نمایندگانِ مجلسِ سست و کوچک و چاکر مسلکِ ما، بفرموده، و در نقش پیش قراولان دستگاههای اطلاعاتی و بیت رهبری، همه ی وزرای مغایرِ آقای روحانی را از فیلتری به اسم “فتنه” گذراندند و بعد از خمیرکردن و له کردن شخصیت یک یک شان، لباس وزارت را به تن جمعی از آنان پوشاندند و همین لباس را از پیش روی برخی دیگر برگرفتند. جوری که همه ی وزرای پیشنهادی، چه در خفای کمیسیون های خاص، و چه در صحن علنی مجلس، از “ما فتنه گران” اعلام برائت کردند و نقش و دخالت خود را در حادثه های سال هشتاد و هشت بکلی منکر شدند و پای بر شعور مخاطبان خود، و بر همه ی هستی انسانی خود نهادند تا مگر تن به ردای وزارت بسایند و: وزیر شوند.
من در میان وزرای پیشنهادی آقای روحانی، به وزیر دادگستری آفرین گفتم که محکم بر سر گذشته ی خود ایستادگی کرد و محکم تر از همه گفت: “…من به گذشته ی خودم افتخار می کنم….” که گذشته ی این وزیر مفتخر، مگر چیزی جز خونریزی و خونخواری است؟ کاش اینان که مانده اند و آنان که رفته اند، بقدر این خونخوار سیری ناپذیر شهامت و شجاعت می داشتند که: به آنچه که بوده اند و آنچه که کرده اند اقرار کنند و نیز اگر بدان هنوز متمایلند، به راهِ رفته ی خویش افتخار کنند. تکلیف ما مخاطبان با اینجور آدمهای صریح و خنجر بکمر، که چاکران یک درگاه اند، از مرددان و سرگردانان، که چاکران دو درگاهند، روشن تر است.
محمد نوری زاد
بیست و هشتم مرداد سال نود و دو
تهران
|
ماهم موافقیم وفته ی 88 راقبول نداریم بخصوص روسای فتنه یعنی روسای احمدی نژادویارانش
با درود بر شما
این حرکت تظاهرات نمایندگان مجلس خیلی قشنگ و دیدنی بود کلی خندیدم به این همه بلاهت
آخه یکی نیست به این نابغه ها بگه تظاهرات مال کساییه که تریبونی ندارن خدا وکیلی اینا که تریبون مجلس رو دارن باید برای رسوندن صداشون به مسئولین تظاهرات بکنن؟!!
خدا وکیلی چه نابغه هایی هستن خوب اون تریبون رو بدن به چهار نفر که بتونن حرفشون رو بزنن و اونا برن هر روز تظاهرات کنن
تظاهرات در داخل صحن مجلس آخرشه!!!
آقای نوری زاد عزیز سلام شاید من دیگه کمتر به اینجا سر بزنم تو این چهار سال خیلی در کنار بودنتان را دوست داشتم اما الان میبینم که شما قدری دارید تند روی میکنید حرفتان را قبول دارم اما باید یک ساختمان بلند را پله پله رفت به نظر شما رسیدن از دولت دوغگو و بی لیاقت احمدی نژاد به دولت متخصص و دوست داشتنی روحانی پیمودن چندین پله به صورت یک جا نبود؟؟؟؟ به نظر من همین الان هم بودن اسد دیکتاتور بهتر از سوریه امروز به هم ریخته هست و همچنین مبارک . ر یادمان باشد که ما دوازده امام بزرگوار داشتیم که از کوچکترین فرصتها برای اصلاح امور اجتماعی استفاده میکردند و به دنبال آشوب و هرج و مرج نبودند. باید قدر همین امنیتی که به نظر من نمیشه اسمش را خفقان مطلق گذاشت بدانیم و از هر حرکت اصلاحی با هر درجه ای حمایت کنیم . بیشتر وزیران هم چیزی مبنی بر برائت از اصلاحات و مردمسالاری و حتی میرحسین بر زبان نیاوردند بلکه سعی کردند بگویند ما در فتنه 88 نقشی نداشته ایم که درست هم گفته اند چون ما فتنه گر را کسی میدانیم که گفت اینقدر کشور ما را تحریم کنید تا تحریم دانتان پاره شود و مزدور بی مزد و یا با مزد اسرائیل بود . از بی ادبی خودم در برابر شخصیت دوست داشتنی و بزرگوار شما بسیار پوزش میطلبم.
اخطار به آقای نوریزاد و تمام کسانیکه قلم بدست هستندو آزادیخواه.
چاکران در این دولت خیلی زود بکار افتادند و آقای روحانی هم ریاست جمهوریش زود جواب داد.
========================================================
انتشار «خطوط قرمز وبنویسان» در روزنامه قوه قضائیه
روزنامه حمایت، وابسته به قوه قضائیه جمهوری اسلامی، در شماره پنجشنبه با انتشار فهرستی از «خط قرمزهای وبنویسان»، به وبلاگنویسان ایرانی هشدار داده که در صورت عبور از این خطوط قرمز مجازات خواهند شد.
به گزارش رادیو فردا، این روزنامه با اشاره به این که بسیاری از ایرانیان وبلاگ دارند، از وبلاگ به عنوان «رسانه شخصی» نام برده، اما همزمان تاکید کرده است: «قوانین و مقررات متعددی در این خصوص وجود دارد که در مجموع بایدها و نبایدهایی را به عنوان خط قرمز وبلاگنویسی تعیین کرده است و بیتوجهی به این قوانین و مقررات ممکن است، دردسرهای بزرگی را برای وبلاگنویسها ایجاد کند.»
روزنامه حمایت در ادامه خطوط قرمز وبلاگنویسان را به هفت دسته تقسیم کرده است: «محتوا علیه عفت و اخلاق عمومی، محتوا علیه مقدسات اسلامی، محتوا علیه امنیت و آسایش عمومی، محتوا علیه مقامات و نهادهای دولتی و عمومی، محتوا مرتبط با جرایم رایانهای، محتوا مجرمانه مربوط به امور سمعی و بصری و مالکیت معنوی، و محتوایی که تحریک، ترغیب، یا دعوت به ارتکاب جرم میکند».
این روزنامه وابسته به قوه قضائیه خطوط قرمز محتوای وبلاگها از «محتوای الحادی و مخالف موازین اسلامی» و «اهانت به آیتالله خمینی و تحریف آثارش» تا مواردی چون «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی، انتشار فیلترشکنها و آموزش روشهای عبور از سامانههای فیلترینگ، اهانت، هجو و افترا نسبت به مقامات، نهادها و سازمانهای حکومتی و عمومی» ترسیم کرده و نوشته است که حتی «تبلیغ و ترویج اسراف و تبذیر» در اینترنت هم جرم است و مجازات وبلاگنویسان را در پی خواهد داشت.
باسلام
این مقاله توسط مهندس طبرزدی در فیسبوک نوشته شده است
دوستانیکه به روحانی رای داده اند و اصلاح طلبان چشم امید بسته اند خواندن انرا توصیه میکنم.
=======================================================
.Heshmat Tabarzadi
بار دیگر فرا فکنی اصلاح طلبان حکومتی شروع شد.
این مقاله ی من مقداری طولانی خواهد شد و افراد کم حوصله ممکن است تا انتها نخوانند اما می دانم که… گروهی خواهند خواند و ضرورت دارد برخی مسائل را عمیق تر ریشه یابی کرد، ولو این که متن کمی طولانی شود.
برداشت من این است که در جامعه هایی که دموکراسی برقرار نیست و به ویژه در کشور ما که رسما دیکتاتوری مذهبی حاکم است و هر صدای مخالف و مستقل از قدرت ونیروهای اقماری اش، فورا سرکوب می شود، نقش نهاد های مستقل اجتماعی و مدنی می بایست منتقد قدرت و مناسبات حاکم و در جهت تقویت بنیان های فرهنگی-اجتماعی و مدنی باشد.برای این که کلی گویی نکرده و به حواشی نپرداخته باشم، به رویداد های اخیر کشور اشاره می کنم و مفاهیم و نیات خود از طرح این مسئله را با استفاده از فاکت های عینی تر بیان می کنم.
با پیروزی حسن روحانی که کاندیدای مشترک رفسنجانی-خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی بود و سکوت رضایت امیز موسوی و کروبی را همراه داشت، فضایی بر جامعه حاکم کردند که گویا قرار است روحانی زندانیان سیاسی را ازاد کند، فضای امنیتی را از بین ببرد، ازادی بیان را نهادینه کند، ازادی های اجتماعی را مستقر سازد و به وضعیت معیشتی مردم سر و سامان بدهد. این فضای ساخته شده توسط اصلاح طلبان حکومتی و رسانه های غربی حامی از جمله بی بی سی، رادیو فردا، و سایت هایی مثل جرس و کلمه و امثال ان به اندازه ای پر رنگ بود که بخشی از جامعه ی سیاسی انتظار داشت در همان ماه اول از پیروزی روحانی، بسیاری از یخ های سیاست داخلی و خارجی ذوب شود و حد اقل همپیمانان نیروی پیروز یعنی موسوی ،رهنورد و کروبی ازاد شوند.حتا با پیروزی روحانی بار دیگر جوانان به خیابان برگشتند و اعلام کردند که رای خود را پس گرفتیم!
این زودباوری و شادمانی زود هنگام ،اما با عکس العمل تند دیکتاتوری و نیرو های پیرو رو برو شد و طلبکارانه اما صریح اعلام کردند که فتنه گران باید توبه کنند. این هجوم مهندسی شده ، به گونه ای شدت یافت که در یک ماه گذشته انگار به تازگی جنبش سبز زاییده شده بود و ادبیات رسمی حاکم بر رسانه ها مملو از واژه های کسل کننده و بی معنای فتنه و توبه بود. البته از سوی ازادیخواهان این کار سرکوبگران به لحاظ این که مسبوق به سابقه بود، جدی گرفته نشد و در جاهایی نیز گفته شد که این هوچی گری تبلیغی نشان از قدرت جنبش سبز دارد و شاید اصلاح طلبان حکومتی نیز چنین عکس العملی را پیش بینی نکرده بودند اما اگاهان می دانستند که کسانی که انتخابات را مهندسی کرده اند پای این مسائل نیز نشسته اند. بنا بر این، دوره ی اخیر را با حملات بی امان تبلیغی اقتدارگرایان سرکوبگر پشت سر گذاشتیم.
اما به نا گاه در درون اصلاح طلبان حکومتی اتفاقاتی روی داد که همه را شگفت زده کرد. جناب اقای روحانی که با مخالفت با محمود احمدی نژاد و جانبداری از شعار های جنبش سبز به قدرت رسیده بود، مصطفا پور محمدی را به عنوان وزیر دادگستری ، علی جنتی را به عنوان وزیر ارشاد،علی قباد را وزیر کار و رحمان فضلی را به عنوان وزیر کشور معرفی کرد.این در حالی بود که رای دهندگان به روحانی بر این باور بودند که او دکتر عارف را به عنوان معاون اولی ، مسجد جامعی را وزیر ارشاد و حد اقل کسانی چون یونسی و امثال او را به عنوان وزیر اطلاعات بر می گمارد . تبلیغات اغواگر سرکوبگران و فشار های وارده ی انان بر روحانی، کار خود را کرده بود و اصلاح طلب های حکومتی دست از پا درازتر در برابر افکار عمومی به حالت استیصال و شرمندگی به جایگاه خود برگشته بودند.مگر همین ها نبودند که عده ای را به پای صندوق های رای کشاندند و به نام جنبش سبز از ان ها برای روحانی رای جمع کردند، ایا قرار بود با رای ان ها پورمحمدی ، جنتی و رحمان فضلی و دیگران روی کار بیایند و ایا انان با چنین انتظاری به روحانی رای دادند؟
این مسائل در دورانی روی داد که با فضای تبلیغی مثبتی که افراد و نهاد های مستقل مدنی با اقدام شایسته ی محمد نوری زاد در نجلیل از یک خانواده ی بهایی زندانی به ان رو اورده بودند، مواجه بود. اتفاقا در یک جامعه ی بسته و سرکوب شده، زندانیان سیاسی و فعالان مدنی و حقوق بشری می بایست این بخش از بدنه ی اجتماعی را مورد توجه قرار بدهند و اگر نمی توانند در کوتاه مدت به تغییر بنیادین در حاکمیت مبادرت کنند اما می توانند از پایین به فرهنگ سازی بپردازند. حمایت از خانواده های قربانی شده ی بهاییان و اعلام حمایت از کار شایسته ی نوری زاد و زیر فشار گذاشتن مراجع شیعی مدعی حقوق بشر و شخصیت های اصلاح طلب حکومتی برای حمایت از مذاهب دیگر ، می رفت که به یک موج قدرتمند اجتماعی تبدیل شود.این کاری است که باید می شد و نهاد های مستقل مدنی و حقوق بشری را به دنبال خود می کشانید تا مرز های تبعیض و خودی-غیر خودی کاذب در بین طبقات اجتماعی را در می نوردید. اما درست در همین زمان افرادی ، به نام گروهی از زندانیان سیاسی که برخی از ان ها حتا هیچ اطلاعی از مسائل نداشتند، به پرزیدنت اوباما نامه نوشته و همصدا با مقامات حکومتی از او می خواستند تا قانون تحریم نفت مصوبه ی کنگره علیه جمهوری اسلامی را متوقف کند و به حسن روحانی فرصت بدهد.در این جا یک نیروی مدنی وابسته به قدرت که از امکانات تبلیغی فراوان برخوردار است در برابر نیروی مستقل مدنی علم می شود.ان جریانی که انجمن صنفی وابسته به کانون قدرت را در برابر سندیکای روزنامه نگاران و احزاب دولت ساخته را در برابر احزاب مستقل و تشکل های صنفی مدنی-وابسته به دولت را در برابر نهاد های اجتماعی مستقل و طی 16 سال گذشته علم کرد، اینک نیز بنا دارد که همین رویه را ادامه بدهد. به همین دلیل است که نهاد های مدنی متکی به دولت با یک وزش از سوی استبداد حاکم در هم ریخته و این در حالی است که این موازی سازی همراه با سرکوب دایم، مانع از قدرت گرفتن نهاد های مدنی مستقل گردیده است.
جالب این است که حرفی که از جایگاه زندانیان سیاسی زده شد اما خاستگاه حکومتی داشت ، افرادی مثل موسویان از اعضای تیم مذاکره کننده ی دوران خاتمی و ظریف که اینک مسئولیت وزارت خارجه را در دست دارد و دیگر مقامات حکومتی، پیش از صدور این نامه تکرار کرده بودند و معلوم بود که همه ی این ها با هم هماهنگ است که نام دختر رفسنجانی که یشتر چند ماهی در زندان بود نیز در همین لیست به اصطلاح زندانیان سیاسی نامه دهنده به اوباما قرار می گیرد. این اقدامات نشان می دهد که نهاد های حکومتی توانسته اند از اعتبتار زندانی سیاسی که یک نیروی مدنی-اجتماعی است، به نفع اهداف سیاسی خود سود ببرند.در این جا دقیقا این نیروی اجتماعی وابسته به کانون های قدرت در برابر ان نیروی اجتماعی مستقل که در نفی تبعیض های فرهنگی-مدنی- اجتماعی و به پشتیبانی موثر از اقلیت های مذهبی قربانی شده در جامعه ی شیعی مذهب، قرار داده می شود تا اجازه ندهد جامعه ی مدنی مستقل از قدرت حاکم شکل بگیرد و این بازی 16 سال است که تکرار می شود.برخی از نیرو های به ظاهر مستقل مدنی که طی 16 سال گذشته همواره به دنبال اصلاح طلبان حکومتی به راه افتادند، دقیقا کسانی بودند که از قدرت ان ها در نهاد های گوناگون بهره برده بودند که طی چند سال گذشته بر همگان اشکار شد. این نکته از ان جهت اهمیت دارد که نیرو های مستقل مدنی مراقب بوده و نا اگاهانه به دنبال این جریان وابسته به کانون قدرت راه نیفتد و سرمایه ی اجتماعی خود را هدر ندهد. از دیگر سو:
مگر مقامات حکومتی بار ها نگفته اند که ان روزی که ما در چاه های نفت خود را ببندیم، ان روز جشن ما خواهد بود؟مگر همین اصلاح طلب های حکومتی نبودند که مدعی بودند احمدی نژاد 800 میلیارد دلار پول نفت را هدر داده است؟ مگر همین ها نبوده اند که می گفتند مشکل در مدیریت و نه تحریم ها است؟چگونه است که هنوز قدرت را به دست نگرفته از زبان زندانی سیاسی از اوباما می خواهند تا نفت را تحریم نکند و اجازه دهد تا رژیم نفت بیشتر ی بفروشد و این سرمایه ی ملی و متعلق به نسل های حال و اینده را بیشتر هدر داده و هزینه ی ماشین نظامی-امنیتی خود کرده و راحت تر مردم ایران را سرکوب کند! ایا این ها از عقل سیاسی و تحلیلی محرومند که نفهمند اوباما هیچ گاه حاضر نیست در پای امنیت جهانی و به ویژه فشار های اسرائیل، دست از تحریم نفت جمهوری اسلامی بر دارد! بعید است که تا این میزان نا اگاه باشند ،پس این فرا فکنی ها برای چیست؟ این ها که به خوبی می دانند که کلید مشکلات اقتصادی مردم ایران نه در واشنگتن که دقیقا در مرکز تهران است اما چنین وانمود می کنند که در واشنگتن است. این ها حتا از رییس جمهور انتخابی خودشان نمی پرسند که چگونه شد و زیر فشار کدام نیرو ، امثال پور محمدی وجنتی را اوردی و از ازادی زندانیان سیاسی حرفی نزدی تا به انها بگوید که به من اجازه نمی دهند و انگاه برای فرار به جلو، یا فرا فکنی ناتوانی های خود، مشکل اصلی و عامل بدبختی های ملت ایران که در تهران است و در سوریه و لبنان و… می جنگد را رها کنند و به دست و پای اوباما افتند یا این که او را بدهکار کنند.
در خوشبینانه ترین حالت ، ایا این لابیگری برای مردم ایران و برای وضعیت ناهنجار حقوق بشر است یا برای دولت مورد حمایت رفسنجانی-خاتمی؟ این ادرس اشتباه دادن برای مردم ایران است یا ترس از نیروی دیکتاتوری و توجیه این ترس از روی اگاهی و فروکاستن مشکلات ناشی از دیکتاتوری مذهبی به نظام بین المللی و به قول خودشان امریکای کودتاگر و امپریالیزم جهانی ! با چنین ترفند هایی سعی می کنند بخشی از جوانان را فریب بدهند و به دنبال خود بکشانند. اگر به فکر مردم ایران هستند از روحانی و رهبر ش بپرسند با کدام مجوز دلار های نفتی را به حز ب اله داده یا در جنگ داخلی سوریه هزینه می کنند!ایا روحانی در 35 و به ویژه20 سال گذشته دست اندرکار هزینه ی دلار های بی زبون ملت ایران در خارج ایران نبوده است؟ اینک به دلار های نفتی بیشتر نیاز دارد؟ ایا من به عنوان یک ایرانی حق ندارم از روحانی و دیگران بخواهم که نفت من را نفروشید و دلار ناشی از درامد ان را به هدر ندهید؟ این چند نفر اصلاح طلب حکومتی در کنار ان نیروی سرکوبگر غیر پاسخگو، می خواهند که دنیا نفت من را بخرد و پول ان را به حکومتی بدهد که به من پاسخگو نیست اما پول نفت من را بر خلاف منافع من هزینه می کند. ایا این تجاوز به حقوق من نیست؟ ایا من به عنوان یک ایرانی حق مطالبه ی حقوق خود را دارم یا خیر؟
من اما می خواهم از پرزیدنت اوباما بخواهم که نه دارو و کالا های اساسی که مورد استفاده ی مردم ایران است ،بلکه نفت ایران را که دلار های ان به جیب ملت ایران نمی رود و در ماشین سرکوب مورد استفاده قرار می گیرد یا در سوریه و لبنان و… هدر می رود را تحریم کنید و علاوه بر ان، دولتمردان را نیز که عامل سرکوب ملت ایران هستند را تحریم کنید تا اکثریت مردم ایران-نمی گویم همه- از شما راضی باشند. این حرف اکثریت مردم است که چون اصلاح طلب های حکومتی تریبونی مثل رسانه های دولت لندن ، ندارند. از ایرانیان وطن پرست نیز دعوت می کنم تا این خواسته ی اکثریت ملت ایران را به گوش همه ی جهانیان برسانند.
فرا فکنی اصلاح طلبان حکومتی به این جا ختم نشد. ان ها که از انتخاب خود و دولت روحانی سرخورده شده اند، اهنگ ،جدیدی از طرف استراتژیست خود ساز کردند. اقای سعید حجاریان در میان بهت و حیرت همگان اعلام کرد که در انتخابات 88 تقلب و تخلف صورت نگرفت، بلکه این احمدی نژاد بود که دست به تدلیس سیستماتیک زد!؟ او این حرف را زد تا به سرکوبگران حاکم و قدرتمند علامت بدهد که دعوای ما بر سر احمدی نژاد بود که رفت و هر دو راحت شدیم. حال ما از حرف تقلب می گذریم، شما نیز اجازه بدهید تا دولت روحانی با همکاری ما و شما پیش برود. گور پدر کشته شده ها و مورد تجاوز واقع شده ها و زندانی شده ها و سرکوب شده ها!به راستی اگر این حرف را یکی از نیرو های مستقل زده بود، همین اصلاح طلب های حکومتی و دنباله رو های به ظاهر چپ و ملی، چه بلایی سر ان می اوردند؟ اگر زندانیان سیاسی مستقل و نهاد های مدنی مستقل از قدرت حاکم و جناح های اقماری ،از پرزیدنت امریکا می خواستند تا اجازه دهید نفت ایران فروش رود تا در نتیجه ، ماشین نظامی – امنیتی حاکم قوی تر سرکوب کند ، همین اصلاح طلبان حکومتی و رهروان ان ها چه بر سر ان می اوردند؟
این فرا فکنی ها با ان حرف توهین امیز روحانی که تظاهرات به حق جنبش سبز را اردوکشی خیابانی نامید ،کامل شد اما صدای هیچ کدام از رسانه های حامی اصلاح طلبان حکومتی در نیامد. روحانی با اینموضع خود ماهیت واقعی اش را رو کرد اما هنوز عده ای دست به کار ماله کشی و توجیه کاری هستند. اگر احمدی نژاد از تظاهرات قانونی جنبش سبز به اردوکشی خیابانی تعبیر کرده بود، همین اصلاح طلب های حکومتی و دنباله ها چه بلوایی به راه می انداختند؟
برخلاف 16 سال گذشته اما انحصار رسانه ای شکسته و رسانه ها و نیرو های مستقل و اگاه فراوانی هستند که اجازه ندهند هرحرف پوچ و ضد منافع ملی ،که اصلاح طلبان حکومتی بیرون می دهند و عده ای که از حکومت به نحوی نفع می برند، تکرار می کنند، به نام ملت ایران نوشته شود.
ملت ایران اگر امروز ازادی داشت و می توانست حرف خود را بزند، از اوباما می خواست که با حکومت ایران بیش از این مماشات نکند و نفت او را نخرد و با مقامات او لاس نزند و بگذارد تا این ملت با نیروی ملی و سیاسی-اجتماعی خودش، سرنوشت خود را تعیین کند. این را اگرچه انگلیس و رسانه هایش می فهمند اما نمی خواهند عمل کنند، دولتمردان امریکایی و به ویژه مردم امریکا نشان داه اند که صادق اند و درک می کنند. امریکایی ها ان قدر صداقت داشتند که نقش خود در کودتای ننگین 28 مرداد را اعلام و از مردم ایران عذر خواهی کردند . ولی ایا دولت انگلیس نیز چنین کرد؟ پس جا دارد این مقاله ی من را نیز پرزیدنت امریکا بخواند و اگاه شود زندانیان سیاسی مستقل از قدرت، و اکثریت ملت سرکوب شده ی ایران، از ان ها چه می خواهند.و نیرو های ملی و نهاد های مدنی- اجتماعی مستقل از قدرت نیز صدای خود را بلند کنند و اجازه ندهند اصلاح طلبان حکومتی به مثابه ی لابی های حکومت، دنیا را به اشتباه بیندازند.
نسیم عزیز
خود روحانی هم از فیلتر شورای نگبان رد شده پس چه توقعی از ان داشتید؟
در مورد جملات آخر شما که زیباست اما واقعیت این است که نه حسین و نه زینب به داد ما میرسند .
چون نه حسین را و نه زینب رامی شناسیم
پس به ضرب المثل های و حرف های خودمان تکیه کنیم
کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من.
جناب اردوکشی خیابانی
روحانی گفت رای دهندگان به او نشنیدند
قلمت را می ستایم نوری زاد که نوشتن را وخوب نوشتن را توأمان به ما می آموزی
تو با ادب خودت بی ادبان را برسرشوق آورده ای
بنازم
باسلام. دکتر محمد علی طاهری بنیانگزار عرفان حلقه ،فرادرمانی و سایمنتولوژی بمدت 28 ماه مظلومانه و درسکوت خبری در بند 2 الف اوین در انفرادی به سربرده در این مدت 17 بار اعدام نمایشی داشته 6 بار اعتصاب غذا کرده که هم اکنون نیز37روزاز هفتمین اعتصاب ایشان میگذرد که در اعتراض به فشار جهت گرفتن اعتراف اجباری از ایشان آغاز شده است. استاد طاهری فردی سیاسی نبوده تنها آموزه های عرفانی برمبنای عشق را مطرح کردند که بهردلیل به مذاق حکومت خوش نیامده است. از شما خواهشمندم جهت جلوگیری از استفتای ارتداد از مراجع وگرفتن حکم اعدام ایشان که اطلاعات سپاه در پی آن است و فارغ از اعتقاد به عقاید ایشان ،تنها بعنوان انسانهای آزاده اطلاع رسانی کنید که جان ایشان جدا و فورا در خطر است.
نوشته ام رابااین جمله اغاز می کنم،
احمدی نژاد عبرتی برای تمام فصول سیاسی ایران
اگر انرا ببنیم و درک کنیم
باسلام جناب نوریزاد
وآرزوی سلامتی برای شما
چند وقت پیش در گفتگوئی درجمع دوست وفامیل، در موردکارهای احمدی نژاد و ادبیاتش که سرشار از بی ادبی بود صحبت می کردیم وپوپولیستی او و همراهانش ،و حرفهایی که همه ما شنیدیم و میدانیم. اینکه او اقتصاد ایران را با کمک مقام های بالا سری خو د به خاک سیاه نشاندو سیاست مملکت را……
بعد از رفتن دوستان و فامیل کمی که صحبتهارا در ذهنم مرور می کردم ، دربرگه ی که جلوی دستم بود ، نوشتم:
براستی احمدی نژاد بی ادبی بود که از آن ادب نیاموختیم.
جناب نوری زاد
وقتی مروری بر حرفها و کارهای احمدی نژاد ، به همان اندازه که در تلویزیون و رادیو دیدم وشنیدم ،کردم ،زوایای دیگری از کار و رفتارهای احمدی نژاد بنظرم آمد.
بی ادبی و نداشتن آداب سیاسی در وی ،چهره ای واقعی و زشتی از سیاست حکومت 35 ساله ولایت فقیه ی را به ما،به عینه نشان دادتا لرزه ای بر اندام و افکار ما بیفتدولی ما آ ن را ندیدیم ویا نخواستیم ببینیم.
بواقع احمدی نژاد فارغ ازآن چیزی که در 8سال دیدیم،آیا گوشه ای ازواقعیات مردم ایران و حکومت جمهوری اسلامی ایران را برای ما بیان نکرد؟
اگر مضرات احمدی نژاد را دیدیم ،آیاکارها ورفتارش، برای مردم فواید ی هم داشته و یا درکی به مردم داده است؟
بعد از اعطای درجه والای عضویت به تتشخیص مصلحت نظام از طرف خامنه ای به احمدی نژاد به این فکر افتادم که ایا احمدی نژاد چیزهایی برای یاد دادن به ما نداشت؟ایا او ایرانیها را که ، تاریخ شان،فرهنگشان و…را به مردم دنیابا فخر می فروشندیا به آن افتخار میکنندبه زیر سوال نبرد و به چالش نکشید؟
در ابتدا باخودگفتم، ای بابا ، این دیوانه روانی را باید بدست دکترها و روان پزشکان می گذاشتند تا این پدیده قرن ایران را مورد تحقیق و بررسی قرار میدادند اما کمی فکر کردم دیدم که احمدی نژاد خیلی چیزهارا خواسته و یا ناخواسته به ما گفت اما ما آنها را ندیدم و یا چشم به آنها بستیم ویا سودی درآن بود که، نبینیم.
احمدی نژاد، مردم ایران را در بسیاری از موارد و در بسیاری از اماکن مورد تحقیر قرار داد و کارهای بسیار ناشایستی کرد،اما ازجفائی که به مردم کرد، بگذریم ،او بطور علنی در تاریخ35 ساله انقلاب اسلامی برای مردم ایران مسائلی را بطور اشکار نمایان کرد کاریکه نفرات قبل از احمدی نژاد آ ن کارها را درخفا انجام می دادند و با سرپوش گذاشتن و ماله کشی از نوع دینی و اسلامی به مردم طور دیگر نشان و بیان می کردند.
بزرگترین درسی که داد این بود که در آموزه حکومت اسلامی ایران ، دروغ و ریا یک اصل است، شاید اولین اصل در اصول الدین ،حکومت آخوندی است، که اوبطور شفاف بیان میکرد.
درابتدا وقتی با آن کاپیشن ظاهر شد، گفت و می دانست که مردم ایران درک مطلبشان از تاریخ ضعیف است و فقط درپستوی حافظه شان ،تاریخ را نه با جزئیات بلکه با کلیات نگه میدارند. او با جملات عوامفریبانه از جمله حق آزادی و آوردن نفت بر سر سفره مردم و مشکل نبودن ماهواره و موی سرزنان و جملات رنگ و لعاب داده ،که مردم ایران سالها در حسرت شنیدن بودند، خود را از جنس مردم معرفی کرد. او واطرافیانش خوب می دانستند این مردم در بهمن سال 57 همین جملات رابا فرم و لحن دیگراز زبان شخص دیگری شنیده بودندو خام این جملات شدندورای دادندوهمراه و ملحق شدندوبعد هم به دنبال مطالبات خود نیامدند.
او به مردم گفت که در ایران همیشه انسانهای جاهل وجائل و نادان و دیوانه بر اریکه قدرت نشسته اند واگر بخود نیائید،باز خواهند نشست .نمونه کوچکش زمانی بودکه در جمعی ،از ساخت انرژی هسته ی در خانه توسط نوجوانان دبیرستانی خبر داد و ما مردم آن را به شکل ملیجک درباری نشان دادیم و خندیدیم.
او به مردم گفت که دین شماآنقدربه خرافات اغشته است و شما،آن چنان درباتلاق خرافات دینی گیر کردید که در این قرن ،هاله نور را برایتان رسم کردم وشما هیچ خم به ابرو نیاوردید و حتی روحانیون هم، آن چنان دمی نزدند چون راه ارتزاق خود انها همین خرافات است.
او گفت که اکثریت این مردم به فکر خود واینده فرزندانشان نیستند زمانیکه با نظر اقا و رهبرش در سازمان ملل، هولوکاست و مسائل هسته ی را دستاویزی برای چپاول و غارت سرمایه های این مملکت ،برای داخلی ها و خارجی ها قرار داد.
او نشان داد که این مردم را می توان با کیسه های سیب زمینی و دادن یارانه وبقول خودش متبرک کردن این یارانه بنام امام زمان و نام گذاری آن به اسم پول امام زمان ، و وعده اینکه اگرپول امام زمان را خرج نکنیدتا چندسال دیگر یا این پول مینوانید ویلا و ماشین و … بخرید، را ، خوار و ذلیل کرد و نوید این را داد که اقتصاد ایران و مردم را به چنان قهقرائی سوق خواهدداد که سالها باید عرق ریخت تا این عقب گرد را جبران کرد.
او به مردم نشان داد در ایران ولایی اسلامی اقلیتی نادان و اکثریتی جاهل بر ما مردم حکومت ، وزمام امور را بدست دارند.
او بعد ازانتخابات 88 به مردم و گفت و نشان داد که از بعد از انقلاب ،سردمداران این مملکت ،انها را یک مشت خس و خاشاک و گوساله و بزغاله می بینند.
او خواسته یا ناخواسته بعد از انتصاب خود در سال 88 به مردم نشان داد و گفت اگر تا دیروز به عینه ندیدید حال بنگرید که حکومت آخوندی ، تمام روحانیون، مراجع تقلید کسانیکه خود را نشانه های خداوند بر روی زمین می دانند هیچ ارزشی برای مردم قائل نیستند ودین و اسلام، دروغی بیش ،برای انها نیست و مترسک هایی بی تحرک و عروسک های خیمه شب بازی هستند که از رهبرشان حمایت میکنندو پول توجیبی از آن میگیرندو در جنایات حاکمان شریک هستند.
اوبوضوح به مردم نشان داد کسیکه خود را رهبر این مردم ومسلمانان جهان اعلام میکند خود جنایت کاری است که بعد از انتخابات88 درمسند قدرت با افتخار می نشیند و تمام ایادی ـآن برزمام امور مسلط، ونشان داد که در حکومت اسلامی ایران جنایت کاران ، دزدان و غارتگران ارج و قرب فراوانی دارند و امثال مرتضوی ها تایید شده رهبر و خود او هستند.
او نشان داد تمرد کردن در نظام جمهوری اسلامی و زیر پا گذاشتن قانون و حقوق مردم از آب خوردن هم راحت تراست ،زمانیکه قهر کرد زمانیکه مجلس و تمام مراجع بالا دستی را به لجن کشید زمانیکه به طور فله ی عزل و نصب کرد زمانیکه رانت داد ، گرفت ، تهدید کرد، دروغ گفت،زمانیکه……
اوگفت و نشان داد وقتی سران جمهوری اسلامی حتی دیندارانی مثل مراجع تقلید که شما به آنها پول میدهید کلی از منابع این مملکت را در اختیار گرفتند و هیچ یک از مراجع قانونی، اجازه بازرسی و تحقیق و تفحص ندارند چرا برای او ناظر ی وجود داشته باشد بنابراین به وضوح بسیاری از انها را منحل کرد و گفت دراین نظام ولائی امام زمانی هر کس که می تواند و قدرت دارد ، اجازه، چپاول و غارت و خیانت، در دستان خود اوست.
او اشکارا در تلویزیون گفت شخصی (پور محمدی)مبلغ 25میلیارد تومان وام گرفته و یک ریالش رو هم به سیستم بانکی پرداخت نکرده است.در اصل او به مردم گفت که ببینید که این نوچه ها و کوچلوهای نظام این قد رمیخورند،آن بزرگان چه اتشی می سوزانند.که خوب صد البته همه دیدیم که پور محمدی جایزه اش را گرفت و وزارت به او در کابینه روحانی اعطا شد.
او نشان داد که دزدان همیشه در راس حکومت جمهوری اسلامی هستند زمانیکه معاون اول خود او متهم به فساد مالی بود وو اسناد ومدارکش در دادگاه جابجا میشد، ولی، آب ازآب تکان نخورد و 8 سال در همان مکان جا خوش کرد.
اودر دو دوره ریاست جمهوریش نشان داد که هرکس با ولی فقیه و رهبر نظام زاویه فکری و عملی ش، انحراف پیدا کند مورد غضب او وهمراهانش قرار می گیرد.پس وای به حال شما مردم عادی.
او فیلمی ازیکی ازبراران لاریجانی درمجلس پخش کرد و به مردم گفت ای مردم ،دزدان را ببینیدکه خود در مقامی هستند که دزد می گیرند و مجازات دار برای آنها صادر میکنند اینها زیر مجموعه دزدان اصلی هستند که قدرت و مقام ومنسبشان از این راه بدست آورده اند وشمابهتر از من می دانید ریشه انها در کجاست .
همیشه این به ذهن من خطور میکند که احمدی نژاد چه سندی دیگری باید برای این مردم نشان می داد تا کمی بخود بیایندوحداقل اعتراض کوچکی کنند.
او در همان مجلس نشان داد که فقط در نظام جمهوری اسلامی می توان شخصیت رئیس مجلس و رئیس جمهور و روسای دیگر را به لجن کشیدو در اصل مردم ایران را تحقیر کرد و باز هم سر سفره ولی فقیه نشست.
باز در همان مجلس نشان داد نمایندگان مردم ادمهای بی خاصیت و چاپلوس ،تهی و مجیز گوی پادشاه مملکت خود هستند و درد شما را نمی فهمندونمی اندیشند و نمی سوزند،چون،من هرچه آنها راتحقیرمیکنم آنها گوش بفرمان رهبر خود هستند وبمن میکویند”احسنت”.
اثبات بی کفایتی و بی لیاقتی آنهارا هم در زمان رای اعتماد به کابینه روحانی عینا”، دیدیم.
او به مردم نشان داد که ثروت این مردم در نگاه سردمداران این مملکت ابتدا برای حکومتهای سوریه و فلسطین و لبنان هست وانها ارجحیت بیشتری بر مردم ایران دارند.
او خواسته یا ناخواسته به ما گفت که میتوان در مقابل قدرت بزرگ این مملکت (خامنه ای) هم ایستاد و خم به ابرو هم نیاورد و او را می توان به زانو در آ ورد.هرچند او روش منفی انرا برگزیده بود و انقدر از فساد و دزدی و قتل و غارت بالادستی ها اطلاعات داشت که به او حرفی نمی توانستند بزنند و ا وراحت در محیط خودش جولان می داد .
او با کلمات “بگم ، بگم” معروف خود ناگفته های بسیار زیادی را گفت از فساد درون بیت رهبری گرفته تا فساد دولت خود و دولتهای قبلی از فساد در تمام ارکان این نظام از باند بازی ،از غارت و قاچاق برادران سپاهی از فروش این مملکت بدست خود او و فرمان رهبر از جنایت و کشتار از…..
اودر4سال بعد از انتصابات سال 88 نشان داد، نظام جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه از بدو تاسیس یعنی چه،
یعنی تقلب ، حصر ، زندانی ،شکنجه، کشتار ،ترور، اوین ،اسلحه،جنگ،لباس شخصی،سنگدلی،جنایت،قصاوت،کهریزک، تبعید ،مکر،ریا،دزدی ،غارت،غصب ، فرار از وطن،فروش وطن،دشمنی با دنیا،فرار از دین، دین سازی ، دشمنی با ادیان ،بیکاری، فقر، فحشا، قاچاق، مواد مخدر،رانت،رشوه،چاپلوسی، پارت بازی،اعتراف به کار نکرده،فساد روحانیون و دینداران ،خرافات، حذف، فیلتر،سانسور ،بی اخلاقی، بی ادبی،دروغ،،مخالف آزادی فکر و بیان،فرارمغزها،ستاره دار کردن، اخراج وبازنشستگی روشنفکران،….
او با بذل و بخشش ثروت این مردم و رانت به اطرافیان و سپاهیان و بسیجیان نشان داد در نظامیکه از ابتدای انقلاب ،درآن ولایت فقیه پایه گذاری شد هر کسی سهمی برای خود برداشته که امروزرهبرش سهم بسیار زیادی از این ثروت را دراختیار دارد و وقتی او خود ،خورد و چاپید و حیف ومیل کرد،رهبر و دیگران هیچ چیزی به او نگفتند چون رهبر او و داردسته اش از ستاد اجرائی فرمان امام گرفته تا اموال بنبادهای مختلف، پول اماکن متبرکه و نفت و گاز را بلعیده و درحال بلعیدن هست .
بنظرم اودرطول 8سال گفت و نشان داد و گفت و نشان داد.
و دراخر نشان داد در نظام جمهوری اسلامی جزای کسانیکه خیانت، جنایت،دزدی،غارت،ادم کشی ،زورگویی ،اعتراف گیری ،جاسوسی ،چاپلوسی،وطن فروشی ،… می کنند نشان لیاقت از رهبر عظیم والشان خود میگیرندومقام و منسب و رانتی چون تاسیس دانشگاه ایرانیان، تا بتوانند تمام دوست و فامیل و کابینه خود را در انجا بکار گمارند.
شاید احمدی نژاد درسهای دیگری هم داد که من آنها را ندیدم و شما دیده باشید.
بنظرم احمدی نژاد با تمام کوته فکریش مرد تر از تمام عمامه بسرهاو اخوندهای خداپرست دینداردر جمهوری اسلامی ایران بود زیرا او عینا”نشان می داد که می دزد و غارت و خیانت میکند و در روز روشن دروغ میگوید اما آخوندها می گویند برای تعالی اسلام و سلامتی امام زمان و سربلندی نظام ولایت فقیه وقدرت ایران اسلامی در جهان و همدردی با مردم مظلوم فلسطین و لبنان انفاق میکنند.
می گویند هیچ چیزی از طرف خداوند بی حکمت نیست .شاید حکمت آمدن احمدی نژاد و گستاخی و بی پروائی او،که ناشی از روان پریش بودن اوست نه جسارت و آزادگی او، در این 35 سال نادر باشد و فرصتی بود برای مردم تا چشمانشان باز شود و برای خود کاری کنند.
شاید او را یدیده قرن ایران نام بدهند امابنظرم او گفت و نشان داد پدیده قرن ظهورنظام جمهوری اسلامی در ایران بود نه من.
کلام آخرم اینکه:
نمی دانم شاید من روح و روانم پاک شده و روانی شدم و این جملات را ازرفتار احمدی نژاد درک کردم.
در پناه خدادند بزرگ
شادو سربلند و پیروز باشید
مستاجر
چنانچه وضع بر منوال کنونی پیش رود آینده ایران در انتطار فقر و گرسنگی خواهد بود.
نیمی از نفت ایران مصرف شده است. آبهای زیر زمینی در این سی و اندی سال تمام شده است. تولیدات صنعتی در ایران نه تنها گسترش نداشته بلکه صنایع موجود نیز بدلایلی که در زیر که ذکر خواهد شد در این سی و چهار سال بطور عمده یا ورشکسته شده اند یا در تصاحب ارگانهای رانت خوار و فاسد قرار گرفته و عمر زیادی نخواهد داشت.
درآمد سرانه ایران در سال 2012 سیزده هزار دلار برای هر شهروند بوده . درآمد سرانه شامل بخشهای مختلف است نزدیک نیمی از آن بخش خدمات است برای نمونه آرایشگر و لوله کش برق کار معلم خدمات دولتی و غیره میباشد. نیمه باقی مانده شامل محصولات کشاورزی کارهای دستی و صنایع استخراج و تصفیه نفت و همچنین صنایع استخراج معادن تولیدات مورد نیاز ار ارتش است .درآمد تولیدات صنعتی آزاد شاید کمتر از ده درصد آن باشد یعنی تولیدات صنعتی ما برای هر نفر میتوان گفت حدود هزار دلار بوده است. این برای کشوری که اموال خود مانند نفت و گاز و معادن را به که متعلق به نسهای آینده است به هزاج گذاشته است یک فاجعه است.
ما برای جمعیت موجود آب کافی نداریم . در آمد موقتی نفت (چهل پنجاه ساله ) در ایران میتوانست برای تولید و انبوه سازی کارخانجات نمک گیری آب دریا (نه دریاچه) برای شرب و کشاورزی بکار رود اما شوربختانه این درآمد موقتی منبع زندگی روزمره ما شده است . نظام “اسلامی” بروی خود نمی آورد که نظام به اصطلاح اسلامیش متکی بر مصرف نفت موقتی است و جایگزینی برای آن ندارد.دولت استرالیا با اینکه آب کافی و باران لازم برای کشاورزی و مصرف روزمره دارد با اینحال برای شرایط اصطراری کارخانجات نمک گیری ساخته اند که قادر خواهد بود سی درصد آب مصرفی آن را از آب اقیانوس تولید کند. اما در ایران ما حتی یک ریال برای روند نمک گیری آب اقیانوس بکار نرفته.
.رشد جمعیت برای بشریت خصوصا برای ایران خشگ و کم آب ما بزرگترین دشمن است.اما
شوربختانه رهبری حاکم بدون درک از احتیاجات ازدیاد جمعیت در جهت رشد جمعیت میکوشد. به جمعیت ایران در حال حاضر سالانه یک میلیون افزوده میشود این یعنی رشدی برابر 1.5 درصد در سال، اگر بفرض این رشد همچنان ادامه یابد جمعیت ایران 99 سال دیگر بالغ بر 320 میلیون خواهد شد.شهروند جامعه ای که هم اکنون نفت میدهد و غذا می ستاند در آن شرایط روزی حتی یک قرص نان نخواهد داشت . البته همراه با یک چک بی محل از حساب دین صادره از برخی مقامات کنونی.
پیشرفت یک مملکت در اکتشافات و اختراعات نیست بلکه در بالا رفتن بنیه تولیدی آن است که اختراعات و اکتشافات را بخودی خود همراه خواهد آورد . فرض کنید پیشرفته ترین مراکز تحقیقی به افغانستان یا اتیوپی یا هر کشور فقیر دیگر اهدا شود و برجسته ترین مخترعین جهان به شهروندی این کشورها درآیند، ایا میتوان انتظار داشت که جامعه آنها به رفاهی برسد! مگر شوروی سابق با داشتن نوک تیز تکنولوژی بهشت شد!
علت قهقرا رفتن تولید ایران
سرمایه گذاری تولیدی مستلزم آینده ای امن و دراز مدت و سیستمی با حد اقل فساد است، چرا که تنها مشوق در سرمایه گذاری تولیدی سود آوری دراز مدت است . سرمایه احداث امنیت دراز مدت میخواهد زیرا نه بسادگی قابل نقد کردن است و نه سرمایه مصرف شده از فروش ناتمام آن جبران میشود. احداث بنگاه تولیدی سالیان متمادی سرمایه می بلعد تا به مرحله سود دهی برسد . در شرایطی که امنیت شهروند حقیقی و حقوقی در پناه قانون میسر نباشد نه تنها شهامتی در احداث نخواهد بود بلکه بنگاهای تولیدی موجود نیز دوام و بقای مطمئنی نخواهند داشت.و سرمایه ها یا به ممالک امن میگریزد یا در بخش دلالی و تجاری متمرکز میشود.
از بدو استقرار حاکمت ولایت فقیه جامعه ایران شکاف خورد،در یک سو برادران و خواهران دینی در رابطه با یکدیگر امورشان را به پیش بردند و در سوی دیگر مابقی مجبور بودند برای اداره امور خود رابطه ای بیابند و یا دست در جیب خود کرده و رابطه ایجاد کنند، بدینسان فساد پراکنده به فساد فراگیر تبدیل شد. قانون جای خودش را به سلیقه برادرها و اپورچونیست هایی که مکتبی شده بودند داد، امنیت شهروندی بجای قانون به عزم و اراده برادران حزب اللهی وابسته شد. دیگر کسی به فردای خود یقین نداشت چرا که ممکن بود شب مطمن بخوابد و هنگام صبح با اتهامات مختلف از جمله ضد انقلاب، بهره کش، نزول خور،خوش گذران، ضد ولایت فقیه و صدها اتهام بی پایه و خارج از قانون روبرو گشته و متعاقب آن هم اموالش بر باد رود و هم مابقی عمرش فنا گردد.
با سلطه استبداد مجدد و پشت پا زدن حکومت به آرزوهای قبل از انقلاب تخاصم با آن به روشهای مختلف از جمله جنگ مسلحانه جامعه بسته تر شد و اینده نظام حاکم نیز تیره تر گشت تا بدانجا که در این سی و چهار سال مخالفین حکومت هر ساله در انتظار پایانش بوده اند و خود حاکمیت نیز هیچگاه آینده ای مطمئنی بجز لاف زنی برای خود تصور نکرده است بهمین دلیل تعرض، زندان،شکنجه و اعدام بخش تفکیک ناپذیر عملکردش بوده است. آینده تاریک حکومت حتی شهامت ورود به تولید را از خودی های حکومت نیز گرفت . عدم تعامل با جهان مزید بر علت شد و موجب محدودیت دسترسی به ابزار و مایحتاج برای تولید شد و هزینه احداث بنگاه های تولیدی را فرای سطح سود دهی برد. ریسک کمبود مواد لازم. احتمال کمیاب شدن مواد خام به ریسک سرمایه تولیدی افزود . فساد فراگیر هم هزینه ساز شد و هم اینکه فرایند سرمایه گذاری تولیدی را دچار تعلل و وقت کشی کرد . اینک حتی کلان سرمایه داران وابسته به حکومت نیز سرمایه خود را در ساخت و ساز و داد و ستد متمرکز کرده اند چرا که نه تولید دیگر مقرون به صرفه است و نه میتوان به آسانی با آن گریخت.
گرچه رهبران حکومت برای فریب توده ها لاف مبارزه با امپریالیزم میزنند و عدم تعاملشان با جهان را بحساب مبارزه با سلطه آمریکا میگذارند و شوربختانه بخشی از ملت ما در آن توهم افتاده اند. اما مردم ما باید بدانند که مبارزه با سلطه گران، در استقرار حاکمیتی دمکراتیک و متکی بر آرای مردم و قابل تمکین برای اقلیت و در تعامل و دوستی با تمام کشورهای جهان میسر میگردد. زیرا نظام متکی بر آرای بی واسطه مردم،جهت بقای خود نیازی در باج دادن نمی بیند و میداند حتی اگر فروریزد دمکراسی نهادینه شده دوباره آنرا ابقاء خواهد کرد. و تعامل با جهان مانع دشمنی،و هجمه بیگانگان بر علیه منافع ملی خواهد شد.
اینک ملت ایران بویژه الیت آن بدون انسجام و سازمان یافتن حول افکاری که به آن معتقد هستند نیروی آلترنتیوی برای ستاندن قدرت از استبداد نخواهند داشت. آنگاه که جریانات وزین سیاسی اجتماعی بوجود آورند زمینه ائتلافات ملی نیز فراهم خواهد شد. راه برون رفت ملت ما در سازمانیابی حول افکار متعلقه است.
عباسعلی فتاح
29 مرداد 1392
1
جناب نوریزاد و خوانندگان عزیز٬
بعد از سخنرانی خمینی در بهشت زهرا که گفتند «من تو دهن این دولت میزنم ٬من دولت تعیین میکنم و…» مرحوم احمد خمینی (شاید هم قرائتی بود)سخنان وی را اینطور توجیه کرد که آقا میدانستند که جز پشتوانه مردمی قدرت دیگری ندارند بعد از هر یک از این جملات میگفتند« انشالله». حالا در این مورد هم همه میدانند که آقایان موسوی و کروبی مورد تائید همه دستگاه های نظارتی و امنیتی و… بودند و (قانونا) نمیتوان و نباید مردم را تهدید وتحدید کردکه چرا به فردی که نظام به شما معرفی کرده بود رای دادید؟ آقای روحانی هم (یا هر کس دیگر) از قدم اول شرکت در انتخابات میدانستند که بایستی با این گروه های فشار کنار بیایند تا اول جای پایشان را محکم کنند (و این عین سیاست هست)بعد ما (مردم) از حدود سال دیگر میتوانیم و حق داریم که وی و تیمش را عملا به نقد بکشیم.در مورد فتنه هم من تا قبل از انتخابات ۸۸ مدتی در ایران بودم اولین سوال من از اطرافیانم بعد از خروج از فرودگاه و طی مقداری راه این بود که آیا (حکومت نظامی) اعلام شده که آنها با خنده گفتند نه در حالیکه این برای من (که حکومت نظامی ۵۷) را بیاد دارم و بعد چند سال به ایران می آمدم بسیار واضح بود که شرایط حکومت نظامی (یا سپاهی) در تهران حاکم بود بنابر این تقلب و فتنه ای در کار نبوده (از نظر من) بلکه یک کودتای تمام عیار (سپاهی)در ایران اتفاق افتاده ولی همینکه فشارهای داخلی و خارجی (تحریمها)کودتاگران را مجبور به عقب نشینی کرده خود یک پیروزی عظیم بدون خون ریزی برای ملت ایران است.
با درود،
من بر این باورم که گروه دوم هم در اصل چاکر یک درگاهند؛ درگاه فرصت طلبی، که خود یک خصلت برجسته بشریست و در عرصهٔ سیاست، به منظور کسب و حفظ قدرت برای تامین منافع شخصی نمایش بارزی دارد. فرصت طلب تعلق خاطر بینشی به نظام حاکم ندارد، او همواره پیرو نفس خود است.
سلام برآقای نوری زاد وگفتارش،
برادر عزیز،جناب آقای نوری زاد،در 4 روزی که در سمینار ملی(اعتماد به اعضای کابینه) ما ملت ایران میخ کوب سیمای ضرغامی شده بودیم،به خوبی همه چیز بر ماعیان گشت،آن چه که تاکنون سپاه قانونگذاری رهبر در خفا انجام می داد،بر ما روشن گشت که چگونه وچرا،انسان اینقدر به ضلالت وبدبختی بیفتدکه به خاطر سمت گذرای نمایندگی ووزارت،به ملت ایران پشت کنند،از نمایندگان نوکر صفت توقعی نیست که اینان از فیلترینگ شورای نگهبان گذشتند،انتظار ما از جناب روحانی وسپاهش بود که اگرچه فیلترینگ را داشتند اما مدعی بودند،چرا چنین به ذلت وخواری از جنبش سبز وپویای ایران برائت جستند وظاهراعامل قبولی آنان در مجلس توبه از فتنه گران بود،سالی که نکوست از بهارش پیداست،امیدها وآرزوهای ما مردم ایران را نادیده گرفتند وهرآن چه که لایق مجلسیان بود به جنبش سبز ایران بستند،دریغ که قدرت همیشه سیری ناپذیر است،ای کاش وزرای کابینه سری به بهشت زهرا می زدند وجایگاه شهدای سبز ایران را مشاهده می کردند که چگونه با افتخار آرمیدند به امیدی که ما ماندگان راه آنان را ادامه دهیم،اما یادمان باشد که قدرت نمی ماند همانطوری که زمان ،قدرت احمدی نژاد ودارودسته اش را به بدنامان تاریخ سپرد.ملت ایران به خوبی می داند آنان که رفتند کاری حسینی کردند ووظیفه ماکاری زینبی است که زمانش برسد قدرت نهفته ی ملت ایران ظالمان را سرنگون خواهد کرد وپورمحمدی هم بداند که قدرتش همیشه فرادست نیست ومنتظر زمان حسابرسی باشد.
دوستدار آقای نوریزاد هم هستیم.آقای نوریزاد چرا از یاران قدیم رهبری که حال متوجه این وضعیت گریه دار مملکتمان شده اند درست مثل جنابعالی نمی آیند یک وبسایتی مثل مال شما درست کنند و انتقاد کنند و انتقاد کنند و انتقاد کنند و ……… تا بلکه موثر حتی اندک واقع شود؟درود بر شجاعتت.من که همچین شجاعتی واقعا ندارم.من از شکنجه میترسم آقای نوریزاد.با عرض معذرت و گرنه من هم شما را همراهی میکردم.باور کنید که اگر قرار باشد ناخنهایم را بکشند یا دندانهایم را یا کارهایی بکنند که ارتش هیتلر هم با یهودیها نکرد یا حتی ساواک خودمان من که قدرت تحمل شکنجه را ندارم ترجیح میدهم که لال شوم.خفه شوم.کور شوم.البته خاک عالم بر سرم.خاک بر سرم.خاک بر سرم.ولی چه کنم بیشتر از این نیستم.بیشتر از این نیستم.درود بر تو ای مرد.بدان که ما دوستت داریم.
عالی نوشتی کاش بیت رهبری این نوشته راازسایت گرفته وهرروز خدا با بلندگوی دستی بغل گوش رهبری آنرا نه صدبار بل روزی هزاربار می خواندن و به این مقاله هم باید اضافه کرد لعلعه زدن ایشان برای مرجعیت جهان تشیع که نتیجه آن مقتضح کردن مرجعیت بودوخسارتی که به نحوه انتخاب مرجعیت درجهان تشیع واردکرد
بامیدآن رو، ز تا صبح ظفر راهی نمانده است تاآن روز سبزوپایدارباشید چونکه سرفرازیدوسربلند
سلام بر نوری زاد عزیز
راستش را بخواهید بنده معنی واژه ی امام را نمی فهمم:
این جمله ی شما:امام خمینی از شخص مدرس بسیار سخن گفته و . . .
تمامی آزادیخواهان او را ( خمینی) ///// میپندارند اگر چه اکثراجرات اظهار آن را ندارند.
کاش می شد از درست کردن بت در این جامعه ی بشدت آماده ی شخص پرستی و بت پرستی جلوگیری نمود .
اگر نمی توانیم تمامی راست را بگوییم دروغ هم نگوئیم و در بکار بردن القاب و عناوین دقیقتر باشیم.
با درود بر شما جناب نوری زاد عزیز اقای نوری زاد اینجانب یکی از ان 18 میلیونی هستم که به جناب روحانی رای دادم نه از ان نظر که اعتقاد به روحانی یا حتی به این نظام داشته باشم در اصل زمان را خریدم که شاید این جماعت سر عقل بیایند و مسایل جهان و منطقه را با عینک دگری ببیند و یا شاید مرگی مانند مرگ “انور جوجه ای” چیزی شبیه به ان مسایل را تغییر دهد خلاصه وقت بخریم شاید از این رهگذر چیزی نسیب ملت شود اما جناب نوری زاد عزیز هر روز از این باغ بری می رسد اااااااا جناب سعید تدلیسی (حجاریان) چنان افاضه فضل فرمودند .ااااا شاید سیاست را فقط ایشان می فهمند ااااا شاید هم بوی کباب امده ااااااا بیچاره امثال اقای موسوی ، کروبی، تاجزاده ، زیدابادی و ….. که تیوری سینشان امثال سعید تدلیسی باشه. اصلا بالاتر از سعید تدلیسی جناب خاتمی را بچسب (بقول سعید تدلیسی پدر اصلاحات )همانی که اعتقاد به بند بند قانون اساسی دارد سيوال بفرمایید چه چیزی را میخواهی اصلاح بکنی؟اااا خوب از اقای روحانی چه انتظازی داری ؟ااااا و یا از امثال اقای مهدی خزعلی-با تمام احترامی که برایشان قايلیم -بپرسید حکومت اسلامی در راس ان ولایت فقیه را مردم با پوست ،گوشت و خون خود حس کردند چه عوایدشان شد ؟ااااا از کجا به کجا رسیدیم اااا اصلاح طلبی از فرم رایج و کلاسیک ان به دکانی جهت چند صباح پست و مقامی و مهمتر از ان جا انداختن این در درون این نظام که فقط این 2 گروه وجود دارند و دعوا بر سر شیوه هاست نه اصل نظام تبدیل شده است جنابعالی در خلوتی از اقای خاتمی بپرسد نظرش را راجع به مثلا مسایل اجتماعی ،سنی ها ،بقیه اقلیتهای دینی ، بهایی ها (داشتن پست و مقام پیش کش حق شهروندی صرف) ایا اگر فرد شایسته ای مثلا سنی مذهب مناسب ریاست جمهوری که هیچ شایسته استانداری یکی از استانها بود حاضرند به این حق تمکین کنند؟اااا بنابراین جناب نورد زاد عزیز مشکل ما دین حکومتیه که متاسفانه اصلاح طلب و اصولگرا یکی هستند .جناب رفسنجانی درست می فرمایند که بجای انقلاب احزاب را گسترش دهیم اما واقعا جناب رفسنجانی حق داشتن حزب را برای همه اقشار -فارغ از تعلق دینی وفکری – انها قایلند؟اااا اگر چه با وجود اصلی مانند ولایت فقیه داشتن حزب شوخی بیشتر نیست .جنانعالی مرحوم مدرس را مثال زدید درست می فرمایید بقول فرح دیبا: ما جوانانی تربیت کردیم که جرات پیدا کردند به خیابان بیایند انقلاب کنند؛ جنگ بکنند مملکت را نجات بدهند و….. شما _جمهوری اسلامی_چه کردید ؟
نوریزاد عزیز اقایان از اصولگرایی به وصولگرایی رسیدند.نمیدانم جامه جدیدی که با ان بخواهند جامعه را با یک محمود دیگر بفریبند تا به خواسته های نامشروع خود برسند چیست؟
پاچه خواری تا این حد !! وقعا جای کارگردانان طنز پرداز خالیست تا این مجلس یا دقیق تر بگویم بازار مکاره را به نمایش بگذارند.
نظر دهندگان محترم
به نظر اینجانب اگر تدلیس!!! حجاریان (اطلاعاتی سابق) و رای اعتماد به 15 نفر معرفی شده از 18 نفر و عدم رای به سه نفر باقیمانده توسط راه یافتگان به یکی از مقر های حاکمیت آقای خامنه ائی (ملقب به مجلس شورای اسلامی) که دنباله بساط رای گیری ریاست جمهوری میباشد را سناریوی به جهت در قدرت نگه داشتن رژیم ولایت فقیه فرض کنیم (از نظر اینجانب فرض نیست بلکه واقعا سناریو بوده است) باید هم پور محمدی با افتخار کردن به گذشته خود چاکری را ابراز کند و دیگری چاکری را به نوع دیگری ابراز بدارد، لذا جای تعجب نیست که برآیند 34 سال پس از به روی کار آورده شدن رژیم ولایت مطلقه فقیه به دست بالای 95% مردم سال 1357 و نگه داشتن این رژیم توسط بیش از 70% مردم کنونی ایران باید رئیس جمهور شدن حسن فریدون (روحانی) با وزرای کنونی و بالاتر رهبر ماندن آقای خامنه ای باشد. از ما است که بر ما است. مستمع صاحب سخن را بر سر شوق می اورد. تا ما مردم ایران مطالعه به منظور کسب علم و دانش روز جهان را بدون تعصب و خرافه گرائی سر لوحه زندگی خود قرار ندهیم سیاست و اقتصاد مملکت روز به روز تنزل بیشتری خواهد نمود.
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
کوروش
من صرفاً برای اینکه به ایران حمله نشود و ایران چند پاره نشود رای دادم و این کاری درست بود.
فعلاً با اینها بسازیم و برای بیداری مردم هزینه کنیم. الیس الصبح بقریب؟؟؟
مگر امام حسین به معاویه نگفت که فتنه ای را بزرگتر از حکومت تو و فرزندت نمی شناسم؟!!
امام حسین چقدر هزینه کرد؟؟؟
اگر دموکراسی هم میخواهیم باید هزینه اش را بدهیم!!!
We are approaching the endgame of a long period of transition to democracy and the rule of law that began more than a century ago. At this juncture, the main obstacle, I believe, is the mindset of the Iranians themselves! Regimes are various faces of a nation. Do you hate the Islamic Republic? Try to extricate yourself from the Islamic republic within!!
دردمندانه اینکه اگر روحانی یکبار فبل از انتخابات کلمه اردوکشی خیابانی !را به زبانش جاری میکرد الان قطعا رییس جمهور نبود و اگر این توهین آشکار را که به اکثریت مردمی که رییس جمهوریش رابه آنها مدیون است !جبران نکند وعذر نخواهد رییس جمهوریش چهارساله خواهد شد؟!
گل گلفتي نوريزاد عزيز
سخنت حق است ونفست حق
زنده باد محمد نوری زاد
فتنه ی فتانه
*********
آری
من سخن خواهم گفت .
همراه با میلیون میلیون هم صدا
هم دل .
تو بگو ما فتنه گریم !!!
چه باک ؟
ما سبز وسرفراز
از آن بالا
از اوج قله های شرافت ،
به شما نگاه خواهیم کرد.
شما را
خرد و حقیر
شمارا چاپلوس و بی مقدار
شمارا
ناچیز و ناتوان
خواهیم دید.
تو بگو
ما فتنه گریم !!!
ما اما …
با آگاهی و ایمان ،
باهمدلی و هم صدایی ،
درخت پوسیده ی جهل را
برخواهیم کند .
_از ریشه
ازبن _
ما از مشعل دانش نور خواهیم بارید.
به تاریک خانه هایتان
روشنایی می تابانیم.
آن گاه
مردمان در خواهند یافت :
چه کسی
با ماشین
از روی استخوان های سینه ی برادرم گذشت.
چه کسی
با گلوله
گلوگاه نازنین خواهرم را شکافت.
چه کسی
با قداره
قلب گرم همراهم را سوراخ کرد .
چه کسی
با درفش سرخ شده
لب های زندانی بی گناه را دوخت .
در آن روز
همه با انگشت نشانه نشانت خواهند داد
و خواهند گفت :
عجب !
فتنه گر این بود.
جناب نوریزاد
به نکته ظریفی در رابطه با آقای پورمحمدی اشاره کردید. کاش آقای روحانی چنین قاطعیت و صداقتی میداشت. من در مقاله هفته گذشته خود از احساسی یاد کردم که اگر به آقای روحانی رأی داده بودم در خود میدیدم. نمیدانم کسانی که به ایشان رأی دادهاند از به وزارت رساندن ناعمد آقای پورمحمدی چه احساسی یافتهاند.
متن مقاله را این جا میآورم. با تقدیم بهترین آرزوها
حسین باقر زاده
—————–
ايران امروز
نشريه خبری سياسی الكترونيك
Iran Emrooz (iranian political online magazine)
iran-emrooz.net | Wed, 14.08.2013, 7:27
اگر به روحانی رأی داده بودم…
حسین باقرزاده
سهشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۲ – 13 اوت 2013
من اگر به روحانی رأی داده بودم امروز که فهرست وزیران کابینه او را در برابر خود میبینم چه احساسی داشتم؟ او کابینه خود را به مجلس اسلامی معرفی کرده و از آن رأی اعتماد خواسته است. در کابینه او فردی به نام مصطفی پورمحمدی وجود دارد که دارای یکی از جنایتبارترین سوابق نقض حقوق بشر است. او که در دهه اول انقلاب در قوه قضاییه و وزارت اطلاعات مشغول کار بوده به آمریت و معاونت در قتل هزاران انسان متهم است. مدارک حاکی از آن است که او در دهه اول انقلاب در قتل ۱۱۷۲ نفر در شهرهای مختلفی در خوزستان، خراسان و هرمزگان شرکت داشته و نیز یکی از سه نفر عضو «کمیته مرگ» درسال ۱۳۶۷ در تهران بوده که هزاران زندانی سیاسی را به کام مرگ فرستاده است. در فهرست دراز متهمان به جنایتهای بزرگ در جمهوری اسلامی، نام مصطفی پورمحمدی در ردیف اول آن به چشم میخورد.
آقای روحانی در تبلیغات انتخاباتی خود، بسیاری از مقولات انسانی، اخلاقی و عزت و کرامت انسان را به کمک گرفت. اعتدال و خردورزی را ستود و از آزادی و نشاط و عدل و عدالت سخن گفت. دولت خود را پاسخگو و شفاف معرفی کرد، و حمایت و دفاع از حقوق مردم را از اولویتهای خود برشمرد. آزادی سیاسی و مطبوعات و پایان دادن به دخالت حکومت در امر هنر و ادب، از دیگر کلیدواژههایی بود که در سخنان و اظهارات او دیده میشد. این سخنان، و وعدههایی که او برای بهبود وضع اقتصادی مردم و رفع تحریمها میداد بسیاری را به حمایت از او و شرکت در رأیگیری و انتخاب او کشاند. بسیاری دیگر، نیز با ترس از این که صندلی ریاست جمهور اسلامی را کسی مانند سعید جلیلی اشغال کند و ایران بحران زده را به بحرانهای مرگبار بیشتر یا جنگ بکشاند، رفتند و «بغضا لمعاویة» به روحانی رأی دادند.
پس از پیروزی در رأیگیری، روحانی بار دیگر بر ارزشهای فوق در مناسبتهای مختلف تأکید ورزید، و سخن تازهای را نیز به آنها افزود: او گفت که خود را رییس جمهور و «خادم» همه مردم میداند، از جمله کسانی که به او رأی ندادهاند یا اصلا در انتخابات شرکت نکردهاند. او به این ترتیب، خود را به تأمین حقوق همه مردم، و پاسخگویی به آنان متعهد کرد. در مجموع، او انتظارات زیادی ایجاد کرد و بسیاری خوشبین شدند که روحانی «معتدل خردورز انسانمحور» به جای شعار و ماجراجویی و تحریک بر حل بحرانهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی همت خواهد گماشت، و به انتظار آن نشستند تا ببینند او که در حرف چنان با فصاحت و بلاغت سخن میگوید به مصداق «به عمل کار برآید، به سخندانی نیست»، در عمل چه خواهد کرد. این معیاری بود که روحانی خود در اولین کنفرانس مطبوعاتیاش پس از احراز مقام ریاست جمهوری در نقد سیاست آمریکا در قبال جمهوری اسلامی به کار گرفت، و طبعا خود نیز با همین معیار باید سنجیده شود.
اولین اقدام آقای روحانی پس از مراسم تحلیف، معرفی اعضای کابینه به مجلس اسلامی بود. در میان چهرههای کابینه که عموما شناخته شدهاند و هر یک از آنان سالها در مقاماتی بالا و پایین در جمهوری اسلامی به این نظام خدمت کردهاند، نام مصطفی پورمحمدی، آن هم به عنوان وزیر دادگستری، بیش از همه موجب حیرت نهادها و فعالان حقوق بشر داخلی و بینالمللی و جامعه مدنی ایران شد. خبر واقعاً تکان دهنده بود: کسی که در قتل هزاران زندانی سیاسی دست داشته و اتهام بزرگ جنایت علیه بشریت از سوی نهادهای حقوق بشری و حقوقدانان بینالمللی متوجه او است از طرف رییس جمهوری که داد عزت و کرامت انسانی را سر داده و از جهان رفتار با تکریم را انتظار دارد برای تصدی مقام وزارت دادگستری معرفی شده است. آقای روحانی البته به معرفی او برای این مقام اکتفا نکرده و بلکه با تمام وجود به دفاع از او برخاسته است.
او با تکرار تأکید کرده که به همه وزیران پیشنهادی خود اعتماد دارد و از تک تک آنان با تمام وجود دفاع میکند. علاوه بر این، او در مورد شخص آقای پورمحمدی گفته است: «فکر می کنم پورمحمدی نیاز به معرفی نداشته باشد. سالها وزیر کشور بوده و مسئولیت های مختلف داشته و سالهای اخیر رئیس سازمان بازرسی بوده. ایشان از فضلای حوزه علمیه قم و دارای تحصیلات در سطح اجتهاد است. هر کجا ایشان بوده چهره موفقی بوده است. هم بخش اجرا را تجربه کرده و هم بخش قضا را. همه جا به عنوان چهره موفقی بوده و الان هم به عنوان استاد حوزه و دانشگاه مشغول فعالیت تدریسی هم هست.» توجه کنیم به کلیدواژههای «از فضلای حوزه علمیه قم و دارای تحصیلات در سطح اجتهاد»، «هر کجا بوده چهره موفقی بوده» با تأکید مجدد آن: «همه جا به عنوان چهره موفقی بوده». آقای روحانی از «سالها وزیر کشور» بودن آقای پورمحمدی یاد میکند، ولی لازم نمیبیند که از سالهای بسیار بیشتری که او در قوه قضاییه و وزارت اطلاعات گذرانده است و از «موفقیتهای» بینظیر او در کار از کشته پشته ساختنها یادی بکند.
البته در جمهوری اسلامی کم نیستند کسانی که دستشان به خون و شکنجه بسیاری آلوده است و فارغ از روز حساب و کتاب همچنان در قدرت باقی ماندهاند یا به دلایلی مقام و موقعیت خود را از دست دادهاند. در واقع، یکی از دلایل این که کسانی که روزی از مزایای این نظام برخوردار بودهاند و بعد از آن به بیرون پرتاب شدهاند (به شمول بسیاری از اصلاحطلبان و نواندیشان دینی) کمتر حاضر شدهاند در مورد جنایات رژیم و شخص آیت الله خمینی در دهه اول انقلاب سخنی بگویند و آنها را صریحاً محکوم کنند همین است که خود را نیز به نحوی به آن تعدیات و جنایات آلوده میبینند و نمیتوانند بدون احساس گناه حرفی بزنند. و گرنه چگونه است که در ایران کشتاری چند هزار نفره در ظرف چند هفته اتفاق میافتد و بیست و پنج سال از این واقعه میگذرد، ولی حتی یک نفر از مقامات درجه یک یا دو و سه جمهوری اسلامی که بعدها ندای انسانیت و حقوق بشر نیز سر دادهاند و احیانا از قدرت خلع شدهاند (به استثنای زندهیاد آیت الله منتظری) و حتی در اوج قدرت اصلاحطلبان حاضر نشدهاست در باره این فاجعه بزرگ بشری سخنی بگوید و یا به استغاثه 25 ساله هزاران مادر و پدر و همسر و فرزندان قربانیان آن پاسخی بدهد؟
در واقع، این سکوت مرگبار در باره قتل عام 67 که همچنان ادامه دارد یکی از بزرگترین عوامل پیدایش و بقای فرهنگ «جنایت بدون عقوبت» (impunity) در ایران جمهوری اسلامی است، و سلطه همین فرهنگ است که به روحانی مدعی انسانیت و آزادی و حق و عدالت اجازه میدهد که بدون کمترین دغدغه یا شرمی یکی از اصلیترین عناصر دخیل در این جنایت بزرگ را به مقام وزیر دادگستری کابینه خود برگمارد و عامداً و عالماً به دفاع از او برخیزد. و این البته تنها آقای روحانی نیست. مگر نه این است که او در تشکیل کابینهاش با بسیاری از اطرافیان خود مشورت کرده است، و مگر کسانی مانند آقای خاتمی نیز مورد مشورت او قرار نگرفتهاند؟ اقدام او نه فقط از بیتوجهی شرمآور شخص او به جنایت بزرگ سال 67 حکایت میکند و بلکه حاکی از آن است که این خصوصیت در بین بسیاری از مقامات اصلاحطلب نیز عمومیت دارد. و گرنه چگونه است که از هنگام اعلام اسامی اعضای کابینه روحانی و به رغم این که بسیاری از فعالان و نهادهای حقوق بشری ایران و جهان به حضور پورمحمدی در این فهرست اعتراض کرده و خواهان تغییر او شدهاند هیچ صدایی در تأیید این خواست از سوی اصلاحطلبان بر نخاسته است؟ در مقابل، میتوان دید که در باره برخی دیگر از اعضای کابینه روحانی چقدر در رسانههای جناحهای مختلف حکومتی (به شمول اصلاحطلبان) سر و صدا بلند شده است.
فاجعه قتل عام سال ۶۷ تنها یک موضوع «تاریخی» نیست که مشمول مرور زمان شده باشد و انتظار داشته باشیم که موضوع به کتابهای تاریخ محدود گردد. در این فاجعه، به گفته جفری رابینسون حقوقدان معروف بینالمللی و دادستان سازمان ملل در محاکمات مربوط به جنایت ضد بشریت، چهار جنایت بزرگ ضد بشری صورت گرفته است. سه مورد از آنها در سال ۶۷ اتفاق افتاده، ولی چهارمین جنایت از آن زمان شروع شده است و همچنان تا امروز ادامه دارد. این مورد را من در مقاله دیگری به نقل از آقای رابینسون به تفصیل توضیح دادهام و خلاصه آن این است که خودداری حکومت و حکومتگران از دادن هر توضیحی در مورد چرایی و چگونگی قتل زندانیان و محل دفن آنها به خانوادههای آنان در حکم شکنجه روانی است که چون به صورت جمعی در مورد یک گروه اجتماعی صورت میگیرد مشمول تعریف جنایت علیه بشریت خواهد بود. بر اساس این تعریف، همه کسانی که در طول این ۲۵ سال در مقام یا موقعیتی بودهاند که این اطلاعات را در اختیار خانوادههای داغدیده بگذارند و از این کار سر باز زدهاند در این جنایت سهیم خواهند بود.
آقای روحانی گفته است که در گزینش وزیران کابینهاش اصل شایستهسالاری را ملاک قرار داده است. از دید او مصطفی پورمحمدی مدیر با تجربه و «همه جا موفق» بوده، و همین ظاهرا برای گزینش او کافی بوده است. سخن بر سر مهارتهای مدیریتی آقای پورمحمدی نیست. جنایتکاران بزرگی بودهاند که در طول زمان مهارتهای جدیدی پیدا کردهاند و (بعد از تحمل زندان و مجازات خود) به عنوان یک نویسنده، روزنامهنگار، حقوقدان و مدیر و مانند اینها عضو مفید جامعه شدهاند. ولی یک جنایتکار پیش از هر چیز باید به پای میز عدالت آورده شود تا فرهنگ جنایت بدون عقوبت (که بر تمامی تار و پود نظام جمهوری اسلامی حاکم است) نهادینه نشود. آقای روحانی که به دلیل سمتها و موقعیتی که در حکومت داشته و اکنون دارد در جنایت ضد بشریت مورد چهارم یاد شده در بالا – تا آن گاه که برای پاسخگویی به سؤالات خانوادههای قربانیان اقدامی مؤثر انجام نداده – سهم دارد، با گزینش مصطفی پورمحمدی به عنوان وزیر و حمایت از او، عملا به یک عامل بزرگ جنایت سال ۶۷ مدد رسانده است و بار مسئولیت آن را بر دوش میکشد.
موفقیت روحانی در رأیگیری ۲۴ خرداد تا حد زیادی مرهون حمایت نیروهای ناراضی از حکومت و امیدوار به تحقق شعارهای امید برانگیز و انسانی او بوده است. در بین این نیروها بدون تردید کسانی بودهاند که در سالهای دور و نزدیک مورد ستم حکومتیان قرار گرفتهاند. از جمله، میتوان حدس زد که تعدادی از خانوادههای قربانیان قتل عام ۶۷ نیز در بین این نیروها بوده باشند. بدون تردید، اکثریت قریب به اتفاق این نیروها نمیتوانستند تصور کنند که رأی آنها ممکن است در برگزیدن عنصری مانند مصطفی پورمحمدی به وزارت هزینه شود. بسیاری ممکن است از این نظر احساس گناه کنند، ولی این احساس نابجا است. واقعیت این است که اینان با اعتماد به شعارهای آقای روحانی و بدون کمترین شائبهای که رأیشان چنین برآیندی داشته باشد با حسن نیت تمام رأی خود را به صندوق انداختهاند. و من که رأی ندادهام به سهم خود میتوانم بگویم که اگر به روحانی رأی داده بودم اکنون نه احساس گناه که احساس شرم میکردم – احساس شرمی بزرگ از این که تک رأی من در بالا آمدن عنصری مانند مصطفی پورمحمدی سهمی و لو بسیار کوچک داشته است.
http://www.facebook.com/HosseinBagherZadeh
سوای از حق گویی جناب نوری زاد چقدر دلچسب ودلنشین هست نوشته هاشون. در فضای رسانه ای و اینترنت که مملو از مطالب و مقالات و گفته های جورواجور هست و حتی فرصت و حوصله مطالعه مطالب جذاب و مفیدش بطور کامل نیست و آدم بالاجبار باید مختصر خوانی و تند خوانی رو اعمال کنه ولی در عین حال ترکیب بندی زیبای کلمات و جملات باعث شد من همین متن دو پاراگرافی ساده رو – و بعضا سایر نوشته های جناب نوری زاد رو – چندین و چند بار بخونم و لذت ببرم . زهراگین بودنش هم که دیگه جای خود دارد، واسه اونایی که مورد خطابند و مورد اشاره.
به تعبیر قران چرا چیزی میگویید که به آن عمل نمی کنید؟ فتنه همین دو رویی ونفاق است که امروز سایه تاریکش را بر سرزمین روشنایی ها ایران عزیزمان گسترانیده است.امروز صداقت” وشهامت” را باید پیش وبیش از همه ی ارزشهای انسانی ستود وعمل کرد. جناب نوری زاد شهامت وصداقت شما را میستایم چون همیشه سر بلند باشید.
آفرین را حرام کردی جناب نوری زاد ، افتخار وزیر دادگستری به گذشته ای صورت گرفته است که شیوه مختار رژیم ولایی است و معیاری برای اثبات وفاداری .
من پشیمونم رای دادم
با سلام
اگر از کسی گله مند باشم از جناب روحانی و دفاع عجیبشان از آقای آخوندی مبنی بر اعتراف به عدم تقلب و حتی عدم امکان آن در انتخابات سال 88 بود که توهین به شعور مردم و ظلم به ایستادگان به پای حق مردم و فراموش کردن اینکه رئیس جمهوری خود ایشان مدیون همان قوم جاهلی است که گمان کرده اند در انتخابات 88 تقلب شده!!! به ایشان توصیه میکنم اولا از درگاه خداوند توبه کنند و اگر در ظاهر نمیتوانند ، در خفا و خلوت خویش از مردم بزرگ ایران عذرخواهی و حلالیت طلبند ثانیا ما معذوریت ایشان را در شرایط کنونی درک میکنیم ولی در اینگونه موارد به جای صحه گذاشتن بر دروغهایی که اولین اثر آن بهانه دادن به دست اراذل بی دین و ایمانی همچون حسین بازجو است که یادداشت ویژه 27 مرداد خود را با لحن تمسخرآمیز و با تمسک به اعتراف دروغین و شرم آور حضرتعالی به ادامه بهتان به ملت غیور و پایمردان جنبش سبز اختصاص و بگوید شما که از اول میدانستید دروغ است چرا وقت ما را گرفتید!!!! ، سکوت نمایند. در پایان از شما میخواهم نامه ای مستقیم به ایشان و هیأت وزیران آنها بنویسید و همه آنا را با هر دلیل و عنوانی از انکار حقایق اظهر من الشمس که قلب انسان را بسی بیشتر از تمام رنجهای این سالها و تنگناها و مسائل اقتصادی و سیاسی و امنیتی و خون جوانان و…میفشارد خودداری نمایند حاضریم ///// مانند احمدی نژاد وتیم خائن او سرکار باشند ولی چنین توهین ها یی را از کسانی که به آنها اعتماد کرده ایم نشنویم. درود بیکران من و همه ملت بزرگ ایران بر همه بزرگانی که با بذل جان و مال وتحمل سختی ها و دشواریها هرگز برسر حقیقت حاضر به معامله نشدند یقینا تاریخ نام آنها را همچون بزرگانی چون امیرکبیر و …ثبت خواهد نمود.
آنهایی که شهامت دارند یا در حضر و زندانند یا قبلا توسط فیلترهای دیگر حذف شده اند. ولی اگر همین به زعم شما بی شهامت ها گامی در راستای اهداف جنبش بردارند، چرا که نه؟ مهم اینست که ما آن هدفها را فراموش نکنیم و در بند این وزیر و آن وزارت نباشیم. اینها همه وسیله اند…
مثل همیشه پاک وسرشار وبقول خودتان شایسته بود
مرسی نوری زاد
نفست حق است ای سالار سر بداران
یکی میشود سعید تدلیس . یکی هم میشود محمد نوری زاد آزاد مرد که تک و تنها بار نقد قدرت که می بایست توسط جامعه روشنفکری انجام میشد را به دوش می کشد.
تک سروشی موثر که لرزه بر اندام قدرت می اندازد.
جناب یاران گرامی
نوشته شما کاملا منطبق با واقعیت است و موضوعات سیاسی را بسیار دقیق موشکافی کرده اید. تنها یک مورد در نوشته شما مغفول مانده است و آن هم نقش آیت الله خمینی در به وجود آوردن چنین حکومتی است. من با شما موافقم که شخصیت کاریزماتیک آیت الله خمینی اکثریت جامعه را پشت ایشان بسیج کرده بود ولی این مورد دقیقا به دلیل نا آگاهی اکثریت جامعه در آن زمان بود. به همین دلیل هم نگاه جامعه به نقش تاریخی ایشان در حال حاضر منفی است. حتی بسیاری از آنها که از دوست داران ایشان بودند، در حال حاضر منتقد سرسخت ایشانند. مشکل ما ایرانیان متاسفانه پدیده ای است به نام “کیش شخصیت”. به جای بررسی عملکرد اشخاص، شخصیت آنها برای ما اهمیت دارد و سعی می کنیم از آنها بت بسازیم. در قرن بیست و یکم دوران رهبری به پایان رسیده است و هر چه رهبران در تنور کیش شخصیت بدمند، به دلیل سهولت و سرعت اطلاع رسانی بیشتر آبروی خود می برند. نمونه های آن را خودتان آورده اید. می توانید نوشته کوتاه مرا در باب کیش شخصیت اینجا ببینید:
http://bamdadesokhan.blogspot.com/2013/06/blog-post_10.html
جناب نوری زاد
گاهی با خود می اندیشم در این 290 نفر نماینده مجلس آیا یک نفر، فقط یک نفر شهامت دارد که برخیزد و با صدایی رسا از رهبری یک انتقاد محترمانه کند. آیا یک انسان شریف در این 290 نفر نیست تا بر این چاپلوسی مهوع بشورد؟ جالب اینجا است که اینان همگی از مصونیت قضایی برخوردارند ولی چه سود که شجاعت و شرافت متاعی است که در این بازار نمی فروشند. مشتی سفله که چاکران آستان ولایتند و جز به منافع پلید خود نمی اندیشند.
پایدار باشید
بردیا
———————-
سلام بردیای گرامی
ما ظاهرا این آرزوی تماشای آن یک نفر مورد اشاره ی شما را بگورخواهیم برد. بارهاست به این می اندیشم که: جمهوری اسلامی وبویژه امام خمینی از شخص مدرس بسیارسخن گفته وشهامت او را ستوده است. می گویم: ما باید بیش ازآنکه مدرس را بستاییم – که البته ستودن یک فرد درستکار ازمقدمات انسانی است – باید از رضاشاه سپاس مند باشیم که فضا را برای اعتراض های او گشود وبا اولین اعتراض اورا سربه نیست نکرد. مدرس درسایه ی این صبوری است که آوازه یافته وگرنه اگر با نخستین اعتراض ترتیبش داده می شد امروز هیچ اسمی ازاو باقی نمانده بود الا دوخط نوشته که: نماینده ای اینچنین گفت ورفت که رفت تا مایه ی عبرت دیگران شود. نمایندگان امروز نیک می دانند که هیچ فضایی برای مدرس شدن آنان وجود ندارد. آنها به راحتی با اولین اعتراض توسط شعبون بی مخ های همان مجلس دریده خواهند شد چه برسد به شعبون بی مخ های بسیج واطلاعات.
با احترام
.
با درود به نوریزاد عزیز،
اگر آدمی به شرف و وجدان و آگاهی و انصاف نیست، به چه چیز زنده هست؟ ولو که متحرک هم باشد. ولو که ملیاردر هم باشد، ولو که پست ومقامی هم داشته باشد، ولو که یک استاد یا مرجع تقلید هم باشد. آنهایی را که این مجلس پوشالی و فرمایشی رد کردند تا وزیر نشوند و آنهایی که قبول کردند تا وزیر شوند و منجمله این خوریزی که از اعتماد به نفسی در خونریزی ،یعنی جنون کامل به اعلا مرتبهٔ سفاکی رسیده،نشانه چیست؟ مگر نه همان مجلسی است که موجبات رضایت کامل آن کاغذ به یک دستی است که خیال میتوهماند که همیشه دارد حرف خوب و درست اول و آخر را میزند؟ مگر نه این است که اگر حضرت ایشان اراده میفرمودند تا در این مجلس لااقل ۵۰ درصدشان نیمچه کسانی باشند که نیمچه چیزهایی نیمه ارزشمندی داشته باشند، ما نه این مجلس را میداشتیم و نه احمدی نژاد آن همه ویرانیهایی جبران ناپذیر را به این ملت و مملکت تحمیل میکرد؟ و نه این کابینه چنین وزیری میداشت که ننگ بشر و ایران و ایرانی است. به مرکز و ریشهٔ اصلی این همه گرفتاری فکر کنیم که چیست و بخاطر کیست؟
به نظرم باید هرطوری که هست از فیلتر مجلس رد می شدن که شدن مجلس خائن که معلوم نیست نماینده کدووم مردمن تا اینکه تو انتخابات بعدی مجلسی مردمی بیاد سر کار
اخ اقا محمد خداوکیلی که حرف دل منو زدی…
این مجلسو نیگاه میکردم وقتی میرسید به دفاعیات وزرا کلی خوشحال میشدم تا یکیشون شهامت کنه و بگه بنده در گذشته کاری که درست بود کردم تا دهان امثال رسایی بسته بشه اما افسوس… واقعا افسوس که اکثرن مردانگیشونو به وزارت فروختند… شایدم برنامه ای واسه اینده دارن و مصلحت دونستند اما من این رو هم بسیار بسیار بعید میبینم…
باید به حسن فریدون افرین گفت که پشت به مردم ساده لوح یک قاتل را به وزارت برگزید تا ثابت کنه رای مردم دلیل بر تغییر نیست
سلام براستادبزرگوارم جناب آقای نوریزاد
جناب استاد من اهل کرمانم کویروهوای گرم ازمامردمی ساخته که درعین خونگرمی راحت دل نمیبندیم وامااگرعاشق کسی شدیم دست کشیدن با مرگه.من درمدت مدیدبیماری وبستری درمنزل سخت بااندیشه وگفتارشماخوگرفتم وشیفته مرام وآزادگی شماشدم.علت آندرخواست هم تفال به حافظ درسحرگاه 21رمضان بود.خدامیداندکه تا کنون که پابه 41سا لگی میگذارم روی خودراخرج نکرده وعزت نفس خودرانگه داشته ام.من بدبختانه کارمندرسمی راه آهن هستم آنچه که مارابیچاره کردسیاستهای غلط واگذاری به بخش خصوصی بودکه فقط جیب سرداران حرامخواری چون ابوالفضل گلزاری پرشد ومادراین8سال سیاه هرروزبدترازدیروز.بازهم ازشمامعذرت میخواهم.به قول معروف مرابحل کنید.ارادتمندشما کیوان
با درود بر استاد گرانمایه جناب آقای نوریزاد
خدا را سپاس که من رأی ندادم ! روز بروز از اینکه رأی ندادم و فریب عوامفریبی های این شیادان را نخوردم خوشنود ترم و بر این خوشنودی ام افزوده میگردد!!!
بنیان این انقلاب از ابتدا بر بیخردی و نادانی ، تقلید و تعصب ، حذف گروهها و شخصیتهای دانا و خرد گرا و انسان محور ، کشتن و سوختن ، حسادت و نکبت و دروغ و ریا ،عوامفریبی و دور نگهداری مردم از اخبار درست و آگاهی ها ، سپردن امور بزرگ بدست ناپختگان و … بنا گردید .
شخصی را که فقط در یک حوزه بسیار کوچک آگاهی داشت در حدّ خدایی بالا بردند و از او تابویی ساختند؛ آری بتی ساختند و در عمل به پرستش او پرداختند ! هر کلامش ، گرچه نادرست در حدّ کلام خدا دانستند و راه خرد و اندیشه و آگاهی را بر فرد فرد جامعه با تبلیغات نادرست و یک سویه بستند ، زبان خردمندان و بزرگان را بریدند و آنکس که مانند ایشان نمی اندیشید کافر و مرتد و منافق و مزدور دشمن و امپریالیسم دانستند ! چه بسیار مردمانی که در این انیشه مسموم و نامثبت سوختند و میسوزند ؟! این خط کج اینک آنچنان گسترده شده که جمع زیادی از مردمان را در کل منطقه و جهان در بر گرفته و آتش این اندیشه خوفناک دارد منطقه را می سوزاند به سوریه و عراق و افغانستان و فلسطین و … بنگرید بخدا در همه این سرزمینها رد این اندیشه های ناپاک را می توان دید! نازیسم و فاشیسم بدتری در حال بزرگ شدن است و بزودی آتش این دیو بدنهاد جهان را بکام خود خواهد کشید!!!!!
به شهرهای خود بنگرید در شهر 40 تا 50 هزار نفری که من زندگی میکنم دهها “دکل پخش پارازیت ” علم کرده اند ( به نام دکلهای مخابراتی همراه اول و …) بقول یکی از دوستان برای هر کوچه و محله یکی علم کرده اند ! خدا میداند که این امواج با سلول به سلول مردم ما چه میکند بویژه ن.زادان و کودکان معصوم ! آیا امام جمعه های محترم یا فرماندارن و متولیان امر این نظام ” مقدس ” در شهرهای این مملکت فلک زده به اندازه همان هایی که صهیونیست و جنایتکار و … می نامند برای جان و سلامت اولیه مردمان مؤمن و همیشه در صحنه ارزش قایلند ! آیا سواد فهمیدن اینکه سلامتی مردم چقدر ارزش دارد را دارند؟ آیا نصف همین میلیاردها ریالی که برای پخش پارازیت فقط در یک شهر کوچک هزینه میکنند را در بخش تعلیم و تربیت جسمی و معنوی کودکان هزینه میکنند؟ چرا میخواهند مردم را در بیخبری و نا آگاهی نگه دارند ؟ چگونه جرأت میکنند و دهان گشاییده و به زاد و ولد و افزایش جمعیت تشویق میکنند ؟! آیا جز این نیست که ایشان تنها به راه انداختن سیاه لشگری بزرگ از مقلدان بی مغز و اندیشه و خرد ، بی اراده و دانش ، غرق در تعصب و خشک مذهبی و … می اندیشند؟
بخدا روز به روز از دین و … گریزانتر می شویم داریم بجایی می رسیم که اگر بگذارند دیگر فقط به “خدا ” ایمان داشته
باشیم کافی است !! گرچه میدانم در باور اکثریت ایرانیان در آینده اثری از این باور نیز نخواهد ماند !!!
درود به اقای نوری زاد عزیز
مجلس جمهوری اسلامی درست شده بیت رهبری است و هیچ ربطی به مردم ایران ندارند باید اسم مجلس را میگفتند نماینده ولایت فقیه از نوع مطلقه وقتی اقای روحانی اسم جنبش سبز را اردو کشی خیابانی مینامند و حق اعتراض و راهپیمایی را به مردم نمیدهند از مجلس چه انتظاری دارید اقای روحانی شما حقوقدان نیستید و نگفتید من حقوقدانم من افسر نیستم مگر قانون اساسی را نخواندید که گفته است مردم حق اعتراض دارند اگر به اسلام لطمه نزنند مگر اقای روحانی شما بجز اعتراض سکوت چیز دیگری از مردم دیدید که ان را اردو کشی خیابانی خواندید مجلس فقط حرف دل اقای خامنه ای را زدند و هیچ حرفی از حقوق مردم نزدند راستی اقای روحانی هیچ میدانید که سه نفر خود را در کنار همان مجلس اتش زدند سه نفری که میتوانستند از توی حقوقدان و مجلس فریبکاران مملکت را بهتر بچرخوانند اقای روحانی شما را همان اردو کشهای خیابانی به رییس جمهوری رساندند امیدوارم ریس جمهور جدید به مقام دیکتاتوری نرسد و بداند مجلس مجلس مردم نیست مجلس رهبریست مجلس عوام فریبیست
البته خمینی هم خوب بلد بود که قول بدهد و بعد بگوید خدعه کردم.
من تفاوتی زیادی بین ایندو نمی بینم . مشکل در اصل ولایت فقیه است //// لااقل در این 35 سال گذشته دو نمونه اش را دیدیم !
Halate del beham khordegi va marizi beh enssan dasst midahad keh chenin mojoode ravani baed az anhameh koshtar va jenayat dar cheshmane bazmandegane ghatle aamha khireh mishavad va ehssase rezayat az jenayat pishegieh khod darad…..aghaye Nourizad gerami zendeh va paydar bashid
جناب محمد نوری زاد
فقط خواستم در این زمانه که حقیقت و حقیقت گویی گوهری ناب شده است از این فاش گویی شما تشکر کنم. ما اگر چند نفر مثل شما داشتیم که پشت موسوی و کروبی را گرفته بودند و به آنها خیانت نمی کردند الان وضع ما به گونه ای دیگر بود. حقیقت تلخ این است که آقایان به موسوی و کروبی خیانت کردند !
آیا صندلیهای قدرت ارزشش را داشت ، آقایان خاتمی و امثالهم رو سیاهان تاریخ خواهند بود و چهره شما به مانند حر همیشه درخشان خواهد ماند.
درود بر شرف شما
ارادتمند عباس
سلام استاد نوری زاد عزیز
تقدیم به شما با همه دلتنگی هایم
————–
راز بی اخلاقی
“خواجه نصیر الدین ” دانشمند یگانه ی روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که
همه ی درس بزرگان در همه ی زندگانیم برابر آن حقیر می نماید و آن این است
:
در بغداد هرروز بسیار خبرها می رسید از دزدی , قتل و تجاوز به زنان در
بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود . روزی خواجه نصیر الدین مرا
گفت می دانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هرجماعت دیگر بیشتر گنه می
کنند با آنکه دین اسلام بسیار اخلاقی و بزرگمنش می باشد ؟
من بدو گفتم : بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسیار شادمان خواهم شد
اگر ندانسته ای را بدانم .
خواجه نصیر الدین فرمود:
در اخلاق مسلمانی هر گاه به تو فرمانی می دهند , آن فرمان ” اما ” و ” اگر”دارد .
در اسلام تو را می گویند :
دروغ نگو ….. اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست .
غیبت مکن … اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست.
قتل مکن … اما قتل نامسلمان را باکی نیست .
تجاوز مکن … اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست .
و این ” اماها ” مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود
دیگری را نابکار و نامسلمان می داند و اجازه هر پستی را به خود می دهد و
خدا را نیز ازخود راضی و شادمان می بیند ..
و راز نابخردی مسلمانان در
همین است ….
از اسرار اللطیفه و الکسیله
سلام استاد
قلم گیرا و دلیر شما مرا مسحور می کند. یادم هست یک روز پیش از زندان رفتن تان شما را از انجمن قلمی که با جمعی از نویسندگان حکومتی تأسیس کرده بودید اخراج کردند. همان موقع من به خودم گفتم قلم نوری زاد قدر خودش را شناخت واز جرگه وامداران بیرون شد. حالا شما همان قلم از بند رسته را به سو می دوانید وبهرکجا رسوخ می دهید تا نشان آن دوستان درانجمن قلم مانده بگویید: رسالت قلم نه این است که درجایی خانه کند و بنویسد ونان وشهرت طلب کند. قلم شما اگر ازگردونه حکومتیان خروج نمی کرد همچنان ناشناخته باقی می ماند. من مانده ام کدام یک ازآن باقی ماندگان درانجمن قلم می توانند هم در شیوه نگارش وهم در ناب گزینی واژگان وهم در صراحت وشجاعت به گرد پای قلم شما برسند؟ اگرهم برسند چه سود مردم را ازقلمی که توانمند است و وامدار؟ من این نوشته شما را حداقل برای بیست نفرازدوستانم ارسال کردم که همگی نویسنده اند. برایشان نوشتم: بخوانیم وبیاموزیم شیوه نوشتن وشیوه سیرورت اندیشه را
Ba salam aghaye nurizad be noktye khubi eshare kardid man ke raye nadadam chun az rohany bishtar az in giani mitarsam
کلمه- علی محمد شمس:
آیت الله خامنهای البته مانند هر رهبری آرزوهای مختلفی دارد که کاملا طبیعی و مشروع است اما یک آرزو همواره در چشم ایشان از دیگر خواستهها متمایز بوده است و آن دستیابی به جایگاهی نظیر جایگاه امام (ره) در جامعه است. آیت الله خامنهای بسیار دوست میدارد مقام و منزلتی همچون امام داشته باشد. همچون او رهبری باشد که بر دلها حکومت کند، با بخش وسیعی از جامعه رابطه عمیق ایمانی و معنوی داشته باشد. این خواسته چنان آشکار است که حتی در امور شکلی و ظاهری نیز بروز و ظهوری غیر قابل انکار دارند، به عنوان نمونه همگان تصویر به یاد ماندنی دیدار همافران نیروی هوایی با امام را در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب به خاطر دارند. ماندگاری تصاویر در خاطره بینندگان متناسب با عمق و ارزش معنایی است که القاء میکنند. آن تصویر القا کننده فروپاشی نظام شاهنشاهی و پیوستن مهمترین اهرم مورد اتکای شاه یعنی نیروی هوایی گل سرسبد ارتش شاهنشاهی به امام و انقلاب بود. آن تصویر به همگان میگفت که کار نظام شاهنشاهی به آخر رسیده است و مردی روحانی به پشتوانه محبوبیت و رابطه ایمانی و عاطفی جامعه با وی توانسته است پشتوانه مستحکمی را که رژیم شاه بدان اتکا داشت به خود متمایل کند. سالها بعد آیت الله خامنهای پس از نشستن بر مسند رهبری دیداری با همافران نیروی هوایی ترتیب دادند تا تصویری دقیقاُ مشابه همان تصویر از همان زاویه گرفته شود. این تصویر اگر چه جذابیتی به اندازه یک نقاشی کپی از اثری هنری داشت اما حاوی یک معنای روشن بود و آن این که آیت الله خامنهای در آرزوی کسب موقعیت و منزلت امام خمینی است.
این آرزو به رغم گذشت حدود بیست و پنج سال رهبری آیت الله خامنهای نه تنها محقق نشده بلکه روز به روز دست نایافتنیتر شده است. دستگاههای تبلیغاتی رسمی و غیر رسمی و نمازهای جمعه و جماعات و امام جمعهها و افراد خودفروخته دنیا طلب البته در این زمینه سعیی بلیغ کردند تنها به یکی دو نمونه از مجیزگوییهای مهوع این افراد توجه کنید:
محمدی گلپایگانی مسئول دفتر رهبری در تمجید از رهبری میگوید:
«در هر جلسه و دیداری که با هر گروه و طیفی خاصی از فرهیختگان برگزار میشود، یک سر و گردن از آنها بالاترند و در همه مسائل صاحب نظر هستند… در امر شعر صاحب نظرند و در برخی جلسات با شعرایی مطرح و پر آوازه نقدی بر اشعار آنها وارد میکنند، این نقد به گونهای است که آنها جوابی برای آن ندارند…. شخصیتهای بزرگ دنیا همواره محو احاطه و دانش فراوان ایشان میشوند و به آن اذعان دارند و این نعمت بزرگی است که رهبر یک کشور به تمام معنا فرهنگی باشد.»(محمدی گلپایگانی در همایش تجدید مطلع کتاب و کتابخوانی ۵ مرداد ۱۳۹۰)
شیخ محمد یزدی میگوید:
در وجود آیتالله علی خامنهای «ذرهای هوا و هوس و ریاست طلبی وجود ندارد…[رهبری]حاضر است برای دفاع از اسلام جان خود را هم بدهد…آقای خامنهای حاضر نیست لحظهای از مرجعیت خود را نشان بدهد.(مشرق نیوز ۱۱ دی ۱۳۸۹ )
اما عزت و محبوبیت اجتماعی چیزی نیست که با پول و تهدید و تطمیع و تدابیر اداری و تبلیغاتی به دست بیاید. مریدان اطلاعاتی و امنیتی از تطبیق خصوصیات آیت الله خامنهای با سید خراسانی در اخبار دوران غیبت بسیار گفتند و برخی امام جمعهها نیز از یاعلی گفتن ایشان به هنگام تولد خبر دادند. اما نه تنها سودی نبخشید بلکه مایه تمسخر شد و نتیجه عکس داد.
راز این ناکامی در چیست؟ امام خمینی آن چه میگفت و آن چه میکرد برآمده از شخصیت و روحی بودکه از جوانی پرورده بود او بازی نمیکرد، سیاست باز نبود. به آن چه میگفت معتقد بود. در بند تشریفات و پروتکلهای رسمی ودولتی نبود. علاقهای به ملاقاتهای دیپلماتیک با مقامات خارجی که به ایران سفر میکردند نداشت. نه تنها اصراری بر چاپ تصویر و انعکاس سخنانش در صفحات و تیتر اول رسانهها نداشت بلکه مدیران مطبوعات و صدا سیما را از این کار نهی میکرد. آیت الله خامنهای برخلاف امام اهل سیاست به مفهوم متداول آن است. نسبت به نحوه انعکاس بیانات خود در رسانههای بسیار حساس است،علاقه وافری به دیدارهای دیپلماتیک با مقامات کشورهای مختلف دارد، دفترش به تشریفات و پروتوکلهای سیاسی و دیپلماتیک حساس است….
موضع سیاستمداران را منطق موقعیت تعیین میکند. مناسباتی که با دیگران برقرار میکنند تابع موقعیتی است که در آن قرار دارند. سخن و موضع آنان در شرایط ضعف و قدرت متفاوت است. مقصود ما ارزشداوری نیست. سخن درتفاوت نقشهاست. سیاست و دیپلماسی منطق خاص خود را دارد. منطق سیاسی اگر شایسته یک دیپلمات یا سیاستمدار عرفی باشد قطعاً شایسته یک رهبر دینی که میخواهد نماد معنویت و اخلاق و حاکم بر قلبها باشد،نیست. مشکل آقای آیت الله خامنهای دقیقاً در همین نکته نهفته است او میخواهد نقش یک رهبر دینی و معنوی را با نقش یک سیاستمدار عرفی در کنار هم ایفا کند و این امری ناممکن است. موفقیت یک سیاستمدار عرفی آن نیست که جامعه به او عشق ورزد و با او رابطه «عاطفی و ایمانی مستحکمی» برقرار کند بلکه موفقیت او در گرو حل مسائل و مشکلاتی است که جامعه بر عهده او نهاده است. اما آقای خامنهای میخواهد هم دیپلمات عرفی موفقی باشد که گاه ناگزیر است براساس منطق موقعیت، مواضعی متفاوت و متعارض اتخاذ کند و هم میخواهد رهبری معنوی باشد که بر قلبها حکومت کند. و این ناشدنی است.
راه دور نرویم. موضع آیت الله خامنهای را قبل و بعد از انتخابات اخیر مقایسه کنید. تبلیغات انتخاباتی رسانههای رسمی کشور مطابق معمول هر دوره انتخابات با سخنان روز اول فروردین رهبری در مشهد کلید خورد. ایشان در آن سخنان با لحن آمرانه و تحکمی فرمودند:
« رئیسجمهورِ هر دورهای باید امتیازات کسبی و ممکنالحصول رئیسجمهور قبلی را داشته باشد، ضعفهای او را نداشته باشد. هر کسی بالاخره نقاط قوّتی دارد و نقاط ضعفی دارد… آن چیزهائی که امروز برای دولت و برای رئیسجمهور نقاط قوّت محسوب میشود، اینها باید در رئیسجمهور بعدی وجود داشته باشد، اینها را باید در خود تأمین کند؛ آن چیزهائی که امروز نقاط ضعف شناخته می شود … هر کسی میآید، پایبند به انقلاب، پایبند به ارزشها، پایبند به منافع ملی، پایبند به نظام اسلامی، پایبند به عقل جمعی، پایبند به تدبیر باشد.» (بیانات رهبری در حرم مطهر رضوی اول فروردین ۱۳۹۲)
دو ماه بعد ایشان به نحو آشکارتری از مشخصات رئیس جمهور مطلوب خود سخن گفتند «اجمالاً معیار اصلى این است که کسانى سر کار بیایند که همتشان بر حفظ عزت و حرکت کشور در جهت هدفهاى انقلاب باشد. .. کسانى سر کار بیایند که مصداق: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا» باشند؛ اهل استقامت، اهل ایستادگى باشند؛ زرهى پولادین از یاد خدا و از توکل به خدا بر تن خودشان بپوشند و وارد میدان شوند.»(بیانات رهبری۱۳۹۲/۰۲/۲۵)
آنان که اندکی با عرصه سیاسی ایران آشنا بودند از مجموع این سخنان میفهمیدند که انگشت مبارک به کدام کاندیدا یا کاندیداها نشانه رفته است. بسیج و هیئتهای مذهبی این پیام را گرفتند و دست به کار شدند. حتی در نوحه ها نیز از سعید جلیلی به عنوان کاندیدای محبوب رهبری نام بردند که «بدون هیچ دلیلی» باید «به صورت دشمن زد سیلی» و «رآی داد به سعید جلیلی»… این سخنان به همان اندازه که در بسیج و در میان نوحهخوانان و مداحان وابسته به بیت رهبری شور ایجاد کرد بر تردید جامعه نسبت به سلامت انتخابات افزود و از شانس مشارکت گسترده مردم در انتخابات و ایجاد حماسه سیاسی کاست.
اظهارات دیگری نظیر این که شرکت در انتخابات در درجه نخست «رأى اعتماد به نظام و سازوکار انتخابات است» و «در درجه دوم رأی به کسی است که …تشخیص دادهایم». (بیانات رهبری ۱۴/۳/ ۱۳۹۲) کاملاً از موضع اقتدارمأبانه رهبری در قبال انتخابات حکایت میکرد و به همان میزان بر تردید جامعه نسبت به شرکت درانتخابات میافزود. رد صلاحیت آقای هاشمی مزید بر علت شد و زمینههای قهر جامعه با انتخابات را فراهم کرد. از سوی دیگر گزارشات و بولتنهای نظر سنجی وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه به آیت الله خامنهای اطمینان میداد که با حذف آقای هاشمی از صحنه رقابت، کاندیدای پیروز انتخابات سعید جلیلی و یا قالیباف خواهند بود. این اطمینان و آن نگرانی خود موجب سردی فضای انتخابات و عدم تحقق حماسه سیاسی شده بود. به طوریکه همه نظر سنجیها از عدم تمایل اکثریت جامعه برای شرکت در انتخابات خبر میداد. شعار حماسه سیاسی رهبری در حال رفتن به محاق بود و باید چارهای اندیشیده میشد. منطق موقعیت ایجاب میکرد مواضعی متفاوت با مواضع گذشته اتخاذ شود. ازاین رو چرخشی کامل صورت گرفت و در روزهای منتهی به انتخابات جامعه یکباره شاهد موضعی کاملاُ متفاوت از آیت الله خامنهای شد. جامعه برای اولین بار از ایشان پیامی غیر از دشمن و توطئههایش و مزدوران داخلی و خارجیاش میشنید. کلامی که در آن از تحکم و آمریت خبری نبود. کلامی که بیشتر یک درخواست بود. همگان در کمال ناباوری برای اولین بار از رهبر نظام شنیدند که مخالفان نظام را نیز به رسمیت میشناسد و از آنان میخواهد نه به خاطر نظام بلکه به خاطر علاقه به کشور در انتخابات شرکت کنند. (بیانات رهبری مورخ ۱۳۹۲/۰۳/۲۲)
گویی شعار وحدت و آشتی ملی رفسنجانی و اصلاح طلبان به تأیید آیت الله رسیده است. دیگر سخن از رأی به نظام و رأی به کاندیدای شجاعی که «اهل استقامت باشد و زرهی پولادین بر تن کند» تا به جنگ دنیا برود نبود بلکه انتخابی سالم بود که در آن رأی مردم حق الناس بود و تصرف در آن حرام (بیانات رهبری مورخ ۲۴/۳/۱۳۹۲). جامعه ناراضی، مردد اما نجیب ایران که از رهبری چیزی جز همین اطمینان زبانی به حراست از رأی خود نمیخواست به پای صندوقهای رأی رفت اما نه به قالیباف و جلیلی که به روحانی رأی دادند.
آیت الله خامنهای به خواسته خود نرسیده بود. به جای جلیلی افراطی کسی رئیس جمهور شده بود که شعار اعتدال میداد. واقعیت تلخ بیست و پنجسال گذشته تکرار شده بود. در طول این مدت هرزمان شرایط ظاهراً نوید مدیریت کشور تحت حاکمیت بلامنازع اراده و اندیشههای رهبری داده است، به یکباره این امید رنگ باخته است. به هر حال حماسه سیاسی اگر چه با نتیجهای کاملاُ متفاوت با نظر رهبری رخ داده بود و دیگر ضرورتی به ادامه موضع گذشته نبود. از این رو پس از ازانتخابات به یکباره موضع آیت الله خامنهای تغییر کرد. رهبری که چند روز پیش از موضعی آشتی جویانه حتی مخالفان نظام را به رسمیت شناخته و از آنان خواسته بود برای حفظ و نجات کشور مدارا و مروت ورزند و در انتخابات شرکت کنند و با این سخنان نوید تغییر میداد، اینک از درستی رویکردها و سیاستها در عرصههای داخلی و خارجی و عدم لزوم تغییر آن خبر سخن میگفت(بیانات رهبری ۳۰/۴/۱۳۹۲) و از موضعی سازش ناپذیر و خصمانه همچون گذشته منتقدانی را به بادحمله گرفت که نه تنها مخالف نظام نبودند بلکه شعارشان اجرای بیتنازل قانون اساسی بود و به نحوی آمرانه و تحکم آمیزاز ایشان میخواست که به خاطر اعتراض به عدم سلامت رسواترین انتخابات تاریخ کشور عذرخواهی کنند:
«به چه علت کشور را دچار آن ضایعات کردید و به لبه پرتگاه بردید؟… بارها و بارها این سوال را نه در مجامع عمومی بلکه به شکلی که قابل پاسخ دادن باشد مطرح کردهایم پس چرا جواب نمیدهند؟ چرا عذرخواهی نمیکنند؟»
تغییر مواضعی اینچنین که تنها منطق موقعیت و منفعت میتواند آن را توجیه کند و تنها از یک سیاستمدار عرفی ساخته است، در سخنان و مواضع رهبری کم نیست. چه بسیار وعدههایی که تحت شرایطی دادهاند و پس از تغییر شرایط به فراموشی سپردهاند. رسیدگی به فاجعه کوی دانشگاه،رسیدگی به دخالت سپاه در انتخابات ریاست جمهوری علیه آقای هاشمی،رسیدگی به رد صلاحیتهای بیسابقه شورای نگهبان درانتخابات مجلس هفتم، رسیدگی به جنایات کهریزک همگی قولها و تعهدات آیت الله خامنهای است که پس از تغییر شرایط و عبور از بحران یا به فراموشی سپرده شده و یا به نتیجهای مضحک نظیر محکومیت یک سرباز به خاطر دزدیدن ریش تراش و یا محکوم شدن عامل جنایت کهریزک به پرداخت ۲۰۰هزار تومان جریمه انجامید. آیت الله خامنهای با این رفتار و روش نمیتواند انتظار داشته باشد جامعه ایران با وی به عنوان رهبر روحانی و معنوی«رابطه مستحکم ایمانی و عاطفی» برقرار کند. برترین منزلتی که این شیوه برای آیت الله ارمغان میاورد منزلت اجتماعی سیاستمداران عرفی و رهبران نظامهای سیاسی خاورمیانه است.