
– سرکارخانم فاران حسامی
– آقای کامران رحیمیان
این دو زندانی، بهایی اند و زن و شوهر. یکی در زندان اوین، دیگری در رجایی شهر. همان زن و شوهری که ” آرتین” کوچک چشم به راهشان است.

دالان سبز
من گاه از خود می پرسیدم: مخالفِ ” تونل وحشت” ، چه فضا و چه مکانی می تواند باشد؟ مثلاً وقتی مردم، برای این که بترسند، پول می دهند تا ازیک تونل مخوف عبور کنند، همین مردم برای این که شاد باشند وبطورطبیعی ازمشاهده ی مناظرِ اطرافِ خود محظوظ شوند، به چه فضا و به چه مکانی باید بروند و درآنجا چه ها باید ببینند؟
این پرسش هماره با من بود تا ازکرمانشاه خارج شدم واز روانسربه جوانرود و ازآنجا به پاوه، واز پاوه به نودشه ونوسود رفتم. اینجا بود که به نمونه ای ازپاسخِ آن پرسشِ هماره ی خود برخوردم.
پیشنهاد می کنم حتماً به این دالان سبزداخل شوید وبا اتومبیل خود ازکرمانشاه خارج شوید و به جاده ی روانسردرافتید. این جاده، شما را تا نوسود – پایان این مسیر- می برد. هیچ نیازی نیست که ازاتومبیل خود خارج شوید. چرا که با عبور پیوسته ی شما مناظراطرافتان پی درپی شکل عوض می کنند وازقاب وتابلویی به قاب و تابلویی دیگرجابجا می شوند.
اگرشهامتتش را داشتم عنوان این نوشته را: دالان بهشت نام می نهادم. اوج زیبایی این دالان، در اواخراردیبهشت رخ می نماید. شما اما درهرفصل که پای دراین دالان بگذارید، ازجلوه ای اززیبایی های طبیعت ناب کشورمان غرق شعف خواهید شد.

پاوه
درشهرپاوه ام. این شهریکی ازقشنگ ترین چشم اندازهای شهریِ کشوررا دارد. ازقشنگیِ ظاهری و کوهپایه ای اش که بگذریم، به ذات مغفول این شهرمی رسیم. شهری بدون کارخانه وبدون کارگاه وبدون فرصت های معیشتیِ مناسب وبدون چشم اندازی برای آینده حتی. اینجا مرکزمنطقه ی اورامانات یا هورامانات است. این شهردرسالهای نخست انقلاب، با بحرانهایی که دستجات مخالف جمهوری اسلامی پدید آوردند، به شهرتی کشوری دست یافت، و با شهادت ” صانع ژاله ” این دانشجویِ دوست داشتنی رشته ی هنرِ دانشگاه تهران دربیست وپنج بهمن هشتاد ونه _ که شریعتمداریِ کیهان به دروغ صانع را نفوذی و مأمورِخود معرفی کرد – مشهورجهان شد.
شهرت دیگرپاوه به امام جمعه ی این شهراست. وی یکی ازمعدود امام جمعه هایی است که مستقیماً حکمشان را امام خمینی صادرکرده است. جنتی نیزازهمین امام جمعه های کهن حکم است. بهمین خاطراست که امام جمعه ی پاوه ازنفوذی فراترازمعمول برخورداراست. جوری که مثلاً درهمین ابتدای ورود به پاوه متوجه شدم هشت جوان را به اتهام توهین به امام جمعه ی پاوه دستگیرکرده اند و همان روز دادگاهشان است. حالاماجرا چه بوده؟ ماجرا این بوده که این هشت جوان، سخنان خود امام جمعه ی پاوه را درفیس بوک به اشتراک گذارده بودند. بهمین سادگی. دراین شهرکوچک، هرتحرک مردم اول امنیتی است تا مگربعدها عکسش ثابت شود. جوری که انگاربخواهند با هزار زنجیرخاردارِ نامرئی مردمان این شهررا به نظام بدوزند وبه یک ملاطفت بنیادین ومنصفانه، نه!
راستی به یک نکته ی جالب درپاوه برخوردم. وآن این که درپاوه وکلاً منطقه ی اورامانات، زنهای فعال ومنتقد وخاطی را دستگیروبازداشت نمی کنند. بجای زنها، شوهرانشان را یا پدروبرادرانشان را بازداشت می کنند. پاوه یک شهرکارمندی ونظامی وانتظامی است. کارکنان و معلمان آموزش وپرورش یکی ازبیشترین ترکیبات جمعیتی پاوه را تشکیل می دهند. معروف است که: ازبیست سال پیش به این سوی، یک فشنگ درخود شهرپاوه شلیک نشده است. اما به کوهها وروستاهای اطرافش که می رویم، قبرستانهایش خبرازجوانانی می دهند که یا به تیرمستقیم سربازان ونظامیان کشته شده اند یا روی مین رفته اند.

برمزارصانع ژاله
هوا بارانی است. اما پرسان پرسان خود را به صانع می رسانم ودربرابرش زانوی ادب برزمین می نهم. این جوان به همه ی ما آموخت که: می شود ازاین شهربسته ی خسته ی بال وپرشکسته چگونه پرکشید وجهانی شد ودرفهرست خوبان روزگارجای گرفت.
این صانع عزیز یک ” پسرخاله “ی اطلاعاتی دارد که با وقاحت تمام بعد ازدرپیچیدنِ خبرشهادتِ صانع، بجای پدرصانع – تأکید می کنم: بجای پدرصانع – با صدا وسیمای ضرغامی مصاحبه کرد و خبرداد که: پسرم یک بسیجی بوده وفدایی امام و فدایی رهبری وفدایی نظام وازاینجورحرفها که همه ی شما ازآن خبردارید.
مهم اما هنرجناب ضرغامی بود که با خطی خوش زیرنویس کرده بود: تماس تلفنی با پدربسیجیِ شهید صانع ژاله! خلاصه این که این آقای متقلب، درپاوه به ” پسرخاله ” معروف شده است.
هنردیگرپسرخاله این بود که بلافاصله آمده بودوعکسی ازپدرومادرصانع گرفته بود ویک کارت بسیجی برای صانع صادرکرده بود تا درهمه جا جاربزند که: صانع یک بسیجی بوده. وحال آنکه نبوده. صانع کجا وبسیجی کجا؟ بعد ازجناب پسرخاله، می رویم سروقت امام جمعه ی محترم پاوه که حکمش را مستقیم ازامام خمینی گرفته. وی درمصاحبه با رادیو فردا نه می گذارد ونه برمی دارد و محکم می گوید: خوب کردیم که برایش کارت بسیج صادرکردیم. صلاح این بود. بشما خارج نشینان هم هیچ ارتباطی ندارد.

چوپان پاوه ای
جوانان پاوه چون هیچ عدالتی دراطراف خود نیافته اند الاّ عدالت درکنکور، به یک رقابت بزرگ تحصیلی بزرگ فروشده اند. برای چه؟ برای بدررفتن ازبن بست های انسانیِ شهرخود. کثرت جوانان تحصیل کرده درمنطقه ی اورامانات هم شگفت انگیزاست وهم تأسفبار. مثلاً درروستای “نیسانه” به جوانی برخوردم که با شتاب وهراس به سمت کوه می دوید. نگهش داشتم. تعجب کرد. پرسیدم کجا؟ به سرووضعم نگاهی کرد وگفت: یک چندتا ازگوسفندانم گم شده اند می روم پی شان.
من می پرسم و او درحالی که مرتب پابپا می شود پاسخم می گوید. می فهمم که این چوپان سرگشته لیسانس دارد اما باورکنید سواد علمی واجتماعی وانسانی اش ازبسیاری ازدکترها بیشتربود.
ودانستم وی بخاطرنگارش یک برگ تسلیت نامه به زبان کردی، واین که بجای انالله واناالیه راجعون، نوشته: “له ژیری سبه ری گول” بنا به اعتراض امام جمعه که دفعتاً این برگه را دیده بازداشت وچهارده روز زندانی می شود. معنی : له ژیری سبه ری گول، می شود: درزیرسایه ی گل. امام جمعه بصورت اتفاقی این اطلاعیه را می بیند و اعتراض می کنند. این چوپان و دوستش ( داوود غفاری وکیهان عزیزی) بجرم همان نوشته ی کردی زندانی وبازخواست می شوند. چهارده روز!
این جوان – ناصرکمالی – که دراین قصابی کارمی کند لیسانس دارد. حتی بی خردانِ وادیِ مملکت داری نیزمی دانند که درکشور ما برای قصاب شدن به تحصیلات دانشگاهی نیازی نیست. ما را چه می شود که این جوان خود را علم آموخته ایم و رهایش کرده ایم به امان خدا؟ اینجا پاوه است.

سیروان انصاری، فوق لیسانسی است که دریک مغازه ی کفش فروشی کارمی کند. همسرش اکنون دانشجوی ارشد مددکاری دانشگاه علامه است. سیروان ازهمین اکنون عزای بازآمدن همسرش را دارد. دوفوق لیسانس بیکاردریک خانه که مخارجی دارد وبیکاری نمی شناسد. اینجا پاوه است.

کافی نت
شاهورستگاری، درآزمون دکتری علوم اجتماعی قبول شده و درگزینش او را رد کرده اند. اواکنون دریک کافی نت کارمی کند.

تاناکورا
زانا روشنی مقدم، فوق لیسانس مددکاری اجتماعی است. درانتهای یک پاساژ زیرزمینی، به فروش لباسهای مستعمل (تاناکورا) مشغول است. دم گوشش می گویم: چهره ی نازنینت خیلی به دامادها می خورد. دم گوشم می گوید: همین امشب قراراست برویم خواستگاری.

باتوم، ویک عمل شنیع
این جوان، مختارخندانی نام دارد. بارها دستگیروزندانی شده است. یک بیش فعال حقوق بشری است. اما بقول خودش یک قاچاقچی نیزهست. می گوید: جوانان منطقه اگرقاچاق نکنند پس چه بکنند؟ مأموران خودشان می بینند که یک جوان افساراسب وقاطرش را گرفته وبه کوه می زند. همه می دانند که اوکجا می رود. وقراراست با چه حوادثی روبرو شود. اما مگرچاره ی دیگری برای جوانان اینجا باقی گذارده اند؟
مختارخندانی را بخاطراعتراضش به مأموران هنگ مرزی(نیروی انتظامی) – که زده بودند و یک جوان را جلوی چشمش کشته بودند و همچنان بصورت کوربه اطراف شلیک می کردند دستگیرمی کنند وبعد ازشکنجه های تلخ، وفشردن باتوم به مقعدش، به زندان دیزل آباد کرمانشاه منتقل می کنند. به جایی که هیچ تفکیکی برای زندانیان قائل نیستند.
درزندان دیزل آباد کرمانشاه – که مختارازآن به: آخردنیا اسم می برد – حدود صد وپنجاه بیمارمبتلا به ایدزنگهداری می شود. زندانی بدون امکانات که بسیاری اززندانیان بصورت کتابی درکنارهم حتی درمستراح ها و دستشویی ها وراه پله ها وپاگردها می خوابند.

ما در عصر سوء ظن زندگي مي کنيم . در دنيايي با مناسبات و منفعت طلبي هاي پيچيده ي فرد ، گروه و سيستم ها . باهوشترها در آن ، به همه چيز با شک و بي اعتمادي نگاه مي کنند و هميشه کلاهشان را دو دستي وسفت چسبيده اند تا باد نبرد . در مورد ايران ، اين سوءظن و بي اعتمادي ، با سوء تفاهم و سوء تعبير هم ترکيب شده و معجون ترسناکي ساخته است. ايرانيان ، امروز کمترين ميزان اعتماد را به يکديگر دارند و در مورد آدمهاي عرصه ي سياست مطلقا اعتمادي وجود ندارد .
خيلي نگاه ها و عکس العمل هاي گوناگون در مورد آقای نوریزاد وجود دارد و غالب نظرات اما آميخته به نوعي سوء ظن نسبت به اوست. مشابه چيزي که پيش از اين در مورد اکبر گنجي وجود داشت (اگرچه اکبر گنجي روشنفکر مي زند ، نوريزاد ، عارف و سرگشته!) هر دوي اين آدمها ، با وجود تفاوت هايي که دارند در يک نقطه به همگرايي مي رسند و آن اينکه هر دو پيش از اين آدم رژيم بوده اند و حالا ظاهرا خروج کرده و آزادي خواه شده اند! خب در شرايط ايران امروز که مملو از آن سوءظني است که اشاره کردم طبيعي است مردم به اين اشخاص با شک و ترديد بنگرند چيزهايي که در مورد آقای نوريزاد مي شنویم اينهاست: “آدم خودشان است و گر نه جمهوري اسلامي سر به تن کسي که از اين حرفها بزند نمي گذارد!” … ” از آنهاست که زماني عشق شهادت داشته و از قافله جا مانده حالا راهش را کج کرده و از اين وري دنبال شهادت است!” … ” والا چه عرض کنم! پديده اي ست! ولي فکر مي کنم دنبال مشهور شدن است!” … “ولمان کن برادر! چه کشکي؟ .. اداي قديسه ها را در مي آورد! يک روز پاي کودک بهايي را مي بوسد يک روز ماتحت پيرمرد جهود را! اينها همه فيلم و سيانس رژيم است!” … “آخي! مرد خوبي است! دوستش دارم! خل شده! من کلا خل ها را بيشتر دوست دارم!!” …
به عقيده ي من هم اينکه کسي از “آقاي من! مولاي من!” نوشتن براي علي خامنه اي در روزنامه ي کيهان برسد به اينکه راه بيفتد و به صورت “بک پکي” و بدون اينکه شرکت رد بول يا کوکاکولا اسپانسرش باشد ايران را گز کند و هر جا کسي ستمي از جمهوري اسلامي ديده (از اقليت هاي قومي و مذهبي گرفته تا پير زن عليل روستايي يا دختر دم بخت شهري!) نوريزاد پايش را و دستش را و پيشاني اش را ببوسد و به نيابت از رژيم از او حلاليت بطلبد و مثل مسيح گناهان سيستم را گردن بگيرد٬ راستش کمی چاشني نمايش و شو بيزينسش زياد است اما شخصا به اينکه”آدم خودشان است” و فلان و اينها اعتقاد ندارم
به نظر من ایشان محصول و خروجي پيش بيني نشده ي نظام جمهوري اسلامي و فرهنگ شهادت طلبي دوران جنگ است مثل شخصيت يکي از کارتون هاي پيکسار که پرفسور ديوانه اي مي خواهد يک غول ترسناک مکانيکي درست کند اما ميزند و غولش يک موجود مهربان و عاشق پيشه از آب در مي آيد!
آقای نوريزاد هم اينجا به نظر من محصول سيستم است منتها در جهتي مخالف با خواسته هاي آن
اين سوال هم که چرا جمهوري اسلامي او را آزاد گذاشته و کاري به کارش ندارد هم بنظر من بخاطر اين است که رژيم مي داند او يک رزمنده ي جامانده از جنگ و يک موجود عشق شهادت است و حذف او ، حالا که نمايش هايش بيننده پيدا کرده فقط هزينه ايجاد مي کند. رويکرد سيستم حالا که از زندان آزادش کرده اين است که به او بي محلي کند تا در موردش بين مردمي که به سايه ي خودشان هم بي اعتماد شده اند اين پيغام غير مستقيم را بدهد که: “مواظب اين آدم باشيد! ما خودمان آزادش گذاشته ايم که هر چه دلش مي خواهد بگويد. و الا با ستار بهشتي طور ديگري تا کرديم! و با شماي نوعي هم (اگر تن تان بخارد!) مطمئن باشيد طور ديگري تا خواهيم کرد!”
آقای نوری زاد
من نمی خواهم با شما مناظره کنم
من با شما سرجنگ دارم
سرداری بی سپاهم شهرت ندارم مکنت ندارم وبرهنه به مقبله بانیزه وسنان شما می آیم
آقای نوری زاد
شما درقالب حرکات وکلمات پر فریب با مردممان رفتار می کنید ولی دوستشان نیستید ودشمنی چون غاصبان حکومت در مملکت هستید که من با شما در ستیزم
مطالبم را بدون شک از ترس منتشر نمی کنید
اگر ذره ای جوانمردی دارید با من مبارزه کنید
قول می دهم کوچکترین حرف زشتی نزنم به فرد وحریم شخصی افراد توهین نکنم
وشما باید بدانید دین یک شخصیت فردی ندارد
مشاهیر شخصیت فردی ندارند هرکس می تواند انها را به بدترین شکل نقد کند واگر غشی در آن ها وجود دارد به دیگران که فریبش را خورده اند نشان دهد
من می توانم از هیتلر بد بگویم ولی به فلانی نمی توانم چون در اوج ندانم کاری خیل عظیمی از گمشدگان فلانی را در هاله قدیس بودن پنهان کرده اند واجازه نمی دهند که نقدی علمی ووقادانه بشود وتازه اگر حرفی هم زده شود خون گوینده مباح است که ریخته شود
مردانگی کن وبا من به این میدان وارد شو تو با تمام هواداران ومخلصان له الدینت ومن برهنه بدون هرگونه بیمی واگر من در این نبرد باختم چه باک هواداران شما وخودتان جشن پیروزی می گیرید وبه قول خودتان الفاتحه واگر حرفم ذره ای منطقی بود بگذارید کاربران نظر بدهند
شما با استفاده از قدرت صاحب سایت بودنتان مرا محکوم به تبعید وتحریم گفتن سخن محکوم نکنید این کار زشتی است
آقای شباهنگ سلام
من دربدر هستم ویک نام دیگر نیز دراین سایت از من ثبت شده که اگر با کی برد لاتین روی حروف فارسی دربدر بزنید میشود
nvfnv
وکس دیگری نیستم باور کنید یا نکنید تفاوتی ندارد
واما شما کلی گوئی در باره ام فرموده اید
من چه نوشته ام وآقای نوری زاد چه جوابی به من داده اند؟
کجای مطالب من بنظرتان بوئی از نفع طلبی دارد ؟ کجای مطالب من حمایت از هرکس وهرچیز است ؟
لطفا به بار این هر توجه بفرمائید
وکجا من به کسی اهانت کرده ام؟
در چندین مطلبم خدمت آقای نوری زاد وکاربران عزیز عرض کردم سخن من با فرد یا افراد معمولی جامعه نیست چون مردم به زندگی خودشان کار دارند وبه صورت جریان نیستند
ادیان هم جریانی هست
هرجریانی سر جنبانی دارد واگر من حرفی میزنم روی سخنم با جریان هاست
کسی نباید آزرده شود اگر استدلالی بر رد کلامم هست از مستندات همان جریان جوابم را بدهند چون دقیقا من از مستندات خود جریان ها ادله ام را بیان می کنم
واما بعد جنابعالی یک خروار هندوانه زیر بغل اقای نوری زاد گذاشته وایشان را تقریبا به واضع مکتب وجریان خاصی متهم می کنید که اگر پا بگیرد کشورمان زیر ورو میشود وبهشت برینی در انتظارمان هست
شباهنگ عزیز این برادر بزرگوار چیزی در چنته ندارد شومن خوبیست واز این که من دست ایشان را رو می کنم از تقریبا بیست مطلبی که میفرستم یکی را منتشر می کنند
من به ایشان عرض کردم بر سر کار خطرناکی که انجام می دهید و احتمالا اگر بالا بگیرد وتحت حمایت بیگانگان واقع شود منجر به تجزیه قسمتی از خاک کشورمان خواهد شد واگر هم این مورد به انجام نرسد خون جوانانی که توسط شما تحریک میشوند به زمین ریخته خواهد شد پس به عنوان یک دشمن وطنم با شما جنگ دارم
سلاح من تنها قلم ونیروی آقای نوری زاد حکومت وهواداران ساده دلش
ما دونفر مقابل هم قرار میگیریم میخواهد طبق یک روایت دینش با من مباهله کند می خواهد مبارزه وشما کاربران داور اگر مر سرزنش کردید وحرفم را یاوه دانستید دیگر قول می دهم دور سایت ایشان را قلم بگیرم وبروم دنبای کارم
در ضمن نمی دانم این یاد داشت منتشر خواهد شد یا مثل خیلی از نوشته هایم حذف خواهد شد البته آن نوشته قبلی را که تا کنون یازده بار حذفش کرده اند را مجدد وبعد از این یاد داشت ارسال می کنم اما حق نیست از ناحق به عنوان این که تدلیس را به کار میبرد تا حق جلوه کند دفاع کنید
با سلام به آقای نوریزاد مطابی در مورد آقای شهروز داشتم.
در مدت این چند روز تا جایی که از دستم ساخته بود مطالب و نوشته های شما را خواندم هم قدیمی ها و هم جدید و بخصوص مطلب جالبی که به جناب دربدر ارجمند مطرح کرده بودید.
برخلاف سخن جناب هموطن که در سابق مطالبی در این سایت نگارده بودند و تصور میکنم که همان جناب دربدر باشند مطالب شما بسیار با ارتباط با مباحث شیوه های نوین دمکراسی و ایجاد فرصت های جدید در این عرصه میباشد و اتفاقا اغلب مطالب دیگر نظردهندگان بی ارتباط به بحث های عنوان شده است و من تاکنون بجز مواردی بسیار کوتاه و اغلب بصورت تعریف و تمجید چیز دیگری در ارتباط با مطالب مقالات و بخصوص سفرها ندیده ام.
یک نکته هم بیان کنم که کامنت جناب هموطن ممکن است توسط فرد دیگری از جمله جناب نوریزاد عنوان شده باشد چون مواردی ناسازگار به چشم میخورد ولی آن هموطن قدیمی همان دربدر فعلی است.
جناب دکتر تصور من اینست که سطح افکار و دامنه معلومات شما بالاتر از دوره فعلی ما می باشد یا حداقل از برخی از دوستانی که در اینجا نظر بیان میکنند ولی نکات زیادی در نوشته های شما وجود دارد که قابل تعمق است و نیاز به فکر و جستجو و توضیح دارد؛ متاسفانه وضعیت فرهنگی و تربیتی ما ایرانیان به گونه ایست که همیشه طالب حاضرخوری و لقمه جویده شده هستیم همگی اظهار درد و ناهنجاری داریم ولی حاضر به تفکر و یافتن چاره بصورت درست و برپایۀ علم و تجربیات دیگران نیستیم و وضع زندگی و کشورمان نه تنها بهبود نمی یابد که مدام وخیمتر میشود؛ روش ها و بقول خودتان مکانیزم هایی در نوشته های شما دیدم که در صورت اجرا به سادگی قادر به تعویض همه چیز ما از فرهنگ جامعه گرفته تا افکار و عمل والیان و کارگزاران کشور می شد و به عوض نزاع و اعمال بیهوده به پیشرفت همگان می انجامید زیرا که روش ها و مکانیزم های شما از از سطح نظری فراتر است و کاملا عملییست؛ بنده اطمینان کامل دارم که در صورت اجرای آنها بصورت دسته جمعی هرچند در یک جامعه کوچک به نتایج مثبتی می انجامد و تدریجا گسترش یافته و فراگیر میشود و نهایتا اثرات انکارناپذیری بر افکار و اعمال والیان و کارگزاران خواهد گذارد.
اصولا جامعه و مسئولان و دینداران کشور ما و چه بسا متولیان روشنفکری و آزاد اندیشی نسبت به پذیرش متد صحیح و علمی بسیار مقاوم هستند حرف و راه صحیح سخت بر آنان موثر است و به همین سبب کلاف سردرگم شده اند اکثریت آنها با متد علمی آشنا نیستند و بس که روشهای گوناگون به آنان توصیه شده گیج و مبهوت مانده اند در حالیکه روشهای شما بر آنها کارگر است زیرا یکسره بر پایۀ علم و تحلیل موقعیت و وضعیت بدون هیچگونه تعصب بیان شده؛ شما ریشه مشکلات را بخوبی تشخیص میدهید و نسخه متناسب با آنها می پیچید؛ بنده اکثرا نوشته های ایرانیان خارج کشور و داخل کشور را در سایت های مختلف خوانده ام یا ترجمه است و یا بر پایه روش های کشورهای مختلف در یک مقطع زمانی خاصی است و اکثرا غیرقابل اجرا یا کم اجرا در ساختار جامعه ایران و یا تفاسیر و نظرات مختلف در باب دین که هیچ دردی از مشکلات این سرزمین دوا نکرده و بر مشکلات میافزاید زیراکه متعاقب تحلیل و تفاسیر جدید از دین توسط اینان کسانی که منافعشان در خطر است دست به فکر و قلم می شوند و شروع به ایراد تفاسیر و تحلیل های دیگری بر علیه آنان می کنند و در نتیجه به افزایش وزن دین و دینداران میانجامد؛ وقت و فکر و هزینه زیادی مصروف میشود ولی دریغ از حل یک مشکل.
صحبت من عام است و مواردی درست و لازم نیز صورت پذیرفته سخنان دکتر کدیور در عدم انطباق حکم شرعی و قانون و نگاه معرفتی به دین و عدم دست یازیدن دین به حوزۀ قانون و حکومت از این دست موارد است که اثرات خود را بر دینداران و حوزهای علمیه خواهد گزارد.
از شما به خاطر مطالب سودمند و علمی سپاسگذارم ما را بی بهره نگذارید.
آقای هموطن کامنت شما مابین دو کامنت آقای شهروز درج شده!
من کامنتهای این صفحه را به دقت تحت نظر داشتم و کامنت جناب هموطن زمانی انتشار یافته که هنوز هیچکدام از کامنتهای آقای شهروز انتشار نیافته بودند ایا این نشان نمیدهد که فردی که با نام هموطن کامنت گذاشته از قبل از آن آگاهی داشته یا به عبارتی خود آقای نوریزاد نبودند؟
جدا جای شگفتی است جناب نوریزاد که فردی خیرخواهانه و با صرف وقت اقدام به درج مطالب گذارد و شما اینجنین با او رفتار کنید آیا این مورد و موارد دیگری که قبلا بیان شده نشانگر نوعی سونیت در شما نیست؟ جدا چرا اینگونه رفتار میکنید آیا با توجه به مواردی دیگری که آقای شهروز بیان نموده اند مسئله شخصی شماست یا کسان دیگری به شما خط میدهند؟
در هر صورت آیا این رفتار صحیح و انسانی است؟
جناب نوریزاد من که اکنون این نظر را برای شما عنوان نموده ام دیگر شک و تردیدی برایم باقی نمانده و بخوبی میدانم که چه میگویم من به زمانهای کامنتهای آقای شهروز دقت کرده ام شما با تاخیر فراوان به انتشار آنان میپردازید و همچنین پاسخی به عدم انتشار چند کامنت ایشان تاکنون نداده اید به علاوه شما به مطالبی از ایشان که در ماههای قبل صورت گرفته بود پاسخی بسیار دلسرد کننده و با غرض مرقوم فرموده بودید در حالیکه ایشان با صرف وقت و قید مطالب علمی زحمت زیادی کشیده بود ولی شما با وجدانتان چه میکنید؟ اینها را ساده نپندارید
آیا تصور نمیکنید دچار اشتباه شده اید و به اغراض افتاده باشید خوب تفکر کنید و به نتیجه برسید.
آیا بهتر این نیست از ایشان پوزش و حلالیت طلب کنید؟
همه چيز رانبايد گفت ،بلكه كمي تأمل وانديشه كفايت ميكند هموطن
دوست عزیز کریم خان. شما “مانده اید” خوب که چی؟ مگر جناب نوریزاد سفر خود را از جانب کسی اعلام کرد؟ این سفر صلح و دوستی از طرف خودشان است! حال اگر خواستید بمانید، باز هم بمانید. عجب!
آقای نوری زاد کلا مطلب من نبود ولی وقتی مجدد ارسال کردم قبلی هم پیدا شد
راز ورمزش را نفهمیدم به هر حال بی تقصیرم
آقا نوری زاد جان
دوباره جوابم را به آقای شهروز ارسال می کنم
بالا غیرتا حذفم نکن
آ بارک اله پسر خوب
سلام به شهروز ارجمند
برادر گویا مطلب شما خطاب به من بود به هر حال ممنون که قابلم دانستید واین همه مطلب فرا مغزی من برایم افاضه فرمودید وکلی گله از دست یک نامرد در ایران و یک نامرد در خارج که دست به بایکوت وسرکوب مجازی شما زده اند که امید وارم جز جگر بزنند ویا حداقل شوهر پیدا نکنند یا داغ سگشونو ببینن
برادر من کلامم سر راست است نه به وبر کار دارم نه به هابر ماس نه به کانت ونه به یونگ
من با ساده ترین زبان ونوشتار عرض می کنم که گرفتاری ما ملت غرقه بودن در خرافات است عامه نمیدانند فرایند شناخت کروموزوم کیلو چند است وسیر تکاملی جانوران به چند میلیون سال بر می کردد
من در مملکتی زندگی می کنم که به نام قدیسین که بنده خداها نه ادعائی داشته اند ونه چیزی دیگر وهرچه هست به انان می بندند بر توده ای انبوه سوار میشوند وتا این خرافات باشد دردی از کسی در مان نخواهد شد من از سایت های گوناگون رانده شدم خوب بشوم چه اهمیت دارد من بالاخره حرفم را میزنم واز قطره آبی احتمالا ناتوان تر نیستم که سنگ به آن سختی را سوراخ می کند
امروز مجالیست که در سایت آقای نوری زاد بنویسم گویا اولش تند رفتم که ایشان تنبیهم کردند وچندی ممنوع القلمم کردند
البته چیز های بدی نگفتم تازه نصف شما هم بد وبیراه نگفتم چون من با فرد طرف نیستم من کاری به پیامبر وامام وولی فقیه ندارم من فقط به جریانی که مسبب تزریق خرافه وجهالت به کام وروان مردممان هست کار دارم خوب هر جریانی یک بانی وخلاصه اداره کننده ای دارد مواد اولیه ای دارد کارخانه ای که محصول تولید کند دارد
ومواد اولیه خرافه پردازان یک فردی در هر مکتب ومسلکی هست که سوراخی در آسمان ایجاد کرده وموادی را به عنوان کلام خدا برای انسان ها فراهم کرده
که حداقل با استدلال اندیشمندان که از حد تئوری ونظریه گذشته وبه ثبوت تقریبی رسیدهچنین خدائی وجود ندارد چون خدای معرفی شده توسط ادیان خدائیست ناتوان کار چاق کن ضعیف وبی خرد البته من چنین جسارت هائی نمی کنم من آن خدائی را می گویم که با ابراهیم کشتی می گیرد خدائی را می گویم که از آسمان خون وقورباغه می بارد ونیل را میشکافد چون موسی در حال در رفتن است واکر خدا این کار را برایش نکند دیگر یهوه نیست باید برود بمیرد ویا خدائی که برخلاف تمام برنامه ریزی هایش آن بلا را سر مریم در می اورد ویوسف نجار را انک می کند یا خدائی که ایه تطهیر میفرستد وتقسیم ارث را طبق ریاضیات که روشن ترین دلیل را در خود دارد نمیتواند درست تقسیم کند وتعداد سهم ها از داشته میت بالا میزند
برادر جان من نه فیلسوفم نه دانشمندم وراستش نه خیلی باسواد من شاید تا اندازه ای حامل اندیشه خردورزان هستم تا حدی که بتوانم شیاد را بشناسم الغرض بعد ازتامین این ماده خام اولیه بازار یاب زیاداست وبازار خوب که بحمد اله در طول تاریخ ادیان این دو درکنار هم پابه پا آمده اند که در نتیجه دانش عقب مانده اندیشه پایمال شده واندیشمندان مجبور به سکوت شده اند یا به نوعی همنوا با بازار یابان برای بهره بردن از کمی سود
بازار خرافات در جهان بازاریست پر مشتری تر از هر کالائی وخریداران هم عادی نیستند نسبت به جنسی که می خرند تعصب دارند برای تبلیغ جنس از آن ها استفاده می شود تا حدی که جلیقه هائی با مواد محترقه وکشنده برتن می کنند وخود را دربین مردمان بیگناه منفجر می کنند وتازه سوژه به دست سیاست مداران استعمار گر می دهند که همراه با رکود فکری جماعت دین دار ثروت های ملیشان را به تاراج ببرند
نگاه کنید به امارات کشوری مجعول آن وقت به اندازه کفر ابلیس اسلحه خریداری می کند عربستان الفبای آدم بودن را از مردمشان دریغ میورزند ولی شرکت آرامکونفتشان را مثل آب گوارای چشمه علی مینوشد
وچندین وچند مملکت اسلامی داریم برای نمونه یکی از آن ها را نام ببرید که به اندازه سرسوزنی با تکیه بر توان واستقلال خودشان بتوانند زنده بمانند
نگاه کنید به جمهوری اسلامی این ام القرای عالم اسلام با مدتی تحریم زرتش قمصور شد وحالا در خفا به چیز خوردم افتاده وباز در علن برای مردمش پارس می کند
برادرم از توضیحات علمی از چگونگی رسیدن انسان به اینسان بودنش بگذر چون اگر همچنان خرافه باقی بماند ومردم ما با هزار عمل ناشایست وتحت نام دین ومذهب در اسارت آن باشند باید منتظر تغییر احتمالی در چند میلیون سال بعد باشیم یعنی به اندازه انتظار برای دگرگونی یاخته تا حد انسان شدن
حال خود دانی یا کماکان به سر زلفش بپرداز یا لب مطلب را بگو آن هم به زبان ساده وهمه کس فهم
باقی باشی
آقای نوری زاد من دراین صفحه دیک مطلبی در پاسخ آقای شهروز نوشتم الان می بینم کلا پاک شده جریان چیست مگر آشتی نکردیم؟
سلام به شهروز ارجمند
برادر گویا مطلب شما خطاب به من بود به هر حال ممنون که قابلم دانستید واین همه مطلب فرا مغزی من برایم افاضه فرمودید وکلی گله از دست یک نامرد در ایران و یک نامرد در خارج که دست به بایکوت وسرکوب مجازی شما زده اند که امید وارم جز جگر بزنند ویا حداقل شوهر پیدا نکنند یا داغ سگشونو ببینن
برادر من کلامم سر راست است نه به وبر کار دارم نه به هابر ماس نه به کانت ونه به یونگ
من با ساده ترین زبان ونوشتار عرض می کنم که گرفتاری ما ملت غرقه بودن در خرافات است عامه نمیدانند فرایند شناخت کروموزوم کیلو چند است وسیر تکاملی جانوران به چند میلیون سال بر می کردد
من در مملکتی زندگی می کنم که به نام قدیسین که بنده خداها نه ادعائی داشته اند ونه چیزی دیگر وهرچه هست به انان می بندند بر توده ای انبوه سوار میشوند وتا این خرافات باشد دردی از کسی در مان نخواهد شد من از سایت های گوناگون رانده شدم خوب بشوم چه اهمیت دارد من بالاخره حرفم را میزنم واز قطره آبی احتمالا ناتوان تر نیستم که سنگ به آن سختی را سوراخ می کند
امروز مجالیست که در سایت آقای نوری زاد بنویسم گویا اولش تند رفتم که ایشان تنبیهم کردند وچندی ممنوع القلمم کردند
البته چیز های بدی نگفتم تازه نصف شما هم بد وبیراه نگفتم چون من با فرد طرف نیستم من کاری به پیامبر وامام وولی فقیه ندارم من فقط به جریانی که مسبب تزریق خرافه وجهالت به کام وروان مردممان هست کار دارم خوب هر جریانی یک بانی وخلاصه اداره کننده ای دارد مواد اولیه ای دارد کارخانه ای که محصول تولید کند دارد
ومواد اولیه خرافه پردازان یک فردی در هر مکتب ومسلکی هست که سوراخی در آسمان ایجاد کرده وموادی را به عنوان کلام خدا برای انسان ها فراهم کرده
که حداقل با استدلال اندیشمندان که از حد تئوری ونظریه گذشته وبه ثبوت تقریبی رسیدهچنین خدائی وجود ندارد چون خدای معرفی شده توسط ادیان خدائیست ناتوان کار چاق کن ضعیف وبی خرد البته من چنین جسارت هائی نمی کنم من آن خدائی را می گویم که با ابراهیم کشتی می گیرد خدائی را می گویم که از آسمان خون وقورباغه می بارد ونیل را میشکافد چون موسی در حال در رفتن است واکر خدا این کار را برایش نکند دیگر یهوه نیست باید برود بمیرد ویا خدائی که برخلاف تمام برنامه ریزی هایش آن بلا را سر مریم در می اورد ویوسف نجار را انک می کند یا خدائی که ایه تطهیر میفرستد وتقسیم ارث را طبق ریاضیات که روشن ترین دلیل را در خود دارد نمیتواند درست تقسیم کند وتعداد سهم ها از داشته میت بالا میزند
برادر جان من نه فیلسوفم نه دانشمندم وراستش نه خیلی باسواد من شاید تا اندازه ای حامل اندیشه خردورزان هستم تا حدی که بتوانم شیاد را بشناسم الغرض بعد ازتامین این ماده خام اولیه بازار یاب زیاداست وبازار خوب که بحمد اله در طول تاریخ ادیان این دو درکنار هم پابه پا آمده اند که در نتیجه دانش عقب مانده اندیشه پایمال شده واندیشمندان مجبور به سکوت شده اند یا به نوعی همنوا با بازار یابان برای بهره بردن از کمی سود
بازار خرافات در جهان بازاریست پر مشتری تر از هر کالائی وخریداران هم عادی نیستند نسبت به جنسی که می خرند تعصب دارند برای تبلیغ جنس از آن ها استفاده می شود تا حدی که جلیقه هائی با مواد محترقه وکشنده برتن می کنند وخود را دربین مردمان بیگناه منفجر می کنند وتازه سوژه به دست سیاست مداران استعمار گر می دهند که همراه با رکود فکری جماعت دین دار ثروت های ملیشان را به تاراج ببرند
نگاه کنید به امارات کشوری مجعول آن وقت به اندازه کفر ابلیس اسلحه خریداری می کند عربستان الفبای آدم بودن را از مردمشان دریغ میورزند ولی شرکت آرامکونفتشان را مثل آب گوارای چشمه علی مینوشد
وچندین وچند مملکت اسلامی داریم برای نمونه یکی از آن ها را نام ببرید که به اندازه سرسوزنی با تکیه بر توان واستقلال خودشان بتوانند زنده بمانند
نگاه کنید به جمهوری اسلامی این ام القرای عالم اسلام با مدتی تحریم زرتش قمصور شد وحالا در خفا به چیز خوردم افتاده وباز در علن برای مردمش پارس می کند
برادرم از توضیحات علمی از چگونگی رسیدن انسان به اینسان بودنش بگذر چون اگر همچنان خرافه باقی بماند ومردم ما با هزار عمل ناشایست وتحت نام دین ومذهب در اسارت آن باشند باید منتظر تغییر احتمالی در چند میلیون سال بعد باشیم یعنی به اندازه انتظار برای دگرگونی یاخته تا حد انسان شدن
حال خود دانی یا کماکان به سر زلفش بپرداز یا لب مطلب را بگو آن هم به زبان ساده وهمه کس فهم
باقی باشی
آقای نوری زاد سلام
من نمی گویم سفرت به اقصی نقاط میهنمان تحت عنوان سفر صلح ودوستی بد است
حشر ونشر با این مردم خوب وطنمان لذت دارد ودر عین حال گشت وگذار دماغ را طراوت می بخشد و مهمتر باز گوئی احوال این مردم وشناساندن آنان به دیگران کاریست خداپسندانه که تا حدی سست کننده اتهام برشماست که می گویند ومی گویم خودت عامل هستی
آقای نوری زاد زدم به سیم آخر چه عامل باشی چه نباشی با علاقه نگاهت می کنم هر ماموریتی که داری باشد مهم نیست مهم این است که ماموریت خوبیست ومی تواند محتوای کار شما را به مردم توجه دهد
محتوای کار شاید شما را واقعا غافلگیر کند ویکباره به خود بیائی وکاری کنی کارستان خدا را چه دیدی.
واما چقدر دوست دارم با شما همکلام شوم البته با این همه کاربر شاید توقع زیادی باشد وشما هم مجالی برای گفتگو با من نداشته باشی اما خواستن که بدنیست نیمی از دل است ونتوانستن نیز همیشه با ما مردم بوده وزیادمهم نیست
بله دلم می خواهد با شما گفتگوئی در منظر نظر جمع داشته باشم وآنچنان با شما سخن بگویم تا در نهایت یا قانع شوم یا قانع شوی که کدام گفتار بر درستی استوار است وچه چیز نادرست وویرانگر
من روز گاری ان چنان مذهبی بودم که حزبالهی ها هم به گرد پایم نمی رسیدند البته بدون جزمیت وآزار رسانی به دیگران وبه تدریج دریچه دل وجانم را به سمت وسوی حقیقت گشودم به ادراک رسیدم آنقدر خواندم وخواندم انقدر گوش دادم آنقدر جستجو کردم که در حال حاضر اولین گام هایم را به سوی جاده صلاح ودرستی بر می دارم وجالب این جاست که این راه را اگر درست می خوانم نسبی وبنیاابی نیست واگر شما یا هر کتابی یا هر گوینده ای بتواند چشمانم را به حقیقتی که نمیدانم چیست بازکند یکسره بر او اقتدا خواهم کرد اما اول با عقلم مشورت می کنم ومی دانم تا حدودی قاعد و رائد بدی نیست یک جائی باید ما به هم برسیم کاش چنین فرصتی فراهم شود
توضیح و اصلاح و تکمیل در دو مورد از کامنت پیشین:
1- در 6 خط مانده به آخر جملهایی به این شکل ادا شده:
“… با ایجاد ملکولهای ژنتیکی مانند و موجودات متنوع با بالاترین راندمان و کارائی نسبت به موجودات پیشین ایجاد شد.”
که دو واژۀ آن از قلم افتاده و جمله بدین صورت اصلاح میگردد:
“… با ایجاد ملکولهای ژنتیکی مانند RNA و DNA موجودات متنوع با بالاترین راندمان و کارائی نسبت به موجودات پیشین ایجاد شد”.
2- در چهار خط مانده به آخر جملۀ: “حدود 100 میلیون سال انسان بصورت وحشی زندگی کرد”
به 10 میلیون سال اصلاح میگردد.
توضیح: طبقهبندی موجودات زنده که به آن Taxonomy میگویند علاوه بر سلسله مراتب دارای نظریههای گوناگون میباشد, کلیۀ این نظریات مطابق با پرتونگاریِ فسیلها با رادیوایزوتوپهای کربن صورت پذیرفته و همچنین با لحاظ اطلاعات تکاملی بیولژیستی, به عبارتی کلیۀ این نظریات صحیح است ولی نحوۀ آرایش و ترتیب با توجه به مقصود و هدف گوینده دارای صورتهای گوناگون میباشد که این تقسیمات با توجه به ایدههای دانشمندان و تصمیمات دپارلمان بیولژی است که هر چند سال پس از اجلاس دانشمندان و نمایندگان این رشته به شیوۀ جدیدتر و دقیقتر نائل میگردد. به عنوان مثال زمانیکه صحبت بر سر قدمت مغز انسان است به مانند جملهایی که من بیان کردهام با توجه به اینکه در آن زمان اختلافات ظاهری چندانی میان انسان و گوریل وجود نداشته و همچنین سیستم اعصابِ (شامل مغز) انسانِِ با گوریل و شامپانزه و اورانگوتال و گیبون (میمون دراز دست) و موجود دیگری بنام تنبل بسیار شبیه بوده, لذا در یک طبقهبندی خاص کلیۀ این موجودات بهمراه انسان را تحت یک زیرخانوادۀ بنام Homininae یا انسان فرم معرفی نمودهاند که بیشترین قدمت آن با توجه به یاقتهها و فسیلها به 10 میلیون سال میرسد.
در اینجا یک توضیح دیگر نیز مفید به ذکر است که موجودات نامبرده میمون نیستند بلکه از میمون بسیار پیشرفتهتر و به لحاظ تکاملی بالاتر هستند, این موجودات فاقد دم و مغزی بزرگتر و پیچیدهتر و بسیار شبیه انسانِ آن دوران یعنی Australopithecus بودهاند و در تقسیم بندی به آنان Apes گفته میشود و نه Monkey ولی در فارسی و محاوراتِ مردم جهان این دو خانواده را تفکیک نکردهاند و معمولا با نامهای مشابه از آنان یاد میشود.
همچنین اگر نیاکان کلیۀ این موجودات شامل انسان را در نظر بگیریم که به آنان Primates گفته میشود دارای قدمتی حدود 55 میلیون سال میباشند, که در کالبدگشایی کلیۀ این موجودات تفاوت محسوسی با انسان مشاهده نمیگردد مگر افزایش ناحیۀ قدامی مغز در انسان.
…پاسخی برای دوستانی که نگران محل هزینه این سفر هستند….اگر هرکسی جبهه بوده باشد، یا به خدمت سربازی رفته باشد یا حداقل در خوابگاه دانشجویی زندگی کرده باشد …میتواند با کمترین هزینه روزگار را بگذراند…اگر قناعت هم داشته باشی که دیگر هیچ…دوستان و افراد زیادی پذیری آقای نوریزاد هستن که این خود هزینه هارو کم میکند..مقداری از حقوق بازنشستگی نیز کافی میباشد…
آقای شهروز، نظریه پرداز دربدر ِ ارجمند!
نفهمیدم ارتباط این متن “سوشال داروینیستی” شما با مطلب “اخلاقیِ” آقای نوریزاد چه بود؛ مطلب شما پرمغز بود، تصور نمیکنم بشود میان مطلب شما با مطلب آقای نوریزاد، تناسبی پیدا کرد. از این روی شما را «نظریه پرداز دربدر» خطاب کردم.
آقای نوریزاد گرامی! زنده باشی مـَــــرد! مـــــــــــرد! مـــــــــــــــــرد!
اقاى نوريزاد عزيز
اميدوارم اورامانات را كامل ببينى كه واقعا ديدن دارد در كردى هورامان تلفظ ميشود وظاهرا به معنى سرزمين اهوراست
زبان اورامى شايد اصيلترين زبان باستانى ايران باشد اين سرزمين بخاطر صعب العبور بودنش مركزى براى پاسداشت فرهنگ ايران باستان است تا چند سال قبل دسترسى وسفر به انجا مشكل بود
ومردم اورامان كه با زبان اصيل وبا موسيقى اصيل وبا اشعار قشنگشان ويژگى خاصى دارند
ايكاش ميتوانستى شعر كردى بخوانى تا بدانى چه اندازه گنجينه شعر وادب كردى مانند موسيقى كردى غنى وبا ارزش اشت
تا بدانى چه شاعرانى در اين سرزمين بوده اند
وتا بدانى شعر كردى وبالاخص اورامى چقدر لطيف وزيباست
اگر مكاتب شعر وهنر فارسى مكاتبى مانند عراق ويا مكتب هندي دارد در عوض شعر اورامى به همان شيوه چند هجايى شعر قبل از اسلام ايران هنوز سروده ميشود وبسيار بسيار زيباست
متاسفانه حكومتهاى ضد ملى در ايران هميشه چهره ايى خشن وجنگ طلب از مردم كرد تصوير وتبليغ كرده اند اميدوارم شما چهره واقعى اين مردم را ببينى ومتوجه بشوى تا چه حد عاطفى اند ودر كنار خصوصيات سلحشورى ويا خشونت رويه ديگرى دارند كه مطلق لطافت است وادبيات وشعر وموسيقى بسيار زيبا وغنى كردى گواه اين خصوصيات روحيست
در ضمن اين روزها كه اين همه از قاچاق در كردستان گفته ميشود واين همه جوان وبيگار كرد جان بر سر اين شغل ميگذارند وبا گلوله هاى نا حق كشته ميشوند اميدوارم شما از نزديك بررسي كرده وبراى بقيه هموطنان توضيح دهى اين اجناس قاچاق هرويين وترياك يا كراك نيست اجناسى بيشتر از قبيل پارچه ويا لوازم خانگيست چون لفظ قاجاق معمولا براى اجناس مضر كاربرد دارد البته در مرز مهاباد قاچاق گاهى شامل مشروبات الكلى ميشود ولى در صد بالاى جنس واراداتى پارچه كولر وتلويزيون است وكولبران بدبخت بايد در نقش يك حيوان باركش هر كدام چندين برابر وزن خود جنس را روى كول خود از مناطق صعب العبور وبيراهه عبور دهند كه يك لقمه نان به فرزندان خود دهند والبته اگر خيلى شانس بياورند وكشته نشوند
خداشفات بده-خودت که معلوم نیست به کجا وصلی به این بیچاره هایی که باهاشون عکس میگیری رحم کن
آقای نوریزاد،لطفا به پرسش کریم پاسخ دهید….
دربدر ارجمند!
خوب میدانم که خسته شدهایی, طاقت تکرار مکررات را نداری و شاید آنها را بی نتیجه یافتهایی.
دوست گرامی پروسۀ “بازخورد”, انتقال, برایند, با توجه به مولفههای آن و بخصوص در اجتماع, پروسهایی طولانی و توام با فراز و نشیبهای فراوان است, این پروسه گاه چرخهایی ایجاد میکند ولی در عین ناباوری به روند و چرخایی دیگر منتج خواهد گردید, غالبا اِفراز آستانۀ چرخۀ دوم از چرخۀ نخست مشکل است و همین امر منجر به دلسردی و ناامیدی از روند فعالیتها میگردد, در حالیکه خطاهای نظری و ایستادگی بر مواضع پیشین عامل حقیقی این گونه تلقی و واخوردگی خواهد بود.
حد فاصل و فضای گسست میان این چرخهها با تونلی به نام “مرحلۀ گذار” کامل میشود, این تونلها از اساسیترین و گلوگاهترین نواحی مراحل تحولات در جوامع محسوب میشوند, گاه سرعت عبور از این گلوگاه پرشتاب و کم زمان است و گاه بطئی و طولانی و گاه شتاب متوسط و زمان منطقی, که طریقۀ آخر معمولا به سرانجامی بخردانه و مثبت خواهد انجامید.
در فرایند مراحل تکاملِ جوامع و گذار از تونلها و گلوگاهها بصورت منطقی و تحلیلیِ همه جانبه, چیزی به نام واپسگرایی وجود ندارد, گذار همواره رو به جلو و برخورد با اَشکال جدید و با نشانیها و رویدادهای خاص از مراحل و چرخههای پیشین قابل تفکیک و مجزا میباشد, موارد نقص و نقص صرفا به دلایل پارهایی از تشابهات و همچنین تحلیلهای تک بعدی یا عدم لحاظ دید فراخ و همه بعدی است.
شخصیت انسان, روش انسان, علاوه بر ژنتیک مجموعهایی از آگاهیهای کسب شده در دورانهای مختلف حیات شخصی و اجتماعی است, این آگاهیها محدود است و زمانیکه انسان در محیطی همگن یا هموژن با افراد و طرزفکرها و آگاهیهای همگن واقع میگردد روشها نیز همگن خواهد گردید زیراکه محیط و نوع و تراز آگاهیها و تلقیها تقریبا متشابه است, پیشرفت این پروسه حتا به مایههایی از تساوی خواهد کشید, حال آنکه وضعیت بینش و سطح آگاهی جامعه به گونۀ دیگری رسیده, خواستها و رفتارها و انتظارات متفاوت گشته.
پرسش:
با فرض قبول این تحلیل آیا میبایست درب آگاهی رسانی و باب تدریس را تعطیل نمود؟ زیرا از کوزه همان تراود که در اوست.
پاسخ:
در تمامی این سالیان سعی من این بود که با نشان دادن سلسله مطالب علمی و مکانیزمهای علوم تجربی از فیزیک و شیمی و ریاضیات گرفته تا بیولژی و ژنتیک و بیوشیمی و تکامل, که قابل شبیهسازی در نظریات اجتماعی و فلسفی و غیرو بود, ایجاد ابواب جدید و سویههای فراوان در تولید مطلب نزد متخصصان و نویسندگان این مقولات گردم.
یک جامعهشناس یا فیلسوف یا روحانی یا متصدیان دیگر رشتههای علوم انسانی زمانیکه از ماهیت ماده شامل ساختمان مولکولی و خواص و پیوندهای شیمیایی و مکانیزمهای دیگر علوم تجربی آگاه باشند, در واقع از پایینترین سطح حیات و روابط جانداران و اجتماعات مطلع گشتهاند, که علاوه بر دستِ باز در ایجاد مطلب, خود قادر به نظریه پردازی متناسب با هر وضعیت شخصی و اجتماعی خواهند بود, البته پارهایی از این مطالب در نوشتههای همین متخصصین بکار گرفته شد ولی متاسفانه تنگ نظری و استبداد باعث ایجاد مشکلات و محدودیتهای زیادی بر من شد, این موارد شامل عشق زنی دیوانه و صَرف هزینه به این منظور گرفته تا انواع انگها و توهمها بود, برخی دیگر نیز خواهان پیوستن به جمع آنان بودند, برخی نیز خواهان عزیمت به خارج از کشور و فعالیت با هویت اصلی من بودند بدون اینکه از مشکلات یا طرز تفکر من آگاه باشند و با انواع روشهای غیر اخلاقی و مستبدانه راه را بر من تنگ کردند, مطالب من مرتب سانسور یا حذف میشد, وبلاگها و سرورهای مرا میبستند, آن زن دیوانه با صرف هزینۀ بسیار به سایتهای مختلف خواهان حذف من بود, چه انتظاری از فرزند یک دیکتاتور و جلاد میتوان داشت مگر رسیدن به امیال با هر روش و حیوان صفتی, البته مشکل تنها این نبود زنی دیگر نیز در خارج کشور مبتلا به همین عارضه بود, اصلیتش را نمیدانم ولی انگلیسی زبان است و در سایتهای اجتماعی برش دارد, ظاهرا نام و مشخصات کامپیوتر و آی-پی مرا به منظور سرچ دائم به سیستمشان وارد کرده و هر کجا که وارد میشوم سریع مرا شناسایی کرده و سپس ایجاد مشکلات. همچنین اگر درست فهمیده باشم توصیه و حتا تهدیداتی از داخل کشور مبنی بر عدم درج مطالب من در کلیۀ سایتها چه داخل و چه خارج کشور شده است, بهرحال این افراد و سایتها از جمله جرس دارای نقاط ضعف و تاریخچۀ ناآشکار هستند که در صورت تخطی از دستورات داخلی, برخی مسائل گذشتۀ آنان افشاء خواهد گردید و همین امر دست آنان را تا حدود زیادی بسته نگاه داشته و همچنین اعتماد بدانان را با شبهه مواجه ساخته.
بدبختانه اکثر مسئولین سایتها به حمال و بردۀ آنان تبدیل شدند, و با بدترین و زشتترین و بی رحمانهترین روشها در سانسور و حذف مطالب و برخوردهای زشت حلقۀ غلامی را به گوش آویختند, که مبارکشان باد.
غالب افراد در نت علل متفاوتی را از عدم تاثیرگذاری و در نهایت خاموشی و سوت و کوری سایتها بیان میدارند ولی به نظر من گذشته از یکسری مسائل فنی و تکنیکی, رفتارهای غلط بهمراه استبداد و دروغ و فریب بوده است.
واقعا نمیدانم با چه زبانی میبایست با اینان صحبت کرد تا دست از این رفتار زشت و خوی حیوانی بردارند, برای من در وحلۀ نخست ظاهر و سن یک زن مطرح است و هیچ روشی قادر به تغییر نظر من نخواهد بود, صَرف هزینه به نویسندگان و متخصصان و جا زدن مقالات آنان با نام خویش تغییری در نظر من ایجاد نمیکند و تنها به تصور خودخواهی و فریبکاری فرد منجر میگردد, همچنین مکانی که بوی استبداد و دروغ از آن به مشام رسد جای من نخواهد بود چرا میبایست به آنان پیوست؟
برای من این سئوال همواره مطرح بوده: افرادی که آن سر دنیا بیش از هشتاد درصد مطالبشان با هویت ناشناس است چگونه از بنده که در داخل کشور و با هزارگونه خطر مواجه هستم انتظار هویت واقعی دارند؟ لطفا پاسخ دهید.
به نظر من پیش از فعالیت در هر مکانی در ابتدا و در حین کار میبایست به سالم سازی و ایدهآل نمودن آن محیط پرداخته شود, شما نمیتوانید در محیط ناسالم و فضای استبداد و دروغ بر علیه همین اعمال و با صِرف مقالات و گوهرفشانی دست به آگاهی رسانی و انتظار نتیجه داشته باشید, زمانیکه به یک خانۀ جدید انتقال میابید در مرحلۀ نخست باید محیط و فضای داخلی آن خانه را با سلیقه و متد علمی چیدمان نمایید, انظبات و بهداشت و پاکیزگی داخلی از خارجی مهمتر است, در غیر اینصورت بوی نامطبوع آن خانه را خواهید گرفت و قادر به رایحۀ خوشبو در دیگران در خارج از منزل نخواهید بود و آنان معترض شما خواهند شد.
بهرحال دوست گرامی روند تاثیرگذاری در اجتماعاتِ مختلف دارای شیوههای متعدد است, در اینجا ایجاد تاثیر قطعی ولی در حد و اندازۀ خویش است لذا شما یا هر کس دیگری نیز نمیتوانید منکر تاثیر گذشتۀ خویش باشید, کارها و نوشتههای شما در زمان خود تاثیر خود را گذاشته لذا دلسرد نباشید و به فکر تغییرات جدید و مکانیزمهای جدید باشید, تصور ناکارایی در دوران و چرخۀ جدید تصوری عبث است زیراکه علم و تجربه و قدرت بیان و نویسندگی شما و با مسیرهای جدید و سازگار با دوران جدید قادر به منشاء تحولات خواهد بود, این سخنان برای دلداری نیست بل واقعیت است.
من درکل با شیوههای نصیحتوار پدربزرگانه و توصیه به پاکی و نجابت و از این دست مقولات موافق نیستم و معتقدم دوران این سخنان و راهکارها طی شده و اکنون در این زمانه کارکردی ندارد و به افسانهها پیوسته, در برخی از نوشتههای علمی سعی کردم به مکانیزم رقابت و انگیزههای انسان در تخاصم و تنش با اطرافیان در این وادی از حیث ساختار ملکولی و پیوندهای شیمیایی و ماهیت ماده بپردازم, این مطالب و مکانیزمها پایهاییتر از علم روانشناسی است, بی شک انسان پس از وقوف به ساختار و ذات خویش بمراتب بهینهتر قادر به شناخت ماهیت و امیال و غرایض خویش خواهد گردید و سپس به اتخاذ رویکرد مناسب نائل خواهد گشت.
در همین شبیهسازی بیان نمودم که پروسۀ فرگشت و ایجاد جاندارانِ متفاوت و رنگارنگ اعم از گیاهان و جانوران زمانی پا به عرصه نهاد که امکانات پایۀ آنان و محیط مهیا گشت, با روشهای ژنتیکی در ساختار موجودات چه آناتومیکی (ظاهر) و چه فیزیولژیکی (درون) به حداقل تخاصم و حاکثر استفاده از محیط و امکانات دست یافتند, سه میلیارد سال زمان گذشت تا نخستین موجودات زنده در کرۀ زمین در سطح پروتئنی در آبها شروع به زیست کنند, یک میلیارد سال گذشت و چیز مهمی رخ نداد تا با ایجاد ملکولهای ژنتیکی مانند و موجودات متنوع با بالاترین راندمان و کارائی نسبت به موجودات پیشین ایجاد شد, نیم میلیارد سال گذشت و نتیجۀ قابل توجهی رخ نداد, تا سیستم عصبی در سطحی ساده در کرمهای پهن رخ داد و در نهایت به مغز پیشرفتۀ انسان منتهی گشت, حدود صد میلیون سال انسان به مانند حیوانات وحشی زندگی کرد نا 35 هزار سال قبل گونۀ جدیدی ایجاد شد و به مرور به شهرنشینی هجرت کردند, 10 هزار سال بشر به شهر نشینی پرداخت و جز زجر و بدبختی و بردگی و کشتار و غارت و قربانی خدایان شدن و غیرو نصیب نبرد تا قرن فعلی که شیوههایی از دمکراسی به عنوانین مختلف حاکم گشت.
یکی ورداشته نوشته که کدام صلح کدام دوستی! اصلا نوری زاد ول معطله، چرا که مخالفان حکومت که این حرفا رو میدونن! سپاه و خامنهای هم که اهل صلح نیستن!… خلاصه این دوست ما به همین سادگی قضایا رو در سیاه و سفید خلاصه کرده والسّلام. اگه ایشون درست میگه پس در هیچ جای دنیا هیچ کاری برای اصلاح مسالمت آمیز امور از سوی هیچکسی نباید انجام بشه. آقایون گاندی و نلسون ماندلا و لوترکینگ و خانم آن سن سوکی و امثال اینها هم زور زیادی زدند چرا که در همه جا عموماً دعوایی اگر هست بین سیاهی و سپیدی است و این را هم همه میدانند پس چرا باید الکی زور بزنیم و مثلا از صلح و مسالمت و انسانیت و این مقولات حرف بزنیم. در حالیکه با خشونت و با تفنگ میشود به راحتی بر سیاهی غلبه کرد!! خوشبختانه واقعیتها چیز دیگری به ما میگویند. آن صلح و دوستی که از توی لوله تفنگ در آمده باشد معمولاً خیلی زود جایش را به دشمنی و زورگویی و استبداد و جنگ و نظایر اینها میدهد. تلاشهای محمد نوری زاد برای اصلاح مسالمت آمیز ناهنجاریهای حکومتی و اجتماعی واقعا تحسین بر انگیز است و امیدوار کننده. ایکاش دهها و صدها چون او داشتیم. همین سفر هاش برای من یکی که بسیار پر محتوا و آموزنده است.
باز هم ستیز با علم و دانش
خبرگزاری هرانا
https://www.hra-news.org/1389-01-27-05-24-07/17194-1.html
– ماموران امنیتی به کلاس درس دانشجویان بهایی محروم از تحصیل در کرج حمله کرده و از دانشجویان تعهد گرفتند دیگر در کلاسها شرکت نکنند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، بعد از ظهر روز گذشته چهارشنبه ۶ آذر ماه ماموران امنیتی به منزل یک شهروند بهایی در مهرشهر کرج بهنام «شمیم شبرو» که در آن برای دانشجویان محروم از تحصیل بهایی کلاس درس برگزار میشد حمله کردند.
دانشجویان حاضر در کلاس که همگی بدلیل اعتقاد به دیانت بهایی از تحصیل محروم شدهاند برای دوره کاردانی سال ۹۲ بصورت مخفیانه مشغول به تحصیل بودند.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: «کلاس ما از ساعت ۱۲ ظهر تا ۳ بعد از ظهر بود و معین آبادی قرار بود برای ما تدریس کند. ماموران کمی پس از شروع کلاس با حکم قضایی بصورت وحشیانهای وارد منزل شدند و پس از تفتیش بدنی تمام موبایلها را ضبط نمودند.»
وی در ادامه گفت: «از ابتدا مامورین در حال فیلم برداری بودند و از همه دانشجویان عکس تکی و مشخصات گرفتند. مامورین همچنین از برخی تعهد گرفتند که دیگر در کلاسهای مجازی شرکت نکنند. مامورین همچنین به ما گفتند که روز شنبه برای احضار به دادگاه با شما تماس خواهیم گرفت.»
این منبع در جواب این سئوال که هماکنون چند دانشجوی محروم از تحصیل بهایی در ایران وجود دارد گفت: «این رقم را نمیتوان به سادگی بیان کرد، ولی چیزی بیش از ۱۵۰۰ دانشجویی محروم از تحصیل بهایی در کشور وجود دارد و علیرغم سخنان آقای روحانی مبنی بر نبود دانشجوی محروم از تحصیل متاسفانه در کنکور سال جاری نیز بهاییان از شرکت در دانشگاه محروم شدند.»
مانده ام سفر صلح و دوستی کی با کی؟ صلح و دوستی خامنه ای و جنایتکارانش با مردم کردستان یا مخالفان حکومت با مردم کردستان؟ آقای نوریزاد خود را سفیر صلح و دوستی چه کسی میدانند؟ سفیر صلح سپاه؟ مخالفان حکومت جمهوری اسلامی که دشمنی با مردم کردستان نداشته اند.