آثارهنری ایام زندان
چهار: آفتابگردان
قاشق های یک بار مصرف را بیرون نمی انداختم. بل آنها را می شستم ودرکیسه ای نگهداری می کردم. اطمینان داشتم ازآن ها می شود چیزی ساخت. بیش از دسته ی قاشق ها به قسمت اصلی یعنی به گودیِ آنها نگاه می کردم. بسیار. طوری که یک روزگودیِ قاشق ها نیز به من نگاه کردند. درمیان زباله ها بدنبال چیزی می گشتم که چیزی شبیه یک سینی یا یک طَبَق پیدا کردم. این سینی یا طبق جای مناسب برای چینشِ کله ی قاشق های من بود. سطح سینی را با خمیری که ازآمیختن خمیر روزنامه ی کیهان واطلاعات وخمیرنان سنگگ ساخته بودم پوشاندم وقاشق ها را یک به یک درکنارهم به درون خمیر فرو بردم.
می دانستم که درنهایت به یک طبقِ آفتابگردان دست خواهم یافت. با چیدمان گودیِ قاشق ها، گلبرگهای آفتابگردان من کامل شد. حالا قسمت میانی طبق باید شکل می گرفت. آقای تاج زاده تعدادی گوش پاک کن برای من فرستاده بود. چند تا درپوش بطری نیزداشتم. آنها راهم درخمیرکاغذ ونان فرو کردم. راستی گلبرگهای آفتابگردان چه رنگی اند؟ درتهِ یک شیشه مقداری رنگ زرد داشتم. حالا آفتابگردان من کامل شده بود. با این تفاوت که آفتابگردان من به آفتاب نیاز نداشت. اما با هرنگاه، مرا به تماشای آفتاب ترغیب می کرد.
اندازه: 20 در27 تاریخ ساخت: اسفند ماه 89 مدت ساخت: دو روز مکان: انفرادی – اوین
محمد نوری زاد
پنجم مهرماه سال نود ودو – تهران
اقای نوری زاد سلام
امکان دارد قلم مبارک را کج کنید وبه من جواب بدهید
من مطلبی می نوسم برا ی شما با کلیک کردن بر کلمه درج نظر می فرستم اما پس از آمدن روی صفحه ودیدن آن مییود تا مجدد با تذکر شما در صفحه باقی بماند ولی آمدن مجدد مطلب من میسر نمی شود وکپی آنر ا که دوباره میفرستم پیام می آید که این مطلب یک بار دریافت شده
لطفا بفرمائید اگر دریافت شده کجاست؟
به همین جهت مجبور می شوم به صفحه ای دیگر بروم ومطلبم را که مربوط به موضوعی مرتبط با صفحه ای دیگراست ارسال کنم که مقصود تا حد زیادی لوث می شود
راهنمائی بفرمائید امید وارم از دست جد سید ابوالفضل آب کوثر بنوشید
—————–
سلام دوست گرامی
از این مشکلات فنی ما فراوان داریم.
باید صبور بود دوست من
اینجا ایران است. جمهوری اسلامی ایران
با احترام
آقای ابوالفضل سلام
یکی دو ساعتی نوشتم که به عنوان جواب تقدیم کنم اما همه را پاک کردم
شما از طایفه شعبون بی مخ ها هستی و به نسب خودت افتخار می کنی ان وقت به من می گو ئی نژادپرست
به این میگن نعل وارونه زدن
///////////
شما برو آبتو بخور
————————–
سلام دوست من
اینجا محل گفتگوی با ادبان است. ناسزا ممنوع
با احترام
.
آقای نوری زاد سلا م
شما مجاز هستید با همسر وفرزندان من گفتگو کنید اگر یک نفر از اعضای خانواده ام گفتند که من در طول زندگیم با آنان حتا درشت گوئی یعنی با صدای بلند حرف زده باشم یا خدای نخواسته دستی به روی همسر وفرزندانم بلند کرده باشم
اول این که شما می توانید صدای ضبط شده انان را در سایتتان پخش کنید ودر مرحله بعد مرا به عنوان دروغزن که زشت ترین صفت است معرفی کنید
من در زندگی همیشه به جای دست پای مادرم را بوسیده ام جلوی پدرم هرگز پایم را دراز نکرده ام بااحترام با همسرمحرف می زنم به ایشان دستور نمی دهم از ایشان چای یا یک لیوان آب هم درخواست نمی کنم وتاکنون کلمه ایبه زشتی نگفته ام راستی این کلام را من نه رد می کنم ونه تائید و آن این که همسرم می گوید تو هم همسرم هستی وهم پدرم البته اختلاف سن ما یکسال ونیم است که از لحاظ سنی من بزرگترم
وآقای نوری زاد در حالی که روانم آشفته میشود ونفرت سراپایم را به آتش می کشد برای دلخوشی همسرم هر صبح که خانه باشم برایش زیارت عاشورا می خوانم
به شرافت همه یشرافتمندان سوگند یاد می کنم یک کلمه در این مطلب اغراق نیست شاهدان حی وحاضرند وزنده
هستند
البته من از شما می ترسم وبرای صحت عرایضم می توانم شماره تلفن شما را بگیرم وبه همسرم بدهم تا با شما تماس بگیرد وهرچه خواستید از او بپرسید البته درباره سیره رفتاری من در زندگی با اهل خانه وبستگان نزدیکم
ولی همه جور گفتاری را به زبان جاری کردن می توانم هم با قهوه خانه نشینان مولوی ومیدان سبزی هم با بچه های دروازه غار وهم با آدم های فرهیخته چون استادم دکتر دادبان استادم دکتر عراقی استادم دکتر آزمایش که همه در دانشکده حقوق دانشگاه تهران به من نه تنها درس قانون اموختند که به من یاد دادند به پیرامونم نقادانه نگاه کنم وهرگز به پلشتی تن در ندهم یک توضیح هم بدهم من از درس حقوق ومدرک آن یک ریال در آمد کسب نکرده ام
آقای نوری زاد نوشته های مرا اگر می توانید در یک جا جمع کنید من به ساحت انسان هرگز اهانت نکرده ام من به شعبون بی مخ ها میتوانم به زبان خودشان گفتگو کنم واگر در باره شما هم حرفی می زنم به شخصیت فردی شما کاری ندارم شما انسانی هستید محترم با خانواده ای محترم با رفتاری محترمانه
وحرف من با شما بسیار روشن است با شمائی که از آن چه که باید باشید ونیستید
با نوری زادی که در درون شما هست وسرگردان است اسلام وشیعه را قبول می کنید ودر عین حال چرکی های آن را پاک می کنید طبق همان قانون شرع شما این دیگ روغن فضله موش در داخلش افتاده تمامش نجس است البته من معتقد به دیگ روغن بودن اسلام ومذهب تشیع نیستم چون از اصل نا صواب ونابجا وسرشار از انحراف است هم واضعش منحرف است وهم چیزی که وضع کرده وپیروان چشم بسته منحرف نیستند به کجراهه افتاده اند
وباز تکرار می کنم ومی گویم من بی ادب نیستم وروا نیست نعل وارونه بزنید وبه جای یک مذاکره معقول وشنیدنی با ذکر ادله روشن وبدون سفسطه وپرو پاگاند تبلیغ بی ادبیم را در ذهن کاربران جا بیاندازید
——————-
سلام دوست گرامی
شما به فحاشی خو گرفته اید. مشکلی است که باید خودتان – آری خودتان – بطور ریشه ای حلش کنید. مرور نوشته های شما و آنچه را که من حذف کرده ام و شأن انسانی من اجازه نمی داد فحش های شما را منتشرکنم آنچنان ساحت انسانی شما را مخاطب قرار می دهد که شما را چاره ای جز سپر انداختن باقی نمی گذارد. من یا باید این فحش های شما را به اسلام و ادیان دیگر و قرآن و پیامبر و امامان را که برخی از آنها هنوز در نوشته های شما هست باور کنم یا این که فروتنانه می فرمایید برای همسرتان – برخلاف میلتان – زیارت عاشورا می خوانید. شما برای چه به این نفاق بزرگ روی برده اید؟ شما که همه ی اعتقادات اسلامی و شیعی و یهودی و مسیحی و همه و همه را به زشت ترین الفاظ می نوازید چرا این دگرگونی را از همسرتان نمی خواهید و فروتنانه و لابد از سر ادب برای او زیارت عاشورا می خوانید؟ بزرگی مردان دراین است که مردم را عیال خود بدانند. شما هرگاه – درحالی که باورهای مردم را قبول ندارید – درکنارشان بودید و از درد و داغشان خبرگرفتید مردمی هستید. نه این که برمردمی که مثلا جاهلانه حسین حسین می کنند شلاق بزنید. دوست من، روفتن جهالتهای فرهنگی به صبوری و ادب و تقویت بنیه های انسانی محتاج است. شلاق ناسزای شما همه را از شما می راند. همه را. شما برای چه فحش می دهید؟ برای تنبیه ؟ یا برای تنبه؟ تابحال چه کسی را سراغ گرفته اید که فحش خورده باشد و به راه آمده باشد؟ بهرحال دوست من، اینجا وادی ادب است. ما به نقدهای تند اما منصفانه و مودبانه بها می دهیم اما از نوشته هایی که درآنها نویسنده با فحش هایش جاری است پرهیز می کنیم. این را عقل می گوید. همان که همه ی ما سنگش را به سینه می زنیم.
با احترام
.
با عرض پوزش مطلب آن الدنگ ناشناس بدون اسم در صفحه بسیج درج شده بود که سهوا صفحه سفر به مشهد ذکر شد ببخشید آقای نوری زاد
——————-
سلام دوست گرامی
نوشته ی شما بخاطر ناسزا حذف می شود.
من مانده ام شما با این الفاظ رکیکی که از دهان قلمتان فرو می ریزد چگونه با همسر و فرزندانتان زندگی می کنید. مگر ممکن است یکی اینگونه فحاش باشد و خانواده اش از این ناسزاها بی بهره؟
خدا به آنها صبر بدهد.
با احترام
.
نوشته ذیل خطاب به فردیست که در باره ا م زیر تیتر سفر شما به مشهد نوشته بود هرچه سعی کردم از طریق همان صفحه جوابش را ارسال کنم پیام داده می شد که این مطلب تکراریست ام اثری از آن وجود نداشت لذا ناچار شدم به صفحات دیگر که تحت عناوینی دیگر بودند مراجعه کنم که سرانجام در این صفحه موفاق شدم باجری بودن کامل کارم را به سر انجام برسانم
آقای نوری زاد یک دست مریزاد هم به باید به شما بگویم که انگار صد سال است با من آشنائی
هرچند در یک مسیر رهرو نیستیم
ادم بی نام ونشانی که به نوشته من ودر حمایت از آقای نوری زاد خشتک جر داده ای
اول این نوشته من خطاب به تو شعبون بی مخ است که متر نکرده پاره کردی
تو آدم پهن مغز نوشته هایم را خوانده ای که حرف مفت میزنی
وقتی امثال تو را که هیچ چیز را درک نمی کنید وبارز ترین صفت شما بی مخ بودنتان هست روبرو می شوم از به دنیا امدنم شرمسار می شوم
تودر مقام قضاوت نیستی که شکر زیادی می خوری
/////////////////
————————
دوست گرامی سلام
مابقی نوشته ی مطول شما حذف شد. ما را در اینجا با فحاشان وبی ادبان و ناسزا گویان گفتگویی نیست.
با احترام
سلام
عزیزم برادرم بزرگوار نوری زاد عزیز
من بر اسب چموشی سوار نیستم من مثل شما انسانم من مثل شما دلی دارم که در ان محبت به تمام انسان ها وجود دارد من در دایره بسته ای به اسارت نیستم من قران خوانده ام من روضه رفته ام نه کم که بسیار وخوانده ام تا آن جا که توان داشته ام حالا اگر به زعم شمامن بر اسب چموشی سوارم ودر دایره بسته ای میتازم نظر شماست ومحترم ولی من با توجه به این لطیفه یا هر نامی که دارد رفتار می کنم
شخصی کاسه ای ماست در دست کنار دریا نشسته بود وبه دوستش می گفت با این ماست واین آب چه دوغی درست میشد دوستش گفت این که نمی شود ماست به دست گفت می دانم نمی شود ولی اگر می شد چی میشد
ومن به اندازه توانم در هر محفلی ومجلسی وصفحه ای حرفم را می زنم وبا اعتقادی که به خرافه زدائی برای پاک زیستن مردم دارم کارم را ادامه خواهم داد ولی عصیانم بر شماست نه بر میلیاردها معتقد به دین آلوده به خرافه اند.چرا با قصه ای آن را شرح میدهم
منصور حلاج را بر دار کرده بودند ومردم به عنوان یک مرتد به اوسنگ میزدند ودم بر نمی آورد گویا شبلی هم از آن جا میگذشته وبرای شنا کردن در مسیر آب او هم سنگریزه ای به جانب حلاج پرت می کند وناگهان فریادمرد به صلیب کشیده از درد بلند میشود می گویندتواین همه سنگ درشت خوردی دم نزدی چرا به یک سنگ ریزه چنین فغان برآوردی گفت آنان که بر من سنگ زدندنمی دانند من چه می گویم ولی این کس که سنگریزه برمن زد می داندمن چه می گویم
آقای نوری زاد عزیز من از دست کسانی فغان بر می دارم که می دانند وسکوت می کنند
یکی داشت با کوزه آب می خورد شخصی به او گفت با کوزه آب نخور شعورت کم می شود گفت شعور یعنی چه گفت هیچ آبت را بخور
ولی شما که نمی پرسید شعور یعنی چه شعور دارید چرا آن را می فروشید وخودرا به کوچه علی چپ می زنید
شما نیک می دانید که هیچ کاتولیکی پروتستانی را قبول ندارد وهیچ اهل تسننی شیعه را مسلمان نمی داند وهیچ شیعه ای بهائی را داخل دین نمی داند
شما چرا به شکستتن چارچوبی ادعا دارید که شکستن آن یعنی خروج از محدوده هرچه در آن چارچوب است واگر به عقل استناد می کنید قران نمی تواندبا هزار من سریش به عنوان گفتار خداوندی عظیم به ریش خدا بچسبد
حالا به خداشناسی شما که از دریچه عقل مورد شناختش قرار می دهید کاری ندارم چون حرف بسیار باطلیست وشما خدارا باید از مدلی که برا یتان تعریف شده بشناسید یعنی باید بع عدلش ایمان داشته باشید به مهربان بودنش یقین داشته باشید وگرنه در دایره هیچ مذ هبی نمی گنجید وشما اصرار دارید که بفرمائید پیرو دینی وپیامبری هستید وهمین جاست که کمیت شما لنگ می شود خدا را نباید با صفات آدم ها اعم از خوب یا بدش شناخت
خدا هست همین کافیست اجازه بدهیم در جای خودش بنشیند وخدائی کند
چون ثابت شده وقتی به زمین تشریف می آورند مصادره می شوند میشوند خدای ابراهیم وعیسا وموسا ومحمد وبودا وزرتشت وخلاصه هرکدام انگی به ایشان می چسبانند ومیشود کلیم یکی روح یکی حبیب یکی واین باعقل وشعور منافات دارد
خدا کلیم همه است حبیب همه هست وروح همه هست ولی در جایگاه خودش نشسته با کسی چی چی باچی ندارد زیر عبای کسی نمی رود با کسی صحبت نمی کند پیغام پسغام نمی فرستد جهان را به واسطه نور پنج تن خلق نمی کند آیه تطهیر صادر نمی کند که اگر می کند برای همه زنان است فرقی ندارد چه عایشه باشد چه پری بلنده هردو مخلوق ومحبوب اویند برایش فرقی ندارد چون شعور دارد حاکم که نیست فرمان بدهد این مرتد است این کافر است این یهودیست و وای به وقتی که یهو.دی باشد زن خوشگل هم داشته باشد
چناب اقای نوری زاد من به میلیاردها انسان می گویم خدا در زمین تشریف ندارد خدا قاصد ندارد خدا توانا تر از این است که نتواند ملکش را اداره کند وشاه نیست ولی فقیه نیست که مشیر ومستشار ومشاور لازم داشته باشد چون دیگر خدای نیازمند به این اسباب ووسائل وآدمی که خلق کرده هست از مرتبه خدائی تالاپی میفته پائین میشود رع می شود یهوه می شود شریک پسرش عیسا خان می شود الله واین اسامی دور از شان خداست هرچه هرکه می خواهد اورابنامد ولی به زمین نزولش ندهند این جا دیگر خدا می میرد
خدا به ما اسباب داده وحتا آدم های با شعوری برای هدایت آفریده اما مقام الوهیت در زمین پخش نکرده وانسان باید با عقلش وبا گرفتن راهنمائی از مثل خودش ولی از نوع انیشمندش که ادعای نبوت وامامت وولایت وفقیه بودن نداشته باشد کاسب محترمی باشد ولی چون شعور بیشتری نصیب برده یک ساعت از وقتش را به هدایت مردم بگذراند بدون ادعای الوهیت
آقای نوری زاد من بر اسب چموش سوار نیستم من بیرون از دایره ای که خود در ان به اسارت می چرخید ایستاده ام خدای من با خدای کسانی همسان است که شعور را به عنوان شاخص راه می شناسند وباید چنین شود حالا می گویم اگر بشود چه می شود واگر انسان در این مسیر گام بر ندارد بازهم فرقه های بیشتری پیدا خواهند شد باید هر چه از آسمان آمده که بر مردم تسلطی سلطانی بر بنده را روا داشته باشد دور ریخت انسان باید در زمین به خود بیاید وتکلیفش را باخودش معلوم کند
آقای نوری زاد زخم دل من شما هستید برادرم هست هم وطنم هست
به شرف خدای آسمانیم که منزه است از وابستگی به هر دینی من از مال دنیا پشیزی ندارم نان شب ندارم بازنشستگیم را چون شیر مادر حلال کرده ام برای دیگری وخانه ای ندارم استری ندارم
وخوب شاید این را نوعی حماقت بدانند هیچکدام این ها را دوست ندارم
دنیای من مثل دنیای شما نیست این لب تابی که با ان کار می کنم متعلق به من نیست وصاحبش اگر اراده کند می تواند بگوید دیگر با ان کار نکن خواهش نمی کنم که کار با این را ادامه دهم سالیان طولانیست با همسر ارجمندم زندگی می کنم ایشان نمی داند که من چه غذائی دوست دارم ونمیداند ایا تا کنون غذای شوری شیرینی تلخ داشته یا نه
آقای نوری زاد من زاهد نیستم من عابد نیستم من هیچ دینی ندارم چیزی جز انسان برایم مقدس نیست وسعی می کنم بسیار جریده رو باشم که فرموده اند جریده رو که گذر گاه عافیت تنگ است
شما ودیگر کسان بزرگ هستید ومن به شما به عنوان انسانی که با دانائی نشست وبرخاست داردنگاه می کنم واز این نوشتن ها می بینید که شکر خدا شهرتی فراهم نمیشود که یک بار عرض کردم خرم دل ان که مشهور نشد
به همین هم کلامیمان قسم به هیچ حزب سازمان مکتب ودستگاهی وابسته نیستم ووجهی دریافت نمی کنم. زندگیم با خوابگردی می گذرد نمی فهمم روزی روزانه ام از کجا میرسد نمی دانم چه وقت تشنه هستم گرسنگی را بسیار خوب تحمل می کنم ولی قدیس نیستم
زن را خیلی دوست دارم ولی به زن تعدی نمی کنم وگدائی نمی کنم هرچه خداداد به همان راضیم البته خدای من در زمین نیست وراستش کاری به کار هم نداریم
خوابگردی من اعجاز نیست طبیعت این را به من ارزانی کرده که زیاد شاد نباشم زیاداندوهگین نباشم بر مرده گریه نکنم به بیماری ومرض آشفته حالی نشان ندهم
چون ناشناسم ومی خواهم آشنایم شوید از خودم هرچه که هست می گویم قدیس نیستم معمولی معمولی معمولی هستم آنگونه که در حیطه عملم کسی را نیازارم وخوب این را هم خدایم به رایگان به من عطا کرده من چیزی را کسب نکرده ام نخواستن را خدا به من هدیه داده برای خواهش های فردیم وخواستن را به من عطا فرموده که دیگران را بخواهم وباور کنید اگر نجات انسان را در گریز از دین که فاسد کننده ترین ماده برای ویرانی روح است نمی دیدم دلم نمی خواست شما را ازرده کنم
آقای نوری زاد من خلوصم را وعصاره وجودم را باشما ودیگر خوانندکان سایت شما در میان می گذارم قصدم توهین به کسی نیست وادله ام اگر با ترازوی خرد سنجیده شود میشود به صداقت گفتارم پی برد
اگر کل جمعیت جهان هم پیروان ادیان مختلف باشند من بدون داشتن کوچکترین کینه نسبت به آنان خئمتشان عرض می کنم راه را طی نمی کنند وبیراهه ای را انتخاب کرده اند که تعدادی معدود در این بیراهه دکان باز کرده وآنان را می چاپند
البته این را عرض کنم جهان به سوی شعور پیش میرود هم اکنون بسیاری همزبان وهم فکر ومانوس با نوع اندیشه ام هستند ببخشید خود خواهی کردم باهم در یک راه هستیم ومن چون /آنان می اندیشم وبعضا نیز آدم های باسوادی هستند وهمه چون من بضاعت دانششان اندک
جهار هزار امامزاده که طبق آمار دولتیان در مملکت ما وجود دارد نشانه جهل وخرافه پرستی ما نیست؟ پس ببینید ما هنوز خیلی از قافله عقب هستیم وآخوند جلو در قدم اول حرکت انسانی ما باید محو خرافات بارز باشد
که خوب می دانید این نمی شود به واسطه همان چارجوبی که عرض کردم چون آخوند می داند برچیده شدن امامزاده ها یعنی از پی بنای سالوس وخرافه چند آجر وشاید نصف پی فرو ریختن است وبرای تداوم این خرافه بزرگ اگر فرزندش مخافش باشد دریغ نمی کند ومفسد فی الارضش می کند چون هر کاری مجاز است حتی نامه نویسی شما اما نباید دکان کاسبش را خراب کرد
خوب امید وارم اسب چموش را از من بگیرید واز دایره بسته نیز بیرونم اورید البته این ها به زعم شماست ومن چنین نیستم
————————-
سلام دوست من
من – محمد نوری زاد – یک مسلمانم. یک شیعه ام. و به این که مسلمانم و شیعه ام غرور می ورزم. درست مثل غرور یک یهودی به آیینش . وغرور یک بهایی. وغرور یک بی دین به دینی که ندارد. والبته دراین غرور متوقف و متعصب نیستم. سخنان امثال شما را می شنوم و می خوانم و از نکات خوبش بهره می برم و نکات ناشی از عدم اطلاع گوینده را کنار می گذارم. اهل خرافه نیستم. ازمسلمانی انصاف و ادب و مهربانی و سیرت نیکویش را و اعتقاد به آخرتش را بسیار دوست می دارم. ازاین که به فردایی معتقدم که درهمین امروز پایه هایش محکم می شود و شکل می گیرد ودر آن فردا برگه های آزمونم را مطالعه و نمره می دهند سرشار از تعهدم. من مسلمانی هستم که جانم را برای آزادی یک غیرمسلمان فدا می کنم. یک مسلمانم که با خورشید عقل تاریکی ها را در می نوردم. از درشت گویی ها و تلخ گویی ها و ناسزاهای مخالفان صبورانه عبور می کنم. و برکلام متین اما منتقدانه احترام می گذارم. سخن درست را از هر بنی بشری – اگر چه دشمن – می پذیرم. اینها که گفتم همه از مسلمانی من است. از تشیعی که بدان معتقدم. تشیعی که مرا به رعایت حقوق دیگران تحریص می کند. احادیث چرک و غیرعقلانی چسبیده به اعتقادم را می روبم و بیرون می ریزم. درقرآن غواصی می کنم و آن را برای امروزم چراغ می کنم. مسائل تاریخی اش را به تاریخ وامی گذارم و مشعل های هدایتش را برمی گزینم. آنجا که می فرماید: لا اکراه فی الدین ، همین سخن، مرا به آنانی که دین ندارند اما آزاده اند نزدیک می کند. یا به آنانی که هر دین دیگر دارند.
خلاصه دوست من
اگر بنا بر اسلام روبی داری کمر همت ببند که من نیز دراین راه با توام. هرچه از خرافه بگویی زحمت ما را کاسته ای و ما سپاس تو را می گوییم. خدای ما و پیامبر ما و امامان ما همه به راستی و لبخند و مدارا دستور فرموده اند. وگرنه از گردونه ی بزرگی سقوط می کردند. وقتی حادثه های امروز را تحریف می کنند چرا گذشته های تاریخی تحریف نشده باشند؟ پس با چراغ عقل هرکجا که بروید ما با شماییم. این از مسلمانی ماست. این نیز بگویم که من و امثال من پیش از آنکه مسلمان وشیعه باشیم ایرانی هستیم. در راه سرفرازی ایران و ایرانیان فدا می شویم و بی هیچ ادعایی تا پای جان با خلافکاران و زشت کاران و نابکاران درمی افتیم و پیش پای یک رهگذر ناآشنا اما مظلوم زانو می زنیم و در رسیدن به حقش با اوییم و درکنار او. این را نیز از مسلمانی خویش آموخته ایم. این نیز بگویم وبگذرم: که دین داری ما هرگز مزاحم بی دینی کسی و کسانی نیست. ما مجاوران خوبی برای سایرینیم. هرچند خاطرات تلخی از دیرینگان ما در حافظه ی تاریخ مانده باشد. ما کاری به این نداریم که در گذشته های دور ونزدیک هیچ جامعه ی دینی و شیعی شایسته ای نبوده بل تلاش می کنیم به جامعه ای شایسته دست یابیم. اگرچه غیرشیعی.
با احترام
.
سلامآقا یا خانم javaoیزرگوار جناب آقای نوری زاد اجازه ندادند مطلبم کامل به دید کاربران عزیز برسد
وگرنه می خواندید که هرگز به کسی توصیه نکرده ونخواهم کرد که عبادت کنند
انسان ها باید زندگی کنند وعبادت هم اگر بر مبنای اعتقاد باشد ونه تقلید کاریست که به کسی ارتباط ندارد ویحتمل زیبا تر است که در جلوت نباسد وجای مهر تو پیشانی درست نکنند
چیزی دیگر واز جنسی دیگر گفتم که نوری زاد باهوش تر از آن است که حرفم را متوجه نشود ولی مصلت اندیشی این نازنین ایجاب می کند من را از سر واکند ومطالبم را نصفه ونیمه در سایت نشان دهد
شما هم نمی دانم با برادر زرتشت یاری یا با برادر محمد پیامبر مسلمونا؟
مطمئنن هیچ عبادتی برتر از عمل و انجام کارهای هنری نیست.
این رو در جواب به دوستی میگم که گفته شما در زندان بجای عبادت اثر هنری خلق میکردین.
یا به عبارتی دیگه:
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی/ به عمل کار برآید به سخندانی نیست
چه چیز بهتر از هنر و عمل! آیا عبادتی بالاتر از عمل به پندار و گفتار و کردارنیک وجود دارد؟
سلام آقای نوری زاد
برادر ادیب سرعت کند بی معنیست چون این دو کلمه نه صفت وموصوف هستند ونه مترادف وخلاصه بکار بردن آنها باهم از طرف جناب دانشمند ادیب فرزانه نوری زاد بعید است
بردیا استقامت گرامی
سلام
در بحث پیرامون ناسزا در اسلام ، به سرکار مریم خانم عرض کردم که در علوم قرآنی تبحری ندارم . اکنون نیز مجددا همین را می گویم . در حقیقت نیز من در خود چنان آمادگی را ایجاد نکرده ام که در این گونه بحث ها وارد شوم . در عین حال با همین بضاعت اندک ، کوشیده ام تا به ابهاماتی که سرکار مریم خانم مطرح کرده اند ، بپردازم . بخشی از این تلاش پیش از این منتشر شد و شما ملاحظه نمودید.با این حال آن چه منتشر شده بخش اصلی بررسی نیست . اکنون بخش بعدی نوشته ، آماده شده است و در صورتی که جناب نوریزاد صلاح بدانند ، در ذیل پست جدید آقای نوریزاد تحت عنوان “یک سفر، شش دیدار، یک مصاحبه ” منتشر خواهد شد. تلاش من این بوده است که این ایده ی سرکار مریم خانم را که می فرمایند علت ناسزاگویی ایرانیان ، به تربیت دینی آن ها مربوط است ، واکاوی نمایم . در این راه کوشیده ام به دور از تعصب و البته فارغ از جزمیت ، موضوع بررسی شود . اگر فرصت شد ببینید و نظرتان رابفرمایید .
ارادتمند
سید ابوالفضل
سلام بانوی خوب
اگرمشتاق تداوم این بحث خوب و شایسته اید، حیف است که نوشته های نازنین خود را درپست های قدیمی شده و به آرشیو پیوسته قراردهید. این بحث با مختصری گرایش به پست اصلی می تواند در نوشته های روز وجدید ادامه پیدا کند. چرا که بسیاری از خوانندگان به مطالعه ی نوشته های جدید بسنده می کنند و ای بسا به مطالعه ی نوشته های کهنه شده اشتیاقی نداشته باشند.
سپاس فراوان
***************************
جناب نوری زاد بزرگوار
این حرف های خود شماست در ذیل پست “پیام محمد نوری زاد به زندانیان سیاسی: بیرون نیایید”! که عینا به مریم خانم گفتید که در پست های جدید حرف هایش در مورد اصلاح طلبی و خیانت خاتمی را بیان کند و نه در پست های قبلی. واضح است که حرف های قدیمی در مود خاتمی و اصلاحات با پست های جدید در مورد گل آفتابگردان و یا هنر شما در زندان تطابق ندارد ولی شما خودتان اینجور گفتید. بقیه نظرات در پست آثارهنری ایام زندان (آفتابگردان) را هم که نگاه میکنم اکثر اون ها هیچ ربطی به موضوع اصلی ندارند. من که معتقد به لیبرالیسم هستم فکر میکنم حرف های این دختر به خوبی دروغ شما در احترام به همه عقاید و نظرات رو نشون داد. شما هدفتون تبلیغ دین اسلام برای بهره برداری از اون به نفع یک عده خاص بود (یک خدعه جدید). وقتی دیدید که مردم دیگر فریب حرف های شما را نمیخورند، رای به اینکه سایت از ریخت می افتد را دادید. همچنین تعصب عمیق دینی، مانع از بیان حرف های مخالفان خواهد شد که به خوبی در مورد شما واضح است. به قول خود مریم خانم: این هم یکی از حقه بازی های آدم های دین دار است که هیچ وقت واضح حرف نمی زنند و همیشه در لفافه هستند.
در پناه لیبرالیسم
سلام مریم خانم
مخاطبم قرار دادید ومطالب ارزشمندی از دروغ ودغل اسللم پنا هان نگاشتید
واگر فرصتی هست به نوشته های اندکم در ذیل چند تیتر آقای نوری زاد مراجعه بفرمائید
آقای نوری زاد می فرمایند شریعتی وبازرگان به گذشته مربوط هستندوقبل از این که به سراغ معرفی شدگان ایشان بروم مطلبی را برای روشن شدن هرچه بیشتر عرایضم می نویسم
پسرم در حادثه آتش سوزی تنش به شدت سوخت معالجات انجام شد ولی به علت عدم بضاعت آثار سوختگی را نتوانستیم از تنش زایل کنیم واینک بزرگ شده با تنی سوخته که خودرا مقید به استفاده از دستکش وپوشیدن بلوز یقه گرد می کند وهرگز به شنا نمی رود
این آثار سوختگیست وبرای تمام عمردرتن فرزندم باقیست
شریعتی بازرگان جلال آل احمد والا ماشا الله روشنفکران ریز ودرشت گذشته آتش به جان ومال وملک وملت وناموس وشرف ایرانی زدنمد آثار شوم این آتش سوزی روشنفکران اخته زخم کریه جمهوری اسلامیست برپیکر مردم وامثال نوری زاد ها وسروش ها وفنائی اشکوری وعبدالعلی بازرگان که شما دروغ هایش را آشکار کردید بر این سوختگی شدید چنگ می کشند
چنگ کشیدن اینان دفاع از اسلام است وپا برجائی خرافات
نمی دانم چرا این روشنفکران انسان ستیز به این موضوع توجه نمی کنند که هر دینی ونشات گرفته از آن دین هر مذهب انگیخته شده از هر دین دارای کادری مشخص است که شما نمی توانید از این کادر خارج شوید
جنس در هم است اگر شیعه را پذیرفتی حق نقد حسین ورفتار وکردار وگفتارش را نسبت به ایرانیان نداری اگر شیعه را پذیرفتی کشتار یهودیان توسط علی را باید امری مقدس بدانی اگر شیعه را پذیرفتی باید مصوبه مجلس را برای ازدواج با فرزند خوانده را بپذیری
خانم مریم خانم وشما می بینید برادر بزرگوار نوری زاد در پاسخ شما وناشناس چگونه جا خالی می دهند ومن هم که قاق هستم هر از چندی یک برچسب بی ادبی زیر نوشته ام می چسبانند وتمام
آقای نوری زاد می خواهد خودرا به جزئیات بچسباند واز واقعیات اصلی و تلخ بگریزد وبه همین جهت در دایره بسته وحقیر سفر به مشهد وگل آفتاب گردان درست کردن وپای بچه بهائی را بوسیدن دور میزند وپشت این اعمال سخیف ونامه نوشتن های کثیف پنهان میشود
آقای نوری زاد اصل وریشه خراب است هرس کردن جز به تنومند شدن این شجره ناپاک منجر نمی شود
قران به طور کلی باید رد شود واگر تا کنون انسان اندیشمند به تهی بودن کل آن پی نبرده باشد دیگر انسان امروزی ودارای شعور نیست
اگر شما ملا حظه بفرمائید می توان قران را در چند مبحث کلی دسته بندی کرد که نوشتن مجدد آن تکرار بیهوده است چون در این سایت به این موضوع پرداخته ام
خانم مریم خانم
آقای نوری زاد کراوات به یقه پیراهن شیکشان می بندند وبا شورت اسلیپ وارد خیابان می شوند
حداقل این انسان که داعیه روشنفکری ومتمایل به انسانیت است باید دست از اقداماتی که روشنفکران نابکار گذذشته وحال انجام می دهند تا مردم را کماکان در خرافات نگهدارند دست بر دارد
من پیشنهاد می کنم اگر برایتان میسر است سایتی را تحت نام شعبده بازی نوری زاد درست کنید تا بابردن مطالب ایشان به آن سایت وبازبینی کارها وگفتارشان پرده از روی اعمال سامری وارشان کنار زده شود
سروش که ایشان نام بردند به جای اگاه سازی مردم وکندن کثافت خرافه از پیکرشان برای آن ها تفسیر دعای ابو حمزه ثمالی را می نویسد
این
اقای کدیور با جدیت کامل در دیار غربت یکی به نعل می زند یکی به میخ ولی از پله اسلامش پا پائین نمی گذارد وتنها فرنگ نشینی را به عنوان دلیلی بر روشنفکریش در آستین دارد
وکلا هر که هر چیز در باره توضیح هرگونه مبحثی از اسلام بپردازد جز ماله کشی کار دیگری انجام نداده
آقای نوری زاد مصاحبه ای با آقای فنائی انجام داده اند که این اسلام شناس مرجع آقای نوری زاد در چند خط کلی تناقض گوئی دارد ایشان اخلاق را مقدم بر دین می دانند ولی معتقدند هر تفسیری از دین باید با اخلاق سازگار باشد وگرنه درست نیست شما این مصاحبه را درسایت آقای نوری زاد بخوانید
واما سخن من با شما عزیز برادر شما یک خانم هستید ودر جامعه اسلام زده زندگی میکنید یعنی در سایه توجهات این دین آسمانی وبرترین دین جنس دست دوم هستید واگرچه در واقعیت امر نیز چنین موردی مصداق عینی وتاریخی دارد ولی این دین جهان شمول حیا را خورده آبرو را قی کرده ورک وراست گفته که شما شاید یک کمی انسان باشید چون لازمست با شما مشورت کرد وهرچه گفتید برعکس آن عمل نمود شهادت یک نفر شما مورد قبول نیست نصف مرد ارث می برید به فرمایش امام صادق اگر کنیز باشید وآزاد نباشی می شود دسته جمعی شما را به اطاق خواب برد من جسارت نمی کنم فرمایش امام است
اگر حالتان خوب نبود ونتوانستید مدتی جوابگوی خواسته های کثیف مرد گردن کلفتتان باشید باید کتک بخورید من نمی گویم قران عزیز می فرماید واین ها قسمتی از احترام به حقوق زن در اسلام است واگر نه ساله شدید وفرق بین دوغ ودوشاب را ندانستید اسلام عزیز مجوز داده شما را به نکاح یک مرد گردن کلفت در آورند تا هر بلائی که می خواهد سرتان بیاورد
مریم خانم واقعا ببخشید تمام حرف های من بیان همین واقعیت هائیست که آ قای نوری زاد به آن ها بی ادبی می گوید ونوشته ام را حذف می کند شما قضاوت کنید من از خودم حرفی زدم؟ مگر من فرمایشات قران عزیز وامامان معصوم را ننوشتم پس آن ها بی ادب هستند که چنین حرف های زشتی را زده اند که اقای نوری زاد آن ها را به من منتسب می کند وجریمه ام می کند
این سخن بگذار تا وقتی دگر
—————
سلام دوست گرامی
به این نوشته ی خود دقت کنید:
……..اگر شیعه را پذیرفتی حق نقد حسین ورفتار وکردار وگفتارش را نسبت به ایرانیان نداری اگر شیعه را پذیرفتی کشتار یهودیان توسط علی را باید امری مقدس بدانی اگر شیعه را پذیرفتی باید مصوبه مجلس را برای ازدواج با فرزند خوانده را بپذیری……………
این نگاه شما متعلق به دایره ایست که درآن سیرمی کنید. وگرنه من و شیعیان بسیاری همه ی پدیده های فکری و اعتقادی را به گردونه ی عقل می سپاریم و هرچه را که عقلانی نیست نمی پذیریم.
ما شیعه ایم و هرکه را که بخواهیم نقد می کنیم. به حکومتی که اسمی از تشیع دارد و رسمی از معاویه نداریم. و به مردمی که درخرافه بوده اند و خواهند بود.
بله ملاک ما عقل است. ما حتی به خدا نیز از دریچه ی عقل می نگریم. این خواست خود اوست.
راستی فکر نمی کنید زیادی در یک عصبیت حلقه گون گرفتار آمده اید؟ جوری که هرچه عبوس می شوید و تلخ می گویید اقناع نمی شوید. یک نصیحت دوست من، یکجا باید از این اسب چموش پیاده شوید. عصبیت را می گویم. یا تعصب را . زخمی که شما بردل دارید بجور دیگری نیز التیام می یابد. چگونه؟ عبور کنید. از هرچه بوده و هرچه که هست. ریسمان عقل را بگیرید و پیش بروید. اجازه بدهید ادیان زمینی و آسمانی براه خودشان بروند. شما با میلیاردها انسان معتقد که نمی توانید در بیفتید. خودتان را می فرسایید. شما بجای بارش ناسزا برسر یک جماعت، بیایید و خودتان را ثابت کنید. راه خودتان را تبلیغ کنید. بجای این که به جماعتی بگویید اعتقادات شما فاسد و ناجور است بیایید و درباره ی زیبایی های اعتقاد خود بگویید. که اگر این بکنید نتیجه ی بهتری می گیرید.
با احترام
.
آقاى نوريزاد عزيز
لطفا ما خوانندگانتان را از نوشته هاى مريم ،و دانشجو محروم نكنيد. مى توان از اين دو دوست انديشمند خواست در ادامه بحث مربوطه در پست هاى قبلى مطلبشان را منتشر كنند. مطمئن باشند كه كسانى كه پيگير باشند، به پست هاى قبلى سر مى زنند.
مطلب مريم در مورد روشنفكران دينى و بخصوص شريعتى بسيار بسيار جالب بود.
ايشان نوشته آقاى بازرگان را در مورد اعجاز قران به زيبايى نقد كردند، بجز اينگونه اعجاز! هاى رياضى ، بسيار مى بينيم روشنفكران دينى بعد از يك اكتشاف علمى يا اختراع مى پرند وسط و مى گويند اين از ابتدا در قران بوده و دانشمند بيچاره را سنگ روى يخ مى كنند! توجه كنيد كه هيچوقت قبل از آن اختراع يا اكتشاف، آن را در قران رد يابى نمى كنند! يعنى الى الابد هر چيزى كشف يا اختراع شود بعدش! توسط اين حضرات روشنفكران دينى از قران استخراج مى شود. اينگونه عوام فريبى از اين اشخاص كه اكثرا عناوين دانشگاهى را نيز يدك مى كشند خجالت آور است. خوب است به اين موضوع نيز پرداخته شود.
————-
حتما آنیتای گرامی. اجازه نمی دهیم دست از نوشتن بکشند.
التماسشان می کنیم.
حتما
با احترام
.
آقاي نوري زاد چراشما كه ازمريم خانم خواسته ايد به سايت مبلغين اسلام برن بهترنيست اين آقايان علما به سايت شما بيايند و جواب مريم خانم را بدهند تا ما ببينيم كي درست ميگه كي نادرست.نكنه عارشون مياد به سايت نوري زاد بيان و با عوام دهن به دهن كنند.مطمئن باشيداونامي دونند يه همچي سايتي هست و يه همچين معترضايي داره. بهترنيست اونا بيان جواب بدن تا ماهم ازفرمايشات عالمانه شون لذت ببريم. درضمن سايت جناب سروش و كديور و بازرگان بخش نظرات ندارند وشان شونو بالاترازاين مي دونند كه به عوامي مثل من جواب بدن. قبول نداريد بريد به سايت شون تا ببينيد.
——————-
سلام دوست من
مریم خانم برای سایت کوچک من یک گنج است. من هرگز راضی به این نیستم که ایشان از اینجا به هرجای دیگر کوچ کنند. من فقط ازایشان وازدانشجوی گرامی خواستم در ارتباط با مطلب اصلی بنویسند. یا این که من درهمین سایت یک صفحه ی مجزایی باز کنم مثلا با این اسم: حکومت اسلامی آری یا نه؟ یا : خرافات در اسلام. یا: دین داشتن یا نداشتن؟ مسئله این است. ودوستان مشتاق درهمان صفحه گنج خود را برای ما واگشایی کنند. همین.
با احترام
.
منظورم در نوشته بالا خطاب به مریم خانم بود که یک حرف یاری نکرد
درود بر میم خانم
فکر کردم تشریف ندارید ولی گویا شرف حضور داشته ومن را در خور پاسخگوئی ندانسته اید
نظر کردن به درویشان بزرگی کم نمی گردد
این تملق را به واسطه خانم بودن شما وارادت واحترامم به تمامی خانم ها نوشتم وگرنه من هرگز درویش نبوده ام واز جمله مجیز گو و شما را درحیطه اندیشه ام دخترم می بینمت امید وارم یگانه ام آزرده نگردد هرچند می داند پدرش دل کوچکی ندارد و می داند تما م مردم عالم را دوست دارد بخصوص خانم ها را وبخصوص تمام خانم های ایرانی را که به جز همسرم همه خواهر ومادر ودخترم هستند
منتظر کلامی
سلام به بامدادسخن محترم
علی القاعده من باید جواب شمارا در همین صفحه وبه مطلب مورد نظر بدهم که طبیعیست وقتی نامی از ابوالفضلی برده می شودباید مطلبش نیز در همان صفحه وجود داشته باشد تا حمعیت خاطر پرا کنده نشود مثل همین حالا که دارم در ذیل مطلب شما پاسخ می دهم
در ثانی اگر نوشته های مریم خانم را نخوانده بودم که جوابی به ایشان نمی دادم
وآقای باقی این عضو محترم سابق سپاه پاسداران را می شناسم ایشان در زمان انقلاب حدود شانزده هفده سال داشتند ودر حوزه نیز تحصیل کرده واز عنفوان جوانی به عنوان حوانی دو آتشه وانقلابی پا به عرصه سیایت آلوده اخوندی گذاشتند وچون سری در بین سر ها در آوردند و خودرا از اکثر آخوند ها فهیم تر می دانستند کمی زود تر از آقای نوری زاد راهشان را جدا کردند چون بزرگترین دغدغه ایشان این بود که قدرشان را نفهمیدند
ایشان کتاب ها ومقالات متعددی دارند که فیض مطالعه آنها را داشته ام از جمله ایشان نویسنده کتاب درسی تاریخ معاصر برای دبیرستان ها بوده اند که متاسفانه مجبور به تدریس آن بوده ام
وپر فروش ترین اپر ایشان کتابیست به نام تراژدی دمکراسی در ایران که حول محور قتل های زنجیره ای نگاشته اند
واما قسمت بعد مامور سایبری بودن من است که عنوان فرموده اید من مامور سایبری چه چیز را می خواهم القا کنم؟
کجای حرف های من اگر در ذیل مطالب گوناگون آقای نوری زاد خوانده باشید حرقی بر خلاف راستی وصداقت دارد
یادم می آید یک روز همسرم به دختر کوچکم میگفت تکون نخور احازه بده پشتتو بشورم دخترم شروع به گریه کرد همسرم پرسید من که حرف بدی نزدم چرا گریه می کنی ودخترم گفت چرا گفتی پشتت باید بگوئی باسنت آقای صبح سخن یا همان بامداد شما باید از این که من الان به بامداد شما گفتم صبح ناراحت بشوید من بنشین وبفرما وبتمرگ را شاید قاطی کرده باشم ولی منظورم یک چیز است زودودن خرافه از جامعه ی درد کشیده ام چون اگر این یکی نباشد شما ایمان داشته باشد آخوند مطلقا نمی تواند بر ما اینگونه جابرانه حکومت کند
خوب من ارتش سایبری این رجالگان باشم که چکنم؟
برای چه ؟ وبه چه انگیزه ای ؟
یک عمر معلمی کردم ونان زحمت کشیده ای به سر سفره ام بردم علم کش هیچ حزبی مرامی مکتبی نبوده ام والبته نمی خواهم به شما ثابت کنم که چه هستم وچه نیستم ولی کمی فکر خوب است نوشته هایم را بخوانید وقضاوتم کنید هر گجا نا گوار بود وپلشت به من بنمائید تا پوزش خواهی کنم
ولی اگر گفتم صاحب این سایت آقای محمد نوری زاد است نباید نوشته ام را حذف کنند چون موضوع را با نام واقعی مورد خطاب قرار داده ام. در پاسخ شما تنها اشاره ای به موضوعاتی کردم که وجود دارد واسلام عزیز به این موجودیت اذعان دارد وآن را به عنوان منابع مورداستناد می داند واز آن ها برای تحمیق توده استفاده می کنند
من از شما سئوال می کنم شما منکر این هستید که حسین علیه ا لسلام در باره ما ایرانی ها چه فرموده اند ما را مردمی پست ومردانمان را شایسته بردگی وزنانمان را مناسب کنیزی محسوب فرموده اند وتقریبا حسین دیگری به نام صدام حسین هم در باره ما ایرانی ها همین را گفته اند خوب دشمن مگر دشمن نیست کجای حرف مت هتاکی و فحاشی است
آقای نوری زاد می فرمایند نباید به اعتقادات مسلمین توهین کرد
من بیجا کرده ام که به اعتقاد کسی توهین کرده ام آقای عزیز نعل را وارونه می زنند
شما بگوئید اگر آب نینی کسی روی سبیلش باشد واین را نداند اشکالی دارد مودبانه موضوع را به ایشا ن برسانید آیا درست است که آن شخص بگوید چرا تو هین می کنی
اولا حلوی من نشسته و داریم غذا می خوریم من از ان دماغی که به سبیل طرف مقابلم چسبیده حالم به هم می خورد خود این فرد هم هیات بدی دارد عزیزم عدم تذکر من زشت است نه آگاه کردن این شخص
اسلام ناجور به سبیل ما چسبیده با دلیل وسند می گویم اشکالی دارد در جهت تمیز کردن این سبیل من در حد خودم آگاه سازی کنم
آقای بامداد سخن حقیقت گوئی اهانت کردن نیست
اهانت را آقای نوری زادمی کنند که با روبرو شدنشان با نوشت های پاک من مرا بی ادب می خوانند وبعد می فرمایند من دارم در وادی ادب متولد می شوم
فکر می کنم در حد اندکی توضیح داده باشم واگر خواستید پاسخم را بدهید
همچنین از شما ودیگر کاربران محترم درخواست می کنم به آقای نوری زاد بفر مایند که بامن گفتگو کنند وشما کاربران ناظر بر گفتگو باشید اگر من خلاف گفتم و نظر تان مبنی بر این باشد که اشتباه کار هستم ضمن پوزش از همه ی عزیزان بخصوص از آقای نوری زاد دیگر یک کلمه هم نخواهم نوشت
ولی نظر دوستان خارج از تعصب وبدون غیرتی شدن در هنگام شنیدن حقایق اسلام باشد
ودر پایان باید عرض کنم در اسلام پیش نماز شرایطی دارد که اگر فاقد یکی از آن ها باشد حق امام شدن برای مومنین راندارد وهمینگونه ومهمتر است پیامبری
تا بعد
جناب نوري زاد. برشما و همه كساني كه دراين سايت به نوشتن مشغولند و همچنين همه كساني كه وقت خود را براي خواندن مطالب مي گذارند تا بيش از پيش بدانند درود مي فرستم.
نخست سپاس خود را تقديم شما مي كنم كه با به خطرانداختن جان ، فضايي چنين باز بوجود آورده ايد تا هركس ، هرچه مي خواهد دل تنگش بگويد. اگر چه اين سخن تكراري است اما بازگويي آن حداقل براي نويسنده خالي از لطف نيست كه : من دراين چند ده سال عمرم ، هرگز، فضايي چنين همگاني كه تا اين حد آزادي بيان درآن باشد را تجربه نكرده ام و ديدن اين فضاي باز ِ انديشيدن و سخن گفتن را وامدارشما هستم.
اي عزيز. من با شما ازيك سو اختلاف نظردارم و ازسويي ديگر ، اشتراك هدف. اختلاف نظرم با شما دراين است كه خيال مي كنم شما تغييرسياسي را براي آزادي كشورمان كافي مي دانيد و افرادي چون آقاي خامنه اي را مقصراصلي مي خوانيد ؛ و من برخلاف شما ( دراين جا ) آقاي خامنه اي را معلول ِ تفكري غلط كه سده هاست براين مرزو بوم حاكم است مي دانم ؛ و خيال مي كنم كه اگر فرهنگ و تفكر عوض نشود ، تغيير آقاياني چون خامنه اي دردي را دوا نخواهد كرد. به همين خيال ، به ريشه هاي تفكري كه گمان مي كنم متحجرانه است و سبب بسته شدن انديشه ي ملت شده مي پردازم (اگر خيالم باطل نباشد) .
ازدگرسو، شما را سربداري شايسته ي تكريم و ستايش مي دانم ( به ياد داشته باشيد كه شما مرا نمي شناسيد . بنا براين شيرين زباني و مجيزگويي درزماني كه سودي درآن نيست كاريست دورازعقل ) و چون شما را درجدال با اهريمنان مي بينم و خود نيز خيال مي كنم كه سرباز ِ ايران زمين و وامدار ِ مردمي هستم كه مرا پرورانده اند ، برخويش حكم مي كنم تا شما و امثال شما را تنها نگذارم و به قدر توان و همتم ؛ همراه و ياورتان باشم . نه براي اين كه خوشايند شما باشد بل به اين خاطر كه انجام وظيفه كرده باشم.
پيام شما را خواندم و اطاعت امر مي كنم . اما درآن نوشته ( در پاسخ به ناشناس ِعزیزکه دربخش پیشین ( نفت مال شما ، مابقی را به قانون واگذارید!) نوشته اند) به خيال خود وظيفه اي را انجام دادم كه گمان مي كردم برعهده ي من است .
جناب نوري زاد عزيز. اين ناچيز با خود عهد كرده بودم كه اگر بتوانم و شرايط اجازه دهد در پاسخ به رنج نوشتن هرمطلبي كه شما بر روي سايت مي گذاريد ، مطلبي بنويسم تا به سهم خود اداي دين كرده باشم؛ و فردايي كه نمي دانيم چه خواهد شد ، دربرابر وجدان خويش سرافكنده نگردم كه : چرا آن شيرمرد و آن شير زن ودگر جان بركفاني را كه دراين انديشكده مي نوشتند تنها گذاشتي؟
با توجه به آنچه عرض شد ، و تفاوت دو ديدگاه ِ اين ناچيز، و شما ، كه يكي معتقد به تغييرفرهنگ و ديگري ( به خيال من ) معتقد به تغيير سران سياسي است ، براي نگارنده سخت است درهماهنگي با مطالب شما ، مطلب بنويسم ولي ، با اين وجود ، براي انجام وظيفه ؛ به چشم.
از خدايي كه به ما فرموده دانش بيندوزيد و مهربان باشيد، بهترين خوبي ها را برايتان آرزومندم. با احترام فراوان . دانشجو
————–
سلام دانشجوی گرامی
سپاس مرا بپذیرید. برای خرافه روبی از هرچه که تقدسی بی دلیل یافته ما و شما همراه و همدل خواهیم بود. دراین راه باید صبور بود و راه گشود و شتاب را به دورترها راند.
با احترام
.
آقای نوری زاد
به نظرم شما بسیار بی ادب هستید
اول اینکه مطلبی که من برایتان نوشته بودم کاملن اجتماعی بود و مربوط به بحث ولایت فقیه ( که شما در خواست کردید که نفت را برای خود بردارد و بقیه بخش ها را رها کند) و خواستگاه آن در در اندیشه های علی شریعتی بود که خود به عینه می بینید و ربطی به بحث دینی و قرانی نداشت.
دوم اینکه حتی نظرات دینی و قرانی ما هم کاملن در مورد پست های شما بود . مثلن شما میگفتید شعار های بیشعوری و ما منشا این بیشعوری ها و ناسزاگویی ها را ریشه یابی کردیم.
سوم اینکه خود شما برای تبلغ دینتان و تبلیغ دوستانتان یک بخش بزرگ به نام ” عبدالعلی بازرگان: مردی از جنس شعور” در سایتتان گذاشته اید و به صراحت نوشته اید :
حتماً به سایت این دانشمند بزرگ و انسان و اهل خرد – که برای شما با هر عقیده و مرام هدیه ها و نوبرانه ها دارد – سر بزنید.
خود شما توصیه کردید که به آن سر بزنیم و من به توصیه اکید شما رفتم و نظرات او را بررسی کردم و معلوم شد که او دروغگویی بیش نیست.
حالا که خجالت زده شده اید میگویید: بحث های اینچنینیِ شما رویکرد فرهنگی – سیاسی – اجتماعیِ این سایت محقر را از ریخت می اندازد.
شما قبل هم با بی ادبی بر سر من فریاد زده بودید ولی من به شما تذکر نداده بودم.
در پایان میگویم به علت بی ادبی شما، دیگر هرگز برایتان نظرم را نمی نویسم
( اشاره: ظاهرا دو شخص به اسم مریم در این سایت نظر مینویسند.همه نظرات من طولانی بودند و یک ایمیل g….@yahoo.com به عنوان امضا در پای خود دارد. اگر مطلبی دیگری تحت عنوان مریم منتشر شد مطمئنا نظر من نیست).
موفق باشید
—————–
سلام بانوی خوب
ازما مرنجید خانم شریف. ما یک حرفی زدیم و عبور کردیم. شما چرا به دل می گیرید. این امضای من: شما هرچه می خواهید پای هرپست و بهرمناسبت وبی هیچ مراعاتی الا ادب.
ما را لایق بدانید و بازهم برای ما بنویسید. ازهرچه که مایلید. ما را و اعتقاد ما را در چرخ گوشت کلمات خود خمیر کنید. اگر ما نالیدیم که: چرا؟
بازهم بنویسید.
من سخن خود را پس می گیرم.
من سخن خود را پس می گیرم.
هم ازشما هم از دانشجوی گرامی
هرچه می خواهید بنویسید.
هرچه
بهربهانه
تنها شرط من مودبانه بودن است.
بی ناسزا
همین
چشم براه مطالب عمیق و محققانه ی شما هستیم.
ما را ببخشایید بانوی خوب
با احترام
.
آقا یا خانم nvfnv
پاسخ شما به من واقعا شگفت انگیز بود دوست عزیز. شما نمی دانید سید ابوالفضل چه نوشته است؛ از نوشته مریم هم که خبر ندارید. مقاله عمادالدین باقی را هم که نخوانده اید و صرفا به دلیل نقل قول من از او در باب آیه ضرب اینچنین دهان به دشنام می گشایید. شنیده ام بعضی ماموران سایبری برای تخریب دست به چنین کاری می زنند. اگر شما اینکاره اید که بحثی با هم نداریم و این مقتضای شغل شما است. ولی اگر چنین نیست چرا دشنام؟ اگر پاسخ مستدلی دارید که بفرمایید. شما را ارجاع می دهم به نوشته های مریم گرامی که مخالف اسلام ولی به دور از توهین و افترا است. با فحاشی جز اینکه گفتار و پندار خود را آلوده کنید گزندی به دیگری نخواهید رساند. کمی برای خودتان (حتی با هویت مجازی) بیشتر احترام قائل باشید دوست من.
با احترام
بردیا استقامت
آقای نوری زاد چرا نظر من هنوز در مرحله پیش از انتظار است؟ لطفا اگر انتشار یافته است جمله “” نظر شما پیش از انتشار، بررسی خواهد شد.”” را از بالای ان حذف کنید.
با تشکر
——————
سلام مریم گرامی
باورکنید من حریف سرعت کند اینترنت نمی شوم. بارها نوشته ی شما و سایر دوستان را مرور می کنم اما در نیمه راه یا روند اینترنت ازکار می افتد یا زمان از دست می رود. خودشما که می دانید ما و دوستان تا چه اندازه مشتاق نوشته های خوب شما هستیم. این چند خط را نیز با چه مشقتی و چندباره برای شما می نگارم.
با احترام
.
آقای بامدادسخن سلام
نمی دانم سید ابوالفضل کیست وچه نوشته که جنابعالی این جواب در پ را به ایشان داده اید
عماد الدین باقی از کی تا حالا به شغل ماله کشی سوتی های قران کریم مشغول شده اند ؟
مرد حسابی اولا قران به عنوان یک کتاب جهان شمول همه وقت شمول از سوی مسلمانان معرفی شده ومورد قبول تمام علمای آب دوغ خیاری عالم اسلام است
در ثانی حداقل این یکی خیلی روشن وحمار فهم گفته فضربوهن این را در المنجد ببینید
در ثانی کار از این حر فها خرابتر است که شما با دوکلمه بخواهید روی تپه کثافت ///////
—————–
دوست گرامی نوشته ی شما بخاطرتوهین به اعتقادات مسلمانان حذف شد.
شما نقد را اگربدون توهین برای من ارسال کنید اطمینان داشته باشید که من درانتشارآن مصمم ترازشما هستم.
با احترام
.
جناب سید ابوالفضل عزیز
نکته کوچکی که لازم دیدم خدمتتان عرض کنم این است که شما در جواب به مریم گرامی پیرامون “دشنام در اسلام”، فرموده اید که این بسیار واضح است که اسلام با دشنام مخالف است و در اثبات آن نمونه هایی آورده اید که هیچکس منکر آن نیست. ولی با این نوع توجیهات نمی توان پاسخ چنان مقاله دقیقی را داد. ببینید دوست من بحث بر سر خوبیهای قرآن نیست. بحث این است که اگر این کتاب آخرین سرچشمه وحی الهی باشد قاعدتا باید از هرگونه عیب و نقصی مبری باشد. شما نمی توانید به صرف خوبیهای آن، چشم بر بدیها ببندید. می بایست دقیقا مواردی که مورد شبهه است توضیح داده شود. مثالی خدمتتان عرض می کنم تا موضوع بیشتر شکافته شود:
ایرادی که به قرآن در زمینه تنبیه زنان گرفته می شود توسط جناب عمادالدین باقی اینگونه تفسیر می شود (نقل به مضمون): خداوند هیچگاه دستور به بی اخلاقی مانند تنبیه زنان نمی دهد و این دستور را باید در متن تاریخی آن دید. ایشان معتقد است که آن زمان پیامبر به مردانی که زنانشان دچار فساد اخلاقی بودند توصیه کرده است که در ابتدا با خشونت با آنها رفتار نکنند و ابتدا نصیحت، سپس دوری از خوابگاه و اگر جواب نداد آنگاه او را به زدن تنبیه کنند، چون مردان عرب به محض فهمیدن این موضوع زنانشان را کتک می زدند. به نظر ایشان در حقیقت این آیه برای جلوگیری از تنبیه بدنی نازل شده است و نه بالعکس.
این مثال نمونه بارزی از تفسیر اخلاقی آیات قرآن است که با حقوق بشر نیز سازگاری دارد. شما نیز اگر درصدد پاسخگویی به این شبهات هستید، لطفا آنها را با توجه به سایر آیات توجیه نفرمایید بلکه مستقیما به ایراد وارده بپردازید تا خود نیز شامل به قول خودتان جزمیت عام نگردید.
با سپاس
بردیا استقامت
جناب نوری زاد عزیز
روزنامه بهار به دلیل نشر مقاله ای در باب امامت توقیف شد. این مقاله بسیار با احترام به امامان شیعه و به خصوص امام علی نگاشته شده بود. تنها نگارنده مقاله گفته بود منظور از امامت، هدایت معنوی مسلمانان بوده است و نه حکومت سیاسی که حضرت علی آن را از عطسه بز کم ارزش تر می دانست. به دلیل همین برداشت، ببینید چه بر سر این روزنامه و پرسنل آنها آورده اند. آخر چه توهینی شده است در این مقاله که آقای جنتی وزیر ارشاد آن را توهین آمیز می داند! ایشان که دست پدرشان را از پشت بستند با این منطقی که دارند. این دیگر چه بساط بلاهتی است که دوباره گسترده اند. نمیدانم اینها از دنیای مجازی خبر ندارند که چگونه دین و خدا را نقد می کنند یا این مقاله فقط پیراهن عثمان است برای انتقام کشی از اصلاح طلبان؟ آقای روحانی پس چه شد آن وعده ها؟ ببینید وزیر ارشادتان چه به سر یک روزنامه می آورد. آخر تا کی باید این مردم پاسخ کلام را با بگیر و ببند و گلوله و شکنجه دریافت کنند؟ این چه منطقی است که آقایان دارند. واقعا شرم نمی کنند؟
ضمنا جناب نوری زاد نمیدانم چه تغییری در سایتتان داده اید که پستهای آثار هنری به بعد با اینترنت اکسپلورر باز نمی شود و دسترسی کاربران را به پستهای اخیر محدود کرده است.
با سپاس
بردیا استقامت
——————–
سلام بردیای گرامی
این روزها سرعت اینترنت من بسیارافت کرده و من با مشقتی بسیار به کارهای سایت می پردازم. عمدتا بهمین دلیل پاسخ دوستان خوبم را نمی دهم و نوشته های خوبشان را بی اشاره ی مطلبی تایید می کنم.
این مشکل فنی ای را که شما بدان اشاره فرمدید برای دوستی بازگو کردم تا شاید رفع شود. سپاس که مرا مطلع کردید. درضمن نکته ای که برای دوستمان سید ابوالفضل نوشته اید بسیار منصفانه و بهتربگویم: علمی وعقلانی است.
سپاس ازشما و پوزش از دوستان دیگرم
با احترام وادب
.
یه چیز قشنگ تو طرح شما اینه که قاشق ها به خاطر خاصیت شیشه ایشون یکم نور پشت رو منعکس میکنه و شفاف نشون میده و این نکته رو در قسمت سمت چپ پایین عکس دیدم و از نظر من خیلی جالبه.
کلن چیز قشنگی شده با اون امکانات محدود و من قشنگیشو تو محدودیتش میدونم چون باعث شده از چیزهای خاص توش استفاده بشه که هر هنرمندی استفاده نمیکنه. مطمئنن بیرون زندان بودید ممکن بود با فوم یا خمیر چینی این رو بسازید و دیگه چیز خاصی نبود چون خیلیا اینطوریش رو ساختن ولی با این لوازم محدود چیز خاص و زیبایی شده.
نکته دیگه هم روزنامه کیهان بود که فقط به درد همین کار میخوره!!
هشيار اگر شوي چو رندان
يك نقطه ي ننگ و بعد زندان
در كشور ما ولي چنين نيست
رحمت به طويله و پهن دان
جناب ايت الله نوري زاد نظر شما راجع به سريال 24 امريكايي كه در دوهزار وهشت ساخته شده چيست سيزن هشتم ان چيست ايا باز جناب حسن سريال را ما در بازي شطرنج يهودي ها برنده شده ايم همانند احمدي نژاد كه وقتي مجتبي عكس دختر حداد را با لباس نظامي اسرائيلي مي بيند مي گويد اين عكس چه كسي است روي بلوز اين خانم مي گويند رياست جمهوري اينده ايران واو تازه وارد ماجراي تبليغ احمدي نژاد مي شود . شما تحقيق كنيد واعلام نتيجه ؟
—————-
سلام بانوی خوب
من بجز یک قسمت این سریال را ندیده ام. اما آیا واقعا این مطالب درآن آمده است؟ که اگربله، این نشاندهنده ی نبوغ نویسندگان این سریال است. واگرنه، ساحتِ آیت اللهی من به اینجور مسائل برنمی خورد. یعنی یکجورهایی درفهم شوخی وجدی مسائل کم می آورم. معتقدم با هرچیزی نباید شوخی کرد. این به انصاف نزدیک تراست.
با احترام
.
ف
غ
سلام هنر مند زندانی
شما در زندان مثل موسای جعفر عبادت نکردید وبا این چیز های ناچیز گل آفتابگردان ساختید ؟ وای بر شما
مگر نمی دانید خداوند به شما عمری عنایت فرموده که در آن به بندگی وعبادت بپردازید مگر امام معصوم شما در زیر غل وزنجیر دمی از عبادت فارغ می شد
مگر شما نخوانده اید که رقاصه طناز چقدر عشوه گری کرد برای از راه به در بردن امام معصوم ونتوانست به مقصود برسد وعاقبت توبه کرد وصیغه شد امام معصوم به روایتی هفت سال وبه روایتی چهارده سال در زندان هارون این پسر عموی بی شرفش زندانی بود وامروز در ایران عزیز بگردید هر امامزاده //////////////
——————-
بقیه ی نوشته ی شما بخاطر توهین به اعتقادات مسلمین حذف شد.
با احترام
.
بی زحمت از دست پخت و آشپزی تون هم چیزی برامون بنویسید متشکر میشیم .
——————-
سلام بانوی خوب
درچهارماه ونیمی که من با جناب تاج زاده همبند بودم، پخت غذا با من بود و شستن ظروف با او. درباره ی کیفیت وتنوع غذاها از من مپرسید که بازگوکردن آن برایم کمی ناگواراست. ببینید غذاهایی که من می پخته ام چه اکسیری با خود داشته اند که همبند من ترجیح داده همچنان روزه بگیرد و طی روزهای متمادی ازهرچه خوردنی است رو بگرداند.
با احترام
.
برای nvfnv
و به پاس نفرت مشترکمان از دروغی به نام روشنفکری دینی
روشنفکر کسی است که عمیق و بی پروا می اندیشد، اما توجیه گر با سطحی نگری در پی گول زدن خود و دیگران است.
اصولا روشنفکر دینی وجود خارجی ندارد، چه آنکه اصولا این عبارت، جمع نقیضین است و روشنگری و آزادی اندیشی با دینداری جور در نمی آید. روشنفکر معنای مشخصی دارد، روشنفکر کسی است که از تفکر و تعقل نمی ترسد، حتی اگر نظرش با نظر قشر عامی جامعه در تعارض باشد، و اینچنین رفتاری در تناقض است با دینداری. دین اسلام چیزی که است که صدها سال است که خود را تیرگی و تاریکی نگه داشته است و جوهره این دین، بر اساس نیاندیشیدن و نپرسیدن است. دینی که صریحا میگوید باید به غیب ایمان بیاوری و حرف هم نزنی. چگونه می توان غیب را با پرسش و پاسخ بررسی نمود؟ روشنفکر دینی به شکلی مضحک در پی توجیه دین است، و صد البته که توجیه با روشنگری و روشنفکری زمین تا آسمان تفاوت دارد، چه آنکه روشنفکری بی هیچ قید و بندی در پی اندیشیدن بی قید و بند صحیح است.
مدعیان روشنفكری دینی برای آزادی اندیشه و عمل بیش از یك ابزار در خدمت دین، نقشی قایل نبودهاند از این رو هرگاه تعارضی میان اصول روشنفكری برخاسته از مدرنیته با مؤلفههای دینی مشاهده مینمایند، آزادی اندیشه و عمل انسان را فدای دین نمودهاند همچنان كه میگویند فقط تفسیری از اصول روشنفكری با دین سازگار میافتد که مقدم بودن دین در عصر جدید را كه با مقتضیات ملت ـ دولت ناهمساز میافتد، از تفكر روشنفکرانه خود حذف نكند. روشنفکری دینی ملقمه ای از همه چیز است: از دروغ، از دین، از لیبرالیسم، از …..یك دسته از روشنفکران دینی میگویند ما باید ضمن حفظ اسلام و عمل به آن، مكتب غربیها را از كشورهای آزاد (لیبرالیسم) بگیریم و عدّهای دیگر میگویند ما باید مكتب را از بلوك های دیگر (كمونیسم) بگیریم. در سالهای اخیر گروه سومی هم پیدا شدهاند كه یك مكتب التقاطی معتقد شدهاند. این قسمت از ریش كمونیسم را گرفته با چند تار مویی از سبیل اگزیستانسیالیسم تركیب كردهاند و بعد هم به ریش اسلام چسباندهاند آنها” وقت میگویند مكتب اصیل و ناب اسلام همین است.
چرا در جامعهای مثل امریکا مردم به باورهای مذهبی یکدیگر کمتر کاری دارند؟ چون باورهای دیگران مثل سیخ به تن آنها فرو نمی رود. در میان این سیخ فرو کردنها نمی توان از سیخ خورده ها خواست که سکوت پیشه کنند و دم بر نیاورند. تخم کینه را در ایران غیر دینداران نکاشتند. همیشه دینداران بوده اند که با قتل و ترور به قلع و قمع غیر دینداران و ناهم مسلکان خود پرداختهاند و در این فجایع روشنفکران دینی سهیم هستند.
نمونه بارز روشنفکر دینی شریعتی است. شریعتی یک خطیب است. حالا بعضیها به غلط او را روشنفکر میخوانند. این خطیب روشنفکر هر جایی مصلحت میداند دروغ میگوید و برای پیشبرد اهدافش به راحتی وقایع را وارونه جلوه میدهد. او اصلاً آدم از خودش خلق کرده بود و از زبان او حرفهای خودش را نقل میکرد. یک روشنفکر واقعی، هرگز مانند شریعتی دروغ نمی گوید. روشنفکر دینی یا دروغ پرداز بزرگ !!! چه فرق میکند وقتی هدف خیانت باشد ….. خیانت شریعتی کمتر از خمینی نیست. خمینی فقط ادبیات زیبای شریعتی را نداشت. خمینی جامعه دهاتی آن روز های ایران را تحمیر کرد و شریعتی هم با حرف های زیبا و دلنشین ، جوانان و دانشجویان به صف ارتجاع کشاند. انقلاب اسلامی حاصل اندیشه های این دو انسان عقب اندیش بود. حاصلش هم شد ایرانی ویران! شریعتی در یک سخرانی مدعی وجود تمام علوم انسانی در دین شد. پدیده ای که در گذشت سابقه نداشت و این پایه گذار دروغی بزرگ به نام کامل بودن اسلام در تاریخ ایران گردید.
در اندیشه دینی، شریعتی چون نمی توانست تمام پلیدی و زشتی اسلام را بپوشاند، اسلام را به دو بخش صفوی و علوی تقسیم کرد و هر جا اعمال زشت اسلام را می دید و توجیهی برای آن نمی یافت، می گفت این متعلق به اسلام صفوی است. به این روش، تمام پلیدی های اسلام را به اسلام صفوی منتصب کرد. در انقلاب آن روزهای ایران، قشر آخوند و مذهبی، با دموکراسی هیچ آشنایی نداشتند و اگر ادعای حکومت اسلام و آخوندها را می کردند ، شاید موفق به جلب حمایت مردم نمی شدند، اما شریعتی با شکل دهی ساختار حکومتی جدید و اسلامی و پوشاندن قبای دموکراسی به آن ، موفق شد که ردای زیبایی بر تن آئینی کند که اساسا مغایر با دموکراسی و پر از زشتی و عقب ماندگی است. به عبارت بهتر، شریعتی موفق شد با توسل به احادیثی مبهم و بی پایه و سند، نوعی از دموکراسی تقلبی را از خود اختراع کند و و در قالب آن، نظامی بدون پشتوانه ایدئولوژیک را به نام جمهوری اسلامی (حاکمیت مردم +حاکمیت اسلام) به مردم ایران تحمیل کند. مردم فکر میکنند که ولایت مطلق فقیه را خامنه ای اختراع کرده است ولی اینگونه نیست. ایده ولایت مطلق فقیه از اندیشه های شریعتی استخراج و به مردم درمانده ایران تحمیل شد. اگر به سخنرانی های و نوشته های شریعتی دقت کنیم خود به خود همه چیز دست مان می آید:
علی شریعتی، هشتم آبان 1350، سخنرانی در جمع دانشجویان
امام زمان دو دوره غیبت داشته است: اول، غیبت صغرا (کوچک) که در این دوره چهار «باب» یا «نایب خاص» – که اختصاصاً خودش تعیین کرده- واسطه میان او و شیعیان بوده اند. دوم پس از این دوره و پس از مرگ چهار نایب خاص، دوره «غیبت صغرا» (که مدتش عمر یک نسل است) تمام شده و «غیبت کبرا» (بزرگ) فرا رسیده است که اکنون، در این دوره هستیم.
در این دوره دیگر «باب» یعنی واسطه ورود و تماس، یا «نایب خاص» – یعنی نماینده ویژه یا کسی که به جای امام کار می کند و با مردم تماس دارد و به دست امام منصوب شده – وجود ندارد و تنها راه تماس مردم، با او که رهبر است و زنده و حاضر «نایب عام» است. (**************این همان ولایت فقیه است**************)
این نایب عام را چه کسی انتخاب می کند؟ بر خلاف آن چهار تن که امام آنها را شخصاً نصب کرده، اینان را مردم با کمک «اهل خُبره» انتخاب می کنند؟ چگونه انتخاب می کنند؟ (****این همان مجلس خبرگان رهبری است*****)
این است که مردم نایب عام را خودشان، با تشخیص و آرای خودشان، بر اساس این ضوابط انتخاب کرده و رهبری او را می پذیرند، و او را جانشین امام تلقی می کنند، و این جانشین امام در برابر امام و مکتب او مسئول است یعنی بر خلاف نماینده ای که با نظام دموکراتیک انتخاب شده، مسئول این نیست که ایده ها و ایده آل ها و نیازهای مردمی که او را انتخاب کرده اند بر آورده کند، بلکه مسئول است که مردم را بر اساس قانون و مکتبی که امام رهبر و هدایت کننده آن مکتب است هدایت کند و آنها را بر اساس این مکتب تغییر و پرورش دهد. البته این انتخاب که یک «انتخاب مقیدی» است، به این معنی نیست که همه مردم بیایند رأی بدهند و هر کس آرایش بیشتر بود. ( **حکومت دیکتاتوری دینی امروز**)
گفتار علی شریعتی مانند آخوندهای دیگر واضح و روشن نیست. این یکی دیگر از حقه بازی های روشنفکران دینی است که نمی خواهند مطلبی را صاف و پوست کنده تحویل شنونده دهند. بلکه همیشه در لفافه سخن می گویند. از گفتار علی شریعتی نتیجه می گیریم که انتخاب رهبر به وسیله مردم امکان ندارد. به عبارت دیگر مردم نمی توانند و لیاقت ندارند که رهبری را انتخاب کنند
شریعتی به صراحت بیان میکند قبول و ارزش همه عقاید و اعمال دینی، منوط به اصل ولایت است. (اسلام شناسی، ج ۱، ص ۸۶). او میگوید کسی که با کودکان به سختی رفتار می کند و آنها را در یک نظم دقیق متعهد می کند و به آنها درس جدید تحمیل می کند، مسلما رای نخواهد آورد… امام مسوول است که مردم را بر اساس مکتب تغییر و پرورش دهد حتی علیرغم شماره آراء… رهبری باید بطور مستمر، به شیوه انقلابی- نه دموکراتیک- ادامه یابد… او هرگز سرنوشت انقلاب را بدست لرزان دموکراسی نمی سپارد. (امت و امامت و مسوولیت شیعه بودن و انتظار مذهب اعتراض). این حرفش به این معنی است که یعنی دموکراسی واقعی برای همیشه تعطیل!! همان چیزی که امروزه در جامعه می بینیم.
چرا شریعتی در استبداد دینی و جنایت های جمهوری اسلامی نقشی اساسی دارد و سهیم است؟ زیرا به صراحت اینچنین میگوید: رهبر مافوق بشر امام، انسان مافوق و پیشوا است. ابرمردی است که جامعه را سرپرستی، زعامت و رهبری می کند. دوام و قوام جامعه بوجود امام بستگی دارد. امام عامل حیات و« حرکت امت است. وجود و بقای امام است که وجود و بقای امت را ممکن می سازد. امام، پیشوا است تا نگذارد امت به بودن و خوش بودن و لذت پرستی تسلیم شود و بالاخره پیشوا است تا در پرتو هدایت او، امت حرکت و جهت خویش را گم نکند». (شیعه یک حزب تمام، امت و امامت)
در این جا شریعتی امام را به عرش می رساند و همه چیز وهمه کس و بقای جامعه را بسته به وجود امام می داند. خمینی ابتدا و خامنه ای پس از آن دقیقاً این تز ضد بشری و تحمیر کردن مردم را تاکنون اجراء کرده اند و خامنه ای آن را همچنان مو به مو اجراء می کند. حرف های شریعتی به صراحت همان حرف هایی که آخوند های امروزی در همه جا جار می زنند و آن ایدئولوژی خود می دانند.
به نظر خیلی از افرادی که اندیشه شریعتی را دنبال کرده اند، بهترین راه برای شناخت شخصیت او، خواندن کتاب همسرش (شریعت رضوی) در مورد اوست. شریعت رضوی در کتابش می نویسد، شریعتی دکتری جامعه شناسی نداشت ولی توانست با بورس دولت ایران. فوق لیسانس ادبیات را با تزی در مورد یک شاعر ایرانی قرن حدود ششم در دانشگاه سوربن فرانسه با حداقل نمره اخذ نماید. طبق ادعای صریح همسرش، او خود نمونه یک خطیب دروغگو است. رازهای موفقیت شریعتی در تبلیغ و تحریک هنوز به طور جدی بررسی نشده است. آنچه به نظر من امروز جالب توجه است سطح نازل سواد او در همه مباحث و زمینهها و عوامفریبی بیش از حدی است كه در واقع او را در میان همه روشنفکران ایرانی ممتاز کرده است. هیچ روشنفکر ایرانی را نمیشناسیم که توانسته باشد این همه مطلب سطحی و یا نادرست را به ویژه در بخشهایی كه به اندیشه جدید مربوط میشود، در صفحاتی که انباشته از یاوهسرایی است، یکجا گرد آورد.
از شریعتی که بگذریم، تاریخ روشنفکری دینی برمی گردد به ورود مهندس بازرگان به موضوعات علمی، اجتماعی و سیاسی با رویکرد دینی، همو که امروز او را پدر روشنفکری دینی می دانیم و پس از وی شاخص ترین نماینده این گونه روشنفکری، دکتر علی شریعتی بود. عبدالعلی بازرگان، از همان خاندان بازرگان، فردی است که امروزه در فرنگ سکنی گزیده است و با ظاهری شیک و مدرن و غربی، آخرین نوع از روشنفکر دینی را به رخ می کشد. اطرافیان عبدالعلی بازرگان بار ها از او شنیده اند که می گوید: اصل اسلام رحمانی و خوب است ولی باید خوب هم تفسیر شود. خود ما هم این جمله را بارها و بار ها شنیده ایم:”اصل اسلام خوب است، امام جمهوری اسلامی آنرا بد اجرا کرده است. این سخن را کسانی می گویند که نمی توانند چشم بر فجایع جمهوری اسلامی ببندند، اما در عین حال جرات فکر کردن را ندارند. آنقدر شجاع نیستند که با خود خلوت کنند و از خود بپرسند چرا حاصل اجرای قوانین اسلام، چنین منجلابی شده است!
اینان قوانین تجاوز به زنان شوهر دار، برده داری، کتک زدن زنان، کشتن مخالفین، بریدن دست را در خود قران می بینند، اما چشم بر آن می بندند و می گویند اسلام خوب است، اما جمهوری اسلامی آنرا بد اجرا کرده است!. خنده دارتر این است که می بینیم اصل اسلام، بسیار بدتر و خشن تر از آن چیزی است که جمهوری اسلامی اجرا می کند. در دین اسلام، هدف اداره جامعه به شیوه پیامبر (سنت) است و جامعه دقیقا باید به مانند صدر اسلام اداره شود. شاید تنها طالبان در افغانستان موفق شدند تا حدی اسلام را به صورت درست و کامل اجرا کنند و نتیجه اجرای کامل تر قوانین اسلام، منجلابی صد مرتبه بدتر از جمهوری اسلامی شد. حکایت افرادی مانند عبدالعلی بازرگان ها، مانند آن یهودی ای است که به میان کوره های آدم سوزی هیتلر برود، بعد بگوید نازیسم خوب است، اما هیتلر آنرا بد اجرا کرده است.
به توصیه آقای نوری زاد، به سایت اقای عبدالعلی بازرگان سری میزنم. مطالبی می بینم در تفسیر قران و بیان اعجاز های قرآن. بخش اعجاز ها را جالب می یابم و آن را نگاهی می اندازم. اقای عبدالعلی بازرگان نوشته اند:
برخی از قرآن پژوهان در سالهای اخیر کشفیاتی دربارهی نظم عددی ایات قرآن و مناسبات آماری میان برخی از واژگان این کتاب کردهاند که بسیار جالب توجه میباشد؛ در ذیل به تعدادی از آنها اشاره میکنم:
1- سال ۳۶۵ روز است و واژه يوم به معناي روز در زبان عربي دقيقاً به همين تعداد در قرآن تكرار شده است. (۱)
2- كلمه “شهر” به معناي ماه دقيقاً ۱۲ مرتبه در قرآن به كار رفته است. (۲)
3- نمازهای يوميه پنج وقت دارد و كلمه صلوه نيز در قرآن به همين تعداد آمده است .
4- كلمات زن و مرد هركدام به طور مساوی ۲۴ بار در قرآن آمده است. (۳)
5- تعداد كلمات فرشته (ملائكه) و شيطان به طور مساوی ۶۸ مي باشد .
6- اگر مشتقات دو كلمه فوق را هم اضافه كنيم باز هر دو رقم متساويا 88 مي شود .
7- دو كلمه مترادف دنيا و آخرت هريك دقيقاً 115 بار در قرآن آمده است .
8- دو كلمه عقل و نور هر كدام به تساوی 49 بار تكرار شده است ( اشاره به نقش تعقل در هدايت )
9- شكر و مصيبت هر كدام ۷۵ بار ( اشاره به شكر نعمت برای رفع مصيبت ) آمده است .
10 لسان ( Tongue ) و موعظه ( Sermon ) هر کدام 25 بار (اشاره به بهترين كاربرد زبان)
11- محمد و شريعت هر كدام 4 بار ( ارتباط پيامبر با آموزش هايش )
12- مشتقات كلمات فساد و نفع به تساوی 50 میباشد .
13- انفاق و رضايت هر دو 73 بار ( راه آسايش روان ) .
14- سحر و فتنه هركدام 60 مرتبه .
15- زكات و بركت هركدام 32 بار ( ارتباط بركت و باروری و رشد اقتصادی با پرداخت داوطلبانه ماليات ) .
16- مشتقات كلمات صبر و شدائد ( سختیها) هركدام 114 بار ( مساوی سوره های قرآن )
17- كلمات مرده ( موتی) و گمراه ( اسم فاعل مفرد و جمع كلمه ضال ) هر دو 17 بار به كار رفته است .
آيا چنين هماهنگي و تساوي را ، كه مطلقاً نمي تواند از ذهن پيامبر امّي و درس نخوانده و جامعه مطلقاً جاهل عربستان 1400 سال قبل تراوش كرده باشد جز به حساب وحی و اصالت قرآن میتوان گذاشت؟
منبع (سایت عبدالعلی بازرگان): http://www.bazargan.com/abdolali/QuranMiracle.htm
من همیشه به این معجزات قران فکر میکرده ام و با خود می اندیشیدم که آیا این اعداد درست هستند؟ اما این بار فکر میکنم آقای بازرگان، برای معجزه پراکنی برای قرآن، راه را اشتباه رفته اند. چون اینجا دیگر حساب کار با اعداد و رقم است و دیگر جای بحث ندارد. امروزه دیگر با رواج قرآن دیجیتال و اینترنتی کاری ندارد که یک لغت را در قرآن جستجو نمود و تعداد تکرار آن را مشخض نمود. مثلن سایت پارس قرآن که به راحتی امکان جستجو را برای ما مشخص میکند ( منبع)
http://www.parsquran.com/data/search.php?quantity=%20%D8%A7%D9%84%D9%8A%D9%88%D9%85&lang=ara&user=far&page=1
حال ادعاهای آقای بازرگان را دانه به دانه بررسی میکنیم (به دلیل زمان بر بودن شمارش همه کلمه ها، چند مورد را از بلاگ اسپات، وبلاگ iran00 نقل کرده ام):
1- ایشان گفته اند (سال ۳۶۵ روز است و واژه يوم به معناي روز در زبان عربي دقيقاً به همين تعداد در قرآن تكرار شده است). اگر کل واژگان یوم را بررسی نمائید در قرآن این واژگان به صورت “یوم+الیوم+یومٍ+یومٌ+یوماً+یومین+ یومئذٍ +ایام+یومهم+یومکم آمده است. تعداد تکرار را خواهید دید: 473 مورد که نتیجهای که به دست میآید چیزی جز رسوائی معجزه تراشان نیست.
2- ایشان گفته اند ( كلمه “شهر” به معناي ماه دقيقاً ۱۲ مرتبه در قرآن به كار رفته است). باز هم دروغ و باز هم دروغ. کلمه شهر در به صورت های الشهر+ شهر+ اشهر+ الاشهر+ شهرا+ شهرین+ شهور در قرآن به تعداد 21 بار به کار رفته است. شاید ایشان بگوید شاید بگوئید که تنها حالت مفرد مد نظر است، باز در همین حالت نیز 6 حالت به صورت نکره و 4 حالت دیگر به صورت معرفه است به کار رفته است که روی هم 12 بار نمی شود.
3- ایشان گفته اند (نمازهای يوميه پنج وقت دارد و كلمه صلوه نيز در قرآن به همين تعداد آمده است). در اینجا چیزی جز دروغگوئی شما وجود ندارد و کلمهی صلاه (نماز) و مشتقات آن 99 بار در قرآن تکرار شده.
4- ایشان گفته اند (كلمات زن و مرد هركدام به طور برابر24 بار در قرآن آمده). چرا دروغ میگویی اقای بازرگان؟ سه کلمه(“نساء” و “امرأه” و “انثی”) که همگی به معنی جنس مؤنث هستند در مجموع 115 بار (59+26+30) در قرآن تکرار شدهاند. برای جنس مذکر هم در قرآن هم از “رجل” و هم از “مرء” و هم از “ذکر” استفاده شده است که 77 بار (16+4+57) بار د قرآن آورده شده است.
5- گفته اند (تعداد كلمات فرشته (ملائكه) و شيطان به طور مساوی ۶۸ مي باشد). در قرآن کلمهی شیطان به 4 حالت کلی (شیطان+ شیطانا+ شیاطین+ شیاطینهم) و در مجموع 88 را تکرار شده است و ایشان تنها واژهی شیطان را گرفتهاند که 68 بار در قرآن تکرار شده است. این واژه به 5 حالت کلی و در مجموع 88 بار تکرار شده است. (ملائکه+ ملَک+ ملکین+ ملَکا). این مورد تنها موردی است که ادعای ایشان درست است.
6- گفته اند (دو كلمه مترادف دنيا و آخرت هر کدام دقیقا 115 بار در قرآن آمده). در قرآن اخرَه (116 بار) استفاده شده است و از 17 ترکیب دیگر به معنی روز قیامت ( مانند یوم الدین + یوم القیامه+ المیعاد+ یوم البعث+ …) جمعا 318 بار برای بیان آخرت استفاده شده است.
7- گفته اند (دو كلمه عقل و نور هر كدام به تساوی 49 بار تكرار شده است (اشاره به نقش تعقل در هدايت). کلمهی عقل حتی یک بار هم در قرآن نیامده بلکه مشتقات آن به صورت فعل به 5 حالت و جمعا 49 بار در قرآن آمده است. کل مشتقات نور که شامل نار هم میشود جمعا 194 بار و به 10 حالت در قرآن تکرار شده است.
8- گفته اند (شكر و مصيبت هر كدام 75 بار ( اشاره به شكر نعمت براي رفع مصيبت ) آمده است. کلمه مصیبت از اصاب گرفته شده و به معنی برخورد کردن و رسیدن است، در زبان عربی حتی به معنی راه درست نیز آمده است و هماگونه که ایشان گفتهاند 75 بار و البته به 30 حالت گوناگون آمده است که تنها بخشی از آن معنی بلا را میدهند. مثلن
اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاء كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (روم/48) الله كسى است كه بادها را مىفرستد و ابرها را بیرون میآورد و آن را در آسمان به گونهای که بخواهد مىگستراند و فشرده مىگرداند پس مىبينى باران از لابلاى آن بيرون مىآيد و چون آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد رسانيد، ناگهان آنان شادمان میشوند.
در اینجا این اصاب نه تنها به معنی بلا نیست بلکه دقیقا معادل رحمتی است که الله به هر کسی که بخواهد بشارت میدهد. ایشان همه را به معنی رحمت گرفته اند.
9- گفته اند (لسان ( Tongue ) و موعظه ( Sermon ) هر کدام 25 بار (اشاره به بهترين كاربرد زبان). ایشان میان جنس زبان که در دهن انسانها و جانواران است با آن زبانی که با آن سخن میگوئیم تفاوتی قائل نشده و هر دو مورد را یکسان میداند.
10- گفته اند (محمد و شريعت هر كدام 4 بار (ارتباط پيامبر با آموزشهايش): در قرآن اسم محمد 4 بار آمده است اما یک بار هم از ایشان با عنوان احمد یاد شده که می شود 5 بار مجموعا.
11- گفته اند (مشتقات كلمات فساد و نفع به تساوی 50 میباشد ). ایشان از خود نمی پرسند فساد چه ربطی به نفع دارد؟ زیرا از نظر قرآن نقطه مقابل فساد اصلاح است: وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا… (اعراف/56) و در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد…
12- گفته اند (انفاق و رضايت هر دو 73 بار (راه آسايش روان). ایشان در اینجا سفسطه کردند، زیرا از نظر قرآن نتیجهی انفاق بر است و مسلمان باید آن چیزی که بیشتر دوست دارد انفاق نماید: لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ (آل عمران/92) هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد مگر آنچه را که دوست داريد انفاق كنيد و از چیزی که انفاق كنيد قطعا الله به آن آگاه است. ایشان در قرآن گشتهاند و تنها کلمهی که توانستند به طور مساوی با انفاق بیابند همین مشتقات رضی بود که در قرآن به البته به 31 حالت مختلف آمده است، اگر کلمهی مثلا “فقر” یا “حب” (دوست داشتن) هم به همین اندازه بود باز توجیه میکردند که انفاق فقر را از بین میبرد و سایر وآزگان مترادف.
13- گفته اند (سحر و فتنه هركدام 60 مرتبه). کجای قرآن گفته شده که سحر همان فتنه است؟ آقای بازرگان نخست باید ارتباط این دو را از طریق خود قرآن و یا حادبث معتبر اسلامی ثابت کند سپس دنبال ارتباط ریاضی این دو واژه برگردد. ایشان در این مورد دچار اشتباه خنده داری شدند، درست است که فتنه همراه با مشتقات آن 60 بار در قرآن تکار شده: اما در بیشتر جاها به معنی آزمایش آمده است مانند: … إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ … (بقره/102) … ما وسيله آزمايش شما هستيم، … یا وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ… (انفال/28) و بدانيد اموال و فرزندان شما مایه آزمايش است… همین دو مورد کافی است تا کل سخن جناب مغله باز باطل گردد.
14- گفته اند ( زكات و بركت هركدام 32 بار ( ارتباط بركت و باروری و رشد اقتصادی با پرداخت داوطلبانه ماليات). در این مورد هم ایشان دچار مغلطه شدند بدین صورت که از میان مشتقات زکی تنها کلمه زکاه که در قرآن به مفهوم پاک کردن مال است را گلچین کردند که در قرآن 32 بار تکرار شده. اما در مورد برکت برای اینکه به عدد 32 برسند خود این کلمه و تمامی مشتقات آن را آوردند که در اغلب موارد به معنی خجسته و مبارک است نه به آن معنی که مد نظر ایشان است: فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِين)قصص/30) پس هنگامیکه به آن رسيد از جانب راست دره در آن جايگاه مبارك از آن درخت ندا آمد كه اى موسى! منم، من الله پروردگار جهانيان. این کلمه تنها 3 بار به معنی که مد نظر آقای بازرگان است آمده است ((اعراف/96) + (هود/48) + (هود/73).
15- گفته اند: (مشتقات كلمات صبر و شدائد ( سختیها) هركدام 114 بار ( مساوی سوره های قرآن ) و در این سخن دروغی آشکار نهفته است، زیرا صبر و مشتقات آن 103 بار در قرآن بیشتر تکرار نشده است.
16- گفته اند (كلمات مرده ( موتی) و گمراه ( اسم فاعل مفرد و جمع كلمه ضال ) هر دو 17 بار به كار رفته است). مرده و گمراه چه ربطی به هم دارند؟ یعنی هر مردهای گمراه است؟ اگر اینگونه است حضرت محمد نیز گمراه است؟
به قول نویسنده وبلاگ، آقای عبدالعلی بازرگان برای اینکه به هدف ترویج اسلام برسند حاضرند به هر کاری دست بزنند حتی دروغ گویی ( همانند شریعتی)؛ یکی از این موارد بیان اعجاز قرآن است، شاید با مغلطه بتوانند از دل قرآن هر علمی که بخواهند بیرون بکشند اما ریاضیات تنها موردی از دانش بشری است که زمان و مکان نمیشناسد و کسی نمیتواند مثلا ثابت کند که 2+2 پنج میشود، عبدالعلی بازرگان خوب میدانند که کسی فرصت گشتن در قرآن را ندارد، لذا با دروغ بافی سعی در شگفت انگیز نشان دادن این کتاب دارند و در بهترین حالت هم ممکن است شخصی که در این موضوع شک کند به نرم افزارهای قرآنی مراجعه نماید، نرم افزار کل کلمه را پیدا میکند، ساختار زبانهای سامی بر خلاف زبانهای هند و اروپائی به گونه است که برای یافتن کلمه باید ریشهی آن را پیدا کنی، مثلا برای یافتن مصیبت باید اصاب را بگردی، این کلمه خود دارای معنیهای گوناگونی است که مصیبت به معنی بلا یکی از آن است این واژه در قرآن به معنی رحمت نیز آمده است.
امثال شریعتی و بازرگان ها خیانتکار ترین ایرانیان تاریخ معاصر هستند.
با بررسی تاریخ ایران معاصر به روشنی می توان فهمید که: اشرف روشنفکران ایرانی صادق هدایت است که صادقانه اندیشید، صادقانه نوشت و صادقانه با اندیشهاش زیست و وقتی دانست که از این راه به دشت قرار و صحرای آرامش نمیرسد، صادقانه مرگ خود را به اختیار پذیرفت و خود را “زنده به گور” کرد. اهل دوزهبازی و نعل به میخ زدن و ریاکاری “حاجآقایی” نبود و شب و روزش و خلوت و جلوتش را دوتایی نکرد. ریاکاری؛ واژهای که در آثار هدایت بازتابی هم در ظاهر نوشته و گفتههایش داشت و هم در بطن آنها مساله بود و موضوعی مهم. درست مثل داشآکل داستان خودش، “بار سرگردانی روحی و زندگی قلندرمآبانه را بر دوش میکشید.
اگر باز در تاریخ معاصر دقت کنیم، روشنفکر واقعی احمد کَسرَوی است، تاریخنگار، زبانشناس، پژوهشگر، حقوقدان و اندیشمندی که استاد حقوق دانشگاه بود و هرگز بر خلاف واقعیت حرفی نزد. زندگی ساده ای داشت و روشن و با منطق و بدور از شیادی روشنفکران دینی سخن میگفت. در آخر جانش را هم بر سر آرمان زیبای پاک کردن ایران از ناپاکی نهاد و به دست دینداران سلاخی شد.
در پایان
اینگونه است که نوری زاد نامی به بازرگان می دهد: عبدالعلی بازرگان، مردی از جنس شعور!
و من با خود می اندیشم بهتر نیست به آنان نامی تازه دهیم: روشنفکران دینی: شیادانی از جنس دروغ!
—————————–
سلام بانوی خوب
من تا حدودی می توانم تجسم کنم که شما برای نگارش این مطلب چه وقتی صرف کرده اید و چه نکته برداری های ظریفی را بکار بسته اید. انصافا بهم پیوستن این همه نازک اندیشی خود بشارتی است برای فهم بیشتر. که من خود بخش ویژه ای برای نوع نگرش شما می گشایم. آنهم درکانون مسائلی که به خردمندی مربوط است. خردمندی ای که ازنگاه یک مسلمان یک سرش به قرآن ویک سرش به جامعه بنداست. ومی دانم این موارد رها مانده، به ظرافت های اندیشمندی شما لطمه داخل کرده است. ورود به آوردگاه بحث های تخصصی – که درآنها مردان صاحب نام مانیز سپر می اندازند – دراندازه ی همچومنی نیست. مثل اشعار حافظ که من شخصا یک سومش را می فهمم اما اگر استاد حافظ شناسی همانها را بازبگوید برفهم قلیل من می افزاید. بانوی خوب، شما را کاری با شریعتی و بازرگان نباشد. سخن اینان به دیروز تعلق دارد. ودیروز رفته است و ما در امروزیم. با مقتضیات وفرآورده های امروزین. گرچه درکلام و راه شریعتی و بازرگان و هگل و مارکس نکاتی است که از درستی و اصالت و ماندگاری افزون تری برخوردارند. صمیمانه بگویم: بحث های اینچنینیِ شما رویکرد فرهنگی – سیاسی – اجتماعیِ این سایت محقر را از ریخت می اندازد. پیشنهاد می کنم هم شما وهم همه ی آنانی که بقرآن و موضوعات اسلامی نقدهای جدی و گریز ناپذیر دارید با اساتیدی که درهمین حوزه ها مشغول فعالیت اند هماوردی کنید تا درستی سخن هریک ازشمایان آشکارشود. من اسم چند نفرشان را برای شما می آورم که هریک اسلام پژوه و قرآن شناس اند:
– استاد ملکیان
– جناب یوسفی اشکوری
– جناب کدیور
– جناب سروش
– جناب فنایی
– جناب آرش سلیم
– جناب عبدالعلی بازرگان
– و….
سایت این عزیزان مهیای بحث های بلند قرآنی و اعتقادی است. مثلا از باب نمونه به بخشی از یکی از نوشته های جناب آرش سلیم – با هرگرایش که دارند – توجه فرمایید. پس قرار ما این باشد که در باره ی موضوعات مربوط به نوشته ی اصلی یا پست اصلی بنویسیم و درهمان محدوده نقد و کنکاش کنیم. درغیراینصورت کلیت کار خیلی خنده دار می شود. جوری که من در باره ی سفر مشهد و گنبد چیزهایی نوشته ام و نظرات شما در باره ی موضوعات قرآنی و اسلامی و اینجور چیزهای غیرمرتبط است.
با احترام
—————
نگاهی به علت ابهامات و برداشتهای نادرست از آیات قرآن درباره زنان
پرسش این است که چرا به نظر میآید بین برخی آیات قرآن پیرامون ازدواج و طلاق و مسائل خانوادگی، با آیاتی که به فطرت و خلقت انسان مربوط میشود، سازگاری وجود ندارد. به طور مشخص اگر براساس فطرت و خلقت، رابطه زن و مرد «زوجیت» است، پس چند همسری و یا چندهمسری+چند کنیزی صدر اسلام از کجا میآید؟
در قسمت نخست این مقاله، آیه نساء:۳۴ که مناقشه انگیزترین آیه قرآن در زمانه ماست مورد واکاوی قرار گرفت. آیهای که بیش از هر آیه دیگری پیرامون آن، به ویژه در دنیای مجازی، در سرتاسر جهان بحث شده است و میشود. [۱] دریافتیم که مرد و زن بنا بر جنسیت خود، چه در مراحل خلقت و چه در کسب فضیلت در طول زندگانی، هیچگونه برتری بر یکدیگر ندارند. هر فرد انسانی، مستقل از جنسیت خود، با تلاش و استفاده از قابلیتهای خدادادی میتواند کسب فضیلت کند. هم برای مرد و هم برای زن، فضیلت با کنش نیک یا «عمل صالح» به دست آوردنی است. درجات انسان نزد خداوند نیز متناسب فضیلت اوست که در زندگانی این حیات کسب میکند. هر فرد مختار است و حاکم بر سرنوشت خویش که میتواند در طول عمر خود با کسب فضائل بیشتر، زندگانی بهتری داشته باشد.
در قمست دوم مقاله [۲] نگاهی داشتیم به «نکاح» و آن چه فقیهان شیعه به اسم «صیغه» مرسوم کردهاند. دیدیم که «نکاح» و ویرایش «صیغه» از نکاح، میراث جامعه جاهلی قریش است. رجال قریش و به ویژه اعیان و اشراف قریش میتوانستند همزمان هر تعداد زن «نکاحی» و هر تعداد «کنیز» زرخرید برای تمتع جنسی خود داشته باشند. تعداد این زنان با قدرت مالی مرد در پرداخت مهریه و خرجی و همچنین پرداخت زر برای خرید کنیز؛ کم و زیاد میشده است. جای شگفتی نیست که طلاق این زنان نیز تابع قدرت مالی مرد باشد. اگر مردی در شرایط خوب مالی تعدادی زن به نکاح خود در میآورد، انتظار میرفت با خراب شدن وضعیت مالی تعداد آنها را کمتر کند. یا تعدادی از کنیزان خود را بفروشد.
Ads by LyricsBuddyAd Options
چارچوب مفهومی «نکاح» که ریشه در سنت جاهلیت قریش دارد، با چارچوب مفهومی «زوجیت» قرآنی که بر مبنای فطرت در خلقت انسان است؛ هیچگونه قرابتی ندارد. «نکاح» و «زوجیت» دو چارچوب مفهومی کاملا متفاوت میباشند. ازدواج، جفت شدن «یک» زوج زن و «یک» زوج مرد میباشد برای سکینه همدیگر؛ بر اساس مودت و رحمت. در حالی که نکاح بر اساس ثروت مرد است و برای شهوترانی مرد. در «زوجیت» مال و منال جایی ندارد. تعهدِ طرفین عاطفی، و بر مبنای دوست داشتن است. البته برخورداری جنسی برای زوجین را با عشق و نه فقط «شهوت» نیز تامین میکند. قرآن برای تغییر در نکاح جاهلی رایج، اصلاحاتی شامل این موارد را معرفی نمود: تحریم نکاح با محارم، تاکید بر نکاح «محصنانه»، پرداخت مهریه به زن، سهم بردن زن و شوهر از ارث دیگری. همچنین برای تغییر و عبور از چارچوب مفهومی «نکاح» به سمت تک همسری، قرآن شرط برقراری عدالت بین زنان نکاحی را مطرح میکند. همچنین قرآن تاکید میکند که مردان هر چقدر هم بر اجرای عدالت بین زنانشان حریص باشند نمیتوانند عدالت را اجرا کنند.
اینجا این پرسش پیش میآید: چگونه میتوان تشخیص داد کدام آیات قرآن برای حل مشکلات جامعه قریش نازل شده است، و کدامین آیات مربوط به «انسان» میشود، مستقل از جامعه و قومی که به آن تعلق دارد. پرسش به جا و برحقی است. در این قسمت مقاله میخواهیم بحث مقدماتی را شروع کنیم. امید است صاحب نظران و قرآن پژوهان به تلاشهای خود در این باره شتاب بیشتری بدهند: چگونه و بر اساس چه معیارهایی میتوان گزارههای جهان شمول و گزارههای محلی قرآن را از هم تمیز داد.
در این مقاله که بخش آخر نوشتار است، نخست نگاهی میاندازیم به مواردی دیگر از آیات محلی قرآن که ابهام در آنها در زمانه ما موجب تبعیض و ستم بر زنان شده است. سپس نگاهی به بعثت پیامبر و آموزههای عملی او برای تغییر در انسان و جامعه مخاطبش میاندازیم. ببینیم آیا هدف بعثت و رسالت انبیا را آن طور که در قرآن آمده است خوب فهمیده ایم؟ سپس بحث کوتاهی خواهیم داشت پیرامون علت ابهامات در فهم آیات. در پایان بحثی خواهیم داشت پیرامون تمیز و تفکیک آیات جهانشمول و آیات محلی قرآن. خواهیم دید که تمام آیات قرآن در یک لایه قرار نمیگیرند. گزارهها بین حداقل چهار لایه تقسیم میشود که این لایهها هرمی بر روی هم قرار میگیرند و با هم ارتباط دارند. ارتباط موضوعی گزارهها با کلیدواژههای مشترک، به صورت شبکهای است که میتواند هم عمودی و هم افقی باشد.
همچنین نگاهی خواهیم داشت به دو مفهوم «خلق» و «امر» در قرآن و رابطه بین این دو. به نظر میرسد برداشت مغشوش و یا نادرست فقها از این مفاهیم، «شرع» را مسلط بر و کنترل کننده همه چیز میداند. از طرف دیگر تقسیم بندی دیگری ارائه میشود به نام عالم «تکوین» و عالم «تشریع». در این تقسیم بندی ها؛ (مستقیم با غیر مستقیم) تکوین به عالم «خلق» و تشریع به عالم «امر» نسبت داده شده است . افرادی نیز عالم «خلق» را همان عالم «تکوین»، و عالم «امر» را عالم «تشریع» میدانند. چکیده نتیجه گیری آنها به زبان خودمانی این است که شرع، عالم خلق را مدیریت و اداره میکند و قوام خلقت به شریعت است. خواهیم دید که این ادعا در تضاد با آیات قرآن است. در مدل ارائه شده در این نوشتار، «دین» با خلقت و فطرت در لایه اول سروکار دارد، اما شریعت هر پیامبر در لایه چهار با «قوم» هر پیامبر همبسته است. دین «قیم» است بر شریعت نه برعکس. شریعت هر پیامبر «جعل» و یک «امر» است که منقضی میشود. دینی که به خلق فطری وابسته باشد دین قیم میشود. شریعت و منهاج و مناسک و شعائر هر پیامبر همه «جعل» میباشند در مقایسه با «خلق».
۶) نگاهی به برداشتهای نادرست از چند آیه و مشکلات آن برای زنان
Ads by LyricsBuddyAd Options
در [۱] و [۲] دیدیم چگونه برداشت نادرست از آیاتی چون نساء:۱ و نساء:۳۴، میتواند به تبعیض بین مردان و زنان و در نتیجه ستم به زنان بینحامد. برداشتهای نادرست از آیات به این دو آیه محدود نمیشود. در این بخش اشارهای خواهیم داشت به برخی از این گونه آیات. پرداختن به موضوعاتی چون حجاب، جدایی جنسیتی در اماکن عمومی، و آن چه موسوم است به نگاه به نامحرم؛ خارج از حوصله این نوشتار است. برای آن مقاله دیگری در دست تالیف است. علاقه مندان میتوانند مقدمه آن را که شامل نقشه استدلال نیز میباشد اینجا [۵] مطالعه کنند. حجاب و جدایی جنسیتی و بحث نگاه آن طوری که مطرح و با زور حکومتی ترویج میکنند، نه تنها هیچ استناد قرآنی ندارد که ضد آموزههای قرآن است. زورگویی آشکار است که اگر بهانه برای سرکوب و ایجاد ترس در جامعه نباشد، مثال گویا و کاملی است که چگونه میتوان با وتو و ذبح آیات قرآن تا این حد باعث رنج و تحقیر شهروندان شد. در زمان پیامبر و در طایفههای قریش بسیاری از مردم پوشش درست و حسابی نداشتند، دغدغه قرآن نمایان نشدن عورتین آنها چه زن و چه مرد در اماکن عمومی بوده است. خوشبختانه با پژوهش آقای ترکاشوند «حجاب شرعی در عصر پیامبر» [۶]، اکنون میتوان تصویر ریزتر و مستند از وضعیت لباس پوشیدن مردم عصر بعثت داشت. چالش پیامبر پوشش حداقلی عورتین مردان و زنان در عصر بعثت بوده است. حال چنین پوششی در زمانه ما توسط متولیان دین شده است پوشش موی سر زنان تا جایی که حتی عدم پوشش یک تار موی زنان را حرام اعلام کردهاند.
در جدول یک خلاصه برخی از آیات که در اثر فهم نادرست توسط متولیان دین، برای جوامع مسلمان زمانه ما باعث دردسر شده است جمع آوری گردیده است. آیاتی که متاسفانه برای زنان زمانه ما جز تبعیض و ستم و درد و رنج ثمری نداشته است. تلاش شده است، هدف نزول آیه در آن جامعه و یا رخدادی که آیه در واکنش به آن آمده است در جدول یک خلاصه گردد. در این جدول مشاهده میشود که:
۱) آیه نساء:۱ گفته است همه انسانها از گوهر یگانه اند، برداشت شورای علمای افغانستان این است که: «در خلقت مرد اصل است و زن فرع».
۲) آیه نساء:۳۴ برای ارائه راهکاری در جهت حل ناسازگاری «نساء» یک «رجل» قریشی آمده است، برداشت علمای اففانستان این است که مردان (جنسیت مردان) بر زنان قوامیت و در نتیجه برتری و سلطه دارند.
۳ آیه نساء:۳ برای حمایت از دختران یتیم بی پناه و درمانده نازل شده است که در جامعه قریش مورد سوء استفاده «رجل» واقع میشده اند؛ برداشت برخی مفتیها و فقها این است که شارع «حکم» موسوم به «تعدد زوجات» برای مردان صادر کرده است.
۴) آیات نساء:۲۲ و ۲۳ و ۲۴ برای گذاشتن محدودیت در جماع با محارم و زنان شوهردار جامعه جاهلی قریش و اصلاح «نکاح» در آن جامعه آمده است، اغلب فقهای شیعه از آن «صیغه» یا رسمی کردن خیانت مردان بوالهوس به همسرشان را در آوردهاند.
۵) آیات نور:۳۱ و ۳۲ برای نجیب بودن چشم مرد و زن در صورت نمایان شدن عورت دیگران در اماکن عمومی، و همچنین سفارش در پاییدن عورت خودشان بوده است تا سهوا نمایان نشود، فقها از آن حرمت نگاه کردن مرد و زن به یکدیگر و همچنین «حجاب» نمایان نشدن حتی یک تار موی زن را درآوردهاند. در جامعه نیمه بدوی و فقیر اغلب مردم لباس دوخته شده به مفهوم امروزی نداشتهاند. تکه پارچهای دور خودشان میبستهاند و به ناچار در اماکن عمومی عورت مرد و زن و سینههای زنان نمایان میشده است. در زمانه ما فقها از آیه نور:۳۲ مانتو و مقنعه و چادر مشکی همزمان را درآوردهاند.
۶) نور:۵۸ و ۵۹ و ۶۰ برای جداکردن محل خلوت زن و مرد در منزل از دید کودکان و غلامانشان آمده است، و همچنین آزاد بودن زنان سالخورده در نپوشیدن پیراهن در خانه؛ برخی مفتیها و فقها از آن حجاب در اماکن عمومی را در آوردهاند. فقهای ایران از ثیاب (پیراهن) چادر مشکی در آوردهاند.
۷) احزاب:۵۹، زنان زیاد پیامبر در کوچههای مدینه کرشمه میآیند، توسط مردان با تصور این که زن نانجیب هستند مورد آزار قرار میگیرند. به آنها گفته میشود برای تمایز و شناخته شدن از زنان نانجیب «جلباب» بیندازند، از آیه توسط فقها و مفتیها در زمانه ما چادر در میآید.
۸) در احزاب:۵۳ به مردانی که برای خوردن طعام مجانی به خانه پیامبر میرفتهاند گفته شده است به فضای خصوصی خانه (اتاق زنان) وارد نشوند. برخی فقها و مفتیها از آن جدا کردن مرد و زن در فضای عمومی را در آوردهاند. چرا که خانهها و اتاقهای آن مردم عقب مانده در و پیکر درست و حسابی نداشته و با یک تکه پارچه و یا حصیر از هم جدا میشده است. حتی داشتن مستراح یا دارالخلا در خانهها استثنا بوده است.
۷) نگاهی به هدف بعثت پیامبر، جامعه مخاطب و آموزههای عملی پیامبر
Ads by LyricsBuddyAd Options
یکی از عللی که باعث بدفهمی آیات شده است عدم فهم درست از هدف بعثت پیامبران و در رابطه با مخاطبین اصلی هر پیامبر است. همچنین عدم فهم درست از دامنه آموزههای پیامبران است. این طور نیست که اولا همه آموزهها «حکم» شرعی باشد، دوما بسیاری از این «احکام» بر اساس معضل ویژهای درآن جامعه نازل شده است. به عبارت دیگر زمینه مند است و جاودانی نیست. زمینهای داشته است که با برطرف شدن زمینه موضوعیت خود را ازدست میدهد. در این بخش نگاهی حواهیم داشت به هدف بعثت پیامبر، سطح سواد و فرهنگ مخاطبین پیامبر و آموزههای اصلی پیامبر برای تغییر در افراد آن جامعه.
هدایت و آموزش افراد برای رهایی از گمراهی هدف بنیادین بعثت بوده است. اما در پاسخ به مشکلات و معضلات فراوان آن جامعه آموزههایی که موسومند به «احکام» نیز نازل شده است. به عبارت دیگر جهت گیری آموزهها این بوده است که با تغییر افراد، جامعه نیز تغییر کند.
با نگاهی به آیات بعثت و آموزههایی که بعضا بسیار ساده و ابتدایی میباشد، و بدون وارد کردن ایده آلها و آرمانها و همچنین مباحث معرفت شناسانه؛ چکیده آموزههای قرآن برای افراد بیش از این نبوده است:
– جایگزین کردن ستم و یاغیگری و قتل و غارت با سلم و دوستی و دلسوزی و کمک به یکدیگر
– خواندن نماز و دادن زکات که کمک کند انسان بهتری شوند
نوشتن درباره هدف بعثت پیامبران معمولا با مبالغههای فراوان همراه است. چرا که نوشتن از امر متعالی و استفاده از واژههایی که آرمان و هدف نهایی را در سعادت و رستگاری انسان و بشریت حمل میکنند، فضایی قدسی را پدید میآورد که بسیاری از واقعیتها و نوع تغییراتی که در عمل در قوم مخاطب پیامبر صورت گرفته است تحت الشعاع قرار میدهد. اینجا مثالی میآوریم که به روشن تر شدن بحث کمک میکند. فرض کنید چند نفر گرسنه منتظرند که ما از آردی که در درسترس است نانی بپزیم و به آنها بدهیم تا رفع گرسنگی شود. شروع میکنیم درباره خاصیت نان سخن گفتن. درباره توحید و خلقت آسمانها و زمین… درباره آب و آماده شدن و بارور شدن زمین… درباره جو زمین و اکوسیستم خودکفایی که در آن آب بین تبخیر و تقطیر در چرخه تبدیل دایم است و به صورت باران به کشتزارها آب میرساند… درباره این که چگونه دانه گندم برای بار اول به وجود آمد و مکانیزم خودکفای تکثیر در هر دانه گندم… و همین جور ادامه میدهیم تا میرسیم به بعثت انبیا و آموزههای آن ها… انفاق مازاد بر نیاز و طعام دادن به فقیران و باز هم ادامه دادن… اینجا تلنگری لازم است که به سخنران گفته شود همه این حرفها درست، اما چند شکم گرسنه منتطر نان میباشند. در مقایسه اینجا یادآوری این نکته است که همه این حرفها درست، اما باید دید رسالت پیامبر در زمین (فیلد) واقعی و نه در آسمان چه بود؟ یک مربی دلسوز و صبور که دست یک یک دانش آموزان «امی» و «گمراه» و لخت و پتی خود را گرفت تا به آنها درس زندگی و زیست شرافتمندانه در کنار یکدیگر بدهد. این که میتوان بدون خون ریزی و تعدی به دیگران از دسترنج خود و با کمک به یکدیگر و تعاون زندگی کرد.
مطالب این بخش بحث ما را در دو بخش بعدی راحت تر خواهد کرد. در بخش بعدی به برخی از علل فهم نادرست از آیات قرآن میپردازیم. در بخش پایانی نگاه کوتاه و مقدماتی خواهیم داشت به موضوع تفکیک بین گزارههای جهان شمول و گزارههای محلی قرآن.
۴.۱۲. هدف بعثت پیامبر
طبق آیات بعثت شامل آل عمران:۱۶۴ و جمعه:۲ خداوند برای مردمی «امی» که قبلا در گمراهی آشکار («ضَلالٍ مُّبِينٍ») بوده اند، پیامبری از میان خودشان و برای خودشان مبعوث کرد تا:
۱) برای آنان آیات کتاب را بخواند [چون بیسواد بودهاند و خواندن بلد نبودند]
۲) آنان را پاکیزه کند
۳) به آنها کتاب و حکمت بیاموزد.
با توجه به آیات دیگر که ترتیب سه مورد بالا جابجا شده است و همچنین با توجه به سایر آیات قرآن، میتوان چکیده وظیفه پیامبر را در مقایسه با وظایف یک آموزگار و مربی، ساده و شسته رفته چنین بیان کرد:
خواندن کتاب (آیات قرآن) و آموزش عملی آموزههای آیات برای پاکیزه کردن آن ها.
به آیههای آل عمران:۱۶۴ و جمعه:۲ و گزاره مشترک «وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ» دقت میکنیم:
آل عمران:۱۶۴
لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ
إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ :
− يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ
− وَيُزَكِّيهِمْ
− وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ
وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ!
به راستى خدا بر مؤمنان منت نهاد
آنگاه كه در ميانشان پيامبرى از خودشان برانگيخت:
− تا آيات او را بر آنان بخواند
− و پاكشان كند
− و كتاب و حكمتشان بياموزد،
قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند!
جمعه:۲
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ
رَسُولًا مِّنْهُمْ:
− يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ
− وَيُزَكِّيهِمْ
− وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ
وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ!
او کسی است كه در ميان درس ناخواندهها
پيامبرى از خودشان برانگيخت:
− تا آيات او را بر آنها بخواند
− و پاكشان کند
− و كتاب و حكمتشان بیاموزد،
قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند!
یعنی در سطح فهم آن مردم «امی» آیات را برایشان بخواند و آنان را طبق آیات راهنمایی کند. به بعثت «فیهم» من «انفسهم» دقت شود. میتوان گفت یاددادن و تمرین عملی آیات، علاوه بر خواندن آیات، همان آموزش حکمت بوده است. اگر به برخی از این آموزهها دقیق شویم، خواهیم دید آموزههایی بسیار ابتدایی و ساده بوده است. برای مثال در آیات نور:۲۷ و ۲۸ و ۲۹ آداب معاشرت به هنگام ورود به منزل دیگران و یا مکانهای عمومی، سلام کردن، … و غیره را آموخته است. در آیه نور:۲۸ گفته است اگر در آستانه ورود به منزل کسی به شما گفته شد برگردید، داخل منزل نشوید چرا که این برای «پاکی» شما بهتر است (فارجعوا هو ازکی لکم). میتوان گمانه زنی کرد که رعایت آدابی چنین ساده و
salm nurizade aziz .shoma ba sadetarin chizaye dame dast va door rikhtani va dar sharayete skhat in gole ziba ro sakhtid!! ama keshvare ma ba in hame servat va emkanat faravan hame chizash varedati va vabaste ast hatta golaye masnooee az chin vared mishavad .in yani biorzegie ye mellat ya dolat.
در پاسخ به ناشناس ِعزيزكه دربخش پيشين ( نفت مال شما ، مابقي را به قانون واگذاريد!) نوشته اند: « چرادرجوامع دینی و به خصوص بین علمای ادیان دروغ و تزویز و ریا تا این اندازه شایع است؟»
« نه هركه سربتراشد قلندري داند / كلاه داري و آيين سروري داند». هرگردي گردو نيست و هر دانشجويي ازجمله نگارنده ، شايسته نام نماينده پژوهشگران نيست . با اين همه ، وظيفه ي خود مي دانم كه اگرچيزي دراين باره ، در ذهن دارم به عرض برسانم.
نخست بايد ديد كه اديان مستبدهستند يا نه ، و رابطه دروغ و با استبداد چيست و سپس ، اگر اديان جزء مستبدين بودند به شرح و توضيح اين مسئله پرداخت.
درآغاز واژه ي استبداد از نظر اين نگارنده به اين گونه تعريف مي شود كه : استبداد يعني سلب حق اختيار از عامل و اجبار فرد به كاري كه درآن فرد حق چون و چرا ندارد.
بحث برسراستبداد يا آزادي اديان بحثي است كلان ؛ چون برخي اديان با برخي ديگر متفاوت اند و اين تفاوت اجازه ي يك كاسه كردن آنها را نمي دهد. مثلا در دين يهود مهم اين است كه چه به دهان وارد مي شود و در دين مسيح مهم اين كه چه از دهان خارج مي گردد . دردين يهود بيشتراز اين كه بربيرون آمده ها از دهان يعني سخن ، تاكيد شود برفرو رفتگان به دهان يعني خوردني ها و نوشيدني ها تاكيد مي شود . بودا كاري با آسمان ندارد و كنفوسيوس نيزهمچنين اما ، شاه بيت اديان ِ سامي داستان هاي آسماني است. درهندو گاه خدا واحد و گاه كثيراست اما در يهود فقط يهوه است كه خدايي مي كند و درمسيحيت پدرو پسر و روح القدس اند كه جهان را دراختياردارند.
بنا براين بهتراست به جاي اديان ، كه سبب درازي سخن مي شود بگوييم دين حاكم براين جامعه . يعني اسلام.
اگر بپذيريم كه جوامع استبدادي سبب دروغ و نيرنگ و دوگانگي در رفتار انسان ها مي شوند و بپذيريم كه فضاي بسته و ممنوعيت انديشيدن و بيان كردن سببي هستند تا انسان را وادارند تا درجايي مطابق ميل حكام و درجايي ديگر مطابق ميل خود ، گفتار و رفتارش را تغييردهد ؛ واگر بپذيريم كه ترس سببي است تا فرد ِ ترسيده ، ظاهرو باطن اش يكي نباشد و براي حفظ جان يا منافع خود رفتارهاي گوناگون و گاه متضاد از خود نشان دهد ، واگر بپذيريم كه افراد جوامع مثل افراد خانواده ، اگر از بزرگترشان ترسيدند ، ازصداقت و راستي دوري مي كنند و به سوي نيرنگ و فريب پيش مي روند ، واگربپذيريم ، كودكي كه از پدر، و فردي كه از حاكم ترسيد دروغ گو و پنهان كار مي شود، درآن صورت ، ما متوجه علت يا يكي از علل دروغ و تزوير برخي اجتماعات خواهيم شد .
دين همه ي فرهنگ يك اجتماع نيست اما ، بخش بسياربزرگي از فرهنگ و سنن يك جامعه را تشكيل مي دهد.شايد دربرخي جوامع كه دين محدود شده و ازميدان سياست و اقتصاد و آموزش كلاسيك بيرون رفته ، تاثيرژرفي بر آموزش و پرورش افراد نداشته باشد اما درجايي كه دين درهمه ي امور دخيل است نقش آن را نبايد در ساختارفرهنگي جامعه دستكم گرفت.
دين درايران ، اقتصاد را تحت نظرگرفته و دربيع و شرع ها دخيل و درعرضه و تقاضا كارآمداست . براي مناسبت هاي ديني روزهايي بسياري تعطيل ، و ده ها ميليون ساعت كار به خاطر فلان مراسم از بين مي رود. درارتباط با امر ونهي ها ، كالا هاي خاص توليد و از كالاهاي خاص جلوگيري مي كند . سهم سنگيني از درآمد صرف ساخت معابد ، تكايا ، مساجد و ترويج و نگهداري مراسم ديني مي شود. سياست داخلي و خارجي كاملا متاثرازدين است و تفكرات ديني است كه شرايط استخدام ، شكل و كاركرد سازمان ها ، نوع ساعت كار ادارات ، شكل گزينش و استخدام افراد و غيره را تعيين مي كند. سياست ديني است كه باب مراوده با دوست و دشمن را تشريح و تعيين مي نمايد. دانش آموز و دانشجو ، واحد هاي بسياري را بايد در رابطه با مسائل ديني آموزش ببيند.وخلاصه ، دين تقريبا در تمام امور دخيل است و تقريبا هيچ موردي يافت نمي شود كه دين و سياست هاي ديني درآن مداخله نكند.
در چنين وضعي اگرگفته شود كه فرهنگ اجتماعي ، تحت تاثيردين شكل مي گيرد و براي فهم فرهنگ بايد دين را فهميد سخني بي جا نگفته ايم.
هرگاه عللي سبب پيدايش معلولي شود ، در بد و خوب آن معلول دخيل است و نيكي ها را به چيزي ، يا بدي ها را به چيزديگر منسوب كردن ، نوعي گريزاز واقعيت مي باشد. دراين كه مردم ايران امروز متاسفانه ، راستگويي و درستكاري نياكانشان را ندارند نبايد شك كنيم و دراين كه فرهنگ حاكم دراين امر دخيل است ترديد به خود راه ندهيم .
روزگاري ، ايرانيان در راستگويي شهره آفاق بودند و امروز…
« هردوت »تاريخ نگاري است كه ميانه خوشي با ايرانيان ندارد ؛ و با اين حال مي گويد :« ايرانيان هيچ چيز را به اندازه دروغ گفتن موجب شرمساري نمي دانند و پس از دروغ وام گرفتن را . زيرا مي گويند آنكس كه بدهكار است دروغ هم مي گويد(فلسفه از آغاز تاريخ : محمد رشاد ) . پادشاه ايراني درنيايش خود مي گويد: خداوندا ، اين كشور را از گزند دشمن ، دروغ و خشكسالي دور نگهدار. اين روايت و اين دعا نمايشگراين است كه ايرانيان در گذشته ، دروغ را جزء بزرگترين آفت ها مي دانسته اند.
وقتي اوستا را مي خوانيم ، درحدي كه حوصله سر مي رود راستي و راستگويي را مي ستايد و دروغ را نكوهش مي كند. خداي اوستا ، خداي متضاد ها نيست تا تكليف فرد را صراحتا روشن نكند.
اين كه خداي انسان گاهي مكار و گاهي درستكارباشد، گاهي مهربان و گاه خشمگين گردد ، گاه عزت و ذلت دهد و گاه كسب عزت و ذلت را به انسان واگذارد، سبب سرگشتگي بشرمي شود.
خداي زروان ، خداي مهر، و خداي زرتشت ، شكلي معين و صفاتي مشخص و غيرمتضاد دارند. در دين زرتشي خدا شيطان را خلق نكرده است و او را به جان آدميان نينداخته تا سبب گناه انسان و مكافات و مجازات بشرشود. اهريمن خواستار بدي هاست ؛ و اهورا دوستدار ِ نيكي هاست؛ و اين دو در نبردِ دائم به سرمي برند ؛ وانسان مختاراست كه به كدام سو برود و دركدام جبهه قرارگيرد.
هرچه اربابان زميني يا آسماني ترسناك ترباشند ، انسان ترسوتر مي شود و هرچه انسان ترسوترشود ، مكارترو حيله گرتر مي گردد.
افزون براين ها ، دروغ ، تزوير، ريا و نيرنگ ، زماني گسترش مي يابد كه زشت و ناروا شمرده نشوند. اگرانساني بزرگ و اسطوره اي مقدس ادعا كند كه ازدل كوه شتري بيرون آمده ، يا مردي با قاليچه اش از اين سوي دنيا به آن سو پروازكرده يا پيرمرد با دو-سه پسرش كشتي ايي ساخته كه از هرحيوان زنده جفتي درآن جاي گرفته ، يا مردي دريايي را به عصايي شكافته ، يا ، يا ، يا ،پيروانش نيز سخناني ديگر به شكلي ديگر مي گويند كه با عقل و منطق جور درنيايد. مگر نشنيده ايم « پسركوندارد نشان ازپدر / تو بيگانه خوانش نخوانش پسر».
اگر به بخش هايي از تفكر حاكم توجه كنيم و در زمان تحقيق ، تعصب را كناربگذاريم ،خواهيم ديد كه چرا دروغ دربين مردم امري رايج شده و زشتي و پلشتي آن از بين رفته است.
به اين چند نمونه از احاديث توجه بفرماييد:
«هرچند دروغ حـرام است ولی گاه «مصلحـت » اقتضـا میکند که به آنها «تهمـت» زده شـود و بـرای مفتضـح شدنشان، کارهای زشتی که نکرده اند، به آنها نسبت داده شود، تا مردم متدیّن عوام، از آنها فاصله بگیرند و تحت تاثیر آنان واقع نشوند.
(الخوئی، مصباح الفقاهه، ج۱، ۴۵۸)»
« در مواردی، دروغ جایز است، چون با دروغ، مصلحت مهم تری استیفا میشود، وآن مصلحت، «بی آبرو کردن» بدعت گذار در میان مردم است . (الگلپایگانی، الدر المنضود، ج۲، ص۱۴۸)»
« توریه، ( بر وزن توصیه ) اصطلاحی در متون دینی است، بدین معنا که متکلم معنایی از کلام خود را که مرادش نیست به مخاطب منتقل کند. توریه در لغت به معنای پنهان کردن پوشانیدن و افشا نکردن راز است و دراصطلاح متون دینی و فقها توریه آن است که متکلم از سخن خود معنایی را جز آنچه مخاطب می فهمد یعنی معنایی خلاف ظاهر اراده کند.( رساله اجوبة الاستفتاءات …سیدعلى حسینی خامنهاى(
« آیت الله محمد مومن، عضو فقهای شورای نگهبان، صریحاً فتوا میدهد که جائز بل راجح است که به بد دینان و بدعت گذران تهمت زنا و لواط بزنیم تا از میدان به در روند و از شرّشان آسوده شویم »
« آیت الله ابولقاسم خویی و آیت الله محمد رضا گلپایگانی نیز چنین فتوایی داده اند، آن هم به استناد و تمسّک به حدیثی که از پیامبر علیه السلام آورده اند که: “اذا رایتم اهل الریب والبدع من بعدی فا ظهرو البرائة منهم … و با هتوهم…” و آن را چنین ،معنا کرده اند که پس از من اگر اهل شبهه و بدعت را دیدید از آنان بیزاری بجویید و به آنان بهتان بزنید»
شك نيست كه دردين ما درباره ي راستي و درستي نيز توصيه هايي مي بينيم اما اين توصيه ها مثل اين است كه بگوييم دين ما ، دين رحمت است و دراين باره چندين آيه و حديث بياوريم بي اين كه به آيات و احاديثي كه درباب خشونت آمده است توجهي كرده باشيم.
چگونه ممكن است قانوني دربين مردم محترم شمرده شود كه دوتفسيرمتضاد دارد؟ تزوير و دورويي براي گروهي كه نام تقيه برآن مي گذارند بسيارخوب است و لازم و واجب ؛ و براي كساني كه به آن نفاق و دورويي مي گويند زشت است و كريه و گناه . مگر يك بام دو آسمان دارد؟
دروغ به هرصورت كه بيان شود دروغ است . چه درغالب تفكرات غُلات كه براي بزرگ كردن فرد يا گروهي غلو مي كنند و چه درباب خراب كردن افراد يا گروه هاي غيرهم مسلك. نگاه كنيم به اندكي از بسيار و مشتي از خرواري كه درشكل گيري فرهنگ ما دخيل بوده اند.
حلبي چنين مي گويد : « …سايه شخص شريف وي ( محمد )نه در آفتاب و نه در مهتاب ظاهر نمي شده ، تا مبادا كسي آن را لگد مال كند ، و مگس نيز هرگز بر وي نمي نشسته …. آرامگاه محمد بهترين جايگاه سرتاسر كره ي زمين است و حتي بر عرش برتري دارد . … حنبلي ها معتقد بودند كه معني آن ( مقاما محمودا ) اين است كه خداوند او را بر روي عرش خود خواهد نشاند ، ديگران مي گفتند : بلكه اين مقاما محمودا ، معني شفاعت بزرگ را در روز رستاخيز مي دهد . و اين اختلاف آنچنان بالاگرفت كه منجر به زدوخورد و به راه افتادن خون و كشتار گرديد . و طبق گفته ي حلبي خلق بيشماري در نتيجه ي آن كشته شدند . … عورت او را ( محمد) هيچكس نديده است و چنانچه كسي آن را مي ديد چشمانش نابينا مي شدند ، زيرا كشف عورت او ديدن آن را ايجاب نمي كرد … ( سيره حلبي : 3 / 302 – 1 / 400- 3 / 366- 3 / 302 ) »
درباره سيدالشهدا كه هرسال روزها برايش تعطيل مي كنيم و به قول شادروان خميني سبب زنده نگهداشتن شيعه شده است نيزفراوان نوشته اند كه اندكي ازآن بسيار را به عنوان نمونه ذكر مي كنيم.
«… همگی آماده جنگیدن و کشتن اوشدند . حسین به آنان حمله ور شد و لشکر نیز حمله را آغاز کردند . در آن موقع حسین ( ع ) جرعه ای آب طلبید ولی مضایقه کردند و اورا آب نداند ، تا هفتاد و دو زخم بر بدن شریفش وارد گردید( هفتاد و دوزخم خورد و نمرد!!؟) .
… همانطور که ایستاده بود سنگی برپیشانی اواصابت کرد و خون از پیشانی اش جاری گشت . دامن جامه خود را گرفت که خون را از پیشانی پاک کند . ناگاه تیری سه شعبه ی زهرآلودی رسید و درقلب آن حضرت جاگرفت . ..( و بازهم نمرد؟!!)
پس از آن دست برد و تیر را از پشت سر بیرون آورد و خون مانند ناودان جاری گردید و … شخصی از قبیله کنده که اورا مالک بن نسر می گفتند … با شمشیربرسرآن حضرت زد که عمامه راشکافت و برسرش نیز وارد آمد و عمامه اش پرخون شد . حسین ( ع ) دستمالی جست و برسر خود بست و عرقچینی یافت و بر سرنهاد و عمامه برسربست .(؟!!) … راوی می گوید : چون براثرکثرت زخم ها ، ضعف برحسین غلبه کرد و تیرهای دشمن در بدنش مانند خارهای بدن خارپشت نمایان گردید ، صالح بن وهب مزنی نیزه ای برپهلوی او زد که از اسب برزمین افتاد و طرف راست صورتش روی زمین قرارگرفت ….
لشکر ازهرطرف هجوم آورد ند . زرعه بن شریک شمشیری برشانه ی چپ حسین ( ع ) زد . آن حضرت نیز شمشیری براو زد و او را ازپای درآورد .
شخص دیگری شمشیری بردوش حسین ( ع ) زد که به صورت ، روی زمین افتاد ورنج و تعب براو مستولی شد ، به حدی که چون می خواست برخیزد ، با زحمت برمی خاست و ازشدت فشارضعف ، بر زمین می افتاد .
سنان بن انس نخعی نیزه ای در گلوی حسین ( ع ) زد و بازبیرون آورد و در استخوان های سینه ی او فرو برد . سپس تیری به سوی حسین ( ع ) انداخت ، آن تیر برگلوی او وارد آمد . در اثر تیر بر زمین افتاد . سپس برخاست و نشست و تیر را ازگلوی خود خارج نمود و…( لُهوُ ف سید ابن طاووس صفحه هاي 147 – 151) »
شما دراين سخنان چه مي بينيد جز دروغ ؟ نگوييم اين ها معتبرنيست ، چون برمبناي همين احاديث و روايات است كه سدها سال درسوگ حسين گريه مي كنيم و محمد را مقدس و غيرقابل نقد كرده ايم. ازياد نبريم كه دين ما ، مذهب ما ، رسوم ما ، عادات ما ، همه و همه ، چيزهايي است كه ازپدران به ارث برده ايم و خود تحقيق وپژوهشي درباب درستي و نادرستي اش نكرده ايم ؛ واگرامروز ، كس و كساني هستند كه مدعي اند « ديگر دين اجداديمان را كوركورانه نمي پذيريم »اين ها تحت تاثير نقد و انتقادهايي است كه نقادان كرده اند.
تا چند سال پيش و حتي برخي ، همين امروز ، به چيزهايي ازاين دست معتقد بودند و هستند: « هنگامي كه حسين به شهادت رسيد بين امام سجاد و محمد ابن حنفيه فرزند علي (ع) برسرامامت اختلاف افتاد… محمد ابن حنفيه به امام سجاد گفت تو خود بهتر مي داني كه من از تو لايق ترهستم و امام سجاد در جواب گفت پاسخ تو را حجرالاسود مي دهد! و دعوت كرد كه به آنجا بروند … آنگاه محمد حنفيه حجرالاسود را صدا زد و هيچ جوابي نشنيد اما تا امام سجاد حجرالاسود را صدا زد حجر الاسود به صدا درامد و گفت امامت مال علي ابن الحسين است و نزديك بود كه حجر الاسود از جا كنده شود ! (اصول كافي ج يك 348) ». « امام حسين ( ع) از سينه حضرت زهرا شيرنخورد بلكه پيامبرانگشتش را در دهان او مي گذاشت و او مي مكيد و براي سه روزش كافي بود! ( اصول كافي باب مولد حسين ابن علي)». « … درهنگامي كه اميرالمومنين درمسجد كوفه برمنبربود اژدهايي از طرف يكي از درهاي مسجد آمد و مردم خواستند او را بكشند . اميردستورداد تا دست نگهدارند و او سينه كشان مي رفت تا به پاي منبررسيد .برخاست و روي دم اش ايستاد و سلام كرد . حضرت فرمود تو كيستي ؟ گفت من عمروبن عثمان خليفه شما برطايفه ي جن هستم . پدرم سفارش كرده خدمت شما برسم تا مرا تاييد كنيدو اكنون نزد شما آمدم تا دستوربفرماييد….( اصول كافي باب جن) »
اين گونه تفكر منحصر به روايات نيست . درآيات نيز چنين سخناني مي توان يافت : « تا هنگامي كه ذوالقرنين به مغرب رسيد . جايي كه خورشيد را ديد كه در چشمه اي تيره غروب مي كند … ( كهف 86)»…
شما در كتاب مقدس ما هزار وعده تنبيه و تشويق را در باب مسائل متفاوت مي بينيد اما يك مورد را در باب نفس دروغ نمي بينيد . بله درباب دروغ بستن به خدا ، دروغ بستن به مومنين و ازاين دست سخن هست اما درباره نفس دروغ و زشتي دروغ گفتن به همه ، از جمله به كفار و مشركين سخني نخواهيد يافت.
قانون و اخلاق و انسانيت زماني معني و مفهوم پيدا مي كند كه همه گيرباشد و همه را تحت پوشش قراردهد. اگر قراربراين باشد كه يك كار واحد براي دو نفر متفاوت دو گونه تعبيرو تفسيرشود ، قانونمندي و احترام آن از بين مي رود. دروغ چه درغالب داستان ، چه به نام اتصال به منبعي آسماني ، چه به نام سروري و كهتري ؛ و يا به هرنام ديگري دروغ است. چه فرقي است بين دروغگويي كه مدعي است خداوندعلم زمين و آسمان را به او داده و آنكه ادعا مي كند دراثرديدن خواب يا فلان اتفاق ، عالم برهمه ي هستي شده است؟
حال اگر مردمي ، ازيك سو درفشار استبداد و حكام ترسناك باشند و ازسويي ديگر، اسطوره هايشان دروغ و دروغگويي را زشت نشمارند ، به طور طبيعي ، به سوي نيرنگ و دروغ خواهند رفت و حداكثر، با تغييردادن نام دروغ ، به خالي بندي ، سركارگذاشتن ، سياه كردن و امثالهم ، اين كار زشت را موجه جلوه داده ؛ و بي اين كه متوجه شوند در درازمدت ، اين خصلت ناروا، دروجودشان نهادينه مي شود و زشتي و قبح آن از بين مي رود. چنان كه دراثرمرور زمان نفاق و دورويي تغييرنام يافته وبه تقيه تبديل گرديده است.
با احترام . دانشجو
———————–
سلام دانشجوی گرامی
شما خود می دانید که من چقدر به نوشته های شما دلبستگی دارم. تقاضایی ازشما ودوستان دیگردارم که اگر اجابت کنید بسیار سپاس مندتان خواهم شد. یا اگر موافق نیستید مرا راهنمایی کنید که چه بکنیم؟ وآن این که نوشته های خوب شما – فارغ از هرگرایشی را که با خود دارند و ندارند – به پست اصلی سایت ارتباطی ندارد. واین با روح اصلی یک نوشته و نظرات خوانندگان متغایراست. خواستم خواهش کنم یک جوری یک ارتباطکی میان نوشته های خود و موضوع اصلی ایجاد کنید که اینهمه این دو – پست اصلی و نظرات عزیزانی چون شما – متنافرنباشند. اگر موافقید که هیچ اگرنه مرا راهنمایی کنید که چه می توانیم کرد تا از بحث های خوب شما بی نصیب نمانیم. من خودم بنظرم رسید بیاییم و یک موضوع ثابت یا یک فایل ثابت انتخاب کنیم مثلا به اسم : اسلام اری یا نه؟ وتحت آن پرسش بزرگ شما عزیزان و سایر دوستانی که با شما مخالفند درآن به جولان قلم و بیان این نکات تازه و دقیق بپردازید. مرا راهنمایی می کنید؟
با احترام
.
سلام استاد.
چ هنر زیبایی دارید.
با احترام.
با درود
هنر و طنز به باور من دو رکن اساسی برای ایرانیان است تا ضمن تقویت روحیه همچنان قوی و مستحکم برای بر پایی یک نظام سکولار دموکرات در ایران کوشش کنند. فشارهای جمهوری اسلامی به مردم به قدری است که با شادی و هنر می توان این فشارها را تحمل و موفق به شکست جمهوری اسلامی شد.
پروردگار ایران از دست اشغالگران برهاند
با سلام
وبا آرزوی سلامتی
مطلبی را راجع به “زسانه های همگانی به مثابه شاخه چهارم دولت حقوقمدار” خدمتتان تقدیم میکنیم. از توجه شما، و از نظرات شما، و در صورت تمایل از انتشار آن پیشاپیش ازشما متشکریم.
با سپاس و با آرزوی خوشوقتی
———————————
شیرازۀ رژیم جمهوری اسلامی، تئوری ِ ولایت فقیه است که مهمترین اصلی است که اگر آن نبود وضعیت کشورمان (و به جرات منطقه و حتی وضعیت دنیا) این که هست نمیشد. اگر به جای ولایت فقیه، ولایت جمهور مردم در ایران پایه می گرفت و خشونت، آنهم از نوع خشونت دینی به شکل و ابعاد امروز فراگیر نمیشد، وحشی گری و خشونت را با اسلام و مسلمان، اینگونه مرادف نمیدیدیم . از خود بپرسیم، در چند سال ِ قبل از انقلاب چند نفر از ایرانیان از ولایت مطلقۀ فقیه به نیابت از ولایت امام زمانش، کوچکترین اطلاعی داشتند؟ در بارۀ موضوعی چنین مهم که از عوامل اصلی تبدیل انقلاب به ضد آن شد، تودۀ ایرانیان ِ سی و پنج میلیون نفری که جای خود ، از هفتاد و چند نفر عضو مجلس خبرگان که میبایستی به وجود این اصل در قانون اساسی رای مثبت و یا منفی می دادند، چند نفر این تئوری را میفهمیدند. آیا عواقب ِ امروزه مشهود آن در مخیلۀ رأی دهندگان به آن، میگنجید ؟ با سانسوربازیهای رایج آن روزها، مخالفین تئوری ولایت فقیه هم در موقع عمل و در بزنگاه را ٌی گیری، از حقوق مردمی که با رأی آنها به مجلس خبرگان راه پیدا کرده بودند به دفاع بر نخواستند و به عهد و پیمان خود با آنها وفا نکردند. برای یکی ( آقای گلزادۀ غفوری) سفر مسکو “پیش آمد” ( و البته بعدها فرزندان وی در رژیم ولی فقیه و به دستور فقیه اعدام شدند) و دیگری (آقای عزت الله سحابی) را، با تشر ِ موافقین ولایت فقیه، مجبور به کوتاه آمدن کردند (البته روز بعد از مرگ شادروان سحابی، دخترش را در مراسم سوگواری پدر، امثال همان آقایان و دژخیمانشان، با ضرب و شتم به شهادت رساندند) ……. و در انتها بیست و دو سه نفر بیشتر به ولایت فقیه رأی مخالف ندادند. وقتی آقای بنی صدر از آقای مرتضی حائری، فرزند بنیان گذار حوزۀ علمیۀ قم خواست که نظر مخالف خود را در مجلس ابراز کند، وی «ضعیف بودن قلبش» عذر عدم تواناییش به اظهار نظر گرداند! آیا اگر با وجود ِ آزادی رسانههای گروهی، و به بحث آزاد گذاشتن این مهم، ولایت و یا حتی نظارت فقیه چه برسد به ولایت مطلقۀ او محلی از اعراب پیدا میکرد؟ اگر رسانههای گروهی میتوانسـتند این «ولایت» را با ابعاد وسیع در جامعه به بحث آزاد بکشانند و شفاف گردانند، آیا آقای گلزادۀ غفوری ها جرات مسافرت به مسکو! و یا هر گونه عذر و بهانۀ دیگری را دلیل غایب شدن از جلسۀ رای گیری و یا ترفندهای وسطبازانۀ دیگری را مستمسک شانه خالی کردن از وظیفۀ نمایندگی خود میکردند؟ آیا هیچ آخوندی موفق به منفعل کردن امثال آقای سـحابی ها میشد؟ آیا اگر امثال ایشان فشار افکار عمومی را قوی تر از فشار آخوندها می یافتند، توان آن را نمییافتند که طرفداران ولایت فقیه را ناگزیر از ماندن در محدوده وکالت یعنی بسنده کردن به بررسی پیشنویس قانون اساسی، بکنند؟ آیا با استفاده از رسانههای همگانی آزاد، فشار افکار عمومی به آقای حائری ها قوت قلب کافی و بایسته را نمیداد که از خود سانسوری بپرهیزند و نظر واقعی خود را زلال و شفاف در مجلس مطرح و از آن آزادانه دفاع کنند؟
در بحبوحۀ مبارزات سالهای نخست وزیری مصدق، ماشین پروپاگاندا، سخت فعال شد. با انتشار مدارک آمریکایی و انگلیسی ِ کودتای 28 مرداد و پیدا شدن امکان دسترسی به آنها، حال میدانیم که اهمیت نقش افکار عمومی از چه درجۀ فوق العاده بالائی برخوردار بوده است. حتی بعضی از کاریکاتورهایی که در مطبوعات موافق شاه منتشر میشد، توسط کاریکاتوریستهای آمریکایی و انگلیسی وابسته به سیستم جاسوسی کشورهای متبوعشان، تهیه و برای طبع به ایران فرستاده میشد. (http://www.banisadr.com.fr/Books/CIA/html/CIA.html) و به یاد داریم که شهید فاطمی را نوکر انگلیسها تبلیغ میکردند! در حالی که بر اساس این مدارک، یکی از خواستهای غیر قابل گذشت انگلیسها، اعـدام کردن دکتر فـاطمی بود. ولی، به علت وابسته بودن رسانههای همگانی، در ذهن عده ای این دروغ راست پذیرفته شده بود که فاطمی جاسوس انگلیس است! این در حالی بود که شهید فاطمی بیشترین ضربه ها را به استعمار انگلیس زد و تا پای مرگ، عهد وفا با مبارزه با سلطهگران را نشکست. آیا اگر آقایان فاطمی و مصدق و سایر طرفداران استقلال و آزادی، میتوانستند از رسانههای همگانی آن زمان برای رساندن پیامشان به مردم و اطلاع رسانی ِ جزئیات کودتا به مردم و در صحنه نگه داشتن آنها آزادانه استفاده کنند، امکان بوجود آمدن بیست و هشت مردادی پدید می آمد؟
شیرازۀ رژیم جمهوری اسلامی، تئوری ِ ولایت فقیه است که مهمترین اصلی است که اگر آن نبود وضعیت کشورمان (و به جرات منطقه و حتی وضعیت دنیا) این که هست نمیشد. اگر به جای ولایت فقیه، ولایت جمهور مردم در ایران پایه می گرفت و خشونت، آنهم از نوع خشونت دینی به شکل و ابعاد امروز فراگیر نمیشد، وحشی گری و خشونت را با اسلام و مسلمان، اینگونه مرادف نمیدیدیم . از خود بپرسیم، در چند سال ِ قبل از انقلاب چند نفر از ایرانیان از ولایت مطلقۀ فقیه به نیابت از ولایت امام زمانش، کوچکترین اطلاعی داشتند؟ در بارۀ موضوعی چنین مهم که از عوامل اصلی تبدیل انقلاب به ضد آن شد، تودۀ ایرانیان ِ سی و پنج میلیون نفری که جای خود ، از هفتاد و چند نفر عضو مجلس خبرگان که میبایستی به وجود این اصل در قانون اساسی رای مثبت و یا منفی می دادند، چند نفر این تئوری را میفهمیدند. آیا عواقب ِ امروزه مشهود آن در مخیلۀ رأی دهندگان به آن، میگنجید ؟ با سانسوربازیهای رایج آن روزها، مخالفین تئوری ولایت فقیه هم در موقع عمل و در بزنگاه را ٌی گیری، از حقوق مردمی که با رأی آنها به مجلس خبرگان راه پیدا کرده بودند به دفاع بر نخواستند و به عهد و پیمان خود با آنها وفا نکردند. برای یکی ( آقای گلزادۀ غفوری) سفر مسکو “پیش آمد” ( و البته بعدها فرزندان وی در رژیم ولی فقیه و به دستور فقیه اعدام شدند) و دیگری (آقای عزت الله سحابی) را، با تشر ِ موافقین ولایت فقیه، مجبور به کوتاه آمدن کردند (البته روز بعد از مرگ شادروان سحابی، دخترش را در مراسم سوگواری پدر، امثال همان آقایان و دژخیمانشان، با ضرب و شتم به شهادت رساندند) ……. و در انتها بیست و دو سه نفر بیشتر به ولایت فقیه رأی مخالف ندادند. وقتی آقای بنی صدر از آقای مرتضی حائری، فرزند بنیان گذار حوزۀ علمیۀ قم خواست که نظر مخالف خود را در مجلس ابراز کند، وی «ضعیف بودن قلبش» عذر عدم تواناییش به اظهار نظر گرداند! آیا اگر با وجود ِ آزادی رسانههای گروهی، و به بحث آزاد گذاشتن این مهم، ولایت و یا حتی نظارت فقیه چه برسد به ولایت مطلقۀ او محلی از اعراب پیدا میکرد؟ اگر رسانههای گروهی میتوانسـتند این «ولایت» را با ابعاد وسیع در جامعه به بحث آزاد بکشانند و شفاف گردانند، آیا آقای گلزادۀ غفوری ها جرات مسافرت به مسکو! و یا هر گونه عذر و بهانۀ دیگری را دلیل غایب شدن از جلسۀ رای گیری و یا ترفندهای وسطبازانۀ دیگری را مستمسک شانه خالی کردن از وظیفۀ نمایندگی خود میکردند؟ آیا هیچ آخوندی موفق به منفعل کردن امثال آقای سـحابی ها میشد؟ آیا اگر امثال ایشان فشار افکار عمومی را قوی تر از فشار آخوندها می یافتند، توان آن را نمییافتند که طرفداران ولایت فقیه را ناگزیر از ماندن در محدوده وکالت یعنی بسنده کردن به بررسی پیشنویس قانون اساسی، بکنند؟ آیا با استفاده از رسانههای همگانی آزاد، فشار افکار عمومی به آقای حائری ها قوت قلب کافی و بایسته را نمیداد که از خود سانسوری بپرهیزند و نظر واقعی خود را زلال و شفاف در مجلس مطرح و از آن آزادانه دفاع کنند؟
در بحبوحۀ مبارزات سالهای نخست وزیری مصدق، ماشین پروپاگاندا، سخت فعال شد. با انتشار مدارک آمریکایی و انگلیسی ِ کودتای 28 مرداد و پیدا شدن امکان دسترسی به آنها، حال میدانیم که اهمیت نقش افکار عمومی از چه درجۀ فوق العاده بالائی برخوردار بوده است. حتی بعضی از کاریکاتورهایی که در مطبوعات موافق شاه منتشر میشد، توسط کاریکاتوریستهای آمریکایی و انگلیسی وابسته به سیستم جاسوسی کشورهای متبوعشان، تهیه و برای طبع به ایران فرستاده میشد. (http://www.banisadr.com.fr/Books/CIA/html/CIA.html) و به یاد داریم که شهید فاطمی را نوکر انگلیسها تبلیغ میکردند! در حالی که بر اساس این مدارک، یکی از خواستهای غیر قابل گذشت انگلیسها، اعـدام کردن دکتر فـاطمی بود. ولی، به علت وابسته بودن رسانههای همگانی، در ذهن عده ای این دروغ راست پذیرفته شده بود که فاطمی جاسوس انگلیس است! این در حالی بود که شهید فاطمی بیشترین ضربه ها را به استعمار انگلیس زد و تا پای مرگ، عهد وفا با مبارزه با سلطهگران را نشکست. آیا اگر آقایان فاطمی و مصدق و سایر طرفداران استقلال و آزادی، میتوانستند از رسانههای همگانی آن زمان برای رساندن پیامشان به مردم و اطلاع رسانی ِ جزئیات کودتا به مردم و در صحنه نگه داشتن آنها آزادانه استفاده کنند، امکان بوجود آمدن بیست و هشت مردادی پدید می آمد؟
پروپاگندا (propaganda) از نظر لغوی تعریفهایی چون: «جوسازی»، «در جامعه و در افکار عمومی، بی تفاوتی به موضوعی، و حساسیت به مطلبی دیگر را برانگیختن»، «نیمی و یا قسمتی از حقیقت را گفتن و مابقی را عمداً تحریف کردن و یا به کل حذف کردن» ( که از کذب آشکار شنیع تر است)، «شستشوی مغزی توده ها»، «فکر سازی»، «نظر سازی»، و یا «ضد اطلاعات»، و یا با تفصیل «پیشبرد سیستماتیک یک تئوری یا یک دکترین یا یک هدف و یا یک نظر و عقیده….» و یا «ساختن و قبولاندن اطلاعات ِ بازتابندۀ یک تئوری یا یک دکترین یا یک هدف و یا یک نظر و عقیده…» معنی شده است. از این وسیله و روش بخصوص در جنگ بینالملـل و از جانب همۀ کشورهای وارد در جنگ استفاده شد. هرگاه این لغت بکار برده شود، عـلیالقاعـده، در اذهـان مردمی که دوران جنگ را به خود دیدهاند، روشهای تبلیغاتی، علیالخصوص، روشهای فاشیستها و نازیها، در زمان جنگ جهانی دوم، تداعی میگردد. این در حالی است که متفقین هم عیناً از این روشها استفاده کردند. با تحقیق پیرامون این روش، به افکار رادیکال و تمامتخواه دینی برخورد میکنیم و احتمالا از نظر ریشۀ لغوی باید به سال 1622 بازرویم. در آن ایام، برای اشاعۀ مسیحیت، کلیسای کاتولیک رم به تأسیس (Sacred congregation for Propagation of Faith) یا «مومنین مقدس برای پیشبرد ایمان» دست زد که با جو سازی و تبلیغات یکجانبه به اشاعۀ مذهب کاتولیک در مناطقی از دنیا که از آن پیروی نمیکردند، بپردازد. این روش با موفقیت رو برو بود و با کار این «مومنین مقدس» عدۀ قابل توجهی به مذهب کاتولیک گرویدند.
در ادامه نوشتارم، سعی خواهم کرد از افکار ِ بعضی متفکران و سَـــیـّاسی ِ بعضی سیاست بازان مثالهایی بیاورم. به زمان های نزدیک تر رجوع می کنم: شاید هارولد لاسول (Lasswell 1902-1978 Harold) که بعد از مرگ برادرش در سن کودکی تنها فرزند پدر ِ کشیش و مادر ِ معلمش شد و از نظرات فروید متأثر بود، از اولین کسانی باشد که از پروپاگندا تعریفی کلاسیک و بهروز شده داده است. تاثیر خانوادۀ مذهبی وی، مذهبی یونان زده که سازنده و پردازندۀ دوران تفتیش عقاید و ولایت مطلقۀ پاپ بر جان و مال ناموس مردم، بر افکارش غیر قابل انکار است. او که از اساتید سرشناس دانشگاههای معتبر آمریکا بود، و این مقام در پیشبرد نظرات وی در افکار منورالفکران آن زمان مؤثر بود ( «سنجیدن حق به مرد» عادتی همه مکانی و همه زمانی است)، از پایه گذاران ارتباطات مدرن و از شخصیتهای برجستۀ علوم سیاسی آمریکا محسوب میشود. به زعم وی پروپاگندا، چهار رسالت اصلی دارد:
یکم برانگیختن خشم مفرط و نفرت کور بر ضد دشمن، دوم خراب کردن روحیۀ دشمن، سوم تقسیم من درآوردی ِ خودی ها و غیر آنها و نگهداری و استحکام دوستی و مودت میان خودیها و چهارم جلب دوستی و همکاری افراد خنثی از طرق پروپاگندا. لاسول معتقد بود که «ما نباید به دگماتیسم دموکراتیکی که میگوید مردم صلاح خود را بهتر میدانند گردن نهیم. این ما هستیم که توانایی این قضاوت را داریم و خوب و بد مردم را بهتر از خودشان میدانیم. ما میبایست هوشیار باشیم که مردم این فرصت را پیدا نکنند که بر اساس سوء قضاوتهاشان تصمیمی بگیرند.»
زیبا ترین ومقدسّ .