آقای روحانی درمجمع سالانه ی فرماندهان سپاه، برای انجام ” پروژه های بزرگ وملی” دست بدامان سپاهیان شد، و رسماً از سرداران سپاه درخواست کرد که درپروژه های بزرگ وملی دخول کنند. این سخن ودرخواست آقای روحانی را می شود اینگونه آراست: دست دولت برای انجام پروژه های بزرگ وملی تهی است واحتمالاً بهمین خاطراست که جناب ایشان به ریسمان قطورسپاه چنگ برده تا به سرداران بگوید:
1- دست ما را بگیرید و با جاری کردنِ رطوبتی ازدریا دریا دارایی های حتماً حلالِ خود ما را دربرون رفت ازاین باتلاقی که خودتان زیرپای مردم ومملکت فرش کرده اید همراهی کنید.
2- آقای روحانی با این دعوتنامه ی رسمی ودولتی، به سرداران سپاه می گوید: اگرولع کارکردن وبلعیدن دارید، لااقل شأن و”کلاس” خودتان را حفظ کنید وازسرفروبردن به کارهای کوچکی که شما را در ردیف بی سروپایان وهرزگان اقتصادی جای می دهد پرهیز کنید. ویعنی: آقایان سرداران، کارمی خواهید؟ پول درشت می خواهید؟ خب رسماً به خودم مراجعه کنید وسراغ تأسیس پی درپی شرکت های کاذب واقماری واسکله ها ومبادی غیررسمی وقاچاق لوازم آرایش و پزشکی ودارویی وبرقی وکامپیوتری ویخچال وفریزرو دیگ زودپز و واردات کامیونهای مخوف چینی وسواری های غیراستاندارد وهزاراقلام جوراجور وسرفروبردن به معادن و تصرفِ زمین های ملی وبدون صاحب واینجور کارهای دون شأن تان نروید. واین که: سهام هایی مثل سهام مخابرات هم اگرخواستید به خودم مراجعه کنید. چه کسی بهترازشما؟ خلاصه اگر به همه ی اینها هم مشتاقید، ازدرداخل شوید نه ازپنجره.
3 – آقای روحانی بخاطرشناختی که اززیروبالای سپاه دارد، بشدت ازاین تشکیلات نظامی اقتصادی سیاسی اطلاعاتیِ ترسناک می هراسد وازاین که سرداران سپاه درکارش بپیچند و ازهرگوشه برای او وبرای کابینه اش سندی ومدرکی و فاجعه ای و مرافعه ای و بلبشویی سامان دهند پرهیز می کند. آقای روحانی نیک می داند که: چه او تعارف بکند وچه نکند، سرداران سپاه به کارهای بزرگ وملی دخول خواهند کرد. پس چه بهترکه خود آقای روحانی پیشدستی کند و رسماً آنان را به انجام پروژه های تریلیاردی دعوت کند تا هم سرِ سرداران گرم این کارهای بزرگ باشد و کارهای کوچک را برای دیگران باقی بگذارند وهم آقای روحانی بخاطر واگذاری این پروژهای بزرگ، درجای دیگر بتواند امتیازکی ازآنان اخذ فرماید.
4 – وحتماً بخاطرپروارشدن بیش ازاندازه ی شرکت های اقماری سپاه وندادن فرصت به دیگران، اساساً شرکت های خصوصیِ داخلی دراندازه ای نیستند که بتوانند نیم نگاهی نیزبه سمت کارهای ملی وبزرگ بیندازند. معتدقدم: ما وشما نیز اگربجای آقای روحانی بودیم حتماَ دست به دامان همین سرداران سپاه می بردیم تا بیایند وسنگی برسنگی بگذارند یا سنگی ازپیش پای مردم بردارند.
شما تجسم کنید اگرپا به پای مدیران وسرداران کلت به کمربسته ی سپاه که بدون رعایت مقررات قانونی به بلعیدن دارایی های کشوربسیج شده اند، شرکت های خصوصی نیز امکان رقابت وحضوردرعرصه های ساخت وساز می داشتند، اکنون آقای روحانی درکنارسرداران سیری ناپذیرسپاه، رقبای دیگری نیز می دید واحتمالاً یک نیم نگاهی نیز به آنان می انداخت. ناچاری است دیگر، چه می شود کرد؟
آقای روحانی درهمین دیدار رو به فرماندهان سپاه فرموده اند: “……. بنده شایعاتی را که راجع به سپاه درحوزه ی اقتصادی مطرح می شود اصلاً قبول ندارم……….” دراین یک جمله ی کوتاه دوتا کلمه هست که مرا سخت مفتون وشیدای خود کرده است. یکی ” شایعات” است و دیگری ” اصلاً”. این شیدایی را می شود به اینگونه بخش بخش کرد:
1 – احتمالاً در وادیِ حقوق ودرس ودانشگاه وتجربیاتی که آقای روحانی پشت سرگذارده، “شایعات” مفهوم دیگری دارد که ما بخت برگشتگان وغارت شدگان وزمین خوردگان ازآن مطلع نیستیم.
2- وشاید آقای روحانی به آیه ی ” واذا مرّوا با للغو مرّوا کراماً ” که می رسد، همه ی غارتگری های سپاه را شایعات وسخن لغو پنداشته و با کرامت ازکنار آن عبورمی فرماید.
3 – این سخن آقای روحانی بیش ازآنکه محمل کیاست وسیاستی باشد حتماً درراستای تحمیق مردمی است که ازایشان سخن درست می طلبند. چرا که این مردم دراین سالها بقدرکافی به حقارت وغارت مبتلا بوده اند وظرف صبوری شان تحمل شکست بیشتری ندارد. تلقی و اطلاقِ شایعه به دزدی ها وقاچاقچی گری های سپاه، بیش ازآنکه به رام کردن سرداران بی آبرو منجرشود، به سمتِ تحمیق مردم خیزبرمی دارد. آقای روحانی نباید فراموش کند که: مردم می فهمند وازکسانی که اصراربرتحمیق آنان دارند متنفرند.
آقای روحانی دربخش دیگری ازسخنان خود، سپاه را از ورود به امور سیاسی برحذر داشته که البته این سخنِ شایسته وقابل اعتنایی است وما بابت این توصیه کلی سپاسگزارایشانیم. منتها با این تفاوت که خود آقای روحانی نیک ترازهمه ی ما می دانند: سپاه اگر آب می خورد به اشاره وبه خواست بیت مکرم است. ما این سخن آقای روحانی را می گذاریم به حساب لطیفه ی ” به درگفتن ودیوارشنفتن”. که یعنی ای حضرت آقا، بهتراست دست این بچه ها را ازامورسیاسی واطلاعاتی وامنیتی بیرون بکشید تا ما یک نفسی تازه کنیم وببینیم با این دولت اعتدال چه خاکی می شود برسرکرد.
آقای روحانی نیک ترازهمه ی ما می داند: فرمان ورود به فاجعه وکشتارسال 88 اگرچه با بیت مکرم و طراحی جناب آقا مجتبی خامنه ای بوده اما عامل و مهندس این فاجعه جناب طائب وسرداران سپاه بوده اند. همین اکنون نیز، جمعی ازمردان سیاسیِ ما درزندان سپاه اسیرند. حالا کاری به زندانی شدن آقای میرحسین موسوی وهمسرش وجناب کروبی نداریم که مستقیماً با نفوذ سیاسی واطلاعاتی وامنیتی سپاه انجام پذیرفته است.
بازایشان درهمان نشست افاضه فرموده اند که: “……. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سپاه جنگ نیست. بلکه سپاه صلح وآرامش درکل منطقه است……” که البته ما این سخن جناب ایشان را نیزبحساب لطیفه ای درمجاورتِ “تجاهل العارف” می گذاریم واصلاً نیزبه حضورنظامی سپاه پاسداران درافغانستان وعراق وسوریه ودخالت مستقیمش درکشتارمردم این کشورها وبویژه درسوریه اشاره نمی کنیم.
درپایان به این سخنِ طنزآقای روحانی اشاره می کنم وازادامه ی این بحث فرساینده درمی گذرم. ایشان فرموده اند: سپاه، محبوب دل هاست. دردل مردم، با مردم، ودرکنارمردم است.
محمد نوری زاد
بیست وهفتم شهریور سال نود ودو – تهران
|
به قولي مي توان گفت كه از ترس جانم به گربه مي گوييم خان باجي جون
آقاي مهدوي فر،
لطفا تاريخ را دستكاري نكنيد!….فهميدن اين نكته كه جنگ ايران و عراق منجر به نابودي “دو كشور اسلامي” مي شود 8 سال زمان نياز نداشت!….
مسئله آقاي خميني اصلا اين نبود. مسئله او بقاي حكومت مبتني بر”فقه شيعه” بود. وقتي اين بقا به خطر افتاد خاتمه جنگ را پذيرفت و وقتي زمزمه ها از اطراف برخاست كه پس چرا هشت سال جنگيديم و “رفع فتنه در جهان” چه شد و حالا مسئول اين خراب ها و مرگ و ميرها كيست، به تندي پاسخ داد كه حتي يك لحظه هم از آنچه در طول جنگ كرده ام پشيمان نيستم. در انديشه او اگر تمام كشورهاي اسلامي هم در راه بقاي “حكومت فقه شيعه” نابود مي شدند، درنگ جايز نبود.
در ارتباط با داستانی که این دوست عزیز نقل کرده اند . کدام یک از ما که صبح از قفسی بنام آپارتمان به قفس دیگری بنان محل کار نقل مکان میکنیم و عصر بالعکس ، در سال یک بار به آسمان بالای سرمان نگاه کرده ایم . از این زندگی که بنام توسعه بر انسان تحمیل شده است متنفرم . الگوی مسکن هم در حکومت اسلامیمان شده است یک قفس به مساحت 55 متر مربع .
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺴﺘﺠﻮﯼ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﻋﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺭﺍ
ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺷﮏ ﮐﻦ .اندره ژید …..درود برخوبان پاسخ به فاروق ایا اگه همه درپیشگاه خداوندبرابروجهان بینی توحیدی اینگونه هست پس ایا محمدسیداولین واخرین هست؟ اگرهمه ما به سان دندانه های شانه هستیم پس چه کسی یا چه چیزی معیاربرتری دیگریست ؟ ایاولومرایادیگران راباترازوی دین فقط سنجید ؟ هماره کسانی که مدعی الله برروی زمین بودن وقتی به قدرت رسیدن چه جنایتها که نکردن همین تفکربود که عمرهمه کتاب های ایران را اتش زد به حساب اینکه همه این سخن ها درقران هست.به تاریخ ابن خلدون مراجعه کنید وببینیدهمان صحابه چه کارها که نکردن اقای فاروق من به انسانیت دیگراعتقاد دارم نه هیچ دینی اینجا بحث درمورداین مملکت واوضاع امروز هست پس به جای اینکه دنیارا بادینی ببینید که هیچ فریبای ودلربایی برای این عصرنداره ازمقوله خرد وانسانیت بنگرید وگرنه سایت دیگه ای معرفی کنید تامن نقدهامو به دین بگم ….سپاس ازخوبان
صحبتها و اوامر غیر مستقیم روحانی را دوست دارم٬ این ها عین سیاست است و اثبات اینکه ایشان به حق شیخ سیاستمدار لقب گرفته بود. بیاد داشته باشیم که حتی کاهش وزن اضافی بدن در کوتاه مدت میتواند عوارض جانبی بدتری داشته باشد. قطع کردن دستهای اشکار و پنهان سپاه و حامیانش در اقتصاد به مراتب سخت تر از آنست که حتی بشود تصور کرد و نیاز به یک پروسه زمانی (نسبتا)طولانی همراه با صبر و سیاست و همکاری همگانی دارد.آقای نوریزاد شما مجرب تر از آن هستید که توقع رفع و رجوع مسائل را در یک مدت کوتاه زمانی داشته باشید و یا گول سخنان سیاست مدارانه ایشان را بخورید. بیایید امیدوار باشیم که با توجه به تغییرات مثبت در دیدگاه های سیاستمداران انگلیس و آمریکا نسبت به ایران از بعد از انتخابات ریاست جمهوری که نا شی از شناختشان از آقای روحانی و اشتراکات عمیق دیدگاه هایشان (اوباما٬ روحانی و استراو) میباشد بزودی شاهد تحولات مثبت (تا حد خارج از انتظارات) در روابط بین المللی ایران و در جهت رفاه و سربلندی ایرانیان باشیم.
یاسر هاشمی ، رییس دفتر ریاست هیئت امنا است
نقد صریح و بی پرده بسیار با اهمیت است. جناب نوری زاد این راه پر خطر را گشوده اند و متاسفانه هنوز در این زمینه یکه تازند و یاور قدری ندارند. نقدهایی که از خارج از کشور صورت می گیرد هم موثر است ولی کارساز نیست چرا که سردمداران جمهوری اسلامی آنان را با چوب معاند و برانداز می رانند و بر طبل جهالت می کوبند. نوری زاد گرامی، چون خار در گلوی استبداد مانده و با هر تحلیلی که کنیم نقشی بسیار مثبت در فرایند گذار به دموکراسی بازی می کند.
جناب روحانی گاهی سیاست ورزی را از حد می گذراند و موجبات آزردگی خاطر حامیان خود را فراهم می کند. بیشتر فسادی که در اقتصاد پدید آمده است به دلیل دخالت نظامیان در اقتصاد است. من خود شاهد چنین مدعایی هستم و شرکتهای بسیار توانمندی را می شناسم که به خاک سیاه نشستند و سپاه پروژه های بزرگی را به خصوص در حوزه نفتی به یک فاجعه ملی تبدیل کرد. رجوع کنید که افتضاحی که این نهاد در عسلویه به بار آورد. این غول بی شاخ و دم اقتصادی به دلیل عدم توانایی علمی و فنی به یک سوء استفاده کننده بزرگ در معاملات نفتی تبدیل شد. پروژه های بزرگ را می گرفت و به شرکتهای خصوصی به صورت دلالی واگذار می کرد. حتی در همین حال هم به دلیل سوء مدیریت این پروژه ها به فاجعه ای ملی تبدیل شدند. من شخصا از مدیران شرکتهای خصوصی شنیدم که شرکتهایی که با قرارگاه خاتم زد و بند ندارند نمی توانند کار مهندسی بزرگی دریافت کنند. حال آقای روحانی چگونه چشم بر اینهمه فاجعه بسته و دهان خود را به تملق از این حرام خواران باز می کند! واقعا جای افسوس دارد.
پایدار باشید
بردیا استقامت
…امروز در خبرها بود ” …حضور یاسر هاشمی (فرزند رفسنجانی) در جلسهٔ عزل رئیس دانشگاه آزاد..” لطفا یک نفر به من بگه این آقا بر چه اساسی در این جلسهٔ بوده؟ شغل و مسئولیت این آقازاده چیست!؟ با تشکر
با سلام…موضوع مورد بحث نشانه کاملی از بی سیاستی و دور از مردم بودن آقای روحانی است که می باید فکری برای این نقیصه بکند. اینکه ایشان وضعیت سپاه را در نزد مردم و در اقتصادایران اینگونه توصیف میکند یا نشان از بی اطلاعی اوست که امری بعید است و یا پیغامی برای مردم است که نوقعی از او نداشته باشند که بخواهد کاری بکند. البته همه از میزان توانائی ایشان و وضعیت سازمان رهبری ایران با خبرند و رای بالای ایشان هم مرهون همین اطلاع عمومی است ولی اینکه ایشان سراسیمه اینگونه به قول معروف به سپاهیان حال بدهد از نوادر عقل در نزد سیاستمداران است. ایشان اگر ساکت هم می ماندند و یک اصلاح کوچک هم می کردند بسیار محبوبتر بودند تا زدن این حرفهای خنده دار. آقای روحانی ظاهرا هنوز متوجه نیست که اگر حمایت مردمی در نزد بیگانگان بسیار مهم است همین اهمیت نیز در تقابل با رانت خواران داخلی بیشتر وجود دارد. به هر حال آنچه که از چهره عمومی حکومت ایران میشود استنباط کرداین است که برای این آقایان نظر مردم اعتبار چندانی ندارد و مهم این است که با خارجیها کنار آمد. این را غربیها هم فهمیده اند و بازی پیروز مندانه خود را در مقابل رهبری که به تعبیر خودش در مسابقه کشتی دچار حیله حریف شده است و آنقدر آگاهی هم از کشتی ندارد که برود با هم وزن خود رقابت کند ، را ادامه خواهند داد. به هر حال آخر و عاقبت کسی که به جای استفاده از فرصتها این چنین عمل کند به غیر از این حرفها هم نیست.
نکته جالب دیگر،تشبیه رهبری هست که خودش را به مثابه “امام حسن “ع میداند . فقط یک کلام عرض میشود که آن امام همام به علت جلوگیری از خونریزی از قدرت کناره گیری کرد وو این در حالی است که رهبری ما با ریختن خون مردم حکوت را مستحکم کرد. بعله فرق کوچکی است..
باسلام وعرض ادب ودرودبرمدافعان حق ودمکراسی وآزاداندیشان وطرفداران آزادی بیان.سلامی به آقایان پسرسبزکردو هدایت عزیزکه یک طرفه به قاضی رفته اند.
منظور ازنظام اجتماعی شرک و یا نظام اجتماعی توحید چیست؟
…به طور خلاصه منظور آنست که نظامها باید با طرز تفکر انسانی،دارای ارتباط باشند، هر نظامی، در هر جامعهای باید با طرز تفکر و ساخت فکری و روانی مردم آن جامعه متناسب باشد. بنابراین طرز تفکر شرک، به طور طبیعی با هر نظام اجتماعی، اقتصادی، که شرک آلود باشد،رابطه دارد.
همچنین طرز تفکر توحیدی، با نظامهای توحیدی تناسب دارد،در طرز تفکر توحیدی، آفریننده ی انسان و هستی و صاحب قدرت مطلق در هستی،و کسی که دنیا و آخرت انسان در اختیار او است، و یا کسی که برای هستی، طبیعت، جانداران و انسان نظام و برنامه وضع مینماید، فقط و فقط خدای متعال است. خداوند متعال همانگونه که برای کل هستی مادی، نظام طبیعت وضع کرده است، و به همانگونه که نظام غریزه را به تمام جانداران عطا کرده است،عینا طبق همین اصل نظام دین را نیز برای انسان تعیین میکند. مجموعه انسانها در برابر این خالق،هم درجه و هم پایه و همسان هستند. بالا و پایین ندارند. تنها بالا و پایینی که دارند، عبارت استاز:رابطه بین خود و خدا است، و نه در شئون اجتماعی، اقتصادی و ظاهری خودشان.
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ… حجرات13/
بیگمان گرامی ترین شما در نزد خداوند باتقواترین شما است…
چون تقوی تنها به ظاهر تأمین نمیشود. اکثر اوقات امکان دارد شخصی با نفاق (دورویی)و یا تظاهر، خود را با تقوا نشان دهد. اما چنین شخصی در پیش خدا منفور است،تنها ملاک و نشانه برتری و احترام، عبارت است از تقوا آن هم در پیش خداوند، و نه در روابط موجود بین مردم، و نه به این معنا کسی که با تقواتر است،حق دارد بالاتر از دیگران قرار گیرد،مثلا حق داشته باشد صدر نشین مجلس باشد،حق داشته باشد پیش از دیگران باشد، زندگیش بهتر و خوشتر باشد، خانهاش مجلل تر باشد، سفرهاش رنگین تر باشد خیر،اینها نیست.
فقط تقوا ملاک برتری است، هیچ چیز دیگر ملاک نیست. در ضمن ملاک برتری، به معنای ملاک امتیازات حقوقی و ظاهری نیست. بکله به معنای برتری در پیش خدای متعال میباشد، که این هم با ظاهر صلاح نیست. بلکه باید با تقوای واقعی باشد، که ابتدا باید در ضمیر و نیت باشد. اگر تقوا به ظاهر بود، مثلا فردی بگوید: من با تقواتر هستم، پس باید خود را از مردم محترمتر نگه دارم، پیش از دیگران باشم، صدر نشین باشم. چنین شخصی عملا تقوایش از بین رفته است. این شخص دیگر با تقوا نیست، چون شخص هر چه باشد، با تقواتر باشد، (مصداق آیه):
أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ. مائده54/
در برابر مسلمانان، در برابر کسی که در برابر خطر ایمان قرار دارد، متواضع تر وخاکیتر میباشد. طبیعی است که چنین تقوایی، عامل امتیاز نمیشود، بلکه برعکس،عامل تواضع و فروتنی هر چه بیشتر خواهد شد.
این است طرز تفکر توحیدی، اینچنین انسانها در برابر خدا یکسان و هم پایه، ودر حقوق مادی و معنوی،بدون کمترین برتری، برابر و مساوی میبیند. پیامبر گرامیـ صلی الله علیه وسلم ـ میفرماید:
الناس سواسية كأسنان المشط،لا فضل لعربی علی عجمی،و لا لابیض علی اسود الا بالتقوی.
در تمام موارد میباشد، حتی در زندگی مادی:
خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً . بقره/ 29
لفظ جمیعا که مخصوصا در آخر آمده است، دو وظیفه را ادا میکند: یکی درخلق لجمیعکم ما فی الارض و دیگری در خلق لکم جمیع ما فی الارض است. آمدن لفظ جمیعا در آخر آیه،هر دو مفهوم را میرساند. در حالیکه اگر دو عبارت آورده میشد، میبایست دو بار لفظ جمیع تکرار میشد، به آن صورتی که گفتیم. پس عبارتخلق لکم ما فی الارض جمیعا یعنی: تمام آنچه که در زمین وجود دارد، برای همه شما خلق کرده است.
آیه: إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً. بقره/ 30
منظور انسان است به طور مطلق. انسانیت- عموما- است.
یا آیه:وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ الرحمن/ 10
که برای مجموعه بشریت است،که آنها بدون ظلمی و فشاری باشد، با تلاش و زحمت خودشان از زمین بهره گیرند و استفاده نمایند. این اشارهای خلاصهوار به خصوصیت فکر و درک و بینش توحیدی است. درک و بنیش توحیدی، چون تمام انسانها را درپیشگاه خداوند متساوی میبیند، بنابراین تنها امتیازی که میان انسانها به آن قائل است، تقوی است. آن هم فروتنی و فشار و زحمت بیشتری را برای فرد متقی ایجاد میکند. و تقوی فقط رابطهای است میان فرد و خدای خود میباشد. به این دلیل است که تمام شوون اجتماعی، حالت توحیدی پیدا میکند. یعنی:جامعه یکرنگ میشود،و در آن بالا و پایین، ظالم و مظلوم، زوردار و بی زور، خوشگذران و فقیر و مغرور و تحقیر شده، نمیماند. تعبیراتی که در قرآن در باره ی افرادی که در رفاه مادی هستند، و به آنها مترف میگوید،آن است که اینها نسبت به مردم خوشگذرانتر هستند، از حد متوسط جامعه بیشرخرج میکنند، به آنهائیکه به مردم فخر میفروشند، مستکبر یا تعبیراتی از این قبیل میگوید.
این در جامعه توحیدی و با فکر توحیدی و با اینکه تمام بشریت در برابر یک آفریدگار، که آن آفریدگار برای هستی، کل جانداران، و برای انسان نظام وضعمیکند، متساوی هستند،جا نمیگیرد و سازگار نمیباشد.اما فکر شرک آلود چطور؟ فکر طاغوتی چطور؟ فکر طاغوتی به طور طبیعی، این رابطه موجود بین انسان و آفریدگارهستی را درک نمیکند. و اگر هم گاهی با تفکرات شرک آلود به خدا معتقد شوند، این عقیده آنها خیلی مبهم و گنگ میباشد، که هیچ گونه خلاقیتی در زندگی انسان ندارد، و هیچ گونه تکان و حرکتی در جهت مصالح و انسانیت ایجاد نمیکند.
همانگونه که در عقاید شرک آلود در طول تاریخ مشاهده میکنیم، افرادی یافت میشوند که به خدا عقیده داشته باشند، اما به هزار قیل و قال،تمام چیزهای غیر توحیدی را ضمیمه توحید خود میکنند.چون وقتی شرک ضمیمه شد،یگر توحیدی نمانده است. …..
وقتی طرز تفکری شرک آلود بود، رابطه بشریت را در برابر آفریننده هستی،نظام بشری به اراده آفریننده هستی آنگونه که منطقی است تعیین نشد. در آنصورت طبعیت چگونه پیش آید؟ زندگی چگونه باشد؟ مهم است. آنزمان است که یکی زوردار میشود و یکی بی زور. و بخاطر شرایط متفاوت فراوان، زندگی برای یکی خوش میباشد، یکی با سواد است، آن دیگری خود را ازدیگران محترمتر میداند، و… . میبینیم فکر شکر آلود به طور طبیعی جامعهای را میسازد که شرک آلود باشد، یک رنگ نیست، گوناگون و تعارض و تضاد در آن است. آن حالت یک رنگی و یک نواختی و صفا و صمیمیتی که در فکر توحیدی، به طور طبیعی بوجود میآید، در فکر شرک آلود وجود پیدا نمیکند. و چون ما در اینجا از تحولات اجتماعی بحث کردهایم، این است که میگوییم: نظام اجتماعی شرک، نظام اجتماعی توحید. البته مساله تنها نظام اجتماعی نیست، فکر توحیدی به طور طبیعی،باید همه چیز را توحیدی کند.اگر مشکلات و سدها…..
نتیجه فکر توحیدی در جامعه انسانی، روابط و زندگی و خصوصیات و امتیازات توحیدی در جامعه انسانی میشود. و فکر شرک آلود، نتیجه و ثمرهاش برای جامعه بشریت از هر حیث، تنها تفاوت و امتیازات و حالات شرک آلود میباشد. علت اینکهاز میان مسائل مختلفی که برای انسانیت مطرح است، فقط و فقط از نظام اجتماعی شرک، یا نظام اجتماعی توحید بحث کردهایم، اینست که: بحث ما، بحث در مورد تحولاتتاریخی انسان، از لحاظ اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی است. و در باره آن بحث میکنیم. واقعیت هم همین است. مقداری در این باره توضیح میدهم.
طرز تفکری که اسلام در باره ی خود انسان به انسان میدهد، بینشی که اسلام نسبت به مسائل خود انسان به او میدهد وبعد از این طرز تفکر، سیستمی به انسان پیشنهاد میکند تا آن را برای اداره جامعه خود رعایت کند و اجرا نماید. واقعا نتیجه آن در تمام شوون مختلف اجتماعی توحید است. حالت وحدت، مساوات، هم شأن و هم رتبه بودن است. این طرز تفکر، ابتدا عقیده توحیدی در باره آفریدگار این جهان و آن جهانو آنچه که تاریخ انسان، از آغاز تا حال، و از این به بعد تا پایان هستی، و از بین رفتن هستی، و به وجود آوردن دوباره هستی، که آخرت است در اختیار اوست، تنظیم میکند.
با اجازه آقاي نوريزاد
آقاي مهدوي فر من اطلاع دارم كه كشور انگليس به افراد نخبه تحت عنوان exceptional talents ويزا ميدهد. براي اطلاع بيشتر ميتوانيد به سايت شان مراجعه كنيد
http://www.ukba.homeoffice.gov.uk/visas-immigration/working/tier1/exceptional-talent/initial-switch/
این افشاگریها بدون شک آگاهی بخش است و بالاخره این آبهای باریک به دریایی تبدیل خواهد شد که قادر خواهد بود هر گونه پلشتیها را از میان بردارد و کجیها را راست کند.
سلام آقای نوری زاد
من هم با شما موافقم که باید هوای روحانی را داشت. هم تایید هم نقد. مبادا به روزهای تلخ گذشته مبتلا شویم. هیچ مسئولی از نقد صریح پس نمی افتد اگر که ریگی درکفش نداشته باشد
این شعر را تقدیم شما می کنم ای عزیز
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید
طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید
دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم
مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید
در انجماد سکون، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید
قیصر امین پور
نسرین ستوده آزاد شد
محمد نوریزاد، سنگر ساز بی سنگر
.
محمد نوری زاد را برای اولین و آخرین بار در سالهای آخر دهه هفتاد از نزدیک دیدم. آن زمان در دانشگاه آزاد واحد جنوب تهران تدریس میکردم. فضا فضای اصلاحات و تنشهای ایجاد شده توسط افراد «ظاهرا» خودسر بود. به خوبی به یاد دارم که در داخل دانشگاه یکی از تشکیلات دانشجویی متمایل به همین افراد خودسر پلاکاردی تهیه کرده بود و به دیوار زده بود با آیهای از قرآن که میگفت اینها میگویند اصلاح طلب هستند، اما فاسدند!
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُون أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ
اگر اشتباه نکنم، همین نهاد محمد نوریزاد را به دانشگاه دعوت کرده بود. و البته محمد نوریزاد آن زمان نور چشمی این گونه آدمها بود. و اینگونه جلسات هم معمولا صرف تهییج ایدئولوژیک افراد برای مقابله با جریان اصلاح طلبی میشد.
گو این که صحبتهایش حال و هوای دینی و مذهبی داشت اما من محمد نوریزاد را متفاوت یافتم. بخشی از صحبت او همچنان در ذهن و خاطره من زنده است و هراز گاهی به خاطر میآورم. آنجا که صحبت به آقای آوینی رسید و سوال کنندگان همان فضای اسطوره پرورانه پیرامون کسانی که از دنیا میروند را ایجاد کرده بودند، گویا آقای آوینی در همه چیز و در همه زوایا کامل و خوب و پرفکت! بوده است.
اما محمد نوریزاد خیلی صریح و صادقانه، این فضا را شکست. عین کلماتش را به یاد ندارم اما مضمون صحبتش این بود که اتفاقا آوینی در مسائل اعتقادی خیلی هم تعصب داشت، از او تصاویر نادرست ایجاد نکنید و … او مصادیقی از رفتار آوینی را نیز بیان کرد.
یک همذات پنداری نسبتا معمولی با شرایط و فضای آن زمان، به خوبی بیانگر روحیه محمد نوریزاد است که سالها بعد او را به محمدنوریزادی تبدیل کرد که ما اکنون میشناسیم، کسی که من او را با تاسی از روایت فتح سالهای دور، سنگر ساز بی سنگر مینامم. سنگرسازان بی سنگر عنوانی بود که روایت فتح برای رزمندگانی برگزیده بود که عضو جهاد سازندگی بودند و با لودر و بولدوزر در جبههها برای رزمندهها سنگر درست میکردند، در حالی که خود سنگری نداشتند و از همین رو بسیاری جانشان را از دست میدادند.
محمد نوریزاد با نوشتههایش و با کارهایش در حال جابه جایی سنگرهای ذهنی ما مردم ایران است. نوعی تابو شکنی آرام و هماهنگ با شرایط ایران. نامه نگاریهای او به رهبری، انتقاد صریح به حوزههایی از قدرت که در پناه توهم آفرینیها از انتقاد در امان مانده بودند، با تحلیلهایش از شرایط روز، با سر زدن به خانوادههای کشته شدگان به دست ستمگران حاکم، با بوسیدن پای فرزند خردسال یک خانواده بهایی، با مصاحبههای آتشین با رسانههای خارج از کشور که هرکدامشان دل انسان را به لرزه میاندازد که او را دستگیر خواهند کرد، با فیلمهایی که ساخته و …
هر کدام از اینها، به بیان جبههایها، خاکریزی است که جلوتر از خاکریز کنونی در ذهن من و شمای ایرانی زده میشود تا ذهن ما فضای بیشتری برای اندیشیدن داشته باشد. البته که این تابو شکنیهای او به مذاق آنها که زندگیشان با تابو سازی می گذرد خوش نمیآید و از این روست که صدایشان برعلیه او بلند است و ما چون خبری از او در رسانهها نمیبینیم، خبری هم از نوریزاد نمیگیریم. و من سنگری برای محمد نوریزاد نمیبینم.
و من میدانم که چه تفاوتی است بین آن دختر مصری و آن زن ایرانی که عریان شدنشان را «روشنفکران» تحلیل میکنند و به سطح اخبار میکشانند و کارشان را تقلید میکنند تا بگویند که تابویی شکست اما همین «روشنفکران» تابوشکنیهای کلیدیتر نوریزاد نمیبینند، نمیبینند که رفتن به خانه یک بهایی و بوسیدن پای آن کودک خردسال و عذرخواهی چیزی نیست جز شکستن مرزهای جهل، پیامی مبتنی بر انسانیت، روایتی بسیار هماهنگ و همگون از همان حقوق بشری که …
نه آن جبههایها قدیس مطلق بودند، آن گونه که بتپرستان آنها را به تصویر میکشند و نه محمد نوریزاد انسان کامل است. اما او هر که هست همین الان به او بپردازیم، نه این که «بعدها» در روایت فتحها او را به «اسطوره آزادی ایران» و «قهرمان ملی» تبدیل کنیم.
محسن نمکیان
شهریور 1392
استکهلم، سوئد
با نوشته های آقای نوری زاد موافقم هم بخاطر محتوای ابتکاری و تازه اش وهم بخاطر صراحتش در بازگفتن خط قرمزها
نوری زاد مبدع سخن بی تعارف است
ما باید به نوری زاد کمک کنیم و این قفل ها را از زبانمان برداریم
کاری که نوری زاد می کند این است که سخن گفتن بدون لکنت بدیهی و جاری باشد
دیگران از اصلاح طلبان نمی دانم چرا هنوز در زرورق های ترس کلمات می نشانند
نوری زاد را با صراحت سخن خود کمک کنیم
این صراحت اگر در نوری زاد متوقف بماند همان می شود که ترسو ها ازآن اراده افراط می کنند
خودشان می ترسند وچون نمی توانند مثل نوری زاد راحت حرف بزنند بهترین کار را در تخطئه نوری زاد می دانند
اطلاق افراطی گری به نوری زاد بخاطر همان ترس خودشان است
مثلا درهمین مطلب شما ببینید نوری زاد چی گفته که من نمی توانم بگویم؟
گفته مملکت تو دست سپاه است
این را همه ما می دانیم شاید بگوییم این چیز تازه ای نیست
اما این چیز ازآنجاتازه می شود که از قلم جاری و منتشرمی شود و تبعات نوشته متوجه نویسنده اش می شود
من و شما تفاوتمان با نوری زاد ازهمینجاها شروع می شود. ماها حرف می زنیم چون درمحدوده حرف کسی آسیب نمی بینه
اما نوری زاد بدون این که حرف بزنه می نویسه
این کجا وآن کجا
هیچ دادگاهی ما رو بخاطر حرفی که باهم زدیم محکوم نمی کنه اما حتما نویسنده رو بخاطر نوشته اش که منتشرشده به سیخ می کشند. نوری زاد توی این فضاست که با صراحت حرفاشو می زنه وماها سکوت می کنیم و به او تند رو و افراطی و اینجورحرفها اطلاق می کنیم
نوری زاد می گه: ایران سرزمینی است داخل کشور سپاه
نرمش قهرمانانه!!!
سالها پیش که جوان بودم دوستی بنام منوچهر داشتم که دارای چهار برادر و دو خواهر بود.پدر خانواده در قید حیات نبود و مادر وچهار پسرش در خانواده با هم زندگی میکردند و دختران ازدواج کرده بودند.منوچهر کمی زود عصبانی میشد و داد و بیداد زیاد میکرد. مادر منوچهر با کوچکترین بحث و دعوای برادران زود از حال میرفت که در اکثر موارد بیهوش میشد و برای او اب قند می اوردند.
هر وقت که بحث بین برادران میشد اکثرا برنده بحث منوچهر بود اگر چه فرزند پنجم خانواده بود و من احساس میکردم که بقیه برادران از منوچهر حساب میبرند و به همین خاطر در مواقع بحث و جدل همه به نفع منوچهر ساکت میشدند.
یک روز که از در یک مغازه خواربارفروشی رد میشدم دیدم صاحب مغازه و منوچهر در حال بحث و جدل هستند .وارد مغازه شدم و در همین حال منوچهر که طبق معمول زود عصبانی میشد و داد و بیداد میکرد ناسزایی به مغازه دار گفت و مغازه دار ناگهان چوبدستی اش را برداشت و از پشت دخل به جلو مغازه امد تا روی منوچهر را کم کند که دیدم منوچهر پا به فرار گذاشت.به دنبال او رفتم و از او پرسیدم تو که برادران بزرگتر و قوی هیکلت را حریفی چرا زود جا زدی و فرار کردی .
جواب داد که اولا مصلحت بود و ثانیا طرف چوب داشت.
مدتی بعد که به خانه منوچهر رفتم او در حمام بود و با برادر منوچهر راجع به دعوایش با کاسب محل صحبت به میان امد و برادرش گفت چون ما همیشه به خاطر حال مادر کوتاه میاییم فکر کرده همه در مقابل داد و فریادش کوتاه میایند.
سلام برادر
چند وقتی برای کارهای شخصی و شغلی خودم امده ام بیرون از ایران
واقعا فقط وقتی بیرون میرویم می فهمیم در ایران در چه شرایط غیر عادی زندگی می کنیم
ایران جهنم روحانیت شیعه است که برای رستگاری مردم برپا کرده اند.
اینها در توهم خود راه ناهموار مغز های فرتوت خود را راه رستگاری قلمداد می کنند
برادر اینها تا ایران را به گرداب جنگی بنیان کن فرو نکنند بیخیال نخواهند شد و من بسیار بعید می دانم هرگز بر سر عقل بیایند
آیا منجی خواهد آمد و ایران را از سراشیبی سقوط بی ترمز خود نجات خواهد داد؟مردم ما از این ابتلا سر به سلامت بر نخواهند داشت. متاسفانه .
باتشکر از مطلب جالب جناب نوریزاد . فکر کنم آقای روحانی به در گفتند که دیوار بشنود ولی در این کار خیلی زیاده روی کردند و خیلی با رودر بایستی صحبت کردند همانطور که آقای علی مطهری گفتند بهتر بود آقای روحانی صریحتر صحبت میکردند . البته بعضی از صحبت های آقای روحانی دو وجهی بود که منظور این بود که باید باشد نه اینکه هست .
آقای نوری زاد این روحانی یک آدم اطلاعاتی است وآدمهای اطلاعاتی را هم دور خودش جمع کرده
وزیر تعاون، کار و رفاه حسن روحانی کیست؟
حسن روحانی بلافاصله و در اولین مصاحبه ی مطبوعاتی خود پس از مراسم تحلیف صراحتا اعلام کرد که برای انتخاب هیچ یک از افراد کابینه ی پیشنهادی خود تحت کوچکترین فشاری نبوده است و تمامی این افراد را خودش و «بر اساس شناخت کامل» از آنها برگزیده است!
علی ربیعی با نام مستعار «عباد» یکی از چهره های امنیتی فعال و شناخته شده در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بوده است که همواره بخاطر نقش ویژه ای که در شکنجه و سرکوب مخالفین داشته در مقاطع مختلف و حساس سياسي نامش بر سر زبانها افتاده است.
او خود را نزدیکترین فرد به محمد خاتمی معرفی می کند و در صحنه ی عمل نیز وی رسما مشاور اجتماعی خاتمی، رییس دبیرخانه شورای عالی امنیت جمهوری اسلامی و همچنین دبیر اجرایی این نهاد امنیتی در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی بوده است.
سوابق اطلاعاتی این بازجو و شکنجه گر، آنقدر مخوف است که علی فلاحیان -وزیر اطلاعات سابق جمهور اسلامی- در کتاب خاطرات خود از ربیعی به عنوان «استاد عملیات روانی» یاد میکند.
بعد ها وقتی در مقطعی دعوا میان لاریجانی و ربیعی بالا می گیرد، لاریجانی صراحتا اعلام می کند که امثال ربيعي مخالفان را به «صلابه كشيده بودند.» ربیعی در پاسخ به اظهارات لاریجانی از فعالیت های خویش در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با افتخار یاد می کند. او در جایی عنوان می کند که «کارمندان وزارت اطلاعات برای بازجویی معاندین با وضو بر سر کار حاضر می شدند.»
بعد ها وقتی علی ربیعی از کارهای اطلاعاتی کنار گذاشته می شود، حسن روحانی- دبیر وقت شورای عالی امنیت جمهوری اسلامی- او را به دبیرخانه شورای امنیت می برد. در خاطرات فلاحیان می خوانیم:
“علي ايحال وقتي کنارش گذاشتيم آقاي حسن روحاني او را برد به دبيرخانه شوراي امنيت … بعد از انتخابات، آقاي خاتمي ميخواست او را وزير کار بگذارد و خيلي روي اين مسألهاصرار داشت… و در هر حال ربيعي وزير کار نشد… يکهو گفتند بشود دبير شوراي امنيت… بالاخره با لابي بازيهاي پشت پرده (قرار) شد که حالا رسماً دبير، همين آقاي روحاني باشد ولي مسئول اجرايي شوراي امنيت عباد شود. البتهاين پست عباد بسيار کليدي است در امنيت کشور…”
به واسطه ی حسن روحانی و با ورود ربیعی، این چهره ی مخوف امنیتی، به دبیرخانه شورای عالی امنیت جمهوری اسلامی، وی فعالیت های خود را به عنوان رییس اجرایی شورای عالی امنیت در دولت خاتمی از سر می گیرد.
علی ربیعی در یکی از مصاحبه های خود در خصوص نقش دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی در دولت های هاشمی و خاتمی می گوید: «آقایان هاشمی و خاتمی شورای عالی امنیت ملی بسیار برجسته ای را می خواستند که آقای روحانی و تیم دبیرخانه، این شورا را ایجاد کرد. شورای عالی امنیت ملی زمان ما، در واقع یک کابینه در سایه بود.»
با بررسی سوابق علی ربیعی (ملقب به عباد) می توان به رابطه ی نزدیک و مشهود هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی و حسن روحانی با این شخص پی برد.
گقتنی است همزمان با ترور مخالفان نظام جمهوری اسلامی در داخل و خارج کشور که به “قتل های زنجیره ای” مشهور شد علی ربیعی معاون وزیر اطلاعات وقت در زمان تصدی ری شهری ودولت رفسنجانی تا سال 1374 بوده است.
از دیگر سمت های علی ربیعی می توان به مسئول اطلاعات سپاه در استانهای شمالی و مسئول اطلاعات استان آذربایجان شرقی اشاره کرد.
به نظر میرسد با به روی کار آمدن چهره ای امنیتی چون حسن روحانی، وی بر آن شده است تا با گرد هم آوری هم کیشان خود، دولتی به شدت اطلاعاتی-امنیتی را پدید آورد.
بررسی سوابق افراد معرفی شده از سوی حسن روحانی نشان می دهد، جمهوری اسلامی برای فرار از بحران سرنگونی به شدت بر روی انتصاب حسن روحانی در مقام ریاست جمهوری سرمایه گذاری کرده است.
ازادی انسانهای سمبل ازادگی و مبارزه برای مردم و استقلال کشور مبارک باشد گویا خداوند لطفی به کشور کرده که شر حاکمیت سازمان جاسوسی موساد و ام ای شش و ک گ ب و سیا بر کشور که طی 8 سال گذشته بشدت بر کشور حاکم بود خصوصا بر سازمانهائی که حافظ و مدافع منافع ملی میبایست باشند ولی با حاکمیت این سازمانها مسیر استقلال کشور را به فنا دادند در حال اتما م است اگر چه بعضی نوکران حلفه بگوششان مانند حسین شریعتمداری و تائب و………. هنوز عربده کشی میکنند و بدنبال سوختن منافع ملی هستند و در راس حاکمیت هستند
درود به استاد قلم وشرف جناب نوری زاد
من بعضی وقتا فکرمی کنم چرا نوری زاد می تونه اینطورشفاف وصریح حرف بزنه ومثلا عباس عبدی و فلان نویسنده وشخصیت سیاسی اصلاح طلب نمی تونه بعدش به این نتیجه رسیدم که نوری زاد خودشو به جایی بند نکرده وابسته حزب وتشکیلاتی نیست شما بمحض این که به یک تشکیلات وابسته شدی مجبور ی ملاحظات اون تشکیلات رو در نظربگیری نوری زاد ازاین بند وبست رهاست نگران پست ومقام ونون و رعایت حدود تشکیلاتی نیست.
آقای نوری زاد داشتم یه مطلب می خوندم از یه مادر که از داخل زندان برا دخترش نوشته. خیلی دوست داشتم آقای روحانی علاوه بر سپاه و توانمندی های سپاه و محبوبیت سپاه یک نیم نگاهی هم به اینجور آدما می انداخت. چون دیدم خودشما اهل مدارا و اهل ادب و آزادی هستین این نامه را برای شما ارسال می کنم تا شاید دولتمردانی که به سایت شما سرمی زنند اونو بخونند و تحت تأثیرقرار بگیرند . تشکرازشما ای مرد
.
ترانه گلم
۱۳ ساله بودی که مجبور به ترکت شدم . روز ۲۵ اردیبهشت ۸۷ که تو در آستانه امتحانات پایان سال کلاس دوم راهنمایی بودی، ساعت شش صبح بود، بیدار شده و روپوش پوشیده بودی و می خواستی به مدرسه بروی که مامورین اطلاعات برای دستگیری من آمدند تا ظهر منزلمان را به هم ریختند و بعد مرا بردند . مامورین به توکه حاضر بودی گفتند به مدرسه برو اما من نگذاشتم .می خواستم در آخرین لحظات در کنارم باشی و یا من در کنارت باشم، از آن روز تاکنون تمام بار مسئولیت من در خانه بر دوش تو افتاده است .
درست سه سال قبل از آن یعنی روز ۴ خرداد ۸۴ بود و تو کلاس چهارم دبستان بودی منتها این بار دقیقا وسط امتحانات آخر سالت به خانه ما ریختند و مرا بردند .
روزی که کارنامه ات را می گرفتی توانستم از زندان به تو زنگ بزنم و فهمیدم معدل نمره هایت ۲۰ شده است . سال ۸۷ تا مدتها نتوانستم به تو زنگ بزنم، در واقع ۴ ماه تمام همدیگر را ندیدیم و بعد از۴ ماه چند دقیقه ای دیدمت و فرصت نشد از نتایج امتحاناتت بپرسم ولی بعدها فهمیدم که معدلت بسیار عالی و نزدیک ۲۰ بوده است .اواسط سال تحصیلی ات در سوم راهنمایی بودی که ما را از زندان برای بازپرسی به دادسرا می بردند . در جلسه ملاقات بعد از اتمام بازپرسی از زبان بارجویمان که در ملاقات حاضر بود شنیدی که در کیفر خواستم برایم مجازات اعدام درخواست شده، اگر چه متاثرشده بودی و آرام اشک می ریختی اما حتی برای اعدام من نیز خودت را آماده کرده بودی . این بار وسط امتحانات پایان سال به بیماری سختی مبتلا شدی که ابتدا پزشکان آن را تشخیص ندادند و بعد فهمیدند آپاندیس حاد است و درست در میان امتحاناتت تحت عمل جراحی قرار گرفتی و نتوانستی در ۳ تا از امتحاناتت شرکت کنی و به ملاقات من بیایی . باز هم پس از دریافت کارنامه ات در شهریور ماه معدلت نزدیک ۲۰ بود.
شنیدم در یکی از آن روزها که در خانه تنها بودی سریالی به ظاهر تاریخی ولی سراسر دروغ و ساختگی به نام “سالهای مشروطه “تماشا می کردی که در آن به ناجوانمردانه ترین شکل ممکن،مقدس ترین اعتقاداتت را به باد سخره واهانت گرفتند و تو دلت شکست و در تنهائیت گریستی .من هم در گوشه سلولم در فقدان انصاف گریستم و با خودم گفتم آیا این هموطنان هنرمندم می دانند چه بلایی بر سر” تاریخ “و” عدالت” و قلوب جمعی از هموطنان مظلوم شان می آورند.
آن روزها گذشت به کلاس اول دبیرستان رسیدی که ما را از زندان اوین به زندان رجایی شهر منتقل کردند وقتی برای اولین بار در آنجا به ملاقاتم آمدی تنها بودی. چون ملاقات بستگان زن و مرد درجه اول یک هفته در میان و به طور متناوب بود . یک هفته تو و هفته دیگر پدرت به ملاقاتم می آمدید . در اولین ملاقات از دیدن فضای آنجا و دیدن زندانیان عادی که به خاطر اعتیاد شدید تمام دندان هایشان ریخته بود و سراسر بدن شان در اثر ضربات تیغ ناشی از خود زنی پر از جراحت بود و نیز از دیدن من که با چادر بسیار کثیف ، کهنه وپاره ی زندان که برای ملاقات مجبور به پوشیدن آن شده بودم ، آن هم در یک سالن تاریک و از پشت شیشه های کثیف که نرده های آهنی آن را می پوشاند دوباره اشکهایت آرام بر گونه هایت ریخت می ترسیدی نکند هم بندی هایم بلایی بر سرم آورند.اگر چه حتی برخی به این کار تحریک شده بودند اما غافل از اینکه آن قربانیان قلوبی پاک و مهربان داشتند .
در اردیبهشت سال ۹۰ که باز هم برای امتحانات پایان سال آماده می شدی ما را به زندان قرچک منتقل کردند . ۱۶۰ نفر در یک سالن کم نور، بدون هوا در محیطی پر از همهمه و هیاهو وفریاد و نزاع . در سالنی که روشنایی اش فقط چند لامپ مهتابی بود و تنها در پرتو آن نور می شد دود غلیظ سیگار زندانیان را تشخیص داد و در میان همهه اش رکیک ترین الفاظی که بسیاری از آنها را تا آن روز حتی نشنیده بودم، قابل شنیدن بود .تو همه اینها را در ملاقات ها دیدی وشنیدی و رنج بردی. اما ضعیف نشدی .
در آن روزها یاد حرفت می افتادم که قبل از دستگیری ام در سال ۸۷ به من زدی . وقتی به قصد آماده ساختنت از تو پرسیدم :”ترانه اگر مرا دستگیر کنند ناراحت می شوی ؟”
گفتی سال ۸۴ که تو را گرفتند کوچک بودم و نمی فهمیدم بر تو چه می گذرد برای همین فقط دلم برایت تنگ می شد. اما این بار هم دلم برایت تنگ می شود و هم دلم برایت می سوزد.دلت سوخت . بسیار هم سوخت. اما باز در آن سال و سالهای بعد معدلت نزدیک به ۲۰ بود .
سال ۹۲ شد. روزی در ملاقات، کارنامه پیش دانشگاهیت را برایم آوردی . باز هم معدلت نزدیک ۲۰ بود .کارنامه ات را با افتخار به همه نشان دادم . رئیس اندرزگاه هم که کارنامه ات را دید گفت انضباطش مثل مادرش ۲۰ است .
کنکور داشتی و پدرت در سفر بود و در خانه تنها بودی. روز قبل از کنکور سرما خوردی و تب کردی خودت تنها به مطب دکتر رفتی و به پزشک گفتی فردا کنکور دارم کاری کنید که بتوانم امتحانم را بدهم.
همسایه مهربان که من قبلا ندیده بودم و نمی شناختمش تو را به محل امتحان کنکور برد . امتحان دادی و رتبه ای حدود ۴ هزار در کنکور ریاضی آوردی.
روز پنج شنبه ۲۱/۶ /۱۳۹۲ نتیجه کنکور مشخص شد چون امکان و اجازه تلفن نداشتیم باید تا یکشنبه یعنی ۳ روز بعد منتظر می ماندم تا در ملاقات از نتیجه کنکور مطلع شوم .با اینکه در این ۳۳ سال از سال ۵۹ که انقلاب فرهنگی شد یعنی همان سالی که من دیپلم گرفتم و به خاطر اعتقاد به دیانت بهایی از ورود به دانشگاه محروم شدم، تاکنون یعنی سال ۹۲ جوانان بهایی از ورود به دانشگاههای کشورشان محروم بوده اند، امسال ما همه امیدوار بودیم که با تغییر فضای سیاسی کشور و روی کار آمدن دولت جدید، با وعده های از بین بردن فضای امنیتی در کشور و امکان ادامه تحصیل دانشجویان ستاره دار، با شعار دولت تدبیر و امید بالاخره بتوانی در کشورت، کشور محبوبت تحصیل کنی .
جالب است که هیچکدام از هم بندی هایم با اینکه می دانستند ۳۳ سال است جوانان بهایی از تحصیلات عالیه محرومند باور شان نمی شد که باز هم با نیرنگ ” نقص پرونده ” تو و دوستانت از تحصیل محروم شوید.
وجالبتر آن است که بعضی از مسوولینی که ما در زندان با آنها سر و کار داریم حتی نشنیده بودند و نمی دانستند که سالهاست عده ای از شایسته ترین جوانان هموطنشان به صرف بهایی بودن از ورود به دانشگاه های کشورشان محرومند.
این روزها ندای پر صلابت “هل من نصر ینصرنی”که در روز عاشورا از لسان مبارک مولای عالمیان حضرت امام حسین از روی قوت و نه از سر ضعف در صحرای کربلا طنین انداز بود و با این ندا از عموم مردم برای تحقق آرمان عدالت و انصاف و محو ظلم طلب نصرت می فرمود با قوت در گوشم طنین می افکند و با خودم می گویم آیا در میان هموطنانم هستند کسانی که به نصرت عدالت برخیزند آیا کسانی هستند که داستان” ترانه “و” ترانه ها ” قلوب شان را به درد آورد ، بلرزاند و نیروی دادخواهی در گامها و کلام شان بر انگیزد.
من امروز پس از ۵ سال و نیم از گوشه زندان به تاسی از مولایم بار دیگر خطاب به هموطنان عزیزم و اهل عالم می گویم : “هل من ناصر ینصرنی ؟”
فریبا کمال آبادی
زندان اوین-بند زنان
شهریورماه 1392
من درعین حال که با شما موافقم با شما موافق نیستم. آقای روحانی شاید چاره ای ندارد وباید به سپاه باج بدهد تا بتواند درجای دیگراز تن خرس یک مو بکند. این خودش عین سیاست وکیاست است . نیست آقای نوری زاد؟
——————
سلام بانوی خوب
من نیز همین را درنوشته ام آورده ام. که این ایرادی که ندارد حسن نیز هست. مهم اما آمیختن اصولی است که مخاطب را به انحراف می برد. همین که جناب رهبر به نرمش وسخن نرم تمایل پیدا کرده – حالا قهرمانانه یا گونه ای دیگر- ویا این که دیپلماسی ما در حوزه ی سیاسی علاوه بر چین وروسیه به اروپا و بویژه انگلستان نیز نظردارد ، ویا رفتارمبتنی برخرد و درستی که از برآیند کارهای دولت آقای روحانی برمی آید همه وهمه ما را به سمتی هدایت می کنند که نباید قدر ناشناس بود و ناشکری کرد. این ناشکری البته دلیل نمی شود که ما برکجروی ها نیز با همان نگاه قدر دان بنگریم وتأییدشان کنیم. باور بفرمایید این نقدهای تند وتیز کاملا از سر رفاقت و دلسوزی است. ونه دشمنی و خراب کردن اوضاع. نقد – ازهر نوعش – چراغ خطری است که مخاطبش را به هوشیاری فرا می خواند.
با احترام
.
سلام به مرد مردستان ایران زمین
این را به شما تقدیم می کنم آقای نوری زاد
———————–
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
وبقدر نیاز تو فرود می آید
وبقدر آرزوی تو گسترده میشود
وبقدر ایمان تو کارگشا میشود
وبه قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسر ماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
نا امیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید
از نااجوانمردیها
ناراستی ها
نامردی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب،با کودکانتان تاب میخو.رد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچهئ های خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که در عشق یافت نمی شود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیست را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید؟!
از سخنان ملاصدرای شیرازی
در صداقت و روراستی آیت الله خمینی نسبت به آیت الله خامنه ای همین بس که وقتی آن پیرمرد پی برد ، مسیری را که در پیش گرفته است به نابودی کامل دو کشور اسلامی ختم می شود ، مردانه مسؤلیت اشتباه خود را پذیرفت و اعلام کرد که من حرف های قبلی خودم را پس می گیرم و جام زهر را سر می کشم ولی آیت الله خامنه ای اسم این بازگشت و جام زهر را نرمش قهرمانانه می گذارد و مسابقه کشتی را مثال می زند که منظورش کاملا مبهم و مثالش کاملا بی ربط بود . اگر من جای ایشان بودم به جای این عبارت سخت ، کلمه ای ساده می یافتم و لقمه را دور سر نمی گرداندم زیرا عباراتی ابداعی مانند فتنه و بصیرت که کلماتی واحد هستند بهتر از کلماتی سخت مانند نرمش قهرمانانه و اقتصاد مقاومتی در ذهن عوام ودر سخنرانی پاسداران جای می گیرد .
ایا می توان از رونق اقتصادی سخن گفت بدون انکه از رونق سیاسی و ازادی احزاب و انتخابات ازاد در کار باشد.ساده اندیشی است که به این دولت امیدوار بود.نه به این بلکه به هر دولتی با این شرایط.
بهترین روش حفظ خانه از شر دزد ان است که باید حفظ ان را به دزد داد این مثل بیشتر به دزدان شب رو قدیم که بوئی از مردی و مردانگی برده بودند مصداق داشت حالا معلوم نیست میشود به این سرداران تاراج کنند خزانه و کسانی که سر سوزنی مردانگی و بوئی از انسانیت سرشان نمیشود برای مبارزه با قاچاق کالا و حفظ تولید داشت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟کسانی که خود مرجع و قاچاقچی اصلی با استفاده از منابع بی حساب و کتاب خزانه و بقول ا.ن برادران قاچاقچی میشود اعتماد کرد
نوری زاد گرامی سلام
درحوزه نوشته های شما را کپی می گیرند و دست بدست می کنند. البته اگه یکی ببینه خیلی بد می شود. من بعنوان یک طلبه علوم دینی از فریاد ها واعتراض های شما درس می گیرم. درکنارمن طلبه هایی هستند که صرفا بخاطرهمان شهریه های ماهانه به حوزه آمده اند تا با پوشیدن لباس دریک جایی استخدام شوند. الان نمی دونم می دانید یا نه مثلا در وزارت خارجه استخدام روحانی ای که دوره سطح را پشت سرگذاشته در اولویت اول است ومثلا از یک فردی که درس حقوق وعلوم سیاسی خوانده جلوتراستخدامش می کنند. که البته اگه پارتی هم داشته باشه که استخدامش حتمی وتضمین شده است. من خجالت می کشم که چه آیت الله هایی برای ما شده اند الگو.
خوراک کوسه با طعم نرمتنان. کوسه صبور طعمه را می بلعد و جشن تاجگذاری براه می اندازد . شاید بزودی شاش سگ را مطهر اعلام کنند و مطهری را سگ .
چون اسم این پست ربط های نامربوط است ، من هم یک موضوع نامربوط به این بحث را مطرح میکنم و از همه ی هموطنان در سراسر دنیا راه حل می طلبم :
من در شهرستان محل سکونت خودمان خانواده ای را می شناسم که چهار فرزند دارند (21 و 14 و 11 و 9 ساله) که دو تای آنها تیزهوش و دوتای دیگر نابغه هستند . فرزند اول آنها در سن نوزده سالگی از یکی از دانشگاههای معتبر ایران مهندسی مخابرات گرفته است و نیز پسر یازده ساله شان هر چند امسال با یک سال جهش به کلاس هفتم راه می یابد ولی به تمام ریاضیات دبیرستان رشته ریاضی فیزیک تسلط دارد . ابداعات او در زمینه ریاضی از سن هشت سالگی موجب تحیر اساتید و دبیران بود . با آزمون و تشخیص تعدادی از اساتید دانشگاه محل سکونتمان قرار شده از مهرماه امسال علاوه بر حضور در کلاسهای خودش ، دروس ریاضی عمومی (1) و مبانی ریاضی را نیز پابه پای دانشجویان در کلاسهای دانشگاه شرکت کند . این خانواده سالهاست به این نتیجه رسیده اند که در کشور ایران ارزش یک نابغه با ارزش یک کیلوگرم چغندر برابری میکند و چون این خانواده شرایط مالی چندان خوبی ندارند لذا آمادگی دارند هر کشوری (به جز اسراییل) چنانچه امکانات مناسب برای تحصیل و زندگی و رفاه را برای آنها مهیا کند به آن کشور هجرت کنند یا هر پیشنهاد بهتری را مورد بررسی قرار دهند . هموطنان عزیزی که راهنمایی آنها می تواند کارگشا باشد لطفا یا در قسمت نظردهی همین پست راهنمایی فرمایید یا به آدرس mahdavifar1348@yahoo.com مکاتبه کنید . متشکرم .
من اهل سراب هستم آقای نوری زاد سلام
من خیلی ازقلم شما بدم میاد می دونید چرا ؟ چون شما کار وکسب مرا کساد کردی سربسته بگم هرچی این پاسدارا دزدی هاشون بیشترباشه به من وامثال من بیشترمی رسند یعنی تتمه پولهایی که بالا کشیدن به ماها هم می رسه شما که اینجوز پته اینها را روی آب می ریزی تا یه مدت کسب وکارمن از ریخت می افته. برو تو اینترنت ببین پاسدارا توی سراب واطراف سراب چی دارن وچی بالا کشیدن تا بهت بگم با من چکارکردی نون مارو آجر کردی خدا نبخشدت نوری زاد
درود به نوری زاد
دیده ام که بعضی ها شما را افراطی می خوانند. من نمی دانم اگرکسی داد بزند : آهای آقا پاشنه کفش شما دارد پای مرا زخم می کند پایتان را از روی پای من بردارید آیا این فریاد افراطی است؟ نظامی ها طناب انداخته اند دور گردن ما و بچه های بدنیا نیامده ما و دارند ما را به اسیری می برند ما آیا داد نزنیم ونپرسیم کجا؟ دوستانی که کم لطفی کرده و شما را وقلم شما را برنمی تابند همان کسانی هستند که به “مصلحت” بهای بیشتری از واقعیت وحقیقت می دهند. کشورما بدبخت شده مصلحت ها ورعایت مصالح است. اگر ما ازهمان اول این دیوار مصلحت گرایی را ازمیان برمی داشتیم وهمگی مثل شما صریح و بی تعارف هرچه را که در دل داشتیم برزبان وقلم می آوردیم اکنون حال وروزمان این نبود. بشما می گویند مصلحت است نرم باشیم وسکوت کنیم وفرصت بدهیم. من خودم معتقدم انتقادهای شما به خامنه ای وروحانی بزرگترین هدیه شماست به این دو. شما مفت ومجانی آینده اینها را جلوی چشمان پهن می کنید وبهشان می فهمانید که اگر این راه را ادامه بدهید عاقبت تان این است. این کارشما کجایش نفرت انگیز و افراط گونه است؟ من عاشق صراحت شما هستم. تعارفات را کنار گذاشته اید و می روید سراغ مغز مطلب. این یعنی این که شما وقت خودتان را برای تعارفات ومصالح واینجور خزعبلات تلف نمی کنید. موفق باشید
سلام نوری زاد عزیز وگرامی و وطن پرست
من یک پاسدارم. درجه ام را بالا تصورکنید. از اون بالا بالایی ها هستم ازخیلی کارهای سپاه سردرمیارم وخبردارم خواستم درباره سهام مخابرات یک نکته ای را عرض کنم. سپاه چهارسال پیش مخابرات را درچهارقسط خرید قسط اولش را ناقص داد اما مابقی قسط ها را سرموعد نداد ونداده هم. کاری که کرده ومی کنه این است که با همان یک قسط اولیه ازخود مخابراتی که بدستش افتاده در می آورد و بخشی ازآن قسط ها را به دولت می پردازد. قبلا که احمدی نژاد بود یه جور حالا هم که روحانی است به همان جور. یعنی سپاه با همان قسط اول کل مخابرات را بالا کشیده من خودم از نزدیک شاهدم مخابراتی که برای خودش وجهه ای داشت و اعتباری الان به بد روز افتاده وکلی ازکارهاش نصف ونیمه انجام می شه بخاطراین که سرداران سپاه تصمیم گرفته ان از خود مخابرات پول دربیارند و قسط ها را بپردازند پس هزینه کردنها برای نوسازی و بازسازی کلا به پنج درصد تقلیل پیدا کرده من کاملا با این صحبت شما موافقم خودم بچه جنگم جانبازم اما حالا از نزدیک دارم می بینم چطو این بی وجدانها افتاده اند بجان دارایی این مملکت وبه هیچ چی هم رحم نمی کنند ماها که یه عده قلیلیم صدامون هم درنمی آید یعنی حرف زدن همان وکله پا شدن همان خودت وخانواده ات سپاه خیلی امنیتی شده خیلی زالو شده این سپاه کجا و اون سپاهی که بچه می مردن براش کجا؟
به قول مهستی خدا بیامرز : “دنیا که اینجوری نمیمونه همیشه!”
درستشون میکنیم
همانطور که چندی پیش رهبر ایشان در آخرین دیدار با رئیس دولت و هیئت قبلی ء آب پاکی را به روی عملکرد ۸ساله اشان ریخت.
این طرف تر ء رئیس دولت جدید ء هم آب پاکی به عملکرد ۳۵ ساله ارگان سپاه میریزد!
این چه روند کثیف و غیر حقوقی هست که همچون رسم وآداب این نظام به اصطلاح الهی باب مثال شده؟
سلام جناب نوری زاد
من یک استاد دانشگاه هستم. شرمنده ام که این اسم ناهید اسم واقعی من نیست. علتش را هم شما می دانید وهم من که استادان بسیاری را دراطراف خود دیده ام که بخاطر یک کامنت اخراج وحتی زندانی شده اند. اما خواستم قبل ازاین که حرف اصلی م را به شما بزنم این داستان را برایتان نقل کنم. من این داستان را از وبلاک تنهاترازخدا نیست برداشته ام:
———
پسر كوچكي، روزي هنگام راه رفتن در خيابان، سكه اي يك سنتي پيدا
كرد. او از پيدا كردن اين پول ، آن هم بدون هيچ زحمتي، خيلي ذوق زده
شد. اين تجربه باعث شد كه او بقيه روزها هم با چشمان باز سرش را به
سمت پايين بگيرد و در جستجوي سكه هاي بيشتر باشد.
او در مدت زندگيش، ۲۹۶ سكه ۱ سنتي، ۴۸ سكه ۵ سنتي، ۱۹ سكه ۱۰
سنتي، ۱۶ سكه ۲۵ سنتي، ۲ سكه نيم دلاري و يك اسكناس مچاله شده يك
دلاري پيدا كرد. يعني در مجموع ۱۳ دلار و ۲۶ سنت.
در برابر به دست آوردن اين ۱۳ دلار و ۲۶ سنت، او زيبايي دل انگيز
۳۱۳۶۹ طلوع خورشيد ، درخشش ۱۵۷ رنگين كمان و منظره درختان ا فرا در
سرماي پاييز را از دست داد . او هيچ گاه حركت ابرهاي سفيد را بر فراز
آسمان ها در حا لي كه از شكلي به شكلي ديگر در مي آمدند، نديد . پرندگان
در حال پرواز، در خشش خورشيد و لبخند هزاران رهگذر، هرگز جزئي از
خاطرات او نشد.
———————–
آقای نوری زاد خواستم بگویم خیلی ازماها سرمان پایین بود وپایین هست اما شما دراین میان مثل آدمهای قلیل دیگر سرتان را بالا گرفته اید. وبقول خودتان به افق های دور نگاه می کنید والبته از پیش پا هم غافل نیستید. بعنوان یک زن وبعنوان یک مادر خواستم ازهمسرشما که درهمراهی با شما سنگ تمام گذاشته تشکرکنم و از همین تهران واز طریق همین کلمات دست و روی ایشان را ببوسم. خودم را جای ایشان می گذارم ومی بینم خانم فاطمه ملکی همسرشما یک همراه ویک همفکر ویک دلسوز ویک مشاور ویک مادر وهمسر بسیار فهمیده ودانا و روشنفکر است که شما را دراین همه مخاطرات همراهی کرده اند. بعنوان یک زن تحصیل کرده تمام قد در برابر ایشان تعظیم می کنم. همین مطلب شما در باره آقای روحانی وسپاه درست که نوشته شماست وبقلم شما جاری شده اما می شود تاثیر یک همسر همراه و همدل را در کلمه به کلمه آن مشاهده کرد. شنیده ام که بسیاری چون من به ایشان سلام و درود دارند. من خواستم پیشقدم شده باشم و ازایشان تشکرکنم. خانم فاطمه ملکی تشکر
یک استاد دانشگاه
یک همسر
یک مادر
یک زن
که از ترس به زمین نگاه می کند
تشکر از فاطمه ملکی که نگاهش به آسمان وبه دور دستهاست اما از زمین هم غافل نیست.
نوه نازنین تان را ببوسید
بازهم تشکر
آقایان بار ها بر سرمنابرگفته اند پیامبر فرمود من ازدو طایفه درمورد امتم بیمناک نیستم مومنین که ایمانشان آنهارا حفظ میکند وکافرین که کفر شان آنهاراهلاک می کند ولی از طایفه منافقین که امتم رابه نیستی می کشانند درهراسم!…./ملاحظه کنیم :جناب روحانی چگونه اقدامات ظالمانه آشکار سپاه راشایعه میخواند !.. یا اینکه همان مردمی را که در24 خرداد به او ر ای دادند را شستشوگر توهم تقلب88…..!….ودر عین حال د ر سخنرانی مراسم تحلیف از خدا آن درخواست ها را دارد…همانطور که شما فرمودید آنقدر جامعه درک دارد که سخنان منافقانه را از صادقانه تشخیص دهد….
ضمن عرض سلام خدمات آقای نوریزاد عزیز: من هم دلم نیومد برم رای بدم مثل شما دلم خونه از ریا تزویر و دوروغ گویی که هر 4 سال باید ببینیم سوای اون یکی که مرتبا باید ببینیم! ! ! خدا نگاهدار شما باشد.
نظر دهندگان محترم
به نظر اینجانب دیکتاتور را مردم یک کشور میسازند.
اقای حسن فریدون (روحانی) و رئیس ایشان و حلقه اطرافشان نمیتوانند و نخواهند توانست و نمیخواهند ایران و ایرانی را زا وضع فلاکت بار نجات دهد. ایشان و رئیس ایشان و وابستگان و ذینفعها با سر کشیدن تدریجی جام زهر مجدد فقط در فکر نجات آخوندها میباشد. اما با نگاهی به تاریخ ایران -شامل این 34 ساله اخیر – میتوان بسادگی به این نتیجه رسید که اگر ما مردم ایران تغییر تفکر ندهیم و خرافه و تازی زدائی از فرهنگمان را شروع نکنیم در پایان 4 سال دوره دولت آقای حسن فریدون (روحانی) حسرت امروز را خواهیم خورد، کاری که چندین سال است تکرار میکنیم.
حتما اکثر ملت متوجه شده اند که ولایت مطلقه فقیه و وابستگان به ایشان چگونه چرخش 180 درجه ائی به نفع خود میکنند. یادمان هست جمله اگر جنگ 20 سال هم طول بکشد ما ایستاده ایم چه بدبختیهائی برای ایران و ایرانی به ارمغان آورد و غایت آن به کجا رسید. تا دیروز مرگ بر کره زمین را فریاد میکشیدند و امروز که زور را بالای سر خود میبینند و قدرتشان را درخطر میپندارند مذاکره هرگز میشود من خوشبین نیستم و نهایتا نرمش قهرمانانه (جام زهر).
چرا در قرن 21 ما ملت 75 میلیونی باید اجازه دهیم یک نفر برای زندگی و سرنوشتمان تصمیم بگیرد؟
چرا باید در قرن 21 ما ملت 75 میلیونی با سابقه تاریخی آنچنان اجازه میدهیم قوانین 1400 سال پیش مربوط به قبیله های تازی در کشور اجنبی در ایران جاری باشد.
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
کوروش
درود برخوبان …اقای روحانی باحرف هاشون موردنقدزیادی قرارگرفتن حتی اقای مطهریم بهشون گفتن توقع صراحت بیشتری میرفت وبعدشم مشخص نکردن که مثلا سپاه چه پروژه بزرگ دیگه ای بیاد دست بزازه سپاه که همه اقتصاداین مملکت خراب شده دستشه وبعدشم اگه ایشون هم نگن باز سپاه کارخودشومیکنه وبه نظرمن جمله سپاه دردل مردم هست نشون دهنده راوی دروغگو ودورویی به اسم روحانی هست که ماهیت خودشو روزبه روزبیشترنشون میده واینجاهم گریزی به حرف اقای فاروق بدم که من خودم سنی هستم وازبچه گی تومساجدسنی وشیعه بودم بایدبهتون بگم من هم ازکاک احمدمفتی زاده هم ناصرسبحانی وهم ملامحمدربیعی میدونم وخدمت ملامحمدم رسیدم باوجوداین اشخاصو ازبزرگواری همتانمیبینم وباوجوداینکه امروزبه هیچ دینی تعلق فکری واعتقادی ندارم ولی هماره این عزیزانو دوست دارم همچنان که مهدی خزعلی رودوست دارم بایدبهتون بگم که قدزت مادامی که نچزخه وقانون اساسی مبتنی به جدای دین ازسیاست نباشه فرقی بین هیچ کدوم از ادیان نیست چه جای اقای خامنه ای یک فردسنی باشه مثل اسد یا ایشون یا سزدمداران عرب یا خام خام های یهود یاهرمکتبی همه دیکتاتورمیشن باید قانونی فرادینی وانسانی باشه اینجوری به نفع دین هم هست
…ما مو میبینیم و شما پیچش مو…
درود به اقای نوری زاد عزیز
همه اینها دروغ میگند اقای نوری زاد عزیز سپاه دستش نه داز خون ونه از مال مردم کوتاه نمیشود چون در این 34 سال یک نفر از بزرگان و کسانی که رییس جمهور شدن حرف دل مردم را نزده اند و نمیزنند دولت تدبیر و امید هم برای شخص رهبرییست که امیدبخش و اعتدال دارد و برای مردم ایران هیچ امیدی نمیدهند دولت جدیید یک دروغگو به تمام عیار است اگر به قبل از انتخابات برویم این اقا قول داد زندانیان سیاسی را ازاد کند و دیدیم که حسین رونقی اعتصاب کرده بود و این دولت تدبیر و امید هیچ نامه حرفی که به اقای حسین رونقی بگوید اعتصابت را بشکند ما به شما احتیاج داریم و مردم ما چشم به ازادی شما بستند زودتر به اعتصاب خود پایان بده ما حرفی از این دولت نشنیدیم بهتر بگویم اقای نوری زاد عزیز حرفی که شما نمی توانید بزنید من میزنم حسن روحانی یک دروغگوست //////