من ازهمه ی مردمان ایران وجهان، وبویژه ازمسلمانان ایران وجهان، ومستقیماً ازشیعیان ایران وجهان دعوت می کنم با من در نجاست روبی ازساحت انسانیتی که درایرانِ اسلامی به حاشیه رفته وبرچهره اش غباری ازآسیب های بی خردی نشسته همراه شوند. این روزها گرفتاری ما ایرانیان دراین نیست که جماعتی تمامخواه برما حاکم اند وهیچ قاعده وقانونی را برنمی تابند. بل، گرفتاری واقعی مردمان ایران دربرداشت های نا صحیح ونا بخردانه ی جمعی ازمراجع تقلید ازاسلام، ورواج وگسترش آن بی خردی ها درتحکم های حکومتی است.
من دراین فراخوان، مستقیماً مراجعی را درپیشانیِ فرومایگی می نهم که با برداشت های نابخردانه ی خویش ازقرآن واسلام وسیره ی بزرگان دینی، مشرکان وکمونیست ها وبهاییان وخدانشناسان را “نجس” دانسته وبا همین فتوای سخیف و ناجوانمردانه، جمعی ازهموطنان ما را ازحقوق مسلم شهروندی شان محروم کرده اند.
به فراخوان من اینگونه پاسخ بدهید:
تک به تک یا بصورت جمعی، به خانه ی بهاییان وخدانشناسان بروید و با آنان دیده بوسی ومعاشرت کنید وبرای آنان هدایایی ازشرمساری و پوزشخواهی ببرید وازخوردنی های آنان بخورید وفردای آن روز گزارشی ازدیدارخود را چه مستقیم وچه به اشاره درفضای مجازی منتشرکنید. ما را چاره ای جزاین نیست که حساب وراه خود را با بی خردی های مراجعِ بی خردِ خود جدا کنیم. ونشان بدهیم که درفهم انسانی ودینی ما، همه ی انسانها پاک وخوب وشایسته اند وگرایش به یک اعتقاد، هرگزومطلقاً کسی را به عرصه ی ناپاکی ونجاست درنمی اندازد.
با من دراین فراخوان بزرگ همراه شوید تا نشان بدهیم: اگرقرارباشد مشرکان وخداناباوران – با اعتنا به برداشتی نادرست وکج فهمانه ازقرآن – نجس باشند، حتماً خداباوران ونمازشب خوانانی که با اعمال ورفتارپلشت خود ازتن معارف وقرآن وراه انبیاء پوست کنده اند وپوست می کنند، بمراتب نجس تر وناپاک ترند. دراین فراخوان، ما نمی خواهیم جمال مبارک هموطنان بهایی وکمونیست وخدانشناس خود را از اطلاق این واژه ومفهوم وفتوای نادرست پاکسازی کنیم، بل می خواهیم تکه های نجاست را ازچهره ی انسان وایمان واسلام وتشیع بروبیم ونشان بدهیم: روحانیان ومراجعِ ما نه اجازه دارند ونه می توانند ازخودِ خدا پیش افتند وبندگان خدا را به بد وخوب وپاک ونجس تقسیم ببندند وخوب ها را به بهره مندی دراندازند وبدها را ازحقوق حتمی شان بازدارند.
محمد نوری زاد
بیست وهشتم شهریورماه سال نود ودو – تهران
|
آقای نوری زاد راه را بیراهه رفته اید و می روید شیطان چنان در جلدت نفوذ کرده که دگیر به مراجع بزرگوار تقلیدمان هم ایراد می گیری و خودت را یا قدیس و عقل کل می دانی وای به حال تو در روز قیامت . تو حتی سخنان و نص صریح قرآن را که مشرکان را نجس می داند انکار می کنی یا علم نداری یا خودت را به نادانی می زنی چه شد که یک دفعه یک چرخش 180 دجه ای نسبت به نظام و اسلام گرفتی واقعا متاسفم . خدیا همه ما را در راه راست که همان راه انبیا عظام و اولیا الهی است قرار بدهو الهی آمین
مراجع عظام تقلیدشیعه در ایران ازجمله ایت الله سیستانی هر چه بگویند به نفع اسلام و مسلمین است.
خدمت برادر بزرگوار وحید خان از اصفهان ! و استاد گرامی جناب آقای نوری زاد .
با سلام و ادب . هرچند دیر ولی متن و نقد شما را به آقای نوری زاد خواندم . متنی که از سر دلسوزی و خیلی مودبانه نسبت به مواضع ایشان نگاشته شده است . شروعی فوق العاده متین از همان ادبی که پسند نوری زاد و هر مسلمان واقعی است ، ولی افسوس که این ادب تا آخر متن ادامه پیدا نکرده است آنجا که نوشته اید :” شما بزرگتر از دهان خود سخن می گوئید !” . ” مرد باش و شجاعانه بگو ….” هرچند که از انصاف خارج نشویم ، کلیت متن شما مودبانه است .
و اما در مورد اول ، شما و خیلی از منتقدین آقای نوری زاد دست روی نقطه ای گذاشته اید که از نقاط قوت ایشان است . بعنوان یک مثال تاریخی ، شخصیت حر میباشد که تا آخرین لحظات در صف مقابل امام ایستاد و دستورات عبیدالله را مو به مو اجرا کرد ولی در یک بزنگاه تاریخی سرنوشت خود و انسانیت بعد از خود را تغییر داد ! مثال دیگر از مرحوم دکتر شریعتی ، در کتابی نقل می کرد در کلاس درس استاد لوئی ماسینیون ، ایشان به موضوعی اشاره کرد که با گفته های قبلی خود مغایرت داشت . شریعتی به عنوان تذکر به استاد خود یادآوری می کند که شما قبلاً نظری غیر از این داشته اید . پروفسور ماسینیون به شریعتی می گوید کی و کجا این مطلب را گفته ام ؟ شریعتی آدرس میدهد ، ماسینیون به تعبیر ما می گوید : ” هووووووو! شما انتظار داشتید بعد از سالها هنوز بر مدار همان عقیده و نظر بمانم ! ”
وحید جان ! تغییر عقیده و روش تفکر هیچ جای ایراد ندارد ، بر اعتقاد غلط و بی پایه پافشاری کردن عیبِ بزرگ کسانی است که ادعای مردمداری و روشنفکری دارند …
بقول شعارهای پلیس ” دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است ! ” اینجا هم عرض می کنم ” دیر فهمیدن بهتر از هرگز نفهمیدن است ! ” آیا دوست داشتی آقای نوری زاد همچنان در کنار آقای شریعتمداری قلم میزد ؟
2- در مورد جمله ای که آقای نوری زاد گفته که ” …برداشتهای ناصحیح و نابخردانه …” اول اینکه شما با چه مقیاس و ابزاری صلاحیت علمی و فقهی آقای نوری زاد را سنجیده اید ؟ دوم اینکه اگر یکبار دیگر جمله ایشان را مرور بفرمائید نوشته ” …جمعی از مراجع اسلام …” در ادامه نقدتان اسامی تعدادی از علماء اعلام را آورده اید و بعد نتیجه گیری که آنها اسلام و منابع اسلامی را کاویده و لذا بهتر از شما می فهمند که اسلام چیست و چه می گوید !
اگر چنین است پس چرا بعضی از علما ، بعضی دیگر را لعن و سَب می کنند ؟ آیا آیت الله شریعتمداری درک درستی از اسلام داشت یا جبهه مخالف او ؟ آیا آیت الله منتظری احکام اسلام را خوب نکاویده بود یا مخالفینش ؟ اصلاً به گذشته های دور برویم . آیا 12 هزار عابدِ زاهدِ حافظِ قرآنِ پیشانی پینه بسته در جنگ خوارج ، اسلام را بهتر فهمیده بودند یا امامِ معصوم و اصحابش ؟ و قس علیهذا … از اینهمه پرگوئی میخواهم نتیجه گیری کنم که صِرف درس خواندن در حوزه علمیه و طی مراحل مرجعیت ، حقانیت را بدنبال ندارد و این عدم اعتقاد به حقانیت را از جملات خود شما نیز میتوان فهمید . آنجا که به طعنه نوشته اید : ” …شخصِ شخیص خامنه ای …، بقیه این موجودات … ، لیست بلند مقالات شما در مدح حضرت مصباح …”
3- در پاراگراف سوم ، متاسفانه یک قیاس اساساً اشتباه را مطرح کرده و سپس تا ته قضیه را بر این اساس پیش بینی کرده اید ! شما آقای نوری زاد و اعتقاداتش را به صرف اینکه فوق العاده جسورانه و نواندیش است تحمل نکرده و او و تفکرش را با عقاید ماتریالیستی سازمان مجاهدین خلق مقایسه کرده اید ، که بنظر این حقیر نه تنها نصیحت شما تاثیر گذار نیست بلکه شدیداً در حق ایشان ظلم روا داشته اید !
و اما داستان نجس خواندن مارکسیستها از زبان آقای محمدی گرگانی از اعضاء سابق سازمان مجاهدین خلق به نقل از روزنامه شرق ، باز نشر در سایت ” Tarikhirani.ir ”
“پس علت فتوای نه نفره در مورد نجس بودن غیرمذهبیها که طالقانی هم جزو امضاکنندگان آن بود، چه بود؟
پس از مارکسیست شدن سازمان در سال ۵۴، آقایان طالقانی، منتظری، مهدویکنی و برخی دیگر به دنبال یافتن دلیل این اتفاق بودند. فرهنگ و سنت عامه مردم ایران در تمام این سالها ضدمارکسیسم بوده و هست. از سوی دیگر حکومت هم از مارکسیسم ترس و وحشت ویژهای داشت. تمام این امور دست به دست هم دادند تا آقایان در زندان در پاسخ به چرایی این تغییر به این نتیجه رسیدند که علت تغییر ایدئولوژیک سازمان، نزدیکی بیش از حد افراد آن با مارکسیستها بوده. هرچند در آن روزها من شاهد بودم که بارها طالقانی در جواب به اعتراضات برخی آقایان سنتی میگفت: «کی توانستیم برای سوالهای بچههایمان پاسخ درخوری پیدا کنیم؟» هرچند در نهایت روحانیون سنتی آن بند فتوایی دادند و اعلامیهای منتشر کردند مبنی بر اینکه جوانان باید هرگونه رابطهای را با غیرمذهبیها قطع کنند، زیرا مارکسیستها نجس هستند.
طالقانی هم این بیانیه را امضا کرد؟ بله، امضا کردند. هرچند شنیدهام برخی آقایان چیزهای دیگری میگویند اما من شهادت میدهم که فتوای نجس بودن زندانیهای مارکسیست به این طریق صادر شد. پس از آنکه من این واقعه را شنیدم، خدمت طالقانی رفتم و به وی اعتراض کردم. او در پاسخ به من گفت: «محمدی خستهام کردند. به خدا خستهام کردند تا این فتوا را از من هم بگیرند.»
هرچند اگر این مراجع نیز امر به نجس بودن عده ای در برهه ای از زمان صادر کرده باشند بازهم منافاتی با درخواست فعلی آقای نوری زاد ندارد .
از همه اینها که بگذریم شما نوشته اید ” این حکم اسلام و اکر بنظر شما احکام فقهی اسلام و شیعه ! سخیف و ناجوانمردانه است …”
دوست گرامی ! اگر کسی به حکمی که آنرا ناجوانمردانه می بیند اعتراض کرد آیا میتوان به او تهمت زد که بنابراین شما تمام احکام دین را ناجوانمردانه و سخیف میدانید ؟ با این روش ، راهِ نقد و بحث کاملاً بسته خواهد شد !
وحید جان ! بند 5 را بقول امروزیها خوب اومدی و منم با آن کاملاً موافقم . من نیز دوستانه و برادرانه ( اگر قابل باشم ) به استاد گرامی توصیه به اعتدال میکنم که اسلام دین میانه روی و اعتدال است .
با تشکر
از غلط املائی که با عثش گوگل میباشد عذر میخواهم!
منظور از “ازوی”، “عضوی ” میباشد.
جناب نوریزاد عزیز، صمیمانه ترین درودهای مرا بپذیرید .حضور شجاعانه شما در این مقطع و در ایران امروز و به چالش کشیدن مسائل ریشه دار پوسیده و بی نهایت کهنه جامعه را میتوان نقطه عطفی در تاریخ باز سازی ایران فردا دانست.
به سهم خود از اینکه به کرامت انسان باور دارید و به حقوق افراد صرفنظر از اعتقادشان ارج مینهید بسیار سپاسگزارم . من هم با شما هم عقیده ام که موضوع مطرح، حقانیت اسلام یا بهائیت و یا هر باور دیگری نیست. به این سبب معتقدم که دوستان عزیز، آقایان بردبار و ناصر الدین و …باید به موضوع اصلی مقاله شما بازگردند و بگویند به سهم خود چه قدمی برای زدودن قلب و روحشان از هر گونه زنگ غیر انسان شمردن هر هموطنی بر میدارند. فراموش نکنیم که حرکت انسانی و پر مهر شما با پسر بچه کوچک بهایی و دعوت به “نجاست روبی” دال بر تایید شما از این دین و یا رد اسلام نیست، بلکه حرکتیست در تقدس دادن به “مقام انسان” و تحمل و بردباری شنیدن (و نه لزوما قبول کردن) دیگر هم وطنان. کار بزرگ دیگر شما، آگاهی رساندن به آندسته از ایرانیان عزیزیست که از درد و رنجی که هموطنان دگر باور متحمل شده و میشوند بیخبرند.
سالیان متمادیست که به خواندن شعر سعدی بزرگ افتخار میکنیم که:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو ازوی بدرد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی
………
در هیچ قسمت از این گفته که مایه افتخار هر ایرانیست، سخنی از مسلمان یا غیر مسلمان بودن این “آدمی” نیست. آیا گاه ان نرسیده که این شعر گهر بار را آویزه گوش کنیم و در عمیق ترین زوایای قلب و روح خود پاسش داریم و بالمال در عمل آنرا به کار گیریم؟
جناب نوری زاد با سلام و درود بی پایان
با اجازه شما. آقای ناصرالدین مرد و مردانه از من خواسته اند که به پرسش های بی ربط جواب دهم.
دوست عزیز من به شما میگویم نر هست میگویی بدوشش .اولا در اسراییل شهروند بهایی نداریم که تشکیل محفل محلی ومحفل ملی بدهند و بهایی ها بطور موقت آنجا هستند. دوما راجع به تبلیغ گفته بودی تبلیغ از این بالاتر که از اول تا دوازدهم اردیبهشت سی دستگاه اتوبوس از دولت آنجا کرایه شده و با خطوط درشت نوشته شده بود مخصوص جامعه بهایی و این اتوبوس ها در اسراییل در حال رفت و آمد بودند برای بهایی ها که از سراسر دنیا آمده بودند. سوم راجع به قرة العین ایشان بهایی نبودند و بابی بودندو احبای الهی مخصوص دین بهایی است نه بابی و در ضمن فرزندان ایشان وقتی که به قتل رسیدند به حد بلوغ نرسیده بودند. پدر و عموی قرة العین از آیت الله های بزرگ بودند و این بانو باعث افتخار پدر بود و درس حوزه ای میداد و از دانشمندان و شاعران معروف در زمان خود بود و یکی از اشعار زیبای قرةالعین را آقای شجریا ن با افتخار میخواند(نکته به نکته مو به مو) چهارم راجع به طرد گفته بودید دو نمونه است طرد اداری و روحانی طرد اداری قابل بخشش است اوایل انقلاب خیلی ها طرد شدند و بعد هم بخشیده شدند کسیکه به دین ضربه بزنه طرد روحانی میشود مثل دزدی قتل و اعتیاد و فحشا و از این قبیل پنجم راجع به تحری حقیقت اشاره کردید نصیحت برادرانه من به شما قرآن را بخوانید و ایراد بیخودی نگیرید تحری حقیقت یعنی دنبال حقیقت رفتن که در قرآن سوره ص آیه 29 به نحو دیگری گفته شده (این کتاب مبارک است بسوی تو نازل کردیم تا در آیات آن بیندیشید وخردمندانه پند گیرید.
آقای ناصرالدین من به تمام پرسشها جواب دادم تو مرد و مردانه آیه77 از سوره الاسراء و آیه 15 را با ترجمه در همین سایت بنویسید. متشکر میشوم
——————–
سلام دوست گرامی
من ازاین به بعد نه مطلبی از شما ودوستان شما ونه مطلبی از جناب ناصرالدین درباره بهاییت منتشرنمی کنم. این گفتگوهای بی حاصل یک جا باید دراین سایت کنارگذارده شوند. مرا ببخشایید.
با احترام
.
نوري زاد گرامي با سلام
اگر بهائيان گرامي از بيان مطالب در جهت اشاعه بهائيت در اين وبسايت دست بكشند واقعا با شما موافقم و اميدوارم اگر تكدر خاطري بر شما وارد شده اين حقير را مورد عفو خويش قرار دهيد
—————–
سلام دوست من
برای ما درباره ی موضوعات مبتلابه جامعه بنویسید. قلم خوبی دارید وآگاهیهای فراوانی. من تلاش می کنم همان شود که شما بدان اشاره فرمودید. پس برای ما بنویسید که چشم براهیم.
سپاس از فهم شایسته ی شما
با سلام خدمت بردبار گرامي
ضمن تشكر فراوان از آقاي نوري زاد گرامي جهت در اختيار قرار دادن كرسي آزاد انديشي در اختيار هموطنان بهائي و ساير دگر انديشان اميد وارم در جامعه ما هم شاهد روزي باشيم كه دگر انديشان بتوانند نقطه نظرات خويش را آزادانه بيان كنند تا در فضاي آزاد و صميمي مخاطبان بتوانند خود قضاوت كنند .
اين سياهه در پاسخ به سخن بردبار گرامي است كه اميدوارم چنانچه كاستي در مطالب عنوان شده مشاهده نمايند مانند يك دوست مهربان معايب مطالب را گوشزد كند .
بردبار گرامي گفته بودي مرد و مردانه
شما هم مرد و مردانه بفرماييد آيا در اسرائيل محفل محلي حتي يك عدد داريد يا نداريد ؟
مرد و مردانه بفرماييد آيا در خارج از اماكن متبركه بهائي اجازه نشر حتي يك برگ از كلمات مكنونه جناب بهاء الله را داريد يا ندارد ؟
مرد و مردانه بفرماييد آيا در اسرائيل به شما اجازه مي دهند كه در محافل مختلف حاضر شويد و به همان راحتي كه در ايران در پاركها و بوستانها و و مشغول يارگيري براي جذب افراد به تشكيلات بهائي نه تفكر بهائي اقدام مي ماييد اجازه فعاليت به شما مي دهند يا خير ؟
بردبار گرامي مرد و مردانه بفرماييد نام 9 نفر اعضاي محفل ملي بهائيان در اسرائيل چيست ؟
بردبار گرامي جناب ثابتي وجود حتي يك بهائي اهل اسرائيل را به وضوح انكار مي كند و در ادامه مي فرمايد حتي آنهائي كه در تشكيلات اداري مشغول خدمت هستند تابعيت اسرائيلي ندارند اتفاقا اشاره شما بر مطلبي است كه سخن اين حقير را واضح تر بيان مي كند .
بردبار گرامي سخن در اين است كه آيا در اسرائيل حد اقل در حوالي محل حكومت ابو مازن اسرائيلي ها لياقت شنيدن كلمات مكنونه را ندارند و اين توفيق بايد فقط قسمت كودكان حاشيه نشين شهر شيراز شود كه بدون اطلاع خانواده هاي ايشان عده اي كودك به بهانه خوردن غذا و شيريني و ناهار و كشيدن نقاشي كلمات مكنونه جناب بهاء الله را نوش جان كنند .
بردبار گرامي اتفاقا شما دقيقا متوجه هستيد كه من چه مي گويم ولي حيف كه تشكيلات در بهائيت خود حجاب اكبر است براي رويت حقايق .
ضمنا جناب بردبار گرامي اينكه فرموديد وجود باغهاي موجود در حيفاء نشان گر آزادي بهائيان در اسرائيل است از شما خواهش مي كنم مرد و مردانه پاسخ دهيد آيا يك خيابان پايين تر از باغهاي فوق مثلا در يك پارك نزديك به همين باغها بهائيان اجازه تبليغ و يار گيري براي جذب به بهائيت را دارند ؟
و اما راجع به طرد كه فرموديد :
بردبار گرامي آيا سخن در نوع مجازات مطرودين است و يا مشكل اصل طرد است ؟
گرامي بهائيان در ابتداي امر اعلام مي كنند كه ما معتقد به تحري حقيقت هستيم و چنانچه كسي نظام داري ما را قبول نداشته باشد فقط نامش از ليست بهائيان خط مي خورد اما اين دروغي بيش نيست .
برد بار گرامي آيا مي داني كساني كه طرد اداري و در نهايت طرد روحاني شوند ديگر نمي توانند در سيستم نظام اداري شركت داشته باشند و در سرنوشت جامعه خويش دخيل باشند ؟
شما تصور كنيد جامعه ذهبي شما شكل گرفته و حكومت جهاني بهائي تحقق يافته حال فردي قصد دارد بهائي نباشد از طرفي نظام اداري جامعه هم در يد قدرت بيت العدل مي باشد مي توانيد بفرماييد در حكومت بهائي اين بهائي برگشته از عقيده بهائيت چگونه مي تواند در سرنوشت جامعه خويش شركت كند ؟
اگر تمام بهائيان به پيروي از جناب عبد البهاء معتقد باشند ناقضين يعني بهائيان تواب از بهائيت مانند چوب خشكيده و جذامي هستند حقوق شهروندي در جامعه اي كه مديريتش بر عهده بهائيان است چگونه خواهد بود ؟
بهتر است اين سخن عبد البهاء را مطالعه كنيد تا متوجه شويد كسي كه در جامعه بهائي تحت مديريت شما در زمره ناقضين محسوب شود اگر بميرد هزار بار بهتر است تا زنده باشد و همه او را جذامي و يا چوب خشكيده بدانند و احدي با وي سخن نگويد :
انسان بايد با نفوسی که بر عهد و ميثاق ثابتند معاشرت نمايد و با ابرار الفت کند زيرا قرين سوء سبب می شود که سوء اخلاق سرايت مینمايد نظير مرض جذام که ممکن نيست انسان با مجذوم الفت و معاشرت نمايد و مرض جذام سرايت نکند اين بجهت حفظ و صيانت است. اين نصّ انجيل را ملاحظه کنيد که برادران حضرت مسيح آمدند نزد حضرت مسيح عرض کردند که اينها برادران شما هستند فرمودند که برادران من نفوسی هستند که مؤمن بخدا هستند و قبول ننمودند که با برادران معاشرت و مجالست نمايند بهمچنين قرّة العين که معروف آفاق است وقتی که مؤمن بخدا شد و منجذب بنفحات الهی گشت از دو پسر بزرگ خويش بيزار شد زيرا مؤمن نشدند و ديگر ابداً بانها ملاقات نکرد و حال آنکه دو اولاد رشيد او بودند و ميگفت که احبّای الهی جميع پسران من هستند ولی اين دو ابداً پسر من نيستند و بيزارم. ملاحظه نمائيد که باغبان الهی شاخه خشک و يا ضعيف را از شجره طيّبه قطع مینمايد و شاخ درخت ديگر را باين شجره پيوند مینمايد هم فصل ميکند و هم وصل ميکند اينست که حضرت مسيح ميفرمايد که از جميع آفاق میآيند و داخل در ملکوت ميشوند و ابناء ملکوت از ملکوت خارج ميشوند نوه نوح کنعان در نزد نوح مردود بود و ديگران مقبول برادران جمال مبارک از جمال مبارک منفصل شدند و ابداً جمال مبارک با آنها ملاقات نميفرمودند و هذا فراق بينی و بينکم ميفرمودند جميع اينها نه اين بود که جمال مبارک استبداد مجری ميداشتند ولی اينها باعمال و افعال و اقوال خود از الطاف و عنايات مبارک محروم ماندند حضرت مسيح در قضيّه يهوذای اسخريوطی و برادران خويش استبداد مجری نداشتند ولی آنان خود را محروم نمودند باری مقصود اينست که عبدالبهاء بینهايت مهربانست ولی مرض مرض جذام است چه کند همچنانکه در امراض جسمانی بايد معاشرت و سرايت را منع کرد و قوانين حفظ الصحّه را مجری داشت زيرا امراض ساريه جسمانی بنيان بشر را براندازد بهمچنين بايد نفوس مبارکه را از روائح کريهه و امراض مهلکه روحانی محافظه و صيانت کرد و الّا نقض نظير مرض طاعون سرايت ميکند و کلّ هلاک ميشوند در بدايت صعود مبارک مرکز نقض تنها بود بعد کم کم سرايت کرد و اين بسبب الفت و معاشرت واقع شد ١٤نوفمبر سنه ١٩٢١ عبدالبهاء عباس احبّای الهی و دوستان حقيقی و اماء رحمانی در جميع بلدان و اقاليم در شرق و غرب عليهم بهاء اللّه الابهی حضرت عبدالبهاء : مكاتيب حضرت عبدالبهاء جلد ۳ ص ٤٢٣ – 422
بردبار گرامي واقعا تصور كن در جامعه ذهبي شما يعني همان حكومت جهاني بهائي كسي قصد داشته باشد بهائي نباشد با توجه به جملات جناب عبد البهاء تمام جامعه وي را جذامي مريض ووو بدانند مثلا شما اعلام كرده اييد كه ديگر بهائي نيستيد و طبق فرمايشات مثلا اقاي شوقي رباني :
معاشرت و تکلّم با مطرودين بهيچ وجه من الوجوه جائز نه ” (ص ٢٨٤ج ٣ توقيعات مبارکه ٤٨-١٩٢٢ )
صبح از خواب بيدار ميشويد و به همسرتان مي گوييد سلام وي به شما حتي زهر مار هم نگويد و از منزل اخراجتان كند بايد چكار كنيد ؟
آقاي برد بار گرامي واقعا عمق اين سخن را درك مي كني يا بيشتر برايت شكافته شود يك بار ديگر جمله شوقي را مورد دقت قرار بده :
“” معاشرت و تكلم با مطرودين جايز نيست “”
اگر اين حكم قرار باشد در جامعه جهاني بهائي حكومت بهائي تحقق يابد بخت بر گشته اي كه از بهائيت توبه كرده مثلا بخواهد صبح برود نانوائي نان بخرد بايد چه كند ؟
اگر بخواهد برود سلماني بايد چه كند ؟
اگر بخواهد برود رستوران بايد چه كند ؟
اگر بخواهد فعاليت تجاري داشته باشد بايد چه كند ؟
اگر بخواهد در حد يك اقليت در سرنوشت جامعه خويش مشاركت داشته باشد بايد چه كند ؟
وووو صد ها اگر ديگر
راستي جناب بردبار گرامي واقعا به آثار حقوقي و كيفري طرد در آيين بهائي انديشيده اييد مي دانيد كه چنانچه ولد بكر مومن به بهائيت نباشد از به ارث بردن منزل مسكوني محروم مي شود البته مفصل اين بحث بماند براي فرصتي ديگر .
————————–
سلام ناصرالدین گرامی
شما را بخدا بیایید و این مجادله و بحث بی سرانجام را تمام کنید. من دلم نمی آید نوشته ای را که زحمت کشیده اید حذف کنم اما باوربفرمایید با این روش که یک نفر را بیخ دیوار گیربیندازیم و بخواهیم دست از اعتقادش بکشد و بپذیرد که نمی فهمد و بپذیرد که برنفهمی خانه بسته ، نه در طول تاریخ جواب داده ونه هیچگاه جواب خواهد داد. این بحث های تلخ و بی سرانجام نه یک شیعه را سنی کرده ونه یک سنی را شیعه. بل نفرت ها را بهم تنیده ودوستی ها را تارانده. بیایید به رشدی برسیم که: به هموطنانمان وبه کل انسانها فارغ از هرگرایشی که دارند همطراز خودمان حق قائل شویم و احترامشان کنیم. جوری با آنان رفتار کنیم که دوست داریم دیگران با ما رفتار کنند. من از دوسوی با مطالب فراوان مواجهم . هم از جانب دوستانی چون شما که سربه تن بهایی نمی خواهند وهم ازجانب آنان. تن در دادن به انتشار این بحث های بی سرانجام باعث می شود که این سایت محقر از ریخت بیفتد. پس بااجازه ی شما من از این به بعد هرمطلبی علیه بهاییت را وهر مطلبی له بهاییت را حذف می کنم تا یکباره براین بحث های تمامی نشدنی سرپوش بگذاریم.
با احترام
.
جناب ناصرالدین:
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را ///// برون کن ز سر باد خیره سری را
جواب شما را در همین سایت(پوزش خواهی های دکتر ملکی)داده ام منتظر عکس العمل شما بودم حدود 12 روز طول کشیده ولی خبری نشد.
آیا به گفته های خود ایمان دارید یا از روی بی اطلاعی صحبت کرده اید؟ آقای ثابتی نوشته در حدود 700 نفر از کشورهای مختلف برای دوره ای موقت به آنجا میروند و شما درباره حقوق شهروندی بهاییان در اسراییل سخن پراکنی میکنی.در جای دیگر راجع به تبلیغ در اسراییل صحبت کردی عظیمترین و زیبا ترین ساختمانها و باغها متعلق به دیانت بهایی است که دو شهر حیفا و عکا شبها مثل روز روشن است و اسراییلی ها با افتخار از این زیبایی های دو شهر یاد میکنند و اکثر مغازه داران پوستر و سی دی و نوار ویدیو بهایی میفروشند و هر ساله حدود چهار تا پنج میلیون نفر از این ساختمان ها بازدید میکنند.در جای دیگر گفته ای کسانیکه بهایی نیستند کافر هستند آیا دستور کشتن هم داده اند در صورتیکه در قران سوره مایده آیات 33 و 36 آمده کافران را باید کشت.
جناب ناصرالدین شما از بهاییان خواسته بودید که به اعضای بیت العدل پول ندهند چه فکر پوچی اکثر کسانیکه انتخاب میشوند تحصیلات عالیه دارن و احتیاج به پول من و امثال من را ندارند و حدود 700 نفری که برای خدمت به اماکن میروند بدون (یک ریال یا سنت یا شگل)چشمداشت آنجا هستند.
جناب : توصیه میکنم قرآن را بخوان و به ایات بیشتر توجه کن تا به حقانیت دیانت بهایی پی ببری.حداقل ده آیه وجود داره که حضرت محمد به عنوان بشارتگر وهشدار دهنده آمده اند (بقره 199)(الحجر 89)(حج 49)(فرقان 56)(احزاب 45)(فاطر 23 و 24)(ص 65)(الحاق 9)(سبا 28) این آیات بشارتگر به کی به (نباء عظیم)خبر بزرگ (سوره ص ایات67 و 68)و(سوره النباء آیات 1و 2و 3و 4 و5)
جناب ناصرالدین مرد و مردانه بگو تو مسلمانی یا نه؟اگر مسلمان هستی مرا با شما حرفی هست اگر نیستی من خودم را سرزنش میکنم که جواب شما را دادم.
ضمنا قسمتي از مقاله آقاي عرفان ثابتي را مورد نقادي قرار داده ام اگر مايليد لينك آن را خدمتتان تقديم مي كنم
http://www.youtube.com/watch?v=c6nISwEAf2Y&feature=c4-overview&list=UUs3I0LlSs5lNfAtveClZ7aw
Jamshid
۷:۱۵ قبل از ظهر / مهر ۸, ۱۳۹۲
مقاله ای خواندنی و مفید
جمشید
کیهان: ١٨ دروغ در ٨ خط درباره بهائیان
توسط سردبیر سایت در (۰۳٫۰۵٫۹۲) (۲۵٫۰۷٫۲۰۱۳)
نگاشته ها
برگرفته از: http://iranwire.com/fa/projects/1714
کیهان: ١٨ دروغ در ٨ خط درباره بهائیان
عرفان ثابتی
متعجبم وقتي اين حقير حاصل مطالعات شخصي خويش را در علل تابو بودن بهائيان و اينكه اين عزيزان نيز مانند ساير اديان به كافر بودن دگر انديشان معتقدند و چنانچه با طرح نوري زاد گرامي بهائيان نيز هم فكر هستند بايد از گفته هاي پيشوايان خويش مانند بهاء الله و عبد البهاء معذرت خواهي كنند نوري زاد گرامي صلاح نمي بيند مطالب اين حقير را منتشر كند اما مقالاتي مانند مقاله زير كه هيچ ربطي به موضوع ندارد را كه چيزي نيست جز ترويج افكار بهائيان اجازه نشر پيدا مي كند من مجددا اين مقاله را خدمتتان تقديم مي كنم تا شايد بهائيان نيز همگام با شما نوري زاد گرامي در جهت عذر خواهي از سخنان پيشوايان خويش اقدام نمايند :
Jamshid
۷:۱۵ قبل از ظهر / مهر ۸, ۱۳۹۲
مقاله ای خواندنی و مفید
جمشید
کیهان: ١٨ دروغ در ٨ خط درباره بهائیان
توسط سردبیر سایت در (۰۳٫۰۵٫۹۲) (۲۵٫۰۷٫۲۰۱۳)
نگاشته ها
برگرفته از: http://iranwire.com/fa/projects/1714
کیهان: ١٨ دروغ در ٨ خط درباره بهائیان
عرفان ثابتی
نوري زاد گرامي سلام
من واقعا متعجبم كه شما تيغ سانسورتان را بر روي منتقدين به اسلام فرود نمي آوريد و هر رطب و يابسي عليه اسلام را منتشر مي كنيد اما مطالبي حاوي مختصر نقدي بر بهائيت مي باشد را بر نمي تابيد ؟ مي شود بفرماييد كجاي اين مقاله بي ارتباط با موضوع جنابعالي است ؟
مطالب من در مورد توصيه به بهائيان مبتني بر اينكه بيائيد به بيت العدل هم پول ندهيد را به همراه چندين كامنت ديگر حذف كرديد نمي دانم چرا ؟
اما مرد باشيد و تحمل كنيد و مطالب زيرا را اجازه دهيد ديگران مشاهده كنند زيرا دقيقا مطلب در ارتباط با موضوع جنابعالي است .
نوري زاد گرامي شما به هر كس و ناكسي كه هر چه عقده از اسلام دارد اجازه سخن مي دهي در حالي كه هيچ ربطي به حقوق شهروندي ندارد اما مطالب اين حقير را كه حاصلش تبيين ريشه هاي سوء تفاهم ميان مسلمين و بهائيان مي باشد را سانسور مي كنيد مجددا تقاضا مي كنم قدري سخنان اين حقير را تاب بياوريد و قضاوت را به خوانندگان بسپاريد .
نوري زاد گرامي آيا اين فراخوان شما فقط از آن مسلمين است يا اختصاص به بهائيان هم دارد ؟ مي شود لطف بفرماييد اين فراخوان را عمومي تر اعلام كنيد تا اگر قرار است خرمن تعصب البته به زعم شما سوزانده شود اين تصميم بالسويه اجراء شود ؟
نوري زاد گرامي فكر نكنم مشكل شما در ارتباط با نجاست فقط شستن دست پس از تماس البته آن هم در حالي كه خيس است باشد بلكه شما با اصل روحيه نگاه تنفر آميز به دگر باوران مشكل داريد اگر واقعا با نظر اين حقير موافقيد لطف بفرماييد ديدگاه بهائيان را هم در مورد اعتقاد به وجود كافر و مشرك و منكرين فضل و غير باورمندان به بهاء الله را مرور كنيد و موضوع نجاست روبي را با اين روي كرد تحليل نماييد و فقط از يك جناح مثال نياوريد بلكه با اصل انديشه برخورد كنيد نه حاملان آن .
نوري زاد گرامي
بهائيان نيز اعتقاد دارند كساني كه در برابر سخنان بهاء الله سر تسليم فرود نمي آورند كافر هستند البته فرق ميان كافر در بهائيت و اسلام فقط حكم نجاست ان مي باشد كه بهائيان به نجاست جسمي آن قائل نيستند اما كافر را از مصاديق حروف نفي مي دانند و مستوجب عذاب روحاني .
اگر حمل بر شهوت كلام بنده نمي كنيد فقط چند نمونه از مدارك مستند ادعاي خود را تقديم شما مي كنم تا دامنه اين فراخوان را ا البته اگر صلاح بدانيد به احباء و بهائيان نيز تسري دهيد .
نمونه اول :
بهاء الله : مَن قال لِمَ و بِمَ فَقَد کَفَرَ ایقان ص 113
نوري زاد عزيز اين متن در كتاب آسماني بهائيان آمده است و اقرار صريح بهاء الله بر اينكه اولا ايشان اعتقاد به كافر دارند و كافر كسي است در سخنان بهاء الله چون و چرا كند و پيروان وي يعني بهائيان نيز بر اين باورند .
نمونه دوم :
بهاء الله مي گويد :
اگر اراده فرمايد بحرفی جميع من علی الارض را بسموات امر متصاعد فرمايد و بحرف ديگر بادنی رتبه خلق راجع نمايد و ليس لاحد ان يقول لم و بم و من قال فقد کفر باللّه و اعرض عن قدرته و حارب بنفسه و نازع بسلطانه و کان من المشرکين فی الواح عزّ حفيظ مائده آسماني ج 7 ص 5 – 6
در جمله بالا علاوه بر تاكيد جناب بهاء الله بر اينكه چون و چرا كننده در كلام وي كافر است بلكه پا را فراتر گذاشته و معتقد است كافر در صورت تخطي از وي از قدرت الهي اعراض كرده و وي محارب و منازعه كننده به سلطان وي و از جمله مشركين است .
نوري زاد گرامي واقعا حاصل فراخوان شما فقط نجاست زدائي است يا تنفر زدائي از دگر انديشان است ؟ اگر تصديق مي فرماييد بهائيان هم با توجه به مطالب فوق مانند مسلمين از كفار و مشركين متنفرند و البته آنان را از حقوق شهروندي ميان خود تحت عنوان ناقضين ياد مي كنند و از شركت در تشكيلات اداري و در مرحله اي حتي از ارث محروم مي كنند لذا لطف كنيد و اين فراخوان را مقداري گسترده تر ارائه بدهيد .
نمونه سوم :
واقعا بهائيان لطفا بفرماييد بگوييد ما كافر داريم ولي احكامش با اسلام فرق مي كند نه اينكه نداريم
چنانچه بهاء الله مي گويد :
“ اي سلمان سبيل كل بذات قِدَم مسدود بوده وطريق كل مقطوع خواهد بود محض فضل وعنايت شموس مشرقه از افق احديه را بين ناس ظاهر فرموده وعرفان اين انفس مقدسه را عرفان خود قرار فرموده من عرفهم فقد عرف الله ومن سمع كلماتهم فقد سمع كلمات الله ومن أقرّ بهم فقد أقرّ بالله ومن اعرض عنهم فقد اعرض عن الله ومن كفر بهم فقد كفر بالله وهم صراط الله بين السموات والأرض وميزان الله في ملكوت الأمر والخلق وهم ظهور الله وحججه بين عباده ودلائله بين بريّته … ”
( منتخباتي از آثار حضرت بهاء الله ص 40)
پس چنانچه مشاهده شد منكر شموس مشرقه كه بهاء الله خويش را در زمان خود از مصاديق آن مي داند كافر ذكر كرده است آيا باز احباء و بهائيان مي گويند كافر نداريم ؟ جناب بهاء الله مي گويد منكر من كافر است
نمونه چهارم :
حضرت بهاء الله ميفرمايند:
“ قل العرفان هو عرفان نفسي من فاز به قد فاز بالله ومن انكر انه ممن كفر بآيات الرحمن بذلك ينطق لسان العظمة ويشهد انّا زينا الملكوت باسمائنا والجبروت بآياتنا اتقوا الله يا قوم ولا تتبعوا كل من كفر و ألحَد … ” ( كتاب مبين، ص 201)
چنانچه مشاهده شد منكر جناب بهاء الله منكر آيات الهي شده است لذا هر كس جناب بهاء الله را منكر شود نبايد از وي اطاعت كرد زيرا اطاعت از وي موجب كفر و الحاد است .
نمونه پنجم :
“ … واگر بخضوع وخشوع وساير سجاياي حق بين عباد ظاهر شويد ذيل تقديس از مفتريات ابليس و مظاهرش طاهر ماند وآلوده نشود وكذب مفترين بر عالميان ظاهر وهويدا گردد. واگر نعوذ بالله عمل غير مرضيه از شما مشاهده شود، جميع بمقر قدس راجع است وهمان اعمال مثبت مفتريات مشركين خواهد شد وهذا لحق يقين. ”
( آثار قلم اعلى جلد 4 ص 338)
چنانچه در نص بالا ذكر شده است جناب بهاء الله منكرين خويش را مشرك قلمداد كرده است و به احباء توصيه مي كند بخاطر اينكه پشت سر ما حرف در نياورند اعمال مرضيه انجام دهيد و اگر انجام ندهيد مشركين اعمال شما را به حساب ما مي گذارند
نمونه ششم :
نوري زاد گرامي بهائيان هر چند غير بهائيان را نجس نمي دانند اما منكرين بهاء الله را به طبع كلام زير متعفن و گنديده مي دانند ( رايحهٴ دفراء )
يا غلام حسين اسمت بسيار محبوبست انشآء الله بآنچه سزاوار اين اسم مباركست عمل نمائی، از غلامی در هيچ احوال نگذری و بخدمت مولى كه ظاهر و مشهود است قيام كنی، چه مقدار از نفوس مدّعی محبّت بودند و بافق اعلى ناظر و متوجّه و بعد باندك ربحی از هبوب ارياح حديقهٴ معانی محروم ماندند، قسم بسلطان ملك و ملكوت كه برايحهٴ دفراء (دَفراء – مؤنَّث اَدفَر – بسيار بدبو- گنديده ) مشغول گشتند و از تضوّعات قميص منير ممنوع شدند، انشآء الله تو باستقامت كبری ظاهر شوی بشانيكه احزاب مشركين ترا از مالك يوم دين باز ندارند، مكتوبت لدى العرش عرض شد و لحاظ عنايت از شطر سجن بتو متوجّه اين نعمت كبرى را قدر و اندازهٴ نبوده و نيست أَنِ اشْكُرْ رَبَّكَ بِهذا الْفَضْلِ الْعَظِيْمِ، جميع دوستانرا تكبير ميرسانيم و باستقامت كبرى امر مينمائيم تا از بيانات هياكل ظنون و اوهام از مالك انام محروم نشوند، إِنَّهُ يُعَلِّمُ أَحِبّائَهُ ما يَنْفَعُهُمْ فِيْكُلِّ عالَمٍ مِنْ عَوالِمِهِ إِنَّهُ لَهُوَ الْفَرْدُ الْواحِدُ الْعَزِيْزُ الْكَرِيْمُ.- حضرت بهاءالله : لئالئ الحكمة جلد ۳
نمونه هفتم :
حضرت بهاء الله ميفرمايند:
“ بعضي از دوستان الهي حكمت را ملاحظه ننموده اند واز مقامش غافل شده وسبب گشتند در بعضي از بلاد ضوضاء مرتفع شد. بشنويد نداي مظلوم را وبآنچه در الواح نازل شده عامل شويد تا سمع نيابيد لب نگشائيد وتا ارض طيبۀ مباركه مشاهده نكنيد بذر حكمت را وديعه نگذاريد. القاء كلمۀ الهي وقتي است كه سمع وبصر مستعد باشند وهمچنين ارض. بعضي در بعضى از احيان تكلم نمودند بآنچه كه ضرش باصل سدره راجع است … ارض جرز لايق انبات نه وسمع شرك لايق اصغاء كلمه توحيد نه … ” (ادعيه حضرت محبوب ص403)
چنانچه مشاهده ميشود جناب بهاء الله كساني را كه از وي سخني به آنها گفته مي شود و آنها آن سخن را قبول نكنند با لفظ سمع شرك ياد مي كند و كساني كه سخنان بهائيان را قبول نكنند مشرك مي نامد .
نوري زاد گرامي آزاد مرد باش و اجازه بده اين مطالب پخش شود تا همگان بدانند جنس بهائيان هم از جنس خود ماست و آنها هم نياز به فراخوان دارند نه فقط ما .
آقاي نوري زاد درود برشما . آقاي ياران سلام برشما . خانم مريم درود برشما .
آن كه نوشته :اين سايت جولانگاه يلانِ اهل قلم مي باشد سخني بيجا نگفته است . چه آينده ي روشني دارد ملتي كه زنانش كم از مردانش نباشند و گاه نيز دردنياي انديشه برمردان غلبه كنند . چرا كه زنان هستند كه فرزندان را مي پرورند و به قول « پروين» : « فرزند خوب مادر نادان نپرورد / اين نكته نزد مردم دانا مقرراست». هرچه زنان داناتر شوند فرزندان ِ فردا فهيم ترخواهند بود و مريم، نويد فردايي بس روشن را به ما مي دهد .
مريم گرامي و ياران عزيز . مطالب شما را خواندم و هزار آفرين برشما كردم. براي شما آرزوي سلامت و سعادت دارم و براي نوري زاد عزيز نيزبه همين گونه . سرافرازم كه جزء خوانندگان اين سايت با اين نويسندگان محقق و اهل قلمش هستم .
تا باد چنين باد .
مقاله ای خواندنی و مفید
جمشید
كيهان: ١٨ دروغ در ٨ خط درباره بهائیان
توسط سردبیر سایت در (03.05.92) (25.07.2013)
نگاشته ها
برگرفته از: http://iranwire.com/fa/projects/1714
كيهان: ١٨ دروغ در ٨ خط درباره بهائیان
عرفان ثابتی
هرچند طرح اتهامات گوناگون بر ضد بهاييان پيشينه ای ديرينه دارد و به دوران قاجار می رسد، به جرات می توان گفت در هيچ برهه ای از تاريخ معاصر، رسانه های دولتی، نيمه دولتی و شبه دولتی، از منابرِ مساجد و حسينيه ها و حوزه ها گرفته تا روزنامه ها و مجله ها و کتاب ها و شبکه های راديويی و تلويزيونی و وب سايت ها و وبلاگ ها، با چنين حدت و شدتی سنگين ترين اتهامات را متوجه بهاييان نساخته اند.
سفر محسن مخملباف به اسرائیل برای شرکت در جشنوارۀ فیلم اورشلیم و نمایش فیلم باغبان، که به آیین بهائی می پردازد، و دیدار محمد نوری زاد از یک خانوادۀ بهائی در تهران، که چند تن از اعضای آن به جرم پیروی از این آیین اعدام یا زندانی شده اند، حملۀ رسانه های اصول گرا و برخی چهره های اصلاح طلب (از جمله همسر و فرزند یکی از شهدای نامدار و برخی از منتقدان و نویسندگان سینمایی) به این دو و آیین بهائی را در پی داشته است.
روزنامۀ کیهان تهران در خبر ویژۀ روز پنج شنبه بیست و هفتم تیرماه ضمن حملۀ شدید به محمد نوریزاد و محسن مخملباف چنین نوشته است: “بهائيت فرقهای جعلی و حزبی استعمارساخته است که از سوی رژيم انگلیس پایهگذاری شد و مقر آن در شهر حیفا واقع در فلسطین اشغالی قرار دارد. سران این گروه، پیوند عمیقی با صهیونیسم جهانی و شبکه فراماسونری دارند. سران بهائيت در رژیم پهلوی از نخستوزیری و وزارت تا مدیریتها و بنگاههای بزرگ اقتصادی ایران را قبضه کردند و به غارت منابع ملی پرداختند. آنها پس از انقلاب نیز در حوزههای جاسوسی، اخلالگری اقتصادی از جمله در حوزه ارز، و نفوذ و خرابکاری در حوزه مطبوعات و سینما و هنر، و نهایتاً نقشآفرینی در تشنجآفرینیهای سیاسی فعال بودهاند. شماری از اعضای این گروهک در جریان فتنهانگیزی و اهانت به ساحت امام حسین (ع) روز عاشورای سال ۸۸ دستگیر شدند.”
مطالعات معاصر درحوزۀ جامعه شناسی اديان جديد/جنبش های دينی نوين به ما آموخته که در هر سنت دينیِ عمده ای گروههای غالبی وجود دارند که بر جامعه مسلطند (کليساها)، گروههای ديگری معارض ولی پذيرفته شده اند (فرقه ها) و گروههايی که به طرزی ناپذيرفتنی متفاوتند (اديان جديد/جنبش های دينی نوین). چون حد و مرزها را گروه دينیِ غالب تعيين می کند، فهرست جنبش های دينی نوين از کشوری به کشور ديگر و از زمانی به زمان ديگر متفاوت است.
بر اين اساس، می توان گفت درايرانِ امروز، تشيع، بويژه درقالب دو روايت سنتی و بنيادگرايش، گروه فرادست يا همان کليسا را شکل می دهد، چه که در مقام گروه دينیِ رسمی با ارزش ها و هنجارهای حاکم بر جامعه همسازی دارد. در حالی که آيين بهايی، گروه فرودستی است که تعارض آشتی ناپذير ارزش ها و هنجارهايش با تشيع سنتی و بنيادگرا آن را درجايگاه يک دين جديد/جنبش دينی نوين قرار می دهد.
به نظراکثر دین پژوهان معاصر، آیین بهایی، یکی از معدود ادیان جدیدِ مستقل، جهانی و موفق است که “اصل ونسبش”، برخلاف هر یک از ادیان قدیمی رسمی، “نسبتا به آسانی قابل کاوش تاریخی است و دوران حیاتی متعاقب آن که نهادینه سازی، گسترش و تحول آموزه ای را در برگرفته، جزئی از تاریخ معاصر به شمار می رود”.
پژوهشگرانی همچون موژان مومن، محمد توکلی طرقی، مینا یزدانی، هوشنگ شهابی و ادیب معصومیان نشان داده اند اتهاماتی که در قرن نوزدهم علیه بهائیان ایراد می شد رنگ و لعاب دینی داشت ولی در قرن بیستم این اتهامات به تدریج جنبه ای سیاسی یافت و آیین بهائی ساخته و پرداخته یا کارگزار روسیه، انگلستان، اسرائیل، آمریکا و دیگر کشورها شمرده شد.
یزدانی دربارۀ اعترافات جعلی دالگورکی که در عصر رضا شاه، به احتمال فراوان توسط شیخ ابراهیم زنجانی، نوشته و توسط افرادی نظیر سید محمد باقر حجازی ویراستاری شده، و آیین بابی را محصول توطئۀ روسیه جلوه می دهد، چنین می گوید: “مروری بر دلمشغولیهای اندیشمندان ایرانی در دو سه دهۀ پس از مشروطیّت، در سالهای میان دو جنگ جهانی، به گاه برآمدن پهلوی اوّل و پادشاهی او، گویای آن است که «اعترافات دالگورکی» پرداختۀ آن زمانه بود. آفرینش و گیرایی این نوشته را نیز میتوان حاصل گفتمانهای چیرۀ سیاسی- اجتماعی در سالهای مقدم و مقارن با نگارش آن شمرد. نگرانی از تهدیدها و دخالتهای استعمار، آریاییگرایی از طرفی و اسلامگرایی از طرف دیگر، بیگانههراسی به نحو عام و روسهراسی به نحو خاص، و پذیرش گستردۀ نظریّه توطئه، همگی را میتوان از ویژگیهای آن گفتمانها دانست. این ویژگیها گویای دو گرایش هویتی متفاوت، و حتّی متضاد در میان ایرانیان بود، یکی آریائی (و ضد عرب)، و دیگری اسلامی. اعترافات دالگورکی را، که در زمان پادشاهی رضا شاه نوشته شد، میتوان پژواک این دو گرایش مختلف دانست. در چنین اوضاع و احوالی بهاییستیزان فرصت آن یافتند که دگرِبومیِ دینی را با دگرِخارجیِ استعمارگر به هم بندند و به این ترتیب بهاییان را دشمن میهنپرستان نژادپرست آریایی نیز برنمایانند. به سخن دیگر، قصّۀ هدفمندِ «اعترافات» با دگرسازی بهاییان دو گرایش هویتی ناهمسان را همساز کرد… چاپ و انتشار رسمی و گستردۀ داستان، امّا، پس از تبعید رضا شاه روی داد، یعنی در اوج مقبولیت نظریههای توطئه در گفتمانهای سیاسیِ ملّتی که پادشاهی پهلوی را هم برآورده و هم باژگون ساختۀ بیگانگان میدانست. افزون بر این، آشوبها و تلخکامیهای ناشی از جنگ جهانی دوّم بر سینۀ مردم ایران سنگینی میکرد. همزمان، آزار و کشتار یهودیان در اروپا نیز الگویی در پیش روی برخی کسان گذاشت تا غیرخودی بیافرینند، ناکامیها را ناشی از او دانند، و او را آماج خشم خویش کنند.”
بنیانگذاری آیین بهائی به وسیلۀ انگلستان هم اتهامی است که پیشینه اش به نخستین چاپ کتاب امیرکبیر اثر فریدون آدمیت در سال ۱۳۲۳ بازمی گردد. در صفحات ۲۴۴-۲۳۳ چاپ اول این کتاب، آدمیت ادعا می کند که “ملا حسين بشرويهای، اوّل پيروِ باب، در حقيقت جاسوسِ دولتِ انگليس بود که يک افسرِ اطلاعاتیِ آن کشور به نام آرتور کانلی (Arthur Conolly) او را استخدام کرده بود. آدميت ادّعا نمود که سندِ اين اتّهام در کتابِ کانلی به نام «سفرِ زمينی از انگلستان به شمالِ هندوستان از طريقِ روسيه، ايران، و افغانستان» موجود است. اين سند قرار است که به ملاقاتی ميانِ ملا حسين و کانلی در سالِ ۱۲۰۹هنگامی که کانلی در خراسان بود هم اشاره داشته باشد. به عقيدۀ آدميت، اين ملا حسين بود که به خاطرِ منافعِ دولتِ انگليس باب را تشويق کرد که جنبشِ خود را آغاز کند. ولی مشکل اينجاست که امکان چنين ملاقاتی از نظر تاريخی وجود نداشته است! در سالِ ۱۲۰۹، ملا حسين يک جوانِ ۱۷ ساله و باب طفلی ۱۱ ساله بود و کانلی خودش در ۳۵ سالگی، يعنی دو سال قبل از شروعِ جنبشِ باب، فوت کرده بود! زمانی که مجتبی مينُوِی، مورخ و نويسندۀ نامی و استاد ادبيات دانشگاه تهران، با در دست داشتنِ نسخهای از کتابِ کانلی آدميت را ملاقات نمود و از او خواست که اشاره به ملا حسين و باب در کتاب کانلی را به او نشان دهد، آدميت مجبور شد اعتراف کند که ادّعای او جعلی است. او اين مطالبِ ساختگی را در چاپهای بعدیِ کتابش حذف نمود”.
در پاسخ به اتهام رایج دربارۀ پیوند بهائیان و اسرائیل باید گفت حضور بهائیان در حیفا و عکا هیچ ارتباطی با تاسیس دولت اسرائیل ندارد. در میانۀ قرن نوزدهم، بهاالله بنیانگذار آیین بهائی توسط دو سلسلۀ مسلمانِ قاجار و عثمانی به بغداد (۱۸۵۳)، استانبول (۱۸۶۳)، ادرنه (۱۸۶۳) و سرانجام عکا (۱۸۶۸) تبعید شد و در آنجا درگذشت (۱۸۹۲). به عبارت دیگر، او نه به میل و ارادۀ خود بلکه به عنوان زندانی دو دولت مسلمان به فلسطینِ عهد عثمانی رفت. فرزند او عبدالبهاء هم زندانی دولت عثمانی بود و تنها پس از قیام ترک های جوان در نخستین سال های قرن بیستم از حبس رهایی یافت. بنابراین، بهائیان هشتاد سال پیش از تشکیل کشور اسرائیل در آن سرزمین حضور داشته اند و تبدیل حیفا و عکا به مراکز اداری و روحانی جامعه جهانی بهائی دهه ها پیش از تاسیس دولت اسرائیل رخ داده است.
سیمین فهندژ در مقالۀ روشنگرانۀ “روابط بهائیان با دولت اسرائیل” می نویسد: “در سال ۱۳۲۶ هجری شمسی (۱۹۴۷ میلادی)، یک سال قبل از تأسیس کشور اسرائیل، هنگامی که کمیسیون ویژه فلسطین در سازمان ملل متّحد خواهان نظر ادیان و گروههای مختلف راجع به آینده این سرزمین شد، رئیس این کمیسیون، قاضی امیل سندستروم، ضمن نامه ای به مرجع امر بهائی آن وقت، شوقی ربّانی، نظر و دیدگاه بهائیان را در این زمینه جویا شد. ایشان در مکتوبی مورّخ ۱۴ جولای ۱۹۴۷ میلادی توضیح میدهد که دیانت بهائی به کلّی از سیاست حزبی مبرّا است و اینکه «بسیاری از پیروان دیانت ما از اعقاب مسلمان و یهودی هستند و ما هیچ گونه تعصّبی نسبت به هیچ یک از این دو گروه نداریم و به جان و دل مشتاقیم که به منظور حفظ منافع متقابل آنان و خیر و صلاح این مملکت، بین آنها صلح و آشتی برقرار گردد».”
تنها حدود ۷۰۰ بهائی به طور موقت در اسرائیل زندگی می کنند که اکثر آنها برای دوره های یک تا پنج ساله در مرکز اداری و روحانی جامعۀ جهانی بهائی به کار داوطلبانه مشغولند و پس از پایان این دوره به کشورهای خود بازمی گردند. به عبارت دیگر، هیچ یک از بهائیان شهروند اسرائیل نیستند و یا به کار داوطلبانه در مرکز جهانی بهائی مشغولند و یا برای دوره های زیارتی سه یا نه روزه به حیفا و عکا می روند. اتهام همکاری بهائیان با دولت اسرائیل شبیه آن است که ایرانیان مسلمانی را که به زیارت اماکن مذهبی خود در عراق یا عربستان می روند جاسوس دولت های عراق و عربستان بدانیم و تبرّعاتی را که به منظور نوسازی و نگهداری این اماکن می پردازند کمک مالی به این دو دولت بشماریم.
به این واقعیت مهم نیز باید اشاره کرد که اصول حاکم بر جامعۀ بهائی، بهائیان را از پذیرش هر گونه کمک مالی از غیر بهائیان برای فعالیت های جامعۀ بهائی منع می کند و در نتیجه، بر خلاف دیگر گروههای دینی که از کمک های دولتی برای حفظ و نگهداری اماکن مذهبی خود بهره می برند بهائیان چنین کمک هایی را نمی پذیرند.
در خصوص اتهام همکاری بهائیان با فراماسونری باید خاطر نشان کرد که در میان انبوه آثار فارسی زبانی که دربارۀ این پدیده منتشر شده حتی یک کتاب را نمی توان یافت که با موازین پژوهش آکادمیک همخوان باشد. بر عکس، در سی سال گذشته کتب و مقالات آکادمیک متعددی درباره فراماسونری در غرب انتشار یافته که تصویری کاملا متفاوت از برداشت رایج در ایران و بسیاری از کشورهای اسلامی ارائه می کند. این امر به معنای بی عیب و نقص بودن فراماسونری نیست. ورود مولفه هایی از آیین شهسواری به فراماسونری جنبه های مردسالارانه آن را تقویت کرد و هر چند از قرن هجدهم به این سو لژهایی تاسیس شده که زنان هم اجازۀ عضویت در آنها را یافته اند ولی تعداد این لژها بسیار کمتر از لژهای مردانه است. شاید بتوان گفت مردسالاری مهم ترین نقص فراماسونری است و پژوهشگران فمینیست هم انتقاداتی بجا به آن داشته اند.
لژهای ماسونی در برخی رسوایی ها، از جمله ورشکستگی بانک واتیکان در اواخر دهۀ هفتاد میلادی، نقش داشته اند اما بیشتر اتهامات رایج در ایران، بی پایه و اساس و صرفا ناشی از رواج توطئه پنداری و فقدان خود-انتقادی است. بسیاری از قضات و افسران پلیس بریتانیایی در لژهای ماسونی عضویت دارند ولی تحقیقات مستقل و شفاف مجلس عوام بریتانیا که حدود یک دهه (۱۹۹۹-۲۰۰۹) به طول انجامید قضات و افسران ماسون را از هر اتهامی مبرا ساخت.
مورمون ها، اسماعیلیان و ماسون ها بسیاری از شعایر خود را در خفا انجام می دهند و به همین علت شایعات و اتهامات بی اساس فراوانی پیرامون آنها بر سر زبان ها بوده ولی پیروان این سه آیین در کشورهای توسعه یافته از حقوق شهروندی کامل برخوردارند زیرا هیچ یک از این اتهامات محکمه پسند نبوده است.
مهم تر این که هیچ فرد بهائی نمی تواند به عضویت فراماسونری در آید زیرا تعالیم بهائی عضویت در انجمن های سرّی را مجاز نمی شمارد. در تلگراف مورخ ۲۲ دسامبر ۱۹۵۴ برابر با اول دی ماه ۱۳۳۳ به شورای ملی بهائیان بریتانیا، شوقی افندی رهبر وقت جامعۀ جهانی بهائی به صراحت چنین می گوید: “هر فرد بهائی که تصمیم به عضویت در فراماسونری داشته باشد از حق رای {در جامعۀ بهائی} محروم می گردد”. چنین تنبیهی، و در نتیجه محرومیت از شرکت در جلسات رسمی بهائی و عدم امکان حضور در انتخابات داخلی جامعۀ بهائی تنها زمانی صورت می گیرد که فرد بر انجام عملی مغایر با تعالیم بهائی اصرار ورزد.
در نامۀ مورخ ۱۷ فوریۀ ۱۹۵۶ برابر با ۲۸ بهمن ۱۳۳۴ به یکی از بهائیان، منشی شوقی افندی از طرف او چنین می نویسد: “بنابراین، به همۀ بهائیان جهان توصیه شده که تعلقات پیشین را رها کرده و از عضویت در فراماسونری و دیگر انجمن های مخفی خودداری کنند تا بتوانند به مثابه پیکری واحد با آزادی کامل به امر حضرت بهاالله خدمت کنند… شوقی افندی مایل است بهائیان از هر امری که در حال یا آینده استقلال آنها و بین المللی بودن آیین بهائی را به خطر می اندازد، دوری گزینند”.
یکی از دیگر اتهامات رایج، بهائی خواندن بسیاری از صاحب منصبان حکومت پهلوی است. بسیاری از این افراد همچون مهناز افخمی و فرخ رو پارسا نه خود بهائی بوده اند و نه خویشاوندان بهائی داشته اند. برخی از آنها، از جمله امیر عباس هویدا، پرویز ثابتی و منصور روحانی، در خانواده های بهائی به دنیا آمده اما هیچگاه بهائی نشده اند. بر خلاف اسلام که افراد در آن به دنیا می آیند و از دنیا می روند، اشخاص به آیین بهایی می پیوندند و یا از آن می گسلند. به بیان دیگر، عدم/عضویت در گروه دینی فرادست، اجباری ست زادۀ زیست-طبیعت، حال آن که عدم/عضویت در گروه دینی فرودست، اختیاری ست زادۀ زیست-سیاست. قاعده چنین است: مسلمان زاده، مسلمان است؛ بهایی زاده اما بهایی نیست. چون پانزده سالگی فرارسد، بهایی زاده می تواند عضویت در جامعۀ بهایی را برگزیند و به اصطلاح تسجیل (ثبت نام) شود یا صبر پیشه سازد و یا به کلی از چنین امکانی چشم پوشد و دنبالۀ کار خویش گیرد. بهاییان، خواه بهایی زادگانِ مسجّل یا دیگرانی که به ارادۀ خود به جامعۀ بهایی پیوسته اند، هرگاه بخواهند می توانند تقاضای حذف نام کنند و از جامعۀ بهایی جدا شوند بی آن که عقوبتی در انتظارشان باشد.
پدر بزرگ هویدا از بهائیان سرشناس و پدر او در دوران جوانی بهائی بود اما پس از ازدواج با زنی مسلمان به علت اشتغال به مناصب سیاسی از جامعۀ بهائی کناره گیری کرد. دوری خانوادۀ هویدا از جامعۀ بهائی به حدی بود که فریدون هویدا در دو گفتگوی جداگانه به عباس میلانی و موژان مومن گفته او و برادرش امیر عباس تا دوران جوانی حتی واژۀ بهائی را نشنیده بودند.
امیر عباس مسلمانی سکولار بود و در دوران طولانی نخست وزیری خود نه تنها از بهائیان حمایت نکرد بلکه برای جلوگیری از استخدام بهائیان در اداره های دولتی، قانونی را به تصویب رساند. در دوران نخست وزیری او دولت در اقدامی ناموجه مالیات سنگینی بالغ بر چهار میلیون دلار بر املاک جامعۀ بهائی، از جمله قبرستان ها و اماکن تاریخی بهائی، وضع کرد. او بارها بر مسلمانی خود تاکید کرد، به حج رفت، با بسیاری از روحانیون روابط دوستانه ای داشت و آنها را از کمک های دولتی بهره مند می ساخت. جالب این که در کیفرخواست رسمی دادگاه انقلاب، هویدا به بهائی بودن متهم نشد و در جریان محاکمه شاه را به کمک به بهائیان متهم ساخت.
پرویز ثابتی در خانواده ای بهائی به دنیا آمد ولی در زمان کودکی، پدرش از عضویت در جامعۀ بهائی محروم شد. در اوایل دهۀ پنجاه شمسی، شورای ملی بهائیان ایران در اطلاعیه ای اعلام کرد هر چند پرویز ثابتی، “در تاریخ ۱۷ دی ماه ۱۳۲۷ یعنی در حالی که دوازده سال بیشتر نداشته و طفل نابالغی بوده است در سنگسر جزء موالید بهائی معرفی شده” اما “در هیچ تاریخی به تسجیل اسم خود موفق نشده و ورقۀ تسجیلیه با مهر و امضای محفل روحانی به نام او تنظیم نگردیده و به هیچ عنوان جزء اعضای جامعۀ بهائی محسوب نشده و بدین ترتیب اکیدا ابلاغ می شود که شخصی با این اسم و رسم هیچ گاه بهائی نبوده است”.
پرویز ثابتی در دو گفتگوی جداگانه با عباس میلانی و عرفان قانعی فرد به صراحت می گوید هر چند والدینش بهایی بوده اند ولی او خود هیچ وقت بهایی نشده است. البته در گفتگو با میلانی می گوید از هنگام بلوغ مسلمان بوده ولی در گفتگو با قانعی فرد مدعی می شود که از سن بلوغ هیچ دینی نداشته و غیر مذهبی، انسان گرا و خرد گرا بوده است.
جالب این که در دوران فعالیت ثابتی در ساواک، این سازمان از گروههای بهائی ستیزی مثل انجمن حجتیه و انجمن تبلیغات اسلامی پشتیبانی می کرد. برای نمونه، اسناد منتشر شدۀ ساواک نشان می دهد که در سال ۱۳۵۰ انجمن تبلیغات اسلامی به طور رسمی از ساواک برای مبارزه با بهائیان تقاضای کمک کرد و ساواک با این درخواست موافقت کرد.
منصور روحانی، که مدتی طولانی وزیر آب و برق و وزیر کشاورزی بود، پدری بهائی و مادری مسلمان داشت. وقتی نوزاد بود والدینش طلاق گرفتند و مادرش تربیت او را عهده دار شد. او خود را مسلمان می دانست و جامعۀ بهائی نیز هرگز او را بهائی نخواند.
گروه دیگری که بهائی خوانده می شوند در واقع بهائی بوده اند اما پس از پذیرش شغلی سیاسی یا خود به طور رسمی از عضویت در جامعۀ بهائی کناره گیری کرده اند یا جامعۀ بهائی نام آنها را از دفاتر رسمی خود حذف کرده است. نامدارترین فرد این گروه سپهبد اسدالله صنیعی، وزیر جنگ و وزیر کشاورزی است.
گروه آخری که بهائی نامیده می شوند بی تردید بهائی بوده و بهائی مانده اند ولی هیچ یک از آنها منصبی سیاسی نداشته اند. از میان این افراد می توان به کارآفرینانی مثل حبیب الله ثابت و هژبر یزدانی، عبدالکریم ایادی پزشک شخصی شاه، شاپور راسخ معاون برنامه ریزی سازمان برنامه، و علی محمد خادمی مدیر عامل و رئیس هیأت مدیرۀ شرکت ملی هواپیمایی ایران اشاره کرد.
فارغ از هر گونه داوری دربارۀ کارنامۀ حکومت پهلوی در مقایسه با جمهوری اسلامی، می توان گفت حتی اگر اقلیتی از کارگزاران حکومت پهلوی بهائی بوده باشند باز هم اکثریت سیاستمداران آن دوران مسلمانان بوده اند. اگر بتوان نقض شدید حقوق شهروندی سیصد هزار بهائی را به بهانۀ حضور چند تن از همکیشان آنها در میان کارگزاران حکومت پهلوی توجیه کرد باید حقوق شهروندی دهها میلیون ایرانی را هم نقض کرد زیرا اکثریت کارگزاران حکومت پهلوی مسلمان بودند!
در باب اتهام بی اساس جاسوسی سخن بسیار است اما به اختصار می توان گفت در سی و پنج سال گذشته حتی یک بهائی چنین اتهامی را نپذیرفته و قوه قضائیه از اثبات چنین اتهامی درمانده است. در اکثر موارد، به بهائیان متهم به جاسوسی پیشنهاد داده اند که با انتشار بیانیه ای در یکی از روزنامه های رسمی کشور از آیین بهائی برائت جویند تا آزادی خود را بازپس گیرند ولی هیچ یک از بهائیان این پیشنهاد را نپذیرفته و ایمان خود را انکار نکرده و در نتیجه یا جان باخته اند یا عمری در گوشۀ زندان سپری کرده اند یا مال باخته اند. همین که کارگزاران جمهوری اسلامی حاضرند به صرف تقیه یا تبرّی بهائیان از عقیدۀ خود اتهام جاسوسی را بازپس گیرند بطلان چنین اتهامی را ثابت می کند. در واقع، اتهاماتی نظیر جاسوسی یا اقدام علیه امنیت ملی سرپوشی بر کینه و نفرت شریعتمداران از پیروان آیینی است که به خاتمیت هیچ دینی باور ندارند.
در خصوص اتهام مشارکت بهائیان در آنچه به فتنۀ ۸۸ شهرت یافته باید گفت در ۱۴ بهمن ۱۳۸۶ یعنی حدود شانزده ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری، بیت العدل اعظم، شورای جامعۀ جهانی بهائیان، در نامه ای به بهائیان ایران چنین نوشت:” شرکت در انتخابات مملکتی به شرط این که شرکتکننده بتواند بدون انتساب خود به هیچ یک از احزاب سیاسی و یا اظهار هیچ نوع تمایل حزبی عمل نماید برای احبّای عزیز {بهائیان} بلامانع است. ولی شرکت در این انتخابات اجباری نیست بلکه اختیاری است. تشکیلات و جامعۀ بهائی در این امر هیچ دخالتی ندارد. احبّا در مورد این که به چه شخصی رأی بدهند با یکدیگر مشورت نکرده و جامعه نیز نباید هیچ اقدامی نماید که بر شرکت یا عدم شرکت احبّا و یا این که به چه کسی رأی میدهند اثری بگذارد. اجتناب جامعۀ بهائی از بحث و مذاکره در این مورد ضروری و حفظ اتّحاد جمع اهل بهاء در جمیع شئون از اعظم امور است. اصل آزادی فرد بهائی برای شرکت در انتخابات مملکتی ـ به شرط این که عاری از هر گونه گرایش سیاسی حزبی باشد ـ امری است که از قبل هم مصداق داشته و هم اکنون در سایر نقاط جهان نیز اجرا میشود و ابلاغ این امر به احبّای ایران در این زمان و در جواب سؤال هیات یاران، بیان یک اصل کلّی اداری بهائی است و هیچ گونه دلیل دیگری ندارد؛ نه مربوط به شرایط خاصّ کنونی ایران است و نه دلیل هیچ نوع جانب گیری سیاسی و یا غیر سیاسی در امور آن مملکت. شرکت در این انتخابات رابطهای با تأکیدات بیت العدل اعظم در بارۀ اهمّیّت جهد و کوشش یاران در خدمت به احیای ایران و عمران آن سرزمین مقدّس ندارد، نه دلیل پشتیبانی از دولت است و نه نشانۀ همکاری با حکومت، و عدم شرکت در آن نیز نشانۀ مخالفت با هیچ یک نیست. احبّا به طور انفرادی آزادند تصمیم بگیرند که آیا مایلند در این انتخابات شرکت نمایند یا خیر.”
در نتیجه، پس از بیست سال دوری از صندوق های رای تعدادی از بهائیان ایران در عین پرهیز از مجادلات و تبلیغات حزبی در انتخابات سال ۸۸ رای دادند. بهائی ستیزانی که پیش از آن بهائیان را به بی اعتنایی به سرنوشت کشور متهم می ساختند این بار سناریوی جدیدی نوشتند و در آن بهائیان را از عوامل اصلی فتنۀ ۸۸ قلمداد و شمار فراوانی از آنان را دستگیر کردند. گرچه اکثر این افراد پس از مدتی آزاد شدند و پروژۀ اعتراف گیری اجباری از آنها ناکام ماند ولی مسئولان و نهادهای حکومتی همچنان به ایراد اتهام بی اساس تلاش بهائیان برای براندازی حکومت ادامه می دهند.
دربارۀ اتهام اخلال در بازار ارز باید گفت در بهمن ماه سال ۱۳۹۰ خبرگزاری های ایران از دستگیری “شهرام گ” مدیر بهائی سایت مثقال به اتهام مشارکت در افزایش کاذب قیمت طلا و ارز خبر دادند. در روز ۳۱ تیرماه ۱۳۹۲ یعنی پس از گذشت بیش از هجده ماه حجت الاسلام محسنی اژه ای، سخنگوی قوۀ قضائیه، ضمن تکرار اتهامات علیه گردانندگان این سایت خبر داد که دادگاه متهمین این پرونده هنوز برگزار نشده است. گرچه جزئیات این پرونده اعلام نشده ولی می دانیم که مدیر سایت مثقال، شهنام (و نه شهرام) گلشنی در بازداشت به سر می برد و در هنگام دستگیری از نشریات بهائی موجود در خانۀ او فیلمبرداری شده است. این که چگونه یک وب سایت روزآمد کنندۀ قیمت های طلا و ارز می تواند کنترل بازار را از دست دولت خارج کند چیستانی است که مسئولین قوۀ قضائیه پس از هجده ماه فعالیت شبانه روزی هنوز موفق به حل آن نشده اند.
کوتاه سخن آن که معرکه گردانانِ پشت صحنۀ درام های بهايی هراسی همچنان در پی آنند که با ايراد اتهامات بی اساس، چهره ای “شيطانی” از بهاييان ترسيم کنند تا با انسانیت زدایی از آنها نقض حقوق شهروندی ایشان را توجیه و با تهییج افکار عمومی برقراری نظم، آرامش و امنیت در جامعه را در گرو مبارزه با این گروه “اهریمنی” جلوه دهند.
برای دانلود این مقاله و منابع آن به صورت PDF اینجا را کلیک کنید
—- قابل توجه منافقین و ضد خلقی ها —-
بزودی جناب محمد نوریزاد پس از اتمام تطهیر بهائیت قرار است پروژه تطهیر شما » منافقین کمی تا قسمتی خائن « را کلید بزند لذا: برای تشویق ایشان اعم از تحسین و تمجید و احیانا به به و چه چه به سایت آن عزیز مراجعه فرمائید .
جناب باران
ضمن عرض سلام و تشکر از انتقادات شما.
1- در جواب، بنده با عطف به تک تک جملات شما آنها را مورد بررسی قرار میدهم. اما قبلا باید عرض کنم که روش مورد تائید در نقد، پرهیز از کلی گویی و ذکر مصادیق است. روشی که شما پاسخ گفته اید بدون هیچ منبع و ماخذ و صرفا با به کار بردن الفاظ کلی روشی مردود می باشد. اما:
2- شما فرموده اید ( اینکه روحانیون چه می کنند و بررسی عملکرد آنها نه موضوع دینی است و نه شرعی و نه ارتباطی به پیامبر و قرآن دارد) . در پاسخ باید گفت اینکه روحانیون چه میکنند بسیار به اسلام و پیامبر و قرآن ربط دارد. ارتباط آن نیز خیلی ساده است. شما به ما بفرمایید روحانیون منابع و ماخذ و حکم اعمال خود را از کجا دریافت میکنند؟ آیا به جز قرآن و سیره پیامبر و احادیث منبع دیگری دارند؟ پس اینکه آنان را از اسلام مبرا بدانیم بسیار کاری ساده لوحانه است. هدف این سخن ما زندگی شخصی آقایان روحانیون و علما نیست بلکه آن دسته نظرات فقهی و اعمال آنان است که در جامعه و برای مقلدان و مسلمین تجویز میکنند و مسلمین هم به آنها عمل میکنند. به عنوان مثال وقتی خمینی میگوید ازدواج و بهره برداری جنسی از شیرخواره جایز است ، ایشان این حکم را از کجا درآورده است؟ جواب خیلی ساده است. امام به زندگی پیامبر نگاه میکند و میبیند پیامبر در 56 سالگی با دختری 6 ساله که مشغول به بازی با عروسک هایش بود ازدواج کرده ، بنابراین ایشان هم همین مجوز را صادر میکند. در این حالت شما یا میگویید این نظر امام ربطی به اسلام ندارد که میبیند به زندگی پیامبر ربط دارد ویا میگویید که امام شارلاتان بوده و بر اساس نظر شخصی حکم کرده که در این صورت اصل مرجعیت در اسلام را زیر سوال برده گه چگونه یک نفر میتواند پس از رسیدن به مرجعیت ، نظرات شخصی خود را به عنوان حکم صادر کند و مرجعیت دلیلی بر انسان بودن یا عاقل بودن فرد نیست.
3- شما فرموده اید انسان سوء استفاده کننده از احساسات مردم در هر لباسی و حرفه ای است و این محدود به روحانیون نیست مگر مثلا ما پزشک عوام فریب کم داریم و یا در سایر حرف و مشاغل؟) . در پاسخ باید گفت اگر پزشکی از حرفه خود سواستفاده کند، با شکایت به دادسرای رسیدگی به جرائم پزشکی ، مورد محاکمه قرار گرفته و در صورت اثبات ، حکم نظام پزشکی او باطل و جریمه میگردد و مسئول جبران خسارت وارده نیز میگردد. ولی اگر مراجع تقلید با استنباط های خود از دین جمعی را بدبخت کنند(همچنان که کرده اند) و جامعه ای را تباه کنند، چه فرایندی برای بررسی اعمال ایشان وجود دارد؟ چگونه جامعه ای را که در زیر این استفتائات مراجع زندگیشان تباه شده است را باید اعاده دادرسی نمود؟ این مراجع و علما چگونه میتوانند جبران خسارت کنند؟ آیا در تاریخ نمونه ای وجود دارد که مرجعی بابت احکام فقهی و شرعی خود به دادگاه رفته باشد؟ جواب منفی است. مراجع و علما دین با رجوع قران و احادیث حکم کرده و هیچ مسئولیتی بابت احکام خود ندارند و همیشه میگویند ما مقید به وظیفه ایم نه نتیجه. یعنی اینکه اگر کسی بدبخت شد به ما مربوط نیست. مثال عینی میزنم. نواب صفوی تروریست با حکم حاج آقا حسین قمی از مراجع نجف، دانشمند احمد کسروی را ترور میکند . خوب چه کسی این دو اخوند را برای حکمشان مواخده نمود؟ در ثانی اینان حکمشان را از کجای اسلام پیدا کرده بودند؟ یعنی نظر شخصی خود را اعمال کرده اند؟ جواب منفی است. اینان با رجوع به قرآن و اصل زندگی پیامبر، دیگران رابه قتل میرسانند. نواب صفوی مستقیما به این آیه قرآن استدلال میکند و شادروان کسروی بیچاره را به قتل میرساند:
سوره مائده آیه ۳۳
إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ.
سزاى کسانى که با [دوستداران] خدا و پیامبر او مىجنگند و در زمین به فساد مىکوشندجز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلافجهت یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند این رسوایى آنان در دنیاست و درآخرت عذابى بزرگ خواهند داشت
از نظر نواب و حاج آقا حسین قمی از مراجع نجف، شادروان کسروی در زمین به فساد میکوشیده است!!!!! میبینید که اولن رفتار اخوند به قرآن مربوط است و ثانیا قیاس اخوند و پزشک بسیار بی ربط است.
4- شما فرموده اید ( که موضوع “درک متن” امروز موضوع دانش هرمونتیک است و شما نمی توانید به همین سادگی به یک متن نگاه کنید و بگوئید که بعله ترجمه اش معلوم است). در پاسخ خیلی واضح است که سفسطه شما را به اینجا کشیده است. درک جملات در صورتی که داری چند معنی باشند مشکل است و ممکن معنی دوم آنها استنباط را مشکل کند ولی در مواردی که کلمه فقط یک معنی خاص دارد و هیچ معنی دیگری هم از آن استنباط نمی شود ، نیازی به دانش هرمونوتیک شما نیست. مثال میزنم. کلمه مولا به معنی دوست است و سرپرست. در قضیه غدیر خم، محمد میگوید علی مولا است و اینجا ست که باید ببینیم مولا یعنی چه . یعنی آیا منظورش جانشین بوده یا دوست. ولی کلمه قتل که بیش از 80 بار در قرآن به کار رفته است هیچ معنی دومی ندارد. پیامبر وقتی دستور به قتل کسی میداد همین کلمه را به کار میبرد و در قرآن هم همین کلمه به کار رفته است. مسلمین هم وقتی کفار را میدیند آنها را به قتل می رساندند چون حکم محمد و قرآن بوده است. می بینید که نیازی به سفسطه شما نیست. همچنین معنی کلمه قتل با رفتار محمد و علی هم تطابق کامل دارد. مثال میزنم. «عصماء» دختر مروان شاعری آزاده و دلیر بود. درصدر اسلام وی اشعار انتقادی در مذمت قتل عام یهودیان و همچنین ترور «ابو عفک» سروده بود. بدستور حضرت محمد » عمیر بن عدی» مامور کشتن «عصماء»شد . محمد به عمیر بن عدی می گوید کیست که عصماء را به قتل برساند و پیامبرش خدا را یاری کند؟ «عمیر» شبانه به خانه «عصماء» می رود و او را می کشد و صبح زود خبر کشته شدن «عصماء» را به حضرت محمد می دهد.حضرت محمد می گوید: (ای «عمیر» خدا و رسولش را یاری کردی) سیره ابن هشام .جلد 2. صفحه 412) . میبیند جناب یاران!!! پیامبر میگوید کسیت که عصماء را به قتل برساند و عمیر به واسطه همین حرف عصماء را به قتل میرساند. آیا یاران پیامبر چیز دیگری به جز کشتن از کلمه قتل استنباط میکردند؟ چواب منفی است. آیا پیامبر چیزی جز قتل دشمنش منظورش بود؟ جواب منفی است بنابر این خیلی واضح است که قتل هیچ معنی دیگری ندارد که نیاز به تفسر دروغ شما داشته باشد. امار نیز بیانگر این واقعیت هستند.
کلمه «قتل» به معنای کشتن ، خونریزی و هم خانواده های آن در قرآن 98 بار تکرار شده است
کلمه » قاتل » به معنای کشنده ، جنگیدن ، حمله کردن ، در قرآن 52 بار تکرا شده است.
کلمه «حریه» به معنای آزادی هرگز در قرآن آورده نشده.
در قرآن هیچ گاه از لغو برده داری و نکوهش آن حرفی زده نشده.
در قرآن هرگز حرفی از آزادی بیان گفته نشده.
در قرآن هرگز حرفی از آزادی پوشش بیان نشده.
در قرآن هرگز حرفی از حفظ و نگهداری طبیعت و محیط زیست بیان نشده.
اما در این کتاب بسیار حرف از چند همسری ، غنیمت گرفتن زنان ، شلاق زدن ، بریدن دست ، قطع پا و انگشت و گردن ، حلال کردن زنان برای پیامبر اسلام ، نوبت همخوابگی رسول و…. صحبت شده است
5- شما مثال زده اید (برای مثال اگر کسی به شما بگوید” درباز است” شما چه استنباطی میکنید؟ ممکن است کسی فکر کند که منظور این است که” در باز است لذا آنرا ببندید” و دیگری فکر کند”درباز است لذا خانه سرد است پس ببندیم تا هوا گرم شود”). در پاسخ، هیچ انسانی از در باز است معنی دیگری غیر از در باز است را استنباط نخواهد کرد مگر وقتی که زبان مخفی و رمز نگاری شده ای باشد. همه از در باز است میفهمیند که در باز است همونطور که مشرک را به قتل برسانید ، یعنی مشرک را به قتل برسانید. خوب واضح است که کلمات واضح و روشن ( یا به قول قرآن مبین ) نیاز به استنباط و تفسیر ندارد و جالب اینجاست که احکام اجرایی اسلام همه از آیات روشن و مبین هستند یعنی بدون نیاز به تفسیر.
6- در مورد نکته شماره 4 شما هیچ درکی از مطلبتان پیدا نکردم و معنی حرف شما را نفهمیدم. اگر خودتان فهمیدید به ما هم بگویید.
7- گفته اید (در سرزمین غرب و نزد اندیشمندان جایگاه پیامبر اسام بسیار رفیع است). کلی گویی از اصول سفسطه است . در کجای سرزمین غرب و نزد کدام اندیشمندان جایگاه پیامبر اسام بسیار رفیع است؟ بهتر است به جای کلی گویی و ادعای بدون سند، حرف خود را دقیق بیان کنید. به عنوان مثال نام اندیشمندانی که جایگاه پیامبر اسلام نزد آنها بسیار رفیع است و را به همراه آثار و اندیشه های آنها بیان کنید. در ثانی این اندیشمندانی که شما ادعا میکنید ، چند درصد از اندیشمندان غرب را تشکیل میدهند ؟ ایا بیشتر از 95 درصد از کل دانشمندان غرب را شامل میشوند که شما لفظ “در سرزمین غرب و نزد اندیشمندان ” را به کار برده اید؟ به فرض مثال چند اندیشمند هم طرفدار اسلام باشند، خوب که چه؟ این کجا به معنای حقانیت اسلام و قرآن است؟ بنده در همین سرزمین غرب خیل عظیمی از اندیشمندان را میشناسم که نه تنها به دین ، که حتی خدا را هم قبول ندارند. مثال میزنم : ریچارد داوکیننز، فرانسوا رابله، شارل دو مونتسکیو،کارل مارکس، سارتر، هولباخ، کندورسه، دنی دیدرو، دلامبر، ولتر، الکسی دو توکویل، میشل فوکو، کلود لوی استراوس (۲۰۰۹- ۱۹۰۸)،انیشتین، هاوگینگ و هزاران دانشمند دیگر……. همه نقد های اساسی به دین باوری داشته و در حال جدال با آن بوده اند. شما بهتر است به جای اینکه بخواهی در یک جمله غرب را طرفدار اسلام معرفی کنی، از سفسطه دست برداشته و دقیق و علمی صحبت کنید.
8- گفته اید (کسانی که عالمانه به قرآن نگاه کرده اند شیفته آن شده اند). باز هم کلی گویی و سفسطه. میشود کسانی را که عالمانه به قرآن نگاه کرده اند و شیفته آن شده اند را معرفی کنید و نام ببرید و نظراتشان را بیان کنید؟ اینها به کدام قسمت قرآن نگاه عالمانه کرده اند؟ اصلا بفرمایید نگاه عالمانه یعنی چه؟ آیا به معجزات قرآن نگاه کرده اند؟ آیا قرآن را تجربی بررسی کرده اند؟ میشود لطف کنید روش بررسی عالمانه قرآن را برای ما به صورت دقیق ذکر کنید که ما نیز آن را به همین روش دقیقا بررسی کنیم و شیفته آن شویم؟
9- گفته اید (امروز گرایش به اسلام در آمریکای شمالی آنرا به سریعترین دین رشد یابنده تبدیل کرده). در پاسخ اولن که باید بگوییم شما لطف کنید منبع و ماخد این آمار را برای ما هم بیان کنید دقیقا، که ما نیز خود آن را به روشنی ببینیم. دوما در آماری که ارائه شده است عمده دلیل افزایش تعداد مسلمانان در غرب افزایش شمار مهاجرین مسلمان بوده است (موسسه مطالعاتی «گیت استون»)
منبع : http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910930000885
یعنی افزایش تعداد مسلمانان نه به دلیل مسلمان شدن غربی ها، بلکه به دلیل مهاجرت مسلمانان میباشد ( مسلمانانی که سرزمین غرب و بلاد کفر را جای بهتری برای زندگی میدانند !!!!). در ثانی آمار معکوس نیز چشمگیر است یعنی تعداد مسلمانانی که دین خود را در غرب عوض میکنند نیز رشد بسیار زیادی را نشان داده است (سرچ در گوگل به خوبی آمار را نشان میدهد ، در صورت نیاز بگویید خودم برایتان پیدا کنم). همچنین باید گفته شود که تغییر دین از اسلام به هریک از مذاهب دیگر چون با حکم اعدام و آزار و اذیت شدید اطرافیان انجام میشود، معمولا به صورت مخفی انجام میشود و آمار آن موثق نیست.
10- گفته اید (این دینی را که اینگونه با تار و پود این مردم در امیخته و بعضا بدلیل فریبکاری نابخردان بی وطن مورد سو استفاده قرار گرفته اند بشناسیم و به مردمی که علاقه به آن داریم فاصله رفتار و گفتار مدعیانش را روشن کنیم تا در محیطی آزاد خود مردم تصمیم بگیرند که با آن کار کنند.) . این حرف نیز شعاری بیش نیست. اتفاقن ما قصد داریم که ماهیت واقعی دین را نشان دهیم و معتقدیم فاصله رفتار و گفتار مدعیان دین به دلیل انحراف از اصل اسلام نیست بلکه بر عکس به دلیل ماهیت و ذات واقعی دین است که با واقعیت های آزادی بشر و دموکراسی تطابق ندارد. اینکه عقب ماندگی کشورمان را به برداشت بد از اسلام ویا ریاکاری اخوندها نسبت دهیم بسیار ساده لوحانه است و اصولن حرفی تکراری و برای تبرئه اسلام میباشد . شما که معتقید ” دین بعضا بدلیل فریبکاری نابخردان بی وطن مورد سو استفاده قرار گرفته ” به ما بگویید که در چه دوره ای اسلام به صورت درست و حسابی پیاده شده و جامعه را به سعادت رسانده است و یا مثال بزن جامعه ای را که با پیاده شدن اسلام در آن به ترقی بی همتایی رسیده است و عقب ماندگی و فقر و بدبختی در آن وجود ندارد. شما زحمت بکش به جای اینکه حرف دیگران را تکرار کنی(که اسلام واقعی پیاده نشده است)، حرف های نو و از روی تفکر خودت را مطرح کن و دیگران را به رهیافتی بهتر رهنمود باش.
با تشکر از آقای نوری زاد عزیز
.
رضا گرامي
روح حاكم بر اديان تربيت است و تربيت مبتني بر آزادي و حريت انسان است كه بتواند اوامر الهي را تصديق و عمل كند و يا در برابر آن مقاومت كند لذا گرامي ارزيابي حاملان يك عقيده را نبايد با خود عقيده خلط كرد اگر ديگران فقط نام شيعه را يدك مي كشند گرامي تو شيعه عامل باش و ننگ را نثار حاملان بي عمل كن نه خود انديشه
در پاسخ به فراخوان نجاست روبی شما …جناب نوریزاد
یا کسانی که سالها از جیب ملت از خوان معاویه بهره بردند و شاگردی ///////// یزدی را کردند و در توپخانه کیهان به آزادیخواهان و اصلاح طلبان شلیک میکردند نیز نجس هستند؟
جلو افتادید تا عقب نمانید؟
بارها شنیدم که درخواست برگرداندن اجناس و اشیائی را که توسط برادران قاچاقچی و اطلاعاتی از شما برده شده را کرده اید. مگر شما که بودید که آنهمه پول از جیب بیت المال تاراج نمودید و این وسائل را تهیه کردید؟
یادتان باشد آنچه در اختیار امثال شماست باید به بیت المال برگردد؟
شما خودت کم نجسی بودی حالا کاسه داغتر از آش شدی و وکیل دین انگلیسی ساز بهائیت شده ای .
آقای نوریزاد ما میخواهیم همین نظام را اصلاح کنیم و نیازی به امثال شما بادیسم ها نداریم .
وتلسلام
For Iran’s Rouhani, the human rights of Baha’is are the ultimate test of reform
http://www.iranpresswatch.org/post/9396#more-9396
جناب نوریزاد عزیز، صمیمانهترین درودهایم را پذیرا باش،
به یقین حتی فحاشها را نیز به جاهایی میرسانی.
از بصیرت گفت با تقلید و شور
کو، نداند فرق تقلید و شعور
گر مسمای بصیرت، جسم داشت
کینه توز اینک در ایران داشت گور
***************
منتظر میباش، تا عقلت رسد
آنکه میجویی نباشد در سبد
عاشقی بر وهمی از دیوانگان
پس برو در فک تمساح تا ابد
سلام بر آزاد اندیشان گرامی و بزرگ ما نوریزاد عزیز
12 سال در نظام بیش از حد مقدس و الهی اسلامی ایران دوران ابتدایی تا پایان متوسطه رو خوندیم و 4 سال در دانشگاه هاشون ؛ حداقل 40% درسهای ما ، کتابهای تاریخی و اجتماعی و مذهبی و … کاملاً تحریف شده بودند! این دروغگویان از همون ابتدا همه چیز رو به بچه های معصوم این سرزمین وارونه آموزش میدن !!!!
اما امروز پس از این همه تلاش آقایون ، فهمیدیم که چی خوبه و چی بده چون نخواستیم مثل میمون فقط مقلد صرف باشیم ! فهمیدیدم که بی دین بودن و لیبرالیسم بودن با چشم باز و خرد گرا خیلی بهتر از با دین بودن تعصبی و چشم بسته و خشک مغزه ! دینی که بخواد بین انسانها تفرقه و دشمنی بندازه و حتی اعضای یک خانواده رو از هم متنفر کنه و بجون هم بندازه به درد جرز دیوار تاریخی چین میخوره !
وقتی اخبار رو از کانالهای آزاد و بیطرف و حتی از کانالهای سانسور شده این فریبکاران دریافت میکنی روزی نیست که در کشورهای اسلامی انفجار انتحاری در رستوران و فروشگاه و مسجد و کلیسا و مدرسه و … نبینی !!! روزی نیست که در کشورهای اسلامی خبری از ربودن و تجاوز و سربریدن و تضییع حقوق انسانها نشنوی !! لعنت بر این برداشت کثیف از دین که کشتن و سوختن و زجر و شکنجه و بدبختی دیگر انسانها برایش کمال و تعالی محسوب میشود !!!!!!
آیا بدست آوردن بهشت با این بها ارزش دارد ؟؟ من که شرم دارم بگویم مسلمانم ! شرم دارم بگویم شیعه هستم !
بازهم عرض سلام وادب دارم،
گرچه می دانم همانندخیلی ازمطالب گذشته ام که انهارا نشان ندادی این هم شاید……امابرایتان ارسال خواهم کرد،به امیداینکه تعصب راکنار گذاشته وآن رادرسایتت درج بفرمایید!!!
دخالت های فزاینده وغیرقانونی اداره ی اطلاعات در سازماندهی دبیران اهل سنت کردستان
در ادامه ی ستم های مذهبی و ملی علیه اهل سنت کردستان ،- همانگونه که به اطلاع رسید- سال گذشته (۹۱) ۲۵ نفر از دبیران ومعلمان اهل سنت کردستان به اتهام عضویت در مکتب قرآن وپیروی از کاکه احمدمفتی زاده، ممنوع التدریس شدند.
امسال نیز(شهریور۹۲) اداره ی اطلاعات با توجه به ناکارآمدی سیاست ممنوع التدریسی ، و بازتاب منفی آن در منطقه وسایر مناطق اهل سنت ایران، اکنون با تغییرروش خود( دخالت در سازماندهی دبیران ومعلمان مکتب قرآنی) به سیاست مقابله با اهل سنت کردستان ادامه می دهد
کاکه مسعود جعفری (۲۲سال سابقه خدمت) و کاکه فؤاد شوکت یار(۱۹سال سابقه خدمت) دبیران معارف وقرآن وعربی مقطع متوسطه دوره اول می باشند که بیش از ۱۰ سال در مدارس خاص (نمونه و هیأت امنایی) مشغول تدریس بوده اند. در ۱۲ اسفند ۹۱، حراست آموزش وپرورش ناحیه یک سنندج ، به آنان اعلام می کند که: شما از لحاظ آموزشی نه تنها مشکلی نداشته، بلکه از دبیران موفق
وتوانای آموزش وپرورش هستید؛ اما با فشار وتأکید اداره ی اطلاعات سنندج، از هم اکنون شما ممنوع التدریس می باشید وحکم شما به معاونت اجرایی( دفتر دار) تغییر می یابدو…
کاکه مسعود وکاکه فؤاد نیز، به دفاع از مواضع خود پرداخته و اظهار می دارند که : این گونه برخوردها را بسیار طبیعی دانسته وهمانند پزشکان لغو مدرک شده ومعلمان ممنوع التدریس و نیز دانشجویان ممنوع التحصیل هم فکرخود، با افتخار وسربلندی به تبعیت از رهبر خود (کاکه احمدمفتی زاده ) ونیزمصوبات شورای مدیریت ادامه خواهیم داد.
پس از عدم مراجعه به مدرسه واطلاع خانواده های دانش آموزان از این موضوع، ۴ روزبعد ( ۱۶ اسفند) جمعی از خانواده ها به نمایندگی از همه ی اولیا، به اداره کل آموزش وپرورش استان کردستان مراجعه وبا اعتراض جمعی خود- که منجر به انتشار خبر در سطح شهرشد- آمرین دستور را مجبور به لغو حکم می نمایند، و دبیران مذکور به محل تدریس خود باز می گردند.
تابستان امسال(۹۲) اطلاعات وحراست برای به کُرسی نشاندن حرف خود، از فرصت تعطیلی مدارس سوء استفاده نموده و به قسمت آموزش دستور می دهند که آن ها را از مدارس خاص اخراج نمایند. اکنون در روستا های سنندج سازماندهی شده اند.
درشهرستان دهگلان نیز، به دستورحراست ( اطلاعات) ، دبیران ممنوع التدریس سال گذشته- که درپُست معاونت اجرایی خدمت کرده اند- باید به روستا های دور دست بروند، این در حالی است که دبیربیش از ۲۹ سال خدمت در میان آنان می باشد!.
شورای مدیریت مکتب قرآن، با تکرار مواضع همیشگی خود ( تزکیه خود ودعوت وهدایت دیگران بدون فعالیت های سیاسی ) ضمن محکوم کردن این گونه برخوردها ودخالت های سازمان ها ی امنیتی – حتی در سازماندهی معلمان که در دنیای کنونی محلی از إعراب ندارد- آن را مقابله باعقیده وفکر خود می داند. وقطعا بهترین قاضی وهیأت منصفه، هزاران دانش آموزو ده ها همکاری می باشند که طی سال ها در کلاس درس ومحل کاراین معلمان حاضروشاهد بوده اند.
حکم خلع لباس روحانیت وشش سال زندان برای امام جمعه وجماعت اهل سنّت
امام جمعه وجماعت اهل سنّت
پیرو اطلاعیه قبلی شورای مدیریّت مکتب قرآن مبنی بر احضار کاکه عبدالسّلام گلنواز( امام جمعه وجماعت مسجد حضرت عمر – رضی الله عنه – شیوه ابراهیم سردشت) به دادگاه ویژه روحانیت تبریز؛ مجدداً روز دوشنبه ۹۲/۶/۴ از سوی آن دادگاه احضار و از ساعت ۱۲ إلی ۱۵:۱۵ مورد بازجویی و محاکمه قرار گرفت.
اتهامات نامبرده : ۱- عضویت در حرکت غیرقانونی مکتب قرآن ۲- تبلیغ علیه نظام و سخنرانی به نفع حزب دمکرات [ به دلیل توصیف مرحوم قاضی محمد] ۳- ایجاد تفرقه مذهبی [ به دلیل تعریف و تمجید از اصحاب مهاجر و انصار و امّهات المؤمنین و دفاع از اعتقادات اهل سنت در خطبه ی نماز جمعه].
خلاصه ی دفاعیات کاکه عبدالسّلام : اینجانب پیروی از حضرت علامه کاکه احمدمفتی زاده – سلام الله علیه – وعضویت در حرکت دینی مکتب قرآن را که اساس برنامه آن، تزکیه خود و دعوت وهدایت دیگران است بدون فعالیت های سیاسی ؛ از وظایف مهم و افتخارات خود می دانم ، درضمن به توصیف مرحوم قاضی محمد که ازعلمای شافعی مذهب و مبارز علیه رژیم شاه بودند اذعان می کنم، ولی به دلیل عدم اعتقاد به فعالیت سیاسی- که رهبرم کاکه احمدمفتی زاده آن را منع کرده است- سخن گفتن له یا علیه نظام یا احزاب سیاسی، را نفی و تکذیب می نمایم. دفاع از عقاید اهل سنت وجماعت وتعریف وتمجید از صحابه مهاجر و انصار و امّهات المؤمنین – رض – و پیروی از آن بزرگواران نه تنها تفرقه ی مذهبی نیست، بلکه آن را از مهمترین وظایف دینی خود در جهت ایجاد اتحاد و یکپارچگی مسسلمانان می دانم.
سرانجام قبل از تنظیم متن کتبی دفاعیه از سوی کاکه عبدالسّلام و ارائه ی آن به دادگاه، حکم از قبل تعیین شده ی خلع لباس روحانیت و شش سال زندان، آماده و همزمان با تحویل دفاعیه کتبی به کاکه عبدالسّلام ابلاغ شد.
کاکه عبدالسّلام بعد از شنیدن حکم ! اظهار داشت: من هیچ جرمی مرتکب نشده ام و به آنچه گفته ام افتخار می کنم، و چون فقط رضای خدابرایمان مهم است، مهم نیست که چه حکمی صادر می کنید. سپس آیه مبارکه ی « أحسبَ الناسُ أن یُترکوا أن یقولوا ءامنّا و هُم لا یُفتنون » را قرائت کرد وبر رسول ایمان وشهامت حضرت محمد مصطفی – صلی الله علیه و علی آله و صحبه وسلم – صلوات فرستاد.
لازم به ذکر است که قاضی دادگاه ! گستاخانه با مسجد ضرار خواندن مسجد حضرت عمر- رض- شیوه ابراهیم، مردم مسلمان و ارجمند سردشت و منطقه را در ردیف منافقین صدر اسلام !!! قلمداد نمود.
شورای مدیریّت مکتب قرآن، با محکوم کردن حکم فوق که هیچ ارزش دینی و حقوقی ندارد، آن را نتیجه تبعیّت از هوای نفس و انحصارگری می داند؛ ضمناً در مورد خلع لباس روحانیت نیز، لازم است به این نکته اشاره شود که : افراد مکتب قرآن به تأسّی از رسول الله – ص – لباس خارج از عُرف مردم خود نمی پوشند، و چون کاکه عبدالسّلام نیز با لباس مردم خود (لباس کُردی) در مسجد وهر جای دیگری حاضر می شود، در نتیجه حکم خلع لباس !!! سالبه به انتفای موضوع است.
حدود یک هفته قبل آقای سلام فرجی کارمنداداره ی آموزش وپرورش شهرستان سروآبادشاغل در مدرسه ی روستای دزلی ازپیروان مکتب قرآن به حراست اداره ی مذکوراحضارومورد بازجویی قرار گرفت،ومتعاقب آن درروزشنبه مورخه ۹۲/۶/۳۰مامورین اداره ی اطلاعات شهرستان سروآباد او را درمحل کارش دستگیروبازدید بدنی نموده، سپس بلافاصله منزل مسکونی اش راتفتیش و وسایل شخصی اش ،شامل موبایل ،کارت عابربانک،کامپیوتروبسیاری ازآثار کاکه احمد مفتی زاده شامل کتاب و سی دی راضبط وتا کنون دربازداشت اداره ی اطلاعات می باشد.
وقتي مردم از حكومت مى ترسند ظلم حاكم است . وقتي حكومت از مردم مى ترسد آذادي در جريان است.
– تاماس جفرسون
When the people fear the government, there is tyranny. When the government fears the people, there is liberty.
-Thomas Jefferson
با سلام به آقای نوریزاد به گمان من این آقای مهدی خان آقایی پور از آن دست افرادیست که فقط نگاه به اطراف خود دارد نه بیشتر!که اگر چنین نبود به جای مرثیه سرایی در باب عقاید دیگران کمی به جامعه ای نظر میکرد که در آن دختر پانزده ساله ما برای مثلا زندگی با مقداری پول هیکل گاومیش گونه مردانی را تحمل میکند که از نظر سنی بزرگتر از پدرشان میباشد!یا اینکه کارگری را تجسم کند که پس از بیکار شدن باز مثلا برای زندگی کلیه خودرا به حراج میگذارد!یا زنی که شوهرش به جرم ناکرده در زندان بسر میبرد واو باید شکم فرزندان خود را با لباس شویی ونظافت درمنزل امثال من وتو سیر کند!وهزاران مشکلات دیگر که باز جا برای مرثیه دارد.اگر آقای سروش با شعرهای امثال شما از عقیده اش برگردد! دیگر دکتر سروش نیست.پس بجای این نوحه ها آنهم از شکم سیری به واقعیتهای جامعه بنگر که هیچ انسانی نه از روی باورهای خود بلکه شهوتهای حریصانه حیوانیش مملکتی را به نابودی میکشد!امثال آقای نوریزاد با شناخت این واقعیتهای تلخ بود که دست از همه آنچه برای شما موقعیت بشمار میرود کشیدند وبه خیل کسانی پیوستند که از این ماتمسرا فقط خدا را دارندوبس! البته نه سبک خیلی ها که برای حفظ قدرت کارهایی میکنند خجالت آور.پس آقا مهدی برای کسانی دل بسوزان که خود در باورهای غلط دیگران میسوزند!هیچ فردی را نمیتوان از عقایدش برگرداند مگر آنکه خودش را از واقعیتهای باورش دور ببیند.من هیچ وقت بهائی مسیحی زرتشتی نمیشوم به علت اینکه باور من شاید مزیتی داشته باشد که دیگر باورها ندارد.البته این به معنای آن نیست چون من چنین عقیده ای دارم دیگران مرتد و نجس باشند.دوستی در هند دارم میگوید بیشتر هندوها مسلمان را به اسم نجس میشناسند!که برای من خیلی دردآور است!حال فکر کنیم دیگران هم چنین احساسی در مورد قضاوت ما نسبت به خود ندارند؟کمی منصف و با انصاف باشیم در مورد عقاید دیگران/ تا آنان نیز به ما احترام متقابل داشته باشند.
جناب “فیلسوف” گرامی
سلام
مطلبی در خصوص اظهاراتتان نوشته بودم که انتظار داشتم به آن بپردازی و نظرت را بیان کنی . نمی دانم که مرا هم جز “همفکران آقای نوریزاد” قلمداد کرده اید و سخنانم را سفسطه نامیده اید ، یا این که می خواهید بعدا به آن جواب دهی ؟ اگر نوشته ام را سفسطه می دانی ، خوب باید سفسطه بودنش را با منطق خودت آشکار کنی . در این صورت هم خودم و هم دیگرانی که نوشته ی مرا خوانده اند و احتمالا آن را درست پنداشته اند ، از روشنگری و فهم شما سپاسگزار خواهند بود . اما اگر بعدا جواب خواهی داد و من جز “همفکران سفسطه گر آقای نوریزاد” قلمداد نمی شوم ، پس منتظر می مانم تا ببینیم که نظرتان چیست ؟
اما اذعان می دارم که من زیاد منطق و فلسفه نمی دانم و البته فیلسوف هم نیستم ، ولی مگر “سفسطه ” این نیست که با وارد شدن به بحث های انحرافی سعی کنیم دستیابی به حقیقت مشکل شود و نتیجه ی آن ، چنان باشد که ما پیروز “مجادله ” باشیم . اگر این چنین است ، به آن چه نوشته ای دقت کن ! آیا نوشته ی شما مصداق “سفسطه” نیست؟ به هر در و دیواری زده ای تا صرفا نشان دهی که حرفت درست است . به عنوان مثال مقوله ی روان پریشی معرفتی که در ابتدای نوشته اتان آورده اید ، چه ربطی به موضوع بحث دارد ؟ صرفا یک جور اظهار فضل است ، تا به کمک آن خودت را در” برج عاج ” قرار دهی و در حالی که ناتوان از ارائه ی یک استدلال سالم واقناع کننده هستی ، دیگران را مورد تحقیر واستهزا قرار دهی و متکبرانه بگویی که با خواندن نوشته های آن ها “تفریح” می کنی . به نظرم این صرفا ظاهر قضیه است . شما ناتوان از ارائه ی یک پاسخ مستدل ، در یک رنج و عذاب مفرط هستی ، اما تظاهر می کنی که فیلسوفی هستی که از موضع بالا به دیگران نگاه می کنی و آن ها را استهزا می کنی و با نوشته هایشان تفریح می کنی . اگر نظر من اشتباه است ،(خدا کند که باشد) ، این بار بیا و مردانه همه ی هم و غم ت را بگذار تا پاسخ قانع کننده بدهی . این گوی و این میدان . تا ببینیم از منطق و فلسفه چه می دانی .
ارادتمند
سید ابوالفضل
در این بین من داشتم فکر میکردم . . .
آقا من هم موافق این آیه هستم که مشرکون نجسن ولی اصل برای من اینه که دزدی واضح و بیحد آقایان برادرن لاریجانی و ////////// را که باعث بفقر افتادن مردم گشته چرا بحث نمیکنید . چاپلوسان وچاکران دربار روزبروز فربه تر و فلاکت مردم روزبروز بیشتر.
آقا من از کانادا تماس میگیرم . چرا من باید بیام تو یه کشور غریب و با دادن کلی امتحان مورد قبول واقع شوم که بمردم کانادا خدمت کنم. حواله تان به خدا. من اصولی دارم که کاملا آنرا قبول کردم اگر دنیا از جای خود کنده شود من از اصول خود عدول نمیکنم . چرا صحبت از فرار مغزها نمیکنید ما با پول نفت اون پیرزن دهاتی تحصیلات کردیم که به اونها خدمت کنیم. حالا برای اینکه تو مملکت خودم عدل نیست و خامنه ای هست اومدم کانادا. واسه چی؟ مشروب بخورم؟ با زنان بهم بیامیزم؟ همه میدونن تو ایران راحت تره این کارها. با تمام این اعتقاداتم که بهائیان را مورد حمایت انگلیس دیدم! ولی اعلام میکنم نباید بجرم بهائی بودن کسی را بزندان انداخت باید پاسخ روشن داد تا برای همه – حتی ناآگاهان بسیار مشخص شود که جریان بهائیت چیست. چرا امام خامنه ای دم از وحدت مسلمین میزند (که حکومت بر همه بکند) آقایان دزدی میکنند باید قطع ید شوند نه اینکه یه عده برای فقر برن بهائی بشن یا یه عده چون هرچی مسلمان دیده اند دزد بودن اختلاس کننده بودن – مسلمانان خود مسلمان نبوده دزد بوده اند!
نظر دهندگان محترم و جنای نوری زاد
به نظر اینجانب دیکتاتور را مردم یک کشور میسازند.
1- اسم من مهدی است و با توجه به اینکه چندین بار هنگامیکه به این نام و یا نامهای تکراری دیگر اظهار نظر نموده ام ، به دلیلی که نمیدانم نوشته ام برگشت خورده است، با تغییر نام این مشکل را حل نموده ام. به همین دلیل مجبور میشوم تغییر نام دهم که اظهار نظرم برگشت نخورد.
2 – با نظرشما “””اگر فرقه ای دست ساز استعمار که هیچ، دست ساز شیطان باشد، باز مردمان آن فرقه، دارای حقوق شهروندی اند. من وشما با هر نفرتی که از یک فرقه داریم، به مردمانش که می رسیم باید انسان وار درکنارشان قراربگیریم. ونه شلاق بدست و اخم ها درهم و حکم ها از پیش نوشته””” کاملا موافق هستم تا آنجائیکه مردمان چنین فرقه هائی نخواهند دسیسه های شیطانی استعمار و اربابان خود را پیاده کنند که در این صورت دیگر شهروند به حساب نمی ایند بلکه دشمن سرزمین ما ایران میگردند که حتما شما هم مانند هر ایرانی دیگر میدانید که با دشمن چگونه باید رفتار نمود.
3 –من هم مانند هر ایرانی وطن دوست دیگری تنها با دشمنان قسم خورده و قسم نخورده ایران و ایرانی از هر قوم و نژاد و ملیتی و مملکتی و پیرو هر دین و آئین و مذهبی(درهر لباسی از آخوند شیعه گرفته تا ردا پوش بودائی) و فرقه ائی که باشد سازش نداشته و ندارم و نخواهم داشت. متاسفانه تمام آخوندهای شیعه چه زاده ایران و چه زاده خارج از ایران تا کنون نشان داده اند که ایران و ایرانی برای آنها در الویت چندم – آنهم به خاطر در اختیار گرفتن منابع سرشار ایران عزیزمان – قرار دارد. رفتار و کردار آقای خامنه ای در 25 سال اخیر و سخن آقای خامنه ای قریب به ” همه در انتخابات شرکت کنند حتی انهائی که با نظام جمهوری اسلامی…….و به ایران علاقه دارند” این را میتواند معنا دهد که جناب خامنه ائی و طرفداران رژیم ولایت مطلقه فقیه– چه آخوند و چه غیر آخوند – به ایران و ایرانی علاقه و حبی ندارند، چرا که اگر داشتند ایران را به این موقعیت نمی رساندند که بعد از اینکه ایران را با اعمال نابخردانه خود به این ضعف و فلاکت رسانده اند و حالا با گفتن جمله غیر عادی “نرمش قهرمانانه به مثابه گفتن شیرینی تلخانه” و مثالهای غیر عادی تر (مثال کشتی) در ظاهر بخواهند ایران را نجات دهندکه البته و صد البته واضح و مبرهن است که در خفا در پی نجات خود میباشند و نه ایران آنهم مانند همیشه از کیسه مردم ایران.
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
مهدی
با سلام مجدد بر جناب نوریزاد و سایر دوستان
1-بنده در کامنت قبلی به مطلب مورد اشاره جناب “فیلسوف” اشاره کردم و با کمال تعجب دیم که بازهم ایشان حرف قبلی خود را بدون آنکه به پاسخ بنده عنایت داشته و یا حداقل انرا نقد کنند تکرار نموده اند که خب بنظر میرسد ایشان کماکان به همان چند کلمه اوّل آیه توجه و علاقه دارند و بقیه را ترجیح میدهند نگاه هم نکنند. امّا در مورد خانم “مریم” گرچه ایشان بازهم به روال سابق بحث خود برگشته اند ولی با بکار بردن واژگانی چون”تازینامه” و نظائر آن تقریبا میشود به نوع اطلاعات مورد دسترسی ایشان پی برد که شاید توضیح آن ضروری باشد.
2- خلط بحث قرآن یا مباحث مراجع و روحانیون که خود اینها مورد انتقاد متفکرین مسلمان هستند امر صحیحی نیست. اینکه روحانیون چه می کنند و بررسی عملکرد آنها نه موضوع دینی است و نه شرعی و نه ارتباطی به پیامبر و قرآن دارد. انسان سوء استفاده کننده از احساسات مردم در هر لباسی و حرفه ای است و این محدود به روحانیون نیست. مگر مثلا ما پزشک عوام فریب کم داریم و یا در سایر حرف و مشاغل؟ انحراف و فساد در هر لباسی و شکلی مشمئز کننده و آزار دهنده است بخصوص جائی که با حقوق مردم نیز ارتباط داشته باشد.
3- در مورد بحث تفسیر قرآن عرض شد که موضوع “درک متن” امروز موضوع دانش هرمونتیک است و اینکه بفهمیم یک متن دارای چه مفهومی است. شما هر چه به متون قدیمی تر بر خورد می کنید این پیچیدگی بیشتر میشود که بفهمیم منظور نویسنده و یا بیان کنندگان یک “متن” در زمانهای دور چیست و پیامشان چیست. شما نمی توانید به همین سادگی به یک متن نگاه کنید و بگوئید که بعله ترجمه اش معلوم است. اینطور نیست. برای مثال وازگانی که بکار میروند همراه نشانه هائی هستند که در محیط و شرایط خاص معانی خود را دارند. برای مثال اگر کسی به شما بگوید” درباز است” شما چه استنباطی میکنید؟ ممکن است کسی فکر کند که منظور این است که” در باز است لذا آنرا ببندید” و دیگری فکر کند”درباز است لذا خانه سرد است پس ببندیم تا هوا گرم شود”. از این تعبیرات بسیار می توان داشت و تا در حال و هوای آن گفته و معنای زبان و اشارات آن قرار نگیریم نخواهیم فهمید منظور گوینده چه بوده. قرآن هم بالاخره کلامی است که پیامبر به ما گفته و ما همه هنرمان را باید بکار بگیریم تا منظور گوینده را در 1400 سال قبل درک کنیم در حالیکه نه خود ایشان در اینجا هست و نه کسی از آن دوران حاظر است. زبان هم بسیار دستخوش تحول شده و بسیاری از لغات الان معانی دیگری دارند.
4- در مورد قرآن باید درک کرد که کدام آیات در رابطه با مسائبل مردم در آن زمان بوده و کدام آیات موضوعات دیگر را توضیح میدهد و مهمتر از همه روح حاکم بر آن چیست؟ شما به عنوان یک فردی که درد مشکلات مردم را دارید نمی توانید از این مباحث فرار کنید. ازسوی دیگر اگر استنباط و نوع رویکرد شما اشتباه باشد دچار فاجعه همدستی با اقتدارگرایان میشوید چون شما و آنها هر دو می خواهید ثابت کنید که تضییع حقوق مردم عین اسلام است و این یعنی فاجعه. چرا نباید به نگاه دیگری که تضییع حقوق مردم را به استنباط همین قرآن خلاف میداند توجه نکرد؟ این چه اصراری است که ما تفسیر مال مردم خورها را بپذیریم و حکم صادر کنیم؟
5- در سرزمین غرب و نزد اندیشمندان جایگاه پیامبر اسام بسیار رفیع است و کسانی که عالمانه به قرآن نگاه کرده اند شیفته آن شده اند. امروز گرایش به اسلام در آمریکای شمالی آنرا به سریعترین دین رشد یابنده تبدیل کرده. آیا این باعث تاسف نیست که یک ایرانی بخواهد نگاه نا صحیحی به آن داشته باشد.
5- لطفا توجه داشته باشید که موضوع این نیست که شما را قانع کنیم که مسلمان بشوید یا بمانید. موضع این است که این دینی را که اینگونه با تار و پود این مردم در امیخته و بعضا بدلیل فریبکاری نابخردان بی وطن مورد سو استفاده قرار گرفته اند بشناسیم و به مردمی که علاقه به آن داریم فاصله رفتار و گفتار مدعیانش را روشن کنیم تا در محیطی آزاد خود مردم تصمیم بگیرند که با آن کار کنند..من فکر میکینم این حداقل کاریست که میشود برای ایرانیان کرد چه مسلمان باشیم و چه نباشیم. نونه بسیار خوب آن مرحوم “خسرو گلسرخی” بود که اگر چه مارکسیست بود ولی در بیدادگاه ساواک به عنوان یک انسان متعهد از اصل اسلام و فرهنگ مردم خود دفاع کرد..آزادگی از همه چیز بهتر است.
با گرمترین سلامها به آقای نوزیزاد گرامی،
خطاب به این آقایی که خیلی کامنت جات تولید فرموده اند.
گفت و گفت و هم ز گفت خویش مست
داد جولان چون پرندی، شب پرست
سر فرو شد تا به نوری، داد دست
فرصتی او را که دنیا نیست، پست
سفسطه نوری زاد و همفکرانش تمامی ندارد. در دهه های اخیر فیلسوفان علم و جامعه شناسی معرفت به بحثی تحت عنوان روان پریشی معرفتی پرداخته اند و خلاصه اش آن است که معتقدان به گزاره هایی مشخص، در تنگنای تناقضات دچار روان پریشی معرفتی می شوند و مجبورند پیاپی به تناقضات رفت و برگشتی مستمر تن بدهند ـ دقیقاً مثل نوری زاد ـ اما کسانی که روش شناسی مدوّنی در فهم و استدلال دارند، نتایج استنباطی شان کاملاً روشن و همه فهم است.
در این صفحه نظرات متعددی را می خوانیم که بازتاب صریح روان پریشی معرفتی است. البته خواندن این مطالب برای اهل اندیشه و فلسفه سرگرمی خوبی است و پس از مطالعات سنگین روزانه، موجب رفع خستگی و تفریح می شود.
حال این قاعده فلسفی را در مورد خود آقای نوری زاد بررسی کنیم.
آقای نوری زاد! اول بگو مدلول آیه «انما المشرکون نجس» را دارای دلالت ـ به هر معنای ممکن ـ مورد اراده پروردگار می دانی یاخیر؟ اگر جوابت منفی است که وقت خود را تلف نکن و دلالات قرآنی را با عقل و تجربه شخصی خودت ممیزی کن و کلاً از بند دلالات وحیانی بیرون بیا! البته به نظر می رسد که بیرون آمده ای و با نوشته های اخیرت ثابت کرده ای که از بهاییان و مشزکان در عدم پای بندی به هر گزاره ای که ذهنت را بیازارد بهایی تر و مشرک تری!! اگر جوابت مثبت است، برای اسناد نجاست به مشرکان در بیان الهی، یک تفسیر حقوق بشری بکن تا همه ببینند اصلا می فهمی چه می گویی یا خیر!! آیا منظور آیه پلیدی روحی است؟ پلیدی جسمی است؟ پلیدی باطنی است؟ پلیدی چه و چه و … ؟ به هر حال پلید دانستن دیگری به سبب اعتقاداتش را چگونه توضیح می دهی؟ اما روش منطقی می گوید اگر کسی مدلول گزاره فوق را عین واقع و حقیقت بداند، آن گاه برای این پلیدی فقط به دنبال توضیح مصادیق خواهد بود و البته حد بیشینه و کمینه آن تفاوتی در اصل نسبت گزاره بوجود نمی آورد.
آقای نوری زاد! مطالعات امروز خیلی خسته مان کرده، یک تفسیر من درآوردی بگو تا قدری تفریح کنیم! سرگرمی است دیگر!!
با درود فراوان به جناب آقای دکتر نوریزاد عزیز،
گفت دشن، دشمن و انگار وی
چیزکی جرمی دهد در خویش هی
دعوتی که جهل ایمن شد از آن
از چه رو گمره کند این راه طی؟
نخست. درود برنوري زاد به دليل اين كه با به خطر انداختن جانش ،اين فضاي آزاد را بوجود آورده است .
دوم . درود برشما خوانندگاني كه با آمدن به ميدان مباحثه ، فضايي نوراني بوجود آورديد تا من و امثال من بتوانند همه سخن ها را بشنوند و بهترين ها را برگزينند.
سوم درود به آقا، يا خانم « ياران »كه در مخالفت با خانم «مريم » مطالبي نوشته است.
چهارم . درود بر « خانم مريم » اين زن فرهيخته كه اگر چه گاه ، اندك عصبانيتي از قلمشان مي جوشد اما بازهم ، درنهايت ادب و منطق به پاسخ گويي پرداخته و با ارائه ي اسناد و آوردن استدلال ، سخن خود را مي گويد.
و سرانجام . درود بركساني كه اگر چه اين سايت و برخي از اين نوشتار ، مخالف عقيده و باورهايشان است ، اما اين تنها رسانه ي آزاد را درايران تحمل مي كنند .
براي همه ي شما عزيزان آرزوي سلامت ، سعادت و زندگي توام با نشاط را دارم . تندرست و شادكام باشيد.
آقای نوری زاد
با وجود انسان هایی مانند شما، دنیا جای بهتری میشود
خدا لعنت کند قل قل گویان بظاهر مسلمان را که از دین فقط تبعض را یاد گرفتند ودر اعمال خدا دخالت بیجا میکنند وقتی ضعیف هستند قانع ولی با قدرت کذائی/ شیطانی میشوند که خود را از نطفه پدرشان نمیدانند!لعنت خدا بشما باد.
سرکار خانم مریم
به گمانم تعصبی که در انتقاد به خرج داده اید محلی از اعراب ندارد. ببینید بانوی گرامی مذهبی که 1400 سال به درست یا به غلط ریشه در فرهنگ بشری دارد را نمی توان با اینگونه حملات از میان برد. کلیه مذاهب بشری با حماقتهایی آمیخته است ولی این نقد خردمندانه و بدون تعصب است که آن را از خرافات پاک می کند. شما کاش می توانستید این بومیهای استرالیا را ببینید، اینها در محیطهای شهری بسیار بد زندگی می کنند. دائما مست هستند و کنار خیابان می خوابند و حتی گاهی همانجا قضای حاجت می کنند. ولی حتی همینها یک هنر بدوی دارند که روی اشیاء نقاشی می کنند. دولت استرالیا همین یک مورد خوب را از اینها گرفته و مرتب به آن بها می دهد. می خواهم بگویم که کشورهای متمدن اینگونه به عقاید و رسوم بشری نگاه می کند. حال تمدن اسلامی که بسیار جایگاه رفیعی نسبت به این انسانهای بدوی دارد. بهتر نیست وقتی بسیاری از مسلمانان گرایش به نوعی اسلام به دور از خشونت دارند ما هم به آنها و به عقایدشان احترام بگذاریم؟ افراد بزرگواری چون عمادالدین باقی، دکتر سروش، جناب نوری زاد، مرحوم بازرگان و بسیاری انسانهای فرهیخته دیگر، پرورش یافته همین مکتبی هستند که شما به آن توهین می کنید. دوست عزیز بیایید اگر انتقادی هم داریم به صورت محترمانه عرضه کنیم و ما به رنگ این اوباشان ولایت مدار در نیاییم.
پیروز باشید
بردیا استقامت
لطف كنيد وجناب اقاي نوري زاد بزرگ به ملت شيعه بگوييد اين احكام مراجع تقليد خودرا چك كنند وببينند كدام شان مايه ي ابروريزي مسلمانان است وباز مرجع خود بپرسند اين چه سوال وجوابي است كه شما هم بدان پاسخ فرموده ايد . كه مايه ي ابروريزي ما شده . مثلا : احكام تجاوز به كودكان كه ممكن است در يك كشور اروپايي كه مراجع ما وحشي مي گويند مجازات اعدام ويا حبس ابد داشته باشد . ناسلامتي حقوق كودكان در جهان خود امر بسيار محترمي است در حالي كه در بين مسلمانان حق وحقوق كودك در اختيار ولي وسرپرست اوست واگر سرپرست كودك را بكشد نه مجازات مي شود ونه كسي ازاو مواخذه خواهد كرد واين بزرگ ترين نا امني اجتماعي كودكان مسلمان بشمار مي ايد
خطاب به بسیج لشکر مخلص خدا
نوشته شما به جناب نوری زاد حاوی چند نکته می باشد که مایلم با اجازه جناب نوری زاد پاسخ دهم.
1)در مورد نوشته های جناب نوری زاد که شما ان را حمل بر ازادی می پندارید می تواند چنین باشد که به زعم حاکمیت سایت اقای نوری زاد چنان برد اجتماعی ندارد مضاف به این خارج رفتن ایشان هم فرقی در اصل قضیه نمی کند ایشان نه مقام نظامی بوده نه پست سیاسی در خور توجه ای نداشته اگر 5 دقیقه به ایشان در صدا و سیمای ضرغامی وقت دفاع یا صحبت نسبت به مسائل روز جامعه داده شد انوقت بفرمایید ازادی سخن است
2) در مورد کشته های 15 خرداد 42 و یا کشته های 17 شهریور 57 , چرا تا بحال امار دقیقی از تعداد کشته های ان ایام با ذکر اسامی انتشار نیافته؟ااااااااااا شعبان بی مخ هم مثل شما بسیجیها فکر می کرد دارد خدمت می کند شما اقای خامنه ای را سایه خدا می دانید او و امثال او هم شاه را ظل الله می دانست در شخصیت پرستیتان فرقی نیست.
3) چطور ورود اسلحه به درون از طریق مرزهای کشور با این هم دشمن به دور و بر خویش به زعم شما _ان هم دروغی بیش نیست زیرا هیچکدام از کشورهای حداقل اطراف (حتی قدرتهای بزرگ) حاضر به سرنگونی این نظام فاسد و فرو رفته در گل را نیستند روشن است منافع شان ایجاب می کنه_خوشبختانه تقریبا مشکله ولی مواد مخدر نقل و نباته ؟بنابراین مطمئن باشید سری در این کار است که سر نخش به برادران سپاهی با توجه به مشرف بودنشان نسبت به مسائل ریز و درشت مملکت می رسه .
4)در مورد مساتل سال 88 , گیریم عده ای راه افتادند و راه پیمایی کردند و گفتند _البته بدون خشونت و اسلحه_ما اساس این نظام را قبول نداریم بنا بر تجربیات 32 سال گذشته و مطابق فرمایش اقای خمینی :گیریم که پدران ما به جمهوری اسلامی رای دادند و غس علیهذا…… ایا باید مثلا اگر در کشور چین چنین کردند با مردم شما هم چنین کنید؟
اااااااا
5) در مورد اقایان موسوی و کروبی , جرم این اقایان در کدام دادگاه _حتی دادگاهای این نظام_ ثابت شده؟
6) کمی با خود خلوت کنید و حاصل این نطام را _حد اقل در 8 سال گذشته_ببینید واز جناب رهبر عزیزت سئوال بفرما دلیل حمایت های بیدریغ از شخص بی خردی مانند احمدی نژاد چه بود؟ جرا به ملت جواب نمی دهد؟ بپرس از رهبر عزیزت چگونه اپارتمان متری 2-3 میلیون در تهران شده متری 8-10 میلیون؟ حتما می گی برای شکم انقلاب نکردی پس دلیل انقلاب چه بود؟ شاید ما انقلاب کردیم اشخاصی مانند بابک زنجاتی را رشد دهیم او هم مثل شما بسیجیه منتها تخصصش در سنگر بخور بخور اقتصادیه اااااااااااا
ماجرای سلمان رشدی را که یاد دارید ؟ ان خطبه نماز جمعه اقای خامنه ای در مورد سلمان رشدی و جواب اقای خمینی ,سئوالم این است این وسط یکی از این دو نفر اشتباه کرده اگر گفته اقای خمینی درست بود_البته در چهار چوب همین نظام_بنابراین حرف اقای خامنه ای اشتباه بود و کسی که یک اشتباه بکنه می تونه دو, سه و….. اشتباه هم بکنه و اگر حرف اقای خمینی اشتباه بوده می تونه خیلی از بقیه تظراتش هم اشتباه باشه همانند اصل //////////ولایت فقیه بامید فائق شدن عقل بر تعصب.
4)
با درود و احترام خدمت اقای تقوی
گیریم که تمام فرمایشات جناب نورد زاد غلو و سیاه گویی است و ما در کشور ام الغرا مسلمین عالم خوش و خرم زندگی می کنیم فقط شما لطف بفرمایید به 2 سئوال این حقیر پاسخ دهید
1) دارای چه مدرک اکادمیک هستید واز چه دانشگاهی و چگونه وارد دانشگاه شدید؟ سهمیه بسیج و ارگانی چیزی شبیه به ان خلاصه از رانت استفاده کردید؟
2) در حال حاضر کجا مشغول به کار هستید ؟ چفدر رانت در مورد شغل شما اثر داشته؟
اگر تورم رگ گردنتان بخاطر فرمایشات جناب نوری زاد خوابید و دوست داشتبد جواب بدهید
هموطن گرامی!
از نوشته شما سپاسگزارم و سعی میکنم خطاهای خود را اصلاح کنم.
پاینده باشید!
———————–
سلام آقا وحید گرامی
من نیز از فروتنی وادب شما در پذیرش آنچه که اسمش را خطا گذارده اید سپاسگزارم.
با احترام
جناب نوری زاد اگر ادبیاتم را در این نظر زیاد مودبانه نیافتی ( همچنان که از یک بانوی خوب انتظار میرود) از شما معذرت میخواهم.
قرآن کتاب معما نیست که فقط معما شناسان بتوانند آن را بفهمند و کتاب تخصصی علمی هم نیست که عموم مردم و غیر متخصصان با مراجعه مستقیم به او هیچ بهره ای نگیرند و جز مراجعه به اهل تخصص برای فهم آن راهی نداشته باشد.
قرآن برای هدایت عموم مردم نازل شده و عموم مردم می توانند با مراجعه مستقیم به آن به بسیاری از پیام های هدایتی اش آگاه شوند و این گونه نیست که بهره عموم فقط تلاوت آیات و ثواب بردن باشد بدون این که با آیاتش ارتباط برقرار کرده و چیزی بفهمند. قرآن کتابی است پر از آیات قتل، ظلم و ستم به بانوان، رفتارهای عجیب ، و داستان. برای درک قرآن برگردان فارسی آن را بخوانیم. این همه میگویند قرآن نیاز به تفسیر دارد، پس چرا قرآن آیاتی چون «یا ایها الناس» – «یا ایها الذین امنوا» دارد، اما «یا ایها العالمون» یا «یا ایها المراجع تقلید» ندارد؟! جناب نوری زاد اگر شما امروز درک میکنید که کشتن روشنفکر و مخالف یا بی دین بد است به دلیل آن است که دموکراسی و پیشرفت علم و حقوق بشر این درک را برای شما فراهم آورده است . وگر نه هرگز در قرآن به آن دست پیدا نخواهی کرد.
زمانی که ما برگردان پارسی آیات جنایی قرآن را می خوانیم، خود به روشنی در می یابیم که مقصود چیست و چه گفته است. نیازی به تفسیر دیگری نیست . شمایی که میگویی این ایه ها باید به صورت امروزی تفسیر شود، آیا شما از این مراجع تقلید بیشتر اسلام و تفسیر ها و شان نزول آیات قرآن را خوانده اید و از آنها بیشتر میدانید؟ ایا وقتی قران صریح میگوید که مشرک را هرجا دیدی بکش و به اسارت بگیر، ایا نیاز به تفسیر دارد؟ آیا شما بیشتر قران را میفهمید یا محمد که خود آن را ابلاغ و اجرا نمود؟ یعنی محمد هم باید به تفسیر شما از قرآن عمل میکرد؟ محمد به روشنی دستور داد پس از تسلیم شدن بنی قریظه هر کسی را که اسلام را قبول نکند بکشند، چون مشرکند. خوب این را چگونه تفسیر کنیم؟ نکند باید بگوییم از محمد هم بیشتر میدانیم از اسلام؟ شان نزول این حکم چیست؟ ایا قبیله بنی قریظه به محمد حمله کرده بودند و جان محمد و مسلمین در خطر بود؟ خیر. مسلمانان خود به دستور محمد به بنی قریظه حمله کرده و بعد از تسلیم شدن آنها، همه آنها را گردن زدند و زنانشان را به بردگی میان خود تقسیم نمودند و اموالشان را غصب کردند. شما امروزه به روشنی در می یابید که محمد نباید این کار را میکرده چون انسانیت و حق آزادی بشر این را قبول نمیکند ولی در هر صورت این اتفاق افتاده و محمد علیه جمعیتی جنایتی را مرتکب شده است. حالا شما چون حضرت محمد را دوست دارید و به او تعصب دارید و یا از قبل او دکانی باز کرده اید، می آیید این کار را تفسیر و توجیح میکنید.
پس اصولا چیزی به اسم تفسیر وجود ندارد. حالا شما ممکن است با معیار های امروزی از این کارهای صدر اسلام خوشت نیاید و آن را بر خلاف بشریت پیدا کنی، بنابراین شروع میکنی به توجیه کردن و اسم آن را نیز تفسیر میگذاری. یا به حکم امام خمینی دقت کنید. میگویید ازدواج و بهره برداری جنسی از طفل شیر خواره جایز است!! نکند شما از امام خمینی هم بیشتر اسلام را میشناسید یا بیشتر آن را درک میکنید. ؟ امام خمینی نص قران یا رفتار پیامبر را الگو قرار داده و حکم میکند. نکند دیگر باید استفتائات مراجع تقلید را هم تفسیر کرد؟
بنا بر فرمایش دوستمان اگر “” نجس در لغت به معنای چیزی است که طبع انسان از آن بدش می آید و به آن نزدیک نمیشود و زمانی که این آیه نازل شد در رابطه با کسانی بود که برهنه و یا باخدایان خود به مسجد الحرام می آمدند. لذا در حقیقت این آیه نوعی پاکی خاص را برای مسجد الحرام فائل میشود که نباید آلوده شود. لذا این نجس بودن مشرکین در رابطه با مسجدالحرام است که در آیه تصریح شده است “” پس چرا همه مراجع تقلید در این دوره ای که بهداشت به بالاترین حد خود رسیده است باز هم مشرکین را نجس میدانند؟ و خوردن و آشامیدن با آنان را جایز نمیدانند؟ نکند شما آیه جدیدی از خدا آورده ای؟. عزیزم اگر بنا بر تفسیر باشد طبق گفته دوستمان آب با آب نبات برابر است!!!!!
قوانین اسلام بسیار زبر و خشن هستند ولی بسیار ساده و روشن بیان شده اند. محمد به سادگی دستور داد مشرکان نجسند و باید کشته شوند و پیروانش هم به سادگی فهمیدند که کسی را نباید زنده گذاشت مگر انکه به اجبار اسلام بیاورند. اما آخوند در هنگام تفسیر، ماله را برداشته و هر جا که احساس می کند الله و محمّد پایشان را از گلیمشان بیشتر دراز کرده اند، ماله را می کشد و داستان و روایت و در نهایت تفسیر جدیدی از آیه ی جنایی قرآن تحویل ما می دهد.
مثلاً در سوره ی نساء، الله مدینه اجازه ی کتک زدن و تنبیه بدنی زنان را به مردان می دهد و حتّی محمّد ابن عبدالله می گوید که در هنگام کتک زدن زنان صورت آنان را مورد ضرب و شتم قرار ندهید.! امّا در تفسیر موهوم یکی از همین آیت الله های مفت خور و شکم پرست می نویسد که:
الله فرموده است که پس از چند بار تذکّر دادن و در صورت موفّق نشدن ترک بستر کردن و با همسر همبستر نشدن و اگر این راه حل نیز راهگشا نبود، مرد حق دارد چند بار زنش را با دسته مسواک بزند.!
از این روی، در هیچ کجا حرفی از چوب مسواک یا شاخه ی ریحان یا هر چیز دیگری در متن سوره ی نساء به میان نیامده است، اگر ترجمه ی واژه به واژه اش را بخوانیم، فقط و فقط متوجّه خواهیم شد که الله گفته است زنانتان را در صورت نافرمانی بزنید.
شاخه ی ریحان و دسته مسواک در پس کدامین واژه نهفته است که ما قادر به دیدن آنان نیستیم؟!. با عقل خود فکر کن نوری زاد، ایا هرگز آخرین و سخت ترین مرحله تنبیه همسر میتواند زدن با دسته مسواک باشد!!!!! دسته مسواک را فقط میتوان در چشمش فرو کنی که دیگر جایی را نبیند!
نکته ی دیگر اینکه مسلمانان و مخصوصا آخوند ها و مبلغّین اسلام ، سعی دارند که قرآن و آیات آن را، به حدی پیچیده و سخت و نا فهمیدنی جلوه دهند که جوانان و قشر با سواد مملکت ما، جرأت رفتن به سمت آن و خواندن و سبک – سنگین کردن و بحث و جدال در رابطه با آیات مضحکش را نداشته باشند.
آن ها با زبان عربی بازی کرده و جملات نا مفهومی را بیان می کنند و سعی دارند که از این طریق به ما ثابت کنند که آنان خیلی بهتر از ما قرآن را می فهمند و ما در درجه ای نیستیم که بتوانیم در آیات قرآن شک کرده و یا انتقادی به تازینامه و الله کنیم.
امّا حقیقت این است که متن قرآن بسیار پیش پا افتاده و ساده و قابل فهم برای حتّی کودکان ۸ – ۹ ساله است و فهمیدن و درک آیاتش احتیاج به هیچ تخصص خاصی ندارد و لازمه ی آن فقط و فقط سواد خواندن و نوشتن است و بس.
برای فهمیدن آیات قرآن، تازی نامه را باز کنید، ترجمه ی سلیس پارسی هر برگی که پیش رویتان است را بخوانید و آنچه را که آنجا نوشته شده است با عقل و منطق خود بسنجید. هیچ سخن و حرف پنهانی وجود ندارد که آخوند حقه باز و دزد بتواند آن ها را استخراج کند و به خورد جامعه بدهد ولی شما قادر به دیدن و خواندن آن سخنان نباشید.
همه اش همین است، تفسیر قرآن عین ماله کشی و مهمل بافی و خزعبلات سر هم کردن است.
برای تحلیل و فهمیدن جملاتی که معنای واژه به واژه اش به زبان شیرین مادری امان موجود است که احتیاج به مفسّر و آخوند نیست.
حال یک پرسش بسیار ساده برای کسانی که نمی خواهند این سخنان را باور کنند: قرآن کتابی است یک جلدی و حجم آن تقریباً با حجم دیوان حضرت حافظ برابری می کند. حال، چگونه امکان دارد که از چنین کتابی با این اندازه، تفسیر بیست جلدی المیزان استخراج شود؟!.
آیا این کلاهبرداری نیست؟، آیا این امر با عقل و منطق سازگار است؟، و یا متوجّه می شویم که نویسنده ی آن کتاب موهوم، هر چه مزخرف و خزعبلات بلد بوده است را در آن بیست جلد کتاب نوشته و ضمن هدر دادن کاغذ، به تحمیر جامعه نیز پرداخته است؟!.
حال، برای شما خوانندگان گرامی آیاتی چند از خود قرآن را می آوریم که متوجّه شوید حتّی خود حضرت محمد نیز بر این باور بوده است که قرآن احتیاج به تفسیر و مفسّر های مزخرف گو نداشته و ندارد:
سوره مریم آیه ۹۸:
این قرآن را بر زبان تو آسان کردیم تا پرهیزکاران را مژده دهی و ستیزه گران را بترسانی.
سوره الدخان آیه ۵۸:
ما ادای سخن خویش بر زبان تو را آسان کردیم، باشد که پند گیرند.
سوره القمر آیه ۱۷:
و این قرآن را آسان ادا کردیم تا از آن پند گیرند. آیا پند گیرنده ای هست؟.
سوره القمر آیه ۲۲:
و این قرآن را آسان ادا کردیم تا از آن پند گیرند. آیا پند گیرنده ای هست؟.
سوره القمر آیه ۳۲:
این قرآن را آسان ادا کردیم تا از آن پند گیرند. آیا پند گیرنده ای هست؟.
سوره القمر آیه ۴۰:
و این قرآن را آسان ادا کردیم تا از آن پند گیرند. آیا پند گیرنده ای هست؟.
در تمامی این آیات بر این امر تاکید شده است که قرآن را بسیار ساده و قابل فهم ادا کرده اند و آیاتش را به نحوی نوشته اند که هر کسی با خواندن آن، به معنا و مفهوم آیات پی ببرد. اما نکته اخوند ها فقط عربی را مجاز میدانند. شما به هر زبانی که باشید فقط باید به زبان عربی قران را بخوانید، به زبان عربی نماز بخوانید، به زبان عربی دعا بخوانید و به زبان عربی اداب و رسوم مذهبی را بخوانید و اجرا کنید تا ثواب کنید! و عبادت و دعایتان پذیرفته شود! و در نهایت بتوانید بروید بهشت با حوری و غلمان باکره حال کنین! زیرا خدایتان فقط عربی می فهمد! اما پرسش اساسی اینست که تکلیف دیگر مردم دنیا با صدها زبان گوناگون چیست که به زبان عربی اشنایی ندارند؟ آیا آنها نیز باید فقط قرآن را تلاوت و روخوانی کرده و ایمان بیاورند؟
حال تصمیم با شما خواننده ی گرامی است، محمّد ابن عبدالله و الله مدینه در مورد ساده بودن و قابل فهم بودن قرآن حق دارند و یا آخوندانی که به ما می گویند فهم قرآن نیاز به درجات بالای معنوی دارد و چون ما توانایی لازم برای درک معانی قرآن را نداریم پس باید به تفسیر آن رجوع کنیم؟!.
جناب نوری زاد عزیز
تفکر برترین امر است و شما که خود متفکرید و زمینه تفکر را برای دیگران نیز فراهم میکنید بسیار قابل ستایش. به قول دوستمان هدایت در یکی از نظر های سایت شما، دنیای امروز انسانی فرا مکتبی می خواهد. بهتر است از ترس چاله ی خشونت در اسلام ، به چاه تفسیر دوباره آیات نیفتیم که عاقبتی همچون قبل و یا بدتر خواهیم داشت.
———————
سلام بانوی خوب
شما همین امروز – با هر درجه از تحصیلات عالیه – وقتی دیوان حافظ را باز می کنید، یا اشعار بسیار روان فردوسی را در شاهنامه، حتما به بن بست هایی برمی خورید که یا باید برآن توقف کنید یا از سر معانی بگذرید. اینجاست که حافظ شناسان و شاهنامه پژوهان پای پیش می نهند و دست فهم ما را می گیرند ویاری مان می کنند. درباره ی قرآن این نکته بس عمیق تر و ضرورت پردازش آن بس بنیانی تر است. این که فرموده اید درقرآن کجا ما به ” ایهاالعالمون” برخورده ایم، سخن درستی است . ما یک چنین عبارتی درقرآن نداریم. اما بسیار داریم آیاتی که صاحبان خرد ” اولوالالباب” را مخاطب قرار داده است. و یا آنجا که به تدبیر وتعقل و تفقه و اندیشمندی. مشکل ما وشما دراین است که شما محکم بریک نقطه ایستاده اید و با اشاره به برخی از آیات کل مسلمانان را فاقد عقل ودرایت تفسیرمی فرمایید. وحال آنکه ما می گوییم: خدای قرآن ما را به تعقل فرا خوانده. وخدای آفریننده ی عقل، مطلقاً ما را به بی خردی و رفتار نادرست نمی خواند. اینجاست که با فرو شدن به ذات معانی ، هرچه را که با عقل جمعی جور نیست کنار می گذاریم. این را نیز ازشما قبول دارم که بسیاری از مفسران ومراجع تقلید ما در فرسنگهای دوری از تعقل جا مانده اند و اتفاقاً مخاطبان فراوانی نیز دارند. هرپدیده ای آفاتی دارد. آفات اسلام هم یکی اش همین جاهلان عالم نما هستند.
با احترام
.
آقای “فیلسوف” گرامی
سلام
من نوشته ی شما را در باب “نجس” بودن مشرکان دیدم . با لحن شما در نوشته تان کاری ندارم . به هر حال شما “فیلسوف” هستید و از این جایگاه به خودتان حق می دهید با “نگاه عاقل اندر سفیه” به دیگران بنگرید و بحث با دیگران را به نوعی سرگرمی برای خودتان بدانید . من در عوض شمارا به نوشته ی مختصر و مفید آقای “یاران” و دیدگاهشان در مورد آیه ی شریفه ی مورد نظر حواله می دهم . و البته تامل در آن .
هم چنین می خواهم خاطر نشان کنم که تا آن جا که من می دانم”عقل” یکی از معیارهای مهم در برداشت های شرعی به حساب می آید . تا آن جا که گفته شده : “آن چه را که عقل به آن حکم می کند شرع نیز به آن حکم می دهد ” . می خواهم از این دیدگاه نیز به موضوع نگاه کنیم . آیا اگر عقل مان را قاضی کنیم او به ما نمی گوید که همه ی انسان ها صرف نظر از دین ، نژاد ، قومیت ، زبان … همه انسانند و از این حیث دارای حقوق برابر . من و شما نیز اگر در فلان شهر اروپا یا آمریکا و …. به دنیا آمده بودیم ، اکنون شاید دین دیگری می داشتیم . چرا جای دوری برویم اگر در همین تهران در یک خانه ی بهایی به دنیا می آمدیم شاید اکنون بهایی بودیم .به نظر شما اگر فرزند شما به جای آرتین بهایی بود در چهار سالگی تحقیق می کرد و از آیین بهاییت تبری می جست و اسلام را پذیرا می شد؟ به نظر شما چه تعدادی از مسلمان ها حتی اصول دین شان را با تحقیق و آگاهی می پذیرند و چند در صد آن ها چون صرفا در یک خانه ی مسلمان به دنیا آمده اند مسلمان هستند ؟
چند در صد آن ها فقط در شناسنامه شان مسلمان هستند و هیچ مودب به آداب اسلامی نیستند ؟ بدیهی است آن چه گفته شد در مورد سایر ادیان و مذاهب و ایین های دیگر نیز وجود دارد .
اقای “فیلسوف” عزیز
در جهان که نه در همین کشور ما ، چند دین و ایین وجود دارد ؟ تصور کنید که پیروان همه ی این ادیان ، مذاهب و آیین ها به خودشان حق بدهند و خودشان را پاک و صاحب حقوق و امتیازات ویژه در نظر آورند و دیگران را ناپاک ، نجس و فاقد حقوق اجتماعی ، به حساب آورند . در آن صورت تصور کنید که جامعه ی مورد نظر چه جهنمی خواهد شد .
آیا به نظر شما این که شیعیان در کشور ما در یک برهه ی تاریخی قادر شده اند که اکثریت داشته باشند و حکومت را در اختیار بگیرند دلیلی برای این می شود که دیگران را “نجس” بدانند و حقوق اجتماعی آن ها را نا دیده بگیرند؟ در این صورت چه اشکالی دارد که وهابیون ، سلفی ها ، تکفیری ها … نیز با استدلال مشابه در کشورشان حقوق شیعیان را (که در اقلیت هستند )نادیده بگیرند؟ متاسفانه این واقعیت اکنون در جهان اسلام با نهایت وضوح و آشکارا به چشم می اید . مسلمانان بی رحمانه و حتی وحشیانه خون یکدیگر را می ریزند و در کار نابود کردن یکدیگرند . متاسفانه هر کدام نیز تنها خودش را برحق می داند وبه خودش حق می دهد که دیگران را مشرک ، کافر ، نجس و… بداند و قربه الی الله ، دست به جنایت بزند .
اخبار شبکه های خبری هر روز شامل خبرهایی از بمب گذاری های انتحاری در عراق ، پاکستان ، افغانستان و … است که طی آن ها “مجاهدان” با منفجر کردن خود(برای نیل به بهشت موعود ) دها و بلکه صدها انسان بی گناه را از هستی ساقط می کنند . انسان هایی که تنها در برخی جنبه های دینی با آن ها هم عقیده نیستند . حتی انسان های بی گناهی که اصلا داعیه ی هیچ دین خاصی را ندارند .
آقای “فیلسوف” گرانمایه
عقل ناقص من می گوید که گسترش کینه ونفرت بین انسان ها از طریق اشاعه ی ناعادلانه ی نابرابری حقوقی در بین آن ها ودر نظر گرفتن امتیازات خاص برای یک دین یا آیین معین و نجس خواندن بقیه ، می تواند عکس العمل های متقابل را دامن بزند و منجر به در گیری های قومی قبیله ای و فرقه ای بشود .در آن صورت ، دود آن به چشم همه خواهد رفت . شاید خدای ناکرده روزی من و نیز وجود مبارک شما و یا خانواده هایمان طعمه ی یک ترور کور فرقه ای گردیم. مگر ما تافته ی جدا بافته ایم ؟ از کنار خیابان در حال رد شدن هستیم که ناگاه بمبی منفجر می شود و همراه تروریست انتحاری هستی انسان های بی گناهی در اندک زمانی به باد می رود از جمله جان من و شما . کسی چه می داند ؟
در عرصه ی بحث های تئوریک ، ما باهم سخن می گوییم . یا حرف همدیگر را می پذیریم و یا نمی پذیریم و شاید از همدیگر اندکی دل آزرده و مکدر شویم . اما زمانی که این بحث های تئوریک به عرصه ی عمل در می ایند نتیجه ی آن ها نفرت ، کینه ، عداوت و احساس حقارت می تواند باشد . این حس های انباشته شده در درون انسان ها می تواند آن هارا به سوی انتقام و اعمال خشونت سوق دهد (مثل یک موتور قوی ومحرک ) . نتیجه ی این اعمال می تواند به صورت “تفرقه به جای اتحاد و همدلی” ، “جنگ و ترور وبمب گذاری و آدمکشی ، به جای زندگی مسالمت آمیز” بروز نماید . به نظر من این ها را عقل می گوید و من فکر نمی کنم که شرع با عقل مخالف باشد . عقل من مخالف این است که حقوق انسانی پیروان دیگر ادیان و آیین ها را نادیده بگیریم .البته این به معنی درست یا نادرست بودن اعتقادات آن ها نیست . باید به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم و خودمان را دارای حق ویژه ندانیم . فکر می کنم که شرع هم با من موافق باشد ؟ نظرتان چیست ؟
ارادتمند
سید ابوالفضل
آقای نوریزاد عزیز سلام:چه کنم دست خودم نیست وقتی احساس میکنم کسی وجود دارد به حرفهای من گوش میکند عزیز من میشود!آیا این خواسته زیادیست؟که بعضها از شنیدن آن برافروخته و نگران میشوند؟واین دوستی انسانهارا فقط به شرط داشتن عقایدی میدانند که خود یاد گرفتند.من ازکودکی یاد گرفتم حفظ مسائل کلیدی زندگی یعنی ارزشهای انسانی هیچ ربطی به عقاید شخصی فرد ندارد.من وقتی بدانم ناموس یعنی اعتمادو از خود دانستن حریم زندگی تو در دفاع از ناهنجاریهای موجود اجتماعی که آن خود زائیده تفکر غلط وآموزش ناصحیح کسانیست که بین من وتو دیواری ساختند از بی اعتمادی وترس!دیگر چه لزومی دارد فلان آخوند که از ناتوانی خود زن یا دخترش را از فاصله چند متری تشخیص نمیدهد برایم تکلیف معین کند!ما به جوانان باید طوری آموزش دهیم که او را از ترس و بی اعتمادی که مرضیست دامنگیر همه براهانیم.جوان باید بداند حفظ کیان خانواده با احترام متقابل به هم ممکن میشود نه تردید وترس نسبت به هم.در اولین روز از ماه مهر شکوفه های زندگی پویاتر و فراگیری علم زندگی گسترده تر باد.دوست زرتشتی ای دارم بسیار نازنین وقتی فراخوان شما را برایش گفتم باور کنید بسیار اشک ریخت او را به زندگی بدون تبعیض امیدوار کردم.او کسی است که در یک حادثه تصادف پدرش را از دست داد وبا کمال تعجب مسئولین قضائی طرف مقسر حادثه را که مسلمان بود آزادوهیچ گونه حقی (دیه)برای خانواده دوستم منظور نکردند!!فقط برای زرتشتی بودن.آیا این عدالت دین است؟در ماه مهر مهرتان افزون.
عزیزان یک سوال
من در اصفهان زندگی می کنم و نمی دانم چگونه به هموطنان بهاییم برای ابراز همدردی دست بیابم. آیا راهی هست و یا وبسایتی برای کمک های نقدی تا ما کمک کنیم؟
ارادتمند
نفسی را که خدا محترم شمرده و به آن حق زندگی و روزی داده به چه حقی ما معدوم و انکار میکنیم. کجای اسلام و حضرت رسول که هیچ کجای دین دیگری پیامبران مشغول عقد کردن مردم و صیغه محرمیت بودند یامردم را دسته بندی کردند دین را اتفاقا برای رحمت بردگان، گلادیاتورها و اشتباه کردگان آوردند و با روی باز حتی قاتلان عموی خود پذیرفتند و جان و مال و ناموس آنها را حفظ کردند. نفس دین در وصل است نه فصل نفس دین در محبت و عشق است نه نفرت نفس دین در نگه داشتن است نه نابود کردن.
باسلام
اتفاقا دیروز ماشینم بردم تعویض روغنی که میدونستم بهایی.جوانی که توکارش کلک ندیدم.قیمتش منصفانه وچه بگم وچه نگم وچه بالاسرش باشم یا نباشم موتورماشین میشوره.ولی متاسفانه همکیشان مذهبی من بالاسرشون نباشی روغن نامرغوب میریزن.بهایی صداقتشون ازمابهتره
جناب نوري زاد
كليت اين تفكر شما بسيار قابل تمجيد است اما شما نيز مانند بسياران مذهب گرا كه تلاش دارند اسلام بعضي ها را شيطاني جلوه دهند و اسلام واقعي را رحماني، باز هم داريد به بيراهه ميرويد.
جناب نوريزاد
از كوزه همان برون تراود كه در اوست
چرا فكر زيباي خود را در لابلاي يك باور غلط آلوده ميكني؟
كدام رحمانيت اسلام واقعي؟
ميتواني از بزرگانش مثالي بياري؟
آيا بزرگان اسلام چيزي جز رفتار اخير نظام با بهايي ها، با ديگران در زمان خود نشان دادند؟ آيا خيلي بدتر از اين نكردند؟
پس بياييم واقع گرا باشيم. مصداق هركسي از ظن خود شد يار من نباشيم بلكه واقعيت را ببينيم. تا اين باور غلط از ريشه ترد نشود هميشه همين است. كشورهاي دور و برت را ببين. ببين چگونه هموطن هموطنش را جلو دوربين سر ميبرد و با سر بريده ميرقصد! آيا با اين فكر ما و اينگونه مردمان ميتوانيم ملت بسازيم؟ مادامي كه قضاوت آدم ها در مورد همديگر باورهاي مذهبي است و در هر مذهبي طرف مقابل نابود شدني است؟
سلام جناب آقای نوری زاد
چند نکته را می خواهم خدمت شما یادآوری نمایم :
اولا: از نوشته های شما می شه نتیجه گرفت که مدینه فاضله مورد نظر شما ، کشورهای غربی و استکباری هستند .
شاید بگویید نه .
ولی همینکه در نوشته های شما هیچ اشاره ای به
جنایات اسرائیل ،
نقض گسترده حقوق مسلمانان و سیاه پوستان در کشورهای اروپایی و آمریکایی؛
حملات وحشیانه و خونخوارانه آمریکا به نقاط مختلف دنیا،
نسل کشی مسلمانان در میانمار،
کشتار شیعیان بحرین ،
حمایتهای کشورهای اروپایی و کشورهای مرتجع عربی از تروریستهای سوریه ،
جنایات گروهک منحله منافقین ،
کشتار شیعیان عراق به وسیله آمریکا،
کشتار مردم افغانستان ،
افسانه هولوکاست و بهره برداری از آن ، و
…
نشده است و از سکوت معنا دار شما می شود براحتی نتیجه گرفت که : یا می ترسید که لب واکنید و یا اینکه این اعمال را تایید می نمایید .
حال در همین کشورهای اروپایی وآمریکایی که خود را تمام دنیا فرض می کنند و کشور خود را مهد آزادی می دانند :
اگر شخصی همانند شما از خطوط قرمز آنجا ، مانند افسانه هولوکاست عبور کند ،
یا گروه و فرقه ای همانند فرقه بهائیت ، علیه قانون آنجا اقدام نماید و در صدد صدمه زدن به مردم و دولت و نظام آن کشور باشد ،
می دانید چه بلایی سر او می آورند ؟ قطعا می دانید
اسناد خرابکاریها و قانون شکنیهای گسترده این فرقه ضاله را می توانید با تماسی تلفنی از همکار سابق خود ، آقای حسین شریعتمداری بدست آورید . قطعا شما را یاری خواهد کرد .
ولی حکومت ایران ، اسلامیست و دین اسلام دین رافت است ،
و در این نظام با اینکه
اشخاصی همانند شما تمامی خطوط قرمز نظام را رد کرده اند ،
فرقه هایی همانند بهائیت قانون شکنیهای متعددی انجام داده اند ،
اما شما هنوز آزادانه سخن پراکنی می کنید ،
و افراد این فرقه نیز آزادانه زندگی می نمایند ،
فقط باید به شما گفت
کمی چشم خود را باز کنید ، شاید ببینید
موفق باشید
نوری زاد عزیز . با کمال احترام باید بگویم با نظر شما در مورد اسلام مخالفم.. این ذات اسلام است که بشر را دسته بندی میکند مثل مسلمین مومنین متقین نفس مطمئنه و از آنطرف اهل کتاب منافقین ناکسین معاندین و غیره
بنابر این اگر بخواهیم ریشه تمام تبعیض های مذ هبی از این سرزمین اهورائی رخت بربندد باید ریشه اسلام و شیعه را برکنیم
اهل کوچه آبشار قم شیعه سابق . آزده امروز
دوستان گرمی
ظاهرا این پست جناب نوری زاد حساسیت دوستان ولایت مدار را بدجوری برانگیخته است و از اصناف و اکناف خیز برداشته با نثر و نظم به جنگ آمده اند. این جمعیت اندکی که حتی در بین مسلمانان اقلیت هستند (شاید کمتر از ده درصد مسلمانان) سایر انسانهای روی زمین را نجس می دانند. اگر آماری هم به این قضیه نگاه کنیم به نظر می آید پرده ای از نجاست بر چشمان این جماعت نشسته است. به قول انیشتین چیزی که در بشر انتها ندارد حماقت است. آخر شما نگاه کنید به این جماعت ابله که از لحاظ سطح دانش، آگاهی و حتی بهداشت در پایین ترین میزان جهانی قرار دارند و آنگاه همه دنیا را نجس می دانند. این ابلهان گمان می کنند که اگر به قرآن استناد کنند این امر اثبات می شود! این امر نه تنها اثبات نمی شود بلکه با این کار قرآن هم آلوده می شود.
به قول سهراب “چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید”
بردیا استقامت
ﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ﺑﺎﺑﺼﻴﺮﺕ و ﺗﺎﺑﻊ ﻭﻻﻳﺖ
ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﺎﻳﺖ ﺁﺯاﺩ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪﻳﺪ
اﻧﺘﻘﺎﺩاﺕ ﺯﻳﺎﺩﻱ اﺯ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﺩاﺷﺘﻴﺪ و ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﻣﻂﺮﺡ ﻛﺮﺩﻳﺪ . اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﺭﻭﺯﻱ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﻣﺎ ﺑﺤﺚ ﺁﺯاﺩ ﻧﻬﺎﺩﻳﻨﻪ ﺷﻮﺩ. ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﺑﻨﺪﻩ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻣﻮاﻧﻊ اﻳﻦ اﻣﺮ اﺯ ﻧﺎﺣﻴﻪ ﻛﺴﺎﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺣﺮﻑ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺣﺮﻑ ﺧﺪا ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ.
اﻳﻨﺠﺎ ﻳﻚ ﻣﻘﻠﻂﻪ ﻭﺣﺸﺖﻧﺎﻛﻲ ﺳﺪ ﺭاﻩ ﮔﻔﺘﮕﻮ و ﺑﺤﺚ ﺁﺯاﺩ اﺳﺖ.
ﻭﻗﺘﻲ ﻛﺴﻲ ﺣﺮﻑ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺣﺮﻑ ﺧﺪا ﺑﭙﻨﺪاﺭﺩ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﻌﻘﻮﻟﻲ ﺑﺎ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺗﺤﻤﻞ اﻭ ﺑﺮاﻱ ﻳﻚ ﺑﺤﺚ و ﮔﻔﺘﮕﻮﻱ ﺁﺯاﺩ ﺑﻪ ﺣﺪاﻗﻞ ﻛﺎﻫﺶ ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ
ﻧﻘﻂﻪ اﺷﺘﺮاﻙ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻳﻨﺪاﺭاﻧﻲ ﻛﻪ اﺩﻋﺎﻱ ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﻧﺪ ﺩﺭ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﻬﻢ و ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻋﻴﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺩﻳﻦ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ ﻣﻨﻜﺮ ﺗﺎﺭﻳﺦ اﺩﻳﺎﻥ و ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺁﺩﻣﻴﺎﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ.
ﻫﺰاﺭ و ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﺎﻝ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ اﺳﻼﻡ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺷﺪﻩ
اﺯ ﻋﻤﺮ و ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺗﻴﻤﻮﺭ ﻟﻨﮓ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺩﻳﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﻫﺰاﺭاﻥ ﻓﺮﻗﻪ ﺑﺎ اﺩﻋﺎﻫﺎﻱ ﻋﺠﻴﺐ و ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ اﺳﻼﻡ ﮔﺮﺩﻧﻬﺎ ﺯﺩﻩاﻧﺪ و ﺧﻮﻧﻬﺎ ﺭﻳﺨﺘﻪاﻧﺪ و ﺧﺮاﺑﻲﻫﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩاﻧﺪ
ﺟﺎﻟﺐ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ اﻳﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻣﻂﻤﻴﻦﺗﺮ ﺩﺭ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩﻩاﻧﺪ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰﺗﺮ و ﺟﺎﻫلﺗﺮ ﻧﻴﺰ ﺑﻮﺩﻩاﻧﺪ. ﻣﺒﺎﺩا ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ اﺳﻼﻡ اﺳﺖ ﺩﺭ اﺩﻳﺎﻥ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻢ ﻛﻤﺎ ﺑﻴﺶ ﻫﻤﻴﻦ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﻛﺎﻣﻼ ﺣﻜﻤﻔﺮﻣﺎﺳﺖ.
ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﭼﺮا ﺟﺎﻱ ﺩﻭﺭ ﺑﺮﻭﻳﻢ
اﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﻱ ﻧﺨﺴﺖ اﻧﻘﻼﺏ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻧﻔﺎﻕ ﺗﻔﺮﻗﻪ ﻋﻨﺎﺩ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ اﻭل ﻧﻬﻀﺖ ﺁﺯاﺩﻱ ﺑﻪ ﺳﺮﻛﺮﺩﮔﻲ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺷﺮﻳﻒ ﺁﻗﺎﻱ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻥ ‘ ﺳﭙﺲ ﺑﻨﻲﺻﺪﺭ ﺁﺧﻮﻧﺪﺯاﺩﻩاﻱ ﻛﻪ اﻭﻟﻴﻦ ﺭﻳﺲﺟﻤﻬﻮﺭ ﻣﻨﺘﺨﺐ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻮﺩ و ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ ﺷﺮﻳﻌﺘﻤﺪاﺭﻱ و ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ ﻣﻨﺘﻆﺮﻱ ﻛﻪ اﺣﺪﻱ ﺩﺭ ﻋﻠﻢ اﻭ ﺑﻪ اﺳﻼﻡ و ﺷﺮﻳﻌﺖ ﺗﺮﺩﻳﺪﻱ ﻧﺪاﺭﺩ
اﺯ ﺷﻴﺦ ﺗﻬﺮاﻧﻲ ﺷﻮﻫﺮ ﺧﻮاﻫﺮ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ و ﺑﺮاﺩﺭﺷﺎﻥ ﻛﻪ اﻭ ﻫﻢ ﺩﺭﻛﺴﻮﺕ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ اﺳﺖ ﺑﮕﺬﺭﻳﻢ .
ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻐﺮﺽ و ﻳﺎ ﻭﻃﻦ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﻮﺩﻩاﻧﺪ د ﺣﺪاﻛﺜﺮ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﮔﻤﺮاﻩ ﺧﻮاﻧﺪ
اﻟﺒﺘﻪ اﮔﺮ ﻫﻤﻴﻦ اﻓﺮاﺩ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺟﻨﮓ ﻗﺪﺭﺕ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ و ﺁﻗﺎﻱ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﺩﺭ ﺣﺒﺲ ﺧﺎﻧﮕﻲ ﺑﻮﺩ ﻣﻂﻤﺌﻨﻢ ﻋﺪﻩاﻱ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ اﺳﻼﻡ ﺗﻮﻱ ﺩﻫﺎﻥ ﻃﺮﻓﺪاﺭاﻥ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﻣﻴﻜﻮﻓﺘﻨﺪ
و ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺑﺪﻋﺖ ﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻴﺂﻭﺭﺩﻧﺪ
اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺗﻜﺮاﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﻪ ﻭﻓﻮﺭ ﻳﺎﻓﺖ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺑﻶﺧﺮﻩ ﻋﺪﻩاﻱ ﺭا ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ و ﺁﻧﻬﺎ اﺯ ﺧﻮﺩ ﺳﻮاﻝ ﻛﺮﺩﻧﺪ
ﻧﻜﻨﺪ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮﻳﺴﺖ?
اﻳﻦ ﺗﻜﺮاﺭ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ و ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩﺗﺮ اﺯ ﺁﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻲاﻧﺪﻳﺸﻴﺪﻧﺪ.
ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻧﺪ ‘ اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ اﻣﻴﺎﻝ ﻣﺎ ﻗﺒﻞ اﺯ ﻋﻘﻞ و ﺷﻌﻮﺭ ﻣﺎ ﺷﻜﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ اﻭﻟﻲﺗﺮ و ﺗﺎﺛﻴﺮﮔﺬاﺭﺗﺮ اﺳﺖ.
اﻳﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﺎ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﭼﻴﺰﻱ ﺭا ﻣﻲﺧﻮاﻫﻴﻢ ﻧﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺧﺎﻃﺮ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮاﻳﺶ ﺩﻟﻴﻠﻲ ﺩاﺭﻳﻢ
ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺮ ﻋﻜﺲ
ﭼﻮﻥ ﭼﻴﺰﻱ ﺭا ﻣﻲﺧﻮاﻫﻴﻢ ﺑﺮاﻳﺶ ﺩﻟﻴﻞ ﭘﻴﺪا ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ
اﻳﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﻘﻞ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻴﻞ اﺳﺖ و ﻭﻗﺘﻲ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻣﻴﻞ ﻛﻨﻴﺪ ﻋﻘﻞ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ اﻭ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﻩ و ﺑﺮاﻳﺶ ﺩﻟﻴﻞ ﭘﻴﺪا ﻣﻴﻜﻨﺪ
ﺁﺭﻱ ﺑﺮاﺩﺭاﻥ ‘ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ‘ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩﺗﺮ اﺯ ﺁﻥ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﻲﺑﺮﺩﻳﻢ
ﺟﺪاﻝ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺟﺮاﺕ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﮔﻔﺖ ﻧﻮﺩ و ﻧﻪ ﻛﻤﺎ ﻧﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﺎﻑ ﻣﻼﻧﺼﺮاﻟﺪﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ اﺷﻜﺎﻝ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﻴﺸﻮﺩ و ﻣﻬﻴﺐﺗﺮﻳﻦ ﺷﻜﻞ ﺁﻥ ﻗﺪﺭﺕ اﺳﺖ
ﻭﻗﺘﻲ ﺷﻤﺎ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺣﻘﻴﺪ ‘ ﺩﺭ اﺻﻞ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻛﺴﺐ ﻗﺪﺭﺗﻴﺪ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻄ ﺣﻖ ﻗﺪﺭﺕ ﺩاﺭﺩ ﺑﺎﻃﻞ ﻫﻢ ﻗﺪﺭﺕ ﺩاﺭﺩ و ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻳﻘﻴﻦ ﺭا ﺑﻪ ﻣﺸﺘﺮﻳﺎﻧﺶ ﻋﺮﺿﻪ ﻛﻨﺪ
اﻟﺒﺘﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻮﻫﻢ و ﻳﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ﺟﻬﻞ ﮔﺬﺭاﺳﺖ ‘ ﻣﺜﻞ ﻛﻒ ﺁﺏ ﺩﺭﻳﺎﻫﺎ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺯﻭﺩ اﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﻴﺮﻭﺩ
ﺑﻌﺪ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﻋﺎﻗﻼﻥ اﻳﻦ ﻣﻜﺮ ﺭا ﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ ﻓﻬﻤﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﭼﺮا ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻜﺮاﺭ اﺳﺖ
ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺣﻘﻴﻘﺖ اﻣﺮﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﺎﻳﺎﺏ اﺳﺖ
و ﻋﻠﺖ اﻳﻨﻜﻪ ﭼﺮا ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﻛﻴﺶ ﺧﻮﺩ ﻣﻲﻣﺎﻧﻨﺪ و ﺑﻪ ﺩﻳﻦ ﺣﻖ ﻧﻤﻲﮔﺮﻭﻧﺪ ﭼﻴﺴﺖ ‘ ﺣﺘﻲ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻛﻴﺶ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﻲﻣﺎﻧﻨﺪ و ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻴﺶ اﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻲﺭﻭﻧﺪ. ﺧﻼﺻﻪ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰﻱﻫﺎ و ﺑﻲﻋﺪاﻟﺘﻲﻫﺎﻱ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺁﺩﻣﻴﺎﻥ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﺻﺮﻓﻪ ﻧﻆﺮ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻛﻴﺴﺖ و اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻗﺒﻞ اﺯ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﺣﻘﻴﻘﺖ اﺣﺘﻴﺎﺟﺎﺗﻲ ﺩاﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﺻﻠﺢ ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ ﺁﻥ اﺳﺖ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ﻓﻌﻼ اﺯ ﺧﻴﺮ ﺁﻥ ﺑﮕﺬﺭﻳﻢ و ﺑﻪ ﻳﻚ ﺳﺮﻱ اﺻﻮﻟﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﺩاﺭﻳﻢ ﭘﺎﻳﺒﻨﺪ ﺷﻮﻳﻢ
اﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻨﺸﻮﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﻼﺻﻪاﺵ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪاﺭﻱ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺭﻭا ﺑﺮﺩاﺭﻧﺪ ﺑﺮ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭﻭا ﻣﺪاﺭ
ﺩﻭ ﻣﻂﻠﺐ ﻫﻢ ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ﻭﻻﻳﺖﻣﺪاﺭﻣﺎﻥ ﻛﺎﻣﻼ ﺳﻴﺎﺳﻲ
ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺣﻜﻮﻣﺖ اﻳﺮاﻥ اﺟﺎﺯﻩ ﻳﻚ ﺭاﻫﭙﻴﻤﺎﻳﻲ ﺁﺯاﺩ ﺭا ﻧﺪاﺩﻩ اﺣﺪﻱ ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﺪ اﺩﻋﺎﻱ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺮﺩﻣﻲ ﺑﻮﺩﻥ اﻳﻦ ﺭﮊﻳﻢ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﻭﻡ : ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺭﺳﻤﻴﺖ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻪ و ﺣﻘﻲ ﺩﺭ ﺭﺳﺎﻧﻪﻫﺎ ﺑﺮاﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﻗﺎﻳﻞ ﻧﻴﺴﺖ
اﺣﺪﻱ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ اﺩﻋﺎﻱ ﺣﻘﺎﻧﻴﻴﺖ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ
اﮔﺮ ﺫﺭﻩاﻱ ﺻﺪاﻗﺖ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﻣﻮﺳﻮﻱ ﻛﺮﻭﺑﻲ ﺧﺎﺗﻤﻲ و ﻳﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮒ و ﺷﺮﻳﻒ ﺭا ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺣﻮﺯﻩ ﺑﺎ ﻟﺸﻜﺮﻳﺎﻧﺶ ﺗﺎﺏ ﺷﻨﻴﺪﻥ اﺩﻟﻪ اﻭ ﺭا ﻧﺪاﺭﻧﺪ (ﻋﺒﺪاﻟﻜﺮﻳﻢ ﺳﺮﻭﺵ) ﺑﻪ ﺻﺪا و ﺳﻴﻤﺎﻱ ﻧﻪ ﺟﻤﻬﻮﺭﻱ ﻧﻪ اﺳﻼﻣﻲ اﻳﺮاﻥ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ و ﺑﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻻﻳﻞ ﺁﺑﻜﻲ. ﻛﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻳﺖ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﺁﻭﺭﺩﻩاﻧﺪ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻴﺪاﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺰ اﺯ ﺧﺪا اﺯ اﺣﺪﻱ ﺑﺎﻙ ﻧﺪاﺭﻧﺪ. ﺧﺪا ﺟﺎﻫﻼﻥ ﺭا ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪاﺭﺩ
لحظه ای تفکر
هرچه گويي دوست را غمگين كند
دشمنت را آرزو رنگين كند
حنجرت از بهر دشمن شد خراب
خانه ات را ساختي بر روي آب
مومنين را اينچنين آزرده اي
بشنو اين را ، تا به كي تو خفته اي
تا به كي راهي روي بي انتها
تا به كي دشمن ز تو گردد رضا
ناكجا آباد را چون مي روي
اين گياه كال را چون مي خري
تا به كي اين بار را كج مي بري
عاقبت زين بار بر چَه مي روي
تو چرا دشمن نمي داني كه كيست
عاقبت اين ره نمي داني كه چيست
سخنی با دوستان و هموطنان عزیز منتقدین نوری زاد – احمدملکی
ایرانی عزیز، هموطن گرامی، درد و رنج نوری زاد بر خواسته از زخم های تا استخوان رسیده مردمی است که بیش از سه دهه به فراموشی سپرده شدند و در حیاط خانه های آنان سنگ قبری از عزیزترین فرزندانشان بر قلبشان کاشته شد، آنان انقلاب کردند که زندگی، امید، بهشت روی زمینی که قول به آنان داده بودند با آمدن حاکمیت اسلامی عملی گردد همه آزاد باشند در عقیده، در سیاست، در بیان خواسته ها و حقوق خود، در حجاب، در زندگی به اوج رشد و شکوفایی معنوی و مادی برسند آنان به این امید به جمهوری اسلامی تن دادند.
اما چه شد؟؟؟!!!!
هموطن منصف باش، ایرانی عزیز عادلانه سخن بگو، بگذار راحتت کنم درد یک انسان را در چشمانش ببین زمانی که برای معیشت کلیه اش را می فروشد درد او را تا استخوان حس کن، درد آن زن خودفروش برای نان شب و سرپناه را احساس کن، درد آن خانواده هایی که بدلیل فقر به فساد و طلاق به ویرانی کشیده شدند یا خودکشی کردند ببین…..
هموطن درد و آلام آن انسانی که ناجوانمردانه در دنیای متمدن امروز گردنش بر طناب دار می رود در حالیکه او مقصر نیست جامعه ، حکومت گران، مردم، و تک تک من و شما عامل بدبختی او بودیم یک بخش او مقصر بود ولی من و شما 90 درصد دیگر را بعهده داشتیم.
اگر امروز جامعه فرانسه ، که چند دهه است اعدام ندارد و آزادی، برادری و برابری حرف اول و شعار اصلی کشور است و مردم در رفاه کامل زندگی می کنند و اکثر خانه ها دیوار ندارند و جرم و جنایت بی نهایت کم است بعلت تربیت و پرورش جامعه است بعلت این می باشد که همه انسانها از حقوق اجتماعی و مادی برخوردارند همه تا دانشگاه می توانند براحتی تحصیل کنند و کلیه مردم از حقوق و مزایای شهروندی برابر استفاده می کنند…
هموطن عزیز یک ایرانی که کشور گنج است ولی مردمش در دام و تله فقر، نابرابر، تبعیض و فساد از بالا تا پائین رنج می برد گرفتار شده اند در یک سراشیبی سقوط است…
اگر من وشما این سقوط را نمی بینیم مشکل از ماست
اگر روحانیون این رنج و آلام و سقوط انسانیت را نمی بینند از انباشت گناه، ظلم، حق و ناحق کردن، لقمه در خون زدن است
که چنین قساوت قلب داریم که نمی توانیم عمق فاجعه آن مادری را ببینیم که بحکم فتوایی از حقوق شهروندی محروم شده و آنان را نجس می خوانند یا اینکه نمی توانند برابر با دیگر افراد جامعه از امکانات برخوردار شوند….. هموطن عزیز روزی این مردمان در فساد بیفتند اگر من و شما چشمان و قلبی انسانی و پاک داشته باشیم جان او جان ماست، آبروی او آبروی ماست، خودفروشی او خودفروشی ماست، وقتی اعضای تن خویش را می فروشد، یا خانواده متلاشی می شود، یا ازصبح تا شام در یک جنگ و دعوا می باشند و تمام فضای خانه از نفرین، کینه، دشمنی، خشم، دعوا پر است این رنجها و موج این آلام در آسمان شهر برای تو و من نیز می باشد….
هموطن عزیز آقای نوری زاد موج این نفرین را می بیند انسانی که دارای سرشتی پاک و انسانی باشد دردها را حس می کند
رنج ها را با تمام وجودش می بیند و برای از بین بردن و کم کردن این زخم های انسانهایی که چنین دچار مصیبت و بدبختی شده اند
قدمی بر می دارد…
هموطن عزیز اگر شما نمی بینید مشکل درونی شماست، مشکل اینجاست که فقط در فکر منافع و منفعت شخصی خودت هستی، مشکل اینجاست که نمی توانی درد و رنج یک انسان زحمت کش و کارگری که بیکار است و ماهها حقوق نگرفته ببینی…..
مشکل اینجاست که وجود تو فقط پول را می بیند زیرا اگر فراتر از پول بروی آنگاه می توانی واقعیت را ببینی….
دیگر سکوت نمی کنی……
سوالی دارم حق و الانصاف اگر فرزند تو از بدبختی مجبور شود کلیه اش را بفروشد تو می خندی؟ تو شادی؟ تو می گویی حقش است خوب بفروشد؟
اگر روزی پدر و مادرت از فقر زندگی اشان از هم بپاشد تو می گویی خوب خدا را شکر …. من که زندگی ام را دارم..؟
اگر روزی خواهر تو، برادر تو گرفتار مرگ ناجوانمردانه شوند، گرفتار بی عدالتی شوند، روحا و جسما آنان را محو کنند تحقیر کنند از گردونه زندگی خارج کنند شما می گویی به من چه؟؟؟
اگر بی تفاوتی خوب دیگر با شما کاری نیست … با یک سنگ که نمی توان سخن از خرد گفت…
اگر رنج آنان را احساس می کنی… اینجا باید پاسخگو باشی که دیگر مردم نیز همانند همسر من، فرزند من، پدرو مادر من،
خواهر و برادر من هستند و هیچ فرقی بین آنها نیست….
اگر این چنین فکر کردی و روحا و از عمق وجود شبانگاه خوابت نبرد از رنج آنان و بفکر یک چاره بودی که کمکشان کنی
آنگاه می توان به تو گفت انسان….
اگر ما درد و رنج های انسانها را نبینیم و بی احساس باشیم میلیارد و صد میلیارد سال نیز عبادت کنیم پشیزی ارزش ندارد زیرا
ما ازخود راستین و حقیقی خویشتن فاصله گرفته ایم ……
من آنگاه که خود حقیقی و انسانی هستم همه جهان را یک انسان به هم پیوسته می بینم
شادی و زیبایی او، شادی و زیبایی من نیز هست
و اگر رنجی و عذابی بر او وارد گردد بر من نیز وارد می آید و هر گز بی تفاوتی را برای زندگی ام بر نمی گزینم
من انسانم و انسان به یاری انسانی که دارد غرق می شود می شتابد نه آنکه از غرق شدن او لذت ببرد…….
من به شرف، بیداری، وجدان، انسانیت نوری زاد درود می فرستم ما باید همگی این وجدان انسانی خود را بیدار کنیم
ما باید قدم درمسیر انسانیت بگذاریم تا بتوانیم با حضور انسانی خود آفریننده زیبایی و زندگی برای مردم باشیم
آن کس درنده، خشونت طلب، مجازات طلب، کینه ورز، ویرانگر، ظلمت آفرین می باشد… انسان نیست او
هیولایی است که در جلد انسان رفته است در درون چنین انسانی یک حیوان به تمام معنی وحشی و درنده خویی وجود دارد
که از ریختن خون لذت می برد از دیدن مرگ و اعدام لذت می برد از دیدن انسانها که کلیه و اعضای تن شان را می فروشند لذت می برد و اگر بگوید نه من لذت نمی برم … دروغ می گوید اگر من بی تفاوت باشم و هر دلیلی در مقابل ستم و ظلمی که به هموطنم می شود سکوت کنم و سر در آخور زندگی خودم داشته باشم من یک انسان لذت طلبی هستم که فقط در فکر خودم می باشم و حاضرم دیگران رنج ببرند، خونشان بر زمین بریزد، شکنجه شوند، مصیبت ببینند ، تن فروش شوند ولی من قدمی برای رهایی آنها که بر نمی دارم هیچ …
بلکه با رضایت و خرسندی تمام به زندگی حیوانی و حتی پست از حیوانی خود ادامه می دهم و اگر کسی نیز در جهت احقاق حق آن مظلومان اقدامی کرد حتی علیه او نیز موضع گیری می کنم.
هموطن عزیز یکصدو پنجاه سال پیش ویکتور هوگو در فرانسه فریادش به آسمان برخواست که چرا باید بشر بدست بشر دیگر اعدام شود این بربریت و وحشی گری به تمام معناست این کشتار انسانیت است او فریاد زد همه جامعه باید از حقوق شهروندی برخوردار باشند و هیچ استثنایی در کار نباشد همه باید در رفاه و برابر باشند و امروز فرانسه مدیون چنین انسانی است در هر کوچه ، شهر، و همه جا نام و یاد او می درخشد. ویکتور هوگو یا انسانهایی که در مسیر حق از کرامت انسان دفاع کردند خورشیدی فروزنده اند که جاودانگی را به تمام اعصار می برند.
آنان نه تنها ستاره و خورشیدی فروزان برای معاصرین و آیندگان هستند بلکه روح انسانهایی که در مسیر حق بوده اند آنان را تحسین می کنند و فضای زندگی اکنون، آینده و حتی گذشته را نیز تحت الشعاع قرار می دهند روح گذشتگان نیز از فروزنده گی این انسانها بوجد می آیند و امواج آسمانها را به یک جشن شادی برای ملت های از بند رسته تبدیل می کنند.
حتی گیاهان، پرندگان و همه موجودات این سرزمین ها نیز از این شادی و رضایت مملو می گردد و اگر چشم بصیرت و دلی پاک وجود داشته باشد می تواند این جشن را ببیند همانگونه که رنج را می بیند مهم اینست که ما قلبمان را پاک کنیم تا بتوانیم ببینیم
و این مهم با دگرگونی خود ایجاد می گردد.
بنشینیم و کلاه مان را قاضی کنیم و خودمان را جای انسانهای مفلوک و بدبختی که قربانی شده اند و هستی و زندگی شان از بین رفته است بگذاریم و تغییر را بوجود آوریم تا شهامت و جسارت فریاد را داشته باشیم.
فریاد حقیقت خواهی از مردان و زنانی می توان شنید که حقیقت را لمس کنند حقیقت را تنها نمی توان از ورق های کتابها پیدا کرد بایستی آن را لمس کرد تا به مخزن انرژی و خورشید رسید آنگاه دیگر هیچ ترسی انسان ندارد زیرا با مرگش تولدی بزرگتر را تجربه می کند و اعمال و رفتارش و حقیقتی که لمس نموده است او را دریک جاودانگی می برد.
نوری زاد را در این مسیر یاری رسانیم بگذاریم حقیقت ما را نیز دریابد.
شاید فردا فرصت زندگی برای ما نباشد امروز را دریابیم فردا دیر است….
با سپاس از نوری زاد و همه خوانندگان عزیز…… بدرود
2 مهرماه 1392 خورشیدی * احمدملکی – دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی، در دفاع از جان انسانها وکرامت انسانی و سرکوب مردم در سال 1388 از سمت خود استعفاء و به ملت پیوست
با سلام بر جناب نوریزاد عزیز..در رابطه با مطالبی که چند تن از دوستان در رابطه با اسلام و قرآن بیان کرده اند ضروری میدانم نکات ذیل را عرض نمایم:
1. در مورد آیه 28 از سوره مبارکه توبه ،کامنت آِ دی “فیلسوف” که استنباط نجاست مشرکان شده ، باید عرض کنم که نجس در لغت به معنای چیزی است که طبع انسان از آن بدش می آید و به آن نزدیک نمیشود و زمانی که این آیه نازل شد در رابطه با کسانی بود که برهنه و یا باخدایان خود به مسجد الحرام می آمدند. لذا در حقیقت این آیه نوعی پاکی خاص را برای مسجد الحرام فائل میشود که نباید آلوده شود. لذا این نجس بودن مشرکین در رابطه با مسجدالحرام است که در آیه تصریح شده است. ایشان از توجه به دنباله آیه غفلت کرده اند که حطاب به اهل مکّه است که از این بایت و کاهش در امد خود بیمناک نباشند که بعلّت کم شدن رائران در درآمد آنها نقصانی پدیدار شود. پس ملاحظه می فرمائید که این این آیه به هیچ وجه با استنباط شما در مورد نجاست عام آنها موافقت ندارد و شایسته نیست که انسان چنین معنای خلافی را اشاعه دهد.
2. همچنین است در مورد آیاتی که آی دی “مریم” آورده در مورد تقابل کفّار و مشرکین. لفظ مشرک و کافر هم در این آیات اشاره به افرادی است که قصد قتل و سرکوب مسلمانان را در همان زمان داشتند و این آیات در حقیقت نوعی قدرت نمائی در مقابل آنها است که ار نیّت خود بر گردند چه آنکه در همین آیا تصریح شده که اگر با شما وارد پیمان صلح شدند دیگر دلیلی برای درگیری نیست.
3. اینکه نوشته اند چرا باید برای قرآن اینهمه تفسیر نوشته شود در حالیکه مطالبش معلوم است و چرا سایر آثار اینگونه خوانده نمیشوند باید عرض کنم که امروز موضوع فهم متون علمی و تاریخی و فنّی از جمله موارد مورد مطالعه در علوم انسانی است. برای مثال اگر شما بخواهید یک نوشته “شکسپیر” را امروز بفهمید در حالیکه خوداو در قید حیات نیست که نوشته خود را برای شما توضیح دهد و کسی هم از آن دوران نیست که به شما بگوید منظور او مثلا از کلمه “عدالت” در فلان نمایشنامه چه بود شما جه میکنید؟ آیا آن نوشته را با معلوات رایج خود میسنجید یا تلاش میکنید بفهمید که او چه میگفته و مخاطبینش از حرف او چه استنباطی داشتند؟ قرآن نیز استثنا نیست. متنی 1400 قدمت دارد و نه گوینده اش و نه کسی از آن دوران مانده که بگوید منظور این آیات چه بوده و یا این لغات در انروز و در آن محیط چه معنائی داشته اند و اصلا مخاطبین پیامبر از حرف او چه استنباط میکردند. آیا آنها هم مثل شما مطمئن شدند که مشزکان نجسند؟ آیا فهمیدند که باید آنها را قتل عام کرد؟ اصلا مشزک یعنی چه؟ خب دوست من در اینجا تمام دانش تاریخ و زبان شناسی را باید به کمک گرفت نا منظور گوینده را فهمید. این امروز برای متون حقوقی هم صادق است و هم حتّی مدارک فنّی. قرآن موقعی مطالبش مفید است که فهمیده شود و دانش “هرمونوتیک” و توسعه آن برای درک متون تاریخی در حال تحول شکرف است.
4. امّا اینکه پاره ای از دوستان حاضر در سایت اینگونه با قرآن و اسلام بر خورد میکنند جای تامل دارد. محل طنز این است که این دوستان در حقیقت نوع تلقّی اقتدارگرایان و تکفیری ها را که با همبن نوع استنباط حقوق مردم را ضایع می کنند عین اسلام میدانند و لذا نتیجه این تفکر همدستی با تضییع کنندگان حقوق ملّت است. آقای “قرائتی” وقتی به عنوان عالم قرآن شناس حکم اعدام معترضین به انتخابات را در سال 88 از سیما صادر کرد همبن استدلالات چناب “فیلسوف “و” مریم” را داشت. نتیجه اینکه هر دو طرف دارند تلاش می کنند به مردم ثابت کنند که راه قرآنی همین است که امثال “قرائتی” می گویند و در مقابل مثلا به درک متقابل آن بی اعتنا میشوند و لذا هر دو دسته در تجاوز به حقوق مردم همدست میشوند و هر دو تلاش میکنند که به مردم ثابت کنند این تعدّیها ریشه قرآنی دارد.
5. وظیفه کسانی که خیر خواه این مردم هستند این است که با رویکردی صحیح به مردم ثابت کنند که مبانی اسلام با رفتار حاکمیت در تضّاد است و این تجاوزات و مظالم حکومت پشتوانه دینی ندارد و سو استفاده از آن است. این سیاستی بود که ایرانیان در زمان بنی امیه نیز به ان رسیدند که راه درست اسلام بدون اعراب است و آن هم اسلامی بر مبنای آرا علی ابن ابیطالب که به رعایت حقوق انسانها اعتقاد کامل دارد و کافر و مسلمان را در یک سطح به لحاظ حقوق اجتماعی و فردی می نگرد. آنها چند حدیت منقول از پیامبر را که مبنی بر برابری انسانها بود دستمایه حرکات اجتماعی و سیاسی خود کردند. امروز نیز که اسلام غلبه فرهنگی و اعتقادی قوی در بین مردم دارد باید مورد استفاده گسترده در نهضت اصلاح طلبی باشد. درک صحیح دینی و یبان اصولی بارز آن در مورد حقوق انسانها و اداره جامعه و بر خورد حاکمان در تضعیف قدرت اقتدارگرایان نقش مهمی دارد و پشتوانه تئوریک کارهای ناپسند آنها را از بین میبرد. اگر به اصلاح ایران معتقدید راه دیگری نیست.
6. امروز مسلمانی صحیح و بیان آرا مناسب اسلام که ارتباط با تغییر در سرنوشت ایران را داشته باشد از اهم وظایف روشنفکران ودلسوزان این مردم است و کسانی که بی انصافانه و از روی نا آگاهی به تخطئه دین پردازند خدمتی کمتر از عوامل سر سپرده حاکمیت که سعی در تبلیغ اعمال خود در موافقت با اسلام دارند به حاکمیت نمی کنند..
————–
سلام وسپاس یاران گرامی
بخاطر آرامشی که از نوشته ی شما بر می جوشد.
سپاس
.
(((محمدمهدی تقوی؛ کارشناس مسایل سیاسی)))
محمدمهدی جان 1- چرا از فیلتر شکن که برابر فتوای رهبرت استفاده از آن اشکال شرعی دارد استفاده می کنی ؟ 2- حتما کپی متن خود را برای درج در پرونده و گرفتن امتیاز به مقامات محل کارت ارائه نما . 3- راستی چند می گیری گریه کنی؟
نظر دهندگان محترم و جنای نوری زاد
به نظر اینجانب دیکتاتور را مردم یک کشور میسازند.
1 – من در هیچ یک از نوشته هایم در سایت شما در خصوص هیچ اقلیتی ننوشته ام چه رسد که انها را جاسوس خطاب کنم.
2 – در کدام قسمت نوشته اینجانب نگاه غضبناک مشاهده میگردد.
3 – من اصولا به طبقه بندی جامعه به اقلیت و اکثریت از هر نظر منجمله مسائل عقیدتی و دینی اعتقاد ندارم. دین و مذهب را امری خصوصی میدانم.
4 – هیچگاه در هیچ یک از نوشته های خود این دوفرقه دست ساز استعمار “بابی گری و بهائی گری” را جاسوس نخوانده ام و از روش برخورد رژیم ولایت مطلقه فقیه با پیروان این دوفرقه بر کشیده از استعمار دفاع نکرده ام.
5 – جناب نوری زاد، بوسه بر پای زدن کار افرادی مانند مصباح یزدی و پاپ میباشد که مذهب و دین را دکان کرده اند تا از این راه انسانها را دانسته یا ندانسته به بردگی بکشند، کار انسانهای قوی (از لحاظ فکر و اندیشه) که قصد و هدف تغییر تفکر و تغییر فرهنگ یک جامعه خرافه زده به نیت ترویج خرد گرائی و عقل گرائی را دارد، نمیباشد.
اینجانب این دوفرقه (حتی این دو فرقه را حزب سیاسی هم نمیدانم) بر کشیده از استعمار را به همان اندازه برای جامعه بشریت خطرناک میدانم که رژیمهای استبدادی سلطنتی و کمونیستی و دینی را خطرناک میدانم. تفکراتی را که دوفرقه بابیگری و بهائی گری دست ساز استعمار در جامعه بشریت ترویج میدهند فقط یک هدف را دنبال میکند و آنهم به ذلت کشیدن انسان.
6 – به نظر اینجانب راه مقابله با این دو فرقه استعمار ساخته که در قالب مار خوش خط و خالی ظاهر میشوند بر ملا کردن تفکرات ارتجاعی و ضد بشری و ضد ملی و ضد ایرانی و نیات مخوف پشت پرده آنان، توسط وطن دوستان و مورخین غیر متعصب و روشنفکر جامعه میباشد.
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
کوروش
——————–
سلام همایون ، کوروش گرامی
من همه ی اسمهای شما را دوست دارم. با هراسمی که بنویسید خوب است. اما این که شما خود را عصبی و دارای تعصب نمی دانید و همزمان این متن حاضر را – با همه ی تعصبی که از آن فوران می کند – می نویسید نیز خودش برای خودش داستانی است. دوست من، اگر فرقه ای دست ساز استعمار که هیچ، دست ساز شیطان باشد، باز مردمان آن فرقه، دارای حقوق شهروندی اند. من وشما با هر نفرتی که از یک فرقه داریم، به مردمانش که می رسیم باید انسان وار درکنارشان قراربگیریم. ونه شلاق بدست و اخم ها درهم و حکم ها از پیش نوشته.
بااحترام
.
سلام بر استاد ما جناب آقای نوری زاد عزیز
من واقعا برای خودم و ملتم متاسفم
بدلیل این که ما مردم ایران از یک شما بهره نمیبریم در کشور
شما میتوانستید الان در خارج مثل خیلی ها زندگی راحتی داشته باشید
اما برای ما هم شده ماندید و میخواهید ملت ما به یک جایی برسند
واقعا جای شما و امثال شما در بهشت است
و مقصر کسانی اند که باعث شده اند شما در کشور ما تخریب شوید اما تخریب انها باعث علاقه بیشتر ما میشود
با احترا
با درود
آقایان جیره خوار جمهوری اسلامی الفاتح؟؟؟ فعلا نرمش قهرمانانه بعد هم … ساواکی ها که به واقع به این مرز و بوم خدمت کردند اما اشتباهاتی داشتند. به آن وضع افتادند. شما ها که یک مشت خائن و جنایتکار و اوباش هستید حتما سزا جنایات و خیانت های خود به ایران زمین را خواهید داد. و دیگر جرات نخواهید داشت برای آزاد مردی مانند محمد نوریزاد این اراجیف را ببافید.
بدرود
ریزش خواص ریز
اي كه مي گفتي منم از متقين
پس چرا گرديده اي تو بي يقين
خود همي گفتي منم از مومنون
از چه رو گشتي تو از لا يبصرون
دم به دم گفتي منم از صادقين
خود ندانستی شدي از كاذبين
مي زدي لافي كه من از مفلحون
صد عجب زين لاف، تو لا تعلمون
اين كه مي گويم همه حرف دل است
نشنود هركس يقين دان غافل است
كن تو در تاريخ سيري از خرد
تا ببيني راه تو چون مي رود
حب جاه و حب دنيا، حب مال
مي برد هر آدمي سوي زوال
عشق فرزند آدمي مجنون كند
بل زبير از جاي خود بيرون كند
ليك فرزندش مر او گمراه كرد
عاقبت بدنام و قعر چاه كرد
عزت ايمان او برباد داد
ذلت دنيا و عقبي ياد داد
پس چرا عبرت نباشد مر تورا
پس چرا غيرت نباشد مر تورا
محمد نوریزاد جوانمرد و گرامی
مهرت چنان به دل نشسته که همچون مهر مادری با شیر اندرون شده با جان بدر رود.
فراخوانت را لبیک می گویم! هر چند پس از بوسه ای بر پای کودک بهایی عزم خویش را برای رفع موانع مهربانی در جامعه به هم میهنانم جزم کردم
در شهر ما عینک سازی است که او را بخاطر بهایی بودن از ساخت عینک طبی منع کرده اند که بر چشم مسلمانان آسیب نرساند!!!!!
همانکه شنیدم اینگونه است اگرچه مشتری شخص دیگری بودم برای ساخت و سفارش عینک، باین هموطن مراجعه کرده توصیه میکنم همگان با مهربانی خویش رونق بخش زندگی این ستمدیدگان باشند. منظور فقط بهاییان نیست. منظور فقط آنان که به اقلیت دینی شهر ه اند نیست. منظور همه آن کسانی هستند که بگونه ای رنج دیده از این انقلاب و نامردمان حاکم بر آن هستند. همه خانواده های داغدیده معدومین، همه زندانیان و خانواده هایشان ، همه خانواده های شهدا ، جانبازان عزیز و مفقودین، همه خانواده هایی که عزیزشان از نکبت این رژیم غم غربت بجان خریده جلای وطن کرده اند و آرزوی دیدار عزیران دارند خلاصه همه کسانی که این انقلاب داغی بر دلهاشان نهاده است و هنوز کورسوی امید به مامن آزادی در دلشان هویدا.
مهربانی چشم اسفندیار این رژیم است با هم مهربان باشیم و داغ نفرت از هم نوع و هم وطن با هر کیش و نژاد را بر دل این نفرت پراکنان که بیش از 30 سال است با این نفرت پراکنی بین ما تفرقه افکنده حکومت میکنند، بر دلهای سیاهشان بگذاریم و طفل شادی را با مهربانی به هر کوی و برزین این دیار دعوت کنیم.
میهن و هم میهن را باز شناسیم و دنباله رو این تفرقه افکنان زنده به غم نباشیم. خدای را با عشث و مهربانی در دل خویش جستجو کنیم و از عرفان پربار دیار فویش غافل نباشیم.
دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد
یار و غمخوار یکدگر باشیم تا بمانیم خرم آزاد
این بیدلان از خدا بیخبر را نیز ما راهنما شویم تا اگر از سر جهل خدا را ندیده از دور خدایا میکنند بگوییم که خدا در همه احوال با ماست و اگر بخواهند او را میجویند.
( بیدلی در همه احوال خدا با او بود ………. او نمیدیدش و از ذور خدایا میکرد)
ارادتمند و دوست دار شما
رضا
به نوری زاد مردی که تنهاست
از نوشین مادری که تنهاست
سلام
ایکاش یک فراخوان می دادید برای برسمیت شناخته شدن کشته هایی که نظام اسلامی نمی خواهد مسئولیت کشتار آنها را بپذیرد.
من یک مادرم
دوفرزند شانزده و نوزده ساله ام را اعدام کرده اند
نه دادگاهی نه وکیلی
هیچ
نه قبری
نه نشانی
اینها مادر ندارند آقای نوری زاد؟
خودشان بچه ندارند؟
به ما هم سربزنید
دراین فراخوان شما ما هم داخل موضوع هستیم؟
یا نه
باور کنید ما هم مسلمان وشیعه ایم
مادر اگه بودین حرف مرا متوجه می شدین
با سلام .در مورد اعاده حیثیت از دگر اندیشان جهت نجس خواند آنها .
درصد اسلام فرض بر این بوده است که غیر مسلمانها اصولی پاکی را رعایت نمیکنند اما در دنیای امروزکه همه انسانها از اصول بهداشتی مطلع هستند .
این نگاه میتواند حتی در منظر اسلام سنتی هم منسوخ انگاشته شود.
در زمان حیات زنده یاد آیت الله منتظری از او استفتایی در خواست کردم و ایشان جواب دادند .
سوالم در مورد ربا اینگونه بود: با توجه به اینکه در صدر اسلام پول رایج سکه هایی از نوع فلزات قیمتی بود که خود کالا است و شامل افت قیمت بر اثر تورم و و همچنین در مقا بل رشد سرمایه نمیشود زیرا بر اثر توسعه اقتصادی ارزش این فلزات افزوده میشود ،لذا کسی که قرض میدهد اگر همان رقم را پس بگیرد مشمول زیان میگردد
ایشان در جواب نوشتند که افت ارزش باید به وام دهنده پرداخت شود. نقل به مضمون.غرض اینکه قواعد دینی هم باید با زمان پیش رود
به امید پیروزی حق
عباسعلی
سلام اقاي نوريزاد من ايراني نيستم ولي حدود ٢٥ سال با ايرانيان كار مي كنم و فارسي خوب بلدم مي خواستم درباره كاظم//// بگويم كه دستمزد ادمكشي وي ٢٥ درصد سهام كارخانه فومن شيمي ايران بوده كه بنام زنش كه از بستگان من در لبنان است كرده است و شما بايد به مردم اعلام كنيد وزنش مدرك را بمن نشان داده است والبته شما هم مي توانيد تحقيق كنيد و ايشان الان يك پروژه راهسازي دستش است در لبنان كه از زمان مرحوم خوشنويس مسول بازسازي لبنان مشغول ان بوده و هزاران هزار دلار و شايد ميلونها بجيب زده
دوست نديده ام جناب وحيد از اصفهان .
با كمال تاسف و عرض پوزش . شما حرف هاي بسيار تكراري ِ كساني را در باره ي نوري زاد مي زنيد كه ازشدت مكرر بودن خسته كننده شده اند.
دوست عزيز ، به قول « يك خواننده » اينقدر نبش قبر نكنيد و دم به دم از گذشته سخن نگوييد . آيا در گذشته زيستن مشكلي را حل مي كند؟ آيا منصفانه است كه ما امروز را قرباني ديروز ِ مرده و فرداي نيامده بكنيم ؟ سخن شما به جا ، حرفتان درست ، اما ، كيست كه خطا نكرده باشد؟ شما ؟ يا من ؟
چرا كساني را كه شجاعت شكستن خويش را دارند و توان خود را با بريدن ازمنافع و عوايد ، نشان داده اند به باد سرزنش مي گيريد ؟ مگر خود شما مثل بيست سال پيش فكر مي كنيد كه از ديگران براي انديشه هاي ديروزشان انتقاد مي نماييد ؟
آقاي محترم . از تغييريافتگان نترسيم . از تغييرنيافتگان وحشت كنيم . بترسيم از كساني كه انقلاب را ديدند ، گروگانگيري را نيز ، جنگ را نيز ، خرابي را نيز ، جنبش 88 را نيز و و و ، اما تغيير نكردند . بترسيم از كساني كه بيش از سي سال ، و بيش از سي تغييركلان را در فرهنگ و اقتصاد و اجتماع ما ديدند اما همان اند كه بوده اند.
من نوري زاد را نديده ام و درحد خواندن نوشته هاي سايت اش ، و آنهم نه به مدت زياد ، كه به تازگي ، با او آشنايم. آن كه گفته اين آزادترين رسانه ايست كه دركشورهست ، سخن اش بجاست. نوري زاد توانست با آن كه بسياري از نوشته ها ، برخلاف عقايد اوست ، به آزادي قلم احترام بگذارد و هرچه كه به نوعي ادب درآن رعايت شود را به نمايش عموم درآورد كاري كه ،به قول خودتان ، نه كلمه كرده و مي كند و نه جرس .
دوست عزيز . نقد كنيد ، سركوفت نزنيد . اگر منصف باشيم ، نوري زاد ازجانش مايه مي گذارد و در حالي كه من و تو از ترس گزمه هاي حكومتي به نام مستعار مي نويسم تا خطر را به حداقل برسانيم ، او حداكثر خطر را به جان مي خرد.
من معتقد نيستم كه از نوري زاد قهرمان بسازيم اما اعتقاد نيز ندارم كه نكوكاريش را پاس نداريم و با به رخ كشيدن ِ گذشته اي كه هركدام از ما به نوع و نحوي داشته ايم ، او را كه شايسته ي تقديراست ، تنبيه كنيم . به ياد داشته باشيد كه «گرحكم شود كه مست گيرند / درشهر هرآنچه هست گيرند» . لطفا ، ابراز احساسات تك تك ما را در هنگام اشغال سفارت امريكا ، در زمان اعدام سران رژيم گذشته ، درهنگام راي دادن به جمهوري اسلامي ووو از ياد نبريد . ما همه مثل هم بوديم . تند ، احساساتي ، متدين ، خشن ، غيرمنطقي …
و اما در رابطه با سخنان نوري زاد و آيات عظام و نجس و پاك بودن انسان غيرمسلمان. دوست عزيز . نيازي نيست كه نوري زاد بگويد اين حكم اسلام درست است يا نه . ماهيت حكم نشانگر درست و نادرستي آن است .
خردمند كسي كه درهر حكمي ، بي توجه به صادر كنده ي آن ، با چشم عقل بنگرد . اگر نقل جاي عقل را گرفت و به صرف اين كه منقول است از فلان كس ، حكمي اجرا ، يا محترم شمرده شد ، مجري و احترام كننده ، از عقلي قدرتمند برخوردار نيستند.
شايد به خطا رفته باشم اما ، برداشتم از نوشته ي شما اين است كه با فردي كم حوصله روبرو هستم . زيبايي كلام و حرمت قلم را گاه ، و شايد به دليل عصبانيت از دست داده ايد . من قرآن را كتابي آسماني نمي دانم اما ، مثل بسياري ازكتب ديگر ، گاه زيبايي هايي درآن مي بينم و از آن ها استفاده مي كنم . شما بي ترديد از من به قرآن آگاه تريد . گويا دراين كتاب به مسلمين توصيه شده كه از زشت گفتاري بپرهيزند و حتي دربرابر دشمنان خدا به زشتي سخن نگويند. نوشته ي شما در باره ي مجاهدين زيبا نبود . و مرتبط كردنش به ديگران نيز نشاني ازخشم داشت.
دوست عزيز. فكر مي كنم زمان آن رسيده كه بي ترس از تلقين ها ، به همه كتب و اديان و آيين ها نگاه كنيم و اگر دراين اسطوره هاي مقدس ، چيزي برخلاف شان بشري است آن را مردود بشماريم.
مهم نيست كه آيات عظام يا شارع اسلام فلان حرف را گفته يا فلان حكم را داده است . مهم اين است كه اين حرف و اين حكم عقلاني است و منطق و برهان پشتوانه ي آن هست يا خير. اگر قرار باشد انسانيت فداي اسلاميت شود ، من و امثال من كه نخست انسان و سپس مسلمان يا يهودي يا لامذهبيم ، وظيفه داريم انسانيت را نگهداشته و آن ديگري را رها كنيم ، يا اگر سرجنگ داشت با او به مبارزه برخيزيم.
چه نيكو گفته حافظ « جنگ هفتاد و دوملت همه را عذر بنه / چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند»
آرزو مي كنم شرايطي پيش آيد كه هرچه زودتر همه ي ما از ريشه هاي تند و خشن تفكرات باطل و غيرعقلانيمان ببريم و به كاروان آزادگان بپيونديم .
موفق باشيد.
نوري زاد گرامي سلام مجدد
مي دانم محفل حقير ما را لايق براي حضور خود نمي داني اما گفتم كسي كه در مسنجر پالتاك شاه پرستان و سلطنت طلبان و تروريستهاي بي وطن را محرم مي داند و بيش از دو ساعت به ايشان دل مي دهد و قلوه مي گيرد شايد دعوت اين كلبه نشينان حقير را اجابت كند و پيرامون همين موضوع با هم به گغتگوي زنده بنشينيم
روزهاي دو شنبه و چهارشنبه ساعت 30. 10 دقيقه الي 30. 12 دقيقه به وقت ايران مسنجر پالتاك روم تحري حقيقت البته اگر مايل بوديد از قبل بفرماييد تا قبل از ورود مقدمتان را آب و جاروب كنيم ممنون
آقای نوری زاد
فلسفه بازتاب روشن حقایق است و سفسطه نیست. هر کس در مقابل گزاره فلسفی فورا انگ سفسطه می زند، خودش سفسطه می کند و چون ناتوان از پاسخ منطقی است به انگ زدن پناه می برد. اشتباه کردن با غرق شدن در نجاست زمین تا آسمان تفاوت دارد. از همه می توان آموخت حتی از غرق شدگان در نجاست، اما به شرطی که غرق شده و ناظر وضعیت خود را بفهمند و درک کنند.
خداوند در قرآن می فرماید: «انما المشرکون نجس فلایقربوا المسجد الحرام». خدا مشرکان را با عنوان «نجس» اطلاق کرده و این نجاست به هر نحو اعم از جسمی و روحی که تفسیر شود، دارای معنای حداقلی است که کمتر از آن موجب مهمل شدن لفظ می شود و لاجرم به اندازه همان معنای حداقل، مشرکان نجسند.
جناب نوری زاد! حال عبارت خود را یک بار دیگر بخوان: «من دراین فراخوان، مستقیماً مراجعی را درپیشانیِ فرومایگی می نهم که با برداشت های نابخردانه ی خویش ازقرآن واسلام وسیره ی بزرگان دینی، مشرکان وکمونیست ها وبهاییان وخدانشناسان را “نجس” دانسته وبا همین فتوای سخیف و ناجوانمردانه، جمعی ازهموطنان ما را ازحقوق مسلم شهروندی شان محروم کرده اند». به عموم مراجع نسبت فرومایگی داده ای، بیان صریح قرآن را برداشت نابخردانه دانسته ای، بدون اطلاع از سیره پیشوایان دینی حکم من درآوردی داده ای، فتوای مبتنی بر بیان صریح قرآنی را سخیف و ناجوانمردانه خوانده ای، خوب اگر این گونه از پیش خود بافتن ناشی از غرق شدن در نجاست نیست پس ناشی از چیست؟
دلسوزان از نظرات و حرف های تو ناراحت نمی شوند، زیرا صدها و هزاران نفر در طول تاریخ راه تو را رفته اند و جز خفت و خواری دستاوردی نداشته اند و قرآن و اسلام در کوران شدیدترین حوادث زنده و بالنده مانده اند. همه نگرانی از این جهت است که تو داری روانی می شوی و خودزنی می کنی و البته تقریبا همه دارند خود را آماده می کنند که در جامعه وجود چند نوری زاد روانی را بپذیرند. به هر حال فرقی نمی کند که انسان با افراد روانی بحث کند یا نه؟ اما در حد خودش سرگرمی خوبی است!!
————————
سلام فیلسوف گرامی
همین که فردی مثل نوری زاد موجب انبساط خاطرشما را فراهم آورده خودش یک جور خدمت است برای دوستی که عرصه ی سرگرمی اش اینچنین باریک و ظریف است. همین برای من خواستنی است. واما دوست من، آن نجاست مورد اشاره ی شما اتفاقا به نجاست درونی افراد باز می گردد ونه جسمی شان. افرادی که ادب را انکار می کنند. وانصاف را. وحق را.
بااحترام
.
نجاست روبی
این نجاست روبی از بهر چه بود
مشت بر فولاد می کوبی چه سود؟
فرقه ای تاریک و بی اصل ونسب
راه حق گم کرده در این روز و شب
او مسلمان نیست ، بل خود کافر است
از برای اهل دوزخ شاطر است
دسترنج انگلستان فخیم !!!
رهرو شیطان ملعون، شد عقیم
خود امام عصر خواند آن بی سواد
هرچه او می گفت ، شیطان یاد داد
دستبوس صهیونیسم نابکار
لانه اش حیفا شد او، بعد از فرار
” سِر” شد از دست پلید انگلیس
پس نمود از خط شیطان رونویس
پیروانش را همه در جهل کاشت
ذره ای در هیکلش او عقل داشت؟
بی حیایی را زحد او بگذراند
پرده نامحرمیت بر کشاند
فتنه هشتاد و هشتش را نگر
دستها رنگین شد از خون جگر
خنجر خود از خفا او باز کرد
دشمنی را با نظام آغاز کرد
هر کسی در کشوری با حد و مرز
پای خود بیرون نهد چون خار هرز
پای را از خط قرمز رد کند
سینه اش بر رود قانون ، سد کند
زود دست و پای او در بند شد
بر لبش خشکیده هر لبخند شد
می برند او را به زندانی مخوف
تا شب و روز او رود در ترس و خوف
لیک اینجا سرزمین رافت است
مذهب اسلام دین رحمت است
گر که آزادید از لطف نظام
پس بیا کوته کن این گفتار خام
رو دگر اینگونه دردسر مکن
خیری از تو نیست پس خود شر مکن
————-
سلام آقا مهدی گرامی
قریحه ی شورانگیزشما اگر با ادب وانصاف می آمیخت، بسیار خواندنی تر و ماندگارتر می شد.
با احترام
.
با درود به کسی که نمیشناسم!وفقط آوازه حق گویی او مرا شیفته مرامش کرد.شاید از شما بزرگتر باشم ومثل شما گرم سرد این تحولات 57 تا کنون را با تمام وجودم حس کردم.وهیچ وقت فکر نمیکردم روزی از کسانیکه با نیت امثال من قدرت گرفتند متنفر باشم!تا قبل از انقلاب وجودم را فدای آن کسی کردم که فکر میکردم با آمدن او دیگر من یا امثال من مرتد یا نجس نباشیم!ولی متاسفانه اینچنین شد که می بینیم.آقای نوریزاد وقتی اظهار نظر بعضی از افراد که هیچ گونه درایتی در سخنان خود ندارند و فقط از روی کینه ودشمنی به این وآن گیر میدهندرا میشنوم باور کنید تمام وجودم میسوزد.نمیدانم چرا از دین انسانیت گذشت مهربانی را ملاک خود نمیگیرند وفقط کشتن و حذف کردن را یاد گرفتند! به نظر من تا دیر نشده بیائیم یک ملت متحد باشیم با هر مرام ومسلک جان خود را برای هم فدا کنیم والگویی باشیم برای جهان تشنه محبت.آمین.
شیوخ روشنفـکر و مرتجع
شعر زیر تقدیم به تمامی روحانی نمایانی که ، دست را در دست مستکبرین و دشمنان اسلام نهاده و چشم بسته ، به دنبال جای پای شیطان حرکت می کنند . امید است که چشمهایشان گشوده شود .
ابتدا از سوی من بر تو سلام
خواهم اکنون گفت با تو در کلام
عالمی کز راه حق رفته برون
اینچنین بر مومنین دل گشته خون
از صراط راست بیرون می روند
رهرو آیات شیطانی شوند
جاهلی گر حرف راند صد کتاب
آب را حرکت نکردستی ز آب
مرد جاهل را اگر کج ره شود
خود به تنهایی درون چَه شود
گر ز عالم راه حق مستور شد
پیروانش از حقیقت دور شد
عالم دور از عمل زنبور بود
بی عسل از راه حق او دور بود
عالم بی معرفت چون پیر شد
بر دو پا و گردنش زنجیر شد
یک سر زنجیر ابلیسش گرفت
وان دگر سو از سر و ریشش گرفت
این که گفتی تو مگر اسلام بود
بالیقین تنها فقط یک نام بود
با قلم احکام دین را می دری
با قدم دنبال شیطان می روی
مذهب و دین با قلم راندی بر آب
مکتبت بین ، با قدم کردی خراب
این قلم در جوهری از خون کنی
چون دهی فتوا همه مجنون کنی
حکم و فتوای تو چون مردم روند
عاقبت چون کوزه گر در خم شوند
خلق از تقلید تو بر باد رفت
دشمن از فتوای تو دلشاد گشت
خود تو گویی حکم من خوشتر بود
از برای مرد و زن بهتر بود
حکم تو کی بوده است حکم خدا
اینچنین از اصل دین باشد جدا
هیچ دانی گفته هایت بدعت است
آن جهان بر آتش تو حجت است
حکمهای تو خلاف نص بود
اینچنین بیهوده گفتن بس بود
هرچه گویی تو زیانش بیشتر
می زنی بر جان مومن نیشتر
مفتی شیطان شدن را خوش نبود
مفت دین خود فروشی را چه سود
علم دین را خوانده ای پس کو عمل
نیش چون زنبور داری ، کو عسل
آنقدر فتوا نهادی بهر دین
کآسمان آخر بیاید بر زمین
هرکه را از راه دین بیرون کنی
مومنان را اینچنین دلخون کنی
گمرهی تو بسی رهزن بود
آتشی بر دین مرد و زن بود
هر زمان چون می دهی فتوای شر
لعن بر تو میکند جن و بشر
این لباس تو لباس حق بود
پس چرا گفتار تو ناحق بود
دین بود از جانب رب و خدا
سهل و سختش را نمی باشد جدا
چون که آن دو حلقه هایی در همند
کانچنان زنجیر با هم می روند
این بود خود ریسمانی تا خدا
محکم و یکدل رود تا انتها
این که گویی سخت را کردم جدا
مومنین را از خدا کردی سوا
گر تو پای خود کمی بیرون نهی
پیرو ات با سر رود در گمرهی
پس مراقب باش در گفت خودت
اینچنین آتش کنی جفت خودت
لیک رو در پای درس اوستاد
تا دهد او مر تورا اخلاق یاد
آن کسیکه رهنمای دین بود
باید او خود رهرو آیین بود
خلق و خوی خود نمایی بر صراط
وانگهی دنبال علم و احتیاط
راهی از آتش بود در پیش رو
دیگر این فتوا تو با مردم مگو
هرچه گویی در حضور مهدی است
این چنین گفتن بسی بی عهدی است
پس بیا شرمی بر آر و نوحه کن
از همه گفتار شومت توبه کن
سلام خدمت آقای نوری زاد
بنده شعری با عنوان “پیشنهادی برای آقای سروش ” برای شما فرستادم و ممنون از اینکه آنرا منتشر کردید.
فرمودید که هیچ کجای دنیا موش و گاو و … را به عنوان خدا نمی پرستند بلکه به عنوان شریک قرار می دهند .
در پاسخ به بیانات شما :
اولا ما کاملا از تمامی ادیان ساختگی وفرقه های موجود در دنیا خبر نداریم ، شاید در گوشه ای از این دنیا عده ای گاو یا موش را به عنوان خدا قبول داشته باشند ، که طبق نظریه آقای دکتر سروش بایستی آنها را قبول کرد چون به نوعی به سوی حق حرکت می کنند ، یا اینکه “دیر یا زود دارند اما سوخت و سوز ندارند”
ثانیا اگرگفته شما درست باشد و هیچ فرقه ای ، موش و گاو را به عنوان خدا قبول نداشته باشند ،
پس آقای دکتر سروش بیاید وانقلابی در دین سازی راه بیاندازد و این حیوانات را به عنوان خدا بپرستد ، چون تمامی کسانی که دینها و فرقه های ساختگی را بنا نهادند ، اشخاصی بوده اند همانند دکتر سروش ، که مقداری در ادیان مطالعه کرده اند و سپس در خود توانایی ایجاد یک دین جدید را دیده اند .
البته خیال آقای دکتر از صحت دین خود راحت باشد ، چون طبق نظریه پلورالیسم تمامی ادیان و فرقه های ساختگی ، همه به حقیقت می رسند .
ممنون و موفق باشین
بسیجی “عشق یعنی انتظار منتظر” فرمودند
“به عنوان مثال، امیرالمؤمنین (ع) در جنگ با اغشاشگران داخلی، در یک روز چند هزار نفر را به قتل میرساند و یا آن هفتصد یهودی که در جنگ با پیامبر اسلام (ص) دستگیر شده و حاضر نشدند شرایط را بپذیرند را گردن زدند!”
آن دو شاخ گاو گر خر داشتی
یک شکم بر آدمی نگذاشتی
حال توجه دارید که چرا جامعه جهانی نگران برنامهٔ اتمی ملّایان است؟ تصور بفرمائید همین فردا اوباما تصمیم بگیرد تمام کشورهای اسلامی را فتح کرده و همه را گردن بزند و نابود کند! چه کسی میتواند جلو دارش باشد؟ این گوسفندزاده ها فک وفامیل خودشان را بعنوان صیغه به فحشا کشیدن تا چه رسد به دفاع از مام وطن.ولی اگر همین نیروی نظامی امریکا دست آخوندها بود حتماً دنیا را به آتش میکشیدند.
از نگاه منطق و فلسفه، پیشنهاد آقای نوری زاد بسیار جالب و کارآمد است. مثالی بزنم. اگر کسی بگوید هر گزاره ای که از من شنیدید دروغ است، خود این گزاره اش چه حکمی دارد؟ راست است یا دروغ؟ آقای نوری زاد دعوت به نجاست روبی کرده! خوب در آن صورت ابتدا مجبور می شود خود و همفکرانش را بروبد و به فاضلاب بیاندازد و پس از آن که نجاست اصلی روفته شد، محیط پاک می شود و در آن صورت دعوت به نجاست روبی چه معنایی دارد؟ جناب نوری زاد! تا انتهای گردن در نجاست فرو رفته ای و دیگر فرصتی برای خودروبی نداری! پس دیدار تو و ما دینداران به یوم الحشری که خداوند استهزا کنندگان شریعت خود را با عذاب شدید مجازات می کند و دیگر جایی برای ادعای حقوق کذایی باقی نخواهد ماند!! فاعتبروا یا اولی الابصار!
—————-
فیلسوف گرامی
دنیا را نمی توان با سفسطه اداره کرد. خدا نیز اگر می خواست درآفرینش خود به سفسطه درافتد بلافاصله ازجایگاه خداوندی اش فرو می افتاد. دوست من، همه ی ابناء بشر در طول عمرخود این فرصت را دارند که خطاهای مرتکب شده را اصلاح و جبران کنند. با این فرمول شما هر خطاکاری – چه سطحی وچه عمقی – باید روبه قبله شوند وچشم به راه عذاب الهی بمانند. ما اگر خود اهل نجاستیم، انگیزه ی پاک شدن آیا نمی تواند اراده ای شریف تلقی شود؟ بله دوست من، من اگر خود اهل نجاستم، می توانم به اشاره ای شما را از نجاست باز دارم. وشما مجاز نیستید به من – که خود غرق نجاستم – بفرمایید: برو جمعش کن، تویی که به من می گویی دزد نباش وآدم نکش، اصلا خودت کی هستی؟ یک نگاهی به خودت بینداز. وقتی یک فرد خطا کار را می برند اعدام کنند، سخن او که می گوید: مراقب باشید اینجایک چاله است و شما مستقیم به سمت این چاله می روید، آیا شنیدنی نیست؟
با احترام
.
جناب نوریزاد؛
درود و سلام
شاید بهترین کسی که لایق نامه نگاری به خداوندگار زمین و زمان، خدای خدایان، سرور آزادگان جهان، امیر المومنین حضرت الله علی حسینی خامنه ای باشه همون علی پسر ابی طالب خودمون باشه
…اگه ایشون نامه خوان باشن این رو می خونن اگر هم نه که فاتحه مع الصلوات
خلاصه اینکه:
ای مالک…
بپرهیز که در بزرگی فروختن، خدا را هم به جنگ خوانی و در کبریا و عزمت، خود را همانند او دانی که خدا هر سرکشی را خوار میسازد و هر خود بینی را بی مقدار و آن کس را که از رعیت خویش دوست می داری، که اگر داد آنان را ندهی ستمکاری، و آن که بر بندگان خدا ستم کند خدا به جای بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن کسی را که خدا دشمن گیرد دلیلی از وی نپذیرد و او با خدا سر جنگ دارد، تا آنگاه که باز گردد و توبه کند، و هیچ چیز چون ستم کردن، نعمت دادن خدا را دگرگون نمی کند، و کیفر او را نزدیک می آورد، که خدا شنوای دعای ستم دیدگان است و در کمین ستمکاران.
و باید از کارها آن را بیشتر دوست بدارید که نه از حق بگذرد، و نه فرو ماند، و عدالت را فراگیرتر بود و رعیت را دلپذیرتر ، که ناخشنودی همگان خشنودی نزدیکان را بی اثر گرداند، و خشم نزدیکان خشنودی همگان را زیانی نرساند، و هنگام فراخی زندگانی، سنگینی بار نزدیکان بر والی بر همه افراد رعیت بیشتر است، و در روز گرفتاری یاری آنان از همه کمتر، و انصاف را از همه ناخوشتر دارند، و چون درخواست کنند فزونتر از دیگران ستهند و به هنگام عطا سپاس از همه کمتر گزارند. و چون به آنان ندهند دیر تر از همه عذر پذیرند و در سختی روزگار شکیبایی را از همه کمتر پیشه گیرند، و همانا آنان که دین را پشتیبانند، و موجب انبوهی مسلمانان، و آماده پیکار با دشمنان، عامه مردمانند. پس باید گرایش تو به آنان بود و میلت به سوی ایشان. و از رایت آن را از خود دورتر داری و با او دشمن باش که عیب مردم را بیشتر جوید که همه مردم را عیب هاست و والی از هر کس سزاوار تر به پوشیدن عیبهاست. پس مبادا آنچه را بر تو نهان است آشکار گردانی و باید آن را که برایت پیداست بپوشانی، و داوری در آنچه از تو نهان است با خدای جهان است پس چندان که توانی زشتی را بپوشان تا آن را که دوست داری بر رعیت پوشیده بماند، خدا بر تو بپوشاند. گره هر کینه را که از مردم داری بگشای و رشته هر دشمنی را پاره نمای . خود را از آنچه برایت آشکار نیستن نا آگاه گیر و شتابان گفته سخن چین را مپذیر، که سخن چین نزد نرد خیانت سازد هرچند خود را همانند خیر خواهان سازد. و بخیل را در رای زنی خود در میاور که تو را از نیکو کاری باز گرداند، و از درویشی می ترساند.
ونه ترسو را تا در کارها سستت نماید، و نه آزمند را تا حرص ستم را برآید، که بخل و ترس و آز سرشت هایی جدا جدا است که فراهم آورنده آن بد گمانی خداست بدترین وزیران تو کسی است که پیش از تو وزیر بد کاران بوده و آن که در گناهان آنان شرکت نموده . پس مبادا چنین کسان محرم تو باشند که آنان یاوران گناه کارانند. و ستمکاران را کمککار و تو جانشنی بهتر از ایشان خواهی یافت که در رای و گذاردن کار چون آنان بود و گناه کاران و کردارد بد آنان را بر عهده ندارد. و آنان که ستمکاری را در ستم یار نبوده و گناه کاری را در گناهش مددکار بار اینان بر تو سبکتر است و یاری ایشان بهتر و مهربانی شان بیشتر و دوستی ایشان با جزء تو کمترپس اینان را خاص خلوت خود گیر و در مجلس هایت بپذیر و آن کس را بر دیگرا بپذیر که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید، و در آنچه کنی یا گویی و خدا آن را ناپسند دارد. کمتر یاری ات کند. و به پارسایان و راستگویان بپیوند، و آنان را چنان بپرور که نکرده ای خاطرات راشاد ننماید ، که ستودن فراوان خود پسندی آرد، و به سرکشی وادارد.
و مبادا نکوکار و بد کردار در دیده ات برابر آیند که آن رغبت نکو کار را در نیکی کم کند و بد کردارد را به بدی وادارد و در باره هر یک ااز آنان، آن را عهده دار باش که او بر عهده خود گرفت و بدان که هیچ چیز گمان والی را به رعیت نیک نیارد چون نیکی که در حق آنان کند و بار شان را سبک دارد و ناخوش نشمردن از ایشان آنچه را که حقی در آن ندارد بر آنان .
پس رفتار تو باید، که خوش گمانی رعیت برایت فراهم آید، که این رنج دراز را از تو می زداید.و به خوش گمانی تو آن کس سزاوارتر که از تو نیکی رسیده و بدگمانی ات بدان بیشتر باید که از تو بدی دیده.
و آیین پسندیده ایی را بر هم مریز که بزرگان این امت بدان رفتار نموده اند، و مردم بدان وسیلت به هم پیوسته اند، و رعیت با یکدیگر سازش کرده اند، و آیینی را منه که چیزی از سنتها نیک گذشته را زیان رساند تا پاداشی از آن نهنده سنت باشد و گناه شکستن آن بر تو ماند تا با دانشمند فراوان گفتگو کن و با حکیمان فراوان سخن در میانه در آنچه کار شهرهایت را استوار دارد و نظمی را که پیش از تو بر آن بوده اند برقرار.
آری ای مالک…
شاد باشین و پایدار
امروزی از روزها
ایمان فلاح
آقای محمد نوری زاد درتاریخ 27آبان 91 دربرنامه صدای آمریکا سُخنانی ایراد کرد که واقعا جای تعجب دارد! از انسانی هم چون آقای مُحمد نوری زاد که عمر خود را در این نظام تلف کرده اند، سالیان متمادی جز چاکران درگاه آقای خامنه ای بودند، سالیان متمادی در روزنامه کیهان با مدیر مسئولی حسین شریعتمداری از اعضا بازجویی در سازمان اطلاعات قلم فرسایی کردند! وبعداز قیام مردم در سال 88 نقش ناصح ودلسوز رهبر رابازی کردند، بارها در انواع نامه ها با رهبرخود در دودل کردند! ایشان رهبرخود را از عالم دنیای زنده گان به دینیای مُرده گان می بردند، ایشان را در خیال به دیدن بازی بچه ها واز آنجا به پای صندوقهای رای خیالی رهنمون می کردند…..و الا آخر، حال که این همه نامه وفغان بجایی نرسیده با سُخنان خود در رادیو صدای آمریکا از عُلما ومراجع درخواست واسطه شدن بین رهبری و جامعه جهانی را دارد، شاید اینگونه رهبر از مواضع خود کوتاه آیند! آقای نوری زاد با نقل داستان نادرشاه و دستور کور کردن فرزندش میرزا قلی خان سپس پشیمانی از این عمل خود و شماتت کردن سرداران خود که من شب تا صبح قدم زدم شاید یکی از شما سرداران واسطه شوید اما شما این کار را نکردید.
آقای نوری زاد در ادامه اینگونه ابراز می دارد: کاش مراجع تقلید و بزرگان دیگر ما می دانستند: “فاجعه” یعنی بر باد رفتن. و می دانستند ما چند قدمی یک فاجعه ی ملی نزدیک شده ایم. که اگر امروز – آری همین امروز – به چاره جوییاش همت نکنیم، فردا بخاطر ظلم هایی که بر سر مردم بارانده ایم، همین مردم، ما و بانیان و همراهان فاجعه را از سوراخهای اختفا بیرون می کشند و به صورتمان تف می کنند. نیز همین مراجع و بزرگان می دانند: رهبر ما فردی مغرور است. فردی که انقلابی بودن و مرد بودن و استقلال رأی و شجاعت و شهامت و مسلمانی و نفوذ و جذابیت را در: پای پس نکشیدن از سخن خود می داند. که اگرسخنی و شعاری سرداده “باید” بر سرِ انجام آن سخن سماجت و پافشاری کند. و کاری به عواقب هولناک آن نداشته باشد. من معتقدم: رهبر ما شب تا به صبح قدم می زند و دست بر دست می ساید تا مگر یک یا چند تن از مراجع ما آشکارا – و نه در پس درهای بسته – دست به ریش خود ببرند و عمامه از سر بگیرند و از رهبر بخواهند: به انرژیهای معطل کشور بسنده کنند و دست از انرژی هستهای بکشند. من اطمینان دارم بمحض رخ دادن این میانجیگری، رهبر عقب خواهد نشست. با این احتجاج که من روی هر که را بر زمین بیاندازم، روی بزرگان و نخبگان دینی را بر زمین نمی اندازم. بیاورید جام زهر را.
آقای نوری زاد نظام جمهوری اسلامی در چند قدمی فاجعه ملی قرار ندارد بلکه اکنون درون فاجعه ملی قرار گرفته! از وضعیت اجتماعی ، اقتصادی ….تا انزوای بین المللی و مانور داخل شهری سپاه خود نشانگر این فاجعه است، که سران نظام منتظر آن روز هستند از سوراخهایشان بیرون کشیده شوند، تف که جای خود دارد معلوم نیست هرکدام ازاین سران به دست مردم به جان آمده بیفتند چه بلایی به سرشان خواهد آمد؟ آقای محمدنوری زاد اول آنکه برخلاف گفته شما آقای خامنه ای انقلابی بودن را درشجاعت و پا فشاری بر حرف خود نمی دانند . بارها در مواضع سخت پای پس کشیدن وبارها برای مذاکره مستقیم باآمریکا درباره افغانستان وعراق به پای میز مذاکره عده ای را رهسپار کردندکه شاید با کمک به این مذاکرات دل آمریکا را به دست آورند، ایشان شعار شیطان بزرگ آمریکا وقطع رابطه کلی با آمریکا را به قطع را بطه با اسرائیل کاهش دادند و بسیاری از مسائل دیگر ایشان پا پس کشیدن! اما برای برنامه هسته ای ایشان پا پس نمی کشند چون عمر حکومت خود را به داشتن این تسلیحات وتحدید دنیا می داند! شما چگونه از علما می خواهید رهبرتان را نصیحت کنند و واسطه شوند وقتی همه مراجع درون حکومتی مواجب بگیر رهبر هستند، حتی مجلس خبرگان که رهبر باید درآن حاضر شود و هرکدام نام مرجع و مقلد را یدک می کشند به پابوس ودیدار رهبر می روند، واقعا جای تعجب ندارد بجای حاضر شدن رهبر در مجلس خبرگان وشنیدن حرفها ونصایح سران مجلس، تمام قد همه اعضاء مجلس در محضر رهبر حاضر می شوند وبه سُخنان ایشان گوش می دهند! این چه امر را نشان می دهد؟ آیا غیر از این است که رهبر فردی خود خواه وخودبین است که خود را علامه دهر می داند و راضی به شنیدن سُخن وپند هیچ کس نیست؟ چون ایشان از خود بالاتر را نمی پذیرند و می خواهند همیشه خود را برسر دیگران بزرگ ببینند! من از شما خواهش می کنم مراجع را به زحمت نیندازید که عمامه بر زمین بکوبند، چون مراجع اگر خود را هم برزمین بکوبند رهبر آنقدر خودخواه است که حرف آنها را به هیچ حساب کند! نمونه ای از این میانجیگری که شما به آن اصرار دارید را بیان می کنم. سایت ملی مذهبی ها نوشت: در آخرین دیدار هاشمی رفسنجانی و علی خامنه ای، هاشمی به رهبر گفته است کشور روزبه روز بیشتر در بحران فرو می رود. الان کشور در حال شورش طبقه فقیر و جنوب شهری هاست. اگر آن ها سربلند کنند سپاه هم نمی تواند آن ها را جمع کند و دیگر نمی توانید به آن ها هم تکیه کنید. خامنه ای گفته است: به نظر شما چه باید کرد؟ هاشمی پاسخ داده: در مرحله اول شما باید بپذیرید مشکل وجود دارد تا بعدا به درمانش فکر کنیم. در نهایت رهبر گفته است اگر مردم دو سال مقاومت کنند، غرب تا دو سال دیگر در بحران عمیقی فروخواهد رفت و ما می توانیم مشکلات را از سر بگذرانیم. هاشمی در پاسخ گفته است: مردم دیگر برایشان این شرایط تحمل ناپذیر شده است وساکت نمی نشینند. حال چگونه انتظار دارید از فردی در این حد از خودخواهی واسطه ومیانجی بپذیرد؟
آقای محمد نوریزاد. قدم زدن رهبر شما شب تا صبح بخاطر پیداشدن میانجی نیست! اصولا انسانهای دیکتاتوردر اواخر عمر نظام خود و یا عمر خود به انواع بیماریها از شب بیداری … تا مریضیهای لاعلاج دُچار می شوندو یا از ترس فروپاشی حکومت وخیانت اطرافیان در ترس و دلهره سر می کنند. آقای خامنه ای اول آنکه بیمار هستند و بعد از آن خود به چشم فرو پاشی حکومتهای دیکتاتور را یک به یک می بینند و آخرین یار شفیق این نظام فاسد بشار اسد است که با التماس به دنبال مخالفان خود است تا به او مدتی را آتش بس دهند!
درآخر مطلبم اظهار می دارم برنامه هسته ای را به پایان برسانید با نقض حقوق بشر چه می کنید؟ با خونهای به ناحق ریخته شده بر زمین چه می کنید؟ این نظام دیگر نه اعتباری در درون مرز و نه آبرویی در برون مرز دارد راهی جز مقابله برای نابودی آن نیست، به زودی با فراگیر شدن قیامها حتی رهبر شما فرصت سر کشیدن جام زهر را هم نخواهد داشت.
زنده وپاینده ایرانی وایران جانم فدای ایران
نوری زاد: تنهایم اما مطلقاً پشیمان نیستم.
آفرین نوری زاد
تنها هم نیستی
همین فراخوانت نشان می دهد که چه دلهایی باتوست
حتی منتقدانت هم تو را به بزرگی می ستایند
یعنی بزرگی تو وقلم روان و ادیبانه تو به قلبشان رسوخ می کند وآنان را چاره ای نیست که یا تأییدت کنند یا با بغض وعصبیت ناسزابارانت کنند.
سرت را بالا بگیرپیرمرد
توسربلندی را به ما آموختی
دوستت داریم نوری زاد گرانمایه
نوری زاد پس از انکار حجاب به جنگ قرآن می رود!
یکی از باورهای بابیان و بهائیان، اعتقاد به اله بودن علی محمد باب و حسینعلی نوری است و خداوند در آیه ” يايها الذين ءامنوا انما المشركون نجس ” آنها را نجس دانسته است.
چندی پیش فردی که این روز ها با اقدامات عجیب، خود را مضحکه خاص و عام کرده است در یک فراخوان عمومی به شرح زیر از مردم خواست تا به منزل کافران و مشرکان بروند و عکس هایی در منزل آنها تهیه کنند و در فضای مجازی قرار داده تا به طور مثال بتوانند نجاست زدایی کنند ولی بی آنکه لحظه ای فکر کنند که چیزی که خدا نجس کرده است با این اقدامات بی ارزش پاک نمی شود. آیا این فردی که بعید می دانم از نور، زاده شده باشد می دانست که با این اقدام به جنگ مستقیم با خدا و قرآن می رود و باید منتظر پاسخ خدا باشد و شاید تا پایان عمر زندگی نکبتی چون سلمان رشدی و شاهین نجفی و امثال آنها نصیبش شود.
نوری زاد در فراخوان خود آورده است: “من ازهمه ی مردمان ایران وجهان، وبویژه ازمسلمانان ایران وجهان، ومستقیماً ازشیعیان ایران وجهان دعوت می کنم با من در نجاست روبی ازساحت انسانیتی که درایرانِ اسلامی به حاشیه رفته وبرچهره اش غباری ازآسیب های بی خردی نشسته همراه شوند…
گرفتاری واقعی مردمان ایران دربرداشت های نا صحیح و نا بخردانه ی جمعی ازمراجع تقلید ازاسلام، ورواج وگسترش آن بی خردی ها در تحکم های حکومتی است.
من در این فراخوان، مستقیماً مراجعی را درپیشانیِ فرومایگی می نهم که با برداشت های نابخردانه ی خویش از قرآن و اسلام وسیره ی بزرگان دینی، مشرکان و کمونیست ها و بهاییان و خدانشناسان را “نجس” دانسته وب ا همین فتوای سخیف و ناجوانمردانه، جمعی ازهموطنان ما را ازحقوق مسلم شهروندی شان محروم کرده اند. ”
جالب است که با این اظهار نظر ها نوری زاد خدانشناسانی که خود خداوند متعال در قرآن آنها را نجس شمرده است را بر مراجع عالیقدر اسلام ترجیح می دهد که البته اینجا است که این مثل قدیم خودنمایی می کند : ” خلایق هر چه لایق”
البته بهتر است نگاهی به چگونگی نجس خواندن کفار و مشرکین داشته باشیم تا بهتر متوجه شویم که این فرد به مبارزه با چه کسی رفته است. از نظر شیعیان و فقهای شیعه کافر نجس می باشد البته به عقیده برخی فقها، کسانی که اهل کتاب می باشند، نجس نیستند البته در مورد حکم نجاست کفار، به آیه ی ۲۸ سوره توبه استناد می شود که در این آیه کافران نجس خوانده شده اند.
” يايها الذين ءامنوا انما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا و ان خفتم عيله فسوف يغنيكم الله من فضله ان شاء ان الله عليم حكيم” .
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! مشركان نجسند و بعد از امسال ديگر نبايد به مسجد الحرام نزديك شوند، و اگر از فقر مى ترسيد زود باشد كه خدا اگر بخواهد از كرم خويش شما را توانگر كند كه خدا دانا و شايسته كار است.
اما مشرکان چه کسانی هستند؟ شرک یعنی شریک قائل شدن برای خدا (کسی را هم عرض خدا دانستن در امور) و به کسانی که برخی چیز ها را موثر تر از خدا در امور قرار می دهند و یا آنها را در سطح خدا می دانند مشرک می گویند.
تنها گناهی که خداوند فرموده هرگز نخواهم بخشید، گناه شرک است!… که خداوند میفرماید: ” لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ اِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ!…” شرک ظلم عظیمی است!…وهرگز بخشیده نخواهد شد؟!
محمد نوری زاد در ادامه فراخوان خود حکم نجس خواندن آنها را توهین به آنها و برخی شهروندان کافر و مشرک خواند که در این باره نیز باید متذکر شویم که اگر این اقدام توهین به آنها است دلایلی دارد که تنها خود خدا می داند و ما باید از دستورات خدا پیروی کنیم البته این توهین ها به خود مشرکین و کفار نیز بازمی گردد .
ممکن است این یک کیفر و مجازات از سوی خدا باشد زیرا خدا آنها را نجس خوانده است و بدیهی است که ممکن است شخص اجرای کیفر و مجازات را توهین به خود تلقی کند اما عامل این توهین خود شخص است نه قانونگذار که به جهت مصالحی به وضع حکم اقدام کرده است.
حال ممکن است بگویید آیا بهائیان مشرک هستند یا خیر که در پاسخ به این سوال باید گفت، یکی از باورهای بابیان و بهائیان، اعتقاد به اله بودن علی محمد باب و حسینعلی نوری است. این اعتقاد بهائیان با مبانی هیچ یک از ادیان آسمانی نمی سازد، زیرا الوهیت ویژه خدای سبحان است و هیچ کس و هیچ چیز در این مقام با او شریک نیست. پس در نتیجه طبق سخن خداوند متعال ( انما المشركون نجس) مشرکین نجس هستند و نباید با آنها معاشرت داشت.
نوری زاد منافق
تاریخ سی ساله انقلاب اسلامی به اندازه ۲۰۰ سال تجربه تاریخی غنی است و اگر محققی بتواند با قدرت پژوهشی به بررسی ابعاد انقلاب اسلامی بپردازد، یقیناً به مخاطبان خویش، آموزه های بسیار ارزنده ای را اعطاء خواهد کرد! محمد نوری زاد که روزی در برنامه های جهاد سازندگی، روایت فتح و برنامه های مذهبی رمضان و تولیدات ارزشی صدا و سیما و رسانه های مکتوب، مانورهای اعتقادی و آرمانی متعددی را به نمایش می گذاشت، با انتشار نامه هایی نفاق آلود، عملاً تسلیم درونی خویش را در برابر دشمنان سیاه نما و بدخواه انقلاب اسلامی، زبونانه علنی کرد. از عکس های یادگاری اش با اعضای کهنه کار نهضت آزادی گرفته تا آخرین بدرقه ای که با حضور عناصر غیر خودی، ذهنیت دار و مسئله ساز در روزهای اخیر برای انتقال مجددش به زندان انجام گرفت، معلوم شد که نوری زاد از اول هم آدم آنها بود و در میان خودی ها نفوذ کرده بود و در این سالهای متمادی، در اندیشه و رویای آوینی شدن، افکار عمومی را بازی می داد. بنابراین گزارش پس ازعلنی شدن انحراف واقعی نوری زاد برخی از افرادی که از نزدیک با اندیشه ها وافکار وی آشنا بودند نامه هایی را خطاب به وی و برای روشن شدن افکار عمومی منتشر کردند که از ماهیت واقعی نوری حکایت می کند که در ادامه به برخی از این نامه ها اشاره می گردد. “همانگونه که امریکا در طوفان های آخرالزمانی و در سیلاب عظیمی که به راه افتاده غرق خواهد شد، ما نیز اگر از اسلام و ولایت فقیه و حقیقت فاصله بگیریم و از کشتی نجات ولایت خارج شویم، غرق خواهیم شد و کسی وجود و بقاء ما را تضمین نکرده است”. این بخشی از یک مقاله محمد نوری زاد در روزنامه کیهان است که در سلسله مقالاتی با عنوان ”جهان پس از آمریکا “ منتشر شده است. اما امروز حکایت مواضع محمد نوری زاد شنیدنی است. وی در بخشی از نامه هایش این ادعا ها را مطرح می کند: ـ انقلاب اسلامی در این سی سال، به موفقیت دست پیدا نکرده و نتوانسته است که مدینه فاضلهای که وعدهاش را میداد بسازد. ـ مسئولین نظام و اطرافیان آنها، مقصر اصلی در عدم توفیق انقلاب اسلامی هستند. ـ مردم از اطراف نظام پراکنده شدهاند و خدا هم حکومت اسلامی را دوست ندارد! ـ ما دوستان خود را در جهان از دست دادهایم و خیلیها با ما دشمنند. کروبی در دیدار باخانواده نوری زاد به نظر میرسد چند نقد کلی بر محمد نوریزاد و نامههايش وارد است:
1)مشکل آقای نوریزاد، فقدان بصيرت است. بصيرت يعنی قدرت اولويتبندی امور و تشخيص اهم و مهم. در جای جای اين نامهها مسائلی مثل توقيف فلان روزنامه، اشتباهات فلان نماينده ولی فقيه در فلان شهر، عدم برگزاری مراسم یادبود دکتر شريعتی در جمهوری اسلامی، بالا بودن آمار اعتياد در کشور، نشستن آدمهای غيرکارشناس بر برخی از مناصب مهم، و … مطرح شده و با تکيه بر آنها، کليت حرکت حکيمانه و مقتدرانه نظام زير سؤال رفته است. ما به اين میگوييم: بیبصيرتی! بیبصيرتی که شاخ و دم ندارد. بیبصيرتی يعنی احساس حقارت در برابر مظاهر تمدن غرب و نديدن حضور الهامبخش فرهنگ انقلاب اسلامی در مقياس منطقهای و جهانی. بیبصيرتی يعنی نديدن حضور بیسابقه، مشتاقانه و دشمنشکنانه ملت در انتخابات گذشته و ادعای پوچ تنها ماندن نظام. بیبصيرتی يعنی نديدن توفيق دين در تحقق آزادی صحيح و توفيق در نفی نظری و عملی سفسطه جهانی جدايی دين از سياست. بیبصيرتی يعنی نديدن امتداد استکبار و کفر تاريخی که در کمين انقلاب اسلامی نشستهاند! بیبصيرتی يعنی نديدن دروغگويیهای سران فتنه و جرايم بزرگ آنها و توطئههای براندازانه مطبوعات وابسته، و در مقابل، بزرگ جلوه دادن مسائل جزئی. 2)برداشت غيرنظاممند از معارف دينی است. نوریزاد با ادبياتی که متأثر از ادبيات روشنفکران و سران فتنه است میگويد: «وقتی امام علی (ع)، مرگ را بر خود و یاران خود روا میداند آنگاه که خبر ربوده شدن یک خلخال از پای یک زن یهودی را میشنود، چگونه است که دوستان امروز ما، از شنیدن خبر کشته شدن مردم به دست عوامل حکومت، مرگ را از خدا تقاضا نمیکنند؟» فعلاً از اطلاق کلمه «مردم» (!؟) به گروهی اغتشاشگر و قانونگريز که بنا به اسناد و مدارک و اعترافات خودشان، جزو ستون پنجم دشمن بودهاند صرفنظر میکنيم. بحث اصلی که هر از چند گاهی در بيانيهها و مقالههای فتنهگران مشاهده میشود بحث کشیده شدن یک خلخال از پای یک زن یهودی و آرزوی مرگ از سوی اميرالمؤمنين (ع) نسبت به اين حادثه احتمالی است. به نظر میرسد يکی از آفات پژوهشهای دينی در جامعه ما که آثار خود را در سياست هم نشان میدهد نگاه غيرنظاممند است. نگاه غيرنظاممند به اين عرصه يعنی ملاحظه بخشی از آموزههای دينی و سيره معصومين (ع) و رها کردن بخشی ديگر. به عبارت ديگر، نگاه غيرنظاممند يعنی «نؤمن ببعض و نکفر ببعض»! تکيه بر ماجرای زن یهودی و استفاده از آن برای محکوم کردن رفتار حکومت اسلامی با دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی و منافقان و عوامل اغتشاشگر، مصداق بارز نگاه غيرنظاممند و تحریفآميز به آموزههای دينی و سيره معصومين (ع) میباشد. اينان اگر دقت کنند سخنان و رفتارهای بسياری در دين اسلام و سيره معصومين (ع) خواهند يافت که بر مقابله قاطع حاکم اسلامی با دشمنان دين خدا و منافقان و اغتشاشگران تأکيد میورزد؛ به عنوان مثال، اميرالمؤمنين (ع) در جنگ با اغشاشگران داخلی، در يک روز چند هزار نفر را به قتل میرساند و يا آن هفتصد یهودی که در جنگ با پيامبر اسلام (ص) دستگير شده و حاضر نشدند شرايط را بپذيرند را گردن زدند! و برخوردهایی از اين قبيل. منورالفکرها و آقای نوریزاد بايد بدانند که اساس حکومت اسلامی و هويت دينی و انقلابی در جهان امری نيست که بتوان با تسامح با آن برخورد کرد. اگر کسی يا کسانی بخواهند به توطئه بپردازند و در مقابل حاکم اسلامی دست به شمشير ببرند حکومت اسلامی چاره ای جز برخورد اسلامی، انقلابی، قانونی و قاطع با آنان را ندارد و اگر هم ريزشی اتفاق بيفتد موجب برکت خواهد بود و فضای خالی برای رويشهای نو در عرصههای ملی، منطقهای و جهانی پديد خواهد آمد. جريان آن زن یهودی هم هرگز بر ماجرای اين توطئهگران و اغتشاشگران صدق نمیکند که مدام از آن شاهد میآورند تا از حکومت بخواهند تا با معاندان و دسيسهچينان با مهربانی رفتار کند! اگر نگاه نظاممند به دين داشته باشيم و «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» نباشيم بايد از قاطعيت حکومت در مقابل دشمنان، و صيانت از آراء ملت، و مهربانیاش با آنان، که در رابطه صميمی مردم و مسئولان در انتخاباتها، سفرها و … نمایان است حمايت کنيم نه اين که به سرزنش آن بپردازيم! 3 )ـ نقد ديگر، تأثيرپذيری آقای نوریزاد از القائات روشنفکران و معاندان است به طوری که اين امر، ايشان را از کسوت يک منتقد مستقل و آزادانديش خارج میسازد. ايشان مکرراً مطالبی را به مسئولان گوشزد میکنند که پيش از ايشان بارها از زبان همان روشنفکران و معاندان بيان شده و به قلم درآمده است. در واقع، بيشتر مطالب نامههای ايشان چيز جديدی نيست و لازم نبود که اين همه زحمت به خود بدهند و قلمفرسايی کنند و خيال کنند که شاهکار کردهاند! در ثانی، سرگشاده نوشتن اينگونه نامهها به معنای تکيه بر مواضع آن روشنفکران و معاندان، و همراهی با آنان برای فشار بر نظام است نه خيرخواهی حقيقی. انقلابيون ما سادهلوح نيستند که تمسخر حکومت اسلامی، قضاوتهای غيرمنصفانه، ذهنخوانیهای غلط، تهمت قتل و جنايت به نظام و دروغگويیهای ديگر، اتهام قدرتطلبی به ارکان نظام، و خلاصه، خوشحال کردن دل توطئهگران را به حساب خيرخواهی بگذارند! آن چه از از مقايسه بخشهای اهم و مهم نامهها آشکار میشود، کجروی فکری، بیبصيرتی و اسلامناشناسی و کينهتوزی آقای نوریزاد را میرساند که با چاشنی ابراز محبت و نرمش همراه شده است. این درحالی است که : چرخشهای 180 درجهای نوریزاد به یک سال اخیر محدود نمیشود. به بخشی از نامه وی به آیت الله مصباح یزدی در سال ۷۹ که در روزنامه کیهان نوشته شده است، توجه کنید: «با تو هستم: ای چراغ راه خوبی ها، ای مصباح! تو هم در شهادت مستغرقی. اگر شهید به یک تیر و ترکش به مقام شهود و شهادت می رسد، تو هر روز و هر ساعت به تیری و ترکش از خدا بی خبران و معاندان و فتنه گران و جاسوسان شهید می شوی. ما اشتعال تو را می بینیم. کسی که چشم هدایت به تو دارد، راه را گم نمی کند و در هزار توی نسبت ها زمین گیر نمی شود. هر چه نسبت شما با خوبی ها و درخشندگی ها و اصالت ها و بایستگی ها بیشتر است، نسبت آنانی که به صورت شما تیغ می کشند، رو به قهقراست. حضور شما برای آنها تنگی نفس می آورد. آنها، به همه یا هیچ معتقدند. همین امروز، روزنامهی رسالت، شکوه کرده بود که فلان حزب، در تصاحب کرسی های مجلس، جناحی عمل کرده است و به چند صدایی مدعای خود اعتنایی نکرده است. باید گفت برادران، شما از پوشال آیا می توانید ارادهی استقامت کنید؟ و یا مگر از یک عنصر فریب کار، میشود انتظار صدق و درستی داشت؟ که اگر بله، خود این اراده و انتظار بر باد است. راز این همه هجمه به شما در چیست؟ آیا زبانم لال از این که می بینند شما با اجانب در ارتباطید، در خود می گدازند؟ یا از این که بساط اقتصاد کشور را به پیسی و دریوزگی در انداخته اید؟ یا جمعیت جوان کشور را در بطالت متوقف کرده اید؟ یا نیک براون جاسوس را به سفیر کبیری آورده اید؟ یا وضعیت صنعت و کشاورزی کشور را به فلاکت انداخته اید؟ یا مواد مخدر را مثل نقل و نبات در دسترس خاص و عام گذارده اید؟ یا در مجامع بین المللی از لباس خود تخلیه شده اید؟ یا مخاطب صریح جاسوس ها شده اید؟ یا ادارهی کشور را به امان خدا وا نهاده اید؟ یا سنگ آزادی به سینه کوفته اید و دهان مخالفان دوخته اید؟ یا معیشت مردمان را به خون جگرشان آمیخته اید؟ یا شکاف هولناک طبقاتی را باعث شده اید؟ یا از مجامع وابسته و غیر وابسته به دولت های استکباری چراغ سبز دیده اید؟ راستی چرا با شما مخالفند؟ چرا چشم دیدن شما و گوش شنیدن استدلال های محکم شما را ندارند؟ بگویم علت همهی این مخالفت ها، تنهاد در این است که شما در جانبداری از اصالت ناب شیعه پرچم ولایت برداشته اید. آری عزیز ما، گناه شما، همچون اسلاف شما، در همین است. شما اگر زبانم لال مثل آن روحانی نمای کنفرانس برلین، زیستی مواج و شکل پذیر داشتید، حالا چشم و چراغ آنها بودید و حجم روزنامه هایشان را از مراتب علم و فهم و هوشمندی و فرزانگی و آینده نگری خود پر کرده بودند. آنها به همان نسبتی که به غرب دل داده اند، از شما و امثال شما دل بریده اند. شما و امثال شما، مانع گسترش و ظهور این نسبت وابستهاید. حزب توده، در تمامی سالهای عمر بعد از انقلاب خود نسبت خود را با شوروی سابق انکار می کرد و بر سر این انکار، جدل نیز می کرد. بعدها که جاسوسی این حزب آشکار شد، نسبت ها از مدار خدمت، به ورطهی خیانت منتقل شد. همان گونه که عین همین نسبت، امروزه در بارهی نهضت آزادی صدق می کند. یعنی نسبت نهضت آزادی با امریکا، همان نسبت حزب توده است به شوروی سابق. منتها شکیلتر و تر و تمیزتر و متناسب با مذاق موازین کارسازی شدهی بین المللی. عمده زخم هایی که این روزها به تن شما می نشیند، از همین ناحیه است. دقیقا به یاد دارم در مصاحبهی کیانوری، رهبر حزب توده با شهید بهشتی، کیانوری با سماجت و وقاحت تمام، از شأن خدوم حزب توده سخن گفت و اطلاق خیانت را از جانب شهید بهشتی رد کرد و رجوع به مجامع حقوق بشری را تهدید کرد. چند سال بعد، آن گاه که شهید بهشتی به راه خود رفت و کیانوری نیز به راه خود و دست های آلوده و مزدور کیانوری و حزب توده برملا شد، همین فیلم را مجدداً از تلویزیون خودمان پخش کردند. کیانوری با استدلال و استحکام، نسبت حزب توده را با شوروی رد می کرد و بر اصلاح طلبی و توسعه و جامعهی مدنی پا می فشرد. حالا نیز همان روند ادامه دارد. کار درست و به ظاهر مستحکم! نفوذی های نهضت آزادی در دولت، بستر فحاشی را به اسم روزنامه و نشریه فراهم کردند و دلارهای آمریکا و نقشه ها و طرح های سیا در برپایی قتل های زنجیره ای و فضاحت کوی دانشگاه،خوراک و جاهت و مطرح شدن برایشان آورد…» میتوان گفت که محمد نوریزاد کسی است که از “عدم تعادل” رنج میبرد. نه به آن دوران که در جلسات عمومی، رهبری نظام را “سیدی و مولای” خطاب میکرد و نه به اکنون که خود را بالاتر و فهیمتر از همه می داند. البته وی به خیال خود میخواهد این عدم تعادل را به حساب فراجناحی و منطقی بودن خود بگذارد اما غافل از آنکه این ترفندها هم هرگز نمیتواند و نتوانسته که بر عدم تعادل فکری و روحی او سرپوش بگذارد. نوریزاد گرفتار جریان فتنه قبل و پس از انتخابات شد و فتنهزده شد و نامههایش هم تاریک و فتنهزده است. این نامهها به شکلی متفاوت، امتداد همان خط توهم سران فتنه از موسوی تا خاتمی است که سطحینگریها، تهمتها و دروغها و خیانت ها را با ادعای خیرخواهی بیان می کند. بنابر این گزارش یکی از نزدیکان نوری زاد نیز از سالهای دور مصاحبت با وی می گوید. در قسمتی از این نامه به محمد نوری زاد امده است : …دفتر وجود خویشتن خویش را یکبار بخوبی و بدون تعصب تماشا کن. فرض کن روز حساب تو آغاز شده است و داری حساب پس میدهی در درگاه خداوند ، و راه برگشت هم نداری و کارنامه همه عمرت را به دستت (نمیدانم دست راستت یا دست چپت) داده اند و می گویند محمد فرزند علی اصغر بخوان کتاب اعمال خویش را . مگر حدیث نداریم ” المؤمن مرأت المؤمن ” مومن آینه مومن است. سعی میکنم آینه صادقی باشم و از شما هم استدعا دارم حتی برای دقایقی با خویشتن خویش صادق باش و از این دنیای پر آشوب و آشفته ات بیرون آی و خود را در آیینه دوستت که بخش کوچکی از دفتر رفتار خویش است مرور کن. من از دوران کودکی که در روستای فلان شهریار ،دبستان و دبیرستان و چرایی عدم تحصیل دانشگاهت عبور می کنم. وقتی کارمند جهاد سازندگی شدی و با شعارهای بزرگ و ارزشمند عازم میناب و بشاگرد شدی، یادت هست؟ راستی یادت هست وقتی برای دور دوم مجلس شورای اسلامی کاندیدای نمایندگی از میناب شدی چه شعارهای انقلابی ای میدادی؟ یادت هست رقیبت چگونه آبرویت را برد ؟ فکر کردی چقدر گفته های آن رقیب بی انصاف درست و چقدر نادرست بود ؟ راستی چه روزهای سختی بود آن روز، به حدی سخت بود که همه شعار های خدمت به مردم محروم بشاگرد به فراموشی سپرده شد و آنچنان با شتاب زدگی منطقه محروم میناب و بشاگرد را ترک کردی که انگار سرزمینی به نام بشاگرد وجود نداشت و آقای….. با راست و دروغ هایی که به هم بافت، شما را برای ورود به قدرت سیاسی با تلخ کامی فراوان ناکام گذاشت. و محمد ما فعالیت خویش را با سر خوردگی چند ساله در جهاد ادامه داد. جناب آقای نوری زاد ظهور و بروز شما در دهه هفتاد ضمن اینکه کارمند (غیر حضوری!!) جهاد بودی بخشی در خدمت کیسه خودت ( مستند و یا داستانی تلویزیونی را با قیمت های بسیار گزاف به صدا و سیما می فروختی، به این موضوع که درآمد های سرشاری که به دست می آوردی را خرج و هزینه چه مسائلی کردی ورود نمی کنیم چون کاملا به اسرار و احوال خانوادگی شما ارتباط دارد و من قصد پرده دری و افشاگری ندارم) و بخشی هم در قالب مقالاتی بود که در روزنامه کیهان چاپ می شد. راستی یادت هست در مقاله هایت و در سریال تله تئاتر “پروانه ها مینویسند” چگونه بر صفوف دوم خردادی ها یا به قول خودتان (اردوی نفاق) می تاختی و یادت هست با دیالوگ های هنرمندانه جریان اصلاح طلب را با طلحه ، زبیر و ابوموسی اشعری مطابقت میدادی و نهایتا آن ها را از مصادیق حقیقی مارقین، ناکثین و قاسطین می دانستی؟ یادت هست در سالگرد شهادت آقا مرتضی بر سر مزارش چه مقاله آتشینی قرائت کردی و برخی از سران دوم خردادی را با ذکر نام و نشان مورد بمباران شدید واژگان خود قرار دادی و در بخشی از مقاله یادم هست برخی از اصولگرایان سنتی را اینگونه خطاب کردی: اگر کسی زیارت عاشورا بخواند و در جمله السلام علیک یا اباعبدالله مخاطبش حضرت امام آیت الله خامنه ای نباشد، لقلقه زبانی بیش نگفته است ! بیا و مردانگی کن و غیرت و شرافت به خرج بده و بقول خودت نهضت توبه را آغاز کن. گفتنی است:داستان امثال محمد نوری زاد و تندروی های آنها چه از یک طرف و چه از طرف دیگر داستانی تکراری در تاریخ است و نفاق و از راه برگشتنها به هزار و یک توجیه برای آنها چیز تازه ای نیست برای تاریخ.اما قطعا نکته ای که حائر اهمیت میباشد این است که باید از این رفتارها و شخصیت ها درس عبرت ها گرفت که فردا روزی باز شاهد نباشیم فردی منافقانه این سو و آن سو رفت و هر چه خواست گفت و نوشت آخر هم بگوبد من تازه حقیقت را یافته ام.
تحلیلی بر نامه های محمد نوری زاد به رهبر معظم انقلاب
او به سیاق همهی روشنفکران منفینگر، مدعی میشود که میراث انقلاب و نظام اسلامی چیزی جز فقر، ویرانی، یأس و سرخوردگی نبوده است. در آخرین مکتوبش مینویسد: «همهی ما به چشم خود دیده و میبینیم در جهان فهم، نام جمهوریاسلامیایران جزو تحقیرشدگان و فرودستان رقم خورده است.»
سرگذشت تاریخ انقلاب اسلامی حکایتهای بسیاری را به ثبت رسانده که از آن جمله افراد و عناصری هستند که به دلایلی نظیر، جاهطلبی شخصی، فقدان بینش معرفتی و یا اغوا و تحریک جریانهای سیاسی، اردوی نظام جمهوری اسلامی را ترک کرده و در جرگهی حامیان یا همراهان کاروان اپوزیسیون قرار گرفتهاند. حکایت این جدایی از نظام و پیوستن به اردوگاه اپوزیسیون بعد از وقایع فتنهی ۸۸، بیش از هر دورهی دیگر تکرار شد. چرا که وقایع این دو سال به بزرگترین آزمون سیاسی برای یاران انقلاب بدل گشت و رهبر حکیم انقلاب به درستی از این وقایع به عنوان امتحان سخت خواص تعبیر نمودند. چه بسیار چهرههایی که تحت تأثیر گزارشها و فضاسازیهای دروغین رسانهها، عنان اختیار از کف داده و نظام اسلامی را با اتهامهای کذب تقلب و تضییع حق، روبهرو ساختند.
در این فهرست، «محمد نوریزاد» مثالی بارز از بریدگان سیاسی و رسانهای به حساب میآید. فردی که به مدت چند سال دوربین و قلم خویش را برای چالش با جریانهای تجدید نظر طلب در جبههی اصلاحطلبان و کارگزاران به کار بسته بود، اکنون عضو اصلی باشگاه این دو جریان شده است. وی در مقام مدعی، نامههایی را به اصطلاح با لعاب تظلم خواهی به مسؤولان بلند پایهی نظام ارسال می نماید.
در تجربهی دو سالهی مواجههی اصحاب فتنه با نظام جمهوری اسلامی، نوریزاد نقش یک مهاجم بیپروا را ایفا کرده که بدگویی و افتراهایش برضد نظام تحت عنوان «عضو بریدهی جریان اصولگرا»، بیشترین خوراک تبلیغی را برای رسانههای اپوزیسیون فراهم کرده است. به همین دلیل مکاتبات او با ابعادی وسیع از سوی تمامی سایتها و پایگاههای اپوزیسیون از چپگرایان «راه توده» تا «بی.بی.سی» و «رادیو فردا» پوشش داده شده است. در حالی که نوریزاد ابتدا در چهرهی یک «منتقد درون نظام» حرکت خویش را آغاز کرد و مدعی وفاداری به میراث امام و انقلاب اسلامی شد اما به مرور زمان وی گوی سبقت را از تمامی جریانهای برانداز و ساختار شکن ربود به گونهای که هر نامهی جدیدی که به امضای این عضو جدید اپوزیسیون در فضای سایبر منتشر میشود، ابعادی تازه از اهداف و مأموریتهای وی در ستیز با ارکان نظام را روشن میسازد.
جامعهی ایران و دنیای خودساخته و تیرهی نوریزاد
یادداشتهای نوریزاد مانند سایر سیاه مشقهای اپوزیسیون، یک ویژگی بارز دارد و آن ترسیم چهرهای سیاه از جامعهی ایران و فردی ناامید و سردرگم از شهروند ایرانی است. این ویژگی اگر با تأمل در نوشتههای وی بررسی شود، روشن خواهد شد که نوشتههای شعر گونهی او حاوی هیچ خبر یا نوآوری تازهای نیست که به عنوان مثال نویسنده در تحلیل فضای سیاسی کشور به کشف زوایای جدید نایل آمده باشد. ساختن سیمایی مغشوش و نفرت انگیز از جامعهی ایران، هنر شناخته شدهی همهی بازیگران اپوزیسیون در سه دههی گذشته بوده است زیرا برای یک عنصری که سودای براندازی و تغییر نظام را دارد اولین و مهمترین ابزار، شوراندن افکار عمومی برضد نظام است و سادهترین لوازم و چاشنی برانگیختن اذهان و تحریک احساسات این است که تصویری رو به فاجعه و رو به فروپاشی از نظام مستقر، ساخته و پرداخته شود. ترجیع همهی نوشتههای نوریزاد را این تصویر سیاه تشکیل میدهد.
او درست به سیاق همهی روشنفکران منفی نگر و تاریک بین، مدعی میشود که میراث انقلاب و نظام اسلامی چیزی جز فقر، ویرانی، یأس و سرخوردگی نبوده است. در این گونه نوشتههای احساسی و تهی از منطق و محاسبه، نویسنده حتی از نگاه تک بعدی نیز فراتر نمیرود و همه چیز و همه جا را سیاه و رو به اضمحلال میبیند. در آخرین مکتوب نوریزاد این نگاه به روشنی هویدا است، آن جا که او مدعی میشود: «جامعهی دریده و از هم گسستهی امروز ما، آیا همان است که آرزویش را میداشتهاید؟ جامعهای که طوفان درونش در زنجیر است و ما هر روز به پای این سرزمینِ سر خورده اما طوفانی، زنجیر تازه میبندیم؟!»
بسیاری از منتقدان نوشتههای نوریزاد گفتهاند اگر نام و امضای وی را از پای این نوشتهها بردارید هیچ تفاوتی با آثار قلمی سران اپوزیسیون ندارد. این دست نوشتهها به «واگویههای محافل روشنفکری ضد انقلاب» شهرت دارند که در آن نویسنده با بهره گرفتن از ذوق ادبی خویش و نیز زبان استعاره و تشبیه، همهی امور و شؤون اجتماعی را در معرض فساد و تباهی نشان میدهد.
به همین دلیل بسیاری از منتقدان نوشتههای نوریزاد گفتهاند اگر نام و امضای وی را از پای این نوشتهها بردارید هیچ تفاوتی با آثار قلمی سران اپوزیسیون ندارد. این دست نوشتهها به «واگویههای محافل روشنفکری ضد انقلاب» شهرت دارند که در آن نویسنده با بهره گرفتن از ذوق ادبی خویش و نیز زبان استعاره و تشبیه، همهی امور و شؤون اجتماعی را در معرض فساد و تباهی نشان میدهد. به این عبارات نامهی اخیر او اندکی تأمل کنید: «ما به امید رسیدن به وعدهها و آرزوهای انقلاب، مردم خود را زدهایم و کشتهایم و غارتشان کردهایم و به تلخترین وجه ممکن، آنان را به آوارگی در سایر کشورها ناچار ساختهایم یا آن که مدعی میشود: «در سخنان این روزهای خود، هر چه بر امید و پیشرفت و شکوفایی و دستیابی به بند بندِ سندِ سستِ «چشم انداز» اصرار ورزیم، بذر سخن در باد افشاندهایم. چرا که همهی ما به چشم خود دیده و میبینیم در جهان فهم، نام جمهوری اسلامی ایران جزو تحقیرشدگان و فرودستان رقم خورده است و کسی ما را به بازی نمیگیرد و به دوستی نمیپسندد. انقلاب ما بسیار زود پیر شد و قامتش خمید. در این پیرِ فرسوده، هیچ نشاطی و امیدِ نشاطی نیست.»
ریل حرکت قلم نوریزاد همان ریل روشنفکران دو آتشه است که سالها در مراکزی مثل کانون نویسندگان یا انجمنهای قلم و … گردهم میآمدند. به همین دلیل سیاه مشقهای اخیر نوریزاد پیش از آن که به نگاه دوستان دیروز و منتقدان امروز وی برسد ابتدا در زورق تمجید و تحسین اعضای این کانونها آراسته میشود. این محافل در مواجهه با جمهوری اسلامی از ابتدا تابع یک قانونمندی مشخص حرکت کرده اند. چارچوب حرکت آنها به گونه ایست که منطق نفی رادیکالی را در مواجههی سیاسی با یک سیستم بر میگزینند و نمیتوانند به هنگام ایراد خطابه یا درج مقاله برضد آن مجموعه جز مخالفت چیز دیگری بر زبان آورند. هر نوع نگرش تازه که در آن جنبهای از وجوه مثبت یک نظام سیاسی بیان شود به شدت تقبیح و طرد میشود. ادبیات، شعر، هنر، دوربین، قلم و … همه و همه در یک جهت و آن جهت نفی یک نظام و بدنام کردن آن در نگاه جهانی حرکت میکنند و در این ارکست اپوزیسیونی چنان که کسی سازی ناهمگون بنوازد بلافاصله حکم به اخراج او صادر میشود.
بنیان های سست یک مبارزه جویی
از مجموعه یادداشتهای نوریزاد بر میآید که وی در دنیای خیال خویش جایگاه حقیقت گویان را ترسیم کرده است. او مدعی داشتن علم و آگاهی نسبت به تمامی اسرار و رموز نظام سیاسی است و با این تصور قلم را بیمحابا بر سینهی کاغذ میتازاند که نقش قهرمان افشاگری را در نگاه مخاطبانش دارد. جامعهی ایرانی از این دست در تاریخ معاصر نمونههای فراوان به خاطر سپرده است، دست کم اصحاب رسانه در ابتدای دههی ۸۰ مشابه این نقش را در نامهها و جنجال آفرینیهای «اکبر گنجی» تجربه کردهاند. او نیز همچون نوریزاد در نقش مدعی قهرمان افشاگری پا به صحنه گذاشت و تمامی تلاش خویش را صرف ساختن چهرهای دیوآسا از نظام جمهوری اسلامی نمود.
عجیب است تمامی کسانی که از راه جنجال و سیاهنمایی میخواهند توجه افکار عمومی را به خود جلب کنند، سرنوشتی مشابه مییابند؛ آنها برای چند صباح در کانون توجه محافل خبری به ویژه دوربین رسانههای آن سوی مرز قرار میگیرند اما اندکی بعد با همان شتاب که شهرهی محافل سیاسی شده بودند رو به افول میگذارند. صاحب نظران علم سیاست برای سنجش ارزش گفتهها و نوشتههای افراد جنجال ساز، پارهای معیارهای روشنگرانه ارایه کردهاند. با این معیارها به راحتی میتوان سستی پایههای سخن مدعیان افشاگری را هویدا ساخت. از جمله این ملاکها «ادبیات» فرد مدعی مبارزه با سیستم سیاسی است:یابند؛ آنها برای چند صباح در کانون توجه محافل خبری به ویژه دوربین رسانههای آن سوی مرز قرار میگیرند اما اندکی بعد با همان شتاب که شهرهی محافل سیاسی شده بودند رو به افول میگذارند. صاحب نظران علم سیاست برای سنجش ارزش گفتهها و نوشتههای افراد جنجال ساز، پارهای معیارهای روشنگرانه ارایه کردهاند. با این معیارها به راحتی میتوان سستی پایههای سخن مدعیان افشاگری را هویدا ساخت. از جمله این ملاکها «ادبیات» فرد مدعی مبارزه با سیستم سیاسی است:
۱- بزرگترین نشانه بر بیمنطق بودن گفتارهای مدعیان افشاگری، لحن و سیاق تهی از ادب، اخلاق و غلطیدن قلم آنها به وادی اتهام زنی و دشنام گویی است. نوشتههای اکنون نوریزاد از جادهی اخلاق، اعتدال و انصاف فراتر رفته و سر از بیانیههای سیاسی میلیشیاها و جریانهای زیرزمینی در میآورد. واژگان و مفاهیم همگی به پرخاش، عصبانیت و تندخویی آغشتهاند و کلمات بوی انتقام و نفرت میدهد. نویسنده در این یادداشتها در جایگاهی نشسته که همهی نهادها، ارکان و صنفها را به غوطهور شدن در فساد چرب و شیرین قدرت متهم میکند و جامهای از قداست و پاکدامنی به تن خویش و افراد انگشت شماری از مرشدانش میپوشاند. او در مقام قاضی القضاتی مینشیند که بدون هرگونه ادله و براهین مشخص به دلخواه تمامی افراد حقیقی و حقوقی که اندیشهای متفاوت با وی دارند را محکوم و منکوب میکند. دهد. نویسنده در این یادداشتها در جایگاهی نشسته که همهی نهادها، ارکان و صنفها را به غوطهور شدن در فساد چرب و شیرین قدرت متهم میکند و جامهای از قداست و پاکدامنی به تن خویش و افراد انگشت شماری از مرشدانش میپوشاند. او در مقام قاضی القضاتی مینشیند که بدون هرگونه ادله و براهین مشخص به دلخواه تمامی افراد حقیقی و حقوقی که اندیشهای متفاوت با وی دارند را محکوم و منکوب میکند.
۲- نوریزاد نیز همانند بسیاری از مدعیان افشاگری بر خود نام منتقد مشفق مینهد که فقط در سودای ترمیم و سامان امور است اما لحن و ادبیات نوشتههای او هیچ بهرهای از نقد و نقادی ندارد. صدر و ذیل نامههای او سرشار از تهاجم بیحد و حصر به تمامی نیروهای درون نظام است. به این دلیل انسان در حیرت میماند که این محاکمهی غیابی و صدور اشد مجازات برای گروهها و نخبگان نظام و جامعه چه تناسبی با اصلاحگری و نقادی دارد. نویسنده چگونه نوشتههای خویش را به نام یک عنصر مذهبی به رشتهی تحریر در میآورد در حالی که تمامی مذاهب، تابعان خویش را از افتراگویی، پرخاشگری و اتهام زنی برحذر داشتهاند.
۳- نامههای نوریزاد رجوع و تقلیدی از سبک کار کسانی است که برای به کرسی نشاندن حرفهای خویش ابایی از این نداشتند که تودهی مردم را به حماقت و ساده لوحی متهم سازند و یا نمایندگان و برگزیدگان مردم در نهادهایی مثل پارلمان را با اتهامها و انگهای گزنده لعن کنند. این اتفاق در نوشتهی اخیر نوریزاد تمام و کمال رخ داده است. آن جا که وی بعد از خواندن مرثیهی مرگ جامعهی ایرانی و اطلاق وصف گمراهی و سردرگمی به آنها به تسویه حساب با نمایندگان مردم در مجلس میپردازد و از بدترین دشنامها برای لجن مال کردن افرادی که با رأی مردم در خانهی ملت نشستهاند، دریغ نمینماید. «نمایندگان مجلس را که جلیقهای از خفتِ ترس به تن کردهاند و مثل آدمهای منگ، ذلیلانه داستان حق مردم را و سوگندِ صیانت از حق مردم را دمِ دهانهی کوزهی نمایندگی خود نجوا میکنند و ذلیلانهتر، سخن از فتنه و دخالت بیگانگان در فجایعِ جاریِ جامعه میگویند.»ی مردم را به حماقت و ساده لوحی متهم سازند و یا نمایندگان و برگزیدگان مردم در نهادهایی مثل پارلمان را با اتهامها و انگهای گزنده لعن کنند. این اتفاق در نوشتهی اخیر نوریزاد تمام و کمال رخ داده است. آن جا که وی بعد از خواندن مرثیهی مرگ جامعهی ایرانی و اطلاق وصف گمراهی و سردرگمی به آنها به تسویه حساب با نمایندگان مردم در مجلس میپردازد و از بدترین دشنامها برای لجن مال کردن افرادی که با رأی مردم در خانهی ملت نشستهاند، دریغ نمینماید. «نمایندگان مجلس را که جلیقهای از خفتِ ترس به تن کردهاند و مثل آدمهای منگ، ذلیلانه داستان حق مردم را و سوگندِ صیانت از حق مردم را دمِ دهانهی کوزهی نمایندگی خود نجوا میکنند و ذلیلانهتر، سخن از فتنه و دخالت بیگانگان در فجایعِ جاریِ جامعه میگویند.»
۴- در مسیری که نوریزاد بر گزیده است، به همان اندازه که همراهان و دوستداران نظام و انقلاب با شدیدترین واژگان تخریب میشوند در مقابل نیروهای حاضر در اردوی مخالف نظام از طیفها و جناحهای مختلف با همهی سوابق سویی که دارند به چشم به هم زدنی تطهیر و تبرئه میشوند. از این قبیل است که او همهی دانستههای خویش و حافظهی تاریخی مردم دربارهی عملکرد سران فتنه را به راحتی کنار میگذارد و از افرادی که به طور مستقیم به معارضه با رهبر معظم انقلاب برخاستند، چهرهی افرادی مشفق نظام را میسازد. طنز جالب این ماجرا دفاع نوریزاد به عنوان یک مستندساز از چهرههایی مثل «جعفر پناهی» نمایندهی گروه سینماگرانی است که وی بیشترین آگاهی را از گرایش تخریبی آنها در عرصهی هنر دارد و بیشترین نقد را در زمینهی الگوی لیبرالی سینمای آنها نوشته بود.
نگاههای نوریزاد در بخشی که موقعیت ایران را توصیف میکند به یک طنز شبیه است. این سؤال ساده را در ذهن هر مخاطبی بر میانگیزد که به راستی اگر جمهوری اسلامی این اندازه ضعیف شده است پس این همه اسباب تهدید و لشکرکشی برضد ایران در صحنههای جهانی چیست؟
۵- نگاههای نوریزاد در بخشی که موقعیت ایران را توصیف میکند به یک طنز شبیه است. این سؤال ساده را در ذهن هر مخاطبی بر میانگیزد که به راستی اگر جمهوری اسلامی این اندازه ضعیف شده است پس این همه اسباب تهدید و لشکرکشی برضد ایران در صحنههای جهانی چیست؟ یا آن که این همهی گزارشهای نگران کنندهای که محافل مورد قبول نوریزاد از پیشرفت ایران در عرصههای پیچیدهی فنآوری هستهای و تکنولوژیک ارایه میکنند پس چیست؟ انگیزد که به راستی اگر جمهوری اسلامی این اندازه ضعیف شده است پس این همه اسباب تهدید و لشکرکشی برضد ایران در صحنههای جهانی چیست؟ یا آن که این همهی گزارشهای نگران کنندهای که محافل مورد قبول نوریزاد از پیشرفت ایران در عرصههای پیچیدهی فنآوری هستهای و تکنولوژیک ارایه میکنند پس چیست؟ های جهانی چیست؟ یا آن که این همهی گزارشهای نگران کنندهای که محافل مورد قبول نوریزاد از پیشرفت ایران در عرصههای پیچیدهی فنآوری هستهای و تکنولوژیک ارایه میکنند پس چیست؟ ی فنآوری هستهای و تکنولوژیک ارایه میکنند پس چیست؟
سپاه ستیزی و تلاش برای شکاف میان سطوح رهبری و یاران انقلاب
نوریزاد در حال و هوای انتخابات ۸۸ به سر میبرد و نوشتههای او همگی رنگی از کشمکشهای بهار و تابستان آن سال دارد. مأموریت اصلی نوریزاد در این نوشتهها، در سه محور دنبال میشود.
محور اول، ساختن چهرهی یک قهرمان از تمامی متهمان سیاسی است، به گونهای که شناسنامهای جدید برای اصحاب فتنه صادر کند که در این شناسنامه او تمامی کسانی را که به جرم آشکار تلاش برای براندازی و زیر پاگذاشتن قانون و ایجاد اغتشاش در دادگاه محکوم شدهاند، نیروهای دلسوز و هوادار انقلاب میخواند بی آن که به این تناقض واضح پاسخ دهد که چه نسبتی میان یک نیروی دلسوز نظام با قانون شکنی و اغتشاش آفرینی وجود دارد. نامههای سریالی نوریزاد حاوی اسامی تمامی افرادی است که با چتر سازمانهای حقوق بشری تلاش دارند از حصار قهر و نفرت نظام و مردم آزاد شوند.اند، نیروهای دلسوز و هوادار انقلاب میخواند بی آن که به این تناقض واضح پاسخ دهد که چه نسبتی میان یک نیروی دلسوز نظام با قانون شکنی و اغتشاش آفرینی وجود دارد. نامههای سریالی نوریزاد حاوی اسامی تمامی افرادی است که با چتر سازمانهای حقوق بشری تلاش دارند از حصار قهر و نفرت نظام و مردم آزاد شوند.
دومین محور در حرکت نوریزاد، تسویه حساب با تمامی نیروهایی است که سد راه حرکت جریان فتنه در دو سال اخیر به ویژه در وقایع خرداد ۸۸، شدهاند. او در همین راستا نوک پیکان حملههای خویش را به پاسداران انقلاب نشانه میرود. سپاه ستیزی و سپاه هراسی به عنوان یک خط روشن در نوشتههای وی دنبال میشود. او تلاش دارد از همهی نیروهای مخلصی که جان و آبروی خویش را در مقابله با جریان فتنه به میدان آوردند به روش رسانههایی مثل «بی.بی.سی» و «رادیو فردا» افرادی جاه طلب و ماجراجو بسازد.
بالاخره آخرین محور ثابت در نامههایی که نوریزاد منتشر کرده، تلاش برای ایجاد شکاف میان نهاد ولایت فقیه با نهادهای مهمی مثل اطلاعات و قوهی قضاییه است. او با آن که به شجاعت و قاطعیت رهبری اقرار میکند اما در عین حال تلاش دارد تا رهبر حکیم انقلاب از این صلابت خویش به جای سد کردن راه اصحاب فتنه در مسیر توبیخ عوامل قضایی و اطلاعاتی بهره گیرد. دست بر قضا نوریزاد و دیگر همقطارانش در مواردی مدیریت عالی نظام را به مماشات متهم میکنند که بیشترین صلابت را نشان دادهاند. مصداق بارز این رفتار ورود تمام عیار رهبر حکیم انقلاب به پروندهی اختلاس اخیر است.(*)قطارانش در مواردی مدیریت عالی نظام را به مماشات متهم میکنند که بیشترین صلابت را نشان دادهاند. مصداق بارز این رفتار ورود تمام عیار رهبر حکیم انقلاب به پروندهی اختلاس اخیر است.(*)
* محمدمهدی تقوی؛ کارشناس مسایل سیاسی
محمد نوری زاد را اگر نگویم همه بی شک بسیاری امروز دیگر میشناسند ، در انتخابات ریاست جمهوری او در صف هنرمندان و روزنامه نگاران و فیلمسازان حامی مهندس موسوی بود، در پس از آن انتخابات و سرکوب و خونریزی های حکومت او هم میتوانست مثل خیلیهای دیگر نان را به نرخ روز بخورد و مثل «مجید مجیدی» گردش به رهبری نماید و رنگ عوض کند! اما همچنان بر عهد خود با موسوی و ملت پابرجا ماند و به زندان رفت، شکنجه شد و طعم عدالت خامنه ای را چشید و یک تنه نهضتی را برپا کرد که قابل ستایش و تقدیر است، او در نامه های سرگشاده و سلسله وار خود به علی خامنه ای پرده از چهره واقعی این نظام جعل و سرکوب برداشت، زندان و تحقیر و شکنجه نیز نتوانسته است او را به سکوت وادارد.
نوری زاد از نسل مردان دردی است که سهم عمده ای بر گردن هنر متعهد این مرز و بوم دارد، او از نسل «سید مرتضی آوینی» ها و «امیر اسکندر یکه تاز» هاست آنهایی که نه اهل مماشات بودند و نه اهل دروغ و ریا، بازمانده از یاران گلگون کفن خویش که صراحت و روراستی عمدهترین وجه شناسنامهشان است.
نوری زاد را شاید بسیاری با یادداشتهای «شنبهها و نکتهها» که در روزنامه کیهان منتشر میشد نیز میشناختند، یادداشتهایی که جالب است از سوی مخالفانش امروز به عنوان «مدرک جرم» از آنها یاد میشود، اتفاقاً آن یادداشتها با چیزهایی که امروز نیز نوری زاد میگوید فرق آنچنانی ندارد، نوری زاد از همان ابتدا حامی «اسلام مستضعفین و پابرهنگان و درد کشیدهها» بوده است، او نه سرنگون طلب است و نه جنگ طلب او حتی در نامه های سرگشاده خود به رهبری نیز این روزها همچنان در پی پالایش این انقلابی است که برای حفظ آن دوستان بی شماری را در سالهای جنگ از دست داده است.
همین آقای خامنه ای که این روزها مخاطب اصلی محمد نوری زاد است در ۶تیرماه ۱۳۷۹به آیت الله مصباح یزدی گفته بود که مقاله محمد نوری زاد را در روزنامه کیهان حتماً بخواند، که “یک مقاله زیبا خطاب به شما نوشته… درست همان چیزی که آدم در دلش هست، همان را درباره شما مطرح کرده. حتماً بگیرید و بخوانید. این یک روشنفکر مسلمان است”. (گفتمان مصباح، ص ۹۱۹) حالا همین روشنفکر مسلمان وقتی زبان به شکوه می گشاید وقتی پرده ها را می اندازد و چهره لخت و عور جامعه و قدرات را به خامنه ای در نامه هایش بیان می کند ، حریم خانه اش درنوردیده می شود ، زن و بچه اش هم امان ندارند و خودش نیز باید زندان برود شکنجه بشود و پس از آزادی نیز لحظه ای امنیت و آرامش نداشته باشد وتهدید بشود که :«پودرت می کنیم و آبرویت را می بریم » بله این عدل وعدالت آقایان است !
خاطره ای از محمد نوری زاد دارم که شاید با گفتنش شخصیت او را بیشتر بشناسید :در اوائل ریاست علی لاریجانی بر صدا و سیما بود که وی بسیاری از کارگردانان و مستند سازان و مدیران گروههای صدا و سیما را دعوت نموده بود برای آشنایی و شنیدن صحبتهایشان،بعد از صحبتهای چند کارگردان مثل حسن فتحی و داوود میر باقری و تعدادی دیگر که درحال ساخت مجموعه های انقلابی و مذهبی بودند و همه درخواست بودجه های کلان میلیونی داشتند نوبت محمد نوری زاد شد، ایشان برخلاف دیگران که همه تملق و تعریف و تمجید شاه بیت صحبتهایشان بود از لزوم کار واقعی و فرهنگی گفت و سئوال کرد مثلاً با سریال امام علی که در حال پخش بود و مختار نامه که در دست ساخت بود آیا واقعاً ما میتوانیم در میان نسل جوان مخاطب داشته باشیم؟ آیا خرج این همه بودجه از جیب بیتالمال حیف و میل نیست؟ و به یکباره گفت همین آقایانی که اینجا دم از کمبود بودجه میزنند با یک سوم همین پول هم میتوانند این سریالها را بسازند منتها پول برای ساخت سریالهای مذهبی و انقلابی میگیرند ولی میروند خرج عیاشی و اعتیادشان میکنند!
با این حرف نوری زاد جلسه به هم ریخت و همه شروع به داد و بیداد کردند، نوری زاد رو کرد به لاریجانی و بقیه گفت اگر میگویید دروغ میگویم همین الآن همه ما که در این جلسه هستیم سوار اتوبوس بشویم و برویم یک جا تست اعتیاد بدهیم ببینید من دروغگو هستم یا نه!
از آن روز به بعد همیشه این صراحت و جسارت محمد نوری زاد برایم ستودنی بود، او نیز میتوانست مثل خیلیهای دیگر به چپاول و پرکردن جیب خود مشغول شود و برایش فرقی نداشته باشد که در مملکت چه میگذرد اما او اهل سکوت و دغل بازی نبود و نیست.
اما این روزها؛ نوری زاد همچنان مشغول نگارش نامه های انتقادی به رهبر حکومت ایران است و از تنی چند از افراد سیاسی و مذهبی ایران نیز خواسته است تا با نگارش نامه های سرگشاده به رهبری از ایشان برای تغییر موضع و عملکرد دعوت کنند، این فراخوان بر حکومت و دستگاههای امنیتی گران آمده است و پروژه تخریب و سرکوب محمد نوری زاد در دستور کارشان قرار گرفته است، انتشار فیلمهای به سرقت رفته از منزل وی و جعل و دستکاری آنها و همچنین اتهاماتی مثل داشتن چند زن صیغه ای و … بخشی از این پروژه نخ نما شده است که اگر اثربخش بود و مردم باور در ده سال پیش «هویت» سعید امامی و حسین شریعتمداری اثر بخش و مردم باور میبود، همه این حملات نشانگر آن است که حکومت در مقابل وی دست خالی است و چیزی در چنته ندارد الا همین دروغها و اتهامات همیشگیاش.
برای دکتر محمد نوری زاد آرزوی سلامتی و موفقیت دارم و امیدوارم خداوند منان محافظ وی باشد که فالله خیر الحافظین.
محمد نوری زاد مصداق اکمل آیه قرآن” أُوْلَـئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ”
صاحب تفسیر شریف نور در توضیح این آیه فرموده اند: هدف اصلى آفرينش، خداپرستى و عبوديّت است، ولى نتيجه اى كار بسيارى از انسانها در اثر عصيان، طغيان و پايدارى در كفر و لجاجت، دوزخ است، گويا كه در اصل براى جهنّم خلق شدهاند.
اين مطلب، شبيه اين جمله حضرت على عليه السلام است كه مى فرمايد: خداوند فرشته هایی دارد كه هر روز با صداى بلند مى گويد: «لِدوا للموت و اجمعوا للفناء و ابنوا للخراب» بزاييد براى مرگ و بسازيد براى خرابى، يعنى پايان تولّد، مرگ، پايان ثروت اندوزى، فنا و پايان ساختمان، خرابى است.
آرى، انسانهايى كه هويّت انسانى خود را از دست داده اند، جايگاهى جز آتش براى آنان نمى باشد، انسان در داشتن چشم، گوش و زبان، شبيه حيوان است، ولى كيفيّت و هدف بهره بردارى انسان از نعمتها بايد بهتر و بيشتر باشد، وگرنه همچون حيوان بلكه پست تر از آن است. انسان بايد علاوه بر ظاهر، ملكوت را ببيند و علاوه بر سر و صداهاى ظاهرى، زمزمه هاى باطنى و معنوى را بشنود.
از امام صادق عليه السلام پرسيدند: چرا خداوند تمام بندگانش را مطيع و موحّد نيافريد؟ حضرت فرمودند: اگر چنين مى شد، ديگر ثواب و عقاب معنا نداشت، زيرا آنان مجبور بودند و اختيارى نداشتند، امّا خداوند انسان را مختار آفريد و علاوه بر عقل و فطرت، با تعاليم پيامبران و كتب آسمانى مسير هدايت او را روشن نمود و او را به طاعت فرمان داد و از نافرمانى نهى كرد، تا فرمانبرداران از عاصيان مشخّص شوند. گرچه تمام اسباب طاعت و عصيان را خداوند آفريده، امّا به چيزى امر يا نهى نكرده مگر آنكه انسان مى تواند ضد آن را نيز انجام دهد و مجبور نباشد.
آرى، تكليف پذيرى تنها ارزش و وجه امتياز انسان از ديگر موجودات است.
۱- فرجام بسيارى از انسانها و جنّيان، دوزخ است. «ذرأنا…»
۲- جنّ هم مثل انسان، تكليف و اختيار، كيفر و پاداش دارد. «من الجنّ و الانس»
۳- ملاك انسانيّت، فهم پذيرش معارف و تكاليف دينى است، وگرنه انسان مانند حيوانات است. «اولئك كالانعام»
۴- كسى كه با وجود توانايى از نعمتهاى الهى بهره اى صحيح نبرد، بدتر از موجودى است كه اساساً فاقد آنهاست. «بل هم اضلّ»
۵ – انسانهاى غافل و بى بصيرت، (در بى تفاوتى، شكم پرستى، شهوت پرستى، استثمار شدن و محروميّت از لذّت معرفت) مانند چهارپايان مى باشند. «اولئك كالانعام»
۶- غافلان، از حيوانات هم بدترند. «بل هم أضلّ اولئك هم الغافلون»
۷- انسانهاى بى بصيرت، از هدف، خدا، خود، امكانات، آخرت، ذريّه، آيات الهى، قانون خدا، الطاف گذشته و گناهان خويش غافلند. «اولئك هم الغافلون»
۸ – دوزخى شدن بسيارى از انسانها، به خاطر بهره نبردن از نعمتهاى الهى در مسير هدايت و كمال است. زيرا با داشتن چشم، گوش و دل، خود را به غفلت زده اند. «اولئك هم الغافلون»
هدف از آوردن این جملات نشان دادن حال و هوای امروزی محمد نوری زاد می باشد کسی که در شعور و معرفت به پایین ترین حد تنزل کرده است.
پس از اهانت های سابق به مردم و رهبری ایران اسلامی در ماموریتی کثیف و در برابر گرفتن مشتی دلار از صهیونیست ها اقدام به هتک حرمت شریف ترین فرد جهان اسلام در مقابل صهیونیست ها کرده است.
در مطلبی تحت عنوان ” ریش بلند آقا سید/وقتی عکسی وسخنی ازسیدحسن نصرالله می بینم ومی شنوم بدنم کهیر میزند” به ساحت مقدس مقاومت اسلامی و شخص اول آن که محبوب دل خداجویان است اهانت روا داشته است که در باب وی می توان گفت مصداق شریفه همین آیه است که وی از حیوانات نیز پست تر است.
زیرا مردمی که در مقابل یک رژیم تا دندان مسلح با هیچ چیز مقاومت می کنند آزاده اند ولی اشخاصی که از صهیونیست ها دفاع می کنند و ناجوان مردان آنان را چنین خطاب می کنند قطعا از انسانیت و آدمیت بویی نبرده اند که به قول شاعر بزرگ ایران زمین سعدی علیه رحمت:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت؟
خورو خواب و خشم و شهوت شعب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد زجان آدمیت
لطفاپاسخ دهید؛روی سخن با شماست!
جناب نوری زاد! شما حکومت اسلامی و کارگزارانش را متهم به سرکوبی منتقدین انقلاب می کنید که با توسل به زور با سیاسیون مخالف و یا منتقد بد رفتاری و آنها را شکنجه می دهند. حال اگر چنین است پس جنابعالی، چگونه در این فضای به قول جنابتان خفقان این مستند را تهیه کردید؟چگونه فعالیت رسانه ای می کنید؟ در صورتی که به قول شما شعبان بی مخ ها، مزاحمتی برای شما ندارند!؟
شما حکومت گذشته-پهلوی- را حکومتی می دانید که اجازه اعتراض به مخالفان را می داد. حال انکه حکومت اسلامی را متهم به سرکوب معترضان و مخالفان می کنید!
پس اگر چنین بوده است در کودتای 28 مرداد سال 32 که شخصیت مورد علاقه تان – شعبان جعفری معروف به بی مخ- در راس هرم قرار داشت؛پس چرا روی معادله کاملا به سمت رژیم پهلوی بازگشت؟ نکند قیام 15خرداد سال 42 و یا 17شهریور 57سال و…هم که رژیم گذشته به اندازه یک بهشت زهرا (س)جوانان این مملکت را به شهادت رساند، جزیی از سرکوبی اعتراضات در رژیم طاغوت نمی دانید؟
چگونه سنگ مردمی را به سینه می زنید که نمایندگان آنان در مجلس را یک مشت لات ، جوانانش را اوباشان مذهبی می دانید ؟ و معتقدیدکه کاری جز دادن شعار زنده باد فلانی و مرگ بر بهمانی بلد نیستند!
با چه منطق و استدلالی جامعه را به سیاه نمایی متهم می کنید و اعتیاد و فقر و…را محصول حکومت اسلامی می دانید؟
آیا اکنون جمهوری اسلامی ایران درخط مبارزه با ترانزیت مواد مخدر -همان که دوستان امریکاییتان در امر توزیع آن در جهان و به خصوص در ممالک اسلامی خاصه جمهوری اسلامی ایران از هیچ تلاشی فرو گذار نمی کنند-در عرصه بین الملل نیست و در این راه بسیاری از پاک ترین و مومن ترین جوانان کشوررا از دست نداده است؟
چگونه و با چه استدلالی پیشرفت های صنعتی و علمی کشور را تنها خرید تکنولوژی می دانیدو معتقدید که این علم نه تنها ارزشی ندارد بلکه برای مردم ایران هم هیچ سودی ندارد!؟
جاده لغزنده ضد انقلاب به ترکستان است، لختی توقف کنید!
جناب نوری زاد! شما پاک ترین فرزندان این مملکت را متهم به خودسری،بی قانونی،اوباشی وبی سوادی می کنید. اگر ذهن جنابتان یارای فهم حقیقت نیست ناگزیر به یادتان می آوریم که در بحبوحه جنگ تحمیلی و هشت سال “دفاع مقدس” همین جوانان پاک و مخلص بسیجی، آری یادم آمد همان شعبان بی مخ هایی که شما لقب داده اید از جان و مالشان گذشتند تا ما از خود نگذریم.
اینان از همه چیز و همه عزیزانشان گذشتند تا ایران اسلامی باقی بماند .کدام ایران؟ همان ایرانی که شما در مستندتان برایش خواندید:(ای ایران ای مرز پر غرور ،می سوزی از ظلم و جور وزور…!)
بله همان موقع که ایران از ظلم و جور طاغوت و دشمن بعثی در حال سوختن بود همین بسیجیان و سپاهیان که شما لات های مذهبی نامشان نهادید مردانه وارد میدان کارزار شدند و یک وجب از خاک ارزشمند کشور اسلامی را به دشمن واگذار نکردند . راستی آن موقع جنابتان کجا به سر می بردید؟
این حضور مردانه و مخلصانه بسیج تنها به عرصه دفاع مقدس ختم نشد .حضور این مردان خدایی در عرصه های سازندگی بعد از جنگ را اگر نشنیده اید کمی تاریخ بخوانید تا به ذهن تنبلتان فشاری بیاورید و خلق حماسه حضور لشگریان خدا را در عرصه سازندگی و عمران ایران برای بازسازی ویرانی های به جا مانده از جنگ تحمیلی را به یاد اورید.
مگر نه این که هرکجا انقلاب نیاز به استمداد دارد و “هل من ناصر” می طلبد این بسیج است که با تمام توان خود و بدون چشم داشتی وارد معرکه می شود.
از شما سوالی دارم وآن اینکه آیا نیروی عظیم بسیج را که شما شعبان بی مخ لقبشان دادید از بدنه مردم جداست؟ اگر ادعا کنید از بدنه مردم جداست که سخت در اشتباهید . چون تحقیقا حضورشان را درعرصه های انقلاب به چشم خود دیده اید .
جناب نوری زاد! کمی واقع بین باشید. آیا مردمی که در “9دی”سال 88 آن حماسه با شکوه را آفریدند از بدنه بسیج مردمی جدا بودند؟ آیا این سخن “امام روح الله(ره)”را که فرمود تمامی مردم ایران بسیجی هستند را به یاد نمی آورید!؟
شما که این نیروی حزب الله را به جهت خاموش کردن “فتنه سبز” سال 88اوباشان مذهبی می دانید و آنها را به کتک زدن و کشتن و سرکوب شدید مردم متهم می کنید آیا از تعداد شهدای مظلوم بسیجی ان زمان اطلاع دارید؟ نباید هم داشته باشید! چون نمی خواهید که بدانید بیش از 8 نفر از کشته های این فتنه از بسیجیان بودند.
برادر نوری زاد! ذات بسیج با مظلومیت عجین شده است. عدم انعکاس رسانه ای شهدای بسیج هم از همین موضوع نشات گرفته است.شهید “امیرحسام ذوالعلی”،شهید “غلامحسن کبیری”،شهید “بروایه”و…ازشهدای مظلوم فتنه سال 88 هستند که هیچ کس از آنها نگفت و اسمی هم برده نشدو در مقابل از خانم “آقا سلطان” به عنوان … خب بگذریم !
راستی به نظر شما اگر حکومت اسلامی تاب تحمل منتقدان و حتی مخالفانش را نداشت جنابان “موسوی” و “کروبی” به جای منزل شخصیشان به جرم اخلال در نظم و امنیت کشور و کشته شدن جوانان ایرانی و…درکدام زندان به سر می بردند؟مگر نه اینکه در همان ایام و به جهت یک اعتراض در استان “سین کیانگ” چین دولت مرکزی با اوردن تانک و نفربر درخیابان های شهر بیش از 3000نفر را کشته و یا مجروح کرد!
مگر در همان دولت طاغوت گذشته که شما آن را به عنوان دولتی با فضای باز سیاسی جهت ابراز عقیده مخالف برشمردید با تانک و نفربر درخیابان های همین کشور به جان همین مردم نیفتاد؟
به نظر شما اگر اغتشاشی با آن دامنه گسترده در یک کشور به زعم شما مهد تمدن و ازادی اتفاق می افتاد آیا دولت آن کشور به غیر از استفاده از نیروی مسلح و قوه جبری با آن چه برخوردی می کرد؟
حال آنکه دیدیم در جریان فتنه سبز، نظام اسلامی با رافت و عطوفت با این مساله برخورد کرد . مقابله با فتنه گران واقعی که حقد و کینه ایشان از انقلاب و مردم ایران قابل اغماض نبوده ، نیست و نخواهد بود را با کمک همین نیروی مردمی از عرصه خارج کرد.
ادبیات بیانی شما در فیلم به اصطلاح مستندتان شباهت بسیار زیادی با ادبیات کلامی و رفتاری شعبان بی مخ دارد. اگر تا به حال به این موضوع فکر نکردید بهتر است به بازبینی فیلمتان بپردازید!
بیش از این مجال نوشتن نیست ولی جناب نوری زاد بدانید که در روز قیامت مسئولید. شما در ابتدای فیلم مستندتان تمامی عواقب فیلم را متوجه خودتان کردید. حال بایستی پاسخگوی بهتان و تهمت هایتان به بسیج در “یوم الحسرت” باشید.
تک تک شهدا، مخصوصا شهدای بسیجی فتنه سبز، یقه تان را برای این عواطیل هایتان خواهند گرفت وآن روز زیاد دور نیست.
شما برای رهبری معظم انقلاب عاقبت به خیری طلب کردید! حال انکه طلب خیر از جانب شخصی چون شما برای هر انسان وارسته و مومنی عین بی خیری و شر مطلق است .
بدانید عاقبت به خیری تنها و تنها و تنها در گرو حفظ و صیانت از حکومت اسلامی است.
راستی جناب مستند ساز! گرفتن پناهندگی سیاسی برای خروج از ایران چقدر برایتان می ارزد ؟ به اندازه در یوزگی بیگانگان و یا فروش وطن به اندازه تمامی وسعت جغرافیایی؟!
انجا که در وسط معرکه و دوشادوش “حسین (ع)”نباشی هر جائی که باشی چه در محراب مسجد و چه در محفل بزم و طرب هر دو یکی است و شما هم به مانند خواص بی بصیرت مردود شدید.
———————–
سلام دوست بسیجی ام
من شوربختانه سالها به همین شیوه می اندیشیدم. که سخن درست فردی را که سربه تنش نمی خواهیم، با مواردی غیر مرتبط بخاک بمالیم. دوست بسیجی ام، باورکنید من سالها خود درهمین کسوت که شما هستید بودم. وچون خواستم که از یک بلندگوی مرکزی هدایت وکنترل نشوم، ازاین مهلکه بیرون زدم. دوست من، بسیجی امروز آیا شهامت این را دارد که بپرسد: رهبر، چرا درقبال این همه مسئولیتی که دارد پاسخگو نیست؟ چرا رهبرباید فراقانونی باشد؟ بسیجی را جوری تربیت کرده اند که مطلقا به یک چنین پرسشی نمی اندیشد. ومی گوید: همه باید به رهبرپاسخگوباشند. حتی قانون. چرا؟ چون مقام شامخ ولایت درحصار قانون – که از اعتباریات عصری ماست – نمی گنجد.
دوست من
هروقت این شهامت درشما پیدا شد که بتوانی بی واهمه ازهمه کس پرسش کنی، بدان که کم کم داری بسیجی می شوی.
با احترام
.
آقاي نوري زاد. شرايط بحراني است . 26 نفر از برداران ما چشم به راه ابليس ِ پليد مرگ هستند . لطفا فراخواني دراين باره بدهيد . فراخواني كه با هرنوع مرگ و كشتار و نابودي ، به دست هركس ، به هرنام ، تحت هرعنوان ، بلااستثناء ، محكوم ، مزموم و مردود گردد . لطفا تعجيل كنيد . مبادا نوش دارو پس از مرگ سهراب شود. يك شهروند خراساني
وقتی سرمقالهٔ این پست و دعوت آقای نوری زاد به نجاست روبی را دیدم فکر کردم ایشان برادران حزب اللهی را به استفاده از محصول منحوس به نام صابون و محّل منحوس تر بنام حمّام دعوت میکنند که شوربختانه این چنین نبود. در میتینگی که دیپلماتهای رژیم اسلامی با دیپلماتهای امریکا ئی داشتند به نوشتهٔ دیپلمات امریکائی برادران چنان بوی گندی میدادند که کرگدن را از پای میانداخت. نجس خواندن دیگران بوسیله این افراد به مضحکی نجس خواندن زنبور عسل بوسیلهٔ مگس و شاید هم مضحکتر باشد. گولدن رول و یا اصل طلائی درخارج که کدام رستوران غذای غیربهداشتی و آشپزخانهٔ کثیف دارد و رستورانی تمیز نمیباشد کثیف بودن دستشوئی و توالتهاست حال آنکه اصل طلائی دستشوئی رفتن در اسلام پاک و تمیز استفادهٔ پای چپ هنگام ورود برای جلو گیری از غرق شدن در کثافت. شاید مسلمانان عزیز بحث کنند که منظور از نجاست فیزیکی نیست بلکه معنویست!!! اینگونه استدالها شاید زمانی کاربرد داشتند ولی آیا کسی میتواند از افرادی مانند خلخالی به عنوان آدم پاک و منزّه یاد کرده و فردی مانند لوئی پاستور که با کشفیّاتش مطمئنا جان میلیونها را نجات داده را نجس و ناپاک خواند؟ داریوش پادشاه هخامنشی که برای حفظ ایران از گزند جنگ و قحطی و دروغ دعا میکند گبر و نجس بحساب می آید ولی آیت الله دروغگو که بجز جنگ و فقر و فلاکت و فحشا و تقّیه چیز دیگری به ارمغان نیاورده میشود پاک و منزه! آیا این همان کثیف قلمدادکردن زنبور عسل بوسیلهٔ مگس نیست؟ اگر این حوزه ها بستر علم و دانش و تکنولوژی بود حدّاقل یک در میلیون میشد به آنها حّق داد ولی آیا چیزی جز پستی و رذالت و دروغ این علما به ارمغان آ ورده اند؟. دلیل اصلی نجس دانستن دیگراندیشان این است که از تماس مردم با آنها جلوگیری شود تا مبادا دستشان رو و دروغ هایشان آشکار شود. دعوا سر لحاف ملّاست و خمس و امامتشان
كار نويسنده دوآتشه “كيهان” به پابوسي “بهائيت” افتاد
آیا محمد نوری زاد به «حزب صهیونیستی بهائیت» پیوست!؟
توجيه نوري زاد براي پيوستن به حزب صهيونيستي بهائيت: «امروز از این که گرایشی به هیچ تشکیلات و به هیچ حزب و دسته ای ندارم، و توانستم بی واهمه به دیدن این خانواده کوچک بهایی بروم خدای را سپاس گفتم. معتقدم: حزب و تشکیلات و نمایندگانی که نتوانند در امتداد حقوق تباه شده، و استیفای حقوق شهروندی آرتین این بهایی کوچک گریبان چاک زنند، به آفتابه داریِ آبریزگاه های مسجد شاه اصفهان شایسته ترند.»
کار «محمد نوری زاد» نویسنده دوآتشه و سابق روزنامه “کیهان” که از سال ۸۸ مشغول بازنگری در گذشته خویش است، کارش به پابوسی “فرقه صهیونیستی بهائیت” افتاد.
وی با درج تصویری در وبلاگ خود نوشت:
«امروز به دیدن یک خانواده کوچک بهایی رفتم… از خانواده، یک مادربزرگ مانده است و یک نوه چهارساله.
“آرتین” یعنی همان پسرک چهارساله بهایی را نشاندم بر یک صندلی، و از جانب همه گردنفرازان شیعه، از او پوزش خواستم و بر پاهای کوچکش بوسه زدم. چشم در چشم او دوختم و با التماسی آمیخته به درد، از او خواستم که اگر می تواند به روی منِ شیعه آب دهان بیندازد و به صورتم سیلی بزند.
به وی گفتم: آرتین عزیز، نگران مباش، پدر و مادرت بی دلیل و همزمان در زندان اند!…
امروز بدلیل کسالت و بیماری، روزه نبودم. آرتین که برایم آب آورد، گرفتم و نوشیدم. و بعد که میوه آورد، گرفتم و تناول کردم. تا نشان او بدهم: خوردنی های یک بهایی، اگر از خوردنی های یک مرجع تقلید شیعه ی دوازده امامی پاکیزه تر نباشد، حتماً دست کمی از پاکیِ آن ندارد…
به آرتین گفتم: … وقتی پاپ، رهبر کاتولیک های جهان خم می شود و پاهای یک دخترکِ بزهکار مسلمان را می شوید و بر آن بوسه می زند، من چرا … بر پاهای کوچک و بهشتیِ تو بوسه نزنم؟
آرتین کوچک، یکشنبه به یکشنبه به ملاقات می رود. یکبار به کرج برای ملاقات پدر و عمویش، و یکبار به زندان اوین برای ملاقات مادرش. پدر و مادر آرتین، جز این که بهایی اند، هیچ خطایی مرتکب نشده اند. پس جرمشان چیست؟ جرمشان تدریسِ درسهای دانشگاهی به جوانان بهایی است…
آرتین، این بهایی کوچک، عکس پدربزرگش را نشان من داد. پدربزرگی که سالها پیش به حکم دستگاههای اسلامیِ ما و احتمالاً بجرم جاسوسی اعدام شده است… خانه ی کوچک که می گویم یعنی همین! مادربزرگی با نوه اش. و مابقی؟ یا اعدام یا زندان.
امروز از این که گرایشی به هیچ تشکیلات و به هیچ حزب و دسته ای ندارم، و توانستم بی واهمه به دیدن این خانواده کوچک بهایی بروم خدای را سپاس گفتم. معتقدم: حزب و تشکیلات و نمایندگانی که نتوانند در امتداد حقوق تباه شده، و استیفای حقوق شهروندی آرتین این بهایی کوچک گریبان چاک زنند، به آفتابه داریِ آبریزگاه های مسجد شاه اصفهان شایسته ترند.
…………….
چند نکته:
۱- آقای نوری زاد، گفته به هیچ حزب و تشکیلاتی گرایش ندارد! «بهائیت» تشکیلاتی بود که با هدایت مستقیم استعمارگران روس و انگلیس و شبکه جهانی جهود ساخته شد و حضرت امام خمینی(ره)، از آغاز نهضت اسلامی خویش، صریحا آن را یک «حزب صهیونیستی» توصیف میکردند. گرایش آقای نوری زاد به این تشکیلات را باید (به زعم وی تبریک) یا تسلیت گفت!
۲- اعضای حزب صهیونیستی بهائیت، هر ۱۹ روز ضیافتی برگزار میکنند و آخرین اطلاعات و گزارشها را از متن جامعه و ارکان کشور گردآوری کرده و به سلسله مراتب بالادستی خود و حیفا در سرزمینهای اشغالی ارسال می کنند. به مدد اینترنت این امر در سالهای ایخر به آسانی صورت می گیرد.
۳- تشکلهای پوششی و زیر زمینی با عنوان «دانشگاه آزاد بهائی»، «کانون مدافعان حقوق بشر»، «خبرگزاری…» و گروههای فرهنگی و هنری، بستری اجتماعی فعالیت این حزب صهیونیستی است. سایت ایتفاقیه متونی از به اصطلاح پایان نامههای دانشجوئی این دانشگاه زیر زمینی را در اختیار دارد که آشکارا، محتوای جاسوسی دارند.
۴- طی سالهای دولت خاتمی، تشکیلات صهیونیستی بهائیت، نفوذ اقتصادی خود را در کشور گستراند تا ضمن تأمین مالی اعضا، هزینههای فعالیتهای پوششی مثل دانشگاه کذائی را تأمین کند. گردآوری اطلاعاتی از گستره فعالیت آنها در لوازم آرایشی و بهداشتی، داروخانهها، عینک سازی، کارخانجات تولیدات نوشیندنی و… در فضای سایبر برای آقای نوری زاد دشوار نیست.
۵- آقای نوری زاد، پیوستن خود به بهائیت را با توصیفاتی عاطفی درباره یک طفل توجیه می کند. مثل کسی که نشستن در بساط اعتیاد را به بهانه ابراز همدردی با معتاد، توجیه کند! بسیارند اطفال، جوانانی و پیرانی که عمری را غافلانه در دام این تشکیلات به سر میبرند. برای کسی که مدعی اندیشه و تفکر است، نجات آنان راه بهتری به جای پرخاشگری به این و آن و آسمان و ریسمان کردن توجیهات دارد. مگر آنکه مقصود از همبساط شدن با بهائیت چیز دیگری باشد.
۶- آقای نوری زاد، آن موقع که به دار و دسته انقلاب اسلامی گرایش داشت، کم از این ممکلت به جیب نزد. برخی از منافع این سوداگری با نظام، البته حاصل زحمت تولیداتی چون «پروانهها می نویسند» و دراز نویسی در کیهان، بود. اما خروج او از دارو دسته انقلاب اسلامی، نه به دلیل حمایت از فتنه سبز بود و نه دلسوزی برای اطفالی مثل «آرتین بهائی» او از پاسخگوئی به مبالغ کلانی که از «بنیاد حفظ و نشر اثار دفاع مقدس» گرفت میگریزد، قرار بود او فیلمی برای دفاع مقدس بسازد و هرگز نساخت! البته او امیدوار است از فرار از دفاع مقدس، در پیوستن به «حزب صهیونیستی بهائیت» درآمد مالی هم داشته باشد.
۷- برای آقای نوری زاد، آرزوی عاقبت بخیری دارم. امیدوارم در این ماه مبارک که به بهانهای -انشاءالله درست- توان روزه گرفتن ندارد، توان خلوت کردن با خود را بیابد و دریابد که حزب صهیونیستی بهائیت هم مثل خود اسرائیل از لانه عنکبوت سست تر است: «وإن أوهن البیوت لبیت العنکبوت
———————-
دوست گرامی ای که این نوشته را برای من ارسال کرده اید،
ازشما بخاطر ارسال این نوشته تشکرمی کنم. باورکنید من تعجب می کنم که چرا بعضی ها متعمدانه نمی خواهند که بفهمند. فرض کنیم مردی به ما می گوید: لباس شما خاکی است. و درست نیز می گوید. ما درعوض آیا او را به باد اهانت می گیریم که: برو، تو کسی هستی که پدرومادرت فلانند و درکوچه فلان منزل داری؟ داستان حقوق شهروندی هموطنان اقلیت ما نیز همین گونه است. بگذریم ازاین که اکنون یک اکثریت بزرگ شیعه داریم که توسط یک اقلیت محض به چهارمیخ کشیده شده اند. حالا سایراقلیت ها بماند.
ایکاش آنان که نمی خواهند بفهمند، این عدم فهم خود را به نمایش نمی گذاردند و نفهمیدن درخودشان خلاصه می ماند.
منافعی که بهائیان از محمد نوریزاد کسب کردند
” سیر نیوز ” : سران فرقه ضاله بهائیت که به دلیل تنفر عمومی مسلمانان از آنها همواره در خفا دست به اقدامات تبلیغی می زنند یکی از بهترین ابزارهای تبلیغی خود را محمد نوریزاد می دانند زیرا وی که خود را به اصطلاح جزو روشنفکران نظام جا زده همیشه از بهائیت حمایت کرده و در تلاش برای میدان دادن به آنها بوده است.
محمد نوری زاد” کارگردان سابق تلویزیونی و از فعالان فتنه 88 که به علت علاقه وافر به ابراز وجود ، مدتی قبل در نامه ای کاملا هدفمند بهائیان را جزو مذاهب به شمار آورده و به آنهاسلام کرده است! وی که به شدت علاقه دارد خود را حامی بهائیت قرار دهد برای چندمین بار متوالی در نامه نگاری های بی حاصل خود به فرقه ضاله بهائیت ابراز ارادت کرده بود !
وی در نوشته خود آورده بود
“……ما به شما فراوان ظلم کردیم. جوری که راه ورود شما را به دستگاهها و ادارات و سایر منصب ها بستیم. وشما را چاره ای باقی نگذاردیم الا پذیرفتن هرآنچه که ما به شما تحکم می فرمودیم. شما را واداشتیم که تمایلات دینی ما را رعایت کنید. وخود ما هرگز به شما اجازه ندادیم تمایلات دینی و سنتی خود را آشکار کنید. چهره ای که ما از دین خدا آراستیم، برخلاف شما که نرم و مصلحانه اید، خشماگین و عبوس و آکنده ازهیاهوبود. ما همسایگان دینی خوبی برای شما نبودیم. ما را بخاطر روح مصلحانه ای که از آسمان خدا دریافته اید، ببخشایید. ما دلهای شما را شکستیم. وراه ورود شما را به اجتماع مطلوبتان بستیم. ما هرگز شما را انسانهای انتقامجو ندانسته ایم. پس ازما انتقام مگیرید و از خطاهای ما درگذرید…..”
البته دفاع نوری زاد از بهائیت مسبوق به سابقه بود است وی چندی پیش در گفت وگو با رادیو دویچه وله گفته بود:
“چند روز پیش کتابی گرفتم ۳ جلدی به اسم «فرق اسلامی». چیزی قریب به ۱۲۰۰ فرقه اسلامی را جمعآوری کرده است. چه اشکالی دارد بهاییها هم یکی از این فرقهها هستند. ما همه آن یکهزار و چندصدتا را رها کردهایم، مته را روی مغز بهاییهای خودمان گذاشتهایم. نوریزاد در توضیح صحبتهایش اضافه کرد: همچنانکه ما دوست داریم مثلا شیعیان مدینه در آرامش به عبادات خودشان بپردازند و مسجد داشته باشند، چرا نباید همین را برای دراویش قم بخواهیم یا برای بهاییهای کاشان بخواهیم. ”
وی البته بازهم به دفاع تمامقد از اعضای فرقه ضاله بهاییت پرداخته و در حمایت از آنان نوشته بود: «فردا كه زیاد دور نیست، در قم و در هر كجا، برای دراویشمان، خانقاههایی مفصل خواهیم ساخت و پریشان موی و پیاده پای، به هر كجای كشورمان خواهیم رفت و از بهاییان سرزمینمان، به خاطر سالها آسیب و دربدری و ظلم، دلجویی خواهیم كرد و در پرداخت خسارت مالی و جانی به هر آن كس كه از ما و پدرانمان آسیب دیده، شتاب خواهیم كرد».
علت این همه حمایت نوری زاد از بهائیت چیزی جز مطرح شدن در فضای سیاسی ضد انقلاب نیست . پیش از نوریزاد افراد دیگری هم بودند که تلاش کردند تا با بیان مطالب الحادی ، برای خود در میان مخالفان جمهوری اسلامی ایران کسب آبرو کنند و به استخدام نهادهای وابسته به غرب در بیایند.
در همین زمینه شنیده شده که محمد نوری زاد با برخی رسانه های وابسته به فرقه ضاله وهابیت ارتباطاتی نیز برقرار کرده و برخی سفارش های برنامه سازی این شبکه ها را انجام می دهد.
نوری زاد که پیش از خبرهایی مبنی بر ارتباط وی با فرقه ضاله بهائیت به گوش می رسید این روزها با فرقه وهابیت نیز پیوندهایی برقرار کرده است و به عنوان حلقه واسط ۲ فرقه ضاله دست ساخته انگلیس یعنی بهائیت و وهابیت فعالیت می کند.
کارگردان ورشکسته ای که تمام دارایی و اعتبار خود را از این نظام کسب کرده است به تازگی در وب سایت رسمی خود دست به اقدامی زد که با توجه به صحبت های اخیر او چندان هم غیر منتظره نبود و اقداماتی که اگر از یک انسان سالم سر بزند باعث تعجب می شود وقتی از ایشان سر می زند نه تنها باعث تعجب نمی شود بلکه کاملا انتظار نیز می رود.
نوری زاد اخرا به دیدار یک خانواده کوچک بهایی رفت و طبق معمول به اظهار نظرهایی در خور شخصیت خود پرداخته است. این فتنه گر شکست خورده که بعد از شکست انقلاب پلید مخملی که به نوعی جنون دچار شده است به تقدیر از فرقه ای پرداخته که به منظور نابود کردن تشیع توسط یهودیان ایجاد شده و در حال حاضر نیز مرکزیت آن در حیفا قرار دارد.
این فرد که مدت ها است از روان پریشی مزمن رنج می برد به مظلوم نمایی از فرقه ای روی آورده است که تنها هدف ایجادش از بین بردن مذهب تشیع بود و از این کار با افتخار یاد می کند و همینطور در وبلاگ خود مطلبی سخیف با عنوان ” بوسه بر پای یک بهایی کوچک ” می نویسد و به مظلوم نمایی افراد این فرقه می پردازد.
نوری زاد وقتی دیگر نتوانست از این نظام بهره کافی را ببرد و دیگر نتوانست با ساخت فیلم های مزخرفی چون چهل سرباز بودجه این کشور را چپاول کند و دستش از بیت المال کوتاه شد شروع به اقدامات ضد حکومتی کرد شاید برای او درآمدی داشته باشد و همچنان ادامه داد تا به این مرداب متعفن کشیده شد که هر روز در حال بلعیدن او است و نوری زاد نیز در حال دست و پا زدن و کمک کردن به این مرداب متعفنی است که در آن گیر افتاده است تا شاید به جایی برسد ولی غافل از اینکه در این مرداب جز افرادی مانند خود کس دیگری نیست!
باید به این آقای به اصطلاح روشن فکر گفت چرا زمانی که مسلمانان میانمار در آتش می سوختند شما حرفی از مظلومیت نزدید چرا پای یک مسلمان میانماری که از نعمت نفس کشیدن محروم شده بود را بوسه نزدید؟ مگر نه اینکه بیشترین ظلم در کشور میانمار به مسلمانان شد و شما دم بر نیاوردید و حرفی از مظلومیت آنها نزدید حال از افرادی دفاع می کنید که حق تحصیل و شغل دولتی در این کشور را ندارند زیرا ما علاقه ای به عربستان شدن نداریم. به این فرقه های صد ساله اگر اجازه رشد می دادیم اکنون عربستانی بودیم که وهابیتی که قدمت بیش از صد سال ندارد قدرت را بر دست گرفته و به شیعیان و اهل سنت ظلم می کند.
شما از چه کسی مواجب می گیرید که سنگ بهائیان اسرائیل را به سینه می زنید زیرا تنها افرادی که از قدرت نگرفتن بهائیت در ایران ناراحت و سرخورده شده اند یهودیان صهیونیست هستند که تمام تلاش ها و برنامه ریزی های صد ساله خود را در ایران نقش بر آب دیدند.
شما خود را با رهبر کاتولیک های جهان مقایسه می کنید که پای دختر مسلمان را بوسیده است اگر چه کار شما هیچ شباهتی به اقدام پاپ ندارد زیرا او به دیگر ادیان الهی احترام گذاشته است و شما هم اگر به شخصی که از یک دین الهی پیروی می کند احترام می گذاشتید مانند او بودید ولی شما با احترام به یک فرقه ای که قصد نابودی یکی از ادیان الهی را دارد در رتبه ای پست تر از شان خود قرار گرفته اید و این نشانه ضعف شما در فهم این گونه مسائل ساده است.
شما چطور پدر و مادر این کودک را بی گناه می خوانید وقتی در حال آموزش به جوانان بهائی بوده اند و دستگیر شده اند؟ انتظار دارید با افرادی که کمر به نابودی مذهب تشیع بین جوانان کرده اند سکوت کنیم؟ بهائیانی که به اقدامات ضد حکومتی و ضد دینی دست نزنند می توانند آزادانه در کشور زندگی کنند اگر به فکر مظلومیت هستید به دنبال مسلمانانی باشید که در فرانسه به جرم داشتن حجاب از تدریس منع می شوند با اینکه مسلمانان جزو ادیان الهی هستند و بهائیان فرقه ای ضد تشیع.
واقعا برای ادامه زندگی آزادانه شما در میان مردم سالم باید احساس خطر کرد و حتما باید با این افکار های متشنج به روان پزشکی مراجعه کنید و یا حتی قبل از این گونه اقدامات یک مشورتی از روان کاو خود بگیرید و بعد به همچین کارهای بی فایده ای اقدام کنید.
سلام
دوست بزرگوارم
ارادت خاص مرا بپذیرید. متشکرم از نیکی خودتان هست. و به قول معروف من خاک پای شما نمی شوم. شما استاد بزرگوارهستید. احسن به فراخوانی شما. همانطوریکه فرمودید همزیستی برابر و مهربانی و بخشندگی از صفات انسانی میباشد. در مورد ربط های نا مربوط عرض کنم که انتظار دیگری نمی توان داشت و بنظرم همه صفوف میبایست به مردم بپیوندند.
ضمنأ شاید نیاز باشد شبکه های ارتباطی تان گسترش داده شود تا همه در همه جا مطلع شوند
استاد نوری زاد آزاده و شجاع و منصف
ازشما بخاطر نگارش این مطلب جدید که از سایت رادیو فردا برداشتم تشکرمی کنم. این نوشته اتفاقا ربط خوبی به فراخوان شما دارد. آیا شما حاضرید به خانه کسانی بروید که ازاین جهنم اسلامی جان سالم بدر برده اند؟
—————-
تابستان ۶۷ و مهندسی فراموشی – ( نوشته ای از محمد نوری زاد )
رادیو فردا : من از زاویهای انسانی به فاجعه تابستان ۶۷ مینگرم نه حکومتی و نه ایدئولوژیک. که اگر یک نگرش خاص عقیدتی برجامعهای چیرگی یابد، این هژمونی حریص و سراسیمه، هیچ رقیبی را تحمل نمیکند و در این تحمل ناپذیری حتی به خود و به پایههای برقراری خود نیز نمینگرد.
علت لاغر شدن هستههای مرکزی و اولیه نظام جمهوری اسلامی و تحلیل رفتن افراد مؤثر و پراکنده شدن آنان را درهمین فضا میتوان تحلیل کرد. سلطه یک نگرش خاص شیعی در ایران انقلاب کرده که هیچ رقیبی و منتقدی را در هیچ زمینه بویژه در بحث اعتقادی تحمل نمیکند، لاجرم به برکشیدن و برآوردن فاجعه میانجامد.
فاجعه سال ۶۷ در همین راستا قابل تأمل است، که حاکمیت به خاطر ترسی که از مخالفان خود داشته و دارد و به خاطر ضعف همه جانبه خود، هر اعتراضی را نشانه پتکی بر بقای خود تلقی میکرد و میکند. از این روی علاوه بر ستیز با مخالفان اسلحه به دست، با مخالفان کلامی خود نیز همان کرده و میکند که با یک مخالف قسم خورده مسلح و جلیقه انتخاری به کمر بسته میکند.
این فاجعه اگر برای هر کشور قابل تحمل و قابل گذشت باشد، برای نظامی که از متن آموزههای دینی برآمده و مدعی رهایی بخشی بشریت است، مطلقا قابل تحمل نیست. این که یک حکومت با همه اقتداری که برای خود قائل است، به جان زندانیانی بیفتد که اسیر اویند و همه را بیاستثنا به سینه خاک بسپرد.
این فاجعه از آن روی فراموش نشدنی است که دست همه دست اندرکاران نظام را به خون میآلاید. جوری که هرسکوت کنندهای درقبال این فاجعه، در برآمدن آن سهیم میشود.
نظام اسلامی با مهار رسانهها تا همین چند سال پیش، و پرهیز ازمطرح کردن و مطرح شدن این فاجعه، تلاش کرد جامعه را به یک جور فراموشی مهندسیشده دچار کند که الحق نیز در این خصوص موفق بود. ظهور رسانههای مجازی و خروج جریان اطلاعات از دست حاکمیت باعث رواج آگاهی دراطراف این فاجعه شد.
من خود از کسانیام که اطلاعات خود را از رسانههای حکومتی اخذ میکردم و به خاطر این که در گردونه اهل نظام چرخ میخوردم، به همان سمت و سویی میرفتم که تحلیلها و تهدیدها و تحدیدها مهندسی میکردند که یا از کنار این فاجعه بگذرم و بیاعتنا به محتوای آن، به چشماندازی از یک دورنمای محو بسنده کنم، یا مراقب باشم که سر فرو بردن به این ماجرا منجر به این نشود که سرم را به باد بدهم.
شاید راز بنیادین این فاجعه در این باشد که زندانیان دوره پهلوی، دعواهای داخل زندان خود را به بعد ازانقلاب موکول کردند و پیروزی اسلامگرایان و کینهای که اینان از دگراندیشان داشتند باعث شد زندانیان مسلمانی که بر سر مسئولیتها خیمه زده بودند، هیچ مفری برای تحمل همبندیهای پیشین خود قائل نشوند.
شما اگر به هر درگیری و به هر تنش بعد از انقلاب دقیق شوید، ردی از دعواهای زندانیان زمان شاه مییابید. در رأس این دعواگرایان که رفته رفته به سلاخی مخالفان روی بردند، میتوان به افرادی چون حسین شریعتمداری اشاره کرد.
از فهم اسلامی که هیچ، از فهم انسانی اگر شلعهای به عاریت بگیریم و به دخمههای این فاجعه بنگریم، خواهیم دید که این کشتار مطلقاً توجیه رفتاری ندارد. چه برسد به فهم اجتماعی و مدنیتی که یکسره در این ملک به شوخی گرفته شده است.
آقای نوری زاد
خیلی امید داشتم مطابق قبل یک نامه بنویسید و بپرسید چرا اینقدر به بیت المال بیتفاوت هستید و مگر احمدی نژاد چه سند و مدرکی از شما دارد که اجازه نمی دهید به تخلفات مالی و سیاسیش رسیدگی شود و او اینقدر با قدرت در حال باجگیری از شما و حکومت است و شما از ترس ، او را به عضویت مجمع تشخیص منصوب کرده اید
سلام
متاسفانه می بینم تمام شعر جنابعالی پر از توهین و تهمت است. عزیز بهشتی با ادب و درستکار که کاملا” دینی عمل می کنی بگذار جای نعره های مستانه امثال شما, ; هوای آزاد انسانیت را استشمام کنیم. تو که دروازه بهشت برایت گشاده است نمی خواهد دلت برای ما امثال نوری زاده ها بسوزد. من ترجیح می دهم به همه دیگران به دیده انسان بنگرم تا فقط به کسانی مانند و هم عقیده خودم.
با عرض سلام
از خانم مریم تشکر دارم که بطور دقيق آيه هاي قران را كه مربوط ب قتل و غارت بود ليست كردند. حالا من ميتوانم بروم و همه انها را در قرانم خط بزنم و سياه كنم چون این آيات مال اهل بوق است.
آقای نوری زاد گرامی
آیا این مطلب را دیده اید؟ یک طرح بسیار زیبا برای شما کشیده اند در ایامی که در زندان بودید.
تقدیم به شما
http://www.sidewalklyrics.com/?p=6302
سلام؛
احتمالاً اسم خیابان چراغ برق رو همه شنیدن. که امروزه تبدیل شده به بازار خرید و فروش لوازم یدکی انواع اتومبیل های داخلی و خارجی. هر قسمت این بازار هم بورس یه نوع ماشینه(آلمانی، آمریکایی، ژاپنی، ایرانی و…). من هم از اونجاییکه از بچگی غرب زده!! بودم ناچاراً یه ماشین آمریکایی دارم. واسه همین گاهی پیش میاد که گذرم به راسته آمریکایی ففروش های چراغ برق بیوفته. بین همه فروشنده ها اگه بخواین با انصاف ترین شون رو پیدا کنین باید فقط سراغ دو نفر رو بگیرین(این موضوع رو همه خریدارها و البته خود فروشنده ها هم تأیید می کنن).
یکی از این دو نفر یه پیرمرد زرتشتیه و اون یکی هم یه جوون بهایی…
منه بچه مسلمون هم بارها واسه خرید لوازم یدکی پیش هردوشون رفتم. هم ازشون خرید کردم و هم از چایی یا آبی که تعارف کردن خوردم. نه تنها نجاستی تو وجودشون ندیدم، بلکه هر چیزی که دیدم جز خوبی و خوشرویی و انصاف در کاسبی و پاکی نبوده و نیست…
اگه به من باشه میگم نجس ذات اون حاج آقاییه که با یه جای مهر اندازه نعلبکی رو پیشونیش، جلوی چشمای بهت زده من به کسی که نون و نمکش رو خورده بود پول نزول داد…
چرا پس از چهارده قرن هنوزاسلام و آخوند تاج سر ماست. اگر تاریخ خود را خوانده بودیم، محال بود که به یک آخوند پناه ببریم و آزادی را در زیر عبای آخوند جستجو کنیم.
اگر تاریخ خود را خوانده بودیم، به یاد می آوردیم که سیاهی های تاریخ ما همه از ضربات اسلام وروحانیون بوده است.
اگر تاریخ را خوانده بودیم، قتل کسروی به دست فداییان اسلام و توسط یک آخوند را فراموش نمیکردیم که امروز به دنبال آخوندی دیگر راه بیفتیم.
اگر تاریخ را خوانده بودیم، مشروطه و «مشروطه مشروعه» شیخ فضل الله نوری و ایستادن او در برابر آزادیخواهی مردم را به یاد می آوردیم تا دوباره به دنبال آخوندی دیگر راه نیفتیم.
اگر تاریخ را خوانده بودیم، عهد نامه های زمان قاجارها را به یاد می آوردیم که با فریبکاری روحانیون و نفوذ در دربار قاجار باعث شدند که گوشه هایی از خاک میهن به دست روسها بیفتید.
اگر تاریخ را خوانده بودیم به یاد می آوردیم که وقتی رضاشاه آزادی را به زنان هدیه داد، این روحانیت بود که در برابر این حق زنان ایستادگی کرد. و همین روحانیت بود که در برابر حق رای زنان فریاد وا اسلاما سر داد.
کاش همین سه دهه پیش و جنایت های روحانیت در آغاز انقلاب را به یاد می آوردیم. گذشته دور را بماند.
روحانیت همیشه دنبال روی سخن مدرس است که گفت: سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست و ما چگونه به دنبال آزادی میگردیم با ایستادن به پشت سر یک آخوند.
روزی آخوند خالص فریب ما میدهد و روزی آخوند کراواتی و مدرن شده به اسم روشنفکر دینی. حتی نمیخواهیم فکر کنیم که روشنفکر دینی دیگر چه برنامه ای است. به هرحال فریب را میخوریم.
و ما هنوز نمیخواهیم بدانیم که:
«از دروازه دین اسلام، آزادی وارد نمیشود
———————
سلام آقا مهدی گرامی
مواقب باشیم نفرت ما از کسی و کسانی وجریانی باعث نشود که یا برنقطه ی صفر بایستیم یا برنقطه ی صد. وتمام موقف ها وموقعیت های بین این دو را نادیده بگیریم. همین.
با احترام
.
پیشنهادی برای دکترسروش !!
تکثر گرایــــی(پلورالیسم!)
نظریه دکتر سروش بر این مبناست که تمامی فرق و ادیان به حق می باشند ، یعنی اینکه احتیاج نیست، بر روی دین خود تبلیغ کنی
یا اینکه به دنبال حقیقت باشی
یهود و مسیحیت ،گاوپرستی ، موش پرستی و آتش پرستی, …
همه می توانند
پیروان خود را به سر منزل حقیقت راهنمایی کنند !!!!
اینهم پیشنهادی برای خود دکتر
لیک من این از تو خواهم ،گوش کن
چند روزی دین خود بر موش کن
موشی از بهر خودت در دام نِه
عزتش گیر و خدایش نام نِه
صبح وظهر و شام ذکرش را بگوی
هرچه خواهی نیک و بد، از او بجوی
خانه ات از بهر او آباد کن
در دل خود دائم از او یاد کن
نذر کن از مال خود بهر خدا
تا رساند او تورا تا انتها
لیک گویم موش خود مستور کن
گربه ها از خانه خود دور کن
زانکه او دشمن بود بهر خدات
گوشتخوار است او، نه دنبال نبات
لقمه ی یک لحظه اش باشد همو
کن خدای دیگری را جستجو
گاوی از بهر خودت درخواست کن
شیر او برگیر و دوغ و ماست کن
او بود بهتر خدایی ، کن ثنا
از چنان شیری که بنمودت عطا
لیک اگر دیدی که جایت شد خراب
یا هوس کردی خوری نان و کباب
چاقویی بردار و دنبالش برو
برگلوی او زن و جایی مرو
گوشت برگیر و کباب آماده کن
لقمه ای برگیر و دل را ساده کن
چون شدی سیر آنگهی در فکر باش
بر خدای دیگری در ذکر باش
مار و آتش ، شلغم و نون و پنیر
هرچه را خواهی خدای خود بگیر
چند روزی را نمایی امتحان
از خدای خود که تا بینی نشان
هر که را دیدی نباشد قدرتی
در پی آنرو که دارد هیبتی
پس مگوی این را و دیگر توبه کن
لحظه ای با فکر خود اندیشه کن
———————————–
سلام آقا مهدی گرامی
مباحث بسیط معرفتی را به سطحی نازل درنیاندازیم دوست من.
شما خود اطمینان دارید که سخن تان ومنطقی که برآن خیمه بسته اید سست و نادرست است. شما از جناب سروش می خواهید موشی را به خدایی برگزیند؟ وحال آنکه احتمالاً جوهرسخن ایشان براین است که انسانها بفراخور بضاعت فکری و عقلی و احتجاجی خود برای خود خدایی و آفریدگاری ومعبودی قائلند. کسی که موشی را بخدایی پذیرفته یا گاوی را یا تکه آتشی را، این فرد، حتما وحتما وقتی از گذشته های دور سهل انگاری پای به این سوی اندیشه می گذارد یا با عقبه ی اعقتادی خود کنار می آید ویا آن را درفهم خود هضم وترمیم می کند یا بطورکلی منکر آن می شود. بدفهمی مخاطبان نیز درحقیرشمردن یک باور سهم دارد. مثلا زرتشتیان ما هرگز آتش را نمی پرستند بل به پرستاری ونگهداری و سپاسمندی از آتش روی دارند. ونه این که آتش را خدا بدانند. گاو پرستی هندویان بمعنی خدا انگاشتن گاو نیست – و بمعنی این که آفریدگار جهان گاو است – بل سپاس مندی، بشر در طول تاریخ از درخت وسنگ به سمت موجودات زنده سوق داده شده. خلاصه اگر فردی پیدا کردید که: موشی را “خدا” می داند، دستی به شانه اش بزنید و با کرامت ازکنارش بگذرید.
با احترام
.
نظر دهندگان محترم
به نظر اینجانب دیکتاتور را مردم یک کشور میسازند.
چرا اکثر ما ایرنیها به این اندازه در افراط و تفریط گرفتار باشیم. نه به افراط بی منطق و نابخردانه رژیم ////// در برخورد با هر کسی که کوچکترین انتقادی به او دارد و یا اعتقادش با اعتقاد رژیم زاویه دارد و نه افرادی چون آقای نوری زاد که تفریط در نرمش با مخالفین رژیم به خرج میدهند. جناب نوری زاد شما حتما تاریخچه به وجود آمدن فرق بهائی گری و بابی گری و دیدگاهای این جماعت زائیده استعمار را بهتر از اینجانب میدانید. به نظر اینجانب راه احقاق حقوق شهروندی (به تعبیر جنابعالی تا آنجا که از مطالبتان در خصوص این فرق درک نموده ام) پیروان این دوفرقه برکشیده از استعمار این نیست که شما انتخاب نموده اید. چه حیف که منش رژیم ولایت مطلقه فقیه از راه اسلام بسیار منحرف شده است و با اکثر مردم ایران -که پیروان فریب خورده این دو فرقه نیز جزو انان میباشد – نابخردانه و ظالمانه برخورد میکند. چه بسا اگر رژیم ولایت مطلقه فقیه منش و راه انبیاء و امامان ما شیعیان را دنبال میکرد و گفته ها و کردار آنان را به نحوی که با جوامع قرن 21 منطبق باشد تفسیر و اجرا می نمود پیروان فریب خورده این دو فرقه دست نشانده استعمار نیز به حداقل میرسید. جناب نوری زاد درست است که رژیم ولایت مطلقه فقیه برخورد ناشایست با پیروان این دو فرقه دارد ولی باور بفرمائید که مظلوم نمائی پیروان دو فرقه بابی و بهائی گری دست ساز استعمار هم بیش از اندازه است. جناب نوری زاد در جوامع پیشرفته که حتی اعدام هم ممنوع است اگر تشخیص بر خطرناک بودن سگی دست اموز و خانگی برای انسان تشخیص داده شود و یا مرض هاری در او دیده شود به دنبال معالجه نمیروند بلکه سگ را معدوم میکنند.
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
کوروش
————————–
سلام دوست من
شما درصدها نوشته ی خود برفرهنگ سکولار (جدایی دین از دولت) اصرار ورزیده ومی ورزید اما نگاه غضبناک تان نشان می دهد که شعارتان آنگاه که به عرصه ی مواجهه می رسد به سمت تعصب روی می برید. اصلا فرض براین بگیریم که: اقلیت های ما همگی دست ساز استعمار که نه، دست ساز مخوف ترین بخش های سازمان سیا هستند. این دریافت، هرگز باعث نمی شود که ما همان جاسوسان را – تا زمانی که خطایی وجرمی ازآنها سرنزده – پیشا پیش به ورطه ی نابودی دراندازیم. حقوق شهروندی هیچ ربطی به اعتقاد ونیات درونی افراد ندارد دوست من. این سخن ازکیست: فردی را که می برید اعدام کنید اجازه ندارید توی سرش بزنید.
با احترام
.
سلام استاد گرامی نوری زاد عزیز
من می فهمم که شما چه رنجی می برید از دوستانی مثل ناصرالدین و فاروق که ظاهرا نمی خواهند به توصیه های شما توجهی داشته باشند. اولی اطلاعات خودش از بهاییان را به رخ می کشد ودومی چپ وراست از کاکه احمد مفتی زاده کد می آورد. شما هرچه می نویسید که دراین فراخوان یا بوسه برپای ” آرتین” مطلقا قصدتان مطرح کردن بهاییان نیست و صرفا جنبه انسانی وحقوقی این ها را دارید مطرح می کنید و این آقای ناصرالدین می رود سراغ گذشته ها و اعتقادات بهاییان. من خودم یک شیعه ام ومی گویم اگرقرار باشد با استناد به اسناد تاریخی سوتی های شیعه را یک به یک بشمریم مثنوی صدمن کاغذ می شود. یا این آقای ناصرالدین فکر می کنم اگر یک روز به مرحوم گاندی بربخورد، اصلا اعتنایی به فرازهای انسانی او نخواهد داشت و میخ می شود و گاوپرستی هندوها را مشت می کند و می کوبد به صورت گاندی. یااین آقای فاروق که شما هرچی می نویسید آقا بیا و ازخودت بنویس و این سایت را جایگاهی برای معرفی مراد خودتان نکنید باز می بینیم این آقا چپ وراست از مراد خود می نویسد وشما را در منگنه اخلاقی قرار می دهد. بنظرمن این آقایان باید بدانند که اگر مطلبشان ربطی به اصل مقاله ونوشته شما ندارد نباید انتظار انتشار آن را داشته باشن. من به در گفتم که دیوار بشنوه. مگه می شنون حالا؟ ازما گفتن بود
حملوا التورات
در کلاس درس شیطان رجیم
هم الف هم با و تا و ثا و جیم
مدرک تحصیلت از ابلیس بود
جای خواب علمت هرشب خیس بود
هرچه در ذهنت بُوَد ، او یاد داد
بود پایان نامه ات را اوستاد
ای عروسک ، خیمه گردان می شوی
بوسه بر دستان شیطان می شوی
با دم ابلیس بنمودی نفس
روح رنجورت گرفتار قفس
حُمِّلوا التورات گشتی چون حِمار
در پس شیطان روی بی اختیار
بس کتابی که به پالان می بری
خود فقط خواندی ، نمی فهمی خری
دستمزد تو ز خر بودن چه بود؟
هیچ ،جز تشویق و هورا و درود
شیر خوردی از خر شیطان غرب
ریشت از دیگ غذایش گشت چرب
خود نفهمیدی که پالان شد برت؟
همسخن گشتی در آخُر با خرت؟
روی” رشدی” را تو بنمودی سفید
هیچ می دانی چرا گشتی پلید؟
چون که او بودست گبر و دین ستیز
دشنه ی خود را ز رو کردست تیز
لیک پوشیدی لباسی مذهبی
ظاهرت می گفت ، هستی مکتبی
بس مریدانی که در راهت روند
گر کُلَه خواهی همه سر آورند
گر همی با دین حق سر لَج کنی
کُلُّهم از راه حق، سر کج کنی
مردک بی عقل بس کن این مقال
آتشی بنموده ای از قیل و قال
آتشی ویرانگر و برضد دین
اولین کس خود بسوزی بالیقین
سنگ جهل خویش را بر شیشه زد
آتشی بر خرمن اندیشه زد
افعی حرص و طمع طغیان کند
روزگارت را همه ویران کند
خرقه ی آتش نمودی بر تنت
بند شیطان خود نهی بر گردنت
تا زمانیکه سرت غافل بُوَد
هم دو پا و دست تو در گِل بُوَد
تند باد جهل ، ویرانگر بود
بر سر دین ، دزد و غارتگر بود
آن چراغی را که ایزد بر فروخت
گر پفش کردی همه ریشت بسوخت
ای سروش جهل بس کن این کلام
چون شدی ، ابلیسِ ملعون را غلام
جام را بشکن ، مخور از این شراب
توبه کن ، برگرد زین راه خراب
متفکر عزیز جناب آقای نوری زاد
ضمن عرض سلام باید بگویم که ما چیزی بنام اسلام رادیکال و مدرن و عقب افتاده و پیشرفته و کهنه و نو و دست اول و دسته دوم نداریم، سند و مدرک اسلام قرآن است. در قرآن حکم رابطه با کسی که اسلام را قبول نداشته باشد به روشنی آمده است. اسلام فقط و فقط آنها را لایق مرگ و جهنم میداند. اسلام قرآن است – قرآن اسلام است.احکام و قوانین و دستورات قرآنی اسلام است و حکم الله. و حکم الله با شمشیرمحمد همان اسلامی است که کشتن، گردن زدن، برده داری، تجاوز، غنیمت گرفتن،،،، را با مژده گانی بهشت و ۷۲ حوری با کره به مسلمانان سفارش می کند
آیات جنایی قرآن
شماره صفحات تنها در مورد قرآنهایی صدق میکند که به شیوه عثمان طاها نوشته شده اند.
سوره توبه آیه 123
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.
ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است!
سوره محمد آيه 4
فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاء اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ.
چون با کافران روبرو شديد، گردنشان را بزنید. و چون آنها را سخت فرو فکنديد، اسيرشان کنيد و سخت ببنديد. آنگاه يا به منت آزاد کنيد یا به فدیه. تا آنگاه که جنگ به پايان آيد. و اين است حکم خدا. و اگر خدا ميخواست از آنان انتقام ميگرفت، ولی خواست تا شمارا به یکدیگر بیازماید. و آنان که در راه خدا کشته شده اند اعمالشان را باطل نميکند.
سوره انفال آیه 39 صفحه 182
وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ .
با آنان نبرد کنيد تا ديگر فتنه ای نباشد و دين همه دين خدا گردد پس اگر باز ايستادند ، خدا کردارشان را می بيند.
سوره احزاب آیه 61 صفحه 427
مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا.
اینان لعنت شدگانند. هرجا یافته شوند باید دستگیر گردندو به سختی کشته شوند.
سوره مائده آیه 33
إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ.
سزاى كسانى كه با [دوستداران] خدا و پيامبر او مىجنگند و در زمين به فساد مىكوشندجز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلافجهت يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند اين رسوايى آنان در دنياست و درآخرت عذابى بزرگ خواهند داشت
سوره مائده آیه 38
وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا جَزَاء بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ.
و مرد و زن دزد را به سزاى آنچه كردهاند دستشان را به عنوان كيفرى از جانب خداببريد و خداوند توانا و حكيم است.
سوره التوبه آیه 28 صفحه 192
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاء إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ.
ای کسانی که ایمان آورده اید، مشرکان نجسند و از سال بعد نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند، و اگر از بینوایی میترسید، خدا اگر بخواهد به فضل خوش بی نیازتان خواهد کرد. زیرا خدا دانا و حکیم است.
سوره التوبه آیه 29 صفحه 192
قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ.
کسانی را از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمیکنند و دین حق را نمیپذیرند بکشید، تا آنگاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند.
سوره النساء (زنان) آیه 89 صفحه 93
وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَاء فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِيَاء حَتَّىَ يُهَاجِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا.
دوست دارند همچنان که خود به راه کفر میروند شما نیز کافر شوید تا برابر گردید. پس با هیچ یک از آنان دوستی مکنید تا آنگاه که در راه خدا مهاجرت کنند. و اگر سر باز زدند در هرجا که آنها را بیابید بگیرید و بکشید و هیچ یک از آنها را به دوستی و یاری برمگزینید.
سوره الانفال (غنایم جنگی) آیه 12 صفحه 179
إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلآئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ.
و آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: من با شمایم. شما مومنان را به پایداری وادارید. من در دلهای کافران بیم خواهم افکند. بر گردنهایشان بزنید و انگشتانشان را قطع کنید.
سورهُ توبه آیه 5 صفحه 188
فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.
پس چون ماههاي حرام به سر آمد آنگاه مشركان را هر جا يافتيد به قتل رسانيد. و آنها را دستگير و محاصره كنيد . و هر سو در كمين آنها باشيد. چنانچه توبه كردند و نماز به پاي داشتند و زكات دادند پس از آنها دست بداريد. كه خدا آمرزنده و مهربان است.
سوره توبه آیه 12 صفحه 189
وَإِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ.
اگر پس از بستن پیمان، سوگند خود شکستند و در دین شما طعن زدند، با پیشوایان کفر قتال کنید که ایشان را رسم سوگند نگه داشتن نیست، باشد که از کردار خود باز ایستند.
سوره ماده گوساله(بقره) آیه 191 صفحه 31
وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ.
هرجا که آنها را بیابید بکشید و از آنجا که شما را رانده اند، برانیدشان، که فتنه از قتل بدتر است. و در مسجد الحرام با آنها مجنگید مگر آنکه با شما بجنگند. و چون با شما جنگیدند بکشیدشان که این است پاداش کافران.
بسیاری از اسلامگرایان میگویند که این آیات کاملاً جنبه دفاعی دارند و جنایی نیستند، در این نوشتار به بررسی این ادعا پرداخته شده است.
فحش و ناسزا گفتن به غیر مسلمانان چه حکمی دارد؟
مگر فحش و ناسزا دادن به غیر مسلمانان با فحش و ناسزا دادن به مسلمانان فرق دارد؟
ادبیاتی که در کتاب مقدس قرآن خطاب به ۶ میلیارد انسان روی زمین استفاده میشود. دقت کنید به کلماتی مثل: زنا زاده، گستاخ، بی اصل و نسب، خران وحشی، بدترین جانوران, حیوان, شتر, چهارپایان, بدترين جنبندگان, گمراهان, کر، لال، کور, ابلهان, حمال, خر, بوزینه, نجس. این است ادبیاتی که کتاب مقدس قرآن در مقابل ۶ میلیارد انسان روی زمین به کار میبرد.
– آنان (کافران) گستاخ , خشن , زنازاده و بی اصل و نسب هستند . (قرآن .سوره قلم . آیه ۱۳)
– اف بر شما و بر آنچه غير از الله مى پرستيد مگر نمى انديشيد. (قرآن . سوره انبیاء . آیه 67)
– چه شده که است از این پند اعراض می کنند؟ مانند خران وحشی که از شیر می گریزند. (قرآن .سوره مدثر. آیه ۴۹و50)
– بدترین جانوران نزد الله ، کسانی هستند که کافر شدند و ایمان هم نخواهند آورد. (قرآن . سوره انفال . آیه 55)
– کافران، مثل حیوانی است که کسی در گوش او آواز کند و او جز بانگی و آوازی نشنود اینان کرانند ، لالانند ، کورانند و هیچ در نمی یابند. (قرآن . سوره بقره . آیه ۱۷۱)
– و همچون شتران مبتلا به بیماری عطش، از آن می آشامید. (قرآن .سوره واقعه. آیه ۵۶)
– آیا گمان می بری بیشتر آنها می شنوند یا می فهمند؟ آنها فقط همچون چهارپایانند بلکه گمراه تر. (قرآن .سوره فرقان. آیه ۴۴ )
– همانا بدترين جنبندگان نزد الله كران و لالان هستند آنهائی كه نمى انديشند. (قرآن .سوره انفال . آیه ۲2)
– و هنگامی که به آنان گفته شود: همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید، می گویند: آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟! بدانید اینها همان ابلهانند ولی نمی دانند. (قرآن .سوره بقره. آیه ۱۳)
– مثل كسانى حمالان تورات شدند آنگاه آن را حمل نکردند، مانند خرى است كه كتابهايى را برپشت مى كشد؛ چه زشت است بیان آن گروهی كه نشانه های الله را دروغ پنداشتند و الله گروه ستمگر را راهنمائی نمی نماید. (قرآن .سوره جمعه. آیه ۵)
– به طور قطع از حال کسانی از شما، که در روز شنبه نافرمانی و گناه کردند، آگاه شده اید. ما به آنها گفتیم: به صورت بوزینه هایی طرد شده درآیید. (قرآن .سوره بقره. آیه ۶۵)
– اى مؤمنان همانا مشركان نجس هستند، لذا نبايد پس از امسال ایشان به مسجدالحرام نزديك شوند، و اگر از تنگدستى مى ترسيد، پس در آینده نزدیک الله شما را از فضل خويش توانگر گرداند، كه الله داناى فرزانه است. (قرآن .سوره توبه . آیه ۲8)
از این آیات فحاشی و ادبیات زشت و رکیک میتونم بیشتر از ۵۰ و ۶۰ تا پیدا کنم. این است ادب و تربیت اسلام متفکر عزیز جناب نوری زاد ایا انتظار داری مسلمانان آیات صریح قرآن خویش را رها کنند و به دنبال دعوت تو به روشنفکر و مخالف و بی دین و … احترام بگذارند؟ حقوق شهروندی در ایران اسلامی فقط برای شیعیان است و آنهم از نوع شیعه ی مطیع. یعنی شیعه ای که میکشد یا کشته می شود.
———————
سلام بانوی خوب
البته من وبسیاری چون من به این اسلامی که شما آن را با گزینش این آیات معرفی کرده اید مطلقا ایمان نداریم. این آیات هرگز ابدی نیستند. بسیاری ازاین آیات به تاریخ تعلق دارند ودرگذر زمان دگرگون شده اند ومطلقا قابل استناد برای امروز نیستند. که اگر اینگونه بودند حتما جفا به عقل وفهم ورشد می بود. بله، ما نیز این اسلام خشن و خونریز را قبول نداریم. اسلام ما وتشیع ما نرم وروان و صلح طلب و مهربان و اهل خرد و همدلی و نوعدوستی است. حالا اسمش هرچه می خواهد باشد. بانوی گرامی، بسیاری چون من، اسلامشان با اسلام گذشته های دور تفاوت دارد. آدمهای جاهل – درهرلباس – در دوردستهای تاریخ جا مانده اند. ما با مسلمانی خویش به روی همه – حتی مشرکان و خدانشناسان – آغوش گشوده ایم وبرای آنان امتیازی چون خود قائلیم. دراسلامی که می شناسم، یک مسلمان، برای این که یک نامسلمان به حقش برسد، حتی جانش را فدا می کند.
شما بیایید و ما را با این اسلامی که برشمردم بپذیرید. بگذارید خشک مغزان هرچه می خواهند بگویند. دوره ی عصبیت ها و پوک مغزی ها سپری شده.
با احترام
.
جمهوری اسلامی، سالها است که با شعار «مرگ بر آمریکا» ملت را سر کار گذاشته و از قِبَلِ دشمنی با «شیطان بزرگ» ضرر جبران-ناپذیری به ملت و مملکت تحمیل کرده، اما هر زمان که به «مصلحت» ببیند، با «شیطان» هم-پیمان میشود.
اقای نوری زاد حرف از جهل 1 میلیارد انسان است. برای من همیشه سوال بوده است که چرا ما مسلمانان هیچ اطلاعی از دینمان نداریم یا اینکه چرامسلمانان بدون مطالعه در مورد دينشان خودشان را عالم ميدانند؟
براي مثال در مورد شغل و منبع درامد بزرگان اسلام مسلمانان معتقدهستند كه با كشاورزي و بيل زدن و با فقر گذران زندگي ميكرده اند با رجوع به تاريخ يعقوبي كه مورخي شيعه بوده است و تعدادي ديگر از كتب تاريخي ليستي از ميزان دارايي و ثروت اين افراد مقدس نمايان ميشود كه باعث روشن شدن بسياري از موضوعات ميشود و ما به گوشه اي از ثروت افسانه اي انها اشاره ميكنيم.
محمد بعداز فوت خود اموال بسياري را به ارث گذاشت كه فقط املاك ان شامل:
برقه،دلال،اواف،صغيه،موصيب،حضا،وعلي،مشرب ام ابراهيم،ملاله و فدك(تاريخ يعقوبي جلد دوم صفحه 35)كه از همه معروفتر فدك است و براي درك ارزش ان در تاريخ به اين مورد اشاره شده است:
ارزش درختان نخل این ناحیه در آن زمان با ارزش درختان نخل شهر کوفه در قرن هفتم برابر بود
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۳۶.
در مورد ثروت علي امام اول شيعيان همين يك مورد نشان دهنده ميزان ثروت ايشان است:
حاصل يك عدد از نخلستان هاي علي 100،000 درهم برابر با 160 كيلو طلا در هر سال بود(تاريخ يعقوبي جلد دوم ص 35،تجارب السلف ص 120)
اين در حالي است كه علي در هنگام ازدواج با فاطمه بقدري فقير بود كه براي تامين مخارج ان با مشكل روبرو بوده است و در شرح اين موضوع امده است كه:
علی با فروش زره و وسایلی دیگر و شتر یا میش حدود ۴۸۰ درهم فراهم نمود و با ان مخارج عروسي را تامين كرد و علی مسکنی نه چندان دور از محمد برای فاطمه ساخت اما فاطمه خانهای نزدیکتر به پدر از علی خواست و به همین سبب یکی از اهالی مدینه بنام حارثه ابن النعمان خانه خود را به زوج جوان بخشید. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۳۶.
روزی علی خبر دار میشود که پیامبر چند برده دریافت کردهاست. علی فاطمه را میفرستد تا یکی از این بردهها را از پدرش دریافت نماید. فاطمه پیش پدر میرود اما در خود این را نمیبیند که چنین درخواستی نماید. سرانجام علی خود به همراه فاطمه راهی منزل پیامبر میشود، اما در خواست او از طرف پیامبر رد میشود. پیامبر به آنها گفت که «او نمیتواند اجازه دهد که اصحاب صفه از گرسنگی رنج بکشند» و «من باید بردهها را بفروشم و پول آنها را صرف کمک به آنها کنم» سید جعفر شهیدی، زندگانی فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام، ص ۳۴.
علي براي مهريه ام الكلثوم مبلغ 10000 درهم معادل 40 كيلو طلا از عمر دريافت كرد(ابن خلدون مقدمه ص285)
اموال به جا مانده از زبير پسر عموي محمد:
1000 برده زن و 1000 برده مرد و 1000 راس اسب،11 خانه در مدينه و بصره و كوفه و اسكندريه_35 ميليون درهم پول نقد.(سيرت رسول الله جلد اول ص 655_23 سال نوشته علي دشتي ص 308)
اموال به جا مانده از سعدبن ابي وقاص(فرمانده سپاه اعراب در حمله به ايران):
قصري بسيار مشهور به نام عقيق كه فقط به عنوان نمونه براي درب خانه از درب هاي كاخ كسري و كاخ سلطنتي ساسانيان استفاده كرد.
مبلغ 2000،000 درهم پول نقد(23 سال ص 305)
از طلحه فقط 30 ميليون درهم پول نقد معادل 120000 كيلو طلا بر جاي ماند(23 سال ص 307_مقدمه اي بر اسلام شناسي ص 360)
در مورد ثروت حسن امام دوم شيعيان فقط در صلح با معاويه قرار شد که سالانه ۱ میلیون درهم به حسن پرداخت گردد و ۵ میلیون درهم از خزانه کوفه و مالیات برخی مناطق ایران ماننداهواز، فسا و دارابگرد به وی تعلق گیرد.
(تشیع در مسیر تاریخ ص 166)
حال سوال اين است كه اين افراد ثروت هاي افسانه اي خود را از طريق كشاورزي و يا بيل زدن به دست اورده اند يا از طريق راهزني و غارت اموال مخالفان اسلام؟
چگونه اين افراد كه با اموال غصبي زندگي هاي راحت و بدون مشكلي داشتند و در حرمسراهاي خود صدها زن و كنيز داشتند براي مسلمانان مقدس هستند؟
در اخر دوباره سوال خود را تكرار ميكنيم كه:
چرا مسلمانان هيچ اطلاعي در مورد دينشان ندارند. به نظر خودم یکی از دلایل اصلی این فرهنگ شنیداری بودن دین ماست. ببینید که هنوز اصلی ترین راه اصلاع از دین در جامعه ما، گوش دادن به سخنرانی اخوند هاست و کمتر کسی است که خود جداگانه به سراغ تحقیق و تفحص برود. خوب معلوم است که آخوند هم انچه را که دوست دارد را میگوید و تازه کلی دروغ هم می بافد و کسی حتی اعتراض هم نمکنید. امید است با رواج شبکه های مجازی اطلاع مردم از دینشان گسترش یابد و بدانند واقعیاتی را که دیگران نمیخواهند آنها بدانند.
ععع
آقای نوری زاد من رو ببخشید تو رو خدا. شما نظر من رو منتشر کردید ولی من ندیده بودم و واسه همین گلایه کردم که چرا بعضی نظرات رو منتشر نمیکنید. از شما معذرت میخام. امیدوارم دلگیر نشده باشید
اقای نوری زاد چرا بعضی نظرات را منتشر نمیکنید در حالی که نه توهین هستند و نه حرف بدی در آنها زده شده است؟ مثلن نقدی که من با استناد به حدیثی ازسایت حوزه راجع به زندگی حضرت علی زدم؟ یا می ترسید و یا ملاحظات شخصی رو بر نظرات دیگران ترجیح میدهید.
دوستان عزيز. جناب نوري زاد.من سرگشته ام. چكنم ؟ حرف شما را كه درآن انسانيت و بزرگي نهفته گوش دهم يا حرف خداي عزوجل را كه مي فرمايد :
اي كساني كه ايمان آورديد يهوديان و مسيحيان را به دوستي نگيريد ، آنها دوستان يكديگرند ، هركس با آنها دوستي كند ، او هم از آن هاست ،كه خدا ستمكاران را هدايت نمي كند . مائده . آيه 51
. لطفا مرا راهنمايي كنيد.
آقای نوریزاد سلام
من شما را به عنوان یک انسان حق طلب و کوشا در نشر رفتار انسانی می شناسم
در مورد این نوشته فقط به یک جمله بسنده میکنم :
امان از شتاب زده گی..
ٱقای نوری زاد درود٬
حتما خوانده ومی دانید٬این بی خردان جاهل وبی سواد٬ کسروی را با آن همه علم ودانش وبینش
چه بلائی دردادگاه حضور قاضی چگونه ترور کرداند.اکثر مردم امروزبه شما
برای یافتن آگاهی نیازدارند.مواظب خود هم باش اینها تا حال بنام اسلام تاتوانسته اند جنایت
کرده اند و خواهند کرد.رضا
ازاله نجاست بهتر نبود؟
سلام
جناب نوريزاد
اكثرى از انچه خواندم در مورد اعتقادات بهائيت در اين سايت از حقيقت دور است. و اين بخاطر انست كه انچه نوشته شده متکی بر انست که از یاران یا منتقدان و بی خبران آموخته اند به اين گمان که اندیشه همکیشان یا پندار و گفتار نکته گیران آئينه تمام نماى راستي است و دانش و داورى را نيازى به كاوش و جستجو نيست. آيا رواست كه به گفتار این و آن كه دانش خود را در مكتب تعصب و توهم و تقليد آموخته اند اكتفا كنيم؟. آيا رواست براى درك افكار و عقايد مسلمانان از عيسويان مدد جوئيم؟ يا اسرار و رموز قران را از موسويان بپرسیم؟ . بهتر نيست كه حقيقت را در آيات و الواح آن آئين به چشم خود بیابیم. سایت زیر کتابخانه و یکی از سایت های رسمی بهائيان است. با احترام
http://reference.bahai.org/fa
سلام استاد
من شما را خیلی دوست دارم
خیلی
بیشترازاین جهت که شما مثل رهبریک ارکستر ما را به سمت ایفای درست ترین نقش خود راهنمایی ورهبری می کنید
من به شما وبه قلم شما که نگاه می کنم احساس می کنم هربنی بشری می تواند درکنار شما احساس امنیت کند
شما برای من وخانواده ام همان مدینه فاضله هستید
من چه آرامشی دارم درکنار شما
پیشنهاد می کنم حتما این این سخنرانی را ببینید
حتما
حتما
حتما
من شما را اینچنین می بینم
http://www.ted.com/playlists/76/macy_gray_my_4_favorite_talks.html
حتما
نیازی به فراخوان نیست . به برکت اسلام نابی که برایمان پیاده کردند ، امروز کمتر سفره ای را میتوان دیدکه خدا ناشناس یا متظاهر به خدا ناشناسی سر آن سفره نباشد . بهایی که شما به فتوای مراجع داده اید ، ظاهرا ناشی از نهضت ! ترک سیگاری است که پس از فتوای ایت الله مکارم به حرمت استعمال دخانیات در کشور راه افتاد .
تیتر مطلب متناسب با ادبی که تبلیغ میکنید هست ؟
انتقاد شدید کمیسیون آزادی مذاهب از فتواهای آیتالله خامنهای علیه بهاییان
http://www.radiofarda.com/content/f9_uscirf_criticizes_iran_supreme_leader_fatwa_bahai_faith/25064125.html
—————–
انتقاد شدید کمیسیون آزادی مذاهب از فتواهای آیتالله خامنهای علیه بهاییان
کمیسیون آزادی مذاهب جهان روز پنجشنبه، ۱۰ مرداد، فتواهای آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، علیه بهاییان را به شدت مورد انتقاد قرار داد و از رهبران جهان خواست که در برابر این فتواها از جامعه بهاییان ایران حمایت کنند.
در بیانیه رابرت پی. جورج، رئیس این نهاد مستقل آمریکایی که زیر نظر دولت آمریکا فعالیت میکند، آمده است که جامعه بهاییان ایران باید در انتظار آزار و اذیت بیشتر حکومت ایران در پی این فتواها باشد.
آیتالله خامنهای در فتواهای اخیر خود که خبرگزاری تسنیم آنها را منتشر کرده است، بهاییت را «فرقه ضاله مضله» میخواند که اکثریت شیعیان جامعه باید از آنها «پرهیز» کنند.
این فتواها بهاییان را «محکوم به نجاست» میخواند و به مردم ایران هشدار میدهد که در صورت تماس با آنها باید «طهارت» بگیرند.
اما کمیسیون آزادی مذاهب جهان در برابر این فتواها میگوید که بهاییت «آیین جهانی صلحطلبانه و مستقلی»ست که از آغاز آن در حدود ۱۷۰ سال قبل تاکنون مورد «تهمتهای روحانیون و حکومت ایران» قرار داشته است.
در بیانیه رئیس این کمیسیون آمده است، فتواهای رهبر جمهوری اسلامی که تنها چند روز قبل از آغاز بهکار رئیس جمهور جدید ایران منتشر شده است به جامعه جهانی یادآوری میکند که دستور کار حکومت ایران از چه قرار است و چه کسی در این کشور حرف آخر را میزند.
رابرت پی. جورج در نهایت از رهبران جهان و تمام زنان و مردان خیراندیش جهان خواسته است که در حمایت از جامعه بهاییان ایران موضعگیری کنند.
از جامعه بهاییان ایران هماکنون دهها نفر در زندان بهسرمیبرند. کمیسیون آزادی مذاهب میگوید که مقامات ایران از سال ۲۰۰۵ تاکنون بیش از ۶۵۰ بهایی را بهصورت دلخواهانه بازداشت کردهاند و از اواسط بهمن سال گذشته نیز دستکم ۱۱۰ نفر از آنان در زندان بودهاند.
گزارش این کمیسیون همچنین میگوید که جامعه بهاییان ایران در سالهای اخیر به شکل فزایندهای در معرض تهدید و اذیت قرار گرفته تا جایی که خانهها و اموال شخصی بسیاری از آنها مورد حملات خشونتآمیز واقع شده است. در عین حال که شمار بازداشت آنان نیز به نسبت سال ۲۰۱۱ حدود دو برابر شده است.
وضعیت بهاییان در ایران موجب اعتراض سازمان ملل متحد هم شده است. کمیته حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این نهاد بینالمللی به تازگی آنچه را که «تبعیض فراگیر علیه بهاییان» در ایران خوانده محکوم کرده و از حکومت ایران خواسته است که حقوق پیروان این آیین را محترم بشمارد.
https://soundcloud.com/bqandriz/07-tango
من سالهاست با چند بهایی به واسطهء اینکه معلم موسیقی بچه هام هستن معاشرت دارم بی توجه به دین…با هم غذا خوردیم و خونه شونم رفتیم…وقتی خانم معلم ما از زندان آزاد شد و تو خیابون دیدمش،”دویدم” به سمتش و به خودش و بچه اش از صمیم قلب تبریک گفتم …اونام خوشحالی منو دیدن…
و اونچه که از برخورد بقیه ءمردم هم دیدم ،غیر از این نبوده…همه اونا رو دوست دارن و باهاشون خیلی دوستانه برخورد میکنن…
منظورم این بود که این اتفاق افتاده …اما هنوز اونا اجازهء دانشگاه رفتن و….رو ندارن.مشکل جای دیگه اس.
درود به اقای نوری زاد عزیز
از اینکه موقعیتی به وجود اوردید تا همه از این فراخوان استفاده کنند و کلمه معذرت را به دهان بیاورند و دلجویی کنند تشکر میکنیم من کاری به مرجع و فلان روحانی ندارم و از خودم شروع میکنم سالها پیش به سنی ها توهین کردم از انها معذرت میخواهم و قول میدهم جبران کنم و نگذارم مثلی منی به وجود اید و انسانیت را زیرپا بگذارند دیگر نخواهم گفت عرب سوسمار خور هست دوستان سنی و بهایان و هر کس که در هر لباس و هر اعتقادی هستید معذرت این برادر کوچکتان را بپذیرید با درود به همه ایرانیها عزیز
تابستان ۶۷ و مهندسی فراموشی
محمد نوریزاد
۱۳۹۲/۰۶/۲۹
من از زاویهای انسانی به فاجعه تابستان ۶۷ مینگرم نه حکومتی و نه ایدئولوژیک. که اگر یک نگرش خاص عقیدتی برجامعهای چیرگی یابد، این هژمونی حریص و سراسیمه، هیچ رقیبی را تحمل نمیکند و در این تحمل ناپذیری حتی به خود و به پایههای برقراری خود نیز نمینگرد.
علت لاغر شدن هستههای مرکزی و اولیه نظام جمهوری اسلامی و تحلیل رفتن افراد مؤثر و پراکنده شدن آنان را درهمین فضا میتوان تحلیل کرد. سلطه یک نگرش خاص شیعی در ایران انقلاب کرده که هیچ رقیبی و منتقدی را در هیچ زمینه بویژه در بحث اعتقادی تحمل نمیکند، لاجرم به برکشیدن و برآوردن فاجعه میانجامد.
فاجعه سال ۶۷ در همین راستا قابل تأمل است، که حاکمیت به خاطر ترسی که از مخالفان خود داشته و دارد و به خاطر ضعف همه جانبه خود، هر اعتراضی را نشانه پتکی بر بقای خود تلقی میکرد و میکند. از این روی علاوه بر ستیز با مخالفان اسلحه به دست، با مخالفان کلامی خود نیز همان کرده و میکند که با یک مخالف قسم خورده مسلح و جلیقه انتخاری به کمر بسته میکند.
این فاجعه اگر برای هر کشور قابل تحمل و قابل گذشت باشد، برای نظامی که از متن آموزههای دینی برآمده و مدعی رهایی بخشی بشریت است، مطلقا قابل تحمل نیست. این که یک حکومت با همه اقتداری که برای خود قائل است، به جان زندانیانی بیفتد که اسیر اویند و همه را بیاستثنا به سینه خاک بسپرد.
این فاجعه از آن روی فراموش نشدنی است که دست همه دست اندرکاران نظام را به خون میآلاید. جوری که هرسکوت کنندهای درقبال این فاجعه، در برآمدن آن سهیم میشود.
نظام اسلامی با مهار رسانهها تا همین چند سال پیش، و پرهیز ازمطرح کردن و مطرح شدن این فاجعه، تلاش کرد جامعه را به یک جور فراموشی مهندسیشده دچار کند که الحق نیز در این خصوص موفق بود. ظهور رسانههای مجازی و خروج جریان اطلاعات از دست حاکمیت باعث رواج آگاهی دراطراف این فاجعه شد.
من خود از کسانیام که اطلاعات خود را از رسانههای حکومتی اخذ میکردم و به خاطر این که در گردونه اهل نظام چرخ میخوردم، به همان سمت و سویی میرفتم که تحلیلها و تهدیدها و تحدیدها مهندسی میکردند که یا از کنار این فاجعه بگذرم و بیاعتنا به محتوای آن، به چشماندازی از یک دورنمای محو بسنده کنم، یا مراقب باشم که سر فرو بردن به این ماجرا منجر به این نشود که سرم را به باد بدهم.
شاید راز بنیادین این فاجعه در این باشد که زندانیان دوره پهلوی، دعواهای داخل زندان خود را به بعد ازانقلاب موکول کردند و پیروزی اسلامگرایان و کینهای که اینان از دگراندیشان داشتند باعث شد زندانیان مسلمانی که بر سر مسئولیتها خیمه زده بودند، هیچ مفری برای تحمل همبندیهای پیشین خود قائل نشوند.
شما اگر به هر درگیری و به هر تنش بعد از انقلاب دقیق شوید، ردی از دعواهای زندانیان زمان شاه مییابید. در رأس این دعواگرایان که رفته رفته به سلاخی مخالفان روی بردند، میتوان به افرادی چون حسین شریعتمداری اشاره کرد.
از فهم اسلامی که هیچ، از فهم انسانی اگر شعلهای به عاریت بگیریم و به دخمههای این فاجعه بنگریم، خواهیم دید که این کشتار مطلقاً توجیه رفتاری ندارد. چه برسد به فهم اجتماعی و مدنیتی که یکسره در این ملک به شوخی گرفته شده است.
بخسی از مقاله “آخند ها را بشناسیم” از سایت “جمهوری سکوت” در افغانستان
تاریخ انتشار:۱۳۹۱ شنبه ۴ قوس توسط: نادر نظری
رویهمرفته در جامعه ما به غیر از دو جماعت،هیچ قشر، طبقه و اشخاصی را نمیتوان یافت که بی کاری و تفاله خوری، هدفی برای شان تبدیل گردد. این دو قشر یگانه قشر تفاله خور و سربار جامعه محسوب میگردد. قشر “آخوند” ها و قشر “متکدیان”، یا “گداگران”.
گداگری بدلیل اینکه در جامعه هیچ جای پایی ندارد و همیشه مورد تحقیر و اهانت مردم قرار میگیرند، در صورت مهیا شدن زمینه اشتغال برای آنها، امکان باز گشت آنها به شغل آبرو مندانه همیشه مساعد است، اما شغل آخند ها بدلیل اینکه از طرف آنها تبلیغ مقد سانه گردیده است، روز به روز در حال افزایش است.
اگر روحانی گری را به صدر اسلام برگردانیم، اسلام با روحانی گری بعنوان یک شغل کاملاً مخالف است، ولی این روحانیون اسلامی که خود شان را با دین تطهیر و تقدیس گردانیده اند، می خواهند برای همیشه از کار شانه خالی کنند. استدلال آنها این است که برای شناخت دین می باید یک عمر تحقیق کنند تا حقیقت دین را بیاموزند!
اگر پیامبر اسلام مثل روحانیون فعلی “بی کار” می بود، یقیناً مورد پذیرش جامعه آنوقت شان قرا نمی گرفت، زیرا هیچ جامعه ی از بیکاران الگو و الهام نخواهد گرفت. ایشان هم در کار تولیدی آن وقت سهم می گرفتند و هم از پیشرفته ترین اشتغال آن زمان یعنی تجارت برخور دار بودند و هرگز تفاله خواران را نمی ستود. همین روحانیون اگر تزویر و ریا پیشه نکنند؛ چرا از عمل حضرت علی الهام نمی گیرد که می گویند حضرت علی با کار کردن در باغ دستهایش همیشه آبله می شد؟ وقتی پیامبر اسلام و اولین امام شیعه کار کردن را می ستودند، پس چرا پیروان شان تن به تن پروری و تفاله خواری میدهند؟
آخوند ها میگویند برای شناخت دقیق دین، حتی یک عمر نیز نمی توانند به حقیقت های دینی برسند، آیا این ادعا حقیقت دارد یا اینکه آنها برای خود شان اشتغال ایجاد کرده است و بیکاری شان را توجیه می نمایند؟
واقعیت این است که هر انسان مذهبی می تواند دستورات دینی اش را همراه با کار کردن هم فراربگیرد، بدون اینکه یک عمر مشغول این امر باشد. معیار یک فرد مومن در ایمان داشتن و یقین تعقلی او است؛ یا در زیاد خوانی و علم داشتن او به دین؟ بدیهی است که در ایمان داشتن او به دین. پس آگاهی و شناخت از دین، مشکلتر از فارغ شدن یک رشته علمی نمی باشد. برای مشکل ترین رشته علمی حد اکثر بیست سال ضرورت دارد. بناً فراگیری دستور العمل های دینی به هیچ وجه بیش از بیست سال نیاز نمی باشد.اگر آخوند ها بخواهند دین و مذهب را به مریدان شان بیاموزند، می توانند بعد از فراغت این رشته در کار و فعالیت تولیدی شرکت کنند و به تبلیغ دین شان هم بپردازند. کاری را که آخوند های قبلی و سنتی جامعه ما می کردند.
تا زمانیکه ماشین تولید آخوند سازی ولایت فقیه از ایران به بیرون از مرز هایش صادر نشده بود ، آخوند های محلی نقش محبوبی در میان جامعه داشتند. زیرا هم با کار و تولید سر و کار داشتند و هم با آموزش سواد برای نسل نو و تعلیم دادن مسایل مذهبی آنها. بعد از واردات آخند از کارخانه های آخوند سازی ولایت فقیه، بخت هزاره جات نیز رو به افول رفت و آخوند ها بعنوان یک قشر مُفت خوار و سر بار جامعه در عرصه های مختلف اجتماعی و سیاست عرض اندام نمودند که تمام ارزش های فرهنگی و هنری را ویران کردند و همه چیز را از دید ولایت فقیه اسلامیزه نمودند.
همان آخوند های محلی با دید سنتی ای که داشتند هزار برابر دانش بهتری نسبت بهمین پیروان ولایت فقیه داشتند. بعنوان مثال بعد از کودتای ثور و آزادی هزارجات، آخوند های سنتی به رهبری “شیخ بهشتی” و “شورای اتفاق”، جاغوری را نایب الحکومه (ولایت) کردند. طرح آنها این بودند که هزارجات را به شش ولایت تقسیم بندی نمایند. در صورتیکه این اقدام اجرا می گردید، دولت های بعدی مجبور میشدند تشکیلات این ولایات را رسمیت میدادند. وقتی ولایت فقیه ایران ازین اقدام اطلاع یافتند؛ پیروان شان را فرستادند تا اینکه اقدام آنها را خنثا ساخت و مجریان و طراحان آن را ترور و قتل عام کردند. از آن به بعد هزارجات شد میدان تاخت و تاز سگ جنگی های تشکیلات پیروان و لایت فقیه. قسمیکه نهضت با نصر و نصر با سپاه و جبهه متحد با هر دو جهاد می کردند و قربانیان شان را شهید می نامیدند.
در واقع آخوند نیز مثل باقی افراد جامعه اگر از درون مردم تمویل و تغزیه شود برای مردم کار می کند اما اگر منبع تغزیه آنها منبع دیگری باشد، مسلم است که برای همان منابع فعالیت می کند. آخند های محلی و سنتی دارای درآمد مشخص و مستقلی بودند، بناً نقش شان هم از نظر اجتماعی مثبت بودند و هم از نظر اقتصادی سر بار و تفاله خوار نبودند.
از نظر جامعه شناسی وقتی استقلال یک فرد مورد بررسی قرار می گیرد، ابتدا به پایگاه مادی او توجه می شود تا دیده شود که فرد مورد نظر از کدام پایگاه و جایگاه مالی بر خواسته و برای چه کسانی خدمت می کند. آخند های سنتی که خود شان دارای استقلال مالی بودند هم کار می کردند و هم با درس دادن بچه های مردم حق الزحمه می گرفتند. بناً منافع شان با منافع مردم گره خور ده بودند.
درین میان آخوند هایی صادراتی(منظور از صادراتی این است که آنها در کارگاه های ولایت فقیه بسته بندی شده به خارج صادر میگردد) که از ایران، نجف و غیره به کشور وارد می گردند فاقد در آمد مشخص در منطقه هستند. آنها که با پشتوانه پول و امکانات تمویل دهنده مجهز هستند، مسلم است که برای کسی خدمت می کنند که از آنها تمویل و تجهیز می گردند.
طبق آمار گیری “فدراسیون دانشجویان هزاره” (ایچ ایس ایف) که در سال 1997 در شهر کویته بیرون داد، در آن سالها بیش از 25 هزار آخوند هزاره در حوزه های قم، مشهد، نجف و غیره مشغول تحصیل بودند. اگر حد اقل میزان رشد این آما را سالانه پنج هزار نفر مقایسه کنیم، در طول این چهارده سال تعداد آخند های هزاره چه در حوزه ها و چه خارج از آنجا به بیش از هفتاد هزار نفرمیرسد.
حال فکر کنیم که موجودیت هفتاد هزار آخوند در هزارجات چه بلایی بر سر مردم خواهد آورد. اگر یک جمعیت بی کار هفتاد هزار نفری در جامعه وجود داشته باشد- که وجود دارد- چندان تفاوتی ندارد اما این جمعیت آخوند برای شان شغل ایجاد می نمایند. آنها از طریق دامن زدن به دعوا ها و مرافعه و تضاد های جامعه دست به ایجاد اشتغال میزنند. طبق یک آماری که از حاکمیت آخوند های جاغوری بدست آمده است، در طول جنگ های داخلی میان گروه های ولایت فقیه که آخوند ها مستقیماً فتوا صادر کرده اند، بیش از سه هزار و دو صد نفر کشته شده اند. آمار همین جنگ هایی که آخوند ها فتوا دهنده آن بوده اند، در دایکندی به 70 هزار نفر میرسد.
آخند های صادراتی که فاقد کار و در آمد اقتصادی هستند، از روش های متفاوتی در ایجاد اشتغال سازی برای خود شان استفاده می کنند. آنها از طریق نفاق افگنی، دامن زدن به تضاد های فردی، اجتماعی و طایفوی و مذهبی میان پیروان مذاهب گونه گون، کشف زیارت ها و ترویج خرافات، روضه و دعا خوانی میان مردم بمنظور رفع حاجات، تعویذ نویسی و دیو بندی و ده ها سر هم بندی نمودن جهل، خرافات و اوهامات روز گار می گذرانند. آنها نه تنها دین و مذهب را ازین طریق “بد” معرفی می نمایند، بلکه ماهیت دین و مذهب را نیز قلب و تحریف نموده اند. قسمیکه رویهمرفته سالها هزاران حدیث و نقل قول های پیامبران و امامان و امام زاده ها را بنا به منافع و مصالح خصوصی و قشری شان صادر و جعل می نمایند. تنها میزان حدیث های پیامبر با لاتر از هفت ملیون حدیث رسیده است. منسوب کردن احادیث به آئمه که هیچ حدو مرزی ندارد.
آخوند ها در عین حالیکه در کار و فعالیت اقتصادی سهم نمی گیرند، اما از روش های مختلفی برای تقدُس شخصیت سازی آخوندیزم استفاده می نمایند. آنها خود شان را عالمان، یعنی تیکه داران دین و مذهب و روحانی معرفی می نمایند و معتقدند که تنها آنها قادر هستند از علم دینی سر در بیاورند. به این ترتیب خود شان را کسانی معرفی می کنند که همیشه کتاب خدا را در دست دارند و اعمال و کردار آنها بنا به مصالح دین و رضایت خدا، پیامبر و آئمه صورت می گیرند.
اگر سیر تقدس شخصیت آخوندیزم را تنها در طول سی سال اخیر به بررسی بگیریم، یقیناً هیچ قشر و گروهی را در تاریخ جامعه بشری نمیتوان یافت که تا این حد به کیش شخصیت افراطی گری رو آورده باشد. آنها در امر تقدس کیش شخصیت سازی حتی کوشیدند مردم را متقاعد کنند که روحانیون مقامات بالا، با امام زمان در تماس هستند و از او در باره امورات جامعه راهنمایی می گیرند. بهین دلیل دیدن تصویر خمینی در کره ماه را هیچ آخوندی انکار نکرده است.
آنها از طریق تقدس گرایی خویش از جامعه میخواهند که نسبت به آنها احترام خاصی شوند، بهیمن دلیل دست آخوند ها را باید ببوسد و با آنها با یک نزاکت خاصی باید برخورد شود.
یکی از دوستان ما که پارسال سفری به پاکستان داشت میگوید که در مجلسی نشسته بود که بعد چند لحظهء صدای بلندی صلوات می شنود. به اطرفش نگاه میکند می بیند که آخوند عبا و قبا دار از جایش بلند شده می خواهد به دست شویی برود و حضار برای حرکت آخوند از جایش، صلوات فرستاده است!
او می گوید وقتی آخوند مذکور از مستراح برگشت نیز پیروان او صلوات فرستادند. به این ترتیب آخوند ها می خواهند تمامی اعمال و حرکات شان را در تقدس گرایی نهادینه کنند. زیرا میدانند که وقتی آخوند ها در محور تقدس دینی قرار داشته باشند، نقد از اعمال و کردار آنها به “تابو” بدل می گردد. برای همین امر اگر هر آخوند جنایت کاری بمیرد، از جانب همین قشر بصورت با شکوهی تجلیل می شود و برایش یک کار نامه الگو سازی خدمت به دین و مردم می سازد و تبلیغش می کند. مثلاً اگر شیخ آصف محسنی هم بمیرد، در عین حالیکه در دشمنی با هزاره ها زبان زد مردم است، از او بعنوان یک روحانی دلسوز نسبت به مردم هزاره و تمامی شیعه ها یاد خواهند کرد و از او یک سمبل مقدس خواهد ساخت.
اگر به روش برخورد آخوند های سنتی نگاه می کردیم، آنها کریکتر یک انسان عادی در جامعه را داشتند. مثل مردم صحبت می کردند، مثل مردم لباس می پوشیدند و مثل مردم هم در فعالیت های اجتماعی سهم می گرفتند. آخوند های صادراتی اولاً با یک کریکتر غیر مردمی ظاهر می گردد. اگر از آنها پرسیده شود که جناب آخوند صاحب کی آمده است، در جواب میگوید: عل آن تشریف آوردیم. ضمناً از نظر ظاهری با عبا و قبا و جول و جپن مجهز است. بقول دوستی، با خوی گیر و تنگ و پردوم ملبس هستند.
حال سوال اینجاست که مگر برای آخوند شدن به لباس خاصی نیاز است؟ آیا رهبران مذهبی صدر اسلام مگر از لباس غیر عادی استفاده می کردند؟
خیر. از پیامبر گرفته تا امامان از لباس رایج آن زمان مردم استفاده می کردند. پس تنها این آخوند های فعلی هستند که امتیاز طلبند و این امتیاز طلبی را حتی در طرز لباس پوشیدن نیز برای خود شان قایل هستند. اگر از آنها پرسیده شود که چرا از لباس خاصی استفاده می کنند، توجیه شان این است که چون در دین تخصص دارند باید لباس های دین شناسانانه بپوشند!
اگر قرار بر این باشد که هر قشری؛ از رشته یا تخصصی شان در جامعه شناسایی شود، پس می باید لباسی نیز برای نشانی شدن آن تخصص شان داشته باشند. انجنیر های ساختمانی، انجنیر های معدن شناسی، پزشکان، اقتصاد دان ها، معلمان، حرفه داران و غیره باید در شکل لباس خاص شان در جامعه نمایان شوند و مردم آنها را بلحاظ شغل شان مورد حرمت قرار دهد. همینطور اقشاری که به لحاظ شغل شان در موقعیت پائین تری قرار دارند، هر یکی بنا به درجه شان شناخته شود. آخوند ها چون با دین تخصص دارد؛ جامعه یک نوع احترامی برایش قایل شود، داکتران و انجنیران رشته های مختلفی چون به نوعی به علم سر و کار دارند، با لباس های نشانی شده خود شان در جامعه علنی کنند و برای شان احترام گذاشته شود. همین قسم چوپانان، هیزم کشان و کلینر ها هم دارای لباس های خاص خود شان باشند و از روی همین لباس های شان موقعیت قشری و طبقاتی شان نیز مشخص شده و به دیده تحقیر نگریسته شود!
اینکه آخوند ها در عرصه های مختلفی از جمله در پوشش لباس نیز برای شان امتیاز می طلبند و معتقدند که آنها در دین تخصص دارند آیا یک امر مطلق است؟ آیا این تنها آخوند ها بوده و هستند که از دین شناخت و آگاهی دارند؟ بدیهی است که چنین نیست. خیلی از شخصیت هایی که در تبلیغات دین اثر گذاشته اند، شخصیت های غیر آخوند نیز بوده اند. پس انتخاب کردن لباس خاصی مبنی بر اینکه فلان قشری به فلان رشته ء تخصص دارد غلط است و آخوند ها با این روش می خواهند برای شان کیش شخصیت مقدس بسازند تا از آماج انتقاد مردم لباس دینی را برای شان سپر بسازند.
تقدس گرایی در کیش شخصیت سازی آخوندی چیزی است که آنها برای شان درجه و اهمیت قایل هستند. طبق این دیدگاه، آخوند ها باید در تمام شئون زندگی از لباس شان استفاده کنند و در هر مکانی باید این شخصیت سازی جا باز کند و مردم به آنها بعنوان یک قشری برخورد کند که آنها را وصی و نماینده دین و مذهب بدانند.
وقتی در جامعه چنین پوشش لباس به هیچ قشری تعلق نمی گیرد، مگر آخوند ها خارج از مناسبات اجتماعی قرار دارد که چنین امتیازی برای خود شان می طلبند؟ بدیهی است که آنها از نقش تفاله خواری و سر بار بودن شان به جامعه آگاه اند و از همین بابت می کوشند این خلا را پر کنند.
اگر از آنها پرسیده شود که چرا در کار و امر تولید در جامعه نقش ایفا نمی کنند، استدلال شان این است که آنها مشغول کار هستند. آنها هر فعالیت شان را کار خطاب می کنند و می گویند مشغول کار های معنوی هستند. آخوند ها تمامی رشته های علوم ساینس را مادی و صرفاً درس های حوزوی خود شان را معنوی معرفی می کنند.
اگر نقش یک فرد بی کار را نه تنها در جامعه، بلکه از دورن یک خانواده به بررسی بگیریم، به این نتیجه می رسیم که فرد بیکار حتی در درون خانواده اش نیز مورد نفرت و انزجار قرار می گیرد. شخصیت فرد بی کار در درون خانواده یک شخصیت بی کفایت و سر بار و تفاله خور محسوب می گردد. در جامعه نیز چنین است. مردم آخوند ها را یک قشر بیکار و بی بهره می شناسد و ضرب المثل های فراوانی در باره بی کاری آخوند ها ساخته و بافته اند.
بخاطر همین است که مردم “کار را هنر و جوهر مرد” میداند . ضرب المثلی هایی است که می گویند “از آدم های بی کار خدا بیزار است”. همینطور میگوید، “خرکاری دریای هنر است، ترت ترت ملایی نیست”. یا اینکه “چهل ملا جمع شدند، نتوانستند یک خر را بار کنند” و ازین قبیل مثل ها و کنایات زیاد به این قشر انگل و مفت خوار جامعه گفته می شود.
بخاطر همین کنایات و تحقیر ها است که آنها با فراگیری به اصطلاح علم دینی شان سعی می نمایند خود شان را زعیم و پیشوای جامعه مذهبی خطاب کنند و تمامی ارزش های علمی، تاریخی و فرهنگی جامعه را آخندیزه کنند. آنها ذاتاً و خصلتاً مخالف ترقی، رشد و آبادانی جامعه هستند. با هنر موسیقی آنها مخالفند، با تحصیل علم و دانش ساینس آنها مخالفند، با شعر و ادبیات آنها مخالفند، با سینما و هنر تائتر آنها مخالفند، با رقص و ساز و سرور آنها مخالفند، با شادی و سرور و خنده آنها مخالفند، با مکتب رفتگی و پیشرفت سطح آگاهی مردم آنها مخالفند و خلاصه با آسایش و سعادت جامعه بشری آنها مخالفند.
البته این مخالفت ها را برای حفظ و منزه نگهداشتن دین انجام نمی دهند، بلکه برای منافع قشری و شخصی شان انجام می دهند. آنها می دانند که جامعه اگر از هر لحاظی رشد کند به ضرر آنهاست. زیرا یک هنر مند سینما یا یک معلم از آخوند مسایل مذهبی و غیر مذهبی را نمی پرسند اما یک فرد مذهبی خرد باخته و بی سواد نه تنها مسایل مذهبی را، بلکه مسایل اجتماعی را نیز از آخوند ها می پرسند.
از نظر یک عده ای، آخوند های صادراتی نسبت به آخوند های سنتی بهتر هستند. دلیلی که آنها برای این استدلال شان می سازند این است که آخوند های صادراتی مخالف مکتب نیستند. البته آخوند های صادراتی به شدت مخالف مکتب و معارف هستند، اینکه آنها مخالفت شان را علنی اعلام نمی دارند، نمی توانند پیشرفت و رشد جامعه را به سمت علم و دانش بگیرند. برای همین امر نیز مجبور شده اند در حوزه های دروس مذهبی نیز علم را تا حدودی راه بدهد و خود شان را از انزوا بیرون کنند. آنها معتقدند که تحصیل در مکتب های دولتی، اگر هم سطح با دروس مذهبی و مدرسه های دینی پیش رفت، ضرری چندانی ندارد اما اگر صرفاً به مکتب های دولتی و دروس علم ساینس تکیه شود، ناقص و در نهایت فاجعه آمیز است!
گرچه آنها قادر نیستند سیر سریع پیشرفت علم و ترقی را بگیرند اما نهایت سعی می نمایند تا در عرصه های مختلف اجتماعی نفوذ و رخنه کنند و از پدیده های اجتماعی سوه استفاده و بهره گیری کنند. آنها به بهانه های مختلفی چه در بدنه دولت و نهاد های سیاسی و حقوقی و چه در مراکز پرورشی و تربیوی، تئوری می با فند و همه چیز را آخوندیزه می کنند. از قانون احوال شخصیه گرفته تا قانون آداب خواب و خوردن و حتی مستراح رفتن را. هم اکنون آوازه است که آخوند های ولایت فقیه ایران علوم انسانی را میخواهد از دانشگاه بردارند!
نفوذ و رشد نیروهای بنیاد گرای مذهبی اعم از شیعه و سنی و حاکمیت آنها در ایران و افغانستان سبب شده است که بمبه سم پاشی آخندیزم حتی در میان نهاد های آموزشی و تربیوی نیز رخنه کند و فارغ التحصیلان رشته های مختلف علمی را فرهنگ آخوندیزم تزریق نمایند. قسمی که دیده می شود، خیلی از محصلین و دانش جویان و فارغ التحصیلان رشته های علوم سعی می نمایند خود شان را با تفکر آخندیزم مجهز کنند و از زبان آنها سخن بگویند. کاری که قبلاً درین مراکز سابقه نداشته است.
مثلاً فارغ التحصیلان رشته های علمی، در سی سال قبل مشخص میشد که از یک مرکز علمی فارغ التحصیل شده اند، اما حالا به سختی میتوان این تفکیک را در میان مکتب خوانده های ما تشخیص داد. همینطور سی سال قبل قشر تحصیل کرده ها نه به لحاظ عقیدتی و ایدئولوژیک ، بلکه به لحاظ قشری گری مکتب خواندگی شان خصلتاً مخالف تفکر آخوندیزم بودند اما امروز این قشر بعنوان مبلغین آخوندیزم تبدیل شده اند و ادبیات نوشتاری و گفتاری شان را نمیتوان از ادبیات آخوند ها تفکیک کرد.
به این ترتیب قشری که بلحاظ اجتماعی فاقد کار و در آمد مادی بودند، به بیکاری و تن پروری شان اشتغال ذهنی بخشیدند و این امر سبب شده است که جمعی از نو جوانان ما بخاطر این امتیاز گیری؛ هوای درس های آخوندی نمایند و آگاهانه و غیر آگاهانه خود شان سر بار خانواده و جامعه کنند.
گرچه قبلاً فراگیری درس های مذهبی آخوندی تا حدودی هزینه داشت و داوطلبین آن به ایران و نجف می رفتند اما بتازگی ولایت فقیه ایران، مدرسه های دینی جدیدی به افغانستان نیز صادر کرده است که از جمله به مدرسه “خاتم النبیین” شیخ آصف محسنی میتوان اشاره کرد که حتی از وزارت تحصیلات عالی افغانستان مجوزی نیز برای آن گرفته است.
از آنجائیکه آخوند ها در یک دست کتاب خدا و در دست دیگر خدعه و نیرنگ دارند، معیار های خوب و بد بودن افراد جامعه؛ از کانال آنها عبور می نمایند، خیلی از جوانان آگاه و نیمه آگاه، روشنفکر و نیمه روشنفکر، انسان های دیموکرات و معارف دیده ها بخاطر اینکه مورد حمله و تکفیر آخوند ها قرار نگیرند و نقش شخصیتی و اجتماعی شان را در جامعه خدشه دار نکنند، از کنار خیلی از جنایت ها و خیانت های آخوندها چشم پوشی می نمایند و بخاطر رضای آخوند به هر صدای آنها هورا و تکبیر سر می دهند.
شخصی در دوره رنسانس به یکی از روشنفکران یا خردمندان ایتالیا در رُم پیام آورد که پاپ در محضر عام به بدگویی او پرداخته و او را تکفیر کرده است، خرد مند مذکور با خوشحالی و ذوق زدگی گفت:”حال که پاپ علیه من چنین موضعی را گرفته است، فکر میکنم رسالت وجدانی و انسانی ام را تا حدودی انجام داده باشم، زیرا مردم میداند که پاپ مرا بخاطر منافعی شخصی و قشری اش تهدید و تکفیر میکند، نه برای رضایت خدا”.
درینجا روی سخنم متوجه کسانی است که فکر می کنند مردم قادر به تشخیص خوب از بد نمی باشد. آنها نمیدانند که مبارزه علیه موهومات آخوندیزم؛ نه به معنای آماج قرار دادن دین است و نه اسلام. افشاگری علیه خرافات و اوهاماتی که آخوند ها در صدد خلق آن هستند نه با منافع مردم منافات دارد و نه با منافع اسلام.
حال اگر آخند ها می کوشند همه چیز را از چولی آخندیزم بگذرانند به نفع شان هستند. زیرا با اینکار شان در صدد ایجاد اشتغال برای خود شان هستند و بی کاری و انگلی بودن شان را توجیه می نمایند. کسانی که از نظر اجتماعی درین جایگاه قرار ندارند وخود شان صاحب کار و درآمد اقتصادی هستند، چه نیازی است تا با تفکر آخندیزم، خود شان را همنوا سازند؟ آیا مگر مسلمان بودن و مومن بودن بستگی به این دارد تا به یک قشر مفت خوار و سر بار جامعه که تنها آخوند ها و گداگران هستند باید هم سو و هم نوا بود؟ مگر شناخت دین و مذهب آنقدر سخت و مشکل است که باید بردگی و تقلید از یک جمع مفت خوار را نمائیم؟
آیا مگر عبادت منوط به بردگی فکری از آخوند ها است؟ آیا مگر مسلمانانی کسانی که از یک قشر بیکار و مفت خوار مثل آخوند ها پیروی نکنند زیر سوال می رود؟ روشن است که خیر.
تجربه تاریخی نشان داده است که هر دین داری که هر چه قدر در تقلید فکری از آخوند ها پیروی کرده اند، در نهایت دین و ایمان شان را خدشه دار کرده اند. نیازی نیست به تاریخ نگاه کنیم. این تجربه حتی در نقطه نطقه هزارجات صدق می کنند. توده های با ایمانی که به لحاظ عقیدتی پیروی از فلان شیخ و آخوند می کردند، با گذر زمان مشاهده کردند که عمل آن شیخ و آخوند خلاف گفتارش است. بهمین لحاظ یا نسبت به دین بد بین شدند و یا راه بردگی فکری را کنار گذاشته با خرد و درایت فکری خودش مشغول استفاده از دین شدند.
بقول حافظ، عمل این واعظان که در خلوت انجام میدهند، خلاف آنچه میگویند می باشد. این تجربه و شناخت مردم ازین واعظان بحدی می باشد که حتی بیزاری عده ای از طلبه ها را که بتازگی وارد شبکه آن شده اند نیز بر انگیخته اند. یکی از دوستان من در دوبی بنام “یاسین مطهری” که سالها در حوزه جامعه امامیه و قم مشغول فراگیری درس های مذهبی بود، میگفت که فساد اخلاقی همجنس بازی در حوزه ها و مدارس دینی بیداد میکنند!
تعداد کثیری از طلبه های نو آموز که با هزاران امید و آرزویی که در دل می پرورانند و فکر می کنند با فراگیری علم حوزه وی می توانند هم مصدر خدمت به خلق در دنیا و در آخرت شوند، وقتی وارد مدرسه می شوند و با گذشت زمان آروز های شان به سراب تبدیل می گردد. تعدادی از آنها اگر موقعیت زندگی اش ایجاب کنند، درس آخوندی را رها کرده کارگری را بر درس ها حوزه وی ترجیح میدهند. تعدادی از آنها که بر اثر تشویق و فشار والدین وارد این معرکه گردیده اند، نمی خواهند آرزو هایی پدر مادرشان را بر باد دهند که ناچاراً در این دام گیر می مانند و با پشتوانه درس های خصوصی و زبان انگلیسی خود شان را قناعت میدهند.
در نتیجه با گذشت زمان که از نظر وقت هم درینجا سرمایه گذاری کرده اند مجبور می شوند تا آخر خط بروند. به یقین میتوان گفت که یک در صد ازین افراد موفق می شوند یا درس را ادامه دهند یا اینکه با شارلاتانی خود شان را در موقعیت هایی قرار می دهند که بتوانند ازین شغل نان شان را پیدا نمایند. آنهم نانی که از فریب، اغوا گری، توطئه، ظلالت و شیادی بدست آید.
با توجه به سرنوشتی که این جماعت پشت سر می گذرانند، جای بس تاسف است که باز عده ای از نو جوانان ما یا عملاً خود شان را به چنین سرنوشت مزورانه می اندازند و یا اینکه نا آگاهانه و دنباله روانه از جایگاه اجتماعی این جماعت دفاع و پشتیبانی می نمایند. این جوانان از تجربه ی مردم نمی آموزند که مردم ما اعتقاد به دین و مذهب دارد نه به آخوند ها. اینکه آخوند ها خود شان را وصی، آبرومند و یا دلال پیش خدا معرفی می کنند، دروغ می گویند و بقول حافظ تزویر میکنند:
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چــون نیـــک بنگری همـــه تزویر مـی کنند
آنهائیکه مبلغ بی مزد این جماعت هستند، سعی نمی کنند از خرد شان استفاده کنند که معیار خوبی و پاکی انسان، عمل اوست.انسانها را از اعمالی که انجام میدهند باید مورد قضاوت قرار داد. خواه انسان عادی باشد یا اینکه انسان های مقدس نماها. آخوند ها برای فریب و شیادی شان به مردم یاد داده اند که “به گفتار عالمان دینی عمل کن نه به کردار آنها”. این یک بینش کاملاً غلط است. اگر عالمان دینی واقعاً کتاب خدا را در دست دارند، و از روی هدایات و ارشادات الاهی و آئمه پیرویی می کنند، باید عمل شان با گفتار شان موافقت کند. در غیر اینصورت گفتار شان مزور و دغل کاری ای بیش نیست.
جوانان ما باید از دید بصیرت شان در قبال هر موضوع از جمله در قبال روحانیون استفاده کنند. اگر کسی جنایت کار است باید افشا شود و نباید جنایت و خیانت شان در پشت قداست مذهبی مخفی شود و بخاطر مدعی بودن شان به اعتقادات مذهبی ، با او مدارا شود و از همه بد تر چهره آن شخص بصورت معکوسی در تاریخ نمایانده شود.
لبیک به انسانیت
بخدا اگرآدرس هموطن بهایی وبا خداناباور را سراغ داشنم بدون فوت وقت به درخانه آنان رفته وآن می کردم که نشانه انسانیت باشد وهمان میکردم که جنابعالی ( استادمعزز نوریزاد)به درستی باکودک معصوم بهایی کردی واز آنان طلب بخشش میکردم وبا آنان همدردی میکردم برای آنچه که بناحق و دراین نکبت 34سال برآنان رفته است
خواهشمندم اگه آدرسی دارید بفرمایید تایک لحظه هم که شده احساس انسان بودن کنم
مطلب جالب و مفیدی بود. زنده باد تفکر انتقادی و زنده باد متفکر
مرسی
نوری زاد عزیز تنها راه شناخت این جامعه و تغییر مردمش، شناخت اسلام واقعی و کارهای پیامبر و امامانش است. از آنجایی که هیچکس به این مردم تفکر انتقادی را یاد نداده است و دین هم هرگونه راه پرسشگری و انتقاد را بسته و با قتل و کشتن پاسخ می دهد ، چگونه انتظار داری این مردم دعوت تو را لبیک گفته و بخواهند کسانی را که اسلام آنها را نجس و مرتد میخواند را دوست داشته باشند. دین اسلام بر پایه کشتن و قتل بنا نهاده شده است و تاریخش مملو از کشتن مخالفان است . از علی گرفته تا محمد و بقیه، همه دستشان به خون بیگناهان و روشنفکران آغشته است و این مراجع نیز احکام خود را از همان ها میگیرند. برای شما مثالی میزنم. چندین سال در دبیرستان و دانشگاه به ما گفتند علی مردی بود پاکدامن و نشانه رحمت خداوند و مهربان. اما اگر تاریخ را خوب بخوانیم همین علی تا آنجا که توانسته آدم کشته. مثال واضح میزنم با مدرک و سند از خود این شیعیان. خوب دقت کن
عقبه پسر علقمه، از صادق جعفر بن محمد نقل میکند: عرب بیابانگردی نزد پیامبر آمد و ادعا کرد که از بابت شتر، هفتاد درهم از او طلب دارد. پیامبر به او گفت: آیا آن را از من نگرفتی؟ گفت: نه! گفت: من آن را به تو دادم. عرب گفت: من راضی هستم که شخصی میان ما و شما حکم کند. پیامر با او به نزد یکی از قریشیان آمد. قریشی به عرب گفت: به پیامبر خدا چه ادعای داری؟ گفت: هفتاد درهم پول یک شتر که به او فروخته ام. گفت: ای پیامبر خدا تو چه میگوئی؟ گفت: آن را پرداخت کرده ام. قریشی گفت: ای رسول خدا! شما بر طلب اشتن او اقرار نمودید، بنابر این باید دو نفر را به عنوان شاهد بیاورید، تا اثبات شود که پرداخته اید، یا اینکه هفتاد درهم به او بدهید. پیامبر خشمناک برخاست و در حالی که عبایش را میکشید، گفت: به خدا قسم، نزد کسی خواهم رفت که با حکم خداوند میان ما حکم نماید. و همراه مرد عرب نزد علی آمد و علی از عرب پرسید چه ادعایی درباره رسول خدا داری؟ گفت: از بابت فروختن شتری، هفتاد درهم طلب دارم. گفت: ای پیامبر خدا، شما چه میگوئید؟ گفت پولش را پرداخته ام. گفت: ای عرب! رسول خدا میگوید آن را پرداخت کرده است، آیا راست میگوید؟ گفت: نه، به من پرداخت نکرده است. علی، در دم شمشیر کشید و گردن او را زد پیامبر گفت: عرب را چرا کشتی؟ گفت: به خاطر اینکه شما را تکذیب نمود. و هرکس که شما را تکذیب کند، خون او خلال است و قتلش واجب. پیامبر گفت: یا علی! سوگند به خدائی که مرا به حق مبعوث نموده تو از حکم خدا خطا ننمودی، ولی دیگر چنین نکن!
منبع اول: من لا یحضر الفقیه ج 1 حديث 3425
منبع دوم: امالی شیح صدوق برگ 164 (مجلس بیست و دوم حدیث دوم)
منبع سوم: حر عاملی، 1401 ه ق ج 18 ، ص 200
منبع چهارم: محمد تقی شوشتری، 1403 ه ق ، ص 209
برای اینکه دوستان مسلمان بیشتر با اعتبار این حدیث آشنا شوند و کمتر خیال پردازی کنند لینک سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه علمیه را نیز تقدیم،
http://www.hawzah.net/fa/article/articleview/78278
برای پیدا کردن حدیث استناد شده، در صفحه ی باز شده کافیست واژه «درهم» را جستجو کنید تا حدیث برای شما پدیدار گردد!
جناب نوری زاد می بینی؟ چگونه علی کسی را که فقط از پیامبر 70 درهم طلب داشت و محمد نیز هیچ شاهدی برای پرداخت پول به او نداشت را به قتل می رساند. و دقت که که چگونه محمد میگوید که علی تو حکم خدا را انجام دادی!!!! آقای نوری زاد این قطره ای بود در دریا. این مردم کسانی را میپرستند که در مقابل هر حرفی جوابت را با شمشیر میدهند. وقتی علی خود اینگونه آدم میکشت انتظار داری پیروانش به کسی که عقیده ای به دین ندارد و یا عقیده ای مخالف دارد اعتقاد بگذارند؟ به یزدان سوگند رفتار مصلحی و اژه ا ی و مصطفی پور محمدی و فلاحیان و شعبان بی مخ های بسیجی و عاملان قتل های زنجیره ای و نواب صفوی تروریست و طالبان در افغانستان و بقیه مسلمانان در دنیا پیروی کاملی از رفتارهای محمد و علی و بقیه سردمداران اسلام است. تنها یک راه دارد وآن نقد صریح و بی پرده دین است که مردم ببینند این رفتار ها زشت است و در دنیای مدرن به آنها تروریست و جنایت نام میدهند. آگاهی و شناخت از تاریخ و شناخت بهتر ازدین عقب مانده بهترین راه پیشرفت مردم دین زده است. اما این روشنگری به بهای خون تعداد زیادی از هموطنان عزیز و فرهیخته ام منجر خواهد شد. خوب میدانم و غمگینم.
جناب نوری زاد
سلام
لطفا پستی را به عنوان آزادی در پوشش و نگاهی به آثار الزام در حجاب (دولتی) بگذارید و کامنت ها را بخوانید و بخوانیم اگر تحلیلی باشد بهتر است خیلی از افراد دل پری دارند که خواهند نوشت از اساتید و دانشجویان رشته های علوم اجتماعی و روانشناسی و … هم دعوت مشخصی کنید تا آن ها هم جرات مداخله در تحلیل داشته باشند و نه مثل این سال ها که متخصصین ساکتند – منتظریم
آقای نوریزاده عزیز سلام،
من به عنوان یک مسلمانزاده فقط به شما عرض کنم که همین منبری که شما برای این موضوع درست کرده اید،چیزی از منبر آخوندهای این مملکت کم نداره. حالا چرا این ادعا رو دارم ؟ چونکه احترام و رعایت حقوق هر شهروندی در هرجای دنیا یک امری است طبیعی،.حتی اگر اون شخص مسلمان باشه !( توجه بفرمایید،گفتم حتی اگر اون شخص مسلمان باشه ) و احتیاج به سفارش شما و امثال شما نداره،و عنوان کردن این که ؛بروید و ببوسید و این حرفها مثل همان گفته های این آخوندهای این مملکت است ولی به صورت مثنت آن(اگر پرت گویی های اونها رو منفی ترقی کنیم،که میکنیم).
من شخصا خیلی به نوشته های شما علاقه مندم،و از روزی که سایت خودتون رو به راه انداخته اید تا به امروز،حتی یک روز هم نشده که یک سری به آن نزنم. پس استدعا دارم،این چند خط من رو به عنوان یک انتقاد مطالعه بفرمایید. با احترام ـ رامین رام
ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺟﻮﺍﻣﻊ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺩﺭ ﻓﻘﺮ ﻭ ﺑﯿﭽﺎﺭﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ ﭼﺮﺍ ﻗﯿﺎﻡ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ
ﻋﻠﯿﻪ ﺩﯾﮑﺘﺎﺗﻮﺭﯼ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺧﯿﺰﻧﺪ ؟ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺍﺳﻔﺒﺎﺭ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﺍ ﯾﮏ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﻟﻬﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭ
ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻭﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺻﺒﺮ، ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ . ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ
ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺕ ﻭ ﺷﻮﺭﺵ ﻧﯿﺰ ﺑﺰﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﻮﻧﺪ ﺩﯾﮑﺘﺎﺗﻮﺭ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻭ
ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﺳﺎﻗﻂ ﮐﻨﻨﺪ، ﻫﺮﮔﺰ ﻣﻮﻓﻖ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﻧﺪ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﯾﺸﺎﻥ
ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﭼﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﭼﺎﻩ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ . ﺯﯾﺮﺍ ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻓﮑﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ
ﺑﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ،ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺍﻣﻊ ﯾﮏ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﺷﺘﺮﺍﮎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﭘﺮ ﺭﻧﮓ ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺩﻓﺎﻉ
ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﺑﻪ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺷﺮﯾﻌﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﺳﺖ . ﻫﺮ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺍﻣﻊ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺟﺮﺍ
ﺑﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ .
ﻗﻮﺍﻧﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻋﻘﺐ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﺍﺭﺗﺠﺎﻋﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭﺍﺕ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ؛ ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ
ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻐﯿﯿﺮﯼ ﺩﺭ ﻭﺿﻊ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎ ﮔﺬﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ
ﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪ ﺗﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻣﺘﻤﺪﻥ، ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﻘﻮﻁ ﺑﻪ ﻗﻬﻘﺮﺍﯼ ﻋﻘﺐ
ﻣﺎﻧﺪﮔﯽ ﻓﮑﺮﯼ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻏﺎﺭﻧﺸﯿﻦ ﺍﻭﻟﯿﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ.
ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺑﻨﺪ
.
ﻋﻘﺐ ﻣﺎﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﻦ ﻭ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺍﺟﻤﺎﻋﯽ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺍﺵ ﻗﻄﻊ
ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺟﺎﻧﻔﺸﺎﻧﯽ ﮐﻨﻨﺪ،
ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻭ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﭼﺎﻟﻪ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺮﮐﻨﺎﺭ
ﺷﺪﻥ ﯾﮏ ﺩﯾﮑﺘﺎﺗﻮﺭ، ﺩﯾﮑﺘﺎﺗﻮﺭِ ﺑﺪ ﺗﺮ ﻭ ﺳﺘﻤﮑﺎﺭﺗﺮﯼ ﺑﺮ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ
اقاي نوري زاد عزيز سلام
مرحوم ايرج ميرزا سالها پيش فرمودند؛
در ايران تا بود ملا و مفتي. به روز بدتر إز اين هم بيفتيم
اقا كجاش را ديدي اگر اين ملأها همينطور سر كار باشند تازه اول رآهيم اخوندها جز فقر بدبختي بيچارگي فساد فحشا اعتياد غارت ثروت ملي چپاول مردم ساده دل چه ارمغاني براي بشر داشته اند خصوصا أخوندهاي مذهب تشيع كه ارمغان دولت فخيمه انگليس بوده اند براي اين ملت فلك زده اخوندها جز اينكه در هر مقطع تاريخي كه نخبه أي خواسته كاري براي اين مردم بكند فتواي قتلش را داده اند چه كار أساسي در اين كشور كرده اند مگر أمير كبير و ميرزا تقي خان فراهاني. با فتواي همين اخوندها به قتل نرسيد ند و جرمشان اين بود كه مي خو استند براي مردم كاري أساسي بكنند مگر همين اخوندها نبودند كه بر عليه مصدق شدند؟؟؟؟ مگر همين اخوندها نبوده اند كه در دويست سال گذشته سد رآه هر تحول اجتماعي شده اند؟؟؟؟
اقاي نوري زاد راجع به ادم صحبت كنيد راجع به انسان صحبت كنيد راجع به بشر صحبت كنيد نه //////// به اسم اخوند يا مراجع اينها اسم خودشان را گذشته اند ايت الله يعني نشأنه خدا اگر نشانه هاي خدا اينها هستند بگذاريد همه خدا نا باور بشوند
نوري زاد گرامي
اول كه اين تيتر را ديدم صادقانه بگويم شديدا از شما دلگير شدم زيرا باز اين حركت عاملي شد جهت ….. بگذريم
اما وقتي فكر كردم ديدم شما گرامي فرصت ارزنده اي را در اختيار مسلمين قرار دادي تا در اين ميان دل گويه هاي خويش را با بهائيان مطرح كنند دوست دارم چند دل گويه اين حقير را با يك عزيز بهائي كه در آمريكا است خدمتتان تقديم كنم تا واقعا هم بهائيان و هم مسلمانان بدانند كه در اوج تقابل فكري مي توان نقطه نظرات خود را مطرح كرد و در عين حال با هم نيز صميمي بود
اولين قسمت از سخن يك بهائي با اين حقير :
http://www.youtube.com/watch?v=cUYjUPanueo
بيان نقطه نظر من در مورد اين پيام :
http://www.youtube.com/watch?v=j7POR3NkXBA
http://www.youtube.com/watch?v=ZV3yoUClPww
http://www.youtube.com/watch?v=lCsTISz6YnU
واقعا نوري زاد گرامي در فضاي صميمي و به دور از تعصب بهتر مي توان سخن همديگر را درك كرد مطالب مذكور نمونه اي از اين سخنان صميمانه با يك بهائي ساكن در آمريكاست
با سلام خدمت شما دوست گرانمايه
بخدا قسم بر اين باورم كه چه بسا اه اين مظلومين دردمند است كه خدا نيم نگاهي به من شيعه كه صاحب اصلي اين جهان و ان جهانم نميكنه.
و برادر عزيزم مگر براي ما كه مسلمان و شيعه ي دوازده امامي هستبم چه حرمتي است كه براي اونها باشه ؟ما كه اگه حرف بزنيم مرتديم و شايسته ي اعدام.
نوري زاد گرامي واقعا دوستت دارم
واقعا طرح بديعي را ارئه دادي زيرا در اين طرح همسايگان بهائيان در محيطي صميمي مي توانند مواردي كه باعث سوء تفاهم در مورد بهائيان شده هنگام صرف ميوه از ايشان جويا شوند
يكي از مواردي كه باعث سوء تفاهم گرديده اين سوال است كه :
آيا واقعا در بهائيت امر بمعروف و نهي از منكر نيست ؟
آيا واقعا كميته صيانت در بهائيت وظيفه گشت ارشاد را بازي نمي كند ؟
http://www.youtube.com/watch?v=6HBP7RQ8LLo
نوري زاد گرامي واقعا دوستت دارم
چون فضائي را ايجاد كردي كه مقداري از مسائلي كه در دل متحريان حقيقت بود از طريق فضاي صميمانه صرف چاي در كنار بهائيان مي توان با اين عزيزان در ميان گذاشت
همسايگان عزيز بهائيان واقعا يكي از مواردي كه باعث سوء تفاهم گرديد اين است كه :
واقعا جناب بهاء الله 27 سال در راس تشكيلات ترور بوده يا اين هم از دروغهاي رديه نويسان است مي باشد :
http://naseredin313.blogfa.com/post/28
———————–
سلام ناصرالدین گرامی
یک بار سنگین را بدوش می کشید و دلتان نمی آید آن را زمین بگذارید. شما یک اطلاعاتی درباره ی بهاییان دست وپا کرده اید ودوست دارید آن را خرج کنید. وحال آنکه دراینجا بحث ما محترم شمردن حقوق شهروندی یک انسان است ونه بهایی. ما همگی دراین پله ی نخست گرفتار مانده ایم شما رفته اید بجایی بند شده اید که مقدماتش فراهم نشده. پایین بیایید دوست من. اجازه بدهید بحث را ازهمین جا شروع کنیم. از این که همه ی ما با هرگرایش انسانیم و حق داریم از حقوق انسانی خود بهره مند باشیم که نیستیم.
با احترام
.
در جواب مهدی الهی عزیز
دوست عزیز قصد جسارت ندارم ولی متاسفانه شما اگاهانه قصد ان دارید حقیقت واقعی را باغیر واقعی مخلوط نمائید و به ان نتیجه ای که حجتیه طی سالیان دراز همین شیوه را انتخاب کرده برسید. و واقعیت های مستند از تاریخ بهائیت را جور دیگری که باغث ابهام شود و خود را بر حق دانسته و دیگری حقش هست که هر بلایی که ما بر سرش میاوریم. این روش دیگر جواب نمی دهد شما اگر نمی ترسید و ایمانتان قوی است ازادشان بگذارید در تریبون های دولتی که تمام مردم شاهد باشند تا واقعیتها گفته شود اما نه برای دکان دستگاه روحانیت صرف نمی کند چون ممکن است این دکان برای همیشه بسته شود و در اخر ان قدر به ما تهمت زده اند که این چهار خط شما هم روش به امید ان روزی که بی دین و با دین و ضد دین روزی کنار هم با ارامش و صلح و صفا زندگی کنیم و هیچکدام ارجحیت به دیگری نداشته باشد.
سلام – یکی لطف کنه و تفسیر یا شان نزول این آیات از سوره توبه رو برای من بگه. ظاهراً فقط یکبار کلمه نجس در قرآن آمده…
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـٰذَا ۚ وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاءَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿٢٨﴾ قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّىٰ يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿٢٩﴾ وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّـهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّـهِ ۖ ذَٰلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ ۖ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّـهُ ۚ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ ﴿٣٠﴾ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّـهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَـٰهًا وَاحِدًا ۖ لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿٣١﴾
دوستان عزیز، جناب پسر سبز کرد، جناب پخمه که واقعا قلم طنازی دارند و سایر دوستانی که این سوال برایشان پیش آمده است که آیا روحانی با احمدی نژاد تفاوت دارد، لطفا بخوانند:
(جناب نوری زاد من نوشته های طولانی را همراه با خلاصه ای از آن به صورت لینک می گذارم تا زحمت شما برای مطالعه یا ویرایش آن کمتر شود. اگر این روش را مناسب نمی دانید لطفا بفرمایید تا به صورت قبل نوشته ها را به طور کامل قرار دهم)
با احترام
بردیا استقامت
شيخ ابوسعيد، يكبار به طوس رسيد، مردمان از شيخ استدعاء مجلس کردند، شيخ اجابت کرد. بامداد در خانقاه استاد تخت بنهادند و مردم مى آمدند و مى نشستند .چون شيخ بر تخت شد و مقریان قرآن بر خواندند و مردم می آمد، چندانک کسی را جای نماند، معرف برخاست و گفت: “خدايش بيامرزاد که هركسى از آنجا که هست يك گام فراتر آيد”. شيخ گفت: “و صلى الله على محمد و آله اجمعين” و دست بر روی فرود آورد و گفت “هرچه ما خواستیم گفت و جمله پیغامبران بگفته اند”، او بگفت: خدایش بیامرزاد که هر کسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید. چون این کلمه بگفت از تخت فرود آمد و آن روز بیش از این نگفت. (اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید)
به گمانم این حکایت، حکایت امروز جامعه مدنی ما ایرانیان است:
بسیاری از دوستان می پرسند که آیا روحانی با احمدی نژاد تفاوت دارد؟ آیا کسانی که رای داده اند، مغبون نشده اند؟ آیا از استبداد بازی نخورده اند؟ چنین تفکراتی نتیجه نوعی مطلق نگری است که گریبانگیر جامعه ما است. سنگ بنای دموکراسی را نمی توان با آرمان خواهی و مطلق نگری گذاشت. فرد فرد جامعه ایرانی که خواهان برقراری دموکراسی است باید گامی به جلو بردارد. این گام هرچند کوچک باشد وقتی به صورت جمعی انجام شود تاثیری شگرف خواهد داشت.
ادامه نوشته را اینجا ببینید:
http://bamdadesokhan.blogspot.com/2013/09/blog-post_20.html
Dear Mr Nourizad:
I recently attended this talk. I highly recommend it and I believe it is a must see and lesson to for every single Iranian, especially for our Mr president, Rouhani:
https://www.youtube.com/watch?v=bESQxeVQcKU
With utmost love and respect,
Jamshid
jenabe noorizad be rahetoon edameh dahid ke khoda behamrahetan hast
جناب وحید خان. اینکه اگر کسی به قول شما 2زاری اش دیر بیوفتد قابل سرزنش باشه امر پسندیده ای نیست. یکی از صفات باری تعالی تبدیل کننده بدی ها به خوبی هاست. خود فرموده است که با بازگشت به نیکویی بدیهای شخص را به نیکی مبدل می کنه.
و اما مراجعی که نام بردید برخی شان تعبیر و تفسیرشان از اسلام نا سازگار با نص صریح قران و اسلام است اگر اهل فن باشید شناخت فتاوای مبتی بر قول مشهور و اجماع مصطلح در فتاوای اقایان موج می زند و حال اینکه این دو به هیچ وجه دلیل شرعی نیستند. وقتی میبینیم بیشتر فتوای اقایان مبتنی بر اصولی بد برداشت شده از قران است حق داریم در این نظرهای تخصصی دینی آنان شک وافر کنیم. از باب مثال همین داستان نجاست و کفر بسیار واضح در قران هست اما نکته دقیقی که اقایان مفتی به آن توجه نکردند باعث این نوع برداشت شده.
کفر مصطلح در قران مربوط است به کفاری که به اصطلاح کافر حربی بودند و با پیامبر می جنگیدند و حتا خطاب ایمان هم در قران بیشتر آن به معنی حقیقی مومن بود مخاطب نیست. مثلا خداوند می فرماید ای مومنان به خدا و رسولش ایمان بیاورید . در واقع منظور ای مسلمانان است اما از باب اینکه شایسته است یک مسلمان اهل ایمان حقیقی باشد از باب تشریف خطاب از ناحیه الله به مومنین خطاب شده اند. اگر شما معنای خطابی مومن در بسیاری از ایات را مومن حقیقی بدانید لازمه آن این است که احکام و انتظاراتی که خدا فرموده مربوط به مومنان است و مسلمان از آن حکم مستثنی است و حال اینکه این نوع برداشت صحیح نیست. بعد حتا اگر نجاست کافر حربی قطعی باشد که به نظ من نیست ، اما این شامل اهل کتاب و کفاری که در جنگ مستقیم با پیامبر بودند نیست . در سوره مائده صریح فرمود زنان و غدای اهل کتاب بر شما حلال است اما اقایان چون دیده اند ایه ای فرموده کفار نجسند و در آیاتی هم اهل کتاب را مشرک و کافر خوانده بعد اقایان فتوا میدهند که اینان نجسند. نجاست مصطلح در قران با اندکی تدبر در آن به معنای نجاست باطنی است نه جسمی و ظاهری. و یا مثلا در قران غیر از مواردی از حیوانات غیر شرعی ذبح شده و خوک و فلان که نام برده شده صریحا می فرماید غیر از اینها همه بر شما حلال است پس اگر بخواهیم حیوانی دیگری را غیر از آنی که استثناء شده حرام گوشت بدانیم بایستی حتما دلیلی شرعی بر آن داشته باشیم مانند سنت قطعی در تحریم حیوانی خاص اما بیشتر فقها بیشتر حیوانات را حرام می دانند . براستی چرا با اینکه قران این بسیار را صریحا فرموده بعد از موارد استثنا شده بر شما حلال است.
مثال دیگر در باب هدیه و نذورات به مساجد و اماکن به اصطلاح مقدس. در علل الشرایع شیخ صدیوق و سایر کتب از حضرت صادق نقل صحیح السند به قول خودشان شده که از اهدا به خانه کعبه جلوگیری کرده و فرموه خداوند به این هدایا نیاز ندارد و دستور دادند که مالی را که نذر خانه خدا کرده بودند برای فقرا غذا اطعام کنند و یا شخصی می خواست چیزی مثل دکانی را وقف مسجدی کند حضرت منع فرمود . پس چطور آیان برای مساجد متراژ تجاری می سازند و هدیه می گیرند و امامزادگانی راه اندازی کرده اند با درآمدهای میلیونی . چرا به مردم نمی گویند که نذورات خود را خرج فقرا کنید.
چرا نمی گویند که در حدیث و روایتی که ولایت فقیه از آن استنباط می کنند معصوم – از چند امام روایت دیده ام- فرمودند خمس تا زمان بر پایی حکومت قائم ما بر شیعیان ما حلال است یعنی لازم نیست بپردازند و به نظر بنده منع الزامی نبوده و خواستند توسعی در امور ما ایجاد کنند و هر کسی به تشخیص خود به فقرا موارد مصرف خیر برسانند اما اقایان سفت و سخت به خمس چسبیدند و زکات را رها کردند چون خمس بیست در صد هست و زکات به نظرشان کم می آمد چون 2 و نیم درصد است. و سخن آخر در روایاتی داریم که بعد از ظهور حضرت مهدی همین جماعت اخوندها و بیشتر اهل فتوا با او مخالفت خواهند کرد و دلیلشان این است که به او می گویند مبانی فتوای ما با فتوای تو متفاوت است و او را متهم به کجروی از دین می کنند نه خود را که با او تنظیم کنند . متاسفانه بیشتر جماعت معمم از هر نوع دینی در کجی و انحراف شدید هستند و چگونه میشه به حرف و قول و رفتارشان اعتماد کرد.
بنای اسلام بر اخلاق گرای و پرهیزگاری است و پیامبر فرمود مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را به انجام و اتمام برسانم اما شیوخ ما اخلاق را وانهاده و به مسائلی حدثی و ذهنی و من درآوردی پرداختند که در کتب فتاوای آنان به وفور هست انگار که همه هم و غم اسلام اینی هست که اینان می گویند که نیست.
وقتی از هر 100 اخوند و مفتی حداقل 90 تا حرف نامربوط غیر دینی و علمی میزنه عقلا حق داریم که روی مابقی حرفها هم حسابی باز نکنیم.
امام صادق می فرماید اگر عالم دینی دیدید که به دنیا چنگ زده در هرچه از دین که از او اموختید شک کنید و او را متهم کنید . و درست بسیار به جا فرموده چون ادم برای دنیای خودش هر چیزی رو توجیح می کنه. و نشانه دنیا دوستی بیشتر اقایان اظهر من الشمس است یکیش همین که کار نمی کنند و نان بازو نمی خورند و با توجیح نا صحیح از خمس و مال مردم ارتزاق می کنند و بعد با وقاحت تمام بالای منبر از کار و تلاش حضرت علی و ائمه برای مردم سخن می گند. بگذریم
آری حتما در میان اقایان مفتی چند تا آدم چیز فهم هم هست اما همین ها هم به هر دلیلی اهل اظهار سخن حق بنا بر مصلحت اندیشی نیستند.
جناب نوری زاد سلام
من یک دانشجوی دوره دکترا هستم. درایران زندگی می کنم اما دنبال فرصتی می گردم که ازایران بروم. دلیلش را هم شما می دانید وهم من وهم خیلی ها. من ازنمازشب خوانها بودم. ازهمانها که یک روز پیشانی خود را پینه بسته می دیدند. این بلاهایی که حاکمان برسرکشورآورده اند آنچنان نفرتی درمن برانگیخته که ازهرچه خدا وپیغمبروامام وقرآن واینجور مفاهیم بود دست شستم وبه هیچ انگاری رسیدم. چون دیدم دارم ازهویت انسانی خود خارج می شوم وهویتی پیدا می کنم که “آنها” می خواهند. خلاصه یک پا آتئیست شدم. با شما که آشنا شدم باورکردم که می شود ازمتن انقلاب واسلام وجنگ ومناطق محروم وبشاگرد بیرون زد ومثل نوری زاد پاک ماند وپاک گفت و پاک رفتارکرد. همین پاکی رفتاری وکلامی شما مرا به منزل اولیه بازگرداند. با خدا آشتی کردم. با قرآن آشتی کردم. ونمازم را از سرگرفتم. این یادداشت وفراخوان شما آنچنان پیشانی مرا داغ کرد که ناگهان بخود پیچیدم وبخود گفتم را یک چنین فراخوانی بفکرتو نیفتاد؟ خلاصه درکنارشماییم وبرای موفقیت این فراخوان هم تلاش می کنیم وهم دعا.
به امید روزهای خوب وخوبتر
وایرانی آباد وآزاد و مستقل وبا خرد
روی ایمانتان را که روی انسانیت را می بوسد، می بوسم
درود دوبارە بە نوریزاد عزیز!
من کاملا هم رایتان هستم کە یکی از شیوەهای بە غایت زشت سعی در پیدا کردن آتویی برای خاکمالی دیگران باشد. قصد من این بود کەگوشزد کردە باشم کە صرف مخالفت با مثلا آقای خامنەای و یا اصولگرایان خود بە خود آنان را از مسئولیتهایشان سلب نمی نماید. بە نطر من چیزی کە شما را از بقیە جدا کردە است و هر بند از سخنانت را بر دل مینشاند اوج صداقت و زیر پا نهادن تمام منافع، و بە قول خودتان دور شدن از ترس، جهل و طمع بودە است. من از امثال آقای صانعی هم همین انتظار را دارم. نە بە اندازە شما. ولی حداقل از گذشتەشان تبری جویند. از مردم طلب عفو بابت نقشی کە داشتند. شما بە اندازە یک هزارم ایشان نقش نداشتید، ولی این همە مسئولیت بە عهدە گرفتەاید و در تمام مراحل خود را دخیل دانستەاید. آقای صانعی و هادی غفاری و یاامثال ایشان مستقیما و با امر خودشان، دستشان بە خون آغشتە است و کمترین انتظار این است کە در پیشگاە مردم بە جرمهای کردە خود اعتراف کردە و نقاط تاریکی را کە هنوز بر این مردم پوشیدە ماندە است افشا کنند، مانند مثلا همین قتل عام سال ٦٧ کە این روزها داریم ٢٥مین سالگردش را بە یاد این عزیزان اشک میریزیم. اینان هر کدام دریایی از همە نقاط تاریک این تاریخ را در سینە دارند و در آن یا شرکت داشتند و یا از آن با خبر، کە انتظار این بود حداقل گوشەهایی از آن را برملا کنند. گفتن یک سری بدیهیات کە همە از آن خبر دارند کە هنر نیست. تاباندن نور بر آن دخمەهای تاریک است کە هم گریبان آنان را از تاریخ میرهاند و هم از بە خاک سپردە شدن تمام فجایعی کە در این جند دهە براین مردم رفتە است جلوگیری خواهد کرد. آنوقت است کە میشود آنان را جدی گرفت و مثل شما در آغوششان گرفت. رویت را میبوسم.
سلام جناب دکتر
خیلی وقت بود برایتان ننوشته بودم. امشب یا بهتر بگویم دیشب، شش ساعت قبل شاهد صحنه ای بودم که تا الان که ساعت حدود ۶ صبح است نتوانسته ام چشم بر هم بگذارم. ساعت ۱۲ دیشب به رسم عادت برای قدم زدن بیرون رفته بودم. حتما شیراز آمده اید. شبها هوای خوبی دارد. در حین قدم زدن در حالی که همزمان با گوشی مشغول بودم ناگهان صدای درگیری نظرم را جلب کرد. اول فکر کردم باز هم چند نفر به دلیل کوچکی چون جای پارک یا … در گیرند. جلوتر که رفتم اوضاع دگرگون شد. جوانکی هم سن و سال خودم یکهو سلاح کمری اش را بیرون کشید و جوانی دیگر را که پشت فرمان ماشینی بود و سعی داشت از مهلکه فرار کند را تهدید میکرد.. جوان پشت فرمان که حول شده بود عقب گرفت تا دور شود در این موقع بود که حوان مسلح روی ماشین پرید و صدای ۲ شلیک گوش همه را به سوت انداخت. جوان پشت فرمان از ناحیه پیشانی گلوله خورد برادرش که در کنارش بود وحشت زده بیرون پرید و…..با ۱۱۰ تماس گرفتم.. بعد از رسیدن آمبولانس آمدند.. جوان تمام کرده بود..بعد فهمیدیم جوانک مسلح افسر اطلاعات و تجسس کلانتری محل بوده و آن دو جوان سوار بر ماشین مشعول خوردن مشروب در ماشین بوده اند. از ترس پلیس فرار را بر قرار ترجیح داده بودند.. شلوغ تر که شد کم کم سرو کله افسران با درجه های بالاتر پیدا شد.. برادر مقتول را با کتک ..سوار کردند و بردند، مامردم تماشا میکردیم. افسر قاتل راست راست راه میرفت ما مردم تماشا میکردیم.جوان مفت مفت کشته شد فقط به جرم خوردن مشروب.. یکی از گروهبان ها شیشه ویسکی را به عنوان آلت جرم از ماشین بیرون کشید و باز ما مردم تماشا کردیم…به خانه که آمدم خواستم در فیسبوک چیزی بنویسم دیدم همه مست شادی از رفع فیلتر فیسبوکند. گوش کسی بدهکار نیست.. کسی را نداشتم به او بگپیم حالم را این شد که باز هم برای شما نوشتم…دل نگران مادر و پدر جوان مقتولم… امشب چه ها که نمیکشد دلشان
ارادتمند
ساسان
کاسه های سفالی بجا مانده از قرون گذشته را باید به موزه ها سپرد . به هیچ وجه نمی توان از انها استفاده کرد . جایشان در موزه است . مورد مصرف انگونه ظروف برای همان زمان ها بوده . افکار و عقاید قرون گذشته را هم باید به طریق اولی به موزه ها سپرد . قوانین وضع شده برای زندگی مردمی بادیه نشین و وحشی در صحرای عربستان را نمی توان به مردم سیبری تحمیل کرد . بزرگترین پاداش برای اعراب کولر گازی و فریزر ندیده ، اب گوارا و خنک بوده . ایا می توان به اهالی مسکو هم وعده اب یخ داد ؟ وقتی در عربستان برف ندیده اند پس الزومی ندارد از برف و سرما و یخ بندان با انها سخن گفت . چون عربستان گرم است ، جهنم را گرم افریدنذ اگر ظهور در سیبریه بود می گفتند جهنم هم یخ بندان است و بهشت موهوم گرم است تا مردمان خمس و سهم امام بیشتری به ملایان بدهند . اگر حوزه ها محلی برای تجاوز به طلبه ها نبود حتما شغل نان و ابدار ملایی را بر می گزیدم .
مهندس عبدالعلی بازرگان در ذکر خاطره ای از آیت الله طالقانی می گفتند که روزی ایشان به یکی از دهات اطراف طالقان اشاره کردند و گفتند که مردم این ده به لحاظ دین از مردم سایر دهات آن اطراف روشن ترند و در توضیح گفتند که در این ده چند خانواده بهایی زندگی می کند که از باورهای دینی مسلمانان پرسش می کردند (و احتمالا آن را زیر سوال می بردند) و مردم برای پاسخ به آنها به مطالعه بیشتر در دین اسلام می پرداختند. ایشان می گفتند که آیت الله طالقانی گرچه عقاید بهاییان را قبول نداشتند، معتقد بودند که وجود اندیشه مخالف برای پیشرفت ضروری است.
آقای نوری زاد سلام
به اقلیتی به اسم کارگرهم نگاهی بیندازید
یک نکته که همه فراموش کرده اند
درباره تأمین اجتماعی وسود تریلیاردی که از کارگران وکارمندان بالا می کشد وکسی حریفش نیست
من یک مثال می زنم:
الان اگر بطور دراز مدت شما یک پولی را به بانکها بسپرید چقدر بشما سود می دهند؟ می گیریم : بیست درصد
یک کارگر سی سال کارمی کند پس بیمه ماهانه مقداری از پول او را برمی دارد ودر همان پس انداز سی ساله نگهداری می کند
آقای نوری زاد
می دانید این پول ها وسپرده های ریز سودش در سی سال چقدر می شود؟
من یک حساب سرانگشتی کرده ام ببینید چه ارقام وحشتناکی بیرون می آید وکسی اصلا متوجه این نیست
اگر ازاولین ماه پرداخت حق بیمه یک کارگر به مدت سی سال این پول دربانک ذخیره شود
با سود 20%سالانه، به رقم 3600000000میرسیم که سود سالانه ان ماهی 57000000تومان میشود. یعنی یک کارگر بمحض بازنشستگی بعد سی سال باید ماهی پنجاه وهفت میلیون تومان بگیرد.
درصورتیکه پس از30سال که بازنشسته میشوند 700000تومان دریافتی دارند.
تحلیل کامل این مطلب باعث سلامت در اقتصاد ورونق زندگی ملیونها کارگران وکارفرمایان نیزمیشود
هیچ به این فکرکرده بودید؟
سلام دوستان
پیشنهاد می کنم حتما این مصاحبه را که آقای نوری زاد هم درآن صحبت کرده ملاحظه کنید
http://www.youtube.com/watch?v=JerCWekGo-M&feature=youtu.be
محمد عزیز…تا کمر خم می شوم برای بزرگی روح تو ..و عظمت شخصیتت…..لا تا خذک لئمتا لائم
به نام خدا
جناب نوری زاد
اگرروزی اطلاع پیدا کنید عده ای فرزندتان را که با زحمات فراوان و با رنج و سختی های طاقت فرسای روزگار، بزرگش کردید در دام اعتیاد گرفتارش کرده اند ، در برخورد با او و مادرش می گوئید فرزندمان دیگربزرگ شده و حق انتخاب داشته است و ما نباید نگران وی باشیم؟ یا این که به همراه همسرتان تمام تلاش خود را، برای نجات اوانجام می دهید و برای نابودی کسانی که اورابه این روزانداخته اند،ازهروسیله وابزارقانونی استفاده می کنید! این چه فرقی است با این که بشنوید عده ای فرزندتان را بدون اطلاع شما و همسرتان به طور مرتب در خانه های تیمی ، می کشانند و دایم حرف هایی را در ذهن او فرو می کنند که عمری با آن بیگانه بودیدوهیچ گاه هم به وی اجازه طرح موضوع را با دیگران نمی دهند، چون توفیقات تحری حقیقت ، که همان تبلیغ پنهانی است از او سلب می شود. در این صورت چه می کنید ؟ او را که بدون هیچ گونه دفاعی دردام این افراد گرفتارشده،تنها می گذارید؟ واین افراد را، که به مانند گرگ،مدت ها درکمین فرزندتان بوده اند،به راحتی رها می کنید؟حتی اگر بخواهید به روش روشنفکری هم با موضوع برخورد کنید، از این افراد گرگ صفت نمی خواهید با هم بنشینید و گفتگو کنید ؟ می دانید نتیجه این تقاضا ی شما چه می شود ؟ این که شما را متهم به مامور بودن می کنند و می خواهید آن ها را بگیرید و بکشید و… . این سلاحی شده تا به راحتی خود را از بحث و گفتگو کنار کشیده و همیشه هم حق به جانب در اجتماع و حقوق شهروندی ،مصونیتی پیدا کنند تا کسی خود را ملزم به تحقیق ومطالعه پایه های اعتقادی آنان نکند . بهائیان این شیوه را از بیانات رهبران شان آموخته اند .
هرگاه خواستید ، تعلیم این شیوه توسط جنابان بهاالله و عبدالبهاء و شوقی افندی به پیروان شان را به شما خواهم گفت .
جناب نوری زاد
چماق ردیه نویسی سالیان سال است که بر سر پیروان آئین بهایی فرود می آید ودر مقابل هزاران سئوالی که بی پاسخ از سوی آنان رها شده است ، سرپوشی می گردد که جامعه بهایی بدان وسیله تطمیع گردد .
جناب نوری زاد
چرا حقایق تاریخی ازدیگران پنهان می شود وازوقایع تاریخی بهائیت چیزی نمی گویند ؟ همیشه از کتمان حقایق تاریخ برای تبلیغ به نفع خود بهره برده اند . مثل دروغی که از ایمان روحانیون مسلمان به آئین بابی و بهایی بیان می کنند .هیچ گاه نمی گویند ادعاهای مطروحه توسط علیمحمد باب و حسینعلی نوری به صورت علنی طرح نمی شد ، و آن زمان هم که علنی می شد خیلی ها از آنان اعراض می کردند . برای این موضوع شواهد زیادی در کتب بابیان و بهائیان موجود است ، مانند تفسیر سوره یوسف (ع) ،که توسط میرزا علی محمد باب که برای اثبات بابیت خود و جانشینی سید کاظم رشتی و برای یکی از همین روحانیونی که آقای رهگذر در نوشته های شان آورده اند ، نوشته است و هرگزاز متن آن به پیروان شان چیزی نمی گویند . درآن جا ، آغاز دعوی باب ، اقرار به وجود مقدس حضرت حجت ابن الحسن (ع) و ادعای نیابت ایشان بوده است ! با همین ادعای مقام نیابت توانست اعتماد جمعی از روحانیون مسلمان را به خود جلب نماید ! کما این که در جنگ های آئین بابی ، رهبرانش فکر می کردند که قیام شان برای اسلام است ! ملا حسین بشرویه در جنگ مازندران مرتب نماز جماعت بر پا می کرد و در مقام اعتراض به سربازان قاجار خطاب می کرد که :
” مگر ما حلال خدا را حرام ، یا حرام خدا را حلال کرده ایم ؟ ”
و حجت زنجانی نیز در جنگ زنجان به همین گونه عمل می کرد ، در حالی که ” باب ” در کتاب بیان خود نماز جماعت را حرام اعلام کرده بود . این به چه معناست ؟ آیا بدان معنا نبود که پیروان “باب” نمی دانستند وی به جز عقیده شیعه ، اعتقاد دیگری دارد ؟ آیا فکر نمی کنید اگر می دانستند که ” باب ” چه اعتقادی دارد از وی بر می گشتند ؟ خوشبختانه در کتمان کردن وقایع تاریخی خیلی هم ناشیانه عمل کرده اند زیرا در جایی دیگر جناب بهاالله از کتمان حقیقت توسط جناب “باب ” پرده برداشته است و آن هم زمانی است که “باب” در اظهار عقیده اش به وجود مقدس امام زمان (ع) نزد محمد شاه قاجار، شاهدانی از جمله ” سید یحیی دارابی ” و جناب آخوند ” ملا عبدالخالق یزدی ” می آورد،و این بدان معناست که روحانیون مذکور از ادعای “باب” خبردار نبوده اند اما به قول جناب بهاالله به محض این که آنان از ادعای قائمیت “باب” مطلع می شوند :
” بعد از قرائت ، صیحه زد و به اعراض تام قیام نمود و جمعی در ارض طاء
(طهران) به سبب او اعراض نمودند ”
جناب نوری زاد
این گونه بود که تعدادی از روحانیون به جنابان “باب” و “بهاء” ایمان می آوردند اما متاسفانه فریب کاری و دروغ گویی و تدلیس ، حقایق تاریخی را کتمان می کند و انگاری با چماق کردن ردیه نویسی تمام پاسخ ها داده می شود .
روحانیونی مثل”ملامحمدعلی برقانی ” ، ” ملا جواد ولیانی ” ( پسر خاله طاهره قره العین ) ، “ملا محمد تقی هراتی ” و ده ها روحانی دیگر که “باب” و ” بهاالله ” اصل ادعای خود را از آن ها کتمان می کردند . تا آن زمان که ” ملا حسین بشرویه ” از ادعای نسخ اسلام در دشت بدشت که یکی از رهبران آن بهاالله خبردار شد ، سریع عکس العمل نشان داد و گفت :
” اگرمن در بدشت بودم ، اصحاب آن جا را با شمشیر کیفر می نمودم ”
جناب نوری زاد
این مقداری از صدها مدارک موجود در کتب و اسناد بهایی است ، و اگر از فریب کاری و پنهان کاری وقایع تاریخی بهائیت باز هم بخواهم بگویم، سخن به درازا می کشد و ممکن است متهم به تبعیض و تعصب شوم ! گرچه ممکن است با چماق ردیه نویسی بخواهند پیروان خود را آرام نگاه دارند .
جناب نوری زاد
در حریم شخصی شما حقایق ، این چنین کتمان می شود و مدعی گرویدن علماء و بزرگان دین به آئین “باب” و “بهاء” می شوند بدون آن که ازفریب کاری آنان سخنی به میان آورند، و آن زمان هم که حقایق ادعای ایشان را می فهمند ، هیچ حرفی نسبت به اعراض شان به باب و بهاء ، نمی شود .
علاوه بر آن شخصیت های مهم بهایی ، هم چون فضل الله صبحی (کاتب ومنشی عبدالبهاء)، عبدالحسین آیتی ( عضو دائمی محفل ملی ایران ) ، میرزا حسن نیکو ( از مبلغین بزرگ بهایی)، وسرهنگ ثابت راسخ(ازمبلغین بهایی) وادیب مسعودی مبلغ بزرگ بها یی و… که پس از آگاهی از ماهیت درون تشکیلاتی بهائیت ، از آنان اعراض نمودند و کتاب هایی هم بر علیه بهائیت نوشتند . ونیزتعداد کثیری ازمردم عادی بهایی وهزاران نفری که ازترس ” طرد روحانی و اداری ” بهائیان ، دم فرو بستند و جرئت ابراز عقیده نسبت به برگشت به دامان اسلام را نداشتند و مخفیانه به زندگی پر از درد و رنج خود پایان دادند . جناب ادیب مسعودی در یک مصاحبه مفصل ، ماهیت پنهان بهائیان و رهبرانش را به صراحت توضیح می دهد و می گوید آنانی هم که دراواخر عمرشان مانند جناب اشراق خاوری و جناب میرزا ابوالفضل گلپایگانی از مبلغین معروف بهایی ، جرئت ابراز عقیده پیدا کردند و به اشتباه خود پی بردند و به بطلان راهی که رفته بودند ، واقف شدند ، بلافاصله تیم ترور بهائیان وارد عمل شد و آنان را بی سر صدا کشتند.
جناب نوری زاد
مانده ام اگر کتمان حقیقت در بهائیت نبود چطور می خواستند به حیات خود ادامه دهند زیرا دیگر حنای حقوق شهروندی و ظلم به جامعه بهایی رنگی پیدا نمی کرد . کسی نیست به این حضرات بگوید زمانی که نصوص بهائیت از شما پنهان می شود، به دیگران چه مربوط است که تکلیف برای شما تعیین کنند! تکلیف جامعه بهائیت را جنابان بهاالله و عبد البهاء و شوقی افندی مشخص کرده اند ! باید بروید ایراد را درجای دیگری پیدا کنید ! البته بیت العدل نشینان به خاطرسختی که در حقوق شهروند یشان دراسرائیل می کشند، حق دارند ازپیروان شان بخواهند که مقاومت کنند و نسبت به کسب حقوق شهروندی شان سختی بکشند ومبارزه کنند!
جناب نوری زاد
اگر ظلم قبیح است ، باید بپذیریم ماجرای ظلم به بهائیان ربطی به جامعه مسلمانان ندارد ، بلکه ظلمی است که بیت العدل نشینان با نقض فرامین ونصوص بهایی به آنان مرتکب شده اند. صرفنظر از درستی یا نادرستی واکنش مخالفین بهائیت در ایران ، قبلا حقوق انسانی جامعه بهایی با تحریک بیت العدل و با زیرپا گذاشتن نصوص شان ،نادیده گرفته شده است .
فرمان جناب بهاالله به این است :
“حق جل وعز مملکت ظاهره را به ملوک عنایت فرموده ،بر احدی جایز نه
که ارتکاب امری را که مخالف رای روسای مملکت باشد ”
جناب نوری زاد
طبق این فرمایش جناب بهاالله ، چه کسی مقصرمی شود؟ جامعه مسلمان باید مقصر باشد ؟ یا آنان که بهائیان را وادارمی کنند قوانین و نصوص بهائیت را نقض کنند ؟
اصلا مسلمانان ظالم ! بی منطق !و حکومت هم زورمی گوید ورای روسای مملکت هم مخالفت با بهایی ها است !
طبق فرمایش جناب بهاالله وظیفه بهایی ها در این صورت تعریف شده است ! ایشان چگونه دیگر بایستی برای جامعه بهائیت تعیین تکلیف کند ؟ مگر صریح تر و بی پرواتر از این حکم می توان سخنی گفت ؟
” هر ملتی باید مقام سلطانش را ملاحظه نماید ودرآن خاضع باشد وبه امرش
عامل وبه حکمش متمسک . سلاطین مظاهرقدرت و رفعت و عظمت الهی بوده
و هستند ”
جناب نوری زاد
از این فرامین در ده ها جای دیگر وبه گونه های مختلف آمده است . حال به هر دلیل منطقی یا غیر منطقی جامعه مسلمانان ، جامعه بهائیان را قبول ندارند . اما کیست که به آنان ظلم می کند . مسلمانان ؟ یا بیت العدل اعظم که با دستورات پی در پی و خالصانه خود ، بهائیان ایران را از سر دلسوزی !!! و مقاومت!!! و به قول جناب رهگذر در کنار آن همه ساختمان و باغ های زیبا در اسرائیل ، آنان را وادار به نادیده گرفتن نصوص شان می کنند. و جالب است در کلام مغالطه ، چوب اتهام را به طرف مسلمانان بلند می کنند و هیچ گاه معترض 9 نفرآدم معصوم ومصون ازخطا !!! نمی شوند که در بیت العدل جلوس کرده اند ، و در کمال رنج و سختی !!! در کنار اسرائیلی ها ودرآن ساختمان ها و باغ های زیبا ،وبا پول های باد آورده و بی حساب که به صندوق عدالت نشینان سرازیر میشود ، به بهائیان ایران دستورات مقاومتی می دهند.
جناب نوری زاد
بی قانونی کردن و خودسری کردن بیت العدل نشینان به دیگران ربطی دارد ؟ پس این 9 نفر معصوم مگر نبایستی دستورات پیشوایشان را برای پیروانشان تبیین کنند ؟
“والذی یتکلم بغیر ما نزل فی الوحی انه لیس منی ”
جناب بهاء در کتاب اقدس شان می فرمایند :
” هر کس به غیر آن چه در نوشته های من آمده سخنی گوید از من نیست ”
آیا شایسته هست بیت العدل نشینان و پدر و مادر آرتین کوچولورا به خاطر سرپیچی کردن از دستورات و نصوص تعیین شده توسط جناب بهاالله از ایشان بدانید؟ چرا بهائیان، چشم و گوش خود را نسبت به فرامین رهبرشان بسته اند و آن را زیر پا می گذارند ؟آیا ما مسلمانان مقصریم که ازایشان نیستیم .
یا شاید هم جناب بهاالله بی خودی این فرمایشات را برای بهائیان تکلیف فرموده اند .
جناب نوری زاد
من به عنوان یک شهروند معمولی ، وقتی می خواهم با بهائیان شریف !! بحث و گفتگو کنم تا تحری حقیقت را که یکی از اصول دوازده گانه آنان است ،انجام دهم بلافاصله رفتارهای حکومتی به رخ من کشیده می شود و گاهی هم متهم به ماموربودن می شوم ،که شگرد بهائیان می باشد، همان طورکه در نوشتار جناب رهگذر به گونه ای مشهود است ، در حالی که کسی نیست به این افراد شریف !! بگوید رفتار دیگران به شهروندان یک جامعه چه ربطی دارد؟ چگونه حقیقت آنان باید تبیین شود؟چطورزمانی که کودکان ونوجوانان وجوانان ما را در پارک ها و مراکزفرهنگی و خیریه و یا در کتابخانه ها به دور از چشم پدران و مادران به تور می اندازند وبرای تبلیغ ، آن هم به صورت یک طرفه ، به خانه های تیمی شان می برند ، غیر انسانی نیست وبحث حقوقی در میان نیست وصحبتی از بیکاری و پرکاری اعضای بیت العدل به میان نمی آید و یک قرن ونیم بحث ها بی نتیجه نمی شود؟اما به محض اعتراض به این رویه کلاس های درس اخلاق شان !!!حقوق انسانی و شهروندی بهائیان از بین می رود؟و یک بحث حقوقی پیش می آید ؟ با این لفاظی ها چه کسانی را می خواهند فریب دهند؟ آنان جواب بی قانونی خودراچگونه باید پس بدهند؟ خوب البته بهترین جواب ، ریشخندی است که جامعه بهائیان به جامعه مسلمان می زنند ! مغالطه برای این زمان ها خوبست . برای یک بحث و مناظره ساده ، چقدر معما و تبصره و اما و اگر طرح می شود .
جناب نوری زاد
اگرپدر آرتین کوچولو شغل و هنرش ” زندگی بدون خشونت ” است ، وظیفه طاقت فرسایی را بر عهده گرفته است زیرا افتخاراین شغل و هنر بر عهده امام زمان ادعایی او بوده است نه ایشان !!! امام زمانی که ماموریتش باید برقراری عدالت جهانی می بوده نه این که پدرو مادر آرتین کوچولورا به امان خدا رها کند وبگذارد به راحتی این همه ظلم بر بهائیان مظلوم وارد شود!!! مگر بهائیان نمی گویند امام زمان یعنی” میرزا علیمحمد باب” آمد و رفته است ؟ پس او آمد چکار کند ؟ آمد که ظلم بر بهائیان را زیاد کند ؟ فقط بهائیان حقوق انسانی دارند ؟می دانید از زمان ادعای امام زمانی “علیمحمد باب” تا الان چند ملیون انسان بی گناه کشته شده است؟ فقط دو جنگ بین المللی جهانی اتفاق افتاده ! چند صد جنگ خونین در اقصی نقاط دنیا رخ داده؟ ملیون ها ظلم و تعدی به صورت های حق طلبانه علیه مردم بی دفاع انجام شده است ؟ پس این امام زمان آمد چکارکند ؟ آمد که برای بهائیان حقی درست کند تا ادعای حق خواهی آنان گوش فلک را کر کند؟
جناب نوری زاد
از زمان نامه شما، تاکنون چند نفر از بهائیان،از ظلم بر مسلمانان در تمامی اقصی نقاط دنیا عذرخواهی کرده اند ! بعد مسلمانان متهم به تعصب و تبعیض می شوند ؟
جناب نوری زاد
آقای رهگذرمی فرماید بهائیان یک جامعه مستقل هستندوازحکومت ایران رسمیت میخواهند، نه این که بنشینند با امثال … بحث های طاقت فرسا ی بی نتیجه بکنند و یک قرن و نیم است که این بحث ها به جایی نرسیده است .
خوب این بحث ها برای ایشان که حرفی برای دفاع از عقیده اش ندارد ، مفید نیست ، امابایستی گفت ، اولا این بحث ها برای حق طلبان بسیار سود مند است، زیرا اگر یک زمانی بحث و گفتگویی مانند آن چه در یک بحث وگفتگوی تلویزیونی درخارج از ایران که خبری هم از مامور و نیروی امنیتی نبود و کسی هم ترس از دستگیری نداشت ، بین مجری برنامه و یک مبلغ سرشناس بهایی به نام عرفان ثابتی بهایی رخ می دهد ، عیار اعتقادات بهائیت روشن می شود . در آن برنامه ، مجری ازجناب عرفان خان درمورد یکی از اصول دوازده گانه بهائیان ، یعنی تساوی رجال و نساء در آئین بهایی سئوال می کند و در این مورد از وی توضیح می خواهد ، که چرا در حالی که بر طبق یکی از اصول دوازدگانه خود ، حقوق زن و مرد مساوی تعیین شده است ، اما در میان اعضای نه نفره بیت العدل هیچ زنی عضو نمی باشد ؟ اصلا وقتی حقوق زن و مرد مساوی است، چرا بنا به دستور جناب عبدالبهاء، حق عضویت زنان در بیت العدل نادیده گرفته شده است؟ ای کاش می شد جواب متقن و قوی عرفان خان ثابتی را می دیدید. وی می گوید: خوب این موضوع بدیهی است در جاهای دیگر هم چنین موضوعاتی هست ، مثلا در اسلام چرا زنان نمی توانند سرپرستی یک جامعه را به عهده گیرند؟…(شروع می کند از بحث طفره رود) مجری می گوید به دیگران کاری ندارم، در آئین بهایی که این ادعا را دارد چرا به قول جناب رهگذردر بیت العدل 50 ساله ، زنی عضو نیست ؟ شما به این جواب دهید ! باز هم جناب عرفان خان بهایی می گوید : شما نگاه کنید به تاریخ صدر اسلام در آن جا هم … . بلافاصله مجری محترم که شایدهم با اسلام خیلی میانه خوبی نداشت، به میان حرف های عرفان خان می آید و می گوید: خوب آن ها غلط کرده اند شما که غلط نمی کنید چرا زنی در بیت العدل عضو نیست ؟ در حالی که از تعالیم پیشرفته بهائیان!!! تساوی حقوق رجال و نساء را دارید ؟ این ادعا با آن چه که انجام می دهید نمی خواند ! بالاخره جناب عرفان خان ثابتی بعد از طفره رفتن های فراوان و البته با زیرکی مجری برنامه ، تسلیم می شود وضمنی به اشتباه بودن این اصل از اصول دوازده گانه بهائیان اعتراف میکند ومجبورمی شود بگوید که بیت العدل باید یک فکری برای این اصل نادرست بکند و به نوعی باید آن را نقض کند ! امیدوارم این دفعه چماق ردیه نویسی بر سر کسی فرود نیاید ، چون این مطالب ردیه را عرفان خان ثابتی گفته است .
جناب نوری زاد
آقای رهگذرمیفرماید بهائیان یک جامعه مستقل هستند وازحکومت ایران رسمیت می خواهند نه این که بنشینند با امثال … بحث های طاقت فرسا ی !!بی نتیجه بکنند و یک قرن و نیم است که این بحث ها به جایی نرسیده است . ایشان یا خود را به کوچه “بهاء چپ “می زند یا با زرنگی تمام می خواهد با مظلوم نمایی ، خواسته ای را مطرح کند . اصولا رسمیت آن ها چه ربطی به مسلمانان دارد ؟ این هم نوعی فرار رو به جلو است .
چه خوب شد آقای رهگذر موضوع رسمیت را طرح کرد . ایشان فکر نمی کرد بر خلاف نامشان که یک چیزی را می پراند و گذرمی کند ، مجبور شود جواب دهد .
ما می پرسیم از کدام رسمیت صحبت می کنید؟ درجایی که طبق نصوص بهایی ، بیت العدل کنونی، غیررسمی وغیرمشروع است ، سخن گفتن از رسمیت در ایران دیگر چه صیغه ای است ؟ تاوان غیررسمی وغیرمشروع بودن بهائیان را باید دیگران پس بدهند؟
جناب نوری زاد
خواهش می کنم به این مطلب خیلی دقیق شوید زیرا نوشته شما، برای من انگیزه ای شد که ازدروغ های بهائیان برای تان بنویسم تا شخصیتی هم چون شما همیشه مظلومیت امیرالمومنین علی (ع) و یازده امام شیعه بعد از ایشان را مد نظر داشته باشد و هیچ چیزی را به آن بزرگواران ترجیح ندهد !
این مطلب ردیه نیست ، شعار هم نیست، هوچی گری هم نیست ، بلکه حقیقتی است که همیشه از همه و حتی جامعه بهایی پنهان شده است ، مغالطه هم از این جا شروع می شود .
طبق نصوص صریح دربهاییت ،
” بیت العدل ، مرجع کل امور بهائیان است و موسس قوانین و احکام است و “ولی امرالله”، رئیس مقدس این مجلس وعضو اعظم ممتازلاینعزل “می باشد . ( الواح وصایا چاپ مصر ، ص 15و 16و…)
بر طبق این نصوص ،” ولی امرالله” هم باید در زمان حیات خود “من هو بعده ” را تعیین کند تا بعد ازصعودش اختلاف نیفتد واگر چنانچه عضوی از اعضای ” 9 گانه ” بیت العدل ، گناهی ارتکاب نماید که در حق عموم ( بهائیان ) ضرری حاصل شود ، ” ولی امرالله ” صلاحیت اخراج او را دارد … .
دقت می کنید ؟
سپس جناب عبدالبهاء برای جلو گیری از اختلافات آینده ، سدره رحمانیه یعنی شوقی افندی را به عنوان ” ولی امرالله ” ، انتخاب کرد و از یاران با وفای عبدالبهاء خواست :
” تا از او مواظبت نمایند که غبار کدر و حزنی بر خاطر نورانیش ننشیند و روز به روز فرح و سرور و روحانیتش زیاده گردد تا شجره ای بارورشود زیرا اوست ” ولی امرالله ” بعد از عبدالبهاء و جمیع افنان و ایادی و احبای الهی باید اطاعت او نمایند و توجه به او کنند ” من عصی امره فقد عصی الله و من اعرض عنه فقد اعرض عن الله و من انکره فقد انکرالحق ” (الواح وصایا ،ص11الی 27) .
بدین ترتیب رئیس دائمی مجلس بیت العدل وعضواعظم ممتازلاینعزل، ولی امرالله می گردد و اولین رئیس آن هم جناب شوقی افندی می شود و وی غصن ممتاز و ولی امرالله و مرجع جمیع اغصان وافنان و ایادی امرالله و احباءالله و مبین آیات الله و ” من بعده بکرا بعد بکر” یعنی در سلاله او و فرع مقدس … من عندالله است ” من خالفه و خالفهم فقد خالف الله ” (الواح وصایا ، ص11)
جناب نوری زاد
این ها عین عبارات و نصوص اعلام شده از سوی جناب عبدالبهاء است که بعد از جناب شوقی افندی فرزند ذکور وی را ” بکرا بعد بکر ” به جانشینی اش منصوب می کند ، و علاوه برآن به عنوان” ولی امرالله “وعضواعظم ممتاز لاینعزل بیت العدل هم قرارمی گیرد.
اما از آن جا که این آئین الهی !!!!! پیش بینی اش درست در نیامد و ” جناب شوقی ” عقیم بود از زمان مرگ ایشان در سال 1336 یعنی 56 سال قبل تاکنون، رئیسی برای بیت العدل تعیین نگردید و تا ابد هم باب ولایت امرالهی مسدود گردید و بر طبق این نصوص صریح بهایی،بیت العدل بدون ولی امرالله صلاحیت رهبری ندارد ومشروعیت هم ندارد وبیت العدل کنونی در اسرائیل هیچ گونه رسمیتی ندارد . از آن جا که طبق همین نصوص ، بهائیت غیر رسمی وغیرمشروع است ، چگونه امثال آقایان رهگذر، ادعای رسمیت خود را از دیگران طلب می کنند ؟
جناب نوری زاد
ما چکاره هستیم که بهایی ها را رسمی کنیم ؟ آیا مشروعیتی که دست قضای الهی آن را از بین برده است را از دیگران مطالبه می کنند؟آیا مسلمانان بایستی جور نامشروعیت آن ها را بکشند ؟ چرا رسمیت خود را به ما مسلمانان ارتباط می دهند ؟ آیا آئینی که در دل خود نامشروع می شود ، بایستی مسلمانان رسمیت بدهند ؟ آئینی الهی !!!! که نمی تواند عقیم بودن رهبرش را پیش بینی کند ، اجازه ای برای تبلیغ کردن دارد ؟ زمانی هم که اغنام بهایی می بینند پیش بینی رهبران شان، دروغ از آب در آمده باید به دنبال دین پاکی بگردند، نه این که طلب کارانه حقی که ندارند ، مدعی شوند . می خواهند تبلیغ کنند که چه بگویند ؟ راستی را یا دروغ را ؟
جناب نوری زاد
زمانی که آقای دکترخزعلی نماینده ای رسمی از سوی بیت العدل در خواست می کند تا بحث و گفتگوی منصفانه ای انجام دهد ، می بینید که امثال آقای رهگذر خیلی راحت مغالطه کرده ، اعضای غیر رسمی و غیر مشروع بیت العدل را بی کار نمی داند تا به این مسائل بپردازند زیرا اولین سئوالی که باید پاسخ دهند این است،چه کسی شما راعضو بیت العدل کرده است؟ بنابراین فرار از بحث و گفتگو بهترین روش برای تحری حقیقت کردن شان می شود .
چه روش خوبی برای مردم دنیا برای تحری حقیقت در پیش گرفته اند ! تحری حقیقت شان فقط برای کودکان و نوجوانان و جوانان بی دفاع ما می باشد که در خانه های تیمی به صورت مخفیانه باید صورت پذیرد و یا تحت لوای خیریه ، طینت خود را از خیرین پنهان کنند.
جناب نوری زاد
روز به روز حرف های جالب و خنده دار زیادی از زبان بهائیان می شنویم .تا به حال ما غافل بودیم که بیت العدل چقدر انقلابی عمل می کرده !!!!!!!
آقای رهگذر ادبیات بیت العدل را نه تنها انتقاد از رفتارهای جمهوری اسلامی ، بلکه انتقاد از حکومت اسرائیل وحتی فرهنگ مسلط غرب می داند !!! که ادبیات بسیار دیپلماتیک اش قابل انکار نمی باشد !!!!!!! و این ادبیات به سمت کشف مطالب می رود !!!!!
جناب نوری زاد
نمی دانم شما از متون بهایی چقدرآگاهی دارید ؟
زمانی که آقای رهگذرازتعاریف بهائیان ازواژه های سیاست،عدالت و قدرت سخن می گوید که تمام سیستم های موجود سیاسی را به هم می ریزد، و نوشته هایش ،هم نقد یهودیان ثروتمند است !!!! که دست در همه کارهای دنیا دارند، هم انتقاد از سیاست اسرائیل است که قدرت را درمعنای سرکوب فلسطینیان ومسلمانان به کارمی برد وهم…، شما را یاد فیلم های کمدی دهه هفتاد نمی اندازد؟ آخر چرا این قدر فریب کاری می کنند و دروغ می نویسند.
آیا لحن و خطاب نوشته های بیت العدل نشینان نسبت به ایران ، با نوشته های در مورد اسرائیل یکی است؟ چطوربیت العدل نشینان برای وضعیت بهائیان در ایران این قدراظهار نگرانی می کنند و تمام کارهایشان را رها می کنند و مرتب بیانیه صادر می کنند و دستور به تبلیغ و تحریک بهائیان را از وظایف خود می شمارند ،در حالی که می دانند مطابق نصوص شان اگر جامعه و حکومتی مانند ایران با تشکیلات آنان مخالف باشند، امر تبلیغ برایشان حرام می شود .
در صورتی که هیچ گاه وضعیت بهائیان دراسرائیل برای آنان اهمیتی ندارد وسخنی هم از تبلیغ کردن بهائیان در آن جا نیست ، بلکه کارشان شده که با ادبیات دیپلماتیک به سمت کشف مطالب بروند .
به این یک بام و دو هوای بهائیان چه بایستی گفت ؟
جناب نوری زاد
آیینی که ازارکان دوازدگانه خود وحدت عالم انسانی،تحری حقیقت وترک تعصبات می داند، دیگر چه نیازی به روش های خصمانه و ترور و آدم کشی دارد ؟
به نظرمی رسد آقای رهگذر، خود تاریخ را درست نخوانده است وبا تغافل وزیرکی خواسته از حقایق تاریخی فرار کند . بحث این نیست که بگوئیم ” گیریم که بهائیان دخالتی در آن وقایع به ضرر مسلمانان داشته اند ” یا خیر ! بلکه بحث دخالت داشتن مقامات رسمی بهائیان در آن وقایع است که همیشه از همه کتمان کرده اند .
اگر حمله به افراد و کشتن مردم بی گناه مسلمان در روستای ابرقوی یزد که به جرم بهایی نشدن در سال 1328 و به دستور ولی امرالله جناب شوقی افندی ، که مظلومانه به شهادت رسیدندوهم اینک محل وقوع آن جنایت ، به صورت موزه عبرت بازسازی شده است وبرای علاقه مندان آماده بازدید است ، ویا سوزاندن زن و شوهربی گناه یزدی در داخل تنور نانوایی که این جانب شخصا با بازماندگان آن ها صحبت کردم و یا کشتن بعضی ازمردم متدین یزد درسال 1357 که اینک در امام زاده سید جعفریزد مدفون می باشند ،بر مبنای شعار ترک تعصبات و تحری حقیقت است؟ وحدت عالم انسانی در این مقوله چگونه تعریف می شود ؟ و اگر صرفا به خاطر عقیده به وجود مقدس صاحب الزمان (ع) در خیابان آزادی فعلی (روبروی کارخانه پپسی کولا که متعلق به بهائیان بود ) بنای مسجدی با همین نام توسط عده ای از متدینین تهران و با همت حاج اسماعیل رضایی و با همکاری طیب حاج رضایی در دهه 30 ساخته می شود و با افتتاح و چراغانی آن مسجد و سراسر خیابان آزادی و روبروی کارخانه پپسی کولا در جشن نیمه شعبان ،به جرم محبت به صاحب الزمان (ع) راپورت آنان را در واقعه 15 خرداد سال 1342، توسط بهائیان به ساواک می دهند و متعاقب آن دستگیر و اعدام می گردند ، و اگرکشتاربی شرمانه مردم مسلمان و متدین تهران در 15 خرداد 1342 توسط پرویز خسروانی بهایی و تائید این عمل وحشیانه خسروانی بهایی توسط محفل ملی بهائیان ایران درتاریخ 20 خرداد 1342 وهم چنین دستگیری و شکنجه بسیاری از مردم مسلمان و مبارزایران به وسیله شکنجه گران بهایی و تجاوزبه نوامیس آنان ، وحدت عالم انسانی بهائیان را تداعی می کند و یا سرکوب مردم و حکومت مردمی مصدق در کودتای 28 مرداد توسط پرویز خسروانی بهایی و سایر عواملش و نیز نفوذ روز افزون بهائیان در پست های حساس سیاسی ، اقتصادی و اداری کشور که در بسیاری از موارد منجر به بیکاری و اخراج مسلمانان از شغل های خود می شدند و یا عدم استخدام آنان در بعضی از مراکز اقتصادی که زیر نفوذ بهائیان آن زمان داشت چه چیزی را تداعی می کند ؟ وحدت عالم انسانی را ؟ تحری حقیقت را ؟ یا ترک تعصبات را ؟
جناب نوری زاد
در ایران چند نفر بهایی زندگی می کنند ؟ هر چند نفر که باشند بسیاری از آنان در فعالیت های اقتصادی حضوری فعال دارند ،کسی هم با آنان کاری ندارد و با سایر مسلمانان هم به مانند مسیحیان و یهودیان و زردشتیان و… همزیستی مسالمت آمیز دارند . اما حساسیت آن زمان پیش می آید که بهائیان شریف !!!کودکان و نو جوانان و جوانان بی دفاع را به دور از چشم پدران و مادران و به صورت ناجوانمردانه، پنهانی و مخفیانه در خانه های تیمی تحت تبلیغ خود قرار می دهند.
جناب نوری زاد
آقای رهگذر می فرماید که معنای تبلیغ را نمی دانیم ،تبلیغ را مثل تبلیغ کارخانه پپسی می داند، زمانی که رادیو و تلویزیون را باز می کنیم پپسی ، خودش را نشان می دهد و این تبلیغ است . و یا تابلوهایی که در اتوبان ها نصب می شود ، تبلیغ محسوب می شود .
سپس می گوید بهائیان در ایران تبلیغ نمی کنند ، بلکه مورد سئوال واقع می شوند و راجع به آئین شان برای دیگران توضیح می دهند .
جناب نوری زاد
نداشتن درستی و صداقت در میان جامعه بهایی را در جملات بالا به راحتی می توان دید . هیچ گاه به این اندازه دراعتقاداتم علیه بهائیت راسخ تر نشدم . چون به جای تعلیم دروغ و تزویرو ریا کاری در کلاس های روحی شان ، درستی و صداقت را آموزش می دهند . آقای رهگذر چرا نمی گوید فرزندان ما ، در خانه های تیمی شما چه می کنند ؟ آن ها فقط سئوال می پرسند ؟ پس تاکید شما در عدم اطلاع پدران و مادران ، برای چیست ؟
جناب نوری زاد
این همان نوشته خوب وفهیمانه و مستدل جنابان بهایی بود که دیگر نیازی ندیدید به صورت مجزا نکته پردازی کنید ؟ و هر آن چه که در نوشته آقای رهگذر بود در سینه تان داشتید ؟
می دانید هر نوشته و مکتوبی چه مسئولیتی را به عهده می گیرد ؟ قطعا حضرت عالی بیش ازما به این موضوع حساس هستید .
امیدوارم همیشه فرزندان تان در کنار خانواده در امنیت کامل و به دور از گرگ های در کمین نشسته،زندگی سالمی داشته باشند، وهیچ گاه هم نوشته های شما موجب تائید آن گرگ ها نشود .
با تشکر فراوان
مهدی الهی
27/6/1392
————————————————————————————————
سلام جناب الهی گرامی
نوشته ی بلند و همه جانبه ی شما را خواندم و درس ها گرفتم. با این همه اما سخن من دراین نوشته ی مطول شما بر زمین مانده وپاسخی نیافته. من بدون این که کمترین اشاره ای به باور بهاییان کرده باشم، خواستار بهره مندی اینان از حقوق شهروندی شان هستم. بی کم وکاست. درست به همان اندازه که فرزند یکی از وزرای شیعه ی نماز شب خوان بهره منداست. این یعنی مدنیت. شما اطلاعاتی از تاریخ بهاییت را مثل گنجی با خود حمل می کنید ومفری برای خرج کردن آن می یابید وکاری به این ندارید که اینان پیش از این که بهایی باشند انسان اند. مثل من وشما. ما چرا همه ی بهره مندی ها را برای خود می خواهیم و برای دیگران اما واگر پیش می کشیم؟
چرا باید فرزند شما به دانشگاه برود و فرزندان اینان نه؟ چرا شماومن امنیت تبلیغ و اجتماع و همایش داشته باشیم واینان نه؟ کمی آنسوتر از ایران، این مسائل حل شده و رفته پی کارش دوست من. ما هستیم که خود را در گیر ودار تعصبات صدمن یک غاز گرفتار کرده ایم. چرا باید یک دخترجوان شانزده ساله ی بهایی – مونا محمود نژاد – صرفا بخاطر بهایی بودن زندانی و اعدام شود؟ دوست من ، سخن من این است: ما انسانها همه با هم برابریم. بی هیچ استثنایی. آنکه باید ما را به برتری امتیاز دهد و برگزیند خداوند است که مطلقا درعرصه های دنیاوی ما دخالت نمی کند واین عرصه را دربست به خود ما وانهاده است. واین یعنی عدل. پس لطفا از خود خدا جلو نزنیم وبندگان خدا را به بد وخوب چوب نزنیم.
با احترام
.
ﺁﺧﺮ ﺣﺮﻑ ﺁﺧﻮﻧﺪ اﻳﻨﻪ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﺩﺭﺱ ﻗﺮﺁﻥ ﺧﻮاﻧﺪﻩاﻳﻢ ‘ ﭘﺲ اﻳﻦ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ اﺟﺎﺯﻩ ﺩاﺭﻳﻢ ﻗﺮﺁﻥ ﺭا ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻛﻨﻴﻢ و ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻛﻪ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﺧﺪا ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ ‘ ﺳﭙﺲ ﺑﺎ اﻳﻦ اﺳﺘﺪﻻﻝ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ اﻣﻮﺭ ﺁﺩﻡ ﻋﺎﻗﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺮاﻱ ﺭﻓﻊ ﺣﺎﺟﺎﺕ ﺑﻪ ﻣﺘﺨﺼﺺ ﻫﺮ ﺭﺷﺘﻪ ﺭﺟﻮﻉ ﻣﻴﻜﻨﺪ و ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺘﺨﺼﺼﻴﻦ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﭘﺲ اﻳﻦ اﻣﺮ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺁﻧﺎﻥ اﺳﺖ و ﻣﺮﺩﻡ ﺟﺒﺮا
و ﻣﻨﻂﻘﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺟﻮﻉ ﻛﻨﻨﺪ
ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﻣﺜﺎﻝ ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻣﺮﻳﺾ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﻚ ﺭا ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ و ﻃﻠﺐﻛﺎﺭ ﻫﻢ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ و ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻣﻮ ﻻﻱ ﺩﺭﺯ اﻳﻦ اﺳﺘﺪﻻﻝ ﻧﻤﻲﺭﻭﺩ’ ﺣﺎﻻ ﺧﺪا ﻧﻜﻨﺪ ﻛﺴﻲ ﻋﻘﻠﺶ اﺯ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺜﻼ اﻳﻦ ﭼﺸﻤﻪ ﻣﻌﺮﻓﺖ اﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺯﻧﻴﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﻩ ﺟﻨﺎﺏ
ﺁﻗﺎﻱ ﻋﺒﺪاﻟﻜﺮﻳﻢ ﺳﺮﻭﺵ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺭاﺑﻂﻪ ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ ﺟﺎﻧﺎﻧﻪاﻱ ﺩاﺭﻧﺪ و ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ اﻳﻦ اﺳﺘﺪﻻﻝ ﺭا ﻣﻮﺷﻜﺎﻓﻲ و ﻧﻘﺾ ﺁﻥ ﺭا ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ
ﺧﻼﺻﻪ اﺳﺘﺪﻻﻝ اﻳﺸﺎﻥ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ اﺯ ﻛﺠﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺑﻪ ﺗﺨﺼﺺ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ ﺩﻳﻦ ﻛﻪ ﻣﻼﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ اﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﻛﻨﻴﻢ
ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﺰﺷﻜﺎﻥ و ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺘﺨﺼﺼﺎﻥ ﺷﻤﺎ اﻳﻦ اﻣﻜﺎﻥ ﺭا ﺩاﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا اﻣﺘﺤﺎﻥ ﻛﻨﻴﺪ ‘ ﻣﺜﻼ اﮔﺮ ﺑﻴﻤﺎﺭاﻥ ﻳﻚ ﭘﺰﺷﻚ اﺯ ﻣﺪاﻭاﻱ ﺧﻮﺩ ﻧﺎﻣﻴﺪ ﺷﻮﻧﺪ ﻣﻲﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﻚ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻛﻨﻨﺪ و ﻣﺘﺨﺼﺼﺎﻥ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﺤﻮ
ﻭﻟﻲ ﻣﻼﻫﺎ اﺩﻋﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺩاﺭﻧﺪ
ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺪﻋﻲاﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﻣﺎ ﺁﺩﻣﻴﺎﻥ ﺭا ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ و اﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﺭا ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺁﺧﺮﺕ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ
ﻣﺸﻜﻞ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺭﻓﻊ ﺣﺎﺟﺎﺕ ﺩﻧﻴﻮﻱ ﻛﻢ ﻣﻲﺁﻭﺭﻧﺪ و ﺩﺭ ﻣﻲﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭﻋﺪﻩ ﺁﺧﺮﺕ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ
اﺯ اﻳﻦ ﻧﻘﻂﻪ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺣﻮاﻟﻪ ﺩاﺩﻥ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ﺭاﻩ ﺭا ﺑﺮاﻱ
اﻣﺘﻬﺎﻥ اﻳﻨﻜﻪ ﺁﻳﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﻭاﻗﻌﺎ ﻣﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺪاﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﻳﺎ ﺟﻬﻨﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺯﻳﺮا ﻛﺴﻲ اﺯ ﺁﻥ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺎﺯﻧﮕﺸﺘﻪ ﺗﺎ ﻣﺎ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺳﺤﺖ اﺩﻋﺎﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻛﻨﻴﻢ
ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺰﺩﻳﻜﺘﺮﻳﻦ ﻳﺎﺭاﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ‘ ﻋﻤﺮ و ﻋﺜﻤﺎﻥ و اﺑﻮﺑﻜﺮ ‘ ﺑﻪ اﺩﻋﺎﻱ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﮔﻤﺮاﻩ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ و ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺧﻠﻴﻔﻪ ﻣﻴﻨﺎﻣﻨﺪ ﻭﻗﺘﻲ ﻋﺎﻳﺸﻪ ﺯﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﻋﻠﻲ ﻣﻴﺮﻭﺩ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ ﻣﻨﺘﻆﺮﻱ ﺑﺎ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﻛﺎﺭ ﺭا ﺑﻶﺧﺮﻩ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﺑﻪ ﺩاﻍ و ﺩﺭﻓﺶ ﻣﻲﻛﺸﺎﻧﺪ
ﻭﻗﺘﻲ ﻫﺰاﺭ ﺳﺎﻝ ﺻﺤﺒﺖ اﺯ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﻧﺒﻮﺩﻩ و ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻣﻨﻜﺮ ﺁﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﺧﺪا ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻴﺂﻳﺪ و ﻫﺰاﺭ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﮔﻨﮓ ﺑﻲ ﺳﺮ و ﺗﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﻪ اﻭﻝ ﺗﺤﻴﺮ و ﺳﭙﺲ اﻧﺰﺟﺎﺭ ﺑﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ
ﭼﻂﻮﺭ ﻣﻴﺘﻮاﻥ اﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻃﻠﺐ اﻃﺎﻋﺖ ﺩاﺷﺖ و اﺩﻋﺎﻱ ﻭﻻﻳﺖ ﻣﻂﻠﻘﻪ ﻛﺮﺩ
ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻩ و اﺯ اﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻴﻨﻲ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﺩاﺭﻧﺪ و ﺑﻪ ﺧﺪا ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺒﺮﻧﺪ
ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺣﺘﻲ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﺪﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻴﻦ ﻫﻤﻴﻦ ﻋﻠﻤﺎﻱ ﺩﻳﻦ ﻳﻜﻲ ﺭا اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻨﻨﺪ
ﻭاﻱ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻭاﻱ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻭاﻱ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ
ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻜﺘﻪاﻱ ﻛﻪ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ اﺩﻋﺎﻱ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ‘ ﻛﻪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺟﺎﻱ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ اﮔﺮ و اﻣﺎ ﺩاﺭﺩ ‘ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ اﺣﺘﻤﺎﻝ ﺧﻂﺎ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﺎ ﻛﻤﺘﺮ اﺯ ﺑﻘﻴﻪ اﺳﺖ
ﻛﻪ اﻳﻦ ﻫﻢ اﺩﻋﺎﻱ ﺑﺎﻃﻠﻴﺴﺖ ‘ . اﺯ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻨﺘﺮ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﻠﻤﺎﻱ ﻫﺮ ﺩﻳﻦ و ﻳﺎ ﻣﺴﻠﻜﻲ اﺯ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﭼﻨﺎﻥ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﻲﻳﺎﺑﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻧﺤﻮ اﺯ ﻛﻴﺶ ﺧﻮﺩ ﺩﻓﺎﻉ ﻛﻨﻨﺪ و ﻋﻘﺎﻳﺪ ﺩﻳﮕﺮ ﺭا ﺑﺎﻃﻞ ﺑﺪاﻧﻨﺪ ‘ ﺣﺘﻲ ﺷﺪﻩ ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ و ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺑﺎﻓﻲ ﺑﻪ اﻳﻤﺎﻥ ﻫﻤﻤﺴﻠﻜﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﻴﻔﺰاﻳﻨﺪ و اﻳﻦ ﺩﺭﻭﻍ ﺭا ﺻﻮاﺏ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﺑﺪﻭﻥ اﻳﻨﻜﻪ ﻛﻮﭼﻜﺘﺮﻳﻦ ﻧﻆﺮ ﺳﻮﻱ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ
اﻟﺒﺘﻪ ﺳﻮاﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﻛﻪ ﺟﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺩاﺭﻧﺪ
ﻛﺠﺎ ﻣﻲﺗﻮاﻥ اﺩﻋﺎ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻣﺤﺪﻭﺩﻩاﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺷﺪ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﮔﺮﻩﻫﺎﻱ ﭘﻲ0
با سلام بر جناب نوریزاد…
1-ماجرای مراجع و حلال و حرامهای آنها حدیث ویرانی کشوری به اسم ایران است. موضوع نجس بودن اهل کتاب و معتقدین به سایر عقاید بی شک برگ سیاهی در تاریخ رویکرد شیعه است که تمام نحوست آن متعلق به مراجع عظامی است که این عقاید نفرت انگیز را ترویج و توسعه داده اند و در این میان نقش مرحوم آقای خمینی که معتقد به نجاست عینی اهل کتاب است بی بدیل است. از آن جهت که ان مرحوم با داشتن چنین اعتقادی رهبری ملتی را عهده دار شد که بخشی از شهروندانش به تعبیر فقهی خودش ” نجس” بودند درست مثل سگ.شاید این بیان برایتان عجیب باشد ولی لطفا به متن نظر فقهی آقای خمینی در جلد اوّل تحریر الوسیله ایشان در مسئله 11 در مورد نجاسات که به شرح ذیل می آید نگاه کنید تا عمق ماجرا روشن شود:
“ششم و هفتم سگ و خوك بيابانى است كه هم عين آن نجس است و هم آب دهانش و اما سگ و خوك دريائى پاكند.
دهم از نجاسات كافر است و كافر كسى است كه متدين بدينى غيراسلام باشد و يا اگر اسلام اختيار كرده و منتسب به آن شده يكى از ضروريات اسلام را با اينكه مى داند از ضروريات است منكر باشد بطوريكه برگشت انكارش نسبت به آن ضرورى به انكار رسالت و يا تكذيب رسول خدا صلى الله عليه وآله و يا تنقيص شريعت مطهره آنجناب باشد و يا از او گفتار و كردارى سر بزند كه اقتضاى كفر او را داشته باشد و در كافر فرقى نيست مرتد و كافر اصلى چه حربى و چه ذمى و اما ناصبى ها كه با امام اميرالمؤ منين عليه السلام دشمنى مى كنند و بآنجناب ناسزا مى گويند و خوارج كه خدايتعالى هر دو طائفه را لعنت كند بدون ترديد نجسند چه اينكه چيزى ازضروريات اسلام را انكار داشته باشند و برگشت انكارشان به انكار رسالت باشد يا نه و اما غالى ها كه درباره امام اميرالمؤ منين عليه السلام غلو نموده (آنجناب را العياذ بالله خدا مى دانند) اگر اين غلوشان مستلزم انكار الوهيت خدايتعالى و مستلزم انكار توحيد و يگانگى خدايتعالى و يا نبوت رسولخدا صلى الله عليه وآله باشد آنها نيز كافرند و گرنه حكم بكفرشان نمى شود.”
حال شما این نظر را بگذارید کنار رای امام علی که انسانها را در ذ مه حکومت اسلامی یا مومن به اسلام و یا کافر به آن میداند و برای هردو حقوق مساوی قائل است. ببینید که تفاوت رای و دیدگاه کجاست تا به کجا و این مردم مصیبت زده تحت عنوان شیعه علی چگونه دقیقا خلاف نظرات آن بزرگوار باید زندگی کنند.
2- در مورد اوضاع جاری نیز باید به حال این مردم خون گریست. آقای خامنه ای تحت تاثیر احمدی نزاد و باندش که اورا تا سرداری امام زمان بالا بردند این ملّت بیچاره را وارد بحرانی باور نکردنی کرد و حال که جدیت اوباما را مشاهده کرده ناگهان آن عربده های هل من مبارز طلبی به التماس کشیده و آنکه روزی پیشنهاد کنندگان مذاکره مستقیم را تا پای چوبه دار میبرد و از بی غیرتی و بی داتشی آنان سخن میگفت ناگهان یاد نرمش و تدبیر افتاده است و به نظر ساده انگارش آمریکائیهیا یا به عبارت دیگر صهیونیستها به همین راحتی با تعطیلی “فردو” و ژستهای اینجوری تمامی تحریمها را لغو می کنند و آقا بر میگرند سر جای اوّل و باز روز از نو و روزی از نو.اینرا نه روحانی میپذیرد و نه اوباما.
3- روحانی نمی پذیرد چون یکبار بلای اعتماد به حرف آقا سرش آمده که چگونه مقام ولایت که در ابتدا از او بخاطر توافق با اروپا تجلیل کرده بود او و دوستانش را تا مرز جاسوسی برد. آمریکا هم که این حریف ناشی را به پل برده است به او خواهد فهماند که موضوع به این سادگی ها نیست که “آقا” و دست اموزش سالها فحاشی وهزار کار بکنند و امروز براحتی بروند دنبال کارشان. امّا در این میان بیچاره ملت ایران هستند که رهبری آنها را به سلاخ خانه صهیونیستها برده و امروز با نرمشی خود و اعوان وانصارش را نجات میدهد و این بیچارگان را منتظر قصاب گذاشته است. یکی هم نیست که بگوید شما که آخر کارت بی تردید چنین بود چرا این میزان خسارت به این کشور و مردم بخت برگشته وارد کردی؟
سالها پیش دوستی از جلسه سپاهیان با “آقا” مطلبی عجیب نقل می کرد که یکی از فرماندهان با ترس و لرز پرسیده بود” اگر این بحران هسته ای به درگیری بین ما و آمریکا بکشد چه بکنیم؟ ما که حریف آنها نیستیم” و “آقا” در پاسخ فرمده بودند ” به محض اینکه این وضع پیش باید من تسلیم خواسته هایشان میشوم”!! این اوج درایت رهبری ایران است وفقط حضرت ایشان فراموش کردند که با این قمار بی برد چه بلائی بر سر ایران و ایرانی آوردند..وای اگر از پس امروز بود فردائی!!
یادداشتی در پاسخ به فراخوان نوری زاد عزیز«فراخوان بزرگ وملی محمد نوری زاد برای نجاست روبی»
با درود و سلام و سپاس از جناب نوری زاد بخاطر این فراخوان ملی و بسیار مهم که سرآغاز یک پالایش و اصلاح در عقیده و باور غلط و خرافی کسانی است از طرفی خط قرمز بر روی انسان ها می کشند و بذرهای نفاق و جنگ پدید می آورند و خود را نیز آیت الله یعنی نشانه ای از خدا می دانند و همین نشان داران یا ستاره داران خدا در طول تاریخ چه به روز ملت ها که نیاورده اند همیشه با قدرت مداران همدست بوده و دمار از روزگار مردم ضعیف و بدبخت در آورده اند… نمونه ای از اعمال خودخواهانه و ضد انسانی بعضی از این علماء در کشورهای دیگر نیز قابل مشاهده است ….اگر امروز می بینیم در کشورهای پر جمعیت اسلامی که جمعیت در حد انفجار می باشد مثل هند یا پاکستان این علمای اسلامی و نشان داران خدا فتوا می دهند که مسلمانان نباید جلو بچه دار شدن خود را بگیرند آنان آنچنان مغزشان مسخ خرافات شده است که حتی نمی خواهند برای لحظه ای از این مغز استفاده کنند در زمانی که می بینند انفجار جمعیت بدون امکانات مادی و تربیتی چه فجایعی و بدبختی هایی ببار می آورد اما این آیت الله ها با این فتواها ظاهرا تصمیم گرفته اند مغز و خرد خود را فابریک به دنیای دیگر ببرند.!!!
و اما نجس شمردن انسان دیگر یکی از تبعض آمیزترین رفتار یک انسان با انسان دیگر است ظلم بزرگ و ستم آشکار این رفتار سخیف از زمین تا آسمان است زیرا این باور در انسان ستیزی و حذف انسانها، نهایت ظلم و ستمکاری های وحشتناکی در طول تاریخ در حق انسانهای بیشماری بوده است که تا امروز سهمگینی این اختلاف وجدایی؛ جنگ و شکافی که بین انسان خودی و غیر خودی، مسلمان یا غیر مسلمان، کافر یا مشرک، خدانشناس یا خداشناس نموده است، عملا انسانهای زیادی را در یک جنگ تخریب گر و ویران کننده قرار داده است و باعث یک تبعیض نژادی به حد اعلی می باشد.
حقیقت را بخواهیم درست گفته ایم که سرچشمه و ریشه تمامی جنگ های تاریخ که بین ادیان و انسانها صورت گرفته است زمانی که یک پیشوا و رهبر کشوری قوم خود را بهتر و برتر بداند که آخرین نمونه آن هیتلر بود این باور چه زمینی باشد و چه آسمانی ریشه در همین برتری طلبی من پاکم و تو نجس، من برترم و تو پست تر، من اهل نجاتم و تو اهل جهنم، من شفاعت گرفته ام و مهر یک پیشوا دارم و تو نداری ….!!!
و تمام این ادعاها فقط کلام و صدایی خالی از عمل بیش نیست و جامعه امروز ایران این عملی را با عمق وجود و تا استخوان درک کرده اند. در طول تاریخ دیده ایم انسانهایی که صرفا با زبانشان فقط و فقط اظهار کرده اند دین دار هستند و با همین عقیده و بنام خدا چه قتل ها و کشتارهایی علیه دیگر مردمی که یا دین دار بوده اند یا اینکه به اسم کافر؛ نجس، دشمن ما و ……… صورت گرفته است.
چطور ممکن است یک انسان دیگر صرفا با زبان و ادعا به داشتن یک دین خاص و مذهب خاص بخود جرات بدهد که انسان دیگری را نجس بپندارد و روح زندگی، معنویت، وجدان انسانی یک انسان دیگر را نابود کند؟
آقای نوری زاد چطور ممکن است انسانی در وجودش نور حق و خدا باشد اما برای حذف و نابودی انسانهای دیگر به هر اسمی پیشتاز گردد و شمشیر بر انسانهای دیگر بکشد؟؟
چطور ممکن است یک انسان ، انسانیت را درک کرده باشد که حتی حاضر نیست پشه ای را نابود کند، شاخه ای را بکشند، کوچکترین ظلمی به هر چرنده و پرنده و موجود زنده ای که در این هستی است انجام دهد اما براحتی بیاید و قلم بر زندگی میلیون ها میلیون انسان دیگری که باور بخدا ندارند یا مذهب و دین دیگری دارند بکشد و جنگ تمام عیاری را با آنها آغاز کند.
وقتی آیت الله هایی فتوا دهند دیگری نجس است، یا آنان از حقوق شهروندی برابر محرومند، یا انسانی که خداشناس نیست حقوقش با خداشناسان برابر نیست این نهایت ظلم و تبعیض علیه انسان دیگر است.
مگر در طول تاریخ همین خداشناسان، دین داران، و کسانی که افراطی و تندرو در مذهب خود بوده اند دست به جنایات عظیمی نزده اند. آنان به پشتوانه افکار نابخردانه خود که خدا با ماست از هیچ جنایتی کوتاه نیامده اند اگر انسانی خردش گم شد و بدنبال یک خدای موهوم شد حال این خدا بتی باشد یا در آسمان، فرقی نیست انسان خرد گم کرده حاضر است برای رضای این خدای خیالی خود ابناء بشر را نیست و نابود کند و خط بطلان بر آنان بکشد همینگونه که در طول تاریخ به پاک و نجس، خوب و بد، دین دار و بی دین تقسیم کرده اند.
من نمی دانم چطور میخواهند این آیت الله ها و روحانیونی که این ظلم مضاعف و بی نهایت را در حق انسانهای دیگر کرده اند طلب بخشش کنند و چرا هنوز نمی خواهند با خرد خود این افکار پوسیده و انسان ستیز را از خود دور کنند.
خط بطلان بر برده داری بکشند، خط بطلان بر کافر و نجس بکشند، خط بطلان بر خودی و غیر خودی بکشند، خط بطلان بر مسلمان و کافر بکشند و اعلام دارند انسان، انسان است و همه برابرند و برادر و این آزادی است که این برابری و برادری را عملا برای بشر به ارمغان می آورد وگرنه با عقیده و باور به بهشت و جهنم نمی توان انسان ساخت.
وقتی یک پزشک سوگند می خورد که فقط در مسیر معالجه انسان بکوشد و هیچ تفاوتی بین انسان ها نگذارد حتی اگر قاتل همسر یا فرزندش را پیش او آورند اخلاق پزشکی و انسانی او حکم میکند که به بهترین وجه مسیر معالجه را طی کند. و به این آیت الله های خداشناس باید گفت اگر واقعا و حقیقتا شما خدا را می شناسید چرا عمل و رفتار خودتان را بر اصول انسانی بنا نمی کنید؟
یک انسان که پایبند اخلاق می باشد منظورم اخلاق انسانیت است وگرنه درتعاریف آیت الله ها اخلاق معنی دیگری دارد آنان چنین باورمند هستند که هر کس بخدا باورمند شد و دولا و راست شد می تواند مجوز حتی کشتن دیگر انسان ها را داشته باشد زیرا وقتی ما جامعه انسانی را دو شقه می کنیم عملا وارد جنگ خانمانسوزی می شویم که آن سرش ناپیداست………. مثل همین الان که یک مشت انسان متعصب و مسخ شده که ذوب در ولی فقیه شده اند و بنام ایشان از هیچ ظلمی کوتاه نمی آیند و هر نوع شرارت و ستمی را مباح و حلال می دانند در تاریخ چنین انسانهایی کم نبوده اند به تعریف آیت الله ها این انسانها دارای اخلاقند!!! آنان خداشناسند….!!!!! و تمام بدبختی ها و شرارت ها نیز از همین تعریف های دروغین بر می خیزد زیرا یک انسان که به اخلاق انسانی باورمند باشد هر گز تن به ظلم و ستم بدیگر انسانها نمی دهد او حتی از ستم و ظلم به گیاهان نیز خودداری می کند و سعی می کند در طول زندگی اش آفریننده خوبی ها مثل خورشید باشد نه اینکه بنای زندگی خود را بر اختلاف بین انسانها قرار دهد و زندگی میلیون ها میلیون انسان را با یک فتوا به نابودی بکشاند. انسانی که از حقوق مساوی برخوردار نباشد او نتواند در جامعه کار پیدا کند، مدرسه برود، دانشگاه برود به سمت های بالا کشوری برسد بزرگترین ظلم در حق او شده است که هرگز قابل جبران نیست.
به ضرس قاطع باید گفت علت اصلی اینکه علماء و آیت الله های ما وجودشان از روح انسانی و ملکوتی حق خالی شده و نسبت به بدیهی ترین مسائل زندگی روزه مره مردم که با کمترین خرد انسانی کاملا مشخص و شفاف می باشد ولی آنان حاضر نیستند این مهم را درک کنند بعلت همین ظلم بزرگی است که در طول تاریخ به انسانها نموده اند حتی روح تمام انسانهایی که در جامعه های اسلامی و بخصوص ایران در گذشته مرده اند و به آنها تا سرحد بی نهایت ظلم شده است چنگ در روح و جسم آیت الله ها انداخته اند و آنچنان فکر، خرد و عقلشان را مضمحل نموده است که حداقل شهامت و جسارت را در بیان مسائلی که می توانند بیان کنند و حق انسانی را پایمال نکنند نیز خودداری می ورزند.
اما از طرفی می بینیم که آیت اللهی در مورد مثلا وارد فیس بوک شدن فتوا می دهد، در مورد اینکه شب شما بخوابی ، در مورد سری ترین مسائل خصوصی جنسی انسانها خروار خروار فتوا در می آید و شبانه روز از بیت این آقایان کرور کرور فتوا صادر می شود ولی در مورد بزرگترین مسائل و انسانی ترین مسائل که شاید سالیانه جان هزاران هزار انسان را بگیرد سکوت مطلق می کنند اگر در یک مزرعه ای نیز چند میلیون پشه نابود شود این آقایان بصدا در می آیند مگر ندیدیم که آیت الله وحید خراسانی گفتند اگر در تلویزیون تصویر حضرت عباس را نشان دهند من قیام می کنم….. ولی اگر سه میلیون انسان بمیرند آیت الله وحید اصلا نگاه نیز نخواهند کرد چه برسد به اینکه حرفی بزنند و دیده ایم که تاکنون نیز از جان انسانها یک کلام حرف نزده اند…… مثلا بد نیست یک مورد از این سوالات را که از مراجع مختلف می شود البته اول این سوالات در دفتر مطرح می شود و روزانه هزاران سوال مشابه می باشد اینجا یاد آور شوم تا بیشتر به حقیقت روشن شوید.
یکی از روحانیون در قم که در خانه یکی از مراجع معروف کار می کند و هم اکنون نیز در دادن فتوان بسیار فعال می باشد می گفت از این سوالات در بیت مراجع حضوری یا تلفنی بسیار می شود که یک نمونه را برایم تعریف کرد.
شخصی سوال کرده بود که من از خانواده فقیری هستم که بعضا هندوانه که میخوریم تخمه های آن را نیز همراه هندوانه خورده ایم تا اینجا مشکلی نیست لاکن پس دفع روزی چند دانه از این تخمه ها را خورده ام حالا تکلیفم چیست؟
و یکی دیگر نیز گفته بود پدر بزرگ من وصیت کرده است که 50 سال طهارت که گرفته ام مشکل داشته و شک دارم که نمازهایم پاک و درست بوده حالا یک نفر را اجیر می کنم تا 50 سال برایم طهارت درست حسابی بگیره و دوباره نماز اعاده کند….
وقتی اکثر توضیح المسائل ما در مورد مسائل جنسی و و و ……….. می باشد و آیت الله ها خود را مشغول این مسائل کرده اند اما از طرفی به مسائل بزرگ جامعه مثل فقر و تنگدستی که صدها هزار انسان خودفروش بوجود آورده است، هزاران انسان اعضای تن خویش را می فروشند کلیه و کبد فروشی و و ………… الی ماشاالله زیاد شده است و هزاران هزار خانواده از هم پاشیده می شود می بینیم هیچ عالمی ، هیچ آیت اللهی حتی یک بار و یک بار سخنی در این موارد بیان نمی کند و همه ساکت و راضی به همین وضع می باشند و هر روز هزاران مسئله جدید فتوا داده می شود…..
خوب اثر همین ظلم های بسیار است اثر این بی توجهی آیت الله ها به این خرافات است گیرم که 1500 سال پیش نیز یک مسئله ومطلبی در کتابی مقدس باشد لکن چرا باید آیت الله ها که 80 سال فرصت مطالعه، تحقیق، و اندیشه دارند بفکر برداشتن مسائل و مطالب خرافات نیستند، بفکر برداشتن این فتواهای ظالمانه و تبعضگونه نیستند، بفکر بر چیدن انسان ستیزی و حذف انسان ها نیستند چرا بر مسائلی که شکاف عمیق بین انسانها می اندازد و باعث پدید آمدن جنگ و خونریزی میگردد پافشاری می کنند.
چرا باید از 352 هزار دانشمندی که در سراسر جهان می باشند فقط 3000 «سه هزار» نفر این تعداد از کشورهای اسلامی باشند در حالیکه جمعیت مسلمانان بیش از یک میلیارد و پانصد میلیون نفر می باشد و تعداد 349 هزار دانشمند از کشورهای غیر اسلامی و مسلمان باشد.
علتش همین خرافات، تبعیض، ستم آشکار بر انسانها می باشد.
امیدوارم که این فراخوانی شما با استقبال تک تک ایرانیان، و روحانیونی که در حوزه علمیه مشغول درس و بحث می باشند قرار گیرد و براستی من نمی فهمم چرا با بودن بیش از دویست هزار طلبه و روحانی در ایران هنوز یک کتاب، یک مطلب ارزشمند که کمک به پالایش و روح انسان و اخلاق باشد از این حوزه ها بیرون نیامده است..
چرا باید خود روحانیون و طلاب و آیت الله هایی که سالیان دراز فقط و فقط مشغول خواندن و مطالعه و کتاب می باشند در صدد خدمت به انسان نباشند، و طرح چنین مسائل انسانی را ننمایند
آنان که عمری در این امکان می خوانند و می نویسند و هستند پس فایده آنان چیست؟
چرا باید این روحانیون اگر براستی خداشناس هستند می ترسند حقایق را مطرح کنند؟
چرا این دوست هزار طلبه و روحانی سکوت و خاموشی مرگباری گرفته اند؟
آیا بعلت این نیست که آنقدر فتواها و عملکرد روحانیون به ظلم و ستم آغشته بوده است که تمامی انسانهای گذشته و معاصر ، از روح مردگان تا آنانی که زنده اند شبانه روز نفرین و لعن بر این ستمی که در اعصار تاریخ بر آنها رفته است به روحانیون می فرستند که چنین چشمان آنان بر حقایق بسته شده است.
هیچ حقی را نمی بینند
انسانی که اخلاق داشته باشد چه دین دار باشد و چه بی دین، هرگز حاضر نیست ذره ای به انسان دیگر ستم کند چه رسد به اینکه به مرگ آنان اقدام کند .. نجس خواندن یک انسان یعنی حذف حیثیت، انسانیت، و محو یک انسان دیگر،…..
تفاوت وتبعیض بین انسانها یعنی بزرگترین ظلمی که می توان در حق یک انسان انجام داد.
هموطنان عزیز
ایرانیان عزیز
برای اینکه ایران و ایرانی روی آسایش ، خوشبختی، سعادت، آزادی، برابری، برادری، و زیبایی و خرد را ببینیم باید
برای خوشبختی دیگر انسانها قدمی برداریم
برای اینکه ظلم و ستم بر انسانی کاهش یابد قدمی برداریم
این تنها روحانیون نیستند که آنان را مسئول بدانیم آنان مسئول عمل خودشان هستند آنان باید پاسخگو باشند آنان با انجام دادن این فتواهای تبعیض آمیز روح انسانیت را می کشند وشکی در این نیست اما مسئولیت از تک تک ما برداشته نمی شود
اگر من و شما کوتاه بیائیم
اگر من و شما سکوت کنیم
اگر من و شما به این فراخوان و حل این مسائل و کمک به همنوعان خودمان کوتاه بیائیم
آتش این ظلم همه ما را می سوزاند
آتش این تبعیض از ایران و ایرانی چیزی باقی نمی گذارد
آتش این بی تفاوتی نخواهد گذاشت من وشما روی آسایش و خوشبختی را ببینیم
چطور ما می توانیم خانه خوشبختی خود را بر حذف انسانها بسازیم
چطور ما می توانیم خانه سعادت خود را بر روی بدبختی های دیگران بسازیم
بر روی زمینی مساعد می توان بذر کاشت و این سرزمین برای همه ایرانیان است
تا تمام خاک ایران ، تمام انسانها که در ایران زندگی می کنند از یک حقوق برابر و شهروندی کامل بهره نبرند
نمی توان خوشبخت زیست
دستان آقای نوری زاد را بفشاریم و او را در این مسیر انسانی و کرامت انسان کمک کنیم
کشتن انسانها فقط گردن زدن نیست، وقتی انسانی را نجس می نامیم یا انسان بی دین را از حقوق شهروندی حذف می کنیم
یا تبعیض بخرج می دهیم با دستان خود او را می کشیم این حقیقتی است که باید با تمام وجودمان درک کنیم
با کشتن دیگران نمی توانیم سعادتمند باشیم نمی توانیم زندگی کنیم
سخن به دراز کشید
اما خوشحالیم که جناب نوری زاد این مهم را مطرح کردند و اینجانب تا آخرین لحظه که در این حیات باشم و نفس بکشم
از حقوق و کرامت همه انسانها، همه انسانها با هر عقیده و مسلک و با دین و بی دین دفاع می نمایم و امیدوارم که همه هموطنان عزیز ایرانی با اتحاد و انسجام خود این تبیعض و ستم آشکار را بزودی از سرزمین ایران پاک نمائیم.
مهم اینست که هر کس بقدر و توان خود وارد میدان شود پیروزی با حق است پیروزی از آن انسانهایی است که در مسیر حق
گام بر می دارند در مسیر دفاع از جان و کرامت انسانها هزینه می پردازند آنان پیروزند و نام و یادشان در اعصار تاریخ همچون خورشیدی فروزنده همیشه خواهد درخشید و نیایش؛ آرامش و سعادت مردم تاریخ معاصر و آینده گان نثار تک تک انسانهایی است که در این مسیر همراه و همقدم می شوند برای زدودن جهل و خرافات که جز تاریکی و تخریب برای ما ارمغانی ندارد و از طرفی با رفتن جهل، نور خرد بر زندگی ما خواهد تابید و بذرهای زندگی انسانی در کشورمان روزی به حد اعلی رشد و تکامل خواهد رسید که همه واکثریت مردم همگان در این مسیر نورانی شوند..
همچنین امیدوارم که از حوزه علمیه، از طلاب و علوم دینی نیز حمایتی در خور و شایسته از این اقدام بحق فراخوان نوری زاد بعمل آورند اگر امروز کاری کنید ، برای بقا ، عزت خود و جبران گذشته گامی انسانی برداشته اید .
28 شهریور 1392 خورشیدی * احمدملکی – دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی، در دفاع از جان انسانها وکرامت انسانی و سرکوب مردم در سال 1388 از سمت خود استعفاء و به ملت پیوست.
—————————-
سلام وسپاس جناب ملکی گرامی
به امید روزهای خوب ناشی ازخردمندی و نوعدوستی و وطن پرستی
با احترام
.
..در حد یک ایده و حرف، متن خوبیه…آکثر مراجع بیش از اینها در زیر خروارها افکار پوسیده مدفون هستند..به غیر از چند نفر کدامیک دهان باز کردند حرفی یا نوشتاری در راستای خواست مردم بزنند..
جناب نوری زاد، وقتی فوانین من دراوردی خقوق انسانها را نادیده میگیرد و انسانها در مقابل یکدیگر یکسان دیده نمی شوند اساس مذهب من دراوردی ظلم الود می شود. به این دو خبر توجه کنید.
1) پدری که دختر خود را کشته بود به جرم قتل عمد به 6 ماه حبس انهم بخاطر جنبه عمومی جرم محکوم شد
2) فرد مسلمانی که در جین مستی دوست مسیحی خود را با گلوله کشته و اموال وی را دزدیده از قصاص معاف می شود چون مقتول مسلمان نبود
خب به نظر شما ایا انسانها در این دو خبر از نظر قوانین من دراوردی این دین خود ساخته مساویند
با درود به آقای نوریزاد عزیز،
داشتم با خود میگفتم اگر یک انسان عادی به سه ویژگی ” کینه توزی” ، “قدرت پرستی” و ” تشنهٔ خون و غارت” بودن شهره و زبانزد شود، جای این انسان کجاست و عاقبت وی چه خواهد شد؟ حال اگر وی استعدای هم داشت چی میشود؟ و اگر از قدرت بیان بسیار بالایی هم برخوردار بود تکلیف چیست؟ و اگر قدرت فوق العاده زیادی هم از سر هر فلاکت مسلمی و تحت هر نام و عنوانی به چنین کسی عطا کرده باشند، عمق فاجعه تا به کجاها که نمیرسد؟ و چنانچه یک حق فتوایی هم حق فتوا داران بی نوای دربار ساز و دربار پرست، شش دستی تقدیم این شخص کرده باشند، دیگر باید از شرٔ هزار و یک بلا و مصیبت و طاعون به کجا پناه برد؟ آنگاه که مثل آب خوردن مخلوقاتی از بزرگ یزدان پاک را نجس اعلام میکنند؟ سال هاست که به خدا سوگند همین پیشنهاد شما را انجام داده و اجرا کرده ام که مردمانی بس شریفند.
پیشنهاد بسیار جالبی است برای آنانی که امکان و شناخت از این انسانها دارند اقدام کنند و گزارش را در همین سایت ارائه دهند . متاسفانه در منطقه ما و همسایگی مان چنین انسانهایی را نمی شناسم و فکر نمیکنم باشند البته تحقیق میکنم و اگر بود اقدام میکنم و گزارش آنرا خواهم داد . موفق و موید و سلامت باشی .
علی
یاایهاالناس انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم ان الله علیم خبیر[صدق الله]/حجرات13 /ناس به معنی توده مردم وتقوی به معنی پرهیز از اعمال بد می باشد…….براین مبنا ی کلام حضرت دوست ازچندین میلیارد انسان که به وجود امده وخواهند آمد هر که بیشتر ازشر وبدی درکردار وگفتار دوری کند نزد او گرامی تر است وچه چیز بالا تر از عزیز بودن نزد خداوند………ضمنا دقت در این که ما فقط به سبب شناخته شدن از هم در رنگ ونژاد وقیافه متفاوت خلق شده ایم هم بسیار جالب است…..
درود بر انصاف شما. تائیدات الهی شامل حال شما شود
درود بر انصاف شما. تائيدات الهي شامل حال شما شود
سعديا مرد نكو نام نميرد هر گز. مرده أنست كه نامش به نكويي نبرند.
رآه صلح. و أزادي با كشتن ازادگان دگر انديش هموار نميشود. بل اين شقاوت نشانه عجز تفكر است.
منصور وار گر ببرندم به پاي دار. ازاده جان دهم كه اين جهان پاي دار نيست.
سلام بر استادم.
عقاب همیشه تنهاست و لاشخورها همیشه با همند.
نمی دانم شما چقدر حس زندگی دارید یا حس مبارزه. ما باختیم به خومان. حس زندگی در مردم رفته است جوانان ما فقط در لباسی در رایانه ای در هوسی ارام گرفته اند یعنی توان ان را ندارند که مبارزه طلبی کنند چون شما. جناب نوری زاد اگر تلاشی میکنید و برای اسلام است برای انسانیت است خداوند پاداش ان را هزار برابر به شما بدهد چ در این دنیا چ در ان سو. استاد ما خواب نیستیم خودمان را به خواب زده ایم یعنی دوست داریم همینطور ادامه یابد. افسوس.
رنگ از رخسار گندم رفته است دوستی از یاد مردم رفته است
ننگ دیگر بین مردم ننگ نیست اینه با اینه یکرنگ نیست.
با احترام.
نقل از کتاب تحریرالوسیله حضرت امام خمینی قدس سره الشریف – فصل نکاح مسیله 12 (کسی که زوجه ای کمتر از 9 سال دارد وطی ( آمیزش جنسی ) برای وی جایز نیست چه اینکه زوجه دایمی باشد و چه منقطع و اما سایر کام گیری ها از قبیل لمس به شهوت و آغوش گرفتن و تفخیذ (مالیدن آلت جنسی به ران) اشکال ندارد هر چند شیرخواره باشد .
اقای نوریزاد سلام!
چند نکته میخواهم بگویم همه در نقد و مخالفت با شما!
امیدوارم دلخور نشوید و این نکات را دشمنانه ننگرید.
1. شما مسایل اصلی و اساسی را دیر میفهمید.
عامه مردم و بویژه اهل فکر و درس خوانده ها و طبقه متوسط در سال 1376 کشیده آبداری نثار جناح راست سنتی حکومت کرد. رای بیست و چند میلیونی به اقای خاتمی(نماد نه به قدرت حاکم و غالب راست شامل ذوب شده های در ولایت فقیه و شخص شخیص علی خامنه ای) و رای دو سه میلیونی به اقای ناطق(نماد ولایتمداری و ذوب شده در ولایت) چنان سنگین بود که برای انکه “سه شا بیگیرن” (بقول ما اصفانیا) نسبت ارا 20 و 7 میلیون اعلام شد.
شما در همان زمان , و -چه میگویم- تا 12 سال بعد از ان همچنان راستی ها و ولایتمداران از جنس حسین شریعتمداری و مصباح یزدی و بقیه این “موجودات” را یار غار بودید و دلبر و دلدار! لیست بلند مقالات شما در مدح حضرت مصباح هنوز در ارشیو کیهان هست!
لطفا کاتولیک تر از پاپ نشوید و در اصلاح طلبی و ریویزیونیسم دست همه ما را از پشت نبندید!
بارها در جریده پلید کیهان مقاله نوشتید و به اصلاح طلبان و خاتمی بد گفتید و اشکالات بیجا و ناوارد, وارد کردید.
دی میابید چه میگویم؟ 12 سال تاخیر در درک و فهم انچه عامه طبقه متوسط جامعه ایران در 1376 وجدان کرده بود!
2. شما گاهی بزرگتر از دهان خود سخن میگویید!
شما صلاحیت علمی و فقهی لازم برای ابراز این عبارت را ندارید:
“برداشت های نا صحیح ونا بخردانه ی جمعی ازمراجع تقلید ازاسلام”
مراجع تقلیدی مثل مکارم شیرازی و گلپایگانی و سبحانی و … بسی بیش از شما قران و کتب حدیث و روایت را کاویده و بررسیده اند. پس به شما اولی ترند در تشخیص انکه اسلام چیست و چه میگوید.
3. “خوداجتهادی” شما در فهم اسلام همان کاریست که قریب 40 سال پیش اعضا سازمان مجاهدین خلق ایران کردند.
در اینجا هم شما مطلب را 40 سال دیر فهمیده اید!
بدبختانه این نوع فهمیدن به سرانجام خوشی نرسید و همه انها که داعیه اسلام بی اخوند و اجتهاد بی مجتهد داشتند, انجام کارشان به نوکری صدام و سکس با همسر رفقای مبارز(مریم قجر همسر ابریشمچی بود که یکشبه به عقد رجوی درامد) و قتل و ترور و کشتار مردم عادی و حزب اللهی ها کشید. این “راه طی شده” ای است که شما دیر بفکر افتاده اید باز گام در ان نهید!
4. فرموده اید:
“مراجعی را درپیشانیِ فرومایگی می نهم که با برداشت های نابخردانه ی خویش ازقرآن واسلام وسیره ی بزرگان دینی، مشرکان وکمونیست ها وبهاییان وخدانشناسان را “نجس” دانسته وبا همین فتوای سخیف و ناجوانمردانه،”
عزیز دل بر ادر!
فتوای نجس بودن کمونیست ها و مشرکین و … اولا ابتدا توسط کسانی طرح شد که بهیچ رو انگ فرومایگی و نابخردی به انان نمیچسبد: در سال 1354 و در زندان اوین توسط جمعی از روشنفکرترین و خوشفکرترین روحانان شامل اقای هاشمی رفسنجانی و منتظری و لاهوتی و طالقانی و …!
این حکم اسلام است و نه چنانکه شما نوشته اید یک فتوای سخیف و ناجوانمردانه!
اگر بنظر شما احکام فقهی اسلام و شیعه سخیف و ناجوانمردانه است, کار بسیار “سخیف و ناجوانمردانه ای” است که حق را بپوشانید و این احکام را به مجتهدانی که از اسلام چیزی نمیفهمند نسبت دهید!
مرد باشید و شجاعانه بگویی اسلام اشتباه است!
5. ‘گفتنی ها و نوشتنی ها بسیار است. از همه در میگذرم و شما را به اعتدال توصیه میکنم.
به امید پایندگی ایران و پویندگی ایرانیان!
به فاروق جان عزيز. بابا بي خيال شرك و توحيد و از اين حرفاي صدتا يه قاز. اين حرفا قصه ي ننه بزرگاس . شرك چيه ؟ توحيد چيه . سرخ و سفيد چغندر ِ ، آدم بايد آدم باشه . … از انسانيت بگو . ازمعرفت . ازگذشت . از دانش . ازفهم . ازشعور. چرا اينقدر گوركني مي كني؟ هي ميري سراغ مرده ها كه چي بشه ؟ مثلا ژاپني ها كه مشرك و بت پرست اند آدم نيستند؟ يا ما مسلمونا كه موحد و يكتا پرستيم از اونا خيلي بالاتريم؟ ول كن اين حرفارو. خيلي خامت كردند. خيال كردي كه اين آخوندماخوندا چيزي سرشون ميشه ؟ نه بابا . همشون گندم نما و جو فروشند. ساده نباش. به جاي اين كه به آينده فكركني هي نرو سراغ فلان مرده كه قال الله و قال الرسول . چيه تا يه حرف مي زنند بدو مي ري يه آيه و حديث مياري . مگه خودت حرفي براي گفتن نداري كه هي مرگ ننه رو نو مي كني و راوي اين و اون مي شي. فكر كردي اونا خيلي بيشتر از تو مي فهميدند؟ حاضرم شرط ببندم كه اگه قرار باشه نوشته هاتو جمع كني و بعد اونا رو با نوشته هاي محمد و امثالهم مقايسه كني ، مي بيني كه نوشته هاي تو به مراتب منسجم تر ، علمي تر و مستدل تره تا نوشته محمد و امثالهم. ما اينارو غول كرديم و حالا ازشون مي ترسيم. امان از اين بزرگ سازي و بزرگ نمايي و اسطوره سازي ما جماعت نامطمئن به خود. خيالت راحت باشه اين مقدسين چيزي تو چنته نداشتند. فقط در طول تاريخ ، يك مشت سوء استفاده گر براي كاسبي خودشون اينا رو بزرگ كردند. باورنداري ؟ به پيروان اوليه اونا نگاه كن ببين چندتا دانشمند از سراسرجهان درعربستان جمع شدند تا ببينند اين تئوريسين بزرگ چي مي گه . فكر نكني اون زمونا دانشمندا دنبال عمل نمي رفتند. ذات دانشمند جستجوگري است و عرب و عجم نمي شناسه . خبري نبود تا كسي بياد عربستان . اگه خبري هم بود واسه ابوذر بي سواد و امثالهم بود. اينا اگه چيزي تو چنتته داشتندكاري مي كردند كه حداقل شاگردا و دست پرورده هاشون رو هم شمشيرنكشن. انگار جنگ علي و زبيرو معاويه و عايشه و كي و كي و كي يادت رفته . اينا اگه كفارو تحريم و نجس كردند ، اگه محمد تو قرآن مسلمونارو از دوستي با ديگر اديان حذر مي ده ، اگه فرمايش مي كنه كه بايد با كفار فلان كار كرد ، واسه اينه كه مبادا مردم با اونا تماس بگيرند و متوجه بشن كه بابا ، ارستوكجا محمد كجا . افلاتون كجا عمر كجا. سقراط كجا علي كجا … فاروق جان . اگه غلط نكنم تو درپيش از انقلاب موندي و انگار عملكرد ِ برادراي آخوند هيچ تاثيري روت نذاشتند. ببخشيد ها . شايدم خودت آخوند باشي. نه انشالله كه اشتباه كردم و تو از خودموني . خوش و خرم باشي.
—————-
سلام دوست من
ازمن به شما ارادت، اما هیچگاه با معتقدات مردم آنهم با این الفاظ درگیرمشو. همین مفاهیم را می شد با الفاظی مناسب تر مطرح کرد و ازدایره ی ادب نیز خروج نکرد واحساسات مخاطب را مخدوش ننمود. دوست من، اینها که آورده اید باورها و اعتقادشماست. اگر کسی به همین ها توهین کند وشما را به ریشخند بگیرد دل آزرده می شوید. اما حتما به کسی که همین باور شما دوستانه نقد می کند، رغبت بیشتری خواهید داشت.
سپاس
.
سلام
جناب نوریزاد
یاد داستانی افتادم که شاید شنیده باشیداما باز این را می نویسم که اگر مفید بود اقای نوریزاد انرا درج کند. حدود 26 سال پیش زمانیکه هنوز نوار کاست در خیابانها بفروش میرفت و اگر کسانیکه در بازار کار میکردند یادشان باشد نوار فروشان دوره گرد در بازار بسیار بودند و از ان طریق نوار میفروختند .در بازار شلوغ پشت یک فروشنده نوار افتادم .نوار فروش میگفت صدای کافی است که صحبت میکند یادم نیست در کدام یک از ماهای مذهبی بودیم اما ان شخصی که صدایش پخش میشد این طور میگفت:
روزی جبرائیل بر حضرت موسی فرود امد و گفت ای موسی خداوند دستور داده تا غروب امروز یک موجود زنده را که گناهکار و بد باشد به اینجا بیاوری ولی دقت کن که چیزی را که گفتم حتما در آن شخص باشد چون خداوند با تو او کاری بسیار مهمی دارد.موسی گفت چشم و رفت و در راه باخود میگفت مگر چه شده آِیا من کاری کردم و گفت که باید دقت کنم و یک موجود را با خصایص بد پیدا کنم .موسی می گشت و مردمی را میدید که درحال کار کردن و امرار معاش هستند بعد از ظهر شد دید که از جایی سرو صدایی می اید، از شخصی پرسید اینجا چه خبر است گفت اینجا محل عیش و نوش است و زنان بدکاره در آن کار میکنندو گفت این زنی که از انجا خارج شد از همان زنان است .موسی گفت پیدایش کردم بدنبال زن رفت ،تا اینکه دید زن به یک جایی وارد شدوبا، پیر زنی بر دوش از انجا خارج شد و بعد از طی راهی به خانه ای رفت در پشت در خانه موسی میشنید که پیر زن با صدای بلند او را دعا میکند از شخصی پرسید که اینجا چه کسی زندگی میکند، گفت: اینجا دختر و مادری زندگی میکنند که این دختر ،مادرش را مثل چشمانش نگه میدارد.موسی با خود گفت که چه خوب شد انرا با خود نبردم وگرنه خداوند مرا سرزنش میکرد .موسی پشیمان رفت.درکوچه ها میگشت که دید مردی مست و تلو تلو زنان در حال آواز و عربده کشی است،باخودگفت، پیدایش کردم و بدنبال شخص رفت و دید مرد مست در جائی ایستاد و به مرد پیر فقیری که درگوشهای نشسته بود نگاه کرد و درکنارش نسشت و باآن حال خود پیر مرد را خنداند و در اخر هر چه سکه در انبان خود داشت به مرد فقیر داد.موسی تاملی کردو گفت چه کار کنم این را هم نمی توانم با خود ببرم.
غروب شد و موسی دربدر بدنبال یک انسان.بسمت قرار خود با جبرائیل رفت در راه سگی را دید که هار است و بسرعت سگ را گرفت و دهانش را بست و گفت که خداوند گفته یک موجود زنده را با خود ببرم و میتوانم ثابت کنم که این موجود بدلیل هار بودنش مردم را به دام مرگ می اندازد و خوشحال بسمت کوهی که، جبرائیل را ببینید . در مسیر که هوا تاریک شده بود صدای حیوانات را می شنید که به یکباره دوگرگ را در مقابلش یافت .سگ بمحض اینکه دید گرگان بسمت موسی می ایند با همان دهان بسته بسمت گرگان حمله کرد و گرگان را فراری داد و سگ بینوا هم زخمی شد وموسی هم بعد از اینکه زخم سگ را پاک کرد او را رها کرد تا برود.
موسی بر تخته سنگی نسشت و بعد از کمی فکر راهی قرار شد. جبرائیل را دید.جبرائیل پرسید پس چه شد ؟مگر دستور خداوند را به تو نگفتم؟چرا انرا اجرا نکردی ؟موسی گفت : اجرا کردم و آن موجود جاندار را آوردم .جبرائیل گفت پس کجاست؟موسی گفت در مقابلت ایستاده است و ادامه داد که من هر چه گشتم موجود زنده ای بدتر و گناهکارتر از خود پیدا نکردم که بحضور خداوند بیاورم.جبرائیل خندید و گفت :به خداوند گفتم مگر موسی چه برتریتی دارد که با او صحبت میکنی و لقبی به او اعطا کردی و خداوند بمن گفت و برو و این کار را بدست او بده ،اگر موسی کسی را با خودش بیاورد او را از این مقام ولقبش عزل میکنم تا اسمی از او باقی نماند.
این یک داستان است و برای من بسیار آموزنده.
حال چطور میشود که یک سری انسان، انسان نما ، انسانهای دیگر رابدلیل دین ومذهب وائین و…. که دارند کوچک و نجس و کثیف می خوانندو خود را برتر ، تاجائیکه احکام سنگین از طرف خداوند برایشان صادر میکنند.
من درحیرتم ، وحیرانم از اینکه ما هم به تأسی از این انسان نما ها ،خواسته و یا ناخواسته به خواسته هایشان تن میدهیم
و درآخر لطفا”به این لینک یک نگاهی بیندازید و مکان پرورش انسانها برتر را ببینید.
http://www.digarban.com/node/14485
درود بر شما
جناب نوری زاد گرامی فکری بکنید که چطوری مراجع را از جهالت نجات دهیم !
زنده باد دکتر
یک جایی بایستی این همه کینه دروغ خدا فروشی نان مفت خوردن قطع شود چقدر ان خدا فرومایه باید باشد که دستور نجس بودن و بزن و بکش بد هد شرم بر ان خدا باشد که چقدر حقیر هست انسان بقول سعدی بقول حافظ بقول مولانا بقول همه انسان های بزرگ به انسانیت به شرم انسانی هست نه به زور و زر و خدا فروشی اخر چه نیاز به سید علی دارد خدا چه نیازی به نقدی و شعبون بی مخی همانندی شریعتمداری این مسجمه کینه دروغ و فرومایگی دارد
بس کنید اخوندهای بیسواد دنیا عوض شده برای خود ابرو بگذارید فرض کنید این سید علی 5 سال دیگر هم ولایت مسلمین باشد بعدش چه دنیا با سرعت نور در حال تحول هست شما اخوند مفت خور شکم پرست ///// هنوز بدنبال توی سر زدن سوار ابر شدن و ته چاه جمکران هست تا کی تا کجا ایا نشانه بزرگ خدا مهدوی کنی و سایر خبرگان اسلام به اندازه یک بچه از دنیای امروز سر درمیاورند چرا همه دین و ایمان مردم را داده اید به همانند جنتی ها نکبت زده نکبت خیس بس کنید بروید یک لقمه نان حالا در اوردید شرف انسانی داشته باشید بس کنید خدا فروشی بس هست بخود نگاه کنید ایا مگر نجاست در خود چیزی دیگری سراغ دارید ؟بس کنید شرم کنید
مرجع ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ایا به فسیلهائی که در حفظ حقوق و حق الناس مردم ایران جزئی ترین حرکتی عاجزند و فقط و فقط بخاطر چرب شدن سبیلشان با اهدائی های مقام عالی بصیرت یگانه خدای مطلق حاکم بر ایران یا از ترس و بزدلی حتی در داخل خانه و حریم خود جرات بزبان اوردن اینهمه خیانت و تحقیر و حق الناس بر باد داده شده را ندارند و فقط از امام حسین سیر کردن شکم شان با طعام ایشان و گریه وزاری چون زنان فقط و فقط بلدند و از سیره و سلوک انها که نامشان را برزبان میاورند عاجزند مگر مولا در رابطه با دزدیدن خلخال از پای زن یهودی نفرمود اگر مسلمانی بشنود و از غصه نمیرد اسلام ندارد این فسیلهای مفلوک اینهمه دزدی و چپاول و غارت و شرمندگی انسانهائی که حتی از سیر کردن و درمان زن و فرزندانشان عجزند رادر پناه ولایت امر وسلمین را میبینند و دم نمیزنند اینها لایق تف بر صورتشان نیستند چه برسد به انها مرجع بگوئید
mofag bashi
زنده باد نوری زاد عزیز. از این فراخوانت شاد شدم. به خدا خودم اولین نفر هستم که میرم خونه دوستم که اسلام رو قبول نداره و باهاش حرف میزنم. نوری زاد شما از اون چیزی که من فکر میکردم عاقل ترید. یعنی اینکه خیلی سنجیده و با درایت علیه زشتی ها قیام کردی. من قبلا فکر میکردم که شما توی دشمن شناسی مشکل داری ولی فهمیدم من اشتباه میکردم.
زنده باشی مرد
واسه سلامتیت هر شب دعا میکنم ولی خوب می دونم که اگر هم مزدوران حاکم، تو رو بکشند ( زبونم لال) ، تویک شهید واقعی واسه شرافت و انسانیت هستی. یک لحظه با شرافت به از صد سال با رضالت
یادداشت زیر نوشتۀ آقای محسن نمکیان است :
“محمد نوری زاد را برای اولین و آخرین بار در سالهای آخر دهه هفتاد از نزدیک دیدم. آن زمان در دانشگاه آزاد واحد جنوب تهران تدریس میکردم. فضا فضای اصلاحات و تنشهای ایجاد شده توسط افراد «ظاهرا» خودسر بود. به خوبی به یاد دارم که در داخل دانشگاه یکی از تشکیلات دانشجویی متمایل به همین افراد خودسر پلاکاردی تهیه کرده بود و به دیوار زده بود با آیهای از قرآن که میگفت اینها میگویند اصلاح طلب هستند، اما فاسدند!
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُون أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ
اگر اشتباه نکنم، همین نهاد محمد نوریزاد را به دانشگاه دعوت کرده بود. و البته محمد نوریزاد آن زمان نور چشمی این گونه آدمها بود. و اینگونه جلسات هم معمولا صرف تهییج ایدئولوژیک افراد برای مقابله با جریان اصلاح طلبی میشد.
گو این که صحبتهایش حال و هوای دینی و مذهبی داشت اما من محمد نوریزاد را متفاوت یافتم. بخشی از صحبت او همچنان در ذهن و خاطره من زنده است و هراز گاهی به خاطر میآورم. آنجا که صحبت به آقای آوینی رسید و سوال کنندگان همان فضای اسطوره پرورانه پیرامون کسانی که از دنیا میروند را ایجاد کرده بودند، گویا آقای آوینی در همه چیز و در همه زوایا کامل و خوب و پرفکت! بوده است.
اما محمد نوریزاد خیلی صریح و صادقانه، این فضا را شکست. عین کلماتش را به یاد ندارم اما مضمون صحبتش این بود که اتفاقا آوینی در مسائل اعتقادی خیلی هم تعصب داشت، از او تصاویر نادرست ایجاد نکنید و … او مصادیقی از رفتار آوینی را نیز بیان کرد.
یک همذات پنداری نسبتا معمولی با شرایط و فضای آن زمان، به خوبی بیانگر روحیه محمد نوریزاد است که سالها بعد او را به محمدنوریزادی تبدیل کرد که ما اکنون میشناسیم، کسی که من او را با تاسی از روایت فتح سالهای دور، سنگر ساز بی سنگر مینامم. سنگرسازان بی سنگر عنوانی بود که روایت فتح برای رزمندگانی برگزیده بود که عضو جهاد سازندگی بودند و با لودر و بولدوزر در جبههها برای رزمندهها سنگر درست میکردند، در حالی که خود سنگری نداشتند و از همین رو بسیاری جانشان را از دست میدادند.
محمد نوریزاد با نوشتههایش و با کارهایش در حال جابه جایی سنگرهای ذهنی ما مردم ایران است. نوعی تابو شکنی آرام و هماهنگ با شرایط ایران. نامه نگاریهای او به رهبری، انتقاد صریح به حوزههایی از قدرت که در پناه توهم آفرینیها از انتقاد در امان مانده بودند، با تحلیلهایش از شرایط روز، با سر زدن به خانوادههای کشته شدگان به دست ستمگران حاکم، با بوسیدن پای فرزند خردسال یک خانواده بهایی، با مصاحبههای آتشین با رسانههای خارج از کشور که هرکدامشان دل انسان را به لرزه میاندازد که او را دستگیر خواهند کرد، با فیلمهایی که ساخته و …
هر کدام از اینها، به بیان جبههایها، خاکریزی است که جلوتر از خاکریز کنونی در ذهن من و شمای ایرانی زده میشود تا ذهن ما فضای بیشتری برای اندیشیدن داشته باشد. البته که این تابو شکنیهای او به مذاق آنها که زندگیشان با تابو سازی می گذرد خوش نمیآید و از این روست که صدایشان برعلیه او بلند است و ما چون خبری از او در رسانهها نمیبینیم، خبری هم از نوریزاد نمیگیریم. و من سنگری برای محمد نوریزاد نمیبینم.
و من میدانم که چه تفاوتی است بین آن دختر مصری و آن زن ایرانی که عریان شدنشان را «روشنفکران» تحلیل میکنند و به سطح اخبار میکشانند و کارشان را تقلید میکنند تا بگویند که تابویی شکست اما همین «روشنفکران» تابوشکنیهای کلیدیتر نوریزاد نمیبینند، نمیبینند که رفتن به خانه یک بهایی و بوسیدن پای آن کودک خردسال و عذرخواهی چیزی نیست جز شکستن مرزهای جهل، پیامی مبتنی بر انسانیت، روایتی بسیار هماهنگ و همگون از همان حقوق بشری که …
نه آن جبههایها قدیس مطلق بودند، آن گونه که بتپرستان آنها را به تصویر میکشند و نه محمد نوریزاد انسان کامل است. اما او هر که هست همین الان به او بپردازیم، نه این که «بعدها» در روایت فتحها او را به «اسطوره آزادی ایران» و «قهرمان ملی» تبدیل کنیم.
محسن نمکیان
شهریور 1392
استکهلم، سوئد”