یک چندسالی است چماقی به اسم “فتنه” برای ما برساخته و برکشیده اند و با سپردن آن بدست هر پخمه ای حتی، بنا بر فروکوفتن و حذف و تحقیر ما دارند. نوش جانمان وگوارای وجودشان. کسی که به طرف مقابلش می گوید: فتنه گر، حتماً خودش را از معرض این صفت سخیف مبرا می دارد. که یعنی: هرچه فتنه است از جانب توست و این منم که از فتنه گری تو آسیب دیده و می بینم. من می گویم: بگذاریم هرچه را که در دلشان پرپر می زند بر زبان آورند. تریبون های اصلی کشور مگر از کجا خط می گیرند؟ از کجا؟ بله، مستقیم از بیت مکرم رهبری. پس اجازه بدهید بی تعارف و بی اعوجاج بگویم: ما اگر فتنه گریم، فتنه گرانِ تازه کار و خُرده پاییم. فتنه ی خیلی خیلی خیلی بزرگ: دعوای میان جناب خامنه ای و آقای هاشمی است.
این فتنه ی خیلی خیلی بزرگ، از اینجاها پاگرفت که خبر آوردند: آقای هاشمی برای فرداهای خود خیالاتی دارد و برای عملی شدن این خیالات نیز هر از گاه یک دسته گلهایی به آب می دهد. خبرچینان و شنودگران هم این “خیالات” و آن دسته گلها را دسته بندی و انبار می کردند و هر از چندی می رفتند و به اطلاع حضرت آقا می رساندند. که یعنی: چه نشسته اید که فلانی را خیالاتی است در سر. اینها هم بروز بیرونیِ همان خیالاتِ آنچنانی اش!
برای درستی سخن من می توانید در یک قلم به فرمایشات جناب آقای کرباسچی توجه کنید که اخیراً در گفتگو با مجله ی مهر ابراز فرموده اند: “…. در حال حاضر بسیاری از اصلاح طلبان معتقدند که راه حل مشکلات کشور به دست آقای هاشمی است. اما من (کرباسچی) می گویم: جایگاه آقای هاشمی فراتر از ریاست جمهوری است….”
خب وقتی جناب کرباسچی جایگاه آقای هاشمی را فراتر از ریاست جمهوری – که احتمالاً فراتر از رهبر فعلی نیز هست – تشخیص می دهند، شما بگو آیا بیت مکرم دست و بالش کج و معوج است که این تشخیص را منتها از جانب معکوسش ندهد؟
حکایت فلاکت این روزهای ما از اینجا ناشی می شود که مدیران انقلاب اسلامی، از همان بدو پیروزی انقلاب هیچ سری را که بالاتر از سر خودشان باشد، تحمل نکرده اند و نمی کنند. من خود سالها از نزدیک شاهد این خصلت اهریمنی مدیران و مسئولان بوده ام. که مثلاً وقتی مدیری بر سر یک دستگاه گمارده می شد، نخست کاری که می کرد شناسایی مدیران باسوادتر از خودش بود. بعدش چه؟ بعد کم کم به بهانه هایی آن مدیران باسوادتر و احتمالاً در آینده سرکش را یا برکنار می کرد یا به حاشیه می برد. برای چه؟ برای این که سرِ خودش در آن دستگاه از همه ی سرها بالاتر باشد. راز فروکشیدن نخبگی در ایرانِ این سالهای فلاکت همین است.
در کل کشور اما، ما دو سر داشتیم که از همه ی سرها بالاتر بود. من به درست و غلطش کاری ندارم اما بله، این دو سر از همه ی سرها بالاتر بود. معلوم است که طبق قانون باید این سرِ برتر، سرِ رهبر باشد. اما جناب هاشمی، که برای برپایی انقلاب زحمت ها کشیده بود (بسیار بیش از شخص رهبر) و حتماً نیز برای خود سهم ها قائل بود و بنا به دلایلی این سهم ها ادا نشده بود، هرازگاه سر بر می کشید و خودی نشان می داد و از همان بالاچهار اطراف مملکت را می پایید. این سرِ برکشیده کم کم برای بیت رهبری تحمل ناپذیر شد. به گمان بیت رهبری آسمان بالای سر تنها وتنها به یک خورشید محتاج بود و محتاج هست. این خورشید اگر دو تا بشود، رشته ی کارها را از هم می گسلد و ذهن ها را بر می آشوبد و خُلق ها را تنگ و تلخ می کند. این شد که فروکشیدنِ آن خورشید دوم در دستور کار بیت مکرم قرار گرفت. که چه؟ که باید ترتیبش داده شود. باید!
من می گویم: همه ی داستان سال هشتاد و هشت، از کشتار مردم گرفته تا تخریب ها و ضرب و شتم ها و زندانی کردن معترضان و داستان کهریزک و زندانی کردن آقایان موسوی و کروبی و برکشیدن مالیخولیایی به اسم احمدی نژاد ازجعبه ی شعبده ی بیت مکرم و همه و همه، هیچ نبوده الا برای: به صحنه آوردنِ نقشه های پس پرده، و برای کم سوکردن و خاموشیِ آن خورشید دوم . و یا برای خم کردنِ آن سرِ مدعی. که مبادا خیالات خام خود را عملی کند. وگرنه اساساً داستان انتخابات و تقلب و اینجور چیزها یک هیاهویی بوده برای انحراف افکار عمومی و سرگرم شدن مردم.
من می گویم: بیت مکرم سالهای سال برای این که ترتیب آقای هاشمی را بدهد نقشه ها کشیده بود. عصاره ی این نقشه ها در این خلاصه می شد که “خراب کردن” را از اطرافیان او شروع کنند و به سمت خودش پیش بروند و نهایتاً از او شیر بی یال و دم و اشکمی بجای بگذارند. کلید این پروژه را فرد نامتعادلی چون احمدی نژاد زد. آنهم با اشاره ی مستقیم آقا مجتبی خامنه ای. که چه؟ که در مناظره با موسوی می توانی هرچه دلت خواست به هاشمی بگویی و خمیرش کنی. احمدی نژاد اما می گوید: تا خودم از دو گوش خودم نشنوم دست به این کار خطرناک نمی زنم. خدمت می رسد و آقا مجتبی توجیهش می کند. که: خیالت راحت. بله، راز این که احمدی نژاد اکنون به یک بغض بیت رهبری بدل شده ودرگلوی همان بیت خانه کرده وبیرون نمی خزد در همین است.
من می گویم: همه ی ما سرِ کاریم دوستان. سرِ کار. سرِ کار. دعوای اصلی میان هاشمی و بیت رهبری است و این ماییم که داریم خسارات این دعوا را می پردازیم. من در تنهاترین و نخستین ملاقاتی که چندی پیش با آقای هاشمی داشتم بی تعارف به ایشان گفتم: اگر دو نفر را در این کشور اسم ببریم که در خونها و مصادره ها و ضرب و شتم ها و غارت ها و دادگاههای بی داد از یک سوی و در کارهای بایسته از سوی دیگر دست داشته باشند، این دو نفر یکی شما هستید و یکی شخص رهبر. و به ایشان گفتم: شما و آقای خامنه ای یا مستقیم در این خونهای نابحق شریک بوده اید، یا از چند و چونشان خبر داشته اید، یا در قبال آن فجایعِ بی حد و اندازه سکوت کرده اید. و این همه، حقوقی را بر شانه های شما بار کرده است که هرگز شامل مرور زمان نمی شود. به ایشان گفتم: این خونهای نابحق و این سیلی های بیجا و این مصادره ها و این زندانهای بی دلیل، دیر یا زود حق خود را از شما مطالبه می کنند. پس چه بهترکه خود شما دست بکار شوید و با برشمردن یک چندتایی از آنها – هرچقدر که مقدورتان است – از صاحبان حق پوزشخواهی کنید.
فکر می کنم دیگر نیازی به اطاله ی کلام نباشد. من ظاهراً هرآنچه را که می خواسته ام بگویم: گفتم. یعنی نوشتم. حالا شما فکر می کنید بیت رهبری به برآمدن خورشیدی به اسم خاتمی رضایت دهد؟ هرگز! چه کسی می گوید در این کشور بیکاری بیداد می کند؟ همه ی ما را سرِ کار گذارده اند.
محمد نوری زاد
بیست و دوم اسفند ماه سال نود و یک
|
ضمن سلام مجدد به آقا فرداد
باید ضمن تأیید فرمایش شما در باره کاری که هاشمی در سال 68 انجام داد و فریبِ //// خورد و گرفتاری بی بدیلی برای ایران درست کرد اما هاشمی خیلی زودتر از بعضی ها که 20 سال ///// خوردند و صفا کردند متوجه قضیه شد و باید بپذیریم که هاشمی نقش ظریف و زیبائی در کمک به انتخاب خاتمی ایفا نمود .
دوست خوب ما آقا فرداد بعد از سلام
قبول کنید که کاری که هاشمی در دومین جمعه پس از انتصابات 88 با آن سخنرانی در نماز جمعه انجام داد بی نظیر بوده بخصوص اینکه بارها پس از آن یعنی در این چهار سال در تمام مصاحبه ها گفته اند که حرف همان است که در آن نماز جمعه گفتم .
مبادا القائات احمدی نژاد و فرقه مصباحیه که امروز در » جبهه پایداری در برابر انقلاب » تجلی نموده روی ما تأثیر کند .
Subject :
خودسوزی آیتاللههای ایران
http://www.iran-emrooz.net/index.php?%2Fnews1%2F35825%2F
یازدهم اسفندماه سال نود
+++++++++++++
با احترام و ادب: محمد نوری زاد
خودسوزی آیتاللههای ایران
به نام خدایی که همهی ما آیت اوییم
++++++++++
سلام به محضر رهبرگرامی حضرت آیتالله خامنهای
من در این تنگنای فرصتی که ،،،
همهی ما گرفتار آنیم ،،،
میخواهم دیگرانی از جنس خودتان را و ،،،
نه شما را مخاطب قرار دهم.
درست دراوضاع واحوالی که ما و شما غربال به دست ،،،
نمایندگان راستین مردم را پس راندهایم و ،،،
نمایندگان دلخواه یا نمایندگان بیروح و بیتپش رابرگزیدهایم !
و درست در شرایطی که ،،،
حداقل پانزده میلیون مردم معترض ،،،
تماشاگر این خیمه شب بازی ملی مایند!
شما را بخدایی که دوستدار وبندهی اویید ،،،
این همه انشقاق را ،،،
بر این مردمِ آرزو به دل مپسندید.
شما را بخدایی که ،،،
همهی اطوارما ،،،
در معرض ومنظر اوست ،،،
یک نگاه نگران به این تنگنای ملی بیاندازید.
شما دردوقدمی نیکبختی ،،،
به بخش وسیعی از مردم ایران پشت کردهاید.
شما درجوار خود خدا ،،،
به حقوق حداقل پانزده میلیون ،،،
صاحب رأی بیاعتنا ماندهاید.
این جفاکاری ،،،
خدای میداند که ،،،
به فرداهای مطلوبی که ،،،
مدعی آنید منجر نخواهد شد.
سخن از حق است.
حقهای پایمال مردمی که ،،،
ارادهی حقوق خود را ،،،
به امانت به شخص شما سپردهاند.
شما در جایگاه خود جلوس فرمایید و ،،،
به غوغای من ،،،
گوش دل بسپرید.
باور بفرمایید من در حیرتم که ،،،
چرا آیت اللههای ایران ،،،
عمامه از سر نمیگیرند و ،،،
پای برهنه فریاد ،،،
وا اسلاما سرنمیدهند و ،،،
پیش چشم مردم دنیا خود را به آتش نمیکشند؟
آیتاللههای ایران به کدامین معجزه دل بسته اند تا ،،،
مگرآن معجزه از آسمان خدا به زیر آید و ،،،
غبار غلیظی را که ،،،
در این ملک برسراسلام و قرآن و خدا و پیغمبر ومعارف دینی نشسته ،،،
پاکسازی کند ،،، ؟؟؟
متاسفانه میدانم که آیتاللههای ایران ،،،
به آبروی خود بهای بیشتری قائلند تا آبروی اسلام.
چرا که اگربه این مهم باورداشتند ،،،
یک تغییری دررفت وآمد معمول خود پدید میآوردند.
این روزها آیا آبرویی برای مسلمانی ما مانده است ،،، ؟؟؟
به جرات میتوان گفت: نه!
ما با چنان کیاستی و ،،،
با اتخاذ آنچنان رویههای منحصر بفردی و ،،،
با گسیل عربدههای کفن پوش ،،،
به درخانهی مراجع وعالمان بظاهر کج رفتار،،،
به جرات و شهامت وزبان وقلم وفتاوای آنان قفل بستهایم و ،،،
راه هرگونه تحرک معترضانه را برآنان بستهایم که ،،،
مگر خود سوزی آنان به کارآید و کاری بکند.
ما به اسم اسلام در این ،،،
سالهای پس ازانقلاب ،،،
آدم کشتهایم واموال مردمان خود را غارت کردهایم و ،،،
زندانهای خود را از مردم معترض پُر کردهایم و ،،،
به اسم اسلام برجهل مردمان خیمه افراشتهایم و ،،،
به اسم اسلام برسراسلام و مردم و تاریخ خاک افشاندهایم.
آیتاللههای ما ،،،
به کدام افق خیره ماندهاند ،،،
تا مگر فرصتی پدید آید و ،،،
این غبار نفرت و انزجار از اسلام روفته گردد ،،،؟؟؟
من اما یک توفان سراغ دارم که ،،،
میتوانداین نجاسات را ،،،
از سر و روی اسلام بروبد و ،،،
چهرهی آلودهاش را خواستنی کند.
و آن: خود سوزی آیت اللههای ایران است.
آسیبها و آثار مخوف ،،،
کلاهبرداریهای خارقالعادهی اسلامی ما را ،،،
با هیچ توصیه و توجیهی نمیتوان روفت ،،،
مگر این که ،،،
آیتاللههای ایران در اعتراض به خفتی که ،،،
اسلام در این ملک دچارآن شده است ،،،
خود را به آتش بکشند.
اگر آیتاللههای ما ،،،
به آن جهان وایستادن در برابرخدا معتقدند که ،،،
میدانم معتقدند و ،،،
قبول دارند که ،،،
سکوت آنان ،،،
درقبال مفسدهها وظلمهای جاری این نظام ،،،
قطعا به حساب آنان نیزگذارده میشود ،،،
خود سوزی خویش را بهترین و ،،،
خداییترین راه برای برون رفت این سرزمین از ،،،
آغوش زشتیها و نفرتها و بن بستها خواهند یافت.
آیتاللههای ما میتوانند ،،،
یک به یک و یا چند به چند ،،،
دور از چشم کفنپوشان و ،،،
لباسشخصیها وطلاب استخدامی وماموران معذور ،،،
خود را به آتش بکشند وپیش ازآن ،،،
جلوی دوربینهای سادهای که همه جا یافت میشود ،،،
به مردم بگویند که چرا دست به این کار زدهاند.
گرچه با اولین خودسوزی یک آیتالله ،،،
دستگاههای اسلامی اطلاعاتی ما ممکن است ،،،
همهی آیتاللهها را در یک جا جمع کنند و ،،،
کبریت و بنزین را از دسترس آنان دور سازند ،،،
اما میشود پیش از اقدام به خود سوزی ،،،
درگوشهای به غیبت وانزوا خزید و ،،،
ناگهان با انتشارخبر وفیلم خود سوزی ،،،
به پهنهی فهم وعلاقه و استقبال مردمان پای نهاد.
من با اطمینان میگویم که ،،،
خودسوزی آیتاللههای ما ،،،
کمترین هزینهای است که ،،،
میشود برای خلاصی از بختکی که ،،،
به اسم اسلام برگلوی اسلام و ،،،
مردم مسلمان تیغ میکشد ،،،
متقبل شد.
این خودسوزیها میتوانند ،،،
موجی ازسرزندگی ،،،
به جان جامعهی افسرده و ،،،
روبه موت ما بدوانند و ،،،
روح تازهای به جسم این مردهی متحرک بدمند.
مباد آیتاللههای ما و طرفداران آنان ،،،
سخن مرا به طنزومطایبه تفسیر کنند و ،،،
ازذات این پیشنهادِ بدیع ،،،
توهین واسائهی ادب مستفاد آرند ،،، ؟؟؟
نخیر،،،
اگر آیت اللههای ما تن به آتش اختیاری این دنیا نسپارند،،،
آتش آن دنیا چشم به راهشان است.
آیتاللههای ما بر قتل وغارت و ،،،
آسیب مردم خویش سکوت کرده اند و ،،،
با همین سکوت یا با اعتراضهای نیم بند وبیضرر خود ،،،
دست حاکمیت را و ،،،
دست عملههای آنان را ،،،
دررواج کاریترین زخمها بر پیکردین و ،،،
دنیای مردم واگشودهاند.
آیتاللههای ما اگر ،،،
*******
خود را به آتش نکشند ،،،
*******
باید جنازهی اسلام را به دوش بکشند.
وبایدهرروزبا تماشای مردمی که ،،،
پرچم نفرت از اسلام برمیافرازند ،،،
هزار بار بمیرند و زنده شوند.
حُسنِ خودسوزی آیتاللههای ما به این است که ،،،
چهار ستون حاکمیت را به لرزه در میآورد و ،،،
آن را فرو میریزد و ،،،
علاوه بر زنده کردن اسلامِ افسرده در این ملک ،،،
از خسارتها و کشتارها وشورشها و،،،
هرج ومرجهای بعدی جلو میگیرد.
من به این مهم باور دارم که ،،،
تنها چیزی که میتواند ،،،
جلوی اسلحهی برادران قاچاقچی را بگیرد و ،،،
درمیان آنان موجی از تردید و شکاف ایجاد کند ،،،
همین خود سوزی آیتاللههای ایران است.
هشتاد نه ،،،
هشت آیتالله اگر خود را به آتش بکشند ،،،
هم از کشته شدن هشتاد هزارنفرمردم معترضی که ،،،
خواه ناخواه بدان سوخیزبرداشتهاند ،،،
جلوگیری میکنند ،،،
وهم نام خود را تا ابد ،،،
برتارک مجاهدان راستین اسلام و ،،،
انسانیت ثبت و ضبط خواهند نمود ،،،
وهم چهرهی تازهای از ،،،
دین خدا به جهانیان عرضه خواهند کرد.
که: در ایران ،،،
این تنها مردم نیستند که ،،،
برای رهایی ازچنبرههای ظلم هزینه میپردازند ،،،
بل آیت اللههای ایران نیز پا به پای مردم معترض ،،،
از جان خود در میگذرند و با بذل جان خویش ،،،
سنگها را از پیش پای کشورشان برمیچینند.
رهبرگرامی
هم شما هم ما میدانیم که ،،،
آیتاللههای ما ،،،
برای آنکه خود را از خودسوزی معاف کنند ،،،
هزار دلیل شرعی متوسل میشوند.
باکی نیست.
من خودمگر آیت خدا نیستم ،،، ؟؟؟
من بجای همهی آیتاللهها ،،،
خودم را به آتش میکشم.
شاید پیران و جوانان ازجانگذشتهای ،،،
نیز مرا دراین حرکت آتشین همراهی کنند.
نهضتی از خودسوزی .
و شاید کسی نیز به راهی که من مینمایم ،،،
درنیفتد.
مرا اما با دیگران کاری نیست.
احساس وباورم براین است که ،،،
برای بیدار کردن خفتگانی که ،،،
درحاکمیت همه کارهاند ،،،
باید آتش افروخت.
با هیزم تن خود.
بله ،،،
من به زودی خود را به آتش خواهم کشید.
تا شاید آتشی که ،،،
عنقریب از دلارهای نفتی واسلحهها و ،،،
فربگی جماعتی ازپاسداران ما زبانه میکشد ،،،
فرو کشد.
من در لهیب آتشی که مرا میسوزاند ،،،
بر سرهمهی نمایندگانی که ،،،
چربی وشیرینی جلوس بر ،،،
صندلی نمایندگی را ،،،
به غارت نشستهاند ،،،
فریاد خواهم زد:
ای همهی شمایانی که ،،،
با تن سپردن به غوغای فریب ،،،
برسرمردم معترض سرزمین خود پای نهادید و ،،،
بیاعتنا به حاجتهای قانونی آنان پای به مجلس گذاردید ،،،
سیرازشیراین شتر بنوشید که ،،،
فردا – بسیار زود – خواهید دانست آنچه خوردهاید ،،،
جزخون نبوده است!
رهبرگرامی
نگارش نامههای پیوستهی من به جناب شما پایان یافت.
تا مگر به ضرورتی – و اگر مرا عمری بود – باز با شما سخن بگویم.
تمنای من از شما این است که ،،،
مبادا خیرخواهیهای مرابه دشمنی تفسیر فرمایید.
من چشم به نیکفرجامی چشم دارم.
من برای مردم ایران فرداهایی سرشارازنیکبختی آرزومندم.
پس جوهرهی کلام مرا ،،،
جز به خیرخواهی بر نیاورید.
نمیدانم درهمین نزدیکیها خواب ،،،
جناب حجة الاسلام والمسلمین طائب ،،،
برای من وخانوادهام چگونه تعبیر خواهد شد.
اما چرا به وی نگویم:
آن کسانی از شما خوف میورزند که ،،،
به جان خود بهایی بدهند.
این جان من.
از ابزارها وزندانهای مخوف شما چه برمیآید ،،، ؟؟؟؟
آنجا که من ارادهی مرگ خودرا ،،،
خود به دست گرفتهام .
هیچ به این اندیشیدهاید که ،،،
من اگر یکی دوبار بردرخانهای کوفته بودم ،،، ؟؟؟
حتماً یکی سر بدر میآورد ودر به رویم میگشود ،،،؟؟؟
اما شما نمیدانم چرا ،،، ؟؟؟
به این همه در کوفتنهای من اعتنایی نفرمودید.
باکی نیست.
گرچه پاسخ شما برای من بسیار مغتنم بود ،،،
اما بیایید ولااقل این یک تقاضای مرا نادیده مگیرید.
کدام تقاضا ،،، ؟؟؟؟
به وزیراطلاعات ورییس ادارهی اطلاعات سپاه بفرمایید ،،،
پنج دستگاه کامپیوتر مرا و ،،،
دوربینهای مرا وحافظههای کامپیوتری مرا و ،،،
اقلام دیگری را ،،،
که ازدوسال ونیم پیش ازمن ربودهاند به من بازبگردانند.
دوست دارم پیش از آنکه خود را ،،،
به آتش بکشم ،،،
چشمم به تماشای اموال شخصیام روشنایی بگیرد.
بخداوندی خدا .
اگر من این شکایت را ،،،
به پیشگاه یک حاکم نسل اندر نسل کافر میبردم .
نهایتاً یک پاسخکی به سمت من پرتاب مینمود.
درشگفتم که چرا ،،، ؟؟؟؟
شما به تقاضای مکرراین کمترین بها نمیدهید.
دزدان اطلاعات ودزدان سپاه این همه مدت است که ،،،
ابزارکارمرا بردهاند.
چه میشد اگر ،،،
یک تشری برسر فرومایگان اطلاعات وسپاه فرو بارید و ،،،
آنان رابه خبط و خطای قانونی وشرعیشان متذکر میشدید ،،، ؟؟؟؟
این که: دزدی، دزدی است.
چه از جانب محمدرضا رحیمی و صادق محصولی و ،،،
احمدینژاد باشد چه برادران سپاهی و اطلاعاتی.
من اما به نوشتنهای خود ادامه میدهم.
رو به مردم.
رو به نمایندگان نمایشی مجلس.
رو به قاضیالقضاتی که ،،،
تجربهی یک بازپرسی ساده درپروندهی او نیست.
رو به جوانان.
رو به سپاهیان و بسیجیان.
رو به همهی آنانی که مظلومند و ،،،
چشم به راه یک عنایت مختصرسربه آسمان دارند.
رو به فردا.
فردایی که برای درخشش ما پای میکوبد.
رو به بشار اسدی که رفتنی است.
رو به خیزشی که به سمت ما خیزبرداشته است.
والسلام .
یازدهم اسفندماه سال نود
با احترام و ادب: محمد نوری زاد
خودسوزی آیتاللههای ایران
++++++++++++++++
Hormoz Mohtashemi
دوست عزیز و دانشمندم ،،،
آقای دکتر هرمز محتشمی مقیم نیوجرسی در امریکا ،،،
مطلب زیر را خود گفت ،،، ؟؟؟؟
یا از گفته های دیگران اقتباس و کپی کرد نمیدانم ،،، ؟؟؟
اما بیانیه زیر را در جمع پسندیدم و ،،،
برای تفهیم و درک بهتر مطلب ،،،
جمله بندی ها را ،،،
بدون اجازه ازهم تفکیک و تنظیم کردم .
+++++++
بنده صفرتون شخصا بی غیرتم .
غیرت آریایی وعربی وعجمی و ،،،
بلاغت فهم دموکراسی واستفاده ازحقوق بشرآمریکایی را ،،،
که دیگران بهره بردند ،،،
این بنده خدای مدعا به صفرتون ،،،
جز استفاده ازاین *قلم* برای انسان شدن ،،،
بهره و سلاح و شمشیر وجلیقه ضد گلوله و ،،،
یا هوس رهبری وهوای حاکمیتی برکسی نداشته وندارم .
تمایلات حزب الهی آخوندی را هم ،،،
اگر دیگران تصورداشتند که به ظاهردارم ،،، ؟؟؟؟
همه بیگناه و بی تقصیرند
بنده صفرتون ،،،
حتما طوری ناقص سخن گفتم و ،،،
قلم راندم و ،،،
درعمل خطا ها بسیار کردم مقصرو،،،
افکار عموم بدهکارم .
نه تعصبات شاه الهی دارم ،،،
به طور خلاصه ،،،
نه طرفیت و نه ضدیت با کسی و ،،،
نه با حاکمان وحکومت خواهان نه با کسی ،،،
رقابت و جنگی دارم .
نه تعارفات نه تملقات با خودی ها وناخودی ها دارم .
تنها آرزوی انسانیت و ،،،
دیدن و بصیرت ادراک ***یک خدای**** را که ،،،
بی تضاد و ،،،
منشاء همه برکات ونورو درتاریکی ها هم ،،،
همیشه در انتظار تکامل و رشد انسانیت بودوهست ،،،
باور به شناخت ***یک خدا**** را برای همه خلق دارم .
+++++++
بنده صفرتون ،،،
بر این دو نوشتاری پخش کردم ،،،
نقطه نظرهایی بی اختلاف وبی تضاد ،،،
برای تفهیم بهترآزادی بی سوخت و ساز دارم .
آنچه را که شر و تکثیر میکنم ،،،
نه به دلیل و رد و تایید است .
بلکه تنها از بیان این مطلب ،،،
نشر و چالش و ارزش ***آگاهی**** و چالش افکاراست .
&&&&&&&
آی آزادی !!!!!!
اگر روزی به سرزمین من رسیدی ،،، ؟؟؟؟
با شادی بیا .
با چادرسیاه و تحجروریش نیا ،،، ؟؟؟؟
با مارش نظامی و جنگ نیا .
با آواز بیا .
++++++++
آی آزادی !!!!!!!
++++++++
اگر روزی به سرزمین من رسیدی ،،،
در قالب پیرمردی سیاه پوش ،،،
باریش سپید وعبای سیاه ،،،
با لهجه ای غریب و ،،،
فرهنگی عرب وچشمهایی سرد وترسناک نیا ،،، ؟؟؟؟؟؟
برای مان از مرگ نگو ،،، ؟؟؟؟
به گورستان نرو ،،، ؟؟؟
گورستان پایان است .
*نباید* آغاز باشد.
این بار توی دهان هیچ کس نزن ،،، ؟؟؟؟
وعده های توخالی نده .
+++++++
نفت را برسرسفره ها نیار ،،، ؟؟؟؟
+++++++
نان مان را ،،،
برسرسفره هایمان باقی بگذار.
از آب و برق مجانی نگو.
از تلاش انسانی بگو .
از سازندگی وآبادانی بگو.
+++++++
از تعهد کور نگو ،،،
از تخصص و دانش و شور بگو.
+++++++
آی آزادی !!!!!!!
+++++++
اگر روزی به سرزمین من رسیدی ،،، ؟؟؟؟
با شادی بیا .
+++++++
با چادر سیاه و تحجر و ریش نیا ،،،
با مارش نظامی و جنگ نیا ،،،
با آواز و موسیقی و رنگ بیا.
+++++++
با تفنگ های بزرگ ،،،
در دست کودکان کوچک نیا ،،،
با گل و بوسه و کتاب بیا .
از تقوا و جنگ و شهادت نگو ،،، ؟؟؟
++++++
از انسانیت و صلح و شهامت بگو .
برایمان از زندگی بگو ،،،
از پنجره های باز بگو ،،،
دلهای ما را با نسیم آشتی بده ،،، ؟؟؟؟
با دوستی و عشق آشنایمان کن .
به ما بیاموز که چگونه زندگی کنیم ،،، ؟؟؟؟
چگونه مردن را به وقت خود خواهیم آموخت.
+++++++
به ما شان ،،،
انسان بودن را بیآموز ،،، ؟؟؟؟
+++++++
به خدا ” خود” خواهیم رسید.
+++++++
آی آزادی ،،،
+++++++
اگر به سر زمین من رسیدی ،،، ؟؟؟
+++++++
بر قلبهای عاشق ما قدم بگذار ،،، ؟؟؟؟
+++++++
مهرت را در دلهای ما بیفکن ،،، ؟؟؟؟
تا آزادگی در درون ما بجوشد و ،،،
تورا با هیچ چیز دیگری ،،،
تاخت نزنیم.
+++++++
با هر نفس یادمان بماند که ،،،
تو ازنفس عزیز تری!!!!
+++++++
بدانیم که آزادی یک نعمت نیست ،،، ؟؟؟
+++++++
یک مسئولیت است .
+++++++
به ما بیاموز که ،،، ؟؟؟
داشتن ونگهداشتن تو ،،،
سخت است!!!!
ما را با خودت آشنا کن ،،، ؟؟؟؟
ما از تو چیز زیادی نمی دانیم.
ما فقط نامت را زمزمه کرده ایم.
+++++++
ما به وسعت یک تاریخ از تومحروم مانده ایم.
+++++++
ای نادیده ترین !!!!!
اگر آمدی ،،، ؟؟؟
با نشانی بیا که ،،،
تو را بشناسیم ،،، ؟؟؟؟
هان !!!!
آی آزادی ،،،
اگر به سرزمین ما آمدی ،،، ؟؟؟؟
با آگاهی بیا .
تا بر دروازه های این شهر ،،،
تو را باشمشیرگردن نزنیم ،
تا در حافظه ی کند تاریخ ،،،
نگذاریم که تورا ازما بدزدند ،،،
تا تو را با بی بند و باری وهیچ بدل دیگری اشتباه نگیریم.
+++++++
آخر می دانی ،،، ؟؟؟؟
+++++++
بهای قدمهای تو براین خاک ،،،
خون های خوب ترین فرزندان این سرزمین بوده است.
بهای تو سنگین ترین بهای دنیاست .
پس این بار با آگاهی بیا ،،،
با آگاهی با آگاهی .
+++++++
خیرپیش >>>>>>>
+++++++
&&&&&&&
*************
&&&&&&&
محرمیت = پرایوسی = دوگانگی = پنهان کاری و ،،،
&&&&&&&
آغاز پیدایش خودی ها و ناخودی ها و ،،،
تشکیل جوامع مشترک المنافع از درون هر خانواده ،،، ؟؟؟
تا بالاترین سطوح حاکمیت های سیاسی کشورها ،،،
سپس به واجبیت به کارگیری دروغ وحیله وتزویرو ،،،
درنهایت با شروع دعوی ها واختلافات خانوادگی ،،،
ناشی اززیاده خواهی های خودخواهانه و ،،،
بازشدن مشت فریبکاران ،،،
وقتی منطق انسانی کارایی خودراازدست داد ،،، ؟؟؟
جاهلین و یا فریبکاران رند حاکم ،،،
هیچکدام حاضر به تمکین ازحقانیت منطق انسانی نشدند ،،، ؟؟؟
به کارگیری زوروسرکوب از درون هر خانواده ،،،
تا بالاترین مقامات کشورها و ،،،
حتی صدور قطعنامه شورای امنیت سازمان دول متحد ،،،
برای آغاز جنگ های منطقه ای و جهانی توجیه قانونی میگردد .
در نتیجه دراصل قوانین متعارف موجود ،،،
حق با زورداران زر دار است .
لذا حقانیت و جان انسان ها ،،،
درچنین نظامآتی دردست حاکمان زورداراست .
مردمان هم که دست خدا در زمین هستند ،،،
مجذوب قدرت های عینی که میبنینند بودند و هستند .
حاکمان و حکومت خواهان هم که ،،،
به قدرت جمعی مردم و ملت ها وقوف و آگاهی دارند ،،،
باتبلیغات خیرخواهانه برای جذب و جلب آرای مردم بخود ،،،
محتاج اکثریت آرای مردمان و ،،،
به وعده دادن های خوشبختی مردمان ،،،
با شعار های فریبنده و بی عمل هنوزمشغولند .
++++++++
نکته :
مقاله قبلی را وقتی خواستم ،،،
در صفحات دوستانی شرو تکثیرکنم ،،، ؟؟؟
متوجه شدم تعدادی از این دوستان ،،،
با استفاده از امکانات پرایوسی ،،، ؟؟؟؟
بنده صفرتون را ،،،
ازشروتکثیرکردن مقالاتم در صفحه مبارک خود محروم کردند .
با خودم گفتم که ،،،
که باقطع گفتمان وقهر بشریت به انسانیت دست نمی یابد .
رشد همه ما به انسان شدن ،،،
منوط به نشر و انتشار منطق وبرهان انسان است .
+++++++
وگرنه اگر ملت ایران میبنیم که ،،،
تحریم و تهدید و دعوی و جنگ ،،،
چاره ومشگل گشای هرواحدی ازاجتماع و ،،،
درجهان ،،،
****************
سیاست خشونت ،،،
****************
باب ودرمان شد ،،، ؟؟؟؟
****************
بدانیم که بشریت در درد و بیداد و بیدرمان ،،،
فرسنگ ها سال نوری ،،،
از انسانیت دور شد .
****************
وقتی انسانیت گم شد ،،، ؟؟؟؟
نتیجه همین بشریت پرخاشجو و جنگجو و ،،،
نابود کننده حیات خود و ،،،
وحوش و مخرب محیط زیست زیبا و ،،،
بهاران معطر ،،،
به راستی آلوده تعفن ها و ،،،
دروغ های سیاسی خودخواهانه ،،،
حاکمان زر و زور و تزویر ،،،
حاکم بر ایران زمین و ،،،
همه بدانیم که ،،،
**********************
تا قدرت نا برابر حق وتو ،،،
**********************
منشاء و ریشه اصلی ،،،
همه این جنایات بشری شد .
چاره و درمانی بر ما نیست و ،،،
جزسراب های بیحاصل ،،،
معنای و مفهوم انسانیت کیمیایی در دست نیست .
بشریت همین درنده گان حیوانات ناطقی هستند که ،،،
اگربا نقاب های خیرخواهانه بشریت را فریفتنند ،،،
وقتی بر خرحاکمیت سوار شدند ،،، ؟؟؟
دیدیم چگونه ملت ها را کشتند و ،،،
ایرانیان را شاه و شیخ دراختناق و سرکوب و زندان و اعدام ،،،
به وعده های خود ،،،
به سراب هایی که ،،،
اکثریت در رنج و آواره و گرفتار و در بندیم رساندند .
+++++++++++++++++++++++
هموطن درمان ملت ایران هواداری و ،،،
تقلید از شخص و اشخاص و احزاب نیست .
درمان همه ملت = رشد آگاهی ملی و ،،،
پرهیز از تقلید و ،،،
کنترل خود خواهی و ،،،
شناخت و باور شخصیت انسانی خود ،،،
با اتکا و توکل بر خدا خواهی است .
+++++++++++++++++++++++
خیر پیش >>>>>>>>
&&&&&&&
+++++++++
&&&&&&&
چگونه ایام نوروزمان گذشت و میگذرد ،،، ؟؟؟
&&&&&&&
قبلا گفته بودم که ،،،
سلام فرید جون ،،،
از انگشتی که ،،،
به پاسخ به صفر تون رسوندی ،،، ؟؟؟
شاد و مسرورم کردی ،،،
اجرت با خدا ،،، ؟؟؟
میخواستم بپرسم که ،،،
چرا هر یکی از ما خدایان بیشماری را میشناسیم ،،، ؟؟؟
اگر خدایمان واحد و یکی است ،،، ؟؟؟
چرا این همه با هم تضاد و دشمنی و قهر و آشتی داریم ،،، ؟؟؟؟
&&&&&&&
فرید جون چرا دائم یادت میره که ،،، ؟؟؟
بنده صفر تون هستم و ،،،
این تهمتهای جنابان به بنده ،،،
موجب خرسندی حقیر نیست .
خدا از همه ما راضی باشد ،،،
که در آفرینش همه ما را ،،،
از یک ****گوهر مساوی و برابر و برادر *** خلق کرد .
&&&&&&&&
خیر پیش >>>>>>>
&&&&&&&
نیما شایگان ،،،
مطلبی را به شرح زیر منتشر فرمود ،،،
+++++++
اتحاد و نافرمانی مدنی برای آزادی ایران ،،،
ما انسانیم و ،،،
دراین جهان هیچ چیز ،،،
مقدس تراز جان انسان ،،،
آزادی ،،،
حرمت و کرامت او نیست.
هرکس میتواند باور خود را داشته و ،،،
با دیگران مخالفت نظری کند.
++++++++
محمد رضا خلیق نوشته خود را کامنت مطلب فوق داد .
&&&&&&&
&&&&&&&
درپایان هفته اول نوروز ،،،
&&&&&&&
سلام فرید عزیزم ،،،
مشگلت در این پایان هفته نوروز چیست ،،، ؟؟؟؟
چرا همه چیز را با *من* مقایسه میکنی ،،، ؟؟؟؟
من وتو ویا منها وخروارهها ،،،
چه ارزشی ،،، ؟؟؟
در این بازارمکاره جهانی داریم ،،، ؟؟؟؟
+++++++
مگی کسی از حاکمان ،،،
صنار به این فرمایشات حضرتعالی و ،،،
یا عریضهها دکترمحمد نوریزاد و ،،،
یا مزخرفاتی را که ،،،
صفرتون مثنوی هفتاد من نوشت وتقدیم ملت کرد و ،،،
دوستان هم نوشتههایم را حذف کردند و ،،،
یا خواندن و بزرگواری کردند و ،،،
حذف نکردند ،،،
چه تاثیراتی و تغیراتی ،،، ؟؟؟؟
در ***نظامات و مقامات حاکم پولی*** جهان به وجود آورد ،،، ؟؟؟
+++++++++
جدا مشگل چیست ،،، ؟؟؟
مشگل اکثریت غالباً منیتها ،،،
در داشتن و نداشتن پول و قدرت ناشی از پول است .
در جوامع منیتها ،،، ؟؟؟
مگه نمیدونیم که ،،،
پول خدا شده .
این قتل و کشتارها و جنایات و جنگها که دیدیم و میبنیم ،،،
همه ناشی از حاکمیت و قدرت خدایان پول است .
+++++++
آری فرید و هموطنان عزیز ،،،
در جوامع پولکی موجود جهان ،،، ؟؟؟
ریشه همه دردها ،،، ؟؟؟
پول نداشتن و یا داشتن پول است .
+++++++
زیرا که در جوامع پولکی موجود ،،،
میزان ارزشها با پول سنجیده شد و میشود .
هرکسی برچسب و اتیکت و قیمتی و ارزشی مختص خود را دارد .
+++++++
هر کس و ناسی و ناکسی ،،
بنا بر تلاشی است که ،،،
برای تحکیم بقای قدرت حاکمان پول ،،،
در بازار پولکی جهان میکند ،،، ؟؟؟
صدا و مقام و منزلت و جایگاه خاصی در بین اشراف و مردم دارد .
حتی ارزش هنر و تکنولوژی و جواهرات و ،،،
کیفیت کمیّت اشخاص وکالا ومحصولات ،،،
در بازارمکاره موجود جهانی ،،،
ارزشهای همه پدیدهها را ،،،
از خساراتها تا تولیدات ،،،
حتی تا جان و اندیشههای آدمها ،،،
با پول سنجیده شد ومیسنجند .
++++++++
تا آنجا که یادم میاید ،،، ؟؟؟؟
اکثریت روشنفکران ومعترضین ،،،
به بیعدالتیها ،،،
دربازارمکاره پولی موجودجهانی ،،،
از گذشتههای دور تا کنون ،،،
اگر حاکمان این بازارنتوانستنند ،،،
کسانی رابا پول ومقام بخرند ،،، ؟؟؟
که اکثریت را با پول ومقام خریدند ومیخرند .
اندکی راهم ،،،
که نتوانستند بخرند و ،،،
یا نمیتوانند بخرند ،،، ؟؟؟؟
به اسارت گرفتند و ،،،
اگر تسلیم سیاستهای حاکمان نشدند ،،، ؟؟؟
حاکمان پول کشتنند ومیکشند .
+++++++
فروغ فرخزاد را فرموش کردیم که ،،،
چگونه در یکی تصادف اتوموبیل ،،،
با یک کامیون ارتش شاهنشاهی ،،،
توسط یک سرباز کشته شد ،،، ؟؟؟؟؟
خوب تو و نسلهای جوانتر حق دارید ،،،
زیرا که درآنزمان ،،،
شاید که به دنیا نبودید یا کودک بودید ،،،
اما برادر فروغ ،،،
فریدون فرخزاد را چی ،،، ؟؟؟؟
بخاطر میاوریم که ،،،
چگونه فریدون فرخ زاد را سلاخی کردند وکشتنند ،،، ؟؟؟
+++++++
فرید عزیزم ،،،
درخواست میکنم که ،،،
مراقب جان عزیز خود و ،،
خانواده گرامی و فرزندان گلت باش و ،،،
این قدر برای سیدعلی منم منم نکن ،،،
که با انشاء و دیکته کردن ،،،
منیتها ،،،
راهی جز به بیراهه وسرابها نبردیم ونمیبریم .
زیرا که انتخاب خرید و فروش ،،،
در بازارمنیتها = خودخواهیها ،،،
در دست تعیین کننده حاکمان پول است و ،،،
مردمان تحمیق شده متفرق باوربه قدرت پول ،،،
دراین بازار جهانی تعیین کننده ،،،
سرنوشت خود نیستند .
قیمت خون و حیات ملتها را هم ،،،
حاکمان پول جهان (بلاک جک) هستند که ،،،
سرنوشت ملتها وآحاد جوامع را ،،،
تعیین کردند ومیکنند .
اگرهم لازم دیدند ،،، ؟؟؟؟
هزینههای خون ملتها وافراد راهم پرداختند و میپردازند .
+++++++
آیا انفجارات بمبهای اتمی هیروشیما وناکازکی راهم ،،،
از یاد بردیم ،،، ؟؟؟
اما حتما حمله نظامی پرزیدنت بوش را ،،،
به عراق که به یاد داریم ،،، ؟؟؟
++++++++
فرید جون ،،،
به آوازهای قشنگی که میخونی ادامه بده ،،،
که واقعا به نظرم زیبا میخوانی ،،،
اما از بابت اتفاق اخیری که ،،،
دل منیّتهای تو را به درد آورد ،،، ؟؟؟
زیادی نگران نباش ،،، ؟؟؟
زیرا که ،،،
بهای خون رانندهای هم که کشته شد ،،، ؟؟؟
حد اکثرمبلغ دیهای است که ،،،
ازطرف یکی از دولتهای ایران وعربستان ،،،
به بازمانده گان وخانواده مقتول ،،،
پرداخت و جلب رضایت میشود .
+++++++
فرید عزیزم ،،،
مراقب خودت باش که ،،،
که در این بازار مکاره پول ،،،
اسارت و یا داغت رو نبینیم .
خیر پیش >>>>>>>
&&&&&&&
&&&&&&&
محمد رضا خلیق ،،،
مطلب پیامی را که از فیسبوک به انگلیسی نوشته شده بود ،،، ی
دریافته بودم که برای دو هفته از تگ کردن محروم شدم ،،،
متن انگلیسی را کپی کردم و در این مکان گذاشتم .
+++++++
نیما شایگاندوست با اعتراض فرمود ،،،
عزیز؟!
اولا به یه زبونی بنویس که ،،،
بقیه هم بفهمن چی داری میگی.
دوما الان اینی که ،،،
زیر پست بنده کامنت گذاشتی،،، ؟؟؟
چه ربطی به داستان بنده داشت؟؟
++++++++
محمد رضا خلیق نوشت ،،،
&&&&&&&
در ادامه پایان هفته اول نوروزی ،،،
&&&&&&&
سلام نوروزی برنیمای عزیزو،،،
مبشرنافرمانی مدنی ،،،
اول :
بنده صفرتون با فرمان نافرمانی مدنی ،،،
حضرتعالی به *راستی* موافقم .
تنها شرط این توفیق ،،، ؟؟؟
نداشتن منیتها و منها و ،،،
داشتن یک شخصیت شفاف و ،،،
تحمیق وخرنکردن ملتها شفا است .
+++++++
دوم :
عدم دشمنی و انشاء انسانیت بیخشونت ،،،
مسیرراه دستیابی مدنیت انسانی است .
++++++++
سوم :
وقتی که امروز ما اکثریت ملتها ،،،
به فسادوفقروفحشاء ودروغ وریای و،،،
سرکوب وزندان وشکنجه واعدامها ،،،
توسط حاکمان اعتراض داریم ،،،
بهتراست بدانیم که ،،، ؟؟؟
ریشههای همه این فسادها ،،،
از قدرت ***خدایان پول*** ناشی است .
+++++++
چهارم :
بنی آدم اعضای یک پیکرند ،،،
که در آفرینش زیک ****گوهر***ند .
پس میتوان اعتراضات مدنی ملتها ،،،
برای نمایان سازی ****گوهرانسانیت*** برای ،،،
ارزشهای انسانیت باشد .
همه امکانات خدادادی که ،،،
برای بشریت و وحوش مفت ومجانی درگهواره زمین مهیا است و ،،،
این نعمات وبرکات به قدرت خدایان پول ،،،
به طورانحصاری درمالکیت شرکتهای چند ملیتی است و ،،،
این خانواده شریف اشراف بلاک جک جهانی هستند که ،،،
به قدرت پول وتبلیغات مدیایی و ،،،
نمایش فیلمهای سینمایی و سایر رسانه ،،،
جامعه مدنی موجود ایران و ،،،
یا سایر کشورها را ،،،
با دادهها و پرداختههای خود ،،،
بشریت را دراین زمان به همین جایی که هستیم رساندند ،،،
ملتها را با آموزش و ترویج و تقویت ،،،
تضادهای درونی وبیرونی ،،،
شخصیتهای فردی واجتماعی اینگونه که هستیم ساختند ،،،
درنمادهای عینی سید علی و پرزیدنت اوباما ،،،
وسایرحاکمان ومدعیان حکومت را درجهان داریم میبنیم .
که همه مشتها ومنها وخروارهها ،،،
ازوعدهها به خوشبختی بشریت دادند ومیدهند ،،،
شادمان و هوادار و ،،،
یا در رنج و عذآب و پرخاش و اعتراضیم .
آری این حاکمان یا خدایان پول بودند وهستند که ،،،
بصیرت بشریت را ،،،
با ابزار انحصاری تحمیق ملتها ،،،
به همین نقطههای کورانسانیت که هستیم ،،،
ملتها را به حقوق بشر و دموکراسی و یا اسلام سید علی رساندند .
+++++++
ششم :
دروغ و ریا و بگیر و ببند و زندان و اعدام ،،،
همه ابزارقانونی هزاردستان حاکمان متکی به قدرت زر و زور و تزویر است .
تعیین وانتخاب کننده گان حاکمان ،،،
اگردر کشور های پیشرفته ،،،
ظاهرا رای و آرای اکثریت مردم و ،،،
یا ائتلاف احزاب صاحب اکثریت آرای ملت ها ،،،
ملاک حکومت و حاکمیت ها باشند .
در اصل همه این حاکمان ،،،
در سال های بعد از جنگ جهانی دوم ،،،
بیشتر به قدرت خدایان پول تعیین شدند و ،،،
با تبلیغات ،،،
به باورمردمان وملتها ،،،
در ابتدا و پیش از انتخابات نیکو خورانده شدند و ،،،
یا اگر حاکمانی هم ،،،
خارج از این حیطه مقبول مردم انتخاب شدند و ،،،
یا اگرهر حاکمی چه محبوب مردمان و ،،،
هم وابسته به خانواده شریف اشراف ،،،
پای خود ازگلیم و چهارچوب های تعیین شده فراتر گذارند ،،، ؟؟؟؟
خودسرانه عمل کنند ،،،
اعمال و سیاست های حاکمان کشورهایی که ،،،
به نفع ملت ها استقلال میخواهند ،،،
وقتی به نفع تامین منافع خدایان پول نباشند ،،، ؟؟؟
مثلا خانواده کندی ها درامریکا وقتی عدالت اجتماعی را ،،،
بنا بر قانون اساسی امریکا میخواهند سازماندهی و ،،،
فساد زدایی کنند ،،،
ترور و نابود میشوند .
یا وقتی سیاست های ناسیونالیسم صدام و قذافی ،،،
در تضاد و تناقض با اراده خدایان پول قرار گرفت ،،،
دیدیم که قذافی و صدام که مجهز به سلاح های اتمی نبودند ،،،
چگونه وقتی قصد دستیابی به سلاح های اتمی را در سر پروراندند و،،،
اقدام به سرمایه گزاری برای اتمی شدن کردند ،،،
برای عبرت ارعاب سایر شبکه حاکمان دست نشانده بلاک جک ،،،
در برابرچشمان مردم که از شبکه های مدیایی مشاهده میکردند ،،،
سران و خانواده ها و وابسته گان به صدام وقذافی ،،،
به نام دموکراسی وحقوق بشر مقتول ومعدوم میشدند .
یا مثال دیگری پرزیدنت بیل کلینتون را نام میبرم که ،،،
با همه خدماتی که به مردم امریکا کرد و ،،،
اما توقعات و منافع خدایان پول را ،،،
به نحو مطلوبی که خدایان پول میخواستند تامین نکرد و ،،،
به اقتصاد ملی وبه درآمد های خانواده ها و ملت امریکا ،،،
کمک کرد و به اقتصاد اکثریت مردم رونق بخشید .
اما در نتیجه دیدیم که ،،،
چگونه پرزیدنت کلینتون با فضاحت مونیکا لوینسکی ،،،
در افکار عمومی توسط خدایان پول بیآبروشد ،،، ؟؟؟؟؟؟
یا مثلا در همین ایران خودمون ،،،
شاهنشاه مرحوم آریامهر ،،،
دست نشانده نظام سرمایه گذاری آمریکا ،،،
با همه خدماتی که در مدت ٢٥ سال بعد از ٢٨ مرداد ١٣٣٢ که ،،،
حکومت ملی دکتر مصدق را با کودتا سرنگون کرد و ،،،
به دولت های حاکم امریکا ،،،
خدمات شایسته ای علاوه بر کاپیتولاسیون کرد ،،،
اما وقتی برخلاف نظرامریکا ،،،
جشن های ٢٥٠٠ شاهنشاهی را برگزار کرد و ،،،
برخلاف نظر امریکا ،،،
قرادادهای نیروگاه های اتمی بوشهر و دارخوین را ،،،
با شرکت های آلمانی و فرانسوی منعقد کرد ،،، ؟؟؟
شایدکه شاه مرحوم روشن به ملت ایران نگفت که ،،،
چرا قرادادهای راکتورهای اتمی ایران را ،،،
با شرکت های امریکایی اربابان خود نبست ،،، ؟؟؟
زیرا که ،،،
قبل ازانعقاد این قراردادها که با اروپائیان بسته شد ،،،
شرکت های سازنده راکتورهای آمریکایی ،،،
به خاطر مقاصد بلندپروازانه آریامهری که ،،،
قصد دستیابی به بمب های اتمی را داشت .
شرکت های آمریکایی ،،،
ازانعقاد قرارداد فروش راکتورهای اتمی به شاه مرحوم خودداری کرده بودند .
لذاعقد قرارداد های اتمی نیروگاه های بوشهر و دارخوین ،،،
برخلاف نظر خدایان سرمایه در امریکا بود .
این دومین دلیل اصلی بر برکناری آخرین شاه ایران بود .
سومین خلاف بزرگ آریامهر درنزد خدایان پول وسرمایه این بود که ،،،
با تشکیل اوپک در برابراضافه بهایی که از بابت فروش نفت ،،،
برای هزینه های اتمی شدن و ،،،
تحقق وعده های تمدن بزرگ ایران میداد ،،،
این فرمایشات مدبرانه و اقدامات داهیانه مرحوم آریامهر ،،،
آمریکایی ها وخدایان سرمایه را چنان به خشم آورد که ،،،
بعضی از سیاست پیشه گان هم ،،،
شاهاین نوکردست نشانده خودرامجنون نامیدند .
لذا آخرین شاهنشاه خدایگان ایران ،،،
متهم به طاغوت وبرکنارودرمصرمدفون شد .
+++++++
پس بهتر است همه زبان سیاست را هم بیاموزیم و ،،،
بدانیم که شبکه حاکمان امروز جهان ،،،
با خودیها مظهردادند ،،، ؟؟؟؟
ولیکن میبنیم که ،،،
به مردمان سوار و ،،،
با ناخودیها بیدادند .
شبکه موجود حاکمان جهانی ،،،
وظایف همه آنان ،،،
تثبیت منافع وافزایش سرمایههای کسانی است که ،،،
به قدرت پول هایی را که ،،،
خدایان پول ،،،
خرج تبلیغات انتخابات آنان کردند ،،،
با بهرههای چند برابرمخارج انجام شده را ،،،
به سرمایه گزاران (بلاک جک) که ،،،
هزینه های نمایشات انتخابات را ،،،
باتبلیغات مدیا واستخدام محققین و کارشناسان و ،،،
تشکیل ستادهای انتخاباتی پرداخته اند ،،،
سرمایه های هزینه شده را ،،،
با سودهای نجومی ،،،
در زمان حاکمیت ،،،
به پشتیبانان خود برگردانند .
+++++++
هموطنان ،،،
لذا بیخود دلتون را به ،،،
انتخابات آینده رییس جمهوری ایران خوش نکنید .
آقا سیدعلی هر کی رو بخواد ،،، ؟؟؟
از صندوق درمیاد .
وظیفه روسای همه کشور ها در اصل این است که ،،،
یک :
منافع سرمایه گزاران انتخابات و ،،،
اجرای اولویت های لژ خانواده های اشراف تامین و تثبیت باشد .
دو :
اینکه مردمان را سرگرم هم راضی و بیشورش به ،،،
بردگی خدایان پول وادارند .
سه :
هر کی نسق کشید ،،، ؟؟؟
نسق کش کش کنند .
+++++++
پس یادمون باشه که ،،،
خانواده شریف اشراف بلاک جک هم ،،،
بی تعارفات و بی تاثیر از تضاد ها و رقابت ها نیستند .
تنها با هم یک وجه اشتراک عمومی در خرکردن وخرسواری دارند ،،،
که در این میانه خدایان سرمایه در امریکا واسرائیل ،،،
سوابق وتاریخ بهترو غنی تری در ،،،
گاوچرانی واسب سواری علاوه برخرسواری دارند .
++++++++
در گزارشات قبلی هم نوشتم و عرض کردم که ،،،
مالکیت بیش از ٦١% پول واسناد بهادار شرکت ها واملاک ارزشمند ،،،
در جهان متعلق به چند نفر و ،،،
لژ اکثریت خانواده های محترم اشراف بلاک جک ،،، ؟؟؟
از سیاست های چه کسانی نشات میگیرد و تبعیت میکند .
+++++++
هفتم :
آری چنین است برادر ،،،
که وقتی این مطالب را ،،،
درمورد مضار دروغ ،،،
درمقاله قبلی نوشتم ،،، ؟؟؟؟
به طور خلاصه ،،،
ترجمه متن انگلیسی این است که ،،،
مقامات عالی فیسبوک ،،،
بنده صفرتون را ،،،
برای مدت دوهفته ازتکثیرو تگ کردن نوشتههایم ،،،
در سایر صفحهها محروم کردند .
اما هنوز اجازه دادن کامنت دارم .
که با استفاده ازاین مجوز ،،، ؟؟؟
مطلب قبلی را به زیر ،،،
پیامهای دوستان کامنت کردم .
+++++++
مهمترین نکته :
در زبان سیاست های موجود جهان ،،،
دروغ گویی به مردمان و ملت ها است .
سیدعلی و شیخ کوسه و پرزیدنت اوباما و ،،،
سایر سران این شبکه حاکمیت جهانی ،،،
همه به مردمان ایران و ،،،
ملت های کشورهای خود نمیگویند که ،،،
ایران ازسال ١٩٩٠ دارای ده ها کلاهک هسته ای است و ،،،
سیدعلی ،،،
مثل شاه و قذافی و صدام مبارک نیست .
+++++++++++++++++++++++
امیدوارم توضیحآتی را که دادم ،،، ؟؟؟
روشن کننده بعضی ازنقاط ابهامات موجود ،،،
در افکارعموم باشد .
+++++++
خوب از همه فرهیخته گان و آزادیخواهان دلسوخته ملت ایران ،،،
درخواست دارم بفرمایید که ،،،
راه حل نجات ملت ایران ،،،
در این بازارمکاره شبکه حاکمان جهانی چیست ،،، ؟؟؟؟
بنده قبلا بارها پیشنهاد دادم و گفتم و نوشتم ،،،
تا قدرت وتو و لابی های سازمان دول در جریان و هم باقی است .
راه حل نجاتی برای بشریت از برده گی خدایان پول موجود نیست .
+++++++
مردمان در سراسر جهان ،،،
شبانه روز مشغول کار و یا بیکار و به فکر درآوردن لقمه نان و ،،،
تفریح و شادی و نشاط و سر به زیر و فرمانبردارند ،،،
خدایان پول هم صاحبان سیاست ها و منشاء همه اطلاعات و اخبارند ،،،
شنیدن اخبار و دریافت اطلاعات هم رمز و راز اجازه تولید و پخش را دارند .
پس اکثریت مردمان ،،،
متأثر از باور های دریافت اخبار و،،،
تحلیل مفسران در خوف وترس والتهاب و ،،،
یا که اعتراض و انقلاب را ناشی از مرکز فرستنده ها ،،،
آرمان خود را میسازند و شروشورش ها را ،،،
به نفع خدایان پول به پا داشتند ودارند .
پس نتیجه همین گمراهی به منیت ها و خودباوری ها و ،،،
هواداری از بت های پیش ساخته در خورجین خدایان پول است ،،،
که بنا بر سیاست های حاکم ،،،
جمع وجمیع تضادها ،،،
ایرانیان باهم در ضدیت و تناقض متفرق و رنجور و ،،،
صاحب چنین شیروخورشیدی بروی فلات قاره ای غنی و خدادادی ،،،
چنین مردمان رنجور و در فقر و فحشاء و آوارگی هستیم .
چرا ،،، ؟؟؟؟
چونکه تسلیم قدرت پول ،،،
در نقاب و ازهویت انسانی و قبولی امتحان نزد خدا بیخبر هستیم .
خدا فراموش و پول خدای پرزورعینی این نظام ها و ،،،
انسانیت گم و خدایان پول بربشریت حاکم شد .
پس بدانیم تا وقتی که ،،،
شرافت و هویت و جان انسان ها ،،،
با پول قابل خرید و فروش است ،،، ؟؟؟
بشریت همچنان ازیافتن هویت انسانی خود ،،،
ناتوان ورنجورو محکوم وگمراه و قاتل و مقتول است .
+++++++
خیر پیش >>>>>>>
&&&&&&&
&&&&&&&
جناب “حاج قاسم بی سواد اما دنیا دیده”
با کسب اجازه از استاد عزیزم اقای نوریزاد وتبریک سال نو خدمت شما
حاج قاسم عزیز شما خود بهتر می دانید که در سال 68 اقای هاشمی با دروغ بزرگی که گفتند سرنوشت انقلاب وکشور و مردم را به این روز رساندند البته شاید ان زمان نمیدانستند چه به روز این مملکت خواهد امد و الان مطمعنا از کرده خود پشیمانند ولی با این حال تنها کسی که هم توانایی وهم قدرت دارد این وضعیت را درست کند اقای هاشمی است اما نمی دانم ایشان تا کی می خواهند همیشه به مصلحت نظام و خانواده خود بیندیشند و مصلحت مردم را در نظر نگیرند یک کمی از خود گذشتگی و نترسیدن از حبس و حصر می خواهد مانند دیگر دلسوزان کشور . در عوض حقایق برای مردم اشکار می گردد
با سلام و عرض ادب مجدد به نوریزاد عزیزم
تعارف به کنار گذارده و لطفا به آنچه برایت نگاشته ام پاسخ دهید اما…..
اما چه؟؟؟؟؟؟؟
اما نه به بنده حقیری چون من بلکه ،به خویشتن خودتان.
با سلام مجدد خدمت جناب نوریزاد
1- فرموده اید « من وشما را چاره ای نیست که برای دیگران، همانی را بپسندیم که برای خود می پسندیم. این عین انصاف وادب است. بهمین خاطر، ما را چاره ای جز تحمل ومدارا با مخالفان نیست. » اولا فرق است میان معاند و مخالف . مخالف کسی است که فقط اختلاف سلیقه دارد با دیگران اما معاند چه ؟ معاند نه میخواهد سر به تن شما و دوستان دیروزتان «مدعیان اصولگرائی» باشد و نه سر به تن من خط امامی و اصلاح طلب .معاند سلطنت طلبش دنبال رؤیاهای نفسانی و معاند مجاهد ضد خلقش در پی قاپیدن قدرت از دست پسر عموهای وطنی تمامیت خواهش میباشد ، پس تکلیف این ملت چه میشود که به تعداد هر خانواده یک شهید تقدیم راه آزادی خویش نموده؟ در ضمن از نظر ملت هیچکس بنا به گرایشی که به سلطنت طلبی دارد مقصر و جانی و مهرورالدم نیست مگر بنا بر تفکر فاشیستی دوستان مدعی اصولگرای شما.
2- فرموده اید « شما خود یک نگاهی بیندازید به عمل وعملکرد خودمان دراین سالهای فلاکت. وبعنوان نمونه – یک مورد – درخشندگی ودرستکاری بزرگ وملی نشان من بدهید. ما، دوست گرامی ام، مستحق پوزشخواهی بزرگ ازمردمیم. مردمی که به اسم مسلمانی ازما آسیب دیده اند.» جناب نوریزاد لطفا عملکرد و تفکر فاشیستی گذشته خودتان را قاطی رفتار ملت نکنید . اگردنبال پاسخ خود در باره « یک نمونه – یک مورد – درخشندگی ودرستکاری بزرگ وملی» هستید آدرس میدهم به شما: همان 8 سالی که حضرتعالی و دوستانتان خون به دل ملت میکردید و هر 9 روز یک بحران برای دولت سید مظلوم خاتمی می آفریدید !!!! بله شما شخصا مستحق پوزشخواهی از مردم هستید ، مردمی مسلمانی که با تهمت منافق و ضدولایت فقیه زدید و کشتید و آتش زدید .
داستان امروز محمد نوریزاد شبیه قصه ایست که عرض میکنم:
قبل از انقلاب شایع بود که عده ای بی خانمان برای فرار از سرمای کشنده زمستان بزهی مرتکب میشدند تا سه ماه زمستان را در زندان در امان باشند . روزی یکی از این بندگان خدا دید پاسبانی کسی را دستبند زده و دارد میبرد ، خود را انداخت بین پاسبان و آن مرد گرفتار و گفت« ببخشید سرکار ما دونفر را دارید کجا میبرید» . جناب نوریزاد عملکرد 14 ساله شما پس از رحلت امام کمتر از قاتل عموی پیامبر(ص) نیست که فرمودند برو جائی که من ترا نبینم .
جناب نوریزاد …… حال که شما از چاله افراط برآمدید و در چاه تفریط فرو رفته اید ، لطفا دست از سر کچل ما بردارید و بروید سراغ اکبر گنجی با گوگوش و فرحش و به سرای معتقدین به دین انگلیسی ساز « بهائی » .
قول میدم که در آینده سیاسی کشور جائی برای شما نخواهد بود .
چی فکر فکر میکردیم ، چی شد !!!!!
جناب نوریزاد روزی که شما از قصر یزید خارج شدید و به اردوگاه ملت سبز ایران پناه آوردید خیلی خوش خوشانمان شد زیرا اندیشیدیم که یک بچه مسلمان انقلابی به ما پیوست که او نیز میفهمد که معاویه زمان سالهاست جمهوری اسلامی را براندازی نموده و از جمهوری اسلامی فقط نامی مانده مانند کاری که خود معاویه انجام داد.
فکر کردیم شما نیز در اندیشه اصلاح هستید و چون فرهیختگان در پی آزاد نمودن نظام از چنگ دیکتاتور و احیای مجدد جمهوری اسلامی اوریجینال مورد نظر شهیدان و امام عزیز .
اما امروز متأسفانه سایت شما شده پاتوق سلطنت طلب ، مجاهدین ضدخلق جنایتکار و هرآنکسی که در پی براندازی جمهوری اسلامی است .
جالب اینکه اگر عده دنبال حذف واژه جمهور از نام نظام و عده ای دگر در اندیشه حذف اسلام از آنند ظاهرا شما در اندیشه حذف کل نظام هستید!
جناب نوریزاد برای ملت راحت است که انقلاب و کاری دگر کنند اما برادر من مردم از لج حاکمیت هم که شده در پی باز پس ستاندن نظام و اصلاح آنست .
و اما ختم کلام… جناب نوریزاد این ره که تو میروی به ترکستان است !!!!!
——————-
سلام دوست دنیا دیده ام
ازشما بخاطرنگرانی ای که درباره ی من دارید سپاس مندم. دوست من، من وشما را چاره ای نیست که برای دیگران، همانی را بپسندیم که برای خود می پسندیم. این عین انصاف وادب است. بهمین خاطر، ما را چاره ای جز تحمل ومدارا با مخالفان نیست. یک نفرصرفا بنا به گرایشی که مثلاً به سلطنت طلبی دارد، مقصروجانی ومهدورالدم نیست. وازآنسوی، یک نفرصرفا به این خاطرکه مسلمان وشیعه واهل البیتی است، مبرای ازخطا وزشتی وپذیرش مسئولیت نیست. مهم عمل وعملکرد ماست. شما خود یک نگاهی بیندازید به عمل وعملکرد خودمان دراین سالهای فلاکت. وبعنوان نمونه – یک مورد – درخشندگی ودرستکاری بزرگ وملی نشان من بدهید. ما، دوست گرامی ام، مستحق پوزشخواهی بزرگ ازمردمیم. مردمی که به اسم مسلمانی ازما آسیب دیده اند.
با احترام.
طاهر عزیز… آن اوایل حرفهای نوریزاد تازگی داشت اما ملت که فقط به دنبال حرف نیستند.
ملت در این 4 سال کار خود را بخوبی انجام دادند و امروز نتایج آنرا که از افتادن حاکمیت به پای مردم است را شاهد هستیم.
محمد نوریزاد ختا از نظر حاکمیت نیز یک مهره سوخته است که باید چندی تحملش کرد .آنها احمدی نژاد را تحمل کردند این که نوریزاد است .
حاکمیت و اطاق فکر اطلاعات کشوراز روحیه ملت ایران خیلی خوب آگاهند که اگر اوضاع به کام ملت بشود تندورها و نان به نرخ روزها امثال این اخوی در آینده ایران جایگاهی نخواهند داشت چه راست افراطی و چه چپ افراطی .
سلام
نوری زاد عزیز … روزی در افراط و امروز در تفریط . احتمالا هم می اندیشید که حر شده ام و از هر وابستگی آزاد .
نوری زاد عزیز… روزهای اول را خوب آمدی اما نگاه کن برادر من امروز کجا نشسته ای! هزار رحمت به ضدانقلابی چون علیرضا نوریزاده که قدری مردانگی در وجود این مرد پیدا میشود .
نوری زاد عزیز… داری تند میری . بدان در آینده سبز وطن ما جایی برای تندرو ها نیست ، از طرف مقابل یعنی دوستان قدیم شما ، چه جنتی و طائب و احمد خاتمی باشد و و و در اینسو ، اجازه بدهید نام نبرم.
برای شما نگران نوری زاد عزیز. گمان دارم به زودی سراغ شهیدان انقلاب ، سپس ستارخان و باقرخان و بعد سراغ ائمه اطهار(س) و دین (هر دینی) رفته و پس از انکار همه آنها ، سراغ خدا رفته و فاتحه همه چیز را خواهی خواند به گونه ای که آن مرد یعنی علیرضای نوریزاده که شما تا دیروز ضدانقلابش میخواندی « تف » بفرست به …. شما .
نوری زاد عزیز … همه ما آسیب دیدیم اما فرق ما با شما در اینجاست که ما هرگز سینه چاک کسی(خامنه ای) نبودیم که تو(حضرتعالی) بودی و امروز همچنان پای انقلاب و نظام و اندیشه امامی که به او نیز انتقاداتی هست ایستاده ایم و قصد برهم ریختن همه چیز را نداریم و قصد داریم با اصلاحات امور را اصلاح کنیم زیرا امنیت مردم و کشور مهم است چیزی که شما !
و اما فرق شما با این ملت و این حفیر :
تو خوب میخوردی و خوب میچریدی و زیر سایه سلطان با آزادی روزگار میگذراندی اما تا تقی به توقی خورد و فرزندت آسیب دید و اهمیتی به تو ندادند کینه به دل گرفتی و هنوز هم عقده های درونت فروکش نشده .
جناب نوریزاد… این مردم گرسنه که تو و امثال حضرتعالی یکی از مسببانی بودید که باد در قبای خامنه ای 68 انداختید و قدیسش نمودید و از راه به درش کردید ، نه تو را میخواهند و نه دیکتاتور را و نه بعضی روحانیتی که چون تو عامل فساد حکومت شدند . ما مردم از خون شهدای 57 و آرمانهای آنها که استقلال-آزادی – جمهوری در سایه دین محمد(ص) نخواهیم گذشت .
شهدای 57 در پی آن بودند که دیگر و هرگز یک نفر برای یک ملت تصمیم نگیرد و ده ها آرمان بر زمین مانده .
نوری زاد عزیز …دنبال قهرمان ساختن از خود نباش .
مؤلا میفرماید « خیرَالامور اَوسطها » ….هاشمی همیشه متعادل بوده و امروز متعادلتر . ما هاشمی و خاتمی و امام عزیز را دوست داریم . به خودت بیا نوری زاد عزیز . به کسانی که ملت دوستشان دارد توهین نکن .
نوری زاد عزیز …دنبال قهرمان ساختن از خود نباش . در آینده ما شما تندروها جایی ندارید .
——————-
سلام حاج قاسم گرامی
همین که بعدازهر نوری زاد، یک عزیز بدان افزوده ای، بهمین مقدار مرا مرهون ادب خویش ساخته ای.
سپاس ازشما بخاطرهمین مقدار ادب
با احترام
.
آقای نوری زاد عزیز
راهی پر خطر را تک تازانه پیش گرفته اید. راهی نیک که دوای دردهای بیشمار ایران زمین است. اما افسوس که نه تنها با یک گل بهار نمی شود بلکه بیمی از خزان زود رس برای ان گل بوستان ایران زمین می رود. بیش و پیش از بنده می دانید در فرهنگ ما عموما با اشاره و ایما و بسیار در پرده سخن می گویند و این نوشته های شما فراتر از بی پرده پرده درانه است. اول انکه جای نگرانی برای شخص شما است. دوم اینکه پیشنهاد می کنم بیایید در بین جوانان نیک اندیش این مرز بوم این روش و منش را تکثیر کنیم. تکثیر گل موجب می شود حزان دست ساخته و حتی تند بادهای روزگار بوستان ما را چنانکه هر از چند گاه ویران کرده ویران نکند. بیایید فکری برای نهادینه کردن خودمانی این روش و منش کنیم. بیایید هزینه دادن ها را با هم سهیم شویم. که دست یکی صدا ندارد.
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم … پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم
…..
حکایت آن پادشاه که //// را ممنوع کرد
در گذشته های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمین مادری مسلط شد. او بد خواه و در عین حال زیرک بود. و وزیری داشت از خودش بسی بد خواه تر و زیرک تر. به او امر کرد که راهی بیاب تا بر روح و جان این مردمان مسلط شوم بدون آنکه بفهمند و اعتراضی بکنند. وزیر تفکری کرد و طوماری بنبشت و به جارچیان داد تا در سراسر شهرها و دیهات ها بخوانند. قوانین جدید اعتقاد به دین قدیم و سواد آموزی را غیر قانونی اعلام کرد. و مالیاتها را به سه برابر افزایش داد. شب زفاف عروس از آن شاه بود و ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان کشور همسایه که موطن اصلی شاه بود اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت طبق این قوانین //// هم ممنوع اعلام شد.
پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا خواهد داشت و مگر قرار نبود انقلاب مخملی کنیم؟ وزیر گفت: نگران نباشید اعلیحضرت. به بند //// دقت نفرمودید. همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی اعتراضشان را خالی کنند.
و چنین شد که وزیر گفت. مردم لب به اعتراض گشودند که این ظلمی آشکار است. این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم را به دین خودش در آورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد. همچنین افزایش مالیات همیشه مطلوب شاهان بوده و مالکیت در شب زفاف هم رسمی قدیمیست. و بی ارزش بودن جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از وطن پرستی شاه است اما دیگر منع///// خیلی زور است. و تازه مگر پادشاه می تواند در تمام مستراح های این سرزمین نگهبان بگمارد. آنان که باسواد تر بودند داد سخن دادند که تازه جانم خالی نمودن باد روده برای سلامت مفید است و هیچ قبحی در آن نیست. و اینان متحجرانی بیش نیستند که سرشان را در تنبان خلایق فرو می کنند. با کلی کیف به خاطر این تفسیر علمی و کلمه متحجر سر تکان می دادند و خودشان را روشنفکر می نامیدند. وگفتند تازه مگر خود شاه ////. جک های بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط //// ترکیده, یا برای کنترل بر روده اش چوب پنبه به //// فرو کرده, یا مثل سگ بو کشان دماغش را به ////مردم می چسباند واینها را برای هم اس ام اس کردند و کلی خندیدند.نگهبانان حکومت در سراسر سرزمین پخش شدند تا اجرای قوانین را تضمین کنند. هر از چند گاهی بی خبر به مستراح ها یورش می بردند و افراد /// را دستگیر می کردند و به منکرات می بردند. اما مردم همچنان به ///// در خفا ادامه می دادند و این صداهای بویناک روده شان را اعتراضی عظیم به حکومت می دانستند. مردم به صحراها می رفتند و ////. در کوچه های شهر نگاهی به این ور و آنور می انداختند و پیفی می دادند. حتی مهمانی های زیر زمینی می گرفتند لوبیا می خوردند و گروپ /// راه می نداختند. بعد از مدتی دیگر کسی آن ماجرای منع سواد و دین اجباری و کاپیتولاسیون و عروس دزدی و مالیات را به خاطر نیاورد و همگان سعی کردند از این آخرین حق بدیهی خودشان دفاع کنند. و در همین احوال پادشاه و وزیرش در قصر قهقهه سر می دادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق کرده و همگان را //// کرده اند
مرگ بر نوری زاد پیشوا کفر
همانگونه که قرآن فرمود با پیشوایان کفر بجنگید و ما با شما می جنگیم و شما از احمق های کفارید و نخواهیم گذاشت زندگی با آرامشی داشته باشید
اقای نوریزاد با عرض سلام و خسته نباشید وتشکر از شما به جهت روشنگری با ارزوی سلامتی و طول عمر امیدوارم در راهی که انتخاب کردید ثابت قدم و پیروز باشید
یکی از هزاران دوستدار شما
سلام.برادر گرامی
تحلیل پر مغزی بود.
ما هم در دانشگاه 4 سال قبل به همین تحلیل رسیدیم که دعوای این دو نفر دارد ایران را ویران میکند و البته انگل ها و زالوهایی از این دعوا تغذیه می کنند.
وای بر حال آینده ایران این گربه ی زیبای نشسته بر دیوار آسیا!!!!!!!!!!!!!!
حسام جان سلام
خدا مرا نبخشد اگر در مقام تقابل با شما بر امده باشم .اصولا در جایگاهی نیستم که شما سوالی از من داشته باشید هدف بنده فقط وفقط تبادل نظر بود اتفاقا با مطالعه نوشته های شما ونامه ای که برای اقای نوریزاد نوشته بودید نظر و عقایدم را به عقاید شما نزدیک دیدم .به نظر من تمام کسانیکه خواستار اصلاحات در کشور عزیزمان هستند به لحاظ ایدولوژیک می توانند در تضاد باشند ولی هدفشان یکسان است وان اصلاح حاکمیت است به نظر من همه در این شرایط فقط انتقاد میکنند ولی کسی راهی برای برون رفت پیشنهاد نمی کند واز شما تشکر می کنم برای اینکه راهی پشنهاد کردید که قابل بررسی می باشد من هم مانند شما با خشونت مخالفم و در مورد اعتصاب شما خودتان بهتر میدانید که لازمه اعتصاب داشتن تشکل است و حاکمیت راههای شکل گیری تشکلهای مستقل را بسته است ولی مطمئنم با همین شرایط هم میتوان با استفاده از خرد جمعی راهی برای ان پیدا کرد و اگر کسی طرحی دارد ان را مطرح کند
پیروز وسربلند باشید
(اقای نوریزاد با اجازه شما من هم دانستم برای چه!)
نوري زاد عزيز
هنوز ، دولت آقاي رفسنجاني بدرستي بر اوضاع مسلط نشده بود كه بحث علي و معاويه طرح ميشد و عده اي معتقد بودند كه كساني كه به طرف رفسنجاني ميروند مصداق همان كساني هستند كه زمان خلافت علي (ع) به سراغ معاويه ميرفتند
يعني پول و ثروت و پست و مقام را در رفتن به سمت رفسنجاني ميديدند و ايستادگي و تقوا را در ماندن سمت “آقا” مي ديدند !؟
ولي مهمتر از اينها ، از همان اوايل بهبود امكانات رفاهي و تمايل بودجه به سمت نهادهايي مانند سپاه ، منوط به گسترش اختيارات رهبري عنوان ميگرديد
هر چند شركت سپاه در پروژه هاي دولتي و بحث خودكفايي و درآمد سازي مدتها بود آغاز شده بود .
كلا هر نوع بهانه ، اعتراض و ابراز نارضايتي نسبت به گردش امور در كشور كه بيشتر ناشي از تنگ نظري يا عدم شناخت واقعيت هاي اجتماعي ، يا سليقه هاي بخصوص ، بود ، با اين توجيه كه آقا “چيزي دست شون نيست” ، يا “رهبري اختياراتي ندارند” ، يا “دست شون باز نيست” ، حتي “فعلا چيزي نمي توانند بگويند” ، پاسخ داده ميشد .
بدين ترتيب ، اين گونه ، افكار سپاهيان و بسيجيان براي حمايت از جايگاه رهبري در سلسله مراتب حكومتي ، جهت داده ميشد
و تصور كنم ، خيلي از افراد انقلابي ، خير و اصلاح طلب (بمعني دلسوز كشور و انقلاب) ، اين گونه و اين چنين ، تحريك به حمايت يا تبليغ در راستاي ارتقاي جايگاه رهبر در معادلات سياسي شده اند .
و البته بدنبال كسي گشتن كه اين چنين نباشد ، دردي از ما دوا نميكند ، بساط اين دكان احساسات و مريد و مرشد بازي را در سيستم عمومي اداره كشور بايد جمع كرد .
سلام جناب نوری زاد عزیز
ممنون از توجهتون
نمی دونم زورمون میرسه به گوگل بفهمونیم که یکی از بهترین راه های اطلاع
از محتوای سایت های فیلترشده تو ایران همین گوگل ریدره. می دونید که
اینروزا خیلی سخت میشه از فیلتر رد شد و سایت گوگل رو هم ایران
نمیتونه(یعنی تا حالا که نتونسته) فیلتر کنه ، پس در نتیجه گوگل با بستن
این امکان، داره ندانسته طلم بزرگی به ماها می کنه که کل اخبارمون رو از
سایت های فیلتر شده از این راه می گیریم. توجه داشته باشین هر سایت
فیدخوانی که معرفی بشه به عنوان جایگزین، میتونه خودش به راحتی فیلتر بشه
اما حکومت مستقر تا حالا نتونسته بود گوگل ریدر https رو فیلتر کنه که با
این خبر بد گوگل به ما، حکومت خوشحال میشه چه جورم. راهی داره برای
فهموندن به دولت آمریکا که گوگل رو متوجه اشتباهش بکنه؟ خوب مگه خانم
کلینتون وعده اینترنت تو چمدان رو نداد؟ اون که هیچ اما حالا دارن گوگل
ریدری که تو این 4 سال باهاش خو گرفته بودیم رو ازمون می گیرن؟ میفهمن یا
نه؟ میخوان ملت به اطلاعات غیرحکومتی دست پیددات کنن یا نه؟ چاره چیه به
نظرتون؟
من که ماتم گرفتم دو روزه
سلام دوست فتنه گربی بصیرتم (بلا نسبت شما ) سلام
بزرگوار .. اگر چه آقای نوری زاد از پاسخ متین شما تشکر کردند اما من سوالی نداشتم که پاسخ بخواهم ..
بزرگوار من هرگز نگفته ام که آن 4 میلیون نفر حق ندارند اگر شما خوب ملاحظه کرده بودید متوجه می شدید که من گفتم ” این 5 درصد حتی حاضر نیستند حتی پست ومقامی داشته باشند ” چرا ؟؟ چون امروز برای رسیدن به پست و مقام باید از انسانیت گذشت ..
اگر من به آقای نوری زاد پیشنهاد دادم که آرام باشند بر اساس تجربیات شخصی خودم است امروز از دوستان وطن پرستم می بینم که افسرده شده اند .. پس پیشنهاد من به جناب نوری زاد از باب سلامتی ایشان بود و بس.. تنها دلیلش را نگفته بودم
.. . ..
اما بزرگوار شما .. شما که با زندان رفتن مانند خودم مخالفید با آرام نشتن بر خلاف نظر من هم مخالفید .. آیا بهتر نبود پیشنهادی می دادید که سبک اعتراض باید چگونه باشد ؟؟
شما صحبت از نخبه فرمودید ؟؟ بزرگوار یکی از مشکلات ما خود نخبه ها هستند !! چگونه می توان انتظار داشت که نخبه هایی که خودشان به لحاظ ایدئولوژی با هم در تضادند سازنده مسیری مشخص – روشن – هدف دار – باشند ؟؟
مگر در دوران اصلاحات همین نخبه ها توانستند به یک ایدئولوژی واحدی برسند ؟
یا حتی خود اصولگرایان ؟؟ یا حتی احمدی نژاد ها ؟؟
متاسفانه این ذات ما ایرانیان است نمی توانیم زیر یک پرچم بمانیم …
من به عنوان یه ایرانی که دنبال انسانی ترین راه اعتراض هستم تنها اعتصاب را سازنده می بینم .. اعتصاب کنیم .. نه کاری کنیم نه به خیابان ها برویم .. نه چیزی بخریم نه چیزی بفروشیم ..
مزیت این روش در اینست که نه به مملکت و شهرمان خسارتی وارد کرده ایم نه اینکه موجب سواستفاده نا اهلان را فراهم کرده ایم نه موجب تجزیه مملکت می شویم تنها اعتصاب می کنیم البته این به لحاظ اقتصادی هم به مردم فشار وارد می شود هم به حکومت اما به حکومت صد برابر فشار وارد می شود ..
موفق باشید
—————
حسام گرامی
تشکرتشکرتشکر
خودت می دانی برای چه!
با احترام.
سلام بر استاد متفکر
بنده گاه فکر می کنم نکند احمدی نژاد و رهبر هیچ مشکلی با هم ندارند و حتی با هاشمی و همه اینها بازی و دعوای زرگریست برای بقا و فریفتن منتقدین و مخالفین که بگویند : نیاز به هیچ اقدامی نیست اینها خودشان دارند سقوط آزاد می کنند و از درون متلاشی می شوند .
استاد دوست عزیزمان به همان مطلبی اشاره کرده اند که بنده لینکش را گذاشته بودم لطفا اطلاعات بیشتری مخصوصا در مورد این قاضی /// منتشر کنید
آقای هاشمی رفسنجانی! کَل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی
هاشمی رفسنجانی بنا بر آنچه در کتاب خاطرات خود از جمله عبور از بحران نوشته از معماران اصلی نظام ولایت فقیه و مطلقه کردن آن است. او بود که با جعل قول و نیز به مدد نامه جعلی از آقای خمینی و به خط احمد خمینی، عامل رهبر کردن آقای خامنه ای شد. او در آن زمان خود را مرد پر قدرت و با نفوذ جمهوری اسلامی میدانست وخامنه ای را ناتوان، بنا بر این فرض میکرد یک رهبر ناتوان در دستان مرد پر قدرتی چون او مهره ای بیش نیست و او سکان اداره امور را در دست خواهد داشت. اما در عمل، رهبری که او ساخت نه تنها آلت دستش نشد بلکه کوچکترین مخالفت او را بر نتافت. او از قواعد قدرت آگاه نبود و نمیدانست و ندانست که ولایت مطلقه کار بردی جز استفاده از زور ندارد، قابل تقسیم کردن نیست و در چنین نظامی که تمایل به استبداد فراگیر دارد، حفظ نظام از اوجب واجبات و مقدم بر همه کس و همه چیز حتی «احکام اسلام» است. نظام قادر به انعطاف نیست و هر روز دسته و یا گروهی تحت عنوان غیرخودی از محدوده قدرت بیرون افکنده میشوند. و چون بنا بر طبیعت استبدادیش مشروعیت و حمایت مردمی را ندارد، هر روز از دامنه تکیه گاه او کاسته می شود و عاقبت این امر، خود عامل و باعث شکنندگی و فرو ریختن آن خواهد شد.
هاشمی رفسنجانی این روزها و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری، در حالیکه جناح های مختلف از اصولگراهای گوناگون تا اصلاح طلبان، در دایره قدرت عرض اندام میکنند و حوادث سالها و به خصوص ماههای اخیر عدم کار آیی ولایت فقیه را، در اداره امور، آشکار ساخته است به سبب این توهم که همواره خود را مرد عبور از بحران فرض کرده و خوانده، فیلش یاد هندوستان کرده است. او در دیدار جمعی از نمایندگان ادوار گوناگون مجلس بنا بر گزارشی که از جمله در پایگاه اطلاع رسانی اش انتشار یافته است: « در پي درخواستهاي مكرر حاضران مبني بر حضور در عرصه انتخابات رياست جمهوري، اين امر را مستلزم وجود توان و نيرو دانست و گفت: به نظر ميرسد اگر شرايط حضور همه سلايق، شخصيتها و دوستداران و وفادارن به نظام اسلامي فراهم شود، شخصيتهاي خوشفكر، باتجربه و داراي پايگاه اجتماعي خوب براي حضور در صحنه وجود دارند و من هم تا حد توان به تحقق اين امر كمك خواهم كرد».
وی برخي جريانات مشكوك و افراطي را متخصص تخريب دستاوردهاي سه دهه گذشته نظام اسلامي خواند و افزود: عجيب اين است كه بعضي از شخصيتها، اعم از روحاني و غيرروحاني، خام اين جريان و تفكر شدند و آنچنان مورد حمايت قرار دادند كه اكنون بهرغم فهم اشتباهات گذشته، روي بازگشت و اعتراف به خطا و اشتباه را ندارند و خلاف ميل قلبي و عقلي خود دست از حمايت از اين بليه برنميدارند. او ولايت فقيه را ستون خيمه نظام جمهوري اسلامي خواند و حفظ اعتبار و عظمت آن را ضرورت كشور عنوان كرد و افزود: خطر اصلي اين است كه جرياني انحرافي تلاش دارد علیرغم معضلات و ناكارآمديهايي را كه خود باعث و علت آن بوده، موذيانه از پذيرش مسئوليت تخريبها و ضايع شدن اعتماد مردم شانه خالي كند و جاخالي بدهد.»
یاد آور میشود که جریان انحرافی لقبی است که از سوی خامنه ای به گروه نزدیک به احمدی نژاد داده شده است. احمدی نژاد که در چهارسال اول ریاست جمهوری کاملا مطیع و فرمانبردار رهبری بود در سال 88 در یک انتخابات فرمایشی پر تقلب برای دومین بار رئیس جمهور شد. آقای خامنه ای پس از تقلب بزرگ در سال 88 تمام قد در حمایت از او ایستاد و فرمان سرکوب معترضین به تقلب در انتخابات را صادر کرد و آنها را فتنه گر خواند. وی در نماز جمعه 29 خرداد 88 طرز فکر احمدی نژاد را به طرز فکر خود نزدیکتر از طرز فکر هاشمی رفسنجانی خواند و هاشمی را بی آنکه نام ببرد، در عداد خواص بی بصیرت شمرد.
رفسنجانی در این دیدار گفت:« شجاعت و شهامت اعتراف به اشتباه نعمت بزرگ خداوند است، وتصريح كرد: برخي در توجيه خطا و اشتباه خود به جايي رسيدهاند كه نعوذبالله جريان «معاذ» در صدر اسلام را درباره خطاپذيري و اشتباه رسول گرامي اسلام مثال ميآورند.»
اینک هاشمی رفسنجانی فرصت را غنیمت شمرده و ضمن اینکه ولایت فقیه را ستون خیمه نظام میخواند از خامنه ای میخواهد واو را نصیحت میکند از این نعمت بزرگ الهی بهره برده و شهامت جسته به خطای خود اعتراف کند. به سخن دیگر، او به «رهبر» می گوید بی بصیرت نه من که شما بودید و شما هستید که جرأت اعتراف به اشتباه را نیز ندارید. با این که در بی بصیرت و بی کفایت بودن و جبن خامنه ای تردید نیست، باید از هاشمی رفسنجانی پرسید:
آقای هاشمی، خود شما و یارانتان در حزب جمهوری اسلامی که از جمله نزدیکان به آیت الله خمینی بودید، با
تحمیل ولایت فقیه به قانون اساسی، علیرغم پذیرش پیش نویس قانون اساسی از سوی آقای خمینی و شورای انقلاب و سایر مراجع و همچنین موافقت شما با آن، پیش نویسی که حقوق ملی ستون خیمه آن و اصل محوریش ولایت جمهور مردم بود، و
نقش موثر در زد و بند با ریگان و بوش دو کاندیدای ریاست و معاونت ریاست جمهوری در انتخابات ریاست جمهوری سال 1980 آمریکا و ادامه گروگان گیری به منظور شکست کارتر در این رقابت که به افتضاح اکتبر سورپرایز سر باز کرد. و
بنا بر اعتراف صریح خود در کتاب عبور از بحران، نقش موثر در تقلب در مجلس اول و سپس تحمیل آقای رجایی به رئیس جمهور منتخب به منظور مقابل کردن مجلس و حکومت با آقای بنی صدر.و
نقش موثر و کار شکنی در کار پایان دادن به جنگ، پس از 9 ماه از آغاز آن با کودتا علیه منتخب مردم- که به گفته خود شما گویا قصد پایان دادن به جنگ را داشت و در واقع، با موافقت صدام با پیشنهاد غیر متعهدها، جنگ در شرف پایان بود- و ادامه جنگ به مدت هشت سال با خسارات سنگین جانی و مالی به مردم ایران، که در شکست و با خوراندن جام زهر به آقای خمینی، در خفت خاتمه اش دادید. با این وجود هنوز موادی از قطعنامه که به پرداخت غرامت از سوی عراق به ایران مربوط است بلا اجرا مانده و این در حالی است که کویت تمامی غرامت ناشی از خسارات حمله صدام به کویت را دریافت کرده است. و
ماجرای آمدن مک فارلین به ایران و کیک و کلتی که برای شما به هدیه آورد که با لو رفتن او، رسوایی ایرانگیت ببار آمد. و
پس از فوت آقای خمینی، جعل قول و نامه از سوی او و مطرح کردن آن در جلسه مجلس خبرگان رهبری و رهبر کردن ///// مسبب وضعیت کنونی کشور هستید.
آقای رفسنجانی! گرچه //// یکی از عوامل بوجود آمدن وضعیت موجود و بحران بی سابقه در ایران است. نابسامانی های اجتماعی/ اقتصادی و سیاسی کشور را با خطر سقوط مواجه کرده است و دلیل اصلی آن، حاکمیت استبدادی ////و عدم اختیار مردم بر سرنوشت خویش است. در چنین نظامی اشخاص توانا که چون و چرا کردن وسپس بهترین راه حل را یافتن از مشخصات آنهاست جای خود را به ذوب شدگان ومجیز گویان میدهند و دروغ نهادینه میشود. در عرصه اقتصاد، مصرف و رانت خواری جای اقتصاد تولید محور را میگیرد و بدین سبب فساد و بی اخلاقی در جامعه گسترش می یابند. وقتی دین ابزار دولت برای اعمال قدرت شد بنام دین آنچه که ضد دین و اخلاق است رواج می یابد که یافته است و…
شما در این همه سهیم هستید و سهم بزرگ تر را دارید. شما که وانمود می کنید نگران آینده انقلاب و کشور و دین مردمید چرا خود از نعمت بزرگ خداوند بهره نمی جوئید و شجاعت و شهامت به خرج نمیدهید و به اشتباهات خود اعتراف نمیکنید؟ این بلیه که امروز برای بازگشت به قدرت خود و یا دست نشانده و آلت فعل دیگری، ///علم کرده اید تنها یکی از بلاها و نتیجه طبیعی و لاجرم استبداد و ولایتی است که شما از معماران اصلی تحمیل آن به مردم ایران بودید و هنوزهم دست بردار نیستید.
آقای نوریزاد
با سلام و ابراز ارادت.
همیشه نامه های شما را با علاقه فراوان میخوانم . متشکر از شما و کارهایتان که از عهده کسی غیر شما بر نمی آید.
امروز میخواهم طرحی برای نامه نگاری به آقای خامنه ای برای پایان دادن به مسایل اتمی بدهم. خلاصه بگویم. طرح پیشنهادی من به ایشان ، طرحی است که ایشان از ژاپن بازدید کنند. از ژاپنی که هنوز مردمانش از نیروگاه هسته ای فوکوشیمایش در عذاب هستند. حدود ١٠٠هزار نفر در استان فوکوشیما آواره به استانهای دیگر شده اند، و مواد خوراکی از فوکوشیما دیگر خریداری در ژاپن ندارد. خریداران از ترس اینکه رادیو اکتیو به جان آنها آسیب برساند، حتی از چوب های درختان این استان برای ساخت خانه هایشان استفاده نمیکنند.
اجازه میخواهم که خود را معرفی کنم.
من آرزو فخرجهانی، متولد تهران، ٣٩ ساله و مقیم ژاپن هستم. ٢٢ سال از آمدنم به ژاپن میگذرد .من اولین دانشجوی بورسیه دولت ژاپن بعد از انقلاب بودم. همیشه به شوخی میگویم که سالها فکر میکردم که چون من نابغه بوده ام، این بورس را توانستم بگیرم. ولی الان میدانم که به لطف ؟؟ صدام حسین که به کویت حمله کرد، و اقایان رفسنجانی و غیر که تصمیم گرفتند تا جنگ شیطان بزرگ و کوچک را به خودشان واگذار کنند به ژاپن آمده ام.
پس از آنکه مهندسی خود را در رشته کامپوتر به پایان رساندم به رشته علوم اجتمایی و سیاسی رفتم و تا مقطع دکترا را در دانشگاه صنعتی توکیو پایان دادم. در دانشگاه زبان های خارجی توکیو ٥ سال، و ٢ سال در دانشگاه توکیو محقق در مسیل خاور میانه بودم. اکنون به طور مستقل در مورد ایران و کشور های خاورمیانه تحقیق میکنم و بلاگی هم دارم که فقط به زبان ژاپنی در آن مینویسم.
در زمان تشریف فرمایی آقای خاتمی به ژاپن، به عنوان اولین رییس جمهور باد از ٤٢ سال به ژاپن، طرح گرفتن دکترای افتخاری و سخنرانی در دانشگاه صنعتی توکیو، ایده این جانب بود که فقط دانشجوی فوق لیسانس در آنجا بودم. برای آنکه استادان دانشگاه ، این طرح را بپذیرند مطالب مختلفی از ایشان را به ژاپنی ترجمه کردم. البته در روز سخنرانی هم من مترجم ایشان بودم. رابطه خواهر خواندگی دانشگاه صنعتی توکیو و شریف همان موقع به امضاء رسید.و اکنون نیز سالیانه یک دانشجو ایرانی مهمان دانشگاه سانتی توکیو میشود.
در زمان زلزلیه بم، در با کمپینی که در اینترنت با کمک استادان ایران شناس و خاورمیانه شناس به راه انداختم. در مدت ٢ هفته،حدود ٢٠،٠٠٠،٠٠٠ دلار دارو و مواد پزشکی برای بیمارستان امام خمینی تهران از کل ژاپنی که در تعطیلات سال نو بود فرستاده شد. از بزرگترین شرکت دارویی تا استانداری ناگانو . و یا حتی از خانومی که داروهای خودش را که فکر میکرد به داد بیماران بم برسد پیغامی برای طریق ارسال کردن نیز داشتم.(با توجه به اینکه داروهای ژاپنی در مقدار کم، برای پرستاران و پزشکان بیمارستان مشکل ایجاد میکند. از ایشان عذر خواستم.)
این بار طرحی به نظرم رسید که میخواهم از شما کمک بگیرم.
طرحی که به آقای خامه ای پیشنهاد، سفر به ژاپنی که سومین اقتصاد دنیاست، و هنوز هم اجناس الکتریکی ژاپنی به عنوان بهترین اجناس دنیا شناخته میشود. ولی این کشور پیشرفته هم نتوانسته بود، زلزله ای به این قدرت، ٩ ریشتر، را پیشبینی کرده و برای نیروگاه هایش که همیشه به عنوان امن ترین جا به مردم خودش معرفی میکرد، پیش بینی کند. اگر آقای خامنه ای طرح سفری به ژاپن برای این بازدید داشته باشند، مطمئن هستم که دولت ژاپن استقبال خواهد کرد، وشاید این راهی برای تغییر نظر ایشان در مورد انرژی هسته ای باشد.
از شما بزرگوار، میخواهم که من را یاری کنید.
با تشکر فراوان
و تبریک پیشاپیش عید نوروز
————————————–
سلام بانوی خوب
ایده ی شما بسیارمبارک ودوستانه وخیرخواهانه ووطن پرستانه است. اما احتمال می دهم آقای خامنه ای بخاطراحکام برخی ازدادگاههای خارجی امکان خروج ازکشوررا ندارند. یعنی به محض خروج ازکشور- مثل پینوشه – ، ایشان را دستگیرمی کنند. با این همه من نوشته ی خوب شما را منتشرمی کنم تا به اطلاع ایشان برسد وای بسا یک وقت شنیدیم ایشان راهی ژاپن شده اند. با اطمینان می گویم: ژاپن که هیچ، ایشان اگربه همین بوشهرخودمان سفرکنند ومیلیاردها پول هدررفته را به چشم خود ببینند ازاین قائله منصرف می شوند.
با احترام به شما بانوی فهیم وایران دوست
.
ای کاش….
ای کاش ایران ما هم کشوری آزاد بود!
ای کاش ایرانیان عزت و بزرگی خود را دوباره در دنیا باز میافتند!
ای کاش سرزمین ثروتمند ما هیچ فقیری نداشت!
ای کاش برای همه مردم ما به اندازه کافی شغل و کار وجود داشت!
ای کاش هیچ ایرانی در این سرزمین نفت و گاز و معدن…سر گرسنه به بالش نمی گذاشت!
ای کاش هیچ ایرانی به خاطر ابراز عقیده خود در زندان نمی افتاد!
ای کاش دین آزاد بود و هیچ فرقی بین ادیان نبود!
ای کاش حقوق زنان همچو مردان بود و تفاوتی وجود نداشت!
ای کاش از این همه پتانسیل علمی نخبگان استفاده میشد تا جذب دانشگاههای دیگر کشورها نشوند و کشور را بیش از پیش به سوی پیشرفت ببرند!
ای کاش علمای دین و مراجع به آنچه تظاهر می کنند و به مردم سفارش می کنند…خود نیز عمل می کردند!
ای کاش همه در برابر قانون یکسان بودند…رهبر، رئیس جمهور، رئیس مجلس، وزرا، مدیران، نمایندگان، مسئولان، روحانیون، بسیجیان، ماموران اطلاعات و امنیت، قاضیان، نیروهای انتظامی و ……!
ای کاش به اندازه کافی برای همه بچه های ایران کلاس و مدرسه استاندارد وجود داشت!
ای کاش قانون در کشور ما ضمانت اجرائی داشت!
ای کاش همه امور از طریق قانون و ضوابط و نه روابط پیش می رفت!
ای کاش همه مردم ما اهل منطق و ادب می بودند!
ای کاش همه ایرانیان فرهنگ درست رانندگی کردن را رعایت می کردند!
ای کاش ایران ما دزد نداشت!
ای کاش شرایط به نحوی می بود تا متخصصین و دانشمندان ما به ایران برمی گشتند!
ای کاش شعار مرگ بر این و آن به زنده باد ایران تغییر می کرد!
ای کاش هیچ ایرانی بیسواد نمی بود!
ای کاش نظم و ترتیب به کارهای ما وارد میشد!
ای کاش رهبر ما پدری مهربان برای مردم ما میشد!
ای کاش یاد می گرفتیم که عفو نیز مایه ایجاد محبت است!
ای کاش هیچ ایرانی دیگر اعدام نمیشد!
ای کاش رئیس جمهور ما مایه افتخار و نماینده واقعی ما می بود!
ای کاش ماموران اطلاعات و امنیت ما از تجاوز، تحقیر و فحاشی نسبت به زندانیان و خانواده هایشان دست برمی داشتند و بازجویان بر اساس قانون با یک متهم برخورد می کردند!
ای کاش اجازه دفاع به متهمین ما داده میشد!
ای کاش وکلای متهمین در امان بودند!
ای کاش همه در ایران لبخند به لب داشتند و به هم وفادار بودند!
ای کاش همه ما به هم احترام می گذاشتیم!
ای کاش هر تغییری را برای رسیدن به هدفی متعالی از خود آغاز می کردیم!
ای کاش کاری به کار دیگر کشورها از جنبه سیاسی نداشتیم و فقط کمکهای بشر دوستانه به آنان مبذول می داشتیم!
ای کاش ایران ما دشمنی نداشت!
ای کاش همه ایرانیان دارای امنیت بودند!
ای کاش….
دوست شما-ابراهیم
بحران شدید دارو و کشتار گسترده شهروندان بر اثر داروهای آلوده چینی
با وجود اینکه چندین ماه است، خبرهایی از کشته شدن هموطنان در شهرهای مختلف کشور بر اثر استفاده از داروهای آلوده و غیراستاندارد چینی به گوش میرسد، اما با وجود تعدد گسترده موارد، با این اخبار، رویارویی امنیتی بسیار شدیدی صورت میگیرد.
بر اساس گزارشهای موثق، مستند و تأییدشده، در شهر اصفهان حداقل ۱۰ نفر، در شهر همدان ۴ نفر، در شهر زنجان ۳ نفر، و در شهر یاسوج ۳ نفر بر اثر استعمال پنی سیلینهای آلوده چینی کشته شدهاند؛ همچنین در شهر فارسان در استان چهارمحال و بختیاری ۳ نفر بر اثر مصرف پنی سیلینهای چینی کشته شدهاند؛ که نام دو نفر از آنها خانمها «پریسا قربانی» (حدوداً ۲۰ ساله) و «مهتاب اسلامی» (۱۷ ساله) بوده است. علائم ناشی از تزریق پنی سیلینهای آلوده نیز نیز به این صورت بوده است: تزریق پنی سیلین، بعد از چند ساعت، هذیانگویی و تشنج، اغما، خروج کبد به صورت مایع از بدن و در مواردی پارگی عروق حیاتی قلب و نهایتاً مرگ. بسیاری از موارد نیز توسط خانوادههای قربانیان در محاکم دادگستری در حال پیگیری است، اما به صورتی بسیار امنیتی با این موارد برخورد میشود و بیمارستانها و خانوادهها در معرض تهدید و فشار دائم جهت جلوگیری از اطلاعرسانی قرار دارند.
با وجود سانسورهای شدید حکومتی، بحث داروهای آلوده و نیز کمبود داروهای حیاتی، از جمله داروهای شیمیدرمانی برای بیماران سرطانی و نیز داروهای بیهوشی و اتاق عمل نیز در چند روز گذشته مورد توجه رسانههای داخلی قرار گرفته است. در همین راستا، وبسایت محافظهکار بازتاب در خبری، ضمن تأیید صریح ورود پنی سیلینهای آلوده چینی به کشور، برخلاف تکذیب اولیه، و نیز تأیید ضمنی کشتار شهروندان توسط پنیسیلینهای چینی، نوشت: «با تأیید واردات پنی سیلین چینی، بد نیست از مسئولان بپرسیم: آیا به راستی جان باختن شماری از هموطنانمان بر اثر تزریق پنی سیلین چینی واقعیت نداشته یا مثلاً قرار است چند ماه دیگر این موضوع در قالب یک خبر افشاگرانه موشکافی و تصحیح شود؟!»
در جدیدترین واکنش نسبت به کمبود داروهای بیهوشی نیز خیرالله غلامی، رئیس داروخانههای دانشگاه علوم پزشکی تهران در گفتگو با خبرگزاری ایلنا، ضمن هشدار نسبت به تعطیلی اتاقهای عمل بیمارستانها گفته بود که «داروهای بیهوشی در بازار نیست و بیمار را نمیتوان زنده زنده جراحی کرد یا با چکش بیهوش کرد.»
در واکنشی دیگر، محمد علیزاده، مدیر عامل شرکت تجهیزات پزشکی هلال احمر در گفتگو با خبرگزاری فارس نسبت به ورود سرنگهای استریل نشده چینی به بازار هشدار داد. او در این زمینه گفت: «نمونههایی از سرنگ چینی را از بازار گرفتهایم و با مطالعه در آزمایشگاه به این نتیجه رسیدیم که این سرنگها استریل نشده است، در حالی که روی آن نوشته «استریل شده».
امیدواریم با آگاهیرسانی مسئولانه هممیهنان گرامی نسبت به سایر موارد مشابه در رسانهها و شبکههای اجتماعی، تا حدودی مدیریت ناصحیح و ناکارآمد مسئولان کشور جبران شود و جان شهروندان عزیز ایران از خطر نجات یابد.
نوري زاد و اختلال شخصيت بزرگان
محمد عزيز :
از آنجايي كه تصميم گرفته ام باقيمانده عمر كوتاه شده ام را صَرف نقد و انتقاد و روشنگري ، يعني همان چيزي كه متاسفانه بخاطر رواج رودربايستي و ترس ، با كمبود آن در كشور مواجه هستيم ، نمايم ، و نيز چون “چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است” ، لذا برخود ميدانم سرسوزن احساس ناخوشايند نسبت به نوشته هايت را منعكس نمايم .
احساس ميكنم جهت گيري نوشته هايت تغيير يافته و انتخاباتي شده است .
در ضمن نسبت به تحريف تاريخ گذشته مان نيز مسئول هستم ، اميدوارم اين گونه تحليل كردن ات ، صرفا بخاطر بي اطلاعي و عدم حضور در بدنه هاي پاييني نيروهايي كه سعي مي شود وفادار به نظام قلمداد شوند ، باشد .
اما به هرحال ، چون نمي دانم در چه شرايطي در حال نوشتن هستي و چه ميزان فرصت انديشيدن ، صرف وقت و مشورت داري ، بنابراين بجاي نقد نوشته ات داستان را از ديدگاه خودم تعريف ميكنم :
پس از جنگ ، باقيمانده نيروهاي جنگ رفته زخم خورده ، به شهرها بازگشتند ، در حالي كه از همه سو جور و جفا ديده بودند و هنوز هم تشكيلات رفاهي مناسبي اعم از وام ، خوار و بار ، مسكن ، بهداشت و درمان و غيره نداشته و از همه مهمتر با زرق و برق و بوروكراسي و تشريفاتي كه تا حدودي لازمه اداره كشور و زندگي اجتماعي است بيگانه بودند .
شايد بپرسي : “چرا اين گونه شده بودند ؟” ، يعني چرا قادر به درك لوازم زندگي شهري نبودند ؟
چون : خود “ما” آنها را چنين تربيت كرده بوديم ، همان ” مـــــا ” يي كه در نوشته هايت بكار مي بري ، بلحاظ ناتواني و نابلد بودن و فقدان مهارت هاي اجتماعي و بوروكراتيك ، هر موضوع ساده و روزمره را براي اينها تبديل به جنگ بين كفر و اسلام (حق و باطل ، دوست و دشمن) كرده بوديم .
يعني اين جوانان اكثرا صاف و ساده ، آموخته بودند كه براي حل هر مسئله اي ابتدا بايستي طرف “حق” و “باطل” را در آن از هم تميز داد و سپس با حذفِ (براندازي ، كشتن ، سربه نيست و لجن مال كردن ، … ) باطل ، مسئله را حل كرد ! ، به همين سادگي ! .
از ابتداي رياست جمهوري آقاي رفسنجاني ، با توجه به اين كه اين نيروها ، پايان يافتنِ جنگ و بيدار شدن شان از خواب هاي رويايي شيرين (هرچند خونبار) را ناشي از سياست هاي وي و القائات اش به امام بر مي شمردند ، و از طرف ديگر كشور روزبروز به سمت ريخت و پاش و چرخش “درهم و دينار” مي رفت (كه آنها با آن بيگانه و يا اساسا در تضاد بودند و البته هنوز طعم اش را نچشيده بودند !) ، بنابراين مكانيزم “حق و باطل” اين عزيزان بكار افتاد و از آنجايي كه همواره بدنبال علي و معاويه زمان مي گشتند ، طبعا رهبر كه آن روز پول و قدرت آشكاري نداشت را بجاي “علي” و آقاي رفسنجاني را نماد “معاويه” زمان قرار دادند .
همواره چنين تاكيد ميشد كه : “آقا از شرايط راضي نيستند ، يا اين كارها را قبول ندارند” ، البته اين نارضايتي هنوز هم ادامه دارد !؟ .
از آن طرف هم “توجيه كنندگان” (همان هايي كه هميشه وانمود ميكنند از همه جا خبر دارند و به “بيوت” رفت و آمد دارند و… همانند نقشي كه خودت داشتي … ! ) ، شرايط را براي رفو كردن جنگ تبليغاتي “علي و معاويه” اي كه طرفداران “فقيه عاليقدر” براه انداخته بودند (با توجه به آن قسمت نوار سخنراني مرحوم كه ميگفت : “من بايد برم سرم را توي چاه كنم حرف بزنم” ) مناسب ديدند ، هنوز اين وضعيت در بعضي رده ها ادامه دارد .
البته ناگفته نماند ، خوشبختانه ، در دوره رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد چون مستقيما قرار بود نيروهاي ارزشي بعنوان ميدان دار وارد صحنه شوند ديگر امكان اينكه “آقا” را خارج از صحنه و مخالف “همه چيز” ، نشان دهند نبود .
در مورد رفتار بين اين دو بزرگوار ، آن چه اشاره كرده اي واقعيتي است ، البته نه فقط مابين اين دو نفر بلكه مابين همه انسان ها ، اكثر قريب به اتفاق مسئولين ، حتي شايد بتوان در رفتار حضرت امام با ساير مراجع نيز ردپايي از اين گونه خصائص يافت .
اين وضعيت در انحصار رابطه بين اين دو نفر نيست ، و كلا نقيصه شخصيتي است كه از انحصار طلبي ما ايراني ها ناشي ميشود ، البته متوليان ديني كه فعلا سكان امور را در دست دارند بلحاظ خاستگاه طبقاتي و فرهنگ خاصي كه دارند ، برخلاف انتظار عموم ، نوع خطرناك تري از اين اختلال شخصيت را دارند .
از آنجايي كه توهمات خودشان و تمايلات خودآگاه و ناخودآگاه خودشان را مي توانند رنگ و لعاب مذهبي داده و بعنوان حكم خدا به خورد مردم ناآگاه و دلداده بدهند ، بنابراين اين نقيصه در بين آنان خونبار تر و هولناك تر است .
اگر قرار بود همه مشكلات استبداد ديني و ناتواني اسلام سياسي در اداره كشور را به نقائص شخصيتي افراد تقليل دهيم ، راه هاي بهتر ، علمي و تخصصي تري وجود داشت و من نيز قبلا اشاره اي به آنها داشته ام :
چون بسياري از مسئولان فعلي سابقه حضور در جنگ را داشته (يا براي خود درست كرده اند !) و يا در دوران كشت و كشتار و تيراندازي هاي انقلاب و يا انفجار و ترور هاي پس از آن در صحنه بوده و برخي دچار نقص عضو نيز شده اند ، با ادعاي اينكه اين شرايط ناهنجار و تروماتيك باعث اختلال عصبي رواني در آنان شده و عوارض اين اختلالات موجب واكنش هاي غير نرمال عاطفي و فكري در اين عزيزان شده ، يكباره مي توانستي همه را بري الذمه كني .
نه محمد عزيز :
اين رفتار و ديگر رفتارهاي بيشتر ناهنجاري كه از غاصبان قدرت مي بينيم ، در ذات همه انسان ها وجود دارد .
علت اصلي ، ناكارآمد بودن ايدئولوژي و سيستم است كه چارچوب آن اجازه ايجاد و تداوم چنين رفتارهايي را ميدهد .
مشكل از سيستمي است كه اجازه ميدهد يك رهبر براي خودش حق تعطيل كردن توحيد را قائل باشد ، اين سيستم را بايستي درمان كنيم .
شايد بعضي از اختلالات رفتاري همه ما ، اصلاح يا درمان شدني نباشد ، اما روش و سازوكار حكومت و كشور داري بايستي به گونه اي باشد كه سرنوشت مردم بدست كيفيتِ بهداشتِ روانيِ ” مــــا ” نباشد .
از ابتداي انقلاب اين مشكل به طور عمومي نمود داشت ، حتي مردم عادي نيز در دادگاه ها براي جلب نظر قاضي به خودشان ، طرف دعوا را متهم به : “عرق خور” ساواكي ، بي حجاب ، بي نماز و … مي كردند .
تك تك كساني كه الگوي شخصيت “حق به جانب” را جذب كرده و بازيگر حرفه اي آن شده اند اساسا براي حذف سايرين از اين الگو استفاده ميكنند .
يعني انتخاب ايدئولوژي اسلام سياسي و ساختن و پرداختن “شخصيت حق به جانب” يا به تعبير رهبرفعلي : شخصيت “پشت گرم به حق” ، يا “مستظهر به حق” ، براي : حذف رقبا بوده است .
و اين رقبا مي تواند شامل : دوستان ، ياران ، شركا و نزديكان غير قابل تحمل و يا زياده خواه و دردسر ساز (به تعبير شما) ، همكاران قديمي ، “كساني كه دست مان را خوانده اند” و مشابه اين ها باشد .
سياست چيزي بجز تصاحب قدرت نيست و تصاحب قدرت جز با حذف رقيب (بصورت دموكراتيك يا غير دموكراتيك) ميسر نمي شود .
در اين برهه از تاريخ كشورمان تمسك به اسلام سياسي به معني استفاده از فرمول هاي موجود در تاريخ و مفاهيم اسلامي براي حذف رقبا بوده است .
اگر بناست به اين راحتي متوليان اسلام سياسي و خودمان را از اتهامات تبرئه كنيم با توسل به روانشناسي باليني خيلي راحت تر و بدون دردسرتر مي توانستيم اين كار را انجام دهيم .
بر اساس يافته ها و مشاهدات ثبت شده و معتبر روانپزشكي كساني كه دچار قطع عضو شده اند به خاطر مشكلاتي كه از فقدان عضو احساس ميكنند و نيز حس ستمديدگي و ساير شرايطي كه متخصصان مربوط بايستي نظر دهند ، احتمال اختلال در قضاوت شان بسيار بيشتر از سايرين مي باشد .
نوري زاد عزيز هيچ دو روستاي هم جواري را در ايران نمي توان پيدا كرد كه مردم هر كدام با تحقير و تمسخر از مردم روستاي مجاور ياد نكنند .انحصار طلبي و حذف رقيب فقط منحصر به متوليان يا نيروهايی كه با تمسك به مذهب سعي در امرار معاش ، كسب قدرت يا ثروت دارند نمي باشد بلكه در بين تمام مردم ما عموميت دارد .
ليكن از آنجايي كه امروزه قدرت دولت و حكومت پشتوانه كساني است كه وانمود به التزام به آداب و باورهاي مذهبي دارند و از طرف ديگر فرهنگ ديني و مذهبي ما در زمينه حذف بسيار برنده ، بي پروا و بي رحمانه عمل ميكند ، لذا بسيار خطرناك تر و خشونت آميز تر است .
اكنون بخوبي مي توان درك كرد چرا در شرايطي كه دلسوزان نظام ، با دوره كردن رهبر از او توقع درپيش گرفتن مدارا و مسامحه داشتند ، ايشان فرمودند : “مدارا بجاي خود ، حساب دوست و دشمن بايد از هم جدا باشد” .
با استفاده از انرژي رواني ناشي از اين تضاد و تنفري كه ايجاد مي شود براحتي مي توان از اين نيروها ، از تاثيري كه بعنوان گروه فشار در معادلات سياسي داشتند و از عملكردشان بعنوان فرد اشغال كننده يك پست و جايگاه در درون نظام ، استفاده كرد و جايگاه يك نهاد را مابين ساير نهادهاي نظام به عرش رساند .
در مورد سياست امر به معروف و نهي از منكر هم دقيقا همين كاركرد مطرح است ، بر دوش فردي كه مي تواند در خيابان ، وسط روز روشن ، مثلا ، يخه يك دكتر فوق تخصص يا جراح يا … را بگيرد و به او و همسرش توهين كند ، تا كاخ سعدآباد كه سهل است ، مي توان تا كاخ كرملين ، سوار شد ! .
همچنين وقتي به كسي اختيار بدهي حيثيت همه كس ، حتي “تشخيص دهنده مصلحت نظام” را لجن مال كند ، بخاطر از دست ندادن اين اختيار ، چه كارها كه نخواهد كرد .
و اين خلاصه و چكيده سياستي است كه امروزه بر مركب قدرت در كشور ما سوار است و راز قدرت بي حدوحصر آنهاست.
– – – زيرنويس ها : – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
براي مطالعه در مورد احتمال مشكلات رواني-رفتاري در افرادي كه دچار قطع عضو گرديده اند مي توانيد رجوع كنيد به :
درد عضو خيالي
بررسي كيفيت زندگي جانبازان قطع عضو مازندران
كتاب آموزشي در خصوص جانبازان قطع عضو اندام
———————————————–
سلام جناب احمدآقای گرامی
ازنوشته ی محققانه وجامع الاطراف شما نکته های خوبی دریافت کردم. این را بگویم که من، هرگزهرگز هرگزبه سمت تحرکات انتخاباتی وحمایت ازفرد یا جناح خاصی حرکت نکرده ونخواهم کرد. اگربه تنها اسمی که ازآقای خاتمی آورده ام توجه کنید، همان یک باربه کنایه ازخورشیدی است که آسمان تمثیلی را ازمدارتحمل بدور می راند.
با احترام.
سلام به نورى زاد جان،
پرسشى از خدمتت داشتم ايا شما تمام نظرات بينندگان سايتتون رو مى خونيد بعد اينكه اونايى كه راى مثبت دارند رو شما مى گذاريد؟؟
————————
سلام حمید گرامی
بله، من بدون استثناء همه ی نظرات را می خوانم. اما درباره ی رأی مثبت یا منفی نظرات دخالتی ندارم
با احترام
.
مسئله جدال قدرت در ایران ناشی از اختیارات و قدرت فراوان سردمداران است، حجم عظیمی از پول و سرمایه کشور در اختیار سیاسیون است، در چنین سیستمی فرق نمی کند که چه کسی حکومت می کند یعنی در اینجا شخص مهم نیست، هر کسی از هر جای دنیا بیاید و در چنین سیستمی صاحب مقام شود خواه ناخواه در اثر ویژع گیهای این سیستم دچار حرص و ولع قدرت میشود و همان جدال کنونی قدرت را شاهد خواهیم بود، راه حل این مسئله موارد زیر است:
1- قدرت دائمی در دست هیچ کسی نباشد یعنی همگی پستهای سیاسی رده اول کشور دارای محدودیت زمانی باشند.
2- اقتصاد و منابع مالی از دست حکومت خارج و به مردم تحویل داده شود، در این صورت گرفتن مقام سیاسی فقط مسولیت خواهد بود و نه تسلط بر اقتصاد به همین علت ولع قدرت کم خواهد شد.
3- نهادهای نظارتی بر همگی بخشهای حکومت نظارت کنند.
4- انتخابات توسط یک نهاد مستقل از دولت انجام و مدیریت شود (مسئله خنده داری که در ایران وجود دارد اینست که یک دولت در قدرت برای انتخاب دولت بعدی که خودشم کاندیدای آن است انتخابات برگزار میکند !!!)
——————-
سلام دوست خوبم
سپاس ازشما بخاطرنگارش نکته های قابل تأمل
با احترام
.
جناب نوری زاد عزیز..با سلام و خدا قوت..مطلبی که به آن اشاره کرده اید احتمال درستیش هست چه آنکه این رسم معهود این قوم است که پاداشاهانش سر و چشم رقبای احتمالیشان را به فنامیدادند تا بیم هیچ طمعی به تاج و تختشان نباشد.این شامل هم دوستان بوده است و هم فرزندان و اقربا.اصلا هم سرنوشت ملک وملّت برایشان ارزشی نداشت..هر کدام را می خواهید نام ببرید تا رسم حکومت این کشور برایتان روشن شود. امّا در این میان ما مرتبا نقش این مردم را فراموش میکنیم و تو گوئی که این وقایع در سیّاره دیگری حادث میشود. ما ایرانیان در قرون اخیر دو انقلاب و و حداقل یک نهضت اجتماعی داشته ایم: اقلاب مشروطیت،نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی. همه اینها برای حاکمیت ملّت و قانون بوده است ولی دریغ از یک سر سوزن پیشرفت. در زمینه فرهنگی اگر چه مفتخر به بر خورداری از شطح تحصیلی و علمی خوب هستیم ولی دریغ از درکی عمیق. در جهان اسلام متفکر ترین ها از ایرانیان بود ه اند ولی امروز با همه اینها عقب مانده ترین مسلمانها ایرانیان هستند. این یعنی یک مشکل اساسی در این قوم.
این مردم آمادگی هیچ کار درستی را ندارند. اگر از استبداد قاجار دلخونند به سفارت انگلیس میروند و وقتی استبداد را میبرند بد تر از قاجار می آید. بین فردای مشروطیت و روز قبل آن هیچ تفاوتی نیست. اگر مصدق نفت ملّی می کند با دست همین مردم و در سکوت آنها در گوشه احمد اباد به آرامش ابدی میرود. اگر از پهلوی دلخونند به عقب مانده ترین تفکر آنهم با توصیه متفکرینشان رو می کنند. اگر خواستند نفت به امریکا ندهند کشور را به چین وهند و روسیه باختند و همان امریکا امروز بودجه کشور را به حقیقت مینویسد..امروز کوس استقلال میزنیم ولی مقدرات ما را ناتانیاهو و خانم اشتون تعیین میکند. حاکمان چیزی را از ما مخفی نمی کنند.صراحتا میگویند برای حق هسته ای که هنوز ما نمی دانیم چیست حاضریم همه تان را فدا کنیم.
داروی بیهوشی نیست مقاومیم!.سر طا نیها سریعتر میروند< خوب بروند..میبیند دوست من..اصلا رابطه شرم وحیا مابین حکومت و مردم نیست. این تکلیفش روشن است.امّا ما مردم بدی هستیم. این ما هستیم که در این اوضاع همدیگر را تلکه میکنیم.به ناموس هم نظر داریم.قمه می کشیم و تجاوز میکنیم. می گوییم ناراحتیم ولی به هر ساز حکومت میرقصیم.هنوز انقدر نادانیم که سئوال ما میشود اینکه نوری زاد چرا زنده است؟ از کجا می آورد می خورد؟وواستاد مزخرف کوئی هستیم. اصلا فرض کنیم نوری زاد عامل حکومت است..خوب همین حکومت سایتی را گذاشته که شما بتوانید آزادانه مشکلت را بگوئی..خوب قدر بدان و تحلیل کن..ولی دریغ. آقای نوری زاد ما ملّت تا عوض نشویم چیزی عوض نمی شود.
این مردم اگر از دروغ فساد در بین خودشان گذشتند مطمئن باشید عمر شعبون بی مخها به چند ساعت هم نمیرسد..اگر یاد بگیریم که به پیمانهای بین خود وفادار باشیم خیلی جامعه فرق میکند..اگر شرم و حیا داشته باشیم خیلی مشکلات حل میشود.انسانهای وقیح و مزخرف گو نمی توانند در برابر انسانهای عفیف قرار بگیرند..وقتی کسی رسما 19 میلیون اهالی یک کشور را گوساله وبزغاله خطاب میکند و هنوز پای منبرش مردم جمع میشوند چه باید کرد؟..وقتی صفهای کیلومتری می بندند که دست ببوسند چه باید گفت؟..وقتی بزرگانش هنوز دنبال مردی 80 ساله هستند تا بیاید نجاتشان بدهد بدون اینکه به یاد آورند که او باعث و بانی بسیاری از بدبختیهای ما است باید خندید یا گریست؟..
آقای نوری زاد عزیز..من با تحلیل شما موافقم..دیروز ظریفی میگفت وضع امروز ما درست مثل سوریه است. با این تفاوت که گلوله فعلا شلیک نمیشود..درگیری جناحها کشور را ویران کرده است. رهبر و احمدی ونژاد و هاشمی و لاریجانیها و سپاه و روحانیون هر کدام سهم بیشتری می خواهند و با هم در جنگ و کشور را ویران کرده اند. مگر جنگ داخلی چیست؟..امروز میلیونها دلار دارو درگمرگات کشور مانده و یک نفر نیست که آنها را ترخیص کند. میلیاردها دلار ما در یک بانک چینی به یوان نگاهداری میشود..گاز حیاتی و در عین حال ارزان کشور را مفت به پاکستان میدهند و افتخارشان این است که حال آمریکا را گرفتیم!!..و ما برای اینها هورا میکشیم..
نه. ما سر کار نیستیم چون ان دو نفر با بازی قدرت ما را سرکار گذاشته اند. حکومت ایران در تمامیت موجودیتش مردم را سر کار گذاشته است. چنین توجیهاتی هم ان را نجات نخواهد داد… حکومتی که شما بهمان راحتی سایت دارید و می گردید و لی خون جوانان را در شیشه کرده اند. همه ی کسانی که به گونه ای با حکومت می گردند مردم را سرکار گذارده اند.
حسام عزیزم با سلام خدمت شما
شما فرمودید “اگر چه اقلیت ما جنایت کارند اما اکثریت هم دست کمی از انان ندارند”با احترام به عقیده شما به خدمتتان عرض کنم که چرا باید در جامعه ای اکثریت ان جامعه جنایت کار باشند؟چه عاملی باعث میشود که اکثریت جنایت کار باشند ؟
اگر حکومت وجامعه را به یک درخت تشبیه کنیم حکومت مانند تنه ان درخت است وجامعه مانند شاخ برگ ان درخت و اگر تنه درخت کج رشد کند کل درخت کج خواهد شد . شما فرمودید حدود 4 میلیون نفر در جامعه ما انسان واقعی وجود دارد ایا این 4میلیون در این مملکت زندگی نمیکنند ؟ ایا خواسته ای که انها دارند منطقی نیست ؟ ایا به نفع همان اکثریت نیست؟ ایا باید حقوقشان نادیده گرفته شود ؟به نظر بنده ما راهی جز اعتراض به وضع موجود نداریم اگر چه با توجه به بسته بودن راه های اعتراض توسط حاکمیت باید با تشکیل اتاق فکر توسط نخبه های جامعه روشهای مختلف را بررسی کرد اتفاقا اقای نوریزاد دست روی جایی کذاشته اند که ریشه مشکلات است البته من هم با نظریه پر کردن زندانها موافق نیستم چون حکومت هزینه های سنگین تر از این را هم پرداخت کرده و این هزینه را هم می پردازد و فقط زمان رسیدن ما به هدف ایده آل مان به تعویق می افتد البته با ارام نشستن ودعا کردن هم مشکلی حل نمیشود
با تقدیم احترامات
——————
سلام دوست فتنه گربی بصیرتم (بلا نسبت شما)
ازشما بخاطرپاسخ آرام ومتین ومودبانه تان به آقا حسام تشکرمی کنم.
با احترام.
نظر دهندگان محترم
پیشاپیش نوروز و سال نو بر همه ایرانیان علاقهمند به کشور ایران خجسته و مبارک باد
مقدمه : حال که دریچه ائی را اقای نوری زاد (از هر روشی استفاده نموده. منظور: یا بعنوان سوپاپ نظام مطلقه ولایت فقیه منتصب خود نظام یا واقعا جان بر کف در این راه قدم برداشته و معلوم نیست چرا نظام با ایشان لاس خشکه میزند- گاهی میبرد زندان و گاهی آزاد میگذارد – خلاصه در نظام فعل ایران اول باید به هر چیزی با دیده منفی نگاه کرد تا عکسش ثابت شود) باز نموده است، اینجانب فکر میکنم هر نظر دهنده کمی هم در خصوص چاره بیمارئی که در فرهنگ ایرانی صدها سال است نهادینه شده (بیماری را اکثر مردم ایران میدانند ولی متاسفانه گرفتار خرافاتی شده اند که آنها را میترساند ) کمک فکری بدهد که خود بدان عمل میکند (نه نصحیت و شعار پراکنی و تعریف و تمجید از این وآن).
کمک فکری من که بدان عمل میکنم:
1 – خود را سر گرم بازیهای سیاسی جاری در ایران مانند فتنه و انحراف و اصلاح طلب و ……نکنیم . تمام اینها سر کاری است.
زاییده فرهنگ خودمان است . همانطور که ایرانی به دلیل فرهنگی خود سانسوری میکند خود سرکاری راهم انجام میدهد.
2 – سعی نموده ام تا مقدار زیادی تعصب مذهبی و دینی را کنار بگذارم و با تعصب کمتری (دست بدون وضو و…. )و با بکارگیری خرد و عقل ترجمه فارسی قران را بخوانم . پیشنهاد میکنم ترجمه فارسی قران خوانده شود.
3 – با بکار گیری عقل و خرد فارسی دعا ها و احادیث را میخوانم. پیشنهاد میکنم فارسی دعاها و احادیث خوانده شود.
4 – با بکار گیری عقل و خرد و بدون تعصب در خصوص زندگی پیامبر دین اسلام از منابع بیطرف استفاده و مطالعه مینمایم. پیشنهاد میکنم زندگی این بنده خدا را مطالعه کنید.
5 – با بکار گیری عقل و خرد و بدون تعصب در خصوص نوع زندگی کردن و تفکر و سواد و فرهنگ آخوندها (هر آخوندی که میشناسید) قبل از ساقط شدن رژیم پهلوی و پس از روی کار آمدن نظام حاکم فعلی مطالعه و بر رسی میکنم . پیشنهاد دارم کمی روی این قضیه وقت گذاشته شود.
مهدی
نوري زاد عزيز :
انحصار طلب هر كسي را براي خودش خطر بالقوه تشخيص ميدهد :
http://anourmohammadi.blogspot.com/2013/03/blog-post_15.html
جمهوریت دستاورد بزرگ تاریخی و محصول یک قرن مبارزه بی امان است ما از آن بسان مردمک چشم محافطت خواهیم کرد، مردم ابران دوستان و دشمنان خود را در این 34 سال بخوبی شناخته اند . انتخابات 92 می تواند سنتز این مبارزات تلقی گردد . جنبش اصلاحات را باید در امتداد انقلاب 57 ارزیابی نمود نه در بستر منافع گروه وجناحی خاص . چنانچه شخص یا گروهی بخواهد برای برگزاری یک انتخابات سالم و دموکراتیک موانعی ایجاد کند یقین بدانید مردم ایران با قدرت در این مرحله تاریخی او را پس خواهند زد . بگذارید همه مدعیان دروغین و راستین استقلال و آزادی و عدالت در این آزمون بزرگ خود را بیشتر در معرض و دید مردم قرار دهند . تاریخ متوقف نخواهد شد و پیش خواهد رفت . صبح نزدیک است . با امید به پیروزی نهایی به استقبال انتخابات 92 برویم !
امید است سال 92 سال آشتی ملی نام گیرد و کلیه زندانیان سیاسی آزاد گردند.
متشکرم امیدوارم افرادی مثل شما سرلوحه و سرمشق برای آزادی خواهی باشید و ملت ناآگاه را به حقوق خود آشنا کنند
موفق باشید
اگر انتخابات 92 را با شکوه برگزار کنیم ، ملت ایران پیروز انتخابات است !
انقلاب ایران یکی از انقلاب های بزرگ معاصر بشمار می آید با همه فراز و نشیب هایی که تا کنون سیر نموده هنوز دیگ انقلاب می جوشد و مردم ایران با شیوه مخصوص خود به سمت آرمانهای اساسی و اولیه انقلاب 57 خیز بر می دارند.حاکمان و مدیرانی که تنها منافع بخش کوچکی از این مردم را نمایندگی کرده اند هنوز نتوانسته اند به خواسته ها و مطالبات همه مردم پاسخی در خور بدهند و مسیر پیشرفت بسوی تعالی و عدالت و بهروزی مردم را کند و بعضا” سد کرده اند ، مردم ایران با هزینه بسیار سنگینی که تا کنون داده اند- شهادت بهترین فرزندان این مرز و بوم در همه عرصه های نبرد و پیکار- در راهی که بهروزی و سعادت فرزندان خود را رقم خواهد زد استوار خواهند ماند.
یک روز تصادفی خانم مریم فیروز همسر کیانوری را در خیابان سنایی دیدم ، او که 12 سال زندان انفرادی را در جمهوری اسلامی گدرانده بود حرف بسیار جالبی در پاسخ سئوالم که ” هنوزم از انقلاب دفاع میکنی ؟ ” بیان کرد به این مضمون :
من وقتی بچه 13 ساله بودم مدرس را در منزل پدری مان دیده ام او مرا روی زانوهای خود نشانده بود و من تاریخ را از همان دریچه نگاه میکنم . مردم جمهوریت را مز مزه میکنند. به آینده امید داشته باشید انقلاب پیروز خواهد شد.
نوریزاد عزیز
برداشتی که من از این متن شما دارم و در نظر قبلی خودم نوشتم از خواندن این پاراگراف ناشی میشود. من بعد از خواندن پاسخ شما مجددا متنتان را خواندم ولی تغییری در برداشت من حاصل نشد، به خصوص جمله آخر که میفرمایید اساسا داستان انتخابات و تقلب و اینجور چیزها یک هیاهویی بوده برای انحراف افکار عمومی و سرگرم شدن مردم.
“من می گویم: همه ی داستان سال هشتاد و هشت، از کشتار مردم گرفته تا تخریب ها و ضرب و شتم ها و زندانی کردن معترضان و داستان کهریزک و زندانی کردن آقایان موسوی و کروبی و برکشیدن مالیخولیایی به اسم احمدی نژاد ازجعبه ی شعبده ی بیت مکرم و همه و همه، هیچ نبوده الا برای: به صحنه آوردنِ نقشه های پس پرده، و برای کم سوکردن و خاموشیِ آن خورشید دوم . و یا برای خم کردنِ آن سرِ مدعی. که مبادا خیالات خام خود را عملی کند. وگرنه اساساً داستان انتخابات و تقلب و اینجور چیزها یک هیاهویی بوده برای انحراف افکار عمومی و سرگرم شدن مردم.”
شاید تنها بشود طلوع آقای خمینی را در آسمان ایران به خورشید تشبیه کرد و بس . آنهم خورشیدی که روز به نیمه نرسیده افول کرد . تشبیه دو نفر مورد نظر شما به خورشید محل تامل است . چرا که نوری نداشتند و ندارند . دست انداختن به ابزار قدرت کسی را خورشید نمیکند ، هرچند که معارضی هم در میدان نباشد .
————————
متین گرامی، آسمانی با دوخورشید، یکی ازمحالاتی است که درادبیات وتمثیل ها ازآن بهره برده می شود. که یعنی غیرممکن است که آسمان جای دو تا خورشید باشد. بل، آسمان جای یک خورشید است وبس. ومن، به این مثل اشاره کرده ام. وگرنه معنای دیگری براین دوخورشید انتظارنداشته ام
با احترام
.
سلام، “در جواب به آرزو” که فرموده بودند:”شوخی نفرمائید..اگه قرار بود سوپاپ رژیم نباشید که تا حالا صد باره غزل رو خونده بودید.از شما کوچیکترهاش رو کشتند و به بند کشیدند” سرکار آرزو : ترسیدن چندین مرحله دارد. در مرحله اول انسان از ترس ساکت میشود و هر ظلم و ستمی را با ترس ادامه میدهد. در مرحله دوم و به علت وجدان نا راحت اگر شجاعتی در دیگران دید سعی میکند یک جوری توجیه کند که ترسو نیست و به کلماتی مثل فرمایشات شما متوسل میشود. شما چه دلیل دارد که برای حرف حساب توجیه پیدا کنی؟ اگر میترسی که حرف حساب را بخوانی آنرا نخوان. منصف بودن بهترین صفت آدمی است. اگر آزاده نمیخواهی باشی سعی کن منصف باشی.
با عرض سلام خدمت انسان آزاده.
جناب آقای دکتر نوری زاد عزیز من یک متولد انقلاب و به اصطلاح امروزی نسل سومی هستم. تمام دوران بلوغ و شکل گیری افکار و عقایدم تحت تاثیر آموزش ها و راهبرد های فرهنگی اجتماعی در جمهوری اسلامی بوده است. سال اول دوران دانشجویی من مقارن شد با سال آخر دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی و باقی آن با آقای دکتر احمدی نژاد گذشت. از فعالان دانشجویی بوده و نقش موثری در دانشگاه در زمان انتخابات ٨٨ داشتم که در جهات مختلف سعی در حضور و تشویق دانشجویان برای حضور هم در انتخابات و هم پس از ان داشتم. البته این آخرین تحرک بنده بود و تنها تحرک نبود.
در دوران مختلف دستی بر قلم داشته ام ولی بیشتر اجتماعی مینوشتم. اخیرا تصمیم به نوشتن عقاید و تحلیل هایم در سیاست گرفته ام چرا که کم کمک داشت سرریز می کرد و همچون بیماری لا علاجی بر روح و روانم سایه افکنده بود و تنها راه گریز از آنها را نوشتنشان دیدم، به توصیه مرحوم دکتر علی شریعتی. با توجه به قرابت بسیار زیادی که بین افکار و روحیات خود و شما احساس میکنم و اینکه سایت شما بسیار ارزشمند و پر بیننده میباشد، خواستم از شما خواهش کنم در صورتی که نوشته های اینجانب را دارای ارزش نوشتاری و آگاهی بخشی دیدید آنها را انتشار دهید.
شاید لحظه ای با خود فکر کنید که “این کیست که این چنین بی مهابا آدرس مرا در ایمیلش نوشته و میخواهد نوشته هایش هم تراز با من و در سایت من منتشر شود. مگر نمیداند من چگونه مینویسم و با قلم خود چه طوفان هایی به پا میکنم بر سفیدی کاغد.” نمیخواهم وقت تان را با تعریف و تمجید از نبوغ و چیرگی تان در نوشتن بگیرم، همین بس که این آرزو را هم به آرزو هایم اضافه کرد که روزی بتوانم همچون نوریزاد بنویسم. میدانید، ما دهه شصتی های انقلاب آرزوهای زیادی داریم که بسیاری از آنها تاریخ گذشته هستند و قرار است همدم ما در گور باشند. نمی دانم شنیده اید یا نه، گور ما شصتی ها بناست بزرگتر از معمول باشد. آری، تا بتواند این همه آرزو را همراه ما در خود جا دهد. خدا را چه دیدید، شاید آرزویی به نام شما هم، هم بستر من در زیر خروار ها خاک شود و گاهی با آن دردی بگویم و دلداری بشنوم. من آمادگی دارم که اگر شما نظری در باره ادبیات و گفتار بنده دارید ( به غیر از اصل محتوا) را با گوش جان شنیده، بر خود بالیده و ان را عمل کنم چرا که شما را استاد بی بدیل در نثر میدانم و میخواهم خوب بنویسم.
متنی را برایتان ارسال می نمایم، در صورتی که فرصت خواندن آن را یافتید اگر آن را هم شان سایت تاثیر گذار خود یافتید آن را انتشار دهید و اگر تغییری نیاز داشت به من بگویید. درنوشتار خود که برایتان ارسال می کنم سعی در ایجاز گویی کرده ام که خواننده را حوصله به آخر رسانیدن آن باشد. در آخر هم بگویم که بنده تخلص “بینوا” را برای خود بر گزیده ام که به دلایل مختلفی بوده است.
رقابت برای قرابت یا رقابت برای برائت
ناگهان صدای زنگ تلفن همراهش رشته افکارش را پاره می کند. بله تماس از بالاست و پیام روشن: این کار به صلاح نیست و همین جا تمامش کنید.
احساسی چون به سر آمدن انتظار دارد، در نا خوداگاهش مطمئن بود با او تماس خواهند گرفت، آخر اخیرا هر وقت خواست کار مهم یا خوبی انجام دهد از بالا پیام رسیده بود و این بار هم طبیعتا باید می رسید. با سریع ترین راه ممکن به همه خبر می دهد “دست نگه دارید”، دستور از بالاست. پرسشگران که بیش از دیگران برای این کار وقت گذاشته و مقدمه چینی کرده بودند، زود تر از همه ساکت می شوند. از گوشه و کنار و از قول کسانی که وکیل الدوله خوانده می شوند می شنوند “دیدید ما گفتیم به صلاح نیست، بالا هم ما را تایید کرد”، و می شنوند “الان مشخص می شود کی نماینده واقعی است”، با خود می گویند نماینده ی واقعی “چه کسی” شما هستید؟ و در همین لحظه با خود به فکر عمیقی فرو می روند، مگر چه عیبی داشت ما این کار را می کردیم؟ مگر ما به غیر از این کار وظیفه دیگری هم داریم؟ حالا به مردم چه بگوییم؟ جواب خبر نگاران را چه بدهیم؟ چرا نگذاشتند کارمان را بکنیم؟ در همین حین آن بخش معروف به وکیل الدوله جشن و سوری به پا می کنند، هم در دلشان و هم در صحن. از دو جهت خوشحالند، اول اینکه در آزمون بصیرت سنجی امروز بالاترین نمره ها را از دست مقام بالا کسب کرده اند و به ظن خودشان پاسخ صحیح که همان پاسخ مورد نظر مقام بالا بود را در این آزمون داده بودند، دوم اینکه دیگر لازم نیست شاهد گرفته شدن گریبان “دوست مشترک” شان باشند.
چندین نفر همزمان به تلفن دوست مشترک زنگ می زنند، در رسانیدن خبر خوش عجله و رقابت دارند،چون همه می دانند این دوست مشترک عادت ندارد قاصدک اخبار خوب را بدون مژدگانی برگرداند. دوست مشترک جواب تلفن اولین نفر را می دهد. پس از چند جمله صحبت خداحافظی کرده و نام تماس گیرنده را به خاطر می سپارد. رو به یاران کرده و می گوید این بازی هم تمام شد، از بالا دستور امده که “این کار را نکنید، به صلاح نیست.” همان جا فنجانی چای به مناسبت این پیروزی غافلگیر کننده می نوشند و فکر می کنند که پاسخ لطف مقام بالا را چگونه باید داد.
جناب رئیس و سایر اعضا بیانیه ای می دهند با این مضمون “با تدبیر مقام بالا ما از تصمیم جمعی مان انصراف دادیم، از مقام بالا سپاسگزاریم”. این یعنی رو به مقام بالا می گویند والا حضرتا! چو فرمان الله چوفرمان تو! و همزمان و در کمال ناباوری رو به مردم کرده اعلام می کنند: ای مردم! ما می خواستیم در مورد مشکلات شما سوال بپرسیم، همو که می دانید کیست نگذاشت.
مقام بالا و حلقه اطرافیانش سرمست و خوشحال از میزان نفوذ قدرتشان هستند و به به و چه چه است که نثار پیشگاه مقام بالا می کنند به خاطر درایت و قدرت تصمیم گیری “انقلابی” شان، صفتی که خود خیلی دوست می دارد. از یک طرف تا امروز و قبل از دستور دوست مشترک را ترسانده و سازمانش را به لرزه درآورده بود و از طرف دیگر با این دستور گلوی مجلس را فشار داده و شاخ و شانه ای برای همه کسانی که ممکن است گهگاه در دل همین مجلس از خط اصیل و اصلی ولایت خارج شوند کشیده است. مگر با یک تیر بیش ازین هم می توان نشان زد؟ الحق که نمی شود. و اما مردم، در ابتدا در نا خودآگاهشان برای روز مبادا ثبت می شود که “نمایندگان می خواستند علت مشکلات را بپرسند اما مقام بالا نگذاشت” و سپس به صورت خوداگاه در گوشه و کنار در خفا و کمکی هم آشکارا می گویند لابد ریگی به کفششان است که نگذاشتند این سوال پرسیده شود.
اردوگاه جناب دوست مشترک هم سکوت می کند، سکوتی که می خواهد ار آن خشم را نمایش دهد و هم تشکر از مقام بالا را. این را وظیفه مقام بالا می دانست که این مشکل را حل کند، بله مشکلی که خود به وجود آورده را خود باید حل می کرد. تا کنون فقط سیاستها و فرمایشات مقام بالا بوده که تا به امروز اجرا میشده و همان دستورات کار را بدین جا کشانیده. از طرفی هم معتقد است حمله هماهنگ و یکدست نمایندگان مقام بالا در تریبونهای جمعه شان اساس و بنیان به وجود آمدن این سوال و پشتوانه جسارت نمایندگان مجلس در پرسیدن سوال است. “عجب حرکت ناجوانمردانه ای! مشکل را خودش به وجود آورده و نیروهای گوش به فرمانش اولین نفراتی هستند که من را مقصر می کنند، مگر یک زمانی نمی گفت هر کس به این دولت انتقاد کند هدفش حمله به اصل نظام است و با این حرف ها مرا خام و گوش به فرمان خود کرد”. دوست مشترک هم با زبان سکوتش که همان بی زبانی می گوید “ما می خواستیم جواب بدهیم اما نگذاشتند. همو که می دانید کیست و مسبب این مشکلات است نگذاشت”. در نا خوداگاه مردم ثبت می شود: “می خواست پاسخ دهد که ما بفهمیم ولی او نگذاشت.” و سپس به صورت خوداگاه در گوشه و کنار در خفا و کمکی هم آشکارا می گویند لابد ریگی به کفششان است که نگذاشتند این سوال پرسیده شود.
اما سوال چه شد؟ قرار بود راجع به چه چیزی سوال پرسیده شود؟ اصلا سوالی وجود دارد یا همه چیز شفاف و خوب است؟ بگذاریم و بگذریم.
این “اعلام برائت” اندک زمانی بعد و پس از دخالت مقام بالا در اتفاقات پس از یکشنبه سیاه مجلس دوباره تکرار می شود و در مصاحبه توسط قاضی القضات هم تکرار می شود. هر مقام بلند پایه ای تریبونی به دست می گیرد اعلام برائت می کند، ولی عجیب است که این اعلام برائت های پی در پی برای مقام بالا حکم ثنا گویی را دارد! عجبا!
بینوا
———————
سلام دوست بینوای من
سپا س از نوشته ی خوبتان. فضاسازی ها دراین داستان تخیلی گرچه هنوز به ذکرجزییات محتاج است اما درمجموع قابل باورازآ ب درآمده. تشکر
با احترام
.
سلام به همه دوستان
یه صفتی در ما ریشه دوانده که همه اش دنبال معما می گردیم به همه بدبینیم همه را جاسوس می پنداریم. این البته از مشتقات زندگی در حکومت های استبدادی هست. شما فرض کنید نوری زاد عامل حکومت. این حرفهایی هم که می زند آیا غیر از جنس آگاهی بخشی هست مگر ما غیر از اینها را می خواهیم. او تمام قد از مردم عذرخواهی کرد و در جهت پاسخگو بودن گام بر می دارد این یعنی خصلت نیکویی که در کشور ما فراموش شده است.
او نه در صفوف تغییرخواهان رخنه ای ایجاد کرده و نه کمکی به حکومت می کند. تا کی می خواهیم نیت خوانی کنیم تلاش ایشان را قدر نهیم فردای ما به امثال نوری زاد بسیار محتاج است. ما ادب می خواهیم ما بزرگ منشی می خواهیم ما تعادل می خواهیم ما تحمل می خواهیم ما احترام متقابل می خواهیم ما فرزانگی می خواهیم ما پاسخگویی می خواهیم فراموش نکنیم ما همیشه نوری زادها می خواهیم
بیایی کمپینی راه بیاندازیم در حمایت از نوری زادها، خزعلی ها، تاج زاده ها و همه آنانی که در بندند به ایم امید که ما در بند نباشیم. شک نکنید که ما بیشماریم فقط پراکنده هستیم همین
تورو خدا کمکم کنید
سلام اقای نوریزاد من جوانی 20 ساله هستم از یه خانواده متوسط تو دردسر افتادم طرف حسابم یه عده نظامی و مسولین دادگستری و پست کالاه بردار هستن پام 1 بار هم به کلانتری باز نشده 2 بار تاحالا به دادگستری رفتم که 1 بارش زمان فوت پدر بود پدرم یه فرد محترم بود که صدها مدرسه بیمارستان پل راه جاده سالن ورزشی در استان ما و استان هایه مجاور ساخت کارشناس رسمی دادگستری بود و امروز از دست همین اقان سکته کرد و عمروش رو به شما داد عموم 25 ماه سابقه جبهه داره در کردستان خدمت کرده 9 ملیون از ما گرفتن 7 ملیون دیگه میخان تاحالا تو سیاست دخالت نکردم و این موضوع به سیاست ربطی نداره شما پاسدار هستین میان پاستار ها اشنا زیادی دارین تو رو خدا کمک کنید ماجرا طوریه که نمیشه به مسئولین استان اتکا کرد اگر می توانید به من کمک کنید جوابم رو بدهید تا کل ماجرا رو تعریف کنم ما به ابن مملکت خدمت کردیم چرا باید کارمون به اینجا ها بکشه
————————-
سلام پسرم
من متاسفانه درسپاه کسی را نمی شناسم. یا آنهایی را که می شناسم امروز نیم نگاهی هم به من نمی کنند. وآنهایی که اکنون با من دوست وهمراه اند درسپاه کاره ای نیستند. پیشنهاد می کنم مشکل را طی نامه ای برای بیت رهبری ارسال کنید. امیدوارم نامه ی شما را به اطلاع ایشان برسانند ومشکل شما حل شود. من شنیده ام که بعضی ازنامه ها که موضوع خاصی دارد به اطلاع ایشان رسانده می شود. فعلا که کاری جز دعا ازدست ما برنمی آید. دعا می کنم مشکل حل شود. کاش می شد درگوشه ای ازنامه ات راجع به کامپیوترهای دزدیده شده ی من هم چیزی می نوشتی.
با احترام.
یک سوال اساسی !!!!!!!! شما الان درآمدتون از کجاست ؟ شما صبح تا شب دارید مقاله می نویسید ( خیلی هم خوبه و واقعا زیبا و اثر گذاره) ولی برای من سواله که شما پول از کجا درمیآرید ؟ من 27 سالمه با مدرک فوق لیسانس مهندسی صبح تا شب آوراره ام خرجم درنمیاد !!!!!! اونوقت راهشو به ما هم نشون میدید که هم آزادی خواه باشیم و همش اعتراض کنیم هم مسافرت و بخور و بخوابمون به راه باشه !!!!
———————-
سلام اقا وحید گرامی
من وهمسرم هردو بازنشسته هستیم ویک جورهایی خودمان را هماهنگ کرده ایم. من اتفاقا زیاد برای اینترنت وقت نمی گذارم. شبها تا دیروقت. روزها فعالیت می کنم. مطالعه می کنم. کلاس خوشنویسی می روم. خلاصه با همین فعالیت های کاری خرج خودمان را درمی آوریم. راستش را بخواهید یک چندباری اراده کرده ام بروم سرچهارراه نزدیک منزلمان گل فروشی کنم. یکبارهم رفتم وازگلفروش ها اطلاعات گرفتم . گفتند که این چهارراه مخصوص آنهاست وبعضی وقتها شهرداری می آید وگلهایشان را می برد. به اسم سد معبر. من البته می خواستم گل ها را مجانی بدهم به مردم. نمی دانم چرا فعلا این کار را به تعویق انداخته ام. اما شاید یک روزی این کاررا کردم. ونه البته مجانی.
با احترام.
چرا خاتمی باید بیاید؟
در مورد آمدن یا نیامدن خاتمی در هفته های اخیر صحبت های بسیاری رفته است. هر کسی از جنبه ای بحث کرده است و می توان گفت نکات بیان شده از سوی افراد مختلف در باب آمدن یا نیامدن خاتمی اهمیت خاص خود را دارند و نمی توان دلایل مختلف ذکر شده له یا علیه آمدن خاتمی را در تحلیل ها نادیده گرفت. اما یک نکته بسیار مهم وجود دارد که آمدن خاتمی را ولو با اطلاع بر رد صلاحیت، ضروری و حیاتی می سازد.
برخی افراد تصور می کنند اکنون که احمدی نژاد، ضربه هایی کاری بر پیکرۀ اقتصاد این مملکت وارد کرده است و همگان حتی همراهان سابقش متوجه متوهم بودن و چیزی در چنته نداشتن این فرد شده اند، پس لاجرم فضا برای ورود مجدد و پیروزمندانۀ اصلاح طلبان و احتمالاً سبزها فراهم است و می باید منتظر یک دوم خرداد دیگر باشیم. این جملات خلاصه ای است از استدلال برخی دوستان. اما به نظر می رسد این تحلیل چندان واقع گرایانه نباشد. کافی است به چهار سال گذشته برگردیم و تمام هزینه هایی که حاکمیت برای از صحنه راندن سبزها و اصلاح طلبان درجه اول بر خود تحمیل کرده است را از نظر بگذرانیم. آیا حاکمیتی که آن را بخوبی شناخته ایم حاضر است پس از این همه هزینه، براحتی شکست سیاست های خود را بپذیرد و برای نجات خود از بحران ها دست بدامن اصلاح طلبان و شخص شاخص آنها خاتمی شود؟ جواب مثبت دادن به این پرسش ساده انگارانه است. نکته این است که حاکمیت برای خروج از بحران اصلاً نیازی به اصلاح طلبان ندارد. دلیلش این است که تمام اصولگرایان و طرفداران حاکمیت، افراد دیوانه و متوهمی مثل احمدی نژاد نیستند. در همین خیل افراد موسوم به ولایی، افراد زیادی یافت می شود که صرف نظر از داشتن یا نداشتن اقبال مردمی، هوش مدیریتی شان خیلی بیشتر از امثال احمدی نژاد است و مخاطرات کمتری می آفرینند. نمونه بارز آنها قالیباف است و حتی افراد دیگری مثل لاریجانی را هم می توان از این دست به حساب آورد. پس تا وقتی افراد فهمیده تری (هم از نظر گوش بفرمان رهبری بودن و هم از لحاظ داشتن تعادل سیاسی ولو تعادل ظاهری) در میان اصولگرایان و ولایتمداران یافت می شود، حاکمیت چه دردی دارد که دست به دامان امثال خاتمی بشود؟ شاید خواننده بگوید افراد مذکور ولو مثل احمدی نژاد دیوانه نباشند اما اقبال مردمی ندارند و گرچه ممکن است تغییراتی اندک در جهت بهبود وضع معیشت مردم ایجاد کنند اما دوای درد این مملکت نیستند و فقط درمان نهایی را به تأخیر می افکنند. من با این سخن موافق هستم اما نکته این است که اقبال مردمی و تغییرات حقیقی و اساسی مطلقاً برای حاکمیت موضوعیت ندارد. آنچه برای آنها اهمیت دارد این است که آنها بر سریر حکومت بمانند و اوضاع هم به نسبه آرام باشد. این تنها چیزی است که حاکمیت بدنبال آن است و اتفاقاً مطابق تحلیل زیر می توانند با یک اصولگرای عاقل و میانه رو به این مطلوب دست یابند.
احمدی نژاد هشت سال اقتصاد مملکت را شخم زد و کاشته های هاشمی و خاتمی را بر باد داد و نتایج آن را مردم طبقه متوسط با گوشت و پوست خود حس می کنند. فشار اقتصادی آن چنان است که در این شرایط، مردم فقط دنبال نجات هستند ولو نجاتی موقتی، تا بتوانند از خفگی درآیند و کمی نفس بکشند. فرض را بر این بگیرید که انتخاباتی سرد و بی رونق انجام شود و یکی از اصول گرایان میانه رو و عاقل، رئیس جمهور شود. با ضربه های عمیقی که احمدی نژاد بر پایه های اقتصاد وارد کرده است، آن فرد باید چهار سال را تلاش کند تا برخی از آسیب ها را برطرف کند و مقداری مردم را از خفگی اقتصادی درآورد. لاجرم ماجرای احمدی نژاد منحصر به هشت سال ریاست جمهوری او نیست بلکه با در نظر گرفتن عواقب آن براحتی تا چهار سال بعد آن را هم در بر می گیرد. تصور کنید دوازده سال فشار اقتصادی و در پایان مقداری گشایش اقتصادی. در این دوازده سال مردم آنچنان تحت فشار بوده اند که تنها چیزی که یادشان نمی افتد فضای باز سیاسی و در بند بودن بسیاری از سیاسیون منتقد از جمله بزرگان جنبش سبز است. با گشایش اندک اقتصادی که نهایتاً فراهم می شود هم مردم از سر ناچاری راضی می شوند و هم حاکمیت یاد می گیرد که دیگر باید احتیاط کند و اصولگرایان میانه رو را در رأس امور قرار دهد و نه افراد متهور و متوهمی مثل احمدی نژاد را. با گشایش اقتصادی که در انتهای چهار سال فراهم می شود، حاکمیت با قیافه حق بجانب هرگونه راه برای عرض اندام اصلاح طلبان را مجدداً می بندد و به دلیل حمایت ظاهری مردم (آنهم به دلیل همان گشایش اقتصادی اندک پس از آنهمه سختی) هیچگونه واهمه ای از این کار نخواهد داشت. لاجرم ریاست جمهوری در میان اصولگرایان تداوم می یابد، آنهم نه فقط برای یک چهار سال دیگر، به شما اطمینان میدهم برای حداقل چند دهه. حاکمیت از تجربۀ احمدی نژاد چیزها آموخته است. یکی از آموخته هایش این است که از میان افراد ولایی و گوش بفرمان، آنهایی را سوا کند که میانه رو تر هستند و زیاد برای دنیا شاخ و شانه نمی کشند. آنها یاد گرفته اند برای تحقق نیت هایشان، روشی آرامتر را اتخاذ کنند تا تنش زیادی در سطح بین المللی برای شان فراهم نشود و در سطح داخلی نیز مردم، ولو از سر ناچاری، پذیرای آنان باشند و برای جایگزین کردن آنها با افراد سبز و اصلاح طلب خطر نکنند زیرا می دانند حکومت در این یک مورد تا چه حد جدی و سرسخت است. به عبارت خلاصه تر، حاکمیت از تجربۀ احمدی نژاد یاد گرفته است که چگونه به نحوی سالم تر و بی هزینه تر در قدرت بماند و به مردم هم یاد می دهد که حداقل گشایش و رفاه را غنیمت بدانند و خیال باطل در سر نپرورانند. این پروسه می تواند براحتی تا چند دهه ادامه پیدا کند؛ پروسه ای با حداقل گشایش های معیشتی برای مردم و حداکثر اختناق سیاسی برای گروه های مخالف. تا وقتی این راه در پیش پای حاکمیت قرار دارد مطلقاً نیازی به امثال خاتمی نخواهد داشت. اصلاح طلب ها با کمترین هزینه برای چند دهه از عرصه سیاست این مملکت خارج خواهند شد.
حال با تحلیل فوق روشن می شود چرا اعلام رسمی کاندیداتوری خاتمی از هر چیزی واجب تر است ولو اینکه او را با هر هزینه ای رد صلاحیت کنند. اگر خاتمی کناره بگیرد و اعلام کاندیداتوری نکند، انبوهی از افراد چه رده دوم های اصلاح طلب و چه اصولگرایان هستند که کاندیدای ریاست جمهوری می شوند و همان سناریوی فوق محقق می شود. اما فرض کنید خاتمی کاندیدا شود. اگر او را رد صلاحیت نکنند تمام معادلات حاکمیت به هم می ریزد، پس لاجرم به هر قیمتی او را رد صلاحیت خواهند کرد. رد صلاحیت خاتمی در چنین شرایط و با سناریوی محتملی که حاکمیت برای چند دهۀ آینده می نویسد تنها راه به چالش کشیدن حاکمیت است. رد صلاحیت خاتمی بیشترین هزینه را بر حاکمیت تحمیل می کند. فرض کنید خاتمی مطلقاً تا آخرین روز ثبت نام کاندیداها هیچ حرکتی انجام ندهد بگونه ای که اصلاح طلبان، مردم و حاکمیت، همگی تصور کنند خاتمی کاندیدا نمی شود اما ناگهان در آخرین روز خاتمی به وزارت کشور مراجعه کند و برای ریاست جمهوری ثبت نام کند. ولوله ای بپا می شود. تمامی معادلات به هم می ریزد. موجی از شادی در مردم پدیدار می شود. فرصت زیادی برای عکس العمل از جانب حاکمیت وجود ندارد. رد صلاحیت خاتمی همان و خالی شدن آشکار و مفتضحانۀ حوزه های رأی گیری از مردم در روز انتخابات همان. افتضاحی بین المللی برای حاکمیت و این دقیقاً چیزی است که شخص رهبر از آن وحشت دارد. او چون خود را رهبر مسلمانان جهان قلمداد می کند تحمل این رسوایی را در معرض چشمان مسلمانان جهان ندارد.
تمام سخن من در این است که اگر خاتمی مطلقاً وارد میدان انتخابات نشود، آنها با سناریویی طراحی شده، موقعیت خود را تا چند دهه تثبیت می کنند و بخوبی می دانند چکار کنند. کافی است خاتمی معادلات آنها را با اعلام کاندیداتوری بهم نریزد و آنها چهار سال فرصت پیدا کنند تا گندهای احمدی نژاد را پاک کنند و خودی نشان بدهند. آنگاه ادامه راه را بخوبی بلد هستند. آمدن خاتمی چه به رد صلاحیتش بینجامد و چه نینجامد، سناریوی حاکمیت را بر باد می دهد. اگر خاتمی بیاید و رد صلاحیت شود، رئیس جمهور اصولگرای آینده هر قدر هم بکوشد نمی تواند از پس لرزه های رد صلاحیت خاتمی در امان بماند و اصولگرایان هر قدر هم تلاش کنند باز هم این شمشیر بالای سر آنها قرار دارد که “اگر می گذاشتید خاتمی می آمد خیلی از شما بهتر عمل می کرد”. اما اگر خاتمی اصلاً نیاید آنها زبانشان دراز است که “می خواست بیاید، مگر ما جلویش را گرفته بودیم؟ اگر عرضه اش را داشت می آمد”. آنگاه آنها سناریوی محتمل فوق را براحتی و بی دردسر چندانی عملی می کنند.
نکتۀ مهم دیگر وضعیت افراد دربند جنبش سبز است. در پایان چهار سال دیگر که پس لرزه های اقتصادی ریاست جمهوری احمدی نژاد تازه اندک اندک توسط یک اصولگرای میانه رو جمع می شود، تنها چیزی که به یاد مردم نخواهد افتاد اسرای جنبش سبز است و تنها راه به یاد ماندن نام و راه آنها آمدن خاتمی است ولو با رد صلاحیت. افرادی که خاتمی را ذخیره ای برای اصلاح طلبان و جنبش سبز می شمارند که نباید با خطر کردن هدر رود باید این نکته را به خاطر بسپارند که در صورت نیامدن خاتمی، ریاست جمهوری از آن یک اصولگرای میانه رو خواهد بود که تداوم آن در دستان آنها را برای چند دهه تضمین خواهد کرد مگر اینکه اتفاقاتی پیش بینی نشده و خاص در داخل کشور یا در عرصۀ بین المللی بیفتد که سناریوی حاکمیت را بهم بریزد. اما در تحلیل ها و تعیین خط مشی های سیاسی نمی توان به چنین اتفاقات نادری دل خوش کرد. اکنون دقیقاً همان سر بزنگاهی است که سرمایه ای مثل خاتمی باید خرج شود.
کامران سازگار
سلام اقای دکتر مصاحبه دیشب شما و دوستان گرامی اقایان واحدی و بنی صدر و خانم علی نژاد را با برنامه افق دیدم و خواستم به سهم خودم بابت حقگویی شما دوستان تشکر کنم.اقای دکتر 20 اسفند تولدم بود امسال یکی از تلخ ترین تولد های عمرم را گرفتم.از صبح تا شب همه اش فکر می کردم من باید چطور شاد باشم با این وضع افتضاح اقتصادی و روحی مردم کشورم که بسیاری از انان و فرزندانشان محتاج نان شب خود هستند و به خصوص عزیزان در بندمان که هیچکس نیست که برایشان تولد بگیرد.دلم را به دریا زدم و یک کیک به نیت شادی و تولد تمامی هموطنان عزیز گرفتم و با جمعی از دوستانم جشن کوچکی گرفتیم اما هیچ شادی و جذابیتی برایم نداشت چون چطور می توانستم شاد باشم که بسیاری از بچه های این مملکت در حسرت یک جشن تولد ساده به خاطر اوضاع افتضاح و نیز هموطنان عزیز مخالفم که در بند هستند و خانواده هایشان هر لحظه به همراه این عزیزان عذاب می کشند.راستش از سهراب و ندا و ژاله و ستار و نرگس و نسرین و تمامی دوستانم خجالت کشیدم که شاد باشم.من شاد بودن تنها برای خودم را هیچ وقت دوست ندارم.امروز سالروز تولد دوست ازاده و بزرگوارمان شهید هدی صابر عزیز است اقای دکتر خواستم مطلبی در مورد این دوست سفر کرده مان بنویسید تا شاید کمی مرحمی باشد بر غم های خانواده محترم ایشان و دل های سوخته ما مردم بی پناه.اونقدر دلم گرفته که بغضم گرفته و دلم می خواهد برای خودم و دوستان عزیزم و تمامی مردم مظلوم و بی پناه کشورمان گریه کنم.ببخشید که نتوانستم جلوی احساسات خودم را بگیرم و قلم از دستم در رقفت و گستاخی کرد.با احترام صدرا
نوریزاد جان سلام
من با تمامی این مطلب موافقم بجز آنجا که جنبش سبز را تماما محصول جنگ قدرت آقایان خوانده اید. این نگرش من را به یاد تفکری می اندازد که انقلاب را دست پخت و اراده آمریکا و انگلیس میداند یا همان تفکر دایی جان ناپلیونی. اگر چه ممکن است عواملی که شما میفرمایید هم در این جنبش ها نقش داشته باشند و من منگر آنها نیستم ولی همانطور که انقلاب 57 در پی دیکتاتوری و سرکوبهای احمقانه شاه رخ داد جنبش سبز هم در بستر31 سال دیکتاتوری ، سرکوب آزادی های فردی و اجتماعی، رانت خواری، فساد، بی لیاقتی زمامداران و عدم پاسخ گویی آنها، و دهها و صدها دلیل دیگر رخ داد که اگر هم جنگ قدرت آقایان نقشی در آن داشت باید شکر گذار شان بود (به مصداق عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد) چرا که به مدد همین جنبش سبز میلیونها از ما ایرانیان فهمیدیم که در این عذاب الیم تنها نیستیم و هستند بسیاری که مانند ما از این ظلم ها به تنگ آمده اند و فقط از سر دلسوزی برای وطن است که حاضر نیستیم دست به انقلاب دیگری بزنیم. و به مدد همین جنبش سبز بود که شما و هزاران دلسوز ایران مانند شما از دشمنان خاک ایران جدا شدید و به خیل مردم پیوستید. من فکر میکنم این نوع تفکر توهین بزرگیست به میلیونها انسان آزاده که چه در انقلاب 57 و چه در جریان جنبش سبز خواهان آزادی ایران از قید اشغالگرانند.
به امید آن روز و با آرزوی سلامت برای تو دوست آزاد اندیش
———————–
سلام هونام گرامی
مطمئنی نوشته ی کوتاه مرا دقیق مطالعه کرده ای؟ من هرگز یک چنین جسارتی مرتکب نشده ام. بل گفته ام قضایای بعد ازسال هشتادوهشت خروجی این دعواست. من دراین نوشته به خروجی این دعوا تأکید کرده ام. با آنهمه آسیب ها ومرارت ها. مگرنه این که واژه ی “فتنه” درهمین سال خلق شد وبه امثال ما اطلاق گردید؟
با احترام.
درود بر نوری زاد درود بر میر حسین درود بر کروبی درود بر خاتمی درود بر هاشمی
برای سلامتیتان همیشه دعا میکنم ان شا الله که در پناه خدا باشید.
اینجا ایران است!
و او خود را سوزاند….!
آن چنان سوختنی که دیگر چشمهایش یارای دیدن آن تن رنجور در آیینه را ندارند!… پلکهایش به سختی باز می شوند…
چرا؟
چون خسته بود!….خیلی خسته!
خسته از چه؟
خسته از خستگی مردم!….خسته از بی حال شدن جوانمردان ایران زمین….همگی مست و گیج به دور خود می چرخند و رقص عرفانی می کنند!… خدا خدا می گویند…! حال آنکه خدا همین جاست. در کوچه های ایران! کسی اما نمیبیندش….چون هوای دلها بس تاریک است…!
او خسته بود از حرام لقمگی عده ای فرصت طلب که در مسند قضاوت هم نشسته اند…..هر چه می خواهند می کنند…باورت می شود برای شکایت از یک مزاحم تلفنی به سمتشان دست کمک دراز کرده بود!؟…..اما در کمال ناباوری با طلب عیش و معشوقگی جوابش داده بودند! چون تنها بود و پشتش خالی….به جایی وصل نبود تا قاضی را به محمکه بکشد!… باور نداشت که قاضی، عدالت را مدتهاست با نجاست طاق زده!
او فکر میکرد قانونی پا برجاست…اما قانون، خود در صندلی قاضی دادگاه ازو آن خواسته شیطانی را کرد!…کاملا قانونی! فراتر از آن قانون که را می خواهی ببینی!؟ خدا را!؟
او فکر کرد که الان چنین میکند و چنان…چون مملکت اسلامی است….صاحبی دارد…نظامی دارد…قانونی دارد! اما خام بود و بی تجربه… فراموش کرده بود که در دسته غیر خودی هاست!… خودی ها هم خمارند!… مست در چپاول ثروت…! مسابقه ایست….هر که دیرتر بجنبد فرصت از دستش خواهد رفت!
فکر می کرد خواب می بیند! اما وقتی به توهین به رهبری متهم شد و به بازداشتگاه بردنش….تازه فهمید اینجا ایران است! سرزمین مردمان پاکی که روز به روز سیاه تر میشوند….نه از باب آلودگی هوا…! که دلهایشان آلوده شده!
با خود فکر می کرد که چه کند!… ۵۰ میلیون تومان وثیقه از خانه ای در جنوب تهران…به چه جرمی!؟ به کدامین گناه.!؟ براستی به کدامین گناه!؟….عجب! این جمله آخری چقدر آشناست!
راه به جایی نمی برد…..به که بگوید!؟….کسی را نمیشناسد!… مردم خیلی وقت است که با هم غریبه اند!….توهین به رهبری!؟… ۵۰ میلیون تومان وثیقه!؟… مزاحم تلفنی!؟… به کدامین گناه!؟
مریض است…. بیماری ام اس دارد…توجهی نمیکنند! حالش بدتر میشود….برادران بازجو هر چه میخواهند بارش میکنند…! به کدامین گناه!؟ …. خودش هم نمی داند!… فلج می شود! روی ویلچر میافتد!
خدایا به دادم برس!….اما خدا سنتش تغییر نمی کند!…پس مردم به دادم برسید!….کدام مردم؟ ….همه نشئه یارانه اند…در صفهای مرغ و برنج!…..منتظر قیمت دلار و سکه!
چه کنم؟….به که شکایتم را ببرم!؟ این انصاف نیست!…آیا یاریگری هست مرا یاری کند!؟…این جمله هم آشناست!….چقدر جملات آشنا…!! حیف که دیگر کاربردی ندارند!
راهی نداشت….همه راه ها را بسته دید….در این هیاهوی گرانی…هر کس به دنبال سیری شکم و التیام درد خود است….پس کجاست عدل علی!؟…..عدل…!؟ عدالت….! واژه هایی غریبند در این سرزمین!…آری، آنان را از فرهنگ لغات خارج کردند….عدل هم واژه دشمن بود! مدتهاست فرهنگستان زبان فارسی آنرا ممنوع الاستفاده!! کرده…
اینجا بود که کاسه صبرش لبریز شد…. تهدید کرد خود را به آتش میزند….قاضی خندید…! او را جدی نگرفت! همانطوریکه ۳۴ سال مردم را جدی نگرفتند! …خیلی های دیگر هم خود را آتش زدند…! اتفاقی نیافتاد جز یک آخی گفتن مردم و نهایتش… خدا لعنتشان کند!! … تازه اگر هم خود را آتش بزند که مجازاتش بیشتر خواهد شد!…قاضی پرخاش می کند و ناسزا می گوید…. عفتش را می شورد و آبرویش را لگدمال می کند!…که شاید قالب تهی کند! …اما او تاب زندان رفتن و تجاوز و تحقیر را دیگر ندارد!…او تجربه کرده است چگونه بازجویان در ابتدا با چشم و زبان به او تجاوز می کنند!
چرا دوباره زندان؟
چونکه مخل نظم عمومی شده…! روحیه جامعه را جریحه دار کرده!….راست می گویند… منهم موافقم…! جامعه ما مدت مدیدی است در چًرت و نشئگی فرو رفته! ….بیدارش نکنید!…بگذارید بخوابد!
پس می سوزاند خود را…مفری نیست…مأمنی هم نیست…. یقین هنگام پاره پاره شدن بافتهای بدنش خنکی خاصی احساس می کند…. یا شایدم نه! جگرش آتش گرفته!…..فکر نمی کنم که قاضی اش او را اینگونه بپذیرد!…. عیشش را خراب کردی پروین غفارخانی!…عیشش را خراب کردی! اما به چه قیمتی؟…حال چگونه این تن خسته و در هم مالیده را با خود می بری!؟…نکند می خواهی ما را با وجدان خوابیده مان شکنجه دهی!؟ …. سخت در اشتباهی خواهرم!…سخت در اشتباهی…اینجا تونس نیست! …. اینجا ایران است و تو ایرانی هستی…! مردمت را ترسانده اند…..از عذاب روز قیامت!…اگر نترسند قاضیان چنان عذابی برایشان مهیا می کنند تا آتش جهنم در نظرشان بهشت شود!…قاضیانی که برای صف بنزین روی هموطنان خود اسلحه می کشند!….ماشین هایشان را صدمه میزنند!….تو که خود صاحب قلمی!…اهل شعری!….باید بهتر بدانی کجایی!…اینجا ایران است!
دوست شما-ابراهیم
————————–
سلام ابراهیم گرامی
متن احساسی وتأثیرگذاری است. کاش با همین احساس جاری، اطلاعاتی درباره خانم پروین غفارخانی به خواننده مطلب خود می دادید. با این همه بسیارعالی است. سپاس
با احترام
.
جناب نوري زاد سلام
الآن كه دوست عزيزمان جناب دكتر خزعلي در بند هستند و نميتوانم يا بعبارتي جرات ندارم جاي ديگري پيشنهادم را بدهم
به شما دوست بزرگوار كه فعلا” جانشين سنگ صبور بنده شده ايد عرض ميكنم
در اين ايام آخر سال
بعنوان نذر سياسي يا با نيت آزادي رهبران جنبش سبز ويا با نيت روشن بيني آيت الله خامنه اي و يا هر چيز ديگري كه صلاح است
دوستان و ياران را به يك روزه با مدتي خاص دعوت كنيم
قطعا” روزه داران در ايام شاخص و مشخصند و پيامشان به همه خواهد رسيد
از آن گذشته مبارزه با يك فرد روزه دار يك نوع ضد ارزش است زيرا فرد روزه دار آزارش به هيچكس نميرسد
اشخاص در بند نيز به راحتي ميتوانند با ما همراهي كنند
ياحق
دست مریزاد که لپ کلام را گفتید .درود بر رهبر عدالت خواه ایران محمد خاتمی
نه آقای نوریزاد عزیز،اگر شما به آنچه میگوید و مینویسید ایمان دارید،که من امیدوارم که اینچنین است،آرزومندم که آنروز راا شاهد نباشیم که به شما آسیبی برسد،من نمیدانم که چگونه شما میتوانید در این شرایط فعال باشید،اما دلم با شما است،در راه ادامه این مبارزه برایتان آرزوی موفقیت و سلامتی دارم.
اقای نوریزاد خیلی استنادهای بیجا وبیدلیل به شما میدهند ولی انچه من میدانم این هست که شما درددل مردم را باز گو میکنید تشکر
با سلام.
جناب نوری زاد!
شما در دنیای سیاست باید از قواعد خاصی پیروی کنید وضعیت فعلی طوری است که هر تحلیلی خوراک ذهن و فکر مردم می شود و مقبولیت دارد. اما آیا واقعیت چیست؟! دنیای سیاست پیچیده تر از این ساده نگاری هاست که اگر خود شما جای احمدی نژاد و یا هاشمی ویا حتی رهبری بودید، شاید در برخی موارد بسیار بدتر عمل می کردید.
همین که احمدی نژاد در سیر زندگی سیاسی خود نشان داده است که از بیت رهبری نیز تبعیت ندارد، نشان از تغییر در گفتمان سیاسی وی دارد و لذا هر تغییر نظر و رایی از وی نامحتمل نیست؛ از جمله همراهی با هاشمی و اصلاح طلبان که شاید روزی خود شما هم به وی روی خوش نشان دهید هرچند به معنای تایید همه نظرات و فعالیت هایش نباشد. دنیای سیاست همین است و امور مردم با همین اختلافات سر وسامان می یابد. گرچه در جامعه آرمانی شاید از این خبرها نباشد ولی از موقعیت زمانی امروز ما بسیار دور است. لذاست که ضمن قبول کلی اختلافات بین سران که موجب اتفاقات اخیر شده است، با تحلیل شما مخالفم.
شاید لازم باشد یک بار دیگر سریال افسانه سلطان و شبان را نگاه کنید. شبانی به ظاهر مشنگ بر جای سلطانی نشانده می شود تا بلاگردان سلطان شود اما او با همه نافهمی اش، همراه با دلقک دربار عدالت را جستجو می کند و …
قابل توجه کسانی که از حرف زدن نوری زاد تعجب می کنند که چرا با این صراحت لهجه او هنوز زنده است و نتیجه می کیرند پس او وابسته و …است.
لطفا به استدلال خود توجه کنید خلاصه دلیل شما این است :کسی وابسته نیست که یا حرف نمی زند و یا مرده است!!!!
آقایان و خانم های متوهم توطئه! شما هم به سه سوال ما جواب دهید.
1- اگرآقای نوری زاد این مطالب را خارج از کشور می نو شنت و یا بصورت گمناممنتشر می کرد آیا باز هم شک می کردید؟
2- آیا سخنان و ادعاهای او غلط است ؟ آیا با خواندن سخنانش متمایل به رهبری و عملکرد نظام می شوید؟ آیا همین سخنان ، سخنان بسیاری از منتقدین نیست که جرات بیانش را ندارند و او می گوید؟آیا این سخنان سخنان خودِ شما نیست که جرات نداری با اسم و رسم بنویسی ؟
حالا کسی جرات دارد و می نویسد، این ایراد دارد؟ وقتی سخنان کسی درست است .نتیجه سخنانش هم برعلیه ظلم است ، تا شهیدش نکنند، باید او را متهم کرد؟
3- به نظر شما آدم باید بمیرد تا حرفش را باور کنیم؟تاکی می خواهیم مرده پرست باشیم؟
آقایان و خانم ها!
هیچ فکر کرده اید یکی از شگردهای نظام برای خراب کردن یک مبارز شجاع ،ایجاد جنگ روانی برعلیه او از طریق وابسته نشان آن مبارز به خود است.نکند بخشی از کسانی که این سوال مکرر را مکرراً می پرسند از سپاه سایبری هستند.متوجه جنگ روانی آنان باشیم .
یک توصیه به محمد گرامی ! برادر من این سوال را نشر دادی و پاسخ هم فرمودی از نشر مکرر در مکرر آن خودداری کن که فایده ای ندارد.
واقعا مردم جاهل و ترسویی هستیم حالا که شحصی شجاع و دانا و حر صفت ( همانی که در روزهای دهه عاشورا نام او را صمیبریم ) با نوشتار های روشنگرانه و منتقدانه و بی هیچ اجر و مزدی و منتی و مخلصانه سعی در بیدار نمودن و همراهی کردن افکار صحیح میباشد به جای اینکه به سمت دزدهای واقعی عمرمان و سرمایه های ملی و شخصی مان نگاه کارآگاه بازی و نگاه پلیسی که بر سر امور جاری کشورمان هستند بیندازیم به سمت جناب نوریزاد که به قول عزیزش بزودی ایشان را هم به مسلح گاه میبرند و ما همجنان بر سر سوالاتی که شما پس کی دستگیر میشوید و کی شما را اعدام میکنند که ما هم بیاییم شاهد اعدام شما باشیم و عکس بیندازیم و بگوییم دیدید که چطور دست و پا میزد . یا اینکه بگوییم چقدر احمق بود کاش دست زن و بچه اش را میگرفت و راهی آمریکا و یا اروپا میشد و….. واقعا نا کی باید این داستانها ی رستم کشی و سیاوش کشی و حق طلبان منتقد را باید با جهل استبداد گونه امان به دار مکاقات بکشیم و شاهد از بین رفتنشان باشیم و من به این حقیقت رسیده ام که خامنه ای و رفسنجانی و خلحالی و خمینی و معاونان و امربر هایشان و همه و همه خودمان هستیم بله این استبداد جاهلانه و ترسو صفت خودمان هستیم که از سخن منتقد و مصلح چه بزرک و چه کوچک با چسباندن برچسب براحتی از پیشرفت خودمان و دیگران جلوگیری کرده و بعد از مدتی پشیمان شده و افسوس و داستان تکراری و عدم توجه به تاریخ و دوست نداشتن تاریخ و همینطور تکرار اشتباه پشت اشتباه . به هر روی جناب نوریزاد آرزوی امنیت و سلامتی و شادباش برای شما و خانواده شما و همه دانایان شچاع در سرزمین مظلوم کش ایران را دارم .در ضمن لطفا به پیشهادهای دوزاری و گول زنک برو خارج از کشور هم گوش نداده اید هنوز هم گوش ندهید این هم یکی دیگر از ترفندهای جکومت است. یا حق
سلام آقای نوری زاد عزیز
زمانی که به آقای هاشمی گفتید که شما و آقای خامنه ای مسئول خو ن های به ناحق ریخته و فجایع بی شمارید ایشان در پاسخ به شما چه گفتند؟، در ضمن چرا همچین تحلیلی را رهبران بزرگوار جنبش سبز و آقای خاتمی و سایر زندانیان بزرگوار جنبش سبز نظیر مهندس نبوی یا آقای تاج زاده ندارند که همه سر کاریم و هرچه هست دعوای هاشمی و خامنه ای است؟
—————–
سلام حسین گرامی
فکر می کنم درنامه ی بیست وششم من به این ملاقات اشاره کرده ام. ویا: بیست وهفتم. واما درباره عزیزانی که ازآنان اسم بردید. شما فکرمی کنید من همینطورنشسته ام وبه راحتی دست به قلم می برم واین الفاظ را برزبان می آورم. من جگرم می سوزد ومی نویسم. من وقتی ازیک زشتکاری درجامعه مان می نویسم ابتدا خودم می گدازم. خودم مچاله می شوم. بخاطراین که من فریاد می کشم ویک ناهنجاری را نشان همگان می دهم. وحال آنکه این فریاد من باید مصروف یک امردرست می شد. مثلا من باید داد می زدم: آهای مردمان جهان، اگر بلد نیستید عدالت بورزید، به ایران سفرکنید. اگر مودب نیستید به ایران سفرکنید. ما شیوه های ناب عدالت را وادب را به جهان صادرمی کنیم. بله، که البته اینها آرمانهایی دست نیافتنی ای بسا باشند اما خود شما به جمع دوستانتان دقیق شوید وببینید عمده ی صحبت هایتان دراطراف چه موضوعاتی دورمی زند. حالا به ترکیه سفرکنید. به سنگاپور به دوبی به مالزی به هنگ کنگ وبعد ببینید درآنجا جوانان درچه باب مجادله وبحث می کنند. حتما درباره ی موضوعاتی که به گزینه های توسعه وپیشرفت وشادابی وادب وقانون مربوط است. این است افسوس من. من دراین نوشته ابتدا خودم را شخم زده ام وراز این همه آشوب را یافته ام. ریشه یابی کرده ام. ممکن است دوست دیگری به این تحلیل من معتقد نباشد. ایرادی ندارد. من زنگی را برای شما به صدا درآورده ام. هوشیارباشید.
با احترام.
خوب است آقای نوریزاد در یک پست مستقل شرح حالی هم از پسر فشن خود در آمریکا ارائه کند که بدانیم گوشت چه سفره ای لای دندان ایشان گیر کرده است؟؟؟
لطفآ توهم توطعه را بگذارد کنار
ای بابا مگر در این مملکت با سوادتر و باشعور تر و داناتر از هاشمی پیدا نمیشود ؟ قحط الرجال شده است ؟ فقط آنهایی که اطراف خامنه ای جمع شده اند میفهمند و بس ؟ حضرت شیخ از سال 57 شروع نمودی به ویرانی ایران و ایرانیت و رهبرت هم علاوه بر این همت گماشت ////دیروزکه پاپ کافر را دیدم که با چه خوشرویی به مردم بونا سرا میگفت و ……….. بخدا من شیعه دو آتشه سنتی کیف کردم که یک رهبر با چه روی بازی با طرفدارانش بر خورد میکند آنوقت رهبران ما را ببین ///// حتی با عمله خود که در همه جا حضور می یابند نیز روی خوش ندارند و فکر میکنند که اگر هرچه عبوس تر باشند مومن ترند ////
بیاید تاریخ اول انقلاب را تا حال بررسی کنیم و در آخر نتیجه میگیریم که ///// دروغ تزویر ریا ووو … را در ایران به اسم اسلامی جا انداخته بیاید فکر کنیم آیا فقط رضا شاه پهلوی بی سواد نبود که به دست بیگانگان شاه شد. ////آیا میدانید در طول تاریخ ایران خفتی بدتر ازاین دوریه ای تاریخی و دوروغی ترین حکومت ایران این حکومت به اسم اسلامی است قدرت دین و ایمان نداشته/// خواهران برادران اگر میتوانید به صورت خود بزنید تا از خواب بی غیرتی و بی تفاوتی بیدارشوید قبل از انقلاب ناموس مان را میبردند ولی حالا دارند شرفمان و ناموس مان را میبرند………
سلام دوست عزیز، ترسیدن چندین مرحله دارد. در مرحله اول انسان از ترس ساکت میشود و هر ظلم و ستمی را با ترس ادامه میدهد. در مرحله دوم و به علت وجدان نا راحت اگر شجاعتی در دیگران دید سعی میکند یک جوری توجیه کند که ترسو نیست و به کلماتی مثل فرمایشات جنابعا لی متوسل میشود. شما چه دلیل دارد که برای حرف حساب توجیه پیدا کنی؟ اگر میترسی که حرف حساب را بخوانی آنرا نخوان. منصف بودن بهترین صفت آدمی است. اگر آزاده نمیخواهی باشی سعی کن منصف باشی.
دوستان مهم نیست که محمد نوری زاد یک آزاده برگشته از زشتی ها باشه یا یک یار حکومت برای جلوگیری از خیزش و سوق دادن افکار مردم به هر چیزی غیر از انقلاب.! یا حتی عاملی از بیگانه… خیلی نادرسته که ما یک جانبه به مسائل نگاه کنیم.مهم اینه که آقای نوری زاد مسائلی رو مطرح میکنه که خواه نا خواه مولدی است برای موتور یخ زده روشنفکران.. مسائلی که حتی اگر تنظیم شده باشه اگر جامعه در موردش فکر کنه دمار از روزگار همین تنظیم کننده هاشم در میاره.پس به جای این که فکر کنیم که نوری زاد واقعا کیه که هیچ وقت به نتیجه نمیرسیم(مگر ما امکانات اینو داریم که راجع به اشخاص قضاوت تخصصی کنیم!!!!!!)فکر کنیم هر کدوم از ما میتونیم این سوالات و تحلیل ها رو در جامعه گسترش بدیم.اون وقته که جامعه به جای این که ستایشگر یا تخریبگر اشخاص بشه جامعه ای میشه که باشجاعت تمام افراد جامعه رو مساوی میدونه…
به جای اینکه ملاک عدالت رو افراد قرار بده ملاک افراد رو عدالت قرار میده… جامعه ای میشه که یاد میگیره به جای این که برای فهم مسائل به زور توسط کسایی که از عمد آدرس غلط یاد میدن رجوع کنه با تفکرش گردنکشان رو مجبور میکنه به خواست همه قشرها با مهربانی و خضوع رجوع کنن و … پس زیاد درگیر این نشیم که چه رازی در وجود نوری زاد نهفته است.. بلکه درگیر این بشیم وبخوایم که افراد دیگر هم مثل نوری زاد تولید کننده فکر وعمل صالح در جامعه باشن . برای من نوری زاد نه بتی بیهمتاست که مجیزگوی اون باشم نه کسی که بخوام به خاطر سابقه اش انکارش کنم که برای هیچ بنده ای راه اصلاح و بازگشت و فهمیدن ارزش والاش بسته نیست. پس به عنوان یک شهروند همون حقی که محمد (ص ) یا شمر داره برای نوری زادم قائلم. و با قسمتهایی از هرکس که محدود کننده انسانیت و آزادگی افراد باشه مبارزه میکنم و قسمتهایی که آگاه ده باشه به جان میخرم که مگر بزرگان تاریخ به غیر از این عمل کردند؟؟ (حضرت علی به هنگام تهمت مرد یهودی به آیین و درستی و نادرستی و جایگاه آن مرد توجه نکرد بلکه از این موقعیت برای درسی بزرگ به جامعه برای قانونمداری و مساوات استفاده کرد و از جوابی غلط جوابی درست استخراج کرد) اوباما در برابر انتقاد جامعه در قبال کوتاهی وزیرش در مورد اقتصاد نگفت اگه به حرف من گوش میکردید چنین میشد و چنان نمیشد (قاتل همان مقتول است) بلکه با شجاعت گفت : که من گند زدم!! به خاطر اینکه در جامعه سعادتمند افراد ملاک نیستن افکار ملاکن. پس صبور باشیم و امیدوار به لطف خدا که حتی: عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.
جناب نوری زاد سلام …
روزی در کتاب تاریخ انقلاب اسلامی دانشگاه خواندم که وقتی جامعه ای پر از فسق و فجور – کینه و نفرت – دزدی -ربا ریا و .. شد و اصلاح پذیر نبودند تنها راه نجات مهاجرت است این سخن خداوند است …
جناب نوری زاد به درستی فرمودید که ما سر کاریم اما بی اجر و مزد وبا هزاران مهنت …آن روزی که من برای شما نوشتم انقلاب راه علاج نیست برای همین بود .. اما شما فرمودید زندان ها را پر کنید !!!
بزرگوار زندان ها را فرضا پر کردیم فکر می کنید اتفاقی می افتد ؟؟؟ نه جانم هیچی نمی شود ……
جناب نوری زاد
فرض بگیریم که حکومت هم راضی به اجرای دمکراسی شد اما دمکراسی برای کی ؟؟ دمکراسی یعنی احترام به اکثریت و حاکمیپت اکثریت …
خوب بزرگوار حاکمیت اکثریتی که در خوابن در نااگاهی و غفلتند در فساد و دزدی غرقن و بی تفاوت نسبت بهم هستند جز حاکمی مفسد و دزد و ریا کار را در بر خواهد داشت ؟؟؟؟؟؟؟
آیا شما حاضرید برای چنین اکثریتی به زندان بروید ؟؟؟؟؟؟؟
اگر چه اقلیت ما جنایت کارند اما اکثریت هم دست کمی از آنان ندارند ..شاید در خوشبین ترین حالت بتوان 5 درصد مردم ایران یعنی 4 میلیون نفر را به معنای واقعی انسان نام نهاد اما این 5 درص نه اقلیت هستند نه اکثریت و حتی حاضر هم نیستند هیچ پست و مقامی در چنین مرکز ثقل کلکسیون فساد داشته باشند …
سال 92 سالی آتشین است و زهر دار ……. طاعون را تنها اتش علاج کرد و بس ….. براستی که دنیا دار مکافات است …
بزرگوار دیگر کار از نصیحت و توپ و تشر و .. گذشته …. آرام بگیرید امروز روز حساب است برای تک تک ماها حتی خود آیت الله
دیگر کار از بخشش و اعتراف هم گذشته ……. بزرگوار آرام بنشینید آرام و دعا کنید تنها از خداوند ……… روزی که این من ناچیز به آب و کاشانه برای شما نوشتم که ریشه ی همه ی مشکلات ریشه در هاشمی دارد شما مرا در دلتان تنها جوانی خام فرض کردید
//// این روزها شنید ه اید که می گویند عادل فردوسی پور خانه 15 میلیاردی دارد ؟؟؟ من نمی دانم درست است یا نه اما می دانم تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها … روی که شنیدم تن و بدنم لرزید که اینم ……….
من این روزها را ” روایت شاهنامه ی خمینی -خامنه ای – هاشمی ” می دانم
بزرگوار آرام باشید
جناب صادق… نظر شخصی من جدا از بت سازی… نوریزاد نمونه یک انسان شریف است که به آنچه که می نویسد ایمان دارد. آیا شما هم به آنچه نوشتید ایمان دارید؟
من تمام جوانیم را در انقلاب کردستان و جنگ به باد فنا دادم{ ما هم همین طور)
انقلاب ایران بر سر دو راهی شکست یا پیروزی تاریخی و نهایی !
اول انقلاب در میان بزرگان و اندیشمندان مارکسیست دو دیدگاه عمده در تحلیل انقلاب 57 وجود داشت :
1- دیدگاه اول انقلاب را پیروز نسبی و پیروزی نهایی را موکول به آینده و در گرو مبارزه بی امان طبقات و اقشار مختلف اجتماعی می نمود. مرحوم احسان طبری با خوش بینی تاریخی نتیجه نبرد که بر که نیروهای سیاسی و اجتماعی را در نهایت و با همه افت و خیزهای شدید ، بسود انقلاب و مردم ایران ارزیابی و پیش بینی می نمود.
2- دیدگاه دوم از همان اول ، انقلاب را بلحاظ برخی دلایل تاریخی و نیز هژمونی نیروهای ارتجاعی بر انقلاب شکست خورده ارزیابی و مردم را به انقلابی دیگر دعوت می نمود – گروه راه کارگر –
از آن زمان 35 سال میگذرد اما علیرغم همه تغییرات و تحولات صورت گرفته – چه منفی چه مثبت – به نطر می رسد هر دو گروه فوق هنوز فاکتها و دلایل محکمی در اثبات محق بودن ادعای خود داشته باشند .
سیر حوادث پر متناقض و بسیار پیچیده انقلاب شکوهمند ایران از یکسو و حیله های دشمنان داخلی و خارجی این انقلاب از طرف دیگر قضاوت منصفانه نسبت به ارزیابی و صحت دو دیدگاه فوق را حقیقتا دشوار نموده است .
شاهد این ادعا همین پدیده ای است بنام ” محمد نوری زاد “.
اگر شما همه نوشته های ” نوری زاد ” در این 3 سال را به دقت خوانده باشید با بنده هم نطر خواهید بود ، چرا ؟
1- اولا نوری زاد فرزند خلف همین انقلاب است !
2- در کارنامه 30 ساله ایشان جز خدمت صادقانه به رهبری قبلی و فعلی انقلاب چیزی یافت نمی شود !
3- او یکروز از شکست آرمان هایش و روزی دیگر از امید به پیروزی نهایی با ما سخن می گوید !
4- نوری زاد به طرز بسیار عجیبی در میان زمین و آسمان سرگردان است !
5- پدیده نوری زاد به معمای لاینحلی برای همگان بدل گردیده است ، یکی او را سوپاپ و سر سپرده ، دیگری او را آرمانگرای خیالباف و برخی او را محصول شکست تاریخی انقلاب ارزیابی می کنند!
این حقیر نوری زاد را فرزند انقلاب و محصول شرایط بسیار پیچیده تاریخی ایران می پندارم ، انقلاب ایران بر سر پیچ خطرناکی قرار دارد و به دوراهی تاریخی سرنوشت نهایی خود نزدیک می شود . انتخابات 92 سرنوشت نهایی این ملت را رقم خواهد زد. یا پیروزی نهایی یا شکست تاریخی ! تکلیف آن دو دیدگاه برای همیشه روشن خواهد شد، منتطر نتیجه انتخابات می مانیم برای یک قضاوت تاریخی مهم!
کاندید من برای انتخابات 92 ” محمد نوری زاد ” با 35 میلیون رای !
…………….
جناب نوری زاد اگر به دنبال راه آینده هستیم باید هشت سال ریاست جمهوری آقای هاشمی مو به مو تجزیه و تحلیل شود ……………
جناب نوری زاد سلام .. اجازه بدهید من جواب خوانندگان شما رو بدم که چرا شما را نمی گیرند ؟؟؟؟؟؟
روزی در وب سایت دکتر خزعلی که اینک دچار اشد کفر و کینه ی حکومت است خوانندگانش چنین سوالی را می پرسیدند که چرا شما رو نمی گیرند ؟؟
من می گویم که مطمئن هستم بلایی بدتر از خزعلی بر سر شما خواهند آورد اما آن روز سیه نزدیک است به خوانندگانت می گویم عجول نباشید ……..
اما نکته ی جالب جناب نوری زاد در سوال خوانندگان شما تنها یک چیز است و بس !!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آنها انتقاد را حق خود نمی دانند تنها شعار می دهند و بس اما این حق را هنوز درک نکردند .. پس بیراه نیست که در پی جواب عدم سرکوب شما هستند ؟
اگر آنها انتقاد را حق خود می دانستند به معنای واقعی .. دیگر به دنبال جواب نبودند چون می دانستند که نوری زاد تنها نیست و یکی نیست که سرکوب شود ……
سلام
اقای نوریزاد من که با دیدن رفتار و کردار این رژیم با 55سال سن نسبت به دین اول مشکوک و بعد هم زده شدم .ایا این احساس در شما هم وجود داره .من تمام جوانیم را در انقلاب کردستان و جنگ به باد فنا دادم هیچ وقت هم انتظاری نداشتم و جز حقوق هیچ گونه امکاناتی نگرفتم .زندگی ساده و ارامی دارم اما دیدن فقر و فلاکت بیکاری اعتیاد و فحشا تو جامعه را که میبینم و دروغگویی مسئولان که انقدر عادی شده که شب را روز و روز را شب میگویند من را به اینجا رسانده.شمارا چطور
———————–
سلام مرتضای گرامی
گرایش دینی، اگرکه برگرفته ازخرافات وحاشیه های جاهلانه نباشد، یعنی گرایش به: ادب، به انسانیت، به فهم، به امید، به فردا، به علم، به انصاف، به عدل، به نوعدوستی، به احترام، به رعایت حقوق دیگران. این گرایش، پسندیده وشایسته است. این گرایش، یک نیازحتمی است برای ما. یکی ممکن است بگوید: ما همه ی این گرایشات را درقانون می گنجانیم ونیاز به دین را کنارمی گذاریم. ما اعتنا به قانون را نه که نفی نمی کنیم بلکه بروی آن آغوش می گشاییم. اما گرایش درونی ما به پروردگار جهان، درحقیقت احترام به خود است. احترام به فهم وعقل است. احترام به هستی است. پس این نیاز ما به خوبی هاست که ما را به خدای یگانه بند کرده. این بندگی، شایستگی است. همان بندی که ما را دربرابرحقوق دیگران متواضع ودربرابرحق روبان معترض ومنتقد ساخته است. خلاصه عزیزمن، خداباوری ما هیچ مزاحمتی برای دیگران نداردکه هیچ، ما را درکناردیگران نیز قرارمی دهد.
با احترام.
یک ضرب المثل هندی هست که میگه وقتی دو تا فیل دعوا میکنن ، فقط چمن های زیر پاشون له میشن
چرا یکی نیست بگه مگه غیر از هاشمی تو این مملکت ادم باسواد و سیاستمدار نیست . یعنی این ادم اخرشه که سید علی خراب کنه هاشمی بیاد درست کنه ؟ مگه این همه ادم در داخل و خارج در زمان هاشمی ترور نشدند مگه فلاحیان وزیر هاشمی نبود؟
جناب نوری زاد با سلام : خیلی ها میپرسند که درست است آقای نوری زاد از سال 88 زجر زیادی کشیدند که قابل تقدیر است اما چطو ر دیگران را آزادنکردند وایشان آزاد است وتند ترین نقدها را به نظام ورهبری میکنند؟
———————–
سلام جناب حسنی گرامی
بجای این که ازمن بخواهید تا مثل دیگران ساکت شوم تا به زندان نروم، ازدیگران بخواهیداعتراض کنند.
با احترام.
ای کاش در مقاله های خود از ارجاع هم استفاده می کردید که استناد به مقاله تان با اطمینان بیشتری باشد. مثلا در مورد چراغ سبر مجتبی خامنه ای به احمدی نژاد. به افتادن پرده ظالمان پیش چشم مردم.
خود کرده را تدبیر نیست بدون شناخت انقلاب کردیم وروحانیت را قران مجسم می دانستیم باید یک عمر شاید عمر نسل ها تاوان بدهیم
سلام اقای نوری زاد.من این آگاهی که تا الان کسب کردم رو مدیون زحمات و سختی هایی که شما کشیدید میدونم.نمیدونم ازتون چطور تشکر کنم .ممنونم ممنونم.ممنون
«من می گویم: همه ی داستان سال هشتاد و هشت، از کشتار مردم گرفته تا تخریب ها و ضرب و شتم ها و زندانی کردن معترضان و داستان کهریزک و زندانی کردن آقایان موسوی و کروبی و برکشیدن مالیخولیایی به اسم احمدی نژاد ازجعبه ی شعبده ی بیت مکرم و همه و همه، هیچ نبوده الا برای به صحنه آوردنِ نقشه هایی که سالها در پس پرده برای کم سوکردن و خاموشیِ آن خورشید دوم طراحی می شده است. و یا برای خم کردنِ آن سرِ مدعی. که مبادا خیالات خام خود را عملی کند. وگرنه اساساً داستان انتخابات و تقلب و اینجور چیزها یک هیاهویی بوده برای انحراف افکار عمومی و سرگرم شدن مردم.»
نازنين محمد جان نوريزاد نازدانه. جمله بالا از شماست. چقدر خوشم آمد از اين كه گفتهايد موضوع «تقلب»، يك هياهو براي انحراف افكار عمومي بوده است. دمت گرم!
نوریزاد عزیز، خداوند تو را حفظ کند…فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
.شما را یک روز انسان حساب میکردم اما الان چون احمدی نژاد نان و پست کذایی شما را ازتان گرفت و عدالتش را نشانتان داد او را نا متعادل خطاب میکنید.جناب نوریزاد من میدانم امثال شما وقتی دستشان از جایی کوتاه شد چه می شوند!برای پست و مقام و مال دنیا و…هر اراجیفی را مینویسی و به خورد هواداران کم سوادت میدهی ونمی گویم بصیرت داشته باش چون خود نیز ندارم اما انصاف داشته باش و حرمت نانی را که این چند سال از بیت المال این مملکت خورده ای حفظ کن.یک زمانی با ظاهری افراطی و شاید شیطانی در خط جبهه ها بودی(نمی دانم چرا) و الغوث و ادرکنی گویان بودی اینک رقص سخیفی را در سایتتان قرار میدهید و مراجع را به دیدن ان دعوت میکنید.رقصی سراسر زشت.جناب نوریزاد بنده عمله و نان خور و مامور حکومت نیستم یک شخص بیکار که دوست دارم به وحدت برسیم .مینویسی کاش انقلاب نمی کردیم.اما همین شما بودید که انقلاب کردید و مملکت را به این روز انداخته اید.نمی گویم جناح رییس جمهور و اطرافیان رهبر معصوم اند نه خیر همه ما در خرابی و ابدانی این مملکت نقش داریم شما با قلمتان و من با مدرکم و دیگری با بیل و کلنگش!
به رهبر میگویی خاکی باش و از ما؟ شما با کی هستید نوریزاد عزیز؟با مردم ایران یا خیالات خود؟از طرف دیگران حرف میزنید و نامه میدهی.چقدر مقبولیت دارید؟25 میلیون؟یا به اندازه کامنتهای سایتت؟مطمئنم چون من از آرمانهای نظام منحرف شدید!کمی به خود بیایید.تاریخ امثال شما را در خاطره خود نگه نمیدارد.نوشته هایت یک نوع ریای همگانی است!انقلابی دیروز و منحرف امروز.لطفا جواب بدهید
———————
سلام صادق گرامی
برای یافتن پاسخ خود لطفا به این دومطلب اخیرمراجعه کنید:
یک : وقتی رهبراسلامی راست نمی گوید
دو: پرسش های معکوس رهبری
با احترام.
عزیز دل برادر
ظاهرا دچار توهم زیاد شده اید
می ترسم فردا منکر اصل انقلاب بشوی و بگویی که انقلاب 1357 کار روس- امریکا و انگلیس بود
میترسم فردا بگویی اصل دعوا بین خامنه ای و رفسنجانی نیست بلکه بین روس و آمریکاست
نوریزاد عزیز تا دین هست همه ی ما سرکاریم
////
شوخی نفرمائید..اگه قرار بود سوپاپ رژیم نباشید که تا حالا صد باره غزل رو خونده بودید.از شما کوچیکترهاش رو کشتند و به بند کشیدند
—————
بانوی خوب
باورکنید می شود سخنان یک “سوپاپ رژیم” را شنید. می شود بدهایش را دور ریخت وخوب هایش را جدا کرد. درسخنان همه ی ما بدوخوب فراوان است. این به میزان فهم ما بازمی گردد که فریب کسی یا کسانی را نخوریم. برای تشخیص درستی ونادرستی سخن من ببینید من شما را به کدام سو اشارت می دهم . اگربه سمت زشتی هاست، آن را رها کنید. اما اگرنه، من به افق هایی اشارت می دهم که سراسرخیرونیکبختی وشایستگی است، کم توجهی به این سمت وسو، چیزی ازارزش ذاتیِ سخنان من نمی کاهد.
با احترام.
من هم با تقابل //// خامنه ای و رفسنجانی که بر سر منابع قدرت و ثروت است ، کاملاً موافقم. اما این تقابل اهمیت چندانی در مقابل وضعیت فعلی کشورمان در برابر تهدیدات خارجی و فرامرزی ندارد، بلکه می توان گفت این شرایط شاید تخاصمات بین این دو را تشدید نیز بکند . مسئله مهم امروز ما منافع ملی کشور است . ایران ما از هر سو در شرایط بسیار دردناک و سختی قرار دارد. متاسفانه دست اندر کاران رژیم به نوعی غفلت زدگی (یا شاید خیانت پیشگی) دچارند ؛ آب را چنان گل آلود کرده اند که امکان تنفس خود را هم در آن گرفته اند. به نظر من بزرگترین فتنه امروز ما بر باد دادن منافع ملی و میهنی در تقابل با گردانندگان سیاستهای جهانی است . ایران ما امروز خیلی تنها است خیلی !
——————
دوست خوب من
این درست که برباد دادن منافع ملی خسارت بزرگی است اما این برباد دادن فتنه نیست، بل خروجی وخسارت بزرگ آن فتنه ایست که من دراین نوشته بدان اشاره کرده ام.
با احترام
.
سلام
به امید روزی که هیچ سری بی هیچ بهانه ای بر سر هیچ داری نرود و به قول نوریزاد گوش تا گوش بریده نشود ! مشکل ما نا هماهنگی صبرمان نسبت به صبر پروردگار است ! صبر خدا از یک نسل و دو نسل و سه نسل فراتر است و صبر ما منتهی به یک عمر چند دهه است ! آنچه بر سر ما آورده اند فراتر از سر این و آن است ! بازی منطقه در دست دیگرانی است که بازی سرهای درون اهمیتی برایشان ندارند ! صبر آنها خدایی تر است ! درازای صبرشان بیش از یکی دو نسل است ! امروز تخمی در منطقه میکارند برای بهره ای چند صد ساله دورتر ! دیگر برایشان مهم نخواهد بود در این مسیر کسی صدام شود یا بشار و یا قذافی و یا شیمون پرز ! صبورند تا تخمشان به ثمر برسد ! عزیز من نوریزاد ، سرکاریم نه به دلیل سرهای درون که سرهایی دیگر دست در کارند ! شما بهتر از من فرصت های از دست رفته این مرز بوم را برای رهایی از چنین شرایطی میدانید ! نه در این دور و زمانه که حتی دهه ها پیش از آن ! عزیزان بسته درون با همه سرهایش به خود مشغول خواهد ماند تا بسته ای دیگر مهیا شود ! این را من نمیگویم تاریخ میگوید ! امثال نوریزاد هم فقط زینت بخش حاشیه های برگ های روشن تاریخ خواهند شد!
نوريزاد عزيز از أ يران خارج شو با عكس و نوار و فيلمهايت و أگاه كن دنيا را با گشودن در هاي گنجينه ذهنتان. انقلاب ملت صلح طلب ما بر خلاف انقلاب أقاي خميني خون نمي خواهد ، درايت و تدبير ميخواهد.
ﺳﻼﻡ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ. . اﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮاﻫﺶ ﻣﻴﻜﻨﻢ اﻳﺮاﻥ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﺧﺎﻃﺮ اﻳﺮاﻥ ﺗﺮﻙ ﻛﻨﻴﺪ ﻣﻜﺎﻓﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺷﺎﻳﺪ ﺣﻖ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﻛﻤﻜﻲ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﺸﻮﺭ ﻓﻠﻚ ﺯﺩﻩ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﻛﺮﺩ.
ﺷﺎﻳﺪ اﻳﻦ ﻣﻜﺎﻓﺎﺕ ﺭا ﺣﺪاﻗﻞ ﺑﻼﻳﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﻗﺼﻮﺭ ﺳﺎﻝ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻫﻔﺖ ﺭا ﻛﻤﻲ ﺟﺒﺮاﻥ ﻛﻨﺪ و ﺷﺎﻳﺪ ﺩﻝ ﭘﺮ ﺧﺮﻭش ﺷﻤﺎ ﺭا ﻛﻤﻲ ﺁﺭاﻡ ﻛﻨﺪ .ﻭﻟﻲ اﮔﺮ ﻛﻤﻲ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ اﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﻣﻂﻤﻴﻦ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺷﻤﺎ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ اﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺘﺎﻥ. ﺳﻮﺩﻣﻨﺪﺗﺮ اﺳﺖ
ﺑﻪ ﺧﺪا ﺭﻭﺯﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﺯ ﺧﻮاﺏ ﺑﺮﺧﻴﺰﻡ و ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﻌﺎﻟﻴﻴﺘﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺷﺎﻩ ﺩاﺷﺘﻢ و ﺑﻪ ﺭﻓﺘﻦ اﻭ و ﺷﺮﻭﻉ اﻳﻦ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﻣﻨﺠﺮ ﺷﺪ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﻧﻜﻨﻢ.
ﺁﺧﺮ ﭼﻂﻮﺭ اﻣﻜﺎﻥ ﺩاﺭﺩ ﻛﻪ ﻳﻚ ﭼﻨﻴﻦ اﺷﺘﺒﺎﻫﻲ ﺁﻥ ﻫﻢ اﺯ ﻧﺎﺣﻴﻪ ﻧﻪ ﻋﻮاﻡ. ﺑﻠﻜﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﺮﻭه ﻫﺎ اﺳﺘﺎﺩاﻥ ﺑﻴﺤﺠﺎﺑﻬﺎ ﺑﺎ ﺣﺠﺎﺑﻬﺎ ﻓﺮﻫﻨﮕﻴﺎﻥ و ﺧﻼﺻﻪ ﺻﻐﻴﺮ و ﻛﺒﻴﺮﻣﺎﻥ ﺳﺮ ﺑﺰﻧﺪ
اﺷﺘﺒﺎﻫﻲ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺑﺎﻗﻼ ﻓﺮﻭﺷﻲ ﻣﺜﻞ ﺭﻓﻴﻘﺪﻭﺳﺖ ﺭا ﺑﺮ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻲ ﻧﺸﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﺟﺎﻥ و ﻣﺎﻝ و ﻧﺎﻣﻮﺱ ﻣﻠﻴﻮﻧﻬﺎ اﻳﺮاﻧﻲ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ اﺳﺖ
ﻣﻦ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ اﻳﻦ ﺷﺮاﻳﻄ ﺑﻪ ﻋﺪاﻟﺖ ﺧﺪا اﻳﻤﺎﻥ ﺩاﺭﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻧﻮﺷﺘﻬﻬﺎﻳﻢ ﺑﺮاﻳﺘﺎﻥ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺩاﺩﻡ . اﮔﺮ ﻣﺎ ﺣﺮﻛﺘﻲ ﺑﻜﻨﻴﻢ و ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﺑﻬﺘﺮ ﺣﺎﻛﻢ ﺷﻮﺩ ﻋﺪاﻟﺖ اﺳﺖ و اﮔﺮ ﻫﻴﭻ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﻜﻨﻴﻢ و ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻣﺎ ﺑﺪﺗﺮ ﺷﻮﺩ ﻫﻢ ﻋﺪاﻟﺖ اﺳﺖ
ﻣﻦ اﻳﻤﺎﻥ ﺩاﺭﻡ ﻛﻪ ﻫﻴﭽﻜﺲ اﺯ ﺷﺮاﻳﻄ ﺣﺎﺿﺮ ﺭاﺿﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﺣﺘﻲ ﺁﻥ ﺁﻗﺎ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭ ﺗﺨﺖ /// ﺗﻜﻴﻪ ﺯﺩﻩ و ﻣﺠﺒﻮﺭ اﺳﺖ ﺭاﻫﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺗﺎ اﻳﻨﺠﺎ ﺁﻣﺪﻩ اﺩاﻣﻪ ﺩﻫﺪ
ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﭼﻨﺪﻱ ﭘﻴﺶ ﺧﻮاﺏ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺭ ﺑﻴﺎﺑﺎﻧﻲ ﺧﻼﻳﻖ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻧﺮﺩﺑﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻮﺩ و ﻳﻚ ﺳﺮ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ و اﻧﺘﻬﺎﻱ ﺁﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ﻋﺪﻩ اﻱ اﺯ ﺁﻥ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ و ﺧﺴﺘﻪ اﺯ ﺭاﻫﻲ ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻣﻴﺨﻮاﺳﺘﻨﺪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻧﺪ ﻭﻟﻲ ﺗﺎﺯﻩ ﻭاﺭﺩﻳﻨﻲ ﻛﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﻴﺨﻮاﺳﺘﻨﺪ صﻌﻮﺩ ﻛﻨﻨﺪ ﺭاﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻛﺮﺩ و ﭘﺲ اﺯ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻀﻪ ﮔﻮﺩاﻟﻲ ﻧﻤﺎﻳﺎﻥ ﺷﺪ و ﺁﻥ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﻫﻤﻴﻨﻄﻭﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﻓﺮﻭ ﻣﻴﺮﻓﺖ ﻣﺜﻞ ﺻﺤﺮاﻱ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ و ﻳﻜﻲ اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﺩﺭﺱ ﻣﻲ ﺧﻮاﻧﺪﻳﻢ و اﻭ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺧﻮاﺏ ﻣﺮا ﻫﻤﺮاﻫﻲ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻳﻢ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ اﺫﺩﻫﺎﻡ ﺟﻤﻴﻌﺖ ﻧﮕﺬاﺷﺖ ﺗﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ اﺯ ﺁﻥ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻭﻳﻢ.
مذبذب جان حروم لقمه
همونطور که در فیلمسازیت همیشه متوسط موندی، در سیاست بازیت هم بازیچه ای کوتوله خواهی ماند!
دلم واسه ت می سوزه
باسلام
جناب نوريزاد اينجانب داراي سوادسياسي انچناني نمي باشم قدرت قلم انچناني ندارم براي اولين باركه مصاحبه اقاي كرباسچي وخوندم با خودم گفتم چه جالب وبي پرده قياس مي كنند غرض اينكه برادرانچه درايران عزيزمي گذرد مصداق مثل انچيز كه عيان است چه حاجت به بيان است عزيزدرجواب اقاي طاهردل من يكي وخون كردي اگرهشداروروشنگري وچه ميدانم عذاب وجدان بود اداشده راهش متاسفانه اين نيست چه بسا من گاهي اوقات (بااينكه سنم دراون حد نبوده ) فكرمي كنم اگراين دفتردستك اينترنت توجريان انقلاب ٥٧ بود اصلاانقلابي نميشد يك، براحتي بوسيله اي حاكم زورگوكنترل ميشه دو،اينترنت تبديل به يك دفترچه خاطرات شده كه باعث شده خيليها وقت زيادبراش تلف كنند وعقده اي دل خالي ميكنند
برادرحق گوي درست ولي جاي كه كمي حتي كمكي فايده داشته باش زندگي وبخودت خانواده اي محترمت سخت نكن من وببخش كه تلخ گوي كردم عزيزدلي
آقای نوری زاد این چه حرفیست که می گویید؟؟ که گوش تا گوشتان را مثل فروهرها می برند؟؟ حتی تصورش هم مرا مصیبت زده می کند و همه دوستداران شما را. ما به شما و امثال شما احتیاج داریم برای امروز و فردای ایران. اگر و فقط اگر این حکومت منفور ذره ای به محمد نوری زاد دست درازی کند و خدای ناکرده خدای ناکرده یک تار مو از سر این بزرگ مرد کم شود، مسئول، بیت رهبری خواهد بود و یقین بدانید تا آنجا که جان در بدنمان باشد از نفس نمی ایستیم و دست به مبارزه //// میزنیم و خانه هایتان را بر سرتان خراب می کنیم..
تازه دلمان خوش شده که یک مرد آزاده به نام نوری زاد با شیوه ای متفاوت و مسالمت آمیز و به دور از خشونت و البته تاثیرگذار و چه بسا موثرتر از مبارزه مسلحانه و خیابانی و خشونت بار، در راه جنگ با پلیدی و پلشتی ناپاکان این سرزمین قدم برمی دارد و روح امید و حیات به کالبد مرده و گندیده این کشور اشغال شده و مردمان ماتم زده اش می دمد!
پس ای مزدوران سپاه و اطلاعات! شما که روح خود را به بهای پستی فروخته اید! اگر فکر و خیال شومی برای محمد نوری زاد عزیز در سر می پرورانید، فراموشش کنید. برای همیشه. وگر نه با ملت ایران طرفید! وسلام
جانم فدای پاکان ایران زمین
طاهر: “یک سئوال برای من پیش امده… جناب نوری زاد عزیز چطور میشود که شما با اینهمه انتقاد تند همچنان در ایران زندگی میکنید و سالم هستید… منتظر جواب قانع کننده شما هستم.”
آقای طاهر، امیدوارم که این جواب [البته از دیدگاه این قلم] را “قانع کننده” بیابید:
1- احتمال یکم: به دلیل اینکه مخاطب نامه های روشنگرانه استاد نوری زاد (که زمانی مدح گوی “ولایت” بوده اند) آقای “رهبر” بوده است، خود ایشان این بلاگ را دیده، شخصا به مطالب آن حساس (و علاقه مند) شده، و چون میخواهند (حداقل پیش “من” خود-شیفته خود) ژست “عدالت علی وار” بگیرند، به گزمه های امنیتی “بیت” و سپاه دستور داده اند که (بیش از آن ظلمی که تا کنون کرده اند) به نوری زاد شجاع (و خانواده آسیب دیده اش) گزندی نرسانند.
2- احتمال دوم: شاید به دلیل احتمال یکم (و در ارتباط با ریا و عوام فریبی — و خود-فریبی آن) بعضی از کسانی که در این دستگاه (عمیقا ضد اسلامی) وظیفه ظاهرسازی “اسلامی” دارند (باز هم شاید) به این نتیجه رسیده باشند که:
الف- هزینه برخورد (وحشیانه تر از آنچه تا کنون کرده اند) با استاد نوری زاد بیشتر از فایده آن است، و
ب- در این رابطه بخواهند از “مورد” نوری زاد برای خنثی کردن (حد اقل بخشی از) “تبلیغات استکباری” در مورد نقض حقوق بشر در ایران (بخشا به عنوان نوعی سوپاپ اطمینان) استفاده ابزاری کنند.
در هر دو حالت، به هر حال الان این سایت منفذی (ولو کوچک) برای انعکاس فریاد مدنی و خشونت پرهیز مردم بر علیه این ظلم به نام خدا فراهم آورده است، که به نظر این قلم، بودن آن بهتر از نبودن آن است.
سبز باشید
مجتبی آقامحمدی
آغازگر و هماهنگ کننده پروژه (در حال حاضر معلق) روند حقیقت و آشتی: ایران (رحا ایران) و کمپین پوزش و بخشش http://trpiran.blogspot.com/
جناب نوري زاد عزيز درود بر شما
انشالله كه به شما اسيبي نميرسد
منظور من اين بود كه چرا اينگونه است
اگر ناراحتتان كردم مرا ببخشيد
با عرض سلام اقاي نوري زاد عزيز
خدمت شما عرض شود كه مدتهاست يك سئوال براي من پيش امده
جناب نوري زاد عزيز چطور ميشود كه شما با اينهمه انتقاد تند همچنان در ايران زندگي ميكنيد و سالم هستيد در صورتي كه كساني ديگر حتي خبرنگارها با انتقادهايي خيلي ملايم تر يا در زندان هستند يا اصلا نيستند، لطفا نگوييد كه شما را هم به دادگاه احضار ميكنند چون اصلا قابل مقايسه نيست. منتظر جواب شما هستم
ممنون اول از روشنگريهايتان و صراحتتان ثانيا از جواب قانع كننده تان
————————
سلام طاهرگرامی
صبورباش نازنین، بزودی خبری درخواهد پیچید که گوش تا گوش نوری زاد را مثل فروهرها بریده اند. یا به یک جوری طومارش را درهم پیچیده اند. آن روز دیگرخیال شما ازاین بابت راحت می شودو برای پرسش تان پاسخ پیدا می کنید. صبورباشید نازنین.
با احترام
درود به اقای نوری زاد سال 88 یکی از قشنگ ترین بازی ای بود//// برای کشاندن مردم پای صندوق رای و باز بازی جدید اینکه چند ماه پیش شد که پسر و دختر شو بندازن زندان تا دهن مردم بسته بشه تا این مردم فکر کنند که اینهمه میگفتید پسر و دختر رفسنجانی //// اهای مردم ببینید اینها داخل زندان هستند دید رفسنجانی به قانون احترام میگذاره بیاید باز اینو رییس جمهور کنید این بازی دو دوست قدیمیه که چند ساله دارند با ما میکنند ولی حساب شده که اب از اب تکون نمیخوره //// هر دو این دو تا خط ترازوشون یکیه هیچ با هم فرق نمیکنند کرباسچی باید این حرفو بزنه چون رفسنجانی جونش //// چند سال پیش نجاتش داد اینها از کسی که سود نداشته باشد دفاع نمیکنند و حتی جای خدا هم میگذارند کافیست ببیند پولی بهشان میرسد بنظر من جایگاه رییس جمهوری که مردم انتخاب میکنند از جایگاه خدا بالاتر هست اگر خوب و امین باشد ما بهتر از رفسنجانی و موسوی و کروبی و سید خندان داریم که میتوانند ما رو از این فلاکت نجات دهند به سبد میوه فروش نگاه کنید میوه های خرابو خوشگل میکنه رو میزاره در واقع بهترین میوه زیر میوه می باشد این ها معذرت میخوام اقای نوری زاد ////هیج ثمری برای ایران ندارند هر کدومشون به یک نحوی ایرانو نابود میکنند منظورم این دو نفر هستند تا در مورد بقیه عزیزان فکر کنیم و خوب بیندیشیم
سلام نورى زادجان، فقط يه سوالى دارم از خدمتت اگه جواب بدى ممنونت ميشم ، به نظرت اگه خاتمى بياد خودشو كانديد بكنه كه البته بعيد هم نيست آيا اين حكومت كه شما قدرت اصلىيشو بيت آقا ميدونيد، اجازه تاييد صلاحيت خاتمى رو ميده؟؟ واينكه بر فرض اجازشو داد به خاطر ترس از افكار عمومى هست يا بقاى خودشون كه دوباره خاتمى رئيس جمهور بشه تا حكومت آخوندها دوباره تضمين بشه بالاخره خوده خاتمى هم آخونده ديگه!؟؟
با سلام
من به تنها چیزی که نمیتوانم فکر کنم این است که حکومت اجازه حضور دار و دسته رفسنجانی و اصلاح طلبان را در انتخابات بدهد .
حکومت هزینه بسیاری برای حذف اینها تا کنون پرداخته و خود را در ایران و جهان بی اعتبار تر از گذشته کرده تا این نیروی نسبتا مزاحم داخلی را از صحنه به در کند ولی میبینیم که بعضی به ظاهر کارشناس انتظار شرکت دادن خاتمی یا افرادش را دارند .
بهترین بهانه را اصلاح طلبان خود به دست رهبر دادند و این ان چیزی بود که از ان به نام فتنه یاد میکنند یعنی فرصت طلا ای برای راستیها تا رقیب را از گردونه سیاست حذف کنند .
منظور از دادن بهانه به دست راستیها و بیت این نیست که اصلاح طلبان مقصر باشند بلکه مانند این است که فردی شرور با چاقو ای در دست شروع به فحاشی رکیک به شما میکند و شما در عکس العمل به او یک سیلی میزنید این یعنی همان چیزی که ان شخص شرور میخواهد .
در کل برای من کناره گیری رهبر از قدرت و دادن امور به نمایندگان حقیقی مردم قابل باور تر است تا انتخاب آقای خاتمی و افرادش به ریاست جمهوری .
در ضمن گیریم که آقای خاتمی در انتخابات بازی داده شد و از صندوق آقای ولایتی بیرون آمد آنوقت اصلاح طلبان با چه رویی ادعای تقلب خواهند کرد هر چند از آقای خاتمی مصلحت نظام و حفظ آرمانهای امام از اوجب واجبات است