سر تیتر خبرها
دیدارمحمد نوری زاد با وزیراطلاعات جدید

دیدارمحمد نوری زاد با وزیراطلاعات جدید

من ازمدتها پیش تقاضای ملاقات کرده بودم کتباً. اما نمی دانم چرا پاسخ آقای “علوی” – یکی ازمسئولان دفترجناب وزیرکه تنها یکی ازاسمهای متداولش علوی بود ومن اسمهایی چون کریمی ومتقی وآقاسید ومجتبی نظری ومیرفندرسکی نیزازاوشنیده بودم – منفی بود وامروز وفردا می کرد. شاید به این دلیل که این ملاقات نباید به سادگی وبمحض درخواست من صورت می پذیرفت. اما بهرحال همین امروز (دوشنبه هجدهم شهریور) این ملاقات از دایره ی تخیل به عرصه ی واقعیتی درمجاورت ” شمبَلوس” پای نهاد. واین “شمبلوس” واژه ای بود که مرحوم رضا سعیدی بازیگرفقید سینما وتلویزیون اختراع کرده بود وآن را به هرفرد وبه هرمناسبتی که خود اراده می فرمود اطلاق می داد.

کوتاه سخن این که آقای علوی زنگ زد وگفت: امروز ساعت یازده اینجا باشید. ومهربان ادامه داد: دم درسپرده ام که با اتومبیل داخل شوید. والتماسی کمرنگ با صدایش آمیخت که: خواهشاً نیم ساعت بیشترنشه. گفتم: اول این که این “خواهشاً ” شما یک غلط مصطلح است. چرا که برکلمات فارسی، تنوین عربی نمی نشیند. دوم هم این که یک وقت دیدید شد. یعنی نیمساعت شد یک ساعت دوساعت. این را که گفتم، علوی لحنی ازدلخوری به صدایش دواند وگفت: نشد دیگه. گفتم: اگرخودجناب وزیرخواست چی؟ قاطع گفت: نخواهد خواست. برای این که نیمساعت بعدش باید برود هیأت دولت. گفتم: باشد، من هرچه را که می خواهم بگویم درهمان نیمساعت خلاصه می کنم. بعدش به خودم گفتم: قدراین نیمساعت را بدان وبقدریک شب قدرازآن سود ببرکه مساویست با هزارشب (ماه) و تقریباً معادل عمریک انسان.

یک ربع به یازده مانده بود که من مقابل علوی بودم دردفتروزیر. علوی که می گویم شما مجسم کنید پهلوانی را که کرک وپرش ریخته وازهیبت پهلوانی تنها آوازه اش با اوست. بنظرم بیماربود. چهره اش به زردی می گرایید. یک مرد سی ساله که با سرعتی بی دلیل پیرشده بود وچهل ساله می نمود. اگرسابقاً – مثلاً دردهه ی شصت – علوی را می دیدم حتماً یک التماس دعای کشدار نصیبش می کردم. که یعنی این زردی چهره محصول عبادات شبانه است وجای دادن اسم من درمیان چهل مؤمن کارشاقی بنظرنمی رسد.

علوی که دوست نداشت من درصورتش متوقف شوم به دودستگاه لپ تاپ ودوعدد سوئیچ ویک بسته سکه اشاره کرد وگفت: اینها را نمی شود داخل ببرید. و درحالی که روی کاغذ چیزی می نوشت ادامه داد: تازه یک دسته دلارهم دارید. گفتم: من بدون اینها داخل نمی شوم. اوگفت ومن گفتم. تا این که یکی را صدا زد واشاره ای کرد وهمه را به اوداد تا ببرد وارسی با دستگاههای فوق پیشرفته.

من و جناب وزیر درشمبلوسِ وزارت اطلاعات روی در روی هم نشستیم. دردو مبل مقابل هم. نگاهی به درو دیواراتاق انداختم. ظاهراً اینجا یکی ازمکانهایی است که دوربین ها وتلسکوپ ها ومیکروفن های بسیاری از زمین وآسمان روی آن متمرکزاست. به خود گفتم: دراینجا هرنفس آدم ثبت وضبط می شود. باز به خود گفتم: ببین کارگزاران آقا مجتبی خامنه ای چگونه وچطوردراینجا شنود کارگذاشته بودند برای شیخ حیدرمصلحیِ بی نوا.

این شنبلوس جایی بود شبیه گاوصندوق. انگاریکی بجای پوشیدن جلیقه ی ضد گلوله، درخود گلوله خانه کرده باشد. منتها گلوله ای درابعاد بزرگش. یک جالباسی عتیقه خودش را به رخ می کشید. که عبای جناب وزیر را روی دست گرفته بود. نگاه سرد ومیخکوب آقای وزیررا تاب نیاوردم وگفتم: اگرشما را حاج آقا صدا بزنم ناراحت نمی شوید که؟ بی آنکه چشم ازمن بردارد فرمود: راحت باشید آقای نوری زاد. ومن راحت شدم. چرا؟ چون حمل واژه هایی چون جناب وزیرو حضرت حجة الاسلام والمسلمین واینجورالقاب را مزاحم صراحت وسلامت سخن خود می دانستم و: می دانم.

حاج آقا سرانجام تکانی خورد وکلید انداخت ونگاه چفت شده اش را ازچهره ی من واگشود وصورت برگرداند. کفش های واکس خورده اش را بهم چسباند وعبایش را پس راند و با دست خودش ازفلاسک قرمزرنگی که دم دستش بود برای من چای ریخت. هم برای من هم برای خودش. همچنانکه چای می ریخت افاضه فرمود: آقای نوری زاد، شما چرا دست ازسربچه های ما برنمی دارید؟ چای را ازدست مبارکش گرفتم وگفتم: این چه فرمایشی است حاج آقا، ما کی باشیم؟ این بچه های شما هستند که دست ازسرمن که هیچ، دست ازسرمردم که هیچ، دست ازسرخود خدا هم برنمی دارند. وبی دلیل غش غش خندیدم.

درنیمه راه چای ریختن بود که دیدم دست حاج آقا ازحرکت بازماند. شاید ازبخش سوم سخن من یکه خورده بود: دست ازسرخود خدا! یک لحظه او را درتداوم دوران شاه تجسم کردم. این که: اگرانقلاب نمی شد، جناب ایشان اکنون درکجای این کره ی خاکی زندگی می کرد ودرس می داد ومباحثه می کرد وروضه می خواند؟ پرسید: بچه های ما وظایفی دارند وبه همان وظایف مشغولند. ازباب دلجویی گفتم: من قبول دارم که دریک جامعه ی آرمانی هم ما به وزارت اطلاعات وزندان وسلول انفرادی نیازمندیم. این را که گفتم گل ازگلش شکفت. بلافاصله به چای ریختن خود ادامه داد وپرسید: بچه ها می گفتند دودستگاه لپ تاپ همراه شماست. گفتم: بله دوستان برده اند وارسی. فلاسک را سرجایش گذارد وگوشی تلفن را برداشت وبا علوی صحبت کرد: وسایل آقای نوری زاد را بیاورید داخل. وبعدِ کمی سکوت: سوئیچ ها را هم بیاورید. وبعدِ کمی سکوت دیگر: سکه ها را هم بیاورید.

علوی با چهره ای عبوس داخل شد. با دودستگاه لپ تاپ که مثل سینی روی دست گرفته بود. با دوعدد سوئیچ و یک بسته سکه روی لپ تاپ ها. با نیم نگاهی گذرا به من، همه را دم دست من گذاشت ورفت. صورتش سرد و غصه دار بود. که یعنی بیا بیرون تا نشانت بدهم با کی طرفی. یک چنین حسی داشت صورت علوی. وزیر، فنجان چایش را بالا برد وقندی دردهان نهاد وبا اشاره به لب تاپ ها وسوئیچ ها وسکه ها گفت: بچه ها می گفتند چیزی داخل لپ تاپ ها نیست. چای داغ لب آقای وزیررا سوزاند. فنجان را بجای اولش برگرداند و با دوانگشت قند خیس را ازدهان درآورد و برد کنارفنجان درنعلبکی نهاد.

نگاه وزیرهمچنان به صورت من قفل بود و پاسخ می خواست. گفتم: حاج آقا، من نشستم فکرکردم دیدم این بچه های شما هرازگاهی که به لپ تاپ وکامپیوترودوربین وآلبوم عکس های خانوادگی و اینجورچیزها احتیاج دارند، یک سری به خانه ی ما می زنند، بهتردیدم خودم جلو جلو دودستگاه لپ تاپ آکبند بیاورم تقدیمشان کنم تا فرصتی دیگرکه دوسه دستگاه دیگربیاورم برای رفع نیازموقتشان. نگاه آقای وزیربه سمت سوئیچ ها دوید. سوئیچ ها را برداشتم وجلوی ایشان نهادم وگفتم: دوتا ازدوستان زندان رفته هم سوئیچ دودستگاه اتومبیل را به من دادند تا تقدیم بروبچ شما کنم تا چشمشان اینهمه به اتومبیل مردم نباشد ودست ازسرماشین مردم بردارند. درباره ی سکه ها هم گفتم: خانواده ی زندانیان هم این سکه ها را دادند گفتند بچه های شما داخل هرخانه که می شوند هرچه سکه ودلار می بینند برمی دارند. گفتند این سکه ها گرچه کم است اما ازما بپذیرند وسهمیه ای مشخص کنند ماهیانه می آوریم دم دراطلاعات تحویل می دهیم. دست به جیب بردم دسته ای دلار تا نشده نیز درآوردم وروی میز مقابل آقای وزیرسُراندم وگفتم: اینها هم لازمشان می شود. خرج ومخارجشان زیاد است این روزها.

آقای وزیرکمی سرخ شد. دانست که من به درگفته ام تا دیوار بشنود. کلید انداخت ونگاه قفل شده را واکرد و به کفشهای واکس خورده اش نگریست وبی آنکه به من نگاه بکند پرسید: بچه ها تا حالا چند کامپیوترازشما برداشته اند؟ گفتم: با این دوتا می شود هشت تا. آقای وزیر دست برد و سررسیدش را پیش کشید وچیزی یاد داشت کرد. به شوخی گفتم: رسید نمی خواهم. این را که گفتم، واویلا، نگاه جناب وزیرمجدداً به چهره من قفل شد وکلیدش هم دریک جایی که ندانستم کجاست گم شد. من ماندم معطل که با این نگاه سرد وکشدار وکلید گمشده چه بکنم؟ عجب فرصت مغتنمی است این شنبلوسِ مرحوم رضا سعیدی برای ممکن کردنِ ناممکن ها!

محمد نوری زاد
هجدهم شهریور سال نود ودو – تهران
Share This Post

 

درباره محمد نوری زاد

57 نظر

  1. پديده نورى زاد موضوع قابل توجهى است. او درباره بهايى ها، خانواده اعدامى ها، بيت رهبرى و غيره و غيره مى نويسد و سفر مى رود و حرف مى زند. اما او هرچه راديكال تر مى شود، نداى تأسف آورترى مى شنود: “خفه شو”.

    اين صدا نه فقط از جانب مأموران كه از جانب همان جامعه اى به گوش مى رسد كه او در دفاع از آنها مى نويسد و حرف مى زند.

    فارغ از اينكه نظر شخصى نگارنده درباره نوع رويكرد وى به سياست و جامعه چيست، از موضوعى نمى توان گذشت و آن صداى “خفه شو” از جانب ما به اوست. و دراين بين حرفى شرم آورتر به گوش مى رسد: “اين را چرا نمى گيرند؟”

    هرچند اين نوع حرف ها همه اظهار نظرها نيستند اما حتى يكى از آنها مى تواند واسطه انديشيدن به اين موضوع باشد.

    اين تأمل كمك مى كند كه نظاره گر قامت جامعه اى باشيم كه در حال ضرب وشتم يكى از دستاوردهاى خويش است. مردمانى زخم خورده و متنفر از حاكم كه هر يك به تنهايى، بهترين و مخلص ترين خدمتكاران اويند.

    نوری‌زاد، يكى از بارزترين محصولات تضادهاى اجتماعى درون جامعه ماست. ذهنيتى كه با اتصال به امر مشترك، ازخاكستر خويش، دوباره برخاست.

    در واقع پديده اى كه جامعه به گونه اى متفاوت بازسازى كرد. چه نيرو و توانى او را تا اين ميزان تغيير داده است؟ آن دم مسيحايى بر حيات ذهنى او چه بود؟ چيزى جز عيان شدن تضادها (آنتاگونيسم ها) جامعه براى او؟ چيزى جز رخدادهای سال ٨٨؟

    براى منتظرى به مثابه نمونه آرمانى باز-تولد مردمى سياست، اگر زمان مسيحايى، ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر بود براى نوريزاد اين زمان، احتمالاً، چهره واپسين ندا بود.

    حال، بخش قابل توجهى از همان مردم، “پليس” او و امثال او شده اند. همكارى با حاكم در نفى دستاوردهاى جامعه، اَشكال مختلفى به خود مى گيرد.

    در واقع، نيروهاى لباس شخصى، واقعيتى ايستا و محدود نيست و لزوماً اين همكارى، آگاهانه نيست. شايد هيچ كسى به خوبى هانا آرنت در كتاب “آيشمن در اورشليم” نشان نداده كه چگونه آدم هاى معمولى، به شكلى طبيعى و برخاسته از محروميت هايشان، با سيستم همكارى مى كنند.

    اين همكارى هرچند كم محتمل است كه به تدارك كوره انسان پزى منتهى شود (جايى كه نوريزاد در آستانه اش بود) اما از جاهاى بسيار ساده ترى آغاز مى شود.

    همكارى برخى خانواده هاى حتى كاملاً سكولار و مخالف حكومت دينى با نظام تبليغاتى در اجراى ايده “حجاب، صدف گوهر زن است” يكى از جلوه هاى بارز قدرت دستگاه ايدئولوژيك حاكم است كه در فرايندى نرم و ناخودآگاهانه، هژمونى خود را به همه خانه ها مى گستراند.

    بارزترين وجه توتاليتاريسم نيز در همين جاهاست؛ در همين عضوگيرى هاى ناخودآگاهانه پليس. با اين صورت بندى، ظنّ مردم به منتقدان، چيزى نيست جز تصعيد همان ظنّ حاكم به همه آنها.

    “چمدان پر از پول” به عنوان شمايل بروز يافته ظنّ كودكانه حاكم به منتقدانش تنها يك شوخى و مزاح سرخوشانه نيست، بلكه تداوم يافته و به انديشه و بيان بخشى از مردم در مقابل منتقدان انتقال يافته است.

    شكل عمومى تر اين مواجهه را در نفى روشنفكرانه روشنفكرى مى توان ديد. هم صدايى محرومان در اين سالها با حاكم در نفى و تمسخر كار روشنفكرانه، خود مى تواند موضوع يك بررسى جداگانه قرار بگيرد.

    “”چمدان پر از پول” به عنوان شمايل بروز يافته ظنّ كودكانه حاكم به منتقدانش تنها يك شوخى و مزاح سرخوشانه نيست، بلكه تداوم يافته و به انديشه و بيان بخشى از مردم در مقابل منتقدان انتقال يافته است. شكل عمومى تر اين مواجهه را در نفى روشنفكرانه روشنفكرى مى توان ديد. هم صدايى محرومان در اين سالها با حاكم در نفى و تمسخر كار روشنفكرانه، خود مى تواند موضوع يك بررسى جداگانه قرار بگيرد.”

    در اينجا از تكرار داستان سنگ هاى پرتاب شده حضّار به حلاج در روايت تاريخى بيهقى درمى گذريم، روايتى كه به همان ميزان كه تاريخى است، پيشگويانه نيز است، اما به عنوان نمونه متأخرتر بد نيست، داريوش فروهر را به خاطر بياوريم وقتى كه در دهه هفتاد از نظام سياسى مستقر در مصاحبه ها و سخنرانى هايش انتقاد مى كرد و از سوى بخشى از جامعه متهم به این بود كه: سوپاپ نظام است.

    نوری‌زاد به شهادت اين سال ها جزء پيش قراولان نزاع با سيستم بوده است. زندان، كتك، شكنجه و تهديد، زبانش را به قعر كامش نفرستاده و مدام نوشته و رنج خريده است. در يك كلام نمادى بوده از شجاعت و ايستادگى. ظنّ به او؛ چرا؟

    به ذهن شايد خطور كند كه اين واکنش جمعى، به پيشينه و سابقه نوری‌زاد به سبب عضويت در هيأت حاكمه برمى گردد.

    بايد گفت كه آنچه نوری‌زاد را همچنان نفى مى كند، “گناه نخستين” اوست. او به خاطر گناهش، مورد ظنّ و ناسپاسى است.

    در الهيات مسيحى، فرد هرگز نمی تواند گناهکار نباشد زیرا همه انسان ها قربانی وسوسه و اغوایِ خدا شدن هستند. در اين تلقى انسان ذاتاً گنهكار است.

    اگر اين ايده اشميتى را بپذيريم كه هر امر سياسى لاجرم امر الاهياتى هم هست كه در طى زمان عرفی شده ، آنوقت بهتر مى توانيم درك كنيم كه چگونه نمى توانيم خود را از گنهكارى نوری‌زاد-ها- رها كنيم.

    پيش كشيدن گذشته فرد دموكراسى خواه، منتقد و كنشگر بخش عمده اى از مجادلات بى حاصل فضاى سياسى را در اين سال ها به خود مشغول كرده است. اينجاست كه واقعيتى ترسناك خود را بر ما عرضه مى كند؛ دستگاه كليساى درونى ما.

    ما، يعنی همان كشيش هاى قرون وسطى، نه تنها در حال خوردن و دفع كردن خود، دستاوردها و اميدهاى خويشيم كه هر كداممان با ذهنيتي پارانوئيدى و در مقام يك قديس و پاكدامن به اين كار مشغوليم و به هيبت فرشته هايى خونخوار يا مسيحى كه فرمان “بر صليبش كنيد” مى دهد، ظاهر مى شويم.

    حاميان و عاشقان معمولى نازيسم و استالينيسم، محصول همين خود- منزه بينى ها به اسم نژاد برتر بودند. به جای خود-منزه بينی بهتر است “كلزيوم” های روم باستان را به ياد بياوريم؛ همان برده هايى كه در ميدان هاى بزرگ شهر و در مقابل پادشاه برده هاى ديگر را سلاخى مى كردند تا نوبت خودشان برسد.

    جالب اينجاست كه ما آدم هاى پاك و منزه كه هيچ نقطه سياهی را در كارنامه ديگرى تحمل نمی كنيم- حتی اگر آن ديگرى شجاع ترين مان و محصول ترقى خواهى و برابرى خواهى و آرمان ظلم ستيزى خودمان باشد- و دلقک وار به بهترين پيروان رفتارى و مباشران همان چيزی تبديل شده ايم كه در خيال مان با او در جنگيم؛ مأمور مخفى حاكم بزرگ.

    حال بهتر است از خودمان مدام بپرسيم كه: ما از نظام و مناسبتش بيشتر بيرون آمده ايم يا نوری‌زاد؟ نوری‌زاد به همكارى با سيستم مشكوك تر است يا ما؟

    نوری‌زاد هم در درون همين انگاره گناه نخستين است. خود او بيش از هركسى در دام اين گزاره افلاطون گرايانه گير افتاده است.

    كنش هاى به غايت فردى و مسيحيت موجود در مواجهه اش با امر حاكم (كه اگر سيلى زد، صورتم را براى سيلى بعدى اش جلو مى برم)، اين صليب بر دوشى مدام و در آغوش كشيدن رنج به جاى فراخواندن نيروى مردم، برخاسته از تورم وجدان معذب او از گناهانش است.

    مبناى الاهياتى انسان شناسى منفى در مسيحيت، هرچند با گناه نخستين و اخراج آدم از بهشت و آميخته شدن انسان با گناه آغاز مى شود اما سويه ديگرى هم دارد.

    مسيح در حقيقت كسى است كه با رنج خود، گناهكارى ذاتى بشر را برعهده مى گيرد تا ديگران را رها كند. نوری‌زاد گويى مى خواهد با بر عهده گرفتن گناه بى ايمانى بقيه، با عذاب وجدان خود كنار بيايد.

    حال اينكه آموزه نيچه اى ايستاده زندگى كردن به جاى ايستاده مردن، در پيوند عميق ترى با سياست رهايى بخش و مردمى است.

    هرچند اسلام در مواجهه با گناه، صورتبندى متفاوتى با مسيحيت دارد اما اين نوع مواجهه شبه مسيحى را مى توان در شيعه و حسين – “خون خدا” – و ايستاده مردن مشاهده كرد.

    “بهتر است كه بنگاه هاى سياست ورزى مرسوم به جاى در غلطيدن به شبه اميدهاى دولتى، انتقاداتشان به مردم را در كنار حاكم، به گونه ای بنيادين و راديكال پيگيری كنند و به بازتوليد پليس در درون بردگان زخم خورده ، سر دوربين هايشان را بگردانند؛ تا خودمان را همچون مأموران حاكم اينگونه در خيابان ها ذبح نكرده و بتوانيم به گونه اى جمعى بگوييم: “من فردا باز همین جایم”.”

    حرّ بن يزيد رياحى و بعدها مفهوم “كوفيان” به طور كامل همان ايده ناب وجدان معذب مسيحى است. موضوع نوری‌زاد به عنوان يك واقعيت سياسى مى تواند مثال خوبى براى تحقيق درباره الهيات سياسى شيعى باشد.

    در واقع نوری‌زاد و مظنونين به او در ايده “گناه نخستين” مشترك اند. هيچكسى به اندازه خود نوری‌زاد، بر ضد گناه نخستين خود نشوريده است. او در صف اول حمله به خود است. اگر براى مظنونين مردمى پيشينه اش، نابينايى سياسى و قهرمان كشى به بار آورده، براى خود او صليب ساخته است.

    در خلال اين وضعيت اتفاق ديگرى كه مى افتد اينست كه آنها او را با ظنّ شان طرد مى كنند و او -با كنش مسيحايى خود- آنها را. نوری‌زاد كسى را باخود همراه نمى كند، در حاليكه سياستِ رهايى بخش مدرن با كنش تك نفره، سوبژكتيو و انفرادى ممكن نيست.

    آنچه سياست راستين و همبستگى اجتماعى لازم دارد، بيرون پريدن همه ما از ايده مسيحى گناه نخستين است. ايده اى كه به نفع حاكم، قربانيان زيادى را آفريده است.

    آنچيزى كه به واقع راستین و حقیقی است، نوعى تجربه‌ ایمان برانگيزاننده است که هم برای منکر وجود خدا، و هم براى خداپرست صادق است. اين ايمان همگانى، سياست يا همان بهبود وضعيت زندگى است.

    همكارى با حاكم در حمله به نوری‌زادها، بخشی از ماهيت آنچيزى است كه نام “طبقه متوسط” بر روى آن گذاشته شده است. چهره هاى گوناگون اين طبقه خود را به ما مى نماياند.

    از جمعيت سه ميليونی ٢٥ خرداد تا همين پليس شدگى ها، ناوفادارى ها و كلبى مسلكى ها، همه، چهره هاى مختلف يك طبقه است. هيچكدام را به ديگرى نمى توان فروكاست.

    آنچه حياتى مى نمايد اقدام فورى اعضاى همين طبقه در انتقادهايى سخت و راديكال بر ضد مناسبات و باورهاى خويش است.

    بهتر است كه بنگاه هاى سياست ورزى مرسوم به جاى در غلطيدن به شبه اميدهاى دولتى، انتقاداتشان به مردم را در كنار حاكم، به گونه ای بنيادين و راديكال پيگيری كنند و به بازتوليد پليس در درون بردگان زخم خورده ، سر دوربين هايشان را بگردانند؛ تا خودمان را همچون مأموران حاكم اينگونه در خيابان ها ذبح نكرده و بتوانيم به گونه اى جمعى بگوييم: “من فردا باز همین جایم”.

     
  2. داريوش فروهر را به خاطر بياوريم وقتى كه در دهه هفتاد از نظام سياسى مستقر در مصاحبه ها و سخنرانى هايش انتقاد مى كرد و از سوى بخشى از جامعه متهم به این بود كه: سوپاپ نظام است.

    نوری‌زاد به شهادت اين سال ها جزء پيش قراولان نزاع با سيستم بوده است. زندان، كتك، شكنجه و تهديد، زبانش را به قعر كامش نفرستاده و مدام نوشته و رنج خريده است. در يك كلام نمادى بوده از شجاعت و ايستادگى. ظنّ به او؛ چرا؟

    به ذهن شايد خطور كند كه اين واکنش جمعى، به پيشينه و سابقه نوری‌زاد به سبب عضويت در هيأت حاكمه برمى گردد.

    بايد گفت كه آنچه نوری‌زاد را همچنان نفى مى كند، “گناه نخستين” اوست. او به خاطر گناهش، مورد ظنّ و ناسپاسى است.

     
  3. آقای نوری زاد منم معتقدم شما جزء همین تشکیلات هستید والا تا حالا به طور حتم براتون یه فکری میشد ولی از این که هیچ یک از نظرات را حذف نمی کنید سپاسگذارم ممنون می شم اگه پاسخ نظارت مخالفانتون رو هم بدید.

     
  4. یه سئوال :سکه و دلار؟ یه دسته تا نشده و نو ؟؟؟ هشتا سیستم هم که برده بودند. برا یه آدم که چند ساله کار نمیکنه زیادی زیاد نیست ، نمیدونم چرا هر وقت اسم شما میاد یاد پروانه ها مینویسند می افتم!!!!!!!! مثل اینکه دیگه نمینویسند؛ با صحبت یه دوست سابق هم در مورد این نوع ادبیات موافقم ؛ و اگر انقلاب نمیشد : اگر جناب وزیر وزیر نمیشدند شما هم فیلمساز نمیشدید ، البته فکر کنم چون وجه خودتون رو با انقلاب و نام شهدا به دست اوردید ؛ البته اگر دقت کنید خودم هم با ادبیات شما نوشتم ؛ یه پدر بزرگ داشتم که خدا رحمتش کنه همیشه میگفت : خدا عاقبت ما رو بخیر کنه

     
  5. سلام بر حاجي
    راستش از اين گفتمان كه شبيه گفتمان احمدي نژاد هست بسيار متنفرم
    و معتقدم از زماني كه او اين گفتمان را رايج كرد و شما هم بدتر از اون به همه چيز بد ميگويي و خود را مطلق ميداني بسيار احساس پوچي ميكنم
    كه به فردي مثل شما اينهمه اعتقاد داشتم امروز اينقدر بايد افسوس بخورم
    خدا همه ما را عاقبت بخير كند

     
  6. سلام بر شما نوری زاد خوب و صمیمی! نوشته ترا خواندم و صادقانه بگویم گریستم! میدانید، بعنوان کسی که تحصیل کرده اطلاعات است، البته و خوشبختانه نه در دانشکده اطلاعات وزارت اطلاعات، بلکه در انگلستان و بعنوان بخشی از مطالعات بین الملل، حرف دل مرا زدید. راستش اسم وزارت اطلاعات که می آید، بصورت ناخودآگاه به یاد 3 موضوع می افتم: اقامت چند ماهه من در سلول های انفرادی 240 و 209 و باز جویی های خشن بازجویان این وزارتخانه که منجر به پاره گی شبکیه 2 چشم من، از دست دادن شنوایی سمت چپ و بلاخره ناراحتی کلیه گردید و هنوز که هنوز است نفهمیدم چرا و به چه جرمی، دوم حس تنفر از همین بازجویان و بلاخره اداره قند و شکر! وزیری که شما با آن ملاقات نمودید، قبل از اینکه وزیر اطلاعات باشد وزیر وزارتخانه ایست که هیچ شباهت به سازمانهای اطلاعاتی در اکناف جهان ندارد. گرفتن ، شکنجه نمودن، اخذ اعترافات دروعین و نقص عضو نمودن هیچ سنخیتی با قعالیت های اطلاعاتی در هیچ کجای چهان ندارد مگر در نظام های مستبد. به بیانی ساده تر، وزارت اطلاعات ایران نه تنها پاسدار امنیت ملی ایران نیست بلکه خود بعنوان مهم ترین تهدید علیه امنیت ملی ایران محسوب میگردد. تجسم کنید که کارمندان این وزارتخانه چه انسانهای بیگناهی را بدون دلیل شکنجه و نقص عضو نموده اند! و…. شاید روزی این وضعیت بهتر شود!

     
  7. جالب است با این همه نامه های انتقادی به رهبر ( که در قانون جزای جمهوری ولایت فقیه توهین به رهبری شناخته میشه) و با این همه انتقاد از سپاه و سران سپاه و ……( که به تبلیغ علیه نظام و براندازی به شمار میرود) هنوز راست راست در این مملکت راه میروید و ککتان هم نمیگزد و کسی( دولتی ها و سران سپاه و ….) با شما کاری ندارند حال جوانی بی پدر و نان آور خانه با مادری پیر و رنجور مطلبی ساده و بدون توهین (که حتی درصدی از مطالب شما هم به حساب نمی آید)را در وبلاگ شخصی خود مینویسد و سرش بر باد میرود!!
    رهبر و نظامی که به نزدیکان خود رحم نمیکند چطور از شما و انتقادات و مخالفت هایتان براحتی میگذرد !!!
    حال این ذهنیت را در من و هزاران نفر دیگر از شما در ما بوجود می آید که خود شما نیز مهره و یا بقولی آخرین تیر ترکش همین نظام و خامنه ای هستید که در روز مبادا از شما به نفع خودشان استفاده کنند و به همین دلیل شما را مخالف نظام و منتقد رهبری و سپاه جلوه می دهند که روزی شما را به نام مخالف نظام و رهبری به نفع خود علم کنند !!!
    به نظر من یک جای این کار اشکال دارد !!
    سپاس

     
  8. نه داداش ایشان عقلشو از دست نداده.
    بعضی دوست دارند همیشه تو چشم ها باشند . ایشان یک زمانی زیر سایه شهید آوینی میچرید .بعد از جنگ آن بزرگوار را که میفهمید میراندند اما ایشان رفت تو دار و دسته اقتدارگرایان و واسه خودش برو بیائی داشت . پولای میلیاردی میگرفت و خیر سرش فیلم میساخت برای فیلم کردن ملت و در وقت اضافه نیز با برادر پوآرو ( بزپرس شریعتمداری) واسه گزوندن اصلاح طلبا قلم میزد .
    تو انتخابات گذشته نیز پسرش که کتک خورد ، از سلطان جور کینه به دل گرفت و حالا شده کاسه داغتر از برو بچه های اصلاح طلب و واسه خاتمی و روحانی نیز نسخه می نویسه .

     
  9. نوری زاد عزیز شما که تا همین اواخر که در کیهان اراجیف سر هم میکردی نظر دیگه ای در باره کسروی داشتی؟
    این همه کمالات و فهم و دانش یک شبه بر شما نازل شد که حالا 180 درجه تغییر عقیده دادی؟
    کینه بد چیزی است اخوی .
    خداوکیلی اگر در اعتراضات 88 هوای پسرت را داشتند و کتکش نمیزدند عمرا تغییر میکردی؟
    بدبخت … خیلی ها از جمله بانوی بزرگوار یعنی شهید اعرابی که هرگز مثل جنابعالی جیره خوار آخوندها و بارگاه یزید نبوده و پسر نازنین خود را از دست داده بارها گفته که اگر همه زندانیان آزاد شوند من از گناه همه میگذرم .
    تو مشکلت از اونجا آغاز شد که شما را 4 سال پیش ندیدند و عزیز نکردند .

     
  10. ای شیطون رفتی پیش وزیر اطلاعات جدید تا شاید دستور تجاوزی و یا اذیتی را برات صادر کنه که آنرا پیراهن عثمان کنی برای لیچار بافی علیه دولت منتخب .
    پدر بیامرز ، خودت دیدی که رأی دهندگان به احمدی نژاد به روحانی هرگز رأی ندادند و این دولت حاصل رأی معترضین انتخابات 88 است .
    جناب نوری زاد دست بردار . دیگه داری بی مزه میشی . فکر میکنی انتقاد یعنی مخالفت با هر آنکه از راه رسید؟
    اون چه اراجیفی بود که در مصاحبه اخیر خودت با وی.او.ای در باره رئیس جمهور منتخب تحویل میدادی .
    همینکه خامنه ای آدم بشه برای ما کافی است . مگر خمدت در نامه های اولیه به ایشان نمیگفتی اگر شما چه کنی و چگونه شود خیلی بهتر است ؟
    دست وردار اخوی . در ضمن یادآوری میکنم که هر آنچه در زمان هم پیالگی با خامنه ای خوردی و بردی باید به بیت المال برگردانی .

     
  11. بقش کو پس شما نیم ساعت وقت داشتید بقیش کو خوب حالشونو گرفتید

     
  12. جناب نوری زاد شمبلوس
    با سلام، مقدمات دیدار با وزیر اطلاعات را نوشتی، مردانگی کن قدری هم از توافقات خود با ایشان و پذیرش مأموریت های جدید در آن اتاق عین گلوله بنویس. دوست عزیز ما که چغندر نیستیم، هر کس یک دهم ناسزاها و فحش هایی که تو به حکومت و مسئولان رسمی و روحانیت و سپاه و قوه قضاییه و اطلاعات گفته بود، حتی بر اساس قوانین آمریکا و اروپا هم کمترین حکمش حبس ابد بود. حالا تو راست راست داری راه می ری و تازه وزیر اطلاعات را هم ملاقات میکنی. خوب، عیبی نداره، ولی مرد و مردانه گزارشت را تکمیل کن و چند جمله از توافقات و مأموریت جدیدت بنویس! عزت زیاد!

     
  13. درود بر دلاور – برادر دوست داشتنی جوانان

     
  14. سلام استاد.
    احسنت به شما واقعا زیبا بود و پر معنی.
    پیشنهاد میکنم رمانی بنویسید بنام نوری در تاریکی.
    با احترام.

     
  15. ای جهانیان بدانید که امریکا کشوری است بقول امام خمینی عاجزترین کشور جهان میتوان نام برد یا اوباما صد درصد تصمیمش به این بود وهست که قدرت امریکا را که امام ما میگفتند پوشالی است یک واقعیت عین است بخصوص اوباما این پوشالی بودنش را در جهان به تمام کشورهای جهان به اثبات رساندند به عقیده این حقیر زمانیکه ایران با کمک چند ملیاردی برای کمک به تبلیغات رئیس جمهوری اوباما در امریکا داده بود یک معامله بسیار هوشمندانه را پیش گرفتند وبطور کامل پیروزمندانه اوباما را به رئیس جمهوری رساندند ومعامله ایران با اوباما بسر همین بلائی بود که بر سر امریکا وجوانان امریکائی اوردند قرار براین بود که اوباما تا در توان دارد قدرت امریکا را بهر نحو ممکن به تمام جهانیان یک قدرت دروغین وپوشالی بودنش را به اثبات برسانند وچنین کاری هم کردند مردم امریکا از بیسوادترین سیاستمداران کره خاکی با صدها دلیل مستند میشود به اثبات رساند اولا در زمان بوش در کشتن بزرگترین وشرورترین دشمن حکومت اسلامی با رشوه دادن به چند نفر از کنگره دو مجلس امریکا ومعاونین بوش قرار براین بود که رئیس جمهور بوش فرزند وچند نفر از سناتورهای امریکائی ومعاونین اقای بوش با گرفتن ملیاردی دلار از حکومت ایران سر مردم امریکا واروپا را گرم کردند وبا دروغهای بسیار اشکار وبا حمایت عدهای از رشوه بگیران معاونین بوش ودر کنگره وحتی در شورای امنیت سازمان ملل هم از گرفتن دلارهای ملیاردی از حکومت ایران اروپائیان وجوانان امریکائی که ساده دلترین نظامیان جهان میشود نام برد دست در دست هم گذاشتند وعراق را اشغال بعنوان سلاحهای شیمیائی که حتی ظرف انها را هم نیافتند عراق را اشغال کردند وعدهای بندگان خدا سربازان اروپائی وامریکائی بعنوان شهیدان مانند ایران کشته شدند وصدام حسین را هم با تمام هیاهوی حقوق بشری امریکا اعدامش هم کردند وقرار بود عراق را دودستیبه ایران تحویل دهند وایران هم نظامیانی را برای بدست گیری عراق در عراق سازماندهی کنند که همان سپاه قدس را در عراق گماشتند وچند برابر هم تجاوز به قرار دادشان را ایران انجام داد که اجازه دادند نیروهای حزبلله لبنانی را هم بطور کامل در مقابل اسرائیل ساده دل مجهز کنند که کردند وقرار بعدی این بود که شخصی را ایران حتی برای حکومت عراق معرفی میکند بهر قیمت سرکار بیاورند که نوری مالکی که چندین سال جیره خور حکومت ایرانیان بود برسر کار اوردند وبه قرار دادهایشان نستا کاملتر وحتی اضافه تر هم بنفع ایران تمام شد چند سال است که ادر افغانستان وعراق هم قدرت امریکا را پوشالی نشانه رفتند وهم سربازانشان بدون هیچ گناهی بندگان خدا کشته میشوند حال بوش بماند بقیهاش را اگر خواستند طبق منطق ومستند بقیه قرار دادها را هم بعرضتان خواهم رسانداما اقای اوباما راستی ای سیاستمداران امریکائی واروپائی واپوزیسیون مخالفان ایرانی در خارج از کشور شماها هیچکدام نه فهمیدید که چه خبر هاست راستی امریکائیان یا کن ذهنند یا بیشترشان از قرار دادهای حکومت ایران وسیاستگذاران امریکائی واروپائی اطلاع کامل دارند فقط برای نفع مادی چنین کار سنگینی که به نظر اینحقیر هر چه قدر اگر از نظر مادی برای امریکا نفع داشته باشد صد برابر به ضررشان تمام شده چون زمانیکه قدرت امریکا پوشالی جلوه دهد یقین بدانید چند سالی طول نمیکشد که کشورهای زیر نفوس امریکا که استفاده مادی برایش داشتند انهم از امریکائیان واروپائیها گرفته خواهد شد نمونهاش سوریه عراق وپاکستان ومصر وووواکثریت از کشور امریکا دور میشوند وبه ایران وروسیه پنها میاورند برای اینکه این کشورهامردمانشان را با دیکتا توری بی صدا وبا قرصهای قوی خواب استبدادی همه را میخوابانند که فعلا چنین کردهاند یقین بدانید ای سیاستمداران امریکائی وملت ساده دل وراستگوی امریکا واروپا سیاستمداران شما همه وهمه فروخته شده دلارند یقین بدانید ایران هم که بنزین 6 ریالیش را به 700 تومان میفروشد وگوشت 100 تومانی یک کیلویش را به 40 هزار تومان میفروشد واز هر نفری در کل ایران مبلغ حداقل 200000 هزار تومان فقط حق بیمه میگیرند وبعد از 30 سال خدمتش بهر خانوادهای 450000 هزارتومان انهم از 70 سال به بعد میدهند اگر زنده بمانند تازه یکسال ودو سالی میگیرند ومیمیرند واین پولها را برای رشوه به سیاستمداران امریکائی واروپائی پرداخت میکنند بنابراین حکومت ایران دارد حکومتش را میکند وجوانان امریکائی واروپائی را هم با بمبهای لب جادهای وبا تروریستهای احمق مسلمان افغانی وپاکستانی وعراقی را هم که میکشند راحت ای سیاستمداران خارج از ایران خواهشمندم بخوانید وبگوش ملتهای امریکا واروپا برسانید تا بلکه انها بفهمند وبه دادماهم برسند ولی اگر بتوانید این موضوعها را بگوش مردم وطن دوست اروپا وامریکا برسانید یقین کنید که امریکا سر غیرت میاید وکارا تمام میکنند وما هم خلاص میشویم یقین کنید البته اینحقیر سندهای زیادی دارم ولی نمیتوانم همه را بنویسم اگر خواستید با من در تماس باشید به امیلم بنویسید ویا تلفن خود را بدهید باهم صحبت داشته باشیم وسلام

     
  16. بنام خدا

    جناب نوری زاد سلام
    ضمن اظهار خسته نباشید خدمت شما باید بگویم که به عنوان یک فرد عادی این جامعه به شجاعت شما در بیان حقایقی که با وجود آشکار بودن، دیگران جرعت بیان آن را ندارند آفرین میگویم
    در پی بحث هایی که در روزهای اخیر حول مسئله حجاب نوه آقای خمینی در دنیای مجازی در گرفته متنی را در یکی از سایت ها خواندم که بنظرم جالب آمد، این آقایان که ایران را به زندانی عمومی برای مردم تبدیل کرده اند اکثرا فرزندانشان را برای تحصیل و زندگی به بلاد کفر میفرستند.
    متن را برایتان میفرستم تا هر گونه که صلاح میدانید از آن استفاده کنید

    با تشکر
    دانیال

     
  17. مرگ بر دیکتاتور ، مرگ بر فسق و جور
    با سلام به شما عزیز بزرگوار
    بنده هم نه از مرگ میترسم و نه از مسایل دیگر و عقاید خود را با عقاید شما همسو میدانم
    خوشحال میشوم در زمینه مبارزه مرا راهنمایی کنید
    —————
    فقط سلام
    بجاى مرگ
    زندگى را در مشت بگىرىم

    .

     
  18. سوریه،حکومت با قوه زوریه،کنار رفتن با قوه قهریه
    اگر کمی به گذشته برگردیم ومروری کوتاه داشته باشیم بر انقلابهای به وقوع پیوسته در سالهای اخیرکه از تونس شروع ،مصر لیبی بحرین و سوریه را دربرگرفته خواهیم دید که این انقلابها زاییده سه علت اساسی بوده -حاکمیت دیکتاتور ونامشروع2-نارضایتی مردمی ناشی از تضییع حقوق شهروندی ،3-بیدارسازی افکارعمومی جامعه با تلنگر داخلی ویا خارجی،اما دراینکه چرا همه انقلابها بجز انقلاب مردم سوریه به ثمر نشستند جای بحث وتبادل نظر دارد.به اعتقاد من آنچه مانع فروپاشی دولت دیکتاتور بشار اسد وماندگاری آن علیرغم همه فشارها ودرگیریها وکشته شدن بیش از 140هزار نفر از شهروندان سوری شده به قرار زیر است.
    1-سرکوب معترضان با خشونت ،کشتار وحتی بکارگیری سلاح های کشتارجمعی
    2-حمایتهای مستقیم وغیر مستقیم برخی کشورها (مستقیم مانند ایران ولبنان وغیر مستقیم مانند چین و روسیه )
    پس از گذشت چند سال از وقوع بحران در سوریه وعدم موفقیت راهکارهای دیپلماتیک با بیش از صد نشست بین المللی ومنطقه فرستادن ناظران بین المللی به دمشق تلاشهای اخضر ابراهیمی دولت دیکتاتور بشار اسد با توسل به استفاده از سلاح های شیمیای علیه مردم سبب شده تا راهکار حمله نظامی برای نخستین بار مطرح شود راهکاری که به نظر می رسد در روزهای آتی عملی شود.
    چرا تنها راه کار حل بحران سوریه حمله نظامی ناتو وکنار نهادن بشار اسد است؟
    در اینکه نه تنها نویسنده بلکه همه فعالین وتحلیل گران سیاسی مخالف جنگ وخونریزی هستند ودلیلش این است که جنگ ناخواسته گریبانگیر افراد بی گناه کودکان زنان وغیر نظامیان می شود اما همه شواهد حاکی از این است که دیگر مجالی برای مطرح کردن گزینه مذاکره ودیپلماسی نیست چرا که اساسا مذاکره ودیپلماسی جایی کاربرد دارد که طرفین درگیر روی یک یا چند مسئله اتفاق نظر یا تفاهم داشته باشند ودر سوریه معارضان یا معترضین کنار رفتن ومحاکمه بشار اسد را خواستارند وازآن طرف بشار اسد ماندن واصلاحات را راهکارش عنوان می کند.اما اکنون وپس از گذشت سالها وامتحان کردن همه راههای دیپلماتیک که جز هدر رفتن زمان وکشتار نزدیک به صدوپنجاه هزار شهروند سوری وآواره شدن میلیونها نفر چاره ای جز توسل به زور نیست چراکه بشار اسد با کاربرد سلاح های شیمیایی نشان داد از هر تلاشی برای سرکوب مخالفان ومردم فروگذار نیست لذا وقت کشی سیاسی سبب خواهد شد شهروندان زیادی به کام مرگ کشیده شوند.
    برخی تحلیل گران عملکرد ناتو در قبال عراق و افغانستان را نادرست و لذا مخالف حمله نظامی به سوریه هستند در حالی که اگر ناتو به عراق وصدام حمله نمیکرد بدون شک امروز شاهد فجایحی بس وخیم تر از کشتارهای روزمره عراق بودیم.ویا باقیمانده طالبان در افغانستان وپاکستان دست به چه کشتارهایی که نزده ونمی زنند.آیا آنهایی که راهکار مذاکره را پیشنهاد می کنند تاکنون توانسته اند با طالبان در افغانستان و یا پاکستان به وجه اشتراکی برسند ویا با مخالفان مسلح در عراق وکنترل اوضاع اسفناک عراق به نتیجه ای رسیده اند؟بدون شک همگان روشهای دیپلماتیک وصلح آمیز را ترجیح می دهند اما به راستی پس از گذشت 2سال وکشتار بیش از صدوپنجاه هزار شهروند سوری وآزمون همه راهکارهای دیپلماتیک آیا اتلاف وقت سبب کشتار وآوارگی تعداد کثیر دیگری نخواهد شد؟یک ضرب المثل معروفی هست که می گوید(جلوی ضرر را هرچه سریعتر بگیری خود منفعت است)پس هرچه سریعتر پرونده سوریه با توسل به زور بسته شود به سود ملت آن کشور خواهد بود.بشار اسد دیکتاتور وخونخوار اگر واقعا دلسوز ملت سوریه بود اگر واقعا خواهان کشته شدن مردم نبود می بایست مانند حسنی مبارک و دیگران کنار رود ومانع این همه کشتار شود ونه اینکه بر علیه ملت خود دست به جنایاتی نظیر کاربرد سلاح های ممنوعه شیمیایی بزند.
    روسیه وچین در طی سالهای اخیر با اتخاذ مواضع دوپهلو،مواضع ضدونقیض،خود در بسیاری از مسائل بین المللی شریک جرم بوده اند اتخاذ راهکار مذاکره برای مذاکره وفرصت سوزی های بین المللی سبب کشتار150هزار نفر در سوریه شده کما اینکه اگر درهمان روزهای آغازین با سازمان ملل (سایر کشورهای عضو)هماهنگ می شدند اکنون نه خبری از بشار اسد جنایتکار بود که دست به سلاح هسته ای ببرد ونه طالبان ونه بعث در عراق.

    روسیه وچین دوکشوری که باید ازآآنها با نام شریک دزد ورفیق قافله یاد کرد همیشه با کارشکنی خود در شورای امنیت با ادای دایه دلسوزتر ازمادر درآوردن ها باعث عدم اجماع بر سر مسائل مهم جهانی شده و خود در این کشتارها شریکند این دوکشور از یک طرف با سیاست حق به جانب گیرانه افکارعمومی جهان رافریب داده وخود را مخالف هرگونه خشونت نشان می دهند واز طرف دیگر بازار فروش سلاح به طرفین درگیر را قبضه می کنند.اینک زمان مذاکره ودیپلماسی گذشته است تمام راه های مسالمت آمیز امتحان شده وچاره ای جز حمله نظامی نیست هرچند سوریه می تواند به باتلاقی جهانی بدل شود اما چاره کار حمله نظامی است وبس.

    محمودموسایی

     
  19. سلام برشما
    اینجانب پس از صحبتهای آقای هاشمی درسواد کوه ودارابودن رنگ وبوی جدید
    اون درکالبد خشک وبی روح دستگاه دیپلماسی خارجی ایران ونظر به شرایط
    بحران زده حال وحاضر خاورمیانه ومخالفت با ماجراجویی های افراطیون
    خودشیفته (دردمند هرکس وهرجا الا ایران وایرانی )در صفحه فیس بوک خودم
    اقدام به تشکیل گروهی با عنوان(کمپین حمایت از سخنان آیت ا…هاشمی
    رفسنجانی دررابطه باسوریه(سواد کوه))نمودم با توجه به روحیات خاص
    ومنحصربه فردی که درشما سراغ دارم حضورشما دراین کمپین برای من حقیر
    وکوچک درگاه حی قیوم بسیارمهم ودلگرم کننده است البته اگرمزاحمت و
    معذوریتی برای شما ایجاننماید ،لهذاتقضامندم باعضویت وحمایت درآن توسط
    شماو دوستانتون این سربازان کوچک را یاری نمایید د
    باتشکر
    https://www.facebook.com/groups/182213288626870/

     
  20. شما عجب آدم شجاعی بودید که با وزیر اطلاعات روبرو شدید و نترسیدید . من از وزیر اطلاعات می ترسم . من از هر اطلاعاتی و سپاهی می ترسم . من از رهبری می ترسم . من از این حکومت می ترسم . من آدم ترسویی هستم .

     
  21. چناب آقای نوری زاد
    من منتظر جواب سوالم در مورد احمد کسروی و نواب صفوی هستم. لطفا جواب بدید

    ——————


    سلام احمد گرامی
    درمورد کسروی باید بگویم: وی فردی اهل علم بود. با اهل علم – فارغ ازهرگرایشی که دارند – بظرافت باید سخن گفت ونوشت ورفتارکرد. زدن وزندانی کردن و شلیک گلوله به مغزیک پژوهش گرو یک متفکر ، زدن وزندانی کردن و شلیک به مغزانسانیت است. کسانی که نمی توانند یک سخن عالمانه را پاسخی عالمانه بدهند، به زدن وزندانی کردن وکشتن وشلیک و حذف فیزیکی طرف روی می برند. واین یعنی جنایت. فکرمی کنم پرسش بعدی شما را نیز پاسخ گفتم.
    بااحترام

     
  22. سلام اقای نوری زاد بعنوان یک انسان خواهشی از شما دارم اینکه شما با وجدان و شرف خود کار و زندگی کنید وهیچ تحت تاثیر این کامنتها قرار نگیرید چون در مملکت ما ادمهای بی فرهنگ زیاد است چون اگر ما مردم به اندازه یک اتم هم شعور داشتیم الان این مملکت به این صورت نبود اقای نوریزاد حیف است زندگی خودت را فدای ما مردم بکنید من دلم برای انانیکه در زندان هستند وعده ای برای یک لقمه نان حاضرند انها را تکه پاره بکنند شما بهتر میدانید که مملکت ما همیشه دروغ بوده واین دروغگوی هم بعلت بیسوادی وبی شعوری است کوروش از خدا خواسته که این مملکت را از دروغ دور نگه دارد. خلایق هر چه لایق

     
  23. آقای نوری زاد آخر داستان چه جوری تموم میشه؟ داستان بازم ادامه داره؟

    ————–

    شمبلوس

    .

     
  24. جناب نوری زاد
    فریاد کشیدیم به پزواک بر امد
    بیهوده مزن داد که فریاد رسی نیست
    زین بیش مزن بال وپر خویش به دیوار
    مفهوم رهاییش،بدان،جز قفسی نیست
    بیهوده نشستی که دادت بستاند
    جز صدر نشینی به سر او هوسی نیست!

     
  25. نوریزاد بزرگوار من با اینکه سن کمی دارم و حکومت پهلوی را درک نکردم آرزو دارم اگر هنوز هم حکومت پهلوی بود و اگر هنوز هم سازمان اطلاعات و امنیت کشورم ایران (ساواک) وجود داشت خودم را به درهای ساواک قفل میکردم که یا مرا بکشند ویا مرا استخدام کنند تا برای کشورم ومردم میهنم با هر نوع مذهب ودینی و رنگ ونژادی خدمت کنم و ریشه جاسوس های روسیه و پوتین و جاسوسان ملکه انگلیس و امریکا و اسراییل و عربستان را از حلقوم مام میهنم و فرزندان ایران برکنم تا ایران نفس تازه کند وقد علم کند

     
  26. واقعیت با طنز تلخ اما اقای نوری زاد این چیز جدیدی نیست از اول انقلاب این داستان بوده ان موقع افرادی مثل خلخالی و امثالهم بودند که در دادگاه های یک طرف بدون حضور متهم تمام زندگی مردم را مصادره می کردند و یا هیئت های 5 نفره و 7 نفره هم ادامه ان را دادند و هنوز میدهند فقط یک قلم از 6 میلیون ایرانی حداقل یک میلیون اموالشان بالا کشیه شده به طرق مختلف شما اگر به لیستهای مختلف مصادره که در هر شهر مراجعه کنید خواهید دید چه فاجعه ای رخ داده و بالاتر از ان اگر جستجو کنید و ببینید چه کسانی صاحبان ان مالها شده اند و ادعای مسلمانی دو اتشه دارند خواهی دید دین فقط شده وسیله برای رسیدن به مال دیگران و این بساط 35 سال است که ادامه دارد شما تازه گزیده شده اید برای لپ تاپ تان مردم جان و تمام اموالشان را ازشان گرفتند و دادند به این دینداران مدعی دین.

    —————-

    دوست من، قبول می فرمایید که داستان لپ تاپ، تمثیلی ازهمان اموال ونوامیس وجانهای تباه شده وبغارت رفته است.
    با احترام

    .

     
  27. به قول آقای مهران مدیری اینهایی که گفتی یعنی چه؟

     
  28. زيبا و خواندني بود. مرسي آقاي نوريزاد. از قلم تا عمل فوق العاده بود.

     
  29. آقای نوریزاد عزیز
    سلام
    شب گذشته که اخبار سیما را نگاه می کردم ، بسیار دچار شگفتی و البته تاسف شدم . به یاد نامه ی شما به رهبر افتادم که در آن نسبت به هماهنگی آمریکا و روسیه در تقابل با کشور مان هشدار داده بودید . گوینده ی سیما با حالتی پیروزمندانه از انزوای جهانی امریکا و پذیرش طرح روسیه در مورد نظارت جهانی بر زرادخانه ی سوریه می گفت و این که با پذیرش این طرح دیگر تحمیل جنگ به سوریه در هاله ای از ابهام قرار کرفته است.
    در حالی که کاملا آشکار است که پیروز واقعی در این مرحله آمریکا واسرائیل هستند و پس از آن روسیه ، این چه شعبده ای است که گوینده ی سیما ” خود گوید و خود خندد _ عجب مرد هنرمند است ” . چرا سیاستمدارانمان و مردم این شعبده بازی را نمی بینند . اکنون آمریکا و اسرائیل بدون شلیک حتی یک گلوله زرادخانه ی شیمیائی سوریه را تحت کنترل و نظارت خود در آورده اند. هیچ هزینه ای هم نکرده اند . در حالت عادی اگر می خواستند حتی بخشی از این موفقیت را کسب کنند با چه هزینه ای ، با چه مقدار جنگ ، با چقد تلفات انسانی می توانستند به این مهم توفیق یابند ؟
    جالب این که هیچکس حتی سیاستمداران ایرانی ، یک سوال ساده را مطرح نمی کند که اگر تسلیحات شیمیائی بد است و باید تحت کنترل ونظارت قرار گیرد ، پس تکلیف زرادخانه ی سلاح های کشتار جمعی اسرائیل چه می شود ؟ زرادخانه ای شامل چهارصد بمب اتمی و سلاح های مخوف شیمیائی ومیکروبی. همه می دانند که کمیت و کیفیت سلاح های شیمیائی کشور اسرائیل از کشور سوریه و بلکه از تمامی کشورهای خاورمیانه ، بالاتر و بیشتر است . با این حال هیچ سخنی در مورد آن مطرح نمی شود . اما زرادخانه ی سلاح های شیمیائی سوریه باید تحت نظارت جهانی قرار گیرد و نابود شود .
    اگر آن طور که ما ادعا می کنیم ، سوریه خط مقدم مقاومت در برابر اسرائیل است و باید تقویت شود ، پس چگونه می توان قبول کرد که از دست دادن زرادخانه ی شیمیائی آن بدون آن که کوچکترین خللی به زرادخانه ی اسرائیل وارد شود یک پیروزی برای سوریه است . تضعیف سوریه حتما به نفع اسرائیل خواهد بود . و حتما در جهت سیاست های جهانی کاخ سفید . آن ها این موفقیت را در مقابل چه هزینه ای کسب کرده اند ؟ هیچ هزینه ای . حتی شلیک یک گلوله ی کلت . و چه به دست اورده اند ؟ نابودی زرادخانه ی شیمیائی سوریه . تضعیف این کشور به عنوان خط مقدم مقاومت در برابر اسرائیل … و البته کسب وجهه در افکار عمومی جهان و کشور خودشان به عنوان حامیان مردم غیر نظامی و مبارزان با سلاح های کشتار جمعی .
    اما روسیه ( و چین ). در یک هماهنگی تمام عیار با طرف مقابل ، خود را دوست و حامی سوریه و صد البته ایران وانمود کرده و در مجامع جهانی به عنوان مقابله با بروز جنگ در منطقه ی استراتژیک خاورمیانه ایفای نقش می کنند و بدون هیچ هزینه ای دیپلماسی را به نفع اهداف اسرائیل و آمریکا(نابودی زرادخانه ی شیمیائی سوریه ) هدایت می کنند و پیروزمندانه آن را در ساحت دیپلماسی جهانی پیش می برند و به نتیجه می رسانند … و سرانجام هزینه های آن را و پاداش (باج) مازاد بر آن را ، از پول نفت ما برمی دارند تا سفره ی اکثریت مردم کوچه و بازار ایران کوچکتر و کوچکتر شود .
    و آن گاه گوینده ی سیما به نمایندگی از سوی سیاستمداران پشت پرده ( که چه بسا جاسوسان سرویس های جاسوسی اسرائیل و آمریکا هستند ) ، این همه را پیروزی جبهه ی مقاومت در برابر اسرائیل قلمداد می کند و انزوای روز افزون باراک اوباما!!! یکی نیست فریاد بزند که اگر آمریکا و اسرائیل می خواستند مستقیما وارد جنگ با اسرائیل شوند دنبال چه چیزی جز آن چه اکنون به دست آورده اند باید می بودند ؟ به نظر من آن ها اکنون به همه ی اهداف مرحله ای خود رسیده اند . بازنده ی اصلی مردم سوریه ، جبهه ی مقاومت در برابر اسرائیل و مردم ایران هستند .
    راستی از شعار “نه شرقی نه غربی” چه خبر؟

     
  30. آخر داستان را خیلی خلاصه کردید

     
  31. درود بر شما
    تخیل جالبی بود ولی اگر بطور واقعی روزی بتوانید به این راحتی با وزیر اطلاعات ملاقات کنید و با طنز ایشان را محاکمه آن موقع است که دیگر جمهوری پربرکت اسلامی نخواهیم داشت و حتما وزیر اطلاعات از جنس مردم است و برای مردم کار میکند .

     
  32. با سلام و آرزوی توفیق روزافزون .
    مصداق گفته حافظ (که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند).این مطلب را البته درمورد خودم گفتم. در این طنز زیبا بنده به اشتباه شما دراین بخش نظر نمودم (قدراین نیمساعت را بدان وبقدریک شب قدرازآن سود ببرکه مساویست با هزارشب وتقریباً معادل عمریک انسان.) . فکر میکنم منظور شما برابری شب قدر با هزار ماه بوده باشد نه هزار شب که تقریبا معادل عمر یک انسان میباشد.
    خداوند به همگی خیر عطا نماید.

     
  33. کشته شدن 44 تن در حادثه تهران – قم باعث شد تا رئیس جمهور تسلیت خودش را علنی کند اما شخص اول مملکت چه : به لینک زیر بروید متوجه می شوید که در ایران همه برای یکی است : همه بمیرند عیبی ندارداما اگر مادر یا پدر سرداران این مملکت در سر پیری بمیرند آسمان به زمین می آید :

    http://www.asriran.com/fa/news/295115/%D8%AA%D8%B3%D9%84%D9%8A%D8%AA-%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D9%84%D9%8A%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%8A

    حال این لینک را مشاهده کنید

    http://www.asriran.com/fa/news/295124/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%AA%D9%84%D8%AE-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%81-%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%82%D9%85-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D9%88%D8%AE%D8%AA-%D8%AA%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%AA-%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D8%A7-%DA%A9%D9%86%D8%AF

     
  34. فقط اینو میتونم بگم: مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید. که کفر از شرم یار من مسلمان وار می‌آید.

     
  35. زیبا، دلنشین و تاثیر گذار. شجاعت شما ستودنیست. فقط آخر داستانو نگفتید 🙂

     
  36. این ماجرای شبهه ناک و سکوت نوری زاد در مقابل منتقدین این نوشته جای شک و تاسف دارد

     
  37. آقای علوی وقتی انجام وظیفاش با تدبیر خواهد بود که عوامل پشت صحنه رادیو و تلویزیون و مطبوعاتی که سالها به دروغ پراکنی سیاسی عقیدتی مشغولند و باعث صلب اعثماد مردم و مسةولین و نظام شدهاند را فراخوان بازجوئی کنند.
    أطلاعات و آگاهی دادن اگر نادرست باشد باید فاتحه هر امید و تدبیری را خواند.
    البثه ایشان به حکم ویژه از بیت دارند.

     
  38. درود بر جناب نوری زاد عزیز.اگر امکان داره میتونم بدونم تحصیلاتتون چیه؟چه مقطعی؟ ممنون میشم پاسخ بدید.
    سپاس فراوان

     
  39. با سلام..این روزها موضوع سوریه و حوادث مربوط به آن در راس اخبار جهانی است و موضوعی که به این میزان اهمیت دارد و در همه جای آن نام ایران نیز به آن گره خورده است می تواند بعنوان یک موضوع قابل مطالعه برای رهبری کشور و سایر سیاستمداران باشد تا شاید با درس گرفتن از آن راه شرافتمندانه ای برای مشکلات ایرانیان بیابند و بسیار مناسب خواهد بود که جنابعالی نیز در این رابطه هشداری و نامه ای تاریخی برای ثبت در تاریخ انتشار دهید تا با قلم شیوای شما شاید میهن ما نیز از مصیبتی بزرگتر خلاص شود.
    1- بر خلاف انتقادات به “اوباما” ، در مجموع او اقتدار سیاست و توانائی آمریکا را به عنوان قدرت برتر جهانی نشان داد و اگر مرحوم آقای خمینی امروز در قید حیات بود شاید در آن جمله” آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند” تجدید نظر جدّی می کرد. برای اولین بار نیروی نظامی آمریکا همراه با اراده سیاسی آن بدون خونریزی پیروزی مطلوب آمریکا را بدست آورد و آن اینکه سوریه را مجبور کرد که تمامی زرادخانه شیمیائی خود را تسلیم کند.
    2- آنچه که بیشتر نقش برتر آمریکا را نشان داد پذیرش آن از سوی روسیه و شخص “پوتین” بود که متوجه شدند که علیرغم همه مخا لفتها آمریکا در اجرای سیاست خود جدّی است و بهیچوجه هم مصالحه نخواهد کرد و لذا در جهت حفظ منافع خود راضی شدند که رژیم “اسد” را خلع سلاح کنند و “اسد” که در نهایت ناتوانی یک بحران محلی را به یک بحران ملِّی تبدیل کرده است در نهایت قربانی بازی قدرت روسیه و آمریکا شد.
    3- در این بین نقش ایران هم که در این میان فقط پول تسلیحات روسی را پرداخته است و کسانی که از لبنان برای “اسد” کشته شد هم معلوم شد که هیچ است و پوچ و معلوم شد که نه منافع ملّی ما بلکه منافع روسیه برای حفظ پایگاهش محقق شده است. وای از این همه امکاناتی که به باد رفته و میرود.
    4- اسرائیل تمام نظرش محقق شد. سوریه ای درگیر کشت و کشتار و بدبختی، جولانی که حاکمیتش برای اسرائیل تثبیت شد و سوریه ای که دیگر هیچ ندارد که بتوان آنرا تهدید نامید. آمریکا قدرت خود را نشان داد و روسیه ناتوانی خودر را در جلوگیری از سیاست آمریکا .
    5- آن چه که در سوریه گذشت بزودی برای ایران هم روی خواهد داد و وقتی که با یک بهانه جوئی که اینر روزها هم از طریق رهبری و عواملش و حتّی بخشدار سابق کیش که هیچ عددی در هیچ کجا نیست ولی امروز تهدیدات کثیفش به تیتر اوّل رسانه های غربی تبدیل شده فراوان است، ناوها و هواپیماهای خودر با حمایت گسترده همسایگانی که حالا دشمن خونی ما هستند به مرزهای ما گسیل دارند در آن گاه نا گهان با تصمیمی انقلابی تمام پروزه هسته ای تعطیل و همه خوش رقصی ها ادامه خواهد یافت تا گزندی به اندرونی آقایان نرسد. یادمان باشد اگر عراق به تهران حمله نمی کرد شاید این جنگ ده ها سال طول می کشید. وقتی بیت آقایان زیر موشک رفت اوضاع تغییر کرد.
    6- امروز علیرغم همه مصائبی که رهبری و دوستانش سر ما آورده اند اگر ذرهّای علاقه به این آب و خاک باشد باید قبل از آن که کار به آنجا بکشد از همین حالا بسرعت ابتکار عمل را خود در دست بگیریم تا آنکه در آن زمان با التماس دست روسیه و چین بدهیم و در حقیقت در پناه آنان که خود متجاوزینی قهارند قرار گیریم. این شرم آور است که ایرانیان ملتمسانه چشمشان به دست سلطان عمّان باشد که پیامی بیاور و ببرد.
    7-آقای روحانی اگر عرق ملّی داشته باشد و اندکی وجدان هیچ وقتی برای از دست دادن ندارد. آقای ” صالحی” وزیر سابق امور خارجه اخیرا گفته وقتی که تحریم بانک مرکزی و نفت را پیش بین کرده بود مورد انتقاد قرار گرفته بود که نه نمی شود زیرا کاری غیر قانونی است. میگوید به دوستان توضیح دادم که قانون و قانونگذار و قاضی و مجری خودشان هستند و بعد هم حرفش درست در آمد. از آقای روحانی ملتمسانه میخواهیم این حرف آقای صالحی را یک واقعیت است بپذیرند و این مردم بیچاره گوشت دم توپ آمریکائیها و وحشیهای بین المللی نکنند.

    آقای نوریزاد جای اقدام و تحلیل خیر خواهانه شما خالی است..یا علی

     
  40. نظر دهندگان محترم
    به نظر اینجانب دیکتاتور را مردم یک کشور میسازند.
    اگر اینجانب روزی با این آخوند به مسند گماشته شده توسط راهیافتگان به حزب رژیم ولایت مطلقه فقیهی ملقب به مجلس شورای اسلامی (دقت فرمائید مجلس شورای اسلامی نه مجلس شورای ملی – یعنی مجلس اسلام نه مجلس مردم) از او خواهم خواست که یکماه از این لباس آخوندی در بیاید و به یک شهری در ایران یا شهری در هر کشوری از دنیا بدون داشتن دیناری در جیب خود وارد شود و خرج زندگی خود را در بیاورد. پیش داوری کنم، به نظر اینجانب این آخوند ظرف کمتر از 24 ساعت از فرط گرسنگی و الافی بی دینی نهفته در خود را بروز دهد. گواه: به وضعیت 34 ساله اخیر ایران تحت حکومت رژیم ولایت مطلقه فقیه نظری بدون تعصب بیندازید.
    به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
    کوروش

     
  41. نوري جان ما را خنداندي . اينقدر طنزتو حقيقي نوشته بودي كه باور كردنش مشكل بود . دست مريزاد با اين قلمت . ايول بابا ايول.

     
  42. نوری زادعزیز نمیدانم میخواهند موئدبانه شما را وادار به سکوت کنند ویا شمارا تطمیع کنند به هرصورت نسل کنونی وآینده از شما چیزهائی می آموزند که تن هر دیکتاتوری را میلرزاند

     
  43. اقای نوریزاد.راستی.راستی باورم شده بود که دعوتتون کردند .یک لحظه فراموش کردم که کجا زندگی میکنیم.

     
  44. جناب آقای نوری زاد سلام

    در ابتدا میخواهم نظرم را راجع به شما بگم. شما برای من یک قهرمان نیستی ولی بیشتر از یک قهرمان دوستت دارم. در یک حکومت دیکتاتوری که هر هر مخالفی یا منتقدی با هر عقیده ای در معرض تجاوز به جان و مال و ناموس خود می-باشد، شما با جان و مال خود در راه آزادی تلاش می¬کنید و در راه آگاهی بخشی به مردم. در واقع شما هر لحظه در راه مرگید، مرگی که شاید در زندان زیر شکنجه یا در خیابان با یک تصادف ساختگی به سراعتان بیاید. گفتم برای من قهرمان نیستی چون من قهرمانان را جور دیگر میبینم ( دیدگاه شخصی خودم) ولی گفتم بیشتر از یک قهرمان دوستت دارم چون اعمالت بینهایت دوست داشتنی است. بوسه ای که بر پای آن کودک بهایی زدی ، بیش از میلیون ها ساعت سخنرانی در رادیو و تلوزیون درمورد مهربانی در اسلام بر من اثر گذاشت و جالب آنکه این عمل شما، قرار بود وظیفه هر روزمره ی مرد و زن این کشور باشد. زمانی قرار بود همه مهربان باشند و به دیگران احترام بگذارند ولی ردای خشونت دینی، همه را عبوس و بی ادب و بی احساس گردانید و در این میانه، من از شما ممنونم که دوباره با عمل به وظایف انسانی و شهروندی خود ما را به یاد خوبی ها انداختی. در هر صورت شاید دیگران مجبورند برای محافظت از جان و مال و ناموس خود ، بر خلاف شما در میان این همه تزویر و ریا غرق شوند و نان به نرخ روز خورند. ولی پایان نشان خواهد داد که یک لحظه زندگی شرافتمندانه، برتر از صد سال زندگی با تزویر.
    و اما یک سوال
    یک موضوعی که همیشه نظر من را به خود مشغول کرده قضییه احمد کسروی و نواب صفوی است. برای من کسروی نماینده یک دانشمند است ( که البته اشتباهاتی هم داشته) واز طرف دیگر نواب صفوی برایم نماینده همان حرکتی است که قتل های زنجیره ای را 50 سال بعد رقم زد. هر وقت از کنار ایستگاه مترو نواب رد میشوم، یاد اینکه چگونه یک تروریست به شهید تبدیل می¬شود ذهن من را به خود مشغول میکند. از شما میخواهم در یک مقاله جدا اگر مایلید به این مبحث بپردازید و با شکافتن این مطلب، نظر خود را بگویید و یا اگر قصد مقاله نویسی ندارید لطف کنید، نظرتون رو صریح در مورد احمد کسروی و نواب صفوی (در همین قسمت نطرات) بیان کنید. آیا احمد کسروی مرتد بود یا روشنفکر؟ آیا در میان مردمی که رشوه خواری و خرافه ، شغل دوم مردمانش است، احمد کسروی با آن روشنگری و زندگی پاک ، نماد یک انسان بدکاره است؟ آیا نواب صفوی شهید است یا تروریست؟
    با تشکر

     
  45. آقاي نوري زاد من دنبل ان مقاله شما هستم كه گفتيد بيايد به هيچ روحاني پول ندهيم من نمي دانم چرا اين سروران گرامي سعي مي كنند كه به مردم ماهي گيري يادندهند وفقط ماهي به شان بدهنذ تا مرتب پيش هر روحاني فقط مثل ادم اهني خم وراست شوند واورا تقديس كنند.
    چندي پيش در مورد رد مظالم براي ما موضوعي پيش آمد وواز اين بابت مالي روي دستم ماند كه تصميم گرفتن برايم سخت شد وولذا به رساله آقايان نگاهي انداختم وبه خيال خود با مشورت ايشان موضوع حل شود اما اين قضيه دفاتر مراجع باعث شد كه موضوع دوباره كاوي شود وفقط طبق دستور اين اقايان حل شود .
    من نمي دانم كه يك مرجع فقط باشكم مومنين بايد كار داشته باشد وامورفرهنگي معطل مانده ما جزئ عالم زندگي انسان ها نيست كه مي فرمايند كه رد مظلم يعني مالي كه پيدا شده وشما نمي توانيد صاحبش را بيابيد فقط مي توانيد به خانواده مستضعف بدهيد تا صرف مخارج زندگي كنند واصلا نمي توانيد صرف مصارف فرهنگي كنيد تا كمي مردم عقل شان به حقوق شان هم برسد وسطح توقع شان از انچه كه هست بالاتر نرود وفقط شكمشان سير باشد وخود را وام دار ايشان بدانند وبراي شندر غاز همه ي دعا ونيايششان سلامتي ودعا بجان اين اقايان باشد .
    چرا فرهنگ مردم مسلمان اينقدر ضعيف مانده سوالي است كه بايد ريشه يابي شود .
    چرا حكومت بر مسلمانان اين قدر راحت است كه تبديل به ديكتاتوري مي شود .
    چرا اكثريت مسلمانان از بس به فتوا عمل كرده اند منتظر مي نشينند تا برايشان تصميم بگيرند وانان فقط مطيع اوامر هستند.

    وشما مي توانيد تحقيق كنيد وواكاوي شما براي من هم مفيد خواهد بود

     
  46. نوري زاد ارجمند سلام كمتر از دوهفته ديگر مدارس باز ميشوند كودكان و نونهالان ما اماده رفتن به سر كلاس هاي درس . خواهشي از شما دارم ميدانم به غير از انانيكه در اين سايت كامنتي ميگذارند خيلي هايي ديگر هم هستند كه همچون من بز دل و عافيت طلب هستند اما بهر جهت انسان بوده و به احتمال يقين انسانها و هم وطنان خود را دوست دارند بنا بر اين با توجه به اين نكته از شما كه انساني ازاده و پاكباخته هستيد استدعا دارم به هر طريق ممكن راهكاري مناسب ارايه فرماييد و هموطنان را متذكر شويد كه دستي از استين همت خود بيرون اورده و براي كودكان و بچه هايي كه پدر و مادر يا بستگاني كه از انها مراقبت ميكنند و وضع مالي مساعدي ندارندمقداري لوازم التحرير و دفترجه ودر صورت امكان لباسي تازه تهيه و مستقيما به مديران مدرسه تحويل و اغاز مهر را با مهر هموطنان جشن بگيرند اطمينان دارم كه به نداي شما پاسخ مثبت ميدهندمن خود در اين راه با شماخواهم بود البته در حد يك كارمند باز نشسته

     
  47. آقای نوری زاد، اولین بار است که در سایت شما کامنت می گذارم. شما قبلا هم یک داستان تخلیلی؟؟ مشابه این راجع به دیدار با رهبری منتشر کرده بودید. شما در آن نیم ساعت فوق العاده ارزشمند تنها راجع به اموال خود صحبت کردید؟ باور کردنی نیست.

     
  48. جناب نوری زاد
    طنز جالبی بود. شاید بتوانید فیلم کوتاه زیبایی از آن تهیه کنید. من واقعا باور کرده بودم که شما به دیدن وزیر اطلاعات رفته اید ولی آخر نوشته غیر واقعی بودن آن را برملا کرد. در هر صورت کاش توضیحی می دادید که دوستان به اشتباه نیفتند. در حقیقت من هم هنوز کاملا مطمئن نیستم که داستان خیالی است یا ترکیبی از خیال و واقعیت. اگر خیالی است، با روند سایت شما چندان همخوانی ندارد. درست است که شما پیشینه هنری دارید ولی سیاست جای خیالات نیست. اگر توضیحی بیفزایید ممنون خواهم شد.

    با احترام
    بردیا استقامت

     
  49. آقای نوریزاد با سلام —-1-نمی دانم که چرا من از اینکه در روز 18 شهریور به اطاق ” تمشیت ” رفته باشی می ترسم .البته کمی خیالم راحت است که اگر درست گفته باشی که فقط ” نیم ساعت ” وقت برای شما گذاشته باشند ، این نیم ساعت برای ” اطاق تمشیت ” کافی نیست .2-خدا کند که فقط با برگرداندن وسایل شخصی ات که آنها دزدیده بودند ، ” تمشیت ” پذیر نبوده باشی و با برگرداندن کلیه چیزهایی که از ملت برده اند ( از قبیل آبرو ، جسم ، اعصاب ها و روان ها ، جوانی ها ، شادابی ها ، وسایل شخصی ،اموال و …) و آزادی اسرا و حبس خانگی ها ” تمشیت ” پذیر شده باشی که عین ایثار و خودگذشتگی و انسانیت است و نلسون ماندلایی عمل کرده ای ( درد و رنج برای آزادی دیگران ) .

     
  50. جناب آقای نوریزاد،

    با تشکر از طنز فاخر شما میل دارم نظرتان را به موضوعی مشابه از مخوفترین شخصیت تاریخ 60 سال گذشته تاریخ آلمان جلب کنم:

    در یک ترور قبل از جنگ جهانی دوم در سال 1931 دو افسر پلیس آلمان بنامهای پاول انلاوف و فرانتس لنک با گلوله یک “مبارز” کمونیست بنام اریش میلکه و همقطارش اریش تسیمر کشته شدند . مراسم تشییع جنازه این پلیس ها را در برلین ببینید:

    http://commons.wikimedia.org/wiki/File:Bundesarchiv_Bild_102-12159,_Berlin,_Trauerzug_f%C3%BCr_ermordete_Polizisten.jpg

    این جوان باصطلاح مبارز نامش همانطور که گفته شد اریش میلکه بود. در زمان نازیها کمونیست بودن در آلمان خطر بسیار بزرگی بود و بهمین دلیل میلکه که زیرزمینی فعالیت میکرد از آلمان به اتحاد جماهیر شوروی فرار کرد.

    پس از جنگ دوم و اشغال شرق آلمان توسط شوروی این جناب حاج آقا میلکه از همراهان صمیمی حجت الاسلام والتر اولبریشت بود که روسها مانند پیشه وری و امثالهم برای حکومت بر منطقه تحت حکومت خود در آلمان انتخاب کرده بودند. پس از تصفیه همه کمونیست هائی که نظرشان با نظر اولبریشت و روسها تفاوت داشت در سال 1949 روسها دولت آلمان شرقی را که خود به آن جمهوری دموکراتیک آلمان میگفتند تاسیس کردند و اولبریشت را به ریاست آن نهادند. در اوائل سالهای 1970 اریش هونکه توانست با توافق روسها اولبریشت را برکنار کند و خود به ریاست این کشور برسد که تقریبا تا سقوط این حکومت و پیوستن به آلمان غربی هم سر کار بود.

    و اما جناب حاج آقا میلکه در تمام این ادوار ترقی کرد و در انتها بریاست وزارت امنیت کشور رسید که دومین پست مهم در در این حکومت بود. یک سازمان امنیتی که مشابه اش در دنیا وجود نداشت. جائی نبود که دستگاه شنود وصل نکرده باشند. دستگاع عریض و طویلی که مرکزش در هر شهر بیشتر به یک محله شبیه بود تا یک ساختمان.

    http://commons.wikimedia.org/wiki/File:Bundesarchiv_Bild_Y_10-0097-91,_30_Jahre_MfS,_Erich_Honecker,_Erich_Mielke.jpg

    جاسوسانشان در همه جا بودند و هم چیز را تحت نظر داشتندو میتوانستند حتی روی انتخابات آلمان غربی با دخالتهایشان تاثیر بگذارند و بسیاری از منشی های وزرا و حتی مشاور و همکارنزدیک ویلی برانت صدراعظم آلمان غربی بنام گونتر گیوم هم جاسوس آنها بودند و کشف این موضوع در سال 1975باعث استعفای ویلی برانت شد که یکی از اتفاقات تاریخی بحساب میاید.

    خلاصه اینکه در تاریخ سازمانی جاسوسی به این کار آمدی وجود نداشت. کوچکترین حرکت هر گونه مخالفی را در فیلمهایشان ضبط میکردند و بقول معرف در هر جمعی از مخالفانشان اگر مثلا پنج نفر بودند شش نفرشان از عوامل اشتازی یعنی وزارت امنیت کشور بودند. میکویند در کشوری با 17 میلیون جمعیت دویست هزار نفر کارمند رسمی و غیر رسمی داشته و از همکاری میلیونها نفر دیگر هم برخوردار بوده است. کلاه افسران رسمی اش را منجمله در زیر ببینید. در زیر لینک عکس هائی از ایشان و دفتر کار ایشان را که اکنون موزه است ضمیمه میکنم.

    http://www.bstu.bund.de/DE/Wissen/Bildung/Bilder/bildungsorte_mds_galerie_haus1_bild-01.jpg%3F__blob%3Dposter

    http://www.dw.de/image/0,,3615347_4,00.jpg

    http://www.flickr.com/photos/tgoldkamp/2441068360/

    http://de.academic.ru/pictures/dewiki/66/Bundesarchiv_Bild_183-F1215-0029-001,_Berlin,_Namensverleihung_Wachregiment_Feliks_Dzierzynski.jpg

    http://www.bpb.de/cache/images/4/53144-3×2-original.jpg%3F6E756

    http://img.fotocommunity.com/photos/10285658.jpg

    http://www.bstu.bund.de/DE/Presse/Themen/Hintergrund/Bilder/20130321_dynamo/dynamo_galeriebild_02.jpg%3F__blob%3Dposter

    http://ecx.images-amazon.com/images/I/517E7HPN8CL._AA160_.jpg

    http://einestages.spiegel.de/hund-images/2007/12/21/64/7796c8e56b3d1ee07b1f02cf0e910785_image_document_large_featured_borderless.jpg

    http://1.bp.blogspot.com/_3–Tbv0d9cM/TMg5fcdcjNI/AAAAAAAAAYM/wh79jy-X9fs/s320/stasi1.jpg

    http://www.mz-web.de/image/view/2010/2/21/17807862,15885853,dmData,StasiM%2525C3%2525BCtze%2B%2525281269159417392%252529.jpg

    هزاران نفر از اتباع آلمان و دیگر کشور ها مرگشان و سالها زندانی شدنشان را مدیون این تفاله اجتماعی بودند. او در بیست سال آخر حضور حکومت آلمان شرقی به مخوف ترین چهره تبدیل شده بود.

    دادگاههای آلمان میتوانستند پس از سقوط بلوک شرق هزاران جنایت را به این آقا نسبت دهند. لکن تنها همان قتل از سال 1931 را مبنای محاکمه قرار دادند و او را در سال 1993 به جای حبس ابد بدلیل کهولت سن تنها به شش سال حبس محکوم کردند لکن 1995باز هم بدلیل کهولت سن او را آزاد گذاشتند که پنج سال آخر زندگی خود را در یکی از محقر ترین خانه های آلمان شرقی که خود اینها برای زحمتکشان خلق به تحفه آورده بودند “زندگی” کند. اریش میلکه در سال 2000 مرد.

    از این تفاله ها در جوامع، بخصوص در حکومت های دیکتاتوری بسیار هست اگر چه بسیار دهشتبار و مخوف هستند. آنها به آدمهایشان بچه ها میگویند و باعث میشوند که شما هم با طنز آنان را بچه ها بنامید. حاج آقای شما هم یکی از همینهاست.

    امروزه اگر از ده جوان آلمانی سوال کنید اریش میلکه که بود نه نفر یا ده نفر آنها او را نمی شناسند.

    این حاج آقاهای ما هم همینطور هستند.

    سیستم قضاوت آینده ما لکن نباید فراموشکار باشد.

     
  51. آقای نوریزادعزیز
    سلام
    این آقای وزیر اطلاعات عجالتاحرف های خوبی زده است . فکر کنم اگه “بجه هاشون” و “بزرگتراشون” یه کم همکاری کنند ، شما هم می توانید وسایل و اموال سرقت شده تون را پس بگیرید. من فکر می کنم پس دادن وسایل شما می تواند نشانه ای باشد از این که “بزرگتراشون” به این نتیجه رسیده اند که باید قدری فضای امنیتی حاکم بر جامعه را تلطیف کرد . از نظر من همین هم می تواند خوب باشد . به شرط این که دو باره به عقب برنگردیم. امیدوارم که آقای وزیر با “بچه هاشون ” و “بزرگتراشون” به یک تعامل سازنده نائل بشود و در نتیجه ی آن وسایل سرقت شده ی جنابعالی مسترد گردد. این اتفاق میمون می تواند جنابتان را در کمک به مردم وروشنگری اذهان ایشان توانمندتر نماید.
    ارادتمند
    سید ابوالفضل

     
  52. اين نوري زاد واقعا عقلش رو از دست داده با اين دري وري هاش آخه مرتيكه مگه تو چه عددي هستي كه وزير اطلاعات مملكت بخواد شخصا تو رو ببينه مثه اينكه بند 209 واقعا رو مخت تاثير گذاشته و تخيلت رو پروار كرده خدا سر عقلت بياره

     
  53. این دیدار اگرواقعی باشد شما پیروزاین ملاقات بوده اید
    راستی یادم رفت سلام کنم
    سلام

     
  54. دوستان بقول آقای علوی خواهشا این مطلب را با دقت بخوانید. مخصوصا خط آخرش را. شنبلوس، ممکن کردن غیرممکن ها این دیدار یک دیدار خیالی است. ازهمان شنبلوس می شود فهمید. شنبلوس رضا سعیدی دروزارت اطلاعات چه می کند؟ دقت کنید دوستان

     
  55. …حالا چه گفتید و شنیدید؟ اینها که نوشتید ۱۰ دقیقه شد، ۲۰ دقیقه دیگر چه؟!

     
  56. دمت گرم ، به شما ميگن مرد آزاده واقعي .

     
  57. درود برنوری زاد ..حالا گفتین دست ازسرتون بردارن گفتین یه اندازه خردلی بذارید نفس بکشیم گفتین به قول استادسیدصالحی نان ازسفره کلمه ازکتاب وچراغ ازخانه وشکوفه از انار اب ازپیاله وپروانه ازپسین ترانه ازکودک وتبسم ازلبانمان گرفته اید گفتین دکتررها درقلب من گفتین که ایرانو به لجن کشیدید گفتین مردمی پرازناامیدی هستن تا کی روضه تاکی دروغ … نوری زاد همیشه پایدار باشی

     

سعید ارسال پاسخ به لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

77 queries in 1027 seconds.