امروز صبح شنیدم نلسون ماندلا کوله بار زندگی شکوهمندش را بر زمین نهاد و کوله باری دیگر برگرفت و رفت. رفت تا به ابدیتی بپیوندد که آن را پایانی نیست. اگرنلسون ماندلا نبود، من چگونه به رهبر اسلامی خودمان می گفتم: بیا و ماندنی باش. ماندنی نه با اخم و تشر و هیاهو. که با برکشیدن ادب و انسانیت و مدارا. همین
|
اگرچه برخی دوستان هم اشاره کرده اند ولی براستی هرگز باین فکر کرده ایم که اگر خمینی هم همچون ماندلا بجای خونریزی و انتقام و فرمان اعدام با بخشش و عشق گام در ایران زمین مینهاد هم اکنون ایران و ایرانی سرنوشتی بمراتب متفاوت تر از اکنون داشت. عزت ملتی که در برابر دیکتاتوری و برای تعیین سرنوشت خویش قیام کردند تا آزادی را در آغوش کشند دیر نگذشت که گرفتار جهل و غضب موجوداتی شد که خود را روحانی میپنداشتند و می پندارند. اگر ایران عزیز را دو دستی تقدیم این خونخواران نکرده بودیم و مقدم ضحاک را گلباران نکرده بودیم تا فریدون و کاوه های سرزمینم را قصابی کند و هنوز پس از 34 سال گذشت از این انقلاب نحس و خانمانسوز گلهای سرزمینم را ضحاک وار پرپر میکنند تا آرام گیرند و نامش را رافت اسلامی میگذارند، ایران و ایرانی سرنوشتی دگر داشت. اگر از همان شبی که قاتل بر پشت بام محل سکونتش به تیرباران هموطنانش فرمان داد مردم هشیار و انقلابی معترض میشدند و میفهمیدند که چه سرنوشتی برایشان رقم میخورد هم اکنون شاهد این نبودند که عزیزانشان را بجرمهای پوچی چون نقد حاکمیت به زندان افکنند و اعدام کنند.اگر خمینی سفیر عشق و بود و دوستی، کجا صدام گستاخ جرات حمله بایران را داشت اگر فرماندهان وطن پرست ارتش را بجای اعدام عفو میکرد. کجا جوانان ابله انقلابی اجازه تسخیر سفارت آمریکارا بخود میدادند اگر رهبری فرزانه همچون ماندلا را پیروی میکردند؟ و کجا داشتیم اینهمه گل پرپر اعدامی و شهید، جانباز و مفقودالاثر، تبعیدی و مهاجر و آنچه که خانواده های ایرانی را در این 34 سال ناجوانمردانه از هم گسست.
دشمن ایران حاکم ایران شده و به هدفش رسیده است. ایران 34 سال است که اشغال شده و حال دارد تجزیه میشود
بامید اتحاد و همدلی و بیداری همه ایرانیان تا رهایی از دیو شوم استبداد در سایه مذهب
رضا
ماندلا نه تنها به خاطر ادب و انسانیت و مدارا، بل به علت داشتن توان گذشت در اوج قدرت و اعلام عفو عمومی و بعد از آن کناره گیری در اوج قدرت، هست داری چنین عزت نزد جهانیان.
tamame saran va bozorgane donya bassij shodehand ta dar marasseme yadboode Mandela sherkat konand.agar rahbare mosalmanan jahan fot konand yek mosht ghatel va dozd va terrorist hay jireh khare beh rahbarieh Hassan nassrollah fatehe khane jenazehe ishan khahand bood.
جناب علی آل حسن! شما که اینقدر از قرآن بلدید زودی آیه ای در هر موردی بیاورید چگونه در همین سوره هایی که آیه هایتان را برگفته اید قتل و کشتار و زجردادن و لت و پار کردن دگراندیشان (کافران و ملحدان و مشرکان …) را ندیده اید؟ایا گرفتن یک آیه از یک سوره ایکه پر است از تهدید به عذاب و آتش انسانهایی که خود الله افریده با وجودیکه آنها از زیانکارانند و دوزخی کاری درست است؟تازه این آیات شما هم کلی گویی و مربوط به مومنین است نه کافری مثل مندلا!لطفا به بعضی آیاتی از سورهایی که آورده اید توجه بفرمایید.
آیات…
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ ﴿۱۳﴾
مکارم: اگر آنها رويگردان شوند بگو: من شما را به صاعقهاي همانند صاعقه عاد و ثمود تهديد ميكنم!
فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي أَيَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِيقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا يُنصَرُونَ ﴿۱۶﴾
فولادوند: پس بر آنان تندبادى توفنده در روزهايى شوم فرستاديم تا در زندگى دنيا عذاب رسوايى را بدانان بچشانيم و قطعا عذاب آخرت رسواكنندهتر است و آنان يارى نخواهند شد
وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاء اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ ﴿۱۹﴾
مکارم: به خاطر بياوريد روزي را كه دشمنان خدا را جمع كرده به سوي دوزخ ميبرند، و صفوف پيشين را نگه ميدارند تا صفهاي بعد به آنها ملحق بشوند!
حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۲۰﴾
مکارم: وقتي به آن ميرسند گوشها و چشمها و پوستهاي تنشان به اعمال آنها گواهي ميدهد!
وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۱﴾
مکارم: آنها به پوستهاي تن خود ميگويند: چرا بر ضد ما گواهي داديد؟ آنها جواب ميدهند: همان خدائي كه هر موجودي را به نطق در آورده ما را گويا ساخته، و او شما را در آغاز آفريد و بازگشتتان به سوي او است.
وَمَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُكُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ وَلَكِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ كَثِيرًا مِّمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۲۲﴾
مکارم: شما اگر گناهانتان را مخفي ميكرديد نه بخاطر اين بود كه از شهادت گوش و چشمها و پوستهاي تنتان بيم داشتيد، بلكه شما گمان ميكرديد كه خداوند بسياري از اعمالي را كه انجام ميدهيد نميداند!
وَذَلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنتُم بِرَبِّكُمْ أَرْدَاكُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنْ الْخَاسِرِينَ ﴿۲۳﴾
مکارم: آري اين گمان بدي بود كه درباره پروردگارتان داشتيد، و همان موجب هلاكت شما گرديد و سرانجام از زيانكاران شديد.
فَإِن يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ وَإِن يَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُم مِّنَ الْمُعْتَبِينَ ﴿۲۴﴾
مکارم: اگر آنها صبر كنند (يا نكنند) به هر حال دوزخ جايگاه آنهاست، و اگر تقاضاي عفو نمايند مورد عفو قرار نميگيرند!
وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاء فَزَيَّنُوا لَهُم مَّا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ ﴿۲۵﴾
مکارم: ما براي آنها همنشينان (زشت سيرتي) قرار داديم، و آنها زشتيها را از پيش رو و پشت سر در نظرشان جلوه دادند، و فرمان الهي درباره آنها تحقق يافت، و به سرنوشت اقوام گمراهي از جن و انس كه قبل از آنها بودند گرفتار شدند، آنها مسلما زيانكار بودند.
فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَابًا شَدِيدًا وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۲۷﴾
مکارم: به طور مسلم به كافران عذاب شديدي ميچشانيم، و آنها را به بدترين اعمالي كه انجام ميدادند جزا ميدهيم.
ذَلِكَ جَزَاء أَعْدَاء اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِيهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاء بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ ﴿۲۸﴾
مکارم: كيفر دشمنان خدا آتش است كه در آن سراي جاويدشان است، جزائي است در مقابل اينكه آيات ما را انكار ميكردند.
سوره توبه که دیگر قیامتیست بهر ما کافران و ملحدان و مشرکان.درعجبم از روی شما مسلمین!
به آیه هایی از سوره توبه نگاه کنید!پس چون ماههاى حرام سپرى شد مشركان را هر كجا يافتيد بكشيد و آنان را دستگير كنيد و به محاصره درآوريد و در هر كمينگاهى به كمين آنان بنشينيد پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات دادند راه برايشان گشاده گردانيد زيرا خدا آمرزنده مهربان است (۵)اى پيامبر با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنان سخت بگير و جايگاهشان دوزخ است و چه بد سرانجامى است (۷۳)چه براى آنان آمرزش بخواهى يا برايشان آمرزش نخواهى [يكسان استحتى] اگر هفتاد بار برايشان آمرزش طلب كنى هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزيد چرا كه آنان به خدا و فرستادهاش كفر ورزيدند و خدا گروه فاسقان را هدايت نمىكند (۸۰)و هرگز بر هيچ مردهاى از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نايست چرا كه آنان به خدا و پيامبر او كافر شدند و در حال فسق مردند (۸۴)
آیاتی از آل عمران.پيش از آن براى رهنمود مردم فرو فرستاد و فرقان [=جداكننده حق از باطل] را نازل كرد كسانى كه به آيات خدا كفر ورزيدند بىترديد عذابى سختخواهند داشت و خداوند شكست ناپذير و صاحب انتقام است (۴)در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند اموال و اولادشان چيزى [از عذاب خدا] را از آنان دور نخواهد كرد و آنان خود هيزم دوزخند (۱۰)و البته نبايد كسانى كه كافر شدهاند تصور كنند اينكه به ايشان مهلت مىدهيم براى آنان نيكوست ما فقط به ايشان مهلت مىدهيم تا بر گناه [خود] بيفزايند و [آنگاه] عذابى خفتآور خواهند داشت (۱۷۸)….
آیا سزاوار است که شما ماندلا را با مانیفست ترور و وحشت و کشتار و تجاوز و کینه توزی به دگراندیشان توصیف کنید؟اصلا در این ایدیولوژی کسی مثل مندلا می تواند پرورش یابد؟یکنفر مسلمانیکه در قدرت بوده از صدر اسلام تا کنون مثل مندلا نام ببر؟
نلسون ماندلا شایسته است که الگو قرار گیرد بویژه برای زندگی اجتماعی همه ما نه فقط آقای خامنه ای یا دیگر سران همه یادبگیریم که با مرده باد و زنده باد همه یکی هستیم یا بگیریم که همه حق داریم به اندازه توان و پذیرش آزاد مان نزد مردم نظرات مان جاری شود . نه بیشتر یاد بگیریم می شود بزرگ بود و ماند و رییس نبود و مردم ما هم البته خوب است از خودشان شروع کنند. چشم اصلاح دیگران شاید نزدیک نباشد
جناب آقای نوریزاد
در سال 1988 هفتادمین روز تولد تولد ماندلا را هنرمندان موسیقی پاپ جهان در استادیوم ویمبلی لندن جشن گرفتند. معروفترین خوانندگان یک روز تمام بهترین کارهای خود را باحترام ماندلا اجرا کردند. دویست و پنجاه میلیون نفر بصورت زنده در سراسر جهان بیننده این برنامه بودند و این حقیر یکی از آنها بود. آنزمان در ایران نمی دانم چه خبر بود. در میان هردو ترانه فریاد فری (آزاد) ماندلا به آسمان میرفت. ترانه های اریک کلاپتون، مارک کنوپفلر، تریسی چاپمن و دیگران را هنوز در خاطر دارم. گاهگاهی همسرم هم میامد تماشا میکرد. ناگهان از من پرسید چه فکر میکنی. گفتم: فکر میکردم اگر خمینی یک ذره از انسانیت ماندلا را داشت وضع ما ایرانیان بیش از این میبود. هنوز صحنه های آن کنسرت درازمدت پیش چشمان من است و هفتاد هزار لندنی که برای آزادی یک سیاهپوست در آنطرف دنیا جمع شده بودند.
چقدر باید بگذرد تا دوهزار تهرانی برای آزادی یک سیاهپوست در آنطرف دنیا گرد یکدگرآیند؟
جناب نوری زاد
این را هم اضافه کنم که شما شاید توانایی ماندلا شدن داشته باشید ولی کسانی چون رهبری که تا این پایه در منجلاب قدرت گیر کرده اند هرگز.
بدرود
بردیا استقامت
جناب نوری زاد عزیز
قیاس مع الفارق است مقایسه نلسون ماندلا و آیت الله خامنه ای. ماندلا کجا و خامنه ای کجا. ماندلا تا پایان عمر بزرگ بود و بزرگ زیست. هر چه برای ریاست جمهوری به او اصرار کردند قبول نکرد تا یک دوره دیگر آن را تمدید کند. تمام نژاد پرستان را بخشید و صلح و آشتی را در آن فضای پر کینه جایگزین نفرت و خشم کرد. آقای خامنه ای، خیلی که هنر کند بتواند در این پایان عمر بار گناهان خود را اندکی سبک کند. بتواند نفرین اینهمه عزادار و مظلوم را به بخشش تبدیل کند؛ امری است محال به گمان من ولی فرض محال که محال نیست. گاهی با خود می اندیشم که واقعا مردم بزرگواری داریم. ببینید این آقای رفسنجانی که به قول شما در تمام این فجایعی که از ابتدای انقلاب به وجود آمده به نوعی دست داشته است و یا دست کم از آنها آگاه بوده است، همین که به سمت مردم آمد، نه تنها او را بخشیدند بلکه از ریاست جمهوری او هم حمایت کردند.
پایدار باشید
بردیا استقامت
ماندلا چرا همه جهان را به احترام برانگيخت؟جرا همان كشورهايي كه ما دشمن و استكبار ناميديمشان او را به چشم تحسين نگريستند نه به چشم تهديد .فرض كه غرب مستكبر است اما دموكراسى در غرب دولتمردان را پاسخگوى رفتار و گفتارش مى كنند.آنها در برابر ايده هايي كه همه جهان به آنها احترام مى نهند نمى توانند هيچ غلطى بكنند .حتى اگر آفريقاى جنوبى بمب اتمى نداشته باشد.صلح،برابرى،رفع تبعيض نژادى ،احترام به گفتگو و حقوق شهروندان .چه كسى مى تواند اين ها را بد بداند .اما اعدام و سركوب مخالفان ،سانسور و شكنجه ،خشونت و كشتار ،انكار هولوكاست،خواست مرگ. و محو يك كشور ،اين ها چطور؟فرض كنيد هزينه نجومى اورانيوم ٢٠در صدى را صرف راه اندازى يك نهضت جهانى خلع سلاح هسته اى كرده بوديم .چه كسى مى توانست براى چنين هدفى در مقابل ما عرض اندام كند و آبروى خودش را در منظر افكار عمومى نبرد ؟در آن صورت مى توانستيم به درستى بگوييم :آمريكا هيچ غلطى نمى كند.ماندلا از آغاز كشتار نكرد ،به همه گروه هاى سياسى حق فعاليت قانونى داد ، وجدان ملتش شد نه صاحب اختيار جان و مال ملت خود .اين شد كه مجال خصومت به قلدران جهان نداد .
بادلی آرام …مردنکونام نمیردهرگز
جناب
على آل حسن
شما در نوشته
۱۰:۴۹ بعد از ظهر / آذر ۱۵, ۱۳۹۲
آیاتی از قرآن درج نمودید که فکر کردم بد نیست کمی حول و حوش آن ها صحبت کنیم
اول از همه خواهش می کنم در این وبسایت به زبان فارسی روان مطلب بنویسید چرا که مخاطبان بیشتری پیدا خواهید کرد اینجا محل گفت و گوی فارسی زبانان است ترجمه های روان قرآن همه جا هست و شما هم می توانید از این ترجمه ها استفاده کنید
دوم این که این آیات همچون دیگر آیات قرآن دارای تعبیر و تفسیر های فراوان است و به همین راحتی نمی توان آن ها را در شان این و آن مورد استفاده قرار داد
من تصور می کنم شما منظور خوبی از ارایه این آیات دارید و مایلید صفات مثبتی را به نلسون ماندلا نسبت دهید
اما آنجا که قرآن می گوید هیچ دینی به غیر از اسلام نزد خداوند پذیرفته نیست و اعمال و کردار غیر مسلمانان باطل است و به هدر رفته پس چه جا دارد که شما سعی می کنید با آیات قرآنی ماندلا را مورد لطف قرار دهید آیا غیر از این است که ماندلا غیر مسلمان از دنیا رفت و طبق آیات قرآن و روایات و احادیث اعمال وی باطل است؟
ماندلا نمونه ای است از اوج انسانیت و نمونه ای است از انسان های آزاده دنیا که بدون تشرف به اسلام به چنین درجاتی از انسانیت رسید او نه تنها کشور خود بلکه جهانی را متحول ساخت
کاظم الغیظ فرو نشاننده خشم بود؟ مطمین نیستم اطمینان ندارم که هرگز چنان خشمی به دل راه داده باشد
پس از به قدرت رسیدن کسی را اعدام نکرد چه بی گناه و چه با گناه
مثل این که مایل نبود از دستورات قرآن پیروی کند
دوستان گرامی
ارشیا نامی در چند پست قبل بر من خشمی عظیم گرفته بود و چشمانش را بسته دهان به وقاحت گشوده بود. سر آن ندارم که پاسخی به او گویم که او همان است که در آن نوشته اش به چشم می آید. ایشان مرا در آن نوشته کذایی پیرمرد یهودی 60 ساله ساکن تلاویو با مدرک پنجم ابتدایی و متخصص جاده سازی عنوان کرده بود که سراسر دروغ است! یعنی حتی یک کلمه راست در این اوصافی که به من نسبت داده شده نیست. حتی اگر چنین شخصیتی که در ذهن بیمار این فرد شکل گرفته است، اگر سخنی و نظری داشته باشد چرا باید با هتاکی و توهین مواجه شود. همانطور که از نوشته های من هویدا است، سر ستیز با هیچ کس ندارم و تنها برای روشن شدن موضوع این مطلب را به اطلاع دوستان رساندم. اگر من تحصیلات یا تخصصی دارم صرفا برای گذران زندگی است و هیچگاه چون این ابلهان آنها را به رخ دیگران نمی کشم. ادبیاتی که در اینگونه نظرات مشاهده می شود همان ادبیات کیهانی است که خود را حق مطلق می داند و برای غلبه بر حریف از هرگونه دروغ، پرده دری و فحاشی ابایی ندارد. اینکه ایشان خود را ضد استبداد نشان داده است هم به گمان من تنها ترفندی برای توجیح آن فحاشی ها است. طبیعتا اینگونه افراد جز ضربه زدن به جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران کار دیگری نمی کنند، حتی اگر به ظاهر خود را همسو با این جنبش بدانند.
با احترام
بردیا استقامت
مقایسه فرمایید حکومت حضرت امام را با کشتار و خونریزی بی مانندش و چسبیدن به قدرت مطلقه اش تا مرگ را با چهار سال ریاست ماندلا توام با اشتی ملی و ببخش و فراموش نکن حتی در حق ادم کشان و احترام جهانیان .
صبح بیدار شدم و طبق معمول تلویزیون را روشن کردم. در تمام کانال ها فقط یک خبر بود مثل اینکه دنیا آخرشده. تنها خبرپایان یک زندگی . تیتر یک روزنامه انگلیسی خلاصه همه حرفها بود : “دنیا در سوگ مردی که همه را با هم متحد کرد”.
پلکهایم بهم نزدیک شدند و گویا دوباره به خواب رفتم. زمستان پر برف سال ١٣٥٧ بود و انقلابمان به ثمر رسیده بود . نلسون ماندلا با مشتهای برافراشته از پلکان هواپیما پایین میامد . وقتی از او پرسیدند چه حساسی دارید با لبخندی ملکوتی گفت : آزادی و شادی . و در پاسخ اینکه چه پیامی دارید گفت: دوران دوگانگی و مبارزه تمام شده. ما فقط خواهان یک انتخابات آزاد هستیم تا مردم رهبر بعدی کشورشان را انتخاب کنند . دولت بختیار انتخابات را برگزار میکند و مردم مبارز پیر را انتخاب میکنند. در لحظه قبول مسولیت میگوید: من به رای شما احترام میگذارم و این مسولیت را فقط برای یک دوره ٤ ساله میپذیرم. از همه مدیران دولتی و بخش خصوصی دعوت میکنم که از همین امروز مرا یاری دهند که برای پیشرفت و موفقیت ایران بکوشیم . ازامرای ارتش که ملت را در راه رسیدن باین هدف کمک کردند سپاسگزارم و از صاحبان صنا یع و مدیرانی که موقتا از کشور خارج شده اند تقاضا میکنم هر چه زودتر بسر کارشان برگردند تا مشترکا کار سازندگی کشور را پیش ببریم.
غرش بمب افکن های عراقی از خواب بیدارم میکند. گویا به صدام نگفته اند که ارتش ایران هنوز پنجمین نیروی نظامی دنیاست و ملت یکپارچه و متحد ایران هنوز قادر است پرچمدار صلح و آرامش و پیشرفت در خاورمیانه باشد.
مدارا از نظر شما یعنی بی خاصیتی و خنثی بودن والا علی با اون عظمتش بهترین الگوی شما ورهبره نا نلسون
باز هم تعاریف احساسی و افراطی بالاخره نوریزادی دیگه
با این سابقه ، در این چند صباح باقی مانده امکانش هست ؟
ﺳﻼﻡ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻋﺰﻳﺰ
ﺧﺪاﻭﻧﺪ اﻳﻦ ﺭﻫﺒﺮ ﺭا ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺗﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺭاﻩ ﺭاﺳﺖ و اﺩﺏ و ﻧﺰاﻛﺖ ﻫﺪاﻳﺖ ﻛﻨﺪ ‘ ﻣﺮﺩﻣﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭﺷﺎﻥ ﻫﺰاﺭاﻥ اﻧﺴﺎﻥ ﺭا ﺑﻌﺪ اﺯ اﻧﻘﻼﺏ ﺑﺪﻭﻥ ﺩاﺩﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺟﻮﺧﻪ اﻋﺪاﻡ ﺳﭙﺮﺩﻧﺪ و ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ ﻫﻤﻪ ﮔﺮﻭﻫﻬﺎ ﻋﻜﺲاﻟﻌﻤﻞ ﻣﻨﺎﺳﺒﻲ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺟﻨﺎﻳﺎﺕ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﺪاﺩﻧﺪ ‘ ﮔﺎﻫﻲ اﻭﻗﺎﺕ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻣﻠﺖ ﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﻣﺤﻜﻮﻡ ﺑﻪ اﻋﺪاﻣﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺟﺮﻡ ﺧﻮﺩ ﺭا, ﺷﺎﻳﺪ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ و ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻣﺮﻳﺾ اﻟﺤﺎﻝ ﺑﺎ ﺳﻜﻮﺗﺶ اﺟﺎﺯﻩ ﺩاﺩﻩ ﻫﺮ ﺑﻼﻱ ﻛﻪ ﺻﻼﺡ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ﺑﺮﺳﺮﺷﺎﻥ ﺑﺒﺎﺭﻧﺪ
ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺟﻨﺎﺏ ﺿﺮﻳﻒ ﺩﺭ ﺟﻮاﺏ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ اﺯ ﺩاﻧﺸﺠﻮﻳﺎﻥ ﺧﻄ ﻭﻻﻳﺖ ﻛﻪ اﺯ ﻗﺮاﺭﺩاﺩ ﮊﻧﻮ ﻧﺎﺧﺮﺳﻨﺪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮔﻔﺖ ‘ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺑﻤﺐ ﺳﻴﺴﺘﻢ ﺩﻓﺎﻋﻲ ﻣﺎ ﺭا ﺑﺮ ﻫﻢ ﻣﻴﺰﻧﺪ, ﺗﺮﺳﻲ اﺯ اﺭﺗﺶ ﻣﺎ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ اﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻣﻴﺨﻮاﺳﺖ ﺑﮕﻮﻳﺪ ‘ ﺁﻥ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺭا ﻧﮕﺮاﻥ ﻣﻴﻜﻨﺪ اﻧﺴﺠﺎﻡ و ﻳﻚﭘﺎﺭﭼﮕﻲ ﻣﻠﺖ اﺳﺖ ﻧﻪ ﺳﻼﻫﺎﻱ ﻧﻆﺎﻣﻲ. ﻓﻮﺭا ﮔﺎﻭﻫﺎﻱ ﭘﻴﺸﺎﻧﻲ ﺳﻔﻴﺪ ﻧﻌﺮﻩ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻫﺎﻱ ﺳﺮﺳﭙﺮﺩﻩ ﻟﻴﺒﺮاﻝ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺭا ﺑﺒﻨﺪ ﻣﺎ ﺗﺎﺏ ﺗﺤﻤﻞ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﻭاﻗﻌﻴﺎﺕ ﺭا ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘اﻳﺮاﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﭘﻴﺸﺮﻓﺘﻲ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺑﻴﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﺩاﺷﺘﻪ ﻛﻪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﻌﺘﺮﻓﻨﺪ ‘ اﻧﮕﺎﺭ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ و ﻏﺮﺏ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺑﻴﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﺧﻮاﺑﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ‘ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﻜﺸﻨﺪ ﺣﺎﻻ ﺧﻮﺑﻪ ﻣﺎ ﺗﻮ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﻨﮓ اﻳﺮاﻥ و ﻋﺮاﻕ ﺩﻳﺪﻳﻢ ﻛﺎﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻛﺠﺎ ﺭﺳﻮﻧﺪﻳﺪ ‘ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩﻣﺎﻩ ﺗﻮ ﺧﻄ اﻭﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺟﻨﮓ ‘ ﺧﻼﺻﻪ ﺑﮕﻢ ﺯﻳﺮﺵ ﺯاﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻗﻌﻂﻨﺎﻣﻪ ﻫﻢ ﺳﻨﺪ اﻧﻜﺎﺭ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ اﻳﻦ ﻭاﻗﻌﻴﺘﻪ ‘ ﻳﻚ ﺳﻨﺪ ﺩﻳﮕﻪ ﻫﻢ ﺩاﺭﺩ و اﻭﻥ ﻫﻢ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ اﺣﻤﺪ ﺧﻤﻴﻨﻲ ‘ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻳﻪ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺑﻪ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭي ﻛﻪ ﺗﻮ اﻳﻦ ﻓﻴﻠﻢ ﺩﻳﺪﻩ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﺧﺎﻃﺮاﺗﻲ ﺭﻭ اﺯ ﺩﻭﺭاﻥ ﺟﻨﮓ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻴﻜﻨﻪ ‘ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻱ ﺯاﺩ اﻭﻥ ﻓﻴﻠﻢ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺳﺎﻳﺘﺶ ﻗﺮاﺭ ﺑﺪﻩ ‘ اﺣﻤﺪ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﻨﮓ ﻋﺪﻩاﻱ ﻧﺰﺩ اﻣﺎﻡ اﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ و ﺩاﺷﺘﻦ اﺯ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ ﮔﺰاﺭﺵ ﻣﻴﺪاﺩﻥ ﻳﻪ ﺑﺎﺑﺎﻱ ﻛﻪ اﺳﻤﺶ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﻴﺎﺭﻩ ﻛﻠﻲ ﺷﻌﺎﺭ ﻣﻴﺪﻩ و ﺁﻳﻪ ﻣﻴﺨﻮﻧﻪ و ﺧﻼﺻﻪ ﻣﻴﺨﻮاﺳﺘﻪ ﺑﮕﻪ اﻣﺎﻡ ﻋﺰﻳﺰ ﻣﺎ اﺩﻭاﺕ ﺟﻨﮕﻲ ﻣﻨﺎﺳﺒﻲ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ ﻭﻟﻲ ﺗﺎ ﺩﻟﺘﻮﻥ ﺑﺨﻮاﺩ اﻳﻤﺎﻥ ﺩاﺭﻳﻢ و ﺷﻤﺎ ﻧﮕﺮاﻥ ﻧﺒﺎﺵ ‘ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺁﻗﺎﻱ ﻇﻬﻴﺰﻧﮋاﺩ ﺣﺮﻑ ﻳﺎﺭﻭ ﺭﻭ ﻗﻂﻊ ﻣﻴﻜﻨﻪ و ﺑﻪ اﻣﺎﻡ ﻣﻴﮕﻪ ‘ اﻣﺎﻡ ﻣﻦ اﻳﻦ ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺁﻗﺎ ﻣﻴﮕﻪ ﺭﻭ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻭﻟﻲ ﻳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻣﻴﺪﻭﻧﻢ ‘ اﻣﺎﻡ ﻣﻴﮕﻪ ﺑﮕﻮ اﻭﻥ ﭼﻴﻪ ﻇﻬﻴﺮﻧﮋاﺩ ﻣﻴﮕﻪ ‘ ﺳﻲ ﺗﺎ ﺗﺎﻧﮓ ﺳﻲ ﺗﺎ ﺗﺎﻧﻚ ﻣﻴﺨﻮاﺩ ‘ ﻳﻌﻨﻲ اﮔﺮ ﺩﺷﻤﻦ ﺳﻲ ﺗﺎ ﺗﺎﻧﻚ ﺩاﺭﻩ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺳﻲ ﺗﺎ ﺗﺎﻧﻚ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ. ‘ و ﺩﺭ ﺁﺧﺮ اﺩاﻣﻪ ﻣﻴﺪﻩ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﻮﻥ اﻫﻤﻴﺖ ﻧﺪﻳﺪ اﺣﻤﺪ ﻣﻴﮕﻪ ‘ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ اﻣﺎﻡ ﺭﻭ ﺩﺭ اﻧﺪﺭﻭﻧﻲ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﻴﺒﻴﻨﻪ ﻛﻪ ﺩاﺭﻩ ﻣﻴﺨﻨﺪﻩ ‘ اﺣﻤﺪ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﻣﻴﺮﻩ و ﻣﻴﭙﺮﺳﻪ ‘ ﭼﻴﻪ اﻣﺎﻡ ﺑﺮا ﭼﻲ ﻣﻴﺨﻨﺪﻱ ‘ اﻣﺎﻡ ﻣﻴﮕﻪ اﺣﻤﺪ : ﺳﻲ ﺗﺎ ﺗﺎﻧﻚ ﺳﻲ ﺗﺎ ﺗﺎﻧﻚ ﻣﻲﺧﻮاﺩ
ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻣﻴﺨﻮاﺳﺘﻪ ﺑﮕﻪ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﻲ و ﻳﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﮕﻢ ﺑﺎ ﺗﻴﺮ و ﻛﻤﺎﻥ ﻧﻤﻴﺘﻮان ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺗﻮﭖ و ﺗﻔﻨﮓ ﺭﻓﺖ ‘ اﻳﻨﻬﺎ ﻳﻪ ﻣﺶ ﺁﺩﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺪﻳﺪﻩ ﻣﺮﻳﺾ ﻫﺴﺘﻦ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮔﻨﺎﻩ ﻛﺮﺩﻥ ﻛﻪ ﻣﺮﮒ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻥ. ﻣﻦ ﻧﻤﻲ.ﻓﻬﻤﻢ ﻣﮕﺮ ﻫﻤﻴﻦ ﺁﺧﻮﻧﺪاﻱ ﻣﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﺷﺎﻩ ﺗﻮ اﻳﺮاﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩﻥ و ﻫﻢ ﺯﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﺟﻤﻴﻠﻪ ﺭﻗﺎﺹ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺯﻧﺪﻩ ﺗﻮ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ اﻳﺮاﻥ ﻣﻴﺮﻗﺼﻴﺪ و ﻳﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﻣﻴﻨﻴﮋﻭﭖ ﺩاﺷﺘﻦ و ﻫﻴﭻ ﻛﺪاﻡ اﺯ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺁﺧﻮﻧﺪﻫﺎ ﻗﺶ ﻧﻜﺮﺩﻥ ‘ و ﺗﺮﺟﻴﺢ ﺩاﺩﻥ ﺳﻜﻮﺕ ﻛﻨﻦ
ﻣﻦ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻢ ﻣﮕﻪ ﻣﺎ ﺩﻳﻮاﻧﻪاﻳﻢ ﻣﺜﻞ ﺳﺮﺥﭘﻮﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎ ﺗﺒﺮ و ﺗﻴﺮﻛﻤﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﺳﻔﻴﺪ ﭘﻮﺳﺘﻬﺎ ﻣﻴﮕﺸﺘﻦ ﺗﺎ ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ ﺷﻦ ‘ ﺑﺎﺷﻴﻢ
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ اﻳﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﺑﻌﻀﻲ ﻭﻗﺘﺎ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﻨﻪ و ﭼﻨﺎﻥ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﻲ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻋﻘﺐ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﭘﺮ ﻣﺪﻋﺎ ﺑﺰﻧﻪ ﻛﻪ ﻣﺜﻞ ﺧﺮ ﺗﻮ ﮔﻞ ﺑﻤﻮﻧﻦ و ﺑﻔﻬﻤﻦ ﻛﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻮ ﺗﻮﻫﻢ ﺑﻮﺩﻥ
نمی دونم چه دلیلی داره که هر وقت اسم ماندلا میاد بی اختیار اشک می ریزم!
خاتمی و ماندلا
“نلسون ماندلا احترام ویژهای برای آقای خاتمی قائل بود و همواره از ایشان به نیکی یاد میکرد. سیاست اصلاحات او را میستود و اعتقاد داشت که اقدامات خاتمی اعتبار و جایگاه ایران را در سطح جهانی ارتقاء بخشیده و رهبران جهان به این سیاستمدار اصلاحطلب ایرانی احترام ویژهای میگذارند. خاتمی نیز در توصیف شخصیت ماندلا از واژگان و عباراتی استفاده میکند که در مورد سیاستمداران و رهبران دیگر کشورها این تعابیر را یا هرگز به کار نبرده و یا بندرت اینگونه عبارات را برای توصیف شخصیت آنان بکار گرفته است.”
آفتاب: این مطلع مقاله جاوید قربان اوغلی مدیرکل پیشین آفریقای وزارت خارجه و سفیر پیشین ایران در آفریقای جنوبی در مقاله خاتمی و ماندلا از زاویه ای دیگر برخورد خاتمی و ماندلا را در مناسبات سیاسی و روحیات شخصی مورد توجه قرار داده است.
متن کامل مقاله بلند خاتمی و ماندلا را در ادامه بخوانید.
نلسون ماندلا احترام ویژهای برای آقای خاتمی قائل بود و همواره از ایشان به نیکی یاد میکرد. سیاست اصلاحات او را میستود و اعتقاد داشت که اقدامات خاتمی اعتبار و جایگاه ایران را در سطح جهانی ارتقاء بخشیده و رهبران جهان به این سیاستمدار اصلاحطلب ایرانی احترام ویژهای میگذارند. خاتمی نیز در توصیف شخصیت ماندلا از واژگان و عباراتی استفاده میکند که در مورد سیاستمداران و رهبران دیگر کشورها این تعابیر را یا هرگز به کار نبرده و یا بندرت اینگونه عبارات را برای توصیف شخصیت آنان بکار گرفته است.
از دیدگاه خاتمی، ماندلا رهبر ضد آپارتاید آفریقای جنوبی، نماد پایداری، مبارزه با نژادپرستی، بیداد، بیعدالتی و استعمار در دوران ماست. خاتمی، ماندلا را با مهاتما گاندی مقایسه کرده و میگوید: «گاندی هم وجودش محبت و عشق است، عشق به انسان و آزادی او، عشق به رهایی سرزمینش از سلطه بیگانه. ولی در این شخصیت انسانی از کینه حتی نسبت به سرسختترین دشمنانش نمیبیند.»
زیباترین تعبیر خاتمی در توصیف شخصیت ماندلا را میتوان در عبارت ذیل مشاهده کرد: «بیآنکه درصدد مقایسه باشیم و جای مقایسه هم نیست، ولی میگویم آنچه ماندلا کرد آدمی را به یاد حماسه بزرگ فتح مکه توسط پیامبر اکرم (ص) میاندازد که با همه جنایات و ددمنشیهایی که علیه مسلمانان و شخص پیامبر صورت گرفته بود، پیامبر با رحمت و بزرگواری از آن گذشت کرد و به جای اسارت آنان و انتقام گیری، آنان را آزاد شدگان نامید که هم نشان تدبیر بود و هم لازمه انسانیت و هم مصداق اقتدار واقعی… انقلابیگری مستلزم مهربانی با مردم و حتی تحمل بزرگوارانه دشمنان (چه رسد به مخالفان) به هنگام اقتدار و استقرار وضع نیز هست.» او در ادامه توصیف شخصیت ماندلا میگوید: «به هر حال ماندلا انسانی است مومن به اهداف والای خود که برجستهترین آن رفع ظلم و حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان است. به نظر من ماندلا عاشق آزادی و مردم فارغ از هر گونه کینه و نفرت است.»
خاتمی در طی ۸ سال دوران ریاست جمهوری خود دو بار با ماندلا دیدار کرد. دیدار نخست در جریان سفر رییسجمهور ایران به آفریقای جنوبی در تابستان سال ۱۳۷۷ (سپتامبر ۱۹۹۸) در شهر دوربان (Durban) صورت گرفت. در آن سال آفریقای جنوبی، چهار سال پس از فروپاشی رسمی رژیم آپارتاید و روی کار آمدن اولین دولت دموکراتیک وغیرنژادی میزبان دوازدهمین اجلاس سران نهضت عدم تعهد بود و از ایران هیاتی به ریاست آقای خاتمی در این اجلاس شرکت کرده بود. اجلاس سران نهضت عدم تعهد در آن سال به خاطر میزبانی آفریقای جنوبی و رهبر نامدار آن ماندلا جلوه خاصی داشت. خاتمی در حاشیه این اجلاس با ماندلا ملاقات کرد. به دلیل عدم حضور در این سفر، خود از نزدیک شاهد این ملاقات نبودم و بالطبع اطلاع دقیقی از جزییات مذاکرات و حواشی آن ندارم. در آن سال (۱۳۷۷) مسولین اداره کل آفریقا را در وزارت امور خارجه به عهده داشتم و بطور طبیعی در جریان سفر هیات به آفریقای جنوبی قرار داشتم. در این سفر آقای دکتر سید محمد صدر معاون وزیر در امور کشورهای عربی و آفریقایی، آقای خاتمی را همراهی میکرد. آقای دکتر خرازی نیز چند روز قبل از سفر خاتمی به منظور مشارکت در نشست وزرای خارجه عدم تعهد به شهر دربان در آفریقای جنوبی رفته بود و در زمان سفر خاتمی در آنجا حضور داشت. ملاقات دوم این دو یک سال پس از اولین دیدار در مهر ماه ۱۳۷۸ در تهران و در جریان سفر دوم ماندلا به تهران صورت گرفت.
ماندلا از زمان آزادی از زندان دوبار به ایران سفر کرد. سفر اول وی در تابستان ۱۳۷۱ (جولای ۱۹۹۲) و در فاصله بین آزادی از زندان (۱۱ فوریه ۱۹۹۰) تا برگزاری اولین انتخابات آزاد غیرنژادی و دموکراتیک (۲۷ آوریل ۱۹۹۴) و در زمانیکه هنوز به ریاست جمهوری نرسیده بود، انجام شد. ماندلا چند ماه پس از آنکه او پس از پایان دوره پنجساله ریاست جمهوری داوطلبانه قدرت را به تابو امبکی واگذار کرد در مهر ۱۳۷۸ و بنا بر دعوت رسمی خاتمی رییسجمهور دومین سفر خود به تهران را انجام داد.
سفر اول ماندلا به تهران در چارچوب سفرهای دورهای او به کشورهای مختلف جهان و به منظور قدردانی از قدردانی از حمایتهای آنها در دوران مبارزات ضد آپارتاید و درخواست کمک برای کنگره ملی آفریقا در دوران انتقالی بود. ایران که در دوران حاکمیت آپارتاید یکی از متحدین این رژیم بود پس از پیروزی انقلاب روابط خود را با آن رژیم قطع کرد و به یکی از حامیان اصلی مبارزات ملت آفریقای جنوبی تبدیل شد. ماندلا با سفر به تهران پس از رهایی از زندان نشان داد که به اصول اخلاقی وفاداربوده و حامیان و دوستان دوران مبارزه را فراموش نمیکند. در جریان این سفر ملاقاتی بین ماندلا و خاتمی صورت نگرفت. سفر دوم او به تهران نیز در چارچوب سفر به چند کشور خاورمیانه و رایزنی برای طرحی بود که وی برای حل وفصل منازعه خاورمیانه پیشنهاد کرده بود. در عین حال یکی از اهداف ماندلا در این سفر نیزدریافت کمک برای بنیادی بود که وی برای حمایت از کودکان تاسیس کرده بود. ماندلا در این سفر با خاتمی ملاقات و در میهمانی شامی که از طرف رییسجمهور کشورمان به افتخار وی ترتیب یافته بود شرکت کرد. وی پس از ایران از سوریه، اسرائیل، فلسطین و اردن دیدار کرد. سفر دوم ماندلا به تهران با حواشی بسیاری همراه شد که در ادامه بدان خواهم پرداخت. حاشیههایی از چگونگی مراسم استقبال و بدرقه در تهران، تغییر مسیر از تهران به دمشق بجای تل آویو (که در برنامه اولیه سفر وی تدارک دیده شده بود) و همچنین دیدار با خانوادههای اسرای دیپلماتهای ایرانی در بند اسراییل.
خاتمی اما طی ۸ سال دوران ریاست جمهوری یکبار به آفریقای جنوبی سفر کرد. تنها سفر وی، یک سال پس از پیروزی در انتخابات ۲ خرداد ۱۳۷۶ بود. خاتمی در راس در تابستان ۱۳۷۷ و یک هیات بلندپایه به منظور شرکت در دوازدهمین اجلاس سران نهضت عدم تعهد به آفریقای جنوبی رفت. این اجلاس در شهر بندری دوربان (Durban) برگزار شد. برگزاری یکی از مهمترین نشستهای بین المللی در این کشور ۳ سال پس از فروپاشی رژیم آپارتاید و تاسیس حکومتی دموکراتیک و غیر نژادی امتیازی بود که جهان و ۱۲۰ کشور عضو عدم تعهد به خاطر ماندلا به حکومت نوپای آفریقای جنوبی داد، چه آنکه دولتهای بسیاری (منجمله ایران) متقاضی برگزاری چنین نشستی بودند. رویدادی که نهایتا سال گذشته (۱۳۹۱ و پس از گذشت ۳۳ سال از انقلاب اسلامی اتفاق افتاد.
خاتمی در سال ۱۳۸۳ و آخرین سال دوره دوم ریاست جمهوری خود سفری به ۷ کشور آفریقایی داشت ولی به دلایل تشریفاتی سفر به آفریقای جنوبی در برنامه او گنجانده نشده بود. در زمان سفر خاتمی به آفریقا نیز هر چند چهار سال ونیم از پایان دوره ریاست جمهوری ماندلا سپری شده بود ولی او همچنان محبوبترین چهره آفریقای جنوبی، قاره آفریقا و بلکه جهان بود. ماندلا در این زمان بیشتر به فعالیتهای عامالمنفعه مشغول بود. هر چند خاتمی و ماندلا بعد از دومین دیگر موفق به دیدار دیگری نشدند ولی سفر رسمی سرکار خانم زهره صادقی همسر خاتمی در سال ۱۳۸۲ به آفریقای جنوبی که به دعوت خانمی امبکی همسر رییسجمهور این کشور انجام شده بود و ملاقات با ماندلا فرصتی را فراهم کرد تا این شخصیت نامدار جهان بار دیگر زبان به تمجید از سیاستهای اصلاحطلبانه سیاستمدار ماندگار ایران سید محمد خاتمی بگشاید. در ادامه تلاش خواهم کرد روندی که به سفر ماندلا به تهران و دیدار دوم وی با خاتمی منتهی شد را در حد بضاعت مزجاه بیان نمایم. پرداختن به ملاقات اول به دلیل عدم حضور در سفر به عهده کسانی میگذارم که در جریان آن سفر خاتمی به آفریقای جنوبی همراهی کرده بودند.
درخواست برای ارسال پیام
هفتههای اول حضورم در پرتوریا به عنوان سفیر بود. هنوز در آن زمان استوارنامهام را به رییسجمهور- نلسون ماندلا- تسلیم نکرده بودم… مسولین وزارت خارجه و دفتر رییسجمهور علت تاخیر در تعیین زمانی مناسب برای تسلیم استوار نامههای سفرای جدید را فشردگی برنامه کاری ماندلا در آخرین ماههای تنها دوره ریاست او بر مهمترین کشور در قاره سیاه ذکر میکردند. غیر از من به عنوان دومین سفیر ایران در این کشور از زمان فروپاشی آپارتاید تعدادی از سفرای دیگر کشورها که به تازگی ماموریت خود را در این کشور آغاز کرده، منتظر اعلان تاریخ تسلیم استوار نامه خود به ماندلا بودند. برای برخی چون من دادن استوارنامه به ماندلا هدفی بود که به هیچ وجه حاضر به گذشت از آن نبودم. نگرانی دیگر سفرا که تقریبا در همه محافل دیپلماتیک مطرح بود که در صورت عدم انجام این مهم سفرای جدید نه تنها فرصتی استثنایی را از دست خواهند داد بلکه مجبور خواهند شد زمان دیگری را برای تغییر متن استوار نامه خطاب به رییسجمهور منتخب و تعیین زمانی برای مراسم در دوره رییسجمهور جدید را از دست بدهند. تقریبا همگی میدانستیم که کنگره ملی آفریقا (ANC) برنده قطعی انتخابات سراسری پیش رو و تابو امبکی رییسجمهور آینده است، ولی هیچ یک از سفرای جدید نمیتوانست اشتیاق زایدالوصف خود را برای اعطاء اوراق اعتماد خود به شخصیتی بیبدیل چون ماندلا پنهان نماید. ماندلا در کنار تراکم کاری خود در ماههای پایانی دوران ریاست خود، علیرغم کبر سن فعالیتهای گسترهای را برای حمایت از حزب خود – ANC – در انتخابات سراسری پیش رو آغاز کرده بود که بطور مرتب از استان به استانی دیگر سفر میکرد و بالطبع سهم عمدهای اوقات روزانه او مصروف مبارزات انتخاباتی شده بود. این مسئله بر نگرانی سفرایی که در انتظار زمان موعود برای تسلیم استوارنامه خود بودند میافزود.
روز سوم ورودم به کشور محل ماموریت، رونوشت استوارنامه خود را به آقای بیلی مدیسه مدیر تشریفات محل داده بودم لذا در انجام وظایف رسمی از جمله برخی ملاقاتها و شرکت در محافل دیپلماتیک مشکلی نداشتم. روز بعد از آن هم با آقای آلفرد انزو وزیر خارجه وقت ملاقات کرده و لذا از نظر مقررات کشور مشکلی در انجام فعالیتهای دیپلماتیک نداشتم. هرچند آگاه بودم که ماموریت رسمی سفیر از زمان تسلیم استوار نامه به بالاترین مقام اجرایی کشور پذیرنده آغاز میشود.
حدود ساعت ۳۰ : ۱۴ بعد از ظهر روز دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۷۸ بود که زنگ تلفن همراهم به صدا در آمد. در آنطرف خط منشی دفتر رییسجمهور بود. گفت که ماندلا میخواهد با من صحبت کند. انتظار چنین تلفنی را نداشتم و مرسوم هم نیست که روسای جمهور به صورت تلفنی با سفرای مقیم صحبت کنند علیالخصوص که هنوز استوارنامهام را نیز تسلیم نکرده بودم. ماندلا به گرمی احوالپرسی کرد و گفت مایل است با «پرزیدنت خاتمی» تلفنی صحبت کند. از من خواست که زمان مناسبی که آقای خاتمی پیشنهاد میکند را به ایشان اطلاع دهم تا با او تماس بگیرد. اطلاع داشتم که آقای خاتمی در تهران نیست و ممکن است برقراری این ارتباط با دشواریهایی مواجه شود. به آقای ماندلا توضیح دادم علیرغم عدم حضور آقای رییسجمهور در پایتخت تمام تلاش خود را برای برقرای تماس در سریعترین زمان ممکن انجام خواهم داد.
با پیگیری از طریق وزارت امورخارجه و دفتر رییسجمهور قرار شد تماس تلفنی در روز ۱۲ خرداد برقرار شود. تاریخ و ساعت پیشنهادی را به خانم زلدا دستیار ماندلا اطلاع دادم. در پاسخ به سوال مطروحه از تهران در باره موضوعی که ماندلا میخواهد در باره آن با آقای خاتمی صحبت کند اظهار بیاطلاعی کردم. بر اساس هماهنگی صورت گرفته آقای ماندلا روز چهار شنبه ۱۲ خرداد با آقای خاتمی تماس گرفت. تصور میکنم در آن زمان آقای رییسجمهور در تهران حضور نداشت و به همین دلیل هم تنظیم وقت این تماس تلفنی با دشواریهایی مواجه شد.
بر اساس گزارشی که چند روز بعد از این تماس از تهران دریافت کردم، موضوع اصلی مطروحه از سوی ماندلا در مکالمه تلفنی با خاتمی، درخواست از رییسجمهور ایران برای ارسال پیامی به مسلمانان کشورش بود. ماندلا از خاتمی درخواست کرده بود تا با ارسال پیامی به مسلمانان آفریقای جنوبی آنان را به مشارکت فعال در انتخاباتی که قرار بود در روزهای پایانی ماه ژوئن برگزار شود، دعوت و ترغیب نماید. این دومین انتخابات سراسری پس از فروپاشی آپارتاید بود. در اولین انتخابات سراسری که در ماه آوریل سال ۱۹۹۴ برگزار شده بود کنگره ملی آفریقا با کسب بیش از ۶۶ درصد آراء ماخوذه به پیروزی خیرهکنندهای دست یافته و ۲۵۲ کرسی از ۴۰۰ کرسی پارلمان آخرین میخ را بر تابوت رژیم آپارتاید کوبیده و اولین دولت غیرنژادی و دموکراتیک را در تاریخ آفریقای جنوبی پس از ورود اروپاییان به این سرزمین در سال ۱۶۵۴ تشکیل دهد. حزب ملی که سالهای متمادی در دوران آپارتاید بر این سرزمین حکومت کرده بود با کسب کمتر از دو درصد آراء و تنها ۷ کرسی شکست سنگینی را متحمل شد.
به شخصه و علیرغم موقعیتم به عنوان سفیر از چگونگی ارسال پیام آقای خاتمی به مسلمانان آفریقای جنوبی اطلاع پیدا نکردم. آگاهی من از ارسال این پیام زمانی حاصل شد که در هشتم شهریور همان سال ماندلا در دومین تماس تلفنی خود به «ارسال پیام به مسلمانان کشورش» از سوی خاتمی اشاره کرد. ماندلا در این تماس ضمن تشکر از خاتمی بخاطر ارسال پیام گفت: «پیام شما در جامعه مسلمانان آفریقای جنوبی تاثیر بسزایی داشت و به استثناء اندکی، بقیه افراد در انتخابات شرکت کردند.»
فارغ از محتوی پیام (که هنوز هم از متن آن بیاطلاعم) آقای خاتمی و حتی شخصیتی که این پیام را به مسلمانان کشوری دیگر غیر از اتباع کشور خودش ارسال میکند، درخواست ماندلا از رییسجمهور یک کشور دیگر نمایانگر اهمیتی بود که ماندلا به آن کشور و شخصیت ویژه رییسجمهورش و احتمال تاثیرگذاری پیام بر مسلمانان جهت حضور فعال در انتخابات کشور متبوعش میگذاشت. ماندلا از جایگاه رفیع خاتمی نزد مسلمانان کشورش کاملا آگاه بود در غیر اینصورت چه لزومی بر این درخواست که حتی میتوانست مورد سوءاستفاده رقبای سیاسی او قرار گیرد، بود؟ تماس بعدی وی با خاتمی و «تشکر از ارسال پیام» و تاکید بر اینکه جز گروهی اندک بقیه مسلمانان در انتخابات شرکت کردند نشان از تاثیر پیامی داشت که خاتمی در اجابت درخواست ماندلا ارسال کرده بود. اشاره او به «گروه اندک»، گروه کوچکی از مسلمانان افراطی آن کشور بود که با اقدامات خودسرانه در تنبیه و مجازات تبهکاران به قانونشکنیهای سازمان یافته دست یازیده و مشکلات عدیدهای را برای قاطبه مسلمانان این کشور که علیرغم اقلیت دو درصدی از احترام و نفوذ چشمگیری در ساختار سیاسی، اقتصادی آفریقای جنوبی برخوردار بودند، ایجاد کرده بودند.
نکته مهمتر در این درخواست، نفس این اقدام میباشد که در جوامع استبدادی و نظامهای غیردموکراتیک اقدامی ناشی از «توطئه» قلمداد میشود و چنانچه رییس و یا یک مقام دیگر کشوری سخنی در خصوص انتخابات آن کشور بیان نماید آن را به جریانهای سیاسی داخلی پیوند زده و چه بسا عدهای به خاطر آن زندان و شکنجه را تحمل نمایند. از سوی دیگر در جامعهای که کمتر از یک دهه از عمر آن میگذرد و وارث نفرتانگیزترین و کریهترین شیوه زمامداری یعنی آپارتاید میباشد ولی به صورت معیارهای دموکراتیک اداره میشود رییسجمهور آن نه تنها شخصا از یک مقام خارجی خواستار «دخالت در امور انتخابات» کشور خود میشود بلکه آن را اقدامی لازم و شایسته در چارچوب مشارکتی همگانی و وفاق ملی قلمداد میکند. این امر برای «من»ی که با ادبیات دو دهه گذشته کشورم زندگی کرده بودم، اقدام ماندلا در درخواست از رییسجمهور روحانی کشوری دیگر برای «دخالت» در انتخابات کشور متبوعش بسیار نامانوس مینمود.
پس از گذشت بیش از یک دهه از آن ماجرا هنوز نتوانستهام آن را با معیارهایی که بخاطر زندگی در جو به شدت شعاری و سیاسی شده ایران با آنها خو گرفتهام، تطابق داده و درستی و یا غلط بودن آن را در بوته نقد بگذارم. آنچه را که میتوانم با اطمینان از آن سخن بگویم صداقت مردی است که بخاطر همین رفتارهای انسانی و اعتقاد راسخ به مردم خود، امروز به اسطورهای بیبدیل در تاریخ چند دهه ما تبدیل شده است. سیاستمداری که کینه را از دل زدود، دل را از انتقام شست و حلاوت عفو را با ذره ذره وجود خود احساس کرد. ماندلا برای تعالی کشورش از خاتمی خواست که به مسلمانان کشورش پیام بفرستد و خود نیز در سرزمینی که او در آن بر رفیعترین قله قدرت تکیه زده بود، به دیدار زندانبانش رفت و به او گفت: «گذشته را فراموش کن و دستت را در دست من بگذار تا آیندهای روشن برای آفریقای جنوبی و فرزندانش بسازیم.» این چنین است که امروز نام «نلسون ماندلا» مترادف با همه واژههایی است که در فرهنگهای لغات زبانهای مختلف جهان میتوان برای یک انسان متعالی پیدا کرد.
دعوت از ماندلا برای سفر به ایران
اولین نامه دعوت خاتمی به ماندلا در پاییز سال ۱۳۷۶ توسط کمال خرازی وزیر خارجه ارسال شد. خرازی در مهر ماه آن سال و تنها دو ماه پس از پیروزی خاتمی در انتخابات ۲ خرداد به منظور برگزاری کمسیون مشترک دو کشور به آفریقای جنوبی سفر کرد. او حامل پیامی کتبی از خاتمی برای همتای خود بود. علیرغم تلاشهای سفیر بدلایلی که ذکر آن خارج از موضوع این مقاله است خرازی موفق به دیدار ماندلا نشد و طبعا پیام آقای خاتمی نیز به ماندلا داده نشد. با این وجود خاتمی هیچ فرصتی را برای دعوت مجدد از ماندلا از دست نداد. چنانچه قبلا ذکر شد در جریان مکالمه تلفنی ۱۲ خرداد علیرغم آگاهی از پایان دوره ریاست جمهوری ماندلا در روزهای آینده بار دیگر ماندلا را برای سفر به تهران دعوت کرد. خاتمی در مکالمه تلفنی بعدی (۸ شهریور همان سال) ضمن تاکید بر دعوت قبلی خود به او گفت: «من بار دیگر دعوت خود را تکرار میکنم و به سفیر کشورمان هم توصیه خواهم کرد که در خدمت شما در سفر به ایران باشد.»
یک ماه پس از مکالمه تلفنی در ۱۲ خرداد و برگزاری انتخابات سراسری که با پیروزی چشمگیر کنگره ملی آفریقا منجر شد، آقای تابو امبکی در اولین جلسه پارلمان با پیشنهاد حزب برنده انتخابات و تصویب پارلمان به ریاست جمهوری انتخاب شد تا جانشین رهبر پرآوازه قرن، نلسون ماندلا گردد. امبکی بر خلاف سلف خود نگرشی کاملا منفعتگرایانه به روابط خارجی کشورش با جهان خارج داشت و در دوره او پایبندی به ارزشهای اخلاقی به حامیان سابق مبارزات آفریقای جنوبی علیه نظام آپارتاید کمرنگ شد. اطلاع داشتم که در جریان سفر آقای هاشمی رفسنجانی به آفریقای جنوبی (۱۳۷۵) او یکی از مخالفان این سفر بود در حالیکه ماندلا شجاعانه از سفر هاشمی حمایت کرد و شخصا جهت استقبال از وی در فردوگاه حاضر شد و علیرغم تاخیر چند ساعته هواپیمای حامل رییسجمهور ایران به توصیههای مقامات کشورش که از او میخواستند فردوگاه را ترک کرده و استقبال را به کس دیگری واگذار نماید وقعی ننهاد و در پاسخ به خبرنگاری که در خصوص مخالفت آمریکا با سفر هاشمی سوال کرده بود گفت: «این خیلی غیراخلاقی خواهد بود که کسانی را که در دوران سیاه آپارتاید از مبارزات ما حمایت میکردند فراموش کنیم.» اما امبکی در سالهای اول زمامداری خود در رابطه با ایران محتاطانه عمل میکرد. دلیل این احتیاط نیز مخالفت غرب به رهبری آمریکا با توسعه روابط ایران با ابن کشور تاثیرگذار آفریقایی بود.
ملاقات با ماندلا و برنامه ریزی سفر
اولین دیدار من با ماندلا در روز ۱۱ ژوئن ۱۹۹۹ بود. در این روز ۱۲ سفیر در دو نوبت صبح و بعد از ظهر استوارنامههای خود را به ماندلا تسلیم کردند. به دلیل ضیق وقت، تعداد سفرا و فشردگی برنامه هیچیک از ۱۲ سفیر ملاقات جداگانهای با ماندلا نداشت. سفرا متنی که تهیه کرده و قبلا به وزارت خارجه محل ارسال کرده بودند قرائت میکردند. ماندلا در پاسخ به این اظهارات که نوعا تاکید بر اراده رهبران کشورش بر توسعه و تقویت روابط با آفریقای جنوبی بود، جملاتی را در پاسخ بیان میکرد. در پایان به سفیر و افراد همراه او اجازه داده شد که عکسهایی را با رییسجمهور کشور بگیرند. بطور طبیعی در این مراسم فرصتی برای تجدید دعوت از ایشان و گفتگو هر چند کوتاه در خصوص این موضوع فراهم نشد.
روز ۱۵ تیر ماه با ماندلا ملاقات کردم. محل این ملاقات منزل ماندلا در ژوهانسبورگ بود. ماندلا به گرمی از من و دو نفر از همکارانم استقبال کرد. بر خلاف تصورم به عنوان یک دیپلمات ماندلا در پای پلههای محوطه بیرون ساختمان به ما خوشامد گفته و ما را به درون و محل ملاقات راهنمایی کرد. او بار دیگر به تمجید از سیاستهای اصلاحطلبانه خاتمی پرداخت و آن را نقطه عطفی در روابط ایران با جهان خارج برشمرد. موضوع دیگر در این ملاقات سفر آتی ایشان به تهران بود. وی تاکید کرد با توجه به دعوت رییسجمهور خاتمی قصد دارم سفری به ایران انجام دهم، به همین دلیل تصمیم گرفتم که از شما دعوت کنم در خصوص این سفر مذاکره نماییم. ماندلا افزود: در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی برای سفر به تهران دعوت شده بودم اما برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایران و تغییر رییسجمهور موجب تاخیر سفر من شد. وی گفت امیدوارم تاریخ مناسبی که مد نظر آقای خاتمی را به من اطلاع دهید تا برنامهریزی نمایم. به ماندلا گفتم که آقای خاتمی مشتاقانه در انتظار سفر شما به کشورم است با این وجود من ضمن هماهنگی با دفتر ایشان تاریخ مناسب را به اطلاع شما خواهم رساند. در پایان ملاقات، ماندلا با همان گرمی استقبال، من و همراهانم را بدرقه کرد. در محوطه بیرون ساختمان با موسی راننده سیاهپوست سفارت برخورد گرم و توام با احترامی داشت که تاثیر بسیاری بر وی داشت. پس از خروج از منزل ماندلا، موسی در حالیکه اشک بر چشمانش جاری بود گفت هرگز تصور نمیکردم که روزی موفق شوم ماندلا را از نزدیک ببینم چه رسد به اینکه او با من دست داده و احوالپرسی نماید.
این منش ماندلا بود که به همه افراد در هر پست و مقامی که بودند احترام میگذاشت. برای او انسان ارزش داشت و نه جایگاهی که آنان در آن قرار داشتند. همین ویژگی ماندلا بود که او را به اسطورهای بیبدیل تبدیل کرد. رهبری که محبوبیت او تنها در دلهای سیاهپوستان که آمال و آرزوهای سرکوب شده خود را در وجود او مجسم میدیدند، نبود؛ سایر اقشار، اقوام و ادیان آن کشور اعم ازهندیتبارها، رنگینپوستها و حتی سفیدپوستان آفریقای جنوبی که با روی کار آمدن سیاهان قدرت و امکانات ناشی از آن را از دست داده بودند نیز ماندلا الگوی یک انسان متعالی بود.
دومین تماس تلفنی خاتمی و ماندلا
در تاریخ هشتم شهریور ۷۸ دومین تماس تلفنی بین ماندلا و خاتمی برقرار شد. ابتکار این تماس نیز همچون تماس اول با ماندلا بود. در این مکالمه تلفنی کوتاه ماندلا ضمن تشکر از پیام خاتمی به مسلمانان کشورش (که ذکر آن رفت) با اشاره به سفر آتی خود به ایران گفت: «بنیادی را برای توسعه صلح و عدالت در جهان تاسیس کردهام و مایلم کمک ایران به این بنیاد را در جریان سفر به تهران با شما در میان بگذارم.» وی از خاتمی با عبارت «رییسجمهور من» (My President) نام برد و گفت امیدوارم که رییسجمهور خودم را ببینم. ماندلا همچنین با احترام ویژهای از ایران یاد کرد و افزود: «ایران کشور بسیار مهم است که در خاورمیانه و جهان اهمیت به سزایی دارد و از لحاظ تاریخی نیز بسیار با اهمیت است.» خاتمی نیز در این مکالمه از ماندلا با عنوان «یکی از رهبران بزرگ قرن، قرنی که گرفتار تروریسم و خشونت است» یاد کرد. خاتمی افزود: «شما نهضت خود را به نام آزادی و مبارزه با تبعیض نژادی آغاز نمودید و همیشه برای عدالت مبارزه کردید.» خاتمی ضمن اظهار خرسندی از پیروزی کنگره ملی آفریقا در انتخابات سراسری گفت: «امیدوارم رهبری معنوی شما بر آفریقای جنوبی همچنان ادامه یابد.» رییسجمهور کشورمان تاکید کرد: «من بار دیگر دعوت خود را تکرار میکنم» و افزود: «به سفیر کشورمان توصیه خواهم کرد که در خدمت شما در سفر به ایران باشد.»
روز سه شنبه ۱۱ شهریور، ۳ روز پس از مکالمه تلفنی، ماندلا مرا به ملاقات دیگری دعوت کرد. هنوز خبری از تهران درباره محتوی مکالمه تلفنی به سفارت ارسال نشده بود و من نیز از آنچه که بین خاتمی و ماندلا در آن مکالمه گذشت بیاطلاع بودم. متن مذاکره مدتها بعد به دست من رسید و از دستور رییسجمهور برای همراهی ماندلا در سفر به ایران آگاهی یافتم. تاکید خاتمی به همراهی سفیر نمایانگر اهمیتی بود که خاتمی برای سفر ماندلا قائل بود. طبق عرف دیپلماتیک سفرای مقیم فقط به هنگام سفر رسمی روسای جمهور و در مواردی خاص وزرای خارجه کشور پذیرنده اجازه دارند آنان را همراهی کنند. ماندلا در آن زمان «رییسجمهور سابق» بود و طبعا خاتمی نیز از عرف و قواعد حاکم بر تشریفات سفر مقامات خارجی به ایران آگاه بود. خاتمی بر خلاف بسیاری شخصیت ممتاز میهمان خود را در جایگاه و صندلی او نمیدید. از منظر خاتمی این ماندلا بود که به صندلی ریاست جمهوری ارزش میبخشید و آن پست ومقام ذرهای بر ارزشهای متعالی ماندلا نمیافزود.
در این ملاقات در باره تاریخ سفر، همراهان ماندلا و ملاقاتهایی که او مایل بود در سفر به ایران داشته باشد صحبت کردیم. در خصوص ملاقاتها، ماندلا با تشریح سفر اول خود به تهران گفت مایل است با رهبر عالی ایران دیدار نماید و افزود در سفر گذشته مجبور بودم روی زمین بنشینم که در عین جالب بودن برایم سخت بود چون به آن عادت نداشتم. توضیح دادم که در این سفر دیگر مجبور نخواهد بود روی زمین بنشیند چون در دفتر ایشان برای میهمانان صندلی و مبل گذاشته شده است. ماندلا همچنین با اشاره به سفر آقای هاشمی رفسنجانی به کشورش گفت: «بسیار علاقمندم با دوست خودم که در زمان ریاست جمهوری از آفریقای جنوبی دیدار کرد، ملاقاتی داشته باشم.» وی افزود: «بسیار مایلم با پرزیدنت خاتمی، رییسجمهور اصلاحطلب تاثیر گذاری که سیاستهایش شهره عالم شده ملاقاتی داشته باشم.» او همچنین تاکید کرد: «علاوه بر این ملاقاتها، آمادگی دارم با هریک از مسولین ایران که مد نظر شما باشد ملاقات نمایم و مشکلی در این خصوص ندارم.»
ماندلا همچنین به موضوع بازداشت تعدادی از یهودیان در ایران اشاره کرد که در آن زمان از سوژههایی بود که در رسانههای جهانی انعکاس وسیعی داشت. اتهام این افراد جاسوسی بود و به همراه تعداد دیگری از اتباع ایران بازداشت شده بودند. ماندلا با اشاره به این موضوع گفت: «دوستانی مانند سوزان هلمن، شیمون پرز و…. از من خواستهاند که در این مساله پادرمیانی کنم.» وی افزود میخواستم نظر شما را در این باره بدانم. وی تاکید کرد: «اگر ورود من به این موضوع مداخله در امور داخلی کشور شما تلقی شود من مایل به این کار نیستم.» وی همچنین درباره اتهامات افراد بازداشتی و اینکه جاسوسی آنان ثابت شده است سوال کرد و افزود: «من برای اینکه بتوانم به دوستان خود پاسخی بدهم از شما میخواهم که به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در این زمینه اطلاعاتی را به من بدهید.»
در پاسخ به ماندلا گفتم شما شخصیتآزادی خواهی هستید و میتوانید هر مطلبی را که لازم میدانید با مقامات کشورم مطرح نمایید و آنها هم قطعا پاسخ لازم را به شما خواهند داد. در عین حال استحضار دارید که جاسوسی موضوعی است حساس که بنا بر ملاحظات امنیتی هیچ کشوری نمیتواند سوابق و محتوی پروندههای جاسوسی را بیان نماید. ضمن اینکه در کنار یهودیان مورد اشاره تعدادی از اعضاء بازداشت شده این شبکه را مسلمانان تشکیل میدهند ولی تعجبآور این است که هیچکس در مورد این افراد خواستار مداخله نیست. ماندلا مجددا تاکید کرد: «در صورتیکه این امر مساله داخلی کشور شما تلقی شود من در آن مداخله نخواهم کرد.»
در پایان این ملاقات و بهنگام خداحافظی از ماندلا درخواست کردم که با توجه به علاقمندی خانوادهام به دیدار ایشان فرصتی را برای این ملاقات که کوتاه خواهد بود و گرفتن عکسی فراهم نماید. وی با خرسندی از این مساله استقبال کرد و گفت: «زلدا ترتیب این کار را خواهد داد.» روز سه شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۷۸ (۲۱ سپتامبر ۱۹۹۹) طبق قرار قبلی به اتفاق همسر و دو دخترم به دیدار ماندلا رفتیم. همانطور که قبلا به ماندلا گفته بودم غرض از این دیدار کوتاه اشتیاق خانواده برای ملاقات و گرفتن عکسی با وی بود. خانم زلدا روز ۲۸ شهریور با ارسال نامهای این ملاقات را برای ساعت ۱۰ صبح روز ۳۰ شهریور تایید و اعلام کرده بود. با توجه به زمان اندک ملاقات و موضوع آن طبعا وقتی برای طرح موضوعات دیگر از جمله سفر آتی وی به تهران نبود کمااینکه حضور خانواده و موضوعاتی که ماندلا با آنان مطرح کرد فرصتی را برای طرح کردن در آن ملاقات خانوادگی فراهم نمیکرد. ماندلا به گرمی و با رویی گشاده از ما استقبال کرد. با زینب و زهرا درباره آینده و رشته تحصیلی که مایل بودند در آن ادامه تحصیل دهند صحبت کرد و توصیه اکید نمود که درباره این مساله مهم حتما فکر کرده و با مشاوره نمایند.
یک اتفاق غیرمترقبه
از زمان آخرین ملاقات تا زمان انجام سفر در ۲۴ مهر ماه، همکارانم در سفارت مشغول برنامهریزی این سفر مهم و انجام هماهنگیهای لازم با بخشهای مختلف وزارت امورخارجه و دفتر رییسجمهور در تهران بودیم. وزارت خارجه آفریقای جنوبی با ارسال یادداشتی منظم به پاسپورت ماندلا و همراهان وی، درخواست ویزا نمود. این بدان معنی بود که سفر ماندلا به تهران طبق برنامهریزی انجام خواهد شد.
در همین ایام بود که خبر سفر ماندلا به تعدادی از کشورهای خاورمیانه رسانهای شد. ساپا (SAPA) خبرگزاری آفریقای جنوبی، اعلام کرد آقای ماندلا در سفری به کشورهای خاورمیانه از تهران، تل آویو، غزه و اردن دیدار خواهد کرد. معنای این خبر آن بود که ماندلا بعد از تهران عازم تل آویو خواهد شد. با توجه به حساسیتی که ایران در اینگونه موارد داشت و من قبلا آن را در مورد سفر یکی از روسای کشورهای آفریقایی مشاهده کرده بودم نگران اخلال در انجام این سفر بدلیل مقصد بعدی ماندلا پس از دیدار از تهران شدم. نگرانی من با توجه به مشکلاتی که تقریبا هر روزه اداره مربوط به نمایندگی ایجاد میکرد زیاد هم بیمورد نبود. ضمن اینکه واقعا خود من هم راضی نبودم ماندلا با سفر از تهران به اسراییل دردسر جدیدی را برای دولت که به اندازه کافی با مشکلات انتقادهای بیمورد جناح مخالف روبرو بود، فراهم کرده و بهانهای به دست کینهتوزان بدهم. به همین دلیل در همان روز انتشار خبر در جلسهای با همکاران سفارت به بحث و بررسی این مساله پرداخته و راه کارهای برون رفت از آن را بررسی کردیم. یکی از پیشنهادات این بود که خبر را به مرکز اطلاع ندهیم و یا حداقل نمایندگی ابتدا به ساکن این کار را نکند و منتظر استفسار از سوی تهران باشد تا فرصت کافی برای حل این معضل داشته باشیم. با این پیشنهاد به دو دلیل مخالفت کردم. اول اینکه مطلع کردن مرکز و گفتن حقایق به آن را وظیفه نمایندگی میدانستم دیگر اینکه این خبر به فوریت منتشر شده و تهران نیز در جریان قرار میگرفت. قرار گذاشتیم خبر را به تهران مخابره کرده و همزمان رایزنیهایی را برای آگاه کردن ماندلا از حساسیت ایران نسبت به این برنامه آغاز نماییم. با توجه به مشکلاتی که ذکر آن خارج از موضوع این مقاله است تقریبا یقین داشتم که عدهای پشنهاد لغو سفر را با خرازی مطرح خواهند کرد.
حدود ساعت ۲۳ همان روز (۳۰:۱۲ به وقت تهران) مسول کشیک دفتر وزیر با من تماس گرفت و خواست که تلکسی را که با قید «خیلی فوری» به نمایندگی ارسال شده ملاحظه نموده و پاسخ را به مرکز ارسال نمایم. مامور رمز سفارت ساعتی بعد تلکس مذکور را به اقامتگاه آورد. حدس من کاملا درست بود. در تلکس به نقل از وزیر خارجه به سفارت دستور داده شده بود: «با توجه به سفر ماندلا از تهران به تل آویو، سفر ایشان به تهران را لغو نموده و به فوریت مراتب را به اطلاع آقای ماندلا رسانده و نتیجه را به مرکز گزارش نمایید.»
در پاسخ همان شب تلکس جوابیهای تهیه ارسال نمودم. در این تلکس گفته بودم: «از چگونگی پروسه تصمیم گیری در مرکز در مورد لغو سفر آقای ماندلا مطلع نیستم ولی اعتقاد دارم مدیریت این مسئله به گونه دیگری امکانپذیر بود.» مخاطب من در این تلکس آقای خرازی وزیر خارجه بود. قبول دارم که لحن آن تند و خارج از رویه معمول در مکاتبات وزارت خارجه بود. شاید به همین دلیل بود که روز بعد دکتر خرازی در تماسی تلفنی نسبت به آنکه به گفته وی «جزو اسناد وزارت خارجه» است گله کرد. به وزیر توضیح دادم که برای سفر زحمت زیادی کشیده شده و ایشان شخصا از طرف آقای خاتمی دعوت شدهاند و نمیتوان به همین سهولت که مرکز فکر میکند سفر را لغو کرد. خصوصا اینکه الان تیم حفاظت ماندلا در تهران است. خرازی هم در پاسخ گفت: «ما هم نمیتوانیم به خاطر ماندلا کشور را به هم بریزیم.» وی افزود رفتن ماندلا از تهران به اسراییل برای ما قابل قبول نیست و مشکلساز خواهد شد. به ایشان گفتم که اولا این اولین بار نیست که یک مقام از یک کشور خارجی از ایران به اسراییل میرود و در زمان مدیریت همان کسی که این تلکس را تهیه و به نقل از شما به نمایندگی ارسال نموده، آقای آراپ موی رییسجمهور کنیا از تهران به اسراییل رفت. ثانیا پاک کردن مسئله همواره سهلترین راه حل است. توقع این بود که با مشورت در مرکز و نمایندگی راهی برای برون رفت از این مشکل پیدا کنیم. و اساسا کار ما دیپلماتها هم همین است. خرازی پرسید مثلا چه راه حلی؟ پاسخ دادم الان مورد مشخصی مد نظر ندارم ولی بر این باورم که هیچ مشکلی نیست که راه حلی نداشته باشد. گفتم ما در نمایندگی در تلاش هستیم که در صورت امکان از ماندلا بخواهیم که از تهران به دمشق برود. شاید در صورت پذیرش این پیشنهاد بتوانیم بر این مشکل فائق آییم هر چند که وقت بسیار ضیق است. خرازی پرسید فکر میکنید این کار امکانپذیر است؟ پاسخ دادم ما تلاش خود را خواهیم کرد و امیدوارم بتوانیم این کار را انجام دهیم هر چند زمان زیادی تا زمان انجام سفر نداریم. از خرازی خواستم که پروسه لغو سفر را متوقف کرده و دستور دهد این موضوع به سفارت آفریقای جنوبی در تهران اطلاع داده نشود.
بعد از صحبت با خرازی از منشی خواستم که از دفتر ماندلا وقتی را برای ملاقات درخواست نماید. پاسخ دفتر ماندلا این بود که ایشان در خارج از کشور است و به محض بازگشت عازم تهران خواهد شد و به هیچ وجه امکان تنظیم زمانی برای ملاقات مقدور نیست. مجددا از منشی خواستم که خانم زلدا دستیار مخصوص ماندلا را برایم بگیرد. زلدا اب پاکی را روی دستان من ریخت و گفت: «آقای سفیر تحت هیچ شرایطی ملاقات با ماندلا امکانپذیر نیست.» توضیح قبلی را تکرار کرد که وی در آفریقای جنوبی نیست و به محض بازگشت عازم تهران خواهد شد. اصرار من بر اینکه موضوع بسیار مهمی را باید با ایشان در میان بگذارم بیفایده بود.
با وجود درخواست من از خرازی برای توقف پروسه لغو سفر، اطلاع یافتم که موضوع لغو احتمالی سفر به تیم حفاظت ماندلا که در تهران حضور داشت اطلاع داده شده است. طبیعی بود که آنها نیز بر اساس مسولیت خود دفتر ماندلا را از این خبر آگاه نمایند. موضوعی که میتوانست سفر را کاملا در هالهای از ابهام قرار دهد.
تصمیم گرفتم از طریق دوستان شخصی ماندلا موضوع ملاقات با او را دنبال کنم. این کار بطور طبیعی دفتر او و به خصوص زلدا را عصبانی میکرد ولی چارهای جز این نبود. یکی از دوستان سفارت پیشنهاد کرد این کار را از طریق خانم امینه کاچالیا دنبال کنم و خودش نیز با مشارالیها تماس گرفت. امینه از دوستان نزدیک ماندلا بود و از احترام ویژهای نزد وی برخوردار بود. خانم کاچالیا دعوت ما را پذیرفت و علیرغم فاصله ۶۰ کیلومتری منزلش ژوهانسبورگ، ساعتی بعد به سفارت آمد. موضوع را با وی در میان گذاشتم. گفت من حتما با ماندلا صحبت کرده و ترتیبی میدهم که شما با ایشان ملاقات کنید. ساعاتی بعد زلدا با من تماس گرفت و با گلایه گفت: «آقای سفیر چرا دوستان ماندلا را درگیر این موضوع میکنید.» (به جان ما میاندازید). با وجود اینکه کاملا عصبانی بود گفت: «فردا ساعت ۳۰:۱۵ ماندلا شما را میبیند.» با امینه تماس گرفته و تشکر کردم. گفت ماندلا در یکی از کشورهای همسایه است و فردا به ژوهانسبورگ بر میگردد و قرار شد قبل از سفر با شما ملاقات نماید.
یک ملاقات استثنایی-عبور از بحران
ساعت ۳۰:۱۵ روز بعد به اتفاق دو تن از همکارانم در سفارت به دیدن ماندلا رفتم. مثل همیشه از ما به گرمی استقبال کرد. از لحن او احساس کردم که در جریان مشکلی که برای سفرش پیش آمده قرار گرفته است. احتمالا تیم حفاظت خبر را به دفتر اطلاع داده بود.
ترجیح دادم مستقیما وارد موضوع نشوم. ابتدا مشکلاتی که خاتمی در داخل با آن مواجه است را مطرح کرده و گفتم سیاستهای اصلاحطلبانه رییسجمهور خاتمی در داخل با مقاومتها و مخالفتهایی روبروست و هر روز شاهد ایجاد مشکلی برای دولت هستیم. مخالفان اصلاحات از طریق مطبوعات و رسانهها، مجلس، نهادهای مذهبی و جناحهای افراطی سیاسی هر روز غائلهای میآفرینند و خلاصه اینکه بخش عمدهای از وقت، توان و انرژی آقای خاتمی و همکارانش در دولت مصروف دفع این جنجالها و پاسخگویی به اتهامات واهی است. هدف آنها هم مخالفت و مقابله با سیاست اصلاحات و ناکام گذاشتن خاتمی در پیشبرد آن است. پس از ذکر این مقدمه که نسبتا طولانی بود گفتم در چنین شرایطی باید به ایشان و پیشبرد سیاستهایش کمک و از ایجاد هر مشکلی که میتواند بهانهای به دست مخالفان بدهد اجتناب کرد. سپس گفتم که خبردار شدیم شما قصد دارید از تهران به اسراییل بروید. در نهایت صداقت و با عرض پوزش میخواهم به شما اطلاع دهم این مسئلهای است که قویترین بهانه را به دست مخالفان خواهد داد تا سیاست خارجی خاتمی را به چالش بکشند.
ماندلا که با دقت به سخنان من گوش میداد سوال کرد پیشنهاد شما چیست؟ پاسخ دادم من جرات نمیکنم نزد انسانی بزرگ و سیاستمداری نامدار که آوازه او جهان را پر کرده است به خود جرات داده و پیشنهادی را مطرح نمایم ولی با توجه به طرح این سوال از جانب شما و با توجه به اینکه یکی از اهداف سفر شما به منطقه خاورمیانه رایزنی درباره طرح پیشنهادیتان است نمیدانم چرا سوریه در برنامه سفر شما قرار ندارد. تا جایی که من اطلاع دارم سوریه یکی از طرفهای اصلی معضل خاورمیانه است و به قول هنری کیسینجر سیاستمدار و استراتژیست نامدار آمریکا هیچ جنگی در خاورمیانه بدون مصر و هیچ صلحی بدون سوریه امکانپذیر نیست. پیشنهاد مشخص من این است که شما از تهران به دمشق بروید. این امر هم برای موفقیت سفر و پیشبرد طرح مفید است و هم کمکی به آقای خاتمی خواهد بود.
ماندلا پس از اندکی تامل از دفترش خواست تا پروفسور خرول را برای او بگیرند. خرول مدیر کل دفتر ماندلا و از افراد کاملا مورد وثوق اوست که در جریان حل مشکل لاکربی جایزه ویژهای را دریافت کرده بود. ماندلا به خرول گفت: «خرول، سفیر ایران اینجاست. میگوید اگر من از تهران به اسراییل بروم در ایران برای پرزیدنت خاتمی مشکل ایجاد خواهد شد. برنامه سفر من از تهران به دمشق را تنظیم کنید.» وی پس از این تماس به من گفت: «آقای سفیر من به خاطر احترامی که به پرزیدنت خاتمی و سیاستهای اصلاحطلبانه او قائل هستم با پیشنهاد شما موافقت کرده و از تهران به دمشق خواهم رفت.»
نمیتوانستم خوشحالی خود را از موافقت ماندلا با پیشنهاد پنهان کنم. با تشکر از ایشان به اتفاق همکارانم دفتر ماندلا را به قصد سفارت ترک کردم تا این خبر را به خرازی اطلاع داده و تاکید نمایم که پاک کردن صورت مسئله همواره بهترین راه حل نیست و گفتگو میتواند حلال بسیاری از موضوعات به ظاهر غامض و غیرقابل حل باشد. همان روش و شیوهای که خاتمی به آن اعتقادی راسخ دارد و به دلیل همین اعتقاد به الگویی بیبدیل در سپهر سیاسی کشور تبدیل شده است.
در مسیر نسبتا طولانی و پر ترافیک ژوهانسبورگ تا سفارت در پرتوریا با آقای شیخ الاسلام سفیر کشورمان در دمشق تماس گرفتم. ضمن مطلع کردن وی از این سفر گفتم که احتمالا هنوز نماینده سیاسی سوریه در آفریقای جنوبی نیز در جریان قرار نگرفته و از وی خواستم که با توجه به روابط بسیار نزدیکش با دفتر حافظ اسد و وزارت خارجه مساعدت نماید تا سوریه با تاریخ سفر موافقت نماید. توضیح دادم که هرگونه تغییری در این برنامه ما را با مشکل مواجه خواهد کرد. شیخ الاسلام قول داد تمام تلاش خود را برای انجام سفر در همان زمان به کار گیرد. قرار شد بطور مرتب یکدیگر را در جریان تحولات قرار دهیم.
ساعتی بعد آقای «زعبی» کاردار سفارت سوریه در پرتوریا با من تماس گرفت. گفت که الان از دفتر ماندلا به او اطلاع دادهاند که قرار است ماندلا از تهران به دمشق برود. او از تاریخ سفر به تهران سوال کرد و گفت با این اطلاع دیرهنگام نمیدانم پاسخ دمشق چه خواهد بود. به آقای زعبی گفتم که با توجه به شخصیت ماندلا به صلاح کشور شماست که با این سفر موافقت نماید به خصوص اینکه در او سفر به اسراییل و اردن نیز گنجانده شده است. توضیح دادم که سفارت ما در دمشق وزارت خارجه را در جریان تاریخ دقیق سفر ماندلا به تهران قرار خواهد داد.
گزارش ملاقات را طی تلکسی به خرازی اطلاع دادم. مطابق معمول نه تنها هیچ پاسخی که حاکی از رضایت از اقدامات انجام گرفته باشد واصل نشد بلکه تلکس مایوس کنندهای از مرکز دریافت کردم. مضمون تلکس این بود که «تا زمان نهایی نشدن سفر ماندلا به دمشق موضوع سفر به تهران بر اساس دستورالعمل تلکس قبلی است و نمایندگی پس از تایید نهایی و موافقت سوریه با این سفر، ایشان را از موافقت تهران با سفر مطلع نمایید.» با عصابیت تلکس شدیداللحن دیگری به آقای خرازی فرستادم. در این تلکس با اشاره به مکاتباتی که به صورت «آمرانه و عتابآلود» در رابطه با سفر از طرف ایشان به نمایندگی ارسال میگردد توصیه کردم دستور مطالب ارسالی از سوی سفارت را به رویت او برسانند. توضیح دادم که «متاسفانه مرکز در تصمیمگیری عجولانه عمل میکند و در اجرای سناریوهای منتج به حل مسئله با ضعفهای فاحشی روبروست.» در همین رابطه با اشاره به مکالمه تلفنی با وی افزودم با توجه به اینکه پیشنهاد سفر به سوریه از طرف ما بود و با استقبال ماندلا روبرو شد و پروفسور خرول مامور تنظیم سفر به سوریه شد ارسال اینگونه دستورالعملها جز اتلاف وقت ث
بادرودی بی پایان به نوریزاد عزیز ماندلا فریاد هویت انسانی مابود اومارا با باضمیر خودمان آشنا کرد او مسئولیت را پیش پای ما نهاد امروز فکر میکردم باوجود اینکه قرعه کشی جام جهانی میتوانست خبر اول دنیا باشد وخیلیها روی آن سرمایه گذاری کرده بودند اما همه یک صدا پاسداشت مردی بزرگ را برهمه سودها ترجیح دادند.این فهم راداشتندکه گمشده زندگی انسانها راه ماندلا ورهروان اواست فکرکنید یکی از مسئولین بلندپایه جمهوری اسلامی فوت میکرد دنیا به جای ناراحتی احساس راحتی میکرد ماندلا چه داشت که دیگران نداشتند اول از همه خودمحور نبود دیگران را با همه ویژگیهایشان میپذیرفت واگر جائی حرف درستی زده بودند مهر تایید برآن میگذاشت نمونه آن وقتی به ایران آمد خطاب به رهبر جمهوری اسلامی گفت (مای لیدر)شاید در جائی از نگاه ایشان چیزی دیده بود که اورا راضی کرده بود.حال ما مانده ایم وضمیر گمشده مااومارا فرامیخواند به راستی درستی مقایسه کنید ماندلا را با رهبری که در پاریس جور دیگر صحبت کرد ووقتی به ایران آمد چنان رفتار کرد که به ذهن هیچکس نمیرسید تعجبی برانگیخت که همه دست به دهان ماندند امروز پاسداشت ماندلا احترام به هویت انسانی خودمان است بهتراست خاورمیانه نگاهی هم به ماندلا داشته باشدتا خوردن قلب وجگر انسانها
درود بر ماندلا و درود بر همه بزرگوارانی که آزادی را برای ما می خواهند و درود بر محمد نوری زاد
او بزرگترين مظهر كاظم الغيظ، تواضع، عزت، و بخشش در جهان معاصر بود. – سورة فصلت ( وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ) — (وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ) . – سورة آل عمران ( وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ )–( الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ). – سورة التوبة ( وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَيَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ).
کاش یک موی نوری زاد را رهبر در بدن داشت
امروز سری به وب سایت های ریاست جمهوری، بیت رهبری و سید محمد خاتمی زدم. وب سایت خاتمی تنها جایی بود که با انتشار پیام وی تحت عنوان “ماندلا نمی میرد” از او یاد کرده بود و در آن دو وب سایت دیگر حتی خبر مرگش (دست کم تا این لحظه) درج نشده بود. خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل.
زندان بانان آزادی خواهان ایران بخوانند و از یک نژاد پرست درس انسانیت بگیرند
http://www.asar.name/2013/05/nelson-mandela.html
به مناسبت درگذشت ماندلا
نلسون ماندلا و زندانبانش گرگوری
نوشته ی ج. ریدل
ترجمه ی محمد ربوبی
جزیره¬ی Robben Island ، در جنوب دماغه¬ی کاپ، یکی از بد آب وهواترین مناطق جهان است. استعمارگران سفید پوست، پس از اشغال جنوب آفریقا و درهم شکستن مقاومت اهالی سیاه¬پوست بومی، این جزیره را زندان مخالفین رژیم، یاغی¬ها، جنایتکاران و جزامی¬ها ساختند. ساختمان¬های این جزیره را خودِ زندانی¬ها از سنگ¬هایی که استخراج کرده و تراشیدند ساختند. اگرچه فاصله¬ی این جزیره تا ساحل قاره ده کیلومتر بیشتر نیست، ولی حتی یک زندانی نتوانسته است فرار کند و جان سالم به ساحل رسد. اگر زندانی دور از چشم نکهبان¬ها از دو ردیف سیم¬های خا ردار عبور می¬کرد و طعمه¬ی سگ¬های شکاری که در گرداگرد این جزیره رها شده بودند نمی شد، از نهنگ¬ها و کوسه ماهی¬هایی که درامواج سهمناک برخورد دو اقیانوس هند و اتلانتیک در پی شکار طعمه اند جان سالم به در نمی برد.
جیمز گرگوری، این آدم تنومندِ کم حرف و معتقد به قضا و قدر که سالیانی ناخدای کشتی ماهی¬گیری بود و چندی پلیس راهنمایی شد، درسن بیست وچهار سالگی برای نگهبانی به این جزیره اعزام گردید. او در خاطراتش می نویسد: « تقدیر چنین بود که من برای نگهبانی این جزیره متولد شدم ».
موقعی که گریگوری وارد این جزیره شد، ایمان راسخ داشت که مسئولیتِ مرگ و زندگی سفید پوستان و مقدراتِ آنان در آفریقا برعهده¬ی او واگذار شده است. نخستین بار که فرماندۀ زندان گرگوری را همراهی کرد به او گفت:« بیا باهم برویم و نشانت بدهم که ما این حیواناتِ وحشی را چه¬گونه نگهداری می¬کنیم.». سپس به بلوک¬های مختلف سرکشی کردند. و وقتی به بلوک B رسیدند فرماندۀ زندان گفت: «این جانوران وحشی گوشتِ سفید پوستان را دوست دارند. اگر مراقب آن¬ها نباشی خواهی دید که چه بلایی بر سر تو و خانواده¬¬ات می آورند. »
در آن موقع، گرگوری حتی لحظه ای هم تردید نمی¬کرد که با این « تروریست های خطرناک» طور دیگری باید رفتار کرد.
وضعیتی که زندانیان به سر می بردند به نظرش عادلانه بود. رهبران جنبش آزادی بخش می بایست جسماّ و روحاّ درهم شکسته و نابود شوند. اینان در سلول¬های انفرادی که بیش از چهار متر مربع گنجایش نداشتند زندانی شده بودند. روی تشک¬هایی که از پوشال انباشته بود می¬خوابیدند. به هر زندانی برای رفع حاجت یک سطل حلبی داده بودند که سر پوشش برای شست و شو بود. پوشاک آن¬ها اونیفرم¬های ژنده با شلواری کوتاه و کفش¬های دم¬پایی بود که خودشان از لاستیک چرخ¬های فرسوده شده¬ی اتومبیل¬ها ساخته بودند. خوراک¬شان آش ذرت فاسد شده بود. سایر زندانیان خوراک بهتری داشتند( نان واندکی روغن نباتی). زندانیان ازسحرگاه تا شامگاه، در گرمای طاقت فرسای تابستان و سرمای سوزان زمستان می¬بایست در معدن استخراج سنگ کار کنند. درطول کار حق سخن گفتن و آواز خواندن نداشتند واگر سهمیه¬ی تعیین شده¬ی کارشان را انجام نمی¬دادند همان مختصر جیره¬ی خوراکی روزانه¬شان قطع می¬شد. به منظور درهم شکستن روحیه¬ی زندانیان، به بهانه های واهی تنبیه می¬شدند: زندانی را وادار می¬کردند گودالی حفر کند و وارد آن شود. سپس زندانبان¬ها با قهقهه رویش می¬شاشیدند. تا آنجا که ممکن بود از تماس این مخالفین رژیم با دنیای خارج جلوگیری می¬شد. دریافت روزنامه و مجله و کتاب در ابتدا ممنوع بود. هر زندانی حق داشت هر شش ماه یک نامه دریافت کند و یا ارسال دارد . همسر و یا اعضای خانواده فقط سی دقیقه حق ملاقات داشتند .
گرگوری، چون به دو زبان اهالی بومی که بیش از سایر زبان¬ها رایج بودند آشنایی داشت، به عنوان سانسورچی مکاتبات و گفت¬ و گوهای زندانی¬ها با خانواده¬شان در ساعت¬های ملاقات به کار گماشته می¬شد. او این دو زبان را در کودکی به هنگام بازی با سایر کودکان محله فرا گرفته بود. سپس، وقتی وارد دبستان شد، با تبلیغات نژاد پرستان سفید پوست آشنا شد. متون کتاب¬های درسی را فرا می¬گرفت ونژاد پرستی شد مانند اغلب سفیدپوستان. در این کتاب¬های درسی نوشته شده بود که قرن¬ها پیش، یکی از سرکردگان قبیله¬ی Zulu سرزمین¬های خشک و بایر بخش جنوبی آفریقا را به اجداد پدری آنها هدیه کرده است تا آباد کنند. حال یاغیان وحشی سیاهپوست به کمک کمونیست¬ها می¬خواهند تمامی آن¬چه را که ساخته وکشت و کار کرده اند تصرف کنند و سفید پوستان را به دریا بریزند. در همان موقع در قلب آفریقا جنگ¬های خونینی بین اهالی بومی( مائومائو) و ارتش استعماری بریتانیا در جریان بود. خبرنگاران ـ که وینتستون چرچیل هم یکی از آن¬ها بود و به گفته¬ی خودش« از این راه نان خودش را در می¬آورد» ـ اخبار جعلی مشمئز کننده¬ای از وحشیگری¬های سیاهپوستان گزارش می¬دادند که در روزنامه ها منتشر می¬شدند و آموزگاران با آب و تاب در کلاس¬های درس به خوردِ نوجوانان می دادند.
روزی از روزها، هنگام سرکشی ازسلول¬ها، سیاهپوستی نظر گرگوری را جلب می کند که:« بزرگتر و قوی تر از دیگران بود و هاله¬ای ازاعتماد به نفس و شهامت او را فرا گرفته بود . نام او نلسون ماندلا و زندانی شمارۀ 466ـ64 در بلوک B بود. »
گرگوری که تصورمی¬کرد با یک مشت آدم وحشی و جنایت¬کار سر و کار دارد، ناگهان با گروهی آدم مبارز سیاسی و کاملاّ مصمم روبرو می¬شود. اینان، کار روزانه¬شان را سازمان داده بودند. هر کس کار خودش را می کرد و بهانه¬ای به رندانبان¬ها نمی داد. « زندانیان این بند بسیار مغرور بودند و به هیچ وجه مایل نبودند زندانبان¬ها بر آنان تحکم کنند. »
برعکس، زندانی¬ها با درخواست¬های پی درپی زندانبان¬ها را کلافه می¬کردند. مثلا وقتی یک پتوی اضافی درخواست می¬کردند و یا می¬خواستند خودشان آش خودشان را بپزند و درخواست شان طبق معمول رد می¬شد آن قدر پی گیری می¬کردند تا ناگزیر پذیرفته می¬شد.
گریگوری می¬نویسد:« به گمانم ماندلا تصور می¬کرد که سرانجام در زندان خواهد مرد، ولی او اعتقاد راسخ داشت که اقامت او در این زندان بی حاصل نخواهد بود. او خودش را فدای آزادی می¬کرد و یقین داشت که پس از مرگش نسل جوان برای به دست آوردن آزادی به مبارزه ادامه خواهد داد .»
این اعتماد به نفس و ایمان راسخ، سبب می¬شود دیوار بین زندانبان و زندانی به تدریج فرو ریزد. در واقع زندانبان¬ها احساس می¬کردند خودشان نیز دراین جزیره زندانی شده اند. آن¬ها اوقات فراغت را در میکده به می¬گساری وعربده¬کشی می¬گذراندند. ولی گریگوری بر خلاف آنان به فکر فرومی¬رفت. او از ماندلا که از همان ابتدای ورودش به جزیره و دیدارش با او تحت تاثیرش قرار گرفته بود، پرسش¬هایی در مورد جنبش سیاه¬پوستان می¬کند و پاسخ¬های واضحی می¬شنود که با تبلیغات رژیم آپارتاید اختلاف فاحشی داشتند. زندانبان کنجکاو به این فکر می¬افتد که به اسناد و مدارک مراجعه کند. او کتاب¬هایی را که در اوج سلطه¬ی رژیم آپارتاید ممنوع بودند و به ندرت یافت می¬شدند، به عنوان دانشجویی که در رشته¬ی تاریخ تحصیل می¬کند به هنگام مرخصی از کتابخانه¬ی دانشگاه به عاریت می¬گیرد و می¬خواند. درآن موقع، اوچ اقتدار رژیم آپارتاید بود و نام بردن از « کنگره¬ی ملی آفریقا ANC » و دیگر سازمان¬ها و جنبش¬های ضد رژیم اکیدا ممنوع شده بود.
گرگوری در خاطراتش می¬نویسد:« من به کشفِ نکاتِ شگرفی نایل شدم. با خواندن این کتاب¬های تاریخی دریافتم تمام آن چه را که ماندلا گفته درست و مطابق با واقعیت است». به تدریج گفت و شنود بین گریگوری و ماندلا بیشتر و در نتیجه اعتماد و علاقه اش به « این آدم انقلابی ولی متین » افزون¬تر می شود. سرانجام روزی از روزها خود را نسبت به ماندلا نزدیک تر از همکارانش می یابد.
گرگوری به هنگام کنترل گفت و شنودهای رندانیان با اعضای خانواده هایشان و نیز در حین سانسور نامه¬های آنان چیزها می¬شنود ومی¬خواند: وضعیتِ نابسامان وازهم پاشیدگی خانواده¬های زندانیان او را سخت تحتِ تاثیر قرار می¬دهد .
طولی نمی¬کشد که زندانبانان به تغییر روحیه¬ی گرگوری پی می¬برند و او را Koffer boutie می نامند: اصطلاحی که بین سفید پوستان زننده و رکیک تلقی می¬شد. البته سازمان اطلاعات و امنیت رژیم نیز از این رابطه¬ی شگرف بین گرگوری و ماندلا مطلع شده بود .
تحتِ تاثیر تشدید مبازرات «کنگره¬ی ملی آفریقا» و با یکوت عمومی رژیم آپارتاید، بین سران رژیم این نظریه تقویت می¬شود که دیر یا زود بایستی با رهبری این جنبش کنار آمد تا از یک جنگ تمام عیار خونین داخلی جلوگیری کرد. گرگوری واسطه¬ی مناسبی بود. ازاین پس، مذاکرات رژیم با جنبش به وسیله¬ی گرگوری وماندلا و از طریق ماندلا با رهبری جنبش آغاز می¬شود. وضعیت زندانیان به تدریج مناسب تر و مذاکرات بیشتر می¬شود . گرگوری در می¬یابد که « او ضاع دگرگون شده است » .
رژیم آپارتاید، بنا بر برنامه¬ای که در پیش گرفته بود می بایست با ماندلا از نزدیک و بیشتر رابطه برقرار کند. ازاین¬رو، پس ازهجده سال، درژانویه¬ی ۱۹۸۲ او را از این جزیره¬ی دورافتاده به زندان مرکزی در قاره منتقل کردند. ماندلا در جنبش و در کنگره¬ی ملی آفریقا از اتوریته¬ی منحصر به فردی برخوردار بود و می¬توانست آفریقای جنوبی را از جنگِ خونین داخلی نجات دهد.
ازاین پس، گرگوری زیر فرمان مستقیم وزارت دادگستری قرار می¬گیرد و رئیس نگهبانان ماندلا می¬شود. او شخصا نگهبانانی انتخاب می¬کند که می بایست مدام مراقبِ ماندلا شوند. دراین زندان تعداد زیادی جنایت¬کار حرفه¬ای سفید و سیاه پوست زندانی شده بودند که از رفتار محترمانه¬ی نگهبانان با ماندلا خشمگین می¬شدند . هنگامی که ماندلا به تنهایی در محوطه¬ی زندان گردش می¬کرد، آنان با پرتاب کثافت به سوی او خشم و نفرتشان را نسبت به رهبر شصت و پنج ساله¬ی کنگره¬ی ملی ابراز می¬کردند. گرگوری پیوسته نگران بود که ممکن است سفید پوستان یا سیاه پوستان افراطی به او آسیب رسانند.
چهار سال بعد، ماندلا به زندان دیگری منتقل شد. در این زندان، ویلای رئیس زندان در اختیار او و گرگوری قرارگرفت. گرگوری برای محافظتِ جان زندانی¬اش دستور می¬دهد اطراف ویلا سیم¬های خاردار بکشند و برج¬های نگهبانی تعبیه کنند تا زندانی¬اش از گزند محفوظ بماند.
این منطقه، محل سکونت اعضای نژادپرستِ سفید پوستان بود که در« جنبش مقاومت آفریقا» متشکل شده بودند وهر روز پیام¬ها و نامه¬های تهدید به مرگ می¬فرستادند. گرگوری در این ویلا دفترش را تاسیس می کند. او می نویسد: « حال ، من بیشتر منشی و خدمتکار ماندلا شده بودم تا نگهبان و زندانبان او».
گرگوری دراین ویلا، مثل یک منشی، نامه¬ها و پیام¬ها و تلفن¬هایی را که ازسراسر جهان برای ماندلا ارسال می¬شد تنظیم می¬کند. ماندلا درساعات فراعت در باغچه¬ی ویــلا، به گُل¬کاری وکشت سبزیجات مشغول می¬شود و با گرگوری که دراین سالیان بین آنها رابطه¬ی دوستی شگرفی برقرار شده بود، زیر درختی نشسته و از هر دری سخن می¬گویند. هر دو پسرشان را در تصادف اتومبیل از دست داده بودند و……
اما در خارج زندان وضع به گونه¬ی دیگری بود. اعتصابات و اعتراضات و آکسیون¬های حشونت آمیز شدت می¬گرفتند و از دربِ جنبی ویــلا، گروه¬های مختلف برای مذاکرات رفت و آمد می¬کردند . اطراف ویلا و خیابان های منتهی به آن، پُر از پلیس مخفی بود. ملاکین سفید پوست مجاور ویلا، که با نفرت ناظر این رفت و آمد ها بودند، با فریادهای کمونیست¬های کثیف و سیاهان آدمخوار…. خشم و نفرت خود را ابراز می¬کردند.
گرگوری می نویسد:« به گمانم ماندلا خودش زمان آزادشدن از زندان را به تاخیر می انداخت . شاید به خاطر این بود که تصور می¬کرد کنگرۀ ملی آفریقا هنوز آمادگی لازم را ندارد و یا این که هنوز رژیم آپارتاید مایل به مذاکرات جدی با رهبران کنگره¬ی ملی آفریقا نیست». درهرحال شایعه¬ی آزادشدن ماندلا هر روز قوت بیشتری می¬گرفت.
روز یک¬شنبه، یازدهم فوریه ۱۹۹۰، تعداد زیادی ازسران« جنبش برای حقوق شهروندی» در اقامتگاۀ ماندلا گِردهم می¬آیند. همسر ماندلا، وینی ماندلا، نیز با جت نیروی هوایی آفریقای جنوبی وارد می¬شود.
رئیس اداره¬ی اطلاعات و امنیت آفریقای جنوبی با تلفن به گرگوری اطلاع می¬دهد که مامورین مخفی بریتانیا خبرداده اند توطئه¬ای علیۀ جان ماندلا درکار است و او به تنهایی مسئول عواقب آن خواهد بود. گرگوری فورا دستور می دهد تمام نگهبان¬هایی که مخافظ ماندلا بودند خلع سلاح شوند .
سرانجام، روز آزادی « قدیمی ترین زندانی سیاسی جهان » فرا می¬رسد. هنگامی که ماندلا از زندان خارج می¬شود، یاد داشتی به خط خودش به زندانبانش می¬دهد که درآن نوشته شده بود:
« میستر گرگوری، دقایق بس مطبوع دو دهه¬ای که با هم به سر بردیم امروز به پایان می¬رسد. اما شما همواره در خاطره ام باقی خواهید ماند. »
تا آن موقع، گرگوری زندانی¬اش را نلسون و زندانی زندانبان¬اش را میستر گرگوری خطاب می¬کردند. پس از دریافت این یادداشت، زندانبان زندانی اش را Sir Mandela خطاب می¬کند و مشت بسته¬ی دست چپش را بلند می¬کند که سمبل پیروزی کنگره¬ی ملی آفریقا و مورد نفرت سفید پوستان رژیم آپاتاید بود.
ماندلا در کتاب خاطراتش می نویسد: « انسان هایی چون گرگوری اعتماد مرا به انسان و انسانیت ـ حتی به آنهایی که مرا سالها در زندان نکه داشتند ـ تقویت کرد ند. »
و ماندلا زندانبانش را از یاد نبرد. چهار سال بعد، گرگوری به دعوت رئیس جمهور آفریقای جنوبی، در تریبون افتخاری پارلمان، کنار شخصیت¬های مهم که از سراسر جهان برای شرکت در مراسم ادای سوگند نخستین رئیس جمهور آفریقای جنوبی نوین گرد آمده بودند، نشسته بود. چهره¬های اغلب وزرای کابینه، استانداران و نمایندگان پارلمان که سالها در بلوگ B بسر برده بودند برایش آشنا بودند.
نخستین سخنران گشایش پارلمان، همان زندانی شماره 64ـ466 در بلوک B بود: نلسون ماندلا ، رئیس جمهور آفریقای جنوبی نوین.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
J.Riedel: SD Magazin,Nr.46.1996 ـ ترجمه¬ی محمد ربوبی
ان الذین آمنو و عملوالصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا
نظر دهندگان محترم
آیا آقای خامنه ای هم از خولی ساسا (نلسون)ماندلا یاد خواهد گرفت؟
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) – که پله اول پیشرفت ایران است – در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
مهدی