اگر بخواهیم انگشت بر بی نواترین و زخمی ترین واژگانی بگذاریم که ما ایرانیان در این سالهای پس از انقلاب بیش از اندازه – آنهم در نابجای خود – مصرفشان کرده ایم، یکی “بیت المال” است و یکی: “حق الناس”. این دومی را اخیراً مقام معظم رهبری پای صندوق رأی مصرفش فرمود. که یعنی: رأی مردم حق الناس است و دست بردن به این حقِ مردمی، خلاف شرع است و خلاف قانون است و حرام است.
من دیدم حالا که بختِ این واژه ی بخت برگشته واگشوده شده است و جناب رهبر یک عنایتی بدو مبذول فرموده اند، بخود گفتم چه ایرادی دارد پرده از چند حق الناس مفلوکِ دیگر پس بزنم تا شاید چشم مبارک رهبر بدین سوی متمایل شود و مردمی که از صیانتِ رأی خود به شادمانی فروشدند، به شادمانی های دیگر نیز فروشوند و دلی از عزا درآورند:
یک: چرا رأی مردم حق الناس باشد، و میلیارد میلیارد پولی که جناب رهبری به سوریه و حزب الله می بخشند، حق الناس نباشد؟ بد نیست برداشتن بی اجازه از پول مردم نیز به فهرستِ حق الناسها افزوده شود.
دو: چرا رأی مردم در روزهای ناچاریِ حاکمیت حق الناس باشد، و همین رأی، مثلاً در سال هشتاد و هشت و سالهای پیش از آن حق الناس نباشد؟
سه: چرا رأی مردم حق الناس باشد، و سرفرو بردنِ مأموران اطلاعات و مأموران سپاه به حریم خصوصی مردم – که از همان سالهای پس ازانقلاب به امری متداول و بدیهی بدل شده – حق الناس نباشد؟
چهار: چرا رأی مردم حق الناس باشد، و عمر و استعداد و جوانی مردمان ما حق الناس نباشد؟ که در این سالها یا در زندانهای بی دلیل سپری شده است یا به بیکاری و اعتیاد، یا به خروجِ ناگزیر از کشورشان.
پنج: چرا رأی مردم حق الناس باشد، و فهم و آزادی و دانش و خرد و انصافِ فرو کوفته شده در این مُلک حق الناس نباشد؟ که در این سالها همگی به حاشیه رانده شده اند و درعوض خرافه و فریب و ریا و نادرستی جولان یافته اند و تا توانسته اند پولهای بی حساب مردم را بلعیده اند.
شش: چرا رأی مردم حق الناس باشد، و اراده و خواست مردم حق الناس نباشد؟ که همچنان محکوم به پذیرشِ اسلام اختراعیِ حاکمیت، و برخی از قوانین غیرانسانیِ تصویب شده در سالهای دورند. بی آنکه اراده و خواستشان توسط حاکمیت مورد اعتنا قرار گیرد و کسی نگران این حق الناس فراموش شده باشد.
هفت: اگر رأی مردم حق الناس باشد – که هست – چرا اموال ربوده شده ی محمد نوری زاد – که چهارسال پیش توسط مأموران اطلاعات و سپاه برداشته و برده شده است – در فهرست حق الناس نگنجد؟ هان؟
محمد نوری زاد
سوم تیرماه سال نود و دو – تهران
|
سلام دوست عزیز
جسارتا باید عرض کنم ناظری سر صندوق نبود که بخواد چیزی بگه!!!یکی از آشناهای ما میگفت که ما رایو شمردیم اما قبل اینکه به فرمانداری شهر بدیم رای نهایی رو اعلام کردن
واقعا اقای نوری زاد حرف دلمان را میگه و حقیقتا خالی میشیم.
جناب نوریزاد مانه قلم شیوایی داریم نه سواد نوشتن اما همه نوشته هاتو میخونم و خالی میشم درود بر شما
درود
باز صحبت رای مردم در ۸۸ شد عزیز رای تک تک صندوق ها در ۸۸ اعلام شد یک ناظر سر صندوق اقای موسوی بیاد بگه در این صندوق تقلب شده چرا نمیگه تو رو خدا باز نگو کودتا شده
سلام بر آقا یا خانومی که خود را “یک دوست” معرفی کرده است.
دوست عزیز احساساتی بودن وبهتر بگویم با احساس بودن اصلا چیز بدی نیست. بر عکس می تواند بسیار ضروری و مفید وبجا باشد. من خود شیفته ی احساسات آقای نوریزاد هستم . با نوشته هایش احساس یگانگی می کنم . فکر می کنم یکی هست که حرف های مرا که خودم نمی توانم به آن خوبی بیان کنم وجراتش را ندارم بگویم ، بیان می کند. حس شریف انساندوستی نوریزاد از نظر من قابل ستایش است. من با حس او اشک میریزم و می خندم. به خشم میایم وانرژی می گیرم.
اما اگر احساس ما باعث شود که نتوانیم مسایل را درست تحلیل کنیم ، حق با شماست. از ان چه نوشته ای و مثالی که زده ای چنین استنباطی نمی شود. حداقل من در این نوشته ی آقای نوریزاد “غلبه ی احساست بر عقل” را نمی بینم . شاید بتوانی مثال های بهتری را بیان کنی . در آن صورت بدیهی است که مورد پذیرش آقای نوریزاد هم خواهد بود.
آقا با پوزش به نظر میرسه که هر دوی شما دچار آشفتگی شدید، منظورم در اون کامنت و پاسخشه.
در مورد جناب “یک دوست” باید متذکر شد که ظرفی است و مظروفی، بیان ادبی ساخته شده برای استفاده و پوشش دادن منظور و مقصود خواه نظامی باشد و خواه شیمیایی و علمی، که با نقشآفرینیِ احساس شکل خواهد گرفت، همچنین چون انسان آمیزهایی از هوش و خرد و زیبایی و احساس است لذا کلیۀ این عناصر میباید صحیح و بجا در بیانات و نوشتهها بکار گرفته شود، نقص هر کدام منجر به نارضایتی و چالشی خواهد بود, مسئلۀ نوریزاد و سایرین در مورد روند اشتباه انقلاب که این نبود، سخن از عدم علم و فرازنگی و جایگزینی آنان با احساس و عصبیت بود، متاسفانه هر چند مدت بدلیل افراط و تفریطهای مسئولان و مقامات کشور و همچنین جامعه، نوعی آموزش و تذکر مد میشود از جمله “نوشتۀ احساسی”، آقا کجای دنیا گفتهاند بکارگیری احساس مزموم است و زوالگر؟ کدام خردمند و فرزانهایی در حالت هوشیاری چنین بیانی داشته که نوشتۀ احساسی یا ترکیب آن خطاست؟
یا در مورد احمدینژاد بس که رساناهای غربی گفتهاند پوپولیسم، ایرانی دچار ذهنیتی لولوخرخره وار از پوپولیسم شده، و نه تنها بشدت از آن منزجر و فراریست بلکه حساسیت در حدیست که در به در به دنبال کشف و شکار این موجود روان است و با مشاهدۀ هر سایه و حروف پ و ع به یاد این هیولا و پوپولیسم و عامهپسند میافتد، فرهنگ و مردم آمریکا به دلیل “تیز بازار” و روانه شدنِ سه موتورهها و کلاشها ار تمام قارهها و کشورهای جهان که سر جن کلاه میگذارند بشدت ترسو و حساس به برخی حالات و رفتارها و بیانها و اصطلاحات شدهاند، ایرانی خارج کشور هم میبیند و میشنود و تقلید میکند، هر چه آنان بر سرش آوردهاند او بر سر هموطنان داخلیش سرازیر میکند، شما به رفتار و نوشتههای آقای سروش با هویت اصلی یا اکانتهای دیگر دقت کنید، هرچه دیگران درست و نادرست به ایشان بگویند بر سر بینوای دیگری کاملا بیرحمانه تخلیه میکند، دوست و دشمن و شاگرد و استاد هم برایش بی معناست، حتا با اسامی دیگر خودش را هم بی نصیب نمیگذارد، در واقع خود را تخلیه میکند، حال شما تصور کنید زمانیکه بزرگان و منطقیون و فلسفیون ما اینچنین باشند وای بر دیگران، شما اکنون به هر روشی با آمریکاییان بخصوص در جمع آنان وارد گفتمان شوید هزار شک به شما خواهند کرد و هزار واژه از این دست بر سرتان خواهند بارید، مگر به مانند مجسمه لال و صامت باشید که تازه آن زمان هم چیزهای دیگری خواهند گفت، اینکه اندیشمندان جهان مرتب میگویند آمریکا و غرب بیمار است یا در حال زوال است به دلیل اقتصادی و نظامی نیست، ترس و شکاکی و مشکلات روانی است، کافیست یک هفته الکل و کلوپهای شبانه را از آنان بگیرید جمعیت آمریکا نصف خواهد شد! نه بر اثر مرگ و میر، یکدیگر را خواهند درید، این خندهها و سرخوشیهای تصنعی و نمایشی تماما به زور الکل و نقشآفرینی است، حال ایرانی خارج کشور که آنان را خدا میپندارد از هر شیعهایی در ایران و لبنان مقلدتر است، منتها عقل ایرانی به چشم است و شدیدا ظاهر بین، داخل کشور هم که مردم هزار مشکل با حکومت دارند و منتظر یک واژه یا گوهرفشانی از رادیوهای غربی تا گوش فلک را کر کنند، هیچکدام اینها هرگز کوچکترین تاثیری بر یک انگلیسی نمیتوانند داشته باشند یا ایرانیهای با اصالت و فرزانه که خود به دیگران فرهنگ میاموزند.
شک نکنید چنانچه دارای سیستمی با خرد و منطق شویم مد جامعه چنین خواهد بود که: “فرهنگ و ادبیات و احساسات چه شد”، و چنانچه دید فرانگر و گسترده داشته باشد آنگاه طالب پوپولیسم و عامهنگری خواهند شد.
و اما در مورد جناب نوریزاد، از مثالی که بیان نمودند دچار شگفتی شدم، به میخ و همزمان به نعل کوبیدن عین خرد و مهارت است که در صنعت برای اتصال و چفت و بند شدن صفحات به یکدیگر از این روش سود میبرند و مصداق آشفتگی نیست، با هر ضربۀ چکش به میخ، نعل اندکی جا باز میکند که میبایست با ضربۀ متواتری به نعل جا بیافتد، اصولا این ضرب المثلِ ایرانی بار منفی و مثبت ندارد و صرفا حالتی را بیان میکند و شیوۀ هندل کردن زمام امور توسط افراد که حتا اشاره به سیاستمداری هم دارد، از طرفی آیا ضربالمثلی با بار کاملا مثبتِ “یک تیر و دو نشان زدن” فراموشمان گشته، ولی چنانچه آن فرضی که در مغز من است صحیح باشد باید گفت: جناب نوریزاد عزیز تشابه مصداقها به دلیل تشابه رویدادها و رخدادها و تشابه انسانها و تشابه شیوۀ عمل آنهاست، این که امریست مسلم و قابل تفکیک، ولی مشکل آنجا بروز کرده و سپس قامض میشود که این تشابهات پارشیالی یا پارهتشابه باشد که اَل امان برای رفع شبهه در هر سخن و جملهایی میبایست یک منبر رفت که بابا منظور من چه بوده و که بوده، که حتا شاید مصداقی ذهنی هم در کار نبوده بلکه صحبت یک مکانیزم است.
زمانیکه شما بخواهید مسایل را ریشهایی و عمقی با یافتههای متفکرانه و اندود شده در علم به زبان همگانی بیان کنید در هر نیم بیتش هزار نفر درگیر یا زورکی چپانده خواهند شد، و این اجتناب ناپذیر است چرا؟ همان تشابهات پارشیالی، اصلا من میگویم جزیی، چکار میتوان کرد؟ زبان خالص علمی سخن بگویی نه همه متوجه میشوند و نه حوصله برای ادامه بخرج خواهند داد، خشک و بی احساس بگویی زود زده میشوند، پس از مدتی هم انگ بی احساسی و عدم درک مشکلات عامه ضمیمه خواهد شد و سپس با ” روشنفکر بی درد” ملقمه خواهد گشت، بله من هم میدانم بسیار سخت است، من تاکنون حداقل ده مقالۀ بلند از اعمالی که روشنفکران مذهبی و فیسبوک و بالاترین و سایر مکانها و آن دو زن مریض بر سرم آوردهاند و چه پولها و وعدهها و سخنان دروغی که به پرسنل سایتهای مختلف برای تحت فشار دادن من دادهاند به همراه عکس و مدارک در هاردم آماده کردهام، صد دفعه قصد انتشار داشتهام با اینحال دندان بر جگر گذاردهام ولی تا آبرویشان نرود که از رو نمیروند، ایرانی تصور میکند خیلی زرنگ است ولی یک خانم روسی یا آمریکایی یا یک مار خورده افعی شدۀ ایرانیِ خارج کشور مثل آب خوردن با قول ازدواج مردان تحصیلکرده یا خوشتیپ آنان را پارو میکند، گندش که در آمد به مرد میگویند خودت را نشان نده!!! کسی که روحش هم در جریان نبوده، به همین سادگی، نه اسمش را میدانند نه سنش را و نه هیچ چیزی راجب مرد نگونبخت! از نوشتههایش حدس زندهاند که باید سنش این حدود باشد، و موظف به امر آنان باشد! هیچ احتمال خطا و قصوری هم در محاسباتشان نباید باشد، ولی من میگویم کسی که به شما اططلاعات واقعی بدهد باید خیلی بز باشد! حال به مانند دیوانگان دست به دست یکدیگر دادهاند در تمام سایتها، همه را بندۀ زرخرید خویش کردهاند که نوشتههای من را حذف کنند، کپی کنند، سوژهبرداری کنند، خوب منهم عامیانه مینویسم، مکانیزمهای علمیم را انتشار نمیدهم، انتظار هر نتیجهایی داشته باشند عکس آنرا عمل میکنم.
شوربختانه بقدری خامند که هنوز دست آمریکاییها را نخواندهاند و تصور میکنند آنان برای این هالوها کار میکنند، بفهمند داستان چیست مخشان سوت میکشد و از سر کار بودنشان تهوع.
به دل نگیر جناب نوریزاد ما دوستت داریم به قول داریوش چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش.(خدا اینهمه رو من نوشتم!)
———————-
سلام شهروز گرامی
چه قلم شیوایی با شماست. من خود ازاین نوشته ی شما بهره ها بردم. بی تعارف وبی مجامله می گویم.
سپاس ازشما
بخاطرهوشمندی تان
وبخاطرادبتان
وبخاطرتذکرات ویادآوری های بهنگامتان
هرچند اگر من با جزیی ازنوشته ی بلند شما موافق نباشم.
با احترام
.
ای جان
من شیفته این بند هفتت هستم
ﻋﺪاﻟﺖ ﭼﻴﺴﺖ
ﺧﺪﻣﺖ ﺁﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﺪاﻟﺖ ﺳﻮاﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﭼﻨﺪ ﻧﻜﺘﻪ ﺭا ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﻣﻂﺮﺡ ﻧﻤﻮﺩ
ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻋﺰﻳﺰ اﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ اﻳﻦ ﺗﻌﺮﻳﻔﺎﺕ ﻛﻠﻲ ﻛﻪ ﻣﺜﻼ ﻋﺪاﻟﺖ ﻳﻌﻨﻲ ﻗﺮاﺭ ﺩاﺩﻥ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﺩﺭ ﺟﺎﻱ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﺮﻩ اﻱ اﺯ ﻛﺎﺭ ﻓﺮﻭ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﺎ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﮔﺸﻮﺩ
ﺁﻗﺎﻱ ﻋﺒﺪﻟﮕﺮﻳﻢ ﺳﺮﻭﺵ اﻳﻦ ﺑﺤﺚ ﺭا ﺩﺭ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺟﺬاﺏ ﻣﻂﺮﺡ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ اﻧﺪ و ﻣﻦ اﺷﺎﺭﻩ اﻱ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﻧﻜﺘﻪ ﻣﻬﻢ ﺁﻥ ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ ﺧﻮاﻫﻢ ﻛﺮﺩ
ﻣﺎ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﺑﮕﻮاﻳﻢ ﻋﺪاﻟﺖ ﭼﻴﺴﺖ اﻣﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﭼﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻋﺪاﻟت ﻧﻴﺴﺖ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﻠﺒﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺑﻪ ﺻﺮﻑ ﺗﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﻧﮋاﺩﻱ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺮﺗﺮ اﺯ ﺑﻘﻴﻪ ﺑﻨﺸﺎﻧﺪ و ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﻃﻠﺐ ﻛﻨﺪ اﻳﻦ ﻋﺪاﻟﺖ ﻧﻴﺴﺖ ﭘﺲ ﺟﻠﻮﻱ ﻧﮋاﺩ ﭘﺮﺳﺘﻲ ﺭا ﺑﺎﻳﺪ ﮔﺮﻓﺖ و ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺖ ﻣﺜﺎﻝ ﺑﻌﺪﻱ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻫﻢ ﻛﺎﺭ ﺩﺭﺳﺘﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ﻛﺴﻲ ﻋﻘﻴﺪﻩ اﺵ ﺭا ﺑﻪ ﻣﺎ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻛﻨﺪ ﻣﺎ ﻫﻢ اﺟﺎﺯﻩ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻋﻘﻴﺪﻩ اﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﺭا ﻧﺪاﺭﻳﻢ و ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺑﻪ ﻋﺪاﻟﺖ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪ
ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ اﺧﻼﻕ ﻫﻢ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ اﺳﺖ و ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻳﻜﻲ اﺯ اﺧﻼﻗﻲ ﺗﺮﻳﻦ ﻗﻮاﻧﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﻭﺟﺪاﻥ ﻫﻤﻪ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﻮاﻫﻲ ﻣﻴﺪﻫﺪ ﺑﺮ ﻣﻴﺨﻮﺭﻳﻢ
ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻲ ﭘﺴﻨﺪﻱ ﺑﺮ ﺩﮔﺮان ﺭﻭا ﻣﺪاﺭ
اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ اﻳﻦ ﭼﻨﺪ ﺳﻂﺮ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﻣﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺩﺭﻙ اﻳﻦ ﻭاﮊﻩ ﻋﺰﻳﺰ ﻛﻪ ﻣﺎ اﻳﺮاﻧﻴﺎﻥ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﻟﻘﻤﻪ اﻱ اﺯ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻣﺎﺗﻤﻴﻢ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﺪ.
—————-
سپاس عرفانییان گرامی
بخاطرنکته های خوبی که با ما درمیان گذارده اید.
با احترام
.
با درود
با توجه باینکه اینجانب یک اشنایی مختصری با ادبیات فارسی و همچنین شیوه های نگارش دارم این مطلب جناب نوریزاد را فارغ از اشفتگی دیدم.
دوست خوبم تا احساسی در کار نباشد چیزی از مغز تراوش نمیکند بطور مثال شما در خیابان یک ظلمی را مشاهده میکنید و روح روان شما را دستخوش نا ملایمات میکندو در اولین فرصتی که دست بدهد در این خصوص چه گفتاری و چه نوشتاری بصورت خیلی منطقی ظلم روا شده را باز تعریف و محکوم میکنید. و متاسفانه در فرهنگ و جامعه ما احساسی بودن را بعنوان یک ضعف تلقی میکنند در صورتیکه اگر احساس نبود انسان همانند یک ماشین عمل میکرد چیزی که حاکمیت فعلی این ملک مظلوم میخواهد. میخواهد اگر دیدیم که ماشین نیروی انتظامی از روی جوان این کشور رد میشود فارغ از هر احساسی از کنار ان رد شده و دم بر نیاوریم یا اگر ببینیم که بدلیل عدم عرق ملی و مدیریت کینه توزانه ایرانمان به یک ویرانه بدل گشته با سکوتی مرگبار گذاران عمر کنیم و ……
و در نهایت تمام دیوان شعرا با توان بر گرفته از احساس شکل گرفته و میگیرند
با سلام بر جناب نوریزاد عزیز…حق الناس گر چه یک کلمه با مفهوم روشن در هر فرهنگی است ولی بر خورد گزینشی با آن مصیبت آفرین است. اجازه بفرمائید به یک حق الناس مشخص اشاره کنم و ان اینکه آیا با اعتقاد خاصی ملّتی را بدون اینکه خودش بداند بدامن جنگ و تباهی کشیدن رعایت حق الناس است یا خلاف آن؟. در این سالها از شخصی لبنانی الاصل بنام ” علی گورانی” کتابی منتشر شده بنام” عصر ظهور”. این شخص که در حوزه های علمیه بعنوان متخصص امام زمان معروف است و مورد رجوع همیشگی در این موارد است در کتاب خود پس از شرح کشاّفی نظر می دهد که قبل از ظهور آقا باید یک جنگی در بگیرد بسیار ویرانگر تر از دو جنگ جهانی قبلی. جنگی که نظیر و همتا ندارد. لشگرهای سفیانی به خونریزی خواهند پرداخت بی سابقه و بی نظیر. امّا در این میان نکته جالب توجه نقش ایرانیان است که ایشان روی آن تاکید فراوان دارد و آنهم استنباط از علاقه ائمه شیعه به ایرانیان است. یعنی به زبان ساده یک بلای عجیب و غریبی نازل می شود و ایرانیان هم به عمق وسیع در آن باید در آن درگیر شوند و قربانی و ویرانی بدهند. چرا ؟ چون شیعه اند. این کتاب و تعلیمات آن امروز راهنمای تئوریک رهبری ایران است و سایت معروف “ظهور نزدیک است” که در مقابل چشمان امنیتی های غیور کار می کند و یکی از پر ترافیک ترین سایتها شده خود بخوبی نشان ار سرّ ضمیر رهبری ایران دارد. همین مطلب کلید فهم نزدیکی رهبری به احمدی نژاد است که خیلی ها آنرا درک نکردند. بعد ها ” گورانی” رهبری را به “سیدّ خراسانی” منقول در ماجرای عصر ظهور ذکر کرد گر چه در این مورد احتیاط هم کرد ولی از تائید تلویحی آن خود داری نکرد. شما این بحث را بگزارید کنار این مطلب که رهبری بنبا بقول معروف اطرافیان واقعا قانع شده است که از گروه 313 تن اصحاب حضرت است؟ چرا ؟ چون رهبر ایران است.
حال سئوال این است که آیا استناط ” آقای گورانی” و باور آقای خامنه ای باید سبب کشیدن ایرانیان به جنگی ویرانگر شود آنهم به دلیل اینکه در زمانی دور امام علی از ایرانیان تمجید کرده است؟ چون شیعه اند؟ حال اگر اینها بیایند سنّی شوند این مشکل حل می شود یا نه؟.. در حالیکه خود امامان در درگیریهای نظامی هیچکس را وادار به درگیر شدن نمی کردند آیا این درست است که به ذهن خود آنها را درگیر در ویرانگیری بکنیم که دو جنگ جهانی پیش آن هیچ است؟ چرا این همه هزینه را باید ایرانیان بدهند؟ چرا لبنانی ها این را نباید تحمل کنند؟ اینجا حق الناس کجاست؟ نقش مشخص ” دانستن” که از حقوق اولیّه هر اجتماعی است در این فجایعی که درکشور می گذرد کجاست؟ آیا برداشت از حساب عوارض تهرانی ها برای پرداخت به حزب الله لبنان هم درک حق الناس فقهی می خواهد؟ اینها حداقل شعور مورد نیاز برای یک انسان است نه مفاهیم فلسفی. شما این روزها می شنوید که صحبت از رجعت احمدی نژاد با همان واژگان امام زمانی است. آیا کسی از ایرانیان بابت این بلای که سر ایشان می آید سئوالی کرده؟..
——————–
سلام یاران گرامی
سپاس ازشما بخاطرمطالب خوبی که مطرح کرده اید.
سپاس
.
کجایش احساسیست؟ برای هر یک از این کلمات چه جانها، عمرها و مالها نابود شده است.
سلام
عليرغم ارادت خاصي كه به شما داشتم و دارم
برداشت من اين استكه اخيرا” مطالبي كه مرقوم ميكنيد دچار آشفتگي شده ( با ظاهري عامه پسند ) و تركيبي از مطالب احساسي را در مطالب محض علمي و يا برعكس و يا مطالب ادبي را در مطالب نظامي و يا بر عكس و …… ميگنجانيد كه بنظرم اگر آشفتگي نوشتار نباشد اسم مناسبي نخواهد داشت
نمونه آن
یک: چرا رأی مردم حق الناس باشد، ومیلیارد میلیارد پولی که جناب رهبری به سوریه وحزب الله می بخشند، حق الناس نباشد؟ بد نیست برداشتن بی اجازه ازپول مردم نیز به فهرستِ حق الناسها افزوده شود
من احساس ميكنم مطالب شما آرام آرام دارد به همان سويي ميرود كه ديگران را از منع كرده ايد ( درست مثل انحرافي كه براي انقلاب ، متذكر شديد )
و اگر اشتباه ميكنم ضمن پوزش فراوان تقاضا ميكنم مرا از اشتباه در آوريد
—————————–
سلام دوست من
چرا اسم این نوشته ی منظم ومشخص را که به حق الناس های فراموش شده تأکید می ورزد، آشفتگی نسبت می دهید؟
آشفتگی این است که یکی به میخ بزنیم ویکی به نعل. واین که فرموده اید نوشته های من احساسی است، من نمی دانم برداشتن میلیاردی از پول مردم کجایش احساسی است. گرچه خود می دانم که در درون من، احساس فراوانی پای می کوبد. ومن، تا آنجا که مقدورم باشد، سعی درمهارش کرده ام. گاه نیز موفق نبوده ام. اما عمدتا برتعقل ورفتاری مبتنی برعقلانیت اصرار ورزیده ام. بازهم سپاس از تذکرتان
با احترام
pasokh beh ( didgah haye facebook nourizad ) doost gerami entekhab ghablan az tarafe rahbari va shoraye negahban anjam shodeh bood va 8 nafar adame bee khassiat ra pishe rooye mardom gozashtand va mardom faght ray dadand , banabar in entekhabati soorat nagereft balkeh ray jam kardand.inhame enssanhaye farzaneh dar in mamlekat hasstand aya liaghate mardome ma hamin 8 nafar boodand?
پاسخی به فاروق
ممانعت از ادامۀ انواع بردهای تخصصی و فوق تخصصی که مشکل دوست دانشمندان دکتر موسا احمدی نیز که در آن شرایط دشوار کردستان با استعداد و ممارست خویش به درجات و مدارج بالای تحصیلی دست یافتهاند بیش از مواردی که ذکر شده مربوط به کمبود ظرفیت این دورههای علمی است، متاسفانه از ابتدای انقلاب تاکنون در کلیۀ دولتها و بخصوص دولت حاضر این حقکشیهای مسلم، که نه علم و استعداد کشیها و خالی کردن کشور از مغزها و سپاردن به تهیمغزان و فرومایگان صرفا به یک منظور خاص صورت پذیرفته، جا دادن خودیها و دوستان و آشنایان که جملگی به لحاظ هوش و استعداد و پیگیری در مراتب پایینی قرار دارند، به دیگر سخن در هنگام تعارض در سقفِ گنجایش هر مقطع و رشتۀ دانشگاهی با احتساب لیستِ فرمایشیِ حکومتی و دولتی و مدیرانِ کشور و امام جمعهها و غیرو برای بالانس ظرفیت ابتدا از مظلومترین و بیدفاعترین و به خیال خودشان مسئلهدارترین بخشهایی از جامعه که فرزندانشان حائز شرایط قبولی بودهاند برای رد صلاحیت استفاده میکنند، که متاسفانه جامعۀ کرد کشور همواره در لبۀ تیز تیغ آنان بودهاند، و سپس به سراغ مظلومان دیگر تا آخرین نفرات لیست فرمایشی جانشین گردد، مسئولی در زمان ریاست آقای خاتمی میتواند شهادت دهد که در یک حقکشی آشکار بنده آنان را به سرنوشت مختومی که در اینجا به احترام جناب نوریزاد باز و بیان نمیکنم تهدید نمودم و در ضمن عرایضم به آنها گفتم هدف شما در مکانهای علمی گزینش و پذیرش استعدادها نیست بلکه بلعکس جایگزینی فرزندان بی استعداد و فرومایۀ یک مشت مدیر و درباری و بازاری است، من چون راهم حق است و راه شما حقکشی و ضربه به جامعه و محروم نمودن جامعه از خدمات نوابغ به وللاه کارم را خواهم کرد و میکردم، با دین وضعیت و استواری من جا زدند و فرد مذکور که از نوابغ ایران است و موفق به کسب چندین المپیاد نیز گشته موفق به ورود و تحصیل شد، بله این مسایل ربطی به شیعه و سنی ندارد صرفا و صرفا برشِ محافظهکارانه و برد مطرح است.
متاسفانه جامعۀ ایران قر کمر را همواره به استرداد حق و بهرهوری از نوابغ کشور ارجحیت داده، البته بنده این چنین چیزی را نمیتوانم به کسی پیشنهاد کنم زیرا که من شرایط و پشتگرمیِ لازم به این عمل را داشتم اگرچه واقعا از جانم گذشته بودم و صد البته بهای سنگینی هم پرداختم، آن فرد یا افراد برای شهادت موجودند که چه بر روزگارشان تنها در چند جلسه صحبت آوردم و چگونه غالب تهی کردند، ایا میدانید برای حل مسئله چه کردند؟ معاون بخش به من زنگ زد و گفت ما کار شما را انجام میدهیم ولی سخنان شما به ریاست گزارش شده و شما میبایست حضورا نزد ایشان عذرخواهی کنید، من ابتدا زیر بار این کار هم نرفتم زیرا که بدعتی خطرناک برای دیگران و آیندگان بود با اینحال با زبان نرمی با او سخن گفتم، روز بعد فردی از آشنایان به من زنگ زد و خواستۀ آنان را دومرتبه تکرار نمود ایشان ریاست یک بخش آموزشی در کشور را به عهده داشتند و زبان فهم بودند، به ایشان حالی کردم که مسئله فراتر یک فرد است ولی صادقانه عرض میکنم که سخن و آخرین عملم این بود؛ من برای آیندۀ این نوجوان نزد شما حاضر به عذر خواهی هستم ولی نه بیشتر، و البته داستان حل شد.
ایرانی تو سری خور، ظالم پرور و مظلوم کش است، و قر کمر مهمترین وجه زندگی یک ایرانی است.
من به مسئولان توصیه میکنم به خداوند قسم چنانچه کار این هموطن نابغه را انجام ندهید و به حقش نرسانید، حق از شما ستانیده خواهد شد و روزگار بدفرجامی در پیش خواهید داشت، او رنج کشیده سالها زندگی را بر خود جهنم کرده او یک شخصیت علمی کشور است نه یک بچۀ کوچه و خیابان، آیا کدامتان اینگونه زحمت کشیدهاید؟ مگر چه تعداد امثال ایشان در کشور وجود دارد؟
تا قبل از اختتام این دولت حق ایشان را عودت دهید که بعد از آن حسرت خواهید خورد و راه نجاتی نخواهید داشت، فقط توصیۀ دوستانه بود.
جناب نوریزاد عزیز، با درود بی پایان. شما لیستی بسیار مجمل از حق الناس گزیده اید . اگر هر خواننده ای ای از زاوایای دیگری به این لیست اضافه کند ، میبینیم که لیست سر به فلک میکشد و تازه میشود مساوی با علّت وجود جمهوری اسلامی و به بهترسخن نظام که برابر با یک نفر است و بس و آنهم شخص رهبری است.آیا اینکه اگر کسی که تمامی صلاحیتها و توانمندیها و اقلی از دانشهای لازم را نداشت و ردای رهبری به تنش کردند،/////آیا وجود اینهمه متملق و چاپلوس و دستمال به دست و مداح دور و بر بیت رهبری حق الناس نیست؟ آیا وجود یک بیمار به تمام معنا روانی با بیماریهایی متنوع و گونهگون در راس روزنامه ای که از جیب ملت خرج آن میشود حق الناس نیست؟ آیا وجود خیلی عظیمی از بشکههای عقده و بی سوادی و بی نزاکتی و بی فرهنگی در جایگاهی که بایستی صلاحیت نخبگان و رجل یک ملت و مملکت را تعیین کنند، حق الناس نیست؟ آیا… ؟ آیا…؟
برادر عزیز حق الناس تعریف کننده داره انجائی باید بحساب بیاید که ان رهبر عزیز در خطر انقراض و از دست دادن قدرت میباشد وبقیه امور که گفتتید ربطی به حق الناس ندارد اصلا وجود بعضی حضرات معمم حکومتی که البته وجود بی خاصیتشان که حتی توان تو دهنی زدن به ملیجک احمدی نژاد در تفسیر رجعت در رکاب احمدی نژاد و رحعت چاوز کراکی ، میخواره بنا بر تفسیر احمدی نژاد را ندارند این است که همه چیز را براساس قدرت و چرب شدن سبیلشان تفسیر میکنند مثل همین شورای نگهبان جقوق انگلیس و اسرائیل و روسیه و چین و…….. (بغیر از ملت ایران)در یک زمان یک فعل حرام مطلق است در یک زمان که به نغعشان است واجب شرعی. کافی است سری به دیوان بلخ (دستگاه قضائی ) بزنید صد البته مشاهد میفرمائید چگونه حق الناس به نفع انکه میخواهند تفسیر میشود البته اگر توهین به دیوان بلخ نباشد
آقای نوری زاد محترم سلام،مادراین نظام مقدس الهی مجمع تشخیص مصلحت داریم ؟دراین نظام بی دروپیکر مصلحت روز حاکم است نه قانون,نه حق الناس، بیت المال هم یک چیزی بادآورده است که بصورت دزدی یا بخشش ویا….حیف ومیل میشود،حال حرف حساب جنابعالی چیست؟
سلام بر نوریزاد عزیز
“حق ” و “عدل” دو واژه ی بسیار مظلومی هستند که هر که هر جور خواست تفسیر می کند . هم اکنون همه خود را بر حق می دانند. وصد البته دیگران را بر سبیل باطل . همه از ظن خود با دیگران به عدالت رفتار می کنند و دیگران به آن ها ظلم می کنند. حتما بارها وبارها شنیده اید که حتی می گویند به رهبری ظلم شده.
شبی پای سخنرانی استاد فرزانه جناب دکتر مهدوی (در مکتب زینب) از ایشان شنیدم که می گفت در طول تاریخ پس از اسلام با وجود این که “عدل” از اصول مکتب تشیع می باشد ، هرگز گفتمان عدالت موفق به ارایه ی پاسخی منطقی در مورد چیستی این واژه نشده است. این که گفته می شود که عدل یعنی این که هر چیز سر جای خودش قرار گیرد یک بیان کلی است که به هیج وجه نمی تواند روشنگر وصحیح باشد. چه بسا مارا به ان جا برساند که جامعه را به بدنی تشبیه کنیم که سری می خواهد و قلبی ودست و پایی ووو. که نتیجه ی آن توجیه حکومت حاکمان و پذیرش ستم از سوی ستمدیدگان میشود .
پس از آن سخنرانی همواره این سوال در ذهنم جاری است که واقعا عدالت چیست؟ ظلم چیست؟ حق کدام است و باطل کدام؟
اکنون نوریزاد عزیز از شما استمداد می طلبم . آیا شما می توانید توضیح دهید که مفهوم واقعی عدالت چیست؟ و حداقل می توانی در بین بینندگان سایت این موضوع را دامن بزنی که همگان در مورد آن به بحث بپردازند. موجب امتنان خواهد بود.
سلام و عرض ادب خدمت دوست عزیزم نوری زاد
راستی آیا حقوق اهل سنت ایران هم شامل حق الناس می شود؟ آیا اهل سنت و اقلیتهای دینی هم در تفکر حاکمان و مراجع تقلید حکومتی و غیر حکومتی شیعه حقوقی دارند؟ (بدون تقیه و در محافل خصوصی)
می دانم نوری زاد و تعداد انگشت شمار دیگری ما را داخل آدم حساب می کنند و بی تعارف من خود را خاک پای نوری زاد و امثال او می دانم. لطفا به پای تملق نگذارید که نوری زاد را هرگز از نزدیک ندیده ام ولی خشنودم که او را شناخته ام و به عنوان یک دوست نادیده در دل و جانم جای دارد.
صرفا جهت اطلاع این ظلم هر روزه را نیز صرفا جهت اطلاع ببینید
منع تحصیل برای دانشجوی فوق تخصص کُرد اهل سنّت دکتر موسی احمدی
در ادامه ی سریال ستم ها ی ملی ومذهبی علیه اهل سنّت کردستان؛ ” دکتر موسی احمدی” دارای بورد تخصّصی بیماری های داخلی، در آزمون پذیرش دستیار فوق تخصّصی بهمن ماه ۹۱، در رشته ی “غدد و متابولیسم” در دانشگاه علوم پزشکی تهران، موفق به کسب نمره قبولی می شود؛ ایشان در خردادماه جاری(۹۲) اسم ومشخصاتش از سایت سازمان سنجش و آموزش پزشکی، به عنوان قبولی آزمون فوق تخصص- که قبلا اعلام شده بود- حذف می شود.
پس از مراجعه ی حضوری به دبیرخانه شورای تخصص، با پاسخ آنها که: «هیچ مشکل علمی- آموزشی ندارید و تنها حراست مانع از ادامه ی تحصیل شما شده است و…» مواجه می گردد؛ معاون حراست وزارتخانه شخصی به اسم آقای محمدی، با صراحت و بدون مقدمه می گوید:این برخوردهای ما به دستور مقامات امنیتی کشور!!! است، و مادامی که شما پیرو آقای مفتی زاده و مکتب قرآن هستید و دربرنامه ی کلاسها ونیز گردش های جمعی شرکت دارید، ادامه ی تحصیلتان غیر ممکن است، چون اعضای مکتب قرآن، حتیّ با وجود طی کردن مدارج عالی علمی از تفکر وعقایدشان دست بردار نیستند.
کاکه موسی احمدی نیز، در مقابل اظهار می دارد:« ممانعت از تحصیل من به دو دلیل نابخشودنی کُرد و اهل سنّت بودن است وگرنه تحصیل، از حقوق اولیه و طبیعی هر فردی می باشد و ممانعت از تحصیل توسط شما، به دلیل داشتن عقیده ای اسلامی و پیروی از کاکه احمد مفتی زاده ومصوّبات شورای مدیریت مکتب قرآن؛ هیچ توجیهی ندارد، و همانگونه که می دانید مکتب قرآن کار سیاسی نمی کند و، من هم پزشکی هستم که در این چندسال طبابت(به عنوان متخصّص بیماریهای داخلی) کارم مداوای بیماران بوده است، دربیمارستان که کلاس عقیده و ایدئولوژی دایر نکرده ام »؛ در جواب معاون حراست( وزارت اطلاعات) می گوید: عملکرد ورفتار شما خود تبلیغ برای آقای مفتی زاده است و…
شورای مدیریت مکتب قرآن، ضمن محکوم کردن این گونه برخوردهای تکراری که بیش از ۳دهه با آن آشناست، تمام این نوع ستمها را کاملا ملی وعقیدتی می داند، وکما فی السابق با توکّل بر خداوند متعال، به وظیفه ی بالفعل خود- تزکیه خود ودعوت وهدایت دیگران، بدون فعالیّت های سیاسی- ادامه خواهد داد.
حسبُنا الله ونِعمَ الوکیل
۹۲/۳/۳۰
منظور بازرگان این بود که قبای ولایت فقیه که رکن اصلی آن فصل الخطاب بودن است ، بر تن دیگری راست نمی نشیند و درست هم میگفت . خمینی تا روز آخر فصل الخطاب بود و حتی آدمی چون رفسنجانی که نزدیکترین فرد به او بود ، برای قبولاندن نظر خود به او مجبور بود گریه کند و ولی فقیه فعلی را هم اندک عتاب او به گریه می انداخت .
درود بر وجدان بيدار آقاي محمد نوري زاد
آقاي نوري زاد مبارزه ما براي احقاق حقوقمون تنها وارد فاز تازه اي شده و بهمراه ما اين حقوق را پس خواهيم گرفت
واقعا دست مریزاد . عجب قلمی دارید برادر . انشاء همیشه سلامت و تندرست باشید و به روشنگری و قلم زدن ادامه دهید . سلامت و تندرست و شاد باشید و انشاء الله این نامه ها بیش از پیش اثر بگذارد که گویا گذاشته است .
بسمه تعالی
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما انسان بزرگوار و ازاد مرد.
من اصلا ادم چاپلوسی نیستم ولی این شهامت شما را می ستایم زیرا این یک واقعیت ایت که ما باید بپذیریم متاسفانه معدل شعور ما ایرانیان عدی بین 10تا 12میباشد بقول ولتر ملت را رهبرانی می باید که لیاقتش را دارند می خواستم بگویم که ما باید پراگماتیست باشیم تا احساساتی . چرا که زمانی که خاتمی با رای قاطع ملت انتخاب شد من یکی خیلی قند تو دلم آب کردم و فیلم یاد هندوستان کرد و نامه ای به او نوشتم و از ظلمی که به من رفته به او پنام بردم و منتظر ماندم تا شاید قبولی ام در کارشناسی ارشد را که گزینش مانع ادامه تحصیلم شده بود را زقم بزند (سال 65 دردانشگاه تهران از نظر علمی رتبه دوم شدم) ولی افسوس که در کشور خودم بی پناه گشتم بخاطر علاقه به وطنم بخارج هم نرفتم و 27 سال است منتظر حاکم شدن عقلانیت در کشورم منتظر هیتم که روزی صدایم بزنند و یکی از این منتخبان ملت حقم را به من برگرداند اما افسوس که روز بروز بی مخ ها و بی عقل ها قوی تر و قوی تر میشوند حتی موقعی که اصلاح گر ها یامعتدل ها برنده انتخابات میشوند و اصول گرها با لجاجت مانند سدی اتمام رشته های ملت را پنبه می کنند جالب این است که من اصلا در جایی که کار میکنم بارها پیشنهاد ارتقا برای من توسط مسئولانم شده ولی فضای امنیتی و غیر واقع بینانه این حق مسلم را هم از من سلب نموده و حراست مانع شده است و مرغ اقایان همیشه یک پا دارد و من متا سفانه همیشه در لیست نا مطلوپ ها قراردارم بخاطر گناه ناکرده . این است که به شما توصیه میکنم زیاد غصه اشیا و چیز های تصرف شده خود را نخورید چون مظلوم در اینجا خیلی زیاد هستند امام حسین خیلی هم تنها نیستند پس ایکه میگویند ما دویست سال از اروپا عقبیم
شاید به این دلیل است که به شهامت افرادی چون شما خیلی نیاز هست و خدا کریم است و ما بنده ها باید امید وار باشیم و چرخ زندگی را شادمانه بچرخانیم عاقبت که جای خود دارد ولی مطمئن باش که دنیا دار مکافات است
حق الناس نیست حق ناس است .حتمن میدانید وعلم واطلاع کامل دارید که ناس نوعی پودر است که زیر زبان می گذارند. ونشئه می شوند .شاید انهایی که شما شماره کردید از نوع حق ناس دومی باشد.
محمد اقا بنویس و باز هم بنویس تا ما با سوالهایی که در روز قیامت از اقای خامنه ای خواهد شد بیشتر اشنا شویم . خدایا هرگز دوست ندارم رهبر ولی فقیه باشم اگر مرحوم بازرگان به امام خمینی گفت ولایت فقیه قبایی است کمه برازنده تو است بدین معنی که دیگران توان تحمل انرا ندارند امروز به این نتیجه رسیدم که بازرگان در این سخنش نیز اشتباه کرد و ولایت برازنده هیچ کس نیست اگر بود خداوند نمی فرمود فذکر انما انت بمذکر لست علیهم بمسیطر اقای خامنه ای لست علیهم بمسیطر یعنی اقای احمد جنتی مجری اوامر قلبیت را به نام قانون بر مردم حاکم نکن چون خدا ما فی ضمیر جنابعالی را می داند یا معاذ اله مقام ولایت فکر میکند خداوند هم //// است ا
درود به اقای نوری زاد عزیز
اول باید معنی حق الناس را به مردم توضیح داد
بر مبنای اعتقادات اسلام حق الناس از حق الله مهم تر است. و پاسخ دادن حق الناس در روز قیامت دقیق تر از پاسخ دادن به حق اللهاست. چرا که خداوند حق خود را میبخشد ولی حق مردم را باید صاحبان آن (مردم) ببخشند.
کلمه حق فقط در زمان کوروش انجام پذیرفته است و ما در زمان اسلام کلمه ای به نام حق نداریم واگر داریم فقط در کتاب اسلام امده است و از 1400سال پیش تا علان عملی از این کلمه ما ندیدیم یا اگر بگوییم دیدیم فقط در حاکمیت شیعه بوده است برای خودشان نه برای مردم و بهتر بگویم ما کلمه حق را زیاد دیده ایم ولی نه به نفع مردم به نفع حاکمیت یعنی حق را به جای اینکه درست به مردم بفهماند یعنی بگویند که قرض را باید داد وقتی که اشتباه میکنی باید از مرد م عذر خواهی بکنید و جلب رضایت در قبال اشتباهات و زیانهایی که به آنها رسانده اید و دیگر انجام نمیدهم ولی حق را از جای اصلیش گرفته اند و به حاکمیت داده اند یعنی اهای مردم شما اشتباه میکنید حقتان کشتن است مالتان را باید برد خونتان را باید ریخت چون حق از جانب من است ومن به شما جواب نخواهم داد و دینی به نا حق الناس به گردن من نیست
در پایان بگویم که جمهوری اسلامی در قبال مردم اشتباه نکرده است جنایت بهترین کلمه ای است که این افراد انجام داده اند و جوابگوی مردم نیستن که اگر بودند باید میفهمیدند حق الناس بالاتر از حق الله است یعنی خدا از حق خودش میگذرد ولی از حق الناس نه
با سلام به جناب نوریزاد عزیز
جنابعالی قطعا با مقوله فراماسونری و نفوذ دهشتناک این تشکیلات جهنمی در ارکان پاره ای از کشورها آشنا هستید. میخواستم در مورد نفوذ فراماسونری در هیئت حاکمه جمهوری اسلامی که بدون شک در وقایع 34 سال گذشته این کشور نقش پر رنگ و برجسته و در عین حال در سایه داشته سخن بگوئید نمیدانم شجاعت ورود به خط قرمزهارا دارید یا خیر.ولی به نظر بنده عمده وقایع اتفاق افتاده در این کشور دقیقا در راستای منافع این تشکیلات اهریمنی و در عین ناباوری بر خلاف منافع ملت ایران(نه حکومت ایران) بوده است.فراموش نکنیم در انقلاب 57 فراماسونهای اتو کشیده و شق و رق و کراواتی علی الظاهر از ی این مملکت اخراج شدند و فراماسونهای عمامه به سر و تسبیح به دست از در دیگر وارد شدند.
با سلام استاد گرامی این خبرو بخونید بعد به عمق کلمه حق الناس دقت بیشتری بکنیم امیدواریم این خبر دروغی بیش نباشد.
در خبرها آمده بود، سهیلای 21ساله که پنجماهه حامله بود، بر اثر فشارهای بیش از حد زندگی خود را حلقآویز کرده است. حمید، شوهر سهیلا که یک کارگر ماهر برقکار بود، پس از به اجرا درآورده شدن طرح تعدیل اقتصادی (اخراج دستهجمعی کارگران)، از کار اخراج میشود. او سپس شروع به مسافرکشی میکند ولی از بد حادثه تصادف میکند و کودکی 12ساله در این جریان کشته میشود. خانواده کودک رضایت نمیدهند و حمید در زندان میماند. خانوادههای حمید و سهیلا نیز در تنگنای شدید اقتصادی به سر میبرند و کاری ازشان ساخته نیست. سهیلا در ناامیدی کامل تصمیم میگیرد به زندگی خود خاتمه بدهد.
سهیلا پیش از پریدن از روی صندلی با فرزندی که در دل دارد سخن میگوید:
ببخش مرا
عزیزکم، صدای مرا میشنوی؟
در شهری که فریادرسی نبود
و نان به تساوی تقسیم نشده بود
کوچکترین تکهاش هم به ما نرسید
در شهری که محبت نبود
و شلاق و خشونت و تهمت و تکفیر
زبان حاکمان ستمگر بود
از عدالت موعودشان
جز حبس ابد برای پدر
و این سفره خالی
نصیبی به ما نرسید
عزیزکم، صدای مرا میشنوی؟
ببخش مرا
باور کن دنیای ما دنیای زیبایی نیست
از عشق و رأفت خبری نیست
گلهای زیبای دشت را چیدهاند
و سیاهی و توفان یأس و ناامیدی در کوچهها جاری است
عزیزکم، ببخش مرا
در شهر هیچ پهلوانی نیست
باور کن هیچ پهلوانی نیست
دستار بر سران شهوتپرست
که دکان چندنبش دین باز کردهاند
به من لبخند میزنند
اما من هرگز به چنین لجنزاری آلوده نخواهم شد
بستر پاک تو را به مرداب شهوت و دین نخواهم داد
نخواهم داد
عزیزکم، صدای مرا میشنوی؟
ببخش مرا
ببخش مرا…
جناب نوری زاد عزیز این مدت طولانی شما شجاعانه و مسئولانه نامه های خودتون را به رهبری ادامه دادید اکنون نیز قطعا این رویه از سوی شما ادامه خواهد یافت و هیچ کس را نمی توان یافت که این حرکت عقلانی و خواسته منطقی شما را نفی کند اما به واقع ایا زمان ان نرسیده که حضرتعالی هم به مانند رهبران اصلاح طلب یک بار از رهبری به خاطر اینکه برگزار کننده یک انتخابات شفاف و سالم بوده و حافظ رای ملت بوده اند تشکر و قدردانی کنید ایا نباید از حرکت صحیح حمایت کرد اینکه متاسفانه شما بلافاصله بعد از انتخابات موضع گیری منفی کردید و این انتخابات را باعث بقای ایشان خواندید نفی غرض محسوب نمی شود ایا مگر هدف نامه های شما اصلاح طلبانه نبوده است ایا این اقدام شایسته توجه و تشویق نبوده است..امیدوارم همه مواظب باشیم که قدمی از راه حق طلبی مان دور نشویم و به افراط و تفریط کشیده نشویم خاطر شما همواره برای ما عزیزاست و همچنان هم در صورت رعایت انصاف و اعتدال از نوشته های شما حمایت خواهیم کرد با تشکر یکی از مخاطبان قدیمی و از دوستداران حضرتعالی
Unlike · Reply · 1 · 2 hours ago
محمد نوری زاد محمد گرامی، من درنوشته ای با عنوان” تشکرمحمدنوری زاد از رهبر” سپاس خود را ازنقش ایشان دربرپایی انتخاباتی بدون تقلب ابراز داشته ام. این سپاس هرگز ما را ازیادآوری سایرحقوق به حاشیه رانده شده بازنمی دارد. با احترام
Like · 2 · 30 minutes ago
Write a reply…
Mi Jack عجب خوب گفتید!حق الناس در واقع حق الولایت الفقیه هست.چون غیر از ایشان کسی داخل آدم به حساب نمیاد!
Like · Reply · 6 · 4 hours ago via mobile
Vandad Milani درود بر مرد شجاع و دلاور ايران
Like · Reply · 2 · about an hour ago via mobile
Mohammad Al Jasmi زنده باد إبر مرد شجاع ايران زمين محمد نورى زادSee Translation
Like · Reply · 2 · 2 hours ago via mobile
Hammed Irani مادامی که ذهن تارعنکبوت بسته من بی هیچ تلاشی میخواهد رفاه داشته باشد و آزادی میشود همین. شاه میرود و شاهی دیگر می آید شیخی میرود و شیخی دیگر میآید. فرقی نمیکند تا من خود را به خواب زده ام تو نمیتوانی بیدارم کنی. توده مردم همان را که حقش است دریافت میکند که با این سطح از آگاهی همین نکبت و فلاکت هم زیادیش است. چقدر زشتیم آنجا که مثال برده شلاقمان میزنند و ما میخندیم و رقص کنان هلهله میکنیم (رفتیم جام جهانی). صدایمان آنقدر بلند بود که فریاد اسانلو را نشنیدیم… حق الناس همین سخنان شماست جناب نوری زاد. ولی چه سود که مردم روی کبود کردند تا خاطره سبزشان سریعتر فراموش شود. جناب رهبر این را میداند. خیلی هم خوب میداند که تحمل وزن عقل و شعور در من ایرانی بسیار سخت است.
Unlike · Reply · 3 · 3 hours ago
Hamid Ansari قیربانفت شسته میشودمن آبم وهنرم برای خاک است.تو حلالی ومن فقط گل وشولی درست میکنم.
Like · Reply · 4 hours ago
Nima Heydari ممنون بابت شجاعت در بیان
Like · Reply · 1 · 43 minutes ago
Ehteram Abdoos چی بگیم که نفهمیدیم که چه سالها به سر ما امد وحال که فهمیدیم جه زجری میکشیم که چه سالها در سکوت بودیم وحالا که سکوت نکردیم راه به جایی نداریم وفقط تهدید وبس.
Like · Reply · 1 · about an hour ago via mobile
Elham T. Noshafagh واقعأ درست میگین .. ایکاش ملت ما تا این حد سطحی نگر نبودن ..
Like · Reply · 1 · 4 hours ago via mobile
Hasan Esfehaniha بنا کردند کاخ ظلم را بر دوش کوخ اينجا / ولايت را علي را مثله کردند اين شيوخ اينجا
Like · Reply · 1 · 4 hours ago via mobile
Aly Knt کاشکی همه دل و جیگر شما رو داشتن اقای نوریزاد که حرف دلِ همه ی ما رو میزنید
Like · Reply · 3 · 4 hours ago
Setareh Irani
از اول انقلاب 57 تا میانه دهه 1370 در چندین کارگاه و کارخانه کوچک و بزرگ صنعتی به کار مشغول بودم . در طول این مدت / موقعیت شغلی ام همواره طوری بود که ارتباط تنگاتنگی با کارگران داشتم .
در طول این سالها شاهد چندین و چند حرکت اعتراضی کارگران در خصوص خواسته های صنفی ، سیاسی آنها بودم .بنابراین در این خصوص وبعنوان یک ناظرو حاضر، این گونه حرکات را به عینه دیده و تجربه کرده ام .
یکی ازاین تجربیات مربوط می شود به حدود سالهای 1370 است . در آن موقع من در یک کارخانه صنعتی نسبتا بزرگ مشغول به کار بودم .
یادم است روزی مدیر آن کارخانه درجلسه مجمع عمومی / و در سالن نهار خوری کارخانه ، به سخنرانی پرداخته و در خصوص عملکرد سالانه اش ، گزارشی ارائه داد.او ضمن این گزارش توضیح داد که در طول چند مدتی که از مدیریتش می گذرد، توانسته بکمک نهضت سواد آموزی آمار بیسوادن کارخانه به مقدار زیادی کاهش دهد .
وقتی سخنرانی مدیر کارخانه خاتمه یافت یکی از کارگران از میان جمعیت بلند شده و بالحن محترمانه ای گفت : ” آقای رئیس لازم نیست شما بیسوادی کارگران کارخانه را به رخ شان بکشید ” و سپس در جای خود نشست صحبت آین آقای کارگربه مذاق اکثر کارگران خیلی خوش آمد و فرد مذکور توانست محبوبیت زیادی نزد کارگران کسب نماید
چند مدتی بعد انتخابات شورای اسلامی در کارخانه برگزار و همین فرد توانست بادر صد آرای بالائی انتخاب گردد .
من آن فرد را تاحدودی شناخته و از ظرفیت های شخصیتی اش آگاهی داشتم . این فرد دارای پتانسیل پائینی برای لیدر شدن را داشت و بنظرم صحبت آن روز او در مجمع عمومی بیشتر ناشی از تصمیم لحظه اش بود ،تا از سر دفاع از حقوق کارگران
در آن زمان وقتی استقبال کارگران را از انتخابات شورا دیدم ، نتوانستم آنرا در ذهن خودم این موضوع را هضم نموده و بفهمم که،چرا با وجود آنهمه محدودیت انتخاباتی اولا و به چه دلیل کارگران در این انتخابات شرکت می جویند و ثانیا” چگونه این فرد توانست در نقش یک لیدر کارگری ظاهر گردیده و آرا اکثر کارگران را بخود جلب نماید .؟
در سالهای قبل از آن نیز در چندین کارخانه دیگر کار نموده و شاهد چندین حرکت جمعی از این دست بودم .خاصه در اوائل انقلاب که فضا برای ابراز وجود اجتمائی بیشتر بود ومیشد رفتار هائی از این دست را در محیط های اجتمائی دیده وبررسی نمود .
یادم است در همان یکسال اول انقلاب در محیط کارم شاهد چندین حرکت صنفی /سیاسی کارگران برای دریافت سود ویژه و انتخابات شوراها بودم .در آن زمان ودر سالهای بعد ازآن ،آنچه که ملاک من وامثال من در خصوص اینگونه حرکتهای اجتماعی بود نه شناخت ودرک قانونمندی اینگونه رفتارهای اقشار جامعه بلکه عمدتا درجهت رادیکالیزه نمودن حرکات گروهای اجتماعی نظیر کارگران بود.ایجاد رادیکالیزمی که چه بسا منبعث از شرائط عینی آن حرکت نبوده و’ گاها نتایج معکوسی نیز ایجاد می کرد
در سالهای اول انقلاب فضای اجتماع تاحدود ی باز بود و اکثر فعالین اعم از کارگری و غیر کارگری می توانستند تاحدودی به فعالیت های علنی و نیمه علنی بپردازند . دراجتماعات و کارخانه ها می شد اعلامیه پخش کرده و به بحث های علنی در جهت اشاعه ی اندیشه های دموکراتیک و یا سوسیال دموکراتیک بپردادازند. باوجود این شرائط ، وقتی به بازتاب اینگونه تبلیغات مثلا در محیط های کارگری می پردازیم ، می بینم که تاثیرات ملموسی درکنش کارگران ایجاد نکرد.و کارگران برای تحقق خواسته های خویش به روشهائی متوسل می شدند ظروف قانونی جامعه در اختیارشان می گذاشت . کارگران سعی می کردند تا با توسل به همه ی امکاناتی که در حیّز امکان است برای بدست آوردن و ارتقا سطح مطالبات خود استفاده نمایند .مطالباتی که ممکن بود که بسیارحقیر و کوچک بنظر آید .
اگر اینگونه حرکت های کارگران را برای شرکت در انتخابات هائی از این دست، به مثابه تلاشی برای کسب و افزایش حقوق صنفی سیاسی شان بدانیم و باور داشته باشیم که این رفتار ها ، نمونه تیپیک از رفتارهای کل اجتماع است ،شایدبشود بابررسی و تعمیم این نمونه رفتارهای تیپیک به مکانیزم رفتار های کل طبقات اجتماع در مواحه با خواسته های مدنی نیز دست یافت
در طول سالهای بعد از استقرار جمهوری اسلامی چندین و چند انتخابات از مجلس گرفته تا ریاست جمهوری و….. برگزار گردیده است و ساختار ونحوه مدیریت واجرای اینگونه انتخابات از طرف حکومت ،عمدتا مبتنی برشیوه ای غیر دموکراتیک و همراه با انواع اعمال نفوذ بوده است .با وجود این ودر طول این سالها همواره حدود بیش از 50 درصدمردم واجد شرائط در اینگونه انتخابات شرکت جسته و می جویند .
پرسش این است که علت چیست که با وجود آنهمه محدودیت و اعمال نفوذ حاکمان ، وبا توجه به آنکه درصد بالائی از همین رای دهندگان معایب اینگونه انتخابات را دانسته اما باز در آن شرکت جسته و یا شرکت می جویند
چندین پاسخ به این قضیه داده می شود
1- مردم در توهم بسر برده و هنوز درصد زیادی به دلیل همین توهم حکومت را باور داشته ، پس در انتخابات شرکت می جویند
2- //// و سرکوب سبب شده که درصد بالائی از رای دهندگان از ترس عواقب رای ندادن در انتخابات شرکت می جویند
3-اکثر کسانی که در انتخابات شرکت می جویند از عوامل حکومتی نظیر پاسداران و بسیجی ها و کمیته امدادبوده ودولت با دخل تصرف در تعداد آمار رای دهندگان، و بزرگ نمائی و تبلیغات تصویرغیر واقعی از انتخابات ارائه می دهد.
4- همه ی موارد فوق دست به دست هم داده و مسبب شرکت بخش زیادی از مردم در اینگونه از انتخابات می گردد.
5- من بخشا وتاحدودی موارد فوق را در حضور بخشی از مردم در اینگونه انتخابات موثر می دانم اما براین باورم که یک مولفه بسیار مهم وتعین کننده در تحلیل این قضیه وجود داشته که تاحدود زیادی نادیده گرفته شده است. من در پائین سعی می کنم به شرح آن بپردازم .
در طول سی واندی سال اخیر و با جود انواع تنگنا های انتخاباتی شاهد چندین حرکت اجتماعی برجسته در مواجه با مقوله انتخاب و انتخابات بوده ایم که این حرکت ها/ حکومت را در این قضیه به چالش کشیده است
الف – انتخابات 1376 وانتخاب خاتمی به عنوان ریئس جمهوری
ب- جنبش سندیکائی کارگران اتوبوسرانی تهران در نفی شوراهای اسلامی کار و ایجاد سندیکای مستقل کارگری
ج- انتخابات سال 88 و برآمدن جنبش اعتراضی مرتبط با شعار ” رای من کو ”
سالهاست که انتخابات در ایران به شیوه مهندسی شده ، اعمال می گردد.و باوجود آنکه اکثریت احاد جامعه و به مرور، به نقائص این شیوه از انتخابات آگاهی یافته اند ، باز در آن شرکت جسته و از این ساختار معیوب برای اعمال و تحمیل خواسته های حداقلی خود به حکومت سود می جویند
حال باز پرسش این است که چرا باز این بخش عظیم از مردم هنوز امید وارند که از اینطریق می شود و یا می توان به برخی از دستاوردها رسید ؟
برای پاسخ به این سئوال مجبورم به همان نمونه تیپیک مورد اشاره در بالا ، یعنی بررسی رفتار های کارگران در شرکت در انتخابات شورا ها باز گردم.
مبدا ذهنی ما در بررسی یک چنین پدیده ای نبایستی از مبدا ذهنیت خویش، در مواجه با نیاز ها و تعارضات هر گروه اجتماعی مقصد باشد . آنچه که در ذهن یک محقق در خصوص گروه اجتماعی مقصد می گذرد ، با آنچه که در خود آن مقصد جاری است می تواند دارای تفاوت های عمده ای باشد . معمولا رفتار گروه مقصد منبعث ازآن شرائطی است که در آن بسر برده بصورت عینی با آن روبرو است ، بنابراین رفتارش نیز در مواجه با آ ن نیازهای بلاواسطه شکل گرفته و بر آن اساس عمل می نمایدتا برمبنای نیاز های ارمانی گروه مبدا
از طرف دیگر/رفتارجنبش های اعتراضی مردم، در هرجامعه ای با جامعه دیگر فرق می کند .این رفتار جنبش های مدنی به مثابه یک فرآیند بوده و تا رسیدن به نقطعه برآمد رادیکال خویش شکل های متنوعی بخود می گیرد.درضمن ،هرجامعه ای براساس بافت اجتماعی وساختارهای خاص خود/ به نوع خاصی جنبش های احتماعی اش بروز میدهد .
مثلا فرآیند شکل گیری جنبش های مدنی علیه تبعیض نژادی که در آفریقای جنوبی شکل گرفت / با فرآیند جنبش مدنی که در لهستان علیه حکومت کمونیستی رخ داد /کاملا متفاوت بود بنابراین نمی توان بدنبال الگوی ثابتی در کلیه جوامع گشت . خرد جمعی هرجامعه/ که نخبگان آن نیز بخشی از آن هستند رفتارهای اعتراضی جامعه را به سمتی سوق می دهد، که اعتراضات با کمترین هزینه به دستاورد های قابل دسترس برساند
آنچه که شاخصه یک حرکت اعتراض مدنی است ، حرکت براساس خواسته های حد اقلی آنهم در چارچوب مناسبات موجود می باشد . حرکت های مبتنی بر جنبش های مدنی حرکت های هستند که بدنبال تحقق خواسته های حداقلی در چارچوب مناسبات موجود می باشند . این حرکات می تواند در فرآیند رشد و تکوین خود ، بدل بجنبش های رادیکال تری گردیده و حرکاتشان از چارچوب مناسبات موجود فراتر روند اما بهر صورت ماهیت آنها جنبش های اعتراضی بوده که با رفتارهای مدنی خویش ، سعی در محقق ساختن خواسته خود می نماید
وقوع انقلاب 57 اثرات متنوعی برجامعه سیاسی ایران داشته است .این تاثیر به دوگونه اثرات خود را برجای گذاشته است . در میان برخی از نخبگان به یک گونه و در جامعه ایران به گونه دیگر. برخی از نخبگان با برش زدن ازیک مقطع فرآیندانقلاب / آنراالگو کرده و انتظاراین را دارندکه رفتار امروزین جامعه ایران بمانند آن الگو بوده و از آن نمونه تبعیت نماید. اینان با تعمیم بخشیدن از آن قطعه برش خورده شده / با جامعه امروزین ایران، بدنبال ایجادهمان فرآیندمنتهی به قیام 22 بهمن می باشند .اما جامعه چطور از این تحول وسیع تاثیر گرفت ؟ جنبش های اجتماعی منتهی به قیام 22 بهمن 57فارغ از هرنوع برداشتی که حاکمان از آن داشته و یا گروههای آپوزیسیون از آن دارند میلیون ها انسان را در جامعه ایران به تحرک واداشته و سبب گردید که جامعه وارد عرصه سیاست گردیده ودر آن مشارکت نماید
این تحول در نفس خود / مشارکت سیاسی مردمی را به میدان کشید .یقینا حاکمان جدید بعد از استقرار خود چندان رضایتی از این حضور نداشته و سعی نمودند که مشارکت مردمی را با وضع قوانین محدود کننده کاهش داده وآنرا مهار نمایند.
اما سیاست و اعمال قدرت در میدان سیاست آنگونه که برخی می پندارند عرصه و میدانگاه بلامنازع حاکمان نبوده که همه چیز برمذاق خواسته های ذهنی آنها به پیش برود.در طول سال های متمادی حاکمان جدیدسعی نمودند با ایجاد انواع موانع ایزائی راه حضور آزادتر مردم در تعین سرنوشت خویش کاهش دهند / اما جامعه جدید برخاسته از فضای بعد از انقلاب نیز دست از تکاپو برنداشته و سعی نمود از حداقل ظرفیت های موجود جامعه برای تحمیل خواسته های خویش استفاده نماید .
همانکاری که در بعد کوچکتر آن ما در محیط ای کارگری دیده ودر اانتخابات های مرتبط با شوراها شاهد آن بوده ایم . اکثر فعالین سیاسی محیط کارگری دانسته و میدانند که اینگونه شورا های کارگری چه به لحاظ محتوا و چه به لحاظ شکل فاصله زیادی با یک نهاد مستقل کارگری داشته و دارند امابا جود این محدودیت های همین نهاد ها گاها توانسته اند در طول سالها گامهائی کوچک در محقق ساختن برخی نیاز های کارگران بردارند .و دراین فرآیند بوده که کارگران برخی از محیطهای کارگری در رشد مبارزات خود به درجه ای ارتقا یافته و فهمیدند که چارچوب این ساختار تنگ است و فاقد کاررائی لازمه می باشد همان اتفاقی که در ارتباط با جنبش سندکائی کارگران اتوبوسرانی تهران رخ داد. کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران در طی فرآیندی به انکارشوراهای اسلامی پرداخته و متمایل به ایجاد نهاد های مستقل تری گردیدند . این فرآیند در کل جامعه ما و در مواجه با انتخاباتی نظیر ریاست جمهوری هنوز رخ نداده و هنوز عقل جمعی جامعه به انکار کلی این انتخابات نرسیده است . ملاک این قضیه انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران بود
اساسا بازه زمانی برای هر تحول اجتماعی بازه ای طولانی بوده و تا رسیدن به نقطعه برآمد گسترده خود چندین دهه را پشت سر گذاشته ومسیرهای متنوع و گوناگونی را طی می نماید حرکت هائی که در این سالها در غالب حضور در انتخابات در ایران شکل گرفته و می گیرد بخشی از فعالیت های مدنی مردم ایران بوده تا با توسل به سازکارهای حکومتی و فشار از پائین بخشی از خواسته های خویش را به حکومت گران تحمیل نمایند . نمونه ان انتخابات سال1376 ورئیسجمهور شدن خاتمی بود . در ابتدا موجی جهت حضوردر انتخابات شکل گرفت و اکثریت مردم براساس عقل جمعی خود وبا توجه به شرائط موجود در انتخابات شرکت جستند تا از اینطریق کاندیدهای مورد نظر خودکه حامل برخی از خواسته های حداقلی شان بود به حکومت تحمیل کنند . همانکاری که مثلا در محیط های کارگری رخ داده و کارگران از ساختار نهادهای موجود استفاده نموده وبرخی از خواسته های صنفی سیاسی شان را از مجرای این ساختارها به پیش می برند .
در بعد کلان آن جامعه نیز برای پیشبرد خواسته های مدنی خوش گاها مجبور می شود از ساختارهای موجو د استفاده نموده تا بتواند برخی خواسته ها را از این طریق پیگیری نماید. شکی نیست که اینگونه ساختارها تنگ و محدود کننده است این را هم مردم میدانند وهم حاکمیت . اما هر گروه براساس موقعیتی که در ان بسر می برند به آن نگاه کرده و سعی می نمایند براساس منافع خود آن ساختارها را درجهت خود بکارگیرند .
دراین تجربه که منجر به روی کار آمدن خاتمی شد بخوبی میشد و می شود تاثیرات حرکت مدنی مردم را بخوبی دیده و اثرات آنرا در جامعه مشاهده نمود .درسال 76 بخش اقتدارگرای حاکمیت عزمش را جزم کرده بود که تا شخصی غیر از خاتمی برروی کار بیاید و از همه ی را هها و ترفند ها نیز استفاده نمود اما شامه ی مدنی جامعه این را استشمام نمود که خاتمی با همه ی معایبش می تواند بخشی از خواسته های حداقلی او را تامین نماید ، بنابراین موجی مدنی در جامعه بنفع خاتمی شکل گرفت با حضور وسیع خود بنفع وی / تمام رشته های اقتدارگرایان را در این ارتباط پنبه نمود و خاتمی به ریاست جمهوری رسید و دوره بعد نیز با حمایت همین جامعه مدنی و با رای بیشتر ریاست جمهوری اش تکرار شد .
بنابراین حضور مردم در انتخابات جمهوری اسلامی به نوعی سرآغاز و شروع نضج گیری در فرآیند جنبش های مدنی مردم ایران است که می تواند در فرآیند تکوین خود به شکل های رادیکال تری بروز نماید . اتنخابات سال 88 و پی آمد آن که منجر به تظاهرات میلیونی مردم تهران گردید یک نمونه از تکوین فرآیند این نوع جنبش های مدنی بود .
.///// حاکم بر ایران سالها است که کلیه نهاد های مدنی نظیر احزاب / روزنامه های مستقل / سندکا های کارگری و…. را بشدت سرکوب نموده و اجازه پاگیری را به آنها نمی دهد . شرائط موجود بگونه بوده و هست که زمینه برای سازماندهی هر حرکت اعتراضی بشدت محدود گردیده است .ازطرف دیگر خواسته های مدنی جامعه روز به روز افزایش یافته و جامعه ظرف مناسب خود را برای تحمیل این خواسته نمی یابد . در این شرائط جامعه بدنبال مفری برای ابراز خواسته خود گشته و از کوچکترین منفذی جهت ابراز نیاز های خویش استفاده می کند .بطریق طبیعی هرمنفذی هرچند کوچک می تواند راه گشای این پتانسیل خفته بوده به این امید که بتواند با اعمال فشار از پائین این منفذ فراختر گرددُ.
بعد ازانتخابات سال 88 و سرکوب اعتراضات مرتبط با آن توسط رژیم. استنباط بسیاری آن بود که با توجه به پیش زمینه ذهنی مردم در ارتباط با آن انتخابات ، زمینه برای تحریم انتخابات سال 92 مهیا ساخته است . اما رفتار جمعی مردم ایران دراین قضیه نشان داد که خرد جمعی مردم هنوز به آن درجه از مرزبندی با نهاد های موجود نرسیده است که توانسته باشد با عملکردی رادیکال تر مثلا دست به تحریم انتخابات زده و در جستجوی آلترناتیودیگری برای ابراز خواسته های خویش باشد
سرور مهر پرور جناب نوری زاد عزیز سلام
امید وطید از درگاه رب مجید چنانست که پیوسته سالم وتندرست بوده ودر سبیل اعتلای میهن عزیز و استیفای حقوق مسلوبه عموم
هموطنان بتاییدات الهی موید و موفق باشید.دیروز که مصاحبه شما را در شبکه تلویزیونی دیدم بسیار مسرور شدم و برایتان از درگاه
الهی طلب توفیق نمودم.غزض از تصدیع اوقات اینکه در گرماگرم جریان انتخابات اخیر مصمم شدم که بعنوان یک شهروند ایرانی
بهایی وقت ملاقاتی هر چند کوتاه از جناب دکتر روحانی گرفته و با ایشان در خصوص مشاکل عدیده وارده بر بهائیان ایران صحیت کنم ؛
اما از بیم انکه این ملاقات در زیر ذره بین کیهان وکیهانیان قرار گرفته و بقول معروف پاپوشی برای جناب ایشان بدوزند (که جناب ایشان
بابهائیان ارتباط دارد) از این امر صرفنظر کردم.اما حال که اوضاع بنحوی دیگر رقم خورده است مصمم بر این امر هستم.از آنجا که در
این زمینه هیچگونه تجربه ای ندارم چنانجه ممکن است در انجام این مهم بنده را راهنمائی فرمایید :
1)بطور کلی نظر جنابعالی در این خصوص چیست؟آیا این امر را در جهت استیفای حقوق مسلوبه بهاییان مفید می بینید؟
2)آیا اساسآ این امر شدنی است؟ یعنی آیا میتوان از ایشان وقت ملاقات گرفت یا نه؟ اگر بله چگونه واز چه طریقی این امر میسر است؟
3)در غیر اینصورت آیا میتوان اقدامی مشابه انجام داد؟فی المثل با جناب دکتر عارف ملاقات کرد؟چگونه میتوان از ایشان وقت ملاقات
گرفت؟
چنانچه از لطف شما در این خصوص مستقید گردم موجب امتنان وفیر خواهد بود.
جانتان خوش ودر پناه الطاف الهی محفوظ باشید
—————————-
درود به شما هموطن گرامی ام
آقای روحانی دفتری دارند درمیدان نیاوران کمی پایین تراز پارک نیاوران. دو روز پیش دیدم مردمی درآنجا مجتمع شده بودند ونامه می دادند وجوانی میزی گذارده بودو نامه ها را می گرفت.
درکل بعید می دانم ایشان کاری بتواند بکند. این ازآن خط قرمزهایی است که از اراده واختیارایشان بیرون است.
شرم برما که شما اینگونه در تنگنایید.
با احترام وادب
با درود خدمت شما و خوانندگان محترم
توصیه های قبل از انتخابات:
رهبر:
شرکت در انتخابات واجب است و هر رای، رای به نظام جمهوری اسلامی است. چند روز بعد، اگر کسی نظام را قبول ندارد، بخاطر کشور رای بدهد.
علم الهدی (امام جمعه مشهد در یک هفته قبل از انتخابات):
هر کس در انتخابات شرکت نکند، جهنمش قطعی است.
تناقض های زیادی در گفته های بالا دیده میشود. جمله رهبر با بصیرت مان را بدین صورت اصلاح کنیم. “هر رای، رای به نظام جمهوری اسلامی و کشور ایران است”.
اگر شرکت در انتخابات واجب و با شرکت نکردن در آن، تو جهنمیم، رای دیگه “حق” نیست و باید این کلمه با کلمه دیگری جایگزین شود. بصیرت از جملات و کلماتشان برق میزند!
درود بر شما
با اچازه شما من یک مورد اضافه کنم
هشت : 35 سال پیش پدران ما این حکومت پربرکت را مناسب دوران خودشان دیدند و بدلیل اینکه انتخاب دیگری نداشتن از بین یک گزینه ! یک گزینه را انتخاب کردند ! / اما نسل امروز حق مسلم تجدید نظر دارد و برگزاری مجدد رفراندوم تعیین نوع حکومت از بدیهی ترین حق الناس است .
—————–
درود برشما جناب مشیری
دربند ششم به همین مهم اشاره کرده ام.
با احترام
.
درود بر استاد فرزانه ايكه همواره از قلمش ادب و احترام و از انديشه اش ازادگي و حريت ميتراود من نا چيز كمتر ازانم كه بدون مداهنه وتملق كه متاسفانه اين ايام مشتريان زيادي داردبتوانم با سواد اندكم سطري خواندني براي شما و بينندگان اين سايت بنويسم با اين همه بر ان شدم در حد بضاعتم بپرسم اصولا شما واژه حق را چگونه واكاوي ميكنيد ؟ ما مردم توانسته ايم اين واژه كوتاه اما بسيار عميق را معني كنيم ؟چه مطلب يا موضوعي حق است و كدامين نا حق ؟مهمتر از هر چيز فهميدن ودانستن حقيقت حق است تا روزي كه ما به مفهوم واقعي و درست اين كلمه پي نبريم چگونه ميتوانيم انرا مطالبه وبراي خويش محفوظ نگهداريم من بر انم كه هنوز كه هنوز است بسياري از ما بعلت درك نا ذرست از جايگاه حقيقي و واقعي اين واژه نتوانسته ايم بخوبي با مفهوم ان مواجه و در مراودات و رفتار هايمان با اين كلمه استفاده معكوس نكنيم متاسفانه بدليل كج فهمي و بد فهمي اغلب ما هميشه خود را محور حق قرار داده ايم كه البته ورود بيشتر به اين مهم در حوصله خوانندگان شما نيست و اينجانب اعتقاد دارم هر چند جنابعالي محدوديتي در نوشتار خوانندگان سايت قايل نشده ايد اما تصور ميكنم رعايت ايجاز در مطلب باعث ميشود كه ديگران هم بتوانند در زمان كوتاه تري به نقطه نظرا ت يكديگر اشنا شوند در مورد اينكه حق چيست ؟ و يا حق با كيست ؟جنابعالي در فرصت ممكن مقاله مو شكافانه اي نوشته وبر روي سايت قرار دهيد تا همگان بتوانند بهره مند شوند اما اختصارا انطور كه من فهميده ام ما بعد از انقلاب به حقوق زيادي دست پيداه كرده ايم كه قبل از ان تصورش هم برايمان بعيد بود از جمله اينكه ما حق داريم در امر انتخابات هر شخصي كه مورد تاييد شوراي نگهبان باشد را انتخاب كنيم ما حق داريم هر انچه مافوقانمان ميگويند گوش كنيم ما حق داريم چه چيزي را نبينيم .نخوريم . ننوشيم .نپوشيم نشنويم .به كدامين نقطه از نقاط نرويم .در كدامين جلسات شركت نكنيم . وارد كدامين سايت نشويم چه نامهايي براي فرزندا نمان انتخاب نكنيم و بسياري از حقوق سياسي و اجتماعي كه ما قبلا از ان محروم بوديم اين نكته را تا كنون توجه داشته ايد كه استفاده از حق با مفهومي ديگر ميتواند در اينجا كاربرد داشته باشد اينهم يكجوري حق است منتها بشكل سلبي ان شما چرا نصفه خالي ليوان را ميبينيد اينها حق نيست كه بدون اينكه تقاضا كنيم خيلي راحت واسوده به ما ارزاني شده پس لطفا اينقدر ناشكري نكنيد اگر كمي صبر داشته باشيد در اتيه حقوقي از اين دست باز هم بيشتر به ما خواهند دادو ما چاره اي جز سپاس وتشكر نداريم
———————
سلام به شما جناب اسد گرامی
آفرین به این نکته پردازی شما
سپاس
.
آقای نوریزاد عزیز! اصل مطلب همان شماره آخر است که بیشتر در نظر گرفته شود تمام مشگلات مملکت حل خواهد شد.
نظر دهندگان محترم
1 – سخنم با نظر دهنده محترم به نام جاسوس: داداش مهم نیست که چرا رژیم ولایت مطلقه فقیه با آقای نوری زاد کاری ندارد ولی اگر یک شهروند عادی به ////خانه خامنه ای یا آخوند //// معلوم الحالی بنام مصباح یزدی نگاه چپ کند اعدام میگردد، مهم این است که این نظرات در دنیا خوانده میشود و به نظر اینجانب قطعا تاثیر گذار خواهد بود.
2 – اسم آخوند ///// مصباح یزدی را آوردم، این عبد دنیا و قدرت و خرافه پراکنی و وامدار آقای خامنه ای و ضد مردمی (خودش گفته است که “مگر مردم چه کاره اند….”) اخیرا سخن پراکنی دیگری کرده و به وام پرداز خود ایراد گرفته که چرا در مورد آن 8 نفر منتصب شورای نگهبان آدرس اصلح را نداده است و داستانهایی (به نظر من افسانه های آخوند ولایت مطلقه فقیه مدار “درباری”شیعه در آوری)از 1400 سال پیش در این خصوص آورده است بر اثبات ادعای ضد بشری خود. واقعا چه بر فرهنگ ملت ایران رفته است که افرادی مانند آخوند مصباح یزدی بوجود آمده است.
3 – در خصوص حق الناس، یکی از شگردها و آموزه های آخوندهای شیعه بطور کل و آخوندهای شیعه درباری بطور خاص، حلال و حرام کردن هر چیزی است، آقای خامنه ای که در این دوره از انتصاباتشان از واژه حق الناس استفاده کرده است، نه منظورشان احقاق حق مردم باشد، خیر، ایشان در چنان شرائطی منفی خود و رژیم ولایت مطلقه فقیه را قرار داده است که چاره ای جز استفاده – تاکید میکنم فقط استفاده – از واژه حق الناس
را به زعم خود برای منحرف کردن مقطعی افکار عمومی را نداشته است.
لذا جناب نوری زاد محترم، ضمن آرزوی پس گرفتن اموالتان از رژیم ولایت مطلقه فقیه، آقای خامنه ای و رژیم ولایت مطلقه ایشان چگونه میخواهند عمر های به بطالت گذشته و از دست رفته یک ملتی چه در سیاه چالهای رژیم و چه در کشور ایران و جانهای گرفته شده توسط این رژیم را پاسخگو باشد؟
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
کوروش
جناب نوریزاد
هر چند شما علاقهای ای به تحقیقات ۱۷ سالهٔ من نشان ندادید که صرفاً روشن نمودن حقیقت در قلب خود من بود و خوشبختانه به بسیار کشفیات مهمی نیز دست یافتم از جمله محو کردن حقیقت به وسیلهٔ گشنگان قدرتها ( سیاستمداران دنیا پرست) .
اما راه شما بسیار تحسین بر انگیز است که قدم در راه حقیقت بر داشته اید. تقاضا میکنم بسیار مواظب خودتان باشید زیرا زندگی شما ارزشمندترین زندیگیهاست برای بشریتی که ظلمها دیدهاند
برادر من با یک فحش به خمینی //// اعدام شد و شما به راحتی انتقاد میکنید. عجیب نیست!!
—————–
سلام دوست من
بخاطرخون برادرشماست که من می توانم به راحتی انتقاد کنم.
با احترام
.
دوستت دارم.بی محابا.بی ریا بی چشمداشت.دوستت دارم بخاطرآزادگی انتخابیت ونه برسم عادت ویا تربیت ویا آیین ویا دین .بل بخاطر انتخاب مختصاتیکه ناگزیر برروی منحنی پر طلاطم قرار میگیرد. قطعا دلت دریائی بوده وگرنه دریا ذاتا با طلاطم تعریف میشود.تورا دوست دارم زیرا دلم میخواست چون تو باقی میماندم.میگویم باقی میماندم زیرا از تو پیشتروالبته بیشتر دریائی بودم اما…..امروز نه بانازه تو دل شیر وش دارم نه به میزان تو اعتقاد…ایکاش فرصتی بود تا با بوسه ام چشمهایتراببلعم،شاید برای دیدن حقایق چشم دلی داشته باشم.دوستدارت غریب آشنا،انسان واره ای در هزارتوی اندیشه های ابهام.عباس.تهران.چهارم تیر 92