یک:
جبهه بود وجنگ بود و جنگ. باران می بارید. بارانی از گلوله وترکش. یکی ازآنها سراسیمه آمد و جوانی را برد. جوان همسرداشت. ودوکودک خردسال. زن، مردش را که بخاک سپرد، واشکهایش را که سترد، سربلند کرد تا کودکانش را درآغوش بگیرد. کودکانش را دید. که درآغوش عموی هفده ساله شان آرام گرفته بودند. عموی هفده ساله سرش را روی سربچه ها نهاده بود و بی صدا می گریست.
ازاین حادثه یک سال گذشت. عموی هفده ساله هجده ساله شد. زن، به عقد عموی بچه ها درآمد. عمویی که کودکان برادررا روی زانو نشانده بود. اسم این عموی هجده ساله عبدالله بود. عبدالله مؤمنی.
اکنون او سالهاست که در زندان است. وبارها تا مرزمرگ زده اندش. برای چه؟ برای این که بشکنندش. برای این که دیگرسراغی ازقرارومدارانقلاب نگیرد. انقلابی که وعده های بسیارداده بود. آزادی، حق، آینده، قانون، عدالت، پاکی، ادب. وعبدالله می دید که مردان اسلامیِ انقلاب این همه را به شوخی گرفته اند. پس اعتراض کرد. واکنون درزندان است.

با دیدن تابلوی مرکزبهداشتِ شهرستان کرمانشاه، احتمالاً گمان می برید که من می خواهم ازاعیتاد و ایدزآماربدهم. یا بنا دارم به قاچاق دارو وقاچاق تجهیزات پزشکی اشاره کنم که اتفاقاً درتخصصِ کسانی است که ما یک وقتهایی دوستشان می داشتیم و این روزها کلاً به دوردست های انسانیت و مسلمانی کوچ کرده اند. مرا اما با این قضایا سخنی نیست. اگربا من به محوطه یِ پشتیِ این مرکزبیایید با یکی از عجایب کرمانشاه مواجه خواهید شد. اینجا که من ایستاده ام میدان ” تاج گذاری” کرمانشاه است. بله، میدان تاج گذاری! درکرمانشاه، مردم هنوزبا اسمها و نشانه های قدیمی مأنوسند. مثلاً اگرسوارتاکسی شوید و بگویید: خیابان آیت الله کاشانی، راننده بی آنکه تعجب کند، شما را به خیابان “مصدق” می برد. پس برای دیدنِ آنچیزی که من اسمش را “غربتِ مضاعف” نهاده ام به محوطه ی پشتی این مرکزبیایید.

درپشت این دربسته و قفل شده، انباری از وسایلِ اسقاطِ مرکز بهداشت کرمانشاه است. درکنج این انبار، مزار”یار محمدخان کرمانشاهی” است. مردی که به گواه تاریخ و تأیید و تأکید کسروی، نقشی محوری در پیروزی مشروطه خواهان و درتوفیق ستارخان و باقرخان داشته است. شوربختانه سرداری که می توانست و باید دراندازه ی آن دو سردارملی مورد اعتنا و تجلیل و تکریم قرارگیرد، دراین بیغوله با بی مهریِ دستگاههای دولتی مواجه است. این گنبد نیز به همت یکی ازمشتاقان یارمحمدخان دراین گوشه بنا شده است و هیچ به استانداری و میراث فرهنگی و اینجور ادارات و دستگاهها ربطی ندارد. سابقاً درکرمانشاه اسم خیابانی را “یارمحمدخان” نهاده بودند که بعداً این اسم نیز تحمل نشد و خیابان یارمحمد خان به بلوارشهید بهشتی تغییرداده شد.

در شهر صحنه ام. بر سرمزارسید خلیل عالی نژاد ایستاده ام و با او سخن می گویم. به او می گویم: ما را ببخشای که قدرسرانگشتان جادویی تو را آنگاه که برسیمهای تنبور و سه تارمی لغزیدند و آسمانی ترین اصوات دلنشین را برمی آوردند ندانستیم و خنجر آجینت کردیم. ما را ببخشای که قدرصدای داوودی تو را آنگاه که ازبلندای عشق با خبرمان می کردی ندانستیم و بر پیکرت زخم نشاندیم. شادروان سید خلیل عالی نژاد، این هنرمند اهل حق، درگرمای قتل های زنجیره ای ازپای درآمد و هیچ تنابنده ای نیز به سوز بستگان و خویشان او اعتنا نکرد.

اینجا روانسر است. دروازه ی اورامانات. اینجا آنقدرزیباست که شما بیکاری واعتیاد جوانانش را ازیاد می برید. آنقدرزیباست که یادتان می رود چه جماعتی و به چه نیتی درمیان خلق اینجا اختلاف می افکنند وسربه سراعتقادات مردم می گذارند. یک درصد جمعیت روانسرشیعه ونود ونه درصد آن سنی است. دراین شهرزیبا نه کشاورزی آنچنانی هست نه دامداری نه کارگاهی نه کارخانه ای نه تجارتی و نه قاچاقی. حالا بپرس این مردم از کجا می آورند ومی خورند. دانستم اغلب یا کارگروکارمند ومستخدم و معلم وسپاهی و انتظامی اند یا مردانشان درشهرهای همجوار به کاری مشغول.
منطقه ی اورامانات یکی ازجذاب ترین مناطق سرسبز و دیدنی کشوراست. با شهرهایی چون: روانسر، جوانرود، ثلاث باباجانی، پاوه، نوسود، و نودشه. اگریک نگاه شریف و شایسته و غیرامنیتی با این منطقه همراه باشد، حتماً این حوالی را به قطبی ازگردشگریِ پرسود تغییرچهره می دهد. فراهم آوردن زیرساخت های این گردشگریِ هوشمندانه می تواند به بسیاری از معضلات معیشتی مردمان اورامانات خاتمه دهد. اگرکه خاتمی وجنتی وعلم الهدی بگذارند. که تا اسم گردشگربمیان می آید بدنشان کهیرمی زند.
آلا در یکی ازکوچه های روانسر می دوید که متوقفش کردم. دو برگ کاغذ توی دستش بود. شعری ازشیخ بهایی را رنگ آمیزی و نقاشی کرده بود. از او خواستم برایم بخواند. و او خواند:
همه روز روزه بودن،همه شب نماز کردن
همه ساله حج نمودن سفر حجاز کردن
ز مدینه تا به کعبه سر و پا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به وظیفه باز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف جستن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به خدا قسم کسی را ثمر آن قدر نباشد
که به روی ناامیدی،در بسته باز کردن
این غار را مردمان روانسر به دوره های دور – به عصر مادها – منتسب می کنند. در منطقه ی اورامانات یک چند تایی ازاین غارها هست که عمدتاً محل حال و حول معتادان است. اثر باستانی ای را تجسم کنید از دوره های دور، دود زده و آلوه و کثیف و پر از زباله.

یکی دیگر از مناطق زیبای اورامانات، شهر جوانرود است. زیبایی ظاهری اش به کنار، من آنچنان زیبایی ای در جوانان جوانرود یافتم که شهد زیارتشان تا مدتها با من است. بیکاریِ مفرط باعث شده که جوانان منطقه به رقابت غلیظِ تحصیلی روی برند. تا مگر به یمن تحصیلات بالا بتوانند از دایره ی تنگ شهر خود خروج کنند.
اصرار جوانان جوانرود برای ورود به دانشگاههای معتبر آنچنان فراگیر است که از هرکه می پرسی چقدر درس خوانده ای، می گوید: کارشناسی یا ارشد یا دکتری. جوری که کمتر به کمتر از کارشناسی بر می خورید. جوانها درس می خوانند که ازشهر خود خروج کنند. چرا که دراین شهر دکتر هم که شوی نهایتش باید کارمند شوی. سیاست نادرست و نابخردانه ی ” شیعه سالاری” باعث شده جوانان پرشور و فهیم و درس خوانده ی جوانرود برای یافتنِ شغل مناسب به دوردست ها تارانده شوند. در این شهر، همه ی رؤسای ادارات از غریبگان شیعه اند. جوری که مثلاً رییس فلان اداره را می بینی که یک شیعه ی فوق دیپلم است و کارمندانش لیسانس و فوق لیسانس سنّی.
” رستگار رحمانی” یک جوان جوانرودی است که در کنکور سال 88 نفر اول کشور شد. آنهم در دو رشته ی علوم تجربی و زبان های خارجی. و رتبه ی چهار در رشته ی هنر. این شگفتی باعث شد که اعجاب مرکز نشینان برانگیخته شود و از او بار دیگر امتحان بگیرند. که بار دوم نیز او به همان رتبه ی نخست دست یافت. این جوان اکنون در رشته ی پزشکی دانشگاه تهران درس می خواند.
جوانان جوانرود می گویند: جوانرود بعد از سراوان، دومین شهرِ آلوده به بیکاری در کل کشور است. من خود به جوانی برخوردم که چکمه پوشیده بود و دریک حوضچه ی پرورش ماهی کارگری می کرد و به ماهیان غذا می داد. وقتی میزان تحصیلاتش را پرسیدم گفت: فوق لیسانس.
یکی از جوانان جوانرودی به من خبر داده بود اگر سه شنبه بیایی ما مراسم ” بلوط کاری” داریم. اغلبشان از سفر من به کردستان و کرمانشاه و به شهر خودشان خبر داشتند و چشم به راهم بودند.
کاش بودید و مستیِ مرا تماشا می کردید آنجا که از تماشای چهره های دوست داشتنی شان سر از پای نمی شناختم. عکاس که عکس گرفت، من خواستم تکرار کند. و به جوانها گفتم: چرا لبخند نمی زنید؟ جوانها بخاطر من لبخند زدند. عکس که گرفته شد، یکی شان دست بر شانه ی من نهاد و گفت: ما سی و چهار سال است لبخند نزده ایم. و ادامه داد: ماها با دو انگ برپیشانی به دنیا می آییم. یکی انگِ کُرد بودنمان است و دیگری انگ سنّی بودنمان.

سلام فاطمه جان، اکنون که این نامه را برای تو می نگارم، دمِ صبح ششمِ آذرماه است. کجایم؟ در روستایی مجاورِپاوه. و درخانه ای که مردش بی نشان رفته. من به نوشتنِ این نامه ناگزیرم. که اگرننویسم، درخود مچاله می شوم. و بارانی ازشماتت برخود می بارم. نه این که بخواهم با نگارشِ این نامه خود را خلاص کنم، بل به این دلیل که سربه آستانِ توسایم و همراهی ات را التماس کنم.مدتهاست که سخنی درمن پابپا می شود. تحملش را داشته باش. بگذار آنچه را که ازگفتنش هراس دارم، درهمین ابتدا وابگویم. وآن این که: من دیگر به خانه بازنمی گردم. تاکی؟ تا زمانی که زندانیان سیاسی ما به خانه باز آیند، وآن سه یارنازنین نیز رهایی یابند. این را یکی دو باربه شوخی گفته بودمت. و توسکوت کرده بودی. اکنون اما شوخی ای درکارنیست. من به این سفر ادامه می دهم. با این که می دانم تو تنهایی. و پیش ازاین نیزتنها بوده ای.
آدمهایی مثل من ظاهراً برای زندگی کردن ساخته نشده اند. و آدمهایی مثل تو، برای لمسِ آرامش. من به این سفر آنقدر ادامه می دهم که خبر آید: همگانِ عزیزانِ دربند ما رها شده اند. این خبر که درهمه جا پیچید، لنگ لنگان بازمی گردم و دق الباب می کنم. اگر در به رویم وا کردی، کوله ای را که از اشک ها وآه ها و لبخندها و آرزوهای معطلِ هموطنانمان انباشته ام، پیش رویت وا می کنم. تا از این سوغات بی بدیل، لبخندهایش را برداری و تناول کنی. و اگرنه، گفتی برو به همانجاها که بوده ای، دمِ در برزمین می نشینم. آنقدرکه همسایگان و رهگذران و همان زندانیانِ آزاد شده وساطت کنند ودلِ خراش خورده ی تو را نرم کنند.
صبوری ات را از خدای خوب تمنّا می کنم.
ششم آذرنود و دو- روستای دوریسان
سلام به شیرمردی از دیار غصب شده
وقتی میبینم مردان مردی همچون شما همچنان هست .باشد که باشید امیدوار میشوم .و افسوس میخورم که نسل رستم به چند نفر محدود شده .بقیه این به ظاهر هستان که نیستند گویی از پشت رستم نیستند .مواظب خودت باش
سهراب
سفرصلح و زیبا و خوشی را در هرجای ایران برایتون آرزو می کنم✿
امیر محمد
اقای نوریزاد ابرمردی ازدیار شیرمردان ایران زمین است خدایش مستدام دارد
امیرمحمد از کابل
سلام آقای نوری زاد گرامی!
با همسرم نامهٔ شما به همسرتان را خواندیم و بر آن شدیم به جای سخن گفتن از احساسمان با شما، تنها به نقل ترانهای که معینی کرمانشاهی در سال ۱۳۳۸ سروده بسنده کنیم. تجویدی روی این ترانه آهنگ ساخته و دلکش آن را با صدای سحرانگیزش خوانده است.
سر به صحراها زدم من
بر هوسها پا زدم من
رنج بیش و کم ندارم
مست عشقم غم ندارم
قسمت من هم از این دور فلک آزادگی شد
حالت من هم مشوش با غم دلدادگی شد
رنج بیش و کم ندارم
مست عشقم غم ندارم
قامت آزادهٔ من پیش گردون خم نشد
روی خاک افتادم اما از وقارم کم نشد
هر کسی آرام خواهد
عیش و نوش و کام خواهد
قسمت من هم از این دور فلک آزادگی شد
حالت من هم مشوش با غم دلدادگی شد
رنج بیش و کم ندارم
مست عشقم غم ندارم
به امید روزی که شرط شما برای بازگشت به خانه و کاشانهتان برآورده شده باشد و شاهد استقبال همسرتان با آغوش باز باشید.
احمد فرهادی
۱۳ آذر ۱۳۹۲
ناکجا آباد غربت
دارم فکر میکنم آیا با نوشتن این چند جمله مطلبی که نوشته بودم ونیست شده پیدا می شود امتحان می کنم
سلام اقای نوری زاد وسلام به همسر محترم شما
یک وقت هائی می گفتند خدا سایه ات را از سر ما کم نکند ولی امروز دیدم همسر من یک همدرد هم دارد چون من از طایفه سایه بالا سران اخراج شده ام اینقدر در سفر هستم که اگر گذشته های جوانی بود فرزندانم شاید عمو خطابم می کردند ولی بد هم نیست باید با خود بودن را یاد گرفت البته من همیشه دعا می کنم که سایه همسرم از سرم کم نشود ولی هیچ میلی به سایه سر بودن ندارم که دراین وانفسا بد مسئولیتیست وبد اتهامی که تنها خدا سایه سر همه است وما هرکدام ابزاری کاش روزی به بازنشستگی برسم تا همسرم دستم را بگیرد وبه گوشه ای بنشاند و باهم پیرانه سر غم این همه ندانم کاری را که میدانی چیست بخوریم من میدانم تلاش می کنم که نانی به کف آورم ولی دارم عمرم را به غفلت می خورم وهمسرم بجای این که بگوید بیا بس است می گوید برو برو تا به نقطه مطلوب نرسیدی برو وکاش میتوانست مثل همسرشما با پیامی جوابم را بدهد ولی خوشحالم که نمی تواند چون اگر می توانست پامی از من بخواند این گفتگوی گهگاهمان نیز فاتحه
وراضی هستم که اگر نباشم چکنم اما راستش هر چه به دنبال آن مطلوب می گردم تا به همسرم هدیه کنم پیدایش نمی کنم
کاش پول بود کاش خانه بود کاش ماشین بود کاش ویلا بودیا فراهم می کردم یا می گفتم نمی توانم من به غربت میروم آن هم بسیار تا برای او آب حیات را پیدا کنم ولی نمی دانم کجاست
راستی شما به دنبال چیستی که اینگونه رمیده ای؟
به گزارش سراج24 محمد نوری زاد ضد انقلاب دئره گردی که این روزها در حال گشت و گذار ایران است در نامه ای به صورت رسمی به همسرش اعلام کرد که دیگر به منزل باز نمی گردد!
وی در نامه به همسرش نوشته:…. بگذار آنچه را که ازگفتنش هراس دارم، درهمین ابتدا وابگویم. وآن این که: من دیگر به خانه بازنمی گردم. تاکی؟ تا زمانی که زندانیان سیاسی ما به خانه باز آیند، وآن سه یارنازنین نیز رهایی یابند. این را یکی دو باربه شوخی گفته بودمت. و توسکوت کرده بودی. اکنون اما شوخی ای درکارنیست…..
به نظر می رسد محمدنوری زاد که در سال های نه چندان دور با ارتزاق از کیسه بیت المال و دریافت بودجه های میلیاردی در دهه 70 و 80 از نهادهای مختلف مشغول ساخت ضعیف ترین فیلم ها و سریال ها بود ، این روزها و پس از فتنه88 به صف ضدانقلاب دوره گرد افتاده است و با هم اکنون با سفر به برخی شهرهای کشور در حال حاشیه سازی است . نامبرده که ظاهرا به دلایل مختلف مدتها بنا داشت دیگر به خانه بازنگردد این روزها در سفر به کردستان آزادی برخی هم بندان سابقش را بهانه کرده و از خانه رسما فرار کرده است و گفته که دیگر باز نخواهد گشت!
کرتیم سالار
اشکم سرازیر است ،درود بر فلم !
نوری زاد ارجمند ، سحر نزدیک است ، خسته نباشی ، مواظب سلامتی خودت باش.
محمد جان جدی گقتی؟
میدانستم که بالاخره دعاهایم مستجاب خواهد شد.
محمد جان ولی تو بارها چنین قولی داده و عمل نکرده بودی امیدوارم این بار و با وجود عده ایی شاهد زیر قولت نزنی.
محمد جان تو رو خدا حداقل مدتی طاقت بیاور بلکه زندگی ما هم رو براه شود و دنیا را چه دیدی شاید منزل را فروختیم و به جایی دور از دسترس و تیر رس تو نقل مکان کردیم.
همسایه ها هم خیلی خوشحال هستند فامیل هم همینطور.
با امید غیر ممکن بودن دیدار
همسر
سلام استاد خوب برای اثبات درد دل جوانان جوانرودی هم که شده به اطلاعتون برسونم همون روزی که شما جوانرود بودید شهردار بومی و توانمند جوانرودی رو بدون هیچ دلیلی از کار برکنار کردند چون تحمل نداشتن موفقیت یک فرد کرد و سنی و تحصیل کرده ی متعهد که می تونه به همشهریاش خدمت کنه و رونقی به وطنش بده رو ببینن . جناب شهردار که دو سه سالی شهردار بوده و به قول دوست و دشمن جوانرود تا به حال شهرداری به این توانمندی به خود ندیده و با وجود اینکه شورای شهر9 نفره جوانرود کاملا ایشون رو تایید داشتن حتی استانداری هم ایشون رو تایید کرده فقط چون سربازان گمنام مصلحت ندونستن از کار برکنار کردن در ضمن ایشون سال گذشته دکترا با رتبه عالی قبول شدن مصاحبه هم قبول شده ولی باز سربازان گمنام اجازه ی تحصیل به ایشون ندادن دیگه جوانان این مرزو بوم چه انگیزه ای برای تلاش و نو آوری داشته باشن
سلام بر تو ای رهگذر! همانطوری که از نام مستعارت پیدا است رهگذرانه وبا عجله حرفی زدی و رفتی !چنین حرفهایی یا نا آگاهانه است یا مغرضانه؟اگر ازروی بی اطلاعی باشد نوشته هایم موثر واقع میشه وگرنه بعیده**** امثال شماها واقعا کورد و کوردستان را ایرانی نمیدانید و فکر میکنید که ما مناطق فعلی رو اشغال کرده ایم که شما مدعی هستی که بسیجیان و پاسداران برای دفاع از میهن به خطه پاک کردستان هجوم آوردندو ما را بیرون راندندویا سرکوب کردند؟ملت کورد سابقه ی چهار هزارساله وبیشتردر استقرار در این مرز و بوم وتجربه حکومت داری خیلی زیادتراز پارسها داشته است ولی متاسفانه انکار میکنند. حال این بجای خود بماند.%. اما نمیدانم سنی داری یا نه ؟-ولی اوایل 57 قبل از پیروزی انقلاب ،خمینی به تمام گروههای ملی و مذهبی قول خودمختاری و رفع همه ستم های ملی و مذهبی راداد اما به محض تصاحب قدرت ،کل قرارو مدارها و وعده ها را زیر پا گذاشت و تمام حقوق کورد را انکار کرد و وبعد از زیر بار نرفتن همه گروههای ملی و مذهبی کردستان به چنین ظلم و بی عدالتی، ایشان فتوای جهاد و کشتار را صادر کرد وبه سرزمین ما تجاوز کرد،حکم کفر و الحاد کوردها را داد و به پاسداران و… اعلام کرد تا پاکسازی کامل کافران کورد پوتین ها را از پا در نیاورند …وبدین ترتیب کشت و کشتار و خونریزی با سبوعانه ترین روشها اغاز گردید مادران و بچه ها و …را به خاک و خون کشیدند بیشتر روستاها و مزارع را سوزاندند *چون حکم دینی جهاد رو داشتند به هر نام و اسمی زنان و دختران را زندانی و شکنجه و …. ودر آخر با وضع فجیع میکشتند لابد آنها داشتند انقلاب صادر میکردند و زمینه ظهور مهدی رو ایجاد میکردند … آنهایی که به یاد دارند که کردستان چه ظلم ها و رنج ها دید ، روزها صدای تفنگ و توپ ودرگیری … و شب ها حرکت ماشین جنگیشان در کوچه ها و خیابانها برای ایجادارعاب ووحشت در مردم … خلخالی ها را آورده بودند تا مقصر و غیر مقصرومسلح و غیر مسلح را دیوانه وار اعدام میکرد تا هیچ کس جرات عرض اندام در برابر حکومت نا اسلامی رو نداشته باشد … بله جناب رهگذر ،خود سران رژیم کشته های خودشان را در هنگام برگشت به خانواده هایشان گوش تا گوش سرمیبریدند و قطعه قطعه میکردند تا جنایتهایشان را توجیه کنند و به مردم فریب خورده فارس و ترک بقبولانند که قتل و عام کوردها درست است و نفرت بیشتری نسبت به ما داشته باشند،باید بدانی با وجود آنهمه جنایات هیتلری که سالیان سال بر ما تحمیل کرده اند ولی باید بدانند ملت کورد همچنان مصمم بر حقوق ملی و مذهبی خود استوار است وتا نیل به آن در حال مبارزه فرهنگی و مدنی(نه مسلحانه) خواهد بود،ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدا مکم”… انشآلله
سلام استاد گرامی آقای نوری زاد . با سلام و عرض شرمندگی بابت مسئولیت سنگینی که یک تنه بر دوش گرفته ای و ما خوانندگان و مطلعین شرایط شما ،در اتاق خود با یک لیوان چای گرم و احیاناً یک بشقاب میوه پوست کنده ی آماده تناول در کنار زن و بچه ی خود ( بعضاً ) ،همه ش میگیم : لِنگِش کن !!! بدترین نمونه اش خودم هستم ، لطفاً به کسی بر نخوره !
استاد گرامی ، من مونده ام اگه در تاریخ آینده ی این مملکت،بخواهند بر اساس مردی و مردانگی و شجاعت ، جمعیت ایران را اعلام بکنند ، بنویسند ، ایران در سال 1392 چند نفر جمعیت داشت ؟ 100 نفر ؟ 1000 نفر ؟ کمتر ؟ یا بیشتر ؟
آنچه مسلم است من و امثال من در فهرست این جمعیت نیستیم ، ولی مطمئن باشید همسر گرامی شما سرآمد این لیست قرار میگیرد … تعجب نکنید ، حدیث داریم!!! ، پشتِ هر مردِ موفق ، زنی موفق و پشت هر مردِ شجاعی زنی شجاع و پشتِ هر مردِ از جان گذشته ای زنی از جان گذشته و …. قرار دارد !
پس مطمئن باشید همه ما رهین منت شما و خانواده محترمتان هستیم . امیدوارم خداوند متعال شما و خانواده شما را در پناه خود نگهدارد و هرچه زودتر با برآورده شدن آرزویت به آغوش گرم و پرمهر خانواده ات برگردید. آمین
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد از من چگونه پرسی آن درد را دوا کن ؟
عجب زندگان پر رویی ما!
ای کاش من یک نوری زاد بودم.
که بروی ناامیدی دربسته باز کردن!واقعا به این شعر اعتقاد داری؟شما که همش از ناامیدی حرف میزنی من در تمام نوشته های شما صداقت ناامیدی لجبازی بارژیم ومبارزه تند با گذشته ات را پررنگ میبینم
استاد عزیز نامه به همسرت راخواندم ومتاثر شدم-ولی بعنوان یک روانشناس احساس میکنم باز جوگیر شده ای مثل همون وقت که قرار بود خودسوزی کنی-اصولا در پیله یک موضوع بمدت طولانی گیر افتادن ادمو دچار اینگونه نامتعادلیها میکنه-خواهش میکنم همسر محترنترا اذیت نکن
آقای نوریزاد با سلام و آرزوی سلامتی برای شما انسانی که در این دنیای وا نفسا از نظر این حقیر به ” آدمی ” رسیده اید . در نامه به همسر گرامیتان آنجا که مرقوم فرموده اید : من دیگر به خانه بازنمی گردم. تاکی؟ تا زمانی که زندانیان سیاسی ما به خانه باز آیند، وآن سه یارنازنین نیز رهایی یابند . آقای نوریزاد از شما که به ” آدمی ” رسیده اید ملتمسانه تقاضامندم که اینگونه ننمایید و تصمیم نگیرید ، زیرا از این مسئولین بی فکر و کم بضاعت عقلی ، هیچ بعید نیست که برای عروسی های درونی خودشان و دلهای چرکین خودشان هم که شده به هیچ منطق و انسانیتی همه عزیزان ما را در زندان “ابو غریبی ” و ” ابن زیادی ” و “هارون الرشیدی ” خود نگه دارند تا دل مرده رهبری و مسئولین ” بز اخوشی اشان ” و دل سیاه و مرده خودشان را تسکین دهند . آنوقت شما آدم عزیز از پناه خانواده خود هم بی پناه خواهید شد و استواری و غیرت راه انتخابی خود را که مرهون همین خانواده هستید ، خدای نا کرده از دست خواهید داد . بنا بر این دمیدن غیرت در راه خدا برای هر مردی از جانب خانواده خود ارزشمند بوده و دلگرمی خانواده دراین راه ، شراکتی در آخرت برای همسر و عزیزان می باشد و شما از تصمیمی که گرفته اید کمی عقب نشینی نمایید .
“آدمهایی مثل من ظاهراً برای زندگی کردن ساخته نشده اند”
ولی شما زندگی کردید و با تقلب و فریب مردم و چاپلوسی رهبر (خودخوانده) به مال و ثروتی بسیار فراتر از شایستگیتان دست یافتید.
این سخن جدید شما در این زمان و سنین محلی از اعراب ندارد.
با سلام وعرض خسته نباشی به برادرعزیزم جناب اقای نوری زاد فقط میتوانم بگویم به وظیفه انسانی خود عمل میکنی اگر ما به وظیفه خود عمل نمیکنیم این تکلیف را از گردن شما ساقط نمیکند خوش بحالت که معنی لذت را ومعنی مسولیت وزندگی وهدف از خلقت انسان را انگونه که هست درک کرده ای .شاید برای یک هزارم مردم ایران قابل باور وقابل درک نباشد که شما نه تنها رنج نمیبرید بلکه بهترین لذت را از زندگی میبرید .با کمال تاسف ما مردم حتی برای امتحانهم شده باشد یک بار با خود صادق نبوده ونیستیم هر کس اگر یکبار پا به جای پای شما بگذارد هر گز ان قدمها را فراموش نمیکند ومیفهمد که چه لذتی دارد برای دیگران زیستن البته برای بهبودی زندگی دیگران زندگی خود را تباه کردن از نظر هر ناظری غیر عقلایی می اید اما اگر کسی یک بار انرا امتحان کند وفقط متکی به خدا باشد انموقع است که میفهمد زندگی یعنی چه ولذت یعنی چه .شما نعمتی هستید برای کسانیکه شما را میشناسند وسایت شما را باز میکنند ومطالب انرا میخوانند راه زندگی ونجات انسان وانسانیت را شما نشان ما میدهید حالا ما هستیم که برای امتحانهم شده قدم در راهی بگذاریم که شما گذاشته اید انموقع است که معنای واقعی زندگی ومبارزه ولذت انرا درک خواهیم کرد تا زمانیکه خودمان دست بکار نشده ایم وعملا قدم بر نداشته ایم نه معنای انساندوستی وخدا پرستی را درک خواهیم کرد ونه از ان لذت خواهیم برد .یکتا پرستی واقعی لذتی دارد که هیچ پدیده ای در طبیعت انرا ندارد ولی متاسفم که نصیب همگان نمیشود امیدوارم خداوند به انساهای لایق این نعمت را عطا فرماید تا لذت خلقت را درک نمایند
تقدیم به محمد نوری زاد برای به تصویر کشیدن مظلومیت مظلومان وطن
http://www.youtube.com/watch?v=IhzR9zfXEeo&feature=youtu.be
نوری زاد عزیز این دیگه چه تصمیمیه گرفتی که خانواده را از دیدن همسر و پدر محروم کنی آیا فکر نمی کنی با این کار به آنها ظلم مضاعف می شود. تق
با سلام و عرض ارادت. بسيار دوستتان دارم و به راهتان بسيار معتقدم و اينقدر به حالتان غبطه ميخورم كه حد و اندازه نداره ولي سوالي كه هميشه برام مطرحه اينه كه شماهايي كه پا به راهايي چنين خطرناك و پر عشق ميزاريد و جاهايي رو سير ميكنيد كه ملائك در رسيدن به اونجاها پر ميسوزونن چرا ازدواج ميكنيد؟حق همسر شما از اين زندگي چيه ؟نه اينكه منظورم اين باشه كه همسر شما دغدغه ي يه زندگي ارومو بدون مسئوليت رو دارن چنين جسارتي رو هرگز روا نمي دارم بلكه مي خوام بدونم ايا ايشون حق انتخابي هم دارن؟
چه خوب گفتید که “ستارخان و باقرخان” در مشروطه خواهی تنها نبوده اند بلکه همراهانی نیز داشته اند، مثل یار محمدخان که درموردش نوشتید، بختیاری ها هم مانند یار محمدخان خوب برای مشروطه تلاش کردند، اگر گذرتان به سرزمین بختیاری افتاد این نکته مشروطه خواهی بختیاری ها و تلاش آنها را بگویید، در این 90 سال (یعنی هم زمان شاهنشاهی و هم بعد انقلاب) این مشروطه خواهی بختیاری ها به فراموشی سپرده شده.
چقدر خوب ميشود اگر همسر با وفاى شما به شما بپيوندد.تا اين رآه سخت و بزرگ را با هم بپيماييد.
جناب رهگذر
كامنت شما هيچ تناسبى با سفر دوستى وصلح اقاى نوريزاد ندارد
قربان محض اطلاع شما وامثال شما بايد عرض كنم كه در ان سالها اين كردها نبودند كه بر سرزمين ديگران هجوم بردند بلكه اين پاسداران وبسيجيها بودند كه به كردستان وطبيعتا به قصد كشتار ونابودى امدند ممكن است بفرماييد هجوم پاسداران به كردستان براى چه هدفى بود؟
نه مگر براى كشتار قتل عام واعدام بود
در كجا مهاجمين را گرامى ميدارند؟
ودر ثانى لطفا اسم ان پاسدار ويا بسيجى كه سر بريده شد را بنويسيد واگر خيلى مطمنى واطلاع هم ندارى لطفا از بنياد شهيد اسم ومشخصات ومحل سر بريدن پاسدارها وبسيجيهاى مورد ادعا را ميتوانى بپرسى
تا سيه روى شود هر كس كه به دروغ تهمت ميزند
سلام……خواندن بخش پایانی نامه اشک در چشمان من گذشت…با بزرگان بزرگی میکنید…
سلام…مثله اینکه روح سرکش شما تازه خودش را پیدا کرده…شما به نوعی سر به کوه و بیابان گذاشتید…ولی به کوه و بیابان دانستگی و تجربه و خودگذشتگی…این حق را که از ایشان سلب نمیکنید که جائی، شهری، گذری، با قراری ایشان را ببینید…
در نوشته ی قبلیم بدلیل درج عکس جوانان جوانرود در زیر توضیحات مربوط به روانسر اشتباها نوشته ام: روانسر. البته هر دو کردند و قطعه هایی از بهشت « کورده واری» بر روی زمین.
ﺟﻨﺎﻳﺖ و ﻣﻜﺎﻓﺎﺕ
ﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻋﺰﻳﺰ ﺩﻝ ﺟﻨﺎﺏ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ
ﺑﻪ اﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﻳﺎﺩ اﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﺭا ﺧﻮاﻧﺪﻩاﻳﺪ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻣﻜﺎﻓﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻧﻆﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪاﻳﺪ ﺁﺭاﻣﺶ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺎﺯ ﻳﺎﺑﻴﺪ
اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻣﺤﺘﺮم ﻣﭽﮕﻴﺮ ﻫﻢ ﺧﻮاﻫﺸﻤﻨﺪﻡ ﻧﻤﻚ ﺑﺮ ﺯﺧﻢ ﻳﺎﺭاﻥ ﻧﭙﺎﭼﻨﺪ و اﮔﺮ ﺣﺮﻓﻲ ﺑﺮاﻱ ﮔﻔﺘﻦ ﺩاﺭﻧﺪ ﻛﻠﻲﮔﻮﻱ ﺭا ﻛﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬاﺭﻧﺪ و ﺩﻗﻴﻘﺎ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﭼﻪ ﻛﺮﺩﻩ و اﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎﻳﺪ ﭼﻪ ﻛﻨﺪ
ﻛﺘﺎﺏ ﺟﻨﺎﻳﺖ و ﻣﻜﺎﻓﺎﺕ ﻗﺼﻪ ﭘﺮ ﻏﺼﻪ اﻳﻦ ﺳﻮاﻝ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻳﺎ ﻫﺪﻑ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺭا ﺗﻮﺟﻴﺢ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻳﺎ ﻧﻪ? ﺳﻮاﻝ ﻣﻬﻴﺒﻴﺴﺖ ‘ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺮاﻱ ﻋﺪﻩاﻱ ﺟﻮاﺏ ﺭﻭﺷﻦ اﺳﺖ ‘ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﻗﺘﻞ ﻣﻴﺸﻮﺩ و ﺗﻮﺟﻴﺢ اﻭ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻛﺸﺘﻦ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﺑﻮﻱ اﺯ اﻧﺴﺎﻧﻴﻴﺖ ﻧﺒﺮﺩﻩاﻧﺪ ﺑﺮاﻱ ﻧﺠﺎﺕ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻛﻤﻚ ﻧﻴﺎﺯ ﺩاﺭﻧﺪ ﻻﺯﻡ ﻛﻪ ﻧﻪ ‘ ﻭاﺟﺐ اﺳﺖ و ﺧﻼﺻﻪ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﻗﺘﻞ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ ﺑﻌﺪ اﺯ ﻗﺘﻞ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺁﺭاﻡ ﻧﻤﻴﮕﻴﺮﺩ و ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺭاﻩ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺁﺭاﻣﺶ ﻛﺸﻴﺪﻥ ﻣﻜﺎﻓﺎﺕ ﻣﻴﺪاﻧﺪ ‘ ﺩاﺳﺘﻮﻳﻮﻓﺴﻜﻲ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺧﺪا ﺑﺎﻭﺭاﻥ ﺭا ﭘﺎﻙ اﺯ ﻳﺎﺩ ﺑﺮﺩﻩ اﺳﺖ و ﻫﻴﭻ اﺷﺎﺭﻩاﻱ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﺣﻜﻢ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪا ﺁﺩﻡ ﻣﻴﻜﺸﻨﺪ ﭼﻴﺴﺖ ‘ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ اﮔﺮ اﻭ ﺩﺭ ﻳﻚ ﻛﺸﻮﺭ اﺳﻼﻣﻲ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻣﺎﻥ اﻭ اﺯ ﺟﻨﺲ ﺩﮔﺮ ﺑﻮﺩ.
اﻭ ﺩﺭ ﺭﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺧﺪا ﺭا ﺑﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩﻩ ‘ ﻛﻪ اﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ اﺯ ﺧﻴﺮ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻣﻴﮕﺬﺷﺖ . ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﻫﻢ ﺭﻣﺎﻥ ﻏﻢاﻧﮕﻴﺰﻳﺴﺖ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺭﻣﺎﻥ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺁﻟﺖ ﺩﺳﺖ ﺧﺪا ﺑﺪاﻧﻨﺪ ‘ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺧﺪا ﺑﺎﺷﺪ ﮔﻮﺷﺸﺎﻥ ﮔﻮﺵ ﺧﺪا ﺑﺎﺷﺪ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺧﺪا ﺑﺎﺷﺪ و ﺧﻼﺻﻪ ﺧﺪا ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ و ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻪ ” ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪي ﻭﺟﺪاﻥ ﻣﻮﻣﻦ ﺭا ﻧﻜﻮﺑﻴﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﺴﻲ ﺑﺮاﻱ ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻮﻳﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ ‘ اﻭ ﺑﺮاﻱ ﺧﺪا ﺁﺩﻡ ﻛﺸﺘﻪ اﺳﺖ اﮔﺮ ﺷﻜﺎﻳﺘﻲ ﺩاﺭﻱ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺧﺪا ﺑﺒﺮ ‘ اﻭ ﺟﻮاﺑﮕﻮ ﻧﻴﺴﺖ ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﻲﻋﻘﻞ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﻃﺮﻑ اﺯ ﻣﺦ ﺭاﺣﺖ اﺳﺖ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﮔﻔﺖ اﺯ ﻭﺟﺪاﻥ ﺭاﺣﺖ اﺳﺖ ‘ اﻭ اﻳﻦ ﻣﺴﻮﻟﻴﻴﺖ ﺭا ﺑﻪ ﻣﺮاﺟﻊ ﺳﭙﺮﺩﻩ و ﺑﺎ ﺧﻴﺎﻝ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺗﺨﺘﻪ ﮔﺎﺯ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭ ﺣﺮﻛﺖ اﺳﺖ ‘ ﻭاﻗﻌﺎ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺳﻌﺎﺩﺗﻲ
ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪاﺭاﻥ ﺑﺨﺶ ﺳﻴﺎﺳﻲ اﻳﺪﻳﻮﻟﻮﮊﻱ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺭا ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺣﻜﻤﺖ ﺗﺪﺭﻳﺲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﻧﻜﺘﻪﻫﺎﻱ ﮔﺰﻳﻨﺶ ﺷﺪﻩ ﺭا ﺑﻪ ﺑﺮﺩﮔﺎﻥ ﻳﺎﺩ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﺪاﻱ ﻭﺟﺪاﻥ ﺭا ﺩﺭ ﻧﻂﻔﻪ ﺧﻔﻪ ﻛﻨﻨﺪ ‘ اﻟﺒﺘﻪ اﻳﻦ ﺩﺭﻭﺱ ﺑﺮاﻱ ﻛﺴﺎﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺭا ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪﻫﺎﻱ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ اﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺁﻳﻪ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ اﺳﺖ ﻳﻜﻲ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ اﺣﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ ﺗﻴﺮﻱ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺩﺷﻤﻦ ﺭﻫﺎ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﺩﺷﻤﻦ ﻓﺮﻭﺩ ﻣﻲﺁﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺗﺤﺴﻴﻦ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﻣﻴﮕﺮﺩﺩ و ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺭ ﺟﻮاﺏ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ‘ اﻳﻦ ﺧﺪا ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺗﻴﺮ اﻧﺪاﺧﺖ ‘ ﻫﺰاﺭ و ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﺎﻝ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺮ اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺤﺚ اﺳﺖ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻓﺮﻗﻪاﻱ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺣﺎﻛﻢ اﺳﺖ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪا ﺧﻮﺩ ﺭا ﺁﻟﺖ ﻓﻌﻞ ﺧﺪا ﻣﻴﺪاﻧﺪ و ﻣﺎ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺁﻟﺖ ﻓﻌﻞ ﺧﺪا ﺑﺪاﻧﻴﻢ
ﺩﻭﻡ ﺁﻳﺎﺗﻲ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺧﺪا ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻣﻜﺎﺭ ﻣﻴﺪاﻧﺪ و ﺑﻪ ﻛﺎﻓﺮاﻥ ﻫﺸﺪاﺭ ﻣﻴﺪﻫﺪ ﻛﻪ اﺯ ﻣﻜﺮ ﺧﺪا ﺩﺭ اﻣﺎﻥ ﻧﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ. اﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺭاﻩ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻩ
ﻭﻗﺘﻲ ﻛﺎﻓﺮاﻥ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻣﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﭼﺮا ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻜﺮ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﺣﺎﻝ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻪ ﭘﺎ ﻣﻴﺪاﺭﻳﻢ و ﺩﺳﺘﻮﺭاﺕ اﻻﻫﻲ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﻴﺂﻭﺭﻳﻢ ﺑﻪ ﻣﻜﺮ ﻛﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﺭاﻩ ﺧﺪا ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﺟﺎﻳﺰﺗﺮﻳﻢ ﺗﺎ ﻛﺎﻓﺮاﻥ .
ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭا ﺑﻪ ﺣﻠﻘﻪﻫﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﺣﻠﻘﻪ اﻭﻝ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ و ﻳﺎﺭاﻧﺶ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻳﻘﻴﻨﻨﺪ ﺣﻠﻘﻪ ﺩﻭﻡ ﻣﻮﻣﻨﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﺯﻣﻴﻦ و ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﻴﺮﻧﺪ و ﺑﻼﺗﻜﻠﻴﻒ ﺳﻮﻡ ‘ ﺳﺴﺖ اﻳﻤﺎﻧﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻋﺎﻓﻴﻴﺖﻃﻠﺒﻨﺪ و ﺧﻮﺩ ﺭا اﺻﻼﺡﻃﻠﺐ ﻣﻴﻨﺎﻣﻨﺪ
و ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻛﺎﻓﺮاﻧﻨﺪ.
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ اﻳﻦ ﭼﺎﻩ ﺳﺮﻙ ﻛﺸﻴﺪﻩاﻧﺪ و ﺩﺭ ﺁﻥ ﻓﺮﻭ ﺷﺪﻩاﻧﺪ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎﻱ ﻋﺒﺪاﻟﻜﺮﻳﻢ ﺳﺮﻭﺵ ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻛﻨﻨﺪ اﮔﺮ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺑﺮﺩاﺭ اﺳﺖ ﺳﺮﻭﺵ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻻﻳﻘﺘﺮ اﺳﺖ ﺗﺎ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺁﻳﺖ ﺧﺪا ﻣﻴﻨﺎﻣﻨﺪ ‘ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻨﻴﺪ و اﺯ ﻧﻆﺮاﺕ اﻳﻦ ﻧﺎﺯﻧﻴﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺒﺮﻳﺪ
در ادامه بحث انرژی هسته ای:
کشورهایی مانند ایتالیا و استرالیا که با بحران انرژی روبرو هستند، چندین بار تصمیم گرفتند تا به سمت انرژی هسته ای گام بردارند و هربار با مخالفت مردمشان روبرو شدند. در ایتالیا کار به جایی کشید که دولت رفراندم برگزار کرد و نتیجه آن منفی بود. مردم این کشورها به دلیل خطراتی که این انرژی ناپاک دارد از خیر آن گذشتند. لازم به ذکر است که استرالیا بزرگترین مخازن اورانیم جهان را دارا است و همچنین وسیعترین بیابانهای خالی از سکنه. این دو گزینه استرالیا را به بهترین کشور برای تولید انرژی هسته ای تبدیل کرده است ولی به دلیل فشار افکار عمومی و مخالفتهای مردمی هیچ نیروگاه هسته ای در استرالیا وجود ندارد. نگاهی به نیروگاه چرنوبیل بیندازیم که به گفته گورباچف یکی از دلایل اصلی فروپاشی شوروی سابق بود. فاجعه نشت مواد رادیواکتیو در چرنوبیل اگر از یک بمب هسته ای بیشتر نباشد به هیچ وجه کمتر نبوده است. می دانید که در محدوده ای به شعاع حدودا صد کیلومتر هیچ جنبنده ای وجود ندارد و توسط سیمهای خارداد محافظت می شود. می دانید که تا صد سال آن منطقه قابلیت سکونت ندارد. به گفته ویکی پدیا فاجعه چرنوبیل وحشتناکترین فاجعه تکنولوژیک انسانی در تمام تاریخ به شمار میآید. در اثر فاجعه چرنوبیل قریب به ۵ میلیون نفر آسیب دیدند. برای اطلاعات بیشتر به این لینک مراجعه کنید:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%A7%D8%AF%D8%AB%D9%87_%DA%86%D8%B1%D9%86%D9%88%D8%A8%DB%8C%D9%84
دوستان عزیز، فریب اینهمه دروغ حکومت را نخورید، اینها بنیانشان بر فریب و دروغ استوار است. چرا اینهمه سانسور و فیلتر و پارازیت برقرار کرده اند؟ این پارازیتهایی که زن و فرزند خودشان را هم آلوده می کند. اینها همه برای حفظ قدرت و ثروت است. انرژی هسته ای هیچ چیز نیست جز برنامه ای ظاهری برای تولید بمب هسته ای. بعد از به دست آوردن بمب هسته ای هم قصد ولایت فقیه تبدیل ایران به کشوری مفلوک و عقب مانده چون کره شمالی است که رهبر دیوانه آن هر بار جهان را با بمبهای هسته ای تهدید می کند. طبیعی است که دنیا از برخورد با چنین دیوانگانی هراس دارد و سعی می کند با آنها مدارا کند. چشمانمان را باز کنیم و فریب مشتی دیکتاتور دیوانه را نخوریم.
با احترام
بردیا استقامت
برادر گرامی نوریزاد عزیز انچه که خدا ودین از ادمی توقع دارند این است که در مهلتی که به ما داده اند روحمان را صیقل داده واز بند غرایز حیوانی رها کنیم ومتصف به صفات متعالی شویم و در یک کلام ادم خوبی شویم وانگاه از این دنیا برویم در عین اعتدال وبر حذر بودن از افراطی گری وانسان خوب یعنی که :هم مبارز خوبی باشیم هم هموطن خوبی هم کارمند خوبی هم ریس خوبی هم فرزند خوبی هم پدر خوبی وهم همسر خوبی .ما بعنوان یک انسان حق نداریم سهم هیچ ذیحقی را از اوسلب کنیم!!
خانم نوری زاد!
برای داشتن چنین همسری به شما تبریک میگویم…
دوست عزیز “بامداد سخن”
با سلام وتشکر از مطلب زیبایت..بنده در مطلب خود هیچ منظورم بحث توافق ژنو نبود بلکه نکته دیگری مورد نظر بود که ظاهرا نتوانستم آنرا خوب بیان کنم. اولا با استدلال جنابعالی درمورد موضع انرژی هسته ای برای ایران موافقم البته در شرایط مناسب ملاحظات دیگری هم هست که میتواند مهم باشد. ولی بحث بنده این بود که اکنون بعد از توافقنامه که طی آن بگفته آقای “کری” بعد از 6 ماه کلیه موجودی 20% ایران طی 6 ماه آینده به صفر خواهد رسید، آقای “صالحی” اعلام میفرمایند که این موضوع اصلا موجب نگرانی نیست چون ما اصلا از اوّل هم دنبال غنی سازی 20% نبوده ایم. بنده عرض کردم که در ژانویه 2012 وقتی همین جنایب صالحی به رهبری نظام مقدّس و احمدی نژاد قهرمانانه اعلام غنی سازی 20% کردند ما بلافاصله با تحریم ویرانگر بانک مرکزی و فروش نفت در سطح گسترده مواجه شدیم. ولی این دوستان قهرمان دون کیشوتی آنرا هدف ناموسی مردم دانستند وامروز که با باخت کامل انهدام تمام آن 200 کیلو را پذیرفته اند ادّعا میکنند که اصلا از اوّل هم دنبالش نبودند ولذا مسئله ای نیست. سئوال منطقی از ایشان و رهبری کشور که باید مجلس خبرگان اگر قدری غیرت داشت میپرسید این است که برای این موضوعی که امروز می فرمائید برای ما مهم نیست چرا ما را به اینورطه نابودی کشاندید؟ جواب خون این دانشمندان هسته ای را که در چنین پروژهای بودند و به شهادت رسیدند چه کسی باید بدهد؟ در این 10 سال که این بحران را راه انداختند و به گفته کارشناسان بیش از دو برابر جنگ تحمیلی به ایران خسارت مالی وارد شد. جواب آنرا چه کسی باید بدهد؟ آیا رهبر کشور که به بیان صریح خودش بطور انقلابی در این پرونده ورود کرد نباید پاسخگوی مردم باشد؟
توافق نامه ژنو بوضوح دست خالی ایران را نشان داد. اگر واقعا بر اساس توهم آقای لاریجانی عزیز دل رهبر واقعا ما به مروارید غلطان دست رسی داشتیم باید آنرا این چنین ارزان و در حقیقت مفت واگذار کنیم؟ ایران بعد از امحا ذخیره 20 در صدی اصلا موضوعی برای چانه زنی ندارد ودر مرحله بعدی باید کشور را به حراج نهائی بگذارد تا هریک از 6 قدرت جهانی بعلاوه سنا وکنگره امریکا سهم خود را از اموال این مردم بی پناه بگیرند. البته در یک تحلیل دیگر راه ژنو راه غیر قابل اجتنابی بود که سالها پیش دلسوزان در مناسبتهای مختلف وقوع آنرابه گوش رهبر فرزانه رساندند که پاداش آن دلسوزی را هم گرفتند.
دیروز در 2 شبکه سراسری آمریکا مقامات عالیرتبه آمریکا تائید کردند که حدود یکسال است که در نیویورک و عمّان مذاکرات سرّی با ایران داشته اند و بعد از اینکه از آمدگی ایران مطمئن شدند به سایرین خبر دادند تا دور جدید مذاکرات شروع شود. در اینجا و انجا همه میدانند که جناب ظریف و تیمش توافقی را که رهبری با آمریکایها داشته است در متن فعلی آوردهاند والاّ انسان باید خیلی جیگر باشد که باور کند ظرف سه روز همه چیز درست شد آنهم با ظرافت ظریف!
آقای روحانی هم با سابقه ای که داشتند بلافاصله از رهبری تائیدیه را گرفتند که این تیم فعلی به سرنوشت تیم قبلی دچار نشود..این ظرافت ایشان هم باعث تقدیر است..
درود و سلام به تو مرد بزرگ که انصافا با شجاعت و قدرت با پلیدی مبارزه میکنی من واقعا حرفهای شما را که میخوانم برای سرنوشت ملت و مملکتم غصه میخورم و گریه میکنم که سالهای جوانی خود را صرف این کردم که محبت و انسانیت گذشت اخلاق در این مملکت برپا بشه که متاسفانه چیز دیگری میبینیم.
سفرهای استانی با پرچم صلح و دوستی
حس میکنم تو رو
توی هر شب خودم
من عاشق همین احساس تو شدم
حس میکنم تو رو یه عمری توی خودم
چشمهای خیستو رو بغض من ببند
من گریه میکنم حالا برام بخند
زنده باد خرد درست و آموزنده انسانی
عکس جوانان روانسر را دیدم و با دیدن لباسهای کردیشان خون در رگ و اشک در چشمم جوشید؛ لباس پدران ما که ناجونمردانه مورد هجمه ی نامردان روزگار قرار گرفته و پس از گذر سالها لباس عوام و مستمندان شد تا جایی که پیرزنی که از روستایی دورافتاده برای مداوا به شهر می آمد نمی توانست لباس کردی بپوشد، پیرزنانی که تا دیروز کوهی از عزّت و غیرت بودند و امروز چنین ضعیف و ذلیل گشته اند. که وقتی فرهنگ ملـّتی را دستکاری کردی می توانی هویتشان را نیز دستکاری کنی، و کردند. و همین است که در شهر ما سنندج که لباس کردی در برابر آماج تیرهای ضعف و بی هویتی بی سپر مانده بود توسط شاگردان اسطوره ی غیرت و شهامت و عزّت و شجاعتِ این مرز و بوم، کاکه احمد مفتی زاده ـ رض ـ بار دیگر مورد حمایت قرار گرفت و جایگاه خود را بازیافت و اکنون در نظر مردم شهر ما ، پوششیست از فهم و درایت و انتخاب آگاهانه بر تن انسان های شریف و با عزّت.
آزادمرد آزاده! ما مردم کُرد در سرزمین خویش یکی از برگزیدگان الهی را داشته ایم که اندیشه و همّت بلندش، و علم و شجاعت و خیرخواهی و عشق و محبّت و اخلاق و عمل و کرامت و بزرگواریش، آنقدر در اعماق فهم و احساس ما ریشه دوانیده که دیگر متعالی ترین انسانها و متفاوتترین خصلتهای انسانیشان به چشممان نمی آید. البته ما تنگ نظر نیستیم بلکه به یمن وسعت نظر بی نظیر رهبرمان که حضورش انفجار حقیقت و آزادگی و خیرخواهی برای نوع بشر بود، چشممان بر جرقه هایی که در آسمان تاریک زندگی بشر می درخشد بینا شده و همین است که سفرهای صلح و دوستی شما چشم دل مرا روشن می کند. وقتی نامه اتان برای همسر بزرگوارتان فاطمه خانم را خواندم ، باز هم در نظرم درخشیدید و و صبری در خور هدف والایتان را برای همسر و فرزندانتان از درگاه لطف و کرم الهی تمنّا کردم. از نگاه من، کاکه احمد، استادیست که تا قیامت انسانهای آزاده از زندگی او درس آزادگی خواهند آموخت. و من دستان کاکه احمد را که چون پدری دلسوز و استادی امیدوار ،نوازشتان میکند بر شانه هایتان احساس می کنم ؛ دستانی که از سرزمین نور بغل بغل روشنایی برای دنیای تاریک زمین آورد و تا ابد در دل پیام آوران روشنایی خواهد درخشید. دست حق همراهتان!
آقای نوریزاد در اهمیت تاثیر سفرهایت به نقاط حساس ایران همین بس که برادران امنیتی و سپاه را وادار کرده تا از زبان کاربرانی چون “غلامرضا” و “رهگذر” شما را توصیه کنند که به خارج سفر کنید و ” رهگذر” گریزی هم به صحرای کربلا زده.
همه می دانند که یکی از آرزوهای زندانبانان و امنیتی ها آن است که هر کس که زبان به انتقاد می گشاید را به بیرون از مرزها بتارانند و شما نیک دریافته اید که در وطن بودن امثال شما تا چه اندازه این جماعت را وحشت زده می کند.
ایشان حتما اطلاع دارند که گروهی از روزنامه نگاران و اندیشمندانی که در دوران احمدی نژاد به بیرون از مرزها تارانده شدند، قصد بازگشت به کشور را با همه خطراتی که ممکن است داشته باشد، دارند.
اندک اندک جمع مستان می رسند.
نامه به همسرت اشک در چشمانم نشاند. احساست را درک می کنم. با تجربه ای که از سفر کردن اندوختی، بازگشت به خانه و ناتمام گذاشتن سفرت به جای جای این کشور ماتم زده، برایت عذاب آور خواهد بود و امیدوارم قبل از آنکه همه این ماتمکده را درنوردی، آرزویت برآورده شود.
در حال نگاشتن سفر نامه ای هستی که بدون رنج دوری و گسستن از یار و کاشانه به سرانجام نمی رسد و اطمینان دارم که مسئولان به همان اندازه که بی بی سی و صدای آمریکا گوش می کنند، از وبلاگت غافل نیستند. حتی اگر نتیجه این سفر مشقت بار چشمان و گوشهای بسته یکی از مسئولان گره انداختن به کار مردم را بگشاید، تلاشت بی ثمر نمانده.
خسته نباشی برادرم.
سلام آقای نوری زاد تنها آرزویم این است، خدایا امثال ایشان را از ما نگیر حتی به قیمت گرفتن جانمان. که اگر شماها نبودید واقعا انسانیت را افسانه ای بیش نمی دانستیم. به خاطر ما مواظب خودت باش ، دست حق به همراهت و دست ناپاکی ها و پلیدی ها از تو دور باد .
با ابن قطعه آخر جگرمان را خون کردی نوری زاد.
اقای نوریزاد سلام هرشب ک لپتاپم را باز میکنم اول سراغ سایت شما میروم ووقتی وضعیت هموطنانم را میخوانم اشگ حود بخود از چشمانم جاری میشود چه کنم که در 82 سالگی ودست تنگ کاری برای انها نمیتوانم انجام دهم
عشق است نوری زاد
Sarware gerami jenabe Nourizad e Aziz
Ba salam wa arezouye tofigh baraye Shoma ,yaghin daram safari shoma bessiar bessiar sazande wa porbar khahad boud ,Ensha,Allah .Kalame shoma ,ghadamhaye shoma wa negahe Shoma nafez ,sazande wahdatafarin Omidbakhsh wa…. ast Arezou mikonam talashhaye shoma be bar neshinad wa nassayehe Shoma dar nameye shomareye 29 mohaghagh shawad,wa goushe shanawa peyda konad.
Man pishnahadi be shoma be onwane baradare koucheke shoma daram,amma dar passokh be nameye shoma khaham newesht.Albatte agar layegh e daryafte jawab basham.
Mowaffagh o moayyad bashed
Eradatman A Fardad
سلام استاد خسته نباشید از اینکه درد واندوه هموطنانمان را با ان بیان شیرینتان را برای سایرهموطنانم بازگو می کنید برایتان درود می فرستم واز خداوند منان برای شما ارزوی سلامتی را دارم به امید دیدار/
نـــمـــودی هـــمـــســـر خــوبــان بــا غــم ز طــیــب گــل، بــیــاکــنــدی دمــاغــم
درود بــر ســـرور آزادگــــان, نــــورِ نــــوران, فـــروز کــهندیـــاران
بــه راهـــی در ســـلـــیـــمــان دیــد مــوری, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
کـــه بـــا پـــای مـــلــــــخ مـــیـــکـــرد زوری, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
بــزحــمــت، خــویـش را هـر سـو کـشـیـدی, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
وزان بــــار گـــران، هـــــــر دم خـــمـــیـــدی, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
ز هــــر گــــردی، بـــــــرون افـــتـــادی از راه, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
ز هـــر بـــادی، پـــریــــــدی چـــون پــر کــاه, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
چــنـان در کـار خـود، یـکـرنـگ و یـکـــــــــدل, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
کـــه کـــارآگـــاه، انـــدر کـــار مـــشــکــــــل, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
چــنــان بــگــرفــتــه راه سـعـی در پـیـــــش, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
کـه فـارغ گـشته از هر کس، جز از خویـــش, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
نـــــهاش پـــــروای از پـــــــــای اوفــــتــــادن, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
نــــهاش ســــودای کــــار از دســــــت دادن, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
بــتــنــدی گــفــت کــای مــســــکـیـن نـادان, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
چـــرائـــی فـــارغ از مـــلـــک ســلــیــمــــان, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
مـــرا در بـــارگـــاه عــدل، خــوانــهــاســـــت, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
بــهــر خــوان ســعــادت، مــیـهـمـانـهـاسـت, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
بـــیـــا زیـــن ره، بـــقـــصـــر پـــادشـــــاهــی, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
بــخــور در ســفــرهٔ مــا، هــر چــه خــواهـی, ای نورــــــــــــــــــــــــــی
با سجده و رکوع و قنوت و خشیت و فرهنگ و ادب و اخلاق و آیین و فروتنی و مروت
جناب یاران عزیز و سایر دوستانی که گمان می برند در این توافق هسته ای بر مردم ایران ستمی روا شده است،
از منظر تخصصی و فنی اگر بخواهیم با موضوع انرژی هسته ای روبرو شویم (این بحث کاملا مرتبط با تخصص من است اگرچه مورد علاقه من نیست) باید گفت که تولید انرژی هسته ای در ایران نه تنها هیچگونه توجیه اقتصادی ندارد بلکه کاملا غیر منطقی است. کشوری که بسیاری از مخازن گازهای با ارزش را بدون تصفیه و بهره برداری و صرفا به دلیل استخراج هر چه سریعتر نفت می سوزاند، چرا باید به دنبال انرژی هسته ای باشد؟ کشوری که ذخایر اورانیمش تنها برای سوخت یک سال کفاف می دهد و برق تولیدی با انرژی هسته ای چندین برابر برق تولیدی با انرژی فسیلی برایش هزینه برمی دارد چرا باید به دنبال انرژی هسته ای باشد؟ نیروگاه اتمی بوشهر که روسها تا کنون سودهای میلیارد دلاری از آن داشته اند تنها در حدود 2 مگاوات انرژی برق تولید خواهد کرد تازه اگر به بهره برداری برسد! این در حالی است که یک نیروگاه بخار با کمتر از یک دهم هزینه ساخت و سوخت آماده فسیلی می تواند این میزان انرژی را تولید کند. اصولا اکثر کشورها دارند به سوی انرژی های پاک پیش می روند (بادی و خورشیدی) و تازه فیل ولایت یاد هندوستان هسته ای افتاده است. بی دلیل نیست که تمام دنیا به این برنامه مشکوک است. کدام آدم عاقل انرژی فسیلی ارزان و کم خطر را رها کرده و به انرژی هسته ای با این همه خطر و مشکلات روی می آورد؟ آن هم با تکنولوژی روسی که ضریب اطمینان آن 3 از 10 هست. لازم به ذکر است که بهترین نیروگاههای هسته ای متعلق به آلمان است که ضریب اطمینان آن 8 از 10 هست. شما ببینید با این تکنولوژی روسی و قرار گرفتن ایران بر خطوط زلزله چه فجایعی که ممکن است برای این مردم به وجود بیاید.
کاملا مشخص است که ولایت فقیه برای بقای خود به بمب هسته ای نیاز دارد تا خطر حمله خارجی را به صفر برساند. این را همه دنیا فهمیده است و من نمی دانم چطور بعضی با دامن زدن به این بحث هسته ای سعی در القای حس ناسیونالیستی دارند؟ این انرژی و بمب هسته ای تا همین الآن هم جز نکبت و بدبختی و ارضای جاه طلبی های مشتی دیکتاتور دیوانه چیزی برای کشورهای جهان سوم به ارمغان نیاورده است.
پایدار باشید
بردیا استقامت
جناب نوریزاد با احترام تمام قد به کاری که انجام می دهید در مورد این نامه آخر باید بگویم که به قول عوام آتو دست اینها ندهید. می ترسم این حاکمان بی عقل از لج شما هم که شده حصریون را کماکان در حصر نگهدارند تا به اصطلاح دماغ شما را به خاک بمالند.
نوری زاد عزیز بهتر است این سفر را ادامه دهید در خارج از کشور اما به همراه خانواده و نه تنها در داخل صدایت و صداهای عزیزان را شنیدیم پس لطفا ادامه سفر را به همراه خانواده ات در خارج از ایران سپری کن که اگر چنین کنی بسیار قابل قبول تر است. و من الله التوفیق
سلام خدمت نوریزاد عریز
قبلا به تحریف اسامی در شهرهای کردنشین اشاره کرده بودید( مثل تاق وه سان). میخواستم خدمتتون عرض کنم که اورامان تحریف شده ” هه و رامان” یا همان “هورامان” هست.
امیدوارم با استفاده از واژه تخریف نشده بزرگی و احترام خود را بیشتر نشان دهید
از توجهتان ممنونم
اقاى نوريزاد عزيز
بعنوان يك هموطن اولا از تو وامثال تو واز همه قهرمانان ملى اين سرزمين متشكرم خداوند به شما مبارزان توانايى بيشتر وبركت دهد
ولى برادر عزيز ايكاش اين رنج جديد را بر دوش خانواده نميگذاشتى كه قبلا هم باندازه كافى رنج كشيده اند
ويا ايكاش ديگران هم در اين حركات نمادين همراه ميشدند
بهر صورت اين روزها خيليها ميگويند روحانى مچكريم
ولى من با تمام وجود ميگويم نوريزاد متشكريم. دست مريزلد
درود بر همت و غیرت محمد نوری زاد
محمد (ص) پیامبر رحمت نگهدارت
سلام برادر خوبم
ازاینکه در شهر من هستید خوشحالم حتما سری به محله های فقیر نشین شهر بزنید وعدالت را در آنچا لمس کنید کمی پایینتر از تاچگذاری خیابان صابونی است محله کودکی من روزهای بی خبری و سادگی انشا الله با براورده شدن خواسته هایمان به سلامت باز گردید.
آقاي نوري زاد!
1- اين چه رفتاري است با همسرخود؟! اين كجا با سيره بزرگان ديني ما مي خواند؟! شما در كنار همسري مهربان و فداكار بيشتر به وظايف خود عمل مي كنيد تا در تنهايي هايي كه لذتش مال خودتان و رنجش مال همسرتان است. بهتر است از اين روش دست برداريد و اينقدر خودخواه نباشيد. مگر بارها از ظلم به زنان اين مرز و بوم اشاره نكرده ايد؟! اين نيز يكي از رنجهاي خودخواسته تحميلي بر زنان است كه شما بر همسر خود روا داشته ايد. آدم هر وقت از راه خطا برگردد بهتر است. توبه و بازگشت به حق هيچوقت پشيماني و سرافكندگي ندارد.
2- بهتر است قبل از بازگشت به منزل و يا پس از آن سفري به كربلا نيز داشته باشيد و از عشق و شور حسيني در ايام اربعين در آنجا نيز كه ربط مستقيمي به حكومتيان ايران ندارد، سفرنامه بنويسيد. راستي مگر شما ممنوع الخروج هستيد؟! اين همه از آيين حق و آزادگي حسين عليه السلام دم زديد، چرا يكبار همراهي با حسينيان در پياده روي اربعين را تجربه نمي كنيد؟! چرا اين سفرتان را با حسين عليه السلام پيوند نمي دهيد؟!
3- شايد بهتر باشد كه يكبار به زماني بينديشيد كه در همين كردستان بسيجيان و پاسداران را سر مي بريدند، تنها به جرم دفاع از ايران و يكپارچگي سرزمينمان. اگر در آن زمان سفر مي كرديد، سفرنامه شما چه محتوايي داشت؟! قدري فكر كنيد و چند كلامي هم در اين باره بنويسيد. مسلماً ارزشش را خواهد داشت.
يا علي مدد!
دورد بر شرافت و ایمان و شجاعت شما . ایکاش یک صدم این شجاعت و صراحت شما را علما و مراجع تقلید ما داشتند و یک تلنگری به مقامات بالا میزدند و مشکلات مردم را می دیدند و کمی به خود می آمدند که شاید فکری کنند . صد روز هم گذشت ولی از رفع حصر و آزادی زندانیان خبری نشد . مقامات قضایی و سپاهی نمی خواهند این انتخابات به کام مردم شیرین شود . خدا رحمی به این ملک و ملت بنماید .
قبلا هم این را گفته بودم ،باز هم …به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خوبش را…نوری زاد…تو را من چشم در راهم…من می دانم شما خیلی الآن تحت فشار هستید،خانواده..اطرافیان…از هر طرف…ولی چه بگویم…به راهت برو..بلکه در این آشفته بازار توافق ژنو و سازش سیاه خارج نشینان و دولت فعلی کسی از راستی بگوید و حق…
واي بر ما ….چرا چشمانمان باز نميشود ؟ چرا گوشهايمان نميشنوند ؟چرا پاهايمان بحركت در نميايد ؟ چرا دستهايمان را بسته ايم ؟ وچرا زبان هايمان را همچنان گاز گرفته ايم و حرفي نميزنيم ؟وچرا….وچرا….وچرا…..همگي در بهت فر ومانده ايم و راستي چرا فقط نظارگر شده ايم ؟شايد منتظريم تا دوباره نور رابه سياهجال تاريكي ببرند و اندك كورسويي كه هرازگاهي درگوشه اي ميتابد هم خاموش شود من واقعا متحيرم كه از يك انسان چه ميزان بايستي توقع داشت ؟سالها در زندان ..طي كردن اين همه فراز و نشيب و حالا كه ميگويد تا زندانيان سياسي ازاد نشوند بخانه و كاشانه اش باز نميگردد . مانده ام كه چه بنويسم اخر از دست پيرمرد بيسوادي چون من چه بر ميايد ؟ جز اينكه فقط غصه دار تر از قبل اين روزگار نكبتي را بسر كنم و منتظر باشم معجزه اي شود تا همه كار ها وفق مراد انجام گيرد به اميد انروز……ي كه هيچ كس بخاطر ابراز عقيده از ازادي محروم نگردداين كشور متعلق بمردم ايرانست همه ما موظفيم براي ابادي و سربلندي ان دست در دست هم انرا بسازيم كوتاهي در اين امر مشگلات جوانان امروز و نسل اتي را افزونتر خواهد كرد
مانند همیشه با قلم سحر آمیزت نوشتی.!…ای مهاجر عزیز….ومی دانی که دردین مبین اسلام مهاجرت چه اندازه اهمیت دارد…مبدا تاریخ ما هجرت پیامبر است…..هاجر درسایه هجرت تنها زنی است که درکنار کعبه قرار گرفته و…حضرت دوست در قرآن مجید هجرت را قبل از جهاد ذکر فرموده……پایداری وصبر برای تو وهمسر محترمت آرزودارم
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش . حافظ
ارادتمندم .
هنگامی که تازه دوره ی ابتدایی را به پایان رساندم ، کتابی در قطع جیبی به دستم رسید ، در مورد مبارزات و دلاوری های “یار محمد کرمانشاهی ” و نقش او در مبارزات مشروطه خواهی . این کتاب برایم بسیار جذاب بود ، به طوری که تا پایان آن را بی وقفه خواندم . چیزی حدود دو هفته تمامی اوقات فراغتم را خواندن این کتاب حدودا سیصد صفحه ای پر کرده بود .
در پایان کتاب ، نتیجه ای که در ذهنم ایجاد شد این بود که یار محمد ، در جنبش مشروطه خواهی نقشی همتراز ستار خان و باقر خان داشته و یا حتی بیش از آن ها. این در حالی بود که در کتاب های تاریخ مدرسه و افواه عام و رسانه های آن زمان ، حتی یک نام هم از یار محمد برده نشده بود . و این تعجب مرا بر می انگیخت . و حس کنجکاوی مرا به سوی چرایی این مهم سوق می داد . البته سوال هایی که از دیگران ، از جمله از دبیران سال های متوسطه و دبیرستان ، پرسیدم نیز ، راه به جایی نبرد . کم کم آتشی که خواندن آن کتاب در من بر افروخته بود ، به تدریج به خاموشی گرایید ، هر چند که کور سویی از آن هم چنان در پس زمینه ی ذهنم باقی ماند . وقتی که همه ی جستجو گری های آن چنانی بی نتیجه ماند ، کم کم به این نتیجه رانده شدم که آن کتاب داستانی بوده است خیالی و تا حدودی آمیخته با واقعیت . و در ضمن نویسنده آن را شاخ و برگ داده و با احساسات ملی گرایانه ، به صورتی شور انگیز ، آراسته است . پس از پی گیری بیشتر ، باز ماندم .
امروز که نوشته ی آقای نوریزاد را خواندم ، یک بار دیگر آن خاطرات زنده شد . معلومم شد که “یار محمد ” افسانه نبوده است . خوب که در ذهنم مرور می کنم می بینم که بین “یار محمد کرمانشاهی” که در آن کتاب خواندم ، و ” گل محمد ” قهرمان رمان کلیدر ( رمان آقای دولت آبادی ) نیز مشابهت های بسیاری وجود دارد . نمی دانم که این مشابهت تصادفی است و یا این که آقای دولت آبادی در پردازش شخصیت ” گل محمد ” ، واقعا نگاهی به “یارمحمد کرمانشاهی ” هم داشته است یا خیر .
از دوستان می خواهم که برای برای اطلاع همگان و نیز به منظور پاسداشت مقام این قهرمان ملی ، دانسته ها ی خودشان را در مورد وی ، به اشتراک بگذارند . هم چنین اگر کتاب و یا نوشته ای در مورد ایشان ، وجود دارد ، معرفی نمایند .
ارادتمند
سید ابوالفضل
آقای نوریزاد مهربان
سلام بر شما
وقتی آخرین بند نوشته ات را خواندم ، بی اختیار اشک هایم روان شد . این در حالی بود که در محل کارم بودم و بیم آن می رفت که هر آن همکارانم مرا با چشمانی اشک آلود ببینند و مورد سوال قرار دهند . اما گریه امانم نمی داد . گریه ی شوق و گریه ی غم . شوق از تناول کردن آن همه احساس های لطیف و انسان دوستانه ،که در پایان نوشته ی شما ، می جوشید و جاری بود . و اندوه برای زندانیانی که جرمشان بی گناهی است . که جرمشان این است که نمی خواهند به تباهی و جهل تن در دهند . که جرمشان این است که می خواهند بر عهدی که برای فردایی بهتر بسته اند ، پایدار بمانند . که جرمشان این است که هنوز استوارند .هنوز نشکسته اند . و آرزوی زندانبان این است که بشکنند .
نوریزاد مهربان!
ما در این سفر همراه شماییم . گام به گام با شما قدم بر می داریم . ما سرانجام زندانیان سیاسی بی گناه را چونان نگین انگشتری ، در میان خواهیم گرفت . امید که آن روز نزدیک نزدیک باشد .
من نوشته ام را تمام می کنم ، اما اشک هایم همچنان جاری است .
ارادتمند
سید ابوالفضل