یک: دیدار با رفیقِ رفته
پنجشنبه ی گذشته به دقایق پایانی اش رسیده بود که خود را رساندم به مشهد. چه جوری اش بماند. صبح زودِ جمعه ازمحل اقامتم بیرون زدم وخود را به خیابانهای اطراف حرم سپردم. قدم زنان به جایی رفتم که حضرت دوست بارعام داده بود. دلی دادم ودلی گرفتم و ساعت نه ونیم به جایی رفتم که رفتگان درآنجا تن به خاک سپرده اند. وقابلِ ما نیز. ازمردم ومراسم اما خبری نبود. تماس گرفتم گفتند محل مراسم تغییرکرده. با همان اتومبیل کرایه که ازشهربیرون زده بودم به شهر بازرفتم. بله، مراسمی بود ومردمی و سخنورانی و عکسهایی وفیلمهایی ازرفیق رفته ی ما احمد قابل.
درهمان مراسم زمان به ظهرنزدیک می شد که یکی آمد و از طرف آقا هادی – برادرِ روحانیِ شادروان قابل – دم گوشم گفت: کمی سخن بگو. گفتم چشم. وتآکید کردم: شاید پنج دقیقه. ومن شش دقیقه دروقت پایانی مجلس صحبت کردم. ودراین سخن با ظرافت ازکنار روحانیان حاضردرمجلس عبورکردم و به مفاسد نفس گیر روحانیان حاکم دراین سی وچهارسال پرمخاطره پرداختم. واین که قابل یک دانشمند دین پژوه بود اما هرگزاز لباس روحانیت نیاویخت و هرگزنیزازدین بساطی ازبی عقلی نیاراست وهرچه کاوید وهرچه گفت وهرچه منتشرکرد تنها برمدارعقل بود. وگفتم: تا زمانی که روحانیان مفتخوار و کارنابلد و خیمه بسته برامهات کشور به جای مآلوف و بایسته ی خود بازنروند، این وطن وطن نشود. وگفتم: قابل، حجاب اجباری بانوان را یک تحکم نفرت انگیز حکومتی واساساً دین را یک امردرونی وفردی می دانست که نباید برای دیگران مزاحمت فراهم آورد.
نمازونهار درهمان مکان صرف شد. وبعد، جمعی به راه خویش رفتند و ما با جمعی دیگربه بهشت رضا رفتیم ودرهمانجا که رفیق ما خفته بود برمزارش حلقه بستیم. یک مداح حرفه ای با دستگاه پرتابل اکوی خود آمد و به خواندن اشعاری بی ربط صدا درپیچاند. که: دلا این عالم فانی به یک ارزن نمی ارزد / به دنیا آمدن برزحمت مردن نمی ارزد…. ومن متحیرشدم ازاین بساطی که برمجالس پوک ما آوارکرده اند. تفاوت قابل با روحانیان ناجورحاکمیت دراین بود وهست که: قابل همه ی امورهستی را با مترومقیاس عقل می سنجید و هیچ تقدس بی دلیلی را برای هیچ امرعقلانی وغیرعقلانی قائل نمی شد. درست عکسِ مقدساتِ پوک اما مردم فریبی که روحانیان حاکم ما بر تنور پرواری اش می دمند وبرای بقای خود – حتی بقیمت بقهقرا بردن نسل ها – داربستی ازجهالت می بندند.
دو: دیداربا اولین استاندارمطرود خراسان
این نخستین دیدار من با جناب طاهراحمدزاده نخستین استاندار خراسان درعهد مرحوم بازرگان وبلافاصله بعد ازپیروزی انقلاب بود. مردی که این روزها به دهه ی دهم عمرخود پای نهاده است. دراین کهولت سن، گرچه گاه رعایت کلام ازاراده اش خروج می کند اما درهمان نگاه نخست می شود عبور یک تاریخ سراسر زحمت وآزادی خواهی و معرفت جویی وعقل گرایی را درسیمای این مرد استوار مشاهده کرد. مردی که جوانی وعمرخود را برای رهایی سرزمینش مصروف داشته ودراین راه سه فرزندش را – دوپسرش را پیش ازانقلاب ویک پسرش را بعد ازانقلاب – هزینه ی بدررفتنِ هموطنانش ازچنبره ی جهالت کرده است. مردی که خود، هم پیش از انقلاب وهم بعد از انقلاب سالهای سال در زندان شاهنشاهی واسلامی مانده و همچنان برآرمانهای انسانی اش اصرارورزیده است. آری او اکنون به پایان راه خویش رسیده است. بی آنکه بصورت ظاهرچیزی درکف دستش مانده باشد. روحانیان عبوس وتمامخواه و بی خاصیتی که مطلقاً چیزی از اداره ی کشورنمی دانستند، همه ی انسانهای فرهیخته و منصف و بلند همت و کاربلد ما را صرفاً به این خاطر که کارشان را بلد بودند و نمی خواستند فرش زیرپای عبا بدوشان هتاک وعصبی وکم خرد باشند، یا کشتند و به زندان انداختند وخانه نشینشان کردند، ویا آنچنان عرصه را برآنان تنگ گرفتند که ناگزیراز رفتن و دل کندن از سرزمینشان شدند. اگربه مشهد رفتید حتماً با این مرد بزرگ اما بی نشان دیدار کنید. ای بسا همین فردا خبری درپیچد که: محمد نوری زاد و طاهراحمد زاده ومحمد ملکی رفتند. این فیلم را که به همین اواخر مربوط است ببینید:
http://www.youtube.com/watch?v=cgJVAsdsMKI
سه : شرکت دریک مجلس عروسیِ ویژه
آقای هاشم خواستار پیغام فرستاد که امشب عروسی پسرم است وباید دراین مجلس شرکت کنی. ومن پاسخ گفتم: ای به چشم. وشرکت کردم. چرا که ازمدتها پیش زلف من به زلف این ایرانیِ پاکنهاد گره خورده است. هاشم خواستارمعلم است. البته معلم بود. روزی که برای برپایی یک تشکل ساده ی صنفی برای معلمان براه افتاد و درهرکجا و درهرمحفل سخن از دموکراسی راند و معلمان را برای هماهنگی های صنفی به ضرورت یک تشکل قانونی ترغیب کرد، او را گرفتند و به زندانش انداختند. هاشم دراین راه آنقدر بر واژه ی دموکراسی اصرار وتأکید ورزیده است که او را ” آقای دموکراسی” نام نهاده اند. نامه ی او از داخل زندان و درتوصیف وضعیت زندان وکیل آباد مشهد او را همچنان تا مدتها در زندان باقی گذارد. آنشب درمجلس عروسیِ پسرهاشم، علاوه برمعلمان و دوستان همرزم و استادان دانشگاه و اقشاردیگر، همبندیان او نیز بودند: عده ای ازبهاییان مشهد وعده ای از سنیان خواف. مجلس که به پایان آمد، درگوشه ای با بهاییان وسنیان نشستی کوتاه برقرارکردیم. آنان نگران سرنوشتشان بودند. امیدوارشان کردم. به این که: چرخ واخواهیِ حقوق تباه شده بچرخش درآمده وهرگزنیز ازحرکت بازنخواهد ایستاد. مطمئن باشید. نیزازهاشم خواستار این بگویم وبگذرم: جاذبه ی این چهره ی ساده و صمیمی آنقدرزیاد است که شما با هرمرام و با هرگرایش، ناخواسته مجذوب صداقت وخلوص وبی ریایی او می شوید. پیشنهاد می کنم هرگاه به مشهد رفتید حتماً با آقای دموکراسی دیدارکنید. این فیلم را هم ببینید:
http://www.youtube.com/watch?v=D4nVzysk-_s
چهار: دیدار با نخستین رییس دانشگاه فردوسی
اگرمشتاق این هستید که نتیجه ی یک عمرِعلمیِ به حاشیه رانده شده را، و نتیجه ی یک ناجوانمردی بزرگ اسلامی را، ویک ادب انسانی وعلمیِ بخاک مالیده شده را درسیمای دانشمندی فرزانه وبی ادعا تماشا کنید، واگرخواستید با مردی آشنا شوید که برآسمانی ازعلم وخرد و وطن دوستی دست دارد اما حاکمان ما او را به گوشه نشینی درکنج فقروفراموشی تحکم فرموده اند، با دکترسیروس سهامی درمشهد دیدار کنید. صبح روز شنبه بود که درمنزل دوستی مشترک، دکترسهامی را درآغوش گرفتم وبه وی گفتم: دکتر، من به دیدارشما آمده ام تنها به این خاطرکه ازشما پوزش بخواهم. ازجانب کسانی که شما را از مدارعلم آموزی پس راندند و با آبروی شما درافتادند و کانون زندگی شما را برآشفتند. ازجانب کسانی که شأن علمیِ شما را متعمدانه به ورطه ای از تحقیرو نامردمی فرو فشردند و با شما آن کردند که با کافرحربی نمی کنند. دکترسهامی را گنجی ازدانش جغرافیا بدانید. گنجی که ما نه تنها قدرش را ندانستیم بل براو خاک افشاندیم و اعتبارعلمی اش را انکارکردیم. دکترسهامی نخستین رییس دانشگاه فردوسی مشهد است. او دراین جایگاه ده ماه بیشتر دوام نیاورد. چرا که بلند مرتبگی او قامت کوتاه جماعتی را آشکارتر می ساخت. درهمان سالهای نخست انقلاب او را با بیست وچهارسال سابقه ی تدریس اخراج وخانه نشینش کردند. بی آنکه مزد سالهای استادی اش را بپردازند. اکنون او درشرافتی ازقناعت روزگار می گذراند. اورا که دیدم آرزو کردم ای کاش اتومبیلی بودم و او با من جابجا می شد. وخانه ای بودم و او درمن سکنی می گزید. وحساب بانکی درشتی بودم تا او نگران معیشت خود وخانواده اش نبود. چه می گویم؟ او را با این ایکاش های پوکِ من چه سود؟
پنج: مصاحبه درخانه ی یک ترکمن
ساعت دوبعدازظهرازمشهد بیرون زدم. با اتوبوسی که اصلاً عجله ای برای رفتن نداشت. درکنارمردی افغانی نشستم. از هرات می آمد. باهم ازهردرسخن راندیم. ازطالبان. وازدارایی های معطل مانده ی افغانستان. وازالقاعده ای هایی که درایران آموزش می بینند. دوازده شب به سه راهی گنبد رسیدیم. پیاده شدم و با اتومبیلی به گنبد رفتم. به خانه ی پدریِ امید کوکبی. دانشمند جوانی که این روزها در زندانی از ناجوانمردیِ ما زندانی است. اسم امید کوکبی که برزبانم جاری می شود، هم شوقی شریف بجانم می دود وهم افسوسی عمیق. آقا ما استاد شده ایم درهدردادن فرصت ها و تباه کردن استعدادها. والبته همزمان استاد شده ایم درغارت منافع ملی. که یکی اش همین به زیرکشیدن نخبگی و زخمی کردن صورتِ علم و علم گستری است. درخانه ی امید کوکبی، پدرومادرویکی ازخواهرانش چشم براه من بودند. درراه خبرشان کرده بودم که: دارم می آیم. ومرتب این دارم می آیم تکرارشده بود. اتوبوس راه نمی رفت.
به شیب شام خوردن درافتاده بودیم که یکی ازتلویزیون “رها” تماس گرفت. می خواست نظرم را درباره ی جسارت به دختران میرحسین موسوی بداند. گفتم: من اکنون ازخانه ی پدریِ امید کوکبی با شما صحبت می کنم. ازخانه ای که ستاره های درخشانی درآسمان علم این کشوردارد. همه ی فرزندان این خانواده نخبه اند وتحصیل کرده. هم دختران وهم پسران. وما بجای این که دست این خانواده را بگیریم و به دنیا نشانشان بدهیم، دشنه برقلبشان فروکرده ایم. وبعد درباره ی جسارتی که به دختران بانوی خوب ما رهنورد ومیرِ شریف ما شده بود، پرداختم. واین که: برآشفتن ما وشما بی دلیل است. چرا که ازبرادران وخواهران سپاه و اطلاعات، مشاهده ی رفتاردرست وانسانی است که تعجب دارد. نه این که چرا جسارت کرده اند و می کنند. گنبد اما تکان چندانی نخورده بود. درهمان مصاحبه گفتم: این رسم مملکت داری که هیچ، رسم انسانی نیز نیست که ما شهرهای سنی نشین خویش را بحال خود رها بکنیم وازبهسازی وهمسان سازی آنان با شهرهای مرکزی دریغ بورزیم. واین که: اساساً چرا باید سنیان و اقلیت های ما شهروندان درجه ی چندم ما باشند؟ ازاینها که بگذریم، عجب مردم آرام و متینی هستند این ترکمن های گنبد. صبح زود ازگنبد به سمت گرگان و ازگرگان به سمت بابل به راه افتادم.
شش: صدای خوش زندانی
دربابل ازاتومبیل پیاده شدم. آریا آرام نژاد منتظرم بود. جای شما خالی رفتیم اکبرجوجه. و درهمانجا ساعتی با هم صحبت کردیم. این جوان، بخاطرخواندن یکی دوقطعه ی موسیقایی برسرزبانها افتاد و بلافاصله نیز به زندان. ازمیان آنچه که او خوانده، قطعه ی “علی برخیز” او آوازه ای جهانی یافته است. دفعه ی آخری که آریا به زندان رفت، یکی ازخوانندگان مطرح خارجی همین علی برخیز را خواند تا بما بفهماند: هرچه را که بشود خفه کرد، فهم را وعشق را نمی شود. او این روزها خواندن را کنارگذارده و برای امرار معاش بهرکجا سرمی زند اما راهش نمی دهند. امان ازاین برادران که همه جا هستند و کنگره های کهکشانشان ازاین که یک فرد زندان رفته درجایی مشغول کارشود فرو می ریزد. تشویقش کردم که به خواندنش ادامه بدهد. حتی عاشقانه. به او گفتم: بخوان تا نشان برادران بدهی که هستی و نفس می کشی. برخلاف آنچه که آنان می خواهند. درسفربعدی دوست دارم به خطه ی کردستان سری بزنم. همانجا که با مظلومیت مردمانش وبا گورستان سنندجش الفت ها دارم.
محمد نوری زاد
هشتم آبانماه سال نود ودو – تهران
|
قضیه واقعا جالبتر شده یک مطلب هم به نام من وهم به نام آقای ناشناس در سایت جناب نوری زاد درج شده در حالی که یقین دارم ناشناس روحش از این نوشته بی خبر است خالا کار از کجا خرابه باید به الله شما پناه برد چون الله من به این کارها کاری نداره ومی گوید چشمتان روشن مشکلتان را خودتان حل کنید ومن از عزیزانی که در امر کامپیوتر تخصصی دارند تقاضا می کنم به این مشکلی که ایجادشده پاسخی درست عنایت بفرمایند
البته باید عرض کنم در این باره به صاحب سایت یک گمان کوچک میبرم که شاید خواسته باشند بنده را ضایع کنند اما ناشناس که آدم خوبیه فحاش نیست با ادب و نزاکته ولی آن مطلب درج شده تحت دو نام از من است وربطی به دگری ندارد
آقای ابوالفضل سلام
در دنباله عرایضم در کامنت قبل باید به عرض برسانم آقای نوری زاد در دادن جواب تجاهل کرده اند چون هم ای میل من رادارند وهم ای میل ناشناس را واحتمالا آی پی ما را نیز دوستان شناسائی کرده وبه ایشان اطلاع داد ه اند پس دقیقا می دانند ما دو کاربر جدا از هم هستیم
آقای ابولفضل سلام
به شرف وانسانیت قسم من خودم هستم وناشناس نیستم واین را در یک پیام خدمت ناشناس هم عرض کردم چرا اینگونه شده دقیقا من هم مثل آقای نوری زاد بی خبرم وگرنه نه نامی دارم نه نشانی ودر ضمن از شناخته شدن هم واهمه ای ندارم چون زیاداز برملا شدن نام حقیقیم ترسی ندارم
من سرانجامم به نوعی مرگ به دست متعصبین وخشک مغزان است چه زود چه دیر خیلی تفاوت ندارد
آقای ابوالفضل وآقای ناشناس یاخانم ناشناس کمی فکر کنید من چرا باید چنین کار کثیفی را انجام دهم
من باتمام وجود به صداقت وراستی باور دارم وحتا از تقیه متنفرم واین نوشتنم تحت نام مستعار استتاری است که در جنگ با دشمن رعایت ان تا حد امکان به قول یک از دوستان از اوجب واجبات است
امید وارم رفع سو تفاهم شده باشد
آقای ابولفضل سلام
به شرف وانسانیت قسم من خودم هستم وناشناس نیستم واین را در یک پیام خدمت ناشناس هم عرض کردم چرا اینگونه شده دقیقا من هم مثل آقای نوری زاد بی خبرم وگرنه نه نامی دارم نه نشانی ودر ضمن از شناخته شدن هم واهمه ای ندارم چون زیاداز برملا شدن نام حقیقیم ترسی ندارم
من سرانجامم به نوعی مرگ به دست متعصبین وخشک مغزان است چه زود چه دیر خیلی تفاوت ندارد
آقای ابوالفضل وآقای ناشناس یاخانم ناشناس کمی فکر کنید من چرا باید چنین کار کثیفی را انجام دهم
من باتمام وجود به صداقت وراستی باور دارم وحتا از تقیه متنفرم واین نوشتنم تحت نام مستعار استتاری است که در جنگ با دشمن رعایت ان تا حد امکان به قول یک از دوستان از اوجب واجبات است
امید وارم رفع سو تفاهم شده باشد
اقای نوریزاد گرامی
سلام بر شما
من مطلبی خطاب به آقای nvfvn نوشته ام . پاسخ آن توسط “ناشناس” ارائه شده . اما متن نوشته مربوط به آقای nvfvn می باشد . شما می توانید راهنمایی کنید که این به چه دلیل می باشد؟ ایا این هردو یکی هستند؟ سپاسگزار خواهم شد .
ارادتمند
سید ابوالفضل
———————-
سلام دوست خوب ما
احتمالا دوست ناشناس ما بخشی از نوشته ی شما یا دیگری را برداشته و دراطراف آن بحث کرده. والا چه عرض کنم؟ بنده بی تقصیرم
با احترام
.
“ناشناس” عزیز
سلام بر شما
می خواهم سوال کنم که آیا شما همان “nvfvn” هستید ؟ زیرا که من مطلبی خطاب به ایشان نوشته بودم و شما پاسخ دادید .نه تنها پاسخ دادید ، بلکه از جایگاه ایشان پاسخ دادید . معلوم است که عیبی ندارد . من به محتوای آن توجه خواهم کرد و نه به نویسنده .اصولا نه شمارا می شناسم و نه ایشان را . و بنابراین فرقی برایم نخواهد داشت که به شما یا ایشان پسخ بدهم .
با این حال می خواهم عرض کنم که این رسم خوبی نیست . شما هر که هستی یک نام مستعار برای خودت انتخاب کن و با همان نام بنویس تا هم این که مخاطبان شما بتوانند با شما ارتباط برقرار کنند و هم این که هویت شما برای ما آشکار باشد . از متن و نحوه ی نوشته ی شما و از این که شما به جای “nvfvn” پاسخ داده اید ، حدس من این است که این دو نفر یکی هستند . اگر این طور باشد ، من این را نوعی عدم صداقت می دانم . این کار شایسته ای نیست . امیدوارم که صادقانه این مورد را روشن کنی .
ارادتمند
سید ابوالفضل
آقای nvfnv گرامی
سلام بر شما
شما در نوشته ای که برای دوستمان “ناشناس” نوشته ای ، خطاب به من مرقوم نموده اید که : ” این آقا ابوالفضل اگر پا بدهد در کشتن من لحظه ای درنگ نخواهد کرد مگر این که نسبی که به داشتن آن افتخار می کند مجعول باشد وگرنه اگر یک مو از اجدادبزرگوارش بر زهار داشته باشد هر مخالفیرا به حکم خدایشان گردن میزند ” .
می خواستم بدانم که واقعا این طور فکر می کنی ؟ اگر این را برای مزاح گفته ای که خوب عیبی ندارد . گفته ات مصداق آن ضرب المثل فارسی است که می گوید ” خود گویم و خود خندم —-عجب مرد هنرمندم ” . اما اگر واقعا در تصوراتت به طور واقعی چنین خیالاتی داری ، آن گاه شاید مصداق این ضرب المثل باشی که می گوید ” کولی هر چه در انبان خود دارد ، می پندارد که در کیسه ی رفیقش هم هست” .
دوست عزیز ! اصولا بحث من با شما از این جا شروع شد که شما چرا شما برای روشنفکرانی که دیدگاهشان با نظرات شما متفاوت است ، چنین آرزوهایی داری و می خواهی گردنشان را بزنی . بله ، من سید هستم و به آن افتخار می کنم . و تلاش می کنم مانند اجداد بزرگوارم همه را دوست داشته باشم . شما را نیز دوست می دارم . من تلاش می کنم مانند نیاکانم تا آن جا که در توان دارم برای بهروزی و کامیابی بشریت ، (و نه تنها مسلمانان ) ، گام بردارم . در این تلاش مقدس هیچ توقع و انتظار پاداشی هم از هیچ کس ندارم .
انسان ها را عاشقانه دوست می دارم . همان طور که گفتم شمارا نیز بسیار دوست می دارم . اگر تذکراتی هم برایتان نوشتم به این دلیل بود که ، فکر می کردم در نظر گرفتن آن ها به منفعت شما خواهد بود . شما از آن به قول سرکار مریم خانم “نفرتی” که از روشنفکران دینی داری ، دور شو . فاصله بگیر . این به نفع توست . از آن ناسزاگویی که سراتاسر نوشته های (بعضا خوب شما را ) را آلوده کرده ، از خودت دور کن . این به نفع شماست . باور کن در آن صورت ، نوشته هایت موثرتر و کاراتر خواهد بود . من به شما توصیه کردم و گفتم که آین “آشوبکده ای” که روح و جان ترا پر کرده دشمن توست . مطمئنم که در این قضاوت اشتباه نکرده ام . من شمارا دوست دارم و به همین دلیل توصیه می کنم که به جای “نفرت” ، “عشق” را جایگزین کن . آن وقت خواهی دید که انسان والاتری خواهی بود . یک روز هم با بچه ها مهمان من شو و ببین که نه تنها گردنت را نمی زنم ، بلکه همه ی مهربانی و عشقم را نثارتان خواهم کرد .
دوستت دارم ، دوست ندیده ام .
ارادتمند
سید ابوالفضل
آقا یا خانم ناشناس سلام
مطلب درج شده در این صفحه که به نام شما وساعت 11/20 قبل از ظهر 12 ابان مشخص می باشد نوشته من است و مطلقا نمی دانم چرا با نام شما منتشر شده من چنین کاری نکرده ام وهرگز دوست ندارم کار خوب یابد خودرا به دیگری نسبت بدهم
من با شما کوچکترین مشکلی ندارم چون در مسیری که با اندیشه ساخته شده حرکت می کنید ومن که مزریض نیستم با همه سر شاخ شوم
البته این آقای نوری زاد هستند که با نعل وارونه زدن قصدشان به گونه ای تخطئه کردن من است وگرنه در هر نوشته ای صدایم بلند است که من به جریانی معترضم وسردمداران این جریان نیز افراد مستقلی نیستند آنها محور جریان ایجادشده هستند وطبعا همراه با جریان مربوطه از نگاه ومنطق من باید کوبیده شوند باید شناسانده شوند باید تابوی وجود نا مبارک آنان شکسته شود باید سره از ناسره باز شناخته شود واین کار باید سرانجام تحقق یابد
البته مخالفان جریان های انسان کش دینی در جامعه باید نرم نرم حرکت کنند چون با خطرناکترین متعصبان روبرو هستند
این آقا ابوالفضل اگر پا بدهد در کشتن من لحظه ای درنگ نخواهد کرد مگر این که نسبی که به داشتن آن افتخار می کند مجعول باشد وگرنه اگر یک مو از اجدادبزرگوارش بر زهار داشته باشد هر مخالفیرا به حکم خدایشان گردن میزندمی خواستم یک توضیح کوتاه بدهم طولانی شد و مصدع اوقات شدم با عرض پوزش
در بعضی رسانه ها ( مثلا العریه) میخوانیم که : محمد ملکی و محمد نوری زاد ”کمپین ضد اعدام در ایران” راه اندازی می کنند
سوال اینجاست که
یک، آیا این حقیقت دارد؟
دو، سوال بعدی این است که چرا نوک هدف را بسمت ریشه همه این بدبختی ها که خشونت است نمیگیرید و از همه ایرانیان دعوت نمیکنید که در هرکتی موزون و هماهنگ، یکبار و برای همیشه یک نه بزرگ به خشونت حکومتی و دولتی بدهند
آقای جهانبگلو هم گفته بودند که ایرانیان بروند و به اعدام پشت کنند، دیگرانی هم هستند که میتوانند در این راه با شما همراهی کنند
من بعنوان یک ایرانی و بدون تعارفات معمول نظیر « یک ایرانی کوچک و…»، نام های پیشنهادی خودم را بدون حاشیه برای سرکار مینویسم
کمپین ایرانی علیه خشونت حکومتی
کمپین ایرانیان علیه خشونت حکومتی
ایران علیه خشونت حکومتی
همانطور که حتما دقت کرده اید، تاکید من بر بکار گیری واژه ایران و ایرانی و هچنین خشونت حکومتی ( ونه فقط خشونت دولتی) است و دلیل آن نیز از این قرار است که
یک، واژه ایران خاصیت متحد کننده و در بر گیرنده دارد. بزبان دیگر کلمه «ایرانی» خودی و ناخودی، مسلمان و گبرو بهایی و کافر و..، خارج نشین و داخل نشین نمیکند.
دو، تاکیید من بر روی بکار گیری واژه خشونت حکومتی نیز بجهت این است که امروز، این حکومت ( ونه دولت) است که خشونت را با تمام قوا و در تمام ابعاد تبلیغ، تجویز، اشاعه، و اعمال میکند.
محمد نوریزاد گرامی، چه خوب بود که شما که فعلا شجاعانه در مسیر پروسه دمکارتیزه کردن و آزادی ایران قدم بر میدارید، بهمراه دیگر ایرانیانی که نگاه، دید، قرائت و ترجمه شان از زندگی و کرامت انسانی، نگاهی مدرن و امروزی و مطابق استانداردهای ملل واقعا متمدن است، بیایید و یکبار برای همیشه اعلام کنید که هیچ هراسی برای حرکت در مسیرهایی که با حقوق بشر و نرم های دنیای مترقی امروز همخوانی دارد، ندارید، سهل است که با کمال میل هر گونه تایید و همکاری و که در مسیر دمکراسی و حقوق بشرباشد را، آنهم بدون قید و شرط، از جانب هر شخص و هر گروهی با آغوش باز پذیرا خواهید شد.
با درود بشما
شهرام
سلامآقای سید ابوالفضل
من کی باشم که خط کش دست بگیرم ونژاد ها را تفکیک کنم
به قول یکی از دوستان که نوشته بودند بسبم شاید به زنی فاحشه درشهر بخارا برسد من چکار به نسب دارم ولی شما سید هستی
مثل خیلی روشن برایتان بزنم
همسایه ای متجاوز به مال وناموس یک همسایه همسایه ای قلدر ماب همسایه ای زور گو وتحمیل کننده نظرش به شما آیا همسایه خوبیست
شما می گوئید همسایه بد واگر یکی بیاید وبگوید ا زاین همسایه نسب میبرد وبه این همسایه احترام می گذارد شما اورا به عنوان دوست هم شهری می شناسید اگرچه بنا به دلایل گوتاگون از جمله شناخته شدنشان توسط قانون رسمیت پیدا کرده باشد؟
در قانون دل شما جائی دارند ؟
شما به قوم وخویشی با این همسایه آزار دهنده افتخار می کنید من چکار به نژاد شما دارم چرا اسلامی وار مارک مفسد فی الارض به من می چسبانید
شما توجه کنید پیامبر مکرم شما به مدینه دعوت می شود از او حمایت می کنند به او جا ومکان می دهند ولی تا جای پا قرص می کند ببینید چه تعداد ازهمان دو قبیله اوس وخزرج ترور می کند وهروقت شخصی را که می گفته خدا مرا از دست او نجات دهد ویکی از مسلملنان متعصب میرفته ان شخص را می کشته پیامبر مکرم هم جایزه به او می داده وهم وعده رحمت الهی را
آقای ابوالفضل
برای آقای نوری زاد نوشتم من به شخص کاری ندارم به یک جریان معترضم یه طریق نا صوابی که در اشکال گوناگون بشریت را شاید هزاران سال عقب ودر قهقرا نگه داشته جریر طبری از اهل تسنن ومورد تائید وشاید معتبر ترین منبع تاریخی اسلام امید وارم روضه الشهدا را معتبر ندانید بله به حضرتعالی توصیه می کنم به این تاریخ مراجعه بفرمائید وببنید عرب وبخصوص اسلام بر سر ما چه آورده؟
یک عراقی مثل من وشما انسان است یک آلمانی وبلژیکی وفرانسوی هم همین طور ولی هر کدام از این ها اگر به منافع ملی خودشان فکر کنند وبرای منافع ما ایرانی ها وقعی قایل نباشند که هیچ اگر پایش بیفتد به ضرر ما هم کار کنند نژاد پرست هستند؟
این ها یعنی غربی ها به جریان های تند اسلامی مثل القاعده وحماس وحزب اللله معترضند وبه هیتلر هم معترضند ولی نژاد پرست نیستند ویا حداقل در ظاهر اینگونه نشان می دهند ولی شما چطور؟
من هم به جد اطهرت نژاد پرست که نیستم هیچ نمی دانم قبر پدر بزرگم کجاست شما الحمد لله هر وقت بخواهید رو به مدینه یا به هرات یا شاه عبد العظیم یا مشهد یا قم یا کاشان یا نجف وکربلا می کنید وبا آرامش خاطر می فرمائیدالسلام علیک یا ابتا من از این هم محرومم وتازه قصد دارم پدرم که فوت کرد دفنش کنم وبه قبرستان که رفتم بگویم سلام پدر وفقط پدرم جوابم را بدهد
آقا ابوالفضل این کسانی که شما به عنوان ریشه ونسبتان به آن ها افتخار می کنید ریشه ایرانی را سوزانده اند وهم اینک نیز از ثمره همان آتشی که به جان ایران انداختند کشورمان ومردم مظلو ممان در حال سوختن هستند وهستم
آقای ابوالفضل من بر خلاف عقیده شما ترک وبلوچ وکرد وگیلک را که ایرانی وایرانی خواه باشند از دل وجان دوست دارم وبه شما وامثال شما که برادران شجره ای شما هستند مثل احمد خاتمی مثل تمام ستمگران این چنینی ومثل شما که به نسبتان نژادپرستانه افتخار می کنید ونعل وارونه میزنید وبه جلو فرار می کنید ودرحال که جنس دزدیده شده دست شماست فریاد آی دزد آیدزد میکشید هیچگونه آشنائی صمیمیت هموطن بودن را ندارم و وجود بیگانه پرست شما آن هم بیگانه ای که در تاریخ از او مانده که گفته باید به ما ایرانی ها تجاوز شود ونوشته شده که ایشان فرموده اند یک عرب به تمام ایرانیان شرافت وبرتری دارند
داستان دراز است ومجال کوتاه وتلاش من آنقدر ناچیز است که شاید از بین هزار نفر یک نفر بداند که مردم من به اشخاص نژادپرست نه بیگانه پرستان به سید ابو الفضل به بامداد سخن به نوری زاد کاری ندارم من به یک جریان مخرب معترضم آن وقت شما می آئید من را نژادپرست معرفی می کنید وآقای نوری زاد بی ادب
خوب حالا من هزار بار بنویسم م=ا=ر= میشود مار اهالی که الفبا نخوانده اند طبعا شکل ماری را که شما می کشد مار می دانند ومن مطرود این جماعتم
وکند شدن جریان پیشزفت فکری انسان در طول هزار های تاریخ حاصل دین است وبالا ترین کشتار انسان ها تحت نام دین صورت گرفته حالا این دین می تواندمکتب هم باشد ودر لوای دین مکتبی مثل نازیسم کمونیسم هم انسان ها مثله شوند همانطور که اسلام عزیز از لحظه پا گرفتنش با شقاوت سر انسان ها را به نام الله قطع می کرد ویهودیت که
اغازین حرکت پیامبرش قتل بود وفراری که بسوی وادی المقدس کشاندش ومسیحیتی که کاترین دو مدیسی پسرش را که شاه بود وناقص العقل وادار کرد که فاجعه سن بارتلمی را به وجود بیاورد وهیتلر فجایع کشتار انسان ها را وصدام وخمینی وخامنه ای نیز به روال این قهرمانان همچون نیاکان مورد افتخارتان از مردم بی دفاع ومظلوم جان بگیرند
آقا ابوالفضل شما در افتخار به نسبتان بمانید ولی با مطاله تاریخ که شما هم افتخار کردن به نسبتان را از همان بشکنید در این حصار بسته را پرواز در عالم شناخت را یاد بگیریم حداقل به گذسته خودمان که نکبت امروز وطنمان بر پایه آن پلیدی ها بر پا شده بشناسیم وبه قول شما مسلمان ها که معتقدید مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود حماقت را دور بریزیم واز یک سوراخ صد بار گزیده نشوینم حکومتی که بر سرما سروری می کند تداعی حمله اعراب است واشغال کشورمان یک آما رسر انگشتی بگیر دو قدم در خیابان ها راه برو چند تا زن ودختر از هر قشری ایستاده اندتا کسی آن ها را بلند کند ؟
بیا باهم برویم تا به شما نشان دهم چه تعداد معتاد به انواع واقسام مواد مخدر داریم
چقدر بیکار داریم از سر یک میدان یک کارگر می خواهی بگیری صد نفر به تو هجوم می آورند وچقدر دزدی وکلاشی زیر چتر حمایت اسلام انجام میشود
آقای ابوالفضل اگر چشم باز کنید از پیشوند نامتان شرمسار خواهید شد واین را شما آقای محترم نژادپرستی من به حساب می آورید ومفتخر بودن به سید بودنتان که عین حرف جد بزرگوارتان حسین است وبرتری افتخار آمیز سیدی وعرب بودن اجدادتان را به رخ می کشید وآن وقت نژادپرست هم نیستید دم خروس یا قسم حضرت عباس
من نسب ندارم من نژادندارم من آریائی ومغول نیستم من یک ایرانی هستم که در چارچوب منافع مردمی که واقعا ایرانی وایرانی خواه هستند فکر می کنم ودوست دارم ریشه فاسد این دندان پوسیده از دهان پاکشان کنده شود دور انداخته شود
بابا کتاب بخون هم کتاب های له وهم بر علیه را وآن وقت عقلت را ترازو قرار بده
مرد مومن فقط به تاریخ توجه کن وبه گوناگونی جمع کردن قران مجید توجه کن آن وقت خودت قضاوت کن این ملغمه ای که به نام گفتار الله به مسلمانان دقالب شده از صحت وسلامت برخوردار است این یک کتاب بیمار مجعول است یک جنگ بی ادبی است که به نوشتار غیر ادبی آن ودور بودنش از نگارش صحیح کاری ندارم محتوای ان است که نه تنها هدایت کننده نیست که چه بگویم هرجه بگویم می شوم بی ادب یا نژاد پرست وکسی نیست که از نگاه یک بی طرف نه هوا خواه جزمی سینه چاک قضاوت کند یک قاضی فهیم که از لا یحه تنظیمی دوطرف در طول تاریخ آگاه باشد وتعصب نداشته باشد تعصب در عین حال که می گویند بد است در بعضی موارد خوب است اما برجهل ماندن با تعصب زشت است
شما چرا به من برچسب می زنید که من خود را عقل کل می دانم من چیزی از خودم نمی یگویم در طول زندگی هم این طرفی را خوانده ام وهم نقیض آن را وبا ترازوی عقل فهمیدم که چه باید بگویم ودلیل من قدرت عرضه ندارد چون خشک مغزان حکم به ارتدادم می دهند ومانند هزاران نفر که تا خواسته اند یک جریان را زیر سئوال ببرند یا کشته شده اند یا فتوای قتلشان داده شده نابودم خواهند کرد چندی قبل که یادتان هست وقتل های زنجیره ای دگر باشان که همین آقای نوری زاد از شاهدان عینی قضیه بوده وخود دست اندر کار حکومت بودند
اگر تا ساعت های متمادی بنویسم شما در همان ایستگاه افتخار به نژادتان باقی خواهید ماند ویک قدم هم برای دانستن ندانستن هایتان بر نمی دارید وکار اسلامی تهمت زدن ودروغزنی را پی میگیرید لطفا شما با من هم کلام نشو چیزی گفتم چیزی گفتی خلاص من از نژادی نیستم وشما از نژادوالا وبرتر هستید ما را با هم همسانی وهمخوانی نیست شما باید در سادات بودنت غوطه ور باشی وبه نژادت مفتخر ومن در کار رودر روئی با باطل
درود به استاد سخن نوری زاد گرامی
سفرنامه خوب بود . موجز و صادقانه
راستی آقای نوری زاد شما چقدر این آقای ” رضا صالحی امیری” را می شناسید؟ ایشان را آقای روحانی بعنوان وزیر ورزش به مجلس پیشنهاد کرد. دراین که خود آقای روحانی یک شخصیت اطلاعاتی و امنیتی است کسی شک ندارد. اما این که اطراف خود را از همین آدمها چیدمان می کند هم قابل تأمل است. من همان موقع یک یادداشتی دیدم که خیلی به اطلاعاتم افزود. نویسنده اش یادم نیست هرچه تلاش کردم پیدا نکردم. اما برای شما می فرستم جهت روشنگری خوب است که مردم از این آدمهای پشت صحنه خبرداشته باشند
—————
انتخاب حسن روحانی براساس شعارهایی که داده بود یعنی ” امید وتدبیر” و مبارزه با مافیاهای متعددی که درتمام دستگاههای حاکمیتی چون سلول سرطانی پخش شده اند ونبض سیاست، اقتصاد وعرصه های فرهنگی واجتماعی علاوه بربخش امنیتی ونظامی را دردست دارند بارقه امیدی دربرخی ساده دلان ایجاد کرد که علیرغم سابقه نزدیک به ربع قرن خدمت ایشان درنهادهای امنیتی وبرعلیه مردم شاید در65 سالگی تصمیم به برداشتن قدمی برای مملکت خویش گرفته باشد اما برخی انتصابات وی نشان داد که کماکان درب برهمان پاشنه راست گرایی درکشورچرخیده وازاین امامزاده نیزشفاهی حاصل نمی شود.
اطلاعاتی که درجریان گرفتن رای اعتماد مجلس برای رضا صالحی امیری وزیرپیشنهادی ورزش وجوانان منتشرگردید نشان داد سناریو وشخصیت دوقلوی احمدی نژاد-مشایی باردیگردرحال شکل گیری است وظاهرا این فرد ناشناخته بیشترین تاثیرروحی را برشخص حسن روحانی دارد.
اما ازآن وجشتناک ترسابقه این مدیرارشد اطلاعاتی است که ذکرشمه ای ازآن توسط الیاس نادران دیگرسردارسپاه درمجلس شورای اسلامی موبرتن انسان سیخ می کند. حسن روحانی اگرتادیروزحضور تبهکارانی نظیرمصطفی پورمحمدی یا رحمانی فضلی و تروریستهایی نظیرحسین دهقان درکابینه ودرسمتهای حساسی چون وزارت دادگستری، کشورودفاع را ناشی ازفشاربیت رهبری و برادران لاریجانی درقوه های قضاییه ومقننه می دانستند دیگربرای وزارت ورزش وجوانان چه توجیهی می تواند داشته باشد.
اولین اتهام این فرد نقش آفرینی درپرونده فسادگسترده درشرکت وصنعت بیمه کشورمی باشد که بدلیل اینکه دامنه این فساد به رهبری واحمدی نژاد بالاخص درزمینه پرداخت هزینه انتخاب نمایندگان مجلس دوره فعلی می رسد حاکمیت تاکنون ازعلنی کردن جزئیات آن خودداری کرده اند وتنها درحدمعاون اول رییس جمهوریعنی محمدرضارحیمی و عضوهیات رییسه مجلس یعنی محمدرضاباهنربصورت قطره چکانی اطلاع رسانی شده است.
دومین اتهام رضا صالحی امیری که ظاهرا نظیرپرونده های ملی چون کهریزک وقتل عام 300 نفردرکردستان دامنه آن به بیت رهبری ودستورخاص ایبشان رسیده است مربوط به بمب گذاری درلوله های نفت خوزستان می باشد وی که درآن موضع مدیرکل وزارت اطلاعات درخوزستان بوده است وقتی مقام وزارت وقت (محسن اژه ای یا حیدرمصلحی) ازوی می خواهد دردستگیری متهمان جدیت بیشتری به خرج بدهد وی که بنا به گرایش افراطی رییس خود به راست درصدد خوش رقصی برای وی بوده است بادستگیری تعدادی ازرزمندگان سابق ولی با گرایش اصلاح طلبی یا طرفدداری ازجنبش سبزوآزاروشکنجه آنهارابعنوان متهمان بمب گذاری درلوله های نفت وگازمعرفی می کند ونهایتا با بالاگرفتن افتضاح ودخالت بازرسی بیت رهبری (تحت نظرناطق نوری) معلوم می شود که واردکردن اتهام به این افراد کذب محض و این امر با هدف ارتقاء رده سازمانی این فرد درتشکیلات اطلاعاتی کشور صورت گرفته است.
مورد دیگرمربوط به قاچاق کالا ازمرزهای خوزستان توسط وی وبرخی ازهمدستان وی دروزارت اطلاعات می باشد که ظاهرادرپی بروزاختلاف با باند دیگرقاچاق درسپاه خوزستان این قضیه لو می رود وفرمانده سپاه خوزستان برای حفظ انحصارقاچاق گزارشی برعلیه صالحی امیری به مقامات ارشد خودمی دهد ووقتی ازسوی بیت رهبری ازوزیراطلاعات استعلام به عمل می آید معلوم می شود که ماجراصحت داشته است وبعدا نیزهمان ماجرا توسط مدیرکل وزارت اطلاعات تایید می شود.
بخش پایانی سخنان الیاس نادران به فسادسیاسی این فرد اختصاص دارد که گرچه به شرکت وی درفتنه 88 اشاره می کند ولی باشرح جزئیات بیشترموضعگیرهای این فرد معلوم می گردد که این فرد فرصت طلب بوده وبنا به قرارگرفتن یک گرایش درقدرت به آن نزدیک می شده است بدین ترتیب که درزمان حاکمیت دارودسته ری شهری بشدت طرفداروی بود وبا روی کارآمدن باند فلاحیان –پورمحمدی به راست افراطی گرایش پیدامی کند ودرسال 76 همراه با حاکمیت خاتمی اصلاح طلب می شود وودر زمان روی کار بودن احمدی نژاد دوباره طرفدارپروپاقرص ایشان می گردد وبا روئیت افول ستاره احمدی نژاد و چالش وی با خامنه ای دوباره زیرعلم رهبری سینه می زند اما با فعالیتهای انتخاباتی موسوی درخرداد 88 ونظرسنجی های دولتی که نشان می دهد نخست وزیرسابق ایران پیشتازاست طرفدارموسوی وعضوستاد وی می گردد ودرسال 92 معاونت فرهنگی ستاد حسن روحانی رابعهده می گیرد یطوریکه برخی ازمخالفین وی می گویند نسبت وی به روحانی مثل مشایی به احمدی نژاد است که بنظرمی رسد اغراق باشد اما دراینکه ایشان قطعا یکی ازجنایتکاران باتجربه درنظام جمهوری اسلامی است کوچکترین شکی وجودندارد وعدم رای اعتماد مجلس به وی تنها درچارچوب منافع نظام قابل تفسیراست چه پس ازمدتی با افشاء عملکرد این شخص معلوم می شد که شرط کسب مسند ومقام دررژیم تنها تبهکاربودن وهمکاری با تبهکاران است وبس.
سلام بر مرد ایمان و تقوا
سلامی از بلندای گورستان سنندج، سلامی در کنار یک گور بی نام و نشان اما پر از نشانه ها، سلامی از بلندای تپه شیخ محمد باقر، سلامی از شهر احمد بر قلب پاک محمد
ای مجاهد گوشه زندان چه خوش بود نجواهایت در زندان، نجواهای تو بوی نجوای احمد! می هد، کلامت بارقه هایی از دریای ژرفای احمد . با خود می اندیشم شاید در گوشه اوین یا بر دیوارهایش یا در سلول تنهایش یادگاری از نجوای احمد را دیده ای که چنان شوریده ای و یا فیلمی از احمد دیده ای که چنین آشفته ای.
استاد گرامی تورا به جان احمد مدینه سوگند می دهم اگر به شهر سنندج آمدی سری بر مزار احمد ما بزن و بعد شما را به ویژدانهای آزاد سوگند می دهم حتما به خانه او برو ، از ورودی شهر آدرس خانه اش را بپرس چهار راه فرح کوچه مفتی منزل بزرگ مرد تاریخ زندانهای انفرادی، آری اینجا منزل علامه احمد مفتی زاده است فقط به خانه او برو تا خیل عشاق و دلسوختگانش را ببینی که می گویند در عصر حاضر کافری وجود ندارد و برای شکنجه گران رهبرشان هم طلب خیر ورحمت می کنند. دوست دارم تحفه سفرت فیلمی یا خاطره ای از احمد اوین باشد برای خیل عشاقش
به درود خدا پشت وپناهت وبه امید دیدار شما در منزل علامه احمد مفتی زاده در سنندج
اقای “ناشناس”
سلام بر شما
مطلب به قول آقای نوریزاد ، “ابتکاری و پر نکته ی” شما را خواندم . باور کنید که از آن لذت فراوان بردم . بویژه به خاطر فرم شیرین و طنز گونه ی آن . چه کنم که نمی توانم مثل شما زیبا بنویسم ؟ و چه کنم که امروز دیگر فرصتی برایم باقی نمانده تا حتی اگر شده ، چیزکی برایت بنویسم ، تا حداقل نشان دهم که زحمتت برای برآوردن چنین نوشته ای ، برایم مهم بوده و این که نظراتت برایم اهمیت دارد ؟ و چه کنم که نمی توانم با بسیاری از آن چه فرموده اید ، موافق باشم ؟ اگر فرصتی فراهم شد با هم گفتگو خواهیم کرد .
ارادتمند
سید ابوالفضل
nvfvn گرامی
سلام بر شما
نوشته ای را که خطاب به من نوشته بودی خواندم . انتظار چیز دیگری را نداشتم . من برای شما نوشته بودم که از این که آرزو کرده اید که کسانی مثل دکتر شریعتی ، جلال آل احمد ، و آقای نوریزاد را ، گردن بزنند ، شگفت زده شده ام . شما را هم نصیحت کرده بودم که : ” از این آشوبکده که در جان خود پرورده ای بدر آیی . در فضایی که همه نفس می کشند ، تنفس کنی . خودت را و اندیشه ات را فرای زمین و آسمان ندانی . و آگاه باشی بسیاری از آن چه می اندیشی که علم تو و جهل دیگران است ، سخنی بیهوده است . به شما توصیه می کنم که دیگران را دوست بداری حتی اگر مخالف تو فکر می کنند. و بیشتر ازهمه سفارش می کنم که عنان کلامت را در اختیار داشته باشی . اطمینان داشته باش که به نفع توست .”هر جند که می دانستم ، به احتمال زیاد گوش شما به این خیرخواهی ها ، بدهکار نخواهد بود .
شما اما به جای این که توضیح دهی که به چه دلیل می خواهید گردن چنان بزرگانی بریده شود ، مطالبی را مطرح کردی که ربطی به آن چه من گفته بودم نداشت . بازهم شروع کردی به نفی دین و بویژه دین اسلام و اهانت به پیامبر گرامی آن . این نوع سخن گفتن و به ویژه اهانت کردن به دیگران و مقدسات آن ها مسلما شایسته ی کسی که ادعای “اندیشه ای برتر” را دارد ، نیست . اندیشه را با اندیشه پاسخ می دهند ، نه با بریدن گردن متفکران و یا اهانت به مقدسات آن ها .
حداقل مطابق این ضرب المثل خودمان که می گوید “جایی که نمک خوری نمکدان مشکن” ، احترام آقای نوریزاد را نگه می داشتی . از سایت او برای نشر اندیشه های (خامت) استفاده می کنی و در چشمانش نگاه می کنی و می گویی اگر می توانستی گردنش را می زدی . مولانا می گوید : “ظالم آن قومی که چشمان دوختند—— وز سخن ها آتشی افروختند) .
بعد هم در اولین خط نوشته ات ، اسم مرا از آمار ایرانیان خط زده ای و نوشته ای : ” اولا اگر سید هستید قطعا نیاکان شما ایرانی نیست وباید به یکی از احفاد بنی هاشم وابسته باشید که عرب هستند ومارا با عرب کاری نیست “. بعد هم بلافاصله اضافه کرده ای که : “تا این جا که بی ادبی نبود”. بعد از آن هم البته مطالب متعدد دیگر که هیچ ربطی به آن چه من برای شما نوشته بودم نداشت .
کاش همان طور که نوشته بودی مرا “عرب” می پنداشتی و ترا با ما کاری نبود . در آن صورت مرا نیز با تو کاری نبود . اما دیگر برایم مقدور نیست که نوشته ی شما را بی پاسخ بگذارم . با این حال در نوشته ی حاضر ، تنها به همین یک نکته ای که در اول نوشته ات آورده ای می پردازم . این هم البته به دو دلیل است . یکی کمبود وقت و دیگری احتراز از طولانی و در نتیجه خسته کننده شدن نوشته ام ، می باشد .
من نمی دانم شما ایرانی بودن را چگونه تعریف می کنی ؟ اگر منظورتان از ایرانی کسانی هستند که از نژاد آریایی می باشند ، در آن صورت ، چگونه می توان فهمید که کدامیک از آنانی که اکنون در گستره ی جغرافیایی ایران ، ساکنند و یا این که موقتا از این سرزمین کوچ کرده اند ، ایرانی هستند ؟ نمی دانم که آیا امکان این که با آزمایش هایی شبیه آن چه نازی ها انجام میدادند ، می توان اصالت مردمی را که اکنون در شناسنامه هایشان ، ایرانی هستند ، تعیین نمود یا خیر؟و اصولا اگر پس از انجام چنین آزمایش هایی معلوم شد که کسی از نظر ژنتیکی ،از نژاد آریایی نیست ، در این صورت ملیت وی چگونه تعیین خواهد شد؟
معلوم است که آریایی ها پس از استقرار در ایران و تشکیل حکومت ، نتوانسته اند مرزهای ایران را بر روی هجوم و نیز تداخل دیگر اقوام و نژادها ، ببندند . بنابراین سایر ملل و نژادها از طرق مختلف از جمله جنگ های ویرانگر با ایرانیان آمیخته اند . هجوم اسکندر ، حمله ی اعراب در صدر اسلام ، هجوم مغولان در زمان چنگیز و تیمور ، هجوم افاغنه در زمان اشرف افغان و بربرها و ترک ها در زمان های مختلف از جمله در دوره ی غزنویان و نیز حمله های عثمانی ها از بعد از زمان روی کار آمدن صفویه در ایران ، از مهمترین این حوادث است .
بدیهی است که پس از غلبه ی مهاجمان ، آن ها در سرزمین ما ساکن می شده اند و علاوه بر زاد و ولد خودشان ، با ایرانیان نیز از طریق ازدواج ، آمیخته اند . بدیهی است که این تداخل به طریقی کاملا تصادفی و در طول زمان ، تا به امروز ادامه یافته است . بنابراین ساکنان فعلی مستقر در سرزمینی به نام ایران ، در حال حاضر ، آمیزه ای هستند از این ترکیب و امتزاج ژنتیکی و بدیهی است که بسیار متفاوت از آن چه ، زمانی در ابتدای ورود آریایی ها به ایران ، وجود داشته . به این همه اضافه کنید ، تغییرات وجهش های ژنتیکی را که بر اساس قوانین ژنتیک ، علی القاعده رخ می دهد .
همان طور که گفته اید ، نسب من معلوم است . من سید هستم و از نسل مولا علی (ع) . من به این نسب افتخار می کنم . نه به دلایل نژادپرستانه . بلکه به دلیل شرافت و پاکی این نسب . من افتخار می کنم به این که سید هستم و با چندین نسل فاصله ، فرزند کسانی هستم که تغییرات بزرگی در عالم بشریت ایجاد کردند. به دلیل همین هم ،شرافت این خانواده و اعقاب آن ها (سادات) در چشم ایرانیان ، محترم هستند .
اما شما چطور ؟ نسب شما به چه کسی بر می گردد؟ آریایی اصیل هستی ؟ یا یک عرب ؟ از نسل یک مغول یا افغان چطور ؟ شاید هم از نژاد بربرها و یا ترک ها باشی . و چه می دانم شاید ملغمه ای از دو یا چند تا از این نژادها و همراه با جهش های ژنتیکی . این را آیا شما می توانی در مورد خودت و یا سایرین روشن کنی ؟
با این حال نگران نباش . من شما را از جرگه ی ایرانیان خارج نمی کنم . هر کدام از آن ها که گفتم ، باشی ، شما از نظر من ایرانی هستی . مضاف بر این از نظر من ترک ، عرب ، مغول ، افغان ، و … و ایرانی آریایی بودن ، فی نفسه مزیت و یا عیب محسوب نمی شود . بر خلاف برخی که تلاش می کنند نشان دهند ایرانیان تافته ی جدا بافته هستند ( نگاه کنید به نوشته ی اخیر دوستمان آقای دانشجو ) به نظر من ایرانیان نیز ملتی هستند ، مانند سایر ملل . با محودیت ها و امکانات خاص خودشان . و البته محاسن و معایب خاص خودشان .و مسلما همان طور که ایرانیان محترم و گرامی هستند ، سایرین هم به همین میزان محترم و گرامی محسوب می شوند .
روزی به دلایل کاری ، روی رودخانه ی اروند ، حرکت می کردم . احساس فوق العاده عجیبی برایم حاصل شد . می دانیم که مطابق معاهدات بین المللی ، خط تالوگ (خط القعر رودخانه ) مرز مشترک ایران و عراق محسوب می شود . این خط البته الزاما وسط رودخانه نیست . بنابراین اگر شما تقریبا در حدود وسط رودخانه حرکت کنی ، گاهی در ایران و گاهی در عراق خواهی بود . لحظه ای در محدوده ی جغرافیایی ایران و لحظه ی دیگر عراق . چه شگفت که این دو در آن لحظه برای من هیچ تفاوتی نداشتند. به دو طرف رودخانه نگاه کردم . مردمی یکسان از نظر شکل ظاهری و نحوه ی زندگی مشغول کشت و کار خودشان بودند . در همین اوان یک خانواده ی عراقی سوار بر یک دستگاه پراید ، برای تفریح به کنار اروند آمدندو بساط خود را زیر درختی گستردند . اگر یک لحظه جهت را فراموش می کردی ، واقعا نمی توانستی بدانی که آن ها ایرانی هستند ، یا عراقی.
به واقع با وجود این مرزبندی های ظاهری ، چه تفاوتی برای من می تواند وجود داشته باشد بین عرب کشاورز ایرانی و عراقی که در دو طرف اروند زندگی می کنند ، . و من احساس کردم که صمیمانه هر دو را به یک میزان دوست دارم . اگر قرار است من زندگی و تلاشم را برای نیکبختی انسان ها مصروف نمایم ، چه تفاوتی بین انسان های دو طرف اروند می تواند ، برایم مطرح باشد .
من بیان شما را به نوعی توهین به ملت ها تلقی می کنم . شما به نظر من نژاد پرستانه به ایرانیت و ملیت خودت و دیگران نگاه می کنی . گرچه در نوشته ات به نوعی گزندگی تحقیر شخص من به چشم می خورد ، اما به واقع این تحقیر خود شماست که با یک نگاه نژادپرستانه می خواهی بگویی که من عرب هستم و شما ایرانی و بنابراین لایق صحبت با شما نیستم و شمارا بامن که عربم کاری نیست. فرض کنیم که من نه اجدادم ، بلکه خودم در همین لحظه ، عرب باشم و شما یک ایرانی اصیل آریایی . خوب باشد . این نه فضیلتی برای شما و نه عیبی برای من محسوب خواهد شد . مگر همین لحظه ، میلیون ها ایرانی عرب در کشور ما زندگی نمی کنند؟ آیا نگرش شما موجب وهن این قومیت کثیر الجمعیت نیست ؟ به نظر من البته که هست . نکند می گویید آن ها هم ایرانی نیستند؟ اما در این خصوص نظر شما چندان اهمیتی ندارد . آن ها ایرانی هستند و حداقل به طور نظری از حقوق مساوی با سایر ایرانیان و البته ایرانیان اصیل آریایی (اگر وجود داشته باشند) ، برخوردارند .
من نمی دانم که شما از چه نحله ی فکری هستی . شاید اگر بگویی بهتر بتوانم با شما راجع به سایر مواردی که مطرح کرده اید گفتگو کنم . من نیز صراحتا اعلام می کنم که مسلمانم و به آن افتخار می کنم . برخلاف شما که این گونه نژادپرستانه با هموطنانت برخورد می کنی ، اما دین من می گوید ، انسان ها از هر دین و قبیله و ملیتی که باشند ، تفاوتی ندارند و گرامی ترین آن ها نزد پروردگار (تاکید می کنم نزد پروردگار) پرهیزگارترین آن هاست .این پرهیزگاری نیز ، البته تنها از طریق پروردگار قابل تعیین است و بنابراین انسان ها و حکومت ها نمی توانند در خصوص رابطه ی انسان با خدا (پرهیز گاری ) نظر بدهند و یا تصمیم گیری کنند . در نتیجه از نظر دین من ، نمی توان فضیلیتی نژادپرستانه ، بین انسان ها قائل شد . راستی چه تفاوت چشمگیری بین من و شما در این خصوص وجود دارد . تفاوت بین نژاد پرستی و قائل شدن به حق تساوی انسان ها از هر قومیت و ملیتی !
امید وارم در فرصت های دیگر به بخش های دیگر نوشته ی شما بپردازم .
ارادتمند
سید ابوالفضل
درود به فرهیخته مرد ایران زمین
من خود در مجلس بزرگداشت جناب قابل بودم. مجلسی بسیار سنتی و کسل کننده. که هرگز در خور مرحوم قابل نبود. من وعده ای از دوستان درحال بلند شدن و رفتن بودیم که جناب شما داخل شد و به اصرار صاحبان مجلس که او را به نشستن در صدر مجلس فرا می خواندند رفت و درمیان مردم برزمین نشست. به شوق شما نشستیم تا در پایان مجلس به شما خدا قوتی بگوییم. مجری وقتی نام نوری زاد را بعنوان آخرین سخنران مجلس برد من دیدم که مجلس افسرده یک تکانی خورد و جابجا شد و چشمهای خمار از خستگی هوشیار شدند. شما که پشت تریبون قرار گرفتید دوستم به من گفت: زیارت قبول . بله من به زیارت شما مشتاق بودم. آنگاه که شما راز فلک زدگی کشور را برآمدن روحانی های بی سواد و مفتخوار دانستید و بی توجه به بد آمد یا خوشامد روحانیان مجلس به قله سخن خود برآمدید من گریستم. خیلی ها را دیدم که گریستند. به این خاطر که شما دست به دل و درون ما برده بودید و سخنان درگلو مانده ما را بر زبان آوردید. بی آنکه مرا بشناسید آخر مجلس به اصرار دست شما را بگرمی فشردم اما نگذاشتید که ببوسمش. امروز که سخنرانی شما را برسر مزار ستار بهشتی دیدم برای یکی از دوستان هیأت علمی متنی فرستادم با این مضمون: استاد را بنگر که چگونه چون شیر بمیان گله گرگان و روبهان داخل شده و همه را به هماورد می طلبد.
ازاین که نمی خواهم سرنوشتم مثل دکتر سهامی شود از اسم بردن خود معذورم.
برقرار باشید
آقا يا خانم افق
آيا اميد كوكبى تبعه كشور تركمنستان است؟؟؟
/////////////
ودر خاتمه باز می گویم نوری زاد نه به عنوان نوری زاد انسان که به عنوان نوری زاد نویسنده روشنفکر فیلم ساز واخیرا مبارز خائن است خائن به بشریت وبه ملت ایران وشما را خائن نمی دانم شما پیروان وزنبیل گردانان ایشان هستید که فریب خورده وتحت تاثیر اقدامات ماست مالانه ایشان شده اید تک وتوکی هم پشت نقاب ایشان را می بینند واشاره ای گذرا می کنند ومیگذرند اما من خستگی ناپذیر جواب شما را می دهم جواب ایشان را می دهم وجوابگوی تمام کاربران هسنتم وبرخلاف گفته پر از تهمت آقای نوری زاد هیچ چیز را تحریف نمی کنم آنگونه که آقای عبدالعلی بازرگان به تحریف اعجاز ریاضی قران پرداخته اند
————————
سلام دوست گرامی
ناسزاهای شما حذف شد. ما اینجا نوشته یی را که از دایره ی ادب خروج می کنند حذف می کنیم.
هروقت با ادب شدید باز آیید.
با احترام
.
جناب نوریزاد عزیز دست مریزاد. شرافت را معنا کردید. وجود انسانهایی مثل شما باعث میشود که همچنان به آینده آن سرزمین امیدوار بمانم.
salam ostaaad… maaro panchar kardin baa in mosaaferate aakhar,,, khob bozogvar miformoodi dari miaai gonbad oonvaght mane mojtaba az khooneye pedar khaanoomam miomadam 3 raah e gonbad shoma ro savar mikardam mibordam khooneye khodam gonbad ye shab az nafase kheire shoma roohiye migereftim badesh fardash ham ba ham miraftim be shahre man babol va pishe dooste 24 saaleye man va hamkelaase saalhaaye dabestan mohamad (Ariya ) Aramnejaad…. kheili hastare in mogheiytat ro khordam ke nasibam nashod… cheghadr mishod az shoma roohiye gereft… heyiffff…. agar dafe badi dar kaar bood khaaaaheshan bande faramoosh nasham…
albate ta 2 hafteye dige Azeme tehran hastam baraye namayeshgah daaam o toyour agar Anja ham mohlate didar bashe shaaakeram .. har jaye tehran hata dar Apartemaane shoma darniyaaavaran albate agra hanooz oonja mishinin.. ( az aghvaame nazdik hamsayeye shoma boodand)
سلام آقای نوری زاد
از بین این همه زندانی بیگناه ترین و مظلوم ترینش امید کوکبی است
یکی از بهترین نخبه های ترکمن صحرا
او میتوانست ایران را رها کرده و به وطن خود ترکمنستان خدمت بکنه
اما او در غربت بود و مثل هر دانشجویی دلتنگ خوانواده و شهر و دیار خود میشد و به ایران می آمد
ولی او را به جرم جاسوسی در زندان اوین انداختند
آقای نور زاد آیا امیدی برای آزاد شدن این جوان و دانشمند ترکمن وجود دارد؟
دلیل آزاد نکردنش چیست؟
خواهش میکنم پاسخ بدهید
————————–
سلام دوست گرامی ام اطمینان داشته باشید که افرادی چون من با تمام وجود برای آزادی امید عزیز وسایر زندانیان بی گناه تلاش خواهیم کرد . اگرچه به حذف و زندانی شدن خودمان بینجامد.
با احترام
.
آقای نوریزاد . آخرین نامه شما رو خوندم . درسته که مبتنی بر واقعیات نوشته شده و کلام شما کاملا درست است ولی واقعا فکر نمیکنید فردی که حدود 23 سال بر مسند قدرت تام نشسته و روز به روز افکار قدرت طلبیش تشدید می شود تا جایی که می گوید به جای سخنان من بگویید فرمایشات و دستورات، کمی برای تمرین دموکراسی سنش گذشته باشد ؟ باز هم میگویم فرمایشات شما کاملا متین و درست است ولی گوش شنوایی در کار نیست زیرا منافع همین سپاهیان و گروهی خاص در وجود ولایت مطلقه نهفته است و عدم وجود آن ضرری هنگفت برای آنان خواهد بود. شما قدرت سپاه را دست کم گرفته اید برادر
——————————
سلام هومن گرامی
بله درستی سخن شما را انکار نمی کنم. اما آیا ما را چاره ای دیگر هست؟ باید مدارا کرد و ازاین تونل وحشت عبور کرد.
با احترام
.
درود بی پایان بر شما و بانو نسرین ستوده
حضور محمد نوری زاد و نسرین ستوده در مراسم یادبود شهید ستار بهشتی
http://arsalanrhmshz.blogspot.se/2013/10/blog-post_4686.html
May Allah Protect you Dear Mohammad
سلام آقای نوری زاد من یکی از هزاران فارغ تحصیل کارشناسی ارشد هستم که بیکار هستم همسرم هم دانشجوی دکتراست و بیکار است همسرم مدت 4 سال در اداره ای کار می کرد اما در گزینش برای رسمی شدنش به دلیل اینکه نمی دانست هفته پیش رهبر به کدام شهر سفر کرده و نمی دانست که کدام سوره قرآن درباره ولایت فقیه است رد شد و او را به همین دلیل از کار اخراج کردند وقتی خبرش را داد خیلی شوکه شدم فکر نمی کردم تا این اندازه وحشی صفت باشند که برای یک سوال زندگی یک جوان که متاهل است و خرج زن و بچه اش را می دهد زیر رو کنن آن هم کاری که با هزار زحمت و با عبور از هفت خوان پیدا کرده بود و آبروی او را در میان خانواده و دوستان و همکاران خود ببرند کسی هم باور نمی کرد که به این سادگی میشود اخراج شد! و شوهرم زیر باد تهمتهای اطرافیان قرار گرفت و گذشته از فشار روحی و روانی باید درد بی پولی و بیکاری هم بکشد من و همسرم در این مدت خیلی درد کشیدم و خیلی گریه کردم و به درگاه خدا ناله کردم که به خاطر اون شخص ما اینگونه درد می کشیم و تحقیر می شویم آقای نوری زاد ما خیلی داغ در سینه داریم و جز خدا کسی را نداریم من تا زمانی که زنده ام هرگز این حاکمان را نمی بخشم که با آینده و آبروی ما و امثال ما بازی کردند برای بقای بیشتر یا برای ریاکاری من دوست داشتم دردم را برای شما بگویم تا بدانید ما جوانها برای زندگی کردن بهتر داریم دست و پا می زنیم و به سختی کار پیدا می کنیم ولی نمی گذارند زندگی کنیم تمام عمرمون شده گریه و درد ممنونم که لطف می کنید و درد دلم را می خوانید
——————-
سلام بانوی خوب
ایکاش می توانستم از جانب شما دم گوش همه ی آنانی که خدا را برای خود بلوکه کرده اند و ازجانب او برمردم سنگ می بارند و به نمایندگی از خدا جیب مردم را خالی می کنند بگویم: خود را فریب می دهید یا مارا. این که بجای خدا به ما قالبش می کنید کسی نیست جز خود شما. بله این خود شمایید که بجای خدا نشسته اید و بهشت و دوزخ را ازهمینجا مدیریت می کنید. بانوی خوب، شرمگینم که دستم تهی از اختیار است. کاش می توانستم فراتر از انتشار دلنوشته ی شما برای شما کاری بکنم.
با احترام
.
آقای نوریزاد سلام
من هم یک بسیجی هستم وبه اون افتخار میکنم خدمتتون عارضم که من خیلی پیگیر آزادیتون از زندان بودم ومرتبا اخباررو دنبال میکردم تا شما بالاخره آزاد شدید ومن وقتی که با دخترم به نمایشگاه کتاب اومدم شمارو به اتفاق دخترتون اونجا دیدم وچاق سلامتی کردم.گاها مطالب شمارو دنبال میکنم ولی وقتی که نامه بیست ونهم رو نوشتین خیلی حالم بد شد,شما چطور میتونید باور سی ساله همه رو به یکباره عوض کنید وبه اونها حالی کنید که اشتباه میکنند؟ آیا اگراین رهبر بره کدوم شخص میتونه که این مردم رو درهمین حالت که به ظاهر وحدت دارندحفظ کنه(لابد میگید خدا)مگه مردم مصر خداندارند؟ یا جاهای دیگه!؟؟ آیا توی این شلوغ بازار که هرکسی از سپاه و جاهای دیگه که خودشون رو قیم این مردم صغیر!!! میدونند کسی میتونه که رهبری کنه و مملکت رو به آشوب نکشه؟؟ترا به خدا کمی فکرکنیدوبا دوستان دیگرتان نیز مشورت. اگر غیر ازاین راه راه دیگری نبود واین بهترین راه بود پس بسم الله. به ما هم بگین تا همراهیتان کنیم. دوستتان دارم
جناب نوریزاد,
رفتار شجاعانه شما در بیان حقایقی که بر مردم و سرزمینمان می گذرد از نظر من تحسین برانگیز است. گرچه برخی بیمار گونه شما را مقصر می دانند و به همه چیز مشکوکند و شما را به اینجا و آنجا وصل می دانند. اما بنده به شخصه از این بیماری تشکیک بری هستم و رفتار و شجاعت شما را در این برهوت بی تفاوتی می ستایم. در ضمن سپاسگزارم که برای نایاک سخنرانی نکردید. جناب نوریزاد داشتن موسسه و تشکل برای ایرانیان و لابی کردن در آمریکا برای سود و منفعت ایرانیان ساکن آمریکا و داخل ایران بسیار نیکوست. (مگر یهودیان برای منافع خود در آمریکا و مردم اسرائیل لابی نمی کنند؟). اما مشکل آنجاست که نایاک به لابی ایستی جمهوری اسلامی و جاده صاف کنی جمهوری اسلامی در داخل بدنه سیاسی آمریکا مفتخر است. جناب نوریزاد بنده اهل تهمت و حرف زدن از شنیده ها نیستم. باور کنید این را از روی اطلاع دقیق خدمتان عرض می کنم. وابسته به هیچ سازمان و گروه سیاسی براندازی نیز نیستم و سعادت ایران آرزویم می باشد.
دراین صحرای سوزان ایران کلمات شما به مانند ابی است بر تشنگان
جناب اقای نوری زاد عزیز با عرض سلام خدمت جنابعالی ، فعالیتهای امروز مسئولین کشور در رابطه با حل مسئله اتمی و رفع تحریمها بنده رو یاد مطلبی انداخت که اشخاصی در سن وسال بنده و شما بارها در زندگی با ان برخورد کردهایم . حتما بارها دیده اید که بچه ائی یا نوجوانی سر سفره غذا بهانه میگیرد و غذا را پس میزند و با گفتن این مطلب که من این غذا را دوست ندارم یا چقدر از این درست میکنی ظرف غذا را بمیان سفره هل داده و خود بگوشه اتاق میخزد و قیافه حق بجانب و دلگیر و ناراحت میگیرد. او تصور میکند با این کارها برای وی چلوکباب سلطانی سفارش میدهند و نازش را میکشند و قاشق قاشق غذایش را در دهان او میگذارند، گاهی هم قاشق ماست و موسیر و پیاز اضافه میکنند که به او خیلی خوش خواهد گذشت . اما رفته رفته متوجه میشود که همه غذای خود را خورده اند و دارند سفره را جمع میکنند . کسی به او محل نمیگذارد و نگران وی نیست. گرسنگی فشار میاورد و او ارزو میکند که کاش همان غذا را خورده بود . خود را سرزنش میکند که برای چه بهانه بیجا گرفتی ، غذا خیلی هم خوب بود همه خوردند و تشکر هم کردند ، من بهانه گرفتم ماندم بی ناهار . حالا از مادر خود سوال میکند “پس من چی؟ غذای من چه شد؟من گرسنه ام” و در اخر همان غذا را که حالا سرد شده و از دهان افتاده انهم بدون مخلفات و با ابرو ریزی توی اشپزخانه میخورد و دم هم بر نمیارد. ایا انچه در زمان جنگ تحمیلی و طولانی کردن بی مورد ان ، رد کردن پیشنهاد دریافت خسارت و ادامه شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه و نابودی صدام و باز نمودن راه کربلا و بعد هم موضوع غنی سازی اورانیم و اصرار بیمورد بر ان ، این همه سال ، مصیبت و گرانی و تورم افسار گسیخته و نابودی صنعت و کشاورزی و مواردی از این قبیل که حضرتعالی بخوبی به ان واقف هستید ایا مانند بهانه گیری ان جوان و خوردن غذای سرد انهم یواشکی و با شرمندگی در اشپزخانه نیست ؟ نمیدانم این مردم و این کشور تا کی باید تاوان لجاجت و سوء مدیریت دولت مردان و بزرگان خود را پرداخت نماید؟
سلام امکان دارد برای جرم سیاسی از نظر خودتان را تعریف کنید ممنون میشوم ، به نظر شما شدیدا احتیاج دارم
——————–
سلام بانوی خوب،
جرم سیاسی شاید معنی اش آن جرمی است که فرد منتقد یا معترض یا تحلیلگر در موضوعی که به چالش کشیده “نفعی” نداشته باشد.
با احترام
.
سلام و شب بخیر
جناب نوری زاد، از سال 71 که بعد از شهادت همرزمت سید مرتضی آوینی بخشهای ناتمام روایت فتح را با صدای خودت ادامه دادی میشناسمت، و بعد از ان در همان سال در برنامه شبهای رمضان که هر شب دنبال میکردم و قسمتهای جذابش بخصوص دیدارت با حاج صادق اهنگران در منزل ایشان برایم دوست داشتنی بود! مردانگی ات در این روزها و مهمتر از ان شجاعتت در عبور از خطوط قرمز ستودنی ست، لیکن تصور این حقیر این است که اگر سالیانی به فرمایش خودتان در انطرف بام بودید و پسوند عشق رهبر بر خود نهاده و نقدهایی در مطبوعات بر اصلاحات مینوشتید، این روزها نیز در لبه اینطرف بام در استانه سقوط در پرتگاهی هستید که کسی را یارای کمک و دستی برای نجات نباشد،،، با تندی قلمت در برخی مرقومات از جمله انجاها که اتهاماتی را به فرص صحت بر مسئولانی روا میدارید که نه اثباتشان کردید و نه در دادگاهی تفهیم اتهام شده اند، گرچه دادگاه را قطعا همسو با همین جریان میدانید ولیکن گاهی چون مولا باید سکوت و صبر پیشه کرد و یا اگر رویه میثم تمار را میپسندید لااقل سخن به گونه ای بگویید که دوستانتان را بیم قصد جانتان نباشد،،، من بشدت نگران سلامتی و جان شما هستم که نکند عده ای تندرو و خود سر نیز خود را ایت اللهی پندارندو حکم بر حذف فیزیکی شما بدهند، نوشته های اخیرتان بشدت بوی خطر و تهدید سلامتی تان را می دهد، من نه بعنوان منتقد، که بعنوان یک دوست و دوستدار شما از بیش از بیست سال پیش تا کنون برادرانه میخواهم اندکی صبر پیشه کرده و ملایم تر بنویسید و از نقد مستقیم جایگاه رهبری ودستگاههای امنیتی و سپاه پاسداران بپرهیزید، که اگر انصاف را هم رعایت کنیم همه فضا به این سیاهی که امروزه ترسیمش میکنید نیست و البته نقصان عدل و قانون و انصاف و تاراح اموال حقیقت ست که وجود دارد ولیکن دامن همه را نیالوده و داس را به اساس زدن شرط انصاف نیست،،، من در ایامی که در حبس بودید متنی را با تیتر نامه هایت روایت فتحند در وبلاگم قرار دادم که البته بشدت مورد انتقاد و تهدید قرار گرفته بگونه ای که مجبور به حذف ان شدم، و صادقانه بگویم شهامت و شجاعت شما را ندارم، لیکن برادرانه میخواهم سلامتی تان را برای انچه که این مردم را نه اب است نه نان بخطر نیاندازید که خدای نکرده پس از شما شاید کسی ازین مردم با یاد نیاورد نوری زاد چه گفت وچه کرد و کسی به دلجویی نیاید که زنگ منزلتان را برای خبر و احوال و همسر و فرزندانتان بگیرد، حداقل الان که اوضاع کنی رو به بهبودی ست و با امدن روحانی و بازگشت روشنفکرانی چون ظریف به قدرت، اندکی صبر و تامل پیشه کنید،
دوستدار شما
———————————-
دوست عزيز
Nvfnv
روزي مردي عقربي را ديد كه در آب دست پا ميزد ، او تصميم گرفت عقرب را نجات دهد اما عقرب انگشت او را نيش زد !
مرد باز هم سعي كرد عقرب را إز آب نجات دهد و اما عقرب بار ديگر او را نيش زد ،
رهگذري پرسيد براي چه عقربي را كه نيش ميزند نجات ميدهي ؟!
مرد گفت: طبيعت عقرب اين است كه نيش بزند و طبيعت من اين است كه عشق بورزم .
سعي كن در زندگي عشق بورزي ، عاشق هر كاري كه هستي همان را با تمام نيرو انجام بده . حتي اگر عاشق گردن زدن هستي ، مثل نيش زدن عقرب .
ضمنا يك اسم پارسي جعلي براي خودت درست كني راحتر ميشه أسمت را نوشت . گرچه ما عاشق سايت نوريزاد هستيم و هر اسمي هم كه بأشد مهم نيست
هم وطن عزيز بانوي گرامي با نام يك زن
سلام
در وضعيتي كه براي شما و خيلي مثل شما ها پيشً آمد كل مردم ايران مقصرند چون نادان بوديم ، آقاي نوريزاد بإرها گفته است كه در جهل بوده و الان روشن شده و يك تنه داره بار مصيبت ها رو بدوش ميكشد . پس بياييم بر زخم او مرحمي باشيم .
من هم به نوع خودم با اينكه سال ٦٦ كودكي بيش نبوده ام خودم را مسئول ميدانم كه به شما بگويم شرمنده . ما با هم و بدور إز خشونت و مبارزه مداوم بايد كشور را پس بگيريم و بسازيم و إز نوريزاد ها حمايت كنيم .
نوريزاد مطمئن باش الان اگر ساكت شود حداقل پست وزارت را به او ميدهند مطمئن باش او براي مال و منال دنيا نمينويسد
من نه او را إز نزديك ميشناسم و نه ديده ام ولي راه و هدفي را كه ميرود راه خون خواهي پدر و مادر تو نيز در آن هست . پس بيا تا همراهش شويم . نوريزاد را با سازگارا و نوريزاده مقايسه نكن . نوريزاد در چنگال ظلم و ستم دارد ميجنگد نه در خارج گود . شجاعت او ستودني است . مانده است تا بساط ظلم را جمع كند .
البته ساير مردم هم بنوع خود در حال مبارزه هستند و سازگارا و نوريزاده هم بنوع خود .
اما حركت نوريزاد عزيز را أرج بنهيم كه أمثال أيشان بسيار ناياب هستند .
یک خانواده محترم، فیلمی در ژانر سیاسی و اجتماعی به کارگردانی مسعود بخشی و تهیه کنندگی محمد آفریده در سال ۲۰۱۲ است. کیفیت فیلم در یو تیوب خیلی پایین است اما صبور باشید و تحمل کنید تا انتهای فیلم
لینک یو تیوب: http://www.youtube.com/watch?v=EmntO8G4LPM
توصیحات داده شده در صفحه یوتیوب:
فیلم یک خانواده محترم که تنها نماینده سینمای ایران در بخش دو هفته کارگردانهای فستیوال کن در سال 2012 بود،.روایتی تو در تو از یک خانواده و یک زندگی.است.
این فیلم روایتگر داستانی جذاب و درامی خانوادگی است که با نگاهی به داستان هابیل و قابیل، در بستر اتفاقات و حوادث بعد از انقلاب مخصوصاً آزادی خرمشهر، به تصویر شرایط و دیدگاههای شخصیتهای داستان، در حال حاضر میپردازد.
فیلم سینمایی «یک خانواده محترم» تولید مشترک ایران و فرانسه است که با حمایت و مشارکت مرکز سیما فیلم تهیه شده است. مراحل پیش تولید و تولید فیلم در ایران و توسط شرکت فیروزهای فیلم و تمامی مراحل پس از تولید، توسط شرکت ج.ب.آ پروداکشن (JBA Production)فرانسه در اروپا به انجام رسیده است. این فیلم تنها نماینده سینمای ایران در جشنواره کن65 بود.
عوامل هنری فیلم عبارتند از: نویسنده و کارگردان: مسعود بخشی، مدیر تصویربرداری: مهدی جعفری، صدا: بهمن حیدری، توما رابرت، ژان گی وران، تدوین: ژاک کومتس، مدیر هنری: محمود بخشی، موسیقی: کیهان کلهر، چهره پرداز: نوید فرح مرزی، بازیگران:بابک حمیدیان، مهرداد صدیقیان، آهو خردمند، مهران احمدی، پریوش نظریه، بهناز جعفری، مهرداد ضیایی، داوود فتحعلی بیگی، عدنان شاه طلایی، حسین مسلمی، نیکی نصیریان، یزدان جمشیدی و…
«دو هفته کارگردانها» یکی از مهمترین بخشهای جشنواره کن محسوب میشود که به کشف استعدادهای کارگردانی مشهور است. مارتین اسکورسیسی، ورنر هرتزوگ، کن لوچ، مایکل هانکه ، و داریوش مهرجویی(با فیلم گاو) همگی با نخستین آثار داستانی خود ،در این بخش جشنواره کن انتخاب و معرفی شدند.
این فیلم موفق به دریافت مجوز برای نمایش نگردید و مسائل مختلفی را در حوزه سینما ایجاد نمود.موضوع تا بدانجا رفت که گروهی حکم قتل کارگردان و تمامی عوامل فیلم را در تهران به صورت اعلامیه پخش نمودند.
درباره فیلم در ویکی پدیا:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%8C%DA%A9_%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AF%D9%87_%D9%85%D8%AD%D8%AA%D8%B1%D9%85
به اظهار نظرهای ذبونانه حسینی وزیر ارشاد احمدی نژاد، صلحشور و شمقدری توجه فرمایید .
فیلمساز، نگاه انتقادی نسبتاً تندی به جامعه امروز ایران از زاویه دید جوانی تحصیل کرده (آرش با بازی بابک حمیدی) دارد که از پاریس به نزد مادرش که تنها در شیراز زندگی می کند باز می گردد. این بازگشت برای او یادآور خاطرات دردناک دوران کودکی (دوران جنگ ایران و عراق) و خشونتی است که پدرش در حق او، برادر بزرگترش (که در جبهه شهید شده) و مادرش روا داشته است. یک خانواده محترم» فساد اداری و کلاهبرداری های کلان به کمک مسولان رده بالای نظامی٬ قضایی و دولتی را به تصویر می کشد.روندی که طی آن٬ ضرب و شتم استاد دانشگاه توسط نیرو های رسمی اطلاعات٬ حذف فیزیکی و قتل وکیل پرونده٬ صدور معافیت از خدمت بدون طی مراحل قانونی(طبیعتاً توسط یک مقام ارشد نظامی) و کسب موافقت مقام های عالی قضایی برای تسهیل تملک غیر قانونی میراث خانوادگی صورت می گیرد بسیار فراتر از «مشکلات خانوادگی» است.
فیلم از امروز می آغازد و لحظه ای را ترسیم می کند که یک استاد دانشگاه پس از بیست و دوسال به کشور بازگشته و با مشکلاتی روبروست؛ او نمیتواند مجوز کتابش را بگیرد، در دانشگاه با او مخالفت می کنند و نمیتواند برای خروج از کشور- به دلیل مشکلات سربازی- پاسپورت اش را پس بگیرد.
پس از صحنه غافلگیری فیلم و زمانی که روشن می شود دست برادر و پسر برادر ناتنی آرش در یک کاسه است٬ ناگهان شبکه ای پیچیده و هراس آور و قدرتمند از روابط اداری- مالی مبتنی بر فساد حکومتی در ورای فیلم ترسیم می شود. برادر برج ساز٬ مثال نوکیسه هایی است که در فضای آمیخته به دروغ و ریای جاری در جامعه و با سو استفاده از انتساب خانوادگی به شهدای جنگ عراق علیه ایران٬ دارای قدرتی بدون مسولیت شدهاند که حد و مرزی نمیشناسد.
پسر برادر نانتی که «بدمن» اصلی قصه است نیز٬ نماد مهره های کم سن و سال و فرصت طلبی است که در سال های اخیر و در دولت احمدی نژاد به پست های کلیدی دست یافتهاند.
برادر ناتنی مردم را «گوساله هایی که دوباره به خیابان ریختهاند» می نامد و برای گوشمالی یکی از آنها٬ از اتومبیل خارج می شود٬ وقتی بر می گردد٬ آرش پاسپورت و بلیط و پول را جاگذاشته و رفته است.
فیلم با روحیه خسته شخصیت اصلی پیش می رود در حالی که پدرش- یک حاجی محتکر از زمان جنگ و یک میلیاردر فعلی- در بیمارستان در حال مرگ است. اما قصه بیشتر از جایی شکل می گیرد که برادر ناتنی این استاد دانشگاه قصد دارد برای کسب کامل ثروت حاجی که در میانه فیلم می میرد، او را از سر راه بردارد و در این راه از نفوذ پسرش در نیروهای امنیتی استفاده می کند.
اینجاست که با شخصیت پسر جوانی روبرو می شویم که جزو نیروهای امنیتی است و به خاطر از راه برداشتن عمو در زمینه ارث و میراث، او را دستگیر می کند.
فیلم در واقع با دستگیری شخصیت اصلی آغاز می شود و بعد با یک فلش بک قصه را تا زمان دستگیری و اندکی پس از آن دنبال می کنیم.
از سویی فیلم تصویر تلخ تری از زمان حال می دهد و موقعیتی را تصویر می کند که در آن بحث اصلی مساله پول است و حالا همان آدم ها یا فرزندان و نواده های آنها با صراحت و قدرت بیشتر و بدون پرده پوشی به مال اندوزی میلیاردی و رانت خواری مشغو لند و در این راه ابایی از هیچ کس ندارند.
پایان بندی هنرمندانه فیلم نیز تصویری که مسعود بخشی در پی ترسیم اش است را کامل می کند: آرش پس از زندانی شدن و ضرب و شتم و و تملک غیر قانونی تمام اموالش٬ لبریز از خشم و درد در اتومبیل برادرش نشسته. قرار است برادر ناتنی در آخرین مرحله از اجرای نقشهاش٬ او را به فرودگاه ببرد و به زور روانه خارج از کشور کند. مردم به خیابان آمدهاند و راه بندان شده.در آخرین نما٬ چهره آرش را می بینیم که در پس زمینهاش میدان آزادی است٬ در چهرهاش تصمیم به ماندن و استقامت٬ و در شیشه های عینک و فضای اطراف قاب٬ انعکاس نور ملایم سبز.[۵][۶]
درباره فیلم[ویرایش]
روزنامه “لوموند”، از معتبرترین روزنامه های فرانسه در چند نوبت به این فیلم پرداخت. نوئمی لوسیانی در لوموند با یادآوری خط کلی داستان فیلم نوشت: «اولین سکانس این فیلم که نحوه دستگیری آرش توسط یک راننده تاکسی را نشان می دهد، می توان در هر فیلم اکشن امریکایی نیز دید. این فیلم پیش از همه فیلمی مافیایی است که با دقت بسیار زیادی ساخته شده است. در این فیلم آرش و برادر شهیدش در یک سو قرار دارند و جعفر و پسرش حامد در سوی دیگر. سینمای ایران فیلم های زیادی از این دست را تولید کرده است که در آنها تمایل برای بازسازی چهره ایران وجود دارد که ما همواره از تاریخ بزرگ آنها شنیدهایم.»
ماهنامه “پریمیر” که سه ستاره از پنج ستاره را به این فیلم داده بود یک خانواده محترم را فیلمی سیاسی معرفی کرد و نوشت: «آرش استاد دانشگاه، پس از بیست و دو سال زندگی در اروپا به کشور خود بازمی گردد و خود را در میان توطئه ای که یکی از اعضای خانواده برایش تدارک دیده است می بیند. این فیلمِ سیاسی و موثر، اولین فیلم بلند “مسعود بخشی” است که به خوبی فساد و خشونت را به نمایش گذاشته است.»
تیری مرانژه، عضو هیئت تحریریه ماهنامه “کایه دو سینما” و دانشیار در ادبیات مدرن درباره این فیلم می نویسد: «مسعود بخشی مستند ساز ایرانی برای اولین بار یک فیلم داستانی را به تصویر کشیده است و مانند اصغر فرهادی جسارت به خرج داده است. ما در فیلم یک خانواده محترم از دید آرش، ایران امروز را می بینیم. آرش یک استاد دانشگاه است که برای مدتی به ایران بازمی گردد. وی برای درمان جامعه ای که از میزان فساد و غارت های مافیایی در حال خفگی است تلاش می کند. “بخشی” در این فیلم با پیوند دادن تصاویر کودکی آرش و زندگی امروزی او، پرده ازشخصیت کلیدی این فیلم یعنی پدر خانواده، برمی دارد، پدری که هم از جنگ ایران و عراق استفاده شخصی کرده و هم مسبب اصلی از هم پاشیدن خانواده است. همچنین وی با استفاده از تصاویر آرشیوی، چشم انداز شفاف و جالبی از جنگ ایران و عراق ارائه کرده است.»
رومن بلوندو در ماهنامه “ترانسفوژ” در مورد «یک خانواده محترم» نوشت: «این فیلم که در آخرین فستیوال کن توسط ۱۵ فیلمساز، برگزیده شد اولین فیلم مسعود بخشی است که تصویری از ایران گرفتار تاریک اندیشی به نمایش می گذارد. این فیلم درباره یک استاد جوان دانشگاه شیراز است که پس از سالها به ایران بازگشته است. آرش در عرض چند هفته درگیر طوفانی از توطئه های خانوادگی و مالی می شود».
برخی منفقدین فرانسوی به دلیل اینکه «یک خانواده محترم» تصاویری واقعی را از جامعه نشان می دهد این فیلم را قابل تمجید می دانند. ماهنامه “تیزر” که «یک خانواده محترم» را لایق سه ستاره از پنج ستاره می دانست نوشت: «مسعود بخشی در اولین فیلم خود زندگی یک استاد دانشگاه ایرانی را به نمایش می گذارد که برای محروم شدن از سهم ارث خود، با خطر مرگ مواجه می شود. مسعود بخشی نیز مانند اصغر فرهادی، جعفر پناهی و محمد رسول اف تصویری واقعی و پراضطراب از کشور خود به نمایش گذاشته است اما فاصله خود را با فیلم نامه های رایج در این کشور حفظ کرده است.»
اما در این میان یادداشت نویش ماهنامه “استودیو” که چشم اش یک خانواده محترم را نگرفته بود و این فیلم را مستحق یک ستاره از پنج ستاره می دانست گله از پیچیدگی داستان کرد و نوشت: «این فیلم یک داستان ایرانی بسیار پیچیده بود. سینمای ایران با فیلم جدایی نادر از سیمین، انرژی و زنده بودن خود را با وجود فشار شدید بر هنرمندان این کشور، اثبات کرد. بلافاصله پس از آن، با فیلم یک خانواده محترم نیز ما شاهد یک درام خانوادگی دیگر هستیم که عضوی از یک خانواده در حالی که سالها در خارج از ایران زندگی کرده است پس از ورود به تهران در یک دام خانوادگی گرفتار می شود. متأسفانه فیلمساز خود را بسیار درگیر پیچیدگی های این اثر کرده است.»
این فیلم در هشت روز نخست اکران در ۴۱ سالن سینمای فرانسه نمایش داده شد و در این مدت ۲۲۰۰۰ نفر از این فیلم دیدن کردند.
بابک حمیدیان – بازیگر نقش آرش- پیشتر در این باره گفته بود: «متأسفانه در مورد اسم اول این فیلم سوءتفاهمی پیش آمد. اسم فیلم «خرمشهر» به معنی همان شهر معروف در خوزستان نبود. بلکه اسم فیلم «خرم شهر» به معنی شهری خرم بود. البته باید بگویم فلاش بک های این مرد از فرنگ برگشته عموماً در دوران جنگ است. یعنی ما خاطرات بچگی او را در زمان جنگ می بینیم در حالیکه هیچ تصویری از خود جنگ در فیلم نداریم. «خرم شهر» در واقع کنایه ای به تهران است. شهری که خرم است. این اسم استعاره ای از تهران بود. مثل نام فیلم «سعادت آباد» به کارگردانی مازیار میری که درباره فضایی بود که هیچ سعادتی در آن نبود. یک جور کنایه به آن چه که آرزوست و وجود ندارد. اما این عنوان دو پهلو را به خاطر همان سوتفاهمی که با اسم شهر خرمشهر بوجود می آورد تغییر دادند و نام «یک خانواده محترم» را روی فیلم گذاشتند.»
شخصیت اصلی داستان چهره ای مغموم در سراسر فیلم تا سکانس آخر دارد که پس از تصمیم برماندن در وطن و همراه شدن با جمعیت معترض به سوی آزادی، بشاش و پرامید می شود و درنهایت انعکاس نور سبز در عینک آرش به عنوان آخرین تصویر، شاید نشانی از امید به آینده و جنبش سبز باشد. به نظر می رسد.[۷]
جوایز[ویرایش]
یک خانواده محترم اولین فیلم بلند مسعود بخشی، تنها نماینده سینما ی ایران در شصت و پنجمین دوره جشنواره فیلم کن مورداستقبال منتقدان قرار گرفت.این فیلم جایزه بهترین فیلم در بخش افق های تازه را در جشنواره بینالمللی فیلم ابوظبی نیز به خود اختصاص داد. اسکرین دیلی فیلم را به عنوان «یک درام نیروبخش و قابل فهم» تحسین کرد و هالیوود ریپورتر آن را «یک کیفرخواست سیاسی که هنرمندانه ساخته شده» دانست. مسعود بخشی، در حاشیه جشنواره کن به خبرنگاران گفته بود :«این فیلم، زندگینامه شخصی نیست، اما با الهام از اتفاقات واقعی زندگی آدمهای اطراف من ساخته شده است. من از نسلی حرف میزنم که در جنگ ایران و عراق بزرگ شدند، جنگی که سرنوشت نسل مرا عوض کرد.» اما این روزها اولویت مسعود بخشی که اکران فیلمش در ایران بود رویایش شده است. او پیشتر گفته بود: «میخواستم چیزهایی را کندوکاو کنم که لزوماً در رسانهها دیده نمیشود.» [۸] این فیلم در جشنواره ابوظبی جایزه بهترین فیلم بخش افق های تازه را که به مسابقه فیلم های اول و دوم فیلمسازان اختصاص دارد، دریافت کرد.[۹] روزنامه های اصولگرا این جایزه را سیاسی دانستد و علت را در سیاه نمایی این فیلم از فضای جامعه ایران دانستند و سیدمحمد حسینی وزیر ارشاد گفت: «ما مخالف شرکت فیلم «یک خانواده محترم» در جشنواره ابوظبی بودیم و آنها بدون اطلاع و مجوزمان فیلم را در این جشنواره به نمایش گذاشتند.» [۱۰] حاشیه ها وقتی پر رنگ تر شد که جواد شمقدری رییس سازمان سینمایی اعلام کرد که از این فیلم شکایت کردهاند او گفت: «ما اعتراضمان را به «یک خانواده محترم» نشان دادیم و شکایتی هم شده است و بقیه کار به دستگاههای دیگر برمیگردد که باید این شکایت را رسیدگی کنند.» [۱۱] و رحیم زاده مدیر گروه دفاع مقدس مرکز سیمافیلم از لغو مشارکت سیما فیلم با این فیلم خبر داد و گفت: «ابتدا مشارکت ما به صورت ۵۰ درصدی بود. ما ۴ قسط را به آقای آفریده ارائه دادیم اما زمانی که فیلم به ما ارائه شد، دیگر حاضر نشدیم هیچ قسطی به ایشان بپردازیم و قبل از نمایش در کن لغو مشارکت کردیم.» و اضافه کرد: «ما طبق تمام کارهایی که در سیما فیلم تولید میشود به تهیهکننده اعتماد کردیم اما متأسفانه اعتماد ما مورد بیتعهدی تهیهکننده قرار گرفت و محمد آفریده با مدیریت مارمولکگونه آنگونه که باید ساخت فیلم را مدیریت نکرد و زمانی که فیلم را به ما ارائه داد زمانی بود که فیلم در جشنواره کن حاضر شده بود. ما از او خواستیم تا فیلم را از جشنواره خارج کند اما به دلیل مشارکت شرکت خارجی این اتفاق صورت نگرفت.» [۱۲]
حاشیه ها[ویرایش]
محمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت تهیهکنندگان و کارگردانانی که بدون مجوز فیلم میسازند و در جشنوارههایی که “سیاهنمایی میکنند” حضور مییابند، “تاوان” آن را خواهند پرداخت. او بهشدت از تهیهکنندگان و کارگردانان فیلمهایی که از سوی وزارت ارشاد اجازه نمایش نگرفتهاند و در جشنوارهها شرکت میکنند انتقاد کرد و گفت حضور فیلمهای ایرانی در جشنوارههای جهانی باید “ضابطهمند” باشد.
وزیر ارشاد جشنوارههای جهانی را به دو دسته تقسیم کرد و گفت برخی مانند اسکار فیلمی را که بهطور رسمی از سوی دولتها معرفی میشوند میپذیرند و برخی دیگر از جشنوارهها فیلمهای خود را نه از دولتها که از بخش خصوصی دریافت میکنند.
وی با اشاره به این دو نوع جشنواره گفت: “ما در کل نیازمند هستیم که ضوابط و مقررات ویژهای را برای حضور فیلمها در جشنوارههای خارجی داشته باشیم.”
حسینی با بیان اینکه “برخی از فیلمها و جشنوارهها با منافع ملی ما سازگاری ندارد و یا آنها بهدنبال سیاهنمایی از کشور ما هستند” افزود سازمان سینمایی در حال پیگیری مقررات ویژه در این باره است.
وزیر ارشاد گفت جمهوری اسلامی ایران هر گاه متوجه شده “چه از نظر حضور فیلم و چه از نظر نوع حضور” شرکت در جشنوارهای به زیان “منافع ملی” است موضع گرفته است.
وی سپس به حضور فیلم “یک خانواده محترم” نخستین فیلم بلند مسعود بخشی در برخی از جشنوارهها اشاره کرد و افزود: “بلافاصله این حرکت را محکوم کرده و اعلام کردیم که این فیلم نه تنها مجوز تولید نداشته بلکه ما آن را تأیید نمیکنیم.”
“یک خانواده محترم”، به تهیهکنندگی محمد آفریده و دو تهیهکننده فرانسوی، بهعنوان تنها نماینده سینمای ایران در جشنواره کن ۲۰۱۲ در بخش جنبی دو هفته کارگردانان رقابت کرد و در جشنواره فیلم لندن و ششمین دوره جشنواره فیلم ابوظبی نیز شرکت نمود.
سایتها و محافل نزدیک به حکومت ایران از این فیلم بهعنوان یک فیلم “ضدارزشی” نام میبرند که به “سیاهنمایی” از ایران میپردازد.[۱۳][۱۴]
علی دارابی، معاون رادیو تلویزیون دولتی ایران با ارسال نامه ای به “سیما فیلم” به دلیل ساخت فیلم “یک خانواده محترم” تذکر کتبی داد.
دارابی در این نامه با اشاره به “محتوای نامطلوب” دو فیلم “یک خانواده محترم” و “پاداش”، برای “تغییر رویکرد جدی و متناسب با گفتمان انقلاب اسلامی تولیدات سیما فیلم” ضرب الاجل تعیین کرده است.
جنجال بر سر فیلم یک خانواده محترم از زمانی آغاز شد که این فیلم در جشنواره کن نمایش داده شد و سپس از جشنواره ابوظبی جایزه گرفت.[۱۵]
“رجانیوز” در یادداشتش پیرامون فیلم نوشته بود: «این فیلم بیشتر در هواداری از بعثیهاست تا رزمندگان ایرانی و آنچه که از فتح خرمشهر به مخاطب (بخوانید مخاطب اروپایی) نشان میدهد، التماس تعدادی عراقی مجروح و یک عراقی دو نیم شده به سربازان خشمگین ایرانی است!» اشاره نویسنده این یادداشت به تصاویر مستندی از جنگ در فیلم است که فتح خرمشهر را نشان می دهد. در این تصاویر تعدادی سرباز عراقی از سنگر خارج می شوند و خود را تسلیم سربازان ایرانی می کنند. سربازان عراقی با در دست داشتن تمثال امام حسین و با تاکید بر مسلمان بودنشان از سربازان ایرانی امان می خواهند که اتفاقا رزمنده ای که در کادر دیده می شود به بقیه تاکید می کند که با عراقی ها بدرفتاری نکنند. پس از آن یک رزمنده ایرانی را نشان می دهد که نیمی از بدنش بر اثر برخورد خمپاره از بین رفته و در حال شهادت است و گزارشگر بعد از پی بردن به اینکه این رزمنده ایرانی است شهادتش را تبریک می گوید. منتقدان فیلم سعی دارند جعفر(برادر ناتنی آرش) که هرگز برادر شهیدش را ندیده و حامد (پسر جعفر) که حتی آدرس قبر عموی شهیدش را بلد نیست به عنوان خانواده شهید معرفی کنند در حالی که “بخشی” نگاهی دیگر دارد. او سعی کرده موج سواران را از خانواده شهدا جدا کند. تاکید وی بر شخصیت مادر شهید که در سراسر فیلم در مقابل فساد مالی و زرق و برق دنیا ایستاده و ورود ثروت نامشروع را به خانهاش ممنوع می کند، نشان می دهد که همه ی تلاشش در جدا کرد این دو طیف است.
فرج الله سلحشور نیز در مخالفت با این فیلم گفت: “افتضاحات سینمای کشورمان پایان ندارد. حالا بعد از لاله این “یک خانواده محترم” است که با بودجه بیت المال ساخته شده و در جشنوارههای خارجی قرار است سندی باشد برای بیآبرو کردن نظامی که با خون شهدا پرچمش بالاست.شر شرع و قانون داریم هر فردی که در جهت خیانت به نظام اسلامی حرکت کند و قدم بردارد محارب است و حکمش اعدام. حالا اینها که آبروی نظام، شهدا و امام را به بازی گرفتهاند محارب نظام نیستند؟
سلحشور در ادامه ابراز داشت: “اگر ۴ نفر از این خائنان اعدام شوند و برخوردهای شدیدی با آنان شود دیگر حساب کار دستشان میآید.”[۱۶][۱۷][۱۸]
آقای خامنه ای هیچ جوابی به سوالات ۷۰ میلیون ایرانی نداده و نمیده
حالا دست کم ۱۵۰ میلیون جمعیت لازم داره که حق همشون را ضایع کنه.
آقا چرا روتون نمیشه بگین که نقش شما با تجربه ای که در سرکوب و بی عدالتی و تاراج اموال ملی داشتید
خواهید توانست چندین میلیارد انسان را با این روش رهبری کنید!؟
salam . na yek bar balke hazaran bar salam
درود بە شما،
گاە بە گاە سخنان و نوشتەهای شما را دنبال میکنم استاد
باید ادامە بدید هر چند من فکر میکنم با مغز و تجارب خودم کە جامعە ایران ناگزیر باید از خشونت بە صلح اجتماعی خواهد رسید.
زندە باشید
سلام بە شما استاد
این مطلب بندە است و اگر فارسیم خیلی شیوا نبود خردە نگیرید از ١٨ سالگی ترک وطن کردم ..با درود
http://nnsroj.com/fa/detiles.aspx?id=3177&ID_map=29
مکانیزم غذای ماران و فرهنگ بنیادین آن
nnsroj.co
جناب آقای محمد نوری زاد
با سلام و بهین آرزوها. ضمن عرض ادب و خسته نباشید به شما گرامی و سپاس از مبارزات ملّی و مردمی شما بزرگوار.
مدتی است با اجازه شما تمامی نوشتارها و گفته های شما را در تارنمای خبرنامه ملّی ایرانیان و فیس بوک خبرنامه بازتاب می دهیم و خواهشمندم چنانچه نیازی به تغییر و یا مخالفت با بازپخش آن در خبرنامه ملّی ایرانیان دارید، بفرمائید تا انجام گیرد.
احتراماً لینک ها ضمیمه می گردد. این ویدئو را از آنجهت که مردم درون مرز راحتتر بتوانند مشاهده نمایند بر روی فیسبوک مستقیماً قرار دادیم.
با احترام و ادب
فرزاد سلطانزاده نادری
https://www.facebook.com/photo.php?v=10201825130377393
http://www.melli.org/
با سلام جناب نوريزاد گرامى
نقطه نظر من خيلى به شما شباهت داره با اين تفاوت که شما شرايط ابراز عقيدتون مناسب در عين حال شجاعانه ميباشد.که همين جا از صميم قلبم از شما تشکر ميکنم و عرض ميکنم قدردان اىثارتان هستيم. ببخشيد وقتتونو ميگيرم از اونجاييکه خيلى برام مهم هستيد استدعا ميکنم نظرتونو در مورد متن زير حتما بفرماييد.چه خصوصى و چه عمومى البته فکر ميکنم اگه عمومى باشه براى خيلى ها مثل من مفيد خواهد بود.از دور دستتونو ميبوسم و ارزو ميکنم به خواسته مشترکمان که همانا ازادى و سربلندى ايران است هر چه زودتر دست يابيم.امين يا رب العالمين
بعد از جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه توسط نیروهای آلمان برخی از مردم آنجا رفتار عجیبی پیدا کردهاند. این عده نام فرزندان خود را هیتلر میگذارند. برخی کار را از این هم فراتر برده و نام آنها را نوکر هیتلر و یا کنیز هیتلر میگذارند. نصف این جماعت هنوز برج ایفل را ندیدهاند ولی حتما میروند و دیوار برلین را بازدید میکنند. با اینکه اصلا آلمانی بلد نیستند روزی چند مرتبه رو به دیوار برلین به زبان آلمانی دعا میخوانند. آنهایی که که بر اثر تجاوز ارتشیان آلمان به اجدادشان، دورگه آلمانی فرانسوی شدهاند، یک شال اس اس به کمرشان میبندند تا همه بدانند که اینها از پدر آلمانی و بر اثر تجاوز به دنیا آمدهاند و البته به این امر افتخار هم میکنند. یک عکس از یک جوان خوشتیب و خوش هیکل را توی خانهاشان قاب کردهاند و میگویند این عکس هیتلر است و به آن احترام میگذارند. هر چقدر هم دیگران عکس واقعی هیتلر را نشانشان میدهند، زیر بار نمیروند و میگویند: اصلا هیتلر سبیل نداشته هر وقت این ماجرا را برای آشنایان ایرانی مسلمان تعریف میکنم قاه قاه میخندند و میگویند، اینها دیگر چه آدمهای احمق و نادانی هستند. یا میگویند اینها از یک خر کمتر هستند! دلشان شدید برای حماقت آنها میسوزد و به حالشان تاسف میخورند. غافل از اینکه خودشان به همان اندازه …
میپرسید چرا؟ ببینید متن پایین چقدر به متن بالا شباهت دارد. بعد از حمله اعراب و اشغال ایران توسط سربازان عرب مردم ایران رفتار عجیبی پیدا کرده اند. آنها نام فرزندان خود را علی و حسین میگذارند. برخی کار را از این هم فراتر برده و نام آنها را غلامعلی و یا غلامحسین میگذارند. نصف این جماعت هنوز به شهرهای دیدنی ایران سفر نکردهاند ولی حتما میروند و مکه و حرم امام رضا را زیارت میکنند. با اینکه اصلا عربی بلد نیستند روزی چند مرتبه رو به قبله به زبان عربی دعا میخوانند. آنهایی که که ///// اعراب به اجدادشان دورگه عرب-ایرانی شدهاند، یک شال سبز به کمرشان میبندند تا همه بدانند که اینها سید هستند و از پدر عرب و ///// به دنیا آمدهاند و البته به سید بودن افتخار هم میکنند! یک عکس از یک جوان خوش قیافه با چشمهای درشت مژههای بلند مشکی و ابروهای برداشته کمانی را در خانهشان قاب کردهاند و میگویند این عکس حضرت علی است و به آن احترام میگذارند. هرچقدر هم دیگران عکس واقعی علی را نشانشان میدهند، زیر بار نمیروند و میگویند علی زیبا بود.
با سلام و عرض ادب
ضمن به اشتراک گذاری متن شیرین فتاوی اخیرتان برای دوستان نزدیکم این نقد کوتاه را هم آنجا نگاشتم؛ از باب امر بمعروف و نهی از منکر برای شما هم ارسالش میکنم؛ این حقیر تمنا دارد نامم محفوظ بماند:
یکی نیست به این آقای نوری زاد بگه برادر مواظب خودت باش!!!
البته سن و سال من که قد نمی دهد که بگویم از صدر اسلام یا بدو مشروطه ولی حداقل از اول انقلاب 57 میتوانم مثالهای عینی بگویم که مثلا یک سری افراد بودند که به هر دلیلی افراطی بوده اند؛ شاید بخاطر نیاورند بعضی ها که چگونه افراط گرایی ها قبل از بهمن 57 به اشکال گوناگونی از به آتش کشیدن سینماها و عرق فروشی ها و بعضی کتابفروشی ها شروع شد و پس از آن در دهه شصت افراطیون دست جوانانی که پیراهن آستین کوتاه را در رنگ می کردند و یا آن کمیته انقلاب اسلامی هایی که به چه وضع اسفباری با جوانان بخاطر طرز پوشش برخورد فیزیکی میکردند و عده ای هم با چوب و چماق و تیغ موکت بری همه جا با موتورها و نیسان پاترول ها حاضر بودند.
همانها یا فرزندان آن چماق به دست ها چند سال بعد درک بهتری از شرایط پیدا کردند و بخشی از اصلاح طلب ها شدند و پس از آن بود که تندروی جایگاه جدیدی پیدا کرد و از این قشون به آن یکی لشکر گاه حلول کرد. تندروی و افراط گرایی به حدی بود که بعدها کسی مثل خلخالی در جلسه مجلس دست بر روی شانه مهندس بازرگان گذاشت و برایش فاتحه خواند؛ و ادامه داشت تا حمله به سخنرانی های دکتر سروش و الی ماشاالله
پس از انقلاب 57 به هر دلیل غیر قابل بحث مردم از هم جدا شدند، به جان یکدیگر افتادند و چند قطبی شدند؛ و گرنه قبل از انقلاب در یک خانواده و یا محله از نماز خوان و عرق خور بود تا ملی گرا و کمونیست و مجاهد و بی تفاوت و هرچه اسمش را بگذارید؛ و خیلی خوب هم بلد بودند با هم مدارا کنند…
از آنجا که علاقه ای ندارم که فعالیت سیاسی داشته باشم؛ این یادداشت را فقط برای بعضی دوستان بعنوان درد دل مینویسم؛ و گرنه در صفحه آقای نوری زاد می نوشتم که برادر؛ تندروی و افراط گرایی کافی است؛ همین حرفها را میتوان با زبان بهتری نوشت که باعث تحریک احساسات همان یک در صد طرفداران خاص نشود. لطفا جو گیر به به و چه چه عوام نشو و سبک نامه ات را متین تر کن شاید که تاثیر بهتری داشته باشد. ما نیازی به ایجاد تنفر و کشتار بیشتر در جامعه نداریم …
گفتگو آیین درویشی نبود ؛ ور نه با تو گفتگو ها داشتم
سلام. حسین هستم از قم و مشتاق دیدار شما و خواننده نوشته جات شما
من هم چون شما سابقه ای نه چندان زیاد در کیهانی بودن دارم ولی سالهاست به اشتباه خویش واقف شده ام.
متولد 59 هستم و ناخواسته در راه همان مفت خوارانی افتاده بودم که افتد و دانی اما از آن هم سالیانی است که دل کنده ام
مشتاقم اگر خواستید اندکی در راه سفرها بیاسایید، در منزل کوچکی در قم میزبانتان باشم و با اینکه جز یک موتور سیکلت وسیله نقلیه ای ندارم در سفرها همراهتان باشم برای آموختن و آموختن و آموختن.
در ضمن همسر و فرزندی سبز هم هستند که از دیدار شما خوشحال خواهند شد.
همسری که در 88 با حالت بارداری همراه من به بی دادگاه ویژه روحانیت آمد و فرزندش هم در همان سال به دنیا آمد و نامش را میرحسین نهاده ام …
baa salaam
dar maghaam moghaayeseh tarikhi,hor hasti.
omidvaram vojodat az har aasibi bedoor baashad
سلام
پیشنهاد میکنم جایی دوری نرید همون مشهد کسی هست که بخاطر عقیده اش چندین سال مثل شما زندانی بودن و شکنجه شدن و حالا که آزاد شدن انگار وارد یک زندان بزرگتر با شکنجه های بیشتری شدن.
امام جمعه مسجد النبی شهر مشهد حق ندارن با لباس محلی(بلوچی)به نماز بروند و حق ندارند در مسجد خودشان امام باشند و یا تبلیغ انجام بدن.
به نظرم ایشان مورد ظلم بزرگی واقع شده اند اگر واقعا قصد دلجویی دارید پیشنهاد میکنم پیش ایشان بروید.
سياست = جنايت
سياست يعني دانش زمان كشيدن ماشه
روحاني ديني سياسي، با توجه به تعاريفي كه در سياست است. بطور خلاصه و مفيد يعني نماينده شيطان براي مردم پس بهتر نيست كه يراي نجات اسلام هم شده روحانيت را به همان جايگاه واقعي و مفيدشان يعني مساجد برگردانيم . آقاي نوري زاده عزيز لطفاً در اين خصوص شما بزبان رسانه اي بهتر و بيشتر ميتوانيد به مردم اطلاع رساني نمائيد. باتشكر انشاءالله لحظات عمرتان هميشه مفيد اسلام و مسلمانان باشد.
با سلام
من در حادثه کوی دانشگاه تهران در سال 1378 تیرماه ان سال بازداشت و در حدود 10 سال در حبس و زندان اوین و تبعیدگاه رجایی شهر کرج گذراندم و سپس با گذاردن وثیقه و برای درمان بیماریهای حاصل از حبس طولانی مدت به صورت مشروط ازاد شدم که بعد از حوادث سال 88 وشرکت در تظاهرات اعتراضی ان سال مجبور به خروج از کشور گردیدم و الان هم موقتا در المان و شهر هامبورگ و در کمپ پناهندهگان زندگی میکنم البته پاس المانی دارم و به عنوان یک پناهنده در اینجا پذیرفته شده ام ولی خودم بیشتر وطنم و میهن عزیزمان را برای زندگی دوست دارم و فعلا از ناچاری وبه الاجبار در اینجا ساکن هستم.
آقای نوری زاد؛ آرمان خواهی و حق طلبی و انتقادشدیدشما علیه دیکتاتوری و دروغ و استفاده ابزاری از دین و عرق ملی مردم! تاجایی پشرفته که شما حتی مرزهای آزاده و دموکراتیک بودن را ازیادبرده اید-این پیام من-من-من… که چه باید وچه نبایدهارا گوشزد کرده,باید با یک پیام غیراخلاقی ,زینت میشد ولزوما بدون محابا- از پستان یک زن- بغل دهن یک آخوند!-استفاده کنید؟؟ فکرمیکنید نتیجه اخلاقی برای اخلاق گراها دارد؟ یا ازاینکه خودتان از بیشرمی اندام استفاده کرده اید؛بیشتر طبع حیوانی برخی را تحریک تر کردهاید؟؟ چه توجیهی دارد بیداد از یک داد! با بیداد و نادرستی دیگری مطرح شود؟؟ خب اگرخوب بود الت مردانه به نمایش میگذاشتید-من کمکم به مسیر فکری شماکه خیای صادقانه وصمیمانه و مردمی بود شک میکنم!! از دامن اینهایی که فریاداز خیانت به باورهای مردم داشتید,به کجا پناه برده اید؟ این که خودیک شیطان دیگراست!شما اصل عفت عمومی را-به بهای انتقاد از حاکمی ناصالح!!!؟ زیر پاگذاشتید؟ چگونه این تفکرها از انتشار صفحه محمد نوری زاد معتقد!!؟؟؟ مجوز توجیه و اشتراک عمومی گذاشتن میگیرند؟ من چنین نقاد و دلسوز ی نمیخاهم. شرف . عفت رانشانه رفته اید که جذابیت یک پیام باید-نباید را بالا ببرید؟ آنهم شما؟؟ بشدت آزرده ام کردید . خدا چشممان را از بستن به حق و ناحق حفظ کند. لایک صفحه شمارا ازاشتراکم برمیدارم.
——————
سلام بانوی گرامی
باور بفرمایید من دوبار این نوشته را خواندم اما منظور شما را متوجه نمی شدم. نمی دانم از چه در رنجید. ای کاش مشخصا مواردی را که موجب آزار شما شده است اسم می بردید. من برخی از الفاظ شما را متعمدانه حذف نکردم تا دوستان دیگر شاید مراد و منظور شما را متوجه شوند و مرا راهنمایی کنند.
با احترام
.
ای انسان. ای مرد. ای با خدا. ای نیکوکار. ای بزرگوار. ای با غیرت. ای ایران دوست. ای وطن پرست. ای با دین واقعی. ای پدرم . ای برادرم. ای دوست من . ای دوست ایرانیان . ای دوست انسان ها . ای دوست بهایی. ای دوست مسلمان. ای دوست مسیحی و کلیمی و بی خدا و باخدا. عجب اسمی از خودت باقی گذاشتی. عجب کارهایی داری انجام میدهی. به تو افتخار میکنم، من که ظلم و ستم را به معنی واقعی در وطن عزیزم کشیدم . من که با بچه هایم آواره غربت و بدبختی شدم با اینکه زن تحصیلکرده ای بودم . من که شوهرم و خانواده ام را از دست دادم به خاطر اینکه انسان هایی که در وطن من با اسم خدا و دین مارا به این بدبختی کشاندند، بعله من به تو آقای نوری زاد افتخار میکنم. شاید جلوی این بی انصافی ها و ظلم ها در کشور و وطن عزیز من گرفته بشه و شاید به آرزویم برسم و روزی بتوانم به وطنم یعنی به خانه ام برگردم.
ای مرد عاقبتت به خیر و تن خودت و عزیزانت سالم باشد. همیشه
نامت به یادگار در تاریخ خواهد ماند.
خدا نگهدارت باشد
سلام آقاي نوري زاد!!!
من يك دختر بيمار و عقده اي و آرزو به دل هستم.سال شصت در زندان اوين متولد شدم! تا سال شصت و چهار در زندان هاي اوين و گوهردشت و قزلحصار با مادرم جابجا مي شدم تا مرا نزد مادربزرگم بردند! مادرم سال شصت و شش اعدام شد و پدرم سال شصت و هفت…
آن موقع شما كجا بوديد و چرا از اين نامه ها ي معروف ننوشتيد و حرفي نزديد؟
اگر خيلي مرد بوديد همان موقع راهتان را از اين درنده خوهاي وحشي جداً مي كرديد!
دروغ مي گوييد! نيرنگ و رياست!
جناب نوريزاد شما سرتان ماند بي كلاه و از قدرت چيزي عايدتان نشد و براي همين مثل نوري زاده و سازگارا و مخمل باف با اينها چپ افتاديد
•
اون موقعي كه مادران و پدران ما زير پوتين هاي حاج داوود رحماني و اسدالله لاجوردي و پاسداران شقي و كثيفشون جون مي دادند و تحقير مي شدند از اين حرفها زديد؟ شما به دوران طلايي امام راحل دلخوشيد هنوز! براي مردمي كه شما رو باور كردند متاسفم كه چه بسا شما از پورمحمدي و اژه اي خطرناك تر هستيد
—————
سلام بانوی خوب
روی من سیاه
همین
با احترام
.
آقاي سيد ابوالفضل ( وقتي مي گوييم آقاي سيد ابوالفضل انگارگفته باشيم كه آقاي آقا ابوالفضل. چه جالب است بعضي عناوين ).
سلام. با اجازه ي شما چندنقدكوچك برنوشته هايتان دارم.انشاا… كه دلخورنشيد.
1- كساني كه فحاش هستندو بي دين اند درهمين جامعه ي ديني و تحت تعليم پدرو مادردينداربزرگ شده اند نه دريك جامعه ي لاييك پس اين تربيت جامعه اسلامي است كه آنها را اين جوري كرده.
2- مسلموناي خوش سخن و با ادب درزماني زيارت عاشورا مي خونند خودشان را با لعنت كردن هاي ( فحش هاي اسلامي ) فراوان تخليه مي كنند.( وجدانان خودشما تا به حال چندتا فحش به خلفا دادي؟ چندهزارتامرگ به اين و اون گفتيد ؟ چندهزارباربه اين و اون لعنت كرديد؟ جرات داريد بگوييد هيچي؟ ) مگه همين چندسال پيش نبود كه اون جناب آيت الله روي منبر به احمدي نژاد گفت «حرومزاده» يا اين فحش نيست ، يا اون آيت الله مسلمان متدين ومتشرع نيست؟ كدومش درسته ؟
3- تاثيردين تاثيرمثبتي است؟ آيا ازپيامبراسلام متدين ترهم داريم؟ ازدواج با … آقاجان نوكريتم . بذار دهنمون بسته باشه . يادته تو همين سايت يك نفريك چيزقشنگ نوشت « براي يك اشتباه اگه هزاردليل بياري ميشه هزارويك اشتباه»
4- ببخشيد از وراثت كه بگذريم مگه تربيت خانوادگي و اجتماعي درايران تحت تاثيرآموزش هاي ديني نيست؟ نكنه فكرمي كنيد تربيت درسيستم آموزش و پرورش برگرفته شده از ديدگاه هاي فرهنگ سوئيس و نروژ و دانماركه يا مثلن فرهنگ ايران باستانو دارن تدريس مي كنند يا مردم از كليسا و بتكده اثرمي گيرند. اين مردم هرچه دارند ازقرآن و ائمه ي اطهاره. خلاف مي گم؟
5- مي دونيد آقاي ابوالفضل جان شما هم مثل مريم خانم گزينشي عمل مي كنيد. بله اين آيه ها هستند ولي قبول كنيد كه اون آيه هايي كه مريم خانم آوردند هم هستند. يعني خدا مورد ظلم واقع شده كه به ديگران يعني بندگان غيرمسلمونش خر و گاو شترو پلنگ مي گه ؟ خُب اگه خدا خودش حرف زشت مي زنه ( بنا به آيات مريمي نه ابوالفضلي ) چرا به اين nvfvn طفلكي مي گيد فحش نده ؟ خدا خودش فحش مي ده اين چرا نده ؟ ها؟ مي خواستم جواب منطق صوري رو بدم اما نمي دونستم منطق صوري چيه ( منطق صوري ديگه چيه؟ نميشه به زبون مامردم عوام حرف بزنيد؟) احتمالا يك خورده فهميدم. آقا جان بد بده.خشم بده. جنگ بكن اما خشمگين نشو.مگه نمي دونيدكه خشم و ترس و نااميدي باعث مي شه مغزمختل بشه ؟ هرچي كه مغزومختل كنه بده ( غيرازشراب ِ ناب – ببخشيد آقاي نوري زاد). شما كه مي گفتي طبق منطق فلان بعضي چيزا بعضي وقتا بدنيست؟ چي شد وقتي به دشنام رسيد بدشد؟ آدم كشي بعضي وقتا بدنيست اما دشنام هميشه بده ؟ اين ديگه چه جورمنطقيه . منطق صوري منطق زوري شد؟
6- ببين آسيدابوالفضل اومدي نسازي. اولن كه اين بلعم باعورا علمي برحقانيت اسلام نداشته است.اين شما هستيد كه فكرمي كنيد چون خودتون علم برحقانيت اسلام داريد پس بايد همه اين علمو داشته باشن.دومن ازكجا معلومه كه اين بلعم خان دلايل و براهينش مثل مريم خانم محكم نبوده ؟ سومن برفرض كه همون بوده كه شمامي گيد.درسته خداي با ادب به اين آدم بي ادب فحش بده؟ بازم داستان nvfvn رو ميارم ها. اين كه اومديد اين فحش هارو توجيح كنيد مثل اين مي مونه كسي به خواهركسي بگه خواهرفلان شده . بعد يكي بياد وبگه بابا اين كه حرف بدي نگفته.منظورش اين بوده كه اون خانم با شويش … پس درواقع فحشي توكارنبوده.بله؟ عجب بساطي درست كرديدها . باباجان يارونمي خواد دست ازبت و تورات و انجليش ورداره.مگه زوره. چرا فحشش مي ده؟ اهه. چه خداي بي ادبي.
7- بابا ما هم همينو مي گيم. وقتي زورت به امريكانرسيد هي بگو مرگ برامريكا.اشكالي داره؟ وقتي زورت به ابوالهب نرسيدآرزوي بريدن دست و پاش بكن تا وقتي زوردارشدي. اونوقت پدرپدرسوختشو درآر. بدميگم؟ نمي دونم چرا بعضي ازاين لاييك ماييكا مثل … ميگن نگومرگ برامريكا.من كه كارخلافي نمي كنم. راه انبياواوليارو دارم ميرم.درسته ؟
8- درسته . ما حالاكه نمي تونيم اونو بكشيم دردل آرزوي مرگشوداريم و تو كتابومون هيچ دليلي براي رد ادعاش نمي ياريم الا اين كه اون گمراهه.اون نمي خوادمسلمون بشه . اونم مثل ما مي خواد فعاليت كنه و همونجوركه ما مي خوايم بت هاي اونو ضايع كنيم اونم مي خواد ماروضايع كنه. اما اون حق نداره.چرا ؟ چون ما برحقيم. اصلن حق مال ماست.مال خودخودخودما.
9- با توجه به همه مواردي كه ازبند 1 تا 8 گفته شد شما موارد مطرح شده از سوي مريم خانم رو ناسزانمي دانيد. كاملا درسته . ناسزا معنيش اين نيست كه اين سخن سزاواراون نيست. يعني خرو گاو وشك و ميمون و فلان به آدميزاد گفتن ناسزانيست.اينها همه سزا و سزاواراوناست. ناسزانيست.بله .كاملا درسته . سزاي سزاي سزاست . غلط كردند مسلمون نشدند. بي جا كردند مومن به اسلام نشدن. حقشونه . بدترازاينام حقشونه.اصلن به اينا بايدفحش خواهرمادرداد. اينا كه چيزي نيست.
مريم خانم خودتو لوس نكن و اين قدراين سيداولاد پيغمبرو آزارنده .مگه نمي بيني مي فرمايند كه يكي از دلايل گسترش سريع اسلام اخلاق حسنه آن است. لطفا تاريخ را بخوانيد آقاي مريم خانم تا ببينيد كه وقتي مسلمونا اومدن ايران يا مصر يا هرجاي ديگه دست همشون يك دسته گل بود و روي لباشون پرلبخند.اين كه مي گن اونا شمشيرداشتند دروغه. راستشوبخواي اين مادر ترزا ازاونا يادگرفته بود كه اومداول بيمارستان ساخت و بعد مردم مسيحي شدند. مسلمونا وقتي اومدن اينقدرخوش اخلاق بودند كه نگو. بيمارستان مي ساختند. مدرسه ميساختند.دانشگاه مي ساختند.كتابخونه مي ساختندوخلاصه هي مي ساختند وهي مي ساختند. قبول نداريد بريد از مسلموناي دو آتيشه بپرسيد.اصلن اخلاق ازشون شُرشُر مي ريخت. بله آسيدابوالفضل اگه تعريف نكنه كي بكنه. درسته جانم درسته. البته اين كه آسيد ابوالفضل مي فرمايند كه « اين همه اصول اخلاقي كه قرآن برآن تاكيد نموده » هم درسته . ولي انگار يادشون رفته چندتا شو مثال بزنند. چندتايي كه قبلن بين مردم و ملل نبوده تا شايد خداي ايشان مُهرو ازگوش و چشم ما برداره و ما رو بينا و شنواكنه.
بله روش ديني اماما نيز مبتي براخلاق مداري بوده . مثلن درداستان محاصره اون شهرشمال و قتل عام مردم به جزيك نفر واقعا اخلاق رعايت شده. سردارعرب فرموده من يك نفرشما رو نمي كشم و مردم خنگ هم باوركردند. بعدهم يك نفررو نكشته . ازاين اخلاقي تر. حرف مرد يكيه. امام حسن و امام حسين هم كه جزء سپاه بودن حقشونو ورداشتند.كاري بدي كردند؟ اصلا و ابدا.خدا آخرعاقبت ما رو به اين تفسيرها ختم بخيركند بلندبگو الهي يامين.
آقاي اقا ابوالفضل. ببخشيدها شما اون مقاله رو كه درباره ي متعادهاي ديني نوشتن خونديد؟ اگه غلط نكنم شما معتاد به دين شديد و براي همين هم هرچي سرميارن كلاه مياريد. انگارنه انگاركه تو اين كتاب مقدس يك كلمه حرف غيرانساني و غيراخلاقي نوشته شده باشه. جدي جدي باوركرديدكه اين كتاب مال خودخودخداست. يك خورده بياپايين.شايداشتباه كنيد.شايد تاحالا راهو اشتباه اومديد. شايدعاشقانه قرآنو خونديد. شايدبراي ثواب اونوخونديد. شايدتحت تاثيرملاهاهستيدوهرچي اونا گفتن باوركرديد. شايدشايد شايد. دوتاشعردزيدم و براي اين كه كاراخلاقي كرده باشم يكي رو به شما تقديم مي كنم ويكي روهم به مريم خانم. خدانگهدار همه شما جوونا ازجمله خودم باشه. بگوالهي يامين.
« …تمام عبادات ما عادت است
به بیعادتی کاش عادت کنیم…»
—————-
سلام دوست گرامی
چه مطلب ابتکاری و پرنکته ای.
سپاس ازشما
با احترام
.
آقای نوری زاد سلام عزیز برادر بزرگوار ای حر زمان
جان کامپیوتر های به اسارت برده شده اتان سوگندتان می دهم نوشته ام را خطاب به آقای سید ابوالفضل حذف نکنید به شرافت سید علی ناسزا ندارد
آقای سید ابوالفضل سلام
اولا اگر سید هستید قطعا نیاکان شما ایرانی نیست وباید به یکی از احفاد بنی هاشم وابسته باشید که عرب هستند ومارا با عرب کاری نیست
تا این جا که بی ادبی نبود
واما چرا به نوشتن برای شما وبه نام شما اقدام کردم چون از من مشخصا نام بردید وچه شبیه به ناسزا هم خطابم کردید
وموضوع مهم این که آیا مطالبی را که در این سایت وسایت های دیگر مثل خود نویس وبالا ترین وووووو نوشته ام مطالعه کرده اید که بنده را نشسته خشک نکرده کنار زدید؟
قران کتابیست که نمی توان نام کتاب به آن داد چون باید یک کتاب دارای مفهومی مستقل وبخصوص بر مبنای ادعایش انسان ساز باشد شما که ید طولائی در اشاره به آیات قران با ترجمه تلطیف شده آن دارید آیا می توانید زدن زن را که به صراحت در قران بیان شده با تلطیف ترجمه بفرمائید
شاید در این جا برای لطافت بخشی به این دستور استناد کنید به کتک زدن ایوب به همسرش
این را قبلا گفته ام وباز تکرار می کنم
قران یک سری داستان اسطوره ای چه از داستان آفرینش وچه داستان های پیامبران سلفدارد که تمام آن ها در کتب تورات وانجیل خیلی مفصل ذکر شده زحمت بکشید ومراجعه بفرمائید تا صدق گفته ام را دریابید
قسمت دیگر قران اعمال عبادی امضائیست که با قدری پس وپیش از دیگر ادیان ابراهیمی وام گرفته شده
مراجعه بفرمائید به آداب ومناسک عبادی دین یهود ومسیحیت
قسمتی از قران مربوط میشود به احیای تمام آداب وخرده فرهنگ های عرب در قبل از اسلام ازجمله آداب حج برده داری وغیره
وقسمتی هم مربوط است به باج دادن خدا به محمد مثل نزول ایه تطهیرش وغیره
وبعد هم یک سری آیات قلدر مابانه که با کفار چنین کنید وچنان
که بدون کم وکاست این آیات مدنی ودر هنگام زورمداری محمد آقا بوده
بابا نمی خواهد مسلمان بشود کشتنش واجب است ومهمتر از همه کجا گسترش اسلام به زبان خوش محمد بوده در عرض سیزده سال در سرزمین ابا واجدادیش چند نفر به وی گرویدند؟وبعد مگر غزوات پیامبر تمامش راهزنی وچاپیدن قافله های بازرگانان نبوده حتی جنگ بدر هم یک قافله زنی بوده که قریش این بار برای حفاظت اموالشان تعدادی نیرو با خودشان آوردند که اشغال چاه های بدر را از سوی رسول خدا وطرفدارانش را که به قطع مطالعه فرموده اید
آقای سید ابوالفضل من نه فحاشی می کنم نه ناسزا می گویم ونه بد خواه کسی هستم به شما می گویم سید ابوالفضل حرف بدی میزنم یعنی اگر از سلاله عرب نباشی که نمی توانی سید باشی بیان این حرف نه فحش است نه تحقیر فقط به قول خود شما عرب ها لیس من اهلک
شما ایرانی نیستی وبر شما حرجی نیست اگر از عرب ودینی که با مهربانی به دیگران حقنه فرمودند دفاع کنید
اسلام نه به رافت ونه با شعار انما المومنون اخوه بلکه با شمشیر آخته بر همه جا فرود آمد وحتا به سرزمین وحی نیز با قشون کشی وارد شد نه به صلح وصفا
وسئوالی از شما دارم کاری به خورشیدی وقمری ندارم هزار وسیصد ونود ودوسال است که اسلام سایه اش را بر سر بشریت گشوده شما می توانید به عنوان نمونه حتی یک ملت از امت اسلام را نام ببرید که ازاد ودور از ظلم زیسته باشند
یک اختراعی هست که دربلاد اسلامی پدیدار شده وبه نفع جامعه اسلام باشد یک کشف الکل را به رازی نسبت می دهند که آن را هم اسلام بر مسلمین حرام کرده کاربرد دیگر آن هم زیادبه مسلمین مربوط نمی شود
در حال حاضر از حدود یک ونیم میلیارد مسلمان در جائی سراغ دارید که جماعت مردم در زیر سایه اسلام احساس اندکی آسودگی کنند ؟
اگر اسلام برترین دین است اول باید انسان را به سعادت برساند
وآیا قومی دروغگوتر از مسلمان پیدا می شود؟
مریم خانم ننوشتند که اسلا م از ریشه مشکل دارد وعیب از مسلمانی نیست به شما نگفتند این دین دین جنگ است وستیز ؟ به شما نگفتند این دین چنانچه زورش برسد گردن غیر مسلمان را مجاز به قطع کردن است چرا ممالک مترقی نمی خواهند ما شیعیان آل علی بمب اتم داشته باشیم ؟
درست است آن وقت قصد این را خواهیم کرد که همه را شیعه کنیم همانگونه که اسلام در دوران قدرتش تا ان جا که توانست مسلمانی را به دیگران به زور وکشتن وگرفتن جزیه تحمیل کرد
وبه شما نگفتند که ما دروغگوئی را از ورود اسلام به کشورمان وبه عنوان یک سلاح در برابر عرب زور گو که می خواست ایرانی ها را مسلمان کندیاد گرفتیم من شما را رجوع می دهم به آئین ایرانی ومطالبی که ایرانی قبل از اسلام به آن معتقد بود ببینید سگش شرف دارد به این اسلام لطفا این جمله اخر رابه قول خودتان مثال بدانید وتلطیفش کنید فحش بنود مثل بود
این یکی از سرود های زرتشت است
زنان ومردانی را می ستائیم
که اندیشه و کردارشان
با فریب ودروغ بیگانه است
چون اهورامزدا
از درون اندیشه همگان آگاه می باشد
وهمه چیز را
با میزان ودرستی داوری می کند
وسرودی دیگر
راه یکی است و آن هم راستی است
راستی خوشبختی است
وخوشبختی از ان کسی است
که راستی را تنها برای راستی بخواهد
جناب آقای سید ابوالفضل در تمام قران ودر کتب اربعه شیعه ود رصحیح مسلم ودر صحیح بخاری ودر تاریخ طبری ودر تاریخ واقدی بگردید به زیبائی ودرستی وپاکی این دو سروده میتوانید دسترسی پیدا کنید خوب این دین مردم ما بود چه نیاز به این دین جدید پر از مفسده بود که هزار وسیصد ونود ودوسال است ما گرفتار نکبت ان هستیم
من زرتشتی نیستم من با هیربدان ومغان که دین فروشان در آئین زرتشت بودند به اندازه آخوند دشمن هستم ولی دینش که بد نیست حرفش که رساتر وزیبا تر از قران است وتازه مقدار زیادی از لطافتی که در پند واندرزهای قران آدرس می دهند کار سرقت این سلمان نا فارسی است از اوستا که هدیه کرده به برادر محمد
آقای ابوالفضل تمام سخن من به آقای نوری زاد به تمام هموطنانم به تمام مومنین به تمام روشنفکران این است که اسلام ویرانگر فر هنگ سنن شخصیت ارزش وانسانیت ما ایرانی هاست بخصوص در این چند سال که اگر منصفانه نگاه کنید خواهید دید که چقدر با این اسلام ناب محمدی در دنیا بی حیثیت شده ایم
من از بیشتر نقاط جهان دیدن می کنم از جزیره ای در غرب آفریقا به قول احمدی نژادکه همان انگلستان باشد تا بلغارستان واز کانادا تا هندوراس ومی بینم که ما در هیچ گوشه جهان ذره ای آبرو نداریم واین در سایه اسلام گستری ورافت اسلامیست حالا جساب کن اگر قدرتمند بودیم چه ها می کردیم
به قول ان بابا اجازه بده خودمو جا کنم تا ببینی چه ها کنم
نوشتن من همین سبک وسیاق را دارد وتازه اگر هم شما کمکم کنید وترجمه لطیفی از نوشته هایم عرضه بفرمائیدمی توانم به عنوان مظلوم همان حرف های زشت را که فرمودید نفرین است نثار اسلام واسلام پناهان بنمایم
ضمنا من نیمچه شیخ هم هستم که باور کنیدعمامه نبستم فقط دو سال تلمذ کردم وچه خوب کاری کردم که این دین عزیز واین قران مبین را وکتب مبارک دینی را از هر جنسی خواندم وشناختم
من با شما خواهم بود واگر پاسخی بدهید خواهم نیوشید وشما مجاز هستید از ان نفرین های لطیف شده هم به من بنمائید
——————–
سلام دوست گرامی
پیش از آنکه آقا سید ابوالفضل به نوشته ی شما پاسخ بگویند من خود بگویم که: من – محمد نوری زاد – یک مسلمانم. یک شیعه ام. و به این که مسلمانم و شیعه ام غرور می ورزم. درست مثل غرور یک یهودی به آیینش . وغرور یک بهایی. وغرور یک بی دین به دینی که ندارد. والبته دراین غرور متوقف و متعصب نیستم. سخنان امثال شما را می شنوم و می خوانم و از نکات خوبش بهره می برم و نکات ناشی از عدم اطلاع گوینده را کنار می گذارم. اهل خرافه نیستم. ازمسلمانی انصاف و ادب و مهربانی و سیرت نیکویش را و اعتقاد به آخرتش را بسیار دوست می دارم. ازاین که به فردایی معتقدم که درهمین امروز پایه هایش محکم می شود و شکل می گیرد ودر آن فردا برگه های آزمونم را مطالعه و نمره می دهند سرشار از تعهدم. من مسلمانی هستم که جانم را برای آزادی یک غیرمسلمان فدا می کنم. یک مسلمانم که با خورشید عقل تاریکی ها را در می نوردم. از درشت گویی ها و تلخ گویی ها و ناسزاهای مخالفان صبورانه عبور می کنم. و برکلام متین اما منتقدانه احترام می گذارم. سخن درست را از هر بنی بشری – اگر چه دشمن – می پذیرم. اینها که گفتم همه از مسلمانی من است. از تشیعی که بدان معتقدم. تشیعی که مرا به رعایت حقوق دیگران تحریص می کند. احادیث چرک و غیرعقلانی چسبیده به اعتقادم را می روبم و بیرون می ریزم. درقرآن غواصی می کنم و آن را برای امروزم چراغ می کنم. مسائل تاریخی اش را به تاریخ وامی گذارم و مشعل های هدایتش را برمی گزینم. آنجا که می فرماید: لا اکراه فی الدین ، همین سخن، مرا به آنانی که دین ندارند اما آزاده اند نزدیک می کند. یا به آنانی که هر دین دیگر دارند.
خلاصه دوست من
اگر بنا بر اسلام روبی داری کمر همت ببند که من نیز دراین راه با توام. هرچه از خرافه بگویی زحمت ما را کاسته ای و ما سپاس تو را می گوییم. خدای ما و پیامبر ما و امامان ما همه به راستی و لبخند و مدارا دستور فرموده اند. وگرنه از گردونه ی بزرگی سقوط می کردند. وقتی حادثه های امروز را تحریف می کنند چرا گذشته های تاریخی تحریف نشده باشند؟ پس با چراغ عقل هرکجا که بروید ما با شماییم. این از مسلمانی ماست. این نیز بگویم که من و امثال من پیش از آنکه مسلمان وشیعه باشیم ایرانی هستیم. در راه سرفرازی ایران و ایرانیان فدا می شویم و بی هیچ ادعایی تا پای جان با خلافکاران و زشت کاران و نابکاران درمی افتیم و پیش پای یک رهگذر ناآشنا اما مظلوم زانو می زنیم و در رسیدن به حقش با اوییم و درکنار او. این را نیز از مسلمانی خویش آموخته ایم. این نیز بگویم وبگذرم: که دین داری ما هرگز مزاحم بی دینی کسی و کسانی نیست. ما مجاوران خوبی برای سایرینیم. هرچند خاطرات تلخی از دیرینگان ما در حافظه ی تاریخ مانده باشد. ما کاری به این نداریم که در گذشته های دور ونزدیک هیچ جامعه ی دینی و شیعی شایسته ای نبوده بل تلاش می کنیم به جامعه ای شایسته دست یابیم. اگرچه غیرشیعی.
با احترام
.
دوست عزیز رضا
من هر کس که آزاده باشد برایم قابل احترام است فرق نمی کند آخوند باشد یا کت و شلواری
منظور حقیر این بود که آقای نوریزاد مطمئن است که ماموران وزارت اطلاعات بخوبی مسیر تردد های ایشان را همیشه رصد می کنند و بنا براین نوریزاد هم با شجاعت اسم این شش فرد را علنی اعلام کرده است
شور بخت و نگون بخت هم به دلیل این عنوان شد که صرف ملاقات با آقای نوریزاد میتواند بدوا و ذاتا احتمال اتهام اقدام بر علیه امنیت ملی تلقی شود چون نوریزاد از دیدگاه ساواک اسلامی یک فتنه گر متحرک یا دینامیت سیار تلقی میشود
سلام آقای علی
چرا به جان کلام توجه نکردید اولا پدر من نه زور داشت ونه قدرت که گردن کسی را بزند ودر ثانی ایشان که نگفتند گردن کسی را بزنید ایشان شبه آدم های دغل را مستحق گردن زذدن دانستند واگر شما هم عقربی دیدید لطفا گردنش رابزنیدممکن است تعلل شما موجب بشود نیشش را بچشید آخوند یعنی عقرب جراره وروشتنکر خرافه پرداز نیز در همین ردیف است وپزشک پول پرست فقیر کش هم از همین سنخ است زیادنگران کشتن عقرب نباشید
ایول
سرکار خانم مریم
درود بر شما
آیا ناسزاگویی در بین ایرانیان نتیجه ی تربیت دینی آن هاست ؟
********************************************
سرکار مریم خانم ، چندی پیش در نوشته ای نسبتا مبسوط در مورد “ناسزا”گویی در بین ایرانیان ، به علت یابی آن پرداخته اند و به این نتیجه رسیده اند که ” یکی از دلایل اصلی اش، متون دینی و کلامی مردم می باشد. اصولا کسی که بهره ای از اخلاق و ادب برده باشد همواره و در هر شرایطی این عمل ضد اخلاق ناسزاگویی را نفی و نهی میکند.”
سپس ایشان صراحتا تاکید نموده اند که : ” قران که مهمترین منبع دینی اسلام است این رفتار ضد ادب و اخلاق را در شرایطی خاص! میپذیرد و به مسلمانان اجازه ی فحاشی کردن میدهد”.
در ذیل این نوشته ی سرکار مریم خانم ، جناب نوریزاد ، فرموده اند که من هم به این موضوع بپردازم و نوشته ی ایشان را مورد بررسی و نقد قرار دهم . پیش از این در نوشته ی کوتاهی ، به این موضوع در حالت کلی پرداخته ام . در آن نوشته صادقانه گفتم که در علوم قرآنی تبحری ندارم و بهتر است اندیشمندان و قرآن پژوهان متبحر مثل جناب آقای دکتر غروی به این موضوع بپردازند .
بعدا البته مریم خانم از این اعتراف صریح من به گونه ای نتیجه گرفت که به دلیل این عدم تبحر گویا بهتر بود به موضوع ورود نمی کردم .من اما به یاد یک شوخی افتادم . در مورد کسی که از او پرسیده بودند که آیا به فنون کامپیوتر وارد است ؟ او در جواب گفته بود که اندک اطلاعی دارد. گفته بودند که پس کامپیوتر را روشن کن . گفته بود وارد هستم ، اما نه تا این حد . من نیز با وجود عدم تبحر در علوم قرآنی ، اما به خواست آقای نوریزاد (که فرمانشان برای من مطاع است ) ، به این بحث وارد شدم ، هرچند که هنوز نیز معتقدم که بهتر است صاحبنظران ، به بحث ورود کنند ، تا همه بهره مند شویم .
اینک در ادامه ی بحث قبلی که پیش از این آمده ، در ادمه ی این نوشتار بحث را ادمه می دهیم:
1- اگر علت ناسزاگویی ایرانیان ، تربیت دینی آن هاست ، آن گاه ناسزاگویی کسانی را که صراحتا اعلام می کنند که با آموزه های دینی مخالفند ، چگونه می توان توجیه نمود ؟ عده ی بسیار زیادی از کسانی که در همین سایت آقای نوریزاد مطلب می نویسند ، صراحتا اعلام می کنند که اسلام را جز خرافه نمی دانند ، و حتی تنها راه سعادت بشر را در پایان دادن به نقش دین ، در زندگی انسان می دانند . اگر دین موجب این باشد که ناسزا بگوییم ، پس این افراد باید از ناسزاگویی مبرا باشند . در حالی که چنین نیست . برخی از این افراد ، از “بد” گو ترین افراد سایت هستند .
یک نمونه ی این افراد که حتی انسان صبوری مانند آقای نوریزاد را ازکوره بدر برد ، فردی است که با نام مستعارnvfvn
می نویسد . البته ایشان اخیرا به خواست آقای نوریزاد ، قبول کرده که از”بد” گویی دست بردارد .آشکار است که مارا با ایشان کاری نیست . منظور من از ذکر این مثال آن است که بگویم ناسزاگویی مربوط به دین نیست ، زیرا در این صورت فرد نام برده شده نمی بایست ،ناسزاگو می بود .
شایان ذکر است که برخلاف آن چه از نوشته ی شما استنباط می شود ، ناسزاگویی ، مخصوص مسلمانان و جوامع اسلامی نیست . بلکه البته آشکار است که در بین اقوام وملیت های دیگر نیز این پدیده رواج دارد . بدیهی است که این ویژگی علی رغم هر اعتقادی که آن ملل و جوامع دارند دربین آن ها رایج است و در بین برخی این ویژگی شدیدتر ودر بین برخی دیگر ، خفیف تر است . پس نسبت دادن ناسزاگویی ایرانیان ، به تربیت دینی آنان ، نمی تواند دلیل منطقی این پدیده باشد .
2-بدیهی است که در بین ایرانیان ، صرف نظر از اعتقادات مذهبی ، این پدیده کم و بیش رواج دارد . شما مسلمانانی را می یابید که به غایت با ادب و خوش سخن هستند وشما شاید در طول زندگی از آن ها دشنام نشنوی . نیز مسلمانانی که به دور از عفت کلام بوده و مصداق واقعی “فحاش” می باشند . والبته کسانی هم در حد فاصل این دو قرار می گیرند . اگر علت ناسزاگویی ، اعتقادات دینی است ، آن گاه این تفاوت ها چگونه قابل توجیه خواهد بود . همه که مسلمانند و کتاب آسمانی آن ها یکی است . آن آیاتی را هم که مریم خانم گفتند ، برای همه ی مسلمانان یکسان است ، پس این همه تفاوت برای چیست ؟
البته تجربه ی شخصی من این است که انسان های متدین و مسلمانان متشرع ، در مقایسه با دیگران به طور نسبی ، از عفت کلام بیشتری برخوردارند . این البته تجربه ی شخصی من است و ممکن است دیگران تجربه های متفاوتی داشته باشند. منظور من از مسلمانان متشرع نیز ، بسیجیان یاسپاهیان مستقر در حاکمیت نیست . بلکه منظورم انسان های معمولی است که دارای اعتقادات مذهبی هستند .
3-من منکر تاثیر فرهنگ یک کشور (یک قوم ، یک قبیله و…) برروی اخلاق آن ها نیستم . بدیهی است که دین نیز به عنوان بخشی از فرهنگ ، که تاثیر اخلاقی فراوانی دارد ، کارکرد خود را بر روی اخلاق مردم بر جای خواهد گذاشت . اما مسلما تنها عامل موثر نخواهد بود . با این حال ، بر خلاف سرکار مریم خانم معتقدم که تاثیر دین بر اخلاق مردم علی القاعده بایستی تاثیری در جهت مثبت باشد . انتظار می رود که دین در اخلاق مداری مردم و توسعه ی فضیلت های اخلاقی ، مثل راستگویی، امانتداری ، وفای به عهد ، ایثار و از خودگذشتگی ، … و نیز برخورد خوب با دیگران کارکرد مثبت داشته باشد .(در این مورد در ادامه ی بحث ، بیشتر سخن خواهیم گفت ).
4-آن چه البته در رشد فضیلت های اخلاقی مردم و جلوگیری از رذائل اخلاقی موثر است ، تنها و تنها آموزه های دینی نیست . به ویژه در دنیای پیجیده ی امروز ، عوامل بسیار زیادی ، در شکل گیری شخصیت یک فرد موثر هستند . برخی از عمده ترین این عوامل عبارتند از : وراثت ، تربیت خانوادگی و تاثیرات اجتماعی .به عنوان مثال تندخویی که می تواند منشا ناسزاگویی باشد ، می تواند از سوی والدین به ارث برسد و یا در خانواده نهادینه شود و یا این که جامعه آن را در بین افراد ، اشاعه دهد . منظور از جامعه ، نهادهای اجتماعی مثل مدرسه ، رسانه ها ، نهادهای فرهنگی و نظایر این ها در نظر گرفته شود .
5-اکنون ببینیم دلیل سرکار مریم خانم ، درخصوص این که اسلام موجب اشاعه ی پدیده ی ناسزاگویی در بین ایرانیان است ، چیست ؟ من نمی خواهم به روایات بپردازم زیرا تعیین روایات صحیح از بین روایات نادرست ، کاری بسیار دشوار و بلکه برای من نامیسر است . از این حیث به شواهدی که ایشان از قرآن ارائه نموده اند ، می پردازم که در بین همه ی مسلمانان به عنوان سند پذیرفته شده ، مقبول است .
به نظرم مهمترین استناد ایشان به آیه ی 148 ازسوره ی نسا است که چنین بیان کرده اند: ” خدا دوست نمیدارد که کسی به گفتار زشت صدا بلند کند مگر آن که ظلمی به او رسیده باشد، همانا که خدا شنوا و داناست”. سپس بلا فاصله گفته اند:
“در این آیه خدا به مسلمانان میگوید اگر کسی احساس کند در یک مواردی مورد ظلم شده واقع شده است، میتواند به هرکسی که دلش خواست صدای بلند فحش و بد و بیرا بدهد! خوب اگر کاری بد است باید در همه جا بد باشد نه اینکه یکجا خوب و یکجا بد. در این مورد که خدا اجازه فحش دادن را در هنگام مورد ظلم واقع شدن صادر میکند، در رواج ناسزاگویی و ادبیات زشت بسیار موثر بوده است زیر اکثر توهین ها و فحاشی به این خاطر است که اصولن شخصی باخود فکر میکند که مورد ضلم واقع شده است! برای مثال معمولا در درگیریها و دعواها فحش زیاد رد و بدل میشود انهم با صدای بلند و جالب اینست که هرکدام از طرفین تصور میکنن حق با انهاست و به آنها ظلم شده است!. نمونه دیگری که میشود آن را مورد نظر قرار داد، این است که مسلمانان وقتی،باور ها و عقاید دینی آنها مورد نقد قرار میگیرد، احساس میکنند که مورد ظلم واقع شده اند و به لعنت کردن دیگران می پردازند (گرمارودی- شاعر و نویسنده: شرم میکنم اگر بر صادق هدایت لعنت نفرستم”
من برای بررسی صحت این ادعا به قرآن مراجعه کردم . آیه ی مورد نظر این است : “لایحب الله الجهر بالسوء من القول الامن ظلم و کان الله سمیعا علیما” معنی این آیه این است :” خدادوست نمی دارد که کسی به گفتار بد (به عیب خلق) صدا بلند کند مگر آن که ظلمی به او رسیده باشد ، و البته خدا شنوا و داناست” .
من هرچه بیشتر به محتوای این آیه دقت کردم ، کمتر در آن نشانه ای دیدم که مجوزی برای ناسزاگویی و یا دشنام دهی باشد . این آیه مبرا از آن چیزی است که سرکار مریم خانم اندیشیده اند . در این آیه هیچ لفظی که نشانه ی دشنام (سب) باشد وجود ندارد .(به تعریف ارائه شده از دشنام که توسط ایشان ارائه شده مراجعه شود). قرآن در این آیه صراحتا دستور میدهد که به کسی با صدای بلند بد نگویید (نه تنها دشنام ندهید ، بلکه حتی عبارت بد(سوء)ی هم که شامل بیان عیب کسی باشد ، به زبان نیاورید ) . اما بلافاصله یک استثنا قائل می شود و می گوید اگر مورد ظلم واقع شدید مجاز هستید که عیب ظالم را بگویید . حتی بدی ظالم را با صدای بلند فریاد بزنید .
ملاحظه می فرمایید . حتی در این مورد هم نمی گوید حق دارید به ظالم ناسزا (سب ) بگویید .بلکه می گوید حق دارید بدی های اورا حتی بافریاد بیان کنید . بعد هم تصریح می کند که خدا شنوا و داناست . که مفهوم ان می تواند این باشد که اگر از این حدود تجاوزکردید ، بدانید که خدا هم می شنود و هم به همه ی عمل کرد شما آگاه است و علاوه بر این جهان ، در جهان دیگر نیز باید پاسخ گوی رفتار خود باشید . پس مسلمان باید مراقب باشد که حتی در مقابل ظالم نیز از حدو حدود اخلاقی خارج نشود زیرا همه ی رفتار و کردار او درمنظر خداست و خدا همه را می بیند و می شنود و بر همه چیز دانا است .
همان طور که ملاحظه می شود مقابله با ظالمی مطرح است که به شما ظلم کرده . من نمی دانم سرکار مریم خانم چطور از این تاکید صریح بر روی کلمه ی “ظالم” صرف نظر کرده اند و نتیجه گرفته اند که: ” اگر کسی احساس کند در یک مواردی مورد ظلم شده واقع شده است، میتواند به هرکسی که دلش خواست صدای بلند فحش و بد و بیرا بدهد! “. گذاشتن عبارت ” هرکسی که دلش خواست” به جای “ظالم” نمی تواند صحیح باشد . هم چنین گذاشتن عبارت ” فحش و بد و بیرا” به جای” سخن بد(سوء)” ، نادرست می باشد . متاسفانه این نادرستی نیز به حدی است که “مفهوم ” آیه ی مورد نظر نه تنها “متفاوت” ، بلکه علاوه بر آن ، “وارونه “می شود .
سرکار مریم خانم نوشته اند : ” خوب اگر کاری بد است باید در همه جا بد باشد نه اینکه یکجا خوب و یکجا بد.” من با این گزاره موافق نیستم . به اعتقاد من این نوع نگرش به درستی یا نادرستی گزاره ها ، ناشی از حضور منطق صوری ، در استدلال است . این نوع از منطق نمی تواند در بررسی “میزان” صحت یک گزاره ، کاربرد تامی داشته باشد . این که یک ویژگی اخلاقی ، یک کنش اجتماعی ، یا سیاسی ، یا درست است یا غلط ، مثل این است که برای گزاره ها از نظر درستی ، ارزش صفر یا یک را قائل شویم . در پی این ارزش دهی ، آن گاه منطق صوری بلافاصله می گوید ، “اجتماع نقیضین در آن واحد نا ممکن است “. تاکید می کنم که من این نوع نگرش را برای بررسی “درستی یا نادرستی” ، گزاره ها ، صحیح نمی دانم .
برای تشریح سخنم مثالی می آورم . آیا “خشم ” خوب است یا بد ؟ منطق صوری می گوید “بد” است . پس دیگر به قول سرکار مریم خانم ، اگر “بد است در همه جا بد است ،نه این که در یک جا خوب ودر یک جا بد باشد “. من می گویم این طور نیست . اگر شما در مقابل فرزندت ، دانش آموزت ، دوستت ،و … ، به اندک بهانه ای خشمگین شوی ، می تواند بد باشد ، لیکن اگر خانواده ات ، همسایه ات ، کشورت و… ، مورد تعرض و تجاوز متجاوزین قرار گیرد ، آن گاه حق داری که غضبناک شوی و دندان هایت را بر هم بفشاری و از خانواده ات ،همسایه ات ، وکشورت دفاع کنی .
به عنوان مثالی دیگر :آیا “جنگ” بد است؟ . اگر برای تجاوز باشد بلی . اگر برای دفاع باشد ، بد که نیست ، هیچ ، از نظر همه ی عقلا خوب و حتی واجب و ضروری است .می خواهم بگویم ، دنیا سفید یا سیاه نیست . ارزش گزاره ها صفر یا یک نیست . دنیا خاکستری و ارزش گزاره ها عددی بین صفر و یک است .این نوع نگرش البته با منطق صوری ، سازگار نیست.
بر می گردیم به بحث خودمان . دلیلی ندارد که به قول سرکار مریم خانم ، یک ویژگی اخلاقی یا یک کنش سیاسی یا اجتماعی ، “همواره درست یا همواره غلط” باشد . شما باید در مقابل پدر و مادرت ، در مقابل دوستت ، در مقابل معلمت ، مودب باشی و بد نگویی و با صدای بلند ، بی احترامی نکنی . اما در مقابل یک ظالم متجاوز ، خونریز و غارتگر چه؟ در مقابل او البته دشنام نگو (به دلیل شرافت انسانی خودت و الا آن ظالم که استحقاق آن را ندارد) ، اما خفقان هم ، نگیر . اگر می توانی همه ی عیب های اورابگو بلکه با صدای بلند فریاد بزن . این نشانه ی بی ادبی و گستاخی نیست . این عمل به وظیفه ی انسانی است . این خشم مقدس است .
آیا اخلاق گرا بودن به این معنی است که به ما زور بگویند ، ستم کنند ، تجاوز کنند ، خانواده و ناموس مارا مورد تعرض قرار دهند و ما ساکت باشیم ؟ حتی “بد” آن ها را هم نگوییم ؟ نه ! این اخلاق نیست . این پرت شدن از آن سوی بام است .من می گویم اگر می توانی در مقابل ستمگر بایست و با صدای بلند همه ی “بد” ی های اورا ، فریاد بزن . اطمینان داشته باش که این عین اخلاق است .
6- برخی ایرادات دیگرنیز از سوی سرکار مریم خانم ، به نقل از برخی آیات قرآن ذکر شده است . مثل این موارد :
در دلهایشان مرضى است و الله بر مرضشان افزود
الله تمسخرشان مى کند….
مثل کافران، مثل حیوانی است
مانند خران وحشی که از شیر می گریزد
همچون خرى است که کتاب هایى را حمل کند
تف (اف) بر شما و بر آنچه غیر از الله مى پرستید
بدترین جانوران در نزد الله این کران و لالان هستند که در نمی یابند…
همچون چهارپایان می خورند و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست
پس تو البته از جاهلان مباش
حکایت حال او به سگی ماند که … به عوعو زبان کشد
……………….
من می خواهم در مورد عبارات نقل شده ی بالا ، چند توضیح را عرض کنم . اول این که این عبارات از داخل برخی آیات ، تقطیع شده اند . اگر کل آیه و احتمالا آیات قبل و بعد آن ها در نظر گرفته شود ، چه بسا که معنی آن ها بسیار دقیق تر و حتی متفاوت تر از آن چه در شکل نقل شده ، استنباط می گردد ، خواهد شد .به عنوان مثال در مورد این عبارت” حکایت حال او به سگی ماند که … به عوعو زبان کشد”. برای درک بهتر این عبارت بهتر است که حداقل از چند آیه قبل ،بررسی را شروع کرد .
این عبارت در مورد یکی از کاهنان یهودی به نام بلعم باعورا ، آمده . او از کسانی است که با وجود علم به حقانیت اسلام با تمسک به دلایلی سست مثل این که ما بر دین پدران خود باقی می مانیم ، به مخالفت با حقیقت پرداخت .
در آیات ذکر شده ضمن تشریح عملکرد وی توضیح می دهد که “فمثله کمثل کلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث” یعنی “مثال” او به سگی ماند که اگر به او حمله کنی یا اورا به حال خود واگذاری ، به عوعوزبان کشد.” همان گونه که ملاحظه می شود علی رغم کینه توزی و حق گریزی این فرد ، هرگز به او دشنامی داده نشده است . بلکه نحوه ی عملکرد او با رفتار یک حیوان مقایسه شده تا این تمثیل گویا ی آن باشد که ، عملکرد او به میزان و صحت استدلالی که برای او می شود بستگی ندارد . در هر حال او مقابله خواهد کرد و استدلال سست خودش را بدون توجه به استدلالی که برایش می شود ، ادامه خواهد داد.این شبیه ضرب المثل فارسی است که می گوید نیش عقرب نه از ره کین است . مسلما منظور از آن ، این نیست که بگوییم طرف مقابل عقرب است .
نکته ی دیگرکه می خواهم عرض کنم ، در مورد کاربرد مثال ها در قرآن است . در سوره ی بقره آمده است که :” خداوند از این که به پشه ویا چیزی بزرگتر از آن مثال بزند ، شرم ندارد . ” در قرآن مثال های متعددی برای توضیح برخی مفاهیم ارائه شده که هدف از آن ها آن است که با این مثال ها ، مفهوم مورد نظر ، روشن تر شده ودرک آن آسان تر گردد. مثلا در مورد عالمانی که علمشان برای آن ها سودی ندارد میگوید ” مثل آن ها که تورات را حمل می کنند ، مانند چارپایانی است که کتاب بر دوش آن ها نهاده باشند” . به قول سعدی : چارپایی براو کتابی چند. بدیهی است که همان طور که صراحتا آمده این یک مثال است تا از طریق آن بگوید همان طور که کتابی که بر دوش یک چار پاست ، در عملکرد او نقشی ندارد ، “عالمی” که فقط محفوظاتی دارد و از آن بهره ای در عمل نمی برد ، هیچ خیری در “علمش ” نیست . همان طور که سعدی می گوید عالم بی عمل به زنبور بی عسل می ماند ، منظورش این نیست که آن عالم زنبور بی عسل است . این تمثیلی است از بی فایده بودن دانش او .
در مورد این عبارت که در مثال های بالا آمده است :” مثل کافران، مثل حیوانی است “که کامل آن چنین است “مثل کافران مانند حیوانی است که اگر صدایش کنند ، به جز “صدا”یی نمی شنود (مفهوم را درک نمی کند) . آنان کر و کور و لالند .” اگر کمی دقت کنیم ملاحظه می شود که این صرفا یک مثال است . بدیهی است که آنان ، نه کرند ، نه کور و نه لال . و البته نه حیوان .این مثال به دنبال آن است که کیفیت عملکرد “کافران ” را روشن کند و آن این که آن ها گوششان به حرف حق بدهکار نیست .در این مثال “عناد” و “لجاجت” کافران را که رفتار آن ها بی شباهت به حیوانات نیست ، آشکار می گردد.
کاربرد مثال در استدلال البته برای همگان آشکار است . اولا مثال به مفهوم یکی بودن “مشبه به ” با “مشبه” نیست .( داستان طوطی وبقال در مثنوی را به خاطر آوریم ) . از آن گذشته ، در مثل مناقشه نیست .
نکته ی دیگر این که در بسیاری از عبارت هایی که نقل شده ، هیچ مفهوم اهانت آمیزی نیست . به ویژه اگر ترجمه ی آیات ، کمی تعدیل و تلطیف گردد . مثلا در این عبارت :” پس تو البته از جاهلان مباش” چه معنای توهین آمیزی می شود برداشت کرد ؟! به ویژه اگر آن را این طور معنا کنیم :”بنابراین تو نادان مباش”. این یک توصیه ی خیلی معمولی مودبانه و اخلاقی است و به ما می گوید که از جهل و نا آگاهی بپرهیزیم . یا این مورد:” اینها همان ابلهانند ولی نمی دانند” این چه ناسزایی است ؟! مخصوصا اگر ترجمه را این طور بنویسیم :” این ها نا آگاهند و نمی دانند”
یا این مورد ” در دلهایشان مرضى است و الله بر مرضشان افزود” این مورد نیز باید با توجه به آیات قبلی مورد توجه قرارگیرد . این آیه در مورد افراد دو رویی است که ظاهر و باطنشان یکی نیست . ادعا می کنند که ایمان آورده اند ، اما در واقع چنین نیست . آنان دروغ می گویند و می خواهند مومنان را فریب دهند . به قول قران خدعه می کنند . قرآن می گوید” این افراد بیمارند” .(آیات 8تا 10 از سوره ی بقره را ببینید.) . آیا این عبارت به واقع ناسزا محسوب ، می شود ؟ اگر در مورد این افراد صفت “بیمار ” را به کار نبریم چه بگوییم ؟ آنان واقعا بیمارند . بیمار روحی .
همچنین است در مورد به کار بردن واژه ی استهزا . در مورد همان افراد دورو که ظاهر و باطنشان یکی نیست .قران می گوید:” هنگامی که به آن ها گفته می شود ، ایمان بیاوردید همان طور که مردم ایمان آوردند ، می گویند آیا مانند بی خردان (سفهیان) ایمان بیاوریم. به واقع خودشان بی خرد هستند ، اما نمی دانند. و زمانی که با مومنان مواجه می شوند می گویند ما ایمان آوردیم و زمانی که با شیاطین خودشان خلوت می کنند می گویند ما با شما هستیم و آن هارا تمسخر می کنیم . خدا نیز ایشان را استهزا می کند و به آن ها در طغیانشان مهلت می دهد . آن ها گمراهی را با هدایت ، معامله کردند و البته در این تجارت سودی نمی برند و راهی به هدایت نخواهند یافت” (آیات 12تا16از سوره ی بقره).
این آیات حکایت کسانی است که بت پرستی را به ایمان به خدا ترجیح می دهند ودر عین حال از روی تکبر ونادانی ، دیگران را استهزا می کنند . خدا نیز آن ها را استهزا می کند ولی استهزای خدا مثل آن ها ، نوعی تمسخر کردن نیست ، بلکه از این طریق است که به آن ها مهلت می دهد تا در سرکشی و طغیان خود غرق شوند و به این ترتیب عملا با کردار خود در چشم مردم کوچک و خفیف گردند و این نتیجه ی رفتار خود آن هاست . این سزای کسی است که گمراهی را با هدایت عوض می کند .نباید انتظار داشته باشیم که یک لمپن در چشم مردم گرامی باشد . مردم حتی اگر در ظاهر از او بترسند و ستایشش کنند ، درواقع او درچشمان خلایق خفیف و خوار خواهد بود. دیگران به او نه به دیده ی احترام بلکه با چشم استهزا خواهند نگریست .
علاوه بر این ها که گفته شد ، برخی ایرادات مطرح شده واقعا صحت ندارند و آن طور که “نموده” شده نیستند . این موارد را حمل بر غرض ورزی نمی کنیم ، تنها گمان می بریم که اشتباه در برداشت باشد . مثل این مورد:” تف (اف) بر شما و بر آنچه غیر از الله مى پرستید” واقعا “اف” به معنی “تف” نیست . معنی آن مثلا این است ” ای وای بر…”. وبه این ترتیب معنی آن عبارت آین است : “وای بر شما و بر آن چه جز خدا می پرستید” . ملاحظه می کنید که هیچ ناسزایی در این عبارت راه ندارد.
7- در مورد ابولهب و این که قرآن گفته “دست ابی لهب بریده باد” ، باید گفت این یک ناسزا نیست . اگر واقعیت را خواسته باشیم این یک “نفرین” است. نوشته ی سرکار مریم خانم طوری تنظیم شده است که گویا ابولهب فردی آزاد اندیش و متفکر بوده و چون پیامبر را از کودکی می شناخته ، از این حیث با او از نظر “عقیدتی” مخالفت می کرده (حداقل من از خواندن آن چنین استنباطی داشتم ) .
همه می دانند که این طور نیست .ابولهب یک بت پرست متعصب بود که از بت پرستی منافع زیادی نصیبش می شد . به همین دلیل با لجاجت ، سرسختی و دشمنی بی پایان با دعوت پیامبر مقابله می کرد . کاراو ، نه استدلال در برابر دین جدید ، بلکه آزارو شکنجه ی پیامبر ویارانش (تا حدمرگ) بود . داستان شکنجه ی “سمیه” و کشتن اورا اغلب شنیده اند .ابولهب و اشراف مکه ، پیامبر و تازه مسلمانان را از هر طریق ممکن آزار می دادند ، تهدید ، تحدید، و تبعید می کردند . این ها همه از سوی اشرافیت مکه ، که ابولهب سردسته ی آن ها بود اعمال می شد . مهاجرت مسلمانان از مکه به حبشه و سپس به مدینه به دنبال این اقدامات اشرافیت مکه و ابولهب بود .آن ها حتی نقشه ی قتل پیامبر را نیز طراحی و اجرا کردند که نافرجام ماند.
در مقابل این همه دشمنی ، آیا مسلمانان باید از ابولهب خشنود باشند؟ پس چه کنند؟ حد اقل کاری که یک انسان می تواند در مقابل یک ظالم خونریزو غیر منطقی داشته باشد آیا این نیست که از ستمگری او قلبا ناراضی باشد؟ نارضایتی قلبی ، بویژه اگر ظالم قوی پنجه باشد و تو نتوانی در حال حاضر با او مقابله کنی ، در “نفرین” تجلی می یابد .آیا نباید نیستی و نابودی کسی را که ظلمش دودمان هایی را نابود کرده ، در دل آرزو نمود؟ این ، همان “نفرین” است . نباید آرزوی عدم موفقیت و حتی مرگ کسی مانند هیتلر را نمود که اقداماتش موجب نابودی زندگی میلیون ها انسان شده و خواهد شد ؟ بدیهی است که نباید از ستمگر و ستمگری راضی بود . بلکه بایستی قلبا از او تنفر داشت و آرزوی ناکامی ، بی فرجامی و حتی مرگ او را نمود . این است مفهوم نفرین. اگر چنین است ، نه در مورد تنها ابولهب بلکه در مورد تمامی دشمنان بشریت چنین آرزویی جایز است .
8- در تمامی مثال هایی که سرکار مریم خانم بیان کرده اند و در آن ها مفهوم “لعنت” مورد استفاده قرار گرفته ، استدلال بند 7 قابل تکرار است .لعنت یعنی نفرین فرستادن . لعنت فرستادن به یک “ملعون” ، با ناسزا متفاوت است . اصولا ناسزا نیست . لعنت فرستادن بر” کسی ” یعنی این که ما قلبا از کردار شنیع او بیزاریم . و در دل آرزوی عدم موفقیت و یا نابودی او و آن عملکرد را داریم . این حداقل کاری است که می شود در مقابل کردار ظالمانه ی یک ستمگر داشت. نفرت درونی . این حالت روحی شما را آماده می کند که در مراحل بعدی ، به مقابله با او برخیزی.
9-با توجه به همه ی آن چه در بندهای 1تا8 گفته شد ، من موارد مطرح شده از سوی سرکار مریم خانم را “ناسزا” ارزیابی نمی کنم. اصولا اعتقاد دارم که در آیین اسلام به رفتار اخلاقی ، تاکید شده . تا جایی که حسن خلق نیمی از دین دانسته شده است . پیامبر اکرم (ص) صراحتا اعلام می کند که برای تکمیل مکارم اخلاق بر انگیخته شده است ( انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق). در عمل نیز وی بسیار خوش خلق بود و با دوست و دشمن برخوردی بسیار شایسته داشت . هرگز به کسی اهانت نمی کرد تا چه رسد به ناسزاگویی ( حداقل من تا کنون چنین چیزی را نخوانده و نشنیده ام ). برعکس اخلاق او چنان پسندیده و شایسته بود که یکی از دلایل گسترش سریع اسلام را اخلاق حسنه ی او می دانند.
در قرآن نیز ، بسیار می توان یافت که بر حسن خلق ، تاکید شده است . هم چنین صراحتا با دشنام دهی مخالفت و از آن نهی شده است . حتی قرآن در مورد دیگراندیشانی که اعتقادی به اسلام ندارند نیز تصریح می نماید که مبادا به آن ها ناسزا (سب) بگویید. به عنوان مثال به آیه ی زیر توجه کنید :
” لاتَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعونَ مِن دونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْوً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذ لِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ اِلى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُم بِما کانُوا یَعْمَلونَ.
به کسانى که غیر خدا را مىخوانند دشنام ندهید، تا مبادا آنان از روى دشمنى و جهالت، خدا را دشنام دهند. همچنین ما کردار هر قومى را در نظرشان زینت دادهایم. پس بازگشت آنان به سوى خداست و او آنان را به کردارشان آگاه مىگرداند”
صرف نظر ازعملکرد کسانی که امروز به نام دین ، زمام امور کشور را به دست گرفته اند ، تصریح قرآن و شیوه ی مسلمانی ، مستقل از آن ها و البته چیز دیگری است . مسلمانان بین خودشان به دوستی و برادری سفارش شده اند . آن ها می بایست برادرانه با هم رفتار کنند . قرآن تصریح می کند که مسلمانان با هم برادرند(انما المومنون اخوه)و بلافاصله تاکید می کند که بین برادرانتان صلح برقرار کنید(فاصلحوا بین اخویکم). در ادامه ی این تصریحات قران سفارش می کند که یکدیگر را تمسخر نکنید(لا یسخر قوم من قوم) . از یکدیگر عیب جویی نکنید (لاتلمزوا انفسکم) همدیگر را با القاب ناپسند مخوانید (لا تنابزو بالالقاب) . قرآن تاکید و تصریح می کند که نام فسق بر دیگران نهادن زشت است .(بئس الاسم الفسوق بعد الایمان ).
قرآن پا را از این فراتر نهاده و تصریح می کند که حتی بسیاری از گمان های بد نیز ناروا و گناه است . در حقیقت مسلمان از دید قرآن ، حق ندارد در ذهن خود نیز به دیگران شک کند ، چه رسد به این که بازبان و آشکارا به کسی نسبت ناروا(ناسزا یا دشنام ) بدهد. قرآن می گوید از بسیاری از گمان های بد بپرهیزید زیرابرخی از گمان های بد ، گناه محسوب می شوند ( اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم) . پس چگونه مسلمان معتقد که مجاز نیست حتی در ذهنش خیال بد در مورد دیگران بکند ، مجاز خواهد بود که در رفتار واقعی اش ، ناسزا بگوید ؟
قرآن می گوید در کارهای یکدیگر تجسس نکنید( لا تجسسوا ) ، حتی در صورت عدم حضور ، بد کسی را نگویید (لایغتب بعضکم بعضا ) . واقعا چگونه مسلمان که در صورت عدم حضور کسی حق ندارد “عیب” اورا بیان کند ، مجاز است که در حضور او به وی صراحتا دشنام بگوید ؟
شاید گفته شود که آن چه گفته شد در مورد مسلمانان است ، ودر مورد سایرین و دیگر اندیشان نیست . در این خصوص دو نکته قابل بیان است . یکی این که تاکید سرکار مریم خانم در مورد علت ناسزاگویی در بین مردم کشور خودمان می باشد و معلوم است که عموم مردم ایران مسلمان هستند . و دیگر این که دراغلب موارد ذکر شده هیچ قیدی در مورد مسلمان بودن دیگرانی که در مقابل کنش مسلمانان واقع می شوند ، وجود ندارد . مثلا نگفته غیبت مسلمانان را نکنید .
علاوه بر این ها و علی رغم نظر افراطیون ، سلفی ها ، القاعده ای ها و… نظرقرآن چنین است : ” ای مردم ما شما را از زن و مردی واحد آفریدیم وسپس شما را شعبه ها و فرقه های مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. در عین حال بدانید که گرامی ترین شما نزد پروردگار ، کسی است که پرهیزگارتر است . خدا دانا و آگاه است . ” ملاحظه می شود که این آیه نه خطاب به مسلمانان ، بلکه اصولا خطاب به همه ی “مردم” می باشد.
در سراسر قرآن شواهد بسیار دیگری می توان یافت که مشابه تاکیدات گفته شده در بالا باشد . آن چه من نقل کردم مربوط به بعضی آیات از یک سوره ی کوچک قرآن می باشد (سوره ی حجرات با 18 آیه ) . این همه اصول اخلاقی که قرآن به آن ها تصریح می کند وامروزه گمشده ی ما در روابط فی مابینمان می باشد ، آیا نشان از تاکید بر اخلاق در بین مسلمانان و سایر مردم نیست ؟ با این همه آیا با استناد به آیه ی 148از سوره ی نسا ، و به بهانه ی این که در آن گفته شده اگر به شما ظلم شد حق دارید با صدای بلند عیب ظالم را فریاد بزنید ، می توان ادعا کرد که قران ناسزاگویی را مجاز دانسته؟ از آن مهمتر آیا می توان ادعا کرد که علت ناسزاگویی در بین مردم ایران برمی گردد به قرآن؟ من فکر می کنم چنان استنباطی و چنین ادعایی ، نادرست است .
به نظر من ، روش زندگی امامان و بزرگان دینی نیز مبتنی بر اخلاق مداری بوده است . حتما ناسزاگویی در منش وکنش آن ها راهی نداشته است . آثار بر جای مانده از این بزرگان و شواهد تاریخی در مورد آنان نیز موید همین موضوع است . (تا آن جا که من می دانم ). با این حال ، به دلیل طولانی شدن مطلب از پرداختن به این مورد صرف نظر می کنم . امید واثق دارم که آن چه در خصوص این موضوع ( ناسزاگویی) نوشته شد ، منطقی و به دور از تعصب بوده باشد و مورد استفاده ی دوستانم قرار گیرد و از آن مهمتر در رفتار متقابل ما با یکدیگر و تصحیح ناهنجاری هایی مانند ناسزاگویی موثر باشد. و این که :
بنماید به مددکاری غیب پیش ارباب بصیرت کم عیب .
ارادتمند
سید ابوالفضل
آقای nvfvn گرامی
سلام
من نوشته های شما را با هر زحمت و مشقتی که هست می خوانم . زحمت و مشقت از آن حیث که نوشته های شما مشحون است از خودبزرگ بینی و حقیر انگاشتن دیگران . و نتیجه حقیر دانستن دیگران هم شاید این است که به خود حق می دهی که با هرکه به هر نوعی سخن بگویی و البته خود را ذیحق بدانی که به هر که مایل بودی دشنام و ناسزا رواداری . نمی دانم جناب نوری زاد عزیز چرا اجازه می دهد که هر که هر چه از دهانش در آمد بگوید و بنویسد تا در سایت او منتشر شود . و نیز ما چرا باید خود را موظف کنیم که هر چه هر کسی نوشت بخوانیم . با خود هم قرار گذاشته بودم که از نوشته های شما بگذرم و هر گز به آن نپردازم . زیرا به قول سعد ی : چو جنگاوری با کسی برستیز که از وی گریزت بود یا گزیر . ومن در مقابل بددهنی هیچ چاره ای ندارم . والبته اهل گریز هم نیستم . پس ترجیحم این شد که از کنار نوشته های شما بی تفاوت بگذرم و آن ها را کان لم یکن تلقی کنم . با این حال نوشته ی امروز شما چنان بود که با خود گفتم تذکری هم من به این آقا بدهم ، هرچند می دانم که گوشش بدهکار نیست .
نوشته ایدکه : “می گویم گردن روشنفکری را که به تاریک فکری کمک می کند باید زد مثل بزرگتر شما شریعتی مثل خودت ومثل بسیاری دیگر که از صنف روشنفکر در طول تاریخ پیدایششان در این اب وخاک خیانت کردید و شایدبه تعداد انگشتان دو دست پاک ونیالوده وروشنفکر به معنی واقعی بوده اند نه مثل جلال بی جلال خیانتکار هروقت از روشنفکر جماعت نام میبرم دلم نمی آید جلال را از لعنت محروم کنم که با شریعتی گلشان از یک لجنزار بود”.
بعد از خواندن این پاراگراف شما خدا را بسیار شکر کردم که ما محکوم حاکمیت اقتدارگرایان کنونی هستیم و چون شمایی بر ما حکومت نمی کند . شما با این طرز تفکر اگر خدای ناکرده روزی به قدرت برسید ، همه ی کارهای ناکرده ی رژیم شاه و حاکمیت فعلی را نیز ، انجام خواهید داد . بدتر از “انقلابیون “ی چون استالین . اگر شاه شریعتی ها و آل احمد ها را تحمل کرد ، اگر حاکمیت فعلی ، نوریزادها را تحمل کرد ، شما یکسره همه را گردن می زنید . اصولا با وجود این همه ادعا و طمطراق ، هیچ قدمی هم برای هیچ مظلوم و محرومی بر نخواهید داشت .
راستی شما جز خودتان که با عرض معذرت ، از دماغ فیل افتاده اید ، چه کسی را قبول دارید؟ نوریزاد این قدر متانت و ظرفیت دارد که تو دشنامش می دهی و سرش را بالای دار می بری ، اما او می شنود ، تحمل می کند ، و حتی آن را برای اطلاع همگان منتشر می کند . شما چطور؟ هرکس که نوع تفکرش اندکی با دیدگاه شما ( که من هنوز به درستی نداسته ام که واقعا چیست) ، اندکی زاویه داشته باشد ، بی محابا و ملاحظه ، مورد دشنام و استهزا ، قرار می دهید . چطور به خودتان چنین اجازه ای می دهید ؟
من به تجربه دریافته ام که کسانی که بیشتر از همه ادعاهای بزرگ می کنند و با تبختر و طمطراق دیگران را به هیچ می انگارند و خودشان را در مرکز هستی قرار می دهند ، فرومایه تر و دون تر و سبک ترند . اینان در میدان عمل و در کمین گاه امتحان ، بد جوری رفوزه می شوند . گرچه می دانم که نصیحت برای شما سود چندانی نخواهد داشت ، با این حال به شما می گویم صلاح شما این است که از این آشوبکده که در جان خود پرورده ای بدر آیی . در فضایی که همه نفس می کشند ، تنفس کنی . خودت را و اندیشه ات را فرای زمین و آسمان ندانی . و آگاه باشی بسیاری از آن چه می اندیشی که علم تو و جهل دیگران است ، سخنی بیهوده است . به شما توصیه می کنم که دیگران را دوست بداری حتی اگر مخالف تو فکر می کنند. و بیشتر ازهمه سفارش می کنم که عنان کلامت را در اختیار داشته باشی . اطمینان داشته باش که به نفع توست .
ارادتمند
سید ابوالفضل
جناب nvfnv
ابتدا خدمتتان عرض کنم که کاش شما یک نام پارسی سره برای خود انتخاب می کردید که ما هربار مجبور نباشیم نام شما و حروف انگلیسی آن را چک کنیم. اینکه گفته بودم “اگر مامور سایبری باشید” به این دلیل بود که آنها این کار را می کنند. می دانید چرا؟ دلیلش واضح است. حکومت برای بقا به دشمن نیاز دارد. این دشمن هرچه هتاک تر و خشن تر باشد هم برای تفکر فاشیستی حاکمان ایران بهتر است. چرا؟ چون می توانند با تکیه بر آن مشتی بسیجی نادان را بر علیه من و شما بسیج کند. فکر می کنید چرا سعید امامی در حرم امام رضا بمب گذاری می کند؟ می خواهد بگوید ببینید دشمن ما از چه قماشی است که به زوار امام رضا هم رحم نمی کند. یعنی این تفکر خشونت ورز و فاشیستی حاکم حتی به طرفداران خود هم رحم نمی کند. حاضر است برای تهییج نیروهای خود دست به کشتار افراد مذهبی هم بزند. پس بدانید که این تفکر در فضای مجازی هم فعال است. شما با به کار بردن الفاظی چون “تپه کثافت”، “ماله کشی” و … عملا به این فضا که اتفاقا خواسته تمامیت خواهان است دامن می زنید. شما خودتان فرموده اید که معلم هستید. چرا شان معلمی را نگاه نمی دارید؟ چرا از این ادبیات سخیف استفاده می کنید؟ در نوشته ای دیگر هم که خواستار گردن زدن روشنفکران دینی شده اید و جناب نوری زاد را هم از این لطفتان بی نصیب نگذاشته اید. من می خواهم بدانم که شما با حسین شریعتمداری که لابد از او متنفرید چه تفاوتی دارید؟
من همانطور که قبلا هم گفته ام درصدد دفاع از اسلام یا هر مذهب دیگری نیستم. تمام دغدغه من برای مردم کشورم به دموکراسی و حقوق بشر خلاصه می شود. چون ایمان دارم که با برقراری آنها، جامعه از تمام مزایای مدرن برخوردار خواهد شد.
و اما در مورد عمادالدین باقی. اینکه یک زمانی یکی در سپاه بوده دلیل می شود که تا پایان عمرش آدم بدی است؟ حتی اگر امروز هم کسی در سپاه باشد دلیل نمی شود که او لزوما انسان شریفی نیست چه رسد به 30 سال قبل. ابتدای انقلاب هم 98 درصد مردم به جمهوری اسلامی رای دادند. پس همه فاسد و پلید بودند؟ شما با این منطق تنها شخصیت افراد را تخطئه می کنید. شما نگاه کنید به گفتار و کردار این مرد شریف. حتی در زندان هم که بود انجمنی برای دفاع از زندانیان عادی ایجاد کرد. تمام مقالاتش را بخوانید. همه در جهت فعالیتهای حقوق بشری است. به من و شما چه ربطی دارد که اعتقاداتش چیست؟ یک چنین انسانی که برای دفاع از حق مظلومین اینهمه سختی و زندان را متحمل شده است به نظر شما باید گردنش را زد؟ باز خدا پدر آقای خامنه ای بیامرزد! لا اقل به زندانی کردن او بسنده کرد.
کلام آخر اینکه لطفا این فضایی که جناب نوری زاد با زحمت فراوان پاکیزه نگاه داشته اند را گل آلود نکنید. خواسته یا نا خواسته با افراط گری، توهین و فحاشی تنها آب به آسیاب ولایت مطلقه می ریزید که در هر سخنرانیش چندین بار نام مقدس “دشمن” را تکرار می کند.
با احترام
بردیا استقامت
آقای نوریزاد مهربان
سلام
درود فراوان بر شما و لحظه های گرانمایه ای که در کار افرینش آن هایی و نفوس مبارکی که در حضورشان ، حاضر می شوی . گاه به تو حسودیم می شود و بر این زندان تنگی که به نام زندگی به دور خود افراشته ام ، نفرین می گویم . به خود می گویم کاش می توانستم درهای این زندان را بشکنم و همپای تو تنفس کنم از آن هوای عطر آگین .
ارادتمند
سید ابوالفضل
مطلبی از ضمیمه روزنامه اطلاعات چهارشنبه:…..از خصوصیات مرحوم حاج آخونداین بودکه اهل بحث وجدل نبود.اودین رابرنامه عمل میدانست نه وسیله بحث وجدل…ومیدانست کسانی به بحث می پردازند که نمی خواهند عمل کنند…مردم ده ما می گفتند ما پیغمبران راکه ندیده ایم ولی گمان نمی کنیم که آن ها هم بیش از این همین کار های حاج آخوند داشته اند…./خاطرات استاد حسینعلی راشد درمورد پدرش// استاد احمد زاده وقابل و راشد وحکیمی همه از جلمه خراسانیان اینگونه اند!…..
هموطن عزیز جناب آقای امین
نمی دانم شما در چه موقعیتی از نظر تحصیل و تامین معاش و اشتغال قرار دارید ولی برادر عزیز، بله من اعتراف می کنم که افسرده ام و به شما می گویم که سایت آقای نوریزاد افسردگی نمی پراکند، بلکه تنها محفلیست تا پژواک رنج خسته دلان باشد.
از حقوق بشر سخن نمی گویم که آقای نوریزاد در همین پست پرده ای از آن را به نمایش گذاشته است. از سیاست هم نمی گویم که می دانم حال که از راه آنتی فیلتر به این سایت سر زده اید، به مدد همین فیلترشکن از واقعیت های سیاسی و آنچه بر ملت رفته و می رود هم آگاهید. پس بگذارید از اقتصاد بگویم.
من افسرده ام چون در جامعه ای با تورم 40 درصدی زندگی می کنم، در جامعه ای که به قول یک اقتصاددان صاحب نام، باید منتظر یک جمعیت بیکار هشت و نیم میلیون نفری در آینده نزدیک باشد. در جایی زندگی می کنم که پس از 8 سال و با درآمد نفتی متوسط سالانه 100 میلیارد دلار، رشد اقتصادی اش منفی است. بگذارید کمی هم شاخص های اقتصادی را که موسسات بین المللی منتشر می کنند مرور کنیم، آنجا که می گوید از 179 کشور جهان، ایران با هشت پله سقوط به رتبه صد و پنجاه و چندم سقوط کرده است. از آمار طلاق و اعتیاد و آلودگی هوای ناشی از سوخت غیر استاندارد و مهاجرت مغزها هم که حتما خودتان خبر دارید. حال برادر من، از شما می پرسم اگر کسی چون نوریزاد، از بخشی از این کژی ها سخن بگوید افسردگی و نفرت می پراکند؟ اگر هنوز هم بر باور خود راسخ هستید، بیایید دوستانه در همین محفل، پیشنهاد بدهید که در این سایت، نوریزاد و مردم از چه بنویسند؟
با احترام
Dear Nourizad, Thanks so much for considering my request, that was a real story about Sangsar (Mehdishahr) in Semnan without any distortion or exaggeration. I hope you found it interesting. Regards, Syed
خدا به شما اجر دهد و شما را برای خانواده ات و تمامی انسانهای حق گو و حق طلب حفظ کند. انصافا که جهادگری . ساده و بی مدعا اما مملو از عشق و ایمان.
سلام به نوریزادعزیز
شما روایت دیدارتان از مشهد و مجلس یادبود استاد احمد قابل را نوشتید. و من هم میخواهم همان روایت را از دید خودم که توفیق حضور در آن آیین مبارک را داشتم بازگویم. وقتی مجری جلسه در پایان مراسم نام سخنران دیگری را برزبان آورد ( به عکس دیگر مراسمات اینچنینی که هر کس دنبال مفری است تا لختی آسودگی یابد از کسالت اینهمه سخنان مکرر ) چنان شور و ولوله ای در آن جمع پدید گشت که انگار قرار است هنرپیشه ای رخ بنمایاند! یا گمشده ای ! اما آن سخنران ، حتی حجت الاسلام نبود ، آیت الله هم نبود ، بلکه آن شوق از برای کسی بود که مثل آنها سخن می گفت واز دل آنها سخن می گفت….
بگذریم ، تا این نوشته به تملق و چاپلوسی و غلو ( آفت عادی شده روزگار ما ) آلوده نشده ! حرف اصلیم را بزنم . تو نوریزاد بدان که مردم ( با وجودیکه ناآگاهی برخی آنان عذاب آور است) حرکت بر مدار عقلانیت ، انسانیت ، عطوفت و انصاف را از جانب هر که باشد به درستی می فهمند و بسوی آن می شتابند. سخنانی که آن روز گفتی همان حرفهای همیشگیست که بسیاری ( حتی همین مسئولین محترم ) هم کاملا به آن واقفند و لی چرا اینقدر مردم ( حداقل همان هایی که در آن مجلس بودند) مشتاق شنیدن آن هستند ! چون بسیار مهم است که این سخنان با خمیرمایه ای از امید ، اراده و اخلاص گفته شود . هیچگاه تصویر شانه های لرزان آن جوانی که حریصانه چشم در چشمت دوخته بود و آرام می گریست را فراموش نمی کنم یاوقتی عده ای از مردم می دیدم که چگونه تو را در آغوش میگرفتند ، به تو لبخند میزدند ، با تو سخن میگفتند و مشتاقانه با توعکسی میگرفتند به یادگار( ناخوداگاه یاد آن نقل قولت افتادم که چگونه در مجلسی آن دوست قدیمیت ( احتمالا مسئول فعلی )هراسان دنبال راه گریزی بود که با نوریزاد در یک قاب تصویر عکاسی ناشناس شکار نشود.) پس امیدوارم راهی که انتخاب کردی همواره بر محور خرد و انصاف باشد که پایدار است و نه احساسات که بس ناپایدار است.
برایت سربلندی، شادکامی و عاقبت بخیری آرزو دارم .
مثل سفر اصفهان، این سفر شما نیز از طرف هزاران هموطن دیگر انجام شده و شما نماینده غایبین هم بودید…که من از طرف خودم از شما تشکر میکنم…بخواهید یا نه ولی بر مسولیت شما هر روز بیشتر میشود! میدانید چرا، چون هر روز تعداد زیادی از خوانندهای سایت شما و کسانی که در مورد شما میشنوند، به نوعی به شما وابستگی پیدا میکنند، خط میگیرند که چگونه به قضایا و مسائل اطراف نگاه کنند و واکنش نشان دهند، آگاه میشوند و تشنه تر از قبل در پی حقایق، مثل جوانه هایی میشوند که میرویند و نیاز به باغبان دارند، شما درایت، شجاعت و حمایت خاصی دارید که خیلیها از آن مستثنی هستند، پس شما جلودار شدهاید و این همان مسٔولیتی است که برای شما بیشتر و بیشتر میشود،…بسیاری از این خیل عظیم اگرچه نظاره گر هستند ولی دلهاشان با شماست و البته به سوی خودباوری و خروج از روزمرگی قدم بر میدارند و همقدم شما میشوند…
سلام بر محمد نوریزاد نازنین.
چقدر نثر روان و محتوای سفرنامه ایی و مستند این نوشته هایت را دوست داشتم: آرام و صمیمی و تکان دهنده. مرسی عزیزم. یا…هو
آقاى افلاطون
چه تاسف بار است كه شما كسانى را كه نخواستند شرافت خود را زير پا گذارند تا جيره خوار حكومت بمانند، نگون بخت، شوربخت و مفلوك مى ناميد.
براى من قابل درك نيست چرا شما اين ايرانيان گرانقدر كه شرافت رابه پست ومقام و ثروت ترجيح داده اند و عواقب اين انتخاب را تحمل كرده اند، با اين كلمات موهن تحقير مى كنيد.
من متوجه نشدم شما ه چه قبله اي هستيد! شما که به همه ناسزا گفتيد. سخن خودتان چيست؟ چه راهي را بايد در پيش گرفت؟ با بدگويي که رنج گذشته شما التيام نمييابد… صريحتر سخن بگوييد. شما که خوب مينويسيد
جناب نوری زاد قطره های اشک اجازه نمیدهد اردردوغمی که برما واردشده به قسمتی ازدعای سمات پناه میبریم که می گوید وسعت ده برمن ازروزی حلالت ومراازحمت وشرانسان بد وهمسابه بد ورفیق بد و سلطان بد و .. کفایت فرما که برهرچیزتوانایی وبه هرچیزدانایی اجابت فرما ای پروردگارجهانیان
آقاى رسول
اگر جمعى كه نظير شما تشكيل حكومت را لازمه دين مى دانند در اقليت باشند چه بايد كرد؟ اگر با تجربه اين ٣٥ سال، اكثر مردم مخالف حكومت دينى باشند تكليف چيست؟ مگر آقاى خمينى در بهشت زهرا نگفت پدران ما به چه حقى براى ما حكومت تعيين كرده اند؟
سلام بر نوریزاد
ظاهرا جاسوسهای ساواک اسلامی همه جا شما را رصد می کنند چون در غیر این صورت نیازی نبود که اسم و فامیل این 6 نگون بخت شور بخت را علنا آشکار سازید
خدا کند تا هفته بعد زندان اوین نباشند این 6 مفلوک
راستی اون طاهر احمد زاده هنوز با دوچرخه اینور اونور میره؟
———————
سلام افلاطون گرامی
جناب احمدزاده اکنون به دوران کهنسالی خویش داخل شده اند. با کسالت هایی که گاه دراین دوران دیده می شود. قوه ی شنیداری ایشان کاستی گرفته است.
با احترام
.
حضرت ایت الله نوریزاد مرجع معظم
اگر ممکن است راجع به کابل و امام زمان و سیم کشی مقاله ای بنویسید.
اگر ممکن است بفرمایید که کابل و یا سیم مربوطه به کجای بعضی ها وصل میشود و با توجه به فاصله زیاد احتمالا باید کابل فشار قوی باشد
یکی از اقایان گفته که مقام رهبری و امام زمان از طریق سیم به هم وصلند
با احترام
——————
سلام علی آقا
ایکاش بجای طنز یک مطلب جدی درهمین خصوص برای ما می نوشتید.
دوست عزيز nvfnv
داستان كودكي ات مرا ياد دوران كودكي و نوجواني خودم انداخت . ١٢ سالم كه بود بعد مدرسه با پدرم با وانت سبزي فروشي ميكردم و نمينويسم كه تحصيلات من الان چيست و كجا هستم چون ممكن است خود ستايي شود فقط سعي كردم در زندگي إنسان باشم چون پدرم هميشه اين را ميگفت .
ولي مطمئن هستم هيچوقت پدر بزرگوار شما كه اگر زنده است خدا عمرش دهد و اگر مرده خدا رحمتش كند حاضر به گردن زدن كسي نبود . با خصوصياتي كه إز او تعريف كردي بعيد است او همچي نظراتي داشته بأشد كه گردن فلان و بهمان را بايد زد !!! چون با تعاريفي كه شما كردي إز أيشان ، او مرد إنسان و شريفي بوده است و همچنين فردي به مرگ كسي حتي دشمن خود نيز راضي نميشود . چرا كه ميگويد : جان اگر خدا داده چرا تو بستاني .
موفق باشي
با خاطره كودكي ات مرا به ٣٠ سال پيشً بردي. ، يادش بخير
با دورد بیکران به بزرگ مرد تاریخ معاصر ایران که قهرمانانه برای آگاهی جامعه هر بار به نوعی نو و پربار اقدام کرده .
شجاعت و دلاوری شما ستودنیست. بهترینها را برایتان آرزومندیم.
با درود به نوریزاد عزیز،
راستش پیش از آنکه واژهها همین اقلی را که در نتیجهٔ تاثیرات ناشی از خواندن سفر نامهٔ شما، در محدودهٔ تنگ فضای بی تابیهایی گریز ناپذیر، از بنده دریغ نکنند، گفته باشم که خواندنی این همه و از این دست بیش از آن است که در ظرف سفری که به درازنای تاریخ خیلی از ماییان است بگنجد و به که در ماتی و مبهوتی ننوشت تا سهمی گرفته باشم از درکی که با ما چه کردند این قوم قرنها در کمین نشسته تا روی روسیاهان همهٔ ادوار تاریخ این ملت را سفید کرده باشند.
با سلام . کاش این برادرمان nvfnv که معلوم است در دوران طفولیت با افتخار زجرها کشیده ، لااقل اسم چند تن از شخصیتهایی را که در این مملکت سرشان به تنشان می ارزد را می آوردند که لااقل نفسی براحتی بکشیم و افتخار کنیم که بله ایرانِ ما هم در عصر معاصر چند تک ستاره درخشان دارد! اینطور که این بزرگوار ، بزرگوارانه ! همه را از دم تیغ گذراند ” ایرانِ ویرانِ ما ، کنام پلنگان و شیران شده ! ”
شریعتی خیانت کرده ! آل احمد حال بهم زن است ! نوری زاد شامورتی باز است …
واقعیت چیست ؟ و کجاست ؟
خواهش میکنم بدون عصبانیت و خیلی مودبانه بقیه ناآگاه ( چون من ) را راهنمائی بفرمایید . واقعاً ممنونم . حتی اگر ذکر منبع کنی نیز کافیست … با تشکر
سلام آقای نوری زاد
فرصتی نبود نوشته ام را بخوانید و نه مثل بقیه با جوابی پروپیمان ومنطقی بدرقه ام کنید ولی حتی یک جمله خشک وخالی هم ننوشتید .
اما می دانم پیش خودتان خیر وشر کرده اید وحتا با خو گفته اید با این کنه چکار کنم خوب آقای نوری زاد این همه هورا کش وبه به گو یکی هم مثل من.
آقای نوری زاد البته باید متوجه بشوم مغازه شما پذیرای مشتری هائی مانند من نیست وبه محض مراجعه چون می دانید مشتری واقعی نیستیم همان جلوی در میفرمائید صاحبش نیست
آخر یک روز من وعیال از سر اتفاق در میدان هفت تیر سمت جنوب شرقی میدان یک مغازه جواهر فروشی دیدیم گویا مظفریان بود ودر پشت ویترین سینه بندی بسیار تماشائی رادیدیم که چون رنگش زرد نبود ومن وبانویم از چیز های قیمتی فقط طلای زرد را می شناسیم باخود گفتیم ببینیم این گردن بند که شاید از بدلیجات باشد چند است به داخل مغازه رفتیم وبعد ها متوجه شدم که صاحب مغازه یا فروشنه فهمید اشتباهی آمده ایم هنوز سئوال ما به پایان نرسیده بود که ایشان فرمودند صاحبش نیست
بعدها من وهمسرم با آن چادر وچاقچورش در یافتیم که آن جا کجا بوده وما کی بودیم
حالا هم فکر می کنم مراجعه من به سایت شما وطرح سئوالم مخاطب نداردوصاحبش نیست وگرنه در نوشته ام که دیگر فحش نبود خواسته ای بود وتعدادی پرسش
می بینی حالا من چرا بعضی وقت ها دود از سرم بیرون می آید وشالتاق کش مینویسم چون گرفتار سانسور و بی اعتنائی قرار می گیرم وشنونده وخواننده وبیننده دروغ ودونگ میشوم از ریز ودرشت کوچک وبزرگ روز نامه ورادیو وسیمای محترم وسایت های ریز ودرشت وهر کدام هم در برابر سئوالاتم سکوت وبی اعتنائی را پیشه می کنند
تازه قضیه میشود شما ورهبر که مرتب برایش می نویسید وفیلم تهیه کرده به رویت مبارک میرسانید هنرتان را به رخ ایشان می کشید برایش سفر نامه می نویسید میشوید دادخواه مظلومان ولی آقا شما را پشم عبایشان هم حساب نمی فرمایند شما از این موضوع ناراحت نمی شوید؟
فکر نمی کنم چون مغازه شما متعلق به خود ایشان است ومی دانند چه کسی را پای صندوق یا به قول قدیمیا پای پاچال گذاشته اند
حالا بگوئید پیر زنانه نفرینتان کنم وبرایت تبت یدا تمنا کنم؟ فحش وناسزا بنویسم ؟ یا بنشینم وصبر پیش گیرم دنباله کار خویش گیرم؟
سلام و درود به جناب نوریزاد . سفرنامه جالبی بود . همیشه سلامت و شاداب باشی دلاور . سرود علی برخیز واقعا معرکه است هنوز که هنوز هرچند وقت یکبار آنرا میشنوم و لذت میبرم . حیف از این صدا و غیرت این جوان که کار به او نمیدهند .
اقای نوری زاد
به نقل از آقای قابل ذکر کردید که دین امری شخصیست و درونیست ، آیا شما و آقای قابل بر میتابید که جمعی دین را امری شخصی و درونی ندانند ؟ یا به زعم شما همگی آنان به جهالت کشیده شده اند و خود نمیدانند ؟ چرا چون شما و دوستان تازه پیدا کرده شما به این اصل بی اعتقاد هستند هر که غیر از این بیندیشد جاهل است؟ اصول اعتقادی را فقط شما میفهمید و دوستانتان ؟ ! مگر در طول تاریخ پیامبران هر کدام که زمینه را فراهم دید اقدام به تشکیل حکومت مبتنی بر دین نکرد؟ پیامبر عظیم والشان اسلام کاری که میکرد مگر غیر از حکومت داری بود ؟ امر به جهاد ، وضع قوانین ، اجرای حدود الهی ، تعیین جانشین پس از خود و غیره اگر حکومت داری نیست پس چیست؟ مگر امام علی ع حکومت را حق غصب شده خود نمی دانست؟ حکومت را برای پادشاهی می خواست یا موعظه ؟ مگر نه اینکه اعتقاد تمامی ادیاد حتی خرافی آن بر این است که روزی عالم توسط دادگری عادل به تسخیر درخواهد آمد ؟ و همانا تشیع اعتقاد دارد که آن دادگر مهدی موعود است ، او برای موعظه می آید ؟ دنیا که پر از موعظه است ، پر از حدیث است او نمی آید حدیث بگویید ، او میآید آن حق غصب شده را باز ستاند و حکومت بر پا کند . و حتما هم از نوع دینی آن . البته خود شما در این مباحث استادید شاید در این مباحث هم تجدید نظر نموده اید ،نمیدانم !
—————–
سلام رسول گرامی
خدا مرا نبخشاید که جهالت را از خود منفک وآن را به دیگری نسبت دهم. بل من به شیوه های جاهلانه اشاره کرده ام. یک سئوال: آیا درطالع آینده ی دینی این سرزمین یا درطالع هرسرزمین دیگر ظهور فردی مثل امام خمینی را متصورهستید؟ که فردی خود ساخته و انسانی وارسته و اخلاقی باشد؟ کسی که درنجف برای او امشی می آورند تا مگس های اتاقش را از پا درآورند اجازه نمی دهد و خودش برمی خیزد و با عبایش مگسها را می راند. خوب این عزیز بمحض این که به حکومت و قدرت می رسد کلتی به کمر فردی چون خلخالی می بندد و کلاشینکفی به دستش می دهد با اجازه ای فراخ. که بدون دادگاه و وکیل و اینجور چیزهای خنده دار بروبد و جلو برود. ویا مگر آقای خامنه ای کم شخصی است؟ کسی است که شعر می داند و هنر می شناسد و حافظ را می فهمد و با سیاست آشناست. همین رهبرگرامی را می بینید که از آستینش فردی چون شیخ علی فلاحیان بیرون می افتد. و با عالمی مثل آقای منتظری آن می کند که دیدیم. و با مردم این می کند که مشاهده کردیم. و با سپاه همانهایی می کند که شنیده ایم. شاید بگویید درآینده افراد دینی بهتر ازاینها ظهورخواهند کرد. من می گویم: گلی بگوشه ی جمالشان. ظهور کنند. کسی که جلویشان را نگرفته. اما هرکه هستند با مردم نباید فرقی داشته باشند. شانه به شانه ی مردم. با حقوق مساوی. شما آیا حقوق شهروندی همین مادر ستار بهشتی را با جناب خامنه ای که نه با جناب فیروزآبادی که نه با دربان دفتر آقای روحانی یکی می دانید؟
با احترام
.
ف
دوستان گرامی که مبحث مبارزات بدون خشونت را دنبال می کنند، می توانند قسمت دوم این مقاله را در اینجا ببینند:
http://bamdadesokhan.blogspot.com/2013/10/2.html
با سپاس
بردیا استقامت
آقای نوری زاد عزیز
این سفر شما به مشهد واقعا زیارت قبولی دارد. به جای رفتن بر سر مزار مرده های هزار سال پیش و لعن و نفرین بر تاریخ گذشتگان (زیارتنامه)، خوشا به حال شما که به سراغ ستمدیدگان رفتید و از آنها دلجوییی کردید. خوشا به حال شما که به جای سوغاتی های بلاهت آمیز، اندیشه ای پاک را برای ما به ارمغان آوردید. من دست شما را از راه دور به گرمی می فشارم و به حال شما غبطه می خورم. میان آنچه که آدمها هستند با آنچه که دوست می دارند باشند، گاهی چنان فاصله ای است که به کلی ما را اندوهگین می کند.
سپاس از شما به خاطر این سفرنامه پربار
بردیا استقامت
من آنزمان که ایشان استاندار بود سرباز بودم و هیچ یادم نمیرود که مردم را برای نظافت شهر مشهد بسیج کرد اتفاقا ایشان را دیدم که با جدیت تمام جارو میکردند. سلام بر ایشان.
آقای نوری زاد
همه چیز سیاه و تیره و تار شده ، هیچ نقطه روشنی نیست! هیچ نقطه ای!؟!!! نه ؟ سایت شما فقط تنفر میپراکند و بس ، شما غیر از ناامیدی و یاس چه چیزی به مخاطبانتان پمپاژ میکنید ، برای نیل به هدفتان روان مخاطب را هدف قرار دادهاید و بی رحمانه شلیک میکنید زمانی نمیگذرد که جز مشتی افسرده و ناامید حاصل این رفتار شما نخواهد بود، این روش مبارزه شماست ؟ دارید تلافی میکنید ؟ اینگونه ارضا میشوید ؟شما ابزار انصافتان هم گمشده ، بد عینکی بر بصیرتتان زده اید بد عینکی .
——————–
سلام امین گرامی
من دراین سفر به دیدن همین افراد رفتم. چه کنم که افراد دیگری درمسیرمن قرار نگرفتند. همه ی اینها نیز زخمی بودند. ومن دراین نوشته گوشه ی کوچکی از رنج هایشان را تصویرکرده ام. من به شما حق می دهم نازنین. ما باید انصاف داشته باشیم. اما در نسبت با که؟ ما غارت شدگانیم امین گرامی. حاکمان ما این دیار را غارت کرده اند. یک نگاهی به آمارهای جهانی وسهم کشورت دراین آمارها بینداز. اگرقرار بود با این همه سرمایه و شهید و عاطفه های زخمین به همین جایی که اکنون هستیم برسیم فکر نمی کنید آیندگان به هست و نیستمان خواهند خندید؟ اتفاقا بصیرت دراین است که ما به جایی خیره شویم که ازهمانجا آسیب دیده ایم و غارت شده ایم. بلکه با خیرگی و تمرکز و پراکنش آگاهی یک چیزکی نصیبمان شود. راستی در مشهد که بودم به ناسزاهای علم الهدی نیز متمرکز شدم. گردنفرازی که عصبیت می پراکند و نفرت می درود. اسلام و ادب و انسانیت و مردم دراین میان چیستند و کیستند؟ با این همه ازشما سپاس مندم که مرا به انصاف و بصیرت هشدار دادید. ما را ازاین رعایت های انسانی گریزی نیست. می توانم پیشانی شما را ببوسم؟
سپاس فراوان
.
کار با ارزشی کردید جناب نوریزاد .
استاد نوری زاد گنبد امدید ورفتید ای کاش با خبر می شدم و شبی نیز بر ما منت نهاده بد می گذراندید.
با درود فراوان
جناب آقای نوریزاد خسته نباشید
اقای طاهر احمد زاده رادمرد بزرگ ایران ، با گذشته بسیا ر روشن ، رنجدیده دو رژیم وشاهد اعدام فرزندان دلبندش ، اسطوره وسمبل ایستادگی ومقاومت در برابر ضللم های دو رژیم
او در زمان استانداری مشهد با دوچرخه در محل کار خود حاضر میشد .
درود بیکران بر او باد
آرزو می کنم روزی که خیلی دور نباشد جمال زیبای شما را در شهرستان خودمان ( آران و بیدگل ) ملاقات کنیم . یادآور خاطرات سی سال پیش ( سریال همه با هم )
آغوش ما به روی شما گشوده است . روزگاران سبز در پیش است . پایان شب سیه سپید است .
سلام
آقای نوری زاد
ظهرها از مدرسه که می آمدم مستقیم میرفتم پیش پدرم که در مغازه ای شاگردی میکرد
از بخت بد من فرزند بد قدم خانواده در شصت سالگی پدر نصیبش شده بودم وچقدر راحت بود به دنیا و مافیها اعتنائی نداشت
من کنار مغازه مشق هایم را می نوشتم وگاه صاحبکار پدرم خریدی که کرده بود به من می داد تا به خانه اش برسانم ودر ازای این کار پنج ریال به من می دادومن آن را کتاب می خریدم وگاه که پولی نداشتم از اقا رشتی که کتاب کرایه می دادکتابی کرایه می کردم تقریبا تمام داستان های میکی اسپیلین که قهرمان داستان هایش مایک هامر بود خواندم وقبل از آن ملک جمشید وملک بهمن وحسین کرد شبستری وبرای مادرم هم جوهری می خواندم که کتابیست در ذکر مصیبت
وظهر ها پدرم به من حتی المقدور غذای گرمی می داداخر من به زعم دیگران یوسف پدر بودم
پدرم همیشه موقع نهار می گفت غذا خورده است ومن مانده بودم که چه وقت وچه چیز این کنجکاوی کودکانه آزارم می داد
تا این که روزی به راز غذا خوردن پدر پی بردم
او نیمه نانی را در جیب کتش که زمستان وتابستان بر تنش بود می گذاشت ودور از چشم دیگران لقمه لقمه می خورد
ومن از آن روز دیگر نمی توانستم آن غذای گرمی را که اغلب آش یا سیرابی با نخود آب بود بخورم وبه هر اصراری بود لقمه ای به پدر می خوراندم
این پدر باور کنید یا نکنید مهم نیست چون من خود به راستی آن ایمان دارم ودهانم را بریا هیچ به گند دروغ آلوده نمی کنم این پدر تمام مثنوی را وتمام حافظ را وتمام قران را از حفظ بود وشعر میگفت دفتر شعر هایش را یا به قول خودش بیاضش را دارم
وما کل خانواده در پناه گرد سوزی به مثنوی خواندن پدر وتفسیر او گوش می دادیم ولی دوران خوبی بود فقر بود ولی ما خوب زندگی می کردیم چون سرافراز تلاش خود بودیم ودریوزگی نکردیم
وغرض از گفتن این خاطره کودکی
سرزمین ما پر است از انسان های با شرف پا به دامن پیچیده آبرو دار فرهیخته با دانش وگمنام به دنبال نام ونان نیستند
باخودشان رو راست هستند تن به خم کردن کمر نمی دهند ولی شما وامثال شما هر گز آنان را ندیده ونخواهید دید شما به دنبال نام هائی هستید که هر کدام در عالم شر وشور کباده کشی بوده اند وبه قول آن شاگرد پادو که گفت اوسا نخواستم قهر کردم کلیدو خواست پرت کردم این افرادرا به هر علت نخواستند واین ها چون مورد طرد حکومت قرا گرفتند قهر کردند مثل خود شما دوست عزیز
میان داری بودید خیلی از آن زمان نگذشته به چند تابلو که از برابرتان گذشته نگاهی بر سبیل یاد آوری بیاندازید شما هم برو وبیائی داشتید وفرهیخته ای هستید که خدا عالم است چرا قهر کرده اید هر چند قهر شما را جز مصلحتی ساختگی چیزی نمی دانم
من فرزند پدری هستم که پنجاه سال پیش گفت باید گردن آخوند گردن کلفت وپزشک نزار را زد چون هیچ کدام این دو به گفته های خودشان عمل نکرده وبه خود وآرمانشان خیانت کرده اند وخائن تر از جاسوس ووطن فروش کسیست که به خودش خیانت کند و میگفت کسی که به خود زنا کند به دیگران چه ها کند؟
وشما هم از سنخ همین ها هستید ومن قشری را به آن دو گروه اضافه می کنم ومی گویم گردن روشنفکری را که به تاریک فکری کمک می کند باید زد مثل بزرگتر شما شریعتی مثل خودت ومثل بسیاری دیگر که از صنف روشنفکر در طول تاریخ پیدایششان در این اب وخاک خیانت کردید و شایدبه تعداد انگشتان دو دست پاک ونیالوده وروشنفکر به معنی واقعی بوده اند نه مثل جلال بی جلال خیانتکار هروقت از روشنفکر جماعت نام میبرم دلم نمی آید جلال را از لعنت محروم کنم که با شریعتی گلشان از یک لجنزار بود
لطفا دست از این شامورتی بازی ها بر دار و چون من وشما به زودی همنشین قابل می شویم که به مزارش رفتی پس بهتر است خودت را مطهر کنی البته نه با آیات تطهیر
يلان را به زنجيرها بسته اند
به جهل و تعصب چه پيوسته اند
بزرگان دانش شدند گوشه گير
بجايش نمودند جاهل امير
چه كردند بي مهينان با وطن
كه رفته است شادي و آمد محن؟
ولي بازسازيم با جان خويش
وطن را كه زين جمع گشته پريش
« دريغ است ايران كه ويران شود
كنام پلنگان و شيران شود»
دستتان دردنکند با اینهمه گرفتاری ومشقت واوضاع اقتصادی بازهم بدنبال این برنامه های حمایت اززندانیان سیاسی می باشید بالاخص خانواده کوکبی که خیلی عالی بود.
سلام
هم سفر ميپذيري ؟