پیشنهاد من اگر عملی شود، خیال همگان را از بابت دولت و رییس دولتِ آینده و صد نسل بعدی مان آسوده می کند. این پیشنهاد اگر عملی شود، نه که نان مان، بل خودمان در روغن خواهیم بود. پیشنهاد من اگر عملی شود، می شود همه ی نگرانی ها و آرزوها و دار و ندار ما را در یک گونی گذارد و آن گونی را به سنگی سنگین بست و آن سنگ را در کف اقیانوسی عمیق جای داد.
و اما پیشنهاد من: من دیدم وقتی جناب شیخ علی فلاحیان سابقاً، و جناب شیخ مصطفی پورمحمدی فعلاً، متواضعانه برای ریاست جمهوری کشورمان پای پیش نهاده اند، حیف است که جناب شیخ روح الله حسینیان از این برکت عظما دور افتد و او را از این سفره ی رنگین نصیبی نباشد. سفره ی رنگین که می گویم، شما آن را به رنگ سرخ تجسم کن. یا به رنگ قرمز جگری. یا اساساً به رنگ خون. در همین محدوده.
من می گویم: این ترکیب رنگین اگر دست بدست هم بدهند از یک طرف، و همه ی ما نیز دست بکار شویم و به آن رأی بدهیم از طرف دیگر، خود بدست خود بساط رنگینی آراسته ایم که هم نسل فعلی مان و هم نسل های برنیامده مان از آن سفره ی رنگین نصیب های مداوم خواهیم داشت. تجسم رنگین من از کابینه و سایر مسئولیت های بعدی ای که در پیش خواهد بود این است:
1 – رییس جمهور: جناب شیخ علی فلاحیان، متخصص پوست و مو و خون با طعم اسلامی.
2 – معاون اول: جناب شیخ مصطفی پورمحمدی، متخصص پوست و مو و خون، و آراستنِ اسنادی که بنحوی خونین اند. بنفع دولتی که ولعِ سیری ناپذیری به خون و رنگ خون دارد.
3 – رییس مجلس شورای اسلامی: جناب شیخ روح الله حسینیان، متخصصِ آنالیزِ همه ی اعضا و جوارح بشری باضافه ی قانونی کردن هر بن بست خونین. البته از جنس اسلامی اش.
4 – شهردار تهران: آقا پسر همین جناب شیخ علی فلاحیان، که به رسم سابق و درست یکی دو روز مانده به روز رأی گیری هفت تیرکشی کند و رهگذری را پیش پای پدر از پا درآورد و هر از گاه خیابان های تهران را با رنگ قرمز جگری مزین کند و همزمان به ریش بلند قوانین اسلامی تبسم اسلامی کند.
5 – وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: جناب استاد جلال الدین فارسی، فوق تخصص تاریخ اسلام و جنبش های اسلامی، و آدمکشی با تفنگ شکاری با طعم شرمنده کردن هیمنه ای به اسم قضا و قضاوت اسلامی.
6 – رییس قوه ی قضاییه: جناب شیخ محمد یزدی، با تخصص یک کاسه کردنِ همه ی کائنات و مقدسات، و آمیختنش با مقدرات زمینی با طعم رعایت اسلامی، و بخاک بردن پشت همه ی هستی در یک قلم، البته از موضع مجاهدت و دلسوزی غلیظ اسلامی.
7 – وزیر اطلاعات: جناب حاج حسین شریعتمداری کیهان، با تخصص محوریِ بیرون کشیدنِ حیات از دل ممات، و ممات از دل حیات، بجوری که آب از آبِ همه ی هستی تکان نخورد و جای آسمان و زمین عوض نشود. البته رییس ستاد مبارزه با مواد مخدر نیز!
8 – سایر وزرا: بازجویانِ همسر سعید امامی و حمزه کرمی و عبدالله مؤمنی، با تخصص نمکینِ بهم زدن تعادل روانی مخاطبان به نفع دولتی که مبادا از رنگ قرمز جگری به رنگ دیگری متمایل شود.
محمد نوری زاد
دهم فروردین ماه نود و دو
|
خواهشا اقای نوری زاد نظراتتونو برای خودتون نگه دارین و چیزی نگین بهتره کسی نمی گه شما بوق هستین
جناب آقای محمدی
در جواب آقای باران آورده اید که مطهری جز :منورالفکران اسلامی : بوده و باعث مطرح شدن سوالاتی در ذهن من گردید و چنانچه تمایل به پاسخ داشتید خوشحال میشم تا نظرتون را اگاه گردم
1-طبق گفته خمینی مطهری حاصل عمر ایشان بود یعنی چنانچه مطهری توسط گروه فرقان ترور نمیشد و در جریانات بعد از انقلاب حضور داشت آیا به عملکرد و فتاوی و فرامین خمینی در خصوص حقوق بشر .خفقان.انحصار طلبی.اعدامهای دهه شصت.حتی جنگ.حفظ نظام.ترور های داخلی و خارجی و خیلی اشتباهات(چه سهوی و چه عمدی) واکنشی نشان میداد؟
2-آیا شما روحانیانی (به معنای واقعی روحانی) مثل طالقانی و منتظری را و دیگر روحانیونی که نام بردید را در یک چار چوب قرار میدهید؟ اگر جواب آری است پس فرق دوغ و دوشاب در چیست؟ کسانی که حب دنیا داشتندو در مقابل کسانی مثل منتظری و طالقانی که غم مردم داشتند را بایستی با یک نگاه نگریست و به مردم معرفی کنید؟
3- خیلی برایم جالب است که با همه اسناد و مدارک و همچنین نظارت مردم بر عملکرد حزب توده طی شصت سال گذشته.حضرتعالی سعی بر وارونه جلوه دادن حقایق دارید. آیا هنوز به نظریات مارکس و تئوری های طبری ها در خصوص عدالت اجتماعی باید اعتنا کرد ؟
محمد عزیز: انتقاد از نظر اقای محمدی
اگر حافظه ات یاری کند من یکی از همراهان شما در مبارزه با حکومت پهلوی بودم ولی درست در ماههای اخر سال ۵۷ وقتی که متوجه خدعه غرب و علی الخصوص انگلیس و بی بی سی در /// انحصار گری اخوندها شدم قبل از ۲۲ بهمن راهم را جدا کردم و خطر دیکتاتوری مذهبی در راه را بدتر از حکومت پهلوی یافتم و به هیچ عنوان تحت تاثیر ان جو احمقانه که متاسفانه کشور و حتی بزرگانی از حزاب و گروههای سیاسی از قبیل مهندس بارگان و سنجابی و صد ها نفر دیگر از بزرگان کشور گرفتار این خدعه شدند.
/////
من با تحقیقات مفصلی که انجام دادم و به ضرس قاطع میگویم که حد اکثر حدود ۲۵۰ نفر از مبارزان و مخالفان حکومت پهلوی از سال ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۵۷ اعدام و یا در درگیریها کشته شدند که البته به هیچ عنوان قابل دفاع نیست ولی در مقایسه با این حکومت باعث شرمندگی میباشد.
من نمیدانم این کامنتگزار موسوم به علی محمدی این امار را از کجا در اورده اند.
همه ما در مقابل تاریخ مسیولیم.امید انکه ایشان از کامنتگزاران اداره مخوف اطلاعات نباشند.
با احترام علی از امریکا
درود بە شما سرور گرامی آقای نوریزاد…
سال نو شادو خجستە و سبز و امید آنکە سال پیش رو بدتر از سال پیش نباشد!
من مزدک عبدی پور هستم یکی از ملیون ها کنشگر گمنام و اما پر کار جنبش سبز کە هەم چیزم جز جانم را بر راه جنبش گذاشتم و در نهایت برای حفظ جانم پس از ١٣ سال فعالیت مستمر در راستای جامعە مدنی سازی و جریان ملی، ناگزیر مجبور بە ترک میهن شدم و الان در کشور آلمان هستم…
سابقە بیش از پانزدە سال فعالیت از دوران دانشجویی در سال ٧٦ در جریانها و گروه های ملی از نهضت آزادی تا ملی مذهبی ها و جبهە ملی دارم کە پس از آغاز جنبش سبز اندک اندک بە طرح مطالباطمان با پرسیبها و استاندارد های مورد قبول خودمان کشیدە شدیم و دیگر راە و روش گروهی مورد قبول دیروز برایمان راهگشا نبودە و بر همان پیشینە فکری و کنشگری با جمعی از دوستان ملی پیشین دست بە کار راه نادازی جریانی نوین و ملی برای ایجاد همبستگی میان همە نیروهای ملی و دموکرات شدیم و طرح جریانو گروه “ملی ـ مصدقی ها” را بە دوستان پیشین و امروز پیشنهاد دادەایم و همە تلاش و کوششمان بر این نهادە ایم تا دست کم خردە گفتمانی کارا از دل بازخوانی تاریخ معاصر و آسیب شناسی آن در دسترس نسل خودمان قرار دهیم و از سرمایە بزرگ “مصدق” و آرمانش آلترناتیوی برای امروز نسل خودمان بە دست دهیم و در همین راستا بە گفتمان های گوناگون پیرامون این جریان سود می جوییم و بی گمان فیلمهای چند گانە و سریالی شما با نام شعبان بی مخها بە فهم نسل من از شراێط دوران مصدق و آرمان استقلال و آزادی خواهی آن بزرگ مرد معاصر ما کمک کردەو می کند…بر همین اساس است کە ما میخواهیم بە عنوان نیروهای ملی ـ مصدقی جنبش سبز از نقطە نظرات، مشورت و همکاری و اگر خوش شانس باشیم از پیش قراولی بزرگان چون شما کە شرافت مصدقی را بە یاد میآورند کمک و یاری بخواهیم…زیادە گویی نکنم و برای شناخت و اعتماد بیشتر شاید بد نباشد این ویدیو را هم ببینید و برای تحقیق بیشتر بە فیسبوک من هم نگاهی بیاندازید…
با مهر روزافزون
مزدک
از دقیقە 5 بە بعد ببینید
http://www.youtube.com/watch?v=FreRyr35XJg
لینک فیسبوک برای آشنایی بیشتر:
https://www.facebook.com/mazdak.abdipour
لینک پیج ملی ـ مصدقی ها
https://www.facebook.com/melimosadeghi?ref=hl
———————————————–
سلام مزدک گرامی
درفرصت مناسب من همه ی فیلمهای ارسالی شما را می بینم
اما ندیده به شما ودیگرانی چون شما حق می دهم ومطلقا شمایان را جدا ازخودم نمی دانم. معتقدم هرکسی که برای ایران عزیز دل می سوزاند ودراین دل سوزاندن صادق است برای ما گرامی است
به امید روزهای خوب وایرانی آباد وآزاد
.
و اما باز هم مزدوران ساعتی نظام نه چندان مقدس!
راستی شما دوره اکابر رو در پایگاه گذراندید و گویا چند واژه آنچنانی هم به شما آموخته اند تا شاید آن صداهای /// مانند کمی معقول تر به نظر برسند!
از آنجایی که ادب آقای نوری زاد اجازه پاسخ دادن به ناکسانی چون شما رو نمیده خواستم تلاشی در جهت جلوگیری
خارج شدن صداهای نامربوط از شما و شمایان کنم!
آقای باران !
لطفا” به تاریخ سازی نظریه پردازان CIA در ایران باور نکنید!
1- گروه ” فرقان ” یک جریان” سیا” ساخته بود و هدفش را ترور متفکرین خوشفکر انقلاب اسلامی قرار داده بود تا در غیاب آنها بتواند جبهه متحد همه مبارزین در راه آزادی و عدالت را از درون متلاشی سازد و تا حدی هم موفق شد.
2- نظریه ارتجاع ” سرخ و سیاه ” که بر اساس آن هزاران مبارز مسلمان و مارکسیست در زمان شاه به جوخه های اعدام سپرده شدند را هم همین نظریه پردازان CIA ساخته بودند.
3- تصادفا” شهید مطهری جزو همین دسته از منورالفکران اسلامی بود که به آزادی اندیشه همه دگراندیشان اعتقاد راسخ داشت و حتی پیشنهاد داده بود کرسی تدریس در دانشگاه به توده ای ها داده شود ، اطمینان داشته باشید توده ای ها به شهید مطهری احترام خاصی قائل بودند و قائلند.
4- تلاش CIA در ایران این بود که پشتیبانی توده ای ها از انقلاب و خمینی را به هر شکل ممکن بر هم زنند که تا حدی موفق شدند .
5- اکثریت توده ای ها به دست عوامل همین نفوذی های ” SIA ” پس از انقلاب قتل عام شدند و این که شما هنوز خیال می کنید این جنایت ها بدست توده ای ها صورت می پذیرد تصوری کودکانه و مضحک است .
6- تنها گناه توده ای ها این است که حساب خمینی ها ، طالقانی ها ، مطهری ها ، بهشتی ها ، منتظری ها ، و خاتمی ها را از دیگر مدعیان مسلمانی جدا ساخته اند و هنوز هم از انقلاب پشتیبانی می کنند.
عمادالدين باقي : انفجار در حرم امام رضا هم كار وزارت اطلاعات بود
عمادالدين باقي، نويسنده كتاب «تراژدي دموكراسي در ايران» در جلد دوم كتابش درباره نقش باند سعيد امامي در انفجار حرم حضرت رضا(ع) و دسيسهچيني آنان براي معرفي يك مهره سوخته سازمان مجاهدين خلق ايران (منافقين) – كه در زمان انفجار در زندان جمهوري اسلامي بوده- به عنوان عامل اين جنايت، مينويسد:
«با توجه به فرضيه قريب به واقع زنداني بودن “مهدي نحوي” مي توان گفت كه وي در طي اين مدت تحت فشار و شكنجه براي اعتراف به انفجار حرم امام رضا قرار گرفته است. بديهي است فردي كه روح او از ماجرا بياطلاع بوده به آساني تن به چنين اعترافي نميدهد، به ويژه اگر عرق مذهبي داشته باشد و از طرف ديگر ميداند با چنين اعترافي حكم مرگ خويش را امضا خواهد كرد. سرانجام پس از نااميد شدن از كسب اعتراف بايد سناريو را به گونهاي ديگر اجرا كرد.
مهدي نحوي با اتومبيل افراد سعيد امامي به تهرانپارس در يكي از شلوغترين نقاط كه ايستگاه مسافران نيز هست، آورده ميشود تا عده زيادي از مردم تهران شاهد باشند. به او يك قبضه كلت كمري خالي از فشنگ داده و جنين فريب داده ميشود كه ميخواهند او را فراري دهند. مهدي نحوي، جوان بيتجربهاي كه گمان ميكند فرشته نجات به سراغ او آمده است با خيالي خام از اتومبيل بيرون فرستاده ميشود. او چونان محكومي گريزپا به سوي سرنوشتي نامعلوم –به اميد رهايي و بيخبر از سناريوي طراحي شده- شتابان ميدود.
چند لحظه بعد ماموران از اتومبيل بيرون آمده و فرمان ايست ميدهند. نحوي همچنان شتابان ميدود، اما گلولهها امان نميدهند و او نقش بر زمين ميشود و در حاليكه عده زيادي از مردم شاهد بودند كه او در حال فرار و ماموران در حال تعقيب بودند و به او ايست دادند اما فرد فراري كه اسلحهاي هم نزد خود داشت تسليم نشد و هدف قرار گرفت. شب همان روز در اخبار سراسري صدا و سيما گفته شد كه عده زيادي از مردم شاهد اين درگيري بودهاند. ماجرا به اندازهاي طبيعي بود كه هيچكس به ساختگي بودن سناريوي نحوي ترديد نميكند.»
سلام اقای نوری زاد.علی هستم 46ساله من مثل شما کار فرهنگی نکرده ام ولی از سال 61 در عرصه جبهه و بسیج حضور داشتم وپس از پایان جنگ تقریبا هر چیزی را که در رابطه با جمهوری اسلامی بود را بوسیدم و کنار گذاشتم.چیزی که مرا به فکر وامیدارد و نمی توانم حرفها و نوشته ها و ساخته های شمارا بپذیرم این است که چرا با شما علی الرغم این همه انتقاد کاری ندارند؟ولی من وقتی از المان بابت یک موضوع علمی تماس میگیرند سریع میان رو خط و تلفنم را قطع میکنند.چطور میشود شما یک ساعت با voa صحبت میکنید و باز شما همانی هستید که هستید.ببخشید اینقدر رک میگویم شما از خودشونید.شما هنوز ولایت مدارید و با یک شکل دیگه.من نمی توانم باور کنم شما عوض شده اید. حرف زیاد است و وقت کم اگر جوابم دادید حرف هایم را ادامه می دهم. خدا حافظ
=======================
سلام دوست خوب من
من بارها به این پرسش پاسخ گفته ام
مثلا مراجعه کنید به مطلب: نوشته های پراکنده ی من وساسان
با احترام
تئاترِ سیاسی جمهوری اسلامی
واسلاو هاول نمایشنامه نویس و رئیس جمهور فقید چک می گوید: ” سیاست یک نمایش و تئاتر بیش نیست، بنابراین سعی کن آنرا خوب بفهمی.” وی می نویسد: “سیاستِ بدون یک آغاز و پایان، سیاستِ بدون جنبه های نمایشی، بدون حضور و همدلی انسان ها، بدون مراحل و مراتب گوناگون، بدون تحول که در مقابل چشمان دنیا بشکل یک درام واقعی با شرکت مردم معمولی انجام می گیرد، یک سیاستِ اخته و بی بو و خاصیت است”.
اصولا زندگی بشر نمایشی از تراژدی ها و شادی های او است، و آنچه که نمایشنامه نویس به صحنه در می آورد تنها می تواند بخشی و برداشتی از این زندگی واقعی باشد. حال هر اندازه این نمایش و تئاتر به واقعیت های زندگی نزدیکتر باشند و آدمی بتواند خود و جامعه اش را در صحنه ها و سناریوهای آن پیدا کند، احساس خواهد کرد که خود نیز جزئی از آن تئاتر شده است. تئاتری که پرده ها و نمایشهای آن تفاوت چندانی با وقایعی که در زندگی روزانه اتفاق می افتند ندارند و انسان می تواند با آنها همدل و همزبان شود.
واسلاو هاول با این تعریف از سیاست و با دقتی که در بکارگیری کلمات در این تعریف از خود نشان می دهد دست روی یک تفاوت بسیار آشکار بین دو گونه از “سیاست ورزی” می گذارد. در اینکه سیاست و بطور کلی زندگی انسان نمایش و تئاتری است که هرکس به تناسب استعدادها و موقعیت اجتماعی اش نقشی در آن بعهده می گیرد شکی نیست. اما همانطور که واسلاو هاول می گوید این نقش ها یا می توانند باعث همدلی و دخالت مردم در صحنه سیاست شوند و بدین طریق، نمایشی که بر روی صحنه می آید به واقعیت های زندگی مردم نزدیکتر باشد و یا باعث بیگانگی مردم نسبت به سناریوهای چیده شده گردند.
با این فرض که سیاست، نمایش و تئاتری بیش نیست می توان تفاوت بین دو گونۀ اصلی از “سیاست ورزی” را به خوبی بتصویر کشید. در یک نظامِ توتالیتر و دیکتاتوری هدف اصلی کارگردان حفظ و گسترش قدرت است. بنابراین آنچه که به صحنه آورده می شود در واقع امر چیزی جز امیال، سیاست ها و برنامه های رهبران این نظام نخواهد بود.
اگرچه سناریستها تمام تلاش خود را بخرج می دهند که صحنه های نمایش را واقعی جلوه دهند، اما بدلیل عدم همدلیِ مردم با نمایش و بیگانگی آن با زندگی روزانه، معمولا در این امر موفق نمی شوند. واقعیتی که در میدان نمایش و در محیط تئاتر رقم زده و به صحنه آورده می شود تنها محدود به چهاردیواری تئاتر است.
این “واقعیت” اما جلوه های دیگری نیز دارد. سناریو نویسانِ این تئاتر و رهبران این نظام خود خوب می دانند که آنچه که می گویند و می نویسند دروغ است و آنها را صرفا برای حفظ قدرت خود بافته اند. مردم نیز می دانند و احساس می کنند که آنچه نمایش داده می شود دروغ های ساخته و پرداخته کارگردانان و بازیگران این تئاتر، که مردم خود را با آنان بیگانه احساس می کنند، هستند. و جالب این است که رهبران دیکتاتور و کارگردانان نیز بر این واقعیت آگاهند که تماشاچیان باوری به آنان و نمایشهایشان ندارند. واقعیتی که تنها در محیط عمومی تئاتر شکل می گیرد و زمانی که پا از تئاتر بیرون می گذاری در هم فرو می ریزد.
در حقیقت در محیط تئاتر و در میدان نمایش واقعیتی جدید که بکلی متفاوت با واقعیت های بیرون از تئاتر است اتفاق می افتد. دروغی که همه، از دروغ سازان آن تا تماشاچی های آن، می دانند که دروغ است و صرفا برای حفظ قدرت صحنه سازی شده است.
از نمونه های بسیار بارز اینگونه نمایشهای دروغین می توان از جلسات نمایشی مذاکرات دولت در برخی از نظامهای توتالیتر، مانند دولت پوتین و مددُف در روسیه و یا نمایشهای تلویزیونی مذاکرات هیت دولت در دوران حکومت صدام حسین در عراق و یا حسنی مبارک در مصر و یا نمایش های تلویزیونی کره شمالی نام برد. این نمایشهای سیاسی و بدنبال آن پروپاگانداهای آن همه بر یک محور می چرخئد و قابل توجیه هستند و آنهم حفظ قدرت دیکتاتور واطرافیان معدود او است.
حفظ قدرت دیکتاتورها اما همواره با یک سناریوی واحد به عرصه نمایش وارد می شود. حفظ کشور وسرزمین آبا و اجدادی و حفاظت از مردم در برابر دشمنان ملت محور اصلی این نمایش های سیاسی را تشکیل می دهد. این نمایش معمولا نیز به شکل واحد و مشابه یکدیگر به اجرا در می آید. دامن زدن به تضاد و تنش با دشمنانی که در مقابل دیکتاتور صف کشیده اند و قصد نابودی اورا دارند. در این میان هر واکنشی از جانب این “دشمنان”، در برابر تحریکاتِ دشمن ستیزانه دیکتاتور ، بمنزله شاهدی بر درستی سناریوی حفظ قدرت بکار گرفته می شود و در صحنه تئاتر دائم اعلام می گردد که می بینید که ما حقیقت را می گوییم و دشمنان ما می خواهند کشور و استقلال ما را تحت کنترل خود در آورند.
این سناریو سازی اما محدود به همان صحنه عمومی تئاتر سیاسی می ماند. با بازگشت مردم به زندگی خصوصی اشان، واقعیت های زندگی و تراژدی و شادی های آن مجددا به پرده های تئاتر واقعی زندگی که مردم نقش اصلی در آن دارند باز می گردند. دیکتاتور بر این واقعیت نیز آگاه است که مردم، باوری به نمایشهای او ندارند و در زندگی خصوصیشان به این دروغ ها می خندند. اما تا مادامی که صحنه عمومی تئاتر توسط این مردم بهم نخورد و قواعد بازی رعایت شوند و تا زمانی که ابزارهای قدرت در کنترل دیکتاتورباشند، وی نگرانی زیادی نخواهد داشت.
اگرچه سیاست ورزی ، حتی در نظامهای دمکراتیک، جنبه هایی از نمایش و تئاتر را در خود دارد و سیاست ورزان با استفاده از روشهای نمایشی و تئاتری سعی در بسیج بخشهای اجتماعی هوادار خود دارند، اما تفاوت اساسی با تئاتر دیکتاتورها در این است که پرده های نمایشی آن به واقعیت های زندگی روزمره مردم، به تراژدی ها، به مرگ و زندگی و به شکست و پیروزی های یک ملت نزدیک تر اند. هر اندازه این نزدیکی و تطابق بیشتر باشد، مردمِ حاضر در صحنه، احساس همدلی و هم نوایی بیشتری با بازیگران و نمایشنامه نویسان پیدا می کنند. از این زاویه می توان گفت که اصولا اشکالی بر نمایشی و تئاتری کردن سیاست وارد نیست، بشرط اینکه سناریوها و پرده های نمایش بازتابی از زندگی واقعی مردم باشند.
روش های بحث و مجادله در مجلس عوامِ انگلیس که سابقه و تاریخ آن به قرن هیجدهم میرسد نمونه ای روشن از بکارگیری روشهای تئاتری در زمینه سیاست و سیاست ورزی است که بدلیل باز و بعضا تند و یا همراه با شوخی بودن مباحثات و مناظرات، بعنوان یکی از الگوهای موفق پارلمانی مورد استفاده قرار گرفته است. تداوم این شکل از سیاست مداری و اداره مناظرات و الگو شدن آن برای بسیاری از کشور های دمکراتیکِ دیگر نشان از نزدیک بودن این شیوۀ حکومت داری با زندگی روزمره مردم دارد. اگرچه بسیاری می دانند که این مناظرات جنبه هایی از شو و نمایش را در خود نهفته دارند، اما چون این نمایشِ پارلمانی بازتاب نسبی تئاتر بزرگتر زندگی که همه چیز از غم وشادی و شوخی تا جدیت و توافق و اختلاف در آن حضور دارد، مورد پذیرش عامه مردم قرار گرفته است و مردم نیز در آن شرکت می کنند.
دلیل دیگر بر الگو برداری از سیستم پارلمانی انگلیس که معمولا دو جبهه موافق و مخالف در برابر یکدیگر قرار می گیرند، بکارگیری روشهای عاری از خشونت، ضمن بحثهای بسیار جدی است. این روش، باور به نقش مناظرات عمومی و دخالت مردم در سیاست در کادر قراردادهای از قبل تعیین شده اجتماعی را به نمایش میگذارد و تقویت می کند. قراردادهایی که ضامن صلح و آرامش در روابط اجتماعی و مصونیت نسبی مردم از اعمال روشهای استبدادی هستند.
موفقیت و پایداری این روش اما بستگی به توانایی سیاست ورزان و نمایندگان پارلمان نیز دارد. پذیرفتن این واقعیت که سیاست جنبه هایی از تئاتر و نمایش را در خود دارد و توانایی و استعداد ارائه پرده های نسبتا واقعی و قابل فهم برای مردم و در عین حال قدرت برانگیختن آنان برای حمایت از برنامه ها و سیاست دولتمردان یکی از ملزومات اصلی یک سیاست موفق است.
در این نگاه به سیاست، که باید بازتابی از زندگی واقعی مردم باشد، بخش عمومی و دخالت مستقیم بخشهای اجتماعی در اولویت قرار می گیرد. این اولویت در حقیقت به این معنی است که سیاست و سیاست ورزی مبتنی می گردند بر اصالت انسان و نقش خود آگاهانه او در عرصه سیاست و اجتماع و سایر ابعاد زندگی. و همانطور که این زندگی، فراز و نشیب ها، شکست و پیروزیها و غم و شادی ها را با هم و در هم دارد، سیاست ورزان نیز می بایست با رابطه باز و عاری از دروغ، سناریو های واقعی و مردم فهم در عرصه سیاست پدید آورند.
واضح است که محورهای سیاست و سیاست ورزی در نظام جمهوری اسلامی بر دروغ و انواع سیاست ها و سناریوهای حفظ قدرت استوار است. مانند سایر نظامهای دیکتاتور و توتالیتر هم رهبر جمهوری اسلامی می داند که سیاست های دشمن ستیزش دروغ و تماما نمایشی است و هم اکثریت جامعه ایران بر این نمایش دروغین واقف است. رهبر جمهوری اسلامی نیز آگاه است که مردم متوجه این دروغ بزرگ هستند و بنابراین تلاش بسیار جدی داشته و دارد که در صحنه عمومیِ این تئاتر، آشکارا از این دروغ صحبتی به میان نیاید. مهم برای او حفظ آرامش صحنه است و تا زمانیکه کنترل بخش عمومی جامعه را در اختیار دارد، نگران خود آگاهی مردم و به تمسخر گرفتن سیاست های او توسط مردم در زندگی خصوصیشان نیست.
با توجه به اینکه ولایت فقیه جمهوری اسلامی اعتقادی به دمکراسی پارلمانی ندارد و حضور مردم در انتخابات پارلمانی را بمثابه بیعت مردم با نظام جمهوری اسلامی و رهبری آن می داند، می توان به یقین گفت که سخنان او در مناسبت های مختلف مبنی بر تشویق مردم به شرکت در انتخابات با هدف حفظ قدرت خود و بهره برداری های اقتصادی و سیاسی بخشهای هوادار خویش است.
تنها می توان به دو دلیل در این تئاتر سیاسیِ ولایت فقیه شرکت کرد، یا برای برهم زدن بساط این نمایشِ دروغین و اثبات این حقیقت که رهبری جمهوری اسلامی دیگر هیچ مخالف جدی ای را حتی از درون خود نمی تواند تحمل کند و یا برای برخورداری از سهمی از قدرت و پذیرش آگاهانه رلی در سناریوی حفظ قدرت ولایت فقیه.
ما از هر این دو نمونه در انتخابات به اصطلاح پارلمانی جمهوری اسلامی شاهد بوده ایم. مهندس بازرگان در زمان حیاتش بدون اینکه منتظر چراغ سبز رهبری جمهوری اسلامی باشد کاندید مجلس شد، با وجودیکه می دانست که صلاحیت او توسط شورای نگهبان جمهوری اسلامی رد خواهد شد. این عمل او بیشتر در راستای بهم زدن بساط انتخابات نمایشی و برملا کردن دروغهای ولایت فقیه قابل توجیه است.
در انتخابات پیش رو نیز، با علم به اینکه شورای نگهبان صلاحیت بسیاری را رد خواهد کرد، کاندید شدن یا با هدف شرکت در مناسبات قدرت است و یا به منظور افشای چندین باره نمایشات انتخاباتی است. در این میان اگر کاندیداهای احتمالی اصلاح طلبان مانند آقای خاتمی منتظر چراغ سبز رهبری برای کاندید شدن باشند و سپس اعلام کاندیداتوری کنند، باید گفت که شرکت ایشان در انتخابات به منزله تائید همه سیاست های سرکوبگرانه سالهای اخیر ولایت فقیه است و برای گرفتن سهمی از قدرت و پذیرش نقشی در تئاتر سیاسی جهموری اسلامی صورت گرفته است.
اما اگر ایشان مستقلا و بدون توافق اولیۀ رهبری خود را کاندید کرد، باید گفت که او آگاه بر این نمایش و برای بهم زدن صحنه های آن که از قبل مهندسی شده است وارد عرصه انتخابات شده است.
http://haghaei.blogspot.com
دوست گرامی جناب نوری زاد درود
لطفا” بفرمایید بعداز این همه نامه های سرگشاده و خوب نتیجه ای هم گرفته اید.
اخه خیلی برام مهمه بدونم .سپاسگذارم
———————–
سلام دوست من
نخستین نتیجه ی درخشانش، روشنگری بقدرانتشاروپذیرش همین نامه ها درمیان مردم است. همین که : می شود دراین بن بست نفرت انگیز، آسمان سیمانی را مختصری کنارزد ونفس کشید وسربرآورد و اعتراض کرد. واین ، دوست من کم دستاوردی نیست.
با احترام
فقط شعار می دهیم
سلام
اگر در شما ذره ای دموکراسی وجود دارد پیام مرا در معرض نمایش بگذار
واژگان و افکار نقش بسته در صفحه های وب سایت شما؛ناخوداگاه مرا به یاد بعضی ها می اندازد.
مانند:
کعب الاحبار….. عبدالله بن سلام…. وهب بن منبه.
امثال شما در این دیار فراوانند کسانی که همانند عمرعاص و معاویه پوست گوسفندان را بر سر دیوار خانه ی علی می انداختند.تا عوام را بفریبند.
حضرت علی ع می فرماید:عبرت ها چقدر فراوانند و عبرت پذیران چه اندک …میان شما و پند پذیری؛ پرده ای از غرور و خودخواهی وجود دارد.
——————————–
سلام آقا جواد گرامی
با سپاس ازشما می گویم: برچشم. نوشته ی خوب وفهیمانه وروشنگرانه ی شما را درسایت قرارمی دهم.
با احترام
.
سلام
در روایات آمده است که در آخرالزمان افرادی با آیات قرآن با سبک سفسطه گری در مقابل امام مهدی(عج) می ایستند…
از چینش کلمات شما اینگونه می توان برداشت کرد که جز سفسطه گری چیز دیگری در ذهن برصیصایی شما نمی روید چه خوب سجاده آب می کشید و چه راحت راه انحراف را آباد می کنید…امثال شما که ادعای روح و آخرت دارند چه خوب در مرداب متریالیسم غرق شده اند…و در آخر
اسب حیوانی نجیب
سگها وفادار و عجیب
بزها زرنگ و سر به زیر
با ریش های ریشه دار
خرها برابر در چمن ؛ نه اهل خون نه اهل جنگ
چرا…چرا خرها نمی فهمند؟؟؟
————————–
سلام دوست من
ای کاش به نمونه ای ازبرصیصاگونگی من درنوشته ای یا نوشته هایی که ازمن مطالعه فرموده اید اشاره می کردید. مثلا می فرمودید این یک خط اشتباه یا غرضش این است. ومرا وذات مرا با اعتنا به نوشته هایم برملا می کردید. سخن کلی گفتن هم ازوجاهت سخن می کاهد وهم استناد پذیرنیست.
با احترام
از جریان مهدی نحوی چه میدانید ؟
چرا یادبود و تاریخ شهدای انفجار بمب در حرم امام رضا ع را جمهوری اسلامی از همه خاطرات و تقویم ها زدوده است ؟ چرا برای شناخت باصطلاح مجرم بمبگذاری یعنی مهدی نحوی همه ی سایت ها را وزارت اطلاعات فیلتر کرده است ؟ جستجو کنید حدس بزنید و سپس بیایید بر حماقت خودمان قدری بخندیم . خنده بر هر درد بی درمان دواست .
پس از تصویب قانون منع کشت خشاش در سال 1334 یکی از روزنامه ها کاریکاتوری کشیده بود ، از یک ژندارم در حال کشیدن تریاک در یک قهوه خانه که افسر مافوقش بالای سرش حاضر شده بود و ژاندارم در حال ادای احترام گزارش میداد که ، قربان دارم معدوم میکنم .
با سمت پیشنهادی شما برای حاج حسین یاد آن کاریکاتور زنده شد .
اقای نوریزاد پس از سی و خورده ای سال از میان اینمه ادمها جور کردن این لیست بالا زیاد سخت نیست. هنر اینست لیستی از ادمهای حسابی جور کنید! پیدا می شود من به شما می گویم نه! تمام این حکومت را بگردید ادمهایی پیدا کنید که کارامد باشند وبا ذهنی باز؟ نه پیدا نمی شود. متخصص بودن در حرفه ای هم کافی نیست که در میان حکومتیان و دولتمردان این حکومت هستند ولی براستی بیشترشان مغز شان اشکال دارد. وفادار به این نظام بودن و کارامد برای این مردم بودن امری بسیار متناقض است. در مردابی که درست شده هر چه از ان بیرون بکشید بوی گند می دهد یا خیلی فاسد است.
أقاي نوريزاد فيلمي را كه در مصاحبه شما با صداي أمريكا پخش شد را ديدم. اون صحنه كه با قمه قلب أن مرد را باز كرده بودند را ديدم و چند شب است كه نیمه هاي شب از خواب با وحشت بيدار ميشوم. اين همان إسلام است كه أقاي خميني گفتند ؛يك راديو به ما بدهند براي ما كافي است تا دنيا را مسلمان كنيم؛ ؟ با اين روش ميخواستند مسلمان كنند؟ اين روش كه راديو نميخواهد. بخدا دوست دارم نفرينشان كنم ولي دلم نمي أيد . نمي دانم من بيمارم يا اونها كه اين كار را كردند؟ لابد مي گويند ١٠٠ نفر را مي كشيم و بقيه بر ميگردند تو خونه ها شون و بيشتر كشته نمي شود . خدايا اون دستي كه اين كار رو كرد به رآه راست هدايتش كن .
به نظر بنده سعید جلیلی واسه معاونت خوبه البته اگه ثابت کنه که ///// میتونه بخوره
سلام مرد ؛خداوندگارا تووخانواده عزیزت را نگه دارد
نورچشمی رهبر همانکه ربع مملکت بود سعید خان مرتضوی را از یاد بردی نوریزاد عزیز ودیگر تهی مغزبزرگواری نماینده مردم سیاهبخت دهدشت هموکه از اول نمی تونست رایانه خاموش کنه حالا توعصر اینترنت حرف از اینترنت ملی میزنه وفرق صدای مرد را باجوجه اردک خوشگل نویس را نمیدونست یکی کپی حسینیانه ؛بعد از این 6سال نمایندگی تازه فهمیده یا بهش دیکته کردند که زمان خاتمی کبیر به نمایندگان اهمیت بیشتری میدادند .
بخشی از مصاحبه اخیر دکتر نصر تحت عنوان “روشنفکران معاصر به روایت سید حسین نصر” در رابطه با آقای مطهری که توضیح ماهیت این گروه خشن میباشد:
“من در دانشگاه یوتا داشتم مسواک میکردم، شنیدم بیچاره مطهریِ خدابیامرز را کشتند. یک آقایی بود که در لسآنجلس تاجر بود، خیلیخیلی با خانوادۀ مطهری نزدیک بود، هر روز با آقای مطهری پای تلفن صحبت میکرد، درست روز قبل از مرگش او با مطهری صحبت میکند و درست روز بعد که ترور شد، به من گفت. یعنی من خودم با آقای مطهری صحبت نکردم باز دوباره با یک واسطه بود. گفت من دیروز با آقا مرتضی، او هم میگفت آقا مرتضی، صحبت کردم خیلی صدایش ناراحت بود. گفت فلانی چه گولی من خوردم! چون من فکر میکردم این انقلابی میشود که این تودهایها و کمونیستها بهکلی از ایران لایروبی میشوند، چون شاه این کار را نمیکرد. من رفتم در طیاره که آقا را بیاوریم دیدم اِ! نصف همان تودهایها در طیاره نشستهاند منتها حالا به لباس اسلامی درآمدهاند و من خیلیخیلی خیالم برای آینده ناراحت است و فکر میکنم آنها تصمیم دارند من را هم بکشند. روز بعد هم کشتندش. حالا گفتند [گروه] الفرقان کشتند.”
جناب نوریزاد
کاش دامن اسلام و اسلامی بودن را را با لوث عناوین این جنایت کاران آلوده نکنید.
اینان آنچه کرده اند و می کنند شیطانیست و خارج از محدوده تعالیم اسلام و قرآن.
شیادانی هستند که در لباس روحانی بهتر دزدی می کنند، آدم می کشند و دوامشان بر جهالت و خرافه پرستی قشر مذهبیست.
بدا به حال آنانی که باور مذهبیشان، خدا شناسیشان، و قیامت باوریشان را تاکنون برپایه باور به تقدس //// استوار کرده اند!
می توان تصور کرد این قبیل افراد چگونه زمانی در دنیایی از افراطیگری و مقدس مآبی زیسته، سپس چگونه به محض شناختن چهره ی کریه این خبیثان دوره ای را در حیرت گذرانده و در نهایت راه خود را به سوی اسلام ستیزی کج کرده اند!
پایدار باشید.
یک پیشنهاد! رییس ستاد مبارزه با مواد مخدر هم بهتر است سردار قاسم سلیمانی با شند تا خدایی نا کرده مواد مخدری از زیر دست ایشان رد نشود
کارت درسته آقای محمد نوری زاد. همیشه پیگیر مطالب شما هستم. ای کاش شرایطی پیش بیاد که بتونیم عملا و همگی متحد با هم کاری صورت بدیم. ممنون . اسم شما در تاریخ خواهد ماند.
دوست دار شما
همانطور که شما گفتید دعا شده بود ایران گرفتار خشکسالی و دروغ نشود ولی ما گرفتار هردوی انهاییم. خیلی روشن است چرا چون بستر نظام ما دینیست یعنی بادروغ در امیخته است باید مرتب تفسیر دروغ کرد و دروغ جا زد. اگر از دین با نوع ایمانیش کارداشتیم دیگر حرفی نبود یعنی مهم نباشد من گاو را در ایین هندو مقدس بشمرم یا فردی در هزار و چهار صد سال پیش ولی اگر من نام فرد را اینجا بنویسم برای شما و بسیار افراد توهین به تقدس محسوب میشود. اینها مشکلات ما ست یعنی ناتوانی در از بین بردن توهم ها. تا هنگامی که ما با فرهنگ احترام دروغین میزییم توهم ها را تقویت می کنیم و دروغ را رواج میدهیم و باید از خود بپرسیم چرا در کشور هایی دیگر کمتر است چون چنین احترام دروغینی در روابط غالب نیست. تا هنگامی که ما بستر روابط خوب و ارام را اینگونه دروغ ها و فریب ها قراردهیم همچنان نطفه ی دروغ را می پرورانیم ولی ما چنان گرفتار این تربیت هستیم که اصن انگار چوبی بالای سر ماست که ما را از غیر ان می ترساند و ما همچنان دروغ می گوییم و می اراییم و بزک می کنیم به امید اینکه این بزک ها درونی شوند! توهمی
ازین بزرگتر نیست که انسان بتواند بزکی را درونی کند. پایدار باشید
با اندك اختلاف نظراز حسين عزيز: آنچنان دروغ در ما نهادينه شده است كه يا باورش داريم ويا جرعت تا بو شكنيش را نداريم.
يه اميد روزي سخن آزاد ؛تا فتاوي ارتداد را در پي نداشته باشد.
و يا اگر داشت خريداري نداشته باشد.
ويا اگر كسي چون شما تواند چنين باز سخن گويد مشكوك ننمايد.
ممنون كه پيغام بنده رو بياثر كردين، چاپ نميكردين كه بهتر بود !!
ولي بگذاريد براي ثبت در تاريخ خدمتتان بگويم كه بالاترين خطر براي آينده ايران، هماني است كه در دماوند راي داد.
براي وي مهمتر از مردمي كه به وي راي ميدهند، فردي است كه حكم وي را امضا ميكند.
سلام و عرض ادب خدمت نوری زاد عزیز
سوالی داشتم؟؟؟
اگر در ایران با این قانون اساسی، انتخابات آزاد هم برگزار بشود . برای ملت کرد و عرب و بلوچ و آذری کشورمان ایران!!! چه فرقی می کند؟
قضیه ی سوم اسفند 1377 در دولت آقای خاتمی برای مردم کرد کشورمان اتفاق افتاد که تعدادی از هموطنان مظلوم کردمان در خیابان به جرم شرکت در یک راهپیمایی قتل عام شدند و از هیچ یک از آزادیخواهان کشورمان بانگی در حمایت از مردم همیشه مظلوم کرد شنیده نشد. و حتی آقای خاتمی سکوت مطلق کردند که شاید باور ایشان هم همچون بسیاری از مراجع شیعه بر این است که تعدادی کافر سنی مرده اند اینکه ناراحتی ندارد!!!
Salam aghaye norizad Shoma ham daste kami Az. Inha nadaridfagat Diagramm postiert baraye Shoma nadaran be Hamin dalli Az. Inhalt boridid
وقتی در زمان ابوبکر، ابوسفیان به او پیشنهاد اقدام مسلحانه
برای بدست گرفتن قدرت را داد، محکم رد کرد.
وقتی شورشیان، خانه عثمان را محاصره کردند و آب را بروی اهل
خانه بستند، پسرانش را به محافظت از خانه گماشت و به اهل آن آب رساند.
وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بیسابقه از
او خواستند که حاکم شود گفت “مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید، من هم کمکش میکنم”.
اینطور که برخی میگویند نبود که حکومت را حق خداداد خود
بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد و از هر فرصتی استفاده کند.
اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب
شدن به مردم نگفت “به خانه روید و مطیع باشید”. گفت “در صحنه بمانید و اظهار نظر و
انتقاد به حق کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگهم دارد”.
سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد،
نه خانه را برسرش خراب کرد، نه در خانه حبسش کرد و نه حتی علیهش سخن گفت و “خواص بی بصیرت” خواندش.
طلحه و زبیر، به بهانه حج، مدینه را ترک کردند تا در مکه به
عایشه بپیوندند و جنگ راه بیندازند. به آن دو گفت “میدانم حج نمی روید!”؛
اما با این وجود نه جلو رفتنشان را گرفت، نه به جرم فتنه گری در خانه حبسشان کرد،
و نه اصلا بر سابقه جهادشان خط کشید و “سران فتنه” خواندشان.
شب جنگ جمل، زبیر را صدا زد و با ذکر خاطره برادری
سابقشان و سابقه جهادشان با هم در محضر پیغمبر، دل او را لرزاند و از جنگ منصرفش
کرد.
سلاحش “کلمه” بود. “غلام آن کلماتم که آتش انگیزد”.
روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را
کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم
اشهد”خدایا شاهد باش. سپاه
مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند شروع کنیم.
او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد”. تیر سوم را که
انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت “خدایا شاهد
باش که ما شروع نکردیم ” آنگاه
شمشیر کشید. ماجراجو و جنگ طلب نبود.
بعد از جنگ، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت “کاش بیست
سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم!”. حتی
حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت.
سپس به دیدن عایشه رفت و حرفهای درشت او را تحمل کرد و حالش
را پرسید، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش
برش گرداند. با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند،
اینطور بود.
کسانیکه با او جنگیدند را “محارب و منافق و فتنه گر”
نخواند، گفت “برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند!”.
نگذاشت در جنگ صفین، یارانش جواب شعارهای زشت یاران معاویه
را بدهند. گفت “من بدم می آید که شما زشت گویی کنید، بهتر آنست که از کارهایشان
بگویید و حال و روزشان را یاد کنید و به خدا بگویید خدایا خونهای ما و آنها را حفظ
کن!”.
در میانه صفین، درست سر بزنگاه و آنجا که بقول مالک اشتر
“فقط چند قدم و ضربت شمشیر تا خیمه معاویه مانده بود”، مردم نامردمش دست از جنگ
کشیدند، جز سلاح “کلمه” سلاح دیگری بر این نافرمانان نکشید. حتی اختیار جنگش دست
مردم بود. به جای مردم تصمیم نمی گرفت و نظر برحق خودش را به مردم تحمیل نمی کرد.
وقتی قرار بر مذاکره و حکمیت شد، او خواست که مالک اشتر یا ابن عباس را بفرستد،
مردمش مخالفت کردند و ابوموسی اشعری را فرستادند، و او باز رای برحق خودش را به
مردمش تحمیل نکرد و در عمل میزان را رای مردم قرار داد و جز سلاح “کلمه” به کار نگرفت.
خوارج مسلح، در کمال آزادی علیه ش تظاهرات میکردند، نه گفت
از من اجازه بگیرید، نه سرکوبشان کرد.
خوارج مسلح، در کمال امنیت در مسجد خدا، وسط نماز جماعت، با
صدای بلند برضد او شعار می دادند و او خطاب به خود این آیه را می خواند “فاصبر، ان
وعد الله حق”. همین! نه شکنجه، نه تجاوز، نه اعدام.
میگفت “نباید چیزی را از شما پنهان کنم جز در جنگ”.
وقتی شنید در مرز کشور تحت حکومتش، مهاجمان خارجی به خانه
مردم ریخته اند و غارتگری کرده اند، نگفت “سیاه نمایی نکنید”. خودش اپوزیسیون خودش
شد و خبر را به مردم گفت و گفت “مرد مسلمان باید از غم این حادثه بمیرد”!
بارها خودش مردم را به نظارت بر خودش دعوت کرد و انتقاد از
حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست!
مرحوم مطهری با ذکر شواهدی از گفتار و رفتارش، تلویحا او را
“لیبرال” خواند! آنجا که در کتاب “آینده انقلاب” گفت “تعلیمات لیبرالیستی در متن
تعالیم اسلام هست”.
مردم که میگفت فقط مسلمانها را نمی گفت. خودش به صراحت گفت
که “مردم یا با ما همدین اند یا همنوع”؛ یعنی حرمت و حقوق همه باید محفوظ باشد.
به منصوبانش میگفت “مبادا مانند گرگ درنده به جان مردم
بیفتید و خوردنشان را غنیمت شمرید”.
هیچگاه در خانه مردم را نشکست و حرمت حریم خصوصیشان
را، حتی آنجا که دانست بساط فحشا پهن است، نقض نکرد.
به قاضی چنان امنیت و استقلالی داده بود که علیه خودش حکم
کرد!
به از کارافتاده ها مقرری داد
در سفری، وقتی که مردم دنبال مرکبش دویدند، ذوق نکرد، برعکس
برسرشان فریاد زد! مردم را خوار نمی خواست.
صورتش را نزدیک آتش می برد و می گفت “بچش علی، این سزای
حاکمیست که مردمش را فراموش کند”.
خدمات دولتهای قبل را ستود، بویژه برای عمر سنگ تمام گذاشت،
نگفت آنها دزد و فاسد و خائن بودند و حق مرا خوردند!
به معاویه نگفت “خدا حق حکومت را به من داده”. گفت “مردم مرا خواسته اند”.
بر حاکمان واجب کرد که تا ریشه فقر را نکنده اند همسطح
فقیرترین مردم زنگی کنند.
در بستر مرگ گفت “مبادا در خون مردم بیفتید و بگویید وای
علی کشته شد”.
در دولتش دزدی که میشد، ۷۰،۸۰ نفر آدم هیچکاره را نمیگرفت
سران فاسد را رها کند، نمیگفت “موضوع را کش ندهید”. با اصل کاری ها سریع و قاطع و
قدرتمند برخورد می کرد.
علی اینچنین بود.
————————–
سلام دوست خوب من
تشکرازشما بخاطر درستی نگاهتان واشاره های درست تان به گوشه ای ازتاریخ تشیع. وافسوس از امروزیان که به اسم علی (ع) دکان آراسته اند و کاسبی ها به راه انداخته اند وبرای همان کسب شان خون ریخته اند وآبروها برده اند وعاطفه ها خراشیده اند.
بازهم سپاس ازشما
با احترام
.
برادر گرامی جناب نوریزاد این نمایش ها براای انتخاب بهترین نوکر از میان دیگر نوکران که لیست انها را شورای نگهبان تهیه کرده برای رهبری است قرار نیست برای جمهور مردم از میانشان کسی انتخاب شود
در یک کلام //// 33 سال ثروت کشور رو اغشته به خون جوانان کردند و بلعیدند و سرافرازانه پای به میدان انتخابات گذاردند تا //// زیر پرچم اسلام ناب شیعه ته مانده ها را هم به جیب مبارک شیعه علوی (بشار اسد ) خونخوار پمپاز کنند .زنده باد اسلام اسد و فلاحیان
آقای نوریزاد شما آبروی اهل قلم هستید
درود بر شما
جناب نوری زاد عزیز
با توجه به دست زدنی که دارد و حیا را خورده و شرم را قی کرده است . پیشنهاد میشود که در وزارت جدید اتاسیس امر به معروف و نهی از منکر گماشته شود
درود به اقای نوری زاد خدا بیامرزش خمینی ببخشید امام که میگفت برزید این خون ها را این نظام باید زنده بماند بعدش دادن به خامنه ای بیبین هی یادم میره امام خامنه ای ما که سال های قبل یادمان نمیاد ولی چهار سال پیش بود سال 88 نظر من با نظر احمدی نژاد یکیست اگر فردا یکی به خیابان امد بریزید خونهایشان این جماعت خونهایشان حلال است انگار به این مردان یک کاسه خون دادن که انقدر به خون ما تشنه اند چگونه شد که این جماعت خون خوار به ایران امدن واقعا چه بودیم و چه شدیم ایرانی که پندار و کردارو گفتار نیک داشت چگونه این جماعت دید و نشناخت اخه چرا اینگونه شد مگر جواب نقد خون ریختن است واقعا اشکال از دین شیعه یا اسلام است یا این جماعت اینگونه اند مردشور پول و قدرت ببره که یک جماعت را بیگناه میکشند واقعا این کارهایشان اسلامیست میخواستم بگویم حیوانیست دیدم حیوان ها این کار را نمیکنند دیدید یک شیر یا پلنگ همدیگر را بکشند این کار فقط از این جماعت بر می اید خون خوردن
نظام اسلامی به این ادمها نیاز دارد حالا اینها باشند یا جدیدیها. هنگامی که حکومتیان خوب و بدایران حس کنند نظام حکومت ایران در خطر است. قلاده //// را رها می کنند. اسمش را هم گذاشته اند شورای امنیت ملی و وزارت اطلاعات. مهم نیست خاتمی باشد یا بقیه. این سیستم حکومت ایران است. حکومت ایران دارای بستر فرهنگیست که تغییر تابو های ان به معنای تغییر نظام است. ریییس جمهوری قاتل مانند آن لیست بالا بیاید یا خاتمی. همه خود را مردمی نشان میدهند. این که تا چه حد موفق باشند مهم نیست ولی خط قرمز های نظام همان اسلامیت است. حالا اسلامیت خوب یا بد فرقی نمیکند بلکه بهر حال الگویی است که باید رعایت شود. انجا که افرادی با درجه ی تحمل بالا میایند نیز باز کشور در همان رکود خواهد ماند و تکان نخواهد خورد و //// انجا برای حمله اماده اند. بقیه اینها بازی های سیاسی درون نظام است. متاسفانه غیر از مردم عادی که زندگی غیر سیاسی دارند و گاه حرفهایشان را میزنند و جون به تصادف کشف شوند به مسلخگاه برده میشوند ما ادمهای با شهامت نداریم. یعنی اصلن حکومتی بودن و باشهامت بودن امری متناقض است. پس از رفتن ستار بهشنی بسیاری ثنایش را گفتند و در سوگ مرگش با خانواده اش نشستند ولی هیچیگ شهامت ان ادم عادی را نداشت. یعنی اصلن بستر فکری این ادمها با ستار بهشتی ها متفاوت است و به نظام وصل است. بنظرم ما باید بیاموزیم که خود باشیم ادمی عادی مانند ستار بهشتی. ستار بهشتی که در ایران ماندو لی می خواست از ایران برود. صد ها هزارانش اینگونه هم از کشور رفته اند یا بسیاری در کشور بااید سکوت اختیار کنند ولی همه ی انها بهتر از وصل شدکان به این نظام هستند. ازین ادمها خواهش نکنیم و انها را انچه نیستند خطاب نکنیم. به امید روزی که هزاران ستار بهشتی داشته باشیم نه خاتمی.
برادر محترم
هيات دولت رو كه ما نميبنديم. حضرت ////با آن تجاربي كه از هاشمي و خاتمي و مموت بدست آورده ميبندد. تازه تقلب//// مزه كرده . . .
خاك بر سر ملتي كه در اين خيمهشببازي فريب آمدن مهرههايي مانند //// را بخورد !!!
با سلام
من هم یک پیشنهاد دارم که به نظرم قابل تأمل است و آن اینکه ////که از نزدیک همه چیز را رصد می کنند و با انواع و اقسام رنگ های خونی آشناست شهامت و شجاعت این را هم بدست بیاورد و از همون تریبون های همیشگی اش قاطعانه و دلسوزانه حکم مادام العمری ریاست جمهوری تدارک چی را هم به نام خودش بزند تا تکلیف همه را برای همیشه راحت کند و آن اندک آبرویی که خود می گوید دارد را اینگونه هزینه کند.
مشکل این آدم خوارن نیستند بلکه مشکل ما هستیم که سر بزنگاه در مقابل هیچ عکس العملی از خود نشان ندادهایم. من به تمام دوستان پیشنهاد میکنم برای درک ///، و برای شناخت انقلاب و برای پی بردن به افکار //// این گروهای آدم خوار حتماً ۳ فیلم هست که باید ببینید. ۱- (دن کیشوت) ////، ۲- ( مزرعه حیوانات) برای شناخت انقلاب ۳- (پدر خوانده) برای فهمیدن نظام فکری بیماران قمه کش.
جناب نوری زاد سلام
جای گریه داره این نوشته شما
خوبه نوشتید و خوبه که من خوندم،متشکرم از این دقتی که داشتید دوستان گفتن کسای دیگر هم لیاقت کابینه رو دارن که شما از قلم انداختین بله گل گفتن از قلم انداختین
یه پراید شده 20 تومن،یه حرف از سر آزادی شده به قیمت جونت مثه همون بلا که سر ستار بهشتی اومد
کابینه رو قطورش کن کلفتش کن تا عرش خدا بره
نوریزاد عزیز خیلیها رو جا انداختی که میتونستن در این گروه قرار بگیرن مثلا رسایی احمد خاتمی
فدایقلمصادقوغیرتمند شما ، دیدعمیقو وسیعوشهامتتان پرستیدنی است ضمنترویجادبوانسانیّت. امیدوارانهخفتگانرابیدار ، ودرفردایتاریخ چراغیپیشپایآیندگانخواهدبود. خداپشتوپناهتانباشد.
من درجادوی قلم شکفت زده ام
آری
این است
جادوی قلم
قلم متعهد
قلم یک انسان
قلم یک ایرانی
جناب نوریزاد گرامی
در این کابینه افراد دیگری هم هستند که لایق گرفتن پست وزارت هرچند جدیدالتاسیس باشد
1-آیت اله صادق لاریجانی وزیر طناب و ملاءعام
2-سعید مرتضوی متخصص جمجمه سر(ترجیحا زنانه)
3-سردار رادان ” کهریزکی کردن و مننژیت
4-ایت اله خزعلی صدور نسخه های فوق قرمز
5-مرحوم ایت اله خوش وقت مسئول صدور نسخه های فوق قرمز برای آخرت
6-جناب آژه ایی برای خیلی از مشاغل قرمز
قربان چرا جای دور برویم . یک //// داریم دارای همه خصایص فوق۰ //// هم وکیل هم وزیر.
نظردهندگان محترم
پیش بینی اینجانب در خصوص دولت در انتخابات خرداد ماه سال جاری چنین است:
1 – ریاست محترم جمهور : فردی است که احد الناسی جرائت حرف زدن بالای حرف ایشان را نخواهد داشت واز تمام علوم زمینی و آسمانی آگاه میباشد و کشف شده است نه انت.اب شده. توضیح اینکه بعلت “حفظ نظام از اوجب واجبات است” یک نفر میتواند دارای دو شغل باشد.
2 – کابینه:
کابینه گروهی هستند دارای یک رئیس ( بنام رئیس جمهور “فقط تشابه لقبی با ریاست محترم جمهور دارد” نامش ازمیان سبدی که اسامی چند نفر درآن قبلا گذاشته شده توسط مردم آزادانه انتخاب میگردد ) و زیر دستانی بنام وزرا (چگونگی وزیر شدن را 34 ساله داریم میبینیم)که به همراه رئیس جمهور کارشان اینست ک صبح تا شب فقط باید منتظر شنیدن فرامین و دستورات ریاست محترم جمهور باشند. اما اجرای فرامین ریاست محترم جمهور توسط خواص با بصیرت (که به دلیل اصل شعار “حفظ نظام از اوجب واجبات است” نامشان گمنام است)صورت میگیرد .
البته فکر کنم که رئیس جمهور و کابینه اش بعنوان به اص..اح قوه اجرائی و دو قوه به اص..اح مقننه و قضائیه همگی یکدل و یک قلب و یک شکل و یک جورائی برادر یا برادرانه از خوش نامترین افراد – از دیگاه ریاست محترم جمهور – که البته تاریخ مصرفشان هنوز اعتبار دارد انتخاب خواهند گردید.
لذا چرا ما ایرانیان وقت خود را جهت مواردمملکت داری که نظام الهی همه موارد را بصورت خودکار (اتوماتیک) برای اداره مملکت در اختیارمان گذاشته تلف کنیم. مگر ملت ایران کار مهمتری از این ندارند مثل فکر افزایش تولید مثل تا 150000000 نفر، شرکت در نماز جمعه ها، شرکت در دعاهای شب جمعه کمیل، پرکردن مساجد، خواندن روزی نامه های کیهان و امثالهم، نگاه کردن سریالهای صدا و سیما، شرکت کردن در تمامی جشنهای مربوط به شعار “حفظ نظام از اوجب واجبات است” و شرکت در جلسات مذهبی و تا دلمان بخواد مشغولیات از این دست
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ایرانیان به حد اعلا برسد
مهدی
ﺳﻼﻡ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻋﺰﻳﺰ
اﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮاﻫﺶ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺑﻪ اﻳﻨﻬﺎ ﻧﮕﻮﻳﺪ ﺧﺸﻦ اﻳﻨﻬﺎ ﻓﺸﻦ ﻫﻢ ﻧﻴﺴﺘﻦ . اﻳﻨﻬﺎ ﺣﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻦ اﺯ اﻳﻦ اﻟﻘﺎﺏ اﻭﻧﻬﺎ اﻳﻦ ﺭا ﺧﺸﻢ اﻧﻘﻼﺑﻲ ﻣﻴﺪﻭﻧﻦ
ﺩﻟﻢ ﻧﻤﻴﺴﻮﺧﺖ اﮔﺮ ﻣﺜﻞ ﻗﺪﻳﻤﻬﺎ ﻛﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﻭﺑﺮﻭﻱ ﻫﻢ ﻣﻲ اﻳﺴﺘﺎﺩﻥ و ﺑﺎ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﻣﺸﻜﻼﺗﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺣﻞ ﻣﻴﻜﺮﺩﻥ ﺣﺪاﻗﻞ اﺯ ﺟﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﺎﻳﻪ ﻣﻲ ﮔﺬاﺷﺘﻦ
ﺑﻪ ﺧﺪا ﻗﺴﻢ اﻳﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﻳﻚ ﺟﻨﮓ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺗﻦ ﻛﻪ ﻧﻔﺮ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻫﻢ ﺷﺎﻧﺴﻲ ﺑﺮاﻱ ﺑﺮﺩ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺗﻮ ﺷﻠﻮاﺭﺷﻮﻥ ﺧﺮاﺏ ﻣﻴﻜﻨﻦ اﻳﻨﻬﺎ ﻣﺸﻜﻞ ﺭﻭاﻧﻲ ﺩاﺭﻥ ﻣﺜﻞ اﻭﻥ ﺧﻠﺨﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎﻱ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺵ ﻳﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﻧﺎﻣﻪ اﻣﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ اﺯ ﻣﺮﮒ ﺑﺰاﺭﻳﺪ ﺗﻮ ﻗﺒﺮﻡ. اﻳﻦ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﺴﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺧﻤﻴﻨﻲ. ﻫﻴﭻ ﻛﻤﻜﻲ ﺑﻪ اﻭ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﻛﺮﺩ (اﻟﺒﺘﻪ ﺗﺎ ﺟﺎﻱ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻳﺎﺩﻣﻮﻧﻪ ﻗﺪﻳﻤﺎ اﻳﻨﻂﻮﺭ ﻣﻴﮕﻔﺘﻦ) ﻭﻟﻲ اﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﺧﻠﺨﺎﻟﻲ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﻳﻚ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺗﻠﺨﻪ و اﻭﻥ اﻳﻨﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻭﻻﻳﺘﻲ ﻫﺮ ﻛﺲ ﮔﻨﺎﻩ اﻋﻤﺎﻟﺶ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﻻﻱی ﺣﻮاﻟﻪ ﻣﻴﺪﻩ ﺗﺎ ﺑﻶﺧﺮﻩ ﺑﻪ ﺭﻫﺒﺮ ﻣﻴﺮﺳﻪ ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻴﻨﻪ ﻛﻪ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻣﺴﻴﻮﻝ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻪ
مقصود؟
inke shoma in hame harf mizanid ..va hamintoor rast rast rah mirin to tehroon jaye shegefti dare va be nazare man mashkooke doste man
خیلی بی انصافید جناب نوریزاد!
آخر این برادران عزیز و شریف و لطیف! لاریجانی چه هیزم تری به شما فروخته اند که حتی یک پست هم برایشان در نظر نگرفته اید؟
من که میگویم حکومت و نظام را کنتراتی بردارند… مگر چه عیبی دارد؟؟
راستی شنیده ام آقای لاریجانی که در راس دستگاه قضا جلوس کرده اند دچار وسواس شدید هستند و زمان بسیاری را در سرویس بهداشتی صرف قضای حاجت! میکنند…. به ظاهر طنز است اما جدی میگویم.
کاش آنقدر که به این امورات التفات داشتند کمی در کار خود نیز اهتمام میورزیدند البته در جهت مثبت….!
امان از روزی که حاکم شرع برای مردم به اندازهء طهارت گرفتن و امورات بهداشتی ارزش قائل نشود!!!
البته مردمی که در 22 بهمن ها و روز قدس ها و رای گیری ها و ….. شرکت میلیونی دارند باید منتظر روزهای بدتر از این نیز باشند
پیشنهادی برای پست آقای ری شهری :
با توجه به اینکه دوره وزارت و فعالیت ایشان مربوط به زمان حیات امام خمینی است و با دیگر آقایان قدری متفاوت هستند ،
و شاید در کابیته پیشنهادی شما پستی قبول نکنند پیشنهاد می کنم بنیادی تازه تاسیس یابد بموازات “بنیاد شهید ” بنام “بنیاد شاهد ” و ایشان ریاست آن را در کابیته برنده همین انتخابات 92 بپذیرند !
وظیفه این بنیاد : گزارش به ” روح آیت الله منتظری ” در خصوص افراد جدیدی که لازم است به ” بنیاد شهید ” معرفی شوند !
باور بفرمایید از عهده اش بر می آید ، از کار خلخالی که آخر عمری اصلاح طلب شده بود سخت تر که نیست. و از ایجاد اطلاعات موازی با وزارت اطلاعات هم آسانتر است ، بودجه ای هم نمی خواد. نظر شما چیست ؟
————————
بد نیست. اگرکه بپذیرند. منتها حتما این مسئولیت پیشنهادی شما باید یکجورهایی با همان رنگ قرمز جگری مرتبط باشد. بارنگ خون.
.
جناب نوریزاد
تردید نکنید که به پاسخی که در جواب من داده اید ایمان دارم ولی ان خوبان که خون دل می خورند ودرسخن وراه خود صادق اند واتفاقا بخاطرهمین صداقتشان معمولا به حاشیه رانده می شوند.تا زمانی می توانند وجود داشته باشند که یک انقلاب به شکل یک movement وجود دارد به محض اینکه یک انقلاب تبدیل به یک institution می شود ان خوبان همه به حاشیه رانده می شوند مثل اقای بازرگان دکتر سحابی و بسیاری از بزرگان این اب وخاک. اون زمانی که افرادی مثل جناب مهندس بازرگان جناب دکتر سحابی همین جناب احمد اقا صدر حاج سید جوادی (که از خدا برایشان ارزوی سلامت داریم) انقلابی بودند ودر سخن و راهشان صادق بودند بیش از نود ونه در صد اخوندها جایگاهشان قبرستان بود سر قبر ها قران خوانی میکردند یادتان که هست ولی محمد اقا نوریزاد یادتان باشد که این انقلاب خیلی زود تبدیل به یک نهاد شد(institution) و ان خوبانی که خون دل می خوردند ودرسخن وراه خود صادق بودند بخاطرهمین صداقتشان به حاشیه رانده شدند ودر این نهاد فقط جنایت پیشه گان رشد کردند تا مملکت را به روزی انداختند که شاهد آنیم
واز این به بعد هم از همین قماش رشد خواهند کرد و از همین قماش بر سر کار خواهند امد و از همین قماش بر جان ومال و ناموس مردم حکومت خواهند کرد و به صورت مردم زل خواهند زد وبابت تبهکاری هایشان ازمردم طلبکارنیزخواهند بود
جناب نوریزاد مرحوم الکساندر سولژنیتسین در این خصوص در ارتباط با انقلاب شوروی گفتنیها بسیارد دارد
با سلام
اقاي جنتي را فراموش كرديد
ايشان با اين همه تجارب گرانبها از خلقت بشر تا كنون
گويند ايشان هابيل وقابيل را به جان هم انداختند
پس حتما براي وزارت جنگ و خونريزي لياقت كافي و وافي دارن
ممنون
رداي بلند رياست جمهور به تنِ دوستان نامبرده كوتاه مي آيد و خياط حكومت اسلامي را براي جبران اين قناصي بكار وصله و پينه اسلامي مشغول مي كند. هنگامي كه باد بهاري فروكش كند گلهاي بهاري سرزمين مان خس و خاشاكي بيش فرض نمي شوند و پاييز نيامده زرد متمايل به قرمز مي شوند و زير پاي فشار روزگار خش خش كنان خورد مي شوند.
آهاي دزدان بهار ايران زمين ، روزي بهار خواهد آمد و انتقام ستاندني خواهد بود از شما كه به نام بهار، بهار را زمستان كرديد.
و ما مردمان چقدر مشتاق تو هستيم أي بهار جانها.
خیلی جالب بود اما شیخ اجل ری شهری را با تخصصش در سیلی زدن به مراجع فراموش کردید تا شغلی باو بدهید
——————
بله، می پذیرم که این شیخ اجل را ازقلم انداخته ام. ودیگرانی را نیز ازهمین طایفه.
بنظرشما برای این جناب چه وزارتخانه ای را بلوکه کنیم؟
.
جناب نوریزاد عزیز
پیشنهادتان تازگی ندارد مگر فکر می کنید اینهایی که در حال حاضر در راس همین ارگانهایی که نام بردید قرار دارند دستکمی از این افراد که در مطلبتان از انها نام بردیده اید دارند اقای نوریزاد مسئولین نظام مقدس همه از یک جنس هستند که اگر غیر از این بود نمی توانستند در این نظام مقدس مسئول باشند
اقای نوریزاد در تمامی نظامهای انقلابی میزان شایستگی افراد بستگی به سر سپردگیشان دارد و وسیله اندازه گیری سر سپردگی افراد تعداد جنایاتشان می باشد نه تنها این امر در مورد مسئولین اجرایی صادق است بلکه میزان تایید افراد مثلا برای نمایندگی مجلس هم همین است زیاد نگران نباشید هر کس را انتخاب کنند همین مشخصات اشخاص فوق را خواهند داشت
اقا مگر در دوران …… کم جنایت شد کم خون ریخته شد کم خانواده ها مورد ظلم قرار گرفتند کم مادرانی مانند مادر ستار بهشتی شدند
————————-
سلام جواد گرامی
به رغم این که سخن شما شیوایی محتوایی دارد اما قاعده ای نیست که بشود آن را میزان ارزیابی بایستگی های برباد رفته وبرآمده قرارداد. درهرنظام ودرهر انقلاب ودرهرحرکت اجتماعی، هستند خوبانی که خون دل می خورند ودرسخن وراه خود صادق اند واتفاقا بخاطرهمین صداقتشان معمولا به حاشیه رانده می شوند. با این همه، وجود غیرت مندشان انکارناشدنی است گرچه چراغی که دردست دارند کم فروغ است. من دراین نوشته بیشترخواسته ام پرده از چهره ی بی شرم کسانی پس بزنم که به صورت مردم زل زده اند وبابت تبهکاری هایشان ازمردم طلبکارنیزهستند.
با احترام.
اقای نوریزاد مایلم اینبار نیز برای شما بگویم که این حرفها همه از ذهنیت های دوگانه بر می اید. این اما تقصیر شما نیست بلکه خصوصیتی است فرهنگی که در هویت ما نهادینه شده است. تقریبن ادامه ی حیات در ایران این ذهنیت را می طلبد. انکس که حرف مستقیم بزند در میان ما جایی نداشته است و بنوعی نه از کشور و مکانی بیرون رانده شده بلکه از فرهنگمان که فضای گفتگویی ما نیز از همان فرهنگیست مانند این می ماند که پرنده ای بیرون از یک محیط محصور به دیوار شیشه ای بر خورد کند که پرندگان پشتش در قفس شیشه ای خود شاخته با اندلخوشند. تمامی راه حل های موجودنیز در همین روش خوش اید ازنیرو از نخبه کشی حرف زدن شعار زیبایی است. نخبه کشی در فرهنگ ماست ولی نخبه در فرهنگمان همان ادمهای معمولی در فرهنگ های دیکر هستند که حرفشان را در بیشتر زمینه ها رک و راست میزنند ولی ما هنوز در همان حال سرگردانیم.
نامه های شما به رهبر همه از همین نوع هستند حتا با هر منطق استراتژیکی و همینطور بسیاری از تحلیل هایتان که گاه با وجود وصل شدناشن به حقیقت گویی هنوز متناقضند. با این مقدمه برایتان بگویم که گروه خشن برگزیده ی بالا همیهش بوده اند و چه با اصلاح طالب یا بی انها حکومت یا نظام مدکور با انها می گردد و سر پا ست. ازینرو عجیب نیست که نوعی رابطه هنوز با نرم ترین حکومتیان امروز با خشن ترین هنوز برقراراست. ما هنوز در نیافته ایم حتا ادم خوب یا کار امد که می گوییم یعنی چه.
درایران ما با پدیده ای منحصر به فرد روبروییم یعنی شما اگر یک ادم بیسواد را سرماری بکذارید و فردی که او را نمی شناد بخواهد مدیریتش را در مکان مدیریت غیر تخصصش بررس کند نخواهد فهمید او چقدر بی سواد است بلکه با فردی شایسته روبرو خواهد شد. تمام افراد حکومتیمان ازین قبیلند از ولایتی تا حداد عادل تا خاتمی اما متاسفانه چشمان فرهنگیمان همچنان نابینا یا لوچند یعنی دچار دوگانگی و هر کسی که ازین بیماری خلاص شود اصلن از فضای سیاسی اجتماعی ما خارج شده است. تحلیل های شما گاهی بسیار شاعرانه می شوند. منطق پشت ان بسیار ضعیف است. من در ایران حدود ده سال پیش با اینکه هیچگاه سیاسی نبودم رهبران ایران را رهبر خویش نمی دانستم یعنی اصلن گرفتار رهبرم و رهبرمان نبودم این نه بخاطر ذهنیتم بود بلکه خیلی روشن اصلن ان ادمها را کاره ای نمی دانستم ////.
ادمیکه اصلن مسوولیت را نمی شناسد او را نمیتوان مسووول دانست حتا اگر خویش را مسوول بداند. او فقط مسوول انچه است انچام میدهد نه انچه انجام می دهد یا بر تختش یا پشت میزش نشسته است. //// بطور حتم انچه به این نظام لطمه می زند نه سر وصل شده ی دو گانگی شما به ان منطق مثبت گرا به ان ادمهاست بلکه سر منطق شما انجا که حقیقت را بیان می کند شکننده ی این نظام است. ان سر دیگرش اصلن ارزشی ندارد و نه تاثیری. بهرحال خیلی روشن ست که نظام مذکور صد سال دیگر اینگونه بنظر نمی رسد یا ان انقدر دیکتاتورمابانه تر شده که در مرز فرو پاشی حتمیست یا اینکه تبدیل به مکانی شده که هر کسی در ان ماهی میگیرد و اثری از ان قیافه های فسیل شده نخواهد بود. اما ما که نمی خواهیم به انجا برسیم؟
همانطور که شما گفتید دعا شده بود ایران گرفتار خشکسالی و دروغ نشود ولی ما گرفتار هردوی انهاییم. خیلی روشن است چرا چون بستر نظام ما دینیست یعنی بادروغ در امیخته است باید مرتب تفسیر دروغ کرد و دروغ جا زد. اگر از دین با نوع ایمانیش کارداشتیم دیگر حرفی نبود یعنی مهم نباشد من گاو را در ایین هندو مقدس بشمرم یا فردی در هزار و چهار صد سال پیش ولی اگر من نام فرد را اینجا بنویسم برای شما و بسیار افراد توهین به تقدس محسوب میشود. اینها مشکلات ما ست یعنی ناتوانی در از بین بردن توهم ها. تا هنگامی که ما با فرهنگ احترام دروغین میزییم توهم ها را تقویت می کنیم و دروغ را رواج میدهیم و باید از خود بپرسیم چرا در کشور هایی دیگر کمتر است چون چنین احترام دروغینی در روابط غالب نیست. تا هنگامی که ما بستر روابط خوب و ارام را اینگونه دروغ ها و فریب ها قراردهیم همچنان نطفه ی دروغ را می پرورانیم ولی ما چنان گرفتار این تربیت هستیم که اصن انگار چوبی بالای سر ماست که ما را از غیر ان می ترساند و ما همچنان دروغ می گوییم و می اراییم و بزک می کنیم به امید اینکه این بزک ها درونی شوند! توهمی ازین بزرگتر نیست که انسان بتواند بزکی را درونی کند. پایدار باشید
—————–
سلام حسین گرامی
خیلی تلاش کردم تا بدانم مقصودشما ازاین مطلب نسبتا طولانی چیست. بهرحال این نوشته ی مطول شما دارای نکته های خوبی است که درنوع خود قابل اعتناست.
با سپاس.
آیا وقت آن نرسیده منطق را بجای احساس در تصمیمات، حاکم کنیم مگر آدم عاقل چند بار از یه جا گزیده میشه؟ بخاطر خدا و به هر چه ایمان دارید؛ این کشور طبق برنامه قدرتهای کثیف خارجی داره میره به سمت تجزیه، باید هوشیار باشیم. نه تاک مانده نه تاکستان؛ دست آورد ۳۴ سال حاکمیت دینی، درحوزه های مختلف اجتماعی و اقتصادی چیست؟ خرابی ها و ناکامیها را نگویید فقط منصفانه درپیشگاه وجدانتان بگوئید چه بدست آوردیم؟ استقلال؟ آزادی؟ معنویات؟ پاکدامنی؟ عزت؟ شرف؟ آسایش؟ کاهش ظلم؟ و…. چه؟
به خود بیایید در دام بازی سیاستمداران دون پایه نیافتید اینان کدامشان در این حوزه کاری تخصص دارند؟ چرا باید دائم بین بد و بدتر انتخاب داشته باشیم؟ آیا این عین خیانت به خود و فرزندان این سرزمین نیست؟
شما رابا وجدانتان تنها میگذارم. بدرود
با سلام
آقای نوری زاده واقعا آدم مغرضی هستی من تمامی مقاله های شما را خوانده ام .من تنها خواهشی که از شما دارم اینه که بجای تاختن به نظام قدری با خود خلوت کن و ببین کی بودی الان کجائی و اصلا به دنبال جه جیزی هستی…
هر گلی بر سر این مادر میهن بزنید / بر سر خود زده چون جمله گل این چمنید
بی وطن مرگ به از زندگی ننگین است / بی وطن زهر به از شربت بس شیرین است
بس دریغ است که ویران شود ایران عزیز / مامن گرگ و پلنگان شود ایران عزیز
تا ابد زنده و جاوید بمان ای ایران / گرم و تابنده چو خورشی بمان ای ایران
شاعر:غریب یزدی
جالب بود ترکیب جالبی است گر چه هم اکنون نیز اینان اداره کننده کشور هستند.