یک روز جوانی به اسم مستعارساسان برای من نوشت:
جناب آقای دکتر نوری زاد
با سلام
مدتی پیش متنی را در پای نوشته ای از شما در وب سایتتان قرار دادم. برای من عجیب بود چرا به ابهامات من پاسخی ندادید. شک و تردیدی که در ذهن من بوجود آمده بود وقتی تشدید شد که متن مذکور در سایت شما و در بین نظرات، دیگر منتشر نشد! آیا این حرفها خط قرمز شماست؟ یا اینکه دلیل دیگری وجود دارد؟
باور کنید من نه مامور وزارت اطلاعات هستم و نه افسری از سازمان ا.سپاه! فقط مشکوکم به این حرکت شما. شکی که نیاز به پاسخ دارد. مگر نه اینکه شما به دنبال گسترش آگاهی هستید؟
خوشحال میشوم جواب این ایمیل را ببینم.
ساسان
احتمال دادم نوشته ای از او در لابلای نوشته هایی که برای من ارسال می شود از نظر دورافتاده. بهمین خاطر از وی خواستم که نوشته و ابهامش را مجدداً برای من بفرستد. چندی بعد ساسان متن زیر را برای من فرستاد:
متن منتشر شده در سایت شما و در پای نوشتار شما “ای کاش انقلاب نمیکریم” :
جناب آقای نوری زاد
بیش از یک سال است که به طور مداوم حرفها، نوشته ها و تولیدات بصری و صوتی شما را رصد و یا به قول شما و دوستانتان “ت-میم”!. می کنم. رصد حرکت شما در این مدت من را به این نتیجه رسانده که کار شما، سخن شما، “خودسوزی ایدئولژیک شما” جزئی از یک برنامه اطلاعاتی است! برنامه ای که یحتمل حاصل اتاق فکری در معاونت امنیت اداره کل امنیت و اجا است. راستی این روزها معاونت امنیت را چه مینامید؟ معاونت ۰۳؟ ۰۴؟ ۱۳؟ نمیدانم. اتاق فکری تشکیل شده و به این نتیجه رسیده اند که جریانی بسازیم که در آن جوانان را مجاب کنیم که “آقا! چرا خشونت؟ چرا اقدام مسلحانه علیه نظام؟ این همان است که مجموعه نظام میخواهد” و به مغزهای خالی از ایدئولوژی ما جوانان، شعار “گسترش آگاهی” را تزریق کنید!
در این راه از ایجاد ابهام، تزریق اطلاعات سوخته و انحرافی و ایجاد تضاد، به غایت بهره برده اید. تضادی که جوهر دیالکتیک است. و شما از همین منطق برای نهادینه کردن شعار “گسترش آگاهی” به جای “اقدام عملی و نا فرمانی مدنی”، هنرمندانه استفاده میکنید. در روزگاری که وبسایت تابناک به راحتی توسط تیم سایبری سپاه هک میشود، برای من عجیب است که سایت شما بی عیب و کاست در راه خدمت به آرمان اتاق فکر کذایی عمل میکند! وب سایتی با طراحی حرفه ای که بی شک حاصل دسترنج جمعی است! شما گفتید مصونیت شما به دلیل چهره مشهور جنابتان است. اما آیا تیم گرداننده سایت طبق همین قاعده، آزاد و دست نیافتنی هستند؟ شما به وعده خود عمل کردید و خود را آتش زدید! یک خود سوزی به موقع و ایدئولوژیک برای ذوب حداکثری!! من را ببخشید اگر حرفهایم طعم تئوری توطئه میدهد! سالها در فضایی تنفس کرده ام که همه چیزش عملا توطئه بوده است!!!!
پ.ن: من سیاسی نیستم، از سیاست بیزارم، در سیاست “باید” خندید، آنجا که “باید” گریست … جوانی هستم ۲۸ ساله با مدرک فوق لیسانسی در جیب! با این عهد: که یا مرگ یا جلای وطن. یا حق
درجواب ساسان نوشتم:
سلام دوست گرامی
شما وقتی می فرمایید: چرا همه را می گیرند و شما را نه، در اصل ، اصالت داده اید به سکوت دیگران. و یعنی: وقتی دیگران ساکت اند شما چرا ساکت نیستید؟ شما بجای این که از دیگران بخواهید: نوری زاد تنهاست چرا سکوت کرده اید و کمکش نمی کنید، از من می خواهید سکوت کنم تا هم مثل دیگران باشم و هم انگ جاسوسی به من نچسبد. به این فکر کنید که من اگر مثل دیگران سکوت کرده بودم، اکنون آماج پرسش های اینچنینی قرار نمی گرفتم و راحت زندگی ام را دنبال می کردم.
خوب دوست من، من یک سال و نیم در زندان بوده ام اما لحظه ای از اعتراض باز نایستاده ام. همه ی کسانی که به زندان می روند عمدتا سکوت می کنند. اما من چه در زندان و چه در بیرون، نوشته ام و اعتراض کرده ام. من در زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته ام و به من فحاشی شده اما باز نوشته ام. مرخصی آمده ام به این شرط که ننویسم تا مرخصی ام تمدید شود اما در همان مرخصی نوشته ام و باز مرا به زندان بازگردانده اند.
با این آدم چه می توان کرد جز این که او را یا کشت یا باز به زندان انداخت. کشتن که فعلا مقدور نیست. اما زندان هم خسارتش برای حاکمیت قطعا بیشتر از آزادی من است. چرا که نوری زادِ زندانی، یک بارِ جدید به دوش حاکمیت می اندازد و حالا حالا ها باید حاکمیت خسارتش را بپردازد.
حاکمیت شاید از آزاد گذاشتن من بهره هم ببرد. و در اعتراض به مجامع جهانی بگوید: ببینید فلانی دارد می نویسد و ما کاری با او نداریم. من نمی دانم الان حاکمیت به چه فکر می کند اما من از این فرصت پدید آمده دارم نهایت استفاده را می برم. تنها چیزی که در این میان برای من محرز است این است که: به نمایندگی از طرف کسانی که زبان اعتراض ندارند – بهردلیل – اعتراض کنم و پای مخاطراتش هم بایستم. پس دوست من، بجای این که از من بپرسید چرا تو را نمی گیرند بروید سراغ سکوت کردگان و از آنان بخواهید که نوری زاد را تنها نگذارند و از ترس به خانه های خود فرو نشوند.
با احترام
ساسان دوباره نوشت:
جناب دکتر نوری زاد، سلام
اولا ممنونم بخاطر جواب مبسوط شما، با این مشغله ای که شما دارید، برایم جالب بود. اما به نظرم بخشی از شبهات من که البته بخش مهم حرف من بود بی جواب باقی ماند. آن هم این است که چطور میشود باور کرد که شما هم جزئی از این سیستم – به قول شما مخوف اطلاعاتی – نباشید؟ قصد جسارت ندارم، به هر حال شکی دارم که باید برطرف شود. این هم که می فرمایید زندانی شده اید، شکنجه شده اید حرف شماست، الله اعلم! اما آن طرف موضوع، اگر واقعا همانگونه باشید که میگویید، کارتان به شدت قابل تقدیر است. نه از نظر مخالفت آشکار با شخص رهبری و سیاست های ایشان، بلکه از حیث سنت شکنی شما و تغییر جبهه.
به هر حال شما سالها جزئی از سیستم بوده اید و همه ما میدانیم که اعتراض جزئی از یک سیستم به کل آن یا نشدنی است و یا هزینه ی بسیار دارد. اتفاقا چیزی که شک برانگیز است همین حقیقت است. معمولا در سیستم های مافیاگونه، پیشرفت افراد و ماندن آنها بستگی مستقیم به میزان وفاداری آنها به مجموعه دارد. این وفاداری به اثبات نمیرسد مگر با آلوده شدن به منویات آن سیستم. آنچه از شما میدانم این است که در گذشته نه چندان دور شما به راس این هرم نزدیک بوده اید. قلم میزدید. مدح میگفتید. این نزدیکی به راس، حاصل نمیشود مگر با اثبات وفاداری. و در سیستم های مافیاگونه چگونه وفاداری به اثبات می رسد؟ من نمیدانم، شما بگویید!
با قبول فرضیات ذکر شده، باز هم این شک باقی میماند که چطور میشود شخصی مثل شما در این سیستم، پاک مانده باشد؟ و اگر قبول کنیم که شما هم آلوده بوده اید، چطور است که دوستان قدیم و دشمنان فعلی شما در مورد آن کارها سکوت کرده اند؟ آیا نمیشد با افشای قسمتی از گذشته شما، بلایی که احمدی نژاد بر سر شیخ کروبی آورد (مسئله 200 میلیون تومان سهم امام که در مناظرات سال 88 افشا شد و کروبی آن را پذیرفت)، برای شما هم تکرار شود. انتظار پاسخ ندارم، چون میدانم ممکن است گرفتار باشید اما خوشحال میشوم پاسخی ببینم. کاش فضا جوری بود که میشد بدون واهمه رو در رو بحث کنیم.
موفق باشید
ساسان
درجواب ساسان نوشتم:
سلام دوست من
اساسا شک، یکی از نازنین ترین خصلت های بشری است. کسی که شک نکند، بخشی از خاصیت انسان بودنش می لنگد. و من، صمیمانه می گویم: برای امثال شما که نسبت به من مشکوکید، کاری نمی توانم بکنم. چرا که زیرساخت این شک، بر “خود” شما استوار است. یعنی شما پذیرفته اید که در این اوضاع نمی شود حرفی زد. چرا که شواهد می گویند هر که حرفی زده سر از زندان درآورده. و یعنی قاعده ای ساخته اید که اصالت با سکوت و ترسیدن و بر کنار بودن است.
من برای ترمیم این زیرساخت کاری نمی توانم بکنم. مثلاً من در زندان با اعتصابی خشک، شب عاشورا، تا پای مرگ پیش رفتم. اما نمی توانم این را به شما اثبات کنم. همچنانکه قاضی از من و اغلب زندانیان می پرسید: با چه مدرکی می گویید بازجوها شما را زده اند؟ ثابت کنید. در مورد همین اعتصاب غذای خشک شب عاشورا مگر یک روز هم بندیِ من آقای تاج زاده بیرون بیاید و به شما بقبولاند که نوری زاد درست می گوید، من خودم دیدم که او را در حالت اغما، دست و پا بسته به بیمارستان بردند.
دوست من، برای دریافت درستی واقعه ی کربلا یا هرحادثه ی تاریخی نمی توان به درون این حادثه و آدمهای آن نفوذ کرد. و حتی می توان با پرسشِ “از کجا معلوم” همه ی مناسبات آن را فرو ریخت. برای رهایی از این معظل، پیشنهاد می کنم به اصل و عصاره ی یک حادثه یا یک سخن یا نوع فهم یک فرد توجه کنیم و از پرداختن به حواشی آن پرهیز کنیم.
من اگر نقطه ضعفی داشتم همان نقطه ضعف را هزارجور فیلمش می کردند. همانطور که بی حیاهای وزارت اطلاعات و سپاه برای بی آبرو کردن من و از هم پاشیدن زندگی من فیلمهایی ساختند و پخش کردند. ما روزهای تلخی را گذرانده ایم و می گذرانیم. خودم و خانواده ام را می گویم. اما شما می توانید بگویید: از کجا معلوم؟ با این همه، به همان اصل اصالت یک سخن فروشویم. که: حرف حق و حرف درست را اگرچه از دشمنانمان بپذیریم. و حتی از جاسوس ها و آدم های آب زیرکاه.
موفق باشید.
زمانی گذشت و نوشته ای از ساسان به من رسید:
سلام جناب دکتر
چند روزی به دلیل سفر کاری دسترسی به اینترنت نداشتم. باز هم ممنونم به خاطر جواب و وقتی که گذاشتید. بخشهای زیادی از حرفهای شما رنگ و بوی صداقت میدهد و این قطعا از دل شما سرچشمه گرفته است. این را هم بگویم، من اصراری بر مشکوک بودن شما ندارم، چون اصولا لجاجت و اصرار بی دلیل بر هر امری، کاری خطا و دور از عقل است. تمام دعا و امید من بر این است که شما همانید که میگویید. به قول بعضی از دوستان “حر زمانه” که اگر باشید، برای امثال من درس های بسیاری در رفتار و گفتار شما خواهد بود. من هم معتقدم سکوت در این مقطع حساس باعث عقوبت دنیوی و اخروی است. شاید سالها بعد فرزندان من، مرا به خاطر همین سکوت ملامت و بازخواست کنند. اما به همین میزان که من نوعی در مقابل نسل آینده مسئولم، باید نگران حال پدر و مادری باشم که با خون دل پسری را روانه دانشگاه کرده اند، تا مقطع فوق لیسانس از نان شب خود بریده اند تا این پسر به ثمر نشیند. باید نگران حال مادری باشم که تنها چند دقیقه صدای من پای تلفن در این شهر دور او را آرام میکند. با این دغدغه چه کنیم؟ به قول دوست عزیزی، ما که زندگی نکردیم، کاش میشد حداقل شهادت گونه بمیریم، مشکل نسل ما این است که بی اعتماد شده ایم، مطالعه نمیکنیم، قوه تشخیص درست از نادرست را از دست داده ایم،
فراموش نمیکنم فریادهای مادر کیانوش آسا را که بر سر خاک پسرش چگونه اشک میریخت…میدانید؟ نسل ما که زندگی نکرد، مردگی کرد، اما مطمئن نیستم مرگ ما ثمری داشته باشد جز سوختن دل پدران و مادرانمان.
ساسان….
تا این که یکی دیگر از خوانندگان نوشته های من به اسم “طاهر” برای من نوشت:
با عرض سلام اقای نوری زاد عزیز
خدمت شما عرض شود که مدتهاست یک سئوال برای من پیش امده
جناب نوری زاد عزیز چطور میشود که شما با اینهمه انتقاد تند همچنان در ایران زندگی میکنید و سالم هستید در صورتی که کسانی دیگر حتی خبرنگارها با انتقادهایی خیلی ملایم تر یا در زندان هستند یا اصلا نیستند، لطفا نگویید که شما را هم به دادگاه احضار میکنند چون اصلا قابل مقایسه نیست. منتظر جواب شما هستم
ممنون اول از روشنگریهایتان و صراحتتان ثانیا از جواب قانع کننده تان
و من در پاسخش نوشتم:
سلام طاهر گرامی
صبور باش نازنین، بزودی خبری درخواهد پیچید که گوش تا گوش نوری زاد را مثل فروهرها بریده اند. یا به یک جوری طومارش را در هم پیچیده اند. آن روز دیگر خیال شما از این بابت راحت می شود و برای پرسش تان پاسخ پیدا می کنید. صبور باشید نازنین.
با احترام
که دیدم ساسان همین پاسخ مرا به طاهر بهانه قرار داده و برای من نوشته:
آقای دکتر سلام
متن بالا را در پای یکی از نظرات نوشته بودید. نگرانم. نگرانم..نگرانم. نگران همسری که اگر پیش بینی بالا محقق شود، دیگر همسری ندارد. نگران فرزندانتان که پدرشان را فقط در آثارش ادامه میدهند. نگران امثال خودم هستم. ماها، حتی اگر تغییری در این حکومت پیش آید هنوز نیاز داریم کسی دستمان را بگیرد تا راه راست رفتن را یاد بگیریم. تا مبادا مبادا مبادا اشتباهات را تکرار کنیم، که مبادا دوباره داغی بر دل شویم. در پای یکی از مطالبتان متنی نوشتم که در آن جمله ای از حسین (ع) بود: بترس از ظلم به کسی که یاوری جز خداوند ندارد. گرچه احتمال میدهم بی تاثیر است اما، این بار که بازجوی خشنی دیدید این جمله را به او یادآور شوید. شاید اثر کند.
کاش روزی کاری بیشتر از دعا از ما براید
در پناه خدا….
و من در پاسخ به این نوشته ی ساسان نوشتم:
سلام ساسان گرامی
نگران نباش دوست من
کسی که به این گود داخل می شود قبلا بدنش را چرب کرده.
ما مهیای هر حادثه ایم.
به امید سرفرازی ایران عزیز
و به امید برآمدن روزهای خوب و شایستگی
با احترام: محمد نوری زاد
بیست و پنجم اسفندماه سال نود و یک
سلام و درود ب همه ی کوشندگان راه آزادی..
من هم قبلا به شما شک داشتم. ولی با گذاشتن یک قانون کلی،دیگر اهمیتی نمیدهم که شما جاسوس هستید یا نیستید. قانون من: هر کسی که در صف دشمنان داخلی مردم ایران(حاکمیت فعلی) و در صف دشمنان خارجی(آمریکا و… و الترناتیو سازها..) نیست، دوست مردم ایران است.و هر فعالیتی که میکند، که به ضرر دشمنان مردم است، کاملا مورد تایید من است. اگر جاسوس هم هستید، حرفهای مفیدتا را میشنوم و استفاده میکنم و حرفهای بو دارتان(اگر وجود داشته یاشد) را اهمیت نمیدهم…
راستی،اینجا میخواهم چند ایراد از شما بگیرم: یکی از ایراد هایی که به شما وارد است، که احتمالا رژیم هم از بروز این اشتباهات خوشنود است، این است که شما جمهمری اسلامی رو مرکز قضاوتهایتان گذاشته اید!! اگر جمهوری اسلامی با آمریکا و اسرائیل و شاه ثابق و…. دشمن است،شما فکر میکنید ک اینان دوست مردم ایرانند و اگر جمهوری اسلامی دوست فلسطین و روسیه و… است، شما اینان را دشمنان ایران میخوانید.البته این اشتباه اکثر ایرانیان است. در واقع اشتباه خود من هم بوده.من قبل از اینکه به آمریکا بیایم،عاشق آمریکا بودم و خدا خدا میکردم که روزی آمریکا ما را نجات دهد.(به مرور زمان با آشنایی با شخصیتهای بزرگی چون دکتر محمد نوری،دکتر سهیمی ،دکتر محیط … فهمیدم که در اشتباهم و باید معیارم مردم و وطنم باشد نه حکومتی که ریاکارانه از سوریه و فلسطین طرفداری میکنه و ریاکارانه با آمریکا دشمنی…)
آقای نوریزاد،شما چندی پیش مطلبی زدید ک گفتید چرا ما انقلاب کردیم و اگه انقلاب نمیکردیم وضعیتمون بهتر از این بود …این از شما بعید بود..من مطمئنم که بچه های اطلاعات از این مطلبتون خوشحال شدند…
بعضی وقتها فکر میکنم که نکنه شما اشتباهاتی میکنین که باعث میشه آقایان خوشحال میشوند که این اشتباهات از شما سر بزند.امیدوارم که اشتباه کنم…
راستی تا یادم نرفته: میدونید آقای نوریزاد، شاید تفاوتی بین شما و دکتر مهدی خزعلی باشد.(که او در زندان و شما آزادید) بنابراین،اگر من جای شما بودم،کمی انتقاد به نفس پیدا میکردم و در گذاشتن پستها دقت بیشتری میکردم…
البته این را هم بگویم که اگر شما هم به یک فعال جدی انتخابات تبدیل بشوید،حتما سر از زندان در میاورید..آیا اینطور فکر نمیکنید؟
موفق باشید..
به امید پیروزی ایرانیان…
مجتبی آقامحمدی aziz
darvjavabe shoma bayad arz konam ye ehtemale digero ja gozashtid va on inke aghaye nurizade aziz chizi az bozorgane mamlekat be onvane yek kargardan dareh ke oonha hazerand sokut ekhtiar konand, inam mituneh ye ehtemal basheh,
vali dar har soorat jenabe aghaye nurizad namayandehye aksariate mardome iran dar bayane haghayeghi az .
jameeh hast ke kasira, jorate goftanash nist
nurizade aziz khun bar shamshir piruz ast, inra kasani be ma amukhtehan ke alan dar jebheye shamshir sineh setabr kardeh va shamshirha bar keshidehand, ghafel az inke ma be jan pazirofteheem ke hossein faghat ba khunash zendeh mand va khahad mand.
mersi
جناب نوری زاد عزیز
رفتار و فرهنگ جامعه امروز ما ، نتیجه قرنها حکومت یک فرد بر میلیونها انسان است.در سال 57 بزرگترین جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران که با پیروزی توام گردید،بهترین نهاد حاکمیتی که شرط پاسخگویی و قابل تغییر بودن در آن لحاظ شده باشد را در چارچوب جمهوریت یافت.مقید شدن جمهوریت به نهاد دین منجر به ایجاد تفسیری گردید که بعد از 33 سال هم نهاد دین در حاکمیت دچار چالش و استحاله گردید و هم نهاد جمهوریت . بعد از سالها به ظاهر تحقق شعار ،استقلال،آزادی جمهوری اسلامی و شعار برابری،برادری،حکومت عدل علی،آقای خامنه ای در سخنرانی خودشان حضور مردم در انتخابات ریاست جمهوری را بهترین نمایش مردم سالاری دینی قلمداد می کنند.برای استمرار حاکمیت های غیر پاسخگو،ایجاد گسست در میان ملت شاه کلید موفقیت است.گسست قومیتی،گسست منطقه ای،گسست مذهبی،گسست جنسیتی،گسست بین النسلی،گسست طبقاتی،گسست صنفی و …… در میان توده های مختلف به صورت بسیار منحصر بفرد شکل یافته است.وجود گسست های چند لایه می تواندعملا امکان ایجاد همگرایی های مقطعی را نیز منتفی سازد.این گسست همانگونه که شاه کلید بقاء تلقی می شود ،همین گسست با ورود به راس وبدنه حاکمیت ها عملا منجر به آسیب پذیری آنها شده و حاکمیت ها در مقابل ورود جریان های متفاوت دچار رفتارهای متعارض و متضاد می سازد.خوانندگان که همگی جزیی از مردم ایران هستند میتوانند بصورت مجزا گسست های اطراف خود را رصد نموده و ثبت نمایند و برای مرتفع نمودن این گسست ها هر کدام نظر خود را ثبت و به دیگران اعلام نمایند.ما برای اصلاح وضعیت موجود ابتدا نیازمند شکستن گسست موجود و ایجاد همگرایی در سطوح مختلف هستیم.
—————
سلام یوسف گرامی
به نکات ارزشمندی اشاره فرموده اید
سپاس ازشما.
جوابی برای آقا مهدی عزیز و گرامی:
آقا مهدی عزیز، سلام. سال نو بر شما و خانواده محترمتان مبارک. شما در نظرتان نوشته اید که:
“من که فکر میکنم همین آقا ساسان و نوشته هایش هم بخشی از سناریوی از پیش طراحی شده باشه برای گول مالیدن به سر ما”
اولا، من میخواهم بشما بگویم: شما کاملا حق دارید! حق دارید که مشکوک باشید. چون همه ی ما سالهاست در فضایی تنفس میکنیم که همه چیزش یا توطئه بوده است و یا نمایی از توطئه داشته است. اساس اداره برخی جوامع، از جمله ایران، بر گسترش باور تئوری توطئه استوار است. من برای شما پیشنهادی دارم که در کمال ارادت و احترام تقدیم میکنم:
بیایید “حرفها “را بشنویم و تحلیل کنیم، بدون در نظر گرفتن “نام “گوینده. چه فرقی دارد که نوشته های این وب سایت را دکتر نوریزاد نوشته باشد یا هر انسان دیگری؟ همه ی ما قدرت درک و تحلیل داریم و مطمئن هستم شما بیشتر از بنده توانایی تحلیل آنجه میشنوید یا میخوانید را دارید. من هم همین تصمیم را گرفته ایم که ” سوی اشاره را ببینم، نه نوک انگشت را”.
با احترام
ساسان
جناب آقای نوری زاد عزیز
من در قرن 21 با شاهراه اطلاعات اینترنت، ماهواره، تلویزیون و رسانه های مختلف در حیرت فرو می روم که چطور هنوز بعضی از ما ایرانی ها به این خرد و باور نرسیده ایم تا شفاف و روشن خودمان بیندیشیم و آنچه درست و صحیح است را انجام بدهیم نه آن چیزهایی که به ما تلقین شده است.
در جواب این دوست گرامی که به شما ایراد گرفته اند و شک و شبهه داشته اند و یا شاید دیگرانی نیز باشند که چنین می اندیشند می خواستم دوستانه بگویم:
خرد انسان به ما می گوید کلام و سخن درست و حقیقت را از هر شخصی که میخواهد باشد گوش دهیم یا بخوانیم و مسیر درست را بپیمائیم.
جنابعالی اززمانی که به روشن بینی و آگاهی بیشتری پی برده اید و در حقیقت بیشتر و عمیق تر نگریسته اید باعث تحول شما شده است و این نور و آگاهی را به هموطنان خود عرضه می دارید و در راه ساختن و زیستن بهتر انسان ها برای کرامت و زندگی بهتر تلاش می کنید.
و سکوت خود را شکسته ایدو بر اساس وجدان بیدارتان با دل و جان و از اعمال وجودتان در این راه گام بر می دارید و حتی جان خود، و خانواده خودتان را بر سر دست گرفته اید.
نمی دانم چرا ما ایرانی ها از انسانی که در جهت بیداری، آگاهی، و حمایت از کرامت انسانی دیگران چنین صادقانه تلاش می کند و سنگین ترین هزینه ها را می پردازد، بجای حمایت از ایشان و کمک به ایشان، دریغ می ورزیم و سعی می کنیم که حتی انرژی او را کم کنیم.
ایراد اصلی و همه ما باید به کسانی باشد که در مقابل انسانها و جامعه خویش مهر خاموشی گزیده اند و هیچ تلاشی در جهت خلاصی این مردم در بند که در مشکلات عدیده ای گرفتار شده اند نمی کنند
ما بجای اینکه امثال آقای نوری زاد را تشویق کنیم و پاداش بدهیم و سعی کنیم که هزاران و میلیون ها تن مثل ایشان وجدانشان بیدار باشد و برای سعادت کشور و مردم تلاش کند نهایت سعی خودمان را می کنیم که ایشان را از هدف و راهی که برگزیده است باز داریم.
حمله ما باید به کسانی باشد که با سکوت خود و مماشات کردن با ظلم و ستم و با بی تفاوتی، یک جامعه را سوق به انحطاط اخلاقی، از بین رفتن فرهنگ و باورهای ارزشمند می شود.
ما بایستی تمام شخصیت های باسواد و بی سواد جامعه، فرهنگی، یا غیر فرهنگی، مذهبی یا غیر مذهبی، علماء، روحانیون، کسبه، شخصیت های ذینفوذ و سرشناس و همه و همه از معلمان، دکترها، استادها و همه افشار جامعه که به سکوتی مرگبار فرو رفته اند را از این خواب غفلت بیدار کنیم که اگر دیر بجنبیم جهنم و دوزخی که ساخته ایم همه را از خشک و تر خواهد سوزاند.
جناب نوری زاد یا هر انسان آزاده دیگری که به آگاهی و وجدان بیدار می رسد و از همان زمان شروع به جبران و کمک به انسان ها می کند این تلاش ها را بایستی بسیار ارزشمند بدانیم و کمک کنیم تا دیگران نیز به این صف بپیوندند نه اینکه بگوئیم شما چرا دیر آمدی، شما چرا بعد از بیست سال آمدی؟
شما چرا امروز آمدی؟ شما چرا دیروز نیامدی؟ و با این ایرادهای بنی اسرائیلی به دیگران این پیام را بدهیم که مثلا من اگر بدی کرده ام همان انسان بد باقی بمانم و اعمال بد را انجام بدهم .
چرا امروز انسان خوبی شده ام و چرا وجدانم بیدار شده است، سکوت کنم و بگذارم که وجدانم برای همیشه خفته باقی بماند.
خرد انسانی حکم می کند تک تک ایرانیان ، شخصیتها و انسانهایی که سکوت کرده اند و با سکوتشان جامعه را به ویرانی و نابودی می کشانند ، مورد ملامت و سرزنش شدید قرار دهیم و روزگار را به آنها تنک کنیم نه اینکه انسانهای شریفی مثل نوری زاد و دیگرانی که صف خود را از ظالمین جدا کرده اند را به باد انتقاد بگیریم و با این کارمان این پیام را بدهیم به دیگران که آقا به اعمال بد و جنایت خود ادامه دهید و مبادا از صف ظالمین جدا شوید بمانید و کارتان را خوب پیش ببرید… این خرد انسان است؟!!!!
حتی اگر انسانی در دقایق آخر پی ببرد و وجدانش بیدار شود و بخواهد جبران کند ما باید این اچازه را به او بدهیم تا جبران گذشته را بکند.
امروز جامعه غرب و دنیای متمدن و انسان خردمند به این نتیجه عملی و تحقیقاتی رسیده است که حتی یک مجرم که صدها نفر را کشته است یک قربانی و بیمار است و ما باید این فرصت را به او بدهیم تا او قبل از اینکه بمیرد پی به اشتباه خود ببرد و خودش را تغییر بدهد و به کمال انسانی برسد و این حق را از او نگیریم و محرومش مکنیم
حرف انسان خردمند این است و برای همین نیز هر روز کشورشان رو به پیشرفت است و جرائم آنان بسیار کم شده است زیرا ریشه ها را درمان می کنند. و بدین خاطر است که بیش از 112 کشور جهان اعدام را غیر قانونی اعلام کرده اند.
انسانیت و کرامت انسان یعنی همین، فرصت جبران به همه انسان ها دادند تا خودشان را تغییر دهند.
بنابراین استدعا دارم تک تک ما ایرانیان نسبت به سرنوشت خود و دیگران بی تفاوت نباشیم و سعی کنیم ما نیز در بیداری دیگران قدم و گامی برداریم. و انسان هایی که خفته اند و بی تفاوت هستند بخصوص شخصیت ها و رجل سیاسی و اقتصادی و سرشناس و ذینفوذ را مورد شدیدترین انتقادات و ملامت ها قرار بدهیم که سکوت خودشان را بشکنند که هر ساعتی که سکوتشان بیشتر می شود لطمات جبران ناپذیری بر ملت ایران وارد می گردد.
بار دیگر به جناب نوری زاد و تمام انسان هایی که برای رهایی دیگران در زندان ها شرایط سختی را سپری می کنند درود می فرستم و سعی کنیم که برای رهایی این انسانهای شریف کاری کنیم.
احمدملکی
دیپلمات جمهوری اسلامی ایران که در اعتراض
به کشته شدن انسانهای بیگناه در ایران پس از
انتخابات 88، از سمت خود استعفا داد و به ملت
ایران پیوست.
سلام اتفاقا برای حقیرهم همین شک پیش آمده بود حتی شنیدم که احتمالا باردیگرآقای نوریزاد(زبانم…)برروی صندلی مستندهای تلویزیونی واواک خواهد نشست وزبان به اعتراف خواهد گشود. ولی اکنون تاحد زیادی شکم برطرف شد.ارزو میکنم امسال سال فریاد باشد نه سکوت.
همیشه از خوندن متن هایی که می نویسین لذت می برم، راستش یه جورایی آدم رو به یه آرمانشهر می بره و نثر بسیار دلنشینی داره.
افسوس که بین ایده آل ها و واقعیت فاصله ای به اندازه ابدیت قرار داره.
نمی خوام زیاد ناامید باشم ولی چه کنم نمی تونم چیزی رو که بیشتر از هر چیزی تو زندگیم به من نزدیک بوده، انکارش کنم. صفحه 12 نوشتم چیزهایی هستن که خط به خطش رو با تمام وجودم لمس کردم و شاید هنوز هم تو همین صفحه درجا می زنم.
آدم یا بهتره بگم من، وقتی با کوچکتر از خودم صحبت می کنم سعی می کنم کمی از واقعیت ها فاصله بگیرم، از آینده براشون بگم و از امیدوار بودن ولی حالا یه کوچیکتر با یه بزرگتر می خواد صحبت می کنه پس بذارین اون چیزی که تو دلش هست رو بگه. باور کنین نمی خوام گلایه کنم و یا خواسته باشم یه جوابی داده باشم و گنده نویسی کرده باشم، نه! زیاده نویسی هم نمیکنم وگر نه خیلی حرفا هست که آدم می تونه بگه که از قضا به واقعیت و نه ایده آل،خیلی نزدیک تر هستن ولی می ذارم تو یه فرصت مناسب راجع بهش صحبت کنم.
فقط… آقای نوریزاد! من خیلی دنبال یه دلیل برای شاد بودن گشتم ولی افسوس که هر دلیلی برای شاد بودن تو این جامعه خودش باعث یه افسردگی مضاعفه. منم دوست داشتم بلند شم و فریاد بزنم ولی بازم افسوس که ترس لبامو به هم دوخته و تنها کاری که همیشه بر هر کار دیگه ای ترجیح دادم همین صبر بوده که خیلی خوب باهاش آشنا هستم.
شما تو زندان روزها رو با درد شلاق سپری کنین ، مام این بیرون روزهامون رو با عذاب تکرار همیشگی صبر!
می بخشید طولانی شد
====================================
سلام دوست فهیم وشایسته ی من
من دوستی داشتم که کارهای فنی کامپیوتر را او برای من انجام می داد. این روزها دسترسی به او کمی مشکل است. می شود عین متن فیلمنامه را درهمین ایمیل برای من جا بدهید که نیازی به دانلو نباشد؟ مثل همین چند خطی که برای من نوشته اید؟
راستی درقلم شما یک سوز سوزاننده است که روان مرا می گدازد. شما را بخدا ازمقداراین سوز کم کنید. توصیه می کنم هروقت خیلی افسرده شدید به زمین زیرپایتان دقیق شوید. وازاو بخاطرحمل این همه بار تشکرکنید. وازدرختانی درجنگلهای آمازون. که : بی آنکه دیده شوند برای ما اکسیژن تولید می کنند. وازیک جرعه آبی که می نوشید. که نفس زنان خود را ازراهی دور، ازیک اقیانوس درآنسوی عالم خود را به شما رسانده تا شما بنوشیدش.
وحتما اگر توانستید به صورت نوزادانی که تازه به دنیا آمده اند نگاه کنید. حتما. اینها شما را تسکین می دهد. من خودم به همین شیوه تسکین می پذیرم
می بوسمت نازنین
من كه فكر ميكنم همين آقا ساسان و نوشته هايش هم بخشي از سناريوي از پيش طراحي شده باشه براي گول ماليدن به سر ما
اما نظر من این است که نظام از جناب آقای نوریزاد متاسفانه بدون اینکه خودشون مطلع باشند به مانند یک طعمه استفاده میکند جهت به دم انداختن سایر افراد و شناخت مخالفین، متاسفانه بسیار دردناک است. درست است که آقای نوریزاد آزاد هستند ولی به وسیله ایشان افراد دیگر هر روز به دم نظام میافتند.
سلام دکتر جان
عیدتان مبارک . من یک پیشنهاد برای دوستان مشکوک دارم و آن این است که خودشان دست از سکوت بردارند و گفتن را تجربه کنند . من خود مدت هاست چنین کرده ام و حرفم را رک زده ام البته نه به اندازه شما ولی در شهر خودم مشهورم به منتقد وضع فعلی . تا کنون یکی دو بار از طرف حراست اداره ام از من تعهد گرفته اند و از برخی حقوق محروم شده ام مثلا منافعی را که به چند رتبه پایین تر از من می دهند به من نمی دهند یا در هیات علمی شدنم مشکل ایجاد می کنند ولی نه مرا دستگیر کرده اند و نه کتک زده اند . بیشترین مشکل ما از همین توهم توطئه است و خودسانسوری بیش از حد که گاه حتی مطلوب حاکمیت هم نیست . آن وقت دوستان به جای اینکه به خودشان تکانی بدهند و برای اصلاح امور کاری بکنند به فکر اینند که فلانی مامور است اصل فرض که هست . قربان آن حکومتی که چنین ماموری انتخاب می کند و نقد بالاترین مقاماتش را بر دهان او می گذارد . مگر هدف ما رسیدن به دموکراسی نیست ؟ خب این هم به همان سو می رود . مگر آزادی بیان جز این است . من به عنوان یک شهروند از مسولینی که این مطلب را می خوانند استدعای عاجزانه دارم کاری به کار نوریزاد نداشته باشید وجود ایشان یعنی اثبات بخشی از آزادی بیان در ایران . خدا شاهد است که منفعت امثال ایشان قابل قیاس با چاپلوسانی نیست که هر دوره ای به رنگی در می آیند و پیرو قدرتند و هر کس قدرت دستش باشد آن ها طرفدار همویند .
ببخشید با ارادت
امروز شنیدم یکی نارنجکی کوچک به شمت آرامگاه کوروش پرتاب کرد تا جواب سیل جمعیت را داده باشد و جمعیت به او تذکر کوچک دادند.
راستش به این نتیجه رسیده ام ایرانیان حاضر نیستند هسچ هزینه ای بدهند و منتظرند یکی دیگر برایشان کاری کند.
اگر مسی هم مانند شما رنج زندان را به جان بخرد و درد آنرا تحمل کند به راحتی او را مامور نظان قلمداد میکنند انگار این نظام از کره مریخ آمده و ما هیچ نسبتی با آن نداریم.
این هنر ماست که پشت سر دیگران راه میرویم و همه کوتاهیهای آنهارا به گردن آنها می اندازیم.
در انجام بسیاری از سیاستهای غلط حکومت هیچکس بیش از خود مردم ما با سکوتشان گناهکار نیست.
حتی مخالفان خارج نیشن هم تا زمانی که متحد نشده اند حرفهای شیرینی برای گفتن دارند و در زمان اتحاد همه ساز مخالف میزنند.
دارم روزی را میبینم که مانند عراق و افغانستان میشویم و مانند آنها خودمان مقصریم که به سکوت اجاره دادیم خودکامه هر کاری میخواهد بکند.
نمیدانم اگر آن روز رسد آیا همین مردم مانند زمان انقلاب مقصر را شاه ایران میدانستند این بار حکومت ایران میدانند یا خیر.
من غیبگو نیستم ولی کمی مطالعه خیلی چیزها را میتوان دریافت.
حتی اگر مردم دستکم در مورد ماجراجویی حکومت در مورد توسعه سلاحهای هسته ای امروز سکوت نمیکردند به این وضعیت شرم آور نمیرسیدند.
متاسفانه دوستان در محیط مجازی شجاع میشوندو کسانی مانند شما را که از سیاستهای غلط و فسادی که در تاریخ این مملکت سابقه نداشته به نقد میکشید به راحتی برچسب میزنند.
داستان سازی خوبی است . از این داستان ها در جمهوری اسلامی زیاد داریم . یکی نقد میکنه و خود نقاد به اسم دیگر ی جواب میده . مردم هم احمق و نادان هستند . دشمن مردم از همه ابزارها استفاده میکنه تا بتونه تمام حرکات را کنترل کنه > جاسوسان جمهوری اسلامی همه جا هستند .
انشاءالله در سال 92 که از طرف حکومت سال حماسه سیاسی نام گرفته است ملت بزرگ ایران چنان حماسه ای بیافرینند که طومار هر چه ظلم و بیداد و ستم برای همیشه از این کشور اهورایی برچیده شود و بهار حقیقی فارسی سرمشق همه ملتهای تحت ستم قرار گیرد.
من ازاینجاش خیلی خوشم اومد:
—————
شما وقتی می فرمایید: چرا همه را می گیرند و شما را نه، در اصل ، اصالت داده اید به سکوت دیگران. و یعنی: وقتی دیگران ساکت اند شما چرا ساکت نیستید؟ شما بجای این که از دیگران بخواهید: نوری زاد تنهاست چرا سکوت کرده اید و کمکش نمی کنید، از من می خواهید سکوت کنم تا هم مثل دیگران باشم و هم انگ جاسوسی به من نچسبد. به این فکر کنید که من اگر مثل دیگران سکوت کرده بودم، اکنون آماج پرسش های اینچنینی قرار نمی گرفتم و راحت زندگی ام را دنبال می کردم.
سلام بنده ی خدا
با کارهای که شما انجام میدهید جای شک هست پس از ما دلگیر نشوید،
آقای نوری زاد در فضایی که حق صحبت کردن نباشد جای عجیبی نیست که من به شما شک کنم،پس از ما دلگیر نشوید،
بارها خواستم و البته با چند تن از دوستانمان به عنوان اعتراض،در نقطه ای ازاین سرزمین در بین مردم دست به اعتصاب غذا بزنیم، که شاید بی ارزشی دنیا هم برای خودم و هم برای کسانی که حاضرند تن به هر چیزی بدهند برای چیزی به نام “زندگـــــــــــی”، ثابت شود،
ولی زمانی که آفتاب روز به ما برخورد می کند، افکارمان دو دوتا چهارتا میشود و بعد تصمیم دیگری به نام “صبر” و “گاهی” نمایان می شود.
از این زندگی بی زارم چرا که همچون مرغی در قفس برای زنده ماندن بال بال بزنم.نه از شکنجه می ترسم و نه از غم مادر، چرا که با مادر هم بارها صحبت کردم…
من نمی دانم شما کی هستید، و منطق شما هم بابت آزاد و زنده ماندنتان نمی پذیرم.ولی در هر صورت کار درست، کاری است که شما انجام می دهید. مردن شرف داره به بردگی زندگی کردن آن هم در قفس…
لطفا اگر جوابی هست و باعث راهنمایی من و امثال من می شود.بدهید. تشکر حمید دانشجو
جناب نوریزاد. سوالاتی که از قول خوانندگان خود در این نوشته مطرح نمودید دغدغه من نیز هست. واقعاً باور نمیتوانم بکنم که جمهوری اسلامی و ورازت اطلاعات توان خاموش کردن شما را نداشته باشد. حداکثر اینکه برخوردی با شما میکنند مشابه میرحسین موسوی و مهدی کروبی. به نظر میرسد که به هزینه اش برای این نظام بیارزد. امثال شما البته باز هم هستند. کسی چون مصطفی تاجزاده و ابوالقضل قدیانی که حتی در زندان نیز سکوت نکرده اند و به طرز عجیبی مرتب بیانیه سیاسی میدهند و علناً با راس نظام به مخالفت برمیخیزند. باز هم تعجب آور است که این نظام نتواند این افراد را ایزوله کند. نظام میتواند شما و امثال شما ( قدیانی و تاجزاده ) را در یک آپارتمان بدون هیچ وسیله ارتباطی قرار دهد و البته امکانات رفاهی هم برای شما محیا کند و به راحتی شما را هم ایزوله کند. نه نیاز به شکنجه است و نه زندان. فکر میکنم قبلاً با ملی مذهبی ها و امثال کیانوری و برخی از مراجع تقلید معترض را همین کار انجام شده باشد. و عملاً هم جواب داده است. اینکه چرا نظام این کار را نمیکند الله اعلم. اما اینکه برخی معتقدند شما نفوذی هستید هم جای تردید فراوان دارد. اول اینکه کم نبوده اند افرادی مثل شما که از داخل نظام همچون حر از حکومت رو برگردانده و به سمت مردم آمده اند. البته در بین اینهمه میزان چرخش به سمت مردم در مورد شما و آقای حشمت الله طبرزدی بیش از بقیه و با سرعت بیشتری بوده است و به نوعی هم تعجب آور. حداقل گذشت زمان ثابت کرد که حشمت الله طبرزدی مامور حکومت نبوده و چرخش او هر چند عجیب ولی واقعی بوده است. پس میتوان در مورد شما هم به همین شکل امیدوار بود. ضمن اینکه در بین همین نزدیکان نظام به ندرت هستند کسانی که سالم زیسته اند و میتوانند به جمع مردم نیز در آینده بپیوندند. دوم اینکه نوشته های شما به شدت واقعگرایانه است. من به خوبی نوشته های شما را درک میکنم و شما را به خودم بسیار همفکر میبینم. مخالفت شما با انقلاب و خشونت را هم دقیقاً درک میکنم. شاید در این زمینه اشتراک منافعی بین شما و من و این حکومت هم باشد ولی مگر قرار است در تمام زمینه ها با هم متفاوت باشیم؟ دنیای سیاه و سفید وجود ندارد. به هر حال به شخصه رفتار حکومت با شما برای من قابل درک نیست و از طرفی باور نفوذی بودن هم در مورد شما ندارم. به هر حال این مساله دارای ابهام است و امیدوارم روزی این ابهام برطرف شود.
و باز هم به ساسان گرامی:
این آن چیزی است که در پاسخ به “طاهر” (در کامنت های همان مطلبی که استاد نوری زاد در بالا به آن اشاره کرده اند — http://nurizad.info/?p=21362 ) نوشتم، که امیدوارم برای آنان که بر خلاف شما هنوز از “شک عبور” نکرده اند مفید واقع شود:
طاهر: “یک سئوال برای من پیش امده… جناب نوری زاد عزیز چطور میشود که شما با اینهمه انتقاد تند همچنان در ایران زندگی میکنید و سالم هستید… منتظر جواب قانع کننده شما هستم.”
آقای طاهر، امیدوارم که این جواب [البته از دیدگاه این قلم] را “قانع کننده” بیابید:
۱- احتمال یکم: به دلیل اینکه مخاطب نامه های روشنگرانه استاد نوری زاد (که زمانی مدح گوی “ولایت” بوده اند) آقای “رهبر” بوده است، خود ایشان این بلاگ را دیده، شخصا به مطالب آن حساس (و علاقه مند) شده، و چون میخواهند (حداقل پیش “من” خود-شیفته خود) ژست “عدالت علی وار” بگیرند، به گزمه های امنیتی “بیت” و سپاه دستور داده اند که (بیش از آن ظلمی که تا کنون کرده اند) به نوری زاد شجاع (و خانواده آسیب دیده اش) گزندی نرسانند.
۲- احتمال دوم: شاید به دلیل احتمال یکم (و در ارتباط با ریا و عوام فریبی — و خود-فریبی آن) بعضی از کسانی که در این دستگاه (عمیقا ضد اسلامی) وظیفه ظاهرسازی “اسلامی” دارند (باز هم شاید) به این نتیجه رسیده باشند که:
الف- هزینه برخورد (وحشیانه تر از آنچه تا کنون کرده اند) با استاد نوری زاد بیشتر از فایده آن است، و
ب- در این رابطه بخواهند از “مورد” نوری زاد برای خنثی کردن (حد اقل بخشی از) “تبلیغات استکباری” در مورد نقض حقوق بشر در ایران (بخشا به عنوان نوعی سوپاپ اطمینان) استفاده ابزاری کنند.
در هر دو حالت، به هر حال الان این سایت منفذی (ولو کوچک) برای انعکاس فریاد مدنی و خشونت پرهیز مردم بر علیه این ظلم به نام خدا فراهم آورده است، که به نظر این قلم، بودن آن بهتر از نبودن آن است.
سبز باشید
مجتبی آقامحمدی
آغازگر و هماهنگ کننده پروژه (در حال حاضر معلق) روند حقیقت و آشتی: ایران (رحا ایران) و کمپین پوزش و بخشش http://trpiran.blogspot.com/
ساسان عزیز
نوروز مبارک
این کلیپ (به نام “قربون اعتدال برم”) را از “سبزالامور اوسطها” به عنوان عیدی از من بپذیرید
http://www.youtube.com/watch?v=ZNOKHukFyBg
مجتبی آقامحمدی
مشکل اینحاست که حتی مذهبی ها هم در تحلیل مسائل ، نگاهشان از منظر دین نیست . به حکم قران زندگی در این دنیا لحظه ایست گذرا از حیات ، که قلیل است و شایسته دل بستن نیست . کسانی که این باور را درونی کرده اند از لونی دیگرند و بسیار اندک ، بطوری که در بیش از نیم قرن تنها دو نفر از این قوم را دیده ام و از وجود یک نفر دیگر هم با خبر شدم .
اما حد اقل در قضاوت در باره دیگران و تحلیل مسائل میتوان نیم نگاهی هم به قران داشت .
جناب دکتر نوریزاد عزیز،
دیدین انتشار مطالب فوق در وب سایتتان برایم مثل یک عیدی زیبا بود. از شما ممنونم. ای کاش همه ی ما یاد بگیریم شک هایمان را بازگو کنیم تا با عبور از آن به یقین برسیم. در آستانه سال جدید هستیم. سال 1392 قطعا سال پر حادثه ای خواهد بود. گرگها و شغال ها از هم اکنون، تیزی دندان به رخ هم میکشند و سهم خود را از قدرت، طلب می کنند. از این سو شعار “زنده باد بهار “سر میدهند، از آن طرف “فتنه ای خطرناک تر در راه است” را چماق بر سر مردم کرده اند. در لحظه ی تحویل سال، همه، دعا کنیم که اگر تا حال شنونده بوده ایم، در سال جدید گوینده باشیم اگر در سال کهنه به زمزمه ای قانع بوده ایم، در سال نو فریاد را تجربه کنیم. برای شما سالی آرام و کم حادثه تر از گذشته آرزو میکنم.
پایدار باشید…
روزها می گذرند و بهاران در رفت و امد.
خوشا به حال شما که بهار را در قلبتان جاودانه می کنید.
میخواستم بگم که سال نو به یاد شما هستم و برای شما دعا می کنم .
مواظب خودتان باشید
Nuri zad aziz sakht ghamginam kardi az gavabi ke be Taher dadi khodavand negahdarat bashad
سلام آقای نوری زاد
سالها پیش در اویل ریاست جمهوری خاتمی، داریوش و پروانه فروهر به خارج از کشور رفتند و در آمریکا و اروپا سخنرانی های شدیدی علیه کلیت نظام جمهوری اسلامی داشتند.بیشترین مدت بخش خبری صدای آمریکا و اسرائیل و بی بی سی به همین سخنرانیها اختصاص داشت.بعد از اتمام این سفر سیاسی ،فروهرها به ایران بازگشتند و از فروگاه مهرآباد یک راست به جای اوین به منزل شخصی خود مراجعت کردند و پس از چند روز باز هم در مصاحبه های رادیویی صدای آمریکا و اسرائیل و بی بی سی و تکرار همان حرفهای براندازانه شرکت می کردند . مردم و منجمله خانواده خود من عقیده داشتند که فروهرها عامل و مزدور رژیم هستند چون رژیمی که فرزند یک ارنشی که در کودتای نافرجام نوژه شرکت داشته و متواری شده رو دستگیر می کنند و از طریق رسانه ها منجمله روزنامه اطلاعات و کیهان خطاب به پدرش بیانیه صادر می کنند که یا بازگرد و یا پسرت اعدام میشه ( یعنی پسر جای پدر) و بعد از چندی جنازه شکنجه شده شهریار نور 19 ساله به خانواده تحویل داده میشه ( دوران طلایی امام رو حض کنید) نمیتونه به این راحتی به اینها این اجازه رو بده که راست راست تو کشور راه برند و چنین حرفهای خطرناکی رو بزنند و با حزب ملت ایرانوشون که مزین به پرچم شیر و خوشید نشان بود کاری نداشته باشن.خب البته وقتی سر فروهرها در تهران بریده شد و خونشون به زمین ریخت امثال خانواده من بر اشتباه قضاوت خودشون پی بردند.
پدیده و معمای ” نوری زاد ” از زاویه ای دیگر !
به نطر ایتجانب آنهایی که در بروز و ظهور پدیده هایی مثل پدیده نوری زاد و یا هر پدیده نو ظهور تشکیک و تردید می کنند چند علت را می توان ذکر کرد :
1- همیشه اذهان مطلق نگر و جزم اندیش هم راه تغییرات را به روی خود می بندند و هم تغییرات بیرونی را به سختی باور و قبول می کنند.
2- برخی ها فراموش می کنند که ما در طبیعت هیچ پدیده ثابتی نداریم و لذا عملا منکر تغییر و تکامل پدیده ها هستند.
3- عده ای درک ناقص و شناخت ضعیفی از سمت و سوی تغییزات و تکامل پدیده ها از جمله تکامل تاریخی پدیده های اجتماعی دارند لدا هر روند نوظهوری را که در مسیر برداشتهای خود نمی بینند روندی عجیب و یاور نکردنی می پندارند.
4- بعضی ها به یافته ها و باورهای خود اعتقاد و ایمان قلبی ندارند یعنی در حقیقت شک و تردید در ذات افکار و اندیشه های آنهاست و به نحوی با فرافکنی آن را به پدیده های بیرونی انتقال می دهند.
5- برخی روند تغییرات را بصورت خطی ،خیلی ساده و سهل می انگارند و از درک روندهای پیچیده و سینوسی تغییرات عاجزند.
و اما نوری زاد کیست و چه میخواهد ؟ لطفا اجازه دهید او را همان گونه که هست و می گوید باور کنیم – متن مصاحبه 27 اسفند ایشان را بخوانید .
نوری زاد فرزند راستین انقلاب و محصول شرایط بسیار پیچیده تکامل تاریخی این مرحله جامعه ماست . نوری زاد بطرز عجیبی سخنگوی چند حزب بزرگ سیاسی است که وجود عینی ندارند ولی بصورت سایه در اندیشه و وجدان جامعه ما حضور دارند.
اگر باور ندارید او را ” کاندید ریاست جمهوری ” کنید تا این وجدان های خفته او را اثبات نمایند.
آقای نوری زاد… با تبریک سال نو و آرزوی رفع مشکلات مردم و سر عقل آمدن زمامداران این مقاله جالب را تقدیم میکنم شاید به افزایش آگاهی مردم کمکی کند
آیا اطاعت بی چون و چرا از غیرمعصوم جایز است؟
سید جواد ورعی
در رژیم گذشته یکی از دلائل توجیهی کارگزاران حکومتی در نهاد های مختلف برای اعمال و رفتاهای خود این بود که ما مأموریم و ناچاریم به دستور مافوق عمل کنیم. این استدلال در نهادهای نظامی بیش از نهادهای دیگر رایج بود. جمله معروف «المأمور معذور» از همین استدلال برخاسته است.
پرسش این نوشته آن است که آیا «المأمور معذور» در منطق اسلامی پایه و اساسی دارد یا نه؟
اگر کسی کمتری آشنایی با موازین اسلامی و معارف دینی داشته باشد، می داند که این شعار هیچ پایه و اساسی ندارد. در این مکتب هر کسی مسئول اعمال و رفتار خویش است. کسی نمی تواند به بهانه آن که من دستور مافوق را اجرا کردم، از خود رفع مسئولیت کند. آیات و روایات متعددی وجود دارد که این حقیقت را اثبات می کند.
قرآن کریم از زبان اهل جهنم نقل می کند که وقتی آنان را بازخواست می کنند و از اعمال و رفتارشان می پرسند، می گویند:
«ربنا انا اطعنا سادتنا و کبرائنا فاضلونا السبیلا ؛ پروردگارا ! ما از رؤسا و بزرگانمان پیروی کرده و در نتیجه راه را گم کردیم.» (احزاب : 67)
اما این استدلال از جانب آنان پذیرفته نمی شود، بلکه به خاطر گمراهی و اعمال و رفتار نادرستشان که از روی اراده و اختیار انجام داده اند، گرفتار عذاب الهی می شوند. بر همین اساس بود که امیر مؤمنان علی (ع) در خطبه معروف به قاصعه مردم را از پیروی رؤسا و بزرگانی که گرفتار کبر و غرور شده و بر اصل و حسب خود فخر کرده و نژاد خود را برتر پنداشتند و ….، برحذر می داشت. (نهج البلاغه، خطبه 192)
در منطق دین پیروی مطلق جز از خدای متعال جایز نیست. اگر دستور اطاعت مطلق از رسول خدا و ائمه هدی هم داده شده، بدین دلیل است که آنان به خاطر مقام عصمت شان، عمدا یا سهوا، هرگز دستوری بر خلاف موازین شرعی صادر نمی کنند. اما اطاعت از شخصیت های غیر معصوم، حتی وارستگان، منوط به آن است که دستوراتشان منطبق بر حق و حقیقت و موازین شرعی باشد.
امیر مؤمنان به هنگام اعزام مالک اشتر به ولایت مصر، با آن که او جایگاه بس رفیعی نزد امام داشت و در باره اش فرمود : «فَإِنَّهُ لَا یُقْدِمُ وَ لَا یُحْجِمُ وَ لَا یُؤَخِّرُ وَ لَا یُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِی ؛ او نه بر کارى بىباکى کند و نه باز مىایستد و نه پس آید و نه پیش رود. مگر آن که از من دستور بگیرد.» (نهج البلاغه: نامه 38) ، در عین حال پیروی از او را مشروط کرد بر این که دستوراتش مطابق با حق باشد و فرمود:
«فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا أَمْرَهُ فِیمَا طَابَقَ الْحَقَّ ؛ به او گوش سپارید و از دستورش پیروی کنید در آن چه مطابق با حق است.»
چنان که در حدیثی معروف از شیعه و سنی نقل شده که رسول خدا (ص) فرمود:
«لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق » ائمه اطهار (ع) در موقعیت های مختلفی به این جمله استناد کرده اند. مثلا،
از امام علی(ع) نقل شده که به مردم هشدار می دهد که از سه نفر بر دین خود بترسید. یکی از آنان «کسی است که خداوند به او قدرت داده ولی گمان می کند که اطاعت او اطاعت خدا و نافرمانی اش معصیت خداست.» روایت چنین است:
« احْذَرُوا عَلَى دِینِکُمْ ثَلَاثَةً: مِنْهُمْ رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ سُلْطَاناً فَزَعَمَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْصِیَتَهُ مَعْصِیَةُ اللَّهِ وَ کَذَبَ، لِأَنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ، إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ وَ أُولِی الْأَمْرِ، لِأَنَّهُمْ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِهِ ؛ از سه نفر بر دینتان بترسید و بر حذر باشید: … یکی از آنان کسی است که خداوند قدرت به او داده، گمان می کند که پیروی او پیروی خدا و نافرمانی او نافرمانی خداست و دروغ می گوید، زیرا نباید در جهت اطاعت از مخلوق مرتکب معصیت الهی شد. خداوند فقط دستور اطاعت از رسول و صاحبان امر را داده، چون آنان به نافرمانی خدا دستور نمی دهند.» ( عاملى، حرّ، محمد بن حسن، هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة، ج8 ، ص382)
حال با چنین مدارک معتبر و غیر قابل توجیه و تأویلی چگونه یک مأمور و کارگزار حکومتی می تواند عمل غیر قانونی و غیر مشروع خود و تضییع حقوق مردم را به بهانه آن که دستور مافوق بوده، توجیه کرده و خود را معذور دانسته و تبرئه کند و تصور کند در دنیا و آخرت مسئولیتی متوجه او نیست؟ آیا این همان منطق «المأمور معذور» که در رژیم گذشته لقلقه زبان ایادی رژیم بود، نیست؟!
بر همین اساس است که فقها در مباحث مختلف فقهی به تناسب از میزان دخالت و مسئولیت «آمر» و «مأمور»، «سبب» و «مباشر» سخن گفته اند. هرگز مأموری را از اجرای دستوری برخلاف شرع به خاطر دستور مافوق تبرئه نکرده اند، به ویژه اگر با اجرای آن دستور حقی از مردم تضییع شده، جان، مال یا آبرویی بر باد رفته باشد. نه تنها چنین کسی را گنهکار دانسته اند، بلکه او را ضامن شمرده اند که باید ضرر و زیان و خسارتی را که بر دیگری وارد کرده ، جبران نماید.
حتی در مواردی که شخصی را تهدید می کنند که «اگر این شخص را به قتل نرسانی خودت را می کشیم»، فتوا می دهند حق ندارد به چنین اقدامی دست زده و برای حفظ جان خویش جان دیگری را بستاند. همین طور است در اکراه و اجبار دیگران به تصرف در مال و عرض و حریم خصوصی مردم. هیچ مأموری نمی تواند به بهانه دستور مافوق مرتکب عملی خلاف شرع شده و حقوق مردم را زیر پا گذارد. بداند که در این صورت در پیشگاه خدای متعال و مردم مسئول است.
آنان که این منطق را ترویج می کنند که کارمندان و کارکنان نهادهای مختلف حکومتی موظف به اجرای دستورات مافوق هستند، بدون آن که حق داشته باشند نسبت به صحت و سقم آن بیندیشند یا نسبت به دستور ناحقی اعتراض کنند، در حقیقت همان منطق «المأمور معذور» را ترویج می کنند. در حالی که در منطق اسلامی حتی اگر مقام مافوق مسئولیت دستور خود را برعهده گیرد، کارگزار وی حق اجرای دستور برخلاف حق و شرع را ندارد.
نه تنها یک رئیس جمهور و وزیر، یا مدیرکل و فرمانده، چنین اختیاری ندارد که دستور نقض قانون شرع و جمهوری اسلامی صادر کند، بلکه حتی فقیه عادلی که از جانب امام معصوم بر مردم ولایت دارد، نیز ولایت اش در چهارچوب موازین و قوانین است. قانون اساسی و قوانین عادی مصوب مجلس که از سوی شورای نگهبان تأیید شده، منشور اداره جامعه است. مردم و دولتمردان همگی در این چارچوب دارای اختیارند. هیچ مسئولی نمی تواند دستور نقض این قانون و زیرپانهادن آن را صادر کند. و هر کارگزاری که به بهانه مقام مافوق قانونی را زیرپا گذارد و حقوق مردم را تضییع نماید، نه تنها در پیشگاه خدا، بلکه روزی باید در دادگاه عدل اسلامی در همین دنیا پاسخگو باشد.
چنان که صاحب قدرتی با انگیزه های مختلف شخصی یا گروهی دستوری بر خلاف شرع و قانون صادر کند، اطاعت اش بر هیچ کارگزاری واجب نیست، بلکه این جا از موارد «وجوب نهی از منکر» و «لزوم تمرّد از چنین دستور خلافی» است.
در تاریخ معروف است که فرماندهی از امرای سپاه پیامبر آتشی بر افروخت و به سربازان اش دستور داد که داخل در آتش شوند. عده ای نپذیرفته و اعتراض کردند. اختلاف بالا گرفت و نزد رسول خدا آمده و ماجرا را شرح دادند. پیامبر فرمود : (قریب به این مضمون)
«اگر وارد آتش می شدید تا روز قیامت در آتش می ماندید. اطاعت تنها از معروف جایز است .»
یعنی اطاعت از دستوری که مصداق منکر است، جایز نیست. پس می توان با جرأت گفت :
«المأمور غیر معذور؛ مأمور هر گز معذور نیست، بکله مسئول است.»
سلام جناب نوری زاد عصر روز چهارشنبه اخر سالتون مبارک در کنار عزیزانتان
من گفت شنود شما با هموطنان نگرانم را مطالعه کردم / منم همیشه فرمایشات شما رادنبال میکنم
همیشه حسرت روزهای خوبی را که داشتیم میکشم/ بلانسبت حضرتعالی ببخشید از قدیم میگن ادم
اگر گ… هم بحورد باید گ … / گ…. حور را نخورد بلکه گ… ادم پلو خور را بخورد/ مردم ایران از روی
جهالت همینطور که خداوند متعال فرموده ان الانسان جهولا گ… ادمای گ …. خور را خورد که به این
روز دچار شد / این زندگی نیست که ما میکنیم در سایه این نظام نا مقدس زندگیمان مرگ تدریجیست
فرزندم نخبه است هیچ فردی / مسئولی / نهادی که داعیه اداره جهان را دارن حال این فرزند عزیز منو نپرسیدن
اما از ترکیه برایش پیشنهاد کار دادن با بهترین امکانات با توجه به میل باطنیمان اجبارا او را راهی ترکیه کردیم
الان هم الحمدالله هم امکانات خوبی در اختیارش گذاشتن هم حقوق مکفی بهش میدن / خاک تو سر دلقکانی
که داعیه ولی ار بودن را یدک میکشن اما حتی دیپلم هم ندارن / از ماست که برماست این اشعار را تقدیم میکنم
خدمت حضرتعالی / زبخت خویش نالانم نمیدانم / از این اوضاع حیرانم نمیدانم / فقیه و قاضی و ملا / شدن راضی
به این اوضاع / ز ایرانم هراسانم نمیدانم / چه شد جمشید چه شد بهرام کو کورش / چه شد توران ابادم نمیدانم
ززر خالی بود جیبم نه سردارم نه معاون نه مشاور نه وکیل الدوله/ فقیر ابن فقیرم من گدای لقمه ای نانم نمیدانم
و رد اخر /ردپای دزد دهکده مان بر روی برف حیاطمان شبیه چکمه های کدخداست
برای جضرتعالی و همه دلسوختگان ایران عزیز ارزوی موفقیت دارم