یک:
گزارش سفر9/9/92 را تقدیم می کنم به زندانی سیاسی:
محمد صدیق کبود وند
وی ازمؤسسین “سازمان حقوق بشرکردستان” است. وپیش ازآن: سازمان اتحاد برای دموکراسی درایران را پی ریزی کرده بود. فعالیت ها ونوشته های این مرد، دریک نظام منطقی ومعقول با جانبداری وسپاس وتقدیرمواجه می شود. وما، نه این که هرنوشته ی مختصروهرسرفه ی ناگهانی را به چارستون برقراری مان ربط می دهیم، پس چرا ازفعالیت های مدنی یک کُرد تحصیل کرده ویک ایرانی دردمند برنیاشوبیم!
محمد نوری زاد
یازدهم آذرماه سال نود ودو

قیّم فاطمی معلم ابتدایی بوده. کلنگش بر می دارد تا پشت دیوار خانه اش را مرتب کند. کلنگش را بالا می برد و محکم بر زمین که نه، به یک مین کارگذاشته شده می کوبد و: گرومب. اکنون چشمهایش رفته اند. خودش می گوید: این مین ها را صدام کارگذاشته. اما اینگونه نیست. اینها مین های بجای مانده از پایگاههای خودمان است. کجا؟ نوسود. همان آخرِ دنیا. خدا می داند چه تعداد مین در انتظار کودکان و مردان و زنان ما لحظه شماری می کنند.
آنچه که بچشم دیدم بسیار درد آور است. این که: هیچ برنامه ای – تآکید می کنم: هیچ برنامه ای – برای روفتن و پاکسازی مناطق مرزی از مین های گمشده در دست اجرا نیست. تا می پرسی: تکلیف این مین ها چه می شود، می گویند: داریم مطالعه می کنیم. فاجعه نیست؟ بیست و پنج سال ازجنگ سپری شده اما مردمان مرز نشین ما مرتب و بی وقفه کشته و زخمیِ مین ها و خمپاره ها و گلوله هایی می شوند که دزدانه خود را در جاهایی پنهان کرده اند و چشم براه تنها یک تلنگرند. هنوز نیز هستند هزاران مین و خمپاره و گلوله ی عمل نکرده ای که در نقاط مرزی کشور مخفی اند تا مأموریت خود را به انجام برسانند. کدام مأموریت؟ دریدن دست ها و چشم ها و پا ها و سینه ی رهگذران. این مین ها همگی به یک تکان و ضربه ی مختصر محتاج اند.

سه:
من کردستان و کرمانشاه را چگونه می بینم؟
کردستان و کرمانشاه با هرچه که دارند و ندارند، یک واقعیت اند. این واقعیت را اگر درک کنیم و بپذیریم، قطعا می توان در برکاتِ آن غواصی کرد. وگرنه اگر بخواهیم با اخم و چهرهای عبوس برایش خط و نشان بکشیم راه بجایی نخواهیم برد. کردستان و کرمانشاه بشدت از جاذبه های انسانیِ سرشاری برخوردارند. وبلافاصله از جاذبه های طبیعی و گردشگری. آمیزش این دو، یعنی فرهنگ خاص و محترم ، با طبیعت جوشان و بکر و خواستنی اشان می تواند کل مشکلات این دو استان را یکسره حل کند و پول خوبی را از این راه بدانها روانه سازد و شخصیت زخمی و ترک خورده اشان را به یمنِ برنامه و ملاطفتی هوشمندانه و اصیل – و نه نمایشی و نادرست – ترمیم کند.
خلاصه کنم: کردستان و کرمانشاه را باید از برنامه های امنیتیِ فراگیر مبرّا ساخت و شخصیتشان را آنگونه که هست باور کرد و فضا را برای رشد و پویایی اش فراخ کرد. باور ِ شخصیتِ کردستان و کرمانشاه دشوار نیست. همین که: اجازه بدهیم فرزندان فهیم و با خرد و کاردان کردستان و کرمانشاه در مصادر امور قرار گیرند و از وزیرشدن و استاندارشدن آنها نهراسیم. مثلاً کردها در تهران مسجد می خواهند؟ چه چیزی بهتر از این. مسجدی را که باید دولت بسازد و تقدیمشان کند، اینها با هزینه ی خودشان می سازند و حتماً یک زیبایی خیره کننده به شمای شهری تهران می افزایند. یا مثلاً اهل حق کرمانشاه تقاضای این دارند که از شهروند درجه ی سه به درجه ی یک نقل مکان کنند؟ چه خواسته ی انسانی و حقوقی و قانونی ای بهتر ازاین؟ تقاضای اهل حق، انسانی و قانونی است و رفتار عبوس و ناجوانمردانه ی ما، غیرانسانی و غیرقانونی.
من مانده ام که بزرگان ما وقتی به آلمان می روند و در مسجد شیعیان هامبورگ به عبادت می نشینند، چرا به این فکر نمی کنند: آیا آلمان ازاینهمه مسجد و عبادتگاه نحله های گوناگون لطمه دیده یا نه، بهره اش را برده؟ وباز این که: نگران نمازهای خلوت آقای جنتی نباشیم. جمعیت مسجد سنیان درتهران با یک میلیون نمازگزار هم که مواجه شود، نه تنها مشکلی برای برقراری ما پدید نمی آورد بل به زیبایی شعور ما عطر می افشاند.
روفتنِ تفکیک های نابخردانه ی شهروندی از کردستان و کرمانشاه، والبته سایراستانها که بعدها به آنها خواهم پرداخت، یکی از ضروری ترین عکس العمل های قانونی و انسانی حاکمان ماست که اگر بدان روی نبرند، واویلایی عنقریب برای روفتن همه ی حیثیت ما خیز برخواهد داشت.
چهار:
در نوار مرزی کرمانشاه – نوسود و نودوشه و پاوه و قصرشیرین و گیلانغرب و… – به مزارهایی بر می خوریم که داستانهایی با خود دارند. این جوان ” پورمند مدحت نیا” نام دارد. با اصابت تیر مستقیم به جمجمه اش از پای درآمده. کجا؟ در داخل شهر نوسود. ونه در مرز. من نمی خواهم همه ی رفتار های امنیتیِ اعمال شده توسط هنگ مرزی یا گشت های سپاه را محدود و محکوم کنم. من احتمالاً اگر در داخل سپاه بودم و با تحلیل ها و گزارش های ” خاص” مواجه می شدم به همین راهکارهای دم دست می رسیدم.
یکی از خواسته های منِ نوری زاد برای ساکنان نوار مرزی فعلاً و عجالتاً این است که: آهای مآمورین خدا شناس، لطفاً به پای جوانان ما بزنید. ونه به سرشان. منِ نوری زاد اگر بتوانم همین یک خواسته را به بزرگان تصمیم گیر بقبولانم، جان صدها نفری را که قرار است بعد از این به جمجمه شان شلیلک شود نجات خواهم داد.
ایکاش بزرگان تصمیم گیر، به انسان – آنگونه که هست – بها می دادند. می گویم: این جوانان را نه یک تهدید در مرز، بل یک فرصت در مرز باید دانست. اینها را همین که در مرز هستند باید قدر دانست و ممنونشان بود. چرا یک مرز نشین، امتیازات ویژه ای برای تدوام حضورش در دوردستهای این کشور فلک زده نداشته باشد؟ درهمه جای دنیا، به مرز، بصورت یک فرصت نگاه می کنند. درکشور ما اما مرز، یک تهدید است که با آن باید با گلوله و مین و شلیک مستقیم به جمجمه و ارعاب و فشارهای امنیتی مواجه شد.

شوشمی
اینجا نقطه ی صفر مرزی است در نوسود. و مثلاً قرار است رونقی به وضع معیشتیِ این منطقه در اندازد. که البته اینگونه نیست. تقریباً این بازارچه های مرزی، آب چندانی برای اهالی گرم نمی کنند. عمدتاً آدمهای زبل و اهل رابطه ازاین فرصت های مرزی سود می برند و همگانِ بی دست و پا سرشان بی کلاه می ماند.

همچنان شلیلک
مرا ببخشایید که ناگزیرم به مسئله ی کشته شدن جوانهای منطقه ی اورامانات بیش از مطالب و موضوعات دیگر بپردازم. در اینجا جان انسانها بسیار ارزان و مفت است. یک چند وقتی است که حال خوشی ندارم. چرا که چندی پیش با یک جوان پاوه ای دیدار داشتم. گرچه سه چهار روزی ازاین دیدار می گذرد اما من همچنان درگیر آنم. ماجرا این است: دو برادر تعدادی تلفن همراه را بسمت تهران قاچاق می کنند. با دو اتومبیل. در جاده ی ساوه مورد تعقیب یک اتومبیل ناشناس قرار می گیرند. هردو فرار می کنند. اتومبیل مشکوک به طرف برادر راوی – برادر جوانی که این داستان را برای من تعریف کرد – شلیک و او را متوقف می کنند. و اتومبیل را خودش را نیز چپ و واژگون. تعقیب کنندگان جلو می روند و به سمت کله ی برادر شلیک می کنند و مغزش را روی داشبورت اتومبیلش می پاشند. جوان چپ کرده را بیرون می کشند و از کنار اتومبیل برادر متلاشی عبورش می دهند و به زندانش می اندازند. با دریافت وثیقه ای سنگین به او اجازه می دهند که در مراسم خاکسپاری برادرش شرکت کند. جوان می گداخت. که هفته ی گذشته پدر پیرم را برای جراحی چشم به کرمانشاه بردم. با کلی هزینه جراحی اش کردیم. اما با مادرم ازبس گریه می کنند باز چشمش خراب شده. همسر برادر حامله است. خانه اش نیمه کاره مانده. برای من احضاریه آمده که به زندان برگردم. من اگر زندان بروم اینها همه ازهم می پاشند.
اینها نمونه ای از آسیب های جاریِ مناطق مرزی است. علاوه بر کارمندان و کارکنان دولتی و کاسبکاران شهرهای اصلی، جوانان کولبر و قاچاقچی یک واقعیت این مناطق اند. من وقتی می شنوم که سرداران سپاه میلیارد میلیارد قاچاق می کنند و برای خود اسکله های آشکار و پنهان و ورودیه های مرموز و دستی گشاده بر هست ونیست کشور دارند، چگونه می شود این جوانان به راحتی به خون غلتند و کسی به دادشان نرسد؟
این مزار جوانی است به اسم : جهانگیر قادری. که مستقیماً توسط سرهنگ دوم خودی از پای درآمده. اینجا نزدیک غار معروف ” قوری قلعه ” است. در این مزار، دو برادر به اسم سرچل شاهمرادی پانزده ساله و بیژن شاهمرادی بیست و دوساله آرام گرفته اند. باری که سرچل پانزده ساله بدوش داشته، یک دستگاه تلویزیون بوده و بار بیژن یک حلقه لاستیک. جنازه ی سرچل را خیلی زود پیدا کردند اما جنازه ی بیژن بعد از شش روز پیدا شد. هردوی اینها به تیر مستقیم یک گروهبان از پا درآمده بودند.
انتشار ظالمانه ی پارازیت برای ایجاد اختلال در گیرنده های پاوه و اطراف آن به یک طنز تلخ بدل شده است. بیماری های ناپیدا و بی دلیل فراوانی بجان اهالی منطقه درافتاده که آسیب های آن بعدها آشکارخواهد شد.
داستان خنده دار اما تلخی که کندو داران منطقه را ورشکست کرده این است که انتشار پارازیت ها باعث می شود زنبورهای عسل راه خود را در مسیر بازگشت به کندوها گم کنند.
داستان پارازیت را اگر خلاصه کنیم این می شود: من در قدرت بمانم، گور پدر مردم.
درضمن خانه ای نبود که داخل آن شوم و در آن خانه شبکه های بی بی سی و صدای آمریکا و سایر شبکه های خارجی بویژه کردی فعال نباشند.

استان کرمانشاه را می شود کانونی از همزیستیِ صمیمانه ی نحله های فکری و اعتقادی و مرامی دانست. ” اهل حقِ” کرمانشاه که یکی از مظلوم ترین و بی آزار ترین و البته آسیب دیده ترین اقشار کرمانشاه اند و دربسیاری از نقاط کشور پراکنده اند، به چند زیارتگاه علاقه ی ویژه ای دارند که سلطان اسحق یکی از آنهاست. مزار سلطان اسحق در منطقه ی اورامانات واقع است و اهل حق، اجتماع سالانه ای از دیر باز در اینجا بپا می کنند. شاید این زیارتگاه ویکی دوتای دیگر تنها مکانهایی باشند که دایر اند و اهل حق ازهمه جا به زیارت این اماکن شتاب می کنند.
برای منِ نوری زاد بسیار جای شگفتی داشت که بدانم چرا مأموران اطلاعات، همه ی جمخانه های اهل حق را در شهرهای مختلف تعطیل کرده اند و اجازه ی هیچ اجتماعی و دورهم جمع شدنی به اهل حق نمی دهند، اما چرا این زیارتگاه و چند تای دیگر را واگشوده اند؟ دلیلش را البته دانستم. و البته نیز بسیار متأسف شدم. رازش این است: در این زیارتگاهها گاوصندوقهایی تعبیه شده که مردم نذورات خود را در آنها می ریزند. کلید این گاوصندوقها در دست اداره ی اوقاف است. اوقافی ها، هرازگاهی می آیند و “غبار روبی ” می کنند و پولها را بر می دارند و می روند. کاسبی از این بهتر؟ حالا اهل حق اجازه ی استخدام و تحصیل و اجتماع ندارند که نداشته باشند. پولشان را عشق است. نقد و بی مزاحمت.

داستان مین های عمل نکرده در مناطق جنگی کرمانشاه و اساساً در استانهای هم مرز با عراق، فرایند پیچیده ای است که شاید باور نکنید یک کاسبی اساسی در اطراف آن دست بدست می شود. عده ای می آیند و قراردادی می بندند تا خمپاره ها و مین های یک شهر یا یک استان را جمع آوری کنند. طبق این سند در هفتصد هزار هکتار از اراضی آلوده به مین در کرمانشاه نباید مینی یا خمپاره ای عمل نکرده پیدا شود. اما بلافاصله بعد از این تقدیر نامه ی طنز، دهها نفر درهمین مناطق روی مین رفته و ناقص شده اند. فکر می کنید آنهایی که این برگه را امضا کرده اند چقدر به انسان و انسانیت و جان انسانها واقفند و بدان بها می دهند.
سلام بر آقای نوری زاد عزیز . سفر بسلامت …
سالها پیش میخواندم : اَلمُلک یَبقی مَعَ الکفر و لا یَبقی مَعَ الٌظُلم !
سالها پیش از آن میخواندم : امام علی(ع) با شنیدن خبر درآوردن خلخال از پای یک زن یهودی که در ذمه حکومت اسلامی بوده ، در خطبه ای فرموده اند که اگر مسلمانی از شنیدن این خبر از غصه بمیرد بر او ملامتی نیست !!!
… و حالا سالها پس از آن شنیده ها ….. در تعجبم که آیا این همه ظلم به اندازه خلخال پای زنی نشده اند، تا حدیث پیامبر (ص) مصداق پیدا کند؟
ضمناً آقای نوری زاد ،از اجدادمون روایت داریم که طرف رو به مرگ بگیر که به تب راضی بشه ! استاد گرامی ، اولاً این مرزداران عزیز اصلاً نباید به حیوانی شلیک کنند چه برسد به این بیچاره هائی که انسانند و اینطور که فرموده اید اکثراً آدمهای شریف ، زحمت کش و خانواده دار . پس بنابراین توصیه شما به مرزداران باید این باشد که آنها رو از شلیک به همنوعانشان برحذر بدارید و بسیار بر این موضوع تاکید کنید تا اگر مسئولی نظرات شما رو خواند و میخواست در تصمیماتش تجدید نظر کند با یک درجه تخفیف به پایش بزند …..
لعنت بر این روزگار که بر سرِ جانِ یک انسان و داشتن یا نداشتن حق حیات که فقط در ید قدرت ذات باریتعالی است چه افراد بیمقداری باید تصمیم بگیرند !!! تُفو بر تو ای چرخِ گردون تُفو …
آقای ساسان سلام
من واقعا دربدرم واین نام را نه از سر سرخوشی که به مناسبت نوع کارم ومصیبتی که پس از دوران خدمت معلمی به ان دچار شده ام به گزینش این نام وادار شده ام یعنی دائم در سفرم نه به دلخوشی که به اجبار وشاید نوع کار من مطلوب خیلی ها باشد چون به همه جا سفر می کنم وتنها به دستمزدی از کارم قاتعم ودر عمر خدمتیم دزدی هم نکرده ام که در سایه ثروتی آسودگی را پیشه کنم بگذریم
آقای ساسان من مطالب شما را میخوانم ما در دوقطب مخالف هم فکر می کنیم ما حتا نمی توانیم به اندازه سر سوزنی با یکدیگر تفاهم داشته باشیم شما در سخنانتان استناد به چیز هائی می کنید که از دید گاه من همان مستندات شماریشه واساس در بدری وبیجارگی وعقب ماندگی نه تنها ما که حدود یک ونیم میلیارد انسانیست که حتا دوهزار نفر از انان نیز باهم نیستند وهرکدام با قرائت خاص خویش از دین ساز خود را می زنند
من از سوی آقای نوری زاد متهم به زشت گوئی هستم که تنها تهمتی است برای حذف مطالبم وندیده شدنم چون بسیار عریان ریشه بد بختی مردممان را به ادله مینویسم ان هم دلایلی که متعلق به خود ادیان است ومن هیچکدام را نساخته ام نگفته ام وصرفا شفاف سازی پیچیدگی های خاص کتاب هائیست که گویش ان را به خدا نسبت می دهند
به هر حال من با شما راهی جدا ازهم داریم شما در دنیائی بسر میبرید که توان رهائی از ان جرئتی فراوان می طلبد وزمانی این جسارت وتهور را پیدا خواهید کرد که مطلقا انسانی را قدیس ندانید وهر کس که در این جهان اعمالی مشترک با حیوانات را انجام دادنمیتواند قدیس باشد بالاخص اگر ادعای داشتن راه وروزنی به اسمان داشته باشد وخدا را در کوچکترین شکلش نمایش دهد اگر مایل باشید وآقای نوری زاد هم اجازه بدهندجزء به جزء از کتب به اصطلاح آسمانی با شما سخن خواهم گفت تا ببینید خدای معرفی شده در این کتب چقدر ذلیل وکوچک وبی مقدار است
ولی آقای نوری زاد تاب تحمل سخن مخالف راندارد چون خودش گرفتار است
پاسخ به مقاله مندرج در کیهان این است : علیرغم تاکیدات الهی به پیامبر ص که تو فقط موظف به ابلاغ رسالت هستی وگمراهی وهدایت هر کس با من است افرادی مانند مصباح با سوابق درخشان در ضایع کردن دین خدا به زور می خواهند مردم را به بهشت!ببرند. از طرفی وقتی در قرآن مجید مکرر مردم به تفکر فرا خوانده می شوند آیا مسخره نیست که افرادی مانند مصباح وجنتی وروزنامه ای مانند کیهان!منبع دینی ما باشند؟
آقای نوری زاد با دیدن این معلم نابینا احساس وظیفه کردم مساله فوق رابه اطلاع شمابرسانم
برای مشتی اسخوان و اسکلت که به دروغ بعنوان اسکلت شهداء ومفقود الاثرها تحویل می دهند و خدا می داند که بچه های هیات تفحص چه رازها دردلشان دارند صدهانیرو وامکانات بسیج کرده اند اما لحظه ای به فکرجمع کردن مین های مناطق جنگی نیستند یادم نرفته که مرتضی آوینی را درهمین راه باطل شهیدکردند. تنها به یک نکته اشاره می کنم اینها یک مرکزی درنزدیکی اهوازدارند که قبلا بنام معراج خوانده می شد وکلی استخوان وتابوت انبارکرده اند وهرباربه یک مناسبت برای سرکوب مردم مشتی ازاین استخوانها را درتابوت ها ریخته به محل های هدف گذاری شده می برند وتحت عنوان تشییع شهدا یا دفن آنها درمحل معرکه گیری می گیرند دریک مورد مادرشهید اصرارمی کند که استخوانهای شهید راببیند بعد معلوم می شود سه استخوان ران درتابوت است ومادرشهیدودیگرکسانی که شاهد این صحنه بوده اند به یکباره بجای گریه وزاری متغییرشده به دست اندرکاران نمایش فوق می گویند شهید ما وقتی که جبهه رفت دو تا پا داشت ونه سه تا؟!
آقای نوری زاد، ترا به مقدسات این ماجرا رامنتشرکن وازبچه های تفحص شهداء شهادت بگیرکه ایا این کارهای آنان مرضی خداوند است البته ممکنست توجیه کنند که بااین دروغ های مصلحت آمیزخانواده شهدای مفقود به آرامش روانی می رسند ولی این دروغ های مصلحت آمیزاست که این همه فساد وجنایت را درکشورنهادینه کرده است
خوانندگان گرامی
از آنجا که نظرات این وبلاگ بیشتر انتقادی و مخالف حکومت روحانیون است و تا کنون موافقان این نوع حکومت فرصت نیافته اند به اشکالات ما پاسخ دهند فکر کردم بد نیست یکی از این نظرات را در این جا درج کنم تا خوانندگان با نظرات دو طرف آشنا شوند و بتوانند منصفانه تر قضاوت کنند و به قول معروف یک تنه پیش قاضی نروند
خواهش می کنم بدون دخالت دادن هیچ گونه احساسات و به طور بی طرفانه و واقع بینانه این مطلب را مطالعه کنید و اگر مایل بودید راجع به نکات قوت و ضعف آن با ارایه دلایل منطقی و استدلال محکمه پسند اظهار نظر نمایید
روزنامه کیهان
پنجشنبه 14 آذر 1392 – شماره 20657
عوامل انحراف فکري و اعتقادی (بخش سوم و پایانی)
ضرورت دوری از شبههافكنان
يكي از عوامل انحرافات اعتقادي انسان، چشم دوختن به برتريهاي مادي ديگران و خودباختگي و تقليد كوركورانه از آنهاست. ما بسياري از ميراثهاي گذشته خود را زماني ميپذيريم و قبول ميكنيم كه از سوي غربيها گفته شود. تا زماني كه مهر تاييد غربيها بر پاي مطلبي نباشد آن را نميپذيريم؛ اين يعني «بيهويتي». بيهويتي منشأ بسياري از مفاسد از جمله انحراف در عقايد و دين است.
عامل ديگر، ضعيف بودن مردم در مسائل عقلي و استدلال قوي است. حتي بزرگاني كه عمري را در مسائل عقلي سپري كردهاند، گاهي در استدلالات اشتباه ميكنند. معلوم ميشود كه حتي فيلسوفي كه سي يا چهل سال عمر خود را در فلسفه و استدلالات عقلي گذرانده، ممكن است اشتباه نمايد، چه رسد به عموم مردم كه اصلا با استدلال عقلي و فلسفي آشنايي ندارند. در خيلي از امور انسان اشتباه ميكند. خدا در قرآن فرموده است كه اكثريت مردم عقل خود را به كار نميگيرند: «أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ»(1)؛ براي اينكه شرايط زندگي افراد اجازه نميدهد كه در مسائل عقلي متخصص شوند و بتوانند استدلالات صحيح را از غلط تشخيص دهند.
مغالطه، اساس تبليغات نوين
بسياري از مردم تحت تاثير مغالطات واقع ميشوند. ممكن است كسي حرفي بگويد و دليلي نيز براي آن بياورد، اما آن دليل مغالطه بوده و از نظر منطقي، ريشه محكمي نداشته باشد اما ظاهر فريبنده آن مغالطه، مخاطب را تحت تاثير قرار دهد. بسياري از سخنان و نظرات اجتماعي و سياسي اينگونه است. متأسفانه در دنياي كنوني پايه و اساس تبليغات بويژه در رسانهها بر اساس مغالطه است. براي آنكه انسان از مغالطات مصون باشد يا بايد قدرت عقلي خود را تقويت نموده و در مسائل عقلي و فلسفي تبحر و تخصص پيدا كند و يا از متخصصان مورد اعتماد و حكيمان الهي بهره گيرد. همه عقلاي عالم در زندگي هرگاه بخواهند چيزي را كه نميدانند، دانسته و فرا بگيرند، به كارشناس مورد اعتماد مراجعه ميكنند؛ نمونه آن رفتن به نزد پزشك است. بيشتر مردم جامعه پيش از آنكه به افراد قابل اعتماد مراجعه نمايند؛ تحت تاثير گفتگوهاي عادي و مغالطات قرار گرفته و با تبليغات غلط، دچار انحرافات فكري ميشوند. قرآن به اين نكته بسيار توجه كرده است.
دشواري تشخيص سخن درست
آنهايي كه ميخواهند با تبليغات خود، ما را جذب نمايند به آيهاي از قرآن تمسك نموده و از آن سوء استفاده ميكنند، اين نيز نوعي تبليغات غلط است: «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(2)؛ بعضي اين آيه را اينگونه معنا ميكنند كه همه بايد همه حرفها را گوش كنند و به هر كدام كه بهتر است، عمل كنند. بر فرض صحيح بودن اين معنا، آيا نبايد تشخيص دهيد كه كدام اَحسن و بهتر است. اگر كسي استدلال غلطي را به شكل زيبايي تحويل دهد، از كجا ميتوان فهميد كه اين استدلال درست است يا غلط؟ خداوند در سوره نساء ميفرمايد: اگر ديديد كساني نسبت به مسائل ديني و اعتقادات ديني با زبان استهزاء و مسخره سخن ميگويند و دين شما را مسخره نموده و بدگويي ميكنند، با آنان همنشين نشويد(3). ديگر اينجا نميشود گفت: بايد ببينيم که چه ميگويند «بَشِّرْ عِبادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ»؛ شما وقتي بايد بشنويد و گوش بسپاريد كه بتوانيد استدلال غلط و صحيح را از هم تشخيص دهيد؛ زماني مجازيد همه چيز را بشنويد كه قدرت تعقل و فكر و استدلال داشته باشيد. عموم مردم اين قدرت را ندارند و از همين رو اگر سخني كه خوش ظاهر و جذاب باشد را بشنوند، تحت تأثير قرار ميگيرند.
شيطان، استاد شبههافكنان
«يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ»(4)؛ كار شيطان القاء سخنان زيبا به پيروان خود است. شيطان به پيروان و تابعين خود ياد ميدهد كه چگونه براي فريب مردم سخنان زيبا و جذاب بگويند. مردم نيز به سخنان زيبا گوش ميكنند و فريب ميخورند. قرآن ميگويد به سخن شبههافكنان گوش ندهيد، نميگويد برويد گوش بدهيد. در سوره نساء ميگويد: «نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِاللّهِ يُكْفَرُ بها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّي يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ»؛ هنگامي كه كافران و مسخره كنندگان، از دين خدا انتقاد و شبههافكني ميكنند، به سخنان آنان گوش فرا ندهيد. اگر سخنان آنان را بشنويد: «إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ»؛ شما نيز مثل آنها خواهيد شد. بعد ميفرمايد «إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً»؛ اگر انسان مؤمن غير كارشناس در جلسه و محفل آنها شركت نموده و به حرفهاي آنها گوش دهد آهسته آهسته اهل نفاق شده و همنشين كافرين در جهنم خواهد شد.
نه سخن كافران بشنو، نه با آنان بنشين!
در سوره انعام خطاب به پيغمبر(ص) گفته شده كه از همنشيني با شبههافكن پرهيز كند. اين خطاب به پيغمبر(ص) براي آن است كه ما استفاده كنيم، چرا كه شأن پيغمبر اكرم(ص) بالاتر از اينهاست، پيغمبر(ص) عاقلترين عقلا بود و بهتر از همه ميفهميد كه چه مطلبي درست است و چه مطلبي غلط. اما آيه براي تعليم به ديگران در قالب خطاب به پيغمبر(ص) آمده است. سپس ميفرمايد :«وَ إِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ»؛ اگر شيطان باعث فراموشي شد و با آنان نشستي، هرگاه كه دستور خدا را به ياد آوردي از جا برخيز «فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْري مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمِينَ»؛ وقتي خدا به پيغمبر(ص) اين گونه ميگويد، به ديگر افراد عادي چه بايد بگويد؟ برخي ميگويند در اين صورت آزادي فكر نيست! اين درست مثل آن است كه در پزشكي ميگويند در كنار كسي كه بيمار است، نبايد نشست و از غذايي كه خورده نبايد استفاده كرد تا ميكروب به ديگران سرايت نكند؛ اين محدوديت يعني عدم آزادي؟! سخن شبههافكن نيز بيماري و خطرناك و مسموميت است؛ اگر انسان ميتواند خود را كنترل كرده و مصونيت پيدا كند، اشكالي ندارد؛ اما اگر نميتواند، در معرض سرايت بيماري است. اگر بخواهيم از بيماري مصونيت پيدا كرده و از انحراف در توحيد و شك در دين حفظ شويم بايد با منحرفين معاشرت نكنيم؛ مگر آنكه عالم شويم و بتوانيم جواب شبهههاي آنها را بدهيم؛ آن وقت نه تنها بايد سخن آنان را بشنويم بلكه بايد دست آنها را گرفته و نجات داده و آنها را راهنمايي كنيم.
سخنرانی آيتالله مصباح يزدي(دامت بركاته)در دفتر مقام معظم رهبرى، قم،1/7/87
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مائده / 103. 2. زمر / 17-18.
3. نساء / 140. 4. انعام / 112.
زلال بصیرت روزهای پنج شنبه منتشر میشود.
خوب چرا یکباره همه مطلب محو میشود ویکباره نیزچندین بارمنتشر میشود
این راه جدید اذیت کردن هست؟
بابا جان درست می فرمائید من مثل این مطلب را فرستادم اما کجاست”؟
جناب آقای نوری زاد ذوبار مطلبم را ارسال کردم اول هست وبعد نیست میشود چرا؟
اقای نوریزاد عزیز سلام
من مهردادم. اگه یادتون باشه یه هفت هشت ماه پیش چند تایی واسه شما ایمیل فرستادم و دعوت کردم که به شهر ما یا بهتر بگویم روستای ما در اطراف لاهیجان تشریف بیارید همون که یه چند تا راهنمایی فیلم سازی واسش فرستادین یادتون اومد؟ دیلمان؟. عکس فرستادم واستون خدا رو تپه ای نشسته بود به شما لبخند میزد…. هنوزم روی تپه منتظر شماس رفیق اوینی. میگم حالا که سفر صلح و دوستی رو شروع کردید ایا به شمال خواهید امد؟ ما هم از کوردهای تبعیدی شمال هستیم و یاد شما نرود که قول دادین به کوردها در همه جای ایران سر خواهید زد شاید شد مثل طوطی مولانا پیام رهایی برای ما اوردین / منتظر زیارت شما
جناب نوری زاد
قصد توهین به شما را ندارم بلکه سخنم از جنس همین ادبیاتی است که شما استفاده میکند البته خوب و روان در نمیآید به روانی که شما مینگارید دلیلش هم این است که از این جور ادبیات خوشم نمیآید ولی میخواهم عرض کنم شما فقط به دنبال سیاهی ها و عیب وایرادات میگردی راه افتادید توی کوه وکمرها هر جا کوچکترین ناهنجاری و خراب کاری هر چند کوچک و نا مربوط را با تلاش و زحمت جان میکاوی میبری زیر زربین، بدور از واقع بینی و انصاف ؛ این رفتار حشره گونه و خارج از انصاف شاید در مراحل اولیه پاسخ بدهد اما به تدریج قطعا مخاطبش را از دست خواهد داد و خریداری نخواهد داشت مردم و بخصوص جوانان در این کشور آگاهند شما در همان کوه و کمرهای که میروی با تحصیل کردگانی مواجه میشوی که چه بسا باعث تعجب شما میشود ، بعضا کارهای دارند که با تخصصشان منطبق نیست این ایراد است این به هدر رفتن سرمایه های کشور است و باید در خصوص اشتغال جوانان تلاش کرد اما مگر مشکل بیکاری فقط در ایران است الان اروپا و امریکا که کشورهای تراز اول صنعتی هستند معضل بیکاری ندارند ؟بهر حال امکاناتی بوجود آمده که عده ای میتوانند تحصیلات عالیه داشته باشند و باید تلاش کنند که خود اشتغالی فراهم کنند وظیفه هر نظامی هم هست که زمینه اشتغال را برای جوانان فراهم کند امیدوارم شما را منصف تر بخوانیم .
به نوری زاد عشق می ورزم اما مقدسش نمی کنم.
به نوری زاد احترام می گذارم اما تا زمانی که حق بگوید
به نوری زاد می گویم: با توهستم تا با انصاف و با مردم و با درستی باشی
جناب در بدر
می شود از شما خواهش کنم نام زیبا برای خود انتخاب کنید دربدر دارای بار منفی است و من دوست ندارم کسی را دربدر خطاب کنم
جناب سمیر ممنون از نظر شما
اینجا کسی با کسی درگیر نیست ما آمده ایم از یکدیگر بیاموزیم هر کس نظری دارد و جالب تر آن که در باره نظر دیگران نظری دارد!!
افکار ما تحت تاثیر جریان اطلاعات و تبلیغات دور و بر شکل می گیرد با این حال هر یک سعی می کند با ترازوی خرد سیل اطلاعات را سبک و سنگین کند و سره را از ناسره تشخیص دهد
جناب بامداد سخن
من هنوز قانع نشده ام حال که ملایان بر ایران حاکمند کشور از دستیابی به فن آوری هسته ای و بیولوژیک و ماهواره ای غافل شود حکومت ها می آیند و می روند ولی این ایران و ایرانی است که می ماند توسعه پایدار همان گونه که مطمئن هستم می دانید بحث بسیار پیچیده و دشواری است و بسیار تخصصی و با چند رقم و عدد ساده نمی توان به آن پرداخت هم اکنون ده ها هزار تن در ایران در این صنایعی که ذکر کرده اید مشغول به کار هستند و تولید فن آوری می کنند البته واضح است با توجه به فساد سردمداران ایران و مدیریت قرون وسطایی شان توسعه مطلوب و پایدار در کشور به دست نخواهد آمد با این حال جوانان ایران فرصتی به دست آورده اند تا لا اقل جرعه ای از دریای علم را بنوشند پول هایی که در این راه سرمایه گذاری شده البته هنگفت است و این انتقاد شما بجا است و کسی منکر آن نیست اما ای کاش همه حیف و میل ها در راه این فن آوری ها بود و نه جا های دیگر چرا که لا اقل درصدی از این پول ها به صورت تجربه علمی و فنی در نسل های آینده کشور باقی خواهد ماند پیش از این هم گفتم اما شما توجه نکردید مشکل فن آوری نیست مشکل نا کارآمدی حاکمان است اما این که حاکمان توان اداره کشور ندارند نمی تواند دلیل شود که صبر کنیم تا انقلاب شود و حکومت آزادی خواه و مردمی سر کار آید و تازه شروع کنیم به تحصیل علم هسته ای و بیولوژی و ماهواره و غیره دوست من این ممکن است صد سال به طول انجامد اگر نگران آن هستید که پیشرفت در این علوم ممکن است به وسیله تبلیغاتی برای استبداد تبدیل شود و عمر آن را طولانی کند باید عرض کنم این بستگی به سطح آگاهی مردم و روحیه آزادی خواهی آنان دارد چرا که درد استبداد و تشنگی آزادی با فن آوری قابل درمان نیست
ما که قیم مردم نیستیم هر ملتی لایق حاکمان خود است بخاطر همین مردم هم که شده بهتر است بیشتر بپردازیم به درد های اصلی درد ها و چرا هایی که نوریزاد روی آن ها انگشت گذاشته و کسی پاسخگویش نیست
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد…………………………..پس من چگونه گویم این درد را دوا کن
سلام
سلام گرم و سوزانم را از سنندج، خاکستر برجامانده از ققنوس های حقیقی بپذیرید. (ققنوس: پرنده ای افسانه ای، که هربار از خاکسترش ققنوسی دوباره برمی خیزد.)
کردستان و کرمانشاه و سایر شهرهای کردنشین را دیدید و گوشه ای از این دیدن را گزارش کردید. «کورده واری» رشته کوهیست از درد و داغ. رشته کوهی آتشفشانی که در خود خاموش است و به اندیشه ای ژرف فرو رفته و از درون می سوزد. و شما در این سفرهایتان گدازه هایی را می بینی که در سرمای ظلم و درندگی درنده خویان دوران، سرد و خاموش شده اند و در زیر خاک آرمیده اند. و بار دیگر « بأی ذنب قتلت؟» را در گوش تاریخ فریاد می زنند. من هم با شما اشک می ریزم ولی نه چون شما برای مرگ یک همنوع، که خونی که در رگهای آن عزیزانم خشکیده از جنس همان خونیست که در رگهای من جاریست و در این لحظه چنان بی صبرانه می جوشند و قلبم را به تپش وامی دارند که گویی می خواهند رگهایم را پاره کنند و پابپای چشمم به جای اشک، خون بگریند. شعر «کوردوستانی جوانم» کاکه احمد را بر مزار آن عزیزان مویه می کنم و با خود می اندیشم بزرگانی چون کاکه احمد که تمام وجودشان عشق و دلسوزی و خیرخواهی برای وطنِ همیشه مصیبت بارشان بوده و پنهانی ترین دردهای این مردم را فهمیده، و احساس عمیقشان جریحه دار شده، چه رنجهایی کشیده اند که رنج زندان و شکنجه را به عشق این مردم و به امید نجات آنها چون شهدی بر کام تن گوارا کرده اند و از آن برای شفای درد بی کسی ملّتشان انگبین ها ساخته اند. سرزمین ما در هر دورانی مهد پرورش انسان های بزرگی بوده که پیام آور عزّت و شرف و آزادگی برای ملّت ستمدیده اشان بوده اند، نوابغی که هربار ابلهان دنیاپرست وجودشان را تحمّل نکردند و آنان را از مردمشان گرفتند تا با مرگ آنها ملّتشان را بمیرانند و از آنها مردگانی متحرک بسازند. و حقیقتا ما مردگانی بیش نیستیم که با ما و عزیزانمان چنین می کنند و باز برای لقمه ای نان و پشیزی جان، بر کفشهایشان بوسه می زنیم و تمام تحقیرهایشان را با ذلّتی عزّت نما بی چون و چرا می پذیریم. ما در هوایی از انسان بودن دم می زنیم که جوانان سرشار از استعداد رسیدن به رفیع ترین قلّه های شکوفایی ما به جرم تلاش مسؤولانه برای گذاشتن لقمه ای نان بر سر سفره ی بی رنگشان از نفس کشیدن در آن محروم می شوند، و در دورانی از تمدن و ترّقی سخن می گوییم که غم نان مجالی برای درک غمهای بزرگتر و اندیشه های متعالی به مردم محروممان نمی دهد: غم تاراج اندوخته های ملّی و دینی و فرهنگی ما، غم محرومیّت از ابتدایی ترین حقوق انسانیمان، غم تبعیض و تحمیل عقایدشان برما، و غم بزرگ از دست دادن ناجیان ملّتمان و مرگ ناجوانمردانه اشان به دست ناجوانمردان. «دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد…..»
در ایران یک فرمول کلی برای محاسبەی ارزش انسان وجود دارد:
کشک+کشک+کشک=انسان
سلام علیکم اقای نوری زاد عزیز
از ته دل می گویم به خیر بی بوه کوردستان
اقای نوری زادعزیز این سفر شما در تاریخ ملت کرد ماندگار شد و خاطره ای شیرینی برای ملت کرد مطمئن باش زمانی فرزندان ما جمله های داغت را به صورت اس ام اس وپیام برای هم می فرستند و کیفش را می برند.
نوری زاد عزیز دست های پینه بسته و رنج دیده ی هم زبانم را بوسیدی به پاس این کار بزرگت بر خود لازم می دانم که بگویم دوست عزیز من هم پاهایت را می بوسم.
در این سفر چند روزه ات من هم هر روز همراهت بوده ام . و با خواندن نوشته هایت غرق خوشی شده ام.
جملات و کلماتی در دل دارم که سنگینی می کنند چنان سعه صدری در جملتاتت دیده ام که جرات به خود می دهم و بی ادبی می کنم.
نوری زاد عزیز وقتی نوشته هایت را می خواندم و انبوه انبوه حس خوشی به من تزریق می شد حیف دانستم که از این همه خوشی دوستان و اشنایان بی بهره باشند.جملاتت را با چه چه و به به فراوان و با آب وتاب خاصی برای پدرم خواندم پدرم گفت جملاتی زیباست ولی حیف که من هیچ اعتمادی به هیچ فارس زبانی ندارم و جمله ی گفت که واقعا ازرده خاطر شدم گفت باور کن اگر پیامبری از بین فارس ها ظهور کند ادم جرات نمی کند به او ایمان بیاورد چون به غیر از خیانت و دروغ چیز دیگری از انها ندیدایم .
بین اعتماد من و تجربه پدرم چنان کشمکشی پیدا شده که اگر توان داشتم حتما سری به اینده می زدم و نوری زاد را در اوج می یافتم و با غرور پیش پدرم بر می گشتم و داد می زدم که پدر به خدا نوری زاد راست ودرست بود غم خوار و دلسوز ملت کرد .
اگر وقت کردی در تاریخ اوایل انقلاب اوضاع ملت کرد هم سفری بکن .
اگر بی ادبی کردم ببخش
اقاي نوريزاد عزيز اين رنجنامه ها وجودم را ميسوزاند اين روزها مانند روح سرگردان و اواره اي شده ام كه هيچ چيز ارام و قرارم نميدهد شرمسار از بودنم هستم و البته غصه ي كمي نيست كه نميدانم چه كاري از دستم برمي ايد راستي برادر در اين دوره ي وانفسا چه بايد كرد؟
…هنوز خبری از برف در این مناطق نیست….خانم دکتر شیرین عبادی در رابطه با جم آوری مینها و خنثا سازی، مثل اینکه فعالیتهأی را شروع کرده بود، به کجا انجامید؟
دوست گرامی جناب بامداد سخن
صحبت هرگز دور رهبری آقای منتظری نبود
ایشان از آنجا شان و منزلت پیدا می کنند که به ناکافی بودن فقاهت در اداره کشور معترفند
این یک گام مثبت در جهت درست به شمار می آید نه بیش و نه کم
جناب بامداد سخن
ایران را باید در تمامی ابعاد اجتماعی اش در نظر گرفت اگر گفت و گو محدود به جمع دانشگاهیان و آشنایان به علم و خرد روز بود که مشکلی در ایران نداشتیم مشکل از همین قشر سنتی ما است این قشر را نمی توان نادیده گرفت بدون ایجاد تحول در آن ایران تکان نخواهد خورد برای من و شما دستاورد های مدرنیته بدیهی است بیایید برادران پاسدار و بسیجیانی را در یابید که تا پای جان برای باور های دینی خود ایستاده اند در حالی که اندیشه را تعطیل کرده اند و با تقلید کور کورانه از رهبرانشان کوچکترین انتقادی را به مثابه جنگ بین کفر و اسلام تلقی می کنند
این برادران را با چه زبانی می توان متحول کرد؟
یورگن هابرماس که پیش از این اشاره هایی در باره اش داشتم در سفر کوتاهش به ایران نکات نغز و پر معنایی را در باره آینده این کشور بیان داشت وی در پاسخ به سوالی مبنی بر این که آیا تحول در قشر مذهبی و سنتی ایران امکان پذیر است و اگر آری چگونه گفت این تحول باید از درون جامعه مذهبی انجام شود بنا بر این منظور من هرگز رهبری ولایت فقیه منتظری و غیره و ذالک نبود بلکه تحولی بود که در ایشان ایجاد شد
در مورد این که گفتید توسعه پایدار در نظام های استبدادی ممکن است باید بگویم آری توسعه اقتصادی در نظام های استبدادی ممکن است و نمونه آن چین کمونیست است که در حال توسعه اقتصادی شگفت انگیزی می باشد اما !! این به معنی تایید استبداد نیست موفقیت حزب کمونیست چین که امروزه بیشتر شبیه به مافیا عمل می کند تا حزب سیاسی در کنار گذاشتن دگم های ایدولوژیک و پیروی از اصول علمی توسعه اقتصادی است چیزی که در نظام ولایت فقیه به هیچ وجه مشاهده نمی شود شوربختی ما بسیار فراتر از نظام های استبدادی متداول در دنیا است ما با آیت الله ها و آیت الله العظمی هایی روبرو هستیم که خود را در اوج دلسوزی برای مردم می دانند در حالی که هیچ آگاهی از علم اقتصاد و اجتماع ندارند و عمر خود را در راه نقل احادیث و روایات هزار و چهار صد ساله و نقد و بررسی معتبر بودن آن تلف کرده اند و تازه به اینجا رسیده اند که آیا پدرخوانده می تواند با دختر خود ازدواج کند یا نه ……… و با این سطح دانش و آگاهی مدعی نمایندگی خدا در زمین هستند و اجازه نمی دهند کسی کوچکترین انتقادی به تصمیمات نابخردانه ایشان بگیرد
پیش از آن که دوباره به من خرده بگیرید باید عرض کنم مورد چین در ایران مصداق پیدا نمی کند چرا که بافت سنتی مردم چین از دیرباز استبداد زده بوده و روح آزادی خواهی و آزادی طلبی در آن به غیر از شمار اندکی دانشجو و هنرمند و روشنفکر که بسیاری در بند و زندان هستند وجود ندارد در ایران ما روحیه آزادی خواهی سابقه یکصد ساله دارد و در تار و پود مردم ریشه دوانده و این مردم را نمی توان با چماق و سرنیزه خاموش نگه داشت
قدرت مطلق فساد آور است
این یکی از دستاورد های مدرنیته است که تاریخچه ای طولانی تر از صد سال دارد
یکی از اسلاف این اندیشه مونتسکیو بود که در قرن هجده میلادی آن را اعلام داشت و پیش در آمد تقسیم قوا به مجریه مقننه و قضاییه در دولت های مدرن جهان شد
http://en.wikipedia.org/wiki/Separation_of_powers
من در قدرت بمانم، گور پدر مردم
با درود
با آرزوی موفقیت روز افزون برای شما آقای نوریزاد.من خود در یکی از این میدان های مین در حین پاکسازی مجروح شده ام. البته در منطقه جنوب کشور. و چیز مضحک از نطر من این بود.که ما مین ها را خنثی می کردیم. ولی حق دست زدن به پلاک های اجساد باقی مانده را نداشتیم. فرمانده ما که یک استوار تمام ارتش بود. به ما می گفت افراد سپاه می آیند. و اجساد و پلاک ها را بر می دارند. من در پاسخ به فرمانده خود می گفتم. مجروح و کشته اش را ما سربازان ارتش می دهیم. پز و قیافه اش را تحقیق و تفحص سپاه. اگر سپاه جرات دارد خود خنثی سازی را هم انجام دهد.!!؟؟
اما سال ها بعد در جریان تیر 78 و کودتای 88 فهمیدم که تنها ماموریت سپاه , کشتن مردم ایران در خیابان ها است.
به خاطر دارم درسال54 که آموزش سربازی میدیدیم دررسته مهندسی مین گذاری وخنثی کردن ومین روبی هم درس میدادند واصولا میدان مین نقشه داشت. حال اگر برای جلوگیری از ارتش عراق مین گذاری کرده باشیم با داشتن نقشه می شود مین روبی انجام شود.ودرصورتیکه برادران ارتشی هر سال4درصد منطقه را انجام داده بودند الان صددرصد مشکل حل شده بود. چه مین گذاری های دشمن وچه مین گذاری خودمان