چند روز پیش وقتی شنیدم جناب جعفر پناهی برای عضویت در آکادمی اسکار برگزیده شده است، با منزلش تماس گرفتم. همسر محترمش گوشی را برداشت. به وی تبریک گفتم. و گفتم: می بینید تفسیر این سخن زیبا را که: اگر دری به حکمت بسته می شود، دری دیگر به رحمت گشوده می شود؟ و به استاد پناهی گفتم: آکادمی اسکار، اعتباری گذراست، شما مدتهاست که به آکادمی دلهای ما داخل شده اید. و چون تلفن من همیشه در معرض شنود “برادران” است، برای چندمین بار به وی گفتم: شما از نگاه من یک هنرمند وطن پرست و انسان و شریف و شایسته اید. محروم کردن شما از تولید آثار هنری، در امتداد محروم کردن مردم از تنفس در اکسیژنی است که هنرمندانی چون شما در کانون فهم ما می دمند.
محروم کردن یک هنرمند از ابراز هنرش، اگر جفا به خلاقیت خداوند نباشد، و اگر جفا به خود هنرمند و جامعه ی هنری نباشد، حتماً جفا به ساحت هنر است. هیچ حکومت شدیداً پلیسیِ کمونیستی نیز تاکنون نتوانسته راه گریز تخیل را در بهم پیوستن یک اثر هنری مسدود کند. یعنی آنچه را که یک هنرمند برای گریزگاههای اثر هنری خود خلق می کند، آنچنان از هوشمندی و چفت و بست های توبرتوی هنری سرشار است که هفت پشت حاکمیت هنرگریز نیز نمی تواند از چند و چون آن سردربیاورد. و جعفر پناهی نیز از طایفه ی هنرمندانی است که: می فهمد. و همین فهم غلیظ، برای جماعتی آشوبنده و آزاردهنده است.
نخستین باری که استاد جعفر پناهی و همسر محترم ایشان را دیدم در زندان اوین و درسالن ملاقات هفتگی بود. ما را از بندهای مختلف برای ملاقات با خانواده هایمان می آوردند. همانجا فرصت مغتنمی بود که ما برای لحظه ای همدیگر را در آغوش بگیریم و برگونه های بی گناهی هم بوسه بزنیم.
محمد نوری زاد
هفدهم تیرماه سال نود و دو
تهران
|
دوست عزیزم جناب اقای نوریزاد .
نمیدانم چرا وقتی امثال شما و اقای پناهی به زندان می افتند من به جای اینکه ناراحت باشم خوشحال هم میشوم .
ببخشید میگویم چرا.
خصوصن وقتی اقای پناهی به زندان متهم شد من خوشحالیم را با دوستانم در میان گذاشتم و انها هم که منطق مرا میدانستند ریشخند زدند .
حال بسیار وقتی است که روز میشمارم و منتظرم .
منتظر چه منتظر اولین فیلم و شاید هم چندمین فیلم پناهیم.انهم بعد زندان .
وقتی شما یا امثال پناهی به زندان میافتید خدا شاهد است بسیار ناراحت و غمگینم اما تا امثال اقای پناهی به زندان نروند چه کسی تصویر گر مخمصه ها و اتفاقات ان طرف باشد .
من همیشه به دوستانم میگفتم وای وای که چه فیلمی میشود فیلم بعد از سکوت زندان اجباری پناهی و هنوز بعد از اندوه لحطه ای امیدوارم به اینده . به نوشته های نویسندگان بعد از زندانشان و فیلمهای بعد از زندان فیلم سازان
استاد نوری زاد عزیز
یک انتقاد
به چه امیدی خودت را بخطرانداخته ای؟
ازمن وما انتظارداری چه بکنیم؟
ماها را فراموش کن
ماها را فراموش کن
ازاین چاه آبی بیرون نمیاد
بلکه خودت هم دراین چاه دفن می شی
ازما گفتن
برو یه گوشه بذارآب ها ازآسیاب بیفته
بی خیال مردم و وطن و آزادی و تغییرواصلاحات
این آخوندا که من وشما می شناسیم این مملکت را جر واجر می کنند اما نم پس نمی دن
ازما گفتن
سلام
خبری در راس سایتها آمده که:
“بختیار در سال ۶۰: جزایر سه گانه متعلق به ایران نیست”
در شرایطی که بختیار زنده نیست و نمیتواند از خودش دفاع کند و رسانه آزادی نیست که این حرفهای دروغ را انکار کند میخواستم نظر شما را در این مورد بدونم و اگر الآن نمیتوانید پاسخ این سئوال من را بدید باز هم بهم بگید، چون اشتراکات زیادی بین بختیار اون زمان و نوریزاد این زمان وجود دارد، هر دو به دنبال اصلاح هستید و نه انقلاب.
باسلام بر جناب نوری زاد
شما فرموده اید بازنشسته جهاد کشاورزی بوده اید . ولی از شما هم سابقه کار در روزنامه کیهان وجود دارد و هم کار مستند سازی.
توضیحی در این رابطه بدهید ممنون می شوم .
—————-
سلام محمد گرامی
من برای کیهان مطالبم را فکس می کردم. جهاد سازندگی در تلویزیون گروهی داشت که برنامه های جهاد درآنجا ساخته وپخش می شد. روایت فتح نیز.
با احترام
.
آدم آهني
انسان به حكم انسان بودن محكوم به اصلي به نام تغييراست، تغيير و ارتقاء لازمه انسان بودن است.چرا كه بزرگي از بدو تولد به او الصاق نمي شود. بلكه در اصطكاك با گذر زمان انسانيت انسان نائل به درجه اي به نام آگاهي مي گردد كه آن خود نيز داراي شدت و ضعف است. مگر آنكه در جريان اصطكاك با شرايط زمانه غلظت تماس مؤلفه هاي سقوط انساني برپيش زمينه هاي سعود پيشه گيرد.در غير اين صورت در چرخش ايام روح تمايل به اعتلا در فرايند تغيير دارد. روح بدون تغيير و بدون حركت در جريان زمان واجد ويژگي انسانيت نخواهد شد و به مانند مردابي است كه دست بر آستان كمال نمي سايد و در ركود خود فقط مولد تاريك است.
اما غرض از نوشتن اين سطور فقط يادآوري ويژگي تغييرپذيري روح انساني نيست بلكه ورود به مسائل امروز جامعه خودمان يعني ايران است. موطن انسانهايي كه حتي دشمن ترين دشمنان وطني اش هم، عداوتشان از روي دلسوزي است و بي مهارتي حاكمانش آنان را در پشت خاكريز عداوت قرار داده وگرنه اين سرزمين پهناور با بالاترين ميزان سرمايه هاي طبيعي و انساني مكاني نيست كه بي نياز از دانش دانشمندان و آگاهي آگاهان خود، چه موافق، چه مغرض و چه مخالف باشد. فقط نكته ناداني و لطيف نبودن شخصيت حاكمانش است كه توانايي بالايي در تبديل موافق به مخالف و مخالف به معاند و مغرض دارد. در غير اين صورت هيچ مملكت و سرزميني نيست كه في البداهه آبستن مخالف و معاند باشد. بلكه تعصب، جهالت، كج فهمي و تصلب فكر است كه روح هاي آگاه و تغييرپذير را از سرزمين مادري شان فراري مي دهد و بر دهان بازماندگانشان نيز مهر سكوت مي زند و عمق شكافهاي اجتماعي را هر روز عميقتر مي نمايد و مهار هدايت اجتماع را بر روح هاي تغييرناپذير مي سپارد. انسانهاي متصلبي كه استواري بر عقايد ميان تهي خود را دليل بر ثبات شخصيت مي پندارند نه جهالت و تعصب خود ، افرادي كه از تغييرپذيري روح انساني در راستاي كمال بي بهره اند و بر مصداق عنوان اين مطلب آدم آهني اند. كساني كه حرف هاي امروز و ديروز و فردايشان فقط تكرار مكرر خودشيفتگي شان است، نه نقدي و نه حرجي برخود وارد مي دانند و هرچه هست گناه ديگران است و آنهم از نوع كبيره اش.
مصداق آدمهاي آهني كه فقط حرفهاي تعصب آميز و تفرقه افكنانه بر مركز فرماندهي شان پياده سازي شده، نه قدمي از آن عقب مي گذارند و نه گامي به سوي پيش مي روند، و فقط اسب تعصب خود را با شلاق جهالت مي رانند و مرتع و مزرع و بيابان برايشان يكي است. در زمان برافروخته شدن آتش افراط گري در همان شيپوري مي دمند كه در هنگام وزيدن نسيم اعتدال گرايي. گويا دوغ و دوشاب برايشان يكي است. با دوشاب همان اندازه عربده كشي و مستي مي كنند كه با دوغ مي كنند.و اين از خصلت تغييرناپذيري روحشان است.
اما با ذكر اين مقدمه به اصل كلام خود بازگرديم و آنهم علت نوشتن اين سطور به مناسبت ياداشت روز مورخ 16 تير ماه 1392 روزنامه كيهان به قلم سردبير و با عنوان برف فراق كه از عنوان آن هم سرما بر مي خيزد و هم جدايي و محتواي آن نيز غير از تكرار مكرر توهمات توطئه انگيز چيز ديگري نيست . اما قلم نمي تواند در برابر نوشتاري كه با مركب زهرآگين نوشته شده تعظيم كند و تحريم سكوت را نشكند.
اما يادداشت با توصيه اي دوستانه آغاز نشده تبديل به هشدار دوستانه مي گردد و مهار ترك تازي قلم از همان ابتدا رها مي گردد و به سخن گفتن از خيانت و وطن فروشي و فتنه و توهم پراكني و آشوب و كودتاي مخملي و …. مي آلايد . نويسنده هر چند كه در نوشتار قبلي ادعاي اصول گرا بودن رئيس جمهور منتخب را مي كند . اما در اينجا با فرار به جلو و بدون اذعان به شكست سنگين اصول گرايان در انتخابات مدعي مي شود كه آنان نيازي به مصادره آراء رئيس جمهور منتخب ندارند. زيرا گفتمان اصول گرايان چنان با اعتقادات و باورهاي عميق توده هاي چند ده ميليوني مردم عجين است كه شكست نامزدهاي آنان در انتخابات و هيچ رخداد ديگري نمي تواند كمتر آسيبي به آنان برساند .
اما نمي گويد كه چرا حمايت اين توده هاي چند ده ميليوني منجر به پيروزي اصول گرايان در انتخابات نشد.
نويسنده پس از اين مدعي به اين نكته اشاره مي كند كه ” بر اساس همين باور و نيز اعتماد به نامزد پيروز بود كه نامزدهاي اصول گرا با نجابتي كه سران و عوامل فتنه 88 از آن محروم بوده و هستند، بلافاصله بعد از اعلام نتيجه انتخابات پيروزي ايشان را تبريك گفته و به ملاقات رئيس جمهور منتخب رفتند و حتي وزاري دولت كنوني نيز به ديدار آقاي روحاني شتافتند و ضمن تبريك به ايشان ،گزارشي از حوزه مسئوليت خويش را به رئيس جمهور منتخب ارائه كردند. اين نجابت و قانون گرايي در حالي بود كه سران و عوامل داخلي فتنه 88 بعد از اعلام نتيجه انتخابات رياست جمهوري دهم بي اعتنا به راي مردم فاز بعدي پروژه از قبل ديكته شده مثلث آمريكا ،اسرائيل و انگليس را به اجرا گذاشتند و با ادعاي تغلب در انتخابات كه دستور آن از سوي نظريه پردازان كودتاي مخملي ابلاغ شده بود . دست به آشوب خياباني زدند.”
اما وقتي راقم اين سطورسخن از نجابت و قانون گرايي هيئت حاكمه اي كه در حال بستن كوله بار زحمت خودند مي كند ديگر نمي توان سكوت اختيار كرد و بايد گفت كه گويا اينان توانايي جز بازي با الفاظ ندارند و وقتي از قانون و نجابت سخن مي گويند گمان مي كنند كه انگار در حال سخن وري در خلاء اند و مخاطبانشان نيز اجرام آسماني اند و هيچ كس هيچ فهم خارجي نسبت به اين الفاظ ندارد.
اگر صحبت از نانجيبي اصلاح طلبان است كه آنان بر عهد نابسته خود وفادار ماندن و در اقدامي نجيبانه و اخلاق مدارانه با نامزدي واحد به فتح كرسي رياست جمهوري نائل شدند . امري كه نجيبان اصول گرا حتي با توافقات قبلي نيز موفق به آن نگرديدند . پس قضاوت را به مردم واگذاريم كه حكم به اقدام نجيبانه دهند.
اما صحبت از قانون گرايي اصول گرايان و وزراي دولت كنوني خود طنزي است طنازانه .چرا آن موقع كه قانون هر روزه به مانند دستمالي مچاله شده با نشانه اي دقيق توسط رئيسشان و با استعانت خودشان در سطل زباله فرود مي آمد. ژست قانون گرايي به خود نمي گرفتند و در برابر لجن مال شدن هر روزه قوانين غيراز سكوت حرفي براي گفتن نداشتند و چرب و شيرين صندلي قدرت را به فرياد بر سر بي قانوني و احقاق حقوق ملت و كشف حقيقت نمي فروختند . چرا آن موقع كه در جلسات سفرهاي استاني كه در مدت 2 ساعت صدها مصوبه پوچ و توخالي تصويب مي شد . هيچ كس از صندلي راحت خود جدا نمي شد و فرياد بر سر پرده افكنان بر آگاهي مردم نمي كشيد كه اي شعبده بازان تا كي با مصوبات غير قابل اجرايتان خيال گمراهي ملت خودتان را داريد.
براستي كه اينان انسانهاي نجيبي بودند و آنهم فقط در برابر چرخهاي روان صندلي قدرت كه به هر طرف كه خواستند آنرا برگرده ملت به اين سو آن سو بردند.
براستي بهتر نيست كه در وصف اينان كلمه وزين نجابت را به چاپلوسي و قدرت طلبي ترجمه كنيم . چراكه براي بسيار از آنان ساختار مستقل فكري امري ثانوي است و فقط حفظ صندلي قدرت اولويت اساسي را دارد. زيرا مهم نيست فردي كه تحت لواي مديريتي او كار مي كنند صاحب چه نظام فكري و چه مرام مديريتي است . فقط شهد شيرين قدرت است كه كام بسياري از آنان را مليح مي كند. نه داشتن طرز فكر مستقل ،برنامه و استراتژي بلند مدت . زيرا كه اگر غير از اين مي بود بر بسياري از فجايعي كه فرد نامتعادلي به مانند احمدي نژاد بر سر مردم آوار كرد حداقل براي يك مورد هم كه شده مهر سكوتي شكسته مي شد . اما از هيچ كدام از اين همج الرعاع ها نداي اعتراضي برنخواست چرا كه جدا نشدن از حجله قدرت براي اين تازه دامادان نورسيده از هر امري مهمتر بود . و اقدام به اصطلاح قانون گرايانه و نجيبانه وزراي دولت در تبريك به رئيس جمهور منتخب نيز بيشتر از جنس همان قدرت طلبي شان بود. زيرا پاي آنها امروز براي تبريك گفتن به جاي باز شده كه با آن هيچ آشنايي ندارندو رئيسشان در كج دهني و بي حرمتي به آن مكان در اين مدت هشت ساله سنگ تمام گذارد.
نويسنده در قسمت بعدي نوشتار خود در مقايسه اقدام نجيبانه و قانونگرايانه اصول گرايان و وزراي دولت به اقدام آشوب طلبانه سران به اصطلاح فتنه در انتخابات 88 اشاره مي كند.ايشان در گمان خود و در فرار به جلويي ديگر در اين انديشه است كه گويا پرونده انتخابات تقلبي سال 88 در ذهن مردم و آگاهان اين اجتماع بسته شده است. و از اين نكته غافل است كه سكوت امروز مردم در برابر آن جعل و آن فجايع به منظور لنگر انداختن كشتي اجتماع در كنار ساحل آرامش است و تجربه واقعي و ملموس كشورهايي نظير سوريه ، مصر و ليبي گواه زنده آنان براي ندميدن در شيپور كدورتها ، تقلب ها، تخلف ها و جنايتهاي گذشته است . امري كه خود آنرا رعايت نمي كند- چرا كه اگر روزگاري قرار بر اين باشد كه چكش محكمه عدالت بر كوبه حقيقت فرود آيد كساني كه بايد محاكمه شوند سران به اصطلاح خيالي و توهمي فتنه نيستند . بلكه متوهمان و جاهلاني هستند كه گوش و چشم و زبان خود را در برابر اعتراض واقعي و ميليوني 25 خرداد 88 به عمد بستند و مصداق واقعي صم بكم و عمي شدند. اما چشم جامعه را در برابر رويداد ساختگي و غير واقعي 9 دي در برابر تلسكوپ قراردادند و با تكيه بريكه تازي رسانه به اصطلاح ملي خاكستر جهالت بر آتش آگاهي ملت نشاندند و در شادماني جاهلانه خود گمان كردند كه پرونده تقلب انتخابات 88 را بسته اند اما غافل از آنند كه نسلي كه در اين سرزمين از سن بلوغ نيز گذشته است ديگر مقهور شعبده بازي هاي آنان نخواهد شد . هر چند كه نسل فعلي فعلا آتش خشم خود را در زير خاكستر جهالت آنان فرو خورده است و اگرگمان آن رود كه دوباره عده اي در تدارك لگام زدن به دهانه آزادي اند اين عيش موقت را مطمئنا منقص خواهند نمود.
صاحب اين نوشتار بايد بداند كه هر حركت تغييري در دراز مدت در اين نظام بر شانه هاي اعتراض مردم در انتخابات 88 استوار خواهد بود. پس حداقل اگر تسكين دهنده آلام مردم نيست نمك پاش زخم آنها نباشد .اگر نمي تواند درست زبان در دهان بچرخاند پس حداقل عاقلانه اگر متصف به آن مي باشد سكوت اختيار كند چرا كه نياز امروز اجتماع ما به بيشمار آرامش است و قدرت مديريت فقط در توليد آن است نه به زهر آگين كردن و مسموم نمودن فضاي اجتماع كه از دست هر جاهلي برمي آيد.
امروز با بازگشت به عقب ميبينيم كه بسياري از اصلاح طلبان افراطي كه با سوار شدن بر امواج خروشان حركت دوم خرداد تازانند و تاراندند نيز پس از آبديده شدن در بستر سياسي اين جامعه بهترين گزينه را شنا كردن در ساحل آرامش و ثبات يافت مي كنند و حتي از بسياري از اعتدال گرايان امروز نيز معتدل تر شده اند و ويژگي تغيير پذيري روح انساني را به نمايش گذارده اند. اما آدم آهني داستان ما گويا در هيچ دوره زماني خيال شنا كردن در درياي همراه با آرامش و سكون را نداردو فقط در درياي متلاطم و طوفاني است كه امكان شناگري و غواصي برايش فراهم است.
نويسنده در قسمت بعدي مطلب خود عنوان مي كند كه كيهان دو روز قبل از انتخابات 88 يعني 20 خرداد هشدار آشوب توسط افراطيون پس از شكست را داده بود . هر چند كه اين جريده به عالم غيب دسترسي نداشت.اما در اين جا بايد گفت كه اتفاقا اين جريده همانند موارد متعدد با عالم غيب چندان هم بيگانه نبود. چرا كه از معماري بزرگ تاريخ انتخابات در ايران مطلع بود و مي دانست زماني كه اختيار مهندسي انتخابات از دست مهندسان واقعي يعني مردم خارج شود و در اختيار مهندسان خلوت نشين و همپياله كيهانيان قرار گيرد با اعتراضات مردم مواجه خواهد شد پس بهترين راه همانند هميشه فرار به جلو و دست در جيب غيبگويي بردن است..
اما داستان ملاي رومي مورد استناد نويسنده در ابتداي متن در مورد خود ايشان نيز چندان بي مناسبت نيست . چرا كه از اين افعي سخت زهر در خفتگي سرماي زمستان هشت ساله سمي به چنين كشندگي ساطع نشده بود .گويا حضور اصطلاح طلبان در قدرت براي او به مانند حضور در آفتاب داغ بغداد و جان گرفتن مجدد اوست .پس وزيدن نسيم اعتدال بهاري و گرائيدن آن به تابستان اصلاح گرايي به جان بخشيدن به اين مار زهر آگين و مسموم نمودن فضاي دوستي و همدلي ايجاد شده منجر خواهد شد و اين هشداري است به تعبير خود ايشان براي غفلت زدگاني كه در برابر جان گرفتن مجدد و سم پاشي هاي او فكري شايسته و عملي بايسته نمايند چرا كه در غير اينصورت بهار اعتدال گرايي را دوباره خزان جهالت در خواهد نورديد.
اما هشدار جدي به كساني است كه قفل سبد اين مار در دستشان است. پس بايد بدانند كه اين حكومت با اين غضنفر بزرگي كه توليد كرده خود را از داشتن هر دشمن و فتنه گر و معاند و مغرض بي نياز نموده است چراكه حرفهاي ايشان فقط باب طبع كساني است كه با استدلال افراط گرايي و بنيادگرايي اسلامي در صدد رشته كردن پنبه هاي حاكميت حاضرند. و گلهايي كه اين مجسمه بلاهت و خشونت به دروازه هاي خود مي زند از توان با تكنيك ترين و تاكتيكي ترين دشمنان قسم خورده خارجي مردم اين سرزمين نيز خارج است. پس اگر تمامي عقلانيت اين حكومت فعال گردد.بزرگترين امري كه بايد در دستور كار قرار دهد رها كردن دشمنان خارجي و گرفتن غضنفر غضنفرهاست . كسي كه آگاهي و انسانيت اين ملت بابت او خسارت هاي فراواني ديده و نه درد دين دارد و نه سوداي اسلام نه فهمي از عاشورا و فلسفه آن دارد و نه شناختي از تاريخ ديانت . نه با لطافت هاي ديني آشناست و نه با گذشت ها و كرامتهاي اسلامي قرابتي دارد. اژدهايي است كه از دهان آن فقط شراره هاي آتش خارج مي شود . چرا كه اگر غير از اين مي بود با فرض پذيرش تمامي توهمات و تراوشات مسموم ذهني او در مورد پذيرش به اصطلاح اصحاب خيالي فتنه و ارتباط آنها با مثلث آمريكا و انگليس و اسرائيل و تغذيه فكري از بانيان انقلابات مخملي نظير جين شارپ و جورج سورس و ريچارد رورتي كه خود دروغي است كه در هيچ عقل سليمي نمي گنجد . اما با مفروض گرفتن آن ،اگر اين سمبل ناداني درد دين و اسلام و عاشورا و امام را داشت فقط در يك نمونه با مراجعه به تاريخ صدر اسلام و زمان فتح مكه متوجه مي شد اسلام دين شمشير و لجاجت و جهالت نيست. چراكه جرم به اصطلاح سران خيالي فتنه مورد نظر ايشان كه از جرم واقعي و نه خيالي ابوسفيان ها و ابولهب ها و ابوجهل ها كه بزرگتر نيست كه پيامبر اسلام براي حفظ مصالح اسلام و وحدت مسلمين و از آن مهمتر روح لطيف دين. با تمام سفاكي ها و خونريزي ها و بلاهايي كه بر سر تازه مسلمانان آوردند حكم به بخشش و عفو و گذشت كرد و خطاب به آنان فرمود: من نيز همان جمله اي را كه برادرم يوسف به برادران ستمگر خود گفت به شما مي گويم “امروز سرزنشي بر شما نيست، خدا شما را مي آمرزد و او مهربانترين مهربانان است” (سوره يوسف آيه92)
اما اين كاسه داغتر از آش كه گوي سبقت را از ختم رسل نيز ربوده است. حتي اگر خداي بزرگ بلندمرتبه نيز با مهرباني خود بر بندگان ببخشايد و گذشت كند، او حاضر به گذشت نيست و باز هم چوب جهالت را بر طبل تفرقه و نفاق مي كوبد. چراكه لطافت روح افزاي دين با روح خشك و بياباني اين آدم آهني قرابتي ندارد و سوداي دين و درد اسلام نيز لغلغه زباني بيش نيست. پس بر عاقلان اين سرزمين است كه با بالازدن آستين هاي بيابان زدايي از تكثير و تلقين توهمات اين آدمهاي آهني جلوگيري مي كنند.
——-
سپاس هم میهن گرامی
بخاطرنوشته ی خوب وشایسته وفهیمانه تان
سپاس
سلام ..عرض ارادت استاد عزیز…یک مطلب کوتاه…وعذرخواهی بابت ایجاد زحمت…موسایی
—————
آزادی ،انقلاب،میدان وخیابان
آزادی دست یافتنی نیست مگر با انقلاب وانقلاب هم شدنی نیست مگربا ماندن در میادین وخیابانهای شهر وپافشاری بر مطالبات…………
خاطرم هست عزیزی از من پرسید انقلاب وآزادی را چگونه بایدیافت؟پاسخ دادم انقلاب وآزادی یافتنی نیست بلکه یک حق است وحق هم گرفتنی است،،اگرمی خواهی به آزادی برسی می بایست از خانه به خیابان آیی انقلاب کنی بمانی وپافشاری کنی وحق خود را به زوربگیری که حق تنها گرفتنی است.
تاریخ را ورق بزنید از آغاز خلقت بشر تا امروز خواهید دید هیچ انقلابی به پیروزی نرسیده مگر با آمدن به خیابان ومیادین وجنگیدن برای خواسته ها ومطالبات.
همه جنبشهای مردمی با اجتماع ویکپارچگی شهروندان در میادین وخیابانهای شهرها وجدال با صاحبان قدرت به ثمر نشسته اند.
میدان یکی از کلمات پرکاربرد ادبیات ما ایرانی هاست وبسیاری از ضرب المثل های ما از این کلمه بهره برده اند یا بسیاری از تعابیر ما با این کلمه ساخته شده اند…به عنوان مثال:این گوی واین میدان……………میدان مرد دراز است………..مرد میدان……….میدان نبرد……میدان زورآزمایی……….اما متاسفانه نزدیک به 35سال است که ما گویی میدان را از یاد برده ایم یا مرد میدان نداریم واندک مردان میدان هم از میدان بدر شده و راهی زندان شده اند.
وقتی نام میدان تحریر برده می شود خواننده به یاد انقلاب مصر می افتدوقتی نام میدان لولو برده شود انقلاب بحرین تداعی می شود و وقتی نام میدان تقسیم برده شود ناخودآگاه سراغ ترکیه می رویم به راستی کی با نام آزادی پیروزی جنبش سبز را بخاطر آوریم.
همانطو رکه ذکرشد لازمه به ثمر نشستن هر حرکت اعتراضی تنها نمود یافتن در صحنه اجتماع است واین عمل از راه اتحاد ویکپارچگی در تصمیم وهدف وآمدن به خیابان وطرح خواست یا مطالبات است.البته همیشه لازم است اعتراض در چارچوب قوانین وبا رعایت تمام جوانب ومسالمت آمیز ،به دور از هرگونه خشونت باش،در اعتراضهای اجتماعی مادامی که اصل ساختار یعنی تغییر حاکمیت هدف نباشد میشود از راه اعتراضهای آرام وبدورازخشونت نتیجه گرفت اما اگر چارچوب نظام مورد هدف پیکان اعتراض قرار گیرد می بایست اعتراض کنندگان کاملا خود را برای دفاع وخشونت البته به مثابه دفاع از خودآماده کنند،هرچند خشونت در تمامی جوانب از جانب حاکمیت و وحتی معترضین مورد انتقاد است لیکن این طبیعی است که هر حاکمیتی برای حفظ موقعیت وقدرت خود دست به هر اقدامی خواهد زد از ضرب وشتم گرفته تا زندانی وحتی کشتن کما اینکه در جنبش سبز این مسئله به وضوح مشاهده شد والبته این خاصیت هر انقلاب وجنبشی است که برای به نتیجه رسیدن هزینه کند چه بسا در برخی انقلابهای اخیر شمار کشته ها از چند صدهزار هم گذشت اما انقلابیون باید تلاش کنند تا حد ممکن از هزینه شدن نیروهای انسانی بکاهند لذا سعی کنند زیاد وارد تنش ودرگیری نشوند با اعتراضهای مسالمت آمیز مدنی واختلال درکار حاکمیت مطالبات خود را وصول کنند چه بسا در سوریه تاکنون صدهزار بیگناه کشته شده اند وهنوز موفقیتی برای انقلابیون حاصل نشده است.
هرچند من بارها درنوشتارهای متعدد علل وعوامل عدم موفقیت جنبش سبز را عنوان کردم که دراینجا هم تیتر وار اهم آن عوامل را عنوان و کد مورد نظر این نوشتار را تشریح میکنم
1-تعدد رهبری ر سطح جنبش
2-عدم تناسب بین فشار از پایین چانه زنی دربالا
3-فاصله بین رهبران جنبش ومردم در صدور فرمانها وعملیاتی شدن
4—ترس امنیتی در بدنه جامعه
5-فقدان وسایل ارتباط جمعی
6—ضعف معترضن در مدیریت جنبش ماندن وایستایی بر خواست خود درخیابانها ومیادین
7-سوء ا ستفاده حاکمیت ازاعتقادات دینی مردم بعنوان سدی دربرابر جنبشهای اعتراضی
روز 25خردادسال هشتاد وهشت بیش از چهار میلیون شهروند تهرانی به خیابان آمدند وبه نتیجه انتخاباتی اعتراض کردند که تغلب درآن کاملا واضح و روشن بود به راستی اگر این تعدا حتی 3روز در خیابان می ماندند آیا به خواسته خود که ابطال انتخابات بود نمی رسیدند؟به اعتقاد من حتی اگر تماشاگران یک مسابقه فوتبال کمتر از صدهزار نفر هم چند روز به نشانه اعتراض در میادین وخیابانهای شهر بمانند به راحتی می توانند حاکمیت را وادار به پذیرش خواست یا مطالبات خود کنند چه رسد به چهارمیلیون معترض.
عدم اتحاد بین بدنه معترض جامعه پراکندگی صدور فرمان از بالا وعمل در پایین باعث شد روزبه روز از تعداد معترضین کاسته شود وبه مرور وارد خشونت شده واز طرفی با تداوم یافتن این اعتراضات وهمزمان شدن با ایام عزاداری عاشورا حاکمیت این طور وانمود کند که معترضین به اعتقادات دینی مردم توهین می کنند واین سبب شد مردم از معترضین فاصله گرفته ازآن طرف حاکمیت به سرکوبگری خود مشروعیت بخشیده وجنبشی که همه به پیروزی آن چشم امید بسته بودند با تحمل هزینه های گزاف کنترل شود به طوری که نویسنده وشاعری چون من در یکی از دورافتاده ترین نقاط کشور بارها بازداشت ومورد بازخواست قرار گیرد زندان شود وزهره چشم بگیرد چه رسد به رهبران وفعالین ارشد جنبش.
سخن اینجاست که ما ایرانیان همیشه اعراب را سرزنش می کنیم درحالی که باید از آنها بیاموزیم شیوه درست انقلاب کردن را چه بسا در مصر انقلاب به وقوع پیوست معترضین پس از یک سال وقتی دیدند خواسته های آنها عملی نشده مجددا به میدان آمدند رییس جمهور را کنار گذاشتند وبار دیگر انقلاب مجددی شکل گرفت ومطمئنا اگر بازهم خطایی سربزند باز هم به مدان تحریر می آیند وروز از نو روزی از نو……….
سخن من این است که بانشستن درخانه وهرکدام یک تحلیلگر وتئورسین سیاسی بودن مشکلی حل نخواهد شد انقلاب به وقوع نخواهد رسید مگر در خیابان، پس حال که با حمایت ا روحانی وارد یک قمار شده ایم به اعتقاد من می بایست مدت به او وقت دهیم پس از چیدمان کابینه وگذشت چند ماه اگر بهبودی حاصل نشد آنوقت می شود این فرضیه را به بوته آزمایش گذاشت.
با امید بهبودی شرایط اسفناک کنونی
محمودموسایی:شاعر ونویسنده سیاسی
آقای نوری زاد می خواستم به طور مستقیم و رودرو با شما صحبت کنم تا خیلی چیزها برایم ثابت شود من تنها14 سال سن دارم و از شما عاجزانه تقاضای پاسخ را دارم
———————-
سلام پسرم
حالا برای شما کمی زود است. شما این روزها باید درس بخوانید . فرصت برای ورود به بحث های خاص سیاسی واجتماعی فراوان است. کمی صبورباش پسرم تا فرصتش فرابرسد.
با سلام ب صادقانه ترین صدایی که من شنیده ام ، دکتر عزیزم:
بارها ب کلامت گوشیده ام
جز صداقت چیزی نشنیده ام
دعایت میکنم حتما بمانی
که حتمامرگ شب هم ببینی
پدر جان سایه ات سنگین تر از این
بماند بر سر این سرزمین .
من شاعر نیستم فقط جوانی ام که مثل هزاران جوان دیگر تشنه ی صداقتم . مواظب خودتان باشید و نامه ی مرا اگر لایق بدانید جواب دهید تا برگی شود از افتخاراتم . به امید پیروزی صداقت و راستی بر دروغ و پلیدی.
تا هستم و هستی دارمت دوست
با درود به آزاده مرد محمد نوریزاد،
ببین به چه روزی افتاده ایم که از کسی منبع درآمد برای گذاران یک زندگی شرافتمندانه اش را پرسش میکنیم که همین ما ی پرسشگر کمتر به خود زحمت میدهیم تا به ویژه از کسی که سالیان درازی است به جیب تک تک ما ایرانیان دست درازی کرده و ملیارد،ملیارد ثروت و هست نیستمان را به یغما برده، پرسشی کنیم. همو که جیب بری است حقیر که هم فقیرمان کرده و هم با پول خودمان پلی نیست که خراب نکرده باشد و آبرویی نیست که از ملتی بزرگ و نجیب و تاریخی در اقصا نقاط دنیا نبرده باشد و تازه انتظار هم دارد که تقدیسش کنیم و شاکر باشیم که اینهمه ویرانی برایمان به ارمغان آورده است. اگر براستی اسلام برای جایگزینی یزدان پاک بجای بتها و پرستش آنها آمده، امروز براستی بایستی کدام ٔبت را شکست و کدام بت پرستان را نشانه رفت؟ تقدیم به محمد.
با سلام مجدد بر جناب نوریزاد
تحرکات این روزهای جریانات وابسته به حاکمیت ایران در رابطه با دولت روحانی و حوادثی که در مصر اتفاق افتاده دارای مشابهت های غریبی هستند که نمی توان از آنها به سادگی گذشت و شاید جنابعالی بتوانید با ذوق و درایت خود پاره ای خوش خیالی ها را توضیح دهید چه آنکه این فرصتها می توانند به تهدیدات جدّی برای کشور تبدیل شوند. آقای” دکتر طارق رمضان” متفکر مصری مقیم اروپا که نوه ” حسن البنا” پایه گذار اخوان المسلمین می باشد در وب سایت خود در رابطه با مصر و اوضاع آن مطالب دقیقی را آورده است که بسیار به اوضاع خود ما می تواند شبیه باشد. نکاتی که برای ما شاید مفید باشد به ترتیب در ذیل می آید.
1. آمریکا هیچ علاقه ای به کنار آمدن با ایران ندارد و رهبری ایران هم هیچ علاقه ای به حل بحران ندارد. اگر به جمع اینها لابی اسرائیل را هم اضافه کنیم می بینیم که این سه جریان در پا بر جائی بحران با هم نزدیکند. آمریکائیها با این وضعیت بسیار راحتترند تا با و جود عقل گرایان معتدل در ایران. منافع این هر سه جریان به هم گره خورده است.
2. اسرائیلی ها هیچ علاقه ای به خاتمی و هاشمی و موسوی و روحانی ندارند. گزینه مناسب آنها احمدی نژاد و دارو دسته نظامی و غیر نظامی او هستند.
3. شیوخ منطقه هم آنقدر که با رهبری نزدیکند با دیگران نیستند. شاید در ظاهر حرفهای تندی رد و بدل شود ولی قطر از حاکمیت بی لیاقت و کفایت ایران کمال سو استفاده را کرده و تمامی منابع انرژی ما را غارت می کند، عربستان از صدقه سر حذف ما از بازار انرژی نفت بیشتری می فروشد و عراق هم بشدت جایگزین ما شده، امارات و عمان از میلیاردها سرمایه فراری از ایران بعلت نابسامانی داخلی خود را به رتبه اعلا رسانده اند، همسایگان دیگر هم نمدی از این کلاه میدوزند. ایران از قدرت بزرگ منطقه خارج و کشوری مفلوک است که شاید 20 سال دیگر مردمش برای کارگری به افغانستان بروند.
4. سپاه کماکان قدرت نظامی و اقتصادی برتر داخل کشور است و عملا اقتصاد کشور را دولتی و فاسد کرده است. نه اراده ای برای خروج از قدرت دارد و نه منافع دیگر بازیگران چنین اقتضا می کند. نهادهای انتصابی مثل شورای نگهبان هم سر جای خود هستند و مجلس تشکیل شده با طرق معروف هم جائی نرفته.
5. آقای روحانی اگر مبنای کارش امور جاری باشد باید احتمال بدهد که به سرنوشت مرسی دچار شود چون این شیوه تا کنون جواب داده. در داخل کشور شبیه همان کارهائی که در مصر انجام شد در حال شکل گیری است. شمشیرهای ولایت مثل الله کرم و شریعتمداری و مجلس به حرکت افتاده اند. دیروز مهندس خرّم گزارش میداد که در همان اوان کار احتمال یک قحطی است چون برای مثال برای سیب زمینی هیچ کاشتی صورت نگرقته است. احمدی نزاد آمار علوفه برای دام را هم قاطی آمار تولیدات کشاورزی به مردم قالب کرده و ضرغامی از او بعنوان شخصیتی جهانی یاد کرد. اینها همه در کنار اینکه رهبری از همین حالا تسلط خود بر وزارتخانه های کلیدی را یاد روحانی آورده است یعنی آغاز دوباره مصیبت .باید دید روحانی چه نگاهی به مشکلات دارد.
6. روحانی باید اوّلین کاری که بکند اصلاح آمار و ادعاهای دروغین احمدی نزاد و حاکمیت همراه او باشد تا مردم گمراه نشوند. روند کار شکنی می تواند تا آنجا پیش رود که ایرانیان هم چون مصریان به خیابانها بریزند و از اینکه منتخب 18 میلیونیشان دستگیر و معلق شود از رهبری تشکر هم بکنند. مصاحبه هائی که این روزها از نزدیکان دلسوز او پخش میشود بسیار خوب است. باید به مردم عزیز یاد آوری مشکلات را کرد تا به جای توهم با عقل رفتار کنند.
—————
سپاس یاران گرامی
درود به شما وبه قلم شریف شما
سپاس
اقای نوری زاد درود
در سالگرد ۱۸ تیر هستیم سعید زینالی از ناپدید شدگان ان دوران است مادرش هنوز چشم به راه اوست کسی پاسخگوی او نیست از شمامیخواهم کمپینی تشکیل دهید و از اقای روحانی که ان زمان دبیر شورای امنیت ملی بودند بخواهید پاسخ این مادر را بدهد و از فرزند او خبری بدهد
————————-
مطلب ” ربوده شدن مجتبی خامنه ای توسط مأموران وزارت اطلاعات” را برای سعید زینالی ومادرگرامی اش نوشته ام.
سلام جناب نوریزاد
الآن داشتم برنامه به عبارت دیگر را میدیدم می خواستم بگم جواب هاتون عالی بود.
استادبزرگوارم جناب نوریزادسلام:نوشته اینجانب ربطی به موضوع موردبحث نداردولیذکر آن رابسیارجالب دیدم ؛
درخبرهای دیروزخبری آمده بودکه وزیرراه آهن چین بجرم دریافت8ملیون یورورشوه محکوم به اعدام شده است.درمهم بودن این مردهمین بس که ایشانرابنام پدرراه آهن چین میشناسند.یکی ازکارهای بزرگ وسخت اواحداث راه آهن بام دنیا برفرازکوههای هیمالیاکه صدهاکیلومترآن برپل عظیمی ازروی رودخانه هاوفرازجنگلهامیگذرد بدون کمترین آسیب به طبیعت.حالابیاییداین آقارا بامدیران راه آهن خودمقایسه کنیم که حتی اکثرآنهامراحل گزینش وآموزش مامورزیردست خودرانیزطی نکردهاندوبامدارک غیرمرتبط وبه یمن وجودرابطه های فاسددست برگلوی نحیف این دستگاه گذاشته اندوباگرفتن ملیاردهاتومان رشوه آزادانه درپی شکاردیگری هستند.درقضیه اختلاس بزرگ باوجودمدارک کافی برای محکومیت افرادی مانندسردارگلزاری ودیگر مدیران راه آهن که ریاکارانه بابخشنامه کارمندان تحت امررابه صرفه جویی دربیت المال توصیه میکردند-دستگاه قضااحکامی راصادرکرد که بیش ازهمه محکومین کیفورشدند.ماتاکی باید این ظلمها وبیعدالتیهارابرخودبپذیریم.مگراین زندگی ذلت بارآنقدرعزیزاست که زیربارهر مذلتی برویم.چه چیزماازمردم مصر وتونس و….کمتراست.
سلام آقای نوریزاد عزیز
می خواهم اگر صلاح بدانی از رهبر بخواهی به این سوال فکر کند و شاید پاسخ دهد (حداقل به خودش) که چرا اغلب هنرمندان تراز اول و متعهد شیوه ی جمهوری اسلامی در اداره ی مملکت را قبول ندارند و با آن مخالفند. و البته این خود نوعی مخالفت با خود ایشان هم محسوب می شود. ومتقابلا چرا جمهوری اسلامی ایران تا این حد با اینان زاویه دارد که آثار هنری و وجود خود آن ها را محدود می کند.
به عنوان مثال در هنر آواز مگر ما برتر از شجریان و ناظری داریم؟ مردم اکنون از شنیدن هنر بی بدیل شجریان و حتی آوای ربنای او محرومند.این که شجریان به شکر خدا در زندان نیست شاید به دلیل وسعت عشق و علاقه ی مردم به ایشان است و نه مسامحه ی دستگاه های امنیتی.
حتی اساتید بسیار متدین و متشرع و وفادار به جمهوری اسلامی مانند حسام الدین سراج آنچنان در تنگنا هستند که محدود کنسرت های آن ها لغو می گرددو اغلب به برنامه های صدا وسیما دعوت نمی شوند.
بجز شاعران و نویسندگان مدیحه سرا ، آیا اغلب شاعران و نویسندگان بزرگ چنین شرایطی ندارند؟ شاعر گرانمایه ای چون شفیعی کدکنی که بی گمان از بزرگان بی نظیر ادب فارسی است (که در قید حیات هستند) مغضوب است. آثار او از کتا بهای درسی حذف شد و خودش به حاشیه رانده شد.
اغلب سینماگران بزرگ کشور بجز بزرکانی !!! مانند فرج الله سلحشور ، همین وضعیت را ندارند ؟جعفر پناهی تنها یک نمونه است. از این نمونه ها بسیار فراوان است. اغلب قریب به اتفاق هنرمندان سینمایی از کارگردان و تهیه کننده و بازیگر ، آیا همین شرایط را ندارند؟
من فکر می کنم “طراز اول ” های کشور در همه ی زمینه ها مثل ورزش ، دانش ، صنعت و کسب و کار نیز همین وضعیت را دارند.
همه ی آن ها (تقریبا”) انسان های میهن دوست ، فداکار ، مومن و متدین هستند ولی اغلب با همه و یا بخشی از سیاست های رسمی کشور زاویه دارند و متقابلا دستگاه ها ی امنیتی وانتظامی نیز با آن ها زاویه دارد . چرا ؟ آیا رهبر به این علامت سوال اندیشیده است ؟ پاسخ او چیست ؟ من که خیلی دلم میخواهد بدانم.
این متن کوتاه را برای دوست عزیزی به نام شهروز و در پاسخ به دردنامه ایشان در چند پست قبل می نویسم:
دوست عزیز نادیده رنج نامه ات را خواندم و بسیار تاسف خوردم. راستش را بخواهی من هم تا قبل از خروج از ایران نظری بسیار نزدیک به تو داشتم و احساس می کردم که زندگی فردی مانند من در حدود چهار دهه در یک کشور جهان سوم تلف شده است. با این تفاوت که توانسته بودم زندگی متوسطی برای خود و خانواده ام فراهم کنم. الآن چند سالی است که در استرالیا زندگی می کنم، کشوری با مدیریت بسیار پیشرفته و سطح رفاه و دموکراسی بسیار بالا. در این چند سال بیشتر وقت من به تفکر در باره علل عقب ماندگی ایرانیان و مقایسه آن با کشوری مانند استرالیا گذشت. در هنگام کار کردن، تفریح، مطالعه و خلاصه همیشه این مهم در ذهن من بوده است، در این چند سال. سعی کرده ام در وبلاگ خودم تا حدودی به آن اشاره کنم و بعضی از نوشته ها را هم جناب نوری زاد عزیز در قسمت نظرات منتشر نموده اند. مواردی را که در نوشته ات ذکر کردی متاسفانه به صورت عام در ایران وجود دارد. ولی بگذار از تجربه هایم در این چند سال با تو سخنی بگویم:
به طور کلی در کشوری مانند استرالیا، سیستم حکومتی به گونه ای طراحی شده است که:
– نخبگان جامعه بتوانند رشد قابل ملاحظه ای از لحاظ علمی، مالی و اجتماعی داشته باشند.
– اقشار کم در آمد جامعه به طرق مختلف توسط دولت یاری می شوند تا تمام اقشار را به طبقه متوسط نزدیک کنند.
– اقشار پردرآمد به شدت توسط مالیات کنترل می شوند تا از مازاد درآمد آنان به خدمات رفاهی و عمومی کمک شود.
– سیستم مالیاتی بسیار دقیق و پیچیده است و فرار مالیاتی تبعات بسیار سنگینی برای خاطی دارد.
– حمل و نقل عمومی بسیار منظم و استفاده از آن بسیار ارزان و راحت است تا از آلودگی هوا جلوگیری شود.
– نسبت به محیط زیست بسیار حساس هستند. (ما پروژه ای داشتیم در میان بیابانهای بی آب و علف خالی از سکنه شمال غربی استرالیا. ما را مجبور کردند که نقشه پوشش گیاهی منطقه را که جز مشتی خار و خاشاک نداشت تهیه کردیم و تاسسیسات را در محلی که پوشش گیاهی منطقه از بین رفته بود طراحی کردیم)
– و اگر بخواهم ادامه دهم مثنوی هفتاد من کاغذ شود…
و حقیقتا باید بگویم که دلیل عقب ماندگی ایران چیزی نیست جز استبداد. و البته این دیکتاتور چنانچه شما فرموده بودید اگر انسان پرکار و مدرن و چیره دستی باشد ممکن است که به صورت مقطعی پیشرفتی در مملکت حاصل شود (همانطور که در زمان پهلوی پدر و پسر تا حدودی شد). ولی این پیشرفت بسیار متزلزل است و ممکن است هر لحظه جایش را به استبداد واپسگرایی مانند جمهوری اسلامی بدهد و مملکت را غرق در بلاهت و پلیدی کند و یا به مانند هیتلر دنیایی را به آتش جنگ بکشد و میلیونها انسان بی گناه را به کام مرگ بکشاند.
و علت پیشرفت و ثبات کشورهایی مانند استرالیا چیزی نیست جز دموکراسی، یعنی حاکمیت مردم، انتقاد آزاد، روزنامه های آزاد، جدایی دین از حکومت، اقتصاد آزاد و آزادی اندیشه. این جریان آزاد اندیشه است که کشورهای دموکراتیک را اینگونه زیبا و متمدن ساخته است. این آزادی است که لبخند را بر لبان مردم همیشگی کرده است.
و دوباره به خودم باز می گردم. حالا ابدا از اینکه در ایران به دنیا آمده ام احساس ناراحتی نمی کنم. رنجی که ما کشیدیم ما را بر آن داشت که بخوانیم، فکر کنیم و بفهمیم. به زندگیمان مفهوم داد: مبارزه برای زندگی بهتر، برای آینده ای بهتر و برای دنیایی بهتر. خود این امر هم زندگی است. شاید این رنجی که می کشیم و تلاشی که می کنیم به زندگیمان مفهومی عمیق و انسانی ببخشد. من از مزایای زندگی مرفه اینجا بهره ی آنچنانی نمی برم عملا به صورت مجازی در ایران زندگی می کنم و دوستانم هر جای دنیا که باشند ایرانی اند. و منتظرم تا باز نسیم آزادی وزیدن بگیرد تا بیایم و در جایی زندگی کنم که ریشه هایم در آن است.
با احترام
بردیا استقامت
—————–
سپاس بردیای گرامی
ای من فدای فهم شما
با احترام
.
جناب نوری زاد
یک سوال داشتم
منبع درآمد شما چیست؟
ممنون
————–
من وهمسرم کارمندان بازنشسته هستیم. ایشان دبیربوده اند ومن درجهاد کشاورزی.
با احترام
.
سلام استاد نوری زاد
خواستم بخاطراین مطلب خوبتان یک فیلمنامه بشما تقدیم کنم. اگرنشد که بسازید بدهید آقای پناهی یا دستیارایشان بسازند. اگرباز نشد خبربدهید خودم می سازم. هم فارسی هم انگلیسی. بین المللی
———————–
آنقدر معنی داشت که ناچار شدم آنرا برگردان پارسی کنم.
تا بلکه برخی که جوان فکر میکنندو ميخواهند همه کارها را توسط جوانان انجام دهند ويا با نيرنگ سرديگران کلاه بگذارند، بدانند که کاری که پيران می کنند با خرد و تجربه میکنند.
باهم میخوانيم.
The IRS decides to audit Grandpa, and summons him to the IRS office. The IRS auditor was not surprised when Grandpa showed up with his attorney. The auditor said, ‘Well, sir, you have an extravagant lifestyle and no full-time employment, which you explain by saying that you win money gambling. I’m not sure the IRS finds that believable.
مامور اداره ماليات (آی آر اس) تصميم ميگرد تا پدر بزرگ پيری را حسابرسی بکند و اورا با فرستاده احضاريه ای به اداره ماليات فرامی خواند. حسابرس اداره ماليات شگفت زده می شود هنگامی که می بيند پدربزرگ همراه وکيلش به اداره آمدند. حسابرس می گويد: «خوب آقا؛ شما زندگی بسيار لوکس وفوق العاده ای داريد ولی شغل تمام وقتی هم نداريد، که می تواند گويای اين باشد که شما ميگوييد ازراه قمار اين پولهارا بدست می آوريد. خاطرجمع نيستم اداره ماليات اين موضوع را باور دارد.
‘I’m a great gambler, and I can prove it,’ says Grandpa. ‘How about a demonstration?’
The auditor thinks for a moment and said, ‘Okay. Go ahead.’
پدربزرگ پاسخ میدهد من يک قماربارز ماهری هستم آيا حاضرید آنرا با يک نمايش کوچک ثابت کنم؟
حسابرس فکری میکندوپاسخ میدهد اشکال ندارد.
Grandpa says, ‘I’ll bet you a thousand dollars that I can bite my own eye.’ The auditor thinks a moment and says, ‘It’s a bet.’ Grandpa removes his glass eye and bites it. The auditor’s jaw drops.
پدربزرگ میگويد، با شما هزار دلار شرط میبندم که چشم خودم را گاز بگيرم. حسابرس يک لحظه فکر میکند و می گويد. شرط. پدربزرگ چشم شيشه ای خودرا در می آوردو آنرا گاز میگيرد. حسابرس چانه اش از شگفتی می افتد.
Grandpa says, ‘Now, I’ll bet you two thousand dollars that I can bite my other eye.’ Now the auditor can tell Grandpa isn’t blind, so he takes the bet.
Grandpa removes his dentures and bites his good eye. The stunned auditor now realizes he has wagered and lost three grand, with Grandpa’s attorney as a witness. He starts to get nervous.
پدربزرگ می گويد، حالا با شما شرط دوهزار دلار میبندم که می توانم چشم ديگرم را هم گاز بگيرم. حالا که حسابرس میداند پدر بزرگ نمی تواند از هردوچشم نابينا باشد فوری شرط را می پذيرد. پدربزرگ دندان های مصنوعی اش را درمی آورد و چشم بينای ديگرش را گاز میگيرد. حسابرس همانطور که در شگفتی بود بسيار ناراحت است که سه هزار دلار به اين مرد باخته است و وکيل اين آقا هم شاهد ماجرا است، دراين زمان بسيار ناراحت واعصابش خط خطی است.
‘Want to go double or nothing?’ Grandpa asks ‘I’ll bet you six thousand dollars that I can stand on one side of your desk, and pee into that wastebasket on the other side, and never get a drop anywhere in between.’ The auditor, twice burned, is cautious now, but he looks carefully and decides there’s no way this old guy could possibly manage that stunt, so he agrees again. Grandpa stands beside the desk and unzips his pants, but although he strains mightily, he can’t make the stream reach the waste basket on the other side, so he pretty much urinates all over the auditor’s desk.
پدربزرگ می گويد میخواهی دوبرابر بکنی يا بی حساب بشويم، شش هزار دلار باشما شرط میبندم که اين سوی ميز شما بايستم و از اينجا به آن سبد آشغال ادرار کنم بدون اينکه قطره ای به زمين بين ايندو بريزد. حسابرس که دوبار سوخته بود بسيار محتاط است و با دقت نگاه ميکند و تصميم میگيرد که امکان ندارد اين پيرمرد بتواند چنين هنری را از خود نشان بدهد بنابراين می پذيرد. پدربزرگ در کنار ميز تحرير می ايستد و زيپ شلوار را بازمیکند ولی باوجوداينکه با فشار لازم کاررا انجام میدهدولی نمی تواند جريان را به سبد آشغال برساند وبنابراين تمام ميز حسابرس را حسابی آلوده و مرطوب میکند.
The auditor leaps with joy, realizing that he has just turned a major loss into a huge win.
حسابرس نمی تواند از خوشحالی در پوست بگنجد، وباخودمیگويد يک زخم باخت را به يک پيروزی مبدل کردم.
But Grandpa’s own attorney moans and puts his head in his hands. ‘Are you okay?’ the auditor asks. ‘Not really,’ says the attorney. ‘This morning, when Grandpa told me he’d been summoned for an audit, he bet me twenty-five thousand dollars that he could come in here and pee all over your desk and that you’d be happy about it!’
ولی وکيل پدربزرگ را میبيند که سرش را ميان دستهايش گرفته است، میپرسد شما حالتان خوب است؟ وکيل پاسخ میدهد «نه واقعا نه» امروز بامدادان هنگاميکه پدربزرگ به من گفت به منظور حسابرسی احضاريه دريافت داشته بامن 25 هزار دلار شرط بست که به اينجا بيايد و به سرتاسر ميزتحرير شما ادرار خواهد کرد و با اينکارش شما بسيار هم خوشحال خواهيد بود.
I keep telling you! Don’t Mess with Old People!!
من همه اش بشما میگويم! با مردان وزنان پير سربسر نگذاريد.!!
هنر:علم ومعرفت ودانش وفضل وفضیلت وکمال کیاست فراست زیرکی.این کلمه به معنی آن درجه ازکمال آدمی است که هشیاری وفراست وفضل رادربر دارد ونمود آن صاحب هنررابرتر از دیگران می نماید./لغتنامه علامه دهخدا…..فرق هنرمند وعالم آن است که درصورتیکه کشفی راعالمی انجام نداد دیگری انجام میدهد….ولی هنر خلق شده توسط هنرمند خاص او است./لئوناردداوینچی/
با سلام بر آقای نوریزاد عزیز و آقای پناهی نازنین
جمهوری اسلامی اگر هیچ کار نکرده باشد الاّ اینکه با نوع رفتارش سبب بروز و شناسائی شخصیتهای والائی برای ایران گردید باید معتقد شد که علیرغم همه تلخیهایش سرنوشت نیکوئی را ایرانیان می توانند منتظر باشند که همه اینها در تضّاد کامل با شیوه های غیر انسانی یک سیستم نمایان گردیده اند. هنر که بقول پیکاسو” وظیفه اش زدودن غبار زندگی روزانه از روح انسان است” این وظیفه را از طریق هنرمندانی اعمال می کند که بقول آبراهام لینکلن” از جمله مومنترین انسانها میباشند چه آنکه خود هنر بر ترین مفهوم دینی است”. و امروز در مقابل این نظامی که نعره زشت دینداری می کشد مومنانی چون پناهی که به زیباترین دین و ایمان مسلحند و آراسته قرار گرفته اند که هر چه طرف مقابل کینه توز است اینان صبورند و بزرگ و هر چه او خشن تر است اینها لطیف تر و هر چه او خشمگین تر می شود اینها شجاعتر و هر چه که او پرده در تر و بی حیا تر میشود اینها با حیا تر و عفیف تر و این راه خلقت است.
آنکه با هنر مندی که تمام تلاشش دادن امید و برتری بر نتوانستنها است مقابله می کند نمیداند چه سمّی را وارد روح خود و دیگران میکند. “ونگوک” می گوید ” وقتی در درونت صدائی میشنوی که می گوید “تو نمی توانی نقاشی کنی”،آنگاه با قدرت نقاشی کن تا آن صدا خاموش شود”. این کاری است که هنرمند میکند. خلاقیت سبب در نوردیدن مرزهای محدود کننده میشود و نسل و عصری را به زندگی میکشاند و بقول “تولستوی” به بهترین وجه راه ها و نشانه هائی را که هنرمند فهمیده به مردم منتقل می کند . حال این سرمایه را بیائی و بگیری و بزندان ببری نشان از درماندگی ذهنی و فکریت دارد. آنکه شب و روز دم از شبیخون فرهنگی میزند نمی داند که با زندانی کردن پناهی ها چه مصیبتی را در این جنک بر سر مردمش می آورد و شاید هم میداند و خوب هم میداند چه میکند.
در تاریخ آمده است که در زمان جنگ احزاب که یهود مدینه با کفّار مکّه برای حمله به مسلمانان توطئه می کردند روزی یکی از سران مکّه از نماینده یهودی پرسید” دلیل اصرار شما در جنگ با محمد چیست؟ او که خدای شما و پیغمبر شما را و کتاب شما را نیز قبول دارد؟ دشمنی ما با او توجیح دارد ولی مال شما نه”..فرد یهودی در پاسخ میگوید ” حرف شما درست است… راستش را بخواهید کفر شما برای ما بهتر است از ایمان او”..بنظر میرسد این دیالوگ هنوز هم کاملا پا بر جاست که ” فساد غربی و شرقی و بی فرهنگی و ستم و زشتی نزد کسانی بهتر است از روح لطیف و بزرگ و با حیای پناهی!!..یابد پناه به خود خدا برد.
درود به اقای نوری زاد عزیز
یادتان هست اقای نوری زاد مادرتان به شما گفتند که اگر درون بطری شما را انداختند و درش را بستند یک های کوچک بکن و روی بخار شیشه بطری انتقاد خودت را بنویس جعفر پناهی هم انداختند درون بطری و درش را بستند و با یک های کوچک انتقادش را نوشت و فیلمش برنده شد هنرمند را نمی توان ساکت کرد مخصوصا از نوع مردمیش
سلام آقای نوریزاد ممنون از شجاعت شما
درود بر شما لازم به توضیحاست که وزارت اطلاعات در جامعه بجای زندان بعضیها را از حقوق اجتماعی مثلا کار محروم مینمایدو همه جا نیز اورا مورد ازار واذیت قرار میدهد مثلا در 350 اقای عرب سرخی بمن میگفت دخترش ؟را مدتهاست از هر کاری که مشغول میشود اخراج مینمایند وگفت تازه 3ماهی است در کار مانده واخراج نشده است.وخیلیها در اوین میگفتند سالهااست که بیکار بودهاند این اخراجها ویا ازارها تماما توسط افراد عادی جامعه صورت میگیرد که با برنامه ریزی مامورین واواک انجام میپزیردوانها مجری میشوند. وهیچ گونه مدرکی < خلاف قانون اساسی> بهظاهر انجام نمیگیرد وکار فرما میگوید به شما لازم نداریم یا شخصی که با شما برای ایجاد فشار دعوا میکند به ظاهر یک بهانهای میاوردولی هیچ گاه نمیگویند این نظام شکنجهگر وظالم گفته باید این کار صورت پذیرد. مثلا چند سال ییش شرکت انرشیمی با من تماس گرفت وگفت بصورت اقماری مثلا ماهی 5 میلیون به شما پس از مصاحبه میدهیم و برای من بلیط هوایی به اطراف اهواز نیز گرفتند وقرار داد نیز امضا نمودم پس از خداحافظی با همه عازم شدم لازم به ذکر است سالها بود در هیچ کاری نمیگذاشتند مشغول شوم واین کار را وانمو دمیکردند پایان ازارها وبیکاریها است. پس از رفتن به سایت مسیول سایت گفت ما نیاز نداریم وهمه میدانند که دفتر تهران همیشه در استخدام همه کاره است نه سایت . در هر صورت این شکنجهها ی روحی پس از برنامه ریزیهای مامورین واواک توسط افراد معمولی انجام میگیرد