دیروز گوشی تلفن را که برداشتم، بانویی که ارادت من به او بسیار بیش از خشم و تندی ناگهانی اش است، بر من خروشید که: شما با چه اجازه ای رفته اید به پای بوسی یک بهایی؟ شما جگر ما را سوزاندید آقای نوری زاد. شما آبروی خودتان را بردید. شما به خون شهدا توهین کردید….. و از اینجور سخنان تند و خشم آلود.
پرسیدم: شما از کدام بخش از کار من در رنج اید؟ گفت: ما اینهمه آسیب دیده ایم که فرهنگ غلط دست بوسی برچیده شود، شما رفته اید “پای” یک بهایی را بوسیده اید. می دانید بهایی ها کی هستند؟ و شروع کرد به شمارش گفته های همسایه ی بهایی اش در قدیمها، که البته ناجور بود.
به وی گفتم: آرام باشید بانوی خوب، اگر فلان بهایی یک چنین حرفی زده، صد مطابق غلیظ ترش را شما می توانید در بساط ما مسلمین از بالا تا پایین مان پیدا کنید. به ایشان گفتم: اگر به شما خبر برسد که یکی از برجستگان وهابی – که با ما شیعیان دشمنی اساسی دارند – در مکه و مدینه و ریاض، خم شده و پای یک پسرک چهارساله ی شیعه را – که پدر و مادرش در زندان وهابی ها هستند – بوسیده و از او دلجویی کرده، در پوست نخواهید گنجید؟ پس چرا چیزی را که بر خود می پسندیم بر دیگران نمی پسندیم؟
مهلت به من نداد و برافروخته تر گفت: شما با این کارتان خون به دل ما کرده اید آقای نوری زاد. و ادامه داد: دوستان من گریه کنان به من زنگ می زنند و می پرسند چرا آقای نوری زاد ما را اینگونه سرشکسته کرد؟ من چه جوابشان را بدهم؟ به ایشان گفتم: بانوی خوب، قرار نیست من خودم را با حس و حال دوستان شما تنظیم کنم. شما بعنوان یک همسر شهیدِ پرآوازه رسالتی دارید و من نیز بقدر بضاعت مختصرم وظیفه ای. من اتفاقاً به همان راهی می روم که احساس می کنم روح شریف همسر شهید شما بر آن تأکید می ورزد. این را که گفتم، آن بانوی خوب تاب نیاورد و عصبانی تر سخنانی فرمود و یک جانبه بر این مکالمه ی تلخ نقطه ی پایان نهاد.
بعد از انتشار مطلب: “بوسه بر پای یک بهایی کوچک” که مطلقاً رویکردی انسانی دارد – و هرگز مرا در این سخن اشاره ای به ماهیت و محتوای بهاییت نبوده و نیست – بارانی از همدلی ها و همراهی ها از یک سوی، و آتشباری از توهین ها و ناسزاها از دیگرسوی بر من فروبارید. من اما پیش از داخل شدن به خانه ی “آرتین”، خود می دانستم به چه ورطه ای از هیاهوهای توفانی و البته فرسوده ی همکیشانم داخل می شوم. آنان که با من همدل و همرأی هستند، رفتار مرا برآمده از متن و مغز انسانیت و مسلمانی و آزادگی می دانند. و آنان که مرا به دخمه های نفرت و پلیدی درمی اندازند، پای بوسیِ یک طفل بهایی را با پای بوسی ابلیس و هفت پشتِ نابکارش مترادف می دانند.
من با اطمینان می گویم: یک عقیده، یک مرام، یک اندیشه، می تواند غلط یا حتی منحرف باشد. برای مواجهه با این عقیده ی نادرست، نخست این که: ما باید به درست بودن خود مطمئن باشیم، و دیگر این که بدانیم: کوفتن و سر به نیست کردنِ یک اندیشه بیش از آن که به نابودیِ آن منجر شود، به برآمدنِ آن دست می برد. پس چاره ی کار چیست؟ می گویم: بنا به فرموده ی قرآن باید با مجادله ای پسندیده و مدام به محاجّه با نخبگان آن گرایش پرداخت و از فروشدن به رویه های تند و خشن پرهیز کرد.
می گویم: برخوردهای تند و توفانی با اندیشه های مغایر در این سالهای دراز، بیش از آنکه نگرانی روحانیانِ ما را از انحراف مسلمین به نمایش بگذارد، نشانگر این است که: روحانیانِ ما در همه ی ادوار تاریخ، حیاتشان را در: دست به یقه شدن با یک دشمنِ اعتقادی یافته اند. و این دست به یقه شدن، برای روحانیان ما یک “نیاز” حتمی و حیاتی برای بقای خودشان بوده و هست. تکرار و مصرف اینهمه “دشمن” در کلام رهبر و امامان جمعه می تواند از منظر همین نیاز تاریخی قابل اعتنا باشد.
در غلیظ ترین شکل تاریخی اش، من به واگفتنِ دو ماجرا اصرار دارم. نمی خواهم به شکوه فتح مکه و بخشایش شگفت پیامبر اشاره کنم. که ما انقلاب کرده های شیعه مطلقاً بدان روی نبردیم و چهره ای خواستنی و پسندیده از خود نیاراستیم. بل بلافاصله بعد از پیروزی، تا توانستیم کشتیم و نابود کردیم. می خواهم به دو ماجرای دیگر اشاره کنم: پیامبر به ملاقات یک یهودیِ بیمار می رود و بر بالین او می نشیند و از او دلجویی می کند و برای سلامتی اش دست بدامان خدا می برد. کدام یهودی؟ همان که مدام از پنجره ی خانه اش بر سر پیامبر آب چرکین و خاکستر می ریخت. پیامبر که هر روز با این گستاخیِ آشکار مواجه بود، پیشنهاد تغییر مسیر دوستانش را نپذیرفت. و یک روز که از زیر پنجره ی آن یهودی می گذشت، با تعجب مشاهده کرد که نه آب چرکینی بر او می بارد و نه خاکی و خاکستری. علت را جویا می شود. می گویند: مرد یهودی بیمار است. به ملاقاتش می رود.
ماجراجویان، حلقه ی زینتیِ پای یک زن یهودی را که در دوردست های حاکمیت علی (ع) زندگی می کرده، می ربایند. خبر به امام می رسد. برمی آشوبد. و بلافاصله با این سخن انسانی و آسمانی، تکلیفش را با مردم عصر خود، و با همه ی دوره های دور و دراز تاریخ روشن می فرماید. که: اگر مسلمانان از شدت اندوه این حادثه دق کنند و بمیرند ملامتی بر آنان نیست. که یعنی: برای منِ علی فرق نمی کند که تحت حاکمیت من چه کسانی با چه اعتقاداتی زندگی می کنند. مهم این است که: منِ علی در قبال حقوق تک تک مردم خود مسئولم، و باید به صاحبان حق، و به تاریخ، و به خودم، و به خدا پاسخگو باشم.
من آن روز – اگرچه بسیار دیر – به ملاقات پسرکی چهارساله رفتم که: پدر و مادرش بجرمهای واهی زندانی اند. و ما در این سالها به او و به همکیشان او قساوت ورزیده ایم. و در یک تمرین روانی و امنیتی و مخوف، راه را بر ورود هر فرد و جریانی که سخن از حقوق تباه شده ی اینان بگوید، بسته ایم. من می گویم: چرا باید سخن گفتن از حقوق بهاییان در این سرزمین که والیانش حتی بهنگام تولد یا علی می گویند، به تأسی از خود علی، امری بدیهی و رایج نباشد؟
این ترجیع بند که: نوری زاد اهل غوغا و اهل افراط و تفریط است و دیروز به شکلی و امروزبه شکلی دیگر تندروی می کند، دستاویزی شده است برای آنانی که در سایه ی این سخن، بر سکوت و ترس و خاموشیِ خود لباس خوشرنگی از خردمندی بپوشانند. در زندان، یک دادیار روحانی به من گفت: من اغلب نوشته های شما را خوانده ام. فکر نمی کنید کمی تند می روید؟ با اطمینان به وی گفتم: خیر دوست من، من کاملاً معمولی راه می روم. منتها این معمولی راه رفتن من برای شما که نشسته اید و احتمالاً به این میز دل بسته اید و از درکِ درد و داغ مردم رسته اید و کمی هم می ترسید و کمی هم نگران آبروی خویشید و کمی هم از بهم ریختن اوضاع کار و زندگی تان واهمه دارید، بقدر سرعت نور تیز و تند جلوه می کند.
قبول دارم که در نوشته ی: بوسه بر پای یک بهایی کوچک، کمی بیش از اندازه با الفاظی تند به کوتاهی های رهبر و مراجع، و به کوتاهی های نخبگان و نمایندگان مردم آشفتم. و نیز از این بابت شرمگینم. اما جناب رهبر و مراجع و نخبگان و نمایندگان بدانند: الفاظ تند نوری زاد کجا و بقول امام علی (ع): دق کردن و مردن آنان از ظلمهای جاری در این ملک کجا؟
محمد نوری زاد
بیست و هشتم تیرماه سال نود و دو
تهران
بین بهایی و مومن به حضرت مسیح و یهود تفاوت از زمین تا آسمان است.
یک سوال؟ شما واقعاً چه تلقی از اسلام داری و اصلاً چارچوب و ضوابط تعالیم اسلامت را از کجا می گیری؟
پیامبر فرموده اند که مردم را با عمل خود هدایت کنید نه با زبان خود . براستی ما مسلمانان تا چه اندازه از اصل دین دور شده ایم . متاسفانه با برخوردهای کاملا غیر انسانی دین زیبای اسلام را در نزد دیگران کوچک کرده ایم . امامان ما در برخورد با عقاید مختلف با بحث منطقی واستدلال عقلانی و همچنین با محبت و احترام بسیاری از گمراهان را در مسیر نجات آوردند . براستی اگر بجای برخورد غیر منطقی با بهاییان که باعث ایجاد حس مظلوم نمایی در آنها شده است , با آنان برخورد منطقی داشتیم آیا باعث هدایت اعتقادی آنان نمیشدیم . ما میبایست کاری کنیم که آنان بجای ترس از اسلام این دین رحمت را نجاتبخش خود بدانند . کاش این اعتماد در بین ما بود که دین اسلام آنقدر منطق دارد تا در یک برنامه زنده تلویزیونی با بزرگان بهاییت بحث و مناظر انجام میشد .
من هم به تبعیت از شما بر دست و پای آرتین و همه کودکان بهایی سرزمینم بوسه میزنم.
• نوشته ای بر رفتار انسانی محمدنوری زاد « بوسه بر یک بهایی کوچک »
این بوسه بر گل های زندگی است که سالیان بیشمار است در کشور ما لگذ مال شدند و زندگی آنها نابود شد. این بوسه انسانیت است، بوسه انسانی بر جسم و روح انسانهای بیشماری که در کشور ما از زندگی محروم شدند و تا مغز استخوان رنج و درد از این همه تبعیض و نابرابری که از اسلامیان دیدند…. این بوسه فریادی رعد آساست و ندایی از زمین به آسمان است که ای بهائیان، این انسانهای ادیان دیگر که شما حق تان سالهای سال از بین رفت و فرصت یکبار زندگی کردن را از دست دادید و چه جورها و ستم ها کشیدید چه جانهایی از شما با شکنجه گرفته شد، چه وحشی گری ها بر حق شما که بدتر از قوم مغول و چنگیز بود صورت گرفت، چه شب ها تا سحر فرزندان و مادران و پدران از درد و رنج گریستند و خون دل خوردند، زندگی آنان را به جهنمی تبدیل ساختیم و خوشحال بودیم با سبحان الله و الله اکبر به بهشت می رویم و جانهای بیشمار را ستاندیم ، اصواتی گمراه کننده برای معامله با خدا زدیم و تسبیح اندختیم ذکر صلوات ها را شمردیم که کم نگفته باشیم اما…… از طرف هم نیایش ها که در وجود انسان است را نابود کردیم فرصت زندگی و زیستن و به کمال رسیدن دیگر انسانها را کشتیم، جهان انسانها را آتش مذاب کردیم و خوشحال بودیم خدایمان از آتش زدن انسانها بوجد می آید…. غافل از اینکه با این اعمال سخیف و غیر انسانی بذرهای جهنم را در سرزمین دلمان کاشتیم و این آتش را آنچنان گسترش دادیم که روحمان، معنویت مان، انسانیت مان، وجدانمان جزغاله شد و چنان سنگ دل و بی رحم شدیم که برای رضای آن خدای دروغین که جز با خون سیراب نمی شود و با آتش زدن انسانها راضی نمی شود زندگی خود و دیگران را به دوزخی تمام اعیار تبدیل نمودیم……… آری بوسه نوری زاد طلب بخشش از تمام آن انسانهایی است که من و شماو پدران ما دخیل در این ظلمت بزرگ بودند با سکوتشان ظلم را تائید کردند…… اما امروز فرصتی است تا من و شما ایرانی پی به اشتباه خود ببریم و برای جبران با هرگونه جهل و خرافات مبارزه کنیم و این مبارزه و مهم جز با روشن کردن شمعی در تاریکی و نوری در تاریکی نمی تواند مثمرثمر باشد رفتار ، گفتار و کردار ماست که می تواند بذرهای امید، زندگی، شفقت، عشق و مهربانی ، و وجدان را در وجودمان بپروراند و رشد کنیم …….. درود بر شرف و وجدان نوری زاد که در این ظلمت سهمگین وسکوت مرگبار انسانهای بیشمار در ایران پیشتاز در بوسه بر انسانیت شد و خط بطلان بردگی و تبعیض نژادی کشید….. همه ما برابریم و حقوقمان یکسان است ما مردم ایران گام های اول زندگی را برای آزادی می زنیم ما ملتی هستیم که بی نهایت عقب افتاده می باشیم هنوز در ایران نژآد پرستی حرف اول را می زند ظلم حرف اول را می زند حقوق اقلیت ، نجس خواندن دیگران، محو انسانیت و تحقیر روح و شرافت انسان حرف اول را می زند ما در آغاز راه هستیم اما صداهایی از شخصیت های ایرانی بر نمی خیزد وجدان آنان مرده است وگرنه از نوری زاد حمایت می کردند وجدان وگوهر انسانی انسانهای برجسته و شخصیت های علمی در ایران مرده است………. باید فریاد بر آوریم که انسانیت در ایران مرده است وانگشت شمار مردمی هستند که شهامت و جسارت دارند که فریاد بزنند ما انسانیم ما هنوز زنده ایم و این ایران بر ملت نیست در درجه اول انتقاد از شخصیت های برجسته ایرانی است ایران بیش از دهها میلیون لیسانس و دکترا دارد اما سکوتی مرگبار و حقیرانه بر تک تک آنها سایه افکنده است اگر میلیون ها ایرانی فریاد نوری زاد را بشنوند این تابوهای مرگ و نیستی محو خواهند شد اگر شمع و جراغ ها را روشن کنیم تاریکی و ظلمت محو می شود……. باز هم درود می فرستم بر نوری زاد و هر انسانی که از انسانیت و جان انسانها حمایت و دفاع نماید…
2 2مهر 1392 خورشیدی * احمدملکی – دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی، در دفاع از جان انسانها وکرامت انسانی و سرکوب مردم در سال 1388 از سمت خود استعفاء و به ملت پیوست
سلام آقای نوری زاد
تحلیل منصفانه
1-اگه با ظالم در بیفتی دچار سختی میشوی , ایران بخاطر دفاع از مظلومان دارد هزینه می دهد و غالب مردم راضی به هزینه آنند
2- کمپانی های کشور های ظالم که شما به آنها خدمات می دهید بصورت روزانه زن و بچه مردم بیگناه این کره خاکی را می کشند..چرا در مقابل کشتار و ظلم وال استریت بورس انگلیس و بورس لندن بورس کانادا .کمپانیهای نظیر کوکا کولا سکوت می کنید شمارا بازی داده اند -دوروز دنیا تمام می شود – به لعنت ابدی اش نمیارزد
3- بدترین نوع جهل . جهلی است خود فرد نداند که نمی داند –مشکل بزرگ وطن فروشان و خیانتکاران – جاهلان روشنفکرنما
4-حدود 7 میلیارد انسان روی این پهنه خاکی زندگی می کنند با سبکهای مختلف زندکی مشروب خورا . منافقا . همجنس بازا . دین فروشا .وطن فروشا . عدالت جویان . ظلم جویان در صد خیلی کمی ازأنهاروحانی هستند شامل اسلامی ، یهودی ، مسیحی که داخل این مقدار کم روحانی راستین مقدار کمی اخوند دین فروش است – کسی که ظلم اکثریت را نبیند و سکوت کند ولی در مقابل ظلم عده ای بسیار معدود موضع بگیرد خود قضاوت ظالمانه کرده است.روی درخت نوشتن با نوک خنجر زنده باد آزادی !!!
5-هر ثانیه شبکه بی بی سی و صدای امریکا والعربیه موجب کشتار عده ای آدم بیگناه می شود که به حساب مجریان و نوکران این شبکه هانوشته میشود
6-شاید در ظاهر عده ای افراد ساده لوح فریب این نفاق و حرفای ظاهر فریب بخورند
ولی در اصل خود این افراد پیرو مایلند به این حرفا-روزی می رسد در محضر عدل خدا ارزومی کنند ایکاش پیرویی نداشتیم
7-برادر عزیز وقت تنگه بوی الرحمن دنیابلند شده – به هر نفر تو این دنیا حدود 2 ساعت وقت میدند( زمان روح) – دو ساعت دنیا خیلی سریع تمام می شود خداوند توابین را بصورت ویژه دوست میدارد.
mohammad1shamsi@yahoo.com
100006245971906@facebook.com
نام فیسبوک : محمد رضا شمسی
تلفن تماس : تهران –ایران 09122770991
آقای نوریزاد شما واقعا همینقدر در قبال اعتراضات و نقدها مودب و ملایم و نقدپذیر هستید یا مثل باقی حضرات ظاهرساز و ریاکارار و خوش نقش هستید چراکه طبق شواهد معلومه در انظار خلق مودبانه و بامتانت در خفا زشت و باصراحت پاسخ میگویید!
سلام و عرض احترام خدمت جناب نوری زاد.
شرافت و شجاعت شما قابل تحسین است نه این باشد که من از سر ریا سخنی بزنم. کار انسان دوستانه ی شما بشدت قابل تحسین است.
گیرم که بهاییان در حق ما ظلمی کرده اند و حق ما را ناحق کرده اند. اما دین و ایین پیامبر عزیزمان انسان دوستانه تر از این حرف هاست که کسی که در حق ما دانسته یا ندانسته ظلمی کرده است با عقل و خرد خودمان به پای میز محاکمه بکشانیم. از هر دستی بدهیم از همان دست پس میگیریم.
در عکس چشمان زیبای کودک سیل تعجب هایش را به دوش میکشید کاملا واضح بود که انتظار همچین رفتاری را نداشته است. کاش یاد بگیریم ببخشیم بخندیم و زندگی کنیم. چشم هارا باید شست…..
طلوع خورشید مدارا در جامعۀ ایرانی
امروزه بر کسی پوشیده نیست که جامعه بهائی ایران در طول تاریخ صدو هفتاد سالۀ خود هدف ظلم و بیعدالتیهای فراوانی بوده و همواره حقوق انسانیاش پایمال شده است. این جامعۀ ستمدیده با وقوع انقلاب اسلامی و استقرار حکومت جمهوری اسلامی در ایران وارد سختترین و پرفشارترین دوران تاریخ حیات مشقتبار خود گشت. جامعهای که در قرن بیست و یکم در سرزمینی که در قرون باستان پرچمدار حقوق بشر بوده تحت شدیدترین بیعدالتیها زندگی میکند و حیاتش از گهواره تا گور در معرض انواع ظلم و ستم است: چنانچه اعضایش از همه حقوق اولیّه انسانی خود محروم و در معرض شدیدترین تضییقات و مظالمی که میتوان تصوّر نمود قرار دارند، از استخدام در دوایر دولتی گرفته تا هرگونه کار و شغل آزاد و در واقع هر نوع ممر معاشی محرومند، جوانانش از ورود به دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی ممنوعند، کودکانش در مدارس پیوسته مورد تحقیر و تهدید و ضرب و شتم آموزگاران و اولیای مدرسه واقع میشوند! اعضای این جامعۀ بدون آنکه هیچ جرمی مرتکب شده باشند، صرفاً و فقط به جرم باورهای دینی خود به زندان افتاده، مورد شکنجه قرار گرفته، و جمعی از آنان اعدام شدهاند، اموالشان به تاراج رفته، اماکن مقدّسشان ویران گشته، موقوفات دینی آنان مصادره شده است و قبرستانهای آنها دائماً در معرض حمله و تخریب و بیحرمتی میباشد. بطور کلی بهائیان در ایران شهروندانی هستند که همه حقوق اولیه انسانی آنان با قساوت پایمال میشود و تحت شدیدترین تضییقات و مظالم قرار دارند.
اگر بعضی از اعضای فداکار و از جان گذشتۀ این جامعه رنجدیده با هزاران خون دل و مشقت صرفاً بخاطر کمک به جوانان محروم از تحصیل خود، داوطلبانه اقدام به تشکیل کلاسهای درسی در منازل خود نمایند، مورد هجوم و بازداشت قرار میگیرند، به زندان محکوم میشوند و اموالشان به یغما میرود. بسیار تأسف انگیز است که در این دوران شکوفای پیشرفت علم و صنعت و بیداری انسانها، در جامعهای فردی را صرفاً بخاطر آموزش علوم به جوانان و گسترش دانش به زندان محکوم کنند، عملی که در هر جامعۀ دیگری با احترام و تشویق از آن استقبال میشود.
امّا بهائیان ایران در قبال این همه ظلم و ستم همواره کوشیدهاند تا به آموزههای دینی خود عمل نمایند یعنی”ظالمان را بخدا واگذارند و در شدائد صابر باشند”1، از اینرو نه حالت انتقامجوئی پیدا کردهاند و نه حتّی زبان به لعن و ناسزا گشودهاند، بلکه با قانونمندی که از خصائص آنها است تلاش کردهاند از طرق قانونی برای احقاق حقوق خود دادخواهی نمایند، گرچه میدانند که در آن محیط سراسر ظلم و بیداد دادخواهی آنان نیز ناشنیده میماند و فریادشان بجائی نمیرسد. ولی آنها با سعۀ صدر از این مقوله فراتر رفته سعی کردهاند این نصیحت مشفقانه حضرت عبدالبهاء را رهنمون خویش سازند که میفرماید: “زخم ستمکاران را مرهم نهید و درد ظالمان را درمان شوید. اگر زهر دهند شهد دهید، اگر شمشیر زنند شکر و شیر بخشید. اگر اهانت کنند اعانت نمائید. اگر لعنت نمایند رحمت جوئید. در نهایت مهربانی قیام نمائید و باخلاق رحمانی معامله کنید و ابداً به کلمۀ رکیکی در حقشان زبان نیالائید.”2
ظلم بر بهائیان در طول تاریخ پرحادثۀ این آئین همواره با شدّت و ضعف ادامه داشته است، ولی آنچه موجب تأسف مضاعف است این است که در طول سالیان متمادی، همۀ مردم این سرزمین، و بخصوص صاحبان قدرت، اندیشمندان و حتّی روشنفکران ایرانی در مقابل این همه ظلم آشکار سکوت کرده و هرگز گامی برای دفاع از این مظلومان برنداشتهاند که سهل است، بعضی از آنها حتّی آتش بیار معرکه شده به یاری و مددکاری ستمگران برخاستهاند. شگفت اینجاست که ایرانیان مردمی هستند که هم به شهادت تاریخ، در زمان باستان پیشرو رفق و مدارا با همۀ ادیان و ملل و پرچمدار حقوق بشر بودهاند، و هم با توجّه به تعالیم دینی خود، مؤظف به رحم و شفقت و رعایت حال مظلومان و احقاق حقوق ناس میباشند. بنابراین برای هر ناظر منصفی این پرسش مطرح میشود که بر این مردم چه رفته است که هم اخلاق و آداب فرهنگ باستانی خود را به طاق نسیان سپردهاند و هم از مکارم اخلاق و تعالیم شفقتآمیز دینی که مدعی پیروی از آن هستند بکلّی دور افتادهاند؟ امّا در نهایت، این سکوت مردم ایران، و بخصوص روشنفکران این سرزمین در مقابل این بیعدالتیها در طول زمان به نهادینه شدن ظلم در این کشور منتهی شده است، ظلمی که اکنون سایۀ شومش بر سر همۀ مردم این سرزمین سنگینی میکند و سرانجام گریبان همه شهروندان این کشور را گرفته است.
اکنون پس از سالیان دراز سکوت سنگین و ظلمپرور، گوئی اشعۀ امید در فضای تاریک از ظلم و عدوان ایران دمیده و حرکتهای مثبت و انسان دوستانهای در گوشه و کنار جامعۀ ایرانی به چشم میخورد و گرایشی به جبران سکوت ستمگستر گذشته احساس میگردد. بطوریکه وفور مقالات، سخنرانیها، و بیانیهها در دفاع از حقوق شهروندی بهائیان از سوی نویسندگان، اندیشمندان، هنرمندان، ارباب جراید و برنامه سازان رسانههای جامعۀ ایرانی در طی چند سال اخیر گواهی صادق بر این ادعا است. اقدامات شهامتآمیز و شایان ستایش فیلمسازانی چون رضا علامهزاده و محسن مخملباف، که با به مخاطره انداختن جان و منافع خود، از طریق تهیه فیلم و هنر سینما به دفاع از حقوق هموطنان بهائی خود برخاسته انسان دوستی و فرهنگ بردباری و مدارا را ترویج مینمایند براستی قابل بسی تحسین و بزرگداشت است. این حرکتهای پراکنده و آرام نشان میدهد که جامعۀ ایرانی در حال تحوّلی عمیق و بنیادین است.
در این راستا، اقدام شهامت آمیز و انقلابی جناب محمد نوریزاد در درون جامعۀ ایران را میتوان در نوع خود حرکتی نمادین و نقطۀ عطفی تاریخی در حیات اجتماعی ایران دانست. رفتن یک مسلمان معتقد و راستین به خانۀ یک بهائی و بوسه زدن بر پای کودکی که پدر و مادرش به جرم تدریس علوم به جوانان بهائی به زندان افتادهاند و خانوادهاش در طی سی و پنج سال گذشته طعم تلخ ظلم و ستم را به کرّات چشیده اقدامی در نوع خود بینظیر و استثنائی است. این حرکت شجاعانه و انساندوستانه حقیقتاً هر ایرانی را به نحوی تکان داد و میتوان گفت برای موافقان و مخالفان آن به یک اندازه غیرمنتظره و حیرتانگیز بود. جناب نوریزاد در این ارتباط مینویسد: “… امروزچشمان معصوم آرتین ازمن پرسیدند: آهای ای محمد نوریزاد، آهای ای شیعۀ اثنی عشری که غیرخودت همه را جهنمی میدانی، مگرنه این که پیامبر شما فرموده: زگهواره تا گور دانش بجوی؟ ومگرنه این که پدر و مادر من به همین سخن پیامبرتان عمل میکردند؟ و مگرنه این که دراین خانه و آن خانه به جوانان محروم ازتحصیلِ بهایی فیزیک وشیمی و روانشناسی درس میدادند؟ پس چرا اکنون باید آنان در زندانِ شما باشند و مرا مادر بزرگم پرستاری ونگهداری کند؟”3
در اینجا با شگفتی شاهدیم که یک مسلمان معتقد و متعهد از همان مکتب عقیدتی که برای سالها بهائیان را هدف ظلم و ستم خود قرار داده است، جوانمردانه به پا میخیزد و با به خطر انداختن جان و همۀ هستی خویش دست به اقدامی شگرف و بینظیر میزند، اقدامی که گرچه سیل توهین و ناسزا و اتهامات ناروا را به سوی او سرازیر نمود، در مقابل تحسین و احترام هزاران انسان فرهیخته و آزاده را بخود جلب کرد و اشگ شوق و امتنان از چشم میلیونها نفر جاری ساخت، اقدامی که نام نیک این آزاد مرد را در تاریخ جاودانه ساخت.
از یک نظر میتوان گفت در حقیقت این عمل اخلاقی و بزرگوارانۀ جناب نوریزاد که یادآور رأفت و شفقت اسلامی است بیش از هرچیز موجب کسب اعتبار برای جامعۀ مسلمان و معتقد ایرانی شد، اعتباری که با ظلم و ستم و فساد دکانداران دین از دست رفته بود. بنابراین مسلمانان متعهد که حبّ رسول اکرم و ائمۀ اطهار در قلوبشان ریشه دارد باید بیش از سایر گروهها سپاسگزار جناب نوریزاد باشند.
البّته این شهامت جناب نوری زاد در تابوشکنی، موجی از اظهار نظرهای موافق و مخالف را برانگیخت و موجب نشر مقالات و صدور بیانیهها متعدد گردید و در این راستا سکوت متفکرین و روشنفکران جامعۀ ایرانی در طی سالها در قبال این همه ظلم و ستم زیر سئوال برده شد و محکوم گردید. از جمله در نامۀ سرگشادهای از سوی 153 نفر از فعّالان مدنی خطاب به جناب نوریزاد آمده است:
“سکوتِ معنادار جامعۀ روشنفکری، فعّالین سیاسی و مدنی و نواندیشانِ دینی ایرانی، سرانِ شناخته شدۀ جریانِ اصلاح طلبی، مراجع تقلید شیعه و داعیه داران آزادی، عدالت و دین در انقلاب اسلامی در خصوص فشارهای روزمره بر جامعهی ستم دیدۀ بهایی در کشورمان، که بیش از هر گروه سیاسی و اجتماعی دیگری در طول سی و پنج سال گذشته، طعم انواع فشارها و تبعیضهای اجتماعی و حقوقی را چشیده است، سکوت در برابر ظلمی آشکار است.
حال که شما، با دیدار با آرتین رحیمیان، فرزند خردسال کامران رحیمیان و فارانِ حسامی دربند، که از اساتید زندانی دانشگاه مجازی بهاییان هستند، یک تنه بار سنگین شرمندگی بسیاری را به دوش کشیدهاید، بر خود لازم میدانیم که به سهم خود، صدای خود را به گوش تمامی اقلیتهای مذهبی ایرانی که در سال های گذشته متحمل ظلمهای بیشمار شدهاند برسانیم و بابت تمام آنچه بر ایشان گذشته است ابراز تاسف کنیم. اگرچه تاسفِ بیشتر، بابت مواضع نامشخص یا سکوت معنادار بزرگان سیاست و اهالی اندیشه است، سخنی که اگرچه بسیار دیر، اما به این امید به زبان میآید که گامی در راستای رعایت کرامت انسانی و حقوق شهروندی تمام ایرانیان، فارغ از جنس، نژاد و مذهب باشد.”4
جناب احمد باطبی، خبرنگار، روزنامه نگار و فعّال حقوق بشر در تأیید این اقدام شجاعانه جناب نوریزاد چنین مینویسد:
“اگر کسی به خودش زحمت داده و آموزههای بهاییت را مطالعه کند افسوس خواهد خورد که ما خود در تاریخ و فرهنگ ایرانی چنین آموزه متّرقی داریم اما به دنبال جامعهای با اخلاق، مدرن و مبتنی بر عشق و محبت در گفتههای دیگر بزرگان همچون گاندی ، مارتین لوتر کینگ و نلسون ماندلا میگردیم.
محمد نوری زاد به نام یک مسلمان شیعه از این خانواده تحت ستم بهایی دلجویی کرد. و این یعنی گسترش شکاف در باور مندان فرقه شیعه و مرزبندی بین دین دارانی که ابتدا انسان هستند سپس دیندار و آنهایی که دین و آموزه های فقهی فرقهای شیعه را بر انسان بودن مقدّم میدانند. نوری زاد با این اقدام شجاعانه و شرافت مندانهاش بار گناهان همه مارا یک تنه بردوش کشید”5
حرکتهائی از این نوع در جوامع بشری همواره حماسه آفرین و تاریخ ساز بوده است. این تحوّلات بیسابقه نمایانگر طلیعۀ یک انقلاب معنوی در فکر و ذهنیّت ایرانیان است. گوئی رنسانسی در جامعۀ ایرانی در حال وقوع است. دکتر عباس میلانی، ایران شناس و پژوهشگر ایرانی در یکی از سخنرانیهای تاریخی خود که چند سال پیش ایراد نمود به این معنا چنین اشاره میکند:
“… موج جدیدی از آگاهی در میان میلیونها ایرانی، دهها روشنفکر و فرهیخته و حتّی معدودی از روحانیون شیعه پدید آمده که رفتار با بهائیان بخش شرم آوری از گذشته ما است …. تعداد چشمگیری از نویسندگان، شعرا، محقّقان و فیلمسازان ایرانی به این نکته پی بردهاند و آن را تصدیق کردهاند که ما کلامی در باب پوزشخواهی به بهائیان بدهکاریم و ابراز امتنانی به آنها مدیونیم. عذر خواهی برای تمام آنچه از آن رنج بردهاند، پوزش خواهی برای سکوت جمیع ما و امتنان از برای آنکه علیرغم تمامی نابرابریها، همیشه ادب، احترام، آرامش و صلح دوستی را که دین و ایمانشان به آنها تعلیم داده رعایت کرده و هرگز در عشق و علاقۀ خود به ایران آزاد و دموکراتیک متزلزل نشده اند.”6
محمّد ارسی، نویسنده، محقّق و تحلیگر سیاسی و اجتماعی در مقالهای تحت عنوان “دفاع از حقوق بهائیان، دفاع از آزادی و دموکراسی است” ضمن تأکید بر لزوم دفاع ازحقوق بهائیان، چنین مینویسد:
“…. در دفاع از حقوق انسانی و ملی بهاییها، به بهایی بودن نیازی نیست. یعنی لازم نیست که ما ضرورتاً بهایی باشیم یا گرایش خاصی به بهائیت داشته باشیم تا ستمی را که در حق آنها اعمال میشود محکوم کنیم. انسان بودن، ایرانی بودن، به دموکراسی معتقد بودن و اندکی وجدانِ انسانی داشتن، کافیست که ما را به دفاع ازین مردمِ مسالمت جویِ مترقی، متعهد سازد. نکتۀ بسیار تحسینانگیز در مورد بهائیان ایران این است که، به رغم فشار و خشونتی که علیه آنها اعمال میشود، نه از اعتقادات دینی خویش دست میکشند و نه از جادۀ مسالمت جویی و صلحطلبی خود منحرف میگردند. همیشه صبور و مقاوم و امیدوارند.”7
این تحوّلات تاریخ ساز در طی چند سال اخیر به منزله طلوع خورشید مدارا در این سرزمین است. این حرکتهای آرام و امیدبخش نشان میدهد که فرایندی جدید در حیات اجتماعی ایران آغاز گشته است، فرایندی حاکی از رشد معنوی که قادر است حیات جامعۀ ایرانی را به نحوی مثبت متحوّل سازد. و میتوان گفت که تنها چنین تحوّلی است که میتواند ایران و ایرانی را از این بن بست موحشی که در آن دچار آمده برهاند، و همۀ ایرانیان را صرفنظر از قوم، مذهب، جنس و گرایشهای سیاسی در چارچوب یک کشور آزاد دموکراتیک، متحّد و متفّق سازد.
یادداشتها
1- بهاءالله، نقل در “امر و خلق” جلد سوّم، ص 227 .
2- عبدالبهاء، نقل در “امر و خلق” جلد سوّم، ص 228 .
3- نقل از نامۀ محمد نوریزاد – برگرفته از وبسایت رسمی محمّد نوریزاد: http://nurizad.info/?p=22128
4- قسمتی از نامۀ سرگشادۀ 153 فعّال مدنی غیربهائی به آقای نوریزاد، برگرفته از سایت کمیتۀ گزارشگران حقوق بشر :
http://chrr.biz/spip.php?article21433
5 – احمد باطبی، نقل از وبسایت احمد باطبی، فعّال حقوق بشر:
http://ahmadbatebi.com/weblog/408-2013-07-16-23-43-05
6- نقل از متن سخنرانی تاریخی استاد عباس میلانی در مورد وضع کنونی بهائیان ایران و پیشینۀ بهائی ستیزی در ایران، 15 آگست 2009 ، برگرفته از سایت کتابهای فارسی:
http://farsibooksgroup.blogspot.com.au/2009/08/farsibooks-persian-translation-of-talk.html
7- محمّد ارسی، مقالۀ “دفاع از حقوق بهائیان، دفاع از آزادی و دموکراسی است”، برگرفته از سایت ایران پرس واچ:
http://www.iranpresswatch.org/fa/post/1122
آنهایی که دم از چنین و چنان بودن بهایی و ریشه اش می گویند نمی دانند همین حرفها را سنی ها و وهابی ها در مورد شیعه می زنند که توسط ایرانیها پایه ریزی شد و هدفش سیاسی بود و انحرافی و غیره.
افرادی که خودخواسته از یک دین به یک دین دیگر می روند بسیار کم هستند و تقریبا همه مسلمانهایی که الان دارن از بهاییها بد می گویند دین خود را به ارث برده اند.
تقریبا همه دینها و مذهبها هم خودشان را برتر می دانند و دیگر آیینها را نادرست می دانند و برای اثبات آن تنها به نقصهای دینهای دیگر اشاره می کنند و چشم بر نقصهای دین خود می بنند. مثلا این چیزهایی که در مورد آیین بهایی گفته میشه، می شود همینها را در مورد دین اسلام و یا مذهب شیعه و یا سنی و غیره گفت. آیا در اسلام سنگسار نیست؟ آیه مربوط به قطع دست چپ و پای راست یا برعکس را چه می گویید؟ چرا در اسلام برده داری حرام اعلام نشده که هیچ، پیامبر و امامان برده داشتند و هیچگاه هم آنرا کار نکوهیده ای ندانستند؟ در مورد اینکه پیامبر نزدیک 10 زن داشت و احتمالا تعدادی کنیز چه می گویید؟ در مورد آزادی بیان در اسلام در زمان پیامبر و رفتارش با مخالفان چه می توان گفت البته زمانی که پیامبر به حکومت رسید نه آن هنگام که در مکه بود و قدرتی نداشت و به دیدار مخالفانش می رفت تا آنها را جذب کند؟ و هزاران مورد دیگر.
همین نکات در مورد خیلی از دینهای دیگر از جمله بهایی هم وجود داره. البته دین بهایی چون دین نوین تری هست قوانینش با شرایط امروز سازگارتره ولی همین دین هم با گذشت زمان دیگه کارایی نداره و نواقص و عیبهای بسیاری داره.
واقعیت اینه که هرکسی باور خودش رو داره و فکر می کنه که باورش از دیگران بهتره. پس بهتره بگذاریم هرکسی به باورهای خودش عمل کند و پیروان هر دین و آیین و باوری آزاد باشند در بجا آوردن آداب و مراسم آیینی و دینشان، البته تاجایی که حقوق دیگران رو پایمال نمی کنند.
آنهایی هم که می گویند پدر و مادر آرتین به خاطر تبلیغ دینشان محکوم شده اند اول باید پرسید آیا خوب است که در کشورهای دیگه مثل عربستان شیعیان را به خاطر تبلیغ آیینشان محکوم کنند؟ بعد چطور جمهوری اسلامی با اینهمه امکانات و بودجه کلان و سازمانهایی مثل صدا و سیما و وزارت ارشاد و اینهمه منبر و سخنرانی و کتاب و فیلم و غیره برای شیعه تبلیغ می کنه، از تبلیغ تعداد کمی بهایی برای دینشون می ترسه؟ یعنی چطور مذهب شیعه که اونها اون رو برحق می دونن با اینهمه هزینه و تبلیغ دولتی ممکنه از آیین بهایی شکست بخوره و شیعیان رو به سمت بهایی شدن جلب کنه؟ آیا این نشانه ضعف باورهای اونها نیست؟ واقعیت اینه که حتی این ترس هم تا حد زیادی بی مورده چون امروز عصر ارتباطات است و کمتر کسی از یک دین به دین دیگر می رود و بسیاری از افراد اگر از دین خود برگردند بی دین می شوند.
بهتر نبود می گذاشتند بهایی ها آیینشون رو تبلیغ می کردند و در عوض منصفانه آیین بهایی و نقصهای اون توسط مسلمانان نقد می شد؟ البته برخی از نقد و آزادی می ترسند چون ممکنه دامن باورهای اونها رو هم بگیره!
جناب اقاي نوري زاد سلام
انشاالله خوب و سلامت و تندرست هستيد.
متن شما درباره مطلب فوق را خواندم و بسيار از ان متاسف شدم.لازم ديدم چند نكته را به اطلاع جنابعالي برسانم:
1- اساسا توجه و محبت و نوازش 1 كودك يا نوجوان – صرفنظراز عقايد ديني اولياي او – امري خوب و پسنديده است.
2-جهت اطلاع شما، پدر و مادر اين اقا ارتين شما ،نه بخاطر بهايي بودن ، بلكه بخاطر فعاليت مستمر و شديد تبليغي براي بهايي كردن ديگران و عليرغم تذكرات مكرر محكوم شده اند.
البته اينهم شايد از بد سليقگي دولت ما باشد كه اولا در مسايل اعتقادي اينطور شديد برخورد ميكند -چرا كه ما همگي بخوبي ميدانيم امور عقيدتي با بگير و ببند حل نميشود.اگرچه ممكن است كه مخفي بشود.و ثانيا اگر هم قرار به بازداشت بود بهتر بود پدر و مادر اين بچه به نوبت بازداشت ميشدند و نه همزمان.
ولي در هر صورت رفتارو گفتار امثال شما افرادي كه داراي “شخصيت اجتماعي ” هستيد نبايد به گونه اي باشد كه حمايت بشردوستانه از 1 كودك ،ولو انكه شما از حكومت و كارگزاران ان بسيار عصباني باشيد ، به نحوي باشد كه جانبداري از يك اعتقاد و ايين باطل از ان برداشت شود.به نظرم قلم شما بخوبي ميتواند اين تمايز را رقم بزند.
3-مطالعه كوتاهي در تاريخ بابي و بهايي بيانگر اقدامات انها در راه اندازي و اقدام براي اشوب و توطئه و خونريزي مردم و اجراي مطامع بيگانگان است.اگر قبلا اين مطالب را نخوانده ايد ميتوانم در صورت علاقه شما، بعضي رفرانسها را تقديم كنم.
اگرچه امروزه بهائيان از ابزار حقوق بشر براي تبليغ خود استفاده ميكنند ولي حقيقت انست كه تاريخ كوتاه اين جامعه پر از رنگ و نيرنگ و فريب و ترورو طرد و لعن است به نحوي كه حتي برادر به برادر رحم نداشتند…
4-شما در مقاله خود خيلي به علما و روحانيون شيعه اجحاف و ظلم روا داشته ايد.ايا شما اجازه و وكالتي از انها اخذ كرده ايد كه از سوي انها چنين كاري را بكنيد؟بنظرم بهترين كار انست كه تا دير نشده 1 عذرخواهي عمومي و1 توبه خصوصي محكم بفرماييد.اصلا هم به نامه ان بهاييان و امثال خانم كار فريفته نشويدو اين شخصيتهاي كاذب را بخود نگيريد.
5-اين مطلب اخر را هم فقط در گوشي به شما ميگويم كه خدايي احساس كردم اين نامه و متن شما ،نوعي چنگ زدن به صورت مهربان و محزون اميرالمومنين،در اين ايام حزن اهل بيت باشد.دوست دارم همت كنيد و با همان قلمي كه ما از شما ميشناسيم چيزي به پيشگاه اهل بيت بنويسيد كه هم جبران متن كذايي شود و هم “بنده” دلم محكم و خاطرم جمع شود كه شما هنوز سردار فرهنگي اسلام و امام زمان هستيد.
ارادتمند
حميد فرناق
آقا مصطفی مبادا از خیابانی عبور کنی که یک بهایی قبلا رد شده و تو خدا نکرده نجس شوی تو و امثال تو باید به شوروی و چین بروید که هر دقیقه دقیقه که نه هر ثانیه بیاد خدا هستند.
بوسه ات اي فرشته نور همچون بال فرشتگان وهمچون نور در اعماق قلبهاي اگنده از نا اميدي وخسته ما ودر اعماق وجود دل شكسته اي ما نور اميد واري را بر افروخت بوسه تو بر پاي ان فرشته كوچك بوسه عشق بود بوسه اي روشن كردن نور عدالت بر تمام اين بي عدالتي ها بوسه تو شهامت فرزندان كوروش را داشت بوسه ات خلاصه قران بود وخلاصه تمام كتب اسماني بوسه ات بيرون اوردن غنجه هاي گلهاي سرخ از زير يخ هاي سرد زمستاني بود بوسه ات بوي عشق داشت بوسهات بوي بهاران را ميداد بوسه ات عطر گلها را داشت بوسهات اشگهاي غمزده هاي خشك شده را روي گونه ها سترد بوسه ات معصوميت خندهاي نوزادان را بياد مياورد بوسه ات گرمي دلنواز پدر مهربان را داشت بوس ات بت شكن بود مهرباني خدايي داشت بوسه ات زنگهارا از دلهاي زنگ زده انسانها پاك كرد بوسهات زنگ اميدواري بود .فرياد مظلومان بود .عدالت خواهي بود بوسه ات نقطه بر تمام بي انصافي ها بود بوسه ات زنگ بيداري وجدان ما انسانهاي متعصب از خواب عميق اوهام بود
اي فرزند نور بوس اي ما را بر رفتار جوانمردانه ات بپذير
سلام
مطلب یک “بوسه یک تاریخ” خانم مهرانکیز کار درستایش این حرکت و عدم درک اهمیت آن جالب است.
راست میگه دیگه احمق جان پایی بهایی نجس وکافر رو میبوسی؟؟؟؟؟
در یکی دو هفته اخیر در ادامهی بیوقفهی اخبار مربوط به تجاوز برنامهریزی شده به هموطنان بهائی در ایرانِ آلوده به اسلام سیاسی، دو خبر کاملا متفاوت در مورد بهائیان در چرخهی خبر قرار گرفت که ذهن مرا به خود مشغول داشت. یکی مربوط به شرکت “محسن مخملباف” در “جشنواره فیلم اورشلیم” با فیلم تازهاش “باغبان”، و دیگری گزارش دیدار “محمد نوریزاد” از “آرتین”، یک کودک بهائی، در خانهی مادربزرگش در تهران.
اما آنچه مرا به نوشتن این یادداشت واداشته است نه این دو خبر بلکه نامهی تکاندهندهای است که آقای “کامران رحیمیان”، پدر آرتین، به محمد نوریزاد نوشته و در اختیار سایت “راه دیگر” قرار داده است.
با این حال از آنجا که برخی رادیوتلویزیونهای فارسیزبان در خارج از کشور، و نیز بسیاری از دوستان، نظر مرا در مورد دو خبر یاد شده خواسته بودند من پاسخ به همه را در همین یادداشت میدهم و از آن میگذرم.
فیلم “باغبان” را – جز چند صحنه کوتاهش- هنوز ندیدهام ولی عمل مخملباف را در ساختن فیلمی در مورد هموطنان بهائیام تحسین میکنم. ما هنرمندان ایرانی، از نویسنده و شاعر گرفته تا فیلمساز و نقاش و اهل نمایش، در مورد بهائیان هموطن کوتاهیهای بسیاری داشتهایم که هرچه در جبران آن بکوشیم زیاد نیست. مسئول تداوم ذهنیت منفی در میان ایرانیان غیربهائی تنها تشکلهای اسلامی یا روحانیت شیعه نیست بلکه سکوت و بیاعتنائی روشنفکران جامعه ایران در این مورد معین سهمی تعیینکننده داشته است. هنرمندان شاید هرگز نتوانند حکومتی مثل حکومت اسلامی حاکم بر ایران را از تجاوز به حقوق بهائیان بازدارند ولی بیتردید قادرند تصویر منفی جاافتاده در میان مردم ایران را از اذهان آنان بزدایند. با این باور است که هم فیلم مخملباف و هم کار نمادین نوریزاد را گامهائی مثبت در این راه میدانم. دیدهام که در مطالب مرتبط با این دو رویداد گاهی نامی هم از من برده میشود. در پاسخ دوستی بهائی که او هم با خواندن آن مطالب یادی از من و فیلم “تابوی ایرانی” کرده بود نوشتم:
[من پاداشم را با رضایت وجدانی که از ساختن این فیلم در درون خودم احساس میکنم مدتهاست گرفتهام. در آستانهی هفتادسالگی بهجرات و بیکمترین تردید میگویم که هیج فیلم دیکری که تا کنون ساختهام تا این حد به آرامش وجدانم کمک نکرده است.]
تکرار این پاسخ خصوصی در جائی عمومی همچون این نوشته را از آنجا ضروری دانستم تا بویژه به نسل جوان هنرمندان ایرانی، در وطن یا بیرون از آن خاکِ پاک، پیامی داده باشم: هیچ پاداشی ارزشمندتر از آرامش وجدان هنرمند نیست. و هیچ هنرمندی بدون عشق به انسان در هر شکل و رنگش، به آرامش نمیرسد.
و اما، همین جا به این پرسش هم که در همین زمینه بارها از من شده پاسخ بدهم که: شرکت در جشنواره اورشلیم را مثل شرکت در هر جشنواره سینمائی دیگری حق هر فیلمساز می دانم و اگر بخواهم حرف دلم را بزنم از این که اینهمه جنجال از سوی مخالفان و موافقان برپا شده در شگفتم!
یکبار از قول کسی که نمیشناسم نوشته بودم که افراط و تفریط در میان ما ایرانیان به یک خصلت ملی بدل شده. همه جا مردم خانهشان را بر چهارستون بنا میکنند اما ما ایرانیها یا “چهلستون” می سازیم یا “بیستون”! میزان اغراق در تاثیر شرکت یا عدمشرکت یک فیلمساز در یک جشنواره در نامههای منتشر شده از سوی موافقان و مخالفان، دستکمی از تفاوت میان “چهلستون” و “بیستون” ندارد.
◊
از نامهی دردمندانه و بهغایت انساندوستانهی کامران رحیمیان که از زندان رجائیشهر خطاب به نوریزاد ارسال شده دور افتادم. مینویسد:
[من کسی هستم که در سال ۱۳۶۰ در دوازده سالگی سر کلاس درس امور تربیتی با متهم شدن به آن که بهاییان با محارم خود ازدواج میکنند مورد تمسخر واقع شدم، در همان سال از رفتن به سر مزار مادربزرگم که سال پیش از آن فوت کرده بود محروم شدم چون محل دفنش مصادره و بعدها شد فرهنگسرای خاوران. کسی هستم که در چهاردهسالگی یعنی سال ۶۲ پدرم دستگیر شد و پس از یازده ماه زندان بدون خداحافظی از ما اعدام و بدون اطلاع ما در خاوران دفن شد و قبل از آن با یک چمدان حاوی لباس برای مادرم، برادرم، خودم و کتابهای درسی من به خاطر مصادره اموال از خانه مسکونیامان اخراج شدیم. کسی هستم که در سال ۶۶ امکان شرکت در کنکور را نیافتم.]
پس از این فراز کوتاه تکاندهنده، کامران رحیمیان تصویری تکاندهندهتر از خانوادهاش بهدست میدهد. همسرش مثل خود او به “جرم!” تدریس به دانشجویان بهائی در زندان است. به قول خودش “خانواده کوچک شدهی” آنها حالا سه عضو بیشتر ندارد؛ مادرش که بیوه یک اعدامی است حالا سرپرست دو نوهی بیسرپرست خویش است: یکی همین آرتین که پدر و مادرش در زندانند، و دیگری [ژینای سیزدهساله که یکبار در سال ۸۳ تجربه بازداشت همزمان پدر و مادرش را تجربه کرده و حالا پدرش در زندان و مادرش در آسمانهاست.]
من از خودم میپرسم: از این همه نمایشنامهنویس خلاق ایرانی یکی پیدا نمیشود یک روز از زندگی پیرزنی همچون این مادربزرگِ و نوههایش را بر کاغذ بیاورد و بر صحنه ببرد؟
هر بند از نامهی کامران رحیمیان نیاز به بازخوانی چندباره دارد. من اما این یادداشت را با احترام به ایشان با فرازی از برداشت ژرفش از مفاهیم “صلح” و “عدالت” و “آزادی” بهپایان میبرم:
[صلح به معنی پذیرش کثرتها و هماهنگی کثرتها برای یک هدف و آن آسایش و سعادت همگان؛ عدالت به معنی فرصت برای هر کس تا بتواند تمام قوای خود را بهفعل درآورد؛ آزادی به معنی ظرفیت و توانمندی انسان برای رشد، تحول و آمادگی برای تغییر در جهت ارزشهای انسانی و نوع بشر بدون هیچ استثناء و صرفنظر از هر ویژگی تمایز ساز مثل قوم، نژاد، ملیت، جنسیت، دین و تحصیلات… نوع بشر به وسعت خلقتی که به صورت و مثال الهی خلق شده است.]
آقای علی
سلام
دیدم که در یکی از کامنت هایت در مورد اظهار نظری که شخصی راجع به خاتمیت پیامبر اکرم نموده ، پاسخ داده ای . بعد از آقای نوریزاد گله کرده ای که چرا اظهار نظر شخص مذکور را در سایت آورده . استدلال شما هم این بود که ممکن است مسلمان زاده ای بی اطلاع تحت تاثیر چنین القائاتی قرار گیرد.
من بعد از خواندن کامنت مذکور (که از دیدگاه بهاییت مطرح شده بود) نظرم را اعلام کردم . به نظر من این که سایت را تبدیل کنیم به محل مبارزات ایدئولوژیک ، کار صحیحی نیست . کار آقای نوریزاد نه در جهت تائید بهاییت است و نه در جهت رد آن . بلکه صرفا دفاع از حقوق شهروندی و انسانی انسان هایی است که باوجود تفاوت در دین و مذهب و رنگ و نژاد و ملیت و… همگی در انسانیت مشترک و مساویند و از این حیث حقوق یکسانی دارند . حکومت ونظام ما باید این حقوق را رعایت کند ، واز از این حقوق پاسداری کند. که نمی کند.
نگران مسلمان زادگان بی اطلاع هم مباش . آن ها باید و می توانند و باید بتوانند مستدلا از عقایدشان دفاع کنند . و صرف مطرح کردن نظری از سوی آن ها(بهاییان) نمی تواند موجب فریب مسلمان زادگان بی اطلاع شود. اگر این طور باشد حالا که بهاییان در اسرائیل عقاید خود را آزادانه نشر می دهند ، پس باید خیل بی شماری از یهودیان اسرائیل تا کنون بهایی شده باشند. آیا این طور است ؟اکنون بهاییان در بسیاری از نقاط جهان پراکنده اند و در اکثر کشور ها کسی برای آن ها محدودیتی برای اظهار عقیده و تبلیغاتشان ایجاد نکرده است. آیا در آن کشورها مردمشان بهایی شده ند؟ ما که اعتقاد داریم اسلام دین برتر است پس نباید از شبه افکنی دیگران نگران شویم . اگر آن ها گمراه هستند ما در بحث راحت تر می توانیم آن ها را مجاب کنیم و به سوی دین خودمان هدایتشان کنیم. پس برای چه نگران باشیم که آن ها اظهار نظر کنند. ما پاسخ شان را می دهیم.
مگر خود شما به این شبه پاسخ ندادید؟ پس نگرانی برای چه ؟ برعکس شاید بهتر باشدکه آن ها حرف هایشان را علنی بیان کنند و پاسخ شان را هم دریافت کنند. به هر حال یک نفر که در خانواده ای بهایی به دنیا می آید معمولا بهایی خواهد شد ، بدون این که واقعا با استدلال واز روی منطق و مقایسه با سایر ادیان انتخاب کرده باشد . بگذار نظرش را بگوید . تو هم نظرت را بگو . اگر احساس مسئولیت بیشتری داشتی سعی کن راهنمائیش کنی . شاید موثر بود واو نظر تورا پذیرفت. آیا این روش بهتری نیست؟
اما در هر حال باید تاکید کنم که کار آقای نوریزاد در خصوص مهر ورزی به یک کودک بهایی و در خواست او برای رعایت حقوق شهروندی همه ی انسان ها ، ارتباطی با این مبارزات ایدئولوژیک ندارد. کار ایشان صرفا دفاع از حقوق شهروندی وحقوق انسانی همه ی انسان هاست ، صرفنظر از سایر ویژگی های متمایز کننده دیگر آن ها.
نوری زاد جان دیدی که اقدام انسانی شما را به انکار خاتمیت پیامبر و اثبات بهائیت کشاندند ؟!
اگر یک مسلمان زاده بی اطلاع که آزادگی شما را دیده باشد و به وبسایت شما بیاید و تحت تاثیر القائات این قوم قرار بگیرد تکلیف چیست ؟!
نمیخوام کامنتم را تایید کنی فقط تذکر برای خودت بود برادر
لابد از بهایی ها هم کلی کامنت تایید نکرده داری
شخصی از آیات قرآن در جهت اثبات بهائیت استفاده کرده که باید پاسخ داده شود
ایشان خواستند بیان کنند که پیامبر اسلام خاتم پیامبران نبوده و قرآن این مطلب را بیان کرده
ابتدا خدمت آقای نوری زاد عزیز عرض کنم که اقدام ایشان هرچند انسانی بوده باشد باعث شده بهائیان آن را مهر تاییدی از طرف یک مسلمان سرشناس نسبت به فرقه ی خود تلقی کنند و بحث پیرامون اثبات حقانیت فرقه ی آنها موید این مطلب است
واما در مورد خاتمیت پیامر اسلام آيات متعددي از قرآن ،به صورت مستقیم و غیر مستقیم به اين مطلب اشاره مي كند ، مانند : آيه ۴۰ سوره احزاب ، آيه يك سوره فرقان ، آيه ۴۱ و۴۲ سوره فصلت ، آيه ۱۹ سوره انعام ، آيه۲۸ سوره سبأ و …
به طور مشخص و مستقیم در آيه ۴۰ سوره احزاب مي خوانيم :
” ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً”
محمد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نيست ، بلكه پيامبر خدا و ختم كننده پيامبران است و خدا بر همه چيز دانا است .
آیه یک سوره فرقان :(تَبارَك الَّذي نَزَّلَ الْفُرقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذِيراً).
«بزرگ است خدايى كه “فرقان” (قرآن) را بر بنده ى خويش نازل كرد، تا بيم رسان جهانيان باشد».
اين آيه آشكارا مى رساند كه هدف از نازل شدن قرآن بر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) اين است كه قرآن يا خود پيامبر ، نذير وبيم رسان همه ى مردم از روز نزول قرآن تا روز قيامت باشد.
این پاسخ ها فقط از قرآن بود که روایات صحیحه به طور قطع و یقین خاتمیت پیامبر اسلام را تایید میکند
برای مطالعه بیشتر میتوانید به لینک زیر رجوع کنید :
http://tohid.ir/fa/persian/articleView?articleId=448
وقتی سخنان شما را از تریبن های مختلف می شنوم و به کم و کیف زندگی و اندیشه های شما آگاهی پیدا می کنم . به خود می بالم که در زمان مردی همچون شما زندگی می کنم . آزادگی و مردانگی را باید با نام شما تعریفی دیگر باید کرد . در این دوره زمانه کسی با این شجاعت و مرام بسیار کم است .قصدم مقایسه نیست اما پیامبر و فرزندان و نوادگان ایشان نیز در راهی که در پیش داشتند ، سختی ها و مشقت های بسیاری متحمل شدند .
اندکی صبر سحر نزدیک است
با سلام جناب استاد نوریزاد عزیز
اسلامتان به دل می نشیند، دین را خوب فرا گرفته اید، از این خوشحالم که اینقدر سعادتمندید و در دریای زیبایی شناورید که خواست خداوند مهربان است و هر کسی در این روزگار سعادت آن را ندارد.
خداوند یارتان باشد.
آهای شیعیان اهل سنت بهایی زردشتی یهودی مسیجی و…
بخداوندی خدا اگر پدر و مادر شما دین دیگری داشت شما هم دین دیکری داشتید پس اگر نگویم صد در صد شما بلکه 99 ذرصد شما همان دینی را دارید که پدر و مادر شما داشته اند
پس نباید با این عقاید موروثی خود را برحق و دیگران را ناحق بدانیم و متاسفانه عقاید متعصبانه خود را به اسم خدا به خورد مرذم میدهیم و در واقع برای خدا تعیین تکلیف میکنیم که چه کسی را به بهشت و چه کسی را به جهنم ببرد
آهای سپاهی اطلاعاتی روحانی صدا و سیما به اسم دین به دیگران ظلم نکنید.
مطمعن باشید در روز قیامت هر کس از ما باید پاسخگوی زره زره اعمالمان باشیم.
درود بر وجدان بیدار شده و بیدار کننده اقای نوریزاد
ذست حق همراهت
آقای ابوالفضل
البته خوشحال میشوم که به سوالات شما پاسخ دهم. اما فکر میکنم بهتر است که این سایت را به مکانی شخصی برای پرسش و پاسخ تبدیل نکنیم. اگر ایمیلی بگذارید توضیحات خود را خواهم نوشت. شاید بتواند تبادل نظر مفیدی شود.
در ضمن اینقدر به کلمات حساس نباشید. کلمات ابزارهای ناقصی برای انتقال مفاهیم هستند.
خدا، کائنات، نیروانا، پروردگار، روح القدس، اهورامزدا، چه فرقی میکند چه کلمه ای!
مهم این است که به یک شعور قدرتمند در جهان هستی معتقد باشیم.
اگر بتوان از کلمه عبور کرد و محتوای آنها را درک کرد، اختلافات کمتر و همدلی ها بیشتر میشوند.
همانطور که نوشته ام و البته نخواسته ام نسخه ای برای کسی بپیچم، مدتهاست که اعتقادی به دین ندارم چرا که برای انسان بودن و درک خوبی و بدی، درستی و نادرستی نیاز به ابزاری ناقص که بیش از آنچه فایده رسان باشد خسارت بار شده است، نیست! این یک واقعیت است هر چند برای آنها که از دین برای خود “هویت” ساخته اند، پذیرش آن تلخ است. انسان فقط یک هویت دارد و آنهم “انسانیت” اوست. واقعیتها تلخ هستند آنچه شیرین است دروغ و خود فریبی است!
با کنار گذاشتن احساسهای مخرب ترس و گناه که متاسفانه به شدت با اعتقاد به دین آمیخته شده است و البته با به کار بردن “عقل” که بزرگترین عطیه الهی است، دیگر جائی برای دین باقی نمی ماند. دوران دین گذشته است اکنون بشر تشنه معنویت است معنویتی که دین در دادن آن به انسانهای معاصر عاجز است، بویژه دین اسلام و بخصوص شیعه غالی که بالاترین خسارتها را به جوامع انسانی وارد کرده است.
—————
سلام دوست خوب ما
ازنوشته ی مؤدبانه ی شما تشکرمی کنم. والبته نوشته ی فهیمانه ی شما. بجزاین که بگویم: با بخش هایی ازنوشته ی شما بنا به این که فردی مسلمانم ومسلمانی را ازمنظری بسیارنزدیک به باورشما معنا می کنم، موافق نیستم. وهمان نسخه پیچی است. یافته ها وباورهریک ازما برای خود ما محترم است اما همین که این باور به تعصب می گراید ردی از بی انصافی ونادرستی بجای می گذارد. با شما موافقم که برای کسی نسخه نپیچیم. هریک ازما می توانیم بهرچه بدان متمایلیم معتقد باشیم. اما این اعتقاد اگربه جهالت آلوده شد، دیگرپافشاری بردرستی آن عین کم خردی است. وهمینجاست که محترمانه باید به گسترانیدن هوشمندی وخرد درهمان حوزه ها همت کرد.
با احترام
.
نامه پدر آرتین کامران رحیمیان به محمد نوری زاد از زندان رجایی شهر:
آقای نوری زاد! از زندان رجایی شهر برای شما می نویسم. حدود دو سال است که در زندانم، حتی یکروز هم به مرخصی نرفته ام، در بیش از یکسال زندانی بودن همسرم فقط دو ملاقات با او داشتم و در بیش تر از دو سال هر دو هفته یکبار امکان ملاقات با فرزندم را داشته ام.
آقای نوری زاد! من کسی هستم که در سال ۱۳۶۰ در دوازده سالگی سر کلاس درس امور تربیتی با متهم شدن به آن که بهاییان با محارم خود ازدواج می کنند مورد تمسخر واقع شدم، در همان سال از رفتن به سر مزار مادربزرگم که سال پیش از آن فوت کرده بود محروم شدم چون محل دفنش مصادره و بعدها شد فرهنگ سرای خاوران. کسی هستم که در چهارده سالگی یعنی سال ۶۲ پدرم دستگیر شد و پس از یازده ماه زندان بدون خداحافظی از ما اعدام و بدون اطلاع ما در خاوران دفن شد و قبل از آن با یک چمدان حاوی لباس برای مادرم، برادرم، خودم و کتاب های درسی من به خاطر مصادره اموال از خانه مسکونی امان اخراج شدیم. کسی هستم که در سال ۶۶ امکان شرکت در کنکور را نیافتم.
آقای نوری زاد! کامران رحیمیان هستم. پدر آرتین چهارساله که به منزلمان رفتید، به دیدار خانه کوچک شده ی ما، به دیدار سه نفری که هر کدام عضو یک خانواده اند و حالا یک خانواده شده اند، مادرم که همسرش را نزدیک به سی سال قبل با اعدام از او گرفته اند و رنج همه این دوران بر شانه هایش سنگینی می کند، یک نوه اش ژینای سیزده ساله که یکبار در سال ۸۳ تجربه بازداشت هم زمان پدر و مادرش را تجربه کرده و حالا پدرش در زندان و مادرش در آسمانهاست. نوه دیگرش آرتین که او هم والدینش در زندانند. با آنچه نوشتید نیازم به شنیده شدن و فرصت ابراز متحقق شد و با وجودی سرشار از رضایت و تاثر از شما سپاسگزارم. و همزمان به نظرم آگاهانه برای شنیدن درد خانواده ام خود را در معرض آسیب قرار دادید.
آقای نوری زاد! از لابه لای کلمات شما شنیدم که طلب پوزش کرده اید و من آن را میل به پذیرش و درک شنیدم، بر پای آرتین بوسه زدید و آن را نماد احترام و محبت درک کردم، جای بسیاری را در منزلمان خالی دانستید و آن را تمایل تان به مسئولیت پذیری دانستم، امید به حمایت و عدالتتان را برای والدین آرتین شنیدم، در منزلمان آب میل کردید و این را نماد نشان دادن پذیرش و یکسانی تعبیر کردم و با ذکر حدیث نبوی اهمیت و احترام به آگاهی را استنباط کردم.
آقای نوری زاد! عمل کردنتان را کوششی برای عینیت بخشیدن به ارزش هایی چون احترام، محبت، عدالت، حمایت، مسئولیت پذیری، یکسانی، آگاهی و هم دلی درک کردم و تلاش می کنم در لابه لای کلماتم قدردانی ام را به شما ابراز کنم. همچنین امیدم را به هم دلی راهی برای ساختن دنیایی صلح آمیز همراه با عدالت و آزادی برای همه نوع بشر اعلام می کنم.
صلح به معنی پذیرش کثرت ها و هماهنگی کثرت ها برای یک هدف و آن آسایش و سعادت همگان عدالت به معنی فرصت برای هر کس تا بتواند تمام قوای خود را به فعل در آورد، آزادی به معنی ظرفیت و توانمندی انسان برای رشد، تحول و آمادگی برای تغییر در جهت ارزش های انسانی و نوع بشر بدون هیچ استثناء و صرف نظر از هر ویژگی تمایز ساز مثل قوم، نژاد، ملیت، جنسیت، دین و تحصیلات… نوع بشر به وسعت خلقتی که به صورت و مثال الهی خلق شده است.
هم زمان دوست دارم از این فرصت برای ابراز چند آرزویم استفاده کنم و بگویم:
آقای نوری زاد! آرتین را کودک بهایی نامیدید، آرزو دارم آرتین و همه کودکان صرف نظر از اینکه در چه خانواده ای و با چه اعتقادی بزرگ می شوند، فرصت یادگیری و کسب آگاهی بیابند و با تلاش برای کشف حقیقت، آگاهانه اعتقاد خود را انتخاب کنند تا عملشان معرف باورشان باشد.
آقای نوری زاد! در مقابل آرتین زانو زدید و بر پایش بوسه، این را نهایت ابراز محبت و احترام نه به آرتین بلکه به روح پاک انسان دریافت کردم و همزمان آرزو دارم هیچ انسانی در مقابل انسانی دیگر از روی شرم زانو نزند، چه احترام به هر فرد را ناشی از روح انسانی اش می دانم که دقیقا نقطه مشترک همه ماست و عزت و احترام هر دو طرف به یک اندازه مهم و باارزش است.
آقای نوری زاد! از آرتین آب دهان انداختن و سیلی زدن طلب کردید، من این تقاضا را تلاش تان برای کاهش درد آرتین و اوج صداقت و مسئولیت پذیری تان شنیدم و همزمان آرزو دارم جسم هیچ انسانی بعنوان کالبد روح انسانی که جلوه ای از روح الهی است در معرض این تجربه قرار نگیرد.
آقای نوری زاد! باور دارم دردمند احتیاج به درمان دارد و این درمان فرایندی است گاه بسیار طولانی، و باز باور دارم اگر درمان فردی به قیمت درد فرد یا افراد دیگر تمام شود این چرخه ادامه خواهد یافت. پس آرزو دارم همه ما تلاش کنیم برای شکستن چرخه خشونت و این عملی نخواهد شد، مگر با تلاش من، شما و همه مردم ایران و لازمه اش در فرایند خود بخشش و دگر بخششی است که در پی آگاهی و مسئولیت پذیری می تواند عملی شود و این ایده ای است که در طول هفت سال فعالیت روان شناسی ام برای تحققش تلاش کرده ام.
آقای نوری زاد! از قول آرتین سوالاتی را مطرح کردید و حدس می زنم نیتتان یافتن کلماتی برای بیان احساس احتمالی آرتین و شاید گوشزد مسئولیت به دیگران بوده است. آرزو دارم آرتین و همه ی ما احترام را شرط لازم هر ارتباطی بدانیم و بپذیریم اختلاف عقیده، تفاوت باور و حتی تضاد ذهنی منافع وجود دارد و هیچکدام نه مجوز بی احترامی است و نه لازمه اش. پس آرزو دارم بتوانیم یادبگیریم نظرات خود را صادقانه و در نهایت احترام ابراز کنیم.
آقای نوری زاد! باور دارم اگر بتوانیم صرف نظر از آن چه فردی می گوید یا انجام می دهد هر لحظه با روح انسانی طرف مقابل مرتبط بمانیم امکان خشونت ورزی را از خودمان خواهیم گرفت. و این گام اول است برای ساختن دنیایی که آرزویش را داریم و فکر می کنم شما در این راه قدم بر می دارید و نشستن روبروی آرتین و مادرم جلوه ای است از پیمودن این راه، پس لطفا تبریک مرا بپذیرید.
آقای نوری زاد! در پایان دوست دارم احترام و قدردانی ام را بار دیگر ابراز کنم و تصریح کنم اگر در کلامم هر کس، چیزی جز قدردانی و بیان آرزو بشنود؛ نشانی است از ناتوانی من در ابراز آنچه در درونم می گذرد و یادآور لزوم یادگیری و تمرین بیشتر برای من است. همچنان که گاندی گفت: “بیایید خودمان تغییری شویم که در دنیا جستجویش می کنیم.”
کامران رحیمیان
زندان رجایی شهر
٢٧/۴/١٣٩٢
Agha nurizad Aziz
man az azadegi, joret va ensaniat shoma ehsase ghoror mikonam va arezoie salamati, saadat baraie shoma va khanevadeh mohtarametan daram
Be omide irani Azad
Dousdare shoma mammad
برخی از آقایان تصور کرده اند که حالا که آقای نوریزاد از موضع دفاع از حقوق شهروندی از یک کودک بهایی دلجویی نموده اند ، پس اکنون فرصت مناسبی است که از سایت او برای نشر اعتقادات بهاییت استفاده نمود . من می خواهم بگویم این کار شاید به نوعی فرصت طلبی و سوء استفاده محسوب می شود و می تواند به ضرر سایت تمام شود . اقتدار گرایان می توانند به بهانه ی نشر این دیدگاه ها به آقای نوریزاد خرده بگیرند و بر علیه او تبلیغات به راه بیاندازند.
همان طور که آقای نوریزاد صراحتا بیان نموده اند هدف ایشان هرگز دفاع از اعتقادات بهاییت نیست ، بلکه هدف ایشان دفاع از حقوق انسانی وشهروندی بهاییان است. بنابراین اگر معتقدان به بهاییت بخواهند به نشر اعتقادتشان بپردازند و دیگرانی که این اعتقادات آن ها را قبول ندارند ، به ان ها پاسخ دهند ، در ان صورت سایت تبدیل می شود به جایگاهی برای مبارزات ایدئولوژیک. من فکر نمی کنم که این صحیح باشد .
مثلا فردی که تحت عنوان “ناشناس ” با استناد به برخی آیات قران تلاش نموده تا از آن ها در جهت تایید اعتقادات بهاییت استفاده کند ، دقیقا وارد یک بحث ایدئولوژیک شده است . مسلما یک مسلمان وارد به قرآن که در ضمن اطلاعاتی در مورد بهاییت داشته باشد می تواند به این شبه ها پاسخ دهد و بلکه از همین آیات برای نفی اعتقادات بهاییت سود ببرد. بدیهی است که این گونه بحث ها می توانند در جهت رفع ابهامات مفید باشند ، اما جای آن در این سایت نیست.
بنابراین به سهم خودم درخواست می کنم که سایت را به محلی برای مبارزات ایدئولوژیک تبدیل نکنیم. همان طور که آقای نوریزاد نیز گفته اند ، این موضوع تنها از نظر دفاع از حقوق انسانی ایرانیان مورد توجه قرار گیرد . صرف نظر از این که اعتقادات آن ها درست است یا نادرست.
—————–
سپاس دوست من
بخاطراین توصیه ی خوب وبهنگام
گرچه من پیشترنیز به این مهم اشاره کرده بودم.
با اینهمه: سپاس فراوان ازشما
وازدوستانی که به این تقاضا بها می دهند.
.
سلام
کاش این سنت والای سوگند یاد کردن اطبا به همه حرفه ها و مشاغل از جمله روحانیت و از جمله به تصدی پست های دولتی هم توسعه می یافت که فارغ از هر رنگ و نژاد و ملیت و مذهب به ارائه خدمت به خلق الله بپردازند ! آقا به مذهب من چکار دارید همینکه من خلق الله هستم کافی نیست ! آقا اصلا به گرایش سیاسی من چکار دارید همینکه خلق الهی ایرانی هستم کافی نیست ! ای خدای مهربان این چگونه رسمی است که بر مسلمانی ما سر درآورده که انگار از دماغ فیل افتادیم و شما را هم بنده نیستیم ! اصلا از اینکه مسلمانیم بر تو هم فخر میفروشیم ! به قولی انگار از پاپ هم کاتولیک تریم
خیلی مردی.
با سلام مجدد،
قطع نظر از اینکه برخی با رفتار شما موافق یا مخالف هستند، این داستان آشکار کرد که گرفتاری تنها ناشی از رژیم جمهوری اسلامی نیست. خشک مغزی در قشری از جامعه ایران بیماری ای است مزمن که درمانش تنها با گذشت زمان و مرگ نسلهای بیمار ممکن است. جناب نوریزاد عزیز، کاری که کردید کارستان بود. اما این را هم باید دانست که بد بختی به هم میهنان بهایی منحصر نمیشود. آدمهای جور و جور تنها به این دلیل که در چهار چوب تنگ قالب جمهوری اسلامی قرار نمیگیرند در ایران شبانه روز هزار بار آرزوی مرگ میکنند. ستم بر اقلیتهای دینی و اعتقادی منحصر به هم میهنان بهایی نیست، دامن خود اهل تشیع را هم گرفته. ببینید با درویشهای گنابادی چه میکنند! جدای از اقلیتهای دینی باید به اقلیتهای جنسی هم توجه کرد. آدمهای بیچاره ای که از بد روزگار خدا خواسته جوری خلق شوند که دیگران خلق نشده اند…
ضمنا میخواستم یک مطلب دیگری را هم گوشزد کنم که البته فرع بر موضوع بحث است. آقایان و خانمهایی که فعالیت اجتماعی و سیاسی دارند، لطف کنند از قبل حسب و نسبشان زندگی نکنند و از آبروی درگذشتگانشان کمتر مایه بگذارند. آنچه می گویم هم برای این طرف آبی هاست هم برای آن طرف آبیها. همسر یا فرزند شهید بودن خود بخود موجد مشروعیت نیست. همانطوری که فرزند نخست وزیر نیم بند سی و چند سال پیش بودن یا پسر مطهری بودن، یا دختر یا نوه و نبیره فلان و بهمآن بودن موید حرف و نظر گوینده نمیشود. اعتبار سخن من و شما منحصرا در محتوی آن سنجیده میشود نه با گره زدن نام گوینده اش با نام عقبه اش. مشروعیت چیزی نیست که بشود وامش داد یا وامش گرفت.
در پایان، جناب نوریزاد شما را در پایمردیتان آفرین می گویم و برایتان آرزوی آرامش و تندرستی میکنم
بهنام
آقای نوریزاد،
به عنوان یک شیعه شیعه زاده هزار بر از شما سپاسگزارم. الهی تندرست و سلامت باشید.
بهنام
درود
این محمد، بهایی نیست، بهایی را مردود می داند
اما مرام این محمد برای هدایت چون مرام آن محمد است،
نه مرام سرکوب و تهدید و شنکجه مرام احقاق حقوق حتی مخالف.
ای محمد از این حرکات تو اشک از چشمانم سرایز و شوق در قلب فوران نمود.
تو کجایی و ما کجا، به مقام تو غبطه میخورم
ما را دعا نما ، یا حق
سلام بر تمامی دوستان
دوستان توجه داشته باشید که حرف آقای نوریزاد اصلا نفی و یا اثبات هیچ اعتقادی نیست. نمی دونم چرا دوستان رفتن ایشون به خونه یک بهائی رو به عنوان تائید این اعتقاد فرض کرده و دلایلی برای رد اون و اینکه اینها آدم های خوبی نیستند می آرن.
یا یک عده می گن که چرا به یک بچه بهائی و نه بچه ای در دین اسلام سر زده. آقای نوری زاد می خوان تفاوت مملکت اسلامی ما با رهبر اون که باید با رحمت و رافت اداره بشه رو با کشورهای غربی با دین مسیحیت که ما ادعا داریم از اونها انسان تر، رئوف تر و مومن تر هستیم با عملکرد رهبر مذهبی اونها مقایسه می کنه.
من هم حرف ایشون رو قبول دارم. اصلا فرض کنیم که اینها گول خوردند و به سنگ اعتقاد دارند. این به من و شما چه ربطی داره؟ هیچکسی در هیچیک از کامنت ها نگفته که این گروه فلان جرم رو مرتکب شدن و از خونه من دزدی کردن و یا به خواهر من تجاوز کردن و یا …
همه می گیم اسرائیلی هستند، جلسه دارند، دینشون انگلیسی هست و … اینها همه یعنی گول خوردن و اینکه می رن به جهنم. خوب اونها رو با ما که توی یک قبر نمی گذارند. اونها هم باید مثل ما در انجام مراسم مذهبی شون آزاد باشند، دور هم جمع بشن، دانشگاه برن، و …
ما همه این حقوق رو ازشون گرفتیم صرفا به این خاطر که اعتقادشون انحراف داره.
نوریزاد عزیز
این بوسه ما بدون شک نقطه عطفی خواهد بود در تاریخ ایران زمین. شک نکن که حتی اگر سرت را هم در این راه از دست بدهی این بوسه کاری بود کارستان و برای همیشه نام تو را در ردیف نام آوران وطن جای خواهد داد.اگرهمین یک کار رابرای حاصل عمر خود در نظر بگیری کافیست. چنان آتشی به کاهدان جهل و خرافه انداختی و چنان دفاعی از انسانیت و آزادگی کردی که با سالها کار شبانه روزی و روزنامه نگاری نمیتوانستی کرد.
زنده باشی مرد وارسته
با یکی از اعضای سابق انجمن حجتیه که در همان اوایل از انجمن برید و مدت زیادی در شرکت نفت پست بالایی داشت صحبت میکردم و او توضیح داد که چگونه در سنین نو جوانی انها را شستوی مغزی میدادند که از هر راه ولو ناصواب باید به بهاییا تهمت زد حتی تهمت ناموسی که این نوع تهمتها نه تنها گناه ندارد بلکه عین صواب است.
در امتداد همین تفکر احمقانه است که عضو شورای نگهبان میگوید برای از دور خارج کردن مخالفان میتوان از تهمت زنا و لواط استفاده کرد.
بنابراین کسانی که تهمت به موسوی و کروبی و دیگر مخالفان میزنند به بهاییان بی دفاع البته بیشتر
به جاست که هیچ تهمتی را باور نکنیم مگر دردادگاه علنی ثابت شود که این حکومت مفلوک جرات برپایی ان را ندارد چون خودش رسوا خواهد شد اگر چه رسواییش مثل روز عیان است
تهمتهای کامنت گزارن مثل تهمتهای حسین بازجو است اصلا اهمییت ندهید
agaye nurizad aziz man yek mosalmanan, valy ham paye shoma ra mibosam ke be didane yek bache delshekaste rafteaid va ham daste shoma ro mibosam ke in mataleb ro neveshteid, ma nemidonam key mikhaym ino bepazirim ke etegadat ensanha bayad marbot be khodeshon bashe va in dalili nemishe ke be khater bahaye boodan on bache tanha va ba donyae az gam bozorg beshe. be khoda gasam khode khoda ham az anche ke bar mardom ma be namesh migzare narahate. dorod khoda o paygambar bar shoma bad
علی اقا اگر میخواهی حقیقت دین بهایی را بدانید باید قران را بخوانید و درایات قران کریم بیشتر فکر کنیدبه دروغ میگویند حضرت محمد اخرین پیامبر است حضرت محمد بشارت دهنده سوره بقره ایه199و سوره الفرقان ایه 56 و سوره احزاب ایه45 و سوره فاطر ایات 23 و 24و حداقل ده ایه دیگر بشارت دهنده به خبر بزرگ(نباء عظیم) سوره ص ایات 67 و 68 بگو این خبر بزرگی است68 و شما از ان روی برمیتابید و در سوره النباء(خبر)ایات از 1 تا 5 درباره چه چیز از یکدیگر میپرسند- از ان خبر بزرگ- که در باره ان با هم اختلاف دارند- نه چنان است به زودی خواهند دانست سوره یونس ایات 47 تا 49 برای هرامتی پیامبری است و چون پیامبرشان بیایدمیانشان به عدالت داوری میشود و میگوینداگر راست میگویید این وعده چه وقت است بگو هر امتی را زمانی است انگاه که زمانشان بسر اید نه ساعتی جلو و نه تاخیر کند سوره سجده ایه 5 به صراحت میگوید زمان دیانت اسلام هزار سال است ایه 5 امر از اسمان به زمین تدبیر میشود و سپس بسوی او بر میگردد در مدت یک روز که مقدارش هزار سال است از سالهایکه میشمارید سوره حج ایه47 یک روز خداوند هزار سال است.
سوره الاسراء ایه 77 میفرماید این سنت(ما) در پیامبرانی است که پیش از تو فرستادیم و هرگز در سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهد یافت. این دو بیت از مولوی است . گفت در قران خدا با عقل کل–سنت ما بود ارسال رسل—سنت الله راز پی تبدیل نیست– زان در ارسال رسل تعطیل نیست. و در سوره الاسرا ایه104 بعد از ان به بنی اسرایل گفتیم در این سرزمین ساکن شوید اما هنگامیکه وعده اخرت فرا رسد همه شما را دستجمعی به انجا میاوریم در این ایه هم صریح میفرمایدوقتی دین اسلام به اخر رسید دین یهود برمیگردد به سرزمین خودش و در ایه 15از همین سوره میفرماید ما هرگز قومی را مجازات نخواهیم کرد مگر انکه پیامبری را مبعوث میکنیم. خداوند هر چیزی که میفرستد در زمان خودش کامل است چون کلمات خداوند تمام شدنی نیست در این دو ایه که مکمل هم هستند بما میفهماند که گفتار خداوند خیلی بیشتر از یک کتاب است سوره لقمان ایه 27 و سوره الکهف ایه109 اگر انچه درخت درزمین است قلم باشدو تمام دریاها مرکب شوند برای کلمات پروردگارم و هفت دریای دیگر به ان اضافه شودقطعا دریاها تمام میشودولی کلمات خداوند تمام شدنی نیست. و ده ها ایه دیگر که خود باید قران را بخوانی
کامران چند روز قبل از دستگیری اش در ۲۲ شهریور پارسال نامه ای به آرتین وملت ایران نوشت که به من و دوستی عزیز داد و در تمام این یک سال به امانت پیش من بود و مایلم در این زمان آن را در این جا ثبت کنم. شاید برای آیندگان و تاریخ به کار آید:
“آرتین و ملت ایران،
امشب در منزل خودم برای همگان اقرار می کنم که: بهایی هستم، در موسسه علمی آزاد درس خواندم و تدریس کردم، کارشناس ارشد مشاوره ام را در کانادا گرفتم، از سال ۱۳۸۳ در ایران مشاوره کردم با حدود ۲۰۰۰ نفر، الگوی ارتباط بدون خشونت را با نام زبان زندگی آموزش دادم، متون آن راترجمه کردم و با مجوز وزارت ارشاد چاپ کردم. با رضایت به گذشته ام نگاه می کنم و از آن چه به دست آوردم و آن چه به ملت ایران دادم راضی، شاد و خرسند هستم.
ضربات شلاق به پدرم در زندان سال ۱۳۶۲ شد ضربات ریتم بر تنبک، ممنوعیت تحصیل در دانشگاه های ایران شد کارشناسی ارشد مشاوره از کانادا همراه با مهارت های مکمل مثل تئاتردرمانی، ان ال پی و ارتباط بدون خشونت. و در نهایت شش ماه انفرادی پدرم، اعدام و شهادت او شد ارتباط من با آدم ها در جلسات مشاوره و کارگاه های آموزش زبان زندگی و این الگوی ارتباطی و زبان زندگی شد هدیه من وخاندان رحیمیان به ایران و تمام ایرانیان عزیز، که امیدوارم بپذیرند.
زندگی، شادی و آرامش آرزویم برای تو و تمام ملت ایران است.”
جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی – کیوان رحیمیان از اساتید دانشگاه آنلاین بهائیان که از سوی اجرای احکام دادسرای شهید مقدسی اوین، برای اجرای حکم پنج سال حبس تعزیری خود احضار شده است، در نامه سرگشاده خود با تاکید بر محکومیت خود تنها به سبب تدریس در دانشگاه آنلاین بهاییان بیان می دارد: “به زندان می روم چون به تحصیل بهائیان کمک کرده ام”.
رحیمیان به اتهام “عضویت در جامعه بهائی”(ماده ۴۹۹) و “اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت ملی”(ماده ۶۱۰)، هر یک به چهار سال حبس تعزیری محکوم شده بودند.
وی در بخشی از این نامه می نویسد:” آیا این فعالیت ها شایسته چنین مجازاتی است که ما در گوشه زندان باشیم و آرتین و ژینا محروم از آغوش گرم والدین باشند و مادرم که باید در این سن و سال آسایش داشته باشد و بیشتر استراحت کند و ثمرات فداکاری هایش برای تربیت دو فرزند بدون پدر را ببیند مجبور باشد فرزندانش را از پشت کابین زندان ببیند و نوه های بدون والدین را بزرگ کند؟”
متن کامل این نامه به شرح زیر است.
امروز (سه شنبه) بعد از ظهر در حالی که مهمان دارم مامان گوشی تلفن را به من می دهد، می گویم بفرمایید. می شنوم که از دادسرای شهید مقدس اجرای احکام تماس می گیرم برای اجرای حکم خود را معرفی کنید می گویم مگر تایید شده است؟ می گوید بله پرونده تان الان اینجاست. می پرسم کی باید بیایم؟ می گوید هر چه زودتر. می گویم زودتر از دو هفته نمی توانم از فردی می پرسد می گوید نمی شود حداکثر هفته دیگر سه شنبه می گویم نمی توانم خلاصه بعد از چند بار ردو بدل شدن حرف قرار می شود شنبه آینده یعنی ۲۵ شهریور خود را معرفی کنم.
از اواسط گفتگو ژینا در کنارم است به محض قطع شدن می پرسد کی بود؟ می گویم حکم ام تایید شده است باید خودم را معرفی کنم. گریه ژینا بلند می شود هق هق می کند می گوید نرو، فرار کن، چرا تو باید بروی؟ چرا باز هم خانواده ما؟ من چه کار کنم؟ و … سعی می کنم در نهایت آرامش با او حرف بزنم در قبال هر حرف و سوالش چیزی می گویم بعد از حدود یک ربع گریه اش کمی آرام تر می شود و در نهایت استیصال می گوید بابا خواهش می کنم نرو، خواهش می کنم نرو و من از او مستاصل تر می گویم بابا من هم دوست ندارم بروم ولی نمی شود و با خواهش های مجدد او دیگر حرفی نمی زنم دستش را گرفته ام و سرش را نوازش می کنم و …
یاد پریروز می افتم برای کار بانکی از خانه می روم در کمتر از نیم ساعت بر می گردم می بینم چشمان آرتین اشک آلود است ژینا می گوید گریه کرده است گفته عمو کجاست چرا نمی آید؟ عمو هم رفته اوین!؟ در یک ماه گذشته هر وقت بیرون می روم آرتین می پرسد عمو بر می گردی؟ و من تا الان می گفتم بله عمو بر می گردم. نمی دانم از امروز به او چه بگویم؟ اصلا بگویم یا نگویم.
ژینا قبل از خواب مجددا کمی گریه می کند و می گوید به آرتین چه می خواهی بگویی؟ الآن بگویم؟ راضی اش می کنم فعلا نگوید وهنوز نمی دانم به او بگویم یا نه؟!
با خودم فکر می کنم احتمالا از فردا در ایمیل ها و سایت ها خبر تایید حکم ام می آید و در ۲۵ شهریور ورودم به زندان خبر داده می شود و می شوم جزیی از تاریخ این مرز و بوم و جزیی از تاریخ دیانت بهایی. کیوان رحیمیان به خاطر اعتقادش به زندان افتاد همان گونه که برادرش، زن برادرش و بسیاری دیگر.
یادم می آید در سال ۱۳۵۹ در اویل انقلاب که فشارها و ظلم ها بر جامعه بهایی آغاز شده بود و روز به روز افزایش می یافت مقاله ای از دکتر داودی خطاب به مردم ایران و مسئولین منتشر شد به نام تاریخ شِکوه می کند و من در اوج نوجوانی از نثرش و مفاهیمش که تظلمی بود بر مظالم وارده بر جامعه بهایی لذت بردم. ولی الآن می خواهم بگویم من از تاریخ شِکوه می کنم چراکه فقط وقایع و اتفاقات را ثبت می کند. غم ها، ترس ها، ناامیدی ها، نگرانی ها و کلا احساسات آدم ها فراموش می شود. کامران در پاسخ نامه آسمان گریست که من بعد از دستگیری فاران نوشتم، برایم چنین نوشت و فکر می کنم به بهترین وجه فکر مرا بیان کرده است در این جا می نویسم که شاید در تاریخ ثبت شود و در آینده مورخان به این بعد وقایع هم توجه کنند. شاید هم این کار هنرمندان باشد. کاری که در دهه هفتاد تلاش کردیم که صورت پذیرد ولی موفق نشدیم.
کیوان نوشته بودی “کسی از رنج هایی که ژینا و آرتین می کشند و گریه هایی که کرده و می کنند نمی نویسند.” آره ما غرق وقایع و اتفاقات می شویم و از احساس آدم ها یادی نخواهد بود. فکر می کنم برای همین است که از زندگی مان درس نمی گیریم، مار گزیده دوباره گزیده می شود. چون یا وقایع را فراموش می کنیم و یا خاطره می شود. ثبت وقایع بدون احساس. دردگزیدگی مار فراموش می شود و فکر می کنیم می شود از آن اتفاق جلوگیری کرد و یا با فاصله گرفتن زمانی، موضوع کوچک می شود آن قدر که در زندگی گم می شود و یا به حساب نمی آید و وقتی اتفاقات کلی شد، می شود تاریخ، تاریخ زندگی من، زندگی ما، شهر من و خلاصه تاریخ مملو از وقایع و اتفاقات. حوادث و آمار خالی از احساس و ما هم مبتنی بر فکرمان آن وقایع را باور می کنیم، دروغ می پنداریم، اغراق می دانیم و یا ناقص می انگاریم و هیچ کدام از قضاوت های مان با احساس، عاطفه، همکاری، حمایت، تنهایی یا ترس پشت وقایع مرتبط نمی شود و در واقع زندگی یا انسانیت پنهان می ماند و به همین دلیل است که ازتاریخ درس نمی گیریم و گذشته چراغ راه آینده نمی شود.
شاید اگر پشت وقایع و اتفاقات با زندگی و انسانیت ممزوج می شد و با وقایع مرتبط می شدیم، نوع زندگی مان تغییر می کرد، این آینه عبرت، آینه می شد و ما خودمان- انسانی- را در آن می دیدیم. الآن فکر می کنم انسانی مقابل وقایع قرار می گیرد، خودش را در آن نمی بیند یک طرف احساس ونیاز است و طرف دیگر آمار و ارقام و وقایع. این دو دنیای متفاوت راه خود را می روند، شاید اگر این دو دنیا مرتبط می شدند و در ثبت وقایع احساسات هم می بود مثل گریه و دلتنگی ژیناو آرتین، مثل لرزش زانوی تو و من وخیلی مثال های دیگر، این تکرار تاریخ تعطیل می شد. جلوه این تکرار در خانواده ما می شود اعدام بابا در سال ۱۳۶۳ و من وتو نوجوان، داستان دستگیری تو و فرشته درسال ۱۳۸۳ و ژینای ۴ ساله، داستان دستگیری من و فاران و آرتین ۲ ساله. نکته عجیب کوچک شدن سن کودکان است و امیدوارم با ثبت سوالات ژینا و احتمالا سوالات آرتین چرخه تکرار وقایع به کمک این تلاش ها متوقف شود.
علیرغم اطمینان قلبی از فضل حق و این که مطمئنا بندگانش را به خود وا نمی گذارد و حمایت و کمک بی دریغ خانواده و دوستان که بیشترین سرمایه در زندگی ما بوده است و قدردان آن با تمام وجودم هستم ولی اعتراف می کنم که نگرانم. نگران ژینا که چه کسی درد دلها و گریه های شبانه اش را می شنود بدون این که نصیحتش کند و یا به او بگوید هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند که او را عصبی تر می کند و بر می آشوبد. چه کسی هر روز آرتین را در آغوش می کشد و به جای بابا، مامان، زن عمو و از این پس عمو می بوسد کاری که هر روز من در این دوماهه انجام می دهم و از کسی دیگر حتی از مامانم نپذیرفته است.
بسیار غمگین، ناامید و متاسفم که در وطنم به جای این که از تجربه ها، دانش و استعداد من، کامران، فاران و امثال ما استفاده شود به صرف اعتقاد مان به اختلال در امنیت ملی متهم می شویم، محکوم می شویم و به زندان می رویم پرونده هایی که ساخته شد و تقریبا مطمئنم که قاضی پرونده حتی آن را نخواند و گرنه به من نمی گفت به کانادا رفتی یا در کلینیک ایران مراجع می دیدی که مربوط به کامران بود که در کانادا درس خواند و … قطعا قاضی دادگاه تجدید نظر هم نخوانده است. در حالی که در این چند ساله تمام تلاش ما این بود که تجربه ها و یادگرفته های خود را با همه، فارغ از دین و اعتقادشان و باورهای خودمان سهیم شویم و کمکی برای آرامش، شادی، رضایت خاطر و در نهایت غنای زندگی شان باشیم. تمام تلاش های مان در تدریس دروس روان شناسی در موسسه علمی آزاد به جوانان بهایی محروم از تحصیل، مشاوره های فردی، کلاس های زبان زندگی، آموزش پیش از ازدواج، تربیت جنسی کودکان، نوجوانان و روابط زناشویی موثر و ترجمه و تالیف کتاب در این زمینه ها که تماما با تایید وزارت ارشاد چاپ و یا با تصویب سازمان بهزیستی مورد استفاده قرار گرفته است با نیت خالص، صمیمانه و بی دریغ بوده است.
در همین جا از همه افرادی که با ما مرتبط بوده اند دعوت می کنم در صورت تمایل تجربه شان، یادگیری شان، احساسات شان و تاثیراتی که برای زندگی شان داشته است را از آن چه از ما (من، کامران و فاران) دیده اند و گرفته اند را بنویسند. هم چنین از همه این افراد خواهش می کنم اگر شکایت، گلایه،… و یا هر موردی که به زندگی شان آسیب رسانده است را هم بنویسند شاید مسئولین قوه قضاییه، وزارت اطلاعات و یا هر مقام ذیربط دیگر ببینند و امیدوارم با دیدن این با وجدان خود کنار بیایند و بینند آیا عدالت را رعایت کرده اند؟ آیا این فعالیت ها شایسته چنین مجازاتی است که ما در گوشه زندان باشیم و آرتین و ژینا محروم از آغوش گرم والدین باشند و مادرم که باید در این سن و سال آسایش داشته باشد و بیشتر استراحت کند و ثمرات فداکاری هایش برای تربیت دو فرزند بدون پدر را ببیند مجبور باشد فرزندانش را از پشت کابین زندان ببیند و نوه های بدون والدین را بزرگ کند؟
امیدوارم که یکی از دوستانم پیشقدم شود سایتی یا لینکی را به این منظور درست کند و به همه اعلام کند چون من ترجیح می دهم این ده روز باقی مانده را با ژینا و آرتین بگذرانم هم برای آنان و هم برای خودم که شاید تا ۵ سال از این موهبت محروم باشم. کامران چند روز قبل از دستگیری اش در ۲۲ شهریور پارسال نامه ای به آرتین وملت ایران نوشت که به من و دوستی عزیز داد و در تمام این یک سال به امانت پیش من بود و مایلم در این زمان آن را در این جا ثبت کنم. شاید برای آیندگان و تاریخ به کار آید:
“آرتین و ملت ایران،
امشب در منزل خودم برای همگان اقرار می کنم که: بهایی هستم، در موسسه علمی آزاد درس خواندم و تدریس کردم، کارشناس ارشد مشاوره ام را در کانادا گرفتم، از سال ۱۳۸۳ در ایران مشاوره کردم با حدود ۲۰۰۰ نفر، الگوی ارتباط بدون خشونت را با نام زبان زندگی آموزش دادم، متون آن راترجمه کردم و با مجوز وزارت ارشاد چاپ کردم. با رضایت به گذشته ام نگاه می کنم و از آن چه به دست آوردم و آن چه به ملت ایران دادم راضی، شاد و خرسند هستم.
ضربات شلاق به پدرم در زندان سال ۱۳۶۲ شد ضربات ریتم بر تنبک، ممنوعیت تحصیل در دانشگاه های ایران شد کارشناسی ارشد مشاوره از کانادا همراه با مهارت های مکمل مثل تئاتردرمانی، ان ال پی و ارتباط بدون خشونت. و در نهایت شش ماه انفرادی پدرم، اعدام و شهادت او شد ارتباط من با آدم ها در جلسات مشاوره و کارگاه های آموزش زبان زندگی و این الگوی ارتباطی و زبان زندگی شد هدیه من وخاندان رحیمیان به ایران و تمام ایرانیان عزیز، که امیدوارم بپذیرند.
زندگی، شادی و آرامش آرزویم برای تو و تمام ملت ایران است.”
من هم در این جا اذعان می کنم که از تمام انتخاب های زندگی ام راضی ام و اگر مجددا هم تکرار شود همین را انتخاب می کنم و افتخار می کنم به همه باورها و تلاش هایم و امیدوارم که آن چه بر من وخانواده ام می گذرد عاملی شود برای عدالت، آزادی و پیشرفت کشورمان.
گر تیغ بارد در کوی آن ماه گردن نهادیم الحکم لله
کیوان رحیمیان
ساعت ۳:۳۰ بامداد ۱۵ شهریور ۱۳۹۱
نامه کامران رحیمیان به همسر در بندش فاران حسامی
خبرگزاری هرانا – کامران رحیمیان، از اساتید دانشگاه بهاییان که به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شده و حبس وی نیز در دادگاه تجدید نظر به تایید رسیده است هم اکنون در سالن ۱۲ زندان رجایی شهر کرج بسر میبرد.
همسر وی فاران حسامی نیز از اساتید دانشگاه آنلاین بهاییان میباشد و به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شده و هم اکنون در بند زنان زندان اوین محبوس میباشد.
این زوج بهایی کودکی ۲ ساله بنام آرتین دارند که با زندانی شدن پدر و مادر در وضعیت روحی نامناسبی بسر میبرد.
کامران رحیمیان طی نامه ای به همسر خود از مشکلات و آرزوهایش مینویسد. متن کامل این نامه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته را در زیر میخوانید:
ساعت ده و نیم صبح است و برایت نامه مینویسم، بر عکس همیشه نه در نیمه شب بلکه در صبح برایت مینویسم چون تا ساعتی قبل فکر میکردم من امروز بعداز ۱۶۸ روز ملاقاتت خواهم کرد که نشد.
دوباره پوشیدن لباس زندان الزامی شد، لباسی که مشترک است برای همگان و ظاهراً موقع خروج از زندان به شانس یکی را به تو میدهند و نمیدانم چرا باید آنرا میپوشیدم؟ چون ۲ بار اولی که از زندان خارج شدم صحبتی از پوشیدن لباس زندان نبود و ظاهراً بندهایی از قانون با این امر منافات دارد.
در این میان دوبار هم در بهمن ماه ۹۱ اجبار به پوشیدن لباس زندان مانع ملاقات شده بود و در این بین با پیگیری مامان در ملاقات با مدیر کّل زندانها، آقای سلیمانی و معاون دادستان آقای خدابخشی و خودم با آقای مردانی فکر میکردم اینبار ملاقات عملی خواهد شد و باز نشد. اگر قرار است این لباس را بپوشم و پابند و دستبند بزنند تا فرار نکنم این حرف برایم غریب و غیر قابل باور است.
چون حتی ما امکان ارتباط تلفنی هم نداریم و میگویند مدد کاری مخالف است. آیا واقعاً از راه تلفن هم امکان فرار وجود دارد؟ یا کارکرد لباس، دستبند و پابند برای من قرار است چیز دیگری جز مانع فرار کردن باشد.
فاران، هیچکس نداند، تو میدانی که اگر میخواستم بروم دلیل و زمان به اندازه کافی داشتم. بعد از اعدام پدرم و مصادره اموالش در سال ۶۳ در ایران ماندم. بعد از عدم اجازه ورود به دانشگاه در سال ۶۶ در ایران ماندم و وقتی برای ادامه تحصیل و یاد گیری در سال ۸۰ به کانادا رفتم سر سال ۸۲ به ایران بازگشتم.
فاران، یادت هست در راه شیراز در توقف گاهی که اتوبوس برای استراحت مسافران ایستاده بود از من پرسیدی آیا به فکر رفتن افتادهام؟ پاسخ مرا چطور؟ پیغام یا تهدید کارشناس پروندهی مان آقای موحد را از دفتر پیگیری بعداز آنکه محلهای کارمان را وادار به قطع همکاری با ما کردند، برایم آوردی که کاری میکند که خانه نشین شویم و یا از ایران برویم و باز تصمیم گرفتیم بمانیم، بمانیم تا تلاش کنیم برای صادقانه زیستن، صادقانه باورمان را ابراز کنیم و همدلانه دیگران را بشنویم و درک متقابلی بسازیم برای آسایش همگان و نتیجه ماندنمان تلاشمان و آرزوهایمان شد زندانی شدن منو تو، بی سرپرستی آرتین ۲ ساله.
فاران، پس اگر از ملاقات با تو محروم شدم بدان که باز پیامد تلاشیست برای ماندن، برای صادق بودن، برای احترام، برای زیبایی، برای اعتماد و برای همه ارزشهای مشترک انسانی.
فاران، دوست داشتم ببینمت، دوست داشتم صدایت را بشنوم، دستت را لمس کنم و از خودم بگویم و از تو بشنوم. از بودن با کیوان در زندان بگویم، از خوشحالی و نگرانیمان از ژینا بگویم که بالغ شده است و با توجه به فوت فرشته شاید در اندک زمان ملاقات بتوانی راهنماییهای لازم را به اوو بگویی. از کلاسهای مناسب برای آرتین سه و نیم ساله برایت بگویم و نظراتت را بشنوم.
باهم درباره مفهوم خانواده برای آرتین صحبت کنیم که به نمایندگی من و تو بیرون است، از ژینا ۱۳ ساله که نماینده خانوادهٔ کیوان و فرشته است و باهم در کنار مامان زندگی میکنند مشورت کنم که چطور این ۳ نفر هر کدام عضو خانواده ای و در حال حاضر خودشان یک خانواده اند.
فاران، میخواستم درباره عدم موافقت مرخصی خودم و احتمال مرخصی تو صحبت کنم و پیشنهادهایم را برای چگونگی استفاده از آن و معرفی آن به آرتین که این به عنوان ملاقات منزلی در کنار ۲ نوع ملاقات کابینی و حضوری که میشناسد صحبت کنم.
دوست داشتم بدانم کمیسیون امنیت ملی مجلس که به دیدن شما آمدند چه گفتند و شما چه گفتید؟ میخواستم بگویم که اینجا نیامدند و شنیدم که گفتند در رجایی شهر زندانی عقیدتی- سیاسی نداریم. میخواستم از ماجراهایت بشنوم که اتفاقیترین آدمی که دیدی و شناختی، خوشایندترین و نا خوشیندترین تجربه ات را بپرسم و از مسئولیتهایت، چگونگی گذاران روزت چیست؟
فاران، خلاصه امیدوار بودم این تک ملاقات پرکنندهی خلاء ارتباط باشد، وصلهای برای ندیدنها باشد و تصویری برای پر کردن همه زمانهای دوری و باز نشد و باز تلاش میکنم برای ماندن تا ماندنمان پذیرفته شود و صداقتمان باورشود و پلی شود برای ساختن آسایش برای همگان.
پس با نامه ای بجای ملاقات در زندان به جای خانه برایت آرزوی سلامتی و شادمانی میکنم.
به امید دیدار، کامران ۳۱ /۲ / ۹۲ زندان گوهردشت
در قرآن میفرماید ان الباطل کان زهوقا (به درستیکه باطل نابود شدنی است) این چه باطلی است که 170 سال است وجود دارد و در سازمان ملل دفتر دارد و در ایران از ناصرالدین شاه تا جمهوری اسلامی نتوانسته اند آن را نابود کنند. هیچ از خودمان پرسیده ایم که این چه جاسوسانی هستند که در پرسشنامه ها خود را بهایی معرفی می کنند حتی به قیمت محروم ماندن از تحصیل و شغل دولتی و حتی پروانه کسب. و وقتی قادر به وارد شدن به هیچ مکان دولتی نیستند از چه چیزی جاسوسی می کنند؟ و پرسش بزرگتر اینکه اصولا برای چه اینهمه دروغ در مورد آنها بافته میشود؟ راستی چه چیزی آنها را محکم نگهداشته؟ جامعه ای که در منازل خود دانشگاه تاسیس می کند از چه چیزی نیرو گرفته است؟
البته واضح و مبرهن است، که بین دین و مذاهب فرق بسیار است.
پیامبر زمانی که تشریف فرما شدند، وحدت را حاکم کردند، اما بعد از ایشان همه بر طبل تفرقه کوبیدند.
و مذاهب به اینگونه بود که توسط انسان ها ساخته شدند.
و هر مذهبی بر کوس خود میکوبد که ما بر حقیم و بقیه بر باطل.
جناب آقای نوری زاد، عکس پا بوسی کودک فوق رویت گردید و اولین چیزی که به نظرم رسید، نه پایی که بوسیده میشد.
شمایل جنابعالی بود و کودکی هراسان.
در ضمن جنابعالی که از همصحبتی با بانوانی گرانقدر برخودارید که همسر گرانقدر خویش را در جنگی که بیش از 25 سال پیش پایان پذیرفت، از دست داده اند، چه شده که هم اینک ایشان و دوستانشان از شما رنجیده اند، در گذشته رنجشی رخ نداده بود.
خوشبختانه، غنیمت بنده از جنگ، سه برادر بزرگ بود که هر سه در منطقه خدمت سربازی را گذراندند و سومی خاطراتی نه چندان خوش آیند را با خویش همراه دارد، گاهی که پروازی دست میدهد، خاطرات در فرودگاه و هنگام گذر از گیت سر باز میکنند.
به هر حال، برای توبه، انگونه که در کتاب مدرسه به ما آموخته اند.خیلی چیزها باید فدا کرد.
علی آقای عزیز
سلام علیکم
حق دارید. هر کسی می تونه همه آن موارد رو به عنوان مستندات اینجا بگیه. منظورم من اصلا بحث در اینجا روی سایت آقای نوریزاد نیست. حرف من در واقع این بود که خیلی از این اتهامات متوجه خود ما مسلمانان هم هست حتی اگر جرفهای ما در مورد اونها درست باشه. مثلا چه اشکالی داره که که تشکیلات منسجم داشته یاشند؟ مگر ما نداریم؟ اینهمه سلسله مراتب که از قم شروع می شه و به همه جای ایران می رسه. می گید می روند اسرائیل. ما رئیسشون رو در زمان ناصرالدین شاه تبعید کردیم به عراق و بعد به فلسطین (و نه اسرائیل). اونجا مرد و شد جای عبادتگاهشون. مگه ما نمی ریم مکه مدینه؟ اونها هم می رند اونجا عبادت. دوستی می گفت پول می فرستند به اسرائیل. فکر می کنی هزینه های مکه مدینه از ما مسلمونها تامین نمی شه؟ اصلا اون هیچی. تو فکر می کنی ما مسلمونها پول نمی فرستیم اسرائیل؟ فکر نکن جواب منفی هست. خرج مسجدالاقصی رو ما مسلمونها می فرستیم.
همه حرف من اینه که که اونها هم مثل ما و ما هم مثل اونها عمل می کنیم. فقط همه رسانه ها افتاده دست ما ها و اونها هیچ رسانه ای در ایران برای دفاع از خود ندارند.
در ضمن من چند سالی وقت گذاشتم برای شناخت ادیان در دنیا. خیلی از ادیان و اعتقادات رو می شناسم.
خدا نگهدار
آقای نوری زاد عزیز، انشاالله که شما رو زندانی نکنند و ما بتونبم از حرفهاتون استفاده کنیم.
سلام آقای نوری زاد
دو نکته رو اینجا من به ذهنمو رسید که میگم:
1- در صحبت های اون خانوم در مورد عقاید و رفتار بهایی ها باید بدونین که اون رفتار جزو عقاید و کیش اونهاست اما در مورد ما مسلمان ها مطلقا اینطور نیست و اگر هم عیبی است از سرتا پا از مسلمانی ماست نه از ذات اسلام
2- در مورد دیدار پیامبر از یک یهودی و ناراحتی حضرت علی از حمله به یک زن یهودی باید گفت اون افراد یهودی بودند یعنی پیرو یک پیامبر راستین خداوند که به هر دلیلی به پیامبر خاتم ایمان نیاوردند که باز احترام آنها واجب است و در قرآن هم از پیامبران دیگر به نیکی یاد شده و در قانون اساسی ما برای پیروان آنها حق قائل شده ایم اما برای بهایی ها چه؟ پیامبر آنها ه کسی است؟ مسلکشان چیست؟ پشتیبانانشان چه کسی است؟
یا حق
آقای نوریزاد عزیز
سلام
تنهایی ما آدم ها داستان تازه ای نیست. تنها به دنیا می ائیم . تنها زیست میکنیم و تنها از دنیا می رویم. اما انسان های زجر کشیده ای چون جنابعالی بارها با پوست وگوشت خود لمس کرده اند که در انتهای خوفناک تنهایی ، آن جا که احساس می کنیم دیگر هیچ فریاد رسی نیست به ناگهان روزنه ای از نور پدیدار میشود و هر لحظه گسترده تر و گسترده تر می شود ، دریچه ای باز می شود و یک ایوانی از نور و سپس تالاری از روشنایی که تر ا می برد به عرش بیکرانه ی معبود . و تو آرام می شوی . به آرامش می رسی . همچنان که در نجواهای زندان شما هویداست.
ترا میسپارم به آرامش بی انتها . تو خود می دانی که گزافه نیست دل سپردن به دوست و دل برنداشتن از او . تبسمی را که بر لب داری ، من می اندیشم که از آن است که چشم در چشم نگاری جانانه داری که تو را فارغ کرده است از هر چه غیر اوست. از بی وفایی عافیت طلبانی چون من نیز اندیشه مکن . مردمان می آیند . چنداچند و گروها گروه. اما پس از آن که از چشمه ی آگاهی سیراب شدند. آن گاه سیل خروشانشان را هیچ سدی پایداری نتواند. یک نمونه ی آن را دیدیم در انتخابات اخیر.
می خواهم این را هم بگویم که شهر آبستن است. اقتدارگرایان سرو صدا راه می اندازند و در بوق هاشان می دمند که این ماییم .ما همه ی مردم هستیم. دیگران مردند و یا فرار کردند. می خواهند بگویند دیگرانی چون نوریزاد تنهایند. به یک معنی درست است. نوریزاد فقط یک نفر است. یک مرد که دل به حق سپرده و جز حق نمی گوید . وازهیچ کس هراسی به دل راه نمی دهد. ودیگران اغلب در شجاعت و حق گویی وصراحت در بیان به پای او نمی رسند.
اما در عین حال نوریزاد تنها نیست. انسان های آزاده و شجاع و حق طلب در کشور ما بسیارند. به زندانیان سیاسی نگاه کنیم. از سوی دیگر نوریزاد ها همچنان هم در حال باز تولیدند. کشورمان پر از انسان های شریفی است که به حق طلبی نوریزاد دل بسته اند و در کنار اویند. دور نیست که همین ها در صحنه ی عمل اجتماعی نیز در کنار او قرار گیرند.
نوریزاد دوست داشتنی وشجاع ! تو تنها نیستی . خدا با توست. ومردمانی که در راهند.
سلام آقا محمد
خداقوت توضیحتون بر مقاله قبلی جای تشکر داره. مقاله خوبی بود و نکات زیادی رو روشن میکرد.هرچند من هم مثل اون همسر شهید که با چشم گریان تماس گرفته بود بسیار از مقاله قبلی رنجیده خاطر شدم.
یا علی
سید احسان
تو تنها نيستي اي مرد
ولي تنها تو هستي مرد
تو تنها نيستي اي مرد
قهرمان داستانهاي شاهنامه امروز ما توهستي اي مرد
بدان كه فرزندانمان داستانهاي تو را سينه به سينه خواهند شنيد
و به تو افتخار ميكنند كه چگونه طراري يك شبه عيار شد
جناب ناشناس اشتباه نكنيد در ايران بايد همه صاحبخانه و همه اكثريت باشند در ايران فردا اقليتي وجود نخواهد داشت
ايران ارث پدري همه ايرانيان است فرقي نميكند كه خدا را بپرستند يا نپرستند …آنها كه خدا ناباورند تكليفشان مشخص است مشكل خداپرستان هستند كه هيچ گروهي از آنها ديگري را نميتواند تحمل كند ..اگر شما جزو خداپرستان هستيد بايستي حقوق ساير شهروندان (كشوروندان)را رعايت كنيد و به هيچ دين و فرد معتقد به آن دين و آيين و مذهب توهين نكنيد ..شما ميتوانيد در بيابانهاي خالي از سكنه هر طور خواستيد با ماشينهاي خود بتازيد اما چون وارد شهر و كشور ايران ميشويد بايستي اندكي مدارا وتحملتان را پشت چراغ قرمز ها براي رعايت حقوق شهروندي بيشتر كنيد تا به كسي آسيبي نرسد
نوریزاد جان خواندم شما جایی در مصاحبه ای گفته ای که تنها مانده ای ، هیچ وقت تنها نیستی شما در جان و روح ما حضور داری افسوس که ما جامانده ایم،
بسیار زیاد مواظب خودت باش وجود آزاد اندیشانی مانند شما باعث دلگرمی همنسلان من است، به خاطر خدا اگه امکانش هست قدری آهسته تر وجود انسانی مثل شما برای ما مهمتر از تغییرات و ضربه های ناگهانیست، ما نیاز داریم یواش یواش انسانیت و آزاداندیشی و ایثار رو یاد بگیریم باید دست مارو بگیری و با خودت قدم قدم به جلو ببری. اگه تند بری ما جا میمونیم و تو حس تنهایی بهت دست می ده،
همیشه برقرار باشی مرد، با وجود افرادی مثل توست که هنوز گاهی به ایرانی بودن خودمم افتخار می کنم به سلامت تو و وجود تو نیازمندیم،
خیلی وقت ها به بزرگ بودن آدمهایی مانند شما به شدت حسودیم می شه.
جناب آقای بابک
از توهین هایی که کرده اید میگذرم
سوالی از شما دارم
چگونه است که فلسطینیان زیر سلطه ی اسرائیل نمیتوانند اعمال عبادی خود را در مسجد الاقصی انجام دهند و همواره با محدودیت , تهدید و ترور روبرو بوده اند ولی بهائیان در آرامش کامل وبا حمایت جنایتکاران و روسیاهان تاریخ به اعمال به اصطلاح مذهبی خود میرسند ؟!
قبله ی اول مسلمین هر روز خرابتر میشود ولی بیت العدل بهائیان روز به روز آبادتر و زیباتر میشود .
من حرف آقای ابالفضل را قبول دارم که باید نسبت به حقوق افراد در جامعه توجه شود و تاکید اسلام هم اینگونه است اما برخورد با افرادی که درصدد تخریب دین و فرهنگ یک مملکت هستند باید مطابق با قوانین انجام پذیرد , اگر من همین فردا داعیه ی پیامبری کنم و مرید جمع نمایم حکومت چه برخوردی نسبت به من و همراهانم باید انجام دهد؟ مگر کم بوده اند افرادی که چنین ادعاهای پوچی داشته اند و هم اکنون در حبس به سر میبرند؟
از روحانیون هم میبینیم کسانی را که با آنها برخورد شده است
حال فرقه ای که خود را منبعث از اسلام میداند و در تضاد با چه شیعه و چه سنی است در بدو تاسیسش حکومت وقت ایران و عثمانی با آن برخورد کرده و هنوز شرایط مذهب رسمی از آن دوران عوض نشده طلبکار شده اند
کدام عقل سلیمی میپذیرد که فرقه ی خود ساخته ای را هنجار شکن است را بپذیرد و از آنان حمایت کند ؟
اسلام نسبت به مرتدین تا جایی که دست به تبلیغ علنی از اقدامشان نزده باشند و پس از آن در صورت دستگیری و برخورد ظابطین ابراز پشیمان نکنند برخورد قهری انجام نخواهد داد , حال بهائیان نیز تا زمانی که دست به اقدامات خلاف قانون نزنند همچون مسلمانان با آنها برخورد خواهد شد , نه اینکه اعتقاد خود را جار بزنند
مگر کم هستند از کسانی که ما میبینیم در ظاهر مسلمان و باطن بهائیند و به زندگی عادی خود میپردازند ؟
واما در مورد اینکه چرا عبدالبهاء در اسرائیل است , درست است که آن زمان دولت اسرائیلی در کار نبود که ما هم نگفتیم بود و حال فعلی بهائیان را بیان کردیم ولی همه میدانند که عبدالبهاء با حمایت انگلیس در آنجا به اقامت خود ادامه داد و باز هم همه میدانند که زمینه ی تشکیل دولت اسرائیل را انگلیسیان فراهم کردند آن هم با تشویق و تسریع در مهاجرت یهودیان به فلسطین , تا اینجا بین اسرائیل و بهائیان حداقل یک اشتراک به نام انگلیس پیدا شد که بعدها با کنار رفتن انگلیس دوستی اسرائیل و بهائیان مستحکم شد . رابطه ی انگلیس و بهائیان حداقل در کلام عبدالبهاء مشخص است در جایی که میگوید : (من از ملت و دولت انگلیس راضی هستم , این آمدن من اینجا سبب الفت بین ایران و انگلیس است , ارتباط تام حاصل میشده نتیجه به درجه ای میرسد که به زودی از افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا میکنند و همینطور انگلیس جان خود را برای ایران فدا میکند ).
و رابطه ی صهیونیست ها با بهائیان اظهر من الشمس است حداقل در همان تفاوت با برخورد بین مسلمین , کلیمیان و مسیحان یک طرف و بهائیان طرف دیگر , این ابراز دوستی و علاقه ی دوجانبه از زمان پهلوی تاکنون پابرجاست و اسرائیل در قبل و بعد از انقلاب به دنبال سوء استفاد یا شاید حسن استفاده از بهائیان بوده , به گونه ای که در یكی از اسناد ساواك آمده است:
«اسرائیل مذهب بهائيها را به عنوان یك مذهب رسمی در سال 1974 به رسمیت شناخته است. دولت اسرائیل با اجرای برنامه تحبیب از افراد مزبور ميكوشد از اقلیت فوق الذكر در سایر كشورهای جهان ـ به ویژه ایران ـ بهره برداری سیاسی ـ اطلاعاتی و اقتصادی بنماید.»
حال اسرائیل که از زمان حکومت دوست و هم پیمان خود در ایران چنین اهدافی داشته اکنون که دشمنش بر سرکار است مضایقه میکند؟!
———————
سلام علی آقای گرامی
خواهشمندم ازنگاه تلخ به دیگران پرهیزکنیم. اگرقرارباشد کسی یا کسانی را محکوم کنیم حتما دراین میان همه گرفتارخواهیم بود. خودشما یک نگاهی بیندازید به ضربه ای که نظام جمهوری اسلامی به اسلام زده مگرقابل قیاس با زحمت هزاران جاسوس وعامل بیگانه درطول تاریخ بوده است؟ اجازه بدهیم بجای نگاه تنگ عقیدتی، انسانیت درمیان ما جاری باشد. بله، هرتیروطایفه ای اگر به منافع ملی و کشورمان خسارت زد باید محاکمه شود. آنهم با استناد به اسناد محکم ومحکمه پسند. دوست داشتم اینهمه انرژی شما ودوستان مخالف شما صرف ساماندهی های انسانی می شد. اطمینان دارم این سخن مرا قبول داری که ما انسانها مشترکات فراوانی داریم که همین مشترکات می توانند بهانه های خوبی برای همزیستی باشند. واتفاقا آنچه که کم است، نقاط تفرقه وجدایی است. باهم باشیم علی آقای گرامی
.
جناب سبز
اقلیت دینی به پیروان ادیان رسمی مثل مسیحیت و زرتشتی که در کشور ما به تعدادمحدود هستند گفته می شود،نه به پیروان فرقه های جعلی مثل بهائیت!
آقای نوری زاد عزیز،
شما کاری کردید کارستان. بهتر از این نمی شود جلوی خرافات ایستاد. شما خود شاهد هستید که دین و خرافه چه بلائی بر سر انسانها می آورد تا جائی که یک نفر مسلمان می تواند از یک کودک بهائی آنقدر منزجر باشد که به شما تلفن بزند و آن حرفها را ردیف کند. به هر حال بی جا ندیدم که این فیلم را که ساخته مسلم منصوری است را ببینید و اگر شد نظرتان را در باره آن بگویید. این هم لینک آن فیلم امیدوارم بتوانید آن را ببینید.
http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=h7-iR3OZNHc#at=345
اسم فیلم هست جنگ زده گان
اقای نوری زاد عزیز،
یقین دارم که شما هم با من هم فکر هستید و به هیاهوی خفتگان متعصب که هنوز در قهقرای جهل و تاریکی دست و پا می زنند اعتنا نمی کنید. این مردمی که از عکسهای متفاوت یک هنرمند جسور، شعر بدیع هنرمندی دیگر، یا کاریکاتور آن دیگری رگ گردن شان متورم می شود، چشمها را بروی مظالمی که بر آحاد هم وطنان شان به انحاء و بهانه های مختلف روا داشته می شود هم گذاشته اند چنان که گویی مشتی خرافات گندیده و پوسیده قجری بر شرف و منزلت هم میهنان شان برتر است.
اما اینها مهم نیست. مهم این است که به برکت علوم جدید و فنآوری ارتباطات، ایران ما نیز با تاخیری پانصد ساله در آستانه رنسانس قرار گرفته و نام بزرگان متهوری چون شما، در کنار کوپرنیک، لوتر و اسپینوزا که بر جهل خونبار و متعفن کلیسای مسیح تاخته و برج و باروی سربه فلک کشیده آنرا رمباندند برای همیشه در تاریخ این مرز و بوم خواهد ماند.
خدایی که در تمام آیین ها و ادیان یکی است حامی و نگهدار شما و استوارکننده قدم های شما باد.
درپاسخ رها
من درعجبم كه شما چگونه ارتين رادرغالب شيطان مجسم كنيد
ازدوحالت خارج نيست
اول اينكه شما قدرت اينده بيني وطالع بيني داريدكه حتمان ارتين كودك رادرسن بزرگسالي وطن فروش ومخل امنيت ملي مي بينيد
دوم اينكه علم غيب داري ازنيت نوريزادباخبري ودلجوي ازيك كودك
كه درفراق والدين مي بايدايام شيرين كودكي رادركنارانهاسركند
به كل جامعه بهايت مرتبط ميكنيد
وحالا نظراينجانب تصورميكنم اين كارنوريزادچيزي كم ازكارويلي برانت درورشو ندارد
نفس عمل بسيارزيباوپسنديده است ودرتاريخ پرازتعصب وبغض متاسفانه ماايرانيان بخصوص ازمدل ” شيعه “ثبت خواهدشد
سلام آقای نوری زاده . دست شما درد نکند . واقعا آدم با شرف و انسانی هستید. اگر مسولان جمهورد اسلامی مثل شما رفتار می کردند .مملکت گلستان میشد نه جهنم.
جناب نوری زاد محترم
/////
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
کوروش
منظورم از چرت وپرت حرفهای آن زن در تلفن به جناب نوری زاد میباشد خواهشمندم اشتباه برداشت نفرمایید زیرا انسان با شنیدن حرفهای این خانم از انسانیت نا امید می شود وباید گفت که مگر میشود کسی نام انسان بر خود بگذارد واینگونه فکر کند واقعا شرم آور است ومن به جای این خانم از انسانیت معذرت می خواهم
آآآآخ که چقدر چرت وپرت گفتی از خودت خجالت بکش یا لا اقل از خدا شرم کن اگرمیدانی شرم وحیا چیست که شک دارم بدانی نه مطمئنم که نمی دانی
جناب علی که در پاسخ به احمد باز هم مطالب صد من یه غاز خود را تکرار کرده ای اینجا فضای مجازی است یعنی فضای آزادی ! و هیچ مردم فریبی نمیتواند در فضای عطر آگین آزادی متاع دغل و فریب خود را بفروش برساند تفاوتش با منبر روحانیت همین است یک روحانی هر چه دلش میخواهد برای فریب مردم یکطرفه بالای منبر میگوید و بعد هم ار بالای منبر پائین می آید و پاکت پول فریبکاریش را میگیرد و میرود و شما هم همان مطالب دروغ او را آمده ای و در فضای مجازی تکرار می کنی بارها کاربران فهیم پاسخ داده اند که چرا آرامگاه پیشوای بهائیان در اسرائیل واقع شده ولی شما باز هم مطالب یکطرفه روحانیت مکار را تکرار می کنی برای یکبار هم شده از زبان خود بهائیان پاسخ این سوال را بخوان و بعد بدستور همان قرآن که میگوید بندگان صالح من کسانی هستند که حرفهای مختلف را گوش میدهند و بهترین آن سخنان را انتخاب میکنند ( فیتبعون احسنه ) در ذیل همین کامنت از سایت بهائیان که آدرسش را یکی از کاربران در کامنتی ذیل همین لینک گذاشته است می آورم .
چرا مرکز دینی بهائیان در اسراییل است؟
· در زمان حاضر اراضی مقدسه ، تحت اداره کشور اسراییل واقع شده، اما زمانی که دیانت بهائی به آن محدوده وارد شد و بهاءالله و عبدالبهاء در آن جا رهبری آیین بهائی را بر عهده داشتند، هنوز خبری از کشور اسراییل نبود.
· ورود دیانت بهائی به آن سرزمین—که در آن هنگام شام یا سوریه بود—پیرو تبعید بهاءالله و پیروانش از سوی دو دولت مسلمان قاجار و عثمانی به سال 1868 میلادی به وقوع پیوست.
· تشکیل دولت اسراییل به سال 1948 میلادی بود یعنی 80 سال پس از تبعید رهبر بهائیان به آن سرزمین.
· قرنها پیش از آن نیز یهودیان و مسیحیان و مسلمانان در همان سرزمین حضور داشتند.
· اتهام رابطهء بهائیان با صهیونیسم—که دستاویزی برای اذیت و کشتار بهائیان در ایران شده—همانقدر ارزش عقلی و تاریخی دارد که ادعای اینکه شیعیان ایران قطعا جاسوس عراق و یا عربستان سعودی هستند (چون برای زیارت به آن کشورها می روند و احیانا برای بناهای دینی و مقبره های مذهبی خود پولی هم می فرستند.)
· وجود زیارتگاههای بهائی و تاسیس مرکز جهانی بهائی در جوار این مکانهای مقدس بهائیان در همان سرزمینی که برای همه ادیان سامی مقدس است موجب اتهام بی اساس و پوچ رابطه ای بین دیانت بهائی و دولت اسراییل گشته است.
این پرسش را باید به نحو دیگری طرح کنیم: چرا مرکز جهانی بهائی در اراضی مقدسه قرار دارد. درست است که در زمان حاضر اراضی مقدسه ، تحت اداره کشور اسراییل واقع شده، اما زمانی که دیانت بهائی به آن محدوده وارد شد و بهاءالله و عبدالبهاء در آن جا رهبری آیین بهائی را بر عهده داشتند، هنوز خبری از کشور اسراییل نبود. ورود دیانت بهائی به آن سرزمین—که در آن هنگام شام یا سوریه کنونی بود—پیرو تبعید بهاءالله و پیروانش از سوی دو دولت مسلمان قاجار و عثمانی به سال 1868 میلادی به وقوع پیوست. قرنها پیش از آن هم یهودیان و مسیحیان و مسلمانان نیز در همان سرزمین حضور داشتند. تشکیل دولت اسراییل به سال 1948 میلادی بود یعنی 80 سال پس از تبعید رهبر بهائیان به آن سرزمین.
نزد بهائیان ارزش و مقام اراضی مقدسه به این دلیل است که محل تجلی و مرور پیامبرانی بزرگ چون موسی و عیسی و خصوصا حضرت بهاءالله بوده است. جز این، آن مکان را ارزشی نیست و بهائیان را نه نسبتی با خاک است و نه با حکومتی خاص. باید توجه داشت که وجود زیارتگاههای بهائی و تاسیس مرکز جهانی بهائی در جوار این مکانهای مقدس بهائیان در همان سرزمینی که برای همه ادیان سامی مقدس است موجب اتهام بی اساس و پوچ رابطه ای بین دیانت بهائی و دولت اسراییل گشته است. اتهام رابطهء بهائیان با صهیونیسم—که دستاویزی برای اذیت و کشتار بهائیان در ایران شده—همانقدر ارزش عقلی و تاریخی دارد که ادعای اینکه شیعیان ایران قطعا جاسوس عراق و یا عربستان سعودی هستند چون برای زیارت به آن کشورها می روند و احیانا برای بناهای دینی و مقبره های مذهبی پولی هم می فرستند.
وقت بخیر آقای نوریزاد
با نفس عمل شما، دیدار با خانواده آرتین و دلجویی از آنها بسیار موافق و قدردانم، ومتاسفم که در نامه ام این وضوح نداشت، و از تمام حمله های متعصبین، بسیار متاسف، شاید چون من دید منفی نسبت به شهروندان بهایی ندارم شاید به میزان چالشی که در جامعه متعصب مسلمان با عمل شما ایجاد شده ، توجهی نکردم واز این بابت ناراحتم، من در هر حالتی صف کشی را دوست ندارم و حتی تعلق شما به این صف کشی ها، شاید از شما درنوع استفاده از واژه هایتان برای بیان مطلب توقع بیشتری دارم
به نفس عمل شما بسیار احترام می گذارم
با سپاس اندیشه جعفری
با سپاس و درود بر شما ای انسان آزاده
اهاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی مسلمونااااااااااااااااااااا که خودمم جزئی از شما هستم با شرممممممممممممم، خجالت بکشید تو حکومتتون به کجا رسیدید ////حکومت دینی که خون به دل دیگر دینهای اقلیت می کنه بی دلیل
نوریزاد افتخار کن بجای بوسه بر دست و پای ///// بر پای یک کودک بی گناه بوسه زدی که مظلوم و بی پناه است نه ان عربده کشان خودچسپانده به خدا
نوری زاد عزیز
کاری را که انجام دادی تجلی انسانیت بپاکی روح آرتین کوچک بود که در تاریخ ماندگارشد.
ارادتمند
آقای علی
سلام
من حساسیت شما را نسبت به تحرکات بهاییان درک می کنم . شما از منظر دین باوری و به ویژه از منظر اسلام ، نگران هستی . اما موضوع اصلا این نیست که بهاییت بر حق است یا نه. موضوع این نیست که بهاییان درست عمل می کنند یا نه. موضوع این نیست که آیا بهاییان برای اسرائیل جاسوسی می کنند یا نه. موضوع این است که آیا نظام ما حقوق انسانی اقلیت ها را به عنوان شهروند رعایت می کند یا خیر. موضوع این است که ما به عنوان یک انسان و از آن مهمتر به عنوان یک مسلمان حقوق انسان های دیگر را که در همسایگی ما ، در شهر ما ، در کشور ما زیست می کنند ، رعایت می کنیم یا نه .بویژه که آن انسان ها در اقلیت باشند. اقلیت بسیار محدودی مثل بهاییان در ایران.
گرچه از دیدگاهی وسیع تر باید این سوال را این طور مطرح کرد که آیا حکومت حقوق عموم مردم را رعایت می کند یا نه ؟ صرف نظر از این که این مردم مسلمانند یا مسیحی ویا بهایی. اگر رعایت نکند ظلم است. مثلا این که رهبران جنبش سبز در حصر قرار گرفته اند ، بدون این که محاکمه شوند و جرم آن ها اثبات شود ، آیا نادیده گرفتن حقوق انسانی و حق شهر وندی آن ها هست یا نه ؟ اگر هست این ظلم است . خلاف قانون است . والبته خلاف شرع .
آقای نوریزاد به این اعتراض دارد که حقوق شهروندی انسان ها واز جمله بهاییان (به عنوان یک اقلیت ) رعایت نمی شود . بهایی انسان است ، مانند مسلمان وحقوقی دارد مانند سایر انسان ها . اگر در دنیای معاصر به حقوق انسان ها مثلا در بیانیه ی حقوق بشر توجه شده ، در کشور ما که بواسطه ی فرهنگ ایرانی خود از زمان کوروش به رسمیت شناخته شده است . ما که مسلمانیم وپیروی مولا علی (ع) که به مالک اشتر فرمدند که : مردم دو گروه هستند یکی آن ها که هم کیش تواند ودیگر آن ها که مانند تو انسان هستند (هرچند که هم دین تو نیستند ). وسپس گوشزد نمود که با هر دو گروه به انصاف رفتار شود. آقای نوریزاد معتقد است که نظام ما حقوق مردم از جمله بهاییان را رعایت نمی کند و به آن ها ظلم می شود .شما هم اگر نقدی دارید در این خصوص ارائه فرمایید ونه در مورد آیین بهاییت و یا طرز عملکرد بهاییان . مطمئن باشید که آقای نوریزاد نه در صدد توجیه بهاییت است ونه بهاییان. او هم چون من و شما مسلمان است و البته وحتما بیش از من مسلمان است.
نوريزاد عزيز يكبار به يك هموطن بهايي گفتم چطور ميشود تو كه مخلوق خدا هستي و خدا تو را آفريده تا حيات كني و توليد نسل كني و از نعمات دنيوي لذت ببري فقط بخاطر نوع عقيده ات بطور كامل نجس شمرده ميشوي؟ ..اگر اينطور است پس چرا خداي عادل عزوجل كه دانا و تواناست از همان اول تو را به شكل يكي از حيوانات نجسش مثلا سگ و خوك خلق نكرد؟ وچرا زحمت اينهمه خلقت انسان (نجس) را به خودش داده؟
من بعنوان يك ايراني از بوسيدن پاي يك هموطن توسط شما بينهايت خوشحال شدم چون راه درست در دوستي و مدارا با همديگر است به عقيده من ما همه در يك كشتي بنام ايران هستيم و بايد از توانايي تمام كشتيسواران براي هدايت اين كشتي در تلاطم طوفانهاي اقتصادي و امنيتي استفاده كنيم
نه اينكه تعدادي از اين كشتيسواران را به بهانه مذهب و دين واعتقادشان از كشتي پياده كنيم ..شايد اينها كه پياده شان ميكنيم ناخداياني ورزيده باشند كه مارا از طوفانها نجات دهند
به عقيده من ما ايرانيان بايد به ريشه هاي فرهنگي خود كه همان مهرباني و نوع دوستي هست بازگرديم و بقول شاعر: سگي بگذاريد ما هم مردمانيم
استاد عزیز متاسفم که برخی افراد به جای تفکر به معصومیته اون بچه و عمق حرکت انسانی شما که همانا خواسته اسلام هم هست به شما توهین میکنند ، شما برای همهٔ ما بزرگوارید
جناب نوری زاد عزیز
بهایی های مسلمان نما بدجوری تو سایتتون دارند جولان میدند , آیا متوجه هستید ؟
چه شده که برای تقدیر از شما سر از پا نمیشناسند ؟
فقط به خاطر یک عمل انسانی؟!
یا . . . .
آقای احمد
سلام علیکم
از اینکه نسبت به بیان مطالب از زبان یک هم مذهبی حساسیت نشان میدهید متشکرم
از بنده مستندات میخواهید
من چه مستندی از طریق فضای مجازی به شما ارائه دهم که باور کنید؟
به راحتی میتوانم خواسته ی شما را اجابت کنم و بگویم هشت دوست بهایی داشتم و. . .
آیا باور میکنید؟
من نام مکانی را آوردم که بیان برخی اطلاعات ممکن است درد سر ساز شود
شما اگر کمترین اطلاعاتی از فرقه ی بهائیت داشته باشید میدانید که آنها کار تشکیلاتی بسیار منسجم و وسیعی دارند نه اکنون بلکه ده ها سال است , اگر مستندات میخواهید خاطرات چهره های سرشناسی که از آن فرقه توبه کرده اند را مطالعه بفرمایید (افرادی نظیر صبحی و مسیح رحمانی و. . .) حال در این کار تشکیلاتی دیروز جزوه رد و بدل میشد امروز ایمیل و. . . منابع مالی آنان هم مشخص است از شما تعجب میکنم که چگونه اطلاع ندارید ! حداقل خودشان به برپایی مراسمهایشان در بیت العدل واقع در فلسطین اشغالی معترفند و آنجا زیر سایه ی اسرائیل جنایتکار به اعمال مذهبی و . . . خود میرسند , لطفا کمی در مورد این فرقه مطالعه بفرمایید که اگر این کار را انجام دهید به مطالبی بسیار فراتر از آنچه من بیان کرده ام میرسید
در صدق گفتارم همین قدر بسنده کنم که اگر منازل بهائیان نزدیک محل سکونتتان باشد تعجبی ندارد که به مرور زمان اطلاعاتی از نحوه ی زندگی آنها به شما برسد و نور علی نور میشود که قصد جذبتان را هم داشته باشند!
در مرام بهائیت اعمال وحشتناکی در زمینه ی اخلاقی وجود دارد که از بیان آن معذورم .
نوریزاد گرامی، آیا یک کودک چهار ساله را میتوان مسیحی، بودایی، مسلمان یا بهائی دانست؟ واقعیت این است که در سراسر جهان ، دین آدمها عموماً دین خانواده ایست که در آن بدنیا آمده اند. این است که شما هم این کودک را بهائی نامیده اید. از آنجا که هیچ کودکی تصمیم نمیگیرد در کدام خانواده متولد شود، بنا بر این در مورد دینش هم تصمیم داوطلبانه نگرفته است. سوال آنکه به نظر شما چرا خداوند صدها میلیون کودک را در خانوادههای غیر شیعه دوازده امامی به دنیا میآورد و بسیاری از آنان را بدامان کفر میاندازد و بختشان را از همان اول کار برای رستگار شدن بسیار ضعیف میکند. و آیا در روز قیامت از این کفّاری که گناهشان تنها آن بوده که در خانوادهای کافر متولد شده اند، بازخواستی هم خواهد شد و مجازاتی هم بخاطر جرم ناکردهشان در نظر گرفته خواهد شد؟ آیا در میزان شدت مجازات تخفیفی هم برایشان قائل خواهند شد چرا که طفلکیها نه به انتخاب خود که به اراده ی خداوند شیعه دوازده امامی نبوده اند.
کجای حرفم بی ادبی بود؟
من یک دینباور نیستم . نه بهائی و نه مسلمان و نه یهود و نه ….. کار بسیار جسورانه و دلاورانه نوریزاد که بک تنه به جنگ یک تابوی دیرپای دینباوران مسلمان رفت تحسین مرا برانگیخت. تاریک اندیشان حکومتی این گناه را بر وی نخواهند بخشید ولی چه باک. وی نشان داد می توان دین باور مسلمان بود و انسان را پاس داشت. او تصویر دینباور مسلمان را هم شکست. دینباوری که عربده می کشد و گلوی دگراندیش را می برد سالهاست که شناسنامه اسلام سیاسی شده است. نوریزاد این شناسنامه را هم پاره کرد و به دور انداخت. زنده باد اسلام انسان خوی.زنده باد نوریزاد.
با درود و سلام بر جناب نوری زاد عزیز
بنده با عملکرد شما صددرصد موافق هستم تمام انسانهای برابرند و هیچ انسان و مخلوقی نمی تواند خود را برتر از انسان دیگری بداند ما اگر جوهر انسانی و انسانیت در وجودمان باشد حتی با بدترین انسانها نیز رفتاری کاملا منطقی و انسانی داریم بشر متمدن و خردمند امروز با جنایتکارترین و آدم کش ترین انسانها برخورد صحیح و انسانی می نمایند و او را تحت مداوا و زندان قرار می دهند نه اینکه بمرگ بسپارند. مجازات مرگ و خشونت برای انسانهای بی خرد و نادان گذشته بوده است ویا کشورهایی که هنوز بویی از انسانیت نبرده اند. وگرنه تمام فلاسفه و دانشمندان به این نتیجه صددرصد سالهای سال است رسیده اند که انسان بد وجود ندارد بلکه انسان بیمار می باشد بنابراین بر همین اساس در 140 کشور اعدام ممنوع و منسوخ می باشد.
بنابراین نتیجه بگیریم که هیچ انسانی نمی تواند خودش را برتر از دیگری بداند و این باوری سوخته و غلط است که فکر کنیم از دیگری بهتر هستیم .
عملکرد شما با کودک بهایی صددرصد انسانی و درست می باشد
امیدواریم به این خرد و بلوغ یافتگی برسیم که عاشق هستی و همه جهان باشیم و جهت بهتر شدن دنیا قدمی برداریم نه اینکه بر طبق خشونت و نفرت و کینه و دشمنی بکوبیم.
سلام
تبريك ميگم كه به اميرالمومنين تاسي كرديد و پاي يك شبه يتيم را به دور از مسلكش بوسه زديد
باشد تا رويه اميرالمومنين در بين ما شيعيان رواج يابد
به نظرات و نگاههاي بسته توجهي نكنيد كه كمي اطلاعاتشان انتقاد ميكنند
کاش هممون یه روز به این نتیجه برسیم که حقوق شهروندی سوای مذهب وعقیده ست کاش متوجه شیم که انسان بودن به دین ومذهب ربطی نداره کاش یک روز به این عقیده برسیم که به خاطر انسانیت به هم احترام بذاریم نه بخاطر کیش و آیین
ممنون از شما جناب آقای نوریزاد
با عرض سلام و دورد خدمت برادر گرامیم جناب نوری زاد
شجاعت شما ستودنیست و سخنان گرانقدرتان مرهمی برای دردهای جامعه ایرانیست برای سلامتی شما از گزند هر نادانی دست به دعا برمی داریم خداوند نگهدارتان باشد
بنام خداوند بخشنده ومهربان
نیکی این نیست که روبسوی مشرق یامغرب کنید،نیکوکارکسی است که به خدا وروزرستاخیز وفرشتگان وکتاب وپیامبران ایمان اورده،ومال راباهمه علاقه ای که به ان دارد،به خویشاوندان،یتیمان،مسکینان وواماندگان در راه وسائلان وبردگان ،انفاق کند،نمازمیخواند وزکات میدهد.کسانیکه به عهد بسته خود وفادارند،ودربرابرمحرومیت ها وبیماری هاودرمیدان ستیز استقامت به خرج میدهند. اینان کسانی هستندکه راستگو وپرهیزگارند. ؛بقره،۱۷۷
برادرجان سلام چه بگویم گاهی دنیایی سخن ازگلو انسان برنمی اید، مادربرابرموجوداتی قرارگرفته ایم که نه سواد،نه شعور،نه شرف دارند. اینان گزینه های مفیدی برای باند مخوف سرمایه حاکم برجهان امروزند وما مانند تمامی جوامع عصر حاضر قربانی ظلمی مضاعف ،میدانم سخت گرفتاری نمیخواهم دراین شرایط مزاحم باشم، نمیدانم چه اقدامی ازمن ساخته است اما من درگرجستانم وکاربازرگانی دارم .
(فاسقان کسانی هستند که پیمان خدارا، پس از محکم ساختن ان،میشکنند،وپیوندهایی که خدادستورداده برقرارکنند،قطع میکنند، ودر روی زمین فساد میکنند، اینان زیانکارانند.بقره ۲۷)
به امید بهروزی انسان ،بدرود
درود بر شما.تنها کسانی که از انسان بودن بویی نبرده اند.ن با کاره شما مشگل دارند.
درود بر شماو
وقتی بزرگواری چون شما پای کودکی ستم دیده را بوسید بی شک ابن دهان بوسه گاه فرشتگان خداوند مهربان است
اقایان و خانمها
چرا اینقدر مساله را بغرنج مینمایید برای اثبات ساختگی و یا واقعی بودن ایین بهایی و اثبات وابستگی و یا عدم وابستگی بهاییان یک مناظره کافیست.
میتوان تحت یک نظارت ملی و بین المللی مثلا مصباح یزدی تیوریسین جمهوری اسلامی و تعدادی دیگر را به زندان اوین ببرند و با بهاییان در بند مناظره کنند و مناظره با حضور خبرنگاران و پخش مستقیم انجام شود.
من فکر میکنم اقای مصباح که خودشان را علامه میپندارند نباید از این مناظره ترسی به دل راه دهند.
مگر رسول خدا اهل مناظره نبود
مگر علی بن ابیطالب اهل مناظره نبود
باید فکری کرد چون تحقیقا بیش از ۲ میلیون ایرانی مخفیانه به دین های دیگر گرویده اند.
من به یاد دارم که تعدادی از دانشجویان عضو انجمن حجتیه در زمان شاه به صور مختلف در مجالس بهایی شرکت مینمودند .
پس نباید مشکلی باشد مگر انکه احساس ضعفی برای این عمل وجود داشته اشد.
با احترام علی
وا مثیبتا !
آقای نوریزاد .. به قول //// : طوری نکنید طوری بشود که مردم فکر کنند طوری شده است : )))))))
بگذریم
آقای نوریزاد مخلصیم . کلآ آدم خیلی خوبی هستی . دمت گرم .
سلام نوری زاد عزیز!
همچنان که از آغاز نوشته ات مشغول خواندن شدم به یاد داستان آن مرد یهودی و ماجرای خلخال بودم و در ادامه دیدم که تو خود درست به این هردو اشاره نموده ای.
به این فکرم که چرا در این خاک همه چیز با سیاست در می آمیزد و از دیگر سوی چرا همیشه درگیر وضعیتهای سیاه و سفیدیم؟تو به سهم درک خود از انسان تلاش کرده ای بر زخمهای کودکی مرهم شوی و مضافا بوسیدن پای آن طفلک بی گناه و پناه نمادی از اندیشه انسانی تو بر ساخته است.آیا اگر این طفل را همان بانوی محترم معترض در خیابان ببیند گریان و وحشت زده و گم گشته و تنها-حتی اگر تابلوی من بهایی هستم به گردنش باشد-به سویش نخواهد رفت و جویای احوالش نخواهد شد؟یا خونسردانه و با تنفر از بهاییت او رهایش خواهد نمود و به راه بی اعتنایی خویش خواهد رفت؟ اگر دست نوازشی به روی خیس از اشکش کشد و گونه نمناکش را بوسه ای دهد تا آرامش کند،آیا خون شهدا را پایمال کرده است؟آیا اسلام را مضروب و محزون ساخته است؟
بانوی محترم آیابین ما به عنوان مسلمان و جناب هیتلر به عنوان سمبل نژاد پرستی و خویش برتر انگاری نسبتی هست؟!
آیا نوازش کودکی هراسان نوازش دین موروثی او یا تصدیق عقاید شاید باطل والدین اوست؟!
آیا بوسیدن یک کودک بهایی غمگین و دلجویی از او بوسیدن بهاییت و دلجویی از اندیشه های احتمالا غلط بها ولد است؟!
شاید اگر نوری زاد تنها گونه این طفلک تنها را می بوسید کمتر به خون شهدا توهین کرده بود!!!ولی چون لب بر پای آن آهو بچه رمیده هراسان نهاده است اینسان عرش الهی به لرزه درآمده است!!!
بیچاره محمد امین!رد سرخ خون گرمش را بر روی پیشانی و گونه و صورت ماهش می بینم که جاهلان در پاسخ به دعوتش با قلوه سنگ بر روی مبارکش نقش کردند و می اندیشم بازمانده این همه رنج و درد و عشق در دست ما جاهل مردمان چه رخسار مهیبی به هم زده جای دل زهره می برد!!!
متاسفانه فرهنگ دافعه ایرانی بر فرد فرد افراد غلبه دارد. هر کس فکر می کند آنچه او اعتقاد دارد حق است و دیگران غلط می روند. فرهنگ همزیستی را بلد نیستند و به خاطرآن حقوق دیگران را پایمال می کنند. این تفکر در تک تک افراد ریشه دوانده و فرق نمی کند از چه فرقه و مذهبی باشی. انگار باید همیشه در حال جنگ با دیگران باشی تا از مذهبت دفاع کرده باشی. چرا این مردم نمی توانند بفهمند میشود کنار هم زندگی کرد و کار به دین و مذهب هم نداشت. جالب است که بدانید این فرهنگ را با خود به خارج از ایران نیز برده اند. طرف به اسم مسلمان شیعه است ولی هیچیک از اصول و فروع ان را رعایت نمی کند آنوقت می گوید آه فهمیدم فلان کس بهایی است ارتباطم را با او قطع کردم. در شرکتی کار میکنم که برای مسلمانان نمازخانه دارند و محل مخصوص وضو گرفتن. این در امریکا است. به حقوق شهروندی افراد احترام گذاشته می شود. گوشت ذبیحه در کفه تریا سرو می شود. هر کسی حق دارد نیاز خود را بیان کند. همانطور که برای یک مادر اتاق مخصوص شیر دادن به بچه اش را در اختیارش می گذارند. همه از همه جای دنیا در کنار هم کار می کنند. باید از تک تک خودمان شروع کنیم و کنار هم زیستن را تمرین کنیم. کاری را که شما کردید می توان با کار آن سیاه پوست امریکایی مقایسه کرد که به او اجازه نمی دادند کنار یک سفید پوست بنشیند یا از یک آبسرد کن آب بنوشد یااز یک دستشویی عمومی استفاده کند ولی آن زن یکروز که سوار اتوبوس شد و جایی برای نشستن در قسمت سیاهها نبود در صندلی سفیدها نشست وا از جایش به اصرارراننده بلند نشد و این نهضتی را برای حق برابری سفید و سیاه راه انداخت. یکنفر باید شروع کند و اشتباه ها را به یاد دیگران بیاورد تا درست شود.
بادرود من هم مانند شما بر پای ان کودک بهایی بوسه میزنم شاید روزی یک مسیح شوم برای مردم عزیزم یک راننده تاکسی
جناب آقای نوری زاد عزیز و گرامی،خود جنابعالی بهتر از من میدانید که یکی از مشکلات فرهنگی ما که دست و پای ما را بسته است و همیشه مانع پیشرفت ما در زمینههای اجتماعی،فرهنگی و اخلاقی همین افراط تفریط ما ایرانیها است و از این ناحیه چه بلاهای که بر سر ما نیامده است من فکر میکنم با توجه به نیت خوب شما و این دعوت بسیار متواضع شما برای به رسمیت شناختن حقوق اقلیتهای مذهبی متأسفانه شما نیز گرفتار همون افراط و تفریط فرهنگی شدید ،فکر نمیکنید در کشوری با این جمعیت از اهل سنت که هنوز از ابتدایترین حقوق که تدریس زبان خودشان در مدارس باشد برخوردار نیستند کوچکترین توجّهی به این اقلیت بهائی خواهد کرد به نظر من مساله اقلیتهای مذهبی بصورت تدریجی و با در نظر گرفتن الویتها قابل حل خواهد بود،کاشکی میشد همه این مشکلات را در اصرع وقت حل کرد و مردم را از این قید و بندها آزاد کرد
اللی ده وار یووز ده وار
دره ده وار دوز ده وار
اوپبلی دابان گوردوم
توپور مه لی اوز ده وار
خدا حفظت کنه آقای نوری زاد!من خیلی وقته که از اسلام نا امید شدم و تصمیم گرفتم برخلاف رویه موروثی بودن دین دین پدر و مادرمو پیروی نکنم و از همه ظلمایی که همیشه در اسلام به حقوق سایرین از بانوان از ادیان دیگه و….میشه خسته م.ولی وقتی رفتار چون شمایی رو دیدم حس بهتری داشتم از مردمانی که کنارم زندگی میکنن و مسلمانن.
من هم بر دستان شما بوسه میزنم و بر پاهای شما؛پاهایی که جرئت کردن تا به خانه یک خانواده بهایی بروید.
سلام برادر
امروز صبح تندی با 206 خاکستری از جلوی ماشینم پیچیدی و رفتی و گفتم حاجی تند می ره ها!؟
ولی تو رانندگی !؟
ولی این جمله را بیاد دارید که مرحوم امام میگفتند ما از مظلوم دفاع می کنیم و بر ظالمان می تازیم !؟
راستی جرم خانواده های تحت فشار فرقه بهاییت چیست ؟
استدلال نوری زاد که از فضا نیامده و چیز بدیعی نیست .
مگر می توان این دکان داری و انحراف شیعه گری را دید و بر غلط بودن آن چشم بست!؟
سلام علي أقا، شما كه اينهمه از بهائي ها در اصفهان بدي مي بينيد و مي گوييد با چشم خود ديده ايد بنر دعاي ندبه پا ره مي كنند و گرانفروشند و براي تبديل شيعيان به بهاييت چنين و چنان مي كنند و ( اين حربه كثيف و ضد انساني ج ا ا خيلي جالب است ) از إسرائيل پول مي گيرند و مزدورند پس وزارت اطلاعات چه مي كند؟ وزارت اطلاعات دوم و خصوصي رهبر چه مي كند؟ وزارت اطلاعي كه حتي به پدر در حيات انقلاب يعني هاشمي هم رحم نمي كند و براي محو حضورش در جامعه نقشه داشته بطوري كه مطهري مي گويد اگر روحاني انتخاب نمي شد سر نوشت منتظري در انتظار هاشمي بود. روز قيامت بايد پاسخگوي اين تهمتهاي خود باشيد. تقوي پيشه كنيم و ياوه هاي تشنگان قدرت را تكرار نكنيم.
دلجویی از یک کودک که والدین او در زندان هستند کاری به مشروعیت به مذهب او ندارد
دوست من حتی با فرض اینکه کسانی هم پیدا شوند که از نظر شما بهائی های باشند که کار بد می کنند سوالات زیر را از شما دارم:
1- آیا شما به چشم خود دیدید که کسی بنر دعای ندبه را پاره کرد و گفت بهائی است؟ وظیفه داشتید که او را به دست قانون می رساندید که مجازات شود به این علت بنر را پاره کرده. اگر اینکار را نکردید خطا بوده مستقل از اینکه بهایی بوده و یا مسلمان که می خواسته بهایی ها را بدنام کند
2- شما چند ساعت از وقتتان را گذاشته اید در سیستم بانکی و یا صرافی ها که توانسته اید پیدا کنید که از اسرائیل به آنها پول رسیده؟
3- آیا در پست آشنا دارید که دیده اند از اسرائیل چزوه برای آنها ارسال شده؟ مگر ما با اسرائیل رابطه داریم که بشود چیزی از آنجا به ایران پست کرد؟ و یا اینکه با چند بهائی دیگر رفت و آمد دارید که به شما گفته اند که از اسرائیل جزوه آورده اند برای دیگر دوستانشان؟ آیا فکر می کنید که در عصر اینترنت و اطلاعات لازم است چزوه ای بصورت فیزیکی از اسرائیل پول برسد؟
4- آیا در محله شما جلسات روزانه و یا هفتگی مثل نماز و یا دعای کمیل برگذار نمی شود؟ آیا فکر می کنید آنها نباید جلسه برگزار کنند؟ فعلا بحث طولانی نکنیم که مثلا جلسات ما خوب است و مال آنها بد
5- آیا در اصفهان آنقد سوپر مارکت و لوکس فروشی و کالای برقی فروشی بهائی هست که شما فروشگاه مسلمان پیدا می کنید که انقدر گران نخرید؟ چرا فروشکاههای بهائی با اینکه فروشگاههای مسلمان ارزان می فروشند ورشکست نمی شوند؟
دوست من حرفهای شما بنظر خیلی مستند نمی آید. یعنی باورم نمی شود که شما اینهمه دوست و آشنا در پست و بانک و صرافی ها داشته باشید. در ضمن گمان نمی کنم که در اصفهان تعداد بهائی ها حتی ده درصد جمعیت باشد و بتوانند با فروشکاه های ارزان فروش مسلمان مقابله کنند. یا مسلمانان هم گران می فروشند یا تعداد بهایی ها در اصفهان خیلی خیلی زیاد است.
خوشحال می شوم اگر جواب سوالات با را دقیق بدهید. مثلا بگوئید که 8 دوست بهائی دارید و دوتایشان به شما گفته اند که می روند اسرائیل و 15 بار مبلغ فلان قدر آورده اند.
اگر هم حرف چدیدی دارید لطفا همینطور مستند بگویئد. بسیار خوشحال خواهم شد.
در ضمن من یک بهائی نیستم. مسلمانم. مسلمانی که خسته شده از بس بدون سند حرف شنیده.
جناب:
من یک فرد بهایی هستم که از طفولیت از این قبیل سخنان زیاد شنیده ام و بار این تهمتها را زیاد به دوش کشیده ام اما شما !
اگر بر مدعایتان دلیلی دارید “مستند” عرض کردم مستند بیاورید تا با هم بررسی کنیم آ نوقت خواهید دید که چگونه “بر گرده های خویش بنشانم این خلق بیشمار را گرد غبار خاک بگردانم تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست” .
گرچه خود بهتر میدانید که دیگر این یاوه ها حتی بگوش ساده لوح ترین افراد خریداری ندارد و راست را کج انگاشتن در قاموس مردمانی که دوران طفولیت را پشت سر نهاده اند جایگاهی ندارد و باز نیک میدانید که اگر چنین بود که شما میگویید خود حکومتیان که مترسد کوچکترین خطا از این جامعه مظلوم میباشند تا کنون مثل تمام کروهها و اندیشه های مخالف ریشه اش را سوزانده بودند.
و شما که بنظر میرسد از مردان جبهه وجنگید و طعم انقطاع را از این میدان چشیده اید حیف است که بی تحری به حقیقت نقاشی شده بر آیینه تاسی نمایید
به امید ترسیم چشم اندازی زیبا از دنیایی که همه با هم شریکیم
با سلام، من احساس میکنم که دکتر نوریزاد، کلا علاقه دارند که در کانون توجه باشند. فکر میکنم بعد از اینکه مردم به نظر ایشان در مورد تحریم انتخابات توجهی نکردند، ایشان در اصطلاح به سیم آخر زده اند. جایی شنیدم که یکی از نشانه های جهل، افراط و تفریط است. ایشان زمانی پای رهبری را میبوسیدند و امروز پای شیطان را. من زمانی که در ایران بودم، در سالهای 87 تا 90، و در اوج اعتراضات مردمی پس از انتخابات 88، خود از نزدیک با یک خانواده بهایی در شیراز در ارتباط بودم. باید بگویم من شیطان مجسم را در وجنات این خاندان دیدم. هر آنچه از زشتی و خیانت و پلیدی بود را با ظاهری تجدد گرایانه و احساسی به اطرافیان عرضه میکردند. اینکه نباید هیچ انسانی را به دلیل عقایدش آزار داد قبول. همه جا هم پسندیده است. اما در همین امریکا هم اگر کسی خلاف مسایل امنیتی حتی فکری در سر داشته باشد. به خاطر امنیت ملی، نابودش میکنند. هر آنچه شما از مظلومیت این بهاییان بگویید من یکی قبول نمیکنم. با تمان احترامی که برای شما قایلم، و با وجود ایمانی که به راحتان داشتم، اما متاسفانه این حرکت شما باعث شد که در اعتمادم به شما تجدید نظر کنم. راه شما دیگر خدایی و انسانی نیست. شما بر پای شیطان مجسم بوسه زده اید…
با احترام
رها موحدی
—————-
سلام رهای گرامی
فکرنمی کنید اگراز دایره ی ادب خروج نمی کردید خواستنی تربودید؟
با احترام
.
سلام
من که در اون سایت دنبال کلمه بهائی گشتم نبود حتی سه کلمه bah پیدا نکردم
دوست من میشه لطف کنید بگید با چند تا بهائی در زندگی رفت و آمد داشتید که فهمیدید که متظاهر و فریبنده هستند؟
سوال دوم اینکه آیا می دونید چند درصد مسلمانان فقط تظاهر می کنن و فقط به زبان می آرند که مسلمان هستند و چند درصدشون نماز می خونند؟
سوال سوم اینکه مگر کسی حق نداره در طول زندگی اعتقادش رو عوض کنه؟ نگید که باید بر اساس و پایه درست باشه. شما حق ندارید بگید دیگران باید بر اساس نظر شما که آیا اعتقاد جدید پایه و اساس داره می تونند به اون اعتقاد بیارن.
دوست عزیز، کسانی که از یک دین خارج می شن ملاک درستی برای شناخت اون اعتقاد نیستند. مثل این هست که بگیم ببینید چقدر مسلمان از اسلام برگشتند؟ ببینید چقدر بد می گن؟
برای یاد گیری بهائیت نباید کتاب بهائی گری کسروی رو خوند، همونطو که برای یاد گرفتن شیعه نباید کتاب شیعه گری شو.
تو رو خدا هر چه از ملاها شنیدید رو کنار بگزارید و یک بار هم که شده با دل عاری از حرفهایی که اونها تلقین کردند با اعتقادات دیگه نگاه کنید.
در آخر بگم که من یک مسلمان معتقد هستم. من یک بهائی نیستم.
اینهمه سر و صدا برای یک بوسه؟؟؟ راستش من کاری به بوسه و … شما ندارم این چند سال واقعیتهای زیادی را درباره شما اشکار کرده که این در مقابل انها خیلی سطحی ست اما … کاش اگر بوسه بر پای ان کودک بی گناه بهایی و حتی کافر می زدی بوسه ایی هم بر گونه ان کودکی می زدی که در سیستان پدرش بی هیچ دلیلی کشته شد سر بریده شد یا در سفرهای ظلم ستیزانه ات به شیراز!!! سر به قبر دو کودک کشته شده کانون رهپویان می زدی که مظلومانه کشته شدند و اربابای عزیزت از امریکا و اسرائیل و تا موسوی و دستغیب برای قاتلانشون ناله و زاری کردند بگذریم از شما قوم جاهل شرافت و مردانگی انتظار بی جایی ست چه زیبا گفت امیر المومنین که جاهل را نمی بینی یا در افراط و یا در تفریط
آقای نوریزاد
آنچه شما کردید نشان از مذهب و مرام شما نمیدهد بلکه شرف و انسانیت شما را اثبات میکند. بنظر میرسد دوران خودکامگی و سرمستی سران جمهوری من درآوردی اسلامی ////// دارد به پایان میرسد و یکی از علایم چنین انتهائی عملکرد شرافتمندانه و درس آموز شماست. همه میدانیم قرنهاست دوران تفتیش عقاید در ار.پا به پایان رسیده ولی جمهوری من درآوردی اسلامی ایران سالهاست این روش را در نام خدا و پیفمبر و ائیمه اطهار و به ضرب و زور روایات و حکایات فقهی و برداشتهای مالیخولیایی خود ادامه داده است.
من بهایی نیستم ولی فرقی بین بهایی و مسلمان و یهودی و بودایی را درک نمیکنم. اگر مسلمان انسان است پس بودایی و بهایی و …. همه انسانند. من بنزین ریختن روی بدن دختر هفت ساله بهایی و زنده زنده سوزاندن وی را در شیراز ////// و اعدام دسته جمعی بهاییان شیراز را شاهد بوده ام. باید از طفیلی های مذهبی قم و تهران پرسید: آیا این همه زندان و اعدام و شکنجه ار تعداد بهاییان کاسته است؟ آیا این همه تبعیض مدهبی (که صد ها بار بدتر از تبعیض نژادی است) از تعداد سایر مذاهب کاسته است؟
من شرف و بردباری شما را نه بعنوان یک شیعی بلکه بعنوان یک انسان میستایم و به آن ارج مینهم.
همینجوری
هوش آزمایی! (خیراندیش)
«انتخابات جمهوری اسلامیایران تنها انتخاباتی در دنیاست که بر پایۀ زور، ستم و توان مالی برگذار نمیشود. بلکه انتخابات در ایران با تفکر، خرَد و شور همراه است. علت آن نیز وجود ولایت فقیه در این کشور است که جلوی تداخل ارزشها را میگیرند و اگر خطری متوجه باشد حتماً تذکر میدهند و این باعث میشود هیچگاه نظام مقدس جمهوری اسلامیایران در خطر خارج شدن از راه راست قرار نگیرد. این انتخابات نشانهای از مردمسالاری دینی و بلوغ دموکراسی دینی را به همه دنیا نشان میدهد».
اگر گفتید این سخنان از کیست:
آیتالله احمد جنتی؟
آیتالله احمد علمالهدی؟
آیتالله محسن دعاگو؟…
خیر! کلماتی است از زبان آقای «مره صدق» نمایندۀ کلیمیان در مجلس شورای اسلامیدر ستایش مردمسالاری دینی بهزعامت و برکت وجود مسعود ولایت فقیه.
خدایش بیامرزد و هرچه خاک اوست عمر آقای مرهصدق باشد. یکی از وکلای مجلس شورای ملی که صدای درشتی داشت و بههمین جهت او را «گاوصدا» لقب داده بودند، روزی در کمیسیون برنامه دستهگلی بهآب داد.
لایحهای درمورد الحاق شیلات جنوب و شمال به مجلس آمده و برای رسیدگی مقدماتی به کمیسیون ارجاع شده بود. طبق معمول وزیر مربوطه و تنی چند از مقامات دولتی برای دفاع از لایحه در کمیسیون حضور داشتند. آقای گاوصدا که درشتی صدای او را درشتی هیکلش تکمیل میکرد از جا برخاست و در مخالفت با لایحه، تیغ تیز حمله را حوالۀ شیلات جنوب و سرپرست آن، مرحوم سرلشکر ایادی کرد.
آقای وکیل، ایادی را ندیده بود و نمیشناخت و هرگز تصور نمیکرد آن مرد لاغر ریزاندامیکه با لباس شخصی در کنار نمایندگان دولت نشسته است و به سخنان او گوش میدهد همان سرلشکر ایادی قدرتمند و پر نفوذ و پزشک مخصوص شاهنشاه آریامهر است.
یکی دو تن از وکلا کوشیدند با اشارۀ چشم و ابرو به او توجه دهند اما درک مطلب نکرد و به سخنان تند و تیز خود ادامه داد تا آن که یکی از حاضران یادداشتی نوشت و برایش فرستاد و متذکر حضور ایادی در جلسه شد.
با خواندن این یادداشت، ناگهان نمایندۀ محترم لحن کلامش عوض شد. در برابر ایادی سر فرود آورد و گفت اینها را عرض کردم تا بدانید اشخاص مغرض چه حرفها میزنند و چه مهملات میبافند درصورتی که اهالی جنوب، از آبادان گرفته تا زاهدان بهخوبی میدانند تیمسار چه خدماتی کرده و چه زحماتی کشیدهاند!
چنان مضحکهای برپا شد که ایادی هم نتوانست از خنده خودداری کند و برای تکمیل نمایش برخاست و از نمایندۀ محترم تشکر کرد.
در پایان جلسه، رفقا از آقای گاوصدا پرسیدند این چه حکایتی بود؟
جواب داد: در یک لحظه دیدم اگر دیر بجنبم و ماله بر حرفهایم نکشم مگر وکالت مجلس را دیگر بار بهخواب ببینم!
آقای هیچکس
سلام
در مورد آن چه نوشته اید با شما حرف هایی دارم که پس از این خواهم گفت . اما پیش از آن و برای این که مبنایی برای گفتگو فراهم شود لطفا تعریف و منظور خود را در مورد مفاهیم و سوالاتی که در ادامه مطرح می شود بیان کنید.
_ منظور تان از “فطرت” چیست؟
_کاینات چیست و چرا با شکوه است؟منظورتان از با “شکوه” جیست؟
_منظورتان از” فطرت مشترک انسان ها” دقیقا چیست؟
_ به نظر شما” جایگاه انسان در کاینات “کجاست و یاچیست؟
_ با آن چه که مرقوم فرموده اید بدیهی است که به دین اعتقادی ندارید . اگر اشکالی ندارد بفرماید که از چه منظری به جهان هستی نگاه می کنید . به عنوان مثال آیا مارکسیست هستید؟ بدیهی است که پاسخ به این سوال از این نظر اهمیت دارد که در حین گفتگو می توان با دید بهتری با یکدیگر مواجه شد.
_ از دید شما” انسان تکامل یافته “چه ویژگی هایی دارد و اصولا” مسیر تکاملی انسان “چیست وبه کجا ختم می شود؟
باسپاس
جناب نوری زاد
عمل شما ، کاری بود بر اساس احساسات .
آن دختر نه درک درستی از بهائیت دارد ونه عمل سمبلیک شما و شاید هم باعث تعجب او شده باشد ، چرا که برای ابراز محبت به کودکان روی انان را می بوسند و دست انها را . اگر برای او یک اسباب بازی برده بودید مسلما خوشحالش میکرد .
میماند پدر و مادر در بند او و همکیشانشان که نمیدانم آن را چگونه تعبیر خواهند کرد .
بی پناه تر از این پدر و مادر ستمدیده هم بسیارند ، به وسعت اکثریت مردم ستمدیده ما ، از جوانان بیکار و بی آینده بگیر تا بیماران محروم از دارو بگیر تا مراجعان بی پول و پارتی دستگاه قضایی ولایت و …..که به حمایت تشکیلاتی به انسجام و قدرت مالی و سیاسی جامعه بهایی و دولت های حامی آن پشتگرم نیستند .
با درود و آرزوی تندرستی برای همه
هنوز فریاد دبیر تعلیمات دینی دوره اول دبیرستانم که از بد حادثه بخاطر کمبود دبیر ، دبیر هنر نیز شده بود در گوشم زنگ میزند که وقتی همکلاسی دورگه مسلمان ارمنی را که باز از بد حادثه بواسطه مسلمان بودن پدر هم اسم کوچک و هم اسم فامیلش نشانی از دورگه بودنش نمیداد را به پای تخته سیاه فرا خواند و سوالات دینی را مطرح کرد و جوابی نداد ، با توپ و تشر و تهدید بوی گفت : مگر تو مسلمان نیستی که از مسائل مذهبت بی اطلاعی؟ جواب داد خیر من مذهبی ندارم چون نمیدانم مسلمانم یا مسیحی ! و بعد اشاره کرد که پدر و مادرم ایرانی اند ولی با دو مذهب مختلف . آقای دبیر محترم با الفاظی رکیک وی را از کلاس بیرون کرد(که اتفاقا” ماه رمضان هم بود)که کمترینش کثافت نجس بود (با پوزش از خوانندگان) بعد از پایان کلاس بچه ها جمع شدند و از سر دلسوزی با وی هرکس پیشنهادی داد که در آینده در موارد مشابه دچار مشکل نشود اما وی گفت : پدرم خلبان هواپیماست و دارد جور میکند که از ایران برویم زیرا مشکل من و برادر دیگرم مدرسه و دبیرستان نیست مشکل پدر بزرگه و مادر بزرگها و خویشان و اقوام هم هستند . بعدها خبر دار شدیم که به آمریکا مهاجرت کرده اند ولی پرسش اینجاست که آیا گناهی بر دوست همکلاسی ام مترتب بود که دبیر محترم روزه دار آنطور با وی رفتار کرد ؟ چه تقصیری از او و برادرش سر زده بود؟ زن و مردی علیرغم خواسته والدینشان با هم ازدواج کرده و نتیجه آن تولد دو کودک پسر شده است که اصلا” دخالتی در بدنیا آمدنشان نداشته اند و کسی هم از آنها نپرسیده که دلتان میخواهد بدنیا بیائید یا نه ؟ خب در این مواقع چه باید کرد ؟ هنگامیکه تدین ما خانوادگی و تعبدی است نه تحقیقی و اختیاری ، مسئولین امر بایستی به این مقوله توجه کنند که مخیر نبودن افراد در انتخاب دین بواسطه تولد در خانواده مسلمان یا مسیحی و زردشتی و…. باعث جوابگوئی دینی و طرد از کلیت وطن نخواهد بود و همه افراد با گرایش های مختلف در برابر قانون یکسان خواهند بود اما متاسفانه در کشور ما قانون ماکیاول آنهم از نوع اسلامی اش حکمفرماست.
ی پسرخاله دارم 18 ساله که طلبه است. ازم پرسید : دیگه //// رو قبول نداری ؟ منم رک گفتم : نه! هیچی دیگه ، از اون به بعد منو نجس میدونه! ی بار دستم خیس بود زدم به پیرهنش سریع رفت پیرهنشو عوض کرد! دیگه فکر کنم نباید به خونه شون برم! نجس میشن آخه. اینه اسلام عزیز؟! ////
من به فدای شیرمرد آگاهی ساز
جناب آقای نوری زاد ، از هنگامی که این سایت را ساخته اید مطالب پر مغز و روشن کننده شما را میخوانم و به سایر دوستان نیز ارسال میکنم . کاش می شد سعادت دیدارتان را بیابم و من نیز شما را ببوسم .
کسی نوشته است فرقه بهایی ،……..برادر گرامی شیعه هم که آمد برای سنی ها یک فرقه بود .شیعه یک فرقه از هفتاد و دو فرقه اسلامی است که هیچکدام هم دیگری را قبول ندارد.همدیگر را کافر ، ملحد ، مرتد و خارج از دین میدانند. کدامشان راست میگویند؟باور کنید هیچکدام…. فقط انسانیت نوری زاد راست میگوید و بس . برای ایرانیان این آغاز راه است راه سعادت واقعی.آفرین به نوریزاد
سلام خدمت بزرگ مردی که تاریخ درباره ی او خواهد نوشت انشاالله باشیم .چیزی که میخواهم بگم ربطی به موضوع این صفحه ندارد.میخواستم آقای نوری زاد رو توصیف کنم ولی چون نگارش من جوری نیست که بتونم با کلمات حرف دلم رو بزنم چون باید در وصف ایشان کلمات بزرگ باشد.زمانی که من نامه های شما میخواندم از شماره ی 1 واقعا لذت بخش بود واقعا آدم به شوق می آمد.فقط می توانم بگویم شما حر زمان مایید.اگر امکان داره آقای نوری زاد برای اینکه مطمئن بشم شما مطلب من حقیر رو خوندید به ایمیل من یک کلمه فقط یه کلمه بنویسید چون میخوام از درون خود اقتخار کنم.برای سلامتی بلند مدت شما فقط میتوانم دعا کنم.
سلامي به گرمي عشقتان به انسانيت
بنده به عنوان يك عضو از خانواده شهدا از شما ممنونم كه به اين كار بزرگ همت گماشتيد، أنها هم مانند ما انسانند با همان إحساس و قلب و عقل و شعور. البته خداييش تو اين سي و چند سال اينقدر قلبشان رنجيده و دلشان شكسته كه بايد برايشان خون گريه كرد. حالا مگر أسمان به زمين رسيده اگر معتقد هستند أمام زمان ظهور كرده؟ أقاي گنجي در مقاله أي توضيح مي دهند كه اصلا أمام يازدهم فرزندي نداشته و حتي براي تقسيم اموال ايشان سراغ زنان و كنيزانشان هم رفتند و هيچ كدام حتي حامله هم نبودند و اين را أخوندها درست كردند كه دكانشان را توسعه دهند ( البته بعد از انتشار اين مقاله أقاي مهاجراني وزير إرشاد خاتمي به خشم أمدند و گفتند امضايي را كه سألها پيش مشتركا با گنجي پاي يك نا مه گذاشته اند را پس مي گيرند ) . اينها از پايين بودن ظرفيت ما است كه اينچنين با يك مسيله بهم مي ريزيم . همين شما أقاي نوريزاد با تمام احترامي كه براتون دارم ولي گله دارم كه در أن نوشتار شما كه درخواست هايي از رهبر داشتيد براتون نوشتم رابطه با اسراييل را هم به درخواست هاتون أظافه كنيد ولي شما أنرا حذف كرديد در صورتيكه خود شما گفته ايد كه فقط توهين ها را حذف مي كنيد. أيا رابطه با دمكراتترين كشور منطقه با أن همه پيشرفت در علم توهين بود؟ دانشمندي مي گويد وقتي يك نظريه علمي مطرح ميشود، در ابتدأ همه علماي أن رشته سعي مي كنند خفه أش كنند و لي بعد از مدتي راجع به أن صحبت مي كنند و در مرحله بعد از أن دانشمندان ديگر به همان نتيجه مي رسند. حالا داستان ما هم همين است سي سال ديگر كه رابطه با إسرائيل بر قرار شد همه افسوس فرصتهاي سوخته را خواهند خورد و شايد تا أنموقع علماي ديني ما اعتماد بنفسي پيدا كنند و همان طور كه خميني گفته بود در ج ا ا حتي كمونيستها هم أزادند تبليغ راه خود را كنند أجازه بدهند بهائي هاي ما هم تبليغ خود را بكنند به أميد أن روز.
درود به اقای نوری زاد عزیز
جمله ای کوتاه از دکتر علی شریعتی در کتاب ابوذر /تقوا صلاح مجاهد است و تهمت صلاح منافق
در این 34 سال همیشه تهمت هایی زده شده است تا هم حکومت کنند و هم صدای مخالف را خفه کنند از انجایی که این بانو شیعه است و مذهب را با چشم اشکی میشناسد باید عرض کنم که حسین را اول کافر کردند تا مردم را بی اگاه کنند تا صدای این مرد را نشنوند و کمر به قتل حسین بستند و بعد از کشتن حسین نوبت به زینب رسید زینب هم کافر کردند تا مردم ان دیار صدای زن را نشنوند حال همین کار را این حکومت میکند تا صدای مخالف شنیده نشود و از ابزار تهمت استفاده میکند یکجا میگویند ما امریکایی هستیم ما انگلیسی هستم ما اسراییلی هستیم و از ان بدتر تمام ادیان الاهی نجس هستند تا چه شود تا صدای مخالف را خاموش کنند و مردم را بی اگاه کنند و باز حکومت کنند نمونه این صحبت هام موسیقی است وقتی نتوانستند موسیقی را از بین ببرند ان را گفتند غربی تا با این ترفند موسیقی را خاموش کنند بانوی بزگوار اگر اهل کتاب خواندن هستیید که میدانم هستید کتاب پیشنهاد میکنم بخوانید از دکتر علی شریعتی به عنوان مذهب علیه مذهب
مطلبتان را خواندم. گر چه شهامتتان در بوسه زدن بر پای فلک خورده از زمانه ای را تحسین میکنم اما باورم هست که هنوز در مدار سفسطه میچرخید.
زمان را مناسب کنکاش پیرامون این سفسطه گرائی نمیدانم اما به یقین باور دارم که اگر همین مسیر را که در پیش گرفته اید ادامه دهید مجال ان خواهد رسید که بی پروا تر از امروز به بحث در مورد تقدوس نمائی بپردازیم
اما نکته ای که لازم میدانم– کما اینکه بیان همان نکته وادارم کرد به این کامنت نویسی–این هست که در قسمت انتهائی مطلب مرقوم فرموده اید که “چرا باید سخن گفتن از حقوق بهاییان در این سرزمین که والیانش حتی بهنگام تولد یا علی می گویند، به تأسی از خود علی، امری بدیهی و رایج نباشد؟ ” اگر منصف باشید صحیح تر این است که کلمه والیان را به غاصبان تغییر دهید.
شاملو میفرماید که ” تمام الفاظ جهان را در اختیار داشتیم…و آن نگفتیم که به کار آید.”
سپاسگذارم
صد البته که نفس کارتان بسیار نیکو و پسندیده بود. فقط نمیدانم چرا دائماً از پیامبر و امامان دلیل میآورید. من میتوانم همین الان برای شما پانزده دلیل قرانی بیاورم که کارتان ضد اسلامی بوده است. ولی اینکار را نمیکنم. چون برای تشخیص خوب یا بد بودن امور پیچیده اجتماعی چهانِ امروز، عقل خودم و کمک فکری آنهایی که بیشتر از من میدانند و تخصص دارند کفایت میکند و اگر هم نکند از انسانهای پانزده قرن پیش سودی حاصل نخواهد شد.
بسيار افرين . اين كار تنها از يكتا برستانى مانند نوريزاد ساخته است.
آقای نوریزاد وقتی خبر تلخ تمجید و تکریم شما را از بهایی ها شنیدم در ابتدا باور نکردم و خندیدم . .. گفتم مگر میشود رزمنده ی جان بر کف و جهادگر عزیز و حق گو و حق طلب ما چنین افراطی انجام داده باشد ولی گویا باید پذیرفت که چنین عملی از جانب شما رخ داده است . . .
آقای نوریزاد شما اگر نزد خدا حجتی دارید بگذارید این حجت برای قیامت باقی بماند نه اینکه جار بزنید و شبهه بیفکنید
آقای نوریزاد شما تمام بهایی ها را مظلوم و ستمدیده انگاشتید
شما مستند سازید
تز شما میخواهم به شمال اصفهان بیایید و بنگرید که بهایی ها چگونه شیعیان را با وقاحت تمام آزار میدهند . . . از بنرهای پاره شده ی دعای ندبه تصویر برداری کنید … از سوپر مارکتها , لوکس فروشیها , کالای برقیها ی هایی ها تصویر برداری کنید . . . از گران فروشیهای آنان گزارش بگیرید . . . از جلسات هفتگی , جزوات و پولهایی که از اسرائیل میرسد از آنان بپرسید . . . . بعد ببینم باز هم میتوانید به خانه هایشان بروید و میوه تناول کنید . . . میوه هایی که با پول حرام سرمایه داران صهیونیست تهیه شده و در خوشبینانه ترین حالت حلال و حرامش مخلوط است . . . بیایید آقای نوریزاد و از دوستان شیعه بپرسید برای بهایی شدن چه پیشنهادهای شرم آوری شنیده اند؟ . . . اگر شیعیان را دروغ گو میدانید از بهایی ها بپرسید یک شیعه برای اینکه بهایی شود و آن مبلغ چشمگیر را به دست آورد باید چه کند ؟! . . . اگر ذره ای از معنویات جنگ و جبهه در شما باشد که امیدوارم باشد حتما از ناراحتی و شرم به خود میلرزید . . . آقای نوریزاد عزیز یک طرفه به قاضی نروید تمام جوانب را مد نظر داشته باشید برادر . . . باعث نشوید که دوستدارانتان مورد آماج زحم زبانهای شعبان بی مخ ها قرار بگیرند .
چرا و به چه حقی ما باید به خودمون این اجازه رو بدیم که برای دیگران تصمیم بگیریم که این فرقه از اون یکی بهتره
یا بر عکس. متاسفانه ما در سال ۵۷ این اشتباه را کردیم و با دادن انگشت کوچکمان به دست آن مدعی آزادی تقاضای کمک کردیم. اما امروز میبینیم که نه اینکه کوچکترین اثری از آن ادعاها دیده نشد، حتی اجازه ابراز علاقه به شخص یا خط سیاسی و یا فرقه ای را هم نداریم. از شما آقای نوری زاد ممنون هستیم که علیرغم این همه فشار روی ما را سیاه کردید، و با گروگذاشتن جان عزیزانتان و آبروی خود دل میلیون ها نفر انسان را چه در ایران و چه در دیگر نقاط دنیا خوشحال کردید. دست شما درد نکنه
باسلام
برادرمحترم:امام علی(ع) هم که ازحقوق یک زن یهودی دفاع کرد آیا مشروعیت به مذهب اوداده؟
با سلام حضور جناب نوری زاد و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما
اولا با تشکر از سایت خوب و مطالبی که زحمت می کشید و با قلم شیوا بیان می کنید
در ثانی می خواستم یه پیشنهاد بدم خدمتتون و اون اینکه آیا در راستای فعالیت سایتتون و فیلم ها و تولیدات رسانه ای که دارید آیا امکانش هست در اتاق های گفتگوی مجازی هم فعالییت داشته باشید؟
اتاق های گفتگو محل مناسبی هست که معمولا قشر جوان حضور خوبی در اون ها دارن و به عنوان یک رسانه دو سویه و چند سویه امکان سخنرانی صوتی ، پرسش و پاسخ آنلاین و بهره مند شدن از نظرات و دیدگاه های شما و اعضاء و کاربران دیگر هست
زیاد وقتگیر یا هزینه بر هم نیست . فقط یکی دو نفر مدیر باید تعیین کنید که بتونن وقت بزارن و در اتاق گفتگو حضور داشته باشن و مدیریت کنن و خودتون هم طبق برنامه ای که تعیین می کنید حضور پیدا می کنید و برنامه سخنرانی و احیانا پرسش و پاسخ داشته باشید
نظرتون چیه ؟
ممنون
Dorud
Dare be samte asli harekat mikonid VALI;
peleha viranand
BAYAD*PELEHA* SAKHT
chetor?????????????????????????????????????????????
Jane jahan yaretan agar saay koni
با مدعی نگوئید اسرار عشق و مستی ….تا بی خبر بمیرد از درد خود پرستی
این کار شما ٬آقای نوری زاد مرا به یاد آیه ۱۴ سوره المومنون انداخت. فتبارک الله احسن الخالقین
با شهامتراز شما در این زمان ندیده ام.
سلام آقای نوری زاد من پنجاه و چهار سال از خدا عمر گرفتم از بیست سالگی به این طرف به دوستام می گفتم که من زیر این آسمون کبود فقط حاضرم با دونفر وارد جهنم بشم و اون دو نفر دکتر شریعتی و(بعدها ) دکتر سروش هستند بر خلاف یه ذره اختلافات کوچکی که خود دکتر سروش منصفانه واما نه مکفی قانع امان میکند. ( یعنی منظورم این بود که به خاطر صداقتشون هرگز به جهنم نمی روند )ولی الان میتونم بگم که شما سومی هستید .وقت خیلی با ارزشه و خیلی ها دارند متولد میشن باید کمکشون کنید آقای پور نجاتی بیراه نمیگن.
راستی تو مصاحبه های بعدی با آقای فانی یه کم صدایتان را خش بیندازید تا هر وقت دلش خواست مصاحبه را تمام نکنه .خدا نگهدار
چه جرأتي داري سيد رضاي گرامي! پيغمبر خدا هم اين طور با قاطعيت از طرف جدا وعده نمي داد. (داستان معاذ را بخوانيد)
سلام نوري زاد گرامي
نوشته ايد که: «بوسه بر پای یک بهایی کوچک” که مطلقاً رویکردی انسانی دارد – و هرگز مرا در این سخن اشاره ای به ماهیت و محتوای بهاییت نبوده و نیست»
و در پاسخ همسر آن شهيد بزرگوار هم فرموده ايد که اگر وهابي با کودکي شيعي چنين کاري مي کرد…. اين استدلال شما نمي تواند کارتان را توجيه کند.
اقدام شما – چه بخواهيد و چه نخواهيد- کاملا رنگ مشروعيت دادن به يک فرقه داشت. اين نوشته توجيه گونه هم که اشارتي به يک اعتراض از سوي کساني بود که شما را قبول دارند، نشان مي دهد که کارتان اشتباه بود. شيوه افراط گرايان اين ثمرات را دارد(نگاه کنيد چه پاسخي به کساني که شما را اهل افراط خوانده اند، داده ايد!). شما دوستان بسياري را – که با شما همفکر هستند و نه اهل سکوت- براي خشنودي بهاييان از خود رانديد. بهاييان بلندگوهاي زيادي در دنيا دارند. ضرورتي نداشت شما بلندگوي اين فرقه شويد. تأکيد چندين باره شما بر اين که اين عمل فقط از جنبه انساني بوده، برداشتهاي کلي از آن را از بين نمي برد. متاسفانه اين اقدام نابجا شما را در رديف مدافعان بهاييت (به عنوان يک فرقه مذهبي)قرار داد و اين زيان بزرگي بود که در اين ماجرا نصيب شما شد. اي کاش کمي بيشتر فکر مي کرديد. اي کاش!
——————
سلام آقا رضای گرامی
فرو ریختن دیوارهای بی دلیل جهالت، حتما با خسارت وآسیب همراه است. ومن، برای پذیرش خسارت وآسیب وهزینه، آغوش گشوده ام.
با احترام
.
نوری زاد : “همه ی ما پیش ازاین که مسیحی ومسلمان وزرتشتی ویهودی وبهایی وبودایی وکمونیست باشیم، باید انسان باشیم. ”
آیا اگر فقط انسان باشیم اصلا نیازی به دین هست؟! فکر نمیکنید که دین در عصر حاضر بیش از آنکه گره ای از مشکلات انسانها بگشاید با تبدیل شدن به مشتی خرافه دست ساز انسانهای سودجو، به ابزاری برای شقه شقه کردن جوامع انسانی و به جان هم انداختن آنها تبدیل نشده است؟! شیعه بر علیه سنی، سنی برعلیه شیعه، مسلمان بر علیه یهودی، مسیحی بر علیه مسلمان. این است وعده رهائی که خداوند از طریق ادیان مثلاً الهی به انسان داده است؟ شاید هم هر دین خدای خود را دارد و این خدایان از طریق بنده هایشان با هم در حال نبردهای خونین هستند؟!
خاصیت مشترک تمام دینهائی که پیامبر داشته اند و آنها مدعی بوده اند که نمایندگانی از طرف خدا هستند این بوده که قدرتی بالاتر از قدرت حاکمین ظالم دوران خویش به مردم نشان دهند و فطرت فراموش شده انسانها را به این قدرت برتر پیوند بزنند تا شاید بتوانند از این طریق انسانها را از ذلت ظلم و خفت بردگی حاکمین ظالم نجات دهند. آیا جز این است؟!
دین از هر نوع آن رسالت خود را صدها سال قبل البته تا حدودی موفقیت آمیز به پایان رسانده و در آن دوران و شاید تا دویست سال قبل هم باعث بیداری فطرت برخی انسانها شده است. اما آیا این ادیان در عصر اینترنت و ماهواره و صدها اختراع شگفت انگیز و متحول کننده دیگر نیز توانسته اند همان رسالت را برای انسانهای این دوران ایفا کنند؟ یا اکنون بار گرانی شده اند بر دوش انسانیت!
برای تصور بهتر انسانهائی که مخاطب ادیان به ادعای پیامبرانشان، الهی بوده اند کافی است بتوانید تصور کنید که مادر مادر مادر مادر مادرتان (حدود 5 نسل قبل) همین اکنون در کنار شما نشسته است! با چنین انسانی با مختصات فکری، روحی و روانی که دارد با چه روش و الفاظ و مفاهیمی باید سخن گفت تا بتواند آن را درک کند؟ اکنون آخرین دین الهی را به تعداد نسلهای موجود در عمر 1400 ساله اش تقسیم کنید. آیا میتوانید بین انسان عصر حاضر و انسان نه حتی 1400 سال پیش بلکه انسان همان 5 نسل پیش، کوچکترین اشتراک گفتاری و رفتاری به جز فطرت مشترکشان، پیدا کنید؟!
ابزار دین بخصوص اسلام به صورتی که اکنون مورد سو استفاده قرار میگیرد و حتی اگر در بهترین و شسته رفته ترین و مترقی ترین و رحمانی ترین صورتش هم مورد استفاده قرار گیرد، شک نکنید که نخواهد توانست پاسخگوی نیازهای روحی، روانی و عاطفی انسان پیچیده معاصر در دوران پیچیده کنونی باشد.
تا زمانی که انسان نتواند بدون احساس گناه یا ترس که مهمترین و البته نهانی ترین دلایل ماندگاری دین بخصوص اسلام و بویژه شیعه غالی میباشد، از حصاری که این دین برایش ساخته است بیرون آید، نخواهد توانست جایگاه عظیم انسانی خود را در این کائنات پر شکوه بازیابد. خروج از حصار دین از هر نوع آن و بازگشت به اصول فطری مشترک بین انسانهاست که موجب میشود بسیاری از جنگها و کشمکشها و اختلاف نظرهای خونبار پایان یابد. اگر زبان مشترک انسانها را فطرت مشترکشان تعیین کند و بساط تفرقه افکنانه دین فروشان جمع شود راه بر عوام فریبی مدعیان دین نیز بسته خواهد شد.
حصار دین آنچنان این بانوی پرخاشگر مسلمان را از فطرت اش دور کرده و آنقدر حجاب آگاهی اش شده که او از درک ساده ترین اصول انسانی نیز عاجز است. ایشان 3 دهه جنایت و دروغ و دزدی، شکنجه و اعدامهای گروهی و گورهای دسته جمعی را ندیده ولی بوسه بر پای یک کودک بهائی وجودش را به آتش کشیده است! کوتاهی فهم ایشان دستاورد کدام تعالیم است؟ آیا این فاجعه، دستاورد دین او نیست؟! تفاوت بین شمای نوری زاد و این بانوی مسلمان در این است که شما فطرت انسانی خود را بالاخره در سال 88 از زیر پای دین موروثی خود بیرون کشیدید! این اولین تابوئی بود که شکستید. سبکباری روحی و شهامت کنونی شما یکی از ثمرات این تابو شکنی است.
خروج از حصار تنگ و تفرقه افکنانه دین، مانند قرار گرفتن در نقطه صفر برای پیمودن مسیر خودشناسی است و تازه از این نقطه است که انسان میتواند سفر شگفت انگیز و خطیر و پرماجرای یافتن گوهر درونی خود را شروع کند و خویش را در خویش بیابد! از این نقطه است که میتواند به جستجوی علت رفتارها و گفتارهای خود برآید و کم کم از خوابی که جامعه او را در آن فرو برده بیدار شده و عمق فاجعه بار زندگی ناآگاهانه و کوکی خود را درک کند و به فکر چاره بیفتد!
نگوئید بدون دین چه کنیم! نگوئید اینهمه انسانهای دین دار چگونه بی دین شوند و دست از آداب و رسومی کم خاصیت اگر نگویم بی خاصیت بکشند که سالها با آن خو گرفته اند و به عبارتی به آنها معتاد شده اند و بدون آنها احساس خلا درونی میکنند. این سفر باید از جائی شروع شود. این سفر باید از جائی از زندگی شروع شود.
تابوی دین بخصوص اسلام که بسیار مورد حفاظت دین فروشان است عاقبت در مسیر تکاملی انسانها شکسته خواهد شد و با عبور از خط قرمزی که دین برای جستجوگری کشیده است روزی خواهد رسید که انسان، برترین گوهرهای وجودی اش را که آگاهی و آزادی است در خویش خواهد یافت!
——————
دوست گرامی ام سلام
من تاجایی که نگاه ودرک خود را بازمی نمایید با شما همراهم اما ازآنجا که برای دیگران نسخه می پیچید ازشما فاصله می گیرم. نوشته ی طولانی شما این را می گوید که همگان دست ازهراعتقاد وخرافه وباوری که دارند بردارند ودرصف شما قرارگیرند. اجازه بدهیم دیگران به هرچه متمایلند دلخوش باشند. اما این را هم بگویم که هرکجا برای روفتن جهل – ازهرشکلش – به کمک نیازداشتید روی توان من حساب کنید.
با احترام
.
درود بر شما
عجب داستان دنباله داری است به جرات میتوان گفت که بیش از 90 درصد ما مردم فارغ از اینکه چه نوع دینی را جبرا یدک می کشیم در واقع در شناسنامه دین داریم و ناخواسته و بدون حق انتخاب و آشنایی دینی که به ما تحمیل شده را ناآگاهانه درست یا غلط نمایندگی می کنیم به طور مثال من یک مسلمان زاده ام و به صورت جبری در شناسنامه مسلمان شیعه ! تا چند وقت پیش نمی دانستم که شیعه یعنی جه ! یعنی علاقه ای نداشتم که بدانم و دین اسلام با روحیاتم سازگار نبود که بعد از ظهور این حکومت پربرکت از اسلام و هر چه دینه متنفرم ! منظورم توهین نیست یک نظر کاملا بی آذر و شخصی است گناهش هم گردن رهبر مسلمین جهان ! حالا ممکنه بگید با اسلام خود ساخته اینها کاری نداشته باش و اصل اسلام چیز دیگری است ! جواب اینکه دینی که اینقدر مبهم و دچار ضعفه که سی و چند ساله بنامش جنایت میشه و ار آن سواستفاده میشه اصل و فرعش بدرد دنیای امروز نمی خورد و دفاع از آن ماله کشی است ! ضمن احترام به همه دینداران .
با سلام بر جناب نوریزاد عزیز..بنظر می رسد در این موضوع اشتباهاتی در برداشت وجود دارد که شایسته است به نحوی آنها را توضیح داد و چه بهتر که این توضیحات برای کسانی که مقید به آداب شرعی هستند با زبان خوددشان باشد .
1. اینکه آیا اقدام نوریزاد به معنای حمایت از بهائیگری است بسیار برداشتی نا ثواب است. بهائیان و اعتقاد ایشان به عنوان یکی از مشکلات این کشور هستند که متاسفانه هیچگاه با ان بر خورد درستی نشده است. در دوران رژیم گذشته که دست آنها به نحوی باز بود انجمن حجتیه با تربیت کادرهائی و تبلیغات سازمان یافته سعی در مواجه فکری با آنها را داشت که آن خود حکایت جدائی است ولی یکی از موثرترین کارها در نقد افکار بهائیان نشر کتاب “بهائیگری” مرحوم احمد کسروی بود که نقش موثر آن تا کنون نیز ادامه دارد و در فضای مجازی به راحتی در دسترس است و اهمیت این کتاب آن چنان است که بهائیان بدون توجه به آن نمی توانند به کار خود ادامه دهند و سعی در نقد و رّد آن نموده اند. از سوی دیگر انشقاق در جریان بهائیگری و تفکیک آن به دو دسته بابیها و بهائیها خود سبب تضعیف هر چه بیشتر این فکر کردیده است. همچنین کتاب “خاطرات صبحی” نیز بسیار در باب بهائیان روشنگر است.
2. رفتار نیکوی بهائیان که غبر قابل انکاراست در کنار اخلاقیات منحط دینی رایج جلوه گری خاص خود را دارد و بخصوص در بین جوانان تاثیر بسزائی دارد و اصرار جامعه مسلمانان در شیوه های غیر اخلاقی و بی توجهی به الزامات آن از اسباب تقویت همدلی با ایشان گردیده. از سوی دیگر رفتارهای حاکمیت که به شیوه ای که نه اسلامی است و نه انسانی با پیروان بهائی که شایدبعضا خودشان هم درک درستی از آئین خود نداشته باشند مزید بر علّت شده. البته حاکمیتی که از عدالت دور شود برایش دیگربهائی و شیعه فرقی نمی کند چه آنکه عواملش می توانند سر جوان شیعه در زندان و اجتماع هزاران بلا بیا ورند و کماکان نورچشمی های امام عصر باشند. در این بین چه جای امان بر بهائیان است؟
3. در رویکردی انسانی مرحوم آیت الله منتظری تابوی بر خورد فقهی با حقوق شهر وندی بهائیان را شکست. ایشان در پاسخ به سئوالی در رابطه با حقوق بهائیان فرمودند:” «فرقه بهائيت چون دارای کتاب آسمانی همچون يهود، مسيحيان و زرتشتيان نيستند در قانون اساسی جزو اقليت های مذهبی شمرده نشده اند، ولی از آن جهت که اهل اين کشور هستند حق آب و گل دارند و از حقوق شهروندی برخوردار می باشند، همچنين بايد از رافت اسلامی که مورد تاکيد قرآن و اولياء دين است بهره مند باشند». بدنبال آن حجت الاسلام احمد منتظری نیز چنین گفت:” کسانی که در يک حکومت به قانون آن عمل می کنند و ماليات می پردازند، حقوق شهروندی اولين چيزی است که بايد به آنها تعلق گيرد.” .
4. مرحوم “احمد قابل” که خود مجتهدی مجاز بود معتقد بود که این نظر آقای منتظری مورد تائید بسیاری از فقها نیز میباشد ولی به خاطر ملاحظات زیادی از ابراز آن خود داری میکنند و اصولا رعایت حقوق آنان را قابل دفاع میدانست. او گفت:” علما در این موارد حساس سکوت می کنند و این سکوت بدان معنا نیست که قبول نداشته باشند، من با اطمینان می توانم بگویم که برخی از فقها و صاحبان رساله کنونی هم دیدگاه آیت الله منتظری را قبول دارند منتها این موافقتشان شاید خیلی علنی نشود”.. امّا جالبتر اینکه مرحوم آیت الله بروجردی نیز با توجه به حساسیّت موضوع نظر دادند که:” “لازم است مسلمین با این فرقه معاشرت، مخالطه و معامله را ترک کنند، فقط از مسلمین تقاضا دارم آرامش و حفظ انتظام را از دست ندهند”. و مرحوم آقای گلپایگانی نیز شبیه این اعتقاد را داشتند. نظر این دو مرجع بر نفی حقوق اجتماعی آنان نبود و رهنمدی برای مومنین در حفظ آرامش و بر خورد منطقی بود.
5. آقای منتظری بعدا با سئوالات دیگری نیز مواجه شدند که آیا از اعتقاد خود بر غیر قابل قبول بودن آئین بهائیان عدول کرده است یا نه؟ آن مرحوم در این مورد تصریح کردند که نظرشان رعایت حقوق شهر وندی بوده و نه توصیه و یا تائید اعتقادات آنان. در اینجا متن چند سئوال را می اوریم تا فرق بین حقوق شهروندی و مسائل اعتقادی در نزد فقیهان امامیه روشنتر شود.
6. فتوای اول: حقوق پيروان فرقه بهاييت
سؤال : ضمن عرض سلام و خسته نباشيد خدمت حضرت آيت الله العظمي منتظري
سؤال بنده در مورد جايگاه حقوقي پيروان فرقه بهاييت و نظر جنابعالي در قبال اين رفتار است . البته بر همه ما واضح است كه بهاييان از ديدگاه فقه اسلامي هيچ گاه مشروعيت ديني نداشته و ندارند. با اين حال سؤال اينجاست كه آيا فارغ از حقوق ديني ذكر شده در قانون براي اقليت هاي رسمي چون يهوديان و زرتشتيان پيروان اين فرقه حق برخورداري از حقوق شهروندي را دارند يا نه ؟ رأفت اسلامي چقدر در مورد اين چنين گروههايي صدق ميكند؟ ضمن آرزوي سلامتي و پايداري براي شما در تمام مراحل خدمت به آستان الهي
جواب :
بسمه تعالي
با سلام و تحيت
فرقه بهاييت چون داراي كتاب آسماني همچون يهود، مسيحيان و زرتشتيان نيستند در قانون اساسي جزو اقليت هاي مذهبي شمرده نشده اند، ولي از آن جهت كه اهل اين كشور هستند حق آب و گل دارند و از حقوق شهروندي برخوردار ميباشند; همچنين بايد از رأفت اسلامي كه مورد تأكيد قرآن و اولياء دين است بهره مند باشند. ان شاء الله موفق باشيد.
حسینعلی منتظری
25 اردیبهشت 1387
فتوای دوم: پیروان فرقه بهائیت و حقوق شهروندی
سؤال
: حضرت آیت الله منتظری با عرض سلام
در یکی از پاسخهای جنابعالی در مورد فرقه بهائیت ، پس از اشاره به این که این فرقه به خاطر نداشتن کتاب آسمانی در قانون اساسی جزو اقلیت های رسمی محسوب نشده اند فرموده اید :
“ولی از آن جهت که اهل این کشور هستند و حق آب و گل دارند از حقوق شهروندی بهره مند می باشند”.
به دنبال انتشار این پاسخ بعضی از پیروان این فرقه از واژه “حقوق شهروندی ” سوءاستفاده کرده و مطالبات زیادی را مطرح نموده و حتی گفته شده نظری که حضرتعالی در سالهای قبل از انقلاب در مورد این فرقه داشته اید عوض شده است . مستدعی است نسبت به این موضوع و نیز منظور از حقوق شهروندی جهت رفع هرگونه ابهامی نظر خود را بفرمایید. با تشکر
جواب :
بسمه تعالی
با سلام و تحیت
نظر این جانب در مورد فرقه ضاله بهائیه همان نظر سالهای قبل از انقلاب است و تغییری نکرده است . ولی به طور کلی افرادی که تابع هیچ یک از ادیان آسمانی نیستند نیز به حکم آیه شریفه : ” لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین “. ( سوره ممتحنه ، آیه 8 ) و فرمایش امیرالمومنین علیه السلام در نامه به مالک اشتر: “واشعر قلبک الرحمة للرعیة والمحبة لهم واللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان : اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق ” (نهج البلاغة، نامه 53) باید حقوق انسانی آنان رعایت شود.
حقوق شهروندی نیز یک واژه کلی است و حدود آن باید بر اساس عرف و قانون اساسی مورد پذیرش اکثریت مردم مشخص شود. البته اگر کسانی در صدد دشمنی با مردم کشور برآیند و با دشمنان خارجی همکاری نمایند و همکاری آنان مطابق قوانین کشور برای دادگاه صالح ثابت شود باید طبق قانون مجازات شوند. و شهروندی آنان مانع از اجراء قانون نمی شود. و لازم است مراقبت شود جوانان کشور گرفتار تبلیغات سوء آنان نشوند، و اگر معامله و معاشرت با آنان موجب تقویت آنان شود لازم است از آن اجتناب گردد. ان شاء الله موفق باشید.
حسینعلی منتظری
25 خرداد 1387
فکر میکنم نزدیک به چهار هزار سال سابقه ادیان ابراهیمی برای بشریت امروز کافی باشد تا آنچه در فلسطین مصر سوریه پاکستان افغانستان عراق وایران میگذرد به نتیجه ای برساندکه راههای رفته نیاز به بازنگری دارد وتا وجود انسانی ما مورد پذیرش واحترام قرار نگیرد عقیده هم احترام نخواهد داشت بیشتر مذاهب تدافعی هستند ودر مقابل تحمیل بوجود آمده اند نمونه آن همین بهائیت که بعدازانقلاب اهمیتی جهانی پیدا کرده نظام ولایت فقیه اگر به قدرت نمیرسید وناکارآمدی آن به اثبات نمیرسید دست کمی از بهائیت نداشت
ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ اﺳﻼﻡ ﺭﺣﻤﺎﻧﻲ اﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩاﺭﻧﺪ و ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ (ص) ﺭا ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪاﻱ ﺭﺣﻤﺎﻥ و ﺭﺣﻴﻢ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ اﻳﺮاﻥ ﺭا ﻓﺘﺢ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪا ﻣﻜﻪ ﺭا ﻓﺘﺢ ﻛﺮﺩ
ﭘﺮﭼﻤﻬﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﻨﻴﺪ
ﺟﺎﻥ و ﻣﺎﻝ و ﻧﺎﻣﻮﺱ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ اﻣﺎﻥ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻱ ﺣﻖ ﺭاﻫﻲ ﻛﺎﻣﻼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ اﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ اﺳﻼﻣﻲ ﺗﺎ اﻣﺮﻭﺯ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺑﻮﺩﻩ ‘ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺭﻓﺖ
ﻫﻴﭻ ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻲ ﺗﺠﺮﺑﻴﺎﺕ اﻳﻦ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ اﺧﻴﺮ اﻳﺮاﻥ ﺭا ﻧﺪاﺷﺘﻪ
ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﻟﻴﺎﻗﺖ اﻳﻦ ﺭا ﺩاﺭﻧﺪ ﻛﻪ اﺯ اﻳﻦ ﺩاﻳﺮﻩ ﺧﺸﻮﻧﺖ و ﺑﺮاﺩﺭﻛﺸﻲ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺩﻳﻦ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﻮﻧﺪ و ﺑﺮاﺩﺭاﻧﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭ ﺩاﻡ اﺳﻼﻡ ﻫﻮﻳﻴﺘﻲ و ﻗﺪﺭﺕ ﻃﻠﺒﻲ اﻓﺘﺎﺩﻩاﻧﺪ ﺭا ﺑﺎ ﺁﻏﻮﺷﻲ ﺑﺎﺯ ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ
ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ اﺯ ﻫﻴﭻ ﻣﻜﺘﺒﻲ ﻫﺮاﺱ ﻧﺪاﺭﻳﻢ و ﺣﻘﺎﻧﻴﻴﺖ ﺁﻥ ﺭا در ﻋﻤﻞ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻧﻴﻴﺎﻥ اﺛﺒﺎﺕ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺗﻬﺪﻳﺪ و ﺑﺤﺜﻬﺎﻱ ﻓﻠﺴﻔﻲ. ﺩﻳﺪﻥ ﻳﻚ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻴﺮﺵ اﻣﻴﺪﻭاﺭ و اﺯ ﺷﺮﺵ ﺩﺭ اﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﻛﺎﺭﺳﺎﺯﺗﺮ اﺯ اﻳﻦ ﺩاﻍ و ﺩﺭﻓﺸﻬﺎﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﻴﺎﻩ ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺸﺎﻥ ﺩاﺩﻳﻢ.
ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﻲ و ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻣﺎ ﭘﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭا ﺑﻴﺶ اﺯ ﮔﻠﻴﻢ ﻭﻇﺎﻳﻔﺸﺎﻥ ﺩﺭاﺯ ﻛﺮﺩﻧﺪ و ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺁﻥ,
ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻔﺎﻕ و ﻧﺎاﻣﻴﺪﻱ و ﺣﻴﺮﺗﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺁﻧﻴﻢ .
ﻧﻤﻴﺘﻮان اﺩﻋﺎ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺩﺧﺎﻟﺘﻬﺎ ﻓﻘﻄ اﺯ ﺳﺮ ﻏﻴﺮﺕ ﺩﻳﻨﻲ و ﺩﻟﺴﻮﺯﻱ ﺑﻮﺩﻩ ﺯﻳﺮا ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺫﻳﻨﻔﻊ ﺑﻮﺩﻩاﻧﺪ ﻛﻪ ﻳﻚ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﻜﺎﺭ ﻣﻮﺵ و اﺩﻋﺎﻱ ﺷﻜﺎﺭ ﻣﻮﺵ ﻣﺤﺾ ﺭﺿﺎﻱ ﺧﺪا ﻫﺮ ﺑﻴﻨﻨﺪﻩاﻱ ﺭا ﺑﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻭا ﻣﻴﺪاﺭﺩ.
ﻣﺤﺎﻝ اﺳﺖ ﻛﺴﻲ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ و ﺩﻏﺪﻏﻪ ﺩﻳﻦ و ﻋﺪاﻟﺖ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ و اﻳﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ اﻭ ﺭا ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻭ ﻧﺒﺮﺩ
اﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭا ﺷﻬﺎﻣﺖ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ و ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﺒﺎﻟﻴﺪ ﻟﺤﻀﻪاﻱ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻴﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ اﻋﺘﺮاﻑ ﺑﻪ اﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﺴﺘﻴﺪ ‘ ﺁﻳﺎ ﻣﻮ ﺑﺮ اﻧﺪاﻣﺘﺎﻥ ﺭاﺳﺖ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ
اﮔﺮ ﺗﺼﻮﺭ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺑﺮاﻱ ﺷﻤﺎ ﺳﺨﺘﺮ اﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ اﺳﺖ ﭘﺲ ﺑﺪاﻧﻴﺪ اﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺎﻧﻊ اﺻﻠﻴﺴﺖ
ﺧﺪاﻳﺎ ﻃﻌﻢ ﻣﺤﺒﺖ و اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺭا ﻛﻪ ﺩﺭ اﻭﻝ اﻧﻘﻼﺏ 57 ﺩاﺷﺘﻴﻢ ﺭا ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩاﻥ و اﻳﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺭا ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻛﻤﻚ اﻳﻦ ﺗﺠﺮﺑﻴﺎﺕ ﺳﻲو ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭا ﺟﺒﺮاﻥ ﻛﻨﻨﺪ
نوریزاد عزیز
من در دو روز گذشته سه پیام در رابطه با ارتین کودک ۴ ساله بهایی را در سایت شما به اشتراک گذاشتم و متاسفانه به خاطر بی نزاکتی عده ای لمپن که به شما توهین کرده بودند کمی تند روی کردم که از این بابت پوزش میطلبم.
تمام هم و غم ما ایرانیان برای پیشرفت و رسیدن به دموکراسی باید تحمل ارای یکدیگر باشد و الا اگر بخواهیم از مکاتب فکری یکدیگر نکاتی را بیرون بکشیم و ان را علم کنیم هیچگاه به نتیجه نمیرسیم کما اینکه در محلی که من در امریکا زندگی میکنم در یک محله کوچک انسانهای متفاوت در دین و مذهب و نزاد و رنگ زندگی میکنند و هیچکس کاری به عقیده دیگری ندارد.
میخواهم خاطره ای از دوستی بهایی در رابطه با یک مسلمان حزب الهی را برایتان تعریف کنم تا ببینید انسانیت چه میکند.
این دوست بهایی که ساکن امریکاست میگفت سالها پیش در تهران ساختمانی کلنگی را تخریب میکند تا اپارتمان سازی کند ولی دلواپس بوده که
در حین تخریب برای دو همسایه مجاور اگر اتفاقی بیفتد و با توجه به اینکه یکی از انها شدیدا حزب الهی و گویا دامادش در سیستم بسیار نفوذ دارد چه باید بکند.
او میگوید شبانه ساختمان را تخریب کردم و سریع دست بکار شدم و از بهترین مصالح و بهترین مهندس ناظر استفاده کردم و اگر چه اپارتمانها برای فروش بود بهترین بتون ریزی و سقف را بدون کوچکترین خلافی انجام دادم.او میگوید با توجه به اینکه در همان حوالی زندگی میکردم لذا میدانستم که بالاخره همسایه حزب الهی از بهایی بودن من اگاه خواهد شد.او میگوید از اینکه همسایه از بهایی بودنش اگاه شود ترسی نداشت ولی فکر میکرد که ممکن است در روند کار اخلال کند
او میگوید در اواسط کار متوجه شدم که همسایه حزب الهی که حزب الهی و مسلمان واقعی و بسیار با ادب بود از بهایی بودن من اگاه است.
میگفت همسایه روزها به پشت بام خانه اش میامد و مرتب به من دست مریزاد میگفت و از کار انجام شده در رابطه با ساختمان تعریف میکرد و از اینکه در کنار خانه اش کاری اساسی انجام میگیرد بسیار سپاسگزار بود.
او میگوید از انجا که عرض زمین من ۱۲ متر بود و ساختمان در حال ساخت با احتساب زیر زمین ۵ طبقه طراحی شده بود در تمام مدت سفتکاری میلگرد های ۱۶ متری حد اقل ۳ تا ۴ متر از بر خانه او را اشغال کرده بود و از این بابت من هر روز به همسایه مسلمانم میگفتم حاجی اقا شرمنده ام.
او میگوید یک روز صبح که به سر ساختمان رفتم دیدم که نگهبان ساختمان که کارگری بسیار زحمکش و درستکار و از برادران افغان بود با شتاب به سوی من امد و گفت مهندس این دور و برها پیدایت نشود. علت را پرسیدم گفت که حاجی اقا دیشب مهمان داشته وقتی که مهمان ها میرفته اند دست کلیدش به روی زمین میافتد وقتی که خم میشود که دنبال کلیدها بگردد میل گردی که روی میز ارماتور بندها بوده و سر ان بریده و تیز بوده به پیشانیش فرو میرود و بسیار ناراحت است.
او میگوید از نگهبان پرسیدم ایا از حاجی اقا معذرت خواهی کردی و نگهبان گفت که اری به او گفتم حاج اقا شرمنده ام و حاج اقا در جواب گفت این را هر روز مهندس به من میگوید ولی با شرمندگی که پیشانی من خوب نمیشود.سپس نگهبان میگوید که الان حاج اقا رفت کلانتری تا از شما شکایت کند.
دوست من میگفت که دو ساعت بعد که در پی کاری دو باره به سر ساختمان برگشتم دو باره نگهبان به سراغ من امد و گفت حاج اقا برگشت و از من پرسید ایا به مهندس گفتی که من میخواستم بروم کلانتری و نگهبان با هوش میگوید نه و حاج اقا میگوید به او نگو که من گفته ام میخواهم بروم کلانتری چون وسط راه از رفتن به کلانتری پشیمان شدم.
دوست من میگفت ساختمان تمام شد و من همیشه بابت ان حادثه از حاج اقا معذرت خواهی میکردم
او میگود هر گز تصمیم حاج اقا را برای نرفتن به کلانتری فراموش نمیکنم و امیدوار است که یکروز دو باره به ایران برگردد و به بهانه رو بوسی پیشانی حاج اقا را ببوسد.
با احترام علی
ما را چه شده است که از بوسه به پای بک کودک اینچنین به هراس امده ایم. ایا ایینه ای را که چهره زشت ما را نشان میدهید باید بشکنیم؟ ایا اینقدر زشت شده ایم که طاقت دیدن خود را در آیینه زندگی نداریم و ایینه شکستن پیشه کرده ایم؟
آقای نوریزاد لطفا مظلوم نمایی نکنید هم خودتان میدانید و هم هر کس که ذره ای ادراک داشته باشد میفهمد که این عمل شما صرفا یک عمل انسان دوستانه نیست بلکه کاملا جهت دار و پشت آن نیت دیگری خوابیده . که اگر غیر این بود میتوانستید این عمل انسان دوستانه را بدون این که از بهاییت نامی ببرید جار بزنید . بنده قبل نیز گفتم که اگر عمل شما صرف نوازش یک کودک که نیازمند مهر ومحبت است باشد بل بسیار ستودنی و ارزشمند است و مگر کم در این کشور کودک ستم دیده داریم که مسبب آن حاکمیتیست که باعث بقاء و گستاخی آن جانبداری امسال شماها بوده . نوازش شما هم از جنس سیاستبازی است ، من میدانم و خود هم میدانید که موجی ساختید و بر این موج سوار شدید تا 1- حساسیت یک عده را برفروزید و 2- حمایت و توجه اپوزسیون اقلیت را بخود جلب نمایید. البته هر انسان آزاده ای موافقت اذیت و آزار بی دلیل هیچ فرد و گروهی نیست حتی اگر کافر باشند . و غیر این هم نیست من طرفدار این حکومت نیستم ولی چرا کسی کاری با ارامنه زرتشتیان یهودیان و… که در همین تهران کلیسا دارند و محله دارند ندارد البته گاهی از طرف افراطیانی حرکاتی شده ولی آنچنان که شما شورش میکنید نیست بنده در کنار ارامنه و بهاییان زندگی میکنم و گاهی با آنها کار کرده ام کسی کاری با آنها نداشته مگر این که بخواهند اقدامی بر علیه امنیت مردم و کشور بکنند و یا شمشیر را از رو برای مذهب رسمی کشور بکشندکه این هم بهایی و مسلمان یهودی و مسیحی ندارد و در هر کشوری چنین کسانی مجازات میشوند چه مدرکی هست دال براین که پدر و مادر این بچه واقعا بیگناه باشند نکند جدیدا قاضی هم شده اید. و دوم این که شما در کنار این کار به مراجع و گاها به ارزشهای مذهب ما توهین مینمایید از تمسخر و زیر سوال بردن عزاداری گرفته تا قرآن خواندن و دعا خواندن واعمالی که سالها با پوست و خون مردم این مملکت عجین شده و این خود حساسیت بر انگیز است انتظار دارید وقتی که شما اعتقاد مردم را نشانه میروید و بر آن میتازید بقیه به آن چه که شما میگویید و عقیده شما است هم نظر شوند؟ و به به و چه چه کنند ؟ و قتی که شما در دفاع از بهاییت به باورهای ما میتازید عکس العملش همین میشود که عده ای جلوی شما حتی نیتتان هم درست باشد می ایستند. حالا خود قضاوت نمایید که چه کسی افراط مینماید سایت شما که میتواند باعث همدلی و وفاق شود، باعث تنش و توهین به همدیگر و تفتیش ععقاید در بین بازدید کنندگان از سایتتان شده .
آقای نوریزاد
کار بسیار خوبی انجام دادید که به این خانواده سر زدید. اینکه ما اعتقادات کسی رو قبول نداشته باشیم می تونه پا بر جا باشه اما ظلم به هر مخلوقی اشتباهه. به این کودک و بسیاری از کودکان ادیان و اعتقادات دیگه داره ظلم می شه. این کورک بهایی زاده است. در زندگی مرتکب هیچ گناهی نیست. چرا باید مجازات بشه. ببینید جرم پدر مادرش چیه؟ در زندان رفتن چون به بهایی ها درس می دادن؟ آحه انسانی به قضیه نگاه کنیم. چرا بهایی ها نباید بتونن درس بخونن و تاسیس دانشگاه و درس دادن توش جرمه؟ بابا آزادگی ما کجاست جماعت؟ اعتقادشون رو قبول ندارید باشه اما این دلیل می شه که از حق تحصیل در دانشگاه محروم بشن؟ هر کیم درس بده باید بره زندان؟ آخه چرا اعتقادی رو قبول نداریم می خوایم به زور نابود کنیم؟ آزاده باشیم. انسان باشیم. من مذهبی نیستم اما برام سخته ببینم یه انسان به خاطر اعتقادش داره بهش ظلم می شه. وهابی ها که ما رو کافر می دونن با شیعیان همین کار رو بکن چه احساسی بهمون دست می ده؟ اصلا بیا تصور کن جای شما و اون خانواده عوض شده. فرض کن این بلا سر خودت و خانوادت اومده. اینطوری به این نتیجه نمی رسی که دین و مردم طرف مقابل ظالمن؟ بیاید همدیگر رو اول انسان بدونیم و مخالفت با حفظ روابط انسانی رو بیشتر تمرین کنیم.
با درود وسلام خدمت مراجعه کنند گان این سایت وعذر خواهی از جناب نوری زاد
در مطالعه بعضی کامنتها متوجه شدم تعدادی از مراجعه کنند گان فقط به تکرار اتهامات سایت ها ونشریات ضد بهائی پرداخته اند وحتی ادرس لینک سایتی را نیز گذاشتند بدون اینکه کوچکترین توجه به این حقیقت بکنند که حق وباطل بودن یک اعتقاد هیچ ربطی به حبس هم زمان وبی سند ومدرک پدر ومادر یک طفل چهار ساله ندارد
ان عزیزان مراجعه کننده به جای بر رسی حرکت جناب نوری زاد واینکه ایشان هرگز از جامعه بهائی به عنوان یک دین درست وبرحق یاد نکرده اند بلکه به همدلی با یک کودک چهار ساله پرداخته اند وبس
من نیز به تحقیق بیشتر پرداختم تا اتفاقی به سایت بهائی رسیدم که فیلتر بود بعد از گذشتن از سد فیلتر به سایت بهائی رسیدم جالب اینجاست که تمام سایتهای بهائی ستیز باز هستند ولی سایتهای بهائی که پاسخ این اتهامات را میدهند فیلتر هستند ترجیح دادم به جای هر نوع پاسخگوئی در این سایت ادرس زیر را بگذارم اگر کسی قصد حقیقت طلبی را داشت تا پاسخ بهائیان راجع به اسرائیل وجاسوسی ودیگر اتهامات را بداند به ان سایت مراجعه کند (البته با فیلتر شکن )موفق باشید وبه امید بیداری ما ایرانیان http://www.newnegah.org
من نمی دانم این همسر شهید و بعضی دیگران چرا این مسئله به این واضحی را درک نمی کنند آن دستبوسی و یا پا بوسی که مذموم است همان پابوسی است که مصباح یزدی به اصطلاح آیت الله!! و فیلسوف!! به پابوسی یک حجت الاسلام بنام خامنه ای افتاد برای بهره برداری از امتیازات دنیایی ، که تصویر این پابوسی هم در اینترنت موجود است آنوقت این همسر شهید با مغالطه ، این پابوسی مذموم را مقایسه می کند با مثلا دستبوسی پدر و مادر توسط فرزند که عملی است نیکو ونه مذموم! و یا دستبوسی این طفل چهار ساله بیگناه برای تلنگر زدن به وجدان انسانها از ظلمی که بنام شیعه بر پدر و مادر او و به تبع آن به این طفل بیگناه تحمیل شده است را با دستبوسی مصباح یزدی مقایسه میکنند!! و این عمل انسانی را با آن عمل حیوانی یکی می بینند به نظر می آید درد آنها چیز دیگری است و عمدا مغالطه میفرمایند!! راستی حکومت شیعه چرا محاکمات آنها را علنی برگزار نمی کند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد! مگر قانون اساسی اسلامی شما نگفته است که محاکمات باید علنی و با داشتن وکیل باشد چرا روحانیون از برگزاری دادگاههای علنی می ترسند ؟
سلام جناب نوریزاد
خیلی جالب است که بخاطر زندانی شدن پدر و مادر بی گناه این کودک صداشون در نیومده ولی بوسه زدن بر پای یک فرشته کوچک جنجال بپا میکند. می دونم شما با اینکار پیامی را به کج اندیشان کشورم دادید. در دنیای امروز بهایی بودن مسلمان بودن یهودی و بودایی و مسیحی بودن هدف نیست . در دنیای امروز انسان و انسانیت هدف است .با سپاس
چقدر خوشحال شدم که اصلاح طلبان حکومتی هم در برابر شما ایستادند اقای نوری زاد شما خط شکنی هستید که باید به استقبال مین ها بروید کسانی که پشت سر شما هستند از ترس خودشان را خراب کرده اند
از کار خدا پسندانه شما سپاسگزارم و انذار میدهم به تمام مسلمان نما ها که نا خواسته القائات آخوندها را که القائات //// است ، اصل قرار داده اند !!! در جبهه معرفی بهائیت روحانیت ایران از دیر باز رد پایش پیداست در چهل و چند سال پیش مرحوم فلسفی در این خصوص نقشی ویژه ایفا کرد و در مسجد ارگ تهران تبلیغی غیر قابل انکار برای شناساندن فقرقه بهائیت تحت سلسه بحث های باصطلاح دینی را بنمایش گذاشت!!! وهیچ صدایی از قشر روحانیت!!! در نیامد!!! از این گذشته روحانیت در زمانهای مختلف بسیار اگاهانه و استادانه میداند که مطالب غیر واقع را چگونه دشمن دین و یا همراه دین بر مستمع ببارد از آن جمله نام نهادن اکثریت قریب به اتفاق مسلمین بعنوان وهابی است!!! آیا تا بحال روحانیت شیعه قادر بوده تعریفی از وهابیت برای تنویر افکار مقلدین!!! خود ارائه دهد!!!؟ یا فقط با سوئ استفاده از احساسات ما شیعه ها کارش را پیش برده است!!!؟ محمد ابن عبدالوهاب در کتابش میگوید انسان باش چون تو را خالق یکتا آفریده همانطور که علی{ع} و محمد {ص} و دیگر بزرگان را آفریده و تمام انسان بوده اند و جایز الخطا و بمثابه آیه مبارکه قرآن محمد بعنوان اشرف مخلوقات بشری بوده بمانند دیگر ابناع انسانها با تمام غرایز و نیاز هایش و در شصت و سه سالگی وفات نموده و دیگر قادر به شنیدن صدا ی ما نیست و کاری از دستش پس از مرگ بر نمی ایدو نه می شنود و نه می بیندو تنها الله تعالی است که اول است و آخر است و ظاهر است و باطن و از رگ گردن بر هر کسی نزدیکتر ، غیر او را نخوانید و کمک و اسطعانت از غیر الله طلب نکنید و قرآن را امام خود قرار دهید چون هیچ چیز در آن از شما فرو گذار نشده است ، دقیقا بر عکس او آخوندها مبلغان واقعی و تاثیر گذار فرقه بهائیت بودند!!! و تعداد قلیلی از آنهازمانی که متوجه اشتباه خود شدند دیدند فرامین اربابان انگلیسی شان را به نحو احسن انجام داده اند ودیگر کار از کار گذشته بود، ولی بفرموده الله تعالی انسان مختار است به انتخاب و اسلام را نیز به حضرت محمد میفرماید بگو و بگذر به زور و اجبار نیست هر که لیاقت داشت هدایت میشود و هر که نداشت رد ، تبلیغ کن و برو و نفرموده حقنه کن ، و چون انسان را خالق عالم مختار افریده طبیعی است که هر کس با حفظ آزادی مختار است هر دین و مذهبی را که میخواهد بر گزیند خودش میداند و خدای خودش ، اما باید در کمال راحتی و امنیت و بر خوردار از تمام مواهب الهی زندگی نماید و ما نیز میباید آستانه تحمل خودمان با دستورات قرآن عظیم الشان بالا ببریم و به حسن همجواری احترام بگذاریم.
سلام آقای نوری زاد
دیدی آقای پورنجاتی برات چی نوشته؟ اگه ندیدی ببین:
* سخنی صمیمانه و خودمانی با دوست بازیافته ام ” محمد نوری زاد ” *
————————————————————————
نخست : سلام به شما ! به گذشته و حال و آینده تان . به باور من ، انسان -با
——
همه ی گونه گونی هایش در اندیشه و عقیده و رفتار و احساس و عاطفه ، از نظر شایستگی برای عرض سلام ، تفاوتی ندارد .
دوم : نخستین آشنایی من و شما به سال هفتاد و سه باز می گردد كه من به
——-
تازگی معاون سیما شده بودم و شما از سالها پیش در شبكه اول سیما در گروه های تلویزیونی “جهاد سازندگی ” و ” مناسبت های ویژه ” هم مدیر گروه بودید و هم برنامه ساز . البته آشنایی من و شما در آن سال و آن موقعیت های شغلی متاسفانه نافرجام ( و اگر بخواهم بی ریاتر بگویم ، بدفرجام ) شد و جنین ” دوستی ” شكل نگرفته ، ساقط !
مساله هم صرفا جنبه ی اداری داشت . نظر من دو چیز بود : یكی این كه مدیرگروه ، صرفا باید مدیریت كند و تهیه كنندگی برنامه ها را به تهیه كنندگان بسپارد و شما كه هم دستی در تهیه ی برنامه دارید و هم مدیر گروه مناسبت ها هستید یكی را انتخاب كنید . دو دیگر این كه برای اصلاح تشكیلات شبكه اول لازم بود برخی گروه هاكه به موضوعات مشابهی می پردازند در هم ادغام شوند . از این رو تصمیم گرفته شد كه گروه معارف و گروه مناسبتها ، یكی شوند . و شد .
ام از نابختیاری من ، شما با آن تصمیم ها موافق نبودید و ترجیح دادید …. و دیگر ما همدیگر را ندیدیم تا …. پس از انتخابات 88 و زمانی كه شما برای چند روز از زندان به مرخصی آمده بودید .
سوم : در این برهه ی تازه ی بازیابی یكدیگر ، البته خیلی چیزها عوض شده بود.
——–
از جمله من و شما . و این نه به مفهوم ” این همانی و یكسانی ” من و شما بلكه برای تاكید بر سنگواره نبودن انسان هاست !
خوشبختانه موضع گیری های شما چه پیش و چه به ویژه پس از 88 در قالب نوشته ها و اظهارنظرها برای بخش گسترده ای از افكار عمومی و مخاطبان شما ناشناخته نیست . بنده نیز كه در دوره ی اخیر و به لطف فضای اندوهبار اما همدلانه ی اصحاب اعتراض ، كم یا بیش توفیق حشر و نشر با شما را داشته ام ، از نگرش و انگیزه ی خیر خواهانه و شرافتمندانه و مسؤولانه تان ، با وجود همه ی تنگناها و مانع تراشی ها حتی برای فعالیت های حرفه ای هنری ، و معیشت عادی ،بی خبر نیستم . اما :
چهارم : اجازه دهید در عالم رفاقت صمیمی كنونی و به مصداق : عند الاحباب
———-
تسقط الاداب ، آشكارا و بی تعارف ،بدون آن كه بخواهم به نمونه ها و مصداق ها اشاره كنم ( العاقل یكفیه الاشاره ) بگویم كه احساس می كنم شما آن همه انگیزه ی خیرخواهانه و جبران كننده و اصلاح گرانه و انرژی و احساس مسؤلیت ابوذر وار تان را همچون كسی كه سخاوتمندی اش را با ” آتش زدن اسكناس ” گواهی می دهد ، دچار همان حالتی شده اید كه به قول خواجه ی شیراز :
” در دل دوست به هر حیله رهی باید كرد
طاعت از دست نیاید ، گنهی باید كرد ”
شاید اشتباه می كنم اما برداشت من از موضع گیری های اخیرتان _ در قضیه ی انتخابات ، در گفتگو با آقای عنایت فانی در بی بی سی و گفتار و رفتارتان در دیدار با آن كودك ( كاملا فارغ از كشمكش های فرقه ای و مذهبی و سیاسی حتی ) ، در غلتیدن به چنین رویكردی ست كه اشاره كردم .
سخن صمیمانه ام را با این فراز از كلام امام علی ع به پایان می برم كه : ردواالحجر من حیث جا6 : سنگ را از همان مسیر و موضعی كه به سوی شما پرتاب شده ، باز گردانید ” ! سلام برشما
26/ تیر ماه / 92 احمد پورنجاتی
خاک بر سر کسانی که بوسه بر پای یک کودک ۳ ساله را با فرهنگ دستبوسی و پایبوسی از حاکمان برابر میدادند چقدر دوست داشتم ان عقب نشینی در پاراگراف اخر شما نبود
Dear Mr. Nurizad,
Being a moslem myself, I support your meaningful symbolic gesture towards baha’is. We, Iranians, must stop this nonsense practice of portraying ourselves as having the best faith amongst the inhabitants of the good earth. We are nobody. There are people in other faiths that are vastly superior to us in the degree of their humanity and spirituality.
Moreover, Shia itself is a departure from genuine Islam, which I believe is practiced by the Sunnis. Now, who are we to judge Bahaism from departing from our faith!!?.
Unfortunately, most shia Iranians do not know that they are called “Kaafar” by over a billion Moslems of other denominations. It is a sheer stupidity to not acknowledge the fact that we do not hold the truth!! Nobody holds the truth in this planet !!!
Thank you!
Respectfully,
Steven Monash, Ph.D.
————————
سلام استیوگرامی
من با محتوای نوشته ی شما موافقم. وقتی دیگران ازاین که به ما کافربگویند می رنجیم پس چرا خودمان به این وادی نادرست پاس گذاریم ودیگران را کافر وخود را حق بدانیم؟ به امید روزی خوب درایران وجهان که مردمان ازاین که انسانند وبه انسانیت بها می دهند سرفرازی کنند نه این که چون به اعتقادی متمایلند ودرآن اعتقاد جایی برای بهروزی دیگران قائل نیستند. نگاه به جهان هستی نشان می دهد که همه ی پدیده ها دست بدست هم داده اند وشاکله ی کلی هستی را ترسیم کرده اند. یک سنجاقک، هیچگاه جا را برای یک فیل یا یک گونه گیاه تنگ نکرده است. هستی با همه ی تنوعش خواستنی است.
با احترام
.
Beh in khanoom bayad goft farhange dasst boosi dar jaye khod az raftare bozorgan boodeh va hame kass ghodrate darke payame anra nadarand.amma dar kojaye donya yek mosht javane nadan va khorafati ra vadar mikonand taa sineh khiz bar rooye zamin beioftand va massire harekate rahbar ra belissand? va kassi ham kare anha ra taghbih nemikonad….lotfan baraye didane in video beh youtube morajeeh konid.
آقای نوریزاد
شما فقط ظاهر بهاییان را که بسیار فریب دهنده هستند می بینید.
بهاییان بسیار مردمان متظاهر و متزوری بوده و برای کسب ثروت از هر چیزی صرف نظر نمی کنند.چنانچه بسیاری از بهاییان بنابر گزارشات خود از دین خارج شده و رفته اند دنبال کار و زندگی خود و از اهداف بی معنای این قوم خود را کنار گذارده اند.
لطفا به سایت زیر مراجعه کنید که در این زمینه یک محقق سابق بهایی که هم اکنون استاد دانشگاه میشیگان می باشد توضیحات فراوانی را می دهد.
http://Www.juancole.com
Dear Mr. Nurizad, it seems that you are not there yet : reasoning and debate has no way into religious matters. we are born with our religion and 99.9% of us will never cnhage our religious beliefs. Otherwise, all these religious scholar should have come to one single truth as they master reasoning. I suggest you read Soroush’s articles on this matter. Do not recal the name.
آقای نوری زاد تبدیل شدیدبه یک شیطان .
سلام علیکم
بنده فکر می کنم نظر آقای نوری زاد در خصوص دفاعیاتی که در این مدت از بهائیت داشته اند، دفاع از اصل ریشه وجودی و اعتقادی انها نیست چرا که شکی در باطل بودن و اجنبی بودن شکل گیری این فرقه نیست. مساله دفاع از حقوق شهروندی آنان است حال هر مرام و مسلکی که می خواهند داشته باشند.
آقای نوری زاد عزیز خواهش می کنم شفاف در این مورد عمل کنید. دفاع صرف و مبهم از یک موضوعی که تاریخ گواه بر باطل بودن آن است و عقل گواه بر انحرافی بودن آن است، مخاطبین شما را که شما را انسانی آزاده و معتقد به عقلانیت و اسلام راستین تصور می کردند، به شاتباه وا میدارد که خدای ناکرده از تاریخ این فرقه و این بدعت آگاه نیستید. قطعاً آقای نوری زاد آگاه است چرا ایشان منطق و عقل و انصاف دارند و تاریخ را دور نمی زنند. هم و غم ایشان دفاع از طلم هایی است که بر بهائیان می رود که ارتباطی با اعتقادشان ندارد.
آقای نوری زاد خواهش می کنم در مقاله ای واضح موضعتان را نمایان سازید که دفاعتان از کدام جهت موضوع است.
با تشکر
—————–
سلام مجتبای گرامی
همه ی ما پیش ازاین که مسیحی ومسلمان وزرتشتی ویهودی وبهایی وبودایی وکمونیست باشیم، باید انسان باشیم. انسانیت همان بازاری است که ما متاع مسلمانی ودیگراعتقادات خود را نشان همگان می دهیم. که ای ایهالناس، تماشا کنید، من علاوه برآنکه همچون شما انسانم وبه مراتب انسانی واقف، اما مسلمانم واین زیبایی های افزون تر را نیز دارم.
دوست من، ما گاه درپله های نخست انسانیت وامانده ایم وسخن ازآسمان وکهکشانهای انسانی می زنیم. باورکنید اگر ما با ظهورانقلاب اسلامی کاری با اسلام نمی داشتیم وبه برکشیدن انسانیت روی می بردیم امروز یکی از نازنین ترین کشورهای جهان بودیم. مسلمانی بقول جوانها: پیشکش
با احترام
.
جناب نوری زاد خدا نگهدار شما.
ای کاش چند نفر دیگر مثل شما در ایران بودند. مطمئننا امروز این همه انسانهای بی گناه مثل خانم نسرین ستوده و هزاران مثل او اسیر سیاهچالها نبودند. خانم دکتر زهرا بنی یعقوب فارغ التحصیل مدرسه تیزهوشان و خانم زهرا کاظمی و صدها نفر در زندانها کشته نمی شدند. مواد مخدر بیداد نمیکرد.
جناب نوریزاد
خدا شاهد است ما در وزارت خارجه شاهد بودیم که وزارت کشور از هزاران کیلو مواد مخدر فقط مقدار ناچیزی را در برابر نمایندگان سازمان ملل جهت فریب آتش میزد ولی هزاران کیلو را در زیر زمین مخفی وزارت کشور انبار و صادر می کنند و در کشور توزیع می کنند ولی هیچکس اعتراض نکرد غیر از شما.
انشالله خداوند شما را برای مردم ایران حفظ کند.
آقای نوریزاد سلام.. راستش فکر ابتدا فکر میکردم کسی از حکومت برای اینکه پدرم 20 ساله معتاده و همین باعث شده پسرش افسردگی بگیره ارزشی قائل نمیشه .. + خیلی چیزهای دیگه که خجالت میکشم بگم .. اما وقتی اقای هاشمی جواب تک نامه ای را برایش نوشته بودم داد امیدوار شدم که یکی هست که هنوز حداقل حرفم رو میشنوه .. بگذریم ..میخوام از معلم (( با ایمان)) و (( بیسواد)) دینی ام بگم که توی کلاس پیش همه بچه ها با اشاره به نوجوان 18 ساله ای با نشاط ((بهایی)) ای که پیش من مینشست :”” مواظب باشید باهاش ((حرف نزنید))،احتیاط دینی حکم میکنه … یه وقت چیزی ازش نگیرید یا بهش ندید(حتی قلم و خودکار) اینکار حرامه..مگه اینکه اسلام بیاره! “” عین حرفاش همین بود .. البته جوری اشاره کرد خود پسره هم متوجه شد ولی ارام حرف میزدن .. اخرش پسره وسط سال رفت قبرس ..از بچه محلون شون پرسیدم میگفت نمی گذارند بچه ها محلاشون توی بازیهاشون راش نمیدادن و همیشه بخاطر اینکه بهایی بود مسخرش میکردن و اون رو گریه می انداخیتن .. از خودم خجالت میکشم .. یادمه روز عید غدیر وقتی بهش سکه و کارت عیدی دادم انقدر ((خوشحال)) شد که تصورش غیر ممکن بود برای من .. هی از من تشکر میکرد ..برام جای تعجب بود که یک شخص انقدر شاد بشه با یه کارت عید امام اول شیعیان حضرت امیر المومنین (ع) ..
هرچی فکر میکنم چرا … به نتیجه نمیرسم و آخرش به شعر شاهین میخورم که یه جای اهنگ جدیدش میگه : ما سینمای بی پناه بی پناهی،ما و بغض با جماعت فکاهی (جماعت فکاهی : امثال معلمم)
قسم به خون پاک سيدالشهدا وقسم به روح بلند رسول اله کاري که شما انجام داديد باعث بخشيده شدن تمام گذشته حضرتعالي شد درود حضرت حق همراهت بزرگ مرد ايراني
سلام اقای نوری زاد :
راجب دیدارتان با ارتین کوچولو این طفل معصومی که هرروز وشب هرساعت وثانیه که ازعشق و محبت مادروپدر خود بی نصیب کودکی که مطمعنا”بارها ازمادر بزرگش راجب پدر ومادرش پرسیده که کی برمیگردند کی میتونه دراغوش مادرش به خواب بره و با نوازش پرمهرپدر از خواب بیدار بشه از روزی که این مطلب خواندم باور کنید هرروز بفکرش بودم واز خداخواستم که زودتر به ارزوش که مقدسترین وپاکترین ارزوست برسه.چون همانطورکه شما گفتید گناه این فرشته کوچیک و معصوم چیه که باید اینطور ظالمانه تاوان بده ولی در جواب خانمی که باشما تماس گرفتند: ایا همان خانم محترم که باشما اینطور صحبت کرده قبول میکنه که لحظه ای جای مادر این بچه باشه یا اصلا”تحمل میکنه که فرزندش که اگه داشته باشه بهش اینطورظلم بشه اصلا”یکباردیگه تماس بگیرند فقط جرم ارتین توضیح بدند مگه ارتین وقتی بدنیا امد کسی ازش پرسید که چه دین ومذهبی میخوای ؟مگه ازمن پرسیدند ؟مگه از همان خانم پرسیدند ؟این خانم فقط حقیقت بگند اگه ایشون مسیحی یا یهودی بدنیا میامدند هم باز از این حرفها میزدند؟چرا خودمون گول میزنیم چرابرای ریاکاری دم از دین و مذهب میزنیم.
سلام. همسران شهيدان باكري وهمت كه نبودند ؟ اميدوارم كه نباشند چراكه شما و ايشان را بي اندازه دوست دارم
کدام عاشق که جز در مکان معشوق محل گیرد و کدام طالب که بی مطلوب راحت جوید عاشق صادق را حیات بر وصال است و موت بر فراق صدرشان از صبر خالی و قلوبشان از اصطبار مقدس از صدهزار جان درگذرند و به کوی جانان شتابند.
آقای نوریزاد عزیز کاش می بودم می بوسیدم پای شمارا این شعر رو به شما تقدیم می کنم ولی ذهنم یاری نمی کنه و دفتر شعرم کنارم نیست این ناقابل را بپذیر:
کجاست آن نور دلجوی وصالت که جان می سوزد از درد فراقت
چو ماهی روی خاک افتاده مضطر تن دلدادگان در اشتیاقت
شدم یارب ملول از یار و اغیار
به فریادم برس در این شب تار
شتا بر قلب این مردم رسیده کبوترهای الفت پرکشیده
کویر وحشت وسرمای بی حد بروی مردمان خنجر کشیده
کجاست آن آتش مهرت خدایا که قدم زیر بار غم خمیده
سلام
مگه بهایی انسان نیست ؟ چرا این افراد رو در این کشور تحت ظلم قرار میدن ؟ دوستان بهایی زیادی دارم حتی یک بار از طرف یکی از اونها اهانت و بدی به من نشده تو کاسبی هیچ چیز جز راستی و معرفت اطشون ندیدم . واقعا متاسفم برای افراد افراطی که ندانسته به هم وطنان خودشون اهانت های بی شرمانه ای میکنن.
با یکی از دوستان بهاییم میرفتیم باشگاه . یه روز مربی باشگاه که خیلی ادعای مسلمانی با خدا بودن داشت کشیدم کنار گفت این دوستت بهایی هست ؟ گفتم نمیدونم برام مهم نیست . گفتش من میدونم . از جلسه بعد نیارش اینا خون و عرقشون نجس هست . گفتم اینه اسلام شما که به یک انسان با شخصیت و هم وطن اینجور توهین میکنین ؟ متاسفم برای شما و افکارتون . دیگه هم نرفتیم
آقای نوری زاد
آیا شما میلیاردها تومان پول بیتالمال را بالا کشیده اید؟
توضیح دهید
—————–
دوست من سلام
مگرمی شود میلیاردها پول بیت المال را بالا کشید واینچنین بربساط میلیاردخواران تاخت؟ من اگر کوچکترین نقطه ضعفی بویژه درخصوص مسائل مالی می داشتم مرا به کانون آتشفشانی آن درمی انداختند.
با احترام
.
درودی دگر بار به نورینزاد عزیز،
برخیها خیال میکنند، خودشان عزیز در دانهٔ پروردگار جهانیانند و تو گویی سایر بشر زندهٔ حی و حاضر در گسترهٔ گیتی را خدایانی دیگر خلق کرده که شان و مرتبهٔ آن خدایان و انسانهایی که آنها خلق کردهاند پست تر و کم ارزش تر هستند. با چه دلیل و منطق و حجتی میتوانید حتی تصور کنید که حکم و نظر و نگاه و عتاب و اعقاب پروردگار جان و جهان نسبت به احدی غیر از ما چیست؟ بنده از این دو آتشههایی که گویی شبانه روز پیام آور یک خدایی هستند که این خود خدا، خودش بسی ناتوان تر و عاجز تر این قبیل بندگان دکاندار است که خود پیام آور پیام خویش باشد میپرسم بدون مغلطه و بازی با کلمات پاسخ پرسش بنده را بدهید؟ خانم ،آقا شما تمام مقامهای به ناحق اشغال شده توسط روحانیت و پولهایی بی حساب و کتابی که به جیب میزنند و امتیازات پایان ناپذیری که خودشان بی خواست و ارادهٔ و اختیار ملت برای خودشان مصوب کرده اند را یک جا از اینها بگیری، بلافاصله ما ها، خدایی دیگر، پیام آوری دیگر، دینی دیگر، فقهی دیگر و… بشمار.. از این دکاندارن – استثناها حریم و حرمتشان سر جای خود- خدا فروش خواهیم شنید.دینی و مذهبی که از نام و وجود هر باوری دیگر، چه بهائی و چه غیر بهائی، لرزه و رعشه بر اندامش میافتد، دین و مذهب نیست و در همه چیزش میتوان شک و تردید جدی کرد. مذهبی که پرچمش دست چند مرجع درباری و امثال مصباح و جنتی و طائب و شجونی و حسین شریعتمداری و مجتبی /// باشد، قرنها فرصت و رویی پیدا نخواهد کرد که سر بلند کند. خانم گرامی جا و آدرس و سمت و سوی فریاد و ناله سر دادن خود را درست نشانه بگیر تا شاید کارگر افتد. بنده دست آقای نوری زاد را به حرمت دلی که از کودکی قربانی شده، بدست آورده است، میبوسم.
کتاب مقدس, اول قرنتيان
اگر به زبانهای مردم و فرشتگان سخنگویم و محّبت نداشته باشم، مثل نحاس صدادهنده و سنج فغان کننده شدهام.
2 و اگر نبوّت داشته باشم و جمیع اسرار و همه علم را بدانم و ایمان کامل داشته باشم بهحدّی که کوهها را نقل کنم و محبّت نداشته باشم، هیچ هستم.
3 و اگر جمیع اموال خود را صدقه دهم و بدن خود را بسپارم تا سوخته شود و محبّت نداشته باشم، هیچ سود نمیبرم.
4 محبّت حلیم و مهربان است؛ محبّت حسد نمیبرد؛ محبّت کبر و غرور ندارد؛
5 اطوار ناپسندیده ندارد و نفع خود را طالب نمیشود؛ خشم نمیگیرد و سوءظنّ ندارد؛
6 از ناراستی خوشوقت نمیگردد، ولی با راستی شادی میکند؛
7 در همهچیز صبر میکند و همه را باور مینماید؛ در همهحال امیدوار میباشد و هر چیز را متحمل میباشد.
8 محبّت هرگز ساقط نمیشود و امّا اگر نبوّتها باشد، نیست خواهد شد و اگر زبانها، انتها خواهدپذیرفت و اگر علم، زایل خواهد گردید.
9 زیرا جزئی علمی داریم و جزئی نبوّت مینماییم،
10 لکن هنگامی که کامل آید، جزئی نیست خواهد گردید.
11 زمانی که طفل بودم، چون طفل حرف میزدم و چون طفل فکر میکردم و مانند طفل تعقّل مینمودم. امّا چون مرد شدم، کارهای طفلانه را ترک کردم.
12 زیرا که الحال در آینه بطور معمّا میبینیم، لکن آن وقت روبرو؛ الآن جزئی معرفتی دارم، لکن آنوقت خواهم شناخت، چنانکه نیز شناخته شدهام.
13 و الحال این سه چیز باقی است، یعنی ایمان و امید و محبّت. امّا بزرگتر از اینها محبّت است.
آنکه می فهمد می فهمد و آنکه خود را به نفهمی زده است بگذار در نفهمی خویش بمیرد.
پیامبر هم که دیدن آن یهودی رفت پای او را که نبوسید . منهم قبلا گفتم رفتن شما پیش یک بهایی و دلجویی از او کار بزرگی است ولی نیاز به بوسیدن پای او نبود با بوسیدن دست و یا صورت او به همان اندازه دلجویی شده بود . باز هم میگویم پا بوسیدن بهانه به دست دیگران میدهد و کار درستی نبوده است . دوستتان دارم . موفق باشید .
درود بر شما نوریزاد شجاع
تمام نوشته ها و نامه های شما را خوانده ام اما این رفتار ونوشته شما
چیز دیگری بود…..بغض گلویم را فشرد و با آنکه در گریستن سخت جانم اینبار سخت گریستم…خدا یارت باد مرد
جناب آقای نوری زاد
بوسه شما بر پای کودک بهایی نشانه انسانیت شما و در واقع همان راهی است که رسول اکرم و اهل بیت در آن گام برداشتند. بر انسانیت و اسلامیت و تشیع واقعی شما درود می فرستم. سالهاست که از جنبه فکری با آموزه های دینی بهاییان مخالفت می ورزم و در این راه ثابت قدم هستم اما با وجود ستیز با آموزه های بهایی هرگز بهایی آزاری را درک نمی کنم به ویژه محروم کردن آنها از کار در ادارات دولتی و منع ورود آنها به دانشگاه را با هیچ عقل سلیمی سازگار نمی دانم. به عنوان یک ایرانی ستم بر هموطن بهایی خود را هرگز نمی پذیرم. شما نیز گام در راهی دشوارتر از پیش گذاشته اید که برخی از به اصطلاح اصلاح طلبان دگم نیز شما را همراهی نخواهند کرد. در این راه فقط بر خدا توکل نمایید و از خوشی یا ناخوشی امثال من هم باکی به دل راه ندهید.
آقای نوریزاد عزیز
مسلمان و مسیحی و یهودی و بهایی و … هیچ فرقی باهم ندارند از سالیان داراز پیش تر که اهریمن انسانیت انسان را ربوده ، دیگر ته تنها ادیان باهم فرقی نمیکنند ، بلکه بسیاری از آنان که معرف حضورتان هستند سیاستشان عین دیانتشان است .
با آرزوی سلامتی شما دوست جدیدتان فرزاد
سلام آقای نوری زاد
خیلی خوشحال شدم چون بعد از نوشتن آن مطلب نگرانتون بودم که یه وقت خدای ناکرده دوباره سر از زندان اوین در بیاری،
موفق باشید ما همچنان منتظر نوشته های گرم ودلنشین شما هستیم.
من پیرو بهائیت نیستم اما در برخوردهای متعددی که با آن ها داشته ام، چیزی جز ادب، مهربانی و صفا ندیده ام!
و یک سوال: مگر نه این است که رهبر بهاییان را روحانیون متعصب زمان وادار کردند که ایران را ترک و به عثمانی برود، زمانی که اصلا اسراییلی در کار نبود؟ حالا چطور می گویند که این طرز تفکر اسراییلی است؟
و اصلا گیریم که اسراییلی هم باشد!!!!! شما جای اسراییل باشی از کدامیک بیشتر خوشت می آید: محمود احمدی نژاد و یا پدر و مادر این طفل معصوم؟
آقای نوری زاد، من نوشته ای در خصوص بهاییان نوشتم اما نمی دانم چه اتفاقی افتاد که در پیش نمایش می بینم متن معرفی خودم در فیس بوک ارسال شده است!
در هر صورت متنی که اینچنین شروع می شود: من محسن نمکیان هستم …. اگر به عنوان کامنت برای شما ارسال شده لطفا منتشر نکنید. ممنونم
این هم متن کامل معرفی من در فیس بوک! که اشتباهی ارسال شده است.
من محسن نمکیان هستم. هویت اصلی خود را در قالب عضویت در جمعیت الیاسین میدانم. به همین دلیل و پس از برخورد امنیتی صورت گرفته با این جمعیت ناچار به ترک کشور شدم و اکنون ساکن سوئد هستم. از لحاظ تحصیلی کارشناس ارشد در رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه علم و صنعت ایران و همچنین کارشناس ارشد همین رشته از دانشگاه لینشوپینگ سوئد هستم، اما آموختههایم از معلم خود ایلیا را بسیار بیشتر از آنچه در دانشگاه آموختم میدانم. طبیعت را دوست دارم، به خصوص پرندگان مهاجر و به طور ویژه قوها …
چرا بجای اینکه یک انسان یا یک کودک ویا یک بچه رو ببینید
بهایی بودنش را دیدید.
بعضی ها یه مقدار خجالت بکشند بد نیست.
انسانها یا برادر دینی هستند یا برادر خونی
کارشماخداپسندانه وانسانی بود…ولی این کاربایدرهبریه جامعه می کرد!ولی افسوس افکارمتحجرانه وی نمی گذاردیااصلا اونیزدردام بسیجی هاافتاده است!!وازآنهامی ترسد چراکه اویک انقلابی است نه دیپلمات!ببخشیدنه یک ……
آقای نوری زاد ما هرچه می کشیم از این خشک مغزان می کشیم.
نظرات و کارهای شما را قبول دارم .ولی بهتر است با این کارها (بوسه بر پای بچه بهایی) به دست مردان دجالی نظیر شریعتمداری و گروههای چماق و اطرافیان بیت آتو ندهید . ضمنا شریعتمداری ملعون در روزنامه منفور متعلق به بیتش در مورد شما نوشته “کارگردانی که میلیاردها تومان پول بیتالمال را بالا کشید ” لطفا در این مورد توضیح دهید .
ممنون
یاایهاالذین امنوااتقوالله ولتنطر نفس ماقدمت لغد واتقوالله ان الله خبیر بما تعملون. ولا تکونوا کالذین نسوالله وانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون/صدق الله/ آخر سوره حشر//این خانم محترم با توجه به دستورات حضرت حق درقرآن در مورد فراموش نکردن سیطره خالق هستی باید بدانند مصداق واقعی عامل به این دستورات محمد نوریزاداست وما بیچارگان فراموش کنندگان خدا وفاسق!……
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت تمام عزیزان هم وطنی که در پست قبلی (بوسه بر پای کودک بهائی )با تمام قدرت به جای اینکه راجع به بهائیان وسایر دگراندیشان وازاد اندیشان وظلمی که نسبت به انها در کشورمان شده تحقیق کنند فقط به تکرار اتهامات روزنامه ورسانه های حکومتی ایران می پردازند مایلم به انها بگویم ویا در اینجا بنویسم عزیزان از امروز تا دو هفته به وجدان خود فرصت بدهید وبه تمام مراجع قضائی کشور مراجعه بفر مائید ومدارک ومستندات محمکه پسند در رابطه با محکومیت این مظلومان در بند را به دست بیاورید ودر همین سایت بگذارید تا ما نیز متوجه بشویم این زندانیان بهائی ویا دگراندیشان ونویسندگان ایرانی که به جای زندگی در کنار خانواده مجبورند بهترین روزهای زندگی خود را در زندان سپری کنند به چه جرمی محکوم شده اند
البته اتهامی به طور کلی راجع به تمام دگر اندیشان مطرح میکنند مانند “تبلیغ علیه نظام ویا اقدام علیه امنیت ملی” ولی سند ومدرک محکمه پسند وجود ندارد حالا برای اینکه این موضوع برای شما عزیزان نیز مشخص بشود لطفا تحقیق کامل بفرمائید واگر مدرکی وجود نداشت (که ندارد)حد اقل شما بدانید که فقط اتهام وجود دارد
برای مثال بارها بر اسرائیلی بودن جامعه بهائی مطلب ها نوشته اند ولی یک بار یک مسلمان در ایران از مراجع قضائی نپرسید بعد از سی وپنج سال که به خانه بهائیان ریختید وتمام کامپیوتر وکتاب دفتر انها را با خود بردید پس چرا یک مدرک نتوانستید به سازمان ملل ارائه بدهید تا ثابت کند جامعه بهائی به کشور ایران خیانت میکند ؟ایا چون کعبه مسلمین در عربستان است ما وهابی هستیم وظلم وهابیون را نسبت به شیعیان تصدیق میکنیم؟
هم وطنان عزیز م وظیفه اصلی ما دفاع از مظلوم است ومبارزه با ظلم چه فرق میکند در کجای دنیاباشد البته که ظلم به هر موجود زنده ای در هر جای دنیا باید مورد نکوهش قرار گیرد این ظلم میتواندنسبت به یک کودکی فلسطینی باشد یا در ایران مهم این است که شما فقط کمی دقت بفر مائید که در وطن شما ودر کنار شما ظلمی واقع نشود چگونه است که نام حضرت سیدالشهدا را به دوش می کشیم ولی چون حسین (ع)عمل نمی کنیم وبه جای تحقیق راجع به ظلم های وارده فقط به تکرار حرف ظالمان می پردازیم ؟