با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.
آخه نوری زاد گوسفند!
مردک احمق! اگه قراره آمار نهایی گزارش صندوق عوض بشه چرا برگه های ناقص داخل صندوق کامل بشه؟!!
گیرم که برای یکی شدن آمار گزارش و برگه های داخل صندوق این تغییر رو بدن، مگر اون برگه های ناقص چند تاست؟؟؟؟؟!
مثلا در این حد هست که احمدی نژاد بشه 24 میلیون موسوی 13 میلیون؟؟؟؟ اگر باز میگی آمار کلی رو هم تغییر دادن پس تغییر دادن تک تک برگه های رای چه لزومی داشته. یعنی حماقت تو و اطرافیانت فوق العاده است ها!!!
نمی دونم چرا هر وقت قیافه ات رو می بینم خنده ام می گیره، یه ذره عقل داشتی زندگی بهتری داشتی، فقط یه ذره ها!
:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
لعنت برمنافق
جناب اي دكتر نوري زاد با درود بر شما كه مدتي است از خواب غفلت بيدار شده وگردانندگان وكار گردانان اين به اصطلاح انقلاب را باز شناسي كرده ايد عرض ميكنم لطفا كتاب كميته سيصد را يك بار ديگر بخوانيد ظمنا ملتي كه در سال 57 يك دلار را هفت تومان يك سكه طلا را سيصد تومان ويك ماشين سواري ايراني را بيست هزار تومان ميخريد وبراي تنها يك ريال افزايش بهاي بنزين اعتراض د داشت ودر نهايت بي انصافي فرياد ميزد تاشاه كفن نشود اين وطن وطن نشودبايستي به چنين روز هايي مي انديشيد حكومت قبلي بي اشكال نبود ولي حد اقل به زندگي خصوصي مردم كاري نداشت و كشور كم كم داشت جلو ميرفت اما افسوس كه اين روشنفكر نماها توده مردم عامي را فريب داده وتهيييج كردند تا به اين مصيبت گرفتار شديم منتظر روز ها وهفته ها وماههاي بسيار بدتري هم باشيد
آقای حنیف انقلاب یا اصلاحات ؟
آقای حنیف تحلیل بسیار زیبا و در خور توجهی را ارائه کرده اند، آنچه که تحلیل ایشان را برجسته نموده انعکاس آئینه وار تمام رخدادها ی اجتماعی ، سیاسی و روند دموکراتیزاسیون در کشور و ارزیابی صحیح از شرایط بغایت پیچیده امروزی است. تا اینجا گام اول را با دقت برداشته اند ، گام دوم نیز در تحلیل زیبای ایشان کاملا” درست و سنجیده برداشته شده است :
” دوری از نخبه گرایی صرف و روی آوردن به مردم بمنزله ” تغییر دهندگان اصلی ” و دادن امید به انجام تغییرات بنیادین و دموکراتیک در جامعه “.
اما گام سوم و آخر هنوز در هوا مانده و بر زمین نمی نشیند . او برای فرود گام آخر منتظر یک ” معجزه ” است .
پر بدیهی است آقای حنیف به اصل انقلاب 57 وفادار است و آن را در مسیر مطالبات دموکراتیک مردم ایران ارزیابی می کند و بدرستی به نبود نهادها و احزاب قدرتمند در کشور بمثابه سازمان دهندگان امر تغییرات اساسی در کشور اشاره می کند .
اطمینان دارم آقای حنیف به تئوری ” انقلاب دائم ” اعتقاد ندارد و وظایف انقلاب بزرگ مردم ایران در سال 57 را بر زمین مانده و بدست نیامده تلقی می نماید ، در غیر اینصورت باید ” انقلاب 57 را از همان روز اول شکست خورده ” بنامد که ظاهرا” ایشان چنین ادعایی نیز ندارند .
پس مشکل در کجاست ؟
بنظر حقیر آقای حنیف شرایط فعلی کشور را در آستانه “یک انقلاب متمم ” ارزیابی می کنند و هیچ امیدی به انتخابات 92 ندارند بنده از آقای حنیف خواهش می کنم بیایند پای راست خود را به آرامی برای تکمیل گام سوم بر زمین بگذارند و خود بجای ” انتظار معجزه ” ، اعجاز بیافرینند !
می گویند : ” پایان اصلاحات یعنی انقلاب ” همانگونه که ما در دوران شاه شاهدش بودیم ، اما حقیقتا” تمام راههای اصلاحی در جمهوری اسلامی پیموده شده و ما به آخر خط رسیده ایم ؟ بنده با شما هم نظر نیستم ، اگر شما انتخابات 76 را پایان اصلاحات می نامید بنده بر عکس آن را آغاز اصلاحات می دانم !
اما بنده نیز مثل شما در انتظار ” یک معجزه و یک حماسه ” از نوع همان حماسه 76 هستم .
بگذارید آرزو کنیم ” حماسه انتخابات 92 ، حماسه با شکوه دیگری را رقم زند و ما را از این وضعیت بسیار شکننده نجات دهد ”
اگر چنین نشد و علیرغم آرزوی ما ، مردم از انتخابات روی گردان شدند و آن را در عمل نشان دادند آنوقت باید دعوت شما را اجابت کنیم و با پای جان آن را بپذیریم . نگران نباشید 3 ماه هم روش – موفق باشید .
———————–
سلام جناب آقای علی محمدی
ازحنیف عزیز بخاطرنوشته ی خوبش سپاس مندم. ازشما نیز بخاطرنگارش این متن جذاب
با احترام
.
جناب استادنوریزاد عزیز:
دیشب درمطلبی درباره آقای گلزاری این سردار مال مردمخور مزاحمتان شدم.استاد عزیز من درشهرستانی بنام سیرجان زندگی میکنم.دراین شهرمردم درسال88دست به راهپیمایی اعتراضی بزرگی زدند،اماباسرکوب شدید دل وجرات خودراباخته ودرکنج خانه هاومغازه ها به پچپچ ونفرین پرداختند.حتی درعاشورای 89نیزدراعتراض به اعدام دوجوان (به اتهام خودساختگی محاربه)مردم باشورش این دوجوانراازپای چوبه دارفراری دادند که مزدوران رژیم باتیراندازی مستقیم به مردم 10نفررابه قتل رساندند وتعداد بیشتری رامجروح کردند.پس ازاین حوادث مردم شهرماانگاری که مرده هایی متحرک هستند.دیگرکسی حوصله شنیدن ندارد.تاکی این رخوت طول خواهد کشید.استادعزیز:میخواهم بدانم آیاتمامی ایرانیان رارخوت دربرگرفته؟آن مردم که دنبال رای خودبودند رادرمقابل حصررهبرانشان بیخیال وسست ساخته.چه بایدکرد؟آیادردمردم نداشتن لیدرورهبری قاطع است؟آیا کورسوی امیدی است.شیرخداورستم دستانم آرزوست.خداوند یار ونگهدارتان باد.(کیوان
متاسفم که تحلیگران عزیز ایرانی کاملا دور از حقیقت و واقعیت ها ی کشور میباشند اول این که هیج گونه اختلافی بین آقا احمدی نژاد و رهبر وجود ندارد .بظاهر ممکن است اختلافی دیده شود ءفقط برای گرم کردن تنور انتخابات است و بس و کاندید منحصر به فرد رهبر آقا مشایی میباشد آقا خاتمی اگر کاندید شود موفق نخواهد شد جون سابقه ٨ سال رییس جمهوری نا موافقی داشته است دیگر کاندید ها هم برای سیاهی لشگر میباشند ؟!!
آقای نوری زاد این مقاله اخیر من هست
موضوعی که شب گذشته هم شما ازش صحبت کردید.
خوشحال می شم اگر از نظر بگذرانیدش
ارادتمند
حنیف
———————————————
“مرگ اسطوره ی اصلاحات ”
(در نقد دلایل شرکت در انتخابات 92)
حنیف یزدانی
hanifyazdani@gmail.com
موقعیت جغرافیایی و سیاسی ایران در طول تاریخ درازش خصوصیات و ویژگی هایی خاص به این کشور بخشیده است. تهدید دائمی استقلال کشور توسط قوای بیگانه و وجود استبداد همیشگی از یکسو ومطرح شدن ادیان و اندیشه های مختلف در طول تاریخ از عوامل اصلی شکل گیری خلق و خوی ایرانی شده است.
یکی از مهمترینِ این خصوصیات خلق و خوی ایرانی ها، حل کردن مشکلات اجتماعی به شیوه جنبش اجتماعی بوده است. در واقع با مطالعه شاهنامه به عنوان اثری برآمده از فرهنگ ایرانی و به خصوص حماسه کاوه آهنگر به دیر پایی این راهکار در ایران پی می بریم. در این اثر فردوسی می آموزد که در ایران هنگامی که قدرت پایگاه مردمی اش را از دست بدهد، به شدت تمایل به توتالیتاریسم دارد. و این قدرت در صورت عدم مقاومت جامعه می رود که چون ضحاک استبداد خود را فراگیر نمایید. و در نهایت راهکاری در میان نمی گذارد جز آنکه کاوه کرد! در واقع ایرانیان از دیر باز دارای« وجدان جمعی» فراگیری بوده اند که در بزنگاه تاریخ همواره توسط اندیشه ی توحیدی گرد می آمدند و در جهت تحقق اهدافشان که اغلب دفاع از آزادی و استقلال فردی و میهنی شان بوده است، تلاش می کردند. به سخن روشن تر اندیشه توحیدی سبب می شده است که تمامی گروهها و اقشار مختلف اجتماع ایرانی حقوق خود را در هماهنگی با حقوق دیگر هموطنان بیابند و از این رو جنبش همگانی به عنوان راهکار غالب در تاریخ و فرهنگ ایران بدل شده است.
این اندیشه که در واقع همان اندیشه «موازنه منفی» است باعث ادامه حیات ایران به صورت معجزه وار،در طول تمام سالهای سخت تاریخِ پر از جنگ، تجاوز و استبداد شده است. اندیشه ایی که در سده جاری نیز بارها سبب پیروزی برای کوشندگان خط استقلال – آزادی شده است. مسلم است که مهمترین ویژگی ایده ی موازنه منفی عدم باور به قدرتی خارج از توانایی مردم است. آنچنان که دکتر محمد مصدق گفت :«مجلس آنجاست که مردم باشند»، یعنی برای او خط قرمز سیاسی تنها حقوق مردم و ارزشهای دموکراتیک بود. در واقع دکتر محمد مصدق به عنوان یکی از مجریان اندیشه موازنه منفی هیچگونه باوری به نخبه گرایی چه در سطح ایران و چه در سطح بین المللی نداشت است. بر این اساس بود که یگانه اهرم عمل خود را ایرانیان و تنها جمهور ایرانیان می دانست و حتی در سخت ترین لحظات کودتا حاضر نشد از ابزاری دیگر استفاده نمایید.
با این مقدمه قصد دارم که به نقد رویکرد غالب روشنفکرانی بپردازم که این اندیشه بدیع ایرانی را فراموش کرده و سالیان متمادی است بر طبل نخبه گرایی می کوبند و در تحلیل و راه کار خود با بهرگیری از اندیشه های مختلف چپ و راست از تمامی قدرتهای داخلی و خارجی استمداد می طلبند غیر از صاحبان اصلی و همیشگی دیار ایران زمین؟!
برای مثال آقای مهدی امینی زاده چندی پیش در نوشته ایی چنین بیان داشت :« در صورتی که شخصیتهای وزین اصلاح طلب ریسک حضور در انتخابات را بپذیرنند میتوانند فضا را تغییر دهند.»
نیاز به توضیح نیست که راهکار ایشان جز نخبه گرایی نیست و بر هر آزادی خواهی واضح است که اندیشه ی نخبه گرایی اندیشه ایی قدرت مدار است و از کوره راه اندیشه ی قدرت مدار به شاه راه آزادی و دموکراسی راهی نیست! البته ممکن است که این روش ها به مدل هایی نظیر دموکراسی دینی و حکومت هایی از این نوع منتج شود ولیکن باید توجه نمود که این مدل ها نمونه هایی از استبداد هستند و نه دموکراسی!
اما در میان دلایل بسیاری از روشنفکران نخبه گرا که در قریب 16 سال گذشته، اصلاحات را به اسطوره ی دست نیافتنی و حتی تابو تبدیل کرده اند هنوز هم دلایل زیر اندیشه ی اصلاحات را تکرار می کنند:
“شرایط کشور در دوران اصلاحات مطلوب بوده و یا مطلوب تر از حال حاضر بوده و بهتر است به آن دوران بازگردیم” برکسانی که در دوران اصلاحات را تجربه کرده اند پوشیده نیست که آن دوران طبق وعده های خرداد 76 قرار بود به نتایجی از جمله توسعه سیاسی منجر شود و نه اینکه خود وعده ای شود برای بازگشت! از سوی دیگر مسلم است که شکست آن تجربه است که پی آمدی چون روی کار آمدن دولت ناکارآمد آقای احمدی نژاد داشت! به عبارت دیگر دولت احمدی نژاد نتیجه طبیعی شکست اصلاحات و اندیشه اصلاحات بود. درواقع همان هنگامی که آقای حجاریان تز نخبه گرایانه ی «فشار از پایین و چانه زنی از بالا » را می داد و نقش 22 میلیون نفر را در تبدیل شدن وسیله فشار خلاصه می کرد، اصلاحات مرد. همان زمانی که رییس جمهور اصلاحات، آغوش جامعه را رها کرد و هم آغوشی قدرت را ترحیج داد باید شکست را در پیشاروی خود می دید. اما آیا امروز اندیشه اصلاح طلبان تغییر کرده است که خواهان بازگشت آنها باشیم؟!
“در صورت برنده شدن اصلاح طلبان در انتخابات شرایط اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی کشور درست می شود” تاثیر این شعار چون داروی مخدر است . مخدری که عنصر امید و حرکت در نسل جوان را در آنی خشک و پژمرده می کند. دلیل آن پرواضح است ؛ زیرا دروغی بوده است که بارها و بارها توسط مردم امتحان شده است و تنها معنی آن برای نسل جوان این است که شرایط همین است « باید سوخت و ساخت» و تنها کور سوی امید کسانی هستند که سالیان متمادی در مصدر دولت بوده اند و هیچ از پیش نبرده اند. از سوی دیگر در مقام واقعیت گویندگان این اسطوره باید پاسخ دهند که چگونه می توانند با اصلاحات چنین سیستمی که سرتاپای آن توسط موریانه ی مافیا و آقازاده ها پوسیده شده است، تنها و تنها حقوق اقتصادی مردم را اعاده نمایند؟ توجه بفرمایید که مسئله تنها حضور احمدی نژاد و امثالهم نیست صحبت از بیشمار رانت خوارانی چون بابک زنجانی، هدایتی، محصولی و … است؟ از سوی دیگر روشنفکران همیشه وفادار به اصلاحات باید روشن کنند که چه تفاوت ماهوی بین اصلاحطلبان و بدنه آنها با بدنه اصولگرایان است؟ آیا همین افرادی که آقای امینی زاده از آنان اسم می برد اطرافیانش انواع و اقسام رانت خواران و مافیا نیستند؟ آیا دعوا برای کسی چون آقای اکبرهاشمی رفسنجانی غیر از این نیست که چرا او و اطرافیانش را از گرد خوان دولت پراکنده کرده اند؟ چه زمانی می خواهید بپزیرید که دموکراسی یک سیستم است؟ سیستمی که شفافیت سیاسی و اقتصادی را مهیا کند وگرنه مافیا بازتولید می شود و با گذشت زمان چون مارهای ضحاک بر حرص و ولع آنان نیز افزون می شود!
“اصلاحات عدم خشونت و تغییر اساسی (یا انقلاب ) خشونت است. ” در طول 16 سال که از تولد جریان اصلاحات می گذرد امواج بحران های سیاسی، اقتصادی ، اجتماعی همچون سونامی بر پیکر بی جان خاک ایران و مردمانش وارد شد. ای روشنفکران وفادار به اصلاحات، چه کسی پاسخگوی این همه خسارت است که ثانیه به ثاینه بر آن افزوده می شود؟ در همین چند ماهه گذشته بیش از 1500نفر به دلیل برنج آلوده جان باختند آیا این خشونت نیست؟ آیا اعدام این همه جوانان که روزمره شده است هزینه نیست؟ آیا آلودگی هوا که باعث سرطان و مرگ بسیاری از شهروندان می شود خشونت نیست؟ آیا افسردگی که در واقع مرگ تدریجی است و امروز بر همه ایران سایه افکنده است ویرانی نیست؟ پس چطور توصیه به اصلاحات و شرکت انتخابات که در واقع تن دادن به شرایط موجود است را توصیه می کنید؟ و تغییرات اساسی را نهی می کنید؟
“شرکت در انتخابات حق هر فردی است و مشروعیت برای سیستم ندارد.” ابتدا باید روشن کنم که دموکراسی در واقع نوعی از حکومت است که “حق حاکمیت” را به ملتها می دهد و رای گیری و رای دادن خود وسیله تامین این حق است. پس این شعار نیز دروغی برای گمراه کردن است. دروغی که در آن وسیله اعمال حق را خودِ حق جلوه داده است. با این وجود اگر این وسیله ناکار آمد شد باید راهی را یافت تا حق حاکمیت را اعمال نمود. مسلم است در سالهای اخیر سیستم سیاسی با مهندسی انتخابات شرکت در انتخابات برای اعمال حق حاکمیت را بی ثمر کرده است و در واقع از حضور مردم تنها به نقع خود سو استفاده کرده است. در این میان تنها در انتخابات سال 88 مردم به صورت خودجوش گرد هم آمدند و از طریق جنبش اجتماعی خواستار اعمال حق حاکمیت خود در آن دوره شدند. حال تصور کنید که این حضور خود جوش مردم صورت نمی گرفت، در آن صورت چه روی می داد؟ جز این که سیستم سیاسی تنها از حضور اکثریت قریب به اتفاق نیروهای سیاسی همچون سال 84و بسیاری از مردم سو استفاده می کرد ؟ با این تفاوت که حجم افسردگی ناشی از این شکست و مورد سو استفاده قرار گرفتن مردم بیشتری بود. به همین دلیل سرازیر شدن خود جوش مردم به خیابانها و به جنبش در آمدن در سال 88 را نباید بر حسب اشتباه به حساب شرکت در انتخابات گذاشت. بلکه باید همچون یک مهندس به دنبال قواعد ایجاد آن از یکسو و موانعی که باعث بن بست آن شد گشت، تا در آینده این راهکار به سرمنزل مقصود برسد.
به یاد دارم که در روزهای منتهی به انتخابات ریاست جمهوری گذشته در سال 88، ساعتی با مرحوم مهندس سحابی به گفتگو نشستیم. در آن گفتگو مهمترین دلایل ایشان برای شرکت در انتخابات عبارت بود از؛
یک- تمام حرکت های اجتماعی همانند تجربه اسلامشهر در دهه 70 به شورش کور می انجامد.
دو- عدم شرکت باعث پیروزی جناح راست می شود پس برای ناکام گذاشتن آنها باید در انتخابات شرکت کرد.
سه – عدم شرکت یعنی خیانت زیرا از دید ایشان بدیل دیگری به جای شرکت در انتخابات وجود نداشت و به همین دلیل تحریم انتخابات هم معنی بود با در اختیار گذاردن کشور به دست رانتخوارن افسار گسیخته جناح راست و از هم پاشیدن شیرازه اقتصاد و یا حتی مورد حمله خارجی قرار گرفتن.
اگر چه این دلایل همه ناشی از دید نخبه گرایانه مرحوم مهندس سحابی بود ولیکن حضور میلیونی مردم در راهپیمایی 25 خرداد 88 که به دلیل سکوت جمعیت به راهپیمایی سکوت معروف شد، نشانه ایی بود از وجود فرهنگ بالای مردم ایران برای ایجاد یک دموکراسی واقعی.
درواقع مردم معترض در فردای انتخابات ریاست جمهوری تمامی دلایل روشنفکران برای شرکت در انتخابات را رد کردند و نشان دادند که فراسوی تحلیل هایی که بر اساس ترس و نومیدی تنها گزینه های بین بد و بدتر را پیش پا می گذارد می توان خواست خود را پی گرفت. و بدین ترتیب افق جدیدی توسط جنبش عمومی ترسیم شد. اگر چه به دلیل آماده نبودن رهبران جنبش در ارائه بدیل و متوقف شدن در اسطوره ها جنبش سبز ناموفق گذاشت.
“جامعه ایران فاقد نهاد های سیاسی و نهاد های مدنی است و ساخت این نهادها از اولویت های ایجاد دموکراسی است و برای اینکه بهار آزادی در ایران طولانی تر شود باید به فربه کردن این نهادها در ایران همت گماشت و به همین دلیل باید اصلاحات صورت گیرد” این اسطوره نیز در سالیان اخیر مطرح شده است. اینجانب نیز با این گزاره موافق هستم و عدم وجود ساختار های دموکراتیکِ مدنی و سیاسی را ضعفی بزرگ در تحقق دموکراسی و پایداری آن می دانم . ولیکن آیا این نکته بر کسی پوشیده است که آیا این استبداد حاکم بر ایران نبوده است که توانایی هر گرد همایی چه در سطح سیاسی (حزب) و چه در سطح جامعه مدنی ( نهاد های غیر دولتی و کانون های صنفی ) را از بین برده است؟ آنچه که باید از مطرح کنندگان این فکر پرسید این است که، طبق چه استدلالی معادله زیر را استخراج کرده اند!!
” چون ایران دارای نهاد ضامن مدنی و صنفی نیست ← باید اصلاحات ادامه داشته باشد.”
از نظر این قلم دادن چنین توصیه ایی همانقدر عجیب است که پیشنهاد ” رعایت شئونات شرعی” به گرداندگان جزیره ی لختی ها! در حالی که بر همه روشن است که این حاکمیت استبدادی بوده است که همیشه و همه جا مانع از ایجاد سندیکاها، کانونها و… شده است و سعی کرده است با موازی سازی آنها را ناکار آمد کند. برای مثال می توان به “خانه کارگر” و “انجمن های اسلامی مستقل دانشجویی” اشاره کرد. از دیگر سو باید اشاره کرد که لزوما نهاد های تشکیل شده ضامن تحقق حقوق نیست بلکه باید توجه داشت که نهاد هایی چون سپاه پاسداران به ابزاری برای تضعیع حقوق ایرانیان بدل شدند.
در واقع نگارنده معتقد است که بسیاری از روشنفکران از گزاره ی بدیهی« ایران دارای نهاد ضامن مدنی و صنفی نیست» به نتیجه دلخواه غیر واقعی خود رسیده اند. گویا فراموش کرده اند که اگر حکومت اجازه تشکیل نهاد های صنفی و سیاسی را می داد دیگر استبدادی وجود نداشت. در واقع چه در سالهای اصلاحات و چه در سالهای پس از اصلاحات، حکومت همین روش را در پیش گرفته است. اما اگر بخواهیم معادله فوق را به صورت صحیح تری باز نویسی کنیم می توان چنین پیشنهاد داد:
ایران دارای نهاد ضامن مدنی و صنفی نیست ← شرایط سیاسی- اجتماعی ایجاد شود که در آن حقوق انسانی رعایت و محترم شمرده شود ← نهاد هایی تشکیل شود که ضامن حقوق اصناف و گروهها مختلف باشد.
“اولویت راهکار فردی بر راهکار جمعی”. از آن جا که ما ایرانیان این روزها، بیننده و شنونده ی خبرهای بد و ناگواری از ایران هستیم. و تهدیدها داخلی و خارجی هر روز بیشتر و جدی تر می شوند. تهدید هایی که توسط حاکمیت اعمال می شود. و شامل به بن بست کشاندن اقتصاد، سیاست، فرهنگ و در واقع بی هیچ گونه اغراقی همه جنبه های زندگی مردم کشورمان شده است. خشونتی که فراگیر است و دامن گیر هر جنبنده ایی که در ایران زندگی می کند، شده است. متاسفانه این شرایط جهنمی همراه شده است با عدم وجود چشم اندازی حتی برای خارج شدن از این جهنم و چه رسد به دستیابی به ایده آلها! آنچنان که در گفتگو با هر جوانی به راحتی می توان به عمق نا امیدی جامعه پی برد. در این میان جوانان تنها راهکار را در فرار از آن جهنم ( راهکار فردی) می یابند.
در واقع یکی از ثمرات نامبارک تفکر اصلاح طلبی از بین بردن روحیه کار جمعی و مبارزه ریشه ایی با مشکلات و تاکید بر راهکارهای فردی است! به گونه ایی که در کشوری که روزگاری نه چندان دور مهد رسم و مرام جوانمردی و پهلوانی بود، این روزها کم نیستند کسانی که از آبشخور تفکر “لیبرال- اصلاح طلب” به فکر ساختن کلاهی از هر نمدی شدند. به بیان دیگر تفکر اصلاح طلبی به اشتباه به بسیاری از جوانان آموزش داد که راهکار نجات زندگی فردی را جایگزین مشکلات جمعی کنند!
از سوی دیگر تهدید دیگری که همیشه ایرانیان را دل نگران از تغییر می کند وجود اندیشه و تشکلهای اقتدارگرایانه در میان گروههای مخالف می باشد. این گروهها همیشه مخاطرهای مختلفی را برای مردم فراهم می کنند از جمله :
پس از انقراض این استبداد کهنه و فرتوت، استبدادی جوان و در ظاهر شیک ظهور می کند!
کشور ایران به آتش تفرقه و جنگ های قومی و مذهبی گرفتار می شود!
در نتیجه توده مردم معترض ایران که خواهان تغییرات بنیادی در راستای رسیدن به حقوق خود هستند ، به دلیل نیافتن اندیشه ی بدیل و همچنین افرادی که این اندیشه را نمایندگی می کنند ، سر در گریبان کرده و افسار زندگی را رها کرده و می سازند و می سوزند.
اما در اینجا روی سخنم با روشنفکرانی است که حامی تفکر اصلاح طلبی هستند؛ فرار از مسئولیت تاریخی چاره کار نیست! می دانم که اکثر روشنفکران کنونی ایران کسانی هستند که در انقلاب 57 شرکت داشتند و چون آن انقلاب به هدفهای کوتاه مدت خود نرسید بسیاری از آنان به ضرب المثل “مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد” گرفتار شده اند. در حالی که آن انقلاب به دلایلی به شکست انجامید ولی علت این شکست باید بررسی شود و تا از تکرار آن حوادث جلوگیری شود، نه از روش موفق آن انقلاب!
پیشنهادات نویسنده:
نویسنده معتقد است که در گام اول به جای نا امید کردن ملت ایران در گزینه های بد و بدتر و تن دادن به مهندسی انتخابات و مافیای اقتصادی و مالی، با شفاف کردن فضای سیاسی به بهترین انتخاب ملت یاری نماییم. ملتی که هر گاه توانسته است به هزار و یک روش و با رسا ترین صدا بر خواست خود مبنی بر تغییر دموکراتیک ایران تاکید نموده است! ملتی که علی رغم نظر حاکمیت و اکثر روشنفکران دارای شعور و معرفت است و نیاز به هیچ قیمی و ولایتی ندارد. حتی ولایت روشنفکران و اصلاح طلبان!
از این رو نویسنده معتقد است که در گام دوم باید امید و اعتقاد قلبی را حفظ کرد و آن را به جامعه منتقل کرد. امیدوارم که خوانندگان این متن این فرصت را داشته باشند تا فیلم “مسافران” ساخته بهرام بیضایی را بار دیگر ببیند. فیلمی که در آن بهرام بیضایی نشان می دهد که مادربزرگ داستان (جمیله شیخی) ،که شاید نمادی از ایران ما باشد، چگونه با ایمان به امید و زندگی اسباب معجزه را فراهم می آورد. معجزه ایی که همان زنده شدن آرزوهای یک ملت است.
ایران امروز ما نیز برای خارج شدن از حلقه های آتش گوناگون نیاز به معجزه دارد. وگر نه بر اساس معادلات منطقی احتمال شکست بیشتر از نتیجه دلخواه آزادی خواهان است. و این معجزه چه می تواند باشد جز جنبش همگانی مردم ایران. آیا حضور بیش از سه میلیون ایرانی معترض در تظاهرات سکوت معجزه نبود!؟
اما روشنفکران حامی اصلاحات باید فهمیده باشند که وقت تنگ است و اصرار بر روش شکست خورده ی اصلاحات نه تنها زمان را خواهد کشت، بلکه به انواع اپوزیسیون قدرت طلب این فرصت را می دهد که از فضای یاس آلود کنونی استفاده کرده و زمینه را برای هر چه سخت تر شدن اوضاع آماده نمایید. آیا زمینه برای رشد گروههای حامی تجزیه ایران در سال 76 مساعد بود و یا بعد از تجربه آن و گذشت 16 سال از آن؟
در گام سوم باید از غلظت تفکر نخبه گرا کاست و هر چه بیشتر به جامعه و مردم جامعه نقش داد و فضا را برای حضور “عموم مردم” در یک جنبش فراگیر مهیا نمود، تا مردم بتوانند توطئه های گوناگون استبداد، تجزیه طلبی ها، ورشکستگی اقتصادی و… را در یک فضای سرشار از شور و امید، احساسات و معنویت از بین برده و شرایط اجتماعی و سیاسی را مهیای رشد و توسعه ایران عزیزمان نماید.
———————–
سلام حنیف گرامی
مطلب شما دارای چارچوبهای درستی است. به نکته ها ویافته های خوبی اشاره کرده اید.
سپاس ازنگاه متفاوت وشایسته ی شما
با احترام
.
باسلام
جناب نوری زادعزیز
ابتدا تشکر کنم که مطالب چه مخالف و موافق را در سایتتان منتشر میکنید و خوب برخی دوستان اعتراض دارند که چرا شما راحت کار میکنید و با شما کاری ندارند و مشکوک هستید و….اما من میگویم کاری به این حرفها ندارم و سعی میکنم نظرم را بگویم تا شما انتشار دهیدفعلا” تنها سایتی که صاحبش در ایران است و جسارت دارد نظرات مخالفین و موافقین را انتشار دهد حتی اگر بقول برخی اطلاعاتی باشد.
معترضین یک لطفی کنند و بروند در صفحات فیسبوکی بچه هایی که به تازگی از ایران رفتندکه بسیلری از آنها هم روزنامه نگاری میکنند و در فضای ازاد بیرون از ایران می نویسند، فقط کافیست مخالف نوشته هایشان حرف بزنید سریع شما را حذف و سانسور میکنندهمان هایکه ازحذف و سانسور فرار کرده اند که نمونه اش برای خودم اتفاق افتاده بود.درخواست من از دوستان، مثلی است که میگن: انگور را بخور سراغ باغش را هم نگیر.هر چیزی که به دردتان میخورد و خوب هست انتشار دهیدو اطلاع رسانی کنید .باری
جناب نوری زاد
با وجود اینکه کمتر از 3ماه مانده به انتخابات که فعلا” انتصابات دربین مردم نام گرفته است ، اما چرا هیچ مبحثی درمورد ان برای مردم باز نمیشود؟
که چه خواهد شد وبه کجا میرود ؟
بعد از سال 88 وضعیت بصورت بسیار عریان بر همگان مشخص شده که گروهی قداره بدست ///// تمام این مملکت را تصرف کردند در این بین، یک گروهی( از نظر من) به ظاهر مخالف، بنام اصلاح طلبان وجود دارند که میخواهد بااین افراد مبارزه کند، اما با کدام پشتوانه انرا نمیدانم .
من از حرفهای شما استفاده میکنم که گفته اید امیدی به اصلاح با این شکل ندارید و حتی با صحبتی که با اقای خاتمی داشتیدکه (رئیس اصلاحات در نظام نام گرفته است)، آن هم به هیچ عنوان امیدی ندارد چون ایشان باید چراغ سبز اقارا ببینندتا بتواندد از سر چهارراه رهبری رد شوند وبعد ازان باید در خیابان رهبری رانندگی کندحتی شما مثال جالبی زدید که نعوذبالله اگر خدا را هم در این نظام به ریاست جمهوری برسد باز هم نمیگذارند کاری انجام دهد.
دراین بین مثلا”بعنوان نمونه ، بنده خدا اقای تاجزاده هنوز امیدش به اقای خاتمی است .حال اینکه خود اقا ی خاتمی با یک محاسبه ساده به خودش هم امید ندارد.
حال اصلاح طلبان بدنبال چه چیزی میگردند؟
سالهاست این مردم در یک کلاف بهم پچیده که از ابتدای انقلاب برای مردم درست شده مشغولندو این راملت به شکلی در آوردند که نه زنگی است نه رومی ،میانه این دو(زنگی ورومی)چیست نمیدانم ولی اگر اسمی دارد بنظر من ،آن هم نیست.
امروز 12 فروردین و سالروز رای مردم به جمهوری اسلامی در 34 سال پیش است.
اجازه میخواهم نظرم راامروز در مورد آن روز بگویم که روزی است که مردم ایران زیر سندی را امضاء زدند که نوشته هایش بر روی اب بود، ان اب هم سراب،که سراب هم در رویای مردم بودو….ودر اصل هیچ چیز نبود.
یک پیشنهاد داشتم که در استانه انتخابات و انتصابات تیتری باز شودبعنوان:
امروز این مردم چه می خواهند؟
ایا نظام جمهوری اسلامی را میخواهند؟
یا انرا نمیخواهند؟
نظرو سوالم را در مورد این عنوان اینطورشرح بدهم.
شرح، بدین صورت را، از نوشته های مردم ،مخصوصا” جوانان داخل ایران که در فیسبوک ودر دنیای مجازی بعد از وقایع سال 88نوشته اند،گرفتم.
ایا نظام جمهوری اسلامی را میخواهند؟جوابش همین است که میبینیم پس اجازه هیچ شکایتی ندارندو نمی دهند.
یا انرا نمیخواهند؟پس چرا بدنبال ناجی یانی بنام اقایان موسوی و کروبی و یا اقای خاتمی و….هستند
چون باز هم به نظام جمهوری اسلامی میرسیم چون تمامشان از موسسین نظام هستندو هیچ کدام ،طبق گفته خودشان از این نظام خارج نخواهند شد.ایا دور خودمان می چرخیم؟
در مورد راهکار صحبتی نمی کنم چون تازمانیکه که ندانیم غالب مردم چه می خواهند راهکاری هم وجود نخواهد داشت جز نشان دادن مسیرهای انحرافی.
درهرحال
ما مردم مخصوصا” نسل جوان چه می خواهیم و چه می خواهند؟
اجازه بدهید در ابتدا نظر خودم را کوتاه در این مورد بگویم که با وجود اینکه بقول اقای نوریزاد درنامه( سرشار از درد و پرسش مستاجر) وضعیت در ان زمان برای من کمابیش مشخص بود، اما بعد از اتفاقات سال 88 به این یقین رسیدم که دیگر چیزی بنام نظام جمهوری اسلامی رانمی خواهم و بدنبال افراد مثل اقایان یاد شده هم نمی گردم دلیل انهم که مشخص است و مخصوصا” در زمان مناظره هادر تلویزیون میلی، مهندس موسوی با صراحت تمام از سقوط ایران صبحت کرد که جریمه آن سخنان تابه امروز، بیش از 2سال حبس بدون حکم نظام بود.
نظام جمهوری اسلامی، به یک بدن با غده های بسیار زیاد سرطانی گرفتارشده است که متاسفانه این غده های سرطانی را به جامعه هم انتقال داده و در حال انتشاربیشرو سریعتراین بیماری هم هستند و امکان درمان آن به هیچ عنوان با این افراد که خود ویروسهای سرطانی قوی و ناشناخته هستند و، کسانیکه که میخواهندبا این ویروسها مقابله کنندکه قدرتمندترین انها، جز مسکن های ضعیف چیزی بیش نیستند تلاشی عبث و بیهوده است و در جا زدن و عقب گرد این مردم رابیشتر به ارمغان دارد چون انها در مدت کوتاه یا از بین می روند و یا به آن غده های سرطانی مبتلا خواهند شد.
باتشکر
1392/1/12
مستاجر
سلام آقای نوریزاد
با سپاس فراوان از اینکه محبت نمودید وبه سوال من با اون صداقت پاسخ دادید
خواستم یک درخواستی داشته باشم که نمیدانم درست باشه یا نه ولی به هر حال یک نظر میتونه باشه
از اون اصولگراها بخواهید که به قواعد اعتقادی خودشان پایبند باشند واگر در انتخابات 88 فرصت از ملت ایران برای بازسازی خودشان .به نفع کاندیدای خودشان غصب کردند
لااقل با خودشان صادق باشند واین فرصت را اینبار به رقیب خودشان واگذار کنند تا ضایعاتی که به بار آوردند ملت بتونن جمع کنندباتوجه به اینکه لااقل به گفته خودشان نیمی از ملت
ایران طرفدار موسوی بودند وهستند که تادر راست آزمایی جمهوریت نظام قرار بگیرند
با تشکر
سلام دکتر عزیز ضمن صمیمانه ترین تبریکات ارزویم از حضرت حق برایتان امروز و فرداههای بهتر از سال گذشته توام با سلامتی وبهروزی است …بهار امد و هزاران بهار امده و خواهد امد ولی باید نگریست که مرگ و زندگی ما انسانها چه تاثیری در سرنوشت همنوع دارد…دکتر همانطوری که در خیابان گرچه کوتاه عرض کردم شما و نام شما زنده اید تا نام امام حسین زنده است …ما وتمامی مردم این کشور مدیون رشادت ها از جان گذشتگیها و مجاهدت های شماییم چه انهایی که شعور تشکر و همراهی شما را دارند وچه ندارند …بله ما مدیون بزرگواری چون شماییم…الهی همیشه زنده باشی و استوار …سلام من حقیر را به خانواده شریفتان برسانید…{جهت باداوری در خیابان همسر حضرتعالی به دکتر تشریف برده بودنند خدمت رسیدم برام روزی فراموش نشدنی بود.معلمی از کرج.فدای حضرتعالی.سیدعیسی نوری}
از: مسعود از مشهد
موضوع: تحریم انتخابات تقلبی و نمایشی
متن پیام:
با عرض سلام و تبریک سال نو
لطفا به اصلاح طلبان و خصوصا آقای خاتمی بگویید که ما شهدای جنبش سبز را و نیز موسوی و کروبی را فراموش نمی کنیم
و این انتصابات را تحریم می کنیم
تحریم
تحریم
تحریم
————————
سلام اقا مسعود
چشم.
اگردستم به آنان رسید پیام شما را می رسانم
با احترام
با عرض سلام و تبریک سال نو
لطفا به اصلاح طلبان و خصوصا آقای خاتمی بگویید که ما شهدای جنبش سبز را و نیز موسوی و کروبی را فراموش نمی کنیم
و این انتصابات را تحریم می کنیم
تحریم
تحریم
تحریم
درود بر شما جناب نوری زاد عزیز
در کشورهای دمکراتیک وقتی انتخابات برگزار میشه زمامداران خوب یا بد بعد از یک یا دو دوره میروند پی کارشان و گروهی دیگر را که مردم انتخاب می کنند با ترسیم آینده ای بهتر سر کار می آیند اما ما سی و چند ساله گرفتار یک گروهیم !! میشه گفت که حکومت پادشاهی سقوط نکرده بلکه اسلامی شده !!!!
” حماسه سیاسی انتخابات ” – فقط یک راه حل دارد نه بیشتر !
به نطر اینجانب برای شرکت گسترده مردم در انتخابات 92 این شرایط لازم است :
1- نظر مهندس موسوی و کروبی به هر ترتیب ممکنی برای شرکت کردن یا نکردن در انتخابات معلوم و به مردم اعلام شود .
2- مهندس موسوی و آقای خاتمی و بالتبع همه اصلاح طلبان روی فقط یک کاندیدا – نه بیشتر- به توافق برسند.
3-کمیته صیانت از آرا با فرمان رهبری قبل از انتخابات تشکیل گردد و همه جریانهای سیاسی با امکان حضور در آن کمیته تدابیر لازم را قبلا” برای نظارت بر حسن اجرای انتخابات بکار گیرند.
4- با توجه به اینکه مقام معظم رهبری نیز در انتخابات 88 به تقلب غیر موثر و در حد یکی ، دو میلیون اعتراف و اذعان نمودند – که در همین حد هم کاری است خلاف شرع – این بار برای جلوگیری از هرگونه تقلب طی یک حکم شرعی و علنی هرگونه تقلب و دستکاری در آرا مردم را حرام و غیر شرعی اعلام فرمایند.
5- این 4 کاندید به عنوان کاندید های عمده جریان های موجود در عرصه کشور امکان حضور یابند :
قالیباف – ولایتی – رحیم مشائی – و آن یک نفر مورد قبول موسوی و خاتمی !
در غیر اینصورت اطمینان دارم حد اقل 50 % مردم در انتخابات شرکت نخواهند کرد !
سخنی با خوانندگان سایت جناب نوری زاد درخصوص به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری (در واقع رای دادن “به نظر من مسخره کردن خود”به پادوی از قبل نصب شده ////
مقدمه:
واقعا اینجانب در تعجب هستم که ما ایرانیها پس از 34 سال تاسیس کشوری بنام کشور جمهوری ولایت مطلقه فقیه (ایران سابق) و لمس نمودن زیست با همه وجود و روحمان در چنین کشوری ، هنوز بجای چاره اندیشی برای برگرداندن کشور جمهوری ولایت مطلقه فقیه به کشور ایران، وقت خود را در خصوص نمایش مسخره با واژه مردم فریب ///انتخابات ریاست جمهوری تلف میکنیم و دل مشغولیمان این است که ولایتی عامل آقای خامنه ائ است یا فلانی و از این محملات که یک ریال هم ارزش ندارد.
به نظر اینجانب واقعا اگر در خرداد ماه امسال بیش از مجموعه ائی 15درصدی از افرادی که در باند حکومت دروغ زاده و دروغ پرداز و نا راست رو – که مشغول ویرانتر نمودن ایران میباشند- در پای صندوقهای از قبل پر شده حاضر شویم، به معنای تحقق گفته آقای خامنه ائی در مشهد است که گفت ” رو گرداندن از انتخابات مناسب کسانی است که با نظام اسلامی مخالفند” یعنی کسانی که در این نمایش حکومت مطلقه فقیه شرکت میکنند با نظام اسلامی “واژه حقیقی آن “نظام آخوندی” موافقند. لذا در صورت شرکت مردمی در این نمایش به حدی که حکومت ولایت مطلقه فقیه بتواند از آن برای تداوم حکومتش استفاده کند، باید گفت که خلایق هر چه لایق.
البته بنده فکر میکنم که چنین خواهد شد و کشور همچنان در تملک آخوندها خواهند ماند، اما امیدوارم که ما ملت ایران به این حد از درایت سیاسی و اجتماعی واقتصادی رسیده باشیم که بتوانیم در خرداد ماه امسال بنحوی عمل نمائیم که کشور ولایت مطلقه فقیه را تبدیل به کشور ایران نمائیم و استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی که در سال 1357 فریادش را میکشیدیم به ایران باز گردانیم. اشتباه نشود جای نگرانی نیست جمهوری اسلامی آن زمان بدین معنی بود که احزاب آزادند و اگر حزب مذهبی یا اسلامی توانست رای بیشتری در یک انتخابات آزاد بدست بیاورد میشود دولتی برآورده از رای مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم و زمینی و هر زمان خطا نمود توسط مردم کنار گذاشته میشود. در جمهوری اسلامی سال 1357 که ما ملت میخواستیم ولایت مطلقه فقیه ، نماینده خدا ، فردی دارای اختیارات همه شئونات مردم و پاسخگو به هیچکس و خلاصه دیکتاتوری مذهبی (از خطرناکترین و مرتجعترین دیکتاتوریهای شناخته شده در تاریخ بشریت میباشد) وجود نداشت. این ما ملت بودیم که استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی را تبدیل کردیم به کشور ولایت مطلقه فقیه و از یک بنده خدا و انسان عادی موجودی قدیس و آسمانی ساختیم. به هر فردی به غیر از اقای خامنه ائی هم تلقین میشد که شما تافته جدا بافته اید و در بدو تولد حرف زدید و نصف شبها از اتاق شما صدای گفتگو با امام زمان میاید وخلاصه ازاین چاپلوسیهای مرسوم در ما ایرانیها، آن فرد هم باور میکرد که بابا ما چه عظمائی بودیم و خودمون خبر نداشتیم.
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ایرانیان به حد اعلا برسد
مهدی
من نوری زاد نیستم ولی درونش رو غصه هاش رو درک میکنم و بهت قول میدم همین مشایی هم اگه بیاد کمکی به ما نمیکنه خودت اگه بر عرش سوار باشی ایا حاضری برای مردمی که برای حرفات تره هم خرد نمیکنند پا به فرش بذاری وحتی پایینتر پا به ….پس هیچوقت دلت رو به همثال مشایی خوش نکن وبه حرفاییکه زده سیاست پدر و مادر نمیشناسه.سعی کن در انتخابات سکوت کنی میفهمی که جی میگم تا جلوی خدا رو سفید باشی.
باشما کاملا موافقم درود
سلام آقای نوری زاد درود میفرستم به شرافت پاک همه انسانهایی که برای حقیقت تلاش میکنندبه نظر شما اتفاقات سال 76اینبار برای مشایی رقم نمیخوره؟ درصورت رد صلاحیت مشایی احمدی نزاد چیکارمیکنه؟لطف کنیین جواب بدین ممنون میشم
همیشه در قلب خداوند باشی آقای نوری زاد
آقای نوریزاد
ممنون از جوابتون. جوابتون با تصور من از تقلب جاری می خوند. من قبل از انتخابات 88 معتقد به شرکت در انتخابات بودم. البته دید کاملی از اشکالات سیستم رای گیری در کشور نداشتم اما تصورم این بود که تجربه انتخاب آقای خاتمی (که به نظر من کاندیدای مورد نظر رهبر نبودند) نشون داده تقلب ممکنه اما زمانی که اختلاف آرا زیاد نباشه ولی وقتی مثل انتخابات سال 76 اختلاف بسیار زیاد باشه تصور تقلبی که نتیجه آرا رو جابجا کنه منقطی نیست. البته من بعد از انتخابات 88 در مورد این برداشت قبلی که داشتم به این نتیجه رسیدم که اشتباه می کردم.
روشن کنم که هنوز هم معتقد به دستکاری گسترده در آرای سال 88 هستم. بگذریم. جدیدا با دوستان عزیزی که دارم در مورد موضوع انتخابات بحث می کنیم. داستان اینه که بسیاری معتقد به شرکت در انتخابات هستند (و من نیستم). دوستان من می گن تقلب کسترده برای حکومت ممکن نیست یا اگر هم که هست برای رییس حکومت تقلب گسترده هزینه داره. نظر شما به عنوان کسی که ناظر رای گیری در سیستم بودید چیه؟ تقلب گسترده ممکنه مثلا ممکنه مردم با نسبت 70 درصد به کسی رای بدن و نفر دیگری برنده اعلام بشه؟ لطفا قبل از جواب دادن در نظر بگیرید که شاید شما ناظر منقطه شهری بودید (شاید هم نبودید من دقیقا اطلاع ندارم حدس میزنم) ولی در مناطق دور افتاده تر یا روستایی شاید دستکاری در آرا ساده تر و جابجایی آرا با نسبت بالاتری ممکن هست.
دومین سوالم هم در مورد هزینه جابجایی آرا برای رهبره؟ آیا هزینه ای برای ایشون داره؟ هزینه مالی اعتباری شخصیتی و غیره.
آقای نوریزاد سوالات من بسیار صریح هستند و ممکنه براتون نشر اونها دردسر ساز بشه. من مشکلی در اختصار نشر این سوال نمی بینم تا برای شما مشکل ایجاد نشه. اگه لطف کنید جواب بدید به شکلی که به شخص رهبر اشاره ای نشه اما من متوجه بشم نظرتون چیه بسیار ممنون می شم.
معتقدم نشر آگاهی بین مردم به شکلی که بتونه در بدنه جامعه اطلاعات مفیدی پخش کنه از هر کاری برای آینده مهمتره.
————————
آقا مهدی گرامی
ما، دربستری ازتقلب ودروغ وریا وفریب زاده می شویم وبزرگ می شویم وازاین دنیا کوچ می کنیم. این بستر درنظام مقدس جمهوری اسلامی بس گسترده ترشده. تقلب درانتخابات مختصری ازتخصص نظام مقدس است. مختصری. مختصری. مختصری.
با احترام
.
آقای نوریزاد
تو مصاحبه فرمودید شما در هیات های اجرایی محله در انتخابات بودید. و شاهد تقلب در اجرا بودید. این سخن شما رو من قبلا ار دوستان مختلفی شنیدم. اما از کسی مستقیم نوع و شکل تقلب رو نپرسیدم. دوست دارم بدونم در این هیاتهای اجرایی تقلب به چه شکلی صورت می پذیره؟ آیا صندوق ها پر شده از رایی وجود داره از کاندیدای مطلوب که با رای مردم جایگزین می شه؟ صندوق ها کاملا خالی نیستند؟ آیا در شمارش در شعبه ها تقلب می شه؟ آیا در مرحله ابلاغ رای هر شعبه به مرکز تقلب می شه؟ در مرکز که رای های شعبه های مختلف جمع می شه تقلب میشه؟ خیلی دوست دارم بدونم دقیقا کجا رای ها عوض می شه؟
همچنین می دونم که امکانات دولتی و بیت المال هم برای کاندیداهای مطلوب مصرف میشه. مثل ارگان های دولتی نظامی. در مملکتی که بی قانونه طبیعیه. لطف کنید به ماها آگاهی بدید. آگاه کردن مردم بهترین مبارزه با دروغ گویی و بی قانونیه.
————————-
سلام دوست من
درمساجد ازآنجا که ناظرین وعاملین انتخابات همه یک کاسه اند تقلب درهنگام شمارش برگه ها، وکامل کردن برگه های ناقص، و کم وزیاد کردن آمار نهایی صورت می پذیرد. یعنی همان برگه ای که نشان می دهد کمیت آرای صندوقها چگونه است. با همه ی امضاها ولاک ومهرها.
با احترام
.
ایا ملتی گوسفند تر از مردم ایران وجود دارد ؟ مردمی که ///// می بوسد ، مردمی که خود به قتلگاه می رود . در یک هفته گذشته در قم حداقل 20 امام زمان دستگیر شده چطور ممکن است باز هم مردم فریب می خورند . همه مدعی هستند که در 34 سال گذشته فجایع زیادی انجام و خسارت فراوانی به کشور وارد شده . کاش این مملکت ویران می شد ، اتش می گرفت و با خاک یکسان می شد اما شرافت را از مردم نمی گرفتند . من به شما می گویم هیچ امیدی به اصلاح نیست . هیچ ابی از این ملت گرم نمی شود . همه صدقه خور درگاه //// شده اند .
از من نشنیده بگیرید اما تا روز انتصابات، //////داشت که بخواد رای به این و آن بده !