بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، خطاهای یک به یک بزرگان دینی وشخصیت های برجسته ی نظام اسلامی به جان جامعه رسوخ کرد. در این میان، برخی از مسئولان و منتقدان و اهل قلم – بنا به ضرورت هایی که از دل نوشته هایشان می شود بدانها پی برد – شروع به نگارش نامه یا نامه هایی چند به صاحب منصبان کردند. که در این میان، مثلاً نوشته های فردی چون محمد نوری زاد، رشته ای کوچک از سلسله ای بلندی است که تاریخِ این سالهای کشور ما حتماً این نوشته های ناچاری را در سینه ی خود ثبت و ضبط کرده و خواهد کرد.
دوست جوان و غیرت مند ما جناب “خسروی فارسانی” همت کرده اند و تا هرآنجا که مقدورشان بوده، این نوشته ها را – از روزهای نخستین انقلاب تاکنون – در مجموعه ای حجیم به اسم “نجواهای نجیبانه” جمع آوری کرده اند. من با اطمینان می گویم این اثر نافذ در آینده مرجع بسیاری از احتجاجات تاریخی انقلاب اسلامی برای نویسندگان و فیلم سازان و داستان سرایان و هنرمندان و تاریخ نگاران خواهد بود. بسهم خود از مؤلف گرامی این اثر که در مسیر جمع آوری و انتشار هزاران نامه و نوشته مشقات زندان و محرومیت از تحصیل را به جان خریده و ناگزیر تن به مهاجرت سپرده است، سپاس می گویم.
محمد نوری زاد
نوزدهم تیرماه سال نود و دو
تهران
لینک دانلود جلد اول کتاب نجواهای نجیبانه
لینک دانلود جلد دوم کتاب نجواهای نجیبانه
فهرست مطالب
فهرست اجمالی (هفت جلد)
فهرست تفصیلی جلد اول
فهرست تفصیلی جلد دوم
فهرست تفصیلی جلد سوم
فهرست تفصیلی جلد چهارم
فهرست تفصیلی جلد پنجم
فهرست تفصیلی جلد ششم
فهرست تفصیلی جلد هفتم
سخن آغازین
بخش اول: پیشدرآمد؛ آشنایی با ساختار جمهوری اسلامی و رهبران آن
نوشتارهایی از دانشنامه اینترنتی «ویکیپدیا»
«سید روحالله خمینی»
«سید علی خامنهای»
«حسینعلی منتظری»
«ابوالحسن بنیصدر»
«اکبر هاشمی رفسنجانی»
«میرحسین موسوی»
«سید محمد خاتمی»
«محمود احمدینژاد»
«مهدی کروبی»
«علیاکبر سعیدی سیرجانی»
«محمد نوریزاد»
«انقلاب ایران (۱۳۵۷)»
«حکومت جمهوری اسلامی ایران»
«عملکرد سید علی خامنهای و سازمانهای تابعه»
«انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸)»
«جنبش سبز ایران»
«احتمال تقلب در انتخابات ریاستجمهوری ایران (۱۳۸۸)»
«پیامدهای انتخابات ریاست جمهوری دهم ایران»
«فهرست بازداشتشدگان پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم»
«جانباختگان اعتراضات به نتایج انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران»
«شکنجه معترضان به نتایج اعلامشده انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸)»
جدولهایی از دانشنامه اینترنتی «ویکیپدیا» (نگاه اجمالی)
«جنبشهای ملی ایرانیان»
«انقلاب ۱۳۵۷»
«سیاست و حکومت ایران»
«نیروهای مسلح ایران»
«جدول اطلاعات ده دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران»
«شورشها و تظاهراتهای مهم در ایران پس از انقلاب ایران»
«شکنجه دولتی در ایران»
«کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷»
«قتلهای زنجیرهای ایران»
«جنبش دوم خرداد»
«انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸)»
«جنبش سبز ایران»
«زندانیان سیاسی سرشناس منتسب به جنبش سبز»
«جانباختگان در سرکوب معترضان بین سالهای ۱۳۷۸-۱۳۸۸ ایران»
بخش دوم: نوشتارهای درباره چیستی و چرایی نامهنگاری به رهبران جمهوری اسلامی
«اتهام: نامه سرگشاده به رهبری!»؛ حمید تکاپو، ۳ بهمن ۱۳۸۸
«نوریزاد؛ نمای نزدیک»؛ آیدا قجر، ۹ خرداد ۱۳۸۹
«حکایت نامههای بیپاسخ به خامنهای»؛ احمد سعیدی، ۴ دی ۱۳۸۹
«نامههای بیپاسخ؛ سیر تحول نامههای سرگشاده به آیتالله خامنهای»، ۱۱ اسفند ۱۳۸۹
«ای رهبر فرزانه، ویران کردی خانه!»؛ بیژن صفسری، ۲۰ آذر
«در ستایش نوریزاد و شجاعت او»؛ مرتضی کاظمیان، ۲۱ آذر ۱۳۹۰
«نهضت کبوتران نامهبر»؛ محمد رهبر، ۲۲ آذر ۱۳۹۰
«پیامدهای نامههای اعتراضی به آیتالله خامنهای»؛ اکبر گنجی، ۲۵ آذر ۱۳۹۰
فراخوان وبسایت محمد نوریزاد برای کمپین نامهنویسی به خامنهای، ۲۷ آذر ۱۳۹۰
«فراخوان محمد نوریزاد، تحرکی به فضای سیاسی کشور بخشیده است»؛ علی افشاری، ۲۸ آذر ۱۳۹۰
«جنون قدرت!»؛ شهباز نخعی، ۳۰ آذر ۱۳۹۰
«در حمایت از پیشنهاد محمد نوریزاد»؛ مرتضی کاظمیان، ۸ دی ۱۳۹۰
«کمپین نامهنویسی به آیتالله خامنهای»؛ رضا حاجیحسینی، ۸ دی ۱۳۹۰
«دوستان! خامنهای ارزش مخاطب بودن ندارد، نامههایتان را به پیشگاه مردم ایران بنویسید!»، ۱۴ دی ۱۳۹۰
«از سیاستنامه تا سیاستِ نامهای»، ۱۵ دی ۱۳۹۰
«نامه ندهید، برنامه بدهید!»؛ احمد وحدتخواه، ۱۷ دی ۱۳۹۰
«اصلاحطلبان به جز نامهنویسی به رهبر و صدور بیانیه چه کار دیگری بلدند؟»، ۱۸ دی ۱۳۹۰
«نامههایی برای خدا!»؛ بیژن صفسری، ۲۱ دی ۱۳۹۰
«فراخوان دوم نوریزاد و موجی فراتر»؛ یعقوب گوهری، ۲۶ دی ۱۳۹۰
«نامهنگاری به آیتالله به جای مبارزه یا تلنگر به وجدان مردم؟»؛ مهرداد قاسمفر، ۲۸ دی ۱۳۹۰
گزارش وبسایت روزنامه «گاردین» از نامههای سرگشاده محمد نوریزاد و دیگران به خامنهای، ۲۲ تیر ۱۳۹۱
متن انگلیسی (English Text)
بخش سوم: نامهها از روحالله خمینی
نامه عاشقانه روحالله خمینی به همسرش، فروردین ۱۳۱۲
نامه روحالله خمینی خطاب به علمای اسلام (قدیمیترین سند مبارزاتی خمینی)، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳
نامه روحالله خمینی به محمدرضا پهلوی، ۱۷ مهر ۱۳۴۱
«حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها»: درباره «بود و نمود خمینی»؛ اکبر گنجی، مرداد ۱۳۸۹
وصیتنامه روحالله خمینی، ۲۹ دی ۱۳۵۸
نامه روحالله خمینی به مسؤولان نظام جمهوری اسلامی در مورد قبول آتشبس در جنگ، ۲۵ تیر ۱۳۶۷
بخش چهارم: نامهها به روحالله خمینی
نامه بهشتی، موسوی اردبیلی، خامنهای، باهنر و هاشمی رفسنجانی به خمینی، ۲۸ بهمن ۱۳۵۸
نامههای ابوالحسن بنیصدر به خمینی و اطرافیان او، طی سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۳
«توضیح عمومی»؛ ابوالحسن بنیصدر
نامه بنیصدر به خمینی، ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۹
پاسخ خمینی به نامه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۹ بنیصدر
نامه بنیصدر به خمینی، ۱ خرداد ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۱۳ خرداد ۱۳۵۹
پاسخ خمینی به نامه ۱۳ خرداد ۱۳۵۹ بنیصدر
نامه بنیصدر به خمینی، ۲۵ خرداد ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۱۱ تیر ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۳۰ تیر ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۱ مرداد ۱۳۵۹
پاسخ خمینی به نامه ۱ مرداد ۱۳۵۹ بنیصدر
نامه بنیصدر به خمینی، ۳ مرداد ۱۳۵۹
گزارش دیدار بنیصدر با خمینی، ۲۱ مرداد ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۲۲ مرداد ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۷ شهریور ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۷ شهریور ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به احمد خمینی، ۷ شهریور ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۸ شهریور ۱۳۵۹
پاسخ خمینی به نامه ۸ شهریور ۱۳۵۹ بنیصدر
نامه بنیصدر به خمینی، ۱۴ شهریور ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به احمد خمینی، ۱۹ شهریور ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۲۸ شهریور ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۳ آبان ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۹ آبان ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۱۴ آبان ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۲۶ آبان ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به احمد خمینی، ۲۹ آبان ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۳۰ آبان ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به احمد خمینی، ۴ آذر ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۱۰ آذر ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به حسین خمینی، ۱۳ آذر ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۱۱ دی ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۲۹ دی ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۶ بهمن ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به احمد خمینی، ۱۵ بهمن ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به احمد خمینی، ۱۷ بهمن ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به احمد خمینی، ۱۷ بهمن ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، بهمن ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۲۴ بهمن ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۷ اسفند ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۹ اسفند ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۱۱ اسفند ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خامنهای، ۱۲ اسفند ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۱۷ اسفند ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۲۰ اسفند ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به عبدالکریم موسوی اردبیلی، دادستان کل کشور، ۲۰ اسفند ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به خمینی، ۲۳ اسفند ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به حسینعلی منتظری، ۲۴ اسفند ۱۳۵۹
نامه بنیصدر به احمد خمینی، ۳ فروردین ۱۳۶۰
نامه بنیصدر به خمینی، ۱۸ فروردین ۱۳۶۰
نامه بنیصدر به عبدالکریم موسوی اردبیلی، دادستان کل کشور، ۲۲ فروردین ۱۳۶۰
نامه بنیصدر به احمد خمینی، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۰
نامه بنیصدر به خمینی، ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۰
نامه بنیصدر به خمینی، ۶ خرداد ۱۳۶۰
پیام بنیصدر به مردم ایران، ۱۷ خرداد ۱۳۶۰
نامه بنیصدر به خمینی، ۲۲ خرداد ۱۳۶۰
پیام بنیصدر به مردم ایران، ۲۲ خرداد ۱۳۶۰
پاسخ بنیصدر به سخنان خمینی، ۲۵ خرداد ۱۳۶۰
پاسخ تکمیلی بنیصدر به خمینی، ۲۵ خرداد ۱۳۶۰
نامه بنیصدر به خمینی، ۱ مرداد ۱۳۶۳
نامه اکبر هاشمی رفسنجانی به خمینی، ۲۵ بهمن ۱۳۵۹
نامه محمد حسینی بهشتی به خمینی، ۲۲ اسفند ۱۳۵۹
نامه سرگشاده مهدی بازرگان به خمینی، ۱۶ خرداد
نامه سرگشاده «نهضت آزادی ایران» به خمینی، ۴ تیر ۱۳۶۰
نامه محمدکاظم شریعتمداری به خمینی، ۴ اردیبهشت ۱۳۶۱
نامه محمدرضا گلپایگانی به خمینی، در ارتباط با مرگ محمدکاظم شریعتمداری، ۱۳ فروردین ۱۳۶۵
توضیح حسینعلی منتظری در مورد مرگ محمدکاظم شریعتمداری
«در زندان ولایت فقیه»؛ روایت رضا صدر (برادر بزرگتر موسی صدر) از مرگ محمدکاظم شریعتمداری
نامه مرتضی پسندیده (برادر بزرگتر خمینی) به خمینی، ۱۵ مرداد ۱۳۶۲
مقدمه عباس خسروی فارسانی بر نامه مرتضی پسندیده به خمینی
نامه مهدی بازرگان به خمینی، ۳ اسفند ۱۳۶۲
نامه علیاکبر محتشمیپور (وزیر کشور) به خمینی، درباره «نهضت آزادی»، ۳۰ بهمن ۱۳۶۶
پاسخ منسوب به خمینی، به نامه علیاکبر محتشمیپور، درباره «نهضت آزادی»
نامه احمد خمینی به مرتضی پسندیده، درباره «نهضت آزادی»
«جنازهای به اسم قاضی صلواتی و «نهضت آزادی»»؛ محمد نوریزاد، ۵ آبان ۱۳۹۱
«نامهای با امضای پدر به خط پسر؟»؛ محمد صادقی، ۶ آبان ۱۳۹۱
تلگرام مهدی بازرگان به خمینی و درخواست گفتگو پیرامون جنگ، ۱۷ فروردین ۱۳۶۷
نامه سرگشاده «نهضت آزادی ایران» به خمینی، اردیبهشت ۱۳۶۷
نامه سرگشاده مهدی بازرگان به خمینی، ۱۲ مهر ۱۳۶۷
مکاتبات حسینعلی منتظری و خمینی، طی سالهای ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸
نامه محرمانه محمدی ریشهری، وزیر اطلاعات، به خمینی، یک ماه پس از پذیرش قطعنامه، تابستان ۱۳۶۷
////خودتی داداش /اونی که خوردی آخشال داش
اصل کتاب کجا و این توبره //// شعر کجا.
همون جور که گفتم خودتی .
Mr. Noori Zad, Are you still alive? I am so happy for you .I am not a historian, only a history teacher.History is my bread and butter,I appreciat the autor,s good work , but our modern history is not so complicated.No needs to write books about it .Simply they came.They burned .They killed.That is all folks
سپاس بیکران بخاطر اطلاع رسانی شما.
با سلام و خسته نباشید خدمت آزاده استوار جناب آقای نوریزاد گرامی؛ از لطف و دلگرمی شما و نیز انتشار این نوشتار صمیمانه سپاسگزارم.
لینک دانلود سایر جلدهای کتاب «نجواهای نجیبانه» در این صفحه قرار داده شده است:
http://najvahayenajibane.blogspot.com/2013/05/farsani-khamenei.html
به امید یافتن راهی به رهایی از راه آگاهی
خسروی فارسانی
جناب خسروی فارسانی عزیز
فرازهایی از کتاب ارزشمند شما را خواندم. سعیتان مشکور باد. در فرصتی مناسب این کتاب ارزشمند را به طور کامل خواهم خواند. ولی نقدی کوتاه بر نوشتار جنابعالی داشتم که در پی می آورم:
از اینکه شخص اول مملکت، جناب خامنه ای، مسبب اینهمه نابسامانی و ظلم و تباهی است شکی نیست. ولی وقتی به پیشینه ایشان نگاه کنیم می بینیم که ایشان با شیادانی چون احمدی نژاد، مشایی، طائب، سعید مرتضوی، احمد خاتمی، حسین شریعتمداری و …. از لحاظ شخصیتی تفاوت دارد. متاسفانه جایگاهی که در قانون اساسی برای رهبری در نظر گرفته شده است کاملا فاسد کننده است. یعنی شما هر انسان فرهیخته ای را هم که جای ایشان بگذاری نهایتا انسانی فاسد و ظالم را به جامعه تحویل میدهد. به نظر من خود آقای خامنه ای به نوعی قربانی استبداد است. ایشان قبلا با افرادی چون اخوان ثالث دوستی داشته اند و در حلقه روشنفکران مشهد پای سخنرانیهای دکتر شریعتی می نشسته است. ولی حالا کارش به جایی رسیده که چند شاعر مجیز گوی را دور خود جمع میکند تا چاپلوسیش را بکنند و به آنها صله دهد. ببینید چقدر شان انسانی این بشر نزول کرده است در این مقام. در حقیقت ایشان مملکت را به دلیل //// به باد فنا داده است و این ////بسیار طبیعی است. به طور مثال اصلا لازم نبود که آدم با هوش باشد که بفهمد احمدی نژاد هم مملکت را به باد فنا خواهد داد و هم تمام حامیانش را بی اعتبار خواهد کرد. ولی ایشان حتی از درک چنین مطلب ساده ای عاجز بود و تمام آبرو و اعتبار خود را پای چنین شیادی ریخت.
این مجلس متعفن را ببینید، هیچ کاری ندارند جز چاپلوسی و مجیز گویی رهبر. کل قوه قضاییه بام تا شام مجیز ایشان را می گویند. هر که باشد امر بر او مشتبه می شود و لاف خدایی می زند با این اوصاف. کاش کسی می توانست حلقه مجیزگوی ////را بشکند و به او بفهماند که چه خبر است.
و نقدی که بر نوشته های شما دارم دقیقا به فرمی است که شما ایشان را مورد خطاب قرار داده اید وگرنه محتوا کاملا مبتنی بر حقایق است. این فرم بیشتر به درد افرادی چون حسین شریعتمداری می خورد.
با احترام
بردیا استقامت
سلام نوری زاد عزیزما ایرانیان
داستان جوانمردی این روزها ازمیان ما رفته که رفته
این حکایت را به شما تقدیم می کنم
شما جوانمرد روزگار ماهستید که ما ازجوانمردی تان بهره مندیم وبه شما فحش هم می دهیم:
اسب سواری، مرد چلاق و افلیجی را سر راه خود دید که از او کمک میخواست.
مرد سوار دلش به حال او سوخت. از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند.
مرد چلاق وقتی بر اسب سوار شد، دهنه اسب را کشید و گفت: اسب را بردم، و با اسب گریخت!
اما پیش از آن که دور شود صاحب اسب داد زد: تو تنها اسب را نبردی، جوانمردی را هم بردی!
اسب مال تو؛ اما گوش کن ببین چه میگویم! مرد چلاق اسب را نگه داشت.
مرد سوار گفت: هرگز به هیچکس نگو چگونه اسب را به دست آوردی؛ زیرا میترسم که دیگر “هیچ سواری” به پیادهای رحم نکند
درود بر شما
کل تاریخ این حکومت پربرکت ! در یک جمله خلاصه میشود !
از ابتدای انقلاب تا کنون مسیر و رهبری کشور چهار نعل تاختن با افتخار به سوی بدبختی بوده و همچنان با قدرت ادامه دارد !
ﺳﻼﻡ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻱ ﺯاﺩ ﻋﺰﻳﺰ
ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺁﻗﺎﻱ ﻓﺎﻧﻲ ﺭا ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻛﺮﺩﻡ ﻧﻜﺘﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻬﻤﻲ ﻛﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﻓﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﭘﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﻛﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﺑﻮد ﺗﻮﺟﻴﺢ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﺎﻳﺘﺘﺎﻥ اﺯ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻣﻨﻂﻘﻲ ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ . اﮔﺮ اﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﻴﺪ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺟﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﮔﺬاﺭﺩﻩ و ﺳﻌﻲ ﻣﻴﻜﻨﻢ اﻓﻜﺎﺭﻱ ﺭا ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﻛﻨﻢ
ااﻟﺒﺘﻪ اﻳﻦ اﻓﻜﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺑﻨﺪﻩ اﺳﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺰ ﭼﻨﻴﻦ ﮔﺬﺷﺘﻪ. ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻋﺎﺩﻻﻧﻪ ﺳﻌﻲ ﺩاﺷﺘﻢ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﺭا ﺗﺒﺮﻳﻪ ﻛﻨﻢ و ﺧﻮﺩ ﺭا ﺟﺎﻱ اﻭ ﺑﮕﺬاﺭﻡ و ﻣﺴﺎﻳﻞ ﺭا ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻛﻨﻢ
ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ اﻭﻝ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺳﻦ و ﺳﺎﻟﻲ ﻧﺪاﺷﺘﻢ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ اﻧﺪﻳﺸﻴﺪﻡ ﺁﻳﺎ ﻳﻚ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﻨﮓ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯاﻥ ﺭا ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﺼﻤﻴﻤﺎﺗﺶ ﻣﺘﻘﺎﻋﺪ و ﺑﻌﺪ اﺯ اﺟﻤﺎﻉ ﻣﺜﻼ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺣﻤﻠﻪ ﺩﻫﺪ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻧﻪ اﻳﻦ اﻣﺮ ﻣﻨﻂﻘﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﭼﺮا ﻣﻴﮕﻔﺘﻨﺪ اﺭﺗﺶ ﭼﺮا ﻧﺪاﺭﺩ ﺑﻌﺪ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ اﮔﺮ اﻳﻨﻂﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻴﭻ ﺧﺮﺩﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﺳﺮﺑﺎﺯ و ﻳﺎ ﺩﺭﺟﻪ ﺩاﺭﻱ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﻌﺪ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ اﮔﺮ ﺭﻫﺒﺮ ﻛﺎﺭﺵ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ و ﺳﺮﺑﺎﺯاﻥ ﻣﻂﻴﻊ اﻭ ﻣﺸﻜﻞ ﺣﻞ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺣﺴﺎﺏ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻫﺰاﺭ و ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﻣﺎ ﺣﺘﻲ ﻳﻚ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻥ اﻭ ﺭا ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﻩ ﺧﺪا ﺩاﻧﺴﺖ ﻧﺪاﺷﺘﻪ اﻳﻢ و اﻳﻦ ﻛﺎﻣﻼ ﻣﺸﻜﻮﻙ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﺴﻴﺐ ﻣﻦ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺪﻭﻥ اﺳﺘﺜﻨﺎ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺮ ﺣﻖ ﻣﻴﺪاﻧﺴﺘﻪ اﻧﺪ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺯﻣﺎﻥ اﻃﻼﻉ ﻳﺎﻓﺘﻦ ﻛﻪ ﭘﻴﺮﻭﻱ اﺯ ﻛﺴﻲ ﻓﺮﻕ ﻧﺪاﺭﺩ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﺢ ﻣﺴﻮﻧﻴﻴﺘﻲ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ ﻧﻤﻲ ﺁﻭﺭﺩ و ﻫﺮ ﻛﺲ ﻧﺰﺩ ﺧﺪا ﻣﺴﻮﻝ اﺳﺖ و ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺤﺸﻮﺭ ﻣﻴﺸﻮﺩ
ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﭼﻨﺪ ﻧﻜﺘﻪ ﺭا ﺭﻭﺷﻦ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ
ﺁﻳﺎ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﻏﺮﺏ و ﻫﻢ ﭘﻴﻤﺎﻧاﻧﺸﺎﻥ
ﺩﺷﻤﻦ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺁﻳﺎ ﺑﺎﻃﻞ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺩﻟﻴﻞ ﺣﻘﺎﻧﻴﻴﺖ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ
ﺁﻳﺎ ﺯﻭﺭ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻴﺮﺳﺪ
ﺁﻳﺎ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﺎﻣﻨﻪ اﻱ اﺻﻠﺤﺘﺮﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ اﺳﺖ
ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﺑﻪ ﻋﻘﻴﺪﻩ اﻳﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﺣﻘﻴﺮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻣﺎﻧﻊ ﺁﺭﻣﺎﻧﻬﺎي ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﻧﮕﺬاﺷﺘﻪ ﺷﻤﺎ و ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪاﻥ ﭘﺎﻙ اﻳﻦ ﺩﻳﺎﺭ ﺿﻌﻔﻬﺎ ﺧﻮﺩﺧﻮاﻫﻲ ﻫﺎ ﻇﻠﻤﻬﺎ ﺭا ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ و ﺑﺎﺏ ﻧﻘﺪ ﺭا ﺑﮕﺸﺎﻳﻨﺪ ﺯﻳﺮا ﻧﻘﺪ ﺿﻌﻔﻬﺎﻱ ﺭا ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ ﻣﻲ ﺁﻭﺭﺩ اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺮﻛﺎﺕ ﺁﻥ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ اﺯ ﻣﻀﺮاﺕ ﺁﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺳﺖ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﻣﻼﻫﺎﻱ ﻣﺎ ﻋﺎﺩﺕ ﺩاﺭﻧﺪ ﺑﺮ ﻣﻨﺒﺮ ﺭﻭﻧﺪ و ﻓﻘﻄ ﻋﺮﺿﻪ ﻛﻨﻨﺪ
ﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ اﻫﺪاﻑ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﻳﺪ ﭘﺬﻳﺮاي ﺑﻬﺎﻱ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ اﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻜﺘﻪ اﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺣﺠﺎﺏ ﻣﺎ ﺷﻮﺩ و ﻣﺎ ﺭا ﻭاﺩاﺭ ﺑﻪ ﺑﺴﺘﻦ ﭼﺸﻤﻬﺎ ﻛﻨﺪ
ﻣﺎ ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﺑﭙﺬﻳﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ و ﻏﺮﺏ ﺩﺷﻤﻦ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺑﺎﺝ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﺣﻘﺎﻧﻴﺖ ﻣﺎ ﺑﻪ اﺛﺒﺎﺕ ﻧﻤﻴﺮﺳﺪ
اﮔﺮ ﺑﻴﺖ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺑﺎﺝ ﻧﻤﻴﺪﻫﻴﻢ و ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭا ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﻋﺮﺻﻪ ﻧﺒﺮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﺣﺪاﻗﻞ ﺣﻖ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺪاﻧﻨﺪ ﭼﻪ ﻓﺎﺟﻌﻪ اﻱ ﺩﺭ اﻧﺘﻆﺎﺭ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺩﺭﮔﻴﺮﻧﺪ و ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﻭﻗﻮﻉ ﺟﻨﮓ ﺟﺎﻥ و ﻣﺎﻝ و ﻧﺎﻣﻮﺳﺸﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ اﺳﺖ
ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺣﺪﺱ ﻣﻦ ﺑﺮ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺑﺎ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻓﺮﺩﻱ ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩ اﺩاﻣﻪ ﺩﻫﻨﺪ و ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﺑﺮﮒ ﺁﺱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺭﻭ ﻛﻨﻨﺪ و ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﺳﺮﻛﻮﺏ ﺷﺪﻩ اﺳﻼﻣﻲ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺸﺎﻥ ﻣﻨﺘﻆﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﻓﺮﺻﺘﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﺸﻮﺭﻱ اﺳﻼﻣﻲ ﺑﺎ ﺳﻼﺡ اﺗﻤﻲ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮاﻧﺪ اﻧﺘﻘﺎﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻝ ﺷﻜﺴﺖ اﺯ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ
ﻭاﺿﺢ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ اﻳﺮاﻧﻲ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﺩ اﻳﺮاﻥ ﺭا ﺳﺮ ﺑﻠﻨﺪ و ﻣﻘﺘﺪﺭ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﻭﻟﻲ ﻫﻲ ﻫﺎﺕ ﻛﻪ ﺟﺒﺮاﻥ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺎﻝ ﻏﻔﻠﺖ ﺭا ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ ﺑﺎ ﺩاﺷﺘﻦ ﻓﻘﻄ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻱ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﭘﺮ ﻛﺮﺩ
ﻣﺸﻜﻞ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﺎﻥ ﻋﻠﻤﺎ ﺩﻳﻨﻲ و ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺗﻮﻫﻤﺎﺕ و ﺩﺷﻤﻦ ﺭا ﻛﻮﭼﻚ ﺷﻤﺮﺩﻥ و ﺧﻮﺩ ﺭا ﭘﺮ ﻗﺪﺭﺕ ﭘﻨﺪاﺷﺘﻦ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﻛﻲ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮاﻫﺪ ﺩاﺷﺖ ﻛﻪ ﻓﻘﻄ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮔﺎﻥ ﺭا ﻧﻤﻴﻬﺮاﺳﺎﻧﺪ
ﺩﺭ ﺟﻨﮓ اﻳﺮاﻥ و ﻋﺮاﻕ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺟﻨﮕﻬﺎﻱ اﻣﺮﻭﺯﻱ ﻣﻌﺎﺩﻻﺕ ﺛﻨﺘﻲ ﺭا ﭘﺎﻙ ﺑﺮ ﻫﻢ ﺯﺩﻩ اﺳﺖ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺧﻄ ﻣﻘﺪﻡ ﺣﻀﻮﺭ ﺩاﻳﻢ ﺩاﺷﺘﻢ و ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ اﮔﺮ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﺟﺎﻡ ﺯﻫﺮ ﺭا ﻧﻨﻮﺷﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ و ﻏﺮﺑﻴﻬﺎ ﻣﻮاﻓﻖ ﺗﺴﺨﻴﺮ اﻳﺮاﻥ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺻﺪاﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺻﺪاﻡ ﺟﺸﻦ ﺗﻮﻟﺪﺵ ﺭا ﺩﺭ ﺗﻬﺮاﻥ ﻣﻴﮕﺮﻓﺖ ﺁﻳﺎ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﭼﻴﺰﻱ اﺯ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ اﻳﺮاﻥ پ اﺳﺮاﻳﻴﻞ ﻧﺸﻨﻴﺪﻩ اﻳﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﻋﺮاﻕ ﺑﺎ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﺳﻴﺰﺩﻩ ﻣﻴﻠﻴﻮﻥ و اﺭﺗﺸﻲ ﻋﺮﻕ ﺧﻮﺭ
ﻣﺎ ﺭا ﻭاﺩاﺭ ﺑﻪ ﭘﺬﻳﺮﺵ ﻗﻌﻂﻨﺎﻣﻪ ﻛﺮﺩ
اﮔﺮ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎﺩﮔﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺩﺷﻤﻦ ﻣﺎ ﻣﻆﻠﻮﻡ ‘ﺑﺎﺝ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﺪﻫﻴﻢ
ﭘﺲ ﭼﺮا ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺣﻤﻠﻪ ﻧﻜﺮﺩﻩ اﻳﻢ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺑﻌﺪ اﺯ اﻭﻥ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﻫﻮاﭘﻴﻤﺎﻱ ﺭا ﻛﻪ در ﺧﻠﻴﺞ ﻓﺎﺭﺱ ﺑﺎ ﺳﻴﺼﺪ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺯﺩ. ﭘﺲ ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﺷﻌﻮﺭ ﺩاﺭﻳﻢ ﻛﻪ اﻟﻜﻲ ﻭاﺭﺩ ﺟﻨﮓ ﻧﺸﻴﻢ ﻭﻟﻲ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺑﺪﻳﻢ ﻃﺮﻓﻬﺎﻱ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﻴﻠﻲ ﺯﺭﻧﮕﺘﺮ اﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﻠﻚ ﺯﺩﻩ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭا ﺩﺭ ﺑﺴﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻋﻂﺎ ﻛﺮﺩﻧﺪ
آﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺑﺎﻳﺪ اﻗﺮاﺭ ﻛﻨﻢ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻝ ﺳﻦ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻩ اﻡ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺩﻻﻳﻠﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﺮا ﺑﻪ اﻳﻦ ﻃﺮﻑ و ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﻣﻲ ﻛﺸﺎﻧﺪﻩ ﺩﺭ اﺻﻞ ﭼﻴﺰﻱ ﺟﺰ اﻣﻴﺎﻝ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻨﺪﻩ ﻧﻪ ﺳﺮ ﭘﻴﺎﺯ ﺑﻮﺩﻡ و ﻧﻪ ﺗﻪ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻗﺴﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ اﻣﺮﻭﺯ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻢ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻛﺴﻲ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻛﻨﻢ ﻣﻮ ﺑﺮ ﺗﻨﻢ ﺭاﺳﺖ ﻣﻴﺸﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺭﻭاﻥ ﻣﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ اﺳﺖ و ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ اﻳﻨﻜﻪ ﺩاﺭﻳﻢ ﻛﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﺭﻭ اﻧﺠﺎﻡ ﻣﻴﺪﻳﻢ ﺩﺭ اﺻﻞ ﻓﻘﻄ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ اﻣﻴﺎﻟﻤﺎﻥ ﻫﺴﺘﻴﻢ و اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ ﺑﻮﺩ اﻳﻦ ﻓﻘﻬﻲ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻓﺮا ﮔﺮﻓﺘﻪ اﻧﺪ ﮔﺮﻩ اﻱ اﺯ ﻛﺎﺭ ﻣﺎ ﺑﮕﺸﺎﻳﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﭼﻨﺪﺻﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﻣﮕﺸﺎﻳﺪ
ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ اﻡ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮﺷﺎﻥ ﺩﻫﻬﺎ ﻣﻨﺼﺐ ﺭا اﺷﻐﺎﻝ ﻛﺮﺩﻩ اﻧﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﻏﺮﺽ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
——————-
سلام جناب عرفانییان گرامی
ذات سخن شما درست وفهیمانه است. ایکاش این ذات زیبا را ازغلطهای املایی فراوان می زدودید. این را ازباب این که دوستتان دارم گفتم. وگرنه خودم تصحیحشان می کردم.
با احترام
.
salam.saeedi sirjani ra che gadr mi shenasid?
ر سعید زینالی در سالگرد ۱۸تیر: پسرم تا سال ۸۱ در اوین بوده
سه شنبه 18 تیر 1392 ساعت 10:47 |
خبرگزاری هرانا – ۱۴ سال پس از حمله نیروهای نظامی و لباس شخصی به کوی دانشگاه تهران و دانشگاه تبریز و بازداشت سعید زینالی، مسئولان پذیرفتند که این دانشجو از سوی حفاظت اطلاعات سپاه بازداشت شده و تا سال ۸۱ هم در زندان اوین بوده است. آنها توضیح نداده اند که پس از سال ۸۱ آقای زینالی به کجا منتقل شده و چه سرنوشتی یافته است اما مادر سعید زینالی می گوید: دو روز پیش، معاون اول زندان اوین گفت که تا سال ۸۱ سعید در زندان اوین بوده و گزارش کامل درباره او را برای دادستان فرستاده است.
عظمت اسلام و رافت حکومت اسلامی را میبینید
هجده تیر ماه ۱۳۷۸ کوی دانشگاه تهران از سوی نیروهای انصار حزب الله و لباس شخصی مورد حمله قرار گرفت. در این حمله که همراهی نیروی انتظامی با لباس شخصی ها را هم با خود داشت، ۵ دانشجو کشته یا ناپدید و صدها نفر زخمی و یا روانه زندان شدند و به خوابگاه و وسایل شخصی دانشجویان آسیب های زیادی وارد آمد.
سعید زینالی یکی از دانشجویانی است که تنها ۵ روز پس از حمله به کوی دانشگاه تهران در منزل اش بازداشت شد وطی ۱۴ سال گذشته، جز یک تماس تلفنی کوتاه، هیچ تماس و ارتباطی با خانواده اش نداشته و پی گیری های برای اطلاع یافتن از سرنوشت وی به جایی نرسیده است.
همزمان با سالگرد حمله به کوی دانشگاه تهران، اکرم نقابی، مادر سعید زینالی در مصاحبه با روز میگوید: “۱۴ سال است پی گیر هستیم و سئوال میکنیم بچه ام چی شد اما هر بار یک حرفی می زنند. هر کسی مسئولیت را گردن مسئول دیگری می اندازد و هیچ پاسخ درستی نمیدهند تا بدانیم چه بر سر بچه ما آمده است.”
او توضیح میدهد: “بعد از عید رفتم و شکایت جدیدی نوشتم. برای پی گیری به زندان اوین رفتم، معاون اول جدید زندان اوین، آقای تورج به من گفت که گزارش کاملی درباره سعید نوشته و به آقای دولت آبادی داده است. به من گفت از آقای دولت آبادی پی گیری کنم، از همان موقع هر روز به دادستانی تهران می روم اما هیچ جوابی نمیدهند، اصلا اجازه نمیدهند دادستان را ببینم.”
خانم نقابی که روز شنبه هم برای پی گیری به زندان اوین مراجعه کرده میگوید: “دو روز پیش دوباره رفتم اوین. این بار معاون اول زندان اوین گفت «پسر شما بازداشت بوده و تا سال ۸۱ هم در اوین زندانی بوده است ولی ۱۴ سال از زمان بازداشت او گذشته و از دست من به تنهایی کاری بر نمی آید و باید سایر مسئولان و ارگان ها کمک کنند ببینیم چه بر سر بچه شما آمده است». او به من گفت بروم پیش آقای آوایی در دادگستری و من دیروز رفتم.”
مادر سعید زینالی درباره دیدار روز یکشنبه خود با آقای آوایی توضیح میدهد: “دیروز رفتم پیش آقای اوایی. با آقای تورج تماس گرفت و در حضور من صحبت کرد نمیدانم پشت تلفن به او چه گفتند که حالش بد شد، حالت گریه به او دست داد و بعد از قطع تلفن به من گفت من قول میدهم این قضیه را پی گیری کنم.مطمئن باشید قطعا خواهم کرد. بعد به آقای طائب زنگ زد و گفت باید سریع جلسه ای بگذاریم. بعد دیگر نمیدانم چه شد و چه زمانی جلسه خواهند گذاشت. ولی اسم مرا به مسئولین دفترش داد و گفت هر هفته این خانم اینجا می آید، بدون مشکل باید داخل بیاید و…”
مادر سعید زینالی می افزاید: “قبلا که میگفتند این گفته شماست که میگویید پسرتان بازداشت شده و این به ما ثابت نشده و… اما حالا میگویند که سعید را حفاظت اطلاعات سپاه بازداشت کرده است. دو سه روز است که من اصلا آرام و قرار ندارم. ۱۸ تیر رسیده، سالگرد بازداشت بچه ام؛ آخرین روزی که او را دیدم. ۱۴ سال است التماس میکنم بگویید بچه من کجاست، اگر بچه مرا کشته اید جنازه اش را بدهید. اگر زنده است بگذارید صدای او را بشنوم و او را ببینم. میدانم بلایی سر سعید من آورده اند که جوابگو نیستند و سراغ هر کدام از مسئولین می روم گردن هم میندازند. آقای خدابخشی به من گفت برو پیش قاضی شهریاری در شعبه جنایی. رفتم، اماشهریاری میگوید به من هیچ پرونده ای نداده اند و فقط گفته اند پی گیری بکنم.”
او با اشاره به پی گیری هایش از دادستانی تهران میگوید: “دو سال پیش وقتی خود من آزاد شدم آقای دولت آبادی گفت پی گیر سعید است اما الان دو سال است مدام به دادستانی مراجعه میکنم ولی حتی اجازه نمیدهند دادستان را ببینم. پریروزدیگر خیلی عصبانی شدم، داد زدم گفتم من نه ملک ام را از دست داده ام نه مرغ مرا برده اند بچه مرا برده اند. من ۱۴ سال است با بوی لباس بچه ام زندگی میکنم ۲۳ سال داشت او را بردند الان ۱۴ سال گذشته بچه من کجاست؟ باز هم جوابی نگرفتم. در مقابل مدام از دفتر پی گیری وزارت اطلاعات زنگ میزنند، احضار میکنند، مدام می گویند چرا فلان حرف را زدی یا چرا فلان جا رفتی و…”
او پیشتر و در تیرماه ۹۰ هم درباره چگونگی بازداشت فرزندش که فارغ التحصیل رشته کامپیوتر بود گفته بود: “۲۳ تیر ۷۸ بود. منزل ما پونک بود، ما در خانه بودیم که در را زدند. سه نفر آمدند تو و گفتند سئوالاتی از سعید داریم. پدر سعید سر کار بود، هر چه پرسیدیم سعید را کجا می برید گفتند فقط چند سئوال داریم و زود بر میگردد. او را بردند و سه ماه بعد یک تماس دو دقیقه ای گرفت و گفت “حالم خوبه و پی گیر کار من باشید”. نه گفت کجا است ونه اینکه چرا او را برده اند و چکار کرده و… ما هم پی گیر شدیم، هر ارگانی که فکر میکنید تا به حال هزاران بار رفته ایم اما هیچ نتیجه ای نگرفته ایم. حدود ۶ ماه بعد از تماس سعید، فکر کنم میلاد امام علی بود به ما زنگ زدند و گفتند زنگ زده ایم خبر سلامتی سعید را بدهیم و خوشحالتان کنیم. هر چه پرسیدیم، التماس کردیم و اصرار کردیم که از کجا هستید و سعید کجاست هیچ جوابی ندادند.”
الناز زینالی، خواهر سعید زینالی هم که تیر ماه ۸۹ به اتفاق مادرش بازداشت شده بود نیز گفته است: “بازجو گفت بعد از یازده – دوازده سال مادرت افتاده دنبال دو تا تکه استخوان؟ گفتم او مادر است حق دارد همان دو تا تکه استخوان را مادرم میخواهد استخوان بچه اش است همان دو تا تکه استخوان را نشان مادرم بدهید اگر مرده، قبرش را نشان مان بدهید بگویید که زنده نیست تا ما بدانیم سعید ما کجاست زنده یا مرده اش کجاست. اما گفت به مادرت بگو اگر باز دنبال سعید بگردد و پی گیری کند برای همه اعضای خانواده شما مشکل ایجاد می شود و یادت نرود برادر دیگری هم داری.”