کتابی را برای چاپ به یکی از دوستانم سپردم تا با ناشری که او می شناخت صحبت کند . می گفت : فلان ناشر شخصا فرد فرهنگی و دلسوخته ای است . شما را می شناسد و به شما ارادت دارد و اطمینان دارم به محض اطلاع از محتوای خوب کتاب ، آن را چاپ و منتشر خواهد کرد . نسخه اولیه کتاب را گرفت و رفت . یک چند روزی از دوستم خبری نشد . با او تماس گرفتم که فلانی قرار بود از آن ناشر دلسوخته برای ما خبری بیاوری . سکوت کرد و گفت : بفکر یک اسم مستعار برای خود باشید . گفتم : فرض کن : سید محمد رنجکش ! گفت : خبرت می کنم . رفت که خبر بیاورد . کتاب ، داستانی است برای کودکان !
باید به ناشر دلسوخته حق داد . و من ، به او حق می دهم ! وزارت ارشاد و سهمیه کاغذ و پروانه فعالیت و اجازه نشر و …
|