
یک :
گزارش سفر 92/9/2 را تقدیم می کنم به: توافق هسته ای. گرچه قول داده بودم تمامی برکات این سفر را به زندانیان سیاسی خودمان تقدیم دارم اما ازآنجا که مردمان ما یک چند ده سالی بود در زندان هسته ای بسر می بردند و اموالشان را – دیگران – بخاطر همین بازی ابلهانه به تاراج داده اند، این توافق می تواند در کاهدان دزدان یک چراغ کم سو افروزد و بقدر مختصری تاریکی را بتاراند. من وقتی شادمانی مردممان را بخاطر این توافق می بینیم دلم به درد می نشیند. واقعاً تماشایی است شادمانیِ مردمی که غارت شده اند و در متن غارت شدگی به مختصری آرامش دل می دهند. گوارای وجود. شرمم باد اگر که از شادمانی شما شاد نباشم. منتها مباد ما را به کم قانع کنند و ما را به همین اندک پنیر ترشیده فریب دهند!؟ مطالبات ما همچنان روی میز نسل های افسرده ی ماست. حالا مطالبات نسل های برنیامده ی ما بماند!
محمد نوری زاد
92/9/3 – کرمانشاه

اینجا سلول انفرادی است. و چهار نفر مشغول “نوازش” ایقان اند. زحمت می کشند البته. نانی که برای زن و بچه شان می برند مگر نه این که باید حلال باشد؟
اکنون ” ایقان شهیدی” جوان بیست و پنج ساله ی بهایی، یکسال و ده ماه است که به جرم : تشکیل گروه غیرقانونی دفاع از تحصیل، در زندان رجایی شهر به سر می برد. بدون یک روز مرخصی. کجا؟ همان زندانی که ” پارازیت ” های ویرانگرش معروف است.
دیشب به دیدن پدر و مادر ایقان رفتم. دستشان را بگرمی فشردم و از جانب خیلی ها از آنان پوزش خواستم. بویژه از جانب مراجع بی خردی که بهاییان را نجس می پندارند و به ضرب یک فتوای جاهلانه آنان را از بهره مندی های اجتماعی – که حق حتمی هر انسانی در هرکجاست – محروم ساخته اند. مادر ایقان برگه ای را نشان من می دهد. در این برگه، از مادر ایقان خواسته شده در حضور یک روحانی شهادتین بگوید و اسلام بیاورد و این اسلام آوردن را در روزنامه های کثیر الانتشار منتشر کند تا بتواند به تحصیل خود در دانشگاه الزهرا ادامه دهد.
92/9/2 – کرمانشاه

به جوان کرمانشاهی گفتم: پسرم، نسبت به این تحریف ها و تغییرها زیاد حساس نباش. این یک راه یکطرفه است. و بازگشتی در آن نیست. طاق بستان را به ضرب هزار فیلم و سریال و بلندگوهای چند بچند نیز نمی توانی به طاق وه سان یا حتی به : طاق سنگی باز گرداند. مگر هلی کوپتر با اینهمه هزینه و بخشنامه به چرخبال تغییر یافت؟ یا کامپیوتر به رایانه!؟
وگفتم: اسم کالاها و واژه های خارجی را چرا نمی گویی؟ وادامه دادم: مردم اگر در همان گمرگ یا بندر یا اسکله یا کتاب های ترجمه شده، نتوانند اسم معادلی برای یک جنس خارجی یا یک مفهوم علمی ابداع یا اختراع یا انتخاب کنند، هرگز نمی توانند همان اسم را آنگاه که به جان مردم نشسته تغییر دهند. مثل چی؟ مثل موبایل. مثل شوفاژ سانترال. مثل سانتریفیوژ. مثل لپ تاپ. مثل کیبورد.
البته این روزها تعداد واژه ها آنقدر فزونی یافته که نمی توان حریف هجوم آنان شد. و: اتفاقاً باید هجومشان را پذیرفت و مدیریتشان کرد. حالا بپرس کو مدیر؟!
92/9/3 – طاق بستان

از ابتدای ورود به کرمانشاه تلاش می کنم با پدرومادر”صانع ژاله” – این شهید سبزبیست و پنج بهمن هشتاد ونه – تماس بگیرم. می دانم که اهل پاوه اند. اما برای این که احتمالاً درپاوه نباشند و من با دربسته مواجه شوم، یکی از دوستان کرمانشاهی را واسطه قرارمی دهم تا ازآنان برای ورود من به خانه ی شان اجازه بگیرد.امروزبه من خبردادند که هردو درکرمانشاه اند. سراسیمه به دیدارشان می روم. ای خدا، چه پدرآگاه ومنصفی، وچه مادرآرام وبی سخنی. هردو درلباس قشنگ کُرذی. آنچه که سوز درون مرا برمی افروزد، چهره ی به غم نشسته ی مادراست. گویا این غم خیال خروج ازاین صورتِ نمکین ونازندارد. دست مادررا می بوسم وپیشانی پدررا. روی پدرگشاده است وروی مادرنشسته به اندوهی عمیق. پدرمشتاق سخن گفتن است و مادرنه. التماس می کنم. فایده نمی کند. شالی را که مادربه سربسته می بوسم واوسرمرا. التماس های من اما بی فایده است.
رازاین پرهیزرا پدربرای من ترجمه می کند. این که مادرهراس ازاین دارد که بعد از رفتن من وانتشار این دیدار، “برادران” بسراغشان بروند و این آرامش نیم بند ودروغین را نیز برآشوبند. مادرهیچ فارسی نمی داند. پدربه ترجمه ی التماس های من ترغیب می شود. می دانم که مادربرای واگشودن سخنان در سینه مانده اش حریص ترازمن است. اما چرا ازشخصیت دروغ پردازوچهرهای عبوس وهیبتِ قلچماقِ برادران نهراسد؟ برادرانی که به قاعده ای متقاعد نیستند. وبه دروغ – آری به دروغ – برای پسر هنرمندش کارت عضویت دربسیج جعل می کنند و به اسم پدر، با صداوسیمای ولایت مصاحبه می کنند و درودیوارشهرپاوه و ویترین مغازه ها را ازعکس های ” بسیجیِ شهید صانع ژاله” پرمی کنند!
کدام در است که پیوسته بصدا درآید و آن درهمچنان بسته بماند. بله، تمنّاهای من به دل می نشیند. بازخم می شوم ودست مادررا می بوسم. طولانی. انگاربه دستهای این مادردل شکسته دخیل بسته ام. آنقدر طولانی که اوتکان شانه های مرا مادرانه باورمی کند. بوسه ای برسرمن می نشاند وبا دست های خود شانه های مرا می گیرد وآرامم می کند. به چشمان خیسم خیره می شود و چند جمله ی کوتاه بیش نمی گوید.
درهمان چند جمله ای که من متوجهش نمی شوم، اسم شریعتمداری اما بگوشم می نشیند. پدربرای ترجمه ی سوزمادرجلو می آید: شریعتمداری پسرندارد؟ مادرندارد؟ شریعتمداری انصاف ندارد؟ چرا پسرهنرمند مرا لباس جاسوسی پوشاند؟ چرا او را نفوذیِ خودشان دربیت آقای منتظری معرفی کرد؟
3/9/92 – کرمانشاه

92/9/2 – کرمانشاه

92/9/3 – کرمانشاه
جناب آقای نوری زاد – به خداوند سوگند هرچه می گویم حقیقت محض است. انقلاب کردیم به فرمان امام از ارتش فرار کردیم – پس از آن جنگ شروع شد به جبهه رفتیم – آنهم 8 سال – شما جوانی گم شده مرا ندیده اید ؟
——————-
سلام دوست گرامی
خوشامد می گویم به شما و آن جوانی گم شده ی شما. که شما تنها نیستید. همه ی ما آن را گم کرده ایم و کاستی های آن را در نسل های بعدی و ایران زخمی می بینیم.
با احترام
جناب نوریزاد توضیحا عرض کنم من این کامنت را که در پاسخ “هومن” نامی که شما را به ورود به بهاییت منسوب کرده بود نوشتم و او را “برادر بیکار سایبری” خواندم. انتظارم هم این بود که در زیر همان کامنت به صورت پاسخ درج شود که ظاهرا بدلیل نوع طراحی سایت این امکان وجود ندارد. پس خواهشمندم یا آن پاسخ را پاک بفرمایید یا در صورت امکان بالایش مرقوم فرمایید “در پاسخ به هومن که خودش را بهایی معرفی کرده ” یا چیزی شبیه به این تا این پاسخ را از کامنت دیگرم منفک کند که در آن التماستان کرده ام سلام ما کوتاه دستان را هم به بزرگوارانی که زیارت میکنید برسانید.
آقای نوریزاد – به بزرگترین شهر کرد نشین خوش آمدید – آقای نوریزاد فرزندان این سرزمین همه در بدرند – آواره اند – چون اینجا سرزمین غیر بومی هاست – اگر دوست داری بمان و یک پست عالی بگیر – اینجا همه مسئولین تا رده معاون دوم غیر بومی و غیر کرد هستند . و یا ملیت خود را انکار کرده اند. پاینده باشی – ( یک دربدر کرمانشاهی)
جناب نوريزاد عزيز، من باور نميكنم كه خيلی از كامنتگزارانی كه ميخواهند شمارا دلسرد كنند؛ عليرغم ادعايشان ازمردم شريف كرد باشند، اين افراد دارند در تاريكی تير مياندازندُ، اينقدر شوق و عشق به همنوع برايشان قابل تصور نيست، و برای شماهم حتماً حكم خار مغيلان در ابيات حافظ شيرين سخن دارند، در بيابان گر بشوق كعبه خواهی زد قدم -سرزنشها گر كنند خار مغييلان غم مخور، گرچه منزل بس خطرناك است و مقصد ناپديد- هيچ راهی نيست كانرا نيست پايان غم مخور. پاينده و سربلند باشي.
سلام دوست عزیزم با این اد بیاتی که در حضرتعالی مشاهده میکنم کمتر از روسپیان سیاسی نیست
همین افرادی منثل شماها هستن که مملکت ایران را ویرانت و نفاق بین همه عزیزان افکنده اند
شما نیز همچون شاهان و ولی امرها و گزمه هاای چماق بدست از قماش نابخردانی که خود را اعلم میداند
و دیگران را جاهل
سلام/ سلام به همه ی ازاد مردان و ازاد زنان / که همواره با سری بلند و پیشانی سفید
در تمام ادوار همچون نوری که تللو شان چشمان هر نابحردی و خود فروخته ای را کور کرده
سلام به نوریزاد / سلام به جوانان ایران / سلام به جوانان رشید و میهن پرست کرد
سلام به جوانان غیور کر مانشاه عزیز/ سنندج غیور من افتخار میکنم که در کنار این عزیزان مهربان
بعنوان یک شیعه زندگی میکنم / مرگ بر شیاطینی که همیشه عامل نفاق بین ما مسلمانهاهستند
لعنت بر خود فروختگان و عاشقان قدرت / زر و زور
دوست گرامی که خود را جوان ساده کرمانشاهی نامیده اید. بنده به عنوان یک کرمانشاهی اصیل، تصور نمی کنم شما کرمانشاهی باشید چرا که هرگز ندیده ام کرمانشاهی ها خودشان را کردستان بنامند! از بند بند جملاتتان مشخص است از مردم رنجدیده کرستان (و احتمالا ساکن کرمانشاه) هستید. به هر حال هر چقدر آسیب دیده باشید، شما را در مورد توهین کردن به کسی که تلاش دارد دین خودش را در حد توان محدود خودش به هموطنان آسیب دیده اش ادا کند محق نمی دانم. یکی از مشکلات شما کردستانی ها این است که دست رد به سینه هر کسی می زنید که به هر قصدی، حتی به قصد خیرخواهی به شما نزدیک شود. باور کنید که کردستان جزیی از ایران است، حتی اگر حکومت بخواهد خلاف آن را به شما بباوراند. بر آتش تفرقه ندمید. باور کنید تنها راه نجاتمان همبستگی است…
پسر کرد؟شما کرد نیستی عزیز!یک کرد در خانه اش را حتی بروی دشمنش نمی بندد!
در پاسخ امین در کامنت بالا:
چون هم اسم من هستی مصمم شدم، به جای آقای نوریزاد من جوابت رو بدم.
1. گفته ای که انتقادهای او به دلیل آن است که تریبون را از او گرفته اند، خب خیلی ها بعد از آنکه تریبون را از دستشان گرفته اند، خفه خون می گیرن، کاش اونها هم فقط به اندازه ده درصد نوریزاد انتقاد می کردند
2. گفته ای که او رازی را کشف و آشکار نمی کند، همین ثابت می کند که او دستش از حاکمانی که راز آفرینند، تا حد زیادی کوتاه است، وگرنه چه بسا رازها که می توانست آشکار کند
3. به اظهارات بی سند او اشاره کرده ای، سند مهم تر از مقبره دهها کشته شده که وی به مزارشان رفته و به دیدار خانواده هایشان شتافته؟
4. همه اینها که در ابتدا گفتی ممکن است فرد را به اشتباه بیاندازد که تو مخالف نظامی ولی در خط آخر خودت را لو دادی، ٖآنجا که نسخه های بازجوهای اوین را می پیچی و او را با جاسوسان و قاچاقچیان همراه می دانی.
دفعه بعد سعی کن کمی با هوش تر عمل کنی که اینجوری گاف ندی.
حق یار
آقا سلام جناب نوریزاد
این آقا هومن که در ساعت ۳:۰۶ نظر گذاشته با این جمله “درود بر شما دکتر نوریزاد عزیز”
فریاد میزنه که انشای نوریزاده!!!
آقا داشتیم؟ نه خدایی داشتیم؟ بازی بازی با ما هم بازی؟
من بعضی از انتقادها راجب این موضوع رو دیده بودم ولی خدایی شک داشتم که آدمی مثل شما که از عالم ماده یهو پرواز میکنه به اسمانها و اونجوری احساساشو بیان میکنه و برای مردم و زندانیها از جون و تن خودش میگذره و جز عدل و صداقت هیچ چیزی نمیبینه پس چطور میتونه به خودش اجازه بده اینطور مردمو به بازی بگیره و سر کار بزاره؟
آقای نوریزاد شما هنرپیشه تمیزی هستی.
فکر میکنم یعنی بیشتر یقین دارم داری با ما بازی میکنی نه نوریزاد؟
آخه عزیز برادر شما برای خودت نظریات کمالانه قطار میکنی و از دیپلم به دکتر ملبس میشی و مردم و خوانندگان هم برات سکوی پرتاپ ولابد فاقد فهم و شعور برای تشخیص حقیقت خدایی اینطوره نوریزاد؟ این تن بمیره چقدر تا حالا به ریش و سفاهت ما خندیدی؟
سفرهات هم باید برای شناسایی و آمارگیری به منظور کنترل “عوامل آشوب و بحران” بوده باشه اگه کارت خیره و به منظور امنیت و ثبات کشور که خدا خیرت بده واله ما تشکر هم میکنیم ولی نوریزاد خدایی کار دست آدمای بدبخت و بی پناه ندی گیر بد کسایی میافتند بعضی هاشون خیلی بیرحمند.
سود و چند سر حقوق و گردش و تفریح گیر شما میافته و مکافات برا دیگران کارت درسته ولی قضییه این لقب دکتر چه صیغه ایی دیگه؟ حضرت آقا قولشو داده ا؟ بابا نردبون هم بزاری بعده دیپلم فوق دیپلمه چطور یهو چهار پله پریدی؟ نوریزاد اون آقا و شیخ ها هدفشون ضایع کردن علم و نانشگاه و مدرک دانشگاهیه چشم ندارن ببینن اصلا این فتنه جعل مدارک تحصیلی مسئولان در جمهوری اسلامی یک دسیسه و برنامه ریزی پشت پرده بود برای ابتذال کشیده و ناکارامد نشون دادن علم و دانشگاه بود بیشتر از هشتاد درصد کابینه احمدی نژاد دیپلم و جعل مدرکی بودن و حدود شصت درصد مسئولان از ابتدای حکومت اسلامی مدارکشون ناقص یا جعلی یا افتخاری بود، یا بدون گذراندن دانشگاه بود به استاد حال میدادن نمره میگرفتن از جمله این اقا مهدی خزعلی دانشگاه نمره هاش تعریفی نداشت نمیکشید اومد یک انتشارات راه انداخت کتابها و مقالات اساتید رو گرفت و یک پول قلمبه بهشون تقدیم کرد و به نام شرکت و خودش ثبت کرد و از اون طرف نمره هاشو هم از استادا گرفت اون موقع حقوق استادا صدو پنچاه هزار تومن در ماه بود تازه رسمی. واقعا بدبخت و فقیر بودن.
نوریزاد یکی از آشناها در صدا و سیما کار میکنه امور مالی، چیزی ازش شنیدم گفتم به خود شما بگم و بپرسم یک وقت اشتباه قضاوت نکرده باشم آیا حقیقت داره شما چند بار برای تحویل کاراتون مثلا فیلم سر میدوندید؟
میگفت بار اول واقعا آماده نکرده بودید و تاخیر داشتید که البته مشمول جریمه باید میشد ولی ظاهرا حکایت برعکس شده، شما برای خلاصی دست به بهونه شدید و به ناظر گفته بودید پول کم آوردید اونهام از کیسه خلیفه سریع پرداخته بودن، و ظاهرا دفعه های بعدی هر بار دیر کردید و پول اضافه گرفتید تا دست آخر گفتن دیگه از شما کار نمیگیریم آیا حقیقت داره؟
من به طرف گفتم یعنی صدا و سیما اینقدر شیر تو شیره و بی قانون؟ گفت همه ارگانهای ولایت همینطوره، پرسیدم پس چرا چیزی نگفتن یا مطلبی منتشر نکردن یا قانونی برخورد نکردن؟ گفت برو عمو دلت خوشه درشو باز کنی کثافت دنیارو ور میداره باید از بالا تا پایین همه بیافتن زندون و اموالشون مصادره بشه گذشته از این مهر ولایت روش خورده ولایت هم باید معصوم نشون داده بشه کسی میتونه گندکاری ولایتو رو کنه؟
خدایی اسم ولایت و خامنه ایی که میاد فقط دزدی و فساد و هرج و مرج و بی قانونی جلو چشمام ردیف میشه.
نوریزاد جان دوست داشتی جواب بدی هم قضیه این کامنتا و لقب دکتر و هم این حکایت صدا و سیما و بخور بخورا را برامون روشن کن.
قربانت نوریزاد فدات بشم امری صدا وسیما داشتی در خدمت هستیم این بابا مثل برادرمه
ضیاءالدین پورصالح مروستی
اگر حضرتعالی یک روز به قصد تبلیغ و بهره برداری به کرماشان آمده اید، بنده جد اندر جد در آن شهر زیسته و با دردهایش یکی شده ام. آقای نوریزاد، دست روی زخم های ما نگذار. راه خودت را برو. شما که امروز نماز می خوانی و خدا خدا میکنی و به دست ماچ کردن افتاده ای هیچ از دردهای کوردستان نمیدانی. جمع کن بساط شهرتت را عزیز من. آن افرادی که شما با ایشان در قاب قرار میگیری نماینده حتا یک هزارم رنج های این سرزمین هم نیستند. آن جوانان پرشر و شور را بنده به نام میشناسم و با ایشان بالیده ام. اینان با خیلی ها در یک قاب گنجیده اند. تصور نکن از کرماشان طرفی بسته ای، طرف شما یا پدر و مادر های شهدایی بوده اند که اساساً در منزل را هرگز به روی کسی نمی بندند که بخواهند بر شما ببندند و یا دستۀ دیگر افرادی هستند که نام «روسپی سیاسی» بر آنها سزاست و تاکنون شهرمان آن ها را با صد رنگ و صد پرچم دیده است. آقای نوریزاد، به عنوان یک کرماشانی نمی توانم به شما دروغ بگویم، این حرف راست را از یک کرماشانی بشنو:
تو از همۀ آن روسپیان سیاسی روسپی تری. به کرماشان خوش نیامدی، به قلب خونین تاریخ کوردستان خوش نیامدی، جای گام هایت بر سرزمین مادریم چون زخمی از یک عفریت به جای خواهد ماند، از جنس همان زخم هایی که گام های منحوس رضاخان و خامنه ای و خاتمی و موسوی و کروبی و چمران و الخ بر قلبش ایجاد کردند. جمع کن بساطت را آقای عزیز، بازار دیگری بجو که تو را با آن پیوندی باشد.
بابا می گفتی می اومدیم زیارت
والله که تو نیز قصدی جز چهره شدن و بازی کردن با مردم برای التیام عقده های درونیت نداری چون نظام به حق تیریبون را از دست تو گرفت طاقت نیاورده خود را به زمین و آسمان میزنی و چه جالب است که چون خود 30 سال در خدمت این نظام بوده ای روشها و الگوهیت هم تکراری و کلیشه ایست ؛ تو نه رازی را آشکار و کشف میکنی نه سری را که کسی نداند ؛ دروغ گوئی و تهمت زنی ، اظهارات بی سند و مدرک ، بازی کردن با احساسات مردم ، خوش خدمتی به کسانی که دین خدا را منحرف کردهاند ،همراهی با جاسوسان و قاچاقچیان بخش کوچکی از سناریوی فیلم جدید شماست ؛ پیشنهاد میکنم اسم فیلمت را بزار (دست بوسی ) استاد !!
آقای نوریزاد آیا شما به دیدار مادر فرزاد کمانگر هم رفته اید؟در چند جا خواندم که شیرزن کرد ما شما را به خانه اش راه نداده
شاید درست فکر میکرده شما سوپاپ اطمینان رژیم سفاک جمهوری اسلامی هستید.اعلی حضرت میکشد شما دلداری میدهید.
بدانید یک روز کل حاکمیت ستم اسلامی فرو میپاشد
این هم از طرف یک جوان دیگر کرماشانی به شما:گتف به تسلیم,تف به آتش بس”
شاید شادی مردم با آدم شدن آمریکا ، خواست امام راحل ، هم بی ارتباط نباشد .
ضمن عرض سلام وارادت ,خط ما قبل اخر ظاهرا نیاز به تصحیح دارد
جناب نوریزاد، از وقتی به کرمانشاه وارد شده اید نظرها را منتشر نمی کنید، تصورم این بود که کسی نظرو نمی گذارد اما وقتی مشاهده کردم که نظر دیروز من را نیز منتشر نکرده اید کمی نگران شدم، علتی دارد؟
تابلوه که از این برادرای بیکار سایبری هستیا! ولی بی انصاف چرا از اسم من استفاده کردی؟ اسم حاج-بسیجی خودتو میذاشتی خوب! زودم که به خودت لایک دادی ناقلا برادر!
درود بر شما دکتر نوریزاد عزیز.
خوشا به سعادتتان که حضور چنین بزرگوارانی میرسید که عصاره سجایای این مردمند. اینانی که بدون آنکه خودشان بخواهند و بدون آنکه ما بدانیم حق بزرگی بر گردن ما دارند. شما را به خدا خدمت این عزیزان که میرسید بفرمایید که در این سفر، تنها نیستید بل سفیر جماعتی هستید که دلشان پر میکشد برای در کنار شما بودن و درک حضور این بزرگواران پیر و جوان. به ایشان بفرمایید از حسن قضای روزگار این جماعت مشتاق نیز با یک حساب سرانگشتی چند ده میلیون نفرند که با شادی شما و دیگر هموطنان عزیزمان شاد میشوند و با غمتان اندوهگین. بفرمایید بارها مصیبتتان قلبشان را فشرده و اشکشان را درآورده و شادیتان روحشان را روشن کرده و باز اشکشان را درآورده. بفرمایید چه افسوسها خورده اند که نمیتوانند گوشه ای از این بار گران را از دوش ستبرتان بردارند. بفرمایید هر بوسه شمای نوریزاد، میلیونهاست و هر تعظیمتان میلیون ها…. ما بیشماریم.
استاد، خدارا شکر که شما با خدایتان معامله کرده اید وگرنه من یکی که توان جبران ذره ای از این عظمت همت شما را نداشتم. سرتان سلامت. حلالمان کنید.
اقای نوریزاد عزیز نوشتند : ” گزارش سفر ۹۲/۹/۲ را تقدیم می کنم به: توافق هسته ای. گرچه قول داده بودم تمامی برکات این سفر را به زندانیان سیاسی خودمان تقدیم دارم اما ازآنجا که مردمان ما یک چند ده سالی بود در زندان هسته ای بسر می بردند و اموالشان را – دیگران – بخاطر همین بازی ابلهانه به تاراج داده اند، این توافق می تواند در کاهدان دزدان یک چراغ کم سو افروزد و بقدر مختصری تاریکی را بتاراند. من وقتی شادمانی مردممان را بخاطر این توافق می بینیم دلم به درد می نشیند. واقعاً تماشایی است شادمانیِ مردمی که غارت شده اند و در متن غارت شدگی به مختصری آرامش دل می دهند. گوارای وجود. شرمم باد اگر که از شادمانی شما شاد نباشم. منتها مباد ما را به کم قانع کنند و ما را به همین اندک پنیر ترشیده فریب دهند!؟ مطالبات ما همچنان روی میز نسل های افسرده ی ماست. حالا مطالبات نسل های برنیامده ی ما بماند!”
خواست های ما چیست ؟
فکر می کنم باید خواسته های زیر را در این مرحله بخواهیم و برای تچقق آن ها اصرار و تلاش کنیم :
* آزادی زندانیان سیاسی و محصوران در حصر خانگی
* آزادی مطبوعات و احزاب و تجمعات و سایر حقوق مردم که در فصل سوم قانون اساسی کشور ، به آن ها تصریح شده است .
بازگشت پاسداران و نیروهای امنیتی به پادگان ها و واگذاری سیاست و اقتصاد ، به سیاستمداران و فعالان اقتصادی
* سیاست خارجی مبتنی بر منافع ملی و بدور از تنش آفرینی و دخالت در امور سایر کشورها و فعال در جهت حل بحران های منطقه ای و جهانی
* گشایش در معیشت مردم با اجرای سیاست هایی مبتنی بر تقویت تولید و اشتغال و کاهش بیکاری.
و….
ارادتمند
سید ابوالفضل
من فکر می کنم ، پس هستم . ” دکارت”
من طغیان می کنم پس هستم . ” کامو ”
جام دریا از شراب بوسه ی خورشید لبریز است
جنگل شب تا سحر تن شسته در باران
خیال انگیز!
ما به قدر جام چشمان خود از افسون این خمخانه سرمستیم
در من این احساس :
مهر می ورزیم ،
پس هستیم .
” فریدون مشیری “
از غیرت مردان کرد چیزای دیگه ای شنیده بودیم-اینجور عکس گرفتنها جالب نیست!
جناب دانشجوی عزیز
پاسخ شما به نقد دوم سید ابوالفضل را خواندم و واقعا از خواندن آن لذت بردم. به شما توصیه می کنم حتما حتما اندیشه هایتان را دسته بندی و ثبت نمایید. حیف از قلم توانا و اندیشه بلند شما است که گسترش نیابد دوست من. با توجه به نکات امنیتی توصیه من استفاده از وبلاگ گوگل (Blogger) با پروتوکل https است. به این ترتیب از تیررس راهزنان سایبری (پلیس جرایم اینترنتی) در امان خواهید ماند. اگر در این زمینه نیاز به همیاری داشتید می توانیم به صورت ناشناس مکاتبه داشته باشیم. آدرس ایمیل من در وبلاگم مشخص است کافی است بر روی گزینه “بامداد سخن” همین کامنت کلیک کنید. ضمنا نام “پورداذبه” را چندین بار در وب جستجو کردم و به نتیجه نرسیدم تا سر انجام به به کلمه مقفع برخوردم و متوجه شدم که همان ابن مقفع است. واقعا باعش تاسف است که من نام عربی آن را می دانستم ولی نام پارسی را نه! این را هم به حساب همان تهاجم فرهنگ قبیله ای بگذارید. البته چنانچه در ویکی پدیا دیدم نام صحیح آن “روزبه پوردادویه” است و “پورداذبه” را اشتباه دانسته است. اگر شما منبع معتبر تری در این زمینه دارید لطفا آن را به من هم معرفی نمایید.
باز هم تاکید می کنم لطفا بنویسید و بنویسید و بنویسید.
جدال ما همه با تاریکی است، ما برای جدال با تاریکی، شمشیر بر نمی کشیم چراغ می افروزیم.
مراقب خودتان باشید
با سپاس
بردیا استقامت
DROOD BAR SHOMA VA KOORDESESTAN
نوریزاد عزیز به دین ما بهاییان خوش امدی-بهایی شدن البته برایت هزینه خواهد داشت ولی می ارزد
نوری جون ای ول عجب عکسی از بچه های ایرون انداختی !!
بچه ها به هوش باشین نسل ما که رید به مملکت
شما از ما درس عبرت بگیرید و اشتباه ما رو تکرار نکنین !! آخوند بی آخوند گول ظاهر فریبنده اینا رو نخورین !! خیلی چرب زبونن مواظب باشین !!!
سرنوشتتون رو تو دست خودتون بگیرین و نزارین یه مشت بی سواد زندگیتون را به باد بدن!!
بزارین برن تو قم یا نجف برا خودشون فتوا صادر کنند تا خسته شن !!
شما ها هم برین دنبال علم و دانش و کشورتون رو بسازید ایران رو بکنید افتخار عالم !!!!
حیرت زده ام آقای نوری زاد….خیلی.
شما حیرت انگیزید…
جناب اقای نوریزاد اینجانب قلبا از اینکه بازهم در دقیقه نود چیزی بنام توافقنامه اتمی لبخندی را بر لبان مردم کشورم نشاند خوشحالم ولی این لبخند هیچ از مسیولییت و اشتباهات علی خامنه ای که باید جوابگو باشد نمیکاهد و مطلب زیر ظاهرا طنز و در عمل عزاداری برای نابودی ایران تحت حکومت اوست .
اعلامیه ۵۹۸ در مورد پیروزی دیپلماتهای رزمنده ایران اسلامی
با وجود انکه ۸ سال اجازه دادیم تا یک ادم نامتعادل روان پریش سکان اجرایی کشور را تحت زعامت خودمان بدست گیرد و به جهانیان فهماندیم که اینگونه هم میشود کشور را اداره کرد. اکنون که دیگر به غنی سازی بیش از این نیاز نیست و به مقاومت مردانه نیز نیازی مشاهده نمیشود لذا دستور دادیم که ابتدا مذاکرات مخفی با شیطان بزرگ از ۶ ماه قبل اغاز شود و در زنو ان توافقات را ظریفانه و با یک نرمش قهرمانانه مکتوب نمودیم.
اکنون دانشمندان اتمی ما موظفند اورانیوم غنی شده را رقیق سازی کنند و کارخانجات اتمی را غیر فعال نمایند تا چنانچه استکبار دو باره سر براورد یک ادم نامتعادل دیگر علم کنیم تا قطعنامه دانش را پاره و از ریختن اب به محل سوزششان جلوگیری نموده و دو باره غنی سازی را اغاز نماید.
اورین صد اورین به شما وهزاروسیصد اورین به خودم
با سلام و درود
حال ميبينيد كه به هر نقطه از اين مرز و بوم كه ميرويم ، زخم خوردگان اين نظام را با گوشت و پوست حس ميكنيم. اقتدارگرايان حاكم بدانند. كه با ظلم هاي كرده بر اين ملت هر لحظه و با كوچكترين جرقه اي امكان در هم پيچيدن طومار ايشان بسيار است .
درود به اقای نوری زاد عزیز
با تمام نا امیدی میگم اهای سران اهای خفتگان اهای انهایی که تلاش کردید اعتماد را به امریکایی بدید یک کاریی کنید مردم هم اعتماد به شما داشته باشند و این زحمتی که کشیدید به جیب لبنان ، سوریه،روسیه،چین ، نرزید به فکر مردم باشید چون این مردم http://www.youtube.com/watch?v=xGOmQR1feP8 هستند که خواهان عشق و دوستی هستند هر کجای دنیا برید مثل این مردم عاشق http://www.youtube.com/watch?v=xGOmQR1feP8 پیدا نمیکنید خواهشند ازار و عزیت را کنار بگذارید بگذارید این مردم http://www.youtube.com/watch?v=xGOmQR1feP8 نفس بکشند بگذارید عاشق شدن را تجربه کنند بگذارید این مردم http://www.youtube.com/watch?v=xGOmQR1feP8 خنده کنند بگذارید این مردم http://www.youtube.com/watch?v=xGOmQR1feP8 فکر کنند
ادامه ….
ببینید رییس بانک مرکزی اش چه نابغه ای است در حالیکه هیچ کس حواسش نبود نرخ بهره بانکی کشورش را طوری تنظیم کرد که بحران های اقتصادی غرب تاثیری بر اقتصاد هند وارد نکند صدای اروپایی ها و آمریکا حتی در آمد که هند با این کار به اقتصاد آن ها لطمه می زند اما هند هیچ توجهی نکرد و با شهامت سیاست های اقتصادی خود را پیش برد همه در عین حالی که از دستش عصبانی بودند از نبوغش زیر زبانی تمجید می کردند
رییس بانک مرکزی ما در دولت قبلی شده بود صندوقدار رییس جمهور …..
توافق ژنو چه بود؟
وضع مملکت ما بیشتر به قصه های ملا نصرالدین شبیه
نوری جان درست گفتی تاسف آوره کارمون به جایی رسیده که مردم همین اندازه که از خطر بمباران نجات پیدا کردن خوشحالن از این خوشحالن که شاید دنیا دست از سزمون برداره و هست و نیستمون رو تهدید نکنه
هیچ کشور آزادی در دنیا زیر بار چنین قرار دادی نمیره
نمی خوام با کیهان و دار و دسته اش هم صدا بشم چون اونا از یک زاویه کج یه موضوع نگاه می کنن
سوال من اینجاست که اصلا چرا ایران باید در دنیا خودشو در چنین موضع ضعیفی قرار بده که اولا همه رو علیه خودش بسیج کنه و بعد هم مجبور بشه با باج دادن از حق و حقوقش بگذره تا سرش منت بزارن و بهش اجازه بدن موقتی تا 5 درصد اورانیوم غنی سازی کنه تا اجازه داشته باشه از پول نفتی که میفروشه کمی برداشت کنه !!!
ما یه وقتی میخواستیم جهان اسلام رو بیدار و متحد کنیم و پوزه استکبار جهانی رو به خاک بمالیم !!!!
غافل از این که اصلا چیزی به نام جهان اسلام وجود خارجی نداره که بشه بیدارش کرد فانتزی هست که مستشرقین غربی از خودشون در آوردن و تو مغز ما فرو کردن دولت های استعماری هم از این شست و شوی مغزی استفاده کردن و ازش برا اهداف سود جویانه شون بهره بردن
اینه که میگم ما فاقد علم هستیم هیچ ارزیابی علمی و واقعی از دنیا نداریم هیچ تحقیقی نکردیم همین وزارت خارجه ای هامون همش از روزنامه های اینور و اونور دنیا اطلاعات در می آرن باور کنین اطلاعاتشون همینه یعنی تحت تاثیر نظرات چهار تا خبرنگار !! هستن . تازگی ها که اینترنت هم اضافه شده که توش مملو از شایعات و اغراق است انگاری امریکا همین روزهاست که از هم بپاشه !!!
نتیجه اش همین میشه دیگه هم ترتری رو ازمون گرفتن و هم اون کار بد رو کردن
هیچ کشور آزادی حاضر نیست تعهد بده که از حقوق خودش چشم پوشی کنه 5 درصد و 20 درصد که هیچ طبق ان پی تی ایران حق داره 99.9 درصد هم غنی سازی کنه
داستان شبیه معاهده های ترکمانچای و گلستان هست
اونجا هم با عرض معذرت از دینداران عزیز چند تا ملای نادان فتوای جهاد علیه روس ها رو صادر کردن و روس هایی که علاقه ای به جنگ نداشتند رو به جنگ کشوندن دست آخر هم قفقاز و ….. بخشیدن به روس ها
اینجا هم دینداران عزیز علیه دنیا اعلان جنگ کردن و بدون این که از ترفند های سیاسی و دیپلماسی چیزی حالیشون بشه کشور رو به ورطه نابودی کشوندن و کار رو به اینجا رسوندن که میبینیم کیهانی ها این رو نمی بینن که عامل اصلی ماجرا کی بود کی بود که چوب تو سوراخ مار کرد کسی کاری با ما نداشت ما بودیم که فریاد وا اسلاما سر دادیم و برای موهومات مثل دون کیشوت به جنگ اسیاب های بادی رفتیم
دنیا هر روز متحول میشه معادله های دیروز به درد امروز نمی خورن کشورها بر پایه منافع ملی می چرخند متفکرین و اندیشمندان هر کشور به طور دایم در حال مطالعه و کشف حقایق جغرافیای سیاسی دنیا هستند تا در برابر هر ترفندی که رقبا می زنند ضد آن را مهیا داشته باشند و با تدبیر در فکر منافع مردم خود باشند
ترا به خدا ببینید هند دارد چه می کند چه کولاک می کند این کشوری که زمانی گرسنه بود تا یکی دو نسل دیگر به اقتصاد دوم و یا اول دنیا تبدیل خواهد شد
ببینید رییس بانک مرکزی اش چه نابغه
کرمانشاه زخم تازیانه های بیشماری بر پیکرش هست. از همان روزهای اول پس از پیروزی انقلابی که قرار بود برابری را در این کشور برقرار کند، این شهر شیرین و فرهاد، شاهد موج نفرت و عربده کشی سپاه سیاه جامگانی بود از جاهای دیگر ایران که کرمانشاه برایشان پل عبور و ایستگاهی بود برای نهادینه کردن وحشت در دل مردم این شهر در حین عبور و سرکوب کردهای کردستان چرا که کرمانشاهیان حاضر نبودند در این سرکوب سهیم شوند. به مسئولین محلی اش هیچگاه اعتماد نمی کردند و استاندار و امام جمعه اش هم بیشتر اوقات وارداتی بودند. سوء استفاده از مهمان نوازی کرمانشاهیان، حاکمان جدید را تا آن اندازه با سفره این شهر خودی کرد که خیلی از میزبان ها، خانه را رها کرده و به مهمان های پررویی سپردند که حاضر نبودند برای میزبان کوچکترین حقی قائل شوند. تازیانه جنگ بر گرده اش نشست و حملات مکرر صدام موج دیگری از شهروندانش را برای همیشه از آن شهر تاراند و آنها که ماندند، صبرها پیشه کردند و تحقیرها شدند. نام این شهر اشغال شده را بارها تغییر دادند به باختران و قهرمانشهر، تا مهر اشغال را دائمی کنند، اما کرمانشاهیان هیچگاه آن را نپذیرفتند و حاضر نشدند شهرشان را هیچ چیز دیگری جز کرمانشاه بخوانند، تا جایی که آنها مجبور شدند نامش را به همان که بود بازگردانند.
من از چهره های مصمم جوانانش اما اکنون نیرو می گیرم. آنها همه چیز را تغییر خواهند داد بدون آنکه همچون نسل من مغبون واقع شوند و سنگر واگذارند.
کلاس درسی دارم در مدرسه ی شهری بسیار فقیر:
دانش آموزان زیاد به هم دیگر فحش می دهند فحشهای بد، ناموسی و …
ولی آموزش و پرورش فکری برای این موضوع نمیکند،
به دانش آموزان میگویم: به هیچ کس فحش ندهید به هیچ کس: حتی به دشمنتان هم فحش ندهید چه برسد به همکلاسیتان.
ولی چندتا از دانش آموزان به من گفتند پس چرا ما به آمریکا فحش میدهیم، چرا میگوییم مرگ بر آمریکا!
و چرا…
ای خدا ای خدا ای خدا
آرزوی من نیز بوسیدن دست و پای توست نوریزاد عزیز
آرزوی من نیز گریستن در آغوش گرم توست نوریزاد عزیز
آرزوی من تنها دیدن سیمای ساده و راستگوی توست نوریزاد عزیز
آرزوی من همان حسی است که تو دراین لحظات به مردم میدهی
پیشکش همین اشکی است که با خواندن نوشته های پر از ” بوی آدمیت ” تو روان ساخته
ای خدا ای خدا ای خدا
جوانان ما مردمان ما همه و همه را آگاه کن و از چشمه نور روشن کن ! چقدر زیباست دریای راستی و پاکی
دیروز خبری بر روی خبرگزاریهای جهان قرار گرفت که دل بسیاری از ایرانیان را در سراسر جهان شاد کرد. پس از گذشت ده سال از آخرین توافق هسته ای بین ایران و قدرتهای بین المللی و در حالی که در دهه اخیر تحریمهای بین المللی روز به روز افزایش می یافت، توافقی صورت گرفت که شادی و مسرت را به اردوگاه ایرانیان آورد. این شادی البته در میان تندروهای حکومت ایران و همچنین تندروهای اسرائیلی جایی نداشت و بیشتر به سکوت و یا اظهار نا خرسندی برگزار شد. آیت الله خامنه ای با احتیاط از توافق پشتیبانی کرد تا دهان تندروهای داخلی را ببندد.
آقای روحانی و تیم سیاسی او تا کنون زیرکی و فراست خود را به روشنی نشان داده اند. اگر رهبر جمهوری اسلامی چون همیشه برای به دست آوردن دل تندروهای درون حکومت، ایراد و اشکالی را متوجه تیم مذاکره کننده نکند، می توان گفت که جناب رئیس جمهور و تیم همراه ایشان کاری کرده اند کارستان. این کار سترگ نه توافق هسته ای بلکه همراه کردن رهبر جمهوری اسلامی با سیاستهای معقول و منطقی است. اگر رهبر جمهوری اسلامی به روال همیشگی بر طبل دشمنی نکوبد و همراهی و همدلی پیشه کند، دهان مجیز گویان سفله ای که با دشمنی و مرگ برای خود نان و آبی دست و پا می کنند نیز بسته خواهد شد. اگر ایشان زبان منطق و مدارا پیشه کند، خدا را چه دیدی، فردا روزی، رحیم پور ازغدی، حسن عباسی و حسین شریعتمداری دوره می افتند و همایش صلح و دوستی برپا می کنند.
متاسفانه در آخرین سخنرانی رهبری از چنین تغییر موضعی ابدا خبری نبود و چنین نویدی نمی داد. مطابق معمول همگی منتظر واکنشی خصمانه از جانب او به این توافق هستند ولی من از صمیم قلب امیدوارم که اینبار در برپاشنه ای دیگر بچرخد. بهترین راه برای اصلاح امور، انتقاد از اشتباهات و تشویق مواضع صحیح سیاست مداران است. بین سید محمد خاتمی، حسن روحانی و علی خامنه ای هم در این زمینه نباید فرق قائل شد. اگر آیت الله خامنه ای عملکرد مثبتی در هر زمینه ای داشت باید از آن استقبال کرد. این به نفع همه ما است.
فرایندی که در نظامهای استبدادی صورت می گیرد این است که به دلیل گرایش به فسادی که در ذات قدرت نهفته است، به تدریج افرادی که به دور قدرت مطلقه جمع می شوند بیشتر از میان فاسدان و پلیدان خواهند بود و این فساد چون بیماری مهلکی تمامی ارکان قدرت را در بر خواهد گرفت. ولی در نظامهای مردم سالار به دلیل نظارت مستمر مردمی و آزادی افکار و اندیشه و همچنین عدم تمرکز قوا، می توان تا حدود زیادی از این فساد کاست. حتی با نگاهی به مناسبات غیر دموکراتیک جمهوری اسلامی، می توان دریافت که این انتخابات اخیر مردم بود که تا حدودی توانست از روند فساد و تباهی در قدرت جلوگیری کند. در حقیقت حتی با همین فضای تنگ، این برایند خرد جمعی بود که توانست بر تحریم و جنگ غلبه کند و در این تنگنا رهبر جمهوری اسلامی چاره ای جز تسلیم در برابر اراده جمعی نداشت.
بیاییم همگی بر این شادی مهر تایید بزنیم و دست از عناد و ستیزه برداریم. به گفته آقای رئیس جمهور، دیوار تحریم ترک برداشته است، به گمان من اما این دیوار استبداد است که ترک برداشته است، با شادی و مدارا، با خرد و اندیشه دیوارهای استبداد دینی را فرو بریزیم.
بردیا استقامت
ماتم چهره اين مادر قسمتى از ماتمى است كه در مقياسى بزرگتر سى و پنج سال است بر چهره كشور ايران نقش بسته است. چه كسى فكر مى كرد انقلابى كه با تلاش همه مردم به بار نشست، توسط عقب افتاده ترين و مزور ترين قشر اجتماع تصاحب شود و ايران را به مخروبه اى محزون مبدل كند.
والعصر ان الانسان لفی خسر الالذین امنوا وعملوالصالحات وتواصوا بالحق وتواصوابالصبر[صدق الله]……شهادت می دهم تو نازنین مانند ما زیانکار نیستی!…..چون 1.ایمان داری2.عمل صالح انجام می دهی(کار هایی که هرروزمیکنی وگزارش می دهی)3 به حق سفارش می کنی!..4 توصیه به پایداری داری!….
نوشیدن جام زهر اتمی توسط ایت الله خامنهای
گروه ۱+۵ :ایران حق غنی سازی ندارد!
بر پایه آنچه که منابع خبری و دیپلماتیک اعلام کردند، متن توافقنامه به این شرح است:
یکی از مقامات ارشد آمریکایی اعلام کرد توافقنامهای که بین رژیم ایران و شش قدرت جهانی منعقد شده است، پیشرفت برنامه هستهای را متوقف میکند.
وی در ادامه افزود که بر اساس این توافقنامه ذخایر اورانیوم ۲۰ درصدی رژیم ایران خنثیسازی شده و بازرسیهای سرزده صورت خواهد گرفت.
به گزارش رویتر،بر اساس این توافقنامه حق غنیسازی اورانیوم به رسمیت شناخته نشده است، بازرسیهای سرزده صورت خواهد گرفت و تحریمها نیز ادامه خواهند داد. باراک اوباما رئيس جمهور آمريکا طی سخنانی بعد از توافق ژنو گفت: محدوديتهايی اساسی بر رژيم ايران گذاشته ايم تا راهش به سوی بمب اتمی بسته شود و طی ۶ ماه، مذاکرات بيشتری انجام می شود.
اوباما گفت: رژيم ايران غنی سازی در سطح مشخصی را متوقف خواهد کرد و حجم انباشته اورانيوم خود را خنثی خواهد کرد. رژيم ايران نخواهد توانست نسل جديد سانتريفوژها را مورد استفاده قرار دهد. ايران سانتريفوژ جديدی نصب يا راه اندازی نخواهد کرد و توليدات سانتريفوژهای آن محدود خواهد بود. ايران کار روی راکتور اتمی اراک را متوقف خواهد کرد. همچنين با بازرسيهای جديد، دسترسی گسترده به تجهيزات اتمی رژيم ايران تأمين خواهد شد تا جامعه جهانی بتواند تأييد کند که آيا رژيم ايران به تعهدات خود پای بند است يا نه.
با اين توافق رژيم ايران نمی تواند از مذاکرات برای وقت کشی استفاده کند. ما تحريمهای جديد اعمال نمی کنيم. اما بقيه تحريمها به شدت به قوت خود باقی می ماند. بعد از ۶ ماه صحبت می کنيم. رژيم ايران سابقه نقض التزامات دارد بنابراين بايد بر سر اتمی بر رژيم ايران سخت گرفت. در اين مذاکرات با هيچ چيز توافق نمی شود مگر اين که روی همه چيز توافق شود. العربیه مینویسد:تمام این توافق ها محدود، موقت و قابل بازگشت است. قدرت های جهان به تحریم های بانکی و نفتی ایران ادامه خواهند داد. اگر ایران به تعهدات خود پایبند نماند روند توافق عکس خواهد شد و در صورت نقض توافق تحریم های جدیدی وضع خواهد شد
تفسيرِ سياسي
كي به كيه ؟ تو اين مملكت بي دروپيكر كه صاحبش هزار و اندي سال پيش ،از دست اين مردم خسته شده و رفته و هنوز نيومده و هرچه ميگن آقا بيا، آقا بيا ، نمياد، هركي ميرسه مفسر ميشه . وقتي اينقدر هركي به هركيه، چرا من مفسر نشم؟ مگه من چيم از بقيه كمتره؟ مگه فقط من پخمه ام؟ الحمدالله تو مملكت صد خروار پخمه داريم.
دراين تفسير سياسي مي خوام مسئله ي مرگ گفتنو تشريح كنم . واسه چي اينقدر مرگ براين و اون ميگيم و اين گفتنا چه خاصيتي داره ؟
اول از همه يك شعر براتون بخونم تا بدونيد كه من آدم بي سوادي نيستم و تو حوضه علميه هم درس نخوندم.
عرض كنم كه شاعر مي فرمايد : « گدايان بهر روزي طفل خود را كور مي خواهند / طبيبان جملگي خلق را رنجور مي خواهند . تمام مرده شويان راضيند برمُردن مردم / بنازم مطربان را، خلق را مسرور مي خواهند».
خُب . اين يعني هركي مردمو براي كاري كه داره مي خواد . مرده شوره ، دوست داره همه بميرن تا كاسبي اش رونق بگيره . دكتره دوست داره همه مريض بشن، نوحه خونه مردمو گريون مي خواد، آخونده دلش مي خواد مردم عقل نداشته باشند ، نزول خوره دوست داره مردم بي پول باشن، مطربه مردمو شاد و سرخوش مي خواد و خلاصه، هركي، واسه ي رونق كارش مردمو يك جوري مي خواد .
خُب ، حالا بفرماييد اونايي كه دوست دارن ديگرون بميرند و همه اش فرياد مرگ براين و اون سرمي دند، واسه چي اين كارو مي كنند و چه نفعي از اين مرگ گفتن نا مي برند؟ پيدا كنيد پرتقال فروش را .
همين چند روز پيش بود كه مشاور جناب رئيس جمهور، فرمودند مرگ برامريكا نبايد قطع بشه . اونم در زماني كه رييس امريكايي ها با رييس ظاهري ايرانيا ، تو تلفون كلي گفتند و شنيدند و واسه هم نوشابه وازكردند.
البت . ازياد نبريم كه ازكوزه همان برون تراود كه دراوست . يعني چي ؟ يعني تره به تخم اش ميره و حسني به باباش . يعني چي ؟ يعني به قول اون پاورقي نويس سايت نوري زاد ، سفالو از بغل تغاروست. يعني چي ؟ يعني كبوتر با كبوتر باز با باز. يعني چي ؟ يعني ، هركي با همفكراش مي پره ، يعني كابينه شبيه رييس جمهوره و رييس شبيه كابينه . يعني چي ؟ يعني اگه ديديد سران و سروران دزدند بدونيد كه رئيس دزده . اگه ديديد كابينه و مشاور و مدير كل و رييس اداره بي پدر و مادرند يعني رييس بزرگترشون بي پدر و مادره . يعني اگه ديديد افراد كابينه و رييس روسا ، آدم حسابي اند يعني بزرگترشون آدم حسابيه . يعني اگه ديديد يه مملكت خرابه يعني ارباب بزرگ و اربابك ها خرابن . يعني اگه ديديد مردم يه مملكت دزد و دغل و حقه باز و شارلاتان اند يعني اربابا و بزرگتراشون شارلاتان و دزد و دغل و حقه بازند. يعني اگر ديديد كارمنداي يك اداره اي آدم حسابي و درست و راستگو و خدمتگزارند يعني رييس اون اداره آدم حسابي و راست و درست و خدمتگزاره . و خلاصه ، آدما مي گردند و همجنس خودشونو براي كمك و معاونت و همكاري انتخاب مي كنند . مگه ميشه شيرها گروهي رو تشكيل بدند كه توش شغال باشه ؟ يا شغال ها از شيرها دعوت به همكاري كنند ؟ اصلا و ابدا. شير با شير مي پره . شغال با شغال . گنجشگ با گنجشگ و عقاب با عقاب .
نتيجه : اين كه اگه يكي از افراد بالايي يه دسته گلي به آب داد يعني ، يك جورايي درونمايه ي ارباب و رييس شو نشون مي ده . فقط « چشم خواهم تاكه باشد شه شناس / شاه را بشناسد اندرهرلباس ».
بنا به اونچه عرض كردم ، قاعدتن بايد مرئوس مثل رئيس باشه . اگه ديديم جناب رئيس در پاسخ فلان خبرنگار امريكايي مي فرمايند ، مردم ايران اگه مي گن مرگ برامريكا منظورشون دولت امريكاس ، يعني ، ماله كشي . يعني سياه كاري . يعني ، جرات گفتن حقايق رو نداشتن . يعني اين كه جرات نداره بگه ، ما كاره اي نيستيم ومملكت مال ِ الله كرم و دارو دسته شه. قبول نداريد ؟ به اون صحنه اي نگاه كنيد كه در مراسم استقبال از عالي جناب ، اون آقاهه كه خيلي تحت تاثير تربيت ننه جانشه ، به تقليد مامانش ، لنگه كفشو ورمي داره تا جناب رييس جمهورو بزنه و چون دستش به اون نمي رسه ، لنگه دمپايي مامان جانشو رو پرت مي كنه طرف روحاني .
البت ، اين درسيه كه خودشون به اونا دادن و حالا شاگرداي با استعداد دارن جواب مي دن. آخ كه دلم خنك شد وقتي شنيدم رئيس فعلي و رئيس قبلي رو با لنگه كفش زدن . مي دونيد چرا ؟ چون ياد روزايي افتادم كه عكس و مجسمه ي دشمنان قبلي و دوستان فعلي اسلام رو در مدرسه ها مي ذاشتند و به بچه هاي معصوم ياد مي دادند كه لنگه كفش واسشون پرت كنند. حالا اون بچه ها بزرگ شدند. از يك طرف نمي دونند بايد به كي لنگه كفششونو بزنند و ازيك طرف عادت كردند به لنگه كفش زدن. معلم بد درس مي ده ، شاگردم بد ياد مي گيره.
« من ميگم انف ، تو نگو انف ، تو بگو انف».
خلايق هرچه لايق . لنگه كفش زدن ياد مي دي ؟ عيبي نداره . بخور. نوش جونت.
خيلي دير نيست روزي كه مرگ بر تقي و نقي جاي مرگ بر كارتر و اوباما رو بگيره . وقتي يك عده اي عادت به مرگ گفتن پيدا كردند ، و دشمنان خيالي از بين رفتند بايد يك نفرو پيدا كنند كه به اون مرگ بگن يا نه ؟ باش تا صبح دولتت بدمد.
بعضي ها خيلي خنگ اند. يعني از من پخمه هم پخمه ترند. شايدم مرض دارند. آره . شايدم مرض دارند.
آخه آدم سالمي كه سرسفره ي بابا ننه اش نون خورده كه مرگ اينو و اونو نمي خواد.
آدما وقتي آرزوي مرگ كسي رو دارند كه يا ازبيخ بي مخ اند و يا مخ داشتند اما مخ شونو زدند. آدم حسابي هرچي براي خودش مي خواد براي ديگرونم مي خواد وتا به حال من يه آدم حسابي نديديم كه وسه خودش مرگ بخواد . نتيجه اين كه هركي براي ديگرون بدي و مرگ آرزو مي كنه ، آدم حسابي نيست كه نيست كه نيست.
و اما تفسير سياسي ِ امروز. بنا به دلايلي كه تو عكسا ديديد ، يعني دست دادن و پپسي خوردن وزراي خارجي ايران و امريكا و تيليفون زدن روساي جمهوردوتا كشور و چاق سلامتي و اين حرفا ، خودتونو سنگ رويخ نكنيد و آلت دست يه مشت متخصص شعار نشيد و هي راه نيفتيد تو خيابونا و بگيد مرگ برامريكا . سركارتون گذاشتن حسابي .
تفسيرسياسي فردا. از امروز درس بگيريد و بيخود از اسراييل واسه خودتون لولو خور خوره نسازيد كه فردا خواهيد ديد نخست وزير اسراييل با رئيس ايران حال احوال تلگرافي و اينترنتي خواهند كرد و وزراي خارجه هم با هم تو كانادا كوكا خواهند خورد. مواظب جيب هاي خودتون باشيد كه بايد پول كوكا و كانادا و پيسي رو شما بدين .
پس بجاي اين كه باز راه بيفتيد تو خيابونا و مرگ براين و مرگ براون بگيد ، و فردا خبر دار بشيد كه تو كانادا با اسراييل توافق شده كه انشاالله بشه ، همه با هم بگيد: كانادا داراي دارا دارا راي راي راي. كانادا داراي داراي داراي راي راي راي .
و اين قدر اين شعارو بخونيد تا بتونيد بلند شيد و يك رقص مشتي بكنيد. باوركنيد كه اين شعار خيلي قشنگ تراز مرگ براين و اونه. موفق و مويد باشيد.