دیشب = دیشب با دخترم و خانواده ی خوب جناب دکتر پورنجاتی رفتیم به تماشای نمایش “یِرما” بکارگردانی استاد رفیعی. کجا؟ سالن استاد سمندریان در خانه ی هنرمندان. “یِرما” در این نمایش، بانویی است روستایی. و شدیداً تشنه ی مادرشدن. تآکید می کنم: شدیداً تشنه ی مادرشدن. مردش اما آنچنان در کار مزرعه و چرانیدنِ گله ی گوسفندان غرق است که نه یرما را می بیند و نه تشنگیِ او را برای مادرشدن. هیاهوی زنان روستایی در این اثر تودرتو، بیش از آنکه یرما را از شرافت مادری باز بدارد، آتش اشتیاق او را دامن می زند.
داستان نمایش، داستان ناکامی یک بانوی مستعد است که همه گویا دست بدست همه داده اند تا او به شرافت پروردگاری نائل نشود. یرما، در واپسین ثانیه های نمایش، باعث و بانیِ همه ی آشفتگی های خویش را، و فردِ بی اعتنا به تشنگیِ مفرط خویش را، و کسی را که استعداد و تمنای مادرشدنش را انکار می کند، با ضربات چاقو از پای درمی آورد. شوهرش را.
در این اثر، طراحی لباس و صحنه بسیار متفاوت و چشمگیرند. و همگی در خدمت متن اند و در خدمت روح کلی نمایش. و بسیار فراتر از انتظار تماشاگرِ آشنا با بن بست ها و تنگناهای عرصه ی نمایش. البته با توجه به فقری که در شاکله ی تئاتر ما پرسه می زند و روان هنرمندان ما را می خراشد، ورود به نمایشی اینچنین – که از صحنه پردازی جذاب و لباسهای جذاب تر بهره دارد – بیش از آنکه مورد اعتنا قرار گیرد، موجب بهت است.
به گمان من، “یرما” در این نمایش، تمثیلی از زنان و مردانی است که در اسارت دیگران، از باروری، و زایندگی، و نقش آفرینی بازمانده اند. و در سایه ی غلیظِ اسارتگران، هرگز فرصتی برای دیده شدن نیافته اند. یرمای این نمایش، آنچنان مستعد مادرشدن و پرورانیدن و برکشیدن است که مطلقاً خود را نمی بیند. همه ی وجودش در این خلاصه شده که بزاید و بپرورد و نقش ایفا کند. یک مادر بتمام معنا. درست همان نقشی که بسیاری از ما – چه زن و چه مرد – در سایه ی یک زندگی مستمر و تکراری فراموشش می کنیم: زایندگی و پرورشگری.
نمایش که تمام شد، استاد رفیعی را دیدم که بیرون از سالن نمایش تنها ایستاده است. از ادب وی لذت بردم. معمولاً بعد از پایان نمایش، دسترسی تماشاگران به کارگردان نمایش به سادگی میسر نیست. اما استاد رفیعی مثل میزبانی دمِ در خروجی ایستاده بود برای بدرقه ی کسانی که به تماشای اثرش آمده اند . جلو رفتم و دستش را بگرمی فشردم و سپاسش گفتم. پیش تر، نمایش باشکوه “شکار روباه” را از وی تماشا کرده بودم. اثری که همیشه در قاموسِ نمایش کشورمان بعنوان یک پدیده، جاودانه خواهد ماند. سیمای خسته و قدرنادیده ی استاد مرا بر آن داشت که قدمی جلوتر بگذارم و شانه های او را ببوسم. بپاس سالها استادی و سلامتش. و این که: در بصحنه بردن آثارش وسواس دارد و بکارش بها می دهد و راضی به رفع تکلیف نیست.
امروز = امروز قرار است دخترم را به یکی از محل های اخذ رأی ببرم. او تصمیمش را گرفته است. می خواهد به آقای روحانی رأی بدهد. مثل مادر و پدر روستایی ام. که در آخرین دیداری که در روستا با آنان داشتم، با اطمینان از آقای روحانی اسم بردند. و مثل بستگانم. که همگی بر انتخاب آقای روحانی مصصم اند. بجز برادر جانبازم و همسر فداکارش که به آقای قالیباف رأی می دهند. این را دیروز بمن گفتند. روزجانباز بود و رفته بودم به دست بوسی برادری که سالهاست در سکوت خانه کرده. ترکشی سراسیمه، نیمی از بدنش را از کار انداخته و تکلمش را نیز با خود برده است.
به یاد قطعه ای از نیایش خود افتادم. نیایشی که خود شاید چهارصد بار آن را شنیده ام و در هر بار بارها گریسته ام. این نیایش را در زندان نوشته ام. در یک مرخصی، با صدای خود ضبطش کردم و در سایت خود گذاردم و بلافاصله به زندان بازگردانده شدم. در این اثر که من اسمش را می گذارم: نجواهای یک چوپانِ زندانی، فرازی است که مادرم اغلب آن را زمزمه می کند: “…..خدایا اینجا زمستان است و هوا سرد. بیا و داغم کن. بگذار من در گرمای تو آب شوم و با بهار نفس های تو بشکفم. هر روز مرا بکش و دوباره از نو حیاتم بده. این قابلیت را از من مگیر. خوشا بحال کشته ای که خونی اش تو باشی. و خوشا بحال کشته ای که تو حیاتش بدهی.
و من، یعنی همان که در این نیایش مثل چوپان مثنوی با خدا نجوا کرده است، سخت مشتاق حیاتم. برای سرزمینم. برای مردمی که مستعدند برای زایندگی و پرورانیدن و شکفتن و سر برکشیدن. اما کسی به استعدادشان اعتنا نمی کند. چه می گویم؟ بل جماعتی در هدر دادن و تباه کردن و روبیدن استعدادشان از هم سبقت می گیرند. و من، در جستجوی شانه های کسی هستم که ببوسمشان. شانه هایی برای باور و برای باروری. و برای گریستن های هرازگاه.
محمد نوری زاد
بیست و چهارم خرداد سال نود و دو
تهران
|
سلام نمی دانم جوابم را آن آقائی داده اند که نوشته ام خطاب به ایشان بود یا جناب آقای نوری زاد؟ به هر حال فرقی نمی کندو لی قضیه فرار از جلو در این پاسخ دیده میشود اگر نوشته آقای نوری زاد باشد که تلویحا به اتهاماتی که نه ازسر بغض وکین بر ایشان وارد کرده ام اعتراف کرده اند واگر شما کاربر محترم جواب داده اید به گونه ای با قرار دادن عموم در زیر صفاتی که شرح داده ام آقای نوری زاد را به قصد تطهیر یا حداقل تخفیف جرم به تلطیف قلم حواله داده اید
من نه شریف هستم نه شریف زاده ونه در زمره کسانی که کوچکترین قدرتی را دارا باشم وتنها می توانم بگویم چگونه قدر این نعمت برآرم که دست مردم آزاری ندارم
واما چرا من این گونه شاید اندکی بر افروخته ام دلیلش خیلی روشن است شما یک پاسبان را با لباس فرم می بینید از هر لحاظ احتیاط می کنید که به شما گیر ندهد اما چگونه می توانید به هویت این سربازان گمنام امام زمان پی ببرید واحتیاط را در دستور اعمال وکردارتان قرار دهید؟
من شما یا هرکس دیگری که کمی سواد وقدری مطالعه واندکی فکر داشته باشد به این موضوع واقفیم که کسانی که قدرت آفرینش دارند وروحشان زایش دارد به عنوان روشنفکر یا به زبان دیگر هنرمند شناخته می شوند واز زمانی که طبق افسانه ها خدا خلیفه به زمین فرستاد وخودش تشریف برد مرخصی ابدی در زمین حاکمان وپیامبران وامامان وفعلا ولی فقیه را خلیفه قرار نداد خداوند کسانی را خلیفه قرار داد که چون خودش آفریننده باشند ودر تمام جهان یک فرد غیر از هنر مند مگر می تواند خلاق باشد ؟ وکدام پیامبر امام یا خلیفه مسجد وکلیسا ودر حال ولی فقیه سر سوزنی خلاقیت داشته یا دارندواینان انسان آفریده می شوند وتبدیل میشوند به چیزی جز ادم وخدا نکند که به اینان لقب حیوان را بدهم که حیوان سرور وسالار وقائد وپیشوای انسان می تواند باشد وقیاس این از آدمی برگشتگان به حیوان ظلمیست نابکارانه به جمعیت نجیب حیوانات واگر خواستید شرح خواهم داد که نارواست از آدمیت برگشتگان به حیوانیت منتسب شوند
واین آقای نوری زاد به لطفی که در خلقتش شده وهنرمند شده خیانت ورزیده وچون آفرینشش در جهت اصلاح مردم معمولی نبوده نه تنها خلیفگی خدای غایب از ایشان سلب شده که از آدم بودن رجعت کرده حالا به چه؟ نمی دانم آدم بودن سخت است دوریان گری آدم است ولی از آدم بودن برگشته وچقدر این آقای اسکار وایلد با وجود نداشتن توانائی آنچنانی در نوشتن سوژه ای بکر وبسیار زیبا را انتخاب کرده که می توان کمی ناشی بودنش در نویسندگی را در نظر نیاورد
واین آقا را این بنده خدا نه با خشم نه با بی انصافی نه با کین توزی که با واقعیت ودر عین حال با ترحم نگاه می کنم
این آقا راه خوبی را انتخاب نکرده وآنقدر افراطی عمل کرده که مرده شور هم در عزای مرده آزادی به گریه افتاد واین را بگویم من هم نمی توانم خوب باشم چون از داشتن قدرت وثروت محرومم وشکر خدا که چنین هستم چون می دانم که توانائی ندارم با داشتن قدرت وثروت فاسد نشوم می دانید چرا؟
من که تافته جدا بافته نیستم ومانند تمام آدم ها از ضعف برخوردارم ومقهور می شوم ودر جایگاه قدرتمند وثروتمند از آدم بودن برمی گردم کما این که در این جهان از آغاز واکنون یکنفر قدرتمند ثروتمند آدم باقی مانده پیدا نمی کنید اما باید بگویم هنرمند وروشنفکر واقعی میتواند حقگو باشد وآلوده این دو فاسد ساز انسان نشود وکمی پرهیز انسانی لازم است وجناب نوری زاد نه تنها پرهیز نکرده اند که به دنبال قدرت وثروت دویده ومتاسفانه راه بسیار زشتی را برای دستیابی به این ها در پیش گرفته واز خلاقیت هنریش برای فریب مردم ومتعاقب آن دست یابی به خواسته های دنیوی سوئ استفاده کرده
سلام به آقا یا خانم hdailنازنین
من وکیل و وصی آقای احمد نیستم ولی دنبال کننده نوشته های ایشان هستم در آغاز اینشخص با احترام کامل برای آقای نوری زاد نامه نوشتند ودر خواست کردند که در سراسر ایران زمین یکنفر را برای نمونه نشان دهند که یک هزارم ایشان پنبه رهبر سرداران سپاه ومراجع تقلید را زده باشد و هنوز زنده باشد یا آزادانه بگردد وشما در سراسر نوشته های این آقا ببینید جوابی برای این سئوال داشته اند؟ نازنین بزرگوار این آقای رهبر توهین به خود را بر نمی تابد وتازه اگر خودش هم حرفی نزند اینقدر بادنجان دور قاب چین دارد که با اجازه ایشان پوست توهین کننده معترض را بکنند و ازکاه پر کنند
نازنین یا شما هم در این مملکت زندگی می کنید یا این که نمی دانید کسی با کوچکترین اعتراض به حق دودمانش به باد داده میشود واین آقا می آید رهبر ومراجع تقلید که البته آنها نیز جز فاسد چیز دیگری نیستند به معتاد بودن متهم می کند وکسی به ایشان نمی گوید بالای چشمت ابروست به قول همان برادر اینقدر عزا چنان پر شور است که مرده شور هم شیون می کند. آقای احمد عصبانی نیست از فریبکاری متنفر است از چرخش تمام قد این آقا حیرت می کند ونمی تواند خودش را مثل من به حماقت بزند که این فرد یکباره ایقدر متحول بشود وتازه کسی هم کاری به کارش نداشته باشد این زندان رفتن آقای نوری زاد هم از آن موارد مسخره ایست که با هیچ ترفندی نمی تواندبه انسان های اندکی فهیم حقنه شودنمی دانم شما با نوشته های قبل از این چرخش جدید آشنا هستید این فرد خامنه ای را تا حد پیامبر وبلکه بالا تر توصیف می کرد ومگر میشود با این سن وسال یکباره اینگونه متحول شد آقا جان یک نوجوان که می خواهد به بلوغ برسد خار خاری در دلش به وجود می آید وبا یک امادگی قبلی از این پرچین عبور می کند این آقا یک شبه خواب نما شد وبا پشت کردن به نوشته چند روز پیشش یک مرتبه شد منتقد معترض وچه شور وشری ویکی دیگر این که پدری داغدیده دستش به عرب وعجم بند نیست حکومت بچه اش را عزیز کرده اش را به نا حق کشته میوه دلش را زیر پا له کرده وبرای تسلی دلش با یک رادیوی بیگانه حرف میزند از دردش از اندوهش از ماتم عظمایش وبعد احضار میشود تهدید می شود باز داشت میشود ولی آقای نوری زاد با بی بی سی مصاحبه میکند با رادیو تلویزیون آمریکا دل می دهد وقلوه می گیرد وکسی به ایشان چیزی نمی گوید
خوب حالا شما بازهم دنبال دلیل برای خیانتکاری ایشان هستی؟ این به خودش خانواده اش مردم وطنش خیانت کرده به خودش برای زجری که از دو روئی میکشد ستم روا داشته به خانواده اش به واسطه نان حرامی که به آنها می دهد وبه هم وطنانش به واسطه این که این آقا نقش کبوتر آزادی را بازی میکند در حالی که کبوتر جلد است وبه دانه شیرین عادت دارد فقط پرواز می کند که کبوتران آزاد را به دام کبوتر باز بیندازد
اگر علاقمندی دریچه را به واقعیت های روشن ببندی خود دانی من اگر این شخص از قران جامه بر تن کند می گویم خائن است وبس واین اتهام به ایشان باور کنید نا روا نیست
——————
سلام دوست گرامی
ازاین که فردی چون من بهانه ای شده که دوستی چون شما مختصری از خشم خود را بیرون بریزد وکمی آرام گیرد خوشحالم. با شما موافقم که ما آدمها هریک به نوعی با وابستگی ها واحتمالا با لقمه های حرام و انحراف و دروغ وفریب دمخوریم و ریاکاری می ورزیم. اما با این نوع نگاه شما که دریک فرد، هیچ منفذی ازسلامت ودرستی نبینیم نیز موافق نیستم. می گویند یکی از قاتلان مشهورتاریخ چهره ای بس زیبا داشت. وهمگان یک به یک خصوصیات او را به وادی نفرت وانزجار وناسزا ونفرین الصاق می کردند. درآن میان یکی اگربه چهره ی زیبای او – درکنارخصایص زشت او – اشاره می کرد دیوانه می نمود. خلاصه این که من شما را – اگرکمی منصف تربودید – بیشتردوست می داشتم. درعین حال که شما همچنان آزاد ومحترمید که هرگونه که خود بدان متمایلید بیندیشید.
با احترام
سلام حقیقت امر این است که من از رو رفتم وحقیقت بعدی این که شما ایول داری یعنی واقعا مسلمانی واقعا از برادران هستی واقعا مایه داری اونم از بهترینهاش من با شما صحبت کردم وبه قول خودتان طولانی ترین پاسخی که در سایتتان دادید مفتخر به دریافتش شدم اما نکردی جواب سئواالم رابدی بابا تکرار می کنم ایول داری و حقا که از قماش همین جماعتی دکانی به کمک برادران گمنام راه انداختی وشلنگ تخته ای می اندازی وتکه نانی به خفت در می آوری وبه ذلت وغفلت می خوریاما این راه ورسمش نبود وحالا یک پرسش تازه جان همان پسر دکلمه کن حضرتعالی قسم من چندمین نفر هستم که سرم را به طاق کوبیدی واز پاسخ دادن به پرسشم طفره رفتی؟ شما جماعت را می شناختم ولی باز هم دست به آزمونی زدم که از اول به خطا بودنش باوری نزدیک به یقین داشتم وامروز از یقین گذشتم وبه ایمان رسیدم که شما جماعت دشمن تر از هر دشمنی برای مردم ایران هستید دست ندارم بر سرزنم پا ندارم به در زنم ونفرین کار پیرزنان است پس به زمان می سپارمت
آقای کلاتی
چنانچه سخنی همطراز در یک زمان از سوی دو نفر صادر شود توارد نام می گیرد خدا رحمت کند شاملو را البته همین سرهم کردن کلمات توسط آقای پخمه هم کم نیست دم ایشان روشن
سلام جناب نوریزاد
من پی گیر مطالب سایت شما هستم و همیشه به این هم فکر میکنم که چرا برخوردی با شما نمیشود. البته جوابی که به آقای دهقان آزاد دادید بخشی از جواب هست ولی فکر میکنم کل موضوع نیست.
۱-همه به یاد داریم که بعد از پیروزی آقای خاتمی قتل خانواده فروهر و سایرین اتفاق افتاد و سرو صدای زیادی هم دشت ولی حکومت به این نتیجه رسیده بود که برای جلوگیری از فعال شدن نیروهای ملی باید این کار رو انجام بده بنابرین من فکر میکنم در مورد شما هنوز به این نتیجه نرسیدن.
۲- اگه درست گفته باشم شما بعد از نوشتن یک نامه شخصی به رهبری از زندان آزاد شدید بنابرین بقول آقای خزعلی دستگیری ویا قتل شما هم فقط یک معنی میدهد.
۳-البته نوع فعالیت شما همان طور که فرمودین یک نفر هستین و البته مثل آقای خزعلی هم فعالیت عملی ضدحکومت مثل تشکیل راهپیمایی و یا گرد همایی نمیدین هم دلیل دیگری میتواند باشد.
ولی من فکر میکنم رهبری شما رو بعنوان یک نور چشمی ولی گمراه نگاه میکرد که گذاشته بود بعد از به ثمر رسیدن تمایلات اتمی و رفع مافیایی رفسنجانی ازحکومت در جمع یاران قدیمی شما رو دعوت کنه بگه آی نوریزاد که همه اش بالا پائین میپریدی نگران بودی دیدی اشتباه میکردی ،تو مو میدیدی ما پیچش مو ،این ماییم که برای مملکت انرژی اتمی آوردیم رکورد زدیم، تو که از دزدی های سپاه و غیره شکایت میکردی ما مملکت رو از دست مافیایی رفسنجانی و خانوادش نجات دادیم دیگه کسی سر خود با خارج تماس نداره و خیلی از کارهایی که اون میکرد رو نمیتونه انجام بده این چندتا پاسداری که هم میبینی قاچاق میکنن زیر دست خودمون هستن هر وقت بخواهیم جابجاشون میکنیم و جلوشون رو میگیریم .
یا بگه شما که من رو از نزدیک میشناسی و میدونی چطور زندگی میکنم و راه و رسمم چی هستش ازت اتظار نداشتم بآور کنی در انتخابات تقلب شده آخه تو دیگه چرا حداقل از همون تاجزاده میشنیدی که گفت نمیشه تو سیستم انتخابات ما تقلب سیستمی به اون اندازه رو کرد .خودت هم خوب میدونی مردم از اون جهت که با اکبر خوب نبودن به کاندیداش هم رای ندادن و برای همین بود که نظر من هم نزدیکتر محمود بود حالاحرفای شما هم درست بود که ایراد داره ولی مملکت رو از دست اکبر خلاص کرد و کسی دیگه نمیتونست این کار رو بکنه مردم هم همین رو میخواستن .
حالا که هیچکدومش نشد چی میشه نه اتمی شدیم روز از روز بدتر هم که تحریم می شیم دزدامون هم که زیادتر شدن اکبر هم که برگشت حالا میگی چه کار کنیم !!!
حالا که صحبت زندان، انتقام از این چیزا شد یه سوال دارم فکر نمیکنید دوباره یه اتفاقی مثل قتلهای زنجیره ای بیفته البته دیگه نیروی غیر خودی برای کشتن نمونده اینبار از خودیها .البته امیدوارم بلا ازجسم و زبان حق گوی شما دور باشه .
این قطعه ی «عموزنجیرباف» کار خیلی قشنگی شده. اگر پخمه ی عزیز در نوشتنش به قطعه ی « پریا» ی شاملو نظر داشته که خب خوش و موفق در اومده. جز اینهم میشه تواردی به حساب آورد. بعله…پخمه جان کی گفته تو پخمه ای؟ اسمت به طنز و قلمت آفرینشگر. زنده باد.
سلام
به دانشجو . اولا من شخصا برخلاف توصیه ضمنی آقای نوری زاد برای این آقا خیلی تبلیغ کردم بخاطر این هر کار خلافی کنه منهم به نوعی سهم دارم.
وقتی گفتم فلانی آدم سالمی نیست مدرکشو هم ضمیمه کردم ولی آقای نوری زاد صلاح نداستند چاپ شود. (مربوط به جعل مدرک بود)
شما مدعی هستید ایشان تغییر کرده ولی من باور نمیکنم:
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/06/130616_l45_ir92_election_reax.shtml
کدام آدم سالمی میتونه دست در دست لاریجانی بذاره ؟ نوار ضبط شده احمدی نژاد از برادر لاریجانی را شنیده اید؟
به سينا . اي بي انصاف ، جنايت نكرده را كه قصاص نيست . هنوز نه به باره و نه به داره ، شما طرف را دزد و راهزن كرده ايد و مي گوييد كه بار مسافر گم خواهد شد . آيا با اين طرز فكر ، بهترين آدم ها بد نمي شوند ؟ نكند فكر كرده ايد كه فقط خودتان تغيير پذيريد و لاغير . انسان در گذر زمان و فراز و نشيب زمانه ، مثل هرچيز ديگر دگرگون مي شود . من طرفدار روحاني نيستم ولي اين همه بد بيني را نيز نمي توان تحمل كرد . اجازه بدهيد شروع بكار كند و بعد ، در باره اش داوري كنيد . تندرست و شادكام باشيد .
سلام و عرض ادب خدمت دوست عزیز و توابم! محمد نوری زاد
برادر عزیزم از اینکه دوستان، شما را باور ندارند با تمام وجودم ناراحت و غمگینم میشوم. راستش را بخواهید هر وقت در جمع دوستان مخلصم نیز سخنی از شما می رود هنوز تعدادی هستند که شما را باور ندارند و شما را با بی انصافی تمام از حکومتیان می پندارند و تنها استدلالشان نیز همین جمله ی دوست خوب ولی آسیب دیده مان دهقان گرامی و عزیز می باشد که چرا با اینهمه نوری زاد هنوز نفس می کشد؟!!! شاید به دلیل بیماری توهم توطئه ای باشد که تقریبا تمامی ملت ایران و ملتهای تحت ستم دیکتاتوری به آن گرفتارند. توهم توطئه و بی اعتمادی به دیگران از مقدمات تمامی اختلالات روانی ست!!!
برای تبرئه ی خودتان نه که برای پاک نمودن قلوب ایرانیان و شفافیت بیشتر شاید بهتر باشد زندگینامه ی خودتان را خودتان بنویسید که چه مسیری را طی نموده اید و چگو.نه می توانیم از باورهای جزمی خودمان فاصله بگیریم؟ مطمئنم با قلم شیوا و نافذتان می توانید سرمشق خوبی برای تمامی بزرگان باشید که هیچگاه ندیده ایم گذشته ی خودشان را نقد قوی و بی رحمانه ای بنمایند و مطمئنم شما درانجام این کارسر بلند خواهید بود.
مگر می شود انسان بود و خطا نکرد. مگر می شود انسان صادقی بود و تحول نیافت. به قول یکی از بزرگان انسان کامل وجود ندارد بلکه کاملاً انسانیم ما.
از خداوند رحمان و رحیم آرزوی توبه ی نصوحی همچون نوری زاد برای خودم و تمامی انسانهای آزاده ی روی زمین خواهانم
سربلند و عزیز باشید
این شعر زیبای خانم هیلا صدیقی را حتما بخوانید
از خاکم و هم خاک من از جان و تنم نیست / انگار که این قوم غضب، هموطنم نیست
اینجا قلم و حرمت و قانون شکستند / با پرچم بی رنگ بر این خانه نشستند
پا از قدم مردم این شهر گرفتند / رای… و نفس و حق، همه با قهر گرفتند
شعری که سرودیم به صد حیله ستاندند / با ساز دروغی همه جا بر همه خواندند
با دست تبر سینه این باغ دریدند / مرغان امید از سر هر شاخه پریدند
بردند از این خاک مصیبت زده نعمت / این خاک کهن بوم سراسر غم ومحنت
از هیبت تاریخیش آوار به جا ماند / یک باغ پر از آفت و بیمار به جاماند
از طایفه رستم و سهراب و سیاوش / هیهات که صد مرد عزادار به جا ماند
از مملکت فلسفه و شعر و شریعت / جهل و غضب و غفلت و انکار به جا ماند
دادیم شعار وطنی و نشینیدند / آواز هر آزاده که بر دار به جا ماند
دیروز تفنگی به هر آینه سپردند / صد ها گل نشکفته سر حادثه بردند
خونپاره و خون بود وشب و درد مداوم / با لاله و یاس و صنم و سرو مقاوم
آن دسته که ماندند از ان قافله ها دور / فرداش از این معرکه بردند غنایم
امروز تفنگ پدری را در خانه / بر سینه فرزند گرفتند نشانه
از خون جگر سرخ شد اینجا رخ مادر/ تب کرد زمین از سر غیرت که سراسر،
فرسود هوای وطن از بوی خیانت / از زهر دروغ وطمع و زور و اهانت
این قوم نکردند به ناموس برادر / امروز نگاهی که به چشمان امانت
غافل که تبر خانه ای جز بیشه ندارد / از جنس درخت است ولی ریشه ندارد
هر چند که باغ از غم پاییز تکیده / از خون جوانان وطن لاله دمیده
صد گل به چمن، در قدم باد بهاران / میروید و صد بوسه دهد بر لب باران
ققنوس به پاخیزد و باجان هزاره / پر میکشد از این قفس خون و شراره
با برف زمین آب شود ظلم و قصاوت / فرداش ببینند که سبز است دوباره
شعر از هیلا صدیقی
داستان حاکمان ومیهن عزیز ماشبیه این خاطره من است که دوست دارم تو هنرمند باآن سلیقه زیبایت روزی از آن فیلم بسازی: درهمسایگی ما دردهه40 مردی خشن /که درجوانی گاو چران بوده ولباس شبیه هموطنان لر باشلوارگشادوکلاه نمدی داشت وصدای فوق العاده بلند!…/با همسر دومش که یک چشم هم بیشتر نداشت بااولاد همسر قبلی زندگی میکرد..خانم همیشه بهانه جورمیکرد که مرد خشن پسر6ساله خانواده راتنبیه کند…..روزی پسر به جرم آوردن یک توله سگ به خانه!..به اشارت خانم اینگونه مورد تنبیه قرارگرفته بود که…..مردخشن اورا همانند لاشه گوسفند از درخت توتی که درکنار جوی آب غرس شده بود آویخته ودرحالیکه از بینی او خون میامد…به اوشلاق میزد ودر حیاط خانه جمعیت همسایگان وخردسالان جمع ومشغول تماشای این صحنه بودند…..[درغیاب اینهمه وسایل تفریح که بچه های الان دارند] ازطرفی افراد بزرگسال حاضر درصحنه وقتی می رفتند دخالت کنند با برخورد مردخشن روبرو میشدند…./وقتی برای مادر من خبر بردند که چنین صحنه ای است..آن خدابیامرز شتابان آمد وابتدا مشت محکمی با سینه مرد خشن زد وبچه رادرآغوش گرفت واز طناب پاهایش را آزاد کرد وبه خانم و افراد حاضر اعتراض نمود چرا اقدامی نمی کنند …مردخشن چنان یکه خورد که من تاکنون ندیده ام …گرچه میتوان نسبت مابا حاکمان را مانند پدر وفرزند دانست ….اما واقعیت آنست که مانند آن طفل معصوم ماملت گرفتار شده ایم..وعده ای /مانند علمای بی خاصیت/ درحال تماشای این صحنه زجر اورند …باشد خداوند مانند این پیروزی25 خرداد یاری مان کند……انشاالله
نيمي دونم اين آقاي احمد دهقان آزاد چرا اينقدر عصبانيه ؟ خب عزيز من اگه مدركي پدركي چيزي داري رو كن و گرنه ، اين همه داد و فرياد و تهمت و افترا نزن . اين شد حرف كه هي بگي تو فريبكاري، تو فلاني و فلان . ببخشيد احمد آقا .
سلام
برگردیم به داستانمون :
فرض کنید سوار اتوبوسی هستید در یک جاده کوهستانی در شبی زمستانی. راننده وسط راه سکته میکند هدایت اتوبوس را به چه کسی میدهید به یکی از مسافران دارای گواهینامه پایه یک ولی با سابقه کیفری و جنایت یا به یک آدم عادل و مهربان و فاقد گواهینامه پایه یک؟
ظاهرا تصمیم گرفتیم هدایت اتوبوس زا به یکی از مسافران دارای گواهینامه پایه یک ولی با سابقه کیفری واگذار کنیم. ولی هواسمون باید جمع باشه که وقتی به مقصد رسیدم در اولین فرصت عذر این آدمو بخواهیم وگرنه بعد از مدتی دچار مشکلاتی میشیم مثلا بار مسافرا گم میشه.
بنظر من البته با درودمجدد مدتها بین اقایان خامنه ای وهاشمی وخاتمی نسبت به کاندیدای مورد توافقشان بحثهای زیادی بوده است تا اقای روحانی مورد وثوق قرار گرفته تا اشتی داخلی ایجاد شود. وبا روشهای قبلی که عرض کردم اورا دوست داشتنی جلوه؟دادند وبقیه کاندیداها را فقط برای برای منطقی جلوه دادن انتصاب به میدان اوردند.فکر میکنم بجز اقای غرضی بقیه کاندیداها کاملا در جریان این سناریو قرار داشتند. حتما استیصال زیادی گرینانگیر نظام است که به این بازی تن داده است با تشکر فراوان امامی
روحاني بيدار مي شود
آقاي نوري زاد ، برنامه اي دارد به نام « خامنه اي … مي شود » كه با اجازه او ، من اين بار نام خامنه اي را با روحاني عوض مي كنم و مي نويسم « روحاني بيدار مي شود » .
اين بار روحاني نه در كسوت روحاني كه در لباس يك مسئول ، يك فدايي ، يك امانت دار ، يك سربازميهن ، يك مردم دوست و يك و يك و يك وارد صحنه مي شود .
روحاني ، مي بيند و مي داند كه مقام عظماي ولايت به او گوشه ي چشمي نداشت و تنها بخاطر خالي نبودن عريضه ، و به اميد اين كه ،اين سياسي كار، جا و مكاني در بين مردم ندارد و تنها به اين درد مي خورد كه براي نمايش دموكراسي ، روي صحنه آورده شود ، اجازه نامزد بودن را به او داد . همه و حتي من ِ پخمه مي دانيم كه مقام عظما، مستقيم و غير مستقيم بارها فرموده اند كه نياز به استخدام رئيس جمهوري دارد كه ويژگي هايي چون جليلي داشته باشد و به زبان اشاره ، او را شايسته اين پست مي دانست و حاميانش نيز در پي اشارات رهبرشان ، با تمام توان ، سعي كردند تا او يا دستكم ديگر فدايي رهبر معظم ، يعني جناب قالي باف را بركشند و برمسند بنشاننند .
شك نيست كه اگر دست به تقلب مي زدند ، اگر از اعمال ويژه استفاد مي كردند ، اگربيشتر از آنچه گرفتند سخت مي گرفتند ، به خواسته هايشان مي رسيدند اما ، به چه قيمتي ؟ به قيمتي كه بسيار خطر خيز بود و امكان برباد رفتن همه چيز در آن مي رفت .
به اندازه كافي نامزدها را از غربال گذراندند و تا توانستند ، كساني را كه شانس رقابت و عرض اندام داشتند ، يا ترساندند و يا ناصالح خواندند و دراين كار آنقدر پيش رفتند كه حتي به ستون خيمه ي انقلاب ، به يار امام ، به بركشنده ي رهبر ، به رئيس جمهوري كه سابقه رياست مجلس را نيز داشت و امروز هم در يكي از حساس ترين پست ها قراردارد ، نيز رحم نكردند وبه دست كسي كه كبير تر از او بود او را به بهانه ي كبرسن رد صلاحيت كردند و هيچ نينديشيدند كه اگر او توان رياست جمهور را ندارد ، چگونه مي تواند مشكلات برآمده بين سه قوه را در شوراي تشخيص مصلحت از بين ببرد و الخ .
در كانديد شدن روحاني و عارف خطري نديدند و به همين جهت با اطمينان خاطر ، اجازه دادند كه آنها نامزد شوند و خيالشان راحت بود كه نامداراني چون قالي باف و امثالهم ، اين بي پشتوانه ها را كه نه اصلاح طلب بودند و نه اصولگرا ، تا مورد حمايت يكي قرار بگيرند ، لقمه ي چپ خود كرده و در آخر جدول قرار خواهند داد . بخصوص كه سربازان امام زمان به عرض آقايشان رسانده بودند كه سبزها مرده ؛ و اصلاح طلبان قهر كرده اند و با طرد رفسنجاني ، طرفداران سبز و آبي و نارنجي و بنفش ، پا به ميدان نخواهند گذاشت و برفرض هم كه معدودي بيايند بين عارف و روحاني سرگردان شده و راي نهايي از آن جليلي يا قالي باف است كه با زبان و عمل مولي بودن خود را نسبت به مولايشان اثبات كرده اند .
با آنچه گفته شد كه كمي است از بسيار ، روحاني ، چيزي بيش از يك مهره براي نمايش حضور مخالفان در دموكراسي شوراي نگهباني نبود . مهره اي كه صرفا بدرد نمايش مي خورد و كمترين خطري نداشت و به گمان اين نويسنده ، آلت دستي براي كوبيدن به دهان كساني كه مي گويند : « حكومت مردم را خودي و نخودي كرده است ».
روحاني اگر ،فقط به اندازه پخمه عقل داشته باشد و قوه ي استدلال ، مي فهمد كه اين آقا نبود كه او را برمسند نشاند . مخالفين آقا بودند كه رئيس جمهورش كردند و اگر اين ها نبودند ، بي ترديد ، رئيس نمي شد .
حال ، اگر روحاني در مدت چهار يا هشت سال رياستش ، يك سخن را به ذهن بسپارد و دائم تكرارش كند تا در وجودش نهادينه شود ، مي تواند به بخش نيكنامان تاريخ برود و اگر جز اين باشد ، برعكس ؛ و آن سخن اين است « فرض كن ريئس جمهورنيستي » .
اگر بخواهيم خود را فريب ندهيم و دست از شعار هاي كوركننده ي شعور برداريم ، خواهيم ديد كه جز در موارد بسيار استثنايي ، در تمام تاريخ اين سرزمين ، حكام و مردم هميشه رو در رو و نه پشت به پشت هم بوده اند . هميشه حكام به ولينعمت خود بدي كرده اند و مردم نيز در بزنگاه هاي تاريخي جواب اين بدي را داده اند ؛ و امروز نيز ، چون گذشته ، حاكم گرسنگان را مي بيند و دزدان قدرقدرت را نديده مي گيرد . ستم را مي بينند و به ستمگر اغماض مي كند . دروغگويان را مي بيند و راستگويان را مجازات مي نمايد . اوباش را به كار مي گمارد و نيكان را به زندان مي برد . خرابي هاي را مي بيند و پول مردم را صرف دوستان داخلي و خارجي اش مي كند . صلح را قدر نمي داند و برطبل جنگ مي كوبد . ياران ارزشمند ِ مردم را دشمن و دشمنان بي ارزش را دوست مي شمارد . و هزار از اين قبيل .
روحاني ، دراين فرصت به دست آمده يا بايد پيمان دوستي با مردم ببندد و آن را پاس بدارد و يا سردرپاي حاكم بگذارد و او را آيت الله بخواند و بداند . روحاني يا بايد از تهديد و ارعاب ارباباني كه با صراحت مي گويند كه رئيس جمهور حق سياستگذاري ندارد و مجري سياست هايي است كه نظام – يعني آنها – تعيين مي كند بترسد و منافع و مصالح مردم را قرباني حريصان سيري ناپذيز كند و يا محكم و استوار ، نان از دهن گرگ بدر آورد و به صاحبانش كه مردمي گرسنه اند بدهد .
روحاني پا در راهي گذاشته كه بس روشن و آشكار است . درخدمت مردم بودن يا خادم سلطان شدن .
روحاني ديد و بي ترديد فهميد كه پنجاه درصد راي از مخالفان ولايت آمد . و ديد و فهميد كه بيش از پانزده ميليون مخالف ديگر نيز بودند كه چراغ هاي راي شان خاموش بود و نااميدي سببي شد كه به ميدان نيايند . به ديگر سخن ، بيش از سي ميليون از پنجاه ميليون راي دهنده را مخالفين تشكيل مي دهند ؛ و برخلاف فرمايش حضرت آقا ، اكثر مردم ، مخالف سياست هاي بيت معظم اند و اگر جز اين بود ، بايد به جليلي يا قالي باف راي مي دادند .
روحاني ديد و فهميد كه او نامزد مخالفين است . كساني كه فكر مي كنند مقام عظما ، به خطا مي رود و كشور را به فلاكت كشانده و خواهد كشاند .
روحاني دو راه پيش پا دارد . يا ايستادگي در برابر اربابان قدرت و كساني كه سبب شده اند تا مردم از جليلي و قالي باف روي برگردانند ؛ و يا ايستادگي در برابر كساني كه به ميدان آمدند و او را در مرحله ي اول به مسند رياست نشاندند .
روحاني ديده و مي داند كه حضرت آقا ، توان تحمل مخالف را ندارد . يا بايد گوش به فرمانش بود و يا دردسر ها و سختي ها را به جان خريد و گوشت دم توپ شريعتمداري و مصباح و شعبان بي مخ ها ي ديگر شد ؛ وشايد ، زودتر از موعد ، لباس مرگ را برتن پوشيد .
هنوز دير نشده ؛و فرصتي هست تا به بهانه بيماري يا چيزي چون آن ، به ميدان نيامد و از ترس دوشقه شدن ، به هفتاد و چند ميليون ملت خيانت نكرد . اين راه سخت است و دشمن سخت دل و دوستان سخت جان .
اگر مي تواني هرگاه ، هرخطري كه جانت را ، ومهم ترازآن ، پست ومقامت را تهديد كرد با خود بگويي كه « فرض كن مردم به صحنه نمي آمدند و تو را رئيس جمهور نمي كردند » پاي دراين راه بنه ؛ و بدان كه به قول مولوي « حرص مال و حرص زن هم بدرگي / ليك منصب نيست چون ، بگسستني است » و اگر نمي تواني ،خود را شرمنده ي هردوجهان مكن كه اين ميز چون به ديگران وفا نكرده ، به تو نيز وفا نخواهد كرد . از ياد مبر كه آنهايي كه به تو راي دادند ، سرور مي خواهند نه نوكر . نوكري آقا در شان رئيس يك ملت نيست . آن را بگذار براي دريوزگان قدرت و ثروت .
« گر مرد رهي ، ميان خون بايد رفت …»
موفق باشي .
——————
سلام دوست فهیم ما
سپاس ازشما بخاطراین نوشته ی خوب
سپاس
سپاس
سپاس
سال ها پيش ، زماني كه مشغول نوشيدن آب خنك در عدالتخانه هاي جمهوري اسلامي بودم ، اين تكه را كه نمي دانم نظم ، نثر يا چيز ديگريست ، نوشتم . چون عمو زنجير باف دوران كودكيم تغيير كرده ؛ و شكلي ديگر يافته بود ، متناسب با ذهن و زمان آن را به روي كاغذ آوردم . و امروز ، آن را تقديم مي كنم به آزاده ، به آسد عليرضا ، به ايراني ، به بچه هاي آموزشگاه ِ مشق ِ دموكراسي ِ نوري زاد . مدرسه اي كه در آن ، هركه هرچه خواست مي تواند بنويسد اما مودبانه . به همه ي مدرسه هايي كه با جهل و ظلم و بيداد مي جنگند . نه با شمشير و تير و تفنگ . با قلم . با سخن .
تقديم به همه ي بچه هايي كه اگر چه در زندان اند اما ، آزادند .
عمو زنجير باف
– عمو زنجير باف ؟
– بعله .
– زنجير منو بافتي ؟
– بعله .
– رودستم انداختي ؟
– بعله .
– بابام كجاست ؟
– تو زندونه .
– برادرم ؟
– گورستونه .
– از مادر پيرم بگو ؟
– اونم برات دعا خونه .
# # #
– عمو زنجير باف ؟
– بعله .
– اين همه زنجير برا كيست ؟
دشنه و شمشير واسه چيست ؟
اين دنگ و فنگ براي چيه ؟
تير و تفنگ براي كيه ؟
– هركي بخواد حرف بزنه
زنجير و بندش مي كنم
اگر بازم آروم نشد
سگارو به جنگش مي كنم
از ترس سگ آروم نشد
تير و تفنگش مي كنم
مي خوام همه ساكت باشن
چون مردابا راكت باشن
تا من حكومت بكنم
احساس لذت بكنم
# # #
– آهاي ، آهاي ، زنجير بافه
زندگيمون نكبت شده
غرورمون خفت شده
عزتمون ذلت شده
شادي ما محنت شده
از چي مي ترسوني مارو
مرگ ما آزادي ماست
نابوديت شادي ماست
# # #
– آي فضولا حرف نزنيد
و گرنه تهمت مي زنم
مهر خيانت مي زنم
ميگم كه ضد مكتبيد
اجنبي و لامذهبيد
بي وطنت من مي كنم
در كفنت من مي كنم
زنجير و بندت مي كنم
سگامو به جنگت مي كنم
تير و تفنگت مي كنم
گفتم همه ساكت باشيد
حرف نزنيد ، صامت باشيد
# # #
– آهاي ، آهاي حاكم باشي
ترسو و دزد و كلاشي
دريا كه راكت نمي شه
ملت كه ساكت نمي شه
زنجير و پاره مي كنيم
تو رو بيچاره مي كنيم
ما مي شكنيم شمشيراتو
حروم نكن تو تيراتو
چون مرگ ما زندگيه
مردن به از بندگيه
# # #
زنجيرو پاره مي كنيم
تو رو بيچاره مي كنيم
سلام بر نوریزاد
رجا واثق دارم که با عرض معذرت امشب در … شما هم عروسی هست- راستش من هم همین حالت را دارم-
نوریزاد عزیز داشتم به این فکر میکردم که امثال من و شما و آن 15 میلیون نفری که سبز و زرد و بنفش و تحریمی و یا امثال پدر و مادر ندا آقا سلطان بودیم و رای ندادیم- عدد و رقم ما معادل کل کسانی هست که به سبز علی میر قاید رضایی و مشاور اعظم عظما و سد ممد غرضی ملقب به //// و عمو جلیل یا همون سعید /// و با الاخره ممد باقر /// باف با اسم مسمی باقر گازنبر رای دادند
دیدی و دیدیم که اگر نتوانند تقلب کنند یا کمتر تقلب کنند اصلا عدددی نیستن که واسشون بخواهی تره خرد کنی
نوریزاد عزیز آدمی که تقلب کار باشه جون به جونش کنی آدم نمیشه- بذار چند تا مثال واست بزنم
این دفعه گفتن تو کل تهران 50 درصد رای دادند یعنی 2.5 میلیون نفر در صورتیکه جمعیت واجد شرایط رای تهران 6.800 است
سال 90 گفتن در انتخابات مجلس در تهران 48.8 درصد شرکت کردند و کل واجدین شراط رای را 5.200 اعلام کردند
سال 88 گفتن در تهران 64 درصد یعنی 4.200 در تهران شرکت کرده بودند
سال 86 واسه انتخابات مجلس تهران گفتن در تهران 6.400 واجد شرایط رای هست و 1.900 یا 30 درصد شرکت کردند
جالب است که این دفعه جدی جدی داشتن آرا را میخواندند و مثل دفعه قبل نشد که از ساعت 11 شب تا 5 صبح 38.300 را بخوانند
اما ایراد این دفعه میدونی چیه چون نتونستن آمار را سر و هم کنند و این دفعه دیگه صادق محصولی و عمو کامران دانشجو و مجتبی خامنهای ندارن توی ارقام ریز کارشون به اشکال اساسی میخوره یعنی همون تجمیع آرا یعنی به عبارت ساده تر آمار این دفعه با 88 تفاوت از زمین تا کره ماه خواهد داشت
جالبه که از نوری سخنگوی وزارت کشور پرسیدن آقا چرا 88 کل آرا سه یا چهار ساعته اعلام شد ولی این دفعه دارین جون می کنین؟ اون ننه مرده هم به قول روحانی مجمل گفت که من در سال 88 وزارت کشور نبودم اما این آمار این دفعه درست و حسابی است
تا ایجاش مخم /// اما بپرس چرا //// سوخت؟
مقام شامخ رهبری از ////و روضه خوانی مسجد لرزاده و مشهد در سالهای قبل از انقلاب فوریه ایران یا 1357 به گدایی آرا در سال 1392 رو آورد و علنی گفت اگر نظام را هم قبول ندارید واسه کشورتون بیاین رای بدین اما توی تلویزیون بعد از انتخابات 1000 بار و خود ایشان در پیام تبریک همه ی آرا را به حساب نظام و مردم سالاری دینی گذاشن و نشان داد که //// در بحث بیداری اسلامی میخواست انقلاب مردم مصر را به یغما ببرد که //// مرسی در اجلاس تهران هنوز فراموشش نشده به یاد //// این آرای 36 میلیونی این دفعه افتاد – من که رای ندادم ولی بد بخت اونای که فکر میکردند رای بله به روحانی یعنی نه بزرگ به عظما و جاه طلبیهای اتی ایشان- آخ که با این پیام تبریک امشب مقام رهبری چقدر//// سوخت.
آقای نوریزاد بازم /// سوخت بگو چرا و چطوری؟
این سبز علی یا سبزوار رضایی یکی از افتخاراتش اینه که وقی میخواسته بره پیش امام خمینی اول که ایشون واسه ایشون ( سبز علی ) حکم فرماندهی سپاه را بزنه امام دیده چون این اسم خیلی دهاتی و در و پیت است در حکم ایشان اسم محسن را انشائ کردند و خود این شد یک سند در حکم وحی منزل که سبز علی رفت اداره ثبت و اسم محسن را برای خود سند شش دانگه کرد
آقا بازم//// سوخت بگو چرا؟
من فکر میکردم این بابا حسن فریدون یا حسن فریدون روحانی چون دکترای حقوق داره از دانشگاه گلاسکو و چند تا قهوه با جک استرا خورده دیگه آدم حسابیه ولی بعدا فهمیدم که از سابقون انقلاب است و اولین کسی که برای اولین بار به امام گفت امام و امام امام شروع شد و //// در دهان مردم ایران نهادینه شد از شاهکارهای شیخ فریدون است
راست یا دروغ میگن امام هم واسه این شیرین کاری شیخ روحانی به ایشون گفته که من میخوام واست حکم بزنم ولی اسم شیخ فریدون کمی ضایع بید بهتره اسمتو بذاریم حسن روحانی- به هر صورت امام در هر صورت امام است و آدم باید در مقابل امام صم و بکم باشد
یک چیزه دیگه هم یادم اومد
نمیدونم چرا هر کی رییس جمهور این مملکت میشه بچه کور و دهاتهای کویر از آب در میاد؟ مثل خاتمی از کویر یزد- رفسنجانی از کویر کرمان و سیرجان و احمدی نژاد از کویر آرادانو این آخری شیخ فریدون از کویر سمنان
با احترام به شما و عظمای ولایت- افلاطون
آقای نوریزاد
این پیغام برای دخترتونه که به آقای روحانی رای داد.
خانم نوریزاد
به شما و همه مردم ایران که به جای کینه توزی بخاطر منافع ملی از خرد جمعی تبعیت کردند و رای دادند تشکر میکنم.
ایکاش اون 15 میلیون هم به جای اینکه در خانه بنشینند و تئوری پردازی کنند با بقیه هموطنان یکی میشدند و در آن صورت دشمنان داخلی و خارجی همه میفهمیدند که با چنین ملتی نمیتوانند از سر نیرنگ و فریب در آیند.
دیگر ولی فقیه و شورای نگهبان و دیگران ماستشان بیش از این کیسه میشد.
سلام
از آندسته نیستم که خود گویم وخود خندم چون اولا هنرمند نیستم ودوم این که از این کار بدم می آید یکی بگو یکی بشنو بیشتررا از متکلم وحده بودن دوست تر دارم
البته توقع بیجائیست که بخواهم شمارا در گیر خودم کنم که نه شما به این کار تن در میدهی ومهمتر این که همانطور که قبلا عرض کردم هم سنگی نداریم
راستی از نوشته هایم تکه نگیرید وبر سرم نکوبید من گفتم آدم دست به دهن کارگر هستم گفتم که از مال ومنال دنیا دستم تهیست گفتم که نه پناهی دارم ونه زوری در بازوونه خدائی در این نزدیکی
من مثل شما که خدائی یا خدایانی در زمین دارید خدائی در زمین ندارم آن خدائی که به زمین آورده اند کوچک است به صفات آدم ها حالا گیریم صفات خوبشان آلوده شده خیلی کارها را به او نسبت می دهند که در شان خدائی او نیست به همین دلیل من خد را از زمین فرستادم رفت یک جورائی باهم هستیم ولی نه چیزی ازش میخوام ونه فکر می کنم وقت داشته باشد که به کار های جزئی برسد شما به قول خودتان یک بنده خدا هستید اینقدر مشغله دارید که فرصت ورود به گفتگو با من را ندارید حالا انتظار داشته باشم خدا با من هم سفره وهم کاسه شود بگذریم سخن این است که اگر تمایل دارید نوشته ام را بخوانید باید این فرصت را هم فراهم کنید که پاسخم را بدهید البته از به کار بردن قید باید پوزش می طلبم ولی این را در مقام خواهش به حقی به کار بردم وقید زور نیست که من شکر این نعمت را برمی آورم که دست مردم آزاری ندارم
آقای نوری زاد باور مرحله نخست است بعد از طلب که پس از آن به یقین رسیدن وسپس ایمان فعلا باور دارم که شماخائن هستید ودر مرحله نخست خائن به خودتان که چهره اتان را نزد خود نیز دوریان گری وار می بینیدوفکر می کنید همه باید شما را در همین کسوت که نشان می دهید قبول کنند
خوب نمی شود چه باید کرد؟ پازل چند تکه اش گمشده درست نمی شود شما آن نیستید که می نمائید ومتاسفم که خواهید گفت ابزاری ندارید که با آن اینگونه بودن راستینتان را به باورم راه دهید
برای من افتخاری نیست که نوشته ام جائی درج شود من باشما به مقابله هم نیامده ام به مباهله آمده ام گواهم را نه خدا که فرزندتان قرار داده ام اشکالی ندارد اباذر بگوید من در اشتباهم ویا شما بگوئید برو من خواهم رفت ولی رفتن من سفرجان حقیقت جویم هست که چسان آن را چون دیگران مانند شریعتی به گندش آلودید ولی بگوئید که سر گفتگو با من ندارید باور کنید خواهم رفت وزیاد نگران نباشید من را هم فرض کنید از فریب خوردگان شما هستم
——————————
سلام دوست من
من تمامی نوشته های شما را بدون حذف یک کلمه درسایت گذاردم. بدون تردید می گویم که : مطول ترین پاسخ را درکل عمرسایتم به یکی ازنوشته ی شما اختصاص داده ام. کجا بروید؟ ما تازه همدیگررا پیدا کرده ایم. اشکالی ندارد. اجازه بدهید من همان خائن باشم. شما بیا وبا یک خائن گفتگوکنید وبه راهش بیاورید. درضمن یک پرسش ازطرف من: اگرمن خائنم، صفت خود شما چیست؟ بگویم؟ شما – تاجایی که من کشف کرده ام – یک فرد شکاک هستید. واین مطلقا صفت ناپسندی نیست. بل بسیارنیز نیکوست. اصلا آدم می تواند دروجود خود خدا نیز شک کند وکم کم با مطالعه ومداقه به خدا نزدیک ونزدیک ترشود. شک، آغاز دانش است. دانشی که با شک همراه نباشد راه به جایی نمی برد. با این حساب شما ازنمره ی مثبت برخوردارید. واین خیلی پسندیده است. لایق بدانید وبازهم برای من بنویسید. برای یک خائن. این خائن را آدم کنید با توصیه ها واشارات مطلوبتان. خائن ها هم عاطفه دارند. ممکن است ازیک جمله ی شما برآشوبند وآدم شوند.
با احترام
استاد عزیز سلام
شرمنده ام که وقت گرانقدر شما رو میگیرم.راستشو بخواین اولین باری که سایت شما رو دیدم ترسیدم!!!!حس کردم شما نفوذی حکومت هستین!اما بعد از خوندن نامه ها و نظرات دوستان دلم قرص شد و خوشحالی جای این نگرانیو گرفت.
من امروز نوشته شما با عنوان”اعتراف میکنم من عکس امام رو پاره کردم”را تو سایت کلمه خوندم و به حقانیت راه و عقیدتون پی بردم.من یه دختر تنها تویه شهر کوچیک هستم وتنها آرزوم ملاقات شما از نزدیک هست.منتظر نوشته ها و تحلیل های زیباتون هستیم
به امید دیدار
سلام
برای شما ودر پاسخ تمام ادعاهاییتان در مخالفت با رهبری می گویم.شما رهبری را برای یافتن آدرس هدایت ودیار رستگاری برای مردم دانستید آنگونه که فرمودید مثل برج میلاد که شاخصه گم کردگان راه در تهرانمی باشد مثلا
ونمی دانم کسی شما را باور می کند؟ کسی ذره ای به حرف ها ونوشته ها وفیلم هایتان وقعی میگذارد ؟ وکسی باور می کند شما نیز شعبون بی مخی در خدمت همین نظام ورهبری مورد انتقادتان نباشید؟
چرا شما البته نه تمام شما بعضی از شما شعبون بی مخ ها که فکر می کنید درس خوانده وروشنفکر هستید فکر می کنید مردم چیزی نمی فهمند ؟ چرا فکر می کنید در سر آن ها چیزی به نام مغز ودر آن مغز اندیشه وجود ندارد ؟
شما نیک می دانید یک هزارم انتقادی که در گفته ها ونوشته ها وفیلم هایتان نسبت به رهبری دارید از زبان یا قلم یا دور بین هرکسی جلوه کند املین اثرش به دومی نخواهد رسید ؟
تو مردم فریبی . تو گرگی بسیار خطرناکتر از دیگر گرگانی که با گوسفندان رفاقت می کنی که به کمینگاه گر گانشان بکشانی .
حتی رفسنجانی با تمام بی آبروئی وخونخواریش از تو شریفتر است
چرا چنین می کنی مردم اشخاصی مثل قاسمی وپناهی وبسیجی دهن گشاد را می شناسند نیازی به توصیف شما نیست
تو خود را معرفی کن امثال خودت را معرفی کن کسانی مانند سروش مسعود بهنود نوری زاده ودکتر احمدی این آقای محترم میانجی را تا مردم بیشتر با شما آشنا شوند تا چشم ددان را فانوس چوپان به اشتباه نگیرند خودت را به چند فروخته ای / من با کسی مخالف نیستم. مبارز نیستم. معاند نیستم . وبا حکومت هم سر ناسازگاری ندارم چون حکومت در دنیا حکومت است مثل پدری که با فرزند حوصله به خرج می دهد وبعد که عصبانی شد میزند بیخ گوشش حکومت ها هم در تمام دنیا همین هستند مگر میلیو نه آاره وهزاران کشته در سوریه دیده نشده آقای اسد هم مثلا منتخب مردم است همین مردم می گویند بابا تو را نمی خواهیم مگر میشود ؟ به من قدرت کشتار خودتان را داده اید حالا اینقدر ابله هستید که بدون داشتن قدرت من قدرتمند را نمی خواهید؟ غلط می کنید تا دونه آخرتونو میکشم باید منو بخواهید ودر ترکیه قدری دمکرات تر همین اوضاع است ودر فرانسه مثلا بیشتر دمکراات همین بود ودر آمریکا هم اگر مردم دست به حق خواهی بزنند که صد هزار البته محق هستند ]مین آقای اوبامای مثلا دمکرات تا نفر آخر معترضین را میکشد
ولی حساب کار تو وامثال تو چیز دیگریست اگر فکر میکنی مردم تو شهر ما در پاسخ این سئوال که خر کیه نمی دانند چه بگویند اشتباه کردی همه میگن خر خودتی آقای برج میلادیان برو معاون حسینآقای کیهان نشین بشو واستغفار کن وبیش از این حرف زیادی نزن
جنابعالی شعبون بی مخی هستی که باید به آن اضافه کرد خر خودتی
اگر خجالت نمی کشی این پیام را در صفحه ات نمایش بده وبه واسطه این تقاضا هم به من نگو خر خودتی
—————————-
سلام دوست گرامی
چشم . همانگونه که خواسته اید این نوشته ی شما دربخش دیدگاههای مطلب
اخیرمن منتشرمی شود. اگرکه سرعت اینترنت پایین نباشد همین امشب.
سپاس ازشما بخاطرتوصیه هایتان
با احترام
سلام بر معلم و پدر بزرگوارم : محمد نوریزاد
مرا شاید از یاد برده باشید. شاید هم نه. شب قبل از اولین دستگیریتان، حوالی ساعت 2 بامداد، در وب سایت شما چندین کامنت رد و بدل کردیم. شما هم آنلاین بودید و جواب این حقیر را می دادید. به شهامت و عزت شما بالیدم و هنوز هم می بالم و برایتان بهترینها را آرزو کردم و می کنم. چقدر دور بود و چقدر نزدیک…
همپیمان. دوباره انتخابات است! عزیزانی برای آزادی و به رسم آزادگی برای ایران بها داده و می دهند. چه بسیار زخمها و نامهربانیها. چه بسیار همدلیها و امیدها… خلاصه کنیم کلام را که شما نیک می دانید که چه رفته است.
من آنم که از خرداد 76 تا به امروز در اکثر انتخابات حکومتی شرکت کرده ام. هم مشارکت کرده ام و هم تحریم. در همه امیدواریها و ناامیدیها. اما… از سال 88 تا دیروز قصدم این بود که تا در بر این پاشنه می چرخد، دیگر در این حکومت، در هیچ انتخاباتی شرکت نکنم. ماههاست می خوانم از شرکت و از تحریم و دلایل دو طرف برای دعوتشان. ساعتها می خوانم و به دنبال بارقه ای از نور امید می گردم. یکی می گوید باید برای رسیدن به حق استقامت کرد بر روی آنچه مطالبه می کنی. دیگری می گوید باید از کوچکترین روزنه ای استفاده نمود برای نیل به حداقلها و نجات کشور از جنگ و نابودی. آنچه هرچه بیشتر می جستم و کمتر می یافتم علایم “افتخار” بود. نه تحریمیها را مفتخر به تحریمشان می دیدم و نه آنان که دعوت به مشارکت می نمودند. روزگار غریبیست نازنین. تلاش برای گرفتن حق آنهم بدون “سربلندی” از راهی که می روی؟! برای من اما، تلاش در راه رسیدن به حقوق مردم و رسیدن به مردمسالاری، راهیست که وجدانم نمی گذارد بدون “عزت” طی کنم.
خود را دیدم که جمعه در خانه نشسته ام و برای سرنوشت خود و هم میهنانم، فعالانه! به تحریم مشغولم، شرمم گرفت. خود را دیدم که جمعه در حال دادن رای در سیستمی هستم که نمی پسندمش و به کسانی که آرایشان به هم نزدیکتر است تا به من و امثال من، آنگاه که به خون نشست ایرانی و همپیمانان در زندانند و ما در خانه و خیابان، بیشتر شرمم گرفت.
گفته بودم از مدتها پیش به دوستان و آشنایان، اگر بنا به شرکت یا تحریم باشد، آنکه با کلام و عمل خویش، بیشتر هزینه داده است برای آزادی، محق تر است برای دعوت به شرکت یا تحریم در نزد من. از زندان رفتگان و عزیز از دست دادگان و تبعیدیان، الاسف که یکی به شرکت می خواند و یکی به تحریم.
القصه آمد این انتخابات و من هنوز حیران. دیروز خواندم از زهرا موسوی و شرح ملاقات با پدر و مادر. گفته بودند در یک کلام: “ای ملت ایران، شما خود بهتر می دانید.” شرمم گرفت از اینهمه نادانیم. هیلا صادقی نوشته بود در صفحه اش: من به روحانی رای نمی دهم، به ائتلاف و امید شما رای می دهم…
خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
بغضم ترکید. تو شاهد باش ای تاریخ که فلانی جمعه خواهد رفت. “تنها”. هیچکس را هم نخواهد برد. همه آزادیم در این حق رای. روی برگه می نویسم “همان”، این نام، فریاد یک اندیشه است نه نجوای یک نام. تا هم “اینان” بشنوند از ایستادنم و هم “آنان”. رایم را خواهم انداخت “بی شرم و با افتخار”… رای من: میر حسین موسوی
———
سلام دوست قدیمی من
سپاس ازشما که مرا به یاد آن شب – که گویی درهمین نزدیکی ها بود- انداختید.
سپاس ازشما بخاطرحس خوبی که ازنوشته تان به من منتقل فرمودید
به امید دیدار
سلام اول رفتم سایت شما را دیدم پیامم را ندیدم بعد جی میل را چک کردم دیدم جواب کوتاهی مبنی برانتشار نوشته ام در بخش دید گاه ها را بشارت داده اید
دیدگاه من یا نظرم چندان قابل عرض نیست شما ماشاالله هم معروفی هم نویسنده وخلاصه هنرمند
واین بنده . راستی چقدر از این کلمه بنده که اصطلاح رایج ما فارسی زبانان که برای معرفی خودمان به کار می بریم بدم می آید چون میدانم که خدا هم از بنده خوشش نمی اید که اگر بیاید در خدائیش شک است
بگذریم من ناشناسم هنری ندارم فرهیخته نیستم صاحب مال ومنال نیستم اما شما هم نیستم آرزومند امثال شما بودن هم نیستم
آقای نوری زاد شما فقط به این سئوال کننده بفرمائید چگونه در ایران اینگونه سخن می گوئید وکسی را با شما کاری نیست
مگر تافته جدا بافته ای ؟
مگر سری از کسی زیر بغل داری که از افشاگریت میترسند؟
تو کی هستی ؟
نقابت را کنار بزن وخودت را به مردم معرفی کن
من راحت خواهم مرد چون در کارنامه بی نام زندگیم فریب کاری نکرده ام حتی در نزد آشنایان. نه برای نام ونه نان . ولی شما بگو در گیر کدام یک هستی؟ نان که داری مال را که نمی توانی ببری پس چرا مردم فریبی می کنی چرا؟
خیلی عمر نمی کنیم عاقبت خواهیم رفت این چند روزه ارزش این همه خود فروشی را ندارد
من دلیلم قاطع است وعقل سالم نیز چنین حکم می کند که کسی نمی تواند چنین نامه ها به رهبر بنویسد که سطر سطرش توهین است واز هر گزندی مصون باشد آیا نمونه ای سراغ دارید جز خودتانکه چنین بگوید وبی گزند زندگی کند؟
واز همین جا برگرد به مردم بگو من گندم نمای جو فروشم به مردم بگو من آن نیستم که نشان میدهم ونه برای آن دنیا که برای ذره ذره اتم های وجودت شرف وآبرو بخر ما میمیریم ولی فنا شدنی نیستیم نه در آن دنیا که هیچکس از آن نشانی ندارد چون از آن جا کسی نیامده و دنیا ی دیگر گردی وجود ندارد که به حرفش استناد شود ودر ضمن وارد بحث مذهب هم نمی شوم چون در حیطه دانش من نیست یعنی راستش من دانشی ندارم که از وسعت یا محدودیت آن حرف بزنم اما میدانم که در شهر ما از هرکس بپرسی خر کیه میگه خودتی
وبنا به قولی که دادی نوشته ام را در سایت مبارک بگذار ودر ضمن جوابم را بده واگر ممکن است دیگران را نیز دعوت به ورود به گفتگویمان کن معتقدم مردم داوران خوبی هستند هرچند من وشما هم سنگ نیستیم شما نویسنده ای توانا هستید ومن دارای زبانی وقلمی الکن وهرگز نمیتوانم آدرس برج میلاد را به کسی بدهم هر چند مرا آقای برج میلادیان خطاب کردید عیبی ندارد شما سایت دارید ومن چیزی ندارم
—————–
سلام دوست گرامی
پرسش شما تازگی ندارد. من بارها وبارها درهمین سایت خود به پرسش های اینچنینی پاسخ گفته ام. بطورمثال مراجعه کنید به مطلب: گفتگوهای من وساسان. درضمن این روزها سرعت اینترنت بسیارپایین است ومن هنوز نتوانسته ام به قولی که به شما داده بودم عمل کنم. دراولین فرصت این کاررا خواهم کرد. اگرگشتی درسایت من بزنید وبه بخش دیدگاهها خواهید دانست که من رمخت ترازناسزاهای شما را نیز منتشرکرده ام. تنها به این بیندیشید که : احتمال دارد نقابی درکارنباشد. احتمالش که ایرادی ندارد؟ وقتی شما می فرمایید: همه را می گیرند وزندانی می کنند شما چرا حرف می زنی وکسی با تو کاری ندارد درحقیقت خودتان را که ساکت وبی نشان هستید درجانب حق نشانده اید وکسی را که حرف می زند وچای مخاطراتش هم ایستاده درجانب باطل. یعنی خودتان را که می ترسید گذاشته اید درطرف حق وکسی را که نمی ترسد گذاشته اید درطرف باطل. شما چرا خودتان را ملامت نمی کنید؟ یا کسانی را که نوری زاد را تنها گذارده اند؟ قدیمها یک مردانگی ای بود کجارفت آن مردانگی ها دوست من؟
با احترام
صدای ما را به گوش حاکمیت برسانید
آقای نوریزاد درود بر شما…
من یکی از تورکمن های ایران عزیزم هستم سالها قبل بدلیل فشار بیش از حد نیروهای فشار از دانشگاه اخراج شدم، خوب یادمه روزیکه پدرم از جبهه برگشت با خانواده دوره هم جمع شده بودیم پدری که به خاطر خاک پاک میهنم از زن و فرزندان خود دور ماند فقط به خاطر اعتقاد داشتن به نظام جمهوری اسلامی! ٢ سال در نوک خط مقدم جبهه آنهم داوطلبانه جنگیده بود به خاطر شرف و خاک وطنمان رفته بود، روزیکه که برگشت از طرف دوستان در جبهه خود شغل بانکداری رو پیشنهاد کردن شرایط رو وقتی پرسید گفتند فقط کافیست برگه شرکت داوطلبانه در جبهه را بیاورید دیگر موارد هم انجام خواهد شد ولی به خاطر این یک قلم نرفت خانواده بسیار اسرار ورزیدن ولی گفت من به خاطر پول و شغل به جبهه نرفتم که کارمند یک ارگان دولتی بشوم من فرزند چنین انسان پاکی هستم با نان حلال بزرگمان کرد وقتی به سنی رسیدم که تا حدودی محیط اطراف و جامعه خودم رو شناختم چند بار به او اعتراض کردم که چرا انقلاب کردن چرا مارو به اینروز انداختین پدرم حرفی برای گفتن نداشت من عقده توسری خوردن و بی احترامی بسیج محل خودمان را از پدرم طلب میکردم که این خود اشتباه بوده ولی در آن سن اینگونه فکر میکردم. که گویی این مردم و دیگر هم سن و سال هایش هستند که ما جوانان را به خاک سیاه نشاندند…وقتی پشت لبم سبز شد جامعه هرچه بیشتر من و هم سن و سالهایمان را تحت فشار قرار میداد اینرا خودتان بخوبی میدانید وضع به جاهای باریک هم کشیده شد از دانشگاه فقط بخاطر اعتراض به حفاظت و بدلیل درگیری با آنها اخراج شدم جریان چه بوده؟ اینجانب رو به عنوان مسوول اغتشاش دانشکده شناختن و در چند مرحله کوتاه حکم اخراجم رو صادر کردن، دیگر نتوانستم در ایرانم دوام بیاورم با هر زحمتی که بود به انگلیس اومدم هم کار کردم و هم درس خواندم چشم هایم باز شد فشار مذهب شیعه را چشیدم از مذهب و دین خودم فراری شدم و تمام و کمال یک آتئیست شدم بسیار راحتتر شب سرم را به بالین میگذارم دروغ نمیگویم انسانها را دوست دارم به حیوانات و محیط اطرافم عشق میوزرم چیزی که قرار بود دین من به من بدهد خودم از مسیر دیگری پیدا نمودم، آقای نوریزاد مقاله شما رو امشب خواندم دلم پور بود به کسی حرف هایم را نمیزنم نمیدانم چرا امشب این نامه و دردو دل را به شما مینویسم، منه شهروند درجه دوم اقلیت قومی و مذهبی در ایران با آنهمه تبعیض که در حقمان شد صبح که از خواب برمیخیزم بنام ایران روزم را آغاز میکنم و همیشه دل و جان و روحم به خاطر همان یک وجب خاکی که سردمدارانش برایم سخت گرفتند و فراری شدم و در غربت درد دوری او را میکشم آقای نوریزاد اینجا وقتی که از خاکت دور هستی چنان هوا برایت سنگینی میکند که بغضت یک آن میتکرد ،،، امشب ٢ ساعت گریستم به حال هم میهنان خودم که در فضای مجازی به جان هم افتاده بودن یکی میگفت روحانی آنیکی میگفت قالیباف و اکثریت میگفتن نه به انتخابات! گریستم به حال و روز میهنم انگار طاعون بدبینی و فلاکت همه جای این میهن را پور کرده، گریستم به خاطر
جانباختگانی که امروز خیلی ها با نام آنها معامله میکنند و یا فراموششان کرده اند! هم اکنون هم که این نامه را مینویستم بر روی کیبوردم اشک هایم سرازیر شده، من آدمه اشک و آه نیستم ولی به خاطر میهنم وجودم میلرزد سراسر درد کالبدم را فرا میگیرد با وجود هزاران کیلومتر ولی بازهم به یادش هستم من تکه ای از همان خاکم امروز تازه فهمیدم پدر نازنینم چرا زن و بچه خودش را ول کرد و رفت جبهه ب در مقابل نیروی متجاوز ایستاد امثال پدر من کم نیستن مثله من هم فراوان هستن ولی نمیدانم این را از شما خواستم صدای ما را به گوش کرد شده حاکمان برسانید منه تورکمن ایرانی با بلوچ و کرد ترک و فارس ایرانی یا با آن تهرانی هیچ فرقی ندارم ما ایرانی هستیم ایرانی بوده ایم و ایرانی خواهیم ماند، حکومت اسلامی امروزه یکی از بهترین فرزندان دانشمند ایران را در حبس نگه داشته حتما اسمش را شنیده اید امید کوکبی ، فردی دانشمند که قلبش به خاطر ایران تپیده امروز در سلول های رژیم پژمرده میشود، آیا این جواب عشق به میهن است؟ فردی که روح و جانش برای مسائل تحقیقاتی در کشور سیر میکرده تا در اولین فرست بعد از اتمام تحصیلاتش برگردد و به ایرانش مفید باشد. اما جوابش امروز حبس در اوین است، هیچ عقل سلیمی این حکم را قبول نخواهد کرد، متاسفانه در میهن من اتفاقاتی میفتد که همگان انگشت به دهان میمانند، آقای نوریزاد لطفا صدای مرا به گوش حاکمیت برسانید جرم نکرده ما چیست که شهروند درجه دو محسوب میشویم و کسی هم گوشش بدهکار این ناله ها نیست، آقای نوریزاد قطره قطره اشک های مادران داغ دیده تاون سختی به تمامیت خواهان خواهد چشاند کسی که باد میکارد توفان درو خواهد کرد! این مردم آزاده بلاخره حساب خود را با آنها بی حساب خواهد کرد نه فراموش خواهد کردو نه خواهد بخشید! این جریان سرانجام تلخی برایشان رقم خواهد زد آن چنان که مردم از اعتقاد و خط قرمز خودشان هم عبور خواهند کرد ، لطفا صدای ما را به گوش سید علی خامنه ای برسانید و از قول ما بگویید ما اقلیت های قومی و مذهبی هیچگاه ایرانمان را با هیچ تحفه بیگانه ای تعویض نخواهیم کرد مردم شریف ایران عزیزم را بیش از این آزار رساندن گناهی بس نابخشودنی به نامه اعمال آنها ثبت خواهد کرد که تاون سختی نیز خواهند پرداخت، ما همیشه دل در گرو ایران داشته و داریم، مذهب و مسلک و آئین ما ایران است کوشش نکنند که آن را لکه دار کنند چون این عشق کاره امروز و دیروز نیست. این عشق از نخستین روزهای متولد شدن این خاک پاک با آنها بوده و خواهد بود. در پایان از شما ممنون و متشکرم بابت شهامتی که دارید در مقابل ایستادگی انسانهای آزاده ای مثله شما سر خم میکنم و برایتان آرزوی سربلندی را دارم.
از طرف ذره ای از آن خاک پاک
یاشار
————-
سلام یاشار گرامی
سپاس که نوشته ای به این سرشاری برای من نوشته وارسال کرده ای. من دوستدار و همراه همیشگی شمایان خواهم بود. تردید نداشته باشید که تا جان دربدن دارم درکنارتان خواهم بود. گرچه ازهستی ساقطم کنند. شما یک همراه وهمدل وغمخوار ودوست دارید به اسم نوری زاد که حاضراست جانش را برای شما وخواسته های شما وهموطنان دیگرش فدا کند. به امید دیدار دوست من
من رای نمیدم برای آنکه قانون سنگسار دوباره قانونی شد، و هیچ کس هم کاری نمیتواند بکند . من رای نمیدهم چونکه 1۱ میلیون و نیم بچه کار داریم ، و این در چند سال آینده مشگل اساسی خواهند داشت . من ری نمیدم، چون ۱۳ رشته درسی برای خانم هارا قطع کردند . بالاترین اعدام ها راداریم ، بدترین پول دنیا را داریم ، بدترین بعد از طالبان اسم پیداکردیم ، پول میلیارد میلیارد به روسیه دادیم دستگاهی کهنه خریدیم ، هنوز هم کار نمیکنند ، گفتیم اسلام دین صلح است، هروز گفتیم ،مرگ بر این و آن ، در مرگ شهزاده سودی در برابر سفارتشان شیرینی پخش کردیم ، بعد گفتیم چه را همسایه ها با ما خوب نیستند، گفتیم در ماه آقا را دیدیدیم ، در سازمان ملل گفتیم همه مسخ شده بودند، گفتند آقا وقتی به دنیا آمد گفت علی ، اون یکی آقا گفت من مقام نمیخواهم و به حجره میروم و هزار قول و قرار که همه میدانید ، اقای قاتل ترفی گرفت، آقای وزیر با ثابتشدن مدرک دکترا قلّابی ادامه کار داد، بیلیوها دزدیدند و گفتند کش ندید.هزارها مشگل دیگر ولی هیچ احدئ جیک نزد. را ی نمیدم چون زنها به عنوان شهروند دست دوم در این مملکت هستند و توهین به همه مادران و خواهران کردند و میکنند ، و دروغی میگویند اسلام احترا م برای زنها قائل است .ری نمیدم چون تقیه یعنی دروغ جایز است ، قتل کفار واجب است، غارت مال طاغوت ثواب دارد، چهار زن گرفتن و صیغه کردن تشویق میشود، بچه ۹ سال میتواند با یک مرد 50-60 ساله ازدواج کند، و کسی نیست که بتواند کاری کند . نخست وزیر ۸ سال در زندان، رئیس جمهور ۸ سال ممنوع خروج و ممنوع تصویر ، رئیس جمهور ۸ ساله رد صلاحیت ، برادران قاچاقچی و دزدان اسکلهٔ سروران مملکت، چماق داران و مداح دستمال بدست عزیز دستگاه . به اون چیزی که قبول و اعتقاددارید میتوان چندین فصل باز هم نوشت، شما خود میتوانیداین لیست راادامه دهید، نوشتارم و وسیلهٔ درستی ندارم ، آیا کسی ، یا کسانی میتوانستند کاری بکنند ؟ چرا نکردند ؟ آیا خواهند کرد ؟ باید صبر کرد و دید ، تا آن موقع رای نمیدهم . ولی خدا وکیلی این رژیم اصلاح پذیر نیست و تا حکومت مذهبی بر سر کار هست هیچیزی درست نخواهد شد ، چون قانون قرن ۲۱ با قانون ۱۴ قرن پیش که برایتعدادی چادر نشین ، صحرا گرد نوشته شده سازگاری ندارد
آقای نوری زاد بسیار عزیز من به هم وطنی مثل شماافتخار می کنم.من آدم ترسویی هستم.فقط می خواستم تشکر قلبی خودم را به شما ابراز کنم.
سلام اول این که من برج میلادیان نیستم واز قواره وترکیب ناهنجار این آبله زشت برچهره آبله گون تهران بدم می آید این شاخصه را شما در قیاس با رهبری به کاربردید پس نامش ارزانی خودتان باد
در آغاز که مطلبی از شما خواندم لذت بردم وبشارت حضور مردی از مردستان هستی را به خود بشارت دادم .
نه این که آرزومند مرک کسی باشم که باخود گفتم یکی در راه جاودانگی قدم گذاشته ومثل جوانانی که پس از تماشای فیلم وخروج از سینما جوگیر می شوند وچندلحظه کوتاه تا خوردن نسیم واقعیت به صورتشان خود را قهرمان فیلم می پندارند من هم درقالب شما فرو می رفتم وجسارتی را که نداشته وندارم به صورت آرزو در دل زنده می کردم
وبعد دیدم دوباره ودوباره وچند باره وصدباره فریب خورده ام
یک وقت از مارکس فریب خوردم روزی از جلال وبعد از شریعتی وبعد از وووووو و حالا هم از شما
بازهم می گویم در شهر ما بعد از آن همه فریب خوردن از هر کسی می پرسی خر کیه میگه خودتی
بازهم گفتنی ها دارم تازه سایت شما را به من معرفی کرده اندوحرف های نگفته ای که برایتان داشتم می گویم وشما در آن قسمتی که نامه هائی به خودتان را میگذارید قرار بدهید شاید کسی بخواند وپی به ترفندتان ببرد وتا دیر نشده ماهیتتان را کشف کند ودل به ناراستی های سوپاپی نبندد
سلام مرد نازنین
من نامردم. منظورت همین است؟ چون ساکت هستم چون بی پناهم چون شب را نمی توانم بدون نان به خانه بروم چون کسی را در این دنیا ندارم که بگوید که بودی ؟ چه کرده ای؟ وچرا دستگیر شده ای ؟
شما را بسیار کسان طرفداری می کنند از جمله رهبر معظم وگرنه شما که می دانید من چه می گویم وآن که نکته دان است می داند که من چه می گویم از شما خواستم یکنفر را که یک هزارم شما رهبری را به چالش بسیار ملایمتر از شما کشیده باشد وآزاد باشد معرفی کنید وشما به جای پاسخ خود را یل دوران معرفی کرده ومن را ترسو
خوب چه میشود کرد قدیم ترها به این می گفتند نعل وارونه زدن به این می گفتند ایز به گربه گم کردن
بیا از آن جوانمردی که حرفش را میزنی ومی دانم که نداری مدد بجو از حصه مردانگی دیگران استفاده کن وبگو سر وسرت با بیت چیست وچگونه ترکتازی می کنی و آزاد می گردی
من در سایت شما گشتم وشاید بتوانم بگویم بیشتر مطالب را خواندم اما چیز دندانگیری پیدا نکردم که از شما پرسشی کرده باشند وشما در همین مقوله جوابی داده باشید
شما گندم نمای جو فروش هستید مثل آقای سروش که از زیر بار گفتگوی بااین حقیر فرار کرد من اگر از واژه حقیر برای خودم استفاده می کنم نه از حقارت من است که از حقارت بشریت وبخصوص از حقارت شما روشنفکران است که در طول تاریخ مبارزاتی مردم ایران چیزی برای گفتن نداشته وندارید
شما تمامی روشنفکران را می گویم همگی در عرصه قلم شعبون بی مخ هائی هستید که با گرز وچماق قلمتان مردم را کوبیده اید در عصر روشنگری به دنبال اشاعه خرافات هستید ودر دنیای علم در وادی جادو وجنبل بسر میبرید
شما کی فهمیدید که نادم شده اید ؟
شما چه زمانی آگاه شدید که باید از صف عمله ظلم بیرون بیائید؟ ا
از بچگی تا جوونی از جوونی تاپیری از پیری تا بمیری؟
شما به اندازه کافی خیانت کرده ای وامروز کفه ترازوی بی آبروئیت را سنگین تر می کنی
فکر می کنی در شهر ما از هر که بپرسند خر کیست چه جوابی خواهد داد
مطمئن باش می گوید خر خودتی
من ترسو هستم من معنی جوانمردی را نمی فهمم
اما توواقعا معنی این واژه ها را می فهمی وآنوقت دست به فریبکاری میزنی
ما مردم در شهر مثالی شما آزموده ایم بخت خویش وقبول کن از این ورطه رخت خویش بیرون خواهیم کشید
شاید از این که من دکتر واستاد وپروفسور نیستم راحت نباشی که همکلامم باشی اما بیا از تخت روشنفکری قدم پائین گذار وبه ساحت ساده وکم بضاعت مردم که جرئت نفس کشیدن را هم به راحتی ندارندپا بگذار
حسین بازجو تکلیفش معلوم است ولی تو زیر بار بد مسئولیتی رفتی تو خیاط باشی این رژیم هستی من از این رژیم گلایه ای ندارم چون این وآنی وجود ندارد حاکم میخواهد حاکمیت کند وهر حاکمی ترفندی دارد تو چرا آلت شدی ؟
حکایت حکومت ها چیز تازه ای نیست وجای خاصی هم ندارد حاکم حاکم است در تمام نقاط جهان چه دیروز وچه امروز وحماقت است اگر هلاهل را در جوف یک ورقه شیرین شیرینی بخوانیم
ولی تو وامثال تو این دنیا وآن دنیا را باخته اید
ریشه را به تیشه مردم زدن تنها زمانی مجاز است که کسی خود را از مردم نداند وبه عبارت دیگر حاکم باشد که آن وقت می خواهد سر به تن مردم نباشد اگر واقعا پاکی دست از این شعبده بردار که سامری های قهار تر از تو با مردم به دغل رفتار کرده اند شاید نانی به دست آوردند ولی نامشان همیشه ننگین مانده
حرف هایم را با اباذرت در میان بگذار از او در مورد گفته هایم داوری بخواه واز دیگر فرزندانت واگر اندکی صداقت در کلامم دیدند وبرایت گفتند دست از این روش نا بجا بردار وآسوده زندگی کن واز این مدت کوتاه نامه نویسی استغفار کن نه برای این که حر فهایت نا راست بوده بلکه برای ناراست بودن نیت وهدفت که مردم فریبی بوده البته اگر اباذرت به سم تزویر تومسموم نشده باشد
آقای نوری زاد من ترسو هستم چکنم از مردم ایران هستم
ما همه شیریم شیران علم
وتو چه بد با باد دمبدم حمله می کنی و راست بگو با رهبری دیدار هم داری؟
————————–
سلام دوست خوبم
چه خوب که هرچه دردل دارید به زبان قلم جاری می کنید. وازاین بابت مدیون درون خود نیستید. کسی که خود را تخلیه می کند خودش را آرام می کند. وهمو چکاربه این دارد که هزینه ی تخلیه ی او به چه ارزیده؟ ازاین بابت خوشحالم. اگرنقاب من وسوپاپ بودن من وجاسوس بودن من همین خاصیت را داشته باشد که دوستی چون شما خودش را تخلیه کند چه باک. حاضرم تمام عمردرهمین محدوده به ناسزا خواری مشغول باشم.
دوست گرامی
می خواهی بدانی راز گردنکشی من درچیست؟ بعید می دانم بتوانی با تمرکز همه ی حواست بدان راه یابی. البته نا امید نیز نیستم. می توانید با کمی تجسم به جایی برسید که من اکنون درآنم. لااقل تخیلش هم می تواند مفید باشد.
دوست گرامی
شما وقتی جانت را دردستت گرفتی وازچیزی هراس نداشتی وهرروز مرگ را درمشت فشردی، دلیلی وجود نخواهد داشت که ازچیزی وکسی وداغ ودرفشی نگران باشی. من، صمیمانه می گویم: انیگونه ام. هرروز مرگ درمشت ازخانه بیرون می زنم. اینجاست که ماموران اطلاعات وسپاه اند که باید ازاین آدم مرگ درمشت بهراسند. برای این که من وخانواده ام را دراین مدت به انواع آسیب ها آزموده اند. یکسال ونیم درزندان مرا درتنگنا فشرده اند که یک بله ازمن بشنوند. مرا درهمان سلولهای انفردادی زده اند ومن ازهمان سلولهای انفرادی نامه نوشته وبیرون داده ام. درهمان سلولها به تلخ ترین شکل مرا تهدید کرده اند وفحش های ناموسی برمن باریده اند ومن ازهمانجا نامه نوشته وبه لطایفی بیرون داده ومنتشرکرده اند. هرچه تلاش کردند مرا به زانودربیاورند نتیجه عکس گرفتند. درهمان زندان به مردان بزرگ سیاست که با من همسلول بودند التماس می کردم که شما مردان صاحب نامید بیایید ومثل من نامه بینویسید واینها را مفتضح کنید. پاسخ می شنیدم که نه، ما می خواهیم درسکوت دوران محکومیتمان سپری شود. با تاجزاده چهارماه هم سلول بودم. تنها کسی که نمی هراسد تاجزاده است. منتها فرق من با او دراین است که او به یک تشکیلات ویک حزب متعلق است ومن یک نفرتنهایم. بی پشتوانه وبی تشکیلات . من آدم گمنامی نیستم که بتوانند مثل ستاربهشتی سرم را زیرآب کنند. من سالها با شهید آوینی بوده ام. به اصطلاح بچه ی جنگم. خیلی ها درسپاه واطلاعات وبدنه ی نظام مرا می شناسند. زدن وکشتن من هزینه ی سنگینی برای اینها خواهد داشت. فرق من با میرحسین که اکنون زندانی است دراین است که میرحسین وکروبی ومیردامادی وتاجزاده وبهزاد نبوی پشت سرشان جمعیت وحزب وتشکیلات است. پشت سرمن کسی نیست. هیچ. پس تحمل یک فرد تنها برای نظامی که درمحاصره ی آسیب هاست ممکن تراز کشتن اوست. اینها چیزهایی است که به عقل من می رسد. کما این که دراین مدت بارها توسط ماموران سپاه واطلاعات دستگیروشبانه با چشمانی بسته رهایم کرده اند. اموالم را برده اند. با هردنگ صدای در زن وبچه ام تن شان لرزیده است. چرا که چهاربار هشت نفر وده نفر بخانه ی ما ریخته اند وجلوی زن وبچه ام هرچه خواسته اند برداشته اند وبرده اند. زن ودختر وپسرم رابه اوین برده اند وهرکدامشان را جداجدا تهدید کرده اند. تلخ ترین حرفها را با دخترجوانم زده اند. واسرار خصوصی مرا فیلم کرده اند ودرفضای سایبری منتشرکرده اند تا میان من وهمسرم جدایی بیندازند. مدتها به همسرم اس ام اس های ناموسی می زدند وتلاش می کردند بین ما جدایی بیندازند. اما خانواده ی من مثل شیرپشت سرمن ایستادند و قدمی به عقب نرفتند. اکنون برای اطلاعات وسپاه تنها وتنها یک گزینه درباره ی من وجود دارد. این را به من پیغام نیز داده اند. وآن : کشتن من است. منتها باید هزینه اش را بپردازند. من که آماده ام مشکلی ندارم. مشکلی اگرهست متوجه ی آنهاست.
اگرهنوز مرا نقاب به صورت می دانید باورکنید ازمن کاری دیگرساخته نیست. این درون دیرباورشماست که نمی تواند مرا باورکند. ومن برای آن درون دیرباورکاری نمی توانم بکنم. درضمن من شاید ده یازده سال است که آقای خامنه ای را ندیده ام. آخرین باری که دیدمش با جمعی ازهنرمندان بودکه با ایشان دیدارداشتیم.
اینها نکاتی بود که من توانستم دراین ضیق وقت برای دل ناآرام شما شماره کنم. بازهم اگرآرام نمی گیرید بنویسید شاید یک چیزهایی به نظرم رسید ونوشتم.
البته یک کاردیگرنیز می شود کرد. این که شما ازجایگاه تماشاگر به جایگاه یک کنشگرسیاسی نقل مکان کنید وقدم به قدم با من همراه شوید تا بدانید اگرمرگ را درمشت تان بگیرید وهوشمندانه قدم بردارید ای بسا با همه ی گمنامی شما بشود دوام آورد. البته حداقل این است که یک سال ونیم بروید زندان ودرزندان کتک بخورید وناموستان را جلوی چشمتان بیاورند واموالتان را ببرند وممنوع الخروجتان بکنند تا با هم مساوی شویم وازآن به بعد شما بپرسی چرا شما آزادی ومرا همچنان دربند نگه داشته اند. شما یک نمونه بیاور ازاین همه زندانی سیاسی که بجز آقای تاجزاده از دل زندان نامه بنویسند وخود آقای خامنه ای را به چالش بکشند. کاری که من کردم وپای مخاطراتش ایستادم.
برقرارباشید دوست من
سلام.سروز و استاد عزیزم جناب دکتر نوریزاد بزرگوار..راستش امروز هر چه با خود و اتش درونم پرسش و پاسخ داشتم نتوانستم خود را راضی به رای دادن نماییم چرا که قضیه این حقیر و حضرتعالی مثنوی مراد و مریدی است که صد بزرگتر از من هم نتوانسته اند بر خواسته مراد خود پسندی دیگر داشته باشند..دکتر عزیز هر روز که روز دیگری از عمرم اغازمیگردد قبل از انکه درگیر مشغله های خود شوم در اندیشه شمایم و معمولا قبل از خواب سری به فیس بوک و در سایت شما تا با خاطری اسوده بخوابم…ای عزیز ما و جامعه بوجود ازاده ای چون شما نیازمندیم ..مواظب خود باشید تا اهریمنان صدمه ای به شما البته بما نزنند..والله خیر حافظا و ……فدای وجود نازنینت سیدعیسی نوری.. از کمترین مریدانت
قققققققققق
درود بر شما همانطور که میدانید ولایتی تمام مشکلات هسته ای را سر اقای جلیلی شکاند ورهبری را در این مشکل پنهان نمود؟ ولایتی کسی بود که سالها در تلویزیون میگفت در مساله هسته ای اگر کوتاه بیاییم انها مسایل دیگری را پیگیری میکنند وتا سرنگونی ما را میبرند. بنظر من اقای روحانی را اوردند تا چهره مقبولی به او بدهند مثل بحث ساختگی با قالیباف و مساله دستگیری دانشجویان توسط قالیباف و جلوگیری اقای روحانی از این دستگیریها؟؟ و عدم کناره گیری ووحدت کاندیداهای اصولگرا در مقابل روحانی؟ من فکر میکنم نظام به این نتیجه رسیده بود دیگر قادر به حکومت با این روش در داخل وخارج را ندارد وبا انتخاب روحانی میخواهد در داخل به اصطلاح اشتی نماید احتمالا با ازادی اقایان موسوی وکروبی ومقداری از اصلاحطلبان ودر خارج نیز اشتی وسازش در مسایله هسته ای را انجام دهد؟ یعنی برای جلوگیری از سرنگونی از مدتها قبل با این سناریوی ساختگی انتخابات وبا هماهنگی تمام کاندیداها می خواهند با انتخاب اقای روحانی این مسایل را به انجام برساند .شاید چند ماه پیش مذاکرات اقای ولایتی با خانم شرمن معاون اقای اوباما صحت داشته وپس از ان این انتخابات را برنامه ریزی نمودند تا پس از ان سازش را به جلو ببرند
از غروب که هجوم مردم را دیدم بطرف صندوق های رای یک احساس خطری بسراغ من آمد و پس از مدتی تفکر این احساس خطر بیشتر و بیشتر شد بطوری که نمیتوانم از عواقب آن خلاصی یابم !! نمیدانم شاید فکر کردن به یک معضل مرا گرفتار کرده !!
ترجیح دادم که این احساس خطر را با شما هم در میان بگذارم
سلام گرم بر آقای نوریزاد عزیز
باز خامنه ای اشتباه کرد و علتش اشتباه های گذشته اش میباشد !!!
حضور مردم شور انتخاباتی نبود بلکه اتمام حجت بود !!!
الان که این مطلب را مینویسم نمیدانم که چه شخصی رییس جمهور میشود و یا اینکه انتخابات به دور دوم کشیده میشود ، اما با توجه به ترددم به محل های اخذ رای و همچنین گفتگو و محاوره با مردم ، میخواهم بگویم که علی خامنه ای و مشاورانش در بد مخمصه ای گیر کردند !!!مخمصه ای که مسبب اصلی آن خودش میباشد و متملقان اطراف ایشان .
فضای انتخاباتی را که مینگریم متوجه میشویم که حداقل 25 یا بیشتر به آخوند حسن روحانی رای داده اند ( در بدترین حالت ) و کلا میزان شرکت کنندگان در این انتخابات بگمانم حتی از انتخابات سال 88 هم بیشتر بود !!! و میتوان گفت که میزان شرکت در این انتخابات ، تنه میزند به مرز 50 میلیون شرکت کننده !!!!
این یعنی یک خطر !!!خطری به بزرگی جنگ و شورش !!!
اگر به چهره مردمی که حتی از تلویزیون نشان داه میشد نیک بنگرید ، هیچگونه شور و نشاطی در آنها نمیدید ، بکله بیشتر نفرت و سردرگمی و یاس بلاتکلیفی و در کل امیدی به اینکه سراب نشان داده ، واقعا آب باشد . با هر که صحبت میکردم همه میگفتند ( باتفاق ) که “کاچی به از هیچی” ، همه میگفتند که از این وضع خسته شده اند ، به کسی رای میدهیم که وضع موجود را تغییر بدهد !!! آری تغییر وضع موجود !!! کسانی را مشاهده میکردی که تا کنون رای نداده بودند و همه تضادهایشان را با رژیم فراموش کرده بودند !!! کسانی را میدیدم چه در سر صندوق و چه در تلویزیون ، که نشان میداد از عمق وجودشان وطن پرست هستند وتنها و تنها چاره را در رای دادن دیدند !!! دقت کنید هیچ موقع نباید یک راه برای سعادت یا رهایی و یا هر آنچه میخواهید اسمش را بگذارید ، وجود داشته باشد .
اینها یک پیام را به ما میدهد و آن اینکه : “این آخرین شانس و فرصت شماست ”
آیا خامنه ای از خر شیطان پیاده خواهد شد ؟؟!!
آیا نامزد مردم میتواند آنها را به ساحل نجات برساند ؟؟
فرض کنیم آقای روحانی که دیدگاه هایش با بقیه فرق دارد فردا دولتش را تشکیل بدهد و بخواهد دیپلماسی کشورمان را تغییر بدهد ، بخواهد قضیه هسته ای را حل وفصل نماید ، آیا این با خواست رهبری در تضاد نیست ؟؟ قطعا خواهد بود و رهبری همانگونه که بارها عنوان نموده یا بزبان گماشتگانش عنوان شده است قضیه رابطه با امریکا و یا هسته ای مربوط به رییس جمهور نمیباشد ، یا به عبارتی بقول استاد مصباح (لطفا اسم اصلیشان را تلفظ نمایید ) ، مردم چکاره اند که تصمیم بگیرند و انتخاب کنند ..!!
خب این تضاد منافع یعنی جنگ !! آنهم جنگ قدرت بین حاکان .
فرض بعدی این است که روحانی اراده نماید که دست سپاه و امنیتی ها را از سر اقتصاد فلاکت زده رها کند ، آیا سپاه به این راحتی ها خواهد گذاشت ؟؟؟
بودجه عمومی کشور نسبت به دوسال قبل به یک سوم و نسبت به سال گذشته به نیم کاهش پیدا کرده است ، آیا رییس جمهور بدون امتیاز دادن به غرب که همانا تعلیق هسته ای و خوردن جام زهر بوسیله رهبری است میتواند جامعه ای را که چند وقتی است گرسنه میباشد را سیر کند ( جامعه ای که برنامه های تفریحی تلویزیونش تا چند وقت پیش آشنایی با غذا های جدید و نخورده بود و مجریانش دیگر حتی از کباب و مرغ و بوقلمون بدشان میمامد !!! دقت نمودید آن موقع ، چند سال پیش را!!! )
بگمانم این پروسه را از هر طرفی که بخوانیم به یک دور باطل میرسیم و تنها خارج شدن از این دور در دستان رهبر میباشد که ایشان در سخنان 4 شنبه خود طلبکار نامزدهای ریاست جمهوری هم بود که چرا قضیه هسته ای را در پیشگاه مردم شکافتید .
{اول همین جا بگویم رهبر اگر گمان میکرد که این همه استقبال و هجوم ، بله هجوم به صندوق های رای میشد ، هیچگاه از مخالفان جمهوری اسلامی نمیخواست که بیایند و بخاطر ایران رای بدهند ، کلامی غریب که در آن مقطع نشان از درماندگی ایشان داشت . اما بالاخره از دهانشان خارج شد و چند وقتی هم میبایست نظام تاوان این حرف ایشان را بدهد !!
چرا ؟؟
چون ایشان دگر اندیشان را حتی آدم هم نمیداند و آنها را شهروند درجه دوم هم نمیداند ، چه برسد به اینکه فردا طلبکار حکومت نیز باشند }
اصل مطلب :
مثالی عامیانه وجود دارد که میگوید ” تمام راه ها را بر گربه نبند که گربه مجبور به چنگ زدن بر صورتت نشود “”
اشتباه آقای خامنه ای این بود که تمام راه ها را یکی یکی بست و مملکت را در یک بن بست سیاسی اقتصادی فروبرد .
اما اگر میدیم که چرا مردم شورش نمیکنند شاید بخاطر این بود که امید داشتند که دعواهای بالاسری ها بنفع آنها ختم شود و یا بعبارتی میگفتند که دعوای احمدی نزاد با رهبر و یا سران قوا به نفع مردم عامی میباشد و لذا خودشان واکنشی نشان نمیدادند و فقط نظاره گر بودند .
الان دوباره رهبر مردم را با خود به بن بست برد و همه رژیم خود را هزینه کرد برای این انتخابات ، و. این اشتباه بود !!
در سیاست و یا دیپلماسی و حتی در زندگی معمولی هیچ موقع نباید حرف آخر را همان اول بزنیم و همیشه میباید گام بگام جلو رفت و یا بقول قمار بازان یک ورق یا آس در دست نگاه داشت و همه موجودیتان را سر یکدست نباید قمار کرد .
خامنه ای از ترس رخوت و پشت کردن مردم به صندوق های رای ، خودش عامل شورش میشود .
بنظرم کمتر از دوسال میکشد که یا شورشهای گسترده و عمومی صورت میگیرد بطوری که رژیم فلج میشود و یا اینکه در درون حاکمیت تغییری بنیادی صورت میپذیرد.
اگر رییس جمهور بر آمده از صندوق بخواهد رابطه با امریکا و یا قضیه هسته ای را حل بکند تنها یک راه دارد و آن این است که با رجوع به آرا عمومی هزینه قضیه هسته ای را بدوش مردم بگذارد و این مسئله را بهیچ وجه خامنه ای ( که خیر مردم را بیشتر از خود مردم میداند ) ، نمیپذیرد . و اگر رییس جمهور، در را به همین پاشنه بگرداند و یا نتواند تغییر محسوسی بدهد ، به شما قول میدهم که شورش عمومی به پا میشود .
بنظر من این رییس جمهور هر کس که میخواهد باشد بیشتر از دو سال نمیتواند رییس جمهور باشد و یا جانش را میگذارد و یا جان خیلیها را میگیرد ( چه با دق کردن و یا خوراندن جام زهر فرقی نمیکند ) .
اگر روحانی رییس جمهور بشود ، آنموقع روحانیت هم برای همیشه از صحنه سیاسی کشور میرود و بنظرم در این میان خاتمی یک اشتباه استراتزیک انجام داد و بقول سیاسیون تمام تخم مرغهایش را در سبد روحانی قرار داد ، کاری که خامنه ای در مورد احمدی نزاد در سال 88 انجام داد و منبعد کسی دیگر برای خاتمی تره هم خورد نمیکند .
مگر اینکه خامنه ای ریسک کند و آرا شرکت کنندگان را کاهش دهد ( همانگونه که واجدین شرایط رای دادن را کمتر از 5 میلیون اعلام کرد) ، تا روزنه امید همچنان برایش باز بماند و یا مطابق یک اصل پذیرفته شده در بین انسانها دروغگو مجبور است بخاطر پنهان کردن دروغ خود مرتب دروغ بگوید و بنظرم میرسد که دست در صندوقها در این مقطع بازی خطرناکی است که ممکن است آنها دست به آن بزنند چون چاره ندارند .
در یک کلام ای کاش مردم را تشویق به رای دادن نمیکردند و اگر 15 یا 20 میلیون شرکت کننده بود ، سوپاپ اطمینانی برای رزیم میشد
محمد علی محمدیان
جناب نوری زاد با سلام. من اکنون پنجاه و یک سال دارم شانزده هفده ساله بودم که انقلاب شد همان سالهای اول انقلاب وقتی دیدم دوستان و جوانان این مرزو بوم را به دلیل ابراز احساساتشان به دار می آویزند با آن تجربه کم خود پی بردم این نظام به حق نیست. وقتی خواندم شما تا قبل از واقعه 88 از ارادتمندان حضرت آقا بودید و بعد از آن تغییر رویه دادید بسیار متعجب شدم وقتی مناجات شما با خدا را در زندان گوش دادم این تعجبم فزونی گرفت که انسانی از جنس شما چکونه میتواند تا آن موقع با این قضایا کنار بیاید و چیزی نگوید. چگونه و با چه توجیهی شما تا آن زمان وفادار به آقا بودید؟ اگر چه این سئوال چیزی از انسانیت شما در امروز نمی کاهد. خیلی مشتاقم جواب شما را بدانم.
———————-
سلام دوست من
درسایت من مصاحبه ای است با عنوان بی پرده وبی تعارف(مصاحبه ی محمد نوری زاد با صدای آمریکا)
این را تماشا کنید اگربازهم پرسش شما پای برجا بود بفرمایید تا پاسخ بگویم. درآن مصاحبه من مفصل به همین موضوع مورد علاقه ی شما پرداخته ام.
با احترام
دیروز حدود ساعت 8 شب گشتی در شهر زدم و به تعدادی از مراکز اخذ رای سرک کشیدم . کنجکاو بودم که ببینم استقبال مردم که این دوره از اتنخابات ریاست جمهوری چگونه است . اکثر شعب رای گیری شلوغ بود . سالهاست که این پرسش در ذهنم وجود دارد که علت استقبال اینچنینی از انتخابات چیست ؟ در سالهای قبل ، یعنی در زمانی که هنوز وسائل ارتباط جمعی در این حد گسترش نیافته بود ، می شد قضیه را اینطور تفسیر کرد که ضعف آگاهی و فقدان دسترسی به وسائل ارتباط جمعی آزاد در این قضیه می تواند موثر باشد که مردم تحت تاثیر تبلیغات قرار می گیرند . اما این روزها در اکثر خانه ها ماهواره و اینتر نت وجود داشته و این اکثریت به اخبار شبکه های آزاد دسترسی دارند و حتی دیده شده که عشایر در حال کوچ نیز دیش ماهواره را همراه خود حمل می کنند . این پرسش بیشتر در ذهنم بیشتر کلنجار می رودکه قضیه را دیگر نمی شود با الگوهای تکراری تجزیه وتحلیل نمود . البته منظورم از طرح این قضیه نه مشروعیت بخشیدن بخشیدن به حکومت بلکه گشودن چارچوب های جدیدی از تفسیر این قضیه است وقتی جامعه ای با علم به نقائص روشی جهت تحمیل خواسته های خود به حکومت دائما آن روش را تکرار می کند . این پرسش بیشتر به ذهن متبادر میگردد
سلام استاد
سلام به نوری زاد عزیز. من یک استاد دانشگاه هستم . ادبیات درس می دهم. واوووو که چه متن جذاب و فنی و هنرمندانه ای. خیلی خوب اولش را به آخرش دوخته اید وچه خوب نتیجه گرفته اید. آقای نوری زاد این را بشما بگویم که ما شما را هرگز فراموش نمی کنیم. اگر امروز آقای روحانی با هرسابقه ای که داشته وبا هرفتنه فتنه ای که کرده رییس جمهور میشود این بدان معنا نیست که ما قدرشما را وزحمت های شما را و فداکاری های شما وخانواده شما را ندانیم. من اطمینان دارم که محصول زحمت های شما وسایرینی مثل شما بود که این پیروزی را به ارمغان آورده. بازهم برای ما بنویسید و آینده را برای ما رنگ بزنید. مردیم ازبس که همه جا را تاریک دیدیم. بیت رهبری جز تاریکی برای این مردم رنگ دیگری بکارنبرده. شما رنگش بزنید. با همین قلم شورانگیزتان. با ادب تان که من می میرم برای اصطلاحات ادبی تان. قلم تان را می بوسم وقدرتان را می دانیم
با سلام
جناب نوري زاد لطفا اين نظر من را منتشر کنيد الان که مرور مي کنم فکر مي کنم شايد بعضي از جملات زياد مناسب
نبوده باعث سوء تعبير شود . بهرحال زيبا و با احساس مي نويسيد و دلسوز مردم هستيد .
مخصوصا چند خط آخر که درباره باور و باروريست بسيار عالي بود . وسعت ديد شما را نشان ميدهد. واقعا هنرمنديد.
موفق و پيروز باشيد.
يا علي
جناب نورزی زاد سلام ودرود .
در این وانفسای کندی و فیلتر اینترنت خواهش میکنم سایتتان را کمی سبک کنید . خیلی دیر بالا می آید . ممنون و سپاس
سلام نوری زاد عزیز صبر کردیم صبر کردیم با استقامت تا کسی از متن ملت را برای ریاست برگزیدیم و دیدیم که با صبر و استقامت می توان رو به جلو حرکت کرد و این را مدیون مقاومت عزیزی چون شما و رهبران سبز مخصوصا میرحسین عزیز و شهدای جنبش و کتک خوردگان و ابرو رفتگان البته در ظاهر می دانیم و یک موقع قکر نکنید اگر جشنی به پا شد یا سرودی خوانده شد شما عزیزان فراموش شدید زنده و برقرار باشی محمد جان …………
با سلام
عاليجناب نوريزاد . فوق العاده مي نويسيد خوشبختانه سرعت اينترنت مطلوب است و مي توان مطلب نوشت . نمايش يرما را
نقدش را خواندم و با شما تا حدودي موافقم در مورد زايندگي و پرورشگري مردم اين سرزمين بايد بگويم که مهم سرعت اوليه است که به اين فرآيند بايد داد بعد از آن مي توان هر از گاهي تکاني داد چون خوشبختانه در خلاء که نيستيم!
ضمنا براي باور و باروري نيازي به شانه و گريستن نيست همين ايمان به مردم ايران کافيست . ديروز را که ديديد واقعا حماسه
بود! و به اميد خدا آينده ايران عالي خواهد بود.
همينطور اميدوارم صلح و دوستي و از همه مهمتر عدالت در جهان حکمفرما باشد.
يا علي
امروز در ایران علم و هنر طرفدار ندارد، بلکه قتل و دزدی و شیادی طرفدار دارد. هر کسی که بدون زحمت کشیدن، بیشتر سر دیگران کلاه بگذارد جلوتر است. راههای آسان پرطرفدار و راههای دشوار بدون راهی شده است. بیسوادانی که راست و چپ را از هم تشخیص نمیدهند برای باسوادان تعیین تکلیف میکنند که چه بیندیشند، چه بگویند، چه بخورند، چه بپوشند. کشور من از گذشته باشکوه خود انقدر فاصله گرفته که ارزشها بیارزش و بیارزشها ارزش شدهاند. در چنین بیابانی که دیگر آب هم به سختی یافت میشود گلهای گوناگون را در خاک تشنه کاشتهام.
علم و هنر پیش رفت اما انسانیت پیش نرفت. فردای بشریت نباید در قتل و چپاول معنا شود …
روزی فراخواهد رسید که ایرانیها به جای صرف انرژی در ظواهر زندگی و سرک کشیدن در رنگ و اندازه لباس همدیگر که نشانه بیکاری و کنجکاوی بیمورد است به زندگی خود خواهند پرداخت و به جای هدردادن زندگیشان از لحظههای عمر به درستی استفاده خواهند کرد.
دوست دارم ایرانیها باور کنند که میتوانند در همه زمینهها خلاق و پیشرو باشند. من برای به باور رساندن نسلی که دیگر به هیچ کس و هیچ چیز جز قاتلان و دزدان و شارلاتانها اعتمادی ندارد سرود تازه خواهم خواند، سرودی که اجداد من برای بشریت خواندند و هرگز به فراموشی سپرده نشد. وظیفه خود میدانم از همه تواناییهایم به بهترین روش استفاده کنم و با خلق کردن آثار گوناگون در ذهن هموطنانم و نیز مردم دیگر کشورها به فردا معنایی تازه دهم.
خدا لعنت کند کسانی را که سال 88 رای مردم را دزدیدند و به دیگران فتنه گر گفتند در حالی که خودشان فتنه کرده بودند. سال 88 رای آقای موسوی بسیار بیشتر از رای امروز آقای روحانی بود. آقای خامنه ای //// اگر آرای موسوی را ///. این همه در این 4 سال خون //// . خدایا تمام کسانی را که در دزدیدن آرای مردم در سال 88 دست داشتند را به سزای اعمالشان برسان آمین یا رب العالمین.
سلام دوستان
میخواستم از اینجا اعلام کنم که من به آقای روحانی رای دادم اما رای من رای به نظام نیست رای من مشت محکم بر دهان دشمنان خیالی //// نیست!!!!
رای دادم چون نمیخواستم اصولگراها پیروز این میدان باشن!رای دادم چون تحریما مارو از پا در آورده……………………
اینارو نوشتم تا همه بخونن و بدونن که مراجع تقلید از طرف خودشون حرف میزنن !!!
ما ایرانیا وطن پرستیم و عاشق صلح و با هیچکس دشمنی نداریم
رای ما رای به ایران عزیز وسربلند هست
ممنون از بررسی خوبی که فرمودید.
چقدر ساده لوحانه .
آهای سران حکومت
آهای سردمداران
آهای آمرین و عاملین ظلم و ستم رژیم
از خواب غفلت بیدار شوید که به پرونده های جنایات شما در همین دنیا رسیدگی خواهد شد اگر فکر می کنید با شرکت یا عدم شرکت مردم
در انتخابات مهندسی شده از مجازات رهایی یافتید سراب دیده اید. چرا که وعده الهی بر پایمال نشدن خون و آبروی انسانها در همین دنیا
گریبان شما را سفت خواهد گرفت. پس برخیزید و منتظر باشید.
در ضمن به شانه های هیچکس هم احتیاجی نداری اگر به طنابی محکمتر تکیه کنید…..اگر پنج بار در شبانه روز از دنیا و متعلقاتش ببرید و با او تماسی هرچند کوتاه داشته باشید…به غیر خدا امید نخواهید بست…..
جناب نوریزاد
متاسفم که شما با بنی صدریون و مجاهدین و شاه اللهی ها همولایتی بی خیال بی غم و بیدرد و بیعار ما همراهی کردید و نه با برخی از زندانیان…بعضی از دلسوزان…..عملگرایان
اگر تنها چاره ایران یک اتاق فکر و یا اتاقهای فکر است….آیا راه ما از صندوق رای ها نمیگذرد؟ حتی اگر محدودشان کرده باشند؟ کی بشما گفته فقط در شرایط ایده آل مشارکت اجتماعی کنید؟ در قرآنه؟ یا در احساس عصبانیت؟
بنی صدر با اینگونه تحریمها ایزوله تر شده یا موثر تر؟
ایکاش به مشورت معتقد بودید…..
ایکاش از عصبانیت به عقلانیت و اعتدال رجوعی دوباره میداشتید و خود را با تغییر خواهان با زندانیان با مصلحان همراه میکردید…..خدا را شکر که گویا مردم ایران اشتباه شما را دنبال نکرده اند….شما هیچ پایه قرآنی برای این تحریمتان نمی یابید و ندارید….. امیدوارم از اشتباه و خلاف قرآن بدر بیایید….درآن هرچه هست مسئولیت است و مشورت….
سلام به همگی سلام بر تحریمی ها سلام بر اونایی که با اکراه به روحانی رای دادند.
دشمن شکست مفتضحانه ایی خورده . خودشون دارن تیر خلاص رو تو مغزشون میزنن. با این نحو اعلام نتیجه تقلب 88 کاملا تایید شد.
دکتر نوری زاد عزیز
اراء داره اعلام میشه و در اوج نا امیدی و ناباوری شاهد اعلام ارای درست( برخلاف سال 88 که در این زمان تقریبا نتیحه قطعی اعلام شده بود و احمدی نزاد پیروز اعلام شده بود) بنفع جریان اصلاح طلبی هستیم، من خدا را شاکرم از اینکه بالاخره عقلانیت به نظام جمهوری اسلامی برگشت، تبریک میگم به ملت سبز ایران که حقانیتشون در سال 88 هم با این اتفاقات به اثبات رسید و تشکر ویژه ای از شما بزرگوار دارم و معتقدم، تغییر استراتژی رهبری بخش عمده ایش بخاطر پایمردی بزرگانی چون شما و نامه های خیر خواهانه تون به ایشون بود و باور کنید به اطمینان رسیدم که نامه های شما از طرف ایشون خونده شده…
پاینده باشید
ارادتمند سعید
سلام استاد نوری زاد عزیز
به نظر اگر که رأی ندادن ونافرمانی مدنی منعکس می شد برای متنبّه کردن حکومت این نافرمانی کنش جمعی سزاواری به نظر می رسید اما گمان می کنم با توجه به شرایط کشور ما کسی که رأی نمی دهد صدایش به هیچ جایی نمی رسد. مثلا اگر اصلاحات در سراسر کشور احزابی داشت که هرکدام افرادی را به صورت عضو داشتند و این ها افرادی مطیع می بودند که اگر به آنها گفته می شد رای ندهید واقعا رای نمی دادند، آن وقت به طور روشنی می شد مشخص کرد که مثلا بیست میلیون یا سی میلیون اصلاحاتی رأی نداده اند اما مردمی که اگر همین شب جمعه احمدی نژاد می گفت جلیلی احمدی نژاد دوم است بیست میلیون رأی به پایش می ریختند و به شعور سیاسی لازم نرسیده اند و از طرفی هم اصلا حزبی در ایران وجود ندارد به نظرم کسانی که رأی نمی دهند اولا متحد و متّفق نیستند و تشکیلاتی نیستند و در نتیجه -با توجه به شعور سیاسی پایین مردم – نمی توانند عده ی زیادی باشند و همان عده ی کم هم نمی توانند رأی ندادن خودشان را به روشنی به اثبات برسانند. لذا حلا که در حد دو نفر هم به ما فرصت انتخاب داده بودند بهتر دیدک که این فرصت را از دست ندهم که اگر همین را هم بگیرند دیگه می شود بدترین حالت ممکن چرا که الاآن حداقل می شود دفع افسد به فاسد کرد اما دفع افسد به افسد که ممکن نیست…
سلام
اقای نوری زاد عزیز دست و بازوی از کار افتاده برادر جانباز قهرمانتان را از دور میبوسم. لطفآ از قول یک بسیجی جانباز دور از وطن به او بگوئید که مردم او را فراموش نکرده اند.
اقای نوری زاد امروز شنونده تحلیلهای واقع گرایانه شما در مصاحبه با بی بی سی بودم و به نظرم امد که مجری با سرعت و کمی هم بی ادبی صحبتهای زیبای شما را قطع کرد. در حالی که ساعتها برنامه زنده به بهانه انتخابات داشتند دلیلی برای این حرکت نیافتم. نمیدانم شاید هم تهدیدات حکومت بر انها هم تاثیر گذاشته و بی بی سی هم شما را سانسور میکند.
لطفآ برای ما بمانید.
تبریک میگویم به حاکمیت بخاطر مهندسی بینظیری که برای انتخابات کردند این را میگویم به چند دلیل : 1- فکر میکنم روحانی رییس جمهور شده و این یعنی بهترین شرایط برای حاکمیت که از این باتلاقی که درون آن گیر افتاده بیرون بیاید . چرا که با رای آوردن روحانی اولا که شایبه تقلب در انتخابات دیگر بر داشته می شود چون منتخب واقعی مردم رییس جمهور شده . دوم این که دوباره مخالفان نظام به آغوش انقلاب باز می گردندو دوباره حاکمیت فرصت حیات دوباره پیدا میکند سوم این که از یک اعتراض مدنی بعدی که در انتظار حاکمیت بود جلو گیری به عمل آورد.2- جلیلی را به عنوان لولوی سر خرمن جلو انداختندبا مواضع تند اسلامگرایانه و غرب ستیز و کاندیدایی برای ادامه وضع موجود تا مردم برای رای نیاوردن جلیلی هم که شده به صندوق های رای هجوم آورده و به روحانی رای دهند 3- روحانی را با مواضع فریبنده ای چون آزادی بیان، استفاده از تمام سلایق، سازش با دنیا و مصادیقی از این قبیل رنگ و لعاب داده و جلو انداختند و از این طریق حمایت خاتمی و اصلاح طلبان و حمایت هاشمی و شارژ مالی او از یک سوی و از سوی دیگر آرای جوانان جویای آزادی را جذب کردند و پای صندوق کشاندند 4- انتخابات شورا و ریاست جمهوری را در یک مقطع برگزار نمودند چرا که معمولا انتخابات شورا ها انتخابات قومی و قبیله ای است و مردم بخاطر افراد مورد عنایت خود هم که شده پای صندوق میروند و در کنار انتخاب شورا به رییس جمهور هم رای میدهند 5-حاکمیت برای بقای خود نیاز به گفتمان معتدلتری برای 4 سال و یا 8 سال آینده داشت پس با مهندسی انتخابات و پیش کشیدن روحانی و عارف به عنوان گفتمان سازش و آزادی و سپس انصراف عارف به نفع روحانی وحمایت اصلاح طلبان خود را بنوعی برای 8 سال واکسینه کرد.
واما روحانی: یادم می آید روحانی سابق بر این اصولگرا بود و عضو جامعه روحانیت مبارز .ولی بیکباره بعنوان کاندیدای اصلاح طلبان (شاید هم در یک معامله نظام با اصلاح طلبان و خاتمی و هاشمی برای بقا ) به این حزب سیاسی تحمیل شد. یادمان نرود صحبتهای خاتمی را که ازعارف بعنوان کاندیدای مورد نظر اصلاحات نام برده بود و یادمان نرود مواضع تند روحانی بعد از حوادث سال 88 که خاتمی و موسوی و کروبی را فتنه گر و خائن به نظام نامید و میگفت که باید با اینها برخورد قاطع شود . حالا چطور شد که ایشان بیکباره اصلاح طلب شدند؟! و در این 4 سال چرا سکوت کرده بودند؟
جناب نوریزاد مردم ما بار دیگر فریب خوردند و حتی معترضان پیشین هم اینبار در زمین حاکمیت بازی کردند در واقع رقابت بین 6 اصولگرا بود و شرمسارم بگویم کاندیدای اصلاح طلب در یک معامله کنر کشید . من فکر میکنم 4 سال آینده سالهای آرامتری برای کشور و مردم ما خواهد بود و بقول معروف سالهای سر بریدن با پنبه در پیش است و مردم ما خیلی زود همه چیز را فراموش خواهند کرد دریغا این که متوجه باشیم که با دستان خود برده این حکومت شدیم در قبال آرامش چند روزه، و در سایه این آرامش دزدان مال و جان مردم چراغ خاموش به کار شرافتمندانه خود ادامه خواهند داد و ماهم غافل و سرمست از پیروزی . البته تمام اینها میتواند حدس و گمان باشد و فردا شخص دیگری مثل جلیلی بر سر کار آید و حاکمیت هم چنان رو بازی کند.
آقای نوریزاد من هنوز هم امیدوارم. میدونم که شما در هر حالتی دلتون با ماست. شاید از ما پاکنره. ولی من یه نفر ناشناس یه گوشه ناشناس امیدوارم. برید رای بدید.
با سلام خدمت آقای نوریزاد،
و با یاد آرش که جان خود را در کمان گذشت و با تمام قدرت پرتاب کرد تا ما ایرانی بزرگتر و قویتر داشته باشیم.
برای من این سوال است که چگونه هنوز تعدادی از دوستان به دنبال این هستند که آیا رأی بدهند یا نه؟ به اعتقاد من جواب این سوال کاملا واضح میباشد. اکنون بعد از این همه سال که شاهد آزار ، ظلم ، بی لیاقتی و دزدیهای مسئولین مملکتی بودیم، میتونیم به آنها و انتخابات آنها اعتماد کنیم؟ آیا میتوانیم به انتخاباتی اعتماد کنیم که مهندس و معمار آن خود اینها هستند؟ اگر میتوانید اعتماد کنید، این شما و این صندوقهای رأی ولی یادتان باشد که ما گفتیم نمیشود به اینها اعتماد کرد.پس اگر رأی دادید و پس از انتخابات دیدید که اشتباه کردید حداقل به یاد بیاورید که ما گفتیم به گرگ نمیتوان اعتماد کرد.
با عرض ارادت خدمت همه دوستان
من. ،من. من رای نمی دهم.این اولین ریاست جمهوری است که رای نمی دهم.اما قلبم دارد از جا کنده می شود برای همه نازنینانی که رفته اند وامیدوارانه رای داده اند .دلنگرانم ومی ترسم 88تکرار شود.اگرچه خود نآمیدم اما از ویرانی امید دیگران هراسانم.لحظه به لحظه خردادچهارسال پیش دارد برایم تکرار می شود.
درود به اقای نوری زاد عزیز
تا نهاد قدرت در دست رهبر است ریس جمهور نمیتواند حرف بزند حالا میخواهند قانون اساسی را اجرا کنند این جمهوری اسلامی زرنگ تر از ان است که در قانون اساسی رهبر را طبق قانون بخواهند نقد کنند چون قانون اساسی هم این اجازه را نمیدهد من که رای ندادم و نمیدهم و فکر نکنم با امدن اقای روحانی وضعیت فرق کنند با عرض معذرت از دوستان ایرانی انتخابات در ایران شده است یک جای سرسبز که باید مثل یک گله گوسفند به چراگاها برویم و شب به خانه برگردیم ما ایرانیها از خودمان هیچ اختیاری نداریم حتی تایین سرنوشت ما به دست خودمان نیست تا بیت رهبری هست و شورای نگهبان هیچ دموکراسی در ایران برقرار نمیشود همان چهار سال پیش ما رای دادیم کافیست هنوز جایش درد میکند شما جنبش سبزی های عزیز هیچ وقت روحانی را با سه تنی که در حصر هستند مقایسه نکنید انها کجا و این روحانی کجا زمین تا اسمان فرق این دو هست
سلام.
من همکار سابق برادر شما هستم. الان که در متن بالا، اشاره ای به ایشان کردید، خاطرات سالهای گذشته ام درباره آن انسان پاک، شریف و دوست داشتنی، با آن لبخند همیشگی بر لب و پاسخ همیشگی الحمد الله برایم زنده شد. سال گذشته که به ایران آمده بودم، سری به ایشان زدم. شما در زندان بودید و من از ایشان احوال شما را پرسیدم. با آن زبان ناتوان پاسخی داد که فهمیدم به ایشان گفته اند که درباره شما با کسی صحبت نکند.
ارادتمند همه کسانی که درد اسلام و مردم و ایران را دارند.
درود به شما آقای نوریزاد
یک بار پیش آمد که شما را در مراسمی ببینم اما توان صحبت نداشتم.
انسانیت با شما راه میرود خیلی دلم میخواهد ساعتی با شما صحبت کنم
چگونه رای دهم در حالیکه می بینم جفایی که بر من و خانواده ام و کسانی امثال من رفته و می رود، بخاطر 8 سال فقر و بیکاری با وجود مدرک تحصیلات عالی و شرمندگی پیش زن و دو بچه ام. شرمندگی از احساس حقارتی که در من رویانده شد. به کدام امید؟ مگر نه اینکه آنان که رای می دهند قطعا منافعی برای خودشان/آری فقط خودشان/ از منصب و مقام و کسب سرمایه و ثروت تصور می کنند؟ واقعا کیست که برای منافع همه رای دهد؟ خودمانیم ما هنوز فرهنگ “باهم بودن برای هم” را درنیافته ایم. برای منی که با این همه استعداد و شوق تحصیل اکنون 8 سال بیکاری را یدک می کشم و پارتی و آشنایی ندارم چه تفاوتی دارد که چه کسی بیاید؟ هر که بیاید آنقدر دور و برش آدم سفارشی دارد که بما نمی رسد. بخدا که من هرگز اینان را نخواهم بخشید. اما حداقل اینبار این تسکین خاطر را دارم که میتوانم دیگر بازیچه نباشم. همین!
سلام براستادبزرگوارم جناب نوریزاد:
اینچندبیت ازجناب عارف)قزوینی( مناسب حال خودوامروز یافتم.
ناله مرغ اسیراینهمه بهروطن است
مسلک مرغ گرفتاروطن همچومنست
همت ازبادسحرمیطلبم گر ببرد
خبرازمن به رفیقی که بطرف چمن است
جامه ای کونشودغرق بخون بهروطن
بدرآن جامه که ننگ تن وکم ازکفن است
آنکسی که دراین ملک سلیمان کردیم
ملت امروزیقین کردکه او اهرمن است
سلام
یک تحلیلی دارم برای این انتخابات حضور غرضی بسیار مشکوک است
به احتمال زیاد انتخابات به دور دوم کشیده میشود
و دو نفر برنده یکی غرضی و دیگری جلیلی (یا هرکه را که دوست بخواهد…)
کسی هم نمیتواند به غرضی بیچاره! اعتراض کند؟
زمان زیادی برای اثبات این تئوری توطئه لازم نیست.
رأی های خاموش! از ترس مرگ، نمیرید!
بیژن عبدالکریمی
دعوت کنندگان بغض های خاموش به سکوت در انتخابات هیچ برنامه و راهکاری برای تحقق ایده آل هایشان ندارند.
بار دیگر، روی سخنم، روشنفکران و صاحبان رأی های خاموشی است که به نشانة اعتراض به وضعیت کنونی و تاریخ چند دهة بعد از انقلاب، مروج «نظریة سکوت در انتخابات» هستند، سکوتی که سرشار از ناگفتنی ها و بغض های خاموش در سینه های سرکوب شده ای است که آرزومندم روزی بسان ترانه ای در تمامی کوچه وپس کوچه های این سرزمین مترنم شود. بس غیرمنصفانه است که راقم این سطور را بیگانه از دردها، رنج ها، محرومیت ها و بی عدالتی ها بدانیم، راقمی که با تمامی هستی اش خشم ها، کینه ها و نفرت ها را درک و احساس می کند اما نمی تواند تأییدشان کند. این بغض های خاموش با سکوت شان خواهان فریادگری این دوسخن اصلی اند: ۱. رأی های ما خوانده نمی شود ۲. رأی ها ما به سود حاکمیت سیاسی مصادره می شود.
در آخرین ساعات باقی مانده به انتخابات، استدلال های خویش را به منظور دعوت بغض های خاموش برای به سخن درآمدن در پای صندوق رأی ها چنین خلاصه می کنم:
۱. در سراسر جهان و با ظهور وضعیت پست مدرن و فروپاشی همة آرمان گرایی ها و ایدئولوژی ها و با توجه به سیطرة فشار جهان تکنولوژیک بر زندگی روزمره و اولویت یافتن تأمین نیازهای اولیه، روشنفکران و معترضان به وضعیت کنونی جهان و شرایط جوامع خویش با بحرانی بسیار جدی روبرویند: آنان از افراد جامعه انتظار حرکت و خودجوشی دارند. اما شرایط کنونی در قسمت اعظم جهان، از جمله در دیار ما، اجازة حرکت ها و خودجوشی های سترگی را که همراه با مخاطره و صرف هزینه های سنگین باشد، نمی دهد. «امر سیاسی»، به معنای احساس تعلق به سرنوشت اجتماعی در سراسر جهان تضعیف شده است. در شرایط کنونی ما نیازمند «بازتعریف امر سیاسی» هستیم.
۲. این تنها قدرت سیاسی ما نیست که باید خود را با جهان کنونی سازگار کرده، بر عقب افتادگی ها و تأخرهای زمانی و تاریخی خویش از جهان کنونی غلبه کند، روشنفکران نیز باید بتوانند به فهم جهان و شرایط کنونی نایل آمده، بر اساس الگوها و چارچوب های ذهنی دهه های پیشین حرکت نکرده، بر عقب-افتادگی ها و تأخرهای زمانی و تاریخی خویش از جهان کنونی غلبه یابند.
۳. روشنفکران در سراسر جهان، به خصوص در جوامعی که هنوز ساختارهای حقیقی دولت ـ ملت شکل نگرفته است، با بحران هایی بسیار جدی مواجهند. کنش سیاسی در چنین شرایطی که همة چارچوب ها و ایدئولوژی ها، جز سیطرة روند خود زندگی روزمره ، فروپاشیده است، نیازمند خلاقیت به منظور ایجاد افق و فضاهای تازه است، افق و فضاهایی که نمی تواند بدون توجه به امکانات و میزان برخورداری شان از منابع اصیل قدرت صورت پذیرد.
۴. رأی ندادن صاحبان بغض های خاموش، به خاطر هراس از خوانده نشدن آرای شان، به معنای تسلیم شدن به مرگ به خاطر هراس از مرگ است. باید توجه داشت که رأی داده نشده، و لذا خوانده نشده، با رأی خوانده نشده هیچ تفاوتی ندارد.
۵. می گویند چه تضمینی وجود دارد که حوادث دورة گذشته تکرار نشود. پاسخ این است که با توجه به وجود و تنوع کثرت در کاندیداهای رقیب که دارای پایگاه های متفاوت سیاسی، اقتصادی و نظامی در حاکمیت هستند، تلاش به منظور نادیده گرفتن آرای واقعی مردم، شکاف سنگینی را برای آنان و نیروهای پشتیبان شان خواهد داشت، و با توجه به شرایط سیاسی منطقه و بین المللی یک چنین شکافی به صلاح هیچکس نیست.
۶. با توجه به تجربیات گذشته و نیز اوضاع و احوال نظامی منطقه و شرایط جهانی، هر گونه بی توجهی به آرای واقعی مردم هزینة سنگینی را به همراه خواهد داشت که به صلاح رقیبان نیز نخواهد بود.
۷. در این انتخابات چندتن از برجسته ترین معتمدان خود نظام شرکت دارند. یقیناً رقابت خود آنان نیز ضامن دیگری بر صحت برگزاری انتخابات خواهد بود.
۸. اگر رأی های خاموش به صدا درآیند، این امکان وجود دارد که در همان مرحلة نخست انتخابات با پیروزی کاندیدای مورد نظرشان پایان یابد. اما با قهر احساسی و آنارشیستی رأی های خاموش، یعنی همان چیزی که طرف رقیب خواهان آن است، به احتمال زیاد انتخابات به مرحلة دوم و صرفاً با حضور دو کاندیدا کشیده خواهد شد. نظارت نمایندگان چند کاندیدا، در قیاس با نظارت دو کاندیدا، تضمین صحت انتخابات را بسیار بالاتر خواهد برد. لذا آنان که از «خوانده نشدن آرا» دل نگرانند، می توانند با قهر و سکوت شان ناخواسته زمینه سازان احتمال بیشتر «خوانده نشدن آرا» در مرحلة دوم باشند. لذا عقل حکم می کند که دل نگرانان صحت انتخابات، با حضور گسترده در مرحله نخست، از امکان بالاتر رفتن این احتمال ممانعت به عمل آورند.
۹. آنان که می پندارند با تحریم انتخابات، به منزلة یک تاکتیک مبارزاتی، می توانند از تشکیل صف ها در مقابل صندوق ها ممانعت به عمل آورند باید توجه داشته باشند با توجه به همزمانی انتخابات شورای شهرها با انتخابات ریاست جمهوری و با توجه به ساخت و رقابت طایفه ای و خویشاوندی در شهرستان ها، خواهی، نخواهی شاهد تشکیل یک چنین صفوفی خواهیم بود.
۱۰ «خواست مطالبات حداکثری» همواره جامعه را از «تحقق مطالبات حداقلی» بازداشته است.
۱۱. . می گویند ما با سکوت مان اجازه نخواهیم داد تا رأی هایمان از طرف حاکمیت مصادره شود. اما آنچه در سطح رسمی گفته می شود، مهم نیست، چرا که همواه میان آنچه در سطح رسمی گفته می شود با آنچه در واقعیت اجتماعی روی می دهد، از شکاف و فاصله ای سهمگین حکایت دارد. آنچه مهم است این است که در بطن و اعماق جامعه و در واقعیت حیات اجتماعی چه می گذرد. آنچه در جامعه و حتی در سطوح گوناگونی از حاکمیت روی داده است زمینه-های رشد عقلانیت و غلبه بر هر گونه افراطی گری احساسی و هیجانی و ظهور نوعی پلورالیسم در ساختار قدرت سیاسی است.
۱۲.صاحبان رأی های خاموش به یاد آورند که همین قهر آنان در انتخابات سال ۱۳۸۴ به چه نتایج زیانباری برای کشور و مردم انجامید. یقیناً یک چنین احساس پشیمانی ای، در صورت تکرار اشتباه شان، بعد از انتخابات ساعات آینده نیز در وجودشان زنده خواهد شد.
۱۳. شرایط امروز ما با شرایط چهار سال گذشته بسیار متفاوت است. فشارهای تحریم های خارجی از یکسو و خالی شدن خزانة مملکت از سوی دیگر، و بالا رفتن بسیار زیاد میزان نارضایتی مردم از شیوة هدایت و مدیریت کشور افراط گری افراط گرایان را با شکستی بسیار سخت مواجه کرده، آنان را اندکی از توهم خارج و به سوی نوعی عقلانیت سوق داده است. مناظره ها تا حدود زیادی گواه بر خروج از این توهم بودند. ظهور این میزان از عقلانیت، با آنچه معترضان و صاحبان بغض های خاموش انتظار دارند بسیار، بس بسیار فاصله دارد. اما همین میزان از ارادة معطوف به عقلانیت را، بر اساس عقل عملی و تاریخی و نه با رجوع به عقل نظری و انتزاعی، باید تقویت کرد.
۱۴. روشنفکری و مبارزه صرف دادن شعارهای زیبا و رادیکال نیست. روشنفکر و مبارز واقعی کسی است که بیش از آن که از آرمان ها و ایده آل ها سخن گوید، اندکی از آنها را در عمل تحقق بخشد.
۱۵. از آنانی که جامعه را به سکوت و خاموشی دعوت می کنند، می پرسیم. گام بعدی چیست؟ جز انتظار برای رسیدن یک منجی از عالم غیب یا انتظار آن که خود قدرت سیاسی برای آنان فرش قرمزی پهن کند؟ به نظر می رسد دعوت کنندگان بغض های خاموش به سکوت در انتخابات هیچ برنامه و راهکاری برای تحقق آرمان ها و ایده آل هایشان ندارند. لذا جامعه از آنان انتظار دارد یا راهکاری عملی عرضه کنید یا به خاطر خروج از بحران کنونی، اجماع برخی از همدردهای خود را بپذیرید، هر چند با دلی محزون و بغضی کماکان خاموش. با این امید که بغض هایتان روزی در همة کوچه وپسکوچه های این دیار به صورت غزلی شادمانه زمزمه شود.
…..چرا درشورای امنیت حاکم شدیم؟…برای آن بود که بنده تمام اسناد مربوط به انتخابات را بردم آنجا وگفتم آقا مجلسی که نمایندگان آن اینطور انتخاب می شوند چطور می تواند قرارداد راامضا کند؟ …چرا مادرآنجا پیش بردیم؟..برای همین اسناد مهم بود که از دخالت خارجیها در انتخابات حکایت می کرد…وازطرف خانواده هایی به من رسیده بود ودرصندوق آهنی خانه من ضبط بود که اگر یک روز دولت ایران باز خواست به شورای امنیت برود اینها دلیل بر حقانیت ایران بود…ممکن نبود یک نفر که باسیاست انگلیس مخالف باشد انتخاب شود وبه مجلس برود!….بنابراین از دوره هفتم به بعد که انتخابات تهران هم آزاد نبود یک نفرازنمایندگان مجلس نماینده حقیقی ملت نبوده است!…/نقل از کتاب مصدق درمحکمه نظامی..جلیل بزرگمهر
جناب نوریزاد سلام
بعد از کشاکشی جانکاه رای دادم. حالی غریب بود و مکاشفه ای!
فکر می کنم ذره ای از احساس امیرالمومنین را به هنگام دفن جگرگوشه اش (زهرای اطهر) را داشتم. دیدم چرا شبانه دور از چشم “آنها” عزیزش را دفن کرد. که این کار مایه خوشحالی” آنها” بود. سربه زیر دور از چشم” آنها” به اجبار کاری ناچار را انجام دادم که “آنها” را خوشحال می کند. کاش می توانستم شبانه این ناچار را در جائی که “آنها” نبینند انجام دهم.
استاد سلام
منتظرم لطفا اعلام کنید رأی می دهید خواهش می کنم