گفتوگوی هفته با محمد نوریزاد
طرح بحث مخالفت با مجازات اعدام در ایران
در ماههای گذشته دوباره صدور و اجرای حکم اعدام در ایران شدت گرفت. چندصد مورد اجرای حکم اعدام فقط در چند ماه! تا کی این وضع ادامه خواهد داشت؟ تا کی حکومت هر بار به دلیلی به خود اجازه میدهد جان محکومان را بگیرد، محکومانی که به دلیل وضعیت نابهسامان قضا در ایران هیچکس نمیتواند بداند کدام یک گناهکار و کدام بیگناه بودهاند. تازه چه گناهی؟ کدامین گناه من است که میتواند به دیگری حق بدهد تا حق حیات از من بستاند؟
به هرحال در ایران نیز همچون هر کشور دیگر عنان قانونگذاری و اجرای قانون در دست عده معدودیست که بر جان و مال شهروندان مسلط هستند. اینکه این گروه معدود در درازمدت چگونه با شهروندان رفتار میکنند تنها و تنها به این بازمیگردد که هر فرد و عضو جامعه تا چه حد حاضر است برای کلیت جامعه و بویژه برای بخشهای ضعیفتر آن مسولیت بپذیرد. جامعهای که شهروندانش از مسولیتپذیری بالاتری برخوردارند نمیتواند برخوردی سبعانه با خود را در دورهای طولانیتر تحمل کند، حتی اگر دست برقضا عدهای جانی و از انصاف و عدالت بیخبر عنان قدرت را در دست گرفته باشند.
در ایران پس از پشت سرگذاشتن نظام شاهنشاهی، به امید برپایی زندگی بهتر، مردم با رای گسترده خود نظامی را برپا کردند که در هر دهه از زندگیاش دورهای خونین وجود دارد و اعدام یکی از اشکال تحقق این دورههای خونین بوده است که جان هزاران هزاران انسان را گرفتهاست.
در این سیوچند سال هرگاه حاکمان «ضرورت» حس کردهاند برای تسلط بر اوضاع، در استفاده افسارگسیخته از ابزار اعدام کوتاهی نکردهاند. آیا بدون برخاستن صداهایی رسا از درون جامعه این روند هرگز متوقف خواهد شد؟ آیا بدوناینکه مجموعه جامعه و در خط مقدم آن «روشنفکران»اش به سطح مشخصی از آگاهی برسند این خونریزی متوقف میشود؟
حرکت علنی دکتر محمد ملکی و آقای محمد نوریزاد نویدبخش است. سرانجام نوری در تاریکی سوسو میزند. نور آگاهی به این امر که اعدام راهگشا نیست. اینکه در گذشته نقش این مجازات غیر انسانی تا چه حد بر افزایش «امنیت» تاثیر داشته یا نداشته بحث دیگری ست اما در دنیای امروز که امنترین کشورها بدون مجازات اعدام چتر امنیت بر سر خود گستردهاند انسان گمان میکند که پذیرش عدم نیاز به اعدام باید بدیهی باشد… اما چنین نیست و هنوز اقشار گستردهی جامعه ما و حتی «روشنفکران» آن در این عرصه با سوالات جدی روبرو هستند.
آغاز حرکت دکتر ملکی و آقای نوریزاد را بهانه گشایش این بحث قرار دادیم به این امید که بیشتر و بیشتر سوال ایجاد کنیم درباره این شیوه اعدام که امید است هرچه زودتر جزئی از برگهای زشت کتاب تاریخ بشر بشود.
در رابطه با مجازات اعدام و طرح بحث کارزار علیه اعدام در ایران، با آقای محمد نوریزاد گفتوگو کردیم.
آقای نوریزاد گرامی هفته گذشته آقای دکتر محمد ملکی اشارهای داشتند به تلاش برای راهاندازی یک کارزار علیه اعدام. گویا شما هم درجریان این کار هستید. کمی بیشتر توضیح میدهید درباره این موضوع و اینکه آیا کارزار شروع شده است و یا هنوز در مرحله بحث است؟
در این باره، باید اول ببینیم اصلا فلسفه اعدام چیست. اینکه با کشتن یک عده خطاکار، جنایتکار و تبهکار، این را مایه عبرت سایرین قراردهیم تا آنها که میخواهند به همان راه بروند دست از این مسیر بکشند؟ این صورت ظاهر مسئله است در تمام نقاط جهان که حکم اعدام در آنجاها اجرا میشود. در قرون گذشته شاید بخاطر اینکه نگهداری تمام مجرمان محکوم به اعدام، و بررسی دقیق جرم صورت گرفته ممکن نبود، این مجازات بیشتر اجرا میشد و بظاهر توجیه هم داشت. اما در دنیای امروز باید نگاه به این موضوع تلطیف شود. اگر هدف تربیت جامعه است، باید نگاه کرد و دید این مجرم چگونه در بستری از رفتارمجرمانه قرار گرفته. مسلما پارامترهای بسیاری در ارتکاب این جرم تاثیر داشته. به همین دلیل بشر امروز روشهای بسیار مطلوب تری برای تربیت و بازگشت مجرمین به اجتماع دارد.
مثلاً در بحث قصاص، علاوه بر موضوع فوق، این هم مطرح است که کشتن فرد قاتل باعث تسکین و التیام خانواده مقتول میشود. اما کسی توجه به این نمیکند که این اعدام باعث میشود یک خانواده دیگر هم از هم پاشیده شود. شاید در گذشته راهی جز این نبوده. اما امروزه میتوان با روشهایی، که هم مجازات مناسبی در نظر گرفته شود، و هم بستر این فراهم شود که مجرم سرانجام تربیت شود. بتوان راههای مناسب تری جایگزن کرد.
حال، نکته قابل توجه این است، که در ماههای اخیر و پس از شروع به کار دولت آقای روحانی، رویکرد اعدام در ایران با شیب بسیار تندی سرعت گرفته و ما شاهد این بودیم که در نقاط مختلف کشور ناگهان تعداد اعدامها چندبرابر شد. و حتی یک عصبیتی در صدور حکم اعدام.در رفتار مسئولان قضایی دیده میشود. این است که ما هدفمان این است که همه مسئولین و خصوصا دستگاه قضایی را دعوت بکنیم به یک آرامش. به اینکه میشود حتیالامکان به جای مجازات اعدام، از روشهای جایگزین مانند حبس ابدی که با برنامه های تربیتی همراه باشد استفاده کرد. شما اگر یک قاتل را به حبس ابد محکوم کنید، بعد از 10 سال اگر بیگناهیش ثابت شود، جا برای جبران مافات هست. به این شکل میتوانیم این احساس را به مردم بدهیم، که ما بیشتر به دنبال تربیت جامعه هستیم، تا تنبیه.به هر روی، این شد که بنده و آقای دکتر ملکی، و البته دوستان دیگری هم هستند که نامشان به زودی مطرح خواهد شد، برآن شدیم که خواهان یک آرامش و روشنگری در این زمینه باشیم، دعوت به عقلانیت کنیم و در نخستین گام خواستار کاهش شتاب و افزایش روند اعدام در کشور شویم. البته به زودی با اجماع بر این موضوع یک بیانیهای خواهیم داد، و مسئولین، دستگاه قضا، رهبری و افراد مسئول را دعوت خواهیم کرد که در باره اعدام های سراسیمه یک بازنگری بکنند. به این فکر کنند، که شاید برخی قوانین فرسوده میشوند و دیگر کارایی ندارند. برای مثال آنها آیا با اعدام در ملا عام، انتظار دارند جامعه تربیت شود؟
ما در قدم نخست به اعدام در ملا عام معترضیم و خواهان حذف سریع این شیوه هستیم، و در قدم بعد به روشهای جایگزین برای اعدام میاندیشیم. من و آقای دکتر ملکی میدانیم که ممکن است چنین درخواستی در ابتدا، توسط حاکمیت اجابت نشود و حرف ما معلق بماند. اما بالاخره از یک جایی باید شروع کرد.
به نظر میرسد شما قصد دارید در دو سطح این پروژه را پی بگیرید. طرح موضوع در میان مردم وفعالان و دیگر درخواستهای مشخص و عملی از مسئولین و دستگاه قضایی. برای اینکه درخواست شما از مقامات بتواند تاثیرگذاری بهتری داشته باشد، به این فکر میکنید که دیگر فعالان حقوق بشری، اجتماعی و سیاسی را با خود همراه کنید؟
حقیقت اینکه ما با طیف وسیعی از حقوقدانان، فعالین و زندانیان سیاسی، و دیگران تماس گرفتیم، اینها روح مسئله را میپسندند اما اغلبشان تمایل به همکاری آشکار وسرگشاده ندارند. دلیلش هم این است که امنیتی وجود ندارد برای فعالینی که بخواهند پای یک چنین بیانیههایی را امضا کنند و حق هم میدهیم به هر کدامشان، این قابل درک است. اما به هرحال، من و دکتر ملکی و چند نفر دیگر تصمیم گرفتیم این کار را شروع کنیم. شاید مطلوب آرمانی و ایدهآل ما این باشد که همگان را به همراهی بخوانیم و همگان نیز با ما همراه شوند. اما ما نمیخواهیم به خاطر اینکار، دیگران به زحمت بیفتند. فقط هم بحث بازداشت و زندان نیست، متاسفانه در شرایط فعلی و شیوههایی که نیروهای امنیتی دارند، این ممکن است به از دست رفتن شغل و زندگی خانوادگی و همه چیز منجر شود. متاسفانه اینطور است. کسی محکوم میشود زندانش را هم میگذراند ولی مثلا استاد دانشگاه بوده. وقتی بر میگردد شغلش را هم از او گرفتهاند. به همین دلیل ترجیح دادیم افرادی مانند من و دکتر ملکی که دیگر به نوعی آب از سرمان گذشته و کمتر دغدغه این چیزها را داریم پیشقدم شویم. در شرایط فعلی همینکه همدلی هموطنان زیادی را به همراه داریم برایمان کفایت میکند و مطمئن هستیم. اگر شرایط مناسبتر شود این همراهی آشکار خواهد شد.
این بیانیهای که از آن صحبت کردید هماکنون در چه مرحلهای است؟ آیا در روزها یا هفتههای آینده شاهد انتشار آن خواهیم بود؟
به زودی منتشر خواهد شد. در حال رایزنی با چند نفر دیگر، و همچنین توافق بر متن نهایی بیانیه هستیم. چیز خاصی هم نیست این بیانیه! ما فقط میخواهیم وجدانهای بیدار جامعه و مسئولان را فرابخوانیم به یک حرکت انسانی. ما نه میخواهیم آشوب کنیم. نه با قدرت حاکم میخواهیم دست به یقه شویم، ما ایرانیان دوستدار مردم هستیم. حرف ما فقط این است که شاید شیوههای بهتری باشد. مثلا وقتی ما یک قاچاقچی خرده پای مواد مخدر را که نیم کیلو مواد داشته اعدام میکنیم در حالی که سرشاخه ها و مافیاهای اصلی در امان هستند چرا نباید به یک مجرم ناگزیر فرصت بدهیم که تربیت شود و به جامعه برگردد؟ حرف ما این است که فعلا از شتاب این کارناوال اعدام، کاسته شود. تا در مرحله بعد به روشهای بهتری فکر کنیم.
شاید یکی از مسایلی که باعث میشود خیلی از افراد محافظه کارانه برخورد کنند با این قضیه، این است که مخالفت با اعدام در ایران، با توجه به آموزههای شرعی ممکن است به اتهام ضدیت با احکام شرع منجر شود. اینطور نیست؟
مسئله اصلی قضاییای که در شرع وجود دارد قصاص است. اینکه یک کسی آدم کشته باید خودش کشته شود، یا قصاص در جرمهای دیگر که انواع آن متفاوت و متعدد است. در خود شرع داریم که این معضل ناگزیر قابل ترمیم است. اینطور نیست که اگر یک قانونی 1400 سال پیش کارایی داشته، الان هم باید همانطور اجرا شود. برای مثال در جوامع اسلامی، ما این قانون را داشتیم که دست دزد باید قطع شود. اما حالا این رویه منفور افکار عمومی است. وقتی خبر میرسد که دست یک دزد قطع شده است همه مشمئز میشویم. چرا؟ چون مذاق تربیتی جامعه تغییرکرده ومیزان فهم تربیتی آحاد مردم رشد یافته. پس در جامعه امروز دست دزد را قطع نمیکنند. بلکه به او فرصت جبران میدهند. قوانین اسلامی اینطور نیستند که غیرقابل تغییر باشند. اینکه مثلا درباب قصاص، اعدام یک نفر تبدیل شود به حبس ابد این خللی به قوانین شرع وارد نمیکند. اگر همه همت کنند و بخواهند، میتوان دراین خصوص اصلاحات شایستهای ایجاد کرد. من قبول دارم، وقتی مراجعی داریم که در برابر میلیارد میلیارد غارت اموال مردم صدایشان در نمیآید اما در برابر یک تار موی بیرون مانده بانوان فریاد وااسلاما سر میدهند تغییر مسیر یک قاعده قضایی مبتنی برشیوه های کهن کمی تا قسمتی با عصبیت های اعتقادی مواجه میشود.
ما قبول داریم تغییر اموری که در طول قرنها آسمانی جلوه کرده اند کمی دشوار به نظر میرسد. ولی نشدنی نیستند. شاید ما سنگ در تاریکی میاندازیم ولی شاید هم این کار با همین انسانهای کوچک شروع شود و چند نسل بعد به نتیجه برسد. به هر حال حداقلش این است که ما در برابر وجدانمان روسفید هستیم و افسوس نمیخوریم که چرا این کار را انجام ندادیم.
شما در بحث اشاره کردید. اما میخواهم صریح تر بپرسم. فکر نمیکنید با توجه به حساسیت موضوع، این قضیه تبعات سختی برای شما و دکتر ملکی و دیگرانی که بخواهند در این ماجرا مشارکت کنند داشته باشد؟
ایرادی ندارد. اجازه بدهید ما از عمرمان، از فرصتهایمان هزینه کنیم تا شاید نسلهای بعدی بتوانند بهرهای ببرند. در هر حال اگر قرار باشد همه در خانه بنشینند و هیچ کس اعتراضی نکند جامعه با چرخهایی که برجهالت چفت شده، همانطور به راه خودش ادامه خواهد داد. ما چارهای جز این نداریم که از خودمان هزینه کنیم، برای رسیدن به یک جامعه مطلوبتر و عقلانی تر.
آیا برداشت من درست است که دراینجا موضوع مسولیت فرد برای شما مطرح است. یعنی اینکه وقتی به حقیقتی رسیدیم، مسئول هستیم آن را منتقل کنیم؛ آن را بیان کنیم. مسئولیت ایجاب میکند که عواقب آن را بپذیریم و از زیر بار ابراز حقیقت شانه خالی نکنیم؟
بله. شما وقتی جایی چراغی روشن باشد میگویید اینجا روشن است. و اگر نباشد میگویید اینجا تاریک است. بحث مسئولیت همین است. وقتی چند نفر سوار یک خودرو باشند، سرنشینان مسئول هستند که اگر ازچالهای یا مانعی خبر دارند آن را به راننده، به کسی که فرمان در دستش هست انتقال بدهند و اگر نکنند، مستقیماً به خود وبعد به دیگران جفا کرده اند. این یک قرارداد اجتماعی است. که بحث مسایل انسانی بسیار مهمتر است. ممکن است بعضیها بگویند من اصلا با سیاست کاری ندارم. اما این کاری که ما بنا به انجامش داریم اصلا یک حرکت سیاسی نیست، بل یک کار انسانی است. همه ما ممکن است در چنین شرایطی قرار بگیریم و ناگهان خود را در جایگاه یک اعدامی ببینیم. خود قاضی ممکن است یک روز خطایی کند و محکوم به اعدام شود. آیا خوشحال نمیشود از اینکه ناگهان بداند قانونی وضع شده که به او فرصت دوبارهای میدهد؟ اعدام را به حبس تبدیل میکند؟ بله، این یک مسئولیت انسانی است و کاری به سیاست ندارد، ولی در زمانی که جامعه در یک حالت امنیتی قرار دارد. انتظاری نمیتوان برای یک کار جمعی قائل شد. اما این نافی مسئولیت فردی نیست. وقتی همه چراغ ها خاموش اند، کسی که یک شمع کوچک روشن کند بهمان اندازه بخشی از راه را روشن میکند. ممکن است با او برخورد شدید شود و بخواهند که او هم در همان تاریکی بماند. اما همیشه عدهای هستند که در برابر وجدان خود مسئول هستند. من بسیار با این پرسش مواجه میشوم. همین دیروز در خیابان جوانی از من پرسید که چرا شما این همه هزینه میدهید برای مردمی که خودشان لیاقت ندارند و حاضر به حرکت برای تغییر نیستند؟ خودشان متناسب لیاقتشان افرادی مانند احمدی نژاد را انتخاب میکنند؟ این مردم باید آنقدر دراین بی لیاقتی پیش بروند که سرشان به سنگ بخورد تا متوجه شوند.
اما این یک روی قضیه است. من به همان جوان گفتم، شما اگر درست همینجایی که ایستاده اید ببینید یک پیرزنی نمیبیند و پیش پایش سنگی است به او نمیگویید مادرمراقب باش؟ دستش را نمیگیرید تا ازآن مانع عبورش دهید؟ پس هم شما وهم آن پیرزن هردو عضوی ازاین جامعه اید. جامعهای که شما بدجوری زیرآبش را میزنی.
این است که من و دکتر ملکی و عزیران دیگر تصمیم گرفتهایم به مسئولیت فردیِ خودمان عمل کنیم. نمیتوان نسبت به مسایلی که در جامعه میگذرد بی تفاوت ماند. بله ما به این راه داخل شده ایم و تبعات آن را هم طبیعتا خواهیم پذیرفت.
آقای محمد نوریزاد از شما سپاسگزاریم
جناب پزشک خیلی خواستم خود را راضی کنم و جوابی در زیر ///// ننویسم ولی وقتی هم کامنت آناهیتا را که سوداگرانه به حرکت نوریزاد نگاه کرده و انعکاس مسؤلانه پروین را خواندم جواب ندادن به /////////را غیر مسؤلانه یافتم.!کامنتی که گذاشته ای ///////// نویسنده را میرساد .هرچند در هر شغلی ///// پیدا می شوند که از حرفه خویش سوء استفاده میکنند و از علم خویش را برای ضربه زدن بدیگران سؤاستفاده میکنند ولی بدیگران هم باید حق داد که جنین اعمال و گفتار زشت و پلاشتی را بی جواب نگذارند.اگر واقعا پزشک هستی که بطور حتم نیستی باید بحال مردمی که به تو اعتماد می کنند گریست.یاد داستان زنده یاد امین فقیر افتادم و ماجرای پسری و پدرش…که درآخر داستان پدر به پسر که دکتر و متخصص شده میگوید من نگفتم که تو دکتر نشوی من گفتم که تو آدم نشوی!جناب پزشک! دکتر شدن چه آسون آدم شدن چه مشکل!////
سلام آقای نوریزاد
متاسفانه بنظر میرسد مطالب بسیار ناهنجار ومشمئز کننده ( پزشک) که در جواب خانمی نوشته شده وشما بدون توجه آنرا در سایت
در معرض دید همگان قرار داده اید جای شگفتی دارد . اینگونه نوشتار از حد فحاشی هم پا را فراتر گذارده .تمایل نداشتم در سفر
پر ارزشی که در حال انجامش هستید مشغله فکری ایجاد کنم ولی موضوع از نظر من بی تربیتی وبی احترامی به بانوان این مرز و
بوم را بدنبال دارد که مطمئنا با آن برخورد عاقلانه خواهند داشت واز میدانی که به همت شما در این سایت حاصل شده استفاده
بهینه را خواهند کرد
با احترام
——————
سلام حسن گرامی
شوربختانه من گاه تا ساعت چهار صبح کار می کنم و احتمالا درآن ساعات این خطاها صورت پذیرفته است. دقت بیشتری خواهم کرد. ناسزاهای “پزشک” را حذف کردم. سپاس ازشما بخاطر تذکرتان. شما نیک می دانید که من تا چه حد به ناسزاگویی حساسم.
بازهم پوزش
از سرکار خانمی که مخاطب پزشک بوده نیز پوزش می طلبم.
با احترام
.
خانم پروین
الفاظ و عباراتی که شما در کامنت خویش بکار بردید اصولا در حالت نرمال توسط خانمها و بخصوص در کشور ما ایران در محیط اجتماعی بکار گرفته نمیشود, با این سبب شما قطعا به یک یا چند حالت از موارد زیر مبتلا میباشید:
1- دوران /////: اگر در /////// قرار دارید, اضطراب و خشم شما تقریبا نرمال محسوب میگردد, ولی با توجه به عرف جامعۀ ما در رصد رفتار زنان و نکوهیدگی رفتارهاری خشن و الفاظ و عبارات ناپسند و از سویی عدم کنترل شما بر اعصابتان به شما پیشنهاد میشود که اصولا ////////از هرگونه تماسهای اجتماعی و نوشتار در سایتهای مختلف که احتمال وجود آقایان میرود بشدت پرهیز نمایید, ///////////به این قبیل امور مبادرت نمایید.
2- ///////////: چنانچه به این مشکل مبتلا هستید نیز رفتارهای بیپروایانۀ شما طبیعی محسوب میگردد و علاوۀ بر توصیۀ موارد فوق میتوانید به یک پزشک متخصص زنان مراجعه نمایید, همچنین تستهای پاراکلینیکی ///////////// بسیار یاری دهنده خواهند بود, به عنوان مثال کاهش سطح////////// میتواند منجر به رفتارهای مردانه گردد و حتا تاسی موهای سر.
3- اختلالات غدد مترشحه: گاه اختلالات غدد درون ریز مانند تیروئید یا هیپوفیز یا غدد فوق کلیوی و افزایش یا هرگونه تغییر در ترشحات هورمونهایی مانند کورتیزون منجر به رفتارهای جنگی, مردانه و تندخویی میگردد, ملاقات با یک متخصص غدد درونریز کمک موثری به شما خواهد بود.
4- مشکلات روحی روانی: این هم از موارد شایع در کشور ما در این دورانهاست, چنانچه با شوهرتان اختلاف دارید و قادر به حل مشکلتان نیستید روانپزشک گزینۀ خوبی است, و اگر با شوهرتان مشکلی ندارید و مسئله فردی است و اصولا رفتار و ارتباط شما با محیط و جامعه همواره بدین صورت بوده روانکاو نیاز مبرم شما خواهد بود.
موارد دیگری نیز قابل پیگیری است و چنانچه از گزینههای فوق نتیجۀ موفقی حاصل نشد /////
با آرزوی موفقیت در درمان
سلام آقای دانشجو
من در همان متن (انسان) انتظارم را منعکس کردم و بالاخره عزیزی چون شما مطالب بسیار ژرفی را در متنتان آورده اید . از نظر من
هیچ موضوع و بحثی به اهمیت شناخت انسان نیست . البته اینگونه مباحث در جمع دوستان آقای نوریزاد شاید کسل کننده باشد ولی
اگر بدانیم که همه آغازها وانجام ها در انسان وشناخت او خلاصه میشود از آن بسادگی رد نمیشویم
واما تحلیل ویافته های من در قسمت اساسی آن با شما فرق دارد آنرا در مد نظر گذاشته ام تا شاید پر ثمر تر گردد
شما در پایان متن خود نتیجه را درسه بند آورده اید . من با دو دو قسمت آن موافقم یعنی تا آنجا که انسان به عنوان منبع دریافت
اطلاعات وسپس با اندیشه ومفاهیم عمومی قدم به قدم به صورت استنتاج منطقی میتواند وبهتر است بگویم قرار است دانا شدن وساختن
را در رشد خود اعمال کند .و به دیگر سخن انسان در بود خود ودر نمودخود همچون ذره ای با انبانه ای از اطلاعات وفطرت خود
راه خود را در انتخاب خیر ویا شر ادامه دهد . با اینجای نوشتارتان بحثی نیست . شما در قسمتهای پایانی نگارشتان موضوع را از
روش منطقی وعلمی جدا کرده اید . آنجا که متخلص شدن و صفات الهی را پیش کشیده اید واینکه منیت و حباب گونه گی انسان را
تقبیح کرده اید . این بخش از گفتارتان نمیتواند از مباحث ابتدائی نوشتارتان نتیجه گیری شود . وخلاصه اینکه وظیفه انسان مهربانی
کردن است را در پایان آورده اید که من با علاقه ای که بشما پیدا کرده ام آنرا به این سادگی نمیپذیرم . آنچه که قطعی است
انسان با تمام اوصافش فهم محدودی دارد . البته اشتباه نشود محدود به نسبت کثرت علل وعوامل ولذا شناختش از طریق فهم واندیشه
در همین جا میماند ولی نکته پنهان ودر عین حال آشکار آن اینستکه شناخت انسان به یک مرحله بالاتر هم میتواند دست اندازی
کند وآن هم فقط با احساسهای شهودی و به دیگر گونه عشق خدائی میسر است .در این قسمت شناخت جوهر که عالیترین مرحله شناخت است میسر میگرددکه . البته همه انسانها اگر چه ناقص ولی نه به خطا این مراحل شناخت را طی میکنند . وحالا آنهائی میتوانند
صفات خدائی را عاریت بگیرند که کم وبیش این شناخت مرحله نهائی را طی کرده باشند تابتوانند مهربان باشند ته اینکه ادایش را در آورند .
شما در واقعیت دنیای انسانی مشاهده میکنید که آن سلول مغز به حق دارای اطلاعات بسیار حجیمتر وگسترده تر ی نسبت به دوران غار نشینی را دارا میباشد و با استفاده از آن با شگفتی چگونه در این میان میدان دار علم وتکنولوژی است ولی آیا میتوان گفت که در آزادی وفضیلت ومحبتو نوعدوستی تغییری آنچنانی را شاهد هستیم . ولی اشتباه نشود که بحث به اخلاقیات منتهی شده که باز هم تاکید
دارم که با شناخت در تمام مراحل اگر چه ناقص میتواند وظیفه تعریف شده انسان باشد
با احبرام
ویا عقب تر از آنرا در حال
نصيب ماست بهشت اي خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند
برای کسانی که به مرده هم رحم نمی کنند حرمت گورستان را نگاه نمی دارند و خود را در جایگاه خدا قرار می دهند
ما کی هستیم که تعیین کنیم چه کسی به بهشت و چه کس به جهنم می رود
سلام
از دوران مدرسه هر وقت معلمی به تنبیه بچه ها مبادرت میورزید این انتقاد را داشتم که آخر ای معلم محترم ! آیا شما در وظیفه معلمی خود تمام و کمال بودی که نقص این دانش آموز او را مستحق تنبیه کرده ! آیا شما همه وظیفه معلمی خود را تمام و کمال در قبال این دانش آموز انجام داده ای که انجام ندادن وظیفه ای از این دانش آموز او را مستحق تنبیه کرده !
الان هم میبینیم تنبیه مرگ بار انسانها در شرایطی انجام میگیرد که مسئولان محترم وظیفه های شرعی و قانونی خود را در قبال این انسان مستحق اعدام انجام داده اند ؟ این انسان در شرایط ایده آلی که مسئولان مملکتی برایش فراهم کرده دست به اقدامات مجرمانه زده ؟ با وجود هزاران شغلی که مسئولین مملکتی برایش فراهم کرده اند دست به قاچاق مواد زده ؟ ……………………………
شیفته عزیز شما تا بحال فکرتون را بکار انداختین که ریشه این تبهکاری ها کجاست ؟
اگر زمینه آزادی فردی و اجتماعی متناسب و أگاهی رسانی مورد نیاز بر حسب عرضه و تقاضا نباشه
این میشه نتیجه که تبهکار اونقدر فضا براش بازه و قانون ناسالم هم دست به طناب اعدامه.
و این همه ستمدیده اجتماعی برای آینده ایران !
صدا و سیما اونقدر در عالم مذهبی دینی سرگرمه که بهشت به پاش نمیرسه.
لعنت بر اون مسئولینی که نون از جیب این مردم میخورند و خودشون و خانوادشون از این مشکلات اجتماعی امنیت کامل دارند . و فقط به دین پروری و….. فکر میکنند.
حالا پیدا کنید حرامزاده واقعی را.
مطمئن باشید خیلی سخت نیست چون شبانه روز یا صداش هست یا تصویرش
آقای نوری زاد سلام
برادر گرامی دم از اخلاق و مبارزه با فساد و خیانت و از آنسو عناوین و مدارک دورغین صحیح نیست هدف شما اخلاق است یا آموزش بداخلاقی و نیرنگ؟
شما زمانی در صف سربازان امام زمان و امام حاضرتان کت خویش را مبارک و مقدس مینمودید و زمانی استخوان حیوانات را در ارواح شهدا جاسازی و اکنون نیز با شعار دمکراسی و اخلاق انواع صفات حسنه و مدرک دکترا به خویش نسبت میدهید.
من مدتی است بدقت نظاره گر رفتار و اعمال شما در انتشار نظریات خوانندگان هستم و با کمال تاسف چیزهایی که مشاهده نمودم جانگدازه است, شما نظریات متملقانه نسبت به خویش را بسرعت نشر میدهید و انتقادها را با تاخیر بسیار, آیا این انصاف است؟
آیا اینها جز سواستفاده و فریب مردم نیست؟
اگر درست است که ادامه دهید و با آنان محشور و رستگار شوید
به دل نگیرید ولی این شیوه عاقبتی جز خسران و بی اعتمادی و سردرگمی جامعه نخواهد داشت.
توبه کنید و از مردم مغفرت بطلبید و قلبتان را روشن گردانید.
خداوند همه را به راه راست هدایت فرماید.
جناب شیفته
به گفته عفو بین الملل 140 کشور جهان از مجازات اعدام صرفنظر می کنند
باور بفرمایید این کشور ها نیز مایل نیستند با جرایم هولناک مواجه شوند
کارشناسان امنیتی جامعه شناسان روان شناسان حقوق دانان سالیان سال در کنار سیاستمداران به مطالعه موضوع می پردازند و با ارایه مقالات و تحقیقات خود جنبه های موافق و مخالف را مورد بررسی قرار می دهند جامعه مدنی را وارد گفت و گوی سازنده می کنند و در نتیجه خرد جمعی چنین تصمیمی می گیرند
این که مجازات اعدام از تکرار جرایم هولناک پیشگیری می کند هیچ زمینه علمی ندارد و ادعایی بیش نیست
آیا ما حق داریم کسی را اعدام کنیم یا نه یک بحث اساسی و حقوق بشری است دلخواه من و شما نیست
با کمال تاسف ایران دارای بالاترین ارقام اعدام در سطح جهان است پس اگر اعدام اثر پیش گیرانه داشته باشد ایران باید امن ترین کشور جهان به شمار آید
آقای “دانشجو”ی گرامی
سلام بر شما
چه زحمتی کشیدید برای برآوردن پاسخی به سوال من ! سپاسگزار و ممنونم . در حین خواندن سراسر نوشته ات ،(به جز قسمت پایانی آن) احساسی سراسر شادمانه داشتم . مهربانی و خردمندی در تمامی نوشتار تان موج میزد و مرا سرشار از شعف می کرد . این احساس آن قدر قوی و دوست داشتنی بود که حتی اجازه نداد که لختی تامل کنم و در راستی و درستی محتوا بیندیشم . به خود گفتم فعلا محظوظ شو از این همه مهربانی و ادب ، برای بقیه ، وقت بسیار است . حتما چند بار دیگر همه ی آن چه را که نگارش نموده اید ، از ابتدا تا پایان خواهم خواند . منتظر نوشته های پربار سایر دوستان هم خواهم بود . مجددا سپاسگزاری می کنم .
ارادتمند
سید ابوالفضل
————————
سلام به همه ی عزیزان
من نیز به سهم خود از نگارش جناب دانشجو در پاسخ به پرسش شما صمیمانه سپاس مندم.
آناهیتا خانم مطلب شما خیلی بی سر وته وفاقد معنی و ضدّ ونقیض هست لطفاً بار دیگر که دست بقلم میبرید روشن تر و بدون حرص وبغض منظورتان را بنویسید .یکی از دلایل محبوبیت استاد نوریزاد صادق وساده وروان نویسی اوست .وهیچ شباهتی هم بین ایشان و خامنه ای نیست که نیست .مشکل شما از هر دست که باشد با این اراجیف حلّ نخواهد شد .
ای برادر صد در صد فرمایش شما درست است اما یک سوال در بعضی کشور ها مجازات اعدام ندارند آیا این گونه حوادث دهشتناکی را که یک از هزار هم نیست را دارند این همه در سال های اخیر مثلا بنام مواد مخدر شنیده ایم و دیده ایم اعدام ها را آیا مواد مخدر کم شد؟ شما درست می گویید اما باید راه چاره دیگری اندیشید. اول جامعه هزار پاره باید باور کند جامعه است در حال حاضر هر کس برای خودش است فقط و نتیجه انواع جنایت ها در ضمن بدانید خشونت خشونت می آورد. کمی به آمارهای علمی و دور از سیاست توجه بفرمایید.
سلام جناب نوری زاد
مشغول مطالعه بودم ناگهان یاد شما افتادم که گفتید در سفر دوستی هستید به خودم گفتم یک ایمیل به شما بزنم وپیشنهاد نمایم سفر صلح دوستی را از جنگ یا صلح با حکومت و حکومت مداران جدا کنید و با مردم سفر کنید و از مردم بخواهید آگاهانه همراه شما که نه همراه باورتان بشوند که این مجازات نه تنها راحل حتی مجازات مجرمان نیست بلکه راهی است که جامعه ما را روز بروز بیشتر وبیشتر بسوی نیستی و نابودی پیش می برد و پر واضح است که سودگران قدرت مدار، ابزاری بنام همراهی مردم هم پیدا می کنند و محکمتر بر سر همین مردمی که بر روی دستانشان قد علم کرده اند می کوبند.
بله جناب نوری زاد از شما خواهش می کنم با مردم و برای مردم با این پدیده شوم اعدام مقابله کنید. آگاهی آگاهی آگاهی……………………………………………. اگر روزی نادانی را خاک نمودیم می توانیم باور کنیم که جانی را که خدا داده است فقط او می تواند بستاند.و بس
سلام…..فقط …خسته نباشید…چقدر زیبا همه را و همه جا را دارید به هم متصل میکنید
افزونه به كامنت قبلى:نوريزاد بزرگ و دردمند ناچارم براى رفع يك سوء تفاهم احتمالى بگويم كه منظور من اولويت مسايل است.شما خودت نوشته اى كه خيلى ها بيم دارند امضا كنند.خب،برادر عزيزم اين اعدام ها براى حفظ همين بيم انجام مى شود .كلمات ادا شده گاهى بيش از آنچهآنچه هنگام اداى آنها منظور گوينده بوده مى رسانند.مهار زبان كاملا در اختيار ما نيست .معانى ناخواسته گاه بى آنكه خود متوجه باشيم حقيقت را آشكارتر مى كنند.شما به درستى مى گويي اعدام هاى سراسيمه..خب اسراسيمگى يعنى در اثر ترس.وضعيت ما و حاكمان متآسفانه مانند دو موجودى شده كه اين از آن و آن از اين مترسد.ترس خشونت مى زايد.پس اول چيزى كه بايد در رفع آن تلاشى همه جانبه كنيم و تو در آن پيشگام شده اى رفع اين ترس دوجانبه است.آن وقت احتمالا در يك فضاى آزاد و بى هراس گفتگو كارشناسان حقوقى و جرم شناسى مى توانند در باره اعدام تصميم بگيرند..رابطه اى كه با ترس و حتى ارادت كور گره خورده رابطه اى ناسالم و انديشه سوز و نفرت پراكن است.همين فضاى سالم گفتگويي كه در سايت شماست بايد مدل ايران آينده باشد.مؤمن و ملحد صرفا با استدلال با هم بحث مى كنند.فضاى گفتگو را آزاد كنيد.حقيقت خودش كم كم آشكار مى شود.دستتگيرى آقاى غروى هتك آشكار آزادى بيان است.من فكر مى كنم كه خودشان هم دوست ندارند كه يك نويسنده را بگيرند اما از مقاله ايشان ترسيده اند.چرا؟اصلا به اعتقاداتشان ربطى ندارد.ايشان دست روى نقطه ايدئولوژيك حساسى نهاده اند كه يك ستون عمده مشروعيت آنهاست.اگر مسئله قدرت نبود با آن مشكلى نداشتند.بحث اين مقاله در تاريخ اسلام هزار سال بيشتر پيشينه دارد.اما پس از انقلاب كلا همه تفاسير جز تفسير قدرت غالب سانسور شده برادرم .من به محتواى مقاله كارى ندارم.ما بايد از آزادى بيان دشمن خود نيز دفاع كنيم
با سلام بر جناب نوریزاد و آرزوی سلامتی در سفر خود..آنچه که در کردستان میگذرد و مشکلاتی که مردمان خوب آن دارند باعث تاسف و تاثر است. نوع رفتار خشونت آمیز حاکمیت ایران قبل از اینکه گروه و یا جریان خاصّی مسئول ان باشند معلول ترس روزافزون حاکمان است و در حقیقت نگرانی زاید الوصفی نسبت به آینده است که در نزد رهبران وجود دارد. این ترس و بیم گذشته از آن که روح و روان انسان را متلاطم میکند خود به تنهائی عامل بسیاری از تصمیمات شتابزده و نا معقول در فرد مبتلا میگردد. ترس حاکمیت ایران صرفا یک ادّعا نیست و کسانیکه نزدیکتر به دایره قدرت هستند در گفتگوهای خصوصی بر صحت آن تاکید میکنند. برای مثال علیرغم تاکیدات بنیان گذار فقید انقلاب در نترسیدن از آمریکا ، تمام شواهد حاکی از ترس عجیب ایشان بود که امریکا میتواند شاه را برگرداند، کودتا کند و هزار کار دیگر و لذا از وحشت آن به سفارتخانه حمله شد و گروگان گیری انجام شد. فراموش نکنیم که حمله به سفرای خارجی تنها در کشور ما سابقه دارد که هردوی آنها به نابودی منافع این سرزمین منجرشد. اوّلی در زمان خوارزمشاهیان وقتی سفرای چنگیز خان را کشتند و دیگری در نظام حاضر که دیپلماتهای آمریکائی را زبونانه به گروگان گرفتند و آنرا از انقلاب ایرانیان بر علیه استبداد نیز بالاتر دانستند.
امروز نیز وضع به همین منوال است. در سیاست خارجی با ترس فزاینده از اسرائیل و با ترفند عناصر طرفدار صهیونیستها که به هر شکل میتوانند باشند کشور در ورطه قمار هسته ای افتاد و امروز آنچه از ان میترسید به سرش آمده است. وقتی که پرونده ایران به شورای امنیت میرفت بسیاری از دلسوزان به مسئولین در سطوح مختلف یاد اور شدند که محکومیت تحریمی در شورای امنیت یعنی افتادن سرنوشت ایرانیان بدستان حیله ورز و خبیث صهیونیستها که از طریق لابی پر قدرت خود عملا افسار سیاست آمریکا را بعنوان بزرگترین قدرت جهان در دست دارند.ولی عافیت طلبی و کتمان حقائق، خود شیفتگی بالاترین سطح تصمیم گیری و ترس از مذاکره با آمریکا ئیها ویافتن راهی برای مشکل ایران را بدام صهیونیستها برده و امروز این نتانیاهو است که دارد تکلیف تحریمها را روشن میکند.
در صحه داخلی وضع بمراتب بدتر است. حکومتی که متصل به نهجدات شبانه و انواع سیاست بازیها شده و حمایت بی دریغ حوزه های دینی را هم به همراه دارد آن چنان دچار ترس است که از 2 پیرمرد 70 ساله به بالا و یک خانم مسن در وحشت روزانه است و در هر ملاقات با رهبری برای آزادی این 3 عزیز ،ایشان خشمگینانه درخواست تضمین برای اینکه اینان کاری نکنند دارد!.مگر موسوی و کروبی بیمار چه میتوانند بکنند که این نظام با قدرت این چنین از ایشان در هراس است؟ یا مثلا این زندانیان بی دلیل ساکن اوینها که با بیماری های روحی و جسمی دست بگریبانند و یا همان روزنامه نگاری که 7 سال است به مرخصی نیامده چه قدرتی دارند که این قدرت امام زمانی به این مقدار از ایشان در وحشت است؟ اینروزها اخبار متعددی از سانسور ناشیانه رسانه ملّی از مراسم عزاداریها در شبکه های استانی است. ذکر یزید و معاویه و مظالم آنها چه خطری برای این ولایت امام زمانی دارد؟ چرا دستجات و هیات در بردن نام یزید و دستگاه ان این چنین محتاط شده اند؟ و این در حالی است که این قیاس بین این دو زمان را خود حاکمان بعمل می آورند نه مردم!. حکومت ایران ترس بر تمام ارکانش مستولی است. کسی که مستحکم است جور دیگری رفتار میکند. این ترس و وحشت دائم متاسفانه عواقبش دامنگیر مردم شده و مردمی که به امید رفاه و آزادی به پیشباز وعد های روحانیون رفتند امروزحاضر به پذیرفتن مرگ بر روی اقیانوسها هستند با این امید که شاید به استرالیا بروند. دسته دسته به آئین مسیحیت در می آیند و با گرفتن تائیدیه از کلیساها در خارج تقاضای پناهندگی میکنند. در خارج وداخل مسلمان شیعه اثنی عشری تلاش می کند به ادیان دیگر روی کند تا شاید راه خروجی باشد. این ها همه از ترس است و این حدیث پنهانی نیزد ایرانیان نیست! عصاره ترس حکومت این است که مبادا مردم روزی نترسند!!.نتیجه چنین روزی برای هیچکس قابل تصوّر نیست!
آقاى نوريزاد ؛اعدام بايد لغو شود.من با شما موافقم.اما چرا شكنجه نه؟؟چرا سانسور نه؟چرا تفتيش انديشه ها نه؟چرا انحصار را ديو و تلوزيون نه؟ چرا آپارتايد سياسى و هنرى نه؟مى گوييد چون اعدام سلب حيات است كه بنيان اينهاست.قبول .اما آيا مى دانيد كه گاه در زير شكنجه انسان آرزوى مرگ مى كند؟به همين نسبت رنج هاى بيشمار ديگرى هست كه از مرگ بدترند و آدمى را مشتاق مرگ مى كند؟در همين تهران بزرگ مردمى هستند كه در عين إنكه از بام تا شام كار مى كنند به دليل تنگى معيشت و هزار مشكل ديگر هر شب آرزو مى كنند كه صبح از خواب براى هميشه بيدار نشوند.آن وقت يك عده كه به اندازه توليد يك ساعت زنبور در عمرشان كار مفيد و مولد نكرده اند ميليارد ميليارد پول در حساب بانكى شتان سرازير مى شود.چرا بيرون كشيدن ثروت ملى از دهان سيرى ناپذير دشمنان مردم نه؟چرا مرگ گفتن و مرگ خواستن نمايشى متظاهرانه بر آمريكا نه؟گيرم كه شعار مرگ بر آميريكا درست باشد،گيرم كه آمريكا دزد،چپاولگر،غاصب،دروغگو و چه و چه ،اما من وقتى حق دارم مرگ بر آمريكا بگويم كه خودم از آمريكا چپاولگرتر،دزدتر،غاصب تر،و مردم فريب تر نباشم ورنه به قول معروف آفتابه به آبكش ميگه دو سوراخه و سير يك روز طعنه زد به پياز و در شرايط برابر ديگ به ديگ ميگه روت سياه..من به زندگى بدتر از مرگ اعتراض دارم.
نظر دهندگان محترم
مسئول بوجود آوردن حکومت استبدادی و دیکتاتور ی و رژیمی که یک نفر با داستان سرائی و بدون اخذ نظر از و رای ملت به رهبری منصوب میگردد، مردم میباشند.
واقعا جای پیامبر و امام علی و سایر معصومین اینروزها خالی است که ببیند بنام دین و مذهب حداقل سرمایه یک نفر بعلت قرار داده شدن در جایگاه خلیفه 95میلیارد دلار=95000000000×3000 = 285000000000000تومان میباشد درحالیکه در زیر کاخ این خود رهبر خوانده بسیاری از مردمان کوخ نشین به نان شب محتاجند و این فرد نه تنها خود را پاسخگو به احدی نمیداند بلکه خود را نماینده خدا روی زمین کرده و با خشن ترین روشهای شناخته شده بشری توسط تزویر به خرج داده به بیت المال دست اندازی کرده و توسط بیت المال چماغ و قدرت بدست آورده و با این چماغ و قدرت هر ندا و صدای مظلوم و کوخ نشین را در گلو خفه میکند.
لعنت بر فرعونها از ابتدای خلقت بشریت تا به امروز
ما ایرانیها به امید حق چه زمانی از خواب غفلتی که خود را بدان زده ایم بیدار خواهیم شد؟
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) – که پله اول پیشرفت ایران است – در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
مهدی
با سلام به روح روان محمد نوری زاد
برادرم خسته نباشید سلام گرم ما را هم از ینگه دنیا به کردستان برسانید. در راستای صحبتهای شما در مورد ناکارایی برخی ار احکام شرع و لزوم تغییر آنها ونقش مذهب در زندگی انسان امروز آقای کدیور سخنرانی دارد در دانشگاه تگزاس که لینک آن در زیر می آید: http://www.rahesabz.net/story/77409/
جناب سيد ابوالفضل . درود برشما . با پوزش از اين كه نتوانستم پاسخ شما را زودتر از اين بدهم ؛ در پاسخ به اين كه درچند بخش پيش ( آثارهنري ايام زندان ( انسان ) 12 آبان 92) فرموديده بوديد :«… مي خواهم دوستاني مانند … و دانشجو … به اين سوال پاسخ دهند . به ما بگويند ازنظر آن ها « انسان كيست يا چيست ؟ چه وظايفي دارد؟ …»
اجازه مي خواهم پرسش شما را به ترتيبي كه فرموده بوديد پاسخ دهم و آن را به شعري از ملاي سبزوار مزين نمايم.
« موسي يي نيست كه دعوي اناالحق شنود / و رنه اين زمزمه اندر شجري نيست كه نيست» .
چه به روايت اديان كه انسان را روح خدا در كالبد خاك ناميده اند و چه به روايت برخي كه معتقدند خداوند انديشه اش را در نهاد انسان گذاشته و چه به قول غيرمتالهين كه انسان را موجودي غيرمنفك و گُسست ناپذيرازهستي مي دانند و هستي را هوشمند مي خوانند ، انسان در كره زمين اشرف مخلوقات است . چون انديشه اش برديگر موجودات اشراف و برتري دارد .
انسان چيزي نيست جز انديشه و تفكر. مجموعه اي اطلاعات كه در سيستمي به نام مغز ، يا چيزي كه هنوز شناخته نشده است پردازش مي شود و سخني نو مي آفريند . كاري كه ديگر موجودات از انجام آن ، چنان كه انسان مي نمايد ، ناتوانند.
انسان از نظر شكل و شمايل با حيوانات تفاوتي ندارد. همان تركيب را دارد كه ديگر حيوانات دارند . چشمي و گوشي و دهاني ؛ و ديگر اعضايي كه شبيه ديگرجانوران است.
تفاوت بزرگ دراين است كه انسان مي انديشيد و ديگران توان چنين انديشيدني را ندارند . به قول دكارت « من مي انديشم ،پس هستم » ؛ و به قول مولوي « اي برادر تو همه انديشه اي …»
اگر خدا انديشه يا روح اش را درانسان نهاده باشد ، و تجلي خدا در انديشه و دانايي باشد ، به اين نتيجه مي رسيم كه انسان خداست ؛ چون تواناست ؛ و تواناست چون داناست.
فرانسيس بيكن خوش مي گويد كه :« دانايي را برتخت بنشان ، آنگاه توانايي دربرابرش زانو خواهد زد».
آقايي و سروري انسان در كره خاك ، تنها و تنها به دليل انديشه ي اوست و بزرگي و عظمت خداوند نيز به خاطر دانايي و انديشه ي خدا.
پس اگر خدا انديشه است و به قول «ارستو» عقل اول يا به قول «هگل» عقل حاكم برهستي ؛ و انسان نيز عقل اول و عقل حاكم بر كره ي زمين ، پس انسان خداي زمين است.
كالبد بشر جايگاه ِ خدا و شيطان ، يا اهورا و اهريمن است . با توجه به اين كه محتواي اين كالبد خاك است و انديشه ؛ و خاراست و گل؛ اگر بخواهد انسان باشد ، اگر بخواهد جزيي از خدا باشد ، هيچ راهي ندارد مگر اين كه صفات خدا را داشته باشد. بايد خلق كند . بايد مهر بورزد ، وعلم و خرد بيابد . چون اين ها صفات خداوند هستند .
به ديگر سخن ، روح يا انديشه ي خداوند را كه بالقوه دراو گذاشته شده ، بالفعل و كارآ كند.
اثبات وجود روح اگر كاري غيرممكن نباشد ، بي ترديد كاري است بسيار سخت . ولي اثبات انديشه برعكس . حضور انديشه چون آفتاب روشن است و واضح و بي نيازاز دليل. اگر به جاي اين كه بگوييم خدا روح خويش را در كالبد خاك نهاد و انسان را آفريد ، بگوييم خدا درطي فرآيندي خاص ، انسان را انديشه ورزكرد و به او از انديشه خود عطا نمود تا مشتي خاك به فرمانروايي زمين برسد ، به عقل نزديكتر است.
پس، انسان ازجنسي است كه خدا از آن جنس است.
شايد كس و كساني بپرسند اگر انسان خداست چرا قدرت خداي گونه ندارد؟
قطره جزء رودخانه است اما نه توان تخريب رود را دارد و نه توان حاصل خيزكردن كشتزارها را . نه توان دارد كه همچون سيل خانمان برانداز باشد و نه مي تواند مانند رودخانه سرزمين هاي خشك و باير را تر و داير كند.
چرا ؟
چون قطره جزء رودخانه است . تكه اي از رودخانه است ؛ و تا زماني كه قطره بماند و از ديگر قطرات جدا باشد ، بدون نيرو و توان است . جمع قطرات اند كه رودخانه را بوجود مي آورند و آن قدرت بي نهايت را شكل مي دهند . قدرتي كه هم مي تواند سيل ِ بنيان كن باشد و هم هزاران كشتزار را آباد و سرسبزكند.
انسان تا وقتي متصل به ديگران نشده و تا هنگامي كه در تنهايي به سر مي برد توان خدا شدن را ندارد . به هريك از ساخته هاي بشر بنگريم حاصل كار گروهي آنان است گروه هاي كوچك ، بيل و خيش مي سازند و گروه هاي بزرگتر، لودرر و بلدوزر؛ و گروه هاي خيلي بزرگ ، موشك هاي كيهان نورد.
پس ، انسان خداست و اتحاد انسان هاست كه آنان را چون خداوند نيرومند مي كند.
و اما چيستي انسان . انسان خاك است . آب است . گياه است . جماد است . حيوان است . انسان است . فرشته است . خداست و به قول مولوي :
« ازجمادي مُردم و نامي شدم / وزنما مردم زحيوان سرزدم
مُردم از حيواني و آدم شدم . پس چه ترسم ؟ كي زمردن كم شدم ؟
حمله ي ديگر بميرم از بشر / تا برآرم از ملائك پر و سر
…
بار ديگر از ملك پران شوم . آنچه اندر وهم نايد آن شوم ».
انسان بي آغاز است و بي پايان . شكل و قيافه ، و خوي و خُلق ما، برخاسته از ژن ماست . ژن ما از پدر و مادر ما به ارث رسيده ، و پدر و مادرمان تداوم پدر و مادرشان هستند ، و اين داستان تا دور دست هاي تاريخ مي رود. تا آنجا كه تك سلولي بوديم . و پيش از آن تا سنگ و خاك. و پيش ازآن ، تا غبارهاي كهكشاني . و پيش از آن تا بيگ بنگ . و پيش از آن تا جايي كه نمي دانيم .
اگر ما آغازي نداريم ، پاياني نيز نخواهيم داشت. چيزي كه ازلي باشد ، بي گمان ابدي نيزخواهد بود. زندگي كنوني برشي از يك تداوم است . دانه ايست از يك زنجيرِ بي ابتدا و بي انتها. برخي انديشمندان درست مي گويند . ما ذره اي هستيم درحال تكامل كه جهان در او نهفته است. يك ذره ي هولوگرافيك.
زماني بشر فكر مي كرد انديشه در دل اوست. سپس به اين نتيجه رسيد كه انديشه در مغزش شكل مي گيرد و همه اطلاعات در مغزش جمع مي شوند . امروز ، چنان كه برخي آگاهان از شبيه سازي مي گويند ، يك سلول حاوي اطلاعات ِ همه ي سلول هاي بدن است. يعني ، اگر فقط يك سلول را از بدن ِ شما جداكنيم ، مي شود از آن سيد ابوالفضلي ساخت با تمام محتويات اطلاعاتي اش تا زمان ِ جدا شدن آن سلول .
اگراين سلول داراي همه ي آگاهي هاي زيستي است ، چرا داراي اطلاعاتي كه درهمه ي عمر بدست آورده ايم و به قولي ، در ذهن انباشته ايم نباشد؟
هرچه بدست آوريم و در درون انبار كنيم با ما خواهند ماند و خواهند آمد؛ و شايد به همين دليل است كه برخي استعداد ِ فلان كار را دارند و برخي زمينه آن را ندارند.
با چنين پيش فرضي ، به اين نتيجه مي رسيم كه ما اگر چيزي بياموزيم ، تغييراخلاقي بدهيم ، انديشمند شويم و دايره تفكراتمان را گستريم دهيم ؛ چون همه ي اين عملكرد ها دروني و قابل ثبت درحافظه است ، با ما خواهند ماند و د رتداوام زندگي كه يكي از نمودهايش دركالبد فرزندانمان به چشم مي آيد ، با ما طي طريق خواهند كرد.
به سخني ديگر، انسان موجودي است جاودان و انباري كه در راستاي بي نهايت هستي ، دمادم به او افزوده مي شود و انديشمندتر و انديشه ورزتر از زندگي هاي پيشين خود مي گردد. لطفا توجه كنيد كه اين به معناي تناسخ هندي و گردونه ي سامسارا نيست، اگر چه به نوعي «كارما » يا «كرمه» درآن ديده و پذيرفته مي شود.
اگر انسان ، هرسلولش داراي تمام اطلاعاتي است كه در وجودش مي باشد، انسان بسيط است. صفتي كه براي خالق هستي بكار مي رود. يكي از تعاريف بسيط اين است : موجوديست كه تمام اجزايش ، تمام مشخصات كل را دارند. به زبان امروز، يك جهان هولگرافيك. به قول آن بزرگوار:
« دل هرذره را كه بشكافي / آفتابيش درميان بيني».
انسان ذره ايست ناچيز كه عالم دراوست. هستي را در درونش دارد اما ، به بالقوه . زماني اين قدرت تبديل به فعل مي شود كه او آگاه و مجموع گردد . به هرنسبت كه بردانايي انسان افزوده شود ، به هرنسبت كه بتواند دانه هاي بالقوه دروني را بارور و بالنده كند ، به همان نسبت تواناتر مي گردد.
انسان چيست ؟ انسان موجودي است توانا كه اگر خوب تربيت شود و دانا و خردمند گردد ، فرشته ها در برابرش به خاك مي افتند چون از فرشتگان برتر مي شود؛ و اگر به جاي دانايي ، شهوت و زياده خواهي دراو رشد كند از هرجانوري درنده تر و از هرپستي ، پست تر مي شود. انسان قدرتي است بي اندازه. زميني است بكر و بارآور. اگر درخت نيكي درآن بنشانند سر برآسمان مي سايد و اگر تخم بدي درآن بكارند ريشه هاي به جهنم خواهد رسيد. انسان موجودي است آماده و زمينه اي فراهم براي ضدين.
مادام كه انسان در منيت خود بماند و حباب گونه به خود نمايي بپردازد ، فاقد قدرت خدايي خواهد بود . به هرنسبت كه انسان خود را كوچك كند از خدايي اش دور شده است.
قطره ي تنها دركف دست كودك لرزان است و ناتوان . اما همين قطره چون به دريا مي پيوندد ترس به دل يلان و نامداران مي اندازد و بزرگترين ناخدايان را ترسان و لرزان مي كند.
به خدا پيوستن يعني به جمع پيوستن . به جمعي كه صفات خدايي درآنان متجلي است. صفات خدايي در دانش و خرد و مهر ورزي عيان است.
صفات خدايي در كساني متجلي است كه سازنده اند . مهر مي ورزند و دانش كسب مي كنن. چون خدا خالق است يعني سازنده . مهربان است يعني مهرورز و داناست يعني اهل فهم و شعور نه تقليد و شعار.
تخريب ضد خلقت است . پس صفت خدايي نيست. كينه و دشمني ضد مهر است . پس صفت خدايي نيست. جهل و ناداني ضد دانش است . پس صفت خدايي نيست.
دروغ گفته و مي گويند كه خدا فرمان شكنجه و ايمان به غيب و ندانسته ها مي دهد.
اين ها ضد صفات خالق ، مهربان ، و داناست. جمع نقيضين ناممكن است حتي براي خدا. جمع ضدين محال است حتي براي خدا. جمع ِ مهر و دشمني ؟ جهل و دانايي ؟ سازندگي و تخريب ؟ غيرممكن است.
پس ، پيوستن به جمع مخربين ، جاهلين ، كينه جويان ، بدخواهان ، مرگ گويان ، پيوستن به خدا نيست.
و اما وظيفه ي او : انسان به سان خداست. خدا خالق است . سازنده است. صفت خالق ، خلق كردن است. و ساختن، واژه ايست ضد تخريب. وظيفه ي انسان آفرينش است. آباداني است. بهترشدن است . آن كه نمي سازد انسان نيست و آن كه تخريب مي كند ضد انسان است و ضد انسانيت .
انسان از جنس خداست و نه از جنس اهريمن . اهريمن به گفته ي برخي عدم است و نبودن . نيستي است و نيست كننده . انسان و اعدام ؟ هرگز . هرگز . هرگز. انسان و تخريب ؟ هرگز. انسان و آزار ؟ هرگز.
اعدام ، تخريب ، آزار ، همه صفت هاي مخالف ساختن ، آباداني و شادماني است. چگونه كسي كه از جنس خداست مي تواند مخرب باشد؟ صفت بزرگ خدا خالق بودن است . چگونه ممكن است موجودي هم زندگي بخش باشد و هم مرگ آور؟
آنان كه به نام خدا ، فرمان مرگ براي هركه ،فرمان تخريب براي هرچه ، فرمان شكنجه و رنج دادن براي هرموجودي صادر مي كنند دروغگوياني هستند كه اهريمن را با خدا اشتباه گرفته اند.
عقل از تحليل داستان خدا و شيطان عاجز است. چگونه ممكن است خدايي كه خود را مهربان ، دانا و توانا مي خواند ، شيطاني خلق كند كه سرانجام ، سركش و نافرمان مي شود و سبب بردن ميلياردها انسان به جهنم مي گردد؟ داستان خدا و شيطان و اين كه خدا خالق شيطان است با منطق جور در نمي آيد.
اگر به راستي خدا شيطان را خلق كرده و شيطان سبب گمراهي بشرباشد ، خدا در گمراه كردن بشر شريك است و شايسته ي همان دوزخي ست كه براي گمراهان ساخته است.
اگر خدا اوج مهرباني است چگونه اجازه مي دهد مخلوقش به نام شيطان ، اين همه رنج و عذاب براي انسان بيافريند؟ اين اجازه حكايت از ناداني، يا ناتواني ، يا نامهرباني خدا دارد. خدا مهربان است و مهربانان راضي به رنج و عذاب ديگران نيستند . پس ، خدا شيطان را نمي آفريند.
خدا داناست و تواناست. پس مي دانسته كه شيطان سرانجام ميلياردها انسان را راهي جهنم خواهد كرد . بنا براين خدا شيطان را نمي آفريند. يا اگر آفريده باشد نابود مي كند. پس داستان خدا و شيطان نمي تواند حقيقت داشته باشد.
خدا سمبل سازندگي است و اهريمن نماد خرابي . خدا داناست و اهريمن نادان . و انسان كه از جنس خداست وظيفه دارد خدا گونه شود .
نتيجه : وظيفه ي انسان دانا شدن است . وظيفه ي انسان ساختن است . وظيفه انسان مهرباني كردن است.
جناب نوریزاد من کسانی راکه در راستای جامعه ومردم واین آب و خاک تلاش می کنند ، انسان هایی ارزشمند ونیک منش به شمار می آورم . اما نظر جنابعالی و دوستان تان را به چند نکته جلب می کنم : 1- حتما در خبرها خوانده اید و یا شنیده اید که در شهر مشهد مردی 60 ساله حداقل به 65 کودک خردسال اعم از دختر و پسر دبستانی و پیش دبستانی با نهایت رذالت و پستی تجاوز کرده و حیثیت جامعه و مردم را لگدمال هواهای شبیطانی خود کرده است .2- فردی در تهران با ماشین شخصی سحرگاهان به کوچه ها و خیابان های تهران رفته و هر کودکی را می دیده که منتظر سرویس مدرسه ایستاده با این ترفند که سرویس مدرسه خراب شده و مرا فرستاده اند که شمارا برسانم و با این کار شیطانی به 7 کودک معصوم تجاوز کرده است . جناب نوریزاد هر روز مسایلی از این دست روح مردم را می ازارد و جانشان را مثل خوره می خورد . درست است که این قضایا ریشه ها و دلایل و عوامل متعدد اجتماعی ، اقتصادی و روانی و…دارد ،اما آیا می شود با این شیاطین با روشی متساهلانه برخورد کرد که دیگران نیز گستاخ تر شوند ؟من نمی خواهم به مواردی بسیار ناگوارتر از مطالب مطرح شده اشاره کنم که مثنوی هفتاد من کاغذ می شود .بیایید منصفانه بیندیشیم و همه چیز را از زاویه برخوردهای سیاسی نگاه نکنیم .باورکنید اگر مجازات اعدام نباشد در برخورد با این جرثومه های فساد سنگ روی سنگ بند نمی شود .واین اعتقاد من تایید اعدام های صورت گرفته در همه موارد نیست . حداقل اعدام در زمینه مسایلی که حیثیت جامعه را نشانه می رود به قوت خود باقی بماند که فکر نمی کنم نا معقول باشد.
درود بر نوريزاد
براستى كه از جنس نورى.
جناب نوری زاد
وجدان بیدار شما مایه شرف و حیثیت و آبرو برای ایرانیان و ننگ و سر افکندگی جهانی برای دین فروشان است
با سلام خدمت سرور آزادگان
مولای بخشندگان
شفاءالمرضات جناب نوری زاد
جناب نوری زاد واقعا حیف نیست شما با این قلم با این بلم با این نگار بی فتان با هزاران اسماءالجمیل دست به سانسور خوانندگان برید؟
شما با این احساسات شگرف با این قلم روان که همه وجه آدمی است و خوشبختانه علم دانشگاهی هم که ندارید که کسی از شما هراسی در دل راه دهد یا رقیب بداند یا اوقات فراوان صرف درک مطالبتان دارد لذا دوست ابدی محسوب میشوید
پس چرا چرا اینچنین میکنید؟
با سجده و ادب
سلام آقای نوری زاد، من البته زیاد از سایت شما دیدن نکردم و شاید چندان آشنایتی با شما و طرز فکر شما نداشته باشم ولی در این حدی که تاکنون فهمیدم شما بیشتر در پی چیز عامی هستید ضرب المثلی میگه اگر میخواهی سیب سالم داشته باشی از شاخه بچین از جعبه سوا نکن، من آرزو میکنم شما در هدفتون موفق باشید ولی نمیدونم این ارزوی من تا چه حد میتونه متحقق باشه.
تمام پیشرفت هایی که امروز ما در عرصه علم و فرهنگ شاهد هستیم ملازم با یافتن و اثبات موارد جدید بوده و هست و واقعا هیچ چاره ایی هم وجود نداره، آیا شما با این مسئله موافق هستید و چگونه با ان میتونید کنار بیاید ایا با تخطئه و حذف افراد علمی و فرهنگی میتوان به این هدف رسید ایا ما سیب ار درخت چیدیم؟
دنیای تفکرات جدید دیگه با ایده های جدید بسته میشه، افراد جدید و افکار جدید را دیگه نمیشه حذف و لگد مال کرد و به اونها باید مجال حرکت و اندیشه داد و استفاده کرد، القابی به شما نسبت داده میشه که ما تنها برای ائمه اطهار و مقدسین تاکنون استفاده میکردیم من در چند مورد واقعا دچار ترس و لرزه بر بدنم شدم شما به سخنان اقای خامنه ایی پیش ار انقلاب توجه کنید و ببینید طرز فکر ایشون تا چه اندازه از شما جلوتر و مترقی تر بود و حال القاب ایشون هم چه نزاعی در انسان ایجاد میکنه و شیاهتهای زیادی میان شما دو نفر دیده میشه زیراکه ما سیب را از جعبه سوا کردیم البته من میدونم شما ادم خوبی هستید اقای خامنه ایی هم ادم خوبیه و به شما شباهت زیادی دارند ولی سیب از شاخه باید جدا بشه، امیدوارم از حرفهای من رنجیده خاطر نشده باشید شما ادم خوبی هستید، شما طرفدار ازاد اندیشی و دمکراسی هستید من از دیگران انتقاداتی از شما میبینم و در جواب اون فرد یک هجمه با سخنانی با یک مظمون خاص و متشابه، تهاجم به منتقد انجام میگیره و اظهار میکنن که شما فداکاری میکنید ولی من مطرب خانه ایی میبینم که از هر طرف کسی ضربی در جهت شما میگیرد و همگی متشابه، امیدوارم از من نرنجید شما ادم خوبی هستید همه خوبند ولی گاهی نمیدونند چطور باید خوبی را عرضه کنند یا بهتر شوند.
پدر من همیشه میگفت اگر می خواهی نظریه ات را اثبات کنی راه بیافت حرکت کن بکش برو جلو تا حرفت ثابت بشه نور به قبرش بباره ولی من میبینم شما برای خودتون پیک نیک درست کردید شما ادم خوبی هستید چند بار خوندم که گفته بودید برای مردم و زندانیان و آزادی قدم برمیدارید خدا خیرتون بده ولی من بیشتر یک نوع سرگرمی برای دوران بازنشستگی میبینم البته شما خوب هستید حقوق میگیرید همسرتون حقوق میگیره زندگیتون شکر خدا خوب می چرخه در این سنین دیگه ادم تفریحی نداره جوون ها به ادم محل نمیزارند و فکر یک سرگرمی خیلی مفیده تابستون ما به سفری رفتیم چند روز حدود پونصد هزاز تومن خرج برداشت خیلی خوبه ادم در سفر جا و مکانی داشته باشه دوستانی برای پذیرایی داشته باشه هم فال و هم تماشا و هم کم خرج.
مادرم لیسانس گردشکری از دانشگاه اوهایو داره چند روز پیش که به دیدارش رفته بودیم گفت انسان باید خودشو به باد بسپره به آب بسپرده میگفت اقیانوس ها مانع سفر نیستند بلکه جاده ها مانع سفرند؛ شما جاده رو انتخاب کردید و ما سیب از جعبه پس نباید انتظار فرجی بود البته شما هم آدمید و نیاز به تفریح و سرگرمی دارید خدا خیرتون بده و طول عمر که دنیا رو بگردید برای ما عکس و تعریف بیارید و ما به همین هم راضی هستیم امروزه خرج سفر خیلی سنگینه، امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشید، به آقای مزدک و دیگر دوستانتون هم از قول من بگید کمی مودب تر باشند امروزه پزشک های خوبی در کشورمون وجود داره برای خودشون و شما بهتره, وقتی ما خبر از مورد یا فرد خاصی میشنویم سریع به چیز خاصی فکر میکنیم ولی برای تحقق آرمان ها باید هم به سمت جریان و هم در در خلاف جریان حرکت کرد، ببخشید وقت شما رو گرفتم. خداحافظ شما
وای به حال و آینده ما که
روشنفکران ما همه حتی در رسانه های آزاد سخنی یا نوشته ای براینکه مشکی را ازتن بدر کن و سفید بپوش در محرم.
بس است مشکی پوشیدن و عربده کشیدن و مرم آزاری و تنافق