سر تیتر خبرها

بی خبری!!

کماکان از وضعیت سلامتی و جان محمد نوری زاد که از روز شنبه اعتصاب خشک(عدم خوردن هرگونه آب و غذا) خود را شروع کرده ، هیچ خبری در دست نیست و این بی خبری ها بر نگرانی ها بیشتر دامن می زند .

فاطمه ملکی همسر وی نیز بر اثر حمله ی وحشیانه دیروز ماموران در جلوی اوین ، هم اکنون در سی سی یو بستری ست.

شایان ذکر است که دیروز همسر محمد نوری زاد به همراه فرزندان و خانواده ی آقای نوری زاد و خانم محتشمی در جلوی اوین در اعتراض به این شیوه ی حاکم بر دادگاه های نمایشی و عدم اطلاع از جان آقای دکتر نوری زاد و ممنوع الملاقات بودنشان ، در جلوی بازداشتگاه اوین به بست نشستند و ساعتی بعد ، مأموران مرد اوین همگی آنان را با ضرب و شتم دستگیر و برای چند ساعتی آنان را بازداشت نمودند.

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

10 نظر

  1. توی این خبرم مخاطب رو دراز گوش فرض کردید…
    شما که میگید از روز شنبه هیچ خبری ازش ندارید، بعد میگید خون بالا اوردن، بعد میگید رفتن بیمارستان، الآن دوباره خبر ندارین؟
    از همون دروغگویانی که خبرهای قبلی رو زدند بخواید یه دروغ دیگه سر هم کنند…

     
    • درازگوش اون کسیه که خودشو گول میزنه. اگه اینجا دروغ میگن, پس اینجا چی کار می کنی؟ برو رجا, تابناک, فارس و …

       
      • فکر کن یه کم
        که چطوری خبراش میاد بیرون
        ولی الآن بی خبرن
        و چطور فقط روز عاشورا از داخل اوین خبر دارن
        ولی الآن در بی خبری مطلق به سر میبرن

        یک نفر رو هو از توهم نجات بدی، می ارزه…

         
  2. agar dast az in din bazi ha bar darin na bikhodi be lotfi na maloom omidvar mishin na be mardom be esme khoda zolm mikonin….bavar konin hakemiate aghl o ehsase ensani bishtar javab mide

     
  3. خدايا ميشه از خواب بلند بشي؟ باهات كار دارم. پاشو ديگه. پاشو ببين به اسم تو و دين تو چه مي كنند. ببين جواب آزادگي چيست. ببين اگر در سپاه ظلم نماني و حر وار به سمت حق بشتابي چه با تو مي كنند. خدايا بيدار شو.

     
    • خدا خواب نیست و به مقعش جواب تمام این کار ها رو میده.زیاد دور نیست. به همین زودی ها

       
    • خدا بیدار است ما خوابیم منتظر معجزه نباش ما معجزه هستیم خدا سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر خود بخواهند

       
  4. یک فرد مثل آقای نوری زاد که میتواند ملتی را تکان دهد ، سرمایه ملی است ، چرا قدر سرمایه هایمان را نمیدانیم ، تا کی خودبزرگ بینی ، تا کی تکبر تا کی خودپسندی !؟

     
  5. فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

     
  6. هر كجا هست خدايا بسلامت دارش.

     

مصطفی ارسال پاسخ به لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

75 queries in 1057 seconds.