بنا بر ضرورت میهنداری، تو به زودی برگزیده میشوی تا رئیس جمهور ایران باشی. البته من به عنوان یک شهروند درجه دو، به تو رأی نمیدهم، همچنان که به پیشینیان تو نیز رأی ندادم اما در عوض اندرزنامهای برایت مینگارم بسی ارزشمندتر از آن. توده مردم برای رأی دادن، زمانی تقریباً به اندازه پنجاه دقیقه، وقت میگذارند ولی من برای این پند رایگان تا به امروز (سوم خرداد 1392 خورشیدی)، دست کم پنجاه روز اندیشیدهام. پس از بابت رأی ندادنم دلخور مشو و دل، خوش دار که بی هیچ مزدی برایت مینویسم که اگر نیک بنیوشی، ایران سرافزار میشود و این بزرگترین دستمزد من است.
وزارت آب به جای وزارت نفت
تحریم نفتی و پولی ایران، آسیبپذیری اقتصادهای وابسته به نفت را یک بار دیگر ثابت کرد و به همه ما نشان داد که درآمدهای نفتی به گوزی بند است. هر چه در این سالها شعار رهایی از وابستگی به پول نفت سر دادیم، همه پوچ از آب درآمد و تا خرخره وابسته به این ثروت بیزحمت شدیم. اما به روشنی دیدیم که سران کشورهای قدرتمند، سخن یاوه نمیبافند و هر آن اراده کنند، میتوانند شیر نفت ما کم و زیاد کنند. درآمد نفتی ایران در سال 1391 خورشیدی بنا بر اعلان رسمی دولت، به نیم کاهش یافت و اگر آنان اراده کنند، میتوانند به صفر نیز برسانند. تا اینجای کار، «عدو سبب خیر» شده است. اینک بر عهده شما و دیگر مدیران کشوری است که از فرصت پیش آمده استفاده کنید و یک بار برای همیشه با این گنج بادآورد بدرود گویید تا ایران و ایرانی از پختهخواری، رها و در پایان رستگار شود.
کشور ما به بیآبی شهرت دارد، چرا؟ آیا آب کم است یا حوصله ما تنگ؟ سالها وابستگی به درآمد مفت نفتی همه ما را بدعادت کرده و انتظار داریم بیزحمت صاحب همه چیز شویم. بنابراین چون استفاده از منابع آبیمان همانند نفت، سهل و آسان نیست، شعار میدهیم «ایران کشوری کم آب است». چون نفت فراوان داریم، به راحتی با پولش گندم و آدامس و هزار کالای دیگر میخریم اما اگر قرار بود به ثروت آب متکی باشیم، چون که زحمت دارد، فوری از آن میگریزیم. وقتی با یک کشتی نفت میتوان دهها کشتی گندم خرید، چرا زراعت کنیم؟ چرا عرق بریزیم؟
اینک راه نجات ما، کمی هموار شده است. میتوانیم با تکیه بر «وزارت آب»، کمکم اتکا به «وزارت نفت» را کاهش دهیم تا رستگار شویم. سرتاسر سرزمین ایران را دشتهای خشک و مستعد کشاورزی پوشانده که گاهی برای سیراب کردنشان کمتر از یکصد کیلومتر راه به سوی منابع آب هست. سالانه میلیاردها متر مکعب آب شیرین به صورت سیل، رودهای سرگردان و یا فاضلاب، به بیراهه میرود. پهنه ایران در صورت مدیریت کارآمد، ظرفیت زندگی برای چند صد میلیون تن را داراست. به شرطی که مشکل آب را حل کنیم و این کار شدنی است. اگر تا کنون نشده، شیر نفت مانع بوده است. شیر نفت را ببندید تا شیر آب باز شود. نیک میدانم چنین رخدادی در یک دوره چهارساله ممکن نیست و دست کم بیست تا سی سال زمان میبرد تا ما از عادت مفتخوری بدرآییم و اقتصادی پویا و سازنده داشته باشیم ولی تو ناامید مشو و دست کم یک منشور ملی آماده کن که بر اساس آن همگان هم قسم شوند سالانه چهار یا پنج درصد از اقتصاد نفتی فاصله بگیریم.
اساساً نان مفت خوردن، سخن مفت گفتن نیز در پی دارد. درآمد نفتی غیر از اشکالات سیاسی و امنیتی وارده بر آن، بر اخلاق عمومی نیز تأثیر منفی گذاشته است. وقتی نفت نباشد و همگی زیر یک مدیریت هوشمند تن به کار و تلاش بدهیم، هم امنیت اقتصادی کشور تضمین شده است و هم سلامت اخلاقی جامعه. وقتی به زحمت پول درآوریم، خرج بیهوده نخواهیم داشت. میگویند در مثل مناقشه نیست ولی این ضربالمثل ایرانی انگار پربیراه نیست که میگوید///// به راستی چه هزینه های ناروا و بیهودهای که در پنجاه سال اخیر با پول نفت کردیم.
خلاصه این که معجزهای در راه نیست مگر آن که توان فنی و مهندسی ایران را برای تولید، فراوری و مصرف بهینه آب به کار گیریم. آن گاه اشتغال واقعی به جای اشتغال کاذب نفتی خواهیم داشت. به جای تمرکز کنونی، پراکندگی جمعیت خواهیم داشت. توده بزرگی از مردم ایران که به عشق پول نفت به سوی شهرهای بزرگ و به ویژه تهران هجوم آوردهاند، راهی دشتهای سرسبزی خواهند شد که آبادی و آسایش را برای شهر و شهروند ایرانی به ارمغان میآورند.
ارتش حرفهای
جای بسی تأسف است الگوی نظامیگری در کشور ما بر اساس سرباز وظیفه است و در کشور به اصطلاح دشمن ما یعنی آمریکا بر اساس سرباز حرفهای و تأسف بارتر این که الگوی ارتش حرفهای ابتکار ایرانیان باستان است ولی اینک ما فرزندان ناخلف، نادانسته به مدلی روی آوردهایم که جز هدر دادن عمر جوانان کشور، نتیجه قابل قبولی ندارد. مغرضان و تاریخ نخواندگان، مدام در بوق و کرنا میکنند که شاهنشاهی ساسانی بر اساس نظام طبقاتی استوار بود و سپس نتیجه میگیرند که ستمگرانه بوده است. در حالی که آن نظام طبقاتی بر اساس حرفهایگری طراحی شده بود. بدین صورت که صنعتگران و پیشه وران به همراه فرزندانشان در جنگها شرکت نمیکردند ولی در عوض به عنوان نیروی پشتیبانی به خدمات موثرتر مشغول بودند. سپاهیان ارتش ساسانی، مردانی بودند که جنگیدن حرفه و تخصصشان بود و بنابراین در برابر سپاه روم، همیشه بهترین نتیجه را میگرفتند.
شایسته است شما به عنوان رئیس جمهوری ایران، بکوشید تا نظام سربازگیری زورکی و عمر تلف کن، جایش را به نظامیگری حرفهای بدهد. آنان که داوطلبانه وارد لباس سربازی میشوند، حقوق کافی برای اداره زندگی بگیرند و اجازه داشته باشند هر چند سال که توان رزمی دارند، در یگانهای نظامی بمانند و آنان که به هر دلیل دوست ندارند، وارد مشاغل نظامی شوند، البته همانند صنعتگران و پیشهوران عهد ساسانی، باید جور بکشند و مرحمت فرموده، حقوق کامل و یا بخشی از حقوق نظامیان حرفهای را بدهند. نامش را خرید خدمت و یا هر چه میخواهید بگذارید. خاصیت دیگر این روش، مشارکت دادن فرزندان افراد پرنفوذ کشوری و لشگری در امور نظامی است که در شرایط کنونی، همگی با عناوین مختلف و با اشارهای کوچک، از خدمت وظیفه یا معاف میشوند و یا آن را ماستمالی میکنند! دست کم میتوان خوشبین بود فزرندان «از ما بهتران» به صورت قانونی و با پرداخت مبلغ معین، دین خود را به سامانه دفاعی کشور ادا کنند. در آن صورت دیگر واژه «معافیت» از سربازی چندان مفهومی نخواهد داشت. همانند دوره ایران باستان، همه به نوعی در امر دفاع سهیم خواهند بود، چه مالی و چه جانی.
واحدِ پول ملی
به دلیل نادانی نیاکان ما که احتمالاً غرض و مرضی هم نداشتند، در سال 1308 خورشیدی (1929 میلادی) واژه «ریال» که ریشهٔ اسپانیولی و پرتغالی دارد، به عنوان واحد رسمی پول ایران برگزیده شد. این واژه از آن جا که هیچ ریشهای در فرهنگ ما نداشت، هیچ گاه در میان مردم جا نیفتاد و عملاً واژه ترکی «تومان» برابر با 10 ریال در محاسابت ذهنی ایشان جای گرفت تا جایی که حتی در میان رسانههای رسمی و مسئولان کشوری، استفاده از تومان مرسومتر شد. ریال حتی نتوانست در ادبیات عامه جایی باز کند و برخی ضربالمثلهای ایرانی با واژههای «قِران»، «شاهی»، «عباسی»، «درم» و غیره شکل گرفتند.
اینک، زمزمه های برداشتن چندین صفر از پول ملی شنیده میشود. طبیعتاً تشخیص تعداد صفرهای آن بر عهده کارشناسنان پولی و بانکی است ولی انتخاب واحد نوین پول ملی، امری فرهنگی است که پیشتر از این مورد توجه قرار نگرفته است. بدین منظور و بنا بر دلایل تاریخی و فرهنگی، واژه «ماد» را به عنوان واحد پول ملی میتوان بررسی کرد.
اگر نیم نگاهی به تاریخ ایران بیندازیم، روشن میشود تا قرن هشتم پیش از میلاد مسیح، در پهنه تمدنی ایران، کشور یکپارچه ای نبود. بلکه ایرانیان در چندین بلوک پادشاهی مستقل و نه چندان بزرگ همانند پارس، ماد، خوزی (ایلامیها) و غیره زندگی میکردند. از این رو همواره مورد تهاجم دولت قدرتمند آشور مستقر در پهنه عراق کنونی بودند. حدود 760 سال پیش از میلاد مسیح برای جلوگیری از دستاندازی دشمنان به مرزهای غربی، اتحادیه ماد بر علیه دولت خونریز آشور تشکیل شد و پس از سالها تلاش، سرانجام در 700 پیش از میلاد، پادشاهی ماد در پهنه کنونی استانهای همدان، زنجان، بخشهایی از آذربایجان شرقی و غربی، اردبیل، کردستان، کرمانشاهان، لرستان، همدان، ری، قزوین، قم، یزد، اصفهان، فارس و بوشهر بر جغرافیای سیاسی جهان هویدا شد. آنان خدمت بزرگی به جهان بشری کردند و توانستند پس از 90 سال یعنی در 610 پیش از میلاد، سرنگونی آشوریان توتالیتر و خودکامه را برای بشریت به ارمغان آورند. اگر چه دولت نوپای مادها، 60 سال پس از این پیروزی شیرین به دست کورش پارسی از میان رفت و در واقع ضمیمه امپراطوری نوپای هخامنشی گردید ولی خدمتی که آنان به پهنه تمدنی ایران کردند، از خاطر ایرانیان زدوده نشد و در واقع ایران کوچک شده کنونی، بازمانده تلاش ایشان برای تشکیل یک حکومت مقتدر ایرانی است.
امروزه از دولت «ماد» هیچ نشانی به معنی قوم زنده بر جای نمانده است و مادها عملاً در دوران پس از فروپاشی خود، در سرتاسر پهنه ایران پراکنده شدند و اینک پس از 2563 سال، دیگر ما قومی به نام ماد نمیشناسیم و این واژه تنها یک نام افتخارآمیز تاریخی است. بنابراین اسفتاده از آن برای واحد پول ملی، از آن جا که به هیچ یک از اقوام کنونی ایرانی اشاره مستقیم ندارد، بسیار وحدتبخش به نظر میرسد. در حالی که استفاده از نام دیگر اقوام ایران کنونی، به لحاظ صیانت از اتحاد ملی، منطقی نیست. از سوی دیگر جنبه ملی آن قویتر از سایر واژههاست و از منظری دیگر، شایسته است واحد پول ملی ایران، یک نام انحصاری در همه جهان باشد نه مانند «ریال» که غیر از ما، واحد پول ملی عربستان و چند کشور دیگر است.
نکته دیگر این که جای تصویر بزرگان دانش، فرهنگ، هنر، سیاست، نظامیگری و ادب ایرانی در اسکناسهای ما خیلی خیلی خالی است. چرا تصویر فردوسی، فارابی، بوعلی سینا، مولانا، زکریای رازی، رضا عباسی (بزرگترین نقاش دوره صفوی)؛ سعدی، حافظ، عبدالقادر مراغی، پروین اعتصامی، امیرکبیر، آریوبرزن، امامقلی خان (سرداری که بندرعباس و جزیره قشم را از چنگ پرتغالیها بیرون آورد) و محمد جهانآرا (فرمانده سپاه خرمشهر) بر این کاغذهای رنگی دیده نمیشود؟
مالیات بر داراییهای بادآورد
یکی از بزرگترین ستمگریهای زمانه ما، بیتفاوتی حاکمیت سیاسی در خصوص ثروتاندوزی بخش کوچکی از جامعه ایرانی است که با استفاده و گاه سوءاستفاده از فرصتهای پیش آمده، صاحب ثروتی میشوند که معمولاً کسی با کار و تلاش نمیتواند در طول عمر طبیعی خود بدان دست یابد. موارد مصداقی آن بسیار زیاد است و گروهی از کارشناسان اقتصادی به راحتی میتوانند سیاهه بلندبالایی از چنین ثروتاندوزیها را برای مدیران تصمیمگیر آماده کنند. برای مثال، زمینهای کم ارزشی که به سبب یک سرمایهگذاری ملی، به صورت ناگهانی گران میشوند و صاحبانشان یک شبه ره صد ساله را میپیمایند.
بر یک دولت مترقی امری واجب است که با یک سامانه قدرتمند مالیاتی، چنین ثروتهای بادآورد را کنترل و تعدیل کند. منطق آن هم چندان پیچیده نیست. باید به آن بخش از زیادهخواهان فهماند که در نبود امکانات زیرساختی و امنیت کشور، هرگز نمیتوانستند به چنین ثروتی دست یابند، پس بخشیدنِ بخشی از این داراییهای بادآورد به خزانه ملی، نه یک باج و صدقه، بلکه ادای دین به باعث و بانی این ثروت است. اگر کسی زیر بار نرفت، او را به سرزمینهای بمبخیز و ناآرامی چون عراق و افغانستان و پاکستان راهنمایی کنید تا اگر مرد میدان است، باز هم بتواند چنین ثروت کلانی را در میان آن همه آتش و دود به دست آورد! یا به کشور بی نفتی چون ترکیه بفرستید تا اگر خیلی هنرمند است، آن جا میلیاردر شود.
گروه کشورهای پارسی زبان (اتحادیه پارسی زبان)
شایسته است در جهانی که دولتهای کوچک اروپایی دست به دست هم میدهند تا قوی باشند و توسط دولتهای بزرگ بلعیده نشوند، ما نیز متناسب با شرایط خودمان چنین کنیم. سازمان همکاریهای اقتصادی اکو شامل ترکیه، ایران، آذربایجان، ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، افغانستان و پاکستان با وجود زیرساختهای خوبی که دارد، تا کنون نتوانسته شکل درستی از همپیمانی اقتصادی و فرهنگی کشورهای عضو را به نمایش بگذارد. شاید پیشنیاز چنین سازمان بزرگی، ابتدا چند سازمان کوچکتر بود تا در صورت موفقیت، سازمان اکو تشکیل شود. با توجه به جمعیت 115 میلیونی پارسیزبانان در سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان، بسیار بجاست گروه کشورهای پارسیزبان با محوریت همکاریهای اقتصادی و فرهنگی اعلام موجودیت کند و صد البته به جای ماجراجوییهای سیاسی-امنیتی، رویکردی کاملاً سازنده در دو حوزه اقتصادی و فرهنگی داشته باشد. نیک میدانم چنین رخدادی به سختی در یک دوره چهار ساله ریاست جمهوری تو ممکن خواهد بود ولی در کار خیر، حاجت هیچ استخاره نیست، همین امروز اقدام کنید، سرانجام ده یا بیست سال دیگر نتیجه خواهیم گرفت. بدین منظور ضرورت دارد پیشنهاد امامعلی رحمان رئیس جمهور تاجکستان مبنی بر ساخت خط آهن خواف- مشهد- هرات- مزار شریف- قندوز- پایین پنج- کلخوزآباد-دوشنبه را در دستور کار قرار دهید تا دو کشور افغانستان و تاجیکستان به شبکه خط آهن ایران و در واقع به بنادر جنوبی کشورمان راه یابند. این اقدام میتواند سنگاندازیهای دولت ازبکستان، میان همکاریهای ایران و تاجیکستان را نیز بیاثر کند.
در گام دوم، ضرورت دارد ضمن برقراری تهسیلات گمرکی، روادید میان سه کشور پارسیزبان برداشته شود تا شهروندان به همان آسانی که از تهران راهی مشهد میشوند، بتوانند به هرات و بلخ و دوشنبه و خجند بروند. شهروندان بسیاری در آنسوی مرزهای ما نیز در آرزوی یک سفر مشهد هستند که با وجود این همه گیر و دار اداری، چنین سفری به راحتی برایشان مقدور نیست. ضمن این که تنها راه گسترش همکاریهای اقتصادی و فرهنگی، امکان آمد و شد فراوان زمینی و هوایی است. باید به سمتی رفت که هفتهای یکصد پرواز از شهرهای ایران به مقصد کشورهای عربی، تعدیل شود و متناسب با همکاریهای میان گروه کشورهای پارسیزبان، پروازهای منظم روزانه از تهران و مشهد و تبریز و اصفهان و شیراز به فرودگاههای هرات و کابل و قندهار و دوشنبه و خجند برقرار گردد.
زدودن یک دروغ بزرگ از دامن تاریخ ایران
هزار بار باید افسوس خورد که جماعتی نادان و یا نابکار در قرن اخیر، دروغ بزرگی را بر دامن تاریخ پر درد ایران چسباندند. این که میگویند و مینویسند «ایرانیان با آغوش باز اسلام را پذیرفتند» سخن زشت و نابجایی است که با حقیقت جگرسوز تاریخ، همخوانی ندارد و سزاوار نیست کسی که ادعای مسلمانی میکند، این دروغ بزرگ را بازتاب دهد. واقعیت آن است که در سال 12 هجری خورشیدی (633 میلادی) نه اعراب تازهمسلمان، شناخت درستی از سرزمین ایران و مردمانش داشتند و نه ایرانیان میدانستند قوم عرب چیست. چه رسد به این که به یک باره آغوش باز کنند و دین جدیدشان را بپذیرند!
متأسفانه آشفتگی سیاسی درون حاکمیت ساسانی با ترور خسرو پرویز، با شکلگیری نخستین دولت عربی با محوریت دین اسلام در سرزمین عربستان همزمان شد، چنان که در دومین سال خلافت ابوبکر، وقتی سپاهیان عرب به مرزهای ایرانِ ساسانی دستاندازی کردند و «حیره» به تصرف ایشان درآمد، واکنش مناسبی از سوی ارتش شاهنشاهی دیده نشد چرا که آنان درگیر قدرتطلبیهای خویش بودند. این پیروزی مسلمین، آغازی بود بر 95 سال کشتار و غارت و تخریب و تجاوز به پهنه تمدنی ایران باستان که تا سال 107 خورشیدی (728 میلادی) ادامه داشت. در این سالهای سیاه، مردم ایران بی آن که به سپاه اسلام اعلان جنگ داده باشند، پی در پی مورد یورش قرار میگرفتند و علیرغم همه تلاشهای مردمی برای دفاع از جان و مال و ناموس، پس از تقریباً یکصد سال، چارهای جز تسلیم شدن در برابر شمشیر اعراب ندیدند. آن زمان رود کارون در کنار شهر باستانی شوشتر، پذیرای صدها پیکر دختر و پسری بود که گاهی حتی از سوی پدرانشان کشته میشدند تا مبادا به اسارت اعراب درآیند و هتک حرمت شوند.
آقای رئیس جمهور! اگر به فرض، قومی بر تو بتازند، برادرت را سر ببرند، مالت را چپاول کنند، کشتزارهایت را آتش بزنند، خانهات را خراب کنند، زن و دخترت بگایند و پس از آن به بازار بردهفروشان ببرند و بفروشند، آیا با آغوش باز! دین مهاجمان را میپذیری؟ اگر پاسخت آری است، پس بگذار تاریخ، همین که هست بماند ولی اگر پاسخت چیز دیگری است، به عنوان یک وظیفه ملی، تلاش کن این دروغ بزرگ و در واقع لکه ننگ، از تاریخ رسمی و به ویژه از کتابهای درسی پاک شود و ضمن احترام به آئین مسلمانی، صادقانه در کتابها بنویسند «مردم ایران در قرن اول خورشیدی به دلیل آسیبهای شدیدی که اعراب مهاجم بر ایشان وارد کردند، مسلمان نشدند؛ بلکه با مرگ تدریجی دو سه نسل از آنها، در نسل چهارم که دیگر خبری از قتل و غارتها نبود، به طور طبیعی مردم به دین جدید گرویدند و البته دست کم دو قرن طول کشید تا نیم بیشتر ایرانیان مسلمان شوند.» و این را هم بیفزایید که « اعرابِ بدوی، دین اسلام را به ضرب شمشیر بر مردم سرزمین ایران فرود آوردند ولی ایرانیان بدون شمشیر آن را تا دورترین نقاط غرب چین، شمال هند و آسیای جنوب شرق بردند.»
امنیت شرق کشور
اگر آبادانیِ فقیرترین نقطه جهان از نظر طبیعی یعنی شیخنشین امارات را ندیده بودم، هرگز این بند را نمینگاشتم ولی اینک یقین دارم که ناآبادی و کم جمعیتی بسیاری از استانهایمان ریشه در تنبلی ما دارد و خشکی سرزمینمان تنها یک بهانه است. نیم نگاهی به جغرافیای استان سیستان و بلوچستان، نشان میدهد که نه تنها از بیابانهای امارات فقیرتر نیست، بلکه ظرفیتهای کلانی برای عمران و آبادی دارد. به شرط آن که از عادت پختهخواری دست بکشیم و در آبادی آن بکوشیم. تا این جا به نظر میرسد واگویههای هموطنی بلوچ تبار و زجر کشیده را میخوانی اما سخن من چیز دیگری است.
شاید نیازی به گفتنش نباشد که فزونی جمعیت، همواره با رونق و امنیت همراه است. وقتی استانی به پهناوری سیستان و بلوچستان به همراه استان یزد، کمترین تراکم جمعیتی کشور را دارد و از سوی دیگر استانی مرزی است، نباید انتظار داشته باشیم، امنیتش همانند استانهای تهران و البرز و قم باشد. بدین منظور امنیت پلیسی کارآمد نیست و فقط نقش یک قُرص مُسکّن را بازی میکند. بلوچستانِ ایران زمانی امنیت پایدار خواهد داشت که آباد باشد، زمانی که همه ایرانیان و حتی خارجیان، برای سفر به آن اشتیاق فراوان نشان دهند. زمانی که بخش مهمی از تولید کشاورزی و صنعتی ایران از این خاک برون تراود. زمانی که با سیاستهای سازنده اقتصادی، هزاران تن از هموطنان دیگر استانها، برای کار و زندگی بهتر به این استان مهاجرت کنند و یک جمعیت چند میلیونی در آن شکل بگیرد.
رونق و آبادانی این سرزمین البته در یک دوره چهار ساله به سامان نخواهد رسید ولی شما کلنگ نخستش را بزنید تا دیگران ادامه دهند. بدین منظور پیگیری ساخت خط آهن بم- بزمان- ایرانشهر- چابهار، مهمترین گام است تا یک نقش کلیدی مشابه بندر خرمشهر و بندرعباس، نصیب بندر چابهار شود. در این صورت، ترانزیت کالا از دریای عمان به درون کشور و سپس آسیای میانه با سرعت بیشتری صورت میگیرد و طبیعتاً برکاتش به استان سیستان و بلوچستان خواهید رسید. این را هم در نظر داشته باشید چنانچه روزی و روزگاری امنیت دو کشور پاکستان و افغانستان، اجازه ساخت خط آهنی از بندر کراچی به آسیای میانه و غرب چین بدهد، آن گاه دیگر بندرعباس، هیچگاه گزینه اول ترازیت کالا به آن منطقه نخواهد بود. شاید آن روز، بندر چابهار بتواند مزیت بندرعباس را در این خصوص همچنان داشته باشد.
استان اروند و ادای دین به خرمشهر
با مرگ آقا محمدخان قاجار در سال 1177 خورشیدی (1798 میلادی) ارتش ایران وارد یک روندِ پی در پی از شکستهای نظامی شد. در دوره زمامداری فتحعلی شاه، جنگهای ایران روس و دو قرارداد ننگین گلستان و ترکمانچای که منجر به جدایی بخشهای بزرگی از سرزمین ما گردید، آغاز این ماجرا بود. پس از آن در دوره ناصرالدین شاه، بار دیگر طعم تلخ شکست و از دست دادن بخش دیگری از خاک ایران تکرار شد. تنها نتیجه جنگ هرات از دست دادن همیشگی این منطقه از پیکره ایران بود. شاید اگر دسیسه انگلیسیها مبنی بر اشغال همزمان بوشهر نبود، سپاه ایران میتوانست بار دیگر هرات را به آغوش میهن بازگرداند. این شکستهای تلخ، کمکم ایرانیان را به این جمعبندی رساند که در هیچ جنگی وارد نشوند و در هر دو جنگ جهانی اول و دوم چنین کردند اما طرفهای درگیر به ویژه انگلیس و روسیه و بعدها آمریکا حرمت این بیطرفی را شکستند و بار دیگر نظامیان ایران در چشیدن طعم یک پیروزی ناکام شدند. ارتش نوپای رضاشاهی که برای روز مبادا سازماندهی شده بود، در فاصله کمتر از بیست روز، کارایی خود را از دست داد و خاک ایران به اشغال قوای متفقین درآمد تا سرزمین ما پل پیروزی ایشان در جنگ جهانی دوم بر علیه آلمان هیتلری گردد.
مهمترین پیروزی نظامی ما در این دوران، بازپس گیری تبریز در سال 1325 خورشیدی (1946 میلادی) از دست جداییطلبانی بود که با حمایت شوروی کمونیستی، حکومتی خودمختار تشکیل داده بودند و این بخش از خاک ایران به مدت یک سال خارج از اراده حکومت مرکزی بود. از آن پس کشور ما وارد هیچ درگیری مرزی نشد تا این که پرونده شکستهای نظامی ایران با اشغال بخشهای بزرگی از سرزمینمان توسط ارتش عراق در سال 1359 خورشیدی (1980 میلادی) و به ویژه سقوط خرمشهر وارد مرحله دیگری گردید ولی گویا تقدیر این بود خرمشهر در عین این که بار شکستهای نظامی ما را سنگین میکند، خودش نیز پایانبخش 180 سال تحقیر نظامی در این سرزمین باشد و آزادی خرمشهر در سوم خرداد 1361 این طلسم طولانی را شکست.
از آن روز تا کنون تنها به آزادی خرمشهر افتخار کردیم و خرابیهایش را ندیدم و یا نخواستیم ببینیم. شهری که در سال 1317 خورشیدی به دلیل مزیت خط آهن شمال-جنوب، جایگاه چند صد ساله بوشهر را از آن خود کرده و برای نیم قرن، مهمترین بندر ایران بود، هم اینک به کشتیهای به گل نشسته خویش نظاره میکند. سوای این واگویههای احساسی، منطقه خرمشهر و آبادان، به دلایل راهبردی، مهمترین منطقه در کل ایران هستند. از این نظر آبادان و خرمشهر تنها با بندرعباس قابل مقایسهاند که به طور همزمان چهار امکان راه جادهای، ریلی، دریایی و هوایی را دارند. دشت مرغوب و پر آب آبادان ظرفیت آن را دارد که یکی از مراکز تولید خرمای ایران باشد. طرح ناتمام نیروگاه اتمی دارخوین واقع در 40 کیلومتری شمال آبادان نیز نشان از ظرفیتهای صنعتی این منطقه داشت که پس از جنگ ایران و عراق گویا پرونده آن برای همیشه بسته شد. پالایشگاه و پتروشیمی کنونی هم شاهدی بر ظرفیت صنعتی شدن منطقه هستند.
در روزگار باستان، شهر «بهمن اردشیر» مهمترین قطب جمعیتی این منطقه بود ولی اینک روستای ویرانی به نام «بهمنشیر» شده است. امروز هم میتوان با تغییر نگاه به این بخش آسیب دیده از جنگ تحمیلی، یک جمعیت دست کم سه میلیونی را در شهرستانهای خرمشهر، آبادان، شادگان، رامشیر، ماهشهر، امیدیه، بهبهان و هندیجان در قالب «استان اروند» به مرکزیت آبادان مدیریت کرد. ضمن این که ترکیب جمعیتی منطقه پیش از جنگ، بسیار رنگارنگ بود و از نظر امنیتی، وجهی مثبت داشت ولی اینک بر اثر بیتوجهی، به گونه دیگری شکل میگیرد. آن جا را دریابید که آبادی آبادان، آبادی ایران است.
خلیج فارس و سرزمین پارس
شاید کمتر شنیده باشید که واژه «پارس» پیشینهای خیلی بیشتر از برپایی بزرگترین امپراطوری جهان بشری یعنی هخامنشی دارد. قرنها پیش از هویدا شدن کورش بزرگ به عنوان یک امپراطور قدرتمند، نیمه جنوبی ایرانی کنونی شامل استانهای فارس، کهکیلویه و بویراحمد، بوشهر و هرمزگان تا بخشهایی از جنوب استان اصفهان، سرزمین «پارس» خوانده میشد و طبیعتاً دریای مجاورش را نیز «دریای پارس» یا «خلیج فارس» میخواندند. این همسایگی برای نزدیک به سه هزار سال همچنان برقرار بود تا این که در دوران حکومت محمدرضا پهلوی یعنی از سال 1333 تا 1352 خورشیدی، تقسیمات کشوری نوین، سرنوشت دیگری برای سرزمین فارس و خلیج فارس رقم زد. در این زمان گروهی نادان و یا نابکار، استان فارس را جوری قیچی کردند که از همسایگی خلیج فارس به دور باشد. آنان عرض دو استان نوپیدای بوشهر و هرمزگان را آن قدر کشیدند تا سهمی از دریای پارس برای سرزمین تاریخی پارس نماند و این آغازی بود تا به نام تاریخی خلیج فارس، چنگاندازی شود.
جناب رئیس جمهور! بسیار بجاست با حضور کارشناسان کشوری و به ویژه اهالی فرهنگ و تاریخ، در این تقسیمات ناشیانه تجدید نظر کنید و دست کم 100 کیلومتر از مرز دریای پارس را به سرزمین پارس بازگردانید. شاید افزودن شهرستان پارسیان (از هرمزگان) و شهرستانهای کنگان و جم (از بوشهر) به استان فارس، گزینه خوبی برای اعاده حیثیت خلیج فارس با سرزمین همجوارش استان فارس باشد. حتی اگر تشخیص بزرگان بر این بود که استان فارس کنونی به دلیل بزرگی و پهنای زیاد، باید به دو استان کوچکتر بخش گردد، باز هم اجازه ندهید نام فارس از نیمه جنوبی این استان جا بماند و دست کم نام استان جدید را «فارس جنوبی» بگذارید تا همسایگیاش با خلیج همیشه فارس، همچنان پایدار بماند. چنان چه، این پیشنهاد ممکن نشد، دست کم نام استان کنونی بوشهر را به «فارس جنوبی» با مرکزیت بوشهر تغییر دهید، همچنان که این منطقه برای قرنهای پی در پی، بخشی از سرزمین پارس بوده است.
تعطیلات اداری و دستمزد ساعات بیکاری
اگر چه جمعیت حقوقبگیر دولتی در کشور ما، خیلی زیاد نیست و البته حقوق دندانگیری هم دریافت نمیکند ولی شایسته نیست این دستمزد اندک، آلوده به شبهه باشد. اگر بنا بر مسلمانی و عدالت علوی است، نباید حقوقبگیران دولتی، در ساعاتی که کاری برای دولت و مردم نمیکنند، حقوق بگیرند. مثال آشنای این بیعدالتی، منظور کردن روزهای تعطیل رسمی در کارنامه کارکنان دولت است. این به معنی آن است که در روز 28 صفر، کارمندان دولت بابت عزاداری پیامبر اسلام (ص) پول میگیرند! در حالی که سایر مسلمانان با مشاغل غیر دولتی، فقط به خاطر دل خود چنین میکنند. نظیر این داستان را برای روزهای شادیبخش نیز داریم. چرا کارمندان دولت، جشنهای نوروزی را با دریافت حقوق برگزار میکنند ولی سایر مردم باید مهمان جیب خودشان باشند؟ از همه اینها بدتر، یک ساعت بیکاری روزانه بابت نماز و ناهار کارکنان است که به عنوان کارکرد ایشان شمرده میشود. اگر کارمندان، نماز را برای خدا میخوانند، چرا پولش را از دولت میگیرند؟ و اگر برای پول، نماز میخوانند، چرا دولت جمهوری اسلامی به سایر شهروندان ایران، برای روزی نیم ساعت نماز خواندن دستمزد نمیدهد؟!
شایسته است دولت اسلامی مو را از ماست بیرون بکشد و معنویت نهفته در روزهای شاد و شیون را به پول آلوده نکند. در آن صورت عزاداری روز عاشورا برای کارکنان دولت دیگر یک شغل و یک روزِ کاری نیست بلکه حرکتی خودجوش و برآمده از درون انسانهاست. با این روش که تا کنون پیش گرفتهاند، باور بدارید اگر یکصد روزِ دیگر، تعطیل رسمی و عزای عمومی اعلام بکنید و حقوق هم بدهید، نه تنها کارمندان دولت ایران اعتراضی نخواهند کرد بلکه گبران هندی نیز علاقهمند به دین مبین اسلام و شهروندی ایران اسلامی خواهند شد تا در این فیض عظما مشارکت کنند و ضمن بردن ثواب، پول هم بگیرند!
ایرانیان فراموش شده
نیک میدانید که میلیونها تن از ایرانیان، هر یک بنا بر دلایلی از این سرزمین کوچ کرده و در سرزمینهای دیگر جای گرفتهاند. کاری هم نداریم که تقصیر چه کسی است. آن چه اینک مهم به نظر میرسد، وظیفه ملی دولت ایران است که در قبال هویت جمعی این سفرکردگان بیطرف نباشد. آنان هر چه باشند ایرانیاند و بخشی از وجود ما و ضرورت دارد در بخشهایی که نیاز به کمک دارند، دست یاری به سویشان دراز کنیم. خوشبختانه، بیشتر ایرانیان خارج از کشور، جایگاه خوب اقتصادی دارند و بینیاز از کمک دیگران ولی هم اینک نسل دوم و سوم ایشان در حالی شکل میگیرند که تنها به صورت شفاهی میتوانند فارسی گپ بزنند. آنان به دلیل دوری از ایران و بیتوجهی ما، نمیتوانند خط فارسی را بنویسند و بخوانند. شایسته است دولت ایران همانند کاری که در کشورهای حوزه خلیج فارس انجام میدهد، برای ایرانیزادگان شهرهای سیدنی، لسآنجلس، واشنگتن، نیویورک، لندن، استکهلم و غیره برنامهریزی درسی کند و با استفاده از ابزار قانونی کشورهای مقصد، مدارس ایرانی و فارسیزبان برپا دارد.
سخن پایانی
جناب رئیس جمهور! هر دوی ما شهروند ایرانیم ولی تو شهروند درجه یک و من شهروند درجه دو. خوشبختانه به دور از همه گرایشهای سیاسی، دینی، مذهبی، فرقهای و اجتماعی، هر دویمان وجهی مشترک داریم و آن علاقهمندی به ایران است با این تفاوت که ما شهروندان درجه دو، ایران را خیلی بیشتر از تو دوست داریم و برای این ادعا، دلیل محکمی وجود دارد. اگر روزی خدای ناکرده ایران پریشان شود، تو به اعتبار روابط و داراییهایت، به سرزمینهای دیگری خواهی رفت تا وطن نوینی برای خویش برگزینی ولی ما چارهای نداریم که همچنان ایرانی بمانیم، چون اساساً جای دیگری برای رفتن نداریم. پس علاوه بر علاقهمندیمان به خاک ایران، یک ناچاری هم پشت سر آن هست که باعث میشود بیشتر از تو به ایران بیندیشیم. مبادا نجوای سخنچینان کجاندیش، تو را گرفتار توهم کند که نویسنده این واژگان، جاسوس بیگانه! و یا دشمن ایران!! است. تا ایران و ایرانی هست، ما با عشقی زلال میسراییم و مینوازیم و میخوانیم:
جانم وطن! ای یادگار دوران گرد آمده همه به نام ایران
کُرد و عرب، آسوری و لک و لر ترکمن و تات و قزاق و ترکان
مازندرانی، ارمنی، تالشی گرجی، بلوچ و آذری، گیلکان
سرخ و سپید و سبز بود نشانت برای حفظ این نشان بکوشیم
**************
قشقایی، اهل سیستان، با مردم گلستان گویند و خوش بخوانند، پاینده باد؛ ایران
در ساحل جنوبی، چون مردم خراسان زنند و خوش بخوانند، خلیج فارس ایران
**************
هم از دل و هم از جان، پاینده باد؛ ایران تبریز و رشت و زنجان، اهواز و کیش و سمنان
قزوین و قشم و کاشان، شیراز و یزد و کرمان هم اصفهان و تهران، پاینده باد؛ ایران
نظر دهندگان محترم
عزیز برادر اگر حکومت ایدولوژی مانند ولایت مطلقه فقیه در بهشت خدا وند هم پیاده شود بهشت خداوند متعال را تبدیل به جهنم خواهد نمود. رسالت و هدف حکومت ایدولوژی تخریب و ویرانگری است.
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
آرش
مطلب ماهان طنز بسیار پر نکته و به دل نشستنی ای بود هرچند درد انگیز و البته آشنا. زنده باد قلمهای دردیاب دردنشان دردآور!
سلام متین بود قابل تامل
اما استاد مگر منافع می گذارد که ما از اغوش اعراب خارج شویم ما عروس شب های بلند شانیم نشانیش انکه 7 میلیارد دیگر به بشار وام دادیم
خلیج فارس نه ! شاخاب پارس
جاوید ایران
با عرضِ پوزش از نویسنده عزیز باید بگویم که ایشان اصلا شناختی از نظام جمهوری اسلامی ایران ندارند. من فکر میکنم نظام عزیز اسلامی ما کم و پیش به این مطالب نوشته شده واقف هست. ولیکن این نظام به خوبی میداند که کار و تولید و رفاه اقتصادی مشکلات و درد سرهای بزرگی هم چون استقلال فردی و استقلال فکری به دنبال خود خواهد داشت. و این برای نظامِ دهان گشاد پرور عزیز اسلامی ما همانا مثل خود مرگ است. این نظام مستضعف پرور حتا حاضر است به جنگ تن بدهد ولی به هیچ وجه وارد امر اصلاح اقتصاد و برپا کردن اقتصاد تولیدی نشود.
این آقا تو توهم زندگی میکنه
مطلبي كه اين نويسنده محترم نگاشته بود گذشته از چند لغزش ادبي بسيار جامع ودلسوزانه بود واز خواندن ان لذت بردم اما افسوس كه گيرنده ان معلوم نيست بتواند به كنه ان پي ببرد و يا اصولا دغدغه مشكلات وراهكار هاي ارايه شده را داشته باشد مثلي است معروف كه شخصي در حالت خوابيده اب ميخورد فردي مشاهده گرگفت خوابيده اب نخور زيرا عغلت كم ميشود طرف گفت عغل ديگر چيست ؟ جواب شنيد هيچ … ابت را بخور حالا دلم ميسوزد به اينكه گيرنده اين يادداشت هم چنين باشد
قابل توجه خوانندگان سایت و آقای نوریزاد عزیز:…از خوانندگان همیشگی مطالب ارزنده شما هستم…آقای نوریزاد..این آقای پند زمان توجه ندارند که بهبهان جدید مرکز استان و ایالت ارجان یا همان آریاگان قدیم است که جز پنج ایالت تاریخی ایران بوده است و سابقه تاریخی پنج هزارساله و حتی بیشتر دارد؟ماهشهر و ابادان وخرمشهر و امیدیه شهرهای نفت خیزی هستند که دراثر پیدایش نفت رونق و گسترش پیدا کرده اند…ضمنا طرح استانی به نام خوزستان جنوبی یا شرقی به مرکزیت بهبهان در دست اقدام است…با سپاس
سلام دوستان وآقای نوریزاد عزیز. این متن به صورت ایمیل برای من آمد حیفم آمد شما نخوانید.
به راستی شرایط ایران امروز اینچنین نیست ؟!!!!!!!!
از کرامات شیخ
روزی مریدان شیخ را گفتند: دختران ما در امارات خريد و فروش میشوند!
شیخ فرمود: ملالی نیست… شيوخ آنجا برادران مايند و تجارت با آنان حلال!!!
مریدان گفتند: سن فحشا به دوازده سال رسيد!!
شیخ فرمود: خیالی نیست… سن تكليف نه سال است!!!
مریدان گفتند: فقرا كليه هاشان تمام شد، قلبها را می فروشند!!
شیخ فرمود: اشکالی نیست… فقط ايمانشان را نفروشند!!!
مریدان گفتند:جوانان غرق اعتیاد و افیون و اکس شده اند!!
شیخ فرمود:مادام که در مجالس مختلط لهو و لعب نکنند ملالی نیست !! !
مریدان گفتند:مردان سه جا کار می کنند و از مردی رفته اند اما همچنان مقروض و بدهکارند!!
شیخ فرمود:هنوز از دوازده شب که به خانه میایند تا اذان صبح زمان کافی برای نماز شب دارند پس اشکال وارد نیست!!!
مریدان گفتند:هر روز بر تعداد نوزادان سر راهی افزوده میشود !!
شیخ فرمود:بچه های بالای پنج سال را به پرورشگاههای محیطی بفرستید تا در شیرخوارگاه آمنه جا گشاده گردد!!!
مریدان گفتند:از سوخت خراب وآلودگی هوا جوانان چپ و راست سکته می کنند و کودکان سرطان خون گرفته اند!!
شیخ فرمود:دنیا را اعتبار نباشد . پشت سر وزارت نفت غیبت نکنید !!!
مریدان گفتند: مردم از فقر و بدبختی و بی عدالتی افسرده و گریان و نالانند !!
شیخ فرمود:مرحبا ! بسیار گریه کنید تا گناهانتان آمرزیده شود !!!
مریدان گفتند: ایران دارد تجزیه میشود !!!!
شیخ فرمود:اشکالی نیست همین تهران و اصفهان ومشهد ما را بس است !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ناگاه مریدی سبک عقل از آن پشت عربده زد: وا مصیبتا… وا اسلاما!! در میدان ولیعصر چند تار مو بیرون همی زدندی…!!!!
شیخ خشمگين شد و کف بر دهان آورد و ناسزا و سقط گفت و هروله کنان براه افتاد و مریدان خشتکها از پا بکندندی و بر سر نیزه ها کردندی و زنجیرها و قمه ها و پنجه بوکسها برداشتندی و عربده کشان برای ارشاد به موقعیت اعزام شدندی.
با توجه به این که نیروی نظامی در ایران در درجه او برای سرکوب ملت است ، با پیشنهاد ایجاد ارتش حرفه ای که با وجود سلطان حاضر تشکیل خواهد شد از مزدورانی مانند سردار نقدی مخالفم ، بهتر است دوسال عمر جوانان تلف شود و چنین نیروی مزدوری شکل نگیرد .
آقا من به ادبیات این متن اعتراض دارم.
مهمترین دلیلم اینه که تاثیرش را بر مخاطب خنثی و مخالف کم می کنه. یعنی ذهنش متن را توهین تلقی می کنه
و هر چیزی که موجب بشه متن از معناش دور بشه؛ مثل برخی کلمات به ضرر متن و درک اونه. مگر اینکه گفته
بشه من برای مخاطب همسو و همدل می نویسم. که سخن دیگری است.
جسارت بود. زیاده عرضی نیست
جناب نوری زاد
من هر چه جستجو می کنم نمی توانم آدرس این سایت “پند زمان” را پیدا کنم. حتی قسمتی از نوشته را که در گوگل جستجو کردم فقط آدرس سایت شما را می دهد. آیا ممکن است آدرس دقیق اینترنتی آن را اعلام بفرمایید؟
————————–
http://www.pand.blog.com//
درانتهای نوشته هم درج می کنم.
سپاس
درود(ایران)وسلام(مسلمان)به اقای نوریزاد یک خواهش داشتم ایا ممکن هست راجع به تاریخ ایران عزیزمان یک گفتوی با اقای
عبدالله شهبازی داشته باشید همینطور راجع به کتاب جدیدشان فرقه مریمیه
یک میهن دوست و وطن پناه به تمام معناست این نویسنده ی گرامی. یقین دارم خاری که از درهم شکستگی میهن عزیز در گلوی این هموطن است، در هیچ کس از انها که اینهمه جلوی رادیو-تلوزیون های مصادره و به انحصار درآمده حنجره پاره میکنند، نیست. که اگر ذره ای از ان را احساس می کردند و غم میهن داشتند، امروز سوریه به خوزستان ما ترجیح داده نمیشد. زنده باد و هرچه گسترده تر باد غم میهن و اندیشه ی پاسداشت میهن عزیز ایرانمان.
نویسنده محترم و آقای نوریزاد مودب!!! حیف از این مقاله پر محتوا با زحمت 50 روزه نیست که حداقل در سه مورد با چنین
الفاظ به دور از ادب که دختران و زنان و خواهران من وشما آنرا میخوانند آلوده شده است و اگر به دست مخاطب اصلی این
نامه هم برسد اثر معکوس دارد . حداقل به صورت زیر اصلاح بفرمایید . متشکرم
1- که درآمدهای نفتی به (باد معده یی) بند است
2- پولی که //// خرج بواسیر میشه
3- خانهات را خراب کنند، به زن و دخترت تجاوز کنند
و باز هم متشکرم
————————-
سلام ماهان گرامیی
تشکرازیادآوری تان
مورد دوم را اصلاح کردم
سپاس
درود به اقای نوریزاد و دوستی که این مقاله را نوشته است
دوست عزیز ما درجه دو ها هستیم که قدر ایران را میدانیم چون حاصل کارمان روی زحمت هست و به تن پروری عادت نداریم
بدبختی که جمهوری اسلامی درست کرد یکی دو تا نیست نه قدر جوانش را میداند و نه قدر سرزمین ایران را ما به کشوری چهار فصل معروف هستیم ولی گرسنه کشاورزی چینی پاکستانی و هندی هستیم و میتوانیم از پاییز تا تابستان بکاریم و اباد کنیم اگر این اقایان قدر کشاورز را میدانستند وضع ما اینگونه نبود چون تمام اقشار جامعه از کشاورزان نان میخورد از ان خامنه ای گرفته تا من مهدی حاصل 34 حکومت جمهوری چه شد زمین های خشک و جوانان بیکار که میتوانستد ایران را اباد و سر سبز کنند از انوقت فکر ما به شیعه گری ، صوفی گری ، بهایی گری و زرتشت گری و از ان بدتر مادیگری افتاد مملکت به این بدبختی افتاد همان طور که دوست عزیزمان محروم استاد احمد کسروی فرمودند روحت شاد بزرگ مرد ایران زمین که تمام کتابهایت همش در مورد ابادی ایران و دوست داشت هم میهنانت بود وچقدر از جمله نمیشود پرهیز میکردی و میگفتی میشود روستایان عزیز که میگویید احمدی نژاد خانه ما را درست کرد شما را بدبخت کردن چون به زندگی شهر نشینی روی اوردید کاشک به شماهای صنعت کشاورزی را یاد میدادند و اموزش دقیق کشاورزی را به شهر ها نگاه کنید اینها روزی روستا بودند و بهتری کشت ها را انجام میدادند حالا چه شد همه ان زمین های کشاورزی به خانه تبدیل شده بله شما ها باید امکانات داشته باشید ولی نه برای خرید زیاد اسباب خانه بلکه برای توسعه کشاورزیتان بالا بردن سطح علمیتان کردن یا نکردن کشاوزیتان در این 34 سال ایا پیشرفت کرده است ایا هنوز هم سیر همدان پر فروش ترین سیر جهان است عده ای از شما به شهر نشینی روی اوردید این است که این مملکت کشاوزیش رونق نگرفته است و جوانانی که میتوانند ایران را اباد کنند بیکار هستند در برا بر هر زمین خشک یک جوان بیکار هست که اگر سر زمین کار کنند کشاورزی به رونق خود ادامه خواهد داد میتوانیم ثابت کنیم که ای جهان شیر نفت را ببندید ولی در عوض به گندم و خیلی چیزهای دیگر کشاورزی شما احتیاج دارید به امید روزی که صنعت کشاوری رونق بگیرد و کسی سر کار بیاید که قدر ایران وکشاورزانش را بداند
ما درجه دو ها هم و تمام ایرانی ها با هم میخوانیم
ايران اي به خون غلتيده انسان تار مرا صدا کن که شرمنده از زخمهايت هستم
صدايم کن اي روشني افتاب که درونم تيره تار است
صدايم کن اي بغض ترک خورده که سکوتم باري از اشتباه است
من را حالا صدايم کن اي مرض دوست داشتي
اي خاکت خواستتني تو هستي که ماندني هستي
من همان درد هستم به شکل فرياد غم واندوه اي هميشه ماندني
من هر چه هستم از توام ايران اي وطنم زادگاه هميشگي
دوباره ميسازمت وطن قديمي شد تورا صدباره ميسازمت وطن
تورا هميشگي ميسازمت وطن اگر با دردهاي استخوان خويش
با زخمهاي مثل باران خويش مراصدا کن زمين دوست داشتني
ستونهاي بدنم را تکيه گاهت ميکنم سرپايم را در خاکت ميکنم
نميزارم بدنم را کفن پوش کنند تا خاکت را احساس کنم وطن
وطن درد من بيماري نيست تنهايي نيست دردم درد ازاديست
به هر حال اين است که زيباست مثل دشت گلهاست
بزار يه چيز احساس کنم درونم را ازاد کنم ازاد بودن را احساس کنم
احساسي از ته دل کنم دشمنانت را عاقل کنم گربهت را بيدار کنم
خاکت را سرمه نماز اول وقت کنم دوست داشتم بهشت را در اينجا اباد کنند
جهنم را از درون مردم ازاد کنم خفته هاي خسته را بيدار کنم
کورشت را زرتشت را با عشق صدا کنم فربهت را روي سينه حک کنم
غمت را غمت را با مردم دوست در ميان گذارم
اي ايران اي مرض پر گهر اي خاکت سر چشمه هنر را مردم تکرارکنند
هنر در خاکت گهر را در خليج پارست پيدا کنند
مذهب هاي گوناگون را در اينجا بهتر اشنا کنم مثال کورش همه چيز را ازاد و اباد کنم
با درود و سلام به شیر مرد ایران زمین محمد نوری زاد
خدا را شاکرم که در این دنیا فردی زندگی می کند که حرف دل ما را با قلمی شیوا به نگارش در می آورد.
هرچند سخنان شما در مسئولین بی سواد و دنیاپرست کشور تاثیری نداره اما برای آگاهی بخشیدن به نسل بی هویت و بی محتوای فعلی که نه ایرانی هستند نه مسلمان هستند نه عرب هستند ونه … بسیار روشنگر می باشد.پس ما همیشه برای سلامتی شما وخانواده محترمتان دعا می کنیم واز شما می خواهیم به نگارش پرمغز و پرمحتوا خود برای بالا بردن اطلاعات وآگاهی مردم ادامه دهید.
سلام و درود بر نگارنده این متن که از عمق جان نوشته است. امیدوارم به دست کسی که باید برسد. از شما سپاسگزارم که مطالب بسیار مفیدی را نگاشتید.
چند مورد میخواستم اضافه کنم.
جدایی بحرین از ایران رو هم در قسمت مناطق جدا شده از ایران خوب بود اشاره می کردید.
و در ضمن قرارداد آخال که بر طبق آن ترکمنستان کنونی که توسط روس ها اشغال شده بود رسما جزو خاک روسیه شد. قراردادی که خیلی ها حتی اسمش را هم نشنیده اند.
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2259256
مورد دیگر تاکید بر توریسم که خیلی می تواند به اقتصاد کشور کمک کند و این امر خیلی در تغییر نگرش مردم دیگر کشورها به ایران موثر است. در این مسیر، لغو حجاب اجباری توسط رئیس جمهور آینده یک باید به شمار می رود. داشتن آثار تاریخی بسیار زیاد که با ارتقای صنعت توریسم هم بهتر از این آثار محافظت می شود و هم مشاغل بی شماری تولید می شود.
مورد دیگر استفاده از برند های ایرانی و مدیریت قوی بر آن برای محصولات کاملا ایرانی است نظیر زعفران و پسته و فرش و خاویار و… تا اینکه ما خود بتوانیم قیمت گذاری این محصولات را در بازارهای جهانی داشته باشیم.
در مورد آب که خیلی اشاره به جایی بود به نظرمن میتوان با تغییر سیستم مصرف آب یعنی استفاده از آب چاه تمیز ولی غیر قابل شرب که هزینه کمتری دارد برای کلیه کارها نظیر شستشوی ظرف ها، استحمام و آبیاری باغچه و… در کنار یک شیر برای نوشیدن آب خیلی از تلفات آب در بخش مسکن جلوگیری کرد.
و نهایتا رفع فیلتر از اینترنت و افزایش سرعت آن که به اطلاع رسانی و آگاهی بخشی یکایک شهروندان کمک می کند می تواند قدم موثری برای پیشرفت و آبادانی کشور عزیزمان ایران باشد.
ببخشید جناب نوری زاد
من به عنوان نوشته دقت نکرده بودم که برگرفته از سایت پند زمان بود. در هر صورت باز هم اگر واژه های سخیف را به همان روش خودتان//// بزنید شاید بهتر باشد.
پایدار باشید
جناب نوری زاد
خواهش این برادر کوچکتر را بپذیرید و متن به این پر مایگی را از الفاظ سخیف بپیرایید. در شان شما نیست که با این واژگان نابجا سخن بگویید. ظاهرا برای انتشار این متن عجله داشتید و آن را ویرایش نفرمودید. اگر دوباره نگاهی به آن بیندازید شاید که روی این برادر کوچک را زمین نیندازید.
سلام براستادبزرگوارم جناب نوریزاد:
درجواب مطلب این سایت فقط میگویم روزگار غریبی است نازنین.ایران عزیز مادورزمانی است که به تاراج ددان رفته وسیل بنیانکن رفته رفته میرود تاهمه راازهستی ونیستی ساقط کند.آنوقت این عزیزرویاهای خودرابه کسی تعمیم میدهد که دراین نظام جز”تدارکاتچی”چیزدیگری نیست.دیگردراین مملکت رییس جمهورمعنایی ندارد،شماانصافا هیچ حرکت بدون اذن ازسوی رییس جمهوردیده ایدکه به سرانجام برسد؟یادر مجلس شورایاخبرگان که مثلامنتخب مردمند.ملت مادراین چنددهه واردظلمت وحشت افزایی شده که رهایی ازآن بااین مردم خودبخواب زده حداقل به این زودیها میسرنیست،مگرینکه معجزه ی-روی دهد.ماآنقدردچاریاس ورخوت شده ایم ک حتی پرده دریهای احمدینژادهم به یاران خودشهم تکانی نداد،من بااطمینان میگویم که همان یک قلم دزدی سههزارملیاردی دراکثرکشورهای دنیا برای اعتراض مردم وساقطکردن دولت کافی بود امادرمملکت امام زمان بایک نهیب “کششندید”از طرف مقام عظما روزنامه ها همان اندک مطالب گزینشی راهم فراموش کردند ومردم نیز.این نمونه کوچکی ازفلاکت مردم ماست.خدایا به ما کمک کن تاجرات قیامدرراه حق رابدست آوریم تادرک کنیم که مرگ باعزت هزاران باراززندگی در ذلت بهتراست.آمین
میشه آدرس سایت منبع رو بذارین؟ ممنون.
————-
پند زمان