شبانه از مریوان بیرون می زنم. می خواهم به دلِ هراس بزنم. می خواهم طعمی از هراسِ هماره ی مردان و زنان و کودکان کُرد را بچشم. اینجا سالهای سال سرزمین هراس بوده است. تا همین چند وقت پیش. اینجا سرزمین صورت های سیلی خورده و عاطفه های خراش خورده است.
بعضی از حکومت ها با فهم مردم مواجه اند و چارستون مناسبات کشور را برفهم مردمان بنا می کنند تا از بارشِ برکات فهم، سرفرازی یک ملت را رقم بزنند، برخی نیز همه ی حیثیت برقراری خود را بر ترس و ترسانیدن مردم بنا می کنند.
مردم مریوان را با هیولایی به اسم “هیوا تاب” ترسانده بودند. سالهای سال. یک شعبون بی مخ اسلامی. که کارش کشتن معترضان بود. و البته ترساندن مابقی مردم. که اگر پای از دایره ی ترس بیرون بگذارید می سپریمتان بدست هیولا.
از یک بلندیِ مشرف به مریوان خفته می نگرم. چه آرام خفته است. از هیولای ” هیوا تاب” خبری نیست. که چندی پیش اعدامش کردند و پرونده اش را بستند. پس می شود راحت خفت. تا کی؟ تا زمانی که هیولایی دیگر برساخته و برکشیده شود؟ یا تا زمانی که فهم از رونق بیفتد و ترس جایگزینش شود؟ احساس می کنم کردستان چه به خواب راحت نیازمند است. وچه به روزهای پربرکت.
ساعت دو بامداد بیست و چهارم آبان نود و دو – مریوان

صبح زود به سمت روستای نشکاش – از توابع مریوان – می روم. این روستاها اغلبشان آلوده اند. به فقر؟ به بیماری؟ به ترس؟ به آینده ای که نیست؟ به بی برنامگی؟ بله، این روستاها به همه ی اینها آلوده اند اما به مین نیز. این روستاها درست در منطقه ی مرزی واقع اند و همگی آلوده به مین ها و خمپاره های عمل نکرده اند. ازکنار این روستاها که رد می شوم از خود می پرسم تا چند وقت دیگر این روستاها از نکبت فقر رهایی می یابند؟ ده سال دیگر؟ بیست سال دیگر؟ تا کی؟ بعد بخود پاسخ می دهم: تا زمانی که ناجوانمردانه میلیارد میلیارد پول همین مردم به سوریه و حزب الله و هرکجا هبه می شود، و تا زمانی که میلیارد میلیارد پول مردم در پروژه های قمارگونه و احمقانه چون بساط هسته ای بغارت می رود، این روستاها همچنان در گردونه ای از فلاکت و بی نوایی سرگردانند. روستای نشکاش همان است که چندی پیش یکی از مین های بجای مانده از سالهای جنگ، هفت کودک بی پناه را زخمی کرد و روانه ی بیمارستانشان کرد. یک پای ” گشین” دختر ده ساله ی نشکاشی درهمین جا به کام مین رفته است. به زمین می نگرم. تا مگر جای پایی ازگشین پیدا کنم.
ساعت هشت صبح بیست و چهارم آبان نود و دو
روستای گشین – مریوان

3 – انجمن کولبرهای مرده!
اینجا نقطه ی صفر مرزی “باشماق” است. کولبرها نه از دروازه ی گمرگ که از اطراف این منطقه به آنسوی مرز می روند تا تکه چیزی به این سوی بیاورند و نانی به سفره ی خویش اندازند. همین امروز خبردارشدم که یک کولبر را در منطقه ی بانه به ضرب تیر ازپا درآورده اند. من با شنیدن این خبر چهره درهم کشیدم. مردی که تعجب مرا دیده بود گفت: ما از بس ازاین خبرها شنیده ایم دیگر کمترین گزشی درخود احساس نمی کنیم. وادامه داد: اینجا قیمت جان آدمها را می خرند به مفت. ومی فروشند به مفت.
ساعت دوازده بیست وچهارم آبان نود و دو
نقطه ی مرزی باشماق – مریوان

اینجا بیمارستان فجر مریوان است. “گشین کریمی” – کلاس چهارم ابتدایی – چند ساعت دیگر با پایی که “رفته” از بیمارستان مرخص می شود وبه روستای نشکاش – زادگاه و محل زندگی اش – باز می گردد. مین عمل نکرده به ضرب پای گشین بالا جهیده و او را و شش کودک هم سن و سال او را زخمی کرده است. گشین شاید هرگز قادر به جست و خیز و بازی نباشد. او می رود تا از این پس بازی دوستان خود را تماشا کند. با این نگرانی که مبادا مین عمل نکرده ی دیگری بالا بجهد و پاهای دیگری را ببرد.
دنیای عقل سالهای سال است که از این قهقرای درد آورعبور کرده و با شتاب درجاده ی سلامت و رفاه پیش می راند. راستی مشکل در کجاست؟ در دنیای عقل دیگران؟ یا در دنیای بی عقلی ما؟ باور کنید من نمی دانم چرا اینجور وقتها به یاد پولهای رفته ی مردم به سوریه و لبنان و هرکجا می افتم. شما می دانید چرا؟
ساعت دو بعد ازظهر بیست و چهارم آبان نود و دو
بیمارستان فجر – مریوان

5 – بانوانِ شوق
امروز با دو تن از بانوان فعال مریوان دیدار کردم. این بانوان هریک زخم هایی از جنس زندان و اخراج از کار و بیست سی بار فراخوانده شدن به اطلاعات و تهدیدها و ارعاب ها برتن دارند. با این همه اما سخت به ترمیم درد بانوان مریوان همت دارند. حوزه ی فعالیت این دو بانو – سرکار خانم ذبیحی و ناصری – به هرآنچه که به بانوان مربوط باشد اختصاص دارد. مسائلی از قبیل: قتل های ناموسی – خودکشی – خود سوزی – ختنه ی دختران – چند همسری مردان – تجاوز – اشتغال زایی – ازدواج – و: کارآموزی. این دو بانو را سرشار از انرژی یافتم. و اکسیری به اسم: نوعدوستی.
چهار عصر بیست و چهارم آبان نود ودو
مریوان

درکناره ی جاده ای در بیرون سنندج چای می نوشیدم که واژه ی ” لعنت آباد” از میانه ی سخنان دو جوانی که درکنارمن چای می نوشیدند آمد و آمد و به گوشم نشست. هوا تاریک شده بود که درشهرستان قروه برسر مزار یک شهید بهایی نشستم و احوالش را پرسیدم. و چون کسی همراهم نبود عکسی نیز نتوانستم بگیرم. اما قول می دهم در راه بازگشت به همانجا بروم و از مزار شهید “داریوش محمدی” این جوان بهایی عکسی بگیرم و تقدیمتان کنم.
در روشنایی یک مغازه در قروه ایستاده بودم که مردی پنجاه ساله آمد و دست برشانه ام نهاد و خسته نباشیدم گفت. خودش قروه ای بود و کارمند شهرداری سنندج. درباره ی لعنت آباد از او پرسیدم. و آن بهاییِ شهیدی که نشانی از آرم بنیاد شهید برسنگ مزارش نبود. سری به افسوس تکان داد وگفت: حدود چهل بهایی در قروه زندگی می کنند. اینها مردمانی خدوم و آرام و بی حاشیه و مؤدب و مفیدند. اما مرتب تحت فشارند و مرتب در مسیر دادگاه و اطلاعات در رفت و آمدند.
راجع به آن شهیدبهایی پرسیدم. گفت: اینجا ما حتی یک آزاده (اسیر دوران جنگ) بهایی هم داریم به اسم “شاهین کوثری”. متآسفانه بنیاد شهید مطلقاً نه شهادت داریوش محمدی را – که درجنگ تحمیلی بشهادت رسیده – و نه اسارت شاهین کوثری را که سه سال در همان سالهای جنگ اسیر بوده به رسمیت نمی شناسد.
وگفت: درهمان سالهای پس از انقلاب، یعنی در روزهایی که در کردستان فوج فوج آدم می کشتند، کشته ها را تک به تک یا دستجمعی به گورستان بهاییان قروه می آوردند و همگی را درچاله های می انداختند و رویشان را با خاک می پوشاندند. اسم این گورستان را هم خودشان همان موقع ها به لعنت آباد تغییر دادند.
با خودم گفتم: وقتی کسانی اسم یک گورستان را لعنت آباد می گذارند، این بدان معنی است که حتماً خبردارند ساکنان این گورستان مستقیماً در متن جهنم اند. و حتماً نیز خبردارند خودشان در مسیری اند که مستقیماً به بهشت ختم می شود.
یازده ونیم شب بیست وچهارم آبان نود و دو
در راه سقز
با سلام بر سفیر صلح…به قوروه کوردستان هم شفر کردید از رحمت اباد/لعنت اباد/ می گویی ان قبرستان قبرستانی است که ده ها جوان کورد زیر ان به ناحق کشته شده اند جوانانی که جسد هایشان را شبانه دفن میکرد انجا فقط بهای ها نیستن انجا /خاوران کردستان / کردستان است به ان است که نام وبلاگ را /خاوران کوردستان / بنمامید این قبرستان اولین قبرستان نیست بیجار نیز چنین خاورانی دارد..نکته جالب ان میدانی که از انجا به سمت گورستان رفتید را /امیر کبیر / نامنهاده اند میدانید چرا؟ کسی فکر نکرده برای فشار بر بهاییان این نام را نهاده اند قروه شهر که 100 هزار نفر جمعیت دارد ببینید برای 40 نفر هم برنامه ریزی دارند….قروه درد ها دارد 57 روز های خونینی بود 25 شهید بی نام نشان ارمغان دومین روز انقلاب بود و بعد ها اعدام ها ..در خاوران قروه /ناصر سبحانی/ نیز دفن است…بژی ئاشتی و برابری
سمیر خان
این پزشک کارش از دوقطبی گذشته. باید چند تا قطب اضافی واسش پیدا کنیم
جناب نوری زاد
این را برای خودتان نوشتم. چقدر کامنتهای این پست با نام آن هم خوانی دارد، لعنت آباد. چقدر غم انگیز است این عصبیتهایی که در نوشته برخی از نظر دهندگان موج می زند. گاهی که چنین برخوردهایی را می بینم واقعا از خودم شرمنده می شوم. شرمگین از اینکه چرا ما مردم اینهمه بر طبل کینه و دشمنی و نزاع می کوبیم؟ چرا این سرزمین را به لعنت آباد تبدیل کرده ایم؟ چرا، واقعا چرا؟ من از جانب همه آنهایی که پرده دری می کنند عذرخواهی می کنم. من از تمام دوستانی که بردبارانه به این پرده دری ها پاسخ نمی گویند سپاسگزارم. متاسفم، واقعا متاسفم که ما مردم نمی توانیم با آرامی درکنار هم زندگی کنیم. من از شما سپاسگزارم که وارد این جدلها نمی شوید و با متانت و شکیبایی پاسخ می گویید. امیدوارم این نظر آخرین نظر “لعنت آباد” باشد.
بدرود
بردیا استقامت
———————-
سلام بردیای گرامی
من نیز احساسی چون شما دارم. باور کنید هرگاه که به نوشته ای – کامنتی – برمی خورم که نویسنده اش عبوس و عصبانی و فحاش و ناشکیباست از درون بهم می ریزم. می بینم که این عصبیت های کور بجایی نمی رسدو بیش از دیگران خود فرد را می فرساید اما چه کنم که به احترام نویسنده اش آن را تأیید می کنم.
سپاس که با من هم نوا شدید
با احترام
.
آقای رامین گرامی
سلام بر شما
شما هر اعتقادی که داری مهم نیست . حتی این که مرا از دید خودت مجسمه ی جهالت بدانی نیز اهمیتی ندارد . زیرا در عین حال به من توصیه های خوبی کرده ای . مخصوصا آن جا که نوشته ای : ” جنبه خود را بالا ببرید و ذات خود را در برخورد با مخالفان نشان ندهید. باشد که رستگار شوید.” من به واسطه ی این خیرخواهی از شما سپاسگزارم و سعی می کنم توصیه ات را بخاطر بسپارم و بکار بندم . درضمن با وجود لحن تند شما ، همین یک توصیه را نشانه ای از دوستی شما می دانم .
ارادتمند
سید ابوالفضل
اندک زمانی پس از مشاهدۀ کامنت دوم جناب پزشک و با توجه به الفاظ و حالات گفتاری ایشان در کامنتهایشان، پی به پارهای از اختلالات روانی ایشان برده و در صدد یاری در درمان ایشان کمی مطالعه نمودم. حالات جناب پزشک و صحبت های او در دو کامنت جدا گانه اش، مثال واضحی است از نوعی اختلال روانی به نام شیزو-دوقطبی.
با پیشرفت تمدن بشری ، اختلالات روانی نیز شکل های پیچیده ای به خود گرفته اند. مثال واضحی از اختلالات روانی پیچیده بیماری شیزو-دوقطبی ( ترکیب بیماری شیزوفرنی و اختلال دو-قطبی) است.
اما شیزوفرنی چیست؟
Schizophrenia ( اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی ) یک بیماری سخت و مضمن و عاجز کننده ی ذهن و عقل است . علائم آن مانند شنیدن صداهایی از درون ، تصور اینکه دیگران ذهن او را می خوانند و افکار او را کنترل می کنند و یا می خواهند به او صدمه بزنند ، می باشد . رفتار در هم ریخته ی بیمار می تواند بصورت زوال مغز و یا یک نوع وحشت زدگی و یا بهت زدگی باشد . توهم و قرار دادن خود به جای کسی دیگر و یا تمایل شدید به نشان دادن شخصیتی دیگر نوعی شیزوفرنی شایع در افراد است که در موارد زیادی به روابط افراد در بچگی و یا سرکوب تمایل های شدید آنها بر میگردد. شک ها و نوسانات عاطفی شدید نیز باعث اینگونه اختلال روانی در بزرگسالی میشوند.
اختلال دو-قطبی چیست؟
اختلال دو قطبی ( Bipolar Disorder ) که مانند نوعی جنون شناخته می شود ، یک اختلال مغزی است که باعث تغییر غیر عادی حالت ( mood) ، انرژی ، توانایی و عملکرد فرد می شود . علائم اختلال دو قطبی طاقت فرسا هستند و ممکن است به روابط شخص آسیب برساند . عملکرد ضعیف در مدرسه و یا در محل کار و حتی خودکشی از دیگر پیامدهای اختلال دو قطبی است . نوسانات خلقی مکرر، حواس پرتی، بیش فعالی • تکانشگری (بدون فکر عمل کردن) ناآرامی، بی قراری، جا زدن خود به جای دیگران از علایم شایع اختلال دو قطبی می باشد. این اختلال منشا هورمونی نیز دارد.
اما بیماری شیزو-دوقطبی که ترکیبی از دو بیماری بالاست وقتی به وجود می آید که فردی علاوه بر اختلالات هورمونی، دچار سرکوب شدید عاطفی در کودکی ویا استرس های هیجانی شدید در بزرگسالی شود. در اثر این ترکیب، فرد ابتدا از حالت عادی خارج می شود و سپس به دنبال نوسانات عاطفی، معمولا شخصیت دومی پیدا میکند که جای شخصیت اول او را به کلی پر میکند. مثال واضح این حالت بیمارانی است که خود را پزشک می دانند و برای پزشک معالج خود نیز نسخه می نویسند. این حالت در کشور های توسعه یافته ای مانند آمریکا به خوبی بررسی شده است و روش های درمان دارویی آن نیز بررسی شده است.
بیماران این اختلال پیچیده، هنگامی که در جلسات درمانی حضور می یابند معمولا روپوش پزشکی می پوشند و در بعضی مواقع با پزشک معالج خود به گونه ای صحبت میکنند که گویی دو پزشک در حال حرف زدن می باشند . در نوع پیشرفته تر، بیمار برای دکتر معالج خود و همچنین دیگر بیماران ساکن بخش، نقش پزشک را بازی میکند و به ملاقات آنان می رود و یا برای خود دستیار و منشی نیز انتخاب میکند. همچنین در یک گفتگوی آزاد، این بیماران تمایلات شدیدی دارند که هرگونه صحبتی در باره هر مسئله ای با اصطلاحات پزشکی همراه باشد . این بیماران در حالی که هیچگونه ضعف بینایی ندارند معمولا عینکی به چشم میزنند و گاهن در صورت دسترسی، ابزارهای پزشکی را نیز با خود همراه دارند.
در جلسات درمانی این بیماران، معمولا توصیه می شود که از تمایل آنان برای جا زدن خود عنوان پزشک به یکباره جلوگیری به عمل نیاید و معمولا به اطرافیان بیمار نیز توصیه میشود که در مدت زمان مصرف داروها توسط بیمار، با وی همکاری کرده و گاهن او را به عنوان پزشک تائید کنند تا بیمار، دچار شک و استرس شدید ناشی از دست دادن شخصیت دوم خود نیز نشوند. اما به مرور زمان و با روشهای درمانی به آنها تلقین می شود که آنها پزشک نیستند و بدین ترتیب شخصیت اول آنها برگردانده می شود.
بنابر مشاهده علایم این بیماری در جناب پزشک، توصیه من به تمامی دوستان آن است که طبق دستورالعمل برخورد با این بیماران رفتار کرده و در مراحل اولیه بیماری ( که ظاهرن جناب پزشک در این مرحله به سر می برد) او را تایید کرده و به مخالفت با او به برنخیزید که خود باعث استرس بیشتر و شدیدتر شدن بیماری دوقطبی ایشان می شود. از اطرافیان جناب پزشک هم تقاضامندیم که نسبت به مصرف دارو های تجویز شده برای ایشان، اهتمام لازم را به عمل آورند.
خداوند بزرگ شفای عاجل به ایشان عنایت فرماید
——————-
سلام سمیر گرامی
سلام پزشک گرامی
خواهشمندم از خیر این بحث درگذرید. لطفا
با احترام
.
کسانیکه از کامنتهای من متاثر و آشفته شده اند بدودسته تقسیم میشوند.عده ای مذهبی و عده ای مشکلات دیگر دارند که متاسفانه درست در کامنتهاشان مطرح نکرده اند و تنها به فحاشی و تهمت پرداخته اند.افراد مذهبی یا مانند سید صادق و اشکان …انسانهایی متعصب و معلومه جوان و بی دانشند که حرفی برای گفتن جز فحاشی ندارند و تنها توصیه من به آنها مطالعه بیشتر و تعصب کمتر است.ولی گروهی مثل سید ابوالفضل تا حدودی مطالعات مذهبی دارند و بر خوردی عاقلانه تر با نوشته سایرین دارند.بهمین جهت من با کمال میل به سؤالات ایشان و با نهایت احترام سعی می کنم جواب بدهم.
گروهی که به فحاشی و پرده دری روی آورده اند یا از شعبون بی مخهای بسیجییند و یا انسانهایی با مشکلات خاصند که مرا با آنها بحثی نیست. بگذار آنها هر چه میخواهند بنویسند.کامنتهای من در این سایت موجود است.
اما در مورد سؤالات جناب سید!هموطن آنجه را من می نویسم به آن بعد از سالها مطالعه رسیده ام.شما تاریخ اروپای و نقش مسیحیت و مبارزه روشنفکران با دستگاه کلیسا را اگر مطالعه بفرمایید خواهید دید که سر نوشتی که اسلام شما برای ایرانیان رقم زده راهی برای ما باقی نگذاشته و ما را به قرون 13|14 میلادی پرتاب نموده.
ببین هموطن ما تا با دین شما که باعث اینهمه بدبختی و سیه روزی و کشت و کشتار و خرابی در این کهنه دیار شده بطور ریشه ای برخورد نکنیم نمی توانیم آسیبهای وارده بر این جامعه را که از دیرباز باز تولید شده اند بشناسیم.
دین اسلام اگر همین روایت سنتی را هم در نظر بگیریم (این بمعنی قبول آن نیست) اولین بنایش بر ناراستی و دروغ و خدعه و قتل و عارت و ترور دگراندیشان گذاشته شده.تاریخ مورد قبول اسلام جایی برای تفاهم ومدارا و همیاری نمی رساند.من شعارهای روزانه اسلامی را که الله اکبر و لا اله اللا الله است را شعاری فاشیستی خواندم و مسلما شماها حق دارید که ناراحت شوید ولی مگر شعار فاشیسم و نازیسم و الان جمهوری اسلامی چیست؟کلمه اکبر مگر صفت تفضیلی و بر تری نیست؟مگر الله مدینه بتی از بتان اعراب جاهلی نبوده؟مگر پدر خود محمد عبد الله نیست؟مگر قبل از اسلام در ماهای حرام اعراب به مکه محل بتها نمی آمده اند و مدت 4 ماه از جنگ و خونریزی پرهیز نمی کرده اند؟آیا الله بر بتی ترجیح داده میشده ؟هرگز!ولی می بینیم که مسلمانان با بالا بردن الله و یگانه دانستنش با زور شمشیر علی و عمر و سایر سرداران اسلام(همان کاریکه سرداران اسلام در این 35 سال کرده اند و می میکنند.) الله را یگانه و بر تر کردند و چامعه را که براحتی میشد در دراز مدت بسوی مدارا و تسامح بیشتر راند به تمرکز گرایی و پایمال کردن حقوق فردی و رواج جهل و قتل و کشت و کشتار و ترس و بنده گی و ذلت راندند.مسلما چنین حرکتی بساده گی از مردی جنگی در دنیای چنگجویان بزرگ عرب بر نمی آمد ولی محمد با زیرکی و فراستی که داشته و با کمک شمشیر کسانیکه منافعی عظیم دراین وادی بدست آوردند(برای ثروت علی و سایر سرداران اولیه اسلام از غارتهایی که کرده اند به کتابهای تاریخی مثل طبری و بلاذری و کتاب اسلام شناسی میر فطرس مراجعه نمایید) به چنین کار ستر گی نایل آمد.چنین حرکتی را در زمان ساسانی و ببیراهه بردن افکار زردشت و بر کشیدن اهورا مزدا و برتر داشتنش بر سایر خدایانی که از زمان هخامنشیان و حتی سلوکیان و اشکانیان در ایران بوده می بینیم.بنابراین خدایی جز الله یگانه نیست تنها ابزار سرکوب دگراندیشان است و دروغی بیش نیست چون در عربی کلمه رب هست که همان خدا در فارسی است و اسمی عام است.کلمه خدا در فارسی از تخم یا دانه و یا ریشه هر چیزی می آید بمعنی اهورامزدا و یا الله نیست هرچند که شامل آنها نیز میشود..شما هر گوشه ای از دین اسلامتان را که برسی کنید جز دروغ و نیرنگ و دگراندیشی نیست.یکی از کار بران کامنتی نوشته اند بنام بابک که بیشتر در مورد اولین زن محمد و فرزندان محمد است.ولی بگذار من آن کامنت را هر چند بکام مسلمین خوش نیاید اینطور بازگو کنم.شما می گویید که محمد 2/3 دختر بنامهای فاطمه ام کلثوم و یکی دیگر و پسری که یا سقط شده و یا بعد از تولد زود مرده.آیا چنین ادعایی درست است؟اولا که شماها هیچ مدرکی ندارید.دوما از نظر علمی قابل شک است. سوما طبق ایات قران محمد ابتر است و یعنی کسیکه بچه اش نمی شود و نه آنچه مسلمین می گویند چون دختر داشته دشمنانش اورا به این صفت نامیده اند.////////////////
هموطنان مسلمان شما چه بخواهید و چه نخواهید با این سؤالات در آینده وقتبکه قدرت این رژیم جهنمی تان از دست برود مواجهید و چاره اش فحاشی و بد اخلاقی نیست.محمد و الله وعلی…برای شماها مقدسند ولی برای کسانیکه نه تنها اعتقادی به آنها ندارند بلکه از نام آنها ضربه هم خورده اند تنفرانگیزند.همانطور که بارها نوشته ام دنیای امروز دنیای علم و نقد و خردگرایی است. دیگر کسی فریب فلان نقل القول را از قول فلان کس(حدیث) یا تفسیر قرآن و سایر کتاب آسمانی را نمی خورد.شما مسلمین یا باید عقل خود را بکار بندید و با دلایل علمی و منطقی دور از رگ گردن و فحاشی بدیگران جواب دهید یا همچنان بر طبل کینه و عناد با کافران بکوبید و به جهاد خود ادامه دهید.ولی دومین گزینه بدترین گزینه خواهد بود و چیزی جز ویرانی و کشت و کشتار و عقب افتادگی بلاد اسلام زده نخواهد داشت.چنانکه نتیجه قرنها حماقت و عربده کشیدن مسلمین حال و روز کنونی آنهاست.
آقای نوریزاد ، درودون علیکم!!
من می خواستم همانند سرکار مریم بانو ، تصمیم بگیرم دیگر مطلبی در سایت شما ننویسم اما وقتی می بینم ایران بانو بیمار است ، حال ایران بانو خوب نیست ، ایران بانو احتیاج به کمک(روشنگری) دارد ، ایران بانو از بستر بیماری به دستان فرزندانش می نگرد ، به خود میگویم :
(وفاکنیم و ملامت کشیم،ای ایران عزیز،که درطریقت فرزندانت،کافریست رنجیدن)
آقای نوریزاد چرا مطالب کامنت مرا تحت عنوان توهین به پیامبر!! سانسور کردی؟ می شود همان کلماتی را که معتقدی توهین به مقدسات بوده است را مرد و مردانه در همین سایت در معرض دید کاربران فهیم بگذاری تا من هم علنی از مقدسات شما بابت توهین عذرخواهی کنم؟ آقای نوریزاد بنظر میرسد شما مصداق این ضرب المثل باشید که سنگ را می بندند و سگ را رها می کنند!! بلافاصله هم در پاسخ بنده ژست آزادیخواهی می گیری که هر مطلبی که فاقد توهین باشد درج میکنی!! آقای نوریزاد اگر عین تاریخ اسلام را بصورت سوال در کامنت بیاوریم و از معتقدین پاسخ سوال را بخواهیم آیا تاریخ اسلام توهین به مقدسات است که سانسور میکنی یا اینکه نه تحت این پوشش هدفت جلوگیری از روشنگری است!!؟ آقای نوریزاد من یک سوال اصلی و دو سوال فرعی نسبت به موضوع این پست مطرح کردم نه حرف زشتی زدم و نه توهینی کردم بلکه فقط سوال کردم که شما هر سه سوال مرا سانسور کردی حداقل آن کلماتی که معتقدی توهین بود را شطرنجی می کردی و بقیه مطالب مرا درج می کردی تا ما هم به آزادیخواه!! بودن شما ایمان بیاوریم جناب آقای نوریزاد عزیز!! شما که میخواهی سفیر صلح و دوستی بین هموطنانت باشی این رسمش نیست آقای نوریزاد! با سانسور کردن صلح و دوستی برقرار نمیشود بلکه فاصله ها بیشتر خواهد شد آقای نوریزاد ما از بچگی در هیئت و مسجد و پای منبر بزرگ شده ایم و با آگاهی می نویسیم این جماعت تا هم فیها خالدون ما را سوزانده اند همانطور که ما تا هم فیها خالدون آنها را شناخته ایم!! از سر درد می نویسیم، از سر سوز دل می نویسیم،این نوشته ها ضجه فلب ماست آنهم به عشق نجات ایران بانوی بیمار و با حالت نزار در بستر بیماری افتاده و چشم به راه دسترنج فرزندانش به امید شفا و برخواستن از بستر، این جماعت در هیچ جای جامعه امکان سخن گفتن برای ما باقی نگذاشته اند حالا که به این روزنه ناچیز با فیلتر شکن و هزار تن لرزه دلخوش کرده ایم آنوقت شما هم باید ما را نقره داغ کنی آقای نوریزاد!!؟ آقای نوریزاد اینها که درد جامعه را ریشه ای می بینند و به درمان ریشه ای فکر می کنند خود میدانند اگر گرفتار این ریش درازها شوند تکه بزرگ بدنشان گوششان است!! به عشق ایران بانو فداکاری میکنند و دردهای ریشه ای را برای علاج مطرح میکنند آن وقت شما هم تحت عنوان صلح و دوستی!! هم خنجر به ما میزنی و هم با سانسور که نوعی اعدام است نمک برزخممان می پاشی؟ آقای نوریزاد یقین بدان این ره که شما می روید به ترکستان است!! حالا من بصورت خلاصه آن سه سوال را مطرح می کنم تا اگر آقای نوریزاد مجددا سانسور نکرد خوانندگان بدانند آیا عین تاریخ اسلام است یا فحش و توهین به مقدسات!!؟ سوال اول من این بود با توجه به اینکه فرزندان فاطمه بواسطه مادر سید شده اند و نه پدر!! که علی نه برادرانش سید هستند و نه دیگر فرزندانش!! پرسیدم چه کسی این قانون را عوض کرده است به سید شدن از ناحیه پدر!!؟ شما که میگوئید بهشت زیر پای مادران است و از طرفی این مادر است با هزار خون دل 9 ماه با شیره جانش فرزند را تغذیه می کند آیا برازنده مقام مادر نبود این قانون سید شدن از ناحیه مادر به همان صورت اولیه باقی میماند!!؟ چه کسی با اجازه چه کسی این قانون را عوض کرده است!!؟ آیا این سوال فحش و توهین به مقدسات و پیغمبر است که شما آقای نوریزاد تحت این عنوانها آن را سانسور می کنی!!؟ سوال دوم من این بود چرا طبق تاریخ اسلام علی از 9 همسر39 فرزند بوجود آورده است ولی پیغمبر از تعداد فراوان همسرانش بغیر از خدیجه هیچ فرزندی بوجود نیاورده است!!؟ و دلیل آن چه بوده است!!؟ آقای نوریزاد آیا این سوال فحش است یا واقعیت تاریخ اسلام!!؟ چرا تحت عنوان توهین به مقدسات سانسور می کنی عزیز من؟ سوال سوم من سخن علی بود از نهج البلاغه ، شما که مطالب نهج البلاغه را که 400 سال بعد از پیغمبر بوسیله دو برادر بنام شریف رضی و شریف مرتضی بدون هیچ سند و رفرنسی نوشته شده است را در حکم قرآن دوم میدانید همانطور که اهل سنت صحیح بخاری را قرآن دوم میدانند و در تمام منابر از نهج البلاغه برای سخنانتان استفاده می کنید حال که من از همان نهج البلاغه سخنی را بیان کنم توهین به مقدسات است آقای نوریزاد!!؟ مگر این سخن علی نیست که ، چیزی را که برخود نمی پسندی بر دیگران نیز مپسند ، چقدر تا کنون شما از این سخن در منابر برای تبلیغ استفاده کرده اید!!؟ حال که من همین سخن را بصورت سوال می پرسم که چرا گویندگان یعنی پیغمبر و علی خود عامل به آن نبوده اند این میشود توهین به مقدسات آقای نوریزاد عزیز!!؟ من پرسیدم چرا علی وقتی می خواست ازدواج مجدد کند پیغمبر مانع شد و گفت تا فاطمه زنده است نباید با دیگری ازدواج کنی و این در شرایطی بود که خود پیغمبر در زمان گفتن این سخن دهها ازدواج مجدد کرده بود آیا اینها فحش و ناسزا و توهین به مقدسات است یا عین تارخ مکتوب اسلام؟ چرا تحت عنوان توهین به مقدسات سانسور میکنی آقای نوریزاد!!؟ در شرایطی که در همین پست می بینیم معتقدین به اسلام با ترویج هرگونه خرافات و افتخار به سید بودن !! و توهین و ناسزا و دعوت به اینکه بیا در فضای واقعی جامعه تا در پناه انصار حزب الله و نیروی انتظامی و بسیج و قاضی صلواتی و شکنجه اوین به تو ثابت کنم که ما برتریم و تو بی وجود و ترسو هستی!! که در اینجا گمنام و بزدلانه می نویسی!! آنوقت شما مطالب ما را که جز روشنگری ، نه توهین است و نه ناسزا و تهمت، تحت عنوان توهین به مقدسات سانسور می کنی!!؟ اینجاست که باید گفت آقای نوریزاد سنگ را می بندی و سگ را رها می کنی!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟
)
نهایت زور زدن آقای سید صادق برای نقد کردن جناب نوری زاد این شده است:
اینجا پاتوق بهاییان و اسراییلی های فارسی زبونه
چرا قامت کوچکتان را بیهوده با این سخنان افزایش میدهید؟
آیا نوریزاد یک مامور امنیتی است؟ .پاسخ……………………………….ولی بشدت مادی و نیز آدم فروش است.
سید جان نقد علمی تو با فحاشی و تهمت پراکنی یکی است. هر چه بیشتر خود را جر میدهی که موجه تر جلوه کنی، بیشتر آبرو ریزی میکنی.
این جملات آخر سواد تو را نشان میدهد. نهایت تربیت خانوادگی خودت را هم که در کامت قبلی ات نشان دادی.
موفق باشی سید جان
جناب بهرام
آقا به قول شما، ما نخاله و فرومایه و سراسر بی ادبی و زشتی هستیم. ما نیاز به روانپزشک داریم. خواهشم از شما این است که ما نخالگان را به حال خود بگذارید و بروید با آدمهای غیر نخاله سر و کله بزنید. دست از تهمت زدن به نوری زاد هم بردارید و بروید هر جا که انسان های با فرهنگ مثل خودتان یافت می شود، بساط خود را پهن کنید.
بروید آقا خواهشن
سید صادق و سید شهروز و سید ابولفضل
شاید در کوچه و بازار و در میان مردمی که به خاطر یک وعده قیمه و قورمه و نذری، 10 شبانه روز بر سر خود میزنند شما به خاطر سید بودن احترام داشته باشید ولی در بین کسانی که اهل تحقیق و جستجو و تفکر هستند، فقط نشانه های جهل وعقب ماندگی هستید. توصیه میکنم دیگر هرگز از این القاب آبکی برای بالا بردن احترام خود استفاده نکنید. اینگونه هم آبروی خود را حفظ میکنید و هم در پاسخ به کسانی که تاریخچه سید ها را به شما یاد آوری میکنند، مجبور به فحاشی نمی شوید.
اگر هم اصرار به سید ماندن دارید، جنبه خود را بالا ببرید و ذات خود را در برخورد با مخالفان نشان ندهید. باشد که رستگار شوید.
سید صادق جان
راستش در کامنت شما چیزی جز نکبت و /////و فحش چیزی پیدا نکردم که نقدی بر آن زنم. خدائیش در مقوله پر رو بودن///// چیزی کم نداری.
شما خود فحش دادن را شروع کرده ای بعد زبان درازی هم میکنی؟ متوهم هستی به خدا. هر چه دوستان به تو گفتند حقت بود.
خلایق هر چه لایق
اشکان جان
انگار خیلی سوختی داداش
وقتی که سوزش در کسی زیاد شود، تنها کاری که از دستش بر می آید، تهمت پراکنی به دیگران است.
لطفن به آب سرد مراجعه فرمایید
درود و دو صـد بــدرود بــر جـــناب نوریــــــزاد عزیــــــــز
دوست و همشهری ارجمند پس از آرزوی تندرستی شما و خانوادۀ محترم و جملگی ایرانیان در هر کوی و شهر و استعانت از خداوند منان در یاری بر ما, باید که طلب کام و مراد بر آمال و اهداف شما به نیازمندان, زندانیان, ناکامان, بینوایان و قص الهذا که مسئولیتی بسی سنگین است و کمرشکن را داشته و کمر همت بسته و ریسمان الهی چنگ نمود.
باری دوست ارجمند جناب نوریزاد یکی از شروط گردن نهی به مردم سالاری تحمل و انتقاد پذیری میباشد, به ضرس قاطع میتوان عنوان نمود این جستار از پایهایی ترین و برجسته ترین وجوه مردم سالاری بوده و اهمیتی به کرات عظیم تر از انتخابات است, چرا که نماینده یا رئیس جمهوری که خویش را از انتقاد مبرا بیند ابدا منفعتی نداشته که زیان نیز دارد و همانا سرنوشتی به استبداد.
منظور از اطالۀ کلام و مطلع بیان وصیتی بر شما و تذکری بر خویش در این تارنما به ادب و اخلاق حسنه میباشد در تحمل منتقد و مخالف, احترام به افراد با فرهنگ و کمالاتی همچون جناب دکتر شهروز که از پشتوانهها و افتخارات علمی کشور میباشند و وسعت علم و نبوغ از نوشتههای ایشان موج میزند, تسلط بی نظیر ایشان در شعبههای مختلف علمی به غایت محسوس است, رایحۀ اخلاق و کمال در نوشتارهای این انسان والا به مشام میرسد.
من به شخصه از دور دست ایشان را بوسیده و با مباهات به چنین هم میهن برجسته اظهار میدارم که در گذشته از مطالب ایشان چه در این تارنامه و چه در تارنامۀ بالاترین و بخصوص آن بحث زیبا و سراسر علم و دانش در مبحث فرگشت با آن پاسخهای روان و تیزبینانه بسیار مستفیض گشتهام و اکنون که پس از ماهها دگر بار دیده بر دستخط ایشان روشن نمودم بسیار مشعوف گشتم, مطالب ایشان مرا با اسراری شگرف در فرگشت انسان مواحه ساخت و از ساختار انسان تا کهکشانها و ابعاد بهرهها بردم, رشته من ریاضی فیزیک و در دانشگاه مهندسی بود و چیزی از ژنتیک نمیدانستم و آنگاه با توضیحات دکتر شهروز ریشه و علت مسائل مهمی که سالها در ذهن داشتم و به هیچ نحو بر من قابل حل نبود و شرح مختصری هم خواهم داد تا حدود زیادی آشکار گردید, دریافتم گمشدۀ من در ناتوانی به تحلیل آن موارد در ژنتیک نهفته است, شروع به تهیه کتابهایی در زمینه ژنتیک نموده و شروع به مطالعه کردم مطالب سبک را که جنبۀ تئوری داشت بتدریج فراگرفتم ولی دانش پایه نداشتم بیوشیمی نخوانده بودم و با ساختار ملوکولهای حیاتی آشنا نبودم و با یاس در همان پلۀ اول یعنی ساختار دی ان ا در ماندم, این مشکل را در مورد بیولژی نیز دارم, در هر صورت مطالعۀ آن کتابها و مطالب ایشان روزنههایی را در ذهن من روشن و ذهن به تحلیل گشود و متعاقبا باب پارهایی از سئوالات بر من مفتوح گردید که با امید انتظار طرح و پاسخ از ایشان دارم.
نوریزاد عزیز شاید بیشتر از 75 درصد عمر این حقیر در خارج ار ایران و غرب گذشته باشد و هر چند رشته دانشگاهی من مهندسی بوده ولی به لحاظ شغلی در مکانی فرهنگی تحقیقاتی به کار مشغول شدم, در ابتدا تصور بر مقطعی گذرا و موقتی بر این پیشه داشتم تا پس از براوردن نیازهای ابتدایی و سکنی به یک حرفۀ فنی بپردازم, ولی حدیث روزگار و سرنوشت مرا در اینجا مقید و پایبند نمود که داستانی طویل و شنیدنی توام با غصهها و شادیها در بر دارد, در این پیشه و در طول این سالیان با فرهنگ فولکلریک پنج قاره آشنا شدم, به تشابهات و تقارنات و تناقضات این فرهنگها پی بردم و از همه مهمتر به ریشۀ برخی از تعارضات و جدالها وارد شدم و دانستم علت کش مکش میان افراد با فرهنگهای متفاوت چیست, جناب نوریزاد همه چیز و هر اعمال ما و شما علت و ریشه در ژنتیک و فرهنگ بومی دارد و سپس دانش, حال من قصد دارم به منظور تحلیل برخی جدلها در این تارنما از مبحث تعارضات فرهنگی که زمینۀ کاری من در این موسسه در طول این دو دهه بوده بهره بستانم و با آمیختگی با ژنتیک بحث را مستند و علمی گردانم.
نوریزاد ارجمند پس از رویدادهای دهه های جاری در اروپا و آمریکا و آسیا و مشاهدۀ پدیده های جدی و خشن شامل انفجارها و جنگها و ترورها و مسلمین و…برخی موسسات بصورت خصوصی و یا سفارش نهادهای رسمی در اروپا و آمریکا شروع به یک تحقیقات آماری گسترده شامل پرسش و پاسخ از نحوۀ زندگی و علائق و سیر سلوک مردم در فرهنگها و قاره های مختلف بخصوص آسیا با نمونه های واقعی از مهاجرین یا در خود آن کشور یا از طریق تارنماهای اجتماعی نمودند, دیتاها مبدل به فایل گردید و کارشناسان به تحلیل و رسم منحنیها و چارتهای آماری پرداختند و نتایج براوردها در اختیار نهاهای مختلف شامل خصوصی و دولتی و برخی به رساناها قرار گرفت, بر طبق تحقیقات برخی موسسات در ایران و کشورهای آسیایی اگر از اکثریت مردم سئوال کنید که آیا به افراد شاد و انرژیک علاقه مند هستید یا جدی و اخمو پاسخ خواهید شنید شاد و انرژیک, اگر بپرسید از افراد کت شلواری یا اسپرت پاسخ میشونید اسپرت, افراد خودمانی یا رسمی؟ خواهند گفت خودمانی, با دانش یا بی دانش؟ خواهندگفت با دانش, ریشو یا غیر ریشو؟ خواهند گفت غیر ریشو, سیاه یا سفید؟ خواهند گفت سفید و… اگر به پاسخها به دقت توجه کنید یک نظم منطقی در آنان یافت میشود که شما را در ارزیابی های دیگر بدون داشتن آمار یاری میدهد, این آماری که ذکر شد با اختلاف ناچیزی به نتایج مردم آمریکا و اروپا شباهت داشت, ولی نتیجۀ آمار دیگری همه چیز را بهم ریخت و حدس و گمان را به حاشیه برد, زمانیکه از مردم کشورهای آسیایی مطالعات آماری مبنی بر “جدی گرفتن” یا “حساب بردن” یا “هراس داشتن” مطرح گردید نتایج با اروپا و آمریکا تفاوت چشمگیری داشت بخصوص در کشورهای آسیایی با سیستم های استبدادی, که نتایج “حساب بردن” تقریبا معکوس با “علائق” بود, یعنی در کشورهای توتالیتر یا استبدادی مردم از افراد کت شلواری و سیاه و اخمو و ریشو و رسمی حساب میبرند واهمه دارند جدیتر میگیرند, در حالیکه مردم آمریکا و اروپا کمتر به ظاهر توجه میکنند و بیشتر به سخنان و سطح دانش و قول و قرارها اهمیت میدهند, در آمریکا یک رییس حمهور با لباس اسپرت در حال رقص در خیابان و شوخی با مردم تفاوتی با همان رییس جمهور با سوئیت(لباس رسمی) و چهرۀ جدی ندارد, من در اینجا قصد ارزشگذاری ندارم هرچند واضح است که این وضعیت در مردم ایران و دیگر کشورهای استبدادی یک نقطه ضعف بزرگ محسوب میشود و فرهنگ ظاهربینی و سطحی نگری که ریشه در خانواده هم دارد مانع از توجه به صفات و داشته های مهم خواهد بود.
این فرهنگ سطحی نگری در مردم ایران و عمقی نگری در مردم غرب, به اینترنت و تارنماها و رساناها هم تسری میابد, چنانچه شما بیست مقالۀ علمی با نگارش صحیح و رعایت قواعد دستوری و علایم ارائه دهید ولی یک خط خودمانی بنویسید روز بعد به هنگام مواجهه با کاربران ممکن است به شما تندی و حتی ناسزا گویند و کسی شما را جدی نمیگیرد حتا سخنتان را هم باور نمیکنند, لذا کلیۀ دانشمندان و دکترها و مهندس ها و شخصیت ها در همان ابتدای امر چند نکته را میاموزند, باید خشک و جدی بود و از شوخی و لحن خودمانی بشدت پرهیز نمود, از چند شخصیت و هویت جعلی استفاده نمود تا شخصیت اصلی مضمحل نگردد زیراکه مردم کشور ما در هر سطح علمی و فرهنگی ظرفیت لازم در برخورد با دانشمندان و شخصیتهای شوخ طبع با لحن دوستانه را ندارند.
جناب دکتر شهروز ژنتیک شما به مانند ایرانیان نیست و بیشتر به غرب متمایل است, با نگاهی سطحی به نوشته ها و اخلاق و رفتارتان تشایهات زیادی با شخصیتهای علمی آمریکا و اروپا که همه روزه از رساناها دیده میشود میتوان یافت, اکثر انان به مانند شما رفتار میکنند در تارنماها به مانند شما مطلب مینویسند, به هنگام جدیت جدی هستند و به وقت مزاح شوخ طبع, همین روش شما در ترکیب شوخ طبعی با نوشته های علمی هم به وفور در آمریکا دیده میشود زیرا با این روش میتوان از خستگی و کم حوصله گی خواننده کاست و در انتهای هر سیکل یک تنفس برای سیکل بعدی ایجاد کرد, خواننده احساس غرابت با نویسنده نخواهد داشت و او را همدل در راستای خود میبیند و نه یک موجود پیچیدۀ عظیم الجثه با ظاهری کاملا رسمی و عینک به چشم و چهره ایی که تصور یک لبخند هرگز بر ان نرفته و گفتار و نوشتاری کاملا خشک و جدی, این شیوه در آمریکا خریدار ندارد, در رساناها بخصوص تلویزیون بیننده ندارد, کتابهایش مشتری زیادی ندارد, در تارنماها جلب توجه زیادی ندارد, قادر به جذب آموختگان در رشته های دیگر نیست و مشتریان آنان تنها عده ایی متخصص در همآن رشته هستند.
البته مشکلات سطحی نگری و ظاهرنگری در مردم کشور ایران به این موارد خلاصه نمیشود و در این وادی یک معضل جدی هم وجود دارد و آن اینکه ایرانیان قادر به تشخیص افراد سالم از ناسالم هم نیستند, حق را از ناحق تشخیص نمیدهند, و ملاک آنان در این موارد نیز صرفا ظاهر و سطوح است, سیمای خشمگین و رفتار خشک و مستبدانۀ حاکمان و مدیران در ایران برایند همین خواست درونی مردم است, کافیست امروز یک شوخی و خنده از رهبر ایران در سیما نمایش داده شود و فردا درو دیوار به دشنام و استهزای او بپردازند و روز بعد مردم او را از تخت به پایین کشند, مردم ایران در هر مکانی نیاز به یک حاکم و آقا بالا سر به منظور کنترل و ارعاب دارند, در تاکسی راننده تاکسی حاکم است و نباید با مسافر خودمانی شود, لحن صحبت مسافران با یکدیگر تا با رانندۀ تاکسی خیلی تفاوت دارد, این مطلب چون از دید من بسیار مهم است پس میبایست مثال هایی کاملا ملموس ذکر نمود تا خواننده بدرستی دریابد و سپس قادر به مقایسه با موارد بزرگتر باشد, اکنون به این مثال ملموس توجه کنید من در مقاله پیوسته آقای نوریزاد را مخاطب قرار دادهام اگر جز این میکردم هر یک از این موارد میتوانست به وقوع بپیوندد: (جناب نوریزاد عزیز انسان بسیار وارسته و آزادمنشی است که بر هیچ فردی پوشیده نیست ولی برای شبیه سازی نیاز به این حالات مطروحۀ این مثال دارم)
1- آقای نوریزاد مطلب مرا منتشر نکند زیرا هر ایرانی در قلمرو خویش ولایت مطلقه دارد 2- اگر خوانندگان را مخاطب قرار میدادم هر چقدر هم که با احترام برخورد میکردم امکان این که رویمان بهم باز شود و منجر به سواستفاده گردد وجود داشت 3- با مخاطب قرار دادن ولایت مطلقۀ در هر قلمرویی, با کانون قدرت محشور میشدم کسی اجازۀ افکار خطا بر خویش نمیداد. 4- چنانچه مزایایی اعم از مادی و قدرتی در اینجا وجود داشت امکان دستیابی با آنها نبود, 5- به هنگام تنش با سایر کاربران جلب نظر و حمایت ولایت مطلقه لازم و ضروری است, حتی بدون تنش هم برای افزایش وزن به این تملق و حمایت وی نیاز ضروری است.
حال عین مثال فوق را بر روابط شخصیتهای کشور با ولایت فقیه شبیه سازی کنید و دلایل تملق و غیرو را بیابید.
از سویی دلایل ترویج فرهنگ سطحی نگری و ظاهر نگری از سوی حاکمان بر جامعه را نیز بیابید.
هر فرد مستبد در قلمروی خویش هرچند کوچک به بقای استبداد و حاکمان میافزاید ولی به سهم خویش.
این موارد را بعنوان مثال و تشریح وضعیت مطرح کردم, برای اثبات بهتر براحتی میتوانید ده ها و صدها مثال زنده و عینی بر نظریه بیابید, تک تک شخصیت ها شامل علمی و سیاسی و مذهبی و فرهنگی را پیگیری کنید, آیا کدامیک تارنمای شخصی بهمراه کامنت دارند؟ تک و توکی هم که کامنت دارند اجازۀ نوشتن آزاد نمیدهند, و تازه با همین اوضاع هم خوشان را درگیر نمیکنند و یک مدیر داخلی به این امور میپردازد, آیا میتوانید تارنمای احمدی نژاد را بیابید؟ در یک جامعۀ توسعه یافته و باظرفیت میبایست با هر فردی و با هر اعمالی بصورت مستدل و محترمانه بحث نمود و به او اجازۀ دفاع و بیان داد و نه دشنام و سرکوب, بگذریم که در آن جوامع احمدی نژاد قادر به تصدی جایگاه بزرگی نمیبود تا به این وضعیت دچار گردد, شما تمامی چهره های دمکراتیک و آزادیخواه یا علمی را پیگیری کنید کدامیک با نام اصلی جرات حضور در یک مکان عمومی دارد؟ شایان نوجه است هر چه سطح دانش یا اشتهار بیشتر باشد فشار و سرکوبی افزایش میابد که سه انگیزۀ اصلی حسادت و رقابت و آرامش است, یعنی غرایض, چرا ما ایرانیان تا اینحد تابع غرایض و سطحی نگر هستیم؟ و با این کردار در هر فضا و مکان و قلمرویی همواره حاکمان مستبد و ناحق را بر خویش مسلط میگردانیم.
آیا زمان قطع این فرهنگ ویرانگر نرسیده؟
اگر رسیده که پایان عمر سلاطین و حاکمان مستبد هم رسیده.
در غیر این صورت هنوز جا و زمان دارند.
پـــایـــدار بـــاشیــــد
آقای قرون وسطایی
سید صادق
واقعا خنده دار است که حرف از نقد میزنی!!!!! من هرچه کامنت شما را نگاه کردم چیزی جز فحش ندیدم که قابل نقد باشد. فحشهایت را با همان شیوه خودت جواب دادم که شاید ادم شوی ( که البته نمی شوی).
توصیه اکید من به شما: اینجا فحاش مزدبگیر استخدام نمیکنند. اینجا باید آزاد فکر کنی و بیاندیشی که با ذات /////////// مثل شما جور در نمی آید. لطفن به مکان های دیگری از قبیل بسیج های مناطق خود سر بزنید تا در قبال ساندیس و قورمه و قیمه انجام وظیفه نمایید. توصیه دومم به شما اینکه کمی از بار توهم خود کم کنید.
پیروز باشید
حمید و یک ناانسان ناحقگو شماها مثل اینکه جای دیگیه ایی واسه نوشتن ندارید و واسه گند کشیدن اینحا اومدید خجالت نمی کشید ادم وقتی نوشته های فرومایه و سراسر بی ادبی و زشتی شما و اون چند تا نخاله دیگه مثل مزدک و رامین و احمد میبینه به یاد //// میافته.
بیماری روانی شما خیلی وخیمه اگه نرید روانپزشک احتمال سکته و مرگ زیاده من از سر دلسوزی میگم ادم دلش ریش میشه شما رو میبینه میترسم کار شما به دیوونه خونه و زنجیر بکشه.
اگه پول برای روانپزشک ندارید یه اگهی در همین سایت بزنید من همینجا قول میدم هر چقدر از دستم بر بیاد برای بستری شما در بیمارستان روانی بپردازم بقیه هر چی در وسعشون باشه کمک میکنند ما مردم خیلی خوبی داریم الان این حال و روز شماها و خانم پروین ادم میبینه که برای یک منتقد چطور خودتون جر میدید و فشارتون رفته بالا واله بخدا حاضره از نون شبش بزنه واسه به بستری شدن شما کمک کنه.
فکر میکنم اقای نوری زاد هم یک پای قضییه باشه چون نخاله بازیهای این یه مشت ادم به اسم حمایت از ایشون داره صورت میگیره ولی اقای نوریزاد در انتخاب زیر دستاش دقت لازم نکرده باید قبل از همه از سلامت روحی روانی اینها مطمئن میشد اینا که یهوی در مدت یه روز به این حالت اسفبار نیافتادند حتما سابقه داشتند.
ببخشید اقای نوریزاد دوستانه گفنم
——————-
سلام بهرام گرامی
هم ازشما وهم سایر دوستانی که سخن به سمت عصبیت و بارش کنایه های تلخ می برند تقاضا می کنم به این وادی ورود نکنند. من این روزها فرصت چندانی برای حذف و اصلاح ناسزاها و تلخ گویی ها ندارم. شما را بخدا نه بخاطر حساسیت های منِ نوری زاد بل بخاطر روح انسانی خودتان از تکرار این مباحث پوک و پوچ و تمام نشدنی صرفنظر کنید. ما به نوشته های فهیمانه و روشنگرانه ی شما بسیار محتاج تریم. روی گل همه ی شما را می بوسم.
با احترام
.
مزدک, حق گو, احمد , رضا, رامین , سامان, حمید, محمد, پروین
مجمعالابیان!
مطرب بازی باز شروع شد, یکی اینور ضرب میگیره دو تا اونور! منطق و بیانِ همه هم شبیه, توگویی چند روح در یک بدن, از همه مضحکتر اینکه مطالب بقدر آبکی و توام با آشفتگی و عصبیت آست که اصلا انسان نمیداند به چیز باید پاسخ دهد, درست به مانند دیوانگان به هر چیزی که در حدشان بوده چنگ زدهاند و با فرمول آبگوشت بار نمودهاند. (فرمول آبگوشت را در کامنتهای پیشین تشریح نمودهام)
البته هیچ منطقی که وجود ندارد و هیچ نقد صحیح و علمی هم صورت نمیگیرد, به هیچیک از موارد هم پاسخی داده نمیشود, تنها گستاخی, تعصب خشک و جانبداریِ لابد با بهره و سود, یا ایلی قبیلهایی! راستی نیزههاتون کجاست؟ دیگ آب جوشتون براهه؟!
مطبخی به پخت آبگوشت با مواد گندابه و ادویۀ هلاهل.
ای کاش روانپزشکان قادر به کاری برای شما بودند ولی همانگونه که در پیش بیان گردید وضعیت شما چند نفر از این راهکارها گذشته, یا رقص جادوگران و نوشیدن اکسیرهای آنان و یا در نهایت زنجیر و تیمارستان.
پس فیالمجلس و تا انتقال به آن مکانها به اندازۀ سواد و فرهنگتان سخن گویید, بلکه آلام و مرضتان کمتر مشاهده گردد, باور کنید اوضاعتان بشدت قابل ترحم است.
فیلمهایی وجود دارند که در آنان مجموعهایی سریالی از اعمال خرابکارانه و بزهکاری و قتل صورت میپذیرد, در ابتدا هیچ چیزی روشن نیست, هیچ ارتباطی دیده نمیشود و همه چیز در غبار و ابهام است, حتا احتمال تصادف و راندم هم میرود, ولی بتدریج نامها افشاء میگردد و بدنبال آن با مشاهدۀ مواردی انگیزهها روشن میشود, و ارتباط عیان میگردد.
رد پا و دم خروس حضرات سروشیان و دخت صادق خلخالی و دکتر مهدی سهمیهایی هم که رویت گشت, سروش عزیز آیا عدم اطلاق “فیلسوف” و استفاده از واژۀ “فلسفهدان” آنقدر بر شما تنگ آمده که به این عصبیت گرفتار گشتهاید؟ اگر آن بود که هست و جایی نیز اشارت فرمودید که به شما عرض میشود که سهوی بود و مگر یک مورد بیشتر بود؟ بمانید با عذاب وجدانتان در قضاوت نادرست, در مورد آن بحث در بالاترین نیز شما آغازگر مجادله گشتید و من تا مدتی و در چند مطلبم تحمل کردم ولی نتیجه منفی بود و میبایست به شما اثبات میگردید که دیگران هم قادر به چنین پاسخهایی هستند و رعایت ادب نباید به سواستفاده منجر گردد و “تاوان” یک نوع حق محسوب میگردد, بیشک در صورت عدم حذف مطالب که عملی زشت و مغایر با شعارهای شما و دیگران است همگان با مطالعۀ آن به قضاوت همه جانبه میپرداختند ولی شما و دیگران این حق را از من سایرین سلب کردید, و چنانچه پای سرکار بختک در میان است که هست و در یکی از مقالات شما مقارن با ایام فیسبوک هم مشاهده گشت, پس لطفا ادعای معنویت و چه و چه نداشته باشید صاف بفرمایید جایی که مادیات اقتضاء کند الباقی مبدل میگردد به کشک! همچنین لطفا بفرمایید به چه دلیل مطالب مرا در جرس حذف مینمودید و انگیزه را از من گرفتید؟ اگر دوباره این بختک است که هست چه سود نصیب و به چه بها بر شما ارزانی گردید؟ وجدان و آزردن دیگران آنقدر بی اهمیت شده؟ اشتباه نکنید آن سایت و دیگران هیچ اهمیتی برای من ندارد ولی با ارائۀ مطالب علمی و مکانیزمها کمک شایان توجهی به شما و دوستانتان که رشتۀ علوم تجربی نداشتهاند میشد, از بسیاری از معماها و اسرار علمی که حیطه و تسلط شایان توجهی در آگاهی و تفکر ایجاد میکرد و مسیر یا مسیرهای جدید الهام میبخشید, بی نصیب گشتید, مطلب دیگری هم البته راجب دیگری وجود دارد که چون جایی از رادیویی چیزی شنیدم عرض میکنم بیشک شما میدانید سوگند یعنی چه؟ من تا آخرین حدی که برایم مقدور بود و تشخیص به مصلحت دادم پیش رفتم و پس از آن دیوار قطور عهد و سوگند که امکان شکستن برای من وجود ندارد, راستی سایتتان در چه حال است؟! و اما خانم فاطمۀ صادقی, ممکن است بفرمایید هزینۀ (تماما دلار) آن سایتها و دیگر امکنه و آن چند تن و همچنین هزینه چند سال دوست لزبین و صمیمی شما خانم نادرۀ افشاری در آلمان را از چه محلی تامین میفرمایید؟ شما که به دلایلی سالهاست اخراج گشتهاید(تصور نکنم مسئلۀ سیاسی یا عقیدتی باشد), آیا پدر بزرگوارتان چه میزان چند خروار پول کسب و برای شما باقی گزارده؟ آیا این پولها از چه طریق حاصل شده؟ به چه قیمیتی کسب شده که از مصرف و پاشیدن آن هیچ ابایی ندارید؟ اگرچه سخن من به اشتهار شما انجامید ولی یقین بدانید موقتی است زیرا که مایه و ابتکار لازم را ندارید و پولهای باد آوردۀ توام با ناله و نفرین نیز کاری برای شما نخواهد کرد.
جناب مهدی خزعلی تا جایی که گفته شده شما تعهد به سکوت در ازای آزادی دادهاید, آیا هنوز هم مینویسید؟ در نهایت متوجه نشدم آیا شما کسریِ روزۀ واجب داشتید؟ برخی به خطا تصور اعتصاب غذا حال خشک و ترش بماند بر شما داشتهاند, قطعا اشتباهی در هضم معنا رخ داده وگرنه کمتر انسان با اصالت و وارستهایی چنین عهدی میشکند و تا مرگ پیش میورد ولی آبروی قول و فداکاریهای دیگران را به دنیا نمیفروشد, خوب از جهتی هم قابل درک است همه که با اصالت و پایبند قول نیستند, خواهشا نگویید خودت چکار کردهایی؟ زیرا من کار سست شما را به نوعی دیگر در گذشته به اتمام رسانده بودم و حدود دو هفته در بیمارستان مرا از آن دنیا بازگرداندند, بدون یک شعار, مردم فریبی , جنجال و استغاثه, شما بچه آخوند هنوز خیلی زود است مردانگی یاد بگیرید و تا آخر هم نخواهید فهمید.
آن زن پادوی فیسبوک هم که خودش را کشت و ارزنی نصیبش نشد! تا کی ذلت و ترس؟ بیرون بیایید از سوراخ و پناگاه, آن سر دنیا هم وحشت دارید آخر کسی با شما کاری ندارد, چه علمی چه فرهنگی چه مکانیزمی چه راهکاری نزد شماست دو خط سیاه کردن و کپی مطالب چه هراسی در دیگران ایجاد میکند, شما که دیگر آفتاب عمرتان به لب بام است, البته قابل درک است شاید هر کس دیگری هم با آن شمایل و فرهنگ و غیرو وحشت از آفتابی شدن میداشت, لذا قابل توجیه و حتا مستحب بل واجب باشد, هرگونه ایجاد رعب و وحشت در معابر عمومی و انظار حرام و مستوجب کیفر است, پس همچنان به حکم شرعی و اخلاقی و قانونی گردن نهید!
هیزم برخی آتش بیارهای معرکه هم از نظر دور نیست, بهرحال اصولا آنچه که همواره نوشتهام هیچگاه با تحریک کسی نبوده و صرفا بر مبنای خواست شخصی و زمان میباشد, پس چندان امیدوار به خود نباشید.
بیمایگان و روانیها هم که اینجا بیداد میکنند, قابل پیش بینی بود, آیا میبایست انتظار ورود و دوام انسانهای با دانش و فضیلت را داشت؟ فرزانگان را در مکانش باید جست؟ جایی که علم و فضیلت غایب باشد, جایی که فرهنگ رخت بسته باشد, جایی که ابتکار عمل کور باشد؟ جایی که یک منتقد را وحشیانه سرکوب و منکوب میکنند, جایی که سانسور وجود داشته باشد, جایی که برخی نظرات و القاب فضا را مسموم ساخته باشد, خیر, عاقبتی جز این نخواهد داشت.
این چه معنا میدهد جز آخر خط پس مبارک باد!
راستی جناب سید ابوالفضل سئوالی از شما داشتم, فکر میکنم شما قادر به پاسخ باشید یا حداقل در این زمینه اطلاعات بیشتری داشته باشید.
بهاییها هم سید دارند؟!
البته سایرین هم میتوانند پاسخ دهند مثلا آقای خزعلی بفرمایند چنانچه سید بودند و از مزایای آن که قطعنا استفادهها میبردند, آنگاه مخالف این پیشوند بودند؟ چقدر دل کندن از سود شخصی سخت و مصیبت است و سکوت و سکوت و سکون, و چوب حراج به اموال و میراث دیگران حتا یک پیشوند آنقدر سهل و دلایل و امثله طَبق طَبق!
همچنین از شما و دوستانتان و دیگر بازیگران که باعث بکارگیری پیشوند “سید” در من گشتید هم سپاسگذار هستم!
و برای جبران الطاف در یک کامنت مستقل به تشریح دلایل احترام و اطمینان جامعه به سادات از دیدگاه تکاملی جامعه خواهم پرداخت.
در خاتمه به سخنی از آلبرت اینیشتن میرسیم:
– پیش از اینکه کسی عضوی از یک گلۀ گوسفند باشد میبایست خودش هم یک گوسفند باشد.
خوش باشید با خویش و نمایشها پایدار باد
آقای نوریزاد من در ساعت 14.57 کامنتی ارسال کردم که منتشر نشده (نه به دلایل رایج) اکنون تغییراتی در آن به عمل آوردم.
در ابتدا امیدوارم آخرین کامنتم در این صفحه را جدی نگرفته باشید!!!
آقای نوریزاد شما این دوستان آنتیک رو از کجا گیر آوردید یا سفارش دادید؟ تا جایی که من میدونم به بیماران آسایشگاه های روانی یا تیمارستانها اجازۀ خروج نمیدند, آدم درست حسابی هم که اینجا دیده نمیشه واقعا معمایی شده؛ هر کدوم هم که شکر خدا بیست سی تا اسم و هویت جعلی دارند؛ از شما گذشته ولی یک سفارش به دارندگان سایت ها دارم؛ یکی دوتا آدم درست و حسابی و با فرهنگ پیدا کنید و با دو سه تا هویت بگذرونید مقبولتر و خریدارانه تر در نزد خوانندگان خواهد بود همچنین ادامۀ اون امکانپذیرتر خواهد بود تا مشتی ادم های بیکاره و بدرد نخور و فحاش با مطالب کپی شده یا تکراری یا هجو یا بدرد نخور؛ حداقل ابروی ساییتون محفوظ میمونه.
راستش در کامنت های مزدک و حق گو و سامان و حمید و رضا دیگر یارانتان هر چی گشتم چیزی بجز مزخرف پیدا نکردم که قابل پاسخ باشه و بخوام جواب بدم؛ یکی دو نفر با ده ها اسم؛ فقط حرص و جون کندن و فحاشی به دین و دین داران؛ بابا اینا رو برای کی دارید میگید برای خودتون؟ شما که همه تون کافرید و احتیاجی به موعظه های غیر مذهبی و مخ کارگرفتن ندارید!!!
ظاهرا چیزی از اون کامنت باقی نموند!
—————–
سلام آقا سید صادق گرامی
ما را با همین دوستانمان تحمل بفرمایید. هرچه که شما دراین سایت می بینید مختصری از واقعیت های جامعه ی ماست. گرچه با شما سخت موافقم که سخن سخیف و سطحی از شأن گوینده و نویسنده و حتی شنونده و خواننده می کاهد.
با احترام
.
آقایان مزدک, حمید, احمد, رامین, حقگو, سامان, محمد, رضا و خانم پروین
اندک زمانی پیش با مشاهدۀ رفتار خانم پروین با توجه به الفاظ و حالات عصبی ایشان در یکی از کامنتهای ایشان پی به پارهای از اختلالات سیستم عصبی ایشان برده و در صدد یاری در درمان ایشان نمودم, قابل توجه میباشد که مقارن همین ایام این اختلات را در آقای مزدک و به نوعی دیگر در آقای بهمن نیز مشاهده نموده بودم, اکنون با توجه به گسترش سرایت این اختلالات به چند تن از افراد دیگر در این سایت مانند آقایان حقگو, حمید, احمد, رامین, سامان, محمد و رضا, فاز تشخیص و درمان فراتر خواهد رفت, در واقع گستردگی حاد این عارضه علاوه بر تشخیصِ مسری بودن بیماری بیانگر پارهایی از مشکلات و ضعف در مدیریت سایت نیز میباشد, از این رو علاوه بر بیان اتیولژی بیماری و راهکارهای پزشکی-روانپزشکی در درمان, نیاز به پرداختن به علل و ریشههای این عارضه اهمیت فراوان در پیشگیری و کاهش اپیدمی آن ایفا خواهد نمود.
بیشک بدون تستهای تشخیصیِ کلینیکی و پاراکلینیکی وظیفۀ یک پزشک بسیار دشوار خواهد بود, همچنین آگاهی یک پزشک در وحلۀ نخست بر هیستوری و سابقۀ بیماریها و روانپریشیها در بیمار استوار است, لذا به منظور یاری به آنان ارائۀ تستهای پزشکی و روانپزشکی و همچنین ارائۀ سابقۀ بیماریها و اختلالات روانی لازم است.
در پست “ما میخواهیم به مسئولیت فردی…” کامنتی در این مورد به خانم پروین ارائۀ داشتهام که مواردی از آن میتواند به بهبود دیگر افراد مذکور نیز بیانجامد.
در مورد مدیریت میتوان ذکر نمود چنانچه یک مدیر توانایی و بینش و علم لازم بر حیطۀ کاری خویش را نداشته باشد و از طرفی ذهن او مبتنی بر کینه و انتقامجویی باشد و همچنین میزان حسادت و انحصارطلبی در حدی فراتر از انتظار و غیر نرمال بوده یا سوق نموده باشد, تلرانس و قدرت تحمل در این فرد علیرغم تصور یا ادعای خویش بسیار پایین خواهد آمد, مدام در اندیشۀ ارضاء حسادت و کینۀ خویش خواهد بود و اعمال و رفتار او چیزی مگر پیروی از این امیا و غرایض نخواهد بود, و تا سرکوب و حذف افراد مورد تنفر آرام نخواهد داشت.
متاسفانه مشکل تنها وضعیت فوق نیست زیراکه بسیاری از مدیران و کارگزاران در هر مکان اعم از ناچیز مانند یک سایت تا مدیریتهای کلان در صورتی که رشتۀ مدیریت را نگذرانده باشند یا مدیریت ذاتی نداشته باشند غالبا دچار این دشواری و عوارض آن مانند: حذف نوابغ و فرزانگان, آشفتگی در محیط و کاهش راندمان خواهند بود کماکه در کشور ما این مورد به وفور از ابتدای انقلاب تاکنون دیده میشود و یک بُعد مهم مشکلات اقتصادی-فرهنگی و البته موارد دیگر ناشی از این وجه داستان است.
بله عرض میکردم مشکل تنها این نیست, در اینجا یک Complication یا پیچیدگی وجود دارد, در پزشکی این ترم زمانی به کار میرود که دو یا چند نارسایی با یکدیگر ممزوج شوند, در این حالت تشخیص بیماری بدلیل علایم متفاوت و جدید صعب خواهد گردید, علاوه بر آن درمان یکی از بیماریها منجر به بهبودی در بیمار نخواهد شد زیراکه بیماری یا بیماریهای بعدی هنوز وجود دارند.
پیچیدگی مذبور در مدیریت زمانی رخ میدهد که مدیر علاوه بر موارد یاد شده فاقد توان علمی باشد, در این حالت میزان موارد یا افراد مورد حسادت و کینۀ او افزایش قابل معنایی مییابد, به دیگر سخن هر احدی با علم و آگاهی برتر از او قربانی امیال و غرایض وی خواهد گردید, دامنۀ حذف بشدت افزایش میابد و محیط, خالی از توان علمی و ابتکار و متعاقبا توان عملی خواهد شد, از سویی صرف وقت و توان در مبارزه با قربانیان رشته امور را گسسته و کارایی بشدت نازل میشود, حاصل این دو پیچیدگی کاهش مفرط راندمان در واحد یا سازمان مربوطه خواهد بود.
در واقع غالب اتهامات و حذفهایی که در سیستم کشور ما با بهانههای دین, خودی-ناخودی, اعتقاد به ولایت فقیه, یا عدم صلاحیت صورت میگیرد ناشی از این پیچیدگی است که گاها خود مدیران و سردمداران نیز ممکن است وقوف کافی نداشته باشند و مطابق با احساس راحتی و امنیت به این روش ادامه دهند, در این حالت افراد دست به ابداع انواع بهانهها و توجیهها خواهند یازید, و تفاسیر آیات قران و کتب مقدس و احکام فقه مطابق با رای خود کمک شایان توجهی به آنان خواهد نمود, هر فرد در حیطه و امکانات خویش دست به این عمل و انواع توجیه و سپس حذف افراد برتر خواهد برد.
متاسفانه داستان تنها در این دو پیچیدگی خلاصه نمیشود, و منتجۀ این دو پیچیدگی منجر به ایجاد وضعیت وخیمتر دیگری که خود نیز یک پیچیدگی است خواهد گردید, ولی آن چیست؟
پس از حذف افراد توانمند در زمینههای علمی یا فکری یا فرهنگی و غیرو, فضاهای خالی بدست افراد ضعیفتر و ناکارا پر خواهد شد و رشتۀ امور با چند مکانیزم بشدت سقوط خواهد کرد, همه چیز و همه کس در یک وضعیت بیمارگونه واقع خواهد شد, و ضعف و سستی از در و دیوار خواهد بارید, ولی این مکانیزمها چیست؟
– نخست ناکاریی این افراد: که کاملا روشن است و نیاز به توضیح نیست.
– دوم ایجاد جو بدبینی و امنیتی در محیط است: که بر دامنۀ معضلات افزوده و از تفکر آزاد و ابتکار میکاهد, زیرا پس از آنکه رشتۀ امور ناکارامد شد میزان اعتراض و انتقاد افزایش میابد, در این حالت برای کنترل فضا نیاز به صرف وقت و هزینه و نیروی انسانی است, و جالب اینجاست که حتا این نیروها و یاران نیز با همان روشها گزینش شدهاند, و قطعنا توان فکری و مهارت لازم در پست خویش را ندارند, برای مثال به روش نیروهای امنیتی و حافظ سیستم کشورمان بخصوص در گذشته بنگرید و با کشورهای پیشرفته مقایسه کنید, و برای مثالِ این وضعیت در سطح نازلتر به رفتار و نوشتارهای یاران یک سایت در برخورد با یک منتقد بنگرید, شیوه کاملا غیر علمی و غیر اخلاقی و صرفا مبتنی بر یافتن بهانه و استدلال سست با امکانات و ابزارهای محیط خویش و با جملاتی کوتاه و سطحی به منظور نوعی لشکرکشی و نمایش قدرت, یعنی همان کاری که سیستم و آقای خامنهایی میکند, در حالیکه در هر دو مدل لشکریان کاذب و بی منطق هستند, لذا برای پوشش این ضعفِ کیفی نیاز به افزایش کمی و نیروی انسانی بیشتر میباشد, بهانهها و توجیهها اگر آنجا دین و فقه و خودی-ناخودی بود, اینجا ادب و اخلاق و دمکراسی و باز خودی-ناخودی به شکلی دیگر, آنجا بهانه گروهکی بود و اینجا و سایر سایتها بسیجی و سایبری, آنجا دین بود و اینجا ادب, آنجا جزمیت در دین و فقه بود و اینحا جزمیت در دمکراسی, آنجا منتقد تحمل نمیشد و معترض زندان و اعدام میشد, اینجا هم منتقد تحمل نشده و منکوب میشود و معترض به زندان و اعدام بروش نت زیراکه قدرت لازم و دسترسی به معترض وجود ندارد, آنجا ولایت فقیه بود و اینجا ولایت سایتها و گردانندگان, آنجا وابستگی و خدمت به کانونهای قدرت برای ادامۀ زندگی لازم بود و اینجا برای نوشتار و اشتهار, درکل در اینترنت فرد آزاد بخصوص ایرانی مطلقا تحمل نمیشود زیرا گردانندگان و مجریان سایتهای اجتماعی و شخصی در فضای استبداد زدۀ ایران و در خانوادههای مستبد تربیت شدهاند, برای نمونه به وضعیت ناهنجار بالاترین و از آن پیشرفتهتر به فیسبوک ایرانیان بنگرید, در این وضعیت صِرف شعار و ادعا کارگشا نیست, ذات و شخصیت مهم است, و بهانه همواره براحتی قابل ساخت و حصول است.
– سوم, اتحاد در برابر ورود و نفوذ غیر خودی: پرسنل این واحدها برای ماندگاری دقیقا همان روشها و استدلالهای سیستم را کپی خواهند کرد و اجازۀ ورود افراد جدید را نخواهند داد, لذا واحد و سازمان مربوطه برای دورانهای بلند بدون پیشرفت کیفی و کارایی تدوام خواهند یافت, البته در صورتیکه دامنۀ اعتراضات به انقلاب نکشد.
– چهارم فساد و فعالیتهای غیر قانونی: بیشک تبانی و اتحاد به منظور ورود به کارهای سود آور و تصرف املاک و امکانات بدون هزینه و مالیات در یک فضای خودی براحتی میتواند صورت پذیرد, دست نشاندگی و بیقانونی و خودی-ناخودی هم هیزم آن خواهد بود که فراهم است, همین امر در ابعاد خرد در یک سایت هم قابل رویت است.
– پنجم میل و علاقه در بیقانونی و افراط و اشتهای فراوان در سودجویی: این مکانیزم با مورد پیشین متفاوت است اگرچه صورت قضییه یکی است, اصولا افراد غیرعلمی و بی انظباط میل به بیقانونی و تخلف دارند, این یک پدیدۀ روانشناسی است, ولی چرا؟
در وحلۀ نخست باید دانست که این امر در موارد زیادی ژنتیکی است و بسادگی و تربیت قابل کنترل نمیباشد, اصولا همین وضعیت ژنتیکی باعث عدم پیشرفت در تحصیلات بخصوص دانشگاهی خواهد بود حتا در صورت هوش وافر, دوم مسئلۀ تکاملی و عادت مطرح است, زمانیکه فرد در دورات تحصیلات از کودکی ناموفق باشد و همواره با سرزنش و توبیخ مواجه گردد, برای غلبه بر مشکلات و آرامش رو به دروغگویی و اعمال خلاف میبرد مثلا تقلب در امتحانات, رفته رفته به عادت و شخصیت مبدل میگردد, با اینحال چنانچه همین فرد در آینده در محیطی قانونمند و با همکاران رنگارنگ و روسایی منظم و بدون تخلف اختلاط یابد ناچار از مراعات خواهد بود و بتدریج به آن خو خواهد گرفت, حال تصور کنید محیطی همگن از این فرد, یک کلونی از او, و بازتاب آن در رفتارهای گروهی را متصور گردید.
– ششم ایجاد اعتماد بنفس کاذب: این مسئله بسیار با اهمیت است و قادر به ایجاد مصایب و جرمهای فراوان, تراز علمی-فرهنگی افراد گزینش شده بر مبنای وفاداری و حفظ سیستم, تقریبا یکسان است, رفتار و اعمال و کارایی نیز تقریبا یکسان و در یک جهت است, لذا با عدم مشاهدۀ سطح علم و تفکر و راندمان بالاتر, گروه پس از یک دورۀ کوتاه به نوعی اعتماد بنفس کاذب و رخوت میل خواهند نمود, انتقادها و اعتراضها بر آنان بی معنا و مغرضانه مینماید و قابل درک و توجه نخواهد بود, و همین مکانیزم در مورد اعمال سودجویانه و تخلفات نیز مستتر است.
با آرزوی سودمندی و کسب بهره
نوريزاد جان بهتره يه سر به مادر اون شهيد بهايي بزني تا نحوه شيعه شدنشو برات تعريف كنه تا از شيعه بودنت اينقدر شرمنده نباشي.
وب خانه نوری زاد با سرپرستی اختصاصی محمد نوری زاد تقدیم می کند
با مدیریت خانوادگی
با اجرای کارگران فحاش و روانی مانند مزدک، پروین، سامان، حق گو ، حمید، بهمن و…
استفاده از کارگران وب خانه های دیگر به منظور ضربگیری قوی تر
ضرب گیری هماهنگ کارگران با مدیریت
عنوان نویسندگی به کارگران پنجم ابتدای و سیکل
انواع نوشته های بی سر وته و آبکی با عنوان ساده نویسی و روان نویسی
انواع فحاشی به دین و دین داران
انواع فحاشی و ناسزا به منتقد بیشتر از فحاشی به دین
انواع صیغه های مبالغه و صفات توهمی به مدیریت سایت
ساخت انواع مدارک تحصیلی تقلبی
انواع نوشته های و فیلم های پورنوگرافی
انواع اجرای تئاتر و فیلم های سینمایی
انواع رمال ها و مداح ها و پامنقلی ها با نام شاعر
انواع شر و ور ها به نام شعر
تحقیر فداکاریهای مصلحین جامعه
ساخت انواع نامه های تقلبی با نام بسیجی و سپاهی و مستاجر و الخ
آشفتگی و بی نظمی و ضعف مدیریت
گردش مجانی سرپرست به اقصی نقاط ایران با سرویس و تغذیه رایگان
جا زدن کارگران به عنوان خواننده و نظردهنده
آگهی استخدام
مدیریت وب خانه به علت کمبود خواننده و نظر دهنده نیاز مبرم به تعدادی متخصص با شرایط زیر دارد
همچنین بهای ها و اسراییلها و گانگسترها در الویت خواهند بود
1- بیکاران و ولگردان ترجیحا روانی و با نام شعبان و ترجیحا شعبان بی مخ
2- حداکثر سواد سوم راهنمایی و ترجیحا پنجم ابتدایی
3- دارا بودن قابلیت کپی کردن و دزدی کتب و مقاله های دیگران
4- دارا بودن قابلیت شر و ور بافی و مداحی
5- دارا بودن توانایی تملق
6- حداقل سن 55 سال، ترجیحا بازنشستگان و بیوه زنان و پیردختران
7- از کار افتادگی مغزی و شعوری
8- دارا بودن قابلیت استفاده از صدها و هزاران نام و هویت
9- هماهنگی سریع در فحاشی و کوبیدن منتقد
10- از حفظ داشتن انواع کتب ادعیه مانند جوشن کبیر یا جوشن صغیر
11- دارا بودن قابلیت سنبل کردن انواع جرم ها و تلاش برای آزادی بزهکاران و پر کردن جامعه از متخلفین و تبهکاران تا شاید فروغی در هرج و مرج و بی ثباتی کشور پدیدار گردد.
12- دارا بودن گواهی خلافی و سابقه زندان از اداره آگاهی, تبصره: مهاجرین در فرنگ نیاز به این مورد ندارند.
13- فهم کامل و آگاهی از معانی و مفاهیم کلمه “ماست”.
قابل ذکر است که کلیه حقوق و مزایا بصورت استاندارد و کامل توسط بانک های اسراییلی در تمامی نقاط جهان قابل حصول میباشد
بشتابید
امتیاز و مزایای اختصاصی به واجدین یا گروه ها با شرایط زیر
1- قاتلان و گانگسترها
2- زندان رفته ها یا خانواده زندانیان و اعدام شدگان، نوع جرم و زندان هیچ اهمیتی ندارد ولی در بیان حتما میبایست سیاسی و مظلوم قید شود
3- بهاییان و دیگر فرقه های مذهبی
4- ایرانیان مهاجر به اسراییل
5- گروهک ها
6- نویسندگان و خدمه دیگر وب خانه ها بصورت پیمانی و پاره وقت
7- مهاجرین به غرب با سابقه کار در امور رفتگری و خدمه کافه و رستوران ها
شرایط نوشته ها و نظریات
مستخدمین در طول دوره موظف به رعایت نکات و موارد زیر در نوشته های خویش میباشند:
1- شروع متن با نام نوری زاد
2- ذکر عنوان دکتر به نوری زاد
3- چاپلوسی و تملق در اولین جمله به نحوی که مقصود بصورت واضح به خواننده انتقال یابد
4- جملات کوتاه و شل و رقیق با ضعیف ترین مفهوم، این شرط در مورد وصف نوری زاد و اعمال و کارهایش نباید اجرا شود و برعکس تا حد امکان کش دادن و وصله پینه به جملات باید لحاظ گردد.
5- حداقل 10 لغت دشنام و آبدار در پاسخ به منتقدین
6- ایرادهای بنی اسرائیلی و الاه بختکی در پاسخ به منتقدین
7- استفاده از حداقل 10 واژه صیغه مبالغه در مورد نوری زاد، در این زمینه استفاده از جوشن کبیر و صغیر توصیه میگردد.
8- سطح دانش نوشته ها مطابق با کتب دوره راهنمایی و ترجیحا پنجم ابتدایی باشد
بدیهی است تخطی از شرایط فوق به خصوص بند 1 و 2 منجر به اخطار و قطع حقوق و مزایا خواهد گردید و پس از سه اخطار مستخدم اخراج میگردد.
مدیریت وب خانه نوری زاد
درود به غیرتت خون ایرانی در رگ داری
کاش سالهای 59 تا 63 در کردستان بودی و شاهدوقایع آنزمان
سید واژه ای عربی است و معنی آن در زبان پارسی آقا و در زبان انگلیسی مستراست ،عرب ها زن را سیده می نامند .پس از چیرگی تازیان برایران که در نیمه سده هفتم ترسایی روی داد بکار بردن واژها و سرنامهای عربی رواج یافت .مردم به هنگام بانگ زدن عربان انها را با سرنام عربی سید بانگ میزدند .
خود عربان هم یکدیگر را با سرنام سید بانگ میزدند .شگفت انگیز این بود که عربان ایرانیان را سید ننامیدند و خود ایرانیان هم همدیگر را سید نگفتند زیرا عربان خود را بالاتر از ایرانیان می دانستند و چنین کاری را روا نمی داشتند .
//////
به یاد داشته باشید این گروه فقط عرب زاده بودند نه از خاندان ویژه ای مانند محمد یا قریش یا دیگران .
سده ها گذشت و چیرگی حکومتی عربان از میان رفت ولی سیدها که از بازماندگان عرب زادگان بودند ماندگار شدند.
.
.
.
.
پادشاهی صفوی که در1501ترسایی برپا شد شاخه ای از دین اسلام را دین رسمی ایران کرد تا از این راه نشان دهد که ایرانیان با دیگر مسلمانان همسان نیستند ونمی توانند بخشی از خلیفه گری اسلامی باشند که در دست خلیفه های عثمانی بود .
ایرانیان از چیرگی تازیان و رفتارهای ددمنشانه ی آنها در میهن ایرانی یادمانده های تاریخی تلخی داشتند .برنامه ریزان دروان صفوی همه ی کارهای بد عربان را از سه خلیفه نخستین اسلام (ابوبکر،عمر،عثمان) و بنی امیه و بنی عباس و گماشتگان آنان دانستند و چنین وانمودند که خود محمد و علی و زادگان آنان با ایرانیان دوست بوده اند و اگر علی و زادگان او در رهبری می بودند رفتارهای بد با ایرانیان نمی شد .هر آینه این برداشت دروغ بود ولی کم کم پذیرفته شد و جا افتاد و در پی آن ایرانیان کین خود را از عربان ویرانگر از دل بیرون کردند و آنانرا ستمزده ی دیگر عربان دیدند !!
به همان اندازه که خوبی و دوستی محمد و زادگانشان در میان ایرانیان مسلمان تبلیغ می شد از دیگر رهبران عرب مانند سه خلیفه نخستین اسلام و بنی عباس و بنی امیه گفته می شد و یادمانده های تلخ و تاریخی ایرانیان در کارهای آنها ریشه یابی می گردید . در این میان سیدها در خطر افتادند زیرا اینان عرب زاده بودند و ایرانیان از عربان دلهای پرخون و چشمان گریان داشتند .
یاری دولت و مجتهدان شیعه که پادشاهان صفوی از لبنان آورده بودند سیدان را از هر گزند رهایی داد.مجتهدان و دولتیان و سپس همه ی آخوندان گفتند که سیدها همه از زادگان محمد وعلی هستند و نه از دیگر عرب ها .
از آن زمان معنی واژه ی عربی سید در ایران دیگر عوض شد و گفتند سید یعنی زادگان پیغمبر اسلام و امامان .این برداشت و دروغ هم مانند دیگر برداشت های دروغ دوران صفوی کم کم جا افتاد و این زادگان بیگانه تاکنون در ایران ماندگار شده اند .
سید سرنام عربی است که یادآور چیرگی و برتری و نژادپرستی بیگانگان در ایران است. ایرانیانی که سیدند خوب است خود را مانند دیگر ایرانیان بدانند واز بکار بردن این سرنام خودداری کنند تا کم کم این بدنامی در بین ایرانیان زدوده شود .اگر سرنام سید در شناسنامه ای نوشته شده خوبست آنرا بیندازند و شناسنامه نو بگیرند.
بد نیست بدانید: در میان اهل سنت مثلاً در عربستان سعودی اصطلاح شَریف به جای سید به کار می رود . مانند ملک حسین پادشاه فقید اردن که شریف حسین نیز نامیده می شد . أنـا مِـن شُرَفاء : یعنی من از سادات هستم . در کشورهایی مانند عربستان و عراق عدّه ای که خود را از نسل پیامبر می دانند کمند ( در حالی که زادگاه اسلام و منشا اصلی طوایف اسلامی در آنجاست) ولی در ایران شاید ده در صد جمعیت بر این باورند که از نسل محمد هستند .
بد نیست این را هم بدانید که برابر قانونی که در زمان رضا شاه در ایران پذیرفته شد بکار بردن سرنام هایی مانند “سید،میرزا ،خان و…” ناروا است .ان قانون هنوز باطل نشده است .
آقای نوریزاد امیدوارم آخرین کامنتم را جدی نگرفته باشید آخه اکثرا میبینم که سر کار هستید!!!
آقای نوریزاد شما این دوستان آنتیک رو از کجا گیر آوردید یا سفارش دادید؟ تا جایی که من میدونم به بیماران آسایشگاه های روانی یا تیمارستانها اجازۀ خروج نمیدند, آدم درست حسابی هم که اینجا دیده نمیشه واقعا معمایی شده؛ هر کدوم هم که شکر خدا بیست سی تا اسم و هویت جعلی دارند؛ از شما گذشته ولی یک سفارش به دارندگان سایت ها دارم؛ یکی دوتا آدم درست و حسابی و با فرهنگ پیدا کنید و با دو سه تا هویت بگذرونید مقبولتر و خریدارانه تر در نزد خوانندگان خواهد بود همچنین ادامۀ اون امکانپذیرتر خواهد بود تا مشتی ادم های بیکاره و بدرد نخور و فحاش با مطالب کپی شده یا تکراری یا هجو یا بدرد نخور؛ حداقل ابروی ساییتون محفوظ میمونه.
راستش در کامنت های مزدک و حق گو و سامان و حمید و رضا دیگر یارانتان هر چی گشتم چیزی بجز مزخرف پیدا نکردم که قابل پاسخ باشه و بخوام جواب بدم؛ یکی دو نفر با ده ها اسم؛ فقط حرص و جون کندن و فحاشی به دین و دین داران؛ بابا اینا رو برای کی دارید میگید برای خودتون؟ شما که همه تون کافرید و احتیاجی به موعظه های غیر مذهبی و مخ کارگرفتن ندارید!!!
آقای نوریزاد یک پیشنهاد هم برای شما دارم شما آرم ندارید چند تا استخون از تو بیابونا پیدا کنید و ضربدری روهم بچنید و یک آرم کوچک بیمارستانهای روانی هم بالاش بذارید و قشنگ و تر و تمیز روی سایتتون نصب کنید و اگر کسی هم پرسید بگید:
««« اینها استخوانهای تکیده مردم بینوای کشور هستند که بنده با از خودگذشتگی و اوج هنر و ادب برای گرامیداشت آنان به این عمل اقدام نموده ام»»»
خواهش میکنم کسی رو فریب ندید و ادعاهای بسیجی و ارتش سایبری و پلیس فتا در ساییتون نداشته باشد اینها اینقدر بیکار نیستند راهشون اینجا بکشه!!! شما چه چیزی چه علمی چه فرهنگی برای عرضه دارید؟ کسی شما رو خطر تشخیص بده؟ اینجا پاتوق بهاییان و اسراییلی های فارسی زبونه
چرا هجو میبافید و زحمات یک معلم فداکار که منشاء بسیاری از تحولات و افزایش حقوق و منافع معلمین گشت رو با جملۀ حقیرانه تون پایمال میکنید اونجا که با این مضمون گفتید: من در تعجم که جمهوری اسلامی دارای چنین دشمنانی کوچک و حقیر است.
حقیر کسی است که تاکنون یک نیروی امنیتی در سایتش وارد نشده چون بیکار نیست و شما مشکلی محسوب نمیشوید چرا قامت کوچکتان را بیهوده با این سخنان افزایش میدهید؟
اگر خاطرتان آزرده نمیشود به این سه سئوال پاسخ دهید:
1- شما در هنگام ساعات هواخوری در زندان چرا به در داخل میماندید؟ آیا در این ساعات کسانی شما را دیده اند و حاضر به شهادت هستند؟
در اکثر زندانها هواخوری اجباری است و درها بسته میشود, گذشته از آن اگر فرض کنیم جایی هواخوری اجباری نباشد بجز زندانیان بیمار هیچیک حاضر به ماندن در قفس نیستند و در زندان ساعات هواخوری نوعی حیات و بقا محسوب میشود.
2- چرا از غذای زندان نمی خوردید آیا غذای خاصی در ساعات خاصی در اتاق خاصی میل می فرمودید؟
3- چرا زمانیکه زندانی جدیدی به زندان انتقال میافت شما این قاعده را می شکستید و برای آشنایی و صحبت با او به هواخوری تشریف میبردید؟
آیا نوریزاد یک مامور امنیتی است؟
پاسخ: خیر, یا از سطح دسترسی سپاه بالاتر است, ولی بشدت مادی و نیز آدم فروش است.
در صورت عدم نشر این مطالب به چند سایت ارسال خواهد شد.(این جمله را میتوانید حذف کنید ولی بهرحال در جایی دیگر شما باید به ان پاسخ دهید)
——————-
سلام آقا سید صادق گرامی
شما ازکجا خبردارید که من در زندان به هواخوری نمی رفتم؟ بله من در انفرادی بخاطر فحش های ناموسی به اعتصابی خود خواسته فرو شدم و نه هواخوری نه ملاقات و نه تلفن را پذیرفتم. ما بعد از این مدت به هواخوری می رفتم و دراین ایام با جناب عماد باقی با حمزه کرمی با رضا رجبی با مجید توکلی با عماد بهاور با دکتر میردامادی با آرمان رضا خانی با جناب بهزادیان نژاد با خیلی ها در هواخوری راه می رفتیم و سخن می گفتیم.
این که فرموده اید با تازه واردان من ملاقات می کردم خودتان می دانید که تیری پرتاب کرده اید تا بجایی بخورد. نه دوست گرامی در زندان سه جور غذا پخت و مصرف می شد. خوب متوسط و : غذای زندان. ما زندانیان سیاسی اغلب همین غذای زندان را تناول می کردیم. گرچه برخی از دوستان آنگاه که غذای زندان خوردنی نبود چیزکی متفاوت پخت می کردند.
با احترام
.
آقای مزدک گرامی
سلام بر شما
نوشته اید : ” ما در دنیایی زندگی می کنیم دارای قوانین مترقی با حقوق شهروندی” می خواستم به گویم واقعا به این گزاره ای که بیان کرده ای اعتقاد داری ؟
باز گفته اید : ” جامعه ایران امروز اروپای قرن ۱۳/۱۴ ب.م اروپاست.” می خواستم بپرسم واقعا به این گزاره ای که بیان کرده ای اعتقاد داری ؟
در ادامه نوشته اید : “شعار اسلام الله اکبر و لا الا الا لله است که به شعار نازیها و نژاد پرستان و فاشیستها می ماند و در عمل هم متولیان اسلام با کشت و کشتار و تجاوز و غارتگری و بیرحمی سعی در جا افتادنش نموده اند.ولی شعار جوامع مترقی تامل بردباری و ستاها و همیاری و مهر و محبت است.”می خواستم بدانم که آیا واقعا به این گزاره ای که بیان کرده ای اعتقاد داری ؟
آیا با تفکر و تعقل می نویسی ؟ یا می نویسی که نوشته باشی ؟
به من نظرت را می گی در مورد گزاره هایی که گفته ای ؟
ارادتمند
سید ابوالفضل
———————
سلام سید ابوالفضل گرامی
سپاس که ناسزاها و توهین ها و تلخ گویی برخی از دوستان را تحمل می کنید و با مدارا پاسخشان می دهید. ما را چاره ای جز مدارا نیست. مردمی که از امثال همچومنی آسیب دیده اند حق دارند عصبانی باشند. حق دارند به راحتی به کسی اعتماد نکنند. حق دارند بنیان هرچه را که ازآن آسیب دیده اند برکنند. دراین اوضاع و احوال ، این مدارای علمی است که می تواند راهگشا باشد.
با احترام وسپاس مجدد.
.
جناب سید صادق تو اول از کسی که توهین کردی معذرت بخواه و بعد از نوریزاد و دیگران.تو به شخصی توهین کردی در یک سایت عمومی بنابراین تا زمانیکه از فرد اهانت شده معذرت خواهی نکنی عذر خواهی شما از عموم (نوریزاد و دیگران در سایت)ارزشی ندارد.هموطن بدون توهین بدیگران حرفت را هرچند گزنده بزن.مثلی در فارسی داریم که.بفرما و بتمرگ …یکیست ولی با تاثیر متفاوت!
سید صادق و اشکان
معتاد و آشغال و هرزه گو شما ها هستید که ////// و بعد به تعداد زیاد آدمهای جاهلی که در یک مراسم خرافی بر سر و صورت خود میکوبند افتخار میکنید. رفتارتان مانند قبیله های آدمخوار افریقایی است.
عربده کش مگر اینجا چاله میدان است که میگویی اگر جرات میکنی بیا بیرون؟ من فکر میکنم شما از چاله میدانی ها و بسیحی های فحاش هستید. ///
آقای ظاهرن تحصیل کرده سید شهروز، حرف هایت آنقدر بی سر و ته و خنده دار است که خواندنشان جز اتلاف وقت چیزی نیست. خدا عقل درست و حسابی به تو عطا کند. چجور شد که در فاصله چند پست از یک فحاش حرفه ای و مزدبگیر، به یک سید اولاد پیامبر تغییر ماهیت دادید؟ فقط هدفت از بین بردن آبروی دین است؟چرا حرف های بی سر وته میزنی؟ ابتدا به خاطر دکترای افتخاری آقای نوری زاد تا توانستی او را فحش باران کردی و الان هم تا می توانی، با استدلال های مضحک سعی در توجیه میکنی. آخر اینکه مردم زیادی در یک مراسم خرافی با زدن بر سر خود، هوچی گری به راه بیاندازند کجا دلیل بر این است که آنها درست میگویند؟ مضحک تر از این نتوانستی حرفی بزنی؟ شما از کی نماینده مردم شده ای که می گویی ما اجازه توهین به اعتقادات را نمی دهیم؟ تو خودت باعث خجالت و بی آبرویی هستی بعد می ایی از قول دیگران هم حرف می زنی؟ ////هرکسی می تواند هر چیزی را نقد کند و این کار حق همه است. به شما هم ربطی ندارد که با هوچی گری سعی در توهین کنی
حیف از نام انسان که ////
حیف از دین که شما با لجن پراکنی آن را به لجن کشیده اید
اي شهروز مارمولك
منظور ر ر قرآن (و تورات و انجیل …)است….تعامل و بردباری و تساهل…
برادر خوب : شهروز آقا
جدی جدی یک سوال دارم ازت: آیا سابقه بیماری های حاد و روانی در تو وجود ندارد؟ قبلا حتی تحت درمان هم نبوده ای؟ امین آباد هم بستری نبوده ای؟
جدی به این سوال جواب بده چون من الان به حرف هایی که به خاطر شما به اقای مزدک زدم شک کردم.
سمیر
آقای نوری زاد
درود. چون با فحاشی شدید سه نفر در این سایت روبرو شدم، حق خودم میدانم که جواب آنها را با زبان خودشان بدهم. امیدوارم دلگیر نشوید.
خدمت دوستان متوحش و فحاش
متوحش شماره 1: جناب SHAHRUZ – سید شهروز
شما که جدیدن هویت خودت را لو دادی برادر عزیز، فحاشی ها یتان به آقای نوری زاد یادتان رفته؟ به قول اکثر دوستانم در این سایت: شما خودت را به یک روانپزشک نشان بده و چون در فقر مطلق هستی و احتمالا بضاعتش را نداری، اگر به ///// مراجعه کنی برایت بد نیست.
///// یادت نمی آید چگونه داشتی فحاشی میکردی به آقای نوری زاد: این جملات را که خطاب به نوری زاد گفتی را یک بار دیگر بخوان:
گمشو حیوان رذل و دست از مردم فریبی بردار.
آیا پی به ذات حقیر و نکبت خود بردید که با مزد از کثیف ترین افراد به سانسور و حذف مظلوم ترین فرد میپردازید؟
ای ناتوان ابله پس چرا قلم میزنی و به انتقاد جاهلانه و فریبکارانه دست میبری؟
شرم و ننگ بر تو و هر آنکه با تو همدست است برو فلان ///// و اربابانت را لیس بزن
ی بدبخت و ذلیل و علیل آن کامنت پاسخ به پرسشها…..
آقای نوریزاد (بی شک آقا برازندۀ شما نیست ولی دوست ندارم با موجود حقیری چون شما خودمانی شوم)
اینها گوشه ای از ///// بودن شماست شهروز جان. انسان های عاقل را با /////// مانند تو سر و کاری نیست.
دوستان هم خودشان قضاوت کنند:
کسی که می آید در یک سایت ابتدا فحاشی میکند و بعد به مدیر سایت میگوید که به همه بگویید که من خوب بودم، ذره ای از عقل و روان سالم بهره مند است؟ کسی که می آید یوزر و پسش را در یک سایت قرار می دهد و از دیگران می خواهد که بررسی کنند که چرا مطالب او منتشر نشده است //// نیست؟
///// شماره 2: جناب اشکان
همه بیشوری هایی که به من نسبت دادید //////
///// شماره 3: سید صادق:
//////
دوم : پدر و مادر من پزشک و شرافتمند هستند ولی تو و پدر و مادرت و اجدادت که ////// به عربده کشان شبیه هستی. میدانی چرا؟ //////
سوم: اگر عقل نداری، حداقل برو چند کتاب در مورد تاریخ ایران بخوان. ////
در آخر حرف هایت هم فرمایش نموده ای: فقط یک سر جو غیرت و شهامت داری بیا در اجتماع این جور صحبت کن.
خوب معلوم است با وجود ///// مانند شما، کسی جرات نمیکند در اجتماع حرفش را بزند. اگر جامعه از وجود عربده کشانی مانند تو پاک شود، آنگاه مردم هم حرف خود را با شهامت خواهند زد.
//////
————————-
سلام سمیرگرامی
ایکاش به کسانی که شما را آزرده اند، بارانی از زیباترین الفاظ را می باراندی.
ایکاش
ناسزا ناسزا درپی دارد
همین
با شما اما زیبایی است.
چرا دریغ می کنید؟
.
با درود به همه کسانیکه برای ایرانی آباد آزاد با حکومتی دمکراتیک و سکولار بر مبنای حقوق بشر مبارزه می کنند و دراینراه از هیچ انگی و تهمتی نمی ترسند.اروپا و غرب زمانی به مترقی و آزاد شد که سالیان زیادی افرادی شجاع و آگاه بر آنچه کلیسا مقدس میدانست بی مهابا تاختند و خدا را از عرش بفرش کشیدند و انسانها و حقوق انسانی را بالاتراز مذهب و دین و خدا و پیغمبر دانستند. و تنها چیزی که مقدس دانسته و میدانند حیات و حق زندگی و انتخاب آزاد و زندگی در جامعه ای بدون ترس و وحشت از سوزاندن و کشتن و محروم شدن دانسته و میدانند.مسلما برای مسلمانانیکه سالیان سال از ترغیب مردم به خرافات دینی و ترساندن مردمان بروز جزا و…سود برده اند بیداری سمی مهلکیست .////// ما در دنیایی زندگی می کنیم دارای قوانین مترقی با حقوق شهروندی بنابراین چنین قوانین عقب افتاده بدوی گرچه زمانی مفید بوده اند ولی اکنون مایه خفت و خواری و افسرده گی و پراکندن ترس و وحشت است.شعار اسلام زمانی برخیز و بترسان بوده ولی شعار جوامع مترقی یر خیز و بپرور و کمک کن یا دیگران حتی افرادیکه جنایتکارند بتوانند یاد گیرند که چگونه در جامعه زندگی کنند.شعار اسلام الله اکبر و لا الا الا لله است که به شعار نازیها و نژاد پرستان و فاشیستها می ماند و در عمل هم متولیان اسلام با کشت و کشتار و تجاوز و غارتگری و بیرحمی سعی در جا افتادنش نموده اند.ولی شعار جوامع مترقی تامل بردباری و ستاها و همیاری و مهر و محبت است.بنابراین هموطنان مسلمانیکه در این سایت یا سایتهای دیگر از برخورد دیگران با دینشان ناراحت می شوند بهتر است تاریخ را بدون تعصب مطالعه نمایند و بدانند که جامعه ایران امروز اروپای قرن 13/14 ب.م اروپاست.در چنین جامعه ای چیزی جز حقوق و حیات انسان و حیات بطور کلی مقدس نیست و همه چیز باید زیر نقد بیرحمانه قرار گیرد.اینده چنین جامعه ای هم برای دگراندیشان و هم فرزندان شما بهتر از جامعه ایده آل شماست.این روند چه ما و شما بخواهیم و یا نخواهیم ادامه خواهد یافت پس بهترین کار تطبیق دادن خود با این روند است.
شهروز جان وقتی دوستانی مانند مزدک به شما نسبت روانی بودن دادن و گفتند که شما باید به روانپزشک مراجعه کنی، من از شما سخت دفاع کردم و به آنها تشر زدم که نادرست حرف نزنند ولی اکنون برایم مسلم شد که مزدک درست میگفت. شما حتما مشکلات حاد روحی روانی داری
/////
از آقای مزدک هم معذرت میخواهم زیاد
اقای سید صادق
شما مثلن اولاد پیامبر هستی. خجالت نمیکشی مانند فحاشان و عربده کشان شروع به فحاشی میکنی؟ واقعا ننگ بر شما که اینقدر بی نزاکت هستید
انسان وقتی رفتار موجوداتی حقیر مانند سید صادق و اشکان را می بیند که چگونه به اسم دین شروع به فحاشی میکنند، کلن از دین و هرچه باعث تربیت اینگونه انسان هایی می شود، بدش می آید.
کار این انسان ها بسیار بدتر از حرف امثال سمیر است. زیرا سمیر حداقل مطلبی را در مورد تاریخ ایران بیان نمود که می شود با اندکی پژوهش درستی یا نادرستی آن را تایید یا رد کرد ولی افرادی مانند سید صادق و اشکان نشان دادند که ذات دین جز فحاشی به دیگران و تعصب ورزی نیست و اصولا رفتار یک فرد دینی از رفتار یک فرد غیر معتقد به دین می تواند هزاران مرتبه بدتر باشد
به امید خرد ورزی و انسانیت
اقایان سید صادق و اشکان
بی شک شما از عقل درست و حسابی برخوردار نیستید
شما چجور انسان هایی هستید که تا یکی حرفی را زد شروع به فحاشی میکنید. فکر میکنید فحاشی کردن کار سختی است؟
اقای سمیر یک مطلب تاریخی را بیان کردند و کاملن هم نکته به جایی بود. اگر به ایران مراجعه کنید، پس از جنگ ایران با اعراب، تعداد زیادی کودک حرام زاده از زنان ایرانی که در جنگ به غنیمت گرفته شده بودند، به دنیا آمدند ///////نهادند تا از بقیه بچه ها قابل شناسایی باشند.
واقعن وجود فحاشانی مانند شما، لازمه عقب مانندگی و جهل یک کشور است.
من از آقای سمیر معذرت خواهی میکنم شخصا از طرف شعبان بی مخ هایی مانند شما.
SHAHRUZ – شهروز این جملات را یادت می آید:
گمشو حیوان رذل و دست از مردم فریبی بردار.
آقای نوریزاد (بی شک آقا برازندۀ شما نیست ولی دوست ندارم با موجود حقیری چون شما خودمانی شوم):
ای ناتوان ابله پس چرا قلم میزنی و به انتقاد جاهلانه و فریبکارانه دست میبری؟
شرم و ننگ بر تو و هر آنکه با تو همدست است برو فلان ///// و اربابانت را لیس بزن
این ها گوشه اندکی از فحاشی های///// مانند توست که الان با معجونی //////حرف میزنی. یادت نیست چجور به نوری زاد فحاشی میکردی؟
در ضمن از //////// تو همین بس که حضور تعداد زیادی انسان جاهل در یک مراسم خرافی را دلیلی بر حقانیت خودت می دانی
من فکر میکردم دوستانم اشتباه میکردند که میخواستند تو خودت را به یک روانشناس نشان بدهی. ولی اکنون مطمئن شدم. حتما خودت را به یک روانکاو سریعا نشان بده
جناب اشکان
لطف کن دهن ///// را بنند و ای دو دستی خاک بر سر خودت و بر سر آنهایی که تو را تربیت کرده اند
اگر شعور داری بیا از لحاظ تاریخی ثابت کن که اینها فرزندان مشروع بوده اند و گر نه حرف مفت و فحاشی کردن بسیار آسان است.
آقای سید صادق
امثال تو شعبون بی مخ های بیشور ////////// بیشتر از هر جاهلی نفهم هستند. ///////// هم بیشتر بر زبان تو و امثال تو جاری است. حتما ////// هستی که نان از سید بودن خود می خوری وگرنه بویی از ادب نبرده ای
سمیر حرفی تاریخی را زد و اکثر ////////////// فرزندان تجاوز و نامشروع هستند. اگر عقل نداری حداقل برو تاریخ را مطالعه کن /////////
معلوم نیست چه //////////// که اینگونه شده اید
جناب نوریزاد بنده به شما ارادت دارم و از شما واقعا عذر تقصیر مطلبم.
من میفهمم در قبال شما و اعمال جوانمردیتان اشتباه کردم
انشاءالله مرا عفو بفرمایید, شما بزرگ ما هستید.
سمیر
متاسفانه میزان زشت سیرتی و زشت گویی را به حد اعلا رسوندی.
مرد این چه طرز صحبت کردنه؟
نه, اصلا من فکر میکنم همه چیز سر جاش درست نصب و وصل شده, در واقع این مقصر ما هستیم که به اسم دفاع از دمکراسی و هموطن از بهایی و بی مذهب و جهود و غیرو داریم دفاعی بی خود میکنیم.
آقا زنده باد فقیهان شیعه که از ابتدا دست اینها رو به درستی خونده بودند و با خون جگر و اشک دیده به ما تذکر میدادند, و ما باز با تکرار دمکراسی, گفتیم هموطن, گفتیم برابری اقلیتها.
چیزی که من الان در اینجا میبینم, رفتار و نوشتاری که در اینجا میبینم, شک ندارم که در صورت وارونگیِ وضعیت به هیچیک از ما رحم نمیکردند, تردیدی بر جای نیست که ذرهایی از حقوق و امکاناتی که جمهوری اسلامی به اینها ارزانی داشته به ما اعطاء نمیکردند.
زمانیکه چند نفر در برابر دریای اکثریت اینگونه فحاشی و لجنپراکنی میکنند, خود حدبث مفصل بخوان در موقعیت اکثریت چه میکردند.
جناب سید ابوالفضل من در کامنتی که بر مطلب شما نوشتم, در ابتدا ذکر نمودم:
“من در تمامی اینترنت تاکنون جرات استفاده از پیشوند سید رو نداشتم”
اکنون قصد دارم این جمله رو توضیح بدم زیرا افراد بی ظرفیت و بی جنبه به خصوص از نوع توهمی نه تنها قادر به فهم نیستند بلکه امیال پلید خویش را استخراج میکنند و تصور هراس از منطق سست و فرومایۀ خویش که بویی از شرف و مردانگی ندارد حض میبرند, آیا میدونید منظور من از این جمله چه بود؟
اگر چیزی به هر نحوی بر توعزیز است, خواه اعتقاد, خواه میراث, خواه احترام به اکثریت و غیرو چرا میبایست در مکانی عرضه شود که بدان بی احترامی صورت پذیرد؟
زمانی که مکانی کوچک از این کرۀ زمین یعنی قطرهایی در مقابل دریا توسط عدهایی بسیار بسیار نازل و با صرف پول و هزار بهانه و تحلیل و هدف, اشغال شده و انگیزهها و اشتراکات شما هم در علم و دانش است, در پیشرفت و ارتقاء کشور است, در رهایی از مشکلات و معضلات است, یا حداقل اینگونه مینمایانند, در اینجا طرح این مقولات و درمیان چنین افرادی چه حاصلی در بر دارد؟ غالب این افراد با انگیزههای مختلف مادی و کینهایی و غیرو راه خویش را انتخاب کردهاند و تازه در پی تعویض راه شما نیز هستند, به این جهت چرا من میبایست نام سید را در این مکان ضایع گردانم؟
بله منظور من از آن جمله بطور دقیق همین بود.
اکنون بیاییم فرض دیگری را مطرح سازیم, که افرادی مانند سمیر عامل مخرب در جهت ایجاد آشوب و بلوا هستند, هویتشان بر هیچ طرف روشن نیست, مزد میگیرند و ایجاد نزاع و فحاشی میکنند و سپس دست بر شکم به قهقهه میپردازند.
فرض بسیار قوی است, کجا شما دیدهاید یک کاه به کوه اینچنین گستاخی و لجام دریدگی کند؟ شعار و امثله و اینها را لطفا کنار گذارید, شما آن را دیدهاید؟ ما آنسوتر را هم دیدهایم, اینقدر خواندهاید؟ ما چند برابرش را چلانده و آبش را هم گرفتهایم, قرار نیست با دیده عاقل اندر سفیه به یکدیگر بنگریم به مانند یک روستاییِ شهر دیده, نقل و آوازه گوییم: “در شهر ما دیدُم یه عمارتی سی آسمان هفتم رفته بید”! یه برج دیده! حالا شما هر چه بگید ما امپایر استیت هم دیدیم, اون حرف خوشو میزنه.
رو راست صحبت میکنم شاید کسانی اونطرف, اینجا رو خیلی پخمه حساب کردن, علت هم کاملا روشنه, مسلمون زادهها در اینجا فقط هدف دمکراسی دارند کسی وابستگی نداره از جایی پول و امکانات نمیگیره, کسی نیومده شما رو رستگار کنه و چیز بخوردتون بده, ولی در انسو ظاهرا برخی با این هدف کار میکنند و به خودشون اجازۀ هر توهین و تعدی رو میدن, اگر داستان چنین است که اشتباه آمدهاید, تنها وقتتان را تلف کردهاید, شما منابع مردم نیستید و هرگونه تغییرات رفتاری و افکاری صرفا تابع روند تحولات طبیعی و تکاملی در هر جامعه محسوب میشود با هزاران منابع گوناگون و روشهای گوناگون که اکثریت قریب به اتفاق آنان داخلی و برخی خودجوش است.
پس به فرض ماسبق بپردازیم, زمانیکه اینچنین عباراتی سخیفی صورت میپذیرد وظیفۀ برخورد محکم با چه کسانی است؟ آیا ما از شما دفاع نکردیم؟ مقاله ننوشتیم؟ بسیاری هزینه نپرداختند؟ حال نیز وظیفۀ شماست, تا زمانیکه این مورد با قاطعیت حل و فصل نشود و عذرخواهی صورت نپذیرید, نه تنها همه چیز مسکوت خواهد ماند بلکه به عقب و گذشته نیز باز خواهد گشت.
ما اجازۀ توهین به مردم خویش, به مذهب خویش, به اعتقادات اکثریت جامعه هرگز نخواهیم داد. تنها یک نگاه کوچک به سیل مراسمهای مذهبی در عاشورا و تاسوعا بیاندازید تا همه چیز دستگیرتان شود.
نکند شما اشتباه فهمیده باشید و همه چیز را حق خود بدانید و در ازای هیچ؟
سلام
درتایید نظر -سالک- به چند اشاره واضح قرآن وحدیث توجه کنیم = حضرت نوح علیه السلام درمورد پسر نا اهلش از خدا سوال میکند چرا پسرم را در طوفان غرق کردی مگر از خانواده من نبود ؟ خداوند درجواب میفر ماید -لیس من اهلک انه عمل غیر صالح – یعنی فرزند تو هر چند ازلحاظ خونی پسرتوست اما چون پاک عمل و پاکدامن نیست پس از اهل تو نیست که مفوم مخالفه این آیه میشود = آنکه پیرو توست وعملش صالح ودرستکار است ازتوست .اگر حضرت فاطمه وحسن وحسین درفکر وعمل پیرو محمد نبودند همان حکم پسر نوح بر آنها جاری میشد.
درحدیث = الناس سواسیه کاسنان المشط لا فضل لعربی علی عجمی ولا لعجمی علی عربی ولا لابیض علی اسود و….
الا بالتقوی که درست مطابق = آیه ان اکرمکم عندالله اتقیکم میباشد ملاک خوب وبد فقط تقوی است ونه هیچ چیز دیگر.
البته بنده براین باورم ممکن است لقب سید گاها برای کسی عامل باز دارنده از بدی شده باشد اما به نسبت سوء استفاده از این نام اولا عددی نیست ثانیا این فرد صالح باید دید خودرا اصلاح کند تا ملاک برتری بر دیگران نشود.
والسلام .
سمیر و آشغال هایی نظیر تو
ای دو دستی خاک بر سرت که تا این حد پست و نفهم هستید.
——————-
اشکان گرامی، مثلاً سمیر و دیگران با این عتاب شما ادب شدند رفتند پی کارشان؟
.
سمیر
اولا بیشعور حرف دهنتو بفهم؛ چند بار به جو؛ قرقره کن, بعد قورت بده.
مبدونی چرا؟
برای اینکه نگم ////// چه کاره بودن که تو ////// پس افتادی.
اون سید اونقدر شهامت داشت خودشو معرفی کنه ولی تو وجودشو نداری بگی چی برای معرفی داری؛ چی هستی؛ پدر مادرت چه کاره بودن که اینقدر راحت کثیف صحبت میکنی.
آدم هرزه زبون چرا مزخرف بحث میکنی؟ چرا مثل معتادها جویده جویده صحبت میکنی؟ اون آقا دلایلشو گفت و تمام این هرزههای تو رو پاسخ داده, بعد سئوالاتی رو که ایشون جواب داده مجددا بعنوان پرسش مطرح میکنی؟
ببین اگر دوست داری هر کثافتی که به زبونت اومد خالی کنی و خودتو خلاص کنی جاش اینجا نیست, یک جو, فقط یک سر جو غیرت و شهامت داری بیا در اجتماع این جور صحبت کن, نه مثل ترسوهای عقدهایی پشت مونیتورت تو هفت تا سوراخ قایم شدی و هفتاد تا غدۀ چرکین وجودتو بیرون میریزی.
خوشم اومد, خوبه سایت نوری زا اینجا هست برای این بساط ها, بنازم به این مدیریت
—————-
سلام آقا سید صادق گرامی
پوزش مرا بخاطر دشنامهای سمیر بپذیرید. ناسزاهای سمیر را حذف کردم. شما نیز ایکاش مراقب سخن خود می بودید.
سپاس
سلام بر ابوالفضل’ در مناظره بین تو و احتمالا برادران مزدک و دانشجو و… می خواهم وارد شوم و نظراتم را ابراز دارم امیدوارم مفید فایده واقع شود(انشاالله). 1-آنها گفته اند در لقب “سید”مفهوم برتری طلبی نسبت به دیگران القا میشود وشما معتقدید نه من چنین احساسی دارم و نه دیگران چنین استنباطی میکنند 2-درجایی دیگر فرموده اید بی محابا به سید بودنت افتخار میکنی همچنانکه خیلی از ملت ها به ملیت و زبانشان و… افتخار میکنند . 3-درپاراگراف دیگری گفته ای چون “سید” ی لقب دولتی ومتکلفانه نیست پس خطاب مردم با این لقب را دوست داری و نشانه ای از محبت ودوستی را برایتان تداعی میکند. 4-جالب تر از همه نوشته ای و ادعا داری که اسراری نهفته در سید بودنت هست ! و برایت برکات و مزایای متعددی از جمله کشش به فضایل اخلاقی و نهی از گناهان به ارمغان رسیده!### جواب### به نظرم ابتدا باید ملاک تشخیص درست از نادرست را بیابیم تا دچار اشتباه نشویم،بهترین ملاک قرآن کلام خدا و سیره پیامبر مکرم اسلام است. در قرآن حکیم آمده است؛ولا تنابزوا بالالقاب ” یعنی :با عنوان و لقب همدیگر را خطاب نکنید* اگردراین آیه تدبر لازم رو داشته باشیم میفهمیم این منع القاب گذاری هشداری برای فرد فرد آحاد جامعه است وچنین نیست که بطور خصوصی برای قشری یا طبقه ای جایزباشد بلکه برای عموم مردم است. & بااستدلال اینکه چون تو احساس فضل نمیکنی پس دیگران هم چنین بینشی دارند نمیتواند جواز صحت حرف شما باشد. 2-بالاخره هر کسی دارای شجره خونی ونژادی است چه بداند وچه نداند عیان یا نهان ،حال افتخار به نژاد و ملیت و زبان و… قابل انطباق با افتخار داشتن به لقب “سید” نیست . القاب و عناوین معطوف به یک طبقه در اجتماع است که مستعد امتیاز طلبی و مفسده اور هست در یک واحد ملی، اما افتخار به ملیت و نژاد و…در یک چارچوب ملی مضر نیست تنها در نسبت یابی با ملل دیگر اگر آمیخته با حس ناسیونالیستی باشد خطرناک و مزموم خواهد بود. 3-ادعا کرده ای لقب سید چون دولتی و متکلفانه نیست پس گفتنش جایز است. هر مسیله صحیح یا غلطی اول از فرد شروع وبه مرور به جامعه تسری یافته وتبدیل به فرهنگ می شود ودرنهایت توسط حاکمان حالت قهری پیدا میکند. با توجه به آیه ای که اشاره شدآن حکم قرآنی مختص تمام شرایط زمانی و مکانی است و چنین نیست که اگر اختیاری باشد جایز است واگر تحکم آمیز واجباری بودمنع داردفرهنگ مثبت دینی اگر به شکل حکومتی وجبری اعمال شود اثر منفی داردبر مردم چه برسد به احکام منفی! 4-لطفا بفرمایید چه اسرار نهفته ای در سید بودنت هست که ما محرومیم و مضافا اگر این لقب برای. شخص تو برکات داشته نمیتوانی آنرا به کل جامعه تعمیم دهی ،درحالیکه سواستفاده ها وضرر ها ی خیلی بدی در جامعه گذاشته است.ببین خیلی از اشخاص فریبکار چگونه از القاب سید،شیخ،ملا،حاجی،آیت الله و……..دکان دین فروشی و تقلب ساخته اند و مردم بینوا وساده لوح را گول زده اند. بیاییم قول و فعل پیامبر اسلام (ص)را سر مشق و الگوی واقعی در زندگی قرار دهیم کجا در طول حیات پر برکتش اورابا القاب وعناوین نام برده اند درحالی که دارای وصف خدایی “خلق عظیم “است هیچ نوع از امتیازات مادی ومعنوی برای خود قایل نبود لباس مخصوص جدای از مردم نداشت ،در مجالس هر کجا خالی بود مینشست، دنبال صدر نشینی نبود،واگر غریبه ای وارد محفلی میشد که حضرت محمد(ص) حضور داشت اورا نمیشناخت،وسوال میکرد:ایکم محمد(محمد کدام یک از شماهاست؟). ولی حالا رو نگاه،عالم نما های مدعی دین مداری و آخوندهای دین به دنیا فروش چه القاب و عناوین و مارک ولباس و…. را برای خود ساخته اند ودر زیر آن بازار ریا و فریب وحکومت و ثروت اندوزی و…را مهیا کرده اند ومردم هم همچنان مظلوم و مفلوک@ ختم کلام اینکه:جهت رها یی خودمان وبندگان خدا از جهل و ظلم حکم قرآنی رادر زندگی اجرا کنیم :(هرگونه القاب خوانی و عناوین گذاری ممنوع). *** والسلام***
السلام و عليكم يا امام ابن امام ابن امام سيد ابوالفضل و رحمت الله و بركاتو.
من مقاله شماراخواندم و ديدم كه چه منطق پرملاطي پشت اون بود . حظ كردم. مثلا در آنجاكه گفته بوديد
ا- لقب “سید” به معنی برتری سادات بر دیگران نیست
…. . در مورد واژه ی “سید” هم همین طور است . کسانی که این کلمه را به کار می برند ، از آن مفهوم برتری “سید” بر دیگران ، مورد نظرشان نیست . هم چنین سادات نیز از این که با این لقب مخاطب واقع می شوند ، هرگز از شنیدن آن “برتر”ی بر دیگران را تلقی و یا احساس نمی کنند . به همین سادگي.
به به به . كيف كردم . چه استدلالي لالي لالي.
۲- لقب “سید” به معنی برتری نژادی سادات بر دیگران نیست
…من پیش از این گفته بودم به سید بودن خودم “افتخار” می کنم . جالب است که ما اگر خودمان را از نسل آرش و فردوسی و پورداذبه بدانیم و به آن افتخار کنیم …
با انصاف بگو ببينم اصلا كسي بابك و پورداذبه رو مي شناسه كه خودشو منصوب به اون كنه؟ مگه اشغالگرا گذاشتند ما بابك و پورداذبه رو بشناسيم كه بعنوان جدمون به آنها افتخاركنيم و اصلا تا به حال ديدي كه كسي بگه من كوروش زاده ، فردوسي زاده يا بابك زاده ام؟ خودت بگو شنيدي يا ديدي؟ اما مملكت پرازاولاد حسن وحسين و جعفر و كاظم و علي و محمده . درسته ؟
سيد جان صحبت سراينه كه تو داري به كساني افتخارمي كني كه پدر مارو درآوردند. خيال مي كني راست راستي خيلي كارشون درست بوده . بابا جون تو يا ايران را دوست داري يا نه.اگه ايران رو دوست داري چطوري به كساني كه فاتحه ي فرهنگ و تمدن مارو خوندن افتخارمي كني خودت بگو.
۳-چرا “سید” بودن را دوست دارم و به آن افتخار می کنم
… به واسطه ی ارتباط معنوی با پیامبر ….
دمت گرم . نمي دونستم شما با پيغمبر ارتباط معنوي داريد. ميشه يه خورده شرح اين ارتباطات رو بديد.مواظب باشيد سپاه نشنو وگرنه همون بلايي كه سرمخابرات درآورد سرشما هم درمياره.
۴-چرا به نیاکانم افتخار می کنم
… من به نیاکانم افتخار می کنم زیرا که آن ها انسان های بزرگی بوده اند که تغییرات شگرفی در جامعه ی خود و جهان ایجاد کردند که آثار آن هنوز وجود و ادامه دارد. …
جداها . پاكستان و افغانستان و ايران و عراق و تركيه و سوريه و مصر و ليبي و كجا و كجا و كجا رو ببينيد. چه تغييرات شگرفي . به به به .
… ما به گالیله و گاندی و گوس هم افتخار می کنیم . … پس من چرا به نیاکانم که چنان تغییرات بی نظیری را در جامعه ی خود و جهان پدیدآورده اند ، افتخار نکنم؟ ( یادتان نرود که من آن تغییرات را در جهت رشد و کمال انسان ها می دانم ، …..
راست مي گي . قبوله . گاليله كيه . نياكان شما خيلي پيش از گاليله تلسكوپ هابل رو اختراع كردند. خيلي پيش از گاندي برطبل صلح و دوستي كوبيدند. بله بله . دررابطه با تغييرات درجهت رشد و كمال انسان گل گفتي . ببين چي كردند. قبل از اسلام مردم ايران و مصر و سوريه همه آدمخواربودند. سواد نداشتند. بي تمدن بودند. اخلاق نداشتند. بي ادب بودند. هفت تا هفت زن مي گرفتند. با دختراي نه ساله ازدواج مي كردند.حرفاي بدبدمي گفتند. اسلام اونا رو باادب كرد. باتمدن كرد.قرمه سبزي خوركرد.با سوادكرد. وهي كرد وكرد و كرد تا امروزكه نتيجه شو مي بينيم.
۵-ساداتی که شان این سیادت را ندانسته اند…..
بايد شان اين سيادتو دانست. بايد قبول كرد كه سيد اولاد پيغمبره و پيغمبرم سروره. و خدا فرموده اطاعت كنيد از خدا و رسول و اولاامر .اولاامرهم همون سيدان. چرا. چون طبق قانون شيعه بعد ازپيغمبر علي و فرزندانش بايد حكومت كنند و بعدهم طبق قانون شاهنشاهي اولاد اونا. چون همانطوركه سلطنت ازپدر به پسرمي رسه و تا آخردنيا شاهزاده شاهزاده است امامت هم از پدر به پسر مي رسه و تا آخردنيا سيد سيده . پس بايد گفت السلام و عليكم يا امام ابن امام ابن امام سيد ابوالفضل و رحمت الله و بركاتو.
با همه ي اين احوال ميخوامت ابوالفضل جان چون هم بنده ي خدايي هم انساني هم ايراني هستي و هم توسايت نوري زاد مي نويسي و من كيف مي كنم.
به ابوالفضل مي خوامت ابوالفضل. لطفا با آهنگ آهنگران بخون. به ابوالفضل مي خوامت ابوالفضل.
کمتر کسی را می توان سراغ داشت که در زندگی روزمره خود کلمه اخوند را به کار نبرد یا نشنود.اخوند کیست و از کجا وارد فرهنگ ما شد.یک مثال قدیمی طنز در ایران وجود دارد که می گوید اگر ریش هر اخوند را بالا بزنی زیر ان نوشته شده است (ساخت انگلیس).
این ضرب المثل طنز ریشه عمیقی در حقیقت دارد.دو اصل مهم در تشیع عبارتست از اجتهاد و تقلید که تا قبل از زمان قاجار این دو اصل وجود نداشته یا خیلی کمرنگ بوده است.تا پیش از دوره قاجاریه هیچ شخصی را نمی توان یافت که خود را روحانی یا مجتهد معرفی کرده باشد و از مسلمانان بخواهد که مقلد او باشند و اوامر او را اطاعت کنند.بر طبق مدارک اولین بار در زمان صفویه سر و کله انگلیسیها در ایران پیدا شد.
نام برادران شرلی برای همه اشناست.برادران شرلی در هنگام عزیمت به ایران مترجم در اختیار داشتند که این نشان دهنده انست که دولت انگلیس از سالها قبل کشور ایران مردم ایران و روحیات انها را می شناخته است و با قصد و نیت قبلی پا به کشور ایران گذاشته است.در هنگام عزیمت برادران شرلی به ایران یکی از همراهان انها به اشتباه توسط دولت شاه عباس کشته می شود.شاه عباس از شنیدن این خبر ناراحت می شود و به برادران شرلی می گوید ای کاش به جای این نوکر شما شش ایرانی کشته می شدند ولی هرگز این اتفاق نمی افتاد برادران شرلی به شاه عباس می گویند زیاد خودتان را ناراحت نکنید این نوکری که کشته شده ایرانی بوده شاه عباس از شنیدن این خبر خوشحال!میشود و می گوید خوب حالا عوض اون نوکر شما هر کدام از نوکرهای مرا خواستید بردارید.چند سال قبل از اعزام برادران شرلی به ایران دولت انگلیس یک هندی را در پوشش یک درویش روانه ایران می کند که نام وی مقصود علی بوده است.حدس زده می شود برادران شرلی بر اساس اطلاعات مقصود علی از جامعه ایران به کشور ایران اعزام شده باشند.درویش مقصود علی به زبان فارسی چنان تسلط داشته که حتی شعر فارسی نیز می سروده است.وی اولین ویروس شومی بود که از طرف دولت انگلیس روانه ایران شد و به طوری که در ادامه می بینیم صنعت ملا و اخوند سازی توسط وی در ایران راه انداخته شد.
ورود مقصود علی به ایران به سال نهصد و نود هجری گزارش شده است.در این زمان در ایران خانقاه های زیادی وجود داشت و کسی که مجلس خانقاه را می گرداند به مجلس ارا معروف بود.از انجا که مقصود علی شغلش درویشی و مجلس ارایی خانقاهها بود به مجلسی معروف شد واین اقا پدر مجلسی های مشهور می باشد.مقصود علی هندی پس از امدن به ایران ساکن اصفهان می شود و با دختر یک درویش لبنانی جبل املی به نام درویش ملا محمد ازدواج می کند.
در سال هزارودو هجری شاه عباس شروع می کند به مبارزه با صوفیان در حالی که پادشاهان صفوی خود در ابتدا از طرفداران صوفیان بودند.ما در کتاب مرتضی راوندی تاریخ اجتماعی ایران جلد سوم صفحه چهارصدوهشتادوسه می خوانیم که در دوران شاه عباس مبارزه با متصوفان برای از بین بردن نفوذ انان به اندازه ای شدید بود که در عرض سی سال تمام مهر علاقه سیصد ساله نسبت به صوفیه جای خود را کینه و انتقام و تعصب کور داد.
مقصود علی هندی وقتی با برخورد شدید شاه عباس با صوفیان روبرو می شود از ایران فرار می کند.مقصود علی هندی از خود دو پسر در ایران به جا می گذارد یکی محمد تقی و دیگری محمد صادق که این محمد صادق همان علامه مجلسی اول می باشد.
محمد صادق در هنگام فرار پدرش فردی نابالغ بوده اما بعد وقتی بزرگتر می شود به فرقه صوفیان می پیوندد و بدون ترس از شاه عباس به خانقاهها رفت و امد می کرده است.پس از مرگ شاه عباس شاه صفی جای وی را می گیرد.قابل ذکر است که بعدها وقتی علامه مجلسی دوم پسر مجلسی اول دستور کشتن صوفیان را می دهد مردم به او معترض می شوند که پدر تو نیز درویش بود پس چرا با صوفیان چنین برخوردی می کنی وی در جواب می گوید که پدر من یک درویش واقعی نبوده و برای رسوخ در صوفیان و کسب اخبار از انها به لباس درویشی در امده است.در حقیقت علامه مجلسی اول جاسوس شاه عباس بوده است.پس از روی کار امدن شاه صفی سیاست سرکوب دراویش توسط وی ادامه می یابد اما از بخت بد علامه مجلسی اول وی هیچ مدرکی در دست نداشته که ثابت کند واقعا درویش نبوده و وقتی جان خود را در خطر می بیند از ترس جان همانند پدرش به هندوستان می گریزد.این علامه مجلسی اول هم دو پسر داشته یکی عبدالله که وی را همراه با خود به هندوستان می برد و پسر دیگرش به نام عزیزالله را در ایران باقی می گذارد.پس از فرار محمد تقی پسرش عزیزالله در ایران به ثروتی بسیار زیاد دست می یابد که البته منبع و ریشه این ثروت مشخص نیست.
یکی از نوادگان عزیزالله الماس گرانبهایی را به حرم علی تقدیم می کند که به خاطر این کار این خاندان به الماسی معروف می شوند که هم اکنون نیز خاندان الماسی در اصفهان یکی از خانواده های پولدار می باشند.بعد از مدتی محمد تقی هندی با یک ماموریت جدید همراه با شخصی به نام سید مراد هندی به عراق فرستاده می شود.این اولین برخورد ما با پیشوند سید در تاریخ است.اولین بار مقصود علی هندی با توجه به داغی بازار صوفیان خود را درویش معرفی می کند اما حال که دراویش بازار خود را از دست داده اند مراد هندی خود را سید معرفی می کند.سید مراد هندی سه پسر داشته است.
یکی ابوالمعالی یکی عبدالکریم ویکی هم محمد علی نام داشته است.محمد علی در عراق به شغل طبابت مشغول بوده و به خاطر اطلاعاتی که در زمینه پزشکی داشته به حکیم معروف می شود و هم اکنون تمام کسانی که در عراق فامیل حکیم دارند از نوادگان این محمد علی هستند.محمد تقی هم در عراق دارای ثروت زیادی بوده و فرزند وی به نام محمد باقر در عراق تحصیل می کند.محمد تقی منشی های زیادی داشته است وی به همراه تمام منشی هایش و ابوامعالی و عبداکریم به ایران مهاجرت می کند که مصادف با پادشاهی شاه سلیمان بوده است و با توجه به قدرت مالی فراوانی که در اختیار داشتند مدارس متعددی در ایران به راه می اندازند و طلبه های زیادی را جذب مدارس خود می کنند و انها را اموزش می دهند.ماموریت اقای محمد تقی رواج خرافات تا سرحد افراط در بین مردم ایران بوده است زیرا دولت انگلیس تنها راه را برای سلطه بر ایرانیان ایجاد جدایی بین انها دانسته و البته خوب تشخیص داده بود و تا امروز هم از این تفرقه استفاده می کند.منشی های محمد تقی شروع می کنند به کتاب نوشتن که البته تمام کتابها به نام محمد تقی یا همان علامه مجلسی منتشر می شده است.منشی های محمد تقی به سراسر ایران می رفتند و برای او تبلیغ می کردند.
.محمد تقی برای تمام کارها و اوقات شیعیان از بدو تولد تا لحظه مرگ دعاهای بخصوصی را ابداع می کند.هر روز هفته یک دعا هر ماه سال یک دعا تمام اداب و کارها یک دعا به نحوی که اگر انسان بخواهد به تمام این دعاها عمل کند از زندگی باز می ماند و تازه یک دهم دعاها را هم نمی تواند بخواند.از نظر علمی محمد تقی پدر گرچه علامه بزرگ است اما از فرزندش محمد باقر در نزد شیعیان کمتر است.
محمد تقی دختر داشته که به همسری شخصی به نام محمد صالح خاتون ابادی درمی اورد از این زوج فرزندی به دنیا می اید به نام میر محمد حسین که محمد باقر یعنی همان مجلسی دوم دخترش را می دهد به میر محمد حسین.
میر محمد حسین پس از ملاباقر مجلسی می شود ملاباشی شاه سلطان حسین.از ان روز تا کنون بیشتر امامان جمعه فرزند زادگان این میر محمد حسین هستند.میر محمد حسین باعث شکست ایران از افغانها می شود.شاه سلطان حسین یک وزیر با تدبیری به نام فتحعلی خان اعتمادالدوله.که این شخص در حقیقت اداره امور مملکت را بر عهده داشته زیرا شاه سلطان حسین شخصی نادان و خرافاتی بوده است.
در شبی امدادهای غیبی(انگلستان)به میر محمد حسین ماموریتی را محول می کند و وی خود را با عجله نزد شاه سلطان حسین می رساند و وی را فریب می دهد که فتحعلی خان اعتمادالدوله قصد کودتا و براندازی حکومت او را دارد و یک سری مدارک جعلی را نیز به سلطان حسین نشان می دهد.سلطان حسین بلافاصله دستور کور کردن وزیر خود را می دهد و خود این میر محمد حسین دستور شاه را اجرا می کند و وزیر بالیاقت شاه نالایق را کور می کند.روز بعد سلطان حسین متوجه اشتباه خود می شود اما دیگر کار از کار گذشته بوده است.دختر محمد باقر مجلسی با شخصی به نام محمد اکمل ازدواج می کند که فرزند انها وحید بهبهانی نامیده می شود که این وجید بهبهانی ابداع کننده اجتهاد و تقلید در شیعه می باشد.دختر دیگر محمد تقی با شخصی از سادات ازدواج می کند که فرزند انها طباطبایی نامیده شد و نسل طباطبایی ها از انجا نشات گرفته است.یعنی خانواده های طباطبایی حکیم مجلسی بروجردی بحرالعلوم امام جمعه امامی الماسی و خیلی دیگر از خانواده های مذهبی همه از این جا ریشه گرفته اند.
انچه خواندید گوشه ای از تحقیقات اقای مهدی شمشیری در رابطه با پیدایش اخوند در ایران بود من سعی کردم جان مطلب را در این جا بیاورم.القابی مانند ایت الله و پوشش امروزی اخوندها از زمان قاجاریه شروع شده است.
الآقای السید الابوالفضل
الاول: اگر نهادن نام سید (اقا) جر برای نشان دادن برتری اعراب و مذهبیومن در ایران بوده است، پس برای چیست؟ مگر نه اینکه خود محمد گفت: حسن و حسین سید جوانان اهل بهشت هستند که نشان دهد اینان برترند؟
الثانی: مگر نه اینکه همین واژه سید برای به اصضلاح نشان دادان رابطه با پیامبر بنا شده و شما معتقدید که پیامبر بهترین ادم دنیا بوده است؟
السوم: مگر نه اینکه فرزندان نامشروعی که در تجاوز اعراب به ایران در جامعه به دنیا آمدند از اجتماع طرد شدند و برای اینکه از فرزندان مشروع شناخته شوند، آنها را ////// نامیدند که مردم بتوانند آنها را به عنوان فرزند ناخلف بشناسند؟
الچهارم: مگر نه اینکه همین سید ها همیشه در پس ویرانی های عظیم ایران بوده اند و بیشتر هویت عربی دارند و نه ایرانی؟
الپنجم: اگر مقصود برتری نبوده است چرا خودشان را به جای سید عبد یا غلام یا نام گذاری نکردند؟
این واژه منشا خجالت و جهالت است تا خوبی و مهربانی
الششم: تازيان براي آنكه سلطه خود را بر متصرفات خود تثبيت كنند ضمن استفاده از شمشير با روشهاي ديگر سعي در تحميل خود به مردم مغلوب داشتند از آن جمله خود را سيد كه در زبان عربي به معني آقا و سرور است مي خوانند و مردمان بغير از خود را(ايرانيان و روميها كه در آن زمان كه عرب بر اثر گرسنگي ملخ مي خورد اينان بر جهان ان روز سروري مي كردند) عجم كه در زبان عربي همواره بار منفي داشته و به معني گُنگ است را بكار مي بردند و با گفتارهاي ديگر مانند سه چيز موجب ابطال نماز است سگ و الاغ و عجم، پست بودن اين واژه را به كرات گوشزد مي نمودند.اينان وقتي وارد ايران شده با روشهاي مختلف سعي در جا انداختن اين سلطه فكري كه اعراب سيد ايرانيان هستند.بودند هرچند ايرانيان در برابر اين چنين رويكردهايي مقاومت مي كردند اما بخاطر طولاني شدن سطه تازيان توانستند بتدريج اين فكر را در اذهان جا بيندازند.
اما اعراب به اين قانع نشده و فرزندانشان را كه از زنان ايراني بر اثر ازدواج يا تجاوز متولد شده بودند را بخاطر بالا بردن جايگاه اجتماعي انان بصرف داشتن پدر غارتگر مهاجم //// تا بدين مرتبت اجتماعي توله سگهايشان نيز بر مردم ايران فخر بفروشند. و چنين شد كه /////////، نور چشم اين مردم شدند، بر اثر مسخ فرهنگي و حماقت مردم جاهل. و محملي شد تا سادات واقعي /////// بغير از انها مردمان رند ديگر چون صفويان و گدايان دوره گرد از اين انتساب حرمت آفرين خوششان بيايد و خود را بدروغ به اين طبقه بيشرف اما در فرهنگ بعد يورش ،با شرف شده، متنسب كرده وبدان فخر نمايند و دمار از روزگار مردمان بر آرند.
جناب سید ابوالفضل
سلام دوست من.
نوشته اخیرتان در باب سید و سادات حقیقتا بوی کهنگی می داد. از آن بوهای نا خوشایندی که جسارتا باید بگویم کمی هم مهوع است. ببخشید که از واژه استفاده می کنم. فقط خواستم احساسم را بگویم. شما ظاهرا قضیه را خیلی جدی گرفته اید! واقعا باورتان شده است که جدتان پیامبر اسلام است! با آن تاریخ مغشوش اعراب بدوی که چند صد سال بعد نوشته شده، این سید و سادات بازی ها واقعا خنده دار است. حالا به فرض که واقعا شما از نواده های پیامبر باشید، اصلا فرزند مستقیم او باشید، گیرم پدر تو بود فاضل؛ از فضل پدر تو را چه حاصل. اینهمه اختلاط نژادی در تاریخ ایران بوده است که ما و شما نهایتا پا به عرصه این زندگی بگذاریم؛ آخر این چه بساطی است که پهن کرده اید دوست من؟ لطفا رها کنید این بحث های بیهوده را. درود به روان پاک سهراب سپهری که گفت: نسبم شاید به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد.
با احترام
بردیا استقامت
مذهب دلیل اصلی همه این بیچارگی ها ست .
سید ابوالفضل
خیلی زیبا استدلال و توصیف کردید, باور کن من در تمامی اینترنت تاکنون جرات استفاده از پیشوند سید رو نداشتم اگرچه همه جا گفتم که از نوادگان پیامبر هستم و تا جایی هم که در تاریخ خوندم نژاد پیامبر عرب نبوده و مهاجر به آن سرزمین بودند.
در زمینۀ احترام و ملاطفت جامعه با سادات کاملا صحیح گفتید و از کودکی با چنین وضعیتی همواره مواجه بودهام اگرچه از تبعیض واقعا تنفر داشتهام و این تناقض گاهی برای من بسیار دردناک بوده.
نمونهایی که شما از شالبند سبز و اعتماد مردم مطرح کردید هم کاملا صحیح است و من به شخصه دنیایی از این خاطرات به همراه دارم که یکی از اونها رو به مناسبت سفر آقای نوریزاد به کردستان بیان میکنم:
من البته چند مرتبه و در سنین مختلف به جبهه رفتم که از زمانیکه دانشاموز بودم و تا حدود 25 سالگی که دانشجو بودم و در بازگشتم جنگ خاتمه یافت, و جالب اینجاست که همواره به کردستان اعزام شدم.
در یکی از گردانها که برادر شهید همت هم در عید فطر اونجا اومدند و حتا از سفره پهن کردن هم نمیتونست کناره بگیره و اصولا آرام و قرار نداشت, آشپزی نسبتا آتشین مزاج هم وجود داشت, از صبح کله سحر تا شام به هنگام سرو غذا به تک تک بچهها توصیه و امر و نهی داشت, بعد از نماز صبح بچهها گاهی یکی دو ساعت میخوابیدند و آشپزِ نابهنگام با یک ملاغه بدست میومد و به تختها میکوبید که بلند شید برای صبحونه, من دانشجو بودم و پست تخصصی در گردان و یک اتاق مستقل داشتم که بجز چند تا از دوستای صمیمی که هر شب میومدند و فرمانده گردان که خیلی عیاق بودیم و الان هم از فرماندهان سپاه هست, با کسی سرو کاری نداشتم و کاملا مستقل بودم.
زمستون بود و سرمای قطبی کردستان و سحر وضوی با آب یخ , دریاچه زریوار یخ قطور میبست و با ماشین میشد از روش عبور کرد, البته اون موقع مریوان نبودیم.
روزی از مرکز دو نفرو برای طرحی فرستاندند, تا حدود 3 نیمه شب داشتیم روی طرح کار میکردیم, قرار گذاشتیم حدود 10 برای اجرا روونه بشیم, درب رو قفل نکردیم و خوابیدیم و حتا برای نماز هم بلند نشدیم, بیرون هم یک متر برف باریده بود, سه نفری در خواب ناز بودیم که یکمرتبه بختک ملاغۀ آشپزِ نابهنگام بر مغزمون جاری گشت, دو متر از تخت پریدیم و بدتر از اون به آشپز پریدم که مگه آرپیجی زدن, یه صبحونه است دیگه, نخواستیم, میریم قهوهخونۀ کلای محمود نون ماست میخوریم, بندۀ خدا رفت ما هم خوابیدیم, تا حول و حوش ساعت 11 که سه نفری داشتیم میرفتیم.
معمولا زمانیکه احتمال خطر و شهادت (که اونجا نقل و نبات بود) میرفت من شالبند سبز میبستم, یک مرتبه آشپز اومد پیش ما و شروع کرد به سید سید کردن و دست ما رو گرفت شروع کرد به بوسیدن و به سرو صورت کشیدن برای تبرک, که البته مطلقا علاقهایی به این کارها ندارم چه برسه به دست بوسیدن که سریع دستمو کشیدم و نذاشتم بیشتر ادامه بده.
اعتقادات مردم, بهرحال یک واقعیته در کشور ما, بعضی سوار اون میشند و بدنبال اون بر خر مراد و آرزوها.
ولی همانگونه که شما هم مطرح کردید و البته چنانچه توام با ایجاد جهل و سواستفاده نگردد دارای جنبههای مثبت هم میباشد, لذا تعبصات غیرمذهبی در پارهایی موارد کاملا بیجاست و داستان رو میبایست بصورت درست و ترتیب صحیح و کامل دید و نه صرفا اجزایی از آن و قضاوت شتابزده بر مبنای آن جز و ورود به بحث تبعیض یا تفوق.
سلام علیکم
حضور شما را در سرزمین وسلاله پاکان ارج می نهیم این سفر حداقل از این منظر که کسانی چشمی به سایت تو دارند و آن را می خوانند تا از بخش کوچکی از حقایق به عمد سرپوش گذاشته شده این سرزمین آگاهی یابند پر برکت است .
اما نوری زاد عزیز اگر در بازگشت در قروه توقف داشتید حتما مزار کس دیگری را نیز زیارت کنید عالمی بزرگ از معدود عالمان بزرگ جهان اسلام در قرن اخیر ؛ مفسری بزرگ و بی همتا ؛ اندیشمندی که با قلم رسای خود برای هلبجه شهید مرثی ای نگاشت و جهان اسلام را از آنچه در کردستان بر سر مردمانش می آید با خبر ساخت . استاد شهید ناصر سبحانی
مردی از سرزمین هورامان به استقامت کوه همیشه سر افراز شاهو ؛ کسی که شبانه شهیدش کردند و جسدش را از سنندج به قروه منتقل نمودند ودور از چشم بیدار مردمان سرزمینش به خاک سپردندش.
آقای بردیا استقامت عزیز
درود بر شما
اظهار نظرتان باز هم مثل همیشه سنجیده و متین بود . من با همه ی آن چه گفته اید و بویژه نظرتان در خصوص “تبادل اندیشه” موافقم . چرا “در فردای دموکراتیک ایران “؟ چرا از هم اکنون نه ؟ چه چیزی مانع آن است که از هم اکنون ، از طریق مساعدت و معاضدت و خردورزی ، برای بهروزی کشور و مردم و خودمان ، همفکری و تبادل نظر کنیم ؟ ما هنوز محتاج درک همان یک بیتی هستیم که به عنوان اولین درس های مدرسه ، معلممان در گوش هامان زمزمه کرد :
دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد
ارادتمند
سید ابوالفضل
سید ابوالفضل عزیز
سلام
نوشته دوم شما در ارتباط با ناسیونالیسم ایرانی را خواندم. نوشته شایسته ای بود و از خواندن آن لذت بردم. نکته ای که دوست دارم اشاره کنم این است که من، شما، جناب دانشجو و سایر دوستان طبیعتا تفکرات متفاوت و گاه متناقضی داریم و این لازمه یک فضای دموکراتیک است. بیایید به جای تقابل اندیشه، به تبادل اندیشه بپردازیم زیرا همگی در یک مسیر گام بر می داریم. در فردای دموکراتیک ایران، دینداران با بی دینان و دگر اندیشان باید در یک جامعه به صورت مسالمت آمیز زندگی کنند. می ماند قدرت سیاسی که باید بر اساس وزن اجتماعی اندیشه ها تقسیم گردد. حتی همین فاشیستهای خودمان (طرفداران استبداد دینی) اگر منقرض نشوند، می توانند به اندازه وزن اجتماعیشان از قدرت برخوردار شوند. البته نوشته اخیر شما و جناب دانشجو در باب انسان، نشان از این تبادل اندیشه داشت که جای سپاس دارد.
با احترام
بردیا استقامت
“سید” بودن سادات و نژادپرستی نژادپرستان
****************************
کسان متعددی به بهانه ی استفاده ی من از عنوان “سید” ، با تعابیر مختلف بر من تاخته اند . گاهی استفاده ی من از این عنوان را ، نشانه ی برتری طلبی و نژاد پرستی دانسته اند و فی المثل گفته اند : ” بفرمایید به چه استدلالی خود را برتر از دیگران می دانی و از کلمه ی سید برای خود استفاده می کنی؟” یا در جایی دیگر گفته اند : ” حضرت آقا ای برتر از عوام ای فرزند پیغمبرو علی و فاطمه ای تافته ی جدا بافته خلقت ای کسی که دروصفت گفته اند آدم ازخاک و سید از نوراست . ای سرور و والا منطق و استدلالت را ببر برای خودت تا شاید بتواند به تو به باوراند که تو هم مثل مایی ای ازخود راضی نژاد پرست و اینقدر هی نگو منطق منطق استدلال استدلال.”
اما این دوستان به همین اندازه اکتفا نکرده اند و بدون هیچ دلیل قانع کننده ای آن را به بحث های بین من و خودشان و یا من با دیگران تسری داده اند . مثلا به این مورد توجه کنید : “شما زورمی زنید تا هرجور شده این دین و مذهب را پایدارنگهداری تا درکنارآن بتوانی سید و سادات و آقا و سرور بمانی وگرنه خوب می دانی که این فرهنگ به هرکجا پاگذاشته جز خرابی چیزی ببار نیاورده است .شما مثل کسانی می مانید که برای ماندن درجاه و مقام کاذبشان حاضرند یک ملت را قربانی کنند اما از شان آنها کاسته نشود.”
گاهی نیز پارا از حدود اخلاقی فراتر می گذارند و کارشان به هرزه گویی می رسد .به این مورد نیز توجه کنید : “، واژه سید بر گرفته از ارتباط فامیلی و نژادی یک ایرانی با اعرابی است که به اسم اسلام به ایران حمله نمودند و جنایت ها بیشماری انجام دادند و در نهایت وقتی بچه های حاصل از تجاوز آنها، از اجتماع و در بین مردم طرد شدند ( به اسم فرزندان غیر مشروع)، مذهبیون با نام نهادن واژه سید برآنها، به نوعی در پی برگرداندن آبروی از بین رفته بودند. بنابراین بسیار مناسب است که شناخته شود کسانی که با نام آقا و اولاد پیامبر در ایران برتری یافته اند ( سید خمینی، سید خاتمی، سید خامنه ای ….سید ابولفضل) حاصل چه فرایندی در ایران بوده اند و چگونه در اعراب در ایران برای خود فامیل پیدا کردند”.
من در مورد این که خودم را از دیگران برتر می دانم یا نه ، در نوشته ای خطاب به ” ناشناس” ، پاسخ داده ام . این پاسخ تحت عنوان ” سیاه نامه تر از خود کسی نمی بینم ” منتشر شده است . نوشته ی مذکور در ذیل نوشته ی آقای نوریزاد تحت عنوان ” شیخ علی تهرانی- ترور- دختران موسوی ” انتشار یافته است . حتی از عنوان مطلبی که من نوشته ام می توان استنباط کرد که من هرگز خود را برتر از دیگران نمی دانم . اما از آن جا که این موضوع به کرات از سوی برخی دوستان مطرح شده و می شود ، در این نوشته به اختصار مطالبی را خدمت دوستان ، توضیح می دهم . بدیهی است که اگر به توضیحات باز هم بیشتری نیاز بود ، در خدمت دوستان خواهم بود .
قبل از ارائه ی توضیحات مورد نظر ، ناگزیر تصریح می کنم که هرگز قصد نیت خوانی ندارم . نمی گویم که این دوستان از روی غرض ورزی چنین اظهاراتی را طرح نموده اند و یا از این جهت که در بحث مقابل با من ، دلیل قانع کننده ای نداشته اند و ناچار و از روی عصبانیت ، به این وادی ورود کرده اند . فرض من همه این است که این اظهارات ، ناشی از ناآگاهی به موضوع و سوء تفاهم بوده است . توضیحات من در جهت رفع این سوء تفاهم ها خواهد بود . اظهارات بعدی دوستان ، البته خواهد توانست که “نیت” آن ها را آشکار نماید .
ا- لقب “سید” به معنی برتری سادات بر دیگران نیست
دوستان زیادی که این موضوع را خطاب به من نوشته اند ، از این حیث بر من تاخته اند که این “لقب” را به معنی “آقا”یی و “آقا”یی را به معنی “برتر”ی تعبیر نموده اند . این استنباط اشتباه است . ما همه همدیگر را “آقا” و ( زنان را “خانم” ) صدا می کنیم . محمد آقا، آقا مزدک ، آقای دانشجوو… . در این خطاب کردن نیز هرگز منظورمان برتری کسی که او را “آقا” خطاب میکنیم ، نیست . آشکار است که مخاطب نیز چنین استنباطی در مورد خودش نخواهد داشت . در مورد واژه ی “سید” هم همین طور است . کسانی که این کلمه را به کار می برند ، از آن مفهوم برتری “سید” بر دیگران ، مورد نظرشان نیست . هم چنین سادات نیز از این که با این لقب مخاطب واقع می شوند ، هرگز از شنیدن آن “برتر”ی بر دیگران را تلقی و یا احساس نمی کنند . به همین سادگی .
2- لقب “سید” به معنی برتری نژادی سادات بر دیگران نیست
من پیش از این گفته بودم به سید بودن خودم “افتخار” می کنم . برخی از دوستان ، این افتخار کردن را مستمسکی دانسته بودند تا با تمسک به آن مرا نژاد پرست بدانند . برخی نیزلطف کرده و مرا از لیست ایرانیان خط زده و گفته بودند ، که اصلا من ایرانی نیستم . عرب هستم .
می خواهم تصریح کنم که اگر کسی به نیاکانش افتخار کرد این به معنی نژاد پرستی نیست . جالب است که ما اگر خودمان را از نسل آرش و فردوسی و پورداذبه بدانیم و به آن افتخار کنیم و علاوه بر آن با این مستمسک خودمان را برتر از سایر ملل بدانیم ، نه تنها نژاد پرست نیستیم ، بلکه این یک مزیت است که ما داریم و سایر ملل مثل ترکیه عراق و سوریه فاقد آنند . و این مزیت که نشانه ی برتری ما نسبت به دیگران است ،می تواند موجب “امیدواری” ما باشد (به نوشته ی من تحت عنوان ” برای افشاندن بذر امید نیازی به دیدگاه نژادپرستانه نیست (2)” ، خطاب به دوستمان آقای دانشجو ، مراجعه شود) ، اما اگر کس دیگری به نیاکانش افتخار کند نژادپرست است . این همان چیزی است که من از آن به “جزمیت عام” تعبیر کرده ام .
بدیهی است که همه (با کمی تسامح ، “بیشتر”) مردمان به پدر و مادر و خانواده و نیاکانشان افتخار می کنند ، حتی اگر قابل افتخار کردن نباشند . بیشتر مردمان به “ملیت”شان افتخار می کنند ، حتی اگر چندان ملت سرفرازی نباشند . بیشتر مردم زبانشان را دوست دارند و به آن می بالند ، حتی اگر زبانشان چندان خوب نباشد ، و این ها عیب که شمرده نمی شود ، هیچ، بلکه بعضا نقطه ی قوت هم محسوب می گردد . اما آن چه که موجب می شود تا چنین احساسات و عواطفی ، به نژادپرستی بگراید این است که نیاکان خودت را ، ملیت خودت را و… خودت را ، برتر از دیگران بدانی و این را مستمسکی قرار دهی تا دیگران را خوار و خفیف وانمود کنی . واین برتری را اسبابی قراردهی تا از آن طریق امتیازات و حقوق خاصی را برای خودت بخواهی و خواستن آن ها را حق خودت بدانی و برای دیگران نه .
این دقیقا همان کاری است که منتقدین با من می کنند آن ها خودشان را انترناسیونالیست و مرا نژاد پرست می نامند . چرا؟ به واسطه ی این که من “سید” هستم (یعنی از اعقاب پیامبر) و آن ها ایرانی هستند ( ولابد نژاد برتر) . آن ها حتی به زعم خودشان اسم مرا از فهرست ایرانیان خط می زنند ، مرا از جرگه ی ایرانیان ، بیرون می کنند .(گرچه این کار در صلاحیت آن ها نیست.) یعنی آن ها مرا (از دید خودشان) به دلیل وابستگی به خانواده ی پیامبر ، نژادپرستانه غیر ایرانی می نامند.
من مسلمانم وبا اتکا به این مسلمانی ، معتقدم که هیچ برتری بین انسان ها وجود ندارد . اگر مردم شعبه شعبه و قبیله قبیله هستند ، برای این است که از هم باز شناخته شوند . گرامی ترین مردم “نزد خدا” پرهیزگارترین ، آن هاست . البته این گرامی بودن ، “نزد پروردگار” است (نه مردم) و از آن گذشته تشخیص”پرهیزگاری ” با خداوند است و باز هم مردم نمی توانند این را تشخیص دهند . پس به اعتقاد من مردم نسبت به یکدیگر و نژادها نسبت به یکدیگر ، و ملت ها نسبت به یکدیگر ، و اقوام نسبت به یکدیگر ، برتری ندارند . و به طور مشابه سید به غیر سید برتری ندارد .
من “سید” هستم و به آن افتخار می کنم . با این حال هرگز این “سید” بودن را ، موجب برتری سادات ، بر دیگران نمی دانم . اصولا در هیچ جای قرآن نیز نشانه ای از برتری عده ای از مردم بر دیگران ، که به وسیله ی نژاد ، محقق شده باشد ، به چشم نمی خورد .
3-چرا “سید” بودن را دوست دارم و به آن افتخار می کنم
برخلاف بسیاری از القاب دیگر ، “سید” ، یک لقب دولتی و متکلفانه نیست . این یک لقبی است که مردم به سادات داده اند . در به کار بردن آن نیز ، اجباری وجود ندارد . هرکس بخواهد آن را به کار می برد و هرکس که نخواهد ، استفاده نمی کند . برخی بدون این که حتی نام اصلی ما را صدا کنند ، تنها و تنها ، “سید” خطابمان می کنند . اذعان می کنم ، که این نوع مخاطب قرار گرفتن را بسیار دوست می دارم .
می دانید چرا؟ زیرا در لحن گوینده ی کلمه ی “سید” ، مهربانی موج می زند و البته بسیاری اسرار نهفته ی دیگر (که تا سید نباشی) ، آن ها را حس نخواهی کرد . او می خواهد بگوید که از تو ، به واسطه ی ارتباط معنوی با پیامبر (ص) ، تدین ، امانت داری ، راستگویی، وفای به عهد ، خوش خلقی ، مهربانی ، جوانمردی و… را توقع دارد . علاوه بر این ، آن ها از ما به عنوان “سید” انتظار دارند که قدر این جایگاه معنوی را بدانیم و خودمان را از رذائل اخلاقی پاکیزه نگه داریم . اگر ما چنین خواسته ای را (به طور نسبی) برآورده کنیم ، مورد محبت مردمان قرار می گیریم و آنان باران محبت شان را بی دریغ بر ما می بارند . برعکس اگر کسی شان این جایگاه را مراعات نکند ، بیش از مردمان غیر سید ، مورد تنفر واقع می شود و البته مردم حساب اورا از سادات وارسته جدا می کنند .
اگر تو سیدی باشی که ، فضائل اخلاقی در تو جمع شده باشد و به واسطه ی همان فضیلت ها مورد اعتماد مردم شوی ، چه بسا که موجب احترام مردم نیز قرارگیری و پناه گاه و پشتیبان آن ها . مردم در گذشته از این شان سادات چه بسا که برای رتق و فتق امور و حل و فصل اختلافاتشان سود می برده اند . پدرم می گفت هنگامی که کودکی چند ساله (حدودا شش ساله) بود ، در محل زندگیشان بین دو طایفه درگیری فیزیکی رخ داد . مردم با سلاح های سرد به جان هم افتادند و نزدیک بود که کار به از دست رفتن جان تعداد زیادی بکشد . پدر بزرگم ، پدرم را به میان مرافعه برده بود و از او خواسته بود که یک طرف شال سبزی را نگه دارد و خودش آن را باز کرده بود و در حد فاصل دو طرف دعوا قرار گرفته بود . متخاصمین به احترام آن ها و سید بودنشان ، به مرافعه خاتمه داده بودند .
من در هنگامی که لفظ “سید” را خطاب به خودم می شنوم ، مهربانی مردم و آن توقعات را حس می کنم . حس می کنم که با مردم هستم . حس می کنم که مردمی که مرا با این کلمه مخاطب قرار می دهند ، دوستم دارند و من نیز دوستشان دارم . تلاش می کنم که توقعات مردم را برآورم و به آن ها عشق بورزم و هرچه در توان دارم ، برایشان انجام دهم . این حس دوست داشتن مردم و تلاش برای “انسان” بودن که از آن ناشی می شود ، که “گوهره ی” موهبت “سید” بودن ، برای من است ، آن قدر گرامی و عزیز است ، که حاضر نیستم آن را مخفی کنم ویا با چیز دیگری عوض کنم . پس “فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم” که من “سید” هستم و مردمان را دوست می دارم . و به این مردم دوستی و به این سید بودن افتخار می کنم .
4-چرا به نیاکانم افتخار می کنم
برخی از دوستان نیز به من تاخته اند که چرا به نیاکانم افتخار می کنم . و همان طور که گفته شد برخی آن را نشانه ی نژادپرستی دانسته اند . گذشته از آن که همه به نیاکانشان ، افتخار می کنند ، من به نیاکانم افتخار می کنم زیرا که آن ها انسان های بزرگی بوده اند که تغییرات شگرفی در جامعه ی خود و جهان ایجاد کردند که آثار آن هنوز وجود و ادامه دارد. شاید برخی از دوستان با این نظر من موافق نباشند . عیبی ندارد . این نظر آن هاست . آیا به عقیده ی دوستان من حق ندارم که نظرم خودم را داشته باشم ؟
ما به یک شاعر (حتی گمنام) که زمانی برای ما شعری سروده و گامی در جهت ارتقای فرهنگمان برداشته ، افتخار می کنیم ، چه رسد به شاعران و نویسندگان بزرگ . همین طور است در مورد یک فیلسوف ، یک مورخ ، یک هنرمند ، یک دانشمند و قس علیهذا . حتی من می گویم این ربطی به ایرانی بودن و هم وطن بودن نیز ندارد .ما به گالیله و گاندی و گوس هم افتخار می کنیم . معلوم است که این افتخار کردن نه تنها ایرادی ندارد ، بلکه نوعی قدردانی از آن بزرگان است و حتی ایجاد انگیزه ، برای حاضران، تا بکوشند که آن ها نیز انسان های بزرگی بشوند تا آیندگان از آن ها به نیکی یاد کنند .اگر چنین است ، پس من چرا به نیاکانم که چنان تغییرات بی نظیری را در جامعه ی خود و جهان پدیدآورده اند ، افتخار نکنم؟ ( یادتان نرود که من آن تغییرات را در جهت رشد و کمال انسان ها می دانم ، هر چند که برخی از دوستان ممکن است که چنین تلقی و گمانی را نداشته باشند) .
5-ساداتی که شان این سیادت را ندانسته اند
بی گمان بوده و هستند ساداتی که از اعتماد مردم به خودشان سوء استفاده کرده اند . از این اعتماد و احترام به نفع منافع شخصی خودشان بهره برده اند . حتی می بینیم کسانی که کلاه سبزی بر سر می گذارند و با این عنوان که از سادات هستند ، تکدی گری می کنند . کسانی نیز از این طریق ارتزاق می کنند . بدیهی است که حساب اینان جداست . این گروه نفرت مرا بر می انگزیند . من بیش از شما از این دسته متنفرم .
بحث را می شود هم چنان ادامه داد. من فعلا به همین اندازه اکتفا می کنم . شاید در تغییر دیدگاه دوستان موثرباشد . در غیر این صورت و اگر ضروری بود باز هم ادامه می دهیم .
ارادتمند
سید ابوالفضل
آقای نوریزاد گرامی
سلام بر شما
خدا قوت مرد .
وقتی از دشت ها می گذری
انبوه غنچه ها را که پژمرده اند .
نگاه کن !
آیا می شود از کوله بارت
رودی جاری سازی تا آبشان دهد ؟
و خورشیدی بتابانی
تا بارورشان سازد؟
آیا آن ها گل های شکفته ای خواهند شد
تا به رویمان لبخند بزنند؟
فردای لاله زارهای میهن مان شکوفا باد.
ارادتمند
سید ابوالفضل
اشاره به کوله بران ، مطلبی را تداعی کرد از کتاب “خاطرات یک کهنه سرباز” که نام نویسنده اش را حافظه فرسوده به یاد نمی اورد ، که از افسران سوسیالیست خدا پرست بود . می نویسد که ، در زمان دولت ملی دکتر مصدق وابسته نظامی سفارت ایران در عراق بودم . برای امدن به تهران ، ناچار در قهوه خانه ای در مرز ایران و عراق اطراق میکردم تا وسیله نقلیه ای پیدا شود . یک بار قهوه چی به من گفت که مگر خرید نفت شما تحریم نشده است و از این حیث در مضیقه نیستید ، گفتم چرا . گفت مگر شما به قند و شکر احتیاج ندارید ، گفتم احتیاج داریم . گفت عده ای هستند که بدون تحمیل هزینه ای به دولت نفت ایران را با قاطر و الاغ به عراق میبرند و از آن طرف قند و شکر و پارچه می اورند ، دولت شما با هزینه زیاد چند گروه سرباز در مرز مستقر کرده تا از کار انها جلوگیری کند . این کار عاقلانه است ؟
به تهران که رسیدم به دیدن دکتر مصدق رفتم و سخنان قهوه چی را باز گو کردم . دستور داد سربازان را باز گردانند .
از دور سلام بر تو . دست برادری و محبتت را می فشاریم . قدمهای خسته ات را در کردستان با سلام خدا و ملائکه ی رحمتش بر مومن موحد پذیرا هستیم.
سلام بر شما ! خدا قوت خسته نباشید. خداوند حکیم سکونت و ارامش روحی را به خود و تمام اعضای خانواده ات، برساند.
با درود به نوریزاد عزیز،
مختصات دقیق و ویژگیهای سزاوار نامگذاری لعنت آبادهایی را ملت ایران دیری است که به حق و درستی تشخیص داده اند که کجاها هستند و چه جسدهای نیم متحرک متعفنی ادای زنده بودن در آنجاها در میآورند، همان جاهایی که ننگ و نفرین و انزجار ابدی یک ملت بدرقهٔ هیولاهای وجود نکبت بار آنهاست.
با نودو پنج میلیارد دلار ثروت مقام معظم رهبری اگه سودش عاید این مردم میشد الان زندگی راحتی داشتند
خاطراتی از کردستان
صبح اول وقت که برگۀ ابلاغم را بر میز اعزام نیرو در یکی از شهرهای اصلی کردستان قرار دادم مسئول آنجا نگاهی به من انداخت و نفهمیدم چه برق سه فازی در من دید که گفت: در الکترونیک واردی, پاسخ دادم بله, نمیدانم چه پستی برایم در نظر گرفته بود ولی پس از رفتن به کنار میزِ همکار و شروع به یک زمزمۀ کد دار با لبخانی فهمیدم همانجا نیاز به یک نیمچه متخصص دارند, ولی مشکلشان این بود که آیا تازه وارد هوم…هوم یعنی قاطی آنها خواهد شد و در غیر اینصورت اُوم اُوم یا بعبارتی دک, که پیشدستی کردم و تقاضای یک پست اوم اومی نمودم.
خوشبختانه سپاه تقاضای یک مورد از پستهای مورد علاقۀ من را داده بود, برگه را توشیح و آدرس دادند و کسری از ساعت آنجا بودم, از آنجایی که مسئول مربوطه تشریف نداشت به اغذیه فروشیِ نزدیک برای بالا انداختن قند خون مراجعه نمودم(مطمئنم دیابتی هم به ریشمان خواهند بست همانگونه که جانباز به ما بستند, خیر آقا جان بادمجان بم افت ندارد), با دومین فشار فک و دندان بر ساندویچ, ساندویچ فروش به صدا درامد و با لهجۀ شبه گیلکی (لهجۀ برخی کردها بسیار به گیلکیها شباهت دارد) گفت شما از برادران سپاه هستید؟ نیاز به پاسخی هیجاندار نبود تنها با ریلاکس نمودن پوست و اندام و جوارح صورت که با نیروی جاذبۀ زمین اندکی به پایین میل نمود پاسخ مثبت هویدا گشت, گفت والاه چند بار چند نفر اینجا آمدن گفتن برای حال کردن(آبکی) آمدن, از قرار بندۀ خدا با روئیت ریش و محاسن ما پاک گرخیده بود, برای همدیگر هم که کم نمیزنند! خوب در بدو امر آدم به یاد بی معرفتی میافتد ولی به یک روایت روانشناسی یعنی آدمهای عافیتجو و باسیاست, که علاقهایی در ورود به فساد و پولهای بادآورده ندارند, و اتفاقا در کل استان کردستان غالب مردم به همین شکل هستند
به جرات میتوان گفت سالمترین مردم کشور, حتا یک مورد معتاد لب کوچه و خیابان هرگز ندیدم, فروشندهها و راننده تاکسیها برخلاف استان … که دربدر بدنبال یک غیرخودی میگردند تا هفت پشتش را از سفر بعدی پشیمان سازند با غریبه با انصافترند, و درکل مردمی ساده و مهمان نواز, ولی اندکی کینهایی, بد تا کنی بدتر تا خواهند کرد, درست رفتار کنی عین اعضای خانواده دوستت خواهند داشت و از هیچ کاری دریغ نخواهند کرد, واقعا حیف است اوضاع بد اقتصادی مردم را با فرهنگ اصیلشان فاصله اندازد.
این قوم مردمی کاملا قانع هستند که بندرت بتوان یافت کسانی که شرافتشان را به امیال پست و خانمان انداز به فروش رسانند, در ماموریتی به یکی از شهرستانهای آذربایجان شرقی یعنی میاندوآب در مغازهایی مشغول صحبت با فروشنده بودم, فردی با لباس کردی و اندامی ورزیده در حالیکه حاوی دو ساک در دست و یک ترانسفورماتور برق با وزن سنگین بود وارد شد و با لهجۀ کردی به زبان پارسی گفت “وسایلی دستی دوم برقی برای فروش ندارید؟” فروشنده گفت نه شما چی در ساکهات وسایل نداری؟ مرد گفت چی جور وسایلی؟ فروشنده با راحتی و صدای رسا گفت هروئین, تریاک, مرد هم با طعنه گفت بلی دارم!
زمانیکه فروشنده مشغول راه انداختن یک مشتری شد با مرد به سخن پرداختم, گفت اهل مهاباد است و هر روزه به منظور خرید ترانسقورماتور و دیگر لوازم الکتریکی به شهرستانهای اطراف میرود و در مناطق اطراف شهر یا روستایی که ولتاژ برق پایین است یا نوسان دارد به فروش میرساند, در کیسهاش یک ترانس دیگر بهمراه مقداری خرده ریز برقی بود, پای پیاده با دو ترانس سنگین تمام خیابانهای میاندوآب را پیمود برای تامین زندگی خانواده و مادر پیرش, با آن قدرت بدنی و چالاکی بسادگی قادر به هر کار خلافی بخصوص در مناطق مرزی بود, چرا میبایست برای لقمهایی نان حلال و شرافتمندانه که هزاران برابر آن را در هر نقطهایی از کشور براحتی میتوانست کسب کند تن به حمل این بار سنگین و مشقت دهد؟ حتا واقعا ممکن است خودش هم نداند ولی باطنا نمیتواند رضایت به آلوده ساختن فرزندان مردم و سیر کردن شکم فرزندانش توسط پولی به همراه نابودیِ یک سرنوشت و ناله و نفرین مادر و پدری باشد, وگرنه چگونه ممکن است تاکنون صدها سخن و پیشنهاد دریافت نکرده باشد؟
بعدها نیز او را با همین وضعیت در بناب دیدم, مغرور و شرافتمند و راضی از سرنوشت.
سلام بر بزرگ مردان چون تو و دکتر خزعلی. در مملکت سانسور و جهل و تاریکی و نکبتی چون ضرغامی ، حرفهایی از جنس نو را باید از شما دو نفر شنید. خاک بر سر ضرغامی. من احتمال این را هم نمی دادم که بشنوم یک بهایی شهید یا اسیر داشتیم.
سلام استاد بزرگوار و رنج کشیده از دست نابکارن زمان همچون ملت زنده اما مرده در تاریکی ظلمتهای
کذابان و غارتگران زمان
ردپای دزد دهکده مان بر روی برف حیاطمان شبیه چکمه های کدخداست/
نوریزاد جان خیلی باصفایی فقط کمی نگرانتم حتما وحتما یه سر به یک روانپزشک بزن
جناب اقای نوریزاد (ایت الله)
در مطلب کوتاه و نسبتا طنزی که راجع به سیم ارتباطی بین امام زمان و علی خامنه ای (به ادعای اخوندی که گفته بود اقا و امام زمان با سیم به هم وصلند و ارتباط دارند)
نوشته بودم جناب عالی امرانه و بسیار مودبانه از من خواسته بودید که بهتر بود به جای طنز مقاله ای در این مورد مینوشتم.
نقد را زمانی مینویسند که شخص و یا یک مجموعه کار و عملی انجام میدهند که از صد در صد محتوای ان لا اقل در صدی درست است و در ضمن نقد نه تنهابه در صد نادرست باید اشاره کرد بلکه قسمت درست هم باید تایید و نقد شود.ولی متاسفانه این حکومت قرون وسطایی در ۳۴ سال حتی یک در صد عملکردش درست نبوده است تا بتوان بر ان نقدی نوشت و انچه کرده به شکلی تهوع اور به طنزی زشت و کثیف و بچه گانه و ایران بر بادده همراه با حماقت اغشته به شقاوت و جنایت در حد جنایات هیتلر الوده بوده است.
مثلا وقتی امام جمعه قم میگوید که علی خامنه ای یا علی گویان به این دنیا وارد میشود دیگر چه نقدی میتوان بر ان نوشت چرا که این فقط هجو احمقانه است و پاسخ هجو احمقانه طنز است.
در پایان برایتان سفری پر بار به خطه کردستان ارزومندم . من فارسم ولی قلبا فدای هموطنان کردم میگردم و امید وارم در اینده جبران مافات بنماییم.
با احترام :علی
I am a Kurd, I admire your trip to the Kurdistan.
آقای شاعر این چه نوع شعری است بگو تا مردم نیز سر در بیاورند آقای نوریزاد هر مطلبی زا می گذارند اما انصاف من وشما کجا رفته دو کلمه حرف حساب بنویس تا مردم بهره مند شوند اگر قصد شما این است که نوریزاد دکتر نیست ایشان چنین ادعایی ندارند هر چند که دکترای افتخاری یا معادل دارند که با آن میشود از لفظ دکتر استفاده کرد با عرض معذرت ( دفتر بشوی از این سخن بی سروته …حرفی بگو نه مثل بی مایگان … سایتی بدیدی رایگان… شعری بگو تو شایگان … بگو تو شایگان شعری…توشایگان شعری بگو….شایگان شعری بگو تو ….بدرود جناب شاعر … جناب شاعر بدرود … شاعر بدرود جناب…
با عرض سلام به اقاي نوري زاد
من يك جوان سقزي هستم كه مي خواهم گوشه اي از مشكلات بسيار مردم سقز را بازگو كنم وبه شما توصيه مي كنم در انها مقداري تأمل كنيد . از شوراي به اصطلاح اسلامي قبلي شهر كه تمام بودجه شهر را با شهردار يك جا بالا كشيدند گرفته تا جدول هاي سالمي كه هر چند ماه يكبار كنده شده تا تازه تر جاي ان را بگيرد و پول انها را به عنوان ماليات از ما مي گيرند و به جيب سرمايه داران گردن كلفت مملكت مي ريزند . از مستمندان و تنگدستان محله ( تازه آباد) بگويم كه در فقر و تنگدستي بسيار زيادي به سر مي برند در حالي كه كميته امداد كمك بسيار اندكي به انان مي كند و شهرداري سقز نيز مردم اين محله را از ابتدايي ترين امكانات شهري محروم ساخته است . اگر از مردم شهر بپرسيد به شما مي گويند كه چند هفته پيش اطلاعات براي اينكه يك تجمع مردمي راه بيندازد تا شايد مردم شعاري بدهند يا شيشه اي را بشكنند و پليس از انان فيلم بگيرد , چه شايعه راه انداخت تا سقز را يك شهر آشوبگر معرفي كند كه مبادا فردي كرد را استاندار كنند . و ديگر مشكلاتي كه حكومت براي مردم و به خصوص پيروان احمد مفتي زاده ايجاد كرده است . بگذريم , سقز زيبايي هاي بسياري دارد كه لايق زيارتي كه براي درياچه زريبار گفتيد است , از جمله برگريزان زيباي پارك مولوي كرد كه درختان رنگارنگ و بلند قامتي دارد و مسجد كهن دومناره سقز كه ديدني است . مردم سقز دل هاي پردرد و شكوه هاي شنيدني زيادي دارند كه از شما مي خواهم با گوش دل انها را بشنويد .
با ارزو موفقيت , از خدا براي شما عمر طولاني نه , عمر باعزت مي طلبم .
Z . H
سلام
خسته نباشید
دنبالتان راه افتادم ! رد پایت در نوشته هایت به وضوح دیده میشود!
گمتان نخواهم کرد !
یعنی این همه ظلم در کشور …………………………..در زمان قبل از انقلاب مردم هم آزاد اندیش بودند ولی از برکت انقلاب خونبار مردم هم به سرازیری عادت کرده اند و شتاب هم می گیرد
سلام جناب نوری زاد عزیز
لطفا بنویس دین اسلام همچنین دستوری نداده است در فرهنگ کهن ایرانیان هم چنین داستانی کم سابقه است. بنویسید این کارها زاییده پول و قدرت و خودخواهی و غرور است.
این جا است که باید به حرف دکتر غروی ایمان آورد که امامت علی (ع) سلام نمی تواند از جنس حکومت باشد. چون آن زمان دیگر علی نمی تواند بیشتر از 5 سال دوام بیاورد. نه بیست و …..خدا می داند چند.
اعتراف می کنم با خواندن این گزارش شما از خودم هم متنفر شدم که چقدر یک انسان می تواند پست شود.
اینکه می گویند مذهب مواد مخدر است بی خود نیست!اصولا مذاهب بخصوص مذاهب منوتیستی(تک خدایی) و ایدیولوؤیهای گوناگون انسانها را در چهارچوبی قرار میدهند که درست مثل آدم معتادی که بیشترین وقتش صرف بدست آوردن مواد است مومنین هم باید همیشه حواسشان باشد که ظاهر را حفظ کنند.اصلا کاری ندارند که هزاران انسان توسط همکیشانشان سلاخی شود.همه چیز را سیاه و سفید می بینند و آنچه را با چهارچوبشان نخواند دشمن تلقی میکنند.
خیلی بدبختی
جناب نوری زاد سلام واحترام
اگر( استغفرالله ) دوباره به آنچه لعنت آباد قروه مینامند رفتید از شهید مجتهد استاد کاک ناصر سبحانی هم سراغی بگیرید وعکسی از مزارش بگیرید.
جناب نوری زاد عزیز
ان شا الله گزند از شما دور باد
بنظرم این سفرنامه درد ورنج است
کمی هم تلنگری به شادمانی مردم بزنید
چه چیز بدی است این “یقین” . این “حتما” . این “قطعا” . من قطعا بحقم . پس دیگران بر باطل اند . بعدش ؟ بی گمان خشونت .
چرا به جای این که بگوییم “من یقین دارم که …” ، نمی گوییم : من باور دارم که … ، من این طور فکر می کنم که … ، و…؟ این طور بهتر نیست ؟
ارادتمند
سید ابوالفضل
درود بر شما
نوریزاد عزیز حال که سفرتان را از غرب شروع کرده ای سری هم به شیروان چرداول از توابع ایلام بزن. روستاهای تابعه از لرینی تا سراب کلان و از گوراب تا شورآباد پاره هایی از بهشت که مردمانش ممهربان و دوست داشتنی اما مسخ شده دیوان و ددان.
دو سال درین منطقه تدریس میکردم و چه استعدادهای به هرز رفته ای را که دیدم و درد کشیدم. ودر برگشت هم سری به “صحنه” شهر اهل حق(یارسان) بزنید و اگر توانستید مرهمی بر زخم دل آنها باشید
سرنوشتی همچون بهائیان برایشان رقم زده اند.
استعداد موسیقی بخصوص موسیقی مقامی در خونشان است اما از وقتی سید خلیل عالی نژاد را ترور کرده اند افسرده و پژمرده اند.
میبخشید شما را راهنمایی میکنم. شما خود هر گونه صلاح میدانید.
ولی اگر رفتید سلام مرا برسانید.
نظر دهندگان محترم
***لعنت خدا بر /////***
جای تعجب نیست که اکثر آخوندها از اهالی شهرستانهای مختلف کشور باشند و لی به تنها چیزی که فکر نمیکنند ایرانی بودن است و به تنها چیزی که افتخار میکنند پیروی از خرافات متعلق تازیان 1400 سال پیش است. مگر تازیان که مادر خرافات هستند در طول دوران تاریخ شناخته شده بشری چه منفعتی برای بشریت داشته اند؟
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) – که پله اول پیشرفت ایران است – در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
مهدی
با سلام خدمت سرور آزادگان
مرهم رنجیدگان
هودۀ بیهودگان
عاشق معشوقهگان
حاصل بیحاصلان
مجمر ادویهدان
مَخلص بی خالصان
مخمل بی خالگان
انجم کوکبزیان
ای نور دیده, ای دیده نور, نور ای دیده, دیده ای نور, نور دیده ای, دیده نور ای … چرا… چرا اینچنین گشتهایی؟
به چه روی این کنی؟
حذف خامه تو را نشاید, پس مکن
گر دیپلمی دکتر مگو
گر کنی, دژم شوی, حزین شوی, غم خوری, قم شوی
دل بد مکن, سانسور مکن, خلق گریان مکن, ساغر ز آب دیده دریا مکن
دکترایت نیست داوش مکن, نگین گوهری به انگشت مکن, خال سیه به رخسار مکن
آنچه هستی قناعت جوی, سوی خلق بی ریا تر شو, گوش خود بی ملامت جوی, روی خود بی کراهت شوی
با سجده و رکوع و ادب