یک:
نوشته های بیست و سوم آذر نود و دو را تقدیم می کنم به زندانیان عقیدتی:
مصطفی دانشجو
و:
حمید مرادی
که این روزها در زندان بشدت بیمارند و زندانبانان بنا ندارند بیماری آنان را به رسمیت بشناسند.
وتقدیم به:
دیگر وکلای دراویش گنابادی که اکنون در زندان اند و پیشاپیش نظام اسلامی ما پروانه ی وکالتشان را باطل کرده است. تنها به این بهانه که چرا از دروایش دفاع می کنند و خود نیز درویش اند.
https://www.facebook.com/majzooban.org?fref=ts
محمد نوری زاد
بیست و پنجم آذر نود و دو – خرمشهر
دو:
کشتارگاه
اینجا ویرانه ای در بنگلادش نیست. اینجا دویست سال پیش نیست. اینجا آبادان است. آبادانی که اگر انقلاب نمی شد، اکنون یکی از شناخته شده ترین قطب های انسانی و معرفتی و رفاهی و صنعتی و زیست محیطیِ جهان بود. این مردمی که می بینید آواره ها و بیچاره های ساکن آبادان اند. عرب اند. صاحبان واقعی نفتی که از زیر پایشان بیرون کشیده می شود و به جاهای دوری برده می شود. این مردم ابتدایی ترین و مستحق ترین و بایسته ترین مردمی هستند که از پول نفت باید بهره مند شوند. اینها ایرانی اند. و البته فراموش شده. شاید کمیته ی امداد و بهزیستی یک اسمی از اینان ثبت کرده باشد. و یارانه ای بحسابشان واریز گردد. اینجا آخر دنیا نیست. اینجا آبادان است. محله ای با کمی فاصله از میدان طیب. همان جوانمردی که به شقیقه اش شلیک کردند و کارش را ساختند. در اینجا نیز هر روزه به مغز انسانها شلیک می شود. مغز اساساً چیز زیاد خوبی نیست. می تواند نباشد. آدمهای بی مغز، مردمانی مطلوب ترند. کشتارگاه که می گویند یعنی همین دیگر!
سه:
و خدا زن را آفرید
شاید از این تصاویر فراوان دیده باشید. که زنی وا مانده در خرابه ای سکنی گزیده باشد. با دستانی تهی. و بدنی علیل. می خواهم با همه ی استعداد حنجره ام فریاد بکشم: اینجا آبادان است. شهری که یک روز از گل های سر سبد شهرهای ایران بوده. و این زن، در این مخروبه ی خوفناک، علیل است. بیمه؟ درمان؟ دارو؟
این درست که ما نباید به سمت گداپروری برویم، و این درست که ما باید یکدیگر را از بیکاری و تن پروری پرهیز دهیم، اما این نیز درست که ما به چه اجازه ای پول اینان را از جیبشان بیرون کشیده ایم و روانه ی سوریه و لبنان کرده ایم و در آنسوی دنیا در آمریکای جنوبی در ونزوئلا برای محرومین آنجا خانه سازی کرده ایم؟
چهار:
گاو، گاومیش، اعتیاد
اعتیاد
اعتیاد
اعتیاد
گاو
گاومیش
اعتیاد
مسئول
مسئولان
گاو
گاومیش
اعتیاد
پنج:
شما را نمی دانم اما من می گویم: این برادران گمنام اطلاعاتی، سوژه های خود را بفراخور احتیاجات متنوعی که دارند، انتخاب می کنند. آقای ” هدایت الله رضایی دشتی ” یکی از پنجاه بهاییِ مقیم آبادان است. اصلاً بچه ی آبادان است. یعنی در آبادان متولد شده.در آبادان اگر پنج نفر مجوز رسمیِ عینک سازی داشته باشند یکی شان همین جناب هدایت الله رضایی دشتی است. مابقی بدون مجوز مشغول فعالیت اند. در این سالها، وی داشته زندگی اش را می کرده. و در کارش نیز خبره و با آبرو بوده. تا این که برادران به عینک احتیاج مبرمی پیدا می کنند. درست مثل کامپیوترهای خود من که از چهارسال و نیم پیش، هم برادران گمنام اطلاعاتی و هم گمنامان سپاهی برداشته اند و برده اند و بقول جوانها دارند حالش را می برند.برادران عینک های مغازه ی ایشان را گلچین می کنند و می برند. از منزل ایشان نیز اقلام دیگری مثل کتاب و کامپیوتر و خیلی چیزهای دیگر را برمی دارند و می برند و خودش را و همسرش را و پسرش را نیز – علاوه بر عینک ها و کتابها و کامپیوتر – بازداشت می کنند. در گرمای تابستان حسابی از خجالت خود ایشان در می آیند و نهایتاً بعداز کلی بازداشتی و بی خبری، از داخل زندان نزد قاضی می برندش و قاضی هم دست برچشم می نهد و خواسته ی برادران را اجابت می کند. جوری که دوست بهایی ما را بعد از آنکه در سلولهای انفرادی حسابی نوازش روحی و جسمی می کنند، به زندان سپیدار اهواز منتقل می فرستند. به چه جرمی؟ مگر مهم است؟ به جرم: بهایی بودن! خوب شد؟
همسرش را و فرزندش را با جریمه ی نقدی و وثیقه آزاد می کنند و بر پرونده ی خودش نیز بعد از کلی زندان و شکنجه و بی احترامی و تهدید، مهر “منع تعقیب ” می زنند. این منع تعقیب یعنی : ختم پرونده. یعنی بی گناه بودن. بعنی جناب بازجویی که ایشان را می زده و فحش های رکیک می داده و تهدید می کرده و برایش خط و نشان می کشیده، آقای هدایت الله رضایی دشتی را با یکی دیگر مثلاً اشتباه گرفته.
با وجود ختم پرونده اما همچنان مغازه ی عینک سازی ایشان مهر و موم می ماند و عینک ها و کتابها و کامپیوتر نیز در اختیار برادران زحمتکش و گمنام می ماند تا به کوری چشم صاحبشان از گرده هایشان بار بکشند.
و اکنون سالها از همکاری صمیمانه ی عینک ها و کتابها و کامپیوتر با برادران گرامی ما سپری می شود. امام جمعه ی آبادان وقتی با مراجعات چند باره ی این هموطن بهایی مواجه می شود آب پاکی روی دستش می ریزد و می گوید: از من کاری ساخته نیست. از بالا دستور داده اند.

این سنگ قبری که می بینید مثلاً یادمان سیصد و هفتاد و هفت انسانی است که در سینما رکس آبادان سوختند و از پای درآمدند. این سنگ قبرِ یادمانی، در جایی نصب شده که ربط چندانی به سینما ندارد.من می گویم: داستان آتش زدن سینما رکس آبادان بیش از آنکه محتاج چیزکی به اسم یادمان باشد، به واگشودن پرونده ای مصر است که در آن مقصرین اصلی به حاشیه رانده شده اند. این پرسش بزرگ که چه کسی و چه کسانی سینما رکس آبادان را آتش زده اند، همچنان تر و تازه است و پاسخ مطلوب خود را می طلبد. این جنایت بزرگ، چیزی نیست که با گذر زمان به وادیِ فراموشی سپرده شود.

آبادان قبل از انقلاب پانزده سینما داشته است. تازه خود شرکت نفت و شرکت پتروشیمی هم برای خودشان مکان های مستقلی برای نمایش فیلم داشته اند. اکنون از آن سینماها خبری نیست. گرچه آثار مرده و افسرده ی برخی از آنها در سطح شهر دیده می شود.این سینما اما اسمش ” تاج” بوده. که توسط انگلیسی ها طراحی و ساخته شده است. با فضای داخلی بسیار مجهز به سیستم های صوتی بسیار دقیق و اکوستیک بسیار مهندسی شده. سینما تاج بعد از انقلاب به سینما نفت تغییر اسم داد. سینما نفت یکی از معدود سینماهای تاپ کشور است که هنوز در ردیف نخستین ها جای دارد. جوری که در آبادان جایی بهتر و مناسب تر از اینجا برای همایش ها و کنسرت های بزرگ وجود ندارد.

در آبادان به آثار تخریب شده ی خانه هایی بر خوردم که از معماری متفاوتی برخوردار بودند. داستان این خانه ها را پرسیدم. گفتند: در سطح شهر، بشکل نمادین برای برخی از مسئولان شهری خانه هایی ساخته بودند که کاملا از سایر خانه ها متمایز بود. مثل همین خانه که یک زمانی به رییس شهربانی یا رییس پلیس اختصاص داشته است. شاید علت این معماری متفاوت در این بوده که مردم به راحتی بتوانند مسئولان شهری خود را شناسایی کنند.

در آبادان به تنها کتابخانه ی مطرحِ شهر سر زدم. ساکت و بی روح بود. مثل اغلب کتابخانه ها در همه ی شهرها. در اینجا: 1 – کتابهای کمک درسی، و 2 – کتابهای استاد مطهری، و 3 – مجموعه ی صحیفه ی نور (سخنان و مکتوبات امام خمینی)، و 4 – یک چند تایی رُمان، تنها کتابهایی هستند که دست بدست می شوند. آن سه تای نخست برای کنکور خوانده می شوند. جوانان برای امانت گرفتن همین چهار نوع کتاب باید عضو شوند. و البته برای نشستن در سالن مطالعه ی کتابخانه و درس خواندن برای کنکور. آمار دروغینی که هرساله به اسم کتابخوانان در سطح کشور بدان استناد می شود مرهون همین هجوم جوانان کنکوری است و لاغیر.
بسيار زيبا و متين و در شان يك انسان سخن گفتيد بسيار متشكرم
آقای رضای عزیز
سلام بر شما
نوشته اید : ” آقای سید ابولفضل چه راحت به دیگران توهین میکنی و آنان را به خاطر حرف هایشان و نقد هایشان، تربچه پوک می نامی. واقعا خجالت آور هستی”
من به کسی نگفتم ” تربچه ی پوک ” من فقط برخی از افراد را این طور تشبیه نمودم . و منظورم را از این تشبیه کاملا توضیح دادم . ضمنا گفتم از تربچه های پوک بدم نمی اید . فقط گفتم چتدان دوستشان ندارم .
اما رضای عزیز ! شما که از یک چنین تشبیه ملایمی می رنجی چرا به آن دو ست نه چنذان خوبمان که به جند میلیون نفر ، صرفا به این دلیل که سید هستند ، نسبت ” …..ام زادگی ” می دهد ، اعتراضی نمی کنی ؟ کدام خجالت آور است ؟ تشبیه من ؟ بی اذبی آن فرد ؟ یا بی تفاوتی شما ؟من آن فرد بی ادب را مخاطب قرار نمی ذهم ، اما ندیدم کسی به این جسارت این فرد ، اعتراضی کرده باشد . آیا اگر کسی در برخی نقطه نظرات شبیه ما بود ، لازم نیست مورد انتقاد قرار گیرد ؟
ارادتمند
سید ابوالفضل
هیچ دین و اسلامی منتهی به دموکراسی نشده و هیچ کشور اسلامی دموکراتیک به تمام معنی نداریم پس اسلام ضد دموکراسیه همون طور که در مصر حال حاضر شاهد بودیم فقط باید عده ای عوام با دیدن سید علی و ملا عمر و غیره باز هم حکومت اسلامی و تجربه کنن
جناب مزدک عزیز…جواب سئوال شما منفی است..در هر دو مورد…
جناب سالک مگر ما کافران و بی دینان و مرتدها و زنادقه …چند بار باید به شما بگوییم که آنچه را شما مقدس میدانید چون به حوضه عمومی آمده و به خصوصی ترین محیط زندگی افراد تجاوز کرده خود بخود از تقدس افتاده و باید نقد بی رحمانه بشود////////////.شما زمانی میتوانید از دیگران توقع احترام به عقایدتان را داشته باشید که سر در گریبان گیرید و با عقاید خود خوش باشید و دست از کشت و کشتار و تجاوز به حقوق مردم و دگر اندیشان برداریدوحالا شما بیا و حی بزن به کربلا و شیون کن.بابا بجای این ///// که می نویسی کمی فکرت بکار بگیر!فضای نقد فضای خردورزی و منطق و دلیل و بحث و جدل فکریست نه مکان فریب و تقدس گرایی و خرافات و جادو جنبل!شما مسلمانان تا کی وقت خود را به بطالت برای این خرافات می گذرانید. کمی رشد کنید و به دنیای اطرف خود نظر کنید.
جناب یاران شرع حکم می کند که با دختر بچه شیر خواره تبخیض(رفع شهوت با ////////// بچه شیرخوار ).آیا عقل و خرد هم همین را می پذیرد؟
یاران عزیز
شما چند ادعا را مطرح کردید و من از شما خواستم سند و مدرک ارائه دهید که نه تنها هیچ سند و مدرکی ندارید، بلکه به هزار روش مغلطه بازی هم متوسل شده اید که خود را توجیه کنید.
دوست عزیز شما ادعا کردید بدون مسلمانان هرگز آی پد و آی فونی نبود، من از شما تاریخ علم تجربی به صورت مستند میخواهم که این حرف را ثابت کنید ولی شما در پاسخ می گویید که برو راجع به مسلمانان سوال و تحقیق کن!!!!!!
شما ادعا کردید که مسلمانان به تاریخ خود افتخار میکنند و من به شما گوشه ای از تاریخی که شما آن را همیشه سانسور کرده اید را مستند نشان دادم و خواستم که شما نشان دهید اینها سانسور نشده اند و باعث افتخار شما هستند، در پاسخ شما میگویید برو تاریخ را بخوان!!!!!
راجع به ظاهر اخوند هم ما هرگز نگفتیم که ظاهر اخوند مربوط به دینش است، ماگفتیم مربوط به حرفه اش است که چون از تحرک بدور است، اینگونه می شود.
شما چند ادعای بدون سند و مدرک دیگر هم داشتید که نه شما، که بزرگتر از شما هم نخواهد توانست آن را ثابت کند.
توصیه ام این است که از این روش کلی گویی بدون سند و مدرک و غیر علمی فاصله بگیرید. من هر آنچه لازم باشد را مطالعه میکنم و نیازی به توصیه شما ندارم که بروم باز تاریخ تمدن را بخوانم. شما که ادعا های واهی میکنید خود به مطالعه بیشتر نیاز دارید.
سید ابوالفضل عزیز
سپاس بیکران از محبتتان دوست عزیز. نه چندان جوانم که خامی کنم و نه چندان پیر که عزلت نشینی اختیار کنم. چار دهه را پشت سر گذاشته ام. این نظر را کوتاه می گذارم با به قول آن دوست روحانیمان زیاد مصدع اوقات جناب نوری زاد نشوم.
با احترام
بردیا
شهروز گرامی
سپاس از توضیح تکمیلی و علمی تان. حق با شما است دوست من، بهتر بود به جای کلمه “نقض” کلمات “تکمیل و تغییر” می نشاندم. و اتفاقا نوشته بهتر هم می شد. در حقیقت جهان متکثر است و حقیقت به صورت پاره پاره در جزء جزء آن نهاده شده است. ادیان و علوم هم از این قاعده مستثنا نیستند.
با احترام
بردیا استقامت
آقا رضا شما چرا با آن مزدک مریض که عامل این اختلافات است نمیگویید؟
تربچه که یک سیفی جات است و در عالم نباتات بجز شلغم که تازه آنهم به معنای تنبل است گیاهان به منظور توهین بکار گرفته نشده اند و برعکس یاد گل و گیاه طراوت و شادابی است ؛ آقای سید ابوالفضل لطفا به بنده بگویید تربچه؛ پوکش هم به گل روی شما پذیراییم.
ولی اقای رضا قدری انصاف و قضاوت صحیح شرط اولیۀ مراوده در هر اجتماع و روابط سالم است که با این جور افراد ناسالم شده.
به عقیده شما در مقابل سیل توهین و دشنام فردی مثل مزدک (به نظر من مریض) که به عوض ورود به مطب روانپزشک و یک چک آپ کامل و مصرف دارو و درمان روانه اینجا شده است و از توهین به فرد گرفته تا فکر و عقیده و همه را با یک چماق میکوبد این کمترین و محترمانه ترین پاسخ نبود؟
دوست عزیز قضاوت باید بر پایه صحیح باشد و نه جانبداری یکطرفه اگر هم قصد کمکی دارید یک ادرس روانپزشک به مزدک بدهید.
شاد باشید و بلند پیشانی
—————————
سلام آقا محمد گرامی
قرار ما در این سایت احترام به عقاید دیگران و پرهیز از توهین به اشخاص و اعتقاد دیگران است. و شما دوست گرامی از این قاعده خروج کرده اید. خواستم این قرار همیشگی را یاد آور شده باشم.
با احترام
صفحه ی محمد نوری زاد در فیس بوک:
https://www.facebook.com/pages/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%AF/568620139875017
.
جناب سمیر عزیز..با تشکر که تصمیم دارید مستدل صحبت کنید.
1. دوست عزیز ولی در همان بند اوّل خود نقض عهد کرده ای . آخوند یسم بطور کلّی با نوعی افکار خاّص شناخته میشود که بر مینای سواستفاده از دین برای اهداف خویش است. ظاهر قیزیکی هم دارای اهمیت نیست. شما به جای محتوی فکر دنبال قطر شکم می گردی. این درست نیست و با ادعای بحث منطقی مغایرت دارد.
2. در مورد تاریخ که ذکر کرده ای به همان میزان از همین تاریخ می توان وقایع دیگر ذکر کرد که خلاف حرفهای شما است. بسته به این است که از که می خوانی و دنبال چه هستی. تاریخ را هم کسی اینجوری نمی خواند و این جوری هم تفسیر برای مطابق میل خودش نمی کند. پیشنهاد میکنم این میزان عجله نداشته باشید تا خدای نا خواسته بعدا شرمنده نشوید. این چیزهای را هم که نوشته اید بنده در کتابهای مدرسه نخوانده ام و نظری هم ندارم.
3. پیشنهاد میکنم در مورد نقش مسلمانان در تاریخ علم کمی تحقیق کنید. کسی هم نگفت فقط در تاریخ علم مسلمانان بوده اند. بد نیست راجع به رابطه ریاضیات و الکترونیک هم قدری سئوال و تحقیق کنید.
4. در مورد دموکراسی هم باید مطالعه کنی دوست من. دموکراسی یونان در آتن و نسبت ان با دموکراسی هم میتواند بررسی جالبی باشد. منتهی تعیین بفرمائید کدام دموکراسی؟ آمریکائی؟ فرانسوی؟ انگلیسی؟.دموکراسی یونان را هم یک موشکافی بفرمائید نزد یک استاد علم سیاست.
به هر حال ممنون از تذکرتان
Anita گرامی با تشکر فراوان از متانت و بزرگی شما
1- شریعت محمدی معتقد به حاکمیت خرد و تفکر است. شاید برای شما جالب باشد که بدانید یک اصل تفکیک ناپذیر و اساسی شرع این است که هرچه را که عقل حکم کند شرع نیز باید به آن حکم کند. هر چه از آن دور است غیر شرعی می باشد. حاکمیت خرد به خودی خود امر دلپذیری است و انسان چیزی را دوست دارد که با آن احساس نزدیکی کند. جا و مکانش مهم نیست. مثلا ما هیچگاه کوروش بزرگ را ندیده ایم ولی وقتی از او یاد می کنیم دچار افتخار میشویم که بعله ما ایرانیها این کار وآن کار را کردیم. اگر مثلا در دانشگاه ما یک موفقیت حاصل شود گرچه ما درآن نقش نداریم ولی به خود می بالیم که مثلا ما دانشگاه تهرانی ها قهرمان ایران شدیم. این بالیدن و خود را از گروهی دانستن امری ذاتی بشری است. وقتی مسلمانی به سوئد می نگرد و رفاه و نظمی را میبیند و از آن لذّت میبرد به یادش می افتد که او هم میتوانست از این موهبت برخوردار شود و عقیده اش هم چنین خواسته بود ولی دریغ که به ان دسترسی ندارد ولی از اینکه دیگران آنرا انجام داده اند خوشحال میشود. البته این میزان درک هست که آنها که مسلمان نیستند که بخواهند اسلام را بقول معروف پیاده کنند ولی بیان این حالت است که چرا ما نتوانستیم. این حالت در بشر است. آیا واقعا شما انرا تجربه نکرده اید؟ این میزان خوشی را از مسلمین دریغ نکنید.
2- قرآن کتاب علوم اجتماعی نیست و شما در همان اولین آیات سوره بقره می بنیند که به روشنی بیان شده این کتاب برای رشد و هدایت انسان است نه آزمایشهای علمی. اصولا مباحث علوم تجربی از مقوله دین خارجند. این تئوریها هر زمانی ممکن است رد و اصلاح شوند و دین چنین شانی را ندارد که در این باره بحثی کند. پیام دین تاریخی اسلام بکار بردن خرد است و میگوید این خرد اگر اسیر اوهام شود نمی تواند کارش را انجام دهد. پس با توحید سعی میکند که ذهن را به فضای درستی هدایت کند. سعی میکند به ما یاد آوری کند که اصلمان چیست و در خلقت چه نقشی داریم. این امر مورد اتفاق همه عالمان دینی است و کسانی که به مباحثی که اشاره کردید تاکید می کنند همان شعبده بازانی هستند که در لباس دانشمند به انحراف دینی کمک می کنند. این تعبیراتی که شماآورده ای گه مثلا در رابطه با بیگ بنگ است استنباط شخصی است و لاغیر . اکتشافات علمی دیسیپلین خود را دارند و جائی برای دین در علوم تجربی نیست الا اینکه با تخقیقات علمی با ابعاد خلقت الهی آشناتر میشویم و از نظم بی همتای عالم بهره ها میبریم و با کاربرد قوانین آن زندگی بهتری را تدارک میبینیم.
3- صقت مشترکی که اندیشمندان و نوابغ دوران طلائی اسلام دارند و همگی از جوامع مسلمان بودهاند بدون تردید در تاریخ جهان مسلمان بودن آنها است. در این بین هم ایرانی ها هستندو هم غیر ایرانی ها. این رشد و این عربی و این خلدون غیر ایرانی میباشند. ما اگر بخواهیم از این واقعیت فرار کنیم جیزی عایدمان نمیشود مگر اینکه دلیل این توفیقات علمی را گم کنیم. در تمامی تحقیقات انجام شده و آثار مدوّن که شما میتوانی به راحتی در اینترنت آنها را بیابید توفیق این نوابغ بشری را مدیون اعتقاد آنها به این دعوت قرآن دانسته اند که بروند و در همه ابعاد خلقت تحقیق و بررسی کنند. در زمینه هنر اسلامی نیز چنین است که اگر برسی نمائید بیشتر باآن آشنا میشوید. امّا همین جا بگویم که این خرد ورزی منحصر به مسلمانان نیست کما اینکه قطعا اندیشمندان غیر مسلمان هم خدمات بسیار زیادتری به بشریت کرده اند بدون اینکه با اسلام هم آشنا باشند . این خرد ورزی و تخقیق در عالم اصلا ربطی به یک عقیده خاص ندارد بلکه این یک امر فطری انسان است و هیچ عقیده ای درستی در عالم نیست که انرا نفی کند. امّا هر کسی بر اساس فرهنگی که با آن زندگی میکند عمل میکند و ما میتوانیم با عملش اعتقادش را هم بیازماییم. اندیشمندان مسلمان نیز بر اساس فرهنگ خود عمل کردند که میبینیم مورد احترام غیر مسلمانان هم هستند. آیا واقعا دلیلی دارد که ما سعی کینم آن جنبه های مثبت را نفی کنیم؟
به هرحال از شما و جناب نوریزاد که میزبان این مباحث شده تشکر میکنم و اگر اسائه ادب شده پوزش می خواهم.
آقای سید ابولفضل چه راحت به دیگران توهین میکنی و آنان را به خاطر حرف هایشان و نقد هایشان، تربچه پوک می نامی. واقعا خجالت آور هستی
جناب نوریزاد گرامی با درود و خسته نباشید.وقتیکه کامنتهای پرپر شده و بی سرو ته شده خود را در سایت شما می بینم بیاد نمایشنامه اتللو در سرزمین عخایب زنده یاد غلام حسین ساعدی نویسنده و نمایشنامه نویس چیره دستی که اگر در هر کشوری غیراز سرزمین بلازده ما بود قلمش را طلا می گرفتند ولی در غربت و دور از ایران خمینی غصه مرگش کرد می افتم!دوست گرامی با این پارازیتهایی که شما بر روی کامنتها گذاشته ای پویا جراحی سرطانی نموده اید چون آن چنان تمام بافت سرطانی و سالم را برداشته اید که اگر بیمار از سرطان نمی مرد از جراحی شما حتما می میرد!
و اما جناب سید ابوالفضل علیه سلام چنانچه کامنتم درج شود حتما سعی خواهم کرد علت بدعت گذار بودن شیعه و یا اصولا آیا ////// حتما برایتان خواهم نوشت!
————————-
سلام مزدک گرامی
من همچنان پای بند حذف توهین ها هستم.
.
آقای مزدک گرامی
سلام بر شما
وقتی نوشته های شما را می خوانم ، مکررا خدا را شکر می کنم که همین آخوندها بر ما حکومت می کنند . از خداوند بسیار سپاسگزارم که کسانی با اعتقادات شما بر ما حاکم نشدند . والله .
ارادتمند
سید ابوالفضل
ﺳﻴﺪ اﺑﻮﻟﻔﻀﻞ.
ﺧﺪﻣﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ : ﺷﻤﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﻛﻪ اﺷﺨﺎﺹ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﻓﻴﻠﺴﻮﻑ ﺑﺎﺷﻨﺪ ‘ ﻭاﻳﻦ اﺩﻋﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﺻﺤﺖ ﻧﺪاﺭﺩ ‘
ﺁﻗﺎﻱ ﺩﻛﺘﺮ ﺳﺮﻭﺵ ﻳﻚ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺁﻥ اﺳﺖ, ﻛﺘﺎﺑﻲ اﺯ اﻭ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭا ﻧﺨﻮاﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﻢ, ﻧﻮاﺭﻱ اﺯ اﻭ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﻨﻴﺪﻩ ﺑﺎﺷﻢ ‘ و ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺑﻢ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺣﺘﻤﺎ ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ اﻳﺸﺎﻥ ﺭا ﺑﺎ ﻋﻨﻮاﻥ ” اﻧﺪﺭ ﺑﺎﺏ اﻣﻜﺎﻥ ﻋﺪاﻟﺖ و ﻳﺎ ﺁﻳﺎ ﻓﻘﻪ اﻣﻜﺎﻥ ﺩاﺭﺩ ” اﻟﺒﺘﻪ ﺷﺎﻳﺪ در ﻋﻨﻮاﻥ ﺧﻂﺎﻱ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ ‘ ﺣﻴﻒ اﺳﺖ اﺯ ﻋﻠﻢ اﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﺑﻤﺎﻧﻴﺪ ‘ ﻗﻀﺎﻭﺗﻬﺎﻳﺘﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﻛﻨﺎﺭﻱ ﻧﻬﺎﺩﻩ و ﻛﻤﻲ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ اﺧﺘﺼﺎﺹ ﺩﻫﻴﺪ
اﻳﻦ ﻓﻴﻠﺴﻮﻑ ﺩﻳﻦ ﻛﺎﻣﻼ ﺁﮔﺎﻩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ ﻣﻨﻂﻖ و ﻛﻼﻡ اﺛﺒﺎﺕ ﻳﻚ ﺭاﻱ اﻣﺮﻱ ﻣﺤﺎﻝ اﺳﺖ و ﺧﺪا اﺯ اﻧﺴﺎﻥ اﻧﺘﻆﺎﺭ اﻣﺮ ﻣﺤﺎﻝ ﻧﺪاﺭﺩ
اﻭ ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﻛﻼﻡ و ﻣﻨﻂﻖ ﺭا ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻨﺒﻊ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻧﻤﻴﺪاﻧﺪ و ﺗﺠﺮﺑﻪﻫﺎﻱ ﺩﻳﻨﻲ ﺭا اﻣﺮﻱ ﻣﺤﺎﻝ ﻧﻤﻴﺸﻤﺎﺭﺩ و ﺑﺮ اﻳﻦ ﺑﺎﻭﺭ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺗﺠﺮﺑﻴﺎﺕ ﺟﺰﻭ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪﻫﺎﻱ اﻳﻦ ﺩﻳﺎﺭ اﺳﺖ و ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﻣﺸﺘﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﭘﺮ ﻣﺪﻋﺎ ﮔﺮﺩﺩ ‘ اﻭ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﺩاﺭﺩ ﺑﺎ ﻋﻨﻮاﻥ ﻓﺮﺑﻪﺗﺮ اﺯ اﻳﺪﻳﻮﻟﻮﮊﻱ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ اﻭ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺩﻳﻦ و ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺩﻳﻦ ﺭا ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﺎﻻﺗﺮ اﺯ اﻳﻦ ﻣﻴﺪاﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺁﻏﺸﺘﻪ ﺷﻮﺩ ‘ اﻭ ﺩﻳﻦ ﺭا ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ ﺣﻘﻮﻗﻲ اﺯ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺟﺪا ﻣﻴﻜﻨﺪ و ﺟﺪاﻳﻲ ﺫاﺗﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا اﻣﺮﻱ ﻣﺤﺎﻝ ﻣﻴﺸﻤﺎﺭﺩ
ﭼﺮا ﻛﻪ اﻋﺘﻘﺎﺩاﺕ ﻓﺮﺩ ﺩﻳﻨﺪاﺭ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩﻳﻨﺪاﺭاﻥ ﺭﻳﺰﺵ ﻣﻴﻜﻨﺪ و اﻳﻦ اﻣﺮ ﺭا ﺣﻖ ﻣﺴﻠﻢ ﻫﺮ اﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺩﻣﻜﺮاﺕ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﻴﺂﻭﺭﺩ
ﻓﻴﻠﺴﻮﻑ ﺩﻳﻦ ﻛﺴﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﻳﻦ ﺭا ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﻫﻤﺎﺕ و ﺧﺮاﻓﺎﺕ ﻣﻲﺧﻮاﻫﺪ و ﺩﺭ ﺯﺩﻭﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻤﺮ ﻫﻤﺖ ﺑﺴﺘﻪ و ﺑﻪ ﻧﻘﺪ ﺗﻔﺎﺳﻴﺮ ﺭﺳﻤﻲ ﻣﺸﻐﻮﻝ اﺳﺖ ‘ اﻭ ﺑﺎ ﻛﻼﻡ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﻓﺘﻪ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻳﻜﻪ ﺗﺎز اﻳﻦ ﻣﻴﺪاﻥ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ و اﺯ ﺩﻳﻦ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﻛﺒﻲ ﺑﻪ ﭘﺎ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ و ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪا ﺗﺨﺘﻪ ﮔﺎﺯ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ. ﻓﻴﻠﺴﻭﻑ ﺩﻳﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺩﻳﻨﺪاﺭ ﺑﺮاﻱ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﺭا ﻭﻇﻴﻔﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﺪاﻧﺪ و ﺩﺭ ﺭاﻩ ﺯﺩﻭﺩﻥ اﺑﻬﺎﻣﺎﺕ ﻛﻪ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻣﻮاﻧﻊ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ اﺳﺖ ﺭا ﻭﺟﺢ ﻫﻤﺖ ﺧﻮﺩ ﻗﺮاﺭ ﺩاﺩﻩ اﺳﺖ
ﻓﻴﻠﺴﻮﻑ ﺩﻳﻦ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ اﺳﺖ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺭا ﻛﻪ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺑﺸﺮ اﻣﺮﻭﺯ اﺳﺖ ﺭا ﺑﺴﻄ ﺩﻫﺪ و ﻓﻘﻴﻬﺎﻥ ﺭا ﻛﻪ اﺯ اﻳﻦ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﭘﺎﻙ ﻏﺎﻓﻞ ﺑﻮﺩﻩاﻧﺪ ﺭا ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺩﻫﺪ
ﻓﻴﻠﺴﻮﻑ ﺩﻳﻦ ‘ ﻛﺎﺭﺵ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﺸﺖ ﻓﻘﻴﻬﺎﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺳﻘﻒ ﻣﻌﻴﺸﺖ ﺭا ﺑﺮ ﺳﺘﻮﻥ ﺷﺮﻳﻌﺖ ﺯﺩﻩاﻧﺪ و ﻛﻢ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺁﻥ ﺭا ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﻣﻮﺭﻭﺛﻲ ﻛﻨﻨﺪ
ﻓﻴﻠﺴﻮﻑ ﺩﻳﻦ ﺑﻪ ﺩﻳﻨﺪاﺭاﻥ ﻛﻤﻚ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺑﻪ ﻓﻬﻢ اﻳﻦ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺩﻳﻦ ﺩاﺭ ﺑﻮﺩ و ﺩﻣﻜﺮاﺕ ‘ ﻣﻦ ﻭاﻗﻌﺎ ﺩﺭﻙ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭا ﻛﻪ ﻭاﻗﻌﻴﺘﻬﺎﻱ ﺟﺎﻣﻌﻪ اﻳﺮاﻥ ﺭا ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﻣﻴﮔﻴﺮﻧﺪ و ﻧﺴﺨﻪﻫاﻱ ﺑﺮاﻱ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﻣﻴﭙﻴﭽﻨﺪ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ اﺭﺗﺒﺎﻃﻲ ﺑﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﺩﺭﺻﺪ ﺯﻳﺎﺩﻱ اﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺩﻳﻦ ﺩاﺭﻧﺪ و ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﺢ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻗﺼﺪ ﺧﺮﻭﺝ اﺯ ﺩﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩاﺭﻧﺪ ﺁﻗﺎﻱ ﺳﺮﻭﺵ ﻣﺬﻫﺐ ﺭا ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺗﺸﺒﻴﺢ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺗﻮﺿﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﺮا ﺣﺬﻑ ﻣﺬﻫﺐ ﻧﻪ اﻣﺮﻱ ﻣﻤﻜﻦ و ﻧﻪ ﻣﻂﻠﻮﺏ اﺳﺖ ‘ ﺑﻪ ﺟﺮاﺕ ﻣﻴﺘﻮاﻥ اﺩﻋﺎ ﻛﺮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻛﺘﻬﺎﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﻣﻨﺸﺎ اﺛﺮﻱ ﺷﺪﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ اﺯ اﻓﻜﺎﺭ اﻭ ﻣﺘﺎﺛﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻘﺪاﺭ ﺑﺴﻨﺪﻩ ﻣﻴﻜﻨﻢ و اﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺮﻭ ﺑﭽﻪﻫﺎﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﻗﻠﻢ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ و ﻳﺎ ﺧﻮاﻧﻨﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ اﺳﺘﺪﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻢ
ﻗﺒﻞ اﺯ ﻧﻆﺮ ﺩاﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ اﻳﻦ اﻭﺟﻮﺑﻪ اﻭﻝ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﺑﻌﺪ ﻧﻆﺮ
جناب بردیا استقامت
سلام بر شما
چقدر خوشحال می شوم هرگاه که یکی از کامنت های شما را می خوانم .مثل همین مطلبی که برای جناب مزدک نوشته اید . یقین بدانید که از روی چاپلوسی نمی گویم . می دانید چرا خوشحال می شوم ؟ چون از انصاف و مدارا و خردمندی فوران می کند . فکر می کنم که جوان باشید ، با این حال نوشته هایتان شیرینی صبر و شکیبایی پیران را در خود دارد . درود بر شما .
ارادتمند
سید ابوالفضل
آقای قاضی القضاة! اسلام کلیسا ندارد
یکشنبه, ۲۴ آذر, ۱۳۹۲
چکیده :به نظرم آن تحولات سیاسی که در سالهای اخیر در کشورهای مسلمان چون مصر، تونس، لیبی و .. اتفاق افتاده و میافتد در مسیر پیدایش یک قرائت انسان محور از دین اسلام قرار دارد. دلیل من این است که آنچه مردم مسلمان و غیر مسلمان این کشورها میخواهند نه کنار گذاشتن اسلام بلکه زیستن با «حقوق بشر» است، زیستن با «شرافت شایسته انسان» است. این مطالبه مهم برای مسلمانان چیزی غیر از مطالبه قرائت انسان محور (و نه قدرت محور) از اسلام نیست. مطالبه مردم ایران هم همین است و نه جز این. پس من حق دارم به آینده امیدوار باشم….
محمد مجتهد شبستری:
۱- قاضی القضاة جمهوری اسلامی ایران در سخنان اخیر خود گفته است:
«وقتی اصول اسلامی به این افراد روشنفکر نما گوشزد میشود در مقابل می گویند: از کدام اسلام حرف میزنید، زیرا اسلام قرائتهای گوناگون دارد. این در حالی است که اسلام واقعی چیزی جز آن چه که حضرت امام خمینی (س) از آن با نام اسلام ناب محمدی(ص) یاد میکردند نیست یعنی همان اسلامی که در آن ایمان قوی، توحید، عزت، جهاد و دفاع وجود دارد و متخصصان حوزی و مراجع تقلید کارشناسان واقعی آن هستند… نسبی گرائی در عالم فهم و شناخت پاسخهای قانع کننده متقنی دارد که در موضع خودش محل بحث و تدقیق قرار گرفته است… مخالفت با اعدام در واقع مخالفت با حکم اسلام است زیرا قصاص نص قرآن کریم است در برابر نصوص اسلامی همانند حکم قصاص نمیتوان گفت که کدام قرائت چه میگوید زیرا ما یک اسلام بیشتر نداریم که مرجع معتبر و صحت و تفسیر آن هم فهم روشمند و مضبوط مراجع تقلید و علمای دین است» (خبرگزاری ایسنا)
۲- آقای قاضی القضات با تریبون یک طرفهی تهاجمی که در اختیار دارد هر چند وقت یک بار ضمن سخنانش گریز به صحرای کربلا میزند و به الهیدانان نو اندیش و حقوقبشر خواه ایران حمله میکند، آنان را به غزب زدگی، تهاجم فرهنگی، روشنفکر نمایی، نسبیگرائی باطل و مانند اینها متهم میسازد و با این کار فضای بسیار محدود نفس کشیدن آنان را در این جامعه هر روز بیش از پیش محدود میکند.
۳- وظیفه قاضی القضاة پاسداری بیطرفانه از حقوق معنوی و مادی همه شهروندان کشور بدون کوچکترین تبعیض است. اما قاضی القضاة ما مدتی است خود، یک طرف دعوا قرار میگیرد و آتشی را که ۳۵ سال است افراد و گروههایی با ترور معنوی و گاهی فیزیکی متفکران دگر اندیش در این کشور روشن کرده اند هر روز شعله ورتر میسازد.
۴- در باب قرائت جدید از احکام قرآن که آقا لاریجانی به آن حمله میکند سه موضوع کاملا متفاوت زیر را باید از یکدیگر جدا کرد.
الف – در متون دینی اسلام چه حکمهائی موجود است؟
ب – آیا مسلمانان مکلفند همیشه به آن احکام عمل کنند؟
ج – قرائت جدید متون دینی چگونه شکل میگیرد.
مغالطه عظیمی که امثال آقای لاریجانی آن را ترویج می کنند خلط ناروای دو موضوع نخست با یکدیگر است. آنان میگویند چون حکم قصاص (اعدام) در قرآن موجود است مسلمانان این عصر هم مکلفند حتما مجازات اعدام را اجرا کنند. این سخن به این جهت مغالطه است که از وجود یک حکم در قرآن، وجوب عمل به آن حکم در هر عصر را نمیتوان استنتاج کرد. این «باید» از آن «است» در نمیآید. اساس اختلاف نظری الهیدانان نواندیش ایران با امثال آقای قاضی القضاة در باب احکام اسلامی از همین موضوع اساسی شروع میشود.
۵- واضح است که تا آیه قصاص تفسیر نشود هیچ حکمی از آن به دست نمیآید. مسأله اساسی این است که آیه قصاص و امثال آن تفسیر واحد ندارد. از آیات احکام قرآن میتوان دو گونه تفسیر ارائه کرد «تفسیر تاریخی و تفسیر غیر تاریخی» تفسیر سنتی فقیهان ما از آیات احکام تفسیر غیر تاریخی است (احکام موجود در قرآن را ابدی می دانند) اما تفسیر الهی دانان نو اندیش از آن آیات تفسیر تاریخی است (آن احکام را ابدی نمی دانند و بر اساس این تفسیر اعدام و مانند آن را کنار می گذارند). هر کدام از این دو گروه هم از نظریات و ضوابط روشمند فهم و تفسیر سود میجویند. عملاً دو خط تفسیری متفاوت وجود دارد.
در این معرکه آراء پرسش جدی نواندیشان از فقیهان این است که به چه دلیل آنان باید نظریات و ضوابط روشمند فهم و تفسیر خود را کنار بگذارند و تابع نظریات و روشهای فقیهان شوند؟ آقای لاریجانی به صراحت می گوید «مرجع معتبر و صحت تفسیر آن (اسلام) فهم روشمند و مضبوط مراجع تقلید و علمای دین است» ما میپرسیم منحصر کردن اعتبار و صحت به فهم و روش مراجع و علمای رسمی چه دلیل قانع کنندهای دارد. مگر اسلام کلیسای کاتولیکی دارد تا آن کلیسا بگوید همه در تفسیر متون دینی باید از ما پیروی کنند؟! جان کلام در باب اختلاف نظری الهی دانان نواندیش و فقیهان همین پرسش است که گفتم. اگر قاضی القضاة ما پرسش اساسی و جدی فلسفی کلامی نواندیشان را غرب زدگی، تهاجم فرهنگی، نسبی گرائی باطل، روشنفکر نمایی و مانند آن می نامد یا تجاهل میکند و یا . . .
۶- و اما موضوع سوم، یعنی چگونگی شکل گرفتن تاریخی و مقبول شدن فرهنگی قرائتهای متون دینی، خود داستانی دیگر است که فراتر از بحثهای نظری و استدلالی و تفسیری محض است. قرائتهای متون دینی را گرچه صاحب نظران پدید میآورند اما تبدیل شدن آنها به یک سنت مقبول الهیاتی و دینی در فرهنگ یک جامعه در زمان طولانی رخ میدهد و گاهی چندین قرن طول میکشد. مگر همین روش فقیهان ما (قرائت آنان از احکام قرآن) جز یک پدیدۀ تاریخی است که در طول قرنها شکل گرفته؟ تنها با تحلیل تاریخی میتوان فهمید که مقبولیت این قرائتها با دخالت و تأثیرگذاری کدامین علل و عوامل تایخی رخ داده است چگونه آنچه در آغاز یک بدعت و حتی کفر به شمار میامد در طول زمان بخشی از یک دین گشته است. تاریخ ادیان نشان میدهد هر قرائت جدید، نخست با مقاومت شدید و حمله عنیف بنیادگرایان و محافظه کاران روبرو میشود و بدعت یا کفر به حساب میآید. در جامعههائی که قدرت دینی و سیاسی یکی شده است اصحاب قدرت از شنیده شدن صدای نوآوران با تمام قوا و لطایف الحیل جلوگیری میکنند، وضعی غوغا آمیز پدید میآورند تا داوری منصفانه فلسفی و الهیاتی درباره آن قرائت میسر نگردد و تواناییها و کارآمدیهای آن قرائت در بیان حقیقت و معرفت دینی و کارکردهای آن در زندگی اجتماعی آشکار نشود. آنان به اصحاب آن قرائت زمان نمیدهند تا به نواقص کار خود پی ببرند و مبانی و دلائل خود را منقح سازند و آن را در واقعیت عینی زندگی تاریخی اجتماعی انسان با آزمون و خطا به محک بزنند و اصلاح کنند تا بسط تاریخی پیدا کند و عاقبت به یک جریان نیرومند مبدل شود و عملا در پاسخ دادن به پرسشهای نظری و عملی حجت به شمار آید.
اما گاهی بخت، قرائت نواندیشان را یاری میکند، علل و عوامل گوناگون تاریخی به کمک و تقویت آن میشتابند، آن قرائت علیرغم همه حملهها سرپا میماند و دوام می آورد و رشد می کند، بسط تاریخی پیدا میکند و در فرهنگ و سنت جامعه ریشه میدواند و به صورت یک قرائت رسمی شناخته میشود. واقع این است که به هر اندازه قدرت دینی و قدرت سیاسی از یکدیگر جدا شده باشند به همان اندازه امکان بررسی مبانی و دلائل نظری آن قرائت جدید با انصاف علمی، محتمل تر میشود، الهیات با منطق خودش سنجیده میشود و سیاست با منطق خودش. ظهور پروتستانیسم در اروپا یک مثال بارز برای این روند تاریخی است که توضیح دادم.
آنچه گفتم به وضوح نشان میدهد که ممکن است در مقام داوری علمی یک قرائت کاملا قابل دفاع باشد اما قدرتمندان بنیادگرا و محافظه کار آن را در نطفه خفه کنند و مانع از بسط تاریخی آن و مقبول افتادن آن در فرهنگ و سنت جامعه گردند.
۷- متأسفانه پس از پیروزی انقلاب در ایران اقتدارگرایان نگذاشتهاند صدا و منطق الهی دانان نواندیش در جامعه به درستی شنیده شود. با تمام توان و با لطائف الحیل فراوان جلو تبدیل شدن این تفکر به جریان فرهنگی را گرفتهاند تا اصلاً معلوم نشود مدعای طرفداران آن چیست، تا مبانی و دلائل آنان در آزمایشگاه زندگی واقعی مردم ایران چکش نخورد، تا تواناییها و کارآمدیهای آن آشکار نگردد و همیشه به صورت نوزاد ناقص الخلقه باقی بماند و عاقبت بمیرد و دفن شود! این آن چیزی است که در این ۳۵ سال اتفاق افتاده است.
آقای لاریجانی اگر میگفت نگذاشتهایم و نخواهیم گذاشت تا قرائت جدید از اسلام شکل بگیرد سخن صد در صد مطابق واقع گفته بود. اما ایشان (به اصطلاح) آدرس عوضی میدهد و میگوید دین اسلام که قرائتهای گوناگون ندارد!
۸- آیا میتوان امیدوار بود که نه قرنها بلکه تنها ۲ دهه این شمشیرهای آویزان که همیشه بالای سر اصحاب قرائت انسانی از دین نگاه داشته اند کنار رود تا آنها نظراً و عملاً کاملاً فعال شوند، آنگاه معلوم شود این قرائت چه در چنته دارد و محتوا و اثر و نتایج نظری، سیاسی و اجتماعی آن کدام است؟!
به نظرم آن تحولات سیاسی که در سالهای اخیر در کشورهای مسلمان چون مصر، تونس، لیبی و .. اتفاق افتاده و میافتد در مسیر پیدایش یک قرائت انسان محور از دین اسلام قرار دارد. دلیل من این است که آنچه مردم مسلمان و غیر مسلمان این کشورها میخواهند نه کنار گذاشتن اسلام بلکه زیستن با «حقوق بشر» است، زیستن با «شرافت شایسته انسان» است. این مطالبه مهم برای مسلمانان چیزی غیر از مطالبه قرائت انسان محور (و نه قدرت محور) از اسلام نیست. مطالبه مردم ایران هم همین است و نه جز این. پس من حق دارم به آینده امیدوار باشم.
منبع: وب سایت نویسنده
جناب بامداد سخن:
در کامنتی که پاسخی به دو تن از نظردهندهگان اظهار داشتهاید با قبول فرض و استدلال شما در آن زمینه لازم به توضیحاتی در خصوص یک مطلب علمی میباشد, بیان داشتهاید:
«ما در جهانی به شدت نسبی زندگی می کنیم که حتی مسلمات ریاضی و فیزیک هم گاهی نقض می شوند، اعداد مختلط، هندسه نا اقلیدسی و نظریه نسبیت از آن دسته اند»
با توضیحات و مثالهایی که در زیر اشاره خواهم نمود در حقیقت به یک جمعبندی و برهان خواهم رسید که موارد مذکور مورد اشارۀ شما و البته فراوان مثالهای دیگر ناقض اصول علمی نبودهاند بلکه در واقع پر کردن فضاهای خالی و همچنین اصلاح فرضیههای علمی و اصول موضوعهایی است که با توجه به سطح دانش در زمان و مکان خویش بیان گردیدهاند و دارای موارد نقض و نقص متعدد بودهاند.
– جهان نسبی که امروزه مورد وثوق همگان یا آگان بوده و در این جهت بنده با شما توافق دارم.
1- اعداد مختلط (complex number) :
تا پیش از ابداع این مجموعه اعداد, مجموعه اعداد حقیقی (Real number) مجموعۀ فراگیر در ریاضیات محسوب میگشت, این مجموعه اعداد تا زمانیکه نیاز به حل و یافتن ریشههای برخی از چند جملهایها مانند x^2 + 1 نبود یا هنوز به لزوم آن نرسیده بودند یا رسیده بودند ولی قادر به ابداع شیوههای جدید نبودند, کارساز بود ولی وقتی که نیاز به حل و یافتنِ ریشۀ معادلۀ مذکور و نه در عالم واقع بلکه بصورت تخیلی و برای تسهیل و انجام برخی امور هندسی رسید و دامنۀ آن سر از پیچیدگی در حل چند جملهایها و معادلات و به تبع در امور مهندسی خارج ساخت نیاز به خلق مجموعه اعداد موهومی (imaginary numbers) فرا رسید, که مثلا ریشۀ عدد منفی 2 (2-) که در مجموعه اعداد حقیقی دارای پاسخ نیست و به تبع مشکل حل برخی چندجملهها مرتفع گردد, سپس مجموعهایی فراگیر بنام اعداد مختلط با الگویِ a + ib ایجاد گردید, توجه داشته باشید که این مجموعه اعداد, قابلیت انطباق با انواع اصول جبری مانند شرکت پذیری یا جابجایی و دیگر اصول را داراست و همچنین مجموعه اعداد حقیقی و اعداد موهومی زیر مجموعۀ اعداد مختلط محسوب میگردند.
2- اصول اقلیدس (Euclid’s axioms) :
وضعیت جاری در ناهماهنگی اصول اقلیدس در ریاضییات-هندسه با اصلاحات و مباحث جدید و از طرفی با ریاضیدانانی مانند تیکلای لباچفسکی و جان پلیفیر, باعث پارهایی سوتفاهمات در شکستن اصول که در واقع چنین اتفاقی رخ نداده, گشته است.
اقلیدس در حدود 300 سال قبل از میلاد میزیسته و قدمت کتاب مهم او یعنی اصول (Elements) به 2300 سال میرسد, کتابی بدون مقدمه و زمینهسازی, بدون مثال, بدون محاسبات و با بیانی بسیار ثقیل و زمخت, صرفا شامل قضیهها و اثبات آنان.
با اینحال اعتبار این کتاب بسیار بالا و حیرت آور است, تمامی ریاضیدانان از جمله ارشمیدس به خواندن و صرف اوقات بسیار بر آن نهادند, و در طی بیش از 2000 سال تمامی نوشتهها بر پایۀ اصول اقلیدس در ریاضییات و هندسه بوده. در حالیکه واقعیت این کتاب چیزی مگر جمع آوری قضییههای اودوکس و تصحیح نوشتههای تئائتتوس و بازسازی و آرایش مطالب پراکندۀ دیگر ریاضیدانان آن روزگاران نبوده, البته در کوششها و ممارست او شکی وجود ندارد و اقلیدس ریاضی دانی برجسته بود.
به صورت خلاصه اقلیدس 10 اصل و 465 گزارۀ حاصل از نتیجهگیری از آن اصول را ارائه نمود, بسیار پیچیده و بدون بدیهیات و شهود, تا پیش از قرون جاری برخی از ریاضی دانان و حتا خود اقلیدس به انحای مختلف که از ظواهر کار آنان کاملا مشخص است از مشکلات و پیچیدگیهای اصول اقلیدس آگاه بودهاد , تا دوران به قرن بیستم رسید که تلاشهای زیادی صرف مبانی منطقی و ساختار ریاضیات گردید, بتدریج ضعفها و نقایص اصول اقلیدس بخصوص اصل پنجم و کارهای دیگر او هویدا گشت و ایرادات منطقی متعددی آشکار گشت, بزرگترین مشکل و نقص اقلیدس “مفروضات تلویحی” ایشان بود که اقلیدس اساس را بر پایۀ مفروضاتی بنا نهاده بود که اصول موضوعۀ او آنان را مجاز ندانسته بود, حتا تعاریف مقدماتی او از سوی برخی ریاضی دانان به چالشهای بسیار جدی کشیده شد, هشت ایراد اساسی و کلی به کارهای او وارد گشت که منجر به اصلاحات فراوان و ارائۀ اصول موضوعۀ جدید در مبنای ریاضیات و هندسه گشت, این کارها توسط هیلبرت, بیرکهوف, پیری, پئانو, هانتینگنون, کهوف و بلومنتال و برخی دیگر به ثمر رسید و نقایص کارهای اقلیدس رفع گردید و از سویی دامنۀ این تلاشها از جانب بویویی و گاوس و لباچفسکی منجر به تولد موجود جدیدی بنام هندسۀ نااقلیدسی گردید, در واقع اصول و مبانی که امروزه در ریاضیات و هندسه وجود دارد و در کتب درسی بکار گرفته شده همان اصلاحات و اصول جدید است.
به دیگر سخن برخی اصول از ابتدا دچار خدشه و ایراد بوده, کامل و جامع نبوده, بر پایۀ مفروضات غلط بنا شده, اصلا یک قضیه بوده که بصورت اصل عنوان شده, اقلیدس خطوط موازی را بدین صورت تعریف میکند: “خطوطی واقع در یک صفحه که هر اندازه در هر جهت امتداد یابند یکدیگر را تلاقی نمیکنند” , بله به نظر کاملا عقلانی و قابل قبول است و 23 قرن به همین نحو نقل گردید و به آن عمل شد, ولی آنسوی داستان گفته نشده, ولی این اصل چه چیزی را نمیگوید؟
نمیگوید این دو خط به یک فاصله از یکدیگرند یعنی نگفته فاصلۀ میان این دو خط در همه جا یکی است.
هفتصد سال بعد پروکلوس عنوان داشت که اصل توازی اقلیدس را باید از شمار اصول موضوعه خارج نمود زیراکه دشواریهای زیادی دارد, و اصلا این یک اصل علمی نیست, او یک هذلولی را مثال میزند که تا آنجا که بتوان تصور نمود به مجانبهایش نزدیک شده, بی آنکه هرگز آن را قطع کند, آیا این یک توازی است؟
از ایران نیز همواره تلاشهایی در جهت اصلاح اصول اقلیدس و ابداع اصول جدید صورت پذیرفته و آنان نیز از مشکلات آن ناآگاه نبودند, فضل حاتم نیریزی, خواجه نصیرالدین طوسی و بخصوص نابغۀ ایرانزمین عمر خیام کوششهای زیادی به عمل آوردند, و در نهایت به اثبات و اصلاح آن از طریق مفروضات ضمنی دیگر و یا حتا اسقاط برخی اصول اقلیدس از انتفاع گردید, عمر خیام در کتاب “شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس” به طرح چهار ضلعیهایی میپردازد که دو ضلع مقابل برابر و بر قاعدۀ عمود باشند, سپس اثبات میکند که دو زاویۀ دیگر این چهار ضلعی با هم برابر است, و در نهایت اصل دیگری را بر توازی اقلیدس جانشین میکند, این طرح در همان زمان توسط خود او به کشورهای اروپایی ارسال گشت.
3- فیزیک مدرن در مقابل فیزیک نیوتنی:
مکانیزم این بحث نیز در مجموع تفاوتی چشمگیری با موارد پیشین ندارد, از طرفی ارائۀ فرضیۀ نسبیت از سوی آلبرت اینیشتین و بخصوص نسبیت خصوصی که دنیایی سراسر تحیر در بر دارد نیاز به مقالههای مستقل در ادا نمودن حق مطلب و ادای وفاداری به ایشان است که واقعا در این مقاله نمیگنجد.
مجددا عرض میکنم که بنده با نوع استدلال شما در آن کامنت کاملا هم عقیده هستم و مطالب فوق صرفا یک توضیح بود و نه خدشه به سخن شما, همچنین رفتار و نوشتار آقای مزدک را هم صحیح و با فایده ندیدهام.
در انتها برای جمع بندی باید گفت در علم یک قاعدۀ کلی وجود دارد بنام سازگاری, در یک اصل پذیرفته شدۀ علمی هرگز نباید به حکمی برخورد که اصلی را نقض نماید و همواره یک استقلال واقعی حفظ گردد.
اگر ما زمانی پیش از این آموزشها و القائات و در اولین بار و با دیدی منتقدانه به متن اصلی یا ترجمۀ بدون اصلاح این اصول و مبانی برخورد کرده بودیم, بی شک به گونهایی دیگر بدانان مینگریستیم و به تامل واداشته میشدیم, برخی از این اصول که هیمنۀ علم را تا این روزگاران تشکیل داده بودند دارای ایجاز سایر اصول نبودند و به هیچ عنوان صفت “بدیهی” بر آنان کاربرد ندارد, چیزی را که اکنون در عالم ریاضیات و فیزیک بر پیکرۀ اقلیدس و نیوتن بنا نمودهاند به سان برجی رفیع در برابر کلبهایی مقوایی است.
ياران گرامى
پاسخ به نكته چهارم كه ذكر فرموديد از قلم افتاد.
٤- كاملا درست مى گوييد و من نمى بايست تعميم مى دادم. همانگونه كه قبلا گفتم، دين باوران صاحب نظرى نظير دكتر سروش هستند كه اينگونه نمى انديشند
نوريزاد گرامى
اى ميزبان صبور كه با نوشته هاى دردمندانه ات، سر درد دل همه ما را باز كردى، هر وقت از دستمان خسته
شدى بگو، تا يك آنتراكت به تو بدهيم و باز شروع كنيم! 🙂
جناب مزدک عزیز
با پاسخی که به من داده اید کاملا موافقم. ما بحثی نداریم دوست من. اگر هم نظری بود بیشتر برای تاثیر کلام خودتان بر مخاطب بود. من همچنان از نوشته های خوبتان بهره می برم.
جناب ساسان
اگر توهین به مقدسات دیگران به دور از خردمندی باشد، صدور فتوای قتل دگر اندیشان به دلیل توهین به مقدسات جرم و جنایت است. در این مورد هم نظریم دوست من.
جناب کمال
این بحثهای دو یا چند نفره همگی در ارتباط با پستهای جناب نوری زاد بوده است به طور مثال همین بحث ادیان را که من باز کردم به پست “از خرافه تا خرافه” مربوط است. جناب نوری زاد هم فرمودند هرطور خودتان صلاح می دانید آن را به پست بعدی یا در همان پست بگذارید. نیازی به حذف نوشته های ما نیست دوست عزیز. ما را که از مملکت خودمان حذف کرده اند، لطفا درخواست حذف مجازی ما را ننمایید. به گمان من رونق اینجا به همین تضارب آرا است. در هر صورت صاحب اختیار جناب نوری زادند اگر بفرمایند ما ساکت می شویم.
پایدار باشید
بردیا استقامت
ياران گرامى.
از بر خورد متين شما سپاسگزارم
١- من نمى گويم مسلمانان از خردمندى جوامع ديگر خوشحال نباشند. مى گويم چرا امتياز پيشرفت ديگران را كه بويى از اسلام نبرده اند، به جاى اينكه به خود آنها بدهند، ناشى از پياده كردن اسلام خودشان مى دانند.
٢- يك مثال از هزاران هزار مثال، كافى است معجزات علمى قران را در اينتر نت سرچ كنيد تا صد ها مورد ديگر ببينيد:
” عمر دنیا و زمین و انبساط آن (بیگ بنگ) – سیاه چاله ها و ستاره های نوترونی همگی گوشه ای از معجزات قرآن است!
– بیگ بنگ – بیگ کرانچ و انبساط دنیا:
سوره ی 55 (الرحمن): آیه ی 37:
“آسمان ها روزی دوباره شکاف برمی دارند و مانند گل سرخی باز می شوند!”
سوره ی 51 (الذاریات): آیه ی 47:
“و ما آسمان ها را با قدرت خود بنا کردیم و همواره آن را وسعت می بخشیم!”
سوره ی 21 (الانبیا): آیه ی 104:
“در آن روز که آسمان را چون طوماری در هم می پیچیم هماگونه که آفرینش را آغاز کردیم آنرا باز می گردانیم. این وعده ای است که بر ماست و قطعا آنرا انجام می دهیم!”
با بیان تئوری بیگ بنگ دانشمندان همواره در صدد گسترش آن بوده اند.
مدتی بعد به کمک تحقیقات عده ای از دانشمندان مشخص شد که علاوه بر بیگ بنگ پدیده ای به نام بیگ کرانچ هم باید وجود داشته باشد. و همانطور که دنیا باز شده روزی به همان نقطه ی آغاز جمع می شود. (انا لله و انا الیه راجعون).
قرآن این موضوع را در ابتدا به باز شدن یک غنچه ی گل رز تشبیه می کند و بیان می دارد که با قدرت بی انتهای خویش در حال گسترش (انبساط) دنیا است!
و روزی همانطور که این دنیا را باز کرد دوباره مانند طوماری آنرا در هم خواهد پیچید. (بیگ کرانچ).
و این سخن حقیقت است!”
ياران گرامى شايد شما با اينطور ضد تبليغ ها براى قران موافق نباشيد اما من هرگز نشنيده ام كه كسى از صاحب نظران اسلام با اينگونه سخنان مخالفت كند به جز دكتر سروش كه قبلا گفته با اين برداشت ها از قران مخالف است و نبايد بيشتر از ظرفيت دين بر آن بار كرد. شما يك دين دار صاحب نظر را به من نشان دهيد كه قران را از معجزات علمى مبرا كرده باشد. سكوت در اين مورد علامت رضاست.
٣- دانشمندانى كه نام برده ايد همه ايرانى بوده اند. اينكه علم انان را ناشى از مسلمان بودنشان بدانيم مثل آنست كه بجاى دانشمندان امريكايى يا آلمانى بگوييم دانشمندان مسيحى يا يهودى و همان مسيحى يا يهودى بودنشان را باعث دانشمند شدنشان بدانيم.
ﮔﻴﺮﻡ ﻛﻪ ﻣﻦ اﺳﻼﻡ ﺭا ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻢ و ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻣﺘﺨﺼﺺ ﺁﻥ ﺭﺟﻮﻉ ﻛﻨﻢ ‘ ﻣﮕﺮ ﺭاﻱ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺩﺭ ﺣﻮﺯﻩﻫﺎﻱ ﺩﻳﻨﻲ ﻳﻜﻴﺴﺖ. ﻣﮕﺮ ﻃﻠﺒﻪﻫﺎﻱ ﺗﺎﺯﻩ ﻭاﺭﺩ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ و ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ اﺳﺘﺎﺩاﻥ و ﺑﻶﺧﺮﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪﻫﺎ اﻗﺘﺪا ﻛﻨﻨﺪ? ﻣﮕﺮ ﺭاﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﻳﻜﻴﺴﺖ ‘ اﻳﻨﺠﺎ ﺩﻳﮕﺮ ﺣﺮﻓﻲ ﺑﺮاﻱ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﻴﺴﺖ و ﺗﻨﻬﺎ ﺭاﻩ ﻋﺎﺩﻻﻧﻪ ﺭاﻱﮔﻴﺮﻱ ﺑﻴﻦ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﺩﻳﻨﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺗﻜﻠﻴﻒ اﺧﺘﻼﻓﺎﺕ ﺭا ﻣﺸﺨﺺ ﻛﻨﺪ ‘ ﺁﻳﺎ ﺗﺎ ﻛﻨﻮﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﺭاﻱ ﮔﻴﺮﻱ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺩاﺷﺘﻪاﻳﻢ ‘ ﻭﻗﺘﻲ ﻋﺎﻟﻢ ﺩﻳﻨﻲ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ ﻣﻨﺘﻆﺮﻱ ﺭا ﺗﺎﺭ و ﻣﺎﺭ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ اﺯ اﻳﻦ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ.ﻫﺎ ﺻﺪاﻳﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ و اﻋﺘﺮاﺽ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩاﻧﺪ ﻛﻪ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺟﻤﻬﻮﺭﻱ اﺳﻼﻣﻲ ﻧﻪ ﺟﻤﻬﻮﺭﻳﺴﺖ و ﻧﻪ اﺳﻼﻣﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ اﮔﺮ اﺳﺮاﻳﻴﻞ و ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ اﮔﺮ ﻣﻴﻠﻴﺎﺭﺩﻫﺎ ﻣﻴﻠﻴﺎﺭﺩ ﺧﺮﺝ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ اﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﺿﺮﺑﻪاﻱ ﺑﻪ اﻋﺘﻘﺎﺩاﺕ ﻣﺎ ﺑﺰﻧﻨﺪ ‘ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﻧﺴﺘﻦ ﻫﻤﻪ اﻳﻦ ﻣﺼﻴﺒﺘﻬﺎ ﺑﺠﺰ ﻋﺪﻩاﻱ ﻗﻠﻴﻞ ﺑﻘﻴﻴﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺭا ﺑﻪ ﺳﻜﻮﺕ ﻣﻴﮕﺬﺭاﻧﻨﺪ. ﺑﺎ اﻳﻦ ﻛﻪ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ﺑﺎ اﻋﺘﺮاﺽ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺗﻮﺷﻪاﻱ ﺑﺮاﻱ ﺁﺧﺮﺕ ﭘﺲاﻧﺪاﺯ ﻛﻨﻨﺪ ﻭﻟﻲ ﻋﺎﻓﻴﺖ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺁﻥ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ
ﺑﺎ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻛﻪ ﭘﺎﻳﻲ ﺩﺭ ﻣﻨﺒﺮ اﻳﻦ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺩاﺭﺩ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﺻﺮﻳﺢ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺭا ﺑﺎ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ‘ اﻭﻟﻴﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ اﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﻳﻮاﺭ ﻣﻮﺵ ﺩاﺭﻩ ﻣﻮﺷﻢ ﮔﻮﺵ ﺩاﺭﻩ و ﺳﭙﺲ اﺩاﻣﻪ ﺩاﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ‘ ﻣﻦ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻢ اﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ اﺯ ﺟﺎﻥ ﻣﺎ ﭼﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ‘ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺸﺮﻱ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﺎ ﺁﺑﺮﻭ ﺩاﺭﻳﻢ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩاﺭﻳﻢ ‘ ﻣﮕﺮ ﻧﺪﻳﺪﻳﺪ ﺑﺎ اﻓﺨﻢ ﻓﻘﻬﺎ ﻛﻪ ﺭﻭﻱ ﺩﺳﺖ اﻭ ﺩﺭ ﺣﻮﺯﻩ ﻧﺪاﺷﺘﻴﻢ ﭼﻪ ﻛﺮﺩﻧﺪ ‘ ﻣﺎ ﻛﻪ ﺟﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺩاﺭﺩ. ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺎ ﺑﻪ اﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ اﺯ ﻳﻚ ﻃﺮﻑ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﻣﻮﻇﻒ ﺑﻪ اﻃﺎﻋﺖ اﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻋﺎﻟﻢ ﺩﻳﻦ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ و اﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﻳﮕﺮ اﻣﺮﻭﺯ ﻛﻪ ﺣﺎﺟﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﺩﻳﻦ اﻓﺘﺎﺩﻩ ﻣﻴﮕﻮﻳﻴﺪ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺸﺮﻱ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻣﺜﻞ ﺑﻘﻴﻪ ﻣﺮﺩﻡ ‘ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺟﻮاﺏ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻲ ﻛﻪ اﻛﺜﺮﻳﺖ ﻋﻠﻤﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻭﺿﻊ ﺭاﺿﻲ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ و ﺁﻗﺎﻱ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﺭا اﺯ ﻫﻴﭻ ﻧﻆﺮ ﺩﺭ ﺷﺮاﻳﻄ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺮاﻱ ﺭﻫﺒﺮﻱ و اﺗﺤﺎﺩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻨﺪ و ﺑﺮاﻱ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺩﻻﻳﻞ ﺷﺮﻋﻲ و ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺩاﺭﻧﺪ ‘ اﺯ اﻭ ﺳﻮاﻝ ﻛﺮﺩﻡ ﭘﺲ ﻣﺸﻜﻞ ﻛﺠﺎﺳﺖ ‘ ﭼﺮا ﺷﻤﺎ اﻳﻦ ﺭﻭاﻳﺎﺕ و ﺳﻴﺎﺳﺎﺕ ﺭا ﻧﺰﺩ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﻧﻤﻴﺒﺮﻳﺪ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺳﺮﻱ ﺗﻜﺎﻥ ﺩاﺩ و ﮔﻔﺖ ﺷﻤﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺎﺩﻩاﻳﺪ اﮔﺮ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﺎﺩﮔﻲﻫﺎﻱ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﺑﻮﺩ, ﭘﺲ ﭼﺮا اﻳﻦ ﻧﺰاﻉ ﻫﺰاﺭﻭ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﻃﻮﻝ ﻣﻲاﻧﺠﺎﻣﻴﺪ ‘ اﻭ ﺳﻮاﻝ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻢ ﻣﺸﻜﻞ ﻛﺠﺎﺳﺖ. ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﺧﻼﺻﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺁﻧﻜﻪ ﺩﺭ ﻗﺪﺭﺕ اﺳﺖ ﺑﻘﻴﻴﻪ ﺭا ﺁﺩﻡ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﻲﺁﻭﺭﺩ ‘ ﻣﺎ ﺭا ﻫﻢ ﻛﻪ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ ﺷﺪﻩاﻳﻢ ﻋﺎﻟﻢ و ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ ﻧﻤﻴﺪاﻧﺪ ‘ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺎ ﻓﻮﺭا ﻣﻴﭙﺮﺳﺪ, ﭘﺲ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ اﮔﺮ ﺩﻻﻳﻞ ﺷﻤﺎ و اﻛﺜﺮ ﻋﻠﻤﺎ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ اﻳﺸﺎﻥ ﺭا ﻗﺎﻧﻊ ﻛﻨﺪ ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﭼﻂﻮﺭ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﺪ اﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺨﻮاﻫﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺩﻻﻳﻞ ﺷﻤﺎ ﻗﺎﻧﻊ ﺷﻮﻧﺪ. ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺩﺭ ﺟﻮاﺏ ﮔﻔﺖ ﺑﺒﻴﻦ ﻋﺰﻳﺰ ﻣﺎ ﻛﺘﺎﺏ ﻗﺮﺁﻥ ﺩاﺭﻳﻢ ﺛﻨﺖ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺩاﺭﻳﻢ ﺭﻭاﻳﺘﻬﺎﻱ ﺑﻴﺸﻤﺎﺭ ﺩاﺭﻳﻢ ﻭﻟﻲ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻣﺎ ﺭا ﺑﻪ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﺭﻭاﻳﺎﺕ و ﻳﺎ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻣﻌﻴﻨﻲ اﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﺸﻮﻳﻖ ﻣﻴﻜﻨﺪ, ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺎﺩﻱ ﻣﺨﻠﻮﻃﻲ اﺯ ﻋﻘﻞ و ﻧﻔﺲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﺎ اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻮﺗﺎﻩ اﺳﺖ و ﻣﺎ ﻓﻘﻄ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ اﺩﻋﺎ ﻛﻨﻴﻢ اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ, ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﻴﻴﺖ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ اﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ اﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺟﺮاﺗﻲ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ اﺟﺎﺯﻩ ﻣﻴﺪﻫﻴﺪ ‘ ﭼﻨﻴﻦ ﮔﺸﺎﺩﻩ ﺩﺳﺖ ﺩﺭ اﻣﻮﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻛﻨﻴﺪ و ﺑﺮ ﺁﻥ اﺳﺮاﺭ ﺑﻮﺭﺯﻳﺪ ‘ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ‘ ﻣﺎ ﮔﻤﺎﻥ ﺩاﺭﻳﻢ ﻛﻪ اﻣﻜﺎﻥ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﺎ اﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺎﺩﻱ ﻛﻤﺘﺮ اﺳﺖ و اﻳﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺣﺠﺖ ﻣﺎﺳﺖ ‘ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺟﻮاﺏ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ‘ ﭘﺲ ﺣﺪاﻗﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﻳﺪ اﻳﻦ ﺁﺯاﺩﻱ ﺭا ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﻋﻠﻤﺎ ﻳﻜﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺁﻫﻲ ﻛﺸﻴﺪ و ﮔﻔﺖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﭘﺪﺭ اﻳﻦ ﻣﺼﻠﺤﺖ ‘ ﺣﺮﻑ ﺭا ﻋﻮﺽ ﻛﺮﺩ و ﮔﻔﺖ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﻭﻳﺪ ﺑﺎ ﺑﻘﻴﻪ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﻨﻴﺪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻴﭙﻴﻮﻧﺪﻡ ‘ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺟﻮاﺏ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ
ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ اﮔﺮ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻪ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻭاﺑﺴﺘﻪ ﻛﻨﺪ ﺩﮔﺮ ﺩﺧﺎﻟﺘﻲ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻤﻴﮕﻴﺮﺩ ‘ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ اﻭ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﻣﺎ ﺯﻭﺭﻣﺎﻥ ﻫﻤﻴﻦ ﻗﺪﺭ اﺳﺖ ﺗﻮﻛﻞ ﺑﻪ ﺧﺪا
اﺯ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﺎ ﻳﻚ ﺿﺮﺏ ﺁﻣﺪ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ و ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺭا ﺑﺎﺯﮔﻮ ﻛﺮﺩ ‘ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﻴﻠﻲ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ‘ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻴﻪ ﭼﻲ ﺷﺪﻩ ﺧﻴﻠﻲ ﭘﻜﺮﻱ و او ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺎﺟﺮا ﺭا ﺑﺎﺯﮔﻮ ﻛﺮﺩ و ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﮔﻔﺖ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﻣﺮا ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩﻩ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻳﻚ ﻛﺸﻮﺭ ﺷﻴﻌﻲ ﻫﻤﻪ اﺩﻋﺎﻱ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ‘ ﻳﻚ ﺧﺪا ‘ ﻳﻚ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ‘ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﺜﻞ ﺧﺮ ﺩﺭ ﮔﻞ ﻓﺮﻭ اﻓﺘﺎﺩﻩ اﻳﻢ و ﭘﺲ اﺯ ﺳﻲ و ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﺗﺼﻔﻴﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻳﻚ ﺩﺳﺖ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ‘ ﺑﻪ ﺟﺮاﺕ ﻣﻴﮕﻮﻳﻢ اﮔﺮ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻣﻠﻴﻮﻥ ﻧﻔﺮ ﺩﻳﮕﺮ ﺭا ﻫﻢ اﻋﺪاﻡ ﻛﻨﻴﻢ.ﺭاﻩ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻧﺨﻮاﻫﻴﻢ ﺑﺮﺩ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ اﺩاﺭاﺕ ﺩﻭﻟﺘﻲ ﺭﺷﻮﻩ و ﭘﺎﺭﺗﻲ ﺑﺎﺯﻱ ﺳﻜﻪ ﺭاﻳﺞ اﺳﺖ اﺧﺘﻼﻑ و ﻧﻔﺎﻕ ﺩﻭﺭﻭﻳﻲ ﺑﻴﺪاﺩ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﭼﻘﺪﺭ ﻭاﻗﻌﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻲﺷﺮﻡ ﺑﺎﺷﻴﻢ و اﻧﺘﻆﺎﺭ ﺣﻖ و ﻋﺪاﻟﺖ اﺯ ﺩﮔﺮاﻥ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ
ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻭﻗﺘﻲ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭﻱ ﻛﻪ ﺷﻌﺎﺭ ﻋﺪاﻟﺘﺶ ﮔﻮﺵ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺭا ﻛﺮ ﻛﺮﺩﻩ و ﺗﻤﺎﻡ اﺭﻛﺎﻥ ﻧﻆﺎﻣﺶ ﺭا ﺑﺎﻧﺪﻫﺎﻱ ﻣﺎﻓﻴﺎﻳﻲ اﺩاﺭﻩ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﭘﺎﻛﺘﺮﻳﻦ ﺭﻳﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭﺵ ﻣﺤﻤﻮﺩ اﺣﻤﺪﻳﻨﮋاﺩ اﺳﺖ ﻭاﻗﻌﺎ ﭼﻪ اﻧﺘﻆﺎﺭﻱ ﻣﻴﺘﻮاﻥ اﺯ اﺳﺮاﻳﻴﻞ و ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ و ﻏﺮﺏ ﺩاﺷﺖ ﻭاﻗﻌﺎ ﻛﺪاﻡ اﺑﻠﺤﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻓﻼﻛﺘﺒﺎﺭﻣﺎﻥ ﺑﻨﮕﺮﺩ و ﺑﻪ اﻳﻦ ﺷﻌﺎﺭﻫﺎﻱ ﺗﻮﺧﺎﻟﻲ ﻧﺨﻨﺪﺩ ‘ ﻭﻗﺘﻲ اﺩاﺭﻩ ﻳﻚ ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ اﻣﺎﻣﺰﻣﺎﻧﻲ ﻣﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺩﺭﻳﻮﺯﮔﻲ اﻧﺪاﺧﺘﻪ ﭼﻂﻮﺭ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ و ﺷﻌﺎﺭ ﺩاﺩ
ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻠﺘﻬﺎﻱ ﺟﻬﺎﻥ ﮔﻮﻱ ﺳﻘﺒﺖ ﺭا ﺩﺭ ﺣﻤﺎﻗﺖ اﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻗﺒﺎ ﺳﺘﻮﺩه اﻳﻢ ‘ ﻣﺎ ﺭﻛﻮﺭﺩ ﺯﺩﻳﻢ
سيد ابوالفضل گرامى
بخش آغازين نوشته تان بسيار دلنشين بود. آن را دوست داشتم و قريحه ادبى شما را تحسين مى كنم.
فقط به پاسخ به قسمتى كه مربوط به خودم بود مى پردازم.
سخنان مرا خودستايى خوانده ايد در حاليكه جملات داخل گيومه، تماما جملات خودتان بود كه من در پاسخ به خودتان كپى- پيست كردم. يكبار ديگر جملات خود را بخوانيد. آيا لحن حق به جانب، مغرور و خودستايانه آنرا احساس نمى كنيد؟: “در هر دو صورت چنان چه بخواهی در مسیر درست قرار گیری ، ناچاری به اصلاحاتی در نوع تفکر و عملکردت نائل شوی و زنگارها را از ذهنت بزدايى ” شما تشخيص داده ايد كه مسير من غلط و ذهن من زنگار بسته است است و مى خواهيد مرا به مسير درست رهنمون شويد. خوب من هم به سبك خودتان پاسخ دادم.
در ضمن من هم درست مثل شما از تربچه پوك خوشم نمى آيد.
رضاى گرامى
شما در اين لجن زار و چاله آب گنديده چه مى كنيد؟
ناظر گرامى
سلطه پذيرى بى دليل نيست. بايد ديد چه عاملى وحدت ملى را فرو مى پاشد و يك كشور را سلطه پذير مى كند
بردياى گرامى
از لطف شما نسبت به نوشته ام سپاسگزارم.
خانم هستم اما هيچ حساسيتى ندارم اگر كسى مرا آقا بخواند و به گمانم محتواى سخن اشخاص مهمتر از مشخصات فردى آنهاست.
از نوشته هاى متين و پر مغز شما نيز بسيار ممنونم.
سلام برهمه مخالفان فکری .این متن پاسخی است به کسانی که بدبینامه به ساحت دین پا میگذارند و دگم آمیزبه سلوک دینمداران هجمه میبرند . روی سخنم با آنانی است که شرط ادب و حرمت را نگاه نمیدارند و اسلوب تحقیر و توهین و تمسخر را برگزیده اند.حقیقت آنست که نام رهبران و بزرگان دین رابه زشتی بردن ، رذیلت است و به نام نقادی سب مقدسات اساسی از جمله خدا و پیغمبر که مورد وثوق و اعتقاد میلیاردها انسان است کج فهمی و خواری است .کسی که صادقانه و منصفانه زندگینامه و سرگذشت خاتم الرسول حضرت محمد (ص) را مطالعه و بررسی نماید میفهمد که او با وجود تولدورشد در جامعه ای در اوج جاهلیت و فقر و تبعیض و تباهی و… با یتیمی ونداری و شرایط سخت چوپانی و کارگری و… به فردی امین ،صادق و … ،ومورد اطمینان و اعتماد شهرت میابد وبا خصایص بزرگ انسانی پرورش پیدا میکند و آنگاه در سن چهل سالگی به درجه ای از کمال و نبوغ میرسد که با وجود بی سواد یش — دین یعنی بزرگترین برنامه انسان ساز بصورت وحی بر قلب مبارکش نازل میشود و در مدت کم 23 سال افرادی را پرورش می دهد و جامعه ای مدنی و با ایمانی را پایه ریزی میکند که بی نظیر و بی بدیل است مدینه فاضله ای بدور از هر گونه تبعیض و فقر و نابرابری .وانچه که بجا میگذارد گنجینه ای از ذخایر برای انسانهای طالب حق و راستی که حتی مو رخان و محققان غربی به آن اذعان دارند(محمدی که باید از نو شناخت) -کدام عقل سلیم به انسان اجازه میدهد که آدمی از آنهمه دستاوردها ی وزین و باارزش ازدوران حیات هستی بخش پیامبر را در لوای چند اتهام و ماجرا(که ماوقع و حقیقت بسیاری از آنها باید مورد راست آزمایی قرار گیرد) به همین چیزهافرو کاست و قضاوت نمود ویا درمورد قرآن که منبع و معدن مفاهیم انسانی تا انتهای تاریخ و برنامه انسانهای با ایمان و متعهد است را سبک شمرد با این گمان که پر از ناسخ و منسوخ و آیه های پارادوکس و متعارض است .بجز برخی از آیا ت که سهل ترند بقیه اگر انسان تخصص عربی نداشته باشد. و با جایگاه و مقام و شان نزو ل آیات در رابطه با زندگی پیامبرو رخدادهای دوربرش اطلاع
نداشته باشد مطمینا دچار سردرگمی و وتضاد در قرآن خواهد شد(نه هر آنکه الفاظی خواند معانی دانست) -پیامبری که رسول محبت و دوستی است و وصف( لعلی خلق عظیم )است را چگونه میتوان بخاطر خطا ها و اشتباهات معدود به کلی نادیده گرفت ، ان خطاها در برابرفضایل اخلاقیش قطره به دریا هم نیست و درواقع اشتباهاتش بعد تخطیه خداوند درسی برای مسلمانان است .با این اوصاف روا نیست به بهانه آزادی بیان ،دل مردمان دیندار آزردن و در لوای نقد و روشنگری شلاق موزیانه کوفتن بر اعتقادات راستین مردم. باید بدانید ما دینداران خیلی بیشتر از شما از فضای استبداد و خفقان وشکنجه و اعدام در مملکت بیزاریم و از جنایات و فقر و فلاکت حکومت نا اسلامی شکوه داریم واز شعارهای پوچ و عوامفریبی با ابزار دین توسط ملایان و آخوند ها دلمون خون است اما راه مبارزه تیشه به ریشه دین زدن نیست چون دین زدایی ممکن نیست کار عبث و خود فریبی است.آب در هاون کوفتن است.(چراغی که ایزد بر فروزد هر آنکس پف کند ریشش بسوزد)- تنها راه درست مبارزه خرافات زدایی و اباطیل روبی از چهره دین است و تفکیک حق از باطل و زدودن ابر سیاه و ومسموم از چهره واقعی خورشید دین.پس فقط با دعوت مردم به دین ورزی آگاهانه و پیروی آنها از برداشتهای درست و صحیح از دین می توان به مصاف قرایت غلط و مدعیان دروغین مذهب در عرصه فرهنگ و سیاست رفت مابا تفکر طالبانیسم و صفویسم و … درحال مبارزه ایم نه اسلام واقعی! درصورتیکه مردم از حقایق آگاه یابند و رسالت اساسی پیامبران را درک کنند و بفهمند که آخوندها دین پر از خرافه و اساطیر را برای استحمارشان به انان قالب کرده اند ،شجاعانه از انها دوری جسته و اطاعت نکنند آنگاه امید رهایی و آزادگی فراهم خواهد شد.مطمین باشیم که حکومتگران عاشق تاج و تخت وقدرتندوبه خدا وروز آخرت ایمان ندارند و مطیع شیطانند بنا براین اگر مردم ایمان و صدق داشته باشند وهمراه و متحد باشند انشالله بنیاد ظلم بر چیده خواهد شد .در آرزوی روزی که. مردم از یوغ ستمگران نجات یابند و سعادتمند شوند. بدرود
با سلام بر جناب مزدک عزیز…مطالبت که در همه جایش خشونت و عصبانیت موج میزند باعث تاثر من شد. دیدم آقای نوریزاد هم تذکری بزرگوارانه داده است که البته باید همه مان به ان توجه کنیم.. نگاه پرونده ساز همراه با بی شکیبائی و رجوع به شیوه اتهام زنی برای دفع حریف انسان را یاد استالین در شوروی و آخوند در نزد مسلمین میاندازد. بخصوص این نیت خوانی ات جای گله دوستانه دارد. بجای اینکه از نظرات یک انسان فرهیخته در باب پوپولیسم(دکتر سریع اقلم) استفاده کنی و بر غنای آن بیفزائی می گوئی که منظور جناب نوریزاد بود . هموطن عزیزم دنبال چه میگردی؟ شما دوست نازنین تا زمانی که حاکمیت عقل را در سرزمین وجودت نپذیری ناچاری حاکمیت خشم و پرده دری و بی انصافی را تحمل کنی . بگفته بزرگان اخلاق، وقتی عقل و خرد در سرزمین وجود آدمی مستولی شد خشم جای خود را به غیرت میدهد و شهوات به عفاف و پاکدامنی در کلام و رفتار تبدیل میشوند. شاید بگوئی نیت خیر داری ولی دوست من آنچه که به چشم می آید بروز نیت در عالم بیرون است .در افکارت کینه جوئی عجیبی موج میزند که هیچگاه مثلا سروش را به خاطر اینکه زمانی در شورای انقلاب فرهنگی بوده نمی بخشی .در ذهنت همه پرونده دارند و من سعی کردم شرایطی را تجسم کنم که شما و همفکرانت اگر بر مقدرات این مردم حاکم شوید با آنها چه میکنید. میترسم فکر کنم که شاید همین نوریزاد ما را همان روز اوّل به اوین خودت یبری که چرا زمانی با کیهانیان چای خوردی!. آیا واقعا معتقدی هر که با تو همراه نیست بسیجی و بازجوی اطلاعات است. امیدوارم اینطور نباشد چون این حرفها خیلی به افکار جورج بوش پسر نزدیک است! دور باد از شما نازنین
دوست من از دل کینه انسانیت بیرون نمی آید ولی انسانهای بی کینه و تعصب میتوانند فضای خشن را از بین ببرند. از دل آپارتایدیها هیچگاه رحمتی زایده نشد ولی ماندلای با گذشت زندانبان خشن خود ” گریگور” را مرید خودش کرد. او معتقد بود هم زندانیان و هم زندانبانان جزیره روبن قربانیان جهل و خشونتند. این نگاه برای آن مردم رحمت شد. اگر در این سی و چند سال اخیر این را هم یاد نگرفته باشیم سخت عمر به باد داده ایم. البته بگذار بگویم که نخواستم بالای منبر برایت بروم. این تنها مشکل تو نیست.مشکل من هم هست.این حرفها برای همه مان است. بیا با هم همدل شویم تا روزهای خوبی را ببینیم. با آرزوی سلامتی و سعادت یرای شما و همه دوستان عزیز و یاد گرفتن اصول زندگی مسالمت عزیز و متمدنانه. ببینیم باید چکونه انسانی باشیم تا بتوانیم به داد این آبادان مظلوم برسیم و یا حداقل رویمان بشود که با آن همدردی کنیم.
جناب یاران
با درود و آرزوی سلامتی
اجازه می خواهم حرف های شما را با هم مرور کنیم:
1- مردم اکثر آخوند ها را با مشخصات ( گردن های کلفت، دست های گوشتالود و شکم های بر آمده ) میشناسند. این هم طبییعی است چون شغل آخوند ها جز این برایشان به ارمغان نمی آورد. این اقتضای حرفه ی مفت خوری و حرافی شان است که اینگونه می شوند.
2- من گفته ام مسلمانان از تاریخ خود فرار میکنم و دلیل این هم کاملن واضح است. برای مثال شما ندیدید که مسلمانان از گردن زدن 700 یهودی توسط محمد هرگز در کتابهایشان اشاره نمیکنند و یا اسمی از ترور های مختلفی که توسط محمد انجام شد و یا کشتار های بیشماری که در مسلمانان در حمله به ایرا ن انجام دادند ویا نسل کشی سنیان به دست اهل شیعیان در صفویه و یا تشویق علی برای حمله اعراب به ایران و یا شرکت حسن و حسن در کشتار ایرانیان و یا سوزاندن درختان باغهای یهودیان اطراف مدینه برای فراری دادن آنها و یا قضیه های همسران محمد و ازدواجش با دختر 6 ساله در 60 سالگی و یا گردن زدن یک یهودی و تصرف همسرش (ریحانه) به عنوان غنیمت جنگی توسط محمد و …. با او در همان شب و یا راهزنی از کاروان های قریش و شروع جنگ های فراوان و یا دریافت 2 میلیون درهم (سالیانه) توسط حسن برای عقد قرارداد با معاویه و یا تعرض به زنان در جنگ ها و تقسیم آنان در جنگ ها به عنوان غنایم و یا حمله به جوامع دیگر به عنوان جهاد در راه خدا و به قصد غنیمت گرفتن زن ها و بچه ها و ….ویا زن های بیشمار حسن ( که خود محمد هم شاکی شده بود) و یا ماجرای غزانیق و یا …… در تاریخ اسلام نیست؟
برای اطلاع دقیقتر به یک مورد از تاریخ اشاره میکنم و از شما می خواهم نشان دهید که شما در درس های تاریخ اسلام و یا زندگانی امامان که در دوران راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه پاس کرده اید، این موارد را به شما نشان داده اند:
به روزگار خلافت علی بن ابی طالب، چون پایان سال 38 و آغاز سال 39 بود، حارث بن سره عبدی، به فرمان علی لشکر به خراسان کشید و پیروز شد، غنیمت بسیار و برده ی بی شمار بدست آوردند. تنها در یک روز، هزار برده میان یارانش تقسیم کرد. لکن سرانجام خود و یارانش، جز گروهی اندک، در سرزمین قیقان (سر حد خراسان) کشته شد. (فتوح البلدان، بلاذری)
– علی بن ابی طالب، عبدالرحمان بنی جز طائی را به سیسستان فرستاد. لکن حسکه حبطی وی را بکشت،پس علی فرمود: بیاید که چهار هزار تن از حبطیان را به قتل رسانیم. وی را گفتند: حبطیان پانصد تن هم نشوند. پس چون علی این را شنید ، فرمود هر که بر خلاف خدا اراده ای دارد را بکش (فتوح البلدان، بلاذری)
– در زمان حضرت علی مردم » ری » در ایران سر به طغیان بر علیه اعراب مسلمان گذاشته و از پرداخت خراج به والیان اعراب خودداری کردند بطوریکه در خراج آن دیار کسری پدید آمد.حضرت علی » ابو موسی » را با لشکری فراوان به سرکوب شورش مردم » ری » در ایران فرستاد. (فتوح البلدان.صفحه 150)
– در زمان حضرت علی نیز مردم استخر درایران باردیگر به علیه اعراب مسلمان سر به شورش گذاشتند و این بار» عبدالله ابن عباس» به فرمان حضرت علی شورش توده های مردم استخر در ایران را به خون فرو نشاند. (فارسنامه.صفحه 136).
در تاریخ فقط شما خوانده اید که علی در خانه گرسنگان مخفیانه غذا پخش می کرد ولی هرگز این موارد اساسی را ندیده اید و نشنیده اید (من می توانم برای شما حداقل 100 مورد از این اعمال علی را ذکر کنم). این موارد بسیار زیادند و اگر شما به ما نشان دادید که در در دبیرستان ویا دانشگاه در درسهای تاریخ اسلام یک مورد آن اشاره شده باشد ما از شما ممنون می شویم.
جنبه دیگری از فرار مسلمانان از تاریخ خود، انکار مسلمان بودن همه حاکمانان مسلمان می باشد. هر دوره که یک حکومت اسلام بر پا شد و باز گندی با بار آورد، همان جمله معروف بر زبانتان جاری می شود که این ها مسلمانی شان مشکل دارد!!!! یعنی اصلن مسلمان نیستند!!!
3- شما فرموده اید (شما فکر میکنی بدون وجود دانشمندان مسلمان شما امروز به لپ تاب و آی فون و آی پد دسترسی داشتی). دوست من این ادعای خیلی بزرگی است و نمیدانم چگونه میخواهید آن را ثابت کنید. یاران عزیز امیدوار بودم اگر حرفی میزنید مستدل باشد و سند و مدرک علمی بیاورید. ما در تاریخ رشته ای داریم به اسم ” تاریخ علم تجربی” . تاریخ علم تجربی رشته ای از تاریخ است که به صورت آکادمیک و مستند به بررسی روند پیشرفت علوم تجربی ( از قبیل شیمی، فیزیک، مکانیک، …) در تاریخ می پردازد و نقش موسسان و کاشفان و مخترعان را بررسی میکند( منبع: کتاب تاریخ علم فیزیک، چاپ پیام نور). حوزه ای که شما درباره آن صحبت میکنید حوزه علم مهندسی الکترونیک و نرم افزار است. حال من از شما می خواهم که شما با سند و مدرک تاریخ علم مهندسی الکترونیک و نرم افزار را برای ما بیاورید و به ما نشان دهید که این تاریخ مسلمانان نقش اساسی داشته اند به گونه ای که ثابت شود بدون وجود مسلمانان هیچگونه ابزار پیشرفته ای در حوزه الکترونیک و نرم افزار ( مانند لپ تاب و آی فون و آی پد) وجود نداشت ( من منتظر می مانم تا شما حتما این مورد را به ما نشان دهید).
تا آنجا که من مطالعه کرده ام این دستاورد های تکنولوژیک جوامع مدرن، اصولن بر پایه دانش های نوین است که اصولن بر پایه دانش های مدرن بنا شده اند به گونه ای که اکثر علوم و ریاضیات قدیمی در آن بی مورد است یا بسیار ناچیز است. اگر شما فکر میکنید که یک کتاب خیام و یا یک کتاب ابوریحان باعث این همه پیشرفت شده است واقعن در ساده اندیشی به سر می برید. همانند کتاب قانون ابو علی سینا که در پزشکی نوین نقشی ندارد، نجوم خوارزمی هم مگر چقدر در اختراعات نجوم دنیا موثر است؟ یا ریاضیات پیشرفته الان مگر چقدر ارتباط با ریاضیات 1000 سال پیش دارد.
شما در کامنتی به خانم آنیتا فرموده اید که (تاریخ ریاضیات بدون وجود خوارزمی و بیرونی و خواجه نصیر و خیام اصلا معنا و مفهوم ندارد). اینجا خیلی واضح است که شما دچار سفسطه ای بزرگ و غیر علمی شده اید. همانقدر که ما در تاریخ ریاضی دان داشته ایم، بقیه ملل چند برابر ما از این دانشمندان داشته اند ( برای مثال نيلس هنريک آبل، ارشمیدس، لاپــــــــلاس، لاگرانژ، گاسپار مونژ، تئائتتوس، بروسون هراکلیایی، جاثلیق، آناکسیمنس، هیرو فیلوس، اقلیدس، هیپارخوس، بطلیموس، کپرنیک و…. صد ها دانشمند برجسته دیگر در غرب فعالیت علمی بزرگ انجام می دادند). در ثانی این دانشمندان ایرانی، بعضی از آنان اصلن مسلمانی را چندان قبول ندارند ( مثل خیام، حافظ، زکریای رازی … حتی ابوعلی سینا که تکفیر شد). بهتر است بدون سند و مدرک هرچیزی را به هرچیز دیگر ربط ندهیم و علمی صحبت کنیم.
4- فرموده اید (گر راجع به دموکراسی صحبت میکنید باید بدانید که این شیوه حکومت داری از دستاوردهای بشری در قرون اخیر است و ارتباطی به دین و آئین خاصی هم ندارد. تازه آنهائی هم که مفتخر به دموکراسی هستند امروز متهم به گرایش به فاشیسم هستند).
دموکراسی در غرب سابقه کهن دارد و محدود به 200 سال اخیر نمی شود. اگر تاریخ دموکراسی را بخوانی ( تاریخ تمدن ویل دورانت، کتاب های7 و 4و 11) می فهمی که یونانیان و بعد ها رومیان در 2000 سال پیش مجلس سنا و نمایندگان سنا داشتند که امور خود را با انتخاب نماینده و رای گیری و مشورت انجام می دادند. همچنین افلاطون فیلسوف بزرگ یونانی، نخستین دانشگاه «آکادمی»، را در آتن دایر میکند و مردان جوان در آن به تحصیل فلسفه ، جامعه و حکومت داری از طریق دموکراسی می پردازند. این شیوه علمی در زمان های بعد منجر به تکامل دموکراسی مدرن امروزی و حقوق پیشرفته اش شد. شما دستاورد های علمی بعد از دوران رنسانس علمی و صنعتی را با تاریخ لیبرالیسم اشتباه گرفته اید. در ضمن دوست عزیز چه راحت و بدون سند و مدرک نسبت فاشیت به آزادترین کشور های دنیا می زنید. کاش به جای این همه کلی گویی و ادعای بدون سند و مدرک کمی مستدل و دقیق صحبت میکردید.
5- اشاره کرده اید (کته جالب اینکه شما برای یافتن تکیه گاهی برای افکار خود با همانها که آحوند می نامید هم آواز شده اید که شما مگر از فلان آیت الله بیشتر کتاب خواندهائی که حرف میزنی و اورا قبول نداری؟). من با کسی هم آوا نیستم، انچه اشاره شد واقعیتی است که در 1400 سال در اسلام جریان داشته است. اگر شما دوست دارید که ما برای خوشایند دیگران، چشممان را بر روی تاریخی 1000 ساله ببندیم و نقش علمای بزرگ دین اسلام و حرف های آنان را نادیده بگیریم، بسیار دور از عقل است. ما هر چه را اتقاق افتاده بیان کرده ایم نه کمتر و نه بیشتر. تاریخ اسلام در سلطه این علمای بزرگ و آرای انان و کتاب هایشان است. من دانشمند اسلامی نیستم که بدانم این علمای سنتی درست می گویند یا روشنفران دینی. هر چه آنان گفته اند و انجام داده اند را ما نقد کرده ایم.
6- ادعای بزرگی کرده اید و گفته اید (حرف اسلام به عنوان دین تاریخی این است که روابط زور و خشونت و کلیه ابزارهای آن که در خماقت جمع شده از روابط بین انسانها حذف شود. در چنین محیطی که آزادی نفکر و خردمندی و مباحثه و تبادل نظر باشد انسانها راه خود را پیدا میکنند. همین حرفی که در جهان ما ماندلا میگفت و در ایران امثال نوریزاد می گویند. این را همه انسانهای خیر اندیش هم میخواهند. این آرزوی طولانی بشری است. اسلام میگوید انسان میتواند اعتقادی به هیچ شریعتی نداشته باشد و در عین حال اخلاق مدار باشد. این را همه می خواهند. همه دنیا دنبال پیاده کردن این حرف هستند )
دوست عزیز چقدر بدون سند و مدرک حرف های خودت را در دهان اسلام میزنی و آنچه از دموکراسی یاد گرفته ای را به اسلام ربط می دهی. من هر چه دیده ام ( عملی و نظری) این بوده است که اسلام میگوید فقط مسلمانان رستگار می شوند و کافران را بکشید و مرتد را اعدام کنید و دگر اندیش را بسوزانید و هر جا کفار است باید مسلمان شود یا جزیه بدهد یا کسی که اسلام را قبول ندارد ( مانند مسیحیان ) همردیف حیواناتی مانند سگ و خوک نجس است و خوردن وآشامیدن با آنان جایز نیست و …… اگر کسی شریعت را قبول نداشته باشد، باید بمیرد و نجس است و ….
جناب یاران من از شما خواهش میکنم برای این ادعای خود، سند و مدرک بیاورید که ببینیم اسلام کجا چنین حرفی زده است که من آن را ندیده ام ( من منتظر می مانم برای اسناد و مدارک بدون خدشه شما). در مورد ماندلا هم من فکر نمیکنم ماندالا مانند اسلام گفته باشد که هر کس مسلمان نیست نجس است مانند سگ وخوک و اگر دین خود را عوض کند باید بمیرد( همانند امام علی که مرتدان و کافران را میکشت و می سوزاند). نمی دانم چجور میتوانی ماندلا را با اعمال اسلام همنوا کنی!!!!!
7- مورد اخر، عزیز من آخوندیسم هیچ فرقی با اسلام نمیکند چون آخوند دانشمند اسلامی است که به صورت تخصصی به اسلام و قوانین آن می پردازد. این که شما آنان را قبول نداری، خدشه ای به اینکه آخوند ها حکم اعمال و حرف های خود را از دین و قران میگیرد، وارد نمی کند. شما اگر فکر میکنید قوانین اسلام جامعه ما، بر گرفته از قرآن نیست و آخوند ها و مراجع حرف خودشان را می زنند بجای اسلام، در اینجا برای ما با سند و مدرک نشان دهید.
موفق و سلامت باشید
درود به نوريزاد عزيز و همه دوستان :خطاب به در به در :من اين سايت را خيلى دوست دارم گرچه آدم مذهبى اى نيستم .ذيل پست الفاتحه كامنتى از تو خواندم در باره اعتياد .بجز بخشى كه نسبت حكومتى بودن به نوريزاد داده بودى با مابقى حرف هايت يك احساس همدردى عجيبى كردم .احساس كردم در يك جايي دور دوستى نزديك يافته ام .يادم نيست ذيل كدام پست بر عكس تو نوشته ام كه نوريزاد در نظر من يك دگر ديسًى دردناك درونى را بايد تجربه كرده باشد و ازش خواسته بودم تا وقتى هم براى نگارش اديسه درونى اش بگذاردكه بهترين كارش خواهد شد و درس آموز براى آيندگان .دليل من با استدلال خيلى قابل توجيه نيست .از ندامت ،از اين اقرار كه ما آدم كشته ايم ،از نوع رويارويي با گذشته اش و از همه مهم تر از درد و خلوص احساسى كه در بيانش هست …من به هيچ وجه دلم نمى خواهد حتى تصور كنم كه اين انسان دردمند را گرفته اند تا صرفا حدس من درست از آب در بيايد .ديگران چه دفاعى از حقوق ضايع شده مردم ما كرده اند كه نوريزاد نكرده باشد ؟فريبرز رييس دانا ،بابك احمدى ،دكتر ملكى كه بيمار مشرف به موت است اين ها اگر شك تو را به نوريزاد داشتند بيانيه عليه حكم اعدام را با او امضا مى كردند ؟به هر حال زياد نمى خواهم سر اين موضوع چانه بزنم .بر مى گردم به موضوع اعتياد به روايت تو .دربدر مىدانى كهن ترين اعتياد بشرى چيست ؟حالا كه عزم كرده اى انديشه خود را از هرآنچه معتادانه و من مى گويم متعبدانه پذيرفته اى پاك كنى -كه البته خودت مى پندارى كه پاك كرده اى -بگذار بگويم كه باور به اينكه اشياء خارجى همان تصور ما از آن اشياست كهن ترين ايمان بشرى است كه هنوز علم و فلسفه با آن مشكل دارد .علت آنكه فكر مى كنى تنها هستى آن است كه اگر اشتباه نكنم به طور جدى دارى فكر مى كنى و اساسا در همه زمان ها و مكان ها آنها كه در پى آزادى انديشه تا آخر خط بوده اند نادر بوده اند و بر خلاف آمد عادت همگان .بخش عمده اى از زندگى همگان از سر ايمان است نه انديشه .واقعيت زندگى و فرهنگ همگانى امرى است و آنچه در جامعه علمى يا فلسفى مى گذرد امرى ديگر .در اولى اصلا بدون ايمان زندگى نمى توان كرد ؛ايمان به واقعيت يا رئاليته اين ميزى كه جلو من است ،ايمان به زبانى كه نه با آن كه در آن زاده شده ايم ،ايمان به اين كه واژه هايي كه عمدتا ماشينوار بر زبان مى آوريم گوياى واقعيت درون و برون ما هستند و اين واقعيت مى تواند بيرون از زبانى كه انتخابش نكرده ايم همان سان باشد كه اين زبان معرفى شان مى كند ،.مثالى بزنم .دوست من ،مسلما اگر من نوعى به جاى ايران در سويس متولد شده بودم هنگام رويارويي با تهديدى ناگهانى به جاى بسم الله صليب مى كشيدم اما خب ،فرقى نمى كند ؛هردو از نوع ايمانى است موروثى .ما كه نمى توانيم به زور مردم را وادار كنيم كه همه امور ايمانى خود را همچون نيچه در بوته تفكر آزاد قرار دهند . ايمان آنها برانگيخته از طلب حقيقت نبوده تا حالا آنها را وادار به حقيقت جويي كنيم .ما حد اكثر بتوانيم اين واقعيت را تفهيم كنيم كه حكومت و قدرت حتى بدون يك استثنا هر جا وهرگاه خود را متولى ايمان مردمان قرار داده است كارش سر از سياه چال و دروغ و دين فروشى و ريا و سركوب درآورده است و حتى دين مردمان را ضايع كرده و به جاى بر پايي بهشت زمينى جهنم آفريده است .همين .از اين بيش به خود ما و به تنهايي محتوم تفكر مربوط است .سياست مدرن يك پايه عمده اش مردم اند .ما كه نمى توانيم جز با خشونتى از نوع ديگر حكومت فيلسوف شاهى راه بيندازيم .حالا چه اين حكومت دينى باشد چه الحادى .هدف قابل حصول و انسانى مى تواند اين باشد :نجات هم ايمان و هم عقل از دست قدرت زور و ايجاد فضاى امن و برابر گفتگو و حفظ آن از دخالت هر عاملى كه زور را را وارد اين فضا كند .به برادران ارزشى و آقاى روحانى كه اخيرا آزادى پژوهش را مشروط به مراعات ارزش ها كرده اند مى توان تفهيم كرد كه اگر در ارزش ها حقيقتى باشد فضاى آزاد گفتگو آن را حفظ مى كند و متكى كردن آنها به قدرت نابودشان مى كند .من نمى گويم تو اين طور فكر مى كنى كه مردم را بايد به زور عقلانى كرد دربدر عزيز .در واقع دارم مى كوشم همان مشكلى را كه مى شناسيش كمى بشكافم .دين از نهاد قدرت آزاد بايد گردد و همچنين فكر و ايمان .شادمان مى شوم اگر گه گاه سرى به اين سايت بزنى .به اميد روزى كه بدون خشونت و خون اين اوضاع عوض شود و دوستان اين سايت فارغ از هراس و آزادانه در جايي واقعى گرد هم إيند .من هم اگر عمرى باقى بود دربدر را از نزديك ببينم .پاينده باشي دوست نو يافته ام .
حامد گرامی و عزیز
صحبت شما بسیار درست و به جا و منطقی است و من آن را صد در صد تایید می کنم
منتها ما یک مشکل داریم که به نظر من اساسی است و گفت وگو های اخیر پیرامون دین را لازم می کند
مشکل ما تقدس گرایی است که توسط ملایان در مغز و پوست و استخوان ما فرو رفته و لرزه بر اندام ما می اندازد و رگ غیرت روشنفکران دینی را هم کلفت می کند!
دین داران باید درک کنند که با دیگر ابنای بشر در یک ردیف قرار دارند
اگر ما به دمکراسی و آزادی و برابری حقوق انسان ها در برابر قانون معتقدیم باید این را نیز بپذیریم که کسی نمی تواند مانع انتقادات دیگران از مقدسات دین شود در واقع این مقدس گرایی را باید کنار گذاریم چرا؟
مقدسات یعنی کنار گذاشتن اندیشه انتقاد گر
تا کار به جای باریک می کشد فریاد وا اسلاما سر دادن و آی به مقدسات ما توهین شد گفتن شروع می شود و این حربه ای است برای خفقان ایجاد کردن و برای خود حقوق ویژه قایل شدن و راه را بر خرد و اندیشه بستن
بدیهی است انتقاد گران نیز باید ادبیات نقد را رعایت کنند و از استفاده از الفاظ رکیک و فحاشی بپرهیزند در این صورت انتقادشان به هر چه و هر کس مرز و حدی نمی شناسد و حریمی برایش متصور نیست
این که دینی برای خود تقدساتی قایل شود بسیار طبیعی است اما این تنها برای دین داران معتبر است من که به تقدسات آن دین اعتقادی ندارم این حق را باید داشته باشم نظراتم را هر چند تلخ و ناگوار در نقد دین ابراز کنم
در نهایت می خواهم به سخنان شما باز گردم که بسیار معقولانه فرمودید و تصور من این است که به اندازه کافی طرف های ماجرا در باره دین و نقد دین نظرات خود را بیان کرده اند و بهتر است از گفتن حرف های تکراری جلو گیری شود اگر موضوع تازه ای در این باب باز شود که خوب اما تکرار موضوعات گذشته چیزی عاید ما نخواهد کرد
جناب نوریزاد عزیز ،
گمان میکنم اگر کامنتهایی که مربوط به موضوع نمیشود را حذف نمایید خیلی بهتراست . گاهی اوقات بحثها دو یا چندنفره است . آخر اینجا که اتاق چت یا تربیون آزاد نیست که هرکس درباره هرچیزی که دلش خواست نظربدهد . این کامنتها ما وشما را از هدف اصلیمان دورمیکند اینها اگر حرفی دارند باهم بزنند درفضای مجازی فضافراوان است ، میتوانندجای مناسب را بیابندو استفاده کنند.
جناب نوریزاد گرامی وقتی شمادرباره چیزی زحمت میکشید ونظر میدهید. خب لابد هم خودتان وهم بقیه دوست دارند درباره همان مطلب شما نظرات ببیندگان رابشنونندوبخوانند . مثل این میماند که معلمی سرکلاس درس ریاضی به بچه ها بدهد وآنوقت دانش آموزی ازدرس ادبیات ُسئوالی را در کلاس مطرح کند وانتظاردیافت پاسخ داشته باشدواگر چنین نشد بگوید چرا حرف مرا تحمل نمیکنید ویا آزادی نیست.
خواهشمنداست درنوشته های بنده تامل بفرمایید
جناب یاران یا بهتر بگویم برادر یاران شما اگر دریک کشور متمدنی که قانون حاکم است زندگی می کردید یکبار به کسی تهمت مسلمان بودن می زدید در صورتیکه او می گفت که مسلمان نیست و اسلام را دین نمی داند در صورت تکرار آن و شکایت فرد مذکور شما را نتنها مجرم می شناختند و مجبور به حداقل عذرخواهی از آن شخص میکردند در صورت تکران این تهمت شمارا به دیدن روان شناس مجبور می کردند. شما حتی در فکرت و دراین سایت مجازی نمی توانی حقوق دیگران را برسمیت بشناسی و خودت و دینت را دین همه می نامی بعد ما انتظار داشته باشیم که شما در سیاهچالهای اطلاعات به دگراندیشان ترحم کنید.//////
شما در کامنتی به پوپولیسم پرداخته اید و شاید منظورتان نوریزاد بوده ؟ولی ادرس اشتباهی داده اید.برادر بسیجی!/////// هیتلر در جریان مبارزات در آلمان رشد کرد و چون مردی باهوش و سخنوری توانا بود توانست از شرایط آلمان شکست خورده در جنگ اول جهانی و سرخورده گی مردمیکه تحقیر شده بودنداستفاده نماید و حزبش را به بزرگترین حزب المان در زمان خودش تبدیل کند و مردم المان در یک انتخاب آزاد و دمکراتیک به ایشان رای دادند.////////.متاسفانه حماقت شاه و خود بزرگ بینی و خود رایی او به رادیکال شدن مبارزات ضد سلطنتی مبدل شد و باعث سرکوب شدید نیروهای مترقی از طرفی و تکیه دربار و شاه بیشتر بر ارتجاعی ترین و عقب افتاده ترین قشر جامعه روحانیون(مهمترین علتی که روحانیون تمام اسناد ساواک را نابود کردندزیرا بخوبی ارتباظشان را با ساواک و حقوق گرفتنشان را برملا میکرد) باعث خلاء سیاسی بعد از انقلاب 57 شد و موج سواری ////// که به تنها چیزی که معتقد نبود ازادی و حقوق مردم بود و اینرا بارها نوشته و گفته بود.ولی اخوندهای کراواتی و تحصیل کرده در غرب نهضت ازادی و خودفروختگان مست قدرت یعنی درست کسانیکه باید افکار خمینی را برای مردم تشریح میکردند به تفسیرهای دمکراتیک از سخنان امام //// پرداختند و بر ایران آن رفت که هنوز و شاید تا سالیان سال ادامه خواهد داشت.بنابراین برادران بسیجی حنای شما بعد از 35 سال قتل و آدم کشی و جنایت و تجاوز به مال و ناموس مردم برای چنین مردمی سالهاست رنگ باخته.و با سخنان ارام ولی شرم اور و بی سرو ته عرض خود می برید و زحمت ما میدارید.اسلام شما 1400 سال وقت داشت و در تمام مدت با نمادهای تمدن و علم و خردورزی در جنگ بوده چیزی جز مشتی خرافات به بشریت ارایه نکرده.بهر جامعه ایکه وارد شده جز نکبت و بدبختی و سیه روزی و گدایی و دون پروری میراثی بجا نگذاشته.نمونه اش همین ویران سرایست که نوریزاد بخوبی ترسیم میکند.بجرییت می توان گفت که شما تنها مردمی هستید که توانستید با اسلامتان کشوری را با این امکانات انسانی و منابع به ویرانه تبدیل نمایید و مردمانی سرشار از زندگی را به افسرده گانی بی رمق و بدون امید بزندگی تبدیل نمایید.این است نتیجه انهمه مهملاتی مثل باز گشت به فطرت انسانی.. که شب تا صبح بلغور می کنید.
———————
سلام مزدک گرامی
لطفاً اراده ی قلم خود را در دست بگیرید. بدجوری عبوس و عصبانی است دوست من. اینجا ایران است. جمهوری اسلامی ایران
.
دوست عزیز جناب سمیر
شما سه سال از عمر خود را از دست دادید
ما همین الان داریم لحظه به لحظه وقتمان را برای مشتی خرافات بی سر و ته از دست می دهیم اما چاره ای نیست ما ایرانی ها باید این دوران را پشت سر گذاریم منظورم دوران روشنگری و خرافه زدایی است
سی و چهار سال عمر میلیون ها ایرانی تلف شده و می شود
الان باید کجا می بودیم و کجا هستیم
هند کره جنوبی کشور های آسیای جنوب شرقی که خوراکشان حشرات است(منظورم توهین نیست از نظر اقتصادی خواستم مثل بزنم) از ما جلو افتاده اند
جناب بامداد سخن
دوست گرامی
من ارتباط نوشنه دکتر سروش را با آهنگ طنز آمیز نقی فراموش کرده بودم ممنون از یاد آوری تان
ای دوست ای ارجمند این چه دینی و چه دیندارانی هستند که با یک ترانه طنز به لرزه می افتند و تحملشان به سر می رسد؟ کتاب آیات شیطانی را که به یاد دارید؟ چه جنجالی بر سر آن به پا شد خوب که چی؟ نویسنده ای کتابی نوشته و خواننده ای شعری خوانده من اگر جای دکتر سروش بودم به آن کتاب و به آن آهنگ می خندیدم و حتی به رو نمی آوردم
آیا اسلام برای این آمده که تا یکی طنزی راجع به پیغمبر و غیر و ذالک گفت از هوش برود و جیغ و داد و هوار راه بیاندازد؟ شما با این کار ارزش یک دین که قرار است بشریت را رهایی دهد پایین می آورید
یکی از این نویسندگان معاصر بود فکر کنم علی دشتی یا یکی دیگر از نویسندگان پیش از مشروطه نامش الان نوک زبانم نیست وی که زمانی لباس روحانیت به تن داشته پس از دگر گونی و آغاز نگرش انتقادی به دین جمله جالبی دارد شاید شما هم با آن آشنا باشید مضمون جمله چنین است ++ با وجودی که عقل من به درستی انتقاداتم به دین گواهی می دهد اما هنوز تن من از غیرت دینی از این انتقادات به خود می لرزد ++
دوست من دین لباسی است که انسان بسیار سخت آن را از تن به در می آورد
شما یک بار ترجمه قرآن را به زبان فارسی روان مطالعه کنید ببینید آیا با دنیای مدرن قابل انطباق است
اگر بگویید فلان آیه اش که خیر زمانش گذشته و فلان قسمت آن هم که دموده شده و اینجاش را حذف می کنیم که نشد که
شیر بی یال و سر و اشکم که دید؟
دکتر سروش بیایند و اعلام کنند دین اسلام منسوخ شده و من دین تازه ای ارایه می کنم که شباهت هایی با اسلام دارد ولی مطابق نیاز های بشر امروز تنظیم شده است خوب چه اشکالی دارد؟
شما تا می گویید اسلام تمامی زنگ خطر های انسان آزادی خواه به صدا در می آید و انصاف بدهید حق با آزادی خواهان است. کم از دین زخم نخورده اند. دیگر حال و حوصله تجربه قرایت تازه ای از دین برای ما باقی نمانده چایی اول دهانمان را سوزاند چای دوم پیش کش
Anita گرامی.. با سلام..در رابطه با کامنتی که نوشته اید و نتیجه گیری کرده اید که دین باوران بر اساس احساس حقارت و عقب ماندگی تاریخی مباحثی را که نمونه آورده اید طرح می کنند بنظرم رسید شاید توجه و توضیح چند نکته لازم باشد:
1- در رابطه با خردمندی جوامع دیگر و خوشحالی مسلمین از پیاده شدن اسلام بفرمائید که ابراز شادی از بروز خردمندی در نزد جوامع دیگر چه اشکالی دارد؟ آیا واقعا تفکر اسلام مبنی بر خردمندی و توصیه مردم به رجوع به آن نیست؟ پیشنهاد می کنم حتما دامنه مطالعات را وسیعتر فرمائید تا شاید ابعاد مغفولی هم در نتیجه گیری تان باشد.
2- فرموده اید هر قانون علمی را منتسب به قرآن میدانند. نمی دانم اینرا از کجا یافته اید. حتما منبعی قابل استناد برای آن دارید و خوشحال میشویم ما را هم در جریان بگذارید که فرد موثقی( نه روضه خوان محله) مثلا ادّعا کرده که قانون جاذبه در قرآن است و یا مثلا قانون سیالات و ترمودینامیک.
3- در رابطه با موضوع لپ تاب و ای فون بد نیست بدانیم که طراحی و ساخت این ادوات پیشرفته امروز بر مبنای ریاضیات و فیزیک استوار است. تاریخ ریاضیات بدون وجود خوارزمی و بیرونی و خواجه نصیر و خیام اصلا معنا و مفهوم ندارد. لطفا قدری در باره نقش مسلمانان در تاریخ ریاضی جهان مطالعه فرمائید تا صحت ادّعا روشن شود. همچنین میتوانید در رابطه با نامهائی چون فارابی و این رشد و ابن خلدون و مولوی و ملا صدرا و این و سینا و خیلی های دیگر هم اجمالا برسی فرمائید تا معلوم شود چه کسی دچار عقب ماندگی است و چه کسی عقده حقارت دارد.
4- نوع خطاب شما که همه دین باوران را در مجموعه تحلیل بی بدیل خود آورده اید هم در نوع خود بی نظیر است. خوشحال میشوم اگر مبانی استدلال خود را که بر اساس آن همه دین باوران را در آن شریک دیده اید بفرمائید تا ما هم قدری روشن شویم.
فقط به شما و خودم توصیه میکنم که از عصبیت و این گونه قالبی فکر کردن بر حذر باشیم. تصور جامعه ای که اندیشمندانش به این میزان دارای کینه و نفرت باشند که هر امر بدیهی را انکار کنند واقعا ترسناک است. ما فکر میکنیم آخوندیسم در لباس چند نفر اهل حوزه است ولی باید گفت تفکری که به این میزان اسیر احساسات و تعصبات و بی اطلاعی باشد جنبه های بسار خطرناکتری از آن گروه هستند. امیدوارم با گفتگوی آرام و برگشت به فطرت انسانی از آن دور باشیم.
با درود بر استاد گرامی
جناب سمیر گرامی
مقاله بلندتون درباره اسلام را خواندم و بسیار خوب تحلیل نموده بودید.
نکته ای که میخواستم اضافه کنم این است که مجادله ای بین دوستان بر سر دین اسلام دیده میشود. وظیفه ماست که هر دینی را نقد (بر پایه مستندات و واقعیات) کنیم تا منجر به جدایی دین از حکومت در کشورمان شود. چیزی که کشور ما نیاز مبرم دارد جدایی دین از حکومت است نه حذف دین. در کشور ما هزاران سال است که ادیان مختلف وجود دارند و هیچ حکومتی نتوانسته آنها را از بین ببرد. پس مبارزه برای حذف دین بی فایده است و بر خلاف حقوق بشر است. نقطه اشتراک اغلب کاربران این سایت و همچنین آقای نوری زاد اعتقاد بر جدایی دین از حکومت است و این یسیار با ارزش است. وظیفه انسانی ماست که سعی کنیم این اعتقاد را گسترش دهیم.
با تشکر از همه اعضاء
….تصادف يک دستگاه مينیبوس حامل دانشجويان دانشگاه شوشتر با يک کاميون در جاده دزفول، ۱۱ نفر کشته و ۱۳ نفر زخمی شدهاند……راهيان نور
سلام جوانمرد.به استان فارس شهرستان نیریز هم بیا.قدمت به روی چشم.شهری که شده معرکه جدال دو روحانی بی مغز وخشک مغز.شر بتخانه فارس بوده ایم.شدیم شیره کش خانه فارس. با نوشته هایت عجین شده ام وقتی می خوانم با اشک می خوانم.این ثمره 34 سال حکومت اسلامی !!!!.
جناب بردیا با درود!دوست گرامی منظور من نظری بود که شما در مورد آزادی ادیان در استرالیا داده بودید والا نه قصد قضاوت داشتم و نه درشتی یا پیشداوری. در مورد مندلا در آفریقای جنوبی منظور من این بود که ما هنوز نتوانسته ایم درندگان اسلامی حاکم را وادار کنیم که مخالفانشان را انسانهایی دارای حقوق ببیند تا چه رسد به اینکه آنها را برسمیت بشناسند.مندلا زمانیکه قدرت را گرفت و قدرتنمد بود بخشید والا آدم بی قدرت و زیر دست چی را ببخشد؟پدران و مادران و فرزندانیکه پس از آنهمه جنایت هنوز آسایشی از دست این درندگان ندارند چی را ببخشند؟مثلا مادر ستار بهشتی برود و قاتل فرزندش را که در حقیقت خامنه ایست ببخشد؟او که در قدرت و مشغول قتل و عام.در مورد تعصب هم اگر پافشاری بر آزادی خواهی و افشاگری و تاختن بر بنیادهای خرافی متمسک در دست بیداد گران را تعصب بدانید بله من متعصبم.در مورد راه حل هم من گفته ام تنها راه حل ایران بوجود آوردن جامعه ای آزاد و دمکراتیک و سکولار بر مبنای حقوق بشر است.تا دین و ایدیولوذیها را افساری بر سر نهاده و از قدرت بیاندازد و مهارش کند.راه حل رسیدن به چنین جامعه ای هم دادن آگاهیست و مقاومت مدنی و نقد بی رحمانه اسلام و قدرت است نه تفنگ دوست گرامی!
نوری زاد عزیز چه صاد قانه ومتواضعانه پای بر خاک آبادان نهاده ای ایکاش در آبادان بودم وحر مظلوم وتنهای زمانه را از نزدیک ملاقات میکردم به خدا قسم که خداوند تو را آزاد آفریده
گوشه ای از بدبختی هایی که مردم ایران را دچار کرده است این حکومت:
1- وضعیت آب و هوا؛ آب آشامیدنی بیشتر مناطق ایران آلوده است هوا نیز.
2- وضعیت جاده ها؛ اکثر جاده ها و حتی خیابانها در سرتاسر ایران نامناسبه.
3- وضعیت مسکن؛ اکثر ساختمانهای کشور استاندارد نیست در برابر زلزله و …
4- وضعیت کشاورزی؛ کشاورزی در ایران به صفر نزدیک است و کشاورزان ناراضی
5- وضعیت اقتصاد؛ اقتصاد اینقدر خراب است که دیگه با دشمن دشمن هم کاری ساخته نیست.
6- وضعیت مدارس و دانشگاه ها؛ بیشتر مدارس و دانشگاه ها غیر استاندارد و خطر آفرین هستند تا مکان امن و آرام.
7- وضعیت رسانه ها؛ تنها چیزی که ندارد حرف حساب است ولی تا دلت بخواد حرف مفت حکومت پسند دارد .
8- وضعیت حال و روز مردم؛ متاسفانه طراوت و شادابی سالهاست از چهره مردم پاک شده است و غم و اندوه و درد جایش را گرفته.
9 – وضعیت خودروها؛ خودروها شده اند ارابه های مرگ همه ناراضی.
10- وضعیت ادارات؛ اگر بشه با زیر میزی کارت انجام میشه و گرنه باید بری دنبال نخود سیاه.
11- وضعیت دادگاهها؛ وای وای خدا نکنه آدم مسیرش اونطرفا بیفته وقتی که دزد میشه قاضی چه انتظاری میشه داشت!!!!
12- وضعیت وسایل حمل و نقل؛ مقام اول در تصادفات و مرگ و میر متعلق به ایران
13- وضعیت کسب و کار ؛ سه شغله هم باشی بازم هفتت گرو هشتته.
14- وضعیت اجتماعی؛ خدا نکنه به کسی چپ نگاه کنی تمام بدبختی را سرت خالی می کنه.
15- وضعیت جرم و فساد؛ متاسفانه جرم و جنایت و فساد بیداد می کند.
16- وضعیت آزادی؛ بقولی آزادی قبل از انقلاب بود اینجا فقط میدان آزادی است.
17- وضعیت خارجی؛ باز زمان جنگ اعتباری داشتیم خارج از ایران الان که هیچی
18- وضعیت سلامتی؛ اگر یک نفر توی ایران پیدا بشه و درد و رنج جسمی نداشته باشه بهش جایزه بدین.
19- وضعیت روحی؛ ناگفته پیداست .
20- وضعیت اعتقادی؛ وقتی اعتقادات مردم شد بازیچه حکومت دیگه اعتقادات پرپر شد.
21- وضعیت بهشت و جهنم؛ اگر نخواهیم بهشت و جهنم را ببینیم باید چه کار کنیم؟
این گوشه ای از بدبختی هایی است که این حکومت در این 34 سال برایمان به ارمغان آورده تو خود نیک بنگر پایان کار!!
با درود وسلام
آقای نوریزاد عزیز خوب گفتید که اگر انقلاب نشده بود و…
بله ای مردم ایران. ما ایرانیان در شورش های 57 اشتباه کردیم.آی مردم کمی خرد خوب است.!!! اگر شاه فقید ایران دیکتاتور بود. راه رسیدن به دموکراسی آن نبود که ما رفتیم.؟؟ شخصی که در کتاب ولایت فقیه اش کاملا توضیح داده بود. که منظور او از حکومت اسلامی همان است که در حال حاضر در ایران در حال اجرا است.!! و در فرانسه برای اینکه چپی و مجاهد خلق و ملی و … رابه طرف خود بکشد, اعلام کرد که موافق کلیه آزادی ها در مورد نوع پوشش زنان و مطبوعات و آزادی احزاب و … اما در ایران گفت مطابق فقه شیعه,تقیه کرده وهیچ اعتقادی به آزادی ندارد و… . چطور ممکن است یک چنین مردی آزاد منش باشد.
ودر پی حماقت 57 مشتی خائن و اوباش و وطن فروش و … که پشت سرش کمین کرده بودند. شروع به قتل و اغدام و شکنجه و غارت و مصادره مال مردم وفروختن خاک ایران به همسایه ها و…کردند.
پس یگانه راه ما ایرانیان سرنگونی این رژیم سفاک با اعتصابات سراسری است. تا بتوانیم حکومتی دموکراسی مطابق منشور حقوق بشر جهانی برپا بسازیم.
پاینده باد ایران
تربچه های پوک
*************
هر بهار با رویای تربچه های نقلی از خواب زمستانی برمی خیزم . تراوات و زیبایی تربجه های نقلی بهار همیشه برایم مصداق زیبایی بوده اند . زیبایی سفره های بی آلایشمان هم بوده اند همیشه . اما نه چندان دیرتر ، در گرمای سوزان تابستان ، هنگامی که بی اندازه و حباب وار رشد می کنند ، تبدیل می شوند به تربچه های پوک . میان تهی و با ظاهری زمخت . هر چند که گونه هایشان هم چنان سرخ است ، و حتی سرختر از تربچه های نقلی ، اما پوکند نه چندان دلفریب . پنهان نمی کنم که از تربچه های پوک ، بدم نمی آید . در عین حال تصریح می کنم که چندان دو ستشان ندارم .
چرا این مقدمه را گفتم ؟ توضیح خواهم داد. این مقدمه را گفتم تا بگویم ، بدون این که قصد بی احترامی به کسی را داشته باشم ، از نظر من برخی از “روشنفکر”ان شبیه همین تربچه های پوک هستند . هنگامی که در ابتدا وارد حوزه ی اندیشه ورزی می شوند ، چونان همان تربچه های نقلی ، با تراوات و شادابند . این زمان هنگامه ای است که هم چون “دانشجو”یی کوشا ، در راه دانستن ، شور آفرینی می کنند . اما همین نهال پر تراوت چنان چه ، حباب وار به رشد خود ادامه دهد ،چه بسا دیری نخواهد گذشت ، که از وجود او تربچه ای پوک ، متولد خواهد شد .باور دارم که دانش البته گوهر گرانبهایی است ، در عین حال ، راه دانشجویی ، آفاتی نیز دارد . یکی از آن ها غرور است .
هنگامی که غرور با دانشجو ، آمیخته شد ، او تصور خواهد کرد که یک تنه چیزهایی را می داند که دیگران از درک آن عاجزند . شما می توانید برای درک بهتر ، این “دیگر”ان را کسانی در نظر بگیرید که با این دانشجوی غرق در غرور ، یک جور فکر نمی کنند . در آن صورت البته می شود گردن این مخالف را نیز زد . اورا نادان و خرافه پرست نامید ، اورا استهزاکرد و… . و آن که البته هیچ گردی به دامان کبریائیش نمی نشیند ، این تربچه ی پوک است .
من چند نمونه را ذکر می کنم ، و شما را به قضاوت می خوانم . به من بگویید که آیا شما نیز بامن در تشبیه این “روشنفکر”ان ، به تربچه های پوک ، همداستان هستید ، یا خیر؟
بحث “سید” مدتی در این سایت موضوع گفتگوبود . نظرات موافق و مخالف زیادی مطرح شد . یک نفر البته بر مبنای یک نوع ریاضیات بسیار جالب و فوق مدرن ، محاسبه کرده بود که در حال حاضر می بایست ، دقیقا 19200 نفر سید ، در قید حیات باشند . و بعد سرخوش از این کشف بزرگی که کرده بود و با توجه به این که سادات در حال حاضر تعدادشان به مراتب بیش از این تعداد است ، نتیجه گرفته بود که پس آن ها ازنسل پیامبر(ص) وعلی (ع) نیستند . البته شرمنده ام که نمی توانم نتیجه ی ناروایی را که او در ادامه ، از این استدلال خود گرفته بود ، و نسبت زشت و زننده ای را که به سادات داده بود ، باز گو کنم . به نظر من این “روشنفکر” “ریاضیدان” ،شبیه یک تربچه ی پوک است .
به این اظهار نظر یکی از کاربران سایت توجه کنید :
“به کار بردن عنوان فیلسوف دینی یک مغلطه است، زیرا فیلسوف دینی وجود خارجی ندارد.
فیلسوف نمی تواند انسانی دیندار باشد، وجود چنان شخصیتی امکان پذیر نیست؛ انسانی که عقل دارد و از قدرت اندیشیدن برخوردار می باشد و در راه گسترش رفاه بشر و خدمت به انسانیت و گشودن درهای جدید معرفتی و اخلاقی تلاش می کند، به هیچ وجه نمی تواند فردی دیندار با اندیشه های مذهبی باشد که در قالب های از پیش ریخته و از قبل تراشیده شده مذهبی حرکت کند و هر فرضیه ای که خارج از محدوده دینی و مذهبی اش باشد را رد نماید و خود را فیسلوف هم بنامد.”.
نظیر این اظهار نظر با شیوه های مختلف ، در این سایت گفته شده . شما می توانید به جای کلمه ی “فیلسوف” ، در عبارت های بالا ، “روشنفکر” قرار دهید . برخی از این “اندیشمندان” از اساس منکر ، وجود روشنفکر دینی ، می شوند . از آن جهت که البته این “انکار” امکان پذیر نیست ، و ماهیان رنگی درون آکواریوم هم ، به مغرضانه بودن ، چنین ادعایی خواهند خندید، ناگزیر این “روشنفکران” در چند خط بعدی نوشته اشان به طور ضمنی ، وجود آن ها را قبول می کنند و بلافاصله با بغضی “مقدس” اعلام می کنند که “خدمت” روشنفکران دینی، سراسر “خیانت” بوده است . و مثلا اگر دکتر شریعتی در جریان انقلاب ، انگیزه های مذهبی جوانان را برنیانگیخته بود ، در ایران ، نه انقلاب اسلامی ، که نوعی دیگر از حرکت اجتماعی ، به راه می افتاد که مطلوب نظر این “روشنفکران” بود .
اینان تا آن جا پیش می روند که اعلام می کنند که این روشنفکران دینی ، از قبیل دکتر شریعتی و محمد نوریزاد هستند که سد راه آگاهی مردم اند . اگر اینان نبودند ، مردم در گیر جهل و خرافه نبودند .و البته گناه شریعتی و نوریزاد به حدی بزرگ است که اگر این اندیشمندان می توانستند “گردنشان ” را می زدند . به نظر من اینان بی شباهت به تربچه های پوک نیستند.
تربچه های پوک مزرعه ی روشنفکری ، ” اعصاب” ندارند . وقتی به آن ها منطقی پاسخ می دهی و او در مقابل استدلال شما چاره ای جز پذیرش حرف “حق” و یا استدلال مشابه ندارد ، از کوره در می رود و چشمان را می بندد و دهان را می گشاید و هرچه را که نباید به زبان آورد ، می نگارد . به این مورد توجه کنید . این ها تهدیداتی است که یک نفر از کاربران سایت و در پایان یک سلسله بحث در مورد همان موضوع “سید” خطاب به من انشا نموده اند :
” برو بابا ، تا به تبعیت از رهبرم چند تا فحش آب نکشیده بهت ندادم . برو پی کارت.”
من البته از این تهدید ترسیدم . جای ترسیدن هم بود . خوب آقای “روشنفکر” ما اعصاب ندارند . سید ابوالفضل چه حقی دارد که بر خلاف نظر او حرفی بزند . هم “عرب” است و هم جاهل و بی خرد و هم خرافه پرست . چنین کسی باید برود پی کارش. اگر نرفت پی کارش و بازهم همان اندیشه های جاهلانه را تکرار کرد چه ؟ آن وقت راهش “چند تا فحش آب نکشیده ” است . من البته چون تاب شنیدن فحش آن هم از نوع “آب نکشیده” را نداشتم ، آرام میدان را ترک کردم .اکنون شما به این “اندیشمند” چه می گویید؟ چه صفتی را برازنده ی او می دانید؟ تربچه ی پوک ، میان تهی بودن وی را بدرستی توصیف نمی کند آیا؟
این روشنفکران ، بی دلیل و با دلیل با هرچه که مخالف نظرشان باشد ، مخالفت می کنند . حتی اگر آن چه با آن مخالفت می کنند ، یک واقعیت مسلم باشد که از فرط وضوح ، نیاز به دلیل هم نداشته باشد . به این اظهار نظر توجه کنید :
“برداشت های مختلف از دین” یک مغلطه بزرگ است چرا اینکه اگر فرضیه “قرائت های مختلف” درست باشد برای دستورات دینی اسلام در ایران دست کم هفتاد میلیون قرائت وجود خواهد داشت، در نتیجه چه حقیقتی در آن نهفته است؟ برای رسیدن به عدالت اجتماعی به کجای این دین سراسر مغلطه، باید آویزان شد؟”
برای این “روشنفکر” غیر دینی چقدر سخت است که بفهمد هیچ دو انسانی شبیه هم نیستند . چه به دین اعتقاد داشته باشند ، یا نداشته باشند . انسان ها با توجه به تربیت خانوادگی و اجتماعی شان و میزان تحصیلات و آگاهی شان ،و… درک متفاوتی از جهان اطراف خودشان خواهند داشت . تفکرات متفاوتی خواهند داشت . جهان بینی متفاوتی خواهند داشت . آیا درک این مطلب سخت است ؟ اگر هفتاد میلیون ایرانی ، مسلمان باشند ، هیچ دو نفری از آن ها اعتقاد دقیقا یکسانی نخواهند داشت . این واقعیتی است که علی رغم میل ما وجود دارد . این همان است که به آن میگوییم “تکثر”. ما چه بخواهیم چه نخواهیم ، این “کثرت” وجود دارد . به نظر من کسی که این کثرت را انکار می کند و آن را یک مغالطه می نامد ،مثل یک تربچه ی پوک است . نظر شما چیست ؟
یکی دیگر ازآفت های راه “دانشجو”یی و نیز از مشخصه های تربچه های پوک مزرعه ی روشنفکری ، “خود بزرگ بینی” است . آن ها خیلی زود ، خود و اعتقاداتشان را برتر از دیگران می انگارند والبته در مورد دیگران (جهل آن ها) قضاوت می کنند . غافل از این که ، قضاوت آخرین مرحله ی شناخت است . تا آن جا که من می دانم برای نائل شدن به معرفت باید از شش مرحله گذشت : شناختن ، درک کردن ، به کار بستن ، تجزیه ، ترکیب ، وسرانجام ارزشیابی .اما اینان بلافاصله و با یک میانبر به ششمین مرحله می رسند ودرمورد علم خود و جهل دیگران قضاوت می کنند . به این مورد که دوستی خطاب به من نوشته ، توجه کنید :
“دوست گرامى من با عقایدى شبیه به شما پرورش یافتم اما در مسیر زندگى، دیدم و آموختم و تصمیم گرفتم ” در مسیر درست قرار گیرم و ناچار، به اصلاحاتى در نوع تفکر و عملکردم نائل شدم و زنگارها را از ذهنم زدودم” تا از جایى که شما اکنون هستید، رسیدم به جایى که اکنون هستم و ” هر چند هنوز راه ناهموارى در پیش دارم” و امیدوارم با هدایت عقلى که از زنگار تعصبات کاملا پاک شده، پیشتر بروم”.
او می انگارد که در مسیری درست قرا گرفته و “زنگارها را از ذهنش زدوده ” . شاید چنین باشد . ولی چگونه ، بدون این که کوچکترین شناختی از من و سوابقم داشته باشد ، ادعا می کند که از جایی که اکنون من هستم ، شروع کرده تا این که به این جایی که اکنون هست ، رسیده . من با خودستایی ای که در این نوشته ، برای تحقیر طرف مقابل بحث هست ، کاری ندارم . چه بسا نویسنده چنین قصدی نداشته باشد . من با قضاوتی که از سر سبکسری نموده است کار دارم . منظورم از سبکسری اهانت نیست . منظورم بی دقتی ناشی از خود بزرگ بینی است . منظورم از سبکسری ، سبک بودن سر است . نویسنده از کجا می داند؟ شاید سید ابوالفضل سی سال پیش از این ایستگاهی که او در آن متوقف است ، عبورکرده باشد ؟ دلیلم در مورد این جهل او این است که او تقریبا هیچ شناختی از من ندارد وبا این حال ، این گونه شتابزده خودش را در عرش نشانده و طرف مقابلش را در نقطه ی صفر آغازو شروع تعالی خودش قرار داده . به باور من، این همان سبک و میان تهی بودن است که صفت تربچه ی پوک است . آیا اشتباه می کنم ؟ شما چه می گویید؟
این مورد را هم می گویم و بحث را تمام می کنم . دوستی که اعتقادی به دین ندارد ، و به باور من دانش و درکش هم نسبت به دین کم است ، این طور قضاوت کرده است :
“بنظر من راست می گویند.شیعه اصلا مسلمان نیست بلکه بدعتگران در اسلامند بخصوص شیعیان دوازده عربی.”
از لحن بی ادبانه ی نویسنده که شیعه ی دوازده امامی را ، به جهت تمسخر و تحقیر “دوازده عربی” نوشته می گذرم . امروز از این “روشنفکر”ان به حدی از این موارد می بینیم و می شنویم که دیگر قبح آن در نظر همگان فروریخته . چه بسا که نویسنده این نوع نگارش را نسبت به صدها میلیون شیعه ، اصلا اهانت نداند . اما من ماندم که این “اندیشمند” چگونه به این نتیجه رسید که شیعیان ، مسلمان نیستند . و چطور به خودش اجازه داد این طور غیرمسئولانه ، قضاوت کند . همه می دانند که هر کس “شهادتین” بگوید ، در جرگه ی مسلمانی، وارد می شود . به همین سادگی . شیعیان هم گفته اند و می گویند . پس مسلمانند .
این قضاوت مغرضانه ، به باور من ناشی از ناپختگی و کم دانشی و البته تعصب بی مورد است . ناشی از میان تهی بودن . من همان طور که گفتم ، آنانی که حباب وار رشد کرده اند و به جای مغز ، پوسته ای بیش نیستند ، بی شباهت به تربچه های پوک نمی دانم .
در این نوشته از هیچ کدام از اظهار نظر کنندگانی که نظر آن ها را نقل و نقد کردم ، عامدانه نامی نبردم . علت آن این است که آن اشخاص نیستند که مورد نظر من بوده اند ، بلکه نوع برخورد و عملکرد آن ها مهم بوده است . من خواهان محیطی هستم که در آن اظهار نظر و نقد مسئولانه حاکم باشد و نه قضاوت های عجولانه و احیانا بی خردانه . هدفم ازنگارش این متن نسبتا طولانی نیز آن بود که گامی در جهت زدودن رفتارهای غیر مدنی در این سایت برداشته شود. امید که خودم بیش از همه در این راستا گام بردارم .
ارادتمند
سید ابوالفضل
جناب نوری زاد
سایت شما مانند چاله ای میماند که آبهای گندیده را در خود جمع میکند معدود افراد پر مدعائی که ادعای فضلشان میشود ؛فقط بازی با کلمات است و سر وتهش هیچ ، آنان در حد انگشتان یک دست هم نمی شوند عقاید بی سند ومنطق خود را با اسامی گوناگون در این لجن زاری که شما تدارک دیده اید درج میکنند و به لحاظ روحی ارضائ میشوند ؛ راستی حالا که در خوزستان هستی پا بر شیطان قدرتمند درونت بگذار و سری هم به جبهه های سابق جنگ بزن ، نترس ! در شما دیگر اثر نمیکند مگر نفس قدسی آن بچه ها تلنگری باشد ، از مرام و معرفت آن مردان مرد بعید نیست خدا را چه دیدی شایدهم او خواسته با شما اتمام حجت کند و شما را به آن دیار کشیده چون بهر حال شما سالها برای آنان نفس زدی و خداوند بسیار ستار است .
باز هم توافق هسته ای (توافق به زیان چه کسانی است؟)
تحریمهای جدید وزارت خزانه داری آمریکا علیه ایران شاید تنها راهی بود که دولت آمریکا می توانست راه را بر تصویب تحریم های مصوب کنگره در سنا ببندد. اگر قطعنامه ای که قبل از توافق هسته ای در کنگره به تصویب رسیده بود، در سنا هم به تصویب می رسید، دولت آمریکا راهی جز اعمال آن نداشت. اوباما در مخالفت با تصویب تحریم های مصوب کنگره تا جایی پیش رفت که سنا را تهدید به وتوی قطعنامه کرد. به نظر می آید، این تحریمهای جدید که خود دولت آمریکا در آن پیش قدم شده است نوعی باج دادن به اسرائیل و حامیان تندرو آنها در مجلس سنا و نمایندگان باشد.
توافق هسته ای با استقبال تقریبا تمامی کشورهای جهان روبرو شده است. حتی عربستان سعودی که از مخالفین سرسخت جمهوری اسلامی در منطقه است از این توافق حمایت کرده است، پیروزی بزرگی برای دستگاه دیپلماسی دولت روحانی و موفقیتی برای دولت آمریکا برای حل و فصل مناقشه هسته ای از طریق دیپلماتیک. تنها دولتی که با سرسختی علیه این توافق موضع گرفت، دولت اسرائیل بود که آن را اشتباهی تاریخی خواند. طرفه اینکه حزب کارگر اسرائیل هم از این توافق استقبال کرد و بر ناتانیاهو خرده گرفت.
تندروهای داخلی اما با فرمان رهبرشان سکوت اختیار کرده اند، تنها گاه به گاه ندایی خفیف و با احتیاط در اردوگاهشان شنیده می شود. ندایی که به طرز شگفت آوری با ندای تندروهای اسرائیلی هم خوان است. آنها نیز از توافق هسته ای خوشنود نیستند و آماده اند تا به محض فرمان رهبرشان بر دولت نوپا هجوم بیاورند و جریان آب نبات و در غلطان را که بر دولت اصلاحات روا داشتند، دوباره به پیش بکشند.
نکته کلیدی این معما در زنده بودن فاشیست به فضای بحرانی نهفته است. دولت دست راستی اسرائیل به دشمنی چون ایران نیاز دارد تا هرچه خواست بر سر فلسطینیان مظلوم ببارد و دستان آلوده اش را در پشت این هیاهوی هسته ای پنهان کند. حتی با فرض صحیح دانستن نظریه بمب هسته ای ایرانی، باید به این پرسش پاسخ داد که اسرائیل که خود دارای دویست کلاهک هسته ای آماده به شلیک است چگونه از بمب هسته ای ایران هراس دارد؟ آیا جز این است که در پس پرده این مظلوم نمایی (تکرار هولوکاست)، این منافع فاشیستی جناح حاکم اسرائیل است که تامین می شود؟ آیا جز این است که در پس پرده این نمایش مضحک، شهرک سازیهای غیر قانونی است که ادامه پیدا می کند؟
جناح تندرو دست راستی ایران هم دقیقن از همین رو است که به دشمنی مداوم با اسرائیل نیاز دارد تا هرچه خواست بر سر مخالفانش بیاورد و آن را به صهیونیزم جهانی منتسب کند. آیا تا کنون بحثی با ولایت مداران داشته اید که آنها مخالفان خود را به هماوازی با اسرائیل و صهیونیست متهم نکنند؟ شما هر انتقادی که از آنان بکنید نهایتا به دشمنی با اسرائیل می رسند. بدون اغراق اگر از گرانی ماست در این مملکت شکوه کنید آن را به اسرائیل نسبت می دهند و شما را به وابستگی به آنها متهم می کنند. موضع اخیر وزارت خارجه ایران با درایت بود و نشان از آن داشت که با هوشیاری از دامی که فاشیستهای اسرائیلی برایشان گسترده اند پرهیز می کنند. آیا رهبر ایران هم می تواند از این دام پرهیز کند؟ اگر بتواند، شاید سرفصلی جدید در مناسبات ایران با سایر کشورهای جهان گشوده شود.
حیات فاشیست از دشمن ارتزاق می کند، این دشمن باید همیشه در حالت تعلیق نگاه داشته شود تا منافع حکومتهای فاشیستی تامین شود. فاشیستهای ایرانی و اسرائیلی سر در آخور یکدیگر دارند. شک نکنید.
http://bamdadesokhan.blogspot.com/2013/12/blog-post_16.html
بردیا استقامت
عقب افتادگی مورد اشاره خانم اناهیتا تاریخی نیست و از انقلاب صنعتی شروع شده است و مختص جوامع مسلمان هم نیست و کل جوامع شرق عالم را در بر میگیرد .
با شروع انقلاب صنعتی در غرب سرمایه داری ، آن دسته از علوم که قابل تبدیل به تکنیک و نهایتا سرمایه یا به عبارتی دلار بود ، شروع به پیشرفت کرد ، همزمان شرق عالم هم به خاطر مواد اولیه تحت سلطه غرب قرار گرفت . این سلطه متکی به سلاح پیشرفته بصورت غیر مستقیم هنوز هم ادامه دارد . ادعای وجود هر قانون در قران هم مختص اخوندهای قران ناشناس است و نه مسلمانان . در جوامع غربی هم حرمت انسانها خیلی هم مورد توجه نیست ، مگر اینکه مردم ویتنام و افغانستان و عراق و افریقا و بطور کلی جهان موسوم به جهان سوم را انسان ندانیم . اصطلاح جهان سوم با فروپاشی بلوک کمونیست دیگر مصطلح نیست .
اﻱ ﻭاﻱ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺷﺪﻳﻢ اﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﺧﻂﺮ اﻓﺘﺎﺩﻩ
ﻫﻴﺖ ﭘﺎﺭﻟﻤﺎﻥ اﺭﻭﭘﺎ اﺯ ﻧﺴﺮﻳﻦ ﺳﺘﻮﺩﻩ و ﺟﻌﻔﺮ ﭘﻨﺎﻫﻲ ﺩﻳﺪﻥ ﻛﺮﺩ. ﺩﻳﮕﻪ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺷﺪﻳﻢ ‘ اﮔﺮ اﻳﻦ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻣﻨﺎﻓﻖ ﺑﮕﻦ ﻛﻪ ﻭﺯاﺭﺕ اﻃﻼﻋﺎﺕ ﺑﻪ اﻭﻧﻬﺎ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﻛﺮﺩﻩ, ﺁﺑﺮﻭﻣﻮﻥ ﻣﻴﺮﻩ ‘ ﻣﻦ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺑﺎﺯﺟﻮﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺳﺘﻮﺩﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﺧﻔﻪﺷﻮ ‘ ﻣﻦ اﺻﻼ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻢ ﭼﻂﻮﺭ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﻚ ﻋﺪﻩ ﭼﻨﻴﻦ ﺳﻬﻞااﻧﮕﺎﺭﻱﻫﺎﻱ اﺯﺷﻮﻥ ﺳﺮ ﺑﺰﻧﻪ و ﻫﻨﻮﺯ ﺳﺮ ﻛﺎﺭﺷﻮﻥ ﺑﺎﺷﻦ اﻟﺒﺘﻪ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﻣﻦ اﻭﻥ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻦ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻛﻔﺎﺭ ﺻﻬﻴﻮﻧﻴﺴﺘﻲ ﺭا ﺑﻪ ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺎ ﺭاﻩ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ
ﻣﻦ ﻛﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ ﺗﻮ ﻳﻪ ﻛﺸﻮﺭ اﺳﻼﻣﻲ ﻫﻤﭽﻴﻦ اﺗﻔﺎﻗﻲ اﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ
ﺧﺪا ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﺧﻴﺮ ﻛﻨﻪ ‘ ﻣﻦ ﻓﻘﻄ ﺧﺪا ﺧﺪا ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻳﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺭﻫﺒﺮ ﻣﻌﻆﻢﻣﻮﻥ ﻧﺮﺳﻪ اﻳﺸﺎﻥ اﮔﺮ ﺑﻔﻬﻤﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﻲاﺣﺘﺮاﻣﻲ ﺑﻪ ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﺷﺪﻩ ﻣﻦ ﻣﻂﻤﻴﻨﻢ ﺩﻕ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﺧﻴﻠﻲﻫﺎ ﻗﺪﺭ اﻳﺸﺎﻥ ﺭا ﻧﻤﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ ﻣﺎ اﮔﺮ اﻳﻦ ﺭﻫﺒﺮ ﻓﺮﺯاﻧﻪ ﺭا ﻧﺪاﺷﺘﻴﻢ اﻻﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ اﺯ ﮔﺮﺳﻨﮕﻲ ﻣﻲﻣﺮﺩﻥ ﻣﮕﻪ ﺯاﻧﺒﻴﺎ و ﻳﺎ ﻏﻨﺎ و ﺧﻴﻠﻲ اﺯ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻦ ﻛﻪ اﻻﻥ ﻣﺮﺩﻣﺶ ﺩاﺭﻥ ﺑﺮا ﻳﻪ ﻟﻘﻤﻪ ﻧﻮﻥ ﺩاﺭﻥ ﻟﻪ ﻟﻪ ﻣﻴﺰﻧﻦ ‘ ﻭاﻗﻌﺎ ﻛﻪ ﺑﻌﻀﻲﻫﺎ ﻧﻤﻚ ﻧﺸﻨﺎﺳﻦ
و ﻓﻘﻄ ﺑﻠﺪﻥ ﺳﻴﺎﻩ ﻧﻤﺎﻳﻲ ﻛﻨﻦ ‘ اﻳﻦ ﺟﺎﺳﻮﺳﻬﺎﻱ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻠﻞ ﻫﻢ ﻣﻴﺮﻥ اﻳﻦ ﺟﻮﺭ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﻭ ﭘﻴﺪا ﻣﻴﻜﻨﻦ ﻣﻴﮕﻦ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ اﻳﻨﻬﺎ ﻫﺴﺘﻦ ﻧﻪ ﺁﻗﺎ ﻧﻪ ﺻﻬﻴﻮﻧﻴﺴﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﻣﺸﻜﻼﺗﺸﻮﻥ اﻳﻨﻬﺎ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻌﺪ از ﺳﻲوﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﻣﺎ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻪ اﻧﺪاﺯﻩ ﻛﺎﻓﻲ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ ﻳﺎ ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻮﺭا ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺠﻴﺮ ﻛﻢ ﻣﻴﺎﺭﻳﻢ و ﻣﻦ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻱ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﺟﻮﻧﻬﺎﻱ ﺭﻭ ﻛﻪ ﺩاﺭﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻘﻴﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﻜﻨﻦ و ﻓﻘﻄ ﺳﻴﻨﻪ ﺧﺎﻟﻲ ﻣﻴﺰﻧﻦ ﻭاﻗﻌﺎ ﺁﺩﻡ ﺑﺮﻩ اﻳﻦ ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻛﻲ ﺑﮕﻪ
ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺭﺳﻴﺪﮔﻲ ﺑﻪ ﺩﺭﺩﻫﺎﻱ ﻭاﻗﻌﻲ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻧﻮﻗﺖ ﻳﻪ ﻋﺪﻩ ﻣﻨﺎﻓﻖ ﻫﻤﺶ اﺯ اﻋﺘﻴﺎﺩ ‘ ﻓﺮاﺭ ﻣﻐﺰﻫﺎ ‘ ﺟﻨﮓ ﺗﺠﺰﻳﻪ اﻳﺮاﻥ ‘ ﺧﻼﺻه ﻛﻼﻡ ﺭﻭ ﺑﮕﻢ اﮔﺮ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻣﻴﻠﻴﻮﻥ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﺑﻴﺴﺖ ﻣﻴﻠﻴﻮﻥ ﺭﻭاﻧﻲ ﻫﻢ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﻳﻚ ﻗﻂﺮﻩ اﺷﻜﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﻣﻴﺸﻪ اﺭﺯﺷﺶ ( اﮔﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺭﺧﺘﺎ ﻗﻠﻢ ﺑﺸﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺭﻳﺎﻫﺎ ﻣﺮﻛﺐ ﺑﺸﻦ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻦ ﺻﻮاﺏ اﻳﻦ ﻳﻚ ﻗﻂﺮﻩ اﺷﻚ ﺭﻭ ﺑﻨﻮﺳﻦ) ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻓﺮاﺭ ﻣﻐﺰﻫﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻴﮕﻦ ﻣﻦ اﺯ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺁﺧﻮﻧﺪﻱ ﻛﻪ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻢ ﺣﺘﻲ ﻳﻜﻴﺸﻮﻥ ﻓﺮاﺭ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺗﺎﺯﻩ اﺯ ﺧﺎﺭﺝ ﻫﻢ ﻳﻪ ﻋﺪﻩﺷﻮﻥ ﺩاﺭﻥ ﻣﻴﺎﻥ اﻳﺮاﻥ ‘ اﻟﺒﺘﻪ اﮔﺮ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻣﻨﻆﻮﺭﺷﻮﻥ اﻭﻥ ﻣﻐﺰﻫﺎﻱ ﭘﻮﺳﻴﺪﺱ ﻛﻪ اﻣﺎﻡ ﺗﻜﻠﻴﻒ اﻭﻧﻬﺎ ﺭا ﻫﻤﺎﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻛﺮﺩ .اﻳﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺣﻜﻮﻣﺖ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﻪ و ﺟﻤﻊ اﺿﺪاﺩ ﻓﻘﻄ اﻳﻨﺠﺎ ﻣﻴﺴﺮﻩ ﻫﻢ اﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﻢ اﻭﻥ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﻢ ﺻﺪاﻗﺖ و ﻫﻢ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻫﻢ ﺭاﺳﺘﮕﻮ ﻫﻢ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ. ﺧﺪاﻭﻛﻴﻠﻲ ﺯﻳﺮﻛﻲ ﺭﻭ ﺣﺎﻝ ﻛﻦ ﺑﺮا ﻫﺮ ﻛﺪﻭﻣﺶ ﻫﻢ ﻳﻪ ﺩﻟﻴﻞ و ﻫﺰاﺭﺗﺎ ﺭﻭاﻳﺖ ﺩاﺭﻳﻢ
ﻳﻜﻲ اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻗﺪﻳﻤﻴﻢ ﻛﻪ اﻻﻥ ﺗﻮ ﺟﺒﻬﻪ ﻛﻔﺮﻩ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﻲ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺧﺪا ﺭﻭ ﺩاﺭﻳﻦ و ﻫﻢ ﺷﻴﻂﺎﻥ ﺭﻭ ‘ ﺑﻪ ﺟﻮﻥ ﻋﻤﻮ ﺗﻮﺵ ﻧﻤﻮﻧﺪﻡ ‘ﮔﻔﺘﻢ ﺷﻴﻂﺎﻥ ﻫﻢ اﺯ ﺁﻥ ﺧﺪاﺳﺖ ‘ ﺧﺪا ﻓﻘﻄ اﻵﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﻮﻣﻨﺎ ﺭﺧﺼﺖ ﺩاﺩﻩ ﺗﺎ ﻛﻠﻚ ﻛﻔﺎﺭ ﺭﻭ ﺑﻜﻨﻴﻢ و ﻭﺳﺎﻳﻞ اﻭﻧﻬﺎ ﺭا ﺩﺭ اﺧﺘﻴﺎﺭﻣﻮﻥ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ‘ ﻧﺎﻛﺲ ﭘﺮﻭ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻪ ﻧﻜﻨﻪ ﺧﺪا ﺑﻪ ﺻﻬﻴﻮﻧﻴﺴﺘﻬﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻦ ﺭﺧﺼﺖ ﺭﻭ ﺩاﺩﻩ ‘ ﺩﻳﮕﻪ ﻫﻤﻴﻨﺠﺎ ﺑﺮﻳﺪﻡ ﺯﺩﻡ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ
جناب ساسان عزیز
بانقد بی رحمانه هیچ مشکلی ندارم و اتفاقن آن را بسیار مفید و کارساز می دانم ولی اگر خاطرتان باشد آن نوشته دکتر سروش در پی آن آهنگی بود که به تمسخر ائمه روی آورده بود که واکنش اکبر گنجی را هم بر انگیخت. نوشته های اکبر گنجی در انکار امام زمان به طور مثال نوشته هایی است که در نقد بی رحمانه طبقه بندی می شود ولی آهنگ شاهین نجفی تمسخر و توهین به مقدسات دیگران است. متاسفانه بیشتر دوستان ناباور به دین، بین نقد و توهین نمی توانند تمایز قائل شوند و اینها همه به نفع متعصبین دینی حاکم بر ایران تمام خواهد شد.
با احترام
بردیا استقامت
سرکار خانم آنیتای گرامی
در پست قبل در پاسخ به دعوت من پیرامون نظر دکتر سروش، حق مطلب را ادا کردید. به قلم شریفتان درود می فرستم.
راستی دیدم قبلن بعضی دوستان شما را آقا خطاب می کردند و شما تصحصیح نمی کردید. قانونن آنیتا باید خانم باشد نه آقا. اگر اشتباه می کنم لطفن بفرمایید تا تصحیح کنم.
سپاس از نوشته منطقی و خوبتان
بردیا استقامت
جناب مزدک عزیز
به این جملاتتان که خطاب به من در پست قبل فرموده اید کمی دقت کنید:
“شما ادیان و پیروانش را نشناخته اید یا ساده دل هستید!” ؛”دوست من شما در یک جامعه مترقی و سکولار و دمکراتیک نشسته اید و خیال می کنید که ما با ادمهای معمولی و متمدنی طرفیم که زبان آدمی می فهمند”
آیا پیشداوری و نقد شخصیت در این جملات نیست؟ من هیچگاه به خود اجازه نقد شخصیت کسانی که از نزدیک هم می شناسم نمی دهم، شما چطور با یک نوشته و شخصیت مجازی دیگران را به این راحتی قضاوت می کنید. اگر من بگویم که تا آخرین تظاهرات اعتراضی جنبش سبز در ایران بودم و در تمام تظاهراتها شرکت می کردم آیا سخنانم مقبولتر می افتد؟ اگر بگویم که در روز قدس که تعداد بسیجیها از تعداد معترضین بیشتر بود، مرگ را به چشم خود دیدم آیا سخنانم مسموع تر است؟ شما متاسفانه به جای نقد کلام، نقد شخصیت می کنید و این آفتی بزرگ است به جان ما ایرانیان افتاده است. دکتر سروش را به جرم اینکه سی سال پیش نظری داشته و در همان دوران هم از سیستم حکومت جدا شده است محکوم می کنید و همه را با یک چوب می رانید. اصلا فرض کنید دکتر سروش تا همین دیروز مشغول خدمت به ولایت فقیه بود و امروز به اشتباهش پی برد و در صدد جبرانش برآمد. باید او را تخطئه کنید و نظرش را مردود بدانید؟ این نوشته ها است که نشان از تعصب دارد دوست عزیز. ما برای دموکراسی نیاز به دریدن و پاره کردن نداریم. شما در همین نوشته تان که همه را از دم تیغ گذراندید، چرا اشاره ای به مرحوم سحابی، بازرگان و مصدق نکردید؟ غیر از این است که در تنها دوره ای که آزادی اندیشه در این مملکت وجود داشت دوران کوتاهی بود که تفکر این بزرگان حاکم بود؟ مگر اینها همه مسلمانان معتقدی نبودند؟ راستی راهکارتان را نفرمودید! شما فقط با همه چیز مخالفید و آن را می کوبید، تجربه آفریقای جنوبی و ماندلا را مردود می دانید پس راهکارتان را برای برون رفت از این بحران چیست؟ اسلحه به دست بگیریم، مانند سوریه؟ مانند انقلاب کبیر فرانسه گیوتینها را برپا کنیم؟
شما را رجوع می دهم به نوشته سرکار خانم آنیتا تا تفاوت یک نوشته متعصبانه (نوشته خودتان) و یک نوشته مستدل و منطقی (نوشته آنیتا) را به خوبی درک کنید.
با احترام
بردیا استقامت
سمير گرامى
در نوشته طولانى و بسيار خواندنى تان نكاتى را از قلم انداختيد:
١- مسلمانان هر گاه جامعه اى را مى بينند ( اكثرا جوامع غربى) كه منظم و خرد مدار باشد، حرمت انسانها در آن محفوظ باشد و ظلم و بى عدالتى اندك، مى گويند: ” اسلام واقعى را آنها پياده كرده اند”
نتيجه: اسلام واقعى چيزى است كه تنها غير مسلمانان مى توانند آن را پياده كنند!
٢- هر قانون علمى كه كشف شود مى گويند ” اين قبلا در قران بوده است”. اگر علم بگويد زمين نيروى جاذبه دارد، آن را از قران استخراج مى كنند و اگر به فرض در اينده علم نشان دهد كه نيروى جاذبه وجود ندارد و نيروى دافعه سيارات ديگر، همه چيز را روى زمين نگه مى دارد، آن را هم از قران استخراج مى كنند.
نتيجه: همه قوانين علمى در قران هست ولى تنها غير مسلمانان مى توانند ابتدا آنها را كشف كنند!
٣- اكنون هم كه يكى از كامنت گذاران گرامى مى گويند اگر دانشمندان مسلمان در قديم نبودند، اكنون لپ تاپ، آيفون و آى پد اختراع نشده بود يعنى تمام اختراعات بشرى تا ابد هم به نام اسلام سند خورد.
نتيجه: مسلمانان شالوده گذار علم بوده اند ولى اكنون خود قادر نيستند روى شالوده خود بنايى از علم بسازند بلكه فقط غير مسلمانان قادر به اين كارند!
من اين تناقضات در استدلال و ادعا هاى دين باوران را ناشى از عقب افتادگى تاريخى جوامع اسلامى و حس حقارت ناشى از آن مى دانم.