جناب آقای محمد نوری زاد
سلام
ابتدای سخن اجازه دهید به عرض برسانم که بنده نه فعال سیاسی هستم و نه حتا مشتاق به سیاست. اما قطعا تایید می فرمایید در کشوری که نرخ گوجه فرنگی و مرغ هم از مقوله های حساس سیاسی بشمار می آید، آدمی در هر گوشه و پیشه ای که باشد این سیاست است که دست از گریبانش بر نمی دارد و مجال بی طرفی نمی دهد. نظامهای توتالیتر مخصوصا از نوع ایدیولوژیک آن نه تنها برای همه حیطه های فکری و رفتارهای شهروندی، نظری و تحکمی دارند بلکه هر نظر مخالف حتا اگر از متخصصی و در حوزه تخصصیش باشد را بر نمی تابند و تلقی مخالفت سیاسی می کنند و وعده عقوبت می دهند. شهروندان را هم چاره ای نمی ماند جز واکنش به جبهه ای که حکومت در مقابلشان گشوده است. و چه واکنشی کاری تر از آگاهی یافتن و آگاهی دادن در برابر حکومتی که بر پایه های جهل و دروغ و خرافه بنا شده باشد.
اینگونه است که همه نامه های بیست و هفت گانه شما به آقای خامنه ای را خوانده ام و انعکاس آنها را در جامعه اطرافم و جامعه مجازی تعقیب کرده ام. بسیاری شجاعت شما را در آشفتن خواب ظالم ستوده اند و بسیاری هشدارهای شما را میخ آهنین در سنگ کوفتن دانسته اند. من اما شجاعت شما را در پاسخ گفتن به سوالاتی می دانم که خواب خودتان را آشفته کرده بود، پاسخ هایی که به قیمت به چالش کشیدن اندیشه های پیشینتان بود. جسارتی که بسیاری از سیاسیون و بزرگان فقاهت فاقد آنند و بزدلی خود را مصلحت اندیشی و نامناسب بودن زمان برای طرح موضوع و هزار توجیه دیگر می نامند. واقعیت این است که هیچ چیزی قدرتمند تر و دگرگون کننده تر از سوال بی جواب مانده در ذهن نیست و کسی که به قیمت به چالش کشیدن افکار پیشین خود به آنها پاسخ می گوید شجاعت واقعی را به نمایش می گذارد. تکرار هشدارهای شما به آقای خامنه ای هم میخ آهنین در سنگ کوفتن نبوده بلکه حک کردن اتمام حجتها بر کتیبه تاریخ و همچنین کاشتن سوالاتی در ذهنهای هنوز خواب آلوده جماعتی از خلقِ بی خبر ازخدا است.
شما از نخستین نامه خود به رهبر تا واپسین آن به ترفندهای مختلف ایشان را ترغیب و تشویق کرده اید تا به رفتارهای لجوجانه خود در قبال مردم پایان داده و مانع سقوط خود و کشور به ورطه نابودی شود. با کمال تاسف اما ایشان نه نصایح شما و نه دیگر دوستان قدیم خود را وقعی ننهاده و همچنان سرسختانه بر مواضع سست خود پای می کوبد و هیچ یک از علایم زوال را جدی نمی گیرد. تجربه تاریخی بشر اما مؤکد نشان داده است که خودکامگان را عاقبتی جز سقوط نمی باشد، طبعاّ حاکمان این نظام را هم از این سرنوشت محتوم گزیری نیست. حکومتی که حتا در دیکتاتوری هم اصول دیکتاتوری را رعایت نمی کند و تار و پودش را دروغ و دورویی و فساد و بی نظمی فرسوده است.
اگر با تکیه به باورهای دینی مردمان و تقدس سازی دروغین از مقام عظما بشود اجزای ناهمگون، متضاد و متظاهر حکومت را در مقابل نارضایتی و خروش مخالفین داخلی و فشار قدرتهای خارجی به ظاهر یکپارچه نگاه داشت، وقتی اجل فرا رسد و صادر کننده حکمهای حکومتی پی در پی را با خود ببرد همین یکپارچگی نیم بند هم از میان خواهد رفت. اینگونه است که آقای خامنه ای و اندیشه و منش او را باید پایان یافته تلقی کرد. حتا اگر معجزه ای رخ دهد و ایشان شخصاّ از قدرت بلامنازع کنار رفته راه را برای آزادی و دموکراسی باز نموده و مانع فروپاشی بیشتر کشور شود و از این بابت نکته مثبتی از خود در تاریخ بیادگار گذارد بازهم بسیار سخت و دشوار است که بتوان در ایران آزاد نقشی برای ایشان یا اندیشه ایشان متصور شد.
دلشوره و نگرانی من و بسیاری چون من نیز، نه نا امیدی از پایان استبداد جاری که ناشی از عدم اعتماد به آمادگی نیروهای سیاسی برای فردای پس از استبداد است. براستی چه کسانی قرار است بر جایگاه های سیاسی ایران فردا تکیه کنند و کشور را در فضای آزاد سیاسی به سمت دنیای مدرن هدایت کنند؟ چه کسانی آنقدر شفافیت در کلام و انصاف در عملکرد داشته اند که بتوان با خیالی آسوده امور را بدانها سپرد؟ جز این است که بسیاری از سیاسیون ما به گاه عریان کردن خطای رقیب کلامی رسا دارند اما به وقت پاسخگویی به بعضی نقاط ابهام در کارنامه تفکرات و عملکرد خود سکوتی جانفرسای؟ جز این است که ما مردم از کنه اندیشه بسیاری از سیاستمدارانمان در بسیاری از امور بی اطلاع ایم؟
نوری زاد گرامی اجازه دهید کلام را به درازا نکشانم. شما بیست و هفت نامه انتقادی به رهبر نوشته اید و در همه آنها گاه با التماس و لابه و گاه با خشم و عتاب وی را به رعایت حقوق ملت فرا خوانده اید و همگان شاهدند که از این بابت لطمات بسیار متحمل شده اید. حال بگذارید به بروز معجزه ای خیال بافی کنیم و ببینیم که آیا کاممان لختی شیرین می شود؟ فرض کنید جناب رهبر در تعمقی شبانه دور از مجیز گویی اطرافیان به زمان جوانی خود و سخنرانی هایشان علیه دیکتاتوری پهلوی نقبی زده و گفتار دیروز خود را با کردار امروز خود مقایستی نمودند و همچنین با استخاره ای به قرآن مجید و تفألی به دیوان خواجه شیراز تحولی روحی در ایشان رخ داده بی درنگ جمیع کارگزاران نظامی و سیاسی نظام ولایی را فرا خوانده و با کلام اعجازگون خود شرح تحول را بازگفته و دستور فرمودند که از این پس همه مسؤلین موظفند در جهت تحکیم حقوق ملت تلاش کرده، نظامیان باید سر از آخور سیاست و اقتصاد بیرون آورده و صرفاّ به جلوگیری از هرج و مرج و ناامنی و حراست از مرزها احتمام نمایند و قوه قضاییه نیز با استقلال کامل به داد مظلومین رسیده دعوی هر کسی علیه هر مقام پیشین یا فعلی را به عادلانه ترین شکل ممکن بررسی نماید. و فرض کنید تمامی مسؤلین که هماره به ولایت مدار بودن خود تاکید داشته اند بی هیچ مقاومتی سر تعظیم در برابر دستورات جدید فروآورده همه تلاش خود را برای آنچه رهبری فرموده تعهد نمایند.
فردای آن شب نیز ولی امر مسلمین جهان اعلام عفو عمومی نموده از همه ایرانیان آواره در جهان بخواهد به وطن باز گردند و در ساخت ایران عزیز مشارکت نمایند. همچنین اعلام نمایند که مردم مختارند تا هر تغییری می خواهند در شکل حکومت یا مفاد قانون اساسی از طریق نمایندگان واقعی خود که توسط نظارت ناظرین بین المللی انتخاب خواهند شد اعمال نمایند. و باز تصور کنید همه ایرانیان این پیام را به جد گرفتند و خارج نشینان به کشور باز گشتند و رسانه ها بی دریغ در اختیار همگان قرار گرفته همه گرایشها و تفکرات مجال و توان ابراز یافته، گروه های سیاسی بدون انگ زدن و تهییج افکار عمومی سؤالات رقبا را پاسخ گفته برای روشن شدن هر چه بیشتر مواضع دیگران سؤالات خود را به راحتی و آزادی مطرح نموده و پاسخ بگیرند و مردم هم با آزادی و شناخت کامل به انتخاب نمایندگان خود مبادرت نمایند.
جناب نوری زاد جداّ حالتی شیرین تر و دلنشین تر از این تصورات نا محتمل را می توان در خیال بافت؟ فکر می کنید آن هنگام برگزیدگان مردم چه کسانی خواهند بود؟ به پندار من پیروز آن هنگام کسانی خواهند بود که نظارت لحظه به لحظه مردم بر خُرد و کلان گفتار و کردارشان را گردن نهاده پاسخگوی تک تک اعمال خود باشند. چنین کسانی نه تنها هرگز خارج از دایره خواست مردم رفتار نخواهند کرد بلکه هرگز از باورها و عقاید خود نیز عدول نخواهند نمود.
حال تصور کنید در آن هنگامه دلنشین پدران و مادران، همسران و فرزندان اعدام شدگان دهه اول انقلاب از آقای حسن خمینی بپرسند: در زمان حکومت پدربزرگ شما عزیزان ما را به حق یا ناحق کشتند اما حق داشتن سنگ مزار را از ما که خانواده آنها هستیم گرفتند نظر شما به عنوان حرمدار مزار با شکوه ایشان در این مورد چیست؟ به نظر شما پاسخ سید حسن در آن زمان چه خواهد بود؟ پاسخ امروز او به این سؤال چه می تواند باشد؟
تصور کنید مقلدین آقای منتظری از جناب آقای خاتمی بپرسند: شما بعنوان منتخب بیش از بیست میلیون ایرانی در لباس روحانیت مدعی پیروی از امام اول شیعیان در مقام ریاست جمهوری که با شعار زنده باد مخالف من پیروز شده بود، هنگام امضای حکم حصر آقای منتظری به عنوان رییس شورای امنیت ملی به چه می اندیشید؟ فکر می کنید پاسخ آن زمان آقای خاتمی چه خواهد بود؟ پاسخ امروز او به این سؤال چه می تواند باشد؟
تصور کنید حقوق دانان برجسته ابتدای انقلاب به پیشواز و تبریک گویی آزادی آقای بهزاد نبوی از زندان رفته و از این چریک پیر بپرسند: شما در جوانی بدون هیچ تجربه ای از حقوق و حقوقدانی به مذاکره دولتی رفتید که او را مکار و استثمارگر می دانستید و قرارداد الجزایر را با آنها منعقد کردید و از بابت آن کشور ضررهای بسیار متحمل شد امروز در مورد آن قرارداد و کار خود چگونه می اندیشید؟ فکر می کنید پاسخ آن زمان آقای نبوی چه خواهد بود؟ پاسخ امروز او به این سؤال چه می تواند باشد؟
تصور کنید کثیری از مومنان به اسلام و مقیدان به فقه تشیع به حضور مرجع تقلید آقای سید علی محمد دستغیب رسیده از ایشان بپرسند: شما بعنوان مرجع تقلید و عضو مجلس خبرگان معتقد بودید حصر آقایان موسوی و کروبی و همسرانشان غیر قانونی بوده رهبر وقت آقای خامنه ای را بخاطر دستگیر کردن و آزار و اذیت معترضین به ایشان ظالم و فاقد شرایط رهبری دانستید، نظرتان در مورد حصر بدون محاکمه مراجع تقلید آقایان شریعتمداری، صادق روحانی و طباطبایی قمی در زمان آقای خمینی و همچنین اعدامهای گسترده سال و گزارشاتی از شکنجه و تجاوز در زندانها که فریاد آقای منتظری را هم بلند کرد چیست؟ فکر می کنید پاسخ آن زمان آقای دستغیب چه خواهد بود؟ پاسخ امروز او به این سؤال چه می تواند باشد؟
می دانید که تصورات و پرسشها و افراد و ابهاماتی از این دست بسیار بیش از اینهاست. پس بیایید در کنار نهیب زدن به قدرت متجاوز جایی هم به پرسشهای بی پاسخ مانده بدهیم. اگر چه بیم آن هست که طرح سؤال از منتقدین خودکامگی جاری به تضعیف جنبش آزادی خواهی تعبیر گشته و حقیقت دیگر بار قربانی مصلحت گردد. اما تصور کنید این خیالبافی شیرین و نامحتمل و معجزه گون رخ ندهد و آنچه بواقع رخ دهد چیزی باشد شبیه آنچه در لیبی و مصر رخ داد یا آنچه در سوریه در حال رخ دادن است. به نظر شما در آن هنگامه شور و التهاب چه کسانی سکانداران هدایت هیجانات رها شده ملت خواهند بود؟ آیا در آن زمان سؤال از ابهامات برای شناخت بیشتر افراد خواهد بود یا برای حذف رقیب؟ آیا پاسخهای آنزمان مجال شنیده شدن خواهد یافت؟ آیا باغبان زیرکی که شما از آن یاد می کنید برای آن روزها برنامه ای نخواهد داشت؟ آیا شناخت ما از عمق اندیشه های سیاسیون و هدایت گران جامعه آنقدری هست که در زمان بحران بدان اتکا کنیم و بازیچه دست هیجانات هدایت شده ناکسان نشویم؟
آقای نوری زاد، فلاکت امروز جامعه ما از همان زمانی آغاز شد که گروهی به بهانه تثبیت انقلاب، ارزشها و کرامات انسانی را به زیر پا نهادند و گروه بیشتری به بهانه مصلحت اندیشی نظاره گر خاموش فجایع شدند. درد جامعه ما حماقت جماعتی پر مدعاست که با وعده بسط معنویت برای استواری نظامشان از هیچ حیوانیتی دریغ نکردند و نمی کنند. و سکوت تلنبار شده جماعت دیگریست که به هزار ترفند زمین و آسمان را بهم می بافتند ومی بافند تا به اثبات برسانند که سکوتشان عین درایت است.
هرگاه به هر بهانه ای حق سؤال کردن در مردم و مسؤلیت پاسخگویی در صاحبین منصب، اندیشه و قلم به فراموشی سپرده شود جامعه بسوی ویرانی ارزشهای انسانی پیش خواهد رفت. اگر امروز رهبر در همه امور خود را صاحب نظر می داند و هر که چون او فکر نکند را بی بصیرت قلمداد می کند و القاب و عناوین پر طمطراق را یدک می کشد برای این است که بیست سال پیش که نه اینهمه معظم بود و نه اینهمه صاحب کرامات متعدد وقتی در سفرش به شهر بندرعباس زنان شهر را به صف کردند تا بر دستش بوسه بزنند و برکت یابند هیچکس از آنانی که ادعای مبارزه با دربار سفله پرور و دستبوس شاه را داشت نهیب نزد که هی سید روحانی چه می کنی؟ سکوت و عدم پاسخگویی راه را بر گسترش ظلم باز کرد و بسیاری را به ورطه تاریک تاریخ سپرد در حالیکه اگر مجبور به توضیح افکار و اعمال خود می شدند چه بسا قبل از آنکه دیر شود می توانستند به خود آیند و سرنوشت دیگری پیدا کنند. از همه ناخوشایندتر اینکه این سکوت و عدم پاسخگویی در میان ما نهادینه شده است. هرچه مسؤلیت یا ادعای اشخاص بیشتر باشد بهمان میزان الزامشان به پاسخگویی و توقع مردمان در پاسخ شنیدن کمتر است.
نوری زاد گرامی، کلام به درازا کشید و می رود که به وادی تهییج در افتد که مقصود این نوشتار نیست بلکه نیت ارایه پیشنهادی است که امیدوارم ارزش لختی درنگ و تامل را داشته باشد. پیشنهاد می کنم در میانه نامه ها و مطالبی که خطاب به رهبر تهیه می کنید از افراد یا شخصیتهای ایران نشین و خارج نشین که به هر شکلی ممکن است در ایران فردا نقشی داشته باشند بخواهید تا پاسخگوی شفاف مواضع، افکار یا اعمال سؤال برانگیز امروز یا دیروز خود باشند. این مهم می تواند به شکل اختصاص دادن گوشه ای از سایتتان در اختیار مخاطبین برای طرح سؤال و سپس دسته بندی و ارسال آن برای شخص مورد نظر و انتشار پاسخ آنها بانجام رسد..
به امید بهروزی برای ایران عزیز
حسین طباطبایی
هفدهم آذرماه سال نود و یک
حرف بنده خطاب به کسی که این ظاهرا” نامه را به نوری زاد نوشته : اولا از امام خامنه ای گفتنتان متوجه شدیم که //// بسیجی نیستی . ثانیا اگر به قول خودت چیزی نگرفته ای ولی با این نامه متوجه شدیم بله دنبال چیزی هم نیستی !! و از سایتتان متوجه ی خیلی از مطالب شدیم استاد دیگر دوره ای این حرفها گذشته و مردم روشن شده اند تا این حرفها را تشخیص دهند که از جانب چه کسی بیان میشود . و به شما میگویم که خدا روزیتان را جای دیگری بدهد .
دوست خوبم.به سایت شمارهنمون شدم ومطالبتان رادرمورد مقایسه آقای نوری زادباشمروعلاقه اتان به امام خامنه ای تان راهم درک کردم.من سی وهشت سال دارم .شایدشمامرافردی ابله وسفیه بپندارید.چون تفکرات غریبی دارم که ناشی ازفضای جامعه مان بوده..واضح ترعرض کنم.من قاری قرآن مدرسه مان بودم ودراوج بمباران شهرهادرمقابل هزاروپانصددانش آموزباعشق وایمان کلام خدا راتلاوت میکردم وبه نطام معتقدبودم .تااینکه توسط دبیرپرورشی رزمنده وحزب الهی مخلص موردتجاوزجنسی واقع شدم .وقتی که هنوزنابالغ وفاقدشعورکافی بودم.خلاصه ترکنم درهربرهه ازعمرم به مرام ومسلکی درآمدم.یک روزحزب الهی دوآتشه.یک روزکمونیست دوآتشه شیطان پرست وضددین.یک روزآنارشیست عاشق ادبیات روسیه.یک روزطرفدارومدافع حقوق حیوانات!
وبالاخره باتمام وجودم به وحدانیت خدا.نبوت پیامبر وروزمعادایمان آوردم.وشخص پرستی .ماده پرستی.خواننده پرستی وکلاپرستش عالم مادی وهرچه درآن است راترک کردم.چراکه فقط پروردگارفابل ستایش پرستش است.وهمه انسانهایی که همنوع من هستند ر وح دارند.بغض وترس وجاه طلبی وکینه ومحبت وکبروغروردارندکه هرقدرهم انسان کاملی باشندبازهم میتوانندبااندکی اشتباه وخطاموجب بدبختی کسی شوند.امیدوارم توانسته باشم منظورم رابیان کنم.ازدیدن مطالب سایتتان فهمیدم شایددرمواردی باهم تشابهاتی داشته باشیم.که به عنوان یک همنوع وبرادرکوچک توصیه میکنم به خدای منان ایزدیکتاتوکل کنیدوازشخص پرستی ومریدبازی وعرفانهای آنچنانی دست بکشیدکه کفراست وبس!
عجب بصیرتی ! عزیزدل برادر،چرابیخودبرای گفتن این حرفهابخودت زحمت میدی!؟همه این حرفهاروحسین بازجودر روزنامه وزینش وصداوسیمادرکنارخبرهای برقراری آرامش وثبات درکشوربشارمفت خوربصورت روزانه بخوردمامیده.چراخودتوبه زحمت میندازی.ولایتی که باتصمیمات نادرستش درموردپرونده هسته ای وحمایت ازمموتی باعث ذلت وبدبختی مردم شده وشروط مدیرومدبروآگاه به زمانه بودنش رونداره به دردنمیخوره.همه اینهابه کنارهیچ کسی ازگرسنگی نمرده وکمترکسی شب روبی سرپناه طی میکنه ،من ازسقوط اخلاقیات و ورواج ریاودروغ تااین حدمتاسفم.مشکل مادرسیاست نیست.مشکل ماجای دیگه است!
سلام
من نقل این کلام اشکوری را که خود به نقل از دیگری میگفت می پسندم که: ” مردم به حاکمانشان شبیه تر هستند تا به پدران خودشان ” آری عزیز دل مردم مقصر اصلی هستند چون هیچ فردی در هیچ حزبی شاخص نمیشود مگر مردم او را شاخص نمایند ! یادمان باشد این مردم بودند که در هر سخنرانی روسای جمهور هلهله کردند و غریو شادی سردادند ! یادمان باشد که این مردم هستند که مرگ بر این و مرگ بر آن سر میدهند ! یادمان باشد که این مردم هستند که صف میکشند که دستبوس این باشند و آن ! یادمان باشد این مردم هستند که خودروی بیست میلیونی را وقتی هفتاد میلیون به بهانه تعرفه گمرکی تا ابتدای همین امسال میفروختند صف میکشیدند که بخرند و همان خودرو را بی هیچ دلیلی الان دویست و هفده میلیون میفروشند باز هم میخرند ! میشود این گفته را اینجور اصلاح کرد که ” حاکمان ما به مردمشان شبیه تر هستند تا به پدرانشان ” همین مردم بودند که برای سلامتی فلان مرجع عالیقدر برای حفظ اسلام دعا میکردند و به ناگه علیه او شعار ! همین مردم بودند که این حاکمان را حاکم کردند و دیگران را هم حاکم ! این مردم هستند که تو را میبوسند و در ذهنشان طناب دارت را میبافند ! اول فکری به حال این مرد باید کرد ! اول این مردمان ما هستند که بایستی تغییر کنند ! این مردم همان مردم پراید سواری هستند که بنزین صدتومان گران شد پمپ بنزین آتش زدند و حال آنکه همان پراید شانزده میلیون تومان شده دم نمیزنند ! این مردم هستند که به تماشای هر واقعه ی ناگواری میروند حتی اگر برکشیدن فرزندانشون باشد ! مگر کارمندان این مملکت را مریخی ها تشکیل میدهند که اینچنین وضع نابسامانی را ادارات سپری میکنند ! مگر نیروی انتظامی ما را مریخی ها تشکیل داده اند که اون صحنه های انزجار آور سال 88 را به نمایش درآوردند ! مگر تسخیر کننده های سفارتهای کشورها مریخی ها بودند ! مردم تغییر کنند حاکمان هم تغییر میکنند اطمینان داشته باشید
به امید آن روز
سلام جناب آقای نوری زاد
نامه برادر عزیزمان آقای طباطبایی خیلی هوشمندانه و شاید منفی گرایانه سعی دارد همه انسانهایی را که با آزادگی و حریت دارند از جان مایه می گذارند و با استبداد و انحراف امروز نظام مبارزه می کنند به نحوی شریک جرم قلمداد نماید .
البته قبلا از صراحت قلمم عذرخواهی می کنم .
ولی باید گفت جلو ضرر را از هرکچا بگیریم منفعت است .
راستش را بخواهید همین مردم هم می توانند در همه جنایات و انحرافا ت شریک جرم قلمداد شوند .اما آنچه مهم است این است درهمه حکومتها حتی دموکرات ترین آنها خطا وظلم وجود دارد و نمی توان مطلق به همه چیز نگاه کرد .
آقای طباطبایی از خود شما هم می توانست سوالاتی بپرسد و تقصیر هایی را متوجه شما نماید .
خلاصه اینکه حال که کم کم مردم دارند به حقوق خود اگاهی می یابند و تفاوت خرافه با دین را تشخیص می دهند و فرق دیکتاتوری با ولایت مطلق را دریافته اند حق دارند خواستار تغییر باشند ولو با همین اصلاح طلبان نیم بند و توبه کرده امروز .
http://mi-ayad.blogfa.com/post/47/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%91%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%AF-
ﺳﻼﻡ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻱ ﺯاﺩ اﻳﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺩﺭ ﺟﻮاﺏ اﻭﻥ ﺁﻗﺎﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻂﻤﻴﻨﻢ اﺯ ﺭاﻩ ﺩﻳﻦ اﺭﺗﺰاﻕ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ و ﻓﻚ و ﻓﺎﻣﻴﻠﺶ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻣﺼﺪﺭ ﻛﺎﺭ ﻧﻴﺴﺘﻦ. اﻱ ﺑﺮاﺩﺭ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻗﺪﺭﺗﺖ ﻓﻘﻄ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﻛﻮﺏ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ﺧﻮﺩت ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﻣﺜﻞ ﺑﺸﺎﺭ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻛﺸﺘﻦ ﺑﻲﺑﺼﻴﺮﺗﺎﻥ اﺳﺖ و ﻓﻘﻄ ﺑﻪ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺧﻮﺩ ﻋﻤﻞ ﻣﻴﻜﻨﺪ. ﻣﻲﺑﻴﻨﻢ ﺟﻮاﺑﻬﺎﻱ ﻛﻮﺑﻨﺪﻩ ﻭاﺳﺘﺪﻻﻻﺕ ﺑﻲﻧﻆﻴﺮﻱ اﺭاﻳﻪ ﻛﺮﺩﻩاﻱ ﺁﻓﺮﻳن ﺑﻪ ﺫﻛﺎﻭﺗﺖ. ﻣﻦ ﻓﻘﻄ ﺣﻴﺮاﻧﻢ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ اﺳﺘﺪﻻﻝ و ﺩﻟﻴﻞ ﭼﺮا ﺩﺭ ﺭﺳﺎﻧﻪﻫﺎﻱ ﻣﻠﻲ ﻣﺜﻞ ﺻﺪا و ﺳﻴﻤﺎ اﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺘﻬﺎ ﺭا ﻋﺮﺿﻪ ﻧﻤﻴﻜﻨﻴﺪ. ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺸﻜﻞ ﻣﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺭﻭاﻧﻴﺴﺖ ﺗﺎ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻧﻪ ﺣﻴﺎﻱ ﻧﻪ ﺧﺠﺎﻟﺘﻲ ﭼﺮا ﻳﻚ ﺑﺎﺭ ﺣﺘﻲ ﻳﻚ ﺑﺎﺭ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻣﻮﺳﻮﻱ و ﻳﺎ ﻛﺮﻭﺑﻲ ﺭا ﺩﻋﻮﺕ ﻧﻜﺮﺩﻳﺪ ﺑﻪ ﻳﻚ ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﻋﺎﺩﻻﻧﻪ و ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻣﺮﺩﻡ. ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻠﻨﺪﮔﻮ ﻓﻘﻄ و ﻓﻘﻄ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺎ و اﻣﺜﺎﻝ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﭘﺸﻴﺰﻱ اﺭﺯﺵ ﻧﺪاﺭﺩ. اﻱ ﻫﻤﻮﻃﻦ اﻱ ﺑﺮاﺩﺭ ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺭاﻫﻲ ﺟﺰ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﺑﺮاﻱ ﻣﺎ ﺑﺎﻗﻲ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ اﻳﻦ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﻭاﻡ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﭼﻨﺎﻥ ﻓﺸﺎﺭﻱ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺁﻭﺭﺩ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﻱ ﻫﻢ ﻗﺮاﺭ ﺧﻮاﻫﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ.
ﻋﺎﻗﺒﺖ اﺳﻼﻡ ﻧﺎﺏ ﺗﻮ ﺭا ﻫﻢ ﺧﻮاﻫﻴﻢ ﺩﻳﺪ
تانك بيار تفنگ ببر!
مردم فراموش نكرده اند كه اين جماعت، آن روزها براي آمريكا فرش قرمز پهن مي كردند، و به صراحت از «پايان عمر خط امام»! سخن مي گفتند؟ «دوران اسلام را تمام شده مي ناميدند»…
1- مي گويند در جريان جنگ جهاني دوم، يكي از سربازان انگليسي با عجله و در حالي كه نفس نفس مي زد خود را به فرمانده گردان رساند و يك قبضه تفنگ ساخت آلمان را كه اسلحه سازماني نظاميان ارتش نازي بود، به وي نشان داد و گفت؛ قربان! اين تفنگ را از دشمن غنيمت گرفته ام. فرمانده گردان به شجاعت وي آفرين گفت و براي تشويق اين سرباز شجاع و ترغيب ساير سربازان به وي يك هفته مرخصي تشويقي داد. چند هفته بعد، باز هم، همان سرباز انگليسي با يك تفنگ آلماني ديگر نزد فرمانده گردان رفت و به خاطر شجاعتي كه به خرج داده بود، يك هفته ديگر مرخصي گرفت. اين ماجرا چند بار ديگر نيز تكرار شد و فرمانده گردان كه از شجاعت سرباز تحت امر خود به وجد آمده بود در مراسم صبحگاه و در حالي كه تمامي پرسنل گردان و تيپ و لشكر حضور داشتند، سرباز را صدا كرد و بعد از تشويق فراوان به وي گفت؛ حالا مي خواهم تاكتيكي را كه در غنيمت گرفتن تفنگ سربازان آلماني به كار مي بري براي همه پرسنل توضيح بدهي تا بقيه هم از اين تاكتيك استفاده كرده و ارتش آلمان را زمين گير كنند! سرباز انگليسي پشت تريبون رفت و گفت: قربان! تاكتيك پيچيده اي نيست، اتفاقا خيلي آسان و بي خطر نيز هست. من هر بار يكي از تانك هاي ارتش خودمان را به آلماني ها مي دهم و در مقابل، يك تفنگ از آنها مي گيرم! به همين سادگي!
۲- اين روزها، با نزديك شدن زمان انتخابات يازدهم رياست جمهوري، سران و عوامل فتنه آمريكايي-اسرائيلي ۸۸ با اين توهم كه مي توانند وطن فروشي آشكار و خيانت هاي بي پرده خود را از اذهان مردم پاك كنند، بار ديگر با سازي كه از آن سوي مرزها كوك شده است، دهان باز كرده و در مدح و ستايش خويش ترانه اي چند صدايي آغاز كرده اند! يكي از اين صداها، بهره گيري از كينه توزي آمريكا و متحدانش در تحريم كشورمان و زير سؤال بردن سياست خارجي و هسته اي جمهوري اسلامي ايران است. مدعيان اصلاحات در اين بخش از مأموريت خود ادعا مي كنند كه سياست خارجي و هسته اي هوشمندانه!! آنها در دوران اصلاحات مانع از خصومت آمريكا و متحدانش بوده است و تحريم ها و تهديدهاي اين روزها ناشي از سياست خارجي و هسته اي كنوني جمهوري اسلامي ايران است! اين در حالي است كه به گواهي اسناد ثبت و ضبط شده موجود، تعدادي از افراد شاخص جبهه مدعي اصلاحات نه فقط در جريان فتنه ۸۸ بلكه در دوران حاكميت خود بر دولت و مجلس نيز سوداي فروش ايران اسلامي و سلطه دوباره آمريكا بر كشور را داشته اند.
مردم فراموش نكرده اند كه اين جماعت، آن روزها براي آمريكا فرش قرمز پهن مي كردند، و به صراحت از «پايان عمر خط امام»! سخن مي گفتند؟ «دوران اسلام را تمام شده مي ناميدند»، جمهوري اسلامي ايران را «حكومت لمپنيسم» معرفي مي كردند، با صراحت مي نوشتند «قلم فقها، در طول تاريخ آغشته به خون آزادانديشان بوده است»، «قرآن را قابل نقد» مي دانستند، با وقاحت مي نوشتند «خدا هم حق حاكميت بر مردم را ندارد»، مظاهر ديني نظير «حجاب و حياي زنان را نشانه عقب افتادگي» معرفي مي كردند، «هيئت هاي مذهبي را عامل و منشأ خشونت» مي دانستند، اعلام مي كردند كه «معصومين عليهم السلام هم بايد تحت نظارت باشند تا از انحراف آنها جلوگيري شود»… و صدها نمونه ثبت و ضبط شده و غيرقابل انكار ديگر از اين دست كه هيچگاه- تاكيد مي شود كه هيچگاه- نه فقط با كمترين اعتراض سردمداران و گروه هاي اصلي جبهه اصلاحات نظير حزب مشاركت، حزب سازندگي، مجمع روحانيون، سازمان مجاهدين انقلاب و… روبرو نشد بلكه همه اين اراجيف در روزنامه ها و نشرياتي نوشته شده و يا در مصاحبه و سخنراني هاي كساني مطرح مي شد كه از مسئولان دولت اصلاحات، نمايندگان مجلس ششم و ياران نزديك آقاي خاتمي بوده اند.
اكنون سؤال اين است كه وقتي سردمداران دولت و مجلس مدعي اصلاحات چنين باورهايي را ترويج و تبليغ مي كردند، ديگر آمريكا چه نيازي به فشار و تحريم و تهديد داشت! آنها با پاي خود در پي تسليم كردن ايران اسلامي به آمريكا و متحدانش بودند. مگر آمريكا غير از اين چه مي خواست؟! مدعيان اصلاحات حتي به اندازه آن سرباز انگليسي در صدر اين نوشته نيز غيرت و دغدغه ملي و ميهني نداشتند تا در مقابل تانكي كه به دشمن مي دهند، لااقل يك تفنگ قراضه و فكسني دريافت كنند! بايد از مدعيان اصلاحات- مخصوصا از سردمداران اين جبهه- پرسيد كه آيا تسليم شدن در مقابل باج خواهي هاي آمريكا و متحدانش و تلاش براي تحويل كشور به آنان افتخار! دارد كه با افتخار از آن ياد مي كنيد؟!
و اما، اگرچه فتنه ۸۸ كمترين ترديدي درباره وطن فروشي بسياري از مدعيان اصلاحات باقي نگذاشت كه به آن پرداخته و باز هم خواهيم پرداخت ولي موضوع يادداشت پيش روي، خيانت اين جماعت و زمينه سازي آنها براي تحويل ميهن اسلامي به دشمنان بيروني است و فتنه آمريكايي- اسرائيلي ۸۸ شرح جداگانه اي دارد.
۳- بعد از آن كه مجمع عمومي سازمان ملل متحد به اتفاق آراء پيشنهاد آقاي خاتمي براي نامگذاري اولين سال هزاره سوم- ۲۰۰۱- را به نام «سال گفت وگوي تمدن ها» تصويب كرد، مدعيان اصلاحات رأي مثبت آمريكا به اين پيشنهاد را نشانه ابتكار در سياست خارجي دولت اصلاحات دانسته و درباره آن داد سخن دادند! اما مدتي بعد، ماجراي ۱۱ سپتامبر و انفجار برج هاي دوقلوي تجارت جهاني در نيويورك اتفاق افتاد و همين آقاي بوش كه اصلاح طلبان براي رويكرد مثبت او به طرح گفت وگوي تمدن ها نوشابه باز مي كردند و تشتك پپسي مي پراندند، ايران را يكي از «محورهاي شرارت»! معرفي كرد و از «آغاز جنگ صليبي»! سخن گفت! و نشان داد كه ابتكار آقاي خاتمي چه وزني داشته است! البته سخن درباره نقد ابتكار آقاي خاتمي نيست بلكه كف و هوراي اصلاح طلبان براي بوش با توجه به ماهيت جنايتكارانه وي، مورد نظر است.
۴- بوش بعد از واقعه ۱۱سپتامبر و به بهانه آن ماجرا تصميم گرفت به افغانستان لشكركشي كند. بهانه حمله نظامي آمريكا به افغانستان مبارزه با تروريسم و محو القاعده و طالبان بود. بوش عربده مي كشيد كه «بن لادن و ملاعمر را مي خواهم، زنده يا مرده» اگرچه در حمله آمريكا به افغانستان تنها كساني كه كمترين آسيبي نديدند بن لادن و ملاعمر بودند.
و اما، بلافاصله بعد از آن كه جرج بوش، تصميم خود را براي حمله به افغانستان اعلام كرد، همين آقايان مدعي اصلاحات پيشنهاد كردند كه جمهوري اسلامي ايران به حمايت از طالبان وارد جنگ با آمريكا شود! تعجب آور نيست؟ هست! اصلاح طلباني كه تا چند ماه قبل و پس از آن نيز تا آخر دوران حاكميت خود بر دولت و مجلس ششم، براي آمريكا فرش قرمز پهن مي كردند و همه مشكلات را ناشي از عدم رابطه ايران با آمريكا مي دانستند، و هرگونه مقابله با آمريكا را تنش آفريني معرفي مي كردند، يكباره ضد آمريكايي شده و عليه آمريكا شيپور جنگ مي نواختند! آنهم در كنار طالبان. حتي مرحوم خواجه حافظ هم كه گفته مي شود پاي خود را از شيراز بيرون نگذاشته است مي دانست طالبان يك جريان موازي ساخت آمريكا براي مقابله با انقلاب اسلامي است. گفتني است مدعيان اصلاحات در حالي از حمايت طالبان در جنگ با آمريكا سخن مي گفتند، كه به پيروي از تبليغات رسانه هاي آمريكايي و صهيونيستي به افراد مؤمن و انقلابي انگ «طالباني» و به اسلامگرايي تهمت «طالبانيسم» مي زدند. اما اين پيشنهاد با چه انگيزه اي مطرح شده بود؟!
۵- بعد از حمله نظامي آمريكا به افغانستان و هنگامي كه جرج بوش در اوايل سال ۲۰۰۳ ميلادي- ۱۳۸۱- تصميم خود براي حمله به عراق را مطرح كرد، باز هم مدعيان اصلاحات با اعلام اين كه صدام حسين اگرچه جنايتكار بوده است ولي اكنون در جايگاه «خالدبن وليد» قرار گرفته، پيشنهاد كردند كه جمهوري اسلامي ايران به حمايت از صدام وارد جنگ با آمريكا شود! صدامي كه عامل مستقيم آمريكا بود و با اشاره آمريكا و اسرائيل جنگ ۸ساله را به كشورمان تحميل كرده و صدها هزارتن از جوانان اين مرز و بوم – بخوانيد اولياءالله- را به قتل رسانده بود. تعجب نفرمائيد. اين پيشنهاد را همين مدعيان اصلاحات داده بودند. همان ها كه امروزه شعار تنش زدايي آنها گوش فلك را كر كرده است! و اصولگرايان را متهم مي كنند كه چرا در مقابل آمريكا دست به مقاومت زده و باعث تحريم ها و تهديدهاي اخير شده اند… اما، چرا…؟! بخوانيد!
۶- تا قبل از فتنه ۸۸ كه مدعيان اصلاحات آشكارا و بي پرده در خدمت مثلث آمريكا و اسرائيل و انگليس درآمدند و از نتانياهو لقب «بزرگترين سرمايه اسرائيل در ايران» و از اوباما، مدال «تنها اميد آمريكا» را گرفتند، تصور اين بود كه پيشنهادهاي مورد اشاره از سوي مدعيان اصلاحات ناشي از كج فهمي و كم داني آنهاست ولي فتنه آمريكايي- اسرائيلي ۸۸ كمترين ترديدي باقي نگذاشت كه دو پيشنهاد جنگ با آمريكا به حمايت از طالبان و صدام يك پروژه بيروني براي براندازي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران، آنهم با رسوايي حمايت از طالبان و صدام بوده است! چرا كه بلافاصله بعد از ورود ايران به اين پيشنهاد خائنانه، انقلاب اسلامي در آموزه ها، «رنگ» طالبان- يعني اسلام آمريكايي- مي گرفت و در مقاومت مثال زدني و جهاد ۸ ساله، به «انگ» قدرت طلبي- هويت صدام- نواخته مي شد؟! آيا غير از اين است؟! گفتني است مدعيان اصلاحات كم هوشتر از آنند كه پروژه ياد شده طراحي خود آنها باشد!
حالا به آساني مي توان درباره شعار تنش زدايي مدعيان اصلاحات قضاوت كرد و بدون كمترين ترديدي به اين نتيجه رسيد كه اين جماعت در پي نابودي ميهن اسلامي، محو انقلاب اسلامي و پايمال كردن جان و مال و ناموس مردم اين مرز و بوم زير چكمه نظاميان آمريكايي بوده اند.
و عجيب آن كه اين روزها و بعد از آن همه وطن فروشي و خيانت در دوران اصلاحات و در جريان فتنه ۸۸ از نامزد شدن براي انتخابات هم دم مي زنند!
۷- و اما، نگارنده اين سطور خود را بسيار كوچكتر از آن مي داند كه درباره نقش بي بديل و پيامبرگونه رهبر معظم انقلاب اظهارنظر كند ولي به مصداق «آب دريا را اگر نتوان كشيد، هم به قدر تشنگي بايد چشيد»، عبور از كنار اين واقعيت را جفا و گناه مي دانم كه اگر رهبري الهي حضرت آقا نبود، امروزه ترفندهاي رنگارنگ و پيچيده دشمنان بيروني و دروني، نامي از اسلام ناب محمدي(ص) و انقلاب باقي نگذاشته بود و بايستي شاهد دست و پا زدن مردم شريف و پاكباخته كشورمان زير چكمه نظاميان اجنبي باشيم. دقيقا از همين زاويه است كه روزنامه آمريكايي يو.اس.اي. تودي به نقل از گزارش امريكن اينترپرايز مي نويسد «بزرگترين مشكل آمريكا در ايران، حضور يك ابرحريف – SUPER OPPONANT- به نام آيت الله خامنه اي است كه نقشه راه ما را مي شناسد و مردم كشورش به او اعتماد آميخته به اعتقاد دارند».
ع.قدرتی
جناب آقای نوری زاد عزیز.ضمن تأئید مطالب و نظرات آقای طباطبائی در تکمیل پیشنهاد ایشان ، نظری هم بنده دارم که امید مورد توجه قرار کیرد:ر
در طول سه سال کذشته شما با نگارش ۲۸ نامه به رهبر ایران تمام تلاش خود را صرف این کردید که اشتباهات تاریخی و دهشتناک مقام ولایت عظمی را به ایشان گوشزد و به قول طباطبائی بعضأ از الحاح و التماس هم دریغ نکرده و گاهی نیز با جسارت عتاب و خطاب هم نمودید . انتظار این بود مقام معظم با مطالعه این نامه ها که حرف دل دهها میلیون ایرانی است ولی از زبان و قلم شما جاری می شود در رفتارهای //// خود تجدید نظری بنموده و حد اقل با پذیرش اشتباهات خود از بد تر شدن اوضاع مملکت جلو گیری کند !!!
خب ؛ تقریبا به گفته ی شیوای طباطبائی عزیز این امر از محالات است و احتمال وقوع چنین اتفاقی نا ممکن است . حال با این اوضاع و شرایط چه باید کرد ؟ اشراف شما به همه ابعاد و پیچیدگی های موجود در کشور گویای این است که شما و امثال جنابعالی که دغدغه ی این مردم و میهن را دارید و هدفتان هم از اینهمه خطر پذیری اصلاح امور است و لا غیر ؛ می توانید راههای جایگزین را در جهت نیل به مقصود انتخاب و عملی نمائید . حال که حاکمان مستبد و دیکتاتور ما راضی به عقب نشبینی از مواضع غلط خود نسیتند آیا بهتر نیست از این پس مخاطب شما به جای یک نفر ، ملت بزرگ ایران و حد اقل ۹۰٪ مردم مظلوم ایران که مخالف ۱۰۰٪ رفتارهای //// این آقا هستند باشد . به هرحال با نگاهی سطحی و گذرا به وضعیت قمر در عقرب کشور و شرایط کنونی میتوان دریافت که اوضاعی به مراتب خطرناک تر از لیبی و یا وحشتناک تر از سوریه در انتظار ایران عزیز ماست . حال که میخ پولادین شما را یارای فرو رفتن در سنگ سخت دیکتاتور نیست ، باید که مسیر را عوض کرد و این بار با نگارش نامه ها به مردم، آنان را از آینده دهشتناک کشور آگاه و راههای مقابله را هم به أنان نشان داد . در این نامه ها باید به مقابله با روش حکومت که رعب و وحشت را به جان مردم دمیده بپا خاست . باید ضمن افشاگری بیشتر و روشنتر دزدی ها و جنایات حکومت روشهای کم هزینه ای را به مردم یاد داد تا بتوانند با ایستادگی در مقابل خود کامگی ها مانع از تهدیدهایی شوند که کشور در آستانه رو یا رو ئی با آنهاست . باید به مردم گفت مرگ یک بار ، شیون هم یک بار . اگر امروز از پرداخت هزینه های مقابله با //// می هراسید مطمئن باشید هزینه هائی که فردا و یا پس فردا خواهید پرداخت ، بس سنگین تر و کشنده تر خواهد بود .
آقای نوری زاد ؛ حالا که این راه را انتخاب کرده اید ، یا علی
سلام جناب نوری زاد
در پاسخ به این لاطائلات جدید جنتی
(جنتی: فتنه گران، توهم انتخابات را هم نداشته باشندوکسانی که از فتنه اعلام برائت نکرده اند . بنقل از بازتاب)
آقای جنتی فکر می کنی همه مثل شما بهر قیمتی دنبال پست ومقامند ؟!اونایی که تو مد نظرته ببین حاضرند با این شرایط بیایند ؟ بعدا بگو حتی توهم نکنند! این گونه سخن گقتن در شان یک بچه طلبه هم نیست از خدا بترس ؟ غرور قدرت پوشالیتان شما را از نابود خواهد کرد؟ اگر کمترین حقانیتی در خود احساس میکردی کمی محبت آمیز سخن می گفتی؟! اما حاشا وکلا از یک حرف حساب چه رسد به محبت ؟ خلاصه بدجوری داری میسوزی (از جنایاتی که بویژه سال 88 مرتکب شدی تو و ////!) وبااین سوز خواهی مرد تا جهنم؟!البته از جهنمی شدنت خوسحال نمیشیم وبرا همین هم اینر امیگیم شاید به خودت بیایی وتوبه کنی؟ که خیلی بعیده! لذا برای پاسخ به میلیونها انسانی که قربانی کردی آماده باش؟!
ترجمه شعری از پابلو نرودا توسط احمد شاملو زبان حال امروز بسیاری از ..؟ ..؟ ..؟ خودم و شماست.
حال اگر نوری زادها ، طباطباییها،ملکیها ومن وشما نامه ها بنگاریم و شرح و تفسیر نماییم، تانخواهیم نمی توانیم.
…”بارخدایا آنی و کمتر از آنی مارا به خودمان وا مگذار”
خطاب به … ، …، …،خودم و تو
به آرامی آغاز به مردن میکنی!
اگر سفر نکنی!
اگر کتابی نخوانی!
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی!
اگر از خودت قدر دانی نکنی!
به آرامی آغاز به مردن میکنی!
زمانی که خود باوری را در خودت بکشی!
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند!
به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر برده عادات خود شوی!
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی!
اگر روز مرگی را تغییر ندهی!
اگررنگ های متفاوت به تن نکنی!
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی!
به آرامی آغاز به مردن میکنی!
اگر از شور و حرارت!
از احساسات سرکش!
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا میدارند!
وضربان قلبت را تندتر میکنند!
دوری کنی!
تو به آرامی آغاز به به مردن میکنی!
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی،آن را عوض نکنی!
اگر برای مطمئن در نا مطمئن خطر نکنی!
اگر ورای رویاها نروی!
اگر به خودت اجازه ندهی!
که حداقل یکبار در تمام زندگیت!
ورای مصلحت اندیشی بروی!
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن!
عنوان مطلب”امروز مخاطره کن” است که به فراخور روز تغییر داده شده است
آقای نوریزاد این نامه خطاب به شما بود . شما که نمی خواهید مثل رهبر نامه را بی پاسخ بزارید!
بسيار سنجيده سخن گفته اند با نظر دوستتان هم موافقم. ولى قبل از محاكمه ديگران به محاكمه خود بپردازيم. وسپس ببينيم چقدر در تغيير خود موفق مى شويم وراه كار ان را در اختيار بقيه قرا دهيم. اگر مى خواهيم تحولي صوت بگيرد. خداوند يارتان
بسیار آگاهانه نوشته است . و باید اضافه کرد که تمام مردمی که انقلاب 57را یاری کردند و در صنف حاکمان هم در نیامدند پرسید ای ملت چرا چنین خام و بی اراده پس از پیروزی انقلاب به این نظام سلطان //// هم کمک کردید و یا سکوت کردید . و چرا بعد از صدها بار حاضر شدید به پای صندوق های رای و یا تظاهرات بیایید. بنظر من تا ملت شعور سیاسی پیدا نکند و اهل تجزیه وتحلیل نشود و گذشته خودش را نداند و تاوقتی که بجای مغز از قلب استفاده کند و اهل انشاء الله و استخاره باشد .ووو اگر آزاد ترین سیاست مداران را هم به کرسی قدرت بنشانیم بعد از چندی دیکتاتوری بروز خواهد کرد . جای تاسف است که مردم بدنبال ماشین رهبری یا خاتمی ویا احمدی نژاد بدوند وشان انسانی را فراموش کنند.بله این ملت تا اینگونه است بعد از شاه . //// با آن اعمال غیر انسانی و بعد از او رهبر پر بصیرتی که ……. حاکم خواهند شد و این دور باطل ادامه خواهد یافت چنانکه افتاده است