حوادث خونین سال هشتاد و هشت بساط باورهای سربسته ی مرا آشفته بود و قلم مرا به تکاپو درآورده بود. حاکمیت ملتهب و آسیمه سر، تحمل نقدهای تند را که نه، توانِ تحمل نوشته های پرنیانیِ مرا نیز نداشت. همو بر من برآشفت و طی یک نشست فرمایشی در دادسرای کارکنان دولت، پرونده ای برای من سامان داد و راهی زندانم کرد. آن روز مرا تحت الحفظ به سمت زندان اوین می بردند که دخترم این پیام را برای من ارسال کرد: “منتظری سبز رفت”. آن روز بیست و هشتم آذرماه سال هشتاد و هشت بود. پس سالروز کوچ این جهانیِ این فقیه دریا دل، یاد آور آوارگی فکری من نیز هست.
در زندان اما دو پیشامد مرا مجدداً با آیت الله منتظری درآمیخت. یکی آشنایی با عمادالدین باقی در نخستین روزهای نوروز سال هشتاد و نه است. آن روزها من در یک اعتصاب ناخواسته، نه تلفن می زدم و نه به هواخوری می رفتم. یک روز از هم سلولی خود که به هواخوری رفته بود، شنیدم باقی را در هواخوری دیده است. نوروز بود و زندانبانان کمی مهربان شده بودند. از یکی از آنان خواستم مرا به هواخوری ببرد. تعجب کرد. باورش نمی شد. هواخوری؟ او که همیشه با “نه” ی من مواجه می شد، این بار اما از من یک “آری” می شنید. زندانبانان یک روز در میان می آمدند و صدا می زدند: نوری زاد هواخوری می روی؟ من می گفتم: نه. تلفن چی؟ می گفتم: نه. اما اکنون این من بودم که تقاضا می کردم.
زندانبان مهربان از تقاضای من واشکفت. و مرا با شتاب به حیاط بند، همانجا که زندانیان را به هواخوری می برند برد. در حیاط، همین که اجازه یافتم چشم بند را از صورت بردارم، نگاهم را برای یافتن باقی به هرسو دواندم. او را که یافتم به سمتش پرگشودم. او نیز مرا شناخت و به سمت من پا برداشت. من و او هرگز پیش از این همدیگر را ندیده بودیم. در آغوش هم فرو شدیم. و این سینه به سینه چسباندن در آن دخمه های دیوگونگی بقدر نوشیدن گواراترین نوشیدنی های آسمانی برای من طعم و شیرینی داشت. دانستم او را بخاطر ضبط یک مصاحبه با آیت الله منتظری و انتشار آن در شبکه ی تلویزیونی بی بی سی فارسی به زندان آورده اند.
باقی می گفت: بازجوی من بخود می پیچید و حرص می خورد. که: ما این همه سال نگذاشتیم یک خبر از منتظری دهان به دهان شود اما این مصاحبه ی تو بیست و یک بار از بی بی سی پخش شده و همه ی زحمت های ما را به آب داده. خلاصه آشنایی من با عمادالدین باقی، مرا با استشمام عطری از بهشت توفیق داد. معتقدم بعضی از انسانهای بهشتی را می شود در همین دنیا شناسایی کرد. باقی در نگاه و باور من یک بهشتی است. وجود سراسر خیر و ادب و فهم و غیرت مندی او همیشه برای من مثل زدنی است.
زمان که گذشت، من و عمادالدین باقی را در دو سلول مقابل هم جای دادند. و من هرازگاه از شکاف دریچه ی پایینی درِ سلول او را می دیدم که با حوله ای بر سر به سمتی برده می شود. در میان زندانیان سیاسی، عمادالدین باقی تنها کسی بود که چشم بند به صورت نمی زد. داستانش مفصل است. زدن چشم بند به چشم زندانیان، غیرقانونی است و او نمی خواست به این رفتار نادرست تن در دهد. ناگزیر پس از ضرب و شتم و آسیب فراوان پذیرفته بودند که او بهنگام خروج از سلول، حوله اش را بر سر بیندازد.
پیشامد دوم بسیار دلنشین بود. یک روز در سلول کوچک خود در خود فروشده بودم که ناگهان از راهرو صدای آیت الله منتظری آمد و آمد و داخل سلول من شد و بگوش من نشست. دقت کردم. بله، صدا صدای آقای منتظری بود. این صدا نه رؤیا بود نه تخیل. واقعیت محض بود. حرفه ی من با صدا و تصویر سر و کار دارد. امثال من کمی زودتر از دیگران به کیفیت صدا پی می بریم. من اشتباه نکرده بودم. صدای آیت الله منتظری بود که به پرسشی پاسخ می گفت. نیز کمی بعد صدای عمادالدین باقی را شنیدم. که از آیت الله پرسش می کرد و پاسخ می گرفت. گوشم را به دریچه ی کوچک چسباندم تا بهتر بشنوم.
سلول من ابتدایی ترین سلول راهرو بود. راهرویی که در دو سمتش سلول های انفرادی و دو نفره و چند نفره قرار داشت. با کمی فاصله از سلول من، نگهبانان برای خود میز و صندلی و تلویزیون داشتند و عمدتا در اطراف آن میز پچ پچ می کردند و من به راحتی مفهوم صحبت آنها را متوجه می شدم. شنیدم که نگهبانی به همکار خود می گفت: این مصاحبه چند بار از بی بی سی پخش شده. و داشت از طریق تلفن همراهش آن مصاحبه را به دوست همکارش نشان می داد. یا شاید هم برای او بلوتوث می کرد. دهانم را به دریچه نزدیک کردم و داد زدم: یه کم زیادش کنید ما هم بشنویم.
این فریاد من نگهبان را نگران کرد. نقطه ضعف کمی نبود. عمادالدین باقی بخاطر همین مصاحبه در زندان بود و آنها داشتند با مصاحبه ی او “حال” می کردند. نگهبان با شتاب آمد و دریچه را پس زد و مرا دید که به دیوار مقابل تکیه داده ام. پرسید: چی گفتی؟ و من به نرمی پاسخش دادم: گفتم یه کم صدایش را بیشتر کنید تا ما هم بشنویم. نگهبان کمی به من نگاه کرد و دریچه را بست و رفت. کافی بود من افسر نگهبان را صدا می زدم و به وی می گفتم: نگهبانان تو فیلم مصاحبه ی آیت الله منتظری را دست به دست می کنند. که سرضرب می فرستادندش پیش خودمان.
این بگویم و بگذرم: آیت الله منتظری با هر فراز و فرودی که داشت، سر آخر جسم خود را به خاک سپرد و خود بجایگاه داوری رهسپار شد. وی اکنون در حافظه ی تاریخی این مردم، جایگاه ویژه ای برای خود پرداخته است. در این حافظه، بسیاری از خصلت های خوب هست و از خطاکاری های رایج آیت الله های دیگر خبری نیست. خوشا بحال او که برخلاف همه ی آیت الله های ساکت و ترسیده و دم فرو بسته، در پرونده اش حرامخواری و شراکت در خون مردمان بی گناه نیست. و در مقابل: خوشا بحال او که در پرونده اش مطالبه ی خون بی گناهان هست.
محمد نوری زاد
سی ام اسفند ماه سال نود و یک
|
طبری هم در تاریخش حضرت علی را ساده لوح خطاب کرده!!!!!
جناب نوری زاد
سلام علیکم
سؤالی داشتم از شما، در قضیه ترور آیت الله شمس آبادی به نظر شما آقای منتظری دخالت نداشتن؟ و همچنین در درگیریی ها و اغتشاشاتی که از طرف حامیان کتاب شهید جاوید صورت گرفته بود و در واقع لیدر اصلی این جریانات آقای منتظری بود آیا به نظر شما باز هم ایشون متهم نیستند؟ با اینکه مراجع تقلیدی از جمله آیت الله گلپایگانی حکم به ابتذال این کتاب دادند ولی با این حال آقای منتظری حاضر نشدند از رأی خودشون نسبت به تأیید کتاب دست بردارند.
واقعا این ها سؤالاتی است که با خواندن تاریخ برام پیش آمده نه اینکه حکمی داشته باشم نسبت به این ها، با این حال اگر شما مطلبی دارید ممنون می شم توضیحی بفرمایید.
————————
سلام محمد آقای گرامی
من درباره ی پرسش های شما آگاهی ندارم. یعنی چیزی نشنیده ام. اما درباره ی کتاب مورد اشاره ی شما این را بگویم که: انتشاردیدگاههای مختلف باعث رشد وپویایی مردم واهل علمی می شود وسانسوروجلوگیری ازانتشارکتاب (بغیرازکتابها وآثارمستهجن) حتما ظلم به علم وعقلانیت وآزادی است
با احترام
.
سلام آقای دکترنوری زاد عزیز
این مطلب را ازسایت آقای حمید آقایی برای شما آورده ام. دیدم یک ربط پنهانی به نوشته شما دارد:
————–
گناهان کبیره
پاپ فرانسیس اول در نیایش خود در هنگام اولین سخنرانی عمومی در میدان اصلی واتیکان مسیحیان را دعوت به پرهیز از حسادت، غرور و نفرت کرد. وی گفت که این احساسات زندگی انسان را آلوده و نجس می کنند.
شاید در نگاه اول و بویژه در کادر اعتقادات دینی این نصایح درست و منطقی بنظر برسند. در فرهنگ عامه نیز، غرور، بویژه خودپرستی و حسادت از ویژگیهای به اصطلاح نکوهیده اند.
اما آیا به واقع، آنطور که ادیان الهی مطرح می کنند، داشتن و بروز این احساسات، که به اعتبار علوم روانشناختی نوین، ریشه در ساختارهای روانی و حتی جسمی (فیزیولوژیکی) انسان دارند، گناه محسوب می شوند؟
همه ما با احساس هایی مانند خشم، ترس، حسادت آشنا هستیم و آنها را تجربه کرده ایم. تجربه های حسی ای که عمدتا منشا و عاملی برای اراده و تصمیم به انجام (و یا انجام ندادن) یک عمل مشخص بوده اند. مترادف واژه احساس در زبان انگلیسی (emotion) است. ریشه های این واژه را می توان در زبان لاتین به کلمه ((movere به معنی حرکت کردن پیوند داد. به سخن دیگر، تجربه های احساسی و بدنبال آن انگیزش انسان برای حرکت کردن و اقدام به یک عمل مشخص جزو تجارب روزانه همه ما انسانها هستند.
اما صرفِ وجود و تجربه کردن این احساسات درونی و ذاتی انسان نمی تواند و نباید دلیلی بر ارزش گزاری و خوب و بد کردن این احساسات باشند. این نوع نگاه و اخلاقیات ما (که متاثر از فرهنگ و عقاید زمانه، ویا اعتقادات مذهبی و اندیشه های فلسفی می باشد) است که تعیین کننده خوب و بد بودن ویا گناه و ثواب داشتن این احساسات می باشئد.
شاید بتوان گفت که هیچ جنبه ای از ذات و روان انسان به اندازه احساسات انسانی در کیفیت و معنی دادن به وجود و حیات انسان نقش نداشته اند. این احساسات هستند، که گاه شورِ ادامه زندگی، اراده برای تغییر و یا پایان بخشیدن به زندگی را پدید می آورند. بنابراین جای تعجب نیست اگر می بینیم که اکثر مذاهب و اندیشه های فلسفی بطور ویژه ای به این جنبه از خصوصیات انسانی پرداخته اند.
اگر فیلسوفان و روانشناسان بزرگی از افلاطون، ارسطو، اسپینوزا، نیچه تا فروید بیشتر به جنبه های تئوریک، روانی و فلسفی این احساسات توجه نشان داده اند، مذاهب و ادیان الهی در درجه اول به ارزش گذاری و گناه و ثواب شمردن این احساسات پرداخته اند.
احساساتی که پاپ در نیاش اخیر خود نهی می کند جزو هفت گناه کبیره در مسیحیت می باشند. طمع، حسادت، شکم پرستی، غرور، تنبلی و خشم از این جمله هستند. در اسلام اما بر خلاف مسیحیت که گناهان کبیره را مستقیما به احساسات انسانی و نمود های بیرونی آن پیوند می دهد، گناهان کبیره در درجه اول در ارتباط با اعتقادات دینی و مذهبی معنی پیدا می کنند. در اسلام گناه کبیرۀ اول “شرک”، برگشت از دین اسلام و یا کافر شدن است. نا امیدی از رحمت خداوندی از جمله گناهان کبیرۀ دیگر می باشد و قتل مؤمن دیگر نیز در همین ردیف قرار می گیرد.
مقایسه بین گناهان کبیره در اسلام و مسیحیت یک تفاوت بسیار جالب توجه را آشکار می کند. اگر در مسیحیت گناهان کبیره در ارتباط با احساسات انسانی معنی پیدا می کنند، این گناهان در اسلام در کادر اعتقادات ایدئولوژیکی این دین تعریف می شوند، که البته جای تعجب نیز نمی تواند باشد. زیرا که اسلام، حتی در شکل کنونی آن یک دین سیاسی و بعبارت دیگر یک ایدئولوژی است و طبیعتا گناه و ثواب خود را نیز در این کادر تعریف می نماید.
اما با وجود این اختلاف اساسی، یک وجه مشترک که بسیار بنیادی نیز می باشد، بین این دو دین (در زمینه گناهان کبیره) دیده می شود. این وجه مشترک “احساس ترس” است. انگیزۀ نهی اینگونه احساسات و گناه شماردن آنها توسط مسیحیت و یا علت گناه کبیرۀ شماردن کفر و برگشت از دین توسط دین اسلام در ترس از خدا و ترس از مجازات در دنیای پس از مرگ نهفته است. در مسیحیت، غرور انسانی به معنی اعتقاد به توانایی خود و فراموش کردن قدرت و اراده خداوندی تعریف می شود. در اسلام بر گشت از دین و کفر مترادف با نفی وجود خدا و قادرِ مطلق می گردد. مطابق دین اسلام و گفتۀ پیامبر اسلام: “اگر کسی ذره ای از غرور و تکبر در قلب خود داشته باشد وارد بهشت نخواهد شد.”
می توان گفت که احساس ترس، ترس از مجازات، ترس از آینده، ترس از فقیر شدن ویا ترس از گناهکار شمرده شدن یکی از اصلی ترین ویژگیهای روانی انسان است که توسط مذاهب، ایدئولوژی ها و قدرت های اقتصادی و سیاسی برای دست یابی به اهداف مورد نظرشان همواره مورد استفاده قرار گرفته است.
رهبر کاتولیک های جهان در واقع با نهی این احساساتِ انسانی، بعنوان گناهان کبیره، ترس از گناهکار و مشمول مجازات شدن را در دل پیروان خود می اندازد. رهبران جمهوری اسلامی نیز محور سیاست های خود را بر ترس از دشمنان اسلام و دولت های استکباری قرار می دهند. ایجادِ ترس از فردای نامعلوم، ترس از (بی حجابی و کم حجابی)، کنترل دائمی زنان و دختران جوان، ترس از آغاز جنگ و گرانی های روز افزون، جزو مشخصه های اصلی سیاست های جمهوری اسلامی شده است. حتی بخاطر ترساندنِ مردم از یک آیندۀ نامعلوم و شاید بسیار بدتر آنان را وادار میکنند که تن به شرایط حاضر بدهند و یا بد را در برابر بدتر انتخاب کنند.
البته استفاده از احساس ترس صرفا محدود به ادیان نمی شود، سیستم های اقتصادی و مالی اکثر کشورهای غربی بر این مبنا استوار هستند. فلسفه و سناریوی ایجاد ترس در نظامهای کاپیتالیستی بسیار ساده است. ترس را ایجاد کن و آنرا مانند یک محصول تولیدی تبلیغ کن و بفروش برسان؛ و سپس راه حلِ این ترس را بصورت محصولی دیگر عرضه کن و به فروش برسان.
برای نمونه، ایجاد ترس از آینده نامعلوم زمینه ای می شود برای فروش انواع بیمه های عمر. ترس از ترور، مردم را وادار می کند که بدون مقاومت جدی کنترل زندگی شخصی خود را در اختیار سیستمهای اطلاعاتی قرار دهند. و یا ترس از بی آیندگی فرزندان در جامعه ای که پیشرفت در آن منوط به به برخورداری از تحصیلات عالی و مدارک تخصصی می باشد باعث آمادگی والدین برای خرید و استفاده از محصولات آموزشی خاصی می گردد.
در نظامهای دیکتاتوری و توتالیتر اما بدلایل دیگری روی احساس ترس کار می شود. ترس از دشمن و ترس از گناهکار شمرده شدن و مشمول مجازاتهای سنگین شدن چه در این دنیا و چه در دنیای دیگر یکی از پایه های اصلی ایدئولوژی و سیاست های اجرایی اینگونه نظامها را تشکیل می دهند.
در حقیقت احساسِ ترس و عواملی که این ترس را تشدید می کنند، از ابزارهای اصلی نظامهای سیاسی و اقتصادی کنونی هستند. در این رابطه تفاوت چندانی بین نظامهای سرمایه داری غربی و حکومت های توتالیتر شرقی و یا حکومت و نظامهای مذهبی مانند جمهوری اسلامی و یا واتیکان نیست. همه این نظامها بر مبنای ترساندن انسان از موجودات و پدیده هایی که خودشان تولید کرده اند استوار هستند. ترس از تروریسم، ترس از عدم امنیت اقتصادی، ترس از مجازات های اخروی و ارتکاب گناهان کبیره، ترس از آینده نامعلوم سیاسی و بدتر شدن همین وضعیت موجود، ترس از سر کار آمدن راست گرایان افراطی، همه و همه بر یک مبنا استوارند و آنهم کنترل توانایی های انسان، ضعیف کردن جرات ها و شجاعت های انسانی و نهادن انواع قید و بندها و غل و زنجیرها بر پاهای او.
اما مطالعه تاریخ طبیعی و اجتماعی انسان نشان می دهد که این احساسات، که بویژه توسط مذاهب الهی منفی ارزیابی می شوند، از مهمترین و بنیادی ترین عوامل حرکت بخش و پیش برنده انسان بوده اند، بطوریکه می توان گفت که بدون وجود این احساساتِ ظاهرا نکوهیده، مانند غرور، حسادت ، نفرت و خشم، تکامل و پیشرفت انسان امکان پذیر نبوده است.
برخلاف ادیان، که احساسات انسانی را به دو بخش، احساسات روحانی و جسمانی تقسیم و بر این مبنا ارزشگزاری می کند، اندیشه های اومانیستی و اصالت وجودی همه احساسات انسان را جزء مجموعه واحد و تقسیم ناپذیر بشر که در روند تکامل طبیعی به این مرحله رسیده است، می بینند. نفی و کم ارزش دانستن برخی از احساسات انسانی، همانطور که نیچه می گوید بمعنی گرفتن شور احساس و انگیزه زندگی از انسان و نزول آن به پایین ترین سطح است (شجره نامه اخلاق 1989).
یکی از محرکه های اصلی انسان، در روند تکامل طبیعی و اجتماعی اش همین احساسات انسانی و تمایلات برخاسته از آن بوده اند. اگر همین احساسات ظاهرا نکوهیده مانند غرور و حسادت و حتی نفرت نبودند انسان چگونه می توانست بر موانع طبیعی و اجتماعی در راه رشد و تکامل خود غلبه کند.
اگر ما دوران هایی را که اندیشه دینی بر اذهان اروپاییان حاکم بود، از دوران یونان باستان و دوران پس از روشنگری و بطور مشخص دوران پست مدرنیسم جدا کنیم می بینیم که چه در دوران یونان باستان و چه پس از عصرِ روشنگری و رنسانس در اروپای غربی به احساسات انسانی بگونه ای بسیار طبیعی و بدون دخالت ادیانی که مبنای حضور و مشروعیت خود را بر گناهکار شمردن انسان قرار می دادند، نگاه می شده است. بعقیده اپیکور انسان تنها زمانی به خلاقیت و تولید فکر و اندیشه میتواند بپردازد که به احساسات اولیه اش از جمله گرسنگی پاسخ داده باشد، بدون شکم سیر انسان نمی تواند آزادانه و با فراغ بال فکر کند.
فروید نیز می گوید که انسان فقط زمانی حاضر می شود که به نیازهای اولیه و رضایت بخش خود، برای مدت کوتاهی پاسخ ندهد، که نتیجه آن آزادی بیشتر باشد. بعبارت دیگر انسان نمی تواند برای طولانی مدت احساسات و نیازهای طبیعی خود را سرکوب کند. احساس رضایت و لذت از پاسخگویی به نیازهای فطری و طبیعی انسان تا زمانی که مانع دیگران از برخورداری از نتایج لذت بخش ارضاء تمایلات انسانی اشان نشود نه تنها نکوهیده و گناه نیست بلکه یکی از اصول بنیادی و اولیه فلسفه اومانیسم و اصالت وجود انسان است.
ادیان الهی، بویژه تک خدایی، اگرچه هزاران سال از قدمت آنها می گذرد اما همچنان، حتی در قرن حاضر نیز، بیش از آنچه که ما تصور می کنیم قدرت خود را حفظ کرده اند. اگرچه این قدرت های دینی دامنه های گسترده سیاسی گذشته را ندارند، اما این ادیان بدلیل سوار شدن بر عنصر ترس همچنان حضور سنگین خود را حفظ کرده و می کنند. این ادیان بهمراه کاپیتالیسمِ غرب و توتالیتاریسم شرق دست در دست هم با استفاده از این عنصر (به اشکال گوناگون) و با نمودار شدن در گونه های متفاوت سعی در حفظ قدرت خود دارند. ترس از آینده نامعلوم اقتصادی، بیکار شدن، ترس از مرتکب گناهان کبیره شدن و یا ترس از دشمنان وطن و ملت همه و همه ابزارها و نمودارهای متفاوت این نظامها و سیستم ها را نشان می دهند.
پاپ اعظم، بجای تشویق مردمِ فقیر که ظاهرا توجه به آنها جزء شعارها و اهداف اوست، به نشان دادن خشم خود نسبت به برنامه های اقتصادی و مالی دولت هایشان؛
بجای حتی تقویت روحیه حسادت و غبطه خوردن نسبت به کسانی که با استفاده از این سیستم ناعادلانه سرمایه های باد آورده نصیبشان شده و بنابر این برانگیختن آنان به تلاش بیشتر برای مسلح کردن خود به ابزارهای لازم برای برقراری عدالت؛
بجای تقویت غرور انسان ها در برابر فشارهای طاقت فرسای اقتصادی و سیاسی؛
و بجای روحیه دادن به مردم، طرفداران خود را نصیحت می کند تا از این گناهان کبیره دوری جویند.
جناب آقای نوری زاد
درود بر شما که گوشه سفره مبارزه را گرفته و چندان خوراکی نسیب نمیبرید.
رنگ آثار شما مایه ای کهنه از دین دارد که در این سفره آخرین فدایی است.
آیا فکر نمیکنید که هر چه بر سر بشریت گذشته از دین بوده و کثیفترین آن اسلام ناب محمدی است؟
آیا بهتر نیست به جای استفاده مجدد ابزاری از دین به روشنگری بپردازید؟ آیا بهتر نیست که مردم بدانند دین ساخته دست بشر است؟
آرش
————————————
سلام آرش گرامی
شما می فرمایید یک ونیم میلیارد مسلمان چه بکنند؟ ازهمین فردا. چه دستورمی فرمایید؟
با احترام
اقای نوریزاد٬ اولین کامنتی که در پایان این مقاله هست نویسنده اش آرزو میکند که ایکاش آقای منتظری لباس روحانیت را کنار میگذاشت….مرا یاد داستانی انداخت که به این پاسخ به نوعی مربوط میشود. من در شهر قزوین بدنیا آمده ام و تا اتمام دوره دبستان در انجا زندگی میکردیم مدیر مدرسه روحانی بود بنام حاج اقا شهاب که نسبت دوری با ما داشت و ضمنا پدرم معاون او (ناظم مدرسه) بود. حاج اقا شهاب مرد بسیار روشنفکر وفهمیده ای بود(بر خلاف هم لباسان بیسواد و مزور آنزمان)در دو مسافرت شاه به قزوین حاج آقا شهاب که در صف اول مستقبلین بود از کاستیها میگوید و از شاهنشاه تقاضای رسیدگی میکند. مزوران و بله قربان گویان آنزمان که گزارشهای بسیاری از مرتب بودن امور به شرفعرض میرساندند سخنان او را بر نتابیدند و از طریق ساواک ممنوع الا ستقبالش کردند. این گذشت تا اوایل دهه شصت که روحانیت روشنفکررا(همچون فهمیدگان دیگر حرفه ها)شروع به پاکسازی کردند و در شهر ما با حاج آقا شهاب شروع شد او رابه دادگاه روحانیت خواستند و به جرم همکاری با ساواک دو راه پیش پایش گذاشتند ۱/اخراج از آموزش و پرورش ۲/ خلع لباس او میگفت( من به این لباس عادت کرده ام )لذا اخراج از آموزش و پرورش را قبول کرد. اما داستان بعدی: حدود سالهای ٦۲/٦۳ با دوستی در حال رانندگی بودیم ایشان را در کنار خیابان منتظر تاکسی دیدیم پس از سوار کردنش و اشنایی دادن (قصه را کوتاه میکنم) دوست شوخ طبع من گفت حاج آقا شما ها که گفتید این میکنیم٬ آن میکنیم پس چی شد؟ آمدید ر.. به مملکت؟ وی جوابی داد باور نکردنی٬ حاج آقا گفت: فرزندم ما باید در همین دنیا امتحان پس بدهیم. یک روز در زمان شاه تغذیه رایگان گذاشتند و دیدیم که از فراش مدرسه تا وزیر آموزش و پرورش دزد از آب در آمدند حالا٬ نوبت ما روحانی هاست که امتحان پس بدهیم وگرنه در آن دنیا ما کمتر از طبقه هفتم بهشت را در شان خودمان نمیدانستیم. روحش شاد!
مردی که گفت “نه”
اگر آبرویی برای روحانیت مانده باشد از اوست.در این لحظات که نامش به نیکی برده می شود،روحانیت به احتضار افتاده است.این جنازه 500 ساله را کسی نمی تواند نجات دهد و اگر می توانست تنها او بود.مردی که گفت “نه”. او اکنون در گذشته در حالی که مخالفانش از این نبودنش خرسند هستند و در پوست نمی گنجند.اما مشکل از همین امروز پیچیده تر خواهد شد.در غیاب او کسی نمی تواند در صورت لزوم کشتی به گل نشسته روحانیت در ایران را به ساحل برد و جنبش سبز نیز رادیکال تر خواهد شد.
کاش آقای منتظری این لباس را از تن می کند تا ما هم در این سو برای راهبری جنبش عدم خشونت یک گاندی داشته باشیم.او صادق بود و تا پایان هم با صداقت زیست.تاریخ از او با افتخار و نیکی یاد خواهد کرد.
روزگاری دیوانگان ساده لوحش میخواندند چون معتقد بودند باید نیرنگ میکرد تا از صحنه حذف نشود عجبا که راه سعادت ملت را ناچارا حقه بازی و سیاسی کاری تصور میکردند.. سالها گذشت دیوانگان خونها دادند.. زجرها کشیدند.. ثروت ها ازکف دادند.. آبروها ریخته شده دیدند تا.. فهمیدند باید ساده لوحانه از ساده ترین راه و از همان اول حقیقت را پی میگرفتند تا مثل کسانی که خود را خدای سیاست و مصلحت اندیش میدانند34 سال در دور و تسلسلی باطل دست و پا نزنند!!
کاش یک نفر با استناد به قران نشان میداد که ادیان ابراهیمی بویژه دین اسلام داعیه تشکیل حکومت داشته و دارند ، تا اولا از جهل امثال من بکاهند و در مرحله بعد اتهام قدرت طلبی به عشق قدرت را از چهره ارباب کلیسا و امام راحل عظیم الشان و پیروان ایشان بزدایند .
نوری زاد عزیز هدیه ات در یافت شد !
اینکه می گویم هر آنچه من در این زمین می جویم نوری زاد در آسمان برام پیدا می کنه ، این دفعه کاملا برعکس شد ،
دست به آسمان و ریسمان داشتم برای خرید یک کتاب نفیس ! که نوری زاد خدا خیرش بده تو همین زمین زادگاه اشباح برام پیدا کرد .
اینکه گفتم عمرم به بطالت گدشته یه دفعه خدای ناکرده فکر بد نکنید ما از اونهاش نبودیم که برای معاش خود و خانواده مون زحمت نکشیده باشیم ، به جرات میتوانم بگویم روزی 10 ساعت کار سخت انجام داده ام تا تونسته ام هزینه های زندگی مون را در بیارم وتا حالا هم شکر خدا محتاج کسی نبوده ایم . منظورم از بطالت یعنی اینکه مثل خیلی ها دنبال کارهای نون و ابدار نرفته ام و بس ، فرصت های طلایی داشته ام تا پول پارو کنم !
نوری زادعزیز ! تا فرمودید آشنایی تو کتابفروشی دارید باور کنید تازه یادم افتاد من خودم سالهای سال ناشر بودم ، به مردم کتاب هدیه می دادم مجانی – مثل گل فروشی شما – شاهدش هم همین مقام معظم رهبری !
پس از آزادی از زندان چند سالی با زحمت فراوان سرمایه ای اندوختم تا وارد عرصه کار فرهنگی شوم ، آن روزها مد بود می گفتند شغل انتشاراتی شغل شریفی است و واقعا هم بود ، در طول چند سال توانستم چند کتاب رمان ، داستان ، شعر و یرخی آثار فولکلوریک آذری به چاپ برسانم ، اکثر آثار با تاخیر و توقیف های طویل المدت وزارت ارشاد همراه می شد بطوریکه ناشر بیچاره با ورشکستگی روبرو می شد و ناچار بود عرصه را خالی کند تا جا برای ناشرین بی خاصیت باز شود.
روزی از آن روزهای سرد انقلاب فرهنگی که امثال آقای سروش از شر امثال احسان طبری راحت و آسوده شده بودند تا تازیانه های فلسفی خود را در ساحت فرهنگی بتازانند ، افتخار دیدار با آقای خامنه ای نصیب اینجانب گردید.
نمایشگاه بین المللی کتاب و بازدید رئیس جمهور وقت از نمایشگاه ، با همان سرعتی که از جلو غرفه ما رد می شدند با دیدن تصویر بزرگ ” بتهوون ” در غرفه ما که بجای تصاویر رهبران سیاسی وقت در تمام غرفه ها نصب شده بود با تیزبینی تمام آمدند جلوی غرفه ما . رمان ” اربابهای آقجا ساز ” نوشته یاشار کمال ، انتخاب او بود برای کتابخانه شخصی شان.
همان رمانی که نزدیک به دو سال در پستو های ارشاد خاک می خورد برای انتشار ، همان رمانی که سرمایه اولیه زندگی من را بلعیده بود ، به من فرمودند یاشار کمال نویسنده بسیار خوبی است رمانش باید خواندنی باشد.
به گلپایگانی فرمودند مبلغش را پرداخت کنند به ایشان گفتم دوست دارم به ایشان هدیه کنم گفتند آقا هیچ کتابی را هدیه قبول نمی کنند – در حین اینکه آقا با یکی جلو غرفه احوال پرسی می کردند فرمودند راستی از عزیز نسین کتاب جدیدی ندارید ؟ – من به آقای گلپایگانی گفتم استثنائا از من هدیه را خواهند پذیرفت ، گفتند برای چی امکان ندارد از هیچ کس نمی پدیرند! به ایشان گفتم ما هیچ کس نیستیم با بقیه فرق داریم – اشاره کردم به “بنهوون ” – آقا که یک گوششان به ما بودبا همان تیز بینی فرمودند ” چرا از ایشان این هدیه را می پذیرم ” با اینکار بجای اینکه من ایشان را وامدار خود کنم او مرا وامدار خود ساخت.
امروز از ایشان شنیدم همه سلیقه های سیاسی می توانند در انتخابات شرکت کنند ، من هم در انتخابات شرکت خواهم کرد. وبه نوری زاد رای خواهم داد حتی اگر او کاندید نشود .
با احترام
درود بر هر دوی قوی ترین مردان ایران نوریزاد و باقی
اشک های کزوبی در خاکسپاری ایت الله فراموش نمیکنم
آقای نوریزاد
نمی خواهم اذیتتان کنم اما گفتن یک چیزهایی هم لازم است
نمی دونم سال 77 بود78 بود کی بود؟ فیلم پروانه ها نمی نویسند یا می نویسند؟ نمی دانم مهم این است که بعضی شب ها کانال دو را می دیدم … یکی بود مثلا ابوموسی اشعری خیلی هم ساده لوح بود… شیخ هم بود! می خواستند آقای منتظری را به مضحکه بگیرند، طلحه و زبیر و… هم بودند… نمی دونید ما مقلدین آن بزرگ و دوستداران آن شیخ چقدر حرص می خوردیم و ناراحت می شدیم… می گفتند کارگردانش یکی از نویسنده های کیهان است!
می دانم که تمام سختی ها و رنج ها و زندان ها و تحقیرها در این 3-4 ساله رنجی است برای آن خطاها… خوش به حال شما که عاقبت آن کارها را در همین دنیا چشیدید بدا به حال بعضی ها و حتی ماها که خدا بیدارمان نمی کند
موفق باشی برادر
به پیشواز سال 92 سال ” حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی ” !
برنامه انتخاباتی محمد نوری زاد !
قسمت اول – مقدمه : نمی دانم این همه تشابه در برداشت های من و نوری زاد از کدام آسمان نازل می شود ، در حیرتم که او به تردید های من بیچاره که در این مملکت کسی نیستم چگونه پایان می دهد و مرا با خود بسوی آسمان تخیلات می برد !
برای من هم از این تصادفات که برای نوری زاد پیش آمده – ملاقات او در زندان -در زندگی ام خیلی پیش آمده که برایم خیلی خیلی عجیب است ، بگذارید چند تایش را برایتان تعریف کنم :
من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمده ام – پدرم از دینداران حقیقی و اصیلی است که سخت طرفدار جمهوری اسلامی است با این همه شکر خدا را که هیچگاه از امکانات جمهوری اسلامی به نفع خود و خانواده اش سود نبرده است حتی یک ریال . خیال نکنید او فقط یک نظاره گر بوده ، خیر او در جنبش خمینی در سال 1341 شرکت جسته است ، او همه خانواده 8 نفره اش را در همان سال و حوادث به زیارت قم و مشهد برده است با ساکی پر از اعلامیه های خمینی برای پخش – من 7 ساله هنوز صحن خونین فیضیه قم را در ضمیر نا خود آگاهم محفوظ دارم – او در همه انتخابات 35 ساله شرکت جسته به حکم وطیفه شرعی ! هنوز به صراحت به یاد نمی آورم از کسی تا کنون حمایت علنی کرده و یا او را در منزلمان تبلیغ کرده باشد او یک رای خود را حتی پیش ما علنی نکرده است . ” به هر کسی که دوست دارید رای بدهید! “. او 85 ساله است حتی یک روز نمازش را ترک نکرده است ، او حتی برای یکبار هم که شده بچه هایش را به نماز خواندن نه دعوت و نه مجبور نکرده است ! او صاحب 5 دختر و 5 پسر بوده است ، دخترها هنوز به یاد نمی آورند آنها را به پوشش اسلامی – حجاب – توصیه و یا مجبور کرده باشد.
در جمع فرزندان او یک ” راه کارگری ” – دو ” توده ای ” – یک ” ملی مذهبی ” و یک ته تغاری حزب اللهی “طرفدار مصباح یزدی ” وجود داشته است !!.
فرزند ارشد ” راه کارگری ” که سالها در زمان شاه در زندان بوده و با بهزاد نبوی و شهید رجایی هم بند ، از همان سال 62 دفتر سیاست را بست و بوسید وکنار گذاشت و شکر خدا امروز ثروتمند ترین عضو خانواده ماست .
دیگران نیز همینطور زندگی خوب و راحتی دست و پا کرده اند و زیاد با سیاست کاری ندارند.
ته تغاری که سخت طرفدار احمدی نژاد بود تازگی ها طرفدار آفای صالحی وزیر امور خارجه شده است ، او عصای دست پدرمان است در حجره بازار ، خداوند سلامتش نگهدارد.
من” توده ای ” سالهاست که در خیال و اوهام و آرمان هایم با اشباح زندگی می کنم !
بیشتر عمرم به بطالت گذشته است ، دارای دو فرزند پسر هستم کل سرمایه زندگی و دارایی ام 50 میلیون تومان نمی شود هنوز در سن 57 سالگی ام مستاجرم – از همه کارگران جهان فقیر ترم !! – از همان اول انقلاب عضو کمیته شهر حزب بوده ام ، من وهمسرم چند صباحی را در دوره مهندس موسوی در زندان بوده ایم ، هر دو در زمانی که سروش بر مسند شورای انقلاب فرهنگی تکیه زده بود در ترم آخر دانشگاه اخراج شده ایم برای امرار معاش چه سختی ها که نکشیده ایم ، شکر خدا من هم مثل پدرم یک ریالی از جمهوری اسلامی دریافت نکرده ام حتی یک ریال.
در سالهای آخر عمرم هنوز هیچ سابقه تامین اجتماعی و بیمه ندارم .
در همه انتخابات این 35 سال شرکت نموده ام – بجز 88 ببعد -. من اولین کسی بودم در ایران که 6 ماه جلوتر از انتخابات 76 انتخاب آقای خاتمی با رای بیش از 20 میلیون رای را پیش بینی نمودم – حتی خودشان هم حدس نمی زدند !
ما با آمدن آقای اخمدی نژاد به عرصه ترک وطن کردیم و با رای مجدد به مهندس موسوی به کشور باز گشتیم .
پس از انتخابات سال 88 به درستی تحلیل های ” راه کارگر ” می رسیدم که سر و کله ” نوری زاد ” پیدا شد !
و امان از دست این ” نوری زاد ” !
این روزها خانواده های ” چوخ بختیار ” – در خانواده و در جمع دوستان قبلی ام – مرا دیوانه می پندارند :
” بیچاره پس از سالها در بدری و در اوج فلاکت مادی دیوانه شده است ” ، خداوند بر او رحم کند !
گناه من چیست ؟
در دید و بازدید های عید همه می پرسند شما برای انتخابات 92 چه پیش بینی می کنی ؟ – برای دل خوش کنکی من چون می دانند من پول هیچ سفر عید را ندارم که مثل آنها راهی مثلا دوبی ، ترکیه ، …. که بماند حتی به شیراز که آرزوی دیرین همسرم است سفر کنم و در منزل می مانیم تا ” حماسه سیاسی و اقتصادی ” رهبر فرموده را انتطار کشیم.
راستی اما بیچاره همسرم ، پاک یادم رفته بود !
او برادر و خواهر و عروس حامله خود را در تیرباران های سال 61 و 62 از دست داده و خود و خواهر دیگرش سالها در زندان بوده است و پدر و ماذرش هم در سنین میان سالی دق مرگ شده اند او هم مثل من با اشباح زندگی می کند.
او برای اولین بار در زندگی ام یک عیدی نفیس خواست ، روم سیاه آقای نوری زاد دستم به دامنت حالا که ما می خواهیم شما رییس جمهور بشید و وضع مال تان هم که فرمودید خیلی توپه – خودت و خانمت حقوق بازنشستگی دارید و مستاجر هم که نیستید ، تازه پس انداز هم که دارید که می خاهی سر کوچه ات گل فروشی راه بندازید – تو این زمینه یه کمکی بده در راه حق انشالله الان دستم خالیه بعدا برات جبران می کنم ، نترس از عهده ات بر میاد ، آخر همسر عزیزم اولین باره که از من چیزی خواسته و من شرمنده اش هستم ، خداوند هیچ مردی را تو عید نوروز شرمنده زن و بچه اش نکند، اگه تونستی قرض بده انشالله در اولین فرصت از برادرای پولدارم قرض می کنم برات می فرستم اما نه اصلا ولش کن از برادرام نمی خام قرض کنم پول جمهوری اسلامی قاطیشه شاید بعد از فروپاشی جمهوری اسلامی ار مجاهدین خلق قرض کردم بهت پس دادم آخر سنگ قبر خیلی از رهبراشونا من خودم گذاشته ام، وای خاک تو سرم پاک دیوانه شده ام پول اونهاهم که حرومه می گند از دشمن مردم بهشون پول می رسه ، حتما می خواهی بگی پسر خوب از پدرت قرض کن ! آقای نوری زاد به من گفتی ” دوست خوب من ” ، روم نمیشه تو این سن وسال از پدرم قرض بگیرم من 57 سالمه ، اخر دوست خوب برای همین روزهاست دیگه ……..
آقا به جان عزیزت یه نفرو پیدا کردم بعدا ازش قرض بگیرم و قرض تورا پس بدم اما حیف که فعلا ازش سراغی ندارم او میتونه حتی ضامنم بشه اگه او را قبول نداشتی روح ” آیت الله منتطری ” ضامن او . محمد علی عمویی را می گم ، او منو نمی شناسه ولی یه بار سعید حجاریان می گفت هر وقت پیش آیت الله منتظری می رویم از احوال عمویی سئوال می کنه آخر میگن عمویی 38 سال از عمر عزیزشو تو زندان بوده من کتاب ” درد زمانه ” عمویی را به حجاریان هدیه داده ام.
سرت را درد نیارم هدیه ای که همسرم ازم خواسته و من شرمنده اش شده ام ، از جنس طلا و جواهر نیست ولی خیلی گرانبهاتره ، کاش این پسته های دهن بسته شب عید را نخریده بودم تا دستم را بسوی شما دراز نکنم … میهمان عیده دیگه کاریش نمیشه کرد ، خلاصه دوست خوبم بیا و محبت کن این هدیه را برام تهیه کن :
” کتاب دو جلدی خاطرات هوشنگ ابتهاج – سایه – شاعر معاصر مردم ایران بنام – پیر پرنیان اندیش- ”
بهترین هدیه به همسر یتیم و ارجمندم !
وای پاک داشت یادم می رفت که چرا بعضی ها به من میگن دیوونه ! شاید با این همه حواس پرت پرتی حق با آنهاست ، من در پاسخ سئوال اطرافیان چوخ بختیار که میگن این انتخابات آخرش چی میشه بهشون میگم :
من میگویم ” رییس جمهور محبوب ملت با 35 میلیون رای – ” محمد نوری زاد ” !
پاسخ شما را هم می دانم ، واقعا که دیوونه !!
هدیه من فراموش نشه .
قسمت دوم این نامه – بر نامه انتخاباتی – مثل جلد دوم کتاب ” درد زمانه ” پس از انتخابات 92 منتشر می شود!!
————————-
سلام دوست خوبم
جدا ازپایان نوشته ات که با سربه دیوارکوفته ای وهمچو منی را به کالبد ریاست جمهوری فروفشرده ای، ای عزیز، باید بگویم: نوشته ات مرا آواره کرد. آواره ی فرصت های ازکف رفته. من دوست کتابفروشی دارم که می تواند آن کتابها را برای بانوی خوب شما تهیه کند. احتمالاً. خودشما بعدا یکجوری وجهش را به او بپرداز.
با احترام.
بخشی از سخنرانی حسینعلی منتظری خطاب به علی خامنهای، خاتمی و مسؤولان جمهوری اسلامی ۲۳ آبان ۱۳۷۶
(سخنرانی ۱۳ رجب)
… حالا دیگر در دنیا با چماق نمیشود کار کرد، حکومت چماقی دیگر در دنیا پیش نمیرود. مردم روشن شدهاند، بیدار شدهاند، هر کسی اهل مطالعه است، اهل کتاب خواندن است، بیدار است. در دنیا اینگونه حکومت میکنند، حکومت دست ملت است، ما هم که گفتهایم «جمهوری اسلامی». جمهور باید خودشان کشور را اداره کنند، مردم و جمهور بایستی متشکل بشوند، نیروهای خوب را بسازند و برنامههای خوب داشته باشند. این انتخابات که در کشور انجام میشود، یک روز انتخابات ریاست جمهوری است، یک روز انتخابات مجلس است، یک روز انتخابات خبرگان، شما آقایان دیدهاید در وقت انتخابات یک افرادی قیم میشوند و آقابالاسر و یک گروههای خلقالساعه و آنی درست میکنند و به طور چماقی میخواهند پیش ببرند، برای این که یک عده میخواهند از ناآگاهی مردم و از اینکه مردم در صحنه نیستند سوءاستفاده کنند، و این یک گرفتاری است. باید مردم خودشان مجهز باشند، تشکیلات داشته باشند، نیرو و کادر ساخته باشند. یک حزب قوی حزبی است که اگر در انتخابات پیروز شد هم وزیر خوب داشته باشد، هم وکیل خوب داشته باشد، هم استاندار خوب داشته باشد، در همه قسمتها دارای نیروهای خوب باشد.
در دنیای امروز که بشر پیشرفته است و به مسائل اقتصادی و سیاسی توجه دارد و به مسائل دینی هم الحمدلله روی آورده است، این مردم باید تشکیلات داشته باشند، تشکیلات که داشته باشند قهراً باید روزنامه داشته باشند، رادیو و تلویزیون در اختیارشان باشد، روزنامهها، جرائد، رادیو و تلویزیون اینها که فقط مال دولت نیست، دولت را مردم روی کار میآورند، مردم نباید دستشان به رادیو و تلویزیون برسد؟ رادیو و تلویزیون فقط در اختیار چهار نفر که آن بالا مینشینند و یک دستوری میدهند باشد؟ مردم اگر حرفی داشته باشند باید حرفشان را رادیو و تلویزیون پخش کنند، روزنامهها باید افکار و نظریات مردم را منتشر کنند. در دنیا اینگونه است و اگر ما کوتاه بیاییم پسگردنی میخوریم و عقب میمانیم. آنطور که دو سه نفر بنشینند برای کشور تصمیم بگیرند این در دنیای فعلی پیش نمیرود، «جمهوری» یعنی «حکومت مردم»….
… ولایت فقیه مثل ولایت امیرالمؤمنین(ع) باید نظارت بر کشور داشته باشد، نظارت بر احزاب داشته باشد، نظارت بر دولت داشته باشد، اما نه اینکه در همه جا دخالت کند، در جمهوری اسلامی دولت باید مستقل باشد، یعنی دولتی که بتواند کار بکند. من یکی از اشکالاتم به آقای رئیسجمهور آقای خاتمی واقعاً این است، من پیغام هم دادم نمیدانم به ایشان گفتهاند یا نه، البته ایشان با من ارتباطی ندارند، اما من اول که انتخاب شدند برایشان پیام دادم، بعد هم به ایشان پیام (شفاهی) دادم که اینطور که پیش میروید نمیتوانید کار کنید، یک نفر رئیس دولت اگر وزرایش، استاندارهایش، با او هماهنگ نباشند یک قدم نمیتواند بردارد، من پیغام دادم که من اگر جای شما بودم میرفتم پیش رهبر میگفتم: شما مقامت محفوظ، احترامت محفوظ، ولی ۲۲ میلیون مردم به من رأی دادند، به من هم که رأی دادند؛ این ۲۲ میلیون همه میدانستند که رهبر کشور به کسی دیگر نظر دارد. دفترشان و خودشان و همه شخص دیگری را تأیید میکردند، ۲۲ میلیون آمدند به ایشان رأی دادند، معنایش این است که ما آن تشکیلات را قبول نداریم. رأی این ۲۲ میلیون معنایش این است که ما آن را که شما میگویید قبول نداریم، ایشان قاعدهاش این بود میرفت پیش مقام رهبری میگفت شما احترامت محفوظ، ۲۲ میلیون به من رأی دادند، از من انتظارات دارند و اگر بنا بشود که بخواهید در وزرای من، در استاندارهای من دخالت بکنید، افرادی را به من تحمیل کنید من نمیتوانم کار بکنم، بنا بر این، من ضمن تشکر از مردم استعفا میدهم، به مردم میگویم: ایها الناس میخواهند در کار من دخالت کنند. قاعده این بود که به این صورت عمل نماید.
مردم از وزرا هم انتظارات دیگری داشتند. من برای آقای دری [نجفآبادی] هم که وزیر اطلاعات شد، پیغام دادم که مشکل وزارت اطلاعات فقط وزیرش نبود، اصلاً بافت وزارت اطلاعات خراب است. در عین حالی که در اطلاعات آدمهای خوب، آدمهای علاقهمند و متدین نیز وجود دارد…. اما اطلاعات باید روی اساس باشد نه این کارهایی که میکنند. به ایشان پیغام دادم که اطلاعات بافتش خراب است. اگر بناست همان معاونها و همان کادر باشند و جنابعالی فقط ماشین امضا باشی و در اطاق وزارتخانه بنشینی هر چه معاونها و مدیرکلها آوردند زرتی امضا کنی بدان کلاهت پس معرکه است. آنچه مردم از تو میخواهند این است که اصلاً بافت آنجا را عوض کنی، اطلاعاتی که هماهنگ با مردم باشد، نه یک آدمهای ناجور، آدمهایی که میخواهند پرونده برای افراد درست کنند. من اطلاع دارم بعضی آدمهای عوضی آنجا هستند، البته آدم خوب هم در آنجا هست.
آقای رئیسجمهور به عقیده من قاعدهاش این بود یک قدری محکمتر میآمد. مقام رهبری هم بایستی که همان رهبریش را میکرد. معنای رهبری این است که نظارت کند که در کشور کارهای خلاف شرع انجام نشود. اگر یک وقت رئیسجمهوری، وزیری خواست کار خلاف بکند، از مقررات شرع منحرف شود او جلویش را بگیرد، نه اینکه یک تشکیلات و یک گارد سلطنتی درست کند از پادشاهان دنیا زیادتر، و کسی هم دسترسی نداشته باشد و در وزارتخانه دخالت کنند، در استاندار دخالت کنند، در همه جا دخالت کنند، خود ایشان، اینهایی که اطراف ایشان هستند، این غلط است. اینطور کشور پیش نمیرود، کشوری که چند ارگان حکمفرما داشته باشد، دولت جدا، مجمع تشخیص مصلحت جدا و دفتر رهبری جدا، هر کدام بخواهند اعمال قدرت کنند، اینجور کشور اداره نمیشود، و حکومت مطلقه به این صورت که تکلیف کشور را دو سه نفر معین کنند و مردم هیچکاره باشند این در دنیای امروز مواجه با شکست میشود….
منابع: وبلاگ نجواهای نجیبانه؛ کتاب «نجواهای نجیبانه: نقد نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن؛ نامهها، نوشتارها، گفتارها»؛ صفحه ۱۳۶۴؛ کتاب «خاطرات آیتالله منتظری»؛ پیوست شماره ۲۵۴.
////
نامه آقای مسعود اسماعیل لو به آیتالله منتظری
به نام خدا
با سلام و خسته نباشید و امید سلامتی کامل شما
آقای منتظری از شما خواهشی داشتم، به آقای خاتمی پیام مرا به عنوان یک ایرانی که ۲۲ سال در راه آزادی و استقلال ایران مبارزه میکند را به ایشان بفرمایید و به ایشان بگویید که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکنند و بگذارند ملت راه خود را برای استقرار آزادی و استقلال به دست بگیرد چون که قادر به این کار است.
در این رژیم حتی یک فرشته هم تبدیل به شیطان میشود، اگر ایشان میخواست کاری بکند ۲۲ میلیون رأی داشته!!! امید کاذب برای ملت ایران زیانآور است. این رژیم، باطل است و در آن نمیتوان به دنبال حق گشت. حق در مقابل باطل است.
به ایشان بگویید تبلیغ رژیم به ضرر مردم است. امیدوارم که ایشان خود را کاندیدا نکنند. در ضمن نظر شما را میخواستم بدانم، آیا اگر مردم بخواهند این نظام را عوض کنند مخالف اسلام است؟!
آقای خاتمی گفتند که اگر کسی با این رژیم مخالفت بکند دشمن اسلام و ملت است. شما چه فکر میکنید؟ تغییر رژیم حتی اگر اسلامی هم نباشد حق یک ملت است.
شاد و پیروز باشید
مسعود اسماعیل لو
پاسخ آیتالله منتظری
باسمه تعالی
پس از سلام و تحیت
اولاً: اینجانب با ایشان ارتباط ندارم و از پیام دادن به ایشان معذورم، بهعلاوه اگر ایشان با آن استقبال مردمی که در آغاز نسبت به ایشان انجام شد و با این موقعیت فعلی که تبدیل به یک مقام بیخاصیت ثناگو شدهاند، وظیفه فعلی خویش را تشخیص ندهند، پیام من قطعاً اثری نخواهد داشت.
و ثانیاً: حقيقت اين است که با قانون اساسی فعلی ايران که همه اهرمهای قدرت در اختيار رهبر قرار داده شده، بدون اين که پاسخگو باشد و مسؤوليتها، بر عهده رئيس جمهور قرار داده شده، بدون اين که اهرمهای قدرت را در اختيار داشته باشد، اگر از باب فرض، امام زمان هم رئيسجمهور شود، قدرت هيچ کاری را ندارد. اين امر، تضاد واضحی است در قانون اساسی که بايد اصلاح گردد.
و ثالثاً: بر حسب اصل اولی هیچکس بر دیگری ولایت ندارد، فقط خدا که خالق ما و مالک تار و پود ماست حق مالکیت بر ما دارد، و خداوند حق مالکیت را به خود انسانها واگذار نموده که برای اداره امور سیاسی و اجتماعی کشور کسانی را که صلاحیت دارند با رعایت شرایط و موازین عقلی و شرعی انتخاب نماید و او در برابر ملت و نمایندگان آنان مسؤول است و باید پاسخگو باشد و تفصیل در نامه مختصر نمیگنجد.
إنشاء الله سالم و موفق باشید
۱۴/۱/۱۳۸۰
نامه دوم آقای مسعود اسماعیل لو به آقای منتظری و پاسخ او
«به نام خدا
با سلام و تبریک سال نو به همگی شما
آقای منتظری از شما خواهشی کرده بودم در رابطه با کاندیدا شدن خاتمی، نمی دانم دریافت کردید یا نه؟ لطف کنید به ایشان پیغامی بفرمایید و بگویید که بهترین کار ایشان کاندیدا نکردن خود می باشد. با شرکت نکردن خود ریشه استبداد خشک خواهد شد.
امیدوار هستم که حرف ما را بها دهید. موفقت ایشان در گرو جدایی از رژیم است. در صورت کناره گیری از کاندیدای ریاست جمهوری او، از او حمایت خواهیم کرد. شاید آخرین فرصت خوب برای او می باشد. او باید مردم را انتخاب کند نه قدرت را!!!
مسعود اسماعیل لو»
پاسخ آقای منتظری:
«باسمه تعالی
پس از سلام
پیام جنابعالی پاسخ داده شد. در این موضوع به نظر می رسد حق با جنابعالی است؛ ولی من از پیام دادن به ایشان معذورم، اولاً ارتباط ندارم و ثانیاً «لا رأی لمن لا یطاع» [کسی که از او اطاعت نمی شود، رأیی ندارد].
إن شاء الله موفق باشید
۱۶/۱/۱۳۸۰
حسینعلی منتظری»
منبع: وبلاگ نجواهای نجیبانه (تصاویر نامهها و توضیحات بیشتر نیز در وبلاگ مندرج است)
بیمها و امیدها، باید و نبایدها
رویکردها و جهتگیریهای اصلاحطلبانه جهت بهبود روند اداره کشور
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
شرایط کنونی کشور و فرصتها و تهدیدهای پیش روی آن را باید در فرایندی تاریخی و در پرتو تجربههای گوناگون ملی بازشناخت. امروز اگرچه کشور با مسائل مختلف و گاه پیچیده و نو روبروست، اما برای شناخت زمینهها، و روند تنگناها و مشکلات و گشودن افقها و راههای اصلاحی پیشروی آنها باید بر بازاندیشی در گذشته، با توجه به حال و ترسیم چشمانداز و تدوین برنامه عملی برای اینده تأکید کرد.
اگرچه کشور متأسفانه در سالهای اخیر از سوءمدیریتها و رویههای غلط سیاسی و اجرایی زیانها و خسارتهای فراوان دیده است، اما به اعتبار جامعه پرتوان و تجربههای گرانباری که دارد، میتواند با پیگیری آرمانها و خواستههای تاریخی مردم راهی به رهایی از چنبره مسائل و مشکلات گوناگون اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی پیدا کند.
حرکت اصیل ملت ما از انقلاب مشروطیت، تا انقلاب اسلامی سال 1357 و پس از آن، تحرکی مستمر برای نیل به ازادی، استقلال و پیشرفت در عین پایبندی به موازین و ارزشهای اصیل دینی، معنوی و اخلاقی بوده است.
در انقلاب اسلامی ایران، خواست تاریخی ملت در پرتو اندیشه رهبری امام خمینی (ره) با هویت دینی و فرهنگی ایرانی همسو شد و به استقذرار نظام جمهوری اسلامی انجامید که در اساس آن نه تنها دینداری با ازادی، استقلال، پیشرفت و دموکراسی ناسازگار نیست، بلکه بر پا دارنده و قوام دهنده آن نیز هست. محتوا و جوهر اصلاحات نیز بازخوانی و بازنمایی و روز آمد نمودن همین خواستهها در مواجهه با تنگناها، مسائل و بحرانهای پس از انقلاب بوده و هست.
جمعی از فرزندان این انقلاب که همواره دغدغه ایران و اسلام را داشتهاند، از این منظر به گذشته و حال کشور پرداخته و به اعتبار تجربه و دانش خویش راههای برون رفت از وضعیت نگران کننده کنونی و فعلیت بخشیدن به ظرفیتهای فراوان ملی را عرضه میدارند. از این منظر باید دستاوردهای کشور را در مقاطع مختلف مورد نقد و بررسی، قرار داد و پس از آن به حال و آینده پرداخت.
نظام جمهوری اسلامی ایران از همان آغاز پیروزی انقلاب با مسائل و مشکلات گوناگونی رو به رو شد که تحمیل جنگ از سوی عراق در این میان نقش محوری میباشد اما پس از 8 سال فداکاری و ایثار ملت غیور و شجاع ایران، جنگ تحمیلی سرانجام به پایان رسید.
در طی این دوران رویکرد جامعه حفظ تمامیت ارضی، تأمین عادلانه نیازهای اساسی، مقابله با تحریمهای مختلف بینالمللی و به طور کلی دفاع همه جانبه از کشور بود.
در عین حال تنگناها و مشکلات گستردهای در عرصههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی، پیشروی دولت و جامعه قرار داشت. تخریب گسترده زیرساختها و ظرفیتهای تولیدی، ویررانی شهرها، بروز پدیده حاشیه نشینی در شهرهای بزرگ، نابسامانی در نظام دیوانسالاری، ضعف قواعد قواعد نهادی، سازمانی و اداری، رشد اندک اقتصادی در کنار رشد بالای جمعیت، گسترش فقر و مواردی از این دست، ضرورت و فوریت بازسازی و نوسازی ظرفیت های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حکمروایی کشور را عیان کرد.
تلاش دولتهای دوران جنگ (1368-1360) اداره سالم کشور و استفاده بهینه از منابع محدود و بالا بردن سرمایه اجتماعی و دور بودن از شکافهای میان دولت و ملت ستودنی است. در واقع دولت توانست با برخورداری از پشتوانه مردمی و حمایتهای رهبری فقید انقلاب، ظرفیتهای معنوی و مادی جامعه را تا حد زیادی فعلیت بخشد.
پس از جنگ نیز در پاسخ به ضرورتهای ناشی از جنگ، دولت سال های (76-68)، برنامههای اصلاحی با رویکرد بازسازی و ایجاد بستر مناسب برای رشد اقتصادی را عملیاتی ساختند. بازسازی ویرانی شهرها، ایجاد ظرفیتهای جدید فیزیکی و زیربنایی، سرمایهگذاری گسترده در امور تولیدی، اقتصادی و اجتماعی، گسترش وسیع فعالیتهای آموزشی و فرهنگی در سطوح مختلف، جایگزینی رشد منفی اقتصادی دوران جنگ تحمیلی با رشد مثبت، شکلگیری تحرک فردی و جمعی در جامعه از دستاوردهای این دوران است.
دولتهای سالهای (84-76) با حفاظت از دستاوردهای زیرساختی دوران 76-68 و تلاش برای تکمیل و توسعه آنها، رویکرد وسیعتری را نسبت به انجام اصلاحات نهادی در عرصههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و ساختاری از طریق بسترسازی برای رشد مستمر و توسعه همهجانبه و پایدار مدنظر قرار دادند.
ایجاد مراکز صنعتی بزرگ، رشد تولید و تنوع کالایی، علمی و فنی شدن شیوه تولید، گسترش بازارهای کالایی و سرمایهای و پولی، بهبود و ارتقای تقسیم کار ملی، گسترش علوم، تحقیقات و فناوری، توسعه همهجانبه آموزش و پرورش و آموزش عالی، سوق یافتن نظام دولتی به دفاع از عرصههای آزادی، امنیت حریم شخصی، احترام به حقوق مالکیت، مشارکت گستردهتر مردم در فرایندهای نظام تصمیمسازی و تصمیمگیری کشور، اشاعه فرهنگ مدارا و گفتوگو بین مردم و میان مردم و حکومت، حمایت عملی از قانون و فرهنگ قانونگرائی و تبعیت دولت از قانون در این دوران که عمدتا در عهد رهبری امام (قده) بود و سکان اداره کشور به عهده فرزنادن نسل اول انقلاب قرار گرفته بود و از منجنیق فلک از هر طرف سنگ فتنه و آشوب میبارید و نداهای شوم تجزیهطلبی، دامنزدن به اختلافات قومی و مذهبی، راهاندازی امواج سهمگین ترور و جنگ تحمیلی نمونهای از این آشوب و فتنه فراگیر بود با رهبری ممتاز امام و فداکاری و تدبیر مدیران برجسته کشور که البته با همراهی و همدلی بینظیر ملت همراه بود سبب شد که در عین رعایت زندگی مردم، جنگ و تأمین امنیت کشور به خوبی اداره شود و با وجود امکانات اندک بهگونهای تدبیر امور پیش رفت که مردم را نیز پاس میدارند و در برابر توطئههای سهمگین داخلی و خارجی به کمک خود مردم ایستادهاند و طرفه این که در بحبوحه چنین وضعیتی که علیالقاعده میبایست اضطرار، بهانه سختگیریها شود حتی یک لحظه انتخابات که قلب مردمسالاری سازگار با دین است، تعطیل نشد و درست در همین هنگامه سخت، فرمان 8 مادهای امام نیز صادر شد تا معلوم شود که در نظام جمهوری اسلامی حرمت و ازادی شهروندان از اولویتی برخوردار است که هیچ وضع فوقالعادهای نمیتواند به آن لطمه بزند.
خلاقیتها و نوآوریهای فرهنگی و معرفتی، اهتمام به آزادی کسب و کار، آزادی مبادله، اصلاح سرگیری قوانین مدنی، جزائی، بازرگانی، مالی، سرمایهای و اقتصادی در جهت بهبود فضای سرمایهگذاری و کارآفرینی ایجاد زیرساختهای اطلاعات و ارتباطات، تقویت نهادهای مدنی، احزاب و رسانهها ارتقای موقعیت و منزلت ایران در منطقه و جهان و … از جمله ثمرههای این اقدامات و تفکرات اصلاحی برای کشور بود. دستاوردهایی که توانست ظرفیتهای گسترده زیرساختی، تولیدی، انسانی، اجتماعی و فرهنگی را افزایش و زمینه را برای ورود به دورهای از بالندگی و هم افزائی اقتصادی، فرهنگ، سیاست و جامعه را فراهم کند.
ایجاد این زیرساختها و فرصتها اگرچه در سه دوره جنگ و پس از آن با تفاوتها و تمایزهایی همراه بوده است، اما همواره با رویکرد رشد اقتصادی و اجتماعی و پانهادن به عرصههای توسعه همهجانبه و پایدار با طی مراحل دشوار و خرج و هزینههای فراوان و بعضا غیرقابل اندازهگیری در حوزههای زیرساختی، نهادی، سازمانی، حقوقی و قانونی محقق شده است.
در خلال همین دوره است که به رغم ضعفها و تنگناهای مختلف محرکههای بالندگی در عرصههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شکل گرفتند و پیامدهای توسعهای آنها نیز به تدریج ظهور پیدا کرد.
اگرچه بنا به شرایط و اقتضائات اقتصادی و اجتماعی، در سال های 68 تا 76 تاکید بیشتر بر ظرفیت های اقتصادی بود و اهتمام کمتری به حقوق اساسی ملت و آزادی های مصرح در قانون اساسی صورت پذیرفت.
و در سال های 76 تا 84 نیز با توجه به محوریت توسعه سیاسی، تحرکها و دستاورهای شایان توجه اقتصادی تحت الشعاع قرار گرفت و توسعه همه جانبه بر پایه تقویت جامعه مدنی با موانع مختلفی رو به رو شد، ولی نمیتوان از فرصتهای توسعهای کمنظیری که برای ایران در طول این سالها فراهم شد، به آسانی گذشت.
ظهور و بروز این اصلاحات طی سالهای پس از جنگ تحمیلی از یک طرف و برخورداری کشور از ظرفیتها و پویاییهای انسانی و مادی جدید و پیشرفتهای برنامهریزی توسعه از طرف دیگر، موجب تدوین و تصویب سند درازمدت توسعه همهجانبه و پایدار کشور، تحت عنوان سند چشمانداز 20 ساله و اسناد پائیندستی و مرتبط با آن همچون سیاستهای کلی و قانون برنامه چهارم توسعه در سال 1382 گردید.
رویکرد کلی سند چشمانداز 20 ساله، اصلاحات همهجانبه در بینش، منش و روش در کلی جامعه به طور عام و نظام تدبیر اداره عمومی کشور به طور خاص بود. اصلاحاتی که فرصتها و امکانات گسترده مادی، انسانی، اجتماعی، ژئوپلتیک کشور را بالا میبرد و قابلیت اجرایی میبخشید و ظرفیتهای بالقوه مادی و انسانی بلااستفاده را بالفعل میکرد و شکاف عظیم بین این دو ظرفیت را کاهش میداد و کشور را به میدان دانائی و توانائی و رقابت با سایر کشورها وارد میکرد.
رشد و توسعه تدریجی، مستمر و فراگیر کشور در سال های 81 و 82 (دوره تدوین سند چشمانداز 20 ساله) که برخاسته از فرایندهای اصلاحی در عرصه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور پس از جنگ تحمیلی بود، گسترههای گوناگون حیات اجتماعی و اقتصادی جامعه را در برگرفت که به بخشی از آنها اشاره میشود.
در حوزه اقتصاد:
دستیابی به رشد اقتصادی 7.6 و 7.4 درصدی در سال های 81 و 82 شاخص گویایی بر تحرک اقتصادی ایران در مسیر توسعه است. این رشد خود در بر گیرنده شاخصهای اقتصادی ذیل بود:
رشد 7.1 درصدی در بخش کشاورزی، رشد 12 درصدی در بخش صنعت و معدن، کاهش وابستگی بودجه جاری به درآمدهای نفتی، افزایش نسبت بودجه عمرانی به بودجه جاری، افزایش نسبت مالیات به بودجه جاری، کاهش برداشت از درآمدهای فروش نفت در سقف سالیانه 15.5 میلیارد دلار و تمرکز در بهره گیری از این درآمدها در ایجاد ظرفیت های سرمایه ای انسانی و فیزیکی، تشکیل حساب ذخیره ارزی با دارائی حدود 20 میلیارد دلار، یکسان سازی موفق نرخ ارز، کاهش رانت و فساد اقتصادی، شفاف سازی سیاست های پولی، مالی و بودجه ای، سرمایه گذاری گسترده در حوزه بالادستی و پائین دستی نفت و فراورده های گازی با پایه گذاری مجتمع عسلویه، پتروشیمی ها و پالایشگاه ها، جلوگیری از افزایش کسری تراز پرداخت ها و دستیابی به تراز مثبت با صادرات 22 میلیارد دلاری نفت و واردات 20.6 میلیارد دلاری طی سالهای 83-76 و کسری تراز بدون نفت (17.7- میلیارد دلار)، رشد مستمر سرمایه گذاری به میزان متوسط 8.7 درصد طی سال های 83-76، کاهش نسبت هزینههای جاری دولت به تولید ناخالص ملی به حدود 15.5 درصد، ایجاد تراز تجاری مثبت در بخش کشاورزی طی سال های 84 و 83، خودکفائی در محصول گندم و تحقق مرز خودکفایی شکر و رشد مثبت در سایر محصولات کشاورزی، جلوگیری از نزول فضای کسب و کار و بهبود نسبی آن و ارتقای رتبه کشور به 119 در سال 2006 میلادی، برقراری انضباط در سیاستهای مالی و بودجهای دولت و کاهش نفوذ و سلطه آن به سیاستهای پولی، ایجاد تعامل اثربخش و کارامد بین سیاستهای پولی و مالی، افزایش رقابتپذیری تولیدکنندگان ملی با انجام اصلاحات ارزی، پولی، مالی، بودجهای و بهبود فضای کسب و کار و گام نهادن در فرایندهای حکمرانی خوب، با پذیرش مولفههای دولت هدایتگر و تنظیمگر و نه تصدیگر، دولت مشارکتجو با بازار و نهادهای مدنی، دولت تحکیمبخش مالکیت فردی و مشوقهای اقتصادی دولت و فرصت ساز و بهرهگیر از فرصتها، دولت متعلق به جامعه، دولت کارآمد در امور تخصیصی، تنظیمی، تثبیتی و توزیعی، تلاش برای شکلدهی دولت متناسب (تناسب در اندازه، توجه کارآمد و اثربخش به امور حاکمیتی، بسترسازی برای تحرک اقتصادی عامه مردم و …)،
در واقع عمل به رویکردهای متکی به رشد اقتصادی با توجه به افزایش اشتغال و بهبود عدالت اجتماعی (رشد متکی بر عدالت اجتماعی) و ارتقای عدالت اجتماعی با توجه به رشد اقتصادی بیشتر (عدالت اجتماعی متکی بر رشد)، جهت فراگیری، جامعیت، کفایت و اثربخشی حوزههای عدالت اجتماعی، تدوین و تصویب نظام جامع رفاه و تامین اجتماعی و تشکیل وزارت مربوط به آن جهت پایداری، هماهنگی، همجهتی و توازن بین دو رویکرد “رشد متکی بر عدالت اجتماعی” (توجه به رویکردهای توانمندسازی بخش حقوقی و کارفرمایان تولیدی و افزایش تولید و توانمندسازی واحدهای تولیدی) با “عدالت اجتماعی متکی بر رشد” (توجه به رویکردهای اشتغال و توانمندسازی نیروی کار و گسترش رویکردهای رفاه و تامین اجتماعی) گسترش همهجانبه بیمههای همگانی، بیمه روستائی توسط دولت، بسط و تکامل پوششهای بیمهای مکمل، هدفمندکردن بخشی از یارانهها با رویکرد توانمندسازی مردم، ارتقای اشتغال، افزایش رشد اقتصادی و افزایش منابع انسانی و سرمایه انسانی اقشار آسیبپذیر و … بخشهایی از ارتقای عدالت اجتماعی مبتنی بر سیاستهای اقتصادی در این دوران است.
باید توجه داشت که عدالت مفهومی فراتر از اقتصاد است و حوزههای اجرای آن فراتر از بهرهگیری بر سر سفره اقتصادی است به این ترتیب باید برای پیشبرد عدالت به سایر حوزههای آن همچون عدالت در ثروت (از طریق تعامل هم آهنگ و مستمر و هم جهت رشد متکی بر عدالت و عدالت متکی بر رشد) عدالت در قدرت (توزیع قدرت در بین شهروندان و توانمندسازی مردم از طریق جمهوریت و دموکراسی، تقسیم و تعامل قدرت در نظام شبکهای دولت- نهادهای مدنی و بازارهمچنین موظف شدن دولت به پاسخگویی به ملت و امکان جابجایی بدون خشونت و تمکین به آرا و نظرات و قضاوت مردم) و عدالت در منزلتها (برابر کردن کلیه حقوق افراد، اقوام و ادیان و تربیت شهروندان ملی با رویکرد جهانی، برابرسازی بهرهجوئی از فرصتها و حق انتخابها در سطح همه افراد و همه عرصههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی توجه کرد که از طریق آنها دستیابی رشد و توسعه همهجانبه و پایدار میسر میشود.
در حوزه علمی و فرهنگی
یکی از آثار رویکردهای اصلاحی در حوزه نظر و عمل؛ عملکرد تحرک و توسعه علمی و فرهنگی کشور در این حوزهاست.
بسط کمی و کیفی و نهادینه شدن نقش دانش، پژوهش، فناوری و مهارت به عنوان اصلیترین عوامل ایجاد ارزش افزوده در شکلدهی اقتصاد مبتنی بر دانایی، توسعه و کاربرد فناوری اطلاعات و ارتباطات و بسط امور آن در فعالیتهای ملی، نهادسازی جریان آزاد اطلاعات و استقرار حقوق مالکیت معنوی و شکلدهی بازار دانایی، نوسازی و بازسازی نظامهای آموزش و پرورش فنی و حرفهای، آموزش دانشگاهی و تحقیقات کشور، ارتقای منزلت معلم، دانشآموز، مدرسه و توجه به نقش اجتماعی آنها، تحقق جایگاه توسعهای نهاد دانشگاه به عنوان تولید کننده معرفت علمی و گفتمان علمی، نهاد پیشبرنده آزادیها و خلاقیتهای علمی و مولد فرایندهای داناییمحور، ارتقای عملی منزلت استاد، دانشجو، دانشگاه و کارامدکردن روابط منظومه بین آنان، استقلال دانشگاهها و جلوگیری از دخالت غیر در آمور آنها، توانمندسازی و ارتقای سرمایه انسانی و اجتماعی زنان و جوانان و زمینهسازی جهت مشارکت مؤثر و پایدار آنها در امور کشور، ایجاد امنیت اجتماعی فراگیر و پایدار، حفظ حریم خصوصی و حقوق شهروندی افراد، پرورش عمومی قانونمداری برای افراد توام با کارآیی، رقابت و برابری فرصتها، پرورش عمومی قانونمداری، رشد فرهنگ نظم و احترام به آئین شهروندی، پیریزی، بسط و توسعه نهادهای مدنی جهت معنادار پایدار مردم و نظارت مستمر بر امور کشور، ایجاد امنیت فردی و مصونیت از خشونت، تجاوز و برخورد با رشد نا اطمینانی در زندگی فردی و اجتماعی، صیانت از آزادی مردم و تضمین آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن، کاهش شکاف بین ساختار و کارکردهای فرهنگ رسمی با فرهنگ غیر رسمی ارتقای سطح اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی کشور، توجه به بهرهگیری از توانمندیها و ظرفیتهای فکری عمومی جامعه در جریان توسعه و اداره عمومی کشور، اهتمام به بهرهگیری از مشارکت نخبگان، فرهیختگان و اندیشمندان در اداره کشور امور و کاهش فرار مغزها، صیانت از ارزشهای اخلاقی و معنوی، تقویت تعهدات اجتماعی، نظم اجتماعی، انضباط اخلاقی و افزایش روحیه مشارکت و جامعهپذیری و …
مجموعه این قبیل دستاوردهای اصلاحی بوده که به ایجاد مناسبات، راهکارها، ظرفیتهای فیزیکی، انسانی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی با ارزشی برای شکلدهی و شکلگیری فرایندهای رشد و توسعه پایدار برای کشور طی سالهای 81 و 82 انجامید و زمینه را برای تدوین و تصویب سند چشمانداز 20 ساله، سیاستهای کلی آن و اسناد پائین دستی همچون برنامه چهارم توسعه فراهم کرد.
در سال 1382 در جمع کارگزان نظام، مقام رهبری و رئیس جمهور از برخوردار شدن ایران از زیرساختهای لازم در عرصههای مختلف و لزوم ورود کشور به عرصه های نوینی در حوزه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جهت رشد و توسعه همهجانبه کشور سخن گفتند و مشارکت همگان و الزام اجزای مختلف حاکمیت (قوای سه گانه) را در تحقق اهداف سند چشمانداز 20 ساله ضروری دانستند.
ایران از منظر سند چشمانداز 20 ساله، کشوری تعریف میشود توسعه یافته، متکی بر اصول اخلاقی و مردمسالاری، برخوردار از آزادیهای مشروع، عدالت اجتماعی، حفظ کرامت و حقوق انسانها، بهرهمند از امنیت اجتماعی و قضایی، دارای دانش پیشرفته و توانا در تولید علم و فناوری، بهرهمند از سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی در تولید ملی امن و مستقل، برخوردار از رفاه و تامین اجتماعی و فرصتهای برابر، دارای همبستگی میان مردم و حکومت و استحکام نهاد خانواده، به دور از فقر و فساد و تبعیض، بهره مند از محیط زیست مطلوب، برخوردار از شهروندانی فعال و مسئولیت پذیر و رضایتمند و حساس نسبت به وجدان کاری، انضباط و سازگاری اجتماعی، دستیافته به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در منطقه، الهامبخشی فعال رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی، ارتقای نسبی درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال کامل، نواندیشی و پویایی فکری و اجتماعی، و به طور خلاصه پر کشیدن به جامعه اخلاقی، دارای تعامل سازنده و موثر با جهان و نهایتاَ مفتخر به ایرانی بودن.
این اهداف و جهتگیریها که به صورت روندهای همهجانبه تعریف شد باید و در بینش، منش و روشهای اجزای حاکمیت از نقطه شروع کار یعنی سال 84 به بعد قرار میگرفت.
در حوزه سیاست داخلی
پذیرش رویکردهای اصلاحی طی سالهای منتهی به تدوین سند چشمانداز 20 ساله (81 و 82)، از دولت و مجلس کارکردهایی همراه با مشارکت جوئی آحاد مردم و نهادهای مدنی کارکردهایی در، شفافیت و پاسخگویی، تعهد به قانون و قانونگرایی در همه عرصهها و مبارزه با فرهنگ بیقانونی و قانونشکنی شکل داد.
آزادی نسبی بیان، به حداقل رساندن سانسورها، شفافیت در تصمیمگیریهای کلان کشور و پاسخگو کردن مقامات و مسئولان، سطحبندی قدرت (تحدید تمرکزگرایی و تشویق عدم تمرکز، شکلگیری اقتدار دولت استانی، دولت شهری (شهرداریها)، شبکهای شدن قوه مقننه (شورای ده، شورای شهر، شورای استان، مجلس شورای اسلامی و …)، پیریزی نهادهای مدنی و تقویت احزاب و حوزه عمل و نفوذ آنها، ایجاد فضای رقابت، اعتقاد و اتکا به عامل مشارکت مردمی و تکثرگرایی، اعتمادسازی و پرهیز از رویکردهای نظامی و امنیتی در عرصههای سیاسی و اجتماعی، توجه به همبستگی عمیق بین ملت و دولت، تأکید بر امنیت و آزادی عمل قومی و مذهبی، تعهد نسبت به قدرت و حاکمیت نهادمند و قانونمند و جمعی و شبکهای، جهتگیری به سوی نظام شایستهسالاری در عرصههای مدیریتی جامعه، پرهیز از قدرتگیری فردی، توجه و تعهد به اصلاح نظام مدیریتی و برنامهریزی در جهت جلوگیری از ویژهخواری و مفاسد اقتصادی و سیاسی، بهبود مدیریت سازمانی، جلوگیری از دخالت عوامل و نهادهای نظامی و امنیتی در عرصههای سیاسی تلاش برای تحقق چهار شرط اساسی انتخابات یعنی عدالت، رقابت، سلامت و صحت انتخاباتی و قرار دادن آنها در فرایند اهداف و ماموریتهای اصلی دولت، تأکید بر همبستگی طبقات، اقوام و مذاهب و ایجاد شرایط و بسترهای مناسبتر برای مشارکت همه اقوام ایرانی و گروههای اجتماعی در مدیریت عمومی کشور، کاهش شکافهای طبقاتی، قومی، دینی، نسلی و بین نسلی، ترویج و تقویت عملی فرهنگ دینی و ارزشهای اخلاقی در جامعه با تاکید بر مدارا و اعتماد و معنویت و مبارزه با ریا، عوامفریبی و دروغگویی و دروغپردازی و تحریف حقایق و اتهامزنی و شایعهپراکنی، مقابله با خرافهگرایی و قشریگری مذهبی و سوءاستفاده از ارزشهای دینی و انقلابی، صیانت از سرمایهها و ظرفیتهای مادی و انسانی و فرهنگی و ملی و تاریخی کشور، ارج نهادن عملی به نخبگان و اندیشمندان و صاحبنظران و کارشناسان از طریق استفاده از آنان در پیشبرد و اداره امور کشور، ایجاد امنیت پایدار با تکیه بر عوامل اساسی چون اعتمادسازی، تقویت نهادهای مشارکتی، بکارگیری روشهای عقلانی و منطقی و عملی در مواجهه مشکلات کشور، توجه به امنیت قضایی و حقوق اساسی شهروندان، ایجاد نظام شفافیت در آمارهای رسمی کشور و اطلاعرسانی، رفع موانع آزادی بیان و چرخش آزاد اطلاعات، تلاش عملی در جهت تحقق عدالت اجتماعی و ایجاد فرصتهای برابر، توجه و تعهد به تقویت نهاد خانواده و ازدواج، فراهم کردن محیط نشاط و رشد فکری، علمی و شغلی جوانان کاهش آسیبهای اجتماعی، تلاش برای ارتقای هویت اسلامی، ایرانی و حفاظت از میراث فرهنگی، پیشگیری از فساد اداری و مبارزه با آن، توجه به حضور و نقش نیروهای مردمی و استقرار امنیت و دفاع از کشور و پیریزی بسترهای رشد و توسعه همهجانبه.
در حوزه سیاست خارجی
در چارچوب رویکردهای اصلاحی به سیاست خارجی. حفظ عزت و ارزشهای ملت و کشور، رفع تهدیدها و کسب فرصتها و منافع برای ایران در کانون توجهات به این بخش قرار گرفت.
در واقع ارتقای جایگاه و اعتبار ایران، حفظ حاکمیت و تمامیت ارضی کشور، تامین امنیت و منافع ملی، بدون توجه به دستاوردهای مثبت سیاستهای داخلی (رابطه دولت و مردم) هیچ گاه ممکن و مقدور نیست.
به همین سبب مجموعه سیاستها و رویکردهای اصلاحی در عرصههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی داخلی و خارجی منجر به این شد که کشور بتواند از تهدیدها و تجاوزهای نظامی مصون بماند و فضای اقتصادی و سیاسی بینالمللی در جهت مخالفت با وضع قطعنامههای پرهزینه تحریمی از سوی آمریکا، مقابله با انزوای سیاسی و تقویت امنیت ملی، پیش رود. حضور فعال ایران در مجامع بینالمللی و گسترش روابط با کشورها و اثر بخشی در پیمانهای منطقهای، ارائه چهرهای منطقی و رحمانی از اسلام و ایران برای جهانیان حاصل این سیاست بود.
نتیجه آنکه حرکت در جهت تبدیل تهدیدات به فرصتها و اتخاذ سیاستهای تنشزدایی و اعتمادسازی بویژه با همسایگان، موجب کاهش ریسک سرمایهگذاری در ایران، بهبود رتبه امنیت اقتصادی از وضعیت C به B، جذب سرمایههای خارجی و ایرانیان مقیم خارج، تسهیل مبادلات خارجی و افزایش سهم ایران در بازارهای جهانی کالا، خدمات، نیروی کار، سرمایه، علوم و فناوری گردید.
اکنون مناسب است با تبیین مختصاتی از عملکردهای دولت نهم، دهم و نسبت آنها نیز با اهداف و رویکردهای سند چشمانداز 20 ساله، نظری داشته باشیم.
دولت چشمانداز، چشمانداز دولت و بایدها و نبایدهای پیش رو
انتظار این بود که با بهرهگیری از بسترها، زیرساختهای انسانی، حقوقی، سازمانی، اداری و تشکیلاتی ایجاد شده، دولت نهم و سپس دولت دهم در مسیر رویکردهای سند چشمانداز 20 ساله و تحقق اهداف آن تلاش کند اما متاسفانه مسؤولان دولت به جای فراهم کردن زمینههای لازم برای عملیاتی شدن این سند مهم، بنای مخالفت فکری، ارزشی و اجرائی را با آن آغاز کردند.
نه تنها اعتقاد و التزام عملی به قانون سند چشمانداز 20 ساله و اسناد پائیندستی آن دیده نشد و حتی عزمی برای اصلاح قانون مطابق با منویات خود صورت نگرفت، بلکه جامعه و بویژه کنشگران اقتصادی و اجتماعی شاهد نقد و تخریب این ظرفیتها و سرمایههای قانونی بودند. در این دوره زمانی 8 ساله، دولت بدون پایبندی به قانون چشمانداز 20 ساله و حتی بدون پایبندی به لوایح بودجه سالانه که خود آن را تنظیم کرده است، در عمل راه قانونگریزی را در پیش گرفت.
این قانونگریزی طی این سالها علاوه بر تخریب ظرفیتهای نهادی و قواعد کسب و کار موجبات عدم کارائی و تضعیف اثربخشی را در نظام اجرایی کشور بوجود آورده است. پیامد این رویکردهای مخاطرهآمیز، افزایش ریسک و هزینههای مبادله، کاهش ظرفیتهای اقتصادی و اجتماعی و افول روند رشد و توسعه همهجانبه کشور بوده است. به اختصار به بخشی از عملکردهای دولت در حوزههای اقتصادی، اجتماعی، سیاست داخلی و خارجی و میزان دوری و نزدیکی این عملکرد به اهداف قانونی اشاره میشود.
باید و نبایدهای عرصه اقتصاد
در روند همهجانبه کشور بنا نبود دولت تخریبکننده فضای کسب و کار و قواعد نهادی در اقتصاد باشد اما متأسفانه امری که در دولتهای نهم و دهم به یک قاعده و رویه تبدیل شد، افول رشد اقتصادی و بیثباتی در فضای کسب و کار بود. در واقع بنا بود دولت هدایتگر، تنظیمگر، آیندهنگر، شفاف، پاسخگو، متعهد به قانون و مسئولیتپذیر، مشوق رقابت و کارآفرین، کارآمد در امور تخصیصی، تنظیمی، تثبیتی و توزیعی، فرصتساز و بهرهگیر از فرصتها باشد.
بنا بود با تکیه بر ظرفیتهای مادی، فکری و انسانی کشور و تجارب دستیابی کشور به رشدهای 7.6 درصدی و 7.4 درصدی طی سنوات تدوین سند چشمانداز 20 ساله، حداقل رشد اقتصادی 8 درصدی در کشور جاری و استمرار یابد، آن هم با بهرهگیری از درآمدهای ارزی حداکثر 15.5 میلیارد دلار در سال نه اینکه کشور با هزینهکردن حدود 100 میلیارد دلار در سال، شاهد رشدهای اندک و نزدیک به صفر باشد.
بنا نبود رتبه سهولت کسب و کار در ایران کاهش یابد، بلکه بنا بود رتبه کلی ایران که در سال 2005 میلادی براساس شاخصهای جهانی برابر با 108 بود، بهبود یابد. نه اینکه بر اثر تخریب گسترده ظرفیتهای قانونی و اداری، این رتبه بین 187 کشور در سال 2011 به 140 و در سال 2012 به 144 تنزل پیدا کند. بنابود رتبه ایران در منطقه جغرافیایی کشورهای مد نظر سند چشمانداز (خاورمیانه) اول باشد، در حالیکه متأسفانه اکنون در انتهای جدول قرار گرفته است. درواقع تخریب فضای کسب و کار باعث افزایش هزینه های واحدهای تولیدی، رقابت ناپذیر کردن تولید، سوق دادن فعالیتهای اقتصادی به سوی بخشهای اقتصاد غیر رسمی، کاهش مالیات، اشتغال و تولید، افزایش تورم، بیکاری، فقر و نابرابری، فساد و رانتجویی شده است.
بنا نبود افول شاخصهای نظام تدبیر در کارنامه مدیریت کشور قرار گیرد بلکه، برعکس بنا بود اثر بخشی و کارآمدی بیشتر نظام حاکمیت را در عصر سند چشمانداز به ارمغان آورد. بنابود کشور دولت وفاق و انسجام، دولت با کارکردهای مشوق آزادی، امنیت و ثبات توسعهای، دولت مانع از انسداد سیاسی داشته باشد. چه شد که نتنها اینها تحقق نیافت بلکه در برابر آن، افول این ظرفیتها در کارنامه دولتهای نهم و دهم رقم زده شد؟ شاخص نظام تدبیر ایران در سال 2000، بهتر از 20 درصد از کشورها بود و بنا بود که این نسبت شتابان در عصر سند چشمانداز بهبود یابد، در سال 2012 وضعیت ایران پائین تر از 6.6 درصد از کشور بوده است. آن هم کشورهائی درگیر جنگ، قحطی، نابسامانیهای سیاسی و اقتصادی.
دراین روند شاخص پاسخگویی و طنین صدای مخالف از 21.2 در سال 2000 به 6.6 در سال 2012 و شاخص ثبات سیاسی و فقدان خشونت از 24 درصد به 6.6 درصد، کیفیت مقررات دولت از 5.9 درصد به 2.9 درصد، حاکمیت قانون از 32.2 درصد به 19.9 درصد، مهار فساد از 32.2 درصد به 18.7 درصد تنزل یافته است.
به دلیل حاکمیت بی چون و چرای تعداد قلیلی از صاحبان سرمایه در عرصههای اقتصادی بویژه تسهیلات بانکی، جامعه گسترش بی سابقه فساد و رانت را شاهد بوده است. از همین رو در زمینه فساد مالی رتبه ایران از 88 در سال 1384 به 133 در سال 1391 تنزل پیدا کرده است. این وضعیت در برابر چشماندازی است که در آن بنا بود دولت پی ریز قواعد نهادی، حقوقی و قانونی با استانداردهای جهانی، دولت تقویت کننده عقلانیت، اخلاق و فضیلت مدنی باشد.
بنا نبود بخش اعظم درآمدهای حاصل از فروش نفت، صرف هزینههای جاری دولت گردد. بلکه بنا بود حرکت در جهت تبدیل درآمد نفت و گاز به دارائیهای مولد به منظور پایدارسازی فرایند توسعه و بهرهبرداری بهینه از منابع، اهتمام به نظم و انضباط مالی و بودجهای و تعادل بین مصارف و منابع و قطع اتکای هزینههای جاری به درآمدهای حاصل از فروش نفت و تامین آن از محل درآمدهای مالیاتی در سال 88 سرلوحه کار قرار گیرد.
بنا نبود حدود 700 میلیارد دلار از فروش سرمایههای طبیعی (نفت و گاز) صرف دیوانسالاری بدون هدف و غیرکارامد و غیراثربخش گردد بلکه بنا بود با بهرهگیری از حداکثر 15.5 میلیارد دلار در سال و آن هم تا پایان سال 88، درآمدهای نفتی در بودجه سالیانه کشور صرف ایجاد ظرفیتهای زیربنایی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور شود. بنا نبود حساب ذخیره ارزی این صندوق توسعه ملی تهی شود، بلکه بنا بود براساس رویکردهای سند چشمانداز از ساختار و کارکرد بالقوه در جهت ایجاد رشد اقتصادی، افزایش اشتغال، بزرگ شدن اندازه اقتصاد ایران، برخوردار گردد.
اگر چنین میشد هم اکنون باید بالغ بر 550 میلیارد دلار در این صندوق، جهت ارائه تسهیلات ارزی و سرمایهای و دمیدن روح بالندگی به عرصههای اقتصادی کشور ذخیره میشد. اگر چنین میشد کشور شاهد افزایش نقدینگی، تشدید گرایشهای تورمی، واردات گسترده و تسخیر بازارهای ایران با انواع کالای مصرفی خارجی، تعطیلی واحدهای تولیدی، کاهش رقابتپذیری، … و در نهایت ورود به دور باطل رکود-تورم نمیشد.
بنا نبود، افول بازار سرمایه، نظام بانکی و سلطه سیاست مالی و بودجهای دولت بر آن ها را شاهد باشد. امروز تکالیف دستوری به بانکها جهت تخصیص منابع متعلق به مردم به امور خاص یا افراد خاص، تعیین نرخ دستوری سود اسمی به دلیل توجه به تورم، تخصیص منابع گسترده جهت طرحهای زودبازده گسترش امتیازها و رانتهای فراوانی را در کشور باعث گردیده است.
رسیدن مطالبات معوقه بانکی به مرز بالای 70هزار میلیارد تومان و یکهتازی دریافتکنندگان این تسهیلات در بازارهای طلا، مسکن، کالا، ارز و ایجاد صدها مسئله پیشروی دولت و ملت محصول قانونگریزی نسبت به سند چشمانداز و برنامههای توسعه بود. در حالیکه بنابود ارتقای بازار سرمایه و اصلاح ساختار بانکی و بیمههای کشور با تاکید بر کارایی، شفافیت، سلامت و بهرهمند از فناوریهای نوین، ایجاد اعتماد و حمایت از سرمایهگذاران با حفظ مسئولیتپذیری آنان، تشویق رقابت و پیشگیری از وقوع بحرانها و مقابله با جرمهای مالی، دولت و کشور باشد.
بنا نبود دولت بدون توجه به موازین علمی اقتصاد، موجبات بزرگ شدن دیوانسالاری خود، محدودیت و تنگناها را برای بازار و بخش خصوصی موجب شود. بنا نبود با هزینه کردن 700 میلیارد دلار از درآمدهای حاصل از فروش نفت وضعیت رکود-تورمی گستردهای در اقتصاد حاکم شود.
رسیدن تورم به مرز 30 درصد و مرتبه ششم در بین کشورهای با تورم بالا، افزایش نقدینگی از 60 هزار میلیارد تومان به 450 هزار میلیارد تومان، رشد شتابان گردش پول، عدم اطمینان نسبت به وضعیت حال و آتی، بی اعتمادی گسترده مردم و بازار به رفتارهای اقتصادی و سیاسی دولت، اتفاقات ناگواری است که بنا نبود در روند توسعه کشور شاهد آن باشد. بلکه بنابود تحقق رشد اقتصادی پایدار و پرشتاب و متناسب با اهداف چشمانداز، ایجاد اشتغال مولد و کاهش نرخ بیکاری، رقابتپذیری کالا و خدمات کشور در سطح بازارهای داخلی و خارجی، دستیابی به اقتصاد متنوع متکی به منابع دانش، سرمایه انسانی و فناوری نوین، مهار تورم، و افزایش قدرت خرید گروههای کم درآمد و محروم و کاهش فاصله بین دهکهای بالا و پائین درآمدی جامعه، تثبیت فضای اطمینان بخش برای فعالان اقتصادی و سرمایهگذاران با اتکا به مزیتهای نسبی و رقابتی و خلق مزیتهای جدید و حمایت از مالکیت و کلیه حقوق ناشی از آن رویههای اقتصادی کشور شود.
بنا بود حاصل اقتصاد کشور آن هم با این درآمدهای عظیم نفتی رونق، رشد پایدار، توسعه متوازن، تورم کمتر از 8.6 درصدی، نرخ بیکاری کمتر از 8.4 درصد باشد. بنا بود تنظیم سیاستهای پولی، مالی و ارزی با هدف دستیابی به ثبات اقتصادی و مهار نوسانات و نه عامل بیثباتی و ایجاد رکود-تورم در کشور باشد.
بنا نبود با واردات گسترده کالا و خدمات بویژه کالاهای مصرفی و خوراکی، اقتصاد کشور زیر سلطه کالاهای وارداتی قرار گیرد. اما متأسفانه در روند کنونی و در در فضائی با نگرش هزینهای به درآمدهای ارزی آن هم با تکیه بر ورود کالاهای مصرفی برای کاهش تورم، وفور کالا، سیاستهای مالی و پولی، بیش از آنچه که در خدمت تولید، بهرهوری، اشتغال و رشد داخلی باشد در خدمت اقتصاد کشورهای رقیب و کمک به سلطه و تسخیر آنها بر بازار کشور قرار گرفته است. 3.5 برابر شدن میزان واردات کشور آن هم در شرایطی که تولید ناخالص ملی کشور 1.6 برابر شده گویای خطرات بیشماری است.
در چنین وضعیتی ضعف و نابودی نظام تولید، بنگاههای تولیدی، اقتصاد پرهزینه، فاقد رقابت و فاقد توجیه اقتصادی برای تداوم کار در اقتصاد کشور عمومیت پیدا میکند. تعطیلی بسیاری از شهرکهای صنعتی و یا تداوم کار بسیاری از بنگاهها در یک سوم ظرفیت خود، رشد منفی تولیدات کشاورزی، واردات چند میلیون تن گندم، برنج، شکر، روغن، خوراک دام، میوه و …، تقلیل خوداتکایی محصولات کشاورزی، از 77 درصد در سال 83 به 57 درصد در سال 88 زنگهای خطر را به صدا در آورده است. همه اینها نشانههای ضعف در بنیانهای اقتصادی، افزایش بیکاری و تورم و قرار گرفتن کشور در وضعیت رکود-تورمی است.
بنا نبود تراز تجاری غیرنفتی به میزان منفی 70 میلیارد دلار افزایش یابد بلکه بنا بود در پایان سال 88 این تراز منفی 4 میلیارد دلار و در برنامه پنجم توسعه میزان این تراز صفر شود و با شکلگیری اقتصاد دانشبنیان و رقابتپذیر به تراز مثبت کشور و تامین امنیت غذایی کشور با تکیه بر تولید از منابع داخلی و با تاکید بر خودکفایی در تولید محصولات اساسی کشاورزی صورت گیرد.
بنا نبود در بستر رویکردهای سند چشمانداز 20 ساله، رشد اندازه دولت بیش از رشد اندازه اقتصاد کشور باشد. بنا نبود بودجه جاری 22 هزار میلیارد تومانی سال 84 به عملکردی جدود 125 هزار میلیارد تومان در سال 91 افزایش یابد. (بیش از 5 برابر) در حالیکه طی همین مدت تولید ناخالص ملی کشور حداکثر 1.6 برابر شده است. بنا نبود شکاف معنیداری بین منابع و مصارف بودجه شکل گیرد و تامین آن از راههای بسیار پرهزینه، غیرعلمی یعنی درآمدهای نفتی جبران شود.
بلکه بنا بود تلاشی فراگیر برای قطع اتکای هزینههای جاری به نفت و تامین آن از محل درآمدهای مالیاتی صورت گیرد. درآمدهای نفتی منظور در بودجه سالیانه در طرح عمرانی به کار گرفته شود (در پایان سال 88) و مابقی ارز حاصل از فروش نفت در حساب ذخیره ارزی (صندوق توسعه ملی) برای توسعه سرمایهگذاریها بر اساس کارایی و بازدهی، بزرگ شدن اقتصاد کشور، بسط و گسترش اقتصاد رقابتی و دانشبنیان بکار گرفته شود و بنا بود اصل و بهره این منابع در این صندوق انباشت گردد و به عنوان پسانداز ملت ایران برای ارتقای وضعیت حال و آینده کشور مصرف شود.
بنا نبود مالکیتهای دولتی (شرکتهای دولتی) در یک فضای غیرشفاف و بدون تایید رویکردهای سند چشمانداز به افراد یا نهادهای خاص با قیمتهای بسیار پائین و رانتی واگذار گردد بلکه بنا بود دولت ضمن متناسبسازی اندازه خود و پذیرش و عمل به رویکردهای آزادسازی اقتصادی و واگذاری این مالکیتها به بخش خصوصی و تعاونی به عنوان محرک اصلی رشد اقتصادی و کاهش تصدی دولت همراه با حضور کارآمد دولت در قلمرو امور حاکمیتی در چارچوب سیاستهای کلی اصل 44 داشته باشد.
بنا بود به اعتبار مدیریت سالم و کارآمد واگذاری مالکیتهای دولتی با توجه و عنایت جدی به مشارکت عامه مردم در فعالیتهای اقتصادی کشور و در چارچوب اهداف برنامه و قانون اساسی و پرهیز از تضییع حقوق مردم و جلوگیری از انحصار صورت گیرد. اما آیا براستی عملکردها در این حوزه از چنین مختصاتی برخوردار بوده است؟
بنا نبود ارزش ذاتی ثروت و دارایی بین نسلی نفت و گاز به مصرف گرفته شود و با جنجال وسیع و با رویکردهای پوپولیستی و بدون برنامههای کارآمد اقتصادی و اجتماعی در جهت مقاصد سیاسی و جناحی، با توزیع پول بین مردم به سرانجام برسد.
توزیع پول در یک فضای پر ابهام و با منابع و مصارف غیرشفاف و بدون توجه به آثار زیانبار آن همچون افزایش نقدینگی، افزایش سرعت پول، افزایش تقاضا برای کالا آنهم در فضایی که تولید و عرضه در تنگنا هستند همراه با هزینههای ناشی از تحریم برای تولید داخلی،… پیامدهایی مانند تورم بالای 30 درصدی را امروزه برای کشور رقم زده است.
در فضای رکود- تورم غالب مردم به ویژه افراد حقوقبگیر، کارگران و افراد فقیر، در فقر گستردهتری غوطهور شده و از طرف دیگر احساس فقر بیشتری با مشاهده واردات کالاهای لوکس و تجملی و مشکلات شدید طبقاتی بر آنها حاکم شده و میشود. این فقر و احساس فقر بروز سیل آسای مجموعه متنوعی از ناهنجاریهای اقتصادی و اجتماعی پرخطری را برای کشور به همراه داشته است.
در حالیکه بنابود به منظور حداکثر کردن بهرهوری از منابع تجدیدناپذیر انرژی، شکلدهی مازاد اقتصادی، انجام اصلاحات اقتصادی، بهینهسازی و ارتقای فناوری در تولید و مصرف و برقراری عدالت اجتماعی (کمک مستقیم و جبران از طریق نظام تامین اجتماعی به اقشار آسیبپذیر) ثبات اجتماعی، کاهش نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی، کاهش فاصله دهکهای درآمدی و توزیع عادلانه درآمد، کاهش فقر و محرومیت، توانمندسازی فقرا، گسترش و تعمیق نظام تامین اجتماعی در ابعاد جامعیت، فراگیری و اثربخشی و متکی بر تسریع در رشد (عدالت اجتماعی متکی بر رشد) داشته باشد.
در این نظام هدفمند یارانهها، برنامههای ویژه رشد اقتصادی، افزایش تولید و اشتغال، توانمندسازی مردم و افزایش آموزش و مهارتهای شغلی و …. در قالب یک برنامه منسجم و تعامل، هم جهتی و توازن دو رویکرد “رشد متکی بر عدالت اجتماعی” و “عدالت اجتماعی متکی بر رشد” با یکدیگر تدوین و عملیاتی میشود. برنامهای که پیوسته، رفاه و رشد و ثبات و آرامش نه بیثباتی، نگرانی، تورم و احساس فقر را به ارمغان میآورد.
بایدها و نبایدهای عرصههای اجتماعی
امروزه کشور در عرصه اجتماعی درگیر مسائل و آسیبهای متنوع و گسترده هم درحوزه جمعیتی و هم جغرافیایی است و بیم آن میرود که رشد فراگیر آسیبهای اجتماعی حرمت، عزت و کرامت فرد، خانواده و جامعه را مخدوش سازد.
بنا نبود کشور شاهد تضعیف و زوال ارزشها و قواعد اخلاقی در تمام سطح روابط اجتماعی، رفتارهای مرزی و مناسبات یکسان دولت با جامعه باشد. رواج بی اخلاقی، دروغ و ترس و دورویی در میان جامعه و در مانسبات رسمی، امروز هشدار دهنده و نگرانکننده است.
بنا نبود آموزههای دینی و اخلاقی رفتارهای مدنی که لازمه شکلگیری زندگی امن برای فرد، خانواده و جامعه است، در نظام آموزش و پرورش رسمی و غیررسمی و صدا و سیما مورد غفلت قرار گیرد بلکه بنا بود کشور با اتکای بر اصول اخلاقی، ارزشهای اسلامی ملی و تأکید بر مردمسالاری، عدالت اجتماعی، آزادیای مصرح در قانون اساسی، حفظ کرامت و حقوق انسانها و بهرهمند از امنیت اجتماعی و قضایی به سوی توسعه گام بردارد.
بنا نبود کشور با برخورداری از ظرفیتهای بالای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و انسانی، آن هم با داشتن 700 میلیارد دلار درآمدهای حاصل از فروش نفت و در عصر سند چشمانداز، شاهد فقر گسترده در میان 10 الی 15 میلیون جمعیت کشور باشد.
گستره این فقر، باعث نگرانی همگانی است به ویژه در غیاب یا تنزل عزت نفس انسانها، فقر، عامل مهمی در ایجاد و گرایش جرم، دزدی، فساد، خشونت، طلاق و جنایت میشود. بنا نبود مسأله اعتیاد گسترش کمی و کیفی پیدا کند.
وجود حداقل 2 میلیون معتاد همراه با خانواده آنها حداقل 15 میلیون از جمعیت کشور را برگیرد و این مصیبت جانسوز و خانمانسوز فراگیرد. متأسفانه بیکاری به ویژه در میان جوانان و در بین جوانان دانشگاهی، موجب فروپاشی عزت نفس انسانی، گرایش به تخلفات اقتصادی، انحرافات اجتماعی، افسردگی، اعتیاد، خودکشی و بروز تنشهای گوناگون در محیط خانواده و جامعه گردیده است.
رشد فزاینده ضرب و جرح، دزدی، جرم و جنایت و تشکیل حدود 16 میلیون پرونده در قوه قضائیه، ایران را به یکی از کشورهای با جرم بالا تبدیل کرده است. 13 برابر شدن قتل عمد، 18 برابر شدن ضرب و جرح، 20 برابر شدن تظاهر به چاقوکشی، 1.5 برابر شدن میزان طلاق، 2 برابر شدن سرقت در طی سالهای 85-89 گویای بخشی از واقعیات تلخ اجتماعی در این دوران است.
بنا نبود تبعیض و یا احساس تبعیض بین اقوام و مذاهب مختلف گسترش یابد. گسترشی که موجبات گسترش و تعمیق آسیبهای اجتماعی مانند فقر، احساس ناکامی، عدم تعلق خاطر به خود و جامعه و احساس شهروند درجه دو و فرودست را برای این مناطق و مردم به همراه آورده است.
بنا نبود جامعه با رشد فزاینده طلاق و پیشی گرفتن رشد آن از نرخ ازدواج، فزونی زنان بدون درآمد سرپرست خانوار، زنان و فرزندان بیسرپرست و یا بدسرپرست، شاهد پیدایش هزینههای نگران کننده از مشکلات روحی و روانی، اضطراب و افسردگی باشد.
بنا نبود نهادهای مدنی، صنفی، مذهبی، گروههای خودیاری، … در جامعه مورد تحدید و تعطیلی قرار گیرند.
بنا بود دولت و حاکمیت برای رفع خطر تراکم آسیبهای اجتماعی و ضعف مناسبات مدنی برخوردی فعال، پایدار و حساس داشته باشند. بنا بود دولت با رویکردی مؤثر در کنار تحرکهای همهجانبه اجتماعی، نهادهای مدنی، صنفی، مذهبی را در پیشگیری در کاهش آسیبهای اجتماعی تقویت کند.
بنا بود با حاکمیت قانون و قانونمداری، برخورداری جامعه از امنیت همهجانبه فردی و اجتماعی موجبات رشد و تعالی، مسئولیتپذیری، رضایتمندی، مشارکتجوئی، برخورداری از وجدان کاری و انضباط و روحیه تعاون و سازگاری اجتماعی و مفتخر به خود و ایرانی بودن فراهم گردد.
بنا بود بصورت همهجانبه نسبت به ارتقای اعتماد عمومی و تعهدات اجتماعی، نظم اجتماعی، انضباط اخلاقی و رفتارهای مدنی و … تعهد به عمل داشته باشیم. در این فرآیند باید حکومت و جامعه با سازوکارهای مردمسالارانه نظیر آزادی احزاب، اجتماعات و رسانهها و پذیرش برگزاری انتخابات آزاد، سالم و منصفانه و … در تلاش برای یک جامعه هم بسته، مشترک در اهداف توام با تشریک مساعی و مفتخر به یکدیگر شکل دهند.
باید و نبایدهای عرصههای توسعه علمی و فرهنگی
بنا نبود نسبت به تخریب گسترده نهادهای علمی، آموزشی، دانشجویی و فرهنگی با رویکرد حذف و جهتگیریهای اعضاءگرایانه اقدام شود. اما متأسفانه در دانشگاهها با تغییر ساختار اعضای علمی از طریق اخراج، لغو قرارداد، بازنشستگیهای اجباری از یک سو و استخدامهای بی ضابطه از طرف دیگر، تغییر ساختار ورودی دانشگاهها به خصوص در دوره دکترا و کارشناسی ارشد، و پذیرشهای صوری، ارتقای اعضای هیئت علمی براساس جهتگیریهای سیاسی و شیوههای خاص در هیئتهای جذب استاد و گزینش دانشجو با نگرش امنیتی، تفکیک نامدون و نانوشته جنسیتی دانشجویان، انسداد و یا تضعیف نهادهای مستقل علمی و صنفی، رشد فرهنگ اعتراضی- غیر مشارکتی دانشگاهیان، پیریزی ساختارها و کارکردهای جهتدار در نظام آم
خسته نباشید نوری زاد عزیز
خدا قوت
مرحوم منتظری از زمانی که از حکومت ظلم فاصله گرفت محبوب ملت شد و همیشه در ذهن انسانهای آزاده خواهد ماند.روحش شاد.
نوری زاد شریف برای آقای خامنه ای متاسفم که شما را از دست داد به نظرم آن تخت فرمانروایی کذایی که آقای خامنه ای برای خودش به زور سرنیزه درست کرده است در برابر فهم و کمالات و… شما به پشیزی نمی ارزد آقای خامنه ای مانند آن سلطانی شده است که جامه بر تن نداشت و به او القا کرده بودند که بهترین جامه بر تنش است/ خدا به او رحم کند.
شنیده بودم قلم می تواند سحرانگیزباشد. شما دارید با قلمتان ما را جادومی کنید. با این قلم می شود حق را باطل وباطل را حق نشان داد. من مانده ام که شما چرا با این قلم جادویی برای خودتان دکانی ترتیب نمی دهید. ممنون که قلم جادویی خود را به خدمت آگاهی مردم درآورده اید ودنبال منافع شخصی نیستید. این قلم می توانست رمان بنویسد. کتاب بنویسد وبرای خود دنیایی داشته باشد. اما دنیای اطراف را برخود حرام کرده وبه کام مردم ” کلمات عاشقانه می افشاند” . من امروز آقای نوری زاد این نیایش شما را درزندان گوش کردم. ایکاش گوش نمی کردم. هرچه کردم رهایش کنم نتوانستم. مسحورشده بودم. شما جادویم کرده بودید. روزعید مرا خراب کردید آقای نوری زاد . خدا شما را ببخشد که مرا ازخواب بیدارکردید. من داشتم خواب می دیدم. دنیایی برای خود ساخته وپرداخته بودم. چرا مرا ازخواب بیدارکردید؟ من که شما را نمی بخشم. خود دانید. این نیایش نیست که شما درسایت خود گذاشته اید. آبشاری است ازکلمات بهشتی. چرا مرا بیدارکردید؟ من نمی بخشمتان
سلام استادنوری زاد عزیزوبا شرف
من اصلا به روحانی جماعت نه علاقه ای دارم ونه دلیلی می بینم که یک روز به این جماعت علاقه داشته باشم. اما ازشما چه پنهان درمورد آقای منتظری کمی تردید دارم. با این نوشته شما احساس می کنم نسبت به او علاقه مندم. تا همین اندازه هم دارم ازخودم تعجب می کنم. آدمهای خوب خواه ناخواه روی دیگران تاثیرمی گذارند. من ازاین که گفته اید آقای منتظری دستش به خون بی گناهان آلوده نیست حال کردم. این یعنی دست آقایانی که اکنون برسرکارند ولباس پیغمبربه تن دارند به خون بی گناهان آلوده است. بفرمایید عمامه هایشان را بالاتربگذارند.