگردی با عنوان مساله ی تجدید نظر در دادگاهها برگزار شده بود. در آن جلسه آیت الله مقتدایی گفته بود : از نظر فقهی فتوای حضرت امام(ره) چنین است که “قاضی باید مجتهد مطلق باشد”. بعد از تشکیل حکومت اسلامی این شبهه ایجاد شد که امکان تغییر فتوای حضرت امام(ره) با مندرجات “تحریر الوسیله” وجود دارد، لذا موضوع از ایشان سئوال شد و در پاسخ فرمودند: که فتوا همان است، یعنی قاضی باید مجتهد مطلق باشد. اما در آن شرایط ما گفتیم که مگر چند نفر همانند حضرت امام(ره) و یا حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی (ره) و امثالهم وجود دارد تا عهده دار امر قضاوت شوند؟ چون با قبول شرط فوق و اعمال آن، امر قضا بر زمین می ماند، لذا استفاده از افراد با درجه علمی پایین تر مطرح گشت و از این رو قانون استخدام قضات، به عنوان اولین قانون درباره صلاحیت آنها به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید و بر اساس آن انتخاب قاضی در محدوده ای خاص، معمول گردید. بر اساس دیدگاه آیت الله مقتدایی، نمی توانستیم بر اساس حکم امام(ره) در تحریر الوسیله، هیچ اقدامی انجام دهیم لذا می بایست از آن حکم قدری پایین تر می آمدیم و این حکم را عملی می کردیم. در طول ایام انقلاب، این تطابق میان حکم فقهی و عمل کردن به آن در میان مسئولان به چشم می خورد. آیت الله محمد یزدی زمانی که به ریاست قوه ی قضاییه رسید، گفته بود که تا وقتی در کمیسیون حقوقی مجلس بودیم و قوانین را بررسی و تصویب می کردیم، این مشکلات اجرایی فعلی را نداشتیم، ولی حالا که به قوه ی قضائیه آمدیم ، مشاهده می کنیم که قوانین در مرحله ی اجرا با چراهای عقلی بسیاری مواجه می شوند. بر اساس آنچه که محمد یزدی گفته بود، میان حکم فقهی که در رسائل عملیه موجود است، با اجرای آنها فاصله ی زیادی است. برخی از احکام در مقام عمل با محدودیتها و محذوریتهایی مواجه می شود.
6- هدف از اجرای حکم اعدام را “نفی فساد در ارض” عنوان کرده اند. به نظر می رسد که حکم اعدام در احکام فقهی طریقیت دارد و نه موضوعیت. به این معنا که اعدام، وسیله ای است برای از بین بردن فساد. اگر فساد از این طریق ریشه کن شود، می توان بر این وسیله و ابزار نیز پای فشرد. اما اگر راهی به مقصود ندارد، التزام بر آن چندان وجهی ندارد. این اندیشه ای است که بسیاری از فرهیختگان غیر حوزوی بر آن حکم کرده اند.
آملی لاریجانی امروز که بر مسند قضا تکیه زده است می تواند سخن خود را در اسفند ماه 87 به خاطر بیاورد و سهمی هم برای عالمان غیر حوزوی در احکام فقهی قائل شود. لاریجانی می تواند عقبه ی فکری جهان تشیع را پیش چشم قرار دهد و همچنان از سید مرتضی علم الهدی بیاموزد که فقها را قَسم داد که بر رای فقهی دیگران بسنده نکنند و پای از آن فراتر نهند و دوباره و دوباره به تحقیق بپردازند. رئیسِ امروز دستگاه قضا حتی می تواند سخن رئیس پیشین را به خاطر بیاورد که میان حکم فقهی و عمل اجرایی آن فاصله ها می دید. فرزند میرزا هاشم آملی اما می تواند که این همه را در نظر نیاورد و از آن چشم بپوشد. اما نمی تواند از سیره ای که در آن رشد یافته است عدول کند. عمل به سیره ای که از مرجعیت شیعه به ارث برده است. عمل به سیره ی پدر.
این برا انتشار نیست
خواستم خدمتت عرض کنم
یا میشه نوشت سرخط خبر ها
یا تیتر خبر ها
سر تیتر فکر نکنم ترکیب قشنگی باشه