اشاره:
ازمیان نامه ها
در میان نامه ها و نوشته هایی که برای من ارسال می شود، گاه به درد نامه هایی برمی خورم که تا مدتی مرا درگیر می کنند. یعنی تا مدتی نمی توانم از خراش های آن نوشته ها خلاصی یابم. نوشته ی زیر، بقلم دوست شریفی است که براحتی می شود سلامتش را لمس کرد. و به درستی سخنش تکیه داد.
محمد نوری زاد
یکم دیماه نود و دو
———————————
گزارش یک ظلم
سلام بر ابوذر زمان – نوری زاد عزیزم
به من بگوئید به پای چه کسی باید بیافتم و ازظلم ستاد اجرائی فرمان امام به چه کسی باید پناه ببرم؟
اینجانب (…..) در تهران بازنشسته تامین اجتماعی ( با حقوق هشتصد و اندی هزار تومان ) مهندس عمران از دانشگاه علم و صنعت ( و مورد تمسخر بسیاری از دوستان و آشنایان خیلی نزدیک ، بدلیل دزد نبودن و دزدی نکردن و همواره بحقوق خود قانع بودن و قالتاق نبودن و حق کسی را پایمال و کسی را تحقیر نکردن و بعبارتی ، بی عرضه بودن ! ) ، که سعی کرده ام پایم را از جاده انصاف و عفاف و درستی و راستی بیرون نگذارم ( و امیدوارم همینطور بوده باشد. شاید ناخواسته بکسی تندی کرده باشم و یا حرف بی ربطی زده باشم اما دزدی ، خیانت ، جنایت ، دروغ، آدمخواری و بی عفتی هرگز ) ؛ اکنون باید تاوان کدامین کار نکرده ام را بپردازم ؟
آپارتمان قدیمی و محقری است در (….)، که هر چند کوچک است ولی برای من باندازه این کره خاکی بزرگ است. بزرگی آن در وسعتش نیست. این خانه حکم مسجد را برای من دارد. این خانه متعلق به دایی من بود که مرا بزرگ کرده بود و بعد از انقلاب ، آنرا بمن بخشیده بود.
روزی روزگاری این خانه از آدمهای ستمدیده پر و خالی می شد و کسانی که مشگلی داشتند ( پیدا کردن شغلی، شکایت از صاحب قدرتی، انتقال از جایی به جایی، سربازی بچه اش ، مشکلات زندگی اش،….. ) مادر بزرگم طومار می نوشت و دایی ام دو زانو می نشست و به این مشکلات تا جایی که میتوانست ، سر و سامان میداد و اگر نمی توانست ، حلالیت می طلبید.
آخرین درجه او (….) این امیر خوشنام نیروی هوایی تنها عیب اش این بود که دزد نبود و هیچ ملکی غیر از این خانه ، که آنرا هم برای پدر و مادرش بطور قسطی از سازمان مسکن خریده بود و بعد از انقلاب و فوت پدر و مادرش ، آنرا به من داده بود؛ نداشت. هنوز هم زنده است و در امریکا ، با فقر زندگی می کند. نمیدانم به شوخی و یا جدی وقتی باو تلفن می زنم ، به من توصیه میکند که اشتباه نکنم و مثل او نباشم. و من میگویم ، مگر میتوانم جور دیگری زندگی کنم و بهر حال ، من جزو این خانواده هستم و اینطور بزرگ شده ام و نمیتوانم جور دیگری باشم. تا یادم نرفته بگویم که عیب دیگرش، مذهبی بودنش بود که در پرونده اش نوشته شده بود و پس از انقلاب، پست فرماندهی نیروی هوایی را که باو پیشنهاد شده بود ، بنا به دلایلی که خود میدانست قبول نکرد ونزد فرزندانش ، به طور قانونی بخارج رفت.
حدود بیست روز پیش سه برادر از دایره ستاد اجرایی احکام به منزل ما آمده و البته با کمال ادب ومتانت بما گفتند که این خانه بدستور دادگاه انقلاب بنفع ستاد اجرایی فرمان امام دائر بر مشمولیت موضوع اموال در اختیار ولی فقیه ، مصادره شده است و بایستی ظرف چند روز آینده تخلیه شود. بهمین سادگی!….. ظاهرا دائی من صحبت هائی در (وی او آ) کرده بود که به مذاق حکومت خوش نیامده بود.
از خودم بگویم که در سال پنجاه و هشت ( در زمان دانشجویی ) داوطلبانه به جهاد سازندگی و سپس با شروع جنگ به جبهه رفتم ( گروه چمران – سوسنگرد و تپه های الله اکبر و … ) و مدتی بعد ( پس از فراغت از تحصیل ) در جهاد سازندگی مشغول شدم و همچنین در پروژه های ساختمانی دیگر. و اکنون که بازنشسته تامین اجتماعی هستم با همسر و فرزندانم ( یک دختر دانشجوی هنر و یک پسر سی ساله بیکار که مشگلات روانی دارد ) زندگی میکنم. هیچ خانه دیگری نداریم، هیچ ماشینی نداریم و هیچ پس اندازی نداریم و دست طمع بسوی هیچ کس و ناکسی دراز نمیکنیم و نخواهیم کرد … البته کمی قرض به مادر زنم داریم که آنرا هم به مرور پرداخت خواهیم کرد. ولی اگر میگذاشتند بهر حال داشتیم زندگی میکردیم و راضی بودیم.
گفتند که به بیدادگاه انقلاب اسلامی شکایت کنم یعنی همانهایی که این حکم ظالمانه را داده اند ( دیالکتیک سوردل ! ) یعنی از ظالم به همان ظالم پناه ببریم! همان هایی که میدانند من پنجاه و یک سال است که در این خانه زندگی میکنم و بچه هایم در همین جا بدنیا آمده اند و خودم شصت و هفت ساله هستم و از شانزده سالگی در این خانه بوده ام.
غرض از نوشتن این بث الشکوا، این نبود که درد دل کنم ( که بقول دکتر شریعتی ، درد دل کردن ، کار پیرزن هاست! ) آنهم در دوزخی که مار بدوش ها، جوانان مردم را می کشند و به نوامیس مردم تجاوز میکنند و برای این کارهایشان هم، حکم شرعی دارند. گرفتن یک آپارتمان فکسنی و زوار در رفته از صاحب زوار در رفته ترش، در این مملکت ، دیگر روضه خوانی ندارد.(….)
غرض این بود که از شما خواهش کنم در مورد دادگاه های انقلاب ( ویژه اصل 49 ) و ستاد اجرایی احکام امام ( که قرار بود فقط بمدت یکسال ادامه پیدا کند ) ، قدری بیشتر بنویسید و آنرا در معرض داوری دیگران قرار دهید.
افسوس که این رویای زیبای نبوی ( به تعبیر هوشمندانه و عارفانه دکتر سروش عزیز )، به چه کابوس وحشتناکی بدل شده است که تمامی آدمیخواران از این گنداب تغذیه میکنند . گندابی که میتوانست برای همه انسان ها، دریاچه نوری باشد ولی نخواستند و نگذاشتند که بشود. شاید وقتی دیگر!.
به همسایه هایم گفته ام که در صورت ریختن اثاثیه منزلم به بیرون از خانه، دوربین هایشان را آماده کنند و این ظلم را به تمام مردم دنیا نشان دهند تا بدانند که حاکمان ما در ایران، چگونه حکومت میکنند و حکومت اسلامی ، چگونه حکومتی است.
در صورت وقوع این ظلم، حداقل سعی خواهم کرد که در کنار خانه ام باشم ( در شب و روز ، در گرما و سرما ) تا جائی که بتوانم و یا بگذارند ؛ در غیر اینصورت حداکثر همان کاری را ، با امید به خدا و خودم و با هوشیاری و درایت و شجاعت و تحمل و صبر ، خواهم کرد ، که باید و نه شاید.
این نامه را اگر خواستید ( غیر از جملاتی که شخصی است و به رنگ قرمز است ) ، در وبلاگ خود قرار دهید وگر نه که نه. هر طور که خود صلاح دانستید. و اگر قابل بودم ( هر چند که اوقات شما در موارد عمومی تر و مهم تر صرف میشود ) ، خوشحال خواهم شد که به منزل ما تشریف بیاورید.
با احترام: الف – دال
آقای نوری زاد عزیز من میدانم که گنج شما چیست. گنج شما ” نداشتن و نخواستن ” است که هر چه از آن بردارید و نوادگان شما هر چه از آن بخورند، پایان ناپذیر است و تمامی ندارد.
آقای نوری زاد برای من یک سوال پیش آمده وآن این است که چرا شما و قشر تحصیل کرده واهل مطالعه که به تمجید از روشنفکران مانند دکتر سروش پرداخته اید چرا در این سی وچند سال در قبال ترور یک انسان پاک دین بنام احمد کسروی سکوت کردید ؟وچرا این جنایت وحشیانه را محکوم نمی کنید؟ احمد کسروی کسی بود که در مقابل مادی گرایی غرب ایستاد وهمواره به اسلام پایبند بود احمد کسروی تمام وقت خود را صرف مبارزه با خرافات کرد وشاید زحمتی که او برای اسلام کشید خیلی از روحانیون این کار را نتوانسته اند انجام دهند .
حال جای آن ندارد که مستند سازروشن اندیشی چون شما وامثال شما یک مستند در مورد ترور فاشیست گونه روشنفکرانی چون احمد کسروی و… بسازند
آیا شما می دانستید که روحانیون در دادگاه در مقابل احمد کسروی در پاسخ دادن به سوالات او ناتوان بودند ؟آیا میدانستید که کسروی از خیلی از مراجع حال ساده زیست تر بودند حال برای شما یک خاطره از ایشان می گویم زمانی که مرحوم کسروی با یکی از دوستانش در کوچه بودند مورد تهاجم برخی متعصبین یا بقول شما شعبون بی مخ ها قرا میگیرند و وقتی اشان چاقو می خورند همراه ایشان به در منزل می رود تا یک پیرهن از همسر کسروی بگیرد چون لباس کروی پاره شدخه بود وقتی به همسر کسروی میگویید لطفا یک پرهن برای آقای کسروی بدهید تا برای ایشان ببرم همسر ایشان می گویید کسروی همان یک پیراهن را دارد و وقتی این پیراهن کثیف میشود همان ر ا شستشو میدهد وبا همان به سر کار میرود وبه غیر از این پراهن لباس دیگری ندارد . حال آیا روحانیون فعلی اینقدر ساده زیست اند؟ در واقع جرم ایشان مبارزه با مفت خوری بود که آخر هم ترور شد.
اصلا یک سوال دیگر چرا شما در مورد هویدا نخست وزیر زمان شاه که مظلومانه کشته شد صحبت نمیکنید جرم هویدا چه بود آقای نوری زاد ؟ جرمش این بود که 13ساله نگذاشت کبریت 1تومانی بشود 2تومان یا شاید جرمش این بود که راننده شخصی نداشت یا شاید جرمش در نداشتن منزل شخصی بود . آری هویدا آن مرد بزرگ منزل شخصی نداشت چون مرد آزاده ای بودو اهل دنیا نبود .آنوقت ما به جای تشکر او را محاکمه کردیم و بعد اعدامش کردیم.ایا شما شنیده اید که به اولقب بهایی داده اند به کسی که خودش گفته که مسلمان است .و برادرش زمانیکه از او در مورد بهایی بودن برادرش سوال شد گفت من اصلا نمیدانم بهاییت چیست .
آنوقت شما وامثال شما بجای مستند ساختن در مورد چنین بزرگانی مانند هویدا که فقط خدمت کردند به ایران در مورد چیز هایی مستند درست میکنید که نسل جوان از خود شما هم بهتر از آن مسایل آگاه اند .
امیدوارم که شما در مورد سوژه های مستند تجدید نظر کنید وبه مسایلی بپردازید که نسل جوان زیاد از آن آگاه نیست نه مسایلی که همه از آن آگاه اند
سلام بر آقای نوری زاد عزیز و این برادر عزیز و دردمند.
شاید یک راه بی نتیجه ی دیگر مانده که از هیچ بهتر است و اون اینه که گله و شکایت خود را به نوه امام ، سید حسن خمینی ببرد … میدانم حالا خیلی از خوانندگان به من و افکارم میخندن ولی ضرب المثل است که میگوید غریق به هر چوب خشکی برای نجات خود متوسل میشود ! یعنی نوه ی باعظمت ِ امامِ عظیم الشان نمیتواند برای ایشان کاری انجام دهد و نگذارد سیلِ ظلم ، خانه ی این مظلوم را با خود ببرد؟ بهرحال امیدوارم هرچه زودتر مسئولین سرعقل بیایند و از تصمیم خود منصرف بشوند قبل از اینکه این پدرِ رنجدیده مجبور شوند :” حداکثر همان کاری را ، با امید به خدا و خودش و با هوشیاری و درایت و شجاعت و تحمل و صبر ، خواهد کرد ، که باید و نه شاید….”
خدا عاقبت این قضیه را بخیر کند هرچند که ظاهراً خدا هم سالهاست از این دیار رخت بربسته ….!!!
بعضی ها مثل علی 111 چقدر بی فکر و بی محتوی این سوال را تکرار میکنند و از طرف همه سوال میکنند . چند بار جناب نوریزاد به سوال پاسخ دهند . که به فرموده قران فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا . موفق باشی نوریزاد عزیز
من هم كسى را ميشناسم كه با او همين ستم را كردند ودر برابر پرسش بيخانمان شده كه آيا نماز شما در خانه من كه غصب كرده ايد قبول است گفتند از پيشنمازمان پرسيده ايم گفته هر چه از جهود ها بگيريد از شير مادر حلال تر است.
شاید گنج قناعت!
دور فلکی یکسره بر منهج عدل است / خوش باش که ظالم نبرد “راه به منزل” . حافظ
وسلام برنوريزادعزيز
حرف دل من و ميليونها مثل من همان چيزي است كه برقلم شماجاري ميشود..دردمابسياراست محمدعزيز..آنچنان زياد كه دارويي برايش دم دست نمي بينم.من وبچه هايم بايد شبها گرسنه سربه بالين بذاريم و///// به نام آيت الله خاتمي ازشدت سيري درنماز بي صلابت جمعه عربده سردهد ..من وبچه هايم ديگران وخانواده هايشان بايددرتلاش بي فرجام شبانه روزي براي لقمه اي نان درهزارتوي فريب اين حكومت جورسرگردان وحيران بگرديم وفرماندهان پيشاني ازرياپينه بسته سپاه بانان ماقماركنند..دردمابسياراست بسيار
آقای سید حسن خمینی وبرادران او کاری مهم تر ازاین ندارند که در برابر این دکان ستاد فرمان امام!…. موضع بگیرند وبگویند امام این فرمان ها هم داد چرا به آنها عمل نمی کنید…..من حساب100 را باز می کنم که برای محرومین خانه بسازند!….احدی حق ندارد با مردم رفتار غیر اسلامی داشته باشد!…. دیگر آن زمان گذشت که مردم از یک پاسبان بترسند!….و…
به نام خدا
با سلام خدمت آقای نوریزاد
آقای نوریزاد فقط ماندم چگونه تواین گرانی بدون اینکه کارکنین درآمد دارین وبه سفر میرین.ببخشینم شاید سوال خیلیها باشد
———————-
سلام علی آقای گل
راستش را بخواهید من یک گنجی پیدا کرده ام و از همان گنج دارم خرج سفرم را برمی دارم. این راهم بگویم که خصوصیت این گنج در این است که هرچه برمی دارم کاستی نمی گیرد.
با احترام
.