سر تیتر خبرها
این دو جوان عرب را اعدام نکنید!

این دو جوان عرب را اعدام نکنید!

یک چند وقتی است که من در چهره ی هموطنان عرب خوزستانی ام نگرانی عمیقی را مشاهده می کنم که این نگرانی مرا به نوشتن این رقعه تحریص کرده است. چه نگرانی؟ نگرانی از اعدام دو جوان عربی که از زندان کارون اهواز بجایی نامعلوم انتقال داده شده اند. نگرانیِ فرساینده ای در امتداد اعدام چهار عربی که هنوز جنازه هایشان به خانواده هایشان تحویل داده نشده است.

باورم بر این است که: دستگاههای اطلاعاتی ما برای حفظ نظام ، و در راستای اعتراف گیری به شیوه هایی متوسل می شوند که نتایجش حتماً و حتماً به ضد نظام که نه، بل به نفرت از اسلام و هرچه که هست منجر شده و می شود.
من خود در زندان دیده ام که بازجوهای اسلامی ما چگونه از متهم اعتراف گیری می کنند. بازجوهایی را دیده ام که همه ی کائنات را مچاله ی حفظ نظام می کنند.
این دو جوان عرب – هادی راشدی و هاشم شعبانی نژاد – که هر دو “معلم” بوده اند و جرمشان برپاییِ شب شعر بوده است و احتمالاً در شعرهایشان مخاطبانِ خودیِ خود را برسرشوق می آورده اند، اکنون در معرض اعدام اند. چرا؟ چون احتمالاً دوستان ما انتظار داشته اند اینان به زبان فارسی شعر بگویند و به زبان فارسی شعر بسرایند و در مجالس عقد و عروسی شان از اشعار پارسی بخوانند و رجزهای شاهنامه را تکثیر کنند و میان بچه های عرب توزیع کنند. که اگر این می کردند حتماً در همان وادیِ معلمی ترفیع می گرفتند و حقوقشان و مواجبشان مضاعف می شد.

چرا ما نباید این را بفهمیم که: اگر ما چهارستون این نظام را بر درستی و درستکاری محکم می کردیم، هرگز ازاین که یک ترک یک کُرد یک عرب یک بلوچ یک ترکمن یک لر یک گیلک یک مازنی یا هرکس با هر لهجه و با هرگویش متفاوت، از غرور خاصِ فرهنگی اش بخواند و بسراید و سخن بگوید، و به قله های ادب و فرهنگِ خود تکیه بدهد، بر نمی آشفتیم و احساس ورشکستگی به ما دست نمی داد.

راز این که تا یک عرب می گوید: من عربم، و تا یک ترک می گوید: من ترکم، و یک کُرد می گوید: من کُردم، اعصاب ما متشنج می شود و احساس خطر می کنیم و چهارستونِ برقراری مان به لرزه در می افتد، هیچ نیست الا این که ما از منطق و استواری و درستی و پاکی و انصاف و عقل کم بهره یا بی بهره ایم. و گرنه چرا مثلاً فرانسوی ها و انگلیسی ها از این که هموطنان مسلمانشان از حساس ترین فرازهای اسلامی شان سخن بگویند و فیلم بسازند و شعر بسرایند و حتی مخاطبان خود را بر سر شوق آورند، احساس خطر نمی کنند؟

با این توصیف، من ملتمسانه از تصمیم گیرانی که به اعدام این دو جوان حریص اند و فکر می کنند اعدام آنها باعث عبرت دیگران می شود و همه را سر جایشان می نشاند، اعلام می کنم که: اعدام، هرگز چاره ی کار نیست. و این که: ما را جز گشایش برای همه ی هموطنانمان چاره ای نیست. چرا که چاره ی این بیچارگی را عقل تأیید می کند. و چه گوهری ناب تر از عقل؟

محمد نوری زاد

بیست و سوم آذرماه نود و دو – اهوازShare This Post

درباره محمد نوری زاد

34 نظر

  1. جناب شهرورز من قبلا باکمی مطالعه مطالب شما با شما بر خورد کردم و در حقیقت از آن موقع تا قبل از این کامنت حتی نوشته های شما را هم نمی خواندم. اتفاقی چشمم به کامنتت افتاد و نگاهی سطحی به آن انداختم نوشته هایت تکراری و ملال آور بود ولی وقتی از تحصیلاتت در سه رشته پایه ای و بقول خودتان دارا بودن سه ژن قوی گفته بودی …بفکر فرو رفتم اما درپایان کامنتت عاجزانه در خواستت را از سروش دیدم نا راحت شدم.و آن پیشنهاد هم از سر خیر خواهی بود.من کاری بزندگی خصوصی افراد ندارم هیچکس در زندگی بدون مشکل نیست.حتی در کامنتهایم هر چند تند و آزار دهنده هستند ولی سعی می کنم با کسانیکه خصوصی برخورد نمی کنند کاری نداشته باشم .از اینکه کامنت من باعث ناراحتی شما گردیده صمیمانه عذر میخوام.من حرفم را پس میگیرم و چشم حتما نصیحت شما را در مورد روانکاو جدی خواهم گرفت. باز هم تاکید می کنم که از کامنتی که شما را براشفته کرد قصد نیک داشتم ولی بد مطرح کردم باز هم هم وطن از شما عذر می خوام!
    شاد و پیروز باشید!

    ————————

    سلام و سپاس مزدک گرامی
    بخاطر فهم تان. وبخاطر پوزشخواهی و دلجویی تان.
    سپاس

     
  2. مزدک یک فرد پریشان احوال مثل شما که مدام دنبال درسر است و حتا از یک بیان انسان وار و با ادب عاجز است و مدام مثل خوره به وجود دیگران می‌پیچد و از همه کس که عاجز و درمانده شد بسراغ تفکر دیگران می‌رود و آنگاه که از آنهم درمانده شده به سراغ مسایل دیگران که هیچ ارتباطی به او ندارد و اصلا مخاطب سخن او نیست می‌رود, از میان 100 سطر تنها قادر به دیدن چند سطر مطلب دلخواه که معلوم نیست چرا به یکباره به آن علاقه‌مند شده و آنرا هم نجویده قورت میدهد و با بیانی که احساس تهوع به انسان می‌دهد دست به قلم شده و یک مشت مطلب کودکانه با بیانی زشت و فرومایه اظهار می‌کند.

    آیا این فرد مشکل روحی و روانپریشی ندارد؟

    آخر من با چه زبانی باید بگویم شما که نه تخصص پزشکی دارید و نه هیچگونه آگاهی در این زمینه‌ها, چرا تصور می‌کنید نرمال هستید؟ و تازه بدون هیچگونه آگاهی برای دیگران نیز مرتب نسخه می‌پیچید, آنهم تماما نسخه‌های عصبیت که کاملا گویای حالتان است.

    روان‎پریشی شما اظهر من الشمس است اینجا آواره بودی, عراق آواره بودی, غرب هم که اکنون آواره هستی, چه اتفاقی افتاده که عالم از شما گریزانند, نکند شما سالمی و عالم دیوانه؟
    مطالب من و دیگران موجود است و مطالب شما هم موجود, تحمل من در حدیست که چند سال رفتارهای زشت یک پیردختر عقده‌ایی و عمال بردۀ پولِ او را تحمل کردم در تمام این مدت حتا یک کلمۀ توهین آمیز بیان نکردم هر کسی شک دارد برود پرسش کند و همین رفتار من باعث جلب بیشتر او گشت, و متاسفانه دامنۀ اعمالشان افزون گشت, به چندین نفر وعدۀ پول هنگفتی برای رسیدن به خواسته‌اش داده بود, من البته تا حدودی متوجه بودم تا بلاخره یکی از پرسنل یکی از سایتهای مشهور و البته بدونِ ذکرِ نامِ آن فرد, همۀ چیزی را باید بدانم به من گفت و سپس هم عذرخواهی کرد, که من حتا گفتم چرا برای ایشان کسی را پیدا نمی‌کنید یا از میان آن جمع چرا یکی آستین بالا نمی‌زند, پاسخش این بود شما را فرد خاصی دیده, تحصیلات بالا و معلومات شما هم هوش از سرش پرانده, مشکل اینجاست هر قدر که من در این سالیان کوتاه آمده‌ام او و دار و دسته‌اش پر رو تر شده‌اند و گویا به مانند شما اگر از آنان نیستی! ادب و تحمل را نشانۀ ضعف دیده‌اند, خیر تلافی یک حق مسلم انسان است و من دیگر از این حق نخواهم گذشت.

    مطالب و برخوردهای شما بسیار توهین آمیز و زشت است, کلی‌گویی و نتیجه‌گیریهای غلط, مدام نسخه پیچی, اگر شما تصور سلامت بر نوشته‌های خود دارید و این رفتار و روحیه را طبیعی میدانید, این یعنی شما روانپریشی را نرمال محسوب داشته‌اید, و خطر این وضعیت هم برای شما و هم برای اطرافیان شما و هم برای جامعه بمراتب بیشتر از کسی است که بر بیماری خود اشراف داشته و تحت نظر برای مداوا است.

    شما حتا به اندازۀ سواد و ادراکتان هم صحبت نمی‌کنید و حد خود را نشناخته و پا را بسیار فراتر گزارده‌اید, مردم اینجا نیستند برای دهن به دهن گذاردن با این رفتار شما که هرچه به دهانتان آمد راحت و بدون عقوبت بگویید, اگر به خاطر سواستفاده از جنبۀ اختفای اینترنت اینحا آمده‌اید که براحتی خود را تخلیه کنید و کسی هم شما نمی‌یابد, که دو خطای بزرگ مرتکب شده اید, یکی اینکه در صورت زیاده روی ممکن است برخی در فکر یافتن شما و تماس با اینترپل افتد بهرحال همه که به مانند من و برخی دیگر با تحمل نیستند, و دوم اینکه با هر دوره که در مکانی بگذرانید و با اینگونه رفتارها منجر به واکنش دیگران گردید به همان میزان بر واخوردگیِ اجتماعی شما و به تبع وخامت مشکل روحیتان افزوده می‌گردد.

    من از محل کشور اقامت شما مطلع نیستم اگر در غرب هستید که روانپزشکان و در صورت نیاز آسایشگاههای بیمه و خیریه وجود که نیاز به پول هم نیست, من واقعا نمیدانم و بسیار هم جدی صحبت می‌کنم چرا شما به یک روانکاو مراجعه نمی‌کنید؟ شما تنها اینگونه نیستید برخی از واجدان مشکلات روانپریشی نیز به مانند شما واقعا از وضعیت روحی خویش آگاه نیستند و کاملا خود را نرمال تصور می‌کنند, تنها ملاقات با پزشک و پاره‌ایی از تستها نتیجه را مشخص خواهد کرد, هرچند با رفتار و بیانی که از شما تاکنون دیده‌ام احتمالا نیاز به تستهای تکمیلی هم نیست, مردم غالبا تصور و انتزاع خطایی نسبت به مراجعه به روانکاو دارند و آن را با مترادف با جنون میدانند اگر مشکلتان این است که بهرحال زمانی باید با حقیقت مواجه شوید.

    آیا شما تنها زندگی می‌کنید؟ مقصود اینست که اگر واقعا تاکنون به روانکاو مراجعه نداشته‌اید آیا کسی را هم ندارید که شما را تشویق به این کار کند؟ اگر با یک زن یا کودک خردسال زندگی می‌کنید با توجه به روحیۀ تهاجمی شما احتمال هرگونه خطر بخصوص در موارد بحرانی برای آنان وحود دارد.

    اشتباه نکنید من بخوبی آگاهم که چرا شما همان مشکل و وضعیت روحیتان را به دیگران نسبت می‌دهید, من پزشکم و نیک می‌دانم آنقدر که به شما گفته‌اند دیگر نقل دهانتان گشته و در هر برخوردی با دیگران نخستین مقوله‌ایی که به ذهنتان میاید را به دیگران نسبت می‌دهید, همچنین به منظور کاستن از بار عقده‌ایی که در اثر ازیاد شنیدار از واژۀ روانی و نیاز به روانپزشک, در شما رخ داده به منظور تخلیۀ روحی و اندکی آرامش به این وضعیت حقارت آمیز گفتار افتاده‌اید, ولی بی نتیجه است که اگر نتیجه داشت در این سنین این حال روزتان و این طرز بیانتان نبود. کسی از خودش نمی‎تواند فرار کند.

    بهرحال وظیفۀ من گفتن بود و کاملا هم جدی هستم.
    روانپزشک نیاز مبرم شماست

    —————————–

    سلام شهروز گرامی
    توهین های شما به جناب مزدک اگر ازاین نوشته حذف می شد قطعا به وزانت سخن شما افزوده تر می شد. دریغ که ما با عصبیت و توهین می خواهیم ضعف نوشته یا سخن خود را برطرف کنیم اما ناخواسته به ضعف آن می افزاییم.
    با احترام

    .

     
  3. شـــاعــــــر

    پـاسـخ بـه نـاشـناس, بـه شـک در قـیاس

    بـفرمـوده ایـن دُر شـناس:
    «اگر مدرکی در اثبات بیگناهی آنان دیده اید نشان دهید»

    درود بــر ســـرور آزادگــــان, شـــــکـوه فـــــرا اخــــــتـران
    ای نورــــــــــــــــــــــــــی ز آهـنـگـــت دل غـمـگـنان را ربـودی

    ای ناشـنـاس کـه ز نــوری بـُدی نـاســپـاس
    چـو بـیــرونـی از کــــژ و وهـم و قیـــــــــــاس
    مـدرک گـناه را به اثـبات گذار و درشــــــناس
    مـدرک بیـگناهی حـاجت نبـاشد در اســاس
    ور نـه قـانـون انـدوده بـاشـد در نــــــــــحاس

    با سجده و رکوع و قنوت و خشیت و فرهنگ و ادب و اخلاق و آیین و فروتنی و مروت و جوانمردی

     
  4. جناب شهرورز من قبلا بتو توصیه کردم که تو به یک روانشناس مراجعه کن.چون من از اولین کامنت تو متوجه این مطلب شدم.

     
  5. مزدک بهتر نیست سرتان به کار صغرا و کبرای خودتان گرم باشد و به عوض دخالت در اموری که آگاه نیستید و همچنین منجر به سردی تنورتنان هم نیست یک فکر اساسی برای سردرگمی و حیرانی خویش داشته باشید…آیا شما بجز چند سطر راجب آن موارد چیز دیگری در آن همه نوشته‌ها ندیدید؟! که گویا این نادیدگی هم از معجزات دیگری از بصیرت اعجاز گونۀ شماست, چه چیزی باعث شده کسی که هنوز قادر به تلفظ و املای صحیح ژنتیک نیست! تصور کند بیشتر از سایرین می‌فهمد و آگاهی از مسایل دارد که دست به این گونه درفشانی‌ها برده و میزان ادراک و دانستنی‌هایش را اینگونه در اینجا به نمایش گذارد؟ درب علم که بروی کسی بسته نیست بهتر نیست مشکل اصلیتان را بیان کنید؟ از فرصتی که در اینجا مبذول می‌دارید و موجب اتلاف وقت خوانندگان می‌شوید مشخص است که نیاز شما به جستجو در اینترنت برای یک شغل البته با توجه به میزان سوادتان بیشتر از سایرین است…برای دیگران مادر و برای خود زن‌پدر؟! البته شاید هم جستجو کرده باشید و با توجه به میزان تحصیلات و سابقه آخرین تیرتان در اینجا فرود آمده باشد ولی هیچگاه موقعیت و نیازهای دیگران را به وضعیت خود تعمیم ندهید, در کل این مطلب شما فاقد ارزش و بسیار سطحی و ار طرفی گشودن عقده‌گشایی و سبک نمودن خویش بود و من به یقین پی بردم که میزان ادراکتان بالا نیست.

    همچنین از مدتی پیش پس از مشاهدۀ این وضعیت این اولین باری است که اینچنین مطالب یا پاسخی را خوانده‌ام زیرا بجر اتلاف وقت ثمری ندارد لذا از این پس نیز نه علاقه‌ایی به مطالب یا پاسخ‌های شما دارم و نه میلی به مطالعه و پاسخ.

    با اقای نوری‌زاد هم عرض میکنم که با توجه به جو سایت جرس اطمینانی نیست که مطالب ارسالی به دست حضرات مذکور رسیده باشد و البته همه گونه مطالب عمومی و اجتماعی هم در اینجا مطرح می‌شود .

     
  6. جناب ساسان
    با درود

    جالب اینجاست که من نیز دقیقا راهی شبیه به شما پیموده ام. من نیز ابتدا فکر میکردم با قبول اسلام به سعادت ابدی رسیده ام ولی کم کم که تصمیم گرفتم شناختم از اسلام را بیشتر کنم، به آنچنان تنقاض هایی عجیبی رسیدم که دیگر برایم قابل پذیرش نبود. من حرف هایم را در سایت های دینی که دارای کارشناس رسمی مذهبی هستند ( مانند askdin) مطرح کردم ولی جواب هایشان را فقط توجیهاتی احساساتی یافتم . ولی بسیار اندوهگین هستم چون برای اینکه به این شناخت برسم مجبور شدم 3 سال از بهترین سال های زندگی ام را صرف کنم. من مجبور شدم 3 سال برای شناخت دینی که خودم آن را انتخاب نکرده بودم، زندگی ام را هدر دهم. در حالی که در این سه سال می توانستم به ایده های علمی خودم بپردازم و از زندگی ام استفاده مفید کنم. البته شاید این زمانی که صرف کرده ام از جهاتی برایم خوب نیز بوده باشد. برای مثال اکنون به انسانیت بیشتر معتقد شده ام و برای اعمال خوب انسانی احترام بیشتری قائلم. همچنین به درک بهتری از ریشه مشکلات جامعه رسیده ام و اینکه به ارزش خرد جمعی و دموکراسی بیشتر پی برده ام.

    در نهایت من فکر میکنم هر کس حق دارد هر دینی داشته باشد یا آن را بپرستد، ولی اکنون که دین ما از حالت فردی خارج شده است و قوانین زندگی اجتماعی ما را تعیین میکند، بر ما واجب است که به بی رحمانه ترین شکل از قوانین دینی انتقاد کنیم تا بتوانیم هرچه بیهوده تقدس یافته است و باعث سوار شدن جماعتی بر احساسات دینی مردم شده است را به زیر کشیم

     
  7. شهرورز گرامی شما با سه تخصص در سه رشته پایه و اساسی علوم و بقول خودت سه بار ژزنتیکی قادر نیستی گلیم خودت را از آب بکشی بیرون!اینهم از معجزات در مملکت امام زمان است!شما بجای اینهمه کامنتهای دور و دراز و دعوا با فاطمه و کبرا و …سری به یکی از سفارتهای اسکاندیناوی مثلا سوید در ایران بزنید و تقاضای ویزای کار یا پژوهش کنید. یا میتوانید بدنبال کاری یا پزوهشی در یکی از این کشورها از طریق اینتر نت بگردید. مطمییا اگر سابقه خوبی در تحقیق و کار داشته باشید احتمال بالایی برای یافتن کار و یا پزوهشی برایتان هست.در ضمن چون ایرانیان دراین کشورها اغلب با مدارک بالای تحصیلی هستند جامعه کمتر دید منفی نسبت به انها دارد تا دیگر خارجیان غیره اروپایی و این شاید مثبت باشد.

     
  8. دوست عزیز بنده خدا لطفآ بفرمایید منظور شما از گفتن چنین کلمه یی کرد ترک عرب را نباید بحال خودشان گذاشت چیست یعنی افرادی مثل شما میخواهند به ترک با فرهنگی به غنای چند هزار ساله یاد بدهید که چگونه رفتار بکنند یا مساله ن زبان مادریشان را تدریس کنند یا نه .دولت مرکزی در هیچ کشوری به اداب رسوم قوم ها کاری ندارند مگر اینکه افرادی مثل شما از نادانی بینشان تفراگه ایجاد کنند بهتر است شما بفکر خودتان و فرهنگ خودتان باشد

     
  9. بهمن گرامى
    در كامنت خود زير پست ” اگر خوزستان جزئى از حاك آلمان بود” به نكته جالبى اشاره كرديد. بى حالى و بى تفاوتى مردم خوزستان. البته شما اوضاع و احوال خوزستان را معلول روحيه مردمش دانسته ايد كه به گمان من بر عكس است يعنى، روحيه مردم معلول اوضاع و احوالشان است.

    سؤال مهم: چرا خوزستان كه خاستگاه شاد ترين موسيقى محلى ايران يعنى موسيقى بندرى بوده است، اكنون مردمى چنين دلمرده و بى انگيزه دارد؟

    پاسخ: آپاتى ( بى حسى، بى علاقگى، رخوت ) يك حالت بى تفاوتى يا سركوب شدن احساساتى نظير علاقه، شور و هيجان و انگيزه است. شخص آپاتيك فاقد علاقه و توجه نسبت به زندگى اجتماعى، معنوى، فلسفى و / يا فيزيكى است.
    اشهاص آپاتيك ممكنست زندگى را بى هدف و بى معنا حس كنند.
    علت آپاتى: احساس شخص بر اينكه فاقد توانايى مورد نياز براى مواجهه با چالش ها است. آپاتى يك واكنش طبيعى به نااميدى، دلمردگى و استرس است. آپاتى راهى براى فراموشى اين حس هاى منفى است.
    انسانها به طور طبيعى، داراى توجه و حساسيت هستند، آپاتى اغلب نتيجه سيستم هاى اجتماعى است كه بطور فعال، سد راه تعامل و مشاركت مردم مى شوند.
    آپاتى از نظر اجتماعى وراى نفرت يا خشم است. به اعتقاد برخى صاحبنظران، نقطه مقابل عشق نفرت نيست بلكه آپاتى است. و برخى آپاتى را زيان آور ترين حس براى جامعه مى دانند.

    بله بهمن گرامى. مردم ايران و بيشتر از همه، مردم خوزستان در حالت آپاتى هستند. يعنى بى تفاوتى و بى حسى كه حسى وراى خشم و نفرت است.
    زندگى در انسداد سياسى، اجتماعى ناشى از نظام جمهورى اسلامى دليل كافى براى ابتلاى مردم به آپاتى است مردم خوزستان يك فاكتور مهيب ديگر بنام جنگ را اضافه بر ساير ايرانيان دارند. براى همين، علائم آپاتى در آنها بارز تر از ساير هم ميهنانمان است.

    توصيه مى كنم رمان ” زمستان ٦٢” اثر اسماعيل فصيح را بخوانيد تا علت اين رفتار مردم خوزستان برايتان ملموس تر شود. ما هميشه نياز به ياد آورى آنچه بر اين مردم گذشت داريم. كافيست به عمق فاجعه اى كه در جنگ بر سر اين مردم رفت نگاهى دوباره بياندازيد. كسانى كه بودن زير بارش موشك هاى ٩ مترى، و از دست دادن عزيزان و دار وندار خود را در هشت سال جنگ خانمانسوز تجربه كرده باشد، به كم بودن وزن چانه خمير نانوايى، گرفتن پول زور در ادارات يا كيف قاپى به اندازه مردم استانهاى كمتر زجر كشيده مثل تهران و اصفهان و فارس واكنش نشان نمى دهد.

    “درد، مصيبت و بدبختى وقتى از حد بگذرد به بى تفاوتى منجر مى شود. وقتى توى پايشان مى زتتد، مى گويند بابا حالا خوبه توى پهلويمان نزدند، وقتى توى پهلويشان زدند مى گويند، بابا حالا خوبه توى سرمان نزدند. شكر مى كنند و روزگار مى گذرانند…..(نقل به مضمون از زمستان ٦٢)”
    بله دوست گرامى جمهورى اسلامى در هرچه ناموفق بوده در اين موفق بوده كه مردم را از مرحله خشم و نفرت نيز بگذراند.

     
  10. مثالی از ریشه‌های خود بنیان کنی و انقیاد (3)
    این هم کامنتی که در مطلبی از آقای سروش با عنوان “خواب احمد، خواب جمله انبیاست” ارسال داشتم, حائز ذکر است که این کامنت پس از مشاهدۀ عدم انتشار کامنت قبلی و موارد دیگری که انتشار نیافته ارسال گردید:

    با درود

    مقام علمی من در حدیست که قاعدتا نمی‌بایست با رفتار مستبدانه و مغرضانه شماها در این مکان ضایع گردد, باری اخلاق علمیِ من حکم می‌کند که با توجه به عدم اعتماد بنفس و دمدمی مزاجیِ شما مواردی را به شما اذعان گردانم, این نظریه صحیح‌ترین و واقعی‌ترین فرضیه به لحاظ علمی و روانشناسی بر ادعای محمد مبنی بر پیامبری و اعمال متعاقب اوست.

    نطفۀ اغوای محمد به پیامبری در کودکی توسط آن راهب نصرانی بسته شد, این سخن از طریق پدر بزرگ او به بسیاری از مردم بازگو گردید.

    چه کسانی قادر به فهم افکار و رویاهای محمد هستند؟

    1- وارثان و اعقابِ واقعی او که ژنتیک او را به ارث برده‌اند.

    2- کسانی به مانند آلبرت اینیشتن که اصولا به تنهایی (حتا در جماعت) عادت دارند و خو گرفته‌اند.

    اینیشتن رویا را برتر از علم می‌دانست, زیراکه دامنۀ رویا نامحدود است در حالیکه مطابق با تئوری‌های اینیشتن عالم و علم محدود است, البته این نظریۀ (تحدید عالم) را من به شخصه قبول ندارم ولی برای آگاهی شما باید عرض کنم که پس از ارائۀ این نطریه معنا و مفهموم بینهایت از لحاظ فیزیکی بسیار محدود گشت بطوریکه امروزه در کتب فیزیک چیزی در حد 10000 واحد تلقی میگردد, همچنین بالاترین کمیت فیزیکی سرعت نور تعیین گردید.

    رویای محمد, هم در خواب و هم بیداری بود, مصادف با دوران چوپانی فرصت زیادی صرف تفکر بر آسمان و ستارگان و محیط زیست و خدا (آفریننده) می‌نمود, به افرادی که ادعای پیامبری نموده بودند و به اعمالشان, سپس دست به مقایسه با خویش برد.

    دورانهای بعدی که محمد وارد زندگی روزمره و ازدواج و زندگی نسبتا مرفه گردید تا حدود زیادی از این افکار کنده شد با اینحال آثار آن تفکرات و مقایسه هنوز با او بود, زیراکه افکار و رویاهای کودکی قابل دست‌برداری نیست, طبع شعر و فصاحت سخن محمد در نزد مردمان آن روزگار که بجز تنی چند شامل حاکمان و کاتبان و دلاوران و بازرگانان و روحانیون از بهرۀ هوشی بالایی برخوردار نبودند, به اعجاز می‌مانست, و این مطلب مهم از نظر محمد دور نبود.

    محمد هرگز در تفکر پیامبری با این دامنه و فراگیری وسیع نبود و حتا هرگز به ارائۀ کتابی دست نبرد و فرمان نداد, رویدادهای آتی تماما تصادفی و تقریبا تکمیل یک پازل بود.

    لطفا دقت داشته باشید, رویدادهای موجود در عالم فیزیکی و روابط موجودات, هم تصادفی است و هم غیرتصادفی, این بحث نیاز به یک فضای مناسب و مقاله به همراه پرسش و پاسخ دارد.

    تنها به این حد بسنده می‌کنم که روند رویدادها بر مبنا و مکانیزم‌های خصلت‌ها و صفات ماده در پایین‌تر سطح تا بالاترین ترازِ آنست, به دیگر سخن تشکیل و رخ‌دهیِ رویدادها به لحاظ شکلی کاملا تصادفی است ولی به لحاظ مکانیزمی تقریبا یگانه و بدور از تصادف و راندم است.

    زمانیکه شکلی یا صورتی ایجاد شد, آن شکل با روندی مطابق و هم‌راستا با خصوصیات ماده و فرمول‌های فیزیکی تشکل و ادامه میابد.

    بله خوب میدانم توضیح و تحلیل علمی لازم است ولی آیا شماها با پیروی از اغراض و روابط کورِ جمعی حاضر به شنیدار و بحث هستید؟ آیا حاضر به میدان دادن به دیگران هستید؟ آیا شما به دنبال علم و حقیقت هستید یا مالکیت حقیقت؟ شما حتا از یک پاسخ عاجزید و به مانند دزدها و ترسوها تنها دست به سانسور و حذف دیگران در خفا می‌برید.

    این رفتارها قابل ترحم است و تمامی فرصت‌هایی را که بنده با کمال فروتنی و گذشت و حقیر ساختن خویش در ارائۀ مطالبی به شما و در اینگونه مکانهای استبدادی نمودم سوختید و خاکستر آنرا به باد سپردید.

    شما با آنکه قادر بودید با کسب آگاهی‌ها از دانش بالا و رنگارنگ و وسیعِ من به مکانیزم‌های حیرت‌آور و بسیار با ارزش دست یافته و سپس با بیانِ قوی‌تان انها را بپرورید و در نظریه‌ها و مقاله‌هایتان استفاده کنید, تنها به این فکر بودبد که همه چیز را به پای خود تمام گردانید و از یک کار دونفره یا گروهی سر باز زنید و همچنین تبعیت از کوردلان نمایید که نهایت بی‌خردی بود.
    چنانچه حاضر به تغییر روش اصولی باشید هنوز قادر به بخشیدن شما و یاری در علم و یافتن حقیقت هستم.
    موفق باشید!
    ————————–

    بدنبال آن کامنت دیگری ارسال داشتم:

    با درود
    در کامنت‌های پیشین (که البته اجازه و جرات انتشار آنها را ندارید) با توجه به یک فرض مهم که شما با ملاحظۀ آن اقدام به انتشار این نظریه نموده‌اید اقدام به تایید آن نظریه نمودم, ولی از آنجاییکه واقعا ممکن است آگاه نباشید یا دچار شک باشید و یا هر فرض دیگری از جمله تناقض و اتهام دروغگویی به محمد لازم است آن مطلب را اذعان دارم.
    ادعای محمد صرفا بر مبنای رویا نبود بل‌که ایشان در آن زمان و آن سنین واقعا به کار خویش آگاه بودند.
    شما پس از طی دورانی از چوپانی و کارهای دیگر به یک زندگی نسبتا مرفه و با رعایت بهداشت و انظباط وارد فضای دیگری می‌شوید(رعایت نظم و بهداشت از سوی محمد ذاتی و ژنتیکی بود و تنها نیاز به یک زمینۀ تحریک داشت), یارانی جمع می‌کنید و برای پیشبرد امور و اهداف نیاز به معاشرت دائمی با آنان دارید, محیط‌های اجتماعی عبارتند از مسجد و تقیفه و از این دست مکانها, افراد با ظاهری کثیف و بویِ زننده و همچنین بیان و رفتاری بدوی و توهین‌آمیز به آن اجتماعات دخول می‌کنند و این ظواهر و بوها و رفتارها و بیان‌ها بشدت برای شما آزار دهنده است, ابتدا دست به راهنمایی می‌برید ولی بدلایل پایین بودن بهرۀ هوشی و عدم مبالات کارساز نیست, بمرور ناچار وارد عالم قداست می‌شوید و با ابداع یا بسط و اصلاحاتی از آداب و رسوم پیشین, یاران را مقید و منقاد به ادای تعدادی نماز ازبرای عدم فراموشی عهد و پیمان ونیز شستن خویش مانند وضو و غسل پیش از دفعات نماز و در واقع آن اجتماعات می‌نمایید.
    تنها تصور کنید که انظباط در اعمال و رعایت بهداشت که هنور در قرن 21 و تکنولژی رعایت نمی‌شود در آن زمان و مکان چگونه بوده.
    به عبارت دیگر راهی دیگر برای محمد وجود نداشته, از طرفی رویای کودکی و وسوسۀ پیامبری همواره با او بوده, زمانیکه در قرن 21 و تکنولژی کسانی به مانند آقای خمینی که مثلا تحصیلکرده است ادعای پیامبری و در عمل خدایی کرده و کاملا موفق می‌شوند چرا محمد که از نظر من بسیار برتر, باهوش‌تر, با انظباط‌تر, با اخلاق‌تر, سخنورتر, هنرمندتر, شجاع‌تر, سیاست‌مدارتر و چندین تر دیگر بوده, و از طرفی تحصیلات ندارد(افراد علمی معمولا وارد این مقولات نمی‌شوند), و در آن زمان و آن مکان اینگونه نکند؟

    جناب سروش دوست بنده هستید یا غیردوست یا دشمن و یا هر تصوری راجب بنده دارید, حقیقت را درست و کامل بیان دارید, آیندگان بر شما قضاوت خواهند نمود, ممکن است با بیان این موارد (آگاهی پیامبر بر ادعاها) متهم به انگِ “کذاب خواندن محمد” شوید, چه باک؟ آیا شما چیزی مگر حقیقت را اظهار نموده‌اید؟ آیا این موارد منطقی نیستند؟ مهمتر از همه آیا شما به زدودن جهل و ابهامات و طریقت راستی اقدام ننموده‌اید؟ اصلا کتاب شما “قبض و بسط” هم موید همین مطلب است.
    فرد واقعیت‌گرا و مصلحِ اجتماعی مانند محمد را صرفا درحصار رویاهای کودکی گنجاندن نه صحیح است و نه واقعیت, خواهشمندم اصلاح فرمایید.
    در ضمن من دیگر کاری با شماها ندارم هرچند هیچگاه نداشته‌ام و شمار بازدید من از این سایت در کل شاید به 50 هم نرسد, چنانچه خواهان باشید با بیان ورفتار صحیح و به دور از بردگی و اغراض و امیال طلب نمایید تا شما و دیگران را به دنیایی دیگری سراسر علم و تحیر وارد گردانم, تا از مکانیزم و ریشه‌های اصلی کلیۀ مسایل و امور انسان از کوچکترین موارد تا بزرگترین اجتماعات آگاه گردید.
    آیا این خطا نیست که به بنده لقب خودشیفتگی و کسب اشتهار زنید, آیا نام اصلی من شهروز است که سنگ خود را زنم و محتاج و گدای اشتهار باشم وآیا داستان بلعکس نیست؟! من برای عدم بکارگیری نام اصلی دلایل زیادی دارم از جمله به هیچیک از شماها اعتماد ندارم, همچنین هنوز پاسخی به پرسش بنده نداده‌اید که بار دیگر بیان می‌دارم:
    چگونه است افرادی آنسوی ایران که بیش از 80% نوشته‌هایشان با نام مستعار است از بنده که در داخل کشور و با هزارگونه خطر مواجه‌ هستم انتظار هویت اصلی دارید؟
    نیاز من یک محیط مناسب, چند فرد قلم‌زن و هوشمند, پرسش و پاسخ, بدون سانسور, بدون وجود امثال فاطمۀ صادقی و دیگر فرومایگان, بله همین است و بسیار سهل و در دست‌رس است و تاکنون چنین محیطی را نیافته‌ام, خویش و دیگران را محروم نسازید و باور کنید بزرگترین متخصصان علم در جهان قادر به ارائۀ مطالب و مکانیزم‌های من نیستند زیرا هیچیک در سه رشتۀ پزشکی و ریاضیات و مهندسی دارای تحصیلات و مدارک نیستند و همچنین در زمان و مکان و فرصتی مانند من برای تفکر نزیسته‌اند, همچنین دارای سه ژن گوناگون هم نیستند.
    چنانچه از عهده‌تان برمی‌آید و میل و توان یاری دارید بنده خواهان عزیمت به یکی از کشورهای حوزۀ اسکاندیناو هستم , و البته بنده در آنجا به فعالیت سیاسی نخواهم پرداخت بل‌که به شغل مانند طبابت یا تدریس یا تحقیق می‌پردازم, با اینحال توان خدمات مهمی را دارا می‌باشم.
    موفق باشید

     
  11. پس از مشاهدۀ عدم انتشار در روزهای بعدی, آخرین کامنتم را برای همیشه به آقای کدیور ارسال داشتم

    با درود
    دیروز کامنتی برای شما ارسال نمودم که انتشار نیافته!
    باز بساط سانسور و هراس از نام شهروز و فرمانبرداری از عالجنابان!

    آیا شما این سخنان را نوشتید؟! :

    «اینگونه چرتکه اندازیهای مصلحت سنجانه ارزانی اهل سیاست. … برای کسی که اهل داد و ستد سیاسی است صد البته اینگونه محاسبات لازم است، اما برای محققی که به دنبال حقیقت و اخلاق و دین است مصالح سیاسی تعیین کننده نیست.»

    شما راست نمی‌گویید و تمامی اعمال و رفتار و نوشتارتان بر مبنای روابط و نفع‌طلبی و اغراض است.

     
  12. مثالی از ریشه‌های خود بنیان کنی و انقیاد (2)
    این کامنتی بود که چند روز گذشته بر مطلبی از آقای کدیور با عنوان “انقلاب و نظام در بوته‌ی نقد اخلاقی” ارسال داشتم:

    با درود و سپاس از زحمات

    این تکه از جمله بسیار جالب و با سلیقه پرداخته شد که نشان از قریحۀ طنز نزد نویسنده است:

    « مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی … او به واسطه‌ی عبادت با نگاه افراد منحرف را شناسایی می کرد. »!

    گذشته از تالماتی که بر خانواده و دوستان آقای مصطفا خمینی گذشته, تصور بر اینست که خداوند با دریافت کالبد ایشان از ارض موهبت بسی عظما به کشور و مردم ایران روا داشت, ظاهرا ایشان پیش از سایرین و در آن زمان و مکان, مردم را درجه بندی نموده بود!

    جناب دکتر کدیور مصادف با رویدادهای مذکور که آقایان خمینی و مصطفا خمینی و عده‌ایی دیگر که به توفیق زمامداری و حکومت هنوز دست نیافته بودند و همزمان با این گونه اعمال و رفتار در زندگی روزمره به تدریس واحدهای اخلاق و معرفت و اصولا مباحث معنوی مبادرت می‌ورزیدند, اصولا این دوگانگی در شخصیت-رفتار با ادعای آنان به هنگام تدریس و ارشاد چگونه میتواند برای شاگردان یا مردم قابل هضم باشد؟

    مهمتر از آن, چگونه یک فرد یارای اینگونه باور یا خودفریبی را داشته که با وقوف بر ذات و رفتار خویش, به تدریس و ارشادی دست یازد که قویا مغایر عملکرد اوست؟ آیا این یک پدیدۀ روتین و هنجار و کاملا طبیعی است به این مضمون که “بشنو و فراموش کن” یا “میبایست شنید و فراموش کرد” و بیشتر از آن چیزی مگر ساده‌دلی نیست؟ منظومۀ دین و عالم و امام دین همین است و جز این نیست؟ بیان حداکثرها و توافق یا عمل بر حداقل‌ها؟ و در این وادی معیشت و اشتهار و گهگاه قدرت و تسلط بر زمام یک سرزمین یا عنان سکنه؟

    از نظر من سرشت آقای خمینی بیشتر متمایل به شیطان بود تا خداوند, ایشان در جریان خرید بخشی از مهمات جنگی از اسرائیل (که هیچ مشکلی هم ندارد) بیا ن نمودند که ما برای شکست دشمن (کشور مسلمان) حتا حاضر به معامله با شیطان هستیم, ایا یک مردِ خدا هرگز این گونه سخن خواهد گفت؟

    شاید از نظرتان خنده‌دار باشد و تا اثبات عملی نگردد غیرقابل باور, ولی همان نکتۀ طنز بالا از کودکی در من صادق بود و با نگاه به افراد مختلف حس‌های متفاوت در ارزشگذاری به من دست می‌داد, در همان نگاه نخست من در کودکی به آقای خمینی تا آخرین بار که ایشان را دیدم هرگز احساس خوبی نداشتم و حتا بلعکس, هرگز متاعی با رایحۀ اخلاق و معرفت در ایشان ندیدم, هیچگاه سخنان ایشان را وزین و پرمنفعت نیافتم, سخن و عملی از ایشان ندیدم مگر به مشکلاتِ مردم و سودجویی اطرافیان ایشان بیانجامد, و همواره در آن سالیان بزرگترین حیرت من از سخنان افرادی بود که از معرفت و درایت ایشان می‌گفتند.
    دادگاه تاریخ به قضاوت و حکم بر نیات و کردار ایشان و خانوادۀ ایشان خواهد پرداخت.
    موفق باشید

     
  13. با درود و آرزوی حل مشکل این دو هموطن خوزستانی

    مثالی از ریشه‌های خود بنیان کنی و انقیاد (1)

    ظرف چند روز گذشته چند کامنت در سایت جرس برای آقایان سروش و کدیور ارسال داشتم, که به دلایلی که در گذشته اذعان داشته‌ام هیچکدام انتشار نیافته, با توجه به اینکه این اعمال و رفتار در سایت جرس و حضرات روشنفکران مذهبی مسبوق به سابقه بوده و برخلاف ادعاهای آنان مبنی بر آزادی بیان و مخالفت با سانسور و استبداد, نه تنها به کلیۀ این اعمال زشت و فرومایۀ مبادرت می‌ورزند بل‌که در این راه تن به بردگی و تبعیت از افرادی مانند فائزۀ هاشمی, زهرا اشراقی و فاطمۀ صادقی (خلخالی) و برخی دیگر که از حامیان مالی آنان محسوب گشته می‌گمارند و در نوشته‌های بسیاری از افراد این سایت نسبت به آنان تملق و مداهنه صورت گرفته و مدام به تبلیغات برای آنان پرداخته می‌شود.

    البته بنده واقعا از خوانندگان این قبیل سایت‌ها محسوب نمی‌گردم و شاید شمار بازدید من از این سایت در کل به 50 هم نرسد ولی واقعا نسبت به این وضعیت اسف‌بار جمعی از افراد علمی و فرهنگی کشور دچار حیرت و ناراحتی هستم که جا دارد مسئولان کشور فکری اساسی برای بازگرداندن و استفاده از برخی از آنان داشته باشند, چه این اوضاع به هیچوجه برای علم و عالِم صحیح نیست. همچنین لازم به ذکر است که مشکل اینان با نام بنده است و نه مطالبم, حتا اگر یک احوالپرسی هم نمایم سانسور میکنند, برای کسانیکه مطالب پیشین را مطالعه نفرموده‌اند عرض می‌کنم که چندین سال پیش زنی با وجود سن بالا, و فقدان ظاهر مطلوب و عدم تحصیلات و فرهنگ مناسب و با ادعاهای دروغین در این موارد با بنده همصحبت گشته و به مکاتبه پرداخت, و من با فرض صحت گفته‌های ایشان و بدون کوچکترین قول و قرار و صرفا به منظور کنجکاوی (وضعیت و موارد سخن و عمل آنان بسیار عجیب بود, و اجازه می‌خواهم وارد این بحث نشوم ولی چنانچه آقای نوری‌زاد و یا هر فرد با هویت معلوم با بنده مکاتبه کند حاضر به بیان پاره‌ایی از این موارد هستم, و بهرحال هر شهروند ایرانی میبایست بداند در این کشور چه می‌گذرد و چه پول‌های کلانی از خانواده‌های سردمدارانِ گذشته و حال در چه راه‌ها و چه کسانی مصروف می‌گردد), بله وارد مکاتبه با ایشان شدم و کوچکترین بارقه‌ایی از علم و فرهنگ از این فرد ندیدم, مکاتبه را قطع نمودم و آنان مرتب با هویت‌ها و خصلت‌های گوناگون وارد مکاتبه‌ایی جدید می‌شدند, رسم ادب و جوانمردی اجازۀ سخن صریح بخصوص با یک زن را به من نمی‌داد و من واقعا نمی‌دانم چه تفکراتی در نزد خویش داشته که به مانند پدر مستبد, خود را مالک دیگران می‌داند! اگر قصد وصلت با اینگونه افراد را داشتم که بسیار موارد بهتر وجود داشت, بله از آن پس و با صرف پول و رشوه به چند فرد خارج کشور که در سایت‌های اجتماعی حضور و نفوذ دارند مرتب به شایعات و انواع دروغ و تهمت در مورد بنده پرداخت, از جاسوس و عامل اطلاعات گرفته تا وصله‌هایی که حتا از بیان شرم دارم, و تازه پس از مدتها چشمم روشن گشت که این فرد دچار مشکلات اخلاقی و روابط با زنی بشدت هرزه و بی‌فرهنگ دارد, و با کمک آنان در طول این سالیان از هیچگونه آزار دریغ نورزیدند که شامل: حذف مطالب, توهین و دشنام با انواع اسامی و هویت‌های جعلی, حذف اکانت‌ها در سایت‌ها و سرورهای مختلف, از کار انداختن سرورهایی که کارهای گرافیکی و هنری خود را در آنجا آپلود می‌نمودم, بیان دروغ و تحریک به مسئولان سایت‌ها و غیرو, متاسفانه در یک مورد فردی گرفتار زندان و مشکلات گردید که تصور قوی دارم از ناحیۀ آن زن بوده زیراکه نشانی‌ها و هویت مستعار و کاذبی که به او گفته بودم دقیقا با آن فرد می‌خواند, عنوان آدم فروش را از آن پس بر آنان نهادم.

    در این وادی پرسش‌های زیادی بر مسئولان و نویسندگان سایت‌هایی مانند جرس مطرح می‌گردد که علاوه بر قباحت اینکارها آیا نتیجۀ نهایی آن بر خواننده و مردم چه خواهد بود؟ آیا با ایجاد شبهه نسبت به اخلاق و علم و حرمت قلم چه بازتابی بر ایرانی و خارجی خواهد نهاد؟

    خانم‌ها فائزۀ هاشمی یا زهرا اشراقی یا فاطمۀ صادقی (خلخالی) اگر دارای علم و عمل و اندیشه هستند چرا میبایست دیگران برای آنان به تبلیغ و مداهنه دست یازند؟ چرا عکس فردی بدون توان علمی و اشراق در مجلات غربی انتشار می‌یابد و حضرات در مقاله‌های خویش از آن یاد می‌کنند در حالیکه از هزاران زن فرزانه در کشور و با دارا بودن ده‌ها مقالات علمی و فرهنگی ولی بدون توان مالی هرگز یادی نمی‌گردد؟ چرا از خانواده‌ایی که عملکرد آنان در سیر قهقرایی کشور و لطمات شدید به بنیانهای اخلاقی و اقتصادی کشور به همراه هزاران فاجعه و شکنجه و کشتار محرز است به نیکنامی و تبلیغات کاذب مبادرت می‌گردد و فرزانگان و نخبگان کشور در حزن و خلوت خویش روزگار می‌گذرانند؟ چرا از فرزند فردی که دست در خون هزاران هموطن از این کشور داشته و در واقع جنایت را نهادینه نموده و خودِ آن فرزند نیز هیچگونه تفاوتی با پدر نداشته و برای رسیدن به امیال از هر روش و صرف مادیات در ایجاد مشکلات و آزار مردم فروگذار نیست که حتا با صرف هزینه اقدام به خرید مقالات اندیشه‌ورزان نموده و به منظور فریب دیگران این مقالات را به نام خویش انتشار می‌دهد, بله از این فرد تمجید و تبلیغ صورت می‌پذیرد و فاجعه تا آنجا پیش می‌رود که این فرد خویش را ارباب می‌یابد و جمعی از نویسندگان و فلاسفه و جامعه‌شناسان و روحانیون مبدل به رعیت و بندۀ شهوات او می‌گردند؟

    جناب آقای خامنه‌ایی, جناب آقای حسن روحانی افکارتان را باز کنید و نگاهی به همه سو داشته باشید, تا چه زمان باید ما و اینان و علم و دانشمند در فقر و حزن زندگی کنند و فرومایگان و چاکران غریق ثروت؟ بخدا ننگ دارد, بخدا خجالت و آب شدن دارد, بخدا اگر من بودم روزی صد بار میمردم و شاهد این فضاحت کشور نمی‌شدم (مقصود حسن روحانی نیست), آخر چقدر حرص مال و قدرت, تا کی بی‌قانونی, تا کی استبداد؟

    در ادامه به ذکر چند مورد از این کامنت‌ها پرداخته و در انتها به یک نتیجه‌گیری اکتفا خواهم نمود.

     
  14. جناب ناشناس عزیز..بنده درست متوجه منظور شما نشدم که در باره این دو هموطن خوزستانی نظرتان چیست ولی اچمالا بنظر میرسد که جنابعالی معتقد به احتمال مجرم بودن ایشان هستید و لذا از آقای نوریزاد می خواهید که ایشان دلیل بی گناهی برای این دو بیاورد تا اعدام نشوند. به هر حال چه منظور شما این باشد و یا نیاشد این نوع نگرش قابل اعتنا است و بخصوص وقتی پای بی بی سی را هم به میان می آورید !.
    بر اساس قانون اساسی فعلی افراد بی گناهند مگر خلافش ثابت شود .لذا بر همین اساس این وظیفه قوه فضائیه و یا مدعی العموم است که اثبات چرم بکند. در همان حال فرد متهم باید امکان دفاع از خود را داشته باشد و بتواند از طریق وکیل خود دلابل بی گناهی حویش را ارائه نماید. قاضی و هیئت منصفه نیزّ داوران این مجادله هستند و در نهایت نظر یکی را می پذیرند. رسانه ها با موشکافی کامل مردم را در جریان قرار می دهند تا هم اموزشی برای همگان باشد و هم اطمینان از صجّت امور داشته باشند. حال از حضرتعالی سئوال می کنم اتهام این دو نفر در کدام محکمه تائید شده است که هیچ کس خبر ندارد؟ اگر کسی میداند ریز پرونده ایشان را بگوید تا همه با قاضی القضات اسلام همفکر شوند..

     
  15. چون طبق نظر” ياران” گرامى، مسيحيان نيز مسلمانند، اينجانب يوم الله كريسمس را به همه مسلمانان مسيحى تبريك عرض مى نمايم.

     
  16. جناب سمیر
    من روزی به خود آمدم و متوجه شدم
    میون ماه مو تا ماه گردون
    تفاوت از زمین تا آسمونه
    متوجه همین نکته ای که شما در نوشته قبلی درج کردید شدم
    متوجه شدم بین آنچه من به عنوان اسلام تصور می کنم تا اسلامی که بزرگان این دین عمل می کنند تفاوت ها است
    ناگهان متوجه شدم من در طول زندگی قلبا هرگز مسلمان نبوده ام
    دریافتم خدایی که من می پرستیدم خدایی نیست که آیت الله ها بر او سجده می کنند
    رو به نظریه قرایت های مختلف از اسلام آوردم و خواستم وضع خود را این گونه توجیه کنم اما دیدم احمقانه است
    دیدم مشکل این است که قرآن را به عربی می خوانم و کمتر به ترجمه اش توجه می کنم
    آیات عربی با آهنگ زیبای خود و صوت عبد الباسط در نظرم اسرار آمیز و جادویی جلوه می کرد
    چشم بسته و کور کورانه هرچه ملایان می گفتند را باور می کردم و خوشحال بودم که مسلمان به دنیا آمده و مسلمان از دنیا خواهم رفت و از این به خود می بالیدم اما… اما قلبم نا آرام بود
    استدلالات اسلامیون استدلال نیست بلکه استشهاد است باید اعتراف کنم این را همواره می دانستم و از آن رنج می بردم
    پایه استدلالات ایشان قرآن است و روایات و حدیث از اینجا جلو تر نمی روند
    دلیل مدعی را قرآن و حدیث و روایت معتبر می دانند و آن را حجت می شمرند با خودم فکر کردم چطور است که امام صادق جلوی قطع کردن دست آن دزد را گرفت اما گفت انگشتانش را قطع کنید بهتر نبود قطع دست را به طور کامل ملغی می کرد؟
    دزدی که به مردم صدمه زده را باید مجازات کرد و در عین حال او را وادار کرد خسارات وارده را جبران کند حال که انگشتانش قطع شده چطور می توان از او انتظار داشت درآمدی داشته باشد تا خسارتی بپردازد؟ با قطع انگشتان و نقص عضو وی را محتاج نکرده ایم؟ چگونه نان شب خود را به دست آورد؟ انگیزه دزدی در او تضعیف شده یا تقویت؟
    با قطع دست کسی آیا دیگران متنبه می شوند؟ آمار دزدی و جنایت در ایران بالا تر است یا در کشور های دیگر که دست کسی را قطع نمی کنند؟
    امید داشتم حکومت اسلامی دو دلی های من را برطرف کند گفتم این ها همه حرف است و حدیث باید دید اسلام در عمل چگونه است باید عدل علی را در عمل مشاهده کرد و چه کسی بهتر از علمای خودمان
    اعدام ها شروع شد و هر یک را توجیهی همزاد بود اما قلب نا آرام
    گفتم انقلاب است و بدون خونریزی که نمی شود و خدارا شکر به خونباری انقلاب کبیر فرانسه و یا انقلاب کمونیستی نیست ….
    فارق از آن که هر اعدامی فضای جامعه را خشن تر می کند و افکار عمومی را سنگ دل تر و جامعه را وحشی تر
    این ها را بادوستی در میان گذاشتم مرا نصیحت کرد و گفت ببین هر کس از آشنایان ما مذهبی تر است فرد درستکاری است
    از او پرسیدم آیا مطمین هستی که درستکاری آنان با دینشان مرتبط است؟
    گفتم اگر ملایی به تو بگوید بیا بریزیم خانه فلان کافر و ملحد و بهایی و …. را خراب کنیم و ساکنانش را متواری کنیم آیا می کنی گفت هرگز!! گفتم پس این چه اسلامی است که تو داری؟ مگر نمی دانی مال کافر بر مسلمان حلال است!
    گفت بالعکس چون می دانم بهاییان را آزار می دهند از فروشگاهی که مال یک بهایی است خرید می کنم
    گفتم ببین تو بر اساس وجدان خود عمل می کنی و آشنایانی که می گویی خیال می کنند مسلمانند در واقع طبق وجدان خود عمل می کنند و خوبی شان ربطی به اسلام ندارد
    عرف جامعه ما از قوانین شرعی جلو تر است
    سنگسار قطع دست شلاق نابرابری مجازات قاتل مسلمان و غیر مسلمان نا برابری زن و مرد صیغه… از جمله احکام شرعی هستند که جامعه آن ها را تحمل نمی کند
    34 سال است که با این ها کلنجار می رویم و کسی نتوانسته آن را حل کند
    چرا؟ چون استدلال در کار نیست استشهاد حاکم است حکم شرع لازم الاجرا است اگر چه وجدان خلاف آن را بطلبد
    خیلی زحمت کشیده اند واقعا عرق ریخته اند آیت الله مکارم فتوا داده اند ازدواج پدرخوانده با دخترخوانده مجاز نیست …
    یعنی ما برای بدیهیات باید دست به دامان فتوی شویم؟ عقل سلیم کافی نیست؟
    تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

    مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
    چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

     
  17. هر کسی که از طرف این حکومت و عمالش محاکمه و محکوم شود بی گناه است.این حکومت حکومت حرامیان و راهزنان و ارازل و اوباش است و هیچگونه مشروعیتی از طرف مردم ندارد.چون رهبران این حکومت همه فاسد دزد بی بصیرت و جنایتکارند که با ید برای بیش از بیست سال قتل و غارت و جنایت و تجاوز به حقوق شهروندان و ناموس مردم و از بین بردن میلیارها اموال این مردم مجاکمه شوند.طبق ایین دادرسی یک مجرم نمی تواند دیگران را به ارتکاب جرمی که خود مرتکب شده محکوم کند.این ارازل و اوباش حکومتی از راس تا قاعده ملیونها ایرانی را یا کشته اند و یا از خانه و کاشانه شان آواره کرده اند بنابراین خود در جایگاه متهم ردیف اولند.

     
  18. جناب سمیر بسیار عالی! من بتمام انچه نوشته اید اعتقاد راسخ دارم و در اغلب نوشته هایم سعی کرده ام که بر این موضوع تاکید کنم /// یک پزوهش ساده در مورد قتلهای زنجیره ای و مقایسه با گفتار خمینی … اگر ما این قلمها را می شکستیم …///// (مسلما باید 1400 سال و اوضاع جهان کنونی را هم در نظر داشت و قوه شهوت افراد را هم در نظر گرفت.) بوده اند مثلا جریان فتح خیبر و کشت و کشتار وحشیانه مردان و کودکان خیبریان توسط مسلمین و جریان //////

    —————————

    سلام مزدک گرامی
    اینجا ایران است. جمهوری اسلامی ایران. لطفا چارچوب های تحمل نشر یک مطلب انتقادی را رعایت کنید.
    سپاس

     
  19. جناب استادنوری زادعزیز،من بافرمایشات شما موافقم بدون شک حکومت از مردم می ترسد و آنان را نامحرم می داند که این موضوع منحصر به اهل سنت گرامی ویا اعراب ایرانی و ….نمی شودبل شامل کلیه اقوام ایرانی میگردد من اطلاعی از این هموطنان وجرم آنان ندارم واصولن موافق اعدام نیستم و آرزو دارم این نوع کیفر از این کشور رخت ببندد.و همچنین آرزو دارم یک روزی دراین کشور کهن قدمت ریس جمهور یهودی ویااهل سنت ، وزیر زرتشتی ، یا بهایی ، آشوری و…..،داشته باشیم وملاک انتخاب آنان توسط مردم لیاقت و مدیریتشان باشدو نوع مذهب و قومیت درآن دخالت نداشته باشد(معتقدم ایرانیان دیر یا زود به این روند می رسند.بامیدخدا)
    اما آنچه که بنده درشبکه های تلویزیونی وازنمایندگان وسخنگویان مقیم خارج ازکشور اعراب ایران زمین ملاحظه می کنم وحتی شبکه های تلویزیونی عرب زبان که تشکیل داده اند آنچه که بیان وتبلیغ می کنند چیزی جز تجزیه طلبی نیست و این درحالیست که اینان صرفن عرب زبانندوبانژاد ایرانی ودر طول تاریخ وتا سوریه متعلق به ایران بوده است به معنی کلمه “بغداد” ملاحظه بفرمایید ویا ایوانی که به استعاره آنرا عبرت آموز کرده اند.(ایوان مداین).بهرحال همه اقوام می بایست اصولی حقوق مادی ومعنوی خودرا از حکومت مطالبه نمایند نه اینکه مزدور سعودی ویا وهابیت باشند

     
  20. جناب حجت اله عرفانیان!حیف از این وقتی که برای شماره گذاری و حروف ابجد برای نشان دادن مشتی خرافات به بطالت گدرانده ای!شما هر کتابی رومانی داستانی و یا هر نوشته ای را میتوانید با این حروف بسنجید و نتیجه دلخواه را بدست آورید.واقعا جای تاسف دارد که انسانهایی تا این حد حاضرند وقت خود را درپای خرافات و افکار بیفایده و مضر تلف کنند.هموطن شما به 90% مسلمانان اشکارا توهین میکنید.حالا اگر یک سنی بیاید و نهچ ابلاغه و یا صحیفه سچادی را با حرف ابجد طوری شماره گذاری کند که حق را به 3 خلیفه دیگر بدهد چیزی که درواقعیت بنا بر تاریخ سنتی اسلام اتفاق افتاده و شما را رافضی و فرقه ذله ووو بنامد آیا خوشحال می شوید؟این حروف ابجد شما یک امار از قبل تعین شده است.اصولا آمار را می توان براحتی جهت داد.مثلا گروهی از باغ داران که محصولی بجز سیب ندارند. هزینه یک پزوهش را در مورد اثر سیب بر سلامتی می پردازند. مسلما انتظاری که از این پژوهش هدفمند می توان داشت نمود این شعار است که.اگر در روز 6/5 سیب بخوریم هرگز احتیاج بدکتر نخواهیم داشت.بنابراین اینهمه حروفی که شما بکار برده اید چون هدفش از پیش تعین شده بوده نتیجه اش هم همان است که شما میخواهید یعنی همین اراجیفی که نوشته اید.حیف از وقت و حیف از شما بعنوان یک انسان که با چنین افکار ضد ارزشهای انسانی سعی در الوده کردن جامعه هستید.از بس خرافات کم داریم شما هم همت به طبقه بندی خرافات و علمی نشان دادن خرافات گاشته اید.واقعا بیچاره مردم ایران!

     
  21. با سلام
    در سایت های” فیلتر نشده” ، دو شخص نام برده به جرم شرکت در ترور و …. دستگیر شده اند؟؟؟
    لطفا توضیح دهید
    اگر مدرکی در اثبات بیگناهی آنان دیده اید نشان دهید.
    البته گفته های BBC ممکن است درست نباشند.
    با تشکر

     
  22. اقای نوری زاد این همان کامنت بلند من بود که برایتان فرستاده بودم. اگر انتشارش هم ندهید، اشکال ندارد چون فکر میکنم با دیدگاهای اجتماعی شما کمی انحراف دارد ( هرچند من فکر میکنم دین هم جز رفتار اجتماعی ما ایرانیان است). در هر صورت برای شما آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.
    *********************************

    این یکی از رایج ترین سفسطه های رایچ در بین مسلمانان این است که اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هرچه عیب است از مسلمانی ماست! اسلام خودش مشکلی نداره، این آخوند ها خرابش کرده اند، اسلام ربطی به آخوند نداره، اینها برای خودشون همه چیز رو عوض کرده اند! حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت اسلامی نیست!

    1- اشکال کار اینجا است که مسلمانانی که این ادعا را میکنند اسلام را نمیشناسند. این افراد تنها نام ایده آل های خود را اسلام میگذارند، اسلام را به رنگ افکار خود میبینند، نه اینکه خود رنگ اسلام بگیرند. براستی به افرادی که به نظام آیت الله ها که هرکدام چند دهه را به تحصیل و تدریس علوم دینی پرداخته اند، اتهام نفمیدن اسلام را میزنند باید چه گفت؟ چگونه ممکن است شخصی که خود را روشنفکر میداند، چون ریش و پشم ندارد و یا روسری و چادر ندارد، و یا اینکه مشروب میخورد و یا دوست پسر و دوست دختر دارد، شخصی که در تمام عمر خود به اندازه انگشتان دستش در مورد اسلام کتاب نخوانده، افرادی مثل آیت الله مطهری را که بیش از 50 کتاب راجع به اسلام نوشته است، متهم به کج فهمی اسلام کنند؟ اشکالی که این افراد دارند این است که از آخوند ها بخاطر ریش بلند آنها و شکم گنده آنها بدشان می آید، لذا اسلام آنها را دروغین میدانند، در حالی که این افراد وجود تخیلاتی مثل امام زمان را مدیون همین آخوند ها و روضه خوان ها هستند و باید بسیار ممنون و شاکر آقایان علمای حوزه علمیه قم بدانند، زیرا اکثر مفاهیمی که از آنها برای دفاع از اسلام سود میبرند ساخته و پرداخته همان آخوندها هستند، و این آخوندها هستند که دین آنها را تئوریزه کرده اند و این لقمه جویده شده را در دهان آنها گذاشته اند.

    2- مسلمانان از تاریخ عملی دین خود فرار میکنند، زیرا این تاریخ بسیار وحشتناک است و کارنامه آنان سیاه است و آبرویی برای اسلام نمیگذارد. در 1400 سال گذشته هیچوقت و در هیچ یک از سرزمینهایی که مسلمانان در آنجا اکثریت بوده اند، اسلامگرایان نتوانسته اند یک نظام مردمسالار و انسان محور را پدید بیاورند که بتوانند به وجود آن افتخار کنند و آنرا نشانه ای از ایده آل خود بدانند. بلکه همواره اسلامگرایان شعار حکومت اسلامی را میدهند و بعد از اجرای قوانین غیر کاربردی اسلامی مشاهده میکنند که گند به بار آورده اند، و بعد از آن ادعا میکنند که این اسلام نبوده است، اشکال از ما بوده است.
    پرسش اساسی این است که، دینی که 1400 سال نتوان آنرا پیاده کرد و پیاده شدن آن تنها حکومتهای ظالم را پدید آورده است، آیا دینی کاربردی است؟ اندیشه ای که به مدت 1400 سال در بیش از 20 کشور اسلامی به بوته آزمایش گذاشته شود و در امتحان خود رد شود آیا اندیشه ای غیر مولد و غیرکاربردی نیست؟ چگونه است که اسلامگرایان اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را سمبل کمونیسم میدانند و نابود شدن آنرا نشان بی ارزش بودن عقاید کمونیستی میدانند، اما نابودی و فلاکتی که اسلام در تمام مدت حیات خود به بار آورده است و نتیجه رقت آوری را که همیشه در اثر اجرا کردن قوانین اسلامی حاصل میشود را نشان غیر کاربردی بودن عقاید دینی خود نمیدانند؟

    3- از این گذشته اکنون مردم دیدگاهی شبهه-نژادپرستانه نسبت به آخوند دارند و به گونه ای صحبت میکنند گویا که این لباس آخوندی معجزه میکند و مغز انسان را مختل میکند، هرکس این لباس را بپوشد تبدیل به انسانی آدمکش و مفت خور و خرافی میشود. این افراد از این واقعیت غافل هستند که آخوند اسلام را خراب نکرده است بلکه اسلام آخوند را به این شکل تغییر داده است. آخوند نیز یک انسان است با این تفاوت که اسلامگرایی حرفه ای است و اسلامگرایی شغل و تخصص او حساب میشود. آخوند یک دانشمند اسلامی است. هرکس دیگر نیز با اسلام به اندازه آخوندها که در این زمینه تحصیلات رسمی دارند آشنا شود به موجودی همچون آخوند تبدیل میشود، کسی که عربی بیاموزد و با تفسیر و حدیث و فلسفه اسلامی و اخلاق اسلامی آشنایی علمی داشته باشد و در این زمینه مطالعه دقیق زیر نظر استاد انجام داده باشد خودبه خود یک آخوند میشود. بدون توجه به اینکه لباس آخوندی را بپوشد یا نپوشد. آخوند منفور شده است زیرا اسلامگرایی حقیقی است، اگر آخوندی اسلام را کنار بگذارد به انسانی مانند انسانهای دیگر تبدیل میشود، از این گذشته اگر آخوندها را با پیامبر اسلام و یا امام علی مقایسه کنیم و رفتارهای آنها را در کنار یکدیگر بگذاریم خواهیم دید که رفتار آخوندها اگر انسانی تر و بهتر از این دو نباشد، معمولاً بدتر از آنها نیست و آخوند منهای اسلام یک موجود قابل احترام است.

    متاسفانه بسیاری از مردم ایران از اسلام تصوری کاملا خیالی و غیر واقعی در ذهن دارند، این اشخاص بدون اینکه بدانند اسلام چیست و قرآن چه میگوید و پیامبر اسلام چه کرده است و چه نکرده است، تنها نام زیباترین تفکرات و ایده آل های خودشان را اسلام میگذارند، و وقتی میگویند اسلام واقعی منظورشان آن اسلامی نیست که قرآن می آموزد و محمد پیامبرش است، بلکه منظورشان اسلامیست که خودشان پیامبر آن هستند و از تخیلات و ایده آل های خود آنرا در ذهن پرورانده اند. هرچه زیبایی است به اسلام نسبت میدهند و هرچه زشتی است اسلام را از آن بری میدانند و این مطلق اندیشی و جزمیت است که ما را به اوج جهالت میرساند. این درحالی است که روش علمی و درست مطالعه یک اندیشه هرگز اینگونه نیست، ما برای درک یک اندیشه باید تمایلات خود را کنار گذاشته و فرضیات پیشین خود را ابطال پذیر فرض کرده، آنگاه به سراغ آن اندیشه برویم، و جوهر آنرا درک کنید، حال اگر این جوهر صحیح (و نه لزوماً خوش آیند) است آنرا پذیرفته و در غیر اینصورت آنرا رد کنید.

    4- از همان اولین روزهای ظهور اسلام در جزيره العرب، اسلام فرم سیاسی داشته است تا به همین امروز، بعد از محمد که خود حکومت اسلامی تشکیل داد تا زمان ابوبکر، عمر، عثمان،علی، بنی امیه، بنی عباس و تمامی سالهایی که ترکها، عربها، افغانها و مغولها بر ایران حکومت کرده اند همواره اسلام نقش اساسی داشته و خیلی از قوانین و مفاهیم اسلامی پیاده ميشده است، مگر در دورانهای بسیار کوتاه مدتی مثل دوران نادر شاه و یا امیرکبیر و اواخر دوران محمد رضا شاه و اواخر دوران محمد رضا شاه. اما مسلمانان هیچ کدام از اینها حکومت ها و حاکمین را مسلمان یا اسلامی نمیدانند، البته جای شکرش باقی است که حداقل عده ای از اسلامگرایان حداقل حکومت جمهوری اسلامی را اسلامی و بنیانگذار آن روح الله خمینی (اولین نماینده خداوند بر روی زمین بعد از 1400 سال) را مسلمان میدانند! دلیلی که پشت این قضیه وجود دارد این است که تاریخ این حکومتها و حاکمین بسیار سیاه است و اکثر مسلمانان از بر عهده گیری این حقیقت که این افراد مسلمان بوده اند وحشت دارند!

    5- اسلامی بودن جمهوری اسلامی را در دو عرصه تئوری و عملی میتوان سنجید. حکومت جمهوری اسلامی کاملا از لحاظ تئوری بر اساس قوانین اسلامی بنا نهاده شده است، کسانی که به این مسئله شک دارند میتوانند اصول اسلامی قوانین اساسی نظام خلافت اسلامی را مطالعه کنند و ببینند که تمام چهارچوب های این حکومت مبتنی بر اسلام است، کلمه اسلام در این 177 اصل بیش از 150 بار کلمه اسلام استفاده شده است، یعنی حدودا در 85% اصول قوانین اساسی کلمه اسلام استفاده شده است، لذا قوانین و نرم افزار حکومت جمهوری اسلامی کاملاً اسلامی هستند. از طرفی دیگر مراجع دینی در نظارت بر این حکومت نقش اساسی دارند، نیمی از شورای نگهبان را فقها تشکیل میدهند و این فقها بر کلیه امور انتخاباتی و همخوان بودن قوانین مجلس با اصول اسلامی نظارت مستقیم دارند، لذا در تولید نرم افزار های حکومت نیز از در تئوری این حکومت کاملاً اسلامی است. تمامی قوانین حقوقی و اقتصادی و حکومتی که در جمهوری اسلامی بکار برده میشوند و نمونه هایی از آنها را میتوانید در کتاب مجموعه قوانين مجازات اسلامی گردآورنده بیابید، بطور مستقیم از اصول فقهی اسلامی گرفته شده اند.

    اما در عرصه عمل چگونه باید در مورد جمهوری اسلامی حکم داد؟ چگونه میتوان دانست که این حکومت بر اساس قوانین و اصول اسلامی رفتار کرده است یا نه؟ برخی از قوانین و اصول اسلامی به دلیل اینکه بعضاً بسیار ضد غیرکاربردی هستند اساساً قابل پیاده شدن نیستند، بعنوان مثال مسئله حرمت ربا را در نظر بگیرید. اگر قرار باشد ربا حذف شود اصولا اقتصاد یک کشور ویران میشود و نظام بانکی آن کشور مختل میشود، از همین رو است که پیاده کردن چنین قانونی اساسا میسر نیست و همواره باید برای آن بهانه تراشید و به روشهایی نشان داد که بهره بانکی و سود سپرده و غیره مغایرتی با اسلام ندارند، درحالی که میدانیم اینگونه نیست. لذا از هیچ حکومتی نمیتوان انتظار داشت اسلام را بطور دقیق پیاده کند.

    6- از این گذشته اساساً اسلام چیست که کسی بخواهد آنرا پیاده کند یا نکند؟ همانگونه که گفته شد دیدگاه عوام نسبت به اسلام بسیار آرمانگرایانه است، این افراد هرآنچه خود نیک میدانند به اسلام میچسبانند و هرآنچه نیک نمیپندارند آنرا بی ارتباط با اسلام میدانند. به همین دلیل ده ها و هزاران و میلیونها تفسیر مختلف از اسلام وجود دارد. اسلام در حقیقت خود نمیتواند بیش از یک معنی و اسلوب و روش باشد اما به دلیل مبهم بودن و مبین نبودن اسلام، هزاران و ده ها فرقه و روش و قرائت مختلف از اسلام وجود دارد. حال هرکدام از این قرائتهای مختلف قرار باشد پیاده شود، از آنجا که همه این قرائت ها به دلیل وجود مشترکات بسیار بسیار مضر و ناکار آمد، همیشه در عرصه عمل با شکستی مفتضحانه روبرو میشوند، باقی مسلمانان که برداشت و قرائی متفاوت با این برداشت پیاده شده داشته اند، خواهند گفت که آن اسلام، اسلام واقعی نبوده است.

    7- جدا از اینکه آنچه مسلمان میکند و آنچه اسلام است میتواند متفاوت باشد، اما تاریخ اسلام مسلماً آن چیزیست که مسلمین انجام داده اند! بنابر این تاریخ اعمال زشت اسلامگرایان را ثبت کرده است و در جلوی ما گذاشته است و ما خود در عصری زندگی میکنیم که زشتی آنچه دانشمندان اسلامی انجام داده اند را شاهد بوده ایم! حال مسلمانان بسیار تلاش دارند تاریخ اسلام را از ماهیت اسلام جدا کنند و به شدت معتقدند تاریخ اسلام ربطی به اسلام ندارد، و حتی رفتار امام علی و محمد و عمر و بعدها بنی امیه و بنی عباس و…. تا سر انجام دستگاه خلافت اسلامی خمینی ربطی به اسلام نداشته و ندارند. چرا ندارند؟ آیا آنچه امروز وضعیت مسلمانان است نتیجه تربیت و محیطی نیست که اسلام برایشان پدید آورده؟ فصل مشترک تمامی کشورهای اسلامی که در فقر و فلاکت و بدبختی یکی بدتر از دیگری هستند چه چیزی به غیر از اسلام میتواند باشد؟ آیا غیر از این است که درهر کشوری که اسلام وجود دارد از دموکراسی و حقوق بشر خبری نیست؟

    8- حال برداشت واقعی اسلامگرایانی که از تاریخ اسلام فرار میکنند از اسلام چیست که اسلام خود را اسلامی و بقیه اسلام ها را غیر اسلامی میدانند؟ خود تفسیری دیگر و قرائتی دیگر با اندکی تفاوت با اسلامی که پیاده شده است. از همین رو است که تمام مسلمانان تنها خود را مسلمان واقعی میدانند و باقی مسلمانان را به شرک، کفر و نفاق و داخل کردن امیال شخصی در قرائت آنها از اسلام متهم میکنند. همه گمان میکنند که تنها خود آنان به اسلام راستین دست یافته اند و باقی از این گنجینه بدور هستند. جالب است بی پایه و اساس بودن اسلام تا حدی است که اختلافات بسیار فاحش در برخی موارد دیده میشود. مثلا عده ای معتقد به ازدواج موقتی هستند اما عده ای آنرا زنا میدانند. عده ای معتقدند تئوری تکامل با قرآن سازگار است، عده ای این عقیده را باطل میدانند و حتی در هر مذهب و فرقه ای نیز اختلافات شدید وجود دارد. این است که در کل هیچ چیز مشخصی بعنوان اسلام وجود ندارد. اسلام یک دین بدون چهارچوب های مشخص و با ستون های تق و لق است.

    مسلمانان هر روز نماز میخوانند، اما در مورد روش خواندن این نماز با یکدیگر اختلاف نظر دارند. پیامبر اسلام 23 سال پیامبری کرده است یعنی تقریباً 8000 هزار روز زندگی کرده است، و در اگر روزی 5 بار نماز خوانده باشد در کل 40 هزار بار نماز خوانده است، و هر نماز نیز چند رکعت بوده است، اما مسلمانان هنوز سر این مسئله با یکدیگر اختلاف نظر دارند که آیا دستهای محمد هنگام نماز خواندن جمع بوده است یا آویخته بوده است، آیا بر روی مهر نماز میخوانده است یا نه. و حال آنکه نماز ستون دین است، وقتی اساسی ترین مسئله و ستون یک دین اینقدر تق و لغ باشد، چه انتظاری میتوان از سایر مسائل داشت؟

    9- شاید یکی از راهکارهایی که بتوان برای حل این مشکل از دیدگاه سکولار یافت این باشد که اسلامی را ملاک اسلام بدانیم که قرائت اکثریت اسلامگرایان کشورمان است. و آن اسلام بدون شک اسلام سنتی، یعنی همان اسلامی است که در حوزه ها و توسط آیت الله ه و حجت الاسلامها و در یک کلام آخوندها، تئوریزه، تبلیغ و پیاده میشود. اکثریت مردم همان برداشتی از اسلام را دارند که آخوندها دارند، یعنی برداشت سنتی شیعه دوازده امامی. باید توجه کرد که این انتخاب به معنی اسلام اصیل خواندن این قرائت و برداشت از اسلام نیست، بلکه به این معنی است که اگر قرار باشد اسلامی در این مملکت پیاده شود، قطعاً نظر اکثریت اسلامگرایان ملاک تعریف این اسلام خواهد بود، و آشکار است که تعداد اینگونه اسلامگرایان بسیار بسیار بیشتر از تعداد اسلامگرایانی است که اسلام سنتی را قبول ندارند و مدعی برداشتی جدید و صحیح تر از دین هستند. اگر قرار باشد اسلامی در ایران پیاده شود مطمئناً از آخوندها و آیت الله ها کسی تخصص و علم بیشتری در این زمینه نخواهد داشت و حرف آنها نهایتاً بر کرسی خواهد نشست و همین افراد هستند که باید حکومت شیعه را بگردانند، و البته این جدا از این مسئله است که برداشت اسلامگرایان سنتی (آخوندها) از دین در واقع علی رغم بسیار ضد بشر بودن و غیر انسانی بودن آن، برداشت و قرائتی کاملاً خالصانه و علمی و بدون دخالت امیال از منابع اسلام (قرآن و حدیث) است که توسط هزاران دانشمند و محدث و فیلسوف و فقیه و مفسر تا به امروز در کلاسهای درس و مباحث و مناظرات مختلف توسعه یافته شده است و به شکل امروزی خود رسیده است، و این قرائت از اسلام واقعاً از اصالت و قدرت بسیار بسیار بیشتری نسبت به سایر قرائتهای اشخاصی که خود را «روشنفکر» دینی میدانند برخوردار است، و اسلامی است.

    از کسانیکه مدعی پیاده نشدن دین اسلام در طول تاریخ هستند و برداشت سنتی را قبول ندارند باید پرسید که، اگر اسلام اندیشه ایست که 1400 سال است وجود دارد، و در این همه کشور مسلمان دنیا در طول این مدت وجود داشته و همانطور که خود مسلمانان معترف هستند نتیجه خوبی نداده و هیچ کدام از چنین جوامع اسلامی را به سعادت نرسانده است، و کشورهای اسلامی همه فقیر و جهان سومی و استبدادی و یکی بدبخت تر از دیگری هستند، آیا این بدان معنی نیست که این اندیشه غیر قابل اجرا و بدرد نخور است؟! آیا نباید اندیشه ای که چنین نتایج وحشتناکی را بوجود آورده است و هرجا به قدرت رسیده است اختناق و فقر و پلیدی به بار آورده است را مضر خواند و آنرا دور انداخت؟ آیا بهتر نیست دنبال مفاهیمی باشیم که قابل اجرا باشند؟ و حداقل به کرات نتایج بد ببار نیاورده باشند؟ اگر این همه آدم در این همه کشور دنیا نتوانسته اند اسلام را پیاده کنند، مسلماً این دسته از اسلامگرایان نیز بر اساس قوانین احتمال ریاضی نخواهید توانست! یا احتمال پیاده شدن اسلامی باب میل این افراد آنقدر کم است که در عرصه عمل این ایدئولوژی آنها کاملا مخرب و غیر مفید است.
    آن اسلام خیالی که مسلمانان از آن حرف میزنند و مدعی آن هستند در واقع پیاده شدنش تلخ ترین نتایج را بوجود خواهد آورد. خودشان نیز آینرا میدانند، میگویند امام زمان با ظهور خود آنقدر آدم خواهد کشت که تا زیر لگام اسبش یا در برخی از روایات تا زیر گردن اسبش خون جمع خواهد شد! اسلامی تر شدن یک جامعه و یک حکومت یعنی چی؟ اسلامی تر شدن یعنی دست دزد را بیشتر قطع کردن، بیشتر سنگسار کردن، بیشتر حکم ارتداد را پیاده کردن، آیا مسلمانان واقعا فکر میکنند با پیاده شدن بیشتر مفاهیم دینیشان، کشور ما پیشرفت خواهند کرد؟

    10- نتیجه آنکه اگر قرار باشد پیاده شدن اسلام در جامعه را بسنجیم باید اصل را برداشتی از اسلام قرار دهیم که برداشت اکثریت و معروف به برداشت واقعی از دین است، یعنی همان نظرات آیت الله های حوزه علمیه قم. با قبول این اصل حال باید دید آیا رفتارهای جمهوری اسلامی کاملاً مبتنی بر این برداشت از دین بوده است یا نه؟

    پاسخ به این سوال نه است، از نظر فقه سنتی ربا حرام است، موسیقی حرام است، زناکار را باید سنگسار کرد، دست و پای دزد را باید برید، مرتد را باید کشت، همجنسگرا را باید کشت، اما این قوانین بقدری غیر انسانی هستند که به دلیل مبارزات فرهنگی و اجتماعی جامعه ایرانی آیت الله ها هرگز نتوانسته اند آنها را به جامعه تحمیل کنند، از طرفی این قوانین بعضاً بسیار مضر هستند، اما به مرور زمان منسوخ شده و از بین خواهند رفت، لذا پیاده کردن این نوع اسلام پرداخت هزینه های زیادی را میطلبد که جامعه ایرانی حاضر به پرداخت آن نشده است، و ما باید بسیار خوشحال و مغرور باشیم که اجازه نداده ایم اسلامگرایان این قوانین را در کشور ما پیاده کنند.

    11- اما در برخی از موارد، قوانین و اصول اسلامی نه بطور کامل بلکه بطور ضمنی پیاده شده اند، از آنجمله کشتن و ترور مخالفان اسلام است. از نظر اسلامی کسی که عمل آن غیر اسلامی باشد اما ظاهر وی اسلامی باشد و ادعای اسلامی بودن بکند اما در واقع به کفر نزدیکی بیشتری داشته باشد منافق حساب میشود، یعنی همانگونه که آخوندها سازمان مجاهدین را سازمان منافقین مینامند، سازمان مجاهدین نیز آخوند ها را منافق میداند. و این در تاریخ اسلام بسیار رایج بوده است که گروهی از مسلمانان گروه دیگر را به دلیل اختلافات ایدئولوژیک منافقین و خوارج بنامد و آنها را تار و مار کند. بعبارت دیگر دگر اندیش مسلمان در اسلام سیاسی منافق خوانده میشود. در یک مصاحبه که با آیت الله خلخالی قبل از مرگش انجام شده است وی گفته بود،

    » تازه بود که حاکم شرع شده بودم و بنا داشتم تا با منافقين قاطعانه برخورد کنم. براي خيلي از همکارانم سوال بود که چگونه مي شود اين ها را سر جايشان نشاند. عصر از پيش امام بازگشته بودم و با همراهان و همکاران و محافظانم قرار بود شام را در منزلم بخوريم. داشتيم مي آمديم داخل کوچه منزل که از شيشه ماشين ديدم دوتا بچه پانزده ، شانزده ساله گويا مخفيانه چيزي با هم رد و بدل کردند. دستور دادم بگيرند و بگردندشان ببينم ماجرا چيه. خودم از کيف پسره اين روزنامه مجاهدين را در آوردم. يادم هست فاميلش شريعتي بود از خانواده هاي اسمي قم. همانجا پسره را با گلوله زدم و به همراهانم گفتم اينجوري بايد با اين جانوران برخورد کرد! » خلخالي درست مي گفت . امين شريعتي پانزده ساله به دست او اعدام انقلابي شد و در حالي که به خانواده اش گفته بودند فلان روز از زندان آزاد مي شود ، جنازه نوجوان تحويل خانواده اش شد. به سالي نرسيد که مادرش دق کرد و مرد و پدرش راهي دارالمجانين شد. آيت الله گويي با لحظاتي چنين زندگي مي کرد»

    حال این عمل آیت الله خلخالی که مشابه آن، در این حکومت بسیار اتفاق افتاده است را با آیات زیر مقایسه کنید.

    سوره احزاب آیات 60 و 61
    لَئِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا. مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا.

    اگر منافقان و کسانی که در دلهايشان مرضی است و آنها که در مدينه شايعه می پراکنند از کار خود باز نايستند ، تو را بر آنها مسلطمی گردانيم تااز آن پس جز اندکی با تو در شهر همسايه نباشند. اينان لعنت شدگانند هر جا يافته شوند بايد دستگير گردند و به سختی کشته شوند.

    در قرآن تاکید شده است که منافق را باید به سختی کشت، یعنی کشتن معمولی برای این افراد کافی نیست، بلکه باید آنها را بگونه ای سخت و درد آور کشت، آیا این کار آیت الله کاملا بر اساس تعالیم الهی اسلام نبوده است؟ آیا اگر چنین آیاتی که آنها را آیات جنایی قرآن مینامیم، در این کتاب وجود نداشتند چنین اتفاقاتی در کشور ما می افتاد و چنین عباراتی استفاده میشد؟ اینجاست که باید دانست آخوندها از اسلام سوء استفاده نمیکنند بلکه از آن استفاده میکنند، و به نام اسلام جنایت نمیکنند بلکه جنایاتشان مبتنی بر بینش و منش اسلامی است.

    12- مسئله اینجاست که اگر جنایتی رخ دهد باید دید که آیا این جنایت از روی انتخاب شخصی یک فرد بوده است یا جنایتی است که از یک مکتب فکری و یا روش برخورد و ایدئولوژی و دین و سازمان برخاسته است، اگر پشت جنایتی ایدئولوژی وجود داشته باشد آن جنایت یک جنایت سازمانیافته بشمار خواهد آمد، و در چنین شرایطی علاوه بر مجرم، پرواضح است که باید آن سازمان را نیز محکوم و مجازات کرد. این است که بیهوده نیست اگر بگوییم آخوندها اساساً بیگناه هستند، زیرا تمام جرائم آنها از روی اسلام بوده است، و لذا اگر قرار است این جنایت را محکوم کرد قبل از عاملین به این دسئور العمل ها باید خود دستور العمل یعنی اسلام را محکوم کرد، اگر خوب به تاریخ اسلام دقت کنیم و آثار و کلمات باقیمانده از پیامبر را بررسی کنیم خواهیم دید که انسانهایی همچون بن لادن، خمینی، خلخالی و باقی اسلامگرایان سنتی رفتاری کاملاً مطابق با تاریخ اسلام و رفتار پیامبر اسلام انجام داده اند، و حتی میتوان گفت رفتار آنها بسیار انسانی تر از رفتار پیامبر اسلام بوده است. به نمونه ای دیگر در این زمینه توجه کنید.

    اعدامهای سال 1367 و قتل عام زندانیان سیاسی بدون شک از سیاه ترین برگ های تاریخ سیاسی کشور ما هستند و بدون شک این فاجعه بر روی چهره اسلام سیاسی برای نسلهای آینده باقی خواهد ماند. حال باید دید که آیا این اعدامها و رفتاری که با این افراد شد از روی اصول و روش اسلامی بوده است یا خیر. روش کار این بوده است که از زندانیان پرسش میشده است که ایا اسلام را قبول دارند؟ آیا نماز میخوانند، و آیا گروهک خود را محکوم میکنند یا نه؟ و بعد درصورتی که تشخیص داده میشد شخص اسلامگرا نیست یا باور به این مسائل ندارد وی را اعدام میکردند. البته این اتفاق زمانی افتاد که سازمان مجاهدین عملیات مرصاد و یا فروغ جاویدان را آغاز کرده بود، لذا اگر این افراد علاوه بر مرتد و منافق بودن محارب نیز به شمار میرفتند و حکم محارب و مرتد و منافق در اسلام کاملا مشخص است، تمام آنها را باید بی درنگ کشت، مرتد حتی نباید آفتاب روز بعد را ببیند. منافق را باید با درد کشت، به همین دلیل بوده است که تیر را به گلوی این افراد میزدند تا با زجر و شکنجه بمیرند. محارب را نیز باید کشت.

    این افراد همچنین اسیر به شمار میرفتند، حال این عمل جمهوری اسلامی را با ماجرای بنی قریظه و رفتاری که پیامبر اسلام در مورد این قبیله یهودی انجام داد مقایسه کنید. بعد از مقایسه خواهید دید که رفتار جمهوری اسلامی با این افراد بسیار انسانی تر از رفتار پیامبر با بنی قریظه بوده است، در هر دو مورد اسرای جنگی به دست اسلامگرایان افتاده بودند. رسم اسلامگرایان این است که وقتی کسی را معدوم میکنند زن و بچه او را باید بین خود بعنوان برده و کنیز تسخیر کنند و اموال وی را نیز برای خود مصادره کنند. اما میبینیم که در جمهوری اسلامی چنین اتفاقی نمی افتد، یعنی محارب را بعد از اینکه معدوم میکنند به زن و بچه اش کاری ندارند، اگر قرار بود، اسلام را واقعا پیاده کنند باید زن و بچه اش را هم میان برادران حزب اللهی تقسیم میکردند، لذا بازهم میبینیم که رفتار جمهوری اسلامی با مخالفانش بسیار بهتر از رفتار محمد با مخالفانش بوده است. حال آیا این قتل عام از روی اصول اسلامی و مطابق با رفتار پیامبر اسلام بوده است یا خیر؟ همچنین اگر باور ندارید این رفتارها با یکدیگر همگونی دارند و رفتار های جمهوری اسلامی الگو برداری شده از رفتار پیامبر اسلام هستند، این اعتراف را از زبان خود آیت الله خمینی با اشاره به کشتار یهود بنی قریظه کاملن معتقد است که ایشان نیز کشتارهای آیت الله خلخالی را مشابه آنچه پیامبر اسلام بر سر یهود بنی قریظه آمده است میداند.
    «ما می‌خواهیم اسلام را … چیز بکنیم، یکی از اینها آمده بود گریه میکرد که چرا بعضی از اینها را میکشند، نه این آخری ها را، آنهایی را که آقای خلخالی کشته اند؛ اینها باز توجه ندارند که اسلام در عین حالی که یک مکتب تربیت است، لکن آنروزی که فهمید قابل تربیت نیست، 700 نفرشان را در یکجا در یهود بنی قریظه را میکشند، گردن میزنند به امر رسول الله. اینها همین حرفهای غربی را میزنند که ما باید اول اصلاح کنیم، اول همه را اصلاح کنیم، بعد حد بزنیم.»

    13- تروریسم از مسائل دیگر اسلامگرایان است، تروریسم در میان تمام طیفها و تفکرهای اسلامی وجود دارد، اساساً نمیتوان گروهی اسلامگرا را یافت که کنار یکدیگر نشسته باشند و حزبی تشکیل داده باشند یا سازمانی را تدارک دیده باشند که تروریست از آب در نیاید. در کشور ما گروه فدائیان اسلام به سرکردگی نواب صفوی یک گروه اسلامگرا و تروریست بود. کسروی و حسنعلی منصور توسط اعضای این گروه که کتاب قرآن (راهنمای تروریسم) را در جیب داشتند ترور شدند. گروه دیگر گروه فرقان طرفدار اندیشه های شریعتی بود که گروهی تروریست از آب در آمد، و آیت الله مطهری را ترور کرد. گروه دیگر حزب الله است که ترورهای بیشماری را انجام داد و گروهی تروریست است. گروه اسلامگرای دیگر سازمان مجاهدین است که آنهم یک سازمان تروریستی است و قبل و بعد از انقلاب به ترورهای متعددی دست زد. در عرصه جهانی نیز سازمان القاعده، حزب الله لبنان، الفتح، حماس، جنبش ابوسیاف، مجاهدین چچن، سپاه پاسدارن و طالبان افغانستان و همه و همه گروه های تروریستی هستند، اساساً محال است عده ای اسلامگرا دور یکدیگر جمع شوند و تروریست نباشند. حال باید دید که این گروه ها با یکدیگر چه چیز در اشتراک دارند که همگی تروریست بشمار میروند؟ آیا چیزی غیر از اسلام در میان آنها مشترک است؟ لذا باید دید که آیا این تروریسم اسلامی از روی رفتار پیامبر اسلام با دشمنانش برخاسته است یا اینکه ابداع و اختراع خود اسلامگرایان بوده است؟ برای یافتن پاسخ به این قضیایا دقت کنید:

    ترور کعب بن اشرف توسط پیامبر اسلام.

    ترور ابوعفاک توسط پیامبر اسلام.

    ترور عصماء بنت مروان توسط پیامبر اسلام.

    حتی آیت الله خمینی ای و تغییر منش و رفتار وی از پاریس به تهران همان تغییر رفتار محمد، که در مکه چیزی و در مدینه چیز دیگر میگفت. هردو وقتی در قدرت نبودند حرفهای انسان دوستانه میزدند اما وقتی به قدرت رسیدند دشمنان خود را از دم تیغ گذراندند.

    14- دزدیهایی که در جمهوری اسلامی انجام میشود مشابه همان اموال غارتگریهایی است که مسلمانان صدر اسلام از غارت و کاروان زنی بدست می آورد؟ البته نباید منکر این قضیه شد که در این راه افراطهایی انجام گرفته است، اما بازهم باید تقصیر را گردن اسلام انداخت زیرا این اسلام است که باعث بوجود آمدن شرایطی شده است که در آن دزدها و غارتگران بر اجتماع حکومت کنند، بنابر این اسلام نه تنها بطور مستقیم بلکه بطور غیر مستقیم نیز ضربه های زیادی را بر پیکر جامعه پدید آورده و می آورد. اختناق موجود در این حکومت همان اختناقی است که در زمان حکومت علی وجود داشت و سرکوبهای این حکومت همان سرکوبهایی است که در زمان حکومت علی انجام میگرفت.

    آیا با این همه متشابهات میتوان بدون استدلال و دلیل گفت که آخوند ها به اسلام ربطی ندارند یا این تنها یک سفسطه بی پایه و برگرفته از احساسات و عدم واقع بینی است؟ از کسانی که میگویند اسلام در ایران پیاده نشده است و این حکومت ربطی به اسلام ندارد باید پرسید که چه چیزی از اسلام است که اجرا نشده است؟! آیا شما ندیده اید در این مملکت سنگسار و قصاص و جهاد و … شده است؟! چه چیزی از اسلام مانده است که دانشمندان و علمای دین اسلام آنرا روی ما موشهای آزمایشگاهی آزمایشگاه الهیشان پیاده و آزمایش نکرده باشند؟ آیا هیچ به این فکر کرده اید که با پیاده شدن اسلام در سراسر جهان چندین میلیون نفر باید سنگسار شوند؟ آیا به این فکر کرده اید که در 90% دانشگاه های جهان را باید بست چون علومشان یکسره غیر الهی است؟! آیا شما میتوانید تصور کنید روزی قاضی های دیوان بین المللی لاهه را عمامه بسر ها و اسلامگرایان قضاوت کنند تا بر جهان عدل اسلامی عدالت کند؟ آیا این افراد نمیدانند که خفقان جوامع اسلامی ریشه در خفقان جامعه ای دارد که محمد و علی تشکیل داده بود؟ کشتن مخالفان و تروریسم جمهوری اسلامی آیا همان خشونت و تروریسم زمان پیامبر اسلام نیست؟ باید بارها تکرار کرد که مشکل مسلمانان این است که اسلام را نمیشناسند! و الا اگر اسلام را و به ویژه قرآن را به زبان خود بخوانند و مطالعه کنند و از فیلتر عقل و خرد خود عبور دهند هرگز اعمال مسلمانی را قبول نخواهند کرد.

    نتیجه آنکه آخوندها از اسلام سوء استفاده نمیکنند، بلکه از آن استفاده میکنند. آخوند خراب است چون اسلام مشکل دارد، آخوند جنایتکار است زیرا اسلام آیینی است که دستور به قتل می دهد ، آخوند معلول است و اسلام علت ////

     
  23. علي اكبر ابراهيمي

    Reflex to geneva agreement in 24 November 2013

    نیرویی که می تواند بدون شلیک کردن حتی یک فشنگ، برنامه اتمی ایران را تحت کنترل و نظارت خود در آورد یک نیروی معمولی نیست. گروه 5+1 واقعا قدرتمند است. 5+1 در قبال من و در قبال جنبش اجتماعی مورد حمایتم (جنبش سبز ایران) مسوول بوده است و باید پاسخگو باشد.
    اینکه من با اینهمه محدودیتها و ضعفهایم باز هم بیشتر از کشورهای 5+1 برای حمایت از جنبش سبز ایران زور زده و به خودم فشار آورده ام و کشورهای 5+1 خیلی نا حق تر و بیشتر از من به سمت انواع توافق و معامله با حاکمیت سیاسی ایران گام برداشته اند نشانه یک فساد بزرگ است
    و من بخاطر اعتماد، باور و تعهدم نسبت به
    حق و رب العامین
    که در دیدگاه من بعنوان
    حقیقتهایی که ورژنها و نمونه هایی مقدماتی از خدا و در راه خدا هستند
    شناخته شده اند،
    در مقابل گسترش آن فساد ایستاده ام و بخاطر همين ايستادگي ناخودآگاهانه و بخاطر همين حس استقلال، آزادي و عدم تعلق به غير خدا، از سوي 5+1 بطرزي دقيق و موذيانه طي يك دهه و نيم اخير مجازات شده ام.
    امنیت، حرمت، کرامت، زمان، زندگی، و توسعه کشورهای 5+1 و اتباع آن کشورها باید با سبزهای ایران تقسیم شود.
    و هرگونه خسارت و آسیب پذیری و درد و بلا و مرض و تهدید و تحدید و زندان و شکنجه و تبعید و مرگ سبزهای ایران در سال 2009 و از آن سال به بعد باید با کشورهای 5+1 و اتباع آن کشورها تقسیم شود.
    و چونکه هنوز چنین نشده است من به برخورداری کشورهای 5+1 از ثبات و امنیت اعتراض دارم و اراده کرده ام که امنیت آن کشورها را به خطر بیندازم و از بین ببرم.
    من هنوز دلیلی برای کنسل کردن اراده ام مبنی بر به خطر انداختن و از بین بردن امنیت کشورهای 5+1 پیدا نکرده ام. امیدوارم قبل از مرگم چنین دلیلی را بیابم.
    پس به نفع کشورهای 5+1 است که دست از اقدامات تنفر انگیزی همچون فحاشی، ضرب و شتم و دیپورت بر علیه من بردارند و بدین ترتیب
    اجازه بدهند که زندگی من به حالت عادی باز گردد
    تا احتمال و ریسک مرگ من کاهش یابد.
    چرا که دوران حیات من دوران تعلیق اراده ضد امنیتی ام بر علیه کشورهای 5+1 بوده است و شاید اصلا در دوران حیاتم شاهد توسعه جامع همه کشورها و تحقق آرمانهایم در کل جهان بواسطه خدمات بی چشمداشت کشورهای 5+1 نیز شدم و جهانی را شاهد شدم که در آن تک تک همه انسانهایش کرامت دارند و هیچیک از کشورهایش مجبور به شرکت در هیچگونه مسابقه تسلیحاتی با دیگر کشورها نیست.
    و اینها همگی برایم از جمله دلایلی کافی خواهند بود برای کنسل کردن اراده ام مبنی به خطر انداختن و از بین بردن امنیت کشورهای 5+1.
    اما چنانچه بمیرم دیگر دستم از دنیا کوتاه خواهد شد و دیگر اگر بخواهم نیز نمی توانم آن اراده ضد امنیتی ام بر علیه کشورهای 5+1 را کنسل کنم.
    من در نقاشی تئوری هایم، از ایران و عموم ایرانیان بعنوان سپر محافظتی گروگانهای سبز ایران استفاده کرده بودم و از این بابت متاسف و ناراحت بودم و به یک پارادوکس عاطفی دچار گشته بودم. هم سبزهای ایران را از اطرافیان نزدیک به خودم نامیده بودم و هم کل ملت ایران را نیز سبز نامیده بودم.
    از اینکه کشورهای 5+1 با توافق ژنو به سمت زیر پا گذاشتن اولتیماتوم من که در 23 دسامبر 2013 مهلت تعیین شده در آن به پایان می رسد
    و در آنجا بر لزوم و ضرورت تعهد صریح، روشن و رسمی 5+1 برای اقدام نظامی جامع و مورد نظر و تحت کنترل من بر علیه ایران
    که بر برنامه اتمی ایران نیز متمرکز نیست
    تاکید شده
    گام برداشتند و در یک اقدام ایثارگرانه، اخلاقی و مسوولانه، بجای ایران و عموم ایرانیان، به سپر محافظتی گروگانهای سبز ایران تبدیل گشتند از کشورهای 5+1 تقدیر و تشکر می کنم.

    سازمان یابی جامع علمی و پژوهشی من،
    سازمان یابی جامع فنی و صنعتی من،
    سازمان یابی جامع تجاری و بازرگانی من،
    سازمان یابی جامع سیاسی و توسعه یافتن و باالفعل شدن قدرت سیاسی من،
    معرفی شدن من بواسطه خدمات و یا کالاهایی که حاصل پژوهش و توسعه در سازمان من باشد،
    محبوبیت مردمی و مقبولیت اجتماعی من در سراسر جهان
    و تنفس، زندگی، عشق و حال، تفریح و خوش گذرانی و عیش و نوش من در فضای جامعه و جهانی که همه کشورها و شهروندانش لااقل به حداقلهای توسعه و آزادی در جهان آرمانی مورد نظر من نزدیک باشند،
    از جمله مطالباتی هستند که قبل از پاسخگو شدن کشورهای 5+1 در مورد آن مطالبات، من هیچ دلیلی و هیچ لزومی برای کنسل کردن اراده ام مبنی به خطر انداختن و از بین بردن امنیت کشورهای 5+1 نمی بینم.

    اما
    من امروز بر هیچیک از موارد فوق الذکر اصرار و یا تاکید ندارم.
    حتی از کشورهای 5+1 نمی خواهم که هر کدام بطور جداگانه و همچنین با همدیگر و بطور واحد، گزارشهایی سالانه از وضعیت توسعه در تک تک همه کشورهای جهان تهیه کرده و به سازمان ملل ارایه دهند.
    من امروز نه تنها هیچیک از موارد فوق الذکر را از کشورهای 5+1 نمی خواهم، بلکه هیچ چیز از 5+1 نمی خواهم بجز توقف و تعلیق فحاشی، ضرب و شتم و دیپورت 5+1 بر علیه خودم.
    لحنم نیز لحن یک شکارچی شجاع و یا یک پاسخگوی مسوول و قهرمان نیست، چرا که حماقت من نیز حد و مرزهایی دارد. من وقتی در تصورم آنچه که کشورهای 5+1 در یک دهه و نیم اخیر بر سرم آورده اند را مرور می کنم، می ترسم و از احتمال تکرار شدن آن کابوس وحشت می کنم و مجبور می شوم که التماس کنم کشورهای 5+1 دست از فحاشی، ضرب و شتم و دیپورت من بردارند.
    من امروز التماس می کنم که کشورهای 5+1 به فحاشی، ضرب و شتم و دیپورت من ادامه ندهند. چرا که من می خواهم احتمال و ریسک مرگم کاهش یابد تا شاید در طول عمرم دلیلی برای کنسل کردن اراده ضد امنیتی ام بر علیه کشورهای 5+1 پیدا کنم.
    خدایا من برای آفرینش که یک کاردستی قشنگ بوده و مسوولیت مدیریت آن با رب العامین است احترام قائلم و حتی آفرینش را ارزشمند و دوست داشتنی می شناسم و نسبت به آفرینش شعف و شیفتگی دارم
    و با آنکه بیش از یک دهه و نیم است که توسط کشورهای 5+1 در شرایط غیر قابل پذیرش معلق نگه داشته شده ام اما باز هم
    با تو شاد و از تو راضی و متشکرم و به احترام تو و با شور و اشتیاق و اشتهایی جوان به همان حداقلهای قابل دسترسم برای ادامه زندگی چنگ آویخته ام تا ارتباطم با حیات در زمین قطع نشود.

    علی اکبر ابراهیمی
    یکشنبه 17 آذر 1392
    8 دسامبر 2013
    تهران

    مجمع تشخیص مصلحت ایران،
    مجلس ایران،
    بیت رهبری ایران و
    وزارت امور خارجه ایران موظفند که این متن را به اطلاع دولتهای کشورهای 5+1 برسانند.

     
  24. نامه خانواده 16 زندانی اعدام شده انتقامی بلوچ به رهبر ایران ویژگی
    نوشته شده توسط مکرانی
    جمعه, 22 آذر 1392 02:10

    نامه محمد رضا ریگی پدر دو جوان اعدام شده بلوچ به نام های عبدالباسط و عبدالوهاب ریگی به رهبر جمهوری اسلامی جهت پیگیری اعدام 16 جوان بلوچ که در انتقام به کشته شدن مرزبانان سراوان اعدام شدند.

    یک نسخه از نامه به کمپین فعالین بلوچ رسیده که در ادامه می خوانید:
    بنام خدا
    محضر عالیقدر حضرت آیت الله خامنه ای مدظله العالی سلام علیکم
    رهبرا! دیگر جان به لب رسیده است می دانیم خود شکنجه دیده ای و درد کشیده ای و میدانی که در مقابل وصل برق به بدن کشیدن، اتوی داغ بر بدن، بستن وزنه به جاهای ظریف بدن، آویزان کردن انسان به دست ها یا پاها و غیره… طاقت انسان چقدر است؟
    رهبرا! در زمان زعامت کسی زندگی میکنیم که آرزویش در دوران ستم شاهی، رفع ظلم و دستگیری و شکنجه و کشت و کشتار به ناحق بود و این آرزوی همه بود بر اين آرزو انقلاب کردند.
    رهبرا! هان آرزو محقق شد و آرزو همان بود و آنچه شد چیز دیگری بود. شکنچه شدیدتر و دستگیری بیشتر و بدون دلیل و ابزاری برای تسویه حساب و نشان دادن قدرت به دیگران، حبس ها طولانی تر و کشت و کشتار و اعدام بی حد و حساب.
    رهبرا! در استان سیستان و بلوچستان صدای دادخواهی به شما نمی رسد و نمی گذارند به شما برسد کارگزارانت هم به دادخواهی مردم پاسخ نمی دهند تا صدای مردم بلند می شود با دادن رنگ و بوی مذهبی و قومی و پیگیری عقیم می شود و ظلم و ستم و شکنجه در انتقام از دادخواهی بیشتر و دیگر همه قبول می کنند که دیگر نبایستی دادشان درآید و خود را برای دستگیری، شكنجه، حبس و اعدام آماده و این را حق خود می دانند.
    رهبرا! اتهامات رسیده و پخته به دستگیری، شكنجه و حبس و اعدام همیشه آماده است. وهابیت عضو گروه عبدالمالك، کمک به معاندین و وقتی در قبال دادخواهی اینها را مطرح می کنند و مسئولین هم پیگیری خود را عقیم می کنند.
    رهبرا! کار به کجا رسیده که :
    1- برابر آنچه از گوشه و کنار می رسد و جای بررسی دارد یک نفر افغانی 16 نفر بهترین فرزندان نظام را در مرز سراوان شهید می کنند و آن موقع کارگزاران نظام مقدس استان سیستان و بلوچستان به قصد انتقام جویی از افغان اجنبی 16 نفر از زندانیان بلوچ را که حدود چندین ساعت و بعد از آن به مسلخ اعدام می برند و جانشان را میگیرند.
    2- معاون دادستان زاهدان بنام آقای میر در مراجعه اولیای اعدام شدگان میگوید : ((شما 16 نفر از ما را کشتید و ما هم 16 نفر از شما را کشتیم.))
    رهبرا! از منظر یک قاضی که نایب امام زمان و بر مسند عدالت تکیه زده است ما دیگر ایرانی نیستیم. این است تعبیر یک قاضی و با این تعبیرات جان فرزندان ما گرفته میشود. در اینجا فرزندان ایرانی توسط افغان شهید می شوند و در نهایت جان 16 نفر دیگر در انتقام جویی از افغانی گرفته میشود. با این دیدگاه چگونه زندگی کنیم و این را به همه امور اجتماعی دیگر تعمیم دهید.
    3- رهبرا! وقتی جان بلوچ طبق شرحی که گفتیم ارزش ندارد. وقتی میخواهند به تعداد شهدای سراوان 16 نفر اعدام کنند و نفر کم می آورند شخصی به نام حبیب الله ریگی شورکی ریگی را که در برابر دادنامه تصویر پیوست به شماره 8909975416100829 محکوم به یازده سال حبس است را در حالی که مشغول تلاوت قرآن است و امید آن داره که امروز و فردا آزاد میشود برای تکمیل 16 نفر به مسلخ می برند و اعدام میکنند. این است ارزش جان بلوچ و اینکه اجازه نمی دهند صدای مردم به شما برسد.
    رهبرا! دیگر اصول نوزدهم، سى دوم، سی و ششم و سی نهم قانون اساسی در بلوچستان ایران جایشان را با اصول مسلم دستگیری، شكنجه، زندان و اعدام عوض نموده و صدایشان هم به جایی نمی رسد و اگر هم می رسد اینان وهابیند، عضو عبدالمالک اند، به معاتدین کمک کرده اند که فوری دادخواهی را متوقف می کنند.
    رهبرا! اینجا سیاه چالهای زندان، شکنجه و اعدام در انتظار کسانی است که صدایشان در آید و فوری دستگیر و چندین سال از او خبری نمی شود و در نهایت با اتهاماتی كه بيان شده اعدام میشود.
    رهبرا! اعدام 16 نفر از بلوچ ها در یک آن و با توجیه انتقام جویی، از ماجرای کهریزک کمتر نیست آنجا دستور دادید بررسی کردن ابعاد پوشیده موضوع روشن شد. دستور فرمائید اکیپ ویژه ای جهت بررسی موضوع اعزام شوند و با زندانیان و شکنجه های داده شده به آنان صحبت کنند با خانواده اعدام شدگان ملاقات کنند و بررسی کنند چرا فرزندانشان اعدام شدند. با این پدیده تبعیض قومی و مذهبی مبارزه کنند و آنگاه با مسببین این حوادث برخورد و قاتلین آقای حبیب الله ریگی شورکی و دیگر فرزندان که بناحق اعدام شدند برخورد قانونی صورت گیرند.
    رهبرا! چگونه بر حسینی گریه میکنی در حالیکه شمرها و عبیدالله بن زیادها را بر مظلومان حسینی می گماری. چگونه از جگر سوخته زینب میگویی در حالیکه جگرهایی چون زینب سوزاندی، چگونه از علی اصغر و گلوی پاره شده اش میگویی در حالی که علی اصغرها و رقیه ها را یتیم کردی امروز از شما چیزی نمیخواهم چرا که تیغ بی عدالتی مامورانت گردن فرزندانم را بریدند. اما این را میگویم که به خداوند واحد القهار واگذارت می کنم. ((ام شهيدین عبدالباسط و عبدالوهاب ریگی)).
    با تقدیم احترام محمدرضا ریگی پدر اعدام شدگان (عبدالباسط و عبدالوهاب ریگی) تاریخ اعدام عبدالباسط : 30/7/91 عزیز ریگی نژاد شورکی برادر اعدامی حبیب الله ریگی شورکی عبداحکیم وکالت پدر اعدامی حامد وکالت خانواده ناظر ملازهی
    رو نوشت:
    1- کمیسیون اصل نود قانونی اساسی
    2- جناب آیت الله لاریجانی آملی ریاست محترم قوه قضائیه
    3- ریاست محترم جمهور جناب آقای دکتر روحانی
    4- جناب آقای حجت الاسلام و المسلمین یونسی

     
  25. سلام براستادبزرگوارم جناب نوریزاد
    آقای نوریزاد:ازشمابعیداست ازنظامیکه استخوان بندی اش براساس آدمکشی واعدام وجنایت است انتظار مهرورزی وبخشش داشته باشید.صبح این رژیم باخونریزی وکشتارآغازشدوبعیداست که به این آسانی پایانی برآنها باشد.این رژیم تاتماشا گران خوبی مانندماانسانهای بدبخت وضعیف النفس دارددیگرچه غم دارد.به قول مرحوم رضاژیان ای خاک……………………….

     
  26. صحبت از وزارت اطلاعات و اعدام و بازجویان عزیز و این ها شد گفتم بد نیست این نوشته طتز غم آلود را برایتان ارسال کنم
    باور کنید اوضاع بیشتر یک مضحکه است و تنها این گونه می توان تعبیرش کرد

    http://my.gooya.com/permalink/4653.html

    توسط ف. م. سخن 11/12/2013 00:50:00

    همه کار آدم٬ باید روی حساب و کتاب باشد حتی دستگیر شدن اش. اگر می خواهیم دستگیر شویم باید زمانی باشد که کسی به سرمان شیء سخت نزند. از وسیله ای به نام کابل برای حرف کشیدن از ما استفاده نشود. عرض کنم حضورتان٬ کسی نخواهد در زندان٬ ما را آچارکشی کند تا عقربه های مان مطابق میل بازجویان حرکت کند و ساعت دلخواه آنان را نشان دهد. الحمدلله خطر قاضی مرتضوی و کهریزک از سرمان کم شده و او مشغول پاسخ‌گویی به مجلس برای هدایایی ست که به نمایندگان مجلس داده٬ ولی خطرات دیگر همچنان در زندان های جمهوری اسلامی در کمین ماست و باید فعلا دندان روی جگر بگذاریم و حتی المقدور دستگیر نشویم.
    حالا می فرمایید چی شده؟ هیچی! آقای علی یونسی وزیر سابق اطلاعات فرموده اند که وزارت اطلاعات هنوز به تسخیر دولت حسن روحانی در نیامده است! والله ما ندیده بودیم که دولتی برود و دولتی بیاید٬ برای در اختیار گرفتن سکان های یک اداره یا وزارت‌خانه مجبور باشند آن جا را تسخیر کنند! انگار وزارت اطلاعات شهر خیبر است که بخواهند آن جا را فتح کنند یا برلین است که بخواهند آن جا را تسخیر کنند!
    من تصور می کنم منظور آقای یونسی افراد خودسری ست که در وزارت اطلاعات حضور دارند و زور هیچ کس -حتی خودِ امام زمان- به آن ها نمی رسد. برای این که صندلی را از دست آن ها بگیریم٬ باید جنگ تن به تن کنیم والّا آن ها خودشان نمی آیند مثل بچه ی آدم پُست شان را تحویل بدهند. خیلی هم اصرار کنیم می روند خودسرانه چند روشنفکر بی پناه را به قتل می رسانند و چنان زهرچشمی می گیرند که کسی جرئت نکند بخواهد جای آن ها را بگیرد.
    بنابراین٬ اگر خوشی زیر دل‌تان را زده و می خواهید کاری کنید که شما هم به زندان بیفتید٬ لااقل بگذارید وقتی که وزارت اطلاعات به طور کامل توسط دولت روحانی تسخیر شد دستگیر شوید٬ هرچند به آن هم اعتباری نیست چرا که قتل های زنجیره ای در دوران بعد از تسخیر وزارت اطلاعات توسط آقای خاتمی صورت گرفت و زن بیچاره ی سعید امامی را هم در همان دوره آچارکشی کردند! خودِ آقای علوی٬ وزیر جدید اطلاعات هم به قول آقای لاریجانی رئیس مجلس٬ همچین بوسیدنی نیست و سلیقه هم خوب چیزی ست!

     
  27. ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﻴﺎﻥ

    اﻱ ﻭاﻱ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻣﻴﺪﻭﻧﻴﺪ ﭼﻪ ﺧﺎﻛﻲ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺷﺪ
    ﻫﻴﺖ ﭘﺎﺭﻟﻤﺎﻥ اﺭﻭﭘﺎ اﺯ ﻧﺴﺮﻳﻦ ﺳﺘﻮﺩﻩ و ﺟﻌﻔﺮ ﭘﻨﺎﻫﻲ ﺩﻳﺪﻥ ﻛﺮﺩ. ﺩﻳﮕﻪ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺷﺪﻳﻢ ‘ اﮔﺮ اﻳﻦ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻣﻨﺎﻓﻖ ﺑﮕﻦ ﻛﻪ ﻭﺯاﺭﺕ اﻃﻼﻋﺎﺕ ﺑﻪ اﻭﻧﻬﺎ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﻛﺮﺩﻩ, ﺁﺑﺮﻭﻣﻮﻥ ﻣﻴﺮﻩ ‘ ﻣﻦ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺑﺎﺯﺟﻮﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺳﺘﻮﺩﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﺧﻔﻪﺷﻮ
    ﻣﻦ ﻛﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ ﺗﻮ ﻳﻪ ﻛﺸﻮﺭ اﺳﻼﻣﻲ ﻫﻤﭽﻴﻦ اﺗﻔﺎﻗﻲ اﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ
    ﺧﺪا ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﺧﻴﺮ ﻛﻨﻪ ‘ ﻣﻦ ﻓﻘﻄ ﺧﺪا ﺧﺪا ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻳﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺭﻫﺒﺮ ﻣﻌﻆﻢﻣﻮﻥ ﻧﺮﺳﻪ اﻳﺸﺎﻥ اﮔﺮ ﺑﻔﻬﻤﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﻲاﺣﺘﺮاﻣﻲ ﺑﻪ ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﺷﺪﻩ ﻣﻦ ﻣﻂﻤﻴﻨﻢ ﺩﻕ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ

     
  28. جناب سمیر مرقوم فرمودید 13 صفحه مطلب به طور یکجا برای نوری زاد ارسال داشته اید که ناپدید شده است
    دوست عزیز فکر نکردید ارسال یک نوشته به این طویلی نوری زاد دست تنها را کمی تحت فشار قرار می دهد؟
    به شما و دیگر دوستان توصیه می کنم مطالب را حتی المقدور فشرده و مختصر و مفید تهیه نمایید و مقالات موجود در اینترنت را به صورت پیوند ارسال کنید اگر فیلتر است فشرده آنها را همراه پیوندش بفرستید این هم به نوری زاد کمک می کند و هم خواننده بیشتری خواهد داشت و سودمند تر خواهد بود

     
  29. جناب بامداد سخن
    پیرو نوشته
    ۱۲:۲۱ بعد از ظهر / آذر ۲۲, ۱۳۹۲

    شما زیر ستون
    نامه ی محمد نوری زاد به همه ی مسئولان درباره ی کردستان
    پیوند سخنان دکتر سروش را برایتان ارسال می کنم

    http://news.gooya.com/politics/archives/2012/06/141618.php

    نقد جالبی هم در این زمینه نوشته شده که آن را هم ضمیمه می نمایم

    http://news.gooya.com/politics/archives/2012/06/141819.php

     
  30. آقای نوری زاد
    در انتهای مطلبتان نوشته اید ( چه گوهری ناب تر ازعقل ) به جنابتان عرض میکنم کلام خداوند ، که فرمودند قصاص را بپا دارید تا به حیات دست یابید .

     
  31. گوهر نایابی است این عقل در میان حاکمان ایران
    اگر ما چهارستون این نظام را بر درستی و درستکاری محکم می کردیم
    خشت اول چون نهد معمار کج
    تا ثریا می رود دیوار کج
    نوری زاد خواستم بنویسم خشت اول را خمینی کج نهاد اما این انصاف نیست خشت اول 1400 سال پیش در بیابان های عربستان کج نهاده شده است
    آری از کوزه همان برون تراود که در اوست
    دوستان در نقد اسلام به تاریخ ها مراجعه می کنند و اسناد گرد می آورند و …. در حالی که این همه زحمت لازم نیست اسلام را داریم به عینه مشاهده می کنیم
    دین داران عزیز نگویید اسلام شما با اسلام حاکمان متفاوت است خیر اتفاقا اسلام حکام ایران اسلام راستین است و مو به مو طبق دستورات قرآن و سنت در حال اجرا شدن است
    اسلام همین است دوستان چه انتظاری دارید از اعتراف گیران که کاری جز پیروی از آیات قرآن نمی کنند
    آیه ++و یعزبهم الله بایدیهم ++ برای چه نازل شده است
    تازه ملایان شیعی خیلی با تساهل و تسامح این احکام را اجرا می کنند اسلام راستین تر را در طالبان و راستین تر از آن را در عربستان سعودی می توان مشاهده کرد چرا که اینان هیچ تفسیر و تلطیفی در آیات الهی جایز نمی شمرند و دقیق تر اجرایش می کنند

     
  32. آقای نوری زاد این دو نفر را از توی خیابان که نگرفته اند ، فرض کنید که در حمله مسلحانه به منزل اشخاص نقش نداشته اند اما از شما میپرسم اگر نمیدانید بررسی کنید و مردانه حقیقت را در سایت خود عنوان کنید آیا آنان عضو یک گروه مسلح جدائی طلب بوده اند یا خیر ؟ اگر صداقت دارید مطلب را درج کنید و پاسخ دهید .

     
  33. چه تحریص ای !! با گفتن عرب عرب قصد تشویق قبیله گری و بر انگیختن احساسات ناسیونالیستی داری ؟ مجرم مجرم است عرب و غیر عرب ندارد ؛ آخر چطور ممکنه کسی که به عربی شعر خوانده را به اعدام محکوم کنند واقعا که داره باورم میشود که متاسفانه شما مشائرت را از دست دادی و خود متوجه نیستی به خود بیا نوری زاد دست از انتقام جوئی بردار بدان که این راه تلافی رفتاری که به زعمت به ناحق بر شما روا شده نیست این رفتار شما مانند طفلیست که لجش در آمد و به خود و دیگران آسیب میرساند. این نیز مانند دروغی که در مورد نصیری که در دانشگاه امام حسین سپاه جاسوسی میکرد دروغی بیش نیست .

     
  34. نوریزاد عزیز
    من با سیاست های نظام و اعدام در برابر مرز نشینان 100% مخافم ولی این که کرد ها ترک ها بلوچ ها و عرب ها رو بحال خودشون بذارن و کم کم فرهنگی پارسی رو فراموش کنند و فقط به فرهنگ محلی خودشون آشنا باشند هم اشتباه است
    نمیگویم همه هموطنان کرد ترک لر و عرب ولی تعداد بسیار کمی هستن که جدایی طلب هستن و شماهم میدونی که ایران به اندازه کافی داغ خرد شدن تکه تکه شدن و تجزیه شدن رو تحمل کرده .

    پس باید دوستانه، انسان دوستانه با رعایت ادب و احترام (به فرهنگ های دیگران ) سعی بشه که فضایی دوستانه و آرام در کشور برقرار بشه و مظمئن باشید اگر به این استان ها و هموطنان رسیدگی بشه بصورت ذاتی خودشون رو مدیون دولت مرکزی خواهند دونست و حتی فکر جدایی را هم نخواهند کرد اگر … .

    دوستدار همیشگیت (یه بنده خدا )

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

77 queries in 0932 seconds.