بر این باورم که: از آقای روحانی باید بقدر مقدوراتش انتظار داشت. این را صمیمانه می گویم. باید پذیرفت که او یک آخوند است. یک روحانیِ حکومتی است. با وابستگی های غلیظ و لحظه به لحظه اش به لباسی که به تن دارد. و به: بیت مکرم رهبری. اگر از همین زاویه به آقای روحانی بنگریم، رفتار و گفتار و انتخابهایش ما را آزار نخواهد داد. وگرنه کسانی که با دست بردن به ریسمان آقای روحانی، از آسمان آرزوهای خود آویخته اند، از این پس با آشکارشدنِ آن شهامتی که باید باشد و نیست، و آن مردمگرایی ای که باید قدرش دانسته آید و نمی آید، به یک افسردگیِ متراکم آنهم در مجاورتِ نوعی دق مرگ شدن دچار خواهند شد. منظورم این است که به آقای روحانی جوری بنگریم که: هست. و نه آنگونه که: باید.
آقای روحانی باید بداند که اگر امروز رییس جمهور است، تنها و تنها به این خاطر است که مردمی به اشاره ی سید محمد خاتمی به سمت او متمایل شده اند. و مردمی دیگر به اشاره ی هاشمی رفسنجانی. اگر این روزها آقای روحانی با آراستنِ کابینه ای کهنه و خسته و فرسوده، در اجابتِ حق هاشمی سنگ تمام گذارده، حتماً بر سید محمد خاتمی جفا باریده است.
بزرگترین خطای روحانی در این بوده و هست که: خود را بیش از آن اندازه ای که هر عقل سلیم تأیید می کند، به ریسمانهای بیت مکرم بند کرده است. وگرنه او را اگر شهامتی و اقتداری و اعتدالی و هوشمندی ای بود، پاهایش را در یک کفش می کرد و می گفت: سید محمد خاتمی باید – آری باید – در مراسم تحلیف حضور داشته باشد. چرا؟ چون من اگر امروز رییس جمهورم، نصف موجودیتم متعلق به اوست و نه به بیت رهبری!
من – نوری زاد – یکی دو سالی به رسم خضاب، ریش های خود را رنگ می کردم. و در تمام آن یکی دو سال، یک نگرانیِ خفیف اما مستمر مرا می آزرد که: نکند رنگ امروز ریشهایم با دیروز تغییر کرده باشد و نگاه مخاطبین را برآشوبد و لبخندی بر لبانشان بنشاند. بعدها متوجه شدم که این نگرانی خفیف، یک اپیدمی رایج میان مردانی است که ظاهر طبیعیِ موهای خود را تغییر می دهند. و باز متوجه شدم که این خضاب بازی، در میان ما مسلمانان رواج بیشتری دارد. باز که بیشتر تحقیق کردم دانستم داستان خضاب بازی، با درونِ ریاکار ما نسبت روانیِ فراوان تری برقرار می کند. این شد که به یک باره یک روز بساط رنگ کاریِ خود و دیگران را دور ریختم و یک نفس راحت کشیدم و از حمل آن نگرانیِ خفیف و مستمر خلاصی یافتم.
خدای می داند منظورم از این مثال نه به این خاطر است که آقای روحانی ریشهایش را رنگ می زند و تلاش می کند کمی برازنده تر و جوان تر به نظر آید و احتمالاً آن نگرانی خفیف و مستمر نیز همیشه همراه اوست، نه، بلکه می گویم: ایشان یک بار و ناگهان باید به خودش – آنگونه که هست، و نه آنگونه که بیت مکرم می پسندد – کوچ کند. اینجاست که نفسی به راحت می کشد و معنای آرامش و توفیق را درمی یابد.
من قبول دارم که “نه” گفتن به بیت مکرم عواقب خوفناکی دارد. و اساساً آدمهایی مثل مصطفی پور محمدی برای این به کابینه ی او تزریق شده اند که دستهای خونین شان را مدام و مستمر نشان روحانی بدهند. اما این را نیز می دانم که: شما وقتی از بلندای اختیار و حق و قانون و مردم فرود آمدی، و خودت را به ریسمان بیت بند کردی، از این به بعد درست به همان جاهایی داخل می شوی که سرانگشتان بیت فرودت می آورد. و از مکانهایی خارج می شوی که همان دست های مکرم بیرونت می کشند. و این، یعنی گامهای لرزانی که یک رییس جمهور را با همه ی بخت و اقبال مردمی اش از جا بلند می کند، و در قاب کوچک و محقری جا می دهد، و بر یکی از دیوارهای بیت میخش می زند. برای عبرت و تماشای مردمی هاج و واج که قرارشان بر یک رنگی بوده و نه رنگ آمیزی.
محمد نوری زاد
نوزدهم مرداد ماه سال نود و دو
تهران
|
از آن روزی که خودرا رنگ کردم/تمام عرصه بر خود تنگ کردم…برای رفع آثار دورنگی/شب و روز با سر خود جنگ کردم
والا ! منم یه سنی هستم اما تو این سایت میام از نوری زاد مطلب و تیتر ببینم نه از شما
درست نیست سایت یکی دیگه رو محل ابراز دغدغه های طولانیه خودمون کنیم و بخوایم جهت بدیم بهش
سلامی به پهنای اسمان.
اگر ناگاه و ناخواسته و از روی جهل سخنی بر شما روا میدارند که چشمانتان را مجبور به باریدن میکندمن ان قطرات اشکهایتان را میبوسم.
خارج از تمام بحث های سیاسی خارج از تمام زدو بند ها خارج از همهمه ی داغ زمین شما را انسانی یافته ام در خور زیبایی ها.
من بفکر همسرگرامی و فرزندان عزیزتان هستم که چگونه طاقت می اورند این همه بی ارامشی را.
مبارزه کردن با حریفی که صدها برابر از شما قوی تر است دل شیر میخواهد در حالیکه انان شغالانی بیش نیستند.
بر من خرده مگیرید اگر افکار زیبایتان را پاره میکنم قدری بفکر خویش باشید.
من در جایی زندگی میکنم که ناموس مردمان در چشم بسیجیان تفاله ای بیش نمی ارزد.
ب خود سخت مگیرید قدری از بارتان را بر زمین بگذارید و از فضای مجازی مدتی پرهیز کنیدگرچه میدانم سخت است. کمی استراحت کنید و اندکی صبر. خدایی هست و اندکی شعر سهراب و معجزه ایی.
از جسارتهایم عذر خواهی میکنم.
با احترام.
——————-
سلام وسپاس
ازشما وادب شما ومحبت وصمیمیت شماسپاس مندم
مرا با این همه بزرگواری شمایان الفتی است عمیق
من ازهمین بارش های عاطفی شما انرژی می گیرم
سپاس
باسلام به آقای نوری زادمدعی به اصطلاح عدالت!!!!!!.آقای نوری زادمطالب دیگری راقبلا به عنوان نمونه ای ازهزاران دردازملت کردوسنی درایران به نشانی ایمیل شمامنتشر کردم امامثل اینکه حذف شده علت چیست؟ توکه مردم به عنوانهای مختلف می شناسنت توکه برپاهای یک بهایی بوسه میزنی چگونه نمی خواهی دردملتی راکه سالهاست گرفتار آن است بشنوی؟ آیاراستی این عدالت صداقت ودفاع ازمردم است؟ هيجده سال ( از 20 بهمن 1371 ه.ش ) گذشت علّامه کاک احمد مفتي زاده در سال 1361 ه.ش، در تهران از جانب حکومت وقت زنداني شد و پس از ده سال تحمّل سخت ترين شرايط زندان، با تني رنجور و بيمار مرخص شد که سـه ماه پس از بستري شدن در بيمارستان آسيا در تهران و انجام يک عمل جراحي، در روز سـه شنبه بيستم بهمن ماه سال 1371 ه.ش، روح باعظمتش زندان تن را رها کرد و به ديدار معبود شتافت. پيکر پاک او پس از انتقال به زادگاهش، با تکريم و احترام فراوان، در ميان حزن و اندوه دهها هزار نفر، تشييع و به خاک سپرده شد. ياد و نامش هميشه زنده و راهش همواره پر رهرو باد.
علاّمه مفتي زاده هيچ گاه دفاع از حقوق مردم ستم ديده و غارت شده منطقه خود و ساير نقاط ديگر از جمله فلسطين را از ياد نبرد و هم زمان با تدريس، با برپايي مجالس سخنراني، به بيداري مردم پرداخت. اهل سنّت بيدار باشيد هيچ کسي از توطئه و شيطنت فاشيسمهاي جمهوري اسماعيلي-به اقتضاي طبيعت کينه توزيشانشان- در امان نيست.
اين نوشتار شامل دو بخش مي باشد :
الف- بخش نخست موضع مکتب قرآن
ب- بخش دوم شيطنت و فشار فاشيسمهايِ ……………………………….. مسلک عليه اهل سنّت.
الف- موضع علّامه کاک احمد مفتي زاده و 30 سال استقامت و پايبندي مکتب قرآن بر آن.
سي سال قبل علّامه کاک احمدمفتي زاده خطاب به پيروانش اعلام نمود که :
*- « در حال حاضر، وظيفه ي عمومي ما ، کناره گيري کامل از هر گونه درگيري سياسي است، که هم بدون ضرورت، ما را از برنامه مان دور مي سازد ؛ وهم ملّت را دو باره به رنج و عذاب مي اندازد ؛ وهم دشمنان ملّت را شادمان مي سازد. (نامه ي 21/4/59 کتاب در باره ي کردستان ص233)
*- وباز تاکيد مي کنم که : کار ما، از اين پس، تنها پرورش و آموزش و تبليغ اسلامي است، بدون اينکه با مسائل سياسي عملي روز ، خود را درگير سازيم، و هر مسلماني که مي خواهد با من هم مسير باشد، بايد اين تذکّر را بطور جدّي رعايت کند و از هر گونه تظاهرات و عمل و سخني تحريک آميز – که يقينا به زيان ملّت مي باشد- بپرهيزد… وچنانچه کسي، پس از اطّلاع از مفادّ اين پيام ، به خلاف آن رفتار کند، بايد خود را هم مسير من بحساب نياورد. ( نامه ي 21/4/59 کتاب در باره ي کردستان ص234)
اين دلسوز و حامي واقعي ملّت ستمديده، خطاب به ملّت و پيشروانِ دلسوز انقلابِ مردمي ملّتهاي ايران مي نويسد: اميد دارم، هم پيشروانِ دلسوزِ انقلاب ، و هم تمام ملّت در کردستان و در سراسر ايران ، بالاخره روشن شوند، و دوست و دشمن، و نظرات سودمند و زيانبار را ، از هم باز شناسند.»(نامه ي 21/4/59 کتاب در باره ي کردستان ص234)
بعد از گذشت 10 سال ( در سياه چالهاي زندان ِ طاغو تيان حکومتِ تشيّعِ ولايي محورِ فساد گسترِ) نيز ( بتاريخ 30/4/1369 ) در نامه دوم به شوراي مديريت مکتب قرآن مي نويسد: « شرايطِ بالفعل ما، در حدّ اوائل مرحله ي (( دعوت)) است. پس وظيفه مان، (( تزکيه ي)) خود و دعوت و هدايت ديگران است، بدون فعاليتهاي سياسي.» و باز به صراحت بيان مي کند: پس تکليف مطمئن شما اين است که : به طور کلّيّ از ((سياست)) کنار کشيد…
و دلايل منع کار سياسي را (درنوار 258 مورخه ي 4/10/1371 – ويدئو 10- براي پيرمردان شجاع و مؤمن آن جلسه مانند بابا علي کامياران )اينگونه بيان ميکند : « کار سياسي، تقوايي بيحدّ بزرگتر از تقوايي که براي کار کردن ( معمولي ) و درس خواندن و اداره کردن لازم است، مي طلبد… بحقيقت اگر کسي کار سياسي انجام دهد، و در ايمان و تقوا، استحکام نداشته باشد، امکان زياد هست که از راه خدا، انحراف پيدا کند، و به دروغ و حيله و نادرست برخورد کردن با مردم ، مبتلا گردد! به سراسر جهان نظري بيندازيد متوجّه مي شويد که (وضع بشر) چنين است. علّت آن است که استحکام ايماني و تقوا پيدا نکرده اند. در نسخه ي اوّل پيامبر اسلام- صلوات وسلام و رحمت وبرکات خدا، بر او باد- که عاليترين راهنماي انسان سازي است، صدّيق أتقى( أبوبکر صدّيق)- سلام الله عليه – را پرورش مي کند؛ و همچنين دهها فرد نزديک به او و صدها و هزاران پايين تر از او. آنگاه، از طرف خدا، به او اجازه ي کار سياسي داده مي شود؛ زيرا ديگر امثال أبوبکر که قدرت و سلطه و سرمايه ي فراوان داشته اند و در راه خدا، فدا کرده اند؛ اگر فردا مال و قدرت و مکنتي در اختيارشان قرار گرفت، نگراني در آن نيست که، از راه بي تقوايي گام بردارند. زيرا بوسيله ي تربيت و پرورش چنان استادي – تا ابد، صلوات و برکات خدا بر او ببارد- ديگر بنيه ي تقواييشان استحکام پيدا کرده است. ياران محبوبم! ممکن است در عمرِ(زندگيِ) من آنقدر تجربه داشته باشيد، که: (( من نمي ترسم)) . منظورم ترسوي بيکاره است، نمي گويم اصلاً خوف و هراس ندارم و ليکن آنقدر بيکاره و ضعيف و بيچاره نيستم که بخاطر تهديد يا خوشنودي خلق از راه خالق، خارج و منحرف شوم. سوگند بخدا و سپاس وحمد براي او، آنقدر ترسو نيستم. …اينکه مي گويم: از اين به بعد، در کار سياسي دخالت نکنيم، نه بخاطر اين حکومت است ونه بخاطر هيچ ملاحظه ي دنيايي… قبل از هر چيز بايد بخودمان توجّه کنيم… پناه به خدا از قلبي که کينه و خشم در آن جاي گيرد واستقرار يابد… امّا اگر کينه، نسبت به يک انسان، در دلي جاي گيرد- پناه بخدا – قلب و درون را آلوده و تباه مي کند. به شما مي گويم: خداوند، آگاه و خبير است، نسبت به آن کساني ( که طبعاً آشکار است بخاطر إرتکاب هيچ جرم و گناهي و دزدي و فسق و فجوري نبوده) که ده سال است مرا، در زندان، نگهداشته اند؛ و نيز، نسبت به آن کساني از احزاب و گروهها، که عزيزان و محبوبان بسيار محبوبم را شکنجه کُش کرده اند و نسبت به آن کساني که چهل نفر از رفقايم را، در نزديکي شهر سنندج، در راه (( صه لوا تا وا)) زنده بگور کردند ( نسبت به هيچکدام از آنان )، در دل کينه ندارم… بخدا سوگند، ظالمان، در راحتي و خوشي، بسر نمي برند. تصوّر نکنيد که اينطور هستند. وضع درونيشان- بيحدّ- از مظلومين، تلخ تر و پريشان تر است. خوشي وناخوشي ظاهري است».
همچنين در نامه ي سوم به شوراي مديريت مکتب قرآن( بتاريخ 11/7/1369) ( در زندان فرعونيانِ فاشيسمِ مدارِ صفوي مسلک ) مي نويسد : « … به جهتِ (( در مرحله ي اوائل دعوت بودن))، بايد: اوّل – از آنچه روش و کار و خاصّ دستگاههاي سياسي حکومت در مقابل گروه هاي سياسي، و يا خاصّ گروههاي سياسي در برابر حکومت است، اجتناب کنيد؛ و کارتان، مانند کار يک موسسه ي غير سياسي- مثلاً: فرهنگي باشد».
باز در نامه ي شماره 11 (تنها شش ماه قبل ازکوچش به سوي عالم أعلي و پيوستن به کاروان ِ : « وَ مَن يُطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذينَ أنعَمَ اللهُ عَلَيهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولئِکَ رَفيقاً » (نساء/69) (که تمام زندگيش را در دنيا به عشق و محبّتِ الله و رسول و بندگان خدا فدا کرد)، به شوراي مديريت مکتب قرآن(بتاريخ 30/4/1371)، مي فرمايد:
اگر خدايِ مدّبرالأمر، بخواهد، … از هم اکنون لازم است : همه مان، خود را براي رعايت ضوابطي آماده کنيم، که از سقوط ظاهري و باطني مجدّد عموم در شرايط تلف کننده ي عمر و غافل کننده ي دل، جلوگيري کند. مهمترين اين ضوابط، عبارتند از : الف- حذر جدّي همه از ظهورهاي سياسي واجتماعي به هر صورت…
هر کس که علاقه به هم مسيري با اين برادرش دارد، خود را ملزم به رعايت و قبول اين مطالب مي داند. بارها « شوراي مديريت مکتب قرآن » به تبعيّت از رهبر و بنيانگذار اين حرکت در جلسات متعدد و به مناسبتهاي گوناگون( بحضور هزاران نفر) در شهرهاي مختلف کردستان، و در بيانيه ها و سي دي هاي عمومي اعلام نموده: بنا بر توصيه و رأي رهبر خود ( کاک احمدمفتي زاده- سلام الله عليه – ) وظيفه ي بالفعلش ، تزکيه ي خود ودعوت وهدايت ديگران بدون فعاليت هاي سياسي مي باشد.
از جمله در بيانيه ي شماره دو (11 آذر1381 ) و در سي دي هاي عمومي سال 1384 و 1386مکتب قرآن ( بعد از افشاي ملاي سپاهيِ مزدور يکشوه، که با مجوز از طرف فاشيسمهاي ولايت محور، رهبران ملّي ومذهبي کرد را تکفير نمود.) و همچنين در اطلاعيه ي هفتم شهريور1389 (رمضان گذشته)، به منظور جلوگيري از آسيب رسيدن به مسلمانان روزه دارِ سنّي توسط مأموران حکومت – به اقتضاي طبيعتشان- آمده است: اطلاعيه ي شوراي مديريت مکتب قرآن « به منظور جلوگيري از آسيب رسيدن به مسلمانان روزه دار توسط مأموران حکومت ، و همچنين اعتراض به برخوردهاي غير انساني آنان در سقز و نيز مانور نظامي در اطراف محل برگزاري مراسم در سنندج ( منزل کاکه احمد مفتي زاده )کليه ي مراسم نمازجماعت و مولودي خواني عمومي مکتب قرآن – مربوط به ماه مبارک رمضان امسال– در شب هاي آينده ماه مبارک ، در هيچ شهري برگزار نخواهد شد. گزارش هاي تکميلي متعاقباً اعلام مي گردد». (سايت مکتب قرآن) مکرّر اعلام شده كه مكتب قرآن هيچگونه فعاليت سياسي ندارد و برگزاري مجالس عمومي جزء كمترين حق و حقوقي است كه مردم اهل سنّت، بايد از آن بهرهمند باشند. محتواي برنامه ها ي عمومي در تمام شهرها غالباً عبارت بود از: إقامه ي نماز جماعت، قصيده خواني و مولوديخواني و صلوات دسته جمعي، اشعار ويژه ي ماه مبارک رمضان و ماه مولود، پخش تراکهايي از عکسهاي علّامه کاک احمد مفتي زاده، منتخب سخنان رهبر دلسوز حرکت و گاهي تبيينات شوراي مديريت مکتب قرآن. منابع خبري از شوراي مديريت مکتب قرآن انتظار دارند پاسخ بدهد چرا تا حال گزارشهاي تکميلي را اعلام نکرده، و آيا اخبار رمضان گذشته ي مکتب قرآن( که در سايتهاي متعدد و معتبر دنيا منعکس گرديد) مبني براينکه مأموران گمنام إمام زمان و غارتگران صفوي، اموال شخصي وحتّي پول مسلمانان روزه دار سنّي را بعداز آنهمه ضرب و شتم وحشيانه، به غارت بردند؛صحّت دارد؟
ب- بخش دوم : شيطنت و فشار فاشيسمهايِ ………………………………………مسلک عليه اهل سنّت.
1- «بازداشت و شکنجه نمودن مؤسس و رهبر مکتب قرآن علاّمه کاک احمد مفتي زاده درسالهاي 61 تا 71 که بر اثر شکنجه هاي وحشيانه به شهادت رسيد. که به محض شنيدن نامش هر شنوندهاي فوراً مجموعه اي خصال پسنديده از اين عارف دلسوز و مجاهد نستوه به ذهنش متبادرمي گردد. که يکي ازآن خصوصيات برجسته ي ايشان، همان احياي موضوع اساسي ومهم حکومت اسلامي” شوراي مبتني بر قرآن وسنّت” مي باشد. سي سال قبل علاّمه مفتي زاده پيش بيني کرده بود که: ” با اين عملکردتان مدتي به اسلام ضربه مي زنيد و پس از آن کاري مي کنيد که ديگر تشيّع قد علم نکند به خاطر مذهبتان هم كه شده، دست از ستم ونفاق برداريد”.
استاد اولين كسي بود كه لقب روباه مكّارو منافق را به آقاي ……………داد وهنگامي كه درسال 60 در كسوت رياست جمهوري، به پهلوي شكستهي فاطمه، سوگند يادكرد! شهيد علاّمه مفتي زاده گفت: روضه خوان بازاري، مگر سوگندي جز پهلوي شكستهي فاطمه نبود؟!.
ياد آن سخن ايمانيت به خير بعد از تصويب اصل 12 (تصويب مذهب رسمي شيعه ) که گفتي قلم و دستتان بشکند براي آن قانون تصويب کردنتان. چه بي باکانه، فراعنه و نمرودها و هامانها را به زير کشيدي . پيشنهاد مناظره ي تنها خودت با تمام هر آنچه که آنها مياورند از هرکشور آنهم با حَکميّت مردم شهري شيعه نشين و آنان باز هم جرأت مقابله با تو را نداشتند . هنوز در اذهان مردم اعلاميّه ي پيشنهاد مباهله ات با رهبر آزادگان جهان !!! باقيست، كه باز هم رَم كردند. وهمه در تاريخ ثبت است.
جواب اينها فقط فرمان زنداني کردن و شکنجه نمودن بود و گفتند : آزادي و کشتنش به مصلحت نيست.
خميني گفت : مفتي زاده بايد مصاحبه کند و اظهارنمايد که غلط کردم ، چه قاطعانه اظهار نمودي زبانم به غلط کرديد عادت نموده، نه غلط کردم. چرا كه آنها معتقد بودند شکست مفتي زاده يعني شکست اهل سنّت ؛ وآخرالأمر اين بزرگ مرد براي دفاع از دين اسلام باسپري کردن ده سال زندان (61 تا 71 )، وبه حق چقدر برازنده ي اوست، لقبي که زندانيان به او داده بودند « قهرمان پولادين زندانهاي ايران » که 6 سال درانفرادي و8 ماه درکميته مخوفِ مشترک وبقيه را دربندهاي عمومي گذراند. توأم باشکنجه ي وحشيانه، پوزهي بزرگترين ديکتاتور اسلام نما را به خاک ماليد و ماهيّت منافقانهاش رابه جهانيان شناساند.
2- بازداشت بيش از200 نفر از شاگردان مکتب قرآن در سالهاي 61 تا 64
3- اخراج هزاران نفر از منسوبين مکتب قرآن از سازمانها و ادارات دولتي.
در طول اين سالها صدها نفر از علماي اهل سنّت که از علماي برجسته ومدرّسين مدارس مذهبي بودند، به شهادت رسيدند. وهزاران نفر زنداني و از كار اخراج شدهاند و جرمشان اين بود كه ولايت فقيه را قبول نداشتند وقائل به تبعيّت ازفاسق و فاجر نبودند.
4- شهيد نمودن عدهاي از افراد مکتب قرآن از جمله شهيد کاک فاروق فرساد در محل تبعيد ( اردبيل ) در جريان قتلهاي زنجيره اي سال 74»
« و اکنون نيز اهل سنّت ايران در معرض فاجعهاي غيرقابل تصور!!! شواهد متقن و اسناد به دست آمده، از منابع معتبر حاکي از طراحي و اجراي پروژه ي شوم حکومتِ شيعي ايران با دستور و نظارت مستقيم ولي فقيه براي ترور، اعدام و زنداني نمودن طولاني مدّت، همراه به شکنجه و آزار مرگآور فعاّلان اهل سنّت ميباشد. که اين پروژه ادامهي همان سياست دهههاي شصت و هفتاد شمسي سردمداران جنايت پيشه ي حکومت است که منجر به ترور و شهادت رهبران، علماء و فعّالان سازش ناپذير اهل سنّت همچون شيهد علّامه مولوي عبدالملک ملازاده، استاد شيخ محمد صالح ضيائي، شهيد دکتر احمد صياد، شهيد علّامه کاک احمد مفتي زاده، استاد ملّا محمّد ربيعي، شهيد ناصر سبحاني، شهيد فاروق فرساد، شهيد دکتر مظفّريان و ده ها نفر ديگر گرديد. زمينهي اجراي موج دوم اين قبيل اعمال وحشيانه و غير انساني چند سالي است با ايجاد نا أمني ساختگي و عملياتهاي تروريستي مهندسي شده و ترور مهرههاي سوخته حکومتي، در تمامي مناطق اهل سنّت فراهم گرديده و حکومت با بهانه و توجيه برخورد با عوامل نا أمني و با سناريو و حربهي کهنه و قديمي سالهاي اوايل انقلاب تحت عنوان وهابيّت و وابستگي به کشورهاي بيگانه و عناد و اخلال در امنيت ملّي در صدد حذف فيزيکي و از ميان برداشتن تمام فعّالان مذهبي که مانعي در راه تحقق« اهداف شوم سنّي زدايي و شيعي گرايي » در مناطق سنّي نشين هستند، برآمده است. » ( خواندنِ نامه ايي را که چند روز پيش از طرف يک دانشجوي کرد اهل سنّت( ع- ح) به جوانان فلسطيني به تاريخ (12/11/89 ) نوشته، توصيه مي شود. )»و چه جنايتهايي که تنها به جرم سنّي بودن و کرد بودن، بر سر اين ملّت محروم نيآوردند. « از جمله : همين سردار رادان، که اکنون به عنوان جنايتکار شناخته شده است، 11 سال قبل در( سوم اسفند 77) درسنندج بيش از 50 نفر نوجوان وجوان راهنمايي و دبيرستاني را قتل عام کرد و کسي ازپايتختنشينان، زبان به دفاع نگشود. »
5 ـ تعطيل کردن کلاسهاي قرآن ِمکتب قرآن در مساجد کردستان و … زماني که مساجد مردمي بودند و پوتين پوشان ِسپاه صفويِ مسلك ،آنرا حکومتي نکرده بودند ؛ حدود 150 مسجد در مناطق مختلف اهل سنّت غرب ايران، امام جماعت ها و معلمين قرآنش از اعضاي مکتب قرآن بودند، چرا اکنون حتّي يک نفر از آنان اجازه ي اداره ي يک کلاس قرآن را ندارد ؟همه را بيرون راندند درب مساجد را بستند و امام جماعتها و معلمين را بازداشت و زنداني نمودند . اين در حالي است که تمام مخالفين علاّمه مفتي زاده آزادانه از طريق رسانه ي محلي و بلندگوها عليه اهل سنّت و حرکت مکتب قرآن سخن مي رانند و مشغول تکفير اهل سنّت هستند. چرا در مناطق اهل سنّت مراسم هاي شرک آلود از طريق حاکميّت ، برگزار و خيابانها و محلّات را ميبندند و سّد معبر ميکنند ، شيعيان حکومتي را از سراسر ايران به مناطق اهل سنّت خصوصاً کردستان مي آورند . وام ،خانه و شغل و تسهيلات کامل در اختيارشان قرار ميدهند – به منظور تغيير بافت جمعيت اهل سنّت – امّا در ليالي قدر رمضان سالهاي (86 و 89) بيش از چند صد نفر از پيروان علاّمه مفتي زاده در مناطق مختلف کردستان به جرم سنّي بودن بازداشت و از اجراي مراسمهاي ديني آنها جلوگيري شد ؟ اين درحالي است که حاکميّت خود ميداند که کارشان بنا به توصيه رهبر خود – فعلا” تزکيه خود و دعوت و هدايت ديگران است بدون فعاليت سياسي.
چرا راه براي مخالفين اهل سنّت باز، ولي اهل سنّت حقِّ به جاي آوردن عبادات وبرگزاري عيد رمضان و قربان را – مطابق مذهب خود در روز مقرّر – ندارند؟
چرا اوّلين سوال در گزينشهاي استخدامي در مورد علامه مفتي زاده است ؟
به محض بو بردن هر گونه ارتباطي با مکتب قرآن افراد تاييد نميشوند . امّا بدانيد خوشبختانه حرکت مکتب قرآن تثبيت شده است. هر خانواده اي بدون استثنا در کردستان و بعضي مناطق اهل سنّت حتماً حدااقل يکنفر از اعضاي مکتب قرآن در آن مي باشند که توطئه ها و تهمتها را خنثي کنند .
امروز هرفردي كه غير از خدا از کسي واهمه نداشته باشد واجبات و مستحبّاتش را مرتب انجام دهد، صادق و راستگو باشد – دور از ريا و شرک و مخالف رسوم غلط و بدعتهايي چون مرده پرستي و عزاداري بيش از سه روز و زينت قبور و … باشد؛ فوراً ميگويند از طرفداران علاّمه مفتي زاده و مکتب قرآني است .هزار بار الحمد لله. اهل سنّت کاملاً به اهل تشيّع بياعتماد است؛ چرا که کارنامهي 30 سالهي پر ازظلم ونکبت اين حکومت که خود را امّ القُراي جهان اسلام مي داند، هميشه پيش روي مردم قرار دارد. اهل سنّت ازياد نبردهاند سال 61 هنگامي که با پيگيريها و زحمات علاّمه مفتي زاده، خواستند مسجدي در تهران بنا کنند، همين رهبر کاريزماتيک وپدرگونهي شما، دستور مسدود نمودن ومصادرهي آن حساب ـ حساب شماره 1824 بانک صادرات شعبه اميرآباد شمالي تهران، شعبه 481 ـ را صادرکرد. اين درحالي است که درشهرهاي سنّي نشين،بعد ازانقلاب، حسينيه احداث مي شود بدون اينکه در بعضي شهرها حتي يک نفر تشيّع داشته باشد بجز نيروهاي نظامي وانتظامي. اماّ تهران با وجود سکونت تقريباً يک ميليون نفراهل سنّت، فاقد مسجدي براي سنـّي ها است.»
توطئه و شيطنتهايي چند از جلّادان و پوتين پوشانِ صفوي، عليه مکتب قرآن و اهل سنّت:
* « توطئهاي در اواخر سال 67 آغاز شد ،که اداره ي اطلاعات کردستان – لابد بدون هماهنگي با مرکز امکان ندارد- اين بار به نام روحانيون اهل سنّت بُرکان- مانند سايت ايمان- اقدام به نوشتن سه اعلاميه به تاريخ هاي( 9/12/67( و ( 8/2/68 )و (13/3/68 )عليه علاّمه احمدمفتي زاده و حرکت اسلاميشان (مکتب قرآن) نمودند. پس از مدّتي معلوم گشت تايپ اعلاميه ها ي مذکور با دستگاه تايپ .اي. بي. ام. صورت گرفته بود ،که آنوقت فقط در اختيار اداره ي اطلاعات سنندج قرارداشت. بانيان اين توطئه ، مرکب بودند از اداره اطلاعات استان کردستان و چند نفر مزدور سنّي اثنا عشري – روحانيون معزّز! وحدت طلب تشيّع ! به سرکردگي آقاي حجّت الاسلام والمسلمين !!! موسوي نماينده ي ولي فقيه در کردستان – اين آقا حدود 30 سال شهره خاص وعام بود و اهل سنّت ستيزي و تکفير مفتي زاده ، از خصوصيات اخلاقي بارزش بوده ومثال زدني است . اين توطئه نيز با اقدام به موقع مکتب قرآن – که منجر به نوشتن بيانيه ي مورخ 27/3/68 مکتب قرآن در سنندج شد – خنثي،( زهي غافل از اينکه متاع اندک دنيا تا آخر براي کسي نمي ماند) وبه مدد الهي اين نيز نقش برآب گرديد.»
* « يکي ديگر از آن توطئه هاي بعد از انقلاب، تأسيس پيشمرگان دولتي، موسوم به سازمان پيشمرگان مسلمان کرد بود؛ که زيرمجموعهي سپاه پاسداران در کردستان بود. براي جذب مردم در اين ارگان حکومتي ، اوايل به نام مفتي زاده شروع به فعاليّت نمودند که فوراً علاّمه با انتشار اعلاميه ها و سخنراني ها – به صورت نوار کاست – هدفِ توطئه ، که جنگ داخلي و برادر کشي بود را افشاء كرد و از آن تبرّي جست . بدون اتلاف وقت نيز ادارهي اطلاعات و پيشمرگان دولتي اقدام به چاپ کتابي نمودند به نام « مفسده جويان را در کردستان افشا کنيم »( انتشارات سازمان پيشمرگان مسلمان کرد ) که شديد ترين حملات را عليه علاّمه مفتي زاده نمود وبه جايي رساندند كه گفتند: اين آقا – مفتي زاده- به شاه وساواك وابسته بوده. »
* « توطئه اي ديگر اينکه : … مهر تکفير بر اُسوه ي مقاومت اهل سنّت علاّمه احمد مفتي زاده ، دوباره آغاز شد و کم کم عقائد اهل سنّت را به سخره گرفتند.
* « موردي ديگر اينکه : دو سال قبل هم ملّائي وابسته به حکومت در يکي از روستاهاي اطراف بوکان به نام ” يکشوه ” خطبه هاي نماز جمعه ي آن روستا را به تکفير علامه مفتي زاده، اختصاص داده بود که بيخبر از آنکه خدا پشتيبان صادقين و محبّين خود است. آري روي ميکرفن اين آخوند ، آرم شبکه سلام شبکه ماهواره اي حوزه قم (SALAM) که شهره خاص و عام بوده و در دشمني با اهل سنّت يکی از پيشتازان است، قرار داشت. و جاي سوالي بزرگ براي مردم منطقه بود که راستي يک روستاي محروم آنهم در کردستان با آنهمه استثمار ملّت طي قرون ، چگونه است تمام شنبه ها برنامه کليپ شده ، طراحي شده و دهها هزار نسخه تکثير و در مناطق غرب كشور توزيع و آزادانه در معرض عموم قرار ميدهند؟ خوشبختانه به خاطر شعور سياسي مردم زجر ديده، خود فوراً مساله و علّت و محلّ توطئه را شناختند ، ملاّ را بيرون كردند و گفتند: ما ملاّي مزدور سپاهي دينفروش را نميخواهيم. شبکه ماهوره اي قم SALAM براي دفاع از اهل سنّت آمده و ميگويد مفتي زاده کافر است !!!. ( واخيراً هم اين سپاهي اجيرِ مزدورِ دين به دنيا فروش در جلسه ي 24/8/89 بانه حضور داشته ، – جهت ايجاد وحشت بين شيعه وسنّي – که در آن يک آخوند درباري شيعي قم به نام حجت الاسلام درياکنار با وقاحت وپررويي در حضور روحانيون سنّي ِحکومتي به اعتقادات مذهب سنّي تاخته وعلماي طراز اوّل اهل سنّت را مورد هتّاکي وفحّاشي قرار ميدهد، و منجر به دستگيري و حمله ي وحشيانه در نيمه هاي شب به منازل آقايان عثمان عبدي و ياسين قادري از پيروان علّامه مفتي زاده وايجاد رعب وحشت براي زنان وکودکان وسالمندانِ مريض گرديد؛ و حدود يکماه است در زندان اطلاعات سنندج مورد شکنجه ي جسمي و روحي قرار دارند. اينجا بر خلاف يکشوه ي بوکان که رهبران ملّي و مذهبي را تکفير مي کرد، « صمٌّ بُکمٌ عميٌ » سکوت را موافق با مأموريتش مي داند.»
* « موردي ديگر عرض کنم . بعد از مقابله و رسوا نمودن توطئه ي فوق، آنان باز اقدام به پخش اعلاميه اي به نام اهل سنّت و جماعت کردستان نمودند(مورخه 2/4/85) در يکي از اتهامها نوشته شده بود مفتي زاده در دايره ي خيال خويش معجوني ميسازد که در آن صوفي ، اشعري و … و فرق بدعي ديگر و … در کنار هم قرار ميگيرند مگر اشاعره کيستند؟ . مگر در علم کلام ( عقايد )، تمام اهل سنّت اشعري مذهب نيستند؟ چرا شما آقايان اهل سنّت و جماعت !! نامي از فرقه ي شيعه نمي آوريد؟ بايد فرقه بدعي و ضالّه اشاعره باشد؟ اهل سنّتي که بگويد ما ضالّه هستيم !! آري تمام اين سي دي و اعلاميه ها با پشتباني سايت ايمان شكل ميگرفت و در سي دي و وبلاگها و اعلاميه ها هم براي آشنايي بيشتر با اين کافر زمان – علامه مفتي زاده – مراجعين را به سايت ايمان ارجاع ميدادند. البته کما فيالسّابق دولت کريمه (!!) به پشتيباني از آن ملا يِ سپاهي، عدّهاي از مکتب قرآنيهاي بوکان را بازداشت نمود.»
* « توطئه ايي ديگر اينکه کتابي با عنوان « کنکاشي در مباني فکري مفتي زاده» نوشته ي علي اکبر نيکزاد از سنندج!!! ( که تا بحال در سنندج کسي اين نام جعلي را نشنيده و نمي شناسد. با وجود قدمت 80 ساله ي چاپخانه ها در اين شهر، چرا کتاب مذکور در سنندج چاپ نشد و قم بايد زحمت چاپ آن را بر عهده گيرد. در متن کتاب مانند سايت ايمان به رکن اصلي حکومت اسلامي که عبارت از شوري است، حمله نموده و حکومت فرد – ولايت فقيه – را توجيه مي کند. چگونه نويسنده برگه هاي بازجوييِ مجتهد بزرگوار، شهيد کاک ناصر سبحاني را در اختيار دارد و به آن استناد مي کند. در حاليکه اين برگه ها در بايگاني اطلاعات مي باشد. و باز استناد به کتاب دستنويس « من و انقلاب » از کاک احمد مي کند. در حاليکه همه مي دانند، سپاه و اطلاعات ، وحشيانه – آنطور که اقتضاي طبيعتشان مي باشد – به منزل کاک احمد حمله کردند و آن را غارت نمودند واز آن تاريخ به بعد، کسي اين کتاب را نديد. امّا براحتي در دسترس علي اکبر نيکزاد ( نام جعلي ) مي باشد و … »
* « مصوبهي اخير قوه قضائيه ، ـ درمورد ممنوعيت تجمّع مذهبي غير قانوني و بدون مجوّز!!ـ طبعاً منظورشان مراسمهاي تاسوعا وعاشورا وعزاداريهاي توهين به اسلام از جمله شهادت فاطمه و توهين به اصحاب رسول الله – r – نيست؛ بلکه اين مصوبه براي اهل سنّت خصوصاً مکتب قرآن است. نمونهاش مراسمهاي رمضان سال 86 و 89 در شهرهاي کردستان بود که حمله کردند و زدند وتعطيل نمودند و ويران کردند و دستگير نمودند و وسايل خانواده ها به غارت بردند و … »
* « سوء استفاده از عنوانِ بر چسبي بنام وهابيّت به منظور فشار و ظلم بر اهل سنّت: هر وقت روابط ايران و عربستان، حسنه بوده، سران وهابيّت به ايرا ن آمده و پشت سر امام نماز خوانده اند و آنگاه که روابط بين حاکميّت دو کشور بنا به مصلحتهاي سياسي و حکومتي ضدّ ديني و خلق؛ مکدّر شده، از حربه ي وهابيت استفاده کرده و با سوء استفاده از اين عنوان ظلمها به اهل سنّت نموده و جنايتها مرتکب شده اند. دشمنان اسلام طبق سياست شوم خود : « فَرِّق تَسُد = تفرقه بيندازيد و آقايي کن » براي دامن زدن بيشتر به تفرّق ميان مسلمانان اقدامات محمد بن عبدالوهاب را، مذهبي تازه ناميدند و مسلمانان نا آگاه نيز با تکرار شعار و برچسب دشمنان، از ظهور مذهبي تازه سخن گفتند که البته اين تسميه اصولاً نادرست است زيرا :
اولاً ، سخن از تبليغ براي ايجاد مذهب تازه بيش از بيش ميان مسلمانان فاصله مي اندازد و بر تفرّق موجود مي افزايد . درحالي که همه ي ما مکلف هستيم براي هموار نمودن راه رسيدن به وحدت تلاش کنيم و از دامن زدن به تفرّق اجتناب نماييم .
ثانياً ، بر فرض صحيح بودن اين تسميه چون عبدالوهاب ( پدر شيخ محمّد ) صوفي بود و با آراء و نظرات فرزندش مخالفت مي کرد بنابراين لفظ وهابي ( منسوب به عبدالوهاب ) براي مخالفان شيخ محمد نامي با مسمّي خواهد بود.
ثالثاً ، نه شيخ محمد و نه پيروانش هيچکدام از ارائه ي مذهبي نو سخن نگفته اند .
رابعاً ، و مهمتر اينکه اصل مسائلي که شيخ محمد بيان کرده است بديع و نوآور نيست ، به عبارت ديگر موضوعاتي که امروزه تحت نام وهابيت تازه جلوه داده مي شود جديد نيستند بلکه همان مسائل و مطالب در قرآن به صراحت ذکر شده و در کتاب هاي معتبر شيعه و سنّي وجود دارند « تا سيه روي شود هر که در او غش باشد » ( مراجعه به کتاب ارزشمند ملّا مجيد نيکخواه با عنوان« بر چسبي بنام وهابيت» در اين زمينه مي تواند مفيد واقع شود.)
* « صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران که مستقيماً از بودجه ملّي و ماليات تمام ايرانيان تأمين مي شود در هر اقدامي، توهين به مقدّسات و باورهاي اهل سنّت، توهين و بي احترامي به اصحاب کرام – که خداي متعال در قران کريم از آنها تعريف وتمجيد مي کند- ؛ توهين به اُمّ المومنين عايشه ي صدّيقه – س- دخترحضرت أبوبکر صدّيق- س و…- به هر شکل و شيوه اي را در رأس ماموريتش قرار مي دهد. از جمله ساخت و نمايش فيلم هايي چون “امام علي”، و يا به زبان مردم ( قطام) “چهل سرباز”، “يوسف پيامبر” و … همگي از بودجه ي بيت المال و از ماليات و خون ملّت ايران که غالباً قشر متوسط به پايين جامعه هستند تأمين مي شوند. واخيراً هم در اقدامي وقيحانه سريال “مختارنامه”را به نمايش در آوردند، با صرف هزينه ي ميلياردها تومان از سرمايه ي ملّي اين مملکت؛ به کارگرداني داوود ميرباقري، و به چندین زبان زنده ي دنيا دوبله شده است. به راستي چه فيلم هايي در اذهان تاريخي ملّت هاي جهان باقي مي مانند؟ فيلم هاي ارزشمندي چون “محمد رسول الله” يا فيلم هايي چون “افسانه امام علي” و “يوسف پيامبر” که سر آخر با فضاحت کارگردان فيلم و هم چنين اس ام اس ها و جوک هاي بسيار در تاريخ سينماي ايران به فراموشي سپرده شدند؟
آيا تا حال با اختصاص يکصدم و يک هزارم اين بودجه هاي کلان، فيلمي ساخته ايد از فقر و فلاکت و فسادي که اين ملّت را گرفتارآن کرده ايد؟ و هر لحظه شاهد بالا رفتن آمار طلاق و جدايي خانواده ها و بجا ماندن هزاران طفل معصوم و بي سرپرست و خودکشي و خودسوزاندن هزاران نوجوان دختر و پسر معصوم ، بعلّت عدم استطاعت مالي براي انجام ازدواج وتهيه ي سرپناهي براي زندگي و درآمدي بخور ونمير و … »
* « ضرب و شتم وحشيانه با مشت و لگد و باتوم ، دشنام و فحش کلمات رکيک، حتّي توهين ناموسي و عقيدتي و غير اخلاقي ، شکنجه و زخمي کردنِ اعضاي بدن و بيهوش کردن افراد، و دستگيري و بازداشت و زنداني کردن صدها نفر از اعضاي مکتب قرآن در مراسم احياي شبهاي رمضان و ليالي قدر (سالهاي1386 و 1389 ) در شهرهاي دهگلان، کامياران، سقز و بوکان که منجر به برخورد غير اسلامي و غير قانوني مسوولان و مأموران اطلاعاتي و انتظامي حکومت با افراد مکتب قرآن گرديد. – نا گفته نماند در ديگر مناطق اهل سنّت نيز افراد مکتب قرآني را به بهانه ي مثلاً قاچاق کالا، بازداشت و زنداني کرده اند- و نگهداري افراد در محيطهاي غير بهداشتي و دستشويي و … تجسس و بازرسيِ وسائل منازل – حتّي البسه زنان هم – و به غارت بردن وسايل شخصي از قبيل : آمپلي فاير، دوربين فيلمبرداري، تلويزيونهاي رنگي ، لوازم پذيرايي، کارت شناسايي، کارت ملّي، گواهينامه ي رانندگي، سند ماشين و ساختماني، دفترچه ي بيمه درماني، گوشي موبايل، پول نقد، كُتب مختلف (بعضاً فقط بخاطر كُردي بودنِ آنها!) عکس و جزوات و نوارها و سي.ديهاي كاكه احمد و مكتب قرآن، دفترچه تلفن و آلبوم عكس و بعضي از قطعات كامپيوتر شخصي را بدون ارائه ي هيچگونه رسيدي ميبرند و … حتّي تخريب ساختمان و ضربه زدن به وسايل نقليه ي شخصيِ افراد مکتب قرآن.
* اين اواخر هم شاهد خبري در سطح وسيع در سايتها و وبلاگهاي متعدد اهل سنّت شديم با اين عنوان : بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاکِرِينَ » اهل سنت ايران هوشيار باشيد » « بنابر خبرهاي رسيده در پي شکست سياستهاي حکومت ايران به منظور ترويج تشيّع در مناطق اهل سنّت که انتصابهاي نماينده ي ولي فقيه و فرمانده ي سپاه استان کردستان ظرف سه روز اخير هم حاکي از برنامه هاي جديد براي اهل سنّت غرب ايران است ، همگي دستگاههاي سياسي و امنيتي کردستان شروع به حرکاتي مزوّرانه نموده اند، که در اين ميان با توجه به جلسات متعدد شوراي تامين استان ( شتا ) حکايت از اقدامات قريب الوقوع عليه اهل سنّت دارد.(شايد مانند دستگيري افراد سرشناس مکتب قرآن در سطح وسيع در سراسرکردستان).
در روزهاي 4 و 12 ديماه 89 ، دو جلسه در استانداري کردستان تشکيل شده است ؛ که دستگاههاي سياسي و امنيتي در چهارم دي ماه مصوب نموده اند که عليه فعاليتهاي اقتصادي افراد مکتب قرآن برخورد و مانع کارهايشان شوند، و در جلسه ي مورخ دوازدهم دي ماه باز هم مصوب کرده اند با افراد مکتب قرآني که در مراکز فرهنگي به ويژه آموزش و پرورش مشغول بکارند بشدّت برخورد شود و… لذا اهل سنت ايران بايستي در انتشار اخبار خود بيش از پيش فعالانه عمل کند ، که اين گرگ سالهاست که با گله آشناست 15/10/1389».
پس تمام برخورد و مقابله هاي شديد و خشنِ غير اسلامي و غير انسانيِ فوق الذّکر، با مکتب قرآن با توجه به اينکه هيچگونه فعاليتي سياسي ندارند، صرفا ً عقيدتي است و بارها ملاهاي اعزامي از قم به کردستان اعلام داشته اند که مکتب قرآن مانع رشد مذهب تشيّع در کردستان است.
ج- نتيجه : « اکنون هم ،اتقاي امّت ،ابوبکر صديّق ،عمر فاروق ، عثمان ذي النّورين ، اُمّ المومنين عايشه صديّقه -رضي الله عنهم – و… همه در اين دارالظّلم ودارالنّفاق ، منفور و مبغوض و کافرند.!!! ما از شما انتظاردفاع از حقوق اهل سنت و ملّت کرد را نداريم . چرا که نه ازحکومت تاج به سرها خيري ديديم، نه ازحكومت عمّامه به سرها ـ پيشوا قاضي محمد به دست تاج به سرها به شهادت رسيد و کاک احمد هم به دست عمّامه به سرها».
مزيد اطّلاع به چند سطري از وصيت نامه ي شهيد پيشوا قاضي محمّد دل بسپاريم : « آخرين لحظات زندگي را سپري ميکنم چند تذکر و نصيحت براي شما دارم: به خاطر خدا بيش از اين نسبت به يکديگر دشمني و خصومت مکنيد، متحد و پشتيبان هم باشيد، … تا دشمن به شما نيازمند است شما را دوست دارد و به وسيلهي شما به اهداف خود ميرسد. دشمن نسبت به شما هيچ رحم و شفقتي ندارد در هر فرصتِ ممکن از شما نميگذرد. دشمنان ملت کُرد بسيار ظالم و بيرحم هستند. اتحاد و پشتيباني از يکديگر رمز موفقيت هر ملّت است؛ در غير اين صورت آن ملّت نابود و تباه شده … خدا ميداند که آنچه از دستم برآمد، از بذل جان ومال و کوشش دريغ نکردم. حال در اين اوضاع و احوال مجدداً به شما توصيه ميکنم فريب دشمن را نخوريد و به سوگند، قرآن و قول و قرار آنها اعتماد نکنيد، زيرا دشمنان خدا را نميشناسند، و به پيامبر(r)، روز قيامت و حساب و کتاب اعتقاد ندارند، و شما را اگر چه مسلمانيد ولي چون کُرد هستيد محکوم ميباشيد و دشمن آنها محسوب ميشويد، پس مال و جان شما براي آنها حلال است و آن را غنيمت ميدانند. … شايد به ذهنتان برسد که، چرا اينجانب(قاضي محمد) پيروز نشدم در پاسخ ميگويم: به خداي متعال که من پيروز شدم؛ چه نعمت و چه پيروزيي از اين بالاتر و بهتر که اينک من جان و مال و ثروتم را در راه ملّت و وطن خود فدا ميکنم؛ باور داشته باشيد، من از صميم قلب آرزوي چنين روز را در سر داشتم و با خود ميگفتم اگر بميرم مردنم به گونهاي باشد که در حضور خداوند و ملّت خود سرافراز باشم؛ اين چنين مرگي براي من پيروزي است».
آري!.. اين گرگ سالهاست که با گلّه اشناست. با وجود اينکه مکتب قرآن هيچگونه فعاليت سياسي عليه و له هيچ حزب و گروه حاکميتي ندارد، آنهم نه بخاطر ترس، چون زماني که خطر در اوج بر فضاي جامعه حاکم بود، آنچه به فکر مکتب قرآني نمي رسيد، ترس بود. مکتب قرآن، بدخواه کسي نيست، نهايت کار و فعاليّتش در تزکيه ي خود و دعوت و هدايت ديگران خلاصه مي شود، و با نگاهي منصفانه به عملکرد سي و چند سال گذشته ي اين حرکت، متوجه مي شويم که کارش فقط ، کار فکري و عقيدتي است، و چون حکومت از مطرح شدن و پذيرش و استقبال گرم مردم، از اين نوع تفکّر، به شدّت نگران است، پس صرفاً، برخورد و مقابله با آن، برخورد عقيدتي است.. وهر روز مزوّرانه تر از روز قبل، درفکر اتّهام و بر چسبي جديد به مکتب قرآن هستند تا ضرري به اين مجموعه برسانند. و غافل از اينکه « ومَکروُا وَمَکرَالله وَاللهُ خَيرُ المَاکِرين» .
مسلّم است که هيچ انساني بدون اشکال و ايراد و ضعف نيست. امّا کاک احمد – اين موحّد زمان در برابر فراعنه، و گاندي ايران با تحمّل 2430 روز در انفرادي اوين ، خم به ابرو نياورد. او – سمبل شهامت و شجاعت و مقاومت اهل سنّت – اولين کسي است که از يک تريبون رسمي، بي پروا در ملأ عام خامنهاي را روضهخوان بازاري و ديکتاتور ناميد. هنوز از نتيجه ي يک عمر خصومت با مکتب قرآن درس عبرت نگرفتيد. آن ديکتاتورِ روضه خوان، در سال 88 به کردستان آمد و توطئه ها براي مردم مستضعف کردستان طراحي نمودند. ولي خداي آن مستضعفان ، خصوصاً از آن روز به بعد، شيطنتها و توطئه هايشان را نقش بر آب و بختشان را نگون تر کرد و وقايع جريانات اخير پيش آمد که همه شاهد آن هستيم. (مثلاً: از بيخ درآوردن و لگد کوب کردن تابلوي خياباني که مزيّن به اسم آقا بود توسط هم شهري هاي تهراني) و باز هم بر ثبت جنايتهايشان در صفحات تاريخ، مهرِ« وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاکِرِينَ» و « إنَّ البَاطلَ کانَ زَهُوقاً » نهاد.
گله منديم از شوراي مديريتِ مکتب قرآن ( پيروان اُسوه ي مقاومت اهل سنّت) باقي است به وقت خودش. وکاري به موضع آنان ندارم. آنها تعهد کرده اند خالصانه از رهبرشان تبعيت کنند. و براستي پس ازگذشتِ 18 سال از کوچ آن رهبرعارف و عاشق رسول نور و رحمت – ص – که الله اينچنين توصيفش مي فرمايد : « فَلَعَلَّکَ باخعٌ نفسَکَ» ( کهف/ 6)، عملاً نشان داده و عملکرد سالها شان مؤيّد اين مطلب است.
و امّا شما! از عذاب سخت خداي مظلومان بترسيد و دست از اين همه شيطنت برداريد ، براستي معامله ايي پُر خسران و عاقبتي شرّ و نکبت داريد. اگر به روز حساب و دادگاه عدل الهي باورتان نيست، دنيايتان را بيشتر از اين تباه نسازيد . چرا از ظالمان هم کيش خودتان که پس از چند صباحي، ظلم در دنيا، چنان خداي محرومان نيست و نابودشان کرد که مگر با لعنت و نفرين و إلّا کسي حاضر نيست نام کثيفشان را بر زبان آورد، و هر انساني با گذر از کنار جسد متعفّنشان، تُفي به رويشان مياندازد و لگدي بر آنان مي کوبد و توله سگي برايشان حواله مي کند، درس عبرت نمي گيريد. خبرِ سرانجام زين العابدين بن علي ( اولين کسيکه مقام تقلّبي رئيس جمهوري را به احمدي نژاد شما – به قول بچّه ها جايزه ي برتر لُب لُب – تبريک گفت) و حسني مبارک بعد از 30 سال ديکتاتوري، در تونس و مصر چه بر سرشان آمد، نشنيديد؟
اگر به بحث « ملاکهاي تشخيص حق و باطل » ( نوارشماره 214 ) علّامه مفتي زاده دل بسپاريم، متوجّه مي شويم که پرودگار هستي چگونه حق را بر باطل پيروز مي گرداند. اگر پدر مادر و فرزند داريد؛ بترسيد که نتيجه ي اعمال ننگينتان دامنگير آنها هم شود و آرزو کنند که مرگ هزار بار برايشان گواراتر باشد. مگر نشنيديد که شکنجه گران کاک احمد چگونه يکي روي مين پريد چهار دست و پايش به هوا رفت؛ و يکي چنان ديوانه شد و عقل از کلّه اش پريد که کسي را نمي شناخت آنچه را نبايد و نشايد، بر زبان مي راند. و آن يکي همراه زن و بچّه اش زير ماشين تَک رفت و چنان نقش بر زمين گرديد و لِه شدند، قابل شناسايي نبودند.
مگر نشنيديد بتول خانم گفت: « يک چيز تا آخر عمر مرتّب خميني را آذار روحي مي داد آنهم موضوع کسي بود بنام مفتي زاده». حال سرانجامِ آن امام مستضعفانِ(!!!) شما که – اينگونه به ناحق دستور داد ؛ اين برگزيده و سابق بالخيرات زمان علاّمه کاک احمد مفتي زاده – سلام الله عليه- ، را ده سال وحشيانه شکنجه کنند؟
آري اي مجاهد بزرگ ! اي اميد شهداي بزرگ اهل سنّت ! پريشان کننده ي خواب حکّام جور و ديکتاتور! دشمنان تو خواستند انتقام شکست فاطميان مصر، توسط سلطان صلاح الدّين ايوبي را از تو بگيرند، امّا باز هم مفتضح شدند.
چقدر آرزومند شنيدن يك آخ – بر اثر شكنجه نمودنت – از تو بودند كه حتي داغ يك آخ را بردلشان نشاندي وبا آرزوي آن به گور رفتند وبقيه نيزخواهند رفت.
براستي احمق ترين انسانها، منافقان و مستکبران و ديکتاتورها ي هستند که خيال ميکنند از خدا باهوشتر و قدرتمندترند. حقّا چه زيبا گفت علاّمه احمد مفتي زاده – در نامه اي به سران حکومت در سال 59 – که : تبارک الله که هميشه دنيا پرستانِ خداناپرستِ تاريخ ، احمقند . قرآن دلائل اين همه عناد باخدا و رُسُل و هدايتشان را، بي ايماني به قيامت ميداند – بل کَذَّبُوا بِالسَّاعَه – و… آرزوي طول عمر و چند صباحي خوش گذراندن، امّا چه معامله ي پرازخسراني .( فَاعتَبِروا…) چون آنان به حيات پس از مرگ ( قيامت ) اعتقاد ندارند. و به دنبال لذائذ مادي هستند و حاضر به پذيرش حق نيستند . « وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ » ( بقره /206) و هنگامي که بدو گفته ميشود : از خدا بترس ( و اقوال و افعال برابر دار و به جاي افساد، اصلاح کن ) ، عظمت ( و نخوت ، سراپاي ) او را فرا ميگيرد و ( غرور) گناه ( او را به بزهکاري وادار ) ميکند. پس دوزخ او را بسنده است و چه بد جايگاهي است. به اميد روزي که نسل ديکتاتورها – عمّامه به سر يا تاج به سر- از روي زمين برداشته شود.
——————–
سلام فاروق گرامی
انصاف این است که ظرفیت یک سایت – آنهم یک سایت داخلی را – درنظربگیریم. شما بقدر این ظرفیت تا کنون ازمرحوم مفتی زاده بسیارنوشته اید ومن نیز همانها را منتشرکرده ام. اجازه بدهید بهمین مقدار کفایت کنیم. وگرنه بهتراست خودشما به اسم ایشان ومعرفی آثار وگفته های ایشان یک سایت مستقل تأسیس کنید ونشانی آن سایت را برای من ارسال کنید تا من معرفی اش کنم.
با احترام
.
آقای احمد
سلام
نوشته ی شما را تحت عنوان” سناریوی حاکمیت ؛ با مثلث روحانی ، هاشمی و خاتمی ؟!” خواندم . ضمن این که در آن نوعی هوشمندی و تلاش برای تحلیل موضوعات سیاسی را دیدم ، موارد دیگری هم بود که به نظرم رسید آن ها را با جنابعالی در میان بگذارم .
به نظر می رسد که شما برخی هماهنگی ها و مواضع مشرک و عملکرد سیاسی هم راستای آقایان روحانی ، هاشمی ، و خاتمی را نوعی سناریو نویسی حاکمیت می دانید و بالتبع نوعی معامله ی سیاسی برای گذشتن از حق مردم و به دست آوردن منافعی برای خود ، از این معامله ی البته خیانت آمیز . اکنون ببینیم این ادعا تا چه حد مقرون به صحت است .
اما قبل از آن می خواهم متذکر شوم ، مانند کسانی که دائما از توهمی خودساخته مدد می جویند و همه ی مشکلات را ناشی از اراده ، خواست ، و عملکرد “دشمن ” جلوه گر می سازند ، شما نیز هر نوع اقدام سیاسی را که حتی در مخالفت با حاکمیت و یا مقابله ی با آن صورت می گیرد را ، متوهمانه “سناریوی حاکمیت ” نام می نهید . کافی است که از شما دلیل بخواهیم . آن گاه خواهید دید که برای اکثر قریب به تمام ادعاهایتان هیچ دلیلی ندارید . گرچه می توان برای بررسی احتمالات مختلف یک عمل سیاسی ، تمام سناریو های مختلف ، از جمله آن چه را که شما ترسیم نموده اید در نظر گرفت ( وبلکه باید این کار را انجام داد) ، اما برای پذیرش هر کدام از این احتمالات باید مستدلا سخن گفت.
همان طور که خودشما اظهارنموده اید انتخاب آقای روحانی مطلوب حاکمیت نبود . من می گویم این صحیح است . بلکه می خواهم بگویم حاکمیت با رد صلاحیت آقای هاشمی و پذیرش هزینه ی سنگین آن به دنبال آن بود که حتما گزینه ی مورد علاقه ی خود را پیروز صحنه ی انتخابات ببیند . آن ها فکر می کردند در شرایطی که گزینه ی اصلی اصلاح طلبان به میدان نیاید و از سویی دو گزینه از رده ی متوسط مانند عارف و روحانی حضور داشته باشند ، اولا بخش عمده ی اصلاح طلبان و هوادرانشان در جنبش سبز در انتخابات حاضر نمی شوند و ثانیا رای باقیمانده ی شرکت کننده در انتخابات بین دو نفر مذکور تقسیم می شود و به این ترتیب اصول گرایان یا در مرحله ی اول و یا در مرحله ی دوم پیروز انتخابات خواهند بود. . همه می دانند که تمامی نظر سنجی ها تا روز دو شنبه ی هفته ی منتهی به انتخابات این واقعیت را نشان می داد . در این روز آقای روحانی واجد 12 و آقای عارف واجد 8 در صد آرا بودند.
هوشمندی و تصمیم رهبران اصلاح طلبان و آقای هاشمی و بویژه تدبیر و اعتبار آقای خاتمی شرایط را عوض کرد . در خواست آقای خاتمی از عارف برای کناره گیری و پذیرش ایشان به دلیل احترام به درخواست آقای خاتمی ، ضربه ی مهلکی به بازی اصولگرایان وارد کرد . حمایت آقایان خاتمی و هاشمی از روحانی و حمایت مردمی و گسترده ی مردم از آن سونامی شدیدی را ایجاد کرد که موجب شد لحظه به لحظه به آرای روحانی افزوده گردد. این موج نیز هر لحظه قوی تر شد و در بعداز ظهر روز رای گیری به حداکثر خود رسید و نتیجه را کاملا متفاوت از خواست اصول گرایان شکل داد .
می خواهم اشاره کنم به یک عامل بسیار موثر دیگر . آن عامل بدون شک تیز هوشی ، فراست ، نکته سنجی و البته شجاعت آقایان روحانی و عارف در مناظره های تلویزیونی است . آن ها به خوبی از این فرصت ها برای نشان دادن ماهیت حاکمیت اصول گرا و ضعف های آن استفاده کردند . عملا رفتار آن ها به گونه ای بود که تمامی کاندیداها بجز حداد عادل ناگزیر شدند که ان ها نیز به انتقاد از حاکمیت بپردازند . رودررویی کاندیداهای اصول گرا با خودشان و برخی اشتباهات اساسی آن ها مانند اشتباهات قالیباف در مناظره ی سیاسی و استفاده ی هوشمندانه ی آقای روحانی و برخورد سنجیده ی وی ضربه های مهلکی را به رای اصول گایان وارد کرد . و متناسبا راری روحانی را با شیبی تند افزایش داد.
برای خوشبین ترین ناظران نیز ، تصور پیروزی روحانی در دور اول دشوار بود . اما مردم با حضورشان یک بار دیگر شکست سنگینی را به اقتدار گرایان حاکم تحمیل نمودند . آن ها با صدای بلند به خواست حاکمان “نه ” گفتند .
این یک پیروزی بزرگ برای مردم و رهبرانشان بود . با این تحلیل که این پیروزی براساس سناریوی حاکمیت بوده ما در حقیقت این تلقی را ایجاد می کنیم که حاکمیت در هر حال فعال مایشاء است . هر کاری که بخواهد می کند . مثلا عندالزوم می تواند حتی بزرگانی چون خاتمی و هاشمی و سایر رهبران اصلاح طلب را در یک سناریوی از پیش تعیین شده با خود هماهنگ نماید و آرای مردم را به سمتی که خود می خواهد سوق دهد . این تلقی به رهبران اصیل مردم نسبت معامله گری بر سر منافع مردم را می دهد و بر عکس توان آن ها را در مقابله با ترفندهای حاکمیت و سیاست ورزی آن ها را در جهت منافع مردم و شکست اقتدارگرایان حاکم انکار می کند .
احمد عزیز باور کنیم پیروزی نسبی مردم ورهبران صادق آنها مثل سید مظلوم خاتمی را . این پیروزی سناریوی از پیش تعیین شده ی حاکمان اقتدار گرا نبود. خواست آن ها چیز دیگری بود . آن ها شکست خوردند.
آقای نوریزاد.. یکروز میگوئید و روز دگر به این عزیزان میتازید .
سلام استاد نوری زاد
ضمن احترام به شما می گویم: اگه مردی به این همه خشونت درقرآن تان یک نگاهی بکن وبه من جواب بده که: به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟
——————–
در قرآن لغت هلاک کردن 73 بار در بیش از 60 آیه به اشکال مختلف آن به کار رفته است :
یهلک 5 – هلک 4 – اهلکنا 17 – مهلک 3 – یهلکون 2- نهلک 2 – المهلکین 1- فاهلکنا 1-فاهکلو 2- اهلکت 1- فاهلکه 1- فاهلکناهم 3 – اهلکناها 4
– مهلکی 1 – اهلک 8 – مهلوکوا 1 – تهلکنا 1- مهلکم 1- فتهکلنا 1- لیهلک 2 -مهلکوها 1- اهلکناهم 4 – یهلکنا1 – اهلکنی 1- لنهکن 1- التهلکنا -لمهلکهم 1 – هالک 1- اهلکتهم 1-
که خداوند در آنجا به شرح سرگذشت اقوام و مردمانی که آنها را قتل عام کرده است ، میپردازد :
چه بسیار اهالی شهرها که بر هلاک آنها عذاب فرستادیم آنگاه که در آسایش شب یا خواب صبحگاه بودند ( اعراف 4)
پیش از اهل مکه هم ما اهل شهری که ایمان نیاوردند ، همه را هلاک کردیم، آیا اهل مکه ایمان خواهند اورد (انبیاء 6)
و اهل دیاری که ما هلاک گردانیدیم زندگانی بر آنها حرام و هرگز به دنیا باز نخواهند گشت ( انبیاء 95)
آیا ما پیشینیان را هلاک نکردیم ( مرسلات 16)
و از پی آن هم قومی دیگر را نیز هلاک میکنیم ( مرسلات 17)
ما برای هر یک از این طوایف پند ها و مثلها زدیم و همه را هلاک کردیم (فرقان 39)
و ما اقوام و مللی را پیش از شما به کیفر ظلمشان سخت به دست هلاکت سپردیم و با آنکه پیامبرانی با آیات و معجزات بر آنها آمد باز هیچ ایمان نیاوردند ، ما هم اینگونه مردم عنود زشت بد عمل را به کیفر میرسانیم (یونس 13)
چه بسیاری از ملل و اقوامی را بعد از نوح به جرم کفر و عصیان هلاک کردیم (اسراء 17)
هیچ شهر و دیاری در روی زمین نیست جز آنکه پیش از ظهور روز قیامت اهل آن شهر را یا هلاک کرده یا به عذاب سخت معذب مبکنیم، این حکم در کتاب علم ازلی حق مسطور است ( اسراء 58)
در صورتی که ماپیش از این با کافران چه کرده ، بسیاری رت که داراتر و خوشتربودند همه را هلاک گردانیدیم (مریم 74)
و چه بسیار اقوامی از اهل عناد را که پیش از این معاندین هلاک ساختیم ، آیا چشم تو دیگر به احدی از آنها خواهد افتاد ، یا کمترین صدایی از آنان در دنیا تا ابد خواهی شنید ( مریم 98)
همانا ما پس از آن که طوایفی از امم گذشته را به کیفر کفر هلاک کردیم به موسی برای بصیرت و رحمت و هدایت خلق کتاب تورات را عطا کردیم باشد که مردم راه خداپرستی پیش گیرند ( قصص 43)
آیا آن طوایف و قبایلی را که ما پیش از این مردم کنونی هلاک کردیم و اینان به جای آنها رفت و آمد میکنند ، هلاک انها موجب هدایت و عبرت اینان نگردید ، البته در این هلاک آیات پند و عبرت است آیا باز هم سخن نمیشنوند ( سجده 36)
خدا قوم عاد را در اول هلاک ساخت ( نجم 50)
خدا قوم ثمود را هلاک ساخت ( نجم 51)
و پیش از اینان قوم نوح را هلاک ساخت ( نجم 52)
خدا قوم لوط را هلاک ساخت ( نجم 53)
آیا اینان بهترند یا قوم تُبَع و اقوام پیش از او که چون بسیار مردم بدکاری بودند ما همه را هلاک ساختیم (دخان 37)
آیا ندیدید چه بسیار طوایفی را پیش از اینها هلاک کردیم که دیگر ابدآ به دیار اینان باز نگشتند ( یس 31)
آیا از گذشتگان که ما همه را هلاک کردیم عبرت نگرفتند ( طه 128)
ما پیش از اینها طوایف بسیاری را به هلاکت رساندیدیم وآن هنگام فریادها کردند و هیچ راه نجاتی ب رآنها نبود (ص 3)
و چقدر طوایفی را پیش از اینها هلاک کردیم که با قهرو قوت تر از اینان بودند ( ق 36)
ما چه بسیار اهل شهر و دیار را که در اطراف شما بودند همه را هلاک کردیم و آیت عبرت برای مردم گردانیدیم تا مگر به درگاه خدا بازگردند ( احقاف 27)
و ما قویترین سرکشان را به عقوبت هلاک کردیم و شرح حال پیشینیان گذشت (زخرف 8 )
ما بسیاری از پیشینیان امثال شما را هلاک کردیم آیا کیست که از آن پند و عبرت بگیرد ( قمر 50)
آیا ندیدید ما پیش از ایشان چه بسیار گروهی را هلاک نمودیم ( انعام 6)
همانطور که خوی فرعونیان و پیش از آنان بر این شد که آیات خدای خود را تکذیب کردند ما هم آنها را به کیفر گناهانشان هلاک نمودیم و فرعونین را به دریا غرق کردیم ( انفال 54)
رسول حق را تکذیب کردند و ما آنها را هلاک کردیم و بیشتر آنان به خدا ایمان نیاوردند ( شعراء 139)
ما هم بر هلاک آن قوم عاد باد تندی در ایام نحس شوم فرستادیم تا به آنها عذاب ذلت وخِذلان را در دنیا بچشانیم در صورتی که خواری عذاب آخرت بیش از دنیاست ( فصلت 16
نیز لغت عذاب به معنی مجازات و شکنجه به تعداد 365 مرتبه در مجموع بیش از 300 آیه در اشکال مختلف آن به کار رفته است :
عذاب 154 – العذاب 86 – یعذب 9 – بعذاب 13 – عذبا 39 – عذب 3 – تعذب 1 – معذبین 1 – تعذب 1- تعذاب 1 – لعذاب 5 – عذابه 3 – معذبهم 2 – لیعذب1 – معذبوها 1 – نعذبه 1 – عذابهما 1 – عذابها 2 – لیعذبه 1 – لعذبنا 1 – عذبناها 1 – فاعذبهم 1 – فیعذبهم 1 – عذابی 9 – تعذبهم 2 –
یعذبکم 4 – اعذبه 2 – بالعذاب 6 – بمعذبین 3 – المعذبین 1 – یعذبهم 6 – بعذابکم 1-
که در آنجا خداوند تهدید به سخت ترین عذاب ها میکند ، روش های مختلف شکنجه ها و عذاب هایی را که به کار میبرد را شرح میدهد و به کار بردن انواعی از آنان را به مؤمنان آموزش میدهد :
و اگر بنگری سختی حال کافران را هنگامی که فرشتگان جان آنها را گرفته و بر پشت آنها تیغ میزنند و میگویند بچشید طعم عذاب سوزنده را ( انفال 50)
همان طور که سرگذشت فرعونیان پیش از این بر این شد که آیات خدا را تکذیب کردند و ما هم آنها را به کیفر گناهانشان هلاک نمودیم ( انفال 54)
خدا بر شما شراره های آتش و مس گداخته فرود آرد تا هیچ نصرت و نجاتی نیابید ( رحمان 35)
پس با چه حال سختی روبرو شوند هنگامی که فرشتگان جانشان بگیرند و بر پشت آنها تازیانه ی قهر زنند ( محمد 27)
کافران را لباسی از آتش دوزخ به قیامت بریده اند و بر سر آنان آب سوزان حمیم جهنم فرو ریزد ( حج 19)
تا پوست بدنشان و آنچه در درون آنهاست به آن آب سوزان گداخته شود (حج 20)
و گرز گران و عمودهای آهنین بر سر آنها مهیا باشد ( حج 21)
هرگاه خواهند از دوزخ بدر آیند و از اندوه آن نجات یابند ، فرشتگان عذاب ، آنان را به دوزخ برگردانند و گویند باز عذاب آتش سوزان را بچشید ( حج 22)
بر آن کافران آتشی سرپوشیده احاطه خواهد کرد (بلد 20 )
آنها در عذاب باد سَموم و آب جوشان باشند ( واقعه 42)
از پی گردنکش عنود آتش دوزخ خواهد بود و آب که می آشامد ، آب پلید چرکین است (ابراهیم 16)
چون گردن هایشان با غل و زنجیر کشیده شود ( مؤمن 71)
شما ای گمراهان از درخت زقوم تلخ جهنم خواهید خورد تا انکه شکم را از آن پر سازید ( واقعه 52-53)
آنگاه همه از آب گرم جهنم مینوشید بدانسان که شتران تشنه آب می آشامند (واقعه 54-55)
تا به حمیم دوزخ در افکنند سپس در آتش افروخته شوند( مؤمن 72)
که آن آب پلید را پیوسته می آشامد و هیچ گوارای او نشود و از هر جانب مرگ به وی روی آور شود ولی نمیمیرد تا دائم در عذاب سخت معذب باشد ( ابراهیم 17)
روزی که طلا و نقره در آتش دوزخ گداخته شود و پیشانی و پشت و پهلوی آنها را به آن داغ کنند ( توبه 35)
آنان که به آیات خدای خود کافر شدند جزای آنها عذاب دردناک دوزخ است ( جاثیه 11)
همانا درخت زَقوم جهنم قئت و غذای بدکاران است ( دخان 43-44)
که ان غذا در شکمشان چون مس گداخته میجوشد ( دخان 45)
پس از آن آب جوشان بر سرش فرو ریزد ( دخان 48)
که از عذاب خدا هیچ کس ایمن نخواهد بود ( معارج 28)
وای بر کافران از آتش قهر و عذاب سخت خدا ( ابراهیم 2)
ما هم بر هلاک آن قوم عاد باد تندی در ایام نحس شوم فرستادیم تا به آنها عذاب ذلت وخِذلان را در دنیا بچشانیم در صورتی که خواری عذاب آخرت بیش از دنیاست ( فصلت 16)
باید شما مؤمنان هر یک از زنان و مردان زنا کار را به صد تازیانه مجازات و تنبیه کنید و هر گز در بارهء آنان در دین خدا ترحم و رعفت روا ندارید ، اگر به روز قیامت ایمان دارید و باید عذاب آن بدکاران را جمعی از مؤمنان مشاهده کنند ( نور 2)
کشتن انسان از مکرر ترین و مهمترین موضوعات اشاره شده در قرآن است .
لغت قتل در اشکال مختلف آن 158 مرتبه در بیش از 130 آیه بکار رفته است که در بیش از 20 آیه خداوند مستقیما امر به کشتن انسانها میدهد :
هر جا مشرکان را یافتید به قتل رسانید و از شهر هایشان برانید (بقره 191)
بکشید در راه خدا که خدا به گفتار و کردار خلق شنوا و داناست ( بقره 244)
شما ای اهل ایمان کافران را بکشید و با آنان کارزار کنید تا خدا آنان را بدست شما عذاب کند و خوار گرداند (توبه 14)
آنان در دین شما تمسخر و طعن زنند ، آنان را بکشید که انان را سوگند استواری نیست ، تا از ترس شمشیر از طعن زدن به اسلام بس کنند ( توبه 12)
خدا جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده ، آنها که در راه خدا جهاد کنند و دشمنان دین را به قتل رسانند و یا خود کشته شوند ( توبه 111)
ای اهل ایمان هر که از اهل کتاب ( یهودی و نصاری ) که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و آنچه را خدا و رسولش حرام کرده ، حرام نمیدانند بکشید تا آنگاه با ذلت تواضع به اسلام جزیه دهند ( توبه 29)
و یهود و نصاری گفتند مسیح پسر خداست این سخنان را که اینها بر زبان میرانند خود را به کیش کافران مشابه میکنند ، خدا آنان را بکشد ( توبه 30)
ای اهل ایمان با کافران از هر که به شما نزدیک تر است شروع کنید و انان را بکشید ، و باید کفار در شما درشتی و نیرومندی و قوت پایداری حس کنند و بدانید که خدا همیشه یار پرهیزکاران است ( توبه 123)
اگر در راه خدا کشته شوید به سوی خدا گردآورده میشوید ( آل عمران 158)
اگر در راه خدا کشته شوید در آن جهان به رحمت و آمرزش خدا نائل شوید و ان بهتر از هر چیزیست که در حیات دنیا در حیات دنیا برای خود فراهم توان آورد (آل عمران 157)
و آن گروه از مشرکان را ( از یهودان ) که پشتیبان و کمک مشرکان بودند خدا از حصار و سنگرهاشان فرود آورد و در دلشان از شما مسلمین ترس افکند تا آن گروهی از آنها را به قتل رسانیدهو گروهی را اسیر گردانیدند ( احزاب 26)
این مردم پلید بدکردار راندهء درگاه خداوند هستند با هر جا یافت شومند آنان را گرفته و جدآ بکشید ( احزاب 61)
مؤمنان باید در راه خدا ، آنان را که حیات مادی دنیا را بر آخرت برگزیدند بکشند و هر کس در جهاد در راه خدا کشته شد و یا فاتح گردید زود باشد که او را در بهشت ابدی اجری عظیم دهیم ( نساء 74)
اهل ایمان در راه خدا و کافران در راه شیطان میجنگند ، پس شمامؤمنان با دوستان شیطان قتال کنید که مکر و سیاست شیطان بسیار سست و ضعیف است (نساء 76)
ای مؤمنان کافران را بکشید که در زمین فتنه و فساد دیگری نماند و آئین همه دین خدا گردد (انفال 39)
ای مؤمنان نه شما بلکه خدا کافران را کشت و ای رسول چون تیری افکندی نه تو بلکه خدا افکند ( انفال 17)
شما مؤمنان چون با کافران روبرو شدید باید آنان را گردن زنید ( محمد 4)
ای کشته باد انسان چرا تا این حد کفر میورزد ( عبس 17)
همانا کیفر آنان که با خدا و رسول او به جنگ برخیزند و در زمین به فساد کوشند جز این نباشد که انها را به قتل رسانند یا به دار کشند و یا دست و پایشان به خلاف ببرند ، یا با نفی بلد و تبعید از سرزمین صالحان دور کنند ، این ذلت و خواری عذاب دنیوی انهاست و اما در آخرت باز در دوزخ به عذابی بزرگ معذب خواهند بود ( مائده 33)
تنبیه کردن و زدن از خفیف ترین رفتار های خشونت آمیز است که خداوند زدن زنان را توسط مردان مجاز دانسته است :
زنانی که از مخالفت و نا فرمانی آنان بیمناکید ابتدا آنان را موعظه کنید اگر مطیع نشدند از خوابگاه آنان دوری کنید ، اگر مطیع نشدند آنان را به زدن تنبیه کنید (نساء 34)
شمار آیه های خشونت آمیز ، که در ارتباط با کشتن ، عذاب و شکنجه دادن ، قتل عام کردن است از700 آیه تجاوز میکند .
بیش از 50 درصد از 3000 مجموع آیه های باقیمانده قرآن نیز به نوعی در ارتباط با آیه های خشونت آمیز اند .
سیاست امری ست نسبی و نمی توان انتظار مطلق از آن داشت،
روحانی هم بی شک نه میرحسین است، نه سید محمد خاتمی و نه هاشمی !
به هرحال او از اول اصلاح طلب، مشارکتی، جنبش سبزی و غیره نبوده، اما با این حال، از حقوق ملت، آزادی بیان، باز شدن فضای سیاسی و به رسمیت شناختن مخالفان می گوید…
بی شک حسن روحانی تمام آن چیزی نیست که ما می خواهیم اما مطمئن هستم این مرد سخن ور، که ادب می داند، می تواند سالهای بهتری را برای ما رقم بزند…
ما بر سر پیمانمان با خاتمی و موسوی ایستاده ایم و برای این ایستادگی نیاز به فضای بهتری داریم…(به نقل از صفحه فیسبوک زهرا اشراقی)
سلام دوست عزیزم نوری زاد
امیدوارم که در روستای پدریتان اندکی از فضای جنگ و کشتار و توحش بدور بوده باشید و آرامش نسبی خانواده ی گرامیتان مستدام باد.
راستی هر روز به سایتتان سرکی می کشم و از نبودن مطالب تازه خوشحال می شوم! چون به راستی نگران سلامتی تان هستم و این اواخر مقداری عصبی هم شده بودید که البته با دیدن آنهمه ظلم و نامردی و جنایت چه در ایران و چه در سوریه حق داشتید.
خدای مهربان شما را برای پدر و مادر، اهل بیت گرامیتان و آینده ی این مرز و بوم نگهدارد.
در هفته بررسی وزرای پیشنهادی در مجلس؛ گفتوگو با فریبرز رئیسدانا، اقتصاددان سوسیالیست در تهران کابینه روحانی اقتصاد را به کدام سوی میبرد؟
دکتر فریبرز رییسدانا، فعال سیاسی سوسیالیست و استاد اقتصاد دانشگاه تهران از جمله کسانی است که همواره مخالفت خود را با سیاستهای اقتصادی در راستای خصوصی سازی و انباشت سرمایه علنا ابراز کرده است. این فعال سیاسی که سابقه چند بار بازداشت و زندان را دارد، از منتقدان سیاستهای اقتصادی دولت اصلاحات بود و در دوران احمدینژاد نیز علیرغم اعتقاد برخی صاحبنظران اقتصادی مبنی بر ورود نوعی از اقتصاد دولتی به قدرت اجرایی کشور، همواره قویا این موضوع را رد کرده، و معتقد بود که سیاستهای احمدینژاد نیز در راستا و ادامه همان رویه اقتصادی نولیبرالی است و به هیچ وجه نباید آن را به عنوان اقتصاد دولتی مورد قضاوت قرار داد. در سالهای اخیر نیز در این زمینه مقالات متعدد و مصاحبههای گوناگون، و در مواردی مناظراتی با اقصاددانان لیبرال از وی منتشر شده است. شاید از معروفترین مصاحبههای او، گفتگوی تلفنی با بی.بی.سی فارسی در آذر ماه 89 (دسامبر 2010) باشد، که با انتقاد شدید از طرح هدفمندی یارانهها و پرداخت یارانه نقدی به مردم، آن را ادامه همان سیاستهای نئولیبرالی دانست. رییسدانا پس از این مصاحبه بازداشت و در دادگاه انقلاب به یک سال زندان محکوم شد.
در آستانه شروع به کار دولت جدید، با فریبرز رییسدانا درباره چشمانداز اقتصادی دولت حسن روحانی به گفتوگو نشستیم. گفتوگویی که به مسایل گوناگون در گذشته و حال و آینده کشیده شد. رییسدانا مانند همیشه صریح و بیپرده به بیان دغدغهها و نگاه خود به اقتصاد میپردازد و همچنین راهکار مد نظرش برای رسیدن به وضعیت مناسب در سیاست و اقتصاد را مطرح میکند. چیزی که حداقل به نظر دکتر رییسدانا، امید چندانی به بهبود آن در دولت جدید وجود ندارد.
آقای دکتر فریبرز رئیسدانا ارزیابی شما از تیم اقتصادی کابینه چیست؟
البته این را در ابتدا بگویم که من به طور کلی با این اصطلاح تیم اقتصادی مخالفم، این در واقع اصطلاح جعلی است، چون خیلی از وزارتخانههای دیگر در سیاستهای اقتصادی مشارکت مهمتری دارند، وزارت نیرو، وزارت کشاورزی، وزارت آموزش و پرورش، شاید بتوان گفت وزیر اقتصاد یکی از کماثرترین افراد در تعین سیاستهای اقتصادی است. وزارت اقتصاد کاری نمیکند. صرفا مالیات میگیرد. صرفا وظیفهاش وصول مالیات است و حتی نقشی در تعیین چارچوب و سیاست مالیاتی ندارد. نمیتواند مالیات یا سود بازرگانی را در جایی که لازم است دستکاری کند. وزارت اقتصاد صرفا یک دستگاه اجرا کنند است.
وزارتخانه های دیگری که نام بردید چطور در سیاست کلان اقتصادی نقش دارند؟
برای مثال همین وزیر آموزش پرورش که دوباره به این وزارتخانه برگشته، ایشان در دوره قبلی هم نشان داد که کلا عاشق این است که همه چیز را پولی کند، پایهگذار این رویه بود که بچههای مردم اگر مدرسه نرفتند هم نرفتند، ولی مدرسهها پولی شوند. ایشان پایهگذار شکستن خود قانون اساسی بودند که تصریح میکند آموزش باشد رایگان باشد. آقای نجفی یک نولیبرال قسم خورده است که بارها اعلام کرده این حرفها (آموزش رایگان) صحبتهایی عقب مانده است. اینها همه در اقتصاد یک کشور تاثیرگذار هستند.
یعنی اعتقاد دارید تاثیر وزارت اقتصاد بر اقتصاد کشور از وزات آموزش و پرورش هم کمتر است؟
بله. وزارت اقتصاد کم توشوتوانترین و بیاثرترین وزارتخانه ایران است. وزارت اقتصاد اگر میخواهد تاثیرگذار باشد باید بتواند نرخهای مالیات را تعیین کند و تغییر دهد. برای مثال اگر در جایی رکود حادث شود، وزارت اقتصاد باید بتواند تخفیف مالیاتی بدهد، در حالی که اینها تا بخواهند این کار را در دستگاه عریض و طویل بوروکراسی خود تصویب کنند خودش یک سال طول میکشد بعد تا بخواهد برود مجلس و کلی آنجا برسرش دعوا کنند موضوع تمام شده رفته است. اینجاست که باید گفت بحث تفکیک قوا هم درست فهمیده نشده. از سوی دیگر سیاستهای پولی هم که دست بانک مرکزی است. نرخ بهره، تنظیم بازار، فروش اوراق بهادار، یا سیاستهای ارزی، اینها در اختیار بانک مرکزی است که توسط شورای پول و اعتبار کنترل میشود که اعضای این شورا هم فقط عدهای بلهقربانگو هستند. بنابراین وزیر اقتصاد واقعا کارهای نیست و فقط اجرا کنند است.
به هر روی اگر بخواهیم نظر شما را بدانیم، علیرغم اعتقاد شما به بیتاثیر بودن این وزارتخانه، آقای طیبنیا را چطور میبینید؟
اتفاقا این وزیر اقتصاد، علی طیبنیا تنها وزیری است که تا حدودی حرفهایی زده که به نظر میرسد حقیقت تلخ فقر و بدبختی که اقتصاد بازار آزاد و نئولیبرالیسم بر سر مردم آورده را فهمیده و درک میکند و این در صحبتهایش یکی دوبار بروز پیدا کرده. راهحلی که ارایه کرده است، اقتصاد اسلامی است منتها باز نکرده موضوع را تا ببینیم تعبیر ایشان از این مفهوم چیست. راه حلی که برای توزیع در آمد و جلوگیری از انباشت سرمایه ارائه میکند چیست؟ در مورد مالکیت بیحد و حساب و رانتخواری چه برنامهای دارند؟ در واقع برنامهای ارایه نکرده و به نظر میرسد بیشتر حرفهایش جنبه تبلیغاتی دارد، ولی میخواهد بگوید که ما میدانیم نئولیبرالها از هاشمی رفسنجانی بگیر تا خاتمی و احمدینژاد چه بلایی بر سر اقتصاد آوردهاند. ولی خوب خودش هم میداند که کارهای نیست.
بنابراین تحلیل، شما باید برای وزارت نفت هم جایگاه مهمتری از وزارت اقتصاد قایل باشید درست است؟
بله، مسایل بسیاری در دست وزارت نفت است و کسی را بر سر این وزارتخانه گذاشتهاند که البته نمیدانم رای بیاورد یا نه (این گفتگو قبل از بررسی صلاحیت وزرا در مجلس انجام شده است) که ایشان یکی از گرفتاریهای صنعت نفت ماست. سیاستمدار ورزیده کشور ما زندهیاد سحابی یک بار به من گفت که از زمان قراداد ویلیام ناکس دارسی تاکنون، هیچ کس به اندازه این شخص به منابع ملی و درآمدهای نفتی و صنعت نفت ما لطمه وارد نکرده است. جای پای ایشان هم که در شرکتهای زیاد، سرمایه گذاریها ارتباط با کمیسیونرها و ثروتهای کلان دیده میشود.
وزارت صنایع و معادن چطور؟ محمدرضا نعمتزاده را در این پست چطور میبینید؟
نعمت زاده هم همین است. نعمتزاده چه گلی به سر صنایع مملکت زده است؟ رییس کل گاز بود در عسلویه. هم موقعی که او بود و هم موقعی که نبود در عسلویه چه اتفاقی افتاد؟ یک کارنامهای بدهند بینیم چقدر گاز بهرهبرداری میشود؟ چقدر پالایشگاهها کار میکنند؟ چقدر از رقیبمان قطر توانستهایم پیشی بگیریم؟ همان موقع که آقای نعمت زاده هم بود، تمام فکر و ذکرشان خصوصیسازی و امتیاز دادن به سرمایهدارها بود و اینکه دولت بد است و فلان و بهمان است حالا جالب این است همهشان هم چسبیدهاند به کرسیهای دولت. باید گفت که بله آن دولت شما بد بود و شکی در آن نیست ولی دولت دموکراتیکی که نماینده اراده تودههای مردم، به ویژه زحمتکشان و طبقه کارگر باشد خیلی هم خوب است. اینها آورندگان نولیبرالیسم اقتصادی هستند.
در بین وزارتخانههای تاثیرگذار بر اقتصاد به وزیر کشاورزی هم اشاره کردید…
بله وزیر کشاورزی، من هیچ ابتکاری تاکنون از او ندیدهام. بالاخره بهرهبردای از زمین، موضوع پیچیدهای است. زمینها همینطور دارند در چارچوب زمینبازی و بحث ارث و میراث و مالکیت خرد میشوند، مشخص نیست اصلا سیاست ایشان درباره بهرهبرداری و اندازه اراضی چیست؟ سیاستش درباره ماشینآلات کشاورزی چیست؟ چرا توزیع ماشینآلات بر روی زمینها اینقدر ناموزون است؟ چرا هزینه استفاده از ماشین آلات اینقدر گران است؟ چرا محصولات باغی، هشت تا ده برابر چیزی که سر مزرعه از کشاورزان میخرند در بازار به فروش میرسد؟ فروشندگان میدانهای تره بار، وابسته به اتحادیههای صنفی هستند که سرشان میخورد به اتاق بازرگانی و اتاق بازرگانی هم سرش به عسگراولادی و موتلفه وصل است وزیر کشاورزی در این باره چه میتواند بکند؟ بنابراین از نظر من این کابینه هیچ استراتژی خاصی ندارد، استراتژیاش همین ماستمالی کردن و ادامه وضع موجود است با کمی بالا و پایین کردن و یا حرفهایی که اثری نخواهد داشت.
منظورتان از ادامه وضع موجود چیست؟
انباشت سرمایه، همان تشکیل سرمایه ناخالص داخلی که میگویند، بخشی در اختیار دولت است و بخشی در اختیار بخش خصوصی، بخش خصوصی مرتب در حال رشد و جلو آمدن است. هم سرمایهای که در اختیار دولت است و هم آنچه در اختیار بخش خصوصی قرار میگیرد بسیار ناعادلانه و ناموزون توزیع میشود. آیا این روش کارآمد است؟ آیا دخالت در مالکیت تا این حد بد است و مالکیت اینقدر مقدس است که نباید یقه کسی گرفته شود که در این وانفسای ارزی 15 میلیارد دلار را از کشور چرا فرار دادید؟ گوششان را بگیریم که کجا میبری این پول مردم را؟ پول کارگران بیکار را.
شاید یکی از مهمترین مباحث اقتصادی روز، مسئله تحریمها باشد و رویکرد دولت احمدینژاد در برابر این قضیه. روحانی بارها تاکید کرده که در جهت رفع تنش با کشورهای دیگر اقدام خواهد کرد، این رویکرد جدید را تا چه اندازه در رفع مشکلات اقتصادی موثر میدانید؟
در مسئله تحریمها، غیرمنصفانه است که همه کاسه کوزهها بر سر احمدینژاد شکسته شود. احمدینژاد از همان سال 1384 که انتخاب شد هدفش مشخص بود. انتقال منابع سرمایهای به نهادهای ویژه، ایجاد یک لایه نورسیده سرمایهداری به جای، یا در کنار لایههای قدیمی، همیشه هم کار خودش را انجام داده. آخرین شاهکارش هم این بود که مرتضوی را که از آن طرف آن اتهامها را به او میزدند از این سو به عنوان رییس سازمان تامین اجتماعی منصوب کرد. یعنی محل پسانداز سالیان کارگران کشور. تکلیف احمدینژاد روشن است، ولی کاسه کوزه را نباید سر او شکست که اصل قضیه فرار کند. همه دیدند که از آذر ماه گذشته ناگهان قیمت ارز از 1200 تومان رسید به سه چهار هزار تومان. این را که یادمان نرفته، اینقدر که حافظه تاریخی داریم تا اقتصاد دانان نولیبرال نتوانند سر مردم را کلاه بگذارند و پنهان کنند که ساخت اقتصادی غلط و ساخت قدرت بوده که این بلا را سر مردم آورده است. اینطور نباید سطحی تحلیل کرد که همهچیز را گردن احمدینژاد بیاندازیم. به هر حال درباره تحریمها هم من فکر میکنم تنها راهی که دولت به آن امید بسته است، این است که فشارها را کم کند و تا حدی جلوی تحریمها را بگیرد تا گشایشی در اقتصاد حاصل شود، و من باید بگویم که این گشایش هم حتی اگر حاصل شود، سودش متوجه بخشی از لایههای قدرت خواهد شد نه تودههای مردم. فقر و محرومیت با این سیاستها از بین رفتنی نیست.
پس راه حل چیست؟ چطور میتوان با فقر و محرومیت مقابله کرد؟
اقتصاد راه حل دارد. اینطور نیست که ما همینطور سیاه نگاه کنیم و هیچ راهکاری هم نداشته باشیم. راه حل آن چیزی است که ما میگوییم. برای اثبات این مدعا هم این را میگوییم که 35 سال است شما با همین سیاست و همین رویه پشت فرمان این ماشین نشستهاید، کمی پیاده شوید و اجازه دهید افرادی که دگراندیش هستند سکان اقتصاد را به دست بگیرند، ببینید از پشتیبانی تودهها برخوردار میشوند یا نه؟ ببینید مردم حاضر خواهند بود به خاطر آنها فداکاری کنند یا خیر؟ اگر قرار است مردم صرفهجویی کنند، کسانی این کار را انجام میدهند که به آیندهشان امید دارند. نه اینکه ببینند هرکسی میآید چیزهایی را به نفع همان ساخت قدرت مرمت میکند. راه حل اقتصاد در این برنامههای ظاهری و سطحی نیست و نیاز به تحول جدیتری دارد.
شما از بازگشت افرادی مانند زنگنه و نجفی انتقاد میکنید و آن را مضر میدانید، اما برخی اقتصاد دانان معتقدند که شیوههایی مشابه سیاست اقتصادی دولت خاتمی، که منجر به جذب سرمایههای خارجی و داخلی و رشد اقتصادی میشود، در نهایت به نفع تمام اقشار و از جمله اقشار ضعیف جامعه خواهد بود، این سیاست تنش زدایی و جذب سرمایه حداقل در شعارهای دولت جدید هم دیده میشود. شما اساسا این سیاست را رد میکنید یا معتقدید این ترکیب دولت در پیشبرد آن موفق نخواهد بود؟
از نظر تئوری اصلا اینطور نیست که اگر ثروتمندان پولدارتر شوند فقرا هم به نان و نوا میرسند، بلکه باید راز فقر را در قدرت ثروتمندان جستجو کرد. تحلیل من تحلیل طبقاتی است. بله، در کشورهایی مانند آمریکا یا انگلستان که در غارت جهانی دخالت دارند، ممکن است سهمی هم به طبقه کارگر برسد. اما همین ایالات متحده به تعبیری هم 46 میلیون نفر فقیر دارد، چهل و شش – هفت میلیون نفر هستند که هیچ نوع بیمه اجتماعی ندارند، یا امروز شاهد 28 درصد بیکاری در اسپانیا هستیم، همین مقدار در یونان و مقداری کمتر در پرتغال، اینها یک روزه که اینطور نشدهاند. حاصل سالیان سال ثروت اندوزی و اقتصاد حبابی است. حالا اینجا هم باید فقرا و ندارها تاوان دزدی و فساد و ورشکستگی و هرج و مرج اقتصادی ثروتمندان را بدهند؟ چرا از این سو نگاه نمیکنید که همان ثروت جمع شده اینها را این روز انداخت.
به هر حال این چیزی است که در ایران خصوصا اقشار فرودست به آن معتقدند که در زمان خاتمی وضع معیشت بهتر بود….
در زمان خاتمی هم معجزهای صورت نگرفت. اگر در زمان خاتمی مردم لایههای پایین راضی بودند که نمیرفتند سراغ پوپولیسم احمدینژاد. مگر اتفاق خاصی افتاده بود؟ نرخ رشد هم آنچنان بالا نبود، درآمدهای نفتی هم بالا و پایین میشد. و این تفاوت بین فقیر و غنی و توزیع ناعادلانه درآمد اتفاقا در زمان خاتمی و به ویژه در دوره دوم که به طور کامل رجعت کرد به الگوی اقتصادی مراد خودش، آقای رفسنجانی، که منجر به آن اتفاقها شد. مسئله باید به طور کلی حل شود، ما باید به سمت توسعه همگانی و از پایین حرکت کنیم. ما به آزادی و دموکراسی احتیاج داریم و این آزادی فقط در پای صندوق نیست، باید انسانها به لحاظ اقتصادی هم آزاد باشند، یعنی رفاه داشته باشند و تامین اجتماعی داشته باشند تا بتوانیم بگویم انسانهای آزادی هستند. چطور در پای صندوق بگوییم همه یک رای، ولی در بحث اقتصاد یکی مالک همهچیز باشد و دیگری یک عمر جان بکند و فقیر بماند؟
بنابراین شما تامین اجتماعی و توسعه همگانی را تنها راه حل میدانید؟
بله، گسترش تامین اجتماعی. همین الان این آقای ربیعی را که با سابقه اطلاعاتی برای وزارت کار پیشنهاد کردهاند، خودش میگوید تمام صندوقها ورشکسته هستند. خوب آقای ربیعی من 10 سال پیش همین را میگفتم و در موسسه پژوهش تامین اجتماعی کار میکردم، منتشر میکردم همین حرفها را. ده سال پیش چطور نیامدید یک کلمه بگویید این راست میگوید که به نحوی جلوی این نکبت را بگیریم؟ حالا که وزیر شدهاید میگویید؟ به نظر من که این بازیهای سیاسی راه به جایی نمیبرد.
بسیاری از صحبتهایی که شما به عنوان راهکار مطرح میکنید، در دوره احمدینژاد حداقل به عنوان شعار مطرح شد، توسعه عدالت اجتماعی، خلع ید قدرتمندان از ثروت، توزیع عادلانه منابع و سرمایه…
مطلقا چنین نیست. مطلقا ! در زمان احمدینژاد بارها صندوق بینالمللی پول از ایشان به خاطر خصوصی سازی تقدیر کرد. این حرفها چیست؟ مطلقا چنین نیست. منتها کاری که احمدینژاد کرد این بود، که خاتمی آمد یک سری شعارهای پوپولیستی در راه دموکراسی مطرح کرد. این آمد شعارهای پوپولیستی را وارد عرصه اقتصاد کرد. دولت احمدینژاد بسیار بسیار راستگرا بوده اتفاقا. هفتاد میلیارد دلار واردات توسط بخش خصوصی در همین دوره مگر نبود؟ دولت احمدینژاد تمام سندیکاها را تعطیل کرد. نظام برنامه ریزی را از بین برد، تمام تحرکات کارگری را نابود کرد. تامین اجتماعی را به ورشکستگی کشاند، اقتصاد را دو دستی تحویل سازمان تجارت جهانی داد، خصوصی سازیهای بی حساب و کتاب و ولع آمیز در کدام دوره انجام شد؟ همین چندی پیش بود که صندوق بینالمللی پول از احمدینژاد قدردانی کرد. قلب تپنده نظام سرمایهداری جهانی از او تقدیر کرد. این حرفهای راستگرایان افراطی است، برای اینکه از بس کارهایشان منفور و ننگین بوده، میخواهند کارهای احمدینژاد را به گردن چپ بیاندازند و با یک تیر دو سه نشان بزنند. این که احمدینژاد اینها را درشعار میگفت. خاتمی هم در شعار از آزادی سیاسی میگفت نتیجهاش چه شد؟ قتلهای زنجیرهای در زمان خاتمی اتفاق افتاد. روحالله حسینیان مدام میگوید خود یاران خاتمی بودند و خاتمی تاحالا یک کلمه جواب نداده است.
یعنی به نظر شما تغییر رویکرد سیاسی دولت جدید منجر به بهبود اوضاع اقتصاد و معیشت نخواهد شد؟
ما که رقیب آقایان نیستیم و توی قدرت نیستیم. ما بخیل هم نیستیم و همین آقا برنامهاش را ببرد جلو ببینیم چه کار میکند؟ دوماه دیگر مشخص میشود. لازم نیست تا نوروز هم برسد، نتایج را خواهیم دید! اصلا از همین الان مشخص شده، اینها خاتمی را که به گفته خودشان مهمترین عامل رای آوردن روحانی بوده دعوت نمیکنند به مراسم تحلیف و تنفیذ و به جایش مرتضوی را آنجا مینشانند. اقتصاد که از این حرفها جدا نیست. اگر نقد نتوانیم بکنیم و اشتباه را نتوانیم بگوییم چطور میشود اصلاحش کرد؟ شما وقتی پورمحمدی را میگذاری وزیر عدل و داد، مشخص است که چه راهی در پیش داری، ما که نه در دولت احمدینژاد دخالت داشتیم، و نه در دوره خاتمی و هاشمی و نه حالا، ما فقط منتقدیم و ایرادات را میگوییم، و اعتقاد داریم این شیوه به نتیجه نمیرسد.
با این تفاسیر اگر از شما به عنوان یک اقتصاددان سوسیالیست، بخواهند که راه حل عملی، سریع و قابل اجرا در چارچوب شرایط کنونی، برای بهبود اوضاع ارائه کنید، چه پاسخی میدهید؟
من راه حل دارم. درواقع راهی نیست جز انتخابات آزاد. و شرط شرکت در انتخابات مجلس فوق لیسانس نیست. دهقانان و کارگران باید بتوانند در انتخابات شرکت کنند. همه اینها دوسه ماه بیشتر زمان نمیبرد. کارگران و دهقانان باید در قدرت شریک شوند، در تصمیم سازی شریک میشوند، دادستانی مبارزه با فساد باید تحت نظارت دموکراتیک مردم فعال شود. همه اینها در چارچوب فعلی قانون اساسی است. ما نمیگوییم بخش خصوصی را تعطیل کنید، ولی با فساد که میتوانید مبارزه کنید. ما این همه در کشور سرمایهداریم، وقتی یک بار برای همیشه با قدرت و عدالت ریشه فساد و سوء استفاده قطع شود، نه با این شوهای تلویزیونی و قیافه گرفتنها بلکه با قدرت و نظارت و عدالت، این سرمایهها به راحتی میتوانند به کار گرفته شوند. این چه توزیع ثروتی است که فلان شخص خانه 400 متری برای عروسش میخرد متری 12 میلیون تومان، آن وقت سه خانوار در خانه 40 متری باید با هم زندگی کنند؟ من میگویم این بساط باید از همین فردا تمام شود. به جای این هایپرمارکتها و برجها برای مردم خانه بسازند. نه مثل مسکن مهر احمدینژاد که به جای خانه برای تودههای مردم، شد همان رانت ویژه برای پیمانکاران خاص. نه به آن شبوه، بلکه مثل ونزوئلا، باید با فقر مقابله کرد. توسط دولت هایی که در انتخابات آزاد برگزیده شدهاند. باید نظام مالیاتی اصلاح شود، بر ثروتهای بادآورده نظارت شود، «قانون از کجا آوردهای؟» سریعا اجرا شود. محمود استاد محمد استاد تئاتر و عضو کانون نویسندگان ایران به خاطر نرسیدن دارو مرد. مرد و تمام شد.
آقای دکتر فریبرز رئیسدانا از شما سپاسگزاریم
گفتوگوی تلفنی با دکتر فریبرز رییسدانا توسط سامان زمانزاده برای چاپ در «هفته» در تاریخ 11 آگوست 2013 انجام شده است.
سرور بزرگوار،جناب نوری زاد:
اندیشه ی ثمین احساس سرشار وصداقت گفتار وعمل شما در عرصه ی عمومی بر منصفان پوشیده نیست . عدم رای اعتماد به وزرای آموزش وپرورش و آموزش عالی که رییس جمهور آنها را دانشمند وبهترین گزینه برای وزارت معرفی کرد.بار گرانی بود بر پشت خمیده ی ملت ونشان داد که این دو عرصه ی مهم فرهنگی همچنان باید در انحصار واحتضار بماند وسواری را مجال تاختن در میدان انسان سازی وجامعه پردازی نیست مگر سوار بر مرکب ابلق دو گانگی ودو رویی به هر ترتیب تذکر شما استاد ارجمند چون همیشه در وقت بود وآویزه ی گوش روحانی را تنها نگذارید
شعر زیبای هادی خرسندی .
http://www.greenwavevoice.com/content.php?news_id=103
با سلام. جناب نوری زاد فکر نمی کنید در این باره کمی انتزاعی فکر می کنید و واقعیت خارجی را نادیده می انگارید؟ آقای نوری زاد آیا فکر نمی کنید درگیر شدن آقای روحانی با هسته سخت حاکمیت بر سر مسائلی چون آمدن یا نیامدن خاتمی به مراسم تحلیف، ادای دین پنجاه درصدی به آقای خاتمی و … افتادن در همان دام امثال شریعتمداری است؟ چه زود است که دوره چهار ساله آقای روحانی هم به پایان خود نزدیک شود و حاصل کار او جز اندوخته ای بی ارزش از کشمکشهای سیاسی نباشد. فکر نمی کنید پرهیز از این لجبازیهای سیاسی(که سید محمد خاتمی باید – آری باید – در مراسم تحلیف حضور داشته باشد) و پرداختن به نیازهای اساسی تر مردم -بویژه اوضاع نابسامان اقتصادی – خود بزرگترین خدمت به آقای خاتمی و هاشمی باشد؟ به نظر من روحانی از خودگذشتگی کرده است که این قضاوتهای سیاسی نابحق را بجان خرید اما در عوض تصمیم درست گرفت.
من هم اعتقاد دارم که اگر در انتخابات ۸۸ تقلب صورت نگرفته بایستی اقایان عذرخواهی کنند.
این موضوع فقط در دادگاه علنی وکمیته حقیقت یاب مشخص میشود.
از انجا که اقایان موسوی و کروبی ۴ سال است که تقاضای برگزاری دادگاه میکنند و نظام جرات برپایی ان را ندارد نتیجه میگیریم که تقلب شده است و رهبر باید عذرخواهی کند.
سناریوی حاکمیت ؛ با مثلث روحانی ، هاشمی و خاتمی ؟!
********************************************
از همان زمان انصراف آقای عارف از نامزدی انتخابات ریاست جمهوری و تأکید وی مبنی بر اینکه کناره گیریش درحمایت و به نفع آقای روحانی نیست ، این شائبه ایجاد شد که حضور آقای روحانی در این عرصه و سخنان به ظاهر متفاوتش با بقیه، بر اساس سناریوی از قبل طراحی شده حاکمیت می باشد .
اگرچه آقای روحانی گزینه مطلوب نبود و پیروزی هر کدام دیگر از نامزدها ، برای حاکمیت خوشایندتر و بی دردسر تر در آینده بود . اما وضعیت کشور به جایی رسیده بود که بسان انسانی می ماند که در محفظه ای بسته گرفتار آمده و هر لحظه بیم تمام شدن اکسیژن و مرگ آن می رفت . پس به ناچار حاکمیت به اجرای این سناریو تن در داد تا با کشاندن مردم به پای صندوق های رأی ، با ایجاد منفذی در این محفظه ، کشور را برای کوتاه مدت هم که شده از بحران شدید مشروعیت بین اللملی و داخلی نجات بخشد .
و این شد مایه تشکیل مثلث روحانی ، هاشمی و خاتمی برای اجرای این سناریو ، که هر سه شان در گذشته ، وفاداریشان به شخص رهبر ، طمع شان به قدرت و اهل معامله بودنشان را بخوبی اثبات کرده بودند .
هاشمی با ایراد خطبه های نماز جمعه پس از انتخابات 88و چرخش 180 درجه ای بعدی در مواضعش ، خاتمی با رأی دادن پنهانی اش در انتخابا ت مجلس دهم و روحانی هم با موضع گیریهایش نسبت به وقایع کوی دانشگاه و پس از انتخابات سال 88 .
ساده انگاری است که بپذیریم اگر آقای عارف می ماند ، کمتر از آقای روحانی رأی می آورد . ولی تفاوت در این بود که آقای عارف سابقه معامله گری بر سر حقوق مردم را نداشت . بدون تملق و چاپلوسی سخن می گفت و مهمتر از همه و به احتمال قریب به یقین ، در مراسم تنفیذ هم بر شانه رهبر بوسه نمی زد !
پس او باید می رفت ، و روحانی باید می ماند .
گمان می رود در این سناریو ، رفتار و گفتار این سه نفر به گونه ای برنامه ریزی شده است که فقط بر حیرانی و سر درگمی مردم بیافزاید و اذهان مردم را هر چه بیشتر به خود مشغول سازد .
بنظر می رسد اینان مأموریت یافته اند تا آنجا که در توان دارند سعی نمایند خاطره تلخ 8سال زمامداری نابخردانه احمدی نژاد بر کشور ، انتخابات سال 88 و وقایع پس از آن را از اذهان مردم پاک کنند .
احمدی نژاد رفت . اما صدا و سیما ، مجلس و قوه قضاییه همان ها یی هستند که بودند. پس چرا دیگر خبری از هجمه های سنگین علیه هاشمی و خانواده اش و یا خاتمی از سوی آنها نیست ؟!
راستی این روزها در جامعه و در بین نخبگان ، خواص و همه آنهایی که باید حرف بزنند و نمی زنند ! ، سخنی از آقایان موسوی ، کروبی و سرکار خانم رهنورد به میان نمی آید . آنهایی که طی این چند سال ، علی رغم تحمل سخت تر ین فشارها بر خود و خانواده شان ، همچنان مردانه پای عهدی که درسال 88 با مردم بستند ، ایستاده اند .
اما آیا ما مردم که این روزها عصاره ها مان در مجلس و در جلسات مهم بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی ، با شعر خوانی ، لودگی و بکار بردن الفاظ و عبارات سخیف نسبت به یکدیگر ، همه را به تعجب وا داشته اند ، لایق چنین انسانهای بزرگ و از خود گذشته ای هستیم ؟
نظر دهندگان محترم و جناب سید ابوالفضل
از اینکه وقت گرانبهای خود را صرف مطالعه مطالب اینجانب صرف میکنید خشنود و متشکرم.
1 – در بقول شما شعار همیشگی اینجانب در آخر مطالب اگر کمی دقت شود ” در همه ما ایرانیان” به معنای این است که خود را نیز موظف به ارتقاء “عقل و خرد و اندیشه” میدانم. پس ” که شما خودتان را در آن اوج دانایی و آگاهی قرارداده اید و از همان بالا نگاهی به ما می کنید ” نگه کردن عاقل اندر سفیه “، و از ما می خواهید که دیدگاهمان را تغییر دهیم و مانند شما به درجه ای از عقل و خرد و اندیشه برسیم ، تا فرهنگ سکولاری ، در فرهنگمان نهادینه شود . و البته ادعا می کنید که در این صورت عقل و خرد واندیشه ی ما ایرانیان به حد اعلا رسیده و می توانیم دولتی منتخب مردم ، و برای مردم و پاسخ گو به مردم بر پا کنیم .” سوء تفاهمی بیش نباید باشد.
2 – اینجانب در هیچ یک از اضهار نطرهای خود کشوری را الگو قرار نداده ام که گفته باشم ایران عزیز و ما مردم مانند آن کشور رفتار کنیم.
3 – اگر کمی با حوصله بیشتر اظهار نظرهای اینجانب مطالعه شود، اینجانب در هیچ یک از اظهار نظرهای خود مطرح نکردم که فرهنگ سکولاری سعادت کامل میاورد.
4 – شما که از قرآن مثال میاورید قاعدتا میبایستی مطالعه دینی بیش از اینجانب داشته باشید. لذا اگر کمی دقت فرمائید من میگویم ” به امید روزی “یعنی یک دعا میکنم. دعا عیبی دارد. ما در فارسی به زبان عربی میگوئیم انشا…. حال من به زبان فارسی گفته ام “به امید روزی” نه به زبان عربی اشکال دارد.
5 – اینجانب در خصوص افزایش ارز بر اثر بالای 56 سال تجربه فرهنگی و زندگی در ایران و در بطن جامعه بودن پیشگوئی ارزی نکردم بلکه با این جمله توجه به فرهنگ ما ایرانیان دادم. حتما شما هم تجربه کرده اید و در حال حاضر عملا با برگرداندن تیم جناب شیخ علی اکبر هاشمی برهانی (ملقب به رفسنجانی ) یا چهار سال پیش کشته دادن برای بگرداندن جناب میر حسین موسوی و در خانواده شنیده اید که پاره ائی گفته باشند “اون خدا بیامرز” منظور شاه مستبد میباشد و از این دست مثالها.
6 – اینجانب در اکثر اظهار نظرهای خود نشان داده ام دست به دست دادن ما ایرانیها میتواند یکی از فاکتورهای پیشرفت ایران و ما ایرانیان باشد.
7 – ببینید شما از قران کریم مثال میاورید، در صورتیکه نه تنها هر بنی بشری با هر اعتقاد دینی یا ایدو لوژیکی از روز بوجود آمدن آدم میداند که تغییر وضعیت به دست خود بشرمیسر است بلکه جانوران هم از این قاعده مستسناء نمیباشد. به نظر اینجانب همین که از قران مجید مثال آورده میشود نشان از بکار نگرفتن عقل و خرد و اندیشه میتواند باشد. بحث من این است که تا کی باید رجعت به 1400 پیش کرد، پس کی میخواهیم به اینده فکر کنیم؟
8 – عزیز برادر، شتر سواری دلا دلا نمیشود، یا باید همه دستورات و قوانین قران کریم مو به مو اجرا شود و یا باید قوانین بشری و قابل تغییر و توسعه را در جامعه پیاده نمود.
9: به نظر اینجانب همنطور که قبلا در اظهار نظرهای خود مطرح کرده ام ما ایرانیان سالهاست اصرار داریم که سه مقوله 1- فرهنگ غربی و2 – فرهنگ دینی و 3 – فرهنگ ملی گرائی را با هم در فرهنگ خود داشته باشیم. در صورتیکه مقوله دوم با هیچ یک از مقوله های 1 و 3 سازگاری ندارد ولی مقوله های 1 و3 میتواند با هم سازگار شود. لذا تا فرهنگ سکولاری در فرهنگ ما ایرانیان نهادینه نشود هیچ شروعی برای پیشرفت نمیتوان متصور بود.
مثال: رژیم مستبد شاهی تقلا کرد مقوله 2 را از مردم بگیرد آنطور دربدر شد. رژیم ولایت مطلقه فقیه سعی بر از بین بردن مقوله ای 1 و3 را دارد با مقابله ما مردم ایران مواجه است. لذا ما مردم ایران باید برای اینکه از سردر گمی در ایم و تکلیف خود را با خود روشن کنیم دین را به منزل ببیریم و با سیاست الوده اش نکنیم و با عقل و خرد و اندیشه خود و اینکه ما انسان ایرانی و نه مسلمان ایرانی هستیم شروع به تبیین قوانین زمینی و بشری نمائیم و از تجربیات کشورهای دیگر چه مستبد و چه ازاد و دمکراسی نیز استفاده کنیم و خرافه گرائی و واپسگرائی را از خود دور کنیم و مرده پرستی را کنار بگذاریم و منتظر ناجی با اسب سفید نباشیم و وقت خود را برای زجه و ناله کردن بر گذشتگان چه مذهبی و چه عزیران از دست رفته تلف نکنیم و دید خود را نسبت به زن و مرد عوض کنیم و انسانها را برابر بدانیم و ارجهیت انسانها به یکدیگر را از لحاظ نوع دینداری از خود دور کنیم و طاقت گوش دادن به مخالف عقیده خود را داشته باشیم و تعصبات دینی و مذهبی را تبدیل به احترام دینی و مذهبی نمایئم و و و و و و و نهایتا با هم و دست در دست یکدیگر علم و دانش برای پیشرفت خود و بشر اموزیم که فطعا در صورت راست نهادن خشت اول تا ثریا دیوار راست چیده خواهد شد.
در پا یان از اظهار نظر شما در خصوص نوشته ام در سایت آقای نوری زاد تشکر میکنم و همچنین از آقای نوری زاد که با راه اندازی سایت – با همه خطراتی که رژیم ولایت مطلقه فقیه ممکن است برای ایشان بوجود آورد – این امکان را فراهم اورده است که ما داخل ایران عزیز بتوانیم با یکدیگر تبادل نظر کنیم ممنون هستم.
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
کوروش
جناب نوری زاد
دریغ از وجود یک مرد خدایی در امروز های مجلس که جواب این
نانمایندگان را در خصوص جنایتهایشان در سال 88 که خودشان عاملش بودند !بدهد والبته بنظر بنده یک جواب کوبنده وتمام کننده دارد ؟مباهله بله مباهله ؟! البته بقول دکتر خزعلی اگر حلال لقمه ای ؟! یا همان خدا مرد باشد؟! در زیر آن سقف لقمه های حرام؟!!!!!!!!!!!!
وقتی آدم اعلامیه حضرت لطف الله صافی درباره سالگرد8شوال/ تخریب بقیع /را می خواند از طرز تفکر امثال اودر این روزگار پراز مشکلات فراوان بیش از یک میلیارد مسلمان تعجب میکند……هر روزجند مسلمان دردنیا کشته می شود…میلیون ها مسلمان فقیر وگرسنه اندو…و…. ایشان می فرماید برای سالگرد 8شوال باید مسلمانان عزاداری با شکوه برگزارکنند!……حال این فرد بااین طرز تفکر را وقتی باآقای روحانی مقایسه کنیم مشخص میشود که حکم یک الاغ سوار است با یک خلبان بویینگ!……
تمام کسانی که بنوعی اصلاح حکومتی باور دارند ابتدا باید مشخص کنند چگونه ادمی ازاد میتوانند زیر نام و قوانین مشخص مبتنی بر دین کار کند. نام حکومت جمهوری اسلامی است. نام وزارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و از دادگستری تا غیره همه زیر دینیت تعریف می شود. همه با این دلیل که دین توصیفات مشخص دارد بر بازگشایی و تحولات ممکن باور دارند درحالیکه شما هر بسته ای را میتوانید تا اندازه ای گنجایشش را تعریف کنید. با بهترین توصیفات باز همه چیز بر سر معیار های دینی استوار خواهد بود. جالب اینکه هیچ کس حق دست زدن بر نام یا تیتر را ندارد. پرسش اینجاست که ایده ال متصورانه ی یک وزارت و فرهنگ ارشاد اسلامی برای انها که به اصطلاح باز می اندیشند و معتقد بر لزوم ان پسوند هست چیست؟ بله دوباره ارشاد اسلامی! یک دور باطل. چگونه میتوان اصلن هنر را زیر هنر اسلامی امکان موجودیت داد؟ شما به مجسمه سازی ها و نقاشی نگاه کنید! برهنگی یک عنصر طبیعی پیکره ی انسان و طبیعت در هنراز هزاران سال است اما براستی یک وزارت فرهنگ اسلامی در بهترین شکلش چگونه هنر را بر می تابد؟ اواز خواندن و موسیقی و همه چنین عناصری دارند. انسانی که محدودیت ها یا تابوهای اینچنینی در ذهن دارد اصلا قابلیت درک هنر را نخواهد داشت چون ذهن او مرتبن الگوهای مبتنی بر تابو را معیار قرار می دهد. کلیت فرهنگی را نمیتوان زیر تمایلات این تابو ها سنجید. اول اینکه فرهنگ خود پدیده ای پویا است و نه ثابت مبتنی بر دین و شرقیت و غربیت و دوم ایکه ادمها نسل به نسل دچار تحول هستند. بدون شک دیکتاتوری موجود یک دیکتاتوری دینی اسلامی است. اینو ان را نقد کردن اصلن درین سیستم مسخره است وقتی تمامیت این سیستم چنین مشخص چنین بستر فرهنگی دارد. کسانی مه در گدشته وابسته به این سیستم بوده اند هویت فرهنگی مشترک با حکومتیان دارند. انها اصلن روشن نیستند. شما اینرا در تمامی سایت ها می بینید. ما هنوز درگیر عقب مانده ترین تحجر تان بنام بزرگان فرهنگی هستیم. شما به شریعتی نگاه کنید یا انها که چنین نوشته هایی دارند. مشخصن عدم درک ازادی و توصیف ان زیر پرچم ایدولگی مشخص است. حال تا فردا ما رهبر و فلان کس را نقد کنیم ولی اعتقاد به این سیستم هیچ ادم بهتری نادارد. شما همین ادمها که در زندان ها هستند بیاورید به انها درین حکومت مسوولیت بدهید هیچ ازانها نخواهید دید جز بازی ها سیاسی.
سلام بر عشق و سلام بر ازادی
سپاسم را پذیرا باشید. در کوی ما اشنایان همچین حسی را به کسی منتقل نمی کنند و چه زیباست حس زیبای شما و چه فکر نازک لطیفیست.(ّباز هم مزاحمتان خواهم شد)
با احترام.
اقای نوریزاد. سپاس از پاسختان.
پاسخ شما تایید برداشت من بود. یعنی وجود هسته ای مشترک درادمها بنام هویت انسانی و ازادی. من هم این برداشت را از عبارت شما داشتم ولی نقد بران. چنین هسته ای مشترک یا هویتی مشترک وجود ندارد و پرداخته ی توهم ماست ک البته هر کس ازاد در داشتن این توهم است. هویت انسان پدیده ای پیچیده است که نمیتوان انرا بر مبنای جهانبینی های مشخص تعریف یا توصیف کرد. میان هویت ادمها تفاوت های بزرگ است. من هم مانند مشا بطور کلی بنوعی امکان تغییر ادمها باور دارم. این امان پدیده ای است که جدا از هویت ادمها وجود دارد ولی هویت ادمها و شکل گیریش در تایید این باور نیستند. ما باید ابتدا بپذیریم هویت انسان مقابل ما چگونه است و سپس میتوان دربار ه ی امکان تغییرش سنجش کرد. هر انسانی با ان محدودیت ها در تغییر مواجه است. خود شما هم همینطور. سالهاست وضعیت کشور ما در دست کسانی است که هویت تربیت نشده و عقب مانده ای داشته اند. چه شما بپذیرید یا نپذیرید اینگونه است. نمیتوان پذیرفت تصمیم درباره ی مرکز اکادمیک کشور در دست یکسری باشد که معیار های ایمانی دینی برایش داشته اند این تمام بخش های کشور از دادگستری تا غیره را در بر میگیرد و جای تعجب نیست چون رهبر کاریزماتیک کشور که بوده است اقای خمینی! بقیه اش را تا ته می شود خواند. یک دیکتاتور با سواد رفت و یک ///// امد و ما اسمش را انقلاب گذاشته ایم که مسیرش درست نبوده است! اکنون هم همینطور است خود شما هم بهتر می بینید. صحبت اصلن سر تندروی و کندروی نیست. ما هنوز نمیتوانیم برای خود روشن کنیم که تمامیت سیستمی مخرب کشور بوده است و همچنان خواهد بود. ما هنوز در ایران گرفتار مصلحت های نامشخص هستیم وانکس که حقیقت را بگوید گرفتار است. شما کمی بیاندیشد که تمام انچه شما می نویسید یا میگویید سالهاست بسیاری کفته اند و نوشته اند. شما به مصاحبه های نویسندگان شاعران و خوانندگان توجه کنید منطور اننا نیست که گرفتار زندگی محتاط در ایران شده اند …
برای حل تمامی مشکلات اجتماعی – اقتصادی مملکت اگه آقایون افتخار بدن و چند سالی حکومت نکنند میتوان سیاستمداران کشورهای دیگر مانند آلمان را به استخدام گرفت تا امور را تضمینی سامان دهند. من قول میدم همه چیز درست بشه. مجروح را باید به جراح سپرد و کار را به کاردان. ده یا پانزده سالی بیشتر طول نخواهد کشید وهمه چیز بر وفق مراد خواهد شد. آنهامغز انسانها را تبدیل به سرمایه های مملکت خواهند کرد. سپس چینی ها و روسها و بقیه کشورها درمقابل مملکت ما لنگ خواهند انداخت . مربی سیاست باید وارد کرد. مثل مربی فوتبال. مغز باید وارد کرد.مدیریت را باید خرید. اما اول باید چشمها را شست و دید و اعتراف کرد که همه چیز را همگان دانند.
قلمت متبرک باد.
پاسخ به میرقاسم، علی دارابی و تمام کسانی که عدم دستگیری جناب نوری زاد برایشان معما است و به دنبال کشف آنند.
دوستان گرامی به جای نقد شخصیت و این داستان سراییهای بیهوده به کلام نوری زاد و عملش بنگرید و آن را نقد کنید. اگر بر کلامشان نقدی دارید که ایشان هم استقبال می کند و اگر ایشان را عنصری برای تداوم جمهوری اسلامی می دانید لطفا به این نوشته کوتاه دقت بفرمایید:
اگر چنانچه شما می فرمایید رهبری و نمایندگان مجلس و عناصر امنیتی از این وبلاگ استفاده می کنند و خود را در برابر مخالفین ایمن می کنند. چگونه این کار را می کنند؟ مثلا تقلب نمی کنند و می گذارند حسن روحانی رئیس جمهور شود؟ بیایید فرض کنیم که چنین است. آیا این به نفسه چیز بدی است؟ به یاد بیاورید که پس از سرکوب جنبش سبز و نابودی نهادهای مدنی صدا از سنگ بر می خواست و از ما ایرانیان نه. ما ایرانیان نشان داده ایم که در سرکوب شدید بسیار خاموش و ظلم پذیریم. ولی به محض آمدن روحانی نهادهای مدنی فعال شده اند و امید به ایرانیان باز گشته است. در این حالت امکان تغییرات ساختاری از طریق فشار جامعه مدنی بسیار محتمل تر است تا در حالت سرکوب.
ولی شاید چیزی که مورد نظر شما است فشار شدید داخلی و خارجی و سقوط حکومت از طرق خشونت بار باشد. در این حالت دو گزینه بیشتر و جود ندارد. سقوط حکومت با حمله خارجی و یا با انقلاب داخلی خشونت بار. نگاهی به تاریخ ایران و جهان نشان می دهد که هیچکدام از این دو گزینه دستاوردهای کوتاه مدت و دراز مدت خوبی به ارمغان نیاورده است و مردم آن جوامع را بیشتر در منجلاب تباهی فرو برده است.
پس به گمان من تنها راه کم هزینه تغییر، براندازی و یا اصلاح ساختاری حکومت در ایران همانا مبارزه بدون خشونت از طریق نهادهای مدنی خواهد بود. و در این راه وجود این وبلاگ و هزاران وبلاگ و ایمیلهایی که روشنگری می کنند بسیار حائز اهمیت هستند. البته طبیعی است که کنش اجتماعی و تظاهرات خیابانی است که نهایتا ما را به هدف خواهد رساند ولی به عکس نظر شما این روشنگریها موتور محرک آن کنش اجتماعی خواهد بود.
پایدار باشید
بردیا استقامت
جناب نوری زاد . اگر چند انسان بزرگوار و با شهامت مثل شما در این سرزمین می داشتیم شاید کارمان به اینجا نمی کشید
ولی افسوس که دیگر دیر شده است .لرزش و صدای سیل بنیان کن احساس می شود و با انشا الله ماشالله و شعار
نمیتوان از آن جلوگیری کرد .به هر حال نفرین اجداد بی گناه ما .که هنوز بر کشته شدن قاتلان آنها گریه میکنیم همیشه با ما بوده
است نگاه کنید به تاریخ این سرزمین بلاکش
سلام جناب میرقاسم
امیدوارم که با مش قاسم دایی جان ناپلئون نسبتی نداشته باشی چرا که مش قاسم طرف حسابش انگلیسی های بابا قوری بود.
دوست من چه سیستم حفاظتی ضعیفی بایدرهبری داشته باشه که برای شنیدن صدای مخالف راهترین روش استفاده کنه اول اینکه شک نکن تعدادزیادی ازنظردهندگان خارج نشینند. دوم اینکه ،سیستم حفاطتی راههای مختلفی برای شنیدن صدای مخالف دارد که خیلی مطمئنترازبررسی کامنت گزاران دریک وبلاگ منتقد میباشد ، برای مثال گذاشتن شنود درمکانهای مختلف یا گسیل کردن مامور حفاظتی به میان مردم برای جمع اوری گزارش .
کافی است در یک تاکسی فقط از گرانی و تورم گلایه کند .
متاسفانه نظام صدای مخالف را مدت طولانی است که شنیده خودش را به کری زده !
Can any body in the entire world say it better in blaclk and white ? Can any body tell you better , Who we are and who the people are who rule our wounded home land? I admire your bravely actions.It is hard to write under the hangman,s rope It is very hard. Kudos
سلامی به گرمای اغوش مادر.
این روزها حس غریبی دارم انگار در ورطه ای از زندگی افتاده ام که تمام ناخوشی ها مرا نشانه گرفته اند.
نمی توانم حسم را با کسی در میان بگذارم جز قلم و کاغذ تنها دلخوشیم به نوشته هاییست که سر تعظیم بر کاغذ فرو می ارند .
اما عشقی که شریعتی ها از ان دم میزنند ذره ذره از وجودم کاسته میشود اری اگر عشق نبود به کدامین بهانه زندگی میکردیم. همه ی امیدم توجه خداست.
از جنابتان عاجزانه در خواست میکنم خطی بنویسد برای درمان دلتنگی هایم.
با احترام.
——————-
سلام دوست گرامی ام
ازنسیم می خواهم که به زلف نازنینتان بوسه بزند و آبشاری ازعاطفه برشما ببارد. آنجا که دیگران در به در بدنبال عاطفه اند و شما برآنها عاطفه می بارید. عجب سری است درلبخند. عجب سری. وعجب معجزه ای. قدر تبسم را بدانید. ازعمق عاطفه . همان که حجم آبشارش با شماست. ودیگرانی که چشم به بارش عاطفه ازشمادارند.
با احترام
.
باسلام،جناب نوری زاد
گهگاه مطالب جنابعالی رابصورت اتفاقی مطالعه میکنم،والبته باپاره ای ازآنهاموافق وبابرخی مخالفم،گذشته ازتمام اینهاهمیشه سوالی برایم مطرح میشودکه اگر اوضاع چنین که شمابرمیشمریدقاراشمیش است پس چگونه است که شماآزادانه هرآنچه برداشت شخصیتان است راقلمی کرده وازآن عجیب ترآنکه چنین آزادانه منتشرمیکنید!!!؟اینجاست که برای من ودیگرانی چون من این دوگانگی وجمع اضداد موجب سوالات وفرضیات متعددی میشود بقول شاعرگرحکم شودکه مست گیرند…..قبلاتشکرمیکنم ازاینکه باقلم شیوایتان بنده حقیرراازاین دوگانگی وچرایی ماجرامطلع میسازید.(البته اگرلازم دانستید)
—————————
سلام آقارضای گرامی
این سوال از آنجا در درو ن شما پای گرفته است که: شما پذیرفته اید باید سکوت کرد وحرفی نزد وفریادی نکشید. وبهمین خاطرهمه ی آنانی که سکوت کرده اند ازنگاه شما آدمهای درست وعاقلی هستند. که اگرمن نیز سکوت می کردم وچیزی نمی نوشتم این سوال برای شما پیش نمی آمد. یعنی شما درست به آن مسیری رفته اید که آرامش خودِ شما پیش پای شما نهاده است. وگرنه بجای تردید درباره ی چگونه نوشتن های من که با هزینه های سنگینی برای من وخانواده ام همراه بوده به آنانی اعتراض می کردید که: سکوت کرده اند. واول ازهمه به : خودتان. ما گاه با یک پرخاش بزرگ به کسی که سرپا ایستاده، ازرنج شرمساریِ نشستن های مستمرِخود می کاهیم.
با احترام
دکتر خلیل رفاهی در کتاب گردش ایام میگوید: روزگاری که درقم طلبه بودم بعلت جوانی
وخامی وبی ارتباطی با جامعه معتقد بودم که فقط کسی که درقم باشد
وروحانی باشد انسان ارزشمندی است. اما وقتی دردوره ای که دانشگاه تهران
بودم با شخصیت های با فضیلت روبروشدم فهمیدم که در خارج از قم
ودراشخاص غیرروحانی هم اشخاص ارزشمند وجود دارند اما باز
شیعه بودن را شرط اصلی میدانستم. بعد با سفر به کشورهای عربی متوجه
شدم که بین سایر فرق اسلامی هم انسان ارزشمند یافت میشود.
پس از سفر به اروپا به این نکته واقف شدم که در بین سایر مردم موحد
نیز انسان ارزشمند وجود دارد. پس از آن در سفر ژاپن حادثه ای برایم رخ داد
که برایم معلوم شد به معنی حقیقی فضیلت و انسانیت زبان و مکان و
نژاد ومذهب و رنگ نمیشناسد. زیرا در پایان سفرآمریکا و هنگ کنگ وارد
ژاپن شدم, موقع بازیهای المپیک بود که در ژاپن برگزار میشد و برایشان من
که با لباس روحانی بودم جالب بود و از من عکس و فیلم میگرفتند و.. …
برای غذا به رستوران بسیار بزرگ و شلوغی رفتم و بعد چندین ساعت
به جاهای دیگری رفتم ناگهان یادم امد که ساکم را که تمام زندگیم داخل
آن بود را در آن رستوران جا گذاشته ام سراسیمه رفتم و با کمال ناباوری
دیدم ساکم همانجا است و پیرمردی کنار آن نشسته است, اوگفت وقتی
دیدم ساکت را فراموش کردی با این که وقت دندان پزشکی داشتم
ماندم تا بر گردی و وقتی از او تشکر کردم و گفتم خدا به شما اجرخواهد داد
و او در جواب گفت: من به خدا اعتقاد ندارم من به انسانیت معتقدم
سست بود مثل خودت
سلام آقای دکتر عزیز
متن زیر توسط عصر ایران در تاریخ 20 مرداد 1392 آورده شده است. یک سوال دارم آیا کسی که وام دار قتلهای ضد حقوق بشری در ایران در کارنامه سیاه خویش است ماموریت آزادی زندانیان سیاسی را عهده دار می شود؟ آیا قابل قبول است کسی که نه در محکوم کردن بل در صدور گواهی فوت زندانیان سال 67 بدلیل هیچ و پوچ دست داشته است، باید سردمدار آزادی زندانیان سیاسی شود؟ آیا کسی که دست نشانده این رژیم منحوس است می تواند وام دار آزادی آن هم روشنفکران سیاسی باشد که همین بظاهر مردم آنها را چپاول کرده و در سیاه چالهای نمور و تاریک اوین نهاده اند؟
دکتر عزیز با خود نپندارید که من چرا گفتم یک سوال دارم و تعدادی سوال مطرح کردم آنها مقدمه ای بود برای این سوال :
آیا باور کنم که سر این نابخرد مردم و حاکمان ظلم به سنگ خورده و از کارهای عبوسانه خویش نادم اند یا نه توطئه پلید و کثیفی در خوب نشان دادن چهره زشت و پلشت شان است؟
با تشکر :
ماموریت ویژهی روحانی برای پورمحمدی
هفته نامه آسمان در شماره جدید خود از ماموریت ویژه حسن روحانی به وزیر پیشنهادی دادگستری خبر داده است.
به گزارش ایسنا، آسمان به نقل از یکی از منابع خود در این باره نوشته است: «در جلسهای که رییسجمهور با آقای پور محمدی داشته، مسئله زندانیان سیاسی نیز مطرح میشود و رییس جمهور از پورمحمدی میخواهد از نفوذ خود در دستگاه قضایی استفاده کند و شرایط آزادی زندانیان را فراهم نماید.»
مصطفی پورمحمدی هفته گذشته از سوی حسن روحانی به عنوان گزینه پیشنهادی وزارت دادگستری به مجلس شورای اسلامی معرفی شد که واکنشهای مثبت و منفی فراوانی را در پی داشته است.
پورمحمدی از سوی رییس قوه قضائیه به روحانی پیشنهاد شده بود.
—
سلام دکترنوری زاد گرامی
پیشنهاد می کنم حتما این مقاله را بخوانید. البته مقاله که نه یک نوشته ای است که ازشما اسم برده شده یا بهتربگویم درباره شماست. خواستم نظرتان را بدانم. حتما بخوانید. حتمابخوانید. حتما. تشکر
http://my.gooya.com/permalink/4509.html
اگرجواب هم نمی دهید حتما بخوانیدش
علی دارابی20/5/1392
آقای نوری زاد و کاربرانش خدمتکاران بی مزد و مواجب رهبری و نظام
مرحوم شریعتی جملاتی داره به این محتوا که : همچنان که کارگران برا دفاع از حقوقشون سندیکا و از این جور تشکیلا ت راه انداختن تا در مقابل سرمایه داری بتونن از خودشون دفاع کنن ، سرمایه داری هم پیشرفته شده و بلده چجوری به مقابله بر خیزه.
سرمایه داری به کارگران وام های طولانی مدت میده که تا پایان عمر کارگریشون نوکر و برده سرمایه دار باقی بمونن.البته جملات ایشون بسیار زیباتر بوده که متاسفانه عین جملاتش در یادم نیس.
هرچی که هکرها نابغه تر بشن و روزنه های بیشتر و ریزتری رو برا نفوذ پیدا کنن ، میکروسافت هم برنامه های ویندوزشو قویتر مینویسه و اینجوری همچنان یک شرکت سودآور و پیشرفته باقی میمونه.
یا یه مثال دیگه دزدا و مجرمان با هوش ، باعث زیرکی و ورزیده تر شدن بیشتر پلیسا میشن.یعنی هر چقدر اینا از روشهایی استفاده کنن که از هوش و زکاوتشون بیشتر بهره بگیرن پلیسا هم به همون اندازه آپ دیت میشن.
آقای نوری زاد:
این داستان سایت و کاربرانت یه چیزی شبیه همیناس.شما مجانی دارین برا نظام و رهبری کار میکنین.اگه شما نبودین حکومت می بایس هزینه هنگفتی میکرد تا بتونه نظرات پنهان مردمش رو از اعماقشون بیرون بکشه! و شما دارین مجانی این کارو براش انجام میدین و شاید خودتونم خبر ندارین.
یه اشتباهی کوچیکی رو حکومت در مورد شما مرتکب شد که خیلی زودم اومد اونو جبران کرد و اونم دستگیری شما بود.اما وقتی دید شما یه چنین توانی دارین رهایتون کرد تا بتونین به کارتون ادامه بدین و همچنان خدمت کنین.البته ضبط دوربین و کامپیوترهاتم و همچنین لب تاب خانمومتونم بخاطر اینه که در کاربرانت همچنان این القا باشه که شما واقعاً جزء مخالفین نظام هسین.
رهبری و باندش پس از این همه سال دیگه دقیقاً میدونن برای بقائ شون باید چیکار کنن!؟ و چگونه برنامه ریزی کنن.هرچی اطلاعات دقیقتر و به واقعیت نزدیکتر باشه به همون اندازه هم برنامه ریزی میتونه به هدف نزدیکتر باشه و بیشتر هدفو تامین کنه.
اینام میدونن منابع کسب اطلاعاتشون همین چاپلوسانی نیسن که دور و برشون هسن و باب طبع رهبری مثلاً مشاوره میدن.مگه چهارتا مشاور میتونه چقد از نظرات مردم با خبر باشن؟اینا نیاز به این دارن که بدونن در اعماق مردم تحت سیطره شون چی میگذره؟تا بتونن بر اساس خواسه های واقعی و درونی مردم که در ظاهر پنهان میکنن برنامه ریزی کنن و اینجوری به حکومتشون ادامه بدن.
و چه کسی بهتر از شما و کاربرانت؟شما یه موضوعی رو مینویسی و کاربرانتم آخرین نظریاتشونو میگن.و یه مقدار دلخوری که نسبت به حکومت پیدا کردن با نوشتن این کامنتا احساس سبکی میکنن.و با خوندن نظرات همدیگه هم همه با هم آپ دیت میشن.
خب فایده اش چیه؟هم سبک میشن از نظر روحی و روانی ، هم یه احساس بزرگی باشون دس میده ، هم احساس مبارزه از اینکه مثلاً دارن با طاغوت میجنگن. و هم اینکه تموم حرفارو الحمدلله به گوش مسئولینشون رسوندن .وخیلی مزایای دیگه.
خیلیا رو میشناسم که انگار هدف از خلقتشون فعالیت های اقتصادی و پول در آوردن هست! اما وقتی به هم میرسن لحظاتی از اوقاتشونو برا اینکه به همدیگه حالی کنن که اونام در زمره روشنفکرا و آدمای بروز هسن موضوعات مطروحه شما و کاربراتونو مبادله میکنن و بعدشم به همون طریق خودشون مشغول میشن.و حتم دارم حتی یه نصفه روزم حال یه حضور جدی و درد سر سازو ندارن.
از طرف دیگه شما کار بقول خودت برادران اطلاعاتو هم سبک و هزینه های کنترلو هم پایین آوردی.شما موفق شدی بیشتر آدمایی که تو فضای مجازی بلدن حضور پیدا کنن و شایدم یه وبلاگی و یا احیاناً یه درد سرهای کوچیکی میتونسن ایجاد کننو یه جا جمع کنی.و میشه گفت تقریبا نود درصد آدمای این تیپی رو یه جا جمع کردی. و دیگه لازم نیس عده زیادی از متخصصین اطلاعات تو سایت ها و وبلاگای مختلف بگردن و ببینن کجا یه چنین چیزایی نوشته شده هس؟بلافاصله میان و از آخرین کشفیات شما مطلع میشن.
از طرف دیگه هر کی رو که ازش انتقادی یا مطلبی بر علیه اش هر چقدرم که تند و تیز باشه مینویسی ، تازه اونو به شهرت میرسونی و از هر جا مطلبتو براش چاپ میکنن و از طریق تماس حضوری و تلفنی باش میگن که آره آقای نوری زاد تو سایتش اینجوری نوشته و اونم کلی حال میکنه که وای چقد مشهور شدم؟و تازه بخاطر حرفات که بر علیه اش زدی تو فیششم یه پارا متری دیگه ای ام اضافه میشه به نام حق نوری زاد!! و خدارو شکر از وقتی این تو فیشش میخوره زندگیش یه رونقی گرفته ! خدا خیرت بده آقای نوری زاد.
خب نتیجه این کارا چی میشه؟ این میشه که اگه پونصد سال دیگه هم همینجوری پیش برین آب از آب تکون نمیخوره و همه چی در سرجاش هس.رهبر در جایگاه رهبری ، هاشمی در جای خودش روحانی در ریاست جمهوریش ، خاتمی یواشکی در همون پشت پرده اش مردمو هر چن وقت سورپرایز میکنه و آقای موسوی و خانم رهنورد و آقای کروبی هم در زندانشون همچنان باقی هسن تا دنیا باقی است.
آقای نوری زاد و کاربرانش:
خداوند خیرتون بده ، حکومتیا با رهبرشون خیلی دوس دارن که از شما تشکر کنن ، اما فقط یه وقت میترسن خدای نکرده لو برن و شما کمی شک کنین و گرنه صمیمانه از شما متشکرن که این همه اطلاعات مفت و مجانی و اونم از اعماقتون بیرون میدین و خدای نکرده دست به اعمال خشونت آمیز نمیزنین.
شما جناب نوری زاد با تمام کاربران وتموم منتقدین اینچنینتون ، یه آقای جنتی زوار در رفته براتون کافیه!دلیلشم اینه که اینقدر نوشتین تونسین یه زندانی رو آزاد کنین؟
من شمالیم و با آفات کشاورزی و سموم زیاد سروکار دارم .یه سمی رو که ازش زیاد اسفاده کنی دیگه خاصیت خودشو از دس میده و حتی یه پشه رو هم نمیتونه از بین ببره.این نوشته های شما دیگه خاصیتش تقریبا شبیه همون سموم کشاورزی ما شده خاصیتشو از دس داده!حاکمانم دیگه اینو متوجه شدن و شما تا صبح قیامت هم بنویسی تاثیری نداره.
میدونین چرا آقای موسوی و خانم رهنورد و آقای کروبی همچنان زندانین؟ چون اینا یکم بوی تشیع و مسلمانی و حقیقت میدن. چون اینا اهل عمل هسن.وگرنه حکومت با رهبرش حرفی برا آزادی اینا ندارن.حکومت میخواد موسوی اهل معامله و بازیگر بشه!! فقط همین یک شرط برا آزادیش کافیه.
مث آمریکا که از ایران میخواد یه معامله گر خوب بشه.انوقت هم اجازه میده انرژی هسته ای داشته باشه و هم حتی کمکش میکنه که زودتر برنامه هاشو به نتیجه برسونه.اما فعلا رهبری فک میکنه بقا در اینه که همین وضعیت باشه.
یعنی همان خصالتا و شیوه ها و رگه های طاغوت در رهبر و حاکمان ما هم هست.همون کاری که طاغوت داره با ایران میکنه اینام دارن با این زندانیا میکنن.ذاتشون یکیه با یه تفاوتایی در میدان جولان.آمریکاییا جولانگاهشون کل دنیاس و اینا چون قدرتشون کمتره در اندازه موسوی و کروبی !
حکومت و رهبری با خصوصیاتی که از آقای موسوی میدونن ، میترسن امروز اگه آزادش کنن فردا آقای موسوی در میدان آزادی قد علم کنه و بگه آرای من کو؟جرم من چی بود؟و… همون کاری که حضرت یوسف علیه السلام بعد ار اینکه گفتن تو از زندان آزادی از فرعونیان اون زمان پرسید.
بخاطر همین راه دوم اینه که همچنان تو همین وضعیت باشن.و راه سومی وجود داره که باید مرداش وارد عمل بشن که انگار غایب شدن و اونم قیام هست.قیام بر علیه کسانی که خود به طاغوت تبدیل شدن. و تنها چیزی که حاکمیت رو میتونه بترسونه و لرزه بر اندامش بندازه همین قیام هست.و توده ملت برای آزادی این زندانیان در بند باید دست به کار شوند و گرنه با معاملات سیاسی و دیپلماتیک آب در هاون کوبیدنه. و بنظرم تنها راه همینه.
دیدید که رهبری بعد از حضور میلیونی مردم با شعار رای من کو در آزادی چجوری متواضع شده بود یکهو؟و پس از سالها لبخند میزد؟همه اینا نشون میداد که این دفعه دیگه ترسیده اما حیف که مردم پا پس کشیدن و برای آرای دزدیده شده ی شون کاری نکردن!و اومد اونچه که نمی بایس می آمد.
و الانم راهی وجود نداره.دلخوش کردن به آقای روحانی هم بنظر میاد کاری بیهوده هست.ایشونم سیاستشون ، یواش برو یواش بیا که گربه شاخت نزنه هس.تا این بیاد یه قدمی بگیره چهار سالشم تموم شده هست و دوباره همون آشو همون کاسه.
آقای نوری زاد :
این متن فک کنم جواب خوبیه برای تمومی کسایی که ازت سوال میکنن چرا شمارو دسگیر نمیکنن؟
سلام استاد
اززاویه درستی به موضوع وشخص آقای روحانی نگاه کرده اید. منتها یک جای کارعیب دارد وهمان نقطه یا نکته محوری بازگشت آقای روحانی به هویت فردی خودش است. یاد این شعرهالو افتادم که پایانش همه بافته ها را رشته می کند:
———–
شنیدم در زمان خسرو پرویز
گرفتند آدمی را توی تبریز
به جرم نقض قانون اساسی
و بعضی گفتمان های سیاسی
ولی آن مرد دور اندیش، از پیش
قراری را نهاده با زن خویش
که از زندان اگر آمد زمانی
به نام من پیامی یا نشانی
اگر خودکار آبی بود متنش
بدان باشد درست و بی غل و غش
اگر با رنگ قرمز بود خودکار
بدان باشد تمام از روی اجبار
تمامش از فشار بازجویی ست
سراپایش دروغ و یاوه گویی ست
گذشت و روزی آمد نامه از مرد
گرفت آن نامه را بانوی پر درد
گشود و دید با هال و مآبی
نوشته شوهرش با خط آبی:
عزیزم، عشق من ، حالت چطور است؟
بگو بی بنده احوالت چطور است؟
اگر از ما بپرسی، خوب بشنو
ملالی نیست غیر از دوری تو
من این جا راحتم، کیفور کیفور
بساط عیش و عشرت جور وا جور
در این جا سینما و باشگاه است
غذا، آجیل، میوه رو به راه است
کتک با چوب یا شلاق و باطوم
تماما شایعاتی هست موهوم
هرآن کس گویداین جاچوب داراست
بدان این هم دروغی شاخدار است
در این جا استرس جایی ندارد
درفش و داغ معنایی ندارد
کجا تفتیش های اعتقادی ست؟
کجا سلول های انفرادی ست؟
همه این جا رفیق و دوست هستیم
چو گردو داخل یک پوست هستیم
در این جا بازجو اصلن نداریم
شکنجه ، اعتراف، عمرن نداریم
به جای آن اتاق فکر داریم
روش های بدیع و بکر داریم
عزیزم، حال من خوب است این جا
گذشت عمر، مطلوب است این جا
کسی را هیچ کاری با کسی نیست
نشانی از غم و دلواپسی نیست
همه چیزش تمامن بیست این جا
فقط خود کار قرمز نیست این جا
با سلام به آقای نوری زاد
امروز صبح نسخه ای ازاین نوشته را یک نماینده روی میزمن گذاشت که اگربگویم که بود شاخ درمی آورید. به من گفت بخوان حال کن.
جناب آقای نوری زاد
نامه و پیام دردمندانه شما را نسبت به یک خانواده کوچک بهایی خواندم . جدا از متن زیبا و بیان رسا و کلام پرنفوذتان ، از عمق احساسی که در تک تک کلمات جاری بود لبریز شدم . خودم را در کنار شما در کنار خانواده ایی مصیبت دیده و غم بار دیدم که روزگار چهره ي سخت و پر دردش را به آنها نشان داده است . من هم همچون شما وقتی میبینم كه یک هم شهری یا هم وطن و یا کلا یک انسان در هر کجای دنیا دچار سختی و مصیبت و ملال شده قلبم به درد می آید و اگر کاری از دستم بر آید که گوشه ایی ازاین غم را تسکین دهم دریغ نکرده و نخواهم کرد .
اما نامه و رنج نامه شما حکایت دیگری هم داشت ! این نامه را گویا شما نه تنها از زبان خود ، بلکه از زبان مسلمانان و شیعیان و در بخشهایی هم از زبان مراجع تقليد شيعه پشت به پشت نوشته اييد .
نامه را دوباره و دوباره خواندم … مردد بودم که آیا می توانم غمی را که این نامه به دل من وارد کرد را به شما بگویم یا نه ؟و آیا شما به همان میزان که به دردهای آرتین کوچک توجه می کنید متوجه این درد هم خواهید شد؟
من همیشه برای صحبتها و مصاحبه های صریح و گویای شما احترام قایل شده و این صراحت و صداقت را ستوده ام چه زمانی که در پشت میله های زندان بودید و چه در نامه هایی که منتشر نموده اید .پس امیدوارانه از این درد میگویم كه شما خود فردي درد آشنا هستيد ….
در بخشی از این نامه شما از ظلمی گفته اید که از شیعیان به این کودک بهایی و خانواده اش رفته است … به یاده سخن دكتر علي شريعتي افتادم که بعد از سفرش در بلاد غرب گفت : مسلمانی دیدم اما مسلمان ندیدم !!!
از انسان آزاد اندیشی همچون شما انتظار می رفت که تفکرات و روش و منش شیعیان را به همین چند سال اخیر محدود نکنید شما یک پژوهشگر هستید و نامه ي شما در صفحات تاریخ ثبت و ضبظ می شود .
در عمر هزارو چند ساله شیعه، همیشه این شیعیان بودند که در زیر ظلم و جور و تیغ حکام جور قرار داشتند . همیشه این بردن اسم علی بوده که تابو بوده است ، همیشه علویان و فاطمیون بودند که حقشان غصب شده …
آقای نوری زاد عزيز شما تاریخ شیعه را بهتر از من می دانید … شاید شما هم همچون من شیعه ایی هستید که از شیعه بودن فقط نامی را یدک می کشیم …
( می خواهم از صراحت لهجه خودتان استفاده کنم پس اگر سخن صریح است به صراحت خودتان ببخشید !!!)
شما آن کودک را بهایی میخوانيد چون در خانواده بهایی به دنیا آمده است اما من میگویم که معلوم نیست که این کودک بهایی شود یا مسیحی و یا حتی مسلمان …
شما از او میخواهید به صورت شما به عنوان یک شیعه آب دهان بیاندازد وسیلی بزند !!! آیا این جمله جفا به من شیعه نیست که هم از ناحیه حاکمان تحقیر میشوم و هم از ناحیه روشنفکران جامعه ؟!!!
شما از طرف آرتین کوچک می گویید : آهای شیعه اثنی عشری که غیر خودت همه را جهنمی می دانی …
آیا میدانید که رهبران آیین بهایی نظرشان راجع به غیر بهاییان و مخالفانشان و يا هم كيشانشان كه عقايدشان كمي با آنها تفاوت دارد چیست ؟
آيا ميدانيد كه جناب بهاالله مخالفانش را از دايره انسانيت خارج ميداند؟
بهاءالله در کتاب بدیع ، صفحه ی 140 می نوسید :
(الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم ذکر انسانیت نماید ، از جمیع فیوضات رحمانی محروم است تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید)
شما به طعنه از دستگاه عظیم مراجع تقلید شيعه نام برده ايد …
آیا شما از دستگاه عریض و طویل بیت العدل بهایی در حیفا خبر ندارید ؟
که با اصرار به تبلیغ آیین بهایی در ایران جوانان و خانواده های بهایی را رو در روی حكومت و قانون اساسي ايران قرار ميدهد ؟
آیا شما از هزینه ای سر سام آور نگهداری باغ های بهایی که در حیفا و کوه کرمل می شود بی اطلاع هستید ؟ در حالی که رهبران بهایی در تپه هایی از خون و گوشت مسلمانان فلسطینی تکیه زده و هر روز شاهد این نسل کشی و کشتار بی رحمانه هستند و دم نمی زنند !!!!
آیا آنها هم همینطور متواضعانه بوسه بر پا نه، بر گونه ی یک کودک مسلمان خواهند زد؟
شما به خوبی می دانید که ارتین کوچک قربانی سیاست بازی شده است .
سیاست بازانی از جنس رهبران بیت العدل بهایی که در هر پیامی که خطاب به بهاییان ایران میدهند از آنها میخواهند که به صورت مستقيم و غير مستقيم زن و مرد و حتي كودكان مسلمان شيعه را تبليغ نموده و به مرام خويش وارد كنند و براي اين هدف آموزشها ميبينند و دوره ها ميگذرانند ….
آری … آیا این سوال عجیبی است اگر بپرسم چرا همین رهبران بهایی اجازه تبلیغ به بهاییان در اسراییل را نمی دهند ؟!!
حال سوال اینجاست چرا رهبران این آیین نو ظهور اصرار به تبلیغ جوانان شیعه ایران دارند و يهوديان و ساكنين اسراييل را از اين فيض محروم ميكنند ؟
آيا تبليغ يك فرد عادي از سوي يك فرد دوره ديده و آموزش ديده به منظور و هدف تغيير عقيده و مرام را شما دزدي عقيده و خلاف حقوق بشر نمي دانيد ؟
این سوال را وجدان بیدار شما مطمئنا پاسخگو خواهد بود …
آقای نوری زاده عزیز کودکان همه پاک و معصوممند ، اما آیا قبول ندارید که خیر و شری در این دنیا حاکم است که انسان مختارانه خود آن را بر میگزیند … من به عنوان جوان مسلمان شیعه با افتخار سرم را بالا میگیرم چون مولای ما امیر مومنان خطاب به مالک اشتر می فرماید :
مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمتشماری، زیراآنان دو گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش يكسان انند .
من به عنوان جوان مسلمان شیعه نه تنها به روی آرتین کوچک بلکه به روی تمام کودکان مظلوم مسلمان، مسیحی ، یهودی و حتی بهایی بوسه میزنم که ظلم به هر شکلی و به هر کسی و هر موجود زنده ایی در مرام ما زشت و ناپسند است .
با تشکر از شما
من زنی میانسال هستم که دوسال است توسط همسرم ممنوع الخروج و از زندگی در کنارفرزندانم محروم شده ام. دلیل ان هم اعتراض من به روابط نامشروع همسرم بوده است.فکر می کردم با آمدن اقای روحانی بندهای اسارت من هم پاره می شود و قوانین خروج از کشور تفییر می کند ولی امروز ناامید و خسته، همچنان برای لحظات از دست رفته زندگی در کنار فرزندانم اشک می ریزیم.
اقای روحانی برای وزارت اطلاعات مناسب بودند نه جامعه ایران که در صد جوانان بالا است.
مهره هاي مار///
نوريزاد عزيرم فراموشتان نشود در فيلم دوم تبليغاتي روحاني افرادي از بيت يعني سردار فيروز آبادي و رئيس دفتر بيت خامنه اي به همراه هاشمي رفسنجاني براي روحاني تبليغ ميكردند
خاتمي و عارف از دوستان بيت اند اما جنگهاي زرگري براي آمدن من وشما پاي صندوقهاست گول خورديم
هنوز هم متوجه نيستيم روحاني مهره اي بيش نيست پس مهره را نصيحت كردن از درايت نيست
هرکجا که هستید در پناه خداوند سالم و سلامت باشید.
به امید روزهای خوب… روزهای آزاد
آقای نوری زاد عزیز
خانه از پای بست ویران است. من مطمئن هستم که اگر خود شما هم رئیس جمهور شوید که نمی شوید چون شرف شما اجازه نمی دهد، آری اگر خود شماهم رئیس جمهور شوید در دستگاه ریا و تزویر و بی قانونی و رانت خواری حل خواهید شد.
آری این چنین است برادر. خانه از پای بست ویران است.
اقای نوریزاد عزیز:
من کنجکاوم که بدانم ایا در رده شغلی اخوندها نیز مثل کارگران؛ معلمان؛ پزشکان هر گز پدیده بیکاری به وجود میاید. یعنی هیچوقت شده که یک اخوند بیکار بشه و در مقابل زن و بچه اش شرمنده شود.
اصلا کار اینها چیست. مثلا حسن خمینی و برادرانش و یا مجتبی خامنه ای و برادرانش ممر درامدشان از کجاست.ایا اینها هیچوقت بدون پول مانده اند.
جناب اقای نوریزاد
از این تریبون استفاده میکنم و خواهش میکنم به این موضوع بپردازید
در مورد انچه مینویسم حتما با یک پزشک مشورت کنید تا بشما بگوید انتقال رشته از اطفال به طب هسته ای یعنی چه و قبول شدن
ازمون ارتقا طب هسته ای فقط با 11 روز درس خواندن به چه معناست
در واقع همانقدر که احمدی نژاد رئیس جمهور بود اقای زاکانی هم دکتر طب هسته ای است.
درباره علیرضا زاکانی مطالبی هست که انتشار ان و توجه دادن افکار عمومی به ان مهم است
وی ابتدا تخصص اطفال قبول شده است و سپس به تخصص طب هسته ای تغییر رشته میدهد.
توجیه نامه ای که او نوشته است و در اینجا قابل دسترس است
http://www.jahannews.com/vdcdk90fxyt0ns6.2a2y.html
توجیهات بسیار مضحکی اورده که تنها اهل فن میدانند به چه معناست.
تخصص اطفال بعلل مختلف از تخصص هایی است که قبول شدن در ان براحتی میسر است و شرکت کنندگان در ازمون دستیاری
پزشکی با رتبه های و نمره های سطح پایین (رتبه های بالای 2000 ازمون دستیاری)میتوانند در ان قبول شوند.
در واقع اطفال جزو رشته هایی است که هر سال تعداد زیادی (بیش از یکصد نفر) پذیرش دارد و بازار کار ان بسیار خراب است و
تقریبا از نظر درامد و اعتبار با پزشکی عمومی تفاوتی ندارد.
اما بر عکس طب هسته ای اولا رشته جدیدی است و ثانیا فقط تعداد بسیار بسیار کمی هر سال پذیرش میشوند: کمتر از ده نفر
این رشته بسیار پولساز است و جزو رشته های سوپر لوکس و حتی بالاتر از پوست و رادیولوژی و ارتوپدی قرار دارد
بطوریکه فقط رتبه های زیر 50 ازمون دستیاری پزشکی میتوانند به ان راه یابند.
با این توضیحات مشخص میشود انتقال اقای زاکانی از اطفال به طب هسته ای چه معنایی دارد و جز با سفارش و پشتوانه بسیار
قوی در سطوح بالای وزارت ممکن نبوده است.
این یعنی رانت
یعنی کسی که سواد و صلاحیت لازم را نداشته دکتر کرده اند و جان و سلامتی بیماران بینوا را بدست او داده اند
البته مقام طبابت از مقام ریاست حمهوری که بالاتر نیست
در همین رشته هم توجیهات وی در مورد پاس کردن امتحانات طی دوره دستیاری که بنام امتحانات ارتقا نامیده میشود بسیار
مضحک است.
دقت کنید:
” اینجانب در آزمون شرکت کردم و به لطف خداوند بزرگ با اینکه ۱۱ روز بیشتر درس نخواندم، نمره قبولي گرفتم”
ازمون ارتقا در همه رشته ها بسیار مشکل و سنگین است بطوریکه رزیدنت ها / دستیاران پزشکی از ماه ها قبل تمام وقت برای
شرکت در ان مطالعه میکنند
زاکانی میگوید به لطف خدا با 11 روز درس خوانده و قبول شده است.
البته لطف خدا در اینجا معنایی مشابه همه موارد الطاف الهی و امدادهای غیبی دیگر در بین اصولگرایان دارد.
اینها مواردی است که باید به ان بپردازید
مهم است و ارزشمند که به مردم اطلاع رسانی کنید
ممنون
…..مواقعی میرسدکه یک آدم مقتدرباید خود رابه افکار عمومی معرفی کند ،شما یک عقیده دارید وفکر می کنید عقیده شما درست است اما شماباید با مردمی زندگی کنید که حضورشان بسیار قدرتمند است اگر باید دست به کاری بزنید واگر فکر می کنید آن کاردرست است خوب باید آن کار را انجام دهید، اینجا مسئله بی نظمی وخودسری مطرح نیست باید بادقت از فرصت ها استفاده کنید وباید به گونه ای عمل کنید که تاریخ شمارا تایید کند/پندارهاوگفتار ها،نلسون ماندلا/ .. . . قابل توجه آقای روحانی!..
1.عده قابل توجهی ازرای دهندگان به آقای روحانی به دلیل علاقه شا ن به میهن اسلامی بود وبرای جلوگیری از نابودی بیشتر ثروت های معنوی،نیروی انسانی وهدر رفتن فرصت هاو…..چون طرز تفکرآقایان سالهاست همین اظهارات بنده خدا/جلیلی/ است وهمه درجریان هستیم که بشار اسد بااین افکار برسرسوریه ومردمش چه آورده است 2.نظریات آقای روحانی [اعتدال] همان نظر مهندس بازرگان است که درآن شرایط احساسی ابتدای انقلاب صریحا بیان می کرد مثلا می گفت ….من درهیچ جای قرآن ندیدم ..بسم الله القاصم الجبارین آمده باشد بلکه همیشه صحبت از رحمت و….است3 به نظرم باید فرصتی به وی داده شود انشالله این کشور رااز گلنگی کردن توسط حرامیان نجات دهد
باسلام
این متن، امروز در سایت پیک نت زده شده بود خواندنش بد نیست از ان جهت که،
در طول متن شاید از امید حرف زده میشود اما به نظر من موج نامیدی را بیشتر نشان میدهد.
==================================================
اکبرمنتجبی
پشت صحنه انتخاب وزرای دولت
اواخر هفته گذشته كه اعلام شد دكتر حسن روحاني ميخواهد در يك كنفرانس مطبوعاتي، با مردم سخن بگويد. به دفتر رياستجمهوري در خيابان پاستور رفتم. قصدم شركت در كنفرانس مطبوعاتي آقاي رئيسجمهور بود. از قبل نيز نامهنگاري انجام شده بود اما وقتي نامم را گفتم، گفتند نه اسم شما و نه اسم مجله آسمان در ليست نيست. در حال برگشتن به دفتر روزنامه بودم كه يكي از نزديكان رئيسجمهور را ديدم. حال و احوالي كرديم و از اين روزهايش پرسيدم. قدمزنان وارد محوطه رياستجمهوري شديم بياينكه كسي از من بپرسد كجا ميروم. با او به دفترش رفتيم. من نيز ترجيح دادم با او به نزديك دفترش بروم و اخبار و تحليلهايش را بشنوم تا اينكه به جلسهاي بروم كه نامم در آن نيست.
پرسيدم اين روزها، همه خوشحال هستيد؟ بالاخره دولت رسماً كارش را آغاز كرده، رئيسجمهور در دفترش مستقر شده و وزراي پيشنهادي برنامههاي خودشان را شروع كردهاند. پرسيد: خوشحال؟ به اين لبخندها نگاه نكن. نميداني كه ما چه چيز را تحويل گرفتهايم. قرار است آقاي روحاني 100 روز ديگر گزارش كاملي به مردم بدهد و در يك برنامه زنده تلويزيوني بگويد كه ميراث محمود احمدينژاد براي دولت او چه بوده است و چه بار مالي به جاي گذاشته است. شش ماه است آقاي احمدينژاد اقساط بدهيمان به بانك جهاني را پرداخت نكرده است. در اين ميان، فشارهاي پي در پي وارد ميشود كه برخي از وزرا نيز پيش از رأي اعتماد مجلس كنارهگيري كنند.
پرسيدم: فشار از جانب چه كساني است؟ گفت: بالاخره جرياناتي هستند كه مخالف دولت آقاي روحاني و اعتدالگرايان هستند. نفع آنها در يك دولت ضعيف است تا بتوانند طعم تلخ شكست خود را با اعلام ناتواني روحاني و دولت او شيرين كنند.
به ساختماني كه دفتر او در آن قرار دارد رسيديم. مطابق معمول چك و بازبينيها صورت گرفت. با هم از پلهها رفتيم بالا. سه طبقه بالاتر دفتر او بود. اتاقي ساده و بيپيرايه. پرسيدم بالاخره شما حامياني در مجلس داريد. آنها به شما كمك نميكنند؟ گفت: هستههاي سخت جريان راست از ابتدا به دنبال چهار وزارتخانه مهم دولت بودند. بارها پيغام و پسغام دادند كه بايد براي وزارتخانههاي كشور، اطلاعات، ارشاد و علوم با ما رايزني كنيد. آقاي روحاني همانطور كه به همه گفته بود، ليست بدهيد، به آنها نيز گفت، ليست بدهيد اما آنها نهتنها ليست نميدادند، بلكه در مرحله بعد اعلام كردند كه اين وزارتخانهها را دربست به ما بسپاريد.
پشت صندلي سادهاش نشست. تلويزيون را روشن كرد. دكتر روحاني كنفرانس را آغاز كرده بود. به سوال رابطه با آمريكا كه رسيد، از روي يك متن از پيشنوشته، پاسخ خبرنگار سيانان را داد. گفتم: براي اولين بار است كه رئيسجمهور ايران، به جاي آنكه فيالبداهه سخن بگويد، از پيش به سوال انديشيده و پاسخي تهيه كرده تا «بيربط» سخن نگويد. گفت: چند پيشنهاد به دكتر روحاني دادهايم كه از اين به بعد جلسات خبرنگاران، منظمتر و كاربرديتر برگزار شود. مثلاً به جاي آنكه خبرنگاران بيايند، سردبيران روزنامهها هفتهاي يك بار براي صبحانه به دفتر رئيسجمهور دعوت شوند و با ايشان جلسه بگذارند و رئيسجمهور، برخي مسائل را براي آنها بازگو كند، تحليل ارائه دهد و انتظارش را نيز از رسانهها اعلام كند. قرار است اين جلسات در سه سطح تعريف شود. يك سطح آن نيز جلسه با مديران مسوول است.
برايم جالب بود. اما جالبتر، فشارهايي بود كه پيشتر گفته بود به كابينه وارد شده است. پرسيدم: آقاي روحاني مقابل آن فشارهايي كه گفتيد عقبنشيني كرد يا نكرد؟
گفت: از وقتي نام دكتر جعفر توفيقي، آقاي مسجدجامعي، حجتالاسلام يونسي براي وزارت مطرح شد، فشارهاي بياماني وارد آمد كه اين افراد به وزارتخانهها و دولت داخل نشوند. اگرچه امكان آن وجود داشت كه در صورت معرفي، مجلس نيز با حسن نيت آقاي لاريجاني به آنها راي اعتماد بدهد، اما با اين حال قابل پيشبيني نبود. دكتر روحاني گفته، علاقهمند نيست كه مجلس به وزراي اصلي او، راي اعتماد ندهند. براي همين، قدم اول را به منظور حسن نيت برداشت.
قدم اول اين بود كه اطرافيان دكتر روحاني با طيف دكتر لاريجاني، رئيس مجلس و آقاي باهنر براي يك ليست مشترك به توافق برسند كه رسيدند و قرار است آن ليست اجماع مجلس را داشته باشد و همه وزرا راي اعتماد بگيرند. آقاي لاريجاني نيز قول مساعد به دكتر روحاني داده است اما فراكسيون اقليت مجلس كه متشكل از جمعيت ايثارگران و جبهه پايداري است، پيغام فرستادند كه هنوز نسبت به كابينه نظر دارند و بايد آن را «معتدلتر» كرد. حتما نظر آقاي حداد عادل را خواندي كه گفته بود «ميخواهيم كابينه معتدل آقاي روحاني را معتدلتر كنيم.» آقاي حداد عادل رئيس فراكسيون اقليت مجلس است.
گفتم: شايد خود آنها نظري نسبت به اين وزارتخانهها دارند و افرادي را براي اين وزارتخانهها در نظر گرفتهاند. گفت: اتفاقا همين هم هست. يك نفر پيغام آورد كه وزارت آموزش و پرورش را به آقاي حداد عادل بدهيد. آقاي محمدمهدي زاهدي نيز كه قبلاً در دولت اول احمدينژاد، وزير علوم بود پيغام فرستاده حاضر است وزارت علوم را بپذيرد و بهتر است كه اين وزارتخانه را به من بدهيد.
گفتم: آقاي روحاني در آن توافقي كه گفتيد، آقاي رحمانيفضلي را براي وزارت كشور قبول كرد؟ خب اگر قرار بود آقاي يونسي به وزارت اطلاعات نرود، ايشان به وزارت كشور ميرفت. چرا اينطور شد. الان در بدنه حاميان دكتر روحاني نسبت به آقاي رحمانيفضلي و حتي آقاي پورمحمدي خيلي نظر مساعدي وجود ندارد. چرا اين دو انتخاب شدند؟
گفت: البته از بابت اين دو نفر كسي نبايد نگران باشد. به دوستانت بگو كه يادشان نرود كه آقاي پورمحمدي در سازمان بازرسي كل كشور، نواقص قراردادهاي دولت قبل را شناسايي كرد، آنها را با سند و مدرك به مردم شناساند و بعد گزارش مشروح داد كه چه كساني در كنار رئيسجمهور سابق، چه کارهای مالی و پولیای كردهاند. حافظه ما نبايد كوتاهمدت باشد. آقاي پورمحمدي در سازمان بازرسي كل كشور، ادعاهاي گزاف برخي از دولتمردان قبلي را با اسناد معتبر، برملا كرد.
پرسيدم: از ابتدا آقاي پورمحمدي در ليست كابينه بود؟ گفت: معمول است كه براي وزارت دادگستري رئيس قوه قضائيه فردي را معرفي ميكند تا بتواند با او كار كند. پيش ازآقاي پورمحمدي چند نفر ديگر مطرح شده بودند. ابتدا آقاي آوايي رئيس دادگستري استان تهران مطرح شد. بعد آقاي اميري عضو سابق شوراي نگهبان مطرح شد. اما در رايزني اوليه با قوهقضائیه، معلوم شد كه بايد به دنبال گزينه ديگر رفت. پيشنهاد بعدي به آقاي محمدجعفر منتظري رئيس ديوان عدالت اداري داده شد كه او نپذيرفت تا اينكه رئيس قوه قضائيه آقاي پورمحمدي را معرفي كرد. از قرار معلوم در جلسهاي كه رئيسجمهور با آقاي پورمحمدي داشته، مسأله زندانيان سياسي نيز مطرح ميشود و رئيسجمهور از پور محمدي ميخواهد از نفوذ خود در دستگاه قضايي استفاده كند و شرايط آزادي زندانيان را فراهم كند.
پرسيدم: چنين اتفاقي ميافتد؟ بلند شد پنجره اتاق را باز كرد تا هوايي به درون اتاق دم كرده و گرفته، بيايد. بعد گفت: من اميدوارم. ضمن آنكه خيلي از آنها عيد فطر ممكن است آزاد شوند. برخي آخرين سال حكم خود را سپري ميكنند و احكام آنها رو به پايان است. به همين دليل ممكن است از قوه قضائيه درخواست شود تا تسهيلاتي براي آزادي آنان فراهم كند. مثلاً مرخصيهاي طولانيمدت را به پايان حكم آنها گره بزند و آنها بيرون بيايند.
پرسيدم درباره آقاي رحماني فضلي چطور. چون وزارت كشور، بزرگترين و سياسيترين وزارتخانه دولت است. سطح تعامل با آقاي رحمانيفضلي چگونه است؟ گفت: آقاي رحمانيفضلي دوست دوجانبه آقاي روحاني و دكتر لاريجاني رياست مجلس است. امين هر دو نفر است. درباره آقاي رحمانيفضلي نيز نبايد نگران بود. نبايد از همين الان بخشي از كابينه را عليه خودمان بشورانيم. فراموش نكن آقاي رحماني فضلي نيز نقش بسيار پررنگي در اثبات عدم صداقت برخي از سخنان احمدينژاد داشت. او با ارائه گزارشهاي دقيق و ارائه آمار ديوان محاسبات تلاش كرد نشان دهد كه دولت نهم و دهم و شخص احمدينژاد در امر اقتصاد چه انحرافاتي داشته است. با پول نفت چه كرده است. يادت ميآيد كه خبر داد دولت پول نفت را به خزانه واريز نكرده است؟ پرسيدم: اما او يك اصولگراست. گفت: مهم این است که رحمانی فظلی تندرو نیست. اصولگرایی سنتی است. آنها با حسين شريعتمداري، با حسينالله كرم يا حتي با خود احمدينژاد زاويه و تفاوت دارند. گفتم: مدتي پيش جلسهاي در خانه آقاي هاشمي برگزارشد كه آقاي روحاني و خاتمي و سيدحسن خميني براي افطاري به آنجا رفتند. از آن خبري داريد؟ گفت: آن شب دو جلسه افطاري همزمان برگزار شد. جلسه اول در خانه آقاي هاشمي بود و جلسه بعدي در خانه شيخ قدرت عليخاني. آقاي خاتمي و سيدحسن خميني پس از جلسه اول به خانه شيخ قدرت آمدند كه كنار خانه آقاي هاشمي است. حدود 20 نفري از چهرههاي سياسي – فرهنگي در خانه شيخ قدرت دعوت بودند.ظاهرا آنها با دغدغههای خود را درباره وزارت کشور با دکتر روحانی مطرح کرده بودند.
درباره وزارت كشور نيز اين را يادآوري كنم كه استانداران همه از طرف آقاي روحاني و هیئت دولت انتخاب ميشوند. حتماً نظر ايشان در اين باره ارجح است و تا جايي كه ميدانم قرار است از هر دو جناح براي اداره كشور، خصوصا استانداريها استفاده شود.
گفتم: با اين حساب نبايد نگراني وجود داشته باشد. ولي شما چرا گفتيد به ظاهر لبخند ميزنيم و در باطن فشارها را تحمل ميكنيم؟ گفت: هنوز بحثها تمام نشده است. هنوز آن اقليت مجلس، سرپا است. آنها صداي بلندي دارند، اگرچه ممكن است نتوانند عليه دولت اجماعي را پديد بياورند. دولت دكتر روحاني ميخواهد، كار سنگيني را براي بهبود اقتصاد آغاز كند، اما آنها از همين ابتدا، نميخواهند شيريني پيروزي مردم، تداوم داشته باشد. بنابراين، دولت آقاي روحاني از دو جانب در فشار است. كشوري كه تحويل گرفته و اقتصاد آن خراب است و فشاري كه از طرف حاميان سابق احمدينژاد در مجلس متحمل ميشود تا ناكارآمدي روحاني را جشن بگيرند.
پرسيدم: خود روحاني چيزي در اين باره نگفته است؟ گفت: اتفاقاً چند روز پيش از مراسم تنفيذ، در مركز تحقيقات استراتژيك، دكتر روحاني جشن خداحافظي گرفت و تمام كارمندان آنجا را به افطاري دعوت كرد. آن جلسه حاشيههايي نيز داشت از جمله اينكه محمدعلي بشارتي يك ساعت زودتر از برگزاري جلسه سخنراني آمد و صندلي پشت روحاني را انتخاب كرد و آنجا نشست تا نزديكي خود را به روحاني نشان داده باشد. او تعريف ميكرد جلسه خيلي خودماني شده بود. برخي از چهرههايي را كه آنجا ميديدي، مدتها بود نديده بودي. حتي باقر اسدي، ديپلماتي كه تازه از بند رسته است نيز از جمله ميهمانان افطاري بود. طبيعتا، اين ميهماني، سخنراناني نيز داشت. سيدرضا صالحي كه معاون رئيسجمهور در ميراث فرهنگي شده، در اين جلسه سخن گفت و يادآور فعاليتهايي كه او در مركز انجام داده است، شد. بعد علي يونسي سخن گفت. يونسي اولين فردي بود كه به روحاني پيوست. در ستاد انتخاباتياش به او كمك كرد و سپس به عنوان وزير اطلاعات دولت او مطرح شد. اما اتفاقاتي رخ داد كه آرام آرام او از كابينه كنار گذاشته شد.
او تعريف ميكرد كه يونسي در مراسم افطاري روحاني خيلي استوار و محكم سخن ميگفت. چشم در چشم روحاني دوخت و گفت كه كسي نبايد از اينكه در كابينه نيست ناراحت باشد. مهم اين است كه كنار دولت باشد. مهم اين است كه به آقاي روحاني كمك كند و بعد به خودش اشاره كرد و گفت من در كنار اين دولت هستم و به آقاي دكتر روحاني هر كمكي كه بخواهد، ميكنم.مهمترين سخنران افطاري مراسم، دكتر روحاني بود. او در سخنانش با تأكيدات بسيار كلمه «اميد» را بر زبان ميآورد و ميگفت كه برخي تلاش ميكنند «صداي مردم» را نشنوند اما صداي مردم در 24 خرداد آنقدر بلند بود كه نميتوان گوشي را پيدا كرد كه آن را نشنيده باشد. گفت دكتر روحاني در ميانه سخنانش، ناگهان سكوت كرد. سرش را پايين انداخت و بعد با همان تأكيدات هميشگي، گفت: به عهدي كه با مردم بستم پايبندم. خيليها وانمود كنند شرايط كشور خراب است و ديگر بهبودي حاصلش نميشود. خيليها اين روزها بذر نااميدي را ميگسترانند اما من اميد دارم. به اين مردم اميدوارم و ميدانم كه شرايط تغيير ميكند. اگرچه برخي نيز به دنبال دستاندازي باشند.
***
تلويزيون با صداي بسته نشان داد كه كنفرانس مطبوعاتي آقاي روحاني به اتمام رسيده است. انگار كنفرانس ما هم به پايان رسيده بود. بلند شدم و از او تشكر كردم. گفتم: اميد تنها چيزي است كه داريم. او به كنار پنجره رفت و به خبرنگاراني كه از دفتر رئيسجمهور بيرون ميآمدند، زل زد. در اتاق را بستم و از پلهها پايين آمدم.
منبع : هفته نامه آسمان
پیک نت 21 مــــــــــرداد
آقای میکائیل
سلام
با خواندن نوشته ات بسیار اندوهگین و البته خشمناک شدم. مدتی تامل کردم تا خشمم فرو نشست. با خودم گفتم بهتر است هرگز به چنین قلم ناپاکی اعتنا نکنم. همان طور که آقای نوریزاد آن را دیده و همه ی توهین های آن را تحمل کرده و از آن عبور کرده و حتی آن را با کمال جوانمردی در سایتش منتشر کرده است . اما به هر حال نتوانستم چیزی نگویم . شاید که بر دل آلوده به گناهت اثر کند.
فکر می کنم که ادعای مسلمانی داری . و شاید ادعای شیعه ی مولا علی (ع). من شرمنده ام که آدم بد دهن و ناپاک دلی چون شما با من در این مقدسات شریک باشد. شما کجا شنیده یا خوانده اید که پیامبر اسلام (ص) ، مولا علی (ع)و یاسایر امامان شیعه (ع) حتی به دشمنانشان ناسزا بگویند . شما رکیک ترین ناسزاها را در یک خط نوشته ات نثار کسی کرده ای که توانایی مقابله با سخنان حکیمانه اش را نداری . آیا این دلیل می شود که هنگامی که نمی توانیم در مقابل سخنان کسی ، استدلال کنیم ، اورا به باد ناسزا بگیریم .
نگاه کن به نوشته ات ! تو خودت را در جایگاه خدایی قرار داده ای . شما به آقای نوریزاد گفته ای که دیگر برای توبه دیر شده . تو مگر نعوذ بالله خدا هستی که ادعا می کنی که برای توبه دیر شده . خداوند در قرآن کریم صراحتا به بندگانش می گوید ” لاتقنطوا من رحمة الله” خداوند از بندگانش می خواهد که در هر سطحی از گناهکاری به درگاه او توبه کنند. اکنون شما خودت را در جایگاه خدایی قرار داده ای و تازه میگویی نمی توانی توبه کنی . خدا را شکر که حداقل در جهان آخرت سر و کارمان با شما نیست . خدا را شکر که فقط در این دنیا می توانید به ما ستم کنید .
آقای میکائیل اگر یک جو انصاف داشته باشید ، متوجه می شوید که نو شته ی شما واقعا شرم آور است.
سلام،آقای نوری زاد بنظر شمااین گفته آقای روحانی صحیح است،که هیچ وزیری بایشان تحمیل نشده است؟ البته به نظر اینجانب وخیلی ها ایشان دروغ میفرمایند.حال چرادروغ؟براینکه حاکمان این نظام از اول دروغ گفته ومیگویند.
باعرض سلام خدمت اقای نوریزادوکاربران
بنده مدتی است که به سایت شماسرمیزنم وازمطالب زیباواموزنده شما استفاده میکنم
مطلبی که خدمتتان عرض می کنم بطور مستقیم به موضوع لینک ریطی ندارد، ولیکن به نوعی
مربوط میباشد.
نکته اینجاست من اززمانی که باسایت شمااشناشدم ، بطورمستمرباکنجکاوی کاربران مواجه
شدم که وامسیبتا ! درجمهوری اسلامي ايران که بخاطر کوچکترین انتقادی ، منتقدرابه غلوزنجیر می کشند ، چه شده که نوریزاد راست راست میگردد و هرازگاهی باتیغ قلم کارگزاران نطام راازپایین تا بالاترین انها بقولی مینوازد .
بایداقرارکنم ، این سوالی می باشد که به ذهن منهم خطورکرده بوده است ، وهمواره باذهن جستوگربدنبال پاسخی قانع کننده بوده ام. یکبارگمان می کردم این حتمان بایدیک دام برای شناخت مخالفان باشد ، که خیلی زود عقل سلیم نهیب میزد ، هی ! کجامیری مردحسابی، نوریزاد کجاوادم فروشی کجا تازه به فرضم که اینطور است بلاخره بایدصدای این ستون پنجم ازیک جای دربیاد. نبایدیکی از گرفتارشدگان ، خطی ، پیغامی ، به باقی گمراهان بدهد. نه این نمیشه
شاید بخاطراین که نوریزاد یکی از نمک پرورده هاست که بخاطردوستیها وفعالیتهایش میشود
چشمان بست .که اینم باماهیت برادران جوردرنمی اید. پس رازقضیه کجاست نبایدانقدرها پیچده باشد. تاامروزکه یک کامنت به نام نماینده ای مجلس خوندم ، باخودم گفتم چراکه نه وقتی مجلسیان درسایت وارد میشوند، چراهمین کارو نبایدبیت بکند . چه منتقدی بهترازنوریزاد بانزاکت ، واقع بین ، واز همه مهمتر ،، اصلاح گر،، نه برانداز . من معتقدم شخص رهبر، هرچندروزی یکبار، یک وبلگردی درسایت اقای نوریزاد دارند . میپرسیدچرا؟
خیلی ساده است ، کلاه شرعی ! برای رهبرانقلابی ، حتمان باید منتقدانی باشند
باعرض ارادت
حضورشهروزعرض شود تصورنمیکنیدکمی خودخواهی میباشد . سوال اینجاست پس تکلیف
ازکارافتادگان ، بیماران جسمی وروحی ، یتیمان ، حتی تتبلها ،! چه میشود.
دریک کلام تکلیف زندگی سوسیالی اجتماعی چه می شود.
با سلام.
جناب نوریزاد، با وجود احترام فراوانی که برای شما قائلم و با اینکه شجاعت فراوان شما را می ستایم؛ اما اینطورکه بنظر می آید با وجود اینکه شما از نزدیکان نظام و حکومتیان بوده اید ولی برداشت و تحلیل چندان درستی از سیاست ها و مراودات پشت پرده ندارید، گفته بودید که مشائی کاندید مورد نظر رهبری است اما …. گفته بودبد بعد از انتخابات سر احمدی نژاد را زیر آب می کنند اما دیدیم که مثل بسیار از رجل سیاسی ایشان نیز وارد پارکینگ رهبری شدند…..
احتی با این تحلیل های غلط باز هم حرفهایتان ارزش شنیدن و تفکر دارد…
پاینده باشید
ایشان یک بار و ناگهان باید به خودش – آنگونه که هست، و نه آنگونه که بیت مکرم می پسندد – کوچ کند.
عبارتی که شما نوشته اید مفهوم روشنی ندارد. خودش یعنی هویت اقای روحانی یک تکه سنگ زلال و پاک دست نخورده ای نیست. بطورکلی اصلن چنین خودی در هیچ کس وجود ندارد. چنین عبارات چند پهلو و چسبیده به جمله ی متافری خیچ مفهومی ندارد و اینکه بگوییم خواننده اگر بخواهد میتواند بفهمد مسخره است. چنین مفاهیم اختراعی فقط ما را به دور باطل می رود. حتمن اقای خامنه ای هم باید به خودش انگونه که هست کوچ کند و فلان سردار سپاه هم و هیتلر و موسیلیتی و استالین ووو هم همینطور. !!!!
—————
سلام حسین گرامی
قبول می فرمایید که ساده ترین برداشت از همان یک خط نوشته ی من، کوچ به هویت انسانی است. همان آزداگی. که فصل مشترک همه ی انسانها با هرگرایش فکری واعتقادی است.
با احترام
.
سلام آقای نوریزاد
این بهترین مطلبی است که از شما خوانده ام. نه فقط از لحاظ محتوا و زاوِیۀ برخورد و تیزبینیِ سیاسی، که این همه اغلب در بیشتر مقالات شما مشهودند. سبک نرم و پختۀ بی قر و فِرِ فارسی نگاری شما اینبار لطافت اندیشۀ نگارنده را به زیبایی در معرض مخاطب گذاشته و چیزی بسیار روان و شفاف ، این نوشته را از سایر نوشته های شما متمایز می کند. احساس می کنم این ما رمضان امسال را با دگردیسیِ عمیق روحیِ خودتان پایان داده اید که شاید حاصل ساعتها مناجات و مدیتاسیونهای شما باشد. خیلی وقتها به خودم می گویم که سیاست بندهای دلفریبی به پای نوریزاد بسته اما به همین اکتفا می کنم و به ای کاش که… نمی رسم.
به امید دیدار در ایران آزاد
بهار
حناب نوری زاد باهمه ارادتی که به شما دارم بعنوان فردی که همپای شما در همه مقاطع انقلاب حضورداشته ام این نظر شمارا اصلا قبول ندارم .شما مقدورات آقای روحانی را در نظر بگیرید و فضای موجود را .چرا بهانه بدست افرادی که به هیچ چیز پایبند نیستند میدهید؟آیا اینکار شما روی دیگر سکه شریعتمداری نیست؟بجای ایجاد فضای امید این نوع اظهار نظر ناامیدی را به جامعه تزریق میکند وآب بردل سوخته باند احمدی نژادودارودسته قلم به مزدی مانند شریعتمداریها میریزد
حاج محمد اقا نوري زاد سلام
اقا با توجه به انتخاب بوادر مكتبي و انقلابيمون برادر پور محمدي بعنوان وزير محترم دادگستري پيشنهاد مي نمائم در يك أقدام انقلابي و متحور انه أون هم از نوع احمدي نژادي نام وزارت محترم دادگستري به نام وزارت جيغ گستري نام گذاري شود
در ضمن ان زماني كه برادرمون اقاي پور محمدي مشغول اعدام صغير و كبير بودند اين حاج حسن اقا روحاني جه كاره بودند؟؟؟؟؟
فقط متوجه باشيد اقاي نوري زاد كسي را به كسي تحميل نكرده اند اين برادران همه إز يك قماش هستند داداش و همشون فقط يك نيت دارند و أن اين كه تاريخ راپر كنند إز گوشت وپوست و استخوان مردم و باز بگويند مردم مردم مردم خدا رحمت كند مرحوم قاضي شارع را
آقای نوریزاد با سلام و سلامتی برای شما -شما آن چیزی را که حق است می نویسید و بیشتر مشکلات کشور داری ما که تا کنون عیان شده و شما و انسان های متفکر به آن رسیده اند ولی در حال حاضر هیچ کاری از کسی بر نمی آید ( به قول عبید زاکانی ” زنگوله کار ساز ” را کسی نمی تواند به گردن گربه بیاندازد ) .وقتی که نماینده ای تا نداند که نظر بیت به کدام مصوبه است نمی تواند رأی منفی خود را برای یک طرح و لایحه بدهد و آقای ولایتی میگوید من آنقدر به نظر بیت متوجه هستم که همه به من میگویند ” آقا اجازه ” هستم ، دیگر کسی از خود اراده ندارد که مطلبی را بیان کند .با این حال شما به خاطر آیه شریفه ” نون و قلم و ما یسطرون ” بنویسید تا دیگرانی را از چاه ویل و نادانی برهانید و به قولی شیخ اجل سعدی شیرازی که میگوید : چو می بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است . شما هم از چاه در بیآورید رفتن رهبری به چاه را که همان امر به معروف و نهی از منکر می باشد .
آقای کوروش
سلام
مرتب نظرات شما را می خوانم . از نوشته هایتان این طور استنباط می کنم که شما خودتان را در آن اوج دانایی و آگاهی قرارداده اید و از همان بالا نگاهی به ما می کنید ” نگه کردن عاقل اندر سفیه “، و از ما می خواهید که دیدگاهمان را تغییر دهیم و مانند شما به درجه ای از عقل و خرد و اندیشه برسیم ، تا فرهنگ سکولاری ، در فرهنگمان نهادینه شود . و البته ادعا می کنید که در این صورت عقل و خرد واندیشه ی ما ایرانیان به حد اعلا رسیده و می توانیم دولتی منتخب مردم ، و برای مردم و پاسخ گو به مردم بر پا کنیم .
گویا از دیدگاه شما چنین است که اگر ما دین را از سیاست جدا کردیم و به قول شما فرهنگ سکولاری را برگزیدیم ، تمامی مشکلاتمان برطرف و کشورمان گل وبلبل می شود . (البته شاید ذهنیت شما چیز دیگری باشد اما آن چه که من از نوشته هایتان استنباط می کنم ، این است . فکر می کنم که در ذیل تمام نوشته هایتان موضوع فرهنگ سکولاری را ، شعار گونه ، تکرار می کنید.)
می خواهم بگویم در صورتی هم که ما به خواست شما فرهنگمان را به قول شما در حد اعلا ارتقا دهیم و سکولاریسم را بر گزینیم ، چنین انتخابی تضمینی برای داشتن یک دولت مردمی و پاسخگو نخواهد بود . این همه کشور در دنیا می شناسیم که در آن ها دین از سیاست جداست ، اگر می توانید چند مورد را نشان دهید که دولت آن ها به دلیل جدایی دین از سیاست ، ویژگی های مورد ادعای شما را داشته باشند . سکولاریسم حداکثر می تواند شرط لازم باشد و نه شرط کافی ( آن هم در صورتی که صحت آن را بپذیریم ).
اگر کشور ایران را استثنا کنیم ، تقریبا در هیچ کشور دیگری حکومت دینی که در آن ادعا شود دیانت ما عین سیاست ماست وجود ندارد . یعنی تقریبا در تمامی کشورهای دنیا دین از سیاست جداست و در عین حال در اکثریت این کشورها حکومت واقعا مردمی وجود ندارد. می بینید ؟ حتی حکومت برخی از کشورها نه تنها دین را در ادارهی کشور سهیم نمی کنند بلکه علاوه برآن کاملا غیر دینی هستند ، مانند کشورهای کمونیستی . اما دلیلی ندارد که حکومت آن ها مردمی باشد. به عنوان مثال کشور کره ی شمالی را ببینید . آیا غیر دموکراتیک تر از کشور کره ی شمالی می شناسید . در این کشور دین از سیاست کاملا جداست . آیا الگوی کره ی شمالی حکومت مطلوب شماست. پس الزاما پذیرش سکولاریسم نمی تواند به منزله ی داشتن حکومتی مردمی و پاسخگو به مردم باشد .
ضمنا پیش گویی “داهیانه” ی شما در مورد تغییر نرخ ارز در چهار سال آینده و این که تصور می کنید که آینده حتما بدتر از امروز خواهد بود ، جدای از این که هیچ مبنای علمی ندارد ، بسیار نومیدانه و یاس آفرین است و البته هیچ خیری بر آن مترتب نیست. گو یا ما ملت ایران محکوم به پذیرش سرنوشتی شوم هستیم که از قبل برای ما در نظر گرفته شده . می خواهم بگویم که شرایط ما در آینده می تواند بسیار اسفناک تر از این باشد که شما ترسیم کرده اید و یا برعکس می تواند بسیار مطلوبت از چیزی باشد که در حال حاضر وجود دارد. ما محکوم به پذیرش هیچ سرنوشتی نیستیم . سرنوشت ما به دست خودمان است . به دست همه ی ملت ایران . ما می توانیم سرنوشتمان را خودمان بنویسیم . از آموزه های دینی ماست که در قران آمده است که ” لا یغیر ما بقوم حتی یغیرو ما بانفسهم “یعنی هیچ قومی تغییر نمی کند مگر آن که خودشان تغییر کنند.
پس می تواند چهار سال دیگر نرخ ارز 12 هزار تومان یا بیشتر ویا کمتر باشد و این به عملکرد ملت ایران بستگی دارد. پس بیاییم دست به دست هم بدهیم و با سلاح دانش و آگاهی و با اتحاد و همدلی کشورمان را با دستان خودمان بسازیم . اجازه ندهیم مقدرات ما در دست ناآگاهان و مستبدان باشد .خودمان انتخاب کنیم ، خودمان کار کنیم ، خودمان بسازیم و خودمان بهره مند شویم. حالا با هر روشی که عموم مردم ایران آن را آگاهانه و هوشمندانه می دانند . سکولاریسم یا هر روش دیگری که خرد جمعی ایرانیان بر آن توافق نماید. اما من می پندارم که راه ما با عبور از تاریک جهل به روشنایی آگاهی میسر است . گمشده ی ما گوهر روشن بینی و عقل است.
ارادتمند
سید ابوالفضل
پوزش می طلبم اگر نوشته ام بعضا کنایه آمیز وشاید برخورنده شد.
سلام بر آقای نوریزاد عزیز
پست جدید شما مثل همیشه بسیار روشنگر و پر محتواست . و من شخصا از آن استفاده کردم . در عین حال با برخی از جنبه های آن موافق نیستم که در ادامه خواهم گفتم . اما قبل از آن خاطر نشان می نمایم که من به هیچ وجه سیاستمدار نیستم و نه از آن جهت که می گویند” سیاست ما عین دیانت ماست ” و نه حتی از آن جهت که می گویند “سیاست پدر و مادر ندارد ” به موضوع نگاه نمی کنم . ولی به هر حال موضوع مورد بحث وبررسی آن از جنبه های مختلف به سیاست ارتباط می یابد ، که علیرغم میل باطنی به ان وارد خواهیم شد . در این خصوص امیدوارم که خامی و ناپختگیم را بر من ببخشایید و اشتباهاتم را گوشزد نمایید.
سیاست و به تبع آن عمل سیاسی ، به هر حال با واقعیت ها سر و کار دارد و مردم و برخی از سیاستمداران از جمله آقایان خاتمی و هاشنی بادر نظر گرفتن همین واقعیت ها در انتخابات حضور یافتند و به آقای روحانی رای دادند. به نظر من این شرکت در انتخابات صحیح بود و دستاوردهای قابل قبول وملموسی هم در بر داشت. اگر خاطر مبارکتان باشد پیش از انتخابات در چند مورد از جنابعالی نیز خواستم که شما هم کمک کنید و همراه ما باشید و رای بدهید واز دیگران هم بخواهید تا رای بدهند .اما شما به هر دلیل فرمودید که حستان اجازه نمی دهد که رای بدهید.( یا چیزی در حد همین مضمون ها ).
با توجه با واقعیت های جاری و از جمله حاکمیت مطلق اقتدارگرایان بر تقریبا تمام شئو نات و ارکان کشور ،انتظار نداشته ایم که با انتخاب آقای روحانی به تمامی خواسته هایمان می رسیم و بلافاصله همه ی مشکلات مرتفع می گردد. با مدیریت آقای روحانی بر قوه ی مجریه در بهترین حالت هم این اتفاق نخواهد افتاد . برخی از دلیل آن را جنابعالی نیز فهرست وار بیان کرده اید . اما حتما و مسلما ما به دوران مصیبت وار احمدی نژاد هم بر نخواهیم گشت. آقای روحانی اگر بتواند شعارهایش را عملی کند ، کشور یک گام مثبت به جلو برخواهد داشت . فی المثل اگر آن طور که وزیر پیشنهادی اطلاعات گفته ، نگاه امنیتی از مناسبات اجتماعی و فضای سیاسی کشور حذف شود ، ویا این فضا به این جهت متمایل گردد ، این در حقیقت یک گام به جلو است . آقای روحانی در مصاحبه ی مطبوعاتی اخیر گفت که “در یک کلامر، به دنبال یک زندگی بهتر برای مردم کشور است” .
شاید آقای روحانی نتواند شعارهایش را عملی کند . اما ممکن است بتواند صادقانه در آن جهت تلاش کند . در این صورت هر اندازه که در آن جهت گام بردارد مثبت خواهد بود . تلاش در جهت بهبود روابط بین المللی و اصلاح سیاست خارجی کشور . تلاش در انجام اصلاحات سیاسی و از بین بردن فضای امنیتی . تلاش در جهت احیای سازمان مدیریت و انجام اصلاحات ساختاری در انضباط مالی و پولی کشور . تلاش در بازگرداندن نظامیان به پادگان ها و آزادسازی اقتصاد و سیاست از سیطره ی نظامیان . تلاش برای آزادی زندانیان سیاسی و رهبران در حصر . همگی می تواند گام های مثبتی در جهت پیشرفت کشور باشد.
اما در این مرحله ، آقای روحانی باید بتواند از همین مجلس که به تمامی در اختیار اقتدارگرایان است رای اعتماد بگیرد . مجلسی که نمایندگان آن در بهترین حالت شبیه نماینده ای هستند که امروز در سایت شما کامنت گذاشته . نمایندگانی که یا مانند آقای کوچک زاده اصولا گوش بفرمان و تابع هستند و منتظر اشارت افرادی نظیر حسین شریعتمداری و روزنامه ی کیهان (ونه حتی دستور رهبر وحکم حکومتی ) و یا مرعوب و ترسیده و پرونده دار هستند ، که در نتیجه ناچارند گوش بفرمان و تابع باشند . در این صورت آقای روحانی ناگزیر است که ملاحظاتی را منظور کند . ویا به عبارت واضح تر ، “معامله” کند . چیزی بدهد و چیزی به دست آورد . تا شاید برآیند آن در جهت نیل به تحقق شعارهایش باشد .
من می خواهم بگویم صرف نظر از برخی استثناها ، کابینه در صورتی که رای اعتماد بیاورد می تواند کابینه ای قوی و کار آمد باشد . استفاده از با تجربه ها در کابینه نامش “کهنکی ” نیست . شعار جوان گرایی در دولت و استفاده از افراد کم تجربه نه تنها مزیت نیست ، بلکه دادن آدرس عوضی و عوام فریبی می باشد . این همان کاری است که آقای احمدی نژاد انجام داد و با گماردن افراد کم سن وسال و فاقد تجربه به کارهای بزرگ ، عملا موجب بر باد دادن امکانات و ثروت کشور گردید .
جناب آقای نوریزاد عزیز
من نمی گویم که ما شعارهایمان را فراموش کنیم وخواست هایمان را مطرح نکنیم تا این که مثلا دولت ضعیف نشود . نه من این را نمی گویم . مردم باید حضور داشته باشند و حرف خودشان را بزنند و خواست هایشان را بخواهند. شما نیز به عنوان زبان گویای مردم حق دارید مطالبه نمایید و به چالش بکشید . مردم و رهبرانشان باید از آقای روحانی مطالباتشان را پی گیری کنند . اما در عین حال می گویم نباید آقای روحانی را در مقابل همه ی اقتدارگرایان حاکم که اکنون به صرافت افتاده اند که برنامه های ایشان را عقیم گذارند ، تنها بگذاریم .
شما تلاش شریعتمداری را ببینید . ایشان با همه ی توان به دست وپا افتاده تا نشان دهد که روحانی اصول گرایی است که از طرف اصلاح طلبان احاطه شده و مورد سهم خواهی قرار گرفته است. او می کوشد همه ی بزگی حرف مردم و ندای صریح آن ها را در گفتن “نه” ی بزرگ به اقتدارگرایان و رهبر محترم ،لاپوشانی نماید و حتی آن ها را وارونه جلوه دهد. علاوه بر این تلاش می کند با تمسک به هر مستمسکی از جمله این که وزرای پیشنهادی طرفدار “فتنه ” بوده اند وباید توبه کنند ، راه های اخذ رای اعتماد به کابینه را هر اندازه ممکن است مسدود کند و یا حداقل دشوار و پر پیچ و خم نماید. او به عناصر گوش به فرمان آدرس می دهد که این نظر من است که نماینده ی شناخته شده ی رهبرم . اگر گوش نکنید حسابتان با دستگاه امنیتی است که پرونده هایتان را در اختیار دارد.
همه ی نهادها و از جمله وکیل الدوله های مجلس تمام قد ایستاده اند تا هر اندازه که می توانند تاثیرگذاری نمایند که کابینه رای نیاورد یا آرای کمتری را کسب کند . موضع گیری های آقایانی نظیر حسینیان ، رسایی ، و کوچک زاده را ببینید. به راستی اگر کابینه ی پیشنهادی به تمامی در راستای تامین اهداف بیت رهبری است ، چرا اینان این چنین به دست و پا افتاده اند ؟
در این صورت عمل ما نباید در جهت تقویت روحانی باشد ؟ اگر در زمان انتخابات رای روحانی به جای 18 میلیون 30 میلیون می شد ، اکنون او پشتوانه ی بیشتری برای چانه زنی می داشت . آنان که رای ندادند به اندازه ی همین 12 میلیون رای جناح روحانی را تضعیف کردند. آیا نمی توان نتیجه گرفت که اکنون هم آن ها که از جبهه ی روحانی حمایت نمی کنند ، در عمل به ایده های افرادی نظیر شریعتمداری و سایر اقتدارگرایان کمک می کنند؟ به گمان من صرف نظر از نیت و خواست واقعیشان ، این افراد واقعا زمینه را برای اقتدارگرایان هموار می کنند . در دنیای سیاست به ذهنیت بهای چندانی داده نمی شود ، این نتیجه ی عمل است که اهمیت دارد.
اگر به دنبال اصلاحات باشیم – و نه انقلاب – در ان صورت بایستی برای تغییر شرایط نیز از ساز و کارهای موجود استفاده نمود . یکی از این ساز وکارهای موجود قانون اساسی فعلی است و بویژه فصل سوم آن . در این فصل حقوق مردم تا حدود زیادی به رسمیت شناخته شده ، باید از این حقوق استفاده کرد . برای تحقق این حقوق باید با سایر نهادها ونیز با رهبر تعامل نمود . این راهی است که آقای روحانی در حال طی نمودن است . تا چه حد موفق شود چیزی است که به حمایت های مردم و عملکرد تمامی جناح های سیاسی و البته به توانایی های شخص ایشان بستگی خواهد داشت . والبته نادیده نمی گیریم که او یک “روحانی” داخل نظام است .
فکر می کنم باوجود این که آقای روحانی نمی تواند ما را به همه ی خواسته هایمان برساند ، ولی با این حال ما ناگزیریم که برای دست یابی به بخشی از خواسته هایمان و قطع دست اقتدارگرایان از حقوق مردم ، از آقای روحانی حمایت کنیم . عملا و واقعا . تضعیف او در مقابل اقتدارگایان هیچ منفعتی ندارد.
——————
سلام آقا سید ابوالفضل گرامی
تشکرازاین که نوشته ی مرا با این فرانگری مورد ارزیابی ونقد وتحلیل قرارداده اید. من خیلی دوست دارم مثل شما فکرکنم وامیدهای شما را داشته باشم. اما چه کنم که با رصد برخی از تراشه های رفتاری، ناگزیربه سمتی احاله داده می شوم که: باید صبوربود و روشنگری کرد وازهیچ مهراسید. که ما را درهمین فردا کارها درپیش است.
با احترام
.
در نظر اکثر مردمی که به آقای روحانی رای دادند انتخاب روحانی ، انتخاب بین بد و بدتر بود . به همین دلیل کسی از آقای روحانی توقع زیادی ندارد .
درود،آقای روحانی دراولین مصاحبه خوداولین وبزرگترین دروغ خودراگفت مبنی براینکه هیچ وزیری به من تحمیل نشده است.درصورتیکه مردم فهمیداند این آقا دروغ میگوید.رضا
ﺧﺪﻣﺖ ﺁﻗﺎﻱ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ﻋﺰﻳﺰ
ﺁﻗﺎﻱ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ﺧﻮاﻫﺶ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺑﺎ ﺳﺮاﻥ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﻏﺮﺑﻲ و ﺩﺭ ﺭاﺱ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺭا ﻓﺮاﻫﻢ ﺁﻭﺭﻳﺪ ‘ ﻭﻗﺖ ﺭا اﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻫﻴﺪ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﺣﻘﻮﻕ ﻛﺎﺭﻣﻨﺪاﻥ و ﻳﺎﺭاﻧﻪ ﭼﻨﺪﺭﻏﺎﺯﻱ ﺭا ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺭا ﻫﻢ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﻪ ﮔﺮﻭﻩ 1+5 ﻫﻢ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﺟﺎﻡ ﺯﻫﺮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭﻟﻲ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮاﻫﺶ ﻛﻨﻴﺪ ﺯﻳﺎﺩ ﺗﻠﺦ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ اﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﻥ ﺭا ﻧﻮﺵ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﻨﺪ
اﮔﺮ ﻗﺎﻧﻊ ﻧﺸﺪﻧﺪ و ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ اﺳﺮاﺭ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺯ ﺯﻫﺮ ﻣﺎﺭ ﺯﻧﮕﻲ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﺷﻤﺎ ﺭاﺳﺘﺶ ﺭا ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮ . ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﻛﻦ و
ﺑﮕﻮ ﻣﺎ ﺭﻫﺒﺮاﻥ ﺳﻤﺠﻲ ﺩاﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ اﻳﺮاﻥ و اﺳﻼﻡ ﺭا ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺣﺎﺿﺮﻧﺪ اﻳﺮاﻥ و اﺳﻼﻡ ﺭا ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻛﻨﻨﺪ ﻭﻟﻲ ﺳﺮﺑﻠﻨﺪﻱ اﻳﺮاﻥ و اﺳﻼﻡ ﺭا ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ
اﻟﺒﺘﻪ ﺁﻧﻬﺎ اﺯ اﻳﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ و اﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ‘ ﻣﮕﺮ ﺭﻫﺒﺮاﻥ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻣﺘﺨﺼﺼﺎﻥ و ﻛﺎﺭﺷﻨﺎﺳﺎﻥ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﻭاﻗﻌﺎ ﺑﺮاﻱ ﻣﺎ ﺟﺎﻱ ﺗﻌﺠﺐ و ﺣﻴﺮﺕ اﺳﺖ ﻛﻪ ﭼﻂﻮﺭ ﻛﺸﻮﺭﻱ ﻛﻪ ﻧﻮﺩ ﺩﺭﺻﺪ ﺩﺭﺁﻣﺪﺵ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﻧﻔﺖ و ﻓﺮﺁﻭﺭﺩﻩﻫﺎﻱ ﺁﻥ ﺑﺴﺘﮕﻲ ﺩاﺭﺩ ‘ و ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﻴﺪاﻧﺪ ﻛﻪ ﺷﺮﻳﺎﻥ اﻳﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﺣﻴﺎﺗﻲ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺳﺖ ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ اﺟﺎﺯﻩ ﻣﻴﺪﻫﺪ ﻭاﺭﺩ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﺎﺯﻱ ﺑﺎﺧﺖ ﺑﺎﺧﺘﻲ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﻣﺎ اﺯ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯﻱ ﺻﻨﻌﺘﻲ ﻧﻆﺎﻣﻲ و اﺧﺘﻼﻓﺎﺕ ﻗﻮﻣﻲ و ﻧﺎﺭﺿﺎﻳﺘﻲﻫﺎﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﺩ ﻛﺎﻣﻼ ﺁﮔﺎﻫﻴﻢ و ﺑﻪ ﺟﺮاﺕ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﮔﻔﺖ اﺯ ﺧﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺯﻭﺩﺗﺮ اﺯ ﻣﺎ ﺧﻮاﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﻣﺎ ﮔﺰاﺭﺷﻲ ﻛﺎﻣﻞ اﺯ ﺩﺧﻞ و ﺧﺮﺟﺘﺎﻥ ﺭا ﺩﺭ اﺧﺘﻴﺎﺭﺗﺎﻥ ﻣﻴﮕﺬاﺷﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﻛﻤﻜﻲ ﺑﻪ ﻣﺤﺎﺳﺒﺎﺗﺘﺎﻥ ﻛﻨﺪ
ﺁﻗﺎﻱ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺟﻮاﺏ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻛﻪ ﺭﻫﺒﺮاﻥ ﻣﺎ ﺭﻭﻱ اﻣﺪاﺩﻫﺎﻱ ﻏﻴﺒﻲ ﻫﻢ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ اﻋﺘﻘﺎﺩﻱ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﺪاﺭﻧﺪ.
اﻟﺒﺘﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺟﻮاﺏ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﮔﻔﺖ ‘ ﻣﮕﺮ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﻲ و ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ اﺯ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﮔﺮﻭﮔﺎﻥ ﮔﻴﺮﻱ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﻮﻟﻬﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﺭا ﺑﺎﻻ ﻛﺸﻴﺪﻳﻢ و ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﮔﺮﻭﮔﺎﻧﻬﺎ ﺭا ﻫﻢ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ و ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﻋﺮاﻕ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺘﺎﻥ اﻧﺪاﺧﺘﻴﻢ و ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻫﻢ ﺑﺮاﻱ ﺧﺮﻳﺪ اﺳﻠﺤﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩاﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺷﺪﻳﺪ ‘ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻱ ﻏﻴﺒﻲ ﺑﻪ ﺩاﺩﺗﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ
ﺗﺎﺯﻩ اﻳﻦ ﺗﺤﺮﻳﻤﻬﺎ ﮔﻮﺷﻪاﻱ اﺯ ﺗﻮاﻥ ﻣﺎﺳﺖ
اﻟﺒﺘﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ﻋﺰﻳﺰ ﺷﻤﺎ ﺳﻌﻲ ﻛﻨﻴﺪ ﺯﻳﺎﺩ ﻭاﺭﺩ اﻳﻦ ﻣﺒﺎﺣﺚ ﻧﺸﻮﻳﺪ و ﺑﺎ ﺯﺭﻧﮕﻲﻫﺎﻱ ﻛﻪ ﺩاﺭﻳﺪ ﺑﺤﺚ ﺭا ﻋﻮﺽ ﻛﻨﻴﺪ
ﺧﺪا ﺭﺣﻢ ﻛﺮﺩ اﺣﻤﺪﻱﻧﮋاﺩ ﺭﻓﺖ ﭼﻮﻥ اﮔﺮ اﻭ ﺑﻪ ﻣﺬاﻛﺮﻩ ﻣﻴﺮﻓﺖ
اﺣﺘﻤﺎﻻ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ و ﺧﻮﺩ ﺭا ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﻨﺪ
ﺁﻗﺎﻱ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ اﺯ ﻃﺮﻑ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻣﺎ ﻏﻠﻄ ﻛﺮﺩﻳﻢ
ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ
ﺭاﺳﺘﻲ اﮔﺮ اﺣﺴﺎﺱ ﻛﺮﺩﻳﺪ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ ﮔﻔﺘﻦ اﻳﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﺭا ﻧﺪاﺭﻳﺪ و ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭا ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﻴﺪ ﻣﺜﻞ ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﮕﺬاﺭﻳﺪ و ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭاﺳﺘﺶ ﺭا ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ
ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ﻛﻪ اﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﻼﺣﻬﺎﻱ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺜﻞ ﺗﻴﺮ و ﻛﻤﺎﻥ اﺳﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ اﻭﻝ ﻛﻠﻜﻤﺎﻥ ﻛﻨﺪﺱ ﻣﺜﻞ ﺟﻨﮓ ﺷﺶ ﺭﻭﺯﻩي اﻋﺮاﺏ ﺑﺎ اﺳﺮاﻳﻴﻞ اﻟﺒﺘﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﺎ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺟﻨﮓ ﺩﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﺯﻳﺮا اﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻱﻫﺎ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺩﺭﺳﻲ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ اﻋﺮاﺏ ﻫﻢ ﻋﺒﺮﺕ ﺷﻮﺩ.
ﺑﻌﺪ ﻫﻢ اﺳﻠﺤﻪ ﻭاﺭﺩ ﻣﻤﻠﻜﺖ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺧﻮﺩ اﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﺤﻘﻴﺮ ﺷﺪﻩ ﺭا ﻃﻮﺭﻱ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺘﺎﻥ ﻣﻲاﻧﺪاﺯﻧﺪ ﻛﻪ “””””””””
ﺧﻴﻠﻲ ﺭﻙ ﺑﮕﻢ ﺁﻗﺎﻱ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ اﮔﺮ ﻫﻢ ﻛﻴﺸﺎﻧﺘﺎﻥ ﺁﻥ ﻫﻔﺪﻩ ﺷﻬﺮ ﺁﺫﺭﺑﺎﻳﺠﺎﻥ ﺭا ﺑﺎ ﺁﻥ ﻓﺘﻮاﻱ ﺟﻬﺎﺩ ﻣﺼﺨﺮﻩ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﻧﺪاﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ و اﺯ ﻋﺠﺮ و ﻗﺮﺑﺸﺎﻥ ﻛﺎﺳﺘﻪ ﻧﻤﻴﺸﺪ
ﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺴﺖ ﻫﻤﻴﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻠﻢ ﻗﺪﻡ ﻣﺪﺭﻥ ﺭا ﺑﺮﺩاﺭﺩ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﻣﻦ ﻣﺪﺭﺳﻪ ‘ ﺭاﻱ ﺯﻧﺎﻥ ‘ ﺩاﺩﮔﺴﺘﺮﻱ ‘
ﺣﻤﺎﻡ ‘
ﺣﺘﻲ ﺑﻠﻨﺪﮔﻮ ﺭا ﺣﺮاﻡ ﻣﻴﺪاﻧﺴﺘﻨﺪ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
با درود و آرزوی تندرستی برای همه
چندی پیش از اعمال فشار دست اندر کاران حکومتی در مورد اتتخاب وزرا به آقای روحانی مطلبی را ارسال کرده بودم که در سایت شما درج گردیده بود ، اکنون باخواندن مطلب وزین شما ( گامهای لرزان روحانی) به نقطه نظرم در مورد انتخاب وزرا بیشتر مطمئن شدم چرا ؟ به چند دلیل: وقتی قرار است صلاحیت افراد را شورای نگهبان قانون اساسی تایید کند و شخص آقای جنتی مسئول اصل کاری است دیگر چه توقعی باید داشت که کسانی با گرایش های متفاوت برای مسئولیت ریاست جمهوری که نه ، بل برای بدست گرفتن سکان با ابهت تدارکاتچی جمهوری اسلامی تایید صلاحیت شوند؟ یکی از خط قرمز ها که اتفاقا”خیلی هم بزعم رهبری حیاتی است عبور از میدان تایید صلاحیت میباشد که شرط اصلی آن اعتقاد به اصل ولایت مطلقه ولی فقیه است که اگر کوچکترین شکی در باره آن داشته باشی بدون برو برگرد رد صلاحیت خواهی شد نمونه بیاورم ؟ مرحوم شهید صیاد شیرازی علیرغم رسیدن زمان گرفتن درجه تا از طریق صدا و سیمای میلی اطلاعیه نداد که من معتقد صد در صد به ولایت مطلقه فقیه هستم سرلشگری اش داده نشد هرچند عملا” در مقام مقایسه با دیگران تفاوتش از زمین تا آسمان بود وبعد هم که به ملکوت اعلا پیوست دیگر آنکه وقتی عملا” و اثباتا” ولایتمدار شدی دیگر چکار میتوانی انجام بدهی؟ خواسته ها و تفکرات تو در برای مدیریت و رتق و فتق امور بایستی بر حول و محور مقام عظمای ولایت بچرخد و لاغیر آقای روحانی نیز خارج از این قاعده نمیتواند باشد و اگر هم فکر و اندیشه ای هم داشته باشد که دارد بایستی همخوانی کامل با منویات رهبری در جزء جزء هر بندش مشاهده شود وگرنه…. دیگر آنکه تا احمق در جهان است مفلس در نمیماند ! بنظر شما میماند؟ وقتی تفکر و تعقل ما شیعیان در این دنیای ارتباطات بر پایه تقلید باشد و آنهم از نوع کورکورانه و بگویند یا باید مقلِد باشی و مطیع اوامر یا مقلَد باشی و خود کفا ، خوب معلوم است که اکثریت مطلق طبق قاعده مقلَد نخواهند بود و در نتیجه بایستی در دایره تقلید بمانند و اطاعت کنند وگرنه در دنیای آخرت سرو کارشان با داغ و درفش خواهد بود . آقای روحانی نام خانوادگی اش فریدون بوده که به روحانی تغییر یافته چرا که فریدون نامی ایرانی است نه اسلامی کسی که از نام ایرانی اش میگذرد که نام جدیدش با لباسش همخوانی داشته باشد از خیلی چیزهای دیگر نیز خواهد گذشت . مرحوم آقای بازرگان در یکی از گزارشهای هفتگی اش که روزهای چهارشنبه بعد از خبر ساعت 9 شب به اطلاع مردم میرساند فرمود که : هی بمن فشار میآورند در معرفی خودت بگو ( مَهدی بازرگان نه مِهدی بازرگان هرچه میگویم بابا مرا چه میتی بازرگان بگویند یا مَهدی بازرگان یا مِهدی بازرگان در اصل دیانت من هیچ اثری نخواهد گذاشت من نمازم همان نماز است و فرقی نمیکند ) بنا بر این جناب آقای رئیس جمهور چه بخواهد چه نخواهد گوشت را میتواند بخورد ولی استخوان را نخواهد توانست دور بریزد .
با احترام.
خدمت جناب نوریزادعزیز
در رابطه با راهی که آقای روحانی باید بپیماید از زوایای مختلف می توان بحث کرد ولی بنظر میرسد عبرت از تاریخ و آموختن از دیگر روسای جمهوری که در طبقه بندی روسای موفق قرار دارند می تواند آموزنده باشد و چه الگوئی بهتر از روسای جمهور امریکا که کشور خود را از جامعه مهاجران به ابر قدرت دنیا تبدیل کردند. اگر از آنها نیاموزیم از رهبران ورشکسته جهان سوّم که در بهترین حالت به غیر از پاره ای الفاظ چیزی به یاد گار نگذاشته اند و دست اوردی نداشته اند باید بیاموزیم؟ فراموش نکنیم که کار زار ریاست جمهوری عرصه حرف و عمل است که باید به نتیجه ای که رشد جامعه است بی انجامد والاّ در بهترین حالت کلماتی قصار است. لذا آقای روحانی را دعوت می کنم که به بحث ماعنایت داشته باشند.
اجازه بفرمائید از آقای “جان کوینسی آدامز” ششمین رئیس جمهور امریکا شروع کنیم. او فقط یک دوره ریاست جمهوری داشت ولی علیرغم مخالفت شدیدی که در کنگره و سنا با او میشد توانست بخش عمده ای از بدهیهای ملیّ را پرداخت کند.او می تواند الگوی خوبی برای آقای روحانی باشد. او در سایه داشتن تیمی قوّی و مصمم و یکدل و توانا توانست این مهم را ممکن سازد. او میگفت” اگر رفتار شما بتواند دیگران را تشویق به گسترش دامنه آرزوها و خواستها بکند، بیشتر یاد بگیرند،بهتر و بالاتر باشند در اینصورت شما یک رهبر هستید”. آقای روحانی می تواند به راحتی تحلیل کند که این خصوصیات در چه وسعتی در تیمی که می خواهد با آنها کار کند وجود دارد. آیا ترکیب “زنگنه” پاکدست و توانا و خادم با “پورمحمدی” ترکیبی موثر است؟ آیا نگاه این دو به منافع کشور یکی است؟ اصلا نگاه “پور محمدی” و یا دیگرانی که هستند نسبت به ایرانیان و این مردم چیست؟ به ایران چگونه می نگرند؟ این خسارت حیرت انگیز دست آورد رهبری ولائی را چه میزان اصلا خسارت میدانند تا جبران کنند؟
“جرالد فورد” الگوی دیگری است که با ادعا های “روحانی” هماهنگی دارد. او که جانشین “نیکسون” شده بود در هیچ انتخاباتی شرکت نکرد ولی شهرتی شیرین به یاد گار گذاشت و آن “صداقت” وی بود. او معتقد بود که: باید راست حرف زد، به سختی کار کرد و شب با وجدانی راحت سر میز غذا رفت”. آقای روحانی هم وعده صداقت و راستگوی داده است. “فورد” هیچگاه به کسی چنین وعده ای نداد ولی سخت به ان پایبند بود .آقای روحانی در کسوت قدیسین قطعا باید بهتر از او عمل کند.
“توماس جفرسن” از بنیانگذاران آمریکا اعتقاد عجیب داشت به پایداری در اصول. او می گفت” در شیوه های اجرائی می توان انعطاف داشت ولی در اصول هرگز”. شبیه این را بزرگان شیعه هم گفته اند و”توماس جفرسن” اهل کتاب به آن عمل کرد. آقای روحانی که درس آموخته قم ولندن است میتواند از این الگو نیز استفاده کند و او هم الگوئی خوب برای دیگران باشد.
آخرین نفری که می تواند برای آقای روحانی مفید باشد”آبراهام لینکلن” است. او میگفت” من آهسته حرکت میکنم ولی هیچگاه به عقب بر نمی گردم”. ما هم مثل آقای نوریزاد انتظار سرعت عجیب و غریب از ایشان نداریم ولی عقب برگشتن زهی بی سلیقگی است اگر نگوییم بی لیاقتی و فریبکاری. آقای روحانی باید بتواند در پایان 4 اسل اوّل و نه در 100 روز اوّل توضیح دهد که چند قدم به جلو رفته است. مطمئن باشند که با هر یک قدّم مردم خوب ایران او را روی سرشان میگذارند چه آنکه بیش از 30 سال است که قطار این ملـتّ به عقب میرود آنهم با سرعت. بقول شیخ ابو سعید ابی الخیر” خدا رحمت کند مردی را که بر خیزد و گامی فرا پیش نهد.”
ما هم الگو از دنیای صنعتی و مشاهیرش آوردیم و هم از ابو سعید ابی الخیر. بنظر میرسد بین شیخ الاسلام ما و ایده “آبراهام لینکلن” هم فرق زیادی نباشد. حال ببینیم آقای روحانی میل به که دارد و کدام سو..ببینیم که آیا تاریخ بشری یادی هم از آقای روحانی مثل آبراهام لینکلن و جرالد فورد خواهد کرد؟ ..انشالله حداقل مثل آنها برای کشور خود مفید باشد..همه دعا کنیم.
آقای با ادب غیر مسلمان پاک! حتی بزرگترین دینداران تا سالها در گمراهی بودند مگر آقای نوریزاد در جلوی ملیون هابیننده بی بی سی نگفت من جهالت کردم اقا یا خانم پاک رعایت ادب وانسانیت نشان دانش انسانه وفراموش نکن نوریزاد برای ما بسیار مورد احترامه و کلمات شما شرم آور وبدور از اخلاق انسانی است
درود به اقای نوری زاد عزیز
انتخاباتی که هیچ حزبی و هیچ گروهی در ان شرکت نکرده باشد و نیمی از مردم در این انتخابات شرکت نکرده اند انتخابات درستی نیست اقای روحانی باید بداند اگر همان نیمی که هم در این انتخابات شرکت کردند و به خود روحانی رای دادند نه اصلاح طلب بودند ونه اصول گرا و نه وابسته به حزب انها فقط فقط مخالف ظلم اقای خامنه ای و ستمی که به انها شده است به روحانی رای داده اند اقای روحانی باید بداند که مردم به نظام جمهوری اسلامی رای ندادند بخاطر ایران بود که یک قدم به جلو امدند این را خود اقای خامنه ای سه روز مانده به انتخابات گفت بنظر من تاریخ دوباره تکرار شد امیدوارم اینگونه که میگویم نباشد اگر اقای نوری زاد عزیز شما میگوید به خاطر اقایان خاتمی و رفسنجای مردم شرکت کردند پس تاریخ دوباره تکرار شد به خاطر اینکه همین رفسنجانی اقای خامنه ای را بر سر رهبری نشاد و دیدید چگونه با ان رفتار کردند بنظر من همین کار هم را دارند با خاتمی میکنند و از دایره دارند ان را حذف میکنند اگر اینطور نبود باید اقای عارف در کابینه باشد که میبینیم نیست اقای روحانی این را اسلام میگوید این را حضرت محمد میگوید این را قانون اساسی میگوید این را حرف را حضرت محمد به ابوذر میگوید حق را بگو هر چقدر که تلخ باشد اگز اقای روحانی بر مظلوم سکوت کنید به ظالم کمک کرده اید اقای روحانی بشنو صدای مردم صدای مخالف است صدایی که 34 سال است ظلم کردند و مردم ایران فریاد کشیدند که ما شما ها را نمیخواهیم اگر فضا را ازاد بگذارید این صدا را بهتر میشنوید
ما خودمان این نظام را پایه گذاشتیم . اکنون انتظار داریم که با صرف ساعتی وقت و رفتن به پای صندوق رای ، یک نفر به تنهایی اشتباه بزرگ ما را جبران کند . ما برای این نظام رئیس جمهوری را برگزیدیم که که حد اقل از حقوق ما حرف میزند و از کلمه دمکراسی هم حالت تهوع به او دست نمیدهد و سران منطقه را سنگ استنجا نمی نامد . بیائید حداقل در بیان حقوقی که داریم و از ما دریغ میشود با او همصدا شویم . برنامه ما چیست ؟
چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید،،،، گفتا زکه نالیم که از ماست که بر ماست
ماه عسل روحانی رو به اتمام است و حسن میماند و حوضش! روزها میگذارند و مسئولیت روحانی بیشتر میشود اکنون روحانی چه جوابی برای هشتاد میلیون جمعیت ایران دارد؟ تا به کی میتواند زمان بخرد؟ تا به کی میتواند دلش خوش باشد که رئیس جمهور این ملت با کمک حاتمی و هاشمی شده است؟ با هر تدبیر و توسلی که بود این ملت را به پای صندوق رای کشیدند. طبق معمول سنواتی بحث بد از بدتر بهتر است را پیش کشیدند تا روحانی ریس جمهور شود گویا مقدّر است این ملت تا قرنها تاوان این جور تفکرات از پیش چیده شده را بدهد.
آیا در این شهر کسی پیدا میشود که فریاد بزند بیایید اول از همه درست فکر کنیم، ببینیم که چه میخواهیم و چه چیزی ظرفیت درخواست ما را دارد؟ مواظب باشیم که هرّ گردی گردو نیست!
با تقدیم احترام به همه اندیشمندان گرامی
دوستان گرامی. سربسته خدمتتان عرض کنم که این رژیمی که ما در ایران داریم جمهوری به آن معنای غربی ش نیست. البته رییس جمهورش مستقیما توسط مردم انتخاب میشود ولی آن اختیاراتی را که مثلا رییس جمهور فرانسه و امریکا یا نخست وزیران ایتالیا و آلمان دارند، رییس جمهور محترم ایران ندارد. همین قدر که یک خرده آزادی در مملکت باشد و چهار تا روزنامه بتوانند کمی نقد کنند و هر که حرفی زد فورا با چوب مرگ بر این و مرگ بر آن بر فرقش نکوبند باید کلاهمان را هفت آسمون بندازیم بالا. البته گزینه آقای پورمحمدی دود از کله مان هوا کرد. ولی حتما حکمتی بوده و خداوند متعال همچنان میخواهد صبر و تحمل بندگانش را بیازماید. اینکه دموکراسی و تحمل نظر مخالف در مملکت نهادینه شود، کار یک سال و دوسال نیست. خدا کند اقدامات آقای روحانی در حد نطق و خطابه و درس اخلاق و این حرفها در جا نزند و دست کم دو سه تا تحول درست و حسابی هم در دوران ایشان صورت بگیرد. مثلا تلویزیون مملکت اینقدر یکسویه عمل نکند و به آرأ و نظرات مختلف مردم هم کمی میدان دهد. و یا پدیده لباس شخصیها با تکیه به قانون از جامعه ریشه کن شود. خلاصه هر قدم مثبتی برداشته شود مورد حمایت مردم خواهد بود. خدا کند ایشان مطالبات طرفدارانش را در میتینگهای انتخاباتی اخیر فراموش نکند. این حرف آقای نوریزاد هم کاملا درست است که بدون پشتیبانی آقای خاتمی و بعد هم هاشمی، آقای روحانی هیچ شانسی برای انتخاب شدن نداشت. این برای باج خواهی نیست فقط یادآوری واقعیت است تا ایشان مطالبات مردم و بخصوص مساله کلیدی آزادی زندانیان سیاسی را فراموش نکند .
مي شود جنابان بهايي کامنت هاي خود را در جايي که مطلب مربوطه نوشته شده درج کنند و خيلي ذيل مطالب ديگر را شلوغ در هم نکنند؟
پيشنهاد مي کنم لطفا مطلب بهايي گري را تماماش کنيد يا در ذيل همان مطلب درج کنيد.
ایده ی مبهمی است گرچه بارقه هایی از درخشش در آن هویداست. ولی …مبهم است.
آقای نوریزاد عزیز!
نمیدانم من بلد نیستم یا مشکلی است. ببینید در پایان هر مقاله میشود “لایک” زد که این خود یک دسترسی بسیار ساده به آمار است. ولی می بینیم که اگر یکبار لایک خورده باشد، دیگر استوپ میکند. قفل میشود و آدم نمیتواند تأیید یا رد خودش را نشان بدهد. آیا صلاح است که همینطور باقی بماند؟ یا این “شست بالا شست پایین!” معنی خاصی دارد که من نمیدانم؟
—————
سلام دوست من
این بخش ازکارافتاده ومن هم فهم فنی ندارم برای مرتفع کردن این نقیصه.
با احترام
.
I got it. Thank you.
با درود خدمت اقای نوری زاد عزیز
اقای نوری زاد من مشغول دیدن سریال امریکایی Alias هستم خلاصه فیلم میگه مردم دنیا سر کارند گروهی مانند فزاماسیونرها هستند که به تمام مبادلات جهان احاطه دارند با خود گفتم خدایا ما هم سر کاریم؟ااا یعنی حکام ما هم در این چرخه میگنجد؟اااا باز به تاریخ 30-40 ساله دنیا نگاه که میکنم چیز دیگری میبینم. زمانی اینطور گفته می شد برزیل را ببینید که دول غربی بخصوص امریکاییها دارند چپاول میکنند کشوری که در ان نظامیها در قدرت بودند روزگار فعلی انها را میبینی چیز دگر میبینی و ان نیست مگر پذیرش قواعد بازی چه در درون-پذیرش دومکراسی بشیوه رایج و مرسوم در دنیا-و چه در خارج -همزیستی مسالمت امیز با دنیای خارج- باری هندوستان را میبینی کشوری که توسط اقلیت انگلیسی چندین سال مستعمره بود .کشوری که یکی از رسوم یکی از ایینهای موجود دران -هندوها که از قضا اکثریت هم هستند-خود سوزی زن بیوه پس از از دست دادن همسرش بر اثر فوت بود-خوشبختانه این رسم منسوخ شده- به چنان رشدی برسند که بیش از یک میلیارد در صلح و صفا-فارغ از درگیریهای کوچک گاه و بیگاه-در کنار هم زندگی کنند در حالی که حکومت ما تحمل 4 نفر درویش و یا اقلیت بهایی ها -بلحاظ جمعیت-را ندارد باز میبینیم چیزی نیست جز رعایت قواعد بازی و پذیرش ان وان هم چیزی نیست جز دومکراسی برای همه. کمی دورتر مالزی را میبینی کشوری که نقل است می گویند 20-30 سال پیش اگر تشریف می بردی انجا مثلا می دیدی دارایی بعضی خانوادها خلاصه می شد در 1 باب مغازه که در ان نیز زندگی می کردنند امروز مالزی را که می بینی زمین تا اسمان فرق کرده و ان چیزی نیست مگر رعایت قواعد بازی چه در درون و چه در خارج کره جبوبی-ترکیه و ….. به همین ترتیب روزگار خودمان را که ورق میزنیم می بینیم چیزی نیست جز رعایت نکردن 2 اصلی که بقیه رعایت کردند و ثمر ان را خوردند و می خورند .بنابراین من اعتقاد دارم اگر بقیه توانستند چرا ما نه؟ و اما فرمایش شما در مورد جناب روحانی امثال من با شما هم عقیده ایم .بقول ظریفی شرایط فعلی دولت و نظام شبیه شرایط اواخر حکومت شاه موقع نخست وزیزی شریف امامی است در ان مقطع انواع و اقسام شخصیتها را امتحان کردند شد انچه متاسفانه نمی بایست میشد چرا چون جامع دیگر اعتماد نداشت ولو نیت خیر درش بود. حال را بنگری می بینی مردم اصلاح طلب-اصول گرا- معتدل -تندرو-کندرو و….. همه را امتحان کردند بنابراین امیدوار باشیم عنصر اعتماد در بین مردم بی اعتبار نشه و الا دوباره بساط انقلاب و….. امیدواریم زعمای قوم کمی در احوالات کشورهای ذکر شده کمی تامل کنند اگر براستی دغدغه کشور و حداقل دین مردم را دارند.با احترام
سلام به استاد قلم وشرافت نوری زاد گرانمایه
گرچه دراین سالها امثال من با تیزی قلم شما شرحه شرح شده ایم و شما با خنجرقلم خود جای سالم دربدن ما نگذاشته اید اما باید بگویم که درهمه حال جز انصاف ودرست گویی وحق گویی و ادب من درنوشته های شما چیزی ندیده ونشنیده ام. دراین نوشته هم جانب حق وانصاف را رعایت کرده اید. گرچه بخاطر نوع نگاهی که به مسائل سیاسی دارید گاه تلخ می نویسید واستخوان طرف را می سوزانید اما باید بگویم که دمل های چرکین را به پنبه برنمی دارند بلکه با چاقوی تیز جراحی برمی دارند. من هرگز بخود اجازه نمی دهم کدورتی براین قلم شریف بنشانم. حق می نویسید ودرست می نویسید ومی سوزانید. گرچه فردی چون من که دو دوره درمجلس هستم این نوع نگارش را نپسندم. مگر من بقول شریف شما به وظایف الهی وعهدی که با مردم بسته ام پایبند بوده ام. راست می گویید آقای نوری زاد همه ما را ترسانده اند. اطلاعاتی ها وسپاهی ها پیشاپیش ازما امضا می گیرند ومن آدم با عرضه می خواهم که برخلاف نظرآنها به لایحه ای یا بند وتبصره ای نظر منفی بدهد. برقرار باشید. این را هم بگویم که نوشته های شما بقول سعدی انگار که با زر نوشته شده باشد دست بدست می شود درمجلس.یک بار خودم نوشته ای را در دست آقای روح الله حسینیان دیدم ازشما که بعد که خواندم دیدم زده اید وسط قلبش. ما که جرات نداریم
پورمحمدی وزیر دادگستری شد (تبریک به اقای روحانی)
گیرم که سوابق جناییش را کتمان کند.
با پینه دو قلوی روی پیشانی اش میخواهد چه کند.
اینها نمیدانستند که یک روز بالاخره مردم به راز این عمل شنیع پینه کاشتن اقایان پی میبرند که نه از اثر مهر است بلکه سوزانده شده تا عمل زشت تظاهر تکمیل شود.وگرنه چرا روی پیشانی خانمها که اتفاقا لطیف تر است پینه دیده نمیشود.
رنگ را میتوان شست ننگ روی پیشانی را نمیتوان شست.
برادرگرامی
جناب آقای نوری زاد
با عرض سلام وتبریک عید فطرخدمت شما
من به عنوان یک شهروند ایرانی در ساعت 10 شب روز انتخابات بعد از چندین دورره که در انتخاباتی شرکت نکرده بودم،رفتم وبرای گشایش وضع موجود و بازسازی خرابه ای که آقای احمدی نژاد به جای گذاشت،با امید آینده ای خوب برای ایرانیان به آقای روحانی رای دادم،آقای نوری زاد دریغ وصد افسوس که روز دوم بعد از شنیدن مصاحبه ی آقای روحانی فهمیدم که چه کلاه بزرگی بر سرملت ایران گذاشتند وگذشت زمان وانتخاب اعضای کابینه از سوی ایشان فرضم را به یقین تبدیل کرد،آقای نوری زاد گرامی،در ساختاری که ولایت فقیه بیشترین قدرت را به صورت رسمی وغیر رسمی دارد،برای آبادانی وآزادی ایران عزیزمان کاری از پیش نمی بریم با وجود امثال روحانی ها وخاتمی ها ورفسنجانی ها.باور کنید وقتی اسم پور محمدی عضو هیئت مرگ سال 67 رادر لیست وزرا دیدم،آه از نهادم برآمد وتنها به این نکته رسیدم که در داخل این شوره زار هیچ گلی به ثمر نخواهد نشست وآقای خامنه ای همچنان یکه تاز میدان است وافسوس که گوش شنوایی برای حرفهای ملت ایران وجود ندارد وروحانی هم بعد از هشت سال به مردم ایران خواهد گفت،می خواستم کار کنم ولی افراطیون نگذاشتند.اماآرزو دارم که روحانی اگر موانع جلوی راهش زیاد هست با شجاعت به ملت بزرگ ایران اعلام کند تا ملت تکلیف خود را بااین قاتلان ونابودگران ایران وایرانی روشن کنند ونکته دیگر،حاکمیت جمهوری اسلامی ایران باید بداند این آخرین فرصت از سوی ملت به آنان است وبعد از آن ملت غیور ایران اسلام ووطن را از دست اندیشه ی طالبانیسم وولایت فقیه نجات خواهد داد.
با سپاس
سلام جناب نوری زاد
من یک اصلاح طلب بقول شما کهنسال هستم. گرم وسرد روزگار را چشیده ام. با شما موافقم که درجریان انتخابات ما ازهمه عده وعده خود استفاده کردیم تا آقای روحانی رای بیاورد. اما این حق ما نبود که درحاشیه قراربگیریم. من بشما غبطه می خورم. من چون در دایره اصلاح طلبی محصورم بخوبی شما نمی توانم قضایا را تحلیل کنم. مجبورم جوری فکرکنم که مجموعه اصلاح طلبان فکرمی کنند. اما شما آزادید. هرکجا لازم باشد همه را نقد می کنید هرکجا لازم باشد کارهای خوب را تایید می کنید. ما نمی توانیم مثل شما باشیم. مثلا من در دلم کاملا مثل شما فکرمی کنم که آقای روحانی درباره اصلاح طلبان ناجوانمردی کرد وپای عهدی که بسته بود نایستاد اما چه کنم که ما وقتی به داخل یک تشکیلات سیاسی کوچ می کنیم باید با عینک تشکیلات به بیرون دایره نگاه کنیم و با عینک تشکیلات به خودمان. این نوشته شما کمی عینک مرا عقب زد. ممنون شماییم. ما که نباید با هرکه تعارف داریم با خودمان تعارف داشته باشیم. دست شما را می بوسم
قبل از انتخابات به دوستان گفتم همه ارزوهایتان را در اقای روحانی نبینید فرمایش کردند بدبینی حالا خیلی ها ناراحتند که چرا این را معرفی کرده چرا او را معرفی نکرده چرا خاتمی نیامد چرا عارف نیست وخیلی سوالات دیگر گفتم :ما ازموده ایم در این شهر بخت خویش
باسلام
به نظر بنده
باید منتظر باشیم که ببینیم آقای روحانی چه خواهند کرد
البته که با شرایط موجود مهندسی انتخابات و ساختار سیاسی ایران هرگز نمیتوان حتی فکر یک رییس جمهور آرمانی بود…..
ولی خدا رو چه دیدین…. شاید بعضی رفتارها بعضی سخنان معجره کنه و ورق برگرده…
بادرودی بی پایان به نوری زاد گرامی انقلاب غافگیر کننده سال 57 که عمر بیش از شش ماه نداشت چنان غافلگیر کننده بود که هنوز بعضی ها در تحلیل ان در مانده اند جذابیت خیره کننده ان از شعارهای انسانگرایانه آن بود وکسی فکر نمیکرد به کسانی اعتماد کرده اند وقتی به یک انسان نگاه میکنند تصویر یک انسان نجس کثیف وحیوان در نظرشان منعکس میگردد.وقتی نگاه یک آیت الله به دیگر انسانها چنین است ورساله های نوشته شده انها خود گواه برآن است در تعجبم روشنفکران چگونه به آخوند اعتماد کردند که حتی رغبت هم نشینی باآنها را نداشتند.این مطلب را به این دلیل میگویم که حقوق پایمال شده مردم بدست حاکمان امروزی همچون سال 57 تباهی محض ملتی نجیب وصاحب تمدن میباشد.نوریزاد عزیز به تحولی مبارکی که از سال 88در درون شما بوجود آمده ومطمئنادر اکثریت ملت ایران به درجات متفاوتی میتوان دید.حاکمیت قطعا با چنیین بحرانی از سال57 تاکنون روبرو نبوده شاید بتوان گفت اکثریت رای دهندگان سال 92 نظر رهبری را کنار گذاشتند وبه توصیه او بی اعتنائی کردند وحلقه وصل ملت ورهبر که همان اعتماد است امروز دریائینترین حد میباشد .مطالبه حقوق مردم باید از همین حاکمیت خواسته شود تا تن به انتخاب آزاد وبه رسمیت شناختن حقوق مردم دهند ودروغ سال 57آنها برای مردم آشکار شود…راه روشنگری شما پررهرو باد که چنین است
نظر دهندگان محترم
آن دسته از نظر دهندگان محترم که مطالب اینجانب را قبل از انتصاب 8 نفر و انتخاب بالای 50% مردم از بین این منصوبین خوانده باشند خاطر دارند که نظر اینجانب در خصوص حضور مردم برای رای و همچنین در رابطه با شیخ حسن فریدون (روحانی) در منسب رئیس جمهوری رژیم ولایت مطلقه فقیه چه بود. این شیخ از همین روز اول با معرفی باند خود (به اصطلاح وزیران) ، گفته هایش در حضور رئیسش آقای خامنه ای ، در حضور راه یافتگان به مجلس در سه راه ژاله و نشست خبری تکلیف خود را با مردم روشن کرد که من یک شیخ کاملا حکومتی و زیر قبای رئیسم هستم و با مردم کاری ندارم.
ما مردم ایران در طول سالها چنان خود را در ورطه غرق شدن انداخته ایم که به هر خس و خاشاکی برای نجات خود دست میندازیم و یا دائما سراب را چشمه زلال آب می بینیم. تا ما مردم ایران به خود نیائیم و خرافات را از خود دور نکنیم و در پی ناجی سوار بر اسب سفید نباشیم و عقل و خرد را جایگزین نوع تفکر فعلی خود نکنیم و تا فرهنگ جاری را تجربه میکنیم همین آش و همی کاسه است، روزی مغولها ، روزی اسکندرها ، روزی سلطانها از نوع شاهی و یا نوع دیگر بر ما حکومت میکنند و ما ملت یک روز راعیت و روز دیگر امت هستیم. این چهار سال هم میگذرد و در انتهای چهار سال به یاد خوشیهائی چهار سال قبل غبطه میخوریم و میگویم چه قدر خوب بود دلار 4000 تومان ولی امروز 12000 تومان در چهار سال بعد باز غبطه به حال خوشیهای چهار سال قبل از انرا میخوریم و ادمه میدهیم چه قدر خوب بود دلار 12000 تومان امروز 30000 تومان.این هم روش زندگی ما ایرانیان شده است که با دست خود سرعت سقوط ایران و خود را افزایش میدهبم و امروز غیطه دیروز را میخوریم.
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
کوروش
آقای نوری زاد
یک خواهشی دارم از شما. اینجا لطفا هر روز مطلبی بگذارید، نمیدانم یک جور سیستم حضور و غیاب اصلا! من به سایت سر نمیزنم و مطالب را از فید دنبال میکنم. روزی که از سایت شما مطلب جدیدی نباشد، نگران میشوم که آیا اتفاقی افتاده؟
بعضی از ما دلخوشی های خیلی کوچکی داریم و این قلم شما بزرگترین دلخوشی کوچک من و خیلی های دیگر است. من فرد مذهبی نیستم و نبودم و نخواهم بود اما اگر بنا به دعایی به درگاه خداوند باشد دعا میکنم که شما را برای روزهای خوب این سرزمین حفظ کند.
دختر کوچک شما
—————–
سلام بانوی خوب
من این روزها درروستا هستم. گاه برای یک روز به تهران می آیم وبخشی ازاین یک روز را پای اینترنت می گذرانم. این روند احتمالا یک ماهی ادامه دارد. اما تا جایی که برایم مقدور باشد حتما حداقل سه روزی یک مطلب خواهم نوشت. فکرنمی کنید روزی یک مطلب کمی ازاندازه بیرون است و جام ما را تهی می نمایاند؟
با احترام
آقای نوریزاد ؛ من هرچه می کنم نمیتوانم شما و امثال شما را باور کنم و حرف هایتان به د ل من هرگز نمینشیند. آنگاه که بهترین جوانان این ملت را می کشتند شما و امثال شما در دربار خمینی و خامنه ای مدا ل می گرفتید و خم به ابرو نمی آوردید شما ها در نابودی و رساندن این سیستم به اینجا که هست یکه تازی کردید . هیچ همدردی با شما نمیتوانم بکنم حتی وجودم از خواندن مقالات شما به درد می آید و صورت تمامی جوانانی که در ا ین رژیم مورد تجاوز قرار گرفته یا شکنجه شده و یا اعدام شدند جلو چشم هایم رژه می روند. فقط به خونی که از قلب ندا جهید کافی است تا تمامی افرادی که این ملت را به این روز رسانده اند را در گناهانشان رنگین کند به آنهایی که هزار هزار باید جبران خیانت های شما را بکند فکر کنید!؟
—————–
سلام آزاده ی گرامی
شما می فرمایید ما چه بکنیم؟ بعد ازآن فکرکردن آخرنوشته تان؟ خود را حلق آویزکنیم؟ خود را به آتش بکشیم. خود را به دادگاه بین المللی معرفی کنیم؟ چه بکنیم که آتش درون شما – که الحق سوزاندنی نیز هست – کمی التیام گیرد؟ شما راهنمایی بفرمایید.
با احترام
.
با سلام ودرود خداوند وهمه بند گان پاک بر محمد نوری زاد که با کشیدن نقاب صفت تزویر وریاکاران دینی درون حکومت اسلامیکه ریشه های هویت اصلیت این سرزمین را می سوزانند در این روزگاران تاریک تاریخ در آگاهی فرو نشاندن بردرون مایه جان نسل های آینده دلتنگی ها برای دریافت دانستن ها جهت اشتیاق حیات زندگی را با درک دگر گونی هابه عمق نفس ها فرو می نشانی جانباز نخاعی در آزاد سازی خرمشهر سال 61 علی فلاح که آن زمان نوزده سال داشتم
Mr. Nurizad,
We are headed for upheaval, and no one can prevent it!!! Let alone Rohani, who is less than nothing!!!
Postscript:
There’s something fishy going on here, on your site. Comments are being censored! I do not believe you are able to personally read each comment before publishing them. It might be that you have been injected!! People who work for you or help you with your website might be working for the fanciest regime of Islamic Republic. Someone had my demeaning references to the leader replaced with back slashes!!! Someone in your establishment is cooking the books!! And cooking the books is the modus operandi of this criminal regime. Watch your back!!
http://nurizad.info/?p=22226#comment-122757
———————
سلام استیون گرامی
من شخصا تمامی کامنت ها را مطالعه می کنم وآنها را تایید یا کلماتی ازآنها را حذف می کنم. هیچ فرد دیگری درسایت به کامنت های شما عزیزان دست نمی برد الا خود من. اگراشکالی پیش آمده یا نابجا کلمه ای حذف شده ازمن واز مناسبات داخلی ایران است که مرا به رعایت الزاماتی ملزم می کند.
با احترام
.
سلام نوری زاد جان
مطلبت را خواندم. بهترازاین نمی شد اوضاع امروز کشورو جایگاه روحانی را ترسیم کرد. می دانم که دردل برای موفقیت آقای روحانی آرزوها داری بهمین خاطر دستهای بسته او را متوجه بیت رهبری کرده ای اما با تو موافقم که اگرنمی توانست کاربکند باید استعفا می داد وتاریخی می شد
تشکر
با عرض ادب و درودی گرم خدمت شما بزرگ مردی که فریاد در گلو خفته میلیونها ایرانی را با شهامت مثل زدنی بار آوردید
جناب آقای محمّد نوری زاد بزرگوار که در دهان شیر با شجاعت به مبارزه برای آزادی ایران و ایرانی از هر گونه بهایی در پرداختن ابایی ندارید و هزاران درود بار شرف شما ،زیاد وقت پر بهای شما را نمیگریم ،
بدینوسیله به عرض میرسانم اینجانب از طرف تعداد زیادی از دوستداران شما و شخصیت والای شما از جناب عالی دعوت به عمل میاورم در جلسهای که در مسنجر پالتاک به عنوان میهمان ویژه و سخنران که تشنه شنیدن صدای پر مهر و دیدگاههای حق طلبانه شما که صدای ما هم میباشد برخوردار شویم ،
جناب آقای نوری زاد گرامی امید است با پذیرش ما را سرفراز نمایید و با حضور خود نور امید را در دل ما بیشتر روشن نمائید و این امکان را به ما بدهید که بیشتر بیاموزیم غمی که در دل است با یکدیگر تقسیم کنیم.
گرامی در صورت قبول درخواست ما خوشحال میشویم که پاسخ شما را داشته باشیم تا برای این مهم برنامه ریزی لازم پی ریزی نمائیم .
آدرس مسنجر و زمان و هماهنگیهای مربوطه را انجام دهیم
با سپاس فراوان
به نمایندگی از هواداران و دوستداران شما که در کشورهای مختلف میباشیم
فرهاد د
دو سال پیش، نگرانی از نفرت نژادی در نروژ سبب شد تا مراکز مبارزه با نژادپرستی، کمپین «وقت نوشیدن چای» را به راه بیندازند تا مسلمانان و غیر مسلمانان همدیگر را به نوشیدن چای دعوت کنند. نوبت به نفرتزدایی از سطح جامعه که رسید، ملکه نروژ نیز به توئیت ساده یک دختر ایرانی ساکن نروژ پاسخ مثبت داد و همراه با عروس خاندان سلطنتی به خانه این خانواده مسلمان رفت. اینجاست که آدم گاهی جوابی پیدا میکند که چرا برخی از پیشرفتهترین کشورهای دموکراتیک اروپایی هنوز خاندان سلطنتی خود را حفظ کردهاند: «محض حفظ اتحاد، دوستی و یکپارچگی ملی». اگر ملکه نروژ در تمام عمرش هیچ کار دیگری بجز چای خوردن با یک خانواده مسلمان نکرده باشد، من میگویم او به اندازه کافی به کشور خودش خدمت کرده است، اینجا اما همه چیز وارونه است.
رهبری نظام که گویا اسب خود را زین کرده تا کام شیرین ملت را هرچه سریعتر تلخ کند و نگذارد حتی رویای تغییر شرایط و بازگشت به اتحاد ملی در سایه دولت اعتدال چند روزی مردم این کشور را دلشاد کند. ابتدا برای دولت خط و نشان میکشد و در کار کابینه و انتخاب وزرا اخلال ایجاد میکند، سپس دوباره سراغ رهبران جنبش سبز میرود و نشان میدهد که این کینهتوزی شخصی تا چه میزان در عمق و ارکان سران حکومت ریشه دوانده که نه تنها مصالح ملی، که حتی مصلحت شخصی خودشان هم نمیتواند جلوی ابراز نفرت و تنفرشان را بگیرد. و حالا، نوبت به هموطنان بهایی رسیده است که: «از هرگونه معاشرت با این فرقه ضالّه مضلّه،
اجتناب شود». (+)
به هر حال این هم سرنوشت ما است. شاید وظیفه اصلی دولتها این باشد که به اختلافات درون جامعه رسیدگی کنند و برای کاهش نفرت و حفظ اتحاد آن بکوشند. حالا در کشور ما همه چیز وارونه شده. این مردم هستند که باید بکوشند از نفرتپراکنیهای حاکمان بکاهند. حاکمانی که به قول مهندس موسوی دست میکنند داخل خانوادهها و یک نفر را خودی میکنند و یکی دیگر را غیرخودی میکنند و میان مردم تفرقه میاندازند. به هر حال چارهای نیست.
بهاییستیزی در کشور ما ریشهای 150 ساله دارد. یعنی تقریبا از همان بدو پیدایش این آیین در دوره ناصرالدین شاه. راستش من خودم را در قبال این همه جنایت شرمنده هموطن بهایی خودم نمیبینم، چرا که گمان میکنم ما با هم فرقی نداریم. من و او هردو قربانی استبداد بودهایم. حال هر یک به نوعی. اما این بار فکر میکنم بشود از این تهدید جدید یک فرصت درست کرد. من یک دوست بهایی دارم. دوست خوبی است اما هیچ وقت آنقدر نزدیک نبودهایم که او را به خانه خودم دعوت کنم. حالا فکر میکنم فرصت خوبی باشد. اگر استبداد میخواهد ما بیش از هر زمان دیگری از هم متنفر باشیم و فاصله بگیریم، چه بهتر که بیش از هر زمان دیگری با هم دوست باشیم و به هم نزدیک شویم. تلاش میکنم برای آخر همین هفته دوستم را به نوشیدن یک فنجان چای دعوت کنم. حتما دوستان دیگری هم خواهند آمد. دور هم جمع میشویم. شاد خواهیم بود و خواهیم خندید به حقارت کینهتوزان و نفرت پراکنان.
مشکل من و…
یکی از اساسی ترین مشکلات ما بی تفاوتی های ماست(بی تفاوتی ابتدا نسبت به خود و بعد هم دیگران)
یکی از این بی تفاوتی ها بی تفاوت بودن به حقی که ازمون گرفته میشه، وبزرگترین حق ما حق “درست و خوب زندگی کردن” است، به نظر من کسی این اجازه رو نداره که این حق رو ازمون بگیره(هیچ کس هیچ کس)، البته به عقیده من مراقب این هم باشیم که چطور حقمون رو میگیریم، کسی که زندگی خوب رو ازمون گرفته شاید که نه حتما میخواد مقاومت کنه و حق رو بهمون نده و بخواد جنجال و جنگ و خونریزی راه بندازه و تنش زایی کنه تا مارو هم به خشونت طلب و خون ریز تبدیل کنه که در اون موقع ما کل زندگی رو میبازیم و همون قبلی رو هم نداریم، من میگم طوری حقمون رو بگیریم و ظالم رو کنار بذاریم که بعد از بدست آوردن حق بتونیم به مقصودمون که “خوب و با آرامش زندگی کردنه” برسیم، راحت در دام تله تنش زایی ظالم نیوفتیم، زمانهایی که میخواد رو بسمت جنجال و تنش بره توجهی بهش نکنیم و باهاش همراهی نکنیم و این عدم همراهی رو هم در زمانی که میخواد با عملی باز گوشه ای از زندگی خوب رو ازمون بگیره انجام بدیم شاید بهش بشه گفت نافرمانی مدنی و اگه باز تنش ایجاد کرد ما باز همراهی با تنش نمیکنیم با این تفاوت که نذاشتیم از حقمون بیشتر کم کنه و بعد باید اون حقهایی که قبلا گرفته رو آروم آروم پس بگیریم و همچنان در مقابل تنش زاییش عدم همراهی رو ادامه بدیم تا به مرور خودش دیگه متوجه بشه که ظلم جایی در بین ما نداره،
آیا با نظر من موافقید؟
پ ن: این را هم از ذهن دور کنیم که فردی ماورایی یا قهرمانی بیاد و حق ما را بگیرد
انسان آزاد
خیلی ها مثل من گیج شده اند!
امیدوارم یک روز به پاسخی برای پرسشهای ذهن درگیرم در مورد نوری زاد ،خزعلی، عبدله نوری، تاج زاده، … و آخوندهای دربار برسم!
استاد فرزانه مدتي بود بدلايلي ارتباظي باسايت شما نداشتم وراستش را بخواهيد به هيچ يك از رسانه ها هم سر فرو نبردم رويداد ها واخبار سياسي كلافه ام كرده بود هر چه بيشتر ميكاويدم كمتر نتيجه اي ميگرفتم يزدان را سپاس كه انهمه پيش بيني ها كه در مورد حوادث بهار و تابستان مورد نجزيه وتحليل قرار گرفته بودهيچ كدام از انها اتفاق نيفتاد و بسلامتي و شادكامي مردم فهيم و سياست پيشه ايران بعد از گذشته سي و چهار سال دو باره به پله اول باز گشته و يك شخصيت روحاني خوش بيان وخوش سيرت ونيك صورت را به مقام بسيار با ارزش رياست جمهور با ا نهمه اختيارات قانوني برگزيدند واب هم از اب تكان نخورد و انشااله با تيز هوشي و بصيرت نمايندگان صد در صد واقعي مردم اعضاي بسيار كاردان و عدالت گستر مخصوصا حضرت ايت اله العضما مصظفي……….گل محمدي دادگر را با توجه به سابقه درخشان و حقوق بشري راي اعتماد داده وسنگ تمام خواهند گذاشت حالا شما هم كمي حوصله كنيد تا يكصد روز اينده دلار هم با همت كارشناسان اقتصادي به همان قيمت زمان طاغوت بر ميگردد و قيمت ماشين سواري هم با نرخي ارزان تر از قبل انهم با سفته به مشتريان عرضه ميكنند مسكن را كه ديگر ابدانميخواهم در باره اش سخني بميان اورم باميد خدا فرا و ان و ارزان ميشود وتمامي جوانها كه در وضعيت ازدواج قرار دارند صاحب خانه ميشوند خلاصه مظلب اينكه وضعيت اقتصادي روبراه وعالي ميشود كه جاي هيچگونه نگراني نيست فقظ ميماند يك مطلب انهم سياست خارجي كه همه دنيا با امدن اقاي دكتر بدرك درست و صحيحي رسيده اند كه استفاده از زبان زور كاربرد نداردو انها بايستي قبول كنند كه ما حقيم اگر هم قبول نكنند بضرر خودشان تمام ميشود ما كه چيزي را از دست نميدهيم سانتريفوژ هاي ما با سرعت ميچرخند اونها دوست دارند بايستند به خودشون مربوظه ودست اخر اينكه ترا جان هر كي دوست داري اينقدر شكوه نكن فقظ صد روز به اين دكتر عزيز ما وقت بده اگر همه چيز درست نشد اونوقت گله كن از قديم گفته اند بعد از صبر نوبت طفر ايد
درود بر شما
عنوان رییس جمهور خیلی کمدی و خنده داره ! در کنار جایگاه همایونی رییس جمهور چه معنی میده ! بفرمایند نخست وزیر تابع اوامر ملوکانه و خلاص ! یکی مثل خاتمی 22 میلیون رای مردم را لجن مال کرد و گفت من تدارکاتچی بودم بجای اینکه استفا بده که یک حرکت مثبتی انجام داده باشه 8 سال دور باطل را به ثبت رساند تا شرایط برای حضور موجود نامتعادلی بنام اوس محمود آماده شد ! و تاریخ دوباره تکرار میشود حالا آقای روحانی هم بفرموده آمده تا حکومت را بیمه کند و گروه دیگری را به الاف الوف برساند همین !
Salam agha mamnon le jarge dele ma ra mizani
سازمان دیده بان حقوق بشر، گزارشگران بدون مرز و کمپین بین المللی حقوق بشردرایران، با انتشار بیانیهای از حسن روحانی- رئیس جمهور ایران، خواستند که مصطفی پورمحمدی- وزیر پیشنهادی وزارت دادگستری در دولتش، را کنار بگذارد.
سازمان دیده بان حقوق بشر، در سال ١٣٨۴ در گزارشی که تحت عنوان «وزرای مرگ» منتشر کرد، نقش مستقیم پورمحمدی را در جریان اعدام فراقضایی هزاران تن از زندانیان سیاسی مستند کرده است. در تابستان سال ١٣۶٧، مصطفی پورمحمدی، معاون وزیر اطلاعات و عضوهیأتی بود که متهم است از هزاران زندانی سیاسی بازجویی و آنها را به سوی جوخههای مرگ فرستاده است. احکام مرگ در حالی صادر شد که دادگاههای انقلاب پیش از آن شمار زیادی از این افراد را محاکمه و به زندان محکوم کرده بود.
درگزارش سال ١٣٨۴ سازمان دیده بان حقوق بشر، آمده است که شکل سیستماتیک و برنامهریزی شدهی اعدام های سال ١٣۶٧ می تواند به عنوان جنایت علیه بشریت قلمداد بشود.
سازمانهای مدافع حقوق بشر، به نقش او در نقض فاحش حقوق بشر، اعدام هزاران ناراضی سیاسی در سال ١٣۶٧ و قتل برخی از روشنفکران و روزنامهنگاران منتقد و برجسته ایرانی در سال ١٣٧٧ تأکید کرده بودند.
لوسی موریون- مدیر بخش پژوهش گزارشگران بدون مرز، دراین باره گفت: «انتخاب پورمحمدی نه تنها یک سیلی بر کسانی است که علیه مصونیت از مجازات تلاش میکنند، بلکه توهین به خانوادههای روزنامهنگاران و زندانیان سیاسی است که در زمان مسئولیت وی کشته شدهاند.»
یاد آور می شویم که مصطفی پورمحمدی طی سال های ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۷ درکابینه اول محمود احمدی نژاد، مسئولیت وزارت کشور را بر عهده داشت و در سالهای ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۷، معاون وزیر اطلاعات بوده است.
محمد حسن آصفری- عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، در باره مصطفی پور محمدی گفت که با توجه به سوابق ایشان، نگاه نمایندگان به او برای تصدی وزارت دادگستری مثبت است و با توجه به این نظر مثبت نمایندگان، رأی اعتماد مجلس شورای اسلامی به مصطفی پورمحمدی بسیار محتمل می باشد.
با سلام
در آنچه که در مورد نقش غیر قابل انکار آقایان خاتمی و هاشمی نگاشته اید با شما موافقم ، نیز در انچه که مربوط به لزوم پایداری آقای روحانی در تکریم و تعظیم سید بزرگوار خاتمی عزیز فرموده اید کاملا با شما موافقم ، لکن با سه وصف “کهنه ” و “خسته ” و ” فرسوده ” در مورد کابینه مطروحه مخالفم ، تامل فرمایید که گزینش افراد با تجربه و کارآزموده با سابقه خوب و حداکثر سن 65 سال ، گزینش افراد خسته و فرسوده نیست، مگر گزینش جوانان بی تجربه و نوپا در کابینه آن فرد غیر متعادل چه گلی بسر مملکت زد که شما اکنون بی محابا به بازگشت به ریل عقلانیت و تدبیر و تجربه می تازید؟
البته با شما موافقم که آقای روحانی باید در این کابینه سهم بیشتری از اصلاح طلبان و اصلاح طلبی را لحاظ می کرد ، یا مثلا باید بنوعی از آن فرد فداکار بزرگوار یعنی آقای عارف یزدی تکریم و استفاده میکرد ، همینطور خوب بود از گزینش رحمانی فضلی و پور محمدی اجتناب میکرد ، ولی در هر حال باید وجود محذورات و تنگناهای خاص را برای روحانی مد نظر قرار داد ، و اینکه کابینه شرکت سهامی نیست ، و اگر شرکت سهامی هم بود باز گزینش شرکاء گوناگون ، موجب رضایت تام و تمام همه اهالی مملکت نبود.
بنابر این نوری زاد عزیز! نگذاریم این بارقه امیدی که از دولت تدبیر و امید در دل مردم پدید آمده است خاموش شود ، و کمک کنیم تا روحانی توفیق یابد مملکت لجن مال شده در اثر عدم تعادل مجریان ناکارآمد، و بی کفایتی و بی بصیرتی ناظران ناعادل را تا میتواند گندزدائی کند.
با درود به جناب دکتر نوریزاد عزیز،
و ای کاش سادهترین نتیجهٔ یا دست آورد همین نیمچه انتخابات نیمه پوشالی را یک کسی به زبانی ساده و شفاف آنگونه که ورد زبان ایرانیان در کوی و برزن است به آقای روحانی میگفت که حتی ماحصل همین انتخابات لحظه به لحظه مهندسی شده توسط بیت و به رهبری مستقیم شخص رهبر نیز معلوم کرد که آقای رهبر در کلّ مملکت چند میلیون رای و چند درصد آرا را دارند، و برای چندمین بار این ملت به وضوحی که روح خواجه حافظ هم از آن با خبر شد، به ایشان گفتند،آقا جان منتخب ما نیستی و رهبر بیت و بیتیانید.و الا هر کسی میتواند ادعا کند که من منتخب خدا هستم، ملا ناصرالدین در پاسخ پرسشی مدعی شد مرکز عالم دقیقاً همین جاست که من ایستادهام، گفت شک دارید؟ باور نمیکنید؟ متر کنید تا درستی فهم من به شما ثابت شود. حالا ما ایرانیان همه باید در وضعیتی قرار بگیریم که درستی حرف رهبر و شاهدانشان که امثال مصباح و جنتی و حسین شریعتمداری و نوری همدانی باشند را اگر باور نداریم،بایستی یک جوری متر کنیم که بارها کرده ایم و از خدای عالمیان هم که برای چند صد هزارمین بار پرسیده ایم، ما را نهیب میزنند عقل و چشم و هوش و گوش برای چه به شما داده ام؟
سلام به نوری زاد نورچشم ما
چه خوب نوشتی. من دیدم یکی نوشته هنوز زود است نقد روحانی. یک مسئول عزیزان قدم اول وآخرندارد. انتخاب کابینه فرصت کمی نیست که متاسفانه روحانی آن را سوزاند. بقول نوری زاد عزیز عده ای کهنه وفرسوده و خسته را برداشته آورده کرده وزیر. آدمهایی که متعلق به عصرخودشون نیستند. انگار یه عده آدم مرتب تو مسئولیت های این نظام جابجا می شوند. این بود آیا خواسته های ما؟
مرسی نوری زاد گرانمایه
سلام استاد
مطلب خوب ودرست واستخوانداری است. تشکر. این خبررا هم بد نیست داشته باشید برای شب اول قبرکارگراست:
هر چند با پایان عمر دولت دهم حسینی دیگر وزیر ارشاد نیست اما قبل از ترک وزارت خانه مجوز خبرگزاری برای کیهان را صادر کرد.
خبرگزاری فارس که از او بعنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی یاد کرده، به نقل از وی گزارش داد که در دولت دهم ۲ هزار و ۱۳۵ نشریه مجوز دریافت کردهاند و هماکنون استانی وجود ندارد که مجوز روزنامه نداشته باشد و تاکنون ۲۴ خبرگزاری نیز مجوز دریافت کردهاند.
وی تصریح کرد: به عنوان مثال امروز خبرگزاری دانشجو و خبرگزاری کیهان نیز از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز گرفتند. بنابراین نگاه انسدادی در دولت دهم وجود نداشته است و توسعه کمی و کیفی رسانهها مدنظر بوده است.
حسینی با اشاره به اقدامات انجام شده در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت دهم گفت: وزارت فرهنگ دامنه کار وسیعی دارد که یکی از آن زمینهها مطبوعات است که سعی شد تنها در نظارت و حمایت از رسانهها خلاصه نشود و با فرهنگسازی اقدامات جدیدی انجام شد مانند افتتاح سرای روزنامهنگاران و بزگزاری نهمین دوره جشنواره فصلی که همزمان با افتتاح موزه مطبوعات برگزار شد.
وی ادامه داد: همچنین برگزاری جشنواره نشریات تخصصی، نشریات دانشگاهی و خانوادگی و برگزاری همایشهای متعدد از جمله همایش منادیان حماسه از اقدامات انجام شده در دولت دهم است.
با سلام
آقای نوریزاد عزیز بنده یک پیشنهادی در مورد موضوع هسته ای ایران داشتم اما دستم به هیچ جایی بند نیست که آنرا به گوش کسی برسانم.گفتم شاید این کار از طریق واسطه هایی ،از شما ساخته باشد.
نظر من این است که این موضوع ممکن است به این طریق قابل حل و فصل باشد:
5+1 قبول کند که ایران به اندازه محدودی حق غنی سازی اورانیوم را داشته باشد و ایران هم تعهد کند که تحت نظارت آژانس این مقدار محدود را به غرب بفروشد و در قبال آن آنچه برای کاربردهای صلح آمیز نظیر پزشکی و … نیاز دارد از غرب دریافت کند.
این وضعیت ادامه داشته باشد تا وقتی که ایران نیروگاه اتمی بسازد و باز هم تحت نظارت آژانس ، اورانیوم غنی سازی شده اش را در نیروگاههایش استفاده کند. مثل سایر کشورها مثلا ژاپن یا برزیل و … .
مقصود این است که تا موقعی که ایران چاه مشروعی برای مناره های غنی شده اش بسازد(نیروگاه) این روند محدود و فروش به غرب ادامه یابد.
اینطوری هم حق غنی سازی برای ایران به رسمیت شناخته شده و هم نگرانی غرب از بین میرود.
با سپاس از شما
جناب آقاي نوري زاد
با سلام وآرزوي توفيق وقبولي طاعات
احتراما”به استحضار ميرساند اينجانب مثل شما قلم زيبائي ندارم تا بتوانم
متن ادبي زيبائي ارائه نمايم.ازطرفي
فرد شناخته شده ومعروفي هم نيستم تا مورد لطف وعنايت شما قرارگيرم . در
جرگه ي علماي اسلام هم نيستم كه بخواهم مطلبي را به عنوان تذكر يا
انتقاد بيان نمايم .
شايد اين ياداشت كوچك من نيز در ميان انبوهي از نامه هاي تائيدي كه براي شما
ميرسد چندان با اهميت تلقي نشده وبه فراموشي سپرده شود.ولي از آنجا كه
شما را برادر ديني خود مي دانم وحركت واقدام شما رادر دفاع از يك كودك
بهائي، يك عمل انساني تلقي
ميكنم به خود اجازه ميدهم حسب مسئوليت شرعي كه دارم ، مطالبي را
با شما در ميان گذارم بدون اينكه انتظار پاسخ
ازجانب شما ويا تقاضاي نمايش آن در سايت را داشته
باشم.
جناب آقاي نوري زاد
.
1–اينكه برخي ازافراد بهائي درخيلي از اوقات مورد بي مهري واقع شده اند
بركسي پوشيده
نيست ومن هم همصداي با شما دفاع از مظلوم را طالبم وآن را شيوه ي پيامبر
گرامي اسلام(ص) وائمه ي اطهار مي دانم .ولي هيچگاه مظلوميت را دليل برحقانيت
نمي شمارم.
توضيح اينكه در طول تاريخ، دانشمندان – روشنفكران-افراد فرهيخته وحتي
آحاد مردم مسلمان به تشكيلات بهائي خوشبين نبوده وحقانيت آن را به عنوان
يك آئين الهي مورد پذيرش قرارنداده اند.وبه سابقه وعملكرد بهائيت
انتقادات جدي وفراوان واردكرده اند..
متاسفانه تشكيلات بهائي جهت فرار از اين انتقادات ،
يادداشتهاي جنابعالي را دستمايه
فعاليتهاي تبليغي خود قرار داده وبه عنوان دليلي برحقانيت آئين خود از آن
ااستفاده مي نمايد.
لطفا” اين بهانه را از دست آنان بگيريد و زحمات علمي گذشتگان راپاس بداريدد.
2-براساس آموزه هاي بهائي وگفته ي رهبرآن جناب شوقي رباني ، هر بهائي
براي رسيدن به حكومت جهاني بهائي ، ميبايست به صورت جبري مراحل زير را
پشت سرگذارد (1)وچنانچه هر يك از اين مراحل طي نگردد،رسيدن به جامعه
جهاني بهائي غير ممكن خواهد بود.
الف -مرحله ي مجهوليت يا ناشناختگي
ب – مرحله ي مظلوميت ويا مقهوريت
ج – مرحله ي استقلال ومساوات با ساير اديان گذشته
د – بدست آوردن رسميت وشناسائي آن به عنوان دين رسمي كشوري
ح- ادغام سازمان كشوري با نظام بهائي ونهايتا” استقرار سلطنا بهائي در جهان
بهائيت در ايران ، امروز از مرحله ي مجهوليت گذشته ودر حال طي كردن مرحله
ي مظلوميت است ودر اين مرحله نياز مبرم به ادامه ي دستگيري ها ،كشتن ها
وفشار هاي مختلف دارد تا بتواند براساس آن مظلوم نمائي نموده وارتقاء به مراحل
بعدي رشد خود راامكان پذير نمايد.به عبارت بهتر رهبري بهائيت در اسرائيل
در راستاي استراتژي ياد شده ومظلوم نمائي ، از بهائيان ايران استفاده
ابزاري نموده وآنان را بعنوان يك قرباني در معرض انواع واقسام خطرات قرار
داده ودرحقيقت نوعي خود آزاري را به آنان ديكته مي نمايد.
، متاسفانه برخي از كارگزاران نظام از روي بي اطلاعي در دام اين تاكتيك
بيت العدل افتاده اند وبه جاي ارائه ي برخي از آزادي هاي اوليه وبحث
وگفتگوي علمي با آنان وانجام فعاليت هاي فرهنگي مناسب
راهكارهاي
امنيتي را كه مورد علاقه ي تشكيلات بهائي است انتخاب كرده اندوبا دستگيري
رهبران يا افرادعادي بهائي به اتهام فعاليت بر عليه نظام اسلامي، كاري
را ميكنند كه بهائيت به دنبال آن است
جنابعالي مراقب باشيد تا در جهت تائيد اين استراتژي بيت العدل حركت نفرمائيد.د.
با تشكر-
م- مهاجري
پاورقي-1- براي برسي استراتژي رشد بهائي به مجله پيام بهائي شماره 152
ومجله اخبارامري سال 43 مورخ 1343 ه ش )مراجعه فرمائيد.)
سگ مسلمان
آقای نوریزاد بد از ۳۰ سال خیانت تازه متوجه نتیجه اعمالت شدی.ای سگ مسلمان کثیف برای توبه دیر شده. احمق خودتی. در ضمن اون ریشه کثیفتو بتراش.
با سلام و تبریک عیدفطر.
یه سوالی که فکرم را مشغول کرده اینه که چطور با این روشی که شجاعانه در برملا کردن ظلم حکومت به ملت در پیش گرفتید شما را دستگیر نمیکنندویا به کهریزک نمیبرند؟ ناراحت نشید ولی فکرکنم این یک دام باشد.اگر چنین نیست با منطق قوی مرا قانع کنید.مرسی
————————-
سلام محمد حسن گرامی
دام هم خودش یکجور بساط است برای خودش
چه عیبی دارد دوست من
یکی مثل من دام می گسترد یکی هم مثل شما این دام را برمی چیند. شما آیا دام برمی چینید؟
با احترام
.
سلام
هر موقع که به یزد می رفتید یه سری هم به منزل ما سر راهتان می زدید .الان چند سالی است که تشریف نیاوردید.
احتمالا متوجه شدید کجا را می گویم .اخرین متربه که امدید.یه گلدان گل اوردید.کاشان
جناب آقای نوری زاد
مطلبی را می گذارم لطفاً بدون کم و کاست بازنشر دهید و و اگر جوابی دارید مرقوم فرمایید :
جناب آقای نوری زاد اینقدر خاتمی خاتمی که می کنید ! مگر خاتمی آخوند نیست؟ مگر همو نبود که این رسم ناصواب گوش به فرمان بیت بودن را در این مملکت جا انداخت. مگر همو نبود که دعوت کرد تا مردم در خیمه شب بازی انتصابات شرکت کنند و به حسن روحانی این غلام جدید حلقه به گوش علی خامنه ای رای دهند. مگر همو نبود که به قول خودتان در احیای مرده محتضر جمهوری اسلامی نقش داشت
استبداد در یک مملکت پا نمی گیرد مگر با وجود توده ای ناآگاه و اقلیتی خائن ، این خاتمی آیا مصداق همان اقلیت خائن نیست ؟ در طول این چند سال یکبار صدایی از این موجود ترسو برخاست ؟
جناب آقای نوری زاد از خاتمی انتظاری نیست او یک آخوند است شما چرا به تعریف و تمجید بی مورد از این موجودی که بانی 80 درصد بدبختی ملت ما است اقدام می کنید ؟
اگر جوابی مرقوم فرمایید خوشحال می شوم
ارادتمند عباس
——————–
سلام عباس گرامی
نگاه من به آقای خاتمی ونسبتی که آقای روحانی با وی دارد – درامرانتخابات – هرگز به معنی جانبداری صددرصد ازآقای خاتمی وندیدن خطاهای وی نیست. بل خواسته ام بگویم: درعرف سیاسی واخلاقی واسلامی، آقای روحانی بقدرپنجاه درصد مدیون آقای خاتمی است. چرا به این حق مغفول توجه نمی کند؟
با احترام
.
نامت برای همیشه در عرفان ایران جاوید شد
سلام جناب آقای نوری زاد:
در مقاله شما “بوسه بر پای یک بهائی کوچک ” آنچه که شما د انجام داده اید، من اسم آن را میگذارم زنده شدن یعنی شما به اسلام حقیقی رسیده اید. یعنی شما نوری شده اید دربین تاریکها . همانطور که حمزه عموی پیامبر اسلام (ص) پس از اسلام آوردن نوری شده بود دربین قوم قریش. امید من این است این نور سبب شود که همه هم وطنان مسلمان ما به اسلام واقعی ایمان بیاورند و مثل یشما نوری شوند در این دنیا تاریک و اسلام باردیگر زنده شود.
به امید آن روز.
باعرض تشکر حسین کیان
جناب آقای نوری زاد
گمان دارم مرا به خاطر بیاورید من همان شهروزی هستم که دلسوز ملت بودم و حامی حقوق سیاسون و دوستدا رو هوادار پر وپا قرص سیاست.اگر من نمی توانستم کاری کنم و اگر در امور ملت نبودم حداقل نظر میدادم و فکر میکردم و حتی خودم را از درون آزار میدادم.اگر من گدایی را در خیابان میدیدم دستکم تا دو روز فکرم مشغول بود و پیش خدا از سیاستمدارلن گله میکردم. من بعد از مدتی تفکر بر روی نظریات خودم و نظریات شما و نظریات اطرافیانم به این نتیجه رسیدم که سیاست بازی پیچیده ای است و ما و شما نمیتوانیم با سیاست در بیفتیم چون ما میندیشیم که سیاستمداران همین سیاستمداران در ظاهر سیاستمدارنند ولی اینگونه نیست و هرکس با سیاست درافتاد عاقبش مرگ و بدبختی و مهم تر از همه پشیمانی بود. اگر هرکس برای آسایش خودش تلاش کند وهرکس در جستجوی تصلایی برای خود باشد و هرکس فکر کند که زندگی خویش را بسازد وضعیتمان شاید بهتر نمیشد ولی بدتر از این نمیشد.ما اگر همه سیاست را یک موجود با ازار درنظر بگیریم برای ما ازار دهنده است ولی اگر سیاست را موجودی با ازار در نظر بگیریم و به ان بی توجهی کنیم به مراتب به تر است.اگر هرانسان به دنبال کسب درامد برای خویش و خانواده اش باشد و به سیاست توجه نداشته باشد هم ارامش دارد هم اسایش و هم فکری ازاد دارد.چرا ما باید از لذت های خودمان کم کنیم به سیاست فکر کنیم?! اگر هرکس از کارگر گرقته تا دکتر به فکر ساخت اینده باشد و هرکس در جایگاهی که هست اصلاحاتی انجام دهد دنیا گلستان میشود.جناب نوری زاد بی صبرانه منتظر (نظر) نظرتان هستم.
————————-
سلام جناب شهروز گرامی
این هم برای خودش یک نظری است
باید ببینیم چقدرمخاطب دارد
کمی نیز کم لطفی به حال جامعه است
با احترام
با درود
آقای نوری زاد به نظر من اگر به این نکته توجه کنیم; که جمهوری اسلامی مطابق یک “نظریه” بوجود آمده. آن وقت فهم بسیاری از رویداد ها خیلی آسان تر می شود.چرا که آقای “حسن فریدون(روحانی) “یا هر کس دیگر که به جای ایشان رئیس دولت(نه گوییم رئیس جمهور که …) می شد .با توجه به تعریفی که جمهوری اسلامی از ابتدا برای خود قائل شده;نمی توانست کاری چندان متفاوت انجام دهد.که صد البته به باور من این “نظریه” یعنی جمهوری اسلامی کاملا شکست خورده; واین که بعضی شاید بگویند اگر شکست خورده پس چرا همچنان به حیات خود ادامه می دهد;دلیلش این است که مردم فکر می کنند دیگر توانایی سرنگونی اش را ندارند. چرا که با شکست جنبش دانشجویی 78 و جنبش 88( که به باور من مسئولیت شکستش متوجه آقایان موسوی و کروبی است چرا که این آقایان نمی خواستند حکومت را سرنگون کنند بلکه می خواستند به وسیله تظاهرات مردمی جناح خود را حاکم کنند. واصلا توجه خواست مردم مبنی بردموکراسی و حقوق بشر و… نداشتند.); دیگر پتانسیل حرکت جدیدی را ندارند. هیچ جامعه ای توانایی تحمل این همه خسارت جانی و مالی در مدت سی چندی سال را ندارد.ولی نکته امید بخش این است که رژیم جمهوری اسلامی دیگر یک حکومت فاسد و خنثی و فشل شده و دیگر قادر به سرکوب های وقتل عام های مانند دهه 60 نیست. و امیدوارم با یک حرکت جمعی مردم بتوانند به دموکراسی و آزادی وحکومت قانون دست پیدا کنند.
موضوع: تقدیر و تشکر
متن پیام:
ضمن سلام وتبریک عیدسعیدفطر روز خبرنگار رابشما غیورترین خبررسان عصر تبریک عرض میکنم
ضمنااز 14مردادمطلب شیوایتان در سایت وجود ندارد
باتشکر
ضمن تبریک عید فطر به شما و خانواده محترم شما و باور های مذهبی شما
یک فرد لامذهب منکر خدا
با سلام بر بزرگمرد آزاده.
با عرض معذرت ولی من از جواب شما قانع نشدم شاید دلیلش این باشد که متوجه منظور من نشدید.شفاف بگویم با توجه به وضعیت خفقان شدید امنیتی حکومت چطور با شما برخورد انچنانی مانند خدای ناکرده و زبانم لال حبس ابددر نظر نگرفتند در حالیکه اگر من نوعی چنین نامه های صریح که راس هرم حکومت را مستقیما نشانه میگیرد، مینوشتم خدا میداند چه سرنوشتی داشتم؟ای همدرد وقتی برخوردت باپسر بهایی را خواندم بر خودم لرزیدم و بی اختیار اشک ریختم چون وقتی فرزندان خودم را در کنار خودم و مادرشان میدیدم و میبینم حسرت میخورم.خداوند را شاهد
میگیرم که من ارزویی جز شهادت در راه ازادی و مبارزه با ظلم را ندارم و از خدای بزرگ مرگ با عزت و باشرافتی را میخاهم.به نظرم هنوز ملت در خوابند و امادگی ندارند و دچار وحشت و ترس از حکومتند و دراین عصراختناق اگر امثال شما بخواهند اقدامی کنند بی نتیجه میماند.الان شبیه به زمان امام حسن است.چون اگر شهید هم شویم نتیجه ای نمیگیریم بلکه باید منتظر گذر زمان شد و وقتی سر دو راهی حسین(بیعت با یزید یا مرگ باعزت) قرار گیریم با انتخاب شهادت ،شهادت پیامش مخابره شود و مثمرثمرواقع شود.و الان بیشتر باید زینبی باشیم تا حسینی.ایا موافق نظرم هستید؟چرا؟
خیلی درد دل دارم که در مکاتبات بعدی خواهم گفت.ومن یتوکل علی الله فهو حسبه.منتظر جواب شما هستم.پیروز باشید
—————————–
سلام دوست گرامی
مصاحبه ی من با بی بی سی را که درسایت هست ببینید. به پرسش شما پاسخ داده ام
سپاس
یک شعر دارم به نام سانتری فوژ
فایل صوتی هم به پیوست است
سانتری فوژ
بود،رقاصی عجیبی تازه وارد در سرای حاکمان
سانتر فوژ گران، چرخان رقصان نام آن
مرد زن گویند،باشد آن بلای آسمان
لیک من دارم همی شعر دگر از بهر آن
سانتری فوژی عزیزم نه بلای آسمان
********************************
ای که می چرخیُ ومی رقصیُ کم کم آن غنی سازی کنی
با گروه پنج ویک دائم تولج بازی کنی
مشوقان را باچنان رقصی دمی راضی کنی
هیچ دانی حاصل رقصت چه آورده سر پیر وجوان
سانتری فوژی عزیزم نه بلای آسمان
*********************************
میوه رقص تو باشد آن مواد رادیو اکتیو
آن گرانی آن تورم دائما با تو رفیق
هیچ دانی می گذاری ملتی را زیر تیغ
ای که هستی همچنان آن سوگلی حاکمان
سانتری فوژی عزیزم نه بلای آسمان
*********************************
از برای رقص تو تحریم ها افزون شود
ارزش آن پول ملی اندک اندک گم شود
هم وطن در زیر بار این فشارت کم کمک مدفون شود
ای که روز شب همی رقصی چنین آن چنان
سانتری فوژی عزیزم نه بلای آسمان
**********************************
آن غنی را می کنی هرلحظه ای پولدارتر
آن فقیر مفلسِ بی خانه را هر دم کنی بیچاره تر
چشم ملت را نمایی روز شب از قصهُ و غم خیس وتر
ای که باشی کارشناس خط فقر مردمان
سانتری فوژی عزیزم نه بلای آسمان
***********************************
با همه اما اگردر آخرش شاید بسازی
یک دودرصد از همه کل انرژی کزایی
هیچ ارزد جان ومال ملتی را اینچنین گیری به بازی
شاید هم باشد دلیل دیگری از بهر آن
سانتری فوژی عزیزم نه بلای آسمان
*********************************
گر که ما خواهان به رقص تو نباشیم چه کنیم
طالب آن کیک زردُ ،آن انرژی، گر نباشیم چه کنیم
با همان جیب پر از خالی ،جوابه آن زن وفرزند خود را چه کنیم
هست فرصت از برایت تا که برگردی به سوی مردمان
سانتری فوژی عزیزم نه بلای آسمان
—————–
سلام محمد گرامی
فکرمی کنم این شعرشما را اگربرای خانم اشتون بخوانند یا برای آقای اوباما، بخش قابل توجهی ازتحریمها را لغومی کنند.
ازشوخی گذشته: تشکر
جناب اقای نوریزاد
با سلام و احترام و تشکر از اینکه زشتیهای حکومت را گوشزد میکنید که شاید موجب تجدید نظر در رفتار جکومتی گردد ولی خواهش دارم برای اینکه نفوذ کلامتان حفظ شود و این باور که خبرنگاری یا ادمی که اندکی در فیس بوک تندروی کرده برخوردهای خشنی میشود چطور شما ازادانه هرجه میخواهید میگویید و مینویسید و به هرکه میخواهید تند و کند میتازیدو به جز دوره ای کسی کاری به کارتان ندارد و اینقدر را هم باید با شما برخورد میشد تا بتوانید به عنوان مخالف قد علم کنید. فقط یادتان باشد که هنوز روحانی کاری نکرده و کابینه او نیز کاری نکرده اند که بواسطه ان مردم را دلسرد کنید. این تندروی در هر جهت که باشد بد است.