اشاره:
من برای این که تنها وتنها به سخن و برداشتهای شخصی خود بها نداده باشم، تلاش کرده ام از نوشته های دیگران نیز طعمی متفاوت آراسته باشم. نوشته ی جناب عبدالکریمی گرچه شاید با فهم و برداشت من مغایر باشد، اما از آن روی که قلمی هوشمندانه و منصفانه به ترسیم افق های پیش روی جامعه ورود کرده برای من و شما می تواند ارزشمند و خواستنی باشد.
محمد نوری زاد نوزدهم خرداد سال نود و دو – تهران
——————————–
رأیهای خاموش! به خاطر نجات ایران به صدا درآیید
در سراسر کشور، و حتی در فراسوی مرزها، این پرسش طنینافکن است: «این روزها وظیفه ما در قبال سرنوشت کشور، و شاید هم نه سرنوشت کشور، بلکه صرفاً سرنوشت خویش و خانوادة خویش، در شرایط و وضعیت بحرانی و بسیار غامض و پیچیده کنونی چیست؟» پاسخهای از پیش تعیین شده، آنگونه که قدرتمندان کشور و نیروها و رسانههای وابسته به آنها، رقم میزنند، کاملاً مشخص است. هر یک از نامزدهای ریاست جمهوری که نمایندگی بخشی از جریانات سیاسی کشور را بر عهده دارند، درصدی پایین، و نه رأی قاطبة ملت، را به خود اختصاص خواهند داد. اما جریانی که در شرایط کنونی عمدهترین و سرنوشتسازترین بخش آراء را داراست، رأیهای خاموشی است که به نشانة اعتراض به وضعیت کنونی، سکوت و خاموشی را برگزیدهاند. مخاطب این نوشته روشنفکران و نیز رأیهای خاموشی است که مروج نظریة سکوت در انتخابات هستند. هدف این نوشته بازداشتن آنان از مرتکب شدن به بزرگترین اشتباه سیاسی و تاریخیشان است. دلایل این گروه برای دعوت به انفعال تودههای وسیع مردم و خاموش ماندنشان چنین است:
۱. با رد گستردة صلاحیتها، ساختار انتخابات، بههیچوجه دیگر دمکراتیک، آزادانه و عادلانه نیست.
۲. ساختار انتخابات دوری است.
۳. ما خشمگینان و معترضان به وضعیت کنونی بههیچوجه دارای نهادهای مناسب به منظور امکان نظارت بر آراءمان و مطالبة حقوقمان نیستیم. ناظران بر صحت انتخابات همان دستگاه اجراکنندهای است که از اساس ما با آن مسأله داریم.
۴. هر رأی ما به معنای تأیید ساختار قدرت سیاسی کنونی بوده، از جانب این ساختار به منزلة تأیید خویش مصادره خواهد شد.
استدلالها گاه در «فضایی غیرواقعی» و با «عقلی انتزاعی» صورت میگیرند. قبل از هر گونه استدلالی، ابتدا باید بدانیم در چه شرایط اجتماعی و تاریخی بسر میبریم. رأی دادن یا رأی ندادن، هیچیک مهم نیست، مگر آنکه بدانیم بر اساس چه تحلیلی از اوضاع و شرایط و با چه معیارهایی میخواهیم رأی دهیم، یا خاموش بمانیم. در مقابل ادلّة مذکور، تحلیل خویش از اوضاع، بررسی یکایک آن استدلالها و دلایل مخالفت خود را با ادلّة صاحبان رأیهای خاموش، به نحو توأمان چنین صورتبندی میکنم:
۱. تصور نمیکنم هیچ فرد فهیمی در کشور به نتیجة این انتخابات برای ظهور تغییر بنیادینی در اوضاع بحرانی کشور خیلی دلبسته باشد. حتی به گمانم خود نامزدها نیز به وعدههای غیرقابل تحققشان امیدی ندارند. صرفاً عطش جلب آرا، آنان را به چنین وعده و وعید دادنهایی سوق داده است.
۲. هیچیک از نامزدها نمایانگر پتانسیلهای ملی ما نیستند. نه فقط در این دوره، بلکه در سراسر تاریخ جمهوری اسلامی هیچگاه از سرمایههای اصیل ملی ما، به نحوی شایسته استفاده نشده، این سرمایهها به شدت سرکوب شده، از صحنه خارج گردیدهاند. سیستم ما، مثل بسیاری از سیستمهای جهان، به استثناء مجال رشد نمیدهد. این سیستم، به خاطر ساختار دوری و انحصارطلبانة آن، تنها به آنانی که با قاعده و سیستم سازگارند اجازة حیات و حضور در صحنه را میدهد. آنانی که تابعی از سیستم هستند شخصیتهایی اصیل، انقلابی و ساختارشکنانه نداشته، از روحیهای طفیلی، محافظهکارانه و بیآرمان و حتی قدرتطلب برخوردارند. بسیاری از آنان حافظ وضعیت موجودند. آنها با این جمله علی بن ابی طالب که «برای من حکومت بر شما از عطسه بز بیارزشتر است» بسیار، بس بسیار، فاصله دارند. هیچیک از نامزدها از واقعیات بسیار وحشتناک و خطرناک جامعه و از بحران طبقات محروم و از خطر محو و نابودی طبقه متوسط در ایران سخن نگفتند. آنان به نحوی از واقعیتها سخن گفتند که گویی جامعة ما صرفاً با پارهای از مسائل ساده و قابل حل دست به گریبان است که فقط نیز با دستان با کفایت آنان قابل حل است!
۳. عرصة آرمانها با عرصة واقعیتها بسیار فاصله دارد. «آرمانها» ریشه در اندیشهها، امیدها، اتوپیاها و آمال و آرزوهای ما دارند، اما «تحقق آرمانها» ریشه در واقعیتها و امکانات عملی دارند.
۴. «عقل عملی» از احکامی متفاوت با اصول و قواعد «عقل نظری و عقل انتزاعی» تبعیت میکند.
۵. امروز ما در شرایطی نیستیم که خواهان دنبال کردن آرمانها، اتوپیاها و آرمانهایمان باشیم. امروز ما در شرایطی هستیم که نه دنبال کردن دمکراسی و آزادی مسألة ماست و نه آرمان عدالت و برابری اجتماعی و نه اسلام و ارزشهای متعالی و اخلاقی آن. امروز مسألة اصلی ماــ یعنی ما طبقات محروم و طبقات متوسط رو به اضمحلال و نابودی و نه طبقات بالای اجتماعی و صاحبان قدرت و ثروت ــ «صرف بقا»ست.
۶. با بیارزش شدن پول ملی کشور، گرانی و تورم غیرقابل مهار، به دلیل «تحریمها»، دیگر مسألة بخشهای وسیعی از ما ایرانیان، نه «انتخاب شیوة زندگی» (دمکراتیک و غیردمکراتیک بودن، اصولگرا یا غیراصولگرا بودن و …) بلکه «نفس زنده ماندن» است. فاصلة طبقاتی بیداد میکند و امکان یک زندگی عادی و متداول، یعنی در حد یک خورد و خوراک ساده، داشتن یک مسکن حداقلی، حتی بهداشت و درمان و امکان ادامه تحصیل فرزندانمان برای بخشهای وسیعی از جامعه میرود که در حد زیادی سلب شود.
۷. لذا امروز «مهمترین مسألة ما» و «معیار ما برای شرکت یا عدم شرکت در انتخابات» و نیز «معیار انتخاب فرد مورد نظر» در میان همین افراد تعیینشده این است: چه کسی میتواند با «عقلانیت» متناسبِ با جهان کنونی، بر مسألة حیاتی «تحریمها» فایق آمده، مناسبات ما را با جامعة جهانی بهبود بخشیده، فشار جهانی را بر جامعة ما بکاهد.
۸. اوضاع در منطقة خاورمیانه، بهخصوص در سوریه، یعنی در یکی از مهمترین نقاط استراتژیک در خط کمربندی دفاعی ایران، بسیار بحرانی است. با ورود حزبالله لبنان به صحنة درگیریهای سوریه اوضاع وخیمتر شده است. در یک چنین شرایط بحرانی، شلیک یک ترقه، از طرف کشورهای درگیر با ایران به این کشور یا به نحو متقابل، شرایط زیستی ما را بسیار وخیم خواهد کرد. در شرایط جنگی، قدرت به نحو بیشتری در اختیار نیروهای نظامی و امنیتی قرار خواهد گرفت و کشور بیشتر به یک پادگان نظامی، چیزی شبیه کرة شمالی، تبدیل خواهد شد. در یک چنین پادگانی نفس کشیدن نیز دشوار خواهد بود. خروج از این شرایط به «عقلانیت» و فداکاری نیازمند است.
۹. من رأی میدهم، اما «نه برای بهبود اوضاع»، بلکه صرفاً به منظور «ممانعت از بدتر شدن شرایط». انتخاب بد در برابر بدتر، نیز بخشی از رسالتها و مسئولیتهای ماست.
۱۰. رفتار بخش اعظم جریان روشنفکران ایرانی، به تبع تاریخ خود، و نیز صاحبان رأیهای خاموش به دلیل تبعیت از این جریان و به دلیل حرکت در حاشیة تعارض دولت-ملت، احساسی، هیجانی و لذا آنارشیستی است. گویی «هر چه وضع بدتر، بهتر». در این تلقی، «وضع بدتر» میتواند به نحو بیشتری افشاکنندة نامشروعیت پوزیسیون و نشانهای از حقانیت اپوزیسیون باشد. روشنفکران و صاحبان رأیهای خاموش باید بر این روحیة احساسی، هیجانی و آنارشیستی غلبه کنند.
۱۱. جامعه ما با «فرصتی تاریخی» روبروست: منابع قدرت متکثر شده است. ما صرفاً در این دورة تاریخی است که میتوانیم بدون پرداخت هزینههای سنگین در ساختار قدرت سیاسی از مونیسم فاصله گرفته، نوعی پلورالیسم را تحقق بخشیم. همة روشنفکران و نخبگان باید با هوشیاری تمام از این فرصت تاریخی برای اثبات خویش به منزلة یک «جریان مرجع» استفاده کنند. بیتوجهی «نخبگان سیاسی» و «گروههای مرجع» به این فرصت تاریخی نه فقط نشانگر ضعف، ناتوانی و بیتدبیری بلکه حتی ناپختگی کامل سیاسی و بالاتر از آن نوعی جنایت است.
۱۲. این که رأی ما به معنای تأیید ساختار قدرت سیاسی کنونی است و از جانب قدرت سیاسی به منزلة تأیید خویش مصادره خواهد شد، امری نیست که به تمامی امکانپذیر باشد. همچنین، حتی اگر صد در صد واجدین شرایط نیز در انتخابات شرکت کنند، تأثیری در مشروعیت قدرت سیاسی ایران از نظر ناظران خارجی ندارد. به هر تقدیر، حتی اگر آرای مخالفان و رأیهای خاموش نیز توسط قدرت سیاسی ایران مصادره شود، در قیاس با فجایعی که در صورت عدم حاکمیت «عقلانیت» بر این کشور برای مردم این سرزمین در پی خواهد داشت، امر حائز اهمیتی نیست.
۱۳. ناامیدی بزرگترین فاجعه برای یک ملت است. وقتی روحیة ناامیدی بر ملتی فایق شود، با این ملت هر کاری میتوان کرد و در این صورت، بزرگترین فجایع روی خواهند داد.
۱۴. حضور نخبگان فکری و سیاسی و گروههای مرجع، یعنی همان کسانی که ملت به آنان چشم امید دوختهاند، میتواند سبب دمیدن روح تازهای به این ملت و زنده نگاه داشتن شور اصلاحطلبی در جامعه باشد.
۱۵. پیشنهاد من به همة نامزدهایی که نه بر اساس انگیزههای خودخواهانه و قدرتطلبانه بلکه به عشق خدمت به این کشور به عرصة انتخابات گام گذاشتهاند این است که جملگی به نفع نامزدی که میتواند بر اساس «عقلانیت»، فشار تحریمها را از این کشور برداشته، نه تنها با شعارها و رجزخوانیهای بیجا شرایط را دشوارتر و غامضتر نسازد، بلکه از ظهور هر گونه درگیری نظامی با دشمنان ممانعت به عمل آورد، کنارهگیری کنند.
۱۶. رأیهای خاموش! به خاطر نجات کشور به صدا درآیید و دیگران را نیز به این صدا دعوت کنید. تنها در صورت ظهور یک چنین اجماع و وفاق ملی میتوان کشور را از پرتگاه سقوط نجات داد.
بیژن عبدالکریمی
هفده خرداد ۱۳۹۲
تقديم به همه ي شجاع دلاني كه با نظر بيژن عبدالكريمي مخالفند
دوستان بيايد همگي به صورت خيلي هماهنگ و يكپارچه در روز انتخابات لباسهاي مبدل بپوشيم و به طوري كه مطلقا شناخته نشيم ماسكهاي ضد آلودگي هوا به صورتمون بزنيم به علاوه از عينك آفتابي هم استفاده كنيم كه اصلا ديگه تشخيصمون ندن. بعد سلاحهاي سردمون رو هم به طوري كه تشكيك ايجاد نشه زير لباسهامون قايم كنيم. وقتي همه اين كارهاي پيشگيرانه رو انجام داديم به صورت انفرادي يا همراه با خانواده در روز انتخابات بسط مي شينيم خونه و به صورت خيلي نظام بر اندازي شعار مرگ بر ديكتاتور سر ميديم و طي يك سرشماري گسترده با حضور رسانه هاي خارجي ثابت مي كنيم كه اكثريت عظيمي در تحريم به سر مي برند تا حكومتي كه تا ديروز فكر مي كرد كه چقدر محبوبيت و مقبوليت داره متوجه بشه كه تا چه حد دچار مشروعيت از دست رفته شده و خودشو ببازه اوضاع هر روز بدتر از ديروز بشه هي به حكومت فشار بياد و كم كم به سمت نابودي سوق پيدا كنه. اين طوري هم تمام بچه هايي كه خونشون چهارسال پيش به ناحق ريخته شد يا عمرشون تو زندان هدر رفت به شجاعتمون آفرين مي گن هم انسجاممون حفظ ميشه هم خودمون از خودمون راضي اييم كه گول آخوندها رو نخورديم.
آيا جنگ تحميلي، تحريم هايي که هر روز سخت تر و شديد تر شده تا جايي که حتي از فروش دارو براي بيمارانمان جلوگيري مي شود، آيا دشمني رژيم صهيونيستي، دولت آمريکا و چند دولت غربي با ملت و ايران و نظام اسلامي مان واقعيت هايي قابل انکار است؟ و آيا بدخواهان و دشمنان اين ملت از پاي صندوق نيامدن من و شما دل شاد نمي شوند؟ آيا در بين ما ايرانيان هر چند گله مند و ناراضي از برخي شرايط خصوصاً شرايط اقتصادي ۲ سال اخير و معترض به برخي سياسي بازي ها و فرو بستگي فضاي سياسي در برخي محيط ها کسي يافت مي شود که آرزومند و خواستار ايراني آبادتر، پيشرفته تر و توسعه يافته تر در همه عرصه ها نباشد؟
جناب عبدالکریمی هر نوع صدا مغایر حتا غیر انتقادی و موارد اجتماعی را خفه میکنند، چرا نمیخواهید بفهمید؟
سروش، فرزندانش، کدیور، مهاجرانی… حتا همین جناب نوریزاد، حتا از نام “شهروز” وحشت دارند، تماما سانسورچی که نه حذف کننده هستند، با هر پستی در وبلاگ برای عدم روئیت صدها مشابه در وبلاگهای دیگر ایجاد میکنند، ف صادقی و یک زن روانی دیگر را به منظور سانسور و حذف نوشتههای من گماردهاند، این دو به تمام نوشتههای من در بالاترین و آزادگی را منفی باران کردهاند.
اینها چندین برابر از جمهوری اسلامی دیکتاتورترند، حدود یکسال است سایت جرس تمامی نوشتههای مرا سانسور کرده، آیا مردانه حاضرید بنده نوشتههایم را به نمایش گذارم و شما و جناب نوریزاد مردانه و آزاد اندیشانه بفرمایید چرا اینچنین میکنند؟
آیا نوریزاد و عوامل دیگر سایت ایشان جرات نمایش همین نوشته را دارند؟
اشتباه نکنید بنده حدود چند ماه بیشتر نیست که از این سایت دیدن میکنم و تنها یک کامنت نوشتم که آنهم به تیغ رفت، واضح و صریح بفرمایید داستان چیست؟ نگرانی و ترس اینان و آنان و شما از نوشتههای من چیست؟ ف صادقی چه کار و حقی بر من دارد، بنده از این موجودات متنفرم.
در غیر اینصورت سکوتتان موجب آبرومندیتان خواهد بود.
خدمت جناب نوریزاد سلام
حرف شما سحن درستی است که محبت چشم و گوش انسان را کور میکند ولی سوالی که مطرح است اینکه آیا این سخن در پیشگاه حق تعالی و همچنین در نزد وجدان انسانی پذیرفته می شود و انسان را پاک میکند و دیگر اینکه شاید کسانی که الان با چشم و گوش بسته مشغول خدمت به رهبر این کشور هستند و از هیچ کاری در این راه فروگذار نیستند از مصادیق سخن شما باشند و مانند شما عشق کور و کرشان کرده پس دیگر نباید به آنان هم اعتراض کرد به نطر می رسد این سخن فقط برای توجیه اشتباهات است در حالی که خداوند به انسان عقل و فطرت داده و هر دو اینها بهترین ابزار برای سنجش در هر زمانی هستند ولی افسوس که ما هر دو آنان را از حکومت خود عزل کرده ایم و های نفس خود را حاکم نموده ایم و برای راحتی وجدان خویش لباسی از شرع نیز به تن آن پوشانده ایم تا بتوانیم اسب مراد را بهتر برانیم.
اقای عزیز نمی دانم شما دانشگه رفته اید یا نه. اصلا کتاب خواندهاید یا نه. یک نگا هی به بند 5 فتوا یتان بیا ندازید. این چه طرز سخن گفتن است. پس خیلی سر راست بگو که بعد از 35 سال انقلاب کردن ما تلاش کنیم یک جانور باقی بمانیم. بند 5 را مرور می کنیم:: امروز ما در شرایطی نیستیم که خواهان دنبال کردن آرمانها، اتوپیاها و آرمانهایمان باشیم. امروز ما در شرایطی هستیم که نه دنبال کردن دمکراسی و آزادی مسألة ماست و نه آرمان عدالت و برابری اجتماعی و نه اسلام و ارزشهای متعالی و اخلاقی آن. امروز مسألة اصلی ماــ یعنی ما طبقات محروم و طبقات متوسط رو به اضمحلال و نابودی و نه طبقات بالای اجتماعی و صاحبان قدرت و ثروت ــ «صرف بقا»ست: افرین – زنده باد. حیف است با این همه استعداد در چه کشوری زندگی می کنی. شما لایق خیلی بهتر از اینها هستید. البته می بخشیندا.!
جناب اقای بیژن عبد الکریمی! واقعیت اینکه من مطلبت را نخواندم. بلکه همچون شادروان صادق هدایت که روز نا مه های میهنی را نگاه می کرد با نگاهی تیز و سریع پایین با لایش را یکی نمودم و به حدسم که شرکت در انتخا بات بود رسیدم. حوصله نوشتن ندارم. چون تنبلم. ولی خیلی خلا صه بگویم. بینی و بین الله خدا وند را گواه می گیرم که دشمنی امثال جنا بعالی با ملت ایران هزار برابر از دشمنی اقای جنتی بیشتر است.اقای جنتی دنبال منا فع اش است. شما دنبال چه هستید.احتما لا جنا بعالی خود را از طبقه روشنفکر بدانی. باید بگویم بزر گترین دشمنی و عناد و نحوست را همین به اصطلاح طبقه روشنفکر برای مردم مصیبت دیده ایران به ارمغان اورده است. مگر این ملت چند بار باید از یک سوراخ گز یده شود.مگر رییس جمهور حتی از نوع درستش چه اختیاری از خود در این کشور دارد. که امثال عا لیجناب به ان چشم دوخته اید.چرا نمی گذارید اقایان خودشان راهشان را بروند. تا خود یا تصمیم درستی بگیرند! و یا بلا خره در چاه بیا فتند. مگر شما همین را نمی خواهید. از این گذشته شرکت ملت در انتخا بات چه چیزی را عوض می کند. ایا انتظار داری اقای جلیلی یا ولایتی برایت معجزه کنند.چرا شما درس عبرت نمی گیرید. به عقیده حقیر همه کسانی که مردم را به شرکت در انتصا بات تشویق می کنند. دلشان اصلا به حال مردم نمی سوزد. انها جملگی دلشان به حال حکومت می سوزد. لابد پیش خود می گویند یا اخی ما را از این نمد کلا هی!!! بعد از 35 سال تجربه تلخ یکنواخت من معنی این رفتا رها و گفتا رها را نمی دانم.
جناب اقای دکتر عزیز قطعن حرف های شما از سر دلسوزیست اما یکبار با دادن رای اقا را رنجاندیم می خواهیم یکبار دیگر با رای ندادن برنجانیم .اقای دکتر نمیدانم سن وسالتان اقتضا می کند یا نه اما میخواستم پیشنهاد کنم برای دوره تخصص در رشته مهندسی انتخابات با دوگرایش صندوق رای و کاندیدا ها ثبت نام کنید.شاید بدردتان بخورد واینقدر باعث رنجش اقا با تحریک مردم به شرکت در انتخابات نشوید.
سلام آقای نوریزاد
نوشته هام شاید ربطی به متن بالا نداره!!!!این روزا خیلی دلم گرفته تلویزیونو که روشن میکنی فقط صحبت از دشمنه همه تبلیغ میکنن که رای بدیم تا مشت محکمی به دهن دشمنا بزنیم !!!!من یه مسلمانم دین من پیام آور صلح و دوستیه.اما شما و دوستاتون با این انقلابتون تنها چیزی که واسه ما به ارمغان آوردین کینه و بغض و دشمنیه!!!
من و تمام دهه 60 ها به دنبال برآندازی نیستیم ما به دنبال اصلاحاتیم به معنی واقعی کلمه دنبال یه خونه تکانی اساسی.امیدوارم میراث ما واسه فرزندانمون صلح و دوستی و انسانیت باشه.
به امید آنروز
—————-
سلام بانوی خوب
بله این روزها شرکت درانتخابات را یک تکلیف شرعی تبلیغ می کنند. ازآنسوی اما وظایف خود را به شرع که نه، به قانون که نه، به ابتدایی ترین رویه های انسانی نیز ارجاع نمی دهند. اینگونه است که ما دراین سالهای طولانی پوست ازتن شرع دریده ایم تا برای خود تن پوشی بدوزیم. ما را ببخشایید که عمروجوانی شما را تباه کردیم. جز پوزش از همچو منی چه برمی آید بانوی خوب/
بازهم پوزش
.
ﯾﮏ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺍﺳﺘﺮﺍﺗﮋﯾﮏ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ:
ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻓﻌﺎﻝ ﻭ ﻫﺪﻓﻤﻨﺪ; ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮔﺰﯾﻨﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩ، ﺑﺎ ﮐﻢﺗﺮﯾﻦ ﺭﺃﯼ ﻣﻤﮑﻦ
https://www.balatarin.com/permlink/2013/6/8/3332372
افتابی داغ در سرزمین در حال تابیدن است گلها و گیاهان از سوزش خورشید در حال خشکیدنند و اما افتاب همچنان می تابد هیچکس نیست تا سایه ای برای گلها بیارائد و مرگ در پس گوش های زمینیان نجوا می کند هیچ کس نمی تواند کاری کند قطره ای اب در کیسه هیچ کس نیست و همه ناامید و دردمند در انتظار درکشیدن مرگ
در این کج و پیچ ابری برامده از خشم وکوه شده از نفرت خود را در میانه زمین و اسمان می اندازد و می بارد
قطره های ازدای را می بارد و گرمایی که به واسطه خورشید بر زمین چسبیده اند انها را میخورد و اما ابر با اینکه می بیند قطره هایش به واسطه گرمای زمین بخار شده و به هوا میرود اهنگ خویش را نگاه می دارد و می نوازد و می بارد و او انقدر می بارد و زمین را سرد می کند و دیگر قطره ها بخار نمی شوند قطره ها زمین را می پو شانند و زمین سیراب می شود
من و تو کافیست فقط از طبیعت الهام بگیریم قطره به تنهایی بخار می شود ولی اگر با هم شویم و بر دژخیم بباریم اوست که در گرداب ما غرق می شود
زنده باد انسانیت از دست رفته مان
حالا که به این سالها رسیده ایم ، واقعیت هایی که امام خمینی حرفش را میزد دیده می شود….، این //// که گرد ولی فقیه جمع شده اند همان انحرافات است ،
من شخصا امام خمینی را یک انسان خوب قبول دارم اما واقعیت های امام خمینی زیر پاها در حال له شدن است. مثل واقعیت های دیگر که بار ها در تاریخ به فراموشی سپرده شدند…
به اعتقاد بنده برنده شدیم ، چون همین 4 سال اخیر بود که بیشترین چهره ولایت فقیه روشن شد… ، //// که در نماز جمعه حکم به خون جوانان داد…
اختلافی که الان در حاکمیت سر باز زده به این آسانی ها قابل مداوا شدن نیست… و روزی چرک تمام وجود آن را خواهد گرفت… آن روز زیاد دور نخواهد بود..
سیاوش کسرایی:……..آری آری زندگی زیباست!….زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست……گربیافروزیش رقص شعله اش درهر کران پیداست…ورنه خاموش است وخاموشی گناه ماست!……./صمدبهرنگی:……هر شمع درتاریکی بالاخره شمع است…[نقل به مضمون]…ناصر خسرو:……تو چو خود کنی اختر خویش رابد……مدار ازفلک چرخ نیک اختری را……..
با سلام ایندفعه انتخاب بین بد و بدتر نیست بلکه بین بدتر از بدتراست یعنی اگر جلوی هریک از اسامی هشت کاندیدا ها علامت =رهبر وبیت رهبری را بگذارید متوجه مشویم رای دادن ویا رای ندادن فرقی نمیکند19/3/92
پاسخ به مرتضی
با سلام
دوست گرامی، نوشته اید: ” واقعا در همین کشور هر گاه رای نداده ایم بازنده شده ایم و اوضاع بدتر شده است.”
لطفا بفرمایید در سال 88 که مردم ایران رکورد مشارکت در انتخابات را شکستند و رئیس جمهور منتخب مردم در حصر قرار گرفت و کف خیابانها با خون جوانان ایران زمین رنگین شد به نظر شما برنده شدیم و اوضاع بهتر شد؟! پس خواهش می کنم عیرواقع بینانه اظهارنظر ننمایید. به نظر من حقیقت و واقعیت امر این است که نه رای دادن ما و نه رای ندادن ما کمترین تاثیری نخواهد داشت و بنابر این ما در یک “بن بست دو سویه و تمام عیار” هستیم که نه راه برگشت داریم و نه راه پیشرفت.ضمنا فراموش نکنیم که دست کم در خلال صد و پنجاه سال اخیر، قدرتهای خارجی همواره نقش پررنگی در تعیین سرنوشت ما داشته اند و اکنون هم نقشه هایی در سر دارند که آقای رفسنجانی هم در سخنان خویش پس از رد صلاحیت به آن اشاره مختصری نمودند.
يه آقايي رفته بود بانك وأم بگيره رئيس بانك هي ميگفت برا وأم بأيد ضامن بياري . طرف ميگفت ضامن برا چي ؟ رئيس گفت برا اينكه اگه قسط وأم ندادي إز أون بگيريم . طرف گفت تو وأم بده اگه قسط هاشو ندادم با هام قهر كن !
حالا ما هم اگه به حرف شما گوش كرديم و رأي داديم و أوضا بدتر شد تضمين أش اينه كه با شما قهر كنيم نه ؟!
مادري را ديدم كه در منزل به دخترش ميگفت برو جلو مهمان ها ( پسر عمو و پسر خاله ها ) لباس مناسب بپوش و روسري سر كن . چند روز بعد ديدم داشت إز گشت إرشاد گله ميكرد و بد و بيراه ميگفت كه دخترم حجابش كامل بوده تو خيابان بهش گير دادن بردنش منكرات رفتيم درش آورديم حالا نار احتي أعصاب گرفته ! بهش گفتم مادرم شما وقتي در منزل به دخترت زور ميگويي چه انتظاري إز حكومت داري ؟ ! ما تا تناقضات اجتماعي را حل نكنيم ، دروغ را إز زندگي بيرون نكنيم و به زندگي دو شخصيتي پايان ندهيم وضع مان إز اين هم بدتر خواهد شد . تمام مسئولين رده بالا كشور در حال زندگي دو شخصيتي هستند يكي در محل كار و جلوي چشم مردم و يكي در خلوت خويش ، حتي أكثر ما مردم عادي . اين يعني در دروغ زندگي كردن . حالا اگر رأي دادن جهت نفس كشيدن بيشتر در اين فضا لذت بخش است پس برويم بدهيم رأي را أول وقت .
بنده پدرم هم در اين سيستم كانديد شود رأي نميدهم .
بأيد سيستم را إز نو ساخت .
صحبتهاي اين دوست عزيز داراي تناقض است ! أيشان إز يك طرف باور دارد كه تمامي أركان قدرت و كانديدا ها إز يك طيف خاص سرچشمه ميگيرند و انتخابات دوري است و بعد ميگويند بياييد و در اين أركان نظام بين بد و بدتر يكي را جهت چند صباحي تنفس بيشتر انتخاب كنيد !
مردم ايران أكثرا ديگر زندگي نميكنند بلكه فقط وجود دارند و هستند بلانسبت تمام مردم عزيز ايران مثل حيوان زندگي ميكنند و بي تفاوت شده اند . بجاي تشويق مردم به رأي دادن مردم را تشويق به دروغ نگفتن كنيم . تشويق كمك به همنًوع كنيم . اينكه ميدانيم رأي دادن ما براي انتخابات دوري است يعني داريم به خودمان دروغ ميگوييم .
بياييد مردم را تشويق كنيم كه ترس را إز خود دور كنند نه اينكه مردم را إز عاقبت رأي ندادن بترسانيم . همين ترساندن ها بوده كه ما را به اين روز انداخته .
جناب نوری زاد سلام ،
من یک سوال از شما دارم نمیدونم جواب میدید یا نه !
اون زمانی که انسان های شریف و دلسوزی مثل مهندس بازرگان به اصل ولایت فقیه که در آن زمان هنوز قدرتی که در حال حاضر دارد و تازه ولایت مطلقه هم نشده بود اعتراض کردند که این اصل بعد از خمینی میتواند محل ایجاد حکومتی بدتر از پهلوی و محل جمع شدن افراطیون و ایجاد دیکتاتوری شود نظر شما و هم سن و سال های شما کجا بود ؟ واقعا چرا بعد از این همه سال که کمر مردم شکسته سکوت ها در حال شکستن هست ؟ یعنی این همه خونی که روی زمین ریخته شد ارزش تامل در مورد اون حرفها و دلسوزی های اول انقلاب رو نداشت ؟
من این سوال رو از شما پرسیدم و نمیخوام بگم که شما هم در این موارد نقش داشتید چون واقعا قضاوت نمی کنم و نمیدانم که آیا اصلا شما در این جریانات اطلاعی داشتید یا نه.
یا حق
————-
سلام احسان گرامی
من شخصا آن موقع آنقدر در جذبه ی امام خمینی مستغرق بودم که نه چشمم جایی را می دید و نه گوشم سخنی را می شنید. کر وکور بتمام معنا. دیگرانی چون من نیز هکذا. دوست خوب من، دریدن این پرده ی جهل کاری است بس دشوار. بسیاردشوار. بسیاردشوار
.
سلام به نوریزاد
از جناب عبد الکریمی به خاطر مقاله مشفقانه شان تشکر میشود
” کاوه ای پیدا نخواهد شد امید کاشکی اسکندری پیدا شود ” اخوان ثالث
به چن دلیل نباید رای داد:
فرض را گذاشتیم که روز جمعه رفتیم و نام یکی از نامزد ها را هم نوشتیم یا اصلن “نه” به جمهوری اسلامی یا چن خط باطل کشیدیم و مهر کردیم شناسنامه را این حالت دموکراتیک قضیه هست اما روند دیگر یعنی رای ما آیا شمارش میشود . به گوش جهان میرسد . شخص مهندسی شده بیرون میاید که هر کدام از این هشت نفر باشند چه فرقی دارد منازعه ی سوریه تا حالاش مارا به سمت جنگ برده یعنی دیگر از دست من و تو رهبر خارج شده بازی جور دیگری است ما فرصت های بدست آمده را سوزاندیم و از دست اقتدار هم چیزی برنمیآید
شعله جنگ که در لبنان زبانه بکشد ما هم داخل آنیم …..
داشتم میگفتم یکی ازان 8نفر هم بیرون بیاید آیا در سیاست رهبر و سرداران تغییری ایجاد میشود که وضع معیشت و پول ما را جابجا کند و” حال ما به شود ” احتمالش اندک و حتا صفر است
حال میگوییم فرض که دیپلماسی رو به سمت بهبودی رفت تا کجا ، رفع تحریم ها ، کوتاه آمدن حاج آقا ، احتمالش کم یا حتا صفر است
به نظر شما اسکندری پیدا شود و //// لگد مال کند بهتر است یا سالها نسل های ما زیر ستم استبداد ///// فقییهان هر روز بمیرد وبگندد اسکند ر در افغانستان هم آمد حال افغانها را ببین و حال مارا ببین
به نظر شما اگر قبل از انتخابات با لباس آبی بیرون بیاییم که نشان دهیم ما اینهاییم و رای ما این است ایا همه تحریمی ها بیرون میایند … انها سرکوب میکنند ، برایشان هم مهم نیست که که را سرکوب میکنند ….
انها حکومت میخواهند بگذار با رای ندادن ارزانی شان شود انها روی مشارکت انتخاباتی من و شما ما را به این روز انداخته اند / بگذار انها از ما بهراسند ما در خانه میمانیم تا وقت موعود دمار از روزگار ش بر اریم
یک سوال از آقای محسن جلیلی دارم. دلیل اصلی که اکثر مردم نمیخواهند رای بدهند چون اعتقاد دارند که نظام همانند سال 88 تقلب کرده و شخص دیگری از صندوق بیرون می آید. اگر شرکت کردیم و یکی دیگر معرفی شد، این یعنی پیروزی؟ ما یک شخصی مثل آیت الله خمینی میخواهیم با اراده قوی، نترس و مورد اعتماد اپوزیسیون که وارد صحنه شود و مردم هم در پشت سر او، برای خواسته هایشان اقدام کنند. باز هم تکرار میکنم مشکل ما رای دادن و یا ندادن نیست بلکه رهبری مقتدر است. چرا دکتر مصدف و آیت الله خمینی محبوب هستد؟ چون پرچم ظلم ستیزی را در دست گرفتند و با مواضع روشن وارد صحنه شدند. این دو نفر اگر محمد رضا شاه انتخاباتی با حضور 1 و یا 90 درصد مردم برگزار میکرد، باز دوباره راه خودشان را میرفتند، چون از نارضایتی مردم آگاه بودند.
درود به اقای نوری زاد عزیز و بیژن عبدالکریمی
انچه این نوشته به من فهماند که نوششته واقعا از سر دلسوزی و خرد نوشته شده است که اهای ملت ایران در خطر است بیاید یک دست شویم با انکه موسوی و کروبی و خانم رهنورد در زندان است وخیلی از دوستان در بند که این اتخابات بازم مهم است بیژن عبدالکریمی عزیز اخه بی کی رای بدهیم وقتی هشت نفر کاندید یک جور حرف میزنند حالا یکی با نرمی و یکی با تندی یکی با زیرکی و یکی روی نادانی تا علان دیدی یکی شون حرف دل مردم را بزند همین عارف نگاه کنید فقط فقط گذاشتنش از دوره خاتمی حرف بزنه و از این جهار سال که گذشت و چه بر سر مردم وزندانیان سیاسی و عزیزان در حبس اوردند هیچ حرفی نزده است روی صحبتم با اقای عارف است وقتی شما چهار سال سکوت کردی و حرفی نزدی خون دل خردید که چرا اقای خاتمی در تلوزیون ملی و خیلی جاهای دیگر جاسوس شناخته میشود و چرا اینکار را کردید چرا حرف دل مردم رانزد که چه کسی دستور داده است اقای خاتمی را جاسسوس بخوانید چه کسی به مجلس ذستور داده است که مرگ بر خاتمی و موسوی و کروبی بخوانید مگر حرف دل مردم این نبود که این همه کارهار ا اقای رهبر کرده است چرا نگفت چر ا توضیح نداد مثلا این خوبش بود من بیام به کدامین اینها رای بدهم وقتی میدانم همه اینها یک دل و یک صدای بیت رهبری هستند اقای بیژن عبدالکریمی رای نمیدهم و نمیدهیم چون کسی صدا ما را نمیشنود مگر انکه میخواهیم بیاید نه هشت نفر ازموده بیت رهبری
چون حکومت //// فاقد مشروعیت و مقبولیت داخلی و ناتوان اما پرمدعا و غیر هماهنگ با قدرتهای جهانی و هم چنین بدلیل ناکار امدی قادر به ادامه مقاومت در برابر فشارهای داخلی و خارجی نمی باشد پس اگر 100%ملت ایران در انتخابات شرکت کنند دنیا برای این انتخابات اعتباری قائل نیست چون مسئله ایران تا حد زیادی مسئله ای سیاسی است نه حقوقی لذا بهانه ای برای رای ندادن کسانی که میگویند ما نظام قائم بر کودتا را تقویت میکنیم وجود ندارد از طرفی خود میدانیم رای ما به معنی مشروعیت نظام نیست و انکسانی که میگویند رای دادن رای به نظام دادن است در حقیقت میخواهند حرص ما را دراورند و ما را مجبور کنند درانتخابات شرکت نکنیم چون اگر ما در انتخابات شرکت کنیم مطمئنا به جلیلی رای نمی هیم به قالیباف رای نمی دهیم با توجه با تمام موارد فوق بنظر من باید در انتخابات شرکت کرد و از این فرصت استفاده کرد بد از بدتر بهتر است رای هیچ ارتباطی به نظام از مشروعیت ساقط شده ندارد
مدتها بود داشتم اوضاع را رصد می کردم و تصمیم بسیار جدی داشتم رای ندهم اما با خواندن یادداشت آقای محسن جلالی واقعا متقاعد شدم که حتما باید رای داد البته باید عرض کنم عارف یا رواحانی ایده آل من نیستند ولی ایده آل گرایی در شرایط حاضر کار عقلانی نیست. دوستانی که می گویند تحریم کنیم دلایل متقاعد کننده ای ندارند و واقعا در همین کشور هر گاه رای نداده ایم بازنده شده ایم و اوضاع بدتر شده است. دموکراسی یک شبه که بدست نمی آید باید هزینه داد و صبر کرد. به امید روزی که شاهد برقراری دموکراسی در کشورمان باشیم
من شرکت در انتخابات را برای خود واجب و وظیفه می دانم وحتما” به آقای جلیلی هم رای خواهم داد چون او تنها کسی است که ما را از این فلاکت و سر در گمی نجات خواهد داد تعجب نکنید فقط او می تواند ما را از شر این حکومت نجات دهد.
نظر دهندگان محترم
واقعا باید ما ملت ایران به حال خود زار بزنیم که 34 سال مملکت و ملیت و فرهنگ و دین و مذهب خود را به دست چنین افرادی نالایق ، بی سواد، بی اختیار، دگم و متعصب و خرافی سپرده ایم ( نمونه اخرش این 8 //// و حلقه اطرافش ) . به نظر اینجانب شرکت یا عدم شرکت در انتصابات 24 خرداد هیچ فایده و سودی برای ما ملت و کشورمان ایران ندارد. بعلت ظعف فرهنگی و دانش 34 سال پیش ما ملت ایران با شوق و شعف غده سرطانی دیگری (غده سرطان قبلی رژیم استبدادی سلطنتی) به جان خودو مملکتمان انداختیم و در این 34 سال هم بعلتی که فکر کنم اکثریت مردم ایران از آن مطلع میباشند نخواستیم جلوی رشد این غده سرطانی را بگیریم. لذا گله بر هیچ کس جز بر تمامی ملت ایران نمیباشد.
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
کوروش
انتخابات ۹۲، فرصتی استثنائی
نامزدهای اصلاح طلب موج ناشی از نارضایتی شکل گرفته از رد صلاحیت هاشمی را نیز در اختیار دارند. موجی که نباید به سادگی اجازه داد
قبل از انتخابات یکی از استراتژیها ممکن اجماع بر گزینه هائی غیر از هاشمی و خاتمی بود. سیاستی که از قضا مدافعان سرسختی چون عباس عبدی به دنبال آن بود. با این وجود قاطبه اصلاح طلبان سیاست دیگری را در پیش گرفتند و با الحاح و اصرار هاشمی را در موقعیتی تاریخی قرار دارند که چارهای جز جواب آری نداشت. آمدن هاشمی موجی از امید را به دنبال داشت. موجی که نشان از حیات و پویایی شبکههای اجتماعی و موفقیت مبارزه سیاسی با مکانیسمهای معمول داشت. هاشمی اما به شکل ناباورانهای رد شد. اتفاقی که همه را مبهوت کرد. رد صلاحیت هاشمی نشان از صائب بودن دیدگاهی بود که مدعای آن امکان ناپذیری ریاست جمهوری خاتمی یا هاشمی در شرایط کنونی بود. دیدگاهی که توصیه می کرد اصلاح طلبان به دنبال نامزدی غبر از خاتمی و هاشمی بروند. سئوال اما این است که اگر آن استراتژی عمل می شد نتیجه بهتری حاصل می شد؟ اگر اصلاح طلبان نامزدی غیر از هاشمی را به میدان می فرستادند آیا وضعیت بهتری داشتند؟ پاسخ خیر است. نتیجه عمل به آن استراتژی اجماع بر گزینه هائی غیر از هاشمی و خاتمی بود و همین اجماع کفایت می کرد تا آن نامزدها نیز رد صلاحیت شوند. برای جریانی که هاشمی را رد صلاحیت می کند، رد کردن افرادی چون نجفی، جهانگیری، عارف و روحانی به مراتب ساده تر است. اقتدارگرایان مصمم به کنار گذاشتن گزینه اصلی اصلاح طلبان بودند، چرا که می دانستند بر هر گزینهای که اجماع شود امکان رای آوری دارد و از همین روی تن به چنین ریسکی نمی دادند. اشتباه نکنید، نمی خواهم این دو استراتژی را مقایسه کنم و یا در این وانفسا استدلال کنم که اصلاح طبان بهتر بود کدام یک از این دو استراتژی را در پیش بگیرند. بلکه می خواهم بگویم که اقدامات اصلاح طلبان که به آمدن و رد صلاحیت هاشمی منتهی شد، امکان تحقق استراتژی دوم را بوجود آورده است. در سایه رد صلاحیت هاشمی دو کاندیدای اصلاح طلب تائید شدند و این برد کمی نیست، گرچه محصول برنامه ریزی و تئوری پردازی نبود و نتیجه تصادفی رخدادهای مختلف بود.
مدعای اصلی این یادداشت آن است که کاندیدای اصلی اصلاح طلبان قطعاً توسط شورای نگهبان رد می شد و تقاوتی نداشت که این کاندیدا چه کسی باشد. اما آمدن هاشمی این کارکرد را داشت که اولاً گزینههای اصلاح طلب از سد شورای نگهبان رد شوند و امکان بازی را برای اصلاح طلبان فراهم آورند. دوماً موجی در جامعه شکل بگیرد که اکنون امکان کمک گرفتن از آن برای نامزد جدی اصلاح طلبان در انتخابات وجود دارد. واقعیت آن است که تاریخ تنها محصول تصمیمات ما و آنها نیست. تاریخ به همان اندازه که محصول عاملیت افراد است، محصول شرایط و رخدادهای تصادفی نیز هست. رخدادهائی که کنشگران نیت آن را نداشتند اما مجموعه شرایط آنها را ممکن ساختند. اکنون شرایط شکل گیری آن رخداد تصادفی به وجود آمده است. دو کاندیدای اصلاح طلب تایید شده اند. مشابه این رخداد در سال ۷۶ نیز شکل گرفت. آن زمان نیز کسی فکر نمی کرد خاتمی رای بیاورد و به همین دلیل تایید شد. آن زمان نیز همه نا امید بودند، اما ورق برگشت و دوم خرداد شکل گرفت. اکنون نیز فرصت بهره گیری از فضای انتخابات به وجود آمده است.
دلایل امکان موفقیت این استراتژی اصلاح طلبان در چند عامل نهفته است. اول اینکه همه کاندیداها در وضعیت مشابهی هستند. هیچ کدام از آنها قادر نبودند و فرصتی نداشتند که خود را به افکار عمومی معرفی کنند. دوم اینکه هیچ کدام از کاندیداهای رقیب گفتمان محکمی جهت شکل دهی به افکار عمومی ندارند و حرف جدی برای گفتن در انتخابات نداشته و ندارند. هیچ کدام از نامزدهای رقیب چهره شاخص یا مورد اقبال در جامعه نبوده و نیستند. این عوامل نشان می دهد که به همان اندازه که امکان دارد قالیباف گل کند، امکان دارد روحانی یا عارف پدیده انتخابات شوند. علاوه بر همه اینها نامزدهای اصولگرایان در وضعیت به وجود آمده شریک هستند وقبل از اینکه صحبت از برنامههای آتی بکنند باید در قبال مشکلات موجود پاسخگو باشند. این موضوع که نامزدهای رقیب حامی این دولت بوده اند و اکنون حق سلب مسئولیت از خود را ندارند یکی از نقاط قوت و برتری دو نامزد اصلاح طلب است. همچنین نامزدهای اصلاح طلب موج ناشی از نارضایتی و فضای احساسی شکل گرفته از رد صلاحیت هاشمی را نیز در اختیار دارند. موجی که نباید به سادگی اجازه داد که فروکش کند. پتانسیل کار تبلیغاتی نیز کمابیش برای همه نامزدها یکسان است و از قضا در این مدت دسترسی به صدا و سیما و سایر رسانهها هم تا حدودی عادلانه تر است. همه این عوامل ما را امیدوار می سازد که بازی تدارک دیده شده اقتدارگرایان به هم بخورد و شرایط آزمایشگاهی پیش بینی شده برای برگزاری انتخابات از کنترل خارج شود. روزهای باقی مانده این امکان را به ما می دهد که این انتخابات را به مصداق آیه و مکرو و مکر الله ولله خیر الماکرین تبدیل کنیم. اما به شرطی که جریانات اصلاح طلب سریعتر از شُک رد صلاحیت هاشمی بیرون آیند، قهر را به کناری بگذارند و به صورت جدی وارد صحنه شوند.
با تماشایِ انتخابات، نمیتوان برنده شد
محسن جلالی
پژوهشگر در موسسۀ خشونت پرهیزی برای دموکراسی در بوستون آمریکا
فضایِ انتخابات ایران پر از ناامیدی و تردید است. حذف چهرهای با نام و نشان اصلاحطلب در انتخابات ریاست جمهوریِ پیشرو آنان را چنان از این معامله بی نصیب ساخته که برخی تصمیم گرفتهاند که عطایش را به لقایِ آن ببخشند.
گفتههای اخیر موسویِ خوئینیها، پدر خواندهی اصلاحطلبان، و نیز بیانیهی شاخهیِ برونمرزیِ سازمانِ مجاهدین انقلاب همه از آن حکایت دارد که برخی از ایشان تاکتیک تحریم انتخاباتی را برگزیدهاند.
با چنین تردیدهایی، آنها بر این باورند که زورقِ شکستهی خود را در پناه این فانوس دروغین نمیتوان به ساحل امنِ پیروزی رسانید. اما تا چه اندازه نظر ایشان واقعگرایانه است.
یک پژوهش جامعِ تطبیقی در مؤسسهی بروکینگز، یکی از قدیمیترین و مهمترین اتاقهایِ فکر در واشنگتن، ۱۷۱ مورد تحریمِ انتخاباتی در کشورهای گوناگون را مورد مطالعه قرار داده و در پایان چنین نتیجه میگیرد که سیاستِ تحریمِ انتخابات تقریبا در همهی موارد شکست خورده و تنها سه پیامدِ منفی به همراه آورده است.
الف) قدرتمندتر شدنِ حزب حاکم با کسبِ اکثریتِ بسیار بالا در غیابِ احزابِ تحریمکننده
ب) به حاشیه رانده شدنِ حزب تحریمکننده و رهبرانِ آن
ج) و فراهم آوردنِ امکان تغییر در ساز و کارهای انتخاباتی مانند تغییرِ قانونِ اساسی که نیازمندِ اکثریتِ بالاست که تنها از طریق تحریم از سویِ احزاب مخالف قابلِ دستیابی است.
یکی از مهمترین نمونههایِ تحریم انتخابات تاکتیکِ گروههایِ سنّی درانتخابات ۲۰۰۵ عراق مبنی بر عدم مشارکت بود.
پیامد این کنشِ سیاسی برایِ آنها فاجعه به همراه داشت چرا که در غیابِ نامزدهایِ اهل سنّت، شیعیان توانستند با کسب اکثریتِ مطلق در مجلس، قانون اساسی را تدوین و در نهایت تصویب کنند.
یک اقلیتِ قوی از نمایندگانِ سنّی در مجلس میتوانست نمایندهی منافع این گروه در تدوینِ قانونِ اساسی باشد که تحریم این فرصت را از آنها گرفت.
سببِ تحریم انتخابات از سویِ سنّیها رد صلاحیت گستردهیِ افراد وابسته به احزابِ سنی ذکر شد، و نیز این ادعا که انتخابات در زمان اشغال نامشروع است.
این پژوهش در سال ۲۰۱۰ به انجام رسیده و اگر اکنون میخواست به انجام برسد میتوانست تجربهی تدوینِ قانون اساسی در مصرِ پس از مُبارک را به یک عنوانِ یک نمونهی دیگر شکست فاجعهبار ذکر کند.
در انتخاباتِ اکتبرِ ۲۰۱۲، مخالفانِ اخوان المسلمین تصمیم به بایکوت گرفته و جلسات شورایِ دومِ قانونِ اساسی مصر را تحریم کردند؛ اسلامگراها بدونِ توجه به عدمِ حضور مخالفان و احتمالا خوشحال از آن، قانون اساسیِ را تدوین کرده و به تصویب رساندند و سرانجام به رفراندوم گذاشتند.
در تمامِ این مراحل مخالفانِ اخوان المسلمین تماشاگر بودند. جالب است که آنها تلاش نکردند که نیروهایِ خود را در دادنِ رأی منفی به قانون اساسی تدوین شده بسیج کنند.
این قانون هماکنون قانونِ اساسیِ مصر است و همه ملتزم به عمل به آن هستند، چه اسلامگرا و چه غیرِ آن. محمد البرادعی یکی از رهبران مخالفان چه در سال ۲۰۱۰ و نیز در سالِ ۲۰۱۲ دعوت به بایکوت انتخابات کرد و البته پیامدِ آن چیزی نوبد جز به حاشیه رانده شدن احزاب غیرِ اسلامگرا و شخصِ البرادعی از صحنهی سیاسی مصر و نیز قدرتمندتر شدنِ اخوان المسلمین.
انتخاباتِ ریاست جمهوریِ افغانستان در سال ۲۰۰۹ نمونهی دیگری است از شکست تحریم. عبدالله عبدالله به عنوانِ نامزدِ مخالفان به همراهِ حامد کرزای به دورِ دومِ انتخاباتِ افغانستان راه یافت ولی در اعتراض به عملکردِ نادرستِ دولت، تقلبهایِ انتخاباتی، و نیز رفتارِ کمیسیونِ انتخاباتی از حضورِ در دورِ دوم انصراف داد.
عبدلله با تصمیم به تحریم به حاشیه رانده شد و از صحنهی سیاسیِ افغانستان ناپدید گردید و حامد کرزای در حال گذراندنِ پایانِ دورِ دومِ ریاست جمهوری خود است.
دو دلیلِ عمده برایِ اکثرِ مواردِ تحریمهایِ انتخاباتی ذکر شده است:
نخست این که حزب یا احزاب تحریمکننده تلاش میکنند که با تهدیدِ به تحریم و یا عملِ تحریم به حاکمیت فشار آورند تا به رقابتهایِ انتخاباتی برابر تن دهد؛ خواستهیِ آنها میتواند شامل تغییر قوانین، افراد، و یا اجازهیِ بازگشتِ نامزدهای رد صلاحیت شده به رقابتها باشد.
دلیلِ عمدهی دیگر برایِ تحریم، جلبِ توجه جامعهیِ جهانی (به ویژه کشورهایِ غربی) به ناعادلانه بودنِ روندِ انتخابات است و در ادامه تضعیفِ موقعیتِ بین المللی حاکمیتِ موجود.
شکستِ تحریم در واقع شکستِ احزابِ تحریمکننده از دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده در پیش گرفتن سیاستِ تحریمِ انتخابات میباشد، یعنی مجبور حاکمیت به کوتاه آمدنِ در برابرِ خواست حزب تحریمکننده و یا عدم شناساییِ بین المللیِ انتخابات.
در این جا میتوان برای نمونه به چند مورد از این بایکوتها اشاره کرد:
در انتخاباتِ ۲۰۰۳ برایِ تعیینِ رئیس جمهور در جمهوریِ آذربایجان مخالفانِ الهام علیف در اعتراض به رفتار دولت و بیقانونیهایِ موجود به پای صندوقهایِ رأی نرفتند؛ در نتیجهیِ این تحریم علیف با اکثریتِ مطلق برندهیِ انتخابات شد.علیرغمِ تحریم و هفتهها اعتراضات خیابانیِ پس از انتخابات، ایالات متحده نتایج انتخابات را به رسمیت شناخت.
در انتخابات ۱۹۹۲ در غنا، مخالفان دولت در اعتراض به تقلب در انتخاباتی که به انتخابِ مجدد رئیس جمهمور جری رولینگز انجامید، مشارکت در انتخابات مجلس در همان سال را تحریم کردند. مخالفان خواستار برگزاریِ یک انتخابات مجدد بودند و گمان میکردند که با تحریم انتخابات خواهند توانست توجه بینالمللی را نیز جلب و خواستههایِ خود را برآورند؛ نه انتخابات ریاست جمهوری تجدید شد و نه جامعهی جهانی از شناسایی نتایج انتخابات خودداری کرد.رولینگز تا ۲۰۰۱ همچنان رئیس جمهور باقی ماند و حزب او ۱۸۹ کرسی از ۲۰۰ کرسیِ مجلس را از آن خود کرد، تنها به خاطرِ تصمیمِ نادرستِ مخالفان به تحریمِ انتخابات. ایالاتِ متحده نیز انتخابات را به رسمیت شناخت.
به همین ترتیب انتخابات سراسری ۱۹۹۷ در مالی و ۱۹۹۴ در اتیوپی که گزارشهای زیادی مبنی بر وجودِ تقلب در آنها وجود داشت از سوی جامعهیِ بینالملل رسمیت شناخته شدند.
در ونزوئلا مخالفان چاوز در سال ۲۰۰۴ در اعتراض به بیقانونی در برگزاری انتخابات، برای انتخاب فرمانداریها به پایِ صندوقهایِ رأی نرفتند و حاصلِ آن در اختیار گرفتنِ ۲۰ فرمانداری از ۲۲ فرمانداری توسطِ هوادارانِ چاوز بود. همان گروه دوباره یک سال بعد در ۲۰۰۵، انتخاباتِ مجلس را تحریم کردند، که سرانجام آن کسبِ اکثریتِ مطلقِ مجلس توسطِ چاوزیها بود، ۱۱۴ کرسی، و این در حالی بود که مخالفان تا قبل از آن ۴۱ کرسی مجلس را در اختیار داشتند.ثمرات تحریم برایِ مخالفان، قدرتمندتر شدنِ چاوز، داشتنِ اکثریت مطلق چاوز در مجلس برای تصویبِ قوانین جدید از جمله حذفِ محدودیتِ دورانِ ریاست جمهوری.
در توگو حزبِ مخالفِ دولت در اعتراض به قوانینِ ناعادلانه در انتخابات، به بایکوتِ انتخابات روی آورد. در نتیجهی این بایکوت، حزبِ حاکمِ توگو ۹۰ درصد آراء را به خود اختصاص داد و با استفاده از این اکثریت محدودیت زمانی برای دوران ریاست جمهوری را از قانون حذف کرد.
مخالفانِ رابرت موگابه در زیمبابوه در انتخابات ۲۰۰۵ به خاطرِ بحث بر سرِ تحریم یا مشارکت در ثبت نامِ نامزدهایِ خود تأخیر کردند خودِ همین تأخیر به از دست رفتن ۱۶ کرسیِ مجلس منجر شد.به دنبال این ناکامی، رهبرِ اپوزیسیون تصمیم به تحریمِ انتخاباتِ سِنا گرفت، با این ادعا که شرکت در این انتخابات به مشروعیت بخشیدنِ به موگابه است.این تصمیم منجر به ایجاد انشعاب در مخالفان شد، چرا که گروهی از مخالفان تحریم را اشتباهی مرگبار میدانستند. حزب موگابه توانست ۴۹ کرسی از ۶۶ کرسیِ سنا را در رقابت با اپوزیسیون غیرمتحد از آنِ خود کند.مخالفان با تصمیم به شرکت در انتخابات ۲۰۰۸ توانستند نیمی از کرسیهایِ مجلس را در دست بگیرند. در انتخابات ریاست جمهوری، تسوانگاری، نامزدِ مخالفان در دورِ اول از موگابه پیشی گرفت ولی از آنجایی که اکثریت ۵۰ درصدی را کسب نکرد انتخابات به دور دوم کشید.در اعتراض بیقانونیها، تسوانگاری تصمیم به تحریم انتخابات در دور دوم گرفت و به موگابه اجازه داد که به راحتی پیروز شود و همچنان رأسِ هرمِ قدرت را در دست داشته باشد.
تاریخچهی انتخاباتِ چند سالِ اخیر در ایران میتواند روشن کند که تا چه اندازه سیاستهایِ انتخاباتی درایران مشابه است با آن چه در نمونههایِ بالا از دیگر کشورها ذکر شد.
در سال ۱۳۸۰ انتخابات شوراها که از قضا اکثریتِ کاندیداها در آن تأیید صلاحیت شدند از سویِ مردم تحریم شد، و البته اصلاحطلبان نیز لیست واحدی ارائه نکردند.
هر چند درصد شرکت کنندگان در تهران به ۲۰ درصد نیز نرسید ولی این انتخابات اولین قدم در بازگشت اصولگرایان به مناصب انتخابی شد.
شورایِ اصولگرایِ حاصل از تحریم، احمدینژاد را به مقام شهرداریِ تهران برگزید و او نیز با پولِ بادآوردهی شهرداری تهران و موقعیتِ فراهم آمده توانست راه خود را به سوی انتخابات ریاست جمهوری هموار کند.
در ادامه همین روندِ تحریم و عدمِ ائتلاف، در انتخاباتِ مجلس نهم علیرغمِ ردِ صلاحیتِ گسترده، شماری کافی از کاندیداهای اصلاحطلب یا نزدیک به آنها در لیستها حضور داشتند که با تحریم انتخابات از سویِ اصلاحطلبان و عدم حضورِ گسترده مردم اصلاحطلبان و نزدیکانِ به آنها توانستند تنها یک اقلیتِ بسیار ضعیف کسب کنند، اقلیتی که میتوانست بسی بزرگتر و البته منشأ اثر بیشتر باشد.
در انتخابات سال ۸۴ همان اشتباه دوباره تکرار شد، به این صورت که گروهی از مردم، به ویژه دانشجویان، انتخابات را تحریم کردند و اصلاحطلبان هم بدونِ ائتلاف و با دو کاندیدا به انتخابات پای گذاشتند.
احمدی نژاد با ۶۰۰ هزار رأی بیشتر از کروبی به مرحلهی دوم راه یافت و این چنین بود که چهار میلیون رأیِ مُعین به خاطر بیتدبیریِ محض در عدمِ ائتلاف به هدر شد؛ شاید بتوان مدعی شد که چهار میلیون رأی که برایِ مُعین به صندوق ریخته شد از سوی تحولخواهترین و اصلاحطلبترینِ شهروندان بود که با بیتدبیریِ احزابِ اصلاحطلب نتوانست تاثیری بر سرنوشت انتخابات داشته باشد.
در همهی این موارد علیرغمِ فشار محافظهکاران، بیشترین تأثیراتِ منفی ناشی از تحریمِ انتخابات و بیتدبیری از سویِ احزاب بوده است؛ تحریمهایی که اگر صورت نگرفته بودند و ائتلافهایی که اگر شکل گرفته بودند میتوانستند همچنان اصلاحطلبان را در لایههایِ قدرت حفظ کند، به جایِ این که امروز تماشاگرانِ صحنه باشند.
انتخابات ریاست جمهوریِ پیشِرو آزمونی است دوباره بر این که تا چه اندازه از تحریمهایِ پیشین آموختهایم.
تحریمِ انتخابات و عدمِ ائتلاف از سویِ اصلاحطلبان تنها سبب میشود که اپوزیسیون بیش از پیش به حاشیه رانده شده و خیال حاکمیت از پیروزی قاطع در انتخاباتِ پیشِ رو و انتخابهایِ آینده راحتتر باشد.
باید به خاطر داشت که با حضور یک رئیس جمهورِ دلخواهِ حاکمیت و مجلس آیندهای که با تحریمِ آن از سویِ مردم میتواند به کسبِ اکثریتِ مطلقِ محافظهکاران بینجامد، راه برایِ حذفِ مهمترین نهادِ انتخابیِ موجود، یعنی ریاست جمهوری از قانون اساسی هموار میکند.
حضورِ یک رئیس جمهورِ اصلاحطلب و یا نزدیک به آنها و نیز مجلسی که در آن اصلاحطلبان نه اکثریت که حتی اقلیتی قوی باشند به ناکام گذاشتن بسیاری از طرحهای موجود محافظهکاران کمک خواهد کرد.
بر مدافعانِ تحریمِ انتخابات است که دلایلِ ایجابی خود را عرضه کنند و نشان دهندکه چه گونه عدمِ شرکت در انتخابات به پیشبرد اصلاح و تغییر در جامعه کمک میکند.
تاکنون آن چه از سویِ مدافعانِ تحریم عرضه شده بیشتر سخنانِ سلبی و مفاهیمی خارج از واقعگرایی سیاسی بوده است.
مطالعهی موردیِ بیشتر از ۱۷۰ مورد تحریم انتخاباتی و نیز تجربهی سالهایِ اخیر ایران نشان میدهد که تحریم جز به شکست راه نمیبرد.
http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2013/06/post-605.htm
با سلام،
دیشب خواب دیدام که آقا مجتبی قلم و دوات را برای نوشتن حکم حکومتی به حاجی ابوی داد. او همچنین سلام جنتی و مصلحی و جعفری را به آقا رساند و درخواست آنان را اینگونه بیان داشت :
١- از مرکبی کم رنگ و پر از منت و تشکیک حکم اکبر رو نگارش کنید.
٢- اکبر را گوشزد کنید که حکم جلب مهدی اش همچنان روی میز آقا مجتبی با جوهر پر رنگ و قاطع موجود است.
٣- فائزه حق حضور در ستاد انتخاباتی را ندارد.
٤- میر حسین و احمد را فراموش کند.
٥- نماز جمعه همچنان در منزلش بخوا ند .
این را هم مجتبی از طرف خودش گفت:
اکبر فراموش نکند کا آقا فقط یک رای دارد.
موفق باشید نوریزاد
دوستدارت پیشگو
بیژن خان،مگر دراین حکومت انتخابات ورای مردم معنی ومفهومی داشته و یا خواهد داشت؟ آرا خاموش زیر عبا وقبای رهبر معظم انقلاب است.لطفا برای مردم خوش باور ایران زمین نسخه ننویسید!
سلام براستادبزرگوارم جناب نوریزاد:
درموردنظرات آقای عبدالکریمی خوب بودکه به این نکات نیزتوجه میکرد:
نظامی که حتی درسال 76باآن نه بزرگ مردم آن رامصادره به مطلوب کردوآن حماسه را به خاطرلبیک مردم به دعوت رهبرشان نامیدوپیام انان رانشنیدودرسال88حماسه بزرگترراتبدیل به نقطه مرگ مردم کردوآنان راخاشاک ومیکروب نامیدچه تضمینی است که حتی باحضوردوباره مردم عقﻻنیتراحاکمسازد؟واصﻻنفع آن برای مردم چیست؟قبﻻهم گفته شده که سایه سنگین ناامیدی مدتهاست که برماافکنده شده وشایدخواست که تکانی بخوردامانخواستندونمی خواهندمسول کیست؟درموردمیدان دادن به عقﻻ واقعا حرفی خنده داراست!کوششی بسیارمی شودتاازحضوراین قوم درکوچکترین نهادهای اجرایی وقانونگذاری جلوگیری شود.وامادرمورد بند15این 8نفردرظاهردارای وحدت نظرندو آمده اندبرای نجات میهن اماسابقه آنان کمتربافداکاری وازخودگذشتگی صدق میکند!یعنی آنان حاضرند که برای نجات ایران به نفع کسی که بتواندملت رابه خروش آوردکناررفته به اوکمک کنند؟اگر این امرشدنی است که آرای خاموش که هیچ مخالفان نظام نیزبرای شرکت درانتخابات سرودست خودراخواهندشکست!!!!!!
با درود
با شما مخالفم. اتفاقاٌ رد صلاحیت هاشمی بدلیل به صدا درآمدن این رای های خاموش بود و نشان داد که نظام به هیچ وجه اجازه پیروزی اصلاح طلبان را نمی دهد. مشکل ما با رای دادن و یا ندادن نیست. مشکل ما نبود و یا کم کارامدی رهبری اپوزیسیون است. باید رهبران فعلی در عرصه وارد شوند و پیگیر مطالبات مردم باشند. در چارچوب همین جمهوری اسلامی می توان این حقوق را دنبال کرد. نبود برنامه ای مشخص در بین رهبران جنبش به وضوح دیده میشود. میگویند رای دهید اما چشم اندازی برای طرفدارانشان ترسیم نمی کنند. مثلاٌ اگر همه شرکت کردیم و دوباره یکی دیگر درآمد، برنامه ای داریم؟ یا نه، دوباره بریزیم تو خیابان و دوباره کشته بدیم.در کل شفافیتی در کار نیست.
با درود
دوست عزیز این تحلیل شما در راستای خواست حاکمیت است ! ضرغامی تی وی هم بام تا شام دارد همین را تبلیغ میکند که رای های خاموش بیایید و بی کفایتی ما را تایید کنند ! این مدل رای دادن مثل شلیک با اسلحه ای است که لوله اش طرف خودمان است ! اما عدم شرکت بصورت کسترده و هماهنگ شده یک رفراندم بی هزینه و یک نه بزرگ است به این همه سیاهی .
تحلیل بسیار درستی ارائه گردیده ضمن تشکر فراوان از آقای نوری زاد بخاطر اجازه نشر چنین تحلیلی امیدوارم در فرصت کم باقی مانده بتوانیم تمام نیروهای خاموش جامعه را برای رای دادن به کاندید ائتلاف اصلاح طلبان و اعتدالیون که از سوی آقایان خاتمی و هاشمی حمایت خواهند شد بسیج نمائیم . برای آن عده از روشنفکران مایوس مثل آقای نوری زاد هم عرض می کنم که در صورت تقلب گسترده – که اینجانب به آن باور ندارم _ پس از انتخابات می شود نظر داد و مردم هم یکبار برای همیشه بساط انتخابات این چنینی را جمع خواهند کرد. و برای آینده درس بزرگی خواهد بود.
با احترام و امید پیروزی