Nurizad Aziz
سلام و درود
در اين مدت نوشتههايت را مرتب پيگيري ميكردم و از ثابت قدميت و البته واقعبيني ارزشمندت به مسايل ايران و دلنبستن به صرف يك انتخاب صوري و محدود رياست جمهوري، آنگونه كه اخيرا در گفتگو با يكي از راديوها گفتهاي، جدا خرسندم و از شما سپاگزارم. اميدوارم شما نيز نوشتههاي مرا كه اغلب در سايت فرهنگي نيلوفر منتشر ميشوند و برخي از آنها نيز در راديو زمانه, ديده و خوانده باشي.
در هر صورت، ميخواستم اعلام كنم كه به دليل آنكه نامهي من به رهبر جمهوري اسلامي، با وجود آنكه ميتوانست در كنار نامههاي ارجمند امثال شما و ديگر اساتيد اين كشور، تذكار خوبي براي رهبر فعلي ايران باشد، متاسفانه تنها وي را خشمگين ساخته و به اخراج اساتيد دانشگاهها منجر شده است. من يكي از اين قربانيان هستم. از آنجا كه بدون شك دليل اصلي اخراج من اين نامه بوده است، و آن نامه در سايت شما منتشر شده است، اكنون گمان دارم كه اين حق براي من محفوظ باشد كه واكنش خويش را در خصوص اين اخراج در سايت شما منتشر نمايم.
اگرچه اكنون شما اين نامه را از صفحه اصلي سايت خود حذف كردهايد، اما چون در آغاز اين نامه در صفحهي نخست سايت شما منتشر شده بود، اين لطف را كرده و پاسخ من به حكم اخراجم را نيز در صحفهي نخست سايت خويش بگذاريد
بسيار سپاسگزار خواهم شد اگر اين لطف را در حق من روا داشته، تا از اين طريق جفايي كه به امثال من رفته است باري ديگر به گوش مردم و انديشمندان اين كشور رسانده شود
با احترام و ارادت
—————————————–
اندر احوالات اخراجي من از دانشگاه
مهدي عليپور
«به كجاي اين شب تيره بياويزم قباي ژندهي خود را
تا كشم از سينهي پردرد خويش بيرون
شمشير زهر را دلخون »
نوريزاد عزيز (البته اگر به برخي مسوولان قواي حكومتي برنخورد كه چرا من به نوريزاد گفتهام، نوريزاد عزيز!)
سلام؛
يك. از آنجا كه دليل اساسي و قطعي براي اخراجم از دانشگاه، افزون بر برخي نوشتههاي ديگرم، نامهاي است كه من تحت نام «عجب فكر بكري» (به بهانهي نامه به رهبري) نوشتم و در سايت شما منتشر نمودم، گمان كردم اين حق براي من محفوظ باشد تا اكنون كه چنين شده است، اين نوشتهي جديد را نيز براي آگاهي بخشي در خصوص اخراجم از دانشگاهها و محيطهاي آكادميك ايران از سوي شما و در سايت شما منتشر نمايم. اميدوارم اين لطف را در حق من روا داشته و آن را منتشر نماييد.
دو. من اخراج شدم. به همين سادگي! همكارانم و به طور ويژه مدير محترم گروه فلسفهي علوم انساني كه اينجانب در آنجا هيات علمي بودهام، تصديق ميكنند كه تاكنون در انجام وظايف خويش كوتاهي نداشتهام و همواره كوشيدهام بيش از آنچه وظيفهام بوده است، كار كنم. از اين رو، بيترديد دليل اين اخراج چيزي جز آن نوشتهها نبود، اگرچه مانند هميشه اخراجكنندگان و ظلمپيشگان حاضر نيستند قانونا و اخلاقا مسووليت عمل خويش را بپذيرند و اين كار را غيرمنصفانه و از سر دورويي و دروغگوييِ هميشگيشان به بهانهاي واهي مبني بر تاخير اينجانب در بازگشت از فرصت مطالعاتي اعلام كردند!
سه. اگر ايراني باشي و آنارشي حاكم بر اين جامعه را در هر بخش و نهادي در طول اين چند دهه ديده باشي، خوب درك خواهي كرد كه چه بهانهي غريبي تراشيدهاند براي حذف من! بهانهاي كه در اين كشور براي حذف و اخراج هيچ دانشگاهياي يا بهره برده نشده است يا بسيار كمنظير است. استاداني كه به چينن فرصتهايي ميروند، اغلب، خواه به دليل جهل به قانون (مانند مورد من) يا عامدانه، ديرتر از موعد بازميگردند. آري، اين اتفاق در دانشگاههاي ايران بسيار شايع است و من دست به نقد دهها نمونه به نام و رسم و دانشگاه ميشناسم (از دانشگاه تهران بگيريد تا ديگر دانشگاهاي تهران و شهرستانها) كه دقيقا چونان من با تاخير بازگشتهاند و برخي از آنان عامدانه تاخير كردهاند، با اين وصف، آيا تاكنون كسي شنيده است كه چنين استاداني تنبيهي شده باشند؟! اصلا آب از آب تكان خورده است يا ميخورد؟!
اذعان ميكنم كه پس از فحص فراوان يكي دو نمونه يافتم كه به اين بهانه اخراج شدند؛ كه استاد دكتر بشيريه يكي از آنها بوده است كه خوشبختانه امروز همه به خوبي ميدانند كه چرا وي را چنان ظالمانه اخراج كردهاند. و الا در اين كشور استاداني هستند كه با چند سال تاخير باز گشتهاند و باز ميگردند و كسي به آنان نگفته است و نمي گويد بالاي چشمت ابرو است. آن وقت چگونه ممكن است بشيريه نامي تنها چند ماه تاخير كرده باشد و حكمش اخراج باشد! آيا جز اين بود كه وي را تنها و تنها به دلايل واهي سياسي و به امر مسوولان نظامي و امنيتي مافوق اخراج كردهاند؟!
چهار. اما در خصوص مورد خودم، جهل به قانون آشكارا وجود داشت و من در دفاعيهي خويش نيز بر آن تاكيد كرده و تمامي نامهنگاري خويش مبني بر درخواست مرخصي و مانند اينها و حتي جهل مسوولان وقت پژوهشگاهي كه در آنجا هيات علمي بودهام را به پيوست گذاشتم كه گويا هيچ توجهي بدانها نشد! زيرا مساله اين بود كه اخراجم دستوري بود از بالا و از سوي نهادهاي امنيتي و نظامي؛ هيچ دليل دانشگاهياي نداشت؛ تنها بهانهاي ميخواستند كه بدين سان يافتند!
پنج. حال گيريم كه بايد تنبيه ميشدم، چون جهل به قانون موجِّه عمل خطاييام نبود. و اينكه با ديگران برخورد قانوني نشده است، دليل نيست بر اينكه با من هم نشود. اين را ميپذيرم. اما پرسشم اين است كه اگر قرار باشد مطابق با اصل تناسب جرم و مجازات عمل كنند، بيشك بنا به گفتهي چندين تن از كارشناسان حقوقي، حكم و مجازات تاخير از بازگشت از فرصت مطالعاتي اخراج از محل كار نيست. اين مجازات براي آن جرم، آن هم جرمي كه نادانسته به وقوع پيوسته، ناهمخوان است. پس رمز و راز قصه در چيست؟
شش. مساله اين است كه آنان پس از انتشار نوشتههايم، در آغاز با زبان نرمي كه كودكان را با آن ميفريبند و سپس با تهديد بارها و بارها به طروق مختلف (حضوري، تلفني، ايميلي، و با فرستادن دوستان و همكاران به منزلم) از من خواسته بودند تا نوشتهاي بنويسم و در آن از نوشتههاي پيشينم و به طور خاص از نامه به رهبر جمهوري اسلامي بيزاري بجويم. حتي مي خواستند به نوعي در آن بياورم كه اغفالم كردهاند؛ و البته من نفهميدم كه منظورشان چه بود و بايد مي گفتم چه كساني اغفالم كردهاند؛ داخليها يا خارجيها!
اما با تاسف بسيار، اينان هرگز در مقام آن برنيامدند كه پاسخي به يكي از اين نوشته ها به ويژه همان نامه كه چنين آنان را برآشفت (و به قول سخنگوي جامعهي مدرسين حوزهي قم، ولولهاي در حوزهي علميّهي قم راه انداخت (!)) پاسخي دهند. تو گويي رگ غيرت كسي متورم نشد كه دستكم چند ساعت از وقت گرانبهايي (!) را كه اغلب در اين جلسات به هدر ميدهند، بگذارند و از مقام عظماي ولايت (!) دفاع نمايند. در مقابل، تا توانستند كوبيدند، فحاشي كردند، نشستند و تهمت زدند؛ حتي گفتهاند فلاني چون قصد بازگشت به كشور را ندارد، چنين چيزهايي را نوشته است، حال آنكه كاش تهمتزننده از برخي دوستان مشتركمان ميپرسيد تا بداند كه من تمامي نوشتهها را پس از بازگشتم به ايران نوشته و منتشر كردهام و چنين از سر بيخبري غيب نگويد و تهمت نزند.
ديگري، كه از قضا مسوول يكي از قواي اين كشور بيمار است، به واسطهي دوستي از من گلايه كرد كه فلاني روزگاري دوست ما بود، چرا چنين نوشتهاي منتشر كرده است. وي بيآنكه نقدي منطقي و معقول حتي در سطح همان گفتار شفاهي از اين نوشته كند، ميگفت نوشتهي فلاني بسيار بد است؛ چرا؟ تنها به اين دليل كه من در خطابم به محمد نوريزاد، مطابق با رسم ادب انساني، گفتهام “نوريزاد عزيز”! وي دلگير بود و نوشتهي مرا بسيار بد ميشمرد، و تنها دليلي كه به من انتقال يافت اين بود كه چرا گفتهام نوريزاد عزيز!!!
بعدتر همين فرد واسطه، افزون بر تاكيد تلفني، ايميلي فرستاد و از من خواست تا نامهاي به آن مسوول بنويسم و در آن پوزش بخواهم و بگويم قصدي نداشتهام! من به آن ايميل البته پاسخ ندادم، اما در تلفني كه وي به من كرده بود، در پاسخ به اين درخواست گفته بودم دليلي براي چنين نوشتهاي نميبينم، در مقابل انتظار دارم اگر اين دوستان سابق، خيال مي كنند اينجانب در چنين نوشتههايي برخطا هستم، لطف كنند مستدل و منطقي بنويسند، چرا؟ تا اگر سخن آنان را درست ديدم از كردهي خويش پشيمان گردم. باز هم دريغ از يك سطر نوشته! آنان حال و حوصلهي چنين گفتمان علمياي را ندارند. آنچه زحمت نميخواهد و هزينهاي ندارد، دهان گشودن و زبان چرخاندن و اتهام بستن است كه متاسفانه در ايران ما كم رواج ندارد!
هفت. در فرجام، زماني كه ديدند زير بار نرفته و دست به چنين كاري نخواهم برد؛ آن موقع بود كه ديگر از بهانهياي كه از من در دستان نامباركشان وجود داشت بهرهي كافي بردهاند. اگرچه اينجانب دلايل تاخير را بازگفتم و تمامي مدارك را به پيوست گذاشتم؛ و اگر آنان نميخواستند سياسي عمل كنند و تصميم از پيش بر آن عملهي بيآبروي جور (هيات به اصطلاح رسيدگيكننده به تخلفات اعضاي هيات علمي!) ديكته نشده بود، مطابق با گفتهي برخي كارشناسان حقوقي و وكلا، طبعا ميبايست مرا جريمهاي بسيار بسيار خفيفتر از اينها ميكردند نه آنكه حكم به اخراجم نمايند! بگذريم كه ديگراني در همين دانشگاه تهران، با تاخيري دو برابر من حتي جريمه نيز نشدهاند!
هشت. قصدم از اين نوشته صرفا اين نبود كه ديگران بدانند من اخراج شدم. نه، آنچه قصد اساسيام بود آگاهي افزونتر از فضاي بيمار كشور عزيزي است كه امروز به چنين فلاكتي افتاده است؛ كشوري كه آزادي در آن مرده است؛ عدالت لق لقهي زبان حاكمان درندهخويي شده است كه از چهرهي كريهشان جز خشونت و ظلم نميبارد؛ و از همه ناپسندتر شجاعت در پستوي خانهها حبس شده است و بهتر است بگويم خود به اختيار خويش (به بهانهي مصلحتي از زن و فرزند و معيشت و پدر و مادر و…) حبسش كردهايم!
بيشك عاقبت ما مصلحتانديشان جز نكبت و فلاكت افزونتر چيز ديگري نخواهد بود. اي كاش دستكم ميآموختيم كه در برابر ستم سكوت نكنيم! اي كاش ميدانستيم كه زندگي زير سايهي ظلم از مردگي بدتر است! اي كاش ميپذيرفتيم كه خانواده و زن و فرزند ما برتر از خانوادهها و زن و فرزندان ديگراني نيستند كه جسارت و شجاعت به خرج دادند و بر اين همه بيعدالتي، استبداد و ستم اعتراض نمودند!
در پايان روي سخنم با دينمداراني است كه در پستوي تو بر توي خانههايشان كه باشي، همواره وزوز اعتراضشان گوش آدم را ميخراشد، اما در آشكار چونان گنگهاي زبان بريدهاي را ميمانند كه تو گويي سخن گفتن را نياموختهاند! اسفانگيزتر اينكه راهزنانه و رياكارانه و بزدلانه دست در دست ظالمان مي گذارند و با آنان شراكت مي كنند! سخن من با آنان اين است كه مگر پيامبر اسلام نگفته است: «ان من اعظم الجهاد كلمه حق (عدل) عند سلطان جائر» و مگر در قرآن نخواندهايد: «و لاتعاونوا علي الاثم و العدوان»؛ آيهاي كه فقيهان را برآن داشته تا تعاون و همكاري با ظالمان و متجاوزان را حرام دانسته و آن را گناه بشمارند و در موارد دنيوي براي آن مجازات تعيين نمايند! پس اينك چرا چنين سكوت پيشه كردهايد؟ دستكم شماياني كه در بخش بسياري از اين گفتهها با من همنظريد، اما به مصلحتبينيهاي واهي شجاعت را در خويش كشتيد و بر سفرهي جايران مينشينيد و از پسماندهي سفرهيشان ارتزاق ميكنيد، آري، دستكم شما برخيزيد و فرياد اعتراضتان را بر سر ظلمپيشگان فرو بريزيد.
به اميد آن روز!
مهدي عليپور
تيرماه 1392
1 . قطعهاي از شعر «واي بر من» نيما يوشيج
2 . پژوهشگاهي كه با تاسف بسيار، مسوولان كنوني آن با فروبردن سر خويش در زندگي خصوصي اينجانب
و درآميختن مسايل و حوادث كاملا شخصي و خصوصيام با جايگاه و شغل حرفيام، خود در اخراج من بيسهم و نقش نبودند، بلكه در تحقق آن كوشيدند. فراتر از آن، تا توانستند دست و بال مرابستند و در محافل گوناگون اسرار زندگيام را فاش كردند! و بدين سان حريم خصوصي مرا پاس نداشتند. اكنون و در اين نوشته بنا ندارم از كارهاي زشت و زنندهاي كه اينان در اين مدت با من
روا داشتهاند چيزي بنويسم. اميدوارم هيچگاه ضرورتي براي نوشتن اين مسايل پيدا نگردد و آرزو ميكنم ستم و جفاي آنان با من و امثال من، آنان را به بيرحمي و ستمكاري حرفهاي سوق ندهد
!
——————–
سلام به شما جناب علی پورگرامی
اگرانتشارنامه ی شما درسایت من موجب اخراج شما استاد گرامی شده است، نمی دانم برای ترمیم این خسارت چه کنم. پوزشخواهی دراین ورطه ی آسیب چه رنجی ازآلام شما می کاهد؟ به روی چشم. من دراولین فرصت نوشته ی شما را مطالعه ومنتشرمی کنم. شرم برما که قدرشمایان را تنها درسکوت وهمراهی محدود کرده ایم.
روی گلتان را می بوسم
با احترام. محمد نوری زاد
——————–
دكتر نوري زاد گرامي
سلام و ارادت بسيار
بيشك گردي بر دامن بزرگواري چون شما نيست. آناني بايد شرمگين گردند كه حاكميت اين نظام را مستبدانه به سالياني دراز در دست دارند ونيز نوكراني چون غلامحسين الهام و آخوند صدرالدين شريعتي كه حكم اخراج من به امضاي آنان منور شده است!!!
به هر روي، من هنوز از شما سپاسگزارم كه فضاي سايت خويش را مهيا كرده بودي تا اعتراض ما و انتقادهاي عالمانه و در عين حال محترمانه خودتان و امثال ما را به انتشار عمومي بگذاري.
با احترام
عليپور
سلام مهدی جان خوبی عزیزم چطوری فکر نمی کنی این مطالب رو مادرت ببینه وبشنوه چه حالی بهش دست میده
تو کجه نون بخردی الان کجه دری حرف زندی وطرفداری کندی چیشی رو خانی عوض هکنی کجه خانی بروری به چه منزلی برسی ته سه وسسه تو مگه نخوندی که اگه کسی به دشمن پناه بورده مثل اون بونه یا اگه تعریفته اون هکنه وای بحالت بونه //////ته مار هنوز ندونده که چی گنی وچی نویسنی مواظب خدش باش البته دومبه این امروعاص نماها نلنده تو این مطالب رو بخوندی همین افراد ها بینه که تره تو کانادا منحرف هکردنه تو بری موش بیری شه دکتی تو هچل
صدف صدف صدف صدف صدف رو یاد نکن
سلام بر جناب نوری زاد و جناب علی پور
آٔقای علیپور خداوند به شما صبر دهد. وقتی ده سال پیش شما را در زیر زمین پژوهشگاه حوزه و دانشگاه دیدم در چهره تان خواندم که عاقبت به خیر نخواهی شد. برادر کمی به خود آی! استاد لاریجانی چه اندازه لطف در حق شما داشت بخش عمده ای از آثار شما بهره جویی از این استاد فرزانه است. هنر شما در چیست؟ جز فحش دادن کار جدی شما چیست؟ در علم اصول گفتههای و نوشتههای لاریجانی و در مسائل مربوط به علم دینی و … سر سفره استاد ملکیان قرار داری و چندی پیش روی سفرة استاد یزدانپناه نشستی در چهره جنابعالی جز نام جویی و نان جویی چیزی نمی بینم.
آقای ناشناس …. که دیگران را کرد وکافر خطاب میکنی پیشنهاد میکنم شعبون بی مخهای استاد نوریزاد را ببینید وبعد دهان مبارک را برای اعتراض سخیفتان بگشایید البته وصد البته قبل از آن کمی نوشیدنی خنک میل کنید اگر ساندیس باشد که حتما در اختیار دارید بهتر است
—————-
آقا جواد !!!!!!!!!!!!!!
.
برادر گلم جناب نوریزاد عزیز با عرض ادب و احترام برای شما و ارزوی سلامتی و طول عمر با عزت برای خودت و خانواده محترمت ، انشالله دست به خاکستر بزنی طلا بشه و کور بشه هر کسی که تنگ نظر و بخیله ،
“مباهته” یکی از پایه های اعتقادی شعیه است وعمل به آن دارای ثواب بسیار است و در کتب معتبر شیعه بتفصیل راجع به محاسن استفاده از آن توضیحاتی یافت میشود ولی آهسته نوشته شده و یواش گفته میشود بمانند بسیاری دیگر از محتویات آنها که اصولا با قرآن و سنت نیوی در تضاد است و غیر قابل طرح و دفاع!!! اما بسیار و بستر ساز ایجاد توهم در افرادیکه قفل بر مغز ها زده و کلیدش را هم به تقلید وانهاده اند!!! خوب طبیعی است که اگر استادی قصد باز کردن این قفلها را داشته باشد با استفاده از این ساخته های مغایر با کلام الله تعالی مورد هجمه قرار میگیرد و اخراج میشود!!! چون اصل درآمد زایی و سوء استفاده این جاعلان را نشانه رفته است ، اصل کلام وحی بر اساس خواست خالق عالم مصون از تحریف مانده است ولی این سوءاستفاده چیان دینی برای مطامع دو روز دنیای خود ، تحریف را در تفاسیرشان اعمال و بخورد خلق الله داده و میدهند تا حدی که خودشان هم باورشان شده و امر برشان مشتبه گردیده است که…. شخصیت حضرت علی {ع} بالاتر از این خزعبلاتی است که به آن بزرگوار نسبت میدهند ، ایشان چه اول{از دید ما شیعه ها} و چه چهارم {از دید اهل سنت} جزء خلفای راشد ند، چهار خلیفه ای که در محضر حضرت رسول گرامی تربیت و رشد یافته اند و بعید است که این وصله ها بهشان بچسبد، ولی حضرت رسول و حضرت خدیجه بغیر از حضرت فاطمه {ع} سه دختر دیگر هم داشته اند ولی چرا ما شیعه ها یا نمی دانیم و یا اگر استثنائا هم بدانیم سراغی از آن بزرگواران نمیگیریم!!!؟ یکی از دلائلش این است که کذب بودن بسیاری از هجویاتی را که بخوردمان داده اند رو میشود!!! بطور نمونه اینکه عثمان خلیفه سوم در دو مقطع همسر دو دختر رسول الله بوده است ، یعنی باجناق علی میشود!!! گفتن این حقیقت که با ریسمان و اسمون بافتنها مغایر میشود!!! در مورد حضرت فاطمه نیز باید عرض کنم خلیفه دوم یعنی عمر داماد این بزگوار بوده است چگونه میشود باور کرد که علی شیر خدا با آن شجاعت در خانه باشد و داماد خانواده که قطعا بارضایت تمام وصلتشان صورت پذیرفته پهلوی مادر همسرش را بشکند!!!؟ و… قفل ها را باز باید کرد و هر کس اینکار را انجام دهد بمثابه آقای علی پور باید تاوان دهد!!! چون ارقام استحصالی در سال از این مغز های قفل زده شده بجهت حلال کردن پول، خرید نماز و روزه و… بسیار بالاتر از مخیله من و شماست. نوریزاد عزیز و علی پور گرامی موفق سلامت باشید انشالله یا الله مدد
آقای اهل سنت کرد و کافر :
اولا چگونه فوت عمر را شهادت می دانید که روی تاریخ را سیاه کرده ولی شهادت دخت گرامی پیامبر ص را افسانه ؟ مفتیان و ماموستاهای شما مطالعه تاریخ را تا حد حرام تنزل داده اند . بروید و مطالعه کنید اما دقیق و بدون تعصب و ببینید که عمر و فاطمه س چگونه وفات یافتند و چرا ؟
ثانیا وقتی شما خودتان را کافر می دانید از دو حال خارج نیست . یا به استهزا رفته اید و یا واقعیت می گویید . در صورت اول تلقین کافر بودن بخود نتیجه ای جز بی خیالی در عقاید خود و دیگران بدنبال ندارد و نباید با این وصف به خود اجازه تفسیر تاریخ بدهید . و اما در صورت دوم قضاوت را به خوانندگان واگذار می نمایم .
——————-
دوست ناشناس وشیعه ی من
بیاموزیم سخن تند دیگران را با نهایت ادب واحترام پاسخ بگوییم. این رویه ازهر خطابه کاری تراست.
سپاس ازشما
.
سلام بر “بابا” ی عزیز
از توضیح بسیار خوبی که دادید سپاسگزارم.
اقای سید ابوالفضل عزیز
با سلام. “باهتوهم” اشاره به یک خدیث دارد از وسائل الشيعة, ج 11, ص 508 به این شرح: اذا رأيتم اهل الريب و البدع من بعدى فاظهروا البرائة منهم… و باهتوهم كيلا يطعموا فى الفساد فى الاسلام.
بر سر ترجمه وتحلیل این کلمه و این روایت مثل اکثر مسائل فقهی اختلاف هست. بعضی مثل حسین شریعتمدار و اذنابش میگویند: “باهتوهم” از خانواده بهتان بوده و باید به بدعت کنندگان بهتان زد و عده ای نیز این کلمه را از ریشه بهت میدانند و میگویند باید با انچنان استدلال قوی با دشمن؟! صحبت کرد که دچار بهت شود و حرفی برای گفتن نداشته باشد. و از این دست بسیار است. دقت کنیم در سوءاستفاده وسیعی که حکومت اسلامی از کلمات کرده و میکنند و یکی از بارزترین نمونه های این سوءاستفاده داستان فتنه خواندن وقایه سال 88 بود. متاسفانه حقیقتی تلخ میباشد که تا ابد هر گروهی میتواند با فتنه خواندن مخالفانش و تمسک به : فقاتلوهم و …….. دست به سرکوب انان بزند.
ممنون
درود بر شما
شرح حال قابل تاملی است مشکلاتی که این حکومت پربرکت برای مردم ایجاد می کند نه تمام شدنی است نه قابل شمارش ! وقتی متهم ردیف اول جنایات کهریزک به 60 دلار جریمه محکوم میشود ! دیگر چه توقعی از این تشکیلات باید داشت البته مشخصه اگر بر خلاف میل و اراده حاکمیت عمل کرده بود حتما به 60 بار اعدام محکوم میشد الان هم که بنده خدا باید یارانه یک ماه خانواده اش را بابت جریمه جنایاتش بپردازد ! شرم بر گله گوسفندان بع بع گوی مجلس !
آقای مهدی علیپور من مقالات قبلی شما را نخواندام ولی نحوه برخورد شما – شجاعت و استقامت شما ستودنی است
امیدوارم از فرصت جدید خود بهترین استفاده کنید تغییر شرایط همیشه مفید بوده .
امیدوارم همیشه سربلند زنگی کنیید
آقای بابا ی عزیز
سلام . آیا می شود در مورد عبارت “باهتوهم” توضیح دهی . من نمی دانم مفهوم آن چیست. نه مفهوم لغوی را می دانم و نه مفهوم اصطلاحی و رایج آن را. ممنون می شوم .
آقای ali110 سلام
گاهی نوشته های تو را می خوانم . فکر می کنم که ادعای مسلمانی هم داشته باشی . اگر این ادعا را داشته باشی ، مسئولیت سنگینی بر دوش داری و باید الزامات اسلامی را در عمل رعایت کنی . من در نوشته هایت چنین الزامی را نمی بینم.به عنوان مثال چند نکته را یاد آوری می کنم. اگر گوش شنوا داشته باشی باز هم با هم صحبت خواهیم کرد:
_ مسلمان موظف است در بحث با دیگران از شیوه های نیکو استفاده کند” وجادلهم بالتی هی احسن” .او باید از استفاده از کلمات رکیک ، توهین آمیز ، فحش و نظایر این ها بپرهیزد.به همین نوشته ی بالا نگاه کن. کلمات و عبارت هایی مانند “مردک”کلمه ی “ممد ” به جای “محمد” ، عبارت “نگرفتن جرت بدن” به هیچ وجه از زبان یک مسلمان نباید جاری بشود.
_ تهمت زدن وبردن آبروی دیگران در دین مبین اسلام گناه کبیره محسوب می شود. یک مسلمان نمی تواند در بحث با دیگران از این شیوه های ناپسند استفاده کند.شما در همین نوشته به آقای نوریزاد تهمت زدی که از اوباما پول می گیره . خوب اگر می توانی این ادعای خودت را ثابت کن . اگر نتوانی که حتما نمی توانی (به گمان من) با این تهمت آبروی فردی را برده ای واگر این فرد مسلمان باشد قبح عملت مضاعف می شود. آیا می دانی حکم تهمت زدن در اسلام چیست؟ آیا می دانی در قانون با تهمت زننده چه برخوردی می شود؟البته ممکن است فعلا قانون با تو کاری نداشته باشد وحتی از تو حمایت کند ولی در دادگاه عدل الهی چنین نخواهد بود. خدا ممکن است از حق خودش بگذرد اما از حق مردم نمی گذرد.
_در روایات داریم که مومن زیرک است. در نوشته های تو هیچ نشانه ای از این خصیصه نیست. واقعا اگر حرفی برای گفتن نداری بهترین کار خاموشی است . با این نوشته ها “عرض خود می بری و زحمت ما می داری”. نگاه کن وببین که آیا از ابتدا تا انتهای نوشته ات جز داد زدن برای این که حرص درونیت را خالی کنی چیزی هست؟ به نوشته آقای علی پور نگاه کن . در هر بند آن مطلبی مستند ومستدل ارائه شده وهمان طور که خود او می گوید دیگران تنها در مقابل آن موضع گرفته اند بدون آن که آن را واقعا نقد کنند. من به شما توصیه می کنم نوشته ی آقای علی پور را بخوان وتلاش کن آن را نقد کنی . مستدل و مستند. آن وقت آن نوشته را در همین سایت منتشر کن . از این طریق است که می توانی عقایدت را نشر بدهی و به هدفت برسی .(اگر واقعا حرفی برای گفتن داری). نه با فحش دادن و توهین کردن.
به امید این که همه به اخلاق وادب اسلامی در بحث کردن با هم ، آراسته شویم .
موفق باشی
——————
سپاس سید ابوالفضل گرامی
سپاس
سپاس
سپاس
سلام علیکم
خداوند مومنین را طبق وعده ی خویش ذلیل و خوار نمیکند. از خدای خوب و بزرگ برای شما آقای علی پور عزیز طول عمر با عزت خواهانم و خرسند باشید که خدای رحمان شما را انتخاب نموده و شکر خدا شما هم از این آزمون رو سفید بیرون آمده اید. شاید حکمت اخراج شما دلیلی باشد برای درک دیگر هموطنان غیر شیعی ایران زمین. مطمئن باشید پیروزی واقعی با صادقان است
« منع تحصیل برای دانشجوی دکترای کُرد اهل سنت »
پیرو اطلاعیه های قبلی شورای مدیریّت مکتب قرآن، مبنی بر ممنوع التدریسی دبیران ومعلمان و لغو مدرک پزشکان اهل سنّت کردستان؛ این بار نیز اداره ی اطلاعات سنندج از طریق حراست دانشگاه کردستان مانع ادامه ی تحصیل خانم ” اسماء چشمه کبودی” – دانشجوی دکترای ریاضی محض ( آنالیز) آن دانشگاه- گردید، و موجب اخراج ایشان از دانشگاه شد.
لازم به ذکر است ، رئیس دانشگاه که ظاهرا باید بالاترین مقام تصمیم گیرنده در دانشگاه باشد، از دلیل اخراج ایشان اظهار بی اطلاعی نموده و می گوید: کاری از ما ساخته نیست.
خانم” اسماء چشمه کبودی ساکن سنندج ودبیر رسمی ریاضی در آموزش وپرورش کامیاران- دبیرستان فاطمة الزهرا- می باشد، که در کنار تدریس،موفق به أخذ مدرک کارشناسی ارشد ریاضی به عنوان دانشجوی ممتازگردید، وامسال نیز(۹۱) در آزمون دکترای ریاضی محض (آنالیز) با نمره عالی در دانشگاه کردستان پذیرفته می شود.
پس از پایان امتحانات ترم اول( ۲۴ بهمن ماه) از طرف مدیر گروه ریاضی، اخراجشان به ایشان اطلاع داده می شود.
دلیل اخراج خانم” چشمه کبودی” اتهاماتی است که در تاریخ ۱۳/۹/۹۱ به عنوان ابلاغ اتهام هیأت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری کارمندان اداره کل آموزش وپرورش استان کردستان می باشد.
در برگ ابلاغ اتهام! تنها چیزی که موجود نیست تخلف اداری است، وتمامی اتهامات، عقیدتی و مذهبی می باشد.
واما موارد اتهام:
تحریک دانش آموزان و معلمان در جهت تفرقه مذهبی و توزیع مکرر اعلامیه در دبیرستان فاطمه الزهرا شهرستان کامیاران در جریان ماه های مهر و آبان سال تحصیلی ۹۲-۹۱ با موضوعاتی از قبیل :
۱- لغو مدرک پزشکان اهل سنت
۲- ستم های ملی ومذهبی علیه اهل سنت کردستان
۳- سریال سیاست برخورد با اهل سنت ایران
لازم به یادآوری است که : اصل ماجرا از اردیبهشت ۹۱ آغاز شد که : مربی پرورشی دبیرستان ( که خود اهل تشیع می باشد) در مدرسه ای که بیش از ۹۸درصد اهل سنت می باشند، در مراسم صبحگاه پس از تسلیت افسانه ی شهادت فاطمه!!!، از دانش آموزان می خواهد که در این زمینه مقاله بنویسند و …
در مقابل خانم اسماء چشمه کبودی می گویند” این کارشما، توهین به بزرگان و مقدسات اهل سنت است و…
وچنین موضعی گرفتن همان و احضارهای حراست همان ، که آخرالامر با هماهنگی زنجیره ای حراست های آموزش وپرورش و دانشگاه – که نمایندگان اداره ی اطلاعات می باشند- ایشان از دانشگاه اخراج می شوند.
اما دفاعیه ی خانم ” اسماء چشمه کبودی”، مدرک مستند ومستدلی است برای قضاوت انسان هایی که ازنعمت وجدان ، اخلاق و انسانیت بی بهره نیستند ؛ گرچه کاربردی برای تغییر حکم اخراجی ندارد، اما فریاد حق طلبانه ایست از یک دانشجوی کُرد اهل سنت.
شرح دفاعیه، عطف به برگ ابلاغ اتّهام شماره: ۵۲۹۹/ هـ/ ۱۶ تاریخ: ۱۳/ ۹ / ۱۳۹۱ ، در دفاع از اتهام تحریک دانشآموزان و معلّمان در جهت تفرقه مذهبی و توزیع مکرر اعلامیّه در دبیرستان فاطمه الزهرا:
تعریف شما از تفرقه چیست؟ آیا شما پایبند بودن به هر دین و مذهبی غیر از تشیّع را تفرقهی مذهبی میدانید؟ شما که میدانید در عقیده و باور یک فرد اهل سنّت، برای عزاداری در سوگ پیامبر- ص- ، و یار غار ایشان، حضرت صدّیق اتقی – رض- ، و حتّی برای شهادت ناجوانمردانهی حضرت عمر فاروق – رض- ، که روی تاریخ را تا قیامت سیاه کرد، جایی نیست، چگونه از من توقّع دارید تنها به این دلیل که شما میخواهید، در مراسم عزاداری عاشورا شرکت کنم؟ و در مدرسهای که بیش از نود و هشت درصد از دانشآموزان آن، اهل سنّت هستند به شرکت دادن دانشآموزان در مناسبات اهل تشیّع اعتراضی نکنم؟ مجوز تهاجم به فرهنگ و مذهب انسانها و تحمیل عقاید اهل تشیّع به پیروان دیگر مذاهب را، چه کسی به شما میدهد؟ مگر اصل دوازدهم قانون اساسی به پیروان هریک از مذاهب اسلامی، حق تعلیم و تربیّت براساس مذهب خودشان را نداده؟ و انجام مراسم و مناسبات دینی در شهرستان کامیاران را، به دلیل در اکثریّت بودن مردم اهل سنّت در آنجا، مطابق با مذهب اهل سنّت نمیداند؟ اگر شما به قانون اساسی پایبند نیستید، ما به قوانین انسانی و بینالمللیِ آزادی بیان، و یا لااقل آزادی عقیدهی انسانها معتقدیم. شما از طرفی در تابلویی بزرگ در اتاق دفتر، تلاش در جهت رشد روحیهی عزّت و کرامت و ارتقای سطح مسائل معنوی دانشآموزان را در شرح وظایف دبیر مینویسید، و از طرف دیگر تلاش دبیری را برای بازگرداندن روحیهی عزّت به دانشآموزانش تلاش در جهت تفرقهی مذهبی میدانید؟ دانشآموزانی که پیش از آشنایی با مفهوم عزّت، از دست دادن آنرا تجربه میکنند. آیا در ترغیب دانشآموزان سنّی و شیعه به اینکه باید در هر شرایطی عقیدهاشان را مبنای عمل خود قرار دهند، و نیز برای عقاید دیگران احترام قائل باشند، بویی از تفرقه به مشام میرسد؟ و لابد از علاقه و احساس اکثر دانشآموزان اهل تشیّع مدرسهی فاطمهالزهرا نسبت به دبیر ریاضیشان که همیشه نگران ایجاد کمترین احساس فاصلهای در دل آنها بوده، نیز خبر دارید؟ اینها را برای دفاع از خودم در جهت جلب رضایت هیأت تخلفات و یا هیأتهای بالاتر نمیگویم، که در چنین شرایطی دفاع از خود را بالاترین ضعفها میدانم. شما خوب میدانید در مذهب ما چیزی با عنوان تقیّه وجود ندارد، و من اینها را تنها در دفاع از خودم برای ردّ اتهام اطاعت نکردن تکلیفی که رهبرم علّامه کاکهاحمد مفتیزاده – رض- مرا بهعنوان یکی از پیروان خود به آن مکلّف فرموده، میگویم. چرا که رهبر من هر نوع جدال مذهبی را بر من حرام نموده، و میفرماید: «هرجا دیدید کسی با نیّت فاسد دارد بحث میکند، راجع به اصطلاحات یا شخصیّتهای اسلامی، شما با منطق سالم و پاک اسلامی، با عاطفهی پاک اسلامی متوجهش کنید که راهت غلط است، و ما در این راه با تو مقابله نمیکنیم، و این نوع جدالها جز خیانت، و ایجاد هم سوء نیّت و هم سوء فهم نسبت به اسلام و گذشتگان اسلام، و هم دشمنی و خصومت در بین مسلمانان نتیجهای ندارد. با این نوع توجیههای کلی طرف را حالی کنید و حاضر نشوید وقتتان را با این جدالها هدر دهید.»[۱]. و من شما را دعوت میکنم به دقّت و تعمق در این جملات، و باز نگری آنچه که بی تعمق و اندیشه مینویسید. رهبر من با وسعت نظری در خور شأن یک رهبر آزاده، و شاهد و نمونهای عینی از تعالیم انسانساز اسلام، آیهی «فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» را کارنامهی آزادی در یک جامعهی اسلامی میداند[۲]، و شما با تنگ نظریِ تمام نمیتوانید جز تأیید و اجرای عقاید خود را از کسی بشنوید و بپذیرید. به شما اطمینان میدهم در این فریاد هر ذهن روشناندیشی با من همصدا میشود و میگوید: این همه بلندنظری در یک رهبر کجا و انتساب صفت زشت تفرقهافکن به کسی که به او منسوب است کجا؟ علّامه کاکه احمد مفتیزاده – رض- تفرقهافکن را مشمول نفرین خداییِ « لا تکونوا من المشرکین، من الذین فرّقوا دینهم …» میداند[۳] و از تفرقه بهعنوان مرضی نام میبرد که منطقیترین راه برای رهایی از آن و برگشتن دوباره به وحدت را اصل شورا میداند[۴] . و من که تمام تلاشم این است در راهی که رهبرم مرا به آن رهنمون است گامی بردارم، چگونه از متّهم شدن به چنین مرضی از جانب شما مشمئز نشوم؟ کاکهاحمد – رض- با استناد به قرآن و آیهی «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم» ادارهی جامعهی اسلامی را کار شورا میداند، نه فرد، مطلبی که اساس تفکّر اهل سنّت و چهار پیشوای مذهبی آن است. حال شما طبق کدام حکم قرآنی و یا با کدامین اصل انسانی از ما میخواهید سنّی باشیم و پیرو ولایت فقیه؟ و میدانم این است تمام گزارشی که دربارهی من به شما رسیده، و شما عنوان تفرقهافکنی را بر آن نهادهاید. اگر من مسلمانی باشم مقیم یکی از کشورهای مسیحیِ معتقد به تثلیثِ پدر، پسر ، روحالقدس، آیا آنها حق دارند مرا به جرم اینکه مسیح را بندهی خدا میدانم و نه پسر خدا، مورد بازخواست قرار دهند؟ و یا از حقوق اجتماعیم محرومم گردانند؟ آیا این نوید رسوایی برای ادعای حقوق بشر در چنان کشوری نیست؟ و آیا میتواند خود را از قرارگرفتن در معرض قضاوتهای دهکدهی جهانی امروز برهاند؟
چرا میخواهید بر پایبندی ما مردم اهل سنّت به مذهبمان، و تبعیّت از مجتهد دینیمان رنگ تفرقه بزنید؟ و بر تلاش برای حفظ عزّت و کرامت انسانی خود و هممذهبهایمان لباس تفرقهافکنی بپوشانید؟ در ابلاغ اتّهام قبلی، مرا عضو مکتب قرآن خواندهاید. چطور نیندیشیدید که اتّهام تفرقهافکنی با اتّهام مکتب قرآنی بودن مغایرت دارد؟ مگر نمیدانید مکتب قرآنی یعنی پیرو علّامه کاکه احمد مفتیزاده – رض- ؟ مکتب قرآن و رهبر بزرگوارش برای تمام انسانهای آزاده، و مسلمانان دنیا، و بخصوص برای مسلمانان اهل سنّت و تا حدودی اهل تشیّع ایران شناخته شده است. بدانید که هیچ انسان آزادهای که کمترین آگاهی از فکر و بینش پیامآور محبّت ، وحدت و سعادت انسانها در این عصر، (علّامه کاکه احمد مفتیزاده – رض- )، دارد، نمیتواند انتساب اتّهام تفرّق به پیروان ایشان را از شما بپذیرد.
و امّا اتّهام توزیع اعلامیه!! : آنچه که من در مدرسه بهصورتی کاملا آگاهانه و بهعنوان تکلیفی انسانی توزیع کردهام، اعلامیّهای سیاسی با هدف براندازی نظام و یا بهنفع سازمانها و گروههای سیاسی مخالف نظام نبوده، چرا که در این زمینه نیز تابع بیچون و چرای امر رهبرم هستم که میفرماید: « وظیفهی بالفعل شما، تزکیّهی خود و دعوت و هدایت دیگران است، بدون فعالیّتهای سیاسی»، بلکه تنها دو خبر از سایت رسمی مکتب قرآن بوده: یکی با عنوان ممنوعالتدریسی ۲۵ نفر از دبیران و معلّمان کرد اهل سنّت، و دیگری لغو مدرک پزشکان اهل سنّت استان کردستان. این دو خبر که در نهایت دقّت نوشته شده، و هیچ مطلبی خلاف واقع در آن عنوان نشده، تنها فریادیست که بطور فطری از حلقوم هر انسان آزادهای در زمانی که مورد ستم واقع میشود برمیخیزد، ستم، یعنی اینکه بر حقوق مادی و معنوی انسانها دست تطاول دراز شود و ستمی که بر فکر و ایدئولوژی انسانها میشود – که ستم ملّی و مذهبی نیز در آن دسته است – ناجوانمردانهترین ستمهاست، که دل هر انسان صاحب شعوری را بهدرد میآورد و او را وادار به همدردی میکند، و بروز هر عکس العملی خلاف این، غیرفطری است و بوی ذلّت میدهد. اطّلاعرسانی مکتب قرآن در آن دو مطلب، چیزی جز بیان دقیق دو واقعیت نیست. چرا ۲۵ نفر را ۲۶ نفر و یا ۱۰۰ نفر اعلام نکرده؟ و با وجود تعداد زیاد هممسیرانِ پزشک و پرستارمان که در طول این سالها از اشتغال در بیمارستانها و مراکز درمانی محروم شدهاند، تنها به ذکر نام سه پزشکی اکتفا کرده، که اخیرا از ادامهی تحصیل که از ابتداییترین حقوق انسانی و بینالمللی انسانهاست، محروم شدهاند؟ تنها به جرمِ!! تقدیم آگاهانهی حاصل تلاش و زحمت چندسالهی خود در جلسهی دفاع پایاننامه، به علّامه کاکهاحمد مفتیزاده – رض- ، که به برکت آشنایی با او به عزّّت انسانی و حیات واقعی رسیدهاند و از بالاترین عطیهی الهی که نعمت هدایت است برخوردار شدهاند. در چنین شرایطی، این وظیفهی انسانی هر فردیست که از طریق اطّلاعرسانی به مردم، گامی بردارد در جهت بستن راههای ستم بر انسانهایی که در جامعهی خود بهعنوان شرافتمندترین و بااخلاقترین افراد شناخته میشوند. و آیا بیشتر از تمام انسانهای آزاده، وظیفهی افراد کرد و اهل سنّت، و خاصتا هممسیران آنها نیست که این حداقل کار را برای همکیشان و همراهان خود انجام بدهند؟ و بدانید که جهان متمدن امروز، متعجّب و متحیّر خواهد شد از توقع غیر معقولانهی شما برای مکلّفکردن انسانها به اینکه کور شوند و چیزی نبینند، و اگر دیدند، لال شوند و چیزی نگویند.
سخن آخر اینکه: اینجانب اسماء چشمهکبودی دبیر ریاضی دبیرستانهای شهرستان کامیاران از سال ۸۲ تا ۹۱، و دانشجوی دورهی دکترای ریاضی محض دانشگاه کردستان، سعادت حقیقی خود را در پیروی و هممسیری با علّامه کاکهاحمد مفتیزاده – رض- یافتهام و بهعنوان یکی از افراد مکتب قرآن با خدای خود عهدکردهام، که از تمام وقت و انرژی و توانم برای رساندن پیام حیاتبخش رهبر بزرگوارم علّامه کاکه احمد مفتیزاده – رض- به انسانها بهره بگیرم، و خود را بدون آشنایی با ایشان و مکتبی که بنیانگذارش میباشند، انسانی ندار و موجودی تهی و بیمغز میدانم.
میتوانید پاراگراف آخر این دفاعیه را جواب آخر من در دفاع از اتهامات بعدی نیز بدانید و بر اساس آن رأی خود را صادرکنید، و دیگر زحمت نوشتن ابلاغ اتهامی دیگر را به خودتان ندهید و مرا نیز وادار به تکرار مکرّرات نگردانید. اسماء چشمه کبودی
[۱] نوار شمارهی ۱۹۹ با عنوان سنّت، امامت، خلافت
[۲] برگرفته از جزوهی وحدت اسلامی
[۳] برگرفته از نوار شمارهی ۱۹۹ با عنوان سنّت، امامت، خلافت
[۴] برگرفته از جزوهی وحدت اسلامی
جناب نوری زاد
من هر چه بررسی می کنم آقای خامنه ای به شدت از کسانی که مجیزگویشان هستند دفاع جانانه می کند. آقای مرتضوی به جرم فجایعی که در کهریزک به وجود آورد تنها به دویست هزارتومان جریمه! 5 سال انفصال از خدمات دولتی و انفصال دائم از خدمات قضایی محکوم شده است. باز جای شکرش باقی است چون افراد قبلی که فجایع کوی دانشگاه را به وجود آوردند تنها به پرداخت بهای یک ریش تراش محکوم شده بودند. چه پیشرفت شگرفی در دستگاه عدالت جمهوری اسلامی! حال شما ببینید که این خانواده قربانیان سال 88 با چه زحمتی 4 سال تمام است که دنبال عدالت می دوند. چه عدالت پلیدی. چقدر این دستگاه قضا سرشار است از پلشتی و دنائت. و روزی فریاد این مظلومان رودی می شود خروشان و همه این پلیدیها را با خود خواهد برد.
آقای نوری زاد گمان من این است که شما هم به دلیل اینکه زمانی از رهبری جانبداری می کردید هم اکنون در حاشیه امنیت قرار دارید. امیدوارم جسارت مرا ببخشید. تنها یک نظر شخصی بود و هیچ از ارزش کار بزرگی که می کنید کم نخواهد کرد.
پایدار باشید
بردیا
با سلام
اقای سید ابوالفضل عزیز اینها به اعتراف اقای شریعتمداری از اسم رمز «باهتوهم» استفاده کرده و تمام اعمال پلید خویش را با این بهانه توجیه میکنند. اصولآ سیاست ما عین دیانت ماست وقتی از شعار به عمل تبدیل شود در کنار فساد سیاسی اقتصادی و اجتماعی چنین میوه هایی نیز تولید میکند. یک نفر در سوریه به بهانه جهاد و الله اکبر گویان سر انسانی را میبرد و همراه فریاد الله اکبر قهقه پیروزی نیز سرداده و بالا و پائین میپرد و دیگری در ایران به بهانه «باهتوهم» تولید انبوه دروغ و تهمت میکند و قهقه پیروزی سر میدهند که، طرف را زدیم. اصولآ این جماعت در ایران به جز این راهی که در سی و چند سال گذشته پیموده اند راه دیگری برای ماندن در حکومت نداشته اند. جمهوری اسلامی تناقضی بزرگ میباشد. جمهوری را چه به اسلام و اسلام را چه به جمهوری؟ مگر جز این است که نتیجه قرنها تحقیق و تفحص در علوم اسلامی حوزه های علمیه و متخصصان ان از جمله اقای خمینی، در هنگام تاسیس جمهوری اسلامی فقط و فقط قانون مجازات اسلامی (شلاق زدن، دست قطع کردن و سنگسار) بود؟ ایا اقتصاد اسلامی وجود داشت و یا دارد؟ سیاست داخلی و یا خارجی اسلامی چطور؟. پس باید میزدند و میکشتند و جنگ راه میانداختند و دشمن میتراشیدند که این کار را خوب بلد بودند و به نحو احسن انجامش دادند. این اسلامشان بود و هست.
استاد عزیز لسان الغیب نیز سالها قبل می فرماید:/زمان عنان بدست مردم نادان داد. تو اهل دانش وفضلی همین گناهت بس/ یا:/جای آنست که خون موج رند دردل لعل.زین تغابن که خزف می شکند بازارش/
نن جون کروبی که نه بچه 5 ساله ام میفهمه که فحش بدی عوضش رو می خوری گوش بچه 5 ساله رو بگیر تانزنه توصورتت اروم نمی گیره مردک هر کار دوست داشتی کردی هرچی دلت خواست گفتی ده بار برات پیغام دادند با واسطه نصیحتت کردن هیچ کار نکردی توقع داری نازت کنند با پول ملت کجاها که به اسم فرصت مطالعاتی نرفتی(پیشنهاد می شود چون ممد نوری زاد رهرو ظلمات اهل پیشنهاد دادن و پیشنهاد گرفتنه و برای تنویر افکار عمومی بره بررسی کنه که این یارو کجاها که نرفته !البته با توجه به اینکه پول ضد انقلاب حلال و طیب و طاهراست و مستقیما دست به دست از شیطان :اوباما: موسادبه دستان ممد نوری زاد رهرو ظلمات میرسه و به تبع اون بوسه ای از انتها به ابتدا بر روی لبان شیطان عزیز دلیوری می شود! یامفت نمی باشد ممد جون باید دست تو گاو صندق مبارک بکنه ویه ذره از اون پول حرومی که از سپاه و کیهان و صدا سیما گرفته برای این سفر علمی تحقیقاتی باحالی هزینه کنه) فحشم میدی بابا ایول داره نگرفتن جرت بدن. بابهانه که خودت دستشون دادی انداختنت بیرون حالا چرا ناراحتی یا رومی رومی یا زنگی زنگی اگه می خواهی دانشگاه باشی باید پروتکل اونجا رو رعایت کنی و یواشکی و مخفی رو مخ جوونهای بد بخت که گیر تو افتادند کار کنی واون پولی که می گیری رو لجن مال کنی بخوری اگه ام نمی خوای رعایت کنی ومی خوای مثل شیطان ازاد ازاد ازاد باشی که پول لجنی بی درد سر بدون ترس ومخفی کاری ده برابر قبل تازه به قیمت روز نرخ دلار برات مستقیم از طرف شیطان میاد . باور نداری ممد جون نوری زاد رهرو ظلمات عزیز راهنماییت می کنه عزیز رو گفتم حال کنی ها
سلام بر نوریزاد عزیز
می خواهم بگویم من در چهره ی برخی شیطان را مجسم می بینمنم . یکی از اینان حسین شریعتمداری است . یکی دیگر فی المثل همین الهام . مگر نه این که گفته اند شیطان سوگند خورده که یک آن از کار فریب انسان غافل نخواهد شد. آیا اینان لحظه ای از کار فریب مردمان غافلند . شما یک شماره از کیهان شریعتمداری را پیدا می کنید که در آن انسان شریفی به دروغ لکه دا نشده باشد؟ از دروغ های بسیار بزرگ و آشکار گرفته تا دروغ های مخفی وبسیار ماهرانه ومردم (عوام) فریب.
یادمان نرفته دروغی به این بزرگی که گفتند اصلاح طلبان از خارجی ها یک میلیارد “دلار” در انتخابات 88 پول گرفته اند . بعدا وزیر اطلاعات گفت مبلغی که گرفته اند حتی از این عدد هم بزرگتر است . ودریغ از حتی ارائه ی یک سند.اگر یک روز آقای شریعتمداری و مصلحی و امام جمعه ی محترم و عادل جناب آقای جنتی ، توانستند این تهمت را ثابت کنند من به سهم خودم حاضرم از همه ی اعتقاداتم صرف نظر کنم و تا پایان عمر چونان برده ای ، هر چه اینان گفتند بپذیرم و عمل کنم.
تهمت ؟ آن هم تهمت به چه کسی ؟ فردی مانند سید محمد خاتمی که تمام دستگاه عریض وطویل اطلاعاتی نتوانست حتی یک نقطه ی سیاه در پرونده ی او بیابد؟ ماجرای جورج سورس و نظایر آن هم که برای همه از آفتاب هم آشکارتر است یک نمونه ی دیگر از این دروغ ها وتهمت هاست.
آقای الهام را هم در زمان تصدی “شغل ” حقوقدان شورای نگهبان فراموش نمی کنیم . حمایت های بی دریغ او از احمدی نژاد در زمان انتخابات هم فراموش شدنی نیست . او در قامت عضو “بی طرف” شورای نگهبان در جریان رقابت های انتخاباتی برای او میتینگ تشکیل داد و سخنرانی کرد . و بعد صد البته کاملا بی طرفانه ، رای به صحت انتخابات داد. آقایان تا آن جا پیش رفتند که احمدی نژاد را معجزه ی هزاره ی سوم نامیدند. آیا شما موردی را دیده اید که حتی در یک مورد الهام به یکی از اشتباهات احمدی نژاد انتقاد یا اعتراض کند ؟آیا اگر خود خود خود شیطان بود غیر از این عمل می کرد که این دو نفر کردند؟. من در چهره وعمل ایشان شیطان را مجسم می بینم . خدا کند که من اشتباه کرده باشم.
سلام بر نوریزاد عزیز
سلام بر علی پور شجاع
با محروم شدن جناب علی پور از حق قانونی اش در حقیقت این کشور وجوانان ماهستند که از وجود ایشان محروم شدند و الا برای بزرگانی چون جناب علی پور بن بستی وجود ندارد ” یا راهی خواهند یافت یا راهی خواهند ساخت”.
مسلما آدم های کوچک وترسو ، انسان های بزرگ و شجاع را بر نمی تابند. انسان فرهیخته ، شجاع و حق گویی چون ایشان ، کلام حق را بر زبان جاری می کند . بی لکنت زبان باشفافیت وصراحت والبته در کمال ادب واحترام. در مقابل نادانان زبون وجبون ، درمانده از ارائه ی پاسخ تهمت می زنند ، دروغ می گویند و پاپوش درست میکنند. ونهایتا با یک حکم ظالمانه او را از حق مسلمش محروم می کنند.
آن چه به خوبی در کلام ایشان تاکید شده واغلب ما بی توجه از کنار آن می گذریم عنصر “شجاعت” است. چرا باید آقایان نوری زاد وعلی پور نترسند ، کلام حق را بگویند و من و تو و او ، بترسیم. مرگ خوبست اما برای همسایه؟ اگر دیگران هم شجاعانه کلام حق را بگویند و نترسند مسلما هزینه ای که آقایان نوریزاد و علی پور و حتی ما خواهیم پرداخت کم و کمتر خواهد شد. تاثیر کلاممان افزونتر خواهد شد و انشاالله ظلم و ستمگر عقب رانده خواهند شد. مردم در تظاهرات بعد از انتخابات سال 88 چه خوب می گفتند : نترسیم نترسیم ماهمه با هم هستیم.
اقای علی پور به پاسخ مناسب به نامه خود را نقدی منطقی عنوان میکنند . اگر نقدی منطقی وحود نداشته باشد چه باید کرد . بنا به نقلی موثق از اقای مقتدائی عضو شورایعالی قضایی وقت ، پس از ارسال نامه امام راحل به گورباچف ، پاسخی مستند به ایات قران به نامه داده میشود که ظاهرا نقد منطقی آن از توان اعوان و انصار حکومت خارج بوده است ، لذا آن پاسخ را نا دیده گرفته و حتی خبر آن را نیز منتشر نکردند و پیه تلقی بی احترامی ناشی از پاسخ ندادن به نامه را نیز به تن مالیدند .
سلام،
ممنون از درج مقاله مهم و روشن کننده آقای علیپور و سایر دلسوزان ایران که با شجاعت و قدرت از حق و عدالت دفاع میکنند. بی شک حقیقت پیروز است.
با ارادت
منع تحصیل برای دانشجوی فوق تخصص کُرد اهل سنّت
در ادامه ی سریال ستم ها ی ملی ومذهبی علیه اهل سنّت کردستان؛ ” دکتر موسی احمدی” دارای بورد تخصّصی بیماری های داخلی، در آزمون پذیرش دستیار فوق تخصّصی بهمن ماه ۹۱، در رشته ی “غدد و متابولیسم” در دانشگاه علوم پزشکی تهران، موفق به کسب نمره قبولی می شود؛ ایشان در خردادماه جاری(۹۲) اسم ومشخصاتش از سایت سازمان سنجش و آموزش پزشکی، به عنوان قبولی آزمون فوق تخصص- که قبلا اعلام شده بود- حذف می شود.
پس از مراجعه ی حضوری به دبیرخانه شورای تخصص، با پاسخ آنها که: «هیچ مشکل علمی- آموزشی ندارید و تنها حراست مانع از ادامه ی تحصیل شما شده است و…» مواجه می گردد؛ معاون حراست وزارتخانه شخصی به اسم آقای محمدی، با صراحت و بدون مقدمه می گوید:این برخوردهای ما به دستور مقامات امنیتی کشور!!! است، و مادامی که شما پیرو آقای مفتی زاده و مکتب قرآن هستید و دربرنامه ی کلاسها ونیز گردش های جمعی شرکت دارید، ادامه ی تحصیلتان غیر ممکن است، چون اعضای مکتب قرآن، حتیّ با وجود طی کردن مدارج عالی علمی از تفکر وعقایدشان دست بردار نیستند.
کاکه موسی احمدی نیز، در مقابل اظهار می دارد:« ممانعت از تحصیل من به دو دلیل نابخشودنی کُرد و اهل سنّت بودن است وگرنه تحصیل، از حقوق اولیه و طبیعی هر فردی می باشد و ممانعت از تحصیل توسط شما، به دلیل داشتن عقیده ای اسلامی و پیروی از کاکه احمد مفتی زاده ومصوّبات شورای مدیریت مکتب قرآن؛ هیچ توجیهی ندارد، و همانگونه که می دانید مکتب قرآن کار سیاسی نمی کند و، من هم پزشکی هستم که در این چندسال طبابت(به عنوان متخصّص بیماریهای داخلی) کارم مداوای بیماران بوده است، دربیمارستان که کلاس عقیده و ایدئولوژی دایر نکرده ام »؛ در جواب معاون حراست( وزارت اطلاعات) می گوید: عملکرد ورفتار شما خود تبلیغ برای آقای مفتی زاده است و…
شورای مدیریت مکتب قرآن، ضمن محکوم کردن این گونه برخوردهای تکراری که بیش از ۳دهه با آن آشناست، تمام این نوع ستمها را کاملا ملی وعقیدتی می داند، وکما فی السابق با توکّل بر خداوند متعال، به وظیفه ی بالفعل خود- تزکیه خود ودعوت وهدایت دیگران، بدون فعالیّت های سیاسی- ادامه خواهد داد.
حسبُنا الله ونِعمَ الوکیل
۹۲/۳/۳۰
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد ورا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
با سلام آقای شریعتی رئیس دانشگاه علامه طبا طبایی در این چهار سال خدمات گوناگونی در جهت اخراج ارائه داده اند.
با درود به استاد، ذوقکی گه گاه و شاید برگ سبز.
اندر شرح حسین شریعتمداری:
باز افتاده “حسین”، شین براه = کو نداند خویش راهی را ز چاه
در “اوین” او بازجوی مینمود = هر چه شعبان بود را وی میستود
ننگ هر کو میزند گاهی قلم = گویا هست جنس مغزش از کلم
او خلایق را فقط خواهد بزی = تا دهد در پیش ناصب هی پزی
او خلایق را فقط خواهد عیان = همچو خود فارغ ز قید هر عنان
ننگ را او افتخار آرد حساب = در حساب او شرف باشد حباب
از پلشتی دنده را او کرده پهن = شرم دارد هر لجن از آن دهن
اوج بیماری زند موج آنچنان = هم در او در آشکار و درنهان
تا کند وارونه وی آرای خلق = مرغ پخته خندد از این ننگ حلق
ناصبش گویا براند زین زبان = هر چه خود عاجز بود اندر بیان
این را خوانده اید آقای نوری زاد؟
————–
پنهان کردن واقعیت مسوولان حکموتی در روزگار فعلی، تاریخ مصرفش کوتاه است. برای عبور از آزمون مستندات و گفتههای قدیم، یک «مسوول» باید به «سوال»هایی جواب دهد.
وجود مستنداتی از سالها پیش، نشان میدهد که حسن فریدون [روحانی] خود را دارای مدرک دکترای حقوق قضایی معرفی کرده است. این معرفی به شهروندان پیش از این بوده که دانشگاهی در شهر گلاسکو، مدرکی به او اعطا کند.
بر اساس همین مستندات، آقای روحانی در سال ۱۳۵۸ خود را دارای مدرک دکترای حقوق معرفی کرده است. به این ترتیب، کسی که داری مدرک دکترا است چه نیازی به اخذ مجدد این مدرک دارد؟
نمیتوان به حرف کسانی توجه کرد که به جای بررسی مستندات، تنها توجیهکننده ادعاهای پیشین آقای روحانی هستند اما عامدانه از نگاهی دقیق به آنچه موجود است پرهیز میکنند.
مثلا یکی میگوید که در ایران، به هر کسی که دانشگاه رفته باشد میگویند «دکتر» یا «مهندس». اگر قرار باشد برای ثبت نام در انتخابات مجلس، بر اساس همین رویه رفتار کنید، مسوولیت فردی شما و نیز مسوولیت نهاد ثبتنام کننده و نیز نهاد بررسی کننده چه میشود؟
دیگری میگوید که اگر بقیه از این ماجرا اطلاع داشتهاند، چرا در هنگامه مبارزات انتخاباتی از آن استفاده نشده؟ این را باید از کسانی بپرسید که گیر دادنشان به شورای نگهبان به عنوان نهاد بازرسی کننده و نظارتی چه عواقبی میتوانسته برایشان داشته باشد، چه، روحانی از کانال همین شورا با دادن اطلاعات غیر واقعی، بارها عبور کرده است. اینجا خود شورای نگهبان زیر سوال میرود با نحوه نظارتش!
برخی توجیهگران میگویند که حسن روحانی، درسهایش را پیش از انقلاب خوانده اما فقط از تز خود دفاع نکرده است. کسانی که با سیستم تحصیلات تکمیلی در غرب آشنا هستند میدانند که دوری از تحصیلات، برای دورهای طولانی، کار مدرک گرفتن را سختتر میکند نه راحتتر.
اما مساله مهمتر این است که چگونه حسن روحانی هم فوق لیسانس و هم دکترایش را از دانشگاهی گرفته که کاری به کار حضور فیزیکی او نداشتهاند جز ثبت نام و حضور در امتحان دفاع از پایاننامه؟ چرا دانشگاه از اعلام کامل اساتید تا الان طفره رفته است؟ چرا نباید همه اساتید راهنما، مشاور، ناظر و …در تمام طول این دوره را دانست؟
کسانی که بیانیههای دانشگاه کالدونین گلاسکو برایشان حجت است، لطفا شروع به سوال کردن کنند، سوالهایی سخت از مسوولان دانشگاه. سوالی که جوابش حتما تایید بیانیههای قبلی است تنها در حد روزنامههای حامی حسن روحانی است.
اگر بیانیههای رسمی نهادهای دولتی و دانشگاهی حجت بود، هیچگاه کمیسیونهای بررسی کننده در مجالس قانونگذاری و نهادهای نظارتی ایجاد نمیشدند. عجیب آنجا است که گروهی از آکادمیسینهای دانشگاههای معتبر انگلستان، اسیر تهدیدها و توهینها نشدهاند و دارند هر آنچه بهدست میآید را بررسی میکنند. از کمک این گروه بسیار ممنونیم و مدیونشان هستیم.
در همین ایالت متحده بارها دادستان کل را به کنگره کشاندهاند، مسوولان بلندمرتبه امنیتی و قضایی در جلسات باز و بسته سین-جیم شدهاند، اما کسی مثل گروههای حامی روحانی به بررسی کنندگان تهمت نزده و اهانتی نکرده است. اگر رئیس جمهوری دست از پا خطا کند و دروغی بگوید، مگر به این راحتیها از او خواهند گذشت؟
فرض کنید مدارک و مستندات آرام آرام بیرون بیاید. فرض کنید معلوم شود که امتیازاتی که دانشگاه بریتانیایی به روحانی داده بر اساس چیزی به جز توانایی علمی دانشجو باشد و فرض کنید بعدها معلوم شود روابطی امنیتی میان تیم مرتبط با دانشجو و نهادهای غربی وجود داشته است که عامل وارد آمدن اتهاماتی به همکارانش شده و به جای او، با همکارانش برخورد شده باشد…
البته این فرضها را جدی بگیرید.
کسانی که از گفتههای رسمی دانشگاه کالدونین گلاسکو راضی شدهاند، فراموش نکنند که پسر قذافی نیز مدرک دکترای خود را از یکی از معتبرترین دانشگاههای بریتانیا گرفت اما کسی زیر بار اصالت آن نرفت.
هر چقدر بررسیها جلوتر برود و مستندات ارائه شده با آنچه باید باشد ناهمخوانتر باشد، سوالها بیشتر خواهد بود.
روحانی چه کند؟
آقای حسن فریدون روحانی، میتواند در جلسهای مطبوعاتی، دقیقا بگوید که چرا از اول انقلاب خود را «دکتر» معرفی کرده و با وجود اطلاع از عواقب «جعل عنوان» بر اساس قانون مجازات اسلامی، این مساله را به در ۵ دوره مجلس انجام داده و تکرار کرده؟
آقای روحانی میتواند در گفتگو با یک استاد حقوق قضایی انگلیسیزبان و مستقل، به خوبی قدرت خود را در بحثهای حقوقی به زبان انگلیسی به اثبات برساند و نیاز به مترجم نداشته باشند. به هر شک یک دانشجوی دوره دکترای یک دانشگاه بریتانیایی با دانشجوی دانشگاه ایرانی باید حداقل در میزان احاطه بر زبان انگلیسی متفاوت باشد. اینکه گفته شده ایشان به زبان انگیسی مسلط هستند خود بهترین دلیل برای انجام چنین گفتگویی است! ایشان که مثل مهدی هاشمی بهرمانی، دانشجوی پیشین دانشگاه آکسفورد نیستند که از گفتگو با خبرگاران طفره بروند؟
آقای روحانی به عنوان یک شخصیت عمومی، میتواند فهرست تمامی دفعات مسافرت به انگلستان و جاهایی که رفته و نیز ساعات حضور در دانشگاه کالدونین را به روزنامه شرق برای انتشار بدهد و توضیح بدهد که به عنوان یک مقام تمام وقت امنیتی و یک نماینده تمام وقت مردم تهران و نایب رئیس مجلس، چگونه توانسته است به عنوان دانشجو از پس تمامی وظایف محوله بر آید.
آقای روحانی همچنین میتوانند سوگند بخورند که کتابی که به عنوان دستنوشته خویش در دوران انتخابات معرفی کردهاند، اثر تنها و تنها خودشان بوده است و در گذشته نیز کتابها و تحقیقات و آثارشان توسط یک تیم جداگانه تحریر نشده که به اسم ایشان منتشر شود.
…
اگر آقای روحانی از چنین آزمون سادهای استقبال کنند، حتما کار راحتتری را در آینده خواهند داشت و دیگر کسی نمیتواند کم اعتباری دانشگاه کالدونین گلاسکو رو بهانه کند و غیبتهای طولانی «دکتر» روحانی را زیر علامت سوال ببرد.
در ضمن به تیمی که ویکیپیدیای آقای روحانی را کنترل میکند، پیشنهاد میشود به جای حذف موارد مربوط به ایشان، صحت مطالب را دوباره بررسی کنند. البته اگر این هدایت از سوی یاران سابق پرس تیوی انجام نمیشود.
درود به اقای نوری زاد عزیز
متن نامه اقای خاتمی در مورد شیعیان مصر
جناب آقای دکتر احمد محمد احمد الطیب
امام الاکبر شیخ الجامع الازهر
سلام علیکم
به حرمت انسانیت و عدالت و به ضرورت دفاع از حقانیت دین رحمانی و عقلانی اسلام وظیفه می دانم که تأثر و تأسف شدید خود را از حادثه فجیع قتل شیعیان مظلوم در روستای «زاویه ابومسلم» مصر اعلام دارم.
آنچه رخ داد هم با اصول احکام متقن اسلام محمدی (ص) ناسازگاری دارد و هم با شاخصه های اساسی فرهنگ و تمدن مصر؛ مصر سرزمین مدارا است و مصریان محبان دیرین و همیشگی اهل بیت علیهم السلام و عالمان مصری پیشگامان تقویت مذاهب اسلامی هستند؛ جای تأسف و تأمل آن که در آن جا گروهی اندک بتوانند به نام دین، دست به خشونت زده و فاجعه بیافرینند.
امروز خطر خشونت، افراط گرایی، تحجر و تفرقه نه تنها مصر، که دور و نزدیک جهان اسلام را تهدید می کند. باید این خطر را جدی گرفت و زمینه های ذهنی و عینی آن را از میان برد. باید به نام دین در برابر این تهدیدهای بنیان سوز اعتقادی و سیاسی ایستاد و به دفاع از اسلام رحمانی، بر ضرورت وحدت و کارآمدی منطق گفت و گو پرداخت.
در این میان نقش علما و متفکران برجسته است تا سیاستمداران و نهادهای رسمی را نیز به اقدامات پیگیرانه قانونی ترغیب کنند. فتوای مهم شما در حرمت شرعی این اقدام و ضرورت پیگیری قانونی آن اقدامی سنجیده است که در کنار اعلام مواضع دردمندانه و مسؤولانه مراجع عظام و علمای شیعه می تواند گام های مؤثری در جهت وحدت و تقریب همه مسلمانان و دور کردن آتش کینه و افراط و تروریسم کور از همه جوامع اسلامی به شمار آید.
از خداوند بزرگ توفیق شما و همه علما و متفکران مسلمان را در این دوران حساس و در این راه مهم مسألت دارم.
اقای نوری زاد خاتمی دلش برای شیعیان مصر سوخته و ما هم دلمان میسوزد که کسی برای اعتقادش کشته نشود چه شیعه چه سنی چه بهایی وچه زرتشتی وچه کلیمی و مسیحی وبا خدا وبی خدا و سایر ادیان دیگر حالا سوال من از اقای خاتمی و اقای نوری زاد این است اگر یک بهایی و یا یهودی و یا سنی و یا زرتشتی و ادیان دیگر در مصر کشته میشدند اقای خاتمی ناراحت میشدند یانه لطفا پیام من را به اقای خاتمی برسانید و جواب من را در مورد این سوال جواب بدهید اقای نوری زاد عزیز
—————————
سلام مهدی گرامی
اینجا یک مملکت شیعه است وبزرگان این مملکت درقبال شیعیان جهان حساسیت دارند ونه سایرین. وگرنه لابد ماجرا به یک جاهای باریک ختم می شد.
با احترام
.
سلام و درود بر دکتر نوري زاد عزيز و آزاده و ساير آزاد مردان اين سرزمين گرفتار در استبداد ظلم پيشگان زشت خوي بد سيرت ،
در نامه آفاي عليپور نامي از صدرالدين شريعتي رييس مستبد، رياکار، دروغگو،پرونده ساز و ظالم دانشگاه علامه طباطبايي برده شد که خواستم از محضر آن اساتيد بزرگوار تقاضا کنم در مورد اين شخص چنانچه اطلاعاتي داريد منتشر نماييد شايد مسولان آتي وزارت علوم آگاه شده و جامعه علمي کشور از شر اين موجود خبيث رهايي يابد.
از نوری زاد عزیز اجازه می خواهم که شعری از زنده یاد احمد شاملو را در اینجا بنگارم. گاهی ، وقتی اشعار او را می خوانم باعث گرمی دلم می شود.
دهانت را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم.
دلت را میبویند
روزگارِ غریبیست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه میزنند.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بُنبستِ کجوپیچِ سرما
آتش را
به سوختبارِ سرود و شعر
فروزان میدارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگارِ غریبیست، نازنین
آن که بر در میکوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند
بر گذرگاهها مستقر
با کُنده و ساتوری خونآلود
روزگارِ غریبیست، نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس
روزگارِ غریبیست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد
درود به اقای نوری زاد عزیز و علیپور دوست داشتنی
اقای علی پور خیلی خوشحالم که از دانشگاه اخراج شدید نمیدانم در ان نوشته چه نوشته اید که باعث اخراجتان شد ولی انقدر میدانم که در دانشگاهی که درس میدادی میدانستی که در محیط دانشگاه دانش را و علم را به دانشجویان نمی اموزند و میدانم که در دانشگاه بجز جهل و نا اگاهی دانشجویان جیزی دیگر نمی اموختن و شما را زرج میداد خیلی خوشحالم که دیگر نمیترسید و شما هم یک نوری زاد برای هموطنتان شدید اقای علی پور حالا که اخراج شدید بیکار ننشینید بنویسد و مردم ایران را اگاه کنید به امید روزی که از اول دبستان تا دانشگاه درس دانش و علم و میهن پرستی و با هم زیستن را در دوران تحصیل و دانشگاه فرزندان ایران بیاموزند
با درود به شما بزرگواران،
آقا باز راه افتاده اند و فردا است که کفن پوشان لابد خود جوش نیز باز پشت سر حسین الله کرم و حسین شریعتمداری که مامور آغاز اجرای طرحهای تخریبی شده اند، جمع خواهند شد تا آنکه همه میدانیم، قدری جگرش خنک شود از بابت اینکه کاندیدش را نتوانست برندهٔ اعلام کند. پرونده سازیها شروع خواهد شد،چون قوهٔ مفلوج قضائیه در بست دست اینها هست و احتمالا دیگرانی سرنوشت استاد گرامی علی پور را پیدا خواهند کرد کما اینکه این کارگر نیز (حقیر) به همین سرنوشت دچار شدم و…. آیا در اینکه چه کسی امثال این دو شعبان بی مخ را بویژه در این زمان و شرایط خاص وارد میدان کرده تا دولتی به فرموده، مستقر شود و موج آرا مردم به صخره آن چی نشین ( آان) بخورد و به سخره گرفته شود، ذرهای تردید وجود دارد؟ ام الفساد همان سرچشمه هست و بس.
سلام دکترنوری زاد
این عکس را ببین وبه مسلمان بودنت افتخارکن
ببین حکومت جهل حکومت جهل پرور وجهل گسترچی به روز ما آورده
این عکس را ببین حال کن
لذت ببراز مسلمان بودنت
لذت
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=440240602702337&set=pb.421075624618835.-2207520000.1372698278.&type=3&theater
—————-
سلام دوست گرامی
این عکس ربطی به مسلمان بودن ما ندارد.
مثل این که یکی در اروپا فاجعه ای بباربیاورد وآن را بحساب مسیحیت یا لیبرالیسم بگذاریم. درهرکشوری ودرهرقومی ازاینجوز خزعبلات هست. زیاد جدی نگیرید دوست من
با احترام
درود جناب آقای علیپور گرامی و با سپاس از آزاده شریف، محمد نوریزاد؛
برای آنچه برای شما پیش آمده، عمیقاً متأسفم؛ اما شما برای اخراج خود به دنبال دلیل و ماده و قاعده نباشید که اینان، خود قانون و قاعده و «فعال ما یشاء» هستند. من نیز تجربهای چون شما و بیش از شما را از سر گذراندهام که شرح مختصر آن را در این نامه بیان داشتهام؛
بترس از مردم نترس! نامه سرگشاده عباس خسروی فارسانی به خامنهای (همراه با انتشار ویرایش جدید کتاب «نجواهای نجیبانه»)
http://najvahayenajibane.blogspot.com/2013/05/farsani-khamenei.html
«من درد مشترکم
مرا فریاد کن!»
به امید یافتن راهی به رهایی از راه آگاهی
با عرض سلام
برادر عزیز جناب نوری زاد در نوشته هایتان ضروری است مطالبات انسانهای فرهیخته ای که در این مدت آسیب دیده اند را پی گیری کنید و بگذارید در سایت شما تک به تک این افراد احقاق حق کنند شیوه اجرایی آن با شما.