سر تیتر خبرها
سفرهای ” صلح و دوستی ”  محمد نوری زاد

سفرهای ” صلح و دوستی ” محمد نوری زاد

درنظردارم ازشهری به شهری و ازروستایی به روستایی دیگرسفر کنم. با پای پیاده. یا با اتومبیل ها و اتوبوسهای گذری. یا با هر وسیله ای که مرا به شهر و روستای شما برساند. به نیت آزادی همه ی زندانیان سیاسی، و سه عزیزی که زندانیِ نامهربانی ها هستند و ما کلاً فراموششان کرده ایم وبی خیالشان شده ایم.

اگردرحین عبورازجاده ای، یا کناره ی شهری، یا باریکه راهی روستایی، چشمتان به پیرمردی افتاد که لنگ لنگان پیش می رود و پرچم سفیدی به کوله پشتی اش بند کرده و روی آن نوشته: سفرصلح و دوستی، بدانید که او منم. من آنقدر به این سفربزرگِ کشوری ادامه می دهم تا خبرآزادی همه ی زندانیان سیاسی و این سه تن به من برسد. پس انتهای سفر من: آزادی است.

من دراین سفرهای چند بچند، بنا برآشوب وآشفتن ندارم. هرگز. و قصدی نیز برای تشویش اذهان و بهم زدن اوضاع شهرها و روستاها ندارم. مطلقاً. چرا که دراین سفر، جمعیتی با من نیست. تنهایم. آری تنها. عنوان سفرمن “صلح ودوستی ” است. وکسی که پرچم سفید صلح را بالا برده، ازآن برای برآشفتن اوضاع سود نمی برد و درپس آن سنگرنمی بندد. پس مأموران امنیتی کاری به کارمن نداشته باشند. وراه را برمن مبندند. که من دراین سفر، بنا برصلح وآشتی دارم. همان جوهره ای که جامعه ی امروز ما سخت ازآن تهی است، وسخت نیز بدان محتاج.

دوچرخه سواران وشناگران وهنرمندان ودیگرانی که به انجامِ سفرهای دشواروپیمودن مسیرهای متفاوت همت می کنند، هریک به قصدی ونیتی و آرزویی قدم درراه می نهند. قصد من دراین سفرهای متوالی، گسترش لبخند است. برکشیدن ادب است. بها دادن به خرد وخردمندی است. من می روم تا بقدربضاعت اندکم برشهرها وروستاها لبخند ببارم. پیش پای ادب هموطنانم زانو بزنم و رواج خردمندی شان را التماس کنم.

اگردرهرکجا چشمتان به پیرمردی افتاد که کوله به دوش و پرچم به دست، دست گدایی اش را به سمت شما درازکرده، ازاو مهراسید و روی برمگردانید. در کف دستش سکه ای ازلبخند وادب وخردمندی بیندازید. که این هرسه، حتماً به آزادی می انجامد.

محمد نوری زاد

هجدهم آبانماه سال نود ودو – تهران

https://www.facebook.com/m.nourizad

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

71 نظر

  1. ابوتراب کج زلف

    با درود و آرزوی تندرستی برای همه

    این حضرات آیت الله العظمی ! که در قم نشسته اند و هر روزه به درس! و فحص و گشودن رموز پیچیده شریعت محمدی می پردازند و طلاب جوان و جویای علم! را از دریای معرفت اللهی خویش بهره مند میسازند آیا یکبار شده که بنشینند و با هم همفکری کنند تا دست از منیت برداشته و یکبار برای همیشه بساط تقلید و مقلد و دنباله روی از این و آن را جمع کرده و یک رساله عملیه ساده بیرون بدهند و ” وحدت کلمه ” را از خود شروع کنند؟ یا هنوز بر طبل من آنم میکوبند ؟ با این بساطی که راه انداخته اند و دائم دم از علم و دانش میزنند ( این علم و دانش بایستی تعریفی هم داشته باشد) علم و دانششان به کدام درد مردم خورده است مثلا” جامع المقدماتی که سالها صرف آموختنش میکنند چه مشکلی را از پیش پای مردم برداشته که بعنوان علم از آن یاد میکنند بگذریم که بعد از سالها علم! آموختن و بدرجات مختلف حوزوی رسیدن در متن جامعه ،یا در حد روضه خوان باقی میمانند و هر هفته در هیاتهای کوچک به تکرار مکررات میپردازند و گریز به صحرای کربلا و کلاس درس تشریح حضرت حسین که چگونه از قفا ! سرش را جدا کرده اند و یا در مراحل بالاتر دفتر خانه ای و جاری کننده صیغه عقد و بعضا” طلاق که آنهم بواسطه کرامات جمهوری اسلامی و رهنمودهای رهبر فرزانه و رئیس جمهور برکشیده اش در دوره قبلی و حماسه اقتصادی کذائی روز بروز بیشتر میشود، ویا ذوب شدگان در ولایتش همچون سیداحمدخاتمی و صدیقی و دیگران که دائم بر اساس دستورالعمل ستاد نماز جمعه هر از گاهی بنا بر ضرورت تشخیص بیت معظم جملاتی را که دلبخواه حضرتشان است در تمام کشور مانند یک ویروس کشنده تبلیغ فرموده و برابر کلام خدایش میکنند و دریغ از کوچکترین خیر واقعی برای مردم ، و یا در اوج علم و دانش !؟ میشوند مرجع تقلید و نمونه اش نوری همدانی و بقیه حضرات . مگر نه اینست که از شرایط مرجعیت نترسیدن از هیچکس و گفتن راستی و احقاق حق مردم ضعیف و …. است پس چرا دم فرو بسته اند و هیچ نمیگویند؟ مرحوم سعیدی سیرجانی که از جانش سیر شده بود و جان بر سر آگاهی دادن به دیگران گذاشت کتابی را بکوشش به چاپ رساند بنام یاد داشتهای عینی که پس از مطالعه به نکته جالبی بر خوردم : هر جا که پای شریعت در میان باشد دروغ گوئی ، رشوه ، خیانت، کلاه برداری، فحشا ، قتل و کشتار، و ازاین قبیل کلمات حرف اول را میزند ، چندی پیش برای انجام یک معامله سنگین گویا خریدار برای خرید از فروشنده دلبخواهش بوی تاکید میکرده که شما زمان تحویل را یک مقدار کم کن تا قرار داد بسته شود ولی بعد از بستن قرارداد دیگر زمان قید شده مهم نیست فروشنده پرسیده مگر برای شما این عمل درست است ؟ خریدار بلافاصله جوابداده : ما مسلمانیم و از نظر دین ما اشکالی ندارد که گاهی به ضرورت بعضی امور را باین صورت انجام بدهیم!! ولی فروشنده با قاطعیت گفته : با این که این معامله سودی کلان برای من دارد ولی از نظر اخلاقی مجاز به عقد قرارداد نیستم .دینی که دروغ گوئی را در پس کلمه تقیه موجه بداند و بزرگانش بفرمائید آیت الله هایش که نشانه خدا در روی زمین برای سایر مخلوقاتش هستند چنین رفتار کنند از عوامش چه انتظاری میتوان داشت؟ مشکل اساسی جای دیگر است و تصمیم گیرنده کس یا کسانی باهم متفق و در این میانه کاربران بجای همفکری برای برون رفت و چاره اندیشی در صدد بزانو در آوردن همدیگر به دلیل مورد علاقه شخصی ، حال چه درست چه نادرست .
    غره مشو که گربه عابد نماز خواند بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

     
  2. مراد

    آقای مصطفی شما به جناب ناشناس با خشم حمله کردید و فرمودید: آقا یا خانم ناشناس گرامی! چرا وقتی در استدلال کم می آورید بحث را عوض می کنید و سراغ جد و نیاکان پاک این سید می روید. اگر راست می گویید جواب اشکالش را بدهید. من که هیچ. لطفا به شعور خوانندگان فهیم این سایت توهین نفرمایید. همه می فهمند که وقتی کسی بحث عوض می کند یعنی حسابی کم آورده.

    من به شما میگویم جناب ناشناس نه تنها در بحث کم نیاورد، که اصولا بحثی را مطرح ننمود. ایراد ایشان به نحوه استدلال جناب سید ابولفظل بود که بسیار به جا و مناسب هم بیان شد. در ثانی جد اقای سید ابولفضل، یعنی پیامبر و این همان کسی که آیین خرافی اسلام را در ایران گستراند و بسیا ر به جا است که کار ها و اعمالش نقد شود.

    اگر به نوشته های سید ابولفضل نگاه کنی، بسیار طولانی و بی سر وته و مخلوطی از همه چیزند، با استدلال هایی ضعیف و بدون هیچگونه تحقیق اکادمیک.

    در نهایت حرف جناب ناشناس بسیار قابل توجه است ونیازمند تحقیقی مفصل می باشد. زیرا توجه داشته باشید، واژه سید بر گرفته از ارتباط فامیلی و نژادی یک ایرانی با اعرابی است که به اسم اسلام به ایران حمله نمودند و جنایت ها بیشماری انجام دادند و در نهایت وقتی بچه های حاصل از تجاوز آنها، از اجتماع و در بین مردم طرد شدند ( به اسم فرزندان غیر مشروع)، مذهبیون با نام نهادن واژه سید برآنها، به نوعی در پی برگرداندن آبروی از بین رفته بودند. بنابراین بسیار مناسب است که شناخته شود کسانی که با نام آقا و اولاد پیامبر در ایران برتری یافته اند ( سید خمینی، سید خاتمی، سید خامنه ای ….سید ابولفضل) حاصل چه فرایندی در ایران بوده اند و چگونه در اعراب در ایران برای خود فامیل پیدا کردند!!!!

    حرف ناشناس کاملن صحیح است.

     
  3. جناب آقای مصطفی

    1- من نمیدانم شما چرا چند صفحه وب را برای ما مثال زده اید که به دلایل عصمت امامان پی ببریم تا از این راه ما را آگاه کنی. اگر خواستی بگو من خود صفحات مربوط به بحث های بسیار پیچیده تر در مورد عصمت امامان و مناظره ها در بین متفکرین (شیعه و سنی) در پیرامون آن را برایتان لیست کنم.

    2- در پژوهش های آکادمیک جامعه شناسی و تاریخ شناسی، اینکه ابتدا برای خود یک پیش فرض در نظر بگیری و بعد همه چیز را با آن بسنجی بسیار اشتباه است و اصولا از مفهوم تحقیق به دور است .این کار غیر علمی است ( و مصداق غرض ورزی به حساب می آید). تحقیق یعنی بررسی بدون هرگونه پیش داوری. این را همیشه به یاد داشته باشید.

    3- اینکه شما بخواهید به عصمت امامان استدلال کنی، لازمه اش این است که ابتدا بیایی برای ما با دلیل و برهان ثابت کنی که خدا و پیامبری وجود دارند و در مرحله بعد ثابت کنی امامانی هم بوده اند و در آخر عصمت امامان را استدلال کنی. شما اگر توانستید آن سه تای اولی را با عقل ثابت کنید، آنگاه بیایید به عصمت امامانتان استدلال کنید.

    4- برای 6 میلیارد غیر مسلمان در روی زمین و برای کسانی که به خدا و پیامبر و اسلام اعتقاد ندارند، اینگونه مفاهیم از قبیل عصمت امام و یا… هیچ گونه ارزشی ندارند. تنها چیزی که ارزش و اصالت دارد، بررسی علمی بدون هرگونه پیش داوری است.

    5- حتی در خود دین نیز دلایل عصمت امامان آنقدر ضعیف است که اهل سنت که اصلی ترین مذهب اسلام هستند اصلا آن را قبول ندارند. اینکه دلایل شما مبنی بر عصمت امامان، حتی برای اکثریت مسلمانان نیز قابل قبول و قانع کننده نیست به خوبی نشان می دهد که بحث پیرامون عصمت امامان اشکالات فراوانی دارد و از نظر اکثر مسلمانان (سنی ها) اصلا چنین چیزی قابل قبول نیست ( بنده در اینجا وارد جزئیات بحث های عصمت امامان نمی شوم).

    6- در بررسی های خود این را در نظر بگیرید که مفاهیم 1400 سال پیش با مفاهیم امروزی بسیار فرق میکنند. امروزه کشتن دگر اندیش و مخالف بسیار ناپسند و مخالف حقوق بشر است وگرنه در 1400 سال پیش دفاع از خدا و دین به حساب می امد و به نوعی حکم دینی محسوب می شد. بنابراین انجام آن توسط امام (علی) نه تنها بد نبوده است، بلکه بر عکس عین دین و حکم خدا می بوده.

    7- حکم قتل مرتدان در طول تاریخ توسط بزرگان دین و علمای شیعه اعلام شده است. با تفکری مختصر می توانید بفهمید که این بزرگان دین، این حکم را یا از قرآن و یا از سیره امامان استخراج کرده اند. به عقیده اکثر علمای دین، امام علی هنگام برخورد با مرتدان همین حکم را پیاده میکرده است (با استناد به احادیث) و آنها نیز خود با استدلال به سیره امام علی، حکم قتل مرتد را صادر میکنند ( به غیر از مواردی مانند اینکه پیامبر خود، کاتب وحی اش را که از اسلام خارج شده بود، مرتد اعلام نمود و خونش را حلال ساخت). بنابراین بهتر است بیشتر از علمای بزرگ دین کاسه داغتر از آش نشوید.

    8- اینکه میگویید “در میان تعارض عقل و روایت کدام را انتخاب کنم؟ و سپس نتیجه میگیرید که “خیلی واضح است که استدلال عقلی بر روایت ارجح است” بسیار بی اساس و نادرست است و اصولا بر پایه پیش فرض های نادرست بنا شده است. زیرا 1- استدلال های عقلی در زمان های مختلف تغییر میکنند و ممکن است چندی بعد استدلال عقلی قویتری، استدلال های فعلی شما را رد کند. 2- دلایل عقلی شما برای خودتان با پیش فرض های دینی خودتان قابل قبول است و نه برای اکثریتی که به این پیش فرض ها اعتقادی ندارند. بنابر این باید در هر حال تحقیق و بررسی علمی و بدون پیش داوری را در نظر بگیرید و نتایج آن را بحث کنید.

    در پناه خرد

     
  4. با درود به نوریزاد عزیز،
    دوستانی چون مصطفی گرامی، شاید بهتر باشد حداقل یک احتمال را نیز وارد محاسبات خود کنند که اثبات باورمندی از راه عقل و علم کاری است بس سخت و طاقت فرسا، و اگر به احترام باور ایشان نگویم محال. اینکه پیشاپیش اصولی را برای باور خویش اثبات شده و یقین محض و مطلق بدانی و بر این بنیان با دیگران به بحث و احتجاج بپردازی، فقط می‌‌تواند دلایلی دال بر باورمندی شما باشد و نه‌ انتظار الزامی برای قانع کردن یا باورمند کردن دیگران به هر آنچه حتی در بر گیرندهٔ جزئیاتی از باور شماست. شما به محضی که میخواهی از موضوع ” معصومین ” دیگران را با دلایلی عبور دهی‌، با چنان مشکلاتی در مقام پاسخگویی روبرو می‌‌شوی که پایانی بر آن متصور نیست.آیا براستی باور دارید که شاخه‌ها و رشته‌هایی‌ از دانش ها، دلیل و انگیزه و علاقه‌ای داشته اند که برای مذهب و بخاطر مذهب به باروری و روشنگری پرداخته باشند؟ دانش‌های بشری در طول تاریخ راه خویش را در پیش گرفته و آمده و آمده تا به اینجا رسیده و هر جا نیز سیلی‌ خورده پیش از آنکه از ناحیهٔ زورمدران بوده باشد، از رگ گردن و عربده های مذهبیون بوده.
    با این خواستم گفته باشم که اگر حدیث و روایت و نقل قول کمک شایانی به شما می‌‌کند تا نسبت به باورمندی‌های خویش ایمان داشته باشید، از کجا معلوم که شاخه‌ها و رشته‌هایی‌ از دانش‌های بشری نیز به دیگران کمکی نکند که بگویند ” چون ندیدند حقیقت راه افسانه زدند”. آن سلسله مراتب مذهبی که از خدا شروع می‌‌شود و حلقهٔ غیر منقتع آن به باور این مذهب می‌‌رسد به کسی‌ در زمانهٔ ما که یک قلم غارت وی عددی را نشان می‌‌دهد که ۱۴ صفر جلو یک عدد سه‌ ناقبل در واحد تومان،قرار دارد قابل دفاع است؟ این مذهب خود خدا و انسان را خوار و حقیر و مسخره نکرده است؟

     
  5. جناب مصطفی از ایرانی بودن شما همین بس که هنوز نمی دانید مزدک اسم مرد است یا زن!در ثانی من که کوچک یا بزرگ بودن شما یا با تربیت بودن …را نپرسیده ام.اصلا آنچه را نوشته اید چه ربطی یه کامنت من دارد.من از شما و از تمام مذهبیون در رابطه با ادعاها تون مدرک علمی و قابل تحقیق و قابل اعتماد خواسته ام.کتابی که شما مثلا از علی می دانید 400 سال بعد از زمان به اصطلاح خلیفه گی علی توسط شخصی بنام سید رضی نامی بدون هیچ گونه ذکر منبعی نوشته شده.آنچنان در باره یک سایت صحبت می کنید که گویا صاحب سایت از خود گیزی نوسته.اولا این یک سایت نیست بلکه هزاران مدارک را می توان با یک جستخو در گوگل پیدا کرد.هموطن گرامی دنیای امروز دنیای علم و تحقیق و بکار گیری خرد انسانیست.زور و شمشیر و حرافانی همچون شریعتی و مطهری و آخوندهای چپ و راست نمی توانند حرف غیر علمی را تحمیل کنند.تمام افرادی را که تو بزرگان و علمای دین میدانید کوچکترین ارزشی پیش اهل علم و معرفت و شناخت ندارند.هرچه کتاب و جزوه و حدیث…چه از طرف شیعیان و چه از طرف سنی ها نوشته شده ارزش یک مدرک علمی و تحقیقی را ندارد.

     
  6. خبرگزاری رویترز روز دوشنبه ۲۰ آبان گزارشی تحقیقی را منتشر کرده‌است که به نوشته آن آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، نظارت بر سازمانی را به نام «ستاد اجرایی فرمان حضرت امام» برعهده دارد که میزان دارایی‌های این سازمان «بالغ بر ۹۵ میلیارد دلار» تخمین زده می‌شود.

    به نوشته رویترز، «این رقم چیزی حدود چهل درصد بیشتر از صادرات نفتی ایران در سال گذشته است» و «حتی از ثروت اندوخته شاه سابق ایران هم پیشی می‌گیرد.»

    رویترز می‌نویسد که این ستاد «در شش سال گذشته به یک بازوی عظیم اقتصادی تبدیل شده» و می‌افزاید که «کنترل این امپراتوری عظیم اقتصادی تنها دست یک نفر است و او آیت‌الله خامنه‌ای است.»

    گزارش این خبرگزاری که با عنوان «اموال تحت کنترل رهبری: مصادره املاک» منتشر شده قسمت اول از گزارشی سه‌قسمتی است که قسمت‌های دوم و سوم آن که هنوز منتشر نشده به ترتیب «قهرمان ملی» و «عدالت ناهموار» نام دارند.

    رویترز می‌نویسد که این خبرگزاری طی شش ماه، «تحقیقی ویژه» در زمینه قدرت مالی آیت‌الله علی خامنه‌ای انجام داده و موفق شده که «کامل‌ترین فهرست دارایی‌های ستاد اجرایی فرمان حضرت امام را تا به امروز» تهیه کند.

    به نوشته رویترز، رقم «۹۵ میلیارد دلار» که این گزارش تحقیقی به آن دست یافته برگرفته از تجریه و تحلیل بیانیه‌های مقام‌های رسمی ستاد، آمار بورس اوراق بهادار تهران و وب‌سایت‌های شرکتی به انضمام اطلاعاتی از وزارت خزانه‌داری آمریکا است.

    مقایسه با دارایی‌های محمدرضا شاه

    رویترز در بخشی از گزارش خود می‌نویسد: «مریدان رهبری، ساده‌زیستی او را می‌ستایند و اشاره می‌کنند به لباس‌های ساده و فرش مندرس خانه تهرانش. رویترز هم سندی دال بر این‌که خامنه‌ای از ثروت ستادش استفاده شخصی می‌کند نیافته است.»

    این گزارش می‌افزاید: «اما ستاد، خامنه‌ای را قدرتمند کرده‌است و او از طریق ستاد، منبع ملی مالی‌ای در اختیار دارد که چیزی از دارایی‌های شاه کم ندارد. شاهی که حمایت غرب را داشت و البته در سال ۱۳۵۷ سرنگون شد.»

    به نوشته رویترز، «درآمد ناشی از ستاد به خامنه‌ای استقلال مالی می‌بخشد تا او را هم از مجلس و بودجه کل کشور بی‌نیاز کند و هم از درگیری‌های سیاسی در ایران بیرون نگه دارد.»

    این خبرگزاری می‌نویسد که جمهوری اسلامی بعد از سرنگونی حکومت شاه، ادعا کرد که شاه و همسرش فرح پهلوی ۳۵ میلیارد دلار از ایران خارج کرده‌اند که این مبلغ به پول امروز به ۷۹ میلیارد دلار می‌رسد اما این ادعای جمهوری اسلامی در دادگاه رد شد و پرونده آن مختومه اعلام شد.

    در همین حال، عباس میلانی، مدیر برنامه مطالعات ایرانی در دانشگاه استنفورد که کتابی درباره زندگی‌نامه‌ شاه نوشته است، در گفت‌وگو با رویترز گفته‌ که «افراد مطلع، ثروت شاه را چیزی حدود یک میلیارد دلار تخمین می‌زنند» که این رقم با احتساب تورم، به پول امروز چیزی حدود سه میلیارد دلار خواهد بود که «در مقایسه با دارایی‌های ستاد اجرایی فرمان حضرت امام ناچیز است.»

    گزارش تازه رویترز در بخشی دیگر می‌نویسد: «بسیاری از ایرانیان و یا غیر ایرانیان ممکن است مطلع نباشند که ستاد یکی از قوی‌ترین نهادهای ایران است.»

    این گزارش می‌افزاید که «ستاد اجرایی فرمان حضرت امام»، «تقریباً در هر بخش از صنعت ایران سهام دارد، از فعالیت‌های بانکی و مالی، نفت و مخابرات گرفته تا تولید قرص‌های ضدبارداری و حتی پرورش شترمرغ.»

    روش‌های جمع‌آوری دارایی توسط ستاد

    در بخشی از گزارش جدید رویترز آمده‌است: «راهی که ستاد این ثروت را از آن خود می‌کند مصادره املاک است. همان راهی که نظام قبلی هم برای ثروت‌اندوزی استفاده می‌کرد.»

    این گزارش می‌افزاید، «تحقیقات شش‌ماهه رویترز نشان می‌دهد» که قدرت عظیم ستاد یادشده از طریق مصادره اموال بهاییان، تجار، یا ایرانیانی که در خارج از کشور زندگی می‌کنند به‌دست آمده است.

    به نوشته رویترز، ستاد یادشده که به حکم دادگاه و پشتیبانی آیت‌الله خامنه‌ای «امتیازی انحصاری برای مصادره اموال دارد» در دادگاه‌های ایران ادعا می‌کند که این املاک متروکه هستند و سپس املاک مصادره‌ای را یا در مزایده می‌فروشد یا سعی می‌کند معادل قیمتش را از صاحبان اصلی املاک بگیرد.

    رویترز می‌نویسد که بررسی‌های آگهی‌های روزنامه‌های ایران و وب‌سایت‌های مزایده نشان می‌دهد که تا به حال «دست‌کم ۵۹ مزایده» انجام شده که در یکی از این مزایده‌ها که اردیبهشت‌ماه گذشته انجام شد «در حدود ۳۰۰ ملک به مزایده گذاشته شد» که شامل «مجموعه استخر و سونا در تهران» نیز می‌شد.

    به نوشته این گزارش، دفتر سازمان ملل جامعه بین‌المللی بهایی که یک سازمان غیر دولتی است طبق آماری اعلام کرد که در سال ۲۰۰۳ میلادی ستاد یادشده ۷۳ قطعه ملک اعضایش را که در آن زمان یازده میلیون دلار ارزش داشت مصادره کرده است.

    به نوشته رویترز، «این رقم تنها نشان‌دهنده بخش کوچکی از اموالی است که از طریق ستاد از بهاییان گرفته شده است.»

    در بخش دیگری از گزارش آمده است که «ستاد اجرایی فرمان حضرت امام» کارهای خود را «پشت پرده» انجام می‌دهد و نقش این ستاد در خرید و فروش ملک اکثراً پنهان است و در آگهی‌های مزایده نیز از آرم و نام کامل ستاد استفاده نمی‌شود.

    رویترز می‌نویسد که در رابطه با دارایی‌های این ستاد با دفتر ریاست‌جمهوری ایران و دفتر وزارت خارجه ایران نیز تماس گرفته اما این دو نهاد پاسخی به این خبرگزاری نداده‌اند.

    حمید واعظی، مدیرکل روابط عمومی «ستاد اجرایی فرمان حضرت امام» هم با ارسال ایمیلی، داده‌های این گزارش را «غیرصحیح» خوانده و نوشته است که «ستاد در روند استخدام وکیل آمریکایی برای رسیدگی به این موضوع است.»

    وزارت خزانه‌داری ایالات متحده آمریکا روز ۱۴ خرداد امسال از شناسایی و تحریم «ستاد اجرایی فرمان امام خمینی» و شبکه‌ای متشکل از ۳۷ شرکت‌ تجاری وابسته به آن خبر داد که «به‌طور مخفیانه به سرمایه‌گذاری‌ برای حکومت ایران اقدام می‌کنند.»

    در اطلاعیه وزارت خزانه‌داری آمریکا آمده است که «ستاد اجرایی فرمان امام خمینی» و دو موسسه اصلی تابعه آن از طرف حکومت ایران در بسیاری از بخش‌های اقتصادی ایران و دیگر نقاط جهان مانند آفریقای جنوبی، کرواسی و امارات متحده عربی سرمایه‌گذاری کرده و توانسته است سالانه میلیاردها دلار به حکومت ایران سود برساند.

     
  7. اقای مصطفی

    شما به طور صریح اعلام کرده اید که: همین جا اعلام می کنم هر کدام از عزیزان احساس می کند نوشته های من آزرده خاطرش می کند بگوید تا دیگر ننویسم. و خدا می داند که دیگر نمی نویسم.

    من فکر میکنم دو رویی و فریبکاری و عدم صداقت از ویژگی های ادم های دیندار است. بنابر این میخواهیم میزان صداقت و پایبندی شما به حرف هایتان را بسنجم.

    من مطالب شما را که خواندم آزرده شدم و طبق حرف خودتان که گفتید هر که از نوشته های من ازرده می شود بگوید که دیگر من ننویسم، من از شما میخواهم که به خاطر ازردگی ما، دیگر ننویسید.

    من از شما درخواست درخواست میکنیم که به حرف خود پایبند باشید و دیگر هرگز اینجا مطلبی ننویسید. نه با اسم مصطفی و نه با اسم مستعار دیگری (به یاد داشته باشد خدایتان در همه حال شما را می بیند).

    ببینیم شما چقدر صداقت دارید و چقدر به حرف های خود پایبندید

     
  8. جا مانده از قافله

    الله نگهدارت باد. دلم با تو ست ولی گام هایم نه! ای عجب از این سست عنصری و بی عرضگی برادر. روزگار غریب اکنون است و باید این مردگی را به حسین بن علی تعزیت گفت. روز حسرت نیز اکنون است ای کاش شجاعت، آزادگی و عرضه تو را داشتیم. تو برو سفر سلامت.

     
  9. سلام حمید جان
    بابت نکاتی که نوشتی جدا تشکر می کنم اما یک نکته را شما به عنوان نقطه ضعف بیان فرمودی درحالی که من فکر می کنم اصلا نقطه ضعف نیست.
    به نظر شما اگر کسی با استدلال عقلی یک مطلب را فهمید و به عنوان پیش فرض قرار داد و سایر مطالبی را که صحت و بطلان شان مشکوک بود با آن اصل ثابت شده سنجید کار اشتباهی کرده؟
    اگر بنده با استدلال عقلی عصمت تمام انبیا و ائمه برایم ثابت شد، بعد روایتی که صحت و بطلانش معلوم نیست آمد و بر خلاف عصمت سخنی گفت، در تعارض عقل و روایت کدام را انتخاب کنم؟
    خیلی واضح است که استدلال عقلی بر روایت ارجح است.
    اگر هم برای اثبات عصمت انبیا دلیل عقلی می خواهید برای جلوگیری از اطاله ی کلام شما را به مطالعه ی این صفحات دعوت می کنم
    کامل ترین مطالب راجع به عصنت را در این صفحه دیدم
    http://hekmatsara.com/index.php?option=com_content&view=article&id=51:%D8%B9%D8%B5%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%A8%D9%8A%D8%A7&catid=36:theology&Itemid=99
    این صفحات هم به صورت خلاصه و پراکنده مطالبی دارند
    http://www.bibaknews.com/articel.php?id=140000000287
    http://dinvaimaan.blogfa.com/cat-30.aspx
    http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=78685&consultationid=197669
    ویکی پدیا هم در مورد کلمه “عصمت” مطالب خوبی دارد
    با تشکر فروان

     
  10. اقای مصطفی این را هم در نظر داشته باشید که کشتن دگر اندیشان بر طبق موازین حقوق بشر امروزی کاری زشت و جنایت است وگرنه در زمان امام علی افتخار و دفاع از دین محسوب می شده است. ما امروزه به قتل دگر اندیشان توسط ////// جنایت میگوییم ولی در ان زمان احتمالا مایه مباهات //////////// هم بوده است ( به همین دلیل بود که اعراب سعی در ریشه کنی کافرین مجوس نمودند). لازم نیست هزارتا توجیه بیاوری . زحمت نکش و به این کار امامت افتخار کن که در طول تاریخ الگوی قتل و اعدام میلیون ها دگر اندیش در طول تاریخ بوده است!!!!

     
  11. اقای مصطفی
    من کتاب من لایحضره الفقیه و اون سه تا حدیث رو بررسی کردم و کاملن مستند و صحیح بودند. شما اگر بررسی کردین و به نتیجه دیگری رسیدید نشان بدهید.

    اینکه مسلمانان به خاطر تعصب به پیامبر و امامان حدیث های دروغ در بیان خوبی های پیامبر و امامان نقل میکرده اند تنها اختصاص به غلو و بیان حالات خارق العاده نداشته است. بلکه بسیاری از کارهای معمولی و خوبی هم که به اینان نسبت می دهند دروغ است و با واقعیات تاریخی و مستندات جامعه شناسی انطباق ندارد. این به این معنی است که منظور از دروغ بافی برای خوبی های محمد و امامان، غلو درباره انان نیست، بلکه کارهای ظاهرا خوب و معمولی اینها و بیشتر حرف هایشان هم توسط مسلملنانی متعصب ونقل شده است که خیلی از انان دروغ است ( زیرا از قبل به خود قبولانده بودند که پیامبر و تمام معصوم است و کار بد نمیکند و هر چه را که پلیدی می دیدند، سانسور میکردند).

    علمای شیعه ای که شما میگویید “انصافا علمای شیعه در مورد حفظ و حراست از روایات و جلوگیری از افراط و تفریط وسواس و دقت زیادی به خرج داده اند” خود این احادیث را کاملن قبول دارند و بر اساس صحت همین احادیث حکم مرتد بودن کافر و قتل او را صادر کرده اند. و این حکم توسط اکثریت علمای شیعه بیان شده است . اینکه بزرگان دین و علمای شیعه حکم مرتد را قتل می دانند نشان می دهد که اول: آنها این احادیث را که در بیان قتل مرتدان و دگر اندیشان توسط علی صورت گرفته را بررسی کرده و آنها را صحیح و منطبق با رفتار علی و اصول دین می دانند و ثانیا آنان نیز با استدلال به رفتار علی (سیره امامان که از همین احادیثی که انها را صحیح و مستند می دانند، استخراج کرده اند) حکم به قتل مرتدان و خدا ناباوران می دهند.

    موسی بن بکر از خواص بسیار خاص امام موسی بود که آقاي خويي رواياتي که در اسناد اين کتاب وجود دارند را ثقه مي‌داند. ايشان از اين راه وي را توثيق کرده است و نجاشي نیز موسي بن بكر واسطي را از یاران امام صادق و كاظم عليهماالسلام روايت مي كند و ابي عبدالله برقي در رجال خود او را از اصحاب خاص و خردمند امام كاظم و امام رضا عليهماالسلام ذكر مي كند. نسبت دادن واقفی بودن ( که صحیح نیست)، احادیث معتبر موسی بن بکر را از سندیت نمی اندازد.

    اینکه فردی 10 روایت نقل کند و به قول شما 9 عدد آنها درست باشد (90 درصد) و 1 عدد دروغ (10 درصد) نشان میدهد که بیشتر حرف هایش صحیح است. شما از کجا میدانید که از بین حرف هایش فقط همین حدیتش که در بیان قتل دگر اندیشان به دست علی صورت پذیرفته دروغ است؟ شما برای اینکه احادیثی را که اکنون رفتار زشت پیامبر وامامان را نشان میدهد، از سندیت بیاندازید به اینگونه عمل میکنید: ابتدا فرض میگیرد که پیامبر و امامان معصوم بوده و کار بد نمیکنند. سپس هر جا ببینید که یک راویت معتبر حدیثی در باره اینها نقل میکند که با معصوم بودن آنان تطابق ندارد، میگویید این احادیث (10 درصد) دروغند چون سند ندارند ولی آن 90 درصد که برای خوبی های پیامبر و امام گفته شده است صحیح است (هرچند هر دو توسط یک نفر و در یک شرایط یکسان بیان شده باشد)!!!! چجور است که 90 درصد حرف های موسی بن بکر که برای خوبی های پیامبر و امام است درست هستند و سند دارند ولی این حدیثش که واقعیتی تاریخی را بیان میکند ( که با رفتار علی نیز مطابقت دارد) سند ندارد!!!!موسی بن بکر در نزد امام موسی بسیار خردمند بود سندیت حرف هایش کاملن اعتبار دارد. این شیوه شماست که هر جا کم میآورید به هر چیزی چنگ میزنید که خودتان را حفظ کنید و در این راه حتی مجبور می شوید دیگران را که شاگرد اماممان بوده اند و خود در محضر آنان تلمذ میکرده اند را دشمن امامان جلوه دهید.

    اخوند بی سواد زیاد داریم ولی اگر شما جوادی املی را هم بی سواد می دانید من دیگر حرفی ندارم. چون خودم از ایشان شنیدم که این حدیث را نقل میکرد.

    بهتر است نه کوچکتر از همه باشد و نه بزرگتر از همه. خود خودتان باشید یک انسان مانند بقیه انسان ها

     
  12. آقا مزدك گرامي چطوره همين طور كيلويي بگيم اصلا پيامبري و اسلامي و پيرواني و ……… وجود نداشته از دم. خوبه شما راضي ميشي؟ اصلا كي گفته سكه اي ، نوشته اي، آثار باستاني و نيزه اي و هيچي باقي نمانده. من ادعا نمي كنم مانده. ولي جناب شما كه خيلي محكم ادعا مي كني و معلوم نيست درصدد اثبات چي هستي با اين حرفا لطفا طوري حرف بزن كه استنباط نشه با بغض حرف مي زني و بنا نيست نگاهت محققانه و علمي باشه!

     
  13. سلام به همه دوستان خوبم مخصوصا ناشناس، مزدک و حمید
    چند سوال؟
    آقا یا خانم ناشناس گرامی! چرا وقتی در استدلال کم می آورید بحث را عوض می کنید و سراغ جد و نیاکان پاک این سید می روید. اگر راست می گویید جواب اشکالش را بدهید. من که هیچ. لطفا به شعور خوانندگان فهیم این سایت توهین نفرمایید. همه می فهمند که وقتی کسی بحث عوض می کند یعنی حسابی کم آورده.
    شایسته بود بعد از پاسخگویی یه اشکال سید ابوالفضل اگر راجع به سیادت شان حرفی داشتید بفرمایید

    آقا مزدک عزیز!
    شما دوباره به همون سایت کذایی استناد کردید؟؟؟!!!
    همون سایتی که از ترس پاسخ های منطقی و علمی کاربران ، قسمت دیدگاه های خود را خاموش کرده . همون سایتی که کذب و دروغ آشکار اولین پستش را با یک سرچ ساده در گوگل و ویکی پدیا می شه فهمید و…
    مزدک جان!
    انصافا شما معلوماتت رو از چنین سایتی می گیری؟؟؟!!!
    کلاه خودت قاضی، این سایت علمیه؟! اهل تحقیقه؟!
    وجدانا بدون تعصب صحبت می کنی؟!
    من قبلا هم در باره ی این سایتِ بی خود، برای شما نوشته بودم و شما جوابی ندادی. انتظار نداشتم دوباره به اون سایت “کاملا علمی و منطقی”(!!!) استناد بفرمایید.
    اگر واقعا اهل تحقیق و علم هستید که هستید، کتاب علوم قرآنی آقای معرفت رو بخوانید اگه غیر منطقی بود و قانع نشدید با هم بحث می کنیم.
    اما آقا حمید عزیز

    برادرم! من از هیچ کس بیشتر نمی فهمم و هیچ ادعایی ندارم و کوچیک همه تون هم هستم. از آقای نوری زاد تشکر می کنم که فضایی فراهم کردن تا چند تا هم وطن بتونن آزادانه، هم فکری کنن و معلومات شون رو به هم منتقل کنن.
    پس خواهش می کنم عصبانی و ناراحت نشویید که اگر قرار باشد با نوشته هایم اسباب کدورت خاطر و یا ناراحتی عزیزی رو فراهم می کنم، شکسته باد قلمم.
    البته دقیق ترش اینه. شکسته باد کی بوردم.
    همین جا اعلام می کنم هر کدام از عزیزان احساس می کند نوشته های من آزرده خاطرش می کند بگوید تا دیگر ننویسم. و خدا می داند که دیگر نمی نویسم.
    اما پاسخ سخنان شما
    1- این روش روشی است کاملا منطقی که بیش از 1300 سال است استفاده می شود و اصلا روش من نیست. حتی شاگردان اهل بیت علیهم السلام وقتی روایتی را از خودِ امام نمی شنیدند درباره ی سلسله سند آن تحقیق می کردند. زیرا احادیث جعلی بسیار زیاد وارد دین می شده است.
    2- بنده اصولا آدم بی تعصبی هستم و هر جا استدلال منطقی بیاید سریع قانع می شوم
    3-از چهار حدیثی که آقا مهدی ذکر فرمود فقط یکی شان سند داشت و سه تای دیگر اصلا سند نداشت
    4- در مورد حدیث چهارم هم، وقتی راوی، شیعه دوازده امامی نباشد هرگز روایت به عنوان دلیل مورد پذیرش نیست. بله . گاهی اوقات مطلبی توسط افراد موثق و مورد اعتماد نقل می شود و شما آن را می پذیرید . همان مطلب توسط یک فرد غیر مطمئن هم نقل می شود. این نقلِ دوم فقط تایید کننده ی نقل اول است .
    برای مثال، اگر می دانید کسی قصد دارد شما را سرکار بگذارد و بیاید بگوید خانه ی شما آتش گرفته به حرف او اعتماد نمی کنید. اما اگر برادر شما تماس بگیرد و خبر آتش سوزی را بدهد بعد همان شخصِ سرکارگذار بیاید و همان خبر را بدهد شما اعتماد می کنید. تمام خردمندان عالم به این گونه عمل می کنند.
    به نظر شما منطقی نیست؟!
    5- این که شیعیان بر اساس تعصب و بعضا افراط گونه از حضرت محمد و امیرالمومنین -که درود خدا بر آنان باد- سخن گفته اند مطلب کاملا درستی است و با شما موافقم.
    دقیقا به همین خاطر در طول قرن ها، یکی از گروه هایی که علما با آنان سرِ ستیز داشتند و گاهی حکم به کفر آنان می دادند، “غلات” بودند. غلات یعنی غلو کنندگان، یعنی اغراق کنندگان، یعنی کسانی که در حق اهل بیت فضائلی نقل می کردند که زیاده روی بود و حقیقت نداشت.
    انصافا علمای شیعه در مورد حفظ و حراست از روایات و جلوگیری از افراط و تفریط وسواس و دقت زیادی به خرج داده اند.
    6- اعتراف و عذر خواهی:
    اگر در مورد سه روایت اول گفتم جعلی هستند منظورم این بود که سندی ارائه ندادند. قبول دارم تا سند روایت بررسی نشده نسبتِ جعل دادن، قضاوت زود هنگام و خطایی بزرگ است و از این بابت عذرخواهی می کنم و صمیمانه ترین سپاس هایم را نثار برادرم حمید می کنم که اشتباهم را متذکر شد.
    اما از آقا مهدی خواهش می کنم سند سه روایت اول را هم بفرمایند تا بررسی گردد.
    7- طبق آنچه که من مطالعه کردم به نقل از شیخ طوسی و علامه حلی، موسی ابن بکر جزو فرقه گمراه واقفیه بوده و بزرگانِ این فرقه، نسبت به اهل بیت، کینه و دشمنی داشتند. او بیش از دویست روایت نقل کرده. حتی بی عقل ترین دشمن، هم نمی آید تمام دویست روایت را دروغ بگوید. بلکه برای جلب اعتمادِ شیعیان از هر ده روایت یکی را دروغ می گوید. مورد اعتماد نبودنِ او منافاتی ندارد با این که بعضی حرف هایش درست باشد.
    8- هر آخوندی توی تلویزیون حرف زد درست گفته؟!
    انصافا این استدلال منطقیه که چون آخوندا روایت کسی رو خوندن پس سندیت داره؟
    آخوند بی سواد کم داریم؟
    هر آخوندی در هر جایی حدیث جعلی خواند غلط و بی جا کرد.
    9- من دستگاه مخلوط کن نیستم و مغلطه و سفسطه آب نمی گیرم. وقتی مطلبی از دوستان می بینم می روم درباره ی آن مطالعه و تحقیق می کنم و حاصلش را این جا ارائه می دهم. هر جا هم بفهمم عقل ناقص و فهم کج دار مریضم اشتباه کرده با شهامت اعتراف می کنم اشتباه کردم.
    آن قدر شهامت دارم که بدون تعصب از خطا هایم برگردم.
    زندگی به من آموخته خطایم را با خطا جبران نکنم و می دانم توجیهِ خطا، خود خطاییست بزرگ تر.
    با سپاس فراوان
    کوچک تر از همه
    مصطفی

     
  14. نوری زاد اگر افتخار همسفر بودنت را به ما بدهی . بگو از کجا شروع میکنی که در رکابت باشیم.

     
  15. سلام ناشناس عزیز

    نوشته شما حقیقتا با مزه بود. شما به این دوست ما سید ابوالفضل بد جور گیر دادید. البته ایشان هم بیدی نیستند که از این بادها بترسند. ولی قلم توانایی دارید کاش از ناشناسی به در آیید و نامی برای خود انتخاب کنید.

    پایدار باشید
    بردیا استقامت

     
  16. با درود سید ابوافضل !شما اگر موقع خواندن کامنت من کمی عجله برای جواب دادن نمی کردید شاید متوجه میشدید که من گفته ام اگر گفتار مسلمین را در مورد اسلام ملاک بگیریم و همین قرآن را هم ملاک قرار دهیم براحتی در می یابیم که تناقضات آنچنان زیادند که …این بمعنی تایید قرآن و یا موضع مسلمین و یا احادیث و تاریخ کنونی و متداول اسلام یا مسیحیت یهودیت و یا بهاییت… نیست. از امپراطوری بزرگ اسلامی و جنگهای بزرگی چون قادسیه نهاوند و یرموک با ایرانیان و رومیان حتی یک نیزه ای خنجری لباسی و یا حتی یک تیر کمون و یا یک شیی که ارزش باستان شناسی داشته باشد به جا نمانده. حتی یک سکه نه بنام محمد و نه دیگر خلفای راشدین نیست. از هجرت محمد که تاریخ هجری را مبناست و بزرگترین واقعه اسلامیست نامی در قرآن برده نشده(بعد جالبه که شیعیان امامت و خلیف بودن علی را از آن می خواهند با زور و تزویر و .. استخراج کنند!).نام مکه و مدینه اولی یکبار بنام شهری و دومی 2/3 بار بمعنی شهر آمده.تمام وقایع تاریخی اسلام را گروه بلاذری و طبری آنچنان با دقت و ظرافتی بیمانند توضیح داده اند که گویی خود در آنجا حضور داشته اند و با امکاناتی دهها برابر امروز .تنها کسی که سکه هایی و کتیبه هایی بنامش موجود است شخصی بنام ماآویه در داراب فارس و به پهلوی و در سوریه به عربی و این شخص که اصلا مسیحی بوده خود را امیرالمومنین خوانده.دومین شخص عبدالملک مروان است و او هم مسیحی بوده نه پسر مروان که به غلط در تاریخ مسلمین نوشته اند.کلمه محمد هم بمعنی ستایش شده آورده شده و نه بنام شخصی تاریخی!اگر دوست داشتید میتوانید به این سایت مراجعه نمایید. http://eslamshenasi.net/?p=143#more-143
    از طرفی تمام مدارک و شواهدی که معتقدان به ادیان اسلامی آورده اند بصورت شفاهی و از فلانکس شنیدم که فلانی از فلانی …..بوده و هیچ ارزش علمی و تحقیقی نمی توانند داشته باشند.در ضمن همین قرآن را که شما مسلمانان مبین و وحی میدانید اگر بفرض محال معتقد باشیم که تمام قرآنهایی که در زمان عثمان جمع آوری شده اند یکی بوده اند و هیچگونه تفاوتی باهم نداشته اند که چنین چیزی در آن جامعه بدوی غیر ممکن است ولی باز هم اینها نمی توانند همان چیزهایی باشند که محمد گفته و دال بر وحی بودن قرآن باشند چون چیزی را ثابت نمی کنند.همین قرآن کنونی را گروهی بنام هواداران نهضت قرآنی حود 200/300 سال بعد از واقعه باصطلا پیامبری محمد نوشته اند! هر چه بیشتر مطالعه بی طرفانه تری انجام دهید به نشانه های بیشتری دال بر بی اعتباری و بی ارزشی مستندات در باره ادیان سامی(و مسلما ادیان دیگر هم) دست خواهی یافت.مسلما این واقعه ای دردناک برای معتقدان به این ادیان است ولی بشر چاره ای جز تحقیق و رسیدن به یقین و رهایی از جهل و سیاهی و تباهیی که این مذاهب باعث شده اند ندارد.

     
  17. آقاي ابوالفضل شما كه عادت كرده اي با اين و آن سرشاخ شوي و دائم سخن از استدلال بگويي ممكن است بفرماييد به چه استدلالي خود را برتر از ديگران مي داني و از كلمه ي سيد براي خود استفاده مي كني؟ نگويي اين نام را پدرم برمن گذاشته چون اولن اين كه اگركسي كاري نادرستي كرده باشد و ديگران آن را تعقيب كنند كارغلطي است. دومن. آنچه پدرشما كرده مربوط به 50-60 سال پيش است و امروز جورديگربايد ديد.
    شما هرجا كه كسي مخالف دين اجدادتان حرفي بزند فوري قد علم مي كنيد و ازلابلاي نوشته هاي آنها يك يا دو جمله را برداشته و تا مي توانيد دراين مورد مانور مي كنيد و درنهايت حرف را به تاييد دين و مذهب اجداديتان مي كشانيد. شما كه اين همه استدلال استدلال مي كنيد بفرماييد كه اين جد بزرگوارشما چه هديه اي به بشريت داده كه اين قدر به آن مي نازيد؟ اگراين مرد مقدس آسماني خدايي الهي نبود چه اتفاقي براي بشريت مي افتاد؟
    شما زورمي زنيد تا هرجور شده اين دين و مذهب را پايدارنگهداري تا دركنارآن بتواني سيد و سادات و آقا و سرور بماني وگرنه خوب مي داني كه اين فرهنگ به هركجا پاگذاشته جز خرابي چيزي ببار نياورده است .شما مثل كساني مي مانيد كه براي ماندن درجاه و مقام كاذبشان حاضرند يك ملت را قرباني كنند اما از شان آنها كاسته نشود. انگار نه انگار كه هرروزگروهي انسان بخاطراين عقايد متحجرانه درگوشه و كنارجهان مي ميرند. انگار نه انگاركه هزاران هزار انسان به خاطراين عقايد كهنه و مخرب درفقر و بدبختي زندگي مي كنند. انگار نه انگار كه فرهنگ اجدادتان جز ديكتاتوري و دروغ و خدعه چيزي براي بشريت نياورده است. از زورگويي هايي كه من را خدا فرستاده و بايد از من اطاعت كنيد و پس از من نيز بايد از دامادم فرمان ببريد و پس از او بايد از فرزندانش اطاعت كنيد تا دروغ هايي كه ماه را نصف مي كند و نيمي از اين آستين ونيمي را از آن آستينش بيرون مي آورد و به آسمان مي رود و با خدا فالوده مي خورد و لشكرجن را مطيع خود مي كند و هزار حرف و حديث ديگر كه مرغ پخته را به خنده مي اندازد.
    حضرت آقا اي برتر از عوام اي فرزند پيغمبرو علي و فاطمه اي تافته ي جدا بافته خلقت اي كسي كه دروصفت گفته اند آدم ازخاك و سيد از نوراست . اي سرور و والا منطق و استدلالت را ببر براي خودت تا شايد بتواند به تو به باوراند كه تو هم مثل مايي اي ازخود راضي نژاد پرست و اينقدر هي نگو منطق منطق استدلال استدلال. برو اول با آن استدلالت نبوت جد مطهرت را ثابت كن و برتري او و فرزندانش را برديگران اثبات نما بعد بيا و هر دم ذربين ات را روي سخن اين و آن بگذار. حيف كه مريم نيست تا يكي ات را ده تا جواب دهد تا شايد دست ازاين آپارتايد بازي برداري.

     
  18. آقای مزدک گرامی
    سلام برشما
    در نوشته هایت مدام از روش علمی می گویی . واز وجود تناقض در قرآن . و این که “حتی یک دانش آموز میتواند وجود چنین پیامبرانی را با خدایانشان رد کند”. و… . اگر فرصتی فراهم شود ، به بررسی نوشته های شما خواهم پرداخت ، تا بدانی که تا چه اندازه به بیراهه می روی . برای این که بدانی چه کسی تناقض می گوید ،فعلا به این یک مورد توجه کن :
    شما در کامنت روز نوزدهم آبان خودتان برای آقای “مصطفی” (کمی پائین تر ) نوشته اید : ” تمام کتب به اصطلاح دینی از تورات و انجیل و قرآن …چیزی بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ سال بعد از ادعاهای پیامبری نوشته شده “. در همین نوشته چند سطر بعد هم نوشته اید : ” همین قرآن را در زمان عثمان بقول مسلمانان در بین قرآنهای فراوانی جمع آوری کرده اند. ”
    جهت اطلاع شما عرض می کنم تا پایان زمان خلافت عثمان ، 25 سال از رحلت پیامبر اسلا م (ص) گذشته بوده است . اگر 200 سال شما را ملاک قرار دهیم ، هشت برابر و اگر 400 سال شما را ملاک قرار دهیم ، می شود شانزده برابر این 25 سال. یعنی اگر به قول شما قرآن در زمان عثمان ، جمع آوری شده باشد ، کمتر از 25 سال با زمان پیامبر فاصله دارد و این ادعای شما با ادعای دیگرتان که می گوید قرآن بین 200تا 400 سال بعد از زمان پیامبر نوشته شده ، بین 175 تا 375 سال تفاوت دارد . خطای شما می شود بین 800 تا1600 در صد (8 تا16 برابر) . راستی در کارهای علمی شما چند در صد خطا پذیرفته است ؟ به عبارت دیگر “تقریب خوب” ، در محاسبات علمی شما چه محدوده ای از خطا را شامل می شود ؟
    آقای مزدک عزیز
    بعد از این ، وقتی نوشته ای را برای انتشار عام ، تهیه کردی ، بعد از تکمیل شدن ، یک بار از اول بخوان و دقت کن تا چنین خطا های نجومی ای ، در آن نباشد ؟ باشه گلم ؟
    ارادتمند
    سید ابوالفضل

     
  19. خدا قوت دلاور . طرح های بکری به ذهنتان میرسد . موفق باشی برادر . در ضمن هرجا رفتی یک سری هم به بزرگان آنجا بزنید و از اهدافتان برایشان بگوئید تا اثر بیشتری داشته باشد . سلامت و تندرست و شاد باشی دلاور .

     
  20. با سلام
    بچه که بودم به یک سریال کارتونی دل میبستم و علاقمند به شخصیت کارتونی اون بودم به نام ” سفرهای میتی کومون ” جناب آقای نوریزاد این سفر شما من را یاد آن سریال می اندازد و اگر اجازه بدید از این به بعد به یاد آن یار دوران کودکی اسم شما را میتی کومون بگذارم
    میتی کومون سریال من نماینده مخصوص حاکم بزرگ بود ، حالا میتی کومون دنیای واقعی من آیا همان نقش را دارد ؟
    میتی کومون سریال من نماینده تام الاختیار حاکم بزرگ بود برای بر هم زدن بساط مفسدان و سوء استفاده چی های حکومتی ، حالا میتی کومون دنیای واقعی من آیا همان اختیار را دارد ؟
    میتی کومون سریال من علامتی داشت که هر موقع اون علامت را نشان میداد لرزه بر اندام مجرمان دولتی می انداخت و به کمتر از لحظه ای آنها را بر خاک تمکین از عدل و انصاف و محبت و دوستی می افکند ، حالا میتی کومون دنیای واقعی من علامت مخصوصش چیه ؟
    شما هر فرقی با میتی کومون سریال دنیای بچگی من داشته باشید ظاهرا این شباهت را دارید که هر دو پیر هستید و جا افتاده ، وزین و با حوصله ، نترس و شجاع و احتمالا چوبدستی در دست
    میخواهم میتی کومون دنیای واقعی من به اندازه میتی کومون دنیای کودکی ام دوست داشتنی باشد ! سالم باشد و از جمیع خطرات مصون……………..

     
  21. “محمد مهدی فر” دیوانه ، ی تار از سر نوری زاد کم بشه من …

     
  22. اقای مهدی فر دشمن جوانان ایران
    نوری زاد رده به خال و جوانان پر شور که شما و دوستانتان که نام بردید و شرکای افغانی و پاکستانیتون و برادران قاچاقچی با استفاده از رانت مثلا مبارزه با امنیت تا تونستید مواد مخدر وارد کشور کردید تا هیجان جوانها رو خاموش کنید حالا ارزوی مرگ برای کسی که جوانها رو با واقعیت و اظهار نظر و ریختن ترسشون واداشته میکنید ؟؟؟؟؟حسابی ترسیدن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟با کلماتی مثل منافق و فتنه گر و………. دنبال پوشیدن فسادتون و زدن تو سر انهائی که به عشق انقلاب واقعی و اصیل هستند افتادین عملکرد شما و انهائی که گفتید امروز مشخص شده اگر از رجوی ملعون کمتر نباشه بیشتر از انهاست البته تنگی نفس شما بیشتر از خوردن مال حرامه و درامدهای ناشی از توزیع مواد مخدر و ……… اگر توبه کنی و حق الناس رو ادا کنی شاید این تنگی نفست کمتر بشه ولی شما این توبه را نه میتوانی نه خدا ازت میپذیره چون گوشت و پوست و استخوانتان از مال حرام و خوردن حق الناس با رانت بصیرت و ذوب شدن و………رشد کرده

     
  23. جناب مصطفی نه شما . نه هیچ فرد مذهبی دیگری بخصوص در مورد مذاهب ابراهیمی (یهودی مسیحی اسلام و بهایی) نمیتوانید حتی یک مدرک قابل قبولی که ارزش علمی داشته باشد در مورد پیغمبری موسی و عیسی و محمد و بها…ارایه دهید. تمام کتب به اصطلاح دینی از تورات و انجیل و قرآن …چیزی بین 200 تا 400 سال بعد از ادعاهای پیامبری نوشته شده و همه بر یکسری میتولوژی و اساطیر پایه گذاری شده اند و خرد انسان را به بازی گرفته اند.با یک نگاه سطحی به کتب دینی حتی یک دانش آموز میتواند وجود چنین پیامبرانی را با خدایانشان رد کند.دنیای امروز دنیای علم و خرد است.هر ادعایی را باید با تحلیل درست و دلیل و مدارک کافی بتوانی نشان دهی.شما خداباوران مجبورید که وجود خدا را ثابت کنید.دیگر دوره مقدس دانستن این یا آن گذشته.برای بشر امروز هیچ چیزی جز زندگی و حیات و خرد مقدس نیست.یعنی درست چیزهایی که برای مذهبیون ارزشی ندارند.تمام مدارک اسلامی/مسیحی و یهودی هیچگونه ارزش علمی برای یک محقق بیطرف ندارند.اگر گفتار مسلمین را در مورد اسلام ملاک بگیریم و همین قرآن را هم ملاک قرار دهیم براحتی در می یابیم که تناقضات آنچنان زیادند که اصولا جایی برای تفکر نمی ماند تا چه برسد به اعتقاد داشتن به وحی و پیغمبر و خدا…مثلا همین قرآن را در زمان عثمان بقول مسلمانان در بین قرآنهای فراوانی جمع آوری کرده اند. تازه گیها هم قرآنی در یمن پیدا شده که شبا هت کمی با قرآن کنونی دارد و از این قران کهن تراست!پس هموطن گرامی بحث اصلا بحث احادیث خوب و بد نیست بلکه کل مذاهب دکانهایست که پایه هایی بر باد دارند!

     
  24. با سلام،
    قبل از سفر لطفا لینک شعر عاشورا از ایرج میرزا در سایتان بگذارید
    ممنون
    جهانشاه

     
  25. آقای مصطفی
    احتمالن شما از علامه امینی و علامه طباطبایی هم بیشتر می فهمید!!!

    دیگر روش شما برای فرار از برخی احادیث معتبر بسیار نخ نما شده است. بهتر است کمی باد تعصب را از سرتان خارج کنید و مستدل صحبت کنید. همانطور که می بینی این احادیث از یکی از 4 کتاب معتبر شیعه می باشد. اینکه بخواهی با استناد به شیعه نبودن راویان حدیث آنان را از سندیت بیندازی، دیگر قدیمی شده است. شما بهتر است کتب و روایاتی را که بزرگان فقه اسلام قرن هاست آنان را به صورت تئوریک و عملی قبول دارند و بر طبق آنان حکم میکنند و قانون استخراج میکنند را بهتر بررسی کنی و دست از سفسطه برداری.

    در ضمن بر طبق استدلال شما ( که چون راویان شیعه نیستند در نتیجه روایت سندیت ندارد) اکثر روایاتی که برای خوبی های علی و محمد گفته شده است، نوشته شده توسط خود شیعیان است که با توجه به تعصب عمیق دینی شیعیان به راحتی میتوان استدلال کرد که آنها هیچکدام سندیت ندارند و دروغ بافی هستند.

    در ثانی همینطور کشکی میگویی که سه حدیث اول جعلی هستند!!!! من فکر میکنم شما بیشتر جعلی هستید تا احادیث یکی از 4 کتاب معتبر شیعه

    در پایان برای مثال موسی بن بکر که شما او را به خاطر تعصبت کلن از دین خارج کردی آنقدر انسان موثقی است که احادیث مشهوری از او قرن هاست که در شیعه نقل می شود . مانند:

    موسی بن بکر از حضرت#موسی بن جعفر (ع) حدیث کرده که فرموده اند :کسی که در پی روزی حلال برود تا خود وخانواده خود را منتفع سازد اجر او در پیشگاه الهی مانند اجر سربازی است که در راه خدا جهاد میکند. منبع: قرب الاسناد ،صفحه146

    نمونه این احادیث که آخوند ها صبح تا شب در تلوزیون هم آن را نقل میکنند از آقای موسی بن بکر است. حالا چجور شد که چون حدیثش را در مورد امام علی شما نپسندیدی، به یک دفعه از سندیت افتاد؟

    تا میتوانی مغلطه و یفسطه را با هم مخلوط کن تا به هدفت برسی آقای مصطفی

     
  26. ای خدا بگم چکارت کنه نوری زاد که اشک چشمای ما رو سرازیرمی کنی با این قلمت
    منوهم ببرباخودت
    منم کردستانو دوست دارم
    با این که می دونم کردها منو دوست ندارن
    من خیلی بهشون ظلم کردم عذاب وجدان دارم
    اگه فکر می کنی می تونند منو ببخشند میام بهت دخیل می بندم نوری زاد
    بجای من بهشون التماس کن منو ببخشند
    التماسشون کن
    التماسشون کن
    بهشون بگو یه بیچاره اینجا افتاده شصت سالشه داره جون می ده کسی دیگه خریدارش نیست
    بگو خاطراتش داره سوراخ سوراخش می کنه
    نفرین به تو نوری زاد که منو بردی به کردستان
    نفرین به تو اگه التماس نکنی منو ببخشند
    التماسشون کن
    بگو یه لش اینجا افتاده هوار می کشه از درد استخون سرطان گرفته کسی بدادش نمی رسه
    التماسشون کن نوری زاد
    التماسشون کن
    تورو جون اون نوه قشنگت که یه بار بغلش کرده بودی تو راه بیمارستان دیدمتون التماسشون کن
    التماسشون کن نوری زاد
    التماسشون کن نوری زاد

     
  27. بابت مطلب شهید آوینی هم ممنون

     
  28. سلام به برادرم نوری زاد و همه دوستان
    آقای نوری زاد عزیز
    می توانم از همه ی دوستان خواهشی بکنم؟

    خوب می دانید که حتی زمان حیات شریف پیامبر (ص) و در شهر مدینه عده ای ناجوان مردانه حدیث جعل می کردند و به پیغمبر خدا دروغ می بستند.
    و خوب می دانید که بعضی از این احادیث کذب، در کتب مختلف منتشر شده.
    بسیاری از آن ها به قصد ضربه زدن به دین بوده و اتفاقا همان احادیث امروز مستمسکی می شوند برای دین ستیزان.
    بوسیله ی همین احادیث چهره ای زشت و غیر واقعی از دین نشان میدهند
    دینی می سازند که حتی خدا هم از آن بیزار است.
    در این هنگام آزاد مردانی هم چون مهدی، دانشجو، ناشناس، nvfnv و دیگران به این دین جعلی و زشت می تازند که من هم می تازم.
    آنها هم همه ی خوبی ها را قبول دارند و می ستایند که من هم می ستایم.
    دعوای عنب و انگور پیش آمده.
    آنچه آن خوبان “اسلام” می خوانند من ازش بیزارم.
    آنچه آن خوبان بر اساس فطرت پاک شان خوب می دانند من آن را “اسلام” می خوانم و آن را برمی گزینم
    خواهش من این است.
    برای شناخت حق از باطل و اسلام از اسلام نما، از این به بعد هر کسی چیزی را خواست به اسلام نسبت دهد( چه آیه، چه روایت وهرچیز دیگر) سند و اعتبار آن را هم بنویسد تا قابل تحقیق باشد.
    آقای نوری زاد عزیز
    شما خود، اهل علم و ادب و هنر هستید.
    شما خود، متدین و اسلام آشنایید.
    می شود خود شما در انتهای نوشته های دوستانی که بدون سند چیزی نقل می کنند متذکر شوید که مستند سخن بگویند؟
    اگر چنین کنید ممنون می شوم.
    با تشکر و عرض ارادت به مدیر دوست داشتنی و تک تک کاربران محترم این سایت.

     
  29. در جواب آقای مهدی م آ عزیز
    برادر من!
    آقای میر آخورلو!
    چرا بدون تحقیق حرف می زنی؟
    اولا سه روایت اولی که نقل کردی کذب هستند و هیچ سندیتی ندارند
    روایت چهارم هم که گفتی از موسی بن بکر و فضیل نقل شده. لطفا در گوگل نام این دو تن را جستجو کن بعد روایتی را به آن ها نسبت بده.
    این دو اصلا شیعه ی دوازده امامی نیستند.
    هیچ عالم شیعه ای چنین روایتی را نمی پذیرد.
    کتاب من لا یحضره الفقیه هم کتاب معتبری است. ولی خود کتاب معتبر است نه این که تمام روایات آن معتبر باشد. به همین خاطر علما قبل از خواندن هر روایتی اول سند آن را چک می کنند. حتی اگه در کتاب اصول کافی باشد.
    در ضمن، معتبر ترین کتاب شیعه الکافی است نه من لایحضره الفقیه. این را هم با یک سرچ ساده می توانستی بفهمی.
    مهدی جان!
    چگونه باور کنم بدون هیچ پیش فرض و ذهنیت قبلی این مطلب را نگاشته ای؟!
    روح یک محقق از تعصب و پیش فرض رهاست.
    خودت را خالی کن از هر چه بدان وابسطه ای بعد تحقیق کن

     
  30. سید ابوالفضل

    آقای بابک گرامی
    سلام بر شما
    لطف کرده اید و مرا جزء “تیم همراه” آقای نوریزاد ، قلمداد کرده ای . شاید منظورت از این اظهار نظر طعنه زدن به آقای نوریزاد ، یا من بوده است . اما صرف نظر از هر منظوری که شما داشته باشی ، جهت اطلاع شما عرض می کنم که ارادت من به این مرد ، بیش از این هاست . اگر روزی ایشان تیمی ، یا حزبی ، یا تشکیلاتی داشت ، باعث افتخارم خواهد بود که ایشان مرا بپذیرد . اما در حال حاضر وابستگی من به ایشان ،( گذشته از وابستگی عاطفی) ، در همان اندازه ی وابستگی شما به ایشان و یا من به شما ، می باشد .
    به شما هم نصیحت می کنم که به جای طعنه زدن ، روی قدرت استدلالت کار کن . در این صورت نوشته ات تاثیر به مراتب بیشتری خواهد داشت . همان طور که طعنه زدن تاثیری کاملا برعکس آن بر جای می گذارد .
    ارادتمند
    سید ابوالفضل

     
  31. سید ابوالفضل

    آیا برای افشاندن بذر امید نیاز به ناسیونالیسم ایرانی داریم؟
    *****************************************
    آقای “دانشجوی” گرامی
    سلام بر شما
    شمامطلبی را برای آقای nvfnv نوشتید و در آن راجع به اظهارات ایشان موضع گیری نمودید . این مطلب شما در ذیل نوشته ی آقای نوریزاد ، که تحت عنوان ” نفت برای شما مابقی را به قانون وابگذارید” ، نگارش یافته بود ،در تاریخ ششم آبان ماه ، منتشر شد. من گوهر آن نوشته ی شما را خواستاری “امید” می دانم و با آن بسیار بسیار موافقم . در عین حال شما برای رسیدن به گوهر “امید” ، مبانی و مقدماتی را طرح نموده اید که من با برخی از آن ها ، موافق نیستم . یک مورد را که در این نوشته قصد دارم به آن بپردازم ، نوعی اشتباه فکری تلقی می کنم که به نظرم با سایر تفکرات شما ( که پیش از این در سایت مطرح شده و من آن ها را خوانده ام ) سازگاری ندارد . و من فکر می کنم که چنین تلقی و برداشتی با منش شما نیز سازگار و هم نوا نباشد . ضمن علاقه به نثر شیوای شما و نکته پردازی هایی که تاکنون از شما دیده ام می خواهم در این نوشتار ، این مورد از نوشته ی شما را نقد کنم .
    شما در اندوه رنج تاریخی که بر نیاکان ما رفته است و درد زخمی که از شلاق حکام ستمگر بر گرده داریم ، مردم ستمدیده ی دنیا را یک جا مورد عنایت قرار داده ای و اما کمی بعد از این بلافاصله همه ی ملت های دیگر مثل مصر و سوریه و عراق و ترکیه را با ملت ایران مقایسه کرده و برتری ناگزیری را برای ایرانیان قائل شده اید . گفته اید که ملت های دیگر ، علی رغم تمدن باستانی قدرتمندی که داشته اند ، نتوانسته اند در مقابل هجوم اعراب ، زبان و فرهنگ خود را حفظ کنند . به عنوان مثال نوشته اید که مصر ” دربرابر تازیان ِ مهاجم زانو زد و زبان و فرهنگش را ازدست داد و در فرهنگ عرب ِ عربستانی حل شد” .و سوریه “با آن تمدن کهن و آن همه افتخارات تاریخی ، زبانش برگشت و امروز، چیزی از فرهنگ کهن خویش را به یاد ندارد”. هم چنین در مورد بین النهرین نوشته اید که ” امروز ، زبانش ، زبان قوم مهاجم است و فرهنگش فرهنگ ِ مهاجمین عرب “. و راجع به ترکیه گفته اید که ” در برابرهجوم بیگانگان سرتعظیم فرود آورد و دین اش را اسلام و زبان اش را ترکی” .
    اما در مورد ایران و ایرانی نظری کاملا متفاوت دارید و نوشته اید “اما ، ایران . اسکندر توانست تخت جمشید را به آتش بکشد و کتاب های ایرانیان را به یونان بکشاند اما ، نتوانست ایرانی را یونانی ، و زبان یونانیان را به ایرانی تحمیل کند. عمر توانست کتابخانه های ما را به آتش بکشاند و دانشگاه هایمان را ویران کند اما نتوانست دین و زبان عرب را چنان که می خواست برما تحمیل کند. چنگیز توانست نیشابورمان را با خاک یکسان کند و چنگیزیان توانستند در سبزوار محله ای به نام سربریز بوجود آورند اما نتوانستند دین و زبانشان را تحمیل کنند”
    به نظر من این درست است که ملت ها برحسب شرایط شان دارای نقاط قوت و ضعف هستند .هم چنین به نظر من این هم درست است که ملت ها با هم تفاوت هایی دارند . اما هرگز این تفاوت ها به مفهوم برتری یک ملت ، در قیاس با سایر ملل نمی تواند باشد . درست مانند انسان ها که همه باهم متفاوتند ، اما این تفاوت ها نشانه ی برتری کسی بر کسی نیست . ممکن است استعداد یک نفر در انجام بازی فوتبال باشد اما در درک ریاضی ضعیف باشد و کس دیگری استعداد ریاضی خوبی داشته باشد ، اما برای انجام بازی فوتبال مستعد نباشد ، این تفاوت ها کاملا طبیعی است و هرگز به معنی برتری انسان ها در قیاس با یکدیگر نیست .
    تاثیر پذیری ملت ها از یکدیگر نیز واقعیتی غیر قابل انکار است . ملت ها به طرق مختلف بر یکدیگر تاثیر می گذارند و از یکدیگر تاثیر می پذیرند . یک از این طرق ، البته جنگ بوده و هست . پس از غلبه ی یک کشور بر کشور دیگر ، ملت ها در تماس با یکدیگر بر هم از نظر فرهنگی اثر می گذارند . این اثرگذاری البته الزاما ، چیز بدی نیست . مهاجمین ، به ویژه در آغاز پیروزی و حتی با اعمال قدرت ، تلاش می کنند که تاثیرات خود را بر کشور مغلوب برجای بگذارند و اغلب می گذارند .اما در طولانی مدت ، چه بسا که این اثر گذاری معکوس هم بشود . تاثیر فرهنگ ایرانی بر روی اعراب و مغول ها ، در سالیان پس از شکست ایرانیان ، که انکار ناپذیر است ، از همین زاویه ، قابل بررسی است .
    من می خواهم بگویم اغلب “ملت” ها با هم جنگ نمی کنند . جنگ بین کشورها و بهتر بگوییم دولت ها و باز هم بهتر بگوییم بین حکام این کشورها ، رخ می دهد . در موضوع جنگ ، “ملیت” سرپوشی است ، برای بسیج مردم برای جنگی که اغلب نه به خواست آن هاست و نه برای منافع آن ها . آن ها برای دفاع از “کشور”شان می جنگند وسرانجام اگرشکست بخورند ، یا پیروز شوند ، مغبون اصلی هم آنانند . بی خانمانی ، کشته شدن ، ویرانی و… سهم مردم است و افتخار غنیمت و قدرت ، سهم حاکمان . اگر کشورشان شکست بخورد ، خانه های آن ها ویران می شود ، زن و فرزند آن ها اسیر می شود و فقر و رنج بیشتری عایدشان خواهد شد . اگر پیروز شوند ، حاکمان قدرت بیشتری خواهند داشت ، تا با هیمنه ی بیشتری بر آنان حکومت کنند .
    با این وصف ملت ها نه به میل خوشان ، که به ناچار در جنگ وارد می شوند . اما در هنگام شکست ، اغلب ملت ها در مقابل هجوم فرهنگ بیگانه مقاومت می کنند . در این خصوص بین ایرانی و غیر ایرانی ، شاید تفاوت خاصی وجود نداشته باشد . این مقاومت از یک سو اینرسی مقاومت در مقابل فرهنگ بیگانه است ، که چیزی جدید محسوب می شود . اصولا عموم انسان ها در مقابل فرهنگ جدید ( بخوانید هر چیز نو) از خود مقاومت نشان می دهند .ثانیا این مقاومت می تواند به دلیل نفرتی باشد که مهاجمان از خود در قلوب ملت شکست خورده ، ایجاد نموده اند .
    من می گویم وقوع تغییرات فرهنگی که به این ترتیب رخ می دهد ، انکار ناپذیر است . اما در مورد خوب یا بد بودن این تغییرات نمی توانم به طور کلی نظر بدهم . می تواند خوب یابد باشد و یا این که جنبه هایی از آن خوب و جنبه هایی بد باشد . چرا باید فکر کنیم که تاثیر فرهنگی ملت مهاجم باید همواره بد تلقی شود ؟ شما فرض کنید کشوری مانند افغانستان که از نظر فرهنگی شاید بسیار عقب ماندهتر از کشور آمریکا است ، متعاقب تهاجم امریکائیان ، از آن ها تاثیر بپذیرد ، آیا این تاثیر پذیری ، در جهت تعالی افغان ها نخواهد بود ؟
    بگذار به ارزشیابی (خوب یا بد بودن ) این تاثیر و تاثرهم عامدانه کاری نداشته باشیم . نفس این تاثیر گذاری و تاثیر پذیری واقعیتی است آنکار ناپذیر . و به همان اندازه ، مقاومت کشورها در مقابل آن نیز هم واقعیت است و هم انکار ناپذیر . همه ی ملت ها سعی می کنند هنگامی که مورد هجوم قرار می گیرند ، از فرهنگ خود محافظت و نگه داری کنند . عرب و سوری و ترک و کرد هم در این زمینه علی القاعده تفاوتی نخواهند داشت .
    حال چرا ما باید برخی از ملت ها را در این خصوص بر دیگران ترجیح دهیم و فکر کنیم که آن ها می توانند فرهنگ خود را حفظ کنند و دیگران نمی توانند ؟ این که ما ایرانی هستیم آیا دلیلی می شود بر این که خود را تافته ی جدا بافته بدانیم ؟ این که ما توانسته ایم که زبان خودمان را تاحدودی (تاکید می کنم تاحدودی) حفظ کنیم و مثلا مصریان نتوانسته اند دلیلی است که ما برتر از دیگران هستیم ؟
    به نظر من هرگز چنین نیست . اولا که تاثیر زبان های دیگر بر روی زبان فارسی ، کاملا آشکار است . بدون این که بخواهیم ارزش کار والای کسانی چون حکیم فردوسی را تقلیل دهیم ، برای این که آقای دانشجو به تاثیر زبان عربی بر زبان فارسی ، واقف شوند به متن نوشته ی خودشان یا همین متن حاضر توجه نمایند. تعداد کلمات فارسی و عربی را بشمارید و با هم مقایسه کنید . این که بخش قابل توجهی از فرهنگ مکتوب کشور ما نیز به زبان عربی است ، حقیقتی غیر قابل کتمان است .
    از آن گذشته ، مگر فرهنگ تنها منحصر می شودبه زبان ؟ من به شما می گویم که کلیه ی رو بناهای فرهنگی کشور ما با اسلام آمیخته شده و جدا کردن این دو از یکدیگر تقریبا غیر ممکن است . فرض کنیم که “نوروز” نماد فرهنگ ایرانی باشد و یا حداقل یکی ازمهمترین آن ها . همه می دانیم که تا چه اندازه این آئین ایرانی ، با اسلام ، امیخته شده است . پس اگر چنین است این ادعا که ایرانی ها فرهنگ خودشان را حفظ کردند و دیگران نه ، چگونه توجیه می شود .
    دلیل آقای “دانشجو”ی عزیز بسیار تامل بر انگیز است . ببینیم ایشان چه دلیلی برای نشان دادن صحت ادعایشان ارائه نموده اند :
    “چون ایرانی ، آگاه یا ناخود آگاه ، قله ی دماوند را می نگریست و کوه های البرز را میدان جنگ می دانست و استواری و پایمردی را از دماوند و البرز می آموخت” ایشان هم چنین گفته اند که : ” اسطوره ی ایرانیان ، آرش بود . پیر( سمبل دانایی ) . چوپان (‌ سمبل آزادگی و همگانی بودن و غیردولتی شدن)‌ . قهرمان ایرانیان به دماوند می رفت وتیر درکمان و جان برسرهدف می گذاشت و دراوج استواری و پایداری ، جانش را درتیرش می نهاد و هردو را برای مهین اش رها می کرد.”
    گویا در کشورهای دیگر کوهستان و یا قله ای وجود نداشته ، تا مردمان آن ها “آگاه یا ناخود آگاه ” به آن نگاه کنند و از آن پایداری و استواری بیاموزند !!! اگر این استدلال آقای دانشجو درست باشد ، پس به فرض مردم نپال که همواره به بلندترین قله ی چهان نگاه می کنند ،بایستی از همه ی ملت های جهان “استوارتر” و” پایمرد تر” باشند . آیا آقای دانشجو تصور می کنند که تنها ایرانیان هستند که اسطوره ای هم چون آرش و کاوه دارند ؟ قطعا چنین تصوری درست نیست . همه ی ملت ها برای خوشان اسطوره هایی دارند که بعضا از اسطوره های مردم ما نیز “اسطوره”تر هستند .
    آقای “دانشجو”ی گرامی
    چرا برای خودتان کار را چنین دشوار کرده اید . اگر قصد شما واقعا این است که بذر امید را در دل ها بیفشانید ، کار خیلی آسان تر از این هاست . مثلا می توانستید بگویید ” به مدد توسعه ی دانش و خردمندی ، انسان در حال روفتن مداوم جهل و خرافه است . به مدد تلاش همه ی انسان ها (و نه فقط ایرانیان ) آرمان انسان برای ایجاد جهانی بهتر ، ازهر زمان دیگری دست یافتنی تر شده است . بیایید دست به دست هم بدهیم ، امیدوارانه تلاش کنیم ، تا در آینده ای که چندان دور نیست ، شاهد چنین جهانی باشیم .” می بینید که برای افشاندن “امید” ، نیازی به دیدگاه های ناصحیح برتری نژادی وجود ندارد .
    آقای “دانشجو”ی گرامی
    ملت ها در وقوع اغلب جنگ ها و ادامه ی آن ها نقشی نداشته و ندارند . با این حال از پی آمد های آن متاثر می شوند . تاثیر و تاثر فرهنگی یکی از این پیامدهاست . این پیامدها می تواند خوب یا بد باشد . ملت ها اغلب در مقابل تهاجم فرهنگ های بیگانه ، مقاومت می کنند و این کلا ربطی به “ملیت ” آن ها ندارد . با این حال علی رغم این مقاومت ، “ملت” ها بر فرهنگ یکدیگر تاثیر می گذارند . این که تصور کنیم که ایرانیان در این مورد تافته ی جدابافته اند ، قطعا تصوری باطل است . این تصور باطل اگر ناشی از یک سهل انگاری نباشد ، آن گاه ظن آن می رود که ریشه در اندیشه های ناسیونالیستی داشته باشد . و من فکر می کنم که برای اندیشمندی شایسته چون شما ، چنان سهل انگاری و یا چنین دیدگاه نادرستی ، مقرون به صواب نیست .
    مصمم هستم چنان چه فرصت مناسبی مهیا شود ، به بخش های دیگری از دیدگاه های شما نیز بپردازم .
    ارادتمند
    سید ابوالفضل

     
  32. برادرم نوريزاد عزيز به شهامت و شرفت درود مى فرستم.نمى دانم اين حركت نمادين شما به كجا مى كشد.آن هم در كشورى كه جوانى خودش را در برابر مردم آتش مى زند و مردم از جمله خود من خاموشند نه به دليل بى وجدانى بلكه به دليل كمى عقلانيت در برابر نيروهاى چند لايه سركوب كه دين وشهادت و عرفان هپروتى و هيستريك و قشرى را هم پشتوانه اليگارشى نفتخوار و اورانيوم پرست و دموكراسى ستيزى-و نه البته غرب ستيزى و تكنولوژى مخرب-كرده است.اگر كار شما به بهاى قطع ارتباط اينترنتى شما شود به نفع برادرا ان اسكله چى عمل كرده ايى..راستى سؤالى داشتم چرا پست جشن پيروزى را از پست هاى اخير برداشته ايد.سايت شما تازه داردرهگشا و شكوفا مى شود.يعنى به آن حدى مى رسد كه بايد برسد .عقب ننشينيد.از اين جمله امرى خجولم.اما شعله اى كه شما در دل مردم بر افروختن ايد آتشفشانً سرد و خاموش است .با درود به همه إزادگان و جان هاى بيدار.در ضمن خيلى ها كمابيش به طور فردى از جايي به جايي مى روند و مردم را آگاه مى كنند .خيلى از جوانها روى ديوارها شعار مى نويسند..خيلى از مردم در صف ها و اتوبوس ها نقش خبر گزارى هاى ملى را ايفا مى كنند.چيزى در باره دفن و حبس در شهر شنيده ايد يا دفن در جامعه.؟ما در ميان جماعت دفن شده ايم .سايت شما يك صداى نيرومند و آزاد مى شود.هر كارى مى كنيد از اين كار بزرگ و مدرن عقب ننشينيد

     
  33. سلام جناب نوری زاد
    اگر واقعا تصمیم به رفتن به این سفر گرفته اید، از صمیم قلب برایتان آرزوی موفقیت می کنم. امیدوارم حاکمیت سفر شما را تحمل کند و در پایان سفر، اهداف آن محقق شود. در بین راهتان حتما حتما سری به وبلاگتان بزنید و ما را از احوالتان با خبر کنید. اگر بتوانید خیلی کوتاه و خلاصه هم مختصری از دستاورد سفر بنویسید که واقعا عالی است. این روزها حتی در شهر های کوچک هم کافی نت هایی هستند تا بتوانید دوستدارانتان را بی خبر نگذارید. با پرچم سفید و پیام صلح و دوستی به گمانم بتوانید نظر حاکمیت را هم جلب کنید و مزاحمتی برای شما ایجاد نکنند. امیدوارم که سفرتان منشا خیر و برکت برای زندانیان سیاسی و عزیزان دربند گردد.

    پیروز باشید
    بردیا استقامت

     
  34. آقای سید ابولفضل چقدر زحمت کشیدی نشستی پای کامپیوترت و برای آقای نوری زاد آرزوی تندرستی میکنی!!!! خیلی کار سختیه به خدا. فقط از عهده شما بر می اومد!! یک وقت خسته نشین؟

    کلا پا ندارین که نمیتونین در این سفر با آقای نوری زاد همراه شین یا پاهاتون رو بستن آقای اصلاح طلب؟

    این رو بهش میگن نفاق و دورویی!! حالا لطفن برین از دینتون چند تا کلک شرعی هم براش جور کنید و خودتون رو توجیح کنید. شما که واردید

    ——————-

    سلام آقا جواد گرامی
    من خود اعلام کرده ام که تنها به این سفر می روم. وهرگز بنا ندارم کسانی را دراین سفرهمراه خود کنم. دوست ما آقای سید ابوالفضل این اعلام مرا خوانده و دعای خود را همراه من کرده. نه که ایرادی ندارد بل جای سپاس و امتنان نیز دارد. دوست من، این روزها روزهای حرکتهای جمعی نیست. چرا که حاکمیت اتفاقا مشتاق یک چنین حرکتهایی است تا با سرکوب آن برای خود مقبولیت فراهم آورد.
    با احترام

    .

     
  35. سلام آقای نوری زاد
    سلام خدمت بابک عزیز
    درمورد استدلال بابک در مورد شیعه وعلی از روی قوانین باید بگم استدلالتون کاملا غیر منطقی وخنده دار است!!!
    قضیه امام ومرد یهودی نشان دهنده پایبندی به قانون وحفظ نظم جامعه است حتی اگر قانون ومجازاتش بماخوش نیاید وحتی اگر بدانیم که بی گناهیم ولی مجبور به اطاعت از قانون
    آیا در یک کشور اروپایی ویا یک کشور لاییک دیگر با وجود قوانین انتظامی نمیتوان برای کسی پاپوش دوخت وطبق مدرک محاکمه پسندمحکوش کرد؟در کشور لاییک یا حکومت علی نکته قابل توجه عمل به قانونه ن ذات ومنشا قانون که از اون استدلالی رو خارج کردید.
    یاتشکر

     
  36. جناب اقای نوری زاد
    باسلام
    ضمن تشکر و قدردانی از همت بلندتان اگر امکان دارد با خودتان دوربین و دفتری داشته باشید تا شاید از این راهگذر سخت سفر بتوانید گزارشی بی واسطه از هموطنان خوبمان تهیه کنید هرچه باشد شما مستند ساز هم هستید پس سفر را پربارتر نمایید بهتر است.

     
  37. محمد مهدوی فر

    آقای نوری زاد منافق ، ما و مجموعه ی سپاه و رهبری معظم انقلاب (مدظله العالی) و وزارت محترم اطلاعات ، وقتی دو روز متوالی در سایت خود پست جدید نمی گذاری ، احتمال می دهیم که محمد نوری زاد مرده باشد و از شر او راحت شده باشیم . امید وارم که سفر تو بسیار طولانی باشد تا از شر این سایت صهیونیستی که مدت هاست باعث تحریک شدید جوانان شده و تنگی نفس شدید در ما ایجاد کرده است ، آسوده خاطر گردیم . ما یک روز هم از دست تو نفس راحت بکشیم ، همان یک روز هم برای ما غنیمت است . امیدوارم با فرارسیدن فصل سرما ، یا تو را سرما بزند و منجمد کند یا در جاده ها موتوری ، ماشینی ، کامیونی ، چیزی تو را زیر چرخ هایش له کند . به امید طول عمر پر برکت مقام معظم رهبری . آمین یا رب العالمین .

     
  38. بابك گرامي سلام

    ضمن عرض ادب خدمت جنابعالي

    فرموده بوديد :

    “””چرا این قاضی منصوب علی سخن علی که هم امام است و هم معصوم است و هم دروغ نمی گوید را نپذیرفته است او یک انسان معمولی بنا به گفته شما نبوده است بلکه از طرف خدا به امامت رسیده بوده است این چه قاضی ای بوده است که باید دو نفر انسان معمولی غیر معصوم شهادت بدهند تا او به صحت سخن علی معصوم ! یقین کند!؟ یا علی معصوم نبوده است در اینصورت رفتار قاضی درست است و شیعیان فعلی به دروغ تابویی بنام دوازده امام معصوم را برساخته اند و یا علی معصوم بوده است و قاضی بناحق سخن یک معصوم را نپذیرفته است که باید او را سرزنش کنید و نه اینکه به این قاضی و حکمش افتخار کنید “”””

    گرامي و بزرگوار اتفاقا اين فراز از تاريخ نشانگر تحمل دگر انديشان و مساوات تمام نسانها در برابر قانون در حكومت علي ع مي باشد زيرا در حكومت علي ع همه مسلمان نيستند تا هم باور با مسلمين به عصمت علي عليه السلام قائل باشند

    لذا آيين دادرسي زمان علي عليه السلام كه تمام باورها در برابر قانون يكسانند نشان افتخاري است بر حكومت علوي و اينكه طرف ديگر دعوا كه مسيحي است اين شائبه برايش ايجاد نشود كه علي عليه السلام از حق ويژه در برابر قانون بر خوردار است لذا قاضي موظف به حكم بر اساس ظاهر است نه بر اساس باورهاي شخصي خود .

     
  39. سید ابوالفضل

    آقای مزدک نازنین
    سلام برشما
    دریک جمله ی کوتاه من و همه ی سادات را عافیت طلب دانستی . چون که به شما و نظراتتان احترام می گذارم ، می خواستم بدانم چرا ؟ یعنی چرا به این نتیجه رسیدی که من عافیت طلب هستم؟ و نیز چطور احصاء نمودی که همه ی سادات نیز عافیت طلب هستند ؟
    ارادتمند
    سید ابوالفضل

     
  40. ssalam tosiyeh mikonam ke movazeb khodetan bashi be shoma niiz ast tu mosaferat momkene balaee saruun biaran baradare nuri va khabar egaran va…. be yad bbiavarid mersi.

     
  41. سلام
    ما سفره دلمان را براي حضورت باز مي گشاييم . ان شا الله بذر اميد و نهال دانايي با همت بلند شما و جامعه فرهيخته روزي بثمر خواهد نشست . دست مريزاد

     
  42. کاربران محترم لطفا مطلب کاربری بنام مهدی م آ ، تحت عنوان رفتار امام علی با دگر اندیشان و ناباوران را که چند تا کامنت پائینتر درج شده است لطفا بخوانید و پاسخ نوریزاد به او را هم اینجا می آورم و بعد توضیح میدهم. ( پاسخ نوریزاد : سلام اقا مهدی گرامی
    ما امام علی ای را دوست داریم که: با شاکی یهودی اش به محکمه می رود و شکست خورده بیرون می آید. محکمه ای که قاضی اش گمارده و گماشته ی خود امام بود. ) آقای نوریزاد ، اولا این پاسخ مطلب مستند از کتاب معتبر شیعه که آن کاربر آورده اند نمی باشد لطفا به مطالبی که او در مورد رفتار امام علی با دگراندیشان داشته اند شما هم در پست قبلی فرموده اید به مسلمان بودن و شیعه بودن خود افتخار میکنم لطف کنید از همان مطالب ذکر شده در کامنت آقا مهدی دفاع افتخارآمیز نمائید تا ما هم روشن شویم شما نیک میدانید مسلمانان شیعه برای فرار از پاسخگویی فورا گوینده مطلب را بایکوت می کنند مثلا می گویند نویسنده این کتاب یک مسیحی است و مغرض بوده است! و یا می گوینده نویسنده اهل تسنن بوده است و به شیعه عناد داشته است! و یا … در صورتیکه بعنوان پیرو علی موظف هستند به این سخن علی عمل کنند که گفته است نگاه نکنید این سخن را چه کسی گفته است بلکه ببینید چه گفته است! و حال این کاربر محترم نه از مسیحی و نه از سنی بلکه از معتبرترین کتاب شیعه با ذکر صفحه و جلد آن مطلب آورده است از رفتار علی با دگراندیشان و شما بجای پاسخگوئی بعنوان روشنفکر، داستان قاضی و دادگاه علی را که هزار بار از آخوندها بالای منبر بصورت یکطرفه شنیده ایم را بعنوان افتخار علی می آوری آقای نوریزاد اینجا منبر نیست بلکه فضای مجازی است حالا بنده همین داستان را واکاوی می کنم تا ببینیم افتخار آمیز است یا به دروغ شیعیان افتخار آمیز وانمود می کنند کاربرانی که شاید این داستان را ندانند اصل قضیه این است که یک یهودی مدعی میشود زرهی که برتن علی است متعلق به اوست علی میگوید پانصد درهم پولش را به یهودی داده ام ولی یهودی منکر میشود که علی به او پول داده است این اختلاف به دادگاه برای قضاوت کشیده میشود و در نهایت چون علی دو نفر شاهد نداشته است که به یهودی پول داده است با رای قاضی محکوم میشود و زره را به صاحبش که یهودی باشد بر می گرداند و حال اشکالاتی که به این قاضی وارد است را من بر می شمرم 1 ـ اولا این قاضی در حضور علی رای به ناحق داده است و علی هم رای ناحق را تایید کرده است یعنی زره طبق نظر شیعه متعلق به علی بوده است و قاضی به ناحق رای داده به یهودی برگردانند اگر فرض کنیم این رای یک حکم اعدام به ناحق بود وعلی هم در مقابل این حکم ناحق تسلیم میشد آیا این افتخار دارد!! یا ننگ است؟ هم برای علی و هم برای قاضی! که حکم به ناحق داده است. 2 ـ دلیلی که قاضی این حکم ناحق را داده است شما این میدانید که علی نتوانسته است دو نفر شاهد برای پرداخت پول بیاورد قاضی هم بنفع یهودی رای داده است من در مورد این قانون دو شاهد در ادامه توضیح خواهم داد تا بدانیم این قانون افتخار دارد یا ننگ است!؟ 3 ـ آقای نوریزاد مگر شما بعنوان شیعه ، علی و یازده فرزندش را امام نمیدانید؟ مگر نمی گوئید اینها معصوم هستند یعنی هیچ گناهی نمی کنند؟ مگر دروغ جزء گناهان کبیره نیست؟ یعنی گناهی که بخشیده نمیشود پس چرا این قاضی منصوب علی سخن علی که هم امام است و هم معصوم است و هم دروغ نمی گوید را نپذیرفته است او یک انسان معمولی بنا به گفته شما نبوده است بلکه از طرف خدا به امامت رسیده بوده است این چه قاضی ای بوده است که باید دو نفر انسان معمولی غیر معصوم شهادت بدهند تا او به صحت سخن علی معصوم ! یقین کند!؟ یا علی معصوم نبوده است در اینصورت رفتار قاضی درست است و شیعیان فعلی به دروغ تابویی بنام دوازده امام معصوم را برساخته اند و یا علی معصوم بوده است و قاضی بناحق سخن یک معصوم را نپذیرفته است که باید او را سرزنش کنید و نه اینکه به این قاضی و حکمش افتخار کنید!! و اما در مورد این قانون ننگ آور دو شاهد ، من دو نفر از بستگانم در دادگاههای جمهوری اسلامی از این قانون دو شاهد چوب خورده اند و هر دو را ذکر خواهم کرد تا ببینیم این قانون اسلام بعنوان کاملترین دین افتخار دارد آقای نوریزاد یا نه ننگ است در قرن بیستم بدنبال اجرای اینگونه قوانین ارتجاعی بودن ، یکی از بستگان بنده صندوقدار بانک است یکروز آخر ساعت کاری که میخواهد صندوق را ببندد می بیند مبلغ 720000 هزار تومان صندوق کسر دارد با بررسی تمام مشتریان آنروز می بیند به یک مشتری بجای هشتاد هزار تومان سود دفترچه اش هشتصدهزار تومان داده است و این کسری ناشی از این اشتباه است با رئیس بانک در میان می گذارد رئیس میگوید چون بازرس میآید هیچ راهی ندارد جز اینکه همین الآن هفتصد و بیست هزار تومان از صندوق بانک به تو وام بدهم و تو با این وام صندوق را صفر کنی تا بعدا بدنبال آن مشتری بروی برای برطرف کردن اشتباه ، و همین کار را می کند وقتی با آدرسی که در بانک بود بخانه آن مشتری که پیرمردی هشتاد ساله بود می رود او منکر میشود و میگوید من فقط هشتاد هزار تومان گرفته ام فامیل ما به آدرس سه نفر که در صف ، پشت این پیرمرد بوده اند می رود دو نفر میگویند ما چیزی ندیده ایم ولی یکنفر که دقیقا آنروز نوبتش پشت این پیرمرد بوده است میگوید من سه بسته اسکناس صدهزارتومانی را دیدم که این پیرمرد از روی پیشخوان در جیب بغل کتش گذاشت بقیه را ندیدم فامیل ما به دادگاه شکایت میکند قاضی دادگاه شهادت این یکنفر را می پذیرد و میگوید این شهادت اثبات میکند که او بیشتر از هشتاد هزار تومان گرفته است ولی چون باید دو شاهد باشد تا قاضی بعنوان مدرک بتواند رای صادر کند و شما یک شاهدبیشتر ندارید نتیجتا پیرمرد را تبرئه کرد دو سال بعد یکروز پسر این پیرمرد به در خانه فامیل ما میآید و میگوید پدرم مرده است چون میخواهم در آن دنیا عذاب نکشد! مابه التفاوت پول شما را از ارث پدرم آورده ام پدرم در خانه برای ما گفته بود که هشتصد هزار تومان گرفته است!! می بینی آقای نوریزاد چه افتخار آمیز است این قانون اسلام!؟ دادگاه علی و یهودی هم همینگونه افتخار آمیز بوده است و اما فامیل دوم ما ، برادر بزرگ فامیل ما به دلایلی با همسرش اختلاف پیدا میکند این زن از خانه شوهرش قهر میکند و بخانه پدرش میرود و در خانه پدرش بوسیله برادرش به مواد مخدر شیشه آلوده میشود یکروز که این برادر کوچکتر به نزد برادر بزرگش رفته بود آن زن با برادر معتادش اتفاقی به منزل برادرش میآیند برای زدن و گوشمالی دادن شوهر آن زن ، وقتی می بینند اینها دو نفرند و حریف نمیشوند الم شنگه میکنند و این برادر کوچک از برادر بزرگش دفاع میکند و آنها را از خانه بیرون میکند ده روز بعد برایش احضاریه میآید تا به دادگاه برود وقتی به دادگاه میرود میبیند زن برادرش دو نفر شاهد آورده است و شهادت داده اند که او ماشین این زن را دزدیده است! الآن نزدیک دوسال است به دادگاه میرود سه میلیون تومان به وکیل داده است ولی نمیتواند ثابت کند من دزد نیستم!! و این زن و شهودش دروغ میگویند نوریزاد میدانی چرا؟ برای اینکه در اسلام شهادت دو نفر برای قاضی حکم سند را دارد!! میبینی چقدر افتخار آمیز است این قانون اسلام!؟ اخیرا روزنامه ها نوشتند خواندی یا نه نوریزاد؟ در جلوی دادگستری جمهوری اسلامی عده ای هستند بنام شهود اجاره ای!! بستگی به مبلغ پرونده دارد از دویست هزار تومان به بالا میگیرند و در دادگاه برایت شهادت میدهند!! وقتی کاربری دردکشیده، حوزه علمیه درس خوانده ، جبهه رفته ، جانباز شده، بنام nvfnv از سر درد با نوشتن فریاد میزند گردن روشنفکری را که با این تجربه ننگین و شرم آور از حکومت اسلام ، بازهم میخواهد مردم را فریب بدهد باید زد!! او که شمشیر ندارد! او با قلم درد وجودش را به تحریر در میآورد برای انذار دادن به هموطنانش ، می بینی این سید ابوالفضل با آدرس عوضی دادن چه الم شنگه ای راه انداخته است او با پاسخهای سریالی چند خط اول پاسخش مدام هی تکرار میکند که شما میخواهی گردن روشنفکران را بزنی!! یکی نیست به این آقای سید ابوالفضل بگوید که شما که بعنوان شیعه منتظر ظهور امام زمان هستی و او وقتی ظهور کند آنقدر گردن میزند تا زانوی اسبش در خون غوطه ور شود نه تنها زنده ها را گردن میزند که مرده ها را هم از قبر بیرون میآورد!! و زنده میکند تا بتواند گردن آنها را هم بعنوان قاتلین امام حسین بزند!! بقول آن مجری شبکه من و تو ، اخه این چه کاریه !؟ مرده را زنده کنی تا دوباره گردنش را بزنی !! پس روز قیامت و حسابرسی را برای چه گذاشته اند؟ شما دیگر چرا آقای سید ابوالفضل در رکاب امام زمان گردن زن!!؟ آقای سید ابوالفضل و آقای نوریزاد ، شما که افتخار میکنید به شیعه بودن ، خوب نیست آدرس عوضی بدهید آنکس که گردن میزند اعتقادات شما هست نه این کاربر نحیف که جز یک قلم برای افشاگری چیزی ندارد شما نا سلامتی خودت را آزادیخواه معرفی میکنی چرا این کاربر را سانسور میکنی آنهم تحت عنوان توهین به مقدسات!! این عنوان مجرمانه برای جلوگیری از افشاگری را که روحانیون هم در جامعه اجرا میکنند تنها تفاوتش این است که آنها به مجرم دسترسی دارند و او را اعدام میکنند ولی شما چون در فضای مجازی به او دسترسی ندارید اینگونه با سانسور کردن او را اعدام میکنید! آقای نوریزاد آن قرآنی که معتقدی از آسمان هفتم بوسیله جبرئیل بر پیغمبر وحی شده است را شخصی بنام زید ابن ثابت از زمان عمر و ابوبکر تا زمان عثمان جمع آوری و تدوین نموده است این زید ابن ثابت از انصار بوده است یعنی از اهالی مدینه بوده است از طرفی پیغمبر 13 سال در مکه و 10 سال هم در مدینه پیغمبری کرده است از 114 سوره کل قرآن هشتاد و خورده ای یعنی بیش از نیمی از سوره های قرآن در مکه نازل شده است مفهوم این سخن این است در زمان نزول بیش از نیمی از قرآن این زید ابن ثابت اصلا مسلمان نبوده است!! نه تنها کافر بوده است که اصلا در مکه هم نبوده است !! حالا این زید ابن ثابت شده است مسئول کاری که خود پیغمبر به عقلش نرسیده بود نه تنها پیغمبر که خدای پیغمبر هم به عقلش نرسیده تا از طریق جبرئیل به پیغمبر بگوید اینکار را اگر شما انجام دهی هم از دستبرد و پس و پیش شدن در امان میماند و هم در آینده هیچکس نمیتواند به آن خدشه ای وارد کند! چون نه خدا به عقلش رسیده و نه پیغمبر ، حالا زید ابن ثابت که در زمان نزول بیش از نیمی از قرآن کافر بوده است جور خدا و پیغمبر را باید بکشد! زید ابن ثابت هم اولین کاری که کرده است در یک مسجد نشسته است به فتوای عمر ، هر عربی که دو شاهد!! داشته است هرچه گفته است را ثبت کرده است و حالا شده است قرآن که همه اش وحی منزل است! جالب اینکه طبق تاریخ اسلام وقتی دو شاهد!! تمام میشود یعنی کفگیر دو شاهد به ته دیگ میخورد! فتوا عوض میشود به اینکه اگر یک شاهد هم باشد با خود راوی میشود دو شاهد!! و باز هم شده است آیه های قرآن!! میبینی نوریزاد در آن مثالی که از فامیلمان زدم قاضی گفت چون یک شاهد داری پیرمرد را تبرئه میکنم ولی قرآن با یک شاهد هم شده است وحی از آسمان هفتم! میبینی نوریزاد هم باید به قرآن افتخار کنی که با دو شاهد و یک شاهد جمع آوری شده است و هم به دادگاه علی و یهودی باید افتخار کنی که چون دو شاهد نبوده ، علی محکوم شده است ولی حواست نیست که با این افتخار پوچ برای حکم ناحق ، معصوم نبودن و دروغگو نبودن علی از نظر قاضی را اثبات کرده ای پس تا میتوانی افتخار کن که اینجا فضای مجازی است و مشت افتخار کنندگان پوچ و روشنفکران به تاریکی رهنمون کن خیلی زود باز میشود و با منبر تومانی هفت صنار تفاوت دارد!! در ضمن نوریزاد منتظرم انتقادات کاربر مهدی م آ که از کتب معتبر شیعه رفتار علی با دگر اندیشان را نشان داده است مفتخرانه دفاع کنی البته به شرطی که به روال آخوندهای ناتوان از دفاع نگویی اینها اسرائیلیات!! است که اگر اسرائیلیات بود در چاپهای بعدی باید حذف می کردند که اینهم یکی از شگردهای روحانیت است هم در چاپهای بعدی حذف نمی کند و هم از دفاع فرار میکند تحت عنوان اسرائیلیات!! برقرار باشی هم شما و هم تیم همراه ، سید ابوالفضل ، یاران ، بامدادسخن . والسلام علی من اتبع الهدی! والباقیات و الصالحات و المومنین و المومنات والملتمسین و الملتمسات والمنظورین و المنظورات والمغفورین و المغفورات والزندگان والمردگان والگردن زنندگان روشنفکران!! والگردن زنندگان مردگان زنده شده ، یزید و معاویه و شمر و عمر سعد ورحمته الله و برکاته و اجمعین نوریزاد با تو ام اهههههه بس کن دیگه

    ————————-

    سلام بابک گرامی
    نازنین سپاس از شما بخاطر حوصله ای که بکار بسته اید و این پاسخ مستدل را برآورده اید. دوست من، ما ایرانیان سالهای سال در طول تاریخ، و اکنون در این جمهوری اسلامی، ازهمین گفتاگفت های نفرت انگیزی که تیغ انشقاق درمیان می نهد آسیب فراوان دیده ایم و ازهمین مسیر غارت شده ایم و درهمین راه ازهم دور و دورترشده ایم. تلاش من دراین سالها براین بوده است که نفرت ها را به محبت درمیان مردم بدل کنم. البته بقدری که مقدورم باشد. آزاری که سنیان ما از شیعه گری ما و سایر ادیان و مذاهب و مرام ها از نگاه نفرت برانگیز حکومتی ما تحمل کرده اند آنقدر فربه و حجیم است که احصاء آن ممکن نیست. دوست من، من وشما یکبار برای همیشه باید از این پوستین ناجور و نازیبا خروج کنیم و انگشت تفرقه را با آغوش مودت و آشتی و تحمل و صبوری جابجا کنیم. شما کلی زحمت کشیده ای و سند آورده ای که شیعه این است. آیا با این سندها که عامل اصلی فتنه های تاریخی بوده پوزه ی شیعیان بخاک مالیده می شود؟ هرگز، اتفاقا تخصص آیت الله های ما درهمین حاشیه زدن برحاشیه هاست. درانبان اینان هزار هزار پاسخ مستدل برای کوفتن دیگران انباشته شده. با فشردن یک شیعه یا یک سنی در تنگنای سند و بحث های اینچنینی جز رواج نفرت هیچ عاید ما نمی شود. من مرده شما زنده، ما و نسل های ما روزگاری درهمین کشور به آرامی با هم زندگی خواهیم کرد. بی آنکه کسی مزاحم دیگری باشد. ما باید به این سوی خردمندی کوچ کنیم و از رواج نفرت ها پرهیز کنیم. بابک گرامی، با این سندها و ادله ها هیچ شیعه ای سنی وهیچ سنی ای شیعه نشده است. بل نفرت ها افزون شده و انشقاقی دره گون درمیان مردم حائل شده وقلبها را از هم دور و دورتر کرده است. ازمن چه انتظاری دارید؟ این که سند بیاورم و درستی سخن شما را برآشوبم؟ وشما سند بیاورید که نخیر سخن شما ناجور است و سخن من درست تر است؟ این را آیا پایانی هست؟ من که اساسا برحقانیت همه ی اندیشه های مقوم اصرار دارم و هیچ گرایشی را تقبیح و طرد نمی کنم. چرا نباید برهمین رویه اصرار ورزیم؟ ماباید به سمت جامعه ای برویم که درآن همه آرامش روانی و اعتقادی و درونی داشته باشند. حال شما بفرمایید این رویه های حکومتی نفرت پراکنانه درست است یا سند برکشیدن های شما یا راهی که من انتخاب کرده ام؟ شمااگر هزار هزار سند بیاورید که تشیع فلان است و بهمان، بازهمچنان جماعتی براین اعتقاد هستند و خواهند بود. ریشه ی هیچ اعتقادی را با تحکم های استنادی نمی شود قطع کرد. باید به مدارای علمی روی برد. واز ورود به وادی حساسیت های نفرت انگیز پرهیز نمود.
    با احترام وادب

    .

     
  43. NVFNV تو مثل اینکه قاطی کردی هموطن نازنین انسانی از عشق به انسانها و دیدن درد آنها انهم توسط کسانیکه مراد او بوده اند آتش گرفته و صدای جزغاله اش از فرسنگها می آید.راستی تو خود کیستی و چقدر برای مبارزه با این سفاکان نیرو گذاشته ای و از چه چیز گذشته ای؟نوریزاد از همه چیز خود گذشته و بیشتر از بهایی را می پردازد که زمانی آگاهانه و یا نا آگاهانه ثنا گوی این جنایتکاران بوده.نوریزاد سمبل شرف و عشق و راستی و شهامت و بردباری و انساندوستی است.اگر انسانی امروز با ندای نوریزاد همراهی و همدلی و همگامی ننماید بدان که فردی نادان و یا خایین است.انتقاد از نوریزاد آسانترین کار است ولی همگامی و پشتبانی از او ست که شهامت و دلاوری می طلبد.نوریزاد گاندی ایران است و هر فرد وطد پرست و مبارزی باید از او نه تنها پشتیبانی بلکه همراهی نماید.ای کاش مردمان هر شهر و دیاری با تشکیل گروهی و کمیته ای به پیشباز این دلاور انساندوست و رادمرد وطن پرست و پاکدل می شتافتند و قدمش را گرامی میداشتند.

     
  44. سید ابوالفصل خان واقعا که عافیت طلب تشریف دارید درست مثل سایر سادات!

     
  45. جناب شبگرد تو که جرات نوشتن نام خود نداری به چه دلیلی دیگران را متهم می کنی؟

     
  46. من یک مسیحی ایرانی یا یک ایرانی مسیحی هستم. ب شما سلام می رسانم بختت بلند باد

     
  47. اگه مقدوره تور بخدا بزارید من هم با شما باشم….من کارشناسی ارشد معماری و دبیر فنی هستم بخاطر اینکه بچه من زمانی که فهمید آزادی و صلح چیست!به من نگه پس شما چه کار کردید؟عین الان که ما جوانها پدر و امسال شما ها رو زیر سوال میبریم و جوابی ندارید و انکه بگه به من تو این زمان گذشته که بقول خود معترض اوضاع بودی و همیشه داد بیداد میکردید چه کار عملی کردی و ….میخوام جلوی بچه ام و بچه های ایران سرافکنده نباشم…

     
  48. جناب نوری زاد ،آیت ا…برحق سلام
    بنده به عنوان کوچکترین عضو ایران زمین از راه دور که هستم دست شما را می بوسم زیرا آنقدر آزاده اید که تمامی کاستی ها را عنوان می فرمایید؛بنده خیلی مشتاق زیارت شما هستم اما سعادت این را نداشته ام ونمی دانم چگونه این امر میسر می گردد؟؟شجاعت وحریت شما زبانزد مردم است قطعا”نسلهای آینده در تاریخ از شما به عنوان یک قهرمان واسوه یاد خواهند کرد وقطعا”روزی را به نام شما اختصاص خواهند داد؛اما من می دانم ومطمئنم که حقیقت گویی وآزاداندیشی شما برای جاودان ماندن واسطوره شدن نیست بلکه فقط وفقط برای رضای حضرت حق واحقاق حقوق مردمان است وسربلندی در امتحان خداوند متعال خوشا به سعادتتان خوشا به مرامتان؛امیدوارم همواره در پناه حق باشید وخداوند متعال از شردشمنان شما را حفظ نماید که شما امید ونور چشم خیل عظیمی از مردم هستید .نمی دانم شما را به کدام یک از یاران امامان وپیامبر اکرم(ص)تشبیه کنم زیرا شما خودخودتان هستید ؛امیدوارم همواره سلامت شادمان وموفق باشیدوخداوندرحمت ابدیش را نصیب پدر و.مادر مهربانتان چه اگر در قید حیات هستند وچه اگر خدای ناکرده به رحمت خداوند رفته باشند سازد.فقط خواهشم از شما اینه که در روز آخرت شفاعت ما را فراموش نفرمایید ای ابرمرد ای بزرگوار
    خیلی دوستتان داریم مواظب خودتان باشید…
    ارادتمند ودست بوس همیشگی شما

     
  49. سلام اقای دکتر مطالب اخیرتان را در مورد سالگرد ستار عزیز و عزاداری نکردن برای امام حسین را خواندم بسیار مطالب جالب و حرف دل خیل عظیمی از مردم بود و به همین علت از شما که جرات داشته و این سخنان را به زبان بیاورید و از حکومتیان و دژخیمانش نترسید همچون بسیاری از مردم ایران تشکر کنم.اقای دکتر کاش می شد مطلبی در مورد ترسو و ظلم پذیر و بزدل بودن مردم این جامعه بنویسید تا شاید تلنگری به پیکر این ملت به کما رفته بزنید.با تشکر دوست دار شما صدرا

     
  50. با درود مجدد یکی دیگر از کارهای اطلاعاتیها و امنییتی ها این است که ساعتها وقت وهزینههای کلان تلف میکنند که به مخالفین و مردم بگویند ما از شما خیلی زرنگتر وجلوتر هستیم .مثلا در مورد مجرمین کیفری خیلی مهم است که بدانند نیروهای انتظامی و ماموران اگاهی از انها جلوتر هستند و این موضوع میتواند در جلوگیری از تکرار جرم موثر باشد . در مرد سیاسیها و مردم واواک خیلی علاقه دارد قوی جلوه نماید تا مخالفین ومردم معترض در فکر مبارزه با نظام احساس نا توانی نمایند واین فکر . ازمبارزه انان را باز دارد. به همین علت است که در هر در گیری وترور حتی به دروغ چند روز بعد اعلام مینمایند که انها را شناسایی وبه هلاکت رساندند؟
    با تشکر

     
  51. ا سلام خدمت جناب آقای نوری زاد
    دوست گرامی برایتان سلامتی و توفیق آرزومندم. از ایجاد مزاحمت برایتان پوزش میخواهم. تلاشهای پرشهامت انساندوستانه شما را ارج می نهم و مطمعنم رهنمودهای شما ب نظر دهندگان در سایت شما چراغ راه آینده خواهد بود.
    آثار هنری شما از جمله انسان بی نظیر است و واقعأ حیف است در دیگر کشورها به نمایش گذارده نشود. امیدوارم در آینده سعادت دیدار شما را داشته باشم.
    خبر سفرهای شما با اهداف عالی انسانی خواندم و نیاز مردم را به شما بیشتر احساس کردم. در راهتان کامیاب باشید. ضمنأ اگر گذرتان برای بازدید به خارج بیفتد حاضرم آنچه برایم مقدور باشد از قبیل دعوتنامه و اقامت شما و خانواده محترمتان پیش ما و مخارج دیگر روزمره را بدون طعارف بعهده بگیرم. لطفأ حتمأ سفرتان به من اطلاع دهید اینرا وظیفه خودم میدانم بعنوان برادر کوچکتر در اینطور مواقع در خدمتتان باشم.
    در ضمن متأسفانه هنوز راه مطمعن نیافتم مبلغ را به حساب بریزم. آیا شما حسابی در خارج از ایران دارید و اگر دارید خیلی عالی میشود خواهشمندم برایم شماره حساب را بفرستید. دیگر وقت ارزشمند شما را نمیگیرم از پاسخهای شما متشکرم وازاشکالات نامه ام عذر میخواهم و بهروزی و شادکامی برایتان آرزومندم. مراقب باشید

     
  52. سلام جناب نوری زاد
    از اینکه این مطالب را برای شما می نویسم هم خوشحالم و هم غمگین. خوشحال از بابت اشنایی با شما و افتخار به عظمت روحی والایتان و غمگین از این بابت که چرا به این حال و روز افتاده ایم که انگار امیدها همه بر بادند.
    جناب نوری زاد عزیز بنده از پژوهشگران کوچک هموطن شما ساکن و اهل ایلام هستم که با 32 سال سن اهدایی خداوند مهربان و توانا نزدیک به 65 جلد کتاب 50 مقاله ای اس ای و حدود 20 طرح عمده و کلان در حیطه هوافضا و اتمی را ارائه نموده ام اما متاسفانه دست اخر زندان جایگاهم شده. مشکلات ما بسیار حادست زیرا به اتهامات امنیتی و مسائل سیاسی چندین بار دستگیر شده ام. در تهران توسط شعبه 6بازپزسی شهید مقدس اوین توسط وزارت دفاع و اطلاعات مشترکا تحت بازجویی بودم. 100 روز انفرادی در مکانی نامعلوم و نامشخص و… توسط شعبه 26 و اقای پیرعباسی محاکمه شدم. در استان خودمان ایلام هم چندبار توسط وزارت اطلاعات و اطلاعات ناجا دستگیر شدم. تا الان 4بار اتهام جاسوسی و اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام و…به بنده داده اند اما این اتهامات تبدیل به موضوعات دیگر شدند با مشکلات سختی مواجهم که کمابیش شبیه سرنوشت خود شما بوده. توسط دادگاه انقلاب ایلام هم محکوم شدم و مدتی در زندان مرکزی ایلام بودم. از طرفداران افراطی نظام بودم. به بسیجی بودن خودم همینک هم افتخار میکنم چون بسیجی به فرهنگ بسیجه. فرهنگ باکری و همت برای فدایی شدن برای ملت. اما متاسفانه الان طرد شده و باصطلاح مهره سوخته ای بیش نیستم. مشکلات ما از انجا ناشی میشه که در کنار علم و دانش با مشکلات زیادی مواجه بوده ام که جای بحث نیست.
    از شما تقاضامندم که صدای ما را به گوش هر شنونده دلسوزی که خودتان بهتر صلاح میدانید برسانید. کدام جوان در این ممکلت با سن و سال کم با صفرمطلق درامد و سرمایه در نهایت بیکاری و محرومیت توانسته چنین خدمت کنه و ایا پاداش ما واقعا چنینه؟ از جنابعالی بعنوان صدای رسای مظلومیت در ایران که هم جرم شما نیز بوده ام تقاضای کمک و همیاری دارم تا لااقل بار مشکلات موجود تا حدودی سبکتر شوند.
    برایمان دعاکنید که جز دعا امیدی باقی نمانده است.
    الله قادر متعال نگهدار شما باد.
    باتشکر سید حسینعلی از ایلام

     
  53. بادروداستادعزیز.شایدسفرشمادرنظربعضی هابچشم نیایدولی من تراچشم درراهم.قدم ترادرشهرخودگرامی میدارم.درزیرپایت فرشی ازمحبت خواهم گستراند.شهرم رااذین عشق خواهم بست وبدیدارروی ماهت خواهم شتافت.اگرلایق دیداردوست باشم.ترا چشم درراهم

     
  54. نوری زاد خیلی دم از عقل میزنی
    عقل من می گوید که از نوری زاد بپرسم که چرا نوری زاد را با این همه افشاگری به خصوص از بیت مکرم و سپاه
    ترور نمیکنند مثلا سکته کننه یا با ماشین تصادف کننه یا …
    اینجاست که عقل میگه یه کاسه ای زیر نیم کاسه است

     
  55. سلام عزیز

    دست مریزاد . به روشنی هدایت خداوندی را در حرکتها وتصمیم های شما میتوان دید . نوشته اید که ( در انتهای سفر من آزادی است)
    خواستم بگویم که ثمره هر قدم شما دراین کار آزادی است حد اقل برای خودتان . حسین هم در سفر آزادیش را ندا داد و در کربلا آزاد شد
    .نوشته اید ( دست گدای اش را بسوی شما دراز کند) ولی اینگونه نیست من وشاید خیلی ها مانند من بایستی از شما گدائی کنم تا
    قدری از توبره آزادگیتان در کفم بنهید. امیدوارم این کار سترک وسمبولیک به تنهائی توسط عزیزان دیگری اقتباس شود تا مسافران دیکری
    در نقاط مختلف ایران را با کوله پشتی وپرچم نمادین نظاره گر باشیم .

    با احترام

     
  56. درود بر شما واینهمه همّت وغیرت .کاش یک جو از اینها در وجود نماینده های مردم بود ؛لآاقل؛ شما بتنهایی از جمله همه بیش هستید . ؛؛ این سفر کرده که صد قافله دل همره اوست .هر کجا هست خدایا به سلامت دارش.؛؛

     
  57. سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

    وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

    گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

    طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

    مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش

    کو به تایید نظر حل معما می‌کرد

    دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست

    و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

    گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم

    گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد

    بی دلی در همه احوال خدا با او بود

    او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد

    این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا

    سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد

    گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند

    جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

    فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

    دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد

    گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست

    گفت حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد

     
  58. man montazere safire solh o doosti dar roostayeman dar golestan hastam ta dar baghe marafat e shoma be chidane mivehaye javdanegi dast draz konam

     
  59. ایران مشتاق دیدار شماست…مثل یک جریان باریک آب راه خواهی‌ افتاد و هر چه پیش بروی بر وسعت و پهنای آن اضافه میشود..در آخر سیلابی میشود که افکار و خانه آن سرداران فربه و نمایندگان پخمه و نا‌ن به نرخ روز خوران را و ….با خود میبرد…همه ایران چشم میشود برای دیدن مردی با پرچم سفید بار کوله پشتی‌…

     
  60. سلام استاد گرامی . این سفر مبتکرانه که از دلِ سوخته شما نشات گرفته متاسفانه احتمالاً در ایران جواب نمیدهد ! میترسم همچون سفر پیامبر به یثرب با سنگِ کودکان و دیوانه گانِ اجیر شده مواجه شوید …کاشکی اگر امکان داشتید این سفر را در کشورهای خارجی انجام میدادید ، بدونِ کمک گرفتن از اجنبی و با عشق به ایران و ایرانی ! که حرف و حدیثی دنبال اقدام خداپسندانه و آزادیخواهانه شما نباشد !!!
    در هر صورت بر ای شما آرزوی سلامتی و موفقیت دارم . و اما در این مدت آیا گزارشی به مشتاقان خود خواهید داد یا نه ؟

     
  61. رفتار امام علی با دگراندیشان و ناباوران

    امام محمد باقر عليه السلام فرمود : هنگامى كه امير المؤمنين از مبارزهء اهل بصره ( جمل ) فارغ گشت هفتاد تن از زطى ها ( يعنى سودانى و يا هندى ها ) نزد او آمده و سلام كردند و به زبان خود با او سخن گفتند تا اينكه آن حضرت فرمود : من آنچنان كه شما پنداشته‌ايد نيستم من بندهء خدا و مخلوق او هستم ، فرمود : آنها ابا كردند ، – و خدا لعنتشان كند – گفتند : نه تو خودت او ( يعنى خدا ) هستى ، آن حضرت فرمود : اگر از اين عقيده و گفتارتان دست برنداريد و توبه نكنيد و بسوى خدا باز نگرديد شما را خواهم كشت ، فرمود : باز هم ابا كرده و نپذيرفتند كه توبه كنند و به توحيد بازگردند . پس امام عليه السلام دستور فرمود كه چاههايى براى آنان حفر كنند و پاره اى را به پارهء ديگر اتصال دادند ( نقب زدند ) سپس آنها را در آن حفره ها ريختند و در حفره اى كه كسى نبود آتش افروختند و سر آن چاهها را پوشانيدند تا دود از آن نقبها عبور و همه را خفه كرد و بقتل رسانيد و هلاك گشتند .

    مردى نزد امير المؤمنين عليه السلام آمده شهادت داد كه دو تن از مردمان مسلمان
    اهل كوفه را ديده كه در مقابل بتى عبادت مىكردند ، امير مؤمنان عليه السلام فرمود : اى واى نكند كار بر تو مشتبه شده باشد و كسى را فرستاد و آن شخص ديد كه آن دو بر بتى سجده مىكنند و آنها را نزد آن حضرت آوردند ؛ امام دستور داد از عبادت بت برگردند امّا آنها انكار كردند لذا خندقهائى در زمين پرداختند و در آن آتش افروختند و آن دو را در آتش بسوختند.

    يكى از گماشتگان امير المؤمنين عليه السلام به آن حضرت نوشت :
    من به جماعتى از مسلمين در اينجا برخورده‌ام كه زنديق هستند ( و نيز قومى از ترسايان ) حضرت فرمود هر كس از مسلمانان كه در خانوادهء مسلمانى به دنيا آمده و مرتد شده است گردن او را بزن و لازم نيست او را توبه دهى ، و هر كس در خانوادهء مسلمان به دنيا نيامده و مرتد شده بود او را توبه ده و اگر توبه نكرد گردنش را بزن اما ترسايان در آن عقيده باطلى كه هستند خود بمراتب سختتر و نارواتر است از زندقه .

    و در روايت موسى بن بكر از فضيل از امام صادق عليه السّلام آمده كه مردى از مسلمانان نصرانى شد او را نزد على عليه السلام آوردند وى را توبه داد و او نپذيرفت پس امام موى پيشانى او را گرفته ، به زمين زد و فرمود او را زير پا گيريد و گرفتند و هلاك شد .

    شیخ صدوق, من لا یحضره الفقیه(یکی از 4 کتب معتبر شیعه) ج4 ص195_199

    اقای نوری زاد توصیه میکنم به شیوه امام و پیشوای دینت عمل کنی که خدا از تو راضی باشد!!! صلح و صفا با دین تو جمع شدنی نیست. نمیترسی امام علی ناراحت شه؟

    ————————

    سلام اقا مهدی گرامی
    ما امام علی ای را دوست داریم که: با شاکی یهودی اش به محکمه می رود و شکست خورده بیرون می آید. محکمه ای که قاضی اش گمارده و گماشته ی خود امام بود. ما علی ای را دوست داریم که دربازار کوفه به پیرمردی برخورد که گدایی می کرد. پرسید این کیست؟ گفتند آهنگری مسیحی است که اکنون فرسوده و پیرشده و گدایی می کند. امام دستور داد از بیت المال برای وی مستمری بپردازند. وفرمود: این پسندیده نیست که ما از جوانی او بهره برده ایم و اکنون که پیرشده او را رها کنیم.
    با احترام

    .

     
  62. کاش در سفرتان سری هم به خانوادهای جانباختگان میزدید. جانباختگان جنگ و زندانها. مادرانی به ظاهر در دو جبهه مخالف.اما به نظر من اینان ذخیرهای صلح آینده اند. اگر تهران بهشت زهرا یا خاوران دارد شهر ما گورهای خانگی هم دارد!تعجب نکنید گورهای خانگی!

     
  63. سلام بر برادر عزیز جناب نوری زاد
    از کرامات شیخ ما این است
    شیره را خورد و گفت شیرین است
    این که هر انسانی (به جز معصومین) نقاط ضعف و قوتی دارد از بدیهیات است.
    این که حکومت، بعضی افراد را یک سویه تعریف می کند و گاهی هم اغراق می نماید نیز چیز بدیهی و در همه ی جهان متداولی ست.
    من این ها را مفروض گرفتم که از شما درباره شهید آوینی سوال کردم. دنبال همان نقاط ضعف و قوت هستم.
    دنبال علت تحول فکری ایشان هستم.
    می خواهم وراء فیلترینگ نظام، ولی صادقانه، درباره ی او بدانم.
    نظر یک دوست و همکارِ صادق، برایم باارزش تر از قیل و قال دیگرانی ست که او را نمی شناسند.
    یاریم می کنی؟

    ———————-

    سلام دوست من
    من در باره ی ایشان مصاحبه ای دارم در سایت میهن. گشتم آن را برای شما پیدا کردم. تقدیم به شما دوست گرامی:

    محمد نوری زاد: آوینی اگر امروز می بود به این همه فساد اعتراض می کرد
    محمد نوری زاد که سالیانی با مرتضی آوینی همراه و همکار بوده، از مرتضی آوینی می گوید، حالا که مدتها از جبهه و جنگ گذشته زمان و زمین و آدمها تغییر کرده اند و می توان نقش آوینی و روایتش فتحش و نوع نگاه و زندگی اش را ارزیابی کرد، نوری زاد منصفانه از مرتضی آوینی گفته که بیستم فروردین سال 72 پای بر مین گذاشت و رفت.
    وقتی سرگذشت آقای آوینی را می خوانیم انگار با تذکره الاولیا عطار مواجهیم به این معنی که آوینی جوان آدم دیگری است و یک زندگی روشنفکرانه دارد به همان طرز و ماب روشنفکرانِ جوان زمان شاه، گویا مواد مخدر استفاده می کرده وهیپی شده بود اما یکباره در 33 سالگی و نزدیکهای انقلاب، زندگی دیگری را انتخاب کرد و هر آنچه نوشته بود سوزاند و همانند عرفای قدیم در این دوره مدرن، زیستن عارفانه را انتخاب کرد، اتفاقی که این چنین تغییری در آوینی ایجاد کرد، چه بود؟
    شاید با انقلابی که صورت گرفت، انقلابی در درون آوینی ایجاد شد.احساسم این است که چنین استعدادی را ایشان داشت.آوینی به شکل خیلی خیلی غلیظ به امام خمینی دلبستگی داشت و اصلا هیچ گونه نقدی را به امام تحمل نمی کرد و به شدت بر افروخته می شد. پاسخ پرسش شما مبتنی است بر ظهور شخصیتی که انگار گمگشته ی آوینی بود.غلظتِ علاقه آوینی به امام باعث می شد، ما که در اطرافش بودیم هیچ وقت، فرصتِ اینکه بتوانیم به محدوده شخصیت های نزدیک به امام نزدیک شویم و نقدی کنیم، پیدا نکردیم.
    گرچه ایشان نسبت به مسائل فرهنگی و اقتصادی نقدی می نوشت اما هیچ گاه نه به خودش و نه به ما اجازه نمی داد به حریم امام نزدیک شویم و انتقادی کنیم و این نقطه ضعفی بود که همه ما داشتیم. یک شیفتگی غلیظِ مفرط که ما را پای یک قله بزرگی مثل دماوند نشاند و هیچ گاه فرصتی به ما نداد که بتوانیم از یک زاویه متعادل به اطرافمان نگاه کنیم.
    غلظتِ علاقه آوینی به امام باعث شد که نگاه آوینی به جنگ هم نگاه عارفانه باشد. شما ببینید، همه ی کشورهای دنیا جنگ را با محاسبات عقلانی خودشان اداره می کنند،اما امام با عرفان جنگ را اداره کرد، وقتی امام می گفت شما چه بکشید و چه کشته شوید، پیروزی است، دیگر جان ارزشی نداشت. ما پانصد تا پانصد تا ، گاهی ده هزارتا، کشته می دادیم و رنج آور اینجا بود که اگر فرماندهی از جبهه برمی گشت و شهید کم می داشت ، سر افکنده بود در برابر فرماندهان دیگر. لشگر می رفت و گردان بر می گشت. به همین دلیل ما جمعیت کثیری از جوانان خودمان را تشویق و ترغیب کردیم که مثل یک تکه گوشت قرار بگیرند در برابر عقلانیتی به اسم توپ و تانک و گلوله و طبیعی است که از محدوده قضاوتهای منصفانه دور افتادیم.
    انگار جنگی صورت گرفت که ما عاشق بشویم و کربلا را در آغوش بگیریم ، جنگی صورت گرفت و ناگهان از محدوده احساساتی که بر ما غلبه پیدا کرده بود، بدون عبور از عرصه عقل به ورطه عاشقی رسیدیم. انگار جبهه های جنگ جایی برای معاشقه با خداوند بود، در عین حال که من این لحظه ها را دیدم و معتقدم اگر این نبود، ترس بر جبهه ها حاکم می شد و این شوریدگی باعث می شد بچه ها از مرگ نهراسند.
    چند روز پیش با یکی از فرماندهانِ جنگ صحبت می کردم خیلی راحت می گفت در یک عملیات پانصد نفر از بچه های یزد را به من دادند و رفتیم برای عملیات و من تنها برگشتم. خودش افسوس می خورد که در یک محدوده ای عملیات کرده بودند که نباید کاری می کردند و مجاز نبودند و به خاطر اینکه از سایر فرماندهان عقب نمانیم این حمله را انجام می دادیم. یا مثلا اگر رییس جمهور می خواست در کنفرانسی شرکت کند،عملیاتی انجام می دادند که برگ برنده ای داشته باشند. به هر حال یک مجموعه ای از نابسامانی ها از عشق ورزی گرفته ازیک سمت تا متاسفانه مواضع و اصرارهای بیهوده بر موازینی که می توانست عاقلانه تر و درست تر باشد، باعث شد به جنگ با شیدایی نگاه کردیم و نه عقلانی. سرود می خواندیم ، کربلا را آوردیم و شانه به شانه جنگ خودمان گذاشتیم و طبیعی است وقتی دست می بریم به سمت کربلا، طرف مقابل را یزید و خودمان را امام حسین فرض می کنیم.آوینی این شوریدگی غلیظ را در خودش هضم کرد و خودش یک عاشق شیدایی شد و طبیعی است که روایت فتح محصول چنین شیدایی غلیظی است که ما هم حالا سهمی داشتیم و درس می گرفتیم. در این که انسان بزرگی بود،تردیدی نیست اما انسانی بود نقد ناپذیر، مطلقا اجازه نمی داد نه از خودش کسی نقد کند و نه از کارهایی که می شد و یا مثلا تصمیمات کشوری، در عین حال اینکه در مسائل اقتصادی و فرهنگی نقادی می کرد، اما آدم عبوس و قاطعی بود و همین در او نوعی جاذبه هم ایجاد می کرد و ما را از یک فاصله ای وادار می کرد به او نگاه کنیم. درست در کنار او زندگی می کردیم و به خانه هم رفت و آمد می کردیم ولی همیشه بین ما و آوینی یک فاصله استادی و شاگردی بود که استاد فرصتی برای شاگردان قائل نمی شد تا نقدی کنیم.
    روایت فتح انگارشرح گذر عرفاست از مراحل هفتگانه عرفان ، به نظر شما مجموعه روایت فتح را می توانیم مستندی حقیقی و تاریخی از جنگِ ایران و عراق، بدانیم؟
    به هر حال بخش وسیعی از بسیجیان ما این جوری بودند، عاشق بودند و مرگ را به بازی گرفته بودند. منتهی اصرار ما برای کربلا کربلا کردن، حقی را برای طرف مقابل ما باقی نمی گذارد. یک جمعیت کثیری از سپاه عراق شیعه بودند که با ما می جنگیدند، به هر حال آنها هم با دشمنی به نام ایران طرف بودند اگر منصفانه نگاه کنیم ،آنها هم اگر می خواستند نوحه سرایی کنند و کربلا کربلا بکنند، طبیعی بود که طرف مقابل را یزید بنامند و سمت خودشان را حسین. ما هیچ گاه تفکیک نمی کردیم نیم گفتیم بخشی ازسربازان عراقی شیعه هستند و میان خود صدام و فرماندهان تکریتی و حزب بعثی اش با سربازان فرقی نمی گذاشتیم. ما می گفتیم صدامیان، یعنی از نقطه صفر سربازی تا سرلشگری همه رادر جناح کفر می گذاشتیم . ببینید یک سرباز ژاپنی هم برای وطنش ازجان مایه می گذارد، به میان کشیدن پای کربلا فقط در شرایطی درست است که ما به یک پاکسازی بزرگ درونی و بیرونی دست برده باشیم و نمی توانیم در پشت جبهه دزدی و مفسده رواج داشته باشد و در محدوده جنگ، کربلا در آغوش ما باشد.
    مصادره کردن ائمه تنها فایده اش این است که اینها رابرای جناح خودمان اسم گذاری می کنیم و برای طرف مقابل نفاق و دورویی و خارجی بودن و فتنه گر و اینها را می گذاریم. روایت فتح آن وجه عاشقانه جنگ را مرتب به کربلا وصل می کرد و در تههیج و تحریک رزمندگان انصافا خیلی سهم داشت. خیلی از بچه هایی که شهید شدند به هر حال بخش وسیعی از آنها به تحریک روایت فتح به جبهه رفتند و به شوق شهادت حتی. یادم هست وقتی جنازه آوینی را از منطقه آوردند و ما در بهشت زهرا مراسم تدفین را برگزار می کردیم یک رزمنده ای آمد و گفت که آوینی به گردن شهدای ما هم حق دارد ، منظورش این بود که خیلی از بچه ها با روایت فتح به جبهه رفتند و شهید شدند.
    آوینی با کمترین نِریشینی که می خواند پای کربلا را به وسط می کشید و این عشق ورزی غلیظ هیچ گاه به یک مستند واقعی و عقلانی نینجامید و همیشه عشق بود و شوریدگی و انگار که رزمندگان ما با همه ارادتی که به آنها دارم، پای بر ابرها و بال فرشتگان داشتند این خیلی خوب است در تحریک و تههیج رزمندگان، اما باواقعیت فاصله می گیرد. از اقشار مختلف در جبهه بودند از کاسب و دانشجو تا کارمند و کارگر اگر قرار بود که همه اینها بر بال فرشتگان پا بگذارند زمین خیلی سنگین می شد از معرفت .این طور که می گویم حمل بر ناسپاسی ازعزیزان رزمنده نیست، بلکه میگویمبا این وصف از واقعیت فاصله می گیریم و به وادی عرفان و تخیل و رویا می رویم که شاید نسبتش با کربلا بسیار کمرنگ است و بیشتر تخیل آرمان و آرزوی ماست.
    روایت فتح یک مستند شوریدگی و اغراق گونه از جنگ بود و منصفانه بگویم که آوینی درهر چه ابرازمی کرد، صادق بود. منتهی غلظتِ شوریدگی خودش را در روایت فتح سرازیر می کرد.
    آوینی اصلا پشت جبهه را می دید، روایت فتح مخاطب را به این فکر فرو می برد که اصولا آوینی، ملت ایران را که بیشترینه در حال زندگی عادی بودند، نمی دید و کاری هم به سیاستمدرانی که جنگ را اداره می کردند نداشت، رابطه آوینی با شهر و مردم و سیاست چگونه بود؟
    آوینی خورشید فکری اش با جبهه نور گرفته بود و این جبهه را هم متصل می کرد به کربلا و امام خمینی را حسین زمان می دید و طبیعی بود که بسیجیان و هر آن کسی که به جبهه پای می گذاشت را یاران صدیق امام می دید. من یادم هست که با هم به اتفاق در مجله “اعتصام” مطلب می نوشتیم، گاهی اوقات ایشان سرمقاله هم می نوشت، مطالبی انتقادی در باره فرهنگ و اقتصاد، به هر حال به نوشتن مطالب این چنینی هم می پرداخت که عمدتا روی در گذشته های دور و مطالعات قدیمی اش داشت اما آنچه ذهنش را اشغال کرده بود، شوریدگی به جنگ بود و قائل به این که فضای جنگ بعد از پایان، جامعه را تحت تاثیر قرار خواهد داد و بچه ها بر خواهند گشت و آن جامعه آرمانی شکل خواهد گرفت.
    خیلی امید داشت به بچه های جنگ و با آن پاکی ها و صداقت ها و شوریدگی و معتقد بود هر کدام وقتی در جامعه قرار بگیرند ، کاستی های جامعه را مرتفع خواهند کرد.
    هرازگاهی سری به پشت جبهه می زد و اقناع هم نمی شد. برنامه های جهاد سازندگی هم توسط ایشان ادیت می شد و ما هم در این حوزه ها بودیم، او این سمت را در سایه جبهه می دید و اصلا صمیمانه بگویم بچه های جنگ را در مجموعه روایت فتح، بیشتر دوست می داشت تا بچه هایی که مستند روستایی می ساختند. خورشید ذهن آوینی از جبهه نور می گرفت و به همان بچه های جبهه نور می افشاند. با مسوولین اصلا نمی جوشید و در مجموع آدم منزوی بود. یادم هست خاطره ای می گفت که تازه معمار شده بود در یک شرکتی منزلی رابرای طراحی به آوینی داده بودند و او منزلی را که خودش می پسندید، طراحی می کرده و بعد از یک مدتی طرف با داد و بیداد آمده که این چه اتاقهایی است که برای من پیش بینی کردید و لانه کفتر است و عذر آوینی را از آن شرکت خواستند. آوینی می گفت من گریه می کردم که نمی توانم این جامعه را تحمل کنم. این ما جرای قبل از انقلاب بود. آوینی بخشی از جوانی وسیع خودش را قبل از انقلاب گذرانده بود و همه را در پیش پای امام ذبح کرد. بعضی موقعها گواهی نامه خودش را به من نشان می داد، با کروات و ریش تراشیده و می گفت این جوری بودم. قدیمها سیگار میکشید و بعد چون امام گفته بودند که عادت خوبی نیست، کنار گذاشت. کم می خورد و می خوابید و عاشق و شیدایی بود که شدت عشق ورزی او کمتر فرصتی می گذاشت که به واقعیت نزدیک شود و در یک مدینه فاضله ای، عمدتا سیر می کرد که نمی توانست از آن منفک شود. اگر می خواست رها کند ستونهای شخصیتی اش فرومی ریخت. جبهه را یک میدان عاشقی می دید و برای چله نشینی و برای به خدا رسیدن و عبور کردن از منازل متعدد خودسازی. در عین حال که اینها هم بود، واقعا اگر می خواست بترسد و هوای نفس داشته باشد، طبیعی بود که وارد جبهه نمی شد اما می خواهم بگویم آن ژاپنی هم که عاشقانه برای وطنش کشته می شود، زن و بچه و دوست و عشقی دارد و همه اینها را پشت سر می گذارد و کربلا هم ندارد.
    می خواهم بگویم که آمیختن غلیظ این قضایا با کربلا بدون اینکه ما این فرصت را قائل بشویم که طرف مقابل ما که شیعیان عراق بودندهم می توانند حرف ازکربلا و امام حسین بزنند. کما اینکه بسیاری از اسرای ما که شیعه بودند و بعضی هایشان علیه صدام جنگیدند.
    پذیرفتن قطعنامه در آوینی چه اثری گذاشت ؟
    تخریب شد. وقتی متن پذیرش قطعنامه خوانده شد، چشمهای او خونین شد از شدت گریه، یک روضه بزرگی بود. می گفت همین که امام پذیرفته و او می گوید، مطیع هستیم و جز امام هیچ کس هم نمی توانست این ماجرا را جمع کند. یادم هست وقتی امام فوت کرند آنقدر به هم ریخته بود که به من می گفت، بعد از امام احساس کردم یک دفعه ستون هویت و شخصیت من فرونشست و تعادلم را ازدست دادم و اگر خودکشی در اسلام جایز بود من خودم را می کشتم. در قطعنامه همین که پای امام وسط بود آرام گرفت و پذیرفت. بعدها با ایشان خدمت مقام رهبری می رفتیم ، او سعی کرد همین عشق ورزی را نسبت به رهبر داشته باشد.
    این عشق نسبت به رهبری شکل گرفت ، چون آقای آوینی چندان مناسباتی با آقای خامنه ای نداشت و یکی دوبار بیشتر ایشان را ندیده بود و از طرفی آقای خامنه ای هم نسبت به ایشان شناخت خاصی نداشت؟
    یکی دوبار ما به اتفاق هم رفتیم. درست است ایشان صحبت زیادی نکرد ، اما یادم هست که آقای خامنه ای درباره برنامه روایت فتح با علاقه ویژه ای صحبت می کرد و می گفت که هم خود و خانواده شان با علاقه می بینند. طبیعی است که آوینی هم برای ما، هم برای مردم و هم رهبری بعد از شهادتش ناگهان درخشید. حال آنکه ما در اطراف ایشان زندگی می کردیم و بعدها خورشید ایشان مشتعل شد و نور گرفت و تابید. در مورد شناخت رهبر هم به همین شکل بود. می خواهم بگویم این نبود که بعد از امام ایشان نتواند تعادل خودش را به دست بیاورد. در آن جلسه ای که رفتیم همان ادب و احترام را نسبت به رهبری داشتند و انتقاد خاصی من ندیدم مطلقا و حتی ارادت داشتند.
    در مورد واقعه آقای منتظری چه نظری داشتند، به هر حال آقای منتظری نایب آقای خمینی بود نظر آوینی نسبت به عزل قائم مقام رهبری چه بود؟
    هر کسی همین که با امام روبرو می شد از نظر ایشان مطرود و منفور می شد. یعنی آوینی شاخصش امام بود و اصلا هیچ نقد و اعتراضی را از هیچ فردی تحمل نمی کرد. درباره امام ، چه یک رهگذر باشد و چه آیت الله منتظری، بر می آشفت. همین که پای امام در هر مساله ای وسط بود برای آوینی حجت بود.
    دقیقا مثل پیر و مرادی که در عرفان هست؟
    برای همین می گویم که آوینی اصلا روی زمین نبود و در ابرها سیر می کرد. یک زمانی که در سینما آمد و داورجشنواره فجر شد و بخش سینمایی نشریه سوره را منتشر می کرد، کم کم وارد واقعیت هایی شد. مثلا هیچکاک را بازشناسی کرد. در به زمین آوردنِ آقای آوینی آقای فراستی و افخمی سهم داشتند. لازم هم بود و زیاد نمی شد روی ابرها بود و این بود که آقای آوینی بالاخره به زمین آمد و سینما و موسیقی را پذیرفت. حال آنکه من یادم است که در ایام جنگ من یک فیلمی را موسیقی گذاری می کردم، به شدت اذیت می شد و می گفت حرام است و جوری تلخ و عبوس رفتار می کرد که ما امنیت و آرامش نداشتیم. نسبت به موسیقی نفرت داشت و در روایت فتح هم از طبل استفاده می کرد. تا رسیدیم به مجموعه سراب،آنجا یادم هست یک قسمتی بود در ژاپن گرفته بودند، در پارک و نوازندگان جوانی بودند، یک موسیقی جاز تند گذاشته بود روی آن بخش از مجموعه سراب. گفتم آقا مرتضی یادت هست یک روزی نسبت به موسیقی گذاری روی یک فیلم چه قدر بر آشفته شدی و الان ببین چه جازی روی فیلم گذاشتید. او کم کم باور کرده بود که بالاخره موسیقی یک ضرورت است.
    شما فکر نمی کنید این افراط های آقای آوینی، درقبال آن تفریط قبل از انقلاب است، آوینی به هر حال کسی بوده که قبل از انقلاب با موسیقی زندگی کرده و حالا این برخورد سلبی باسینما و موسیقی و غرب و تصویر کردنِ غرب به عنوان شیطانی که می خواهد آدم را دوباره دچار هبوط کند، نتیجه آن افراطهای جوانی نبود؟
    ببینید آوینی قبل از انقلاب ، آوینی موسیقی و رقص و سینماست و همه آنچه که جوانان در غلیظ ترین وجه اش به آن مشتاق بودند. آوینی یک جوان خوب و معمولی و نرمال بود، قبل از انقلاب و به صورت ظاهر غیرمتشرع بود. یک دفعه شعله محبت امام با انقلاب مشتعل می شود و او همه آنها را به عنوان محدوده گناه در کیسه ای دفن می کند و به جای همه آن خلایی که ایجاد شده بود،عشق امام را می گذارد و به یک استغنایی می رسد و احساس می کند به چیز دیگری نیاز ندارد.
    هر جا آوینی کم می آورد با امام پرش می کرد، این شیدایی غلیظ او متاثر از عشق ورزی فراوان اونسبت به امام بود. حتی به من می گفت که اطمینان دارد که پیامبر شبیه امام خمینی بوده است من گفتم چرانمی گویی امام خمینی شبیه به پیامبر بوده و خندید.
    آوینی همه گرایشات و خاطرات قبل از انقلابش را در یک گودال دفن کرد و این خلا عظیم را که یک جوان در آن محدوده سنی با آن مواجه می شود، باید با یک عشق درخشان پر کند و آن شکوه و عظمت و عشقی بود که نسبت به امام داشت. حالا این خورشید نباید کمترین کدورتی بگیرد و غیرتمند بود و سخت گیر و کمترین تعرضی را نسبت به ساحت امام اصلا تحمل نمی کرد.
    آقای آوینی گفته هایی دارند درباره سینما، مثلا اینکه این ظرفِ ساختِ غرب، هر مظروفی را فاسد می کند و دنبال یک سینمای اشراقی می گشت و یک نمونه اش هم روایت فتح ، اینها شبیه فلسفیدن های آقای فردید است، آیا آوینی روایتِ دوباره ای از احمد فردید بود؟
    بخشی از مطالعات ایشان متاثر بود، ولی این خود آوینی بود که به عنوان یک صاحب سبک و سخن مطرح شد، او از همه نویسندگان بهره می برد، یادم هست مجله سروش، یک سلسله مطلب داشت که آقای محمد شجاعی یکی دو سال راجب خودسازی و عرفان سلسله مطالبی راچاپ می کرد، آن صفحات را می برید و جمع آوری می کرد. این نبود که خودش به استقلال رسیده باشد و بجوشد، از نوشته های دیگران نیز تغذیه می کرد.
    این طور نبوده که به سبک عرفا کل مطالعه را به کناری گذاشته باشد و به شهود اکتفا کند؟
    شاید این اواخرعمر به جایی رسیده بود که بیشتر به مطالعات غیرعرفانی می پرداخت به جنبه های هنری و سینمایی. آوینی مرد بزرگی بود ولی این بزرگی، ای کاش در یک مجرای معقول و منطقی بارش می کرد. شاید از زمان جلوتر بود، آوینی به فرداها بارید . تصور من این است که آوینی ابری بود که به آینده بارید و بر سالهای دوری که مردمان به شان و منزلتی عارفانه رسیده اند و لااقل شاید برای بخش معدودی بارید.
    برخی از شنیده ها هست که می گویند آوینی در اواخر عمر دچار یک سری تغییرات و شاید هم شک شده بود، شما چنین چیزی را در آوینی درک کردید؟
    بله تغییر کرده بود. مثلا به من می گفت مجسمه سازی حرام است مگر ضرورتش را درک کنیم، تا وقتی جامعه اسلامی نیازش مرتفع نشده، مجسمه مجاز است و بیشتر که بشود حرام می شود. همین فرد که موسیقی را آن طور بد می دانست، تغییر کرده بود. یادم هست در ایام جنگ نواری ازسراج آوردم و به آقای آوینی گفتم نظرتان چیست. آقای سراج با سه تار خوانده بود، قبل از شنیدن به من گفت برادر نوری زاد این غناست ها.
    گفتم این ها جزو سالم ترین افراد در حوزه موسیقی هستند. انگشتم را که روی دکمه ظبط صوت گذاشتم انگار که بخواهد وارد یک حوزه آلوده به گناه بشود، استغفر الله ای گفت و خودش را آماده کرد و به محض اینکه قدری موسیقی رفت جلو و خواننده خواند، گفت از نظر من حرام است. همین فرد با آن نگاه که به مجسمه سازی و موسیقی داشت، آنقدر دگرگون می شود که هیچکاک را به عنوان یک فیلمسازی که رویکرد انسانی و دینی دارد می شناسد و مثلا فیلم عروس آقای افخمی را به عنوان سینمای نمونه انتخاب می کند و بها می دهد که البته این موجب تنش بین بعضی از دوستان شد و کار بالا گرفت. مثلا در بعضی مسائل بین ایشان و آقای مهدی نصیری، گفتگوهای خیلی تند که مکتوب می شد و آوینی در سوره می نوشت و نصیری در کیهان درگرفت. یادم هست یکبار رفته بودیم پیش آقای خامنه ای و این بگو مگوها آنجا هم مطرح شد. آوینی این اواخر پوست اندازی می کرد و کم کم به واقعیت نزدیک می شد.
    آیا نظر آوینی نسبت به سینمای روشنفکری ایران هم تغییر کرده بود، روزگاری ایشان از مخالفان سرسخت فیلم اجاره نشین های مهرجویی بودند یا یک زمانی از انحرافاتِ مخملباف می گفتند و ریشه این انحراف را به زعم خودشان ازفیلم دستفروش شناسایی کرده بودند، نوع نگاه آوینی به سینماگران دگر اندیش هم تغییر کرده بود؟
    آوینی فرصت نکرد. آوینی که نسبت به بسیاری ازقضایا تلخ و عبوس و معتقد به تنگنا بود، با یک شیبی حرکت می کرد که خیلی از اینها ترمیم و آرام شد. آوینی اگر فرصت پیدا می کرد و نحله های فکری غلیظش را ترمیم می کرد، تصورم بر این است که به سمت واقعی دیدن با یک شیب ملایم هجرت می کرد. آوینی در برج انزوایی خودش را حبس کرده بود با عوالمی که برای خودش ساخته بود. مردان بزرگ شاید این طوری باشند که نمی توانند با دیگران ارتباط برقرار کنند، آوینی افق های دوری را می دید و آینده ای که هنوز نیامده و سال به سال ترمیم می کرد.
    چهره آقای آوینی که رسانه های رسمی تبلیغ می کند با آنچه شما می گویید متفاوت است، به نظر شما چرا آقای خامنه ای برای آوینی که چندان هم نمیشناخت این همه هزینه کرد و او راسید شهیدان اهل قلم دانست و به نوعی آوینی را مصادره کرد؟
    آوینی یک گنج بود و مثل تیتر و بِرند و یا مثل مشعل و کتاب ناگشوده ای غنی. طبیعی است هر کس این خورشید را می داشت ، صاحب یک گنج می شد. به خصوص که در بین بچه های جنگ آوینی بعد از شهادتش متولد شد. درست تا لحظه شهادت بنده را با ایشان اشتباه می گرفتند، خیلی ها می گفتند فکر می کردند صدای من روی برنامه روایت فتح است و هر جا می رفتم می گفتم این صدای آقامرتضی است.این گنجِ بزرگ، جمعیت کثیری از رزمندگان را به دارنده این گنج متمایل می کرد، به هر حال این برمی گردد به هوشمندی و زیرکی هر کسی که می خواست آوینی را از آنِ خود کند. آوینی خودش هم نشان داد که متعلق به انقلاب و جنگ بود. آوینی فرصتی پیدا نکرد که بخواهد تغییری کند و اعتراضی . آوینی آدم منتقد و معترضی بود و من اطمینان دارم اگر آوینی فرصتی پیدا می کرد در زندگی، یا به انزوای خودش می خزید و صدایی از او در نمی آمد و یا قطعا به مفاسد اعتراض می کرد. شما ببینید ما در جامعه ای زندگی می کنیم که قصابی به نام علی فلاحیان صاحب نفوذ و ثروت است و بچه های مردم در زندان هستند، گلهایی مثل بهاور و زید آبادی . من اطمینان دارم آوینی اگر زنده بود و احساس می کرد، سکوتش امضای او بر پای این مفاسد است، آرام نمی گرفت. نسبت به کهریزک و فتنه هایی که نقاب پاکی به صورت دارند اعتراض می کرد و همین اعتراض ها او را در معرض آسیب و خطر قرار می داد. اطمینان دارم با کمترین اعتراض آوینی پرونده قبل از انقلابش را رو می کردند و آبرویش را می بردند. مگر سردار علایی نبود ، یک سری از کسانی که بوی باروت جنگ به مشامشان نخورده ، به خانه سردار علایی، اهانت کردند. به خاطر اینکه علایی خواسته بود بگوید که می فهمد. آوینی قطعا اهل فهم بود و استعداد درونی خودش را با فهم می آمیخت و به تنگنا در می افتد و شاید تقدیر این بود که آوینی بین ما نباشد.

     
  64. نوري زاد گرامي از اينكه هنوز آزادي خسته شده اي و دوست داري رقيب را تحريك كني تا خداي نكرده مصداق خالف تشهر گردي ؟

     
  65. درود بر نوریزاد نازنین که همچنان از چشمه خوشگوار آدمیت پیمانه آزادگی می نوشد و مارا نیز بر این خوان بزرگ بهره مند می سازد.

    امروز تنها آرزوی من اینست : در آن جاده تورا ببینم و با یکرنگی و پاکدلی هست و نیستم را پیشکش نمایم .

    ای خدای مهربان ما که توان نداریم برویم آنجا که نوریزاد می رود پس تو راه نوریزاد را به سوی استان مرکزی و سامان من “کمره ” رهنمون فرما شاید ما نیز نیک بخت گردیم ! و با اشک چشمانمان گرد و خاک راهش بشوییم . خدایا این مرد هرچه دارد در کف نهاده و بر آستان پاک ” آشتی و آزادی ” پیشکش نموده است پس مردمان سامانمان را شایسته گردان تا سپاسمند این فرزانه باشند.

     
  66. ابوتراب کج زلف

    با درود و آرزوی تندرستی برای همه

    نمیدانم تا بحال شخصا” صاحب دستی که آقای نوریزاد بالای نوشته سفر صلح و دوستی اش گنجانده دیده اید یا نه ؟ که اگر دیده باشید و بفکرتان نیانداخته باشد از عجایب و غرایب است ، تا بحال دست آخوندی را لمس کرده اید ؟ که اگر لمس کرده باشید و بفکرتان نیانداخته باشد از عجایب و غرایب هم غریب تر و عجیب تر است .با احترام

     
  67. اقای نوری زاد عزیز
    من به شما توصیه میکنم خودتان را به سختی نیندازید دور روزه گاری است که غیرت و عزت و شرف از این جماعت حاکم بر بسته و جز حب به میز و صندلی و قدرت و پول و باند انهم از کثیف ترین نوعش بر اینهمه مسئول و حاکم غلبه کرده و صد البته این نتیجه هزار چهره شدن و محتاج نان و اب روزانه شدن مردم این سرزمین است در سرزمینی که یک عمامه به سر فاسد و نالایف به خاطر حمایت مشتی عمامه به سر تشنه فدرت و غافل از ناموس و دین و شرف اجازه عربده کشی به او در نماز جمعه میدهند تا بتوانند حاکمیت خود را تداوم دهند و بر هزار چهره های موجود خود را عاری از هر ایراد و گناه بدانند باید به حال ان گریست نه با زجر خود مردم تک چهره را از وجود کلامتان و روزنه ای برای رشد تک چهره بودن خالی کنید اگر در بین راهی جاهلی محتاج و صد البته جیره خورشان به شما تعرض کند و برای مبلغی پول و یا صدارتی در بنیادی و دستگاه نان و اب دار به جان شما تعرض کند حق نیست الان روشن گری و اصرار به تک چهره شدن انسانها و حرکت در جهت احقاق حقوق اصل است

     
  68. سید ابوالفضل

    آقای نوریزاد مهربان
    سلام بر شما
    می خواهم بگویم :
    گام هایت استوار
    درخشش خورشید در پیشانیت
    مهربانی مسیح در چشمانت
    و استواری کلام حق در زبانت باد.
    کاش می توانستم هم گام با تو در کوچه کوچه ی زندگی گام بردارم . برو جوانمرد . دست حق یارت . اگر شد یک روز بر کوچه ی غربت ما نیز بگذر.
    ارادتمند
    سید ابوالفضل

     
  69. آن چیزی که تو ادعا می کنی یک دروغ بزرگ است مگر میشود تا یک ظرف پراز نجاست را به خوبی پاک نکرد در آن غذا ریخت وخورد
    مغز اکثریت مردم خرافه زده است اول باید این خرافه ها را که تحت نام دین ومذهب انسان را به آلودگی کسیده از مغز ها پاک کرد وگرنه تو با این کارهایت عرض خود میبری وزحمت ملت می داری چون حرکت تو نه تحت لوای آزادی که درذیل پرچم خرافه ودین زدگیست آن هم دینی که خودت تازه اختراع کرده ای وخودت شدی مجتهد وفتوا هم می دهی
    گ…کم بود سن…از طاق افتاد فتوا دهنده کم داشتیم توهم ظهور کردی
    خدای تو تورا نخواهد بخشید به توکج رویت را هشدار میدهم وتو دنمی توانی بگوئی آگاه نبودم وکسی آگاهم نکرد

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

77 queries in 1286 seconds.